ترجمه تفسيرجوامع الجامع

مشخصات كتاب

سرشناسه:طبرسي ، فضل بن حسن ‫468 - 548 ق.

عنوان قراردادي: جوامع الجامع .فارسي

عنوان و نام پديدآور: ترجمه تفسير جوامع الجامع / ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ؛ ترجمه احمد اميري شادمهري ؛ با مقدمه واعظ زاده خراساني .

مشخصات نشر: ‫مشهد ‫: بنياد پژوهشهاي اسلامي ‫، 1374 . ‮

مشخصات ظاهري: ‫6 ج.

شابك: ‫11500 ريال ‫: دوره ‫‫ 964-444-018-8: ؛ ‫400000 ريال (دوره) ؛ ‫ج. 1 ‫: ‫ 964-444-170-2 ؛ ‫30000 ريال ‫: ج. 1، چاپ دوم ‫ 964-444-691-7: ‮ ؛ ‫55000 ريال (ج.1، چاپ ششم) ؛ ‫12000 ريال ‫: ج. 2 ‫‫ 964-444-172-9: ‮ ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 2، چاپ دوم ‫: ‫ 964-444-171-0 ؛ ‫25000 ريال (ج. 2، چاپ سوم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ پنجم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج.2 ٬جاپ هفتم ‫ 978-964-971-087-7: ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 3 ‫‫ 964-444-019-6: ‮ ؛ ‫33000 ريال (ج. 3، چاپ سوم) ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ پنجم) ؛ ‫23000 ريال (ج.3، چاپ چهارم)‮ ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ ششم) ؛ ‫ج. 3، چاپ هفتم ‫ 978-964-971-088-4:؛ ‫50000 ريال‮ ‫: ج. 4، چاپ سوم‮ ‫: ‫ 964-444-019-6 ؛ ‫50000 ريال (ج.4، چاپ چهارم) ؛ ‫14000 ريال ‫: ج. 5 ‫: ‫ 964-444-115-X ؛ ‫45000 ريال (ج. 5، چاپ دوم) ؛ ‫45000 ريال (ج.5، چاپ سوم) ؛ ‫15000 ريال ‫: ج. 6 ‫: ‫ 964-444-124-9 ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ دوم) ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ سوم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج. 6، چاپ چهارم ‫: ‫ 978-964-971-091-4

يادداشت : مترجم هر جلد متفاوت است .

يادداشت : مترجم جلد ششم عبدالعلي صاحبي است.

يادداشت : مترجمين جلد دوم و چهارم حبيب روحاني- علي عبدالحميدي است.

يادداشت : مترجم جلد دوم اكبر غفوري ٬ حبيب روحاني ٬ احمد اميري شاد مهري است.

يادداشت : مترجم جلد سوم حبيب روحاني است.

يادداشت : مترجم جلد پنجم علي عبد الحميد و عبد العلي صاحبي است.

يادداشت : ج. 1 (چاپ هفتم: 1387) .

يادداشت : ج.1 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 2 (چاپ دوم: 1377).

يادداشت : ج. 2 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.2 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت

: ج.2 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ج . 1 - 3 (چاپ سوم : 1383).

يادداشت : ج.3 (چاپ چهارم: 1384).

يادداشت : ج. 2و3 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.3 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 3 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ‫ج. 4 (چاپ سوم: 1385).‮

يادداشت : ج.4 (چاپ چهارم: 1386).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ سوم: 1386).

يادداشت : ج. 6 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت : كتابنامه .

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 6ق

شناسه افزوده:اميري شادمهري ، احمد، 1341-، مترجم

شناسه افزوده:واعظ زاده خراساني ، محمد، 1304-، مقدمه نويس

شناسه افزوده:بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: ‫ BP94/5 ‫ /ط2ج9041 1374 ‮

رده بندي ديويي: ‫ 297/1726

شماره كتابشناسي ملي: م 75-3236

جلد اول

اشاره

جزء اوّل سوره فاتحه و سوره بقره از آيه 1 تا 141

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 3

سوره فاتحه ... ص: 3

اشاره

اين سوره از سوره هاي مكّي و به اتّفاق مفسّران داراي هفت آيه است، جز اين كه اهل مكه و كوفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را، آيه اي از سوره حمد شمرده اند. «1» و ديگران جمله انعمت عليهم را آيه اي مستقل دانسته اند.

__________________________________________________

1- در ميان دانشمندان و علماي شيعه اختلافي در اين مسأله نيست كه، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ جزء سوره حمد و همه سوره هاي قرآن است، اصولا ثبت آن در متن قرآن مجيد و در آغاز همه سوره ها، خود گواه بر اين مطلب است، زيرا مي دانيم كه در متن قرآن چيزي اضافه نوشته نشده و ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (ص) تا كنون معمول بوده است.

اما اين مطلب از نظر دانشمندان اهل سنت، آن طور كه تفسير نمونه (ج 1 ص 17- 18) به نقل از تفسير المنار بيان داشته چنين است:

«در ميان علماء بحث در اين است، كه آيا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در آغاز هر سوره جزء همان سوره است يا نه؟ دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقها و قاريان قرآن از جمله ابن كثير و از اهل كوفه عاصم و كسايي از قراء، و بعضي از صحابه و تابعين از اهل مدينه، و همچنين شافعي در كتاب جديد، و پيروان او و ثوري و احمد در يكي از دو قولش معتقدند كه جزء سوره است، همچنين علماي اماميه و از صحابه- طبق گفته آنان- علي (ع) و ابن عباس و عبد اللَّه بن عمر و ابو هريره،

و از علماي تابعين سعيد بن جبير و عطا و زهري، اين عقيده را برگزيده اند. نويسنده تفسير المنار سپس اضافه مي كند، مهمترين دليل آنها [دانشمندان اهل سنّت ] اتفاق همه صحابه و كساني كه بعد از آنها روي كار آمدند، بر ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در قرآن در آغاز هر سوره اي- جز سوره براءت است، در حالي كه آنها [صحابه ] متّفقا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 4

از ابن عباس نقل شده كه گفته است: هر كس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را- هنگام خواندن سوره هاي قرآن- ترك كند چنان است كه يك صد و چهارده آيه آن كتاب خدا را ترك كرده است «1» .

از امام صادق (ع) راجع به قول خداي تعالي سبعا من المثاني سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: «منظور از سبعا من المثاني سوره حمد است كه هفت آيه دارد و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يكي از آيات آن است. «2»»

از ابيّ بن كعب نقل شده است كه پيامبر فرمود: «هر مسلماني كه سوره حمد را بخواند، پاداش او به اندازه كسي است كه گويا دو ثلث قرآن را خوانده است و به هر زن و مرد مؤمن صدقه داده است. «3»»

جابر بن عبد اللَّه نقل كرده است كه پيامبر فرمود: «سوره حمد شفاي هر مرضي جز «سام» يعني مرگ است. «4»»

[سوره الفاتحة (1): آيه 1] ... ص: 4

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

ترجمه ... ص: 4

به نام خداوند بخشنده مهربان (1)

__________________________________________________

توصيه مي كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراسته دارند، و به همين دليل «آمين» را در آخر سوره «فاتحة الكتاب ذكر نكرده اند ...»

سپس از مالك و پيروان ابو حنيفه و بعضي ديگر نقل مي كند كه آنها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را يك آيه مي دانستند كه براي بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنها، نازل شده است. و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن) و بعضي از قاريان كوفه نقل مي كند كه آنها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را جزء سوره حمد مي دانستند، نه جزء ساير سوره ها.- م.

1- من ترك بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فقد ترك مائة و اربع عشر آية من كتاب اللَّه.

2-

هي سورة الحمد و هي سبع آيات منها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. 3-

ايما مسلم قرء فاتحة الكتاب اعطي من الاجر كانما قرء ثلثي القرآن و اعطي من الاجر كانما تصدق علي كل مومن و مومنة.

4-

هي شفاء من كل داء الا السام و السام الموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 5

تفسير: ... ص: 5

«اسم» در اصل «سموّ» بوده است، زيرا جمعش «أسماء» و مصغّر آن «سميّ» بر وزن «فعيل» است.

«اللَّه»، در اصل «إله» بوده، همزه، حذف و به جاي آن حرف تعريف «ال» افزوده شده است، از اين رو به هنگام ندا گفته مي شود: يا اللّه با همزه قطع، چنان كه يا إله نيز گفته مي شود.

«إله» به معناي كسي است كه شايسته پرستش است و اين شايستگي به خاطر قدرت و توانايي او بر ايجاد نعمتهاست [يعني قدرت او اساس هر نعمتي است ] بنا بر اين لفظ «اللَّه» اسم چنين معبودي است و جز بر معبود حقيقي اطلاق نمي شود.

«اللَّه» اسم است نه صفت به دليل اين كه موصوف واقع مي شود و مي توان گفت: إله واحد (خداي يكتا) ولي صفت چيزي واقع نمي شود و نمي توان گفت: شي ء إله (چيزي كه اين صفت دارد إله است).

«رحمن» مانند «غضبان» بر وزن «فعلان» و «رحيم» مانند «عليم» بر وزن «فعيل»، هر دو مشتق از «رحم» است و در «الرّحمن» مبالغه اي است كه در «الرّحيم» نيست. از اين رو گفته شده است: «رحمن» يعني رحمت عام خدا شامل حال تمام خلق [اعم از دوست و دشمن، مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار] مي شود و «رحيم» يعني رحمت خاص پروردگار ويژه مؤمنان است. و از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «رحمن» اسم خاص و صفت عام و «رحيم» اسم عام و صفت خاص است «1» .

«باء» در «بسم اللَّه» متعلق به فعل محذوفي است كه تقدير آن بسم اللَّه اقرا است، يعني به نام خدا مي خوانم، و تقديم «بسم اللَّه» بر فعل محذوف بدان سبب است كه بايد سخن را با نام خدا آغاز نمود، چنان كه به شخصي كه عروسي مي كند

__________________________________________________

1-

الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحيم اسم عام بصفة خاصة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 6

گفته مي شود: باليمن و البركة يعني عروسي تو ميمون و با بركت باد و در اين جا نيز فعل محذوف أعرست در آخر جمله در تقدير است، زيرا عرب سخن خود را به آنچه مهمتر است آغاز مي كند، و دليل آن قول خداست: بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها يعني، به نام خدا كشتي هم روان مي شود و هم به ساحل مي رسد. (هود/ 41).

[سوره الفاتحة (1): آيه 2] ... ص: 6

اشاره

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2)

ترجمه ... ص: 6

ستايش مخصوص خداست كه پروردگار جهانيان است. (2)

تفسير: ... ص: 6

«حمد» «1» و «مدح» نظير يكديگر و به معني سپاس و ستايش در برابر هر كار نيك است، خواه در برابر نعمت باشد يا غير نعمت ولي «شكر» مخصوص سپاس در برابر نعمت است. «حمد» تنها، ستايش با زبان است، ولي «شكر» سپاس با قلب و زبان و ديگر اعضا مي باشد و از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود:

الحمد رأس الشّكر

يعني اساس شكر حمد است. معناي اين سخن اين است كه يادآوري نعمت با زبان دلالتش بر جايگاه و اهميّت نعمت از ستايش با قلب و ديگر اعضا روشنتر است، و در ستايش صاحب نعمت [نيز] به زبان آوردن آن شايعتر. و

__________________________________________________

1- واژه «حمد» اخص از «مدح» و از آن والاتر و از واژه «شكر» نيز فراگيرتر است، پس «مدح» در چيزي است كه به اختيار از انسان سر مي زند و آنچه كه از «مدح» و درباره «مدح» گفته شده، اين است كه يا به خاطر بلندي قدّش و زيبايي چهره اش مدح و ستوده مي شود، همان طور كه در بخشش مال و سخاوت و علمش نيز مدح مي شود، ولي «حمد» فقط در مورد دوّم، يعني نسبت به آثار علمي و معنوي است، نه موارد ظاهري، از اين رو نسبت بين «حمد» و «مدح» از نسب اربعه «عموم و خصوص مطلق» است.

«شكر» بخصوص در مقابل «نعمت» است، پس هر شكري حمد هست ولي هر حمد و ثنايي شكر نيست و هر حمدي، مدح هست، ولي هر مدحي حمد و ثنا نيست، و نسبت بين «شكر» و «حمد» نيز «عموم و خصوص مطلق» است (مفردات راغب، ترجمه و

تحقيق دكتر سيد غلامرضا خسروي حسيني، ج 1 ص 570).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 7

نقيض «حمد»، «ذمّ» است و نقيض، «شكر»، «كفران» مي باشد.

در إعراب «الحمد» از نصب كه در كلام عرب اصالت دارد بر اين اساس كه «حمد» از مصادري است كه به فعل مقدر منصوب مي شود مانند، «شكرا» و «عجبا» و نظاير اينها [كه مفعول مطلق و منصوبند به فعل «اشكر» و «عجبت» مقدّر] عدول شده به رفع، بنا بر مبتدا بودن، تا بر ثبات و استقرار معناي «حمد» دلالت كند، نه بر تجدّد و حدوث آن چنان كه نصب «حمد» در جمله أحمد اللَّه حمدا دلالت بر حدوث معناي آن دارد. و معناي «حمد» اين است كه مدح نيكو و ستايش كامل و فراوان از آن معبودي است كه موجودات را آفريده و نعمتهاي بزرگ را به آنها ارزاني داشته است.

«ربّ» به معناي «آقا» و «مالك» است و به همين معناست كلمه «ربّ» در كلام صفوان كه به ابو سفيان گفت: لان يربني رجل من قريش احب الي من ان يربني من هوازن يعني اگر مردي از قريش مالك و مولاي من باشد، نزد من محبوبتر است تا مردي از هوازن باشد. و نيز گفته مي شود: ربه يربه فهو رب و كلمه «ربّ» جز بر خداي يكتا اطلاق نمي شود، مگر اين كه مقيّد باشد. [به قيدي، مثل اين كه مضاف واقع شده باشد] مانند ربّ الدّار يعني صاحب منزل، و ربّ الضيعة يعني صاحب ملك.

«عالم» اسم است براي صاحبان علم از قبيل فرشتگان و جنّ و انس. و گفته شده «عالم» اسم است براي جواهر و اعراض و اجسامي كه بدانها صانع

شناخته مي شود.

«عالم» گرچه اسم است نه صفت ولي چون دلالت بر معناي علم دارد با واو نون [عالمون ] نيز جمع بسته شده است تا، شامل آنچه كه «عالم» ناميده مي شود، بشود. [مانند عالم حيوانات و غيره ].

[سوره الفاتحة (1): آيه 3] ... ص: 7

اشاره

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3)

ترجمه ... ص: 7

معناي اين آيه پيش از اين گذشت. (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 8

[سوره الفاتحة (1): آيه 4] ... ص: 8

اشاره

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)

ترجمه ... ص: 8

خدايي كه صاحب روز جزاست. (4)

تفسير: ... ص: 8

برخي از قرّاء «ملك» قرائت كرده اند، زيرا، «ملك» اعمّ و «ملك» أخصّ است، و نيز اين قرائت در قول خداي تعالي، مَلِكِ النَّاسِ (ناس/ 2) وجود دارد. و كساني كه «مالك» با «الف» قرائت كرده اند، از باب اضافه «اسم فاعل» به «ظرف» و براي توسعه دادن معني آن است. يوم الدين گرچه در معني ظرف محسوب مي شود، ولي از نظر تركيب مفعول به است و منظور از آيه اين است كه خداوند مالك تمام امور در روز جزاست، و يوم الدّين را از اين رو روز جزا گويند كه عرب مي گويد: كما تدين تدان يعني «آن گونه كه جزا بدهي جزا داده مي شوي» . و متّصف بودن پروردگار به اوصافي چون رب العالمين و مالك يوم الدين به اين معني است كه هيچ مخلوق و جنبنده اي از قلمرو حاكميّت «اللَّه» و ربوبيّتش خارج نيست و تنها اوست كه نعمتهاي فراوان ظاهري و باطني را ارزاني مي دارد.

اين اوصاف علاوه بر اين كه دلالت دارد بر اختصاص حمد در الحمد للَّه به خداوند، بوضوح دلالت دارد بر اين كه كسي كه داراي چنين اوصافي هست، احدي جز او شايسته مدح و ستايش نيست.

[سوره الفاتحة (1): آيه 5] ... ص: 8

اشاره

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

ترجمه ... ص: 8

تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم. (5)

تفسير: ... ص: 8

«إيّا» ضمير منفصل منصوب است و «كاف»، «ها»، «ياء» در «إيّاك» و «إيّاه» و «إيّاي» براي بيان خطاب و غيبت و تكلّم است و محلّي از اعراب ندارند، زيرا به نظر محقّقان اينها از حروف هستند، نه از اسامي چنان كه برخي ديگر از محقّقان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 9

گفته اند. و تقديم مفعول مفيد حصر بوده و معنايش اين است كه ما منحصرا تو را مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم و پرستش نوعي شكر و سپاس است و هدف و چگونگي شكر را مي رساند.

«عبادت» عبارت است از نهايت درجه تواضع و فروتني، از اين رو چنين خشوع و خضوعي جز در مقابل خداوند نيكو و پسنديده نيست، زيرا اوست كه صاحب بزرگترين نعمتها و شايسته سپاس بي انتهاست.

در آيه بالا بر حسب عادت عرب مبني بر متنوع ساختن گفتگوهاي خود، از غيبت به خطاب عدول شده است كه در اصطلاح علم معاني «التفات» ناميده مي شود. گاهي التفات از غيبت به خطاب است، و گاه از خطاب به غيبت و گاهي نيز از غيبت به تكلم، مانند آيات شريفه زير: «حَتَّي إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ «1» و قوله اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ. «2» -

و فايده التفات از غيبت به خطاب در اين جا اين است كه چون صفات معبود شايسته حمد و ثنا بر شمرده شد و بنده ستايشگر از موجودي عظيم الشأن با چنين اوصاف آگاه شد، دانست كه بايد در كارهاي مهمّ از او ياري بطلبد، از اين رو او را مورد خطاب قرار داده و مي گويد:

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و گويي گفته شده تنها تو را اي كسي كه داراي اين اوصاف هستي مي پرستيم و فقط از تو مدد مي جوييم و غير تو را پرستش نمي كنيم و از او ياري نمي جوييم، تا خطاب دلالت بيشتري داشته باشد بر اين كه چون خالق جهان از چنين اوصاف و خصايصي برخوردار

__________________________________________________

1- هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّي إِذا كُنْتُمْ ...: او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي دهد تا اين كه در كشتي قرار مي گيريد و بادهاي موافق آنها را (به سوي مقصد) حركت مي دهند (يونس/ 22).

2- خدا آن كسي است كه بادها را فرستاد تا ابرهايي را به حركت درآورند، ما اين ابرها را به سوي سرزمين مرده اي مي رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مي كنيم (فاطر/ 9).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 10

است، عبادت مختصّ اوست و جز او كسي سزاوار پرستش نيست. در آيه «استعانت» و «عبادت» با يكديگر قرين گشته تا ميان آنچه موجب تقرب بندگان به پروردگار مي شود [عبادت ] و ميان آنچه بدان نيازمندند و طلب مي كنند جمع شود.

و نيز در آيه فوق «عبادت» بر «استعانت» مقدّم شده، زيرا عبادت وسيله تقرّب به خداوند است و مقدّم داشتن آن، قبل از طلب حاجت سبب اجابت [دعا] مي شود. كلمه استعانت در آيه اطلاق دارد و شامل هر استعانتي مي شود، ولي بهتر است حمل بر استعانت در انجام عبادت شود، تا معني آيه اين باشد كه ما تنها تو را عبادت مي كنيم و در انجام آن تنها از تو ياري مي جوييم. كه در اين صورت جمله «اهدنا» مبيّن مطلوب

«بنده» در استعانت از پروردگار است چنان كه گويي خداوند از بندگانش سؤال مي كند كيف أعينكم: چگونه ياري كنم شما را؟ پاسخ مي دهند اهدنا الصراط المستقيم: ما را به راه راست هدايت فرما.

[سوره الفاتحة (1): آيه 6] ... ص: 10

اشاره

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6)

ترجمه ... ص: 10

ما را به راه راست هدايت فرما. (6)

تفسير: ... ص: 10

«هدي» در اصل بايد به «لام» يا «إلي» متعدي شود نظير آيه: «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ «قرآن مردم را به راسترين و استوارترين راه هدايت مي كند» (اسري/ 9) و آيه:

إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «و اينك تو اي پيامبر مردم را به راه راست هدايت خواهي كرد» (شوري/ 52) ولي در آيه مورد بحث «هدي» بنفسه متعدي شده، چنان كه خداوند فرموده است: و اختار موسي قومه و «اختار» به خودي خود متعدي است.

«سراط» با سين به معني «جادّه» و از «سرط الشّي ء» به معناي «چيزي را بلعيد» است و علّت آن كه عرب «جادّه» را «سراط» ناميده، آن است كه، كسي كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 11

روي جاده راه مي رود، گويا جاده او را مي بلعد، چنان كه «جادّه» را «لقم» نيز ناميده اند، و «لقم» به معناي بلعيدن است، كه وجه تسميه اش نيز بيان شد. و «صراط» با «صاد» در اصل «سراط» بوده و به خاطر «طاء» حرف «سين» تبديل به «صاد» شده و لغت فصيحش نيز «صراط» است. «1» و «صراط مستقيم» دين حقّي است كه خداوند جز آن را از بندگانش نمي پذيرد و «دين» از آن جهت «صراط» ناميده شده است كه پيروان و رهروان خود را به بهشت مي رساند، چنان كه «جادّه» عابر را به مقصد مي رساند. بنا بر اين معناي «اهدنا» اين مي شود كه «پروردگارا با بخشش الطاف بي كرانت بر هدايت ما بيفزا» مثل اين آيه وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً «آنان كه- به گفتارت- هدايت يافتند، خدا بر هدايت و ايمانشان بيفزود» (محمّد/ 17). و از امير مؤمنان (ع) روايت

كرده اند كه «اهدنا» معنايش «ثبّتنا» است، و در برخي از اخبار، از امام صادق (ع) روايت شده، كه آن حضرت «صراط» را به «مستقيم» اضافه نموده و اهدنا صراط المستقيم قرائت فرموده است.

[سوره الفاتحة (1): آيه 7] ... ص: 11

اشاره

صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

ترجمه ... ص: 11

راه كساني كه به آنان نعمت دادي، نه آنها كه بر ايشان غضب كردي و نه گمراهان! (7)

تفسير: ... ص: 11

«صراط» در اين آيه «بدل» از «صراط المستقيم» در آيه قبل، و در حكم تكرار عامل است و گويا گفته است، اهدنا صراط الذين انعمت عليهم: فايده «بدل» تأكيد و اشعار به اين است كه «صراط مستقيم» يعني، راه كساني كه خداوند ملكه اجتناب

__________________________________________________

1- اصل «صراط»، «سراط» بوده است، زيرا از «سرط» مشتق مي باشد، و از همين ريشه است كلام عرب كه مي گويد: مسترط الطعام» يعني محل عبور طعام، كساني كه «سراط» با «سين» قرائت نمودند، اصل را رعايت كرده اند و كساني كه «صراط» با «صاد» قرائت كرده اند به خاطر سنخيّتي است كه بين «صاد» و «طا» وجود دارد، زيرا هر دو از حروف مطبقه بوده و از يك مخرج تلفّظ مي شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 12

از گناه را فقط به آنها عطا فرموده و نعمتهاي خاصّ خود را در حق آنان افزون ساخته، و به وسيله آنها حجّت را بر مردم تمام نموده و آنان را، بر بسياري از مخلوقاتش برتري داده است، و اين خود به بهترين وجه گواه بر پايداري راه آنهاست. و [مفهوم آيه ] درست مانند آن است كه [به شخص محتاج و نيازمندي ] بگويي: هل أدلك علي اكرم الناس فلان؟ يعني آيا راهنمايي كنم تو را نزد بخشنده ترين مردم يعني فلاني؟ و چنين پرسشي در مقام توصيف «فلاني» به كرم و بخشش بليغتر است از اين كه بگويي: هل ادلك علي فلان الاكرم يعني آيا راهنمايي كنم تو را نزد «فلاني» كه بخشنده تر است، زيرا شما در گفتار نخست، ابتدا او را

بخشنده مي دانيد و سپس او را بخشنده ترين مردم معرفي مي كنيد، يعني، «بخشنده ترين» مردم را به «فلاني» تفسير كرده و او را «مشهور» در سخاوت مي دانيد، گويا گفته ايد كه هر كس مردي صاحب كرم را بخواهد بايد به سراغ فلاني برود و مفهوم اين سخن اين است كه او در سخاوت «شهرت» داشته و هيچ جاي شك و ترديد نيست. و «إنعام» در آيه مطلق آورده شده، تا جميع نعمتها را شامل شود. و از امامان معصوم (ع) روايت شده است كه صراط من انعمت عليهم قرائت فرموده اند و از عمر بن خطاب و عمرو بن زبير نيز همين قرائت روايت شده است و قرائت صحيح قرائت مشهور است.

(غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ) يا بدل است از (الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ) تا معناي آيه اين باشد كه آنهايي كه نعمت داده شده اند، كساني هستند كه از غضب خدا و گمراهي محفوظ مانده اند و يا «صفت» است تا معنايش اين باشد: كساني كه به آنان نعمت عطا شده [انبيا و اوليا] ميان نعمت مطلقه كه همان عصمت باشد و ميان نعمت ايمن بودن از خشم خداوند و گمراهي جمع كرده اند، يعني از هر دو نعمت برخوردارند. و جايز است كه «غير» در آيه «صفت» باشد، گرچه «غير» نه صفت براي «معرفه» واقع مي شود نه با اضافه به معرفه كسب تعريف مي كند. به دليل اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 13

كه الذين انعمت عليهم اختصاص به زمان معيّني ندارد و هميشگي است نظير گفته شاعر: و لقد امر علي اللئيم يسبني «1» و نيز به دليل اين كه آنان كه مورد غضب پروردگار واقع شده اند و نيز گمراهان [ضالّين ] غير از

كساني هستند كه از نعمت برخوردارند. بنا بر اين در كلمه «غير» ابهامي وجود ندارد تا مانع از معرفه شدن آن شود.

گفته شده است منظور از مغضوب عليهم يهود است به قرينه آيه شريفه مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ: كساني را كه خدا بر آنها لعن و غضب كرده است (مائده/ 60)، و مقصود از «ضالّين» نصاري هستند، به دليل آيه كريمه ... قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ ...: «قومي كه خود گمراه شدند» (مائده/ 77) و مقصود از غضب خداوند اين است كه اراده ذات مقدّسش بر آن تعلّق گرفته است كه آنان را عذاب نمايد و از آنها انتقام بگيرد و با آنان به گونه اي رفتار نمايد كه سلطان خشمگين با زير دستان خود رفتار مي كنند.

«عليهم» اوّل محلا منصوب است، زيرا مفعول «انعمت» است و «عليهم» دوّم محلّا مرفوع است چون فاعل «مغضوب» مي باشد و «ضلال» در اصل به معناي «هلاك» است و به همين معناست ضلال در آيه شريفه وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ اي اهلكها: «خدا اعمالشان را باطل و نابود ساخت» (محمد/ 8) و هلاكت در دين به معناي اعراض از آيين حق و پشت كردن به آن است.

__________________________________________________

1- مصرع دوّم اين است: «فمضيت ثمه قلت لا يعنيني» يعني هر گاه بر دشمن لئيم مي گذرم مرا دشنام مي دهد و من چون گذر كردم مي گويم، مرا قصد نكرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 14

سوره بقره ... ص: 14

اشاره

سوره «بقره» در مدينه نازل شده و تعداد آيات آن از نظر كوفيان 686 و به اعتقاد بصريان، 287 آيه است. كوفيها «الم» و «تَتَفَكَّرُونَ» را و بصريها «إِلَّا خائِفِينَ» و «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و «الْحَيُّ الْقَيُّومُ» را آيات جداگانه اي

شمرده اند. ابي بن كعب از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «هر كس سوره بقره را بخواند، درود و رحمت خدا شامل حالش خواهد شد و مانند «مرزباني» كه يك سال تمام با بيم و هراس به پاسداري از مرزهاي قلمرو اسلام مشغول بوده است، پاداش داده خواهد شد،» آن گاه حضرت به من فرمود: اي «أبيّ» مسلمانان را به تعلّم سوره بقره توصيه كن، همانا فرا گرفتن آن موجب بركت و تركش موجب پشيماني است و بطلة قادر به فراگيري آن نيست، عرض كردم اي رسول خدا! «بطله» چه كساني هستند؟

فرمود: «ساحران» .

و از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «هر كس سوره بقره و آل عمران را بخواند، روز قيامت در حالي وارد محشر خواهد شد كه آن دو سوره همچون دو پاره ابر بالاي سرش سايه افكنده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 1] ... ص: 14

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1)

ترجمه ... ص: 14

به نام خداوند بخشايشگر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 15

تفسير: ... ص: 15

درباره حروف مقطعه كه برخي از سور قرآن با آن آغاز مي شود ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد از پيشوايان معصوم ما نقل شده است كه فرموده اند، اين حروف از متشابهاتي است كه خداوند علم آن را به خود اختصاص داده است و جز او كسي تأويل آنها را نمي داند. و از شعبي نقل شده است كه گفت: در هر كتابي خدا را رمزي است و رمز خدا در قرآن حروف تهجّي در اوّل سوره هاست، و اكثر مفسران احتمالاتي را در اين زمينه بيان داشته اند:

1- اين حروف اسامي سوره ها بوده و هر سوره به حروفي كه با آن آغاز شده است شناخته مي شود.

2- اينها سوگندهايي است كه خداوند بدانها قسم ياد مي كند زيرا اين حروف از مباني كتب الهي و معاني اسما و صفات او، و اساس كلام همه ملّتها محسوب مي شود.

3- حروف مقطّعه از صفات خداوند گرفته شده [و اشاره به آنهاست ] ابن عباس درباره «كهيعص» گفته است: كاف از كلمه «كافي» و هاء از «هادي» و ياء از «حكيم» و عين از «عليم» و صاد از «صادق» گرفته شده است. [و هر حرف نشانه يكي از اين صفات است بنا بر اين ] «الم» يعني «أنا اللَّه أعلم» (يعني من خداوند داناترم!).

4- احتمال ديگري كه وجود دارد اين است كه، هر حرفي از حروف مقطعه دلالت بر مدّت حيات يك ملّت و مرگ ديگر ملّتها مي كند، و نيز ساير احتمالاتي كه درباره آنها بيان شده است. علاوه بر اين، حروف مقطعه و ساير حروف تهجّي، كه نزد محقّقان اسمهايي براي مسمّاهايشان محسوب مي شود همان حروف

الفبا است كه كلمات از آنها تركيب يافته است، حروف هجا، مانند اسامي اعداد، ساكن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 16

و حكمش توقيفي است، مثلا گفته مي شود: «الف، لام، ميم»، چنان كه گفته مي شود واحد اثنان، ثلاثة، پس هر گاه بعد عاملي واقع شوند اعراب مي پذيرند:

لذا گفته شده هذه الف، و كتبت لاما، و نظرت إلي ميم و شاعري گفته است:

اذا اجتمعوا علي الف و ياء و واو هاج بينهم جدال «1»

[سوره البقرة (2): آيه 2] ... ص: 16

اشاره

ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (2)

ترجمه ... ص: 16

اين كتاب با عظمتي است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. (2)

تفسير: ... ص: 16

اگر «الم» اسم سوره باشد، چند وجه در آن وجود دارد:

1- اين كه «الم» مبتداي اوّل، و «ذلك» مبتداي ثاني و «كتاب» خبرش و جمله ذلك الكتاب خبر براي مبتداي اوّل باشد، پس معني آيه اين است كه اين كتاب تنها كتاب كاملي است كه سزاوار است، كتاب ناميده شود. گويا ساير كتب در مقايسه با آن ناقص است چنان كه مي گويي، «هو الرجل» يعني فلاني مرد است معنايش اين است كه در مقايسه با ديگر مردان، مردانگي او كامل است.

2- ممكن است «كتاب» صفت باشد، كه در اين صورت معناي آيه چنين مي شود:

اين كتاب، همان كتاب موعود است.

3- احتمال مي رود تقديرش «هذه الم» باشد كه اين خود يك جمله و

__________________________________________________

1- هر گاه «الف» و «يا» و «واو» در يك كلمه جمع شده باشند بينشان نزاع رخ مي دهد. شايد مقصود شاعر اشاره به قانون «ابدال» باشد و آن چنان است كه هر گاه بعد از «الف»، «واو» و «يا» واقع شود با سه شرط «واو» و «يا» تبديل به همزه مي شود و آن شروط عبارتند از:

1- «واو» و «يا» هر يك در آخر كلمه واقع شوند.

2- بعد از «الف» واقع شوند.

3- بعد از «الف زايد» واقع شوند مانند «كساء» و «رداء» كه در اصل «كساو» و «رداي» بوده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 17

ذلك الكتاب جمله ديگري است. امّا اگر «الم» به منزله صوت واقع شده باشد، «ذلك» مبتدا و «الكتاب» خبرش مي باشد، يعني اين كتاب منزل همان كتاب كامل است، يا «الكتاب» صفت و ما بعد خبرش

مي باشد، يا مبتداي محذوفي مقدّر است و تقديرش چنين مي باشد «هو- يعني تأليف يافته از اين حروف- ذلك الكتاب» .

«ريب» مصدر «را به يريبه» است، هنگامي كه در شخصي شك و ترديد پديد آيد و حقيقت «ريبة» دلهره و اضطراب نفس مي باشد، و در حديثي آمده است: «از آنچه تو را به شك مي اندازد دوري كن و به آنچه تو را از شك باز مي دارد روي آور» . و معناي «لا ريب» اين است كه اين كتاب به قدري دلالتش واضح است كه مجالي براي ترديد در آن وجود ندارد. طبق قرائت مشهور وقف آيه، در «فيه» انجام مي شود، ولي برخي از قرّاء در «لا ريب» وقف كرده اند، و اينان ناگزيرند خبري براي آن در نظر بگيرند، نظير آيه: قالُوا لا ضَيْرَ (شعرا/ 50) بنا بر اين تقدير آيه چنين مي شود: لا ريب فيه، فيه هدي.

«هدي» مصدر است بر وزن فعل مثل «سري» «1»، و آن هدايتي است كه موصل الي المطلوب است. و در اين آيه مصدر يعني «هدي» به معناي وصف [اسم فاعل ] يعني «هاد» آمده است.

«متّقي»، در اصطلاح شرع به كسي گفته مي شود كه نفس خويش را از انجام هر عملي كه به موجب آن مستحق عقاب مي شود باز دارد، اعمّ از فعل حرام يا ترك واجب. و قرآن كساني را كه در شرف ملبّس شدن به لباس تقوا مي باشند «متّقين» ناميده است، نظير فرمايش پيامبر اكرم (ص) كه فرمود:

من قتل قتيلا فله سلبه

يعني هر كس فردي از دشمن را كه در آستانه مرگ قرار گرفته است بكشد، زره و جوشن و شمشير و ديگر اشياي او از آن اوست. و خداي

تعالي [از قول حضرت نوح درباره قومش ] در قرآن مي فرمايد: وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً: آنان فرزندي

__________________________________________________

1- به معناي سير در شب است «ابن السّري» يعني كسي كه در شب سفر مي كند (المنجد، ص 332).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 18

نمي زايند مگر اين كه [آن فرزندان ] راه فسق و كفر را در پيش خواهند گرفت [و معناي آيه اين نيست كه نمي زاييد مگر فاجر و كافر، زيرا فرزندان آنان فاجر و كافر متولد نمي شوند، بلكه معنايش اين است كه در شرف كافر شدن و فاجر شدن هستند]. پس گويا خدا فرموده هدي للصائرين الي التقي: قرآن، كتاب هدايت براي كساني است كه در طريق تقوا گام بر مي دارند، و نفرموده است: هدي للضالين يعني هدايت كننده گمراهان است، زيرا آنان دو دسته اند، گروهي كه بر گمراهي خويش باقي مي مانند و گروهي ديگر كه در مسير هدايت قرار گرفته اند و سرانجام هدايت مي شوند، بنا بر اين قرآن هدايت كننده همه گمراهان نيست. و نيز سوره بقره كه اوّل سوره از «زهراوين» «1» و «سنام القرآن» «2» و «اوّل المثاني» «3» [يعني اوّلين سوره از سوره هايي كه مثاني ناميده شده اند] است، با ذكر نام بندگان برگزيده خدا، يعني «متقين» آغاز شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 3] ... ص: 18

اشاره

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)

__________________________________________________

1- منظور از «زهراوين» كه به معني «دو درخشنده» است، سوره بقره و آل عمران مي باشد (فرهنگ نفيسي، ج 3، ص 1794).- م.

2- ركن و معظم هر چيز را «سنام» گويند (فرهنگ نفيسي، ج 3، ص 1940) و به همين اعتبار سوره فاتحه را «سنام القرآن» ناميده اند.

3- به آنچه از قرآن مكرر است

و به سوره هاي فاتحة الكتاب، بقره، براءة و به سوره هايي كه كمتر از سوره هاي طوال و مئين و بيشتر از سوره هاي مفصّل باشد و نيز به سوره هاي حجّ، قصص، نمل، عنكبوت، مريم، نور، انفال، روم، يس، فرقان، حجر، رعد، سبا، ملائكه، ابراهيم، ص، محمّد (ص)، لقمان، غرف، زخرف، ق، مؤمن، سجده، احقاف، جاثيه، دخان و سوره احزاب. «مثاني» گفته مي شود.

«المثاني» به معناي همه قرآن است، چنان كه در اين آيه شريفه است: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي كه مقصود از «سبعا من المثاني» سوره حمد و مقصود از «المثاني» تمام قرآن است. و در حديثي از اهل البيت (ع) نقل شده است:

نحن المثاني التي اعطاه اللَّه نبينا.

«مثاني» به معناي زانو و آرنج ستور نيز آمده است (به نقل از فرهنگ نفيسي، ج 5، ص 3123).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 19

ترجمه ... ص: 19

(پرهيزكاران) كساني هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مي آورند و نماز را بر پا مي دارند و از تمام نعمتها و مواهبي كه به آنها روزي داده ايم انفاق مي كنند. (3)

تفسير: ... ص: 19

«الَّذِينَ» يا مجرور است، بنا بر اين كه «صفت» براي «متّقين» باشد، يا منصوب است بنا بر اين كه «مدح» براي آنان بوده و تقديرش «اعني الذين يؤمنون» باشد، و يا مرفوع است و تقديرش، «هم الذين يؤمنون» مي باشد و يا اين كه «الّذين» از ما قبلش جدا و مرفوع است به عنوان مبتدا، و «أُولئِكَ عَلي هُديً» خبرش مي باشد.

«ايمان» بر وزن «إفعال» مشتق از «امن» است، گفته مي شود امنت شيئا و امنت غيري و گفته مي شود «آمنه» هر گاه او را تصديق كند. حقيقت «ايمان» در لغت، ايمن بودن از تكذيب و مخالفت است. «آمن» به وسيله «با» متعدي شده است و گفته شده: «آمن به» چون «آمن» متضمن معناي «اقر» و «اعترف» است. و مي توان گفت: «آمن» از باب «فعلته فافعل» و به معناي «صار ذا امن في نفسه باظهار التصديق» باشد، يعني مؤمن با اظهار ايمان خويش از نوعي آرامش و سكون نفس برخوردار مي گردد و حقيقت ايمان در [اصطلاح ] شرع، عبارت است از شناخت و آگاهي نسبت به خدا و صفات او و فرستادگانش، و شناخت تمام فرامين و قوانيني كه آنان با خود آورده اند، و هر كس چيزي را شناخت تصديق كننده آن است. در اين آيه خداوند «بالغيب» را متعلق به «يؤمنون» قرار داده تا معلوم شود كه ايمان يعني تصديق كردن خداي تعالي و اعتقاد به آنچه كه علمش بر بندگان پوشيده است،

و نيز آنچه كه پيامبر (ص) از آن خبر داده است مانند اخبار مربوط به قيامت و بهشت و دوزخ و ديگر امور غيبي.

و مي توان گفت «بالغيب» در موضع حال است، نه اين كه متعلّق به «يؤمنون» و صله موصول باشد. در اين صورت معناي آيه اين مي شود: متقين كساني هستند كه به غيب ايمان دارند، در حالي كه ايمانشان، از نظر مردم پنهان ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 20

است و آنان در حقيقت متلبّس به لباس خفا و پنهان كاري هستند. و از ابراز ايمان و اعتقاد خويش به شكل ريا و خودنمايي ابا دارند. مثل آيه شريفه يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ «متقيان همانهايي هستند كه از خداي خود در نهان (و آشكار) مي ترسند» (انبياء/ 49)، كه در اين آيه نيز «غيب» به معناي خفا و پنهان است. پس بر اساس اين كه «بالغيب» در موضع حال باشد، «غيب» به معناي «غايب» خواهد بود. مثل اين كه گفته شود غاب الشي ء غيبا كه مصدر در موضع حال قرار گرفته و به معناي «غايب» است. سپس خداي سبحان، «صلوة» را كه در رأس عبادتهاي بدني است بر «ايمان» عطف گرفته و فرموده است: وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ يعني «متقين نماز را مواظبت مي كنند و مهيّاي انجام آن مي باشند، چنان كه عرب مي گويد «قام بالامر» اي «يوديه» يعني آن را به جا مي آورد. و قرآن از «أداء» تعبير به «إقامة» كرده است. و مي توان يقيمون الصلاة را به معناي يعدلون اركانها گرفت. يعني آنان، اركان نماز را درست به جا مي آورند، همان گونه كه عرب مي گويد: اقام العود يعني چوب را راست كرد. وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ترجمه:

و از آنچه روزي آنان كرديم انفاق مي كنند.

در اين آيه خداي متعال، «انفاق» را كه از عبادتهاي مالي محسوب مي شود عطف بر عبادت بدني گرفته و فرموده است: و مما رزقناهم ... و «رزق» را به خود نسبت داده است، تا اعلان كند، آنچه را «متّقين» انفاق مي كنند، مال كاملا حلالي است كه شايسته است از آن به عنوان «روزي خدا» ياد كرد. «من» در مما رزقناهم براي تبعيض است و گويي خدا مي فرمايد: و متقين بخشي از مال حلال را به صدقه دادن اختصاص مي دهند. و مي توان گفت منظور از مِمَّا رَزَقْناهُمْ زكات واجب و ديگر صدقات و انفاقاتي است كه در راههاي خير مصرف مي شود، زيرا اوّلا به دنبال لفظ «صلوة» آمده و ثانيا به طور مطلق ذكر شده است. و از حضرت صادق (ع) نقل شده، كه فرمود، مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ معنايش

و مماعلمناهم يبثون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 21

است يعني بخشي از علومي را كه به آنان آموخته ايم، منتشر مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 4] ... ص: 21

اشاره

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

ترجمه ... ص: 21

آنها به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين نازل گرديده) ايمان مي آورند و به رستاخيز يقين دارند. (4)

تفسير: ... ص: 21

احتمال مي رود كه مقصود از الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ مومنان از اهل كتاب مانند عبد اللَّه بن سلام و ديگران باشند. بنا بر اين «معطوف» [كساني ] غير از «معطوف عليه» خواهند بود. و ممكن است مقصود آيه، توصيف همان افرادي باشد كه در آيات پيشين، از آنان سخن به ميان آمد [«متّقين»]. و اگر منظور اين باشد معناي آيه اين است كه «متّقيان» علاوه بر برخورداري از اوصاف ذكر شده در آيات پيشين به محتوي اين آيه نيز ايمان دارند. «هُمْ يُوقِنُونَ» كنايه اي به اهل كتاب است كه آنها رستاخيز را بر خلاف حقيقتش باور دارند و سخنشان از روي اعتقاد نيست.

«آخرة» مؤنّث «آخر» و صفت براي «دار» مي باشد به دليل آيه شريفه:

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ «ما اين دار (بهشت ابدي) آخرت را براي كساني كه در زمين اراده علو و فساد و سركشي ندارند، مخصوص مي گردانيم» (قصص/ 83). كه «آخرة» صفت غالبي است [يعني از صفاتي است كه غالبا بدون موصوف بكار مي رود و بر آن دلالت مي كند]، لفظ «دنيا» نيز مانند «آخرة» است.

«إيقان» و «يقين» علمي است كه بعد از استدلال، از طريق برهان حاصل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 22

مي شود بدين سبب بر خداي تعالي «موقن» اطلاق نمي شود، زيرا تمام اشياء در آشكار بودن نزد وي يكسان است.

[سوره البقرة (2): آيه 5] ... ص: 22

اشاره

أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

ترجمه ... ص: 22

آنان را خداوند هدايت كرده، و آنها رستگارانند. (5)

تفسير: ... ص: 22

اگر الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ مبتدا باشد، جمله أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ خبر آن و در موضع رفع خواهد بود و در غير اين صورت محلّي از اعراب ندارد [زيرا جمله مستأنفه مي شود].

«أُولئِكَ» كه اسم اشاره است اشعار به اين دارد كه «متّقين» به خاطر ويژگيهايي كه در آيات پيشين براي آنان برشمرده شد، شايسته هدايت الهي هستند.

معناي استعلاء در «عَلي هُديً» مثلي است براي برخورداري «متقين» از هدايت الهي و ثابت بودن بر آن و حال آنان به حال كسي تشبيه شده كه بر مركبي سوار گشته و بر آن تسلط يافته است.

و معناي «مِنْ رَبِّهِمْ» اين است كه لطف و احسان و توفيق انجام كارهاي نيك از ناحيه پروردگار به آنان عطا شده است.

«هدي» به صورت نكره ذكر شده است تا بر نوعي از هدايت كه نمي توان به كنه آن دست يافت دلالت كند گويي سؤال شده علي اي هدي يعني آنان (متقيان) بر چه هدايتي هستند.؟

تكرار «اولئك» براي توجّه دادن به اين است كه متّقين به واسطه داشتن هر يك از اين دو نشانه، يعني «هدايت» و «رستگاري» ممتاز از ديگران هستند.

«هم» را بصريّون ضمير «فصل» و كوفيون ضمير «عماد» ناميده اند «1» . و فايده ضمير فصل يا عماد اين است كه دلالت مي كند بر اين كه اسم بعد از آن خبر است، نه صفت يا تأكيد. و فايده ديگرش اين است كه خبر را فقط براي مخبر عنه ثابت

__________________________________________________

1- ضمير فصل يا عماد همان ضمير مرفوع منفصل است كه بين مبتدا و خبر واقع مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 23

مي كند نه

براي غير آن. و مي توان گفت: «هم» مبتدا و «المفلحون» خبر آن و «هم المفلحون» روي هم رفته، خبر براي «اولئك» باشد. «مفلح» (يعني رستگاري) كسي است كه به مطلوب خويش دست يافته و گويا راههاي دستيابي به پيروزي و موفقيّت به رويش باز شده است. و «مفلج» با «جيم» مانند «مفلح» است.

عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ به «غنة» و «غير غنة» هر دو نحو ادغام شده است، و «غنّة» صداي پنهاني است كه از بيني خارج مي شود، و در تمامي قرآن تنوين و نون ساكن در رابطه با حروف، از سه حكم پيروي مي كند:

1- اظهار، در حروف حلق (هاء، همزه، حاء، خاء، عين و غين) [مانند: «من خطف» و «عذاب اليم»] 2- ادغام، در حرف «ميم» مانند هُديً مِنْ رَبِّهِمْ، و عَلي أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ [در اين دو مورد، تنوين و نون ساكن در «ميم» ادغام شده است ] و در اين جا جز ادغام جايز نيست چون نون و «ميم» در «غنة» با هم مشتركند.

3- اخفاء، در ساير حروف مانند «من دابّة» و «من فيها» و اين نحوه از قرائت نزد جميع قرّاء، جز ابو عمرو، و حمزه و كسايي، معمول بوده است، ليكن اين سه تن اتّفاق نظر داشته اند در اين كه، تنوين و نون ساكن در «لام» و «را» نيز ادغام مي شود، مثل هدي للمتقين، و من ربهم و ادغام در «ياء» مورد اتفاق حمزه و كسايي هر دو بوده است مانند من يقول، و ادغام در «واو» را فقط «حمزه» قايل شده است مانند ظلمات و رعد و برق. بنا بر اين، «لام و راء و واو و ياء» نزد قرّاء سبع

به منزله «ميم» است، و جملگي «حروف يرملون» ناميده مي شود، و «نون» نيز از اين رو كه در نون ساكن ادغام مي شود. جزو اين حروف محسوب مي شود، مانند «منّي» و «منّا» .

[سوره البقرة (2): آيه 6] ... ص: 23

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 24

ترجمه ... ص: 24

كساني كه كافر شدند براي آنان تفاوت نمي كند كه آنها را (از عذاب خداوند) بترساني يا نترساني، ايمان نخواهند آورد. (6)

تفسير: ... ص: 24

چون خداي سبحان، نخست از «تقوا پيشگان» سخن به ميان آورد، در پي آن از «شقاوت پيشگان» نيز ياد كرده است، و آنان كفّاري بودند كه لطف و توفيق الهي سودي بحال آنان نداشت و بود و نبود قرآن و هشدار پيامبر و عدم آن بر ايشان يكسان بود.

«سَواءٌ» اسم و به معناي «استواء» است و در اين جا كفّار به وسيله آن توصيف شده اند، چنان كه هر موصوفي با مصدر توصيف مي شود، «سواء» خبر براي «ان» و جمله انذرتهم ام لم تنذرهم در محل رفع است، زيرا فاعل «سواء» به معناي استوا مي باشد. گويي گفته شده: مستو عليهم انذارك و عدمه، چنان كه گفته مي شود: ان زيدا مختصم اخوه و ابن عمه [در اين جمله «مختصم» اسم فاعل است و فاعل مي خواهند و «اخوه» فاعل آن است ] يا اين كه أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ در موضع مبتدا و «سواء» خبر مقدّم است. به اين معني كه تقدير آيه سواء عليهم انذارك و عدمه بوده است و جمله روي هم رفته خبر براي «ان» باشد. و علامة جار اللَّه زمخشري كه خدا به او جزاي خير دهد، نيز، چنين گفته است. و مطالبي كه ما در مجمع البيان راجع به اعراب اين آيه بيان كرده ايم از قول ابو علي فارسي رحمت اللَّه عليه است.

«انذار» ترسانيدن از عذاب خداست. و جمله لا يؤمنون يا تاكيد براي جمله پيش از خود و يا خبر براي «ان» است و جمله قبل از «لا يؤمنون» جمله معترضه است.

گفته شده است كه، اين آيه و آيات پس از آن درباره ابو جهل و افرادي مانند او نازل شده است، بنا بر اين «ال» در «الَّذِينَ كَفَرُوا» براي عهد مي باشد و برخي گفته اند اين آيات بطور كلي راجع به همه كساني است كه بر كفر خود اصرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 25

مي ورزند، و «ال» تعريف براي جنس مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 7] ... ص: 25

اشاره

خَتَمَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (7)

ترجمه ... ص: 25

خدا بر دلها و گوشهاي آنان مهر نهاده و بر چشمهاي آنها پرده افكنده شده، و عذاب بزرگي در انتظار آنهاست. (7)

تفسير: ... ص: 25

«ختم» و «كتم» نظير يكديگرند «1» و «غشاوة» بر وزن «فعالة» مشتق از «غشاه» به معناي «غطاه» است يعني «ان را پوشاند» و اين وزن در موردي به كار مي رود كه چيزي را در بر گيرد مانند «عمامة»، و مهر زدن بر دلها و گوشها و پرده افكندن بر چشمها از باب مجاز گفته مي شود و مجاز بر دو نوع است: استعاره و تمثيل.

احتمال مي رود كه در اين جا مقصود هر دو نوع آن باشد و امّا استعاره از آن جهت كه گويا دلهاي آنان به گونه اي است كه حق در آن نفوذ نمي كند چه آنان از حق روي گردانده و از پذيرش آن سرباز زده اند و گوشهاي آنان نيز از شنيدن حق ناتوان است گويي بر گوشها و دلهاي آنان مهر زده شده است، و گويا بر چشمانشان پرده اي افكنده شده و ميان ديدگانشان و ادراك حق مانعي ايجاد شده است.

امّا تمثيل از اين جهت كه چون كفار از چشم و گوش و دل خويش كه براي رسيدن به اهداف ديني آفريده شده بهره نجسته اند، اين اعضا به اشيايي تشبيه شده كه در اثر ممهور شدن و پوشيده بودن استفاده از آنها ممكن نيست.

و نسبت دادن «ختم» به خداوند در آيه براي توجه دادن به اين است كه اين صفت [ممهور بودن دلها و گوشها] مانند صفت ذاتي است نه عرضي. چنان كه گفته مي شود: فلان مجبول علي كذا و «مفطور عليه» يعني فلان كس ذاتا و فطرتا

__________________________________________________

1- «ختم» يعني مهر نهادن،

به پايان رساندن كاري و «كتم» به معناي پوشيدن و پنهان كردن است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 26

چنين آفريده شده است و مقصود اين است كه او بيش از حد بر آن كار پافشاري مي كند. و وجه ديگري كه مي توان براي اين نسبت ذكر كرد اين است كه چون خداي سبحان مي دانست اين دسته از كفار به هيچ وجه با ميل و اراده خويش به او ايمان نمي آورند و راهي جز اجبار و اكراه براي آنان باقي نمانده بود و از آنجا كه اجبار آنان به پذيرش ايمان موجب نقض غرض در تكليف است [و خداي متعال منزّه از آن است ] از اين رو خداوند تعبير به «ختم» فرموده تا اعلان كند كه عناد و لجاجت آنها به نهايت درجه رسيده است و اصرار زيادي دارند كه در ضلالت و گمراهي باقي بمانند.

«سمع»، چون مصدر است و اصولا مصدر جمع بسته نمي شود، از اين رو، به صورت مفرد ذكر شده است، مانند «بطن» در كلام عرب در اين جمله: كلوا في بعض بطنكم تعفوا، يعني شكم را از غذا پر نكنيد تا سالم بمانيد. اين گونه كلمات را در مواردي مفرد مي آورند كه ايمن از اشتباه و توهّم باشند و چنان چه احتمال وقوع اشتباه باشد، از ذكر آن به صورت مفرد خودداري مي كنند و در صورتي كه جمع اراده شود، نبايد گفته شود: «ثوبهم» و «غلامهم» [چون با معناي مفرد اين كلمات اشتباه مي شود].

«بصر» عبارت است از روشنايي چشم، و آن نيرويي است كه بيننده با آن مي بيند.

چنان كه «بصيرة» روشنايي دل است و به كمك آن حقايق بر انسان آشكار مي شود و

در آنها تدبّر مي كند.

«عذاب» در لفظ و معني مانند «نكال» است، زيرا گفته مي شود: اعذب عن الشي ء يعني از فلان چيز خودداري كرد همان گونه كه گفته مي شود: نكل عنه يعني از آن خودداري كرد. سپس در معنا توسعه يافته، و هر دردي زيادي «عذاب» ناميده شده است اگر چه آن عذاب، نكال و عقابي كه فرد مجرم را از انجام جرم باز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 27

مي دارد نباشد.

«عظيم» نقيض «حقير» است چنان كه «كبير» نقيض «ضعير» مي باشد، بنا بر اين «عظيم» برتر از «كبير» است، چنان كه حقير پست تر از «ضعير» است.

«عظيم» و «كبير» هم در مورد «اجساد» استعمال مي شوند و هم در مورد حوادث و رويدادها، مثلا گفته مي شود: رجل عظيم و كبير جثته او خطره يعني مردي كه جثه اش عظيم و بزرگ است، يا خطرش بسيار است.

[سوره البقرة (2): آيه 8] ... ص: 27

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (8)

ترجمه ... ص: 27

در ميان مردم كساني هستند كه مي گويند به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده ايم در حالي كه ايمان ندارند. (8)

تفسير: ... ص: 27

خداي سبحان [در آيات قبل ]، نخست از كساني كه در نهان و آشكار به او ايمان آورده اند [يعني مؤمنان ] و سپس از كساني كه با قلب و زبان كافر شده اند، ياد كرده است، و در اين آيه، به معرّفي منافقان كه خلاف آنچه را در باطن معتقدند اظهار مي دارند، پرداخته است و اين گروه يعني منافقان در پيشگاه خدا پليدتر و مبغوضتر از كفارند. خداي سبحان وصف حال كفّار را ضمن دو آيه و وصف منافقان را ضمن سيزده آيه، بيان فرموده است، و حكايت منافقان معطوف به حكايت كفار شده است هم چنان كه جمله بر جمله ديگر عطف مي شود.

«ناس» در اصل «اناس» بوده و همزه اش براي تخفيف حذف شده است و در صورتي كه با «ال» تعريف ذكر شود لازم است، همزه حذف گردد از اين رو «الاناس» گفته نمي شود، و مؤيد اين كه «ناس» در اصل «اناس» بوده لفظ «انسان» و «انس» است كه داراي همزه [و مرادف «ناس»] مي باشند و سبب اين كه منافقان در آيه مورد بحث «ناس» ناميده شده اند اين است كه آنان در اجتماع ظاهر شده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 28

ديده مي شوند، همان گونه كه «جن» به خاطر پنهان بودنش «جن» ناميده شده است.

«من» در «من يقول» من موصوفه است گويا آيه مي فرمايد: و من الناس ناس يقولون كذا مانند آيه: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ (احزاب/ 23)، اين در صورتي است كه لام براي جنس باشد ولي اگر الف و لام عهد باشد «من» موصوله خواهد بود، مانند

آيه: وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ يعني و بعضي- از منافقان- آنها هستند كه هميشه پيامبر را مي آزارند» (توبه/ 61) [كه در اين آيه «الّذين» موصول و به جاي «من» آمده است ].

تكرار «با» در «باللّه» و «باليوم» مشعر به اين معناست كه منافقان، ادّعا كرده بودند بر اساس واقع و حقيقت به خداوند و روز رستاخيز هر دو ايمان آورده اند. و در جمله و ما هم بمؤمنين تأكيد و مبالغه بيشتري است از اين كه گفته شود ما آمنوا زيرا در و ما هم بمؤمنين خداوند منافقان را از رديف مؤمنان خارج كرده است و اين خود متضمن نفي ادّعاي آنان بر ايمان حقيقي است.

[سوره البقرة (2): آيه 9] ... ص: 28

اشاره

يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (9)

ترجمه ... ص: 28

مي خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند (ولي) جز خودشان را فريب نمي دهند (امّا) نمي فهمند. (9)

تفسير: ... ص: 28

معني آيه اين است كه منافقان با تظاهر به ايمان همچون مكاران، به خدعه و نيرنگ متوسل شده بودند، با اين كه كافر بودند و به خدا ايمان نداشتند، خدا هم به سان مكاران با آنان رفتار كرد، زيرا آنان را ملزم به انجام تكاليف مسلمانان فرمود.

و [نه تنها اجر و پاداشي نصيبشان نشد، بلكه ] آنان در پيشگاه خداوند متعال از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 29

جمله افرادي بودند كه جايگاهشان قعر دوزخ است. و مؤمنان نيز براي امتثال امر خداوند در ظاهر به عنوان مسلمان با آنان رفتار مي كردند.

حقيقت «خدع» اين است كه فردي رفيقش را به گونه اي دچار توهم سازد كه او خلاف چيز ناخوشايندي را كه برايش در نظر گرفته است، تصوّر مي كند. و مي توان گفت منظور از يُخادِعُونَ اللَّهَ، يخادعون الرسول باشد، زيرا اطاعت از رسول، اطاعت خدا و نافرماني او، نافرماني خداست. چنان كه گفته مي شود، سلطان چنين گفت. در صورتي كه ممكن است گوينده وزير يا يكي از خاصّان او باشد كه سخنش به منزله سخن سلطان است.

وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ يعني منافقان تنها خودشان را فريب مي دهند، زيرا زيان خدعه آنان به خودشان بر مي گردد نه به ديگران و كسي كه به جاي «يخدعون»، «يخادعون» بر وزن «يفاعلون» قرائت كرده براي مبالغه است.

«نفس» عبارت است از ذات و حقيقت شي ء از اين رو به قلب «نفس» گفته شده، زيرا به وسيله قلب «نفس» آدمي حقيقت پيدا مي كند چنان كه حكما گفته اند، المرء باصغريه اي بقلبه و لسانه يعني وجود انسان به قلب

و زبانش محقّق مي شود. و نيز به «روح»، «نفس» گفته شده، چنان كه بر «خون» كه قوام نفس به آن است اطلاق شده و همچنين به «آب» كه بقاي «نفس» به آن بستگي دارد «نفس» گفته شده است.

و گفته مي شود، نفس الرجل اي عين يعني آن مرد زخم چشم خورده است و حقيقت كلام اين است كه «نفس» او آسيب ديده است. چنان كه گفته مي شود، صدر الرجل و فئد يعني سينه مرد و يا دلش به درد آمده است. و كساني كه گفته اند، فلان يؤامر نفسه، يعني فلاني با خود مشورت مي كند، و اين سخن را در وقتي مي گويند كه وي در موضوعي مردد شود و با دو راي مواجه باشد و نداند به كدام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 30

يك از آن دو بايد تكيه كند، گويا منظورشان از اين سخن انگيزه نفس باشد يعني فلاني به فكر پيدا كردن انگيزه اي براي انتخاب يكي از آن دو رأي است.

منظور از «نفس» در اين آيه خود منافقان هستند، و مي توان گفت مقصود از آن، دلها، و انگيزه ها و آرا و عقايدشان مي باشد.

«شعور» يعني آگاهي انسان نسبت به چيزي از طريق حس. و مقصود از مشاعر انسان، حواس انسان است.

[سوره البقرة (2): آيه 10] ... ص: 30

اشاره

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (10)

ترجمه ... ص: 30

در دلهاي آنها يك نوع بيماري است، خداوند بر بيماري آنها مي افزايد و عذاب دردناكي به خاطر دروغهايي كه مي گويند در انتظار آنهاست. (10)

تفسير: ... ص: 30

در آيه فوق از برخي حالات و عوارض قلبي از قبيل، بد باوري، كينه، حسد و ديگر اموري كه همچون مرض سبب فساد و آفت دل مي شوند، مجازا تعبير به «مرض» شده است، چنان كه از حالات مقابل آنها نيز مجازا تعبير به «صحت و سلامت» مي شود. و مقصود از «بيماري» در اين آيه، كفر ورزيدن نسبت به پروردگار و كينه و حسدي است كه از پيامبر و مؤمنان، در دل منافقان و كفّار وجود دارد.

فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً يعني خدا بر بيماري آنها مي افزايد، زيرا آنان نسبت به آنچه از وحي كه بر پيامبر نازل مي شد، كفر مي ورزيدند و به همان نسبت بر كفر خويش مي افزودند و گويا خداي سبحان، همان چيزي را بر «بيماري» آنها افزود كه خود سبب ازدياد آن شده بودند، و فعل «زاد» را به خود آنان كه مسبب زياد شدن ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 31

مرضشان بودند نسبت داده است. چنان كه در آيه فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ «1» «يعني» هر گاه سوره اي از جانب خدا نازل شود بر خبث ذاتي آنان خباثتي افزود» (توبه/ 125) و در اين آيه نيز فعل به سوره نسبت داده شده است، زيرا نزول سوره سبب افزايش خباثت آنان مي شد. و شايد مقصود آيه اين باشد كه، هر چه نصرت و غلبه پيامبر (ص) زيادتر و قدرت و نفوذش در كشورهاي ديگر و در بين مردم افزونتر مي شد، كينه و حسادت آنان نسبت به پيامبر، بيشتر و خوف و ناتواني

و ضعف در دلشان زيادتر مي شد.

«أَلِيمٌ» مشتق از «الم» است، مانند «وجيع» كه مشتق از «وجع» است و توصيف كردن عذاب به «اليم» از قبيل اين شعر شاعر است:

و خيل قد دلفت لها بخيل تحية بينهم ضرب و جيع «2»

اين نوع توصيف را عرب مي گويد: «جد جده» يعني سعي و تلاش او خود تلاش است و «الم» در حقيقت براي «مولم» است، چنان كه سعي و تلاش از آن شخص كوشاست.

بِما كانُوا يَكْذِبُونَ يعني عذاب دردناكي كه براي آنان در نظر گرفته شده، به سبب تكذيب كردن آيات خداست و اين نشانه زشت بودن دروغ است. و به همين سبب هم دچار عذاب دردناك مي شوند. برخي از قراء «يكذبون» را «يكذّبون» قرائت كرده اند، و اين قرائت يا از «كذب» نقيض «صدق» است يا از «كذب» است كه به معناي مبالغه و يا كثرت در «كذب» است.

__________________________________________________

1- اين آيه و آيه پيش از آن كه چنين آغاز مي شود: إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ... حال منافقان را بيان مي كند كه هر گاه سوره اي نازل مي شد، برخي از آنان از روي انكار به ديگران مي گفتند اين سوره بر ايمان كدام يك از شما افزود؟ و در آيه بعد خداوند مي فرمايد: اين سوره خباثتي بر خبث ذاتي آنان افزود.- م.

2- كه در مصرع دوم شاعر از «تحية» تعبير به «ضرب و جيع» كرده است بر سبيل تمسخر، و «ضرب» را به وجيع بودن توصيف كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 32

[سوره البقرة (2): آيه 11] ... ص: 32

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)

ترجمه ... ص: 32

و هنگامي كه به آنان گفته شود، در زمين فساد نكنيد مي گويند، ما فقط اصلاح كننده ايم. (11)

تفسير: ... ص: 32

اين آيه عطف بر «يكذبون» است و مي تواند عطف بر يقول آمنا باشد، چون اگر گفته شود: و من الناس من اذا قيل لهم لا تفسدوا سخن درست خواهد بود.

«فساد» به معني خارج شدن چيزي از حال اعتدال و سودمندي است. و نقيض «فساد»، «صلاح» است و فساد منافقان در گرايش آنها به كفّار و فاش ساختن اسرار مسلمانان نزد آنها و تحريك كردن آنان بر عليه مسلمانان بود.

إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ معنايش اين است كه منافقان طبق ادّعاي خودشان تنها مصلحانند بي آن كه اصلاح آنان به فساد آميخته باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 12] ... ص: 32

اشاره

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ (12)

ترجمه ... ص: 32

آگاه باشيد، اينها همان مفسدانند ولي نمي فهمند. (12)

تفسير: ... ص: 32

«الا» مركب است از «همزه استفهام و حرف نفي [«لا»] و براي توجّه دادن به اين است كه تحقق مطلب پس از آن قطعي است، زيرا هر گاه همزه استفهام بر نفي داخل شود، مفيد تحقيق است، مانند آيه أ ليس ذلك بقادر [مضمون آيه اين است كه قطعا و تحقيقا خدا قادر به زنده كردن انسان مي باشد] خداي سبحان ادّعاي منافقان را كه مي گفتند ما از مصلحان هستيم به بليغترين وجه، يعني با تأكيد جمله با دو كلمه «ألا» و «إنّ» و نيز با معرفه آوردن خبر (الْمُفْسِدُونَ) و واسطه شدن ضمير فصل بين اسم و خبر و نيز با جمله لا يَشْعُرُونَ (آنان نمي فهمند) رد مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 33

[سوره البقرة (2): آيه 13] ... ص: 33

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ (13)

ترجمه ... ص: 33

و هنگامي كه به آنان گفته شود، همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد، مي گويند: آيا همچون سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد اينها همان سفيهانند ولي نمي دانند. (13)

تفسير: ... ص: 33

«سفه» در لغت به معناي كم صبري و سبك مغزي است. و معناي آيه اين است كه هر گاه نصيحت شوند و راه رشد و صلاح به آنها نشان داده شود به اين كه گفته شود: رسول خدا را تصديق كنيد آن گونه كه مردم آن حضرت را تصديق كرده اند، [مي گفتند آيا ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم؟!]. الف و لام در «الناس» يا براي عهد است، يعني آن گونه كه ياران رسول خدا ايمان آورده اند و شما آنان را مي شناسيد، ايمان بياوريد و شايد مقصود از «الناس» عبد اللَّه بن سلام و همفكران او باشند. يعني ايمان بياوريد هم چنان كه ياران و برادرانتان ايمان آوردند.

و يا الف و لام «الناس» براي «جنس» است، يعني ايمان بياوريد آن گونه كه انسانهاي كامل ايمان آورده اند، يا منظور اين است كه خدا مؤمنان را مردم حقيقي مي داند و ديگران را مانند بهائم مي داند كه حق را از باطل تميز نمي دهند.

استفهام در «أ نؤمن» استفهام انكاري است و الف و لام در «السفهاء» به «الناس» اشاره دارد، و تفاوت اين آيه با آيه قبل اين است كه در اين آيه از منافقان تعبير به «لا يعلمون» و در آيه پيش تعبير به «لا يشعرون» شده است، زيرا امر دين و واقف شدن بر اين كه مؤمنان بر حقند و منافقان بر باطل، احتياج به تأمل و دقّت نظر و برهان و استدلال دارد، ولي نفاق و دو رويي با تمام مفاسدش امري

دنيوي است، مانند امري محسوس و ديدني. و چون خداي متعال «سفاهت» را يكي از نشانه هاي منافقان ذكر كرده است از اين رو ذكر «علم» [و تعبير به «لا يعلمون»] مناسبتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 34

[سوره البقرة (2): آيه 14] ... ص: 34

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)

ترجمه ... ص: 34

و هنگامي كه افراد با ايمان را ملاقات مي كنند، مي گويند ما ايمان آورده ايم، (ولي) هنگامي كه با سران خود خلوت مي كنند مي گويند ما با شماييم، ما (آنها) را مسخره مي كنيم. (14)

تفسير: ... ص: 34

اين آيه در مقام بيان يكي ديگر از نشانه هاي منافقان در مورد برخورد با مؤمنان است، آيه مي گويد: آنها هنگامي كه با افراد با ايمان ملاقات مي كردند وانمود مي كردند كه ما از شماييم ولي هنگامي كه از آنها جدا مي شدند و به نزد سران كفر پيشه خويش، يا يهودياني كه به آنها توصيه مي كردند خدا و رسالت پيامبر را تكذيب كنند، مي رفتند. مي گفتند: ما بر آيين شما باقي هستيم، و ضمير و باطن آنها اين گفتارشان را تصديق و تأييد مي كرد.

و خلوت بفلان و خلوت اليه يعني با او تنها شدم. و انا معكم يعني ما همراه شما و موافق با مرام و عقيده شما هستيم و اين سخن آنها كه إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ تأكيدي براي گفتار قبلي آنها يعني إِنَّا مَعَكُمْ مي باشد. زيرا معناي انا معكم اين است كه ما بر آيين يهود ثابت مانده ايم و گفته آنان كه إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ انكار اسلام است زيرا كسي كه چيزي را به باد تمسخر و استهزا بگيرد و آن را ناچيز بشمارد، در حقيقت منكر آن است. و ممكن است إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بدل از إِنَّا مَعَكُمْ يا جمله مستأنفه باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 15] ... ص: 34

اشاره

اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)

ترجمه ... ص: 34

خداوند آنها را استهزا مي كند، و آنها را در طغيانشان نگه مي دارد تا سرگردان شوند. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 35

تفسير: ... ص: 35

معناي اين كه خداوند آنها را مسخره مي كند اين است كه آنان را حقير و ناچيز شمرده و آنها را ملزم ساخته كه در دنيا احكام مربوط به مسلمانان را اجرا كنند، با اين كه در قيامت عذاب دردناكي بر ايشان مهيّا ساخته است، و كيفر استهزا به نام خودش [استهزاء] ناميده شده است، نظير آيه شريفه وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها ... «و كيفر بدي مجازاتي همانند خود آن است» (شوري/ 40) [در اين آيه نيز جزاي «بدي»، «بدي» ناميده شده است ] و اين كه آيه شريفه اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بدون حرف عطف و به صورت استيناف ذكر شده، اشاره به اين نكته است كه اين خود خداست كه براي گرفتن انتقام مؤمنان از منافقان، آنان را به باد تمسخر و استهزا مي گيرد، تا ديگر نيازي نباشد مؤمنان، خود به نزاع و مشاجره با آنان برخيزند.

و جمله «وَ يَمُدُّهُمْ» از قبيل مد الجيش و امده است، يعني لشكر را زياد كرد، و معناي آيه شريفه اين است كه خدا منافقان را از الطاف خويش كه به مؤمنان عطا مي فرمايد محروم كرده و به سبب كفرشان آنان را به خودشان واگذارده است و در نتيجه بر سياهي و تيرگي دل آنان افزوده مي شود، چنان كه انبساط و روشنايي دل مؤمنان [در پرتو نور ايمانشان ] زياد مي شود. و در آيه مورد بحث تاريكي دل منافقان و ازدياد و فزوني آن به خداي سبحان نسبت داده شده است چون كفرشان سبب شده بود خدا اين گونه با

آنان معامله كند و از حسن بصري نقل شده است كه گفت: فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ يعني في ضلالتهم يتمادون به اين معنا كه در آنها در گمراهي خويش باقي خواهند ماند.

«طغيان» عبارت است از، زياده روي و تجاوز از حد در كفر و ستمگري. و اضافه شدن «طغيان» به «هم» دلالت بر اين دارد كه طغيان و باقي ماندن در ضلالت، چيزي بوده است كه خودشان آن را كسب كرده اند.

«عمه» مانند «عمي» است كه جز اين كه «عمه» در خصوص رأي و نظر به كار مي رود و به معناي ترديد و تحيّر در كاري است، به طوري كه شخص نمي داند به كجا [و به كدام مكتب ] روي آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 36

[سوره البقرة (2): آيه 16] ... ص: 36

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (16)

ترجمه ... ص: 36

آنها كساني هستند كه هدايت را با گمراهي معاوضه كرده اند و (اين) تجارت براي آنها سودي نداشته و هدايت نيافته اند. (16)

تفسير: ... ص: 36

خريدن ضلالت به جاي هدايت، معنايش بر سبيل استعاره برگزيدن گمراهي و معاوضه كردن آن با هدايت است زيرا خريدن [معمولا] با اعطاي يك چيز و اخذ چيز ديگري انجام مي گيرد.

و «ضلالة» عبارت است از، روگردان شدن از قصد، و در ضرب المثلي آمده است كه ضل دريص نفقه يعني بچه موش سوراخ لانه اش را گم كرد و اين را مجازا در مورد كسي كه از دين حق روي گردان است به كار مي برند.

«ربح» يعني، آنچه زيادي بر سرمايه است. و «خسران» مجازا به تجارت نسبت داده شده و معناي فما ربحت تجارتهم اين است كه آنچه در تجارت مطلوب است، محفوظ ماندن سرمايه و به دست آوردن سود است و آنها يعني منافقان، هر دو را با هم از كف داده اند، زيرا هدايت كه سرمايه معنوي آنان بوده، باقي نمانده و سودي هم نصيبشان نشده است، چرا كه شخص گمراه نه تنها سود نمي برد بلكه زيانكار است.

[سوره البقرة (2): آيه 17] ... ص: 36

اشاره

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (17)

ترجمه ... ص: 36

آنها (منافقان) همانند كسي هستند كه آتشي افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند) ولي هنگامي كه آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند (طوفاني مي فرستد و) آن را خاموش مي كند، و در تاريكي وحشتناكي كه چشم كار نمي كند آنها را رها مي سازد. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 37

تفسير: ... ص: 37

سپس خداي سبحان (بعد از بيان صفات و ويژگيهاي منافقان) براي آشكار ساختن حال آنان [در تشبيه گويايي اضافه كرده ] و فرموده است: مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً يعني حال آنان مانند حال كساني است كه آتشي [در شب ظلماني ] افروخته [تا در پرتو نور آن راه را از بيراهه بشناسند و به منزل مقصود برسند]، در اين جا «الذي» در موضع «الذين» قرار گرفته است، مانند آيه شريفه وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا «و شما هم در شهوات دنيا بمانند آنها فرو رفتيد» (توبه/ 69) و شايد مقصود جنس آتش افروزان بوده باشد و يا از الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً، جمع (يعني الّذين) اراده شده و به سبب طولاني بودن صله، نون حذف شده است و به لحاظ اين كه قصّه منافقان به قصّه بر افروزاننده آتش تشبيه شده، نه خود آنان، تشبيه جماعت به فرد لازم نمي آيد.

«اسْتَوْقَدَ» به معناي طلب وقود است و «وقود» عبارت است از، افروخته شدن آتش و زبانه كشيدن آن.

«أَضاءَتْ» در لغت به معني شدّت روشنايي است، و «اضاءت» در آيه متعدّي است، و احتمال هم مي رود لازم باشد، بنا بر اين كه «ما» در «ما حوله» مسند اليه باشد. تانيث كلمه «اضاءة» به اعتبار معناست، زيرا آنچه در اطراف مستوقد وجود دارد، اشيا و اماكن است. [و

اينها در حكم مؤنث هستند]. ذهب اللَّه بنورهم جواب «لما» است و مي توان گفت: جواب آن به دليل اطاله كلام و ايمن بودن از اشتباه محذوف است، گويا گفته شده: فلما اضاءت ما حوله خمدت فبقوا متحيرين متحسرين علي فوت الضوء كه در اين صورت جمله ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ جمله مستأنقه خواهد بود. و چون كه وضع اينها (منافقان) تشبيه شده به وضع «مستوقد» گويا كسي به عنوان اعتراض سؤال كرده است: چه شده آنها را كه حالشان شبيه ت

رجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 38

حال «مستوقد» شده است؟ و در پاسخ گفته شده: ذهب اللَّه بنورهم. و مي توان گفت ذهب اللَّه بنورهم بدل باشد از جمله كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً، بر سبيل بيان [اگر كسي سؤال كند چرا قرآن در اين جا ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ گفته و اذهب اللَّه بنورهم نگفته است؟] مي گوييم: «اذهبه» با «ذهب به» فرق دارد و آن اين كه «اذهبه» به معناي «ازاله» است، يعني آن را از ميان برد، يا او را روانه ساخت، و «ذهب به» يعني او را همراهي كرد و او را با خود برد، همان گونه كه خداي تعالي [آن جا كه سرگذشت يوسف و برادرانش را نقل كرده ] مي فرمايد: فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ چون كه برادران يوسف او را با خود بردند ...، (يوسف/ 15)، و معناي ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ اين است كه خدا نور ايمان را از آنها گرفت و از تابيدن آن بر قلبشان جلوگيري كرد، و چيزي كه خدا از عطاي آن خودداري كرد، كسي قادر نيست آن را به ديگران [عطا كرده و] برساند، پس معناي «ذهب به» بليغتر از معناي «اذهبه»

است.

«ترك» به معناي «طرح» و «خلي» است، عرب [در ضرب المثلي ] مي گويد:

تركه ترك الظبي ظله «1»، و اگر «ترك» به معناي «صير» باشد مانند افعال قلوب با دو مفعول متعدّي مي شود، مانند «ترك» در قول عنترة:

فتركته جزر السباع ينشنه يقضمن حسن بنانه و المعصم «2»

مقصود از «اضاءة»، سود جستن منافقان از كلمه طيبه لا اله الا اللَّه بود كه بر زبانشان جاري مي شد و از نورانيّت اين كلمه كسب نور مي كردند ولي در پس اين نقاب [يعني گفتن «لا اله الا اللَّه»] تيرگي نفاق كه بر قلب سياه آنان سايه افكنده بود

__________________________________________________

1- اين ضرب المثل در مورد مردي به كار مي رود كه زندگي مرفّه و آرام و سعادتمندانه خويش را تبديل به زندگي سخت و همراه با مشقّت و بيچارگي كرده است.

2- «جزر» گوسفند يا شتري است كه ذبح و نحر مي شود، «ينشنه» يعني آن را تناول كرده و مي خورد، «يقضمن» از «قضم» مشتق شده و «قضم» عبارت است از خوردن چيز خشك، «معصم» عبارت است از، محل دستبند، معناي شعر اين است: پس من او را رها كردم تا طعمه درندگان شود و آنها انگشتان زيبا و مچ دست او را بسان چيز خشكي بخورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 39

و آنها را به سوي تاريكي خشم خدا و كيفر دائمي او سوق مي داد. و مي توان گفت آگاه بودن خداوند از اسرار منافقان تشبيه شده است به گرفتن نور ايمان از آنان.

وجه ديگري كه براي مقصود از آن بيان شده، اين است كه چون منافقان [در آيه قبل ] به عنوان كساني كه گمراهي را با هدايت معاوضه مي كنند. معرّفي شده اند، در پي آن قرآن

مثالي زده است تا هدايتي را كه آنها فروختند تشبيه كند به آتشي كه اطراف آتش افروز را روشن مي كند و نيز تشبيه كند ضلالتي را كه آنها خريدند به از ميان بردن خداوند روشني آن آتش را.

[سوره البقرة (2): آيه 18] ... ص: 39

اشاره

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ (18)

ترجمه ... ص: 39

آنها (منافقان) كر، گنگ و كورند، بنا بر اين از راه خطا باز نمي گردند! (18)

تفسير: ... ص: 39

منافقان با وجود اين كه از حواس [پنجگانه ] سالمي برخوردار بودند، ليكن گوش به سخن حق نمي دادند و از به زبان آوردن حق و توجّه و تأمل در آن خودداري مي كردند از اين رو، در اين آيه آنان به كساني تشبيه شده اند كه گويا هيچ يك از حواس پنجگانه را كه در امر ادراك نقش اصلي را ايفا مي كنند، ندارند چنان كه شاعر عرب مي گويد:

صم إذا سمعوا خيرا ذكرت به و ان ذكرت بسوء عندهم اذنوا «1»

«لا يَرْجِعُونَ» يا معنايش اين است كه پس از آن كه هدايت را فروختند، به سوي آن باز نمي گردند، يا اين است كه پس از خريدن گمراهي از آن باز نمي گردند و يا معنايش اين است كه حيران و سرگردانند و نمي دانند چه كنند؟ آيا به پيش روند يا واپس روند، با اين وصف آنان چگونه مي توانند به نقطه اي كه آغاز انحرافشان

__________________________________________________

1- يعني دشمنان و بدخواهانم، هنگامي كه از من به نيكي ياد مي شود، گويا كرند و چون از من به بدي نزد آنان ياد مي شود، سراپا گوشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 40

بوده است بازگردند.

[سوره البقرة (2): آيه 19] ... ص: 40

اشاره

أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ (19)

ترجمه ... ص: 40

يا همچون باراني كه در شب تاريك توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذراني) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مي گذارند، تا صداي صاعقه را نشنوند، و خداوند به كافران احاطه دارد. (19)

تفسير: ... ص: 40

«صيب» عبارت است از باران دانه درشتي كه بر زمين فرو مي بارد. به ابر نيز «صيّب» گفته شده است. اين آيه مثال ديگري است براي بيان حال منافقان تا اين كه حال آنان بار ديگر بر ملا شود. و معناي آيه چنين است: آنان همانند قومي هستند كه باراني با ويژگيهاي ذكر شده در آيه آنان را فراگرفته است و دچار وضعيّتي شده اند كه راه گريزي بر ايشان نيست.

برخي از مفسّران اظهار داشته اند كه در اين آيه، دين اسلام به باران تشبيه شده است، زيرا اسلام ديني است كه دلها را زنده مي كند، هم چنان كه باران زمين را.

شبهاتي كه براي كفّار پيش مي آيد به «ظلمات» و وعده و وعيدهايي كه در اسلام وجود دارد به «رعد» و «برق» و رفتار و برخورد مسلمانان با كفّار و فشارهاي روحي ناشي از آن به «صواعق» تشبيه شده است. و گفته شده كه در اين آيه، قرآن به «مطر» و آيات مربوط به آزمايش الهي و دشواريهاي زندگي به «ظلمات» و «رعد»، و روشن شدن راهها با راهنماييهاي اين كتاب به «برق» و عذاب در آينده نزديك [در قيامت ] و حكم جهاد در دنيا به «صواعق» تشبيه شده است.

و اين كه «ظلمات» و «رعد» و «برق» به صورت نكره آمده است براي بيان اين است كه مقصود نوع كلي هر يك از آنهاست. و گويا گفته شده است

كه باران شديد [معمولا] همراه با تاريكي مطلق، رعد و برق شديد و خيره كننده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 41

ضمير «يَجْعَلُونَ» به اصحاب الصيّب، كه مضاف در آن محذوف است و «صيّب» به جاي آن قرار گرفته است باز مي گردد.

و «يجعلون» جمله مستأنفه است و محلّي از اعراب ندارد. و «مِنَ الصَّواعِقِ» [جار و مجرور] متعلّق به «يجعلون» است، يعني به خاطر [نشنيدن صداي مهيب رعد و برق و] ترس از صاعقه ها انگشت خويش را در گوش مي نهادند. و صعقته الصاعقة يعني «صاعقه او را هلاك كرد، بنا بر اين «صعق» يعني مرد، و مردن يا در اثر صداي شديد و يا سوزندگي آن است.

عبارت حَذَرَ الْمَوْتِ مفعول له است، و معناي احاطه داشتن خداوند بر كافران اين است كه آنها از حيطه قدرت او خارج نيستند چنان كه شي ء «محاط» از دايره «محيط» خارج نمي باشد و جمله [وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ] معترض است.

[سوره البقرة (2): آيه 20] ... ص: 41

اشاره

يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (20)

ترجمه ... ص: 41

روشنايي خيره كننده برق نزديك است چشم آنان را بربايد، هر لحظه اي كه برق جستن مي كند (صفحه بيابان را) براي آنها روشن مي سازد (چند قدمي) در پرتو آن راه مي روند و هنگامي كه خاموش مي شود، توقف مي كنند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بين مي برد، خداوند بر هر چيز تواناست. (20)

تفسير: ... ص: 41

«خطف» در لغت به معناي ربودن و به سرعت گرفتن است، و چون در آيه قبل، سخن از رعد و برق به ميان آمده و اين دو غالبا با ترس و وحشت همراه است، گويا، كسي سؤال مي كند: حال كساني كه در معرض چنين رعد و برقي قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 42

مي گيرند چگونه است؟ و در پاسخ گفته مي شود: يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ: نور برق آن چنان خيره كننده است كه نزديك است، چشمهاي آنان را بربايد و اين جمله نيز «مستأنفه» است، و محلّي از اعراب ندارد.

عبارت كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ ... سوّمين جمله «مستأنفه» و پاسخ كسي است كه سؤال مي كند: آنها هنگام برق زدن [و روشن شدن بيابان تاريك ] و بلافاصله خاموش شدن آن چه مي كنند؟ قرآن ضمن تشبيه وضع نامطلوب و دشوار منافقان و گرفتاري كساني كه [در دل صحرا] دچار باران شديدي شده اند، در پاسخ مي گويد آنها حيران و سرگردانند، نمي دانند چه بر سرشان خواهد آمد. و به كجا بايد پناه برند، در انتطارند برقي جستن كند [با اين كه ترس دارند، برق چشمهاي آنان را بربايد] تا از اين فرصت استفاده كنند و چند قدمي در پرتو آن راه روند، و هنگامي كه سريعا در تاريكي فرو مي روند، حيران و سرگردان بر جاي

خود متوقف مي شوند.

«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ...» يعني، اگر خدا مي خواست غرّش «رعد» و نور خيره كننده «برق» را آن قدر زياد مي كرد كه پرده گوش آنان پاره و چشمشان نابينا شود.

و «أَضاءَ» يا متعدي است و مفعولش حذف شده، و معنايش اين است كه هر گاه نور برق، راه را [پيش پايشان ] روشن مي كرد، آن را مي پيمودند، و يا لازم و معنايش اين است كه هر گاه برق مي درخشيد، در پرتو نور آن راه را مي پيمودند.

و «قامُوا» يعني از حركت باز مي ايستند و در جاي خود ميخكوب مي شوند.

و عبارت وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ تقديرش چنين بوده: و لو شاء اللَّه ان يذهب بسمعهم و ابصارهم لذهب بهما يعني اگر خدا مي خواست كه چشم و گوش آنها را از ميان ببرد، اين كار را مي كرد. و اين نوع حذف [يعني حذف مفعول ] در فعل «شاء» و «اراد» بسيار است، و مفعول بندرت ذكر مي شود، مانند آيه شريفه لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا «اگر ما مي خواستيم جهان را به بازي گرفته و كار بيهوده انجام دهيم مي كرديم» (انبياء/ 17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 43

«شي ء» به چيزي اطلاق مي شود كه بتوان از آن آگاهي يافت و از آن خبر داد،

[سوره البقرة (2): آيه 21] ... ص: 43

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (21)

ترجمه ... ص: 43

اي مردم، پروردگار خود را پرستش كنيد، آن كس كه شما و پيشينيان را آفريد، تا پرهيزكار شويد. (21)

تفسير: ... ص: 43

پس از آن كه خداي سبحان، حال سه گروه از مؤمنان، كافران و منافقان مكلّف را شرح داد [كه مؤمنان مشمول هدايت الهي هستند و قرآن راهنماي آنهاست، و بر دلهاي كافران مهر غفلت و ناداني نهاده و بر چشم آنها پرده بي خبري افكنده است ]، همه آنان را مخاطب قرار داده [و به بندگي خود دعوت كرده است ]. التفات در اين آيه، از نوع التفات از مغايب به مخاطب است و قبلا اشاره شد كه يكي از فنون بلاغت در كلام عرب به شمار مي آيد، و مقصود متكلّم از اين گونه خطابات، به هيجان آوردن و تحريك شنونده و جلب توجه و وادار نمودن وي به شنيدن سخن اوست.

«يا» حرفي است كه در اصل براي مناداي بعيد وضع شده است. و «اي» و «أ/ همزه» براي مناداي قريب و «اي» به منادايي كه داراي الف و لام باشد متّصل مي شود همان گونه كه «ذو» و «الّذي» بر اسم جنس و جمله اي كه موصول را توصيف مي كند، داخل مي شوند «أي» اسم مبهمي است كه احتياج به توضيح دارد، بنا بر اين بايد اسم بعد از آن اسم جنس، يا آنچه جانشين آن مي شود، باشد تا آن را توصيف كند و صحيح باشد «منادي» واقع شود. عامل در «اي» حرف نداست و اسم پس از آن صفتش مي باشد، و اين قبيل نداها، در قرآن زياد به چشم مي خورد و ويژگي آن اين است كه از وجوه تأكيدي برخوردار است كه بتدريج از ابهام به سوي روشني معني نزديك مي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 44

كلمه تنبيه يعني «ها» كه بين «اي» و صفت آن [الناس ] واقع شده براي كمك به حرف ندا و تأكيد معناي آن و عوض از مضاف اليه است. و تمام آنچه خداوند به خاطر آن بندگانش را مخاطب قرار داده، اعمّ از اوامر و نواهي و وعده و وعيد و جز آن، اموري مهمّ و مفاهيمي بلند و شايان توجه است كه بايد مورد توجه بندگان خدا قرار گيرد و بر آنها مواظبت شود. از اين رو سياق آيه اقتضاء مي كند، كه خداوند بندگانش را با تأكيد بيشتر و بليغتر مورد خطاب قرار دهد.

«الَّذِي خَلَقَكُمْ» صفت براي «ربكم» است كه بر سبيل مدح و ثنا صفت واقع شده و معناي آيه اين است كه شما حقيقة بايد پروردگارتان را بپرستيد. و نيز «خلق» در لغت به معناي آفريدن چيزي است به اندازه و برابر.

«لعلّ» براي اميدواري يا مهرورزي است [اين كلمه بدين مناسبت آورده شده است تا نرمي و متانت ادب، در نصيحت و موعظه، مراعات شود] و در قرآن «لعلّ» در مواردي براي تطميع به كار رفته است، آن هم از سوي كريمي كه هر گاه به كسي وعده دهد و او را به طمع وادارد، وفا كند، ولي در اين آيه كلمه لعل «1» به اين منظور نيست بلكه مجازا آمده است، زيرا خداي سبحان بندگانش را آفريد تا آنان را مكلّف سازد و با دادن قدرت و تمكن به آنها، موانع تكليف را از سر راهشان برداشت و خير و صلاح و پرهيزكاري آنان اراده كرد، پس بندگان او در شرائطي هستند كه اميد مي رود تقوا پيشه

كنند و چون كه خداوند خير و صلاح آنان را مي خواست، با وجود اين كه مخيّر بين طاعت و معصيت او بودند، ترجيح داد كه آنان را به اطاعت از خود مكلّف سازد، چنان كه در مورد شخصي كه به او اميد برده شده، انجام آنچه احتمال مي رود انجام دهد يا ندهد ترجيح دارد، و مصداق اين آيه است ليبلوكم ايكم احسن عملا «خدا مرگ و زندگي را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدام

__________________________________________________

1- «لعل» براي ترجّي (اميدواري) است و مفهوم شك و ترديد در آن نهفته است و حال اين كه خداوند نسبت به هيچ امري ترديد ندارد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 45

نيكوكار تريد» . (ملك/ 2) و مسلما كسي كه عواقب و پيامدهاي موضوعي بر او مخفي است آن را امتحان و آزمايش مي كند [و اين امر در مورد خداوند صادق نيست ] در اين آيه انجام و عدم انجام كارهايي كه بستگي به ميل و اراده خود انسان دارد به اختيار و آزمايش، تشبيه شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 22] ... ص: 45

اشاره

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

ترجمه ... ص: 45

آن كس كه زمين را بستر شما قرار داد و آسمان (جو زمين) را همچون سقفي بر بالاي سر شما، و از آسمان آبي فرو فرستاد، و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد، تا روزي شما باشد، بنا بر اين براي خدا شريكهايي قرار ندهيد در حالي كه مي دانيد (اين شركا نه شيئي را آفريده اند و نه شما را روزي مي دهند). (22)

تفسير: ... ص: 45

خداي سبحان نخست- در آيه قبل- به خلقت انسان به صورت موجودي زنده و نيرومند كه يكي از موجبات پرستش اوست اشاره كرد و سپس [در اين آيه ] از آفرينش زمين كه محل زندگاني بشر و بستر استراحت اوست و از آسمان كه مانند گنبدي بر بالاي زمين قرار گرفته سخن به ميان آورده است. و [گويا] نزول باران، كه وسيله بارور شدن زمين و رويش گياهان و درختان و پيدايش انواع ميوه ها به عقد ازدواجي تشبيه شده كه ثمره آن پديد آمدن فرزندان شبيه به يكديگر است.

خداوند ميوه هاي رنگارنگي را كه از زمين مي روياند، روزي فرزند آدم قرار داد تا او در برابر اين نعمت بزرگ شكر خداي را واجب بداند و با تفكر در آفرينش خود و آسمان و زمين اذعان كند كه خالق تمام موجودات خداست و او منزّه از شريك و همتاست، و نيز بداند كه او نمي تواند بعضي از آنچه را خدا قادر بر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 46

جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً معناي آيه اين است كه خداوند زمين را براي شما مردم بستر و گهواره قرار داده است، تا بر روي آن سكونت كنيد، بياراميد و جابجا شويد.

«بناء» مصدر و به معناي اسم مفعول

[مبني ] است و منظور از «ابنية» عرب «اخبية» «1» آنهاست.

و از اين قبيل است بني علي امراته يعني بر همسرش وارد شد.

«من» در «من الثمرات» براي تبعيض است، گويي گفته است: انزلنا من السماء بعض الماء، فاخرجنا به بعض الثمرات ليكون بعض رزقكم زيرا خدا همه آنها را از آسمان فرو نباريده، و به وسيله باران تمام ميوه ها را نرويانده، و همه روزيها را در ميوه ها قرار نداده است. و مي توان گفت، «من» بيانيه است، چنان كه گوييم: انفقت من الدراهم الفا يعني از درهمهاي خويش هزار درهمش را انفاق كردم. و چنانچه «من» براي تبعيض باشد «رزقا» مفعول له و منصوب خواهد بود، ولي اگر بيانيّه باشد، «رزقا» مفعول به براي «اخرج» خواهد بود.

«ند» به معناي شبيه و مانند است و جز به همتايي كه مخالف و معاند با مشبّه به است، گفته نمي شود، و فلا تجعلوا للَّه اندادا يعني براي خدايي كه شما را با اين دلايل روشن، احاطه كرده، و هر يك از اين ادلّه گواه وحدانيّت اوست شريك قايل نشويد و حال اين كه شما اهل معرفت و مميز هستيد و خود مي دانيد كه ميان خدا و بتهايي كه شريك او قرار مي دهيد، تفاوتهاي زيادي وجود دارد، و شما مي دانيد كه همتايي براي او نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 23] ... ص: 46

اشاره

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (23)

__________________________________________________

1- «اخبية» جمع «خبا» به معناي خيمه و چادري است كه از كرك و پشم و مو درست شده است (قاموس).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 47

ترجمه ... ص: 47

اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم، شك و ترديد داريد (لا اقل) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا بر اين كار دعوت كنيد، اگر راست مي گوييد. (23)

تفسير: ... ص: 47

پس از آن كه خداوند توحيد و يگانگي خود را با دليل و برهان روشن كرد و راه صحيح يكتاپرستي را به آنان آموخت به دنبال آن بر نبوّت پيامبر خود حضرت محمّد- صلي اللَّه عليه و آله- استدلال مي كند و خطاب به كافران مي فرمايد: اگر شما در قرآني كه بر بنده شايسته خود فرو فرستاديم، شك و ترديد داريد و احتمال مي دهيد كه از طرف خود محمّد (ص) باشد، همانند يكي از كوچكترين سوره هاي آن بياوريد. و تعبير به «نزلنا» براي بيان اين نكته است كه قرآن تدريجا و «نجوما» «1» سوره اي پس از سوره اي و آيه اي پس از آيه اي و بر حسب رويدادها و شأن نزولهاي متفاوت نازل شده است. «سوره» بدون همزه- در صورتي كه واو حرف اصلي باشد- در لغت به معناي بارو و ديوار شهر است [كه بر همه شهر و آنچه در آن است احاطه دارد]، سوره نيز گرداگرد آيه ها را فرا گرفته و دسته اي از آيات را به هم پيوسته و علوم مختلفي را در خود جاي داده است. «سوره» به معناي شرف و منزلت و پايگاه بلند نيز آمده است و سوره قرآن، چون سخن خدا است، داراي شرف و منزلت و پايگاه رفيعي در دين است. و چنانچه و او در «سوره» منقلب از همزه [و از ريشه «سور» باشد] به معناي بخشي از قرآن است مانند «سؤر» كه پس

مانده چيزي است [بنا بر اين به هر قسمتي از قرآن سوره گفته اند به مناسبت جدا شدن آن از قسمتهاي ديگر.]

__________________________________________________

1- عربها چون از علم حساب اطلاع نداشتند اوقات را با طلوع ستارگان (نجوم) تعيين مي كردند، بدين گونه كه 28 ستاره كه از آنها تعبير به انواء (جمع نوء) مي شد و به ترتيب خاص طلوع و غروب داشتند ميزان تعيين اوقات به شمار مي رفت، كم كم اصطلاح «نجوما» معادل اوقات و دفعات، استعمال گرديد (كاظم مدير شانه چي، علم الحديث، ص 8).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 48

«من مثله» متعلق به «سورة» و صفت براي آن است، و تقدير آيه چنين است:

بسورة كائنة من مثله و مرجع ضمير در «مثله»، «لما نزلنا» يا «لعبدنا» است و مي تواند متعلّق به «فاتوا» و مرجع ضمير «عبد» باشد، در اين صورت معناي آيه اين است كه سوره اي كه از نظر نظم و فصاحت و زيبايي الفاظ همانند قرآن باشد بياوريد، و يا معنايش اين است كه فردي را بياوريد كه عرب زبان و بي سواد، مكتب نرفته و كتاب ناخوانده باشد و بتواند سوره اي همانند سوره هاي قرآن بياورد. و بازگرداندن ضمير در «مثله» به كتاب منزل، به قرينه «بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» و «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» بهتر است. زيرا موضوع مورد بحث در آيه، خود قرآن است نه كسي كه قرآن بر او نازل شده است از اين رو شايسته است كه ضمير فقط به قرآن برگردد، چون معناي آيه چنين است: اگر شما ترديد داريد در اين كه قرآن از سوي خدا نازل شده است، همانند بخشي از آن را بياوريد.

و اگر ضمير در «مثله» به رسول خدا- صلي اللَّه

عليه و آله- برگردد، معناي آيه چنين مي شود: اگر شك داريد در اين كه قرآن بر محمّد- صلي اللَّه عليه و آله- نازل شده و گمان مي كنيد از طرف خود اوست، شما هم نظير آنچه او آورده بياوريد.

«شهداء» جمع شهيد و به معناي حاضر يا شاهد است و معناي آيه شريفه اين است: گواهان خود را براي اين كار فراخوانيد و از جن و انس غير از خداي متعال كمك بخواهيد، زيرا اگر از خدا كمك طلبيديد او قادر است نظير اين قرآن را بياورد بدون اين كه شاهد و گواهي بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 24] ... ص: 48

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (24)

ترجمه ... ص: 48

اگر اين كار نكرديد- و هرگز نخواهيد كرد- از آتشي بترسيد كه هيزم آن بدنهاي مردم (گنهكار) و سنگهاست كه براي كافران مهيّا شده است. (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 49

تفسير: ... ص: 49

پس از آن كه خداي سبحان كفّار را متوجّه اعجاز قرآن فرمود، و آن را دليل صحّت ادّعاي پيامبر قرار داد، خطاب به آنان مي فرمايد: اگر نتوانستيد با آوردن سوره اي همانند قرآن با آن مقابله كنيد، و اين كار برايتان ميسر نشد، و معجزه بودن قرآن بر شما آشكار شد، پس به خدا ايمان آوريد و از آتشي كه براي دروغگويان مهيّا شده است، بپرهيزيد.

در اين آيه دو دليل براي اثبات نبوّت پيامبر وجود دارد: يكي اعجاز قرآن و ديگري خبر دادن از غيب، و اين كه كفّار هرگز قادر نخواهند بود مانند قرآن را بياورند، و بديهي است كسي جز خداوند اين خبر غيبي را نمي دانست.

«وقود» چيزي است كه با آن آتش مي افروزند مانند هيزم. و معناي آن در قول خدا: وقودها الناس و الحجارة «1» اين است كه آتش سوزاني كه براي شما (كفّار) فراهم شده است، شبيه آتشهاي معمولي اين جهان نيست، زيرا هيزم آن از سنگ و مردم است و با اين دو، شعله ور مي شود و سبب اين كه در اين آيه «ناس» با «حجارة» همراه آورده، اين است كه كافران در دنيا خود را قرين و همدم بتهايي مي كردند كه آنها را از سنگ مي تراشيدند و شريك خداوند قرار مي دادند و به جاي او مي پرستيدند و دليل بر اين كه بت پرستان همراه با بتان خويش هيزم جهنّم خواهند بود اين آيه شريفه است، إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ

اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ «البته

__________________________________________________

1- ابن عباس و ابن مسعود مي گويند مقصود از «حجاره» همان سنگ مخصوص كبريت و گوگرد است كه حرارتي شديد دارد. و بعضي گفته اند: مراد از آن بتهايي است كه از سنگ مي تراشيدند و اين دسته براي اثبات گفتار خود به آيه إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ (انبياء/ 98)، استدلال كرده اند، يعني «شما و آنچه سواي خدا (بتها) مي پرستيد سنگ ريزه و آتشگيره جهنميد» . برخي گفته اند علّت اين كه سنگ (حجاره) را آتشگيرهاي اين آتش معرفي مي كند اين است كه به عظمت و شدّت حرارت هول انگيزي آن پي ببريم، زيرا آتش در صورتي مي تواند سنگ را آب كند كه حرارت فوق العاده اي داشته باشد (ترجمه مجمع البيان، ج 1، ص 95).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 50

شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، امروز همه آتش افروز دوزخيد» (انبياء/ 98).

«اعدت» به معناي «هيئت» مي باشد، يعني بپرهيزيد از آتشي كه براي عذاب كفّار مهيا و آماده شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 25] ... ص: 50

اشاره

وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ (25)

ترجمه ... ص: 50

به كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند، بشارت ده، كه باغهايي از بهشت براي آنهاست، كه نهرها از زير درختانش جاري است، هر زمان كه ميوه اي از آن به آنها داده شود، مي گويند، اين همان است كه قبلا به ما روزي شده بود و ميوه هايي كه براي آنها مي آورند همه (از نظر خوبي و زيبايي) يكسانند و براي آنها همسراني پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود. (25)

تفسير: ... ص: 50

پس از آن كه خداي سبحان در آيه قبل كافران و منكران قرآن را تهديد به عذاب فرمود، در اين آيه به تشويق مؤمنان پرداخته است. و در اين آيات بيم و نويد را با هم ذكر كرده است، از اين رو پس از ترساندن كافران و وعده دادن آنان به كيفر و مجازات سخت، بندگان مؤمن و درستكار خويش را بشارت مي دهد.

«بشارت» خبر دادن از چيزي است كه موجب خوشحالي شود «1» و «جنت» از ريشه «جن» به معناي ستر [پنهان شد] باغي است كه داراي درخت خرما و درختان ديگر باشد، و چون درختان باغ بر اثر تراكم و انبوهي شاخه هايشان، زمين

__________________________________________________

1- گاهي هم در خبرهايي كه موجب غم و اندوه است نيز، به كار مي رود مانند آيه كريمه فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «آنان را به عذابي دردناك بشارت ده» (آل عمران/ 21).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 51

را مي پوشانند به آن «جنّت» گفته مي شود.

اگر آب جاري از بزرگترين نعمتها و لذّتها نبود خداي سبحان «جنات» را با «انهار» - كه از زير درختان آن جاري است- در يك رديف و مانند دو شي ء جدايي ناپذير نمي آورد.

نسبت روان شدن به «انهار»

. اسناد مجازي است، نظير گفته عرب: بنو فلان يطأهم الطريق يعني راه با فرزندان فلاني همراهي مي كند، [كه در اين مورد نيز مشي و راه رفتن مجازا به خود طريق اسناد داده شده است ].

«جَنَّاتٍ» به صورت نكره ذكر شده، زيرا بهشت محل دريافت پاداش است و داراي باغهاي بسياري است كه بر حسب مقام و منزلت و شايستگي افراد و گروه هايي كه اهل بهشت هستند، درجه بندي شده است، ولي «انهار» به صورت معرفه آمده، زيرا «جنس» آن اراده شده است، چنان كه گفته مي شود: فلاني را باغي است كه در آن آب جاري، انگور و انواع ميوه ها وجود دارد. و يا اين كه مقصود «انهار» در اين آيه شريفه است كه فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ «بهشت نهرهايي از آب جاري و گوارا وجود دارد» (محمّد (ص)/ 15).

«كُلَّما رُزِقُوا» دوّمين صفت براي «جنات»، يا خبر براي مبتداي محذوف است و يا اين كه جمله مستأنقه است و به دليل جمله و اتوا به متشابها معناي آيه اين است كه هر زمان ميوه اي از ميوه هاي گوناگون درختان اين باغها به آنان داده مي شود مي گويند اين مانند همان ميوه هايي است كه پيش از اين [در دنيا] نصيب ما شده بود.

اين آيه نظير اين است كه گفته شود: «ابو يوسف ابو حنيفه است» اگر بخواهيم شدّت مشابهت آن دو را بيان كنيم و منظور اين باشد كه گويا ذات آن دو يكي است.

ضمير «به» در «أتوا به» به «مرزوق» [آنچه روزي آنها شده ] بر مي گردد، زيرا آنچه در دنيا و آخرت روزي آنها شده است در سياق جمله هذا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ نهفته است. و

مي توان گفت ضمير در «اتوا به» به «رزق» برمي گردد، چنان كه «هذا» نيز اشاره به آن است، بنا بر اين معني آيه چنين مي شود: هنگامي كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 52

ميوه هاي بهشتي براي (مؤمنان) مي آورند، آن را شبيه ميوه هاي دنيا مي يابند، چنان كه از امام حسين (ع)، نقل شده است كه فرمود: براي يكي از بهشتيان طبقي از ميوه هاي بهشتي مي آورند، و او تناول مي كند، و چون بار ديگر ميوه اي نزدش مي آورند، مي گويد، اين همان ميوه اي است كه پيش از اين براي من آورده شده بود، فرشته اي كه مأمور پذيرايي اوست به او مي گويد: از اين ميوه ها تناول كن [تا دريابي كه ] گر چه رنگشان يكي است ولي طعم و مزّه آنها متفاوت است.

وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و بالاخره آخرين نعمت بهشتي كه در اين آيه به آن اشاره شده، همسران پاك و پاكيزه است، مي فرمايد: «براي آنها در بهشت همسران مطهّر و پاكي است»، همسراني كه از آلودگيهاي ويژه بانوان از قبيل حيض و ديگر آلودگيهايي كه اختصاص به آنان ندارد، پاك هستند. و اين پاكي، شامل پاكي سيره، و اخلاق و كردار نيز مي شود.

«خلد» عبارت است از ثبات و بقاي هميشگي كه هرگز قطع نمي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 26] ... ص: 52

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ (26)

ترجمه ... ص: 52

خداوند از اين كه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكي مانند) پشه و حتي بالاتر از آن بزند شرم نمي كند (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده اند مي دانند حقيقتي است از طرف پروردگارشان، و امّا آنها كه راه كفر را پيموده اند (اين موضوع را بهانه كرده) و مي گويند منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟ (آري) خدا جمع زيادي را با آن گمراه و عده كثيري را هدايت مي كند ولي تنها فاسقان را با آن گمراه مي سازند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 53

[شأن نزول و]

تفسير: ... ص: 53

چون خداي متعال پيش از اين در آيات 19 و 20 با ذكر دو مثال به بيان حال منافقان پرداخت، آنها گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثالهايي بزند. در اين هنگام آيه فوق نازل شد تا توضيح دهد، چيزهاي كوچكي كه ما به آنها مثال مي زنيم و شما آن را نمي پسنديد جاي مناقشه نيست. زيرا مقصود از مثال، روشن شدن معناي سخن و رفع ابهام در تفهيم مطلب مورد نظر است. پس اگر «مشبّه» بزرگ و با عظمت باشد، «مشبّه به» و آنچه كه به او تشبيه شده نيز بزرگ و عظيم است، و همين طور اگر «مشبّه» حقير و كوچك باشد، «مشبّه به» نيز حقير و ناچيز است. اگر كسي اشكال كند كه چرا در فرمايش پيامبر اكرم (ص) كه فرمود:

«خدا كريم و با حياست و هر گاه بنده اي دست نياز به سويش دراز كند، شرم دارد از اين كه او را دست خالي برگرداند و از فضل خويش چيزي به او عطا نكند» . «1»

خداي سبحان با وصف «حيا» توصيف شده است،

در صورتي كه «حيا» همراه با تغيير رنگ چهره و متأثر شدن در برابر چيزي است كه مردم آن را عيب مي دانند و انسان را بر انجام آن سرزنش مي كنند؟ پاسخ اين است كه چنين توصيفي از باب تمثيل است. «حياء» مشتق از «حيات» است، گفته مي شود «حيي الرجل» يعني «آن مرد زيست» چنان كه گفته مي شود: «نسي «2» وحشي «3» و شظي «4» الفرس: هنگامي كه يكي از اين اعضاي اسب رنجور و بيمار شده باشد. در روايت فوق پيامبر (ص) «حييّ» را بر چيزي اطلاق كرده است كه موجب تأثير و نقصان حيات است، و نااميد

__________________________________________________

1-

ان اللَّه حيي كريم يستحيي اذا رفع اليد اليه يديه ان يرد هما صفرا حتي يضع فيهما خيرا.

2- «نسي» با فتحه و ياي مقصوره در لغت به معناي عرقي است كه از مفصل ران خارج مي شود و رانها را خيس مي كند. گفته مي شود: «نسي الرجل» هر گاه از فراموشي خويش شكايت كند (صحاح اللغة).- م.

3- «حشا» عبارت است از اعضا و جوارحي كه در ميان دنده ها قرار گرفته است (صحاح اللغة) و گفته مي شود: حشا الرجل يعني مبتلا به درد روده شد.

4- «شظي» استخوان كوچك و باريكي است كه به بازو (يا به زانوي) ستور پيوسته است و هر گاه از جاي خود تكان خورده باشد گفته مي شود: قد شظي الفرس يعني سم اسب شكسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 54

نكردن خداوند بنده را از بخشش خود به شخص كريمي تشبيه كرده است كه هر گاه فرد نيازمندي دست نياز به سوي او دراز كند از نااميد كردن وي شرم مي كند.

و آيه شريفه هم معنايش چنين مي شود كه

خداوند مانند ديگران كه به سبب حقارت پشه از مثال زدن به آن شرم دارند، از اين كار خودداري نمي كند.

«ما» در جمله «مثلا ما» براي ابهام است، هر گاه با نكرة جمع شود، افاده عموم مي كند، مانند: «اعطني شيئا ما» يعني «چيزي به من عطا كن» و شايد، براي تأكيد باشد مانند آيه فَبِما رَحْمَةٍ ...: «رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخو گردانيد» (آل عمران/ 159). و معني آيه اين است كه خداوند شرم نمي كند از اين كه در مورد اشياي همانند، به موجودات به ظاهر كوچكي كه حقير و پست تر از آنها وجود ندارد، مثال بزند.

«بَعُوضَةً» منصوب است، بنا بر اين كه عطف بيان براي «مثلا» و يا مفعول براي «يضرب» باشد. «مثلا» حال است براي نكره مقدّم [بعوضة] و يا نصب هر دو به دليل مفعول بودن آنها براي «يضرب» باشد. زيرا «يضرب» به معناي «يجعل» است، و «جعل» دو مفعولي است.

«فَما فَوْقَها» را مفسران دو گونه معني كرده اند، گروهي گفته اند: منظور «بالاتر از نظر حقارت و ناچيزي» است بعضي ديگر گفته اند: مقصود «بالاتر از نظر حجم» است.

«حق» عبارت است از امر ثابتي كه انكارش جايز نيست، گفته مي شود «حق الامر» يعني امر ثابت شد.

در «ما ذا» دو وجه گفته شده است: وجه اوّل اين است كه «ذا» اسم موصول و بمعناي الّذي و دو كلمه است.

وجه دوّم اين است كه «ذا» با «ما» تركيب شده و با هم يك كلمه محسوب مي شوند. ضمير در «انه الحق» به «مثلا» با به «ان يضرب» باز مي گردد و «مثلا» منصوب است، زيرا «تميز» براي «يضرب» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 55

جمله يُضِلُّ

بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً «1» در مقام تفسير و تبيين دو جمله قبل

__________________________________________________

1- در جمله «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ ...» اقوالي است:

1- فرّاء مي گويد: اين جمله نقل قول از كساني است كه پس از شنيدن آيه گفتند، اين چه مثلي است كه موجب گمراهي عدّه اي و يا هدايت گروهي ديگر مي شود؟ خداوند در جواب آنان فرمود: وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ (گمراه نمي شود مگر فاسقان).

2- جمله «يُضِلُّ بِهِ ...» تا آخر آيه كلام خداوند است نه سخن منكران، بنا بر اين معني آيه چنين مي شود، و گروه مؤمنين چون آن را از طرف خدا مي دانند هدايت مي يابند. پس نسبت دادن گمراهي و ضلالت به اين آيه (يا به قرآن) بدان جهت است كه آيه با بيان مثال مطالب معنوي خود را روشن و واضح نموده و براي آزمايش ايمان آوردن آنان كافي بود ولي با وجود تمام اين مثالها و بيانات روشن، آن را دروغ پنداشته و گمراه شدند، و آنهايي كه آن را پذيرفتند هدايت يافتند، در نتيجه معناي آيه اين طور مي شود: خداوند بندگانش را به اين نوع آيات و ضرب المثلها آزمايش مي كند، پس گروهي گمراه شدند، و گروهي هدايت يافتند همان طوري كه معناي آيه رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ «پروردگارا بتها بسياري از مردم را گمراه كردند» (ابراهيم/ 36) همين است.

3- اضلال و گمراهي از آن جهت گاهي به خدا نسبت داده مي شود كه خدا آن لطف و مهرباني را كه نسبت مؤمنين (در اثر ايمان آنها) دارد و در مواقع حساس و لب پرتگاهها، با كمك غيبي جلوي سقوط آنان را مي گيرد، چنين رحمت و

لطف را نسبت به كفّار و فاسقان (به علّت عناد و لجاجت خودشان) نشان نمي دهد، و پس از ارشاد و راهنمايي، راه را براي آنان بازگذاشته و هنگام سقوط، با قهر و قدرت خويش جلوي سقوط حتمي را نگرفته و آنان را به حال خود وا مي گذارد، تا در منجلاب فساد و گناه سقوط كنند، و در نتيجه گمراه شوند و از اين جهت ممكن است اضلال نسبت به خدا داده شود، و توجه داريد كه هيچ گونه جبري در كار نمي باشد.

4- نسبت اضلال به خدا از اين نظر است كه پس از گمراهي و كافر شدن، خداوند به كفر آنان حكم مي كند، همان طوري كه اگر گفتند فلاني را تكفير كرده اند منظور آن نيست كه او را كافر گردانيده اند، بلكه آن است كه پس از آشكار شدن كفرش او را تكفير (حكم به كفر او) كرده اند.

5- اضلال به معني هلاك كردن و عذاب آمده است، «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلي وُجُوهِهِمْ» و آيه «إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ» كه به معني هلاك و عذاب است، و به معني بطلان نيز آمده است مثل آيه الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ بنا بر اين معناي آيه اين طور خواهد شد هلاك و معذّب مي شوند به وسيله اين آيه گروه زيادي از كافران و عده بسياري نيز به وسيله ثواب و ايمان خود هدايت مي شوند و به بهشت مي روند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 56

يعني: فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» و «وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا» است، با بيان اين كه

دسته اي [كه ايمان دارند] مي دانند آن مثال حق [و شايسته ] است، و گروهي كه كافر شدند از اين حقيقت ناآگاهند و مثال را به تمسخر مي گيرند و از هر دو گروه [عالم و جاهل ] به كثرت ياد شده است يعني بسياري از مؤمنان كه «مثال» را از طرف خدا مي دانند، هدايت مي يابند و گروه كثيري از كفّار به وسيله آن گمراه مي شوند، و علم مؤمنان به حقانيّت مثال به موجب هدايتي است كه از آن برخوردار مي باشند، و جهل كفّار به حسن مورد و شايستگي آن، ناشي از ضلالت آنهاست.

نسبت دادن اضلال [گمراه كردن ] به خداي سبحان در اين آيه، اسناد فعل به سبب است، زيرا مثالي كه خداوند زده سبب شده است قومي گمراه و قومي ديگر هدايت شوند.

«فسق» : خارج شدن از [دايره ] طاعت خداست.

[سوره البقرة (2): آيه 27] ... ص: 56

اشاره

الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

ترجمه ... ص: 56

(فاسقان آنها هستند كه) پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند، مي شكنند، و پيوندهايي را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مي كنند و در جهان فساد مي نمايند، اينها زيانكارانند. (27)

__________________________________________________

در هر صورت تمام مواردي كه در قرآن اضلال به خدا نسبت داده شده، بازگشت به يكي از اقسام مذكور مي كند و اضلال در موارد فوق غير از اضلالي است كه در قرآن به شيطان يا فرعون، يا سامري نسبت داده شده مانند آيات: وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً: خلق بسياري از شما را (شيطان) به گمراهي كشيد (يس/ 62)، و يا آيه وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ: فرعون خويشان (و قبيله اش) را گمراه كرد (طه/ 79) وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ: سامري آنان را گمراه نمود (طه/ 85)، (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1 ص 5- 103).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 57

تفسير: ... ص: 57

«نقض» به معناي فسخ- لغو كردن- است و استعمال آن در باطل كردن عهد و پيمان شايع است، زيرا عرب «عهد» را بر سبيل استعاره «حبل» - ريسمان- مي نامد، مانند گفته، هيثم بن تيهان [فردي از قبيله خزرج ] خطاب به پيامبر اسلام در محل انعقاد پيمان عقبه ثاني: «اي رسول خدا ميان ما و قوم يهود پيمان صلحي وجود دارد كه اينك ما بايد آن را ناديده بگيريم ولي از اين نگرانيم كه روزي تو دست از ما برداري و به ميان قوم خود (قريش) برگردي. در اين كه منظور از «عهد خدا» چيست؟

اقوالي بيان شده است:

1- مقصود همان و جدان و شعور فطري است كه در عقل و انديشه آنان تمركز دارد و قادرند بر يگانگي خدا به آن استدلال

كنند.

2- منظور «عهد و پيماني» است كه خداوند در كتاب تورات با يهود بسته است كه پيامبر اسلام را بپذيرند و به او ايمان آوردند و از او پيروي كنند [ولي آنان با اين كه عهد را دانستند و شناختند به آن عمل نكردند و آن را به بهايي ناچيز فروختند].

3- مقصود پيماني است كه خداوند از آنان گرفته بود [همان طور كه در احاديث داستانش بيان شده است ] كه هر گاه پيامبري را همراه معجزات به سوي آنان مبعوث كرد، بايد او را تصديق كنند و از وي پيروي نمايند. «1»

ضمير در «ميثاقه» به «عهد» برمي گردد و مي توان گفت «ميثاق» به معناي «توثقة» باشد چنان كه «ميعاد» و «ميلاد» به ترتيب به معناي «وعد» و «ولادت» مي آيد، و مي توان گفت ضمير به «اللَّه» باز مي گردد، بنا بر اين معناي آيه اين مي شود كه فاسقان آنها هستند كه پيمان خدا را پس از آن كه آن را پايدار و محكم ساختند مي شكنند.

__________________________________________________

1- ولي اين قول ضعيف است زيرا عهد و پيماني كه بياد انسان نيست و نمي داند آيا چنين پيماني واقعا با خدا بسته شده است يا نه؟ چه سودي خواهد داشت و خداوند چگونه مي تواند بر آن احتجاج كند؟

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 109).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 58

وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ يكي ديگر از نشانه هاي «فاسقان» اين است كه پيوند خويشاوندي را قطع كرده و براي ارتباط و دوستي با مؤمنان اهميّتي قائل نيستند، و گفته شده: مقصود قطع پيوستگي در ايمان به همه انبياء [و كتب آسماني ] است كه آنان به بعضي ايمان داشتند

و نسبت به بعضي ديگر كافر بودند.

«امر» به معني طلب انجام كاري از كسي است كه پست تر و حقيرتر از آمر است، زيرا كسي كه دعوت به انجام كاري مي كند، مانند كسي است كه فرمان انجام آن را صادر مي كند. و به همين لفظ است امري كه جمع آن «امور» است.

هُمُ الْخاسِرُونَ «آنها همان زيانكارانند» زيرا آنان به جاي آن كه به عهد خويش وفا كنند و صله رحم به جا آورند و به اصلاح در زمين بپردازند، عهد را شكسته و رحم را قطع كرده و در زمين فساد مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 28] ... ص: 58

اشاره

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28)

ترجمه ... ص: 58

چگونه به خداوند كافر مي شويد در حالي كه شما اجسام بي روحي بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند، و بار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او باز مي گرديد. (28)

تفسير: ... ص: 58

كلمه «كيف» در اين جا همچون «همزه استفهام» براي تعجّب و توبيخ است، گويا گفته شده است: «أ تكفرون باللّه ...» آيا به خدا كافر مي شويد در حالي كه چيزي با شماست كه شما را از كفر باز مي دارد و به ايمان دعوت مي كند.

«واو» در «وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً» حاليه است، و معناي آيه اين است: چگونه به خداوند كافر مي شويد و حال اين كه شما اجسامي بي روح و نطفه هايي بي جان در پشت پدرانتان بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند و پس از مرگ بار ديگر شما را زنده مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 59

ممكن است مقصود از زنده كرده دوباره، زنده شدن در قبر باشد و منظور از بازگشت به سوي خدا، رستاخيز و سر بر آوردن از قبر باشد و مي توان گفت مقصود از زنده شدن دوباره، خارج شدن از قبر و منظور از «إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» بازگشت به عالم حساب و جزا باشد.

«فَأَحْياكُمْ» با «فا» عطف گرفته شد، زيرا زنده كردن در مرحله نخست بلافاصله پس از مرگ انجام مي شود. و جملات ديگر با «ثم» عطف گرفته شده زيرا بين مردن تا زنده شدن فاصله است، و زنده كردن دوّم پس از مردن است، خواه مقصود از آن زنده كردن در قبر و يا حشر در قيامت باشد و بازگشت به عالم جزا نيز زماني پس از حشر و سر برآوردن از قبر

است.

[سوره البقرة (2): آيه 29] ... ص: 59

اشاره

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (29)

ترجمه ... ص: 59

او خدايي است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريده، سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است. (29)

تفسير: ... ص: 59

«لَكُمْ» يعني به خاطر شما [انسانها] و بهره مند شدنتان آنچه در زمين وجود دارد آفريديم، تا در امور مادّي از انواع خوراكيها، مركبها، منظره هاي سرسبز و خرّم، لذّات جنسي و ديگر استفاده هاي مادي، نفع برده و در امور معنوي با مشاهده تمام موجودات و شگفتيهاي آفرينش در آنها، به وجود صانع توانا و حكيم دانا پي ببريد. از اين آيه مي توان اصالة الإباحة را- كه يك قاعده فقهيّه است- استنتاج كرد و آن مباح بودن همه چيز است، تا وقتي دليل بر حرمت آن برسد.

«جَمِيعاً» منصوب است بنا بر اين كه حال براي «ما فِي الْأَرْضِ» باشد، و «استواء» در لغت به معناي مستقيم بودن و اعتدال است، چنان كه گفته مي شود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 60

«استوي العود» يعني چوب را راست كرد [ولي در آيه به معناي قصد و اراده است ]، سپس گفته شده، استوي اليه كالسهم المرسل يعني همچون تيري كه پرتاب مي شود و مستقيما بدون انحراف از مسير به هدف اصابت مي كند، آن شخص نيز در قصد و اراده اش مستقيم است. از اين رو در آيه شريفه كلمه «استوي» بر سبيل استعاره به معناي «قصد و اراده» است، بنا بر اين، معناي آيه اين است كه: «او خدايي است كه پس از خلقت زمين و آنچه در آن هست براي شما، قبل از آن كه بخواهد چيز ديگري خلق كند با اراده و مشيّت خود، قصد آفرينش

آسمان را كرد.

منظور از «سماء» - در آيه- سمت بالاست و گويا قرآن گفته است: ثم استوي إلي فوق يعني، سپس قصد آفرينش سمت بالا را كرد.

ضمير در «فَسَوَّاهُنَّ» مبهم است و «سَبْعَ سَماواتٍ» آن را تفسير و تبيين مي كند مانند گفته عرب: ربه رجلا [كه «رجلا» ضمير در «ربه» را تبيين مي كند] و گفته شده ضمير به «السماء» باز مي گردد و «الف و لام» در آن براي جنس است، «سويهن» يعني خلقت آسمانها را كامل و استوار ساخت.

وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ يعني: خدا به هر چيزي داناست و چون چنين است، آسمانها و زمين را به مقتضاي حكمت و دانش خويش و بدون هيچ تفاوتي محكم و پا برجا آفريد.

[سوره البقرة (2): آيه 30] ... ص: 60

اشاره

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)

ترجمه ... ص: 60

هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند (پروردگارا) آيا كسي را در زمين قرار مي دهي كه فساد و خونريزي كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مي آوريم، پروردگار فرمود: من حقايقي را مي دانم كه شما نمي دانيد. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 61

تفسير: ... ص: 61

پس از آن كه خداي سبحان نعمت آفرينش آسمان و زمين و آنچه را در آنهاست خاطرنشان ساخت به ياد آوري نعمت آفرينش آدم أبو البشر (ع) مي پردازد.

«اذ» محلا منصوب است و عامل نصب، فعل مقدر «اذكر» مي باشد و ممكن است نصب آن به فعل «قالوا» باشد.

«جاعل» از «جعل» دو مفعولي، و به معناي «مصير» است، و معناي جمله [إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً] اين است كه: من آدم را در زمين جانشين قرار دادم.

«خليفه» به معني جانشين است، و در اين كه منظور از آن در اين آيه، جانشيني چه كسي و چه چيزي است احتمالات گوناگوني وجود دارد:

1) منظور جانشيني آدم و فرزندانش از فرشتگاني است كه قبلا در زمين ساكن بودند.

2 مقصود مخلوقي است كه جانشين فرشتگان شده است.

3) منظور خلافت و نمايندگي خدا در زمين است، زيرا آدم (ع) جانشين خدا در زمين بود. و آن چه از بين اين احتمالات صحيح به نظر مي رسد، احتمال سوّم است، «1» به دليل آيه شريفه يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ «اي داود ما تو را جانشين خود در زمين قرار داديم» (ص/ 26).

قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها در اين كه چگونه و از چه راهي ملائكه فهميدند آدم و ذريّه اش در زمين فساد

مي كنند وجوهي بيان شده است:

1- ملائكه از طريق لوح محفوظ بر اين امر كه آدم و ذريّه اش در زمين فساد و

__________________________________________________

1- زيرا سؤالي كه پس از اين فرشتگان مي كنند و مي گويند، نسل آدم ممكن است مبدأ فساد و خونريزي شود و ما تسبيح و تقديس تو مي كنيم. متناسب با همين معني است، چرا كه نمايندگي خدا را زمين با اين كارها سازگار نيست.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 62

خونريزي خواهند كرد اطّلاع يافتند، لذا از روي تعجّب سؤال مي كنند، آيا كسي را در زمين قرار مي دهي كه فساد كند و خون بريزد؟

2- خداوند به ملائكه، خبر داده بود كه از فرزندان اين آدم كساني خواهند آمد كه فساد و خونريزي مي كنند، و پس از آن كه خدا آدم را آفريد فرشتگان بدين منظور سؤال كردند تا بفهمند آيا اين همان كسي است كه خدا گفته بود، ذريّه اش فساد مي كنند، يا غير اوست؟

«وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ» و او در اين جمله حاليه است، چنان كه گفته مي شود: أ تحسن الي فلان و انا احق منه بالاحسان يعني آيا به فلاني نيكي مي كني و حال آن كه من به چنين احساني شايسته ترم. «تسبيح» به معناي تقديس و تنزيه خداوند از بديها و پليديهاست.

«بِحَمْدِكَ» در موضع «حال» است، و معناي آيه اين مي شود: ما تو را تقديس مي كنيم در حالي كه حمد و سپاس تو را نيز به جا مي آوريم.

«قالَ إِنِّي أَعْلَمُ» خداوند فرمود من از مصالحي كه در آفرينش آدم (ع) وجود دارد چيزي را مي دانم كه بر شما پوشيده است و نمي دانيد و خداوند به اين دليل كه بندگانش مي دانند تمام افعالي را كه او انجام مي دهد،

هر چند حكمت آن بر آنان پوشيده باشد، آن مصالح را ذكر نكرده است گرچه برخي از آنها را در آيه بعد بيان كرده است.

[سوره البقرة (2): آيه 31] ... ص: 62

اشاره

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)

ترجمه ... ص: 62

سپس علم اسماء (علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات) همگي را به آدم آموخت بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست مي گوييد، اسامي اينها را بر شماريد. (31)

تفسير: ... ص: 62

تقدير آيه اين است: «و علم ءادم اسماء المسميات كلها ...»، مضاف اليه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 63

[يعني المسميات ] حذف شده است، زيرا ذكر «اسماء» بر حذف آن دلالت مي كند و هر اسمي ناگزير بايد مسمايي داشته باشد، و «لام» [در «الاسماء»] عوض محذوف است، مانند آيه كريمه وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً «و فروغ پيري بر سرم بتافت» (مريم/ 4) [كه در اين آيه نيز مضاف اليه- ذكريّا- حذف شده و الف و لام عوض محذوف است ] و تقدير آيه «و علم آدم مسميات الاسماء» نبوده است تا مضاف حذف شده باشد، زيرا تعليم مربوط به «اسماء» است، نه «مسميات» به دليل جمله بعد كه مي فرمايد: أنبئوني باسماء هؤلاء «1» و معناي تعليم أسماء مسمّيات اين است

__________________________________________________

1- در اين كه منظور از اين اسماء چيست؟ اقوالي بيان شده است:

1- قتاده مي گويد: منظور از «اسماء» معاني و حقيقت اسامي است، زيرا بديهي است فضيلت در الفاظ و اسامي نيست جز به اعتبار معني و حقيقت آنها.

2- ابن عباس و سعيد بن جبير و بيشتر مفسّران مي گويند: منظور از «اسماء» نام تمام صنعتها و اصول و رموز كشاورزي، درخت كاري و تمام كارهايي است كه مربوط به امور دين و دنيا بوده كه خدا به آدم آموخت.

3- برخي گفته اند: نام تمام چيزهايي را كه خلق شده و يا نشده و بعدا آفريده خواهد شد به او آموخت.

4- علي بن عيسي مي گويد: فرزندان آدم همه

زبانهاي مختلف را از پدر آموختند، و پس از تفرقه و پراكندگي هر دسته اي به زباني كه عادت داشتند تكلّم كردند، ولي با اين حال به همه زبانها دانا بودند، تا زمان حضرت نوح و پس از طوفان كه بيشتر مردم هلاك گشته و باقيمانده نيز متفرّق شدند، و هر قومي زباني را كه خود بهتر مي توانستند بدان تكلم كنند، انتخاب نموده و بقيّه زبانها را تدريجا فراموش كردند.

5- از امام صادق (ع) سؤال شد كه منظور از نامهايي كه خدا به آدم آموخت چيست؟ فرمود، نام زمينها، كوه ها، درّه ها، بيابانها و در اين هنگام نگاهش به فرشي كه بر زمين گسترده بود و حضرت بر روي آن قرار داشت افتاد و فرمود، حتي نام اين فرش را خدا به او آموخت، و گفته شده كه منظور از نامها، نام ملائكه و فرزندان خود آدم بوده است.

6- برخي گفته اند، فوايد و امتيازات و نامهاي حيوانات را خدا به آدم ياد داده و اين كه هر حيواني به چه كاري مي خورد خدا به او آموخت و نيز گفته شده خداوند به آدم زبان عربي را نياموخت و اوّلين كسي كه به اين زبان تكلّم كرد، حضرت اسماعيل بود. و اضافه كرده اند سخن گفتن براي سه پيامبر معجزه بود. آدم، اسماعيل و حضرت محمد (ص) (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، صص 118- 119).

-. م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 64

كه خداوند اشيايي را كه خلق كرده بود، حاضر نمود و اسمها و حالتها و فوائد و امتيازاتي كه در امور دين و دنيا داشتند به آدم (ع) آموخت.

ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ ضمير مذكّر در «عرضهم» مشعر به

اين معناست كه مسمّاهاي اساميي كه خدا به آدم تعليم داد يك سلسله موجودات زنده با شعور بودند [زيرا ضمير «هم» غالبا به جمع عاقل برمي گردد] و از باب تغليب «ضمير» مذكّر آمده است.

فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ يعني، پس از آن كه خداوند موجودات را به ملائك نشان داد، از آنها خواست كه اسم و خاصيّتشان را بيان كنند. در اين جا، اين سؤال به ذهن مي آيد كه، چگونه خداوند مطلبي را از فرشتگان سؤال مي كند كه مي داند آن را نمي دانند؟ پاسخش اين است كه اين در خواست براي توبيخ و سرزنش آنها بوده است.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ يعني اگر راست مي گوييد كه اين اسامي را مي دانيد و گمان مي كنيد من كساني را در زمين خليفة و جانشين خود قرار مي دهم كه فساد مي كند، نام آنها [موجودات ] را براي من بيان كنيد، و منظور خداوند رد اعتراض ملائكه و بيان اين مطلب است، كه خدا كساني را جانشين خويش قرار مي دهد كه بر علوم بسياري احاطه دارند و بدين سبب شايستگي خليفة اللهي را پيدا كرده اند.

و با جمله إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ بعضي از مصلحتهايي را كه در جانشيني آدم و فرزندانش وجود داشته است بيان مي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 32] ... ص: 64

اشاره

قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)

ترجمه ... ص: 64

فرشتگان عرض كردند: منزّهي تو! ما چيزي جز آنچه به ما تعليم دادي، نمي دانيم، تو دانا و حكيمي. (32)

تفسير: ... ص: 64

قالُوا سُبْحانَكَ فرشتگان براي تنزيه خداوند- در پاسخ- گفتند: خداوندا، تو ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 65

منزّهي از اين كه جز تو كسي از غيب اطّلاع داشته باشد، و يا نسبت به مشيّت تو در آفرينش آدم و جانشيني او به تو اعتراض شود.

لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا يعني حكمت آفرينش آدم و خليفه بودنش از آنچه به ما آموختي معلوم نيست.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «1» «عليم» صيغه مبالغه است، و معناي جمله آيه اين است كه تو عالم به همه علوم و دانشها و داناي به همه افعال مي باشي.

[سوره البقرة (2): آيه 33] ... ص: 65

اشاره

قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (33)

ترجمه ... ص: 65

فرمود اي آدم آنها را از (اسامي و اسرار) اين موجودات آگاه كن، هنگامي كه آنها را آگاه كرد خداوند فرمود: نگفتم، من غيب آسمان و زمين را مي دانم، و نيز مي دانم آنچه را شما آشكار و يا پنهان مي كنيد. (33)

تفسير: ... ص: 65

أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ، انباء [خبر دادن ] مربوط به «اسماء» است نه، «مسميات» از اين رو، نفرموده: «انبئهم بهم» چون قبلا اشاره كرديم كه «تعليم» به «اسماء» مربوط مي شود. و معناي جمله اين است كه خدا فرمود: اي آدم فرشتگان را از اسمهاي موجوداتي كه بر تو عرضه داشتيم آگاه كن.

فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ يعني، وقتي آدم نام همه چيز و منافع و مضرّات و خواص آنها را براي فرشتگان بيان كرد، خداي سبحان خطاب به ملائكه فرمود: آيا

__________________________________________________

1- ابن عباس مي گويد، فرق عليم با حكيم، اين است كه عليم، كامل در دانش است و حكيم كسي است كه كامل در عمل (كار) است و اين آيه دلالت دارد كه همه علوم و دانشها از خداست. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 122).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 66

نگفتم به شما كه من مي دانم غيب آسمانها و زمين و آنچه را در آن دو پنهان است و شما نمي دانيد، چنان كه آنچه را در حضور شماست و آن را مشاهده مي كنيد مي دانم.

وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ اين آيه مشعر به اين است كه خدا تمام اسامي را با معاني آنها به آدم آموخت و زبانش را به آنها گشود تا از اين طريق معجزه اي

براي ملائكه إقامه نمايد و دليلي بر نبوّت حضرت آدم و نيز عظمت شأن و برتري او بر آنها باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 34] ... ص: 66

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (34)

ترجمه ... ص: 66

و هنگامي كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده و خضوع كنيد، همگي سجده كردند، جز شيطان كه سرباز زد و تكبّر ورزيد (و به خاطر نافرماني و تكبر) از كافران شد. (34)

تفسير: ... ص: 66

«إِلَّا إِبْلِيسَ» نزد كساني كه معتقدند «ابليس» جزو فرشتگان است، بدون شك استثناي «متّصل» است و نزد كساني هم كه آن را از جنّ مي دانند نيز [از باب تغليب ] استثناء «متّصل» است، زيرا او [ابليس ] در بين هزاران فرشته فردي بي نام و نشان بود، از اين رو خداوند يكي از آن فرشتگان را استثنا فرموده است.

أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ يعني: ابليس از فرمان سجده آدم سرپيچي كرد، و تكبّر ورزيد، و به همين دليل از كافران و شياطين جنّ شد.

با توجه به اين كه تقديم مفضول بر فاضل جايز نيست و خداوند با فرمان سجده آدم (ع) را به فرشتگان مقدم داشت، آيه بر برتري آدم (ع) بر همه فرشتگان دلالت مي كند.

فرمان سجده كردن فرشتگان بر آدم (ع) براي تعظيم و برتري دادن او بوده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 67

است و گر نه دليلي وجود نداشت شيطان از سجده كردن آدم امتناع و سرپيچي كند و [در مقام مجادله با خداوند] بگويد: «أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ ...» و «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»، در غير اين صورت بر خداوند لازم بود اعلان كند كه فرمان سجده براي تعظيم آدم (ع) نبوده است تا سبب معصيت شيطان نشود و چون بر خداوند رواست كه بدون اعلان به شيطان امر به سجده كند و همين امر سبب معصيت او شد، در مي يابيم كه فرمان سجده بر آدم (ع) تنها براي

برتري دادن او بر فرشتگان بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 35] ... ص: 67

اشاره

وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (35)

ترجمه ... ص: 67

و گفتيم اي آدم، تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاي) آن گوارا هر چه مي خواهيد بخوريد (امّا) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. (35)

تفسير: ... ص: 67

«انت» تأكيد است براي ضمير مستتر در «اسكن»، تا عطف بر آن صحيح باشد.

«رغدا» صفت براي مصدري است كه حذف شده و تقديرش «اكلا رغدا» مي باشد.

«حيث» ظرف مكان مبهم است و تقديرش اي مكان من الجنة مي باشد، يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما يعني اي آدم تو و همسرت بهشت را محل سكونت و منزل قرار دهيد و از ميوه ها و نعمت هاي فراوانش كه در همه جا گسترده است بخوريد.

وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ يعني، به قصد خوردن به اين درخت [گندم بنا بر قول مشهور] نزديك نشويد، و نهي در آيه نزد ما [اماميّه ] نهي تنزيهي است [يعني براي بيان كراهت است ] نه نهي تحريمي [يعني حرام است به اين درخت نزديك شويد و از ميوه آن بخوريد] و آدم و حوّا با خوردن از اين درخت ترك اولي كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 68

فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ يعني با خوردن ميوه آن درخت [و ترك اولي ] پاداش خود را اندك و ناچيز شمرده و از آن محروم خواهيد شد [و كسي كه خود را از ثوابي محروم مي كند صحيح است گفته شود: «او به خود ستم نموده است»].

[سوره البقرة (2): آيه 36] ... ص: 68

اشاره

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلي حِينٍ (36)

ترجمه ... ص: 68

پس شيطان موجب لغزش آنها شد و آنان را از آنچه در آن بودند (بهشت) خارج ساخت و (در اين هنگام) به آنها گفتيم همگي (به زمين) فرود آييد در حالي كه بعضي دشمن ديگري خواهيد بود و براي شما تا مدت معيني در زمين قرارگاه و وسيله بهره برداري است. (36)

تفسير: ... ص: 68

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ يعني شيطان آنها را به گناه و لغزش واداشت و از آن رو كه آنچه آدم و همسرش انجام دادند به خواست شيطان و وسوسه او بود، و لغزش آن دو به او نسبت داده شده است. و مقصود از شيطان همان ابليس است.

فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ آن دو را از آنچه در آن بودند كه همان نعمت و آسايش [و يا بهشت و يا طاعت و عبادت ] بود بيرون آورد و همان طور كه قبلا اشاره شد، چون شيطان سبب اخراج آدم و همسرش از بهشت شد، اين امر به او نسبت داده شده است.

مسلما مصلحت ايجاب مي كرد كه خداوند آدم را پس از خوردن ميوه شجره ممنوعه از بهشت اخراج كند و او را به زمين فرود آورد و گرفتار تكليف نمايد و لباس بهشتي را از اندام او برگيرد، [و آنچه را خداوند از روي تفضّل و لطف نه به عنوان پاداش و استحقاق به او و همسرش داده بود، از آنها بگيرد تا امتحان شديدتر شود] همان طور كه حكمت خداوند اقتضا مي كند فردي را كه غني و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 69

ثروتمند است به فقر مبتلا كند و انسان را پس از زنده كردن بميراند [و شخص سالم را بيمار سازد و فردي را پس از عيش

و خوشي گرفتار غم و اندوه نمايد، همه اينها به خاطر آزمايش درون و به دست آوردن مقدار مقاومت و نيروي صبر اشخاص است ].

و كساني كه فازالهما مما كان فيه قرائت كرده اند، آيه را چنين معني مي كنند:

آنها را از آنچه در آن بودند يعني بهشت و نعمتهاي آن و كرامتي كه داشتند دور كرد.

وَ قُلْنَا اهْبِطُوا خطاب به آدم و حوّاست ولي مقصود آنها و ذريّه آنان است. و چون آدم و حوّا منشأ پيدايش بشر مي باشند، به منزله تمام انسانها تلقّي شده اند [از اين رو خطاب به صورت جمع آمده است ]. و دليل بر اين كه آدم و حوّا و فرزندانشان مخاطب هستند، قول خداوند در جاي ديگري از قرآن است كه قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ: آن گاه خدا به آدم و حوّا و شيطان فرمود:

اكنون از اعلي مرتبه بهشت همه فرود آييد كه برخي از شما با برخي ديگر دشمنيد (طه/ 123). و منظور از دشمني آنان با يكديگر، تعدّي و تجاوز مردم (به حقوق) همديگر و گمراه كردن يكديگر است.

«هبوط» به معني فرود آمدن به زمين است، «مستقر» محل استقرار چيزي را گويند و يا به معناي «استقرار» است.

«متاع» به معني لذّت بردن از زندگي است، «الي حين» يعني تا روز قيامت و گفته شده: يعني تا زمان مرگ. ابو بكر سراج مي گويد: اگر گفته مي شد: لكم في الارض مستقر و متاع و «الي حين» ذكر نمي شد، ممكن بود تصور شود كه ماندن در روي زمين براي هميشه ادامه دارد ولي گفته شده: «الي حين» يعني اين اقامت فقط تا زمان انقطاع آن ادامه دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 37] ... ص: 69

اشاره

فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ

كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (37)

ترجمه ... ص: 69

سپس آدم از پروردگار خود كلماتي دريافت داشت (و با آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت، خدا توّاب و رحيم است. (37) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 70

تفسير: ... ص: 70

فَتَلَقَّي آدَمُ آدم روي پيروي از حق كلماتي را از پروردگارش گرفت و بدانها عمل كرد، يعني بسوي خدا روي آورد و خدا را با آن كلمات خواند، بعضي از قراء «آدم» به نصب و «كلمات» به رفع قرائت كرده اند، بنا بر اين قرائت معناي آيه چنين مي شود: آن كلمات به آدم روي آورد به اين معني كه به او رسيد و منظور از «كلمات» اين آيه شريفه است كه رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ «1» : گفتند خدايا ما- در پيروي از شيطان- بر خويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رحمت و رأفت نفرمايي سخت از زيانكاران شده ايم (اعراف/ 23) كه در آن اعتراف به گناه و اظهار پشيماني مي كنند، برخي گفته اند منظور، اين سخن آدم (ع) است كه گفت: لا اله الا انت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا انت و در روايت اهل بيت (ع) نقل شده است كه منظور از «كلمات» اصحاب كساء است.

قرآن به ذكر توبه آدم اكتفاء نموده و اشاره اي به توبه «حوّا» نكرده است، زيرا حوا از آدم پيروي مي كرد و بديهي است كه هر دو به طور همزمان توبه كرده اند.

«تواب» يعني بسيار توبه پذير است و اگر آن را صفت بندگان قرار دهيم معنايش زيادي توبه و بازگشت به خداست.

[سوره البقرة (2): آيه 38] ... ص: 70

اشاره

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (38)

ترجمه ... ص: 70

و گفتيم همگي از آن (به زمين) فرود آييد، هر گاه هدايتي از طرف من براي

__________________________________________________

1- يعني: معبودي جز تو نيست، من به خود ستم كردم، پس مرا ببخش به درستي كه جز تو كسي گناهان را نمي بخشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 71

شما آمد، كساني كه از آن پيروي كنند، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (38)

تفسير: ... ص: 71

تكرار جمله قلنا اهبطوا براي تأكيد و بيان حالتي است كه در جمله بعد ذكر شده است.

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً اگر از من هدايتي براي شما مي آيد، چه با فرستاده اي كه او را بسوي شما مبعوث مي نمايم، و يا كتابي كه آن را بر شما نازل مي كنم.

فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ كسي كه هدايت مرا پيروي كند يعني به فرستاده من اقتدا كند و به او و كتابش ايمان بياورد، هول و هراسي از عذاب قيامت به او نمي رسد و از فوت ثواب محزون و غمگين نمي شود.

شرط دوّم [من اتبع هداي ] و جزاي آن [فلا خوف عليهم و لا هم يخزنون ] جواب شرط اوّل [فاما ياتينكم ] است، چنان كه گفته مي شود: ان جئتني فان قدرت احسنت اليك يعني اگر نزد من آمدي و من توانايي داشتم به تو احسان مي كنم.

[سوره البقرة (2): آيه 39] ... ص: 71

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (39)

ترجمه ... ص: 71

و كساني كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (39)

تفسير: ... ص: 71

كساني كه فرستادگان ما را انكار و نشانه هاي ما را تكذيب كنند [و آنچه را كه بر پيامبران نازل كرديم نپذيرند] اينان همراه آتشند و براي هميشه در آن خواهند بود.

[سوره البقرة (2): آيه 40] ... ص: 71

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)

ترجمه ... ص: 71

اي فرزندان اسرائيل (يعقوب) نعمتهايي را كه به شما ارزاني داشتم

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 72

به خاطر بياوريد، و به پيماني كه با من بسته ايد وفا كنيد، تا من نيز به پيمان شما وفا كنم (و در راه انجام وظيفه و عمل به پيمانها) تنها از من بترسيد. (40)

تفسير: ... ص: 72

پس از آن كه خداوند دلايل توحيد و خداشناسي را براي همه مردم بيان فرمود و نيز نعمتهايي را كه به آنها داده است بر شمرد، به ذكر نعمتهايي كه به بني اسرائيل [و پدرانشان ] ارزاني داشته مي پردازد و خطاب به آنان مي فرمايد: اي فرزندان اسرائيل، (اسرائيل لقب يعقوب (ع) و در زبان يهود و نصاري به معناي «برگزيده خدا» است- و گفته شده به معناي «بنده خدا» است.)

اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ يعني نعمتهايي را كه به شما دادم به ياد بياوريد و آنها را بزرگ بشماريد و در شكر نعمت سستي و اهمال نكنيد. منظور نعمتهايي است كه به پدران و گذشتگان آنان داده شده بود، از آن جمله، فرستادن آن همه پيامبران و كتابها و نجات آنان از ستم فرعون و ديگر نعمتهايي كه خداي سبحان بر آنها بر شمرده است.

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ به عهدي كه با من بستيد كه به من ايمان آورده و از من فرمان ببريد، وفا كنيد تا من نيز به عهد خود با شما كه دادن پاداش نيكو است وفا كنم.

گفته شده عهد خدا كه آنها مي بايست وفا مي كردند پيروي از آيين محمد (ص) بود [ابن عباس مي گويد: اين عهد، همان است كه در تورات نوشته شده بود كه خدا پيامبري خواهد فرستاد به نام

محمّد (ص)] و هر كس از او پيروي كند به او دو اجر داده مي شود [يكي اجر پيروي از موسي و اعتقاد به تورات و ديگري اجر پيروي از محمد (ص) و ايمان به قرآن ] و كسي كه به او كافر شود و ايمان نياورد، و زرو و بالش زياد است. أُوفِ بِعَهْدِكُمْ يعني شما را داخل بهشت مي كنم.

وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ و از مخالفت عهد و پيمان من بيمناك باشيد و عهدي را كه با من بسته ايد نشكنيد. اين جمله مانند اين است كه بگويي: «زيدا رهبته» يعني، من فقط از زيد بيمناكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 73

«اياي» منصوب به فعل مقدّري است كه فعل «ارهبون» آن را تفسير مي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 41] ... ص: 73

اشاره

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41)

ترجمه ... ص: 73

و به آنچه نازل كرده ام (قرآن) ايمان بياوريد كه نشانه هاي آن با آنچه در كتابهاي شما است كاملا مطابقت دارد، و نخستين كافر به آن نباشيد، و آيات مرا به بهايي ناچيز نفروشيد و تنها از من بترسيد. (41)

تفسير: ... ص: 73

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ يعني به قرآن كه بر محمّد (ص) فرو فرستاده ام ايمان بياوريد، در حالي كه آن كتاب تصديق كننده تورات شماست.

وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ با توجه به اين كه اوّلين گروه مخالف و منكر پيامبر (ص) قريش بود و نه يهود، آيه را به چند طريق مي توان تفسير كرد:

1- شما اوّلين كساني كه به او كافر مي شوند نباشيد.

2- شما در گروه پيشروان كفر نباشيد تا مردم به دنبال شما آيند.

3- هر يك از شما نبايد اوّل كافر به آن باشد، چنان كه گفته مي شود، كسانا الامير حلة يعني امير هر يك از ما را حلّه اي پوشاند. اين سخن اشاره به اين است كه يهود مي بايست اوّلين گروهي باشد كه به پيامبر ايمان مي آورد، زيرا آنها پيامبر و صفات او را مي شناختند و زمان آمدن پيامبر اسلام را به مردم بشارت مي دادند، و از فتح و غلبه خود بر كفار خبر داده و مي گفتند: ما در بين همه مردم نخستين كساني هستيم كه از او پيروي خواهيم كرد. ولي پس از بعثت پيامبر بر خلاف گفته خويش عمل كردند، چنان كه خداوند، در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: فلما جاء هم ما عرفوا كفروا به «آن گاه كه او- پيامبر- آمد و با مشخصات شناختند كه همان پيامبر موعود است بازهم كافر شدند» (بقره/ 89) و گفته شده است:

ضمير در «به» به «لما معكم» باز مي گردد، زيرا آنها وقتي آنچه را پيامبر تصديق مي كند انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 74

مي كنند، در حقيقت بدان كافر شده اند.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا «اشتراء» كنايه از مبادله است، چنان كه در آيه شريفه اشتروا الضلالة بالهدي نيز به همين معناست، بنا بر اين معناي «لا تشتروا» اين است آيات مرا با بهاي اندك معاوضه نكنيد. و اگر اشتراء به معناي معاوضه نباشد، معناي لغوي «ثمن» مراد خواهد بود، و مقصود از «ثمن قليل» [بهاي كم ] رياستي بود كه آنها [حيّ بن اخطب و كعب بن اشرف ] در ميان قوم يهود داشتند و نگران از دست دادن آن به دنبال اطاعت از پيامبر بودند، از اين رو رياست را با آيات الهي مبادله كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 42] ... ص: 74

اشاره

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

ترجمه ... ص: 74

و حق را با باطل نياميزيد و حقيقت را با اين كه مي دانيد كتمان نكنيد. (42)

تفسير: ... ص: 74

«با» در «بالباطل» ممكن است مانند «با» در جمله لبست الشي ء بالشي ء باشد، يعني تو آن دو را با هم مخلوط كردي، بنا بر اين معناي آيه چنين است: آنچه را كه از تورات نيست در آن ننويسيد و حق را با باطل در نياميزيد، و مي توان گفت «با» براي استعانت است، چنان كه گفته مي شود، «كتبت بالقلم» يعني: به ياري قلم نوشتم.

در اين صورت معناي آيه چنين مي شود: حق را با سخنان باطلي كه در تورات مي نويسيد مشتبه نسازيد.

«و تكتموا» مجزوم [به حذف نون ] و عطف بر «تلبسوا» و به معناي «لا تكتموا» مي باشد، يعني، نپوشانيد، و يا منصوب است به «ان» مقدّر، بنا بر اين معناي «تكتموا» اين است كه: ميان آميختن حق با باطل و كتمان حق جمع نكنيد، مثل اين كه گفته مي شود: لا تاكل السمك و تشرب اللبن يعني ميان خوردن ماهي و آشاميدن شير جمع نكن.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ در حالي كه شما مي دانيد پيامبر حق است و آنچه را كه مي دانيد حق است انكار مي كنيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 75

[سوره البقرة (2): آيه 43] ... ص: 75

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)

ترجمه ... ص: 75

و نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد و همراه ركوع كنندگان، ركوع نماييد (و نماز را با جماعت بگذاريد). (43)

تفسير: ... ص: 75

در اين آيه به برخي ديگر از دستوراتي كه به يهود داده شده اشاره شده است: نماز را با اركان [و حدود و شرايط آن كه پيامبر اسلام بيان كرده است ] به جا آوريد و آنچه را خداوند از زكات مالتان بر شما واجب كرده است [مطابق دستور پيامبر] بپردازيد.

وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ با ركوع كنندگان از مسلمانان ركوع كنيد، اين تعبير از آن رو است كه نماز يهود مطلقا داراي ركوع نبود و گفته شده است: مقصود از امر به ركوع، اقامه نماز جماعت است.

[سوره البقرة (2): آيه 44] ... ص: 75

اشاره

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)

ترجمه ... ص: 75

آيا مردم را به نيكي (و ايمان به پيامبري كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مي كنيد، امّا خودتان را فراموش مي نماييد با اين كه شما خودتان كتاب (آسماني) را مي خوانيد، آيا هيچ فكر نمي كنيد؟ (44)

تفسير: ... ص: 75

«همزه» براي «تقرير» «1» توأم با توبيخ علماي يهود و بيان شگفتي حال

__________________________________________________

1- تقرير يكي از معاني «همزه» و به معناي وادار ساختن مخاطب به اقرار كردن و اعتراف به آنچه كه نزد اوست، چه در مقام اثبات مطالبي باشد يا در مقام نفي آن، چنان كه براي اقرار گرفتن از كسي كه اقدام به زدن ديگري كرده است گفته مي شود: «أ ضربت زيدا» آيا تو زيد را زده اي. و «همزه» در آيه مورد بحث به معناي تقرير و توبيخ هر دو است. براي «همزه» معاني ديگري نيز ذكر شده است كه در صورت تمايل مي توان به كتاب مغني اللبيب ابن هشام، حرف همزه مراجعه نمود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 76

آنهاست، «برّ» به معناي خير وسيع و گسترده است، و از اين رو، به بيابان و صحرا به خاطر وسعتش «برّ» گفته مي شود. «برّ» تمام نيكيها را در بر مي گيرد، چنان كه عرب مي گويد: صدقت و بررت يعني راست گفتم و نيكي كردم، [در اين جمله «بررت» و «صدقت» به يك معناست و چون راستگويي كاري نيك است از آن به «بررت» تعبير شده است ]. برخي از دانشمندان يهود در خفا به خويشاوندان خود دستور مي دادند از محمّد (ص) پيروي كنند ولي خود از او پيروي نمي كردند.

وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ جمله وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ مانند وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [در آيات قبل ] است، و

معنايش اين است كه تورات را مي خوانيد در حالي كه صفات پيامبر در آن ذكر شده است.

«أَ فَلا تَعْقِلُونَ اين جمله توبيخي بزرگ است، يعني آيا زشتي عملي را كه انجام مي دهيد درك نمي كنيد تا شما را از ارتكاب آن باز دارد؟ گويا عقلتان ربوده شده است!

[سوره البقرة (2): آيه 45] ... ص: 76

اشاره

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعِينَ (45)

ترجمه ... ص: 76

از صبر و نماز ياري جوييد (و با استقامت و كنترل هوسهاي دروني و توجه به پروردگار نيرو بگيريد) و اين كار جز براي خاشعان گران است. (45)

تفسير: ... ص: 76

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ با جمع كردن بين صبر و نماز در نيازمنديهاي خودتان از خداوند ياري بجوييد، و نماز را به جا آوريد در حالي كه بر سختيها و واجبات آن مانند خلوص نيّت و دفع وسوسه هاي شيطاني صبر مي كنيد، و يا معناي آيه اين است كه در تحمل بلاها و مصائب از «صبر» ياري بجوييد و به نماز پناه ببريد. و گفته شده است: «صبر» به معناي «روزه» است، از اين رو به ماه رمضان ماه صبر گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 77

ضمير در «و إنّها» يا به «صلوة» بر مي گردد يا به «استعانة» . «لكبيرة» يعني دشوار و سنگين است، «الا علي الخاشعين» جز بر كساني كه در برابر پروردگار خاشع و متواضعند، زيرا آنها كساني هستند كه انتظار دارند به پاداشي كه براي صابران ذخيره شده است نايل شوند، از اين رو سختيها بر آنان آسان مي شود.

«خشوع» به معناي آرامش و وقار است و با كلمات «اخبات»، «خضوع» «لين»، «انقياد» هم معناست. «1»

[سوره البقرة (2): آيه 46] ... ص: 77

اشاره

الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ (46)

ترجمه ... ص: 77

آنها كه ايمان دارند خداي خود را ملاقات مي كنند و به سوي او باز مي گردند. (46)

تفسير: ... ص: 77

الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ يعني خاشعان كساني هستند كه انتظار دارند پاداش خدا را دريافت كنند و به آنچه خدا وعده داده است نايل شوند. در مصحف عبد اللَّه بن مسعود به جاي «يظنون» «يعلمون» آمده است از اين رو «يظنون» به «يتيقنون» : (يقين دارند) تفسير شده است. پيامبر اكرم (ص). [هنگام نماز كه مي شد] مي فرمود:

«يا بلال روحنا»

اي بلال ما را [از پرداختن به امور دنيوي ] آسوده كن و نيز حضرت مي فرمود:

جعلت قرة عيني في الصلاة

يعني روشنايي چشم من در نماز است.

[سوره البقرة (2): آيات 47 تا 48] ... ص: 77

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمِينَ (47) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)

__________________________________________________

1- جز اين كه «خضوع» در بدن و «خشوع» در صدا و بصر است مانند آيه شريفه خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ: «ديدگانشان فرو افتاده» (قلم/ 43).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 78

ترجمه ... ص: 78

اي بني اسرائيل نعمتهايي را كه به شما ارزاني داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم. (47)

و از آن روز بترسيد كه كسي به جاي ديگري مجازات نمي شود و نه شفاعت پذيرفته مي شود و نه غرامت و بدل قبول خواهد شد و نه ياري مي شوند. (48)

تفسير: ... ص: 78

«وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ» عطف بر «نعمتي» و در محلّ نصب است و معناي آيه چنين است: نعمتهاي مرا و اين كه شما را بر جهانيان برتري داده ام به ياد آوريد. منظور از «عَلَي الْعالَمِينَ» اين است كه شما را بر توده هاي بسيار مردم برتري دادم «1» مانند آيه شريفه بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ: «آن سرزمين را مايه بركت براي جهانيان قرار داديم» (انبياء/ 71) [اين آيه درباره ابراهيم (ع) و برادرزاده اش لوط مي باشد]. گفته مي شود: رايت عالما من الناس و منظور اين است كه مردم بسياري را ديدم. برخي گفته اند معناي آيه چنين است: من شما را در موارد خاصّي همچون فرو فرستادن «من و سلوي» و معجزات فراواني مانند شكافتن دريا و غرق كردن فرعون و پيامبران بسياري كه در ميان شما مبعوث كردم، برتري دادم.

وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي منظور از «يوم» روز قيامت است كه هيچ كس، [به كار ديگري نمي خورد و] حق واجبي را كه از جانب خداوند يا مردم بر او واجب شده است، ادا نمي كند، مانند اين آيه شريفه كه: لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً «هيچ پدري را به جاي فرزند و هيچ فرزندي را به جاي پدر پاداش و كيفر ندهند» (لقمان/ 33).

جمله لا يجزي

نفس عن نفس شيئا در محل نصب و صفت براي «يوما» است و ضمير عايد به موصوف حذف شده است، و تقدير آيه چنين است: لا تجزي

__________________________________________________

1- زيرا بدون شك امّت اسلام بالاترين امتهاست، به شهادت آيه كريمه كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «شما (مسلمانان واقعي) نيكوترين امّتي هستيد كه بر آن (امر به معروف و نهي از منكر) قيام كردند» (آل عمران/ 110). ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 163.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 79

فيه ... كه پس از حذف حرف جر [في ] ضمير نيز حذف شده است. نكرة بودن «نفس» معنايش اين است كه هيچ كس به جاي ديگري پاداش و كيفر نمي بيند.

وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ حكم اين آيه [كه شفاعت پذيرفته نمي شود] مخصوص يهود است كه مي گفتند: چون ما فرزندان پيامبران هستيم، پدرانمان از ما شفاعت خواهند كرد.

خداوند با اين آيات آنان را نااميد كرده است [و گرچه بيان كلّي است ولي مقصود ابطال عقيده يهود است نه ردّ شفاعت از ريشه و اساس ] زيرا اصل شفاعت رسول اكرم (ص) در بين همه مسلمانان امري مسلّم و غير قابل انكار است، و اگر اختلافي وجود دارد در نحوه و چگونگي آن است «1» . و اجماع امّت هم حجّت است.

وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «عدل» در اين آيه به معناي «فديه» است زيرا فديه برابر چيزي است كه به خاطر آن فديه داده شده است بنا بر اين معناي آيه اين مي شود: از آنان نه فديه قبول مي شود و نه ياري مي شوند. اگر سؤال شود چرا «هم» به صورت مذكّر ذكر شده است [در حالي

كه «نفس» مؤنّث است و ضمير راجع به آن نيز بايد مؤنث باشد]؟ پاسخ اين است كه ضمير به اعتبار معنا مذكّر آمده است، يعني بندگان كافر و مردمان [در قيامت ] ياري نمي شوند. چنان كه گفته مي شود: «ثلاثة انفس» يعني سه نفر [كه در اين جا نيز چون خود «نفس» مقصود نيست عدد مؤنّث آمده است و گرنه مي بايست مذكر باشد].

__________________________________________________

1- ما معتقديم شفاعت آن حضرت در ردّ ضررها و نجات دادن از عذاب است، نسبت به مسلماناني كه گناه كرده اند ولي نه در آن حدّ و درجه كه از شفاعت محروم شوند. ولي معتزله مي گويند:

شفاعت در زياد كردن منافع و پاداش نيكوكاران و توبه كنندگان است نه گناهكاران. و نيز به عقيده ما اين شفاعت همان طور كه براي رسول اكرم (ص) است، براي ياران برگزيده آن حضرت و ائمه اطهار (ع) و مؤمنين و صلحا نيز مي باشد، و خداوند به دست آنان بسياري از گناهكاران را نجات خواهد داد. مؤيد عقيده ما روايتي است از رسول اكرم (ص)

ادخرت شفاعتي لاهل الكبار

يعني من شفاعتم را براي مرتكبان گناهان كبيره ذخيره كرده ام، اين روايت مورد قبول همه (اهل تشيع و تسنن) است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 80

[سوره البقرة (2): آيه 49] ... ص: 80

اشاره

وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)

ترجمه ... ص: 80

و (نيز به خاطر بياوريد) آن زماني كه شما را از چنگال فرعونيان رهايي بخشيديم كه همواره شما را به شديدترين وجهي آزار مي دادند:

پسران شما را سر مي بريدند و زنان شما را (براي كنيزي) زنده نگه مي داشتند و در اين آزمايش سختي از طرف پروردگار براي شما بود. (49)

تفسير: ... ص: 80

«آلِ» در اصل «اهل» بوده است زيرا مصغر آن «اهيل» مي باشد، و «ها» تبديل به «الف» شده است و استعمال آن اختصاص به صاحبان شأن و جلال مانند و سلاطين امثال آنان دارد.

«فِرْعَوْنَ» [نام عمومي پادشاهان مصر] و علم است براي كسي كه بر «عمالقه» حكومت مي كرد مانند «قيصر» و «كسري» كه به ترتيب علم شده براي سلاطين روم و ايران.

«يَسُومُونَكُمْ» از «سامه خسفا» است، يعني ظالمانه بر او تسلط يافت و اصل آن از «سام السلعة» است، يعني كالا را طلب كرد و گويا «يسومونكم» به معناي «يبغونكم» است، يعني فرعونيان به شما ستم مي كنند.

«سُوءَ الْعَذابِ»، «سوء» مصدر «سيّئ» است و مقصود از عمل سوء، عمل زشت است، يعني فرعونيان مي خواهند شما را بر همان عمل زشت نگه دارند.

و «يُذَبِّحُونَ» عطف بيان براي «يسومونكم» است از اين رو بدون حرف عطف ذكر شده است. و علّت اين كه فرعونيان فرزندان را مي كشتند اين بود كه كاهنان فرعون را بيم دادند كه در ميان بني اسرائيل پسري به دنيا مي آيد كه نابودي اش به دست او خواهد بود. همان گونه كه به «نمرود» نيز بيم داده شد، ولي حفاظت و حراست آن دو از خود و سلطنت شان سودي به آنان نبخشيد، و شد آنچه خداوند اراده فرموده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 81

«بَلاءٌ» به معناي مصيبت و

بيچارگي است، اگر «ذلكم» اشاره به رفتار فرعون [با بني اسرائيل ] باشد و در صورتي كه اشاره به نجات آنان از ستم فرعون باشد به معناي نعمت است.

[سوره البقرة (2): آيه 50] ... ص: 81

اشاره

وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)

ترجمه ... ص: 81

و (به خاطر بياوريد) هنگامي كه دريا را براي شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم و شما تماشا مي كرديد. (50)

تفسير: ... ص: 81

فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ ما دريا را براي شما شكافتيم و آبها را از هم جدا كرديم به طوري كه راههايي براي عبور شما باز شد. «فرق» براي جدا كردن دو چيز و «فرق» با تشديد براي بيش از دو چيز به كار مي رود، و معناي «بكم» اين است كه وقتي آنها (بني اسرائيل) از دريا عبور مي كردند، آبها از هم جدا مي شد و گويا دريا به دست خود آنها شكافته شده است، و ممكن است مقصود اين باشد كه براي شما و نجاتتان دريا را شكافتيم، مي توان گفت، جمله «بكم البحر» در موضع «حال» است، يعني ما دريا را شكافتيم در حالي كه شما در دريا گرفتار شده بوديد.

روايت شده است كه بني اسرائيل به موسي گفتند: ياران و همراهان ما كجايند كه ما آنها را نمي بينيم؟ موسي گفت: شما به راه خود ادامه دهيد، آنها نيز از گذرگاهي مانند گذرگاه شما در حال عبور از دريا مي باشند، پيروان موسي گفتند ما اطمينان پيدا نمي كنيم، جز اين كه آنها را ببينيم.

موسي از خدا خواست كه او را بر اين مردم (بهانه جو) كمك كند، به او وحي شد كه عصايت را به سمت راست و چپ بگردان [و موسي با عصا به راست و چپ اشاره كرد] و مانند پنجره هايي پديد آمد كه هر دسته، دسته ديگر را مي ديدند و سخن يكديگر را مي شنيدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 82

وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ در حالي كه شما ناظر بوديد كه آنان

غرق مي شدند و در آنچه مشاهده مي كرديد ترديد نداشتيد.

[سوره البقرة (2): آيه 51] ... ص: 82

اشاره

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51)

ترجمه ... ص: 82

و (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه با موسي چهل شب وعده گذارديم (و او به ميعادگاه براي گرفتن فرمانهاي الهي آمد) سپس شما گوساله را (معبود خود) انتخاب نموديد، در حالي كه با اين كار (به خود) ستم مي كرديد. (51)

تفسير: ... ص: 82

به خاطر بياوريد زماني را كه با موسي [چهل شبانه روز] يعني تمام ماه ذيقعده و ده روز اوّل ماه ذيحجه را وعده گذارديم كه تورات را [بر الواحي ] بر او نازل كنيم.

و گفته شده است: زمان وعده خداوند با موسي چهل «شب» بوده است، زيرا شروع هر ماه با شب است [يعني شب هنگام است كه هلال ماه رؤيت و حلول آن ثابت مي شود]. و كساني كه «واعدنا» و به صيغة مفاعله قرائت كرده اند، جهتش اين است كه خداي متعال وعده فرموده بود به موسي وحي فرستد و او نيز وعده داده بود براي «ميقات» در كوه طور حاضر شود.

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ يعني پس از رفتن موسي به جانب كوه طور، شما گوساله را خداي خود قرار داديد و با اين كار (به خود) ستم كرديد.

[سوره البقرة (2): آيه 52] ... ص: 82

اشاره

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52)

ترجمه ... ص: 82

سپس شما را بعد از آن بخشيديم، شايد شكر اين نعمت را به جا بياوريد. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 83

تفسير: ... ص: 83

مِنْ بَعْدِ ذلِكَ يعني پس از اين گناه بزرگ و پرستش گوساله [ما در عذاب شما شتاب نكرديم ].

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد خدا را بر اين عفو و گذشت [و نعمتهاي ديگرش ] سپاسگزاري كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 53] ... ص: 83

اشاره

وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)

ترجمه ... ص: 83

و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامي را كه به موسي كتاب و وسيله تشخيص حق از باطل را داديم تا هدايت شويد. (53)

تفسير: ... ص: 83

و به خاطر بياوريد زماني را كه به موسي كتابي داديم كه همان تورات و جدا كننده حق از باطل است چنان كه گفته مي شود: رايت الغيث و الليث يعني مردي را ديدم كه هم شجاع و هم بخشنده است. و نظير آيه مورد بحث است آيه كريمه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسي وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ يعني ما كتاب تورات را به موسي و برادرش هارون عطا كرديم كه هم جدا سازنده حق از باطل و هم روشني بخش [دلها] و يادآور متّقيان است. درباره كلمه «فرقان» كه در آيه مورد بحث به «كتاب» عطف شده چهار احتمال وجود دارد:

1)منظور از «كتاب» تورات است و «فرقان» نشانه ها و معجزاتي است كه صفت ايمان را از كفر جدا مي كرد، مانند [اژدها شدن ] عصاي موسي و يد [بيضاوي ] و ديگر معجزات.

2)منظور آيين [موسي ] است كه حلال را از حرام جدا كرد.

3)مقصود از «فرقان» شكافته شدن درياست.

4)منظور غلبه موسي بر دشمن [فرعون ] باشد كه آن دو را از يكديگر جدا كرد، مانند «فرقان» در آيه شريفه يَوْمَ الْفُرْقانِ كه مقصود از آن روز بدر [كه سپاه اسلام و لشكر كفر در مقابل هم صف آرايي كردند و صف حق و باطل از يكديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 84

جدا شد] مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 54] ... ص: 84

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)

ترجمه ... ص: 84

و زماني را كه موسي به قوم خود گفت: اي قوم شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد، توبه كنيد و به سوي خالق خود بازگرديد، و خود را به قتل برسانيد، اين كار براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذيرفت، زيرا او توّاب و رحيم است. (54)

تفسير: ... ص: 84

و به خاطر بياوريد وقتي كه موسي پس از بازگشت به سوي قومش كه گوساله را پرستيده بودند گفت: يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ يعني اي قوم شما با پرستش گوساله و خدا دانستن آن به خود ضرر زديد و ستم كرديد [ستم آنان به خود، از اين جهت بود كه با اين عمل ناشايست مستحق عذاب شده بودند و هر كه چنين كند بي شك به خود ستم كرده است ].

فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ «1»، به سوي خالق و آفريننده خودتان بازگرديد. «باري» بر كسي اطلاق مي شود كه خلق را [در اصل خلقت ] بدون تفاوت و از نظر شكل و صورت متمايز از يكديگر آفريده است.

فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ بايد همديگر را بكشيد، موسي فرمان داد كساني كه به

__________________________________________________

1- «بارء» به معناي آفريننده است و فرقش با خالق اين است كه بارء به كسي گفته مي شود كه موجودات را از نيستي به هستي آورده، در حالي كه خالق كسي است كه آنها را از حالي به حال ديگر در مي آورد، و نيز به مريضي كه از بيماري بيرون آيد بارء مي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 85

گوساله پرستي نگرويده اند گوساله پرستان را بكشند. «1»

روايت شده است كه [وقتي امر شد يكديگر را بكشند] هر كس فرزندان و خويشاوندان خود را در بين

جمعيّت مي ديد، توانايي اجراي فرمان خداي سبحان از او سلب مي شد [و براي اين كه مسائل عاطفي مانع انجام آن نشود] خداوند هوا را مه آلود ساخت به طوري كه بني اسرائيل جلوي پاي خود را نمي ديدند، در همين حال به آنان دستور داده شده بود تا در صحن خانه هايشان جمع شوند، و كساني كه گوساله را نپرستيده بودند دست به شمشير برده و تا شب به كشتار گوساله پرستان مشغول بودند، تا آن كه موسي و برادرش هارون دست به دعا بلند كردند و گفتند:

پروردگارا بني اسرائيل هلاك شدند، آنان را درياب، پس به برطرف توبه آنان قبول شد آن گاه شمشيرها را از دستشان افتاد در حالي كه هفتاد هزار كشته بر جاي مانده بود.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ اين توبه خونين و كشتار نزد خالقتان بهتر است

__________________________________________________

1- در اين كه چه كسي مأمور شد آنان را بكشد اختلاف است:

بعضي مي گويند: موسي فرمان داد كه همه غسل كنند و كفن بپوشند و دو صف تشكيل داده و بايستند و هارون با 12 هزار نفر كه به گوساله پرستي نگرويده بودند، در حالي كه تيغهاي برّان در دست داشتند بر آنها هجوم برده و شروع به كشتار نمودند و چون هفتاد هزار نفر از آنان كشته شد خداوند از گناه بقيّه در گذشت.

بعضي گفته اند: آنان دو صف شده و هر كدام ديگري را مي زدند تا هفتاد هزار كشته شد. قول سوّم آن است كه آنان در تاريكي شديد شب شروع به كشتن يكديگر كردند و وقتي هوا روشن شد معلوم شد كه هفتاد هزار نفر كشته شده اند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1 ص

177). ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا بايد با اين خشونت انجام گيرد؟ پاسخ سؤال اين است كه مسأله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت پرستي، مسأله ساده اي نبود كه به اين آساني قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزات و نعمتهاي بزرگ خدا، از اين رو بايد چنان گوشمالي به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقي بماند و كسي هرگز بعد از آن به فكر بت پرستي نيفتد، و شايد جمله «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ» (اين كشتار نزد خالقتان براي شما بهتر است) اشاره به همين معني باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 86

از فدا كردن زندگي فاني. تكرار كلمه «بارئكم» براي اشاره به عظمت و بزرگي گناه آنهاست زيرا براي خداوند كه آفريننده آنها بود شريك قائل شدند و به پرستش بتان روي آوردند.

فَتابَ عَلَيْكُمْ تقدير جمله اين است كه شما فرمان خدا را اجرا كرديد و خدا توبه شما را پذيرفت.

إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ او پذيرنده توبه بندگان و نسبت به آنان رحيم است.

[سوره البقرة (2): آيه 55] ... ص: 86

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)

ترجمه ... ص: 86

و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامي كه گفتيد اي موسي ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم، در همين حال صاعقه شما را گرفت در حالي كه تماشا مي كرديد. (55)

تفسير: ... ص: 86

گفته شده است: همان هفتاد نفري كه دچار صاعقه شدند [و در اثر آن بي جان بر روي زمين افتادند] گفتند: تا خدا را بالعيان نبينيم هرگز سخن تو را [كه اين الواح همان تورات است كه از طرف خدا نازل شده است ] باور نمي كنيم.

«جهرة» مصدر «جهر» است چنان كه گفته مي شود: جهر بالقراءة يعني قرائت را آشكار نمود، و گويا كسي كه بالعيان چيزي را مي بيند، ديدن خود را آشكار مي كند.

كسي كه با [چشم ] دل مي بيند، آن ديدن را پنهان مي كند. «جهرة» مصدر منصوب است زيرا نوعي ديدن است، پس نصيبش به فعل ديدن [يعني نري ] است، چنان كه «قرفصاء» [كه نوعي جلوس و نشستن است ] به فعل نشستن [يعني جلست ] منصوب مي شود. و شايد نصب «جهرة» به عنوان «حال» و به معناي ظاهر و آشكار باشد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 87

«صاعقه» آتشي است كه از آسمان فرود آمد و آنها [سران بني اسرائيل ] را سوزاند، و گفته شده است مقصود صيحه آسماني است، و ظاهر آيه اين است كه آنچه بدان مي نگريستند به آنها اصابت كرد، و در اثر آن بيهوش بر زمين افتادند و جان باختند.

[سوره البقرة (2): آيه 56] ... ص: 87

اشاره

ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)

ترجمه ... ص: 87

سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم، شايد شكر نعمت او را به جا آوريد. (56)

تفسير: ... ص: 87

شما را پس از مرگتان زنده كرديم تا عمر خود را به كمال برسانيد شايد پس از اين كه عذاب خدا يعني صاعقه به شما اصابت كرد، شكر نعمتي را كه كفران كرديد به جا آوريد، يا شايد سپاس نعمت زندگي پس از مرگ را به جا آوريد.

[سوره البقرة (2): آيه 57] ... ص: 87

اشاره

وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)

ترجمه ... ص: 87

و ابر را بر شما سايبان ساختيم، و با «من» (شيره مخصوص و لذيذ درختان) و «سلوي» (مرغان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرايي به عمل آورديم (و گفتيم) از نعمتهاي پاكيزه اي كه به شما روزي داديم بخوريد (ولي شما كفران كرديد) آنها به ما ستم نكردند، بلكه به خود ستم مي نمودند. (57)

تفسير: ... ص: 87

در آن بيابان [صحراي سينا] ما ابرها را براي شما سايبان قرار داديم، به طوري كه به همراهتان حركت مي كرد و جلو حرارت خورشيد را مي گرفت و شبها نوري از آسمان نازل مي شد [و مانند چراغ مكان شما را روشن مي كرد] و در پرتو روشنايي آن قدم مي زديد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 88

وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي ... «1» بر بني اسرائيل انگبين مانند برف نازل مي شد و خداوند توسط بادي كه از سمت جنوب مي وزيد، بلدرچين [پرندگان كوچكي كه اغلب در گندم زارها مي باشند] را مي فرستاد و هر كس به مقدار نياز خود از آنها صيد مي كرد.

كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ ... و گفتيم بخوريد از اين طعامهاي لذيذ و يا

__________________________________________________

1- مفسران در تفسير اين دو كلمه سخن بسيار گفته اند كه نيازي به ذكر همه آنها نمي بينيم، بهتر اين است، نخست به معني لغوي آنها، سپس به ذكر تفسيري كه از همه روشنتر به نظر مي رسد و با قراين آيات نيز هماهنگ تر است بپردازيم:

«من» در لغت به گفته بعضي، قطرات كوچكي همچون قطرات شبنم است كه بر درختان مي نشيند و طعم شيريني دارد (مفردات راغب ماده من)، يا به تعبير ديگر يك نوع صمغ و شيره درختي است با طعم شيرين، و بعضي گفته اند طعم آن شيرين توأم با

ترشي بوده است.

«سلوي» در اصل به معناي آرامش و تسلّي است، و بعضي از اربابان لغت و بسياري از مفسران آن را يك نوع «پرنده» دانسته اند.

طبق روايتي كه از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

«الكمأة من المن»

(قارچ نوعي از من است) معلوم مي شود «من» قارچهاي خوراكي بوده كه در آن سرزمين مي روييده است.

بعضي گفته اند: مقصود از «من» تمام آن نعمتهايي است كه خدا بر بني اسرائيل «منّت» گذارده و «سلوي» تمام مواهبي بوده كه مايه آرامش آنها مي شده است.

در تورات مي خوانيم كه «منّ» چيزي مثل تخم گشنيز بوده كه شب در آن سرزمين مي ريخته، و بني اسرائيل آن را جمع كرده مي كوبيدند و با آن نان درست مي كردند كه طعم نان روغني داشته است.

احتمال ديگري نيز وجود دارد و آن اين كه در اثر بارانهاي نافعي كه به لطف خداوند در مدّت سرگرداني بني اسرائيل در آن بيابان مي باريد، اشجار آن محيط صمغ و شيره مخصوصي بيرون مي دادند و بني اسرائيل از آن استفاده مي كردند.

بعضي ديگر نيز احتمال داده اند كه «من» يك نوع عسل طبيعي بوده كه بني اسرائيل در طول حركت خود در بيابان به مخازني از آن مي رسيدند، چرا كه در حواشي بيابان تپه، كوهستانها و سنگلاخهايي وجود داشته كه نمونه هاي فراواني از عسل طبيعي در آن به چشم مي خورده است.

در مورد «سلوي» گر چه بعضي از مفسّران آن را به معني «عسل» گرفته اند ولي مفسّران ديگر تقريبا همه آن را يك نوع پرنده مي دانند، كه از اطراف به طور فراوان در آن سرزمين مي آمده، و بني اسرائيل از گوشت آنها استفاده مي كردند (به نقل از تفسير نمونه ج 1/ ص 264

و 263).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 89

حلال و مباحي كه لذّت بخش است و به شما روزي كرديم.

وَ ما ظَلَمُونا يعني بني اسرائيل به خاطر اين كه نسبت به اين نعمتها كفر ورزيدند به خودشان ظلم كردند، نه به ما. و تقدير آيه اين بوده است: و ما ظلمونا عليه و چون جمله «وَ ما ظَلَمُونا» دلالت بر اين معني دارد به اختصار ذكر شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 58] ... ص: 89

اشاره

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)

ترجمه ... ص: 89

و (به خاطر بياوريد) زماني را كه گفتيم در اين قريه (بيت المقدس) وارد شويد و از نعمتهاي فراوان آن، هر چه مي خواهيد بخوريد، و از در (معبد بيت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گرديد و بگوييد: «خداوندا گناهان ما را بريز» تا ما شما را بيامرزيم، و به نيكوكاران پاداش بيشتري نيز خواهيم داد. (58)

تفسير: ... ص: 89

مقصود از «قريه» بيت المقدس است، و گفته شده منظور شهر «اريحا» است كه يكي از شهرهاي شام [نزديك بيت المقدس ] بود كه بني اسرائيل فرمان يافته بودند پس از [چهل سال سرگرداني در] بيابان وارد آن شوند.

وَ ادْخُلُوا الْبابَ در اين كه از چه دري دستور داشتند داخل شوند اقوالي است:

1) درب قريه اي كه فرمان يافته بودند تا داخل آن شوند (جبائي) 2) درب قبّه اي است كه بني اسرائيل به سوي آن، نماز مي خواندند، [يعني بيت المقدس ] كه در زمان حيات موسي (ع) داخل آن نشده بودند. «1»

آنان به شكرانه [نعمتهاي ] خدا و از روي تواضع مأمور شدند جلوي درب

__________________________________________________

1- قول سوّم اين است كه منظور از «باب» در آيه مورد بحث يكي از دربهاي بيت المقدس است كه معروف به «باب الحطّه» است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 90

[بيت المقدس ] براي خدا سجده كنند، و گفته شده است، «سجود» معنايش اين است كه داخل شويد در حالي كه خميده ايد تا وارد شدن شما همراه با خضوع و خشوع باشد. و گفته شده است: چهار چوب درب قدري فرود آمد تا آنان نيز سرهاي خود را فرود آورند، ولي فرود نياوردند.

وَ قُولُوا حِطَّةٌ «حطّه» [مصدر است مانند «ردّه» و «جدّه» به معناي بار را بر زمين

نهادن و فرود آمدن از بلندي، و به معناي فروريختن گناه نيز آمده است ] بر وزن «فعلة» از ريشه «حط» است [و دلالت بر وحدت و نوع دارد] مانند «جلسة» و «ركبة»، «حطة» خبر براي مبتداي محذوف است و تقدير آن چنين مي شود:

مسألتنا حطة. اصل در اعراب «حطّة» نصب است [چون مفعول مطلق است و آن مصدري است كه منصوب به فعل خود مي باشد] ولي مرفوع شده است تا دلالت بر ثبات و دوام داشته باشد مانند آيه شريفه فَصَبْرٌ جَمِيلٌ [كه در اصل «صبرا جميلا» بوده است ولي مرفوع شده است ].

و از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود:

نحن باب حطتكم

يعني ما باب رحمت و آمرزش شماييم.

وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ يعني اين سخن [كه خدايا گناهان ما را بريز] موجب زيادي ثواب و پاداش نيكوكاران شما و عفو و بخشش گناهكاران مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 59] ... ص: 90

اشاره

فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (59)

ترجمه ... ص: 90

امّا افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند (و به جاي آن جمله استهزا آميزي مي گفتند) و لذا ما بر ستمگران در برابر اين نافرماني عذابي از آسمان فرستاديم. (59)

تفسير: ... ص: 90

كساني كه ظلم و گناه كردند، فرمان خدا را تغيير دادند و غير از آن سخني را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 91

كه بايد بگويند گفتند و فرمان خدا را امتثال نكردند، و به جاي اين كه بگويند «حطّه» گفتند «حنطه» (گندم) و گفته شده است: به جاي آن گفتند: «حطا سمقاثا» يعني گندم سرخ و در هر حال مقصودشان استهزا و تمسخر بود نسبت به دستوري كه به آنان داده شده بود.

تكرار «الَّذِينَ ظَلَمُوا» براي تقبيح تمرّد و سرپيچي آنان از فرمان خدا و اشاره به اين است كه به خاطر ظلم و گناهي كه كردند از آسمان عذاب بر آنها نازل شد.

«رجز» يعني عذاب، و نقل شده كه [ابن زيد مي گويد] تنها در يك ساعت بيست و چهار هزار نفر از بزرگان و پير مردانشان هلاك شدند.

[سوره البقرة (2): آيه 60] ... ص: 91

اشاره

وَ إِذِ اسْتَسْقي مُوسي لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (60)

ترجمه ... ص: 91

و (به خاطر بياور) زماني را كه موسي براي قوم خويش طلب آب كرد، به او دستور داديم عصاي خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد، به طوري كه هر يك (از طوايف دوازده گانه بني اسرائيل) چشمه مخصوص خود را مي شناخت (و گفتيم) از روزيهاي الهي بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و فساد را گسترش ندهيد. (60)

تفسير: ... ص: 91

قوم موسي كه همان بني اسرائيل بودند، در موقع سرگرداني در وادي «تيه» از تشنگي خود پيش موسي شكايت كردند و از او آب طلبيدند و موسي از خدا خواست كه آنها را سيراب كند.

فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ به او وحي كرديم عصايت را به سنگ بزن.

الف و لام «الحجر» يا براي «عهد» است و مقصود از آن سنگ مخصوص و معيّني است چنان كه نقل شده است كه اين سنگ، همان بوده است كه موسي آن را از كوه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 92

طور به همراه خود آورده بود و سنگي بود مربع شكل كه چهار طرف داشت و از هر طرف آن سه چشمه مي جوشيد و هر يك از اين چشمه ها به سوي طايفه اي سرازير مي شد، و ممكن است الف و لام «الحجر» براي جنس باشد كه در اين صورت معناي جمله اين است: عصايت را به آنچه كه بدان سنگ مي گويند بزن. و از حسن [بصري ] نقل شده است كه مي گويد: به موسي امر نشده بود كه عصايش را به همان سنگي كه با او بود بزند و اين خود روشنترين و قويترين دليل است بر اين كه الف و لام «الحجر» براي جنس است.

فَانْفَجَرَتْ

مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده چشمه آب درست به عدد هر طايفه چشمه اي از آن جاري شد، [و هر يك از اين چشمه ها به سوي طايفه اي سرازير شد] به گونه اي كه قبايل بني اسرائيل هر كدام بخوبي چشمه خود را كه از آن آب مي نوشيدند، مي شناختند.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ يعني ما گفتيم از آنچه خدا از خوردني و آشاميدني روزي شما قرار داده يعني «من و سلوي» و آب چشمه ها بخوريد و بياشاميد و گفته شده منظور از «رزق اللَّه» آب است، كه از آن كشتزارها و ميوه ها مي رويد. بنا بر اين آب رزقي است كه از آن مي خورند و مي آشاميدند.

وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «عثيّ» [از ماده «عثي» بر وزن (مسي)] به معناي فساد شديد است يعني در حالي كه شروع به برنامه هاي فساد انگيز كرده ايد، آن را ادامه و گسترش ندهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 61] ... ص: 92

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نَصْبِرَ عَلي طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْني بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 93

ترجمه ... ص: 93

و (نيز به خاطر بياوريد) زماني را كه گفتيد: اي موسي هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفاء كنيم، از خداي خود بخواه كه از آنچه از زمين مي رويد، از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز براي ما بروياند.

موسي گفت: آيا غذاي پست تر انتخاب مي نماييد (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان) وارد شهري شويد، زيرا هر چه خواستيد در آن جا هست. خداوند (مهر) ذلت و نياز بر پيشاني آنها زد و مجددا گرفتار غضب پروردگار شدند، چرا كه آنها نسبت به آيات الهي كفر مي ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي كشتند، اينها به خاطر آن بود كه گناهكار و سركش و متجاوز بودند. (61)

تفسير: ... ص: 93

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نَصْبِرَ عَلي طَعامٍ واحِدٍ و به ياد آوريد آن گاه كه گفتيد ...

در اين آيه سخن گذشتگانشان به آنها نسبت داده شده است، و مقصودشان از «طعام واحد» غذاي يكسان است، و چنان كه همواره بر سر سفره شخصي غذاهاي رنگارنگ وجود داشته باشد مي توان گفت غذاي فلاني هميشه يك نواخت است پس مقصود از «طعام واحد» در اين جا غذايي است كه تغيير نمي كند.

فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها ... از خدا بخواه براي ما بيرون آورد آنچه زمين مي روياند، مانند سبزي و خيار و گندم و عدس و پياز و سيب و ...

«بقل» هر سبزه اي است كه [ساقه ندارد و] از زمين مي رويد. «فوم» يعني گندم چنان كه گفته مي شود: فوّموا لنا يعني براي ما نان بپزيد، برخي گفته اند:

«فوم» در اصل «ثوم» بوده كه حرف اوّل آن تبديل به «فا» شده است، و نيز گفته

شده است بني اسرائيل مردمي كشاورز بودند، به همين خاطر به چيزهاي متفاوتي كه با آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 94

ارتباط داشتند علاقه نشان مي دادند، چيزهايي مانند انواع سبزيجات و حبوبات و غيره.

قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْني موسي به آنان گفت: آيا مي خواهيد آنچه قيمت كمتري دارد بگيريد و نعمت گرانبها را رها كنيد؟

«ادني» يعني نزديكتر و پست تر، و براي نشان دادن كمي ارزش و اعتبار شخص يا چيزي تعبير به «دنو» و «قرب» مي شود مثلا گفته مي شود: هو ادني المحل و اقرب المنزلة يعني فلاني مقامي پست و منزلتي ناچيز دارد و بالعكس براي بيان علو مقام و مرتبه تعبير به «بعد» مي شود چنان كه گفته مي شود فلان بعيد المحل و بعيد الهمة يعني فلاني داراي مقامي بلند و همّتي عالي است.

اهْبِطُوا مِصْراً از بيابان به سوي شهر سرازير شويد، ممكن است «مصرا» اسم علم باشد و با اين كه دو سبب [از اسباب نه گانه منع حرف ] در آن جمع شده است، يكي «علميّت» و ديگري «تأنيثيّت» با وجود اين منصرف شده است زيرا حرف وسط آن ساكن است. و اگر مقصود از آن مطلق شهر باشد فقط يك سبب [تأنيثيّت ] در آن وجود دارد.

وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ ذلت و خواري آنها [يهود بني اسرائيل ] را فرا گرفت مانند كسي كه بر روي سرش قبه اي ساخته شده و اين قبه او را در ميان گرفته است و شايد معني جمله اين باشد كه خواري به آنها چسبيد و ملازم با آنها شد چنان كه گل به ديوار مي چسبد و همواره با آن است پس يهود قومي است خوار و حقير و

فقير و تهي دست، حال يا در حقيقت چنينند و يا [حتي اگر ثروتمند هم باشند] به خاطر ترس از ماليات و افزايش آن خود را در لباس فقر در مي آورند.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ آنان مستحق خشم خدا شدند، اين تعبير از قبيل سخن عرب است كه هر گاه قاتلي [به حكم قصاص ] سزاوار قصاص شدن در برابر مقتول باشد، مي گويد: باء فلان بفلان.

«ذلِكَ» اشاره است به ذلّت و خواري و تنگدستي آنان و اين كه مورد خشم و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 95

غضب الهي واقع شدند.

بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ يعني خشم خدا بر آنها و ذلّت و خواري شان به خاطر آن است كه آنان كافر شدند و پيامبراني همچون ذكريّا، يحيي، شعيا و ديگران را به قتل رساندند.

بِغَيْرِ الْحَقِّ يعني بني اسرائيل، پيامبران را ناروا و به ناحق كشتند، زيرا آنان نه كسي را كشته بودند و نه در روي زمين فساد مي كردند تا كشتن آنها لازم باشد.

ذلِكَ بِما عَصَوْا اشاره است به اين كه گناهان گذشته آنان مانند كشتن پيامبران و تجاوز از حدود الهي [مانند ناديده گرفتن ممنوعيّت صيد ماهي در روز شنبه ] موجب ذلت و خواري آنان شد. تكرار «ذلك»، براي بيان اين نكته است كه نافرماني آنان در همه امور بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 62] ... ص: 95

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)

ترجمه ... ص: 95

كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان به خدا و روز رستاخيز آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچ گونه ترس و غمي بر آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظايف و فرماني الهي عمل كرده اند، مأجورند و رستگار). (62)

تفسير: ... ص: 95

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا كساني كه به زبان ايمان آوردند يعني منافقان و كساني كه [به پيامبر اسلام ايمان آورند و پس از آن ] يهودي شدند. گفته مي شود: «هاد»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 96

و «تهود» هر گاه كسي يهودي «1» شود، كه آن را «هائد» گويند، و جمع «هائد»، «هود» است.

«نصاري» «2» جمع «نصران» است، گفته مي شود: «رجل نصران» و «امراة نصرانة» (مرد نصراني و زن نصراني) و «يا» در كلمه «نصراني» مانند «يا» در «احمري» براي مبالغه است زيرا نصرانيها همواره مسيح (ع) را ياري مي كردند.

«صابئين» از ريشه «صبا» و در لغت كسي را گويند كه آيين نخست خود را رها كرده و به آيين ديگري گرويده است و مقصود از آن در اين آيه كساني هستند كه آيين «يهود» و «نصاري» را ترك كردند و به پرستش فرشتگان و ستارگان گرويدند.

مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ كساني كه از آن كافران خالصانه به خدا و روز قيامت ايمان آوردند.

وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ و كساني كه [ايمان آورده و] عمل صالح انجام دادند، به موجب آن پاداش داده مي شوند.

«من ءامن» در محل رفع و مبتداست و «فلهم اجرهم» خبر

آن و جملگي

__________________________________________________

1- در اين كه اسم يهود از چه مشتق شده چند قول است:

1)از هود به معناي توبه، چون آنان از پرستش گوساله بازگشتند و توبه نمودند.

2)از يهوذا كه نام بزرگترين فرزند يعقوب است گرفته شده كه بعد از تعريب، «ذ» تبديل به «د» شده است.

3)از فعل «يتهودون» به معناي حركت مي كنند و چون يهود وقت خواندن تورات حركت مي كردند و معتقد بودند كه آسمانها و زمين هنگامي كه تورات بر موسي نازل شد، در حال حركت بودند، بدين نام خوانده شده اند.- م.

2- در وجه تسميه پيروان عيسي به اين نام نيز نظرات مختلفي وجود دارد:

1)ابن عباس مي گويد: منسوبند به قريه «ناصره» كه عيسي در آن جا مي زيست.

2)چون آنان در جواب حضرت مسيح كه پرسيد: «مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ» (ياران من به سوي خدا چه كسانند) گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ» (مائيم ياران خدا) لذا به اين اسم ناميده شدند.

3)به مناسبت اين كه آنان با هم كمك و همكاري داشتند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، صص 197- 198).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 97

خبر «ان» است، زيرا «من» متضمن معناي شرط است [و شرط جزا مي خواهد]. و مي توان گفت در محل نصب است به عنوان اين كه «بدل» از اسم ان [يعني الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ ] و عطف بر آن باشد و جمله «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» خبر «انّ» است.

[سوره البقرة (2): آيات 63 تا 64] ... ص: 97

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (64)

ترجمه ... ص: 97

و زماني كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاي سر شما قرار داديم (و به شما گفتيم) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده ايم با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست بخاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. (63)

سپس شما بعد از اين جريان روگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زيانكاران بوديد. (64)

تفسير: ... ص: 97

اين خطاب نيز متوجه بني اسرائيل است مي فرمايد: به ياد بياوريد زماني را كه براي عمل كردن به قوانين تورات از شما عهد و پيمان گرفتيم [ولي شما از اين پيمان تخلف كرديد، آن گاه ] ما طور را بالاي سرتان قرار داديم تا اين كه تسليم حق شديد و تورات را پذيرفتيد، و كوه طور هنگامي بالاي سر بني اسرائيل قرار گرفت كه موسي از طور برگشت و تورات را با خود آورد [و به قوم خويش اعلام كرد كتابي آورده ام آسماني، كه حاوي دستورات ديني و حلال و حرام است، آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد] و يهود چون ديد تكاليف سختي در آن وجود دارد، از قبول آن امتناع كرد.

خدا هم جبرئيل را مأمور كرد تا كوه طور را از جا كند و بالاي سرشان قرار داد. و موسي آنان را تهديد كرد و گفت: اگر نپذيرفتيد كوه روي سر شما افكنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 98

خواهد شد. آنان تورات را گرفتند و در حالي كه به كوه مي نگريستند، خدا را سجده كردند و به همين جهت سجده يهود به يكي از دو طرف صورت است.

خُذُوا ما آتَيْناكُمْ

بِقُوَّةٍ و به آنان گفتيم تورات را به جدّ و يقين و از روي اراده بگيريد.

وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ آنچه را در تورات است حفظ نموده و به خاطر بسپاريد تا فراموش نكنيد، شايد با اين يادآوري، پرهيزكار شده، از گناهان دوري كنيد و به طاعت بگرويد.

ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ و پس از آن شما از عهد و پيمان خود رو گردان شديد و بدان عمل نكرديد.

فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ و اگر نبود فضل و رحمت خدا كه توبه شما را پس از آن بپذيرد شما از زيانكاران بوديد.

[سوره البقرة (2): آيات 65 تا 66] ... ص: 98

اشاره

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (65) فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (66)

ترجمه ... ص: 98

به طور قطع حال كساني را از شما كه در روز شنبه نافرماني و گناه كردند دانستيد. ما به آنها گفتيم به صورت بوزينه هاي طرد شده اي درآييد.

(65)

ما اين جريان را مجازات و درس عبرتي براي مردم آن زمان و كساني كه بعد از آنان آمدند، و هم پند و اندرزي براي پرهيزكاران قرار داديم. (66)

تفسير: ... ص: 98

«سبت» مصدر «سبت» است و «سبتت اليهود» يعني يهود روز شنبه را بزرگ مي شمرد، معني آيه اين است كه شما دانستيد حال كساني از خودتان را كه [از صيد در روز شنبه منع شده بودند و] از اين قانون تجاوز كردند و با صيد ماهي در اين روز حرمت آن را ناديده گرفتند. ممنوعيّت صيد ماهي براي آزمايش آنان بود، و اين در حالي بود كه در همان روز تمام ماهيان بر صفحه آب ظاهر مي شدند و فرداي آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 99

پراكنده مي شدند، آنها [به فكر حيله افتادند و با يك نوع كلاه شرعي ] حوضچه هايي در كنار دريا تعبيه مي كردند و آنها را با ايجاد كانالهايي به دريا متّصل مي كردند و از طريق اين كانالها ماهيان فراواني وارد حوضچه ها مي شدند و در آن جا تجمّع مي كردند، آنان با حبس ماهيان و صيد آنها در روز يكشنبه از فرمان خداوند سرپيچي كردند.

فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ ما به آنان گفتيم، بوزينه گاني مطرود باشيد.

فَجَعَلْناها نَكالًا ما اين عقوبت (مسخ شدن) را تا روز قيامت مايه عبرت تمام نسلها و ملّتها قرار داديم تا آنها از ارتكاب چنين گناهي پرهيز نمايند.

لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها «1» ... براي امّتها و نسلهايي كه در آن عصر بودند و كساني كه

بعد از آن بوجود خواهند آمد. زيرا كيفر مسخ و تغيير خلقت آنان در كتب پيامبران پيشين ذكر شده بود و آنها عبرت گرفتند و امّتهاي ديگر كه اين خبر به آنها رسيده است نيز بايد عبرت بگيرند، ممكن است منظور از لما بين يديها امّتهايي

__________________________________________________

1)در تفسير اين جمله چند قول است:

اوّل: ضحّاك از ابن عباس روايت كرده است منظور از «ما بين يديها» امّتهايي است كه با آن جماعت هم عصر و هم زمان بودند و مراد «ما خلفها» جمعيّتي است كه بعد از آن عصر به وجود مي آيند، و اين قول با آنچه از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايت شده كاملا نزديك است، زيرا آنان فرموده اند:

غرض از «ما بين يديها» امّتهايي است كه آن جماعت را در حال نزول عقوبت مي ديدند، و منظور از «ما خلفها» ما يعني امّت پيغمبر آخر زمان مي باشد و در اين صورت كلمه «ما» به معناي «من» كه در صاحبان عقل و شعور بكار مي رود مي باشد و تفسير آيه بنا بر اين وجه چنين است: ما اين عقوبت را براي همه امّتها تا روز قيامت موجب عبرت قرار داديم تا آنها از ارتكاب چنين گناهي بپرهيزند.

دوّم: ابن عباس در روايت ديگر مي گويد: منظور از «ما بين يديها» گناهان و خطاهايي است كه پيش از انجام صيد ماهي واقع شد و بنا بر اين لام به معناي سببيّت است، و مراد از «ما خلفها» گناهان بعد از انجام صيد است.

سوّم: عكرمه از ابن عباس روايت كرده است: مقصود از «ما بين يديها» قريه هايي است كه در جلو آن قريه بودند و از «ما خلفها» قريه هايي كه

در پشت آن واقع شده است.

چهارم: مقصود از «ما بين يديها» گناهان گذشته و از «ما خلفها» خطاهايي است كه به موجب آن هلاك گشتند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 206).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 100

باشد كه آن جماعت را در حال نزول عذاب بر آنها مي ديدند.

وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ و پند براي پرهيزكاران، يعني تنها پرهيزكاران از اين جريان درس عبرت مي گيرند و يا معناي جمله اين است كه اين عقوبت پندي است براي افراد صالح از قوم خود آنها.

[سوره البقرة (2): آيات 67 تا 68] ... ص: 100

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68)

ترجمه ... ص: 100

(و بخاطر بياوريد) هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مي دهد ماده گاوي را ذبح كنيد (و قطعه اي از بدن آن را به مقتولي كه قاتل او شناخته نشده بزنيد تا زنده شود و قاتل خويش را معرفي كند) گفتند آيا ما را مسخره مي كني؟ (موسي گفت) به خدا پناه مي برم از اين كه از جاهلان باشم. (67)

گفتند (پس) از خداي خود بخواه كه براي ما روشن كند اين ماده گاو چگونه ماده گاوي باشد؟ گفت خداوند مي فرمايد ماده گاوي كه نه پير و از كار افتاده و نه بكر و جوان، بلكه ميان اين دو باشد، آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد. (68)

تفسير: ... ص: 100

در ميان بني اسرائيل پير مرد ثروتمندي بود كه برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند، جسد وي را بر سر راه يكي از قبايل بني اسرائيل انداختند، و سپس در مقام خونخواهي برآمده [براي اقامه دعوي نزد موسي رفتند، موسي پرسيد: چه كسي از اين جريان آگاه است؟ گفتند: تو پيامبر خدا هستي و داناتري ] در اين هنگام خداوند وحي فرستاد و امر كرد آنان گاوي را كشته و عضوي از آن را به مقتول زنند تا خداوند مقتول را زنده كند و او واقعه را شرح دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 101

قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً گفتند: موسي ما را استهزا مي كني؟

قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ موسي گفت به خدا پناه مي برم از اين كه از استهزا كنندگان باشم. اين تعبير دلالت دارد بر اين كه استهزا جز از نادان صادر نمي شود. «1»

«هزوا»،

«هزؤا» و «هزءا» نيز قرائت شده است مانند «كفوأ» و «كفوأ» با دو ضمّه و واو.

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ عبد اللَّه بن مسعود آيه را چنين قرائت كرده است: «سل لنا ربك» [كه معنا و مفهوم هر دو قرائت يكي است ] «ما هِيَ» سؤال از خصوصيّات و اوصاف آن ماده گاو است و علّت اين سؤال اين بود كه آنها تعجّب كرده بودند از اين كه با زدن عضوي از گاو بي جان بر بدن مقتول او زنده شود، از اين رو از صفات و خصوصيات اين گاو عجيب و غريب سؤال نموده اند.

قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ موسي گفت خداوند مي فرمايد: آن گاوي است كه نه پير و از كار افتاده و نه جوان و نو پاست. فرضت البقرة يعني گاو پير شد.

عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ ميان آن دو- فارض و بكر- است يعني حد وسط ميان كوچك و بزرگ است.

پرسش: چرا لفظ «بين» كه براي دو و بيشتر از دو چيز به كار مي رود بر

__________________________________________________

1- زيرا كسي كه استهزا مي كند از دو حال خارج نيست، يا خلقت و چگونگي او را مورد استهزا، قرار مي دهد، يا كرداري از كردارهاي او را به باد تمسخر مي گيرد و هيچ كدام صلاحيّت استهزا را ندارد زيرا خلقت امري است غير اختياري و از دايره قدرت مخلوق بيرون است، و اگر كردار و عمل انسان زشت و ناپسند باشد، در اين صورت لازم است صاحب عمل از زشتي عمل خويش آگاه شود تا حالت تنفّر و انزجار از آن عمل در او به وجود آيد، و در اين صورت نيز استهزا درست نيست و در

حقيقت خود اين استهزا عمل زشت و گناه بزرگي است كه جز از نادان سر نمي زند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 102

«ذلك» كه براي اشاره به مفرد است داخل شده است؟

پاسخ: زيرا «ذلك» در معني دو چيز است و مشار اليه آن «فارض» و «بكر» هر دو است.

پرسش: چگونه جايز است با «ذلك» كه براي اشاره به مفرد مذكر است به دو لفظ مؤنث (فارض و بكر) اشاره شود؟

پاسخ: زيرا مشار اليه «ذلك» در تأويل به معناي ما ذكر و ما تقدم است.

فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ آنچه را كه مأمور شده ايد- از كشتن گاو- انجام دهيد. و مي توان گفت تقدير جمله فافعلوا ما امركم به معناي ماموركم و مانند ضرب الامير از باب تسميه مفعول به مصدر است.

[سوره البقرة (2): آيات 69 تا 71] ... ص: 102

اشاره

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)

ترجمه ... ص: 102

گفتند:از پروردگار خود بخواه كه براي ما روشن سازد چه رنگي داشته باشد؟ گفت: خداوند مي گويد: گاوي باشد زرد يك دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد (69)

گفتند:از خدايت بخواه براي ما روشن كند بالاخره چگونه گاوي باشد؟ زيرا اين گاو براي ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد! (70)

گفت:خداوند مي فرمايد گاوي باشد كه براي شخم زدن رام نشده باشد، و براي زراعت آب كشي نكند، از هر عيبي بركنار حتي هيچ گونه رنگ ديگري در آن نباشد، گفتند الان حق مطلب را براي ما آوردي سپس (چنان گاوي را پيدا كردند) و آن را سر بريدند ولي مايل نبودند اين كار را انجام دهند. (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 103

تفسير: ... ص: 103

«فاقع» تاكيد براي «صفراء» است نه اين كه خبر براي «لون» باشد، «لونها» فاعل «فاقع» است، زيرا «لون» (رنگ) علت «صفراء» (زرد) و همراه آن است. پس تفاوت نمي كند كه گفته شود: «صفراء فاقع لونها» (زردي كه رنگش زرّين است) يا «صفراء فاقعة» (زرد خالص). از وهب نقل شده است رنگ آن گاو به گونه اي بود كه هر كس به او نگاه مي كرد، خيال مي كرد شعاعي همچون نور خورشيد از پوست آن خارج مي شود.

تَسُرُّ النَّاظِرِينَ بينندگان را به نشاط و سرور در مي آورد. «سرور» عبارت است از لذت بردن دل هنگام حصول منفعت و يا انتظار دست يافتن به آن.

«ما هِيَ» را به عنوان پرسش از خصوصيات گاوي كه خداوند آنان را مأمور كشتن آن كرده بود بار دوّم تكرار كرده اند تا اوصاف بيشتر آن مطّلع شوند. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: اگر

اين جماعت گاوي معمولي را ذبح كرده بودند كفايت مي كرد ولي به خاطر پرسشهاي پياپي و سختگيري خودشان، خدا بر آنان سخت گرفت، و سرسختي شوم و پليد است.

إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا زيرا كه آن گاو براي ما مشتبه است و گاوي كه داراي اين اوصاف باشد كه جوان باشد و فقط يك يا دو بچه زاييده باشد و رنگش زرد خالص باشد بسيار است و ما نمي دانيم كدام يك را بايد ذبح كنيم؟

وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ما در اثر لطف و عنايت و تعريف كامل خداوند انشاء اللَّه هدايت خواهيم يافت و گاو با اين خصوصيات را خواهيم يافت، و شايد مقصود اين باشد كه با لطف و عنايت خداوند قاتل معرّفي و شناخته خواهد شد. و در حديث آمده است: اگر بني اسرائيل انشاء اللَّه نمي گفتند هرگز آن گاو با آن خصوصيات را پيدا نمي كردند.

لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ گاوي كه براي شخم زدن زمين رام نشده باشد و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 104

براي آبياري زراعت آب كشي نكرده باشد. «لا» در اوّل براي نفي و دوّمي براي تأكيد اوّلي است زيرا اگر دو فعل «تثير» و «تسقي» صفت براي «ذلول» باشند معناي جمله چنين مي شود: آن گاو رام نشده باشد براي شخم زدن و آبياري. و گويا گفته شده است: لا ذلول مثيرة و ساقية يعني با شخم زدن و آب دادن مزارع رام نشده باشد.

«مُسَلَّمَةٌ» يعني خداوند آن را از هر عيبي سالم قرار داده يا صاحبش آن را از كاركردن معاف داشته، يا خالي از رنگهاي گوناگون باشد.

لا شِيَةَ فِيها با زردي آن، رنگ

ديگري در آميخته نباشد يعني تمام قسمتهاي بدنش حتي شاخها و سمهايش زرد باشد. «شية» در اصل مصدر است از ريشه «و شاه» «وشيا» و «شية» و در موردي استعمال مي شود كه رنگي با رنگ ديگر در هم آميخته باشد. از همين ريشه است: ثور موشي القوائم يعني گاوي كه دست و پاي آن رنگارنگ است.

قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ قوم گفتند: اكنون حقيقت امر را بيان و حق را روشن ساختي كه چه گاوي داراي تمام اين اوصاف است پس آن را ذبح كردند، ...

وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ اين جمله بيانگر كندي و تعلل ورزيدن آنها در ذبح كردن گاو است، زيرا سؤالات آنان تمام نشده بود و در صدد نافرماني از اين دستور بودند.

گفته شده: آنان به دليل گران بودن قيمت گاو و يا از بيم شناخته شدن قاتل قصد داشتند از ذبح آن خودداري كنند.

و امّا اختلاف دانشمندان در اين كه آيا وظيفه آنان تنها كشتن گاوي بود كه داراي رنگ و اوصاف خاصّي باشد يا تكليفشان متعدد و متغيّر بود؟ چون هر بار كه مراجعه مي كردند و سؤالشان اين بود كه چگونه گاوي بايد ذبح كنند، مصلحت آنان ايجاب مي كرد كه تكليف عوض شود، در اين مورد نظرات مختلفي در تفسير كبير مجمع البيان ذكر شده است و كساني كه مايلند از آن اطلاع حاصل نمايند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 105

مراجعه كنند «1» . برخي معتقدند نسخ كردن فرمان قبل از فرمانبري مانعي ندارد و تنها نسخ كردن پيش از وقت جايز نيست، چون مستلزم بدا و تغيير رأي است [و براي خداوندي كه محيط به امور و مصالح و مفاسد آنها

مي باشد تبدل رأي محال است ].

[سوره البقرة (2): آيات 72 تا 73] ... ص: 105

اشاره

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتي وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)

__________________________________________________

1- برخي معتقدند: دستور الهي و فرمان خداوند در مورد كشتن گاو متعدّد بود، دستور اوّل كشتن گاوي از گاوهاي معمولي بود و هيچ امتياز و ويژگي خاصّي در آن منظور نشده بود و چنان چه گاوي را مي كشتند، فرمان خداوند را عملي كرده بودند، ليكن چون انجام ندادند مصلحت اقتضا نمود كه دستور تشديد شود، و چون براي بار دوّم مراجعه كردند تكليف بر طبق مصلحت تغيير كرد. در اين جا اختلافي ميان صاحبان اين عقيده رخ داده است:

پاره اي معتقدند: در آخرين دستور تمام اوصاف قبلي لزوم دارد و در حقيقت در هر نوبت، اضافه بر آنچه بود واقع شد و برخي گفته اند: در آخرين تكليف تنها امتياز اخير لزوم دارد، و در حقيقت هر تكليفي ناسخ فرمان قبلي است و نسخ كردن فرمان قبل از فرمانبرداري مانعي ندارد، زيرا ممكن است مصلحت فعل در اثر گذشتن وقت آن دگرگون شود، و در اين صورت تنها نسخ كردن پيش از وقت جايز نيست، زيرا مستلزم بدا و تبدّل رأي و عقيده است درباره خداوندي كه محيط به همه امور و مصالح و مفاسد آنها مي باشد، تبدل رأي محال است.

ديگران گفته اند: فرمان پروردگار در مورد كشتن گاو تنها يك فرمان بود و هيچ گونه اختلاف و تعدّدي در آن واقع نشد و از ابتداي امر همه اوصافي كه به تدريج بيان شد در آن منظور شده بود، نهايت امر تأخير بيان پيش آمد، و تأخير

بيان از هنگام خطاب تا قبل از انجام و عمل مانعي ندارد.

سيد مرتضي همين آيه را دليل بر جواز تأخير بيان قرار داده و فرموده است: پرسش قوم، از موسي بعد از دستور خداوند كه آن گاو را براي ما توضيح ده، از دو حال بيرون نيست، يا اين كه منظور همان گاوي بود كه دستور اوّل در مورد آن صادر شده و يا گاوي كه دستور دوّم در مورد آن آمد. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 214).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 106

ترجمه ... ص: 106

و بخاطر بياوريد هنگامي را كه فردي را به قتل رسانديد، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختيد و خداوند آنچه را مخفي داشته بوديد آشكار مي سازد (72)

سپس گفتيم قسمتي از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفي كند) خداوند اين گونه مردگان را زنده مي كند و آيات خود را به شما نشان مي دهد، شايد درك كنيد. (73)

تفسير: ... ص: 106

آيه خطاب به جماعتي است كه اين قتل در ميان آنان اتّفاق افتاده بود.

فَادَّارَأْتُمْ فِيها: يعني در مورد قتل نفس اختلاف و دشمني كرديد و علّت اين كه از مخاصمه آنان تعبير به فاداراتم شده اين است كه معمولا افراد متخاصم يكديگر را متّهم مي سازند.

وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ خداوند راز قتلي را كه پنهان مي كنيد آشكار مي كند. و اين جمله معترضه اي است بين معطوف و معطوف عليه يعني بين «ادارأتم» و «قلنا» در آيه بعدي.

ضمير در «اضْرِبُوهُ»

يا به «نفسا» بر مي گردد به اعتبار شخص و يا به «مقتول» بر مي گردد، به دليل قول خداي متعال كه فرمود: ما كنتم تكتمون.

«بِبَعْضِها»

يعني پاره اي از اعضاي گاو را به بدن مقتول بزنيد، تقدير آيه چنين بوده است: فقلنا اضربوه ببعضها فضربوه فحيي كذلك يحيي اللَّه الموتي و جمله فضربوه فحيي حذف شده است زيرا جمله بعد دلالت بر معناي آن دارد.

روايت شده است كه پس از آن كه پاره از اعضاي گاو را به او زدند به اراده خداوند زنده شد در حالي كه خون از رگهاي گردنش مي جوشيد قاتل خويش را معرّفي كرد و او نيز به قتل رسيد و پس از آن هيچ قاتلي از مقتول ارث نبرده است.

وَ

يُرِيكُمْ آياتِهِ

و معجزات خويش را به شما مي نماياند تا بدانيد كه او بر انجام هر كاري تواناست.

لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

تا شما به حكم عقل خويش درك نماييد كه كسي كه قادر به زنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 107

كردن يك موجود مرده است، مي تواند تمام مردگان را بار ديگر زنده نمايد، و توانايي او منحصر به همين يك مورد نيست تا اين كه شما برانگيخته شدن دوباره انسان را انكار كنيد.

در آيات مورد بحث دستور ذبح گاو، بر داستان قتل با اين كه پيش از آن اتّفاق افتاده بود، مقدّم شده است، زيرا هدف خداوند اين بوده است كه هر دو داستان را ذكر كرده و هر يك را به نوع خاصّي مورد نكوهش قرار دهد و چنان كه به عكس عمل مي شد، اين هدف برآورده نمي شد و هر دو جريان يك داستان به نظر مي رسيد.

[سوره البقرة (2): آيه 74] ... ص: 107

اشاره

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)

ترجمه ... ص: 107

سپس دلهاي شما پس از اين جريان سخت شد، همچون سنگ، يا سخت تر، چرا كه پاره اي از سنگها مي شكافد و از آن نهرها جاري مي شود و پاره اي از آنها شكاف بر مي دارد و آب از آن تراوش مي كند و پاره اي از خوف خدا (از فراز كوه) به زير مي افتد (امّا دلهاي شما نه از خوف خدا مي طپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انساني است) و خداوند از اعمال شما غافل نيست. (74)

تفسير: ... ص: 107

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ معناي «ثم» اين است كه پس از ارائه و مشاهده آنچه كه موجب نرمي و رقّت دل مي شد از قبيل زنده كردن مقتول [با آن كيفيّت مخصوص ] و ديگر آيات و نشانه ها [توسط موسي (ع)] بعيد به نظر مي آمد كه دلهاي آنان (بني اسرائيل) سخت باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 108

فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً اين جمله را به دو صورت معني كرده اند:

1- دلهاي شما در سختي همانند سنگ يا سخت تر از آن است، يا به اين معني كه هر كس نسبت به آن شناخت داشته باشد آن را به سنگ تشبيه مي كند يا مي گويد از سنگ سخت تر است.

2- كسي كه دلهاي شما را بشناسد آن را به سنگ يا جسمي سخت تر از آن تشبيه مي كند.

وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ ... منظور از اين جمله بيان اين نكته است كه دلهاي آنان از سنگ سخت تر است. «تفجّر» به معناي گشوده بودن به طرز وسيع و بسيار است، بنا بر اين معناي آيه اين است كه در پاره اي از سنگها شكافهاي وسيعي ايجاد و آب فراواني از آنها جاري مي شود.

وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ

الْماءُ يعني «يتشقق» كه پس از ادغام «تا» در «شين»، «يشقق» شده است، يعني پاره اي از آن سنگها از طول يا عرض شكاف مي خورد و آب از آن مي جوشد.

وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ پاره اي از آن سنگها از فراز كوه، از خوف خدا فرو مي افتد. «خشية اللَّه» كنايه از اين است كه سنگها از فرمان خدا پيروي مي كنند ولي دلهاي آنان [يهود] هيچ گاه نرم و خاشع نمي شود.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ اي دروغگويان خداوند از كردار شما غافل نيست و بنا بر قرائت كساني كه «يعملون» با «يا» قرائت كرده اند مسلمانان مورد خطاب آيه هستند، گويا فرموده است اي مسلمانان خداوند از كردار آنها غافل نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 75] ... ص: 108

اشاره

أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75)

ترجمه ... ص: 108

آيا انتظار داريد به (آيين) شما ايمان بياورند، با يان كه عده اي از آنها سخنان خدا را مي شنيدند و پس از فهميدن آن را تحريف مي كردند، در حالي كه علم و اطلاع داشتند. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 109

تفسير: ... ص: 109

خطاب متوجه رسول اكرم (ص) و مسلمانان است و منظور اين است كه: اي مردم با ايمان آيا انتظار داريد، به محض اين كه يهود را به اسلام دعوت كرديد، آنها پذيرفته و ايمان بياورند؟! [مانند لوط خواهر زاده ابراهيم پس از آن كه مشاهده كرد ابراهيم در آتش نمروديان نسوخت اوّلين كسي بود كه به او ايمان آورد.] چنان كه خداي سبحان مي فرمايد: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ «پس- بلافاصله- لوط به او- ابراهيم- گرويد» (عنكبوت/ 26). [آيا انتظار داريد كه آن گونه كه لوط به ابراهيم ايمان آورد، اينان- يهود- به اسلام ايمان آورند؟!] وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ ... با اين كه گروهي از پيشينيان يهود كلام خدا را در تورات مي شنيدند، سپس آن را تحريف مي كردند، همان طور كه آيه رجم «1» و اوصاف رسول خدا (ص) را- كه در تورات ذكر شده بود- تحريف كردند.

مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ يعني بعد از آن كه كلام خدا را فهميدند و درك كردند و

__________________________________________________

1- آيه كريمه: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا ... (مائده/ 41).

ترجمه: اي پيامبر غمگين از آن مباش كه گروهي از آنان كه به زبان

اظهار ايمان كنند و به دل ايمان نياورند به راه كفر مي شتابند، و نيز اندوهناك مباش از آن يهوداني كه جاسوسي كنند سخنان فتنه انگيز را به جاي كلمات حق تو، به آن قومي كه از كبر نزد تو نيامدند، مي رسانند (مانند اعيان يهود خيبر) (آنها از روي دشمني و عناد با اسلام) كلمات حق را بعد از آن كه به جاي خود مقرّر گشت (به ميل خويش تغيير دهند و به دروغ و هواي نفس حلال را حرام و حرام را حلال كنند) و گويند اگر حكم قرآن آن گونه (كه ما خواهيم از خدا) آورده شد بپذيريد و الا دوري گزينيد. (و حكم پيغمبر را ابدا نپذيريد) ...

اين آيه متضمّن حكمي نيست و بيان واقعه اي است كه روايات آن را شرح داده اند و داستان آن چنين است: مرد و زني از اشراف يهود خيبر زنا كردند، چون حدّ زناي زن محصنه و مرد محصنه در تورات رجم بوده، اشراف مي خواستند راه نجاتي از اين حكم براي خود بيابند، از اين رو به يهوديان بني قريظه پيام دادند كه حكم را از پيامبر اسلام سؤال كنند، منتهي اگر حكمش رجم بود آن را نپذيرند و اگر حكم سبكتري اعلام شد آن را قبول كنند و مطابق آن رفتار شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 110

هيچ گونه ترديدي در صحّت آن نداشتند.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و آنان خود مي دانند كه دروغگويند يعني اگر آنها اقدام به كتمان حقايق و تحريف كلام خدا مي كنند در اين كار سابقه دارند.

[سوره البقرة (2): آيات 76 تا 77] ... ص: 110

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ

عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76) أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (77)

ترجمه ... ص: 110

و هنگامي كه مؤمنان را ملاقات كنند مي گويند ايمان آورده ايم، ولي هنگامي كه با هم خلوت مي كنند (بعضي به بعضي ديگر اعتراض مي كنند) و مي گويند چرا مطالبي را كه خداوند (درباره صفات پيامبر اسلام) براي شما بيان كرد به مسلمانان بازگو مي كنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال كنند؟ آيا نمي فهميد؟ (76)

آيا اينها نمي دانند خداوند از اسرار درون و برون آنان آگاه است؟ (77)

تفسير: ... ص: 110

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا ... يهود هنگامي كه با مؤمنان روبرو مي شدند.

قالُوا آمَنَّا مي گفتند: ما ايمان داريم به اين كه شما بر حقيد و محمّد (ص) پيامبري است كه تورات بشارت آمدنش را داده است.

__________________________________________________

پيامبر اكرم، با وحي الهي، موافق حكم تورات حدّ آن را رجم تعيين فرمود، و اشراف يهود منكر وجود چنين حكمي در تورات شدند، امّا پيامبر دستور داد «ابن صوريا» را كه جوان و عالمترين يهود به احكام تورات بود و هرگز راجع به پيامبر مطلبي نشنيده بود و محضر آن حضرت را درك نكرده بود، جهت داوري در اين قضيّه و اثبات مطابقت اين حكم با نصّ تورات احضار نمايند و چون حاضر شد حضرت با داوري در اين قضيّه و اثبات مطابقت اين حكم با نصّ تورات احضار نمايند و چون حاضر شد حضرت با قيد سوگند از او خواست تا حكم تورات را در اين واقعه بيان كند، او اظهار داشت كه حكم تورات در اين مورد رجم است ولي يهود به ميل خود آن را تغيير داده و تحريف كرده اند. بدين ترتيب يكي از اعجازات پيامبر ظاهر شد و آن حضرت فرمان رجم آن دو تن

يهودي را صادر كرد و اين حكم در نزديكي مسجد اجراء شد، و تاريخ اين واقعه را در رديف وقايع سال چهارم هجرت درج كرده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 111

وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ و هر گاه در مكان خلوتي كه جز خودشان كسي در آن جا نبود، يكديگر را ملاقات مي كردند مي گفتند: أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ. چرا با آنها (مؤمنان) از آنچه خدا در تورات راجع به اوصاف محمّد (ص) بيان فرموده، سخن مي گوييد؟

لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تا عليه شما به آنچه پروردگارتان در كتابش نازل كرده احتجاج كنند. «عند اللَّه» يعني «في كتاب اللَّه» چنان كه گفته مي شود فلان چيز نزد خدا حلال است يعني در كتاب خدا حلال شده است. يا منظور از جمله «لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ ...» اين است كه چرا از صفات پيامبر اسلام با مؤمنان سخن مي گوييد تا آنها در ايمان آوردنشان به پيامبر نزد خدا دليلي عليه شما داشته باشند چون شما با اين عمل صحت نبوت پيامبر را از تورات خبر مي دهيد.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ چرا درك نمي كنيد كه بازگو كردن اوصاف محمّد (ص) كه در تورات آمده دليلي بر ضد شماست؟

أَ وَ لا يَعْلَمُونَ آيا آن گروه يهودي نمي دانند ان اللَّه يعلم ما يسرون و ما يعلنون كه خداوند از كفر و تكذيب آنان نسبت به پيامبر (ص) [در موقع ملاقات يكديگر] و از اظهار ايمان كردن آنها [در وقت ملاقات با مؤمنان ] آگاه است؟!

[سوره البقرة (2): آيه 78] ... ص: 111

اشاره

وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (78)

ترجمه ... ص: 111

و پاره اي از آنها عواماني هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمي دانند، و تنها به پندارهايشان دل بسته اند! (78)

تفسير: ... ص: 111

منظور از «اميون» آن دسته از افراد يهودند كه [خواندن و] نوشتن را خوب نمي دانند تا تورات را مطالعه كنند و پيرامون احكام و مقرّرات آن تحقيق نمايند.

لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ آنان تورات را نمي دانند، جز پندارها و امتيازات موهومي كه براي خود قائل بودند، چنان كه گمان مي كردند خداوند آنها را عفو

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 112

كرده و در برابر خطاها و لغزشهايشان مؤاخذه نخواهد كرد و پيامبران كه از آبا و اجدادشان هستند آنها را شفاعت خواهند كرد.

و گفته شده: مقصود از «امانّي» دروغهاي گوناگون و آيات تحريف شده اي است كه دانشمندان يهود در اختيار عوام مي گذاشتند و آنها كوركورانه تقليد مي كردند، و اگر كسي از آنها سخني بر زبان مي آورد ديگران سؤال مي كردند: هذا شي ء رويته او تمنيته يعني آيا اين سخن را از پيش خود مي گويي يا از ديگران نقل مي كني؟

و گفته شده منظور از «الا اماني» اين است كه آنها تنها كتاب خدا را قرائت مي كردند و قول شاعر به همين معنا اشاره دارد:

تمنّي كتاب اللَّه اوّل ليلة تمنّي داود الزّبور علي رسل «1»

«الا اماني» استثناي منقطع است مانند استثناي در آيه: ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ «و عالم به او نبودند جز آن كه از پي گمان خود مي رفتند» (نساء/ 156) وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ آنها تنها پاي بند پندار و خيالند، يعني در حال شك و ترديد مي باشند با اين كه مي توانند از حق آگاه شوند.

[سوره البقرة (2): آيه 79] ... ص: 112

اشاره

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ

(79)

ترجمه ... ص: 112

واي بر آنها كه مطالبي با دست خود مي نويسند. سپس مي گويند: از طرف خداست، تا به بهاي كمي آن را بفروشند، واي بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واي بر آنها از آنچه از اين راه به دست مي آورند. (79)

تفسير: ... ص: 112

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ پس واي بر كساني كه كتاب تحريف

__________________________________________________

1- يعني او (عثمان) در آغاز شب قرآن را به ترتيل تلاوت مي كرد، همان گونه كه داود (ع) زبورا با آرامش و تأني تلاوت مي كرد. اين شعر را «حسان بن ثابت» در سوگ «عثمان بن عنيف» سروده است.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 113

شده را با دست خود مي نويسند. «بايديهم» براي تأكيد است، چنان كه گفته مي شود: رآه بعينه و سمعه باذنه يعني «آن را با چشم خود ديد و با گوش خود شنيد» و مقصود در همه موارد تأكيد است.

«ويل» كلمه ايست كه هر كس دچار اندوه و مصيبتي شود آن را به كار مي برد، و مقصود از آن در آيه شريفه عذاب و شكنجه است.

لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا تا او را به بهاي اندك بفروشند، منظور اين است كه در برابر اين كار ناشايست از عوام يهود اموالي را بگيرند. خداي سبحان «ثمن» را از اين نظر «ناچيز» توصيف فرموده كه جزو متاعهاي دنيوي است و خداوند متاع دنيا را اندك و ناچيز شمرده و مي فرمايد: قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ.

مِمَّا يَكْسِبُونَ منظور اموال حرام و رشوه هاي نابجايي بود كه بزرگان يهود از عوام مي گرفتند.

[سوره البقرة (2): آيه 80] ... ص: 113

اشاره

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

ترجمه ... ص: 113

و گفتند هرگز آتش دوزخ جز چند روزي به ما نخواهد رسيد، بگو آيا پيماني نزد خدا گرفته ايد؟ چون خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمي ورزد، يا اين كه چيزي به خدا نسبت مي دهيد كه به آن علم نداريد. (80)

تفسير: ... ص: 113

يكي از ادّعّاهاي توخالي يهود اين بود كه مي گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [عكرمه و قتاده مي گويند] مدت عذاب آنان چهل روز است، زيرا زمان پرستش گوساله چهل روز بود.

از مجاهد نقل شده كه يهود مدينه معتقد بودند كه:

عمر دنيا مجموعا هفت هزار سال است و آنان در ازاي هر هزار سال يك ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 114

روز عذاب خواهند شد.

فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ جواب شرط محذوف است و تقدير آن چنين است:

ان اتخذتم عنده عهدا فلن يخلف اللَّه عهده يعني اگر پيماني نزد خدا بسته ايد خداوند هرگز از پيمانش تخلّف نخواهد كرد.

در كلمه «ام» دو احتمال است:

نخست اين كه برابر همزه استفهام و براي تقرير باشد يعني كدام يك از اين دو امر وجود دارد؟ زيرا قطعا يكي از آن دو بيش نيست [آيا نزد خدا پيمان بسته ايد؟

اگر نه پس آنچه را نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد] دوّم اين كه «منقطعه» و به معناي «بل» باشد. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 81 تا 82] ... ص: 114

اشاره

بَلي مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (81) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (82)

ترجمه ... ص: 114

آري كساني كه تحصيل گناه كنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود. (81)

و آنها كه ايمان آورده اند

__________________________________________________

1- «ام» بر دو قسم است:

الف- «متّصله» كه بعد از همزه تسويه يا همزه استفهام واقع مي شود و براي تسويه حكم بين معطوف و معطوف عليه مي آيد مانند: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ» مانند: «في الدار اخي ام في المدرسة» و اين قسم در «طلب» به كار نمي رود، از اين رو گفته نمي شود: «اضرب زيدا ام عمرا» و بايد براي اين منظور از «او» استفاده كرد. و چون جمله قبل و بعد آن بي نياز از يكديگر نيستند «متّصله» ناميده مي شود.

ب- «منقطعه» آن است كه مسبوق به ادات استفهام به جز همزه باشد مانند: «هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» مگر اين كه همزه در معناي حقيقي خود كه استفهام است استعمال نشده باشد، بلكه براي «نفي» يا «تقرير» باشد، مانند: «أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها» و «أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا» . اين قسم براي اعراض از چيزي و روي كردن به چيز ديگر مي آيد و چون بين دو جمله كاملا مستقل واقع مي شود و قبل و بعد آن به يكديگر ارتباطي ندارد «منقطعه» ناميده مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 115

و اعمال صالح انجام داده اند، اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند ماند. (82)

تفسير: ... ص: 115

«بلي» براي اثبات چيزي است كه يهود آن را نفي مي كرد و مي گفت: لن تمسنا النار، (ما هرگز در آتش نخواهيم سوخت) يعني آتش شما را براي هميشه خواهد سوخت به

دليل اين كه خدا مي فرمايد: فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ يعني آنها اهل دوزخ هستند و براي هميشه در آتش به سر خواهند برد.

[منظور از «سيئه» چيست؟]:

ابن عباس و مجاهد و قتاده و برخي ديگر گفته اند: منظور از «سيئه» شرك به خداوند است [اقوال ديگري هم در اين زمينه وجود دارد ولي ] همين قول صحيحتر به نظر مي رسد زيرا بنا بر مذهب اماميّه جز شرك به خداوند گناه ديگري موجب خلود در آتش نخواهد شد.

وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ در معني اين جمله سه احتمال است:

1- اين كه گناه و كردار بد از هر طرف او را فرا گرفت مانند آيه شريفه: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ «يعني جهنّم از هر سو كافران را فرا مي گيرد» (توبه/ 49) 2- اين كه كردار بد او را هلاك كرد مانند آيه إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ «مگر به قهر خدا هلاك شويد» (يوسف/ 66)، و آيه: وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ «و يا آن كه ثمر و ميوه اش نابود شود (كهف/ 42). كه در هر دو آيه «احاطه» به معناي هلاكت است و منظور اين است كه راه نجات آنها مسدود است و نابودي آنها را احاطه كرده است.

3- مقصود پافشاري و اصرار بر گناه است. «1»

__________________________________________________

1- اقوال ديگري نيز وجود دارد:

1- حسن بصري مي گويد: منظور گناه كبيره است.

2- از ابن عباس و ضحاك و ابي العاليه نقل شده كه منظور از «خطيئه» شرك به خداوند است (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 236).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 116

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... اين آيه بشارتي است از طرف خداوند براي مؤمنان كه آنان همواره

در بهشتند چنان كه در آيه پيش به منكران و كساني كه اصرار بر گناه دارند و عده عذاب و كيفر هميشگي داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 83] ... ص: 116

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

ترجمه ... ص: 116

و (به ياد آوريد) زماني را كه از بني اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد، و به مردم نيك بگوييد، نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اين كه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمي سرپيچي كرديد (و از وفاي به پيمان خود) روي گردان شديد. (83)

تفسير: ... ص: 116

لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ و در اين جمله چند احتمال است:

1- اين جمله اخبار است به لفظ نهي، يعني نپرستيد مگر خدا را، چنان كه گفته مي شود: تذهب الي فلان تقول له كذا يعني مي روي نزد فلاني و به او چنين مي گويي و منظور اين است كه «برو نزد فلاني» زيرا جمله خبريه اي كه در معنا امر و يا نهي باشد از امر و نهي صريح بليغتر است، زيرا چنين وانمود مي شود كه گويا امر خداوند بسرعت امتثال شده و از آن اخبار مي شود. و قرائت عبد اللَّه بن مسعود و ابي بن كعب كه «لا تعبدوا» خوانده اند مؤيد همين احتمال است. و به دليل اين كه در ادامه آيه كلمه «قولوا» ذكر شده، در اين جمله نيز بايد قول در تقدير باشد.

2- اين كه جواب قسم باشد. زيرا اخذ پيمان در حكم سوگند است، گويي گفته شده: به ياد بياوريد هنگامي را كه ما بني اسرائيل را سوگند داديم كه جزء

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 117

خداي يكتا را نپرستيد.

3- اين كه كلمه «ان» در تقدير بوده باشد، يعني پيمان گرفتيم به اين كه نپرستيد مگر خداوند را، و پس از حذف «ان»، «لا

تعبدون» مرفوع شده است، مانند قول شاعر:

الا أيّ هذا الزاجري احضر الوغي و ان اشهد اللّذّات هل انت مخلّدي «1»

وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و به پدر و مادر نيكي كنيد. اين جمله تقديرش چنين بوده است: و تحسنون بالوالدين احسانا، يا احسنوا بالوالدين احسانا.

وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ و به بستگان و خويشاوندان و كودكان بي پدر و بينوايان، يعني صله رحم كنيد و پيوند خويشاوندي را محكم سازيد و نسبت به كودكان بي پدر با رأفت و مهرباني رفتار نماييد و حقوق واجبه تهي دستان را كه خداوند در اموالتان مقرّر كرده به آنها بپردازيد.

وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (و به مردم نيك بگوييد) يعني سخن نيك بگوييد، و اين سخن از شدت نيكي گويا خود نيكي است.

كلمه «حسنا»، «حسنا» و «حسنا» مانند «بشري» نيز قرائت شده بنا بر اين كه مصدر باشد. از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: منظور از «حسنا» اين است كه چيزي را به مردم بگوييد كه دوست داريد به شما بگويند، [زيرا خداوند مبغوض مي دارد كسي را كه ناسزا مي گويد و نفرين مي كند و بر مردم مسلمان طعن مي زند و از ناسزا گفتن و شنيدن آن باك ندارد، و در سؤال، لجاجت و ستيزه مي كند، و دوست مي دارد كسي را كه بردبار و با عفّت و پارسا باشد] «2» .

__________________________________________________

1- هان، اي بازدارنده من از حضور در ميدان جنگ و مشاهده و درك لذّت پيروزي و غلبه بر دشمن (تو كه گمان مي كني شايد من در جنگ كشته شوم، اگر بنا به ميل تو از شركت در آن خودداري كنم) آيا قادر مي باشي مرا مخلّد در دنيا سازي كه

هرگز نميرم؟

2- در اين كه منظور او «حسنا» چيست اقوال ديگري نيز وجود دارد كه عبارتند از:

1- ابن عباس مي گويد: منظور از «قول حسن» گفتار نيك و اخلاق خوش كه مورد خشنودي خداوند است مي باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 118

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ يعني نماز را با دستورات و آداب لازم انجام دهيد و زكاة را به همان نحوي كه خداوند مقرّر داشته به صاحبانش بپردازيد.

ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ اين به طريق التفات است، يعني پيماني را كه از شما گرفتيم رها كرديد، جز تعداد اندكي از شما كه به اسلام گرويدند.

وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ يعني عادت ديرينه شما اين است كه پيوسته از عهد و پيمان خود روي مي گردانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 84] ... ص: 118

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)

ترجمه ... ص: 118

و هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر نريزيد، و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد و شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بوديد. (84)

تفسير: ... ص: 118

لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ يعني با يكديگر چنين رفتار نكنيد، در اين آيه، ديگري به منزله خود شخص تلقّي شده، زيرا نژاد يا آيين هر دو يكي است.

برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه هر گاه كسي فردي را به قتل برساند، گويي خود را كشته است، زيرا مورد قصاص واقع خواهد شد.

ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ سپس به عهد و پيماني كه از شما گرفتيم اقرار كرديد و پذيرفتيد كه خويش را بدان ملزم كنيد.

و گفته شده: منظور از اين جمله اين است كه شما اي جماعت يهود اكنون

__________________________________________________

2- ربيع بن انس مي گويد: منظور از اين جمله گفتار نيك است.

3- سفيان ثوري مي گويد: منظور: امر به معروف و نهي از منكر است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 119

گواهيد كه ما از پيشينيان شما عهد و پيمان گرفتيم و آنها كاملا پذيرفتند.

[سوره البقرة (2): آيه 85] ... ص: 119

اشاره

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُساري تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

ترجمه ... ص: 119

امّا اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مي رسانيد، و جمعي از خودتان را از سرزمينشان بيرون مي كنيد و در اين گناه و تجاوز به يكديگر كمك مي كنيد (و اينها همه نقض پيماني است كه با خدا بسته ايد) ولي اگر بعضي از آنها به صورت اسيران نزد شما آيند فديه مي دهيد و آنها را آزاد مي سازيد! در حالي كه بيرون ساختن آنها بر شما حرام بود، آيا به بعضي از دستورات كتاب آسماني ايمان مي آوريد و به بعضي كافر مي شويد؟! براي كسي كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين خدا) را انجام دهد، جز رسوايي در اين جهان و بازگشت به شديدترين عذابها در روز رستاخيز، چيز ديگري نخواهد بود، و خداوند از اعمال شما غافل نيست. (85)

تفسير: ... ص: 119

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ ... منظور آيه اين است كه پس از اقرار يهود به پيماني كه از آنان گرفته شده بود بعيد به نظر مي رسيد اعمالي چون قتل و خونريزي و بيرون راندن يكديگر از سرزمينشان و دشمني با هم به آنان نسبت داده شود، به اين معني كه انتظار نمي رفت آنان مرتكب چنين اعمالي شوند، زيرا آنان علاوه بر اقرار، به آن پيمان گواهي نيز دادند و ظاهر آيه اين است كه شما يهوديان غير از كساني

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 120

هستيد كه به اخذ پيمان از خود اعتراف مي كنند، و اين معني كه گواهان غير از اقرار كنندگان باشند از باب اين است كه دگرگوني صفت به منزله دگرگوني ذات تلقّي شده است. چنان كه گفته مي شود: رجعت بغير الوجه الذي خرجت به يعني بازگشتم با غير آن حالتي كه خارج

شدم.

«تقتلون» تبيين جمله «ثم انتم هؤلاء» است و گفته شده: «هؤلاء» موصول و به معناي «الّذين» است.

«تظاهرون» در اصل «تتظاهرون» بوده و «تا» حذف شده است و «تظاهرون» به ادغام نيز قرائت شده است. «تظاهرون» يعني، تعاون و همكاري مي كنند.

«و ان ياتوكم اساري»، «اسري تفدوهم» نيز قرائت شده است و بر طبق اين قرائت معني آيه اين است كه شما با اين كه از كشتن خودتان باك نداريد- اگر اسيري را در دست دشمن خود بيابيد او را با فديه آزاد مي كنيد و همان طور كه [فديه ندادن و] باقيماندن اسير در دست دشمن حرام است، كشتن و نيز بيرون كردن آنها از خانه هايشان بر شما حرام است پس در اين صورت چگونه به خود اجازه مي دهيد كه آنها را بكشيد ولي به خود اجازه نمي دهيد كه با فديه دادن، آنها را از دست دشمن رها سازيد؟! [در حالي كه هر دو حرام است و يك حكم دارد.] «تفادوهم» نيز قرائت شده است، زيرا فديه دادن و مبادله اسير دو جانبه است.

وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ «هو» ضمير شأن و مبتدا، «محرم عليكم إخراجهم» خبر آن است، و جايز است «هو» ضمير ابهام باشد و «اخراجهم» آن را تفسير نمايد.

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ آيا ايمان مي آوريد به بخشي از كتاب يعني فديه دادن و كافر مي شويد به بخشي ديگر يعني خونريزي و بيرون كردن يكديگر از خانه هايتان؟

منظور آيه چيست؟

برخي از مفسران گفته اند: آيه شريفه در مورد يهود بني قريظه و بني النضير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 121

نازل شده است، بني قريظه با «اوس» و بني النضير با «خزرج» هم پيمان و

متّحد شده بودند و در جنگهايي كه ميان آن دو قبيله رخ مي داد، هر يك از اينها به نفع هم پيمان خود وارد جنگ مي شد و هنگامي كه يك گروه بر گروه ديگر غالب مي شد خانه هايشان را ويران كرده و آنها را بيرون مي راندند، و هر گاه فردي از دو گروه اسير مي شد با دادن فديه او را آزاد مي كردند [پس آنان دستور فديه را عملي كردند و دستور بيرون نكردن از خانه را نافرماني نمودند و در حقيقت برخي را مؤمن و بعضي را كافر شدند].

فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا پس نيست كيفر كسي كه چنين كاري را انجام مي دهد مگر خواري و ذلّت در زندگاني دنيا.

درباره خواري و ذلّتي كه خداوند آنان را مبتلا كرد دو قول وجود دارد:

1- منظور از خواري در دنيا اين است كه پيامبر اسلام بني النضير را از خانه هايشان بيرون كرد و يهود بني قريظه را كشت و بچّه هايشان را اسير كرد.

2- منظور گرفتن جزيه و ماليات از آنهاست تا زماني كه بر طبق مقرّرات «ذمّه» عمل نمايند، همراه با تحقير و خواري.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ و در روز جزا گرفتار عذاب بزرگي خواهند شد. [يعني تنها خواري و ذلت دنيوي براي آنان كافي نيست و جبران گناه آنان را نخواهد كرد] و آن عذابي است كه خداوند براي دشمنانش آماده نموده است.

«يردون» با «تا» (تردون) و «تعملون» با ياء (يعملون) نيز قرائت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 86] ... ص: 121

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (86)

ترجمه ... ص: 121

اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگي دنيا فروخته اند، لذا در مجازات آنها تخفيف داده نمي شود و كسي آنها را ياري نخواهد كرد. (86)

تفسير: ... ص: 121

آنان كساني هستند كه به زندگاني دنيا در برابر نعمتهاي آخرت خشنودند، به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 122

همين دليل از عذاب دنيوي آنان با كم شدن مقدار جزيه اي كه بايد بدهند و نيز از عذاب اخروي شان كم نخواهد شد، و كسي در مقام نصرت و ياري آنان بر نخواهد آمد تا بدين وسيله عذاب خداوند را از آنها دفع نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 87] ... ص: 122

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ (87)

ترجمه ... ص: 122

و ما به موسي كتاب (تورات) داديم، و بعد از او پيامبراني پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسي بن مريم دلايل روشن بخشيديم و او را به وسيله روح القدس تأييد نموديم، آيا هر زمان پيامبري بر خلاف هواي نفس شما آمد، در برابر او تكبّر كرديد (و از ايمان آوردن به او خودداري نموديد و به اين هم قناعت نكرديد بلكه) عده اي را تكذيب نموده، جمعي را به قتل رسانديد؟! (87)

تفسير: ... ص: 122

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ ما به موسي كتاب تورات را عطا كرديم.

وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ و از پي او پيامبراني فرستاديم. «قفينا» از ريشه «قفا» و به معناي «اتبعنا» است و «قفاه به» يعني كسي را در پي او آورد، بنا بر اين معناي آيه چنين مي شود: ما از پي او پيامبران بسياري فرستاديم، مانند آيه شريفه ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا «آن گاه پيامبراني پي در پي بر خلق فرستاديم» (مؤمنون/ 44).

وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ و عيسي پسر مريم را معجزات و ادلّه روشن داديم. «عيسي» در لغت سرياني عبارت است از «ايشوع» «1» و «مريم» به معناي خادم است.

__________________________________________________

1- «يسوع» به زبان سرياني نام حضرت مسيح (ع) است و «عيسي» نامي است كه مسلمانان بر وي نهاده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 123

«البينات» عبارت است از معجزات روشني [كه مردم را به پيامبري او هدايت مي كرد] مانند زنده كردن مردگان و شفا دادن كور مادرزاد و خبر دادن از غيب.

وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ و او را به واسطه روح القدس توانايي داديم.

گفته شده منظور از روح القدس جبرئيل است و اضافه شدن روح به خداوند جنبه تعظيم

و تشريف دارد چنان كه گفته مي شود: حاتم الجود. و جبرئيل را به اين دليل «روح القدس» ناميده اند كه خداوند او را از پيش خود هستي داد، نه در صلب پدر و رحم مادر و از هر پليدي مبرا بود. و گفته شده: منظور از «روح» اسم اعظمي است كه عيسي (ع) با ذكر آن مردگان را زنده مي كرد. خلاصه معني آيه اين است كه اي بني اسرائيل ما به پيامبران شما داديم آنچه را كه به پيامبران پيشين داديم.

أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ ... چرا هر زمان پيامبري از پيامبران بر حق من دستوراتي را كه بر خلاف ميل و خواهش شما بود آورد، تكبر ورزيديد و از ايمان آوردن به او خودداري كرديد؟

همزه اي كه بين «فا» و متعلّق آن [ءاتينا] واقع شده، همزه استفهام و براي توبيخ و تعجّب است. و ممكن است تقدير آيه چنين باشد: و لقد ءاتيناهم ما ءاتيناهم ففعلتم ما فعلتم يعني ما به پيامبران كتاب و معجزه و دليل روشن داديم و شما بازهم سرپيچي نموديد، به همين دليل آنها را بر كاري كه انجام دادند ملامت و سرزنش كرده است. داخل شدن «فا» بر «كلما» به منظور عطف گرفتن آن بر تقدير آيه است.

فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ پس گروهي را تكذيب مي كنيد و عدّه اي را به قتل مي رسانيد. علت اين كه به جاي «فريقا قتلتم»، «فريقا تقتلون» آمده اين است كه كشتن پيامبران در گذشته [توسط آبا و اجدادشان ] كار بسيار زشتي بود و خداوند مي خواهد قبح و زشتي آن را پيش چشم آنان مجسم كند.

[سوره البقرة (2): آيه 88] ... ص: 123

اشاره

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ

اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ (88)

ترجمه ... ص: 123

(و آنها از روي استهزا) گفتند دلهاي ما در غلاف است! (و ما از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 124

گفته تو چيزي نمي فهميم. آري همين طور است) خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (به همين دليل چيزي درك نمي كنند) و كمتر ايمان مي آورند. (88)

تفسير: ... ص: 124

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ و گفتند دلهاي ما در حجاب غفلت است، «غلف» جمع «اغلف» [به معني «غلاف دار»] است. و تشبيه شده دلهاي آنان [يهود] به چيز غلاف داري كه از غلاف بيرون نيامده است نظير آيه شريفه: وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ ...

«و مشركان گفتند- تو با ما چه مي گويي كه- دلهاي ما از قبول دعوتت سخت محجوب و ...» (فصلت/ 5). سپس خداوند براي رد ادّعاي آنان مي فرمايد:

بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ ... بلكه خداوند ايشان را به واسطه كفرشان از رحمت خود دور كرده است. يعني مطلب آن طور نيست كه آنها ادّعا مي كنند و مي گويند دلهايشان اين گونه آفريده شده است. بلكه بر فطرت خودش آفريده شده است و خداوند آنان را به خاطر كفر ورزيدن به او و انكار پيامبر از رحمت خود دور و از عنايات خويش طرد ساخته است.

فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ ايمان آنان ناچيز و اندك است. «ما» زايد است و منظور از «قليلا» اين است كه آنان به برخي از كتب آسماني [تورات ] ايمان داشتند.

و مي توان گفت منظور ايمان نياوردن آنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 89] ... ص: 124

اشاره

وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الْكافِرِينَ (89)

ترجمه ... ص: 124

و هنگامي كه از طرف خداوند كتابي براي آنها آمد و موافق نشانه هايي بود كه با خود داشتند و پيش از اين جريان به خود نويد فتح مي دادند (كه با كمك او بر دشمنان پيروز گردند، با اين همه) هنگامي كه اين كتاب و پيامبري را كه از قبل شناخته بودند، نزد آنها آمد به او كافر شدند، لعنت خدا بر كافران باد! (89) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 125

تفسير: ... ص: 125

وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ ... و هنگامي كه قرآن از طرف خداوند به آنها [يهود] رسيد، تورات انجيل و ديگر كتب آسماني را كه پيش از آن نازل شده بود تصديق كرد [و موافق نشانه هايي بود كه يهود با خود داشتند و با اين كه پيش از اين جريان، خود را به ظهور اين پيامبر (ص) نويد مي دادند، هنگامي كه اين كتاب و پيامبري را كه از قبل شناخته بودند نزدشان آمد، نسبت به او كافر شدند].

جواب «لما» جمله اي از قبيل «كذبوا به» يا مانند آن بوده كه حذف شده است و گفته شده: جمله فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به در محل جواب از «لما» ي اوّل است و تكرار آن به خاطر طولاني شدن كلام است.

و گفته شده: جواب لمّاي دوّم (كفروا به) ما را از جواب لمّاي اوّل بي نياز مي كند.

وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا از پيش از نزول قرآن و بعثت پيامبر، يهود خواهان فتح و پيروزي بر مشركان بودند. منظور از «استفتاح» .

استنصار و طلب ياري از خداوند براي غلبه بر مشركان است به طوري كه در جنگها عرضه مي داشتند: خدايا تو را به حق پيامبري كه اوصاف

او را در تورات خوانده ايم و در آخر الزّمان مبعوث خواهد شد سوگند مي دهيم، ما را فاتح و پيروز گردان.

و مي گفتند: همانا زمان پيامبر موعود فرا رسيده او به زودي برانگيخته خواهد شد و آنچه را ما مي گفتيم تأييد خواهد كرد، آن گاه به كمك و ياري او شما را به قتل خواهيم رساند آن گونه كه قوم عاد و ارم به قتل رسيدند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ پس هنگامي كه آمد ايشان را آنچه را از حق شناخته بودند، به آن كافر شدند يعني با اين كه با اوصاف و نشانه هاي بعثت پيامبر اسلام (ص) آشنا بودند، وقتي آمد او را از روي حسد و دشمني و جاه طلبي انكار كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 126

فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الْكافِرِينَ پس خشم و غضب و دوري از رحمت خدا بر كافران باد، تقدير آيه: فلعنة اللَّه عليهم بوده است و به جاي ضمير اسم ظاهر آمده است.

[سوره البقرة (2): آيات 90 تا 91] ... ص: 126

اشاره

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلي غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (90) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (91)

ترجمه ... ص: 126

ولي آنها در مقابل بد بهايي خود را فروختند كه بنا به آياتي كه خدا فرستاده بود كافر شدند و معترض بودند چرا خداوند به فضل خويش بر هر كس از بندگان خود بخواهد آيات خود را نازل مي كند، لذا خشم خداوند يكي پس از ديگري آنها را فرا گرفت و براي كافران مجازاتي خوار كننده است (90)

و هنگامي كه به آنها گفته شد به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، مي گويند ما به چيزي ايمان مي آوريم كه بر خود ما نازل شده، و به غير آن كافر مي شوند، در حالي كه حق است و آياتي را كه بر آنها نازل شده تصديق مي كند، بگو اگر راست مي گوييد و به آياتي كه بر خودتان نازل شده ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مي رسانديد؟ (91)

تفسير: ... ص: 126

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ «ما» اسم نكره اي است كه [محلا] منصوب است و فاعل «بئس» را [كه «شيئا»] است تفسير مي كند، بنا بر اين تأويل آيه چنين مي شود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 127

بئس شيئا اشتروا به انفسهم يعني، آنها در برابر چيز بدي خود را فروختند.

[معني لغات ]:

و اشتروا: فروختند.

بغيا: يعني از روي حسد. و مطالبه چيزي كه حق آنان نيست.

أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً «ان يكفروا» مخصوص به ذمّ است و «بغيا» مفعول له [براي «يكفروا»] است.

أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ يعني خداوند وحي و نبوّت را بر هر كس از بندگانش كه بخواهد و حكمتش اقتضا كند نازل مي كند.

فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلي غَضَبٍ و به غضب برگشتند، يعني آنان [يهود] سزاوار لعنت پياپي و دوري از رحمت خدا

شدند، زيرا نسبت به پيامبر بر حق اسلام كفر و حسد ورزيدند. گفته شده [حسن و عكرمه و قتاده مي گويند]: غضب اوّلي هنگامي بود كه عيسي را انكار كردند و دوّمي زماني بود كه محمد (ص) را تصديق نكردند.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ و براي كافران عذاب خوار كننده اي است. «1»

بما انزل اللَّه اطلاق دارد و شامل هر كتابي كه خداوند نازل فرموده مي شود [و منظور اين است كه به هر كتابي كافر شدند] ولي قول خداي متعال «بما انزل علينا» راجع به تورات است و [مقصود اين است كه به هر كتابي جز تورات كافر شدند].

وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ ... يعني گفتند ما به چيزي كه بر خودمان نازل شده

__________________________________________________

1- «مهين» چيزي است كه صاحبش را خوار و لباس ذلّت مي پوشاند، و برخي گفته اند:

«مهين» چيزي است كه به اعزاز و اكرام انتقال پيدا نكند و گاهي «غير مهين» است و آن در صورتي است كه عذاب براي تخفيف باشد و پس از آن به اعزاز منتقل شود، پس كسي كه از عذاب جهنّم به بهشت انتقال پيدا كند عذاب او «مهين» نخواهد بود (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 261).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 128

باشد ايمان مي آوريم و حال آن كه به غير تورات [يعني قرآن ] كفر مي ورزند در حالي كه قرآن تورات آنان را تأييد مي كند.

منظور آيه رد اين گفته آنهاست كه ما به آنچه بر خودمان نازل شده باشد ايمان مي آوريم، زيرا وقتي آنان به قرآن كه موافق با تورات است كافر شوند، در حقيقت به خود تورات نيز كافر شده اند.

قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

بگو چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل رسانديد؟ منظور آيه اعتراض به يهود است كه چرا شما كه ادّعا مي كنيد به تورات ايمان داريد، پيامبران خود را به قتل مي رسانيد؟ در حالي كه تورات اجازه كشتن آنان را به شما نمي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 92] ... ص: 128

اشاره

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)

ترجمه ... ص: 128

(و نيز) با آن همه آيات و معجزات كه موسي براي شما آورد (چرا) بعد گوساله پرستي را اختيار كرديد و با اين كار ظالم و ستمگريد؟ (92)

تفسير: ... ص: 128

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ يعني موسي معجزاتي [مانند يد بيضا و بيرون آمدن آب از سنگ و شكاف دريا و اژدها شدن عصا و ...] براي شما آورد كه راهنماي صدق و دليل بر پيامبري او بود.

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ پس از آن كه موسي از شما جدا شد و به ميقات پروردگار رفت شما گوساله را به عنوان خدا معبود خويش اختيار كرديد.

وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ و شما ستمكاريد، زيرا كافر شديد و «عبادت» را در موضع خودش انجام ندادي بنا بر اين جمله «و انتم ظالمون» جمله حاليه، يا اعتراضيّه است به اين معنا كه شما مردماني هستيد كه ستم كردن پيشه شماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 129

[سوره البقرة (2): آيه 93] ... ص: 129

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (93)

ترجمه ... ص: 129

و به ياد بياوريد هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر بالاي سر شما برافراشتيم كه بايد آنچه را فرستاديم با ايمان محكم بپذيريد و سخن حق را بشنويد، شما، گفتيد خواهيم شنيد و در نيّت گرفتيد كه در عمل عصيان خواهيم كرد و دلهاي آنها با محبّت گوساله بر اثر كفر آبياري شد، بگو اي پيامبر ايمان شما شما را به كردار زشت مي گمارد، اگر ايمان داشته باشيد. (93)

تفسير: ... ص: 129

خداي سبحان جمله و رفعنا فوقكم الطور (و ما كوه طور را بر فراز سر شما داشتيم) را تكرار فرموده و فايده آن تأكيد و اتمام حجّتي است كه از جمله دوّم حاصل مي شود نه از جمله اوّل [كه در آيه 63 همين سوره آمده بود].

وَ اسْمَعُوا يعني آنچه را بدان امر شديد و در تورات آمده است بپذيريد.

قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا گفتند سخن تو را شنيديم و از دستور تو سرپيچي كرديم.

وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ «1» يعني محبّت گوساله و علاقه وافر به پرستش آن

__________________________________________________

1- علّت اين كه از دوستي گوساله تعبير به «شرب» شده است نه به «اكل» اين است كه آب پس از آشاميدن به تمامي اعضا سرايت مي كند و به باطن آنها مي رسد و غذايي كه خورده مي شود از اعضا مي گذرد و در آنها راه پيدا نمي كند. شاعر مي گويد:

تغلغل حيث لم يبلغ شراب و لا حزن و لم يبلغ سرور

يعني: عشق و محبّت او به طوري در اعمال قلب رخنه كرده كه جايي براي نوشيدن و حزن و سرور باقي نگذاشته است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 130

در باطن آنها رسوخ كرد، همان گونه كه

رنگ در جامه نفوذ مي كند.

«فِي قُلُوبِهِمُ» در آيه شريفه [جار و مجرور، ظرف و] توضيح محل نوشاندن است، مانند: «فِي بُطُونِهِمْ» در آيه 10 از سوره نساء: إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً در حقيقت آنها در شكم خود آتش جهنّم فرو مي برند.

بِكُفْرِهِمْ يعني به سبب كفرشان.

قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ بگو ايمان شما به تورات، شما را به بد چيزي فرمان مي دهد! زيرا دستور پرستش گوساله در تورات نيامده است.

نسبت دادن امر به ايمان آنها از جهت استهزا و توبيخ آنان است، چنان كه در آيه 87 سوره هود از زبان قوم شعيب مي فرمايد: أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ قوم با تمسخر گفتند: اي شعيب، آيا نماز تو ترا مأمور مي كند؟ و در اين آيه نيز «امر» از روي استهزا به «نماز» نسبت داده شده است.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر شما ايمان داشته باشيد. منظور اين جمله اين است كه ايمان آنها را مورد ترديد قرار دهد و صحّت ادّعاي آنان را خدشه دار نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 94] ... ص: 130

اشاره

قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (94)

ترجمه ... ص: 130

بگو اي پيامبر اگر سراي آخرت با آن همه نعمت به شما اختصاص داده شده و نه ساير خلق، پس بايد همواره آرزوي مرگ كنيد، اگر راست مي گوييد. (94)

تفسير: ... ص: 130

«خالصة» منصوب است بنا بر اين كه «حال» براي «الدار الاخرة» (بهشت) باشد به اين معنا كه اگر بهشت به شما اختصاص دارد و احدي جز شما در آن سهيم نيست، همان طور كه در گفتار خويش ادّعا مي كنيد كه: لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً «هرگز به بهشت نرود جز طايفه يهود» (بقره/ 2)، [پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي گوييد]. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 131

الف و لام در «الناس» براي جنس است و گفته شده براي عهد است و مقصود از آن مسلمانان هستند فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ پس آرزوي مرگ كنيد، زيرا كسي كه به يقين مي داند اهل بهشت است به آن اشتياق پيدا نموده و آرزو مي كند هر چه زودتر به نعمتهاي بهشت برسد، چنان كه روايت شده، علي (ع) در صفّين بين صف لشكريان خود وصف سپاه معاويه قدم مي زد در حالي كه جامه زيرين به تن داشت، فرزندش امام حسن (ع) كه پدر را در اين حال ديد عرض كرد: اين لباس، لباس جنگجويان نيست، حضرت در پاسخ فرمود: فرزندم پدر تو باكي ندارد كه او بر مرگ غلبه كند يا مرگ بر او چيره شود.

و روايت شده است كه حبيب بن مظاهر در روز عاشورا مي خنديد، از وي سؤال شد آيا اكنون وقت خنديدن است؟ پاسخ داد: چه جايي براي سرور و شادماني از اين جا سزاوارتر است؟ به خدا سوگند جز اين نيست كه اين قوم با شمشيرهايشان

بر ما هجوم مي آورند و ما بزودي با حوريان بهشتي هم آغوش خواهيم شد.

[سوره البقرة (2): آيه 95] ... ص: 131

اشاره

وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (95)

ترجمه ... ص: 131

و آنها هرگز به خاطر اعمال بدي كه پيش از خود فرستاده اند، آرزوي مردن نخواهند كرد، و خداوند از ستمگران آگاه است. (95)

تفسير: ... ص: 131

مضمون اين آيه يكي از معجزات قرآن است، زيرا از غيب خبر داده است و حقيقت امر همان بود كه خبر داده شده است، و در حديثي آمده است كه اگر آنان [يهود] آرزوي مرگ مي كردند، هر يك از آنها به وسيله آب دهانشان گلوگير و خفه مي شدند و هر كجا بودند، همان جا مي مردند و يك تن يهودي بر روي زمين باقي نمي ماند.

بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ يعني به خاطر آنچه از موجبات دخول در آتش پيش ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 132

فرستادند چون تحريف كتاب خدا و كفر به محمّد (ص) و ديگر انواع كفر.

«تمني» اين است كه انسان به زبان خود بگويد: كاش فلان چيز از آن من بود.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ اين جمله در مقام تهديد آنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 96] ... ص: 132

اشاره

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلي حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (96)

ترجمه ... ص: 132

آنها را حريصترين مردم حتي حريصتر از مشركان به زندگي (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهي يافت (تا آنجا) كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالي كه اين عمر طولاني او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خدا به كردار ناپسند آنان آگاه است. (96)

تفسير: ... ص: 132

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ از مادّه «وجدت» به معني «علمت» است چنان كه عرب مي گويد: وجدت زيدا ذا الحفاظ يعني زيد را صاحب غرور دانستم. «هم» و «أَحْرَصَ النَّاسِ» هر دو مفعول براي «تجدن» است و چون قرآن نوع خاصّي از حيات يعني حيات طولاني را اراده كرده است، «حيات» به صورت نكره آمده است.

وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا اين جمله حمل بر معنا مي شود، زيرا «أَحْرَصَ النَّاسِ» در اصل «احرص من الناس» بوده است، و اگر چه «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» داخل در تحت «الناس» است از اين رو مشركان را جداگانه ذكر كرده كه حرص آنان بيشتر است، و مي توان گفت مقصود جمله چنين بوده: و احرص من الذين اشركوا، و «احرص» دوّم به قرينه «أَحْرَصَ النَّاسِ» حذف شده است.

منظور از «وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» توبيخ شديد يهود است [يعني حرص يهود از حرص مشركان نيز بيشتر است ] زيرا حرص مشركان بر زندگي امر بعيدي نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 133

چرا كه آنان به قيامت و بهشت و دوزخ ايمان ندارند و زندگي دنيا بهشت آنان است. پس هر گاه آزمندي آنان زياد شود با آن كه به روز جزا اقرار مي كنند، سزاوار شديدترين توبيخها هستند.

و گفته شده است، مقصود از «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» مجوس است، زيرا آنها در حق سلاطين خود چنين دعا مي كردند:

عش الف نيروز يعني هزار سال بزي.

و گفته شده: جمله وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا اوّل كلام است و تقدير آيه چنين است: و منهم ناس يود احدهم ...، و «ناس» كه موصوف است حذف شده است مانند آيه شريفه: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ «هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را در بندگي حق مقامي معيّن است» (صافات/ 164) [در اين آيه نيز موصوف حذف شده است زيرا تقدير آيه چنين بوده است: و ما احد منا الا له ...].

ضمير در «و ما هو» كنايه از «احدهم» و «ان يعمر» فاعل براي «مزحزحه» است بنا بر اين تأويل آيه چنين مي شود: و ما احدهم بمزحزحه من العذاب تعميره.

و گفته شده «هو» كنايه است از «تعمير» و «ان يعمر» بدل از «هو» است و مي توان گفت «هو» ضمير مبهم است و «ان يعمر» آن را توضيح مي دهد.

«زحزحة» به معني دور كردن است.

جمله «لو يعمر» به معناي آرزو كردن است، و قاعده اين بود كه «لو اعمر» به لفظ متكلّم باشد ولي به قرينه «يود احدهم» به لفظ مغايب آمده است. چنان كه گفته مي شود: حلف باللّه ليفعلن [كه هر دو فعل به لفظ مغايب آمده است ] بنا بر اين كلام خداي متعال «لو يعمر» حاكي از علاقه آنها به زياد زيستن است.

[سوره البقرة (2): آيات 97 تا 98] ... ص: 133

اشاره

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُؤْمِنِينَ (97) مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ (98)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 134

ترجمه ... ص: 134

بگو اي پيامبر (به طايفه يهود كه با جبرئيل اظهار دشمني مي كنند) كسي كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است قرآني كه كتب آسماني پيشين را تصديق مي كند و هدايت و بشارت براي مؤمنان است. (97)

هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (چنين كسي محقّقا كافر است) و خداوند دشمن كافران است. (98)

تفسير: ... ص: 134
[شأن نزول ] ... ص: 134

روايت شده «1» [هنگامي كه پيامبر اسلام وارد مدينه شد] عبد اللَّه بن صوريا

__________________________________________________

1- اين روايت در ترجمه تفسير مجمع البيان به تفصيل ذكر شده است و اينك مشروح آن:

ابن عباس مي گويد سبب نزول اين آيه بنا بر روايتي اين است: هنگامي كه پيامبر اسلام وارد مدينه شد، ابن صوريا و گروهي از يهود فدك به محضرش رسيده و پرسشهايي نمودند.

گفتند خواب تو چگونه است ما جريان خواب پيامبري را كه در آخر الزمان مي آيد مي دانيم و چگونگي آن به گوش ما رسيده است؟

فرمود: دو چشم مي خوابد ولي قلبم بيدار است.

گفتند: راست گفتي، لكن ما را مطّلع كن كه آيا بچّه به پدر ارتباط دارد يا از مادر است؟

فرمود: استخوانها و رگ و پي او از مرد و گوشت و خون و ناخن و موي او از زن است.

گفتند: راست گفتي اي محمّد (ص) ولي چه شده كه برخي از بچه ها شباهت كامل به عموهاي خود دارند و هيچ گونه شباهتي به داييهايشان ندارند و بعضي ديگر بر عكس؟

فرمود: هر يك از زن و مرد كه نطفه اش بر نطفه ديگري غلبه كند فرزند به او شباهت خواهد داشت.

گفتند: راست گفتي

اي محمّد (ص)، پروردگار خويش را به ما معرّفي كن و خصوصياتش را بيان نما؟

در اين هنگام خداوند سوره «قل هو اللَّه احد» را- كه اوصاف خداوند در آن ذكر شده- نازل فرمود: دنباله روايت سؤالي است كه ابن صوريا از واسطه وحي الهي مي كند كه در متن بدان اشاره شد.

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 274).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 135

- كه از دانشمندان يهودي فدك بود- نزد حضرت رسيد و از پيامبر درباره فرشته اي كه براي او وحي مي آورد. سؤال كرد.

فرمود: جبرئيل.

ابن صوريا گفت: او دشمن ماست و اگر فرشته ديگري بود ما به تو ايمان مي آورديم. سپس خداوند اين آيه را به عنوان پاسخ و ردّ يهود فرستاد و فرمود: قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ ...- بگو اي پيامبر هر كس از اهل كتاب دشمن جبرئيل باشد (خدا او را دشمن مي دارد)

«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ ...- پس او قرآن را بر قلب تو نازل كرده است.

ضمير در «نزله» به قرآن بر مي گردد، و با وجود اين كه پيش از اين ذكري از قرآن به ميان نيامده است، براي بيان عظمت شأن قرآن با ضمير از آن ياد شده است. و گويي به خاطر شهرت زياد قرآن ضمير مربوط به آن به منزله اسم ظاهر مي باشد.

نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ يعني او تو را حفظ نمود و قرآن را با شيوه اي ساده و روان به امر پروردگار به تو تفهيم كرد.

معني آيه اين است كه دليلي وجود ندارد تا شما با جبرئيل به دشمني و خصومت بپردازيد، در صورتي كه او كتابي آورده كه كتب آسماني پيشين و كتاب شما تورات را تصديق

مي كند، پس اگر منصف باشيد بايد او را دوست بداريد و از او بايد به خاطر فرود آوردن قرآن كه مؤيّد كتاب نازل شده بر شماست، سپاسگزاري كنيد.

وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُؤْمِنِينَ و هدايتگر مؤمنان و نويد دهنده آنان به نعمتهاي دائمي است.

و علّت اين كه بعد از لفظ «ملائكته» نام جبرئيل و ميكائيل تكرار شده [با اين كه اين لفظ آن دو را نيز شامل مي شود] اين است كه آن دو امتياز و منزلت خاصي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 136

دارند، از اين رو هر يك را جداگانه ذكر فرموده و گويا آن دو از جنس ديگري غير از فرشتگانند، و اين همان مطلبي است كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، مبني بر اين كه اختلاف در صفت به منزله اختلاف در ذات است. امام صادق (ع) جبرئيل و ميكائيل را بدون همزه يعني «جبريل» و «ميكال» قرائت مي كرد.

فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ «1» منظور اين است كه خدا يهود را دشمن مي دارد، و اسم ظاهر (كافرين) از اين رو به جاي ضمير آمده تا دلالت داشته باشد بر اين كه خداي سبحان به خاطر كفر يهود با آنان دشمن است و دشمني با فرشتگان نوعي كفر است.

[سوره البقرة (2): آيات 99 تا 100] ... ص: 136

اشاره

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (99) أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (100)

ترجمه ... ص: 136

ما براي ثبوت پيامبري تو دلايل و نشانه هاي روشني فرستاديم و جز فاسقان كسي به آنها كفر نمي ورزد. (99)

و آيا هر بار آنها (يهود) پيماني (با خدا و پيامبر) بستند جمعي آن را دور نيفكندند؟ (اينان نه تنها عهد شكنند) بلكه بيشتر آنها ايمان نخواهند آورد. (100)

تفسير: ... ص: 136

«ءايات» به معني معجزات روشن و آشكار است.

وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ و منظور از «فاسقون» كفّاري هستند كه از امر خدا سرپيچي نمودند. از حسن بصري نقل شده كه گفت: هر گاه «فسق» در مورد

__________________________________________________

1- تصريح نمودن به اسم خداوند و اكتفاء نكردن به ضمير (فانه) براي اين است كه گمان نشود منظور جبرئيل و ميكائيل است، و نيز تصريح به (كافرين) و نياوردن ضمير «هم» براي اين است كه امكان دارد يهود از دشمني با جبرئيل دست برداشته و ايمان بياورند (ترجمه: تفسير مجمع البيان، ج، ص 276).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 137

نوعي از معاصي [چون كفر] استعمال شود فسق بزرگترين كفر است و اگر در مورد گناه باشد بزرگترين گناه و نافرماني محسوب مي شود.

الف و لام در «الفاسقون» براي جنس است ولي بهتر اين است كه، اشاره به اهل كتاب باشد.

أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا «واو» براي عطف بر جمله محذوف است، و معنايش اين است كه آيا به نشانه هاي روشن نبوت تو كفر ورزيدند؟ يهود به پيمان شكني مشهور است، از اين رو خداي سبحان در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ «كساني كه چند بار با تو پيمان صلح و مسالمت بستند- مانند يهود بني قريظه- آن گاه عهد تو را در هر بار

شكستند» (انفال/ 56).

«نبذ» به معني انداختن و ترك كردن چيزي است. نبذه فريق منهم رمز اين كه خداوند «فريق منهم» فرموده اين است كه برخي از آنان پيمان شكني نكردند.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ بلكه بيشتر آنان به تورات ايمان نياورده اند، و از لحاظ ديانت در حدّي نبودند كه به عهد و ميثاقي كه بسته اند پاي بند باشند و پيمان شكني را گناه بشمارند.

[سوره البقرة (2): آيه 101] ... ص: 137

اشاره

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101)

ترجمه ... ص: 137

و هنگامي كه فرستاده اي از سوي خدا به سراغشان آمد در حالي كه به راستي كتب آسماني آنها گواهي مي داد جمعي از آنان كه داراي كتاب بودند (اهل كتاب) كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويي از آن كتاب هيچ نمي دانند. (101)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 138

تفسير: ... ص: 138

منظور از «كتاب اللَّه» «تورات» است، زيرا آنان به سبب كفرشان به رسول خدا كه تصديق كننده تورات است به كتاب خود نيز كافر شدند و آن را كنار گذاشتند.

ممكن است مقصود «قرآن»، باشد يعني آنان پس از آن كه ملزم به پذيرفتن آن شده بودند آن را كنار گذاشتند.

و نبذوه وراء ظهورهم كنايه از اعراض آنها از قرآن و ترك عمل به آن است.

كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ گويي آنان نمي دانند كه قرآن كتاب خداست، به اين معنا كه اين را مي دانند ولي از روي كبر و خودخواهي و عناد و دشمني آن را كتمان مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 102] ... ص: 138

اشاره

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلي مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (102)

ترجمه ... ص: 138

(يهود)از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مي خواندند پيروي مي كردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالوده) كافر نشد، و لكن شياطين كفر ورزيدند و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بردو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند (آنها طريق سحر كردن را براي آشنايي با طرز ابطال آن به مردم ياد مي دادند) و به هيچ كس چيزي ياد نمي دادند مگر آن كه به او مي گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد، ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را مي آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايي بيفكنند (نه اين كه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچ گاه بدون فرمان خدا نمي توانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهايي را فرا مي گرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت و مسلما مي دانستند، هر كس خريدار اين گونه متاع باشد، بهره اي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن مي فروختند، اگر علم و دانشي مي داشتند. (102) ترجمه

جوامع الجامع، ج 1، ص: 139

تفسير: ... ص: 139

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ و پيروي كردند آنچه را كه شياطين مي خواندند.

معناي اين جمله اين است كه اين گروه از يهود كتاب خدا را كنار گذارده و بدان عمل نمي كردند، از كتابهاي سحر و جادويي كه شياطين در زمان فرمانروايي سليمان (ع) مي خواندند پيروي مي كردند و مي گفتند اين علم (سحر) همان علمي است كه سليمان دارد و جن و انس و باد را به وسيله آن تسخير مي كند.

وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ اين جمله آيه در مقام تكذيب شياطين و تبرئه سليمان (ع) است زيرا آنان او را متّهم مي كردند كه به سحر عمل مي كند.

وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا و لكن شياطين كافر شدند، زيرا آنان بودند كه به سحر عمل مي كردند و آن را در كتابها مي نوشتند و به مردم مي آموختند و قصدشان از اين عمل گمراه كردن مردم بود.

وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ و آنچه بر دو ملك به نامهاي «هاروت» و «ماروت» در بابل نازل شد.

گفته شده است اين جمله عطف است بر جمله «ما تتلوا»، بنا بر اين معناي آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 140

چنين مي شود: و پيروي كردند آنچه را بر دو ملك در بابل نازل شد.

«هاروت» و «ماروت» عطف بيان براي «ملكين» و علم براي آن دو است، و آنچه بر آن دو نازل شد علم سحر بود كه خداوند براي آزمايش مردم آن را نازل فرمود، هر كس كه آن را آموخت و به كار برد [و از آن سوء استفاده كرد] كافر شد و كساني كه از آن دوري جستند و يا فقط آن را فرا گرفتند تا

نزد خود حفظ نمايند، آنان از مؤمنان شدند، چنان كه قوم طالوت را خداوند به نهر آبي آزمايش كرد، در نتيجه هر كس از آن بسيار نوشيد از آيين او خارج شد و هر كس هيچ نياشاميد [يا كفي بيش بر نگرفت ] بر آيين طالوت باقي ماند و از سپاهيان او به شمار آمد. و قرآن مجيد در آيه 249 سوره بقره به اين ماجرا اشاره كرده است.

وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولا ... يعني آن دو ملك هيچ كس را تعليم نمي دادند مگر پس از آن كه او را متنبّه ساخته و به او مي گفتند: ما امتحان و آزمايشي از جانب خدا هستيم، بنا بر اين پس از آموختن علم سحر «1» خود را با اعتقاد

__________________________________________________

1- در مورد اين كه سحر چيست و از چه زماني پيدا شده و از نظر اسلام چگونه است مطالب ارزنده اي در تفسير نمونه بيان شده كه براي آشنايي بيشتر شما خوانندگان محترم بخشي از آن را در اين جا نقل مي كنيم.

در اين كه «سحر» چيست و از چه تاريخي به وجود آمده بحث فراوان است. اين قدر مي توان گفت كه سحر از زمانهاي خيلي قديم در ميان مردم رواج داشته است، ولي تاريخ دقيقي براي آن ذكر نشده است و نيز نمي توان گفت چه كسي براي نخستين بار جادوگري را به وجود آورد؟

ولي از نظر معني و حقيقت سحر مي توان گفت: سحر نوعي اعمال خارق العاده است كه آثاري از خود در وجود انسانها به جا مي گذارد و گاهي يك نوع چشم بندي و تردستي است و گاه تنها جنبه رواني و خيالي دارد.

سحر از نظر لغت

به دو معني آمده است:

1- به معني خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستي و به تعبير قاموس اللغة سحر يعني خدعه كردن.

2- كل ما لطف و دق آنچه عوامل آن نامرئي و مرموز باشد.

در مفردات راغب كه مخصوص واژه هاي قرآن است به سه معني اشاره شده:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 141

به اين كه عمل به آن حق است، كافر نسازيد.

__________________________________________________

1- خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيّت، همانند شعبده و تردستي.

2- جلب شياطين از راههاي خاص و كمك گرفتن از آنها.

3- معني ديگري است كه بعضي پنداشته اند و آن اين كه ممكن است با وسايلي ماهيّت و شكل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را به وسيله آن به صورت حيواني در آورد، ولي اين نوع خيال و پنداري بيش نيست و واقعيّت ندارد (مفردات راغب، «سحر») از بررسي حدود 51 مورد كلمه «سحر» و مشتقات آن در سوره هاي قرآن از قبيل طه، شعرا، يونس و اعراف و ... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: موسي، عيسي و پيامبر اسلام (ص) به اين نتيجه مي رسيم كه سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم مي شود:

1- آن جا كه مقصود از آن فريفتن و تردستي و شعبده و چشم بندي است، حقيقتي ندارد، چنان كه مي خوانيم: فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعي «ريسمانها و عصاهاي جادوگران زمان موسي در اثر سحر، خيال مي شد كه حركت مي كنند» (طه/ 66)، و در آيه ديگر آمده است فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ «هنگامي كه ريسمانها را انداختند، چشمهاي مردم را سحر كردند و آنها را ارعاب نمودند» (اعراف/ 116). از اين

آيات روشن مي شود كه سحر داراي حقيقتي نيست كه بتوان در اشيا تصرّفي كند و اثري بگذارد بلكه اين تردستي و چشم بندي ساحران است كه آن چنان جلوه مي دهد.

2- از بعضي از آيات قرآن استفاده مي شود كه بعضي از انواع سحر براستي اثر مي گذارد مانند آيه فوق كه مي گويد آنها سحرهايي را فرا مي گرفتند كه ميان مرد و همسرش جدايي مي افكند (فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ) يا تعبير ديگري كه در آيات فوق بود كه آنها چيزهايي را فرا مي گرفتند كه مضرّ به حالشان بود و نافع نبود (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ).

ولي آيا سحر فقط از جنبه رواني تأثير دارد و يا اين كه اثر جسماني و خارجي هم ممكن است داشته باشد؟ در آيات بالا اشاره اي به آن نشده و لذا بعضي معتقدند اثر سحر تنها از جنبه رواني است.

نكته ديگري كه در اين جا تذكر آن لازم است اين كه به نظر مي رسد قسمت قابل توجّهي از سحرها به وسيله استفاده از خواص شيميايي و فيزيكي به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام مي شده است.

مثلا در تاريخ ساحران زمان موسي (ع) مي خوانيم كه آنها درون ريسمانها و عصاهاي خويش مقداري مواد شيميايي مخصوص (احتمالا جيوه و مانند آن) قرار داده بودند كه پس از تابش آفتاب و يا بر اثر وسايل حرارتي كه در زير آن تعبيه كرده بودند، به حركت در آمدند، و تماشا كنندگان خيال مي كردند، آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 142

فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ... پس مردم از آن دو مي آموختند.

ضمير در «يتعلمون» به مدلول «احد» بر مي گردد، يعني مردم [علم سحر را] از

هاروت و ماروت مي آموختند.

ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ (آنچه را باعث جدايي ميان مرد و همسرش مي شد.) آنچه سبب جدايي بين زن و شوهر مي شود استفاده [نامشروع ] از علم

__________________________________________________

زنده شده اند.

اين گونه سحرها حتي در زمان ما نيز كمياب نيست.

[سحر از نظر اسلام ]:

در اين مورد فقهاي اسلام همه مي گويند، ياد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگري حرام است.

در اين قسمت احاديثي از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است كه در كتابهاي معتبر ما نقل گرديده، از جمله اين كه علي (ع) مي فرمايد:

من تعلم شيئا من السحر قليلا او كثيرا فقد كفروا كان آخر عهده بربه،

يعني كسي كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه او با خدا به كلّي قطع مي شود ... (وسائل الشيعه، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، حديث 7).

امّا همان طور كه گفتيم چنان چه ياد گرفتن آن به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشكالي ندارد، بلكه گاهي به عنوان واجب كفايي مي بايست عده اي سحر را بياموزند تا اگر مدّعي دروغگويي خواست از اين طريق مردم را اغفال يا گمراه كند سحر و جادوي او را ابطال نمايند، و دروغ مدّعي را فاش سازند.

و شاهد اين سخن كه اگر سحر براي ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بي مانع است، حديثي است از امام صادق نقل شده، در اين حديث مي خوانيم: يكي از ساحران و جادوگران كه در برابر انجام عمل سحر مزد مي گرفت، خدمت امام صادق (ع) رسيد و عرض كرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مي گرفتم، خرج زندگي من نيز از همين راه تأمين مي شد، و با همان درآمد

حجّ خانه خدا انجام داده ام، ولي اكنون آن را ترك و توبه كرده ام آيا براي من راه نجاتي هست؟

امام صادق (ع) در پاسخ فرمود: «عقده سحر را بگشا، ولي گره جادوگري مزن (وسائل الشيعه، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، حديث 1).

از اين حديث استفاده مي شود كه براي گشودن گره سحر، آموختن و عمل آن بي اشكال است (تفسير نمونه، ج 1، صص 379- 380).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 143

سحر با فريب و نيرنگ است، مانند دميدن در گرههايي كه در نخ ايجاد مي كنند و اين قبيل كارها كه خداوند بغض و كينه و اختلاف و ناسازگاري را از آثار آن قرار داده است تا وسيله اي براي آزمايش مردم باشد.

وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ و به وسيله آن (سحر) به كسي ضرر نمي رساندند مگر به اذن پروردگار. زيرا در صورتي كه اراده خداوند تعلّق نگيرد در سحر به كسي ضرر نخواهد رسيد.

وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ و آنچه را كه به ضرر ايشان بود و سودي به حالشان نداشت مي آموختند. زيرا با آموختن سحر هدف سويي را دنبال مي كردند.

وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ يهوديان دريافته بودند كه هر كس سحر را جايگزين كتاب خدا نمايد در آخرت هيچ بهره اي نخواهد داشت.

وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ و بد است آنچه خويشتن را به آن فروختند.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اگر آنان دانا باشند. با اين كه يهود علم به حقانيّت وحي و بطلان سحر داشتند ولي چون به علم خود عمل نكردند. خداوند علم آنان را به منزله جهل قرار داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 103] ... ص: 143

اشاره

وَ

لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (103)

ترجمه ... ص: 143

اگر آنها ايمان آورده و پرهيزكار مي شدند، پاداشي كه نزد خداوند بود، براي آنان بهتر بود، اگر آگاهي داشتند. (103)

تفسير: ... ص: 143

وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ... منظور از «ايمان» آوردن يهود تصديق رسول خدا (ص) و مقصود از «تقوا» پرهيز از پشت كردن به كتاب خدا (قرآن) و پيروي از كتب شياطين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 144

لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ از جانب خدا پاداش نيك خواهند داشت اگر مي دانستند كه پاداش الهي بر ايشان از سحر بهتر است، بنا بر اين مقصود آيه اين است كه اگر آنها رسول خدا را تصديق نموده و كتاب خدا را ترك نمي كردند و از كتب شياطين پيروي نمي نمودند از جانب خدا پاداش نيك به آنها داده مي شد اگر مي دانستند. و با اين كه يهود به بطلان عمل خود علم داشت، خداوند علم آنها را به منزله جهل دانسته زيرا آنان به علم خود عمل نكردند.

جمله لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ... جواب «لو» مي باشد و علّت اين كه جمله اسميّه به جاي جمله فعليّه جواب شرط واقع شده است [در حالي كه جواب آن نيز بايد جمله فعليّه باشد] اين است كه جمله اسميّه دلالت بر ثبوت و بقاء پاداش دارد. و معناي جمله اين است كه اگر كمترين پاداشي از جانب خداوند به آنان برسد، بر ايشان از سحر بهتر است.

و گفته شده: جواب «لو» فعل «لأثيبوا» است كه به قرينه كلام حذف شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 104] ... ص: 144

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (104)

ترجمه ... ص: 144

اي اهل با ايمان (هنگامي كه با رسول خدا تكلم مي كنيد) نگوييد «راعنا» بلكه بگوييد «انظرنا» (زيرا كلمه اوّل هم به معني «ما را مهلت بده» و هم به معني «ما را تحميق كن» مي باشد و دستاويزي براي دشمنان است) و آنچه به شما دستور داده مي شود بشنويد و براي كافران (و استهزا كنندگان) عذاب دردناكي است. (104)

تفسير: ... ص: 144
[شأن نزول ]: ... ص: 144

[ابن عباس مفسّر معروف در شأن نزول اين آيه نقل مي كند] در صدر اسلام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 145

هنگامي كه پيامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و آيات و احكام الهي را بيان مي كرد، مسلمانان، گاهي از او مي خواستند، كمي با تأني سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند و آن را به خاطر بسپارند، آنها براي اين درخواست جمله «راعنا» را [كه از مادّه «الرعي» به معني مهلت دادن است ] به كار مي بردند، ولي يهود همين كلمه «راعنا» را [كه از ماده «الرعونه» و به معناي كودني و حماقت است ] براي سبّ يكديگر استعمال مي كردند، و هنگامي كه اين كلمه را از مسلمانان شنيدند، آن را دستاويز قرار دادند و با استفاده از همين جمله پيامبر يا مسلمانان را استهزا مي كردند، از اين رو آيه فوق نازل شد [و براي جلوگيري از سوء استفاده يهود] به مؤمنان فرمان داد به جاي جمله «راعنا» از جمله «انظرنا» كه همان مفهوم را دارد، استفاده كنند.

وَ اسْمَعُوا ... و بشنويد، و در آن دو احتمال است:

1)با گوش شنوا و نيك، به سخنان پيامبر (ص) گوش دهيد تا نياز نباشد درخواست اعاده و مهلت كنيد.

2)آنچه را بدان امر مي شويد بپذيريد و اطاعت كنيد، و مانند يهود نباشيد

كه گفتند: سمعنا و عصينا شنيدم و نافرماني كرديم.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ و براي كافران عذابي دردناك است. منظور از «كافرين» يهودياني است كه به رسول خدا سبّ و ناسزا مي گفتند و آن حضرت را استهزا مي كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 105] ... ص: 145

اشاره

ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (105)

ترجمه ... ص: 145

كافران اهل كتاب و نيز مشركان دوست نمي دارند. خير و بركتي از ناحيه خداوند بر شما نازل شود، در حالي كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مي دهد و خداوند صاحب فضل بزرگي است. (105) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 146

تفسير: ... ص: 146

«من» اوّل در آيه «بيانيّه» است، زيرا «الذين كفروا» جنس است و اهل كتاب و مشركان، هر دو را شامل مي شود. «من» دوّم زايد و براي استغراق است و «من» سوّم براي ابتداي غايت است.

منظور از «خير» در اين آيه وحي است، چنان كه «رحمة» نيز به معناي وحي است مانند آيه شريفه: أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ «آيا آنها بايد فضل و رحمت تو را تقسيم كنند؟» (زخرف/ 32) بنا بر اين معناي آيه اين است كه يهود و مشركان خود را به وحي سزاوارتر مي دانند، از اين رو به شما حسد مي ورزند و دوست ندارند كه چيزي از وحي بر شما نازل شود، در حالي كه خداوند مقام نبوّت را به هر كس بخواهد اختصاص مي دهد و او جز آنچه را حكمت اقتضا مي كند نمي خواهد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ و خداوند داراي فضل بزرگ است.

اين جمله از آيه اشاره به اين است كه مقام نبوت به هر كس عطا شود از فضل بسياري برخوردار شده است چنان كه خداوند در اين آيه شريفه مي فرمايد:

إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً: فضل پروردگار بر تو بسيار است (اسراء/ 87).

[سوره البقرة (2): آيات 106 تا 107] ... ص: 146

اشاره

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (106) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (107)

ترجمه ... ص: 146

هر چه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را بياوريم، آيا نمي داني كه خداوند بر هر چيز قادر است. (106)

آيا نمي داني كه حكومت آسمانها و زمين از آن خداست، و شما را جز خدا يار و ياوري نخواهد بود. (107) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 147

تفسير: ... ص: 147

منظور از نسخ آيه جايگزين كردن آيه اي ديگر به جاي آن است. و «انساخ» به معناي امر به نسخ است.

«نسوء» به معني تأخير انداختن و حذف كردن بدون جايگزيني است و «انساء» به معني از ياد بردن چيزي از دلهاست.

بنا بر اين منظور از آيه اين است كه اگر ما آيه اي را نسخ كنيم و يا نسخ آن را بنا به مصالحي به تأخير بيندازيم و يا حذف كنيم در هر صورت بهتر از آن، يا همانند آن را براي بندگان خود مي آوريم، آيه اي كه از عمل بر طبق آن پاداش بيشتري حاصل مي شود.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: آيا نمي داني كه خداوند بر هر چيز قادر است؟ [استفهام در آيه تقريري است و در حقيقت بازگشت به ايجاب مي كند يعني در حقيقت مي داني ]. منظور اين است كه [تو اي پيامبر] مي داني خداوند بر هر خير و مانند آن قادر مي باشد و اوست كه منشأ تمام نيكيهاست.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آيا نمي داني كه سلطنت آسمانها و زمين از آن خداوند است؟ منظور آيه اين است كه خداوند مالك سرنوشت شماست و حق دارد هر گونه تغيير و تبديلي در احكامش بر حسب مصالح شما بدهد و او نسبت

به ميزان تعهّد و پاي بندي شما به احكام اعم از ناسخ و منسوخ، از همه آگاهتر است.

وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ و جز خدا كسي كه امور شما را سرپرستي كند و ياور شما باشد وجود ندارد [اين جمله هشداري است به آنها كه تكيه گاهي غير از خدا براي خود انتخاب مي كنند، چرا كه در جهان تكيه گاه واقعي جز او نيست ].

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 148

[سوره البقرة (2): آيه 108] ... ص: 148

اشاره

أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسي مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (108)

ترجمه ... ص: 148

آيا مي خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاي (نامعقول را) بكنيد، كه بيش از اين (بني اسرائيل) از موسي كردند (و با اين بهانه جوييها سر از ايمان باز زدند) كسي كه كفر را با ايمان مبادله كند (و آن را به جاي ايمان بپذيرد) از راه مستقيم (عقل و فطرت) گمراه شده است. (108)

تفسير: ... ص: 148

به دنبال بيان اين نكته كه خداي سبحان مدبّر تمام امور است، در اين آيه مي خواهد [به برخي از مسلمانان ضعيف النفس و يا مشركان كه با سؤالات بي اساس و درخواست معجزه زير بار دعوت پيامبر نمي رفتند] توصيه كند كه مشركان بايد گفته هاي پيامبر را تصديق كنند و به آنچه آنان را بدان متعبد مي سازد و بر ايشان سزاوارتر است اطمينان كنند و از پيامبر خود همان تقاضاهاي نامعقول را كه يهود از موسي داشتند، نكنند كه، گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده تا به چشم خود ببينيم و ايمان بياوريم، و يا تقاضاهاي ديگر [از قبيل ساختن بتي براي پرستش آن و ...]

وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ و كسي كه كفر را به جاي ايمان بپذيرد، از راه راست، گمراه شده است. منظور اين است كه كسي كه نشانه هاي خدا را انكار كند و در صحّت و درستي آنها ترديد نمايد و پيشنهاد آوردن نشانه هايي ديگر داشته باشد، چنين كسي از راه راست منحرف شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 109] ... ص: 148

اشاره

وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 149

ترجمه ... ص: 149

بسياري از اهل كتاب از روي حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مي داشتند، شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر بازگردانند، با اين كه حق براي آنها كاملا روشن شده است (پس اگر از آنها به شما مسلمانان ستمي رسيد) عفو كنيد و گذشت نماييد، تا هنگامي كه فرمان خدا (فرمان جهاد) برسد، البته خداوند بر هر چيزي تواناست. (109)

تفسير: ... ص: 149

معناي آيه اين است كه بسياري از اهل كتاب چون حيّ بن اخطب و كعب بن اشرف و امثال اين دو، آرزو داشتند به خاطر حسادت ورزيدن نسبت به پاداشي كه خداوند براي شما آماده كرده است، شما گروه مؤمنان را پس از ايمان به سوي كفر باز گردانند.

«لَوْ يَرُدُّونَكُمْ» به معناي «ان يردوكم» است.

«مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» تعلق دارد به «ود»، در اين صورت معناي آيه اين مي شود كه: آنها از روي هوس و از پيش خود مي خواستند شما را به كفر بازگردانند، نه از روي گرايش به حق. زيرا آنان هنگامي چنين چيزي را آرزو كردند، كه حقانيّت شما بر آنها معلوم شده بود. پس چگونه ممكن است آرزوي آنها از روي حق طلبي باشد؟

«حسدا» منصوب است چون مفعول له مي باشد، و جايز است كه «من عند اللَّه» به «حسدا» تعلق داشته باشد، در اين صورت معناي آيه چنين مي شود:

آنها به خاطر حسدي كه ريشه در جانشان دوانيده بود، دوست داشتند شما را از ايمانتان باز گردانند، بنا بر اين جمله «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» براي تأكيد است.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا با آنان مدارا كنيد و از جهل و ناداني و عداوت آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 150

نسبت به خود چشم

بپوشيد و از آنان بگذريد، تا فرمان خداوند برسد. [ابن عباس مي گويد:] منظور از «بأمره» كشتن بني قريظه و راندن و آواره ساختن بني نظير و خوار و ذليل شمردن ساير يهوديان با گرفتن جزيه از آنهاست.

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ البته خداوند بر هر چيز تواناست. يعني خداوند قادر است از آنان انتقام بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 110] ... ص: 150

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)

ترجمه ... ص: 150

نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و بدانيد هر كار خيري براي خود از پيش مي فرستيد آن را (در سراي ديگر) نزد خدا خواهيد يافت محققا خداوند به اعمال شما آگاه است. (110)

تفسير: ... ص: 150

چون خداوند به مؤمنان فرمان داد كه از كفّار صرف نظر نموده و بگذرند و امتثال آن با توجّه به شدت دشمني يهود و ديگران براي مسلمانان دشوار بود، از اين رو به آنان دستور داد كه در برابر اين مشكل از نماز و روزه استمداد جويند، چنان كه فرموده: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ «به وسيله صبر، روزه و نماز (از خداوند) استعانت بجوييد» (بقره/ 45).

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ آنچه را براي خودتان از خير و نيكي از پيش مي فرستيد. منظور از خير نماز و صدقه و ديگر طاعات است.

تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ مي يابيد آن را نزد خدا. يعني پاداش آن را نزد خدا مي يابيد.

إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خداوند به اعمال شما آگاه است و عمل هيچ عمل كننده اي ضايع نشده و بدون پاداش نمي ماند.

[سوره البقرة (2): آيات 111 تا 112] ... ص: 150

اشاره

وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (111) بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 151

ترجمه ... ص: 151

آنها گفتند، هيچ كس جز يهود يا نصاري هرگز داخل بهشت نخواهد شد، اين آرزوي آنهاست، بگو اگر راست مي گوييد دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد. (111)

آري كسي كه در برابر خداوند تسليم شود و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد (بنا بر اين بهشت خداوند در انحصار هيچ طايفه اي نيست). (112)

تفسير: ... ص: 151

ضمير در «قالوا» به اهل كتاب باز مي گردد و تقدير آيه چنين است: «قالت اليهود لن يدخل الجنة الا من كان هودا» و «قالت النصاري لن يدخل الجنة الا من كان نصاري»، و به خاطر اختلاف نظري كه ميان يهود و نصاري وجود داشت و براي اين كه هر شنونده اي گفته آنان را به خودشان نسبت دهد و دچار اشتباه نشود، خداوند گفتار هر دو را در هم آميخته است و فرموده است: وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري و از اين قبيل است قول خداي تعالي: وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري «يهود و نصاري به مسلمانان گفتند كه به آيين ما در آييد» (بقره/ 135).

«هود» جمع «هائد» است، و در جمله إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري اسم «كان» كه ضمير مستتر (هو) در آن باشد به اعتبار لفظ «من» مفرد آمده و خبر «كان» يعني «هودا» به اعتبار معناي «من» به صورت جمع آمده است.

تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ اين جمله اشاره است به آرزوهاي اهل كتاب، و آرزوي آنان اين بود كه بر مؤمنان خيري از پروردگارشان نازل نشود و آنان را به كفر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 152

باز گردانند، و جز آنان كسي

داخل بهشت نشود، [قتاده و ربيع مي گويند:] معناي جمله اين است كه اين خواسته هاي دروغين، آرزوي آنان بود.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بگو اي محمّد (ص) حاضر كنيد حجّت و دليلتان را اگر راستگو هستيد در گفتارتان كه «داخل بهشت نمي شود مگر يهود و نصاري» . و مفهوم آيه اين است كه هر گفتاري كه دليلي بر اثبات و درستي آن نباشد باطل و نادرست است.

«هات» يعني حاضر كنيد.

«بلي» اثبات مي كند چيزي را كه آنها نفي مي كردند يعني داخل بهشت شدن ديگران را.

بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ يعني كسي كه خويشتن را براي خدا خالص گرداند و كسي را شريك او قرار ندهد، و در عمل خويش نيكوكار باشد پاداش كردار او نزد خدا ثابت است.

مي توان گفت «من اسلم» مبتدا [و خبر آن «فله اجره» است ] و «من» متضمّن معناي شرط «فله اجره» جزاي آن است و نيز مي توان گفت جمله «من اسلم» فاعل است براي فعل محذوف و تقدير آيه چنين بوده است: بلي يدخلها من اسلم و در اين صورت «فله اجره» عطف بر يدخلها من اسلم مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 113] ... ص: 152

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصاري عَلي شَيْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاري لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلي شَيْ ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)

ترجمه ... ص: 152

يهوديان گفتند: مسيحيان- در تدين به نصرانيّت- بر چيزي استوار نيستند و مسيحيان گفتند: يهوديان- در تديّن به يهوديّت- بر چيزي استوار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 153

نيستند در حالي كه هر دو دسته كتاب آسماني را مي خوانند و اين گونه دعويها نظير گفتار و مجادلات مردمي است كه از كتاب آسماني بي بهره اند و خداوند در روز قيامت در اختلاف آنها داوري خواهد كرد. (113)

تفسير: ... ص: 153

«عَلي شَيْ ءٍ» براي نشان دادن مبالغه شديد است يعني يهود (به اعتقاد نصاري) و نصاري (به اعتقاد يهود) مردمي قابل اعتنا نيستند مانند كلام عرب كه مي گويد: اقل من لا شي ء يعني كمتر از هيچ.

وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ «واو» حاليه و الف و لام «الكتب» براي جنس است، يعني آنان (يهود و نصاري) اين سخنان را به يكديگر مي گفتند در حالي كه جزو دانشمندان و تلاوت كنندگان كتاب [تورات و انجيل ] بودند.

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ اي پيامبر آنچه تو از آنان شنيدي، شيوه گفتار مردم ناداني است كه از دانش بي بهره اند و از تلاوت كنندگان كتاب نيستند، مانند بت پرستان و مادّيون و امثال اينان.

لَيْسَتِ النَّصاري عَلي شَيْ ءٍ خداوند در اين جمله در مقام توبيخ يهود و نصاري است زيرا آنان با اين كه از علما و دانشمندان آيين خود بودند، خود را [با گفتارشان ] در رديف جاهلان قرار دادند.

فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ پس خداوند حكم مي كند ميان يهود و نصاري در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند و [زجّاج مي گويد] حكم خدا اين است كه بنماياند به آنها هر كه را آشكار وارد بهشت مي كند و هر كه را آشكار وارد جهنّم مي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 114] ... ص: 153

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعي فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 154

ترجمه ... ص: 154

چه كسي ستمكارتر از كساني است كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري مي كنند و سعي در ويراني آنها دارند. شايسته نيست آنان جز با ترس و وحشت وارد اين كانونهاي عبادت شوند، بهره آنها در دنيا رسوايي و در سراي ديگر عذاب عظيم است. (114)

تفسير: ... ص: 154
اشاره

«أَنْ يُذْكَرَ» در محل نصب است بنا بر اين كه مفعول دوّم، براي «منع» باشد چنان كه مي گويي: «منعته كذا» [و «كذا» در محل نصب است ] و نيز مانند آيه شريفه: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا «مردم را چيزي از هدايت و ايمان باز نداشت» (اسراء/ 94) [در اين آيه نيز «ان يؤمنوا» در محل نصب مي باشد].

و مي توان گفت «ان يذكر» منصوب است به عنوان اين كه مفعول له باشد، و در اين صورت معناي آيه چنين خواهد بود: چه كسي ستمكارتر است از كسي كه به خاطر كراهت داشتن از نام خدا از آن جلوگيري مي كند؟! و مفهوم آيه فوق بدون شك مفهومي وسيع و گسترده است و به زمان و مكان معيّني محدود نمي شود، بنا بر اين هر كس و هر گروه در تخريب مساجد الهي بكوشد و يا مانع از آن شود كه نام خدا در آنجا برده شود، اين نهايت ستمكاري است و مشمول همان رسوايي و عذاب عظيمي است كه در آيه اشاره شده است.

[شأن نزول ] ... ص: 154

از امام صادق (ع) روايت شده كه اين آيه در مورد قريش نازل شد زماني كه از ورود پيامبر (ص) به شهر مكه و مسجد الحرام جلوگيري مي كردند. بعضي از مفسّران مضمون همين روايت را شأن نزول آيه دانسته اند.

و برخي شأن نزول ديگري براي آيه گفته اند و آن اين كه آيه درباره روميان نازل شد، هنگامي كه [با بني اسرائيل ] در بيت المقدس پيكار نمودند و سعي در ويران ساختن آن داشتند تا اين كه زمان عمر فرا رسيد، و خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و اهل روم وارد بيت المقدس نمي شدند مگر با

بيم و هراس زيرا مي ترسيدند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 155

مسلمانان به آنان حمله كنند.

در ارتباط با شأن نزول اوّل روايت شده است [هنگامي كه اين آيه نازل شد] پيامبر اكرم دستور داد منادي اعلام كند كه بعد از اين سال، هيچ مشركي نمي تواند حج كند و هيچ كس نبايد كعبه را برهنه طواف نمايد، بنا بر اين معني آيه اين مي شود كه كساني كه از بردن نام خدا در مساجد جلوگيري مي كنند، به حكم خدا اجازه ورود به مساجد را ندارند جز با بيم و هراس، زيرا خداي تعالي حكم فرموده و در لوح محفوظ نوشته است كه آيينش را استوار و مؤمنان را ياري نمايد.

لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ براي آنان در دنيا خواري و رسوايي است.

در آن سه وجه است:

1- منظور كشتن و اسير كردن (كافر حربي) است [زجاج مي گويد].

2- منظور از خواري در دنيا، پرداختن ماليات است با خواري و كوچكي [قتاده مي گويد].

3- منظور اين است كه: هنگام قيام مهدي (ع) و فتح قسطنطنيّه و روميّه، آنها به دست او كشته مي شوند [سدي مي گويد].

[ابو علي مي گويد: منظور دور كردن آنان از مساجد مسلمين است ].

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ و براي آنان در آتش جهنم كيفر بزرگي است.

[سوره البقرة (2): آيه 115] ... ص: 155

اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ (115)

ترجمه ... ص: 155

مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو كنيد به سوي خدا روي آورده ايد، خدا به همه جا محيط و به هر چيز داناست. (115)

تفسير: ... ص: 155
اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ منظور اين است كه بلاد مشرق و مغرب و تمامي اين جهان به ذات پاك او تعلق دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 156

فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ... پس به هر سو متوجه شويد آن جا وجه خداست. يعني به هر طرف صورت خود را بگردانيد، همان جا قبله است به اعتبار قول خداي تعالي فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «پس بگردان روي خود را به سوي مسجد الحرام» (بقره/ 144). مضمون آيه اين است كه هر گاه از نماز خواندن در مسجد الحرام منع شديد، هر نقطه اي از زمين براي شما مسجد است، پس به هر سو كه خواستيد روي نماييد، زيرا توليه (به سمت قبله رو نمودن) اختصاص به مسجد الحرام ندارد.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ خداوند بي نياز و داناست.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ يعني، رحمت خدا وسيع است و خواست او گشايش بر بندگان و سهولت بر آنهاست.

«عليم» داناي به مصالح بندگان است.

[شأن نزول ]: ... ص: 156

و گفته شده آيه شريفه در مورد نماز مستحبي خواندن مسافر بر روي مركب است [زيرا در مسافرت مي توان به هر سمت كه مركب رو مي كند نماز خواند].

اين شأن نزول از ائمه (ع) روايت شده است. [شأن نزولهاي ديگري نيز براي آيه ذكر كرده اند].

[سوره البقرة (2): آيات 116 تا 117] ... ص: 156

اشاره

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)

ترجمه ... ص: 156

و گفتند- يهود و نصاري و مشركان- خداوند فرزندي اتّخاذ نموده است- منزّه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و همه در برابر او فرمانبردارند. (116)

هستي بخش آسمانها و زمين اوست و چون اراده آفريدن چيزي كند به محض آن كه بگويد موجود باش فورا موجود مي شود. (117) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 157

تفسير: ... ص: 157

خداوند پس از بيان قبله، گفتار يهود و نصاري را در موضوع توحيد رد كرده مي فرمايد: قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (و گفتند خداوند فرزندي اتّخاذ نموده). آيه شريفه در مورد يهود و نصاري و مشركان عرب نازل شده زيرا يهود معتقد بودند عزير پسر خداست، و نصاري عقيده داشتند مسيح فرزند خداست و مشركان عرب مي گفتند ملائكه دختران خدا هستند. خداوند در مقام ردّ آنان مي فرمايد: «سبحانه»، يعني او منزّه است از چنين نسبتي.

بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و او آفريننده و مالك آنهاست، و ملائكه و عزير و مسيح از جمله مخلوقات او هستند [پس چگونه ممكن است ملائكه و عزير و مسيح كه از مخلوقات خداوند هستند، فرزند او باشند؟!] كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ همه در برابر او فرمانبردارند و هيچ يك از مخلوقاتش از تقدير و تكوين و مشيّت الهي، سرپيچي نمي كنند. و با اين ويژگي، مخلوقات هيچ كدام تناسب و مجانستي با خداوند ندارند و حال آن كه شايسته است كه فرزند از جنس پدر باشد و مجانست كامل با يكديگر داشته باشند.

تنوين در «كل» عوض مضاف اليه محذوف است، زيرا تقدير آيه كل من في السموات و الارض بوده

است.

پرسش: چرا مضاف اليه «كل» - ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- به لفظ «ما» آمده است نه به لفظ «من» [در حالي كه «ما» غالبا در مورد غير صاحبان خرد استعمال مي شود]. و اطاعت و فرمانبري خصوص صاحبان عقل و انديشه است؟

پاسخ: زيرا «ما» گرچه غالبا در صاحبان عقل استعمال مي شود ولي گاهي (بندرت) در غير صاحب عقل به كار مي رود، چنان كه در كلام عرب آمده است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 158

مي گويد: سبحان ما سخر كن لنا (منزه است خدايي كه شما را مسخر ما گردانيد) [و شايد براي تحقير و كوچك شمردن يهود و نصاري بجاي لفظ «من» «ما» آمده است ].

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اختراع كننده است آسمانها و زمين را.

گفته مي شود: بدع الشي ء فهو بديع يعني اختراع كرد چيزي را پس او مخترع است، و «بديع السموات» از قبيل اضافه صفت مشبّه به فاعل خود مي باشد، يعني «بديع سماواته و ارضه» و گفته شده «بديع» به معناي «مبدع» است.

كُنْ فَيَكُونُ يعني ايجاد شو، پس ايجاد مي شود.

«كان» در اين جمله «تامة» است و منظور از جمله «كُنْ فَيَكُونُ» اين نيست كه خداوند يك فرمان لفظي با معني «موجود باش» صادر مي كند، بلكه از باب مثال است و منظور اين است كه هنگامي اراده او به وجود چيزي تعلّق گيرد و بخواهد ايجاد شود [خواه كوچك باشد يا بزرگ، پيچيده باشد يا ساده، به اندازه يك اتم باشد يا به اندازه مجموع آسمانها و زمين ] بدون اين كه ميان اين اراده و پيدايش آن موجود حتي يك لحظه فاصله شود، موجود مي شود، همانند شخص مطيع و فرمانبري كه هر گاه مأمور انجام

كاري شود بلادرنگ امتثال نموده و از انجام آن خودداري نمي كند. و با اين بيان خداي سبحان تأكيد كرده كه زاد و ولد نسبت داده شده به او محال است، زيرا كسي كه به محض اراده يك چيز آن را ايجاد مي كند در كمال قدرت بسر برده و حال وي با حال اجسام از نظر زاد و ولد متفاوت است.

[سوره البقرة (2): آيه 118] ... ص: 158

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 159

ترجمه ... ص: 159

افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟ و معجزه و نشانه اي بر خود ما نازل نمي كند؟ پيشينيان آنها نيز همين گونه سخن مي گفتند، دلها و افكارشان مشابه است، ولي ما (به اندازه كافي) آيات و نشانه ها را براي اهل يقين (و حقيقت جويان) روشن ساخته ايم. (118)

تفسير: ... ص: 159

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ و گفتند آنهايي كه نادانند.

منظور از نادانان مشركان عرب است و گفته شده منظور جاهلان از اهل كتاب مي باشد كه به خاطر عمل نكردن به كتاب از آنان نفي علم شده است.

لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ چرا خداوند با ما سخن نمي گويد.

و معناي آن اين است كه چرا همان طور كه با موسي و ملائكه سخن گفت، به همان كيفيّت با ما سخن نمي گويد؟! و اين درخواست غير منطقي آنان از روي كبر و خودخواهي بود.

أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ يا اين كه نشانه اي نمي آيد براي ما.

منظور آنان از اين سخن انكار معجزه بودن آيات و نشانه هايي است كه برايشان آمده بود.

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ اين چنين گفتند، پيشينيان مانند گفتار ايشان. منظور از پيشينيان يهود است، زيرا آنان بودند كه امور ممتنع را از موسي (ع) درخواست مي كردند.

تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ دلهاي آنان همانند يكديگر است. يعني دلهاي جاهلان از مشركان عرب با دلهاي يهود همانند است در عدم بصيرت و بينايي، مانند قول خداي سبحان درباره مشركان عرب: «أ تواصوا به» (آيا پيشينيانشان آنان را به اين سخن كه گفتند او يا ساحر است يا ديوانه سفارش كرده اند؟).

قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ما بيان كرديم نشانه ها را براي گروهي كه انصاف داده و در نتيجه يقين پيدا مي كنند كه اين آيات نشانه هاي

الهي است و آنان بايد اقرار به آيات كرده و به وجود همانها اكتفاء نمايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 160

[سوره البقرة (2): آيات 119 تا 120] ... ص: 160

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ (119) وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120)

ترجمه ... ص: 160

اي پيامبر ما تو را بحق فرستاديم كه مردم را (به نعمت بهشت) بشارت دهي و (از عذاب جهنّم) بترساني، و تو (پس از انجام رسالت و اتمام حجّت) مسئول گمراهي دوزخيان نيستي. (119)

هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا (به طور كامل تسليم خواسته هاي آنها شوي) و از آيين (تحريف يافته) آنان پيروي كني، بگو هدايت تنها هدايت الهي است، و اگر از هوي و هوسهاي آنها پيروي كني، بعد از آن كه آگاه شده اي، هيچ سرپرست و ياوري از ناحيه خدا براي تو نخواهد بود. (120)

تفسير: ... ص: 160

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ ... ما تو را- اي محمّد- بحق فرستاديم. منظور اين است كه ما تو را فرستاديم تا مژده دهي پيروان خود را به پاداش و بترساني آنان را از كيفر، نه اين كه مردم را مجبور به پذيرفتن ايمان كني اين جمله نوعي دلداري براي پيامبر- صل اللَّه عليه و آله و سلّم- است تا اين كه از اصرار ورزيدن اهل كتاب بر كفرشان رنجور و دلتنگ نشود. و ما از تو راجع به اهل آتش سؤال نمي كنيم كه چرا آنان پس از آن كه تو رسالت خود را انجام دادي و براي دعوت آنان به اسلام تلاش كردي آنها ايمان نياورند؟ ما چنين سؤالي از تو نخواهيم كرد.

طبق قرائت نافع «لا تسأل» به صيغه نهي قرائت شده است، برخي گفته اند «لا تسال» معنايش تعظيم شأن و مقام است، چنان است كه كسي بگويد: لا تسال

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 161

عن حال فلان، يعني از حال فلاني سؤال نكن كه كنايه از اين است كه حال او بيش از آن

است كه تو تصوّر مي كني و يا معنايش اين است كه تو تحمل شنيدن خبر مربوط به فلاني را نداري.

وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ يهود مي گفتند: اي محمّد (ص) ما هرگز از تو خشنود نمي شويم هر چند سعي و تلاش نمايي رضايت ما را جلب نمايي ما از تو پيروي نمي كنيم مگر اين كه تو از آيين ما پيروي نمايي.

قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي در اين جمله خداوند در مقام پاسخ گفتن به يهود مي فرمايد، اي پيامبر بگو، راهنمايي خدا، تنها راهنمايي است و منظور اين است كه هدايت خدا يعني اسلام، تنها هدايت واقعي است كه شايسته است هدايت ناميده شود.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ اگر چنان چه پيروي كني خواهشهاي آنان را بعد از علمي كه براي تو آمده است.

منظور از «اهواء» اقوال و گفتاري است كه از هوا و هوس ناشي شده و از پيش خود مي ساختند. و مقصود از «علم»، دين [اسلام ] است كه درستي و حقّانيّت آن با ادلّه و برهان ثابت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 121] ... ص: 161

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

ترجمه ... ص: 161

كساني كه كتابشان داده ايم و آن را چنان كه بايد خواند، مي خوانند، بدان ايمان آورده اند و آنها كه منكر كتاب خدا شوند زيانكارانند. (121)

تفسير: ... ص: 161

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ آنهايي را كه كتاب اعطا نموديم، ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 162

كاملا آن را پيروي مي كنند. منظور آيه گروهي از اهل كتاب است كه به پيامبر ايمان آوردند و به اسلام گرويدند، و مقصود از جمله يتلونه حق تلاوته اين است كه آنها از تورات كاملا پيروي نموده و آن را تحريف نمي كنند و اوصاف پيامبر (ص) را كه در تورات ذكر شده تغيير نمي دهند.

امام صادق (ع) بنا به روايتي فرموده منظور از «حَقَّ تِلاوَتِهِ» اين است كه هنگام تلاوت قرآن و ذكر بهشت دوزخ مؤمنان در آن تأمل كنند، وقتي به نام بهشت رسيد آن را از خدا طلب كند و چون نام جهنّم ذكر شد از آن به خدا پناه ببرد.

أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ... «1»، آنها ايمان آوردند به او.

يعني آنها به كتابشان (تورات) ايمان آوردند.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ و آنهايي كه باور نكردند آن را، آنان زيانكارانند. منظور كساني است كه تورات را تحريف نمودند و از آن روي زيانكارند كه گمراهي را به هدايت خريدند.

[سوره البقرة (2): آيات 122 تا 123] ... ص: 162

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمِينَ (122) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)

ترجمه ... ص: 162

اي بني اسرائيل به ياد بياوريد نعمتي را كه به شما ارزاني داشتم و نيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم. (122)

و بترسيد از روزي كه هر كس جزاي عمل خود را ببيند و كسي را به جاي ديگري مجازات نكنند و از هيچ كس فدايي پذيرفته نشود و شفاعت كسي سودمند نبود و (از هيچ ناحيه) كسي ياري نمي شود. (123)

__________________________________________________

1- اكثر مفسّرين معتقدند ضمير در «به» به كتاب رجوع مي كند. ولي كلبي مي گويد ضمير به محمّد (ص) بر مي گردد ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 21.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 163

تفسير: ... ص: 163

نظير اين دو آيه قبل از اين (در آيات 47 و 48 همين سوره) گذشت، و چون ميان اين دو آيه و آياتي كه سابقا به همين مضمون عنوان شد فاصله افتاده، اعاده و تكرار آن به منظور تأكيد بر توجه دادن (بني اسرائيل به نعمتهايي كه خداوند به آنان ارزاني داشته) و استدلال، امري نيكو و پسنديده است.

[سوره البقرة (2): آيه 124] ... ص: 163

اشاره

وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

ترجمه ... ص: 163

(و به خاطر بياورد) هنگامي كه خداوند ابراهيم را به وسايل گوناگون آزمود و او بخوبي از عهده آزمايش برآمد، خداوند به او فرمود من تو را به پيشوايي خلق برگزينم ابراهيم عرض كرد اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي كرد؟ فرمود (آري اگر صالح و شايسته آن باشند) كه عهد من (امامت) هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد. (124)

تفسير: ... ص: 163

وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ ... هنگامي كه خداوند ابراهيم را امتحان كرد.

«اذا» در محل نصب مفعول به است براي فعل مقدري كه «اذكر» باشد.

بِكَلِماتٍ ...

منظور از «كلمات» «1» اوامر و نواهي خداوند است و بايد توجه داشت كه نسبت دادن «امتحان» به خداوند بر سبيل مجازات [زيرا امتحان حقيقي از كسي صادر مي شود كه عاقبت امر را نداند و بخواهد به وسيله امتحان آن را معلوم كند و حال آن كه خداوند به عواقب امور كاملا آگاه است، و مي تواند آنچه را اراده اش تعلّق گرفته و يا بنده اش طلب نموده است اختيار كند.] و گويي نحوه رفتار خداوند با بندگان خود، مانند رفتار آزمايش كنندگان است.

__________________________________________________

1- درباره «كلماتي» كه ابراهيم (ع) در انجام آنها مورد آزمايش قرار گرفته است اقوال و نظريات متعددي است كه در ترجمه تفسير مجمع البيان (ج 2، ص 24) مشروحا بيان شده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 164

«فَأَتَمَّهُنَّ ...» ابراهيم آن كلمات را به انجام رسانيد.

يعني بخوبي از عهده امتحانات الهي بر آمد و بدون هيچ افراط و تفريطي آنها را انجام داد.

چنان كه قبلا اشاره شد عامل در «اذ» فعل «اذكر» مي باشد كه در تقدير است، [و تقدير آيه چنين بوده: «و اذكر إذ

ابتلي ابراهيم ...] و ممكن است تقدير آيه چنين باشد: و إذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات كان كيت و كيت. و مي توان گفت، جمله «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ» عامل در «اذ» است، پس بنا بر قول اوّل [كه عامل فعل مقدّر (اذكر) است ] جمله «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ» مستأنفه خواهد بود. و اگر سؤال شود: هنگامي كه ابراهيم كلمات را به انجام رسانيد، پروردگارش به او چه گفت؟ گفته مي شود: قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً يعني فرمود من تو را پيشواي مردم قرار مي دهم.

ليكن بنا بر قول دوّم كه جمله (قالَ إِنِّي جاعِلُكَ) عامل در «اذ» باشد، اين جمله يا عطف بر جمله ما قبل است و يا تفسير و تبيين جمله «ابتلي» مي باشد.

درباره «كلماتي» كه ابراهيم (ع) در انجام آنها مورد آزمايش قرار گرفته است اقوال و نظريات متعددي است:

1- انتخاب او براي امامت «1» .

2- [قتاده مي گويد] منظور از «كلمات» واقع در آيه «ده خصلت» است كه در شريعت ابراهيم (ع) واجب بوده و در دين «اسلام» مستحبّ است «2» .

__________________________________________________

1- مجاهد مي گويد منظور از «كلمات» اين است كه خداوند متعال ابراهيم (ع) را به مطالبي كه از همين آيه و آيات بعد استفاده مي شود از قبيل انتخاب او به امامت و ساختن كعبه و وصيّت او فرزندان خود را به رعايت اسلام امتحان فرمود (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1، ص 28).- م.

2- ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 25.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 165

پنج خصلت از آنها كه به سر انسان تعلق دارد به اين شرح است:

1- شانه كردن موي سر 2- چيدن شارب 3- مسواك كردن 4- مضمضه كردن 5-

استنشاق نمودن.

و پنج خصلت از آنها كه به بدن انسان تعلّق دارد:

1- ختنه كردن 2- زايل كردن موي زير بغل 3- زايل كردن موي زهار 4- چيدن ناخن ها 5- استنجا با آب.

و گفته شده است [ابن عباس گفته است ] منظور از «كلماتي» كه ابراهيم (ع) درباره آنها مورد آزمايش قرار گرفت 30 خصلت از شريعت اسلام است كه ده تا از آنها در سوره توبه در ضمن اين آيه بيان گرديده است: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ يعني: 1- توبه كنندگان، 2- عبادت كنندگان، 3- شكر گزاران، 4- روزه داران، 5- ركوع كنندگان، 6- سجده كنندگان، 7- آمران به معروف، 8- نهي كنندگان از منكر، 9- نگهبانان حدود الهي و 10- بشارت به مؤمنان (توبه/ 112).

ده خصلت ديگر از آن خصلتهاي 30 گانه در سوره احزاب در ضمن اين آيه بيان شده: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 166

وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً

يعني:

«1- اسلام، 2- ايمان، 3- اطاعت و عبادت خدا، 4- راستگويي، 5- صبر، 6- ترس و خشوع نسبت به خدا، 7- تصدّق دادن، 8- روزه گرفتن، 9- حفظ دامن از حرام، 10- زياد به ياد خدا بودن» (احزاب/ 35).

و ده تاي ديگر از آنها در سوره مؤمنون و معارج تا آيه: الَّذِينَ هُمْ عَلي صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ

ذكر شده است «1» . «2» .

3- انجام مناسك حجّ [در روايت چهارمي كه از ابن عباس در دست است «كلماتي» كه ابراهيم (ع) درباره آنها مورد امتحان خداوند قرار گرفته است به انجام مناسك حج تفسير شده است.]

4- نام پنج تن (ع) [شيخ بزرگوار صدوق (ره) در كتاب نبوّت از مفضّل بن عمر نقل مي كند كه وي مي گويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم منظور از كلماتي كه در آيه: وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ واقع شده است چيست؟ امام صادق (ع) فرمود: مراد از آنها

__________________________________________________

1- اين ده خصلت كه از اوّل سوره مؤمنون تا آيه 9 آن به دست مي آيد عبارت است از: 1- ايمان، 2- خشوع، 3- احتراز از لغو و باطل، 4- دادن زكات، 5- حفظ دامن از غير همسر و كنيز ملكي، 6- و 7- نسبت به همسر و كنيز ملكي مباشرت داشتن، 8- رعايت امانت، 9- رعايت پيمان، 10- محافظت بر نمازها.

2- در روايت ديگري از ابن عباس «كلمات» واقع در آيه به 40 خصلت تفسير گرديده است و آنها عبارتند از 30 خصلتي كه در قول سابق ذكر شد به اضافه ده خصلت ديگري كه از آيات 22 تا 34 سوره معارج استفاده مي شود و به اين شرح است:

1- ثبات و استقامت در نمازگزاران، 2- از مال خود حق معلومي براي محرومان در نظر گرفتن، 3- تصديق به روز جزا، 4- ترس از عذاب الهي، 5- حفظ دامن از حرام، 6- مباشرت با همسر و كنيز، 7- رعايت امانت، 8- رعايت پيمان، 9- قيام به شهادت حق، 10- محافظت بر نمازها. (به نقل از ترجمه تفسير مجمع البيان،

ج 2، ص 27).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 167

كلماتي است كه آدم (ع) آنها را از پروردگار متعال فرا گرفت و خداوند به احترام آنها توبه آدم را قبول كرد و آن «كلمات» نام محمّد، علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) است.]

قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ... من تو را امام مردم قرار مي دهم.

«امام» يعني كسي كه مردم در گفتار و كردار و امور دينشان به وي اقتدا مي كنند و خداوند [پس از آن كه ابراهيم را آزمايش كرد و ابراهيم كاملا از عهده امتحان برآمد، وي را پاداش عنايت كرد يعني ] ابراهيم را «امام مردم» قرار داد و مردم در امور دين به او اقتدا مي كردند و او به اداره امور آنان مي پرداخت.

قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي ... گفت از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار بده.

جمله «و من ذريّتي» عطف است بر «كاف» «جاعلك» گويي فرموده است:

و جاعل بعض ذريتي يعني خداوندا از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار مي دهي؟ چنان كه كسي به شما بگويد: «من تو را گرامي خواهم داشت» و شما بگويي «و فلان را نيز»؟ [يعني فلاني را نيز گرامي مي داري.؟]

قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ گفت ستمكاران هرگز به امامت نمي رسند.

مفهوم آيه اين است كه هر كس از ذريّه تو ستمكار باشد به امامت نمي رسد. تنها كسي به امامت مي رسد كه از ستمكاران نباشد.

از اين كه خداوند به طور صريح مي فرمايد: امامت به ستمكار نمي رسد استفاده مي شود كه امام بايد معصوم باشد زيرا كسي كه معصوم نيست بالاخره يا به خود و يا به ديگران ستم كرده است. «1»

[سوره البقرة (2): آيه 125] ... ص: 167

اشاره

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ

أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)

__________________________________________________

1- علماي مذهب اماميه، براي لزوم «عصمت امام» به اين آيه استدلال كرده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 168

ترجمه ... ص: 168

(و به خاطر بياوريد) هنگامي را كه ما خانه كعبه را محل امن و امان براي مردم قرار داديم و دستور داده شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خداوند قرار دهيد، و از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه حرم خدا را براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد. (125)

تفسير: ... ص: 168

«البيت» «بيت» اسم و علم بالغلبه براي كعبه است، مانند «نجم» كه علم شده براي ستاره ثريّا.

مَثابَةً لِلنَّاسِ مثابت به معناي مرجع است و «كعبه» به اين مناسبت مرجع ناميده مي شود كه مردم هر ساله به سوي آن روي مي آورند. «1»

__________________________________________________

1- در معناي اين كلمه پنج قول است:

1- حسن مي گويد: مثابت به معناي مرجع است و «كعبه» به اين مناسبت مرجع ناميده مي شود كه مردم هر ساله به سوي آن روي مي آوردند.

2- ابن عباس نيز مي گويد: «مثابت» به معناي مرجع است ولي اين اطلاق به اين مناسبت است كه نوعا مسلماناني كه از خانه كعبه باز مي گردند قصد دارند دوباره به سوي آن برگردند و هيچ گاه زيارت و احتياج خود را نسبت به آن تمام شده نمي دانند. و لذا در حديث وارد شده، كسي كه از مكه به اين قصد مراجعه كند، كه در آينده به سوي آن باز گردد عمرش زياد مي شود ولي كسي كه هنگام خروج از مكّه قصد بازگشت به سوي آن نكند اين موضوع علامت آن است كه مرگ وي نزديك شده است.

3- بعضي گفته اند كه «مثابت» به معناي محل استحقاق ثواب است، به مناسبت اين كه مردم هر سال به منظور انجام مراسم حج به زيارت آن مي آيند

و مستحق ثواب مي گردند.

4- بعضي «مثابت» را به معني پناهگاه دانسته اند.

5- برخي «مثابت» را به محلّ تجمّع تفسير كرده اند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 38).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 169

«وَ أَمْناً ...» خانه كعبه، «محل امن» است چنان كه اين آيه شريفه بيان مي فرمايد: حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ «ما آن شهر- مكه- را حرم امن قرار داديم در صورتي كه از اطرافشان مردم ضعيف را به قتل و غارت مي ربايند» (عنكبوت/ 67).

خانه كعبه به اين مناسبت «محل امن» ناميده مي شود كه در دين اسلام مقرّر شده است كه قانون جزايي اسلام در مورد كسي كه پس از ارتكاب جنايتي در خارج، به خانه كعبه يا به «حرم» پناهنده شود تا هنگامي كه از حرم خارج نشده است، اجرا نمي شود. «1»

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي ... مقام ابراهيم را جايگاه نماز قرار دهيد يعني به آنان (اهل مكه) گفتيم از مقام (ابراهيم كه محلي است در نزديك خانه كعبه)، جايگاهي براي نماز انتخاب كنيد.

«مَقامِ إِبْراهِيمَ» جايي است كه در آن جا سنگي قرار داشت و ابراهيم قدم بر روي آن گذارده است. [و حجاج پس از انجام طواف به آن نزديك مي شوند و موظفند نماز طواف را در آن مكان به جا آورند].

«وَ اتَّخِذُوا» به صيغه ماضي نيز قرائت شده، كه در اين صورت عطف بر «جعلنا» است، و معناي آن چنين مي شود: «مردم از مقام ابراهيم جايگاهي را براي نماز انتخاب نمودند» .

كساني كه «و اتخذوا»، به لفظ امر قرائت كرده اند در «و امنا» وقف كرده اند ولي كساني كه آن را به لفظ ماضي خوانده اند در اين

جا وقف نكرده اند زيرا آن را

__________________________________________________

1- و از طرفي براي آن كه اين موضوع وسيله اي براي تعطيل حدود الهي نشود و افراد از اين قانون سوء استفاده نكنند در اسلام مقرر شده است كه آن شخص را از لحاظ مواد غذايي، آشاميدني در مضيقه بگذارند تا ناگزير از كعبه و حرم آن خارج شود و حدّ الهي درباره او جاري شود، تا هم احترام خانه كعبه رعايت شود و هم حدود الهي تعطيل نگردد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 170

عطف بر «جعلنا» دانسته اند.

وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ ... به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم خانه خدا را پاكيزه كنيد.

أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ «ان» به معناي «اي» و مفسره است و «عهدنا» را از اين رو به «امرنا» (گفتيم) تفسير كرديم كه «ان» مفسره هر گاه بعد از الفاظي واقع شود كه معناي قول را دارد، آن الفاظ معناي قول مي دهند.

منظور از «تطهير» اين است كه خانه كعبه را از بتهايي كه بر آن مي آويختند و نيز از پليديها پاك نمايند.

و علّت اين كه خداي سبحان «بيت» را به خود نسبت داده بيان اين نكته است كه «كعبه» بر ساير اماكن عالم فضيلت و برتري دارد.

لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ ... منظور از «طائفين» كساني هستند كه در اطراف خانه كعبه مشغول طواف مي باشند و منظور از «عاكفين» افرادي هستند كه مجاور خانه كعبه مي باشند.

وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ... مقصود از آنها نمازگزاراني است كه در نزديكي خانه كعبه به ركوع و سجود مي روند. زيرا ركوع و سجود از افعال نمازگزار است.

[سوره البقرة (2): آيه 126] ... ص: 170

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ

مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

ترجمه ... ص: 170

(و به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم عرض كرد،: پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده و اهل آن را- آنها كه ايمان بخدا و روز بازپسين آورده اند- از ثمرات (گوناگون) روزي ده (ما اين دعاي ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم) امّا به آنها كه كافر شدند، بهره كمي خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مي كشانيم و چه بد سرانجامي دارند. (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 171

تفسير: ... ص: 171

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... هنگامي كه ابراهيم گفت پروردگارا اين را يعني «مكه» را شهر امن قرار بده.

منظور از «بَلَداً آمِناً» شهر داراي امنيّت است، مانند قول خداي تعالي: فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «چنين كسي در عيش و زندگاني خوش خواهد بود» (حاقه/ 21) كه منظور «زندگاني» داراي خوشي است، و نيز مانند «بلد اهل» كه به معني شهر صاحب اهل است.

بعضي گفته اند، «بلدا آمنا» از قبيل اسناد به مكان است به اعتبار اهل آن، مثل «ليل نايم» يعني شب خواب رونده به اعتبار اين كه مردم در آن به خواب مي روند. [و مقصود در اين جا شهري است كه مردم در آن ايمن هستند].

وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ ... انواع روزيها و ميوه ها به اهل آن عنايت كن.

منظور ابراهيم اين است كه روزيها و ميوه ها را مخصوص كساني از اهل مكه كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند قرار ده، زيرا «من آمن منهم» بدل از «اهله» مي باشد.

قالَ وَ مَنْ كَفَرَ «من كفر» عطف بر «من آمن» است، چنان كه در آيه قبل جمله «و من ذريّتي» عطف بر «كاف»

در «جاعلك» بود.

علّت اين كه ابراهيم (ع) دعاي خود را مخصوص مؤمنين قرار داد [و گفت:

مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ] اين است كه خداوند در ضمن آيه قبل- موقعي كه از پيشگاه او امامت را براي ذريّه خود تقاضا كرد و گفت: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي»، با جمله لا ينال عهدي الظالمين به ابراهيم فهماند كه در ميان ذريّه او ظالماني پديد خواهند آمد. و خداي سبحان با جمله «وَ مَنْ كَفَرَ» به او فهماند كه فرق است بين روزي دادن و مسأله امامت و رهبري، زيرا برگزيده شدن به خلافت، مختص كسي است كه ظلم و ستمي از وي سرنزده باشد، به خلاف رزق و روزي كه گاهي موجب جلب و جذب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 172

روزي خورنده به روزي دهنده مي شود و يا اساسا، خداوند براي اين كه حجّت را بر بندگانش تمام كرده باشد الزاما به آنان روزي مي رساند. بنا بر اين معني قال و من كفر اين است كه خداوند فرمود: كفّار را نيز روزي مي دهم و بهره مند مي سازم. و مي توان گفت، «وَ مَنْ كَفَرَ» مبتدا و متضمن معناي شرط است و «فامتعه» جواب آن است، بنا بر اين معناي جمله اين است كه، چنان چه كسي كافر شود بازهم به او روزي مي دهم.

«فامتعه» نيز قرائت شده است.

ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النَّارِ ... به گونه اي او را به سوي آتش مي كشانم كه نتواند از آن سرپيچي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيات 127 تا 128] ... ص: 172

اشاره

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ

عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128)

ترجمه ... ص: 172

(و نيز به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند (و مي گفتند) پروردگارا از ما بپذير تو شنوا و دانايي.

(127)

پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشد به وجود آر و راههاي پرستش و طاعت را بما بنما و توبه ما را بپذير كه تنها تو توبه پذير و مهرباني. (128)

تفسير: ... ص: 172

«يرفع» از گذشته حكايت مي كند و «قواعد» جمع «قاعده» و به معني پايه و اساس چيزي است ولي غالبا صفت استعمال شده و به معناي «ثابت» است.

منظور از «يرفع القواعد» ساختمان كردن بر روي آنهاست، زيرا وقتي بنايي بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 173

روي پايه ها ساخته شود، مرتفع مي شوند. و مي توان گفت منظور از «قواعد» رديفهاي ديوار ساختمان است، زيرا هر رديفي كه چيده مي شود، پايه اي است براي رديفهاي ديگري كه بر روي آن بنا مي شود.

روايت شده كه ابراهيم (ع) خانه كعبه را بنا مي كرد و اسماعيل پدر را كمك مي كرد و سنگ به دست وي مي داد. [يعني ابراهيم و اسماعيل با هم پايه خانه كعبه را بالا مي بردند].

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا ... تقدير اين جمله چنين است: يقولان ربنا تقبل منا يعني، در حالي كه مي گفتند: پروردگارا از ما بپذير.

فعل «يقولان» در موضع نصب است بنا بر حال بودن، و جمله «تقبل منا» دليل بر اين است كه ابراهيم و اسماعيل «كعبه» را به عنوان عبادتگاه ساخته اند، نه محلي براي سكونت زيرا منظور از جمله «تقبّل منا» اين است كه پروردگارا به ما در برابر اين عمل اجر و پاداش عطا كن و انتظار پاداش از خداوند، تنها در

قبال ساختن بنايي است كه جنبه عبادت و اطاعت داشته باشد.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پروردگارا! تويي كه دعاي ما را مي شنوي و از نيّات ما آگاهي.

و علّت اين كه خداي سبحان نخست «قواعد» را مبهم و نامعلوم ذكر نموده و نفرموده «قواعد البيت» و سپس آن را به وسيله «من» بياني، تفسير كرده اين است كه «ايضاح بعد از ابهام» موجب تعظيم شأن شي ء مبهمي است كه سپس تبيين مي شود.

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ يعني، پروردگارا نيّات ما را براي خودت خالص قرار ده، اين آيه از قبيل قول خداي تعالي است كه مي فرمايد: مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ «كسي كه از هر جهت تسليم حكم خدا گردد» (بقره/ 112). و يا منظور از اين جمله اين است كه پروردگارا ما را چنان تسليم خود قرار ده كه در مقابل تو خاضع و مطيع باشيم، يا منظور اين است كه پروردگارا بر اخلاص و خشوع و اقرار ما نسبت به خودت بيفزا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 174

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ پروردگارا بعضي از فرزندان ما را جماعت موحد و منقادي قرار بده.

«من» براي «تبعيض» يا براي «تبيين» است. مانند «من» در آيه شريفه: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ ... «خداوند به كساني كه از شما بندگان- به خدا و حجّت عصر (ع)- ايمان آورد وعده فرموده و ...» (نور/ 55).

از حضرت صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «منظور از «امّت» در اين آيه تنها بني هاشم هستند» .

وَ أَرِنا مَناسِكَنا ... پروردگارا، ما را از اعمال حج آگاه كن تا عبادت خود را به مقداري كه توفيق به ما دادي انجام دهيم.

«ارنا» به سكون

را (ارنا) نيز قرائت شده، از باب قياس بر «فخذ» كه «فخد» هم خوانده شده است. و ليكن اين نوع قرائت متروك و نادر است مگر اين كه به اشمام كسره قرائت شود.

وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ توبه ما را بپذير، تو توبه پذير و نسبت به بندگان خود داراي رحمت هستي.

در منظور از اين جمله دو وجه گفته شده است:

1- اين جمله براي تحقق بندگي و انقطاع كامل در مقابل خداوند است [و اين سخن از ابراهيم و اسماعيل صادر شده است ] تا مردم ديگر از آنها پيروي كنند.

[اين وجه صحيحتر به نظر مي رسد].

2- منظور ابراهيم و اسماعيل درخواست توبه پذيري از خداوند نسبت به ستمكاران ذريّه خود بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 129] ... ص: 174

اشاره

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 175

ترجمه ... ص: 175

پروردگارا! در ميان آنها (فرزندان من) پيامبري از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و (روانشان را از هر ناداني و زشتي) پاك و منزّه سازد، زيرا تو توانا و حكيمي (و بر اين كار قادري). (129)

تفسير: ... ص: 175

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ ... پروردگارا در ميان آنها پيامبري از خودشان مبعوث كن. ضمير در «فيهم» به «امة مسلمة» در آيه قبل برمي گردد.

منظور از پيغمبري كه ابراهيم از خداوند بعثت او را در ميان ذريه خود تقاضا كرده است «پيغمبر ما» مي باشد، زيرا از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: من هستم دعاي ابراهيم و بشارت عيسي و تعبير رؤياي مادرم «1» .

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ تا آيات تو را بر مردم بخواند و آنچه بر او وحي شود به آنان ابلاغ كند.

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ... قرآن را به مردم تعليم دهد و به آنان «حكمت» بياموزد. و منظور از «حكمت»، شريعت و بيان احكام است.

وَ يُزَكِّيهِمْ ... مردم را از شرك و پليدي پاك سازد.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ تو داراي كمال قدرت و جلال و عظمت هستي و شگفتيهاي آفرينش تو همراه با علم و استحكام است.

[سوره البقرة (2): آيه 130] ... ص: 175

اشاره

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)

ترجمه ... ص: 175

چه كسي- جز افراد سفيه و نادان- از آيين ابراهيم (با آن پاكي و

__________________________________________________

1-

انا دعوة ابي ابراهيم و بشري عيسي و رؤيا امي.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 176

درخشندگي) رويگردان خواهد شد؟ ما او را در دنيا به شرف رسالت برگزيديم و البته در آخرت هم از صالحان است. (130)

تفسير: ... ص: 176

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ... چه كسي- جز افرادي كه خود را به سفاهت افكنده اند- از آيين ابراهيم كه آييني بر حق و داراي حقيقت است رويگردان خواهد شد؟

استفهام در آيه (من) براي انكار است، و معنايش اين است كه بعيد است در ميان خردمندان كسي باشد كه از آيين پاك ابراهيم رويگردان باشد.

«من سفه» بدل از ضمير مستتر در «يرغب» و در موضع «رفع» است و منظور از سفاهت نفس (سفه نفسه) ناچيز شمردن و به ابتذال كشاندن نفس است. (السّفه: سبكي).

و گفته شده: نصب «نفسه» بنا بر «تميز» بودن است نظير «غبن رايه» كه «رايه» تميز براي «غبن» است. و نيز گفته شده: اين جمله در اصل «سفه في نفسه» بوده و جار و مجرور (في) حذف شده است، مانند گفته عرب كه مي گويد: «زيد ظني مقيم» يعني «في ظني» ولي احتمال اوّل كه «تميز» باشد، صحيحتر است.

وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا ... او را در دنيا به پيامبري برگزيديم.

اين جمله در مقام بيان اين نكته است كه عقيده كساني كه از آيين ابراهيم روي مي گردانند خطا و نادرست است. [زيرا اگر دين و شريعت ابراهيم نقص و كاستي داشت خداوند وي را به پيامبري مبعوث نمي كرد].

وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ و او (يعني ابراهيم) در آخرت

از رستگاران است. [و نكته اين كه تنها رستگاري اخروي را براي ابراهيم ذكر كرده و فرموده: و انّه في الاخرة من الصالحين با اين كه او در دنيا هم رستگار بود، اين است كه ابراهيم به خاطر شايستگي خاصّي كه دارد استحقاق كرامت و پاداش نيكو و كامل را داراست و البته پاداش كامل و خالص تنها در آخرت وجود دارد]. و كسي كه كرامت دنيا و آخرت را در پيشگاه خداوند دارد، هيچ كس از او سزاوارتر نيست كه به آيين او روي آورده شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 177

[سوره البقرة (2): آيات 131 تا 132] ... ص: 177

اشاره

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (131) وَ وَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

ترجمه ... ص: 177

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و در برابر حق تسليم باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم. (131)

ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آئين وصيّت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده است و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد. (132)

تفسير: ... ص: 177

«إِذْ قالَ»، ظرف است براي «اصطفيناه» يعني هنگامي به ابراهيم گفتيم تسليم باش كه او را به رسالت برگزيديم. و معناي قال له ربه اسلم اين است كه او هنگامي به رسالت برگزيده شد كه به ذهنش رسيد تا در دلايل و نشانه هاي توحيد و حقّانيّت اسلام مطالعه و تأمل نمايد.

قالَ أَسْلَمْتُ يعني سپس مطالعه و تدبر كرد و خداي يكتا را شناخت، بعضي گفته اند «اسلم» يعني يقين كن و فرمان ببر.

«وَ وَصَّي بِها»، «اوصي» نيز قرائت شده است. ضمير در «بها» به «كلمه» بر مي گردد، بنا بر اين كه منظور از آن جمله، «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» در آيه قبل باشد مانند ضمير در آيه و جعلها كلمة باقية «1» كه به جمله انني براء مما تعبدون الا الذي

__________________________________________________

1- زخرف/ 28.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 178

فطرني «1» در آيه قبل بر مي گردد.

«و يعقوب» عطف است بر «ابراهيم» و حكم هر دو يكي است، يعني، يعقوب نيز به فرزندان خود اين وصيّت را كرد.

اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ ... معناي اين جمله اين است كه خداوند به شما ديني عطا كرده كه برگزيده تمام اديان است و آن

دين اسلام است كه شما را موفّق داشته آن را اختيار نماييد.

فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ هيچ گاه از اسلام دست نكشيد تا اين كه هنگام مردن بر دين اسلام باقي بمانيد، پس در حقيقت آنچه كه از آن نهي شده اند، اين است كه آنان هنگام مرگ (در حال كفر) و مخالف با اسلام باشند.

و داخل كردن حرف نهي (لا) بر «موت» براي بيان اين نكته است كه خيري در مرگ در حال كفر نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 133] ... ص: 178

اشاره

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

ترجمه ... ص: 178

آيا شما به هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيز را مي پرستيد؟ گفتند خداي تو و خداي پدرانت را، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم. (133)

تفسير: ... ص: 178

«ام» منقطعه و به معناي «بل» است.

__________________________________________________

1- زخرف/ 26 و 27.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 179

«أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ» معناي همزه در آيه انكار است و معناي جمله اين است كه شما پيش يعقوب حاضر نبوديد. «شهيد» يعني: حاضر.

إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد.

مورد خطاب آيه مؤمنان هستند، و منظور از خطاب اين است كه شما هنگام مرگ يعقوب حاضر نبوديد تا بدانيد او به فرزندان خويش چه گفت، بلكه از طريق وحي دانستيد به آنان چه توصيه كرد.

برخي گفته اند: مورد خطاب در آيه «يهود» است زيرا آنان معتقد بودند هر پيامبري كه از دنيا رفته، بر دين يهود مرده است. و بنا بر اين كه خطاب متوجه يهود باشد «ام» متّصله است و قبل از آن فعل مقدّري وجود دارد كه حذف شده است و گويي چنين گفته شده: أ تدعون علي الانبياء اليهوديه ام كنتم شهداء اذا حضر يعقوب الموت يعني چگونه «يهوديّت» را به انبياء نسبت مي دهيد و حال آن كه اجداد و گذشتگان شما حاضر بودند هنگامي كه يعقوب در حال مرگ، به فرزندان خويش توصيه نمود كه بر آيين ابراهيم و دين اسلام باقي بمانند، و شما از طريق كتب آسماني اين مطلب را دانستيد، بنا بر اين چرا چيزي را به انبياء نسبت مي دهيد كه مبرّاي از آن

مي باشند؟!! إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي هنگامي كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيزي را مي پرستيد؟ تقدير آيه چنين بوده: اي شي ء تعبدون من بعد وفاتي و مضاف (وفات) حذف شده است.

قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ... يعني گفتند:

خداي تو و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مي پرستيم.

إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ عطف بيان است براي «آبائك» و علّت اين كه خداوند اسماعيل را در رديف پدران يعقوب ذكر نموده با اين كه «اسماعيل» عموي وي مي باشد. اين است كه «عمو» در حكم پدر و «خاله» در حكم مادر است، زيرا آنان از نظر نسبت برادري يكي بوده و تفاوتي با يكديگر ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 180

«إِلهاً واحِداً» بدل از «اله آباءك» است و درباره جمله و نحن له مسلمون چند وجه گفته شده:

1- حال از فاعل «نعبد» است 2- حال از مفعول «نعبد» است زيرا ضمير «له» به آن بر مي گردد 3- عطف بر «نعبد» است 4- جمله معترضه و معنايش اين است كه از جمله حالات ما اين است كه به بندگي در برابر خداوند اعتراف مي كنيم.

[سوره البقرة (2): آيه 134] ... ص: 180

اشاره

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (134)

ترجمه ... ص: 180

اينان امّتي بودند كه در گذشتند، اعمال آنان مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است، و هيچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود. (134)

تفسير: ... ص: 180

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ... «تلك» اشاره به «امة» است و منظور از آن ابراهيم و يعقوب و فرزندان موحد آنان است.

«لَها ما كَسَبَتْ» اعمال آنان مربوط به خودشان بود.

منظور از اين جمله اين است كه كسي از نتيجه اعمال ديگران سود و بهره اي نمي برد، چه از نياكان او باشد چه از فرزندان وي.

و اين پاسخ به اين دليل به يهود داده شد كه آنان به نياكان خود افتخار مي كردند.

وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ شما به خاطر گناهان نياكانتان مؤاخذه نخواهيد شد، همان گونه كه از حسناتشان بهره نخواهيد برد.

[سوره البقرة (2): آيه 135] ... ص: 180

اشاره

وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 181

ترجمه ... ص: 181

(اهل كتاب) گفتند يهودي يا مسيحي بشويد تا هدايت يابيد، بگو (اين آيينهاي تحريف شده هرگز نمي تواند موجب هدايت باشد) بلكه پيروي از آيين خالص ابراهيم كنيد و او هرگز از مشركان نبود. (135)

تفسير: ... ص: 181

وَ قالُوا ... ضمير در «قالوا» به يهود و نصاري بر مي گردد يعني يهود گفتند:

«كُونُوا هُوداً» به دين ما در آييد.

و نصاري گفتند: كونوا نصاري تهتدوا يعني به دين ما در آييد تا به طريق حق هدايت شويد.

قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ بگو اي محمّد (ص)، بلكه ما از دين ابراهيم پيروي مي كنيم و مانند سخن عدي بن حاتم كه گفت: «اني من دين» يعني «من اهل دين» تقدير آيه چنين بوده: «بل نكون اهل ملت ابراهيم» . و گفته شده تقدير آيه چنين بوده: بل نتبع ملة ابراهيم يعني ما از دين ابراهيم پيروي مي كنيم.

«حنيفا» حال است از مضاف اليه (ابراهيم) مانند اين كه گفته مي شود: رايت وجه هند قائمة.

حنيف يعني تمايل از هر آيين باطل به آيين حق.

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ابراهيم از مشركين نبود. خداوند با اين بيان شرك را از ملّت ابراهيم نفي كرده و تلويحا اشاره فرموده به مشرك بودن اهل كتاب (يهود و نصاري) و غير آنان. زيرا هر يك از اين گروه ها ادّعا مي كردند كه از دين ابراهيم پيروي مي كنند، در صورتي كه همه آنها مشرك بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 182

[سوره البقرة (2): آيه 136] ... ص: 182

اشاره

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عِيسي وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

ترجمه ... ص: 182

بگوييد: ما به خدا ايمان آورده ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط بني اسرائيل نازل گرديد (و همچنين آنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر) از طرف پروردگار داده شده است و ما ميان هيچ يك از پيامبران فرق نمي گذاريم و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم. (136)

تفسير: ... ص: 182

خداوند به مسلمانان خطاب كرده مي فرمايد:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ... بگوييد به خدا ايمان آورديم.

خداوند در اين آيه مسلمانان را مأمور ساخته است كه آنچه را قلبا به آن ايمان دارند اظهار كنند و دليل اين كه ايمان به خدا اوّل ذكر شده اين است كه اهميّت آن بيش از همه واجبات است. سپس در مرحله دوّم ايمان به قرآن و ساير كتبي را كه بر پيامبران مذكور در آيه نازل شده، ذكر فرموده است.

«اسباط» جمع «سبط» و به معني نواده مي باشد و منظور از اسباط نوادگان و فرزنداني است كه از اولاد دوازده گانه يعقوب (ع) به وجود آمدند، چنان كه به امام حسن و امام حسين (ع) دو «سبط» رسول خدا (ص) گفته مي شود.

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ ميان هيچ يك از پيامبران تفاوت نمي گذاريم يعني اين طور نيست كه ما مسلمانان به بعضي از آنها ايمان بياوريم و به بعضي ايمان نياوريم، چنان كه يهود و نصاري ميان پيامبران تفاوت قائل شدند. [يهود به حضرت عيسي (ع) و حضرت محمّد (ص) ايمان نياوردند و نصاري به حضرت سليمان و پيامبر ما حضرت محمّد (ص) ايمان نياوردند].

«احد» در اين جا به معناي جماعت است و به اين دليل دخول «بين» بر

آن صحيح است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 183

[سوره البقرة (2): آيات 137 تا 138] ... ص: 183

اشاره

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137) صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

ترجمه ... ص: 183

اگر آنها (يهود و نصاري) به آنچه شما ايمان آورده ايد، ايمان آوردند هدايت يافته اند و اگر سرپيچي كنند بدون ترديد راه خلاف حق و كفر را پيش گرفته اند و خداوند تو را اي پيامبر از شر و آسيب آنان حفظ خواهد كرد، چه او شنوا و داناست. (137)

رنگ خدايي (بپذيريد، رنگ ايمان و توحيد و اسلام) و كيست كه بهتر از خداوند رنگ آميزي كند؟ و ما تنها او را عبادت مي كنيم. (138)

تفسير: ... ص: 183

فَإِنْ آمَنُوا ... خداوند خبر مي دهد كه چنان چه كفار مانند شما كه به خدا و قرآن و پيامبران او ايمان آورده ايد، ايمان آورند. «فَقَدِ اهْتَدَوْا» راه هدايت را پيموده اند.

«با» در «بمثل» زائد و «ما» مصدريه است.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا ... يعني اگر كفار سرپيچي كردند و به انصاف رفتار نكردند يا اگر اعراض كردند و به آن چه شما ايمان آورديد، ايمان نياوردند.

فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ بدون ترديد آنان در حال شقاق هستند يعني آنها راه مخالفت با حق را در پيش گرفته و به باطل تمسك جسته اند.

فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ... خداوند به پيامبر خود وعده ياري داده و ضمانت كرده است كه او را از شر يهود و نصاري كه با وي دشمني مي ورزيدند نگه دارد.

و اين وعده الهي بروشني دلالت بر نبوّت و حقّانيّت پيامبر اسلام (ص) دارد زيرا خداي سبحان به وعده خويش عمل كرد و پيامبر خود نيز شاهد تحقق يافتن اين وعده الهي بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 184

معناي «سين» در «فَسَيَكْفِيكَهُمُ» اين است كه اين وعده خداوند به حفظ و نگاهداري پيامبر از شرّ دشمنان بزودي تحقق پيدا خواهد كرد هر چند اندكي به تأخير بيفتد.

وَ هُوَ

السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اين جمله يا وعيد است براي كفار و يا وعده است براي رسول خدا و چنان چه منظور وعده به پيامبر باشد معنايش اين است كه ما سخنان آنها را مي شنويم و به اعمالي كه آنها عليه تو انجام مي دهند و نقشه هايي كه مي كشند و توطئه هايي كه مي چينند داناييم و آنان را به خاطر اين گونه اعمال عقاب خواهيم كرد.

و يا منظور اين است كه اي پيامبر، ما آن چه را تو ما را بدان مي خواني مي شنويم و از نيّت و خواسته تو كه چيزي جز اظهار دين نيست آگاهيم و دعايت را اجابت مي كنيم.

«صِبْغَةَ اللَّهِ» : «صبغة» مصدر مؤكد (مفعول مطلق) است و منصوب به «آمَنَّا بِاللَّهِ» در آيه قبل مي باشد. چنان كه «وَعَدَ اللَّهُ» «1» منصوب است به فعلي كه بر آن مقدم و حذف شده است.

«صبغة» از «صبغ» (يعني رنگ آميزي كرد) اخذ شده مانند «جلسة» كه از «جلس» گرفته شده است. و منظور از «صبغة» همان حالت و نحوه رنگ آميزي است، و به معناي تطهير است، زيرا ايمان به خدا نفس و روان انسانها را پاكيزه مي كند، و اين تعبير به خاطر اين است كه در ميان مسيحيان معمول بود كه «نوزادان» خود را در آب زرد رنگي كه «معموديّه» ناميده مي شد، فرو مي بردند و اين عمل را تطهير آن نوزاد مي دانستند و در اين آيه نظر به اين نكته است كه

__________________________________________________

1- روم/ 6.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 185

رنگ آميزي خدا كه همان فطرت پاك است تطهير مسلمانان است، نه آن تطهيري كه آنها گمان مي كنند. و هيچ رنگي از رنگ خدايي بهتر نيست.

وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ، عطف

است بر جمله «آمَنَّا بِاللَّهِ» .

[سوره البقرة (2): آيه 139] ... ص: 185

اشاره

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

ترجمه ... ص: 185

بگو (اي پيامبر) آيا درباره خداوند با ما گفتگو مي كنيد در حالي كه او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست و ما با اخلاص او را پرستش مي كنيم (و موحد خالصيم). (139)

تفسير: ... ص: 185

خداوند در اين آيه پيامبر خود را مأمور ساخته است كه به يهود و غير آنها از كفّار بگويد: «أ تحاجون في اللَّه» يعني آيا در امر خدا و اين كه او پيامبر خود را از قوم عرب برگزيده است با ما مجادله مي كنيد؟ خداوند اين محاجّه را باين بيان جواب مي دهد:

وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ خداوند پروردگار ما و شماست و وجه مشترك همه ما اين است كه بنده او هستيم، [خداوند به تدبير امور مصالح مردم داناتر مي باشد و در هر موردي و در ميان هر جمعيّتي كه مصلحت بداند نبوّت را قرار مي دهد] و هر شخصي كه بهتر بتواند مسئوليت اين مقام را تحمل نمايد به پيامبري بر مي گزيند.

وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ آنچه اساس كار و ملاك برتري است عمل هر فرد يا قوم است و همان طور كه شما در گرو اعمال خويش هستيد و هيچ امتيازي براي شما جز در پرتو اعمالتان نمي باشد، ما نيز در گرو اعمال خود هستيم.

وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ما موحّد هستيم، و منظور اين است كه ما چون، مخلصيم، نسبت به مقام نبوّت از مشركان شايسته تر هستيم، و اين جمله جواب سخن يهود و نصاري است كه مي گفتند: «ما چون اهل كتاب هستيم سزاوارتريم

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 186

براي مقام نبوّت و اعراب چون بت پرست بودند شايستگي آن را

ندارند» .

[سوره البقرة (2): آيات 140 تا 141] ... ص: 186

اشاره

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصاري قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140) تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (141)

ترجمه ... ص: 186

يا مي گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط يهودي يا نصراني بودند بگو شما بهتر مي دانيد يا خدا؟ (و با اين كه مي دانيد آنها يهودي و نصراني نبودند، چرا حقيقت را كتمان مي كنيد و چه كسي ستمگرتر از آن كسي است كه گواهي و شهادت الهي را كه نزد اوست كتمان كند و خدا از اعمال شما غافل نيست. (140)

(به هر حال) آنها امّتي بودند كه درگذشتند، آنچه كردند براي خودشان است و آنچه هم شما كرده ايد براي خودتان است و مسئول اعمال آنها نيستند. (141)

تفسير: ... ص: 186

«أَمْ تَقُولُونَ» اين جمله به دو شكل قرائت شده است:

1- با «تا» كه در اين صورت «ام» متصله و معادل همزه «أ تحاجوننا» در آيه قبل و به معناي «اي الامرين تاتون» است، يعني آيا به محاجّه درباره حكم خدا ادامه مي دهيد يا مدّعي يهودي و نصراني بودن پيامبران خدا هستيد؟

2- با «يا» (ام يقولون) كه در اين صورت «ام» فقط منقطعه و به معناي «بل» مي باشد. و در هر دو صورت همزه براي انكار است.

پس در صورتي كه «ام يقولون» قرائت شود، «ام» فقط منقطعه و به معناي «بل» مي باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 187

قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ آيا شما داناتر هستيد يا خداوند؟

منظور از اين جمله اين است كه خداوند شهادت مي دهد كه پيامبران همه بر آيين حنيف اسلام بودند، چنان كه در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا: «ابراهيم به آيين يهود و نصاري نبود» (آل عمران/ 67).

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ» منظور از كتمان شهادت اين است كه يهود و

نصاري با اين كه مي دانستند ابراهيم (و فرزندان او) بر دين حنيف اسلام بودند، آن را كتمان مي كردند.

در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد:

1- منظور اين است كه هيچ كس ستمكارتر از يهود و نصاري نيست زيرا با اين كه علم به اين شهادت داشتند آن را كتمان كردند.

2- مقصود اين است كه اگر خدا كتمان شهادت كند و حقيقت را نگويد، كسي ستمكارتر از او نيست و خدا شهادت را كتمان نمي كند. [يعني اي يهود و نصاري لازمه حرف شما كه مي گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و فرزندان او بر دين شما بودند و خداوند مي گويد بر دين شما نبودند، اين است كه خداوند حقيقتي را كتمان كند و بر خلاف حقيقت بگويد و در نتيجه بندگان خود را به ضلالت و گمراهي بياندازد] كلمه «من» در «من اللَّه» مانند «من» در گفتار كسي است كه مي گويد: هذه شهادة مني لفلان، هر گاه براي ديگري شهادت دهد و از اين قبيل است جمله بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ «بيزاري از ناحيه خداوند» (توبه/ 1).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 189

جزء دوّم سوره بقره از آيه 142 تا 252

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 191

[سوره البقرة (2): آيه 142] ... ص: 191

اشاره

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (142)

ترجمه ... ص: 191

بزودي سبك مغزان از مردم مي گويند: چه چيز آنها را (مسلمانان را) از قبله اي كه بر آن بودند باز گردانيد؟ بگو مشرق و مغرب از آن خداست، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند. (142)

تفسير: ... ص: 191

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ... به زودي برخي از سبك مغزان مردم- و آنها يهود بودند كه از ماجراي تغيير قبله سخت ناراحت شده بودند- خواهند گفت:

ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها ... چه چيز مسلمانان را از قبله سابق شان يعني بيت المقدس كه رو به سوي آن نماز مي خواندند برگرداند.

[چه كساني اين ايراد را مي گرفتند؟] در اين كه چه افرادي بر مسلمانان ايراد مي گرفتند چند قول است:

1- [ابن عباس و جمعي مي گويند:] آنها يهود بودند. زيرا، نمي خواستند به كعبه رو كنند.

2- [سدي مي گويد: آنها منافقان بودند كه از روي استهزا به مسلمانان ايراد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 192

مي گرفتند و انتقاد مي كردند.

3- [حسن مي گويد:] آنها مشركين عرب بودند و هنگامي كه پيغمبر اسلام (ص) از بيت المقدس به سوي كعبه متوجه گرديد، زبان اعتراض به آن حضرت گشوده- گفتند چرا محمّد (ص) از قبله پدران خود كه خانه كعبه است روي گردانيد و به بيت المقدس رو آورد و اكنون بايد به آيين پدران خود برگردد؟

قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ خداوند به پيامبرش دستور مي دهد به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست و هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند.

تغيير قبله به خاطر مصلحتي بود كه فقط خداوند آن را مي دانست.

[سوره البقرة (2): آيه 143] ... ص: 192

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (143)

ترجمه ... ص: 192

همان گونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است) شما را نيز امّت ميانه اي قرار داديم، تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما و ما آن قبله اي را كه قبلا بر آن بودي تنها براي اين قرار داديم تا افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند، از آنها كه به جاهليّت باز مي گردند مشخّص شوند «1»، گرچه

__________________________________________________

1- مفسران علّت ديگري را از آيه لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ يعني قبله را از اين جهت تغيير داديم تا پيروان پيغمبر را از كساني كه به مخالفت او برخيزند معلوم كنيم استفاده كرده اند چون مسلمانان تا هنگامي كه در مكه اقامت داشتند مأمور بودند به سوي بيت المقدس نماز بخوانند تا نسبت به مشركان مكّه كه به سوي كعبه متوجه بودند امتياز داشته باشند و وقتي نبي اكرم به مدينه هجرت فرمود چون يهودياني كه در آن شهر اقامت

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 193

تغيير قبله جز بر كساني كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود. و خداوند اجر پايداري شما را در راه ايمان تباه نگرداند، زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است. (143)

تفسير: ... ص: 193

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ... همان طور كه خداوند هر كس را بخواهد هدايت كند و او را از نعمتهاي خود برخوردار مي سازد، شما مسلمانان را امت برتر قرار داده است.

«وسطا» اسمي است كه صفت واقع شده است و منظور از آن ميانه هر چيز است. و از اين رو مفرد و جمع و مذكر و مؤنّث در آن يكسان است. [و در معني «وسطا» دو احتمال است:].

1- «خيارا» يعني شما را امت

خوبي قرار داده ايم و علت اين كه به اين معني آمده اين است كه كناره هاي شي ء زودتر از وسطهاي آن دچار فساد و تباهي مي شود.

2- «عدولا» يعني امت معتدل و جهت اين معني اين است كه وسط هر شي ء حد متوسط اطراف است و به يك طرف نزديكتر از ساير اطراف نيست.

لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ ... تا گواه و دليل مردم باشيد.

روايت شده كه امتها در قيامت تبليغ احكام و تعاليم ديني را توسط پيامبران انكار مي كنند و خداوند كه داناي به همه امور است از فرستادگان خود مي خواهد با دليل اثبات كنند كه احكام الهي را به مردم ابلاغ نموده اند، آن گاه امّت محمّد (ص) را مي آورند و آنها درباره پيامبران گواهي مي دهند كه آنان حقايق ديني را به امّتهاي خود رسانده اند. و پيامبر اسلام (ص) نيز گواهي امّت خويش را

__________________________________________________

داشتند به سوي بيت المقدس متوجّه بودند مسلمانان مأمور گرديدند كه به سوي كعبه توجه كنند تا نسبت به يهود امتياز داشته باشند. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 194

تأييد مي كند.

و از علي (ع) روايت شده كه فرمود: مقصود از «شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ» ما هستيم، پس رسول خدا گواه بر ماست و ما گواه خدا بر مردم و حجّت او در روي زمين مي باشيم.

و برخي از مفسران گفته اند: منظور از لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ اين است كه شما امّت مسلمانان حجّت و دليل مردم باشيد تا حقايق و تعاليم دين اسلام را براي مردم بيان كنيد.

وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ...

پيامبر اسلام نيز كه شريعت و احكام حقّه آن را براي شما بيان مي نمايد گواه بر شما باشد. و شاهد را از اين جهت شاهد

مي گويند كه موضوع مورد شهادت را بيان مي كند و از اين رو به «شاهد»، «بيّنه» نيز گفته مي شود. و چون «شهيد» در معنا مانند «رقيب» است با كلمه «علي» كه براي استعلاء است آمده است چنان كه در آيه شريفه است: كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ: «تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودي و تو بر همه خلق عالم گواهي» (مائده/ 117).

الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها اين جمله صفت براي «قبله» نيست، بلكه مفعول دوّم براي «جعل» است. و منظور اين است كه ما تو را از آن قبله اي كه سابقا به سوي آن نماز مي خواندي يعني كعبه به سوي بيت المقدس منتقل نكرديم مگر براي اين كه معلوم شود چه كساني بر ايمان خود به اسلام ثابت و استوارند و چه كساني در حرف به سلام پاي بندند و به اندك چيزي به عقب باز مي گردند و مرتد مي شوند زيرا پيامبر (ص) قبل از هجرت، در مكّه به سوي كعبه نماز مي گذارد، و پس از هجرت مأمور شد به خاطر الفت با يهود به سمت بيت المقدس نماز بخواند و برخي نيز گفته اند: منظور از جمله التي كنت عليها اين است كه ما بيت المقدس را قبله تو قرار نداديم مگر براي اين كه مردم را امتحان نموده و ببينيم چه كساني از تو پيروي مي كنند و چه كساني با تو مخالفت مي ورزند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 195

و از ابن عباس روايت شده كه فرمود: قبله پيامبر اكرم (ص) در مكّه نيز «بيت المقدس» بود، ولي آن حضرت طوري به نماز مي ايستاد كه «كعبه» را بين خود و «بيت

المقدس» قرار مي داد.

«و لنعلم» معنايش اين است كه تا من و تو اي پيامبر علمي پيدا كنيم كه پاداش به آن تعلّق مي گيرد پاداشي كه قطعي و يقيني است.

«ان» در جمله «ان كانت» مخفّف است، به اين كه پس از آن «لام مفارق» آمده است.

لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ ... هر چند اين تغيير قبله جز بر كساني كه خداوند آنان را هدايت كرده است بزرگ و سنگين بود.

«كبير» سنگين و خسته كننده.

معناي جمله اين است كه «انتقال قبله از بيت المقدس به سوي كعبه نسبت به كساني كه حكمت و مصلحت اين امر را نمي دانند سنگين بود ولي نسبت به كساني كه خداوند آنها را به حكمت و مصلحت اين امر هدايت كرده است و آنها افرادي هستند كه پيغمبر اكرم (ص) را در تحويل قبله تصديق كردند ابدا سنگين نيست.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ ... يعني خداوند ثبات و پايداري ايمان شما را در امر تحويل قبله ضايع نكرده، بلكه از اعمالي كه انجام داده ايد (نماز و غيره) قدرداني مي كند و پاداش زيادي براي شما در نظر خواهد گرفت.

و گفته شده: منظور آيه اين است: كساني كه قبل از تحويل قبله به سوي بيت المقدس نماز گزارده اند، نماز آنان ضايع و بدون ثواب نخواهد بود.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ خداوند نسبت به مردم داراي رأفت و رحمت است. «1»

__________________________________________________

1- شديدترين مرتبه رحمت را «رأفت» مي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 196

خداوند به سبب ذكر لفظ «رأفت» و «رحمت» مي خواهد اين نكته را بيان كند كه او به مردم هر اندازه پاداش كه استحقاق داشته باشند، عنايت مي كند و چيزي از عمل

آنها را ضايع نمي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 144] ... ص: 196

اشاره

قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)

ترجمه ... ص: 196

ما توجّه تو را به آسمان به انتظار وحي (براي تعيين قبله نهايي) مي بينيم، اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي، باز مي گردانيم، روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، و هر جا باشيد روي خود را به جانب آن بگردانيد، و كساني كه كتاب آسماني به آنها داده شده بخوبي مي دانند، اين فرمان حقي است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده (و در كتابهاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام به سوي دو قبله نماز مي خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفي داشتن آيات) غافل نيست. (144)

تفسير: ... ص: 196

«قد» در اين جا براي «تكثير» است و معناي آن اين است كه ما بسياري از اوقات مي بينيم كه تو به انتظار وحي به آسمان مي نگري. مانند «قد» در قول شاعر:

قد اترك القرن مصفرا انامله كان اثوابه مجت بفرصاد «1» __________________________________________________

1- يعني چه بسيار حريفاني كه آنها را به خاك هلاكت مي افكندم و در اثر مرگ انگشتانشان زرد شد، و جامه هايشان به رنگ سرخ آغشته شده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 197

پيامبر اكرم (ص) انتظار مي كشيد كه وحي از آسمان نازل شده و فرمان تغيير قبله از بيت المقدس به جانب كعبه صادر شود. و علّت اين كه پيامبر دوست مي داشت «كعبه» قبله مسلمانان باشد اين بود كه خانه «كعبه» قبله ابراهيم و پدران آن حضرت بود و نيز اعراب آن را دوست مي داشتند و «كعبه» محل طواف آنان بود و به آن افتخار مي كردند. لذا قبله بودن آن موجب جلب توجه آنان به دين اسلام مي گرديد و انگيزه بهتري براي دعوت آنان به ايمان و اسلام فراهم مي شد از اين رو

پيامبر دوست مي داشت كه «كعبه» قبله مسلمانان باشد.

[مجاهد مي گويد:] «اين امر به علت مخالفت با يهود بود» [زيرا آنان مي گفتند: محمّد (ص) با دين ما مخالفت مي كند ولي از قبله ما تبعيّت مي نمايد.]

فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها ... اكنون تو را به سوي قبله اي كه دوست مي داري باز مي گردانيم.

«لنولينك» از قبيل كلام عرب است كه مي گويد: «وليته كذا» اي جعلناه واليا عليه (يعني قدرت و توانايي دادم به وي و او را مسلط گردانيدم). بنا بر اين در معني آيه دو احتمال وجود دارد:

1- ما خواسته تو را به تو عطا نموديم و امكان روي نمودن تو را به قبله اي كه دوست داري فراهم ساختيم.

2- ما تو را چنان قرار داديم كه روي تو به سوي كعبه باشد نه به سوي بيت المقدس.

فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... مقصود اين است كه روي خود را به طرف مسجد الحرام بگردان.

بعضي گفته اند: تغيير قبله در ماه رجب دو ماه قبل از وقوع جنگ بدر و هنگام زوال آفتاب در حالي كه رسول اكرم (ص) در مسجد بني سلمة دو ركعت از نماز ظهر را با اصحاب بجا آورده بودند، انجام گرفت، و در يك لحظه پيك وحي بازوان پيامبر (ص) را گرفت و از بيت المقدس به سوي كعبه برگردانيد به طوري كه زنهاجاي خود را به مردان و مردان جاي خود را به زنها دادند. از اين رو اين مسجد را «ذو قبلتين» ناميده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 198

«شطر» ظرف و منصوب است و به معناي سمت و جانب مي باشد و معني آيه اين است كه روي خود را به سمت مسجد الحرام بگردان.

وَ حَيْثُ

ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ... هر جا كه باشيد روي خود را به جانب مسجد الحرام برگردانيد [جمله اوّل (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ) خطاب به پيامبر و اهل مدينه است ] جمله دوّم (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) خطاب به همه ساكنان كرانه هاي زمين است.

وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ... كساني كه به آنها كتاب داده شده است و منظور علماء يهود و نصاري مي باشند.

لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ... مي دانند كه تغيير قبله به سوي كعبه حق است، زيرا انبيا به پيروانشان بشارت داده بودند كه محمّد (ص) به دو قبله نماز مي گزارد.

[سوره البقرة (2): آيه 145] ... ص: 198

اشاره

وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (145)

ترجمه ... ص: 198

سوگند كه اگر هر گونه آيه (و نشانه و دليلي) براي اين گروه از اهل كتاب بياوري از قبله تو پيروي نخواهند كرد، و تو نيز هيچ گاه از قبله آنان پيروي نخواهي نمود (آنها نبايد تصور كنند كه بار ديگر تغيير قبله امكان پذير است) و هيچ يك از آنها پيروي از قبله ديگري نمي كنند، و اگر تو پس از اين آگاهي متابعت هوسهاي آنها كني مسلما از ستمگران خواهي بود. (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 199

تفسير: ... ص: 199

«لام» در «لَئِنْ أَتَيْتَ» براي قسم و جمله «ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ» جواب براي قسم محذوف است و جايگزين جواب شرط نيز شده است، و معناي آيه اين است كه هر نوع دليل و برهان محكمي اقامه نمايي بر اين كه توجه تو به سوي كعبه بر حق است آنها [علماي اهل كتاب ] از قبله تو پيروي نخواهند كرد. زيرا آنچه موجب شده كه از تو پيروي نكنند عناد و غرور آنهاست. نه شك و ترديدي كه برهان آن را برطرف سازد. از اين رو كه آنها اوصاف تو و حقّانيّت آئين تو را در تورات خوانده و دانسته بودند.

وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ ... اين آيه طمع اهل كتاب در پيروي پيامبر از قبله آنان را قطع مي كند. زيرا مي گفتند، اگر محمّد (ص) بر قبله ما باقي بماند مي توان اميد داشت كه او همان مصلح موعودي است كه در انتظارش بوديم.

وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ... منظور اين جمله اين است كه گرچه يهود و نصاري در پيروي نكردن از تو اي پيامبر متحدند، در قبله با يكديگر اختلاف دارند و اميد نمي رود به يك قبله

نماز بگزارند زيرا نصاري به سمت شرق [مكاني كه عيسي (ع) در آن تولد يافته است ] توجه كرده و آن را قبله خود مي دانند و يهود به طرف بيت المقدس رو مي كنند.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ پس از آن كه از جمله «ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ» حال پيامبر (ص) نزد خداوند معلوم شد، معناي آيه اين است كه اي پيامبر با روشن بودن بطلان قبله اهل كتاب، بر فرض كه از قبله آنان پيروي نمايي از كساني خواهي بود كه مرتكب ستمي ناروا شده است.

در اين آيه خداوند كساني را كه پس از آشكار شدن، دليل از پذيرش آن خودداري مي كنند، تهديد كرده و آنان را مستحق عذاب دانسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 200

[سوره البقرة (2): آيات 146 تا 147] ... ص: 200

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (146) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (147)

ترجمه ... ص: 200

كساني كه كتب آسماني به آنان داده ايم او (پيامبر) را همچون فرزند خود مي شناسد (اگرچه) جمعي از آنان حق را آگاهانه كتمان مي كنند. (146)

آنچه از جانب خداوند به تو رسيده است حق همان است البته هيچ ترديدي بخود راه مده. (147)

تفسير: ... ص: 200

يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ... ضمير در «يعرفونه» به پيامبر اكرم بر مي گردد يعني آنان [علماي اهل كتاب ] محمّد (ص) را مي شناسند همان گونه كه پسران خود را مي شناسند و آنها را با فرزندان ديگران اشتباه نمي گيرند.

در اين آيه با اين كه نامي از پيامبر برده نشده به دلالت سياق كلام به جاي اسم ظاهر ضمير آورده شده است و اين اضمار براي تعظيم پيامبر و بيان اين مطلب است كه به خاطر شهرت پيامبر نيازي به ذكر نام آن حضرت نيست.

و گفته شده: ضمير در «يعرفونه» به «علم» يا به «قرآن» و يا به تغيير قبله بر مي گردد.

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ علّت اين كه فقط گروهي از اهل كتاب را ذكر كرده اين است كه كساني مانند عبد اللَّه بن سلام و كعب الاحبار را كه اسلام آورده بودند، خارج كند.

«الحق من ربك» مبتدا و خبر است و در الف و لام «الحق» دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه «لام»، «عهد» بوده و اشاره به حقانيّت پيامبر است.

2- اين كه «لام»، «جنس» باشد به اين معني كه حق همان است كه از پروردگارت به تو رسيده، نه از ديگران.

و جايز است «الحق» خبر باشد براي مبتداي محذوف [و تقدير آيه چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 201

بوده: ما كتموه الحق او ما عرفوه ] كه در اين صورت «من ربك» حال و در موضع

نصب است. و ممكن است «الحق» خبر بعد از خبر باشد.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ البته هيچ ترديدي به خود راه مده.

در اين كه منظور خداوند از اين خطاب چيست دو احتمال وجود دارد:

1- منظور اين است كه هيچ شك و ترديد نداشته باش در اين كه آنها با علم به حق آن را كتمان مي كنند.

2- منظور اين است كه شك نكن در اين كه آيات نازل شده بر تو وحي پروردگار است.

[سوره البقرة (2): آيه 148] ... ص: 201

اشاره

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (148)

ترجمه ... ص: 201

براي هر ملّتي طريقه اي (يا قبله اي) است كه به آن توجه كند، پس در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد كه هر كجا باشيد خداوند شما را (براي پاداش و كيفر در برابر اعمال نيك و بد در روز رستاخيز) حاضر مي كند، زيرا او بر هر كاري تواناست. (148)

تفسير: ... ص: 201

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ ... يعني براي هر ملّتي (از يهود و نصاري) قبله اي است كه بدان روي كنند.

َ مُوَلِّيها

(وجهه) يكي از دو مفعول حذف شده است، و گفته شده مقصود اين است كه خداوند هر ملّتي را به سمت قبله اش مي گرداند.

اين جمله «هو موليها» [به فتح لام ] نيز قرائت شده است و به اين معني است كه هر امتي چه شما چه ديگران قبله اي دارد كه بدان رو مي كند.

سْتَبِقُوا الْخَيْراتِ

يعني در مورد قبله و ديگر كارهاي نيك بر يكديگر سبقت بگيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 202

و ممكن است معناي آيه اين باشد كه براي هر يك از شما اي امت محمّد جهتي در جنوب يا شمال و يا شرق و يا غرب وجود دارد كه به آن سو نماز مي گزاريد، پس در انتخاب بهترين جهت كه عبارتند از جهات هم سوي با كعبه، بر يكديگر سبقت بگيريد.

ْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً

در معناي اين جمله دو قول است:

1- منظور اين است كه در هر يك از جهات مختلف كه نماز بگزاريد، خداوند همه شما را در يك سمت گرد مي آورد چنان كه گويي تمامي شما در مسجد الحرام و برگرد خانه كعبه جمع شده و به يك سو نماز مي خوانيد.

2- منظور اين است كه در هر نقطه اي كه بميريد خداوند همه شما را

روز قيامت وارد محشر خواهد كرد.

و در اخبار اهل بيت (ع) روايت شده است كه مقصود از آيه، اصحاب مهدي (ع) در آخر الزمان است. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 149 تا 150] ... ص: 202

اشاره

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)

__________________________________________________

1- حضرت رضا (ع) فرمود قسم بخدا هر موقع قائم ما قيام كند خداوند جميع شيعيان را از شهرها به سوي او جمع مي كند (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1، ص 111).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 203

ترجمه: ... ص: 203

اي پيامبر از هر شهر و دياري كه خارج شدي (به هنگام نماز) روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، اين دستور حقي است از طرف پروردگار تو و خداوند از كردار شما غافل نيست. (149)

و از هر جا خارج شدي روي خود را به جانب مسجد الحرام كن و شما مسلمانان نيز هر كجا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد تا مردم به حجّت و مجادله بر شما زبان نگشايند، جز گروه ستمكار و معاند با اسلام كه از جدل و گفتگوي آنان هم نينديشيد و از نافرماني من بترسيد و به فرمان من باشيد تا نعمت و رحمتم را براي شما به حدّ كمال رسانم و باشد كه به طريق حق و ثواب راه يابيد. (150)

تفسير: ... ص: 203

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ ... اي پيامبر از هر شهري و دياري خارج شدي هر گاه، به نماز ايستاده اي روي به جانب مسجد الحرام كن.

وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ... يعني توجه به كعبه حق است زيرا امر به آن از جانب خداوند صادر شده است و مقصود از «حق» امر ثابتي است كه منسوخ و زايل نمي شود.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ خداوند از آنچه انجام مي دهيم مسلما غافل نيست و معناي اين جمله در اين جا تهديد است.

اين موضوع (تغيير قبله) با اين كه در آيه 144 ذكر شد، در اين آيه و آيه بعد نيز ذكر شده است و در علّت تكرار آن چند وجه گفته شده است:

1- تأكيد بر امر تغيير قبله 2- زيرا نسخ حكم قبلي براي برخي از مسلمانان مورد شبهه بود 3- هر يك از دو آيه

مربوط به امري است كه آيه ديگر به آن ارتباط ندارد. «1»

__________________________________________________

1- زيرا مقصود در اين آيه اين است كه اين ما كنت من البلاد يعني در هر شهر و هر نقطه اي و در هر سمت «كعبه» كه باشي رو به جانب مسجد الحرام كن. و منظور در آيه قبل اين است كه من حيث خرجت منصرفا عن التوجّه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 204

[در تكرار آيات مربوط به تغيير قبله فوائد مختلفي وجود دارد و يكي از فوايد آن اين است كه اعلان كند از اين پس قبله مسلمانان منحصرا «كعبه» خواهد بود.]

«إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا» اين جمله استثنا از «ناس» است و معناي آن اين است كه خداوند قبله را كعبه قرار داد تا فرصتي براي محاجّه و مجادله يهود باقي نماند، جز براي معاندان آنها كه مي گفتند: محمّد (ص) از قبله ما، بيت المقدس، روي به «كعبه» نياورد مگر به خاطر دلبستگي به آيين قوم خود (قريش) و دوستي شهر و ديار خويش و اگر بر حق بود بر قبله ما كه قبله همه انبياست باقي مي ماند.

و دليلي كه منصفين از اهل كتاب قبل از تغيير قبله براي محاجّه و مجادله با مسلمانان داشتند اين بود كه مي گفتند: چرا پيامبر اسلام چنان كه در تورات ذكر شده به كعبه، قبله پدرش ابراهيم توجه نمي كند.

و علت اين كه گفته اين دسته از يهود دليل ناميده شده اين است كه آنها به اين سخن خود استدلال مي كردند.

و ممكن است معناي آيه اين باشد كه با تغيير «قبله» ديگر براي قريش بر شما مسلمانان حجّتي نيست و نمي توانند شما را مؤاخذه كنند كه چرا از «كعبه»

قبله ابراهيم و اسماعيل، پدران عرب دست برداشته ايد؟

جمعي از مفسّران مي گويند: إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا [استثناي منقطع است ] و مقصود از اشخاص ستمكار اهل مكّه (يعني قريش) است، زيرا قريش مي گفتند:

محمّد (ص) بالاخره متوجه شد كه ما بر حق هستيم و متوجه قبله پدرانش گرديد و بزودي به آيين آنان نيز باز مي گردد.

__________________________________________________

الي بيت المقدس يعني در هر حالي كه از توجه به بيت المقدس منصرف شدي روي به طرف مسجد الحرام بر گردان.

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 113).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 205

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي ... يعني در امر استقبال كعبه از اهل كتاب و سرزنش آنان بيم به دل راه ندهيد و تنها از مخالفت كردن با امر من بترسيد.

وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ ... متعلّق «لام» حذف شده است و تقدير آيه اين مي شود: و لاتمامي النعمة عليكم و ارادتي اهتداءكم امرتكم بذلك يعني براي دو منظور دستور دادم به «كعبه» روي آوريد. يكي آن كه نعمت خود را بر شما تكميل كرده باشم و ديگر اين كه شما را [به قبله پدرتان ابراهيم ] هدايت كنم.

در اين كه اين جمله عطف بر چيست دو قول است:

1- عطف بر علّتي است كه در تقدير مي باشد. گويي گفته شده: و اخشوني لا وفقكم و لاتم نعمتي عليكم يعني تنها از من بترسيد تا شما را در محاجّه و مقابله با اهل كتاب موفّق بدارم و نعمت خود را بر شما تمام كنم.

2- عطف بر «لئلا يكون» است.

و در حديثي نقل شده است كه مقصود از تمام شدن نعمت داخل شدن در بهشت است.

[سوره البقرة (2): آيات 151 تا 152] ... ص: 205

اشاره

كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ

يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151) فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ (152)

ترجمه: ... ص: 205

همان گونه (كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما كامل كرديم) رسولي در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمي دانستيد به شما بياموزد. (151)

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر نعمت مرا به جاي آريد و كفران نعمت نكنيد. (152)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 206

تفسير: ... ص: 206

«كاف» در آيه يا متعلّق است به «لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ»، در آيه قبل، يعني تغيير قبله براي اين بود كه به موجب اجر و پاداشي كه از ناحيه اطاعت از فرمان من، عايد شما مي شود، نعمت خود را در آخرت بر شما تمام كنم، همان گونه كه با فرستادن رسولي از جنس خود شما به سوي شما نعمت خود را در دنيا بر شما تمام كرده ام.

و يا متعلّق است به «فاذكروني» در آيه بعد، بنا بر اين معناي آيه اين مي شود:

همان گونه كه من با فرستادن رسولي از جنس خودتان شما را ياد كردم شما نيز با طاعت خود مرا ياد كنيد تا من نيز با دادن پاداش شما را ياد كنم، پس شكر نعمت مرا به جا آورده و كفران نكنيد.

مقصود از «رسولا» پيامبر اكرم (ص) است.

«منكم» يعني از نسب شما و خداوند با اعلان اين كه پيامبر از ميان قوم عرب برگزيده شده است بواسطه شرافت و فضيلتي كه اعراب از ناحيه وجود مبارك پيامبر به دست آورده بودند بر آنان منت گزارده است.

[سوره البقرة (2): آيات 153 تا 154] ... ص: 206

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153) وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)

ترجمه: ... ص: 206

اي اهل ايمان از صبر (و استقامت) و نماز (در برابر حوادث سخت زندگي) كمك بگيريد (زيرا) خدا با صابران است. (153)

و به آنها كه در راه خدا كشته مي شوند مرده مگوييد، بلكه آنها زندگانند ولي شما نمي فهميد. (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 207

تفسير: ... ص: 207
اشاره

خداوند سبحان مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و به آنان امر فرموده است كه از «صبر» كمك بگيرند. و صبر بر دو قسم است:

1- وادار ساختن نفس بر كاري كه تمايل به انجام آن ندارد.

2- خودداري نفس از انجام آنچه بدان تمايل دارد «1» .

وَ الصَّلاةِ ... به وسيله نماز نيز، كه متضمّن ياد خداوند و خشوع در برابر اوست كمك بجوييد.

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ خداوند از لحاظ كمك و نصرت با صابران است.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ... به كساني كه در راه خدا (در جهاد) كشته مي شوند «مردگان» نگوييد.

بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ بلكه آنان نزد خدا زنده هستند امّا شما چگونگي زندگي آنان را درك نمي كنيد.

حسن بصري مي گويد: منظور از «احياء» اين است كه «شهيدان» نزد خدا زنده اند و روحشان از نعمتهايي كه خداوند روزي آنان كرده بهره مند مي شود، و آرامش و سروري به آنان دست مي دهد، همان طور كه آتش هر صبح و شام بر ارواح آل فرعون فرود مي آيد و بر آنان درد و رنج وارد مي سازد.

برخي گفته اند: جايز است خداوند اجزايي از بدن شهيد را يك جا جمع كند، آن گاه به آنها حيات بخشيده و نعمتهايي بي پايان خود را به آنها برساند، گرچه حجم تمام آن اجزا به اندازه يك ذرّه باشد.

__________________________________________________

1- به همين معني حضرت امير مؤمنان

اشاره كرده مي فرمايد:

الصبر صبران صبر علي ما تكره و صبر علي ما تحب

، يعني صبر بر دو نوع است: 1- صبر بر آنچه دشوار است و به انجام آن تمايل نداري. 2- صبر و خودداري از آنچه دوست مي داري.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 208

[شأن نزول ]: ... ص: 208

گفته شده آيه مورد بحث درباره شهيدان جنگ بدر كه چهارده نفر بودند (شش نفر از مهاجرين و هشت نفر از انصار) نازل شده است.

[سوره البقرة (2): آيات 155 تا 157] ... ص: 208

اشاره

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)

ترجمه ... ص: 208

البته شما را به مقداري از ترس، گرسنگي، زيان مالي و جاني و كمبود ميوه ها آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان. (155)

آنان كه هر گاه مصيبتي به آنها رسد مي گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم! (156)

اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها در حقيقت هدايت يافتگانند. (157)

تفسير: ... ص: 208

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ» مقصود اين است كه نحوه عمل ما مانند عمل كسي است كه شما را مي آزمايد تا معلوم شود آيا در مقابل شخصيتها صبر كرده و تسليم فرمان خدا مي شويد يا نه؟

«بِشَيْ ءٍ» يعني به اندكي يا مقداري از هر يك از اين بلايا. [و منظور اين است كه به مقداري از ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني شما را مي آزماييم ].

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ كساني را كه هنگام ديدن مصيبتي مي گويند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بشارت ده، زيرا مفاد اين جمله اقرار به بندگي خداوند است، يعني ما تسليم امر خدا هستيم.

امير مؤمنان (ع) فرمود:

ان قولنا «إِنَّا لِلَّهِ» اقرار علي انفسنا بالملك و قولنا «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 209

اقرار علي انفسنا بالهلك

(يعني اين كه مي گوييم «إِنَّا لِلَّهِ» اين، اقرار و اعتراف ما به اين است كه مملوك خداييم، «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» اعتراف به مردن است).

خداوند از اين رو كلمه «بشي ء» را براي تقليل دادن بكار برده است تا اعلان كند كه هر مصيبتي به انسان برسد، هر چند بزرگ باشد، نسبت به مصيبت برتر از آن اندك است.

«و نقص» عطف بر «شي ء» يا «الخوف» مي باشد و معنايش اين است: به نقصان اندكي از اموال.

«و بشر» خطاب به

رسول خدا (ص) و يا هر كسي است كه به صابران بشارت دهد.

«صلوات» منظور رأفت و عطوفت خداوند است، در اين آيه «صلوات» و «رحمت» با هم جمع شده اند مثل اين دو آيه: رَأْفَةً وَ رَحْمَةً (حديد/ 27) و «رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/ 18) و معنايش اين است كه لطف و رحمت خداوند پيوسته بر آنان فرود مي آيد.

أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ آنان به دليل اين كه [هنگام مصيبت ] كلمه استرجاع بر زبان مي آورند و تسليم امر خدايند به راه حق هدايت يافته اند.

[سوره البقرة (2): آيه 158] ... ص: 209

اشاره

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ (158)

ترجمه ... ص: 209

صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي خداست، بنا بر اين كساني كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مي دهند، مانعي ندارد بر آن دو طواف كنند (و سعي صفا و مروه انجام دهند) و كساني كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك اطاعت كنند، خداوند در برابر عمل آنها شكرگزار و از افعال آنان آگاه است. (158)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 210

تفسير: ... ص: 210

«صفا» و «مروة» دو اسم خاص اند براي دو كوه و از مكانهاي انجام مناسك حج هستند.

«شعائر» جمع «شعيرة» به معناي علامت [و محل عبادت ] است.

«حج» [در لغت ] به معناي قصد و «عمره» به معناي زيارت است و اين دو در اصطلاح شرع عبارتند از قصد خانه كعبه و زيارت آن به منظور انجام دو عبادت معروف. «حج و عمره» از نظر معنا و مفهوم متفاوتند همان طور كه «نجم» و «بيت» در مصداق خارجي تفاوت دارند.

«يطوف» در اصل «يتطوف» بوده [تا «قلب» به «ط» شده ] سپس ادغام گرديده است.

از امام باقر (ع) روايت (ان يطوف بهما) روايت شده است.

و علت اين كه خداوند «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ» فرموده و حال آن كه سعي ميان صفا و مروه واجب است، اين است كه روي كوه «صفا» بتي به نام «اساف» و روي كوه «مروة» بتي به نام «نائله» نصب شده بود كه گويند آن دو زن و مردي بودند كه در كعبه زنا كردند و به صورت دو سنگ مسخ شدند، آن گاه روي اين دو كوه نهاده شدند تا از آن دو عبرت گيرند. ولي پس از گذشت مدتي مورد پرستش بت پرستان جاهل قرار گرفتند، به طوري كه مشركان هنگام سعي

ميان صفا و مروه بر آن دو دست مي كشيدند و چون اسلام آمد، مسلمانان به خاطر عمل مشركان از طواف ميان آن دو كراهت داشتند، از اين رو كراهت از آنان برداشته شد.

وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً ... يعني كسي كه پس از انجام واجب به عنوان استحباب سعي بين صفا و مروة را انجام دهد.

فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ خداوند پاداش مي دهد و «عليم» يعني خدا به اندازه پاداش داناست و از حق هيچ كس كم نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 211

[سوره البقرة (2): آيات 159 تا 160] ... ص: 211

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)

ترجمه ... ص: 211

كساني كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كرده ايم بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان كرديم كتمان مي كنند، خدا و تمام جنّ و انس و ملك نيز آنها را لعن مي نمايند. (159)

مگر آنان كه توبه كردند و به اصلاح مفاسد اعمال خود پرداختند و آنچه را كتمان مي كردند براي مردم بيان كردند، پس توبه اين گروه را مي پذيرم كه من توبه پذير و مهربانم. (160)

تفسير: ... ص: 211

مقصود آيه دانشمندان يهود هستند كه نبوّت پيامبر اسلام (ص) را كتمان مي كردند، با اين كه خداوند نشانه هاي نبوّت و حقانيّت آن حضرت، و نيز صفات و خصوصيات وي را در تورات بيان كرده بود.

أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ ... آنان را خداوند از رحمت خود دور مي كند.

وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ منظور از «لاعنون» فرشتگان و مؤمنان هستند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا ... مگر كساني كه از آنچه انجام داده بودند پشيمان شدند.

وَ أَصْلَحُوا ... و نيت خود را نسبت به آينده اصلاح نموده و آنچه را كوتاهي كرده و انجام نداده اند، جبران كرده اند.

«وَ بَيَّنُوا» يعني آنها آنچه را خداوند در كتابشان [تورات، راجع به پيامبر] ذكر كرده بود بيان كردند. و يا معنايش اين است كه توبه و پشيماني خود را براي مردم آشكار كردند تا بر خلاف تصور مردم چهره حقيقي آنان شناخته شود. و ديگران هم در افشاي حقايق به آنها اقتدا كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 212

فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ من توبه آنان را مي پذيرم. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 161 تا 162] ... ص: 212

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (161) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)

ترجمه ... ص: 212

كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود. (161)

هميشه در آن (لعن و دوري از رحمت پروردگار) باقي مي مانند، نه در عذاب آنان تخفيف داده مي شود و نه مهلتي خواهند داشت. (162)

تفسير: ... ص: 212

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا كساني از آن كافران و كتمان كنندگان كه توبه نكردند و مردند، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ» لعنت خدا بر آنهاست، خداي سبحان ابتدا [در آيات قبل ] كافران را در حال حيات و سپس در اين آيه آنان را در حال مرگ مورد لعن قرار داده است.

منظور از «وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» مؤمنان هستند كه خداوند به لعن آنها بر كافران اهميّت مي دهد.

__________________________________________________

1- اصل در معناي «اتوب» اين است كه توبه مي كنم الا اين كه اين كلمه هر گاه با حرف «علي» متعدي شود معناي قبول توبه را مي رساند.

لفظ «توبه» از اين نظر ميان فاعل و قابل يعني توبه كننده و توبه پذير مشترك است، كه معلوم شود اختصاص به گناهكار ندارد و چنان كه او به طرف پروردگار به عنوان توبه توجه مي كند، پروردگار نيز به عنوان توبه به او توجّه مي كند و اين خود انعام و تفضّلي است كه خداوند نسبت به بندگان خود نموده است تا بدانند كه اتّصاف به اين لفظ (لفظ توبه) كه دلالت بر ارتكاب گناه دارد عيب نيست و چنان كه آن لفظ وصف بندگان قرار مي گيرد، وصف خداوند نيز واقع مي شود بلكه از عالي ترين اوصاف خداوند محسوب مي گردد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 138).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 213

گويند: روز قيامت كفّار يكديگر را لعن مي كنند.

خالِدِينَ

فِيها هميشه در لعنت خواهند بود. بعضي گفته اند ضمير در «فيها» به «نار» بر مي گردد كه براي بيان عظمت آتش و ترسناك بودن آن به صورت ضمير آمده است.

وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ به آنها مهلت داده نمي شود. از باب افعال، يا منظور اين است كه منتظر عذاب نمي مانند و يا مقصود اين است كه خدا با ديده رحمت به آنها نظر نخواهد كرد. «لعنت» از جانب خداوند به معني دور كردن از رحمت خود و استحقاق عقاب است و «لعنت» از سوي مردم به معني نفرين كردن كفار و به سبب كفرشان مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيات 163 تا 164] ... ص: 213

اشاره

وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (163) إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)

ترجمه ... ص: 213

خداي شما خداوند يگانه اي است كه غير از او معبودي نيست (زيرا) اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاص). (163)

در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و كشتيهايي كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايي كه در ميان زمين و آسمان معلّقند، نشانه هايي است (از ذات پاك خدا و يگانگي او) براي مردمي كه عقل دارند و مي انديشند. (164)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 214

تفسير: ... ص: 214

«إِلهٌ واحِدٌ» يعني خداوند در شايستگي براي عبادت، يگانه و بي انباز است.

اطلاق لفظ «اله» بر غير خداوند اصلا صحيح نيست.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ... اثبات وحدانيّت خداوند با نفي ديگر خدايان است. «هو» بدل از محل «لا اله» و مرفوع است، زيرا «لا» و ما بعد آن (اله) مبتدا و در محل رفع است، و همچنين در «لا اله الا اللَّه»، «اللَّه» بدل است از محل «لا اله» [كه مبتدا] و خبر آن حذف شده است و تقدير آن «لا اله الا اللَّه في الوجود» است.

الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [يعني خداوند از اين جهت شايستگي عبادت را دارد كه ] صاحب تمام نعمتها چه اساسي و چه غير اساسي است و جز او كسي داراي اين صفت نيست، زيرا غير او هر چه هست يا نعمت است يا نعمت داده شده.

روايت شده است كه مشركان قريش داراي 360 بت در اطراف كعبه بودند و چون اين آيه را شنيدند خطاب به پيامبر

مي گفتند اي محمّد (ص) اگر راست مي گويي كه معبود ما خداي يگانه است و هيچ معبودي جز او نمي باشد و غير او شايسته پرستش نيست، نشانه اي بياور تا بدان درستي گفتار تو را بشناسيم، آن گاه خداوند اين آيه را نازل كرده فرمود:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... در ايجاد آسمانها و زمين كه به نحو ابتكار و اختراع صورت گرفته است.

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ... آمد و رفت منظم شب و روز كه هر يك از آنها جايگزين ديگري مي شود و اختلافي كه با هم از لحاظ ماده و هيأت و صفات دارند.

وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ ... و كشتي هايي كه در دريا حركت مي كنند.

بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ... اگر منظور از «ينفع» معني فعلي آن باشد «ما» موصوله است ولي چنان چه معناي مصدري آن مقصود باشد «ما» مصدري خواهد بود.

وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ و آنچه خداوند از جانب آسمان يا از ابر نازل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 215

مي كند.

مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ از آبي كه به وسيله آن زمين را با رويانيدن گياهان و بارور نمودن آنها زنده مي كند.

برخي گفته اند منظور از زنده كردن زمين، زنده كردن اهل آن به وسيله قوت و غذايي است كه براي آنان فراهم مي شود.

وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ... اين جمله عطف بر «انزل» است يعني، آب را بر زمين نازل كرد و انواع جنبندگان را در آن پراكنده ساخت، و مي توان گفت، عطف بر «فاحيا» است، يعني زمين را به وسيله باران زنده مي كند و انواع جنبندگان را در آن پراكنده مي سازد، زيرا حيات و رشد و نمو تمام

جنبندگان به باران و وجود سرزمينهاي حاصلخيز بستگي دارد.

وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ ... و در گردش بادها كه از جلو و پشت سر و يا از جانب شمال و جنوب مي وزند و در چگونگي آنها از نظر سردي و گرمي و نرمي و تندي آنها.

وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ... و ابرهايي كه ميان آسمان و زمين مسخّر بادهاست و آنها را در طبقات مختلف جوّ جابجا مي كنند و در هر نقطه اي كه خداوند اراده نمايد و فرمان دهد باران فرو مي بارد.

لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ... نشانه هايي است براي كساني كه با ديده عقل به اين امور بنگرند و به آنها استدلال كنند زيرا هر يك از اين پديده ها از نشانه هاي عظمت قدرت و شگفتي حكمت و تدبير پروردگار است.

[سوره البقرة (2): آيه 165] ... ص: 215

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 216

ترجمه ... ص: 216

بعضي از مردم معبودهايي غير از خداوند، براي خود اتّخاذ مي كنند و آنها را همچون خدا دوست مي دارند، امّا آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان) شديدتر است و ستمكاران هنگامي كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خداست و عذاب او بسيار سخت است. (165)

تفسير: ... ص: 216

«وَ مِنَ النَّاسِ» : «من» براي تبعيض است يعني، و بعضي از مردم.

مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً مقصود از «انداد» بتهايي است كه مشركان آنها را مي پرستيدند، يعني بعضي از مردم بتها را نظير و شبيه خداوند قرار مي دهند.

بعضي گفته اند منظور از «انداد» حاكمان و رؤساي قومند به دليل آيه شريفه إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا «1» .

حضرت باقر (ع) فرمود: منظور از آن، پيشوايان ستمكار و پيروان آنان مي باشند.

يُحِبُّونَهُمْ مشركان در برابر بتها سر تعظيم فرود آورده و بر ايشان خضوع مي كنند و پرستش و اطاعت و بندگي آنها را دوست دارند «كَحُبِّ اللَّهِ» يعني چنان كه خدا دوست داشته مي شود، بنا بر اين كه «حب» مصدر فعل مجهول باشد. و چون كساني كه خدا را دوست مي دارند [يعني مؤمنان ] مشخص هستند نيازي به ذكر نام آنان نبوده است.

گفته اند: منظور از «كَحُبِّ اللَّهِ» اين است كه محبت مشركان نسبت به خدا و بتهايشان يكسان است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا محبت مؤمنان به خداوند بيشتر و شديدتر است از علاقه مشركان به بتهايشان، زيرا مؤمنان از ايمان و محبّت خود به خدا عدول

__________________________________________________

1- بقره/ 166.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 217

نمي كنند بر خلاف مشركان كه از دوستي بتي به بت ديگر مي گرايند.

وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا

... اگر كساني كه مشرك شده اند بدانند كه تنها خدا بر هر چيزي تواناست نه بتهاي آنان، هنگامي كه در روز قيامت عذاب سخت خدا را مشاهده كنند به پشيماني و اندوه وصف ناپذيري دچار خواهند شد. بنا بر اين جواب (لو) حذف شده است.

«و لو تري» با «تا» نيز قرائت شده است بنا بر اين كه مورد خطاب پيامبر يا هر مخاطب ديگري باشد. يعني اگر تو (اي پيامبر- يا هر مخاطبي) آن عذاب را ببيني امري عظيم و پيش آمدي بزرگ خواهي يافت. «يرون» به صيغه مجهول نيز قرائت شده است.

«اذ» [كه ظرف زمان گذشته است ] در مستقبل به كار رفته است، چنان كه فعل ماضي «نادي» در آيه وَ نادي أَصْحابُ الْجَنَّةِ «اهل بهشت به دوزخيان ندا مي كنند» (اعراف/ 44) كه معني مضارع دارد.

[سوره البقرة (2): آيات 166 تا 167] ... ص: 217

اشاره

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

ترجمه ... ص: 217

هنگامي كه رؤسا و پيشوايان باطل از پيروان خود بيزاري بجويند و عذاب را مشاهده كنند، هر گونه وسيله و اسباب از آنها قطع شده و هيچ روابط باطل به جا نماند. (166)

آن گاه پيروان آن پيشوايان باطل از روي پشيماني و حسرت گويند كاش ديگر بار بدنيا باز مي گشتيم و از اطاعت اينان بيزاري مي جستيم چنان كه اينها از ما بيزاري جستند، اين گونه خداوند كردار آنها را مايه حسرت و پشيماني آنها قرار مي دهد و آنها هيچ گاه از آتش جهنم خارج نخواهد شد. (167)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 218

تفسير: ... ص: 218

«إِذْ تَبَرَّأَ»

بدل است از «إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ» يعني، هنگامي كه رؤسا از پيروانشان بيزاري بجويند.

«وَ رَأَوُا الْعَذابَ» : «واو» حاليه است يعني آنها در حالي كه عذاب خدا را مي بينند از پيروان خود بيزاري مي جويند.

«وَ تَقَطَّعَتْ» عطف بر «تبرا» است، «و الاسباب» : مقصود پيوندها و خويشاونديهايي است كه به وسيله آن با يكديگر ارتباط برقرار كرده و به همديگر مهر مي ورزند و معناي آيه اين است كه هيچ يك از چيزهايي كه ممكن است وسيله ارتباط جستن با ديگران باشد از قبيل، دوستي يا پيمان و يا خويشاوندي، سودي به حال آنان ندارد.

وَ قالَ و پيروان آنان مي گويند، «لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً» يعني كاش بازگشت به دنيا براي ما فراهم مي شد، «فَنَتَبَرَّأَ» تا در همان جا از رؤساي خود بيزاري مي جستيم.

«كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» همان طور كه آنها در آخرت از ما بيزاري جستند.

«لو» در معناي «تمني» به كار رفته است و از اين رو به وسيله «فايي» كه در جواب تمنّي مي آيد جواب آورده شده و گويي گفته شده است: ليت

لنا كرة فنتبرا منهم.

كذلك يعني با نشان دادن چنين منظره زشتي «يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ» خداوند نتيجه كردار زشتشان را كه حسرت و پشيماني است به آنها مي نماياند. و معناي جمله اين است كه كردار آنان موجب حسرتشان مي شود و نتيجه اعمالشان جز پشيماني و اندوه چيزي نخواهد بود.

وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ آنها براي هميشه در آتش خواهند بود. ضمير «هم» براي اختصاص نيست، بلكه دلالت دارد بر اين كه عذاب كفار سخت و شديد است، از اين رو مخلّد بودن در آتش به آنها نسبت داده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 219

[سوره البقرة (2): آيات 168 تا 169] ... ص: 219

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168) إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)

ترجمه ... ص: 219

اي مردم از آنچه در زمين است به طور حلال و پاكيزه تناول كنيد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او براي شما دشمن آشكاري است. (168)

او شما را به كارهاي بد و ناپسند دعوت مي كند و همچنين شما را وادار مي كند كه از روي ناداني نسبتهايي به خداوند بدهيد. (169)

تفسير: ... ص: 219

خطاب در آيه شامل همه آدمي زاده گان مي شود، «حلالا» يا مفعول براي «كلوا» و يا حال از جمله «ما في الارض» است.

«من» در «مما في الارض» براي «تبعيض» است، زيرا تمام چيزهايي كه در زمين است قابل خوردن نيست.

«طيبا» پاكيزه از هر شبهه اي.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ و از شيطان پيروي نكنيد تا در حرام و شبهه نيفتيد.

«خطوة»، فاصله بين دو قدم را به هنگام قدم زدن و «خطوة» يك بار قدم برداشتن را گويند، مانند «غرفة» (با كف دست آب برداشتن) و «غرفة» (يك كف آب برداشتن).

اتبع خطواته يعني به او اقتدا كرد «و طئي علي عقبه» يعني به روش او تأسي كرد.

عَدُوٌّ مُبِينٌ يعني دشمني او آشكار است.

إِنَّما يَأْمُرُكُمْ وجوب خودداري از اطاعت شيطان و اظهار دشمني با او را بيان مي كند، يعني شيطان هرگز شما را به كار نيك دعوت نمي كند، بلكه او شما را به زشتيها امر مي كند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 220

«فحشاء» : عملي است كه بيش از اندازه زشت و قبيح است. و گفته اند:

«سوء» : گناهي است كه حدّي برايش معيّن نشده و «فحشاء» گناهي است كه در ارتكاب آن حدّ واجب مي شود.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ منظور اين است كه شيطان شما را وادار مي كند كه بدون اطلاع داشتن از حرمت و

حلّيت چيزي آن را حلال و يا حرام بشماريد.

اين جمله همه نسبتهاي غير مجاز و نيز تمام مذاهب باطل و عقايد فاسد را شامل مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 170] ... ص: 220

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)

ترجمه ... ص: 220

هنگامي كه به كافران گفته مي شود از آنچه خداوند نازل فرموده است پيروي كنيد، مي گويند: ما از آييني كه پدران خود را در آن يافتيم پيروي مي كنيم، آيا آنها بايست تابع پدران خود باشند در صورتي كه آنان چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافته بودند؟! (170)

تفسير: ... ص: 220

ضمير در «لهم» به «الناس» [در دو آيه قبل ] بر مي گردد و براي بيان گمراهي كافران، به طريق التفات [از خطاب به غيبت ] از مخاطب ساختن آنان عدول شده است گمراه تر از كسي كه دنباله رو ديگران باشد وجود ندارد، گويي خداوند خطاب به عقلا مي فرمايد: «بنگريد» به اين نادانان كه چه مي گويند! و گوينده سخن پيامبر اسلام (ص) و مسلمانان بودند كه به آنها يعني مشركان و يا گروهي از يهوديان مي گفتند:

اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ از قرآن و شرايع اسلام پيروي كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 221

قالُوا ... آنها گفتند.

بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا ... بلكه ما از آييني كه پدران خود را در آن يافته ايم پيروي مي كنيم.

أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ «واو» حاليه و «همزه» براي رد و به تعجب واداشتن است و معناي جمله اين است كه آيا آنها از پدران خود پيروي مي كنند، با آن كه پدرانشان چيزي از دين نمي دانند و به حق هدايت نشده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 171] ... ص: 221

اشاره

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ (171)

ترجمه ... ص: 221

مثل كافران در شنيدن سخن پيامبر (ص) و درك نكردن معناي آن، چون حيواني است كه آوازش كنند و او از آن آواز معنايي درك نمي كند و فقط صدايي مي شنود، كفّار هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق كر و گنگ و كورند، زيرا عقل خود را به كار نمي بندند. (171)

تفسير: ... ص: 221

در اين آيه مضاف ناگزير حذف شده است و تقدير آيه: «و مثل داعي الذين كفروا كمثل الذي ينعق» يا «و مثل الذين كفروا كبهائم الذي ينعق» است. معناي آيه اين است كه مثل پيامبر (ص) در دعوت كفار به ايمان و توحيد مثل آواز دهنده چهارپايان است كه آنها تنها صداي چوپان را مي شنوند ولي معنا و مفهوم آن را درك نكرده و چون افراد عاقل به مضمون آن آگاهي پيدا نمي كنند.

[«ينعق» از ريشه «نعق» است و گفته مي شود:] «نعق الراعي بالغنم» هر گاه شبان به گوسفندان بانگ زند. ولي «نغق الغراب» با «غين» به معناي صداي كلاغ است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 222

صُمٌّ يعني آنها ناشنوايند، اين كلمه به رفع خوانده شده تا دلالت بر مذمّت كفّار كند.

[سوره البقرة (2): آيه 172] ... ص: 222

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)

ترجمه ... ص: 222

اي اهل ايمان روزي حلال و پاكيزه اي كه ما نصيب شما كرديم بخوريد و شكر و سپاس خدا را به جا آوريد اگر فقط او را مي پرستيد؟! (172)

تفسير: ... ص: 222

كُلُوا اي اهل ايمان از روزيهاي پاكيزه و لذّت بخش كه به شما ارزاني داشته ايم بخوريد.

[در اين جمله خداوند امر به خوردن چيزهاي حلال فرموده ]، زيرا چيزي جز حلال روزي مؤمنان نمي كند.

وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ اگر اقرار داريد كه منعم حقيقي شما خدا است، و تنها او را مي پرستيد، خدايي را كه به شما نعمت داده شكر كنيد.

و در حديث قدسي است كه خداي متعال مي فرمايد: «من با جن و انس داستان شگفتي دارم، من آفريدگار آنهايم و آنها غير مرا مي پرستند، من روزي شان مي دهم و آنها از ديگري سپاسگزاري مي كنند. «1»

__________________________________________________

1- و

في الحديث، يقول اللَّه عز و جل: اني و الجن و الانس في نبا عظيم اخلق و يعبد غيري و ارزق و يشكر غيري. 2- حسن و قتاده و مجاهد مي گويند: «يعني از محرمات مزبور به قصد طلب لذّت نخورد و از مقداري كه به آن رفع گرسنگي مي شود تجاوز نكند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 168).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 223

[سوره البقرة (2): آيه 173] ... ص: 223

اشاره

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173)

ترجمه ... ص: 223

خداوند بر شما تنها ميته و خون و گوشت خوك و هر حيواني را كه هنگام ذبح آن نام غير خدا گفته شود، حرام كرده است، پس هر كس مجبور به خوردن آنها شود در صورتي كه بر ولي مسلمانان خروج نكرده و قاطع طريق نباشد بر او گناهي نيست، زيرا خداوند بخشنده و مهربان است. (173)

تفسير: ... ص: 223

«ميتة» حيواني است كه به خودي خود بميرد و علّت اين كه خصوص گوشت خوك حرام دانسته شده- با اين كه همه اجزاي بدن آن حرام است- اين است كه قسمت عمده بدن را گوشت تشكيل مي دهد، و مقصود اصلي گوشت حيوانات است.

وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ و آنچه كه براي غير خدا مانند بت و امثال آن كشته شود. مردم در جاهليت هنگام ذبح حيوانات نام بتها را بر زبان جاري مي كردند و چنين مي گفتند: به نام لات و عزي.

فَمَنِ اضْطُرَّ كسي كه به خاطر گرسنگي و از روي اكراه مجبور به خوردن اين چيزها شود.

غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ ... در معناي آن دو قول است:

1- «غير باغ» يعني در صورتي كه شخص ديگري را مضطرّ ننمايد و براي حفظ جان خود ديگري را به قتل نرساند، و از مقداري كه با آن رفع گرسنگي مي شود تجاوز نكند.

2- از ائمه معصومين [امام باقر و امام صادق (ع)] نقل شده است كه: «منظور از «باغ» كسي است كه بر امام مسلمانان خروج كرده باشد و مقصود از «عاد» كسي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 224

است كه قطع طريق كند يعني راهزن باشد.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ گناهي بر او نيست.

[سوره البقرة (2): آيات 174 تا 176] ... ص: 224

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (174) أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ (175) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (176)

ترجمه ... ص: 224

كساني كه (از يهود و غيره) كتمان مي كنند آياتي از كتاب آسماني را كه خدا نازل كرده، و آن را به بهاي اندك مي فروشند جز آتش جهنم نصيب آنها نباشد و در قيامت خدا از خشم، با آنان سخن نگويد و آنان را از پليدي عصيان پاك نگرداند و براي آنان عذاب دردناك خواهد بود. (174)

اينها همانها هستند كه گمراهي را با هدايت و عذاب را با آمرزش مبادله كرده اند، راستي چقدر در برابر آتش جهنم پرطاقت هستند؟! (175)

اينها به خاطر آن است كه خداوند كتاب آسماني را به حق (و توأم با نشانه ها و دلايل روشن) نازل كرده و آنها كه در آن اختلاف مي كنند در نزاع و كشمكش دور از حق خواهند بود. (176)

تفسير: ... ص: 224

خداوند سخن را مجددا متوجه يهود مي كند كه ذكر آنها در آيات قبل گذشت و مي فرمايد:

فِي بُطُونِهِمْ ... يعني شكمهايشان پر از آتش شود. چنان كه گفته مي شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 225

اكل فلان في بطنه، و اكل في بعض بطنه يعني فلاني همه شكم خود را يا قسمتي از آن را پر كرد.

إِلَّا النَّارَ جز آتش را، زيرا هر گاه خوردن چيزي منجر به عذاب و آتش جهنم شود گويي كه آن شخص آتش را خورده است «1» . از اين قبيل است گفته عرب در مورد كسي كه ديه و خونبهاي مقتولي را خورده باشد كه مي گويد: «فلان اكل الدم» يعني فلاني خون خورد و منظور اين است كه خونبها را كه عوض خون مي باشد، خورده است.

وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اشاره دارد به محروم بودن كفار از يكي از مواهبي كه خداوند به بهشتيان عطا فرموده و

آن اين است كه با كلام و سخن خود آنها را تكريم نموده و با ستايش خود آنها را تزكيه مي كند.

برخي گفته اند: خداوند از خشم و غضب خود نسبت به آنها تعبير به نفي كلام كرده است و [منظور اين است كه خداوند هرگز با آنها سخن نمي گويد].

فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ بيان تعجّب است از حال كفار در بي باكي آنان نسبت به آتش جهنّم و جرأتشان بر ارتكاب اعمالي كه موجب دخول در آتش مي شود.

برخي گفته اند: معناي جمله اين است كه چه چيز آنها را بر تحمل آتش بردبار ساخته است. گفته شده: «اصبره» و «صبره» به يك معناست.

ذلِكَ آن عذاب به خاطر اين است كه بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ خداي متعال كتب آسماني را به حق فرستاد [ولي آنها ايمان نياوردند].

وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ ... منظور اهل كتاب هستند كه در كتب

__________________________________________________

1- همان طور كه درباره مال يتيم فرمود: إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً آتش را در شكم خود جا مي دهند (نساء/ 10).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 226

آسماني اختلاف كردند و برخي از آنها را حق و برخي را باطل دانستند. «1» «لفي شقاق» در اختلافي هستند كه از حق دور است. الف و لام در «الكتاب» براي جنس است.

برخي گفته اند «ذلك» اشاره است به كفر آنان و معناي آيه اين است كه كفرشان به خاطر اين است كه خداوند قرآن را به حق فرستاد [و آنها ايمان نياوردند].

كفاري كه درباره قرآن اختلاف كردند، جمعي از آنان گفتند قرآن از قبيل كلام جادوگران است، برخي گفتند از قبيل شعر است و دسته اي مي گفتند:

افسانه هايي است كه محمد (ص) از جانب

خود ترتيب داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 177] ... ص: 226

اشاره

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

ترجمه ... ص: 226

نيكوكاري به اين نيست كه (به هنگام نماز) روي به جانب مشرق و مغرب كنيد، ليكن نيكوكار كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان بياوريد و مال خود را در راه دوستي خدا به خويشان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق كند و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و به عهد خود-

__________________________________________________

1- چنان كه يهود انجيل و قرآن، هر دو را انكار كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 227

به هنگامي كه عهد بستند- وفا كند و در هنگام فقر و تهيدستي و درد و مرض و جهاد با دشمنان دين صبور و شكيبا باشد كساني كه به اين اوصاف آراسته اند در حقيقت راستگو و پرهيزكارند. (177)

تفسير: ... ص: 227

خطاب در آيه متوجه اهل كتاب است، زيرا يهود به سمت مغرب و به سوي بيت المقدس، و نصاري به جانب مشرق نماز مي گذاردند، و هنگامي كه قبله تغيير كرد و رسول خدا (ص) به سمت كعبه برگردانده شد، ميان اهل كتاب بحث و گفتگوي زيادي به عمل آمد و يهود و نصاري بر اين باور بودند كه نيكوكاري تنها در توجّه نمودن هر يك آنها به قبله خودشان مي باشد. از اين رو خداوند آيه فوق را نازل، و ضمن رد پندار باطل آنان مي فرمايد:

لَيْسَ الْبِرَّ: نيكوكاري در آنچه شما گمان مي كنيد نيست، زيرا توجّه كردن به جانب مشرق و مغرب [در حال نماز] نسخ شده است.

برخي گفته اند: بحث و گفتگو ميان مسلمانان و اهل كتاب در امر قبله زياد شده بود، از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد

و فرمود: تمام نيكيها در امر قبله خلاصه نمي شود.

وَ لكِنَّ الْبِرَّ و ليكن نيكوكاريي كه بايد توجه هر كس بدان معطوف گردد بر من ءامن- نيكوكاري كسي است كه به خدا و روز قيامت و وجود فرشتگان و ...

ايمان بياورد و به اعمال نيك مذكور در آيه مبادرت كند.

«بر» نام هر كار نيكي است كه مورد پسند خداوند باشد و «بر» به نصب قرائت شده، چون خبر مقدّم- براي «ليس» است.

برخي گفته اند «مضاف» در جمله حذف شده و تقدير آيه چنين بوده: و لكن البر بر من ءامن ... برخي گفته اند، «بر» در اين جا به معناي «ذي بر» (صاحب نيكي) يا به معناي «بار» (نيكوكار) است چنان كه در مصراع «فانما هي اقبال و ادبار» مضاف (ذات) حذف شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 228

مبرّد مي گويد: اگر من از قراء هفتگانه قرآن بودم «بر» به فتح «باء» قرائت مي كردم. و منظور از «الكتاب» جنس كتب آسماني يا قرآن به تنهايي است.

عَلي حُبِّهِ در معناي آن چند قول است:

1- ضمير در «حبه» به مال بر مي گردد، يعني مال را كه مورد علاقه شماست و شيفته آن هستيد در راه خدا انفاق كنيد، چنان كه ابن مسعود [در تفسير اين آيه ] گفته است يعني: مال را در حالي كه تندرست هستي و به زندگي حريص و اميدواري و از فقر و تنگدستي در هراس مي باشي به فقير بده، نه اين كه احسان و انفاق به فقرا را به تأخير بيندازي و هنگامي كه در آستانه مرگ قرار گرفتي بگويي، اين مقدار از مالم را به فلاني و اين مقدار را به فلاني بدهيد.

2- ضمير به «اللَّه»

برمي گردد [يعني مال را در راه محبت خدا و خالصا لوجه اللَّه به خويشاوندان و غير آنها بدهد].

3- ضمير به «ايتاء» بر مي گردد، يعني مال را از روي علاقه به بخشش به خويشان و غير آنها بدهد.

«مساكين» جمع مسكين يعني تهيدست و كسي كه هميشه محتاج مردم است، مانند «مسكير» كه به معناي دائم السكر مي باشد.

وَ ابْنَ السَّبِيلِ يعني مسافر و رهگذر و «مسافر» را از اين جهت «ابن السبيل» گويند كه ملازم با راه و جاده است، چنان كه به «راهزن»، «ابن الطريق» گويند، چون راهزني او در راه انجام مي گيرد.

و گفته شده: منظور از «ابن السبيل»، «ميهمان» است، زيرا به وسيله جاده بر ميزبان وارد مي شود.

وَ السَّائِلِينَ و كساني كه مطالبه صدقه مي كنند. و گفته شده است منظور كساني هستند كه از ديگران درخواست غذا مي كنند «1» .

__________________________________________________

1- اين مطلب مضمون روايتي است كه ابن مسعود از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است، وقتي از حضرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 229

و در حديث است كه: سائل حق مطالبه از شما را دارد هر چند سوار بر اسب نزد شما آيد، و في الرقاب در معناي آن دو وجه است:

1- مقصود اين است كه مال خود را در راه آزاد ساختن «مكاتبين» (يعني بردگاني كه با مالكين خود قراردادي بسته اند كه مبلغ معيّني به آنها بدهند تا آزاد شوند) صرف نمايند.

2- منظور اين است كه اموالشان را صرف خريدن و آزاد كردن بردگان نمايند.

[اين آيه مخصوص زكات نيست ].

و از شعبي نقل شده كه به استناد اين آيه گفته است بجز زكات، حقوق واجب ديگري به مال شخص تعلّق مي گيرد، زيرا در اين آيه پس

از اشاره به خرج كردن مال در يكي از راههايي كه ذكر شده، فرموده است:

وَ آتَي الزَّكاةَ زكات مال خود را بدهد.

«وَ الْمُوفُونَ» عطف بر «من ءامن» است.

«الصَّابِرِينَ» را از حكم قبل خارج و از باب اختصاص و مدح، آن را نصب داده است تا بيان كند كه صبر و بردباري در شدايد و هنگام جنگ و جهاد از شكيبايي در برابر ساير ناملايمات برتر است.

الْبَأْساءِ فقر و تهيدستي.

الضَّرَّاءِ درد و مرض.

وَ حِينَ الْبَأْسِ هنگام جنگ و جهاد با كفّار.

أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا آنها كساني هستند كه در گفتارشان صادق و در آيينشان كوشا هستند.

__________________________________________________

سؤال شد «اي الصدقه افضل» (چگونه انفاقي بهتر است؟) حضرت فرمود مالي كه در چنين حالي انفاق شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 230

[سوره البقرة (2): آيات 178 تا 179] ... ص: 230

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثي بِالْأُنْثي فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)

ترجمه ... ص: 230

اي كساني كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسي از ناحيه برادر (ديني) خود مورد عفو قرار گيرد (و قصاص نشود) پس قاتل بايد ديه مقتول را بدهد و ولي مقتول بر او سخت نگيرد (و بيش از حق خود مطالبه نكند) و قاتل با رضايت ديه را بپردازد، اين تخفيف و رحمتي است از ناحيه پروردگار شما و كسي كه بعد از آن تجاوز كند (و به قاتل ظلم و تعدي روا دارد) عذاب دردناكي خواهد داشت. (178)

اي صاحبان خرد حكم قصاص براي حفظ حيات شماست، شايد به اين وسيله از كشتن يكديگر پرهيز كنيد. (179)

تفسير: ... ص: 230

كُتِبَ عَلَيْكُمُ بر شما واجب شد، «قصاص» رعايت برابري در كشتگان است يعني همان طور كه قاتل مقتول را كشته است او نيز به قتل مي رسد.

الْقِصاصُ فِي الْقَتْلي ... مساوات درباره كشته شدگان، يعني در مورد قاتل.

الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثي بِالْأُنْثي آزاد در برابر آزاد، بنده در مقابل بنده، زن در برابر زن.

و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: هيچ آزادي در برابر كشتن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 231

بنده اي كشته نمي شود، بلكه بايد او را به شدت مضروب ساخت و ديه مقتول را گرفت. و مرد نيز در مقابل كشتن زن به قتل نمي رسد مگر اين كه نصف ديه مرد به اهلش پرداخت شود.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ ... كلمه «شي ء» بر چيز مبهمي از «عفو» - صرف نظر كردن از قصاص يا بخشيدن تمام ديه يا مقداري

از آن- قابل حمل است چنان كه گفته مي شود: سير بزيد بعض السير يعني او مقداري از مسير را با زيد همراه بود. و درست نيست كه «شي ء» در معنا «مفعول به» باشد، زيرا «عفي» از فعلهايي است كه مفعول بي واسطه نمي گيرد. چنان كه گفته مي شود: «عفوت له ذنبه» و «عفوت لفلان عما جني» و «عفوت عن فلان و عن ذنبه» و در اين جملات فعل «عفا» نسبت به «مذنب» با «لام» و نسبت به «جاني» و «ذنب» با «عن» متعدي شده است.

«شي ء»، «نكره» است و ابهام دارد و منظور از «شي ء من العفو» اين است كه چنان چه برخي از اولياي مقتول از حق قصاص صرف نظر كردند قصاص ساقط مي شود و فقط مي توانند خونبها را مطالبه نمايند.

منظور از «اخيه» ولي مقتول است، و از اين رو تعبير به اخوت و برادري شده تا عواطف برادري و اسلامي قاتل و ولي مقتول نسبت به يكديگر برانگيخته شود.

فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ ... بر عفو كننده و عفو شونده لازم است روشي نيكو در پيش گيرند. به اين معني كه قاتل و اولياي وي با رضايت و خشنودي خونبها را بپردازند و اولياي مقتول نيز در مطالبه ديه سختگيري نكنند.

وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ قاتل در صورت امكان بدون معطّلي و سهل انگاري بايد ديه را بدهد و آن را پايمال نكند.

«ذلك» : اشاره است به حكم آنچه ذكر شد، از قبيل «قصاص»، «عفو» يا «ديه» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 232

تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ اين كه شما ميان قصاص و گرفتن ديه و عفو مخيّر مي باشيد، تخفيف و رحمتي از جانب پروردگار است در صورتي كه براي اهل تورات

تنها قصاص يا عفو مقرر شده بود و گرفتن ديه حرام بود. و براي اهل انجيل فقط عفو يا ديه معيّن گرديده بود. و قصاص بر آنها حرام شده بود.

فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ منظور از «اعتداء» اين است كه قاتل را پس از قبول ديه يا عفو قصاص نمايند، بعضي گفته اند: مقصود اين است كه در قصاص از كيفيّت معيّن در شرع تجاوز كند و غير قاتل را بكشند.

فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ او در آخرت مشمول عذاب دردناك خواهد بود.

وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ براي شما در قصاص زندگي است.

اين آيه در نهايت فصاحت و بلاغت است، زيرا «قصاص» با وجود اين كه خود نوعي قتل و سلب زندگي است، ظرف و محل حيات واقع شده است.

الف و لام در «القصاص»، الف و لام «جنس» و براي «تعريف» است، «حيات» نكره است و تنكير افاده تعظيم مي كند. بنا بر اين منظور آيه اين است كه اصل تشريع چنين حكمي يعني «قصاص» مايه حياتي عظيم براي شماست.

اهميّت حكم «قصاص» از اين روست كه مردم جاهلي به خاطر يك نفر جمعيّت زيادي را مي كشتند، و گاه به جاي قاتل فرد ديگري- از افراد خانواده يا قبيله او- را به قتل مي رساندند و اين خود موجب قتلهاي بيشتر و فتنه و آشوب مي شد.

بنا بر اين «قصاص» از اين جهت اهميّت دارد و مايه حيات جامعه بشري است، كه قاتل وقتي بداند در صورت مرتكب شدن قتلي، به حكم قصاص مجازات مي شود، اين امر تا حد زيادي او را از ارتكاب آن جرم باز مي دارد، در نتيجه «قصاص» موجب حفظ حيات قاتل و كسي كه وي اراده قتل او را

داشته، مي شود.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ... در معناي «تتقون» دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 233

1- [ابن عباس و حسن و ابن زيد مي گويند:] يعني شايد به وسيله ترس از «قصاص» از كشتن ديگران خودداري كنيد.

2- شايد از پروردگار بترسيد و مانند پرهيزكاران از ارتكاب گناه خودداري كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 180] ... ص: 233

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ (180)

ترجمه ... ص: 233

بر شما نوشته شده، هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد، اگر متاع و ثروت مشروعي از خود به جاي گذارده، وصيّت كند براي پدر و مادر و خويشان به طور شايسته، اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است. (180)

تفسير: ... ص: 233

«الْوَصِيَّةُ»، [نايب ] فاعل «كتب» است و علّت مذكّر بودن فعل دو چيز است:

1- بين فعل و (نايب) فاعل فاصله شده است.

2- «وصيّه» در اين جا به معني «ان يوصي» است به دليل اين كه ضمير در «بدله» [در آيه بعد] كه به «وصية» بر مي گردد، به صورت مذكّر آمده است.

إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ هر گاه مرگ يكي از شما نزديك و نشانه هاي آن آشكار شد.

إِنْ تَرَكَ خَيْراً اگر مال و ثروتي از خود به جاي مي گذارد.

لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ براي پدر و مادر و خويشاوندانش [وصيّت كند].

بِالْمَعْرُوفِ به چيزي كه نزد صاحبان خرد، ستم و اجحافي در آن نيست.

«حَقًّا» مصدر مؤكد و تقدير آيه چنين است: حق ذلك حقا.

عَلَي الْمُتَّقِينَ بر كساني كه تقوي پيشه كرده اند، [وصيّت به حق واجب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 234

است ].

[آيا اين آيه نسخ شده است؟] برخي گفته اند: اين آيه با حديث پيامبر (ص) كه فرمود: «براي وارث وصيّتي نيست» «1» . نسخ شده است. ولي علماي ما (اماميه) نسخ قرآن را با خبر واحد جايز نمي دانند، و معتقدند وصيت كردن براي خويشاوندان از اهم مستحبات است و از حضرت باقر (ع)، روايت كرده اند كه از ايشان سؤال شد آيا وصيت براي وارث جايز است؟ فرمود بلي و اين آيه را تلاوت كرد.

[سوره البقرة (2): آيات 181 تا 182] ... ص: 234

اشاره

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181) فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)

ترجمه ... ص: 234

هر گاه كسي پس از شنيدن وصيّت آن را تغيير دهد (و به نفع اشخاص بر خلاف حقيقت رفتار كند) گناه اين كار بر كساني است كه بر خلاف وصيّت عمل كنند، خداوند به هر چه خلاف بگويند شنوا و به اعمال آنان داناست. (181)

و هر كس بترسد كه از ناحيه وصيّت موصي بر وارث ستم رفته، يا مرتكب گناهي شده و به اصلاح آن بپردازد بر او گناهي نيست (بلكه ثواب كرده) زيرا خداوند آمرزنده گناه و در حق همه مهربان است. (182)

تفسير: ... ص: 234

فَمَنْ بَدَّلَهُ هر كس از اوصيا يا اوليا ميّت يا گواهان كه «وصيّت» را تغيير دهد.

بَعْدَ ما سَمِعَهُ پس از آن كه وصيّت را شنيده و آن را محقق دانسته است.

__________________________________________________

1- لا وصية لوارث. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 235

فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ گناه تغيير وصيّت تنها بر كساني است كه وصيّت را تغيير داده اند، و بر وصيّت كننده و وصيّت شونده گناهي نيست. زيرا اينان از حق منحرف نشده اند.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اين جمله در مقام تهديد كساني است كه وصيّت را تغيير دهند.

فَمَنْ خافَ كسي كه انتظار دارد و بداند، و در كلام عرب رايج است كه مي گويند:

اخاف ان يقع امر كذا و منظورشان انتظار و ظن قوي است كه به منزله علم است يعني من علم به وقوع فلان امر دارم. «1»

مِنْ مُوصٍ جَنَفاً (كسي كه بداند) وصي در وصيّت خود اشتباه كرده و از حق منحرف شده است.

أَوْ إِثْماً «2» يا اين كه وصيّت كننده به عمد و گناه از حق منحرف شده باشد.

فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ بين ورثه و آنهايي را كه بر ايشان وصيّت شده

اصلاح كند و اختلاف ميان آنان را برطرف سازد.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ در اين صورت گناهي بر او نيست، زيرا تغيير وصيّت، تبديل باطل به حق است.

[سوره البقرة (2): آيات 183 تا 184] ... ص: 235

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

__________________________________________________

1- از اين قبيل است گفتار خداوند: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ: با اين قرآن كساني را كه مي دانند در پيشگاه خداوندشان حضور خواهند يافت بترسان (انعام/ 51).- م.

2- در روايتي از حضرت صادق (ع) نقل شده كه فرمود: جَنَفاً أَوْ إِثْماً به اين تفسير شده كه وصيت كننده در وصيّتش تعدي كرده و به زيادتر از ثلث وصيّت كند، اين تفسير از ابن عباس نيز روايت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 236

ترجمه ... ص: 236

اي كساني كه ايمان داريد، روزه بر شما واجب شد، هم چنان كه بر پيشينيان شما واجب بود، شايد پرهيزكار شويد. (183)

چند روز معيّن را (بايد روزه بداريد) و كساني كه از شما بيمار يا مسافر باشند، روزهاي ديگري را (به جاي آن روزه بگيرند) و بر كساني كه قدرت انجام آن را ندارند (همچون پير مردان، پير زنان و زنان حامله و غيره) لازم است كفّاره بدهند، مسكيني را اطعام كنند و هر كس كار نيكي را به اختيار انجام دهد، همان براي او خوب است و روزه داشتن براي شما بهتر است اگر (فوايد آن را) بدانيد. (184)

تفسير: ... ص: 236

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ روزه بر شما واجب شد، همان طور كه بر پيامبران و ملتهاي پيشين، از زمان آدم (ع) تا زمان شما واجب شده بود.

از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه فرمود: «اوّلين كسي كه روزه بر او واجب شد آدم (ع) بود» روزه عبادت با سابقه اي است كه خداوند متعال وجوب آن را از هيچ يك از امّتهاي پيشين بر نداشته است، بنا بر اين وجوب «روزه» تنها اختصاص به شما ندارد.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ باشد كه با مواظبت كردن بر روزه و بزرگ شمردن آن پرهيزكار شويد، يا منظور اين است كه شايد از گناهان دوري نماييد، زيرا روزه دار به وسيله روزه خود را از وقوع در گناه باز مي دارد.

أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ روزهاي معيّن و يا منظور روزهاي اندك است. مانند آيه كريمه: دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ: «درهمهايي كم» (يوسف/ 20).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 237

تعبير به «معدودات» به اين خاطر است كه اصولا مال اندك را با عدد

و مال بسيار را با كيل مي سنجند. و معناي جمله «اياما معدودات» ايجاب مي كند كه نصب «اياما» به «الصيام» باشد، (چنان كه گفته مي شود: نويت الخروج يوم الجمعة) ولي ساختار آيه نصب آن را به «صيام» منع مي كند، زيرا جمله «كما كتب» بين آن و «اياما» فاصله انداخته است، بنا بر اين شايسته است كه نصب، به فعل مقدّري مانند «صوموا» باشد و جمله كتب عليكم الصيام دلالت دارد بر اين كه تقدير آيه چنين است: صوموا اياما معدودات.

أَوْ عَلي سَفَرٍ هر كس از شما مسافر باشد. «1»

فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ پس روزهاي ديگري را بايد روزه بگيرند.

اين آيه دلالت مي كند كه شخص مسافر و مريض بايد روزه خود را بخورند و روزهاي ديگري را روزه بگيرند.

و در حديثي [از امام صادق (ع)] نقل شده است: كسي كه [در ماه رمضان ] در مسافرت روزه بگيرد مانند كسي است كه در وطن، روزه خود را خورده باشد.

وَ عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ بر كساني كه توانايي روزه گرفتن دارند، اگر بدون عذر افطار كنند.

فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ بايد به مقدار نصف صاع، غذا به مسكين بدهند. «2»

از امام باقر (ع) روايت شده كه حضرت «طعام مساكين» (به جمع) قرائت فرموده است.

در آغاز كه روزه بر مسلمانان واجب شده بود، به خاطر اين كه عادت به

__________________________________________________

1- جمله «علي سفر» كه ظرف است عطف بر «مريضا» است كه اسم مي باشد، و از لحاظ ادبي عطف ظرف بر اسم جايز نيست، از اين رو «علي سفر» را به تأويل اسم برده تا معناي اسمي پيدا كند، و در اين صورت است كه معناي جمله اين مي شود كه: «هر كس مريض

يا مسافر باشد» .- م.

2- مقدار صاع 3 كيلو مي باشد كه نصف آن يك كيلو و نيم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 238

انجام آن نداشتند، روزه گرفتن براي آنان دشوار و پر مشقّت بود از اين رو به آنان اجازه داده شد كه روزه خود را افطار كنند و در ازاي هر روز نصف صاع غذا به عنوان فديه (كفاره) به مساكين بپردازند.

فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً و هر كس بيش از نصف صاع به فقير بدهد، «فهو خير له» اين برايش بهتر است. «يطوع» به معناي «يتطوع» نيز قرائت شده است.

أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ اي كساني كه توانايي روزه گرفتن داريد اگر روزه بگيريد، بهتر است از اين كه بخوريد و در عوض كفّاره و حتي بيش از مقدار معيّن آن بدهيد. [اين حكم زماني بود كه وجوب روزه معيّن نشده بود و مردم مي توانستند به جاي آن كفّاره بدهند] سپس اين حكم با آيه: شريفه فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ «كساني كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند» (بقره/ 185)، نسخ شد.

علماي اماميه از امام صادق (ع) روايت كرده اند كه حضرت فرموده: منظور از «الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» كساني هستند كه ابتدا قادر به گرفتن روزه بوده اند، سپس در اثر پيري و يا مرض تشنگي و نظاير آن ناتوان گشته اند، كه بر اينان واجب است براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهند، بنا بر اين آيه مورد بحث نسخ نشده است.

[سوره البقرة (2): آيه 185] ... ص: 238

اشاره

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ

اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 239

ترجمه ... ص: 239

(آن چند روز معدود) ماه رمضان است كه قرآن براي راهنمايي مردم و نشانه هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده، پس آن كس كه در ماه رمضان در حضر باشد، بايد روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاي ديگري را به جاي آن روزه بگيرد، خداوند را حتي شما را مي خواهد نه زحمت شما را، هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد و خدا را بر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و شايد شكرگزاري كنيد. (185)

تفسير: ... ص: 239

«رمضان» مصدر «رمض» و در اصل «رمضاء» است كه به معناي شدّت تابش خورشيد بر ريگهاست. «رمضان» مضاف اليه شهر، و «علم» واقع شده است و غير منصرف است، چون معرفه و داراي الف و نون [زائدتان ] مي باشد. و در اين كه جمله «شَهْرُ رَمَضانَ» چه محلي از اعراب دارد سه احتمال است:

1- مبتدا و جمله الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ خبر آن است.

2- «رمضان» بدل است از «الصيام» در آيه شريفه: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ.

3- «شهر رمضان» خبر براي مبتداي محذوف و تقدير آيه چنين است: هذه الايام المعدودات شهر رمضان.

أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ در اين كه منظور از نازل شدن قرآن در ماه رمضان چيست وجوهي بيان شده است:

1- ابتدا نزول قرآن در شب قدر بوده كه در ماه رمضان است [ابن اسحاق ].

2- تمام قرآن در شب قدر بر آسمان دنيا فرود آمد و سپس تدريجا (در مدت بيست سال) بر پيامبر اكرم نازل شد [ابن عباس، سعيد بن جبير، حسن و قتاده ].

3- مقصود اين است كه در مورد وجوب روزه [آياتي از] قرآن نازل

شده و حكم آن را بيان كرده، مانند آيه: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ ...» .

هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ نصب «هدي» بنا بر حال بودن است، يعني قرآن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 240

در حالي نازل شده كه هدايت گر مردم به سوي حق و خود از نشانه هاي روشن اين هدايت و نيز جدا كننده حق از باطل بود.

در اين آيه نخست از قرآن به عنوان كتاب هدايت ياد شده و سپس آن را از نشانه هاي روشني كه خداوند به وسيله آن مردم را به سوي حق هدايت مي كند، معرّفي نموده و بدين وسيله ميان كتابهاي آسماني بر حق و كتابهاي باطل فرق گذارده است.

فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ كسي كه در ماه رمضان، در وطنش حاضر و مقيم نباشد، بايد همان ماه را روزه بگيرد و بدون عذر نبايد افطار كند.

«الشهر» منصوب است بنا بر بر ظرف بودن، و همچنين «ها» در «فليصمه» نه اين كه مفعول به باشند، زيرا مقيم و مسافر هر دو ماه را مي بينند. «1»

وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ ميزان در مرضي كه موجب افطار روزه مي شود، ترس از زياد شدن بيش از اندازه آن است. و ميزان در سفري كه باعث افطار كردن است [طبق نظر اماميّه با قيد اين كه سفر بايد مباح و در راه طاعت خدا باشد] هشت فرسخ بودن «2» مسافت است.

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ خداوند مي خواهد احكام را بر شما آسان كند و شما را به مشقّت نيندازد از اين رو حرج در دين را نفي فرموده و شما را به آيين حق و ثابتي هدايت كرده كه هيچ گونه تكلّف و زحمتي در آن

به چشم نمي خورد و همين كه به مريض و مسافر دستور داده تا روزه خود را افطار كنند. مؤيد آن است.

وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ فعل معلّل حذف شده و جملات قبل دلالت بر حذف آن داشته و تقدير آيه چنين است: و شرع لكم ذلك لتكملوا العدة و لتكبروا اللَّه علي ما

__________________________________________________

1- و چنان كه «الشهر» را مفعول به بدانيم معناي آيه اين است كه هر كس ماه را ديد بايد روزه بگيرد، در صورتي كه مقصود آيه تنها اين نيست.- م.

2- از نظر شافعي ميزان 16 و حنفي 24 فرسخ است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 241

هديكم و لعلّكم تشكرون. و مي توان گفت «و لتكملوا» عطف بر علّت مقدّر است و گويي گفته شده: يريد اللَّه ليسهل عليكم و لتكملوا العدة.

و منظور از «وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ» طبق نظر ما (اماميه) تكبيرهايي است كه در تعقيب نماز مغرب و عشاء در شب عيد فطر و نيز پس از نماز صبح و نماز عيد گفته مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 186] ... ص: 241

اشاره

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)

ترجمه ... ص: 241

و هنگامي كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند (بگو) من نزديكم، دعاي دعا كننده را به هنگامي كه مرا مي خواند پاسخ مي گويم، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند شايد به راه راست و هدايت برسند. (186)

تفسير: ... ص: 241

«فَإِنِّي قَرِيبٌ» : تشبيه حال خداوند است- در اجابت سريع دعاي كسي كه او را خوانده- به حال كسي كه جايگاه او نزديك است، [يعني من مي شنوم دعاي كسي كه مرا بخواند، مانند كسي كه به او نزديك است ]. و مانند اين آيه است قول خداي متعال: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ «ما نزديكتر هستيم به انسان از شريان گردن به او» (ق/ 16).

فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي هر گاه بندگان خود را دعوت به ايمان و طاعت نمايم، بايد ايمان آورده و مطيع من باشند، چنان كه آنان هر زمان مرا بخوانند، خواسته ها و حوايج آنها را برآورده مي كنم.

وَ لْيُؤْمِنُوا بِي و بايد به من ايمان آورند. و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: معنايش اين است كه به طور قطع بايد بدانند كه من قادرم آنچه را درخواست

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 242

كرده اند به آنان عطا كنم.

لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ شايد به حق هدايت يافته و به آن نايل شوند.

[سوره البقرة (2): آيه 187] ... ص: 242

اشاره

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَي اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)

ترجمه ... ص: 242

آميزش با همسرانتان در شب روزه داري حلال است. آنها پوشش شما هستند و شما پوشش آنها، خداوند مي دانست كه شما به خود خيانت مي كرديد (و اين كار را كه حرام بود بعضا انجام مي داديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد، اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب كنيد. بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براي شما آشكار شود، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالي كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد، با زنان آميزش نكنيد، اين حدود الهي است، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن مي سازد، باشد كه پرهيزگار شوند. (187)

تفسير: ... ص: 242
اشاره

«رفث» : در اصل به معناي سخن زشت ولي كنايه از آميزش است و چون متضمّن معناي «افضاء» (منتهي شدن) است. به «الي» متعدي شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 243

است. «1»

هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ اين جمله مستأنفه ولي به منزله بيانيّه است، زيرا سبب حلال شدن آميزش در شب روزه را بيان مي كند و سبب حلّيت آن اين بود كه چون شما با همسرانتان [هنگام خواب ] آميزش داشته و يكديگر را در آغوش مي كشيد و صبر و شكيبايي را از كف مي دهيد، از اين رو به شما اجازه داده شده كه با آنها نزديكي كنيد.

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ «اختيان» از «خيانت» گرفته شده، چنان كه «اكتساب» از «كسب»، يعني خدا مي دانست كه شما [با آميزش جنسي در شبهاي ماه رمضان كه حرام بود] بهره و نصيب خودتان را از لطف و رحمت خدا

كاهش مي دهيد «فتاب عليكم» به شما اجازه آميزش داد و سختگيري را از شما برداشت.

[شان نزول آيه ]: ... ص: 243

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: [در صدر اسلام ] در ماه رمضان غذا خوردن پس از خوابيدن در شب و نزديكي كردن در شب و در روز حرام بود، تا اين كه مردي از اصحاب رسول خدا (ص) بيش از افطار كردن خوابيد [و فرداي آن شب ] در كندن خندق شركت نمود [و در اثر ضعف و گرسنگي ] غش كرد «2» [و از طرفي ] برخي از جوانان در شبهاي ماه رمضان مخفيانه با زنان خود نزديكي مي كردند، آن گاه اين آيه نازل شد و آميزش در شبهاي ماه رمضان و غذا خوردن پس از خواب حلال شد، و معناي «عفي عنكم» همين است.

وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ و بخواهيد آنچه را خدا براي شما قرار مي دهد يعني

__________________________________________________

1- رفث (بر وزن طبس) به معني سخن گفتن پيرامون مسائل جنسي است و چون در نهايت اين سخنان منجر به آميزش مي شود «رفت» مانند «افضا» (منتهي شدن) به «الي» متعدّي شده است.- م.

2- لشكر كشي قريش در جنگ احزاب و خندق كندن مسلمانان مصادف با ماه رمضان شده بود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 244

وقتي مرد با همسرش آميزش مي كند منظورش اين باشد كه خدا فرزندي به او عطا كند نه اين كه مقصودش تنها دفع شهوت باشد. و برخي گفته اند: معنايش اين است كه بخواهيد آنچه را خداوند پس از منع از آن براي شما مباح كرده است.

وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ بخوريد و بياشاميد تا «خيط ابيض» بر شما آشكار شود و مقصود از

آن اوّلين سپيدي صبح است كه در افق پديد مي آيد و مانند سپيدي ممتدي است كه در ميان سياهي شب آشكار مي شود.

«مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ» منظور از آن سياهي شب است و سپيدي و سياهي شب به دو نخ تشبيه شده است.

«مِنَ الْفَجْرِ» تبيين «خيط ابيض» است يعني منظور از «خيط ابيض» سپيده صبح است و با بيان آن از توضيح «خيط اسود» خودداري شده است.

وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ در حالي كه در مساجد اعتكاف كرده ايد با زنانتان در نياميزيد.

«اعتكاف» [در لغت به معناي ماندن در مكان است و] در اصطلاح شرع عبارت از ماندن در مسجد براي انجام عبادت است. «1»

__________________________________________________

1- از نظر شيعه اعتكاف فقط در چهار مسجد درست است:

1- مسجد الحرام (در مكّه).

2- مسجد النبي (در مدينه).

3- مسجد كوفه.

4- مسجد بصره.

ولي ساير دانشمندان اهل سنّت مي گويند در تمام مسجدها اعتكاف صحيح است و فقط مالك است كه آن را مختص به مسجد جامع (شهر) مي داند.

و نيز نزد ما (شيعه) بدون روزه گرفتن اعتكاف صحيح نيست و ابو حنيفه و مالك نيز چنين گفته اند ولي شافعي مي گويد بدون روزه هم صحيح است. و نيز نزد ما اعتكاف در كمتر از سه روز صحيح نيست ولي نزد ابو حنيفه به يك روز هم صحيح است و مالك مي گويد بايد ده روز باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 245

«تلك» اشاره به احكامي است كه بيان شد و منظور از «حدود اللَّه» محرّمات و چيزهايي است كه خداوند از آنها نهي كرده است.

فَلا تَقْرَبُوها آنها را انجام ندهيد. و در حديث است كه [پيامبر مي فرمايد]:

«هر سلطاني قرقگاههايي دارد و قرقگاههاي الهي محرمات اوست و هر

كس گوسفند خود را در اطراف و نزديك محلي كه قرق شده بچراند، بيم آن مي رود كه گوسفندش وارد آن شود. «1»

«كذلك» يعني و با چنين بياني «يبين اللَّه آياته للناس» خداوند دلايل و براهين خود را در مورد آنچه به مردم امر و نهي كرده براي آنان بيان مي كند.

لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ شايد از گناهان و آنچه خداوند از آنها نهي كرده پرهيز نمايند.

[سوره البقرة (2): آيه 188] ... ص: 245

اشاره

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

ترجمه ... ص: 245

و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد و براي خوردن قسمتي از اموال مردم به گناه (قسمتي از) آن را به قضات ندهيد در حالي كه مي دانيد. (188)

تفسير: ... ص: 245

نبايد اموال يكديگر را از طريق حرام و غير شرعي بخوريد، «و تدلوا بها الي الحكام» [عطف بر «لا تاكلوا» و] به معناي «و لا تدلوا بها» است، يعني اموال خودتان و داوري درباره آنها را به عهده قاضيان نگذاريد، «لتاكلوا فريقا من اموال

__________________________________________________

و شافعي مي گويد هر چه باشد كافي است اگر چه يك ساعت باشد. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 224).- م.

1-

عن النبي (ص): ان لكل ملك حمي و ان حمي اللَّه محارمه فمن رتع حول الحمي يوشك ان يقع فيه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 246

الناس بالاثم» : تا اين كه قسمتي از اموال مردم را با شهادت بنا حق و قسم دروغ و يا از راه سازش بخوريد با اين كه مي دانيد كسي كه [به استناد گواهي نادرست و قسم دروغ و ... او] به نفع او حكم شده، به ديگري ستم روا داشته است.

برخي گفته اند: منظور آيه اين است كه بخشي از اموال را به عنوان رشوه به قاضيان منحرف ندهيد.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ در حالي كه مي دانيد بر حق نيستيد، و اقدام بر گناه با اطّلاع از زشتي آن گناهش بيشتر و زشت تر است.

[سوره البقرة (2): آيه 189] ... ص: 246

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)

ترجمه ... ص: 246

درباره هلالهاي ماه از تو سؤال مي كنند، بگو آنها بيان اوقات براي مردم و حجّ است و كار نيك آن نيست كه از پشت خانه وارد شويد، نيكي اين است كه تقوي پيشه كنيد و از مخالفت خدا بپرهيزيد، شايد كه رستگار شويد. (189)

تفسير: ... ص: 246

[همان طور كه در شأن نزول آيه آمده است، گروهي در مورد «هلال» از پيغمبر اسلام (ص) پرسشهايي مي كردند و از علّت و فوايد و وضع خاصّي كه ماه به خود مي گيرد جويا مي شدند. خداوند در پاسخ اين سؤال به پيامبر دستور مي دهد كه آثار و فوايد «هلال» را بيان كند.].

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ مردم از تو درباره «هلال» (ماه شب اوّل) و زياد و كم شدن حجم آن مي پرسند كه چه حكمتي در آن نهفته است؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 247

قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ در پاسخ بگو: اين حالات مختلف ماه نشانه هايي است كه مردم به وسيله آنها زمان كشت و كار و تجارت و هنگام پرداخت ديون خود را تعيين مي كنند. و از آن در انجام عبادات و وظايف ديني مانند، روزه ماه رمضان و افطار در ماه شوال و عده زنان و نيز براي تعيين زمان انجام حجّ استفاده مي شود.

وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها نيكوكاري اين نيست كه از پشت ديوار به خانه ها در آييد. در جاهليّت رسم بر اين بود كه اگر كسي براي حجّ محرم مي شود از در خانه اش وارد نمي شد تا حجّش تمام شود و باين منظور شكافهايي در پشت خانه ها ايجاد كرده بودند كه در هنگام احرام از آنها داخل و خارج مي شدند، در اين آيه خطاب به مسلمانان گفته شده:

نيكي

آن نيست كه از وارد شدن به خانه از درب اجتناب كنيد، نيكوكاري در آن است كه از محرمات الهي پرهيز نماييد.

وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها برخي گفته اند منظور اين است كه در هر كاري از راه خودش وارد شويد و آن را طبق آنچه معمول است انجام دهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 190] ... ص: 247

اشاره

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190)

ترجمه ... ص: 247

و در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد، و از حد تجاوز نكنيد كه خداي تعدي كنندگان را دوست نمي دارد. (190)

تفسير: ... ص: 247

گويند، آيه مورد بحث اوّلين آيه اي است كه راجع به جنگ در مدينه بر پيامبر (ص) نازل شده است و منظور از «مقاتله» (پيكار) در راه خدا همانند جهاد براي عزّت بخشيدن دين خدا و اعلاي كلمه حق است.

الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ با كساني كه با شما مبارزه كرده و مي جنگند، نه آنها كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 248

مانع انجام وظايف شما مي شوند. بنا بر اين، اين آيه با آيه: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً «و متّفقا همه با مشركان كارزار كنيد» (توبه/ 36) نسخ شده است.

در بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- منظور اين است كه فقط با مردان بجنگيد نه زنان و كودكان.

2- برخي گفته اند مقصود از اين آيه اين است كه با تمامي مشركان جنگ كنيد، زيرا همه آنان خيال پيكار با مسلمانان را در سردارند و چنين نيّتي خود، در حكم نبرد با مسلمانان است. پس بنا بر اين حكم آيه نسخ نشده است.

وَ لا تَعْتَدُوا در جنگ، با كشتن كساني كه از جنگيدن با آنها نهي شده ايد [همچون زنان و كودكان ] و نيز با مثله كردن كشته، دشمن و يا حمله ناگهاني بر آنها پيش از دعوت به حق از حدّ تجاوز نكنيد.

[سوره البقرة (2): آيات 191 تا 192] ... ص: 248

اشاره

وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّي يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (191) فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)

ترجمه ... ص: 248

هر كجا مشركان را يافتيد آنها را بكشيد و همان طور كه آنها شما را (از مكّه) بيرون كردند شما (نيز) آنان را بيرون كنيد و فتنه گري (كه آنها دارند) از كشتار بدتر است، و در مسجد الحرام با آنها به جنگ برنخيزيد مگر آن كه آنها با شما نبرد كنند، در اين صورت آنان را بكشيد كه جزاي كافران همين است. (191)

و اگر (از كفر و شرك) خودداري كردند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. (192)

تفسير: ... ص: 248

حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ هر كجا مشركان را يافتيد. وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ همان طور كه آنها شما را از مكّه بيرون كردند شما نيز آنها را بيرون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 249

كنيد، و پيامبر (ص) روز فتح مكّه اين دستور را در مورد كساني كه اسلام نياورده بودند اجرا كرد.

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ عذابي كه انسان از رنج و مصيبت وارد بر او تحمل مي كند، براي او از كشته شدن سخت تر است. در اين آيه اخراج از وطن از جمله رنجهايي به حساب آمده كه انسان براي خلاصي از آن آرزوي مرگ مي كند.

بعضي گفته اند: منظور از «فتنه» در اين آيه «عذاب آخرت» است، چنان كه در آيه ديگري فرموده: ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ «بچشيد عذابتان را» (ذاريات/ 14).

و كساني كه گفته اند: گناه مشرك بزرگتر است از ارتكاب قتل در مسجد الحرام، به خاطر اين است كه مشركان، قتل در حرم الهي را گناه بسيار بزرگي مي دانستند و انجام آن را بر مسلمانان عيب مي شمردند.

فعل «قاتل» در آيه، به صورت ثلاثي مجرّد يعني: و لا تقتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقتلوكم فيه فان قتلوكم» نيز قرائت شده است.

وقوع قتل در

ميان برخي از كفار و مسلمانان به منزله تحقق آن در بين همه تلقي شده است، چنان كه گفته مي شود: «اگر ما را بكشيد ما نيز شما را خواهيم كشت» .

[در صورتي كه در نزاع ميان دو گروه تمام افراد يك گروه ممكن است كشته نشوند].

فَإِنِ انْتَهَوْا اگر اينان از شرك و قتل دست برداشتند، همانا خدا آمرزنده و مهربان است، مانند آيه شريفه إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «اي رسول ما كافران را بگو كه اگر از كفر خود دست كشيده و به راه ايمان باز آييد، هر چه از پيش كرده ايد بخشيده شود» (انفال/ 38).

[سوره البقرة (2): آيه 193] ... ص: 249

اشاره

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَي الظَّالِمِينَ (193)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 250

ترجمه ... ص: 250

و با آنان پيكار كنيد تا فتنه و فساد نباشد و فقط خدا اطاعت و فرمانبرداري شود و اگر اينان از كفر دست برندارند (مزاحم آنها نشويد زيرا) تعدّي جز بر ستمكاران روا نيست. (193)

تفسير: ... ص: 250

حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ يعني تا شرك ريشه كن شود، «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» و اطاعت و فرمانبري خالصانه، تنها براي خدا بوده و بهره اي براي شيطان در آن نباشد.

فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ ... اگر اينان از شرك دست كشيده و بازگشتند به آنان تعدّي نكنيد، زيرا پيكار با كساني كه دست از شرك و كفر برداشته اند، تجاوز و ستمگري است. «إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ» در موضع «الا علي المنتهين» قرار گرفته [و منظور اين است كه كيفر قتل جز بر كساني كه به خود ستم كرده و بر كفر و شرك باقي مانده اند روا نيست ].

[سوره البقرة (2): آيه 194] ... ص: 250

اشاره

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)

ترجمه ... ص: 250

ماه حرام در برابر ماه حرام و تمام حرامها (قابل) قصاص است و (به طور كلّي) هر كس به شما تجاوز كرد، بمانند آن بر او تعدّي كنيد و از خدا بپرهيزيد (و زياده روي ننماييد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است. (194)

تفسير: ... ص: 250

مشركان در سال انعقاد پيمان «حديبيه» در ماه ذيقعده كه يكي از ماههاي حرام بود قصد حمله به مسلمانان را داشتند و هنگامي كه مسلمانان در نظر گرفتند براي انجام عمره رهسپار مكّه شده و از سويي مايل نبودند در ماه حرام با مشركان پيكار كنند، اين آيه نازل و خطاب به آنان گفته شد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 251

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ اين ماه حرام در مقابل آن ماه حرام يعني همان طور كه آنان احترام ماههاي حرام را ناديده گرفتند، شما نيز آن را ناديده بگيريد.

«وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» يعني در هر حرامي [كه حلال شمرده شده ] تلافي جايز است و كسي كه حرمت چيزي را ناديده گرفت با آن مقابله مي شود و در اين هنگام كه مشركان احترام ماهي را كه شما حرام مي دانيد، ناديده گرفته اند، شما نيز حرمت آن را ناديده بگيريد. سپس براي تأكيد بيشتر [بر لزوم برخورد متقابل ] مي فرمايد: فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ تا آخر آيه.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ در حالي كه بر دشمنانتان غالب مي شويد از خدا بترسيد، و اگر كسي به شما ستم كرد شما بيش از حدّ مجاز به او تعدي نكنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 195] ... ص: 251

اشاره

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)

ترجمه ... ص: 251

و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق) و با دست خويش خود را به هلاكت نيندازيد و نيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مي دارد. (195)

تفسير: ... ص: 251

وَ أَنْفِقُوا از اموال خويش در راه جهاد و راههاي نيك انفاق كنيد.

وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ «تهلكه» يعني نابودي، «باء» در «بايديكم» زايد است، چنان كه به شخص تسليم شده گفته مي شود: «اعطي بيده» يعني دستش را داد. و باء زايد است و در معناي آيه چند قول است:

1- هلاكت را با دست خويش به خودتان اختصاص ندهيد.

2- با ترك انفاق خود را به بدبختي نيندازيد، چه در اين صورت دشمنان بر شما چيره شده و شما هلاك مي شويد. چنان كه گفته مي شود: «فلاني با دست خود خودش را هلاك كرد» .

3- منظور اين است كه در انفاق زياده روي نكنيد [جبائي ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 252

وَ أَحْسِنُوا امر به ميانه روي است. ان اللَّه يحب المحسنين يعني خدا ميانه روها را دوست دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 196] ... ص: 252

اشاره

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (196)

ترجمه ... ص: 252

و حج و عمره را براي خدا به اتمام برسانيد، و اگر ممنوع شديد آنچه از قرباني فراهم شود (ذبح كنيد و از احرام خارج شويد) و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) و اگر كسي بيمار بود و يا ناراحتي در سرداشت (و ناچار بود سر خود را بتراشد) بايد فديه و كفاره اي از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندي بدهد. و هنگامي كه (از بيماري و دشمن) در امان بوديد، پس كساني كه با ختم عمره، حج را آغاز مي كنند، آنچه ميسّر است از قرباني (ذبح كنيد) و كسي كه ندارد سه روز در ايام حج و هفت روز به هنگامي كه بازگشت (روزه بدارد) اين ده روز كامل است (البته) اين براي كسي است كه خانواده اش مقيم مسجد الحرام نباشد از خدا بترسد و بدانيد كه مجازات خدا سخت است. (196)

تفسير: ... ص: 252

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ «حج» و «عمره» را با شرايط و اركان و اعمال هر يك از آن دو به طور كامل به جا آوريد.

لِلَّهِ فقط براي خشنودي خدا اين دو فريضه را به اتمام برسانيد. ظاهر امر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 253

اقتضاي وجوب دارد و از اين كه به مسلمانان امر شده اعمال حج و عمره را به اتمام برسانند، استفاده مي شود كه «عمره» نيز مانند «حج» واجب است.

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ يعني اگر ترس يا دشمن و يا بيماري، شما را از رفتن به حجّ بازداشت و يا اگر هنگامي كه در حج محرم شده ايد يكي از اين موانع شما را از انجام مناسك باز دارد.

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ پس آنچه

از قرباني ممكن شد.

«يسر» و «استيسر» متضاد «صعب» و «استصعب» است. «هدي» [در لغت به معناي راندن و در اصطلاح شرع عبارتست از:] آنچه براي قرباني كردن به سوي حرام برده مي شود و مفرد آن «هدية» است. يعني زماني كه خواستيد از احرام خارج شويد بر شما واجب است شتر يا گاو و يا گوسفندي را و يا هر چه ممكن شد، قرباني كنيد.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ مخاطبان اين جمله كساني هستند كه از انجام حج منع شده اند، يعني محلّ نشويد [سرتان را نتراشيد] تا اين كه اطمينان حاصل كنيد قرباني به محلّي كه بايد در آن ذبح شود رسيده است، و محل قرباني در روز ذبح آن «مني» است اگر براي انجام حجّ محرم گرديده [و سپس مانعي به وجود آمده است ] ولي اگر احرام براي عمره باشد محل قرباني مكّه است. و اين حكم در صورتي است كه انسان به واسطه بيماري از انجام حج و عمره باز بماند و بخواهد از احرام خارج شود، ولي اگر از ناحيه دشمن و بسته شدن راه توسط او باشد، محل قرباني همان جايي است كه از رفتن او ممانعت شده است، چنان كه پيامبر (ص) قرباني خود را در «حديبيه» ذبح كرد.

فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ اگر كسي بيمار شود يا نوعي ناراحتي در سرش پديد آيد كه تنها راه درمانش سر تراشيدن است، به خاطر اين عذر مي تواند در حال احرام سرش را بتراشد ولي بايد به جاي اين عمل «فديه» دهد.

مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فديه و كفاره اي از قبيل روزه يا صدقه و يا

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 254

قرباني و از ائمه ما (ع) نقل شده كه «روزه» سه روز واجب است و «صدقه» از آن شش مسكين و بنا به روايتي ده مسكين است و قرباني هم بايد گوسفند باشد، و شخص مخيّر است كه يكي از اين ها را اختيار كند. اين روايت از پيامبر (ص) نيز نقل شده است.

«نسك» مصدر است، و گفته شده جمع «نسيكه» به معناي قرباني است.

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ هر گاه مانعي از ناحيه دشمن و يا بيماري وجود نداشت و ايمن و آسوده بوديد و خواستيد پس از فراغت از «عمره»، «حجّ تمتّع» انجام دهيد.

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ پس هر قرباني كه ممكن شد بدهيد.

قرباني حجّ تمتع به اتّفاق همه علما واجب است ولي اختلاف در اين است كه آيا قرباني خود، يكي از اعمال است يا جبران و فديه مي باشد؟

از نظر ما (اماميّه) قرباني خود يكي از اعمال مستقل حجّ است [و گوشت قرباني را مي توان خورد] و ابو حنيفه نيز همين عقيده را دارد، ولي به عقيده شافعي قرباني جبران و فديه (جنايات) است و خوردن گوشت قرباني جايز نيست.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ كسي كه نه خود قرباني و نه پولش را دارد، بايد سه روز در حج روزه بگيرد، و بهتر است روزهاي هفتم و هشتم و نهم ذيحجّه را روزه باشد.

وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ و هفت روز ديگر را هنگامي كه به وطن خود بازگشتيد روزه بگيريد.

تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ اين جمله براي تأكيد آمده است، و در آن سفارش بسيار بر روزه گرفتن اين ده روز و كامل كردن آنها شده است.

ذلِكَ لِمَنْ

لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اين عمره تمتّع فقط براي كساني است كه مقيم مكّه نباشند و اهل مكه كساني هستند كه بين محل زندگي آنان تا مكّه از هر طرف دوازده ميل و يا كمتر فاصله باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 255

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بپرهيزيد و آنچه را به شما امر يا نهي مي كند، رعايت كنيد.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ و بدانيد كه مجازات خدا سخت است براي كساني كه نافرماني او كرده و از حدود الهي تجاوز نموده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 197] ... ص: 255

اشاره

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)

ترجمه ... ص: 255

حج در ماههاي معيّني است و كساني كه ملتزم به حج شده اند در آن ماهها بايد آميزش با زنان و كار ناروا چون دروغ و مجادله و بدگويي را ترك كند و شما آنچه از كارهاي نيك انجام دهيد خدا بر آن آگاه است و زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين توشه پرهيزكاري است و از من بپرهيزيد اي صاحبان عقل. (197)

تفسير: ... ص: 255

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ زمان حج ماههاي معيّني است، مانند اين كه گفته مي شود: «البرد شهران» «يعني وقت سرما دو ماه است» . و ماههاي حج [از نظر ما]، شوّال، ذيقعده و ده روز اوّل از ذيحجه است و از اين كه اين ماهها را ماه حجّ گويند استفاده مي شود كه احرام بستن براي حج يا عمره جز در اين ماهها درست نيست.

فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ هر كس در اين ماهها براي حج احرام ببندد «فلا رفث» نبايد در آن حال با زنان نزديكي كند، «و لا فسوق» و يا دروغ بگويد.

برخي گفته اند منظور از «لا فسوق» اين است كه نبايد از دايره حدود الهي خارج شود.

وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ مفسّران شيعه مي گويند: منظور از «جدال»، گفتن «لا و اللَّه» و «بلي و اللَّه» است [چه به راستي سوگند بخورد، چه به دروغ ]، ولي ديگر ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 256

مفسّران گفته اند: مقصود اين است كه در موقع احرام لجاجت و فحاشي نكنيد.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ... آنچه را از نيكي و خير انجام دهيد خدا مي داند، غرض از اين جمله تشويق و تحريك مسلمانان به انجام كارهاي نيك است.

وَ تَزَوَّدُوا توشه برگيريد [تا در سفر حج ] از ديگران

غذا مطالبه نكنيد و از آزردن مردم و سربار آنان شدن بپرهيزيد. فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي همانا پرهيزكاري بهترين توشه است.

وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ اي صاحبان خرد از عذاب من بترسيد، زيرا عقل شما اقتضا مي كند كه از عذاب الهي پرهيز نماييد و هر عاقلي كه از آن نترسد گويي از «عقل» بي بهره است.

[سوره البقرة (2): آيه 198] ... ص: 256

اشاره

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)

ترجمه ... ص: 256

گناهي بر شما نيست كه از پروردگار خويش فزوني خواهيد (و از منافع اقتصادي در ايام حجّ برخوردار شويد) و چون از عرفات سرازير شديد، پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت كرد اگر چه پيش از آن از گمراهان بوديد. (198)

تفسير: ... ص: 256

مردم جاهليّت در ايّام حج تجارت و معامله [و باركشي ] را حرام دانسته و كساني را كه به اين امور مبادرت مي كردند «داجّ» (يعني باربر و خدمتكار) مي ناميدند. و با نزول اين آيه ممنوعيت اين عمل از آنان برداشته شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 257

أَنْ تَبْتَغُوا تقديرش «في ان تبتغوا» است. فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ يعني مانعي ندارند كه از فضل خدا بهره مند شده و در تجارت، سود و منفعتي بدست آوريد.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ هنگامي كه همراه جمعيّت بسيار، سرازير عرفات شديد. «افضتم» از باب «افاضة الماء» است يعني زياد آب ريختن، و اين جمله در اصل «افضتم انفسكم» مي باشد.

«عرفات» علم شده براي محل مخصوصي كه وقوف در آن در روز عرفه براي حج واجب است. «عرفات» مانند «اذرعات» جمع بسته شده و از اسمهاي مرتجل است «1» .

فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ اين آيه دلالت بر وجوب وقوف در مشعر الحرام دارد، زيرا ظاهر صيغه امر دال بر وجوب است و چون خداي متعال ذكر گفتن در مشعر را واجب دانسته وقوف در آن را نيز واجب كرده است. و معناي آيه اين است:

هنگامي كه از عرفات كوچ كرده و به مشعر الحرام در آمديد در آنجا خدا را به ياد آوريد.

__________________________________________________

1- در مناسبت اسم «عرفات» چند وجه بيان شده است:

1-

ابراهيم (ع) در اين روز فهميد، آنچه از قبل برايش توصيف شده بود (از حضرت علي (ع) و ابن عباس).

2- آدم و حوا پس از آن كه از هم جدا بودند در اين نقطه گرد هم آمده و يكديگر را شناختند (ضحاك و سدي و از اصحاب ما نيز بر اين مضمون روايت شده است). (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 253).

3- به مناسبت رفعت و بلندي اين موقف، بدين اسم ناميده شده است.

4- جبرئيل ابراهيم را مناسك و اعمال مي آموخت و او مي گفت: «عرفت، عرفت» دانستم و لذا اين جا به اسم «عرفات» خوانده شد (عطا).

5- ابراهيم در شب هشتم خواب ديد كه بايد فرزندش را بكشد. صبح از خواب برخاست. همه روز را فكر مي كرد كه آيا اين امر از طرف خداست يا نه؟ به اين مناسبت روز هشتم را بنام روز «ترويه» يعني روز شك و فكر مي خوانند.

در شب نهم دوباره همان مطلب را خواب ديد، وقتي بيدار شد دانست كه امر خداست و لذا به نام «عرفه» خوانده شد.

6- روايت دارد كه جبرئيل به آدم در همين سرزمين گفت: «به گناهت اعتراف كن و اعمال و مناسك ياد بگير» آدم گفت: پروردگارا ما به خود ستم كرديم رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ... و از اين جهت اين بيابان بنام «عرفات» شد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 253).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 258

وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ «ما» مصدري يا كافة است يعني خدا را به نيكي ياد كنيد چنان كه او شما را به نيكي هدايت كرد، يا معنايش اين است كه خدا را به ياد آوريد، همان گونه كه

او به شما آموخت كه چگونه به ياد او باشيد.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ اگر چه شما پيش از هدايت شدن نادان بوده و نمي دانستيد چگونه خدا را بياد بياوريد و او را پرستش كنيد.

از جابر [بن عبد اللَّه ] روايت شده كه چون پيامبر (ص) نماز صبح را در هواي تاريك روشن، در «مزدلفه» به جا آورد، بر شتر خويش سوار شد و به قصد «مشعر الحرام» حركت كرد و در آن جا به دعا و تكبير و تهليل مشغول بود تا هوا كاملا روشن شد.

«مشعر» به معناي محل نشانه است و چون اين مكان نشانه حج و محلّي براي انجام مناسك است آن را «مشعر» ناميده اند. و به خاطر حرمت و قداستي كه دارد به «الحرام» توصيف شده است.

«مشعر الحرام» را «مزدلفه» نيز گويند. چون آدم و حوا در اين محل اجتماع كردند و گفته شده چون در مشعر الحرام نماز مغرب و عشا با هم خوانده مي شده، آن را «مزدلفه» ناميده اند. «ازدلف منها» يعني به آن نزديك شد.

[سوره البقرة (2): آيات 199 تا 202] ... ص: 258

اشاره

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199) فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (201) أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (202)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 259

ترجمه ... ص: 259

پس از همان جا كه مردم كوچ مي كنند (به سوي سرزمين مني) كوچ كنيد و از خدا طلب آمرزش نماييد كه خدا آمرزنده و مهربان است. (199)

و آن گاه كه اعمال حج خود را انجام داديد، پس خدا را ياد كنيد، همانند يادكردن پدر و اجدادتان (آن چنان كه رسم جاهليت بود كه مفاخر موهوم آنها را بر مي شمردند و مباهات مي كردند) بلكه از آن هم بيشتر (در اين جا مردم دو گروهند) (200)

بعضي از مردم مي گويند: خداوندا به ما، در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت بهره اي ندارند. و بعضي مي گويند پروردگارا به ما در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت نيكي مرحمت نما و ما را از عذاب آتش نگاهدار. (201)

آنها نصيب و بهره اي از كسب (و دعاي) خود دارند و خداوند سريع الحساب است. (202)

تفسير: ... ص: 259

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ كوچ شما بايد از همان جايي باشد كه مردم كوچ مي كنند نه از «مزدلفة» . صدور اين فرمان به خاطر اين بود كه قريش و هم پيمانانشان كه «حمس» ناميده مي شدند خود را برتر از مردم دانسته اند و إبا داشتند از اين كه با آنها در يك موقف وقوف به جا آورند، و مي گفتند: ما اهل اللَّه و ساكنان حرم خداييم و نبايد از آن خارج شويم، از اين روي همه آنها در مزدلفة مي ماندند و مانند ساير مردم به سوي عرفات حركت نمي كردند. [بنا بر اين قول منظور از «الناس» ساير مردم مي باشند].

برخي گفته اند: مقصود آيه اين است كه بايد از جايي كه قريش كوچ مي كنند، كوچ كنيد، يعني مانند آنان پس از حركت از عرفات به سمت

مشعر الحرام به سوي مني حركت كنيد. [بنا بر اين قول منظور از «الناس» قريش مي باشد].

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ و از خدا طلب آمرزش كنيد.

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ زماني كه اعمال خود را به جا آوريد.- «مناسك» جمع «منسك» است و «منسك» يا اسم مكان و به معناي محل عبادت است و يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 260

مصدري است كه به صورت جمع آمده تا شامل همه اعمال حج شود- يعني هنگامي كه از اعمال حج فارغ شديد.

فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ پس خدا را بسيار ياد كنيد، يعني همان گونه كه در يادآوري پدران خود و مفاخر و جنگهاي آنان مبالغه مي كنيد، در ياد كردن خدا نيز چنين باشيد. عادت عرب جاهلي اين بود كه پس از پايان حجّ در نقطه اي از مني ميان مسجد الحرام و كوه اجتماع كرده و افتخارات پدران و اجدادشان را بر مي شمردند و جنگهاي آنان را يادآوري مي كردند.

أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً يا عطف بر مضاف اليه «ذكر» در جمله «كذكركم» و در محل جر مي باشد، و چنان است كه گفته شود: كذكر قريش آباءهم او قوم اشد منهم ذكرا و يا عطف بر «آباءكم» و در محل نصب و به معناي «او اشد ذكرا من آباءكم» است، بنا بر اين كه «ذكرا» از جنس فعل مذكور [يعني مفعول مطلق ] باشد.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ اقليّتي از مردم هدفشان از ياد خدا تنها منافع مادي و نعمتهاي دنيا ايست و اكثريت آنان هم نعمتهاي دنيا را و هم سعادت سراي ديگر را مي خواهند، و شما از اكثريت باشيد.

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا خدايا فقط نعمت دنيا را به ما ببخش.

وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ

... براي اينان در آخرت نصيبي نيست و از نعمتهاي آن بي بهره اند. زيرا همّت آنان محدود به زندگي دنياست.

«أُولئِكَ» اشاره به كساني است كه سعادت دنيا و آخرت هر دو را خواستارند. «لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا» در اين كه معناي اين جمله چيست سه احتمال وجود دارد:

1- براي بيان «جنس» است و معناي آيه اين چنين مي باشد: براي آن دو گروه نصيب و بهره اي است از جنس عمل نيكي كه كسب كرده اند و آن، همان ثوابي است كه پاداش كار نيك آنهاست. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 261

2- براي بيان «تعليل» است و معناي آيه اين است كه اين دو گروه به خاطر آنچه كسب كرده اند بهره مي برند.

3- براي «تبعيض» بوده و معناي آيه اين است كه بعضي از خواسته هاي اين دو گروه كه در دنيا به مصلحت آنان باشد و در آخرت هم استحقاق آن را داشته باشند، به آنان عطا خواهد شد، تا از آن بهره مند شوند.

و سبب اين كه در اين آيه از «دعا» تعبير به «كسب» شده اين است كه «دعا» خود از اعمال است و بر هر عملي «كسب» اطلاق مي شود. و مي توان گفت «اولئك» اشاره به هر دو دسته است.

وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ خداوند حساب همه اعمال مردم را (در قيامت در مدّت كوتاهي) بررسي و محاسبه مي كند بدون اين كه رسيدگي به اعمال يكي از آنان، او را از رسيدگي به اعمال ديگران باز دارد.

و در روايت آمده است كه خداوند حساب تمام مخلوقات را در فاصله دوشيدن گوسفندي و بنا به روايت ديگري به اندازه فاصله شدن ميان دو دوشيدن شتر، انجام مي دهد. «1»

و در روايت

ديگري آمده است كه خداوند در مدّت يك چشم بهم زدن به حساب همه مردم رسيدگي مي كند. «2»

[سوره البقرة (2): آيه 203] ... ص: 261

اشاره

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)

__________________________________________________

1- وروي انه يحاسب الخلق في قدر حلب شاة،وروي في مقدار فواق (بضم الفاء و فتحها: ما بين الحلبتين) ناقة.

2- و روي في مقدار لمحة. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 262

ترجمه ... ص: 262

خدا را در روزهاي معيّني ياد كنيد (روزهاي 11 و 12 و 13 ماه ذيحجه) و كساني كه تعجيل كنند و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهند، گناهي بر آنها نيست و آنها كه تأخير كنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهي بر آنها نيست، براي آنها كه تقوي پيشه كنند و از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه در پيشگاه او محشور خواهيد شد. (203)

تفسير: ... ص: 262

اين آيات متضمن امر الهي است كه در ايام تشريق كه سه روز بعد از عيد قربان است به ياد خدا باشيد. و (بقول ابن عباس و حسن) منظور از «ايام معدودات» ايّام تشريق (سه روز بعد از عيد) است و مقصود از «ايام معلومات» دهه اوّل ذيحجّه است.

و منظور از «ذكر» در آيه تكبيراتي است كه پس از هر نماز [در اين سه روز] خوانده مي شود.

فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ ... هر كس [پس از فراغت يافتن از رمي جمرات در روز دوّم از ايام تشريق ] در كوچ كردن از مني تعجيل كند و يا آن را به تأخير بيندازد تا پس از رمي جمرات در روز سوّم، گناهي بر او نيست.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي ... در تفسير اين جمله دو قول است:

1- هر كس زودتر حركت كند گناهي بر او نيست به شرط اين كه تا آخرين لحظه حركت از «صيد كردن» پرهيز كند.

2- برخي گفته اند: گناهي بر او نيست در صورتي كه از ارتكاب گناهان كبيره پرهيز نمايد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ... از گناهان دوري كنيد و بدانيد كه شما پس از مرگ در مكاني مجتمع خواهيد شد كه در

آن جا خدا بين شما حكم مي كند و به كردار شما پاداش مي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 263

[سوره البقرة (2): آيات 204 تا 205] ... ص: 263

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204) وَ إِذا تَوَلَّي سَعي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (205)

ترجمه ... ص: 263

بعضي از مردم كساني هستند كه گفتار آنان درباره زندگي دنيا، تو را به شگفت آورد و خدا را بر آنچه در دل گواه مي گيرند، (در حالي كه) او سخت ترين دشمنان است. (204)

(نشانه آن اين است كه) هنگامي كه روي بر مي گردانند (و از نزد تو خارج مي شوند) كوشش در راه فساد در زمين مي كنند و زراعتها و چهارپايان را نابود مي سازند (با اين كه مي دانند) خدا فساد را دوست نمي دارد. (205)

تفسير: ... ص: ... ص: 263

خداي سبحان پس از آن كه حالات و اوصاف مؤمنان [و كافران ] را بيان كرد، به ذكر احوال منافقان و صفات آنان پرداخته و مي فرمايد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ سخن برخي از منافقان تو را (اي پيامبر ما) به شگفت وامي دارد يعني گفتارشان را نيكو و با عظمت جلوه مي دهند تا در دل تو جا گيرد.

فِي الْحَياةِ الدُّنْيا جار و مجرور متعلّق به «قول» است يعني، آنچه آنها درباره معني و مفهوم دنيا مي گويند و موجب تعجّب و شگفتي تو مي شود، براي اين است كه از منافع مادي دنيا بهره مند شوند.

وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ آنان خدا را گواه مي گيرند بر اين كه دوستدار تو هستند.

وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ در حالي كه آنها سخت ترين مردمند در نزاع و مخاصمه با

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 264

تو. و از اضافه «الد» به «خصام» معناي «في» استفاده مي شود، مانند گفته عرب كه مي گويد:

«ثبت الغدر» [كه به معناي «ثابت في العذر» است، هر گاه شخص در نبرد يا سخنش پايدار باشد.]

«و اذا تولّي» در معناي آن سه قول است.

1- وقتي عهده دار حكومت شد و به مقامي رسيد همچون حاكمان جور در زمين فساد

مي كند و ظلم و ستم او موجب نابودي كشت و زراعت و دامداري مي شود [ضحاك ].

2- هر گاه جور و ستمش آشكار شد خداوند به خاطر پليدي ظلم، باران رحمتش را قطع مي كند، در نتيجه «حرث» و «نسل» از بين مي رود. «1»

3- هر گاه پس از سخن نرم تو، از تو روي بگرداند.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ خداوند تبهكاري را دوست ندارد.

[سوره البقرة (2): آيه 206] ... ص: 264

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

ترجمه ... ص: 264

و هنگامي كه به او گفته مي شود از خدا بترس، غرور بزرگي او را به گناه وامي دارد، آتش دوزخ براي او كافي است، و چه بد جايگاهي است. (206)

تفسير: ... ص: 264

أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ غرور و خود بزرگ بيني كه دارند آنها را به گناهي كه از آن

__________________________________________________

1- زهري مي گويد: منظور از «حرث» زنان و از «نسل» فرزندان مي باشد، چه در جاي ديگر مي فرمايد:

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: مقصود از «حرث» در اين جا «دين» است و منظور از «نسل» مردمند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 265

نهي شده اند وامي دارد. چنان كه گفته مي شود: اخذته بكذا يعني او را بدان كار وادار كرد.

[سوره البقرة (2): آيه 207] ... ص: 265

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)

ترجمه ... ص: 265

بعضي از مردم جان خود را در راه خدا و براي خشنودي او مي فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است. (207)

تفسير: ... ص: 265
اشاره

يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ برخي از مردم جانشان را در راه كسب رضاي خدا مي فروشند به اين معنا كه آن قدر در راه خدا جانفشاني مي كنند تا كشته شوند.

[شأن نزول ]: ... ص: 265

درباره شأن نزول اين آيه دو قول است:

1- [ابن عباس گفته است ] اين آيه در شأن امير مؤمنان (ع) است و هنگامي نازل شد كه آن حضرت به جاي پيامبر در بستر ايشان خوابيد و پيامبر به غار فرار كرد.

2- درباره تمام كساني كه در راه خدا جهاد مي كنند نازل شده است. «1»

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ خدا نسبت به بندگانش مهربان است و در برابر زحمات و سختيهاي جهاد در راه خدا، به آنان [كه به درجه رفيعه شهادت نايل نشده اند] اجر و پاداش شهيدان را عطا مي كند.

__________________________________________________

1- اقوال ديگري نيز در مورد شأن نزول اين آيه در ذيل آيه مورد بحث در ترجمه تفسير مجمع البيان ج 2، ص 268 ذكر شده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 266

[سوره البقرة (2): آيات 208 تا 209] ... ص: 266

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208) فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)

ترجمه ... ص: 266

اي كساني كه ايمان آورده ايد همگي در مقام تسليم در آييد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او براي شما دشمن آشكار است. (208)

و اگر با وجود اين حجّتها كه براي شما آمده، باز براه خطا رويد بدانيد كه خدا عزيز و داناست. (209)

تفسير: ... ص: 266

«السلم» به فتح و كسر سين [هر دو قرائت شده است ]، ابو عبيده گويد:

«سلم» به كسر و «اسلام» به يك معناست، و «سلم» به معناي طلب صلح و آرامش است. در معناي «ادخلوا في السلم» . دو قول است:

1- مقصود داخل شدن در اسلام و اطاعت از فرمان خدا است.

2- اصحاب ما نقل كرده اند كه منظور از وارد شدن در «ولايت» است.

كَافَّةً يعني همه در طاعت خدا داخل شويد و هيچ كس از شما دست از اطاعت او بر ندارد «كافة» از ريشه «كف» به معني «بازداشتن» است و گويا (منظور آيه اين است كه آنان بايد) به طور دسته جمعي كسي را كه بخواهد از جمعشان خارج شود باز دارند.

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ اگر پس از اقامه آن همه دليل و برهان بر حقّانيّت آنچه بدان دعوت شده ايد، از وارد شدن در اطاعت و فرمانبرداري خدا منحرف شويد.

فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ بدانيد كه خدا در انتقام و عذاب نيرومند است و انتقام گرفتن از شما او را ناتوان نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 267

حَكِيمٌ عذاب نمي كند مگر به حق و از روي حكمت.

[سوره البقرة (2): آيه 210] ... ص: 267

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

ترجمه ... ص: 267

آيا (پيروان شيطان كه با اين همه ادله روشن ايمان نمي آورند) انتظار دارند كه خدا با ملائكه در پرده هاي ابر بر آنها فرود آيد؟! و حكم خدا (و قهرا و به كيفر كافران) روزي فرا رسد و همه كارها به سوي خدا باز گردد. (210)

تفسير: ... ص: 267

منظور از آمدن خداوند آنان را (يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ) آمدن فرمان و عذاب اوست، مانند اين دو آيه:وْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ

«يا فرمان پروردگارت بيايد» (نحل/ 33)، و فَجاءَها بَأْسُنا «پس عذاب ما براي هلاك آنها فرود آمد» (اعراف/ 3).

و مي توان گفت «ماتي به» (آنچه بر آنان فرود مي آيد) حذف شده و تقدير آيه اين است: ان ياتيهم اللَّه بباسه زيرا جمله فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ (بدانيد كه خدا نيرومند و مغلوب كننده است) در آيه قبل، دلالت بر اين حذف دارد.

فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ «ظلل» جمع «ظله» است و به چيزي «ظلة» گويند، كه سايه افكن باشد.

«وَ الْمَلائِكَةُ» به رفع [عطف بر «اللَّه» است ] و به جر نيز قرائت شده است بنا بر اين كه عطف بر «ظلل» يا «غمام» باشد.

«وَ قُضِيَ الْأَمْرُ» : و كار هلاك كردن آنان يكسره و تمام شده است. «ترجع» به صيغه مؤنّث و «يرجع» به صيغه مذكّر هر دو قرائت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 211] ... ص: 267

اشاره

سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (211)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 268

ترجمه ... ص: 268

از بني اسرائيل بپرس: چه معجزه ها و نشانه هاي روشن به آنها داديم (ولي آنها نعمتهاي مادي و معنوي كه خداوند در اختيارشان گذارده بود در راه غلط به كار انداختند) و كسي كه نعمت خدا را پس از آن كه به سراغ او آمد تغيير دهد، مجازات خدا بسيار سخت است. (211)

تفسير: ... ص: 268

«سل» : امر و متوجه رسول خدا و يا هر مخاطب ديگري است، يعني اي رسول ما بپرس، «كم ءاتيناهم من ءاية بينة» چقدر آيات و دليلهاي روشن به ايشان داديم، و منظور از آيات روشن معجزه هايي است كه به پيامبرانشان داده شده بود و يا [چنان كه «جبايي» مي گويد:] مقصود همان آيه اي است كه در تورات آمده و دليل بر صحّت و درستي نبوّت حضرت محمّد (ص) است، آن جا كه مي گويد: پيروان حضرت موسي (ع) چهار دسته مي شوند:

1- دسته اي كه به پيامبر اسلام، حضرت محمّد (ص) ايمان مي آورند.

2- دسته اي كه پيامبري او را انكار مي كنند.

3- دسته اي كه تنها به نبوّت وي اقرار مي كنند.

4- دسته اي كه [آيات تورات را] تحريف مي نمايند.

و من يبدل نعمة اللَّه در تفسير اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- هر كس آيات ما را كه از بزرگترين نعمتهاي (معنوي) خداوند و موجب هدايت و نجات مردم از آتش است، تحريف كرده و آنها را وسيله گمراهي ديگران قرار دهد، [خدا كيفر سختي براي او دارد].

2- آنان كه آيات تورات را كه بيان كننده اوصاف محمّد (ص) است تحريف كرده اند. [خدا كيفر سختي را بر ايشان در نظر گرفته است ].

«كم» ممكن است معناي استفهامي و خبري هر دو را داشته باشد.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ معنايش اين است [كه هر

كس نعمت خدا را] پس از آن كه توانست آن را بشناسد و يا آن را شناخت، تغيير دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 269

فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ خدا كيفر سختي براي اين شخص دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 212] ... ص: 269

اشاره

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (212)

ترجمه ... ص: 269

زندگي دنيا براي كافران زينت داده شده است و (لذا) افراد با ايمان را (كه احيانا دستشان تهي است) مسخره مي كنند، در حالي كه پرهيزكاران روز قيامت مقامي برتر دارند و خدا هر كس را بخواهد بدون حساب روزي مي دهد. (212)

تفسير: ... ص: 269

[در اين جا خداوند بيان مي كند كه علت روگرداني و ايمان نياوردن كفّار همان توجه به دنيا و ترجيح آن بر آخرت است ].

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا در اين كه زينت دهنده كيست؟ دو قول است:

1- شيطان با وسوسه هاي خود دنيا را در چشم آنان نيكو جلوه داده به طوري كه جز دنيا را نمي خواهند.

2- خداوند دنيا را براي آنها زينت داد، به اين كه چيزهاي دوست داشتني و خوش آيند آفريد و نيز ميل و شهوت را در وجود آنان قرار داد، [و اگر سؤال شود چرا خداوند اين ميلها را در انسان قرار داد؟] پاسخ اين است كه تكليف تنها از اين راه صحيح است. [زيرا تكليف اين است كه انسان را به امري وادار كنند كه بطبع خود به آن ميل نداشته و يا از آن روگردان باشد و يا از چيزي باز دارند كه بدان شوق و علاقه دارد.].

وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا آنان (منافقان) مردم با ايمان را به خاطر زهد و ترك دنيا و يا از نظر اين كه فقيرند و بهره اي از نعمتهاي دنيا ندارند مسخره مي كنند.

وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ كساني كه پرهيزكارند برترند از آنها در روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 270

قيامت. درباره اين برتري دو قول است:

1- برتري از نظر مقام و منزلت در آخرت است، زيرا پرهيزكاران در بهشت برين و آنان

در دوزخ قرار دارند.

2- برتري در حالات نفساني است، زيرا مؤمنان در رفاه و آسايشند ولي كفار در رنج و عذاب به سر مي برند.

وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ در معناي اين جمله دو قول است:

1- خداوند روزي هر كس را كه حكمتش ايجاب نمايد بي اندازه زياد مي كند و به او گشايش مي دهد.

2- خداوند به اهل بهشت آن قدر رزق و روزي مي دهد كه به حساب نمي آيد.

[سوره البقرة (2): آيه 213] ... ص: 270

اشاره

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)

ترجمه ... ص: 270

مردم (در آغاز) يك دسته بيش نبودند (سپس در ميان آنها اختلافات و تضادهايي بوجود آمد) خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند و با آنها كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي كرد، نازل نمود، تا در ميان مردم درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوري كنند. (افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند) فقط (گروهي از) كساني كه كتاب آسماني بر آنها نازل شده بود، پس از آن همه حجّتها كه براي آنها آمده بود، در آن اختلاف كردند، خداوند آنهايي را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه در آن اختلاف كرده بودند، هدايت كرد و خداوند هر كس را بخواهد براه راست هدايت مي كند. (213) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 271

تفسير: ... ص: 271

[در اين آيه خداوند حالات كفّار را در گذشته بيان مي كند]:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً مردم [در بدو خلقت ] بر يك فطرت آفريده شده بودند [و به آنچه عقل و فطرت حكم مي كرد عمل مي كردند]. سپس اختلافاتشان شروع شد، «فبعث اللَّه النبيين» آن گاه خداوند پيامبران را مبعوث نمود.

كلمه «فاختلفوا» پس از «كان الناس امة واحدة» حذف شده است، زيرا جمله ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه قرينه است و دلالت بر حذف آن دارد. و در قرائت عبد اللَّه آمده است: «كان الناس امة واحدة فاختلفوا فبعث اللَّه النبيين» . و برخي گفته اند: معناي «امة واحدة» اين است كه همه مردم يك ملّت و بر آيين كفر بودند و پس از آن كه خداوند پيامبران را برانگيخت، مردم در پيروي از آنان با يكديگر اختلاف كردند [گروهي ايمان آورده و گروهي ديگر بر كفر خويش

باقي ماندند] و معناي اوّل مناسبتر است.

وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ در اين كه چرا «كتاب» مفرد آمده در حالي كه «نبيّين» جمع است. دو وجه گفته شده است:

1- كلمه «كتاب» اسم جنس است و معناي آيه اين است كه خدا پيامبران را فرستاد و كتابهايي بر آنها نازل كرد.

2- خداوند، با هر يك از پيامبران يك كتاب فرستاد.

لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ ضمير در «يحكم» به «اللَّه» يا «كتاب» يا پيامبري كه كتاب بر او نازل شده، بر مي گردد، يعني تا خدا (كه فرستنده كتاب است) يا خود كتاب و يا رسول او، بين آنها داوري كند.

فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ در آنچه اختلاف كردند و منظور اختلاف آنان در حق و در دين بود، پس از آن كه همه در آيينشان متّفق بودند.

وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ و اختلاف نكردند در دين حق مگر گروهي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 272

كه كتاب آسماني به آنان داده شده بود، تا اختلافشان را حل نمايند، يعني كساني كه ما براي حل اختلاف آنان كتاب آسماني نازل كرده بوديم، همان كتاب را وسيله تشديد اختلاف قرار دادند.

بَغْياً بَيْنَهُمْ از روي حسد و ستم و دنيا طلبي.

فَهَدَي اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ ... يعني خداوند كساني را كه ايمان آورده بودند و اختلاف داشتند به حق هدايت كرد. «من» براي «تبيين» است.

[سوره البقرة (2): آيه 214] ... ص: 272

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتي نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)

ترجمه ... ص: 272

آيا گمان كرديد داخل بهشت مي شويد، بدون اين كه حوادثي هم چون حوادث گذشتگان به شما برسد، همانها كه رنجها و سختيها ديدند و تكان خوردند، تا آن جا كه پيامبر و كساني كه با او بودند، گفتند: پس ياري خدا كجاست؟ بدانيد كه كمك و ياري خدا نزديك است. (214)

تفسير: ... ص: 272

پس از آن كه خداوند در آيات پيشين سرگذشت امتهاي گذشته را ذكر فرمود، كه با وجود دلايل و نشانه هاي روشن درباره پيامبران اختلاف كردند، به منظور تشجيع و ترغيب رسول خدا (ص) و مؤمنان بر صبر در مقابل مخالفتهاي مشركان و يهود و بردباري در برابر عنادورزيها و دشمني آنان، به طريق «التفات» خطاب به آنان مي فرمايد: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ. «ام» منقطعه و به معناي «بل» و «همزه» براي تقرير و بعيد شمردن است، و تقدير آيه اين مي شود: بل أ حسبتم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 273

«لما» براي توقع (انتظار چيزي را داشتن) است و در نفي مانند «قد» در اثبات است، و معناي آيه اين است كه شما انتظار داريد بدون آن كه مانند گذشتگان گرفتار رنج و مشقّت شويد، داخل بهشت گرديد؟

مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مثل حال كساني كه سرگذشتشان در سختي و گرفتاري ضرب المثل بوده است.

«مستهم» جمله مستأنفه است و مثل را توضيح مي دهد، و گويي كسي سؤال مي كند: مثل آنان چگونه است؟ و در پاسخ گفته مي شود: مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ به آنان رنجها و سختيهايي از قبيل قتل و دور شدن از اهل و مال رسيد. [و آنها هم چنان در انتظار فرج بودند].

وَ زُلْزِلُوا ناراحت شدند، و تكان سختي خوردند، شبيه

تكان زلزله و ترس و وحشت ناشي از آن.

حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ تا اين كه بالاخره پيامبر و كساني كه در سختيها همراه او بودند گفتند: مَتي نَصْرُ اللَّهِ ياري خدا چه وقت است؟ و چون زمان سختي به طول انجاميده بود پيامبر و يارانش درخواست كمك كردن و آرزوي زود رسيدن آن را داشتند. اين آيه دليل بر اين است كه رنج و سختي حدّي دارد، زيرا پيامبران زماني بي صبري و ناشكيبايي مي كردند كه سختي و گرفتاري آنان به آخرين حدّ خود مي رسيد.

أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ اين جمله پاسخي است از جانب خدا به مؤمناني كه آرزوي زود رسيدن كمك و پيروزي را داشتند يعني به آنان گفته شد: همانا كمك و ياري خدا نزديك است.

حَتَّي يَقُولَ نصب «يقول» بنا بر اين است «ان» در تقدير بوده، و فعل معناي مستقبل داشته باشد، زيرا «ان» نشانه مستقبل است و به رفع نيز قرائت شده است، بنا بر اين كه معناي حال داشته باشد ولي از حال گذشته حكايت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 274

[سوره البقرة (2): آيه 215] ... ص: 274

اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)

ترجمه ... ص: 274

از تو سؤال مي كنند، چه چيز انفاق كنند، بگو هر چه از مال خود انفاق كنيد، براي پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه، رواست و هر نيكويي كنيد خدا بر آن آگاه است. (215)

تفسير: ... ص: 274

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ اي محمّد از تو مي پرسند كه چه چيز را انفاق كنند و سؤال از انفاق و سؤال از موارد مصرف انفاق است، زيرا نفقه اي ارزش دارد كه در مورد خودش مصرف شود، و از اين روست كه در پاسخ سؤال كنندگان، موارد مصرف آن بيان شده است.

ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ آنچه از مال انفاق كنيد.

فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ براي پدر و مادر و خويشان است.

[سوره البقرة (2): آيه 216] ... ص: 274

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)

ترجمه ... ص: 274

جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالي كه براي شما ناخوشايند است، و چه بسا از چيزي اكراه داشته باشيد كه خير شما در آن است، و يا چيزي را دوست داشته باشيد كه شر شما در آن است، و خدا مي داند و شما نمي دانيد. (216)

تفسير: ... ص: 274

وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ در حالي كه براي شما ناخوشايند است. «كره» به معناي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 275

«كراهت» و بي ميلي است، بدليل جمله بعد كه مي فرمايد: عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً و مي توان گفت «كره» مصدري است كه به جاي «وصف» [مكروه ] به كار رفته است، مانند گفته «خنساء» شاعره عرب كه مي گويد:

لا تسأم الدهر منه كلما ذكرت فانما هي اقبال و ادبار

يعني: روزگار را به خاطر (تلخيهاي آن و) آنچه يادآور شده سرزنش مكن، همانا دنيا زماني به انسان روكرده و زماني به او پشت مي كند. [در اين شعر «اقبال» و «ادبار» كه مصدر مي باشند به جاي «وصف» به كار رفته است ]، و از سياق آيه به دست مي آيد كه به خاطر بي ميلي شديد برخي از صحابه پيامبر (ص) نسبت به جهاد در راه خدا، گويي در خود اين امر كراهت است. و مي توان گفت «كره»، فعل به معناي مفعول است مانند «خبز» كه به معناي «مخبوز» است، يعني جهاد در راه خدا براي شما ناخوشايند است.

و گاهي ممكن است انسان چيزي را از آن نظر كه موافق طبع او نيست، دوست ندارد، ولي چون خداوند بدان امر فرموده، آن را بپذيرد و انجام دهد.

وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً چه بسا چيزي را در حال حاضر اكراه داريد ولي سرانجام آن به نفع شماست،

چنان كه جهاد را از اين رو كه جانتان در آن به خطر مي افتد، دوست نداريد.

وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ در صورتي كه جهاد در راه خدا به نفع شماست، زيرا يكي از دو نيكي در آن خواهد بود يا پيروزي و غنيمت و يا شهادت در راه خدا و بهشت.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ خدا به مصالح شما و آنچه برايتان بهتر است، آگاه مي باشد.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ولي شما عواقب آنها را نمي دانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 217] ... ص: 275

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (217)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 276

ترجمه ... ص: 276

از تو درباره جنگ كردن در ماه حرام سؤال مي كنند، بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگي است، ولي جلوگيري از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق، و كفر ورزيدن نسبت به خداوند و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، در نزد آن مهمتر از آن است، و ايجاد فتنه حتي از قتل بالاتر است، مشركان پيوسته با شما مي جنگند، تا اگر بتوانند، شما را از آيين خود برگردانند، ولي كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (217)

تفسير: ... ص: 276
[شأن نزول ]: ... ص: 276

اين آيه در مورد سريّه «عبد اللَّه بن جحش» نازل شده است. و جريان آن اين بود كه پيامبر در ماه جمادي الثاني دو ماه پيش از جنگ بدر سپاهي از مسلمانان را به فرماندهي عبد اللَّه بن جحش [به محلي بنام «نخله» كه ميان مكه و طائف بود] اعزام داشت تا كاروانهاي قريش را زير نظر داشته باشند، در يكي از كاروانها عمرو بن عبد اللَّه خضرمي وجود داشت و سپاه اسلام در درگيري با كاروانيان او را كشتند و قافله را با كالاهاي تجارتي آن نزد پيامبر بردند، اين برخورد در روز اوّل ماه رجب اتّفاق افتاد [كه جنگ در اين ماه حرام بود] در حالي كه مسلمانان گمان مي كردند روز آخر ماه جمادي الثاني است. آن گاه كفّار قريش زبان به طعن گشودند كه محمّد (ص) جنگ و خونريزي و اسارت را در ماههاي حرام، حلال شمرده، در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 277

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ اي پيامبر كفّار يا مسلمان از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال مي كنند.

«قتال فيه» بدل اشتمال از «الشهر الحرام» است.

قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ... يعني بگو اي محمّد (ص) جنگ در ماه حرام گناه بزرگي است، [اين جمله مبتدا و خبر است و مبتدا- قتال- نكره مي باشد] و چون اختصاص به ظرف (فيه)، دارد ابتداي به آن جايز است. [و معنايش اين است كه جنگيدن فقط در ماه حرام گناه بزرگي شمرده مي شود].

وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ اين جمله مبتدا و «اكبر» خبر آن است، و معني آيه اين است:

بزرگان قريش كه مانع راه خدا شده و به او كفر مي ورزيدند، و از ورود (مسلمانان) به مسجد الحرام جلوگيري مي كرده و رسول خدا (ص) و مؤمنان را كه اهل مسجد الحرام بودند، از آن جا بيرون مي كنند، گناه اين عمل ناپسند آنان نزد خدا بزرگتر است از آنچه افراد سريه بر طبق گمان خود و به اشتباه انجام داده اند.

وَ الْفِتْنَةُ در اين كه منظور از «فتنه» چيست؟ دو نظر وجود دارد:

1- منظور خارج كردن مسلمانان از مكّه و مسجد الحرام است.

2- منظور از شرك ورزيدن به خداي تعالي است.

«و المسجد الحرام» عطف بر «سبيل اللَّه» است.

وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ در اين جمله خداوند از تداوم عناد و دشمني كفار با مسلمانان خبر داده و مي فرمايد: آنان همواره با شما در نبرد خواهند بود.

حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ «حتي» براي بيان تعليل است، يعني علّت اين كه كفّار قريش با شما مي جنگند اين است كه مي خواهند شما را از دين اسلام برگردانند، «ان استطاعوا» اگر بتوانند، يعني بعيد است آنها

قدرت و توان اين را داشته باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 278

وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ و كسي كه از شما از دين خود برگردد، و مشرك شود و در اين حال بميرد.

فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ اينان اعمالشان در دنيا به خاطر از دست دادن اسلام و بركات آن و در آخرت به دليل بي بهره شدن از ثواب پاداش، باطل و نابود شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 218] ... ص: 278

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)

ترجمه ... ص: 278

كساني كه ايمان آورده اند، و كساني كه مهاجرت نموده اند، و در راه خدا جهاد كرده اند، آنها به رحمت خدا اميد دارند و خدا آمرزنده و مهربان است. (218)

تفسير: ... ص: 278
[شأن نزول ]: ... ص: 278

اين آيه در مورد عبد اللَّه بن جحش و يارانش كه عبد اللَّه خضرمي را در ماه رجب به قتل رساندند نازل شده است، گروهي از آنان تصورشان اين بود كه بر فرض مرتكب گناه نشده باشند، پاداش هم نخواهند داشت [زيرا در ماه حرام بوده است ] از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد و به آنان وعده پاداش داد.

أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ آنها به رحمت خدا اميدوارند و منظور از رحمت خدا پيروزي و برخورداري آنها از غنايم در دنيا و اجر و پاداش در آخرت است.

و از قتاده نقل شده كه: آنان بهترين افراد امّت هستند و چنان كه از آيه به دست مي آيد خداوند آنان را از اميدواران قرار داده است و البته كس كه به خدا اميد دارد خواهان رحمت اوست و آن كس كه بيمناك است از آن مي گريزد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 279

[سوره البقرة (2): آيات 219 تا 220] ... ص: 279

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامي قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)

ترجمه ... ص: 279

درباره شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آنها گناه بزرگي است و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارند (ولي) گناه آنها از نفع آنها بيشتر است، و از تو سؤال مي كنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از ما زاد نيازمندي خود، اين چنين خداوند آيات را براي شما روشن مي سازد شايد انديشه كنيد. (219)

(تا انديشه كنيد) درباره دنيا و آخرت، و از تو درباره يتيمان سؤال مي كنند بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد (مانعي ندارد) آنها برادران شما هستند، خداوند مفسد را از مصلح باز مي شناسد. اگر خدا مي خواست بر شما سخت مي گرفت. (220)

تفسير: ... ص: 279

قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ ... بگو اي پيامبر در شراب و قمار گناه بزرگي است. اين معني براي كلمه «كبير» بنا بر قرائت كساني است كه آن را با حرف «باء» (كبير) قرائت كرده اند، زيرا قراء اين لفظ «كبير» را در مورد گناهي به كار برده اند كه موجب هلاكت و نابودي- اعمال- انسان مي شود و از اين قبيل است دو آيه: «كَبائِرَ الْإِثْمِ» «گناهان بزرگ» (شوري/ 37) كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ «گناهان بزرگي كه شما از آن نهي شديد» (نساء/ 30)، چنان كه در مورد گناهاني كه باعث نابودي انسان نمي شوند، لفظ «صغير» و «صغيرة» را به كار برده اند، و نگفته اند «قليل» (كوچك)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 280

زيرا «قليل» در مقابل «كثير» است.

و كساني كه «كثير» بما «ثا» قرائت كرده اند به خاطر اين آيه شريفه است: إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ «شيطان قصد دارد به وسيله شراب و قمار ميان شما

عداوت و كينه برانگيزد» (مائده/ 94) و نيز با توجه به روايتي است كه از ائمه (ع) نقل شده كه فرموده اند: «رسول خدا- ص» در رابطه با شراب 10 كس را لعن فرموده است. «1»

«خمر» [در اصطلاح شرع ] هر مايعي است كه به خاطر ايجاد مستي روي عقل پرده مي افكند و نمي گذارد انسان خوب را از بد و زشت را از زيبا تميز دهد، «خمر» از ريشه «خمره خمرا» و به معناي پوشيدن است و براي مبالغه در زوال عقل به وسيله آن، به صورت مصدر آمده است.

«ميسر» مصدر و از ريشه «يسر» است- مانند «مرجع» و «موعد» كه از ريشه «رجع» و «وعد» است، اين كلمه، يا مشتق از «يسر» [و به معناي سهل و آسان است ] و چون قمار باز به آساني و بدون زحمت مالي را به دست مي آورد به قمار «ميسر» گفته شده است و يا مشتق از «يسار» به معني ثروت و دارايي است و چون قمار موجب سلب مال و ثروت و از دست رفتن آن مي شود «ميسر» ناميده شده است. و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: از آن دو بازي پليد- نرد و شطرنج- كه از قمارهاي عجم است خودداري كنيد. «2»

و از علي (ع) روايت شده كه فرموده: «همانا نرد و شطرنج از قبيل قمار است» «3» . وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما كيفر گناه و ضرر شرب خمر و قمار بيشتر است از

__________________________________________________

1-

لعن رسول اللَّه (ص) في الخمر عشرة.

2-

اياكم و هاتين الكعبتين المشؤمتين فانهما من ميسر العجم.

3-

عن علي (ع): ان النرد و الشطرنج من الميسر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 281

منفعت آن

كه لذّت جويي و به وجد آمدن به وسيله آن دو، و نيز دستيابي به رفاقت و معاشرت با جوانان و برخوردار شدن از بخششهاي آنان باشد.

وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ اي پيامبر از تو مي پرسند كه چه چيز بايد انفاق كنند سؤال كننده عمرو بن جموح بود.

قُلِ الْعَفْوَ بگو زيادي مال را.

«عفو» نقيض «جهد» و عبارت است از انفاقي كه انسان را به مشقت و تنگدستي نيندازد. «1» شاعر عرب گفته است: «بخشش مرا دريافت كن و محبّت مرا براي هميشه در قلب خود جاي ده، [و در وقتي به شدّت خشمگين مي شوم با من سخن نگو،] «2» .

«عفو» و «عفو» به هر دو وجه قرائت شده است.

فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ يا متعلّق به «تتفكرون» است، يعني باشد كه در امور دنيا و آخرت تدبّر كرده و آنچه برايتان شايسته تر است انتخاب كنيد و چنان كه بيان شد، «عفو» در باب انفاق بهتر است از «جهد»، و يا معنايش اين است كه شايد درباره دنيا و آخرت تدبّر كرده تا آنچه را پايدارتر و پرمنفعت تر باشد برگزينيد.

و يا اين كه متعلّق به «يبين» است به اين معنا كه خداوند نشانه هايي را در امور دنيا و آخرت براي شما بيان مي كند، باشد كه شما انديشه كنيد.

و چون خداوند آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً «كساني كه مالهاي يتيمان را از روي ستم مي خورند» (نساء/ 10) را نازل كرد [كساني كه ايتام

__________________________________________________

1- «عفو» در لغت معاني مختلفي دارد، از جمله:

«بخشش و آمرزش» و «از بين بردن اثر» و «قصد گرفتن چيزي» و «وسط و ميانه هر چيزي» و «مقدار اضافي چيزي» و «بهترين قسمت مال

و ظاهرا سه معني اوّل متناسب با مفهوم آيه نيست بلكه منظور يكي از سه معني اخير است. يعني در انفاق حد وسط را رعايت كنيد، و يا اين كه از مقدار اضافي نيازمنديهاي خود انفاق نماييد و اگر معني اخير باشد مضمون آيه اين است كه اي پيامبر بگو از بهترين قسمت سال در راه خدا انفاق نماييد.- م.

2-

خذ العفو مني تستديمي مودتي و لا تنطقي في سورتي حين اغضب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 282

نزدشان مي زيستند]، از آنها دوري كرده و از همزيستي با آنان و اهميّت دادن به كارهايشان كناره گيري كردند. اين طرز برخورد يتيمان را دچار مشقت كرد [لذا خدمت پيامبر رسيدند و از اين وضع اظهار ناخرسندي كردند، آن گاه آيه نازل ] و به سرپرستان يتيمان گفته شد:

إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ ... سامان دادن به كار يتيمان و پرداختن به هر اقدامي كه به سود آنها باشد و اصلاح اموالشان محسوب شود، بهتر است از كناره گيري كردن از آنها و شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت سرپرستي يتيمان.

وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ و اگر با آنها معاشرت نماييد و زندگي آنان را با زندگي خود مخلوط كنيد.

فَإِخْوانُكُمْ آنان برادران ديني شمايند، و حق برادر اين است كه با او معاشرت داشته باشند.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ [نيّات شما بر خداوند پوشيده نيست ] و به كساني كه منظورشان از معاشرت- و مشاركت- با يتيمان اصلاح يا افساد باشد، داناست و بر طبق هر نيّتي كه داشته باشند به آنان جزا مي دهد.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ اگر خدا مي خواست مي توانست كار را در امور يتيمان و معاشرت با آنها بر شما سخت بگيرد و

شما را در مضيقه قرار دهد.

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ خداوند قادر است و با قدرت خود آنچه را بخواهد انجام مي دهد. «حَكِيمٌ» يعني آنچه را حكمت وي ايجاب كند انجام مي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 221] ... ص: 282

اشاره

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 283

ترجمه ... ص: 283

و با زنان مشرك و بت پرست ازدواج نكنيد مگر آن كه ايمان بياورند، (اگر چه دسترسي جز به ازدواج با كنيزان نداشته باشيد، زيرا) كنيزان با ايمان از زن آزاد مشرك بهتر است، اگر چه (زيبايي، يا ثروت يا موقعيّت او) شما را به شگفتي درآورد، و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست، مادامي كه ايمان نياورده اند، در نياوريد (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسري غلامان با ايمان در آوريد، زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد بت پرست بهتر است، هر چند- زيبايي و يا مال او- شما را به شگفتي در آورد. آنها دعوت به سوي آتش مي كنند و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مي نمايد و آيات خويش را براي مردم روشن مي سازد، شايد متذكر شويد. (221)

تفسير: ... ص: 283

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ با زناني كه كافرند تا وقتي ايمان نياورده و خدا و رسولش را تصديق نكرده اند، ازدواج نكنيد.

وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ كنيز مؤمن از زنان مشركه آزاد- اگر چه از نظر زيبايي و يا مال شما را به اعجاب و شگفتي وادارد و شما فريفته او باشيد- بهتر است.

وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا شما زنان مسلمان نبايد با مردان مشرك ازدواج كنيد، مگر ايمان بياورند.

وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ عبد مؤمن و مسلمان بهتر است از مشرك آزاد، هر چند زيبايي و ثروت و يا موقعيّت او براي شما اعجاب انگيز باشد.

أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ اينان- زنان و مردان مشرك- شما را به سوي آتش كه همان كفر و گناه است فرا مي خوانند، از اين رو شايسته

است كه به دوستي و همسري گرفته نشوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 284

وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ ولي خداوند شما را به بهشت و آمرزش دعوت مي كند، يعني شما را به انجام كارهايي فرا مي خواند كه موجب آمرزش شما و وارد شدن در بهشت مي شود و آن عبارت است از ايمان و پرستش او، «بإذنه» يعني با فرمان و توفيق الهي براي انجام عملي كه انسان را به بهشت مي رساند.

وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ و آيات خود را براي مردم بيان مي كند، يعني اوامر و نواهي و آنچه را حرام و يا مباح نموده روشن و آشكار مي كند.

لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد تا مردم متذكر شوند و پند گيرند.

[سوره البقرة (2): آيه 222] ... ص: 284

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (222)

ترجمه ... ص: 284

و از تو درباره عادت شدن زنان سؤال مي كنند، بگو: آن رنجي است براي زنان، پس در آن حال از زنان كناره گيري كنيد و به آنها نزديك نشويد، تا پاك شوند، و هنگامي كه پاك شدند، از طريقي كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد، خداوند توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را نيز دوست دارد. (222)

تفسير: ... ص: 284

«محيض» مصدر [ميمي ] از «حاضت تحيض» است مانند، «جاء مجيئا و بات مبيتا»، [و در اين جا به معناي «حيض» است ] قُلْ هُوَ أَذيً يعني بگو «حيض» چيز ناپاكي است و براي مبتلا شونده به آن، نفرت انگيز و آزار دهنده است.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ ... از آميزش با زنان در ايام عادت خودداري كنيد.

وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ و با آنان نزديكي نكنيد تا پاك شوند يعني تا خون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 285

از آنان قطع شود. و بنا بر قرائت كساني كه «حتي يطهرن» [به تشديد] خوانده اند در اصل «يتطهرن» و معنايش اين است كه با زنان نزديكي نكنيد تا اين كه غسل كنند.

فَإِذا تَطَهَّرْنَ هنگامي كه غسل كردند يا وضو گرفتند و يا خود را پس از قطع شدن خون شستند و تميز كردند.

فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ... پس، از طريق حلال و در حالي كه جايز است به آنان نزديك شويد و در غير آن حال مانند وقتي كه روزه اند يا محرم و يا معتكف مي باشند، با آنان آميزش نكنيد.

و اگر منظور از «من حيث امركم اللَّه» آميزش از قبل (جلو) بود، مي فرمود: «في حيث» .

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ خداوند توبه كنندگان از گناه و پاكيزگان و

كساني را كه خود را با آب پاك مي كنند دوست دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 223] ... ص: 285

اشاره

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)

ترجمه ... ص: 285

زنانتان كشتزار شما هستند. شما هر زمان كه بخواهيد مي توانيد با آنها آميزش نماييد (ولي سعي كنيد از اين فرصت طبيعي بهره اي ببريد و با پرورش فرزندان صالح اثر نيكي) براي خود از پيش بفرستيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مؤمنان بشارت رحمت ده. (223)

تفسير: ... ص: 285

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ زنان شما كشتزار شمايند و فرزند و لذّت را از آنان به دست مي آوريد.

فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ با آنان آميزش نماييد از هر جا و يا به هر كيفيّت كه خواستيد. همان طور كه وارد مزرعه خود مي شويد، از هر سو كه مي خواهيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 286

وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ براي خويش اعمال شايسته اي را كه بايد پيشاپيش فرستاده شود، بفرستيد.

درباره جمله قدموا لانفسكم وجوهي بيان شده:

1- منظور بسم اللَّه گفتن هنگام آميزش است.

2- منظور طلب فرزند است، [زيرا داشتن فرزند صالح پيش فرستادن بزرگي است ]. «1»

وَ اتَّقُوا اللَّهَ و نسبت به آنچه نهي شده ايد گستاخي نكنيد.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ بدانيد پاداش و يا كيفر عمل خود را خواهيد ديد، بنا بر اين توشه اي برگيريد كه بدان رسوا نشويد.

[سوره البقرة (2): آيه 224] ... ص: 286

اشاره

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (224)

ترجمه ... ص: 286

خدا را در معرض سوگندهاي خود قرار ندهيد، و براي اين كه نيكي كنيد و تقوي پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد، سوگند ياد ننماييد، و خداوند شنوا و داناست. (224)

تفسير: ... ص: 286

«عرضة» - فعله بمعناي مفعول است، مانند «غرفه» و «قبضه» - و اسم است براي مانع چيزي، از قبيل «عرض العود علي الاناء» يعني «چوب را روي ظرف گذاشت» به اين معنا كه نمي گذارد يكي از آن دو به ديگري برسد و گفته مي شود:

__________________________________________________

1- و در حديث نيز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است، كه فرمود:

اذا مات الانسان انقطع عمله الا عن ثلاث: صدقه جاريه و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له

يعني هنگامي كه انسان مي ميرد، برنامه عمل وي نيز تمام مي شود، و ديگر نمي تواند پس اندازي براي خويش تهيه كند، مگر به وسيله سه چيز كه اگر آنها را داشته باشد پس از مرگ هم براي او نتيجه بخش خواهد بود: «صدقه جاريه»، «آثار علمي» و پرورش فرزندان صالح.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 287

فلان عرضه دون الخير يعني فلاني مانع امر خير است.

«عرضه» به معناي در معرض چيزي قرار گرفتن نيز مي آيد، چنان كه شاعر عرب مي گويد:

دعوني أنح و جدا كنوح الحمائم و لا تجعلوني عرضة للوائم

يعني: مرا رها كنيد و بگذاريد از شوق بسان ناله كبوتران ناله كنم، و شما اي مردمان مرا در معرض سرزنشهاي خود قرار ندهيد.

با توجه به معني اوّل «عرضة» معناي آيه اين است كه مردماني [مانند عبد اللَّه بن رواحه كه آيه درباره او نازل شده بود] سوگند خورده بودند كه برخي از كارهاي نيك را از قبيل صله رحم و جز

آن انجام ندهند، و بعد [كه مورد سرزنش قرار مي گرفتند و براي انجام كار نيك تشويق مي شدند] مي گفتند مي ترسيم سوگند خود را بشكنيم و چون مي خواستند به سوگندي كه خورده بودند عمل نمايند، كار نيك- صله رحم و ...- را ترك مي كردند، سپس اين آيه نازل شد فرمود:

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ سوگند بخدا را مانع انجام كار نيك قرار ندهيد.

و در اين آيه «مورد قسم»، «قسم» ناميده شده، زيرا اين دو همواره همراه يكديگرند. چنان كه در روايتي آمده است كه اذا حلفت علي يمين يعني هر گاه قسم خوردي به چيزي كه به آن قسم مي خورند.

أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا اين جمله «عطف بيان» است براي «لايمانكم» و معناي آيه اين است كه سوگند به خدا را مانع انجام كار نيك و پرهيزكاري و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد.

«لام» در «لِأَيْمانِكُمْ» متعلّق به فعل «لا تَجْعَلُوا» است و مي توان گفت، متعلّق است به «عرضة» زيرا «عرضة» به معناي اعتراض (مانع شدن ميان دو چيز) مي باشد، و در اين صورت معناي جمله اين است كه: سوگند به خدا را چيزي كه مانع نيكي باشد قرار ندهيد. از قبيل «اعترضني كذا» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 288

و ممكن است «لام» براي تعليل باشد و «ان تبروا» متعلّق به فعل [تجعلوا] يا به «عرضة» است، يعني خدا را به علت سوگند خوردنتان به او مانع براي انجام دادن كار نيك قرار ندهيد.

و منظور آيه با توجه به معناي ديگر «عرضة» (در معرض چيزي قرار دادن) اين است كه خدا را در معرض سوگندهاي خود قرار ندهيد تا در نتيجه قسم ياد كردن زياد

به او، او را سبك و بي ارزش نماييد. و «ان تبروا» علت نهي است يعني اگر بخواهيد نيكي كنيد و پرهيزكار شويد به خدا قسم نخوريد، زيرا كسي كه زياد سوگند ياد مي كند نسبت به خداوند بي باك و گستاخ شده و نيكوكار و پرهيزگار نخواهد شد و مردم براي اصلاح ميان خود به او اطمينان نكرده و او را واسطه قرار نمي دهند.

[سوره البقرة (2): آيه 225] ... ص: 288

اشاره

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)

ترجمه ... ص: 288

خداوند شما را به خاطر سوگندهايي كه بدون توجه ياد مي كنيد، مؤاخذه نخواهد كرد، امّا با آنچه دلهاي شما كسب كرده (و سوگندهايي كه از روي اراده و اختيار ياد مي كنيد) مؤاخذه مي كند و خداوند آمرزنده و داراي حلم است. (225)

تفسير: ... ص: 288

«لغو» به سخن و يا چيز بيهوده اي گويند كه بي اهميّت بوده و بدان توجه نشود و منظور از «سوگند لغو» سوگندهايي است كه ريشه اعتقادي نداشته و مردم از روي عادت بر زبان جاري مي كنند مانند كلمات: «آري و اللَّه» و «نه و اللَّه» كه موجب انعقاد قسم و تصاحب مال ديگران و ظلم به كسي نمي شود.

و معناي آيه اين است كه خداوند شما را به سوگندهاي بيهوده اي كه بدون قصد و هدف باشد بازخواست نمي كند و نيز شما را به پرداخت كفّاره ملزم نمي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 289

وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ولي شما را به ايمان و قصد و نيّتي كه در دل داريد بازخواست مي كند. مانند آيه شريفه: لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ «خداوند شما را به سبب سوگندهاي لغوتان بازخواست نخواهد كرد، ولي به سبب شكستن سوگندهايي كه با قصد مي خوريد، بازخواست مي كند» (مائده/ 89)، زيرا منظور از آنچه دل كسب كرده، قصد و نيّت است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ خدا آمرزنده و حليم است كه شما را به خاطر سوگندهاي بيهوده تان بازخواست نمي كند.

[سوره البقرة (2): آيات 226 تا 227] ... ص: 289

اشاره

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (226) وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (227)

ترجمه ... ص: 289

كساني كه با زنان خود «ايلاء» مي نمايند (يعني سوگند ياد مي كنند كه با آنها آميزش جنسي ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند (و در ضمن اين چهار ماه وضع خود را با همسر خويش از نظر زندگي و طلاق روشن سازند) اگر در اين فرصت بازگشت كنند (چيزي بر آنها نيست) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است. (226)

و اگر تصميم به جدايي گرفتند (آن هم با شرايطش مانعي ندارد) خداوند شنوا و دانا است. (227)

تفسير: ... ص: 289

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ فعل «ءالي» به معناي «حلف» (سوگند خورد) با «من» متعدي شده است، زيرا اين سوگند معناي دوري جستن را در بر دارد، و گويي گفته شده: للذين يبعدون من نسائهم مؤلين او حالفين يعني كساني كه از زنانشان دوري مي كنند در حالي كه سوگند مي خورند [با آنان همبستر نشوند].

و مي توان گفت مقصود از آيه اين است كه مردان اين حق را دارند كه تا چهار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 290

ماه از زنانشان كناره گيري كنند، چنان كه در كلام عرب گفته مي شود: «لي منك كذا» يعني من فلان حق را بر تو دارم.

تحقق ايلاء به اين است كه مردي [كه از همسرش متنفر است به او] بگويد:

به خدا سوگند ديگر با تو آميزش نخواهم كرد و از آن پس بر قسم خويش استوار بماند.

و حكم «ايلاء» اين است كه هر گاه زن از مرد به حاكم شكايت برد، حاكم شرع چهار ماه به او مهلت مي دهد و اگر پس از گذشت چهار ماه، مرد به زن خويش رجوع نكرد، حاكم او را مجبور مي كند كه يا رجوع كرده و يا همسرش را رها كند.

فَإِنْ فاؤُ

اگر رجوع كردند. و رجوعشان به اين است كه كفاره قسم خود را بدهند و در صورت امكان با زنانشان آميزش نمايند و چنان چه قادر بر انجام آن نيستند با سخن [و اعتراف خود به نداشتن توانايي جنسي ] رجوع كنند.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ همانا خدا آمرزنده و مهربان است يعني به دنبال سوگند و رجوع خدا او را مجازات نمي كند.

وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ ... اگر تصميم بر طلاق گرفتند و پس از قصد به زبان نيز آوردند، خدا شنوا و داناست و سخن آن مرد را مي شنود و از نيّت او آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيه 228] ... ص: 290

اشاره

وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (228)

ترجمه ... ص: 290

زنان مطلقه بايد به مدّت سه مرتبه عادت ماهيانه ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (عده نگه دارند) و اگر ايمان به خدا و رستاخيز دارند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 291

براي آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است، كتمان كنند، و همسران آنها براي رجوع به آنها در اين مدّت (از ديگران) سزاوارترند، در صورتي كه (براستي) خواهان اصلاح باشند، و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده، و مردان بر آنها برتري دارند، و خداوند توانا و حكيم است. (228)

تفسير: ... ص: 291

[خداوند در اين آيات حكم طلاق و وظايف زنان طلاق داده شده را بيان مي كند.]

«الْمُطَلَّقاتُ» يعني زنان طلاق داده شده و در اين جا منظور زناني هستند كه با آنها آميزش شده ولي حامله نيستند و عادت مي شوند، زيرا آيه در مقام بيان «عده» زنان مطلّقه است و كلمه «المطلقات» اطلاق دارد و هر زني را كه طلاق داده شده شامل مي شود و مانند الفاظ مشترك گاهي تمام معاني لفظ، از آن اراده مي شود و گاهي برخي از آنها و در اين آيه لفظ «المطلقات» در يكي از افراد و مصاديقش [كه صاحبان عادت ماهيانه باشند به كار رفته است ].

يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ اين جمله هر چند به صورت خبر، حكم را بيان مي كند ولي در مقام امر كردن است، يعني زنان مطلقه بايد اين مدّت را انتظار بكشند و صبر كنند.

به كار بردن جمله خبريّه به جاي جمله انشائيه و آوردن امر در غالب خبر براي تأكيد و اعلان اين مطلب است كه اين امر بايد امتثال شده تلقّي شود، و گويي زنان

«مطلّقه» اين مدّت را انتظار كشيده و صبر كرده اند و اكنون از آن خبر داده مي شود. و از اين قبيل است گفته عرب در مقام دعا كه مي گويد: «رحمك اللَّه» و به جاي انشاء خبر آورده است. و معناي يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ اين است كه انتظار بكشند تا سه بار از عادت ماهيانه و پاك شدن آن بگذرد و از ازدواج با مرد ديگر خودداري كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 292

و منظور از سه «قرء» از نظر ما (اماميه) و شافعيها سه بار پاك شدن است ولي در مذهب ابو حنيفه به معناي سه بار حيض شدن است. «قروء» جمع «قرء» يا «قرء» است و نصب «ثلاثة قروء» بنا بر اين است كه «مفعول به» يا ظرف باشد و تقدير آيه «يتربصن مضي ثلاثه قروء» يا «يتربصن مدة ثلاثة قروء» بوده است.

وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ بر زناني كه طلاق داده شده و بايد عدّه نگاه دارند، حلال نيست فرزند رحم يا عادتشان را پنهان كند.

سبب كتمان اين است كه هر گاه زن بخواهد از شوهرش جدا شود [در صورتي كه حامله باشد تا زمان وضع حمل بايد عده نگه دارد] از اين رو آبستني خود را كتمان مي كند تا براي پايان يافتن عده طلاق منتظر وضع حمل خود نماند و شوهر او به خاطر دلسوزي و ترحم نسبت به فرزندش از طلاق دادن او خودداري نكند. و يا براي اين كه طلاق زودتر انجام شود عادت حيض خود را انكار مي كند و مي گويد پاك شده ام.

إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ براي بزرگ شمردن [گناه ] عمل

زناني است كه حمل و يا حيض خود را كتمان مي كنند، يعني كسي كه به خدا معتقد باشد جرأت و اجازه ارتكاب چنين گناه بزرگي را به خود نمي دهد.

وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ يعني شوهرانشان سزاوارترند در مراجعه به آنان و بازگرداندنشان به حالت اوّل [همسري ] در همان مدت تعيين شده كه زمان عدهّ آنان باشد.

إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً ... اگر بخواهند با مراجعه به زنانشان ميان خود و آنان را اصلاح نمايند نه اين كه به قصد اذيّت و آزار به آنها رجوع كنند.

وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ براي زنان بر مردان حقوقي است و بايد آن را رعايت كنند. همان طور كه براي مردان بر زنان حقوق واجبي است كه آنها نيز بايد رعايت نمايند. و اين حقوق متقابل به گونه اي است كه نه در دين قابل انكار است و نه در ميان عرف مردم، بنا بر اين زنان نبايد چيزي از مردها بخواهند كه حقشان نيست و مردان نيز نبايد زنان را وادار به كاري كنند كه حق ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 293

وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ حق مردان بر زنان بيشتر است از حقي كه زنان بر مردان دارند، و برتري مردان به خاطر نگهداري و سرپرستي زنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 229] ... ص: 293

اشاره

الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)

ترجمه ... ص: 293

طلاق (طلاقي كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است (و در هر مرتبه) يا بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهداري كند، (و آشتي نمايد) و يا با نيكي او را رها سازد، و براي شما حلال نيست كه چيزي از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اين كه دو همسر از اين بترسند كه حدود الهي را برپا ندارند، اگر بترسيد كه حدود الهي را رعايت نكنند، مانعي براي آنها ندارد كه زن فديه و عوضي بپردازد (و طلاق بگيرد)، اينها حدود و مرزهاي الهي است، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند ستمگر است. (229)

تفسير: ... ص: 293

[در اين جا خداوند عدد طلاق را بيان مي كند و طلاقي كه در آن رجوع امكان دارد، دو طلاق است.]

«طلاق» بمعني «تطليق» است، مانند «سلام» و «كلام» كه به ترتيب به معني «تسليم» و «تكليم» است و منظور آيه اين است كه [عدد] طلاق شرعي [سه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 294

تاست ] كه يكي پس از ديگري و به طور جداگانه واقع شود نه اين كه بيكباره با دو يا سه طلاق جدايي حاصل گردد و مقصود از «مرّتان» اين معنا نيست مانند آيه ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ «دو بار با چشم بصيرت دقت كن» (ملك/ 4). بلكه براي بيان عدد طلاق است.

فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ پس از آن كه صدر آيه به مؤمنان آموخت كه طلاق را چگونه انجام دهند، مي فرمايد: [آنان در طلاق رجعي پس از دو طلاق ] مخيرند كه يا بازهم رجوع كرده و به نيكي و با رعايت حقوقشان با آنها رفتار كنند، و يا آنان را

به طور شايسته اي رها نمايند.

بعضي گفته اند معناي آيه اين است كه «طلاق رجعي» دو بار صورت مي گيرد، زيرا پس از طلاق سوّم حق رجوع ندارد تا اين كه مخيّر باشد يا رجوع كند و زن را به نيكي نگه دارد و يا او را رها كرده و رجوع ننمايد و با پايان يافتن عده از او جدا شود.

و برخي ديگر گفته اند: منظور از «تسريح باحسان» طلاق سوّم است، و روايت شده است كه شخصي از پيامبر اكرم (ص) سؤال كرد [كه دو طلاق از «الطلاق مرتان» استفاده مي شود ولي ] طلاق سوّم از كجا به دست مي آيد؟ حضرت فرمود از جمله «او تسريح بإحسان» .

وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ خطاب به شوهران است يعني بر شما حلال نيست كه در موقع طلاق آنچه از مهر به زنان داده ايد، بازپس گيريد.

إِلَّا أَنْ يَخافا مگر اين كه زن و شوهر بترسند [كه در اثر بغض و عداوت و نافرماني ] در موارد لزوم به حدود و احكام الهي عمل نشود، و به خاطر نشوز و سرپيچي زن و بد خويي او هر يك از زن و شوهر به وظايف زناشويي خود عمل نكنند.

فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ و باكي نيست بر مرد در آنچه مي گيرد و بر زن در آنچه مي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 295

در اين كه مقدار اين مال چقدر است، گفته شده، اگر مخالفت و دشمني تنها از ناحيه زن باشد بر شوهر جايز است مهريه اي كه داده و زيادتر از آن را از زن بگيرد ولي اگر ناراحتي از طرف هر دو باشد آنچه مرد مي گيرد بايد از مقدار مهري كه

داده است كمتر باشد.

«ان يخافا» به صورت مجهول نيز قرائت شده، كه در اين صورت «ان لا يقيما» بدل است از الف (نشانه) ضمير در «يخافا» و از نوع بدل اشتمال است، مثل اين كه گفته شود: «خيف زيد تركه اقامة حدود اللَّه» و از اين قبيل است آيه شريفه: وَ أَسَرُّوا النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا «و مردم ستمكار پنهان و آهسته با يكديگر مي گويند» (انبياء/ 3) [كه در اين آيه نيز «الذين ظلموا» بدل از «واو» در «اسروا» آورده شده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 230] ... ص: 295

اشاره

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)

ترجمه ... ص: 295

اگر (براي بار سوّم) همسرش را طلاق داد ديگر براي او حلال نيست تا اين كه زن با شوهر ديگر ازدواج كند و اگر شوهر دوّم او را طلاق داد باكي نيست كه به هم باز گردند در صورتي كه اميد داشته باشند كه به حدود الهي عمل خواهند كرد. اينها حدود الهي است كه براي دانايان بيان مي نمايد. (230)

تفسير: ... ص: 295

فَإِنْ طَلَّقَها منظور طلاق سوّمي است كه در آيه قبل (الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ) از جمله «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ فهميده مي شد، يعني اگر براي بار سوم طلاق داد. «فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ» پس از طلاق سوّم بر مرد حلال نيست كه آن زن را به عقد خود در آورد، مگر اين كه زن به عقد مرد ديگري در آيد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 296

[و سپس او را طلاق دهد، اين دو شرط از خود آيه به دست مي آيد]، لفظ «نكاح» مانند، «تزويج» همان طور كه به مرد نسبت داده مي شود، نسبت دادن آن به زن نيز صحيح است.

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا اگر شوهر دوّم طلاقش داد باكي نيست كه به وسيله عقد ازدواج جديدي هر يك از آن دو نزد همسر پيشين خود بازگردد.

إِنْ ظَنَّا اگر بر اين باورند كه حقوق زناشويي را رعايت خواهند كرد، نفرمود «ان علما» (اگر يقين دارند) زيرا جز خدا كسي از غيب اطلاعي ندارد. و كساني كه «ظن» در اين جا را به «علم» تفسير كرده اند، در لفظ و معني دچار توهّم شده اند. زيرا گفته نمي شود: علمت ان يقوم زيد و لكن علمت انه يقوم و نيز به خاطر اين كه

انسان نسبت به آنچه در آينده اتفاق خواهد افتاد يقين و آگاهي ندارد، بلكه به نوعي ظن و گمان دست مي يابد.

[سوره البقرة (2): آيه 231] ... ص: 296

اشاره

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (231)

ترجمه ... ص: 296

و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي «عده» رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاه داريد (و آشتي كنيد) و يا آنها را به طرز پسنديده اي رها سازيد، و هيچ گاه به خاطر زيان رسانيدن و تعدي كردن به آنها آشتي نكنيد و كسي كه چنين كند به خويشتن ستم كرده (و با اين اعمال و سوء استفاده كردن از قوانين) آيات خدا را به باد استهزا نگيريد، و به خاطر بياوريد نعمت خدا را بر خود و كتاب آسماني و علم و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 297

دانشي كه بر شما نازل كرده و شما را به آن پند مي دهد، و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است. (231)

تفسير: ... ص: 297

فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ يعني، در پايان «عده» زنان و نزديك تمام شدن آن. «اجل» بر تمام مدّت و بر آخر آن اطلاق مي شود، چنان كه به عمر انسان و نيز به مرگ وي كه به عمرش پايان مي دهد، «اجل» گفته مي شود.

فَأَمْسِكُوهُنَّ يا قبل از پايان يافتن «عده» زنان به آنها رجوع كنيد. «بمعروف» يعني با رعايت حقوق واجب آنها از قبيل دادن نفقه و حسن خلق و مانند آن، نه به قصد زيان رساندن به آنان.

أَوْ سَرِّحُوهُنَّ يا آنها را ترك كنيد تا عده شان كاملا پايان يابد و در آن وقت خود اختياردار خويش خواهند بود.

وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً آنها را بر خلاف ميل خود با طولاني كردن زمان عده شان به قصد ستم كردن و ضرر زدن به آنها نزد خود نگه نداريد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ كه هر كس چنين كند، خود را در

معرض عذاب الهي قرار داده و به خويش ستم كرده است.

وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً اوامر و نواهي و احكام الهي را سبك و بي ارج نشماريد.

وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ و به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان در آنچه بر شما از همسران و اموال حلال كرده است.

وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ و قرآن را كه بر شما نازل كرده و علوم مختلفي را كه براي شما بيان كرده است (به ياد آوريد).

يَعِظُكُمْ بِهِ ... قرآن را با احكام و قوانينش نازل فرمود تا شما پند گرفته [و با عمل كردن به اوامر و ترك محرمات الهي پاداش ببريد] و منظور از يادآوري نعمت شكر آن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 298

[سوره البقرة (2): آيه 232] ... ص: 298

اشاره

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكي لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)

ترجمه ... ص: 298

و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و عدّه خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند، اگر در ميان آنها به طرز پسنديده اي تراضي برقرار گردد، اين دستوري است كه تنها افرادي از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن پند مي گيرند. (و به آن عمل مي كنند) اين (دستورات) براي نموّ (خانواده هاي شما) مؤثرتر و براي شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا ميداند و شما نمي دانيد. (232)

تفسير: ... ص: 298

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ ... وقتي زنان را طلاق داديد وعده آنها سرآمد. فَلا تَعْضُلُوهُنَّ از روي ستم آنان را از ازدواج منع نكنيد، در اين كه آيه خطاب به چه كساني است دو احتمال وجود دارد:

1- خطاب به شوهراني كه زنان خود را طلاق داده اند ولي براي اين كه آنها با كساني كه مي خواهند شوهرشان باشند ازدواج نكنند، طلاقشان را اظهار نمي كنند [و خلاصه نه مانند شوهران با آنها رفتار مي نمايند و نه مانند زنان طلاق داده شده آنها را رها مي كنند].

2- خطاب به اولياي زنان است كه از رجوع آنها به شوهران سابق خويش جلوگيري مي كنند.

«عضل» به معناي حبس و در تنگنا قرار دادن است.

إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ هر گاه زنان و خواستگارهايشان به ازدواج با هم به شايستگي رضايت دادند و چيزهايي كه از نظر دين پسنديده است مانند اخلاق ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 299

نيك، جوانمردي و ساير شرايط را اگر دارا بودند.

«ذلك» از امر و نهي كه پيش از اين ذكر شد، «يوعظ به» كساني كه به قيامت ايمان دارند، پند مي گيرند.

ذلِكُمْ أَزْكي لَكُمْ آنچه ذكر شد براي شما

[و براي پاكي دلهاي شما] از آلودگيهاي گناه مؤثرتر و بهتر است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ خداوند از اثر اين اوامر و نواهي كه پاكي و پاكيزگي است اطلاع دارد يا منظور اين است كه خدا احكام و قوانيني را كه به مصلحت شماست مي داند. «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» ولي شما نمي دانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 233] ... ص: 299

اشاره

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (233)

ترجمه ... ص: 299

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير مي دهند، (اين) براي كسي است كه بخواهد دوران شيرخوارگي را تكميل كند، و بر كسي كه فرزند براي او متولد شده (پدر) لازم است، خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدّت شير دادن بپردازد، حتي اگر طلاق گرفته باشد) هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايي خود نيست، نه مادر حق ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر، و بر وارث او نيز لازم است، اين كار را انجام دهد، (هزينه مادر در دوران شيردهي و نگهداري كودك را به عهده بگيرد)، و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 300

اگر آن دو با رضايت يكديگر و مشورت بخواهند كودك را (زودتر) از شير بازگيرند، گناهي بر آنها نيست و اگر خواستيد دايه اي براي فرزندان خود بگيريد، گناهي بر شما نيست، به شرط اين كه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (233)

تفسير: ... ص: 300

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ اگر چه «يرضعن» مانند «يتربصن» [در چند آيه قبل ] به صورت جمله خبريه نقل شده است ولي منظور از آن امر مؤكّد است، يعني مادران بايد فرزندان خود را شير بدهند.

حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ دو سال تمام كه 24 ماه است. و جهت اين كه «كاملين» (تمام) را براي تأكيد «حولين» ذكر كرده با اين كه «حولين» معناي دو سال را مي رساند، اين است كه گاهي مسامحة به كمتر از دو سال هم «حولين» اطلاق مي شود، مانند اين كه كسي بگويد: من دو سال نزد فلان شخص اقامت داشته ام در حالي كه دو سال كامل

نبوده است.

و منظور از جمله لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ اين است كه مدّت زمان ذكر شده در آيه براي كسي است كه بخواه مدّت شير دادن واجب را كامل كند، يعني در صورتي كه گرفتن كودك از شير مادر (قبل از دو سال) ضرري براي او نداشته باشد، مادر مجاز است كودك را از شير بگيرد و چنين نيست كه از دو سال نتوان چيزي كم كرد.

و گفته شده، لام در «لمن اراد» متعلّق است به «يرضعن» چنان كه گفته مي شود: «ارضعت فلانة لفلان ولده» يعني (فلان زن فرزند فلان را شير داد) و معناي آيه اين است كه اگر پدران بخواهند مدت شير دادن فرزندانشان كامل شود، مادران دو سال كامل به آنها شير مي دهند، زيرا تغذيه فرزند بر پدر واجب است، نه بر مادر و پدر موظف است براي شير دادن فرزندش دايه اي بگيرد. مگر اين كه خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 301

مادر داوطلب شير دادن فرزند او شود. بنا بر اين شير دادن بر مادر واجب نيست و نمي توان او را مجبور به اين عمل نمود. و امر به شير دادن مادران در آيه امر استحبابي است.

و گفته شده منظور از «الوالدات» زنان مطلّقه اي هستند كه به خاطر شير دادن فرزندانشان نفقه و لباس آنان بر پدر طفل واجب است.

وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ بر كسي كه فرزند براي او متولد شده است، يعني پدر- «له» در محل رفع است بنا بر اين كه فاعل باشد- واجب است در ايام شير دادن فرزندش خوراك و لباس مادر او را تأمين كند.

«بِالْمَعْرُوفِ» اين كلمه را جمله بعد (لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها)

تفسير مي كند يعني هر يك از پدر و مادر آنچه را در توان دارند بايد انجام دهند. «لا تضار»، «لا يتضارا» و «لا تضار» به رفع راء و به صورت خبر نيز قرائت شده است- و احتمال مي رود كه «لا تضار» در اصل «لا تضارر» و يا «لا تضارر» باشد-، «لا تضار» به فتح «را» فعل نهي است يعني نبايد مادر به خاطر شير دادن فرزند شوهر خود با مطالبه غير عادلانه نفقه و پوشاك به او زيان برساند، و يا نسبت به كودك وي كوتاهي نموده تا فكر پدر را به خود مشغول سازد. و پدر نيز نبايد به وسيله كودك به مادرش ضرر بزند و او را از حقوق واجبي كه دارد منع كند و يا در صورتي كه مادر مايل است به بچه اش شير دهد او را از مادرش بگيرد.

و همچنين اگر «لا تضار» به صورت مجهول قرائت شده باشد، معنايش اين است كه نبايد به خاطر طفل، از ناحيه شوهر ضرري به زن برسد و يا از ناحيه زن ضرري به شوهر وارد شود.

وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ اين جمله عطف است بر جمله «رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ» و جمله ميان معطوف و معطوف عليه [لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها]، معترضه و تفسير كننده كلمه «بالمعروف» است. و معناي جمله اين است كه آنچه بر پدر از خوراك و پوشاك مناسب، بر پدر واجب است، پس از مرگش بر وارثان او نيز واجب است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 302

فَإِنْ أَرادا فِصالًا اگر پدر و مادر تصميم بگيرند كه طفل را از شير بازگيرند، چه پس از دو سال چه قبل از آن،

«عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما» در صورتي كه با رضايت و اتفاق نظر آن دو باشد، مانعي برايشان وجود ندارد، و اين جمله توسعه در حكم [اوّل كه فرمود مادران بايد دو سال تمام فرزند خود را شير دهند] پس تعيين آن است.

وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ خطاب به پدران است يعني اگر خواستيد براي فرزندانتان دايه بگيريد. در اين جمله يكي از دو مفعول [المراضع ] به دليل بي نياز بودن از ذكر آن حذف شده است.

إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ هر گاه بخواهيد مزدي به دايه بچّه بدهيد مانعي ندارد، «اتيتم» از قبيل «اتي إليه إحسانا» است كه هر گاه كسي به ديگري احسان كند، گفته مي شود. برخي گفته اند، معناي جمله اين است كه هر گاه به مادر اجرت المثل مقداري را كه شير داده بپردازيد [مانعي ندارد].

[سوره البقرة (2): آيه 234] ... ص: 302

اشاره

وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (234)

ترجمه ... ص: 302

و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (و عده نگه دارند) و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند) و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است. (234)

تفسير: ... ص: 302

[پس از آن كه خداوند در آيات قبل مدّت عده طلاق را بيان فرمود، اكنون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 303

مدّت عده وفات را بيان كند:] تقدير آيه بنا بر [اين قول كه مبتداي ] مضاف حذف شده، اين است: و ازواج الذين يتوفون منكم [و بنا بر قول ديگر «الذين» مبتدا و «يتربصن» خبر آن و عائد حذف شده است ] و گفته شده تقدير آيه اين است: و الذين يتوفون منكم و يذرون منكم يتربصن بعدهم، مانند كلام عرب كه مي گويد: السمن منوان بدرهم يعني بهاي دو من روغن يك درهم است، و تقديرش: السمن منوان منه بدرهم بوده است [و عائد خبر كه «منه» باشد حذف شده است ] معناي آيه اين است: كساني كه از شما مي ميرند و همسراني از خود باقي مي گذارند.

يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ يعني آنان بايد مدّت چهار ماه و ده روز عده نگاه دارند و از شوهر كردن خودداري كنند.

و گفته شده منظور از «عشرا» ده شبانه روز است، زيرا عرب هيچ گاه براي روزها [ايام ] عدد [تميز] را مذكر استعمال نمي كند و نمي گويد: صمت عشرا.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ وقتي عده آنان پايان يافت. فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ اي اوليا و حاكمان باكي نيست [كه آنها را شوهر دهيد].

فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ در آنچه

نسبت به خود انجام دهند، از اشاره كردن [و به طور كنايه اظهار تمايل كردن به ازدواج ] با خواستگاران.

بِالْمَعْرُوفِ، به طوري كه دين و شريعت آن را زشت و ناروا نداند.

اين آيه نسخ كرده است حكم آيه: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ «كساني از شما كه مي ميرند و همسراني از خود باقي مي گذارند، براي همسران خويش معاشي تا يك سال بدون بيرون كردن وصيّت كنند» (بقره/ 240)، هر چند آيه مورد بحث در تلاوت مقدّم بر آن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 304

[سوره البقرة (2): آيه 235] ... ص: 304

اشاره

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (235)

ترجمه ... ص: 304

و گناهي بر شما نيست كه به طور كنايه (از زناني كه همسران آنها فوت كرده اند) خواستگاري كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد، بدون اين كه آن را اظهار نماييد، خداوند مي دانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد ولي با آنها در پنهاني وعده براي زناشويي ندهيد مگر اين كه به طرز پسنديده اي (به طور كنايه) اظهار كنيد، (ولي در همه حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عده آنها به سرآيد و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مي داند، از مخالفت او بپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و بردبار است. (235)

تفسير: ... ص: 304

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ بر شما مردان باكي نيست كه درباره خواستگاري زناني كه در عده هستند، سخني به اشاره بگوييد [يعني چيزي بگوييد كه علاقه شما را به ازدواج با آنها برساند ولي نبايد صراحت داشته باشد]. و تعريض و اشاره به اين است كه مرد به زن مورد نظرش بگويد، تو زيبا هستي، يا بگويد زن نيكوكار و شايسته اي هستي، و يا مرد به زن در عدّه بگويد من قصد ازدواج دارم و زني مي خواهم كه داراي اين خصوصيات باشد، آن گاه برخي از خصوصيات و اوصاف آن زن را بيان كند. و سخناني از اين قبيل كه زن گمان برد، آن مرد در نظر دارد با او ازدواج نمايد، تا چنان چه به او متمايل باشد از ازدواج با مردي ديگر خودداري كند. و نبايد تصريح كند و بگويد من مي خواهم با تو ازدواج نمايم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 305

أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ (و نيز باكي بر شما نيست) كه

در دل خود پنهان كنيد، يعني بدون اين كه به زبان بياوريد، چه با اشاره، چه با صراحت [قصد داشته باشيد كه پس از تمام شدن عده با آنها ازدواج نماييد].

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ چون خدا مي داند كه به خاطر ميل و رغبت به آنها و ترس از پيشقدم شدن ديگران در ازدواج، ناگزير آنان را ياد خواهيد كرد، از اين رو اظهار تمايل نسبت به آنان را براي شما مباح دانست.

وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا ولي در پنهاني با آنان قرار ازدواج نگذاريد. كلمه «سر» كنايه از آميزش است كه در پنهان انجام مي شود، و همان طور كه گاهي از آميزش تعبير به «نكاح» مي شود، در اين جا نيز از عقد ازدواج كه سبب [حلّيت ] آميزش است تعبير به «سرّ» شده است.

إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً مگر اين كه سخن نيك بگوييد، يعني به طور كنايه قصد ازدواج خود را بيان كنيد.

منظور اين است كه با آنها قرار نگذاريد مگر با كنايه و اشاره، يا مقصود اين است كه قرار و وعده اي كه با آنان مي گذاريد شايسته و پسنديده باشد.

وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ از «عزم الامر» و «عزم عليه» است و منظور آيه مبالغه در نهي از تصميم و قصد ازدواج با زنان شوهر مرده در عدّه است، زيرا تصميم به انجام كار مقدم بر آن است، و هر گاه كسي از عزم بر كاري نهي شده باشد، از انجام آن به يقين منع شده است.

و معناي آيه اين است كه تصميم نگيريد عقد ازدواج با آنان را در زمان عدّه واقع سازيد.

«حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ» يعني تا زماني كه مدّت تعيين شده

(عدّه) سپري شود.

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ» و بدانيد كه خدا از تصميمهاي ناروايي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 306

كه در دل شماست آگاه است، «فَاحْذَرُوهُ» پس از عقاب و كيفر او بترسيد و بر انجام كار ناروا تصميم نگيريد.

[سوره البقرة (2): آيه 236] ... ص: 306

اشاره

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُحْسِنِينَ (236)

ترجمه ... ص: 306

اگر زنان را قبل از آميزش جنسي و تعيين مهر طلاق دهيد گناهي بر شما نيست (و در اين موقع) آنها را (با هديه اي مناسب) بهره مند سازيد، آن كس كه توانايي دارد به اندازه توانايي اش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش، هديه شايسته (و مناسب حال دهنده و گيرنده باشد) و اين بر نيكوكاران الزامي است. (236)

تفسير: ... ص: 306

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ طلاق زنان تا با آنها آميزش نكرده ايد وجوب پرداخت مهر را در پي ندارد.

در اين كه «ما» در «ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ» به چه معناست، دو احتمال وجود دارد:

1- «ما» شرطيّه و به معناي «إن» باشد.

2- «ما» به معناي «مده» و تأويل آيه اين باشد: مدة لم تمسوهن فيها كه در اين صورت نصب «مدة» بنا بر ظرف بودن است.

«تمسوهن»، «تماسوهن» نيز قرائت شده، و در هر دو صورت به يك معناست.

أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً مگر اين كه، يا تا اين كه براي آنان (زنان مطلقه) مهريه اي تعيين كنيد. و مقصود از «فرض فريضه» تعيين مهريه است. و در اين صورت كه طلاق قبل از عمل زناشويي انجام مي گيرد اگر براي زن مهريه تعيين شده باشد مرد بايد نصف آن را بپردازد ولي اگر مهريه تعيين نشده است، زن حق مطالبه آن را ندارد و بايد هديه اي [كه با شؤون زن مطابق باشد] به او بپردازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 307

وَ مَتِّعُوهُنَّ چيزي از مال خود را كه بهره مندشان سازد به آنها بدهيد.

عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ بر توانگري كه در وسعت و گشايش است به اندازه خودش و بر تنگدستي كه در تنگناست در

خور توانايي اش.

قدره يعني به اندازه توانايي اش. «قدر» و «قدر» دو لغت است.

مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ «متاعا» تاكيد براي «متعوهن» است، يعني «تمتيعا بالمعروف» و منظور از «معروف» اين است كه هديه اي باشد كه در دين نيكو و در خور انصاف و جوانمردي است.

حَقًّا عَلَي الْمُحْسِنِينَ «حقا» صفت براي «متاعا» است، يعني لازم يا ثابت است، بر نيكوكاراني كه بخواهند با بهره مند ساختن زنان مطلقه از هديه خود، به آنان احسان كنند.

در اين آيه خداوند نيكوكاران را قبل از انجام كار نيك «محسنين» (افراد نيكوكار) ناميده است، چنان كه پيامبر (ص)- در روز جنگ بدر- فرمود: «هر كس مقتولي را بكشد، لباس و جامه اش از آن اوست» . [و پيامبر (ص) كساني را كه هنوز كشته نشده اند «قتيل» ناميده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 237] ... ص: 307

اشاره

وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)

ترجمه ... ص: 307

و اگر زنان را پيش از آن كه با آنها تماس بگيريد (و آميزش جنسي كنيد) طلاق دهيد، در حالي كه مهري براي آنها تعيين كرده ايد (لازم است) نصف آنچه را تعيين كرده ايد (به آنها بدهيد) مگر اين كه آنها (حق خود را)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 308

ببخشند (و يا اگر صغير و سفيه هستند، وليّ آنها يعني) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد، و اگر شما گذشت كنيد (و تمام مهر را به آنها بپردازيد) به پرهيزگاري نزديكتر است و گذشت و نيكوكاري را در ميان خود فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (237)

تفسير: ... ص: 308

اين آيه دلالت دارد بر اين كه منظور از «جناح» در آيه قبل اين است كه [طلاق ] وجوب پرداخت مهر را [به زنان مطلقه اي كه برايشان مهر تعيين شده ولي آميزشي با آنان صورت نگرفته ] در پي دارد، زيرا جمله «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» جناح نفي شده را اثبات مي كند.

إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ مگر اين كه زنان مطلّقه از اين نصف مهر بگذرند و آن را از شوهران مطالبه نكنند.

أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ يا كسي كه عهده دار عقد ازدواج زنان و ولي آنهاست، از نصف مهر بگذرد.

«ان» از حروف ناصبه فعل (مضارع) و «يعفون» فعل مؤنّث (غايب) و در موضع نصب است.

وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ احسان و بزرگواري نسبت به يكديگر را فراموش نكنيد و در وقت حسابگري حقوق خودتان دقت و مو شكافي ننماييد.

[سوره البقرة (2): آيه 238] ... ص: 308

اشاره

حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ (238)

ترجمه ... ص: 308

بر همه نمازها مخصوصا نماز وسطي (نماز ظهر) مواظبت كنيد و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا به پا خيزيد. (238)

تفسير: ... ص: 308

حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ بر نمازهاي واجب در اوقاتشان و بر اركان آنها مداومت كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 309

وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي و نيز مداومت كنيد به نمازي كه بين نمازهاست. در اين جا با اين كه نماز وسطي داخل در «الصلوات» بوده ولي براي برتري و اهميّت دادن به آن بر ساير نمازها، به تنهايي بر «صلوات» عطف گرفته شده است.

الصَّلاةِ الْوُسْطي نماز برتر، چنان كه عرب «اوسط» را به جاي «افضل» استعمال مي كند.

در اين كه آيا نماز وسطي كدام يك از نمازهاي پنجگانه است چند قول وجود دارد:

1- از ائمه (ع) نقل شده كه فرموده اند، منظور، نماز «ظهر» است.

2- مقصود، نماز «عصر» است و همين معنا در حديث مرفوع «1» نيز نقل شده است.

3- منظور نماز «صبح» است و آيه شريفه: وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً «نماز صبح را به جاي آورد چه نماز صبح مورد گواهي فرشتگان است» (اسراء/ 78)، بر همين قول دلالت دارد.

وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ در حال ايستادنتان دعا كنيد. و از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «قنوت به معناي دعا در حال ايستادن در نماز است» .

[سوره البقرة (2): آيه 239] ... ص: 309

اشاره

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (239)

ترجمه ... ص: 309

و اگر (به خاطر جنگ يا خطر ديگري) بترسيد (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد، امّا به هنگامي كه امنيّت خود را باز يافتيد خدا را

__________________________________________________

1- در اصطلاح علم حديث به روايتي گويند كه برخي از واسطه ها يعني راويان خبر از سلسله سند افتاده باشند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 310

ياد كنيد (نماز را به صورت معمول بخوانيد) آن چنان كه به شما تعليم داد چيزهايي را كه نمي دانستيد. (239)

تفسير: ... ص: 310

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً: اگر از دشمن يا غير آن وحشت داشتيد پس نماز را در حال پياده [خواه ايستاده باشيد، خواه در حال راه رفتن ] يا سواره و در حالي كه بر پشت مركبهايتان نشسته ايد، انجام دهيد.

مقصود از اين آيه همان «نماز خوف» است [كه در سفر و حضر دو ركعت است جز نماز مغرب كه همان سه ركعت است ].

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ وقتي ايمن شديد از ترس پس نماز را به صورت عادي بخوانيد و يا (چنان كه بعضي گفته اند، يعني) خدا را بر امنيّت و آرامش به دست آمده شكر و سپاس نموده و او را به وسيله عبادت ياد كنيد، چنان كه او به شما نيكي كرد و چگونگي نماز خواندن را در حالت امن و خوف به شما آموخت.

[سوره البقرة (2): آيه 240] ... ص: 310

اشاره

وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (240)

ترجمه ... ص: 310

و كساني كه از شما در آستانه مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود به جاي مي گذارند بايد براي همسران خود وصيّت كنند كه تا يك سال آنها را (با پرداختن هزينه زندگي) بهره مند سازند، به شرط اين كه آنها (از خانه شوهر) بيرون نروند، اگر بيرون روند (حقي در هزينه ندارند ولي) گناهي بر آنها نيست، نسبت به آنچه درباره خود اقدام شايسته نمايند و خداوند، توانا و حكيم است. (240)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 311

تفسير: ... ص: 311

بنا بر قرائت كساني كه «وصيه» به رفع خوانده اند، در تقدير آيه سه احتمال وجود دارد:

1- تقدير آيه و حكم الذين يتوفون باشد.

2- تقدير آيه وصية الذين يتوفون وصية لأزواجهم باشد.

3- تقدير آيه و الذين يتوفون اهل وصية مضاف حذف شده باشد.

و بنا بر قرائت كساني كه «وصية» به نصب خوانده اند، تقدير آيه اين است:

و الذين يتوفون يوصون وصية چنان كه گفته مي شود: أنت سير البريد و تقديرش اين است: انت تسير سير البريد (تو همانند پيك حركت مي كني) «متاعا» يا منصوب است به «وصية» (بنا بر اين كه «متاعا» بدل يا صفت براي «وصية» باشد) و يا در صورتي كه فعل «يوصون» قبل از آن در تقدير باشد، منصوب به آن است [بنا بر اين كه مفعول مطلق باشد].

«غير اخراج» مصدر مؤكد يا بدل از «متاعا» و يا حال براي «ازواجا» و به معناي «غير مخرجات» است.

و معناي آيه اين است: مرداني كه در آستانه مرگ قرار گرفته اند و همسراني به جاي مي گذارند، بايد قبل از مردن به بازماندگان خود وصيّت كنند كه تا يك سال تمام مخارج همسران آنان را از مالشان بپردازند و آنها را

از خانه شوهر خارج ننمايند.

اين حكم مربوط به قبل از اسلام بود [كه عده وفات را يك سال مي دانستند] سپس به وسيله آيه 234 همين سوره كه فرمود: أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً، نسخ و اين مدت از يك سال به چهار ماه و ده روز تقليل يافت.

فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ باكي و گناهي بر شما (ورثه ميّت) نيست در آنچه اينان نسبت به خود انجام دهند، از زينت كردن و نشان دادن خود به شوهران. «من معروف» : به گونه اي كه در شرع ناپسند نباشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 312

[سوره البقرة (2): آيات 241 تا 242] ... ص: 312

اشاره

وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ (241) كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (242)

ترجمه ... ص: 312

و براي همه زنان مطلقه «هديه» مناسبي است (كه از طرف شوهر پرداخت مي گردد) اين حقّي است بر مردان پرهيزگار. (241)

اين چنين خداوند آيات خود را براي شما شرح مي دهد، شايد انديشه كنيد. (242)

تفسير: ... ص: 312

[پس از آن كه خداوند در آيات پيش احكام طلاق را بيان فرمود، در اين آيه نيز به آخرين حكم، كه دادن هديه اي مناسب به زنان مطلقه از سوي مردان باشد، اشاره مي نمايد و مي فرمايد:] وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ در اين كه منظور از «متاع» (بهره) چيست اختلاف شده است:

1- منظور همان نفقه اي است كه در آيه شريفه «مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ» بود.

2- مقصود از آن هديه اي است كه اختصاص به آيه دارد و هديه فقط براي زني است كه قبل از دخول طلاق داده شده و مهري برايش معيّن نشده باشد، ولي زني كه دخول شده اگر مهرش معيّن نشده بايد مهر المثل را و چنان چه مهري برايش تعيين شده همان را بگيرد، و اگر قبل از دخول طلاق داده شده و مهرش معيّن بوده است، مي تواند نصف آن را بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 243] ... ص: 312

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (243)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 313

ترجمه ... ص: 313

آيا نديدي جمعيّتي را كه از خانه هاي خود از ترس مرگ فرار كردند و آنان هزارها نفر بودند، (كه به بهانه بيماري طاعون از شركت در ميدان جهاد خودداري نمودند) خداوند به آنها گفت بميريد (و به همان بيماري كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند) سپس خدا آنها را زنده كرد، خداوند نسبت به بندگان خود احسان مي كند، ولي بيشتر مردم شكر به جا نمي آورند. (243)

تفسير: ... ص: 313

أَ لَمْ تَرَ [همزه استفهام ] براي اقرار گرفتن و به اعجاب واداشتن آن دسته از اهل كتاب است كه داستان قومي را [كه آيه در شأن آنان نازل شده ] شنيده اند، و مي توان گفت آيه خطاب به كساني است كه حتي چيزي راجع به اين قوم نشنيده و نمي دانند، زيرا اين خطاب (الم تر) به منزله مثال و به معناي تعجّب است.

الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ و اينان قومي (از بني اسرائيل) بودند كه به خاطر شيوع بيماري طاعون در ميان آنها، از شهر و ديار خويش فرار كردند (و به بياباني پناه بردند) ولي خداوند آنان را (به همان بيماري) نابود ساخت.

ثُمَّ أَحْياهُمْ سپس خداوند آنان را زنده كرد تا عبرت بگيرند و بدانند كه از حكم خدا (جهاد در راه او) گريزي نيست.

برخي گفته اند: اينها قومي از بني اسرائيل بودند كه پادشاهشان به آنها دستور جنگ داد، ولي از بيم مرگ فرار كردند، آن گاه خدا آنان را ميراند و سپس زنده كرد.

«وَ هُمْ أُلُوفٌ» دلالت دارد بر زيادي و كثرت جمعيّت آنان.

فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا خدا به آنان گفت بميريد. و معنايش اين است كه خدا آنان را از بين برد، و از اين تعبير قرآن

استفاده مي شود كه به اراده خداوند تمام افراد آن قوم مردند مانند مردن يك نفر.

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ خداوند نسبت به مردم داراي فضل و كرم است، چون كه آنان را به آنچه مايه عبرتشان مي شود آگاه و بينا مي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 314

خداوند براي تشويق و ترغيب مردم به جهاد در راه خدا داستان اين قوم را جلوتر از آيه بعد كه درباره جهاد است، بيان فرموده است.

[سوره البقرة (2): آيه 244] ... ص: 314

اشاره

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (244)

ترجمه ... ص: 314

و در راه خدا پيكار كنيد و بدانيد خداوند شنوا و داناست. (244)

تفسير: ... ص: 314

أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ خداوند سخن كساني را كه از دستور جهاد در راه او سرپيچي نموده و نيز گفتار آنان را كه در جنگ بر ديگران سبقت گرفته اند مي شنود، «عليم» و به آنچه را پنهان مي دارند آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيه 245] ... ص: 314

اشاره

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245)

ترجمه ... ص: 314

كيست كه به خدا قرض نيكويي دهد (و از اموالي كه خود او به وي بخشيده انفاق كند) تا خداوند آن را براي او چندين برابر كند و خداوند (روزي بندگان را) محدود و گسترده مي سازد و (انفاق هرگز باعث كمبود روزي آنها نمي شود) و به سوي او باز مي گرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت). (245)

تفسير: ... ص: 314

قرض دادن به خدا مثال است براي انجام دادن عملي كه ثواب و پاداش آن مطلوب است و اين تعبير براي دعوت [مؤمنان ] به انجام عمل از روي لطف و مهرباني و تأكيد بر پاداش دادن به آن است و در اين كه منظور از «قرض حسن» چيست، دو احتمال وجود دارد:

1- منظور نفس مقاتله است.

2- مقصود انفاق در راه خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 315

فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً خداوند بر آن بيفزايد به مقداري كه جز خودش كسي نداند و گفته شده: منظور اين است كه هفتصد برابر مي شود.

وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ خداوند گاهي روزي بعضي بندگان را مي گيرد و زندگي را بر آنان سخت مي گرداند ولي روزي بعضي ديگر را زياد كرده و در زندگي آنها گشايش مي دهد.

بنا بر اين كساني كه از روزي فراوان برخوردارند نبايد نسبت به خدا بخل ورزند، چون ممكن است (در اثر بخل ورزيدن) خداوند روزي را از آنان گرفته و توانگري شان را تبديل به تنگدستي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 246] ... ص: 315

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (246)

ترجمه ... ص: 315

آيا مشاهده نكردي جمعي از بني اسرائيل را كه پس از وفات موسي، به پيامبر خود گفتند زمامدار (و فرماندهي) براي ما انتخاب كن تا (تحت فرماندهي او) در راه خدا پيكار كنيم، پيامبر آنها گفت شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود (سرپيچي كنيد) و در راه خدا جهاد نكنيد گفتند چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم در حالي كه از خانه و فرزندانمان رانده شديم؟ امّا هنگامي كه دستور پيكار به آنها داده شد، همه جز عده كمي سرپيچي كردند، و خداوند از (كار) ستمكاران آگاه است. (246)

تفسير: ... ص: 315

الْمَلَإِ به گروه اشراف از مردم گفته مي شود، زيرا هيبت آنان دلها را پر مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 316

مِنْ بَعْدِ مُوسي پس از وفات موسي.

إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ آن گاه كه به پيامبر خود گفتند.

در اين كه اين پيامبر چه كسي بوده و نامش چيست، سه قول نقل شده است:

1- يوشع بن نون [بن افرائيم بن يوسف بن يعقوب. قتاده ].

2- شمعون [ابن صفيه از اولاد لاوي بن يعقوب. سدي ].

3- اشموءيل [كه به عربي «اسماعيل» مي شود] اين نام [در بين مفسران ] معروفتر است.

ابْعَثْ لَنا مَلِكاً براي ما امير و فرماندهي قرار بده تا از دستورات وي پيروي نموده، و نقاتل في سبيل اللَّه و در اداره كردن جنگ به رأي و نظر او عمل كنيم.

قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا اگر با بودن آن امير جنگ بر شما واجب شود، شايد جنگ نكنيد به اين معنا كه انتظار مي رود از جنگيدن (با دشمن) بترسيد. «هل» براي استفهام از آنچه نزد متكلم انتظار مي رود و او گمان مي برد، بر سر

جمله داخل شده و منظور خداوند از اين استفهام ثابت كردن اين نكته است كه چنين گماني دور از انتظار نيست.

وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ اين جمعيّت گفتند، چه هدف و انگيزه اي در ترك قتال براي ما وجود دارد؟ و چرا انگيزه اي براي جنگ نداشته باشيم وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا در حالي كه با فرزندانمان از ديار خود رانده شده ايم، اين جمله اشاره است به عمل قوم جالوت كه در سواحل درياي روم «1» ميان مصر و فلسطين ساكن بودند و تعداد چهارصد و چهل نفر از شاهزادگان بني اسرائيل را اسير كرده بودند.

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ و وقتي جهاد بر آنها واجب شد، همه روي از پيكار گرداندند، جز اندكي. و تعداد كساني كه آماده جهاد شدند

__________________________________________________

1- مقصود درياي مديترانه است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 317

سيصد و سيزده نفر و به عدد لشكريان اسلام در جنگ بدر بودند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ تهديدي است براي كساني كه از جنگ شانه خالي كردند، زيرا اينان در اثر اين گناه به خود ستم كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 247] ... ص: 317

اشاره

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (247)

ترجمه ... ص: 317

و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند «طالوت» را براي زمامداري شما مبعوث (و انتخاب) كرده است، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از او شايسته تريم و او ثروت زيادي ندارد، گفت: خدا او را بر شما برگزيده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشيده، خداوند ملكش را به هر كس بخواهد مي بخشد و احسان خداوند وسيع، و آگاه (از لياقت افراد براي منصب ها) است. (247)

تفسير: ... ص: 317

«طالوت» مانند «جالوت» و «داود» نامي عجمي و غير منصرف است چون دو تا از اسباب منع صرف در آن وجود دارد يكي عجمي بودن، و ديگري علم بودن.

أَنَّي يَكُونُ چگونه؟ و از كجا؟ و منظورشان از اين پرسش انكار و ردّ پادشاهي «طالوت» بود. و معناي آيه اين است كه چگونه و از كجا او را پادشاهي بر ما رواست در صورتي كه كساني لا يقتر از او براي سلطنت وجود دارند، زيرا او مال و ثروت فراواني ندارد. و پادشاه بايد ثروتي بيش از ديگران داشته باشد تا به وسيله آن خود را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 318

قوي و نيرومند سازد. و اين اعتراض تنها به خاطر اين بود كه نبوّت در نسل «لاوي» فرزند يعقوب و پادشاهي در فرزندان «يهودا» [فرزند ديگر حضرت يعقوب ] بود و «طالوت» از هيچ يك از اين دو دودمان نبود.

قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ خداوند او را براي شما برگزيد، او به مصالح شما آگاهتر است.

سپس خداوند [شرايطي را كه آنها براي زمامدار و رهبر خود لازم مي پنداشتند مثل شخصيت نياكان و ثروت، نفي كرده و] دو صفت علم و دانش و قدرت

جسمي را كه رتبه بالاتري از ثروت و اصل و نسب، در فضيلت و برتري دارند، ذكر كرده و مي فرمايد:

وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ دانش و نيروي جسماني او را زياد كرد، او داناتر زمان خودش و از نظر جسماني نيرومندترين و شجاعترين فرد بني اسرائيل بود.

وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ خدا، سلطنت و قدرت را به هر كس بخواهد مي دهد.

وَ اللَّهُ واسِعٌ فضل و بخشش خدا وسيع است، «عليم» و مي داند چه كسي را براي حكومت و سلطنت برگزيند.

[سوره البقرة (2): آيه 248] ... ص: 318

اشاره

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (248)

ترجمه ... ص: 318

و پيامبرشان به آنها گفت نشانه حكومت او اين است كه «صندوق عهد» به سوي شما خواهد آمد (همان صندوقي كه) يادگارهاي خاندان موسي و هارون در آن است، در حالي كه فرشتگان آن را حمل مي كنند، در اين موضوع نشانه (روشني) براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد. (248)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 319

تفسير: ... ص: 319

«تابوت» [در لغت به معناي صندوق است و در اين جا] منظور همان صندوقي است كه تورات را در آن مي گذاشتند. و موسي (ع) هر گاه با دشمن مي جنگيد، آن را پيشاپيش سپاه خود قرار مي داد و دلهاي بني اسرائيل [با ديدن آن ] آرام مي گرفت و آنان از مقابل دشمنان نمي گريختند.

«سكينه» به معناي آرامش و طمأنينه است، و گفته شده: «سكينه» شكلي بود [همچون مجسّمه ]، آراسته به ياقوت و زبرجد، دو بال داشت و سر و دمش شبيه سر و دم گربه بود، و صندوق توسط همين شكلك [كه احتمالا مانند ارابه بوده ] به سمت دشمن برده مي شد و بني اسرائيل خود همراه آن حركت مي كردند و هر گاه «صندوق» از حركت باز مي ايستاد آنها نيز همان جا متوقّف نموده و با اطمينان و آرامش خاص مي جنگيدند و پيروز مي شدند.

و از علي (ع) نقل شده كه فرمود: در داخل «صندوق» باد تندي از بادهاي بهشت بود كه چهره اي مانند چهره انسان داشت.

وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسي و باقيمانده اي از آنچه آل موسي (و هارون) به جا گذاشته بودند. و آنچه از آنان باقي مانده بود عبارتند از: عصاي موسي و پاره هايي از الواح تورات.

خداوند پس از وفات موسي (ع) «صندوق» را به آسمان برده و پس [از نصب طالوت به

فرماندهي بني اسرائيل ] فرشتگان آن را [بين زمين و آسمان بر دوش كشيدند و يا به قول بعضي آن را رانده و] حمل مي كردند در حالي كه بني اسرائيل به چشم خود آن را مي ديدند و حمل «صندوق» توسط فرشتگان نشانه اين بود كه خداوند طالوت را به فرماندهي بني اسرائيل برگزيده است.

و منظور از «ءال موسي» و «ءال هارون» انبياء بني اسرائيل پس از موسي و هارون است زيرا «عمران» (پدر موسي (ع)) فرزند «قاهث» فرزند «لاوي» فرزند «يعقوب» است، بنا بر اين فرزندان يعقوب «ءال» موسي و هارون هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 320

و مي توان گفت مقصود از مما ترك ءال موسي و ءال هارون، ما ترك موسي و هارون است، و «ءال» براي عظمت شأن آن دو ذكر شده است (و عرب اين عادت را دارد كه گاهي «آل» مي گويد و مقصودش خود شخص است).

[سوره البقرة (2): آيه 249] ... ص: 320

اشاره

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (249)

ترجمه ... ص: 320

و هنگامي كه طالوت (به فرماندهي لشكر بني اسرائيل منصوب شد) و سپاهيان را با خود بيرون مي برد، به آنها گفت خداوند شما را به وسيله يك نهر آب آزمايش مي كند، آنها (كه به هنگام تشنگي) از آن بنوشند از من نيستند. و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود بيشتر از آن نخورند از من هستند، همگي جز عده كمي از آن آب نوشيدند! سپس هنگامي كه او و افرادي كه با او ايمان آورده بودند (و از بوته آزمايش سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند (از كمي نفرات خود ناراحت شدند و عده اي) گفتند امروز ما توانايي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم، امّا آنها كه مي دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز رستاخيز ايمان داشتند) گفتند چه بسيار گروه هاي كوچكي كه به فرمان خدا بر گروه هاي عظيمي پيروز شدند، و خداوند با صابران است. (249)

تفسير: ... ص: 320

گفته مي شود: فصل عن موضع كذا، هر گاه شخص از مكاني جدا شده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 321

بيرون رود «فصل» در اصل «فصل نفسه» و متعدي بوده و چون در بسياري موارد مفعولش حذف شده، در حكم فعل لازم است، «فصل بالجنود» يعني لشكر را از شهر جدا و دور كرد. در اين كه تعداد اين لشكر چقدر بودند دو قول است:

1- سي هزار جنگجو بودند.

2- هفتاد هزار بودند.

قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ طالوت به سپاهيانش گفت خداوند شما را به وسيله نهر آبي آزمايش مي كند.

فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي هر كس آن آب نهر بياشامد و خود را سيراب كند از گروه و پيروان من نيست.

وَ مَنْ لَمْ

يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي و هر كس آن آب را بچشد، از من است، گفته مي شود: طعم الشي ء يعني آن چيز را چشيد [زيرا ريشه اين كلمه «طعم» به معناي چشيدن است نه «طعام»].

إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ جز كسي كه يك بار آب با مشت و دست خود برگيرد و بياشامد.

إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ استثناء است براي «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» و معنايش اين است كه بر گرفتن يك كف آب و آشاميدن با دست مجاز است نه سيراب شدن با دهان. و دليل بر اين استثنا جمله بعدي است كه مي فرمايد: فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ جز عده كمي از آنها بقيه سيراب شدند.

«غرفة» به فتح غين بمعني مصدر (غرف) و «غرفة» به ضم غين و به معناي [اسم مفعول ] «معروف» نيز قرائت شده است.

و گفته شده: كساني كه با طالوت باقي ماندند فقط سيصد و سيزده مرد بودند.

فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وقتي طالوت با تعداد اندكي از يارانش كه به او ايمان آورده بودند، از نهر گذشتند، و زيادي لشكر جالوت را ديدند.

قالُوا لا طاقَةَ لَنَا (گفتند ما را طاقت مقابله و نبرد با اين لشكر نيست) ضمير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 322

در «قالوا» به جمعيّت زيادي بر مي گردد كه آب نوشيدند و از گروه طالوت كم شدند.

الَّذِينَ يَظُنُّونَ همان جمعيّت كمي كه ثابت قدم بودند و مي دانستند آنان خدا را ملاقات مي كنند [گفتند:] كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ چه بسيار جمعيّت كمي كه به ياري خدا بر جمعيّت بسياري پيروز شدند. زيرا وقتي خداوند اذن قتال دهد، [مؤمنان را] در آن ياري مي كند.

[سوره البقرة (2): آيات 250 تا 251] ... ص: 322

اشاره

وَ لَمَّا

بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (250) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعالَمِينَ (251)

ترجمه ... ص: 322

هنگامي كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند:

پروردگارا پيمانه شكيبايي و استقامت را بر ما بريز و قدمهاي ما را ثابت بدار و ما را بر جمعيّت كافران پيروز بگردان. (250)

سپس آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند و داود جالوت را كشت و خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد، و از آنچه مي خواست به او تعليم داد و اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي ديگر دفع نكند زمين را فساد فرا مي گيرد ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد. (251)

تفسير: ... ص: 322

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ وقتي طالوت و مؤمنان همراه او براي جنگ با

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 323

جالوت و لشكريانش ظاهر شدند.

قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً گفتند پروردگارا (پيمانه شكيبايي) استقامت را بر ما بريز و قدمهاي ما را ثابت بدار، يعني با قوت قلب دادن به ما و قرار دادن رعب و وحشت در دل دشمنان به ما توفيق پايداري در لغزشگاههاي جنگ را عنايت فرما.

[داستان ]:

«ايشاء» پدر داود با شش فرزند و يا [به قولي ] با ده فرزندش در سپاه طالوت بود، داود كوچكترين آنها بود و گوسفند مي چرانيد. طالوت به «ايشان» پيغام فرستاد كه نزد من حاضر شو و فرزندت را نيز بياور، او همراه فرزندش نزد طالوت رفت، داود در ميان راه از كنار سه عدد سنگ عبور كرد كه هر يك از او مي خواستند آنها را با خود حمل كند و مي گفتند، تو به وسيله ما جالوت را خواهي كشت، داود سه عدد سنگ را در توبره انداخت و با همان سنگها جالوت را

به قتل رسانيد، و پس از آن طالوت دختر خود را به ازدواج او درآورد.

وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ و خدا [هفت سال پس از كشته شدن جالوت ] به او در سرزمين مقدس [مصر و فلسطين ] سلطنت و قدرت داد، و بني اسرائيل قبل از سلطنت داود گرد هيچ پادشاهي جمع نشده بودند.

وَ الْحِكْمَةَ و نيز خداوند به داود مقام نبوت را عنايت كرد.

وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ و آنچه او مي خواست از قبيل فن زره بافي و فهميدن زبان پرندگان و مورچه به او آموخت.

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ در تفسير و بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- اگر خدا برخي از مردم را به سبب بعضي ديگر دفع نكند فساد كنندگان غالب مي شوند و زمين فاسد شده و منافع و بركاتش از بين مي رود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 324

2- اگر خداوند مسلمانان را بر كفار پيروز نمي كرد، كفر همه جا را فرا مي گرفت و عذاب نازل مي شد و تمام مردم روي زمين نابود مي شدند.

[سوره البقرة (2): آيه 252] ... ص: 324

اشاره

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (252)

ترجمه ... ص: 324

اينها آيات خداست كه به حق بر تو مي خوانيم و تو از رسولان هستي. (252)

تفسير: ... ص: 324

«تلك» اشاره است به داستانهاي متعددي كه در آيات گذشته درباره بني اسرائيل بيان شده است، مانند ميراندن هزاران نفر از مردم [يك جا] و زنده كردن آنان و داستان پادشاهي طالوت و نزول صندوق و مغلوب شدن ستمكاران به دست جواني كم سن و سال [يعني داود (ع)]، و منظور از «ءايات اللَّه» نشانه هاي خداست كه بر كمال قدرت و عظمت پروردگار دلالت مي كند «نتلوها عليك» و ما آنها را بر تو مي خوانيم.

«تلك» مبتدا و «ءايات اللَّه» خبر آن و «نتلوها» حال است. و مي توان گفت «ءايات اللَّه» بدل از «تلك» و «نتلوها» خبر است.

«بالحق» با علم و يقيني كه اهل كتاب در آن ترديد نمي كنند، زيرا [هر يك از اين داستانها] به همين صورت در كتابهايشان ذكر شده است.

وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ همانا تو از پيامبراني كه اين خبرها را مي دهي با اين كه خواندن و نوشتن نمي داني [دليل پيامبري تو همين اطلاعات تو است كه تنها از طريق وحي كسب كردي ].

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 325

جزء سوّم از سوره بقره آيه 253 تا سوره آل عمران آيه 91

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 327

[سوره البقرة (2): آيه 253] ... ص: 327

اشاره

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (253)

ترجمه ... ص: 327

بعضي از رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم، برخي از آنها، خدا با او سخن گفت، و بعضي را درجاتي برتر داد و به عيسي بن مريم نشانه هاي برتر داديم و او را با روح القدس تأييد نموديم، و اگر خدا مي خواست، كساني كه بعد از اين پيامبران بودند، پس از آن كه آن همه نشانه هاي روشن براي آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمي كردند (امّا خدا مردم را مجبور نمي سازد و آنها را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است) ولي اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند، بعضي ايمان آوردند و بعضي كافر شدند و باز اگر خدا مي خواست با هم پيكار نمي كردند ولي خداوند آنچه را مي خواهد (از روي حكمت) انجام مي دهد. (253)

تفسير: ... ص: 327

تِلْكَ الرُّسُلُ كلمه «تلك» يا اشاره است به رسولاني كه نامشان قبلا در آيات

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 328

گذشته اين سوره آمده و يا همه رسولاني كه [تا موقع نزول اين آيه نامشان در قرآن آمده و] رسول خدا (ص) از آن مطّلع بوده است. «1»

فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ بعضي از آن رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم، و آنچه موجب اين برتري مي باشد، يكسان نبودن آنان از نظر مقام و مرتبه است.

مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ برخي از آنان را خداوند برتري داد با سخن گفتن با او بدون واسطه و او موسي (ع) بود.

وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ مقام و منزلت بعضي از آنها را بالا برد، خداي سبحان پس از بيان تفاوت درجات پيامبران، برخي از آنان را با اعطاي درجات بيشتر بر ديگران برتري داده است، و مقصود حضرت محمّد (ص)

است كه بر همه انبيا برتري دارد، زيرا، معجزات فراواني كه به او داده شده بود (و بيش از هزار معجزه بود،) به هيچ يك از ديگر پيامبران داده نشده است و تنها او براي جن و انس مبعوث شده و قرآن اين معجزه هميشه جاويد و استوار تا قيامت اختصاص به او دارد.

مخفي نماند كه ابهام موجود در آيه- با اين كه مقصود از «بعضهم» پيامبر اسلام (ص) است- براي تعظيم شأن و بالا بردن مقام و منزلت آن حضرت است.

زيرا پيامبر اكرم (ص) در بين تمام پيامبران برجسته تر و معروفتر است و هرگز با سايرين اشتباه نمي شود.

وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ و به عيسي بن مريم دليلها و حجّتهاي روشن داديم مانند زنده كردن مردگان و شفا بخشيدن كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص.

__________________________________________________

1- بيشتر به نظر مي رسد، كه منظور از «تلك» همه پيامبران بوده باشند، زيرا كلمه «الرسل» به اصطلاح جمع محلّي به لام است و دلالت بر عموم دارد و همه رسولان خدا را شامل مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 329

وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ تفسير اين جمله [در آيه 58 همين سوره ] گذشت.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ و اگر خدا مي خواست و مشيت اش اين بود كه به زور و اجبار آنان را به كاري وادارد «ما اقتتل الذين من بعدهم» كساني كه پس از پيامبران بودند به خاطر اختلافشان در دين و تكفير يكديگر با هم پيكار نمي كردند.

وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ ولي اينان مختلف شدند برخي به سبب التزامشان به آئين پيامبران ايمان آوردند و برخي به دليل روي گرداندن از دين كافر شدند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ

مَا اقْتَتَلُوا اين جمله را خداي سبحان تكرار كرد براي تأكيد [بر اين كه اگر او مي خواست، اينان جنگ نمي كردند].

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ ولي خدا آنچه را بخواهد از ياري نكردن و حفظ از بلا انجام مي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 254] ... ص: 329

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)

ترجمه ... ص: 329

اي كساني كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزي داده ايم انفاق كنيد، پيش از آن كه روزي فرا رسد كه نه خريد و فروش در آن است (تا بتوانيد سعادت و نجات از كيفر را براي خود خريداري كنيد) و نه دوستي (و رفاقتهاي مادي سودي دارد) و نه شفاعت، و كافران ستمگرند. (254)

تفسير: ... ص: 329

أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ انفاق كنيد از آنچه به شما روزي داده ايم پيش از آن كه روزي فرا رسد كه در آن روز شما توانايي جبران انفاقات (واجب) گذشته را نداشته باشيد، زيرا «لا بيع فيه» در آن روز نه بيع و معامله اي مي توان انجام داد تا آنچه را بايد انفاق نماييد بخريد، و نه دوستي وجود دارد تا مسامحه و چشم پوشي آن سودي به حال شما داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 330

وَ لا شَفاعَةٌ و شفاعتي براي غير مؤمنان نيست. اين كلمه عامّي است كه [معناي ] خاص از آن اراده مي شود، زيرا امّت اسلام همه اتّفاق دارند بر اين كه در قيامت «شفاعت» وجود دارد گرچه در نحوه و چگونگي آن اختلاف كرده اند.

وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ و كافران ستمگرانند، زيرا كفر بالاترين درجه ظلم است [كه كافر نسبت به خود انجام داده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 255] ... ص: 330

اشاره

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (255)

ترجمه ... ص: 330

هيچ معبودي جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر قائم به او هستند، وجود ندارد، هيچ گاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نمي گيرد (و لحظه اي از تدبير جهان هستي غافل نمي ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، كيست كه در نزد او جز به فرمان او شفاعت كند (بنا بر اين شفاعت شفاعت كنندگان، از مالكيّت مطلقه او نمي كاهد)، آنچه در پيش روي آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مي داند و جز به مقداري كه بخواهد كسي از علم او آگاه نمي گردد، كرسي (حكومت) او آسمانها و زمين را در بر گرفته، و نگاهداري آنها براي او گران نيست و بلندي مقام و عظمت مخصوص او است. (255)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 331

تفسير: ... ص: 331

[و شرح لغات ]:

الْحَيُّ كسي است كه علم و قدرت برايش امكان دارد و او موجودي باقي و فناناپذير است.

الْقَيُّومُ كسي كه همواره به تدبير خلق و نگهداري آنان مي پردازد.

سِنَةٌ سستي (مخصوصي) است كه در آغاز خواب روي مي دهد و «چرت» ناميده مي شود.

وَ لا نَوْمٌ (و نه او را خواب سنگين مي گيرد) منظور از اين جمله تأكيد و تبيين «قيّوم» است، زيرا كسي كه او را چرت و يا خواب بگيرد «قيوم» (قيام كننده به كاري) نيست.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ او مالك آسمانها و زمين و صاحب تدبير است در مورد آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد.

مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ اين جمله (استفهام انكاري و) براي بيان عظمت و كبريايي پروردگار است، يعني هيچ كس حق ندارد روز قيامت بدون اذن خداوند سخن بگويد

[و از ديگران شفاعت نمايد] مگر اجازه شفاعت به او داده شود.

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ضمير در «ايديهم» و «خلفهم» به «ما في السموات و الارض» مربوط مي شود، و اين ارتباط يا به اعتبار اين است كه در آسمان و زمين موجودات داراي عقل و خرد وجود دارد و يا به دليل جمله «من ذا الذي» است كه منظور فرشتگان و پيامبران هستند، يعني از گذشته و آينده و حال آنان مطّلع است و مي داند چه كساني براي شفاعت برگزيده شده اند، و چه كساني برگزيده نشده اند.

وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ به چيزي از دانش او احاطه ندارد، مقصود از كلمه «علم» در اين جا «معلوم» است، يعني به معلومات او احاطه ندارند.

إِلَّا بِما شاءَ مگر به آنچه خدا تعليم داده و به آن آگاه ساخته است، و احاطه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 332

علمي به چيزي داشتن به اين است كه حقيقت آن را بداند.

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ در معناي كرسي چند قول است:

1- علم و آگاهي خداوند آسمانها و زمين را فرا گرفته است [از ابن عباس ] و از ائمه (ع) نيز همين وجه نقل شده است. و «علم» به اعتبار مكانش كه همان مركز عالم باشد، «كرسي» ناميده شده است.

2- منظور از «كرسي» سلطنت و پادشاهي است، و سلطنت را به اعتبار جايگاه آن كه تخت سلطنت باشد «كرسي» ناميده اند. يعني قدرت و سلطنت خداوند همه جا را فرا گرفته است.

3- «كرسي» تختي است در پايين «عرش» و بالاي آسمانها و زمين. «1»

ترتيب اين جملات در آيه بدون حرف عطف به خاطر اين است كه هر يك

از آنها [عطف ] بيان است براي جمله ما قبل و معطوف و معطوف عليه در حكم واحد هستند، از اين رو بهتر است بين دو جمله حرف عطف واسطه نشود.

وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما حفظ آسمانها و زمين بر خدا سنگين و دشوار نيست.

وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ و او منزلتش بالاتر و قدرت و سلطنتش برتر است. از امير مؤمنان (ع) نقل شده كه فرمود: از پيامبر اكرم (ص) در حالي كه بر منبر نشسته بود شنيدم كه فرمود: كسي كه پس از هر نماز واجب آية الكرسي را بخواند، چيزي جز مرگ مانع ورود او به بهشت نشده است، و مواظبت بر خواندن آن نمي كند مگر «صديق» يا «عابد» و هر كس هنگامي رفتن به بستر آن را بخواند، خداوند او و همسايگانش را از هر حادثه اي ايمن نگه مي دارد.

__________________________________________________

1- و از پاره اي از روايات استفاده مي شود كه كرسي به مراتب از آسمانها و زمين وسيعتر است، به طوري كه مجموعه آنها در برابر كرسي همچون حلقه اي است كه در وسط بياباني قرار داشته باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 333

[سوره البقرة (2): آيه 256] ... ص: 333

اشاره

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)

ترجمه ... ص: 333

در قبول دين اكراهي نيست (زيرا) راه درست از راه منحرف آشكار شده است، بنا بر اين كسي كه با طاغوت (بت و شيطان و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي دست زده است كه گسستن براي آن نيست و خداوند شنوا و داناست. (256)

تفسير: ... ص: 333

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ اكراه و اجباري در دين نيست و امور مذهب بر قدرت و اختيار مبتني است نه بر إجبار. مانند آيه شريفه: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ «اگر خدا مي خواست مي توانست تمام مردم روي زمين را به زور وادار كند ايمان بياورند، ولي چنين نكرد و آنان را آزاد گذاشت، تا به اختيار خويش ايمان آورند» (يونس/ 99).

و گفته شده «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به معني «لا تكرهوا في الدين» است. يعني، كسي را مجبور به پذيرش دين نكنيد، سپس گفته اند: اين آيه با آيه «سيف» «1» نسخ شده است. و نيز گفته شده: اين آيه فقط درباره اهل كتاب است، در صورتي كه «جزيه» بپردازند.

«قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» ايمان از كفر (و حق از باطل) با دلايل روشن، جدا شد.

«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» هر كس كافر شود به شيطان و بتها، «وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي » و خدا را تصديق كند، به نيروي بازدارنده مطمئني دست يافته كه «لَا انْفِصامَ لَها» انقطاعي در آن نيست، اين بيان آيه

__________________________________________________

1- آيه قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (بقره/ 189).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 334

تمثيلي است براي تشبيه آنچه كه با تأمل و استدلال دانسته مي شود، به چيزي كه محسوس و شاهد است.

[سوره البقرة (2): آيه 257] ... ص: 334

اشاره

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (257)

ترجمه ... ص: 334

خداوند وليّ و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمتها به سوي نور بيرون مي برد، (اما) كساني كه كافر شدند اولياي آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و طغيانگر) مي باشند كه آنها را از نور به سوي ظلمتها بيرون مي برند، آنها اهل آتشند و هميشه در آتش خواهند بود. (257)

تفسير: ... ص: 334

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ خدا ولي و سرپرست كساني است كه بخواهند ايمان آورند، و با لطف و كمك خويش آنان را از تاريكيهاي كفر و گمراهي بيرون مي آورد و به نور و هدايت راهنمايي مي كند، و يا منظور اين است كه خداوند مؤمنان را از شبهاتي كه در دين براي آنها به وجود مي آيد بيرون مي برد و به وسيله راه حلهايي كه در اختيارشان مي گذارد، آنان را به نور يقين مي رساند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ كساني كه بر كفر اصرار ورزند به عكس مؤمنان، اولياي آنها شياطين هستند كه عهده دار امور آنان مي باشند.

يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ آنان را از نور هدايت و روشنايي به تاريكيهاي جهل و شرك بيرون مي برند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 335

[سوره البقرة (2): آيه 258] ... ص: 335

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)

ترجمه ... ص: 335

آيا نديدي (و آگاهي نداري از) كسي كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو كرد، زيرا خداوند به او حكومت داده بود.

هنگامي كه ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند، او گفت منم كه زنده مي كنم و مي ميرانم! ابراهيم گفت خداوند خورشيد را از افق مشرق مي آورد (اگر راست مي گويي كه حاكم بر جهان هستي تويي) خورشيد را از مغرب بياور، (در اين جا) مرد كافر مبهوت و وامانده شد! و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي كند. (258)

تفسير: ... ص: 335

[در تعقيب آيه قبل كه درباره هدايت مؤمنان در پرتو ولايت و راهنمايي پروردگار و گمراهي كافران بر اثر پيروي از طاغوت بود، در اين آيه خداوند شاهد زنده و روشني ذكر مي كند كه در مورد پيامبر بزرگ او ابراهيم (و نمرود) انجام يافت ]:

أَ لَمْ تَرَ اين آيه براي بيان تعجب و شگفتي از استدلال نمرود و كافر شدن او به خداوند است.

أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ متعلق است به «حاج» و معناي آيه اين است كه نمرود به خاطر قدرت و سلطنتي كه خدا به او داده بود دچار كبر و غرور گرديد و همين گستاخي او را به محاجّه با ابراهيم واداشته بود. و يا منظور آيه اين است كه نمرود به جاي اين كه خدا را بر قدرت و سلطنتي كه به او داده بود، شكر و سپاس گويد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 336

از روي غرور و ناسپاسي با ابراهيم درباره پروردگارش به محاجّه و استدلال پرداخت. مانند آيه: شريفه وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ «و- به جاي استفاده از قرآن تنها- بهره خود را تكذيب آن قرار مي دهيد»

(واقعه/ 82).

و مي توان گفت معناي آن اين است: زماني كه خداوند به نمرود «ملك» يعني چيزي عطا كرد كه به وسيله آن بر ديگران غلبه نمود و صاحب مال و ثروت و نوكران و پيرواني گرديد، آن گاه به محاجّه با ابراهيم برخاست.

«إذ قال» (محلّا) منصوب به «حاج» و يا بدل است از «ان ءاتاه»، اگر «اذ» بمعناي «زمان» باشد.

أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ منظور نمرود اين است كه من كسي را كه بايد اعدام شود از زندان رها مي كنم و هر زنده اي را كه بخواهم مي كشم.

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود وقتي نمرود يكي از دو زنداني را كشت، ابراهيم (ع) به او گفت اگر راست مي گويي (كه مرگ و حيات به دست تو است) آن كسي را كه كشته اي زنده كن. سپس ابراهيم دست به استدلال ديگري زد و گفت:

فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ خدا خورشيد را از مشرق مي آورد و تو آن را از مغرب بياور. ابراهيم به اين دليل از استدلال اوّل به استدلال دوّم روي آورد كه قصد داشت از نمرود چيزي را بخواهد كه قادر به انجام آن نباشد و نتواند پاسخ (سفسطه اي) بدهد تا او را متحيّر و سرگردان نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 259] ... ص: 336

اشاره

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلي طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا

تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (259)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 337

ترجمه ... ص: 337

يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي عبور كرد در حالي كه ديوارهاي آن بروي سقفها فرو ريخته بود، (او با خود) گفت خدا چگونه مردم اين دهكده را پس از مرگ زنده مي كند (در اين هنگام) خدا او را يكصد سال ميراند و سپس زنده كرد و به او گفت: چقدر درنگ كردي؟

گفت يك روز يا قسمتي از يك روز! فرمود: (نه) بلكه يكصد سال درنگ كردي، نگاه كن به غذا و نوشيدني خود (كه همراه داشتي با گذشت سالها) هيچ گونه تغيير نيافته، و نگاه به الاغ خود كن (كه چگونه از هم متلاشي شده،) ما تو را نشانه اي براي مردم قرار داديم (اكنون) نگاه به استخوانها (ي مركب سواري خود) كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مي دهيم و گوشت بر آن مي پوشانيم، هنگامي كه اين حقايق بر او آشكار شد، گفت: مي دانم كه خدا بر هر كاري قادر است. (259)

تفسير: ... ص: 337

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ تأويل آيه چنين است: او ارايت مثل الذي مر و كلمه «ارايت» حذف شده و «الم تر» [در آيه قبل ] دلالت بر آن دارد، زيرا هر دو از كلمات تعجّب است. آيه مي تواند حمل بر معنا شود و گويي گفته شده: آيا ديدي مانند آن كسي را كه با ابراهيم محاجّه كرد يا همانند كسي كه از يك دهكده عبور نمود؟ شخص عبور كننده «عزير» يا «ارميا» بوده است، و او هر كس باشد، هدفش اين بود كه زنده شدن مردگان را به چشم خود ببيند تا بينش و بصيرت وي افزايش يابد.

قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ گفت: چگونه خدا مردمان اين قريه

را پس از نابودي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 338

زنده مي كند؟ اين سؤال به نوعي اقرار به عدم شناخت و آگاهي سؤال كننده از چگونگي زنده نمودن موجودات و اعتراف كردن به قدرت و عظمت احيا كننده است.

و قريه اي كه از آن عبور كرد [به عقيده وهب و قتاده و ربيع ] «بيت المقدس» بود كه هنگام حمله بخت النصر ويران شده بود. و گفته شده اين قريه همان دهي بود كه [در آيه 243 گذشت و] هزاران نفر از ترس مرگ از آن خارج شدند.

وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها و آن (قريه) ساقط شده بود بر بناها و سقفهايش، يعني خانه هاي آن آبادي همه ويران شده بودند، منتها به اين صورت كه نخست سقف آنها فرود آمده بود و سپس ديوارها بروي آن افتاده بود.

قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها گفت، چگونه خدا بار ديگر اين قريه را پس از ويراني آباد مي كند؟ يا چگونه خدا مردم اين ده را پس از نابودي، زنده مي كند؟

(كه در اين صورت) مقصود از «قريه» مردم قريه مي باشد. «1» - كسي كه چنين سؤالي كرد، دوست داشت خداوند زنده شدن دوباره آنها را به او بنماياند و او مشاهده كند.

فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ (خداوند او را صد سال ميراند) روايت شده كه او پيش از ظهر از دنيا رفت و پس از صد سال در آخر روز و قبل از غروب خورشيد زنده شد.

[از اين رو در پاسخ اين سؤال كه چند سال در اين جا درنگ كردي؟] و بدون اين كه به خورشيد نظر بيفكند گفت «لبثت يوما» : يك روز بودم ولي بعد كه متوجه شد

هنوز كمي از روز مانده و خورشيد غروب نكرده است، گفت: «او بعض يوم» يا مقداري از روز.

و روايت شده كه خوردني او انجير و انگور و نوشيدني او يك نوع آبميوه، يا شير بود و انجير و انگور را چنان كه چيده شده بودند يافت و نوشيدني اش به حال اوّل باقي مانده و هيچ گونه تغييري نكرده بود.

__________________________________________________

1- مانند: «و اسئل القرية» كه منظور اهل قريه است.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 339

«لَمْ يَتَسَنَّهْ» يعني گذشت زمان و ساليان پياپي آن را تغيير نداده و دگرگون نساخته بود و چون اشيا به مرور زمان دچار تغيير و دگرگوني مي شوند چنين تعبير شده است.

«ها» در «يتسنه» يا [از حروف ] اصلي و يا «هاء» سكت است و مشتق شدن «يتسنه» از «سنه» بنا بر دو وجهي است كه در آن وجود دارد:

1- ريشه آن «سنه» است.

2- ريشه آن «سنو» است.

و بنا بر وجه اوّل كه لام الفعل «هاء» باشد، مشتق از «سنه» است.

و گفته شده «يتسنه» در اصل «يتسنن» بوده از قبيل: مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «از گل سياه بو گرفته» (حجر/ 26) و نون قلب به حرف علّه (واو) شده است. مانند:

«تقضي البازي» يعني: (پرنده باز فرود آمد) [كه در اصل تقضض بوده و ضاد قلب به حرف علّه (ياء) شده است.]

وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ و به الاغت بنگر كه چگونه استخوانهايش از هم جدا شده و پوسيده است. [ببين خداوند چگونه زنده اش مي كند] او الاغ خود را در مكاني بسته بود. و مي توان گفت، منظور اين است كه به الاغت نگاه كن و ببين صحيح و سالم و همان طور كه آن را بسته

بودي در جاي خود مي باشد. و اين خود از بزرگترين نشانه هاي معاد و رستاخيز است.

وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ اين كه در خواست تو را اجابت كرديم و اين وضع را برايت پديد آورديم يعني تو را پس از مرگ زنده نموديم و خوردنيها و نوشيدنيهاي تو را از فاسد شدن حفظ كرديم، براي اين بود كه تو را نشانه و شاهد زنده اي براي مردم قرار دهيم تا مسأله زنده شدن مردگان و معاد روشن و ثابت شود. و گفته شده: عزير در حالي كه سوار بر الاغ خود بود به ميان قومش آمد و گفت من عزير هستم ولي [چون صد سال گذشته بود] او را تكذيب نمودند، پس گفت: تورات را بياوريد چون آوردند شروع كرد به خواندن آن از حفظ با آداب و ترتيب، و وقتي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 340

آنچه را عزير خواند با تورات تطبيق كردند، ديدند حتي يك كلمه و يك حرف هم اختلاف ندارد، اين بود كه گفتند عزير پسر خداست. و ظاهرا پيش از عزير هيچ كس تورات را قرائت نكرده بود. و به همين خاطر خواندن تورات نشانه درستي ادّعاي عزير بود.

وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ و منظور همان استخوانهاي الاغ و يا [به عقيده بعضي ] استخوانهاي مردگاني بود كه او از زنده شدن دوباره آنها تعجّب نمود.

كَيْفَ نُنْشِزُها چگونه آنها را زنده مي كنيم؟ ننشزها و «ننشرها» هر دو قرائت شده است، بدون نقطه از «نشر» به معناي پراكندگي و پخش، يعني چگونه آن را پراكنده مي كنيم و با نقطه از «نشز» [به معنا زمين مرتفع و بلند] يعني چگونه آن را به حركت در آورده و برداشته

و با يكديگر تركيب مي كنيم.

فاعل «تبين» در تقدير است و آيه در اصل چنين بوده: «فلما تبين له ان اللَّه علي كل شي ء قدير» يعني وقتي براي او روشن شد كه خدا بر هر چيزي تواناست.

قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ جمله اوّل به خاطر دلالت جمله دوّم (أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ) حذف شده است، مانند گفته عرب كه مي گويد: ضربني و ضربت زيدا (زيد مرا و من او را زدم) [كه «زيد» دوّم دلالت بر حذف «زيد» اوّل دارد، زيرا در اصل چنين بوده: «ضربني زيد و ضربت زيدا»] و مي توان گفت معناي آيه اين است كه وقتي آنچه تصورش براي او، مشكل بود، روشن شد، [گفت خدا بر هر چيزي تواناست ].

قالَ أَعْلَمُ به صيغه امر نيز قرائت شده است، و گويا [وقتي با چشم خود زنده شدن مرده را ديد] خطاب به نفس خود گفت: «اعلم» يعني بدان كه خدا بر هر چيزي تواناست. مانند گفته اعشي، شاعر عرب، كه نفس خود را مخاطب ساخته و مي گويد:

و دع هريرة ان الركب مرتحل و هل تطيق و داعا ايها الرجل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 341

اي مرد با «هريره» [نام محبوبه شاعر است ] وداع كن كه شتر سواران كوچ كننده اند! [و آيا تو تحمّل وداع و خداحافظي با او را داري؟!]

[سوره البقرة (2): آيه 260] ... ص: 341

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)

ترجمه ... ص: 341

و (به خاطر بياور) هنگامي كه ابراهيم گفت: خدايا! به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده مي كني؟ فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟! عرض كرد: چرا، ولي مي خواهم قلبم آرامش يابد، فرمود: پس چهار نوع از مرغان انتخاب و آنها را قطعه قطعه كن (و درهم بياميز) سپس بر هر كوهي قسمتي از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوي تو مي آيند و بدان خداوند غالب و حكيم است. (260)

تفسير: ... ص: 341

رَبِّ أَرِنِي: يعني خدايا مرا آگاه كن. كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي كه چگونه مردگان را زنده مي كني؟

قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ خداي سبحان به ابراهيم فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟! و با اين كه مي دانست او ثابت قدم تر از همه مردم در ايمان به خداست، اين پرسش را نمود تا پاسخي كه ابراهيم مي دهد براي هر شنونده اي سودمند باشد. «الف» در «أَ وَ لَمْ ...» براي استفهام و پرسش است و مقصود از آن [در اين آيه ] اقرار گرفتن است.

قالَ بَلي ايجاب بعد از نفي است و معنايش اين است كه آري من ايمان آورده ام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 342

وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ولي براي اطمينان و آرامش بيشتر اين درخواست را كردم تا علم و آگاهي فطري و ضروري با علم استدلالي ضميمه شده [و بر يقينم افزوده شود]. زيرا تأييد و پشتيباني ادلّه از يكديگر موجب ازدياد بصيرت و يقين مي شود. و مقصود ابراهيم (ع) از «اطمينان قلب» داشتن يقيني است كه هيچ زمينه اي براي شك و ترديد در آن وجود ندارد. «لام» در «ليطمئن» مربوط به جمله اي است كه حذف شده و تقديرش چنين است: سالت ذلك ليطمئن قلبي يعني

اين درخواست براي اين بود كه اطمينان قلب پيدا كنم.

قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ گفت پس بگير چهار تا از مرغان. اين چهار مرغ عبارت بودند از: طاووس، خروس، كلاغ و كبوتر.

فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ به ضم و كسر «صاد» - يعني آنها را در هم آميز و با يكديگر ضميمه كن.

ثُمَّ اجْعَلْ عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً آن گاه آنها را جزء جزء نموده و بر هر كوهي كه پيش روي تو است و در آن سرزمين وجود دارد، جزئي قرار بده، و چهار كوه وجود داشت.

ثُمَّ ادْعُهُنَّ سپس به آنها بگو بيايد به اذن خدا. يَأْتِينَكَ سَعْياً تا به سرعت به شتاب به سوي تو پرواز كنند يا با پاي خود بدوند.

و روايت شده كه به ابراهيم (ع) امر شد چهار مرغ- طاووس، خروس، كلاغ و كبوتر- را پس از ذبح و پركندن، قطعه قطعه نموده و اعضاي بدنشان را از يكديگر جدا نمايد و گوشت و (پوست) و خون و پرهايشان را با هم مخلوط كرده و آن را به چهار قسمت تقسيم كند، سپس هر يك از قسمت را بر بالاي كوهي بگذارد، آن گاه سرهاي آنها را به دست بگيرد و آنها را صدا كند و از آنها بخواهد تا به اذن خدا به سوي او آيند [و هنگامي كه ابراهيم آنها را صدا كرد مشاهده نمود كه ] هر يك از اجزاي بدن آن چهار مرغ به پرواز درآمده و به ديگر اجزا و سرهاي خود پيوستند و بدين ترتيب هر چهار بدن به سر مربوط به خود ملحق گرديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 343

«جزءا» را «جزوءا» به ضمّ هر دو و

«جزا» به تشديد «زا» نيز قرائت كرده اند و وجه اين اختلاف قرائت اين است كه با سقوط همزه اش مخفّف و سپس مشدّد گرديده است چنان كه در هنگام وقف و نيز، موقعي كه بخواهيم به جاي وقف به وصل بخوانيم، لفظ مشدّد مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 261] ... ص: 343

اشاره

مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (261)

ترجمه ... ص: 343

كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد) دو يا چند برابر مي كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه چيز) داناست. (261)

تفسير: ... ص: 343

در جمله «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ» مضاف حذف شده و ناگزير بايد آن را در تقدير بگيريم و تقدير آن مثل نفقة الذين ينفقون است، بنا بر اين معناي آيه اين است: مثل صدقات كساني كه اموالشان را در راه خدا انفاق مي كنند، مانند دانه اي است كه ...

و يا [چنان كه بعضي گفته اند] معنايش اين است: مثل كساني كه انفاق مي كنند مانند زارع دانه است.

أَنْبَتَتْ ... (بروياند) روياننده خداست ولي چون دانه سبب رويش گياهان مي شود. رويانيدن به آن نسبت داده شده است، همان طور كه به «آب» و «خاك» نيز نسبت داده مي شود. اين تشبيه (جالب) تصويري است از دو چندان شدن «حسنات»، به طوري كه گويا آن را جلو چشم مجسّم نموده اند.

وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ خدا براي هر كه بخواهد پاداش او را از هفتصد برابر بيشتر مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 344

وَ اللَّهُ واسِعٌ خدا قدرتي گسترده دارد. عَلِيمٌ و نسبت به كساني كه استحقاق پاداش و اجر بيشتري دارند، آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيات 262 تا 263] ... ص: 344

اشاره

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (262) قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (263)

ترجمه ... ص: 344

كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند و سپس به دنبال انفاقي كه كرده اند منّت نمي گذارند و آزاري نمي رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و نه ترسي دارند و نه غمگين مي شوند.

(262)

گفتار پسنديده و عفو از بخششي كه آزاري بدنبال آن باشد بهتر است و خداوند بي نياز و بردبار است. (263)

تفسير: ... ص: 344

«من»[و «منّت» در اصطلاح ] اين است كه انسان به خاطر احساني كه به شخصي كرده چشم داشتي به او داشته باشد و خيال كند به موجب نيكي و احسانش حقي نسبت به او پيدا كرده است.

«اذي»[و «اذيّت» در اصطلاح ] به اين است كه انسان به كسي كه احسان و نيكي كرده تعدّي نمايد.

معناي «ثم» بيان تفاوت بين انفاق و ترك «منت» و «اذيّت» است، يعني ترك منّت و آزار از انفاق بهتر است، چنان كه در آيه: ثُمَّ اسْتَقامُوا (احقاف/ 13) استقامت و پايداري بر ايمان از ايمان آوردن بهتر دانسته شده است.

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ پاسخي نيكو.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 345

وَ مَغْفِرَةٌ در معني اين كلمه چند احتمال است:

1- عفو و چشم پوشي از مسائل، هر گاه از او عملي سر زند كه بر سؤال شونده گران باشد.

2- نيل به مغفرت و آمرزش خداوند به واسطه اجابت نيكو.

3- گذشت از ناحيه سائل باشد، زيرا سؤال شونده هر گاه با كلام نيك و شايسته به او پاسخ رد بدهد [يعني مؤدّبانه عذر بياورد] سائل عذرش را مي پذيرد و او را مي بخشد.

خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً بهتر از صدقه اي است كه دنبالش آزار و اذيت باشد.

وَ اللَّهُ غَنِيٌّ و خدا بي نياز است از صدقات انفاق كننده اي كه منّت گذارده و اذيّت

مي كند. حَلِيمٌ او بردبار است و در كيفر دادن به كسي كه در صدقه اش منت مي گذارد و آزار مي دهد، شتاب نمي كند. در اين جمله نوعي تهديد وجود دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 264] ... ص: 345

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلي شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (264)

ترجمه ... ص: 345

اي كساني كه ايمان آورده ايد بخششهاي خود را با منت و آزار باطل نسازيد، همانند كسي كه مال خود را از روي ريا و براي خوشايند مردم انفاق مي كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز نمي آورد، مثل او مانند قطعه سنگي است كه بر آن (قشر نازكي از) خاك باشد (و بذرهايي در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد و آن را صاف (و خالي از خاك و بذر) رها كند آنها از كاري كه انجام داده اند چيزي به دست نمي آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمي كند. (264)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 346

تفسير: ... ص: 346

كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ صدقات خود را باطل نكنيد، مانند منافقي كه چون براي ريا و خودنمايي و خوشايند مردم مال خود را انفاق مي كند و هدف او تحصيل رضايت خداوند و پاداش اخروي نيست، انفاقش را باطل و ضايع مي سازد.

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ مثل او و صدقه اي كه البته سودي به حالش ندارد، مانند سنگ نرمي است كه عليه تراب فاصابه وابل (بر آن خاكي باشد، پس باراني درشت به آن برسد).

فَتَرَكَهُ صَلْداً پس خاكي را كه بر روي آن بوده (بشويد) و كاملا از بين ببرد.

لا يَقْدِرُونَ عَلي شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا اينان به چيزي از ثواب آنچه انفاق كرده اند دست نمي يابند، همان طور كه كسي نمي تواند به گرد و خاك روي سنگي كه باران آن را برده دست يابد.

و جايز است كاف (در «كمثل») بنا بر حال بودن، در محل نصب باشد، يعني صدقاتتان را باطل نكنيد، در حالي كه همانند كسي هستيد كه انفاق مي كند. مقصود از «الذي ينفق» جنس (انفاق كننده) و يا

گروهي است كه انفاق مي كنند. و از اين رو در جمله بعد فرموده است: لا يقدرون.

[سوره البقرة (2): آيه 265] ... ص: 346

اشاره

وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 347

ترجمه ... ص: 347

و مثل كساني كه اموالشان را به طلب خشنودي خدا و پايداري استواري نفوس خود، انفاق مي كنند، همچون باغي است كه در نقطه بلندي باشد و بارانهاي درشت به آن برسد (و از هواي آزاد و نور آفتاب به حد كافي بهره گيرد) و ميوه خود را دو چندان دهد، و اگر باران درشتي بر آن نبارد، بارانهاي ريز و شبنم بر آن مي بارند و خدا به آنچه انجام مي دهد بيناست. (265)

تفسير: ... ص: 347

وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ معنايش اين است كه تا با بذل مال كه نظير (بذل) جان و (گاهي) براي شخص از انجام بسياري از عبادات سخت دشوارتر است، خود را استوار و ثابت قدم نگاه دارند و ممكن است منظور از و تثبيتا من انفسهم اين باشد كه آنان براي طلب رضاي خدا و تأييد اسلام اموال خود را انفاق مي كنند و از صميم دل به تحقق وعده خداوند در مورد پاداش آن اعتقاد دارند، زيرا شخص مسلمان هر گاه مال خود را در راه خدا انفاق نمايد معلوم مي شود اعتقاد او به وجود ثواب و پاداش، اعتقادي قلبي و صميمانه است.

«من» بنا بر تفسير اوّل آيه براي «تبعيض» است مانند «من» در كلام عرب كه مي گويد: هز من عطفه (او را براي انجام كاري تحريك كرد) و معناي تبعيض اين است كه هر كس مال خود را (در راه خدا) بذل نمايد بعضي از (كمالات روحي را) در نفس خود استوار ساخته و كسي كه مال و جان خود را بذل نمايد تمام آنها را پايدار ساخته است.

و بنا بر تفسير دوّم، «من» براي ابتداي غايت است مانند «من» در آيه شريفه:

حَسَداً

مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ «به سبب رشك و حسدي كه بر ايمان شما برند» (بقره/ 109) و به هر حال معناي آيه اين است كه مثل صدقه اينان «كمثل جنه» مانند باغي است كه در زمين مرتفع باشد، و علت اين كه «ربوة» و زمين مرتفع را بخصوص قيد كرده اين است كه معمولا باغي كه در جاي بلند باشد بهتر و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 348

با طراوت تر از باغي است كه در زمين گود قرار دارد و ميوه آن نيز بهتر است.

أَصابَها وابِلٌ كه به اين باغ باراني شديد برسد.

فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ و به واسطه بارانهاي درشت ميوه اش دو برابر ميوه اي است كه در زمينهاي معمولي است.

فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ پس اگر باران زياد به آن نرسد باران كم خواهد رسيد زيرا روياننده آن باغ يعني خداوند، كريم و بزرگوار است. و يا حال آنان نزد خداوند تشبيه شده به باغي كه در جاي بلندي واقع شده و هميشه شاداب و با طراوت است، و صدقه بسيار و يا اندك آنان تشبيه شده به «وابل» (باران درشت) و «طل» (نم و باران كم) و همان طور كه در صورت بارش باران شديد و يا نرم محصول اين باغ دو چندان مي شود، صدقات آنها كم باشد يا زياد نزد خداوند، بزرگ و بي شمار است.

[سوره البقرة (2): آيه 266] ... ص: 348

اشاره

أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)

ترجمه ... ص: 348

آيا هيچ يك از شما دوست مي دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها در جريان باشند و براي او در آن (باغ) از هر گونه ميوه اي موجود باشد در حالي كه به سن پيري رسيده و فرزنداني (كوچك و) ضعيف دارد (با وجود اين) گردبادي كه در آن آتش (سوزاني) است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد (اين گونه است كه حال كساني كه انفاقهاي خود را با ريا و منت و آزار باطل مي كنند) اين چنين خداوند آيات خود را آشكار مي سازد، شايد بينديشيد. (266)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 349

تفسير: ... ص: 349

[يك مثال ديگر]:

أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ همزه براي استفهام انكاري است و «واو» در «و اصابه الكبر» حاليه است نه عطف.

معناي آيه اين است كه آيا دوست دارد يكي از شما كه براي او باغي باشد از ...، در حالي كه به سن پيري رسيده است.

إِعْصارٌ باد تندي است كه مي پيچد و سپس به سمت آسمان بالا مي رود و ستوني از گرد و غبار را تشكيل مي دهد [گردباد].

اين آيه تشبيه جالبي است براي كسي كه عمل نيكي انجام مي دهد ولي نه به قصد تقرّب و طلب خشنودي خداوند بلكه براي ريا و خودنمايي يا منّت و اذيّت، و در روز قيامت كه به نتيجه عمل خويش سخت محتاج است و در مي يابد كه اعمالش بي نتيجه بوده و پاداشي نخواهد ديد، آن گاه دچار حسرت و اندوه مي شود مانند اندوه شخص سالخورده اي كه داراي فرزندان خردسال و ناتوان و باغي خرّم و با شكوه و با ارزش است و انواع

ميوه در آن وجود دارد، و اين باغ كه تنها وسيله معاش و زندگي آنهاست به وسيله صاعقه نابود شود و از بين برود.

حسن [بصري ] مي گويد: اين تشبيهي است كه به خدا سوگند عده كمي از مردم در آن انديشه مي كنند. آري پير سالخورده اي كه جسمش ناتوان گشته و كودكان بسياري دارد نياز مبرم و شديدي به اين باغ دارد و به خدا سوگند هر يك از شما (آدميان) نيازمندتر است به عملش، آن گاه كه ديده از جهان فرو بندد.

[سوره البقرة (2): آيه 267] ... ص: 349

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 350

ترجمه ... ص: 350

اي كساني كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اي كه به دست آورده ايد و از آنچه براي شما از زمين بيرون آورده ايم، انفاق كنيد و چيزهاي پست و كم ارزش را براي انفاق در نظر نگيريد، در حالي كه خود شما حاضر نيستيد آنها را بپذيريد، مگر از روي اغماض و كراهت و بدانيد خداوند بي نياز و شايسته ستايش است. (267)

تفسير: ... ص: 350
اشاره

أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ انفاق كنيد بهترين چيزي را كه از راه كسب و تجارت به دست آورده ايد. برخي گفته اند از آنچه از راه كسب حلال به دست آورده ايد انفاق نماييد.

وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ و انفاق كنيد از غلات و ميوه هايي كه ما از زمين براي شما بيرون آورديم. و تقدير آيه: و من طيبات ما اخرجنا لكم من الارض است و كلمه «طيبات» به قرينه جمله قبل حذف شده است.

وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ و مال پست و كم ارزش را براي صدقه دادن در نظر نگيريد.

مِنْهُ تُنْفِقُونَ آن را براي انفاق اختصاص مي دهيد. اين جمله در موضع «حال» است.

وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ مقصود اين است كه صدقه ندهيد چيزهايي را كه خود شما حاضر نيستيد آن را از بدهكارانتان بگيريد. إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ مگر اين كه بخواهيد مسامحه كرده، و از حق خود بگذريد. اين جمله از قبيل كلام عرب است كه مي گويد: اغمض فلان عن بعض حقه هر گاه شخص از حق خود چشم پوشي و صرف نظر كند. و گفته مي شود: اغمض البايع (فروشنده چشم پوشي كرد) هر گاه فروشنده در موقع فروش كالاي خود نسبت به وزن و قيمت آن پافشاري و دقت نظر به عمل نياورد. و گويي كمي و

زيادي وزن و يا قيمت كالا را ناديده فرض كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 351

[شأن نزول ]: ... ص: 351

از ابن عباس نقل شده كه اين آيه درباره كساني نازل گرديد كه خرماهاي خشك و كم گوشت و نامرغوب را صدقه مي دادند و با نزول اين آيه از اين كار نهي شدند.

[سوره البقرة (2): آيات 268 تا 269] ... ص: 351

اشاره

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (268) يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (269)

ترجمه ... ص: 351

شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستي مي دهد و به فحشا (و زشتيها) دعوت مي كند، ولي خداوند به شما وعده «آمرزش» و «فزوني» مي دهد و خدا را رحمت بي منتهاست و به همه امور جهان داناست. (268)

خداوند دانش و حكمت را به هر كس كه بخواهد مي دهد و به هر كس دانش داده شد خير فراواني به او عطا شده است. و جز خردمندان (اين حقيقت را درك نمي كنند و) متذكر نمي شوند. (269)

تفسير: ... ص: 351

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ به سبب اين كه از اموال خوب و بهتر در راههاي خير انفاق مي كنيد شيطان به شما وعده فقر مي دهد. [«يعد» از ريشه «وعد» است ] و كلمه «وعد» در مورد خير و شرّ هر دو به كار مي رود [ولي كلمه «وعيد» هميشه در مورد شرّ و ناراحتي به كار مي رود].

وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ و شما را به بخل و ندادن صدقات (واجب) باز مي دارد همان طور كه شخص آمر دستور مي دهد و مأمور را به انجام كاري وادار مي كند.

[منظور از «فحشاء» در اين جا «بخل» است ] و عرب شخص بخيل را «فاحش» مي نامد چنان كه «طرفة» شاعر عرب گفته است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 352

اري الموت يعتام الكرام و يصطفي عقيلة مال الفاحش المتشدد.

«مي بينم مرگ را كه (چگونه) اموال گزيده و با ارزش شخص بخيل و تنگ نظر را بر مي گزيند و از او مي گيرد» .

وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ و خدا به شما وعده مي دهد كه در برابر انفاق مالتان گناهانتان را بخشيده و صدقات شما را كفّاره آنها قرار دهد.

وَ فَضْلًا و نيز بيش از آنچه صدقه داده ايد جايگزين آن مي كند و به شما مي دهد.

و گفته شده: منظور از «فضلا» اين است كه در برابر آنچه صدقه داده ايد خدا در آخرت به شما اجر و پاداش مي دهد.

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ خدا حكمت و دانش را به هر كس كه بخواهد مي دهد و او را در عمل نمودن به آن موفّق مي دارد. و نزد خدا دانشمند كسي است كه به دانش خود عمل نمايد. و گفته شده: مقصود از «حكمت» قرآن و فقه است.

«وَ مَنْ يُؤْتَ» به كسر «تا» نيز قراءت شده است به معناي «و من يؤته اللَّه الحكمة» يعني هر كس را خدا حكمت مي دهد.

«خَيْراً كَثِيراً» تنكير «خيرا» براي تعظيم است، و گويي گفته شده: فقد اوتي اي خير كثير يعني از هر خيري فراوان به او داده شده است.

وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و از آيات الهي پند نمي گيرند مگر حكما و دانشمنداني كه به علم و دانش خويش عمل مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيات 270 تا 271] ... ص: 352

اشاره

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (270) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 353

ترجمه ... ص: 353

هر چيزي را كه (در راه خدا) انفاق كنيد و يا (اموالي را كه) نذر كرده ايد، خدا (همه را) مي داند و براي ستمگران ياوري نيست. (270)

اگر انفاقها را آشكار كنيد خوب است ولي اگر آنها را مخفي ساخته به نيازمندان بدهيد، براي شما بهتر است و قسمتي از گناهان شما را مي پوشد و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (271)

تفسير: ... ص: 353

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ آنچه در راه خدا و يا در راه شيطان انفاق نموديد.

أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ يا آنچه را از راه نذر بر خود واجب كرده ايد، در مسير طاعت باشد يا معصيت.

فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ همانا عمل شما بر خدا پوشيده نيست و بر طبق آن جزا مي دهد.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مقصود از ستمكاران كساني هستند كه اموالشان را در راه معصيت و گناه صرف كرده و زكات مالشان را نمي پردازند و يا به آنچه نذر كرده اند عمل نمي كنند و يا براي انجام گناه نذر مي كنند.

مِنْ أَنْصارٍ براي آنها ياوراني كه از بازخواست خدا نجاتشان دهند و از عذاب الهي جلوگيري كنند، وجود ندارد.

«ما» در «نعما هي» نكره و به معني «فنعم شيئا ابداوها» است يعني آشكار نمودن صدقات [واجب ] چيز خوبي است و «نعما» به كسر نون و فتح آن، هر دو قرائت شده است.

وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ يعني اگر در پنهان صدقات را به فقرا بدهيد «فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» يعني صدقه دادن پنهاني براي شما بهتر- و پاداش آن زيادتر- است.

منظور از صدقه اي كه پنهان نمودن آن افضل است، صدقات مستحبّي است، زيرا در صدقات واجب، آشكار كردن آن بهتر است.

در قرائت «يكفر» وجوهي گفته شده است:

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 354

الف- «نكفر» به نون، و در اين كه رفع آن به چيست سه احتمال وجود دارد:

1- عطف باشد بر محل «هي» كه بعد از «فنعما» آمده است.

2- خبر براي مبتداي محذوف و تقديرش «نحن نكفر» باشد.

3- «نكفر» فعل و فاعل ابتداي كلام باشد.

ب- «نكفر» با جزم، بنا بر اين كه عطف باشد بر محل «فاء» كه جواب شرط است.

ج- «يكفر» با «يا» در حال رفع، و در اين صورت فعل «يكفر» يا به خدا نسبت داده مي شود، [يعني خدا گناهان شما را مي پوشاند،] و يا به «إخفاء» (پنهاني صدقه دادن) نسبت داده مي شود.

د- «يكفر» با «يا» و «نصب»، بنا بر تقدير گرفتن «ان» و در اين صورت معناي آيه اين است كه اگر صدقات را پنهان كنيد براي شما بهتر است و گناهان شما را نيز مي پوشاند.

ه- «تكفر» با «تا» در حالت رفع و جزم [تكفر] و در هر دو صورت فعل به «صدقات» نسبت داده مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 272] ... ص: 354

اشاره

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (272)

ترجمه ... ص: 354

(اي رسول ما) هدايت خلق بر تو نيست (بلكه دعوت آنها بر تو است) ولي خدا هر كه را بخواهد هدايت مي كند و شما هر چه در راه خدا انفاق كنيد، پس براي خود شماست و جز براي رضاي خدا نبايد انفاق كنيد و آنچه از خوبيها انفاق مي كنيد ثواب و پاداش آن به طور كامل به داده مي شود و به شما ستم نخواهد شد. (272)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 355

تفسير: ... ص: 355

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ بر تو واجب نيست آنها را به هدايت واداري تا اين كه از آنچه نهي شده اند يعني از منّت گذاردن و آزار رساندن و نيز انفاق از اموال پست و بي ارزش و جز اينها خودداري كنند، آنچه بر تو واجب است ابلاغ احكام و دستورات به آنهاست.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ ولي خدا به كساني كه مي داند لطف او براي هدايت آنان سودمند است، لطف كرده و هدايتشان مي كند و آنها را از محرمات باز مي دارند.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ و هر مالي را كه انفاق مي كنيد، پس ثواب آن براي خود شماست و ديگران از ثواب آن سودي نمي برند، بنا بر اين به كسي كه انفاق مي كنيد، منّت نگذاريد و او را آزار ندهيد.

وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ صدقه نمي دهيد مگر براي طلب خشنودي خدا، پس مقصود شما چيست كه همراه صدقه دادن منّت مي نهيد و از اموال پستي كه مانند آن ارزش روي آوردن به خدا را ندارد، انفاق مي كنيد.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ و هر چه از اموال در راه خدا انفاق كنيد.

چند برابر آن به شما پاداش داده خواهد شد، پس

بهانه اي نداريد تا از آن رو بگردانيد و يا آن را به بهترين و نيكوترين شكل انجام ندهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 273] ... ص: 355

اشاره

لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (273)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 356

ترجمه ... ص: 356

(انفاق شما مخصوصا بايد) براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا از كار مانده اند و توانايي سير و سفر در روي زمين را ندارند و از شدت خويشتن داري، مردم بي اطلاع آنها را غني مي پندارند امّا آنها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند (اين است مشخّصات آنها) و هر مالي كه در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. (273)

تفسير: ... ص: 356

حرف جرّ در «للفقراء» متعلق است به فعل محذوف و تقدير آيه يا:

«اعمدوا للفقراء» . (به فقراء توجه كنيد و آنها را در نظر بگيريد)، يا «اجعلوا ما تنفقونه للفقراء» است، و مي توان گفت «للفقراء» خبر براي مبتداي محذوف است يعني «صدقاتكم للفقراء» . [و در هر صورت معناي آيه اين است كه صدقات شما بايد براي فقرايي باشد كه اين خصوصيات را دارند]:

الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فقرايي كه جهاد در راه خدا آنان را مشغول نموده، لا يستطيعون ضربا في الارض و به خاطر اشتغال به اين امر مقدس قادر به كسب و كار و تجارت نيستند.

بعضي گفته اند: اين آيه درباره، اصحاب «صفه» است كه در حدود چهارصد نفر مرد [از مسلمانان مكه و اطراف مدينه ] بودند كه محلي براي سكونت و قوم و قبيله اي در مدينه نداشتند، از اين رو در «صفّه» مسجد پيامبر (ص) كه سايباني بود براي آموختن قرآن در شب و شكستن و خورد كردن هسته (خرما) در روز، مسكن گزيدند و در هر «سريّه» اي كه رسول خدا (ص) اعزام مي داشت، شركت مي كردند [آيه فوق نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته از مسلمانان كمك نمايند]

و كساني كه متمكن و ثروتمند بودند هنگام شب آنها را به خانه خود مي بردند.

يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ كساني كه از حال آنها اطلاعي ندارد، به خاطر خويشتن داري و عفّت نفس ايشان، گمان مي كنند غني و بي نيازند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 357

تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ [يعني گر چه آنها سخني از حال خود نمي گويند، ولي ] از رنگ زرد چهره و افسرده حالي و يا از فروتني آنان كه از نشانه هاي «صالحين» است، آنها را مي شناسي.

لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً با اصرار از مردم چيزي طلب نمي كنند، به اين معنا كه اگر هم سؤال كنند با لطف و خوشي است و بعضي گفته اند: مقصود اين است كه آنها اصولا سؤال نمي كنند، چه رسد به اين كه اصرار بر سؤال داشته باشند، مانند سخن امري القيس: علي لا حب لا يهتدي بمناره «1» يعني «به راه وسيع و روشني قدم نهاده ام كه پيمودن آن و راهنمايي شدن در آن نيازي به علامت و نشانه ندارد» و منظور اين است كه اين راه اصلا علايمي براي راهنمايي ندارد تا كسي توسط آنها راهنمايي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 274] ... ص: 357

اشاره

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)

ترجمه ... ص: 357

كساني كه اموال خود را به هنگام شب و روز و پنهان و آشكار، انفاق مي كنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (274)

تفسير: ... ص: 357

يعني آنان كه به خاطر اشتياق ورزيدن و علاقه زيادشان به كار خير، در تمام اوقات و همه حالات انفاق مي كنند. ابن عباس مي گويد: اين آيه درباره علي (ع) نازل شده است، زيرا آن حضرت چهار درهم داشت يك درهم در روز و يك درهم

__________________________________________________

1- مصرع آخر بيت اين است: اذا سافه العود النباطي جرجرا يعني «... هر گاه شتران كهن سالي كه منسوب به قوم «نباط» است، خاك آن راه را بوييده باشند نعره سر مي دهند» .- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 358

در شب، يك درهم پنهاني و يك درهم را نيز آشكارا انفاق كرد. و همين مطلب از امام باقر و امام صادق (ع) نيز نقل شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 275] ... ص: 358

اشاره

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَي اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (275)

ترجمه ... ص: 358

كساني كه ربا مي خورند بر نمي خيزند مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان ديوانه شده (و نمي تواند تعادل خود را حفظ كند) اين به خاطر آن است كه گفتند بيع هم مانند رباست (و تفاوتي ميان آن دو نيست) در حالي كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام و اگر كسي اندرز الهي به او برسد و (از رباخواري) خودداري كند سودهايي كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده مال اوست و كار او به خدا واگذار مي شود (و گذشته او را خواهد بخشيد) اما كساني كه بازگردند (و مجددا مرتكب اين گناه شوند) اهل آتش خواهند بود و هميشه در آن مي مانند. (275)

تفسير: ... ص: 358

[پس از آن كه خداوند در آيات گذشته براي حمايت از نيازمندان مردم را تشويق به انفاق نمود و پاداش انفاق كننده را در دنيا و آخرت بيان كرد، در اين آيات از مسأله «رباخواري» كه نقش آن بر ضد «انفاق» است سخن گفته مي شود.]

«ربو» كه با «واو» نوشته شده، طبق لغت كساني است كه كلمات را غليظ ادا مي كنند، همان طور كه «صلوة» و «زكاة» نيز با «واو» نوشته مي شود، و براي اين كه اين «واو» شباهت به «واو» جمع داشته باشد پس از آن «الف» اضافه شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 359

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ كساني كه ربا مي خورند، هنگام برانگيخته شدن از قبرهايشان، بر نمي خيزند مگر مانند مصروع و ديوانه اي كه به هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند.

«من» متعلّق است به «لا يقومون» يعني رباخواران

به واسطه جنوني كه به آنها دست مي دهد، بر نمي خيزند (از قبورشان) مگر مانند مصروع و مي توان گفت «من» متعلق به «يقوم» است يعني رباخواران در روز قيامت بر مي خيزند در حالي كه همچون آدم مصروع دچار آشفتگي رواني گشته و چون اين حالت در قيامت نشانه رباخواران است، اهل قيامت آنها را مي شناسند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا اين كيفر به خاطر اين است كه آنها مي گويند خريد و فروشي كه در آن رباست مانند معامله اي است كه در آن ربا نمي باشد.

و فرموده خداوند: وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا دلالت دارد بر اين كه «ربا» مساوي با «خريد و فروش» نيست و مقايسه آن دو با يكديگر باطل است.

فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي پس كسي كه پند و اندرز الهي در مورد تحريم ربا به او برسد و از اين كار خودداري كند.

فَلَهُ ما سَلَفَ پس بر آنچه قبل از نزول اين حكم، ربا گرفته مؤاخذه نمي شود.

وَ أَمْرُهُ إِلَي اللَّهِ و روز قيامت خدا درباره او حكم مي كند.

وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ و اگر كسي پس از تحريم ربا باز هم دست از رباخواري برنداشت و دوباره آنچه را قبلا مي گفت- كه معامله ربوي مثل معامله غير ربوي حلال است- بر زبان جاري كرد، پس آنها براي هميشه در آتش خواهند بود. زيرا چنين سخني چرا از كافري كه ربا را حلال مي داند، صادر نمي شود از اين رو وعده عذاب دائم به آنها داده شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 276] ... ص: 359

اشاره

يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 360

ترجمه ... ص: 360

خداوند ربا را كم مي كند و صدقات را افزايش مي دهد و خدا هيچ انسان ناسپاس گنهكار را دوست ندارد. (276)

تفسير: ... ص: 360

يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا خداوند بركت مال ربوي را مي برد و مال حلال آميخته با ربا را نابود مي سازد.

وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ و صدقات را زياد مي كند به اين معنا كه ثواب آنها را دو چندان كرده و مالي را كه از آن صدقه داده اند، زياد و با بركت مي كند. و در حديثي نقل شده كه: «صدقه دادن هرگز موجب كم شدن مال نمي شود» . «1»

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ اين جمله برخورد شديد خداوند با مسأله ربا را مي رساند و اشاره به اين است كه رباخواري كار كافران نه كار مسلمانان.

[سوره البقرة (2): آيات 277 تا 279] ... ص: 360

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (277) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (278) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (279)

ترجمه ... ص: 360

كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (277)

اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقي مانده، رها كنيد اگر براستي ايمان داريد. (278)

اگر (چنين) نكرديد، آماده جنگ با خدا و پيامبر شويد، و اگر توبه

__________________________________________________

1- و

في الحديث: ما نقص مال من صدقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 361

كرديد سرمايهايتان از آن شماست، نه ستم مي كنيد و نه بر شما ستم وارد مي شود. (279)

تفسير: ... ص: 361
اشاره

فرق «لَهُمْ أَجْرُهُمْ» در اين آيه با «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» در آيه ديگر [آيه 274 همين سوره ] در اين است كه «فا» در «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» دلالت بر اين دارد كه در انفاق مال استحقاق پاداش وجود دارد ولي بدون «فا» چنين دلالتي ندارد.

وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا و آنچه از ربا باقيمانده رها كنيد و آن را نگيريد.

[شأن نزول ]: ... ص: 361

روايت شده كه اين آيه درباره طايفه «ثقيف» نازل شده است. آنها مالي را از گروهي از افراد قريش طلبكار بودند و چون موقع دريافت آن شد، اصل مال و بهره آن را مطالبه كردند. و گفته شده: طايفه ثقيف مقداري از مالي را كه به عنوان ربا قرار بود بگيرد، گرفته بود، هنگامي كه مي خواست بقيّه آن را مطالبه كند، آيه نازل شد و دستور داد از مطالبه آن صرف نظر نمايند.

«إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اگر ايمان شما، ايمان صحيح و درست است.

فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ بدانيد كه رباخواري جنگ با خداست، از «اذن بالشي ء» هر گاه شخص به چيزي آگاه شود. «فاذنوا» نيز قرائت شده است يعني اعلان جنگ با خدا را به ديگران خبر دهيد و به گوش آنان برسانيد، از «اذن» به معني استماع، زيرا گوش دادن يكي از راههاي تحصيل علم است. و در هر صورت معناي آيه اين است كه: پس به نوعي اعلان جنگ كنيد، و [گناه ] اين نوع اعلان جنگ نزد خدا و رسول بزرگ است.

وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ و اگر از رباخواري توبه كرديد، «لا تَظْلِمُونَ» با گرفتن اصل مال نه به كسي ستم كرده ايد، «وَ لا تُظْلَمُونَ» و نه با كم شدن مال به شما ستم

شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 362

[سوره البقرة (2): آيات 280 تا 281] ... ص: 362

اشاره

وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280) وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (281)

ترجمه ... ص: 362

و اگر (بدهكار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايي مهلت دهيد (و در صورتي كه براستي قادر به پرداخت نباشد) ببخشيد، بهتر است، اگر منافع اين كار را بدانيد. (280)

و از روزي بپرهيزيد (و بترسيد) كه در آن به سوي خدا باز مي گرديد، سپس به هر كس پاداش آنچه را انجام داده، داده مي شود و به آنها ستم نخواهد شد. (281)

تفسير: ... ص: 362

«وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ» اگر يكي از بدهكاران شما دچار تنگدستي شد، «فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ» حكم و يا دستور اين است كه او را تا وقتي كه تمكن پيدا كند، مهلت دهيد، اين جمله گر چه «خبريه» است ولي در مقام طلب و امر است و منظور اين است كه تا زمان گشايش به او مهلت دهيد.

«ميسرة» به ضم سين و «ميسرة» به فتح آن، دو لغت (جداگانه) است. و «الي ميسره» با اضافه به «ها» و حذف «تاء» نيز قرائت شده است، مانند «و اقام الصلاة» كه در اصل «و اقامة الصلاة» بوده است، و هنگام اضافه «تاء» حذف شده است.

وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ و بخشيدن طلب خود به بدهكار، براي شما بهتر است. خداي سبحان در اين آيه طلبكار را تشويق مي كند كه از تمام سرمايه خود و يا بخشي از آن صرف نظر كرده و آن را به بدهكاران تنگدست خويش ببخشند، چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي «عفو كردن شما به تقوي نزديكتر است» (بقره/ 237). ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 363

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر بدانيد كه اين عفو و بخشش براي شما بهتر است.

وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ به صيغه

مجهول و «ترجعون» به صيغه معلوم هر دو قرائت شده است. يعني بترسيد از روزي كه به راي گرفتن پاداش به سوي خدا باز خواهيد گشت.

و از ابن عباس نقل شده است كه اين آيه، آخرين آيه اي است كه جبرئيل بر پيامبر نازل كرد و گفت: آن را آيه 281 از سوره بقره قرار ده.

[سوره البقرة (2): آيه 282] ... ص: 263

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْني أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (282)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 364

ترجمه ... ص: 364

اي كساني كه ايمان آورده ايد هنگامي كه بدهي مدت داري (بر اثر وام يا معامله) به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد، و بايد نويسنده اي از روي عدالت (سند را) بنويسد، كسي كه قدرت بر نويسندگي دارد، نبايد از نوشتن خودداري كند، همان طور كه خدا به او تعليم داده است، پس بايد بنويسد. و آن كس كه حق بر ذمّه اوست بايد املا كند و از خدا بپرهيزد و چيزي فروگذار ننمايد، و اگر كسي كه حق بر ذمّه اوست «سفيه»، يا (از نظر عقل) ضعيف (و مجنون) و يا (به خاطر لال بودن) قادر نيست املا نمايد. بايد وليّ او (به

جاي او) با رعايت عدالت، املا كند، و دو نفر از مردان خود را شاهد بگيرد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد تا اگر يكي انحراف يافت، ديگري به او يادآوري كند، و شهود نبايد به هنگامي كه آنها را (براي شهادت) دعوت مي كنند، خودداري نمايند، و از نوشتن (بدهي) كوچك و يا بزرگ مدت دار ملول نشوند. (هر چه باشد بنويسند) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براي شهادت مستقيمتر، و براي جلوگيري از ترديد و شك (و نزاع و گفتگو) بهتر مي باشد، مگر اين كه داد و ستد نقدي باشد كه در ميان خود دست به دست مي كنيد كه گناهي بر شما نيست كه آن را ننويسيد و هنگامي كه خريد و فروش (نقدي) مي كنيد (باز هم) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقگويي) زياني برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان پروردگار خارج شده ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مي دهد و خداوند به همه چيز دانا است. (282)

تفسير: ... ص: 364

إِذا تَدايَنْتُمْ هر گاه معامله كرديد يا به يكديگر قرض داديد، گفته مي شود:

«داينت الرجل» هر گاه وامي به او داده يا از او بگيريد، چنان كه مي گويي: «بايعته» آن گاه كه با يكديگر خريد و فروش نماييد. «بِدَيْنٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي» يعني به قرضي مدّت دار، «فاكتبوه» پس آن قرض را در سندي بنويسيد، [تا اين كه مورد اشتباه و انكار قرار نگيرد.] ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 365

ذكر كلمه «بدين» بعد از «تداينتم» به خاطر

اين است كه ضمير در «فاكتبوه» به آن برگردد و معلوم شود كه «دين» بر دو نوع است:

1- دين مدت دار 2- دين بدون مدّت.

«مسمي» گفته شده تا معلوم شود كه حتما بايد مدّت معيّن باشد و حتي سال و ماه و روز آن مشخّص شود و البته امر به نوشتن و تنظيم سند، امر استحبابي است. ابن عباس گويد: اين آيه در مورد معالمه «سلمي» است، و چون خداوند ربا را حرام فرموده، بيع «سلم» [نسيه ] را مباح كرده است.

وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ و بايد نويسنده اي كه امين باشد، سند قرض يا معامله ميان خريدار و فروشنده را، با احتياط و انصاف بنويسد و از شرايط تعيين شده ميان طرفين نبايد چيزي كم يا زياد كند.

بِالْعَدْلِ صفت براي «كاتب» است. و از اين كه «كاتب» بايد عادل باشد استفاده مي شود كه تنظيم كننده اسناد معاملاتي بايد آگاه و آشنايي به مسائل و شرايط معامله باشد تا اين كه نوشته او با شرع مطابقت نمايد.

وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ و هيچ يك از نويسندگان نبايد از نوشتن اسناد امتناع ورزد، چرا كه خداوند نوشتن پيمان نامه ها را به او آموخته است. و بعضي گفته اند، منظور اين است، همان گونه كه خدا با تعليم كتابت به او بهره رسانده است، مردم نيز بايد از نوشتن و كتابت او بهره مند شوند. و به عقيده بسياري از مفسّران، اين نوشتن واجب كفايي است.

«كما علمه اللَّه» متعلق است به «ان يكتب» بنا بر اين آيه نهي مي كند از اين كه نويسنده از نوشتن سند آن گونه كه خداوند به او آموخته است خودداري كند. سپس به

نويسنده دستور داده شده: «فليكتب» يعني بايد سند را [طبق شرايط] بنويسد و نبايد از آن عدول نمايد. و مي توان گفت: «كما علمه اللَّه» متعلّق است به «فليكتب» و در اين صورت منظور آيه اين است كه نويسنده به هيچ وجه نبايد از نوشتن امتناع

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 366

كند. سپس خداوند به صورت مقيّد امر به نوشتن كرده است.

وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ املا كننده بايد كسي باشد كه مديون و بدهكار است، زيرا او با امضاي خود ثابت مي كند كه حقي از ديگري بر ذمّه اوست و به آن اقرار مي كند. «املاء» و «املال» دو لغت جداگانه است و قرآن از هر دو سخن به ميان آورده، چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: فَهِيَ تُمْلي عَلَيْهِ «پس آن افسانه ها بر او پيامبر- املا مي شود» (فرقان/ 5) «1» .

وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً و بدهكار نبايد در املا كردن چيزي را از حق فروگذار كند.

[سپس خداوند حكم كسي را كه توانايي بر املاء و امضاء ندارد، بيان مي كند و مي فرمايد:].

فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً و اگر كسي كه بدهكار است «سفيه» باشد، يعني به خاطر از بين بردن اموالش از تصرف در آن منع شده باشد و يا جاهل به املا باشد، و يا اين كه ضعفي در عقل او باشد يعني كودك باشد و يا در اثر پيري خوب نتواند درك كند.

أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ و يا اين كه خود او در اثر لكنت زبان و يا گنگي قدرت بر املا نداشته باشد.

فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ پس كسي كه سرپرستي او را به عده دارد بايد املا كند، يعني بدهكار

اگر كودك است «وصي» او و اگر سفيه است «وكيل» او و يا اگر قادر به سخن گفتن نيست، سخنگوي او، املا كند و او آن را تصديق كند.

منظور از جمله «لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ» اين است كه اگر بدهكار خودش نتواند املا كند، به وسيله شخص ديگري كه مقصود و سخن او را بيان كند، بايد املا نمايد.

__________________________________________________

1- «املاء» از ريشه «ملي» و «املال» از «ملل» و هر دو به معناي ديكته كردن است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 367

وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ از دو نفر از مؤمنان و هم كيشان خود بخواهيد كه بر قرض گواه باشند.

فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ در صورتي كه دو مرد براي گواهي يافت نشد، بايد يك مرد و دو زن گواهي دهند. و نزد ما (شيعه) شهادت زنان همراه با مردان- در غير مورد رؤيت هلال و طلاق- با تفصيلي كه در هر مسأله وجود دارد- پذيرفته است و شهادت زنان به تنهايي در مواردي كه مردان نمي توانند نظر بيندازند مانند، مسأله بكارت و مسائل داخلي زنان، پذيرفته مي شود.

مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ از كساني كه مي دانيد عادلند و به گواهي آنان از نظر عدالت راضي هستيد.

أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما تا اگر يكي از آن دو زن در شهادت اشتباه كرد، يعني دچار فراموشي شد، ديگري او را به ياد بياورد. از اين قبيل است سخن عرب كه مي گويد: ضل الطريق هر گاه كسي راه را اشتباه برود.

جمله «ان تضل» در محل نصب است بنا بر اين كه مفعول له براي مصدر مقدّر باشد و تقدير جمله چنين است: ارادة ان تضل يعني اگر خواست گمراه

شود، و از آن جا كه گمراهي و انحراف سبب تذكّر و يادآوري مي شود، منظور از ضلال و گمراهي در اين جا، همان اذكار و يادآوري است [زيرا عادت عرب بر اين است كه سبب را گفته و مسبب را اراده مي كند] و گويي گفته شده: اگر يكي از آن دو زن در شهادت خود دچار انحراف و گمراهي شد و ديگري خواست به او تذكر دهد، بتواند. و از اين قبيل است گفته عرب كه مي گويد: اعددت الخشبة ان يميل الحائط فادعمه يعني چوب را آماده كرده ام كه هر گاه ديوار كج شود آن را ستون ديوار قرار دهم [و معلوم است كه آماده نمودن چوب سبب كج شدن ديوار نيست ].

«فتذكّر» «فتذكر» نيز قرائت شده است و اينها دو لغت هستند، و گفته مي شود: «اذكره» و «ذكره» . حمزه، آيه را «ان تضل احداهما فتذكر» با «ان» شرطيه و رفع «تذكر» قرائت كرده است، مانند آيه شريفه: وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ «ولي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 368

هر كس ديگر بار به مخالفت حكم خدا باز گردد، خداوند از او انتقام مي گيرد» (مائده/ 95) [كه در اين جا «ينتقم» كه جواب شرط است مجزوم نشده است ].

وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا در معناي اين جمله دو قول گفته شده است:

1- اگر از گواهان براي شهادت دادن دعوت شد، نبايد امتناع كنند.

2- اگر گواهان را براي شاهد بودن فراخواندند نبايد خودداري نمايند.

وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ و شما گواهان نبايد دلتنگ شويد از نوشتن حق [و مبلغ قرض ]، كم باشد يا زياد، تا مدّتي كه طرفين قرض بر

آن توافق كرده اند.

«ذلكم» اشاره است به «ان تكتبوه» زيرا معناي مصدر دارد، يعني اين نوشته ها، [داراي سه فايده بزرگ است ] «اقسط عند اللَّه» نزد خدا به عدالت نزديك است. از «قسط» به معناي «عدل» است.

وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ براي گواهي دادن و اقامه شاهد بهتر است.

وَ أَدْني أَلَّا تَرْتابُوا و به نفي شك از مبلغ دين و مدّت آن، نزديكتر مي باشد.

إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً منظور از «تجارة» عوضي است كه در معامله معاوضه مي شود و معناي آيه اين است: مگر اين كه معامله شما از هر دو طرف نقدي باشد در همان وقت پول در دست فروشنده و جنس در دست خريدار قرار گيرد كه در اين صورت باكي و اشكالي بر شما نيست كه سندي در مورد آن معامله ننويسيد، زيرا تو هماني كه در قرض دادن به يكديگر وجود دارد، در چنين معامله و داد و ستدي نيست.

تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ دست به دست بگردانيد [براي تأكيد نقد بودن معامله است ] و «تجارة حاضرة» كه به نصب قرائت شده معنايش اين است كه مگر اين تجارت و داد و ستد شما حضوري و نقدي باشد.

وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ و موقعي كه خريد و فروش مي كنيد در مورد آن گواه بگيريد، در اين جمله دستور داده شده كه در هر معامله اي چه نقدي، چه نسيه، گواه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 369

بگيريد، زيرا اين كار به احتياط نزديكتر است.

وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ كلمه «يضار» ممكن است در اصل «يضارر» و معلوم باشد و ممكن است «يضارر» و مجهول باشد. و در اين كه منظور از اين جمله چيست، چند قول گفته شده است:

1-

مقصود اين است كه نويسنده و گواه باشد آنچه را از آنها خواسته شد انجام دهند و از تحريف و زياد و كم كردن مطالب خودداري كنند.

2- منظور اين است كه نبايد به نويسنده و گواه زياني برسد، تا اين كه مجبور شوند در كارشان شتاب و تعجيل نمايند.

3- منظور اين است نبايد نويسنده را در وقتي كه معذور است و فرصت ندارد وادار به نوشتن كرد، و نيز شاهد را در وقتي كه فرصت ندارد نبايد به اثبات شهادت يا اقامه آن فراخوانند.

وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ يعني اگر به نويسنده و گواه ضرر زديد ضرر در نوشتن و گواهي براي شما فسق يعني، نافرماني خداوند است و گفته شده: منظور اين است كه اگر آنچه را كه از آن نهي شده ايد، انجام داديد، اين سرپيچي از فرمان خداي سبحان است.

[سوره البقرة (2): آيه 283] ... ص: 369

اشاره

وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلي سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (283)

ترجمه ... ص: 369

و اگر در سفر بوديد و نويسنده اي نيافتيد، گروي بگيريد كه در اختيار شما باشد و اگر به يكديگر اطمينان (كامل) داشته باشيد (گروگان لازم نيست) و بايد كسي كه امين شهر شده، امانت (و بدهي خود را به موقع) بپردازد و از خدايي كه پروردگار اوست بپرهيزد، و شهادت را كتمان نكنيد، و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است و خداوند به آنچه انجام مي دهيد دانا است. (283) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 370

تفسير: ... ص: 370

عَلي سَفَرٍ و در صورتي كه شما [معامله كنندگان و قرض دهندگان ] در سفر باشيد. فَرِهانٌ «رهان» چيزي است كه گرو مي گذارند، و «فرهن» نيز قرائت شده است و هر دو جمع «رهن» است و گاهي «رهن» مخفّف شده و «رهن» گفته مي شود.

مقصود آيه اين نيست كه رهن گرفتن اختصاص به سفر دارد، ولي چون در سفر احتمال اين وجود دارد كه به نويسنده و شاهد دسترسي نباشد، از اين رو به شخص مسافر به طور ارشادي امر شده كه جهت حفظ مال خويش به جاي تنظيم سند و شاهد گرفتن، وثيقه گرفته و آن را در اختيار داشته باشد، زيرا شرط صحّت «رهن»، «قبض» است يعني گرو حتما بايد در اختيار طلبكار باشد.

فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً و اگر طلبكار نسبت به بدهكار خود، اطمينان دارد و او را امين مي داند.

فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ در اين صورت بدهكار موظّف است كه امانت و طلب او را انكار نكرده و آن را به طور كامل و در وقت معيّن به صاحبش بپردازد و حق ندارد طلب او را به امروز و فردا موكول كرده و از وقت مقرّر

تأخير بيندازد. و از اين رو كه طلبكار، بدهكار را امين دانسته و از او وثيقه اي در خواست نكرده «طلب» او «امانت» ناميده شده است.

وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ اين جمله خطاب به گواهان است، يعني نبايد در وقتي كه براي شهادت دعوت شدند، گواهي خود را كتمان دارند.

وَ مَنْ يَكْتُمْها و كسي كه شهادت را كتمان مي كند با اين كه يقين به مورد آن و قدرت بر شهادت دادن دارد.

فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «اثم» خبر «ان» است و «قلبه» فاعل «اثم» و مرفوع است و گويا گفته شده: «فانه ياثم قلبه» يعني كتمان كردن شهادت از گناهان بزرگ قلب است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 371

[سوره البقرة (2): آيه 284] ... ص: 371

اشاره

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (284)

ترجمه ... ص: 371

آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و (لذا) اگر آنچه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان، خداوند شما را طبق آن محاسبه مي كند، و هر كس را بخواهد (و شايستگي داشته باشد) مي بخشد و هر كس را بخواهد (و مستحق باشد) مجازات مي كند، و خداوند به همه چيز قدرت دارد. (284)

تفسير: ... ص: 371

وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ اگر شما (نيّت) سوء خود را آشكار و يا پنهان كنيد، خدا آن را مي داند و جزاي آن را به شما خواهد داد.

وسوسه هاي شيطاني و حديث نفس داخل در چيزهايي كه انسان آنها را پنهان مي كند نيست، زيرا او نمي تواند از اين وسوسه ها خالي باشد ولي آنچه انسان بدان معتقد و يا مصمّم بر آن است، مشمول آيه مي شود.

و از عبد اللَّه بن عمر نقل شده كه چون اين آيه را تلاوت كرد، گفت: اگر خداوند ما را بر نيّت هاي سويي كه داريم مؤاخذه كند، هلاك خواهيم شد، سپس گريست به طوري كه صداي ناله اش به گوش رسيد. و چون براي «ابن عباس» نقل شد [و از واكنش عبد اللّه بن عمر اطلاع يافت ] گفت: خدا ابو عبد الرحمن [عبد اللَّه بن عمر] را بيامرزد براستي كه مسلمانان همان چيزي را از اين آيه دريافته اند كه او دريافت كرده بود، سپس خداوند آيه لا يُكَلِّفُ اللَّهُ [آيه 286 همين سوره ] را نازل فرمود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 372

[سوره البقرة (2): آيه 285] ... ص: 372

اشاره

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)

ترجمه ... ص: 372

پيامبر به آنچه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده است و مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وي همگي ايمان آورده اند، (و مي گويند) ما در ميان پيامبران او فرق نمي گذاريم (و به همگي ايمان داريم) و گفتند: ما شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا (انتظار) آمرزش تو را (داريم) و بازگشت (ما) به سوي تو است. (285)

تفسير: ... ص: 372

«الْمُؤْمِنُونَ» مي تواند عطف بر «الرسول» باشد و ضمير در «كل» كه در اصل «كلهم» بوده و تنوين جانشين آن شده است،- به «الرسول» و «المؤمنون» هر دو بر مي گردد. و معناي آيه اين است كه پيامبر (ص) و مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان و هر كتابي كه از طرف او نازل شده و به تمام پيامبران ايمان دارند.

و نيز مي توان گفت «المؤمنون» مبتدا است و ضمير در «كلهم» فقط به «المؤمنون» بر مي گردد و معناي جمله اين است كه هر يك از مؤمنان به خدا و فرشتگان و ... ايمان دارند.

وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ «كتابه» نيز قرائت شده است و منظور جنس كتاب و يا قرآن است.

و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: «كتاب» كه مفرد است شمولش بيشتر است از «كتب» كه جمع است، و دليل سخن او اين است كه اگر منظور از «كتاب» جنس آن باشد چون جنسيّت قائم بر تمام مصاديق خود مي باشد، هيچ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 373

فردي از تحت آن خارج نيست و شامل هر مصداقي مي شود ولي جمع [كتب ] لفظي است كه جنس مجموع كتابها را در بر مي گيرد.

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ مؤمنان مي گويند، ما فرقي ميان پيامبران

نگذاشته و همه را باور داريم.

وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا «سمعنا» به معناي «اجبنا» است، يعني و گفتند ما دعوت حق را اجابت كرده و از آن پيروي مي كنيم.

«غُفْرانَكَ» منصوب است به فعل خودش كه در تقدير است، و گفته مي شود: «غفرانك لا كفرانك» يعني از تو آمرزش مي خواهيم و ناسپاسي نمي كنيم.

[سوره البقرة (2): آيه 286] ... ص: 373

اشاره

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)

ترجمه ... ص: 373

خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايي اش تكليف نمي كند (به همين جهت انسان) هر كار (نيكي) انجام دهد براي خود انجام داده، و هر كار (بدي) كند به زيان خود كرده است (مؤمنان مي گويند:) پروردگارا اگر فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن، پروردگارا! تكليف سنگيني بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان) بر كساني كه پيش از ما بودند قراردادي پروردگارا مجازاتهايي كه طاقت تحمل آن را نداريم، بر ما مقرّر مدار، و ما را ببخش و بيامرز و بما رحم كن، تو مولا و سرپرست مايي، پس ما را بر گروه كافران پيروز بگردان. (286)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 374

تفسير: ... ص: 374

«وسع» آنچه در توان و قدرت انسان است و انجامش آدمي را در تنگنا قرار نمي دهد، و «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» يعني خداوند تكليف نمي كند انسان را مگر به چيزي كه قدرت و توانايي انجام آن را داشته باشد، اين آيه از «عدل» و «رحمت» پروردگار خبر مي دهد.

لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ هر كس خود پاداش كار نيك و كيفر كار بدش را مي بيند و ديگران به خاطر معصيت و نافرماني او مؤاخذه نمي شوند و نيز به موجب طاعت او به ديگران پاداش داده نمي شود.

إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا در معناي اين جمله چند قول گفته شده است:

1- مقصود از «نسيان» و «خطا» سبب آن دو است، يعني خدايا اگر به كارهايي پرداخته ايم كه به سبب آنها دستور تو را فراموش كرده و از انجام واجبات غفلت كرده ايم، يا متعرض چيزهايي گشته ايم كه باعث گناه و خطا شده است، ما را مؤاخذه

مكن [از باب ذكر سبب و اراده مسبّب ].

2- منظور از «نسيان» ترك واجب و منظور از «خطا» ارتكاب گناه است، [يعني خدايا اگر در اثر اشتباه و غفلت چيزي را كه انجام آن واجب بوده، به جا نياورديم و يا خطا كرده يعني كاري كه ترك آن لازم بود ولي بدون توجه به جا آورديم، ما را مؤاخذه نفرما].

و از ابن عباس نقل شده كه: معناي آيه اين است كه پروردگارا اگر ما از روي ناداني يا تعمّد گناه كرديم، از كيفر دادن ما درگذر.

رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً «اصرا» بار سنگيني است كه حمل كننده خود را از حركت باز مي دارد. و در مكان خود متوقف مي كند و او را به تنهايي قادر به انتقال آن نيست. و در اين جا كنايه است از تكليف سخت و دشوار مانند كشتن يكديگر [براي قبولي توبه ] و بريدن محلي كه از بدن يا لباس نجس مي شد و جزء اينها [آن چنان كه در بني اسرائيل تكليف بود. يعني خدايا اين قبيل تكاليف را بر ما بار مكن.]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 375

وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ كيفرهايي كه بر ملتهاي پيشين نازل مي شد بر ما تحميل مكن و ما را از تكاليف طاقت فرسايي كه آنان را مكلّف ساخته بودي معاف دار، آن گاه [مؤمنان ] از خدا مي خواهند كه آنها را به عذابهايي كه به خاطر توجه نكردن ملّتهاي گذشته به حفظ تكاليفشان بر آنان نازل شد، دچار نكند.

أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ تو آقا و سرپرست مايي و ما بنده تو هستيم و حق مولاست كه بنده اش را ياري نمايد،

(و اساسا) روش تو كمك كردن است، پس ما را با غلبه بر كافران پيروز گردان و آنها را مغلوب ما ساز.

و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «اواخر سوره بقره» (نوري است) از گنجي كه در زير عرش وجود دارد و به هيچ پيامبري پيش از من داده نشده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 376

سوره آل عمران ... ص: 376

اشاره

اين سوره مشتمل بر دويست آيه است و همه آيات آن در مدينه نازل شده است. كوفيان «الم» را يك آيه شمرده و جمله «و انزل الفرقان» را در آيه 4 ذكر نكرده اند، و «و الانجيل» دوّم را [در آيه 48] نيز پايان يك آيه به حساب آورده اند.

ولي بصريّون آيه را تا جمله «و رسولا الي بني اسرائيل» يك آيه شمرده اند.

[فضيلت خواندن اين سوره ]: ... ص: 376

در حديث ابي بن كعب آمده است: «هر كس سوره آل عمران را بخواند، خداوند به هر آيه اي اماني براي عبور از پل دوزخ به او عطا مي كند.» و بريدة نيز از نبي اكرم (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «سوره بقره و آل عمران را ياد بگيريد، زيرا آنها دو نور درخشان هستند و در قيامت براي كساني كه آنها را بدانند، مانند دو ابر يا دو پرده يا دو صف از پرندگان، بر آنان سايه مي اندازند.»

[سوره آل عمران (3): آيات 1 تا 5] ... ص: 376

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (4)

إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْ ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 377

ترجمه ... ص: 377

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الف، لام، ميم. (1)

معبودي جز خداوند يگانه زنده و پايدار نيست. (2)

(همان كسي كه) كتاب را بحق بر تو نازل كرد كه با نشانه هاي كتب پيشين منطبق بود، و تورات و انجيل را (3)

پيش از آن، براي هدايت مردم، فرستاد (و نيز قرآن) كتابي كه حق را از باطل مشخّص مي سازد، نازل كرد. كساني كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدي دارند و خداوند (بر كيفر آنان) توانا و صاحب انتقام است. (4)

آنچه در زمين و آسمان است، بر خدا مخفي و پوشيده نيست. (5)

تفسير: ... ص: 377

كساني كه «ميم» در «الم» را مفتوح قرائت كرده اند، حركت همزه «اللَّه» را كه براي تخفيف انداخته اند به آن داده اند و گفته شده: منظور از «الكتاب» قرآن است و چون قرآن در اوقات متعدد و به تدريج و تورات و انجيل يك جا نازل شده است، در اين آيه از نزول قرآن تعبير به «نزل» و از نزول تورات و انجيل تعبير به «انزل» شده است.

«بالحقّ» در معناي آن دو قول است:

1- خبرهاي آن صادق و درست است كه «حق» به معناي صدق باشد.

2- اين كتاب را بر تو فرستاد روي حكمت و مصلحتي كه ايجاب مي كرد كه «حق» به معناي حكمت باشد.

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ در حالي كه قرآن انبياي پيشين و كتب آسماني آنها را تأييد مي كند.

وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ و قرآن را فرستاد، خداي سبحان پس از آن كه از فرستادن قرآن با اسم جنس (الكتاب) ياد نمود براي عظمت شأن قرآن بار ديگر ذكر آن را به ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 378

عنوان جدا كننده حق از باطل كه وصف و ستايش

براي قرآن مي باشد تكرار كرده است. و يا اين كه مقصود خداوند از «الفرقان» جنس كتب آسماني است، زيرا بر تمامي آنها به اعتبار اين كه حق را از باطل جدا مي كنند، «فرقان» اطلاق مي شود.

[عبد اللَّه بن سنان ] از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: هر يك از آيات محكم در كتاب «فرقان» است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ كساني كه نشانه هاي خدا، از قبيل كتابهاي آسماني نازل شده و جز آن را انكار مي كنند.

لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ براي آنان عذابي دردناك است.

وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ خدا قادر و تواناست و انتقام او شديد است و هيچ انتقام گيرنده اي قادر نيست مانند او انتقام بگيرد.

لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْ ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ و چيزي در آسمان و زمين يعني عالم بر خداوند پوشيده نيست و قرآن از «عالم» تعبير به «آسمان و زمين» كرده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 6] ... ص: 378

اشاره

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (6)

ترجمه ... ص: 378

او كسي است كه شما را در رحم (مادران) آن چنان كه مي خواهد تصوير مي كند (بنا بر اين) معبودي جز آن خداوند توانا و حكيم نيست. (6)

تفسير: ... ص: 378

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ او كسي است كه شما را در رحمها به هر كيفيّت و صفتي كه بخواهد، زشت، زيبا، مرد و يا زن مي آفريند و صورت مي دهد.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ نيست خدايي جز او كه در سلطنت و قدرتش عزيز و در افعالش حكيم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 379

و از سعيد بن جبير نقل شده كه گفته است: اين آيه استدلالي است بر [ردّ عقيده ] كساني كه معتقدند حضرت مسيح (ع) خداست، و گويي خداوند با توجه دادن به اين كه او صورتگر آدميان در رحم است، اعلان كرده است، كه عيسي (ع) بنده اي مانند ديگر بندگان است و آنچه بر خداوند پوشيده نيست بر او پوشيده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 7] ... ص: 379

اشاره

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

ترجمه ... ص: 379

او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد كه قسمتي از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس اين كتاب است و قسمتي از آن متشابه است (و مفهوم پيچيده و مبهمي دارد) و كساني كه در قلوبشان انحراف است و ميل به باطل دارند، از متشابهات پيروي مي كنند، تا فتنه انگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستي) براي آنها مي طلبند، در حالي كه تفسير آنها را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند (آنها در پرتو علم و دانش الهي) مي گويند: ما به همه آنها ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست، و جز خردمندان پند نمي گيرند. (7)

تفسير: ... ص: 379

[اين آيه درباره آيات محكم و متشابه و چگونگي برخورد افراد با ايمان و بي ايمان، با اين دو دسته از آيات بحث مي كند].

آياتٌ مُحْكَماتٌ محكم آيه اي است كه در الفاظ آن بيش از يك احتمال

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 380

نباشد و از اشتباه در معنا و احتمال معناي ديگر مصون باشد.

هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ محكمات اصل كتاب هستند، و «متشابهات» بر «محكمات» حمل و به آنها برگردانده مي شود.

وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و قسمتي از آنها متشابهات اند، يعني در معنايشان چند احتمال مي رود.

[چرا بخشي از آيات قرآن، متشابه هستند؟]:

سرّ وجود آيات متشابه در قرآن اين است كه چنانچه تمام آيات قرآن «محكم» بود، درك و فهم آنها براي مردم آسان بود و نيازي به دقت و استدلال نداشت، و در نتيجه كسي در راه شناخت خداوند و يكتاپرستي پيش نمي رفت و از طرفي فضيلت دانشمنداني كه ذوق و انديشه خود را به زحمت انداخته اند تا معناي آيات «متشابه» را استخراج

كرده و آنها را به آيات محكمات برگردانده اند، ظاهر و آشكار نمي شد.

فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ پس كساني كه در دلشان انحراف از حق وجود دارد. فيتبعون ما تشابه منه به آيات متشابهي كه احتمال مي رود موافق عقيده پيروان باطل و اهل بدعت كه مطابق با محكم نيست، و يا مطابق عقيده پيروان حق باشد، چنگ مي زنند.

ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ به منظور گمراه ساختن مردم و فاسد كردن دين آنان [به آنچه متشابه است تمسك مي كنند].

وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ [و نيز از متشابهات پيروي مي كنند] تا بر خلاف حق و آن گونه كه خود مي خواهند آن را تفسير نمايند.

وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ تفسير حقيقي متشابهات را جز خدا و راسخان در علم يعني كساني كه در دانش خويش استوار و توانايند، نمي دانند. [طبق اين معنا «و الراسخون» عطف بر «اللَّه» است، چنان كه برخي از مفسران گفته اند. بعضي در «الا اللَّه» وقف مي كنند و «و الراسخون في العلم» را مبتدا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 381

و «يقولون ءامنا به» را خبر آن دانسته اند.]، و همين معنا از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود: «رسول خدا (ص) افضل راسخان در علم بود» .

مفسّران «متشابه» را به چيزي تفسير مي كنند كه خداوند علم به آن را به خود اختصاص داده است، ولي تفسير اوّل مناسبتر است.

«يقولون» جمله مستأنفه و توصيف كننده حال راسخان در علم است و معناي آن اين است: راسخان در علم كه عالمان به تأويل و تفسير هستند «يقولون ءامنا به» مي گويند: ما به متشابه ايمان آورده ايم و «كل من عند ربنا» و هر يك از محكم و متشابه

از طرف خداست. و يا اين كه [ضمير «به» به «كتاب» برگردد] و معنايش اين است كه مي گويند ما به قرآن و هر يك از آيات «محكم» و «متشابه» آن كه از جانب خداوند حكيم است، ايمان آورده ايم. و مي توان گفت «يقولون» حال براي «الراسخون» است.

وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و بجز خردمندان كسي به آيات خدا نمي انديشد.

خداوند در اين جمله راسخان در علم را به خاطر حسن دقت و تأمل و تفكرشان در آيات او مورد ستايش قرار داده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 8 تا 9] ... ص: 381

اشاره

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8) رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ (9)

ترجمه ... ص: 381

(راسخان در علم مي گويند:) پروردگارا! دلهاي ما را- بعد از آن كه ما را هدايت كردي- از راه حق منحرف مگردان و از سوي خود رحمتي بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده اي. (8)

پروردگارا! تو مردم را در روزي كه ترديدي در آن نيست جمع خواهي كرد، خداوند از وعده خود تخلّف نمي كند. (9)

تفسير: ... ص: 381

لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا در معناي اين جمله دو قول وجود دارد: ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 382

1- منظور اين است كه خدايا ما را به وسيله بالها و مصائب و تكاليف سخت امتحان مكن تا دلهاي ما پس از اين كه به دين تو هدايت يافته است منحرف گردد. مانند آيه: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا «وقتي كه جهاد بر آنان واجب شد- به آن- پشت كردند» (بقره/ 246). و چون هنگامي كه خداوند بندگانش را امتحان مي كند برخي از آنان دچار انحراف مي شوند، راسخان در علم منحرف شدن دلها را به خداي سبحان نسبت داده اند.

2- خدايا پس از آن كه به ما لطف كردي و ما را به سوي خود هدايت فرمودي، لطف خود را كه به سبب آن، دلها مستقيم و راست مي گردد، از ما دريغ مدار تا دلهاي ما از ايمان منحرف نشود.

وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً پروردگارا! با توفيق و كمك خود نعمتي از جانب خود بر ما ببخش.

إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ [راسخان در علم مي گويند: خدايا] تو مردم را براي حسابرسي اعمال يا پاداش دادن در روزي كه ترديدي در آن نيست گرد مي آوري، مانند آيه: يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ «به ياد آوريد روزي را كه خدا همه شما را در قيامت- براي

حساب- جمع مي گرداند» (تغابن/ 9).

الْمِيعادَ وعده گاه.

[سوره آل عمران (3): آيات 10 تا 11] ... ص: 382

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (10) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (11)

ترجمه ... ص: 382

كساني كه كفر ورزيدند هرگز اموال و اولادشان آنها را از خداوند بي نياز نخواهد كرد، و آنها خود هيزم آتشند. (10)

(عادت آنها در انكار و تحريف حقايق) همچون عادت آل فرعون و كساني كه پيش از آنها بودند مي باشد، آيات ما را تكذيب كردند و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت و خداوند شديد العقاب است. (11) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 383

تفسير: ... ص: 383

[به دنبال آيات گذشته كه وضع كافران و منافقان و مؤمنان را در برابر آيات «محكم» و «متشابه» تشريح مي كرد، در اين آيه حال كساني كه در دلهايشان انحراف وجود دارد بيان مي شود:].

«من» در «من اللَّه» مانند «من» در آيه شريفه: إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً «همانا گمان و خيال كسي را بي نياز از حق نمي گرداند» (يونس/ 36) است. و معناي آيه اين است كه اموالشان آنان را از رحمت و يا از اطاعت خداوند بي نياز نمي كند يعني مال و ثروت آنها نمي تواند [در آخرت ] جاي رحمت و طاعت خدا را بگيرد.

و از همين قبيل است آنچه در دعا آمده است: لا ينفع ذا الجد منك الجد يعني [خدايا] خوشبختي انسان در دنيا سودي به حال او ندارد و جاي طاعت و بندگي و پرستش تو و آنچه را [از رحمت و آمرزش ] نزد تو است نمي گيرد.

وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ و اينان خود هيزم آتشند يعني با بدنهاي آنان آتش شعله ور مي گردد.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ «داب» مصدر «داب» است، گفته مي شود «داب في العمل» هر گاه در كار جديت و كوشش كند و از همين رو در مورد شأن و عادت انسان نيز به كار برده مي شود.

«كاف» در محل

رفع است و تقدير آيه چنين است: داب هؤلاء الكفرة كداب من قبلهم من ءال فرعون و غيرهم يعني عادت اين كفّار [در تكذيب تو و آنچه بر تو اي پيامبر نازل شده است ] مانند عادت آل فرعون و ديگر كساني است كه پيش از آنها بودند. و مي توان گفت «كاف» در محل نصب است و نصب آن به «لن تغني» يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 384

به «وقود» مي باشد، و معنايش اين است كه اموالشان هرگز آنان را از آنچه نزد خداست بي نياز نمي كند، آن گونه كه آل فرعون را بي نياز نكرد و يا به اين معناست كه خود هيزم آتش خواهند بود همان گونه كه با بدنهاي ال فرعون آتش شعله ور مي شود.

چنان كه گفته مي شود: انك لتظلم الناس كداب ابيك يعني تو به مردم ستم مي كني همچون پدرت كه چنين مي كرد، و منظور اين است كه تو هم مانند پدرت به مردم ظلم مي كني و نيز گفته مي شود: ان فلانا لمحارف كداب ابيه و منظور اين است كه فلان شخص محروم و بي نواست چنان كه پدرش محروم بوده است.

كَذَّبُوا بِآياتِنا تفسير مي كند آنچه را كه آنها عادت به انجام آن داشتند و رفتاري كه با آنها شد و گويي اين جمله پاسخ سؤال كسي است كه از حال آنان مي پرسد.

[سوره آل عمران (3): آيات 12 تا 13] ... ص: 384

اشاره

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلي جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (12) قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْري كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (13)

ترجمه ... ص: 384

به آنها كه كافر شدند بگو (از پيروزي موقت خود در جنگ احد شاد نباشيد) بزودي مغلوب خواهيد شد، (و سپس در رستاخيز) به سوي جهنّم محشور خواهيد گشت و چه بد جايگاهي است. (12)

در دو جمعيّتي (كه در ميدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نشانه (و درس عبرتي) براي شما بود:

يك جمعيّت در راه خدا نبرد مي كرد و جمعيّت ديگري كه كافر بود (در راه شيطان و بت) در حالي كه آنها (جمعيّت مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند، مشاهده مي كردند و خداوند هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 385

با ياري خود تأييد مي كند كه در اين براي اهل بصيرت عبرتي است. (13)

تفسير: ... ص: 385
[شأن نزول ]: ... ص: 385

[محمد بن اسحاق بن يسار مي گويد:] وقتي پيامبر اسلام در جنگ «بدر» پيروز شد و به مدينه آمد، يهوديان را در بازار قينقاع جمع كرده فرمود: اي جمعيّت يهود از خدا بترسيد در مورد آنچه در بدر بر سر قريش آمد و اسلام بياوريد، پيش از آن كه آنچه بر سر آنها آمد بر سر شما نيز بيايد. و شما [مطابق مطالبي كه در كتابتان درباره من وجود دارد بخوبي ] مي دانيد كه من پيامبر و فرستاده خدايم، يهوديان در جواب گفتند: اي محمّد مغرور مباش، تو با مردمي جنگ كرده اي كه در مورد دستورات جنگي اطلاعاتي ندارند، پس فرصتي يافته اي. به خدا سوگند اگر با ما نبرد كني خواهي دانست كه ما مردمان [جنگجويي ] هستيم. در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

و كساني كه «سيغلبون و يحشرون» با «يا» قرائت كرده اند، آيه مورد بحث را از قبيل اين آيه دانسته اند: قُلْ

لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «اي رسول ما كافران را بگو كه اگر از كفر خود دست كشيده و به راه ايمان باز آييد هر چه از پيش كرده ايد بخشيده شود» (انفال/ 38).

و اگر «سيغلبون» با «ياء» خوانده شود معنايش اين است كه اي پيامبر سخن مرا كه به تو گفتم به آنها بگو كه بزودي مغلوب خواهند شد [و ممكن است مغلوب شدگان و جمع شدگان در آتش همانهايي باشند كه مخاطب بودند يا افرادي غير از آنها باشند]. ولي اگر به «تاء» قرائت شود حتما بايد منظور از مغلوب شوندگان و جمع شدگان در آتش همان مخاطبان باشند و معني آيه اين است كه بزودي در دنيا مغلوب شده و در آخرت نيز در آتش جمع خواهيد شد.

برخي گفته اند: منظور از «الذين كفروا» مشركان مكّه هستند. يعني بگو شما مشركان بزودي در جنگ بدر مغلوب خواهيد شد. و به هر حال مقصود هر كدام كه باشند خداوند به وعده خود عمل كرد، زيرا يهود با كشته شدن بني قريظة و آواره شدن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 386

بني نضير و تعيين جزيه براي باقيمانده آنان و مشركان نيز [با شمشير] مغلوب شدند.

قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ [آيه خطاب به مشركان و يهوديان است، يعني پيروزي مسلمانان در جنگ بدر] دليل و معجزه اي است بر صادق بودن پيامبر ما محمّد (ص).

فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا در دو گروهي كه در روز «بدر» با هم روبرو شدند.

فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ گروهي كه در راه دين خدا و اطاعت از او مي جنگيدند، و اينان پيامبر اسلام و يارانش بودند.

وَ أُخْري كافِرَةٌ و گروه ديگر

كفّار كه همان مشركان از اهل مكّه بودند.

يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ در اين كه مشركان چه دسته اي را دو برابر مي ديدند دو احتمال وجود دارد:

1- مشركان جمعيّت مسلمانان را دو برابر جمعيّت خود يعني تعدادي نزديك به دو هزار نفر مي ديدند.

2- مشركان مسلمانان را دو برابر تعدادي كه بودند، يعني 626 نفر مي ديدند.

خداوند از اين رو مسلمانان را با اين كه تعدادشان اندك بود، در نظر مشركان زياد جلوه داد، كه از جنگ با مسلمانان خودداري كنند. و اين خود يكي از امدادهاي غيبي خداوند براي آنان بود، چنان كه او به وسيله فرشتگان نيز مسلمانان را در جنگ بدر ياري كرد. و طبق قرائت كساني كه «يرونهم» را با «تاء» (ترونهم) خوانده اند، معناي آيه نيز همين است كه اي مشركين قريش شما مسلمانان را دو برابر گروه كافر خود و يا دو برابر خودشان مي بينيد.

سؤال: اگر منظور از «يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ» اين است كه مشركان مسلمانان را دو برابر ديدند، پس چرا خداوند در سوره انفال مي فرمايد: وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ «زماني كه با آنها ملاقات كرديد آنها را در نظر شما كم نشان داديم و شما را در نظر آنها نيز كم جلوه داديم» (انفال/ 44)؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 387

پاسخ، اين است كه خداوند پيش از جنگ، عدد مسلمانان را در نظر مشركان كم جلوه داد تا اين كه براي جنگ با مسلمانان جرأت پيدا نمايند و از آن منصرف نشوند، ولي هنگام شروع جنگ جمعيّت مسلمانان را در نظر آنها زياد جلوه داد تا اين كه از جنگ وحشت كنند، و مغلوب شوند. بنا بر اين

كم و زياد نشان دادن مسلمانان در دو مرحله مختلف بوده است.

رَأْيَ الْعَيْنِ يعني روشن و آشكار و نمايان ديدن.

وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ و خدا با كمك خود هر كه را بخواهد ياري مي كند، چنان كه مسلمانان را در جنگ بدر ياري كرد.

[سوره آل عمران (3): آيه 14] ... ص: 387

اشاره

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)

ترجمه ... ص: 387

محبت امور مادي، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز و چهار پايان، و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (ولي) اينها (در صورتي كه هدف نهايي آدمي را تشكيل دهند) سرمايه زندگي پست (مادي) هستند و سرانجام نيك (و زندگي عالي تر) نزد خداست. (14)

تفسير: ... ص: 387

حُبُّ الشَّهَواتِ علاقه داشتن به خواهشهاي نفساني. خداي سبحان از امور مادي مذكور در آيه به عنوان «شهوات» (خواسته ها) ياد كرده تا مبالغه شود در اين كه مردم تمايل و دلبستگي شديدي در بهره جستن از اين امور مادي دارند.

[و در اين كه زينت دهنده چه كسي است دو قول وجود دارد]:

1- زينت دهنده خداي سبحان است كه اين غريزه ها را در نهاد بشر قرار داد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 388

تا تكليف سخت تر شود چنان كه در آيه ديگر فرمود: إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ «ما آنچه را در روي زمين هست، زينت براي آن قرار داديم تا بدين وسيله مردم را بيازماييم» (كهف/ 7).

2- حسن مي گويد: زينت دهنده شيطان است، زيرا سراغ نداريم كسي بيش از خداوند كه خالق دنياست از آن نكوهش كرده باشد.

مِنَ النِّساءِ علّت اين كه خداي سبحان زنها را پيش از همه ذكر كرده اين است كه فتنه زنها از همه بيشتر است.

وَ الْبَنِينَ و علّت اين كه خداوند فرزندان را در مرحله دوّم بيان فرمود- اين است كه محبت آنان انگيزه اي است براي گردآوردن [مال ] حرام.

«قنطار» «كه مفرد «قناطير» است ] به معني مال فراوان است. و در مقدار آن اقوالي گفته شده:

1- پوست گاوي كه پر از طلا باشد.

2- هفتاد هزار دينار.

3-

صد هزار دينار.

«الْمُقَنْطَرَةِ» از لفظ «قنطار» گرفته شده و براي تأكيد است، چنان كه گفته مي شود: «الف مولف» و «بدرة مبدرة» .

الْمُسَوَّمَةِ اسبهاي تعليم يافته يا چرانيده شده، از ريشه «اسام الدابة و سومها» يعني چهار پا را به چرا فرستاد.

وَ الْأَنْعامِ و ازواج هشت گانه از چهار پايان [كه منظور نر و ماده از بز و ميش و گاو و شتر است ] «1»

__________________________________________________

1- چنان كه خداوند در جاي ديگر مي فرمايد: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «او شما را از نفس واحدي آفريد، و همسرش را از (باقيمانده گل) او خلق كرد و براي شما هشت زوج از چهار پايان نازل كرد» (زمر/ 6).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 389

ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا تمام آنچه ذكر شد، از چيزهايي است كه در زندگي دنيا از آن برخورداريد.

[سوره آل عمران (3): آيات 15 تا 17] ... ص: 389

اشاره

قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (15) الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (16) الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ (17)

ترجمه ... ص: 389

بگو آيا شما را از چيزي خبر دهم كه از اين (سرمايه هاي مادي) بهتر است؟: براي كساني كه پرهيزگار باشند (و از اين سرمايه ها در طريق مشروع و حق و عدالت استفاده نموده اند) در نزد پروردگارشان، باغهايي (در جهان ديگر) است كه نهرها از پاي درختان آن مي گذرد، هميشه در آن خواهند بود و همسراني پاكيزه (از هر پليدي) و خشنودي خداوند (نصيب آنهاست) و خدا به (امور) بندگان بيناست. (15)

همان كساني كه مي گويند پروردگارا ما ايمان آورده ايم، پس ما را بيامرز و از عذاب آتش نگاه دار. (16)

آنها كه (در مسير اطاعت و ترك گناه) استقامت مي ورزند، و آنها كه راست مي گويند (و در برابر خداوند) خضوع مي كنند و (در راه او) انفاق و در سحرگاهان استغفار مي كنند. (17)

تفسير: ... ص: 389

سخن در «ذلكم» تمام شده و «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ» جمله مستأنفه ايست كه «بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ» را تبيين مي كند و مي توان گفت «لام» [در «للذين» براي اختصاص ] و متعلّق به «خير» است و چون فقط «متّقين» از بهشت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 390

نعمتهاي آن برخورد خواهند شد خصوص آنان را در آيه ذكر كرده است.

رفع «جنات» بنا بر اين است كه [خبر براي مبدئي محذوف و] و در اصل «هو جنات» است.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ خداوند به اندازه شايستگي، در برابر رفتارشان به آنان پاداش مي دهد.

الَّذِينَ يَقُولُونَ در اين كه اين جمله در چه محلي از اعراب است سه احتمال وجود دارد:

1- در محل نصب باشد. [به تقدير فعل «أعني»].

2- در موضع رفع باشد بنا بر مدح.

3- در موضع جر و صفت براي «للذين اتقوا» يا براي «العباد» باشد.

الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ

... وجود «واو» در ميان اين اوصاف دلالت بر اين دارد كه متّقين در هر يك از آنها به كمال رسيده اند.

وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ در معني اين جمله دو قول است:

1- نمازگزاران در وقت سحر [قتاده ].

2- آنان كه نمازشان تا هنگام سحر به طول مي انجامد و پس از آن طلب آمرزش كرده و دعا مي كنند.

[سوره آل عمران (3): آيات 18 تا 19] ... ص: 390

اشاره

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18) إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 391

ترجمه ... ص: 391

خداوند (با ايجاد نظام واحد جهان هستي) گواهي مي دهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند) قيام به عدالت دارد و نيست معبودي جز او كه هم توانا و هم حكيم است. (18)

دين در نزد خدا اسلام (و تسليم در برابر حق) است و آنها كه كتاب آسماني داشتند (در آن) اختلاف ننمودند، مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا به حساب او مي رسد) زيرا خداوند سريع الحساب است. (19)

تفسير: ... ص: 391

خداوند سبحان [با پديد آوردن جهان آفرينش به طور عملي ] به وحدانيّت خود گواهي مي دهد و بدين وسيله مي فهماند كه آنچه او پديد آورده كسي جز او قادر به انجام آن نيست و آياتي را كه درباره يكتايي او است مانند آيات سوره «اخلاص» و «آية الكرسي» تشبيه كرده به شاهدي كه در مقام بيان توحيد و روشن كردن حقايق است و به وحدانيّت خداوند گواهي مي دهد. و اقرار فرشتگان و دانشمندان را نيز به منزله گواهي دادن شاهد بر وحدانيّت خود قرار داده است.

قائِماً بِالْقِسْطِ يعني خداوند گواهي مي دهد به يكتايي خود، در حالي كه در تقسيم حيات و روزي ميان بندگان و نيز در آنچه دستور انجامش را به طور يكسان به آنها مي دهد، بپا دارنده عدالت است. «نصب» جمله «قائما بالقسط» بنا بر اين است كه «حال مؤكد» براي «اللَّه» باشد، مانند آيه: وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً «در صورتي كه قرآن حق است و كتاب آنها را تصديق مي كند» (بقره/ 91).

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ

الْإِسْلامُ اين جمله مستأنفه و تأكيد كننده جمله [آيه ] اوّل است، و آنچه از اين جمله [و دو جمله آيه قبل: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» و «قائِماً بِالْقِسْطِ»] استفاده مي شود اين است كه اساس اسلام «عدل» و «توحيد» است و دين صحيح نزد خدا همين است و آنچه جز اين باشد دين نخواهد بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 392

و «إِنَّ الدِّينَ» به فتح همزه نيز قرائت شده است، بنا بر اين جمله «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ» بدل از [انه ] در آيه اوّل است. و گويي فرموده است: شهد اللَّه ان الدين عند اللَّه الاسلام.

وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ اختلاف نكردند كساني كه داراي كتاب هستند، منظور از آنان يهود و نصاري است و اختلافشان در اين بود كه آنها از اسلام روي گرداندند «إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ» مگر پس از آن كه دانستند اسلام بر حق است آن گاه پيروان حضرت مسيح (ع) قائل به تثليث [اب و ابن و روح القدس ] شدند و يهود هم گفت: «عزير پسر خداست» و به اين ترتيب هر دو گروه در نبوّت حضرت محمّد (ص) اختلاف كردند با اين كه در كتابهاي خود [تورات و انجيل ] صفات و خصوصيات پيامبر را خوانده و كاملا از آن مطلع بوده و مي دانستند كه آن حضرت فرستاده خدا و پيامبر اوست.

بَغْياً بَيْنَهُمْ يعني انكار و اختلاف آنها از روي حسد و رياست طلبي آنان بود نه به خاطر شبهه داشتن در حقانيّت اسلام.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ منظور از آيات خدا قرآن يا تورات و انجيل و آنچه از صفات پيامبر اسلام (ص) در آنهاست، مي باشد.

فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ

الْحِسابِ خداوند سريع الحساب است و چيزي از رفتار مردم بر او پنهان نمي ماند.

[سوره آل عمران (3): آيه 20] ... ص: 392

اشاره

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (20)

ترجمه ... ص: 392

اگر با تو به گفتگو و محاجّه برخيزند (با آنها مجادله مكن) و بگو

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 393

من و پيروانم در برابر خداوند (و فرمان او تسليم شده ايم و به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصاري) و بيسوادان (مشركان) و اگر سرپيچي كنند (نگران مباش زيرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و خدا نسبت به (اعمال و عقايد) بندگان بيناست. (20)

تفسير: ... ص: 393

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ اگر يهود و نصاري با تو در دين مجادله كردند، بگو (اي پيامبر) من همه وجود خود را براي خداي يكتا خالص گردانيده و شريك و انبازي براي او نزد خود قرار نداده ام، تا معبودي ديگر را با او پرستش كنم.

و منظور اين است كه اي پيامبر بگو دين من توحيد است و اين همان اصلي است كه تمام مكلّفين ملزم به اقرار آن هستند.

وَ مَنِ اتَّبَعَنِ اين جمله عطف است بر «تاء» در «اسلمت» و مي توان گفت «واو» به معناي «مع» و جمله «مفعول معه» است.

وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ به اهل كتاب يعني يهود و نصاري بگو.

وَ الْأُمِّيِّينَ و كساني كه كتاب ندارند، يعني مشركان عرب.

أَ أَسْلَمْتُمْ به موجب دلايل و نشانه هايي كه نزد شماست، آيا اسلام آورده ايد يا هنوز بر كفر خود باقي هستيد؟! اين جمله در لفظ استفهام ولي متضمّن معناي امر است يعني «اسلام بياوريد» .

و نظير اين است قول خداوند است كه فرمود: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ «آيا باز داشته نمي شويد» (مائده/ 94) يعني خود را [از گناه ] باز داريد.

فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا پس اگر اسلام آوردند، به سود خودشان است كه از گمراهي به راه حق هدايت يافته اند.

وَ

إِنْ تَوَلَّوْا و اگر پشت كرده و اسلام را نپذيرفتند، به تو اي پيامبر زياني نرسانده اند، تو فرستاده خدا هستي و وظيفه تو تنها تبليغ و توجه دادن آنان به راه حق و هدايت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 394

[سوره آل عمران (3): آيات 21 تا 22] ... ص: 394

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (21) أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (22)

ترجمه ... ص: 394

كساني كه نسبت به آيات خدا كفر مي ورزند و پيامبران را به ناحق مي كشند (و نيز) مردمي را كه به عدالت فرمان مي دهند، از بين مي برند، به مجازات دردناك بشارت ده. (21)

آنها كساني هستند كه اعمال (نيكشان به خاطر اين گناهان بزرگ) در دنيا و آخرت تباه شده و ياور و مددكار (و شفاعت كننده اي) ندارند. (22)

تفسير: ... ص: 394

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ اينان اهل كتاب [يهود] هستند، كه پيشينيان آنها انبيا و پيروانشان را كه از عابدان بني اسرائيل بودند به قتل رسانيدند [و علّت اين كه خداوند به يهود زمان نزول قرآن بشارت عذاب داده اين است كه ] آنها نسبت به اعمال گذشته اجداد خويش خشنود و راضي بودند و علاوه بر اين همواره سعي مي كردند رسول خدا و مؤمنان را به قتل برسانند و اگر حمايت خداوند نبود، آنها تصميم شوم خود را عملي مي كردند.

و منظور از «بِغَيْرِ حَقٍّ» [اين نيست كه مي توان پيامبران را بحق كشت بلكه منظور] اين است كه قتل پيامبران، هميشه به ناحق و ظالمانه بوده است. مانند اين آيه كه مي فرمايد: وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ «و هر كس غير خدا كسي را به الهيت خواند مسلما هيچ دليلي بر اله بودن آن ندارد» (مؤمنون/ 117).

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ منظور از باطل شدن اعمال آنها در دنيا، اين است كه با عمل كردن به تورات خون و اموالشان محفوظ نماند و به مدح

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 395

و ثنا نايل نشدند و در آخرت اعمالشان باطل است چون مستحق ثوابي نخواهند بود، پس گويي هيچ عملي نداشته اند و اين

همان حقيقت «حبوط» است زيرا «حبط» به اين است كه عمل بر خلاف صورتي كه به آن امر شده واقع شود، پس براي انجام آن مستحقّ پاداش و ثواب نمي باشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 23 تا 25] ... ص: 395

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (24) فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (25)

ترجمه ... ص: 395

آيا مشاهده نكردي كساني را كه بهره اي از كتاب (آسماني) داشتند، دعوت به سوي كتاب الهي شدند تا در ميان آنها داوري كند، پس گروهي از آنها (به خاطر غرور و جاه طلبي خود پشت مي كنند و از قبول حق رو گردانند. (23)

اين «عمل آنها» به خاطر آن است كه مي گفتند: جز چند روزي آتش دوزخ به ما نمي رسد و اين افترا (و دروغي كه به خدا بسته بودند) آنها را در دينشان مغرور ساخته بود. (24)

پس چگونه خواهد بود هنگامي كه آنها را در روزي كه شكي در آن نيست (روز رستاخيز) جمع كنيم و به هر كس آنچه (از اعمال براي خود) تحصيل كرده داده شود. و به آنها ستم نخواهد شد. (25)

تفسير: ... ص: 395

منظور آيه علماء يهود هستند كه بهره نسبة زيادي از كتاب داشتند و مقصود از «كتاب» تورات و يا جنس كتاب آسماني است. و «من» براي «تبعيض» و يا «تبيين» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 396

يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللَّهِ به كتاب خدا يعني «تورات» دعوت مي شوند.

لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ تا حكم نمايد بين ايشان [در مورد ابراهيم (ع) و اين كه آيين او اسلام بوده است نه دين يهود] زيرا [روزي ] رسول خدا (ص) وارد «مدارس» يهوديان [جايي كه تورات در آنجا درس داده مي شد] شد، پس آنان را فرا خواند، برخي از آن حضرت پرسيدند: تو بر كدام دين هستي؟ حضرت پاسخ داد: بر آيين ابراهيم (ع)، و آنان گفتند: ابراهيم (ع) يهودي بود، پيامبر فرمود: همين تورات فعلي ميان من و شما داوري مي كند تا معلوم شود آيا ابراهيم يهودي بوده يا بر آيين اسلام مي زيسته است؟ ولي يهوديان از

مراجعه به تورات امتناع ورزيدند.

برخي گفته اند: آيه در مورد سنگسار كردن [كسي كه زناي محصنه كرده ] نازل شده است، زيرا ميان آنان اختلاف شده بود در اين كه چنين حكمي در تورات هست يا نه؟ [پيامبر مي فرمود حكم سنگسار در تورات آمده است ولي دانشمندان يهود آن را انكار مي نمودند].

ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ استبعادي براي روي گرداندن يهود از كتاب خداست پس از آن كه مي دانستند مراجعه به آن [و تسليم حق شدن ] واجب است. و هم معرضون روي گرداندن از حق عادت آنان بود.

ذلِكَ يعني اين اعراض و روي گرداني به خاطر اين بود كه بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ مي گفتند آتش به ما نرسد، مگر چند روز اندك و منظور از «ايام معدود» يا همان چهل روزي بوده [كه در غياب موسي (ع) گوساله پرستي كردند] يا منظور هفت روز است.

وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ دروغشان آنها را مغرور ساخت، و آن اين بود كه مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «ما پسران و دوستان خداييم» (مائده/ 18).

فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ پس چه مي كنند هنگامي كه آنها را براي كيفر دادن گرد آوريم در روزي كه هر كس در دلايل وجود آن روز بنگرد ترديد نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 397

وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ و هر كس جزاي اعمالش- از ثواب و عقاب- به طور كامل به او داده شود، و به هيچ كس ستم نگردد. ضمير «هم» به اعتبار معناي «كل نفس» كه بمعني «همه مردم» است به صورت جمع ذكر شده و به آن بر مي گردد.

[سوره آل عمران (3): آيات 26 تا 27] ... ص: 397

اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (26) تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (27)

ترجمه ... ص: 397

بگو: بار الها! مالك حكومتها تويي. تو هستي كه به هر كس بخواهي حكومت مي بخشي و از هر كس بخواهي حكومت را مي گيري، هر كس را بخواهي عزّت مي دهي، و به هر كس بخواهي ذلّت، تمام خوبيها به دست تو است، زيرا تو بر هر چيزي قادر هستي. (26)

شب را در روز داخل مي كني و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مي سازي و موجود مرده را زنده، و به هر كس بخواهي بدون حساب روزي مي بخشي. (27)

تفسير: ... ص: 397

اللَّهُمَّ [به معني يا اللَّه است ] و «ميم مشدّده» عوض از «ياء» است از اين رو [در كلام عرب ] با هم جمع نمي شوند و اين از ويژگيهاي نام «اللَّه» است، چنان كه «تاء» قسم نيز اختصاص به اين اسم دارد و با وجود الف و لام تعريف حرف ندا [يا] بر آن داخل مي شود.

اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ اي كسي كه مالك هر نوع ملك- يعني دارايي و سلطنت- هستي و چون مالكان هر گونه بخواني در آن تصرف مي كني.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 398

تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ به هر كس بخواهي، بهره اي را كه از ملك برايش در نظر گرفته اي به او مي دهي.

وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ و نيز از هر كس بخواهي، بهره اي را كه به او داده بودي باز مي ستاني.

كلمه «ملك» در جمله اوّل عام و در جمله ديگر خاص يعني بعض از كل است.

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و از اولياي خود هر كس را بخواهي- به انواع عزّت- در دين و دنيا عزيز مي داري.

وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ من اعدائك و هر كس از دشمنان را اراده كني- در دنيا و

آخرت- ذليل مي گرداني.

بِيَدِكَ الْخَيْرُ همه خيرات و خوبيها به دست تو است كه آن را به اولياي خود عطا كرده و دشمنانت را از آن محروم مي داري.

تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ يعني از شب مي كاهي و مقدار كم شده را به روز مي افزايي و از روز كاسته و مقدار كم شده را به شب اضافه مي كني.

وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ و موجود زنده را از نطفه بيرون مي آوري. «1» و تخرج الميت من الحي و نطفه را از موجود زنده خارج مي سازي. و نيز گفته اند: منظور اين است كه مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون مي آوري [مقصود از «حيّ» مؤمن است و از «ميّت» كافر است ].

وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ و هر كس را بخواهي بي حساب يعني بدون بخل و سختگيري روزي مي دهي.

__________________________________________________

1- چنان كه در آيه 28 سوره بقره مي فرمايد: وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ يعني مرده بوديد و خداوند شما را زنده ساخت.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 399

[سوره آل عمران (3): آيه 28] ... ص: 399

اشاره

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (28)

ترجمه ... ص: 399

افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست (يعني رابطه او بكلي با پروردگار گسسته است) مگر اين كه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيّه نماييد) و خداوند شما را از (نافرماني) خود بر حذر مي دارد و بازگشت (شما) به سوي خداست. (28)

تفسير: ... ص: 399

خداوند سبحان در اين آيه مؤمنان را از دوستي و اظهار محبّت با كفّار به خاطر خويشاوندي با آنان و يا رفاقت قبل از اسلام و يا جهات ديگري كه موجب دوستي با آنها مي شود، نهي فرموده است. و البته اين معني در قرآن زياد تكرار شده است چنان كه در آيات زير مي فرمايد: لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ «يهوديان و نصاري را اولياي خود مگيريد» (مائده/ 51) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ «هرگز نخواهي ديد مردمي كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند با كساني كه با خدا و پيامبرش مبارزه و منازعه دارند دوستي پيشه كنند» (مجادله/ 22). دوستي و دشمني در راه خدا يك اصل بزرگ از اصول ايمان است.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ معنايش اين است كه در دوستي شما با مؤمنان براي شما گشايشي است كه در دوستي با كافران وجود ندارد پس آنها را بر مؤمنان ترجيح ندهيد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ و هر كس چنين كند يعني كافران را به جاي مؤمنان به دوستي خود بگيرد، اين كس به هيچ وجه از دوستي با خدا بهره ندارد. يعني بكلي از آن جدا شده است و اين امر

معقولي است زيرا رفاقت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 400

دوستي با دوستان خدا و دوستي با دشمنان او با يكديگر نمي سازد. شاعر عرب گويد:

«تو با دشمن من دوستي مي كني آن گاه گمان مي بري كه من دوست تو هستم؟! البتّه چنين حماقتي از تو بعيد نيست.» «1»

«من اللَّه» در موضع نصب است بنا بر حال بودن، زيرا جمله در اصل چنين بوده: فليس في شي ء ثابت من اللَّه و چون «من اللَّه» مقدّم شده نصبش بنا بر حاليّت است و نظير آن است جمله ليسوا من الشر في شي ء و ان هانا.

إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً مگر اين كه از ناحيه كفار ترس داشته باشيد و امري پديد آيد كه تقيّه كردن در آن واجب باشد، و «تقية» نيز قرائت شده و «تقية» و «تقية» هر دو مصدرند از ريشه «تقي و تقاة و تقية و تقوي» .

اين جمله رخصتي است براي مؤمنان، يعني آنها اجازه دارند هنگام ترس و نگراني با كفار دوستي كنند و منظور اظهار دوستي و تظاهر به مودت است و به يقين در دل بايد با آنان دشمن باشند.

وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ خداوند شما را از خود بر حذر مي دارد، پس با دوستي كردن با دشمنان او خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار ندهيد، و اين تهديد سخت و شديدي است.

[سوره آل عمران (3): آيه 29] ... ص: 400

اشاره

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (29)

ترجمه ... ص: 400

بگو اگر آنچه در سينه هاي شماست پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مي داند و (نيز) از آنچه در آسمانها و زمين است، آگاه است و خداوند بر هر چيزي تواناست (29)

.__________________________________________________

1-

تود عدوي ثم تزعم انني

صديقك ليس النوك عنك بعازب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 401

تفسير: ... ص: 401

إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ اگر دوستي با كافران و يا هر چه از خدا به آن راضي نيست، در سينه هايتان پنهان كنيد. يعلمه اللَّه بر خداوند پوشيده نيست.

وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ و او آنچه را در زمين و آسمانها است مي داند، و چيزي از خداوند پنهان نيست، بنا بر اين (نيّات) پنهان و آشكار شما نيز بر او پوشيده نمي باشد.

وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ خداوند به هر چيز تواناست، پس قادر است كه شما را بگيرد و مجازات كند. اين جمله تفسير «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» در آيه قبل است. زيرا «نفس خداوند» كه همان ذات اوست، متمايز از ساير ذواتي است كه از قدرت و توانايي و علم برخوردارند، يعني علم و قدرت او ذاتي است و منحصر به برخي از موارد نيست، بنا بر اين خداوند شايسته تر است به اين كه از مخالفت با دستورات او پرهيز شود.

[سوره آل عمران (3): آيه 30] ... ص: 401

اشاره

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

ترجمه ... ص: 401

روزي كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مي بيند و دوست مي دارد ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زماني زيادي باشد و خداوند شما را از (نافرماني) خودش بر حذر مي دارد و (در عين حال) خدا به همه بندگان مهربان است. (30)

تفسير: ... ص: 401

كلمه «يوم» منصوب به «تود» است، يعني روز قيامت هنگامي كه «تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ» هر كس اعمال نيك و بد خود را حاضر مي بيند، آرزو مي كند «لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ» كاش ميان اعمال او و آن روز هولناك «أَمَداً بَعِيداً» فاصله زماني زيادي بود،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 402

ضمير در «بينه» به «يوم» بر مي گردد. و مي توان گفت نصب «يوم» به فعل مقدري مانند «اذكر» است. و جمله «و ما عملت من سوء» مرفوع شده بنا بر ابتدائيت و «تود» خبر آن است، يعني كسي كه اعمال بد خود را حاضر مي بيند آرزو مي كند كه كاش ميان او و عملش فاصله زيادي بود.

«ما» در «ما عَمِلَتْ» موصولي است و نمي توان گفت «شرطي» است، زيرا «تود» مرفوع است [و اگر «ما» شرطيه بود، «تود» چون جزاي شرط مي شود بايد مجزوم باشد] و مي توان گفت «ما عملت» دوم عطف بر «ما عملت» در جمله اوّل و «تود» حال است، يعني روزي كه هر كس اعمال خود را حاضر مي بيند، در آن حال آرزو مي كند كاش ميان او و آن روز يا ميان او و اعمال بدش فاصله زيادي مي بود.

«مُحْضَراً» يعني آنچه در نامه اعمالشان نوشته شده و آنان آن را قرائت مي كنند و نظير اين است آيه: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً «آنچه انجام داده اند در

برابر خود حاضر مي يابند» (كهف/ 49).

«امد» به معناي فاصله است مانند [«بعد»] در آيه يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ «گويد اي كاش ميان من و تو- اي شيطان- فاصله اي به دوري مشرق و مغرب بود» (زخرف/ 38).

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و خدا نسبت به بندگانش رحيم و مهربان است، پس شما [اي مؤمنان ] از عقاب پروردگار ايمان و از رحمت او نااميد نباشيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 31 تا 32] ... ص: 402

اشاره

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (31) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 403

ترجمه ... ص: 403

بگو اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي كنيد تا خدا (هم) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.

(31)

بگو اطاعت خدا و اطاعت فرستاده (او) كنيد و اگر سرپيچي كنند، خداوند كافران را دوست نمي دارد. (32)

تفسير: ... ص: 403
[شأن نزول ]: ... ص: 403

آيات فوق درباره گروهي از اهل كتاب [مسيحيان نجران ] كه مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ (ما دوستان خدا هستيم) نازل شده است و خداي سبحان پيروي از رسول خود را مصداق بارز اين محبّت قرار داده و مي فرمايد:

إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي اگر در اين ادّعاي خود كه خدا را دوست مي داريد، صادق هستيد پس مرا اطاعت كنيد و اگر خدا را اطاعت كرديد، او شما را دوست داشته و گناهان شما را مي بخشد.

محبّت داشتن خداوند نسبت به بنده اش به اين است كه بخواهد به او پاداش دهد و محبّت داشتن بنده نسبت به خداوند به اين است كه بخواهد اطاعت و بندگي او كند، زيرا محبّت از جنس اراده است. سپس اين مطلب را مورد تأكيد قرار داده و فرموده است:

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ بگو (اي پيامبر) اگر چنان كه ادّعا مي كنيد، خدا را دوست داريد پس نشانه دوستي خود را با پيروي از خدا و رسولش آشكار سازيد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا و اگر از اطاعت خدا و رسولش رو گردانديد. «تولوا» ممكن است فعل ماضي، و يا فعل مضارع و به معناي «تتولوا» باشد. كه در اين صورت جزء سخناني است كه رسول خدا (ص) به آنان فرمود.

فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ يعني خداوند كافران را دوست ندارد و به خاطر كفرشان پاداشي را براي آنان در نظر نخواهد گرفت. آمدن اسم

ظاهر (اللَّه) به جاي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 404

ضمير [در اين جا] براي افاده همين معناست.

[سوره آل عمران (3): آيات 33 تا 34] ... ص: 404

اشاره

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ (33) ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (34)

ترجمه ... ص: 404

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.

(33)

آنها فرزندان (و دودماني) بودند برخي از نسل برخي ديگر و خداوند شنوا و داناست. (34)

تفسير: ... ص: 404

[از اين آيه سرگذشت مريم و اجداد او آغاز مي شود.]

وَ آلَ إِبْراهِيمَ منظور اسماعيل و اسحاق و فرزندان آن دو است، «وَ آلَ عِمْرانَ» منظور موسي و هارون پسران عمران بن يصهر است. گفته اند: مقصود از «ءال عمران» عيسي بن مريم دختر عمران بن ماثان است و حال آن كه بين عمران پسر يصهر و عمران پسر ماثان 1800 سال فاصله است.

«ذُرِّيَّةً» بدل از «ءال ابراهيم و ءال عمران» است و «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» يعني آل ابراهيم و آل عمران هر دو از يك سلسله و دودمانند و از يكديگر منشعب شده اند.

و در قرائت اهل بيت (ع)

«و ءال محمد علي العالمين»

آمده است و گفته اند كه: آل ابراهيم همان آل محمّد (ص) يعني اهل بيت (ع) هستند. و خداي تعالي بر نخواهد گزيد كسي را از ميان خلق خود مگر اين كه معصوم و پاكيزه و منزّه از زشتيها باشد، بنا بر اين خصوص كساني بايد از آل ابراهيم و آل عمران انتخاب شوند كه معصوم باشند، خواه به عنوان پيامبر، يا امام برگزيده شده باشند.

[سوره آل عمران (3): آيات 35 تا 36] ... ص: 404

اشاره

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثي وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثي وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 405

ترجمه ... ص: 405

(به ياد آوريد) هنگامي كه همسر عمران عرض كرد: پروردگارا! آنچه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه «محرّر» (و آزاد براي خدمت خانه تو) باشد: از من بپذير كه تو شنوا و دانايي. (35)

ولي چون او را فرو گذارد (و او را دختر يافت) گفت: خدايا من دختر زاييده ام- ولي خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاه بود (و سپس گفت) پسر همانند دختر نيست و من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي دهم. (36)

تفسير: ... ص: 405

مي توان گفت «اذ» منصوب به «سميع عليم» [در آيه قبل ] است، يعني خدا سخن همسر عمران را مي شنود و به نيّت او آگاه است، و گفته اند: «اذ» منصوب به «اذكر» [در تقدير] است.

همسر عمران پسر ماثان، مادر مريم و جدّه عيسي (ع) است كه نامش «حنّة» بود، او خواهري داشت كه همسر ذكريا (ع) بود و «ايشاع» نام داشت و نام پدرش «فاقوذ» بود، پس يحيي و مريم پسر خاله و دختر خاله يكديگرند.

«مُحَرَّراً» يعني آزاد براي خدمتگزاري بيت المقدس به گونه اي كه در اختيار من نباشد و او را براي انجام كارهاي خود به كار نگمارم.

از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: خداوند به عمران وحي كرد كه من فرزندي مبارك به تو ارزاني خواهم كرد كه كور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد و مردگان را به اذن حق زنده گرداند [و او را بر بني اسرائيل پيامبر گردانم ] وي همسرش را از اين مطلب با خبر كرد و چون «حنه» به مريم حامله شد گفت:

ترجمه جوامع

الجامع، ج 1، ص: 406

رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي، خدايا من نذر كردم كه فرزند رحم خود را محرّر گردانم، پس از من بپذير يعني نذر مرا به ديده رضا قبول فرما.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ همانا تو شنوايي به آنچه مي گويم و دانايي به آنچه در دل دارم.

فَلَمَّا وَضَعَتْها همسر عمران مايل بود پسر بزايد و چون مريم را به دنيا آورد، شرمنده گشت.

قالَتْ و در حالي كه از شرم سر بزير داشت گفت:

رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثي پروردگارا! من دختر به دنيا آورده ام. اين سخن را همسر عمران از روي حسرت و اندوه اظهار داشت زيرا او اميدوار بود كه پسر به دنيا مي آورد، از اين رو نذر كرد كه او را خادم معبد قرار دهد. و از همين رو خداوند براي عظيم شمردن مولودش (در پاسخ وي) فرمود:

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ يعني خدا به «مريم» و به آنچه مربوط به اوست از امور مهمّه اي كه مادرش آن را نمي داند، داناتر است. و قرائت «بما وضعت» به ضمّ «تاء» نيز از علي (ع) نقل شده است و طبق اين قرائت معناي آيه اين است كه مريم براي تسلي خاطر خويش و اظهار اين كه شايد اين دختر از پسر بهتر باشد مي گويد پروردگارا تو از من به آنچه به دنيا آورده ام داناتري يعني شايد نزد خداوند راز و حكمتي در اين امر باشد.

«مريم» در لغت آنها [بني اسرائيل ] به معني «زن عبادت پيشه» بوده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 37] ... ص: 406

اشاره

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذا

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 407

ترجمه ... ص: 407

خداوند او (مريم) را به طرز نيكويي پذيرفت، و به طرز شايسته اي (گياه وجود) او را رويانيد (و پرورش داد) هر زمان ذكريا وارد محراب او مي شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي ديد، از او پرسيد: «اين را از كجا آورده اي»؟! گفت: «اين از ناحيه خداست» خداوند هر كس را بخواهد بي حساب روزي مي دهد. (37)

تفسير: ... ص: 407

فَتَقَبَّلَها رَبُّها [با اين كه مريم دختر بود] خداوند به نذر مادرش رضايت داد [كه به جاي پسر در بيت المقدس به خدمت گمارده شود].

بِقَبُولٍ حَسَنٍ درباره «قبول» دو وجه گفته شده است:

1- اين كه «قبول» اسم باشد براي عملي كه نذر (مادر مريم) به وسيله آن پذيرفته شده است- مانند «سعوط» و «وجور» كه اوّلي نام چيزي [انفيّه ] است كه در بيني و دوّمي اسم چيزي [دارويي ] است كه در دهان ريخته مي شود- و آن عمل اين بود كه خداوند خصوص مريم (ع) را پذيرفت كه به جاي پسر در بيت المقدس خدمت نمايد، زيرا قبل از او هيچ زني براي اين كار پذيرفته نشده بود و يا [چنان كه بعضي گفته اند:] قبول نذر به اين بود كه خداوند او را پس از تولد و پيش از آن كه شايسته خدمتگزاري در خانه خدا باشد، او را از مادرش تحويل گرفت [و خود عهده دار تربيت او شد.]

2- اين كه «قبول»، «مصدر» و به معني «تقبل» باشد و اين در صورتي است كه مضاف محذوف و تقدير آيه چنين باشد: فتقبلها بذي قبول حسن يعني خداوند او را به طرز شايسته اي كه همان اختصاص دادن او به اين كار است پذيرفت.

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً و رشد و پرورش او را

نيكو قرار داد، و تربيتش را نيك انجام داد، در تمام حالات به اصلاح امر او پرداخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 408

وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا به تشديد «كفل» و نصب «زكرياء» قرائت شده است. [و طبق اين قرائت «كفل» به معناي «جعل» و دو مفعولي است ] و فاعل خداوند است، يعني خدا مريم را ضميمه [اهل بيت ] زكريا گردانيد و او را كفيل و سرپرست مريم و تضمين كننده مصالح او قرار داد.

«زَكَرِيَّا» به «قصر» و «مد» هر دو قرائت شده است. و گفته شده: زكريا براي مريم در بالاي معبد مسجدي ساخت به طوري كه او با نردبان وارد آن مي شد. «1» و گفته اند: محراب شريفترين و مقدمترين مكانهاست، و گويي مريم (ع) در بهترين جاي بيت المقدس جاي داده شده بود و نيز گفته اند: مساجد بني اسرائيل محراب ناميده مي شد.

وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً روزي اش از بهشت مي رسيد چنان كه در زمستان ميوه تابستاني و در تابستان ميوه زمستاني نزد خود مي يافت.

أَنَّي لَكِ هذا زكريا مي پرسيد: اينها از كجاست كه هيچ شباهتي به روزيهاي دنيا ندارد؟

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مريم مي گفت: از بهشت مي آيد.

در تفسير كشاف نقل شده كه پيامبر (ص) در دوران قحطي و خشكسالي روزي گرسنه شده بود و فاطمه (ع) دو گرده نان و مقداري گوشت براي آن حضرت هديه فرستاد، تا بدين وسيله ايشان را خرسند نموده و گرامي دارد، پيامبر همراه آن هديه به خانه فاطمه برگشت و [چون وارد شد] فرمود: دخترم نزد من بيا، وقتي فاطمه آمد آن حضرت سرپوش را از روي طبق برداشت، ديدند طبق پر از نان

__________________________________________________

1- بايد توجه داشت كه وضع محراب در ميان

بني اسرائيل چنان كه گفته اند با وضع محرابهاي ما تفاوت داشت، آنها محراب را از سطح زمين بالاتر مي ساختند، به طوري كه چند پله مي خورد و اطراف آن مانند ديوارهاي اتاق، آن را محفوظ مي كرد، به طوري كه، افرادي كه در داخل محراب بودند كمتر از بيرون ديده مي شدند. تفسير نمونه، ج 2، ص 399.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 409

و گوشت است و فاطمه (ع) از ديدن آن شگفت زده شد و دانست كه آنها از جانب خداوند نازل شده است.

آن گاه پيامبر پرسيد: اينها از كجاست؟ فاطمه فرمود: از جانب خداست. بعد پيامبر (ص) فرمود: خدا را سپاس مي گويم كه تو را [اي فاطمه ] مانند سيدة زنان بني اسرائيل [يعني مريم ] قرار داده است. سپس پيامبر (ص) حضرت علي و امام حسن و امام حسين (ع) و تمام اهل بيت خود را گرد آن طبق خواند، آنها همگي از آن طعام تناول فرمودند تا اين كه سير شدند و طعام هم چنان باقي مانده بود [به طوري كه گويا هيچ از آن كم نشده بود] و فاطمه (ع) آن را در بين همسايگان خويش توزيع كرد.

إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ خدا هر كس را بخواهد روزي مي دهد، در اين كه اين جمله سخن كيست دو احتمال وجود دارد:

1- از سخنان مريم (ع) باشد.

2- كلام پروردگار و اخبار او به رزّاقيّت بي حد خود (و جمله استينافي) باشد.

بِغَيْرِ حِسابٍ يعني بي اندازه و زياد و يا معنايش اين است كه اين كار تفضّلي است از ناحيه خداوند كه بدون محاسبه و كيفر دادن عمل به هر كس بخواهد بي اندازه روزي مي دهد:

[سوره آل عمران (3): آيات 38 تا 39] ... ص: 409

اشاره

هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ

رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (39)

ترجمه ... ص: 409

در آن هنگام (كه زكريا آن همه شايستگي را در مريم ديد) پروردگار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 410

خويش را خواند و عرض كرد، خداوندا! از ناحيه خود فرزند پاكيزه اي (نيز) به من عطا فرما كه تو دعا را مي شنوي. (38)

و هنگامي كه او در محراب ايستاده مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه خدا تو را به يحيي بشارت مي دهد (كسي) كه كلمه خدا (يعني مسيح) را تصديق مي كند و آقا و پارسا و پيامبري از صالحان خواهد بود. (39)

تفسير: ... ص: 410

هُنالِكَ يعني در آن مكان، جايي كه زكريّا در محراب مسجد نزد مريم نشسته بود، يا در آن هنگام، كلمه «هنا» و «ثم» و «حيث» گاهي استعاره از زمان مي باشد.

هنگامي كه زكريّا شايستگي و مقام و منزلت مريم را نزد خداوند مشاهده نمود، آرزو كرد كه او نيز از همسرش، ايشاع، فرزندي مانند فرزند خواهرش «حنه» [مادر مريم ] داشته باشد، گرچه همسر او عقيم و نازا بود.

قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً گفت پروردگارا فرزندي مبارك و متّقي و پاك و سالم به من عطا فرما. «طيبة» به اعتبار «ذرية» مؤنّث آورده شده است.

و «ذرية» بر فرد و جمع، هر دو اطلاق مي شود.

إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ تو اجابت كننده دعايي.

فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ (فرشتگان ندايش دادند). گويند جبرئيل به او ندا داد، و «ناديه» به صورت مذكّر و با «امالة» [يعني مايل بودن فتحه به كسره ] نيز قرائت شده است.

أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ «ان» در اين جا دو جور قرائت شده:

1- «ان اللَّه» به فتحه بنا بر اين كه تقدير آن «بان اللَّه» باشد.

2- «ان اللَّه» به كسره، بنا بر اين كه اين جمله

گفته ملائكة باشد و يا اين كه «نداء» را نوعي سخن بدانيم.

«يبشرك» به فتح ياء و به تخفيف از «بشره يبشره» نيز قرائت شده است.

«يحيي» اگر از اسامي عجم باشد، غير منصرف است، چون اوّلا: «معرفه» و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 411

ثانيا «عجمي» است. و اگر از اسامي عرب باشد نيز به دو جهت غير منصرف است. 1- معرفه بودن 2- وزن فعل داشتن.

مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ «عيسي» (ع) را تصديق كرد و به او ايمان آورد، و گويند: «يحيي» اوّلين كسي بود كه او را تصديق كرد، و «مسيح» را كه «كلمة اللَّه» گويند چون تنها از كلام الهي [كن- فيكون ] به وجود آمده است نه از سبب ديگري.

و گفته شده منظور از «مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» اين است كه به كتاب خدا ايمان آورد، و «كلمه» به معناي كتاب آمده، چنان كه به كتاب «حويدرة» به خاطر قصيده اي كه در آن سروده «كلمة الحويدرة» گفته مي شود.

وَ سَيِّداً و بزرگ قومش بود و در شرافت و علم و عبادت بر آنان برتري داشت.

وَ حَصُوراً و به زنان نزديك نمي شد تا نفس خود را از شهوات منع نمايد.

وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ پيامبري شريف و بلند مرتبه و از جمله انبياست، زيرا پيامبران همه صالح بودند.

[سوره آل عمران (3): آيات 40 تا 41] ... ص: 411

اشاره

قالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (40) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (41)

ترجمه ... ص: 411

او عرض كرد پروردگارا! چگونه براي من فرزندي خواهد بود در حالي كه پيري به سراغ من آمده و همسرم نازاست؟ فرمود: اين گونه خداوند هر كاري را بخواهد انجام مي دهد. (40)

(زكريا) عرض كرد پروردگارا نشانه اي براي من قرار بده فرمود نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهي گفت (و زبان تو بدون جهت بند مي آيد) و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 412

پروردگار خود را (بشكرانه اين نعمت بزرگ) فراوان ياد كن و به هنگام صبح و شام او را تسبيح گوي. (41)

تفسير: ... ص: 412

قالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلامٌ زكريّا گفت: پروردگارا چگونه مرا فرزندي خواهد بود؟ و او چون به حسب عادت بعيد مي دانست كه در آن سنّ صاحب فرزند شود چنين اظهار داشت.

وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ مانند گفته عرب كه مي گويد: ادركته السن العاليه يعني او به سن بالايي رسيد و مقصودش اين است كه پيري در من اثر كرده و مرا ناتوان ساخته است. و زكريا [در روز دريافت بشارت فرزند] 99 ساله و گفته شده:

120 ساله بود، و زنش 98 سال داشت.

قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ خداوند اين گونه هر چه را بخواهد از كارهاي عجيب و خارق العاده مانند به وجود آوردن فرزند از پير مردي سالخورده و ناتوان و پير زني عقيم و نازا، انجام مي دهد.

و يا اين كه «كذلك اللَّه» جمله مبتدا و خبر و معنايش اين است كه با همين وصف [كه تو پير هستي و همسرت نازاست ] خداوند هر چه را بخواهد انجام مي دهد، و «يفعل ما يشاء» براي بيان و تفسير مبتدا و خبر است.

قالَ

رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً خدايا برايم نشانه اي قرار ده تا به وسيله آن از زمان حمل آگاه شده و سپاس اين نعمت را هنگام دريافت آن به جا آورم.

قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً خدا (يا جبرئيل) گفت: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز جز با رمز قادر به سخن گفتن با مردم نخواهي بود. و درباره اين رمز چند قول است:

1- اشاره با دست.

2- اشاره با سر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 413

3- مطلق اشاره.

و «رمز» در اصل به معناي حركت كردن [لبها] است، و البته اختصاص اين نشانه يعني عدم قدرت بر تكلّم براي اين است كه بر ذكر يا معلوم شود كه بند آمدن زبان او در خصوص سخن گفتن با مردم است ولي به هنگام تسبيح و ذكر پروردگار، زبان او به راحتي مي جنبد و از اين روست كه فرمود:

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً در اين سه روز كه قادر به تكلّم با مردم نيستي و اين از معجزه هاي خيره كننده است پروردگارت را بسيار ياد كن وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ خدا را از هنگام زوال خورشيد تا غروب «وَ الْإِبْكارِ» و از طلوع فجر تا موقع چاشت تسبيح كن.

[سوره آل عمران (3): آيات 42 تا 43] ... ص: 413

اشاره

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ (42) يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)

ترجمه ... ص: 413

و (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند اي مريم! خدا تو را برگزيده، و پاك ساخته، و بر تمام زنان جهان برتري داده است. (42)

اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما. (43)

تفسير: ... ص: 413

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ «اذ» در اين آيه عطف است بر «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ» [در آيه 35 همين سوره ]، يعني هنگامي كه فرشتگان به طور شفاهي با مريم تكلّم كردند و به او گفتند:

يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ اي مريم خداوند نخست تو را برگزيد، هنگامي كه تو را [به عنوان نذرش ] پذيرفت و تربيت كرد و كرامتهاي ويژه اي بخشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 414

وَ طَهَّرَكِ و تو را از آلودگيها و ناپاكيهايي كه زنان دچار آن مي شوند، مانند حيض و نفاس، پاك گردانيد.

وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ و بالاخره تو را از ميان همه زنان جهان برگزيد و بر همه برتري داد به واسطه اين كه عيسي (ع) را بدون داشتن پدر به تو عطا كرد و اين منزلت براي هيچ يك از زنان وجود نداشت.

يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي قنوت و سجده چون از صورت و اركان نماز است مريم (ع) با ذكر آن دو امر به نماز شده است. سپس به او گفته شده:

وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (و ركوع كن با ركوع كنندگان) يعني نمازت را بايد به جماعت به جا آوري و يا معنايش اين است كه خود را جزو نمازگزاران و در رديف آنان قرار بده.

[سوره آل عمران (3): آيه 44] ... ص: 414

اشاره

ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)

ترجمه ... ص: 414

اين از خبرهاي غيبي است كه به تو وحي مي كنيم، و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را (براي قرعه كشي به آب) مي افكندند تا كداميك كفالت و سرپرستي مريم كند، و (نيز) به هنگامي كه (دانشمندان براي كسب افتخار سرپرستي) با هم كشمكش داشتند نزد ايشان نبودي. (44)

تفسير: ... ص: 414

«ذلِكَ» اشاره است به آنچه سابقا درباره مريم و زكريا و يحيي گفته شد.

مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ (از خبرهاي غيبي) كه جز از طريق وحي از آن مطّلع نشدي.

نُوحِيهِ إِلَيْكَ (وحي مي كنيم به تو) يعني از راه اعجاز آن را به تو القا مي نماييم. به اين دليل كه آنچه را انسان نمي داند يا از راه مطالعه كتاب و يا تعلّم از ديگران مي آموزد و يا از طريق وحي و چون پيامبر اكرم، نه كتاب خواند و نه از كسي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 415

درس گرفته- زيرا نشو و نماي او در ميان قومي بود كه نه اهل كتاب بودند و نه باسواد- از اين رو خداوند بيان كرده كه تو اي پيامبر اين اخبار غيبي را جز از راه وحي به دست نياورده اي.

وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ و تو اي محمّد (ص) نزد ايشان نبودي وقتي كه احبار قلمهايشان را كه با آن تورات را مي نوشتند، در آب افكندند، تا از روي آنها با قرعه بفهمند كه چه كسي بايد سرپرستي مريم را به عهده گيرد، پس قلم زكريّا روي آب ايستاد [و برنده شد] ولي قلمهاي ديگران در آب فرو رفت «1» .

أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ تا بدانند كدام يك مريم را سرپرستي كند.

وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ و نزد ايشان نبودي

موقعي كه درباره (سرپرستي) مريم با يكديگر مخاصمه مي كردند.

[سوره آل عمران (3): آيات 45 تا 47] ... ص: 415

اشاره

إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ (46) قالَتْ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47)

__________________________________________________

1- مادر مريم پس از وضع حمل نوزاد خود را در پارچه اي پيچيد، و به معبد آورد و به دانشمندان و بزرگان بني اسرائيل خطاب كرد كه اين نوزاد براي خدمت خانه خدا نذر شده است، سرپرستي او را بر عهده بگيريد، از آن جا كه مريم از خانواده اي بزرگ (خانواده عمران) بود، دانشمندان و عابدان بني اسرائيل براي سرپرستي او بر يكديگر سبقت مي جستند، و لذا تصميم بر قرعه گرفتند، به كنار نهري آمدند و قلمها و چوبهايي كه به وسيله آنها قرعه مي زدند، حاضر كردند، و نام هر يك بر يكي از قلمها نوشته شد، هر قلمي در آب فرو مي رفت برنده قرعه نبود، تنها قلمي كه روي آب باقي مي ماند برنده قرعه محسوب مي شد. قلمي كه نام «زكريا» بر آن بود در اعماق آب فرو رفت و سپس روي آب آمد و سرپرستي «زكريا» نسبت به مريم مسلّم شد، و در واقع او از همه سزاوارتر بود زيرا، هم پيامبر خدا بود و هم همسر خاله مريم. تفسير نمونه، ج 2، ص 411- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 416

ترجمه ... ص: 416

(به ياد بياوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: اي مريم! خداوند تو را به كلمه اي (وجود با عظمتي) از طرف خودش بشارت مي دهد كه

نامش «مسيح عيسي بن مريم» است، در حالي كه در اين جهان و جهان ديگر صاحب شخصيّت خواهد بود و از مقربان است. (45)

و با مردم در گاهواره و در حالت كهولت (ميانسال شدن) سخن مي گويد و از صالحان است. (46)

(مريم) گفت: پروردگارا! چگونه فرزندي براي من خواهد بود در حالي كه انساني با من تماس نگرفته است؟ (در پاسخ او) گفت:

خداوند، اين گونه هر چه را بخواهد مي آفريند، هنگامي كه چيزي را مقرّر نمايد (و فرمان هستي آن را صادر كند) فقط به آن مي گويد: «موجود باش» آن نيز فورا موجود مي شود. (47)

تفسير: ... ص: 416

«إِذْ قالَتِ» در اين آيه «بدل» است از «إِذْ قالَتِ» [در آيه 42] و مي توان گفت بدل از «إِذْ يَخْتَصِمُونَ» در آيه قبل است.

يُبَشِّرُكِ تو را به چيزي خوشحال كننده بشارت مي دهد.

بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ «مسيح» معرب «مشيح» بوده و «مشيح» در زبان عبري به معناي مبارك است، مانند آيه: وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ «و خدا مرا هر كجا باشم مايه بركت و رحمت گردانيد» (مريم/ 31)، و عيسي نيز معرّب «ايشوع» است و در مورد ناميده شدن «مسيح» به اين نام اقوالي است:

1- زيرا جبرئيل او را در وقت ولادت با بالهاي خود مسح كرد تا از شر شيطان در امان بماند.

2- زيرا هيچ مبتلا و مريضي را مسح نمي كرد مگر اين كه شفا مي يافت.

و جمله «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ» مركب از سه چيز است:

1- «عيسي» كه نام اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 417

2- «مسيح» كه يكي از القاب شريف حضرت عيسي (ع) است.

3- «ابن» كه صفت «عيسي» است.

و چون اسم نشانه اي است كه با آن «مسمّي»

از غيرش تميز داده مي شود گويي گفته شده است با مجموع اين سه كلمه او از غير خود متمايز مي شود.

«وَجِيهاً» حال است از «كلمة» و همچنين، «وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ» و «يُكَلِّمُ النَّاسَ» و «مِنَ الصَّالِحِينَ» نيز حال از «كلمة» مي باشند، و معناي آيه اين است كه اي مريم خدا تو را به فرزندي بشارت مي دهد كه چنين اوصافي دارد:

الف- داراي جاه و منزلت است.

ب- در دنيا و آخرت از مقربان است.

ح- (با مردم در گهواره) سخن مي گويد.

د- از صالحان است.

و اين حال بودن صحيح است زيرا «كلمة» نكره موصوفه است، و منظور از «وجاهت» در دنيا، مقام نبوّت و رياست عيسي (ع) بر مردم و در آخرت شفاعت كردن و بلندي مقام اوست. و مقصود از اين كه مسيح (ع) از مقربان است، بالا رفتن او به آسمان است.

«فِي الْمَهْدِ» در محل نصب است، بنا بر اين كه «حال» از [ضمير در] «يكلم» باشد. و «كهلا» عطف بر [محل ] «في للهد» است و معناي آيه اين است كه او در حال كودكي و هم در حال بزرگي و كهولت با كلام پيامبران با مردم سخن مي گويد، بدون اين كه تفاوتي بين اين دو حالت باشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 48 تا 50] ... ص: 417

اشاره

وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48) وَ رَسُولاً إِلي بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49) وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ

لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 418

ترجمه ... ص: 418

و به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مي آموزد. (48)

و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل (قرار داده كه به آنها مي گويد:) من نشانه اي از طرف پروردگار شما برايتان آورده ام، من از گل چيزي به شكل پرنده مي سازم، سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا پرنده اي مي گردد، و كور مادرزاد و مبتلايان به برص (پيسي) را بهبودي مي بخشم و مردگان را زنده مي كنم و از آنچه مي خوريد و در خانه خود ذخيره مي كنيد به شما خبر مي دهم، مسلما در اينها نشانه اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد. (49)

و تصديق مي كنم آنچه را پيش از من از تورات بوده است (آمده ام) تا پاره اي از چيزهايي كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما حرام بوده است (مانند گوشت بعضي از چهارپايان و ماهيها) بر شما حلال كنم و نشانه اي از طرف پروردگارتان براي شما آورده ام، بنا بر اين از خدا بترسيد و از من پيروي نماييد. (50)

تفسير: ... ص: 418

در اعراب «وَ يُعَلِّمُهُ» چهار وجه ذكر شده است:

1- عطف بر «يبشرك» .

2- عطف بر «يخلق» .

3- عطف بر «وجيها» .

4- جمله مستأنفه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 419

«و نعلمه» به «نون» نيز قرائت شده است.

و درباره «رسولا» و «مصدقا» دو وجه وجود دارد:

1- اين كه تقدير جمله چنين باشد: «و يقول ارسلت رسولا باني قد جئتكم»، «و مصدقا لما بين يدي» .

2- اين كه هر يك از آن دو متضمن معناي نطق باشد، چنان كه گويي گفته شده: و ناطقا باني قد جئتكم و ناطقا باني اصدق ما بين يدي.

و در جمله «أَنِّي أَخْلُقُ» چهار وجه گفته شده است:

1- در

موضع نصب و بدل است از «أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ» .

2- در موضع جرّ و بدل است از «ءاية» .

3- در موضع رفع است، بنا بر اين كه تقدير جمله: هي اني اخلق لكم باشد.

4- جمله مستأنفه باشد، زيرا «اني اخلق» به كسر همزه نيز قرائت شده است.

و معناي آيه اين است كه من چيزي [گلي ] را به شكل و هيأت مرغ براي شما خلق مي كنم و در آن مي دمم، پس به قدرت و امر خدا مرغي زنده مانند ديگر مرغان خواهد شد.

وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ و كور مادرزاد را شفا مي دهم.

وَ الْأَبْرَصَ و نيز مبتلا به برص را كه بر پوستش لكه هاي سفيدي است.

وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ تكرار كلمه «باذن اللَّه» براي ردّ پندار و اعتقاد كساني است كه خيال كردند، عيسي (ع) خداست [تا بر آنها معلوم شود كه او با اذن و قدرت پروردگار كور مادرزاد را شفا مي داد و مرده را زنده مي كرد].

وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ عيسي (ع) [خطاب به افراد] مي گفت: فلاني تو فلان غذا را خورده اي و [به ديگري مي گفت ] اي فلاني چنين چيزي براي تو ذخيره شده است [و گفته او عين واقع بود].

جمله «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ» حمل بر «آية» مي شود، يعني «جئتكم بآية من ربكم و لا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 420

حل لكم» و مي توان گفت «مصدقا» نيز حمل بر «آيه» مي شود يعني جئتكم بآية و جئتكم مصدقا.

[گفته اند:] چيزهايي كه عيسي بر بني اسرائيل حلال كرد، عبارت بود از:

گوشت شتر و پيه و گوشت بعضي از ماهيان [كه در آيين موسي (ع) بر آنان حرام بود.]

وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ يعني با

حجّت و دليلي كه بر راست بودن نبوّت من گواه است. از جانب پروردگار به سوي شما آمده ام. «فَاتَّقُوا اللَّهَ» پس در تكذيب و مخالفت با من از خدا بترسيد، وَ أَطِيعُونِ و مرا اطاعت كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 51 تا 54] ... ص: 420

اشاره

إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (51) فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسي مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52) رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (53) وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (54)

ترجمه ... ص: 420

همانا خداوند پروردگار من و شماست او را بپرستيد (نه من و چيز ديگر را) اين است راه راست. (51)

هنگامي كه عيسي احساس كفر (و مخالفت از آنها كرد، گفت، كيست كه ياور من به سوي خدا گردد، حواريون (شاگردان مخصوص او) گفتند: ما ياران خداييم، به او ايمان آورديم و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده ايم. (52)

پروردگارا به آنچه نازل كرده اي ايمان آورده ايم و از فرستاده (تو) پيروي نموديم، ما را در زمره گواهان بنويس. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 421

(يهود و دشمنان مسيح) مكر نمودند و خدا هم (بر حفظ او و آيينش) چاره جويي كرد و خداوند بهترين چاره جويان است. (54)

تفسير: ... ص: 421

إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ خداوند مالك من و شماست، از اين رو عيسي (ع) اين سخن را گفت تا دليلي بر رد مسيحيان باشد كه مي گفتند: «مسيح پسر خداست» و منظورش اين است كه فرزندي مرا به خدا نسبت ندهيد، همانا من بنده اويم چنان كه شما بنده او هستيد.

فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسي مِنْهُمُ الْكُفْرَ و چون عيسي (ع) به كفر ايشان آگاه شد به گونه اي كه هيچ شك و ترديدي در آن نداشت، مانند آگاهي يافتن به چيزي كه با حواس قابل درك است.

قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ گفت ياران من و كساني كه خود را به خدا نسبت مي دهند كيانند تا مانند خدا مرا ياري كنند؟ بنا بر اين كلمه «الي اللَّه» متعلّق به «انصاري» است. و مي توان گفت متعلق است به محذوفي كه حال از ياء «انصاري» باشد، يعني «من انصاري ذاهبا الي اللَّه»؟

قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ حواريون گفتند ما ياران دين خدا و

رسول او هستيم. و حواري شخص، افراد مخصوص و برگزيده اوست و به زنان شهر نشين نيز به خاطر پاكيزگي [لباس ] و شفّاف بودن رنگشان «حواريّات» گفته مي شود.

حواريون عيسي (ع) 12 تن بودند و در علّت نام گذاري آنها به اين نام اقوالي است:

1- چون نوراني بودند و اثر عبادت در آنها آشكار بود، و يا چون دلهايشان پاك بود مثل پاكي لباس شسته شده و سپيد شده.

2- چون رختشوي بودند و لباسها را از چرك پاك و سپيد مي ساختند. «1» و حواريون

__________________________________________________

1- دو قول ديگر نيز ذكر شده كه عبارتند از:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 422

از عيسي (ع) تقاضا كردند كه به اسلام آوردن آنان گواهي دهد زيرا در قيامت پيامبران به سود و يا زيان قوم خود شهادت مي دهند.

فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ ما را با پيامبراني قرار بده كه براي امّتهاي خود گواهي مي دهند. و برخي گفته اند: يعني ما را با امّت محمّد (ص) قرار ده، زيرا امّت وي شاهد و گواه بر مردم هستند.

وَ مَكَرُوا كفار بني اسرائيل مكر كرده و تصميم به قتل عيسي گرفتند، و فردي را براي كشتن ناگهاني او به كار گماردند.

وَ مَكَرَ اللَّهُ و خدا نيز مكر كرد، و مكر او اين بود كه عيسي به آسمان رفت و خداوند مردي را كه خواست مباشر قتل عيسي بشود، شبيه او قرار داد و خودش به جاي عيسي به دار آويخته شد.

وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ خدا در مكر و حيله از آنان نيرومندتر و بر مجازات آنها به گونه اي كه مجازات شونده احساس و گمان آن را ندارد، تواناتر است.

[سوره آل عمران (3): آيه 55] ... ص: 422

اشاره

إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ

إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

ترجمه ... ص: 422

(به ياد بياوريد) هنگامي كه خدا به عيسي فرمود: من تو را بر مي گيرم و به سوي خود بالا مي برم و از كساني كه كافر شدند پاك مي سازم، و كساني كه از تو پيروي كردند، تا روز رستاخيز برتر از كساني

__________________________________________________

1- چون صياد بودند و ماهي مي گرفتند (از ابن عباس و سدّي) 2- چون از افراد مخصوص انبيا بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 423

كه كافر شدند، قرار مي دهيم، سپس بازگشت شما به سوي من است، و در ميان شما، در آنچه اختلاف داشتيد، داوري مي كنم. (55)

تفسير: ... ص: 423

إِذْ قالَ اللَّهُ «ظرف» براي «خير الماكرين» و يا براي «مكر اللَّه» است. «اني متوفيك» يعني عمر تو را كامل مي كنم، به اين معنا كه تو را از كشته شدن به دست كفّار حفظ مي كنم و مرگ تو را تا اجل حتمي به تأخير مي دارم و تو را به مرگ طبيعي مي ميرانم.

وَ رافِعُكَ إِلَيَّ تو را به آسمان و به جايگاه فرشتگان خود بالا مي برم.

وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا و تو را از سوء مجاورت و پليدي مصاحبت با كفّار پاك مي سازم.

در معناي «متوفيك» اقوالي ديگري گفته شده است:

1- يعني تو را از زمين بر مي گيرم، از قبيل اين كه بگويي: «توفيت مالي علي فلان» هر گاه مال خود را از او دريافت كني.

2- يعني اكنون كه تو را به آسمان بالا مي برم، پس از فرود آمدن از آن، تو را در هنگام فرا رسيدن مرگت مي ميرانم.

3- من تو را در خواب مي ميرانم. از قبيل آيه: وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها «و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسيده نيز در حال خواب روحش را قبض مي كند» (زمر/

42)، و منظور اين است كه تو را در حال خواب به آسمان بالا مي برم تا اين كه دچار وحشت نگردي و زماني كه در آسمان بيدار مي شوي مطمئن و مقرّب ذات حق باشي.

وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ خداوند كساني را كه از عيسي (ع) پيروي مي كنند، با دليل و برهان و در بيشتر اوقات با منطق و قدرت شمشير بر كفّار برتري مي دهد. و پيروان عيسي (ع) آن دسته از نصاري هستند كه به او ايمان آوردند، نه كساني مانند يهود و برخي از نصاري كه او را تكذيب كرده يا به دروغگويي متّهم كردند.ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 424

فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ تفسير اين حكم در آيه بعد است كه مي فرمايد: «فَأُعَذِّبُهُمْ» و «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» .

[سوره آل عمران (3): آيات 56 تا 58] ... ص: 424

اشاره

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (56) وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (57) ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ (58)

ترجمه ... ص: 424

امّا آنها كه كافر شدند، آنها را مجازات دردناكي در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياوراني ندارند. (56)

و امّا آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را به طور كامل خواهد داد، و خداوند ستمكاران را دوست نمي دارد. (57)

اينها كه بر تو مي خوانم از نشانه هاي حقانيّت تو است و يادآوري حكيمانه اي است. (58)

تفسير: ... ص: 424

«ذلك» اشاره است به خبري كه در آيات قبل درباره عيسي (ع) و غير او ذكر شد. «ذلك» مبتدا و «نتلوه عليك» خبر آن است. و «من الآيات» خبر بعد از خبر و يا خبر براي مبتداي محذوف است، و مي توان گفت «ذلك» به معناي «الذي» و «نتلوه» صله آن، و «من الآيات» خبر است.

وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ منظور قرآن است زيرا با حكمتهاي موجود در آن گويي به حكمت سخن مي گويد، چنان كه «دلالت»، «دليل» ناميده مي شود گرچه دليل در حقيقت همان دلالت كننده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 59 تا 61] ... ص: 424

اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (60) فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبِينَ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 425

ترجمه ... ص: 425

همانا مثل عيسي در نزد خدا، همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود موجود باش او هم فورا موجود شد. (59)

حق از جانب پروردگار تو است، بنا بر اين از ترديد كنندگان مباش. (60)

هر گاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كساني با تو، به محاجّه و ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مي نماييم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم. (61)

تفسير: ... ص: 425
اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ همانا موضوع عيسي (ع) و شگفتي تولّد او بدون پدر همچون موضوع آفرينش آدم است.

خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ اين جمله وجه شباهت عيسي (ع) را با آدم بيان مي كند، يعني همان طور كه خداوند آدم را از خاك و بدون پدر و مادر آفريد، عيسي (ع) را نيز بدون پدر آفريده است، در صورتي كه آفرينش آدم بدون پدر و مادر به مراتب شگفت انگيزتر و خارق العاده تر است از آفرينش عيسي كه بدون پدر متولد شده است، و معناي «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» اين است كه خداوند جسم خاكي او را كه از گل بود، نيرو داد.

ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ (سپس به او- آدم يا عيسي- گفت باش) يعني او را بشري بوجود آورد، چنان كه فرموده: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ «پس از آن خلقتي ديگر انشا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 426

نموديم» (مؤمنون/ 14).

فَيَكُونُ پس او

هم موجود گرديد. اين كلمه- گرچه دلالت بر حال و يا استقبال دارد ولي- از گذشته حكايت مي كند.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ اين جمله خبر براي مبتداي محذوف يعني «هو» است، مانند گفته اهل خيبر كه گفتند: «محمد و الخميس» يعني «هو محمد و الجيش» (او محمّد (ص) و سپاه اوست.) كه مبتدا حذف شده است.

فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس نباش از ترديد كنندگان. اين خطاب به منظور تحريك بر تحصيل يقين و اطمينان بيشتر است.

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ آن كس كه از نصاري با تو در مورد عيسي (ع) محاجّه و مجادله كند.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ پس از دلايل آشكاري كه بر تو رسيد و موجب علم شد.

فَقُلْ تَعالَوْا پس بگو بياييد و منظور آمدن از روي اراده و تصميم است چنان كه به كسي مي گويي: تعالي نفكر في هذه و المسالة: بيا تا به اين مسأله بينديشيم.

نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ هر يك از من و شما فرزندان و زنان خود و نيز كسي را كه جانش مثل جان اوست براي مباهله فرا خوانيم.

ثُمَّ نَبْتَهِلْ پس مباهله كنيم به اين معنا كه بگوييم: لعنت خدا بر هر دروغگويي از ما و شما. «بهلة» به فتح و ضم [بهلة] بمعناي لعنت و نفرين است و «بهله اللَّه» يعني خدا او را لعنت و از رحمت خود دور كند. از قبيل اين كه مي گويي: «أبهله» هر گاه شخص از چيزي دوري جويد و آن را رها كند و «نافة باهل» يعني شتري كه آن را به حال خود رها كرده و پستانش را در كيسه قرار نداده اند، تا نوزادش بتواند به آزادي شيرش را بنوشد. «ابتهال» در

اصل به همين معني است و سپس در هر دعايي كه با سعي و كوشش همراه است استعمال شده، گرچه متضمن لعن و نفرين نباشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 427

[شأن نزول ]: ... ص: 427

آيات مورد بحث درباره نمايندگان مسيحيان نجران يعني «عاقب» و «سيّد» و همراهان آن دو نازل شده است. چون پيامبر اكرم (ص) نصاري را دعوت به مباهله كرد، از وي مهلت خواستند تا به بزرگان خود مراجعه كنند و از آنان نظر بخواهند، و چون به مشورت با يكديگر پرداختند، از «عاقب» كه در ميان مسيحيان صاحب نظر بود، پرسيدند: اي بنده مسيح رأي تو [در مورد مباهله با محمّد (ص)] چيست؟ گفت: به خدا سوگند شما خود مي دانيد كه محمّد (ص) پيامبر و فرستاده خداست، و با نشانه هاي محكم از جانب پروردگار شما آمده است. به خدا سوگند هرگز قومي به مباهله با پيامبري نپرداخت، جز اين كه بزرگشان زنده نماند و كوچكشان به بزرگي نرسيد، [پس اگر با پيامبر اسلام مباهله كرديد هلاك خواهيد شد] و اگر بخواهيد با آيين خود مأنوس و همدم باشيد از مباهله با وي خودداري كنيد و از او جدا شويد و به ديار خود برگرديد. اين در حالي بود كه صبح روز بعد پيامبر (ص) آمد در حالي كه دست علي (ع) را گرفته بود و حسنين در جلو و فاطمه (ع) پشت سر آن حضرت در حركت بود، نصاري هم كه اسقفشان، ابو حارثه، در جلوشان بود، آمدند، اسقف- چون پيامبر و اهل بيت را ديد گفت:

چهره هايي را مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كوه ها را از جاي بكند، البته خواهد كند، پس با

او مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و بر روي زمين تا روز قيامت يك نصراني نخواهد ماند. پس مسيحيان گفتند: اي ابو القاسم ما با تو مباهله نمي كنيم ولي به مصالحه حاضريم، با ما مصالحه كن. پيامبر با آنها مصالحه كرد كه آنان هر سال دو هزار حلّه- هزار حله در ماه صفر و هزار حلّه در رجب- به پيامبر تحويل دهند، و نيز سي زره و سي نيزه و سي اسب عاريه دهند تا چنان چه در يمن آشوب و جنگي پيش آمد، مسلمانان از آنها استفاده كنند.

پيامبر اكرم (ص) فرمود: قسم به آن كه جانم در قبضه قدرت اوست هلاك آنان نزديك شده بود و اگر مباهله مي كردند همگي به صورت بوزينه و خوك مسخ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 428

مي شدند و بيابان بر آنها وادي آتش مي شد و يك سال طول نمي كشيد كه همه آنان نابود مي شدند.

اين آيه بروشني دلالت دارد بر فضيلت و بلندي مقام اصحاب كساء (ع) و اين كه آنان به مرحله اي از كمال رسيده اند كه هيچ كس نمي تواند آنان را محكوم نمايد.

[سوره آل عمران (3): آيات 62 تا 64] ... ص: 428

اشاره

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ (63) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

ترجمه ... ص: 428

همانا، اين سرگذشت واقعي (مسيح) است (و ادّعاهايي همچون الوهيّت او يا فرزند خدا بودنش بي اساس است) و هيچ معبودي جز خداوند يگانه نيست و خداوند توانا و حكيم است. (62)

اگر (با اين همه شواهد روشن، باز هم از پذيرش حق) روي گردانند (بدان كه حقيقت جو نيستند) خداوند از مفسده جويان آگاه است. (63)

بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما مساوي (مشترك) است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم، و چيزي را شريك او قرار ندهيم، و بعضي از ما بعض ديگر را، غير از خداوند يگانه، به خدايي نپذيرند، هر گاه (از اين دعوت) سر بر تابند، بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم. (64)

تفسير: ... ص: 428

إِنَّ هذا آنچه خداوند درباره عيسي و غيره بر تو حكايت كرد «لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ» حديث صدق و راستي است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 429

«من» در جمله «ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ» به منزله لاي نفي جنس در لا اله الا اللَّه است كه مبني بر فتح بوده و افاده مي كند معني استغراق نفي را و در مقام ردّ نصاري است كه قائل به تثليث (خدايان سه گانه) شده اند.

فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ تهديدي براي ترساندن نصاري از عذاب است.

چون احتجاج خداوند با اهل كتاب به پايان رسيد آنها را به توحيد دعوت كرده و فرموده است:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ بگو (يا محمّد) اي اهل كتاب بياييد به سوي كلمه اي كه مساوي است ميان ما و شما و قرآن و تورات و انجيل در آن اختلاف نكرده اند. جمله «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ

لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»، تفسير «كلمة» است يعني بياييد- همگي موحّد باشيم- و نگوييم عزير و مسيح پسران خدايند، (زيرا هر يك از آن دو مانند ما انسان هستند) و از پيشوايانمان در آنچه كه آنها حلال يا حرام كرده اند پيروي نكنيم. مانند آيه: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ «پيشوايان و رهبانان خود را به جاي خدا ارباب خود قرار دادند» (توبه/ 31).

و چون اين آيه نازل شد عدي بن حاتم گفت يا رسول اللَّه ما احبار، را نمي پرستيم. حضرت فرمود آيا ايشان به دلخواه خود حلال و حرام درست نمي كردند و شما هر چه مي كردند نمي پذيرفتيد؟ گفت بلي، يا رسول اللَّه، حضرت فرمود، ارباب قرار دادن آنها معنايش همين است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر از توحيد و بندگي حق اعراض كردند، فقولوا اشهدوا بانا مسلمون يعني پس بگوييد حجّت بر شما تمام شد و شما [اي اهل كتاب ] بايد اقرار كنيد كه ما مسلمانيم نه شما. و مي توان گفت اين خطاب از باب تعريض بوده و معنايش اين است كه شما خود گواهي دهيد كه كافر هستيد، زيرا پس از آشكار شدن حق از آن روگردان شديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 430

[سوره آل عمران (3): آيات 65 تا 67] ... ص: 430

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (67)

ترجمه ... ص: 430

اي اهل كتاب چرا درباره ابراهيم گفتگو و نزاع مي كنيد (و هر كدام او را پيرو آيين خودتان معرّفي مي نماييد) در حالي كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده اند، آيا انديشه نمي كنيد؟ (65)

شما كساني هستيد كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بوديد گفتگو كرديد، چرا درباره آنچه آگاه نيستيد گفتگو مي كنيد، و خدا مي داند و شما نمي دانيد. (66)

ابراهيم نه يهودي بود، و نه نصراني، بلكه فردي موحّد، خالص، و مسلمان بود، و هرگز از مشركان نبود. (67)

تفسير: ... ص: 430

دانشمندان يهود و نصاري نزد رسول خدا (ص) گرد آمدند و هر يك از اين دو گروه ادّعا مي كرد ابراهيم (ع) از آنها بوده است، در پاسخ ادّعاي يهود و نصاري گفته شده: آيين يهود، بعد از نزول تورات، و دين نصراني پس از نزول انجيل پديد آمده و از زمان ابراهيم (ع) تا زمان موسي 1000 سال و تا زمان عيسي 2000 سال فاصله است، پس چگونه [معقول است كه ] ابراهيم پيرو آيينهايي باشد كه ساليان متمادي پس از زمان او به وجود آمده است؟

أَ فَلا تَعْقِلُونَ چرا به اين امر نمي انديشيد تا اين كه به چنين نزاع و گفتگوي محالي نپردازيد.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ «ها» براي تنبيه و «انتم هؤلاء» مبتدا و خبر است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 431

«حاججتم» جمله مستأنفه و تفسير كننده جمله اوّلي است، يعني: شما اي گروه يهود و نصاري افراد جاهل و ناداني هستيد و آنچه كه بروشني بر جهالت و كم خرد بودن شما دلالت مي كند، اين است كه به نزاع و كشمكش با يكديگر پرداختيد.

فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ در آنچه مي دانستيد، و تورات و

انجيل از آن سخن به ميان آورده است.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ پس چرا مجادله مي كنيد درباره چيزي كه در كتابهاي آسماني شما (تورات و انجيل) چيزي راجع به اين كه ابراهيم پيرو كدام آيين بوده، ذكر نشده است؟! وَ اللَّهُ يَعْلَمُ و خدا وضعيّت ابراهيم و دين او را مي داند.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما نمي دانيد پس راجع به او سخن نگوييد. سپس خداوند به يهود و نصاري فهماند كه ابراهيم (ع) از آيين [تحريف شده ] آنان بيزار است: از اين رو فرموده: «و ما كان ...» يعني، ابراهيم جز موحد و مسلمان نبود.

«وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» او مشرك نبود، منظور از «مشركين» در اين آيه «يهود» و «نصاري» هستند، زيرا به خداوند شرك ورزيده و عزير و مسيح را شريك او مي دانستند.

[سوره آل عمران (3): آيات 68 تا 69] ... ص: 431

اشاره

إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (68) وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (69)

ترجمه ... ص: 431

سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروي كردند و (همچنين) اين پيامبر و كساني كه (به او) ايمان آورده اند، و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است. (68)

جمعي از اهل كتاب دوست داشتند (و مي خواستند) كه شما را گمراه كنند (امّا آنها نمي توانند شما را گمراه نمايند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 432

بلكه)، گمراه نمي كنند مگر خودشان را و نمي فهمند. (69)

تفسير: ... ص: 432

إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ همانا نزديكترين مردم به ابراهيم، «لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» :

آنانند كه در زمان خود ابراهيم و زمانهاي بعد از او پيروي كردند. «اولي» از ريشه «ولي» به معناي قرب (نزديك بودن) است.

وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا و خصوص اين پيامبر و كساني كه از امّت او كه ايمان آوردند.

وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ خدا عهده دار ياري كردن مؤمنان است.

وَدَّتْ طائِفَةٌ ... من اهل الكتاب لو يضلونكم و جماعتي از اهل كتاب آرزو كردند كاش مي توانستند شما را گمراه كنند. منظور از اهل كتاب در اين آيه خصوص يهوديان هستند، و آنها بودند كه حذيفه، عمّار و معاذ را به آيين يهود فرا خواندند و آرزو داشتند آنان را به دين يهود درآورند.

وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و ضرر گمراه كردن بر نمي گردد مگر به خودشان زيرا عذاب آنان به خاطر گمراه بودن خود و گمراه كردن ديگران دو برابر مي شود و يا منظور اين است كه آنها قادر به گمراه كردن مسلمانان نبوده و فقط افرادي مثل خود را مي توانند گمراه كنند.

وَ ما يَشْعُرُونَ و نمي دانند كه گرفتاري و سختي اين كار فقط به خودشان برمي گردد.

[سوره آل عمران (3): آيات 70 تا 71] ... ص: 432

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70) يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 433

ترجمه ... ص: 433

اي اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مي شويد در حالي كه (به صحّت و صدق آنها) گواهي مي دهيد. (70)

اي اهل كتاب چرا حق را با باطل (مي آميزيد) مشتبه مي كنيد (تا دگران نفهمند و گمراه شوند) و حقيقت را مكتوم مي داريد در حالي كه مي دانيد. (71)

تفسير: ... ص: 433

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ اي اهل كتاب چرا به تورات و انجيل كافر شديد؟! و كفر آنان از اين رو بود كه نشانه هاي صحّت نبوّت پيامبر و نيز اوصاف آن حضرت را كه تورات و انجيل از آن سخن گفته بود، تصديق نمي كردند.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ در حالي كه مي دانيد آنها آيات خداست. و گفته اند: منظور از «آيات خدا» قرآن است، يعني چرا كافر مي شويد به قرآن و دلايل نبوّت رسول اكرم (ص) در حالي كه صفات آن حضرت را در تورات و انجيل مشاهده مي كنيد.

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ منظور از «باطل» آياتي از تورات است كه آن را تحريف كرده اند، و مقصود از «حق» آياتي است كه آنها را تحريف نكردند.

وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ و نبوّت محمّد (ص) را كه حق است انكار مي كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 72 تا 74] ... ص: 433

اشاره

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72) وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللَّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (73) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 434

ترجمه: ... ص: 434

و جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد، (و باز گرديد) شايد آنها (نيز از آيين خود) بازگردند. (72)

و جز به كسي كه از آيين شما پيروي مي كند (واقعا) ايمان نياوريد، بگو (اي پيامبر) هدايت، هدايت الهي است و (تصوّر نكنيد) به كسي همانند آنچه به شما داده مي شود، داده شده و يا اين كه مي توانند نزد پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند، بگو برتري به دست پروردگار است و به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد، و خداوند وسعت دهنده آگاه است. (73)

هر كس را بخواهد ويژه رحمت خود مي كند، و خداوند داراي مواهب عظيم است. (74)

تفسير: ... ص: 434
[شأن نزول ]: ... ص: 434

[حسن و سدّي گويند:] 12 نفر از احبار يهود خيبر با هم توطئه كردند و با يكديگر قرار گذاشتند كه اوّل روز با زبان، نه با ايمان قلبي اظهار اسلام كنند و آخر روز از آن برگردند و اظهار كفر نمايند و بگويند علّت بازگشت ما از اسلام اين بود كه در كتب خود جستجو كرديم و با دانشمندان خويش هم مشاوره نموديم و دانستيم اوصافي كه در تورات براي محمّد (ص) بيان شده در آن نيست و در نتيجه كذب و بطلان روش او بر ما معلوم شد و هدفشان اين بود كه با اين كار در دل اصحاب آن حضرت ترديد ايجاد نمايند و بگويند اينها كه اهل كتاب و داناتر از ما هستند حق را بهتر مي شناسند و گرنه باز نمي گشتند.

وَجْهَ النَّهارِ يعني اوّل روز.

وَ لا تُؤْمِنُوا متعلق است به «أَنْ يُؤْتي

أَحَدٌ» و جمله ميان آن دو «معترضة» است يعني «و لا تظهروا ايمانكم بان يؤتي احد مثل ما اوتيتم الا لاهل دينكم دون غيرهم» و منظور اين است كه ايمان خود را به اين كه داده شده به مسلمانان از كتب آسماني مثل آنچه به شما عطا شده، پنهان كرده و آن را ابراز نكنيد مگر در جايي كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 435

تنها پيروان شما باشند، نه نزد مسلمانان و مشركان، زيرا چنان چه شما ايمان خود را اظهار نماييد، بر پايداري مسلمانان در ايمانشان مي افزايد و موجب ترغيب مشركان به اسلام مي شود.

أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ اين جمله عطف بر «ان يؤتي احد» است و ضمير در «يحاجوكم» به «احد» برمي گردد، زيرا «احد» [در لفظ مفرد ولي ] در معني جمع است، يعني تصديق نكنيد جز كسي را كه از دين شما پيروي كند، زيرا مسلمانان در روز قيامت به حق با شما محاجّه خواهند كرد و شما را نزد خداوند با دليل و برهان مغلوب خواهند ساخت.

و منظور از جمله معترضه «قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللَّهِ» اين است كه اي محمّد (ص) به آنها (يهود) بگو خدا هر كس را بخواهد موفّق مي دارد تا اسلام بياورد و يا اگر مسلمان است پايداري او بر اسلام نيز به توفيق الهي بستگي دارد و مكر شما سودي برايتان ندارد. و مقصود از جمله «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ» نيز هدايت و توفيق الهي است.

در آيه مورد بحث چند وجه وجود دارد:

1- اين كه كلام (يهود) در جمله «إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ» تمام شده و معناي آيه اين است كه تصديق نكنيد ايمان

ظاهري را مگر براي كساني كه گرچه اسلام آورده اند، از دين شما نيز پيروي مي كنند. زيرا آنها اميد بيشتري به بازگشتن تازه مسلمانان از اسلام داشتند و از سويي به اسلام گرويدن آنان، مشركان را بيشتر به خشم آورده بود. و معناي جمله «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» اين است كه چون به مسلمانان داده مي شود همانند آنچه به شما داده شد- نه به خاطر چيز ديگري- چنين توطئه اي انديشيديد و به عبارت ساده تر معناي آيه اين است كه حسد ورزي شما نسبت به مسلمانان كه همانند شما از برتري دانش و كتاب آسماني برخوردار شده اند شما را وادار به گفتن چيزي كرد كه گفتيد. و دليل بر اين معني قرائت ابن كثير است كه «أ ان يؤتي احد» قرائت كرده و همزه استفهام براي تقرير و توبيخ است يعني آيا به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 436

خاطر آنچه به مسلمانان عطا شده با يكديگر توطئه كرديد؟ و بنا بر اين معناي جمله «أَوْ يُحاجُّوكُمْ» اين است: آيا چون كه به مسلمانان داده مي شود همانند آنچه به شما داده شد و نيز چون آنان به خاطر كفرتان با شما نزد پروردگارتان محاجّه خواهند كرد چنين توطئه اي انديشيد؟! 2- اين كه «هُدَي اللَّهِ» بدل از «الهدي» است و «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» خبر براي «ان» باشد و معنايش اين است كه: بگو (اي پيامبر) اين هدايت خداوند است كه همانند آنچه را به يهود داده به شما نيز بدهد، تا بتوانيد نزد پروردگارتان با آنها محاجّه كنيد و با [منطق ] حق خود، [سخن ] باطل آنان را در هم كوبيده و دليلشان را باطل نماييد.

3- اين كه جملات «إِنَّ الْهُدي

هُدَي اللَّهِ» و «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» هر دو متعلّق به «قل» باشد و معناي آيه اين است كه اي پيامبر اين دو سخن را به آنان بگو: يكي اين كه به آنها تأكيد كن كه هدايت، هدايت الهي است و (حتي) دادن كتاب به غير شما يهود (نيز) هدايت خداوند است، و ديگر اين كه آنها را به خاطر مكر و حيله اي كه انديشيدند، سرزنش كن، و گويي گفته شده: اي پيامبر دو مطلب را به يهود گوشزد كن:

1- بگو هدايت هدايت الهي است.

2- بگو آيا به خاطر آنچه همانند شما به مسلمانان داده شده مكر نموديد و به باطل سخن گفتيد؟! آيات فوق معجزه آشكاري از پيامبر (ص) است زيرا در آنها يهود را از آنچه در باطن شان بود با خبر ساخت.

[سوره آل عمران (3): آيات 75 تا 76] ... ص: 436

اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75) بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (76)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 437

ترجمه ... ص: 437

و در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري به تو باز مي گرداند و كساني هستند كه اگر يك دينار هم به آنها بسپاري به تو باز نمي گرداند، مگر تا زماني كه بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي، اين به خاطر آن است كه مي گويند مادر برابر امّيين (غير يهود) مسئول نيستيم و بر خدا دروغ مي بندند در حالي كه مي دانند. (75)

آري كسي كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگاري پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد، زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست مي دارد. (76)

تفسير: ... ص: 437

[در اين آيه خداوند عيوب اهل كتاب را بيان مي كند.]

إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً مگر تا زماني كه تو اي صاحب حق بالاي سر او بايستي و با توسل به زور حق خود را مطالبه نمايي.

«ذلك» اشاره است به ترك اداء كه «لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» دلالت بر آن دارد و معنايش اين است كه نپرداختن حقوق ديگران به سبب اين بود كه مي گفتند: «لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ» يعني در مورد [غصب اموال ] كساني كه بر دين ما نيستند، هيچ گونه مجازات و حتي سرزنشي براي ما نيست، آنها (برخي از يهوديان) ستم كردن به مخالفان خود را نيز مباح و جايز مي شمردند و مي گفتند: در كتاب ما (تورات) حرمتي براي آنان وضع نشده است.

وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ و با اين ادّعا كه عمل آنان موافق با كتابشان است به خدا دروغ مي بندند.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و آنها به دروغگو بودن خود آگاه بودند [زيرا بخوبي مي دانستند كه در كتب آسماني شان به هيچ وجه چنين اجازه اي در مورد

خيانت در اموال ديگران به آنها داده نشده ولي براي توجيه اعمال زشت خويش اين چنين دروغ سازي كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 438

و به خدا نسبت مي دادند].

كلمه «بلي» اثبات مي كند آنچه را كه آنها نفي كرده اند، يعني آري، آنان نسبت به غير يهود مسئول هستند.

مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ جمله اي است مستأنفه، يعني هر كس به آنچه عهد كرده وفا نمايد.

وَ اتَّقي و با ترك خيانت و پيمان شكني از (معصيت) خدا پرهيز كند.

فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ خدا او را دوست دارد در اين جمله [براي تفخيم و تعظيم ] اسم ظاهر [متّقين ] جانشين ضمير شده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 77] ... ص: 438

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (77)

ترجمه ... ص: 438

كساني كه پيمان الهي و سوگندهاي خود را به بهاي اندكي معامله مي كنند، بهره اي در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمي گويد، و در قيامت نظر رحمت به آنها نخواهد كرد و آنها را (از گناه) پاك نمي كند و عذاب دردناكي براي آنهاست. (77)

تفسير: ... ص: 438
[شأن نزول ]: ... ص: 438

گفته اند: اين آيه درباره «حيّ بن اخطب» و «كعب بن اشرف» و نظير اين دو از يهود نازل شده كه آنچه را در تورات در مورد نبوّت آخرين پيامبر و نشانه هاي او، بيان شده بود، پنهان داشته و آن را تحريف نمودند.

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ كساني كه عهد خود را با خدا، يعني تصديق نبوّت پيامبر ما محمّد (ص) را تغيير مي دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 439

وَ أَيْمانِهِمْ و سوگندهايي را كه ياد كرده و گفتند: به خدا قسم كه به او ايمان آورده و به طور قطع ياري اش خواهيم نمود.

ثَمَناً قَلِيلًا (بهاي اندك و ناچيزي) از متاع دنيا، همچون رياست و رشوه خواري و غيره.

وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ (و خدا به آنها نمي نگرد) كنايه از اين كه خداوند آنها را خوار و بي ارزش مي داند، چنان كه گفته مي شود: فلاني نگاه به فلاني نمي كند، و منظور اين است كه بر او غضب كرده و او را به حساب نمي آورد.

وَ لا يُزَكِّيهِمْ و آنان را نمي ستايد.

[سوره آل عمران (3): آيه 78] ... ص: 439

اشاره

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (78)

ترجمه ... ص: 439

در ميان آنها (يهود) كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا) زبان خود را چنان مي پيچند كه گمان كنيد (آنچه را مي خوانند) از كتاب (خدا) است، در حالي كه از كتاب (خدا) نيست (حتي صريحا) مي گويند آن از طرف خداست، با اين كه از طرف خدا نمي باشد و به خدا دروغ مي بندند در حالي كه مي دانند. (78)

تفسير: ... ص: 439
[شأن نزول ]: ... ص: 440

گفته اند: اين آيه درباره يهودياني است كه پيش از كعب بن اشرف بودند و كتابي نوشتند و در آن صفات پيامبر اكرم (ص) را خلاف آنچه در تورات بود ذكر كردند، سپس يهود بني قريظه، نوشته هاي آنان را با آنچه از تورات اصلي نزدشان بود، در آميخته و به آن افزودند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 440

يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ هنگام تلاوت كتاب زبان خود را از تلاوت صحيح به تحريف شده بر مي گردانند.

لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ ضمير «ه» بر مي گردد به آنچه آنها با چرخش زبان تحريف كرده اند يعني تا شما اي مسلمانان گمان كنيد آنچه تحريف شده از كتاب خدا است.

وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ و حال آن كه از كتاب نازل شده بر موسي نيست بلكه اختراع خود آنهاست.

وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و گويند كه آن از جانب خدا است. اين جمله براي تأكيد جمله «هُوَ مِنَ الْكِتابِ» و نيز براي بسيار جلوه دادن زشتي كار آنهاست.

[سوره آل عمران (3): آيات 79 تا 80] ... ص: 440

اشاره

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79) وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

ترجمه ... ص: 440

براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسماني و حكمت و نبوّت به او دهد و سپس او به مردم بگويد به جاي خدا بنده من باشيد، بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) مردمي الهي باشيد به آن گونه كه كتاب خدا را آموخته ايد و درس خوانده ايد. (79)

و نه اين كه شما را دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد، آيا شما را به كفر دعوت مي كند، پس از آن كه مسلمان شديد؟! (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 441

تفسير: ... ص: 441
[شأن نزول ]: ... ص: 441

گويند: يكي از يهوديان بنام «ابو رافع» به همراه سرپرست هيأت اعزامي نجران (روزي در مدينه خدمت پيامبر رسيدند و) گفتند: اي محمّد آيا مي خواهي تو را بپرستيم و خدا بدانيم؟ حضرت فرمود: پناه بر خدا كه غير او را بپرستم و يا به پرستش غير او فرمان دهم، خداوند مرا براي چنين امري مبعوث و مأمور نكرده است، پس اين آيه نازل شد.

«حكم» يعني حكمت و منظور از حكمت «سنّت» است، يعني براي هيچ بشري شايسته و روا نيست كه مردم را به پرستش خود فرا خواند و پيامبران كه خداوند حكمت و نبوت را به آنها اختصاص داده است، از اين عمل به دور مي باشند، اين مطلب براي رد عقيده كساني است كه به پرستش عيسي (ع) اعتقاد داشتند [و مقام الوهيت براي او قائل بودند].

وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ (براي هيچ پيامبري شايسته نيست كه بگويد مرا عبادت كنيد) ولي سزاوار است كه بگويد «ربّانيين» باشيد.

«رباني» منسوب است به «رب» و الف و نون [و ياي نسبت ] به آن افزوده شده است، چنان كه «لحيانيّ» منسوب به

«لحيه» است.

و گفته اند: «ربّاني» يعني كسي كه سخت پاي بند دين خداست. و در اين كه منظور از «ربّانيين» در اين جا چيست، چند قول است:

1- يعني علما و فقها باشيد.

2- يعني معلّم مردم باشيد و از علم خود به آنها بياموزيد، چنان كه گفته مي شود: «انفق بمالك» يعني از مال خود انفاق كن.

بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ به سبب اين كه شما عالم بوده و تدريس علم مي كنيد.

«تعلمون» از باب تفعيل نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 442

«وَ لا يَأْمُرَكُمْ» كه به نصب قرائت شده عطف بر «ثم يقول» مي باشد، و در آن دو وجه است:

1- اين كه «لا» زايد و براي تأكيد معناي نفي در جمله «ما كان لبشر» [در آيه قبل ] است و معني آيه اين است كه براي هيچ انساني كه خدا او را به پيامبري برگزيده، شايسته نيست كه مردم را به توحيد و يكتاپرستي و ترك شرك دعوت كند و سپس آنان را به پرستش خود وادار نمايد و نيز امر كند «أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً» كه فرشتگان و پيامبران را خداي خود برگيرند.

2- «لا» زايد نيست و معناي آيه اين است كه رسول خدا (ص) قريش را از پرستش فرشتگان [و دختران خدا خواندن آنها] و يهود و نصاري را از عبادت عزير و مسيح [و فرزندان خدا دانستن آن دو] نهي مي كرد، و چون به آن حضرت گفتند:

«آيا مي خواهي تو را پرستش كرده و خدا بدانيم؟!» حضرت در پاسخ آنان فرمود:

براي هيچ انساني شايسته نيست كه خداوند او را به پيامبري برگزيند و او مردم را به پرستش خود دعوت كند، و حال آن كه

خداوند آنان را از عبادت فرشتگان و پيامبران نهي كرده است.

قرائت «يامركم» به رفع بنا بر اين كه ابتداي كلام باشد قوي تر است و قرائت عبد اللَّه كه «و لن يامركم» خوانده اين را تأييد مي كند.

ضمير در «لا يامركم» و «أ يأمركم» به «بشر» و گفته شده به «اللَّه» بر مي گردد.

و همزه در «أ يأمركم» براي انكار است، و معنايش اين است كه خداوند پيامبر را براي دعوت مردم به ايمان مبعوث مي گرداند پس چگونه او مسلمانان را به كفر فرا مي خواند؟!

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 443

[سوره آل عمران (3): آيات 81 تا 82] ... ص: 443

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

ترجمه ... ص: 443

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم، سپس پيامبري به سوي شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مي كند، به او ايمان بياوريد و او را ياري كنيد، سپس (خداوند) به آنها گفت: آيا اقرار به اين موضوع داريد و پيمان مؤكّد بر آن بستيد؟ گفتند (آري) اقرار داريم (خداوند به آنها) گفت: (بر اين پيمان مقدس) گواه باشيد من هم با شما گواهم. (81)

بنا بر اين كسي كه بعد از اين (پيمان محكم) روي گرداند از فاسقان است. (82)

تفسير: ... ص: 443

[اين آيه به يك اصل كلي اشاره مي كند و آن اين كه خداوند از پيامبران پيشين و پيروان آنها پيمان گرفته بود كه در برابر پيامبراني كه بعد از آنها مي آيند سر تسليم فرود آورند، و گذشته از ايمان آوردن به آنها، در ياري آنان براي پيشبرد اهدافشان از هيچ گونه كمكي فرو گذار نكنند.]

معناي آيه اين است كه خداوند به سبب كتاب و دانشي كه به پيامبران عطا كرده از آنان پيمان گرفته است. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: معني آيه اين است كه: خداوند از امّت هر يك از پيامبران عهد و ميثاق گرفت كه پيامبر خود را تصديق كرده و به شريعتي كه آورده عمل كنند، ولي آنها (با او مخالفت كرده و) به پيمانشان وفا نكردند و بسياري از آنان از دين خود دست برداشتند.

«لام» در «لماء آتيتكم» براي توطئه قسم و در «لتؤمنن» «جواب قسم» مي باشد، زيرا ميثاق گرفتن به معني درخواست سوگند است.

در «لماء آتيتكم» چند احتمال است:

1-

«ما» شرطيه و «لتومنن» جانشين جواب شرط و قسم هر دو شده است.

2- «ما» موصوله و به معناي «للذي ءاتيتكموه لتومنن به» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 444

3- «لَما آتَيْتُكُمْ» و «لماء آتيتكم» به كسر لام نيز قرائت شده است و معنايش اين است كه چون به شما برخي از كتب و حكمت عطا كردم و نيز به خاطر آمدن پيامبري كه آنچه را با شماست تصديق مي كند، بايد به او ايمان بياوريد. بنا بر اين «ما» مصدريه است و دو فعل «آتيتكم» و «جاءكم» در معنا مصدر هستند، و «لام» براي تعليل بر «ما» داخل شده است يعني چون خداوند به شما حكمت داد و پيامبري كه شما را امر كرده به او ايمان آورده و ياري اش كنيد موافق با شماست، از ملّتها ميثاق گرفته است كه به فرستاده او ايمان بياورند و او را ياري كنند.

4- «ما» موصولي است و جمله «ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» عطف بر «ءاتيتكم» است، زيرا «ما معكم» و «ما آتيتكم» به يك معناست. و گويي گفته شده: للذي آتيتكموه و جاءكم رسول مصدق له.

«قالَ» يعني خداوند به انبياء فرمود:

أَ أَقْرَرْتُمْ آيا به گرفتن پيمان از شما اقرار داريد و آن را تصديق مي كنيد؟

وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْرِي آيا عهد مرا (بر اين مطلب) از امم خود گرفته ايد؟

و عهد و پيمان از اين رو كه منعقد و بر آن تأكيد مي شود، «اصر» ناميده شده است.

قالُوا يعني انبياء گفتند:

أَقْرَرْنا اقرار كرديم به آنچه ما را امر به اقرار كردن به آن كردي.

قالَ فَاشْهَدُوا خدا فرمود بر امتهاي خود، بر اين امر شاهد باشيد.

وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ

و من هم با شما گواهم.

از علي (ع) روايت شده كه فرمود: خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين كه از او تعهد گرفت كه اگر در زمان بعثت محمّد (ص) زنده بود، به او ايمان آورد و او را ياري كند و نيز پيغمبران را امر فرمود كه از امّت خود نيز اين تعهّد را بگيرند.

فَمَنْ تَوَلَّي بَعْدَ ذلِكَ هر كس از ايمان به محمّد (ص) پس از [اين همه دلايل و بعد از] ميثاق گرفتن از انبياي گذشته، رو بگرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 445

فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ آنان از كافراني هستند كه از فرمان خدا سرپيچي نموده اند.

[سوره آل عمران (3): آيات 83 تا 84] ... ص: 445

اشاره

أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عِيسي وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)

ترجمه ... ص: 445

آيا آنها غير از آيين خدا مي طلبند؟ (آيين او همين اسلام است) و تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر (فرمان) او تسليمند و به سوي او باز مي گردند. (83)

بگو: ايمان به خدا آورديم و (همچنين) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده، و آنچه به موسي و عيسي و پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده است. ما در ميان آنها فرقي نمي گذاريم، و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم. (84)

تفسير: ... ص: 445

در اين جا همزه انكار داخل شده بر «فاء» عطف كه جمله اي را بر جمله ديگر عطف گرفته و معنايش اين است كه فاولئك هم الفاسقون فغير اللَّه يبغون، سپس همزه انكار بين دو جمله واقع شده است.

و مي توان گفت: فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ عطف بر [فعل ] محذوفي است و تقدير آيه چنين است: أ يتولون فغير دين اللَّه يبغون.

«ابو عمرو» [يكي از قراء سبعه ] «يبغون» با «ياء» و «ترجعون» با «تاء» مضمومه قرائت كرده است، زيرا [گفته است ] منظور از جويندگان غير دين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 446

خدا همان كساني هستند كه از دين خدا روگردانند، ولي مقصود از كساني كه به سوي خدا باز مي گردند تمام مردمند.

«يبغون» و «يرجعون» هر دو با «ياء» و «تبغون» و «ترجعون» هر دو با «تاء» نيز قرائت شده است.

«طوعا» و «كرها» منصوبند بنا بر حال بودن، يعني در حالي كه [جمعي ] با ميل و رغبت [و جمعي ] از روي اجبار [تسليم فرمان او شدند]. و گفته اند: طوع و رغبت براي خصوص اهل آسمانهاست، ولي اهل زمين

بعضي با توجه به ادله [اي كه حقانيّت اسلام را اثبات مي كرد] از روي اختيار اسلام آوردند و برخي از آنان با زور شمشير و يا پس از مشاهده آنچه كه آنها را وادار مي كرد، به اسلام گرويدند، مانند، به حركت درآمدن كوه [طور] بالاي سر يهود بني اسرائيل. «1» و يا هنگامي كه خود را به مرگ نزديك مي ديدند، در اين حال بود كه گفتند: ما به خداي يگانه ايمان داريم.

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ سپس خداوند در اين آيه به پيامبر اكرم (ص) دستور مي دهد كه از طرف خود و امّتش بگويد: به خدا ايمان آورديم و از اين رو ضمير در «قل» مفرد و در «ءامنا» به صورت جمع آمده است.

و ممكن است خداوند به خاطر شكوه و عظمت مقام پيامبر خويش دستور داده كه آن حضرت تنها از جانب خود سخن گويد. چنان كه سلاطين از طرف خود سخن مي گويند.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ما مخلص و موحّد بوده و در عبادت انبازي براي خداوند قرار نمي دهيم.

__________________________________________________

1- وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ. «و هنگامي كه كوه طور را بالاي سر آنها به حركت در آورديم» (اعراف/ 171).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 447

[سوره آل عمران (3): آيه 85] ... ص: 447

اشاره

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (85)

ترجمه ... ص: 447

كسي كه غير از اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زيانكاران است. (85)

تفسير: ... ص: 447

هر كس جز اسلام را كه همان (دين) توحيد و دين خالص خداوند است، ديني را مي جويد كه متدين و معتقد به آن باشد.

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، بلكه بر آن عقاب مي شود [و دليل اين معني دنباله آيه است ].

وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ و او به طور قطع جزو كساني است كه در خسران و زيانند.

[سوره آل عمران (3): آيات 86 تا 89] ... ص: 447

اشاره

كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (87) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (88) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (89)

ترجمه ... ص: 447

چگونه خداوند جمعيّتي را هدايت مي كند كه بعد از ايمان و گواهي به حقانيّت رسول و آمدن نشانه هاي روشن براي آنها، كافر شدند، و خدا جمعيّت ستمكاران را هدايت نخواهد كرد. (86)

كيفر آنها اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر ايشان است. (87)

آنها همواره در اين لعن (و نفرين) مي مانند، مجازات آنها تخفيف نمي يابد و به آنها مهلت داده نمي شود. (88)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 448

مگر كساني كه پس از آن توبه كنند و اصلاح شوند (و در مقام جبران گناهان گذشته برآيند كه توبه آنها پذيرفته خواهند شد، زيرا خداوند آمرزنده و بخشنده است. (89)

تفسير: ... ص: 448
[شأن نزول ]: ... ص: 448

گفته شده كه اين آيه درباره جمعي [از قبيله انصار] نازل شده است، كه مسلمان بودند و سپس [به خاطر فرار از مجازات قتلي كه مرتكب شده بودند] از اسلام برگشتند و به مكّه فرار كردند.

«وَ شَهِدُوا» عطف است بر معناي فعل كه در «بَعْدَ إِيمانِهِمْ» مي باشد، زيرا معني آيه اين است: آنها پس از آن كه ايمان آوردند و شهادت دادند كه ... و مي توان گفت «واو» حاليه و «قد» در تقدير است، و تقدير آيه اين است: ... كفروا و قد شهدوا ان الرسول حق، و معناي آيه اين است كه خداوند چگونه آنان را به راه ايمان هدايت كند و حال آن كه دست از ايمانشان برداشته اند، يعني ديگر راهي كه آنان را به ايمان هدايت كند وجود ندارد، چون راهي جز ايمان براي هدايتشان نيست و آنها خود آن راه را رها كردند.

و گفته اند: معناي آيه اين است كه خداوند چگونه به آنها لطف كند و حال آن كه سزاوار چنين

لطفي نيستند. زيرا خداي سبحان از تصميم آنها بر بازگشت به كفر آگاه بود، و آنچه بر تصميمشان دلالت داشت اين بود كه آنان پس از گواهي دادن به حقانيّت رسول خدا (ص) و فرستادن معجزاتي كه نبوّت آن حضرت را براي آنها ثابت مي كرد، كافر شدند و اينان يهود بودند كه پس از ايمان به پيامبر اكرم (ص) كافر شدند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ مگر كساني كه پس از كفر و ارتداد توبه كرده و به ايمان باز گردند.

وَ أَصْلَحُوا و اصلاح كنند آنچه را (از اعمال خود) باطل كرده اند، يا منظور اين است كه در خير و صلاح وارد شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 449

[سوره آل عمران (3): آيات 90 تا 91] ... ص: 449

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ (90) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)

ترجمه ... ص: 449

كساني كه پس از ايمانشان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هرگز توبه آنان پذيرفته نخواهد شد و ايشانند كه گمراهند. (90)

كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر روي زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال بد خويش بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد و بر ايشان عذاب دردناك است و ياوري نخواهند داشت. (91)

تفسير: ... ص: 449

منظور از «الَّذِينَ كَفَرُوا» يهود هستند كه پس از ايمان به موسي و عيسي كافر شدند و سپس با كافر شدن به «محمّد» (ص) بر كفر خود افزودند. و يا منظور اين است آنها پس از ايمان داشتن به آن حضرت پيش از بعثت به او كافر شدند و سپس با اصرار ورزيدن بر كفرشان و دشمني كردن با آن حضرت و نيز شكستن پيمان او و منع كردن ديگران از ايمان آوردن به او، بر كفر خود افزودند.

لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ توبه ايشان قبول نيست، چون از روي اخلاص نمي باشد و دليل آن جمله «أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ» است، يعني آنها از راه حق و صواب گمراه اند.

و گفته اند: يعني توبه ايشان در هنگام ديدن عذاب قبول نيست به اين معنا كه آنها توبه نمي كنند جز آن گاه كه مرگ را با چشم خود ببينند.

وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ و در حال كفر بميرند.

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ و هرگز از آنها فديه (بدل) پذيرفته نخواهد شد گرچه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 450

روي زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» بپردازد.

وَ لَوِ افْتَدي بِهِ مي توان گفت منظور

«و لو افتدي بمثله» است زيرا كلمه «مثل» در كلام عرب بسيار حذف مي شود. چنان كه گفته اند: «ضربته ضرب زيد» يعني «مثل ضرب زيد»، «و قضيّة و لا ابا حسن لها» يعني «و لا مثل ابي حسن لها» [اين جمله سخن عمر است كه پس از حل مشكل او توسط علي (ع) گفت و مضمونش اين است كه اين قضيّه مشكلي بود كه كسي جز مانند ابو الحسن نمي توانست آن را حل كند] چنان كه كلمه «مثل» در گفته عرب «مثلك لا يفعل كذا» افزوده مي شود، به جاي اين كه گفته شود: «انت لا يفعل كذا» يعني كسي چون تو چنين كاري را انجام نمي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 451

جزء چهارم از سوره آل عمران آيه 92 تا سوره نساء آيه 23

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 453

[سوره آل عمران (3): آيه 92] ... ص: 453

اشاره

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92)

ترجمه ... ص: 453

هرگز به- حقيقت- نيكوكاري نمي رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مي داريد- در راه خدا- انفاق كنيد، و آنچه انفاق مي كنيد خدا از آن با خبر است. (92)

تفسير: ... ص: 453

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ شما هرگز به حقيقت نيكي نخواهيد رسيد و از نيكان نخواهيد بود و گفته اند: مقصود اين است كه به ثواب و پاداش الهي دست نخواهيد يافت.

حتي تنفقوا مما تحبون «تا از اموالي كه آنها را دوست داريد انفاق كنيد» . مانند اين آيه كه مي فرمايد: أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ «از بهترين اموالي كه- از طريق تجارت- به دست آورده ايد و از آنچه از زمين براي شما خارج كرده ايم انفاق كنيد، نه اين كه از اموال وازده و ناپاك انفاق كنيد» (بقره/ 267).

عبد اللَّه، حتي تنفقوا بعض ما تحبون قرائت كرده است و اين قرائت دلالت دارد بر اين كه «من» در آيه از قبيل «من» در أخذت من المال «بعضي از مال را گرفتم» براي تبعيض است.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ «من» در اين جمله براي «تبيين» است، يعني از هر چه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 454

انفاق كنيد، چه مالي كه آن را دوست مي داريد و با ارزش است و يا دوست نداريد و بي ارزش مي باشد.

فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ و خداوند به هر چيزي كه انفاق مي كنيد داناست و بر طبق آن به شما پاداش مي دهد.

[سوره آل عمران (3): آيات 93 تا 95] ... ص: 454

اشاره

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلي نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (93) فَمَنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95)

ترجمه ... ص: 454

همه غذاها (ي پاك) بر بني اسرائيل حلال بود جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود (مانند گوشت شتر كه براي او ضرر داشت) بگو اگر راست مي گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد (93)

بنا بر اين آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مي بندند ستمگرند. (94)

بگو خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده) بنا بر اين از آيين ابراهيم پيروي كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود. (95)

تفسير: ... ص: 454

كُلُّ الطَّعامِ هر نوع غذا، و يا هر خوردني.

كانَ حِلًّا حلال بود «حل» مصدر است از حل الشي ء حلا مانند عز الشي ء عزا و ذلت الدابة ذلا، از اين رو صفت آوردن آن براي مذكّر و مؤنّث و مفرد و جمع يكسان است، چنان كه خداي سبحان فرموده: لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ «زنان مؤمن بر شوهران كافرشان حلال نيستند» (ممتحنه/ 10).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 455

إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلي نَفْسِهِ درباره آنچه اسرائيل يعني يعقوب (ع) بر خود حرام كرده بود، اختلاف است:

1- گوشت شتر و شير آن بود.

2- گفته اند منظور گوشت شتر و هر شير نوشيدني است يعقوب، به درد «عرق النساء»»

مبتلا بود و هنگامي كه گوشت و شير شتر را مي خورد بيماري او شدّت مي يافت از اين رو أطبّا توصيه كردند كه از خوردن آنها اجتناب كند، سپس او به اذن خداوند خوردن همه آنها را بر خود حرام كرد، و [تدريجا اين امر بر بعضي مشتبه شد و تصور كردند كه ] گويي خداوند خوردن گوشت و شير شتر را از ابتدا حرام كرده است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ

پيش از نزول تورات بر بني اسرائيل غير از خوردنيهايي كه آنها به پيروي از يعقوب بر خود حرام كرده بودند، تمام طعامها حلال بود اگر چه پس از نزول تورات بر اثر ظلم و ستم يهود پاره اي از غذاهاي پاكيزه و لذيذ [به عنوان مجازات ] بر آنها حرام شد.

اين جمله ردّ بر يهود است كه مي خواستند خود را تبرئه كنند از آنچه در قرآن سخن به ميان آمده است، يعني حرام شدن غذاهاي پاكيزه بر آنها به خاطر ظلم و ستمشان، آنجا كه مي فرمايد: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ «آنها- يهود- چون ستم كردند ما با اين تحريم آنها را مجازات كرديم» (انعام/ 146). و نيز فرموده: فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ «پس به جهت ظلمي كه يهود- درباره پيامبران و عيسي (ع) و در حق خود- كردند ما نعمتهاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود، حرام كرديم.» (نساء/ 160) يهود گفتند ما اوّلين كساني نيستيم كه برخي از طعامها بر آنان حرام شده است، بلكه خوردن آنها بر نوح و ابراهيم و بر پيامبران بني اسرائيل بعد از ابراهيم

__________________________________________________

1- «عرق النساء» يك نوع بيماري عصبي است كه امروزه به آن «سياتيك» مي گويند و بر اثر آن اعصاب كمر و پاها بشدّت ناراحت مي شود، به طوري كه گاهي قدرت حركت از انسان سلب مي گردد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 456

نيز حرام بوده تا اين كه اين تحريم به ما رسيده است ولي خداي متعال سخن آنان را تكذيب كرده و مي فرمايد:

قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ اي پيامبر به يهود بگو اگر در ادّعاي خود راستگوييد، تورات موجود نزد خود را بياوريد و

بخوانيد تا معلوم شود كه اين تحريم بعدها بر اثر ظلم و ستم شما صورت گرفته، نه اين كه از قديم بوده است چنان كه شما مي گوييد و يهود با اين دعوت جرأت نكرد تورات را بيرون آورد [زيرا مي دانست ادّعاي آنها نادرست است ] از اين رو بهت زده و سرافكنده شدند.

فَمَنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ

پس آنان كه گمان مي كنند، برخي از غذاهاي پاكيزه قبل از نزول تورات بر پيامبران و بر مردم بني اسرائيل حرام بوده است و به خداوند دروغ مي بندند، فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

، آنان به خود ستم كرده اند.

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ اين جمله كنايه از كذب يهود است يعني ثابت شد كه خدا در آنچه نازل كرده راستگوست و شما دروغ مي گوييد.

فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ پس از آيين ابراهيم (ع) كه همان آيين محمّد (ص) و گروندگان به اوست، پيروي كنيد.

سپس خداي سبحان به منظور تبرئه ابراهيم از آنچه يهود و مشركان به او نسبت مي دادند يعني پيروي ابراهيم از آيين آنها، فرموده است:

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و او- ابراهيم- از مشركان نبود.

[سوره آل عمران (3): آيات 96 تا 97] ... ص: 456

اشاره

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ (96) فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (97)

ترجمه ... ص: 456

نخستين خانه اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است. (96)

در آن نشانه هاي روشن است (از جمله) مقام ابراهيم، و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند. آنها كه توانايي رفتن به سوي آن را دارند، و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانيده) و خداوند از همه جهانيان بي نياز است. (97)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 457

تفسير: ... ص: 457

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ يعني اوّلين خانه اي كه براي مردم، محل پرستش قرار داده شد، خانه «كعبه» بود. «وضع للناس» صفت براي «بيت» است.

«بكة» علم براي شهر حرام است و «مكّه» و «بكّه» دو لغت و به يك معناست. و گفته اند: «مكه» نام مجموع شهر است و «بكه» نام محلي است كه مسجد الحرام در آن واقع شده است، و چون مردم براي طواف كعبه در آن جا ازدحام مي كنند، «بكه» ناميده شده است.

«مباركا» يعني پر خير و بركت و گفته اند مبارك است چون همواره در آن جا عبادت انجام مي شود. نصب «مباركا» [و «هدي»] بنا بر اين است كه «حال» از ضمير در ظرف [موضع ] باشد.

وَ هُديً لِلْعالَمِينَ كعبه مايه هدايت جهانيان است، زيرا قبله و پرستشگاه آنان است. و گفته اند: «كعبه موجب دلالت و راهنمايي مردم به سوي خداي عز اسمه است چون هر جبّاري كه خواست آن را ويران كند و مورد تجاوز قرار دهد، مانند اصحاب فيل و غيره خدا آنها را هلاك كرده است.

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مي توان

«مقام ابراهيم» را به تنهايي «عطف بيان» براي «آيات» دانست، به اين معنا كه «مقام ابراهيم» [گر چه يكي است ولي ] به دليل اين كه دلالت زيادي بر قدرت خداوند دارد و مشتمل بر نشانه هاي قدرت او از قبيل اثر گذاردن پاي ابراهيم (ع) بر سنگ سخت و فرو رفتن مچ دو پايش تا برآمدگي آن در سنگ مي باشد، به منزله [جمع و] آيات كثير است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 458

و مي توان گفت مقام ابراهيم و أمن من دخله عطف بيان براي «آيات» است، زيرا عدد (دو) نوعي جمع است و جايز است با ذكر دو نشانه، از ذكر بقيّه آنها صرف نظر شود تا دلالت بر كثرت آيات كند، يعني علاه بر «مقام ابراهيم» و امنيّت داخل شونده، نشانه هاي فراوان ديگري بر قدرت خداوند در كعبه وجود دارد. مانند سخن «جرير» شاعر عرب كه مي گويد:

كانت حنيفة أثلاثا فثلثهم من العبيد و ثلث من مواليها

«اهل قبيله حنيفه سه ثلث بودند، يك ثلث آنان از غلامان و بردگان و يك ثلث شان از آزاد شدگان بودند» . و شاعر از ذكر ثلث ديگر [اشراف و بزرگان ] صرف نظر كرده است.

وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً درباره اين جمله چند قول است:

1- كسي كه هر جنايتي را مرتكب مي شد، و آن گاه به كعبه پناه مي برد و [تا زماني كه داخل حرم بود] جلب و تعقيب نمي شد.

2- جمله خبريّه و به معناي امر است، يعني، هر كس حد بر او واجب شد و به حرم پناه برد، به او چيزي نفروشند، از او چيزي نخرند، و با او معامله نكنند تا از حرم خارج شود و در بيرون

حرم حدّ بر او جاري شود و در داخل حرم نبايد متعرّض او شوند، و اين قول از ائمّه ما- عليهم السّلام- روايت شده است.

3- و نيز روايت شده است كه: هر كس با معرفت به جميع واجبات وارد آن شود، در آخرت از عذاب ابدي در امان خواهد بود.

[و چون خداوند فضيلت «بيت» را ذكر كرد به دنبال آن وجوب حجّة الاسلام را بيان كرده و فرموده:] وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «حج البيت» به كسر حاء قرائت شده است و در آيه چند نوع تأكيد در مورد حجّ وجود دارد چنان كه جمله:

و للَّه علي الناس حج البيت دلالت مي كند بر اين كه انجام حج حق واجب خداوند بر مردم است و اين تكليف از عهده آنان ساقط نمي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 459

سپس به منظور توضيح ابهام و تفصيل اجمالي كه در جمله قبل وجود دارد، جمله من استطاع إليه سبيلا بدل آورده شده است. آن گاه به جاي اين كه گفته شود:

و من لم يحج به خاطر سخت گرفتن بر كساني كه حج را ترك مي كنند، فرموده است: و من كفر [كه ترك كننده حج را كافر دانسته ]، چنان كه در حديث آمده است:

«هر كس عمدا نماز را ترك كند كافر است» «1» سپس فرمود: فان اللَّه غني عن العالمين. و نفرمود: غني عن الحج تا اين تعبير (ان اللَّه غني عن العالمين) كه به معناي استغناي كامل خداوند است، دلالت بيشتري بر خشم و غضب خداوند داشته باشد، خشمي كه از آن تعبير به استغنا شده است، و در خبر است كه: «اگر مردم عمل

حجّ را [حتي ] براي يك سال ترك كنند خداوند به آنان مهلت نخواهد داد.

[سوره آل عمران (3): آيات 98 تا 99] ... ص: 459

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلي ما تَعْمَلُونَ (98) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)

ترجمه ... ص: 459

بگو اي اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مي ورزيد با آن كه خدا گواه بر اعمال شماست (98)

بگو اي اهل كتاب! چرا افرادي را كه ايمان آورده اند، از راه خدا باز مي داريد و مي خواهيد اين راه را كج سازيد، در حالي كه شما (به درستي اين راه) گواه هستيد و خداوند از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست. (99)

تفسير: ... ص: 459

«واو» در وَ اللَّهُ شَهِيدٌ، «حاليه» و معناي آيه اين است كه چرا به آياتي كه شما را به صدق نبوّت محمّد (ص) راهنمايي مي كند، كفر مي ورزيد و حال آن كه

__________________________________________________

1-

من ترك الصلاة متعمدا فقد كفر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 460

خداوند اعمال شما را مشاهده مي كند و شما را بر انجام آن كيفر خواهد داد؟ پس چگونه جرأت مي كنيد به آيات خدا كفر بورزيد؟! منظور از «سبيل اللَّه» (راه خدا) كه يهود مأمور پيمودن آن شدند، آيين اسلام است، ولي آنها [نه تنها خود به اسلام نگرويدند بلكه ] با مكر و حيله سعي مي كردند مؤمنان را از راه خدا و اسلام باز دارند و نيز با ياد آوري جنگهايي كه در جاهليّت ميان قبايل «اوس» و «خزرج» بوده است، بذر عداوت و دشمني را در ميانشان مي افكندند، تا آنان را به جنگهاي جاهلي برگردانند.

تَبْغُونَها عِوَجاً مي خواهيد راه مستقيم الهي را [در نظر آنها] كج و نادرست جلوه دهيد و ديگران را نيز از راه خدا منحرف سازيد؟

وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ در معناي اين جمله دو قول است:

1- شما مي دانيد كه راه حق راهي است كه خدا آن را پسنديده و بدان راضي شده است و شما درستي اين مطلب را در كتابتان مي يابيد.

2- در حالي كه شما

(اي گروه احبار) در ميان پيروان دين خود گواه هستيد و آنها به گفتار شما اعتماد مي كنند.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «خدا هرگز از اعمال شما غافل نيست» اين جمله تهديدي براي آنان محسوب مي شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 100 تا 101] ... ص: 460

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ (100) وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (101)

ترجمه ... ص: 460

اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از جمعي از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكني و شعله ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان به كفر باز مي گردانند (100)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 461

و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اين كه (در دامان وحي قرار گرفته ايد) و آيات خدا بر شما خوانده مي شود و پيامبر او در ميان شماست، (بنا بر اين به خدا تمسك جوييد) و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است. (101)

تفسير: ... ص: 461

خداي سبحان «اوس» و «خزرج» را مخاطب ساخته و فرموده است: إن تطيعوا اگر در زنده كردن كينه هايي كه در جاهليّت ميان شما بوده از يهود اطاعت كنيد. يردوكم بعد إيمانكم شما را پس از ايمان به كفر باز مي گردانند. سپس براي بزرگ جلوه دادن اين مطلب به آنها فرمود:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ چگونه و از كجا كفر در دلهاي شما راه مي يابد و حال آن كه رسول خدا (ص) در ميان شماست و شما را موعظه مي كند و متنبّه مي سازد و آيات خدا با زبان او بر شما خوانده مي شود.

وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ و هر كس به دين خدا تمسك جويد به طور قطع هدايت مي يابد.

[سوره آل عمران (3): آيات 102 تا 103] ... ص: 461

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)

ترجمه ... ص: 461

اي كساني كه ايمان آورده ايد! آن چنان كه حق تقوي و پرهيزكاري است از خدا بپرهيزيد، و از دنيا نرويد مگر اين كه مسلمان باشيد (102)

و همگي به ريسمان خدا (قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 462

شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد، خدا شما را از آن جا برگرفت (و نجات داد) اين چنين خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد، شايد هدايت شويد. (103)

تفسير: ... ص: 462

اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ بترسيد از خداوند آن گونه كه ترس از او لازم است. در باره «حق تقاته» چند وجه ذكر شده است:

1- منظور از آن عمل كردن به واجبات و ترك محرّمات است.

2- «حق تقوي» و پرهيزگاري اين است كه پيوسته فرمان خدا را اطاعت كني، و هيچ گاه معصيت ننمايي، همواره به ياد او باشي و او را فراموش نكني، و در برابر نعمتهاي او شكرگزار باشي و كفران نعمت او ننمايي. اين قول از امام صادق (ع) نقل شده است «1» .

مانند اين آيه است: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ (تغابن/ 16) يعني به تقواي الهي اهتمام ورزيد و تا آنجا كه در توان داريد هيچ يك از واجبات را ترك نكنيد.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ طوري نباشيد كه هر گاه مرگ به سراغ شما آمد، غير مسلمان بميريد، چنان كه در جنگ به كسي كه از وي ياري مي طلبند گفته مي شود: لا تأتني

إلا و أنت علي فرس «جز سوار بر اسب به ياري من نيايي» و در اين جا شخص مخاطب خويش را- در واقع- از آمدن نهي نمي كند، بلكه او را از حالتي خلاف آنچه در وقت آمدن به ياد او آورده نهي مي كند.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً درباره اين كه منظور از «حبل اللَّه» چيست؟

چند قول است:

__________________________________________________

1-

عن الصادق (ع): هو أن يطاع فلا يعصي و يذكر فلا ينسي و يشكر فلا يكفر. «حق تقوا اين است كه انسان از خدا فرمان برد و هيچ گاه معصيت او نكند، همواره به ياد او باشد و هرگز او را فراموش نكند، و در برابر نعمتهاي او شكرگزار باشد و كفران نعمت او نكند. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 463

1- در تمسك به عهد و پيماني كه خداوند با بندگانش دارد كه همان ايمان و بندگي است اجتماع كنيد.

2- منظور، قرآن است.

3- مقصود «ائمّه» عليهم السلام هستند. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود «2» : «حبل اللَّه «3»» ما هستيم.

وَ لا تَفَرَّقُوا و با ايجاد اختلاف در ميان خود از حق جدا نشويد، چنان كه «يهود» و «نصاري» با هم اختلاف كردند و متفرّق شدند.

مشركان عرب در جاهليت به يكديگر تعدّي و تجاوز مي كردند، به طوري كه جنگهاي ميان «اوس» و «خزرج» 120 سال به طول انجاميده بود تا وقتي كه خداوند به وسيله پيامبر اسلام (ص) ميان دلهاي آنان الفت ايجاد كرد و كينه هاي گذشته را از ميان برد.

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً به وسيله نعمت خداوند برادر و دوست يكديگر شديد و دوستي شما ادامه پيدا كرد.

وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ و شما [اصحاب

پيامبر] به خاطر كفرتان بر لبه گودالي از آتش جهنّم قرار داشتيد و در آستانه سقوط در آن بوديد.

فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها و خداوند شما را به وسيله اسلام از اين پرتگاه نجات داد.

كَذلِكَ يعني نظير آن بيان [كه بر شما خوانده شد].

يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ خداوند آيات خود را براي شما بيان مي كند، تا بر هدايت شما افزوده شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 104 تا 105] ... ص: 463

اشاره

وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (105)

__________________________________________________

2-

الصادق (ع): نحن حبل اللَّه.

3- منظور از ريسمان الهي هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است، خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 464

ترجمه ... ص: 464

بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيكي كنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند و آنها رستگارانند (104)

و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم) پس از آن كه نشانه هاي روشن (پروردگار) به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمي دارند. (105)

تفسير: ... ص: 464

درباره «من» (منكم) دو قول است:

1- براي تبعيض است، زيرا امر به معروف و نهي از منكر از واجبات كفايي است و (فقط) كسي صلاحيّت آن را دارد كه اوّلا: «معروف» و «منكر» را بشناسد و ثانيا روش امر به معروف و نهي از منكر را بداند، زيرا اگر به اين دو شرط جاهل باشد، بسا ممكن است به منكر امر و از معروف نهي كند.

2- براي «تبيين» است و جمله وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ به معني و كونوا أمة مي باشد مانند آيه: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، «شما بهترين امّتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف مي كنيد» . (آل عمران/ 110) وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فقط اينها شايسته رستگاري اند نه ديگران. خداي سبحان نخست دعوت به خير [دين ] را ذكر فرموده، زيرا در بين همه تكاليف تكليفي عام و همگاني است، ولي امر به معروف و نهي از منكر را چون تكليف خاصّي است در مرتبه دوّم ذكر كرده است.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا و شبيه كساني كه در دين پراكنده و دسته دسته شدند يعني يهود و نصارا نباشيد.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ پس از آن كه نشانه هاي روشني به آنان رسيد كه موجب اتّفاق نظر و همدلي و تجمّع آنان بر كلمه

حق مي شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 465

[سوره آل عمران (3): آيات 106 تا 108] ... ص: 465

اشاره

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (107) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ (108)

ترجمه ... ص: 465

(آن عذاب بزرگ نفاق افكنان) روزي خواهد بود كه صورتهايي سفيد و صورتهايي سياه مي گردد: امّا آنها كه چهره هايشان سياه شده (به آنها گفته مي شود) آيا بعد از ايمان (و اخوت و برادري در سايه آن) كافر شديد؟ پس (اكنون) بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد (106)

و امّا آنها كه چهره هايشان سفيد شده در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن مي مانند (107)

اينها آيات خدا است كه به حق بر تو مي خوانيم و خداوند (هيچ گاه) ستمي براي جهانيان نمي خواهد. (108)

تفسير: ... ص: 465

يَوْمَ تَبْيَضُّ منصوب است به لهم عذاب عظيم. «بياض» (سفيدي) از نور و «سواد» (سياهي) از ظلمت ناشي مي شود و كسي كه نور حق در وجود او باشد نشانه اش سفيدي رنگ و نوراني بودن چهره و سفيدي رخسار اوست و نورش از پيشاپيش و سمت راستش در حركت است و كسي كه اهل باطل باشد نشانه آن تيره گي رنگ و گرفتگي چهره و سياهي رخسار اوست و تاريكي از هر سو وي را احاطه كرده است و ما از ظلمت باطل و اهل آن به خداوند و فضل او پناه مي بريم.

[آن گاه خطاب به آنان گفته مي شود]:

«أَ كَفَرْتُمْ» آيا كافر شديد؟! همزه براي توبيخ و سرزنش و تعجّب از حال آنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 466

است، و درباره اين كه چه كساني پس از ايمان كافر شدند اقوالي است:

1- مقصود اهل بدعت و هوا و هوس و انديشه هاي باطل هستند.

2- آنها كساني هستند كه مرتد شده اند.

3- منظور «خوارج» مي باشند.

فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ يعني در نعمت الهي كه همان ثواب هميشگي است به سر خواهند برد.

هُمْ فِيها خالِدُونَ جمله مستأنفه است، گويي سؤال

شده است كه سپيد رويان چگونه در نعمت دائمي [بهشت ] هستند؟ در پاسخ گفته شده: «هُمْ فِيها خالِدُونَ»، آنها براي هميشه در جوار رحمت خدا [بهشت ] خواهند بود و هرگز از آن جا كوچ نمي كنند و نمي ميرند.

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ آنچه گفته شد آيات الهي است كه براي وعده و وعيد نازل شده است.

نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ آن آيات را در حالي كه همراه با حق و عدالت است بر تو مي خوانيم.

وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً خداوند قصد ظلم به كسي ندارد تا اين كه او را بدون گناه مؤاخذه كند و يا بر كيفر شخص گناهكار بيفزايد و يا از ثواب نيكوكاري بكاهد.

منظور از «لِلْعالَمِينَ» اين است كه خداوند نمي خواهد به هيچ يك از مخلوقاتش ذرهّ اي ستم روا دارد.

[سوره آل عمران (3): آيات 109 تا 110] ... ص: 466

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109) كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 467

ترجمه ... ص: 467

و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالي كه) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مال اوست و همه كارها به سوي او باز مي گردد (و به فرمان اوست) (109)

شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد، و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آيين درخشاني) ايمان آورند به سود آنها است (ولي تنها) عده كمي از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق مي باشند. (110)

تفسير: ... ص: 467

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ در اين آيه خداي سبحان دليل بي نيازي خود را از ستم كردن بيان مي كند و مي فرمايد: چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالي كه آنچه در آسمانها و زمين است متعلق به اوست و كارهاي مردم به سوي او باز مي گردد. و به جاي ضمير (إليه) اسم ظاهر آمده است تا در ذكر عظيم تر باشد.

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ در معناي اين جمله چند قول است:

1- شما بهترين امتي هستيد كه آفريده شده ايد، زيرا «كان» (بود) عبارت است از بودن شي ء در زمان گذشته بدون آن كه دليلي بر عدم وجود آن در سابق باشد و يا زوال و انقطاعي بر آن عارض شود.

2- بهترين امّت در علم خدا [و لوح محفوظ] مي باشيد.

3- شما امتي هستيد كه به عنوان بهترين امّتها [در كتب آسماني و] در ميان امّتهاي گذشته از شما ياد شده است.

أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ براي مردم آشكار شده است.

تَأْمُرُونَ جمله مستأنفه اي است كه به وسيله آن دليل بهترين امّت بودن بيان شده است،

چنان كه گفته مي شود: زيد كريم يطعم الناس و يكسوهم و يحسن إليهم، يعني زيد شخص كريم و بزرگواري است، زيرا مردم را اطعام مي كند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 468

برهنه ها را مي پوشاند و به آنها نيكي مي كند.

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ اگر اهل كتاب به پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان مي آوردند.

لَكانَ خَيْراً لَهُمْ اين ايمان در دنيا و آخرت بر ايشان بهتر خواهد بود. منهم المؤمنون، بعضي از اهل كتاب معترف اند [به آنچه كتابشان بر آن دلالت دارد] مانند عبد اللَّه بن سلام و اصحاب و ياران يهودي اش و نجاشي و اصحاب نصراني اش كه ايمان آوردند.

وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ بيشتر آنان در كفرشان سركش و گستاخند.

[سوره آل عمران (3): آيات 111 تا 112] ... ص: 468

اشاره

لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذيً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (111) ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (112)

ترجمه ... ص: 468

آنها (اهل كتاب مخصوصا يهود) هرگز نمي توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاي مختصر، و اگر با شما پيكار كنند به شما پشت خواهند كرد (و شكست خواهند خورد) سپس كسي آنها را ياري نمي كند (111)

آنها هر كجا يافت شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است، مگر به دين خدا و عهد مردم (مسلمانان) در آيند، آنها در خشم خدا مسكن گزيده اند، و مهر بيچارگي بر آنها زده شده است، چرا كه آنها به آيات خدا كفر مي ورزند و پيامبران را به ناحق مي كشند، اينها به خاطر آن است كه گناه مي كنند و (به حقوق دگران) تجاوز مي نمايند. (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 469

تفسير: ... ص: 469

اين آيه براي يهودياني كه به آيين اسلام گرويدند، وعده نصرت و دلداري است، چرا كه رؤساي يهود آنان را با سرزنش و تهديد و جز آن آزار مي دادند، از اين رو خداوند سبحان خطاب به آنان فرمود:

لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذيً هرگز از ايشان ضرري به شما نخواهد رسيد، مگر ضرر و زيان محدود به آزار با سخن از قبيل سرزنش كردن شما در ترك آيين گذشته خود و تهديد كردن شما و ديگر سخنان آزار دهنده.

وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ و اگر با شما بجنگند، شكست خواهند خورد.

«لا يُنْصَرُونَ» و كمك نمي شوند و هيچ كس آنان را ياري نخواهد كرد.

اين آيه بر صحّت نبوّت پيامبر (ص) دلالت دارد، براي اين كه آنچه خبر داده بي كم و كاست واقع شده است، زيرا يهود [مدينه از بني قريظه و بني المصطلق و بني قينقاع و يهود خيبر كه با پيامبر اكرم و مسلمانان جنگيدند] هرگز نتوانستند در برابر مسلمانان مقاومت كنند و

با كشتن، يا اسير كردن به آنان آسيب برسانند.

ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ مجزوم نشده تا بدين وسيله از حكم جزا به حكم اخبار ابتدايي عدول شده باشد و گويي از اوّل گفته شده است: ثم أخبركم أنهم لا ينصرون.

جمله بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ در محل نصب است بنا بر اين كه حال و تقدير آيه: إلا معتصمين بحبل اللَّه و حبل الناس باشد. و معناي ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ اين است كه ذلت و خواري بر آنها احاطه دارد چنان كه خانه بر اهلش محيط است.

أَيْنَ ما ثُقِفُوا هر كجا يافت شدند و در همه احوالي كه به آنها دسترسي باشد، جز در حال چنگ زدن آنان به امان خدا و مسلمانان، يعني هرگز عزّتي براي آنان نخواهد بود، مگر در يك حالت و آن پناه آوردن آنها به ذمّه مسلمين به خاطر پذيرفتن جزيه.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ مستوجب خشم خدا شدند.

ذلك [اوّل ] اشاره است به ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ و ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 470

باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ يعني آنان بر اثر كافر شدن به آيات خدا و كشتن پيامبران مستحق اين ذلت و بيچارگي و خشم خدا شدند.

سپس فرمود: ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ يعني كافر شدنشان به آيات خدا و كشتن پيامبران به خاطر عصيان و سركشي و تجاوز آنان بود.

[سوره آل عمران (3): آيات 113 تا 114] ... ص: 470

اشاره

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (114)

ترجمه ... ص: 470

آنها همه يكسان نيستند، از اهل كتاب جمعيّتي هستند كه قيام (به حق) مي كنند و پيوسته در اوقات شب آيات خدا را مي خوانند در حالي كه سجده مي كنند (113)

به خدا و روز ديگر ايمان مي آورند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و در انجام كارهاي نيك بر يكديگر سبقت مي گيرند و آنها از صالحانند. (114)

تفسير: ... ص: 470

لَيْسُوا سَواءً ضمير به اهل كتاب بر مي گردد، يعني اهل كتاب برابر نيستند جمله مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ، مستأنفه و براي بيان جمله لَيْسُوا سَواءً است، چنان كه تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ [در آيه 110 همين سوره [بيان و تفسيري است براي كتم خير أمة.

أُمَّةٌ قائِمَةٌ يعني دسته اي كه عادلند و بر اطاعت و امر حق ثابتند، و منظور كساني از اهل كتابند كه به اسلام گرويدند.

يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ از تهجّد و نماز خواندن آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 471

در شب تعبير به تلاوت آيات الهي و سجده در ساعات شبانه شده است، زيرا منظور آيه بيان كردار آنهاست.

وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ يعني به انجام خيرات و طاعات مي شتابند.

وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ آنان (يهوداني كه به پيامبر ايمان آورده اند) كساني هستند كه حالاتشان نزد خداوند نيك و شايسته شده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 115] ... ص: 471

اشاره

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (115)

ترجمه ... ص: 471

و آنچه از اعمال نيك انجام مي دهند هرگز كفران نخواهد شد (و پاداش شايسته مي بينند) و خدا از پرهيزگاران آگاه است. (115)

تفسير: ... ص: 471

چون كه خداي سبحان در جاي ديگري از قرآن خود را به شكر كه به معناي پاداش كامل دادن است توصيف كرده و فرموده: وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ، «خدا پاداش دهنده و بسيار بردبار است» (تغابن/ 17) در اين آيه نقيض شكر را كه «كفر» مي باشد از خود نفي كرده و فرموده: «فَلَنْ يُكْفَرُوهُ» و چون كفران متضمّن معناي حرمان است با دو مفعول متعدي شده است و گويي گفته است: فلن يحرموه يعني آنان از پاداش خود محروم نخواهند شد.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ خداوند به احوال پرهيزكاران آگاه است و پاداش بسيار به آنان خواهد داد.

[سوره آل عمران (3): آيات 116 تا 117] ... ص: 471

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (116) مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (117)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 472

ترجمه ... ص: 472

كساني كه كافر شدند اموال و فرزندانشان آنان را نزد خداوند سودي نبخشد، و آنها اصحاب دوزخند و براي هميشه در آن خواهند بود (116)

آنچه آنها در اين زندگي دنيا انفاق مي كنند همانند باد بسيار سردي است كه به زراعت قومي كه بر خود ستم كرده اند بورزد و آن را نابود سازد، خدا به آنها ستم نكرده، بلكه آنها خودشان ستم به خويشتن كرده اند. (117)

تفسير: ... ص: 472

[نقطه مقابل افراد با ايمان و حق جويي كه وصف آنان در آيه قبل آمد افراد بي ايمان و ستم گري هستند كه در اين دو آيه توصيف شده اند.]

«صر» به معني باد خيلي سرد است، مانند «صر صر» كه به همين معناست.

خداي سبحان آنچه را كفّار از اموالشان رياكارانه در كارهاي نيك و پسنديده و به منظور كسب (شهرت و) ستايش مردم انفاق مي كردند، نه تحصيل رضاي حق، تشبيه كرده به زراعتي كه سرماي شديدي آن را از بين برده و خرد و شكسته شده است.

و گفته اند: منظور از ما ينفقون، اموالي است كه كفّار در راه دشمني با رسول خدا (ص) انفاق مي كردند و چون با انفاق مال به اهداف خود نمي رسيدند، مالشان هدر مي رفت، و خداوند انفاق آنان را به زراعت مردمي تشبيه كرده است كه با ارتكاب گناه به خود ظلم كردند و ستم آنان باعث نابودي زراعتشان شد و اين نابودي در حقيقت كيفر و عقوبت گناهانشان بود كه خشم خدا را برانگيخت، زيرا در نابود كردن از روي خشم مجازات شديدتر است.

ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

خداوند با نپذيرفتن انفاقهايشان به آنها ستم نكرده لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

ولي آنان چون با قصد قربت و براي خدا انفاق نكردند تا مستحق پاداش

شوند، به خود ستم كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 473

[سوره آل عمران (3): آيات 118 تا 119] ... ص: 473

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (119)

ترجمه ... ص: 473

اي كساني كه ايمان آورده ايد محرم اسراري از غير خود انتخاب نكنيد آنها از هر گونه شر و فسادي درباره شما كوتاهي نمي كنند، آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد و دشمني آنها با شما از كلماتشان آشكار است و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهمتر است، ما آيات (و راههاي پيشگيري از شرّ آنها) را براي شما بيان كرديم اگر انديشه كنيد (118)

شما كساني هستيد كه آنها را دوست مي داريد، امّا آنها شما را دوست ندارند، در حالي كه شما به همه كتابهاي آسماني ايمان داريد (اما آنها به كتاب آسماني شما ايمان ندارند) و هنگامي كه شما را ملاقات مي كنند (به دروغ) مي گويند ايمان آورده ايم، امّا هنگامي كه تنها مي شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مي گزند، بگو بميريد با همين خشمي كه داريد، خدا از (اسرار) درون سينه ها آگاه است. (119)

تفسير: ... ص: 473

«بطانه» در لغت به معناي فرد مورد اعتمادي است كه انسان كارهاي سرّي خود را با او در ميان مي گذارد و او آنها را فاش نمي كند. اين كلمه مأخوذ است از بطانة الثوب، يعني جامه زيرين، و نظير اين است گفته عرب كه مي گويد: فلان شعار فلان يعني فلاني جامه زيرين فلاني است. و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 474

است كه فرمود: «ياران و نزديكان انسان همچون جامه زيرين و ساير مردم به منزله لباس رويين هستند» . «1»

مِنْ دُونِكُمْ از غير همكيشانتان، يعني از غير مسلمانان من دونكم يا متعلّق است به لا تتخذوا و يا به «بطانة» بنا بر اين كه صفت

باشد، يعني: بطانة كائنة من دونكم لا يألونكم خبالا از اين قبيل است گفته عرب كه هر گاه شخص در كاري كوتاهي كند مي گويد: ألا (في الأمر) يألوا (كه صورت لازم فعل است) سپس در كلام عرب لا آلوك نصحا به صورت متعدّي دو مفعولي به كار رفته است، يعني نصيحتي را از تو دريغ نمي كنم، و خبال، به معني فساد است.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ دوست دارند شما را به مشقّت اندازند. «ما» مصدريّه است و «عنت» به معني ضرر و مشقت شديد است و معناي آيه اين است كه آنها آرزو دارند به دين و دنياي شما سخت آسيب برسانند.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ «دشمني آنها با شما از كلماتشان آشكار است»، زيرا آنها خويشتنداري نمي كنند و از زبانشان سخني رها مي شود كه نشانه كينه و دشمني آنان با مسلمانان است.

قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ دلايلي را كه به روشني دلالت دارد بر لزوم اخلاص و يك رنگي در دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنانش، براي شما بيان كرديم.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ اگر در آنچه براي شما بيان شده مي انديشيديد و بدان عمل مي كرديد، و بهتر اين است كه تمام اين جملات را «مستأنفه» و علّت بدانيم براي نهي شدن از محرم اسرار قرار دادن كفار به جاي مؤمنان و دوستي با آنان.

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ «ها» براي تنبيه (هشدار) است و «أنتم» مبتدا و «أولاء» خبر آن است. و معناي آيه اين است كه شما (اي مؤمنان) در دوستي با منافقان از اهل كتاب اشتباه مي كنيد.

__________________________________________________

1- و

عن النّبي- صل اللَّه عليه و آله- الانصار شعار و الناس دثار. ترجمه جوامع الجامع، ج 1،

ص: 475

و گفته اند: «أولاء» موصول و «تحبونهم» صله آن است و «واو» در «تؤمنون» حال براي لا يحبونكم است، يعني شما به كتاب آسماني آنان ايمان داريد و حال آن كه آنها شما را دوست ندارند پس چه مي شود شما را كه با آنها دوستي مي كنيد در حالي كه آنان به كتاب آسماني شما ايمان ندارند.

در اين جمله خداوند مؤمنان را مورد نكوهش قرار داده است كه چرا بايد كفّار در روش باطل خود از شما كه آيينتان بر حق است پايدارتر باشند.

وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ در اين جمله كفّاري كه [از اظهار ايمان ] خشمگين و پشيمانند، توصيف مي شوند به اين كه (از شدت خشم) سر انگشتان خود را مي گزند.

قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ نفرين بر كفّار است به اين كه با فزوني يافتن عزّت و شوكت اسلام و مسلمانان خشم آنان زيادتر مي شود تا به سبب آن هلاك و نابود شوند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ خداوند اسرار درون سينه ها را مي داند و از بغض و كينه اي كه در دل منافقان مي باشد، آگاه است.

و مي توان گفت قل موتوا بغيضكم، امر به رسول خدا (ص) است كه دل خوش دارد و اميدوار باشد و نيز مژده اي است به آن حضرت كه طبق وعده الهي كفار بر اثر شكوه و عظمت اسلام ذليل و نابود خواهند شد و منظور از امر در آيه اين نيست كه پيامبر اين سخن را به كفار بگويد، بلكه مقصود اين است كه آن حضرت با خود حديث نفس كند.

[سوره آل عمران (3): آيه 120] ... ص: 475

اشاره

إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ

اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (120)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 476

ترجمه ... ص: 476

اگر نيكي به شما برسد ناراحت مي شوند، و اگر حادثه ناگواري براي شما رخ دهد خوشحال مي گردند (اما) اگر (در برابر آنها) استقامت و پرهيزگاري پيشه كنيد نقشه هاي (خائنانه) آنها به شما زياني نمي رساند. خداوند به آنچه آنها انجام مي دهند احاطه دارد. (120)

تفسير: ... ص: 476

اي مؤمنان اگر در جنگ پيروزي و غنيمت و يا نعمتي از جانب خداوند متعال نصيب شما شود. تسؤهم كفّار را غمگين مي سازد.

وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها و اگر توسط دشمن رنج و محنتي به شما برسد خوشحال مي شوند.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا و اگر در مقابل عداوت و دشمني كفّار پايداري كنيد، «و تتقوا» و از دوستي با آنان كه نهي شده ايد بپرهيزيد، يا اگر بر پيمان دين و تكاليف آن استوار باشيد و از حرام خدا پرهيز كنيد، در پناه خدا خواهيد بود، و او شما را حفظ خواهد كرد.

لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً لا يضركم از «ضاره، يضيره» و لا يضركم (به فتح را) نيز قرائت شده است. و قرائت لا يضركم بنا بر اين است كه ضمه «راء» براي پيروي از ضمّه «ضاد» باشد.

در اين آيه خداوند به مسلمانان آموخته است كه براي مقابله با كيد و مكر دشمنان از صبر و بردباري، و تقوا و پرهيزكاري كمك بطلبند.

[سوره آل عمران (3): آيات 121 تا 122] ... ص: 476

اشاره

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121) إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

ترجمه ... ص: 476

و (به ياد آور) زماني را كه صبحگاهان از نزد اهل خود بيرون رفتي تا ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 477

مؤمنان را در سنگرگاههاي جنگ جاي دهي، و خداوند شنوا و داناست (121)

(و نيز به ياد آور) زماني را كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند سستي نشان دهند (و از وسط راه برگردند) و خداوند پشتيبان آنها بود (و به آنها كمك كرد كه از اين فكر باز گردند) و افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند. (122)

تفسير: ... ص: 477

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ و به ياد آور زماني را كه از مدينه از ميان بستگان و اهل خود به قصد احد بيرون رفتي.

رسول خدا (ص) در روز جمعه نيمه ماه شوال [سال سوّم هجرت ] پس از اقامه نماز جمعه مدينه را به قصد احد ترك كرد و شب را در درّه احد به صبح رساند و در روز شنبه اصحاب خود را براي نبرد با دشمن آماده ساخت و «عبد اللَّه بن جبير» را به رياست گروه تيرانداز برگزيد و به آنها فرمود: «با تيراندازي از ما دفاع كنيد تا دشمن نتواند از پشت به ما حمله كند» «1» .

تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ يعني مؤمنان را در مواضع و مكانهاي جنگ فرود آور و آنها را مهيّاي نبرد گردان، «مقعد» و «مقام» به معناي جا و مكان استعمال شده است چنان كه در اين آيه فرموده: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ «در مكان صدق و حقيقت، نزد خداوند عزّت و سلطنت- متّقين- متنعّمند» (قمر/ 55) و نيز فرموده: قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ «پيش از آن كه تو از جايگاه قضاوت

خود برخيزي» (نمل/ 39).

إِذْ هَمَّتْ بدل است از إذ غدوت يا متعلّق است به جمله وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

طائِفَتانِ يعني دو طايفه از انصار، «بنو سلمه» از قبيله خزرج و «بنو حارثه» از قبيله اوس. اين دو طايفه در دو سوي لشكر بودند.

__________________________________________________

1-

أنضحوا عنا بالنبل لا يأتونا من ورائنا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 478

در جنگ احد رسول خدا (ص) فقط با هزار (سوار) از مدينه خارج شد، ولي [سواره نظام سپاه ] مشركان سه هزار نفر بودند، با وجود اين كه پيامبر به يارانش وعده داد كه در صورت پايداري، بر دشمن پيروز و غالب خواهند شد. ولي «عبد اللَّه بن أبي» با يك سوّم [به گفته تفسير بيضاوي سيصد نفر] از لشكر اسلام جدا شد و گفت چرا خود و فرزندانمان را به كشتن دهيم؟ و چون به سمت مدينه حركت كردند، عمرو بن حزم انصاري در پي آنان روانه شد و گفت: «شما را به خدا سوگند مي دهم كه درباره خود و پيامبرتان نيك بينديشيد. «عبد اللَّه» در پاسخ وي گفت: «اگر به اين جنگ معتقد بوديم از شما پيروي مي كرديم» . و در پي سخنان «عبد اللَّه بن أبي» دو طايفه از انصار به فكر پيروي از او افتادند ولي خداوند آنها را از اين انحراف مصون داشت و آنها همراه با رسول خدا (ص) در جنگ شركت كردند.

آنچه از ظاهر آيه به دست مي آيد اين است كه اين دو طايفه در مورد ملحق شدن به «عبد اللَّه بن ابي» و همراهانش به حديث نفس پرداختند، نه اين كه قصد انجام آن را داشتند، زيرا اگر تصميمشان اين بود ولايت و سرپرستي خداوند

بر ايشان ثابت نمي شد و نمي فرمود:

وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما يعني خداوند ياري كننده و متولّي امر آنهاست.

«فشل» : ترس و سستي.

وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ خداي سبحان به مؤمنان امر فرموده كه به كسي جز او توكّل نكنند و امر خود را فقط به او واگذارند.

[سوره آل عمران (3): آيات 123 تا 126] ... ص: 478

اشاره

وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ (124) بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ (125) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 479

ترجمه: ... ص: 479

و خداوند شما را در «بدر» ياري كرد در حالي كه شما (نسبت به دشمنانتان) ناتوان بوديد پس تقواي الهي را پيشه كنيد تا شكر نعمت او را به جا آورده باشيد (123)

در آن هنگام كه تو به مؤمنان مي گفتي، آيا كافي نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند ياري كند؟! (124)

آري (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد- و دشمن به همين زودي به سراغ شما بيايد- خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هاي مخصوصي دارند، مدد خواهد داد (125)

ولي اينها (همه) فقط براي بشارت و اطمينان خاطر شماست و گر نه پيروزي تنها از جانب خداوند تواناي حكيم است. (126)

تفسير: ... ص: 479

[اين آيات در حقيقت براي تقويت روحيه، شكست خورده مسلمانان نازل گرديد، و نخست در آن اشاره به پيروزي چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآوري آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شدند و از اين رو مي فرمايد:] وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ يعني خداوند با فرستادن فرشتگان و تقويت دلهاي شما و افكندن ترس در دل دشمنانتان، شما را در «بدر» ياري كرد.

وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ و شما در حال ذلّت بوديد، يعني از نظر عده و عدّه اندك بوديد و تاب مقاومت نداشتيد. «أذلّة» جمع قلّه «ذليل» و «ذلال» جمع كثرت [بيش از ده تاي ] آن است. و «أذلة» از اين رو به لفظ [جمع ] «قلّة» آورده شده، تا دلالت كند بر اين كه مسلمانان علاوه بر اين كه نسبت به دشمن ضعيف بودند، از نفرات و تجهيزات كمتري نيز برخوردار بودند، و اين به خاطر آن

بود كه آنها باشتران آبكش خود از مدينه خارج شده بودند [و چون تعداد شتران كم بود] افراد به نوبت سوار بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 480

يك شتر مي شدند و تنها دو اسب به همراه داشتند، يكي اسب «مقداد بن عمرو» و ديگري اسب «مرثد بن أبي مرثد» بود.

عدد مسلمانان در «بدر» 313 نفر بود كه از اين تعداد 77 نفر از مهاجران و 236 نفر از انصار بودند. و پرچمدار رسول خدا (ص) و مهاجران عليّ بن ابي طالب (ع) و پرچمدار انصار، «سعد بن عباده» بود.

سلاحي كه مسلمانان به همراه داشتند عبارت بود از:

1- 6 عدد زره.

2- 8 قبضه شمشير.

3- 70 شتر.

در حالي كه مشركان در حدود 1000 نفر بودند و 100 است به همراه داشتند.

«بدر» در اصل نام مردي بود كه در سرزمين ميان مكّه و مدينه چاه آبي داشت، از اين رو آن سرزمين به نام او «بدر» خوانده شد «1» .

فَاتَّقُوا اللَّهَ از خدا بپرهيزيد و در اطاعت از رسولش پايداري كنيد.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد شكرگزار نعمت نصرتي باشيد كه خداوند به شما ارزاني داشت.

إِذْ تَقُولُ خطاب به پيامبر (ص) است و در آن دو احتمال وجود دارد:

1- ظرف باشد براي «نصركم» و اين در صورتي است كه پيامبر (ص) در روز بدر به مسلمانان فرموده باشد: آيا كافي نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به ياري شما بشتابند؟

2- «بدل» دوّم از «إذ غدوت» باشد، بنا بر اين كه پيامبر در روز «احد» به مؤمنان بشارت داده باشد كه اگر از فرمان او سرپيچي نكرده و پايداري نشان دهند،

__________________________________________________

1- «بدر» از نظر ريشه لغت به معني پر و كامل است،

از اين رو ماه شب چهارده را «بدر» مي نامند. م-.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 481

خداوند به وسيله سه هزار نفر از فرشتگان آنان را ياري خواهد كرد ولي آنان چون با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت كردند و براي جمع آوري غنايم از شكاف دره به زير آمدند، در نتيجه فرشتگان براي ياري آنان نازل نشدند.

أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ استفهام انكاري است و معنايش انكار اين مطلب است. كه كمك و ياري سه هزار نفر از فرشتگان براي آنان كافي نباشد.

بَلي پاسخ براي جمله بعد از «لن» است، يعني آري ياري شما به وسيله سه هزار نفر از فرشتگان كافي است. سپس فرمود:

إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا اگر در انجام فرمان خدا و جهاد در راه او پايدار باشيد و از [گناهان و] مخالفت با پيامبر پرهيز كنيد.

يُمْدِدْكُمْ خدا شما را به بيش از اين تعداد [يعني با پنج هزار ملك ] ياري خواهد داد «مسوّمين»، يعني فرشتگاني كه براي نبرد فرستاده شده بودند.

وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا و اگر بلافاصله مشركان به سوي شما بازگردند. اين جمله از قبيل اين است كه بگويي: «قفل فلان من غزوته و خرج من فوره إلي غزوة أخري» يعني فلاني به محض اين كه از جنگ برگشت رهسپار جنگي ديگر شد. و از قبيل همين معناست بحث ما در اصول فقه مبني بر اين كه، صيغه امر دلالت بر «فور» دارد، نه تراخي.

«فور» مصدر و از ريشه: «فارت القدر» است، يعني ديگ به جوش آمد و مجازا به معناي «سرعت» آورده شده است، و معناي آيه اين است كه اگر در همين ساعت به سوي شما بازگردند، خداوند همزمان با آمدن

آنها شما را به وسيله فرشتگان ياري خواهد كرد، و منظور اين است كه اگر مقاومت كنيد خداوند در ياري كردن شما شتاب خواهد كرد.

«منزلين» به تخفيف و «منزّلين» به تشديد، هر دو وجه قرائت شده است. «مسوّمين» و «مسوّمين» به معناي «معلمين» و «معلمين» است [به كسر و فتح واو يعني ] خود يا اسبانشان داراي نشانه و علامت خاصي بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 482

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْري لَكُمْ «هاء» [در جعله اللَّه ] به «أن يمدكم» برمي گردد، يعني خداوند اين امداد را منحصرا جهت بشارت به شما قرار داد، كه مورد نصرت حق قرار مي گيريد.

وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ و نيز بدين وسيله دلهايتان آرام گيرد، چنان كه وجود سكينه [يا صندوق عهد] نزد بني اسرائيل [در هنگام نبرد با جالوت ] بشارتي براي پيروزي آنان و آرامشي براي دلهايشان بود.

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ و ياري كردن شما توسط فرشتگان نيست مگر از جانب خداوندي كه در حكم [و اراده اش ] مغلوب نمي شود.

الْحَكِيمِ حكيمي كه [گاه ] با كمك خود پيروزي عطا كرده [و گاه ] بنا به آنچه مصلحت مي داند از ياري كردن مسلمانان خودداري مي كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 127 تا 129] ... ص: 482

اشاره

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ (127) لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (129)

ترجمه ... ص: 482

(اين وعده را كه خدا به شما داده) براي اين است كه قسمتي از پيكر لشكر كافران را قطع كند، يا آنها را با ذلّت سركوب كند تا مأيوس و نااميد (به وطن خود) بازگردند (127)

هيچ گونه اختياري (درباره سرنوشت كافران يا مؤمنان فراري از جنگ) براي تو نيست مگر اين كه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد يا مجازات كند، زيرا آنها ستمگرند (128)

و آنچه در آسمان و زمين است، از آن خدا است، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مي بخشد و هر كس را بخواهد مجازات مي كند و خداوند آمرزنده مهربان است. (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 483

تفسير: ... ص: 483

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا منظور اين است كه [اين كمك و ياري ] براي اين بود كه طايفه اي از مشركان با قتل و اسارت نابود شوند. و [روزي كه خداوند طايفه اي از مشركان را از بين برد] روز «بدر» بود كه 70 نفر از آنها كشته و 70 نفر اسير شدند و بيشتر آنان از صناديد و بزرگان و رؤساي مشركين بودند.

أَوْ يَكْبِتَهُمْ يا آنان را با نااميد كردن از پيروزي بر شما ذليل سازد و با شكست به خشم آورد.

فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ تا پس از شكست، نااميد برگردند. نظير اين آيه است، آيه:

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً «و خدا كافران را- در جنگ احزاب- با نهايت خشم و غضب در حالي كه چيزي به دست نياوردند برگرداند» (احزاب/ 25).

و گفته مي شود: «كبته» به معناي «كبده» است، يعني جگر او را به آتش خشم خود هدف قرار داد. «لام» [در «ليقطع»] يا متعلّق است به جمله: وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ و يا

به وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ.

أَوْ يَتُوبَ عطف است بر ما قبل خود [يعني «يقطع»] و جمله ليس لك من الأمر شيئا معترضه است، و معناي آيه اين است كه خداوند صاحب اختيار آنهاست، يا آنان را نابود مي كند، يا شكست مي دهد و يا اگر اسلام آوردند توبه شان را مي پذيرد.

أَوْ يُعَذِّبَهُمْ و يا اگر بر كفر خويش اصرار ورزيدند [و توبه نكردند] عذابشان مي كند، و هيچ چيز از امور ايشان در اختيار تو نيست [به تو ربط ندارد] تو فقط پيامبري هستي كه براي بيم دادن و انذار آنان مبعوث شده اي.

بعضي گفته اند: «أو يتوب» منصوب است به تقدير «أن» و أن يتوب در حكم اسمي است كه به وسيله «أو» بر «الأمر» يا بر «شي ء» عطف شده است [و بنا بر احتمال اوّل ] معناي آيه اين است كه هيچ چيز از امر [هدايت و ضلالت ] آنها يا قبول توبه و يا عذاب آنان در دست تو نيست.

و برخي گفته اند: يا تقدير آيه «إلا أن يتوب» است به اين معنا كه هيچ چيز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 484

از امور آنان در اختيار تو نيست جز اين كه اگر خداوند توبه آنها را پذيرفت تو نسبت به حالشان خرسند مي شوي و يا اگر عذابشان كند تو از آنان انتقام گرفته اي.

يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ خداوند از اين رو منحصرا امر عذاب كردن و نيز آمرزش بندگان را به صورت مبهم ذكر كرده است كه آنان همواره ميان خوف و رجاء و بيم و اميد باقي بمانند و از عذاب الهي ايمن نباشند و از رحمت پروردگار نيز نااميد نگردند.

[سوره آل عمران (3): آيات 130 تا 132] ... ص: 484

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ

آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132)

ترجمه ... ص: 484

اي كساني كه ايمان آورده ايد ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد، از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد (130)

و از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران آماده شده است (131)

و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت شويد. (132)

تفسير: ... ص: 484

اين آيات از خوردن «ربا» نهي فرموده و رباخواران را به خاطر گرفتن رباي فاحش و مضاعف [از بدهكار] مورد نكوهش قرار مي دهد. در جاهليت معمول بود كه اگر بدهكار زمان پرداخت بدهي اش فرا مي رسيد [و او نمي توانست بدهي خود را بپردازد] از طلبكار تقاضا مي كرد مهلت پرداخت را تمديد نمايد و [مجموع سود و بدهي را به شكل سرمايه جديدي به او قرض بدهد، و سود آن را بگيرد] به اين ترتيب، گاهي ممكن بود فردي در ازاي بدهي اندك خود، تمام اموال خود را [بابت سود] به طلبكار بدهد.

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ و از آتشي كه براي كافران مهيّا و در ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 485

نظر گرفته شده بپرهيزيد. علّت اين كه آتش را به كفار اختصاص داده. اين است كه، بيشتر اهل آتش را آنان تشكيل مي دهند. [و در اصل آتش براي آنها مهيا شده است ].

ابو حنيفه گويد: اين آيه بيمناك ترين آيه در قرآن است كه خداوند مؤمناني را كه از عذاب او نترسند و از محرماتش اجتناب نكنند، به آتشي كه براي كافران آماده گشته، وعده داده است. قرآن [تهديد] در اين آيه را با [تشويق ] در آيه بعد وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ كه در آن اميد مؤمنان به رحمت خداوند منوط به اطاعت از او و رسولش گرديده، مورد تأكيد قرار داده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 133 تا 134] ... ص: 485

اشاره

وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134)

ترجمه ... ص: 485

و بر يكديگر سبقت بجوييد براي رسيدن به آمرزش پروردگار خود، و بهشتي كه وسعت آن آسمانها و زمين است و براي پرهيز كاران آماده شده است.

(133)

همانهايي كه در وسعت و پريشاني انفاق مي كنند و خشم خود را فرو مي برند، و از خطاي مردم مي گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. (134)

تفسير: ... ص: 485

اهل «مدينه» و «شام»، «سارعوا» را بدون «واو» قرائت كرده اند، و معناي مسارعت به سوي مغفرت و بهشت رو آوردن به اعمالي از قبيل انجام طاعات و اداي واجبات است كه موجب استحقاق پاداش مي شود.

عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ يعني عرض آن [بهشت ] به اندازه عرض آسمانها و زمين است، و مقصود توصيف وسعت و گنجايش بهشت است، از اين رو به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 486

وسيعترين چيزي كه مردم از مخلوقات خداوند مي شناسند، تشبيه شده است و علت اين كه خصوص عرض بهشت در توصيف آن ذكر شده اين است كه عادتا عرض به مبالغه نزديكتر از طول است، مانند آيه: بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ آستر بسترهايي- كه بهشتيان بر آنها تكيه مي زنند- حرير و استبرق است (رحمن/ 54) [كه بستر بهشتيان با آستر آن توصيف شده است ].

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ اين جمله دلالت دارد كه بهشت اكنون موجود است، زيرا بهشت مهيّا نمي گردد مگر اين كه آفريده شده باشد.

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اين جمله صفت براي متّقين است، و معنايش اين است كه پرهيزكاران چه در وسعت و گشايش باشند و چه در سختي و تنگدستي، در هر حال، آنچه مقدور باشد، كم يا زياد از اموالشان را انفاق مي كنند و اين حالات مانع نيكي و بخشش آنان نمي شود.

وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ فرو

بردن خشم به اين است كه با صبر و بردباري از ظاهر شدن خشم خودداري كند. از قبيل كلام عرب كه وقتي مشك آب را پر كرد و سر آن را بست مي گويد: كظم القربة و هر گاه شتر از نشخوار كردن خودداري كند مي گويد: كظم البعير. و در حديث آمده است: «كسي كه خشم خود را فرو برد در حالي كه مي تواند آن را اعمال كند خداوند قلب او را از ايمان و آرامش انباشته گرداند «1» .

[سوره آل عمران (3): آيات 135 تا 136] ... ص: 486

اشاره

وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (135) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (136)

__________________________________________________

1-

من كظم غيظا و هو يقدر علي إنفاذه ملأ اللَّه قلبه أمنا و إيمانا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 487

ترجمه ... ص: 487

و آنها كه وقتي مرتكب عمل زشتي شوند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مي افتند، و براي گناهان خود طلب آمرزش مي كنند- و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد- و اصرار بر گناه نمي كنند با اين كه مي دانند (135)

آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهايي است كه از زير (درختان) آنها نهرها جاري است، جاودانه در آن مي مانند، و اين چه پاداش نيكي است براي آنها كه اهل عمل هستند. (136)

تفسير: ... ص: 487

«الّذين» عطف بر «المتقين» است و «اولئك» اشاره به هر دو گروه [متقين و محسنين ] است. و مي توان گفت: «الذين» مبتدا و «اولئك» خبر آن است. «فاحشة» :

عملي است كه قبح و زشتي آن بسيار است.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ يا كساني كه با نزديك شدن به گناه، به خود ستم كردند.

ذَكَرُوا اللَّهَ يعني نهي و تهديد يا عذاب خدا را به ياد آورند، و در نتيجه از ارتكاب گناه خود داري كنند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ يعني براي گناهانشان طلب آمرزش كنند به اين كه بگويند: «بار خدايا گناهان ما را ببخش» .

وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ اين جمله توصيف خداوند است به وسعت و گستردگي رحمتش و جمله اي است معترضه كه بين معطوف و معطوف عليه واقع شده و توجّه دهنده به فضل بي پايان و بخشش و كرم بسيار خداوند است كه موجب [ترغيب گنهكاراني به ] توبه و طلب مغفرت آنان مي شود.

وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا يعني بر كارهاي زشت خود اصرار نورزند، و در حديث است كه اصرار بر گناه نكرده كسي كه در روز هفتاد مرتبه استغفار كند، هر ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 488

چند دوباره به سوي آن گناه باز

گردد.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ اين جمله حال است از فعل «لَمْ يُصِرُّوا» و معنايش اين است كه آنها از اصرار كنندگان بر گناه نيستند در حالي كه به نهي از گناهان و وعده عذاب براي گناهكاران آگاهند. و از اين بيان آيه استفاده مي شود كه مؤمنان سه دسته اند:

1- كساني كه از گناه كردن پرهيز دارند.

2- كساني كه پس از ارتكاب گناه توبه مي كنند.

3- كساني كه بر انجام گناه اصرار مي ورزند.

و اين كه بهشت و آمرزش خداوند براي پرهيزكاران [دسته اوّل ] و توبه كنندگان [دسته دوّم ] است.

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ «نعم» از افعال مدح است و مخصوص به مدح حذف شده و تقدير آيه، و نعم أجر العاملين ذلك، است، يعني پاداش اهل عمل كه عبارت است از مغفرت و بخشايش گناهان و باغهاي بهشت، نيكو پاداشي است.

[سوره آل عمران (3): آيات 137 تا 139] ... ص: 488

اشاره

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (137) هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (138) وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139)

ترجمه ... ص: 488

پيش از شما سنّتهايي وجود داشت (و هر قوم طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهايي داشتند كه همانند آن را شما نيز داريد) پس در روي زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟! (137)

اين بياني است براي عموم مردم، و هدايت و اندرزي است براي پرهيزكاران (138)

و سست نشويد و غمگين نگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد. (139)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 489

تفسير: ... ص: 489

قَدْ خَلَتْ يعني گذشته است.

مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ منظور از «سنن» روشهايي است از خداوند در امم پيشين كه چون پيامبر خود را تكذيب مي كردند، خداوند آنها را با عذاب نابود مي ساخت و آثارشان را باقي مي گذاشت تا موجب عبرت و پند ديگران شود.

فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ پس در زمين سير كنيد تا اخبار تكذيب كنندگان را بدانيد و بنگريد آثار عذابهايي را كه بر آنها فرود آمده تا شما را از تكرار اعمالي كه انجام داده اند باز دارد.

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ يعني اين آشكار ساختن بد عاقبتي تكذيب كنندگان و تشويق به مشاهده نشانه هاي نابودي آنهاست و «هدي» براي تأكيد بيشتر است «1» .

وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ و اين قرآن موعظه است براي مؤمناني كه تقوا پيشه كرده اند.

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا در اين آيه خداوند رسول خويش و مؤمنان را به خاطر شكستي كه در روز احد بر آنان وارد شد تسلّي و دلداري مي دهد و مي فرمايد: به خاطر مصيبتهايي كه متوجه شما شده در جهاد با دشمن ضعف و سستي به خود راه ندهيد. و براي كساني كه از شما كشته شده اند اندوهگين نباشيد.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و حال آن كه شما [از نظر مقام ] از

آنها برتر، و [از نظر قدرت ] چيره تر هستيد، زيرا آنچه شما در روز بدر به دست آورديد بيشتر بود از آنچه آنها در روز احد به دست آوردند.

و ممكن است اين جمله بشارتي براي مؤمنان باشد به اين كه سرانجام شما،

__________________________________________________

1- در مشار اليه «هذا» دو قول است: 1- اشاره به قرآن است. 2- گفته اند اشاره است به قول خداوند (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 490

پيروز و برتر خواهيد بود. چنان كه در آيه شريفه ديگري مي فرمايد: إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ

«و هميشه سپاه ما- بر دشمن- غالبند» (صافات/ 173).

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر مؤمن هستيد، و منظور اين است كه اگر ايمانتان صحيح است نبايد به خود سستي راه دهيد، زيرا ايمان درست موجب اعتماد به خداوند و كم اهميّت شدن دشمنان او مي شود.

و ممكن است مقصود اين باشد كه اگر به وعده نصرت و پيروزيي كه خداوند به شما داده است ايمان داشته باشيد، برتر از دشمن خواهيد بود.

[سوره آل عمران (3): آيات 140 تا 141] ... ص: 490

اشاره

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140) وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (141)

ترجمه ... ص: 490

اگر به شما (در ميدان احد) جراحتي رسيد (و ضربه اي وارد شد) به آن جمعيّت نيز (در ميدان بدر) جراحتي همانند آن وارد گرديد و ما اين روزها (ي پيروزي و شكست) را در ميان مردم مي گردانيم تا افرادي كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانياني بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمي دارد (140)

و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند و كافران را تدريجا نابود سازد. (141)

تفسير: ... ص: 490

«قرح» به فتح و ضمّ قاف هر دو قرائت شده است، و «قرح» و «قرح» دو لغتند، و گفته شده. «قرح» به فتح به معناي جراحت و به ضمّ به معناي درد جراحت است، يعني اگر در روز احد جراحت و دردي به شما رسيد، نظير آن در جنگ بدر به دشمنانتان نيز وارد شده است. با وجود اين، جراحتهايي كه بر آنها وارد شد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 491

روحيه شان را تضعيف نكرد و آنها را از جنگيدن با شما باز نداشت.

و گفته اند: معناي آيه اين است كه اگر در روز احد دشمن [با نفوذ به مواضع شما] به اهدافش رسيد، شما نيز پيش از آن كه با فرمان رسول خدا مخالفت كنيد، بر آنها چيره شده بوديد و پيروزي شما قطعي بود.

وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ «تلك» مبتدا و «الأيام» صفت آن و «نداولها» خبر است، و مي توان گفت «تلك الأيام» مبتدا و خبر و منظور از «أيام» اوقات پيروزي و غلبه بر دشمن است.

نُداوِلُها يعني ما روزگار را در ميان مردم مي گردانيم، گاهي به سود و گاهي به زيانشان است، چنان كه در يك ضرب المثل عربي گفته شده: «الحرب سجال» :

«جنگ

نوعي برد و باخت است» .

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مي توان گفت معلول حذف شده و معناي آيه اين است كه ما روزگار را در بين مردم مي گردانيم تا كساني كه بر ايمان خود ثابت و پايدار هستند از ديگران تميز داده شوند و اين از باب تمثيل است، يعني عمل خداوند مانند عمل كسي است كه مي خواهد بداند چه كساني بر ايمان خود ثابت و استوارند و چه كساني نيستند و گر نه خداي سبحان، همواره به آنچه هست قبل از بودنش آگاه است.

و گفته اند: معنايش اين است، تا خداوند به گونه اي آنان را بشناسد كه پاداشي به آن تعلّق گيرد، و آن اين است كه آنان را افراد پايداري بداند.

و مي توان گفت: علّت، حذف شده و اين جمله (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ) عطف بر آن است به اين معنا كه روزگار را مي چرخانيم تا چنين و چنان شود و خدا بداند كه ... و حذف علت براي اشعار به اين است كه مصلحت فعل الهي منحصر به يك امر نيست [بلكه امور متعددي در آن دخالت دارد].

وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ در معني اين جمله دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 492

1- تا به وسيله شهادت كساني را كه در روز احد شهيد شده اند گرامي دارد.

2- تا خداوند كساني از شما را كه براي گواه بودن بر امّتهاي ديگر در قيامت صلاحيّت دارند برگزيند. چنان كه در آيه ديگري فرموده: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ» : «تا گواه مردم باشيد» (بقره 143).

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ جمله معترضه اي است كه ميان قسمتي از علّت [در اين آيه ] و قسمت ديگر آن [در آيه بعد] واقع

شده است و معنايش اين است كه خداوند كساني را كه بر ايمانشان پايدار نبوده و از جهاد كنندگان در راه خدا نيستند و خود را از گناه پاك نكرده اند، دوست ندارد.

«تمحيص» : پاكيزه كردن.

وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ و تا اين كه كافران را هلاك گرداند يعني اگر [گاهي ] دولت و اقبال دنيا به ضرر مؤمنان است، اين به منظور تطهير آنان و متمايز ساختن آنها از غير مؤمنان و جز اين از آنچه به صلاح آنهاست مي باشد. و اگر دولت و اقبال دنيا به ضرر كافران باشد، براي هلاك نمودن آنها و محو آثارشان است.

[سوره آل عمران (3): آيات 142 تا 143] ... ص: 492

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

ترجمه ... ص: 492

آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادّعاي ايمان) وارد بهشت خواهيد شد، در حالي كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخّص نساخته است؟ (142)

و شما تمنّاي مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آن كه با آن روبرو شويد مي كرديد، سپس آن را با چشم خود، ديديد در حالي كه به آن نگاه مي كرديد. (143)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 493

تفسير: ... ص: 493

«أم» منقطعه و تقدير آيه: «بل أ حسبتم» است و همزه استفهام در آيه براي انكار است.

وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ به معناي «لما يجاهدوا» است، زيرا علم متعلّق به معلوم است و نفي علم به منزله نفي متعلّق آن [يعني معلوم ] است، چون با نفي خود علم متعلق آن نيز منتفي مي گردد. و اگر مثلا بگويي: ما علم اللَّه في فلان خيرا. منظور اين است كه در فلاني خيري وجود ندارد تا اين كه خدا از آن آگاه باشد.

«لما» به معناي «لم» است جز اين كه نوعي انتظار در آن وجود دارد و [در آيه مورد بحث ] دلالت دارد بر نفي جهاد در گذشته و انتظار انجام آن در آينده.

وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ «يعلم» منصوب است به تقدير «أن» و «واو» براي جمع است. چنان كه گفته مي شود: لا تأكل السمك و تشرب اللبن «بين خوردن ماهي و نوشيدن شير جمع نكن» .

مقصود آيه اين است كه آيا گمان مي كنيد وارد بهشت خواهيد شد در حالي كه هنوز معلوم نيست چه كساني از شما در راه خدا جهاد خواهند كرد، و صبر و مقاومتشان چگونه خواهد بود؟

وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ اين جمله خطاب به كساني است كه در جنگ

بدر حضور نداشتند، و آرزو مي كردند با رسول خدا (ص) در يكي از جنگها شركت كنند، تا به فيض شهادت نايل شوند. اينان همان افرادي بودند كه [در جنگ احد] اصرار داشتند كه در خارج از مدينه با مشركان بجنگند، ولي نظر رسول خدا (ص) اين بود كه در مدينه باقي بمانند، يعني شما مرگ را آرزو مي كرديد، پيش از آن كه آن را مشاهده كنيد و از سختي آن با خبر شويد.

فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ شما مرگ را هنگامي كه فردي از شما كشته مي شد ديديد و خود نيز نزديك بود كشته شويد. آرزو كردن شهادت جايز است، زيرا مقصود از آن رسيدن به كرامت و مرتبه بلند شهداست و نه چيز ديگر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 494

[سوره آل عمران (3): آيه 144] ... ص: 494

اشاره

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144)

ترجمه ... ص: 494

محمّد (ص) فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمي گرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستي باز خواهيد گشت؟) و هر كس به عقب باز گردد هرگز ضرري به خدا نمي زند، و بزودي شاكران را پاداش خواهيم داد. (144)

تفسير: ... ص: 494
[شأن نزول:] ... ص: 494

عبد اللَّه بن قمئه حارثي عليه اللعنه، در روز احد سنگي به سوي رسول خدا (ص) پرتاب كرد و پيشاني و دندان پيشين آن حضرت را شكست و مي خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام به دفاع از پيامبر برخاست ولي خودش در اين ميان به دست ابن قمئه كشته شد، و [چون شباهت زيادي به آن حضرت داشت ] دشمن گمان كرد كه رسول خدا (ص) را به قتل رسانده است و گفت من محمّد را كشتم و با صداي بلند اعلان كرد كه محمّد (ص) كشته شد، در نتيجه اين خبر، مسلمانان پا به فرار گذاشتند و شكست خوردند. پيامبر كه چنين ديد فرمود: اي بندگان خدا نزد من آييد. تا اين كه عده اي از اصحاب به جانب وي بازگشتند. پيامبر آنان را به خاطر فرارشان ملامت كرد آنها گفتند اي رسول خدا چون به ما خبر رسيد كه شما كشته شده ايد دلهاي ما به هراس افتاد و ترس بر ما غالب شد از اين رو فرار كرديم. آن گاه آيه فوق نازل شد.

روايت شده كه [چون خبر شهادت پيامبر منتشر شد] برخي از مسلمانان گفتند: كاش كسي را نزد عبد اللَّه بن ابيّ مي فرستاديم

تا براي ما از ابو سفيان امان بگيرد و انس بن نضر عموي انس بن مالك گفت: اي مردم اگر محمّد (ص) كشته شد خداي محمّد زنده است و هرگز نمي ميرد. زندگي را پس از مرگ رسول خدا براي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 495

چه مي خواهيد. برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفي كه پيامبر جنگيد و كشته شد شما هم بجنگيد و كشته شويد.

آن گاه دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا من از گفته اين جمع، يعني مسلمانان از تو پوزش مي طلبم و از آنچه اين دسته از منافقان به عمل آورده اند بيزاري مي جويم، سپس با شمشيرش حمله برد و پيكار كرد تا به شهادت رسيد.

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ محمّد (ص) تنها فرستاده خداست و قبل از او نيز پيامبراني مبعوث شدند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و برخي از آنان نيز كشته شدند و محمّد (ص) نيز مانند پيامبران گذشته وفات خواهد كرد، و پيروان هر يك از انبيا پس از مرگ پيامبرشان بر آيين او باقي ماندند.

أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ يعني آيا اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر مي شويد؟ «فاء» براي تعليق جمله شرطيه بر جمله پيش از آن و همزه (أ) براي انكار است.

وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ هر كس از دينش برگردد فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً به خدا ضرر نمي رساند و او جز به خودش زيان نرسانده است.

وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ و خداوند شاكران، يعني كساني را مانند انس بن

نضر و امثال او كه دست از جهاد نكشيدند، پاداش نيك خواهد داد. از اين رو خداوند آنها را «شاكرين» ناميده كه آنان با مقاومت و پايداري كه در ميدان نبرد از خود نشان دادند، شكر نعمت اسلام را به جاي آوردند.

[سوره آل عمران (3): آيه 145] ... ص: 495

اشاره

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 496

ترجمه ... ص: 496

و هيچ كس جز به فرمان خدا نمي ميرد سرنوشتي است تعيين شده (بنا بر اين مرگ پيامبر و ديگران يك سنّت الهي است) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگي خود در اين راه گام بردارد) چيزي از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مي دهيم، و بزودي شاكران را پاداش خواهيم داد. (145)

تفسير: ... ص: 496

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ يعني محال است كه مرگ موجودات جز به اراده خدا صورت گيرد، خداوند مردن را از باب تمثيل به منزله عملي قرار داده كه شايسته نيست كسي جز به اراده او به آن اقدام كند.

ابن جمله براي تشويق مسلمانان به جهاد در راه خدا و اعلام اين مطلب است كه شركت در جهاد مرگ كسي را كه فرا نرسيده به جلو و ترك جهاد مرگ كسي را كه فرا رسيده به تأخير نمي اندازد.

«كتابا» مصدر و براي تأكيد است، زيرا تقدير آيه: كتب الموت كتابا مؤجلا است، يعني خداوند براي هر موجود زنده اي مدتي معيّن [از حيات ] و مرگي معيّن مقدر كرده كه جلو و عقب نخواهد افتاد.

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها هر كس از جهاد خود قصد اجر دنيوي، يعني غنيمت داشته باشد به او مي دهيم.

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها و هر كس با جهاد خود ثواب آخرت جويد آن را به او مي دهيم.

وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ و به شاكران، يعني كساني كه هيچ چيز آنان را از جهاد باز نداشته است پاداش خواهيم داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 497

[سوره آل عمران (3): آيات 146 تا 148] ... ص: 497

اشاره

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (147) فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)

ترجمه ... ص: 497

و چه بسيار پيامبراني كه مردان الهي فراواني به همراه آنها جنگ كردند، آنها، هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها رسيد سست نشدند، و ناتوان نگرديدند، و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد (146)

گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاي ما در كارها صرف نظر كن، قدمهاي ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان! (147)

لذا خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد. (148)

تفسير: ... ص: 497

«قتل» و «قاتل» هر دو قرائت شده است، و فاعل آن «ربيون» و يا ضمير مستتر در «قاتل» است و به «نبي» برمي گردد و «معه ربيون» حال براي آن ضمير است يعني چه بسيار پيامبراني كه كشته شدند در حالي كه ربّانيّون با آنها بودند.

منظور از «ربيون» ربانيّون [منسوبين به ربّ به معناي متمسكين به عبادت خدا] است.

فَما وَهَنُوا يعني هنگام [شنيدن خبر] قتل آن پيامبر سست نشدند.

وَ ما ضَعُفُوا و پس از آن از جهاد كردن ناتوان نگشتند.

وَ مَا اسْتَكانُوا و در برابر دشمن خاضع نشدند. اين جملات اشاره دارد به سستي و ضعفي كه هنگام انتشار خبر كشته شدن رسول خدا (ص) [در روز جنگ ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 498

احد] به مسلمانان دست داد و نيز به خضوع و خشوع مسلمانان در برابر مشركان، زماني كه تصميم گرفتند به وسيله عبد اللَّه بن ابي از ابو سفيان امان بخواهند.

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا و گفته آنان نبود مگر اين سخن [رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا

فِي أَمْرِنا] و با اين كه از افراد ربّاني بودند به منظور شكستن نفس و مقصّر دانستن آن، گناهان و اسراف را به نفس خود نسبت داده اند. طلب استغفار از گناهان قبل از درخواست مقاومت و پايداري در ميدانهاي جنگ و پيروزي بر دشمن، براي اين است كه خواسته آنان به اجابت نزديكتر باشد.

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا و خداوند پيروزي، غنيمت و عزّت را به عنوان پاداش دنيوي به آنان عطا فرمود.

وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ «حسن» (نيك بودن) به پاداش آخرت اختصاص داده شده تا بر فضيلت و برتري آن بر ثواب دنيا دلالت كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 149 تا 150] ... ص: 498

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150)

ترجمه ... ص: 498

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر از كساني كه كافر شده اند، اطاعت كنيد شما را به عقب باز مي گردانند، و سرانجام زيانكار خواهيد شد (149)

(آنها تكيه گاه شما نيستند) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خداست و او بهترين ياوران است. (150)

تفسير: ... ص: 498
[شأن نزول ] ... ص: 498

از امير مؤمنان علي (ع) روايت شده كه فرمود: اين آيه در مورد سخن منافقان نازل شده است كه به مسلمانان پس از شكست در احد گفتند به دين گذشته برادران خود [يعني مشركان ] برگرديد، و معناي آيه اين است كه اي مؤمنان اگر از كافران اطاعت كنيد و به سخن آنان كه مي گويند اگر محمّد (ص) فرستاده خدا بود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 499

شكست نمي خورد، توجه نماييد و يا از ابي سفيان و ياران وي امان طلب كنيد.

يَرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ يعني شما را به سوي كفر باز مي گردانند، چنان كه پيش از اين بوديد. پس بر مي گرديد در حالي كه به خود زيان رسانيديد، زيرا كفر را جايگزين ايمان كرديد و آتش دوزخ را به جاي بهشت برگزيديد.

بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ يعني خدا ياور شماست و او سزاوارتر است كه اطاعتش كنيد و با ياري و نصرت او نيازي به ياري و سرپرستي هيچ كس نداريد.

[سوره آل عمران (3): آيات 151 تا 152] ... ص: 499

اشاره

سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَي الظَّالِمِينَ (151) وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (152)

ترجمه ... ص: 499

بزودي در دلهاي كافران به خاطر اين كه بدون دليل چيزهايي را براي خدا شريك قرار دادند، رعب و ترس مي افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهي است، جايگاه ستمكاران (151)

خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزي بر دشمن در احد) راست گفت، در آن هنگام (در آغاز جنگ احد) دشمنان را به فرمان او به قتل مي رسانديد (و اين پيروزي ادامه داشت) تا اين كه سست شديد و (بر سر رها كردن سنگرها) در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آن كه آنچه را دوست مي داشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد نافرماني كرديد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 500

بعضي از شما خواهان دنيا بودند و بعضي خواهان آخرت، سپس خداوند شما را از آنها منصرف ساخت (و پيروزي شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد. (152)

تفسير: ... ص: 500

در جنگ احد با اين كه [از نظر نيرو و تجهيزات ] قدرت و غلبه با مشركان بود، ولي به علت ترسي كه خداوند در دل آنان افكند با شكست رهسپار مكّه شدند، و در ميان راه يكديگر را سرزنش كردند كه ما نه محمّد (ص) را به قتل رسانديم و نه زنان و دختران زيباي [قريش ] را به همراه آورديم. ما با مسلمانان جنگيديم تا اين كه همه آنان آواره شدند، با اين حال رهايشان كرديم. اينك برگرديم تا آنها را قلع و قمع كنيم.

و چون تصميم به بازگشت گرفتند خداوند در دلشان رعب و وحشت انداخت و آنان از برگشتن خودداري كردند.

بِما

أَشْرَكُوا يعني به سبب شرك ورزيدن آنان، به اين معنا علت اين كه خداوند رعب و وحشت را در دل آنان افكند اين بود كه آنان بتها را شريك خدا قرار دادند، در صورتي كه دليلي بر [جواز] شريك قرار دادن بتها نازل نكرده بود. مقصود خداي سبحان اين نيست كه براي اين عمل آنان دليل وجود داشته و بر آنها نازل نشده، بلكه منظور نفي دليل و نزول آن هر دو است، مانند سخن شاعر كه مي گويد:

«سوسماري را در آن صحرا نمي بيني كه به لانه اش خيزد» يعني سوسماري وجود ندارد تا به لانه اش خزد. «1»

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ خداي سبحان به شرط اين كه بردبار باشند و تقوا پيشه كنند در آيه: إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ (همين سوره/ 125) به آنان وعده پيروزي داد و به اين وعده وفا كرد. و وعده مذكور در روز احد بود هنگامي كه رسول خدا (ص) كوه احد را پشت سر و مدينه را پيش روي

__________________________________________________

1- و لا تري الضب بها ينجحر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 501

خويش قرار داد و تيراندازان را بر شكاف كوه گماشت و به آنان دستور داد در جاي خود بمانند و چه جنگ به سود يا زيان مسلمانان تمام شود، از آن جا دور نشوند و چون مشركان به سوي مسلمانان هجوم بردند، تيراندازان [از ميان درّه كوه ] اسبان آنها را هدف تيرهاي خود قرار دادند و ديگران هم با شمشيرهايشان ضرباتي بر مشركان وارد كردند تا اين كه شكست خوردند. و قول خداي تعالي كه مي فرمايد: «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ» يعني آن گاه كه به اذن

او آنها را بسرعت به قتل رسانديد. [اين جمله به درگيري نخست مسلمانان با مشركان در جنگ احد اشاره دارد.]

حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ «فشل» به معني ترس و سست شدن اراده است.

وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ (و راه اختلاف پيش گرفتيد) برخي از آنان گفتند اكنون كه مشركان شكست خورده اند، چرا در اين جا بمانيم؟ بعض ديگر گفتند، ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمي كنيم، و در پي اين اختلاف رأي عبد اللَّه بن جبير فرمانده تيراندازان با جمعي كه تعدادشان كمتر از ده نفر بودند، در سنگرهاي خود باقي ماندند و همين دسته مقصود اين جمله است كه مي فرمايد: وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ «و جمعي از شما خواستار آخرت و پاداشهاي الهي بودند» و دسته ديگر كه خواهان دنيا بودند به غارت و جمع غنايم پرداختند و در همين حال بود كه مشركان به تيراندازان حمله كردند و پس از كشتن عبد اللَّه بن جبير، [از پشت ] به مسلمانان هجوم بردند تا اين كه مسلمانان را شكست دادند و تعدادي از آنان را به شهادت رساندند.

ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ يعني سپس خداوند شما را از مقابله با دشمن منصرف كرد تا صبر و پايداري شما را در شدايد و سختيها بيازمايد.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ و پس از اين كه با امر پيامبر مخالفت كرديد، خداوند شما را عفو كرد.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ خداوند با بخشش گناه مؤمنان به آنها تفضّل مي كند، متعلّق جمله: «حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ» حذف شده و تقدير آن چنين است: حتي إذا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 502

فشلتم منعكم نصره «تا اين كه از دشمن ترسيديد و سست شديد،

خداوند شما را از نصرت و ياري خويش محروم ساخت» .

[سوره آل عمران (3): آيات 153 تا 154] ... ص: 502

اشاره

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)

ترجمه ... ص: 502

(به خاطر بياوريد) هنگامي كه از كوه بالا مي رفتيد و (جمعي در وسط بيابان پراكنده مي شديد) و به عقب ماندگان نگاه نمي كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا مي زد سپس اندوهها يكي پس از ديگري به سوي شما روي آورد. اين به خاطر آن بود كه ديگر براي از دست رفتن (غنايم جنگي) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهايي كه بر شما وارد مي گردد و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است (153)

سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشي بر شما فرستاد. اين آرامش به صورت خواب سبكي بود (كه در شب بعد از حادثه احد) جمعي از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 503

شما را فرا گرفت، اما جمع ديگري در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت). آنها گمانهاي نادرستي درباره خدا همچون گمانهاي دوران جاهليّت داشتند، و مي گفتند: آيا چيزي از پيروزي نصيب ما مي شود؟

بگو همه كارها (و پيروزيها) به دست خداست. آنها در دل خود اموري را پنهان مي دارند كه براي تو آشكار نمي سازند، مي گويند: اگر سهمي از پيروزي داشتيم در اين جا كشته نمي شديم، بگو اگر هم در خانه هاي خود بوديد، آنهايي كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مي ريختند (و آنها را به قتل مي رساندند) و اينها براي اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دلهاي شما (از ايمان) مي باشد، خالص گرداند، و خداوند از آنچه در درون سينه هاست با خبر است. (154)

تفسير: ... ص: 503

«إصعاد» به معناي رفتن و دور شدن از زمين است، گفته مي شود: «صعد في الجبل و أصعد في الأرض»، يعني بر كوه و از زمين پست و سراشيب بالا رفت. و معناي آيه اين است كه خداوند از گناه شما در گذشت هنگامي كه به خاطر شكست، در بيابان احد فرار مي كرديد.

وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَدٍ يعني به افرادي كه در جنگ پشت سرنهاده بوديد توجه نداشتيد و هيچ يك از شما براي [دلجويي از] ديگري توقف نمي كرد.

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ و محمّد (ص) شما را فرا مي خواند و مي گفت: «بندگان خدا به سوي من بازگرديد، من فرستاده خدايم، بهشت از آن كسي است كه به دشمن حمله كند» .

فِي أُخْراكُمْ در بين جماعت پشت سر و عقب تر از شما، گفته مي شود:

جئت في آخر الناس و اخراهم يعني من پشت سر مردم آمدم و آخرين نفر آنها بودم.

چنان كه گفته مي شود: جئت في أولهم و أولاهم و تأويلش اين است كه من در جلو جمعيّت و همراه دسته اوّل بودم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 504

فَأَثابَكُمْ

غَمًّا بِغَمٍّ أثابكم عطف بر صرفكم است و در معناي اين جمله چند قول است:

1- يعني به خاطر اين كه شما پيامبر را عصيان كرديد و او را دچار غم و اندوه ساختيد، خداوند هم براي مجازات كردن شما، شما را از جنگ منصرف كرد [و شكست داد] و اندوهناك ساخت.

2- يعني غم پي در پي، به واسطه انتشار خبر قتل رسول خدا (ص) و كشته و مجروح شدن مسلمانان و پيروزي مشركان و از دست دادن غنايم.

لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ خداوند اين غم را بر شما فرود آورد تا بر غنيمتهايي كه از دست داديد، و نيز از سختيهايي كه در راه خدا تحمّل كرده ايد اندوهگين نباشيد.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ خدا از كردار شما آگاه است.

سپس خداي سبحان نعمتي را كه پس از اين به آنها ارزاني داشت ياد مي كند و مي فرمايد:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ آن دسته از مؤمنان كه اهل صدق و يقين بودند، يعني خداي متعال، امنيّت و آرامش را بر مؤمنان فرو فرستاد و ترس آنان را برطرف كرد تا اين كه خواب چشمانشان را ربود و سپس بر آنان چيره شد.

از ابو طلحه روايت شده است كه گفت: در حالي كه ما در مقابل دشمن صف آرايي كرده بوديم خواب ما را فرا گرفت، به طوري كه شمشير از دست برخي از افراد ما مي افتاد و چون آن را بر مي داشت اندكي بعد دوباره از دستش رها مي شد، و تمام افراد با حالت خميده زير سپرشان به خواب رفته بودند.

«نعاسا» بدل [اشتمال ] است از «أمنة» و مي توان گفت مفعول و «أمنة»

حال از آن است و بر آن مقدم شده است. چنان گفته مي شود: «رأيت راكبا رجلا» .

«يغشي» با ياء و تاء، هر دو وجه قرائت شده است. به لحاظ اين كه ضمير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 505

مستتر در آن به «نعاس» يا «أمنة» برگردد.

وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ و گروهي كه از منافقان بودند و به دين و پيامبر و مسلمانان اهميّت نمي دادند و تنها به فكر جان خود بودند.

يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ آنها به جاي گمان شايسته اي كه بايد به خدا داشته باشند، گمان نادرست داشتند، «غير الحق» در حكم مصدر و «ظن الجاهليّة» بدل از آن است و مي توان گفت معناي آيه اين است كه آنها گمانهاي نادرست همانند گمانهاي دوران جاهليّت درباره خداوند دارند بنا بر اين «غير الحق» تأكيد براي «يظنون» است. چنان كه گفته مي شود: «هذا القول غير ما تقول» يعني اين سخن، سخني كه تو مي گويي نيست.

يَقُولُونَ به رسول خدا (ص) مي گويند و از حضرت سؤال مي كنند: هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ يعني آيا هرگز غلبه و پيروزي بر دشمن نصيب ما خواهد شد؟

قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ بگو آري نصرت و غلبه بر دشمن به دست خدا و از آن اولياي مؤمن اوست.

يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يعني منافقان، شك و نفاق خود و آنچه را نمي توانند براي تو آشكار نمايند، پنهان مي كنند.

يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ مي گفتند، اگر ما [بر حق بوديم و] سهمي از پيروزي موعود داشتيم «ما قُتِلْنا هاهُنا» ياران ما در اين نبرد كشته نمي شدند.

قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ يعني كساني

كه خدا مي داند در ميدان نبرد كشته مي شوند و آنچه در لوح [محفوظ] ثبت شده ناگزير محقّق خواهد شد بنا بر اين اگر شما در خانه هايتان بمانيد، از ميان شما كساني كه خدا مي داند در ميدان نبرد كشته مي شوند و به آرامگاه خويش مي شتابند تعيين شده اند زيرا آنچه خداوند [واقع شدن آن را] مي داند البته واقع خواهد شد.

وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ در معناي اين جمله دو احتمال است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 506

1- تا خداوند آنچه را از وسوسه هاي شيطان در دل داريد [به وسيله اعمالتان ] بيازمايد و آن را خالص گرداند.

2- يعني اين امتحان الهي به منظور خالص ساختن و آزمودن شما و بسياري از مصالح ديگر است.

«لام» در ليبتلي اللَّه به دلالت كلام متعلّق است به «فعل ذلك» و تقدير آن اين است: و ليبتلي اللَّه ما في صدوركم فرض عليكم القتال يعني خداوند جهاد را بر شما واجب كرد تا آنچه در دل داريد بيازمايد. و ليمحص عطف بر و ليبتلي اللَّه است.

[سوره آل عمران (3): آيات 155 تا 156] ... ص: 506

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّي لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (156)

ترجمه ... ص: 506

آنهايي كه در روز روبرو شدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند شيطان آنها را بر اثر پاره اي از گناهاني كه قبلا مرتكب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد. خداوند آمرزنده و حليم است (155)

اي كساني كه ايمان آورده ايد شما همانند كافران نباشيد كه هنگامي كه برادرانشان به مسافرتي مي روند، يا در جنگ شركت مي كنند (و از دنيا مي روند و يا كشته مي شوند) مي گويند اگر آنها نزد ما بودند نمي مردند و كشته نمي شدند (شما اين گونه سخنان نگوييد) تا خدا اين حسرت را بر دل آنها بگذارد و خداوند زنده مي كند و مي ميراند (حيات و مرگ به دست اوست) و خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (156)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 507

تفسير: ... ص: 507

اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ يعني شيطان خواستار لغزش آنها بود و آنان را به ارتكاب گناه فرا خواند ببعض ما كسبوا به واسطه بعضي از گناهاني كه ايشان كسب كردند و مقصود اين است: آنان كه در روز احد شكست خوردند، علّت شكست شان اين بود كه از شيطان پيروي كردند و مرتكب گناه شدند و گناهانشان مانع برخورداري آنان از تأييد و توفيق الهي در تقويت دلهايشان شده تا اين كه به دشمن پشت كردند.

حسن [بصري ] گويد: منظور اين است كه شيطان به واسطه پذيرش شكستي كه برايشان آراسته جلوه داده بود، خواهان لغزش آنان شد.

جمله بِبَعْضِ ما كَسَبُوا [از نظر معنا] مانند جمله و يعفوا عن كثير «از بسياري از- خطاهاي شما- در گذرد» (مائده/ 15)، است.

ابو القاسم بلخي نقل كرده است كه در روز احد جز 13 تن با پيامبر باقي نماندند كه 5 نفر از

مهاجران و 8 نفر از انصار بودند ولي درباره ماندن هر يك از 5 نفر مهاجر اختلاف است جز علي (ع) و طلحه كه بي شك جزو افراد باقيمانده بوده اند.

امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا (ص) [در روز احد] جبرئيل را بين آسمان و زمين ديد كه بر روي كرسي زرّين قرار گرفته و گويد: «همانا جوانمردي جز علي و شمشيري جز ذو الفقار نيست» «1» .

و روايت شده كه علي (ع) در آن روز پيوسته با مشركان مي جنگيد، تا اين كه هفتاد زخم به سر و صورت و دست و پا و شكمش رسيد. [در اين هنگام ] جبرئيل به پيامبر گفت: اي محمّد حقيقت همياري و مواسات همين است. رسول خدا فرمود:

__________________________________________________

1-

نظر رسول اللَّه (ص) إلي جبرئيل بين السماء و الارض علي كرسيّ من ذهب و هو يقول: «ألا لا سيف إلا ذو الفقار و لا فتي إلا علي» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 508

هيچ چيز علي را از ياري من باز نمي دارد، چرا كه او از من و من نيز از اويم، جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفر هستم.

وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ به خاطر برادرانشان گفتند.

إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ هر گاه براي تجارت يا غير آن مسافرت كنند. و از ديار خود دور مي شدند. جمله اذا ضربوا حكايت از گذشته است و معنايش اين است كه هر گاه در زمين مسافرت مي كنند.

أَوْ كانُوا غُزًّي «غزي» جمع «غاز» است. و «ليجعل» متعلّق است به «قالوا»، يعني اين سخنان را گفتند و بدان اعتقاد داشتند تا اين كه موجب حسرت و اندوه در دلهايشان شد. «لام» در «ليجعل» براي نتيجه (و سرانجام) است، چنان كه

در اين آيه است: لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً «آل فرعون موسي را از دريا برگرفت تا در نتيجه دشمن و مايه اندوه آنان شود» (قصص/ 8).

و مي توان گفت معناي آيه اين است كه در سخن گفتن و اعتقادتان مانند كفار نباشيد و اين سخنان را [كه اگر برادرانتان در شهر مي ماندند كشته نمي شدند] نگوييد تا خداوند حسرت گفتن آن را منحصرا بر دل آنان بگذارد و دلهاي شما را از اين حسرت مصون بدارد و از اين رو كه هنگام داشتن آن عقيده باطل خداي سبحان حسرت و اندوه را در دل كفّار قرار مي دهد و سينه هايشان را تنگ مي كند، فعل [قرار دادن حسرت ] به خداوند نسبت داده شده است.

وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ اين جمله در مقام ردّ سخن مشركان است يعني امر مرگ و زندگي در دست خداست، اوست كه گاهي مسافر و جنگجو را زنده مي گذارد و كسي را كه در خانه نشسته و مانده است مي ميراند.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست، پس همچون كافران نباشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 509

[سوره آل عمران (3): آيات 157 تا 160] ... ص: 509

اشاره

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (157) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158) فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159) إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160)

ترجمه ... ص: 509

(تازه) اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد (زيان نكرده ايد زيرا) آمرزش و رحمت خدا از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود) جمع آوري مي كنند بهتر است (157)

و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خدا باز مي گرديد (بنا بر اين فاني نمي شويد كه از فنا وحشت داشته باشيد) (158)

از پرتو رحمت الهي در برابر آنها نرم (و مهربان شدي) و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند بنا بر اين آنها را عفو كن و براي آنها طلب آمرزش نما و در كارها با آنها مشورت كن امّا هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) بر خدا توكل كن، زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد. (159)

اگر خداوند شما را ياري كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد، و اگر دست از ياري شما بردارد كيست كه بعد از او شما را ياري كند؟ و مؤمنان تنها بر خداوند بايد توكل كنند. (160)

تفسير: ... ص: 509

لَمَغْفِرَةٌ جواب قسم است كه جانشين جواب شرط نيز شده است. و جمله لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ نيز چنين است. خداي سبحان پيش از اين كافران را كه مي گفتند هر كس در زمين سفر كند و يا به جنگ برود، [مي ميرد] و اگر نزد آنان در شهر باقي بماند نخواهد مرد تكذيب كرد و مسلمانان را از پاي بندي و اعتقاد به آن نهي كرد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 510

زيرا چنين اعتقادي موجب سرپيچي آنان از جهاد مي شد.

سپس مي فرمايد: اگر امر چنان باشد كه شما گمان مي كنيد و آنچه از آن مي هراسيد يعني مردن و كشته شدن در راه خدا براي شما اتفاق افتد، آمرزش و

رحمت پروردگار را كه به واسطه مرگ در راه خدا به دست مي آوريد براي شما بهتر است از منافع دنيا كه در صورتي كه نمرده بوديد جمع مي كرديد [اين معنا بنا بر قرائت تجمعون است ] و نزد كساني كه يجمعون با ياء قرائت كرده اند منظور اين است كه آنچه از رحمت و آمرزش به دست مي آوريد از منافع دنيوي كه كفار جمع مي كنند بهتر است. سپس فرمود:

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خداي رحيم باز مي گرديد، «متم» به ضمّ و كسر ميم قرائت شده، مشتق، از «مات يموت» و «مات يمات» است.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ «ما» در اين جمله زائد و براي تأكيد است و دلالت مي كند بر اين كه مهرباني پيامبر با مردم جز در پرتو رحمت و لطف پروردگار نبود.

وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا اي پيامبر اگر جفا پيشه و بد خلق و سنگدل بودي، لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ هيچ يك از اصحاب، پيرامون تو نمي ماندند و از اطراف تو پراكنده مي شدند.

فَاعْفُ عَنْهُمْ آنچه [از كدورتها] ميان تو و ايشان است مورد عفو قرار ده.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ و براي كامل كردن شفقت و مهرباني به آنها، از تمام آنچه [از ميان من و ايشان است طلب آمرزش كن.

وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ اي پيامبر در مورد جنگ و مانند آن كه وحي بر تو نازل نشده است با اصحاب خود مشورت كن، تا اين كه با اين كار نفوس آنان پاك گردد و يا اين كه از نظرات آنها ياري بخواهي.

حسن [بصري ] گويد: منظور خداوند [از اين كه به پيامبر (ص) امر فرمود با اصحاب

مشورت كند] اين بود كه هر كس پس از پيامبر [زعيم و رهبر مسلمانان ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 511

گردد، به اين سنّت عمل كنند، زيرا خداوند مي دانست كه پيامبر (ص) نيازي به مشورت با اصحاب ندارد.

و در حديث است كه: «هيچ قومي مشورت نكردند، جز اين كه به بهترين كاري كه بايد انجام دهند، هدايت شدند.

فَإِذا عَزَمْتَ هر گاه پس از مشورت تصميم بر انجام كاري گرفتي.

فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ در به انجام رساندن كار خود به شايسته ترين وجه به خدا اعتماد كن زيرا درستي و شايستگي كار را جز خداوند نمي داند. و از حضرت صادق (ع)، عزمت به ضمّ تاء روايت شده است به اين معنا كه هر گاه من در مورد چيزي براي تو تصميم گرفتم و تو را بدان راهنمايي كردم بر من توكّل كن و پس از آن با هيچ كس به مشورت نپرداز.

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ اگر خداوند همانند روز بدر شما را ياري كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد.

وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ و اگر شما را ياري نكند و به واسطه معصيت و نافرماني، شما را در مقابل دشمن رها سازد.

فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ يعني اگر خدا دست از ياري شما بردارد چه كسي كمكتان خواهد كرد؟

وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ مؤمنان بايد به خدا توكل كنند. اين آيه براي آگاه ساختن مؤمنان است بر اين كه توكّل بر خداوند سبحان واجب است.

[سوره آل عمران (3): آيات 161 تا 163] ... ص: 511

اشاره

وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (161) أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ

اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (163)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 512

ترجمه ... ص: 512

(شما گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند در حالي كه) ممكن نيست هيچ پيامبري خيانت كند و هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده با خود (به صحنه محشر) مي آورد سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مي شود و (به همين دليل) به آنها ستم نخواهد شد (زيرا محصول اعمال خود را خواهند ديد) (161)

آيا كسي كه از خدا پيروي كرده، همانند كسي است كه به سوي خشم و غضب خدا بازگشته و جايگاه او جهنم و پايان كار او بسيار بد است؟ (162)

هر يك از آنها براي خود درجه و مقامي در پيشگاه خدا دارند و خداوند به آنچه انجام مي دهد بيناست. (163)

تفسير: ... ص: 512

غل شيئا من المغنم غلولا يعني چيزي از غنيمت را از روي خيانت در پنهان ربود و «أغل» يعني مخفيانه چيزي را گرفت. و در حديث است كه «لا إغلال و لا إسلال يعني خيانت كردن و ربودن چيزي روا نيست. و گفته مي شود: «أغله» يعني او را خائن يافت، و معناي آيه اين است كه براي هيچ پيامبري روا نيست كه خيانت كند، زيرا پيامبري با خيانت منافات دارد و بنا بر قرائت كساني كه «يغل» خوانده اند، معنايش اين است كه هيچ پيامبري را نشايد كه خيانتكار باشد، و خيانتكار نمي شود مگر كسي كه [ذاتا] خائن بوده باشد.

وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يعني هر كس خيانت كند، روز قيامت با همان چيزي كه به آن خيانت روا داشته مي آيد در حالي كه آن را با خود حمل مي كند، چنان كه در حديث آمده است: «روز قيامت در

حالي كه آن را بر گردن خود حمل مي كند مي آيد» «1» . و مي توان گفت منظور اين است كه: با آنچه از گناه و پيامدهاي آن با خود حمل مي كند، مي آيد.

ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ اين جمله با لفظ عام [كل نفس ] آمده است تا هر

__________________________________________________

1-

جاء يوم القيامة يحمله علي عنقه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 513

كسب كننده اي چه خائن و چه غير آن را شامل شود.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ يعني در جزا دادن، ميان آنان به عدالت رفتار مي شود، پس پاداش هر كسي به اندازه كسب اوست، سپس خداي سبحان بيان كرده: فردي كه با ترك خيانت رضاي خدا را دنبال مي كند همچون كسي نيست كه با عمل خيانتكارانه خويش خداوند را به خشم مي آورد، سپس فرمود:

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ آنان نزد خدا داراي مقامات و درجاتي هستند، و منظور اختلاف و تفاوت مرتبه اهل ثواب و اهل عقاب است يا مقصود تفاوت ميان خود ثواب و عقاب است.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ خدا از اعمال و درجات آنها آگاه است و آنان را به تناسب اعمالشان پاداش مي دهد.

[سوره آل عمران (3): آيات 164 تا 165] ... ص: 513

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (164) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّي هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (165)

ترجمه ... ص: 513

خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت هنگامي كه در ميان آنان پيامبري از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد اگر چه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند (164)

آيا هنگامي كه مصيبتي به شما (در ميدان جنگ احد) رسيد در حالي كه دو برابر آن را (بر دشمن در ميدان جنگ بدر) وارد ساخته بوديد، گفتيد اين مصيبت از كجاست؟ بگو از ناحيه خود شماست (كه با دستور پيامبر مخالفت كرديد) خداوند بر هر چيزي قادر است. (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 514

تفسير: ... ص: 514

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ خداوند بر كساني از قوم پيامبر كه به واسطه او ايمان آوردند، منت نهاد و علت اين كه خداوند خصوص مؤمنان را ذكر كرده [با اين كه محمد (ص) بر همه جهانيان مبعوث شده ] اين است كه فقط آنها از بعثت پيامبر (ص) بهره مي گيرند.

إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ آن گاه كه در ميان ايشان پيامبري از جنس عرب مانند خودشان، برانگيخت، برخي گفته اند: «من أنفسهم»، يعني از فرزندان اسماعيل، چنان كه اعراب از فرزندان اسماعيل بودند.

و دليل منّت نهادن خداوند بر مؤمنان در برانگيختن پيامبري از جنس خودشان، اين است كه چون زبانشان يكي است، آنان به راحتي مي توانند آنچه بايد بياموزند از او فرا گيرند. و علاوه بر اين، براي آنان افتخار است كه پيامبر از خودشان باشد، چنان كه در اين آيه مي فرمايد: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ «و- بدان كه- قرآن براي تو و- مؤمنان- قومت شرف و بلندي نام است» (زخرف/ 44) و روايت شده است كه در قرائت فاطمه

زهراء عليها سلام «من أنفسهم» به معناي «من أشرفهم» (از شريفترين آن قوم) است.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ آيات خدا را بر آنها كه از مردم جاهليّت بوده و چيزي از وحي را نشنيده بودند، تلاوت مي كند.

وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ و آنها را از پليدي و آلودگي كفر پاك مي كند و به آنان كه از نادانترين مردم و بيگانه ترين آنها نسبت به تحصيل علوم بودند، «قرآن» و «سنّت» مي آموزد.

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ و اگر چه پيش از بعثت رسول خدا در گمراهي آشكاري بودند.

«إن» مخفّف از «إن» مشدّده است، و لام [واقع پس از آن ] ميان آن و «إن» نافيه، فرق مي گذارد و تقدير آن و إنّ الشأن و الحديث كانوا من قبل لفي ضلال مبين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 515

است يعني: همانا سخن اين است كه آنان پيش از اين در گمراهي آشكاري بودند.

«لما» [محلا] منصوب به «قلتم» است و «أصابتكم» به واسطه اضافه شدن «لما» به آن در موضع جرّ است و تقدير آيه اين است: أ قلتم حين أصابتكم مصيبة يوم أحد من قتل سبعين منكم قد أصبتم مثليها يوم بدر من قتل سبعين و أسر سبعين أني هذا يعني: آيا هنگامي كه مصيبتي در روز احد به شما رسيد و هفتاد تن از شما كشته شد، در حالي كه با كشتن هفتاد تن و اسير كردن هفتاد تن در ميدان جنگ بدر دو برابر آن را بر دشمن وارد ساخته بوديد، گفتيد: اين مصيبت از كجا به ما رسيد، و حال آن كه رسول خدا (ص) در ميان ماست و ما مسلمانيم و آنها مشركند؟!

أَنَّي هذا در موضع نصب است [بنا بر مفعوليت ] زيرا مقول قول است و همزه [در «أ و لما»] براي تقرير و نكوهش است.

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ خودتان سبب مصائبي بوديد كه به شما رسيد زيرا خارج شدن از مدينه را [بر ماندن در آن ] اختيار كرديد و يا مركز حساس تنگه احد را خالي كرديد.

و از علي (ع) نقل شده است كه: خود آنان سبب اين مصيبت بودند، زيرا پيش از آن كه پيامبر (ص) به آنان اجازه دهد از اسيران بدر فديه گرفتند [و آنها را آزاد كردند].

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ پس از اين نيز خداوند قادر است شما را ياري كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 166 تا 167] ... ص: 515

اشاره

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (166) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 516

ترجمه ... ص: 516

و آنچه (در روز احد) در روزي كه دو دسته (مؤمنان و كافران) با هم نبرد كردند به شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت) بود، و براي اين بود كه مؤمنان شناخته شوند (166)

و نيز براي اين بود كه كساني كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد بياييد و در راه خدا نبرد كنيد و يا (لا اقل) از حريم خود دفاع كنيد گفتند اگر ما مي دانستيم جنگي واقع خواهد شد از شما پيروي مي كرديم (اما مي دانيم جنگي نمي شود) آنها آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند با دهان خود چيزي مي گويند كه در دل آنها نيست و خداوند به آنچه كتمان مي كنند داناست. (167)

تفسير: ... ص: 516

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ اي مؤمنان آنچه در روز جمع شدن شما و مشركان يعني روز احد به شما رسيد، فبإذن اللَّه به سبب اين بود كه خداوند كفّار را در تصرّف تنگه احد آزاد گذارد.

وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ و تا اين كه خداوند مؤمنان را از منافقان متمايز سازد و ايمان و نفاق هر يك را آشكار كند و دليل استعاره آوردن لفظ «إذن» براي رها كردن كفار در هنگام غلبه بر مؤمنان اين است كه اجازه انجام كار شخص مأذون را در رسيدن به هدفش آزاد مي گذارد. و خداوند مانع پيروزي كفّار نشد تا مسلمانان را بيازمايد.

وَ قِيلَ لَهُمْ عطف بر «نافقوا» است و مي توان گفت ابتداي كلام است. و منظور از «الَّذِينَ نافَقُوا» عبد اللَّه بن أبي و 300 نفر از دارو دسته اوست كه در روز جنگ احد دست از ياري پيامبر (ص) كشيدند

و گفتند: چرا خود را به كشتن دهيم؟

و عبد اللَّه بن عمرو بن حزام انصاري پاسخشان داد كه بياييد در راه خدا بجنگيد، و يا اگر در راه خدا نمي جنگيد لا اقل از جان و ناموس خود دفاع كنيد.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ منافقان گفتند: اگر ما از جنگ علم و اطلاع مي داشتيم به دنبال شما مي آمديم. عبد اللَّه بن عمرو در پاسخ آنان گفت: خداوند ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 517

شما را از خود دور گرداند، او ما را از شما بي نياز خواهد كرد.

هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ منافقان با اين گفتار و كردار از ايماني كه به آنها گمان مي رفت دور افتادند و به كفر نزديك شدند و گفته اند: كمك و ياري آنان به كفر نزديكتر از ياري آنان به مؤمنان است زيرا كم كردن از سياهي لشكر مسلمانان موجب تقويت مشركان مي شود.

يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ به زبان از ايمان و آنچه آنها را به پيامبر نزديك مي كند سخن مي گويند ولي در دل به آن اعتقادي ندارند، زيرا كفر در دلهاي آنها جا گرفته، و مقصود اين است كه ايمان در لفظ و سخن آنهاست و از وجود آن در دلشان خبري نيست.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ و خداوند به آنچه از نفاق در دل پنهان مي دارند، آگاه

[سوره آل عمران (3): آيه 168] ... ص: 517

اشاره

الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (168)

ترجمه ... ص: 517

(منافقان) آنها هستند كه به برادران خود گفتند- در حالي كه از حمايت آنها دست كشيده بودند- اگر آنها از ما پيروي مي كردند كشته نمي شدند. بگو (مگر شما مي توانيد مرگ افراد را پيش بيني كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد. (168)

تفسير: ... ص: 517

در اين كه «الّذين» چه محلي از اعراب دارد سه احتمال وجود دارد:

1- مي توان گفت محلّا منصوب است، بنا بر اين كه مفعول فعل «ذم» و يا بدل از الّذين نافقوا باشد.

2- در محل رفع است، بنا بر اين كه تقدير آيه هم الذين قالوا باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 518

3- در محلّ جرّ است، بنا بر اين كه «بدل» از ضمير در أفواههم باشد.

لِإِخْوانِهِمْ براي برادران خود از قبيل منافقاني كه در جنگ احد كشته شدند، و يا منظور برادران نسبي آنهاست.

وَ قَعَدُوا اين جمله در موضع حال است، يعني از جنگ باز ايستادند.

لَوْ أَطاعُونا اگر برادران ما در آنچه به آنها امر كرديم، يعني در بازماندن از جنگ از ما اطاعت مي كردند ما قتلوا كشته نمي شدند چنان كه ما كشته نشديم.

قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ بگو مرگ را از خودتان دفع كنيد. إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر در اين گفتار خود راستگوييد، زيرا شما اگر قتل را كه يكي از اسباب مرگ است، از خود دفع كنيد، قادر به دفع ساير اسباب آن نخواهيد بود. روايت شده است: روزي كه منافقان اين سخن را گفتند هفتاد نفر آنان هلاك شدند.

[سوره آل عمران (3): آيات 169 تا 171] ... ص: 518

اشاره

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)

ترجمه ... ص: 518

(اي پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند (169)

آنها به خاطر نعمتهاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و به خاطر كساني (مجاهداني) كه بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مي بينند و مي دانند كه) نه ترسي بر آنهاست و نه غمي خواهند داشت (170)

و (نيز) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان) خوشحال و مسرور مي شوند و (مي بيند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند. (171)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 519

تفسير: ... ص: 519

آيه خطاب به رسول خدا (ص) و يا هر مخاطبي است. تَحْسَبَنَّ به فتح سين و «قتّلوا» به تشديد نيز قرائت شده است.

فِي سَبِيلِ اللَّهِ يعني در جهاد و در راه ياري دين خدا.

بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ بلكه آنان زنده اند و مانند ساير زندگان روزي داده مي شوند، مي خورند و مي آشامند.

فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ آنها از اين كه توفيق شهادت [در راه خدا] و كرامت و وسيله سعادت نصيبشان شده است، مسرورند.

وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ و به برادران مجاهد خود كه كشته نشده اند و هنوز به آنان نپيوسته اند، بشارت مي دهند.

مِنْ خَلْفِهِمْ منظور كساني هستند كه پشت سر آنانند و هنوز در دنيا باقي مانده اند، و گفته اند: لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ يعني كساني كه مقام و منزلت و فضل شهيدان را درك نكرده اند.

أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ بدل از «الذين» و معنايش اين است كه شهيدان به واسطه آشكار شدن حال مؤمناني كه آنها را در دنيا ترك گفته اند بشارت مي دهند كه

در روز قيامت در حال ايمن بودن از عذاب برانگيخته مي شوند، يعني خداوند شهيدان را به اين امر بشارت داده و آنها اين بشارت را به مؤمنان مي دهند.

يَسْتَبْشِرُونَ تكرار شده است تا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ كه تفسير جمله أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ است متعلّق به آن باشد.

وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ «أن» به فتح همزه قرائت شده است بنا بر اين كه عطف بر «بنعمة» و «فضله» باشد [زيرا «بنعمة» در موضع حال است و «مفعول به» نيز مي تواند باشد]، و به كسر [إن ] نيز قرائت شده بنا بر اين كه مبتدا وجمله معترضه باشد، و اين قرائت از كسايي است. اين جمله دلالت دارد بر اين كه ثواب و پاداش يك حق است و خدا هرگز آن را ضايع نخواهد كرد از اين رو خداوند ضايع نكردن را به خود نسبت داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 520

[سوره آل عمران (3): آيات 172 تا 175] ... ص: 520

اشاره

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (175)

ترجمه ... ص: 520

آنها كه دعوت خدا و پيامبر (ص) را پس از آن همه جراحاتي كه به آنها رسيد اجابت كردند (و هنوز زخمهاي ميدان احد التيام نيافته بود كه به سوي ميدان حمراء الاسد حركت نمودند) از ميان آنها براي كساني كه نيكي كردند و تقوا پيش گرفتند، پاداش بزرگي خواهد بود (172)

اينها كساني بودند كه (بعضي از) مردم به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براي (حمله به) شما اجتماع كرده اند، از آنها بترسيد، امّا آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافي است و بهترين حامي ماست (173)

به همين جهت آنها (از ميدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالي كه هيچ ناراحتي به آنها نرسيد و از فرمان خدا پيروي كردند، و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگي است (174)

اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بي اساس) مي ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 521

تفسير: ... ص: 521
اشاره

الَّذِينَ اسْتَجابُوا در اعراب اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- مبتدا و «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا» خبر آن باشد.

2- در موضع جرّ و صفت براي «مؤمنين» [در آيه قبل ] بوده باشد.

3- در موضع نصب باشد بنا بر مدح بودن [يا اضمار «أعني»].

[شأن نزول ] ... ص: 521

چون ابو سفيان و همراهانش در پايان جنگ احد [و پس از پيروزي ] به جانب مكّه بازگشتند هنگامي كه به سرزمين «روحا» رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه [و نابود كردن باقيمانده مسلمانان ] گرفتند. اين خبر به پيامبر (ص) رسيد فورا تصميم گرفت قدرت و توان خود و يارانش را به آنها نشان دهد، از اين رو ياران خود را به خروج از مدينه تشويق كرد و فرمود: تمام كساني كه روز گذشته در لشكر احد با ما بوده اند [براي شركت در جنگ ديگري ] از مدينه بيرون آيند، پيامبر با جماعتي از مسلمانان از مدينه خارج شدند تا اين كه به محلي به نام «حمراء الاسد» كه در هشت ميلي «1» مدينه قرار داشت رسيدند و اردو زدند، اين خبر به لشكر قريش رسيد و به اين ترتيب خداوند وحشت را در دل مشركان انداخت و آنها به سوي مكه بازگشتند. آن گاه اين آيه بر پيامبر (ص) نازل شد.

و اما داستان آيه: الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ از اين قرار است كه:

ابو سفيان هنگامي كه مي خواست از احد به مكّه بازگردد گفت اي محمّد (ص) اگر مايل باشي وعده ما با شما موسم «بدر» سال آينده، پيامبر فرمود: «إن شاء اللَّه» : و

__________________________________________________

1-، در عربي «ميل» به معني مسافتي به اندازه يك چشم

انداز در روي زمين يا چهار هزار ذراع گفته مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 522

چون سال بعد شد ابو سفيان با اهل مكّه بيرون شد و در حوالي ظهران «1» فرود آمد، خداي سبحان هراسي در دل وي افكند و به فكرش رسيد كه بازگردد، سپس نعيم بن مسعود اشجعي را كه براي عمره آمده بود، ملاقات كرد و به او گفت: من با محمّد (ص) وعده گذارده ام كه در موسم بدر با يكديگر برخورد كنيم ولي اكنون سال خشكي است، و من از جنگ منصرف شده ام و از تو مي خواهم كه وارد مدينه شوي و پيامبر و يارانش را از جنگ با ما بازداري من 10 شتر به تو پاداش خواهم داد.

چون نعيم وارد مدينه شد ديد مسلمانان خود را براي جنگ تجهيز مي كنند. به آنان گفت اين تصميم شما درست نيست، زيرا اهل مكّه به خانه ها و سرزمين شما آمده اند [سال گذشته ] كسي از چنگ آنها رهايي نيافت، اكنون شما مي خواهيد از مدينه خارج شويد و خود را با آنها كه براي رويارويي با شما در وعده گاه بدر جمع شده اند درگير كنيد؟! به خدا سوگند كسي از شما سالم باقي نخواهد ماند.

پيامبر (ص) فرمود: به خدا سوگند اگر تنها هم باشم به قرارگاه جنگ خواهم رفت [و اكنون هر كس مي ترسد بماند و هر كس شجاع است آماده جنگ شود] آن گاه پيامبر همراه 70 سوار در حالي كه مي گفتند: خداوند ما را كفايت مي كند و او بهترين وكيل است از مدينه خارج شدند تا به سرزمين بدر رسيدند و هشت شب در آن جا به انتظار ابو سفيان ماندند و در

اين مدّت كالاهاي تجارتي را كه با خود داشتند فروخته و منافعي به دست آوردند و بدون آن كه با مشركان درگير شوند سالم و با سودي كه برده بودند به مدينه بازگشتند، ابو سفيان به مكه مراجعت كرد، و مردم مكّه لشكر او را «لشكر سويق» «2» ناميدند و گفتند شما تنها براي نوشيدن سويق خارج شديد.

الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ منظور از «الناس» اوّل، نعيم بن مسعود است، زيرا او از جنس مردم است، و [هنگامي كه مردم را از جنگيدن با ابو سفيان

__________________________________________________

1- اين شهر در شمال شبه جزيره عربستان واقع شده و اكنون يكي از بنادر مهم اين كشور است.- م.

2- «سويق» به معناي آرد سبوس گرفته گندم و جو و نيز شراب مي باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 523

ترساند] چه بسا اين كه برخي از اهل مدينه با او همصدا شدند و بخشي از سخنانش را تأييد كردند.

مقصود از «الناس» دوّم ابو سفيان و ياران اوست. و در اين كه ضمير مستتر در «فزادهم» به چه چيز برمي گردد سه احتمال وجود دارد:

1- به إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ كه مقول قول است برمي گردد.

2- به مصدر «قالوا» [يعني ماده قول ] بر مي گردد.

3- به «نعيم» بر مي گردد.

معناي حسبنا اللَّه اين است كه خدا ما را كفايت مي كند گفته مي شود. أحسبه الشي ء هر گاه چيزي او را كفايت كند.

وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ يعني خدا بهترين پروردگاري است كه به او توكّل مي شود.

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ يعني به سلامت و با سودي كه در تجارت عايدشان شده بود، از بدر بازگشتند.

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ همانا ترساننده شما همان شيطان است

و شيطنت او [نعيم بن مسعود] به اين است كه شما را از دوستان خود كه ابو سفيان و سپاه او باشند مي ترساند و گفته شده: منظور اين است كه شيطان كساني را كه از خروج با پيامبر (ص) خودداري كردند و در مدينه باقي ماندند و از دوستان اويند مي ترساند.

[سوره آل عمران (3): آيات 176 تا 177] ... ص: 523

اشاره

وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177)

ترجمه ... ص: 523

كساني كه در راه كفر بر يكديگر پيشي مي گيرند، تو را غمگين نسازند ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 524

زيرا آنها هرگز زياني به خداوند نمي رسانند (بعلاوه) خدا مي خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه) بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد، و براي آنها مجازات بزرگي است. (176)

كساني كه ايمان را دادند و كفر را خريداري كردند، هرگز به خدا زياني نمي رسانند و براي آنها مجازات دردناكي است. (177)

تفسير: ... ص: 524

خداي سبحان در اين آيه خطاب به رسولش مي فرمايد: كساني كه به سرعت در راه كفر قرار مي گيرند، يعني منافقاني كه از آيين تو سرپيچي كرده اند، تو را غمگين نسازند زيرا آنها با پيشي گرفتن بر يكديگر در كفر، جز به خودشان زيان نرسانند، و ضرر كفر تنها به خودشان برمي گردد. سپس بيان مي كند كه چگونه زيان كفر به خودشان بر مي گردد و مي فرمايد:

يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ خدا مي خواهد كه آنها در آخرت بهره اي از پاداش نداشته باشند، و به جاي ثواب، عذاب عظيم در انتظار آنهاست، ذكر اراده خداوند براي اشعار به اين است كه انگيزه عذاب كردن منافقان همان پيشي گرفتن آنان بر يكديگر در راه كفر است و اين انگيزه به قدري قوي است كه ارحم الرّاحمين نيز اراده اش بر اين است كه به آنها رحم نكند.

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ منظور از اين آيه يا منافقانند كه ذكر آنها تكرار شده و يا عموم كفّار مراد است، ولي آيه اوّل فقط در مورد منافقان بود كه سرپيچي كردند و از اسلام برگشتند.

شَيْئاً منصوب است بنا بر اين كه جانشين مصدر باشد. زيرا معناي «لن يضروا

اللَّه شيئا» اين است كه كفر آنان هيچ ضرري به خدا نمي رساند نه ضرر كلّي و نه جزئي.

[سوره آل عمران (3): آيه 178] ... ص: 524

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 525

ترجمه ... ص: 525

آنها كه كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مي دهيم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مي دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اي براي آنها مي باشد. (178)

تفسير: ... ص: 525

كساني كه تحسبن با تاء، قرائت كرده اند، الذين كفروا را منصوب و أنما نملي لهم خير را بدل از آن گرفته اند، يعني گمان نكنيد مهلت دادن ما به كساني كه كافر شده اند به نفع آنهاست.

«أن» با اسم و خبرش از دو مفعول نيابت مي كند و مي توان گفت مضاف حذف شده و تقدير آيه: و لا تحسبن الذين كفروا أصحاب أن الإملاء خير لانفسهم و يا و لا تحسبن حال الذين كفروا أن الإملاء خير لأنفسهم است.

و كساني كه يحسبن با ياء، قرائت كرده اند، الَّذِينَ كَفَرُوا را مرفوع خوانده اند، و منظور از «إملاء» و مهلت دادن به كافران اين است كه خداوند امر آنها را به خودشان وا مي گذارد و گفته اند: مقصود طولاني كردن عمر آنان است.

إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً «ما» در اين جمله «كافّة» [يعني بازدارنده از عمل ] است ولي «ما» در جمله اوّل مصدريّه مي باشد. اين جمله مستأنفه و علّت براي جمله قبل و سبب براي آن است يعني علّت مهلت دادن به كفّار، زياد شدن گناهانشان است و چون خداوند مي داند [هر چه بر عمرشان افزوده شود] بر گناهان خود مي افزايند پس گويي مهلت دادن به كفار بر سبيل مجاز سبب زياد شدن گناه كفّار است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ يعني براي آنان عذابي است كه در آتش دوزخ خوارشان مي سازد.

[سوره آل عمران (3): آيه 179] ... ص: 525

اشاره

ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 526

ترجمه ... ص: 426

ممكن نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد، مگر آن كه ناپاك را از پاك جدا سازد، و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد (تا مؤمنان را از منافقان باز شناسيد، زيرا اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد بر مي گزيند. پس (اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و ناپاك است) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد پاداش بزرگي براي شماست. (179)

تفسير: ... ص: 526

«لام» در «لِيَذَرَ» براي تأكيد نفي و معناي آيه اين است كه خداوند مؤمنان را رها نخواهد كرد، علي ما أنتم عليه بر آنچه شما بدان اعتقاد داريد كه عبارت است از آميخته بودن مؤمن خالص با منافق، حتي يميز تا منافق را از مؤمن مخلص جدا و متمايز گرداند.

«يميز» از ريشه «مزته فانماز» «آن را جدا كردم، پس جدا شد» است، و «يميز» نيز قرائت شده است، از «ميزته فتميز»، يعني خداوند با نزول وحي بر پيامبر خود و آگاه كردن او از حال شما دو گروه مؤمن و منافق را از يكديگر جدا مي سازد.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ و هيچ گاه خداوند اسرار پنهاني و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذاشت. پس هنگامي كه پيامبر (ص) شما را از نفاق يك فرد با خبر مي سازد، گمان نكنيد كه او خود بر آنچه در دل مردم مي باشد، آگاه است بلكه خداوند با فرستادن وحي از غيب به پيامبر (ص) خبر مي دهد و به او مي گويد اين شخص منافق

و آن ديگري مؤمن خالص است پس علم و آگاهي پيامبر از اسرار پنهان از اين روست كه خداوند او را از غيب مطّلع مي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 527

و مي توان گفت مقصود از تميز دادن منافق از مؤمن اين است كه خداوند آنها را به كارهاي سخت و پر مشقّت همچون بذل جان در جهاد و انفاق مال در راه خدا و مانند آن كه موجب ظاهر شدن حال مردم است مكلّف مي سازد و به اين ترتيب برخي از شما از طريق راهنمايي جستن، از آنچه در باطن ديگران است آگاه مي شوند. و خداوند هيچ يك از شما را بر غيب خود و بر اسرار پنهان شده در دل مردم آگاه نمي سازد.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ و خداوند هر يك از پيامبران خود را كه بخواهد بر مي گزيند و او را از برخي از اخبار غيبي آگاه مي سازد.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ پس منزلت خدا را به طور كامل در نظر بگيريد و به او و پيامبرانش ايمان آوريد، و بدانيد كه فرستادگان او بندگاني هستند كه تنها براي [ابلاغ ] رسالت برگزيده شده اند و جز آنچه خداوند به آنان آموخته است نمي دانند، و تنها از غيبي كه خدا آنان را آگاه ساخته خبر مي دهند.

و گفته شده: مشركان گفتند: اگر محمّد (ص) راست مي گويد كه فرستاده خداست، به ما خبر دهد چه كسي مؤمن و چه كسي كافر است، آن گاه اين آيه نازل شد.

[سوره آل عمران (3): آيه 180] ... ص: 527

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ

الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180)

ترجمه ... ص: 527

آنها كه بخل مي ورزند و آنچه را خدا از فضل خود به آنان داده انفاق نمي كنند، گمان نكنند براي آنها خير است، بلكه براي آنها شر است بزودي در روز قيامت آنچه را درباره آن بخل ورزيدند همانند طوقي به گردن آنها مي افكنند و ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (180)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 528

تفسير: ... ص: 528

كساني كه «لا تحسبن»، با تاء قرائت كرده اند، مضاف محذوفي را در تقدير گرفته اند، يعني تقدير آيه اين است: «و لا تحسبن بخل الذين يبخلون هو خير لهم» .

همچنين طبق قرائت كساني كه «يحسبن» را با ياء قرائت كرده اند و فاعل آن را ضميري قرار داده اند كه به «رسول اللَّه» يا به «احد» [كسي ] بر مي گردد. و كساني كه الذين يبخلون را فاعل «يحسبن» قرار داده اند، از نظر آنان مفعول اوّل حذف شده و تقدير آيه چنين است: و لا يحسبن الذين يبخلون بخلهم هو خيرا لهم و چون «يبخلون» بر آن دلالت داشته، حذف شده است.

«هو» ضمير فصل و سيطوقون تفسير هو شر لهم است، يعني مالهايي كه از بخشش آن بخل كردند، همچون حلقه اي وبال گردنشان خواهد شد، و هر گاه شخص كاري كند كه بر انجام آن مذمّت شود، عرب در ضرب المثلي مي گويد:

تقلّدها طوق الحمامة [يعني قلاده ملامت همچون طوق كبوتري به گردنش افتاده است ] روايت شده است كه اين آيه درباره كساني است كه زكات نمي دهند.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يعني آنچه از مال و ثروت و جز آن كه در آسمان و زمين وجود دارد و مردم آن را به ارث مي گذارند، ملك

خداوند است. پس چرا از انفاق آنچه ملك خداست در راه او بخل مي ورزند؟! وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ براي التفات [از غيبت به خطاب ] و بليغتر بودن آيه در دلالت بر تهديد و وعده عذاب با «تاء» قرائت شده است، ولي با توجّه به ظاهر آيه [بايد] «يعملون» با ياء قرائت شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 181 تا 183] ... ص: 528

اشاره

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (181) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (182) الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 529

ترجمه ... ص: 529

«خداوند سخن آنها را كه گفتند خدا فقير است و ما بي نيازيم، شنيد.

آنچه را آنها گفتند خواهيم نوشت و (همچنين) به قتل رسانيدن پيامبران را بنا حق (مي نويسيم) و به آنها مي گوييم بچشيد عذاب سوزان را (181)

اينها به خاطر چيزي است كه دستهاي شما از پيش فرستاده و خداوند به بندگان (خود) ستم نمي كند (182)

(اينها) همانها (هستند) كه گفتند خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيامبري ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد) قرباني بياورد كه آتش (صاعقه آسماني) آن را بخورد! بگو پيامبراني پيش از من دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنها را به قتل رسانديد اگر راست مي گوييد؟! (183)

تفسير: ... ص: 529

يهود هنگامي اين سخن را [كه خدا فقير است و ما غني و بي نياز] بر زبان آورد كه آيه: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً «كيست كه به خدا قرض نيكويي دهد» (بقره/ 245) را شنيدند و اين سخن را يا از روي اعتقاد گفتند و يا از روي عناد و ريشخند. و در هر صورت چنين سخني جز از كسي كه كفر او آشكار است صادر نمي شود. و معناي «سَمِعَ اللَّهُ اين است كه سخن آنان بر خداوند پوشيده نبود، و كيفر و عذابي براي گوينده آن مهيّا ساخته است.

سَنَكْتُبُ ما قالُوا يعني آنچه گفتند در نامه هايي نوشته و نگهداري مي كنيم و يا معنايش اين است كه آنچه گفتند، نزد خود ثبت مي كنيم تا فراموش نكنيم، و ثبت و بايگاني آن را از ياد نخواهيم برد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 530

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ اين جمله عطف بر «ما قالوا» است و براي اعلان اين

مطلب است كه گناه اين سخن نظير گناه كشتن پيامبران بزرگ است و به زبان آوردن آن نخستين گناهي نيست كه يهود مرتكب شده است، و البتّه از كساني كه اقدام به قتل پيامبران كردند، بعيد نيست كه جرأت گفتن چنين سخني را داشته باشند.

وَ نَقُولُ ذُوقُوا يعني از آنان [يهود] انتقام خواهيم گرفت، آن گاه كه در قيامت به آنان بگوييم: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ بچشيد آتش سوزان را.

«ذلك» اشاره است به آنچه پيش از اين درباره عقاب آنان بيان شد.

بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ به واسطه اعمالي كه انجام داده بوديد. و ذكر «أيدي» براي اين است كه بيشتر اعمال انسان با دست انجام مي شود و از باب تغليب انجام هر كاري به دست نسبت داده شده است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ بر ما قدمت أيديكم عطف شده، زيرا معنايش اين است كه خداوند نسبت به آنان عادل است و به اندازه استحقاقشان آنها را مجازات مي كند.

الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا يعني آنان كه به پيامبر خود گفتند: خداوند در تورات به ما دستور داده و سفارش كرده است كه هيچ پيامبري را تصديق نكنيم تا معجزه مخصوصي براي ما بياورد، و قرباني را به ما بنماياند كه آتشي (صاعقه اي) از آسمان فرود آيد و آن را بخورد [بسوزاند] قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ اي محمّد به يهود بگو براي اجداد و نياكان شما پيامبراني با دلايل و معجزات فراوان آمدند، و داراي همين معجزه اي كه پيشنهاد كرديد بودند. فلم قتلتموهم پس چرا آنان را به قتل رسانديد؟! منظور زكريا و يحيي و همه پيامبراني است كه يهود آنها را كشتند.

[سوره آل عمران (3): آيات 184 تا 185] ... ص: 530

اشاره

فَإِنْ

كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 531

ترجمه ... ص: 531

پس اگر (اين بهانه جويان) تو را تكذيب كنند (چيز تازه اي نيست) رسولان پيش از تو را (نيز) تكذيب كردند، همانها كه دلايل آشكار و نوشته هاي متين و محكم و كتاب روشني بخش آورده بودند. (184)

هر كس مرگ را مي چشد، و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت. پس آنها كه از تحت جاذبه آتش (دوزخ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نايل شده اند، و زندگي دنيا چيزي جز سرمايه فريب نيست. (185)

تفسير: ... ص: 531

در اين آيه خداوند، پيامبر خود را دلداري مي دهد كه اگر كفّار سخنان تو را نپذيرفتند نگران نباش، زيرا تو نخستين پيامبري نيستي كه تكذيب مي شوي آنها پيامبران پيش از تو را نيز كه معجزات آشكاري با خود آورده بودند، تكذيب كردند.

«زبر» جمع «زبور» به معناي كتابي است كه محتوي پند و اندرز و نصيحت باشد.

وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ منظور از «كتاب منير» «تورات» و «انجيل» است.

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ يعني هر كس خواه ناخواه روزي مرگ به سراغ او مي آيد و گويي مرگ را چشيده است.

وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يعني تمام اجر و پاداش شما بلافاصله پس از مرگتان به شما داده نمي شود، بلكه در روزي كه از قبرهايتان برخيزيد آن را به طور كامل دريافت خواهيد كرد، و منظور اين است كه زمان دادن پاداش كامل آن روز است.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ يعني آن كس كه از آتش جهنّم دور شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 532

وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ و داخل بهشت شود نجات يافته و به پيروزي مطلق و همه جانبه اي رسيده است، و برتر و بالاتر

از نجات از خشم پروردگار و آتش جهنّم و رسيدن به خشنودي خداوند و نعمتهاي بهشت نجاتي متصوّر نيست.

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ زندگاني دنيا و لذّتها و شهوات آن نيست مگر متاعي فريبنده كه حقيقتي براي آن وجود ندارد. متاع دنيا، متاعي است پست كه طلب كننده آن فريب مي خورد، تا اين كه آن را مي خرد و آن گاه پستي و بي ارزشي آن بر او آشكار مي شود و [در حقيقت ] اين شيطان است كه فريب دهنده مردم است.

[سوره آل عمران (3): آيه 186] ... ص: 532

اشاره

لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذيً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

ترجمه ... ص: 532

به طور مسلّم در اموال و نفوس خود آزمايش مي شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسماني) داده شدند (يعني يهود و همچنين) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد (شايسته تر است)، زيرا اينها از كارهاي محكم و قابل اطمينان است. (186)

تفسير: ... ص: 532

اين آيه خطاب به مؤمنان است و آنان از اين رو مورد خطاب واقع شده اند تا خود را در برابر اذيت و آزارها و سختيهايي كه خواهند ديد مهيا سازند و صبر و بردباري پيشه كنند.

منظور از آزمايش در اموال، انفاق آن در راه خير و نيز آفتهايي است كه در آن پديد مي آيد و مقصود از امتحان شدن در مورد جان كشته و مجروح و يا اسير شدن و وارد شدن انواع بلاها بر آن و نيز زخم زبانها و اذيت و آزارهايي است كه در راه پيروي از دين اسلام از اهل كتاب [يهود] مي شنوند و به خاطر ايمانشان مورد سرزنش آنان قرار مي گيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 533

فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ همانا بردباري و پرهيزگاري از اموري است كه تصميم بر آن واجب است، و يا منظور اين است كه اين آزمايش از امور ثابتي است كه خداوند تصميم بر انجام آن گرفته است. پس شما ناگزير بايد صبر و استقامت و تقوا را پيشه كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيه 187] ... ص: 533

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187)

ترجمه ... ص: 533

و (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آن را براي مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، امّا آنها كه آن را پشت سر افكندند، و به بهاي كمي مبادله كردند، چه بد متاعي خريدند؟ (187)

تفسير: ... ص: 533

ضمير در «لتبيننه» به «الكتاب» بر مي گردد. خداي سبحان در اين آيه بر واجب بودن اظهار [حقايق ] كتاب آسماني و اجتناب از كتمان آن تأكيد كرده است.

چنان كه هر گاه از شخصي پيمان گرفته شود براي تأكيد بيشتر به او گفته مي شود:

«و اللَّه لتفعلن يعني تو را به خدا سوگند بايد به پيمان خود عمل كني» فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ پيمان را پشت سر نهادند در حالي كه به آنان تأكيد و سفارش شده بود كه به آن عمل كنند، ولي آنها پيمان را رعايت نكرده به آن توجه ننمودند.

وراء ظهورهم كنايه است از بي توجهي يهود و عمل نكردن به عهد و پيماني كه خداوند از آنان گرفته بود چنان كه به عكس اگر انسان برنامه اي را پي در پي دنبال كند و همواره مورد توجهش باشد، گفته مي شود: «جعله نصب عينه» يعني آن را نصب العين خويش قرار داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 534

آيه دلالت بر اين دارد كه اظهار حق بر علما و دانشمندان واجب است و نبايد آن را به خاطر جلب منفعت و يا بخل ورزيدن در تعليم دانش خود به ديگران و يا به منظور خرسند ساختن فردي ستمگر و جز اينها، كتمان كنند. و در حديث [از پيامبر گرامي اسلام (ص) نقل شده ] است كه: «هر كس دانشي را از آنها كه اهل آن هستند- و

نياز به آن دارند- كتمان كند خداوند در روز رستاخيز لگامي از آتش به دهان او مي زند» «1» .

از علي (ع) نقل شده كه گويد: «خداوند پيش از آن كه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند، از علما و دانشمندان پيمان گرفته است كه به ديگران علم بياموزند» «2» .

اين آيه بر دو وجه قرائت شده است 1- «ليبيننه» و «لا يكتمونه» با ياي غيبت، زيرا يهود [هنگام نزول آيه در محضر پيامبر (ص)] حضور نداشتند.

2- «لتبيننه» و «لا تكتمونه» با تاي خطاب، بنا بر اين كه آنان بر سبيل حكايت مخاطب واقع شده اند.

[سوره آل عمران (3): آيه 188] ... ص: 534

اشاره

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (188)

ترجمه ... ص: 534

گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت) خود خوشحال مي شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكي) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب (الهي) بر كنارند، (بلكه) براي آنها عذاب دردناكي است. (188)

__________________________________________________

1-

قال رسول اللَّه (ص): «من كتم علما عن أهله ألجم يوم القيمة بلجام من نار» .

[...] 2-

عن عليّ (ع): «ما أخذ اللَّه علي أهل الجهل أن يتعلموا حتّي أخذ علي أهل العلم أن يعلموا» .

(نهج البلاغة فيض، حكمت 470)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 535

تفسير: ... ص: 535

لا تَحْسَبَنَّ خطاب به رسول خدا (ص) است، يعني اي پيامبر گمان مبر.

الَّذِينَ يَفْرَحُونَ مفعول اوّل [براي حسب ] و «بمفازة» مفعول دوّم آن است، و جمله فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ براي تأكيد آمده و تقدير آيه:

لا تحسبنهم ... فلا تحسبنهم فائزين است.

لا يحسبنّ با «يا» و فتحه «با» و فلا تحسبنهم به ضمه «با»، با «تا» و «يا» هر دو قرائت شده است. در قرائت با «تاء» مخاطب مؤمنانند، بنا بر اين كه فعلي كه فاعل آن «الَّذِينَ يَفْرَحُونَ» است با مفعول اوّلش محذوف و تقدير آيه چنين باشد:

لا يحسبنهم الذين يفرحون بمفازة فلا تحسبنهم أيها المؤمنون.

بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ (و گمان نبريد) كه آنها نجات يافته از عذاب باشند قرائت با يا (فلا يحسبنهم) بنا بر تأكيد است.

بِما أَتَوْا يعني به آنچه انجام دادند و گفته شده معنايش اين است كه يهود كه از كتمان اوصاف رسول خدا (ص) و نبوّت او خوشحال مي باشند گمان نكنند [كه از عذاب نجات مي يابند].

وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا و دوست دارند در برابر پيروي نكردن آنان از آيين ابراهيم ستايش شوند. و مي توان گفت اين آيه شامل همه كساني

مي شود كه كار نيكي انجام داده و به آن مغرور هستند و دوست دارند در مقابل انجام آن و نيز به خاطر پارسايي و مقام بندگي و ديگر صفاتي كه در آنها نيست مردم از آنان ستايش به عمل آورند.

[سوره آل عمران (3): آيات 189 تا 194] ... ص: 535

اشاره

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (189) إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191) رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (192) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193)

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (194)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 536

ترجمه ... ص: 536

و حكومت آسمانها و زمين از آن خداست و خدا بر همه چيز تواناست (189)

مسلّما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاي (روشني) براي صاحبان خرد و عقل است (190)

همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مي كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند، (و مي گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريده اي، منزّهي تو، ما را از عذاب آتش نگه دار (191)

پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته اي، و اين چنين افراد ستمگر ياوري ندارند (192)

پروردگارا، ما صداي منادي توحيد را شنيديم، كه دعوت مي كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران (193)

پروردگارا، آنچه را به وسيله

پيامبران ما را وعده فرمودي، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچ گاه از وعده خود تخلف نمي كني. (194)

تفسير: ... ص: 536

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند مالك و صاحب اختيار امور كساني است كه در آسمان و زمين هستند و او بر عذاب كردن آنان تواناست.

لَآياتٍ يعني دلايل روشني بر يگانگي خدا و قدرت عظيم و حكمت درخشان اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 537

لِأُولِي الْأَلْبابِ براي خردمندان. الذين آنان كه با نظر استدلال به خلقت آسمان و زمين و آمد و شد شب و روز مي نگرند آنها را همراه با عوارض نوپديدي مي يابند كه از آنها جدا نمي شود و آنچه از شي ء نو پديد جدا نشود خود نوپديد است، و هر گاه آسمان و زمين نوپديد باشند ناگزير پديد آورنده و ايجاد كننده اي دارد، زيرا موجود بودن آن دليل بر اين است كه ايجاد كننده اي توانا دارد. و نو آفرينيهاي موجود در آسمان و زمين و اموري كه در كمال نظم جريان دارد دلالت مي كند كه پديد آورنده آن دانايي قديم و ازلي است، زيرا اگر او خود حادث بود و ازلي نبود، نياز به محدث و پديد آورنده ديگري داشت و [همچنين ديگري نيز نيازمند به پديد آورنده بود كه ] در نهايت به تسلسل مي انجاميد [و تسلسل هم باطل است ].

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ آنان كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه در بستر بر پهلو خوابيده اند، ياد مي كنند.

وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و در نوآوريهاي آفرينش آسمان و زمين و تدابير به عمل آمده

در آن دو كه عقول از درك كردن برخي از شگفتيهاي خلقت آنها عاجز است، مي انديشند. و در حديث آمده است كه: عبادتي همچون تفكّر نيست «1» .

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا اين جمله در موضع حال است و منظور بيان گفته آنهاست، و معناي آيه اين است كه آنها در آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند در حالي كه مي گويند پروردگارا اين همه مخلوقات را بيهوده و بدون حكمت نيافريده اي، بلكه به انگيزه اين حكمت بزرگ آنها را آفريده اي كه محل سكونت مخلوقاتت و دلايلي باشند براي كساني كه ملزم به شناخت تو شده اند.

__________________________________________________

1-

لا عبادة كالتفكّر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 538

سُبْحانَكَ يعني منزه و پاكي از اين كه آنچه را روا نيست انجام دهي [يعني آسمان و زمين را بيهوده آفريده باشي ].

فَقِنا عَذابَ النَّارِ پس به لطف و توفيق خود ما را از عذاب نگه دار.

كلمه «هذا» اشاره است به «خلق» كه به معناي «مخلوق» مي باشد، گويي خداوند فرموده: و يتفكرون في مخلوق السموات و الأرض يعني در مورد آنچه خداوند در آنها آفريده، مي انديشند. و مي توان گفت اشاره است به السموات و الأرض، زيرا بر آنها نيز مخلوق صدق مي كند. و گويي منظور اين است كه پروردگارا، تو اين آفريده عجيب را بيهوده نيافريده اي.

همچنين مي توان گفت «باطلا»، حال از «هذا» است و «سبحانك» منزه دانستن خداوند است از اين كه چيزي را بيهوده و بدون حكمت بيافريند.

رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ در معني اين جمله چند قول است:

1- يعني خدايا هر كس را به آتش افكني در خواري او چيزي را فروگذار نكرده اي. اين جمله نظير، فَقَدْ فازَ «كسي كه داخل بهشت شد

نجات يافت» (آل عمران/ 185) و از ماده «خزي» به معناي ذلّت و خواري است.

2- مشتقّ از «خزي» اي است كه به معناي استحياء است يعني او را در جايي قرار داده اي كه شرم آور است.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ لام اشاره است به «مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ» يعني، براي ستمگراني كه تو در آتش مي افكني هيچ ياوري نيست تا عذاب خدا را از آنان دفع كند.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ در اين آيه مناديا مفعول واقع شده است، زيرا با جمله ينادي للايمان كه در حقيقت مسموع است توصيف شده است، لام در «للايمان» به معناي «إلي» است يعني بار خدايا ما نداي دعوت كننده اي را شنيديم كه به سوي ايمان دعوت مي كرد.

گفته مي شود: ناداه لكذا و إلي كذا و دعاه له و إليه و نظير اينهاست، هداه للطريق و إليه يعني راه را به او نشان داد، و او را به راه هدايت كرد. منظور از منادي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 539

رسول خدا (ص) است.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ تقدير آن آمنوا يا بأن آمنوا بربكم است.

فَآمَنَّا يعني ما دعوت كننده را در آنچه به سوي آن دعوت مي كرد، تصديق كرديم و به او پاسخ مثبت داديم.

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا در اين جمله قرآن ميان طلب آمرزش و در خواست پوشاندن گناهان جمع كرده است، زيرا پوشاندن گناه گاهي به وسيله توبه و بازگشت به خدا و آمرزش است و گاهي بدون توبه خداوند گناه انسان را مي پوشاند.

مَعَ الْأَبْرارِ در موضع حال است، يعني ما را از جمله خوبان بشمار و تنها با آنان محشورمان گردان «ابرار» جمع «بر» يا

«بار» است.

وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ علي رسلك متعلّق به «وعد» است يعني (مي گويند) خدايا آنچه را در برابر تصديق پيامبرانت وعده دادي به ما عنايت فرما و گفته اند: معنايش اين است كه آنچه را به زبان پيامبران خود وعده دادي به ما عطا فرما و مي توان گفت، «علي رسلك» متعلّق به كلمه محذوفي است و تقدير آيه:

وعدتنا منزلا علي رسلك است. وعده اي كه خداوند به آنان داده بود، پاداش اخروي يا پيروزي و غلبه بر دشمنان بود. و از پيامبر (ص) نقل شده كه چون آيات فوق نازل شد، فرمود: «واي بر كسي كه اين آيات را خوب بخواند و در آنها نينديشد» «1» . و از امام صادق (ع) نيز روايت شده كه فرمود: «كسي كه چيزي او را غمگين ساخته [اگر] پنج بار بگويد: «ربنا» خداوند او را از آنچه بيم دارد رهايي بخشيده و خواسته اش را عطا مي كند» «2» . آن گاه اين آيات را قرائت فرمود.

__________________________________________________

1- و

عن النّبي- ص- لما نزلت هذه الآيات قال: ويل لمن لاكها بين فكّيه و لم يتأمل ما فيها.

2- و

روي عن الصّادق (ع) انّه قال: من حزنه أمر فقال خمس مرّات «ربنا» أنجاه اللَّه مما يخاف و أعطاه ما أراد» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 540

[سوره آل عمران (3): آيه 195] ... ص: 540

اشاره

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)

ترجمه ... ص: 540

خداوند در خواست آنها (صاحبان خرد كه در خواستهايشان در آيات سابق گذشت) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد. شما همگي همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاي خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند، سوگند ياد مي كنم كه گناهان آنها را مي بخشم و آنها را در بهشتهايي كه از زير درختان آن نهرها جاري است، وارد مي كنم. اين پاداشي است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است. (195)

تفسير: ... ص: 540
اشاره

«استجابه» و «استجاب له» هر دو وجه گفته مي شود، أَنِّي لا أُضِيعُ يعني باطل نمي كنم عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ عمل هيچ عمل كننده اي از شما را. و جمله مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي توضيح براي شخص عمل كننده است.

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ يعني مردان و زنان شما همه از يك تبار و سرچشمه اند.

شما به خاطر شدّت ارتباط و يگانگي تان هر يك از تبار ديگري هستيد. و گفته اند:

منظور از اين جمله همبستگي و رابطه اسلامي است.

[شأن نزول ] ... ص: 540

روايت شده كه امّ سلمه [يكي از همسران رسول خدا] خدمت پيامبر (ص) عرض كرد: خداوند در قرآن از [جهاد و] هجرت مردان نام مي برد، ولي از زنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 541

[مهاجر] نامي برده نمي شود، آن گاه اين آيه نازل شد.

فَالَّذِينَ هاجَرُوا آنان كه از خانه و وطن خود هجرت كردند و براي حفظ دينشان از محل فتنه و آشوب به سوي خدا رفته و به او پناه بردند.

وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ و از شهر و ديار خويش كه در آن متولّد شده و رشد كرده اند بيرون رانده شدند.

وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي و در راه دين من آزار ديده اند.

وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا و با مشركان جنگيدند و به شهادت رسيده اند. «و قتلوا و قاتلوا» نيز قرائت شده است، زيرا جايز است معطوف به «واو» در معنا مقدّم باشد، هر چند در لفظ مؤخّر است. و مي توان گفت منظور اين است كه هر چند تعدادي از افرادشان كشته شدند، آنها به جنگ ادامه داده و سست نشدند.

«ثوابا» در موضع مصدر و براي تأكيد و به معناي «إثابة من عند اللَّه» است، زيرا جمله «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ» به معناي «لأثيبنهم» است،

يعني من به آنان پاداش خواهم داد.

عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ مثال است، يعني پاداش الهي، پاداشي مختصّ خود اوست و از قدرت و فضلش سرچشمه مي گيرد، به گونه اي كه هيچ كس جز او قادر به اعطاي چنين پاداشي نيست چنان كه شخصي مي گويد: عندي ما تريد، و منظورش اين است كه آنچه مخاطب وي مي خواهد اختصاص به او دارد و در تملّك اوست، هر چند در آن هنگام خواسته و مطلوب وي در نزدش نباشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 196 تا 198] ... ص: 541

اشاره

لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ (196) مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 542

ترجمه ... ص: 542

رفت و آمد (پيروزمندانه) كافران در شهرها تو را نفريبد (196)

اين متاع ناچيزي است و سپس جايگاهشان دوزخ، و چه بد جايگاهي است (197)

ولي آنها كه (ايمان دارند و) از پروردگارشان مي پرهيزند، براي آنها باغهايي از بهشت است، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد، و هميشه در آن خواهند بود. اين نخستين پذيرايي است كه از خداوند به آنها مي رسد، و آنچه در نزد خداست، براي نيكان بهتر است. (198)

تفسير: ... ص: 542

آيه خطاب به رسول خدا (ص) يا عموم مسلمانان است، يعني اي پيامبر به وسعت روزي كافران و رسيدن به آرزوهايشان و برخوردار بودن آنان از بهره هاي مادي دنيا، و نيز به تجارت و رفت و آمدشان در شهرها نگاه نكن.

نهي (لا يَغُرَّنَّكَ) در لفظ مربوط به «تقلب» و در معنا متوجّه مخاطب است.

در اين آيه سبب، جايگزين مسبّب شده است زيرا وضع مالي و رفاهي كافران اگر مخاطب را بفريبد پس او فريب خورده است، از اين رو از سبب [كه فريبنده است ] نهي شده تا از مسبّب جلوگيري شود.

مَتاعٌ قَلِيلٌ خبر براي مبتداي محذوف و تقديرش اين است: تقلبهم متاع قليل و در معناي اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- سفر و تجارت و درآمدهاي مادي آنها در برابر آنچه از نعمتهاي اخروي از آنان فوت شده، اندك است.

2- متاع آنها در برابر ثواب و پاداشي كه خداوند براي مؤمنان مهيّا ساخته ناچيز است.

3- منظور اين است كه متاع آنها به علّت نابود شدن و زود گذر بودن آن، در واقع اندك و ناچيز است.

وَ بِئْسَ الْمِهادُ و بد جايگاهي است آن جايي كه براي خود مهيّا ساخته اند.

«نزل» در لغت به

معناي چيزي است كه براي پذيرايي از ميهمان آماده ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 543

مي شود، از قبيل گرامي داشتن، نيكي كردن به او و ...، «نزلا» حال از «جنّات» و منصوب است به دليل اختصاص داشتن آن به وصف، و مي توان گفت به معناي مصدر و براي تأكيد است، و گويي گفته شده است: رزقا يا عطاء من عند اللَّه.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ و آنچه از ثواب و نعمت كه نزد خداست، «خير للأبرار» بهتر است براي نيكان از آنچه فاجران از راه سير و سفر و تجارت كسب مي كنند.

[سوره آل عمران (3): آيات 199 تا 200] ... ص: 543

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (199) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)

ترجمه ... ص: 543

بعضي از اهل كتاب كساني هستند كه به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نمي فروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است. خداوند سريع الحساب مي باشد (199)

اي كساني كه ايمان آورده ايد (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت به خرج دهيد و از مرزهاي خود، مراقبت به عمل آوريد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد. (200)

تفسير: ... ص: 543

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ درباره شأن نزول اين آيه چند قول وجود دارد:

1- درباره عبد اللَّه بن سلام و يارانش كه به همراه او ايمان آوردند نازل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 544

است. 2- درباره چهل نفر از مردم نجران و سي و دو نفر از اهالي حبشه و هشت نفر از روميان نازل شده است كه بر دين مسيح (ع) بودند و سپس مسلمان شدند.

3- در مورد نجاشي پادشاه حبشه است كه چون وفات يافت، جبرئيل خبر درگذشت او را به پيامبر (ص) رساند. آن گاه پيامبر [به اتفاق مسلمانان ] به قبرستان بقيع رفت [تا از دور بر بدن او نماز گزارد]، و در آن جا زمين حبشه بر او مكشوف شد و تابوت نجاشي را ديد و بر او نماز گزارد. منافقان گفتند به اين مرد بنگريد كه بر مرد كافري كه هرگز او را نديده است نماز مي گزارد، و حال آن كه آيين او را نپذيرفته است، در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

منظور از ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ قرآن و از ما أنزل إليهم

تورات و انجيل است.

خاشِعِينَ لِلَّهِ اين جمله حال از فاعل يؤمن [من ] مي باشد، زيرا «من» در معنا جمع است.

لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا آنها آيات الهي را به بهاي ناچيز نمي فروشند چنان كه برخي از دانشمندان يهود كه اسلام نياوردند [براي حفظ موقعيّت دنيوي خود با گرفتن رشوه و تحريف آيات خدا] اين كار را مي كردند.

أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ يعني براي آنان نزد پروردگارشان پاداش ويژه اي است كه- در آيه أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ «اينان را دو بار پاداش نيكو دهند» (قصص/ 54)- به آن وعده داده شده اند.

إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ خداوند از آن رو كه علمش به هر چيز احاطه دارد، به آنچه هر عمل كننده اي استحقاق دارد آگاه است.

اصْبِرُوا وَ صابِرُوا بر طاعت خدا و ترك معصيتش صبر كنيد، و با استقامت و پايداري در برابر دردها و مشقّتهاي جنگ بر دشمنان خدا غلبه كنيد و مقاومت و پايداري شما نبايد كمتر از آنان باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 545

وَ رابِطُوا يعني در مرزها مستقرّ شويد در حالي كه نيروهاي خود را آرايش داده و آماده مقابله با دشمن باشيد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ از مخالفت اوامر خداوند بپرهيزيد باشد كه با رسيدن به نعمتهاي جاويدان رستگار شويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 546

سورة النساء ... ص: 546

اشاره

اين سوره مدني است و بصريّون صد و هفتاد و پنج و كوفيان صد و هفتاد شش آيه براي آن بر شمرده اند، زيرا آنان، أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ [در آيه 44] را يك آيه شمرده اند. ابيّ [بن كعب ] از رسول خدا (ص) روايت كرده كه: «هر كس سوره نساء را بخواند گويي به اندازه هر مسلماني كه طبق مفاد

اين سوره ارث مي برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسي به او داده مي شود كه برده اي را آزاد كرده و از شرك پاك شده و در مشيّت و اراده خداوند از كساني است كه گناهانشان بخشيده شده است «1» .

از امير مؤمنان (ع) روايت شده است كه: «هر كس سوره نساء را روزهاي جمعه بخواند، چون بميرد و او را در قبر گذارند، از فشار آن ايمن خواهد بود «2» .

[سوره النساء (4): آيه 1] ... ص: 546

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً (1)

__________________________________________________

1-

أبي عن رسول اللَّه (ص). من قرأها فكأنّما تصدّق علي كلّ من ورث ميراثا و أعطي من الأجر كمن اشتري محرّرا و بري ء من الشّرك و كان في مشيّة اللَّه من الذين يتجاوز عنهم.

2- و

عن أمير المؤمنين (ع): من قرأها في كل جمعة أو من من ضغطة القبر إذا أدخل في قبره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 547

ترجمه ... ص: 547

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر» .

اي مردم از پروردگارتان بپرهيزيد كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان فراواني (در روي زمين) منتشر ساخت، و از خدايي بپرهيزيد كه (همگي به عظمت او معترفيد و) هنگامي كه چيزي از يكديگر مي خواهيد نام او را مي بريد، (و نيز) از خويشاوندان خود [از قطع ارتباط با آنها] پرهيز كنيد، زيرا خداوند مراقب شماست. (1)

تفسير: ... ص: 547

آيه خطاب به مكلّفين از فرزندان آدم (ع) است، و معنايش اين است كه بپرهيزيد از مخالفت با پروردگارتان، كسي كه شما را از يك اصل و ريشه كه همان وجود آدم (ع) باشد منشعب ساخت.

وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها عطف بر محذوفي است كه تقديرش اين است: أنشأها من تراب و خلق حواء من ضلع من أضلاعها خداوند آدم (ع) را از خاك آفريد و حواء (ع) را از يكي از دنده هاي او پديد آورد.

وَ بَثَّ مِنْهُما و از آدم و همسرش دو نوع انسان، كه همان مردان و زنان باشند، آفريد. خداوند انسانهاي آفريده شده از نسل آدم (ع) را با صفتي [كثيرا] توصيف كرده است كه بيانگر چگونگي به وجود آوردن آنها از آدم (ع) است.

مي توان گفت خطاب در يا أيها الناس متوجه كساني است كه پيامبر (ص) در ميان آنان مبعوث شده است. پس در اين صورت و خلق منها زوجها عطف بر خلقكم و معناي آيه اين است كه خداوند شما و مادرتان حوّا را از آدم آفريد و جز شما امّتهاي بسياري را از آدم و حوّا به وجود آورد.

تَسائَلُونَ بِهِ اين

جمله بر دو وجه قرائت شده است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 548

1- تساءلون به كه در اصل تتساءلون به بوده و «تاي» دوّم [به خاطر اين كه با حرف سين قريب المخرج هستند] در سين ادغام شده است.

2- تساءلون با حذف «تاي» دوّم. و معناي آن اين است كه هر كس از شما بخواهد چيزي از ديگري طلب كند با سوگند دادن به خدا و خويشاوندي خود طلب مي كند و مي گويد: تو را به خدا و خويشاوندي ميان ما اين كار را انجام بده و اين سخن از روي استرحام و طلب عطوفت گفته مي شود. و يا معنايش اين است كه از ديگران با سوگند دادن آنان به خدا و خويشاوندانشان چيزي طلب مي كنيد، و به منظور جمع بين هر دو معنا به جاي «تسألون» و «تساءلون» آورده شده است.

وَ الْأَرْحامَ نصب اين كلمه يا به خاطر عطف بر «اللَّه» و يا بر محل جار و مجرور [به ] است، چنان كه گفته مي شود: «مررت بزيد و عمرا»، ولي جرّ آن از باب عطف اسم ظاهر بر ضمير است، و نظيرش در شعر آمده است مانند:

[فاليوم قربت تهجونا و تشتمنا] فاذهب فما بك و الأيام من عجب «1» .

علماي نحو عطف اسم ظاهر بر ضمير را جز در هنگام ضرورت نمي پسندند.

منظور از آيه اين است كه مردم با ايمان اقرار مي كردند كه براي آنان آفريننده اي هست، و با ياد و نام خدا و ارحام چيزي از يكديگر مطالبه مي كردند از اين رو خطاب به آنان گفته شده است: «از خدايي كه شما را آفريد و شما يكديگر را به نام او سوگند مي دهيد بپرهيزيد و پيوند

و ارتباط با خويشاوندانتان را قطع نكنيد.

يا منظور اين است كه بپرهيزيد از خدايي كه با ياد كردن او و رحم خود، نسبت به يكديگر ملاطفت و محبّت مي كنيد و از سياق آيه در جمله «و اللَّه و الأرحام» معلوم مي شود كه صله رحم نزد خداوند اهميّت و جايگاه ويژه اي دارد،

__________________________________________________

1- «اكنون كه تو- اي خصم- در بدگويي و دشنام دادن ما شتاب ورزيدي، بر همين روش باش، زيرا از تو و خصلت روزگار اين عمل شگفت نيست» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 549

چنان كه در حديث آمده است: «رحم به عرش خدا وابسته است» «1»، و از ابن عباس نقل شده كه: «رحم به عرش خدا آويخته شده است و چون آن را نزد انجام دهنده اش آورند، به او لبخند زند و سخن بگويد و نزد قطع كننده رحم كه آورده شود خود را از نظر او پنهان كند» «2» .

رَقِيباً يعني، خداوند حافظ و مراقب شماست. و برخي گفته اند: «رقيب» يعني عالم.

[سوره النساء (4): آيه 2] ... ص: 549

اشاره

وَ آتُوا الْيَتامي أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً (2)

ترجمه ... ص: 549

و اموال يتيمان را (هنگامي كه به حد رشد رسيدند) به آنها بدهيد و اموال بد (خود) را با اموال خوب (يتيمان) تبديل نكنيد و اموال آنها را با اموال خودتان نخوريد، زيرا اين گناه بزرگي است. (2)

تفسير: ... ص: 549

منظور از «يتامي» كساني هستند كه پدرانشان مرده، و از آنها جدا مانده اند «يتم»، يعني تنها و از اين ريشه است: «درة يتيمة» يعني مرواريد بي همتا.

آيه خطاب به سرپرستان يتيمان مي فرمايد: اموال يتيمان را در سن كوچكي به مصرف خودشان برسانيد و هنگامي كه به سن بلوغ و رشد رسيدند، به آنان بسپاريد.

وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ و هيچ گاه آنچه را خداوند از اموال يتيم بر شما حرام كرده است با اموال پاك و حلال خود جايگزين نكنيد و اموال آنها را به جاي

__________________________________________________

1-

للرحم حجنة عند العرش.

2- و عن ابن عباس: الرحم معلقة بالعرش فإذا أتاها الواصل بشت به و إذا أتاها القاطع احتجبت منه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 550

اموال خود نخوريد، و يا منظور اين است كه عمل نيك نگهداري مال يتيم را به كار پليد خيانت در آن تبديل نكنيد. «تفعل» به معناي «استفعال» است مانند «تعجل» و «تأخر» .

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ و اموال يتيمان را در هنگام مصرف با اموال خودتان مخلوط نكنيد تا بر اثر اهميّت ندادن به حرام و يكسان شمردن حلال و حرام نتوانيد ميان مال خود و آنان فرق بگذاريد.

و «حوب» : گناه بزرگ است.

[سوره النساء (4): آيات 3 تا 4] ... ص: 550

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْني أَلاَّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً (4)

ترجمه ... ص: 550

و اگر مي ترسيد از اين (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) رعايت عدالت درباره آنها نكنيد (از ازدواج با آنان صرف نظر كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج كنيد دو يا سه يا چهار همسر، و اگر مي ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد تنها به يك همسر قناعت نماييد و يا از زناني كه مالك آنها هستيد استفاده كنيد، اين كار بهتر از ظلم و ستم، جلوگيري مي كند.

(3)

و مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهي (يا يك عطيّه) به آنها بپردازيد، و اگر آنها با رضايت خاطر چيزي از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف كنيد. (4)

تفسير: ... ص: 550

چون آيه پيش در مورد خوردن اموال يتيمان نازل شد. سرپرستان آنها مي ترسيدند كه جانب عدالت در مورد حقوق يتيمان رعايت نشود و آنها مرتكب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 551

گناه بزرگي شوند، از اين رو سرپرستي كردن يتيمان مشكلات و تنگناهايي را برايشان به وجود آورده بود. قبل از اسلام معمول بود كه برخي از مردان حجاز تا ده زن و يا كمتر در اختيار داشتند در نتيجه قادر به رعايت حقوق آنان نبودند. آيه فوق به آنان دستور مي دهد كه اگر مي ترسيد عدالت را در مورد اموال يتيمان رعايت نكنيد و از اين بابت خود را در تنگنا مي بينيد، از رعايت نكردن عدالت در مورد همسران خود و ترك مساوات ميان آنان نيز بترسيد، زيرا هر كس از گناهي توبه كرد و سپس آن را مرتكب شد، توبه كننده واقعي نيست.

گفته اند: معناي آيه اين است كه اگر از ظلم كردن در حق يتيمان مي ترسيد، از

زنا كردن نيز بترسيد.

فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ پس با زنان ديگر كه بر شما حلالند، ازدواج كنيد، و پيرامون زناني كه ازدواج با آنها بر شما حرام است نرويد.

مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ اين كلمات محلا منصوبند بنا بر حال بودن، و تقدير آيه اين است: فانكحوا الطيبات لكم من النساء معدودات هذا العدد ثنتين ثنتين و ثلاثا ثلاثا و أربعا أربعا و چون آيه خطاب به تمام مسلمانان است، تكرار عدد دو و سه و چهار لازم شمرده شده، تا هر يك از كساني را كه مي خواهند دو يا سه و يا چهار همسر داشته باشند شامل شود و بر عدد مورد نظر آنان اطلاق گردد. اين تكرار مانند آن است كه به گروهي از افراد بگويي: اقسموا هذا المال و هو الف درهم بينكم درهمين درهمين و ثلاثة ثلاثة و أربعة أربعة، و اگر اعداد تكرار نمي شد مفهومي نداشت و اگر «أو» را به جاي «واو» به كار مي بردي و مي گفتي: أو ثلاثة ثلاثة أو أربعة أربعة به آنها اعلان كردي كه تقسيم آن مال جز به يكي از اين تقسيمات براي آنها جايز نيست ولي «واو» دلالت دارد بر اين كه مي توان بين چند نوع تقسيم جمع كرد.

فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً و اگر مي ترسيد از اين كه عدالت را درباره همين تعداد از همسرانتان رعايت نكنيد، چنان كه اين خوف را در مورد پيش از اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 552

تعداد داشتيد، پس تنها يك همسر انتخاب كنيد و از همسران متعدّد خود دست برداريد. «فواحدة» به رفع نيز قرائت شده و معنايش اين است كه يك همسر

براي شما كافي است، يا منظور اين است كه تنها به يك همسر قناعت كنيد.

أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ خداوند يك همسر آزاد را با كنيزان بي حدّ و نامعدود [از نظر سهولت و سبكتر بودن شرايط آنها] يكسان قرار داده است.

ذلِكَ اشاره است به انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيزان.

أَدْني أَلَّا تَعُولُوا نزديكتر است [به عدالت ] و ترك ظلم و ستم. «تعولوا» از ريشه «عال الميزان» هر گاه ترازو به يك طرف متمايل شود عال في حكمه هر گاه در حكم خود ستم روا دارد.

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً يعني مهر زنان را با طيب نفس و رضايت خاطر بپردازيد. «نحلة» و «نحلة و نحلة» از ريشه «نحله كذا» است هر گاه كسي چيزي را با رضايت خاطر به ديگري بدهد، اين كلمات گفته مي شود. در نصب «نحلة» چند احتمال وجود دارد:

1- نصب آن بنا بر مصدر بودن باشد، زيرا «نحله» به معناي عطا كردن است.

2- يا حال از مخاطبان در آيه است يعني مهر آنان را بپردازيد در حالي كه عطا و بخشش شما از روي طيب نفس باشد.

3- يا حال از «صدقات» است يعني مهري را كه با رضايت خاطر به آنان بخشيديد به آنها بدهيد.

گفته اند: منظور از «نحلة» بخششي است كه خداوند به آنان عطا كرده است و خطاب در آيه متوجه شوهران است و برخي معتقدند سرپرستان ايتام مخاطب مي باشند، زيرا هر گاه دختر يتيمي ازدواج مي كرد، مهرش را سرپرست او مي گرفت.

فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ اين جمله خطاب به شوهران است و «منه»، يعني از مهر خود.

«نفسا» تميز است و مفرد بودن آن از اين رو است كه

مقصود بيان جنس بوده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 553

و يك فرد هم دلالت بر جنس دارد. و معنايش اين است كه اگر زنان با رضايت كامل و بدون اكراه و تزوير مقداري از مهر خود را به شما بخشيدند.

فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً يعني خوردن آن براي شما حلال و گوارا است. «هنيئا» و «مريئا» هر دو صفت و از ريشه هنؤ الطعام و مرء، يعني طعام گوارا و حلال شده است و گفته اند: «هني ء» چيزي است كه خوردنش لذت بخش است و «مري ء» چيزي است كه براي معده گوارا و اثر و نتيجه اش مفيد و مطلوب باشد. و مي توان گفت: «هنيئا» و «مريئا» هر دو حالند از ضمير در «كلوه» .

يعني بخوريد آن را در حالي كه گوارا و حلال است. گاهي براي دعا در «فكلوه» وقف و به «هنيئا مريئا» ابتدا مي شود. و اين جمله براي حلال دانستن و مبالغه در مباح كردن است.

[سوره النساء (4): آيات 5 تا 6] ... ص: 553

اشاره

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5) وَ ابْتَلُوا الْيَتامي حَتَّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفي بِاللَّهِ حَسِيباً (6)

ترجمه ... ص: 553

اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن، به آنها روزي دهيد و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوييد. (5)

و يتيمان را بيازماييد تا هنگامي كه به حد بلوغ برسند، (در اين موقع) اگر در آنها رشد (كافي) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد و پيش از آن كه بزرگ شوند، اموال آنها را از روي اسراف نخوريد و هر كس (از سرپرستان) بي نياز است (از برداشت حق الزحمة) خودداري كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته (و مطابق زحمتي كه مي كشد) از آن بخورد، و هنگامي كه اموالشان را به آنها مي دهيد بر آنها شاهد بگيريد (اگر چه) خداوند براي محاسبه كافي است. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 554

تفسير: ... ص: 554

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ ندهيد [ثروت خود را] به افراد سفيه يعني زنان و كودكان و اسراف كنندگاني كه مال خود را به طور ناشايست خرج مي كنند.

أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً اموال و دارايي خود را كه قوام زندگاني و مايه سربلندي شماست. «قوام الشي ء و قيامه و قيمه» يعني آنچه چيزي را محكم و پايدار مي سازد. «قيما» نيز قرائت شده است.

وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها و اگر يتيمان واجب النفقه شمايند خوراك و پوشاك آنان را از اموال خودتان تأمين كنيد.

اين آيه متضمّن يك دستور براي همگان است كه مال خود را در اختيار سفيهي كه مي دانند آن را تباه و به طرز ناشايستي خرج مي كند، نگذارند، چه مرد باشد يا زن، خويشاوند باشد يا بيگانه.

وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً با نرمي و خوش زباني با يتيمان

سخن بگوييد.

«معروف» گفتار و يا كرداري است كه مردم به خاطر اين كه از نظر عقل و شرع نيكوست آن را دوست دارند و «منكر» گفتار و يا كرداري است كه آن را به خاطر زشتي اش نمي پسندند.

وَ ابْتَلُوا الْيَتامي و رشد و كمال عقلي يتيمان را قبل از رسيدن به حد بلوغ بيازماييد، تا هنگامي كه [در آستانه بلوغ قرار گرفتند و] وضع آنها از نظر رشد عقلي بر شما آشكار گرديد، بدون درنگ اموالشان را به آنان بازگردانيد. و نشانه هاي بلوغ سه چيز است:

1- دست يافتن به رشد جنسي و محتلم شدن. در اين هنگام شخص صلاحيّت و شايستگي براي ازدواج كردن را دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 555

2- رسيدن به سن پانزده سالگي.

3- روييدن موي زهار.

فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً و اگر از آشنايي آنان با راههاي تصرف در مال، آگاه شديد و آنها را شايسته در دين و آماده براي اصلاح مال يافتيد.

فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ پس اموالشان را به آنان بدهيد.

«حتي» [در جمله «حَتَّي إِذا بَلَغُوا»] همان است كه پس از آن جمله واقع مي شود و جمله پس از آن شرطيه است، زيرا «إذا» متضمّن معناي شرط است و جمله فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ، كه مركب از شرط و جزاء است، جواب براي شرط اوّل واقع شده است. و گويي گفته شده: يتيمان را تا زمان بلوغ و هنگامي كه مشاهده شود بر اثر رشد فكري استحقاق دريافت اموالشان را دارند، بيازماييد.

«إِسْرافاً» يا مصدر و در موضع حال است يعني: «مسرفين مبادرين كبرهم» يا مفعول له و معنايش اين است كه شما به علت اسراف كردن و شتاب كردن در

بزرگ شدن يتيمان، در مصرف اموال آنان كوتاهي مي كنيد.

وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ آن عده از سرپرستان ايتام كه متمكّن و بي نياز باشند، بايد از تصرف در اموال يتيمان خودداري و از دارايي خود استفاده كنند و به منظور مهرورزي به يتيم و باقي گذاردن مالش به ثروتي كه خداوند روزي آنان كرده، قناعت كنند.

وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ و سرپرستاني كه فقير و نادار باشند، بابت حق الزّحمه خود مي توانند با رعايت احتياط در تعيين مقدار آن، به اندازه قوت و غذاي خود بردارند، و گفته اند: به مقدار نيازمندي و كفايت خود به عنوان قرض بردارند.

فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ و هر گاه يتيمان صلاحيّت پيدا كردند و مالشان را به آنها تحويل داديد، شاهد بگيريد بر اين كه آنها اموالشان را دريافت كرده اند. تا بعد دچار تهمت نشويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 556

وَ كَفي بِاللَّهِ حَسِيباً گواهي خداوند و علم او به اين كه مال يتيمان را به خودشان سپرده ايد و آنها دريافت كرده اند، كافي است. پس بايد رفتارتان با يكديگر صادقانه و دوستانه باشد.

[سوره النساء (4): آيه 7] ... ص: 556

اشاره

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (7)

ترجمه ... ص: 556

براي مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مي گذارند سهمي است و براي زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مي گذارند سهمي، خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمي است تعيين شده و لازم الأداء. (7)

تفسير: ... ص: 556

مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ اين جمله «بدل» است از «مما ترك» به دليل تكرار شدن عامل.

[شأن نزول:] عربها در دوران جاهليّت تنها مردان را وارث مي شناختند و زنان را از آن محروم مي كردند. خداي سبحان اين آيه را نازل كرد و فرمود: «زنان نيز مانند مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود به جا گذاشته اند سهم مي برند، كم باشد يا زياد» .

نَصِيباً مَفْرُوضاً منصوب است بنا بر اختصاص و تقديرش: أعني نصيبا مفروضا است يعني براي زنان سهمي معيّن و واجب است كه بايد آن را به دست آورند. و يا «نصيبا» مصدر و براي تأكيد و به معناي «قسمة مفروضة» است.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه قول به «تعصيب» «1» باطل است، زيرا خداوند

__________________________________________________

1- منظور از تعصيب اين است كه تركه از اصل سهام بيشتر باشد، اين مسأله از مسائل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 557

ميراث را براي زنان و مردان واجب شمرده است.

[سوره النساء (4): آيات 8 تا 10] ... ص: 557

اشاره

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8) وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (9) إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً (10)

ترجمه ... ص: 557

و اگر به هنگام تقسيم (ارث) خويشان (و طبقه اي كه ارث نمي برند) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزي از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوييد (8)

آنها كه اگر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مي ترسند، بايد (از ستم درباره يتيمان مردم) بترسند. پس از (مخالفت) خدا بپرهيزند و (با آنها) با نرمي و محبّت سخن بگويند (9)

كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي خورند، تنها آتش مي خورند و بزودي به آتش سوزاني مي سوزند. (10)

تفسير: ... ص: 557

خداوند دستور مي دهد كه هنگام تقسيم ميراث اگر خويشاونداني كه ارث نمي برند حضور داشته باشند چيزي از آن را به آنها بدهيد. و اين يك دستور مستحبي است، و برخي گفته اند، رعايت اين دستور واجب است. بعضي معتقدند

__________________________________________________

عمده ايست كه شيعه و سنّي در آن اختلاف نظر دارند، عامّه معتقدند ما زاد تركه را بايد به مرداني داد كه پس از ورثه، خويشاوندي نزديكتري با ميّت دارند ولي اماميّه مي گويند: اين ما زاد را هم بايد بين خود ورثه به نسبت سهامشان تقسيم كرد. ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 5، ص 34- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 558

اين آيه به وسيله آيه ميراث نسخ شده است ولي سعيد بن جبير گويد: برخي گفته اند آيه نسخ شده ولي به خدا سوگند كه آيه نسخ نشده است، منتها مردم آن را سبك شمرده و بدان عمل نكرده اند.

منظور از «قول معروف» اين است كه مردم به هنگام تقسيم ارث با نرمي و ملاطفت با يتيمان و مستمندان سخن بگويند و از آنها عذر خواهي كنند و آنچه را

به آنان مي دهند ناچيز بدانند و در برابر اين كمك به آنها منّت نگذارند.

«لو» و ما بعد آن صله براي «الذين» است، [برخي معتقدند آيه درباره وصيّت نازل شده است ] و مقصود از «الذين» وصيت كنندگان هستند و خداوند به آنان دستور داده است از او بترسند درباره يتيماني كه در حريم آنان به سر مي برند و به آنها محبّت كنند، همان گونه كه نسبت به فرزندان خود بيمناكند كه اگر آنها را ناتوان بگذارند [در حقشان اجحاف خواهد شد]. اين وضع را در ذهن خود مجسّم كنند تا به خود اجازه اهانت به ايتام را ندهند. بنا بر اين معناي آيه اين مي شود: آنان كه چون مرگشان فرا رسد فرزندان ناتواني از خود به جا خواهند گذاشت و مي ترسند پس از آنان فرزندانشان به خاطر از دست دادن سرپرست خويش نابود شوند، بايد از خدا بترسند از اين كه درباره يتيمان ديگران ظلم و ستمي روا دارند.

وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً و سخن موافق شرع با يتيمان بگويند و به نيكي آنان را مورد خطاب قرار دهند.

در آيه بعد خداوند خورندگان مال يتيم را تهديد كرده و مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً داوران و سرپرستان بدكرداري كه از راه ستم مال يتيم را مي خورند و به آنها ستم روا مي دارند، شكمهايشان پر از آتش مي شود.

إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً منظور از خوردن آتش، خوردن مال يتيم است زيرا اين عمل خورنده را به سوي آتش مي كشاند. پس در حقيقت گويي آتش مي خورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 559

وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً و بزودي گرفتار آتشي مي شوند كه براي سوزانيدن برافروخته شده است، گفته مي شود: صلي النار

يصلاها صليا يعني حرارت آتش را چشيد، و أصلاه اللَّه النار يعني خدا او را به آتش انداخت. «و سيصلون» نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيه 11] ... ص: 559

اشاره

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (11)

ترجمه: 559

خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مي كند كه (از ميراث) براي پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بيش از دو دختر بوده باشد دو سوّم ميراث از آن آنهاست و اگر يكي بوده باشد نيمي (از ميراث) از آن اوست و براي پدر و مادر او (كسي كه از دنيا رفته است) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندي داشته باشد و اگر فرزندي نداشته باشد و تنها پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يك سوّم است و اگر او برادراني داشته باشد مادرش يك ششم مي برد (و پنج ششم باقيمانده براي پدر است) (همه اينها) بعد از انجام وصيّتي است كه او كرده است، و بعد از اداي دين است- شما نمي دانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براي شما سودمندترند- اين فريضه الهي است و خداوند دانا و حكيم است. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 560

تفسير: ... ص: 560

يُوصِيكُمُ اللَّهُ خدا به شما امر مي كند و بر شما واجب مي داند، زيرا وصيّت خداي سبحان امر است و واجب.

فِي أَوْلادِكُمْ در مورد ميراث فرزندانتان، آن گاه خداوند آنچه را به طور اجمال بيان كرده شرح داده و مي فرمايد:

لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ تقدير آيه: للذكر منهم بوده چون مرجع ضمير معلوم بوده حذف شده است، و معنايش اين است كه: سهم پسر از ميراث برابر است با سهم دو دختر، و اين در صورتي است كه ورثه ميّت دو دختر و يك پسر باشند ولي اگر وارث تنها يك پسر باشد همه مال را و چنانچه تنها دو دختر باشند دو سوّم مال را

ارث سهم مي برند، و دليل بر اين كه سهم دو دختر از تركه دو سوّم است، جمله بعد مي باشد:

فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ يعني اگر زنان ارث بر دو و بيشتر از دو دختر بودند و مردي كه با آنها ارث ببرد نبود، براي آنها دو سوم تركه است.

ضمير مستتر در «ترك» به ميت بر مي گردد، هر چند در آيه ذكري از او به ميان نيامده است و چون آيه در مورد ميراث بود، معلوم است كسي كه مالي از خود به جاي گذارده ميّت است.

جمله لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ دلالت دارد بر اين كه حكم ارث دو دختر همان حكم يك پسر است، زيرا پسر با وجود يك دختر دو سوّم مال را مالك مي شود چنان كه دو دختر نيز با وجود يك پسر دو سوّم مال را به دست مي آورند و چون حكم ارث دو دختر را ذكر كرد به دنبال آن حكم ارث بيش از دو دختر را بيان كرده و مي فرمايد:

فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ يعني اگر جمع زنان ارث بر بيش از دو نفر باشند، تعدادشان هر چه باشد سهم آنان از ارث همان سهم دو خواهر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 561

يعني دو سوّم است و بيش از اين مقدار سهم نمي برند.

وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ و اگر وارث يك دختر باشد، نصف تركه ميت از آن اوست: سپس به ذكر ميراث پدر و مادر پرداخته و مي فرمايد:

وَ لِأَبَوَيْهِ براي پدر و مادر ميّت.

لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ لكل واحد منهما بدل از لأبويه است و

عامل تكرار شده است. لفظ «ولد» بر پسر و دختر هر دو اطلاق مي شود يعني: براي هر يك از پدر و مادر يك ششم تركه ميت است، خواه فرزند پسر باشد يا دختر، يكي باشد يا بيشتر.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ اگر براي ميّت فرزند پسر و يا دختر و فرزند زاده اي نباشد، به لحاظ اين كه كلمه «ولد» شامل فرزند و فرزند زاده هر دو مي شود.

وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ و فقط پدر و مادر وارث ميّت باشند، سهم مادر يك سوّم و ظاهر اين است كه بقيّه براي پدر خواهد بود.

فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ به نظر ائمه هدي عليهم السلام در صورتي به مادر يك ششم داده مي شود كه ميت علاوه بر داشتن دو برادر يا يك برادر و دو خواهر يا چهار خواهر پدر هم داشته باشد، زيرا جمله مورد بحث عطف بر فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ است و تقديرش اين است: فإن كان له إخوة و ورثه أبواه فلأمه السدس يعني اگر ميت برادراني داشته باشد و پدر و مادر هر دو وارث او باشند سهم مادر يك ششم است. «فلأمّه» به كسر همزه نيز قرائت شده است، و همزه از كسره ما قبل تبعيّت كرده است.

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ «يوصي بها» به صورت مجهول نيز قرائت شده است، يعني تقسيم تركه چنان كه گفته ايم پس از پرداخت دين و اجراي وصيت ميّت است، و اختلافي نيست در اين كه اداي دين بر وصيت و ميراث مقدّم است. گر چه در آيه وصيّت مقدّم بر دين آمده است و گويي

گفته شده پس از انجام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 562

يكي از اين دو [وصيّت و اداي دين ] بايد ارث را تقسيم كرد، و لفظ «او» براي يكي از دو چيز يا يكي از چند چيز است و دلالتي بر ترتيب ندارد.

آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً شما نمي دانيد كه كدام يك از پدر و مادر و فرزندانتان براي شما نافعترند، آيا كسي كه وصيت كرده يا او كه وصيت نكرده است؟ يعني كسي كه در مورد مصرف بخشي از مال خود براي خود وصيت كرده شما را در معرض پاداش اخروي قرار داده است و چنانچه وصيت او را تأييد و بدان عمل كنيد نفع اين شخص برايتان بيشتر است از كسي كه وصيت نكرده و مال و ثروت فراواني براي شما باقي گذارده است.

فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ «فريضة» به عنوان مصدر مؤكّد منصوب شده، و تقدير آيه فرض اللَّه فريضة است.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً خدا به مصالح خلق خود داناست و احكام و قوانيني كه در مورد ميراثها و جز آن واجب كرده، حكيمانه است.

[سوره النساء (4): آيه 12] ... ص: 562

اشاره

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ

مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 563

ترجمه ... ص: 563

و براي شما نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندي نداشته باشند و اگر فرزندي براي آنها باشد يك چهارم از آن شماست، پس از انجام وصيّتي كه كرده اند و اداي دين (آنها) و براي زنان شما يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندي نداشته باشيد و اگر براي شما فرزندي باشد يك هشتم از آن آنهاست، بعد از انجام وصيّتي كه كرده ايد و اداي دين، و اگر مردي بوده باشد كه كلاله (خواهر يا برادر) از او ارث مي برد يا زني كه برادر يا خواهري دارد، سهم هر كدام يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادري باشند) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوّم هستند پس از انجام وصيّتي كه شده و اداي دين، به شرط آن كه (از طريق وصيّت و اقرار به دين) به آنها ضرر نزند، اين سفارش خداست و خدا دانا و حليم است. (12)

تفسير: ... ص: 563

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ و اگر همسرانتان داراي فرزند يا فرزندزاده اي نباشند نصف تركه آنها به شما شوهران مي رسد.

فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و اگر آنها داراي فرزندي از شما يا شوهر ديگري باشند يك چهارم تركه مال شماست، در اين تقسيم سهم زن نصف سهم مرد قرار داده شده، همان طور كه اگر ورثه ارتباط نسبي با يكديگر داشته باشند سهم زن نيز نصف سهم مرد است، و در صورتي كه ميّت بيش از يك زن داشته باشد سهم 4/ 1 يا 8/ 1 به طور مساوي ميان آنان تقسيم مي شود.

وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً و اگر ميت

مردي باشد كه كلاله از او ارث مي برد. «يورث» يا از «ورث» و ثلاثي مجرد و يا از «أورث» و ثلاثي مزيد است، و در صورتي كه آن را ثلاثي مزيد بدانيم مقصود از «رجل» وارث خواهد بود نه ميّت.

«يورث» [فعل و نايب فاعلش ] صفت براي «رجل» و «كلالة» خبر براي «كان» است. بنا بر اين، دو معنا براي آيه مي توان بيان كرد:

1- اگر ميّت «كلاله» باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 564

2- اگر وارث «كلاله» باشد.

و مي توان گفت «يورث» خبر «كان» و «كلالة» حال از ضمير مستتر در آن است. و در مورد معناي «كلالة» اختلاف نظر وجود دارد. از ائمّه ما عليهم السلام روايت شده كه به برادران و خواهران ميت «كلاله» گفته مي شود. و آنچه در اين آيه ذكر شده خواهران و برادران مادري ميّت و آنهايي كه در آخر اين سوره ذكر شده اند خواهران و برادران مادري و پدري يا پدري تنها مي باشند بنا بر اين «كلاله» كساني هستند كه به واسطه اصل خويشاوندي كه همان رابطه پدري و فرزندي است، با ميّت رابطه خويشاوندي دارند و او را احاطه كرده اند، مانند تاجي كه بر سر احاطه دارد و آن را در بر مي گيرد و علّت اختلاف در معناي «كلاله» اين است كه اين كلمه مصدر است و بر كسي كه نه پدر باشد و نه فرزند و بر ميّتي كه نه پدر بر جاي گذاشته و نه فرزند بلكه خواهران و برادراني از خود باقي گذارده اطلاق مي شود.

بنا بر اين «كلاله» صفت براي ميّت يا وارث اوست يعني وارث يا موروثي كه داراي «كلاله» است، چنان كه گفته مي شود: «فلان من

قرابتي» و منظور اين است كه فلاني از كساني است كه با من خويشاوندي دارد.

أَوِ امْرَأَةٌ يا زن كلاله اي مالش به ارث برده شود.

وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ يعني ميت داراي برادر يا خواهر مادري باشد.

فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ خواهر و برادر امّي- هر گاه منحصر به فرد باشند- هر كدام يك ششم سهم مي برند و اگر بيشتر از يك نفر باشند، يك سوّم مال را به طور مساوي بين خود تقسيم مي كنند. در اين صورت سهم زن و مرد يكسان و برابر است.

غَيْرَ مُضَارٍّ يعني وصيّت نبايد به ضرر ورثه باشد، و اين در صورتي است كه ميّت به بيش از يك سوّم مالش وصيّت كرده است يا وصيت به ديني كرده كه بر ذمه اش نيست و مقصودش ضرر رساندن به وارث باشد.

وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ «وصية» مصدر مؤكّد است، مانند آيه: فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 565

(نساء/ 12).

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ خداوند به عمل كساني كه در وقت وصيّت نسبت به ورثه خود ستم مي كنند، آگاه است.

حَلِيمٌ نسبت به مجازات ستمكاران، شتاب نمي كند. و اين تهديدي براي آنهاست.

[سوره النساء (4): آيات 13 تا 14] ... ص: 565

اشاره

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (13) وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ (14)

ترجمه ... ص: 565

اينها مرزهاي الهي است، و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند (و مرزهاي قوانين او را محترم بشمرد) وي را در باغهايي از بهشت وارد مي كند كه نهرهاي آب از زير درختان آن جاري است و جاودانه در آن مي مانند و اين پيروزي بزرگي است (13)

و آن كس كه نافرماني خدا و پيامبرش كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد او را در آتشي وارد مي كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات توهين آميزي است. (14)

تفسير: ... ص: 565

تِلْكَ اشاره است به احكام و دستوراتي كه درباره ارث و يتيمان ذكر شد و خداوند از اين رو كه احكام و قوانينش مانند مرزهايي است كه پيش روي مكلفين قرار گرفته و آنان نبايد از آنها تجاوز كنند، آنها را «حدود» ناميده است.

تعبير به «يدخله» و «خالدين» به اعتبار حمل اين دو كلمه بر لفظ «من» [كه مفرد است ] و معناي آن [كه جمع است ] مي باشد.

جمله يَتَعَدَّ حُدُودَهُ دلالت بر اين دارد كه مقصود از آيه: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اين است كه هر كس از خدا و رسولش نافرماني كند كافر است، زيرا كسي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 566

جز كافر از همه حدود الهي يعني واجبات و اوامر و نواهي او تجاوز نمي كند.

[سوره النساء (4): آيات 15 تا 16] ... ص: 566

اشاره

وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً (15) وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً (16)

ترجمه ... ص: 566

و كساني از زنان شما كه مرتكب زنا مي شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند، آنان (زنان) را در خانه هاي (خود) نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد (15)

و آن مردان و زناني كه (همسر ندارند) و اقدام به ارتكاب آن عمل (زشت) مي كنند آنها را آزار دهيد (و حدّ بر آنها جاري نماييد) و اگر (براستي) توبه كنند و خود را اصلاح نمايند، از آنها درگذريد، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است. (16)

تفسير: ... ص: 566

[پس از آن كه خداوند حكم زنان و مردان را از لحاظ نكاح و ميراث بيان كرد، كيفر كساني را كه مرتكب حرام شوند شرح مي دهد و مي فرمايد:] وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ زنان آزادي كه مرتكب فاحشه مي شوند.

مقصود از «فاحشه» زناست و به خاطر اين كه زشتي آن بيش از زشتيهاي ديگر است از آن تعبير به «فاحشه» شده است.

فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ چهار نفر از مسلمانان را بر [زناي ] آنان گواه بگيريد.

فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ اگر چهار شاهد گواهي دادند، آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 567

براي هميشه در خانه هايتان حبس كنيد. تا مرگشان فرا رسد. در آغاز اسلام هر گاه زني زنا مي كرد و چهار گواه بر زناي او شهادت مي دادند، او را در خانه حبس مي كردند تا جان مي سپرد، سپس اين حكم با آيه: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي ...» «به مرد و زن زناكار هر يك صد ضربه شلاق بزنيد» (نور/ 2) نسخ شد.

أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا و يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد. منظور

ازدواج است كه آنها را از بي عفّتي و زنا دور مي كند، و گفته اند: مقصود از «سبيل» حدّ زناست كه تا آن زمان تشريع نشده بود.

روايت شده است كه وقتي آيه: الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي ... نازل شد پيامبر (ص) فرمود: «اين حكم را از من بگيريد، خداوند راه را براي آنها تعيين كرد، هر گاه زن و مرد مجرّدي با يكديگر زنا كنند، به هر كدام صد ضربه شلّاق بزنيد و يك سال آنها را تبعيد كنيد، و هر گاه زن و مرد بيوه اي مرتكب عمل منافي عفّت شدند، آنها را صد ضربه شلاق بزنيد و سنگسار كنيد، نزد ما [اماميه ] اين حكم اختصاص به زن و مرد پيري دارد كه مرتكب زنا شده اند.

وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ مرد و زني كه مرتكب زنا مي شوند. فأذوهما آنها را مذمّت و سرزنش كنيد.

فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما اگر توبه نمودند و حالشان را تغيير داده و عمل خود را اصلاح كردند، از اذيت و آزار آنها خودداري كنيد و از سرزنش كردن آنان دست برداريد. «الذان» به تشديد نون نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيات 17 تا 18] ... ص: 567

اشاره

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 568

ترجمه ... ص: 568

توبه تنها براي كساني است كه كار بدي را از روي جهالت انجام مي دهند و سپس بزودي توبه مي كنند. خداوند توبه چنين اشخاصي را مي پذيرد و خدا دانا و حكيم است (17)

و براي كساني كه كارهاي بد انجام مي دهند و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا برسد مي گويد الآن توبه كردم، توبه نيست و نه براي كساني كه در حال كفر از دنيا مي روند. اينها كساني هستند كه عذاب دردناكي براي آنها فراهم كرده ايم. (18)

تفسير: ... ص: 568

«توبه» از «تاب اللَّه عليه» است هر گاه خداوند توبه كسي را بپذيرد. يعني قبول توبه آنان بر خداوند لازم است، و خداي سبحان پذيرفتن آن را از باب فضل و كرم خويش واجب دانسته است.

«بجهالة» در موضع حال است، يعني توبه تنها براي كساني است كه كارهاي بد را در حال ناداني و سفاهت انجام مي دهند زيرا ناداني و شهوت انسان را به ارتكاب كارهاي زشت فرا مي خواند نه عقل و دانش.

ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ سپس در زمان كوتاهي توبه مي كنند، و مقصود توبه اي است كه پيش از فرا رسيدن مرگ باشد. ابن عباس گفته است: پيش از وارد شدن ملك الموت [عزرائيل ] توبه مي كنند.

وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ اين جمله عطف است بر «الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» .

خداي سبحان، كسي را كه كافر از دنيا مي رود با كسي كه توبه اش را تا وقت فرارسيدن مرگ به تأخير مي اندازد. يكسان قرار داده است.

[سوره النساء (4): آيه 19] ... ص: 568

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 569

ترجمه ... ص: 569

اي كساني كه ايمان آورده ايد براي شما حلال نيست كه از زنان از روي اكراه (و ايجاد ناراحتي براي آنها) ارث ببريد و آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتي از آنچه به آنها پرداخته ايد (از مهر) تملّك كنيد مگر اين كه آنها عمل زشت آشكاري انجام دهند و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد و اگر از آنها (به جهاتي) كراهت داشتيد، (فورا تصميم به جدايي نگيريد) چه بسا از چيزي كراهت داريد و خداوند در آن نيكي فراوان قرار داده است. (19)

تفسير: ... ص: 569

مردم جاهليت هر گونه ظلم و ستمي را در حق زنانشان روا مي داشتند. اين آيه براي نهي آنان از اين كار نازل شد رسم مردم جاهليت اين بود كه هر گاه مردي مي مرد، يكي از نزديكان او (پسر يا ولي اش لباسي بر زنش مي افكند و مي گفت من به اين زن سزاوارتر از ديگران هستم. آن گاه آيه نازل شد كه:

لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً براي شما حلال نيست كه زنان را به عنوان ميراث بگيريد. در حالي كه آنها راضي به اين امر نيستند و يا مجبور شده اند.

كلمه «كرها» به فتح كاف و ضمّ آن (كرها) هر دو قرائت شده است.

گفته اند: مردم جاهليّت زنان را حبس مي كردند تا اين كه بميرند [و مالشان را به ارث ببرند] و در آيه مورد بحث به آنها گفته شده براي شما جايز نيست كه زنان را بر زوجيّت خود باقي بگذاريد تا اين كه بميرند و از آنها ارث ببريد، در صورتي كه به اين كار راضي نيستند. برخي از مردان به منظور ضرر رساندن به زنانشان آنها را به

حال خود باقي مي گذاردند [و طلاقشان نمي دادند] تا اين كه مجبور شوند قسمتي از مال خود را براي رها شدن از اسارت شوهرشان فدا كنند. سپس گفته شده:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 570

وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ «عضل» به معناي حبس و در تنگنا قرار دادن است و بهتر اين است كه «لا تعضلوهن» منصوب و عطف بر «أن ترثوا» و «لا» براي تأكيد نفي باشد، يعني حلال نيست براي شما كه از زنان ارث ببريد و نيز روا نيست كه آنها را از ازدواج منع كنيد.

إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ مگر اين كه عمل زشت آشكاري انجام دهند، يعني از اداي وظايف همسري خودداري كنند و با بد زباني و نافرماني نسبت به شوهر به اذيّت و آزار او و افراد خانواده اش بپردازند، و مقصود اين است كه اگر سوء معاشرت از جانب زنها باشد شما در مطالبه خلع يعني درخواست بخشيدن مهر از آنان مجاز هستيد. بنا بر اين تقدير آيه اين است: و لا تعضلوهن إلّا لأن يأتين بفاحشة أو وقت أن يأتين بفاحشة.

امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه زن به شوهرش بگويد، من تو را تمكين نمي كنم و سوگندي را از تو نمي پذيرم و با تو همبستر نمي شوم، بر مرد حلال است كه آن زن را خلع نمايد «1» . مردم جاهليت با زنان بدرفتاري مي كردند، خطاب به آنان گفته شده:

وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ با آنها به نيكي معاشرت كنيد. مقصود از معاشرت نيكو، انصاف در تقسيم نفقه و رفتار و گفتار پسنديده است.

فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ يعني اگر از مصاحبت با آنها راضي نيستيد، تنها به خاطر ناخوشايند بودن آنها نزد

شما، تصميم به جدايي نگيريد و با آنها متاركه نكنيد، زيرا ممكن است شما از چيزي اكراه داشته باشيد كه براي دين شما شايسته تر و پسنديده تر است و يا به چيزي علاقمند باشيد كه به زيان دين شما باشد.

__________________________________________________

1-

الصادق (ع) قال: إذا قالت للزوج لا أغتسل لك من جنابة و لا ابر لك قسما و لأوطين فراشك حل له أن يخلعها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 571

[سوره النساء (4): آيات 20 تا 21] ... ص: 571

اشاره

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (20) وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي بَعْضُكُمْ إِلي بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (21)

ترجمه ... ص: 571

اگر تصميم گرفتيد همسر ديگري به جاي همسر خود انتخاب كنيد و مال فراواني (به عنوان مهر) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را نگيريد، آيا براي باز پس گرفتن مهر زنان، متوسل به تهمت و گناه آشكار مي شويد؟ (20)

و چگونه آن را باز پس مي گيريد در حالي كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته ايد و (از اين گذشته) آنها پيمان محكمي (هنگام ازدواج) از شما گرفته اند؟ (21)

تفسير: ... ص: 571

پيش از اسلام رسم بر اين بود كه هر گاه مردي تصميم مي گرفت همسر ديگري برگزيند، همسر اوّل خود را به اعمال منافي عفت متهم مي كرد تا حاضر شود آنچه را قبلا به عنوان مهر دريافت كرده است به شوهرش برگرداند، [و همان را مهر همسر دوم قرار مي داد]، خداي سبحان آنان را از اين كار زشت نهي كرده و فرموده است:

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ اگر خواستيد زني را به جاي زني ديگر اختيار كنيد.

وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً و زني را كه خواستيد طلاق دهيد مال بسياري داده ايد.

فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً از آنچه به او داده ايد چيزي را پس نگيريد.

أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً آيا با بهتان و گناه آشكار مال را از او مي گيريد؟

نصب «بهتانا» و «إثما» بنا بر حال بودن آن دو است و مي توان گفت مفعول له اند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 572

هر چند مقصود آنان بهتان زدن و ارتكاب گناه نبوده است چنان كه گفته مي شود:

«قعد عن القتال جبنا يعني به خاطر ترس از جنگ كردن خودداري كرد» . [و ممكن است نجنگيدن او به سبب ترس نباشد].

منظور از «ميثاق غليظ» حق مصاحبت و همخوابي است. گويي گفته

شده:

«و أخذن به منكم ميثاقا غليظا» يعني آنها با تماس گرفتن و خلوت كردن شما با يكديگر از شما پيماني سخت گرفتند.

برخي گفته اند، مقصود از «ميثاق غليظ» آن پيماني است كه مرد در موقع ازدواج مي بندد كه زن را به خوبي نگه دارد يا به نيكي رهايش سازد.

از پيامبر گرامي (ص) روايت شده كه فرمود: «توصيه و سفارش زنان را به خوبي بپذيريد زيرا آنها در دست شما اسيرند و ايشان را به عنوان امانت الهي گرفتيد و با كلمه خدا بر خويش حلال ساختيد» «1» .

[سوره النساء (4): آيه 22] ... ص: 572

اشاره

وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً (22)

ترجمه ... ص: 572

و ازدواج نكنيد با زناني كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند، مگر آنها كه در گذشته (قبل از نزول اين حكم) انجام شده است، زيرا اين كار عمل زشت و تنفّر آوري است و روش نادرستي مي باشد. (22)

تفسير: ... ص: 572

روش مردم جاهليت اين بود كه با همسر پدر خود ازدواج مي كردند و برخي از مردم جاهلي اين نوع ازدواج را «مقت» (تنفّر آميز) و فرزنداني كه ثمره آن بودند

__________________________________________________

1-

عن النّبي (ص): استوصوا بالنساء خيرا فإنهن عوان في أيديكم أخذتموهن بأمانة اللَّه و استحللتم فروجهن بكلمة اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 573

«مقتي» (فرزندان مورد تنفّر) مي ناميدند، از اين رو خداي سبحان فرموده «و مقتا»، و معناي آيه اين است كه با زناني كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ازدواج نكنيد. سپس در جمله «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» ازدواجهايي كه در گذشته صورت گرفته استثنا شده است چنان كه «غير أن سيوفهم» در كلام شاعر استثنا شده است:

و لا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب «1»

منظور آيه اين است: اگر اكنون براي شما ازدواج با زناني كه در گذشته همسران پدرانتان بوده اند امكان داشت، با آنها ازدواج كنيد، ولي انجام آن ممكن نيست و جز ازدواجهايي كه در گذشته انجام شده بر شما حلال نمي باشد. و به منظور تأكيد بر حرمت اين عمل مي فرمايد:

إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً چنين عملي در دين خدا بسيار زشت است.

وَ مَقْتاً: يعني زشت و منفور و دور از جوانمردي است. و زشتي آن بيش از حدّ و غير قابل تصوّر است.

وَ ساءَ سَبِيلًا يعني اين ازدواج فاسد و زشت، روش نادرست و بدي است.

[سوره النساء (4): آيه 23] ... ص: 573

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ

بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (23)

__________________________________________________

1- نيست عيبي در آن قوم، جز اين كه لبه شمشيرهايشان از ضربه گروه هاي جنگجو شكسته است. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 574

ترجمه ... ص: 574

حرام شده است بر شما [نكاح با] مادرانتان و دخترانتان و خواهران و عمّه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادراني كه شما را شير داده اند و خواهران رضاعي شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند، از همسراني، كه با آنها آميزش جنسي داشته ايد پس اگر با مادران آنان آميزش نكرده ايد (دختران آنها) براي شما مانعي ندارد و (و نيز) همسران پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه پسر خوانده ها) و (نيز حرام است بر شما) كه جمع كنيد ميان دو خواهر مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است. (23)

تفسير: ... ص: 574

مقصود آيه حرمت ازدواج با اين زنان است، زيرا [حرمت به ذات شي ء تعلّق نمي گيرد و] از اين كه فرموده حرام است بر شما مادرانتان فهميده مي شود كه ازدواج با آنها بر شما حرام است. چنان كه از تحريم خمر حرمت شرب آن و از تحريم «ميته» حرمت خوردن آن فهميده مي شود.

جمله «أُمَّهاتُكُمْ» شامل جدّه مادري و پدري و طبقات بالاتر از آن مي شود چنان كه حرمت ازدواج با دختران در «بناتكم» دختر و دختر دختر و دختر پسر و فرزندان نسلهاي بعدي آنها را نيز شامل مي شود.

وَ أَخَواتُكُمْ اين جمله متضمن حرمت ازدواج با خواهراني است كه با انسان از يك پدر يا يك مادر يا از يك پدر و مادر باشند.

«عمات» [جمع عمّه ] تمام خواهران پدر را كه ارتباط او با آنها نسبي و از طريق ولادت باشد، شامل مي شود، چه عمه پدري يا عمه مادري باشد، ازدواج با آنها حرام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 575

«خالات» [جمع خاله ]

تمام خواهران مادر را كه ارتباط او با آنها نسبي و از طريق ولادت باشد شامل مي شود، چه خاله پدري يا مادري باشند، ازدواج با آنها حرام است.

وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ تمام دختران برادر و دختران خواهر را چه برادر و خواهر پدري باشند يا مادري شامل مي شود، چه دختران خودشان باشند يا دختران فرزندان آنان ازدواج با آنها حرام است.

اين هفت دسته زناني هستند كه از راه نسب با انسان محرمند، و ازدواج با آنها حرام است، سپس خداي متعال محارم سببي را ذكر كرده و فرموده:

وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ و مادراني كه شما را شير مي دهند، قرآن زناني را كه به انسان شير داده اند مادر ناميده است، زيرا شيرخوارگي به منزله نسب مي باشد، چنان كه زناني را كه انسان با آنها از يك پستان شير خورده است خواهر ناميده و فرموده است:

وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ و خواهران رضاعي شما. بنا بر اين شوهر زني كه بچّه اي را شير داده پدر آن كودك و پدر و مادر او جد و جدّه و خواهرش عمّه او به حساب آمده و فرزنداني كه از غير آن زن دارد- چه پيش از رضاع به دنيا آمده باشند يا بعد از آن- خواهر و برادر پدري آن طفل مي باشند و مادر زني كه بچه را شير داده جده و خواهرش خاله [و برادرش دايي ] او و فرزنداني كه از اين شوهر دارد برادر و خواهر پدري و مادري او محسوب مي شوند و اگر آن زن فرزنداني از غير اين شوهر داشته باشد برادر و خواهر مادري طفل خواهند بود.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود:

«تمام كساني كه از راه نسب بر انسان حرام مي شوند از راه شير خوارگي نيز حرام مي شوند» «1» . اين حديث دلالت مي كند

__________________________________________________

1-

يحرم من الرّضاع ما يحرم من النّسب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 576

بر اين كه هفت گروهي كه از راه خويشاوندي حرام گرديده از راه شير خوارگي نيز حرام شمرده شده است. سپس مي فرمايد:

وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ يعني نكاح مادر زن نيز حرام است، اعم از اين كه مادر خود زن يا مادر مادرش يا مادر پدرش باشد و اعم از اين كه مادر نسبي يا رضاعي او باشد. مادر زن به مجرّد عقد دخترش، حرام مي شود [اعم از اين كه اين عقد آميزشي به دنبال داشته باشد يا نه ].

وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ و دختران همسرانتان كه از شوهران ديگر مي باشند و در ضمان و تربيت شما هستند، بر شما حرامند و علت اين كه فرزند زني كه از شوهر قبلي اش دختر يا پسري دارد، «ربيب» يا «ربيبه» ناميده شده اين است كه شوهر بعدي آن زن غالبا دختر و پسر زن را مثل فرزند خود تحت تربيت و سرپرستي قرار مي دهد، و به همين خاطر دختر زن و دختر دختر او و دختر پسرش بر شوهر حرام است. زيرا همه اينها را ربيبه مي نامند.

مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ اين جمله متعلّق است به «ربائبكم» و معنايش اين است كه ربيبه موقعي بر شخص حرام است كه با مادر او آميزش كرده باشد و در غير اين صورت حرام نمي باشد. دخول در اين جا كنايه از جماع است، چنان كه گفته مي شود: «بني عليها و ضرب عليها الحجاب» [و هر دو تعبير كنايه از

اين است كه مرد با همسر خود آميزش كرده است ]، بنا بر اين «دخلتم بهن» به معناي «أدخلتموهن الستر» است و «باء» براي تعديه مي باشد.

به نظر ابو حنيفه، دخول به معناي جماع و كارهايي است كه به منزله جماع مي باشد مثل عريان كردن، لمس از روي شهوت و ... و مذهب ما نيز همين است.

وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ يعني ازدواج با همسر فرزندان صلبي شما بر شما حرام است، ولي همسر كساني كه پسر خوانده شما هستند حرام نيست. رسول خدا (ص) با زينب دختر حجش همسر مطلّقه زيد بن حارثه [كه پسر خوانده او بود] ازدواج كرد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 577

وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ اين جمله در محلّ رفع است، يعني حرام است بر شما كه جمع كنيد ميان دو خواهر در عقد ازدواج و نيز دو كنيز كه با يكديگر خواهر باشند، البته يك فرد مي تواند دو كنيز را كه با همه خواهرند، مالك شود.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ ولي شما بر آنچه گذشته است مؤاخذه نمي شويد، به دليل فرموده خداوند: إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً: خدا آمرزنده و مهربان است.

زناني را كه از طريق نسب يا سبب ازدواج با آنها براي هميشه ممنوع است «مبهمات» «1» مي نامند، زيرا ازدواج با آنها از هر جهت و در هر زماني حرام است.

ابن عباس مي گفت: خداوند هفت گروه از زنان را به نسب و هفت گروه را به سبب حرام كرده است و همين آيه را تلاوت مي كرد، سپس مي گفت هفتم اين است:

وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ «با زناني كه پدرانتان با آنها ازدواج كرده اند، نكاح نكنيد» (نساء/

22).

__________________________________________________

1- اين كلمه از «بهيم» گرفته شده و منظور حيواني است يك رنگ كه رنگهاي ديگري با رنگ او نياميخته باشد. و علت اين كه اين زنان را «مبهمات» گويند اين است كه نقطه اي براي حلّيت ازدواج در مورد آنها وجود ندارد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 5 ص 96).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 579

جزء پنجم سوره نساء آيه 24 تا آيه 147

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 581

[سوره النساء (4): آيه 24] ... ص: 578

اشاره

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (24)

ترجمه ... ص: 581

زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه مالك شده ايد. اينها احكامي است كه خداوند بر شما مقرّر داشته و زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براي شما حلال است، كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد، در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد و زناني را كه متعه مي كنيد مهر آنها را واجب است بپردازيد و گناهي بر شما نيست به آنچه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر، خداوند دانا و حكيم است. (24)

تفسير: ... ص: 581

كلمه «المحصنات» در اين آيه به فتح صاد قرائت شده است يعني زناني كه شوهر دارند بر شما حرام هستند.

إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مگر زناني كه اسير شده اند و در سرزمين كفر داراي شوهر هستند. ازدواج با آنها با اين كه شوهر دارند بر شما حلال است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 582

كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ «كتاب» مصدر [منصوب ] و براي تأكيد بوده و تقدير آيه:

كتب اللَّه ذلك عليكم كتابا است يعني آنچه بر شما حلال و آنچه بر شما حرام است خداوند براي شما معيّن ساخته پس حلال خدا را حلال و حرام او را حرام بدانيد و به آن عمل كنيد.

وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ اين جمله عطف است بر فعل مقدّري كه «كتاب اللَّه» را نصب داده و كساني كه «أحل لكم» به صيغه مجهول قرائت كرده اند، آن را عطف بر «حرّمت عليكم» دانسته اند.

«أن تبتغوا» مفعول له است و معناي جمله اين است: آنچه حلال و يا حرام است براي شما بيان شده تا به وسيله اموالتان نكاحي را طلب كنيد كه در آن پولي

را بابت مهر [در مورد زن آزاد] و يا خريدن [در مورد كنيز] بپردازيد. بنا بر اين مفعول «تبتغوا» در تقدير است. و مي توان گفت «أن تبتغوا» بدل از «ما وراء ذلكم» است.

مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ يعني زنان پاكدامن و غير زناكار. مصدر آن «احصان» به معناي عفّت و پاكدامن بودن و حفظ كردن نفس از وقوع در فعل حرام است. گفته شده: مقصود از «محصنين» ازدواج كنندگان هستند.

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ و هر گاه از زنها كسب لذّت كرديد. فآتوهن أجورهن پس مهرشان را بدهيد. منظور از «ما» زنان هستند و ضمير «به» در لفظ به «ما» و در معنا به «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» بر مي گردد.

ابن عباس و سعيد بن جبير و ابن مسعود و گروهي از تابعين گويند: منظور عقد منقطع (متعه) است كه در آن مهر و مدّت معيّن مي شود. و مذهب ائمّه (ع) همين است.

[از جماعتي از صحابه كه ابي بن كعب، عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن مسعود از آنهايند نقل شده كه ] ايشان قرائت كرده اند: «فما استمتعتم به منهن إلي أجل مسمي فآتوهن أجورهن» يعني زناني را كه با عقد متعه به نكاح خود در آورده ايد اجرتشان را بپردازيد، و پرداخت آن با خود عقد واجب شده، و تنها در نكاح متعه با جاري شدن عقد تمام مهر واجب مي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 583

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ يعني اگر پس از پايان يافتن مدّت «عقد متعه» با يكديگر توافق كنيد كه عقد را تجديد كنيد گناهي بر شما نيست.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً خداوند داناست و از روي حكمت و مصلحت عقد

نكاح را كه به وسيله آن اموال و انساب مردم محفوظ مي ماند، واجب كرده است.

[سوره النساء (4): آيه 25] ... ص: 583

اشاره

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (25)

ترجمه ... ص: 583

و آنها كه توانايي ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ندارند، مي توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايماني كه در اختيار داريد ازدواج كنند.

خدا آگاه به ايمان شماست، و همگي اعضاي يك پيكريد و با آنان به اجازه صاحبان آنان ازدواج نماييد و مهر آنان را به خودشان بدهيد، مشروط بر اين كه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا به طور آشكار شوند و نه دوست پنهاني بگيرند، و در صورتي كه «محصنه» باشند و مرتكب عمل منافي عفّت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براي آنهاست كه (از نظر غريزه جنسي) شديدا در زحمت باشند و اگر خودداري كنيد براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 584

تفسير: ... ص: 584

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا «طول» [بر وزن قول ] به معناي فزوني و زيادي مال است يعني كساني كه ثروت زيادي ندارند و توانايي مالي آنان در حدّي نيست كه بتوانند با زنان آزاد ازدواج كنند.

فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ بايد با يكي از كنيزاني كه شما در اختيار داريد ازدواج كنند. خطاب در اين آيه متوجّه مسلمانان است.

من فتياتكم، منظور اين است كه با كنيزان مسلمان ازدواج كنند نه با كنيزان غير مسلمان كه در دين با شما اختلاف دارند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ خداوند آگاه تر است به برتري و نقصان ايمان هر يك از شما نسبت به ديگري، چه بسا ايمان يك كنيز از ايمان يك زن آزاد برتر باشد و زن در ايمانش افضل از مرد باشد. پس بر شما لازم است كه برتري در ايمان

را ملاك ارزش و اعتبار بدانيد نه بزرگي در اصل و نسب را.

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ يعني شما و بردگانتان با يكديگر تناسب داريد زيرا شما همه اهل ايمان و تابع يك دين هستيد، بنا بر اين از ازدواج با كنيزان خودداري نكنيد.

فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ضمير در «فانكحوهن» به «فتيات» بر مي گردد، يعني با كنيزان با ايمان با اجازه صاحبانشان ازدواج كنيد و مهرشان را بدون تأخير و ضرر رساندن به آنها بپردازيد. منظور از «و آتوهن» اين است كه مهرشان را به صاحبانشان بپردازيد، زيرا آنها مالك مهر كنيزانشان هستند، و تقدير آيه، فأتوا مواليهن است و مضاف حذف شده است.

مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ با آنها كه پاكدامن بوده و از زناي آشكار و پنهان خودداري مي كنند (ازدواج كنيد).

وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ «أخدان» به معناي دوستاني است كه انسان پنهاني با آنها ارتباط دارد. (و نه دوست پنهاني مي گيرند) فَإِذا أُحْصِنَّ كسي كه به ضمّ همزه [و كسر صاد] قرائت كرده معناي جمله

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 585

اين است: هنگامي كه كنيزان تزويج شوند، و شوهرانشان آنها را به ازدواج خود درآورند. و كسي كه به فتح همزه [و صاد] قرائت كرده معنايش اين است: هنگامي كه اسلام بياورند. و گفته اند: يعني هر گاه كنيزان پاكدامن با ازدواج كردن، عفت خود را حفظ كردند.

فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ يعني اگر زنا كنند.

فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ بايد نصف حد زنان آزاد را كه پنجاه تازيانه است بر كنيزان جاري كرد. منظور از عذاب حد زناست چنان كه در اين آيه است: وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما «و بايد مجازات آن دو بدكار را

جمعي از مؤمنان مشاهده كنند» (نور/ 2).

از آيه مورد بحث چنين استنباط مي شود كه مجازات كنيزان پاكدامني كه مرتكب عمل منافي عفت شده اند سنگسار كردن آنان نيست، زيرا «رجم» قابل تنصيف نمي باشد.

ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ نكاح با كنيزان براي كساني است كه بترسند طغيان شهوت آنها را به گناه و معصيت بكشاند.

«عنت» [بر وزن غلط] در اصل به معني باز شكستن استخواني است كه قبلا شكسته شده يعني پس از بهبودي و التيام، دوباره بر اثر حادثه اي بشكند. بديهي است اين نوع شكستگي بسيار دردناك و رنج آور است، و به همين دليل «عنت» بر سبيل استعاره در رنجها و زيانهاي طاقت فرسا استعمال شده است، و زياني بزرگتر از مرتكب زناشدن وجود ندارد.

وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ يعني خودداري كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه دامانتان به گناه آلوده نشود، به سود شماست.

[سوره النساء (4): آيات 26 تا 28] ... ص: 585

اشاره

يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (26) وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (27) يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 586

ترجمه ... ص: 586

خداوند مي خواهد (با اين دستورها راههاي سعادت و خوشبختي را) براي شما آشكار سازد، و به سنّتهاي (صحيح) پيشينيان رهبري كند، و شما را از گناه پاك سازد و خداوند دانا و حكيم است (26)

خدا مي خواهد شما را ببخشد (و از آلودگي پاك نمايد) اما آنها كه پيرو شهواتند مي خواهند شما بكلي منحرف شويد (27)

خدا مي خواهد (با دستورهاي مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن) كار را بر شما سبك كند، و انسان، ضعيف آفريده شده است. (28)

تفسير: ... ص: 586

اصل آيه: يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ است و لام براي تأكيد بر اراده تبيين افزوده شده است چنان كه در جمله «لا أبا لك» براي تأكيد بر اضافه «أب» لام افزوده شده است. و منظور اين است كه خداوند مي خواهد آنچه را بر شما پوشيده مانده و از مصالح شماست بيان كند.

وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ خداوند مي خواهد شما را به سنتهاي پيشينيانتان يعني پيامبران و پيروان حق هدايت كند تا به آنها اقتدا كنيد.

وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ و توبه شما را بپذيرد.

وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ اراده خداوند اين است كه شما را موفق به توبه كند و انگيزه هاي توبه را در شما تقويت نمايد.

وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ و آنها كه اهل باطلند و از هوا و هوس خويش پيروي مي كنند.

أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً مي خواهند با كمك و مساعدت و توافق خويش شما را از راه راست منحرف سازند، زيرا انحرافي بزرگتر از موافقت با پيروي از شهوات نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 587

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ خداوند مي خواهد با حلال كردن [ازدواج با] كنيزان و مجوّزهاي ديگر كار را بر

شما آسان كند.

وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً انسان ضعيف آفريده شده و در برابر هواي نفس و سختي و رنج طاعت مقاومت نمي كند.

[سوره النساء (4): آيات 29 تا 30] ... ص: 587

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (29) وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً (30)

ترجمه ... ص: 587

اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد، مگر اين كه تجارتي باشد كه با رضايت شما انجام گيرد، و خودكشي مكنيد. خداوند نسبت به شما مهربان است (29)

و هر كس اين عمل را از روي تجاوز و ستم انجام دهد به زودي او را در آتشي وارد خواهيم ساخت و اين كار براي خدا آسان مي باشد. (30)

تفسير: ... ص: 587

مقصود از خوردن اموال، ساير تصرّفات است و منظور از باطل هر چيزي است كه شرع آن را مباح ندانسته است، مانند ربا، قمار، خيانت، ظلم و سرقت.

إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ نصب اين جمله بنا بر اين است كه به معناي إلّا أن تكون التجارة تجارة عن تراض منكم باشد [كه در اين صورت تجارة» خبر براي كان است ] و رفع آن بنا بر اين است كه به معناي «إلا أن تقع تجارة» باشد، [كه در اين صورت كان تامه است ] و بنا بر هر دو وجه استثنا منقطع و معناي جمله چنين است: ولي تجارتي كه با رضايت طرفين معامله انجام گيرد، نهي نشده است. «عن تراض» صفت براي «تجارة» است يعني تقدير آيه «تجارة صادرة عن تراض» مي باشد و «تراضي» به معناي رضايت طرفين معامله است به آنچه در وقت معامله پيمان بسته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 588

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ در معناي اين جمله چند قول است:

1- با كساني كه قدرت مقابله با آنان را نداريد نجنگيد تا كشته نشويد.

2- برخي گفته اند: يكديگر را نكشيد، زيرا شما پيرو يك آيين و مانند يك روح هستيد.

3- انسان نبايد خود را به قتل برساند، چنان كه

برخي از افراد نادان در حال خشم و بي قراري دست به خود كشي مي زنند.

إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً خداوند همواره نسبت به شما مهربان است و نشانه رحمتش اين است كه شما را از آنچه به زيانتان هست، نهي مي كند.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ اشاره است به قتل نفس يعني كسي كه از روي ستم و دشمني نه از روي خطا و يا به منظور تقاص گرفتن، اقدام به قتل نفس كند.

فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً: بزودي او را در آتش مخصوص و عذاب سخت مي سوزانيم.

[سوره النساء (4): آيات 31 تا 32] ... ص: 588

اشاره

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً (31) وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 589

ترجمه ... ص: 589

اگر از گناهان كبيره اي كه از آن نهي شده ايد اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مي پوشانيم و در جايگاه خوبي شما را وارد مي سازيم (31)

برتريهايي را كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده، آرزو نكنيد. مردان نصيبي از آنچه به دست مي آورند دارند و زنان نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا بخواهيد و خداوند به هر چيز داناست. (32)

تفسير: ... ص: 589

درباره «گناه كبيره» اختلاف شده است: اصحاب ما (اماميّه) گفته اند: همه گناهان از لحاظ زشتي كبيره اند، ولي برخي از برخي بزرگترند [و هيچ گناهي كوچك نيست ] و اگر كوچك باشد نسبت به گناهي است كه از آن بزرگتر و كيفر آن شديدتر است و نظير اين است سخن ابن عباس كه: هر گناهي كه خداوند از آن نهي كرده كبيره است. و نيز قول مجاهد و سعيد بن جبير كه مي گويند: گناه كبيره آن است كه در دنيا حدّ و در آخرت كيفر داشته باشد. و معناي آيه اين است كه: اگر از گناهان كبيره اي كه تا كنون در اين سوره از آن نهي شده ايد از قبيل: زنا، اكل مال به باطل و ... اجتناب كنيد و در آينده نيز مرتكب آنها نشويد.

نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ از گناهاني كه در گذشته مرتكب شده ايد. چشم پوشي مي كنيم. مؤيّد اين مطلب قول خداي سبحان است كه مي فرمايد: قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «به مردم كافر بگو اگر بازگردند، گذشته آنها بخشوده مي شود» (انفال/ 38).

ابن مسعود گفته است: هر چه خداوند از اوّل سوره تا آيه 30 از آن نهي

كرده، گناه كبيره است. و روايت شده است كه مردي از ابن عباس پرسيد: آيا گناهان كبيره هفت تاست؟ گفت: به هفتصد نزديكتر است تا هفت، جز اين كه گناه با اصرار بر آن صغيره نيست و با استغفار از آن كبيره نيست.

«مدخلا» به ضم و فتح ميم قرائت شده است، و بنا بر هر دو وجه ممكن است مصدر يا اسم مكان باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 590

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ در اين آيه از حسد نهي شده است و مي فرمايد نبايد آرزو كنيد آنچه خداوند به وسيله آن برخي از مردم را بر برخي ديگر از نظر مقام و ثروت برتري داده است، زيرا اين برتري داشتن از جانب خدايي تعيين شده كه به احوال بندگان آگاه است، از اين رو مردم بايد به آنچه خداوند طبق حكمت و علمش به مصالح بندگان معيّن فرموده، راضي باشند.

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا خداي سبحان نصيبي را كه براي هر يك از زنان و مردان بر حسب مصالحشان در نظر گرفته شده، كسب ناميده است.

وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و به برتري كه به ديگران داده شده حسد نورزيد ولي از فضل بي پايان خدا مسألت كنيد. سفيان بن عيينه گويد: خداوند ما را به سؤال امر نكرده مگر براي اين كه خواسته ما را عطا كند.

[سوره النساء (4): آيات 33 تا 34] ... ص: 590

اشاره

وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً (33) الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما

حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً (34)

ترجمه ... ص: 590

براي هر كسي وارثاني قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 591

ارث ببرند و (نيز) كساني كه با آنها پيمان بسته ايد نصيبشان را بپردازيد.

خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است (33)

مردان سرپرست و خدمتگزار زنانند به خاطر برتريهايي كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر (انفاقهايي كه از اموالشان (در مورد زنان) مي كنند، و زنان صالح، آنها هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده، مي كنند،» و (امّا) آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوري نماييد و (اگر آن هم مؤثر نبود) آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروي كردند به آنها تعدي نكنيد (و بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست). (34)

تفسير: ... ص: 591

بار ديگر قرآن به مسائل ارث برگشته و مي فرمايد: وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ يعني براي هر يك از زنان و مردان وارثاني قرار داده ايم كه به ميراثشان از ديگران سزاوارترند.

مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان به جاي گذاشته اند ارث مي برند.

وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ هم پيمانان شما نيز داراي ورثه اي هستند كه به ارث بردن از ايشان سزاوارترند و از آنها ارث مي برند. اين عبارت عطف است بر «الولدان و الأقربون» و ضمير در «فأتوهم» به «موالي» بر مي گردد. و مي توان گفت در «ترك» ضميري مستتر

است كه به «لكلّ» بر مي گردد. و الولدان و الأقربون، «موالي» را تفسير مي كند و گويي سؤال شده: «موالي» چه كساني هستند؟ گفته شده: پدر و مادر و خويشاوندان.

الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ مبتدا و متضمّن معناي شرط است، از اين رو خبر آن «فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» با فاء جزا آمده است، و مقصود خويشاوندان هم پيمانان است، [در دوران جاهليت ] شخص با ديگري پيمان بسته مي گفت: خون من خون تو،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 592

انتقام گرفتن من، انتقام گرفتن تو است، جنگ من جنگ تو و صلح من صلح تو است، تو از من ارث مي بري و من از تو، تو از جانب من ديه بپرداز و من از جانب تو، با اين پيمان يك ششم مال شخص به هم پيمانش تعلق مي گرفت، ولي اين حكم به وسيله اين آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ «خويشاوندان بعضي بر بعضي سزاوارترند» (انفال/ 57) نسخ شد.

«عقدت» را، «عاقدت» با الف و «عقدت» با تشديد نيز قرائت كرده اند، [طبق قرائت كساني كه فعل را با الف خوانده اند كلام حمل بر معنا مي شود] و معناي عاقدت أيمانكم اين است: كساني كه با دست دادن با آنها پيمان بسته ايد، [ولي بنا بر قرائت كساني كه فعل را با تشديد خوانده اند كلام حمل بر لفظ مي شود] و معناي عقدت أيمانكم اين است: كساني كه با سوگند، با آنها پيمان بسته ايد.

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ مردان با امر و نهي خود زنان را سرپرستي مي كنند چنان كه حاكمان از رعايا و زير دستانشان سرپرستي مي كنند، و مردان به خاطر همين فضيلتي كه بر زنان دارند، «قوام» (مسلّط) ناميده شده اند. و علّت فضيلت داشتن

مردان بر زنان چند چيز است: عقل، دور انديشي، جهاد، ايراد خطبه هاي نماز جمعه، اذان گفتن، داشتن همسران متعدد و اختيار طلاق و جز اينها.

وَ بِما أَنْفَقُوا و به سبب مهر و نفقه اي كه مردان در وقت ازدواج با زنان به آنان مي پردازند.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ زنان شايسته مطيع امر خداوند و به پا دارنده حقوقي هستند كه شوهرانشان بر آنها دارند.

حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ «غيب» خلاف «شهادت» است، يعني آن زنان در غياب شوهران خود حقوق و حرمت ناموس، خانه و اموال آنها را حفظ مي كنند.

بِما حَفِظَ اللَّهُ به سبب اين كه خداوند آنان را حفظ كرد، آن گاه كه در كتاب خود سفارش آنان را به مردان كرد. برخي گفته اند: به واسطه حفظ خداست كه آنان موفّق مي شوند در غياب شوهر حافظ مال، خانه و ناموس او باشند. بنا بر اين «ما»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 593

مصدريه است. قرائت «بما حفظ اللَّه» به نصب بنا بر اين است كه «ما» موصوله باشد، يعني بالأمر الذي يحفظ حق اللَّه و أمانة اللَّه (به سبب امري كه حق خدا و امانت او را با آن حفظ مي كند). و آن امر رأفت و عطوفت نسبت به مردان و حفظ عفّت و پاكدامني خويش است.

در حديث است كه بهترين زنان زني است كه وقتي به او نگاه كني تو را شادمان كند، و چون به او امر كردي از تو اطاعت كند و هر گاه از نزد او غايب شدي در مال و جان خود حرمت تو را حفظ كند. آن گاه امام (ع) آيه فوق را تلاوت كرد.

وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ و زناني كه از عصيان آنها مي ترسيد «نشوز»

در اصل به معناي برآشفتن و مسلّط شدن بر همسر است. [در اين جا منظور سرپيچي از اطاعت اوست ].

فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ: نخست آنها را با گفتار خود نصيحت كنيد، و در مرحله دوّم [اگر نصيحت مؤثّر واقع نشد] آنها را در بستر تنها بگذاريد. كنايه از اين كه با آنها آميزش نكنيد، برخي گفته اند منظور از «و هجروهن» اين است كه در موقع خواب به آنها پشت كنيد.

وَ اضْرِبُوهُنَّ و اگر موعظه و نصيحت و همخوابي نكردن با آنها مؤثّر واقع نشد، آنها را بزنيد به گونه اي كه بدنشان زخم نشود و استخوانشان نشكند. از امام باقر (ع) نقل شده كه منظور زدن با (چوب) مسواك است.

فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا اگر از نافرماني شما دست كشيدند، متعرّض آنان نشويد و از آزارشان و دوري جستن از آنان خودداري كنيد و پس از ترك سرپيچي و اطاعت كردن از شما، توبه آنان را بپذيريد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً خداوند بلند مرتبه و بزرگ است، پس از [انتقام ] او بر حذر باشيد و زنان را بيش از اندازه توانشان تكليف نكنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 594

[سوره النساء (4): آيه 35] ... ص: 594

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً (35)

ترجمه ... ص: 594

و اگر از جدايي و شكاف ميان آنها بيم داشته باشيد، داوري از خانواده شوهر، و داوري از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگي كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند خداوند كمك به توافق آنها مي كند، زيرا خداوند دانا و آگاه است، (و از نيّات همه با خبر مي باشد) (35)

تفسير: ... ص: 594

آيه در اصل «شقاقا بينهما» است و براي توسعه در كلام «شقاق» به ظرف (بين) اضافه شده است، و ضمير در «بينهما» به زن و شوهر بر مي گردد هر چند در آيه از آن دو، ذكري به ميان نيامده است، زيرا ذكر «رجال» و «نساء» [در آيه قبل ] دلالت بر آن دو دارد.

فَابْعَثُوا حَكَماً مردي مورد اعتماد از بستگان مرد و نيز فردي از بستگان زن كه هر دو صلاحيت و شايستگي داشته باشند، براي اصلاح بين آنها برگزينيد تا به عدالت حكم كنند.

الف در «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً» ضمير براي هر دو داور و در «يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» براي زن و شوهر است يعني اگر دو داور قصد اصلاح بين زن و شوهر را داشته باشند، ميانجيگري آنان با بركت خواهد بود و خداوند به خاطر حسن نيّت آن دو بين زن و شوهر توافق و عطوفت برقرار مي كند.

برخي گفته اند: هر دو ضمير براي «حكمين» است يعني خداوند هر دو داور را موفّق مي كند تا در يك كلمه با يكديگر اتّفاق نظر پيدا كنند. اصحاب ما روايت كرده اند كه داورها اگر صلاح دانستند زن و شوهر را به يكديگر نزديك مي كنند و حق طلاق دادن ندارند مگر اين كه با خود زن و شوهر مشورت كنند و آنها

به طلاق راضي باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 595

[سوره النساء (4): آيات 36 تا 37] ... ص: 595

اشاره

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (37)

ترجمه ... ص: 595

و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكي كنيد و همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك، و همسايه دور، و دوست و همنشين و واماندگان در سفر و بردگاني كه مالك آنها هستيد، زيرا خداوند كسي را كه متكبّر و فخر فروش است (و از اداي حقوق ديگران سرباز مي زند) دوست نمي دارد (36)

آنها كساني هستند كه بخل مي ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت كرده و آنچه را خداوند از فضل و رحمت خود به آنها داده كتمان مي كنند و ما براي كافران عذاب خوار كننده اي آماده كرده ايم. (37)

تفسير: ... ص: 595

وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً يعني و أحسنوا بالوالدين إحسانا.

[«إحسانا» منصوب به فعل محذوف است ].

وَ بِذِي الْقُرْبي : و نيكي كنيد به تمام كساني كه بين شما و آنان خويشاوندي وجود دارد.

وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ و به همسايگان نزديك و همسايگان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 596

دور، گفته شده: مقصود همسايگاني است كه با انسان خويشاوندي نزديك دارند و همسايگاني كه خويشاوندي ندارند و بيگانه اند.

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ و كسي كه همراه و مصاحب با انسان است، اعم از اين كه در سفر با او رفيق باشد، يا همسايه ديوار به ديوار و يا شريك او باشد و يا كسي كه در مجلسي كنار وي نشسته است، در هر صورت بر انسان لازم است كه حق او را رعايت كند.

وَ ابْنِ السَّبِيلِ و به مسافري كه از سفر بازمانده است. و گفته اند: منظور ميهمان است.

«مختال» خود خواه ناداني است كه از اكرام خويشاوندان و همراهان خود، سرباز مي زند.

«فخور» : كسي كه به زيادي

مال و ثروت خود فخر مي فروشد.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ يا بدل از من كان مختالا فخورا و [محلا] منصوب يا مرفوع است، به اعتبار اين كه فعلي دال بر مذمّت ايشان در تقدير باشد، و يا مبتدا و خبر آن محذوف است و گويي گفته شده: الذين يبخلون و يفعلون كذا ملومون مستحقون للعقوبة يعني نسبت به آنچه خود دارند و آنچه در دست ديگران است بخل مي ورزند و به آنها امر مي كنند كه بخل بورزند، چنان كه در مثل آمده است: أبخل من الضنين بنائل غيره بخيلتر از بخيل است در اين كه كسي غير از او بخششي به ديگران عطا كند.

وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ با اظهار فقر نزد مردم، ثروتي را كه خدا از فضل خود به آنان داده مخفي مي كنند. و گفته اند: آنان يهود بودند كه صفات رسول خدا (ص) را كتمان كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 597

[سوره النساء (4): آيات 38 تا 39] ... ص: 597

اشاره

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً (38) وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً (39)

ترجمه ... ص: 597

و آنها كساني هستند كه اموال خود را براي نشان دادن به مردم انفاق مي كنند و ايمان به خداوند و روز بازپسين ندارند (چرا كه شيطان رفيق و همنشين آنها است) و كسي كه شيطان قرين اوست بد قريني انتخاب كرده است.

(38)

چه مي شد اگر آنها به خدا و روز باز پسين ايمان مي آوردند و از آنچه خدا به آنها روزي كرده (براي او و در راه او) انفاق مي نمودند؟ و خداوند بر (كار) آنها آگاه است. (39)

تفسير: ... ص: 597

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ كساني كه اموالشان را به منظور ريا و خودنمايي و براي اين كه گفته شود آنها افرادي سخاوتمند هستند، انفاق مي كنند، نه براي خدا.

گفته اند: آنها مشركان قريش بودند كه اموالشان را در راه دشمني با رسول خدا (ص) صرف مي كردند.

فَساءَ قَرِيناً شيطان بد دوستي است، زيرا انسانها را به بخل و ريا و فساد وا مي دارد. و مي توان گفت اين جمله تهديدي است براي دوستان شيطان كه در آتش جهنم با او همنشين خواهند بود.

وَ ما ذا عَلَيْهِمْ يعني چه سختي و گرفتاريي متوجه آنان مي شد، اگر به خدا ايمان مي آوردند و از مال خود در راه او انفاق مي كردند. اين جمله در مقام نكوهش و سرزنش آنان است و گرنه نفع كامل در ايمان به خدا و انفاق در راه اوست.

وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً اين جمله نيز تهديدي براي آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 598

[سوره النساء (4): آيه 40] ... ص: 598

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً (40)

ترجمه ... ص: 598

خداوند (حتي) به اندازه سنگيني ذرّه اي ستم نمي كند و اگر كار نيكي باشد آن را مضاعف مي نمايد، و از نزد خود پاداش عظيمي (در برابر آن) مي دهد. (40)

تفسير: ... ص: 598

«ذرة»، يعني مورچه كوچك. و گفته اند: هر يك از اجزاي ريز غبار كه در هوا معلّق مي باشد «ذره» است. اين آيه دلالت مي كند بر اين كه منع ثواب و كم كردن آن و يا كيفر بيش از حدّ مجرم، ظلم است. [و خداوند از ستم كردن مبرّاست ].

وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يعني و اگر كار نيكي به اندازه ذرّه اي باشد. كلمه «مثقال» به دليل اضافه شدن به «ذره» كسب تأنيث كرده و مؤنث شده است. «حسنة» به رفع نيز قرائت شده است بنا بر اين كه «كان» تامه باشد.

يُضاعِفْها يعني خداوند پاداش آن را چند برابر مي كند.

وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً از جانب خود به صاحب كار نيك از راه تفضّل پاداش بزرگي عطا مي كند. و علت اين كه خداوند عطاي خويش را «اجر» ناميده اين است كه عطا و بخشش در پي برخوردار شدن از پاداش است.

«يضعفها» با تشديد نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيات 41 تا 42] ... ص: 598

اشاره

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً (41) يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 599

ترجمه ... ص: 599

حال آنها چگونه است، آن روز كه براي هر امتي گواهي بر اعمالشان مي طلبيم و تو را گواه اينها قرار خواهيم داد (41)

در آن روز آنها كه كافر شدند و با پيامبر (ص) به مخالفت برخاستند آرزو مي كنند كه اي كاش (خاك بودند و) خاك آنها نيز با زمينهاي اطراف يكسان مي شد (و بطور كلي محو و فراموش مي شدند) و در آن روز نمي توانند سخني را از خدا پنهان كنند. (42)

تفسير: ... ص: 599

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ چه خواهند كرد كافران هنگامي كه پيامبر هر امّتي را گواه بياوريم تا به آنچه امتهايشان انجام داده اند گواهي دهند.

وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً و تو را اي محمّد بر قومت گواه آوريم. و مقصود آيه اين است كه خداي سبحان روز قيامت هر پيامبري را بر امّت خويش گواه مي آورد و آن پيامبر به نفع و يا به ضرر امّت خويش گواهي مي دهد.

از ابن مسعود روايت شده كه او اين آيه را بر پيامبر گرامي (ص) قرائت كرد و چشمان حضرت پر از اشك شد، در صورتي كه شاهد اعمال [پيامبر (ص)] از بيم اين گفتار مي گريد بنگر كه در اين حالت مشهود عليه براي خودداري از ارتكاب عملي كه موجب شرمساري نزد مردم مي شود چه بايد بكند!.

يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي «تسوّي» از باب تفعيل است و «لو تسوي» با حذف «تا» از «تتسوي» و «تسوي» با ادغام «تا» در «سين» نيز قرائت شده است. گفته مي شود: سويته فتسوي، معناي آيه اين است كه كافران در آن روز دوست مي دارند برانگيخته نشوند و با خاك همسان باشند. و گفته اند:

منظور اين

است كه دوست دارند اي كاش در خاك دفن شوند و زمين بر آنان همچون مردگان هموار گردد.

وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً مقصود اين است كه نمي توانند چيزي را از خداوند كتمان كنند، زيرا اعضاي بدن آنها به كردارشان گواهي مي دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 600

[سوره النساء (4): آيه 43] ... ص: 600

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

ترجمه ... ص: 600

اي كساني كه ايمان آورده ايد در حالي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مي گوييد و همچنين هنگامي كه جنب هستيد، مگر اين كه مسافر باشيد تا غسل كنيد و اگر بيماريد يا مسافر و يا «قضاي حاجت» كرده ايد و يا با زنان آميزش جنسي داشته ايد و در اين حال آب (براي وضو و غسل) نيابيد، با خاك پاكي تيمّم كنيد، به اين طريق كه صورتها و دستها را با آن مسح كنيد. خداوند بخشنده و آمرزنده است. (43)

تفسير: ... ص: 600

در اين كه مقصود از آيه چيست چند قول است:

1- اي مردم با ايمان در حال مستي نماز نخوانيد.

2- منظور اين است كه نزديك جايگاههاي نماز يعني مساجد نشويد، چنان كه از معصوم (ع) نقل شده كه فرمود: «ديوانگان و كودكان خود را از مساجد دور كنيد» .

3- مقصود از «وَ أَنْتُمْ سُكاري » مستي خواب و غلبه چرت است و اين قول از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.

«وَ لا جُنُباً» عطف بر «وَ أَنْتُمْ سُكاري » است، زيرا اين جمله حاليه و در محل نصب است، و گويي گفته شده: لا تقربوا الصلاة سكاري و لا جنبا و در «جنبا» مفرد و جمع و مذكّر و مؤنث يكسان است، زيرا اسمي است كه به جاي مصدر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 601

يعني «إجناب» آمده است.

إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ يعني در حالت جنابت، به نماز نزديك نشويد، مگر اين كه مسافر باشيد. در اين صورت مي توانيد نماز را با تيمّم بخوانيد، زيرا تيمم اگر چه نماز را مباح مي كند ولي حدث جنابت را بر طرف نمي سازد. بنا بر اين نصب جمله عابري سبيل بنا

بر حاليّت است. «عبور السبيل» يعني سفر كردن، گويي گفته شده:

بدون غسل به نماز نزديك نشويد مگر اين كه مسافر باشيد و كساني كه «صلوة» را به مسجد تفسير كرده اند گفته اند معناي آيه اين است كه در حال جنابت نزديك جايگاه نماز نشويد مگر اين كه بخواهيد از آن جا عبور كنيد، ولي پس از غسل كردن مانعي ندارد.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ در اين آيه خداي سبحان خواسته است به كساني كه بر آنها غسل واجب شده ولي دسترسي به آب ندارند، اجازه تيمّم كردن بدهد و از ميان آنان ابتدا خصوص بيماران و مسافران را ذكر كرده است، زيرا بيماري و مسافرت بيشتر اتفاق مي افتد و بر ساير اسبابي كه موجب جواز تيمّم مي شوند غلبه دارند. سپس عموم كساني را كه غسل كردن بر آنها واجب شده ولي- به خاطر ترس از دشمن يا درندگان يا نبودن وسيله اي براي تهيه آب يا اسباب ديگري كه كمتر از سفر و مرض اتفاق مي افتد،- دسترسي به آب ندارند ذكر مي كند، و به دليل اين كه بيماري و سفر بيش از ساير اسباب جواز تيمّم واقع مي شوند، قرآن اين دو را در رديف محدث و جنب ذكر كرده است، هر چند اين اسباب با هم تفاوت دارند به اين معني كه بيماري و سفر دو سبب از اسباب اجازه تيمّم به جاي وضو و غسل است ولي حدث (بول و غائط) و جنابت به ترتيب سبب وجوب وضو و غسل مي شوند.

أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ بنا به قرائت كساني كه أو لمستم خوانده اند لمس و ملامسه به معني جماع است. ابن عباس گويد: همان طور كه

باران، آسمان ناميده مي شود، خداوند جماع را لمس ناميده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 602

«غائط» در اصل به معني محل مطمئني از زمين است كه افراد براي قضاي حاجت به آن جا مي رفتند و به تدريج بر اثر كثرت استعمال آن را كنايه از مدفوع آورده اند.

«تيمّم» در اصل به معناي قصد است، ولي در اصطلاح شرع نام قصدي مخصوص است و آن اين كه كسي خاكي را قصد كند تا با آن اعضاي مخصوصي را مسح نمايد. زجاج گويد: «صعيد» به معناي سطح زمين است اعمّ از اين كه خاك باشد يا سنگي كه خاك بر روي آن نيست و اگر تيمّم كننده دست خود را بر سطح زمين بزند و صورت و دستها را مسح كند طهارت برايش حاصل مي شود و اين مذهب ابو حنيفه است. و همين معنا از ائمّه هدي (ع) نيز روايت شده است.

فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ [اين جمله چگونگي انجام تيمم را بيان مي كند]، و آن عبارت است از يك بار به خاك زدن دست براي مسح صورت و دستها، در تيمم بدل از وضو، و دو بار در تيمم بدل از غسل، يك بار براي مسح صورت و بار ديگر براي مسح دستها، مسح صورت از محل روييدن مو تا انتهاي بيني و مسح دستها از مچ تا سر انگشتان است.

[سوره النساء (4): آيات 44 تا 46] ... ص: 602

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ (44) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللَّهِ نَصِيراً (45) مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا

لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 603

ترجمه ... ص: 603

آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب (خدا) به آنها داده شده بود (به جاي اين كه از آن براي هدايت خود و ديگران استفاده كنند، براي خويش) گمراهي مي خرند و مي خواهند شما نيز گمراه شويد (44)

خدا از دشمنان شما آگاه است (ولي آنها به شما زياني نمي رسانند) كافي است كه خدا ولي شما باشد و كافي است كه خدا ياور شما باشد (45)

بعضي از يهود، سخنان را از محل خود تحريف مي كنند و (به جاي اين كه بگويند شنيديم و اطاعت كرديم) مي گويند شنيديم و مخالفت كرديم و (نيز مي گويند) بشنو كه هرگز نشنوي و (از روي سخريه مي گويند راعنا يعني) ما را رعايت كن، تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند ولي اگر آنها (به جاي اين همه لجاجت مي گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقايق را درك كنيم) به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولي خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و لذا جز عده كمي ايمان نمي آورند. (46)

تفسير: ... ص: 603

مقصود از «أَ لَمْ تَرَ» رؤيت قلبي است و چون به معناي أ لم تنظر إليهم يا أ لم ينته علمك إليهم است، با «إلي» متعدّي شده است.

أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ كساني كه بهره اي از علم تورات به آنها داده شده است يعني دانشمندان يهود.

يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ گمراهي را به هدايت مي خرند، يعني بر آيين يهود باقي مي مانند پس از آن كه معجزات به روشني دلالت بر صدق محمّد (ص) مي كرد و نشانه هايي وجود داشت كه بوضوح حاكي بود از

صحّت نبوّتش و اين كه او پيامبر عربي است و در تورات و انجيل بشارت آمدنش داده شده است.

وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا يهوديان مي خواهند شما مؤمنان را از راه حق گمراه سازند، چنان كه خود گمراه شدند گويي آنان هر گاه گمراه شوند دوست دارند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 604

ديگران را نيز با خود به گمراهي بكشانند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ خداوند از شما به دشمنانتان آگاه تر است و شما را از دشمني آنان با شما با خبر ساخت بنا بر اين از آنان بر حذر باشيد و در كارهايتان از دشمنان خود راهنمايي نخواهيد.

وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا دوستي خدا شما را كافي است، پس به دوستي و ياري او اعتماد نماييد و به دشمنان خود توجّه نكنيد.

مِنَ الَّذِينَ هادُوا در مورد اين جمله سه احتمال وجود دارد:

1- بيان و توضيح است براي «الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» زيرا مقصود از اين جمله يهود و نصاري هستند. و بين اين دو جمله، جملات معترضه وَ اللَّهُ أَعْلَمُ ... و، وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللَّهِ نَصِيراً واقع شده است.

2- مي توان گفت بيان براي «أعداءكم» يا صله براي «نصيرا» است، يعني ينصركم من الذين هادوا مانند آيه: وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا، يعني «و او را بر دفع آن قومي كه آيات ما را تكذيب كردند نصرت داديم» (انبياء/ 77).

3- و مي توان گفت ابتداي كلام و تقديرش من الذين هادوا قوم است.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ يعني يهوديان قومي هستند كه احكام خدا را جابجا مي كنند، زيرا آنها، هر گاه حكم خدا را تغيير داده و حكم ديگري به جاي آن قرار دهند، در حقيقت آن

را از جايي كه خداوند قرارش داده برداشته از ميان برده اند، چنان كه كلمه «أسمر ربعة» را در تورات از جاي خود برداشته و «آدم طوال» را به جاي آن قرار دادند.

وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ معناي اين سخن يهود اين است كه اي محمّد (ص) بشنو از ما در حالي كه ناشنوا هستي يا معنايش اين است بشنو در حالي كه پاسخ دعوت تو را نمي دهيم. بنا بر اين «غير مسمع» حال از مخاطب است.

وَ راعِنا معناي آن در سوره بقره گذشت، يعني ما را مراعات كن.

لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ زبانهاي خود را پيچ مي دادند و معني الفاظ را منحرف مي ساختند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 605

يعني با زبانشان حق را به سوي باطل مي گردانند. تا آنجا كه «راعنا» را به جاي «أنظرنا» و غير مسمع را به جاي لا أسمعت مكروها مي گذارند. و يا معنايش اين است كه به زبانهايشان بد زباني و گستاخي باطني خود را مي پوشانند و از روي نفاق اظهار مي كنند كه به پيامبر احترام مي گذارند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ و اگر مي گفتند ما سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت كرديم و از ما بشنو و ما را مهلت بده تا سخن تو را بفهميم، براي ايشان بهتر بود.

ضمير در «لكان» بر مي گردد به «إنهم قالوا» زيرا آيه معنايش اين است كه اگر سخن آنان كه گفتند: سمعنا و أطعنا ثابت مي شد، اين سخن بر ايشان بهتر و أقوم» يعني عادلانه تر و محكمتر بود.

وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ ولي خداوند ايشان را به واسطه كفرشان از رحمت خود دور ساخته است.

فَلا يُؤْمِنُونَ

إِلَّا قَلِيلًا و ايمان نمي آورند مگر ايماني ضعيف و بدون اخلاص يا منظور اين است كه تنها كمي از آنان ايمان آورده اند.

[سوره النساء (4): آيه 47] ... ص: 605

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47)

ترجمه ... ص: 605

اي كساني كه كتاب (خدا) به شما داده شده به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم و هماهنگ با نشانه هايي است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آن كه صورتهايي را محو كنيم و سپس به پشت سر بازگردانيم، يا آنها را از رحمت خود دور سازيم همان طور كه اصحاب «سبت» را از رحمت خود دور ساختيم و فرمان خدا در هر حال انجام شدني است. (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 606

تفسير: ... ص: 606

آمِنُوا بِما نَزَّلْنا يعني اي اهل كتاب تصديق كنيد قرآن و احكامي را كه بر محمّد (ص) نازل كرديم. مصدقا لما معكم قرآني كه تصديق كننده تورات شماست.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها درباره معناي اين جمله چند قول است:

1- پيش از آن كه آثار صورت شما يعني چشم و ابرو و بيني را محو گردانيم و صورتهاي شما را به هيأت پشت سرتان درآوريم، يعني آثارشان را محو كنيم.

2- پيش از آن كه صورتهاي آنان را به پشت واژگون كنيم و پشت سرشان را پيش روي آنان قرار دهيم.

3- مقصود از «طمس» دگرگون ساختن و از «وجوه» بزرگان و صاحب منصبان آنهاست، يعني پيش از آن كه حال بزرگانشان را دگرگون سازيم و بخت و اقبال و منزلت را از آنان سلب و خوار و ذليلشان كنيم.

أَوْ نَلْعَنَهُمْ ضمير «هم» به صاحبان صورتها يا بزرگان از اهل كتاب بر مي گردد، يعني آنها را با مسخ كردن خوار مي سازيم، چنان كه «اصحاب سبت» را مسخ كرديم.

اين تهديد يهود در صورتي عملي مي شد كه هيچ يك از آنان ايمان نمي آوردند، ولي از آنجا كه دسته اي از آنان مثل عبد اللَّه

بن سلام، ثعلبة بن سعفة، مخيريق و غير اينها ايمان آوردند، عذاب از ديگران نيز برداشته شد.

گفته اند: اين تهديد هنوز هم به قوّت خود باقي است و محو آثار صورت تا پيش از قيامت در انتظار يهود است و خداوند آنها را مسخ خواهد كرد.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا يعني اگر ايمان نياوردند امر خداوند ناگزير تحقّق خواهد يافت.

[سوره النساء (4): آيه 48] ... ص: 606

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً (48)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 607

ترجمه ... ص: 607

خداوند (هرگز) شرك را نمي بخشد و پايين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد) مي بخشد و آن كس كه براي خدا شريكي قايل گردد، گناه بزرگي مرتكب شده است. (48)

تفسير: ... ص: 607

اين آيه از اميد بخش ترين آيات قرآن است، زيرا تمام گناهان را به جز شرك مشمول عموم جمله «ما دُونَ ذلِكَ» و داخل در مشيّت آمرزش خداوند ساخته است. آيا نمي بيني كه خداي سبحان ابتدا تصريح كرده كه گناه شرك غير قابل آمرزش است و سپس گناهان ديگر را غير از شرك قابل عفو دانسته است؟

در صورتي كه آمرزش گناه شرك به وسيله توبه امري اجماعي است بنا بر اين [براي اين كه تضادي بين نفي آمرزش و اثبات آن نباشد] بايد گفته شود منظور از عدم آمرزش گناه شرك گناه كسي است كه از آن توبه نكرده باشد.

سپس خداوند مشيّت خود را منوط به كساني دانسته كه بخواهد آنها را عفو كند و فرموده است:

لِمَنْ يَشاءُ يعني گناهان را جز شرك نسبت به هر يك از گناهكاران كه بخواهد مي آمرزد تا اين كه بندگان او همواره ميان بيم و اميد باشند و بر انجام گناه جرأت پيدا نكنند، زيرا جرأت بر گناه هنگامي حاصل مي شود كه يقين به آمرزش باشد نه موقعي كه اميد آمرزش منوط به مشيّت خداوند باشد.

جار اللَّه زمخشري [در تفسير كشاف ] گويد: آنچه در آيه نفي و اثبات گرديده متوجّه جمله «لمن يشاء» است و مقصود از جمله اوّل [لا يغفر الشرك لمن يشاء] عدم آمرزش گناه كسي است كه از شرك توبه نكرده باشد و منظور از جمله دوم [يغفر ما دون الشرك لمن يشاء]

آمرزش گناه كسي است كه توبه كرده باشد، و اين سخن وي در نهايت بطلان است، زيرا در اين صورت معناي آيه اين است كه خداي سبحان كسي را كه از گناه شرك توبه نكند نمي بخشد و كسي را كه از آن توبه كند مي بخشد و گناهان ديگر را نيز از كسي كه توبه كند مي آمرزد و از كسي كه توبه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 608

نكرده نمي آمرزد و چنان كه مي بيني آنچه نفي و اثبات شده در حكم و معنا يكي است و سخن خدايي كه فصاحتش عقلها را به شگفتي واداشته از مثل چنين نقيصه اي كه در كلام هيچ عاقلي پسنديده نيست به دور است، علاوه بر اين كه هر گاه توبه تحقّق پيدا كند، در پيشگاه خداوند موجب ساقط شدن كيفر گناهكار مي شود، پس چطور ممكن است مشيّتش به ساقط كردن عقاب تعلّق بگيرد؟ و آيا هيچ عاقلي به خود اجازه مي دهد بگويد: من اگر خواستم دينم را ادا خواهم كرد، يا به هر كس بخواهم اداء مي كنم. خداي ما از چنين حرفهايي مبرّاست. خدايا تو را سپاس مي گوييم كه ما را تأييد و به راه راست هدايت فرمودي.

وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً و كسي كه به خدا شرك آورد گناه بزرگي مرتكب شده است و به دروغ غير خدا را سزاوار عبادت پنداشته است.

[سوره النساء (4): آيات 49 تا 50] ... ص: 608

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (49) انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفي بِهِ إِثْماً مُبِيناً (50)

ترجمه ... ص: 608

آيا نديدي آنهايي را كه خودستايي مي كنند (اين خودستاييها بي ارزش است) ولي خدا هر كس را بخواهد ستايش مي كند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد (49)

ببين چگونه به خدا دروغ مي بندند و همين گناه آشكار (براي مجازات آنان) كافي است. (50)

تفسير: ... ص: 608

الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ: اين آيات درباره يهود و نصارا نازل شده است، زيرا آنها مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» «ما پسران و دوستان خداييم (مائده/ 18) و مي گفتند: لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري «هرگز به بهشت نمي رود جز كسي كه يهودي يا مسيحي باشد» (بقره/ 111) و هر كس به خاطر زيادي طاعت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 609

مقرّب بودن در پيشگاه خداوند خود را بستايد، مشمول، اين آيه واقع مي شود.

بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ اين جمله اشاره به اين است كه تنها ستودن و به پاكي توصيف كردن خداوند قابل توجه است نه اين كه كسي خود را بستايد، زيرا خداي سبحان نسبت به كساني كه شايستگي تزكيه و ستايش را دارند آگاه است.

وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا ضمير در «يظلمون» يا به الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بر مي گردد، يعني در عذاب كردن آنها بر ستودن خويش به اندازه پشيزي به آنان ستم نمي شود و يا به «من يشاء» بر مي گردد و معنايش اين است كه آنها پاداش داده مي شوند و از ثواب آنان هيچ كاسته نمي شود. «فتيل» چيزي است كه در شكاف هسته خرما قرار دارد.

انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ ببين چگونه به خداوند نسبت دروغ مي دهند، و خود را نزد خداوند از پاكان و برگزيدگان مي پندارند.

وَ كَفي بِهِ إِثْماً مُبِيناً اين پندار آنها به عنوان گناهي

آشكار در بين ديگر گناهانشان (براي مجازات آنان) كافي است.

[سوره النساء (4): آيات 51 تا 52] ... ص: 609

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدي مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً (51) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً (52)

ترجمه ... ص: 609

آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب (خدا) دارند (با اين حال) به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ايمان مي آوردند و به مشركان مي گويند آنها از كساني كه ايمان آورده اند هدايت يافته ترند؟! (51)

آنها كساني هستند كه خداوند ايشان را از رحمت خود دور ساخته و هر كس را خدا از رحمتش دور كند، ياوري براي او نخواهي يافت. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 610

تفسير: ... ص: 610

«جبت» هر معبودي غير از خداست و «طاغوت» به معناي شيطان است و روايت شده كه حيّ بن أخطب و كعب بن أشرف، با گروهي از يهود به جانب مكّه رفتند تا با قريش براي جنگ با پيامبر اسلام (ص) هم پيمان شوند، قريشيان به آنان گفتند: شما به محمّد (ص) نزديكتر هستيد تا ما، و ما از مكر شما ايمن نيستيم [اگر مي خواهيد با شما هم پيمان شويم ] خدايان ما را سجده كنيد تا به شما اطمينان پيدا كنيم، پس يهود سجده كردند و اين است منظور از ايمان آوردن آنها به «جبت» و «طاغوت» زيرا يهود به پيروي از شيطان بتها را سجده كردند.

ابو سفيان گفت: آيا ما هدايت يافته تر و به حق نزديكتريم يا محمّد؟ كعب پرسيد، محمّد (ص) چه مي گويد؟ گفتند: امر به پرستش خداي يكتا و نهي از شرك مي كند، كعب گفت: آيين شما چيست؟ گفتند: ما متوليان كعبه ايم و به حاجيان آب مي دهيم و از ميهمانان پذيرايي كرده و اسيران را آزاد مي كنيم اعمالشان را كه بر شمردند كعب گفت: شما هدايت يافته تر از محمّد (ص) هستيد.

أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ اينان را خدا از رحمت و ياري خود دور كرده است.

و من يلعن

اللَّه فلن تجد له نصيرا و كسي كه مورد لعن خدا قرار گيرد در دنيا و آخرت براي او ياوري نمي يابي.

[سوره النساء (4): آيات 53 تا 55] ... ص: 610

اشاره

أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53) أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (54) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفي بِجَهَنَّمَ سَعِيراً (55)

ترجمه ... ص: 610

آيا آنها (يهود) سهمي در حكومت دارند (كه بخواهند چنين قضاوتي كنند؟ در حالي كه اگر چنين بود به مردم هيچ حقي نمي دادند (و همه چيز را درانحصار خود مي گرفتند) (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 611

يا اين كه به مردم (پيامبر و خاندانش) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده، حسد مي ورزند (چرا حسد مي ورزند) با اين كه آل ابراهيم را (كه يهود از خاندان او هستند) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنها قرار داديم (54)

ولي جمعي از آنها به آن ايمان آوردند و جمعي ايجاد مانع در راه آن نمودند و شعله فروزان آتش دوزخ براي آنها كافي است. (55)

تفسير: ... ص: 611

خداي سبحان در اين آيات يهود را به بخل و حسد توصيف كرده و اين دو از بدترين خصلتهاست، زيرا بخل [انسان را از دادن حق واجب ] نعمتي كه به او داده شده باز مي دارد و شخص حسود آرزو مي كند كه نعمت از غيرش زايل شود و به او برسد.

«ام» منقطعه و همزه براي انكار [مضمون ] «لهم نصيب من الملك» است يعني چنان چه آنان بهره اي از حكومت داشتند به اندازه نقيري به مردم نمي دادند و «نقير» همان گودي كوچكي است كه در پشت هسته خرما به چشم مي خورد.

مِنَ الْمُلْكِ به منظور سلطنت دنيا و يا حكومت خدايي است، چنان كه در اين آيه است: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ «اي رسول ما- به اين مردم بخيل و پست نظر- بگو كه شما اگر داراي گنجهاي رحمت خدا شويد، باز هم از ترس فقر و خوف درويشي از انفاق آن بخل

خواهيد كرد» (اسراء/ 100).

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ آيا حسد مي ورزند به مردم، يعني به رسول خدا (ص) و مؤمنان. عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ بر نبوّت و نصرت و عزّت روز افزوني كه خداوند از فضلش به پيامبر و مسلمانان داده است.

فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ اين جمله اخطار به يهود است، چون كه مي دانستند خداوند به آل ابراهيم يعني نياكان و پيشينيان محمّد (ص) تورات و انجيل و دانش ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 612

عطا كرده [ولي آن را انكار مي كردند].

وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً منظور سلطنت يوسف و داود و سليمان است.

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ در معناي اين جمله سه احتمال وجود دارد:

1- برخي از يهود به آنچه راجع به آل ابراهيم ذكر شد ايمان آوردند، و برخي با علم به صحّتش آن را انكار كردند.

2- بعضي از يهوديان به رسول خدا (ص) ايمان آوردند و بعضي نبوّت او را انكار كردند.

3- برخي از آل ابراهيم به ابراهيم ايمان آوردند و برخي كافر شدند، مانند اين آيه فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ «پس آنها برخي به راه حق هدايت يافتند و بسياري به فسق و بدكاري شتافتند» (حديد/ 26)

[سوره النساء (4): آيات 56 تا 57] ... ص: 612

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً (56) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً (57)

ترجمه ... ص: 612

كساني كه به آيات ما كافر شدند به زودي آنها را در آتشي وارد مي كنيم كه هر گاه پوستهاي تن آنها (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوستهاي ديگري به جاي آن قرار مي دهيم تا كيفر را بچشند. خداوند توانا و حكيم است (و روي حساب كيفر مي دهد) (56)

و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودي آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي كنيم كه نهرها از زير درختان آن جاري است و هميشه در آن خواهند ماند و همسراني پاكيزه براي آنها خواهد بود و آنها را در سايه هايي كه قطع نمي شود داخل مي كنيم. (57)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 613

تفسير: ... ص: 613

سَوْفَ نُصْلِيهِمْ يعني آنها را در آتش افكنده و به وسيله آن مي سوزانيم.

بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً پوستهايشان را تغيير مي دهيم، ليذوقوا العذاب تا درد عذاب را حسّ كنند.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً خدا قادر است و مانعي از تحقّق بخشيدن به وعده ها و وعيدهايش نيست، «حَكِيماً» : حكيم است و جز كسي را كه استحقاق دارد عذاب نمي كند.

لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ براي آنها در بهشت همسراني است كه از خون حيض و نفاس و تمام پستيها و آلودگيها پاكند. وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا آنها را داخل سايه اي مي كنيم كه هميشگي است و خورشيد آن را زايل نمي كند.

«ظليلا» وصفي است كه از لفظ «ظل» مشتقّ شده است، چنان كه گفته مي شود: يوم أيوم و ليل اليل و داهية دهياء.

[سوره النساء (4): آيات 58 تا 59] ... ص: 613

اشاره

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (58) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59)

ترجمه ... ص: 613

خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها را به صاحبان آن برسانيد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد، به عدل داوري كنيد، خداوند پند و اندرزهاي خوبي به شما مي دهد، خداوند شنوا و بيناست (58)

اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 614

و هر گاه در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است. (59)

تفسير: ... ص: 614

گفته اند: خطاب در آيه عام است و شامل هر كسي و هر امانتي مي شود، خواه امانات الهي يعني اوامر و نواهي او و خواه امانتهاي مردم كه يكديگر را در آنها امين مي گيرند.

و برخي گفته اند: آيه خطاب به زمامداران است كه بايد به فرمان خداوند امانتها را به صاحبانشان واگذار كرده و به عدالت حكومت كنند و در آيه بعد به مردم امر كرده است كه سخن صاحبان امر را شنيده و از آنان اطاعت نمايند. سپس براي تأكيد بر آن فرموده است: إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يعني اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد بايد از فرمان آنها پيروي كنيد.

از ائمه عليهم السلام روايت شده كه گفته اند: خداوند هر يك از امامان را مأمور كرده است كه امر حكومت به وليّ امر پس از خود واگذار كند، و نيز گفته اند: آيه اوّل درباره ما و آيه بعدي درباره شماست.

«نعمّا» يعني به خوب چيزي «يعظكم به» شما را موعظه مي كند. پس «ما» نكره منصوبي است كه به وسيله «يعظكم

به» توصيف شده است. و شايد تقدير آن نعم الشي ء الذي يعظكم به باشد كه در اين صورت «ما» موصوله و در محل رفع و مخصوص به مدح حذف شده است يعني اداي امانات و به عدالت حكم كردن كه شما بدان مأمور شده ايد خوب پند و اندرزي است. و مقصود از «أُولِي الْأَمْرِ» زمامداران بر حق و ائمه اهل بيت (ع) هستند كه مردم را هدايت و به حق حكم مي كنند و چون «أُولِي الْأَمْرِ» عطف بر «اللَّه» و «رسول» و مقرون به آن دو شده، است خداوند پيروي از كسي را واجب كرده كه معصوم و مصون از ارتكاب عمل زشت بوده و از كساني كه مأمور اطاعت از او هستند برتر و داناتر باشد، خدا ما را امر نمي كند از كسي اطاعت كنيم كه از فرمان او سرپيچي مي كند و تسليم كسي شويم كه همچون ما نيازمند هدايت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 615

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ اگر درباره چيزي از امور دين خود اختلاف كرديد ردوه إلي اللَّه و الرسول در آن مورد در زمان حيات پيامبر به خود او و پس از وفاتش به كساني كه در حديث معروف «ثقلين» توصيه كرده و فرموده است: «من دو چيز گرانبها در ميان شما بجا مي گذارم كه اگر به آن دو دست يابيد هرگز گمراه نخواهيد شد يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم، اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا اين كه نزد حوض بر من وارد شوند» «1»، رجوع كنيد. پيامبر (ص) تصريح كرده است كه نجات از گمراهي در پناه بردن به قرآن و عترت است. بنا بر

اين مخالفت با اهل بيت او- كه ملازم با كتاب خدا (قرآن) هستند- پس از وفاتش همچون مخالفت با آنها در زمان حيات پيامبر (ص) است، زيرا آنان پاسداران شريعت او و جانشينانش در ميان امّت اويند، بنا بر اين به طور قطع منظور از «أُولِي الْأَمْرِ» امامان معصوم (ع) از آل محمّد (ص) هستند.

«ذلِكَ» اشاره است به ردّ اختلافات به خدا و رسول، خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا يعني ردّ اختلافات به خدا و رسول سرانجامش براي شما پسنديده تر است.

[سوره النساء (4): آيات 60 تا 61] ... ص: 615

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً (60) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلي ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (61)

__________________________________________________

1-

إنّي تارك فيكم الثّقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا، كتاب اللَّه و عترتي- أهل بيتي- و إنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 616

ترجمه ... ص: 616

آيا نديدي كساني را كه گمان مي كنند به آنچه (از كتب آسماني) بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده اند ولي مي خواهند طاغوت و حكام باطل را به داوري بطلبند با اين كه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند، و شيطان مي خواهد آنها را شديدا گمراه كند (60)

و هنگامي كه به آنها گفته شود، به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر بياييد، منافقان را مي بيني كه از قبول دعوت تو اعراض مي كنند. (61)

تفسير: ... ص: 616
[شأن نزول ] ... ص: 616

ميان يكي از منافقان و فردي از يهوديان اختلافي بود، يهودي گفت: من با داوري محمّد (ص) موافقم زيرا مي دانست پيامبر رشوه نمي گيرد، ولي مرد منافق گفت: ميان من و تو بايد كعب بن أشرف داوري كند [چون مي دانست او با گرفتن رشوه به نفع وي حكم مي كند]. پس اين آيه نازل شد خداوند كعب بن اشرف را به خاطر افراط در دشمني ورزيدن با پيامبر (ص) و سركشي در برابر حدود [الهي ]، «طاغوت» ناميده است، و يا او را به شيطان تشبيه كرده و به اين نام ناميده است و يا خداوند انتخاب داوري «كعب» را به جاي داوري رسول خدا (ص) داوري شيطان دانسته است به دليل ذيل آيه كه مي گويد: و قد امروا أن يكفروا به و يريد الشيطان أن يضلهم آنها مأمورند كه به طاغوت كفر بورزند و شيطان مي خواهد آنان را از راه حق گمراه گرداند.

[سوره النساء (4): آيات 62 تا 63] ... ص: 616

اشاره

فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً (62) أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 617

ترجمه ... ص: 617

پس چگونه موقعي كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتي مي شوند به سراغ تو مي آيند و سوگند ياد مي كنند كه منظور ما (از بردن داوري به نزد ديگران) جز نيكي كردن و توافق (ميان طرفين نزاع) نبوده است؟! (62)

آنها كساني هستند كه آنچه را در دل دارند خدا مي داند، از (مجازات) آنها صرف نظر كن و آنها را اندرز بده و با بياني رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما. (63)

تفسير: ... ص: 617

«فَكَيْفَ»

چگونه است حال آنها إذا أصابتهم مصيبة يعني هر گاه از ناحيه خداي متعال عقوبتي به آنها برسد بما قدمت أيديهم، به واسطه داوري خواستن از غير تو و اظهار خشم از حكم تو؟ ثم جاءوك آن گاه نزد تو آمده و معذرت خواهي مي كنند. يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً و سوگند مي خورند كه منظور ما از داوري خواستن از غير تو جز كم كردن زحمت تو و ايجاد سازش ميان طرفين دعوا با وساطت نبود، مقصود ما مخالفت با تو و خشم گرفتن بر حكم تو نبوده است.

أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ خداوند از شرك، و نفاق آنان با خبر است فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ يعني آنها را دنبال مكن زيرا مصلحت در باقي ماندن آنها بر شرك و نفاق است، وَ عِظْهُمْ و آنها را با گفتار خود موعظه كن، وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً و سخن بليغ به آنها بگو كه كاملا در آنها تأثير مي كند، يعني آنها را بترسان كه اگر نفاق قلبي آنها آشكار شود كشته خواهند شد. و مي توان گفت معناي آيه اين است: هر گاه با خود خلوت كرده اند و كسي

با آنها نيست، سخني بليغ به آنان بگو كه در آنها تأثير مي كند زيرا نصيحت پنهاني مؤثّرتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 618

[سوره النساء (4): آيات 64 تا 65] ... ص: 618

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً (64) فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (65)

ترجمه ... ص: 618

ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به اين منظور كه به فرمان خدا از وي اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي گذاردند) به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند (64)

به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلاف خود به داوري طلبند، و سپس در دل خود از داوري تو احساس ناراحتي نكنند و كاملا تسليم باشند. (65)

تفسير: ... ص: 618
اشاره

ما هيچ گاه پيامبري از پيامبران خود را نفرستاده ايم إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ يعني جز براي اين كه به خاطر فرمان خدا كه به مردم امر كرده از پيامبران اطاعت و پيروي كنند، اطاعت شوند، زيرا آنها پيام رسانان خدايند پس اطاعت از آنان اطاعت از خدا و نافرماني كردن از آنها، نافرماني خداوند است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ و اگر آنان با به داوري طلبيدن طاغوت به خويشتن ستم كردند جاءوك و براي توبه از گناهاني كه مرتكب شده اند، نزد تو مي آمدند، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ و از روي اخلاص از خداوند طلب آمرزش مي كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 619

وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ و نفرمود و استغفرت لهم و عدول از اين گفته به روش التفات [توجّه از خطاب به غيبت ] براي تعظيم شأن رسول اكرم (ص) و با اهميّت دانستن استغفار او و توجّه دادن به اين است كه شفاعت كسي كه نامش فرستاده خداست داراي ارزش و حرمت است.

لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً خدا را توبه پذير مي دانستند، يعني توبه آنان

را مي پذيرفت.

فَلا وَ رَبِّكَ معنايش «فو ربك» است يعني «واو» براي قسم و «لا» زائد و براي تأكيد معناي قسم است چنان كه در لِئَلَّا يَعْلَمَ (حديد/ 29) لام زائد و براي تأكيد بر وجوب علم است. لا يُؤْمِنُونَ جواب قسم مي باشد.

حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ در صورتي آنها ايمان دارند كه در مورد آنچه بر سر آن اختلاف دارند تو را، به داوري طلبند، و از همين ريشه است كلمه «شجر» (درخت) كه به خاطر درهم بودن شاخ و برگهايش به اين لفظ ناميده شده است.

ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً يعني آن گاه سينه ها (دلها) يشان از قضاوت تو تنگ نمي شود. گفته اند: يعني درباره حكم تو ترديدي به خود راه نمي دهند زيرا شك كننده، در كار خويش دچار تنگناست.

وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً به حكم تو اعتقاد پيدا كرده و از آن پيروي مي كنند چنان است كه بگويي: تسليم امر خدا باش و از او اطاعت كن. «تسليما» تأكيد براي فعل و به منزله تكرار آن است.

[شأن نزول ] ... ص: 619

گفته اند: اين آيه درباره زبير و حاطب بن أبي بلتعه [مردي از انصار] نازل شد، آنها بر سر مجراي آبي كه از چاه كوچكي سرچشمه مي گرفت و نخلستانهاي خود را از آن آبياري مي كردند، اختلاف داشتند و براي حلّ آن نزد رسول خدا (ص) رفتند.

پيامبر به زبير فرمود: باغ خود را آبياري كن، سپس آب را براي همسايه ات بفرست. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 620

حاطب خشمگين شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير عمّه زاده تو است؟ از اين سخن رنگ چهره پيامبر تغيير كرد. آن گاه به زبير فرمود: باغت را آب

بده و جلو آب را بگير تا برگردد به طرف ديوار و پس از آن كه حق خود را به طور كامل به دست آوري آب را براي همسايه ات بفرست. پيامبر (ص) نخست طوري به زبير دستور داد كه براي او و خصمش هر دو گشايش و آسايش بود، ولي چون حاطب با سخني زشت پيامبر (ص) را به خشم آورد، آن حضرت با حكم صريح خود حق كامل زبير را تعيين كرد.

[سوره النساء (4): آيات 66 تا 68] ... ص: 620

اشاره

وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً (66) وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً (67) وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً (68)

ترجمه ... ص: 620

(ما تكليف مشكلي بر دوش آنها ننهاديم) اگر (همانند بعضي از امم پيشين) به آنها دستور مي داديم يكديگر را به قتل برسانند، و يا از وطن و خانه خود بيرون روند، تنها عدّه كمي از آنها عمل مي كردند و اگر اندرزهايي را كه به آنان داده مي شد انجام مي دادند، به سود آنها بود و موجب تقويت ايمان آنها مي گرديد (66)

و در اين صورت پاداش بزرگي از ناحيه خود به آنها مي داديم (67)

و آنها را به راه راست هدايت مي كرديم. (68)

تفسير: ... ص: 620

اگر بر آنان [كه از داوريهاي عادلانه پيامبر (ص) ناراحت شدند] واجب مي كرديم كه مثل بني اسرائيل يكديگر را به قتل برسانند يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند. ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ جز عدّه كمي از آنان آن را انجام نمي دادند. و اين نكوهشي رساست.

رفع «قليل» بنا بر اين است كه بدل از «واو» در «فعلوه» باشد، «إلا قليلا» به نصب نيز قرائت شده است و نصب آن يا بر طبق اصل در «استثناء» مي باشد و يا بر اين اساس كه تقدير آن «إلا فعلا قليلا» باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 621

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ و اگر آنها از رسول خدا (ص) اطاعت و پيروي كرده و به داوري او راضي باشند لَكانَ خَيْراً لَهُمْ اكنون و در آينده بر ايشان بهتر بود و أشد تثبيتا و در ايمانشان ثابت قدم تر خواهند بود.

«إذا» جواب سؤال مقدّر است و گويي گفته شده: پس از ثبوت ايمان در دل آنان برايشان چه خواهد بود و در پاسخ گفته مي شود: در آن هنگام اگر در ايمان خود ثابت قدم بمانند، لَآتَيْناهُمْ مِنْ

لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً از جانب خود پاداشي بزرگ به آنان خواهيم داد. بنا بر اين «إذا» هم پاسخ سؤال مقدّر و هم جزاي شرط است.

وَ لَهَدَيْناهُمْ يعني به آنها براي زياد انجام دادن كارهاي نيك توفيق مي داديم.

[سوره النساء (4): آيات 69 تا 70] ... ص: 621

اشاره

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (69) ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ عَلِيماً (70)

ترجمه ... ص: 621

و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبي هستند (69)

اين موهبتي است از ناحيه خدا و كافي است كه او (از حال بندگان و نيّات و اعمال آنها) آگاه است. (70)

تفسير: ... ص: 621

خداوند در اين آيات مؤمنان را به اطاعت از خود و پيامبرش ترغيب كرده و به آنان وعده داده است كه در بهشت همراه پيامبران خواهند بود.

الصِّدِّيقِينَ كساني هستند كه در گفتار و كردارشان صادقند. شهداء آنانند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 622

در جهاد في سبيل اللَّه كشته شده اند، و صالحين كساني هستند كه حالشان اصلاح و راهشان مستقيم گرديده است.

وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً اين جمله متضمّن معناي تعجّب است، و گويي گفته شده: «و ما أحسن أولئك رفيقا» : چه خوب رفيقهايي هستند آنها! «رفيق» در يكسان بودن مفرد و جمع مانند «صديق» و «خليط» است، و مي توان گفت «رفيقا» تميز است و براي بيان جنس مفرد آورده شده است.

«ذلك» مبتدا و «الفضل» صفت آن و «من اللَّه» خبر است و جايز است «الفضل من اللَّه» خبر براي مبتدا باشد.

و معناي آيه اين است كه امتياز بزرگ همنشيني با مقرّبترين بندگان خدا كه به اطاعت كنندگان از خدا و رسول داده شده موهبتي است از جانب خدا كه پس از پاداششان به آنان داده شده است.

[سوره النساء (4): آيات 71 تا 73] ... ص: 622

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً (71) وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً (72) وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً (73)

ترجمه ... ص: 622

اي كساني كه ايمان آورده ايد آمادگي خود را (در برابر دشمن) حفظ كنيد و در دسته هاي متعدّد يا به صورت دسته واحد (طبق شرايط موجود) به سوي دشمن حركت نماييد (71)

در ميان شما افرادي (منافق) هستند كه هم خودشان سست اندوهم ديگران را سست مي كنند اگر مصيبتي به شما برسد مي گويند: خدا به ما نعمت داد كه با مجاهدان نبوديم تا شاهد (آن مصيبت باشيم!) (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 623

و اگر غنيمتي به شما برسد، درست مثل اين كه هرگز ميان شما و آنها مودّت و دوستي نبوده، مي گويند: اي كاش ما هم با آنها بوديم و به رستگاري و پيروزي بزرگي نايل مي شديم! (73)

تفسير: ... ص: 623

«حذر» و «حذر» به يك معناست. گفته مي شود: «أخذ حذره» هر گاه شخص از ترس چيزي بيدار شود و آماده و مراقب باشد. گويي در اين آيه «حذر» را وسيله اي قرار داده كه انسان خود را توسط آن حفظ مي كند يعني اي كساني كه ايمان آورده ايد مراقب باشيد و از دشمن بر حذر باشيد.

و از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: اسلحه خود را برداريد، و حضرت از اين رو اسلحه را «حذر» ناميده است كه انسان خود را به وسيله آن از خطر حفظ مي كند.

فَانْفِرُوا بسيج شويد براي جنگيدن با دشمن يعني به سوي جهاد حركت كنيد. ثبات يعني يا دسته دسته و به صورت گروه هاي متفرّق، أو انفروا جميعا يا همگي به صورت دسته جمعي حركت كنيد و دست از ياري هم برنداريد.

لام در «لمن» ابتدا و در «ليبطئن» جواب قسم محذوفي است كه تقدير آن: و إن منكم لمن أقسم باللّه ليبطئن است و قسم

و جواب آن صله براي «من» مي باشد.

خطاب در آيه متوجّه سپاه پيامبر (ص) است و منظور از «مبطئون» منافقانند، و «لَيُبَطِّئَنَّ» به معناي سهل انگاري و تخلّف از جهاد است «بطأ» به معناي «أبطأ» است، گفته مي شود: «ما بطأ بك» يعني چه چيز تو را از ما عقب انداخت. «تبطئة» به معناي عقب ماندن از كار است و به وسيله «باء» متعدّي مي شود، و مي توان گفت: منقول از «بطؤ» و به معناي اين است كه ديگران را از جنگ منع و دلسرد مي كند.

فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ و اگر در جنگ به شما مصيبتي رسيد، و كشته شديد يا شكست خورديد، قال يعني منافق بدخواه مي گويد: قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً خداوند به من انعام كرد كه با ايشان در ميدان جنگ حاضر نبودم كه مانند آنان به قتل برسم و يا شكست بخورم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 624

وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ و اگر فتح يا غنيمتي به دست آورديد، ليقولن يا ليتني از روي حسرت گويد: كاش با ايشان بودم.

كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ اين جمله معترضه است كه ميان «ليقولن» و مفعول آن (يا ليتني) فاصله شده است، يعني گويي ميان شما و او از پيش مودّتي نبوده است.

فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يعني غنيمتي به دست مي آوردم و از آن بهره فراوان مي بردم.

[سوره النساء (4): آيات 74 تا 75] ... ص: 624

اشاره

فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (74) وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ

هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً (75)

ترجمه ... ص: 624

آنها كه زندگي دنيا را به آخرت فروخته اند بايد در راه خدا پيكار كنند، و آن كس كه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد پاداش بزرگي به او خواهيم داد. (74)

چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمي كنيد، همان افراد (ستمديده اي) كه مي گويند خدايا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براي ما از طرف خود سرپرست قرار بده، و از براي ما از طرف خود يار و ياوري تعيين فرما. (75)

تفسير: ... ص: 624

الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ كساني كه زندگاني اين جهان فاني را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 625

زندگاني جاودانه سراي ديگر مي فروشند، و دنيا را با آخرت معاوضه مي كنند.

سپس خداوند به كسي كه در راه خدا پيكار كند وعده داده به او پاداشي بزرگ عطا خواهد كرد چه در جنگ پيروز شود يا شكست بخورد.

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يعني شما براي ترك جهاد چه عذر و بهانه اي داريد با اين كه اسباب جنگيدن به طور كامل فراهم است.

فِي سَبِيلِ اللَّهِ در راه اطاعت خداوند و عزّت بخشيدن به آيين او و اعلاي كلمه حق و المستضعفين در اعراب آن دو وجه است:

1- عطف بر «سبيل اللَّه» و مجرور است يعني در راه خدا و در راه رهايي مستضعفان.

2- منصوب است بنا بر اختصاص به اين معنا كه خصوص رهايي مستضعفان را يكي از مصاديق «سبيل اللَّه» بدانيم زيرا «سبيل اللَّه» عام است و بر هر كار نيكي صدق مي كند و رها ساختن مؤمنان ضعيف و ناتوان از

چنگ كفار از بزرگترين كارهاي نيك و از خصوصي ترين وسايل تقرّب به خداست.

منظور از «مستضعفين» كساني هستند كه در مكّه اسلام آوردند و مشركان مانع هجرتشان (به مدينه) شده بودند، آنان در ميان مشركان مكه باقي ماندند و مورد اذيت و آزار آنها قرار داشتند، از اين رو دعا مي كردند كه خداوند آنها را ياري كند و از دست مشركان نجات دهد. خداوند خروج برخي از آنان را از مدينه ميسّر ساخت و برخي از آنان تا هنگام فتح مكه در آن جا باقي ماندند تا اين كه خداوند از جانب خود بهترين سرور و ياور يعني محمّد (ص) را فرستاد. او به بهترين وجه آنان را سرپرستي و با قدرت ياري شان كرد.

مسلمانان مكّه به منظور طلب نزول رحمت خداوند كودكان خردسال خويش را كه گناهي مرتكب نشده بودند، در دعايشان شركت داده بودند، چنان كه در حديث وارد شده كه هنگام طلب باران (نماز استسقاء) كودكان خردسال را همراه خود به بيابان برده و دعا كنيد. و از ابن عبّاس نقل شده كه گفت: من و مادرم جزو فرزندان و زنان مستضعف بوديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 626

قرآن كلمه «الظالم» را كه [در ظاهر] صفت براي قرية است و اعراب آن را دارد، اگر چه مذكّر آورده [ولي در حقيقت صفت براي اهل قريه است ] زيرا «ظلم» به اهل قريه نسبت داده مي شود نه به خود آن، از اين رو اعراب «قرية» به آن داده شده و به صورت مذكّر آمده است.

[سوره النساء (4): آيه 76] ... ص: 626

اشاره

الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً (76)

ترجمه ... ص: 626

آنها كه ايمان دارند در راه خدا پيكار مي كنند و آنها كه كافرند در راه طاغوت (و افراد طغيانگر) پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد (و از آنها نهراسيد) زيرا نقشه شيطان (همانند قدرتش) ضعيف است. (76)

تفسير: ... ص: 626

اين آيه مؤمنان را به جهاد در راه خدا ترغيب مي كند و خبر مي دهد از اين كه آنها دوستان خدايند و او ياور آنهاست و دشمنانشان در راه شيطان مي جنگند و جز شيطان آنان را سرپرست و پشتيباني نيست، و مكر شيطان نسبت به مؤمنان در قبال مكر خداوند نسبت به كافران ضعيفتر و سبكتر است و دخول «كان» [بر خبر «إن»] براي بيان اين نكته است كه عجز و ناتواني، در تمام احوال و زمانها براي مكر شيطان لازم است.

[سوره النساء (4): آيه 77] ... ص: 626

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقي وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 627

ترجمه ... ص: 627

آيا نديدي كساني را كه (در مكّه) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بداريد و نماز را برپا كنيد و زكات بپردازيد (امّا آنها از اين دستور ناراحت بودند) ولي هنگامي كه (در مدينه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعي از آنان از مردم مي ترسيدند همان گونه كه از خدا مي ترسند، بلكه بيشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتي؟ چرا اين فرمان را كمي به تأخير نينداختي؟ به آنها بگو سرمايه زندگي دنيا ناچيز است، و سراي آخرت براي كسي كه پرهيزگار باشد بهتر است و كوچكترين ستمي به شما نخواهد شد. (77)

تفسير: ... ص: 627

كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ از جنگ دست بكشيد، مسلمانان در مكّه از جنگ با كفّار خودداري مي كردند [چون مأموريت نداشتند] و آرزو مي كردند اجازه جنگيدن به آنان داده شود.

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ همين كه در مدينه جنگ بر آنها واجب شد، گروهي از آنان به خاطر ترس از خطرهاي جاني و كشته شدن تمايل به جنگيدن نداشتند.

كَخَشْيَةِ اللَّهِ مصدر به مفعول اضافه شده و «كاف» كه حال از ضمير در «يخشون» مي باشد در محل نصب است «يخشون» يعني مي ترسند از مردم مانند كساني كه اهل خشيت از خدايند به اين معنا كه شبيه آنهايند.

أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً و يا بيشتر از اهل خشيت مي ترسند، تقدير آيه يخشون خشية مثل خشية اللَّه نيست، زيرا «أشد خشية» معطوف عليه است و نبايد گفته شود:

خشي فلان أشد خشية كه «خشية» به عنوان مصدر منصوب باشد بلكه مي توان گفت: «أشد خشية» به جرّ، و در صورتي كه «خشية» منصوب باشد «أشد» حال از فاعل خواهد بود.

لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ اين

جمله براي مهلت خواستن تا زمان ديگري

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 628

است آن گاه در دنباله آيه خداي سبحان به آگاهي آنان رسانده كه منافع دنيا و آنچه از آن بهره مند مي شوند اندك و ناچيز است.

وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا كمترين چيزي از پاداش شما در ازاي سختيها و ناملايمات جنگ به ستم پايمال نخواهد شد، بنا بر اين از جهاد در راه خدا رو گردان نباشيد.

[سوره النساء (4): آيات 78 تا 79] ... ص: 628

اشاره

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (78) ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً (79)

ترجمه ... ص: 628

هر كجا باشيد مرگ شما را مي گيرد، اگر چه در برجهاي محكم باشيد، و اگر به آنها (منافقان) حسنه (و پيروزي) برسد مي گويند از ناحيه خداست و اگر سيّئه (و شكستي) برسد مي گويند، از ناحيه تو است بگو همه اينها از ناحيه خداست پس چرا اين جمعيّت حاضر نيستند حقايق را درك كنند (78)

آنچه از نيكيها به تو مي رسد از ناحيه خداست و آنچه از بدي به تو مي رسد، از ناحيه خود تو است و ما تو را به عنوان رسول براي مردم فرستاديم و گواهي خدا در اين باره كافي است. (79)

تفسير: ... ص: 628

هر كجا باشيد مرگ شما را در مي يابد اگر چه در قصرهاي گچكاري شده و بلند و مرتفع باشيد. و گفته اند: منظور برجهاي آسمان است.

«حسنة» بر طاعت و نعمت و «سيّئه» بر بلا و معصيت اطلاق مي شود.

خداي متعال فرموده: وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، «و آنها را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 629

خوبيها و بديها- چون فقر و غنا و عجز و ناتواني و رنج و آسايش و جنگ و صلح- بيازماييم باشد كه- به حكم حق- بازگردند» (اعراف/ 168). معناي آيه اين است كه اگر به فراواني نعمت برسند، مي گويند از جانب خداست و اگر دچار قحطي و خشكسالي شوند، آن را به تو (اي پيامبر) نسبت داده و مي گويند از شومي تو است چنان كه درباره قوم موسي (ع) نقل شده كه إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ «اگر چيز ناگواري به آنها مي رسيد موسي و همراهانش را به فال بد مي گرفتند» (اعراف/ 130) و از قوم صالح نقل شده كه اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ

مَعَكَ يعني «قوم صالح گفت: ما به وجود تو و پيروانت فال بد مي زنيم» (نمل/ 47).

در آيه مورد بحث منظور از كساني كه اين گفتار از آنان نقل شده يهود و منافقانند كه خداوند گفته آنان را ردّ كرده و مي فرمايد: قل كل من عند اللَّه اي پيامبر به ايشان بگو همه چيز از جانب خداست، اوست كه روزي را گسترده و يا محدود كرده و بدين وسيله بندگانش را مي آزمايد.

فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً شأن اين منافقان چيست كه سخن قرآن را درك نمي كنند، تا بدانند كه خداوند گشايش دهنده روزي و كم كننده آن است و تمام افعال او از روي حكمت و صواب است، سپس فرمود:

ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ خطاب در آيه عام است يعني اي انسان هر نيكي و نعمتي كه به تو مي رسد موهبت و منّت و يا امتحاني است از جانب خداوند «تو ما أصابك من سيّئة» و هر بلا و مصيبتي به تو مي رسد، از جانب خود تو است، زيرا تو با گناهاني كه مرتكب مي شوي خود سبب ايجاد آنها مي شوي و نظير اين است آيه: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ «و آنچه رنج و مصائب به شما مي رسد همه از دست اعمال زشت خود شماست در صورتي كه خدا بسياري از اعمال بد را عفو مي كند» (شوري/ 30).

وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا و تو را براي همه مردم به عنوان پيامبر فرستاديم و تنها براي عرب پيامبر نيستي.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 630

وَ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً و خداوند براي گواه بودن به رسالت تو كافي است، پس براي

هيچ كس سزاوار نيست كه از اطاعت تو سرپيچي كند.

[سوره النساء (4): آيات 80 تا 81] ... ص: 630

اشاره

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً (80) وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكِيلاً (81)

ترجمه ... ص: 630

كسي كه از پيامبر اطاعت كند، اطاعت خدا كرده و كسي كه سرباز زند تو در برابر آن مسئول نيستي. (80)

آنها در حضور تو مي گويند، فرمانبر داريم امّا هنگامي كه از نزد تو بيرون مي روند، جمعي از آنها جلسات سري شبانه بر ضد گفته هاي تو تشكيل مي دهند. خداوند آنچه را در اين جلسات مي گويند مي نويسد، اعتنايي به آنها مكن (و از نقشه هاي آنها وحشت نداشته باش) و توكل بر خدا كن و كافي است كه او يار و مدافع تو باشد. (81)

تفسير: ... ص: 630

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ كسي كه از پيامبر اطاعت كند، اطاعت خدا كرده زيرا او به آنچه خداي سبحان امر و نهي كرده، امر و نهي مي كند بنا بر اين اطاعت از پيامبر در امتثال امر و نهي او، اطاعت از خداوند است.

وَ مَنْ تَوَلَّي هر كس اعراض كند و اطاعت ننمايد، فما أرسلناك عليهم حفيظا پس تو را نفرستاده ايم كه آنها را (از رو گرداني) حفظ كني، بلكه تو بيم دهنده اي، و وظيفه تو تنها ابلاغ است، بر تو واجب نيست كه اعمال آنها را حفظ كني و به محاسبه اعمال و كيفر آنان بپردازي.

وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ و آنها (منافقان) را هر گاه به چيزي امر كني مي گويند: شأن ما طاعت است و گويي گفته اند: امر تو را به اطاعت پذيرفتيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 631

فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ و هر گاه از نزد تو خارج شدند، گروهي از آنان به هنگام شب مي انديشند. غير الذي تقول بر خلاف آنچه تو گفتي و بدان امر كردي يا بر خلاف آنچه گفته اند و تضمين كرده اند كه اطاعت كنند مي انديشند،

زيرا گفتارشان منافقانه است و آنچه در باطن دارند غير آن چيزي است كه اظهار مي كنند.

«تبييت» يا از «بيتوته» به معني تدبير چيزي در شب است، چنان كه گفته مي شود: «هذا امر بيت بليل» يعني اين امري است كه در شب تدبير شده است، و يا از «ابيات» شعر گرفته شده، زيرا شاعر با تدبير و انديشه خود آنها را تنظيم مي كند.

وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ خداوند تدبيرهاي خائنانه ايشان را در نامه هاي اعمالشان ثبت مي كند و اين تهديدي براي منافقان است.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ پيامبر، از آنها اعراض كن و آنها را به حال خود بگذار تا اسلام استقرار يابد.

وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ و درباره آنها به خدا اعتماد كن، خدا انتقام تدابير خائنانه آنان را خواهد گرفت.

[سوره النساء (4): آيات 82 تا 83] ... ص: 631

اشاره

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (82) وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَ إِلي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً (83)

ترجمه ... ص: 631

آيا درباره قرآن نمي انديشيد كه اگر از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مي يافتند. (82)

و هنگامي كه خبري از پيروزي و شكست به آنها برسد (بدون تحقيق) آن را شايع مي سازند و اگر آن را به پيامبر و پيشوايان (كه قدرت تشخيص كافي دارند) ارجاع دهند، از ريشه هاي مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود همگي، جز عده كمي، از شيطان پيروي مي كرديد. (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 632

تفسير: ... ص: 632

«تدبّر» : نظر در پيامدها و عاقبت كارها و تأمل در آنهاست، سپس در مورد هر تأمّلي به كار رفته است و تدبّر در قرآن به معناي انديشيدن در معاني آن است.

لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (اگر قرآن كلام خدا نبود) اختلاف، تناقض و تفاوت بسياري در نظم و معاني آن مي يافتند به طوري كه بخشي از قرآن به حدّ اعجاز مي رسيد و بخشي نمي رسيد و امكان مقابله با قرآن وجود داشت و بعضي از آيات كه از غيب خبر مي دهند، مطابق با واقع نبود، پس از آنجا كه تمام آيات قرآن در فصاحت با هم تناسب دارند و توان آوردن نظير آنها از هر فصيحي گرفته شده و نيز قرآن از صحّت معاني آيات و راستي و درستي اخبار غيبي برخوردار است، دانسته مي شود كه جز از جانب خداوند نازل نشده است.

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ هر گاه به منافقان يا (به قولي) به مسلمانان ضعيف خبري از سريّه هاي رسول خدا (ص) مي رسيد كه حاكي از سلامت و امنيّت مؤمنان يا ترس و وحشت و زيان آنان بود، أذاعوا به آن خبر را در ميان مردم منتشر مي كردند، و اشاعه خبر

توسط منافقان مفسده به دنبال داشت.

و گفته اند: هر گاه پي مي بردند كه رسول خدا (ص) و فرماندهان جنگ به پيروزي بر دشمن اطمينان داشتند و يا از دشمن در هراس بودند، آن را انتشار مي دادند.

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ يعني اگر انتشار آن را به عهده رسول خدا (ص) و اولي الأمر مي گذاشتند [ديگران هم اطلاع حاصل مي كردند].

در اين كه منظور از «اولي الأمر» در اين آيه چيست اقوالي است:

1- منظور علما و فقهاي ملازم پيامبر (ص) مي باشند.

2- مقصود فرماندهان سريّه ها- جنگهايي كه پيامبر در آنها حضور نداشت- و واليان هستند.

3- امام باقر (ع) فرمود: منظور امامان معصومند.

لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ پيامبر و واليان امور صحّت و درستي آن خبر را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 633

استنباط مي كنند و مي دانند آيا قابل انتشار هست يا نه؟ در اين كه معناي «يستنبطونه» چيست دو احتمال است:

1- آنان كه در پي دريافت و استخراج خبر از ناحيه مؤمنان هستند، بنا بر اين مراد از «الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ» همان كساني است كه خبر را شايع مي كنند.

2- گفته اند: به اين معناست كه پيامبر و اولي الأمر از چاره انديشي و تدبير آنچه استنباط مي كنند، آگاهند.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ اگر با فرستادن پيامبر و نازل كردن قرآن لطف و رحمت خداوند شامل حال شما نمي شد. [از ائمّه (ع) نقل شده كه فرموده اند:

مقصود از «فضل اللَّه» و «رحمته» در آيه، پيامبر و علي عليهما السلام مي باشند].

لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ از وسوسه هايي كه شيطان به شما القا مي كند و موجب ضعف اعتقاد و بصيرت شما مي شود، پيروي مي كرديد.

إِلَّا قَلِيلًا جز گروه اندكي از شما كه داراي بينش عميق و اهل صدق و يقين اند.

[سوره النساء (4): آيات 84 تا 85] ... ص: 633

اشاره

فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلاً (84) مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ مُقِيتاً (85)

ترجمه ... ص: 633

در راه خدا پيكار كن، تنها مسئول وظيفه خود هستي، و مؤمنان را (بر اين كار) تشويق نما، اميد است خداوند از قدرت كافران جلوگيري كند و خداوند قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناك تر است (84)

كسي كه تشويق به كار نيكي كند، نصيبي از آن براي او خواهد بود، و كسي كه تشويق به كار بدي كند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 634

سهيم از آن خواهد داشت و خداوند حساب هر چيز را دارد و آن را حفظ مي كند. (85)

تفسير: ... ص: 634

چون در آيات پيش از اين از سستي و مسامحه بعضي از مسلمانان در امر جهاد سخن به ميان آمد در اين آيه خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد:

فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ در راه خدا جهاد كن، اگر چه تو را تنها بگذارند، لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ: تو مسئول كار خود هستي و خودت به تنهايي وظيفه داري به جهاد بپردازي، البته خداي سبحان ياور تو است نه سپاهت و اگر بخواهد تو را به تنهايي ياري مي كند چنان كه تو را با لشكريانت ياري مي كند.

روايت شده است كه چون ابو سفيان در روز احد به مكّه بازگشت با پيامبر قرار گذاشت كه در موسم بدر صغري يكديگر را ملاقات كنند و چون روز موعود فرا رسيد پيامبر دستور داد مسلمانان به ميعاد بروند و آنها سستي كردند و تمايلي نشان ندادند.

از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد آن گاه پيامبر (ص) مردم را براي جنگ بسيج كرد ولي كسي جز 70 سوار با پيامبر حركت نكرد و در صورتي كه هيچ كس از آن حضرت پيروي نمي كرد او خود به تنهايي براي جهاد با

دشمن حركت مي كرد.

وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ و مؤمنان را به جهاد تشويق كن، تو نسبت به آنان جز تشويق وظيفه اي نداري.

عَسَي اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا شايد خداوند از آسيب كافران جلوگيري كند. منظور از «الذين كفروا» قريش هستند كه خداوند پيامبر و مؤمنان را از شر آنان نجات داد، زيرا ابو سفيان از جنگ منصرف شد و گفت: امسال سال خشك و بي حاصل است، در نتيجه پيامبر اسلام (ص) و همراهان سالم بازگشتند.

وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا و خداوند داراي عذاب و كيفري سخت تر از قريش است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 635

مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً منظور از شفاعت نيكو شفاعتي است كه به واسطه آن شري از يك مسلمان دور گردد و خشنودي خدا طلب شود، و شفاعت ناپسند خلاف آن است. برخي گفته اند: منظور از شفاعت نيكو دعا كردن براي مسلمان است، زيرا دعا كردن در حق او به منزله شفاعت كردن از او نزد خداوند است، و در حديث است كه: «هر كس پشت سر برادر مسلمانش براي او دعا كند دعايش مستجاب مي شود و فرشته خدا به او مي گويد: دو برابر آن براي تو نيز خواهد بود و منظور از «نصيب» در آيه همين است، و اگر مسلماني را نفرين كند عكس اين است» «1» .

اصل كلمه «شفاعت» از شفع، ضد وتر است و كسي كه براي ديگري وساطت مي كند، در حقيقت خود را رفيق و دوم او قرار داده است.

«كفل» نيز به معناي بهره و نصيب است و گويا به بهره اي كه از شرّ حاصل گردد اطلاق مي شود.

«مقيت» : كسي است كه به اندازه حاجت چيزي را

عطا مي كند. و گفته اند:

كسي است كه قدرت داشته باشد.

[سوره النساء (4): آيات 86 تا 87] ... ص: 635

اشاره

وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ حَسِيباً (86) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً (87)

ترجمه ... ص: 635

و هنگامي كه كسي به شما تحيّت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر دهيد يا (لا اقل) به همان گونه پاسخ گوييد، خداوند حساب همه چيز را دارد. (86)

خداوند معبودي جز او نيست، و به طور قطع همه شما را در روز رستاخيز كه شك در

__________________________________________________

1-

من دعا لأخيه المسلم بظهر الغيب استجيب له و قال له الملك، و لك مثلاة فذلك النّصيب، و الدّعوة علي المسلم بضدّ ذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 636

آن نمي باشد جمع مي كند، و كيست كه از خداوند راستگوتر باشد. (87)

تفسير: ... ص: 636

خداي سبحان به مسلمانان امر كرده پاسخ سلام سلام كننده را بهتر از سلام او بدهند، و پاسخ بهتر اين است كه بگويند: و عليكم السلام و رحمة اللَّه در جواب كسي كه گفته است: سلام عليكم و يا هر گاه گفت: سلام عليكم و رحمة اللَّه در پاسخ او بگويند: و عليكم السلام و رحمة اللَّه و بركاته و يا (لا اقل) آن گونه كه سلام كرده است به او پاسخ دهند. و منظور از رد سلام پاسخ دادن نظير آن است:

پاسخ سلام واجب است و تخييري كه وجود دارد در زيادي و ترك آن است.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: هر گاه اهل كتاب بر شما سلام كنند بگوييد: «و عليكم» يعني بر شما آنچه گفتيد، زيرا آنها به مسلمانان مي گفتند: السام عليكم يعني مرگ بر شما، و «سام» يعني مرگ.

«حسيب» : حسابرس مراقب.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يا خبر براي مبتدا و يا جمله معترضه است و «ليجمعنكم» خبر مي باشد، معناي آيه اين است: به خدا سوگند او شما را در روز رستاخيز كه روز

سر برداشتن مردم از قبرها و يا روز ايستادن آنان براي حسابرسي است، جمع مي كند.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً چه كسي از نظر وعده و عدم تخلّف آن از خداوند راستگوتر است.

[سوره النساء (4): آيات 88 تا 89] ... ص: 636

اشاره

فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (88) وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 637

ترجمه ... ص: 637

چرا درباره منافقان دو دسته شده ايد؟ (بعضي جنگ با آنها را ممنوع و بعضي مجاز مي دانيد) در حالي كه خداوند به خاطر اعمالشان (افكار) آنها را به كلي وارونه كرده است. آيا شما مي خواهيد كساني را كه خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه كرده هدايت كنيد؟! در حالي كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهي براي او نخواهي يافت (88)

آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنها كافر شويد و مساوي يكديگر گرديد، بنا بر اين از آنها دوستاني انتخاب نكنيد مگر اين كه (توبه كنند و) مهاجرت در راه خدا نمايند اما اگر از كار سرباز زنند (و به اقدامات بر ضدّ شما ادامه دهند) آنها را هر كجا بيابيد اسير كنيد و (يا در صورت لزوم) به قتل برسانيد و از ميان آنها دوست و يار و ياوري اختيار نكنيد. (89)

تفسير: ... ص: 637
اشاره

فِئَتَيْنِ منصوب شده بنا بر حال بودن چنان كه گفته مي شود: «مالك قائما»، يعني چرا درباره منافقان اختلاف نظر پيدا كرده ايد يا منظور اين است كه چرا در موضعگيري نسبت به آنها دو دسته شده ايد؟

وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا و خداوند آنان را به واسطه ملحق شدنشان به مشركان به حكم كفّار بازگرداند.

[شأن نزول ] ... ص: 637

اين آيه درباره قومي نازل شده كه از مكه به مدينه آمدند و نزد مسلمانان اظهار اسلام كردند. آن گاه به مكّه بازگشتند و در آن جا اظهار شرك كردند و سپس رهسپار يمامه شدند. مسلمانان درباره جنگيدن با آنها اختلاف كردند. دسته اي گفتند: جنگ نمي كنيم، زيرا آنها مسلمان هستند.

«اركاس» : به معني بازگرداندن، يعني خداوند آنها به كفر بازگرداند، به اين ترتيب كه چون خداوند مي دانست بيمار دلند، آنان را به خودشان واگذاشت تا به كفر بازگشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 638

أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا آيا مي خواهيد كساني را كه خداوند از گمراهان قرار داده و بدان حكم كرده و يا آنان را به خودشان واگذاشته تا گمراه شدند، از هدايت يافته گان قرار دهيد؟! فَتَكُونُونَ عطف بر تكفرون است و معناي آيه اين است كه منافقان كفر شما را آرزو دارند تا در طريق گمراهي، شما با ايشان يكسان باشيد. پس با آنان دوستي نكنيد هر چند به ظاهر ايمان آورده باشند.

حَتَّي يُهاجِرُوا تا از مركز شرك خارج گشته و مهاجرت كنند و مهاجرتشان از روي انگيزه اي درست و براي خدا باشد نه به خاطر انگيزه هاي دنيايي.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر از ايمان همراه با هجرت راستين اعراض كردند، حكمشان با ساير مشركان يكي است و آنها در هر جا از سرزمينهاي

خدا- چه در حل چه حرم- يافت شدند، بايد كشته شوند. وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا و از ايشان دوست و ياور نگيريد و اگر نسبت به شما اظهار دوستي و كمك كردند، از آنان نپذيريد.

[سوره النساء (4): آيه 90] ... ص: 638

اشاره

إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (90)

ترجمه ... ص: 638

مگر آنها كه با كساني كه با شما هم پيمانند پيمان بسته، يا آنها كه به سوي شما مي آيند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانايي مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد آنها را بر شما مسلط مي كند تا با شما پيكار كنند، بنا بر اين اگر از شما كناره گيري كردند و با شما پيكار ننمودند (بلكه) پيشنهاد صلح كردند خداوند به شما اجازه نمي دهد كه متعرّض آنان شويد. (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 639

تفسير: ... ص: 639

از آنجا كه خداوند در آيه پيش به مؤمنان دستور داد فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ يعني دشمنان اسلام را بگيريد و به قتل برسانيد، در اين آيه گروهي را استثنا كرده و فرموده است.

إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ يعني مگر اين كه آنها با كساني كه ميان شما و ايشان صلح و آشتي و پيماني برقرار است، نسبتي داشته و همسوگند يا همجوار باشند.

[هم پيمانان مسلمين ] اين قوم همان اسلمي ها بودند كه رسول خدا (ص) هنگام خارج شدن از مكه با آنها صلح كرد، و هلال بن عويمر أسلمي از طرف قبيله خود با آن حضرت پيماني بست كه بر اساس آن نه پيامبر را ياري مي كرد و نه حق داشت بر ضد آن حضرت اقدامي انجام دهد، و نيز هر كس به هلال پناه مي برد مانند خود هلال از تعرّض مصون بود.

أَوْ جاؤُكُمْ مي تواند عطف بر صفت «قوم» باشد و گويي گفته شده: إلا الذين يصلون إلي قوم معاهدين أو قوم ممسكين عن القتال لا لكم و لا عليكم، و

يا عطف بر صله «الذين» است و گويي گفته شده: إلا الذين يصلون إلي المعاهدين أو الذين لا يقاتلونكم.

حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ با در تقدير گرفتن «قد» در موضع حال است «1» و دليل آن، قرائت كساني است كه «حصرة صدورهم» خوانده اند، و گفته شده: جمله حصرت صدورهم صفت براي موصوف محذوف است يعني جاءوكم قوما حصرت صدورهم و گفته اند: حصرت صدورهم بيان براي جاءوكم و منظور از آنان

__________________________________________________

1- فعل ماضي وقتي مي تواند حال واقع شود كه همراه حرف «قد» باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 640

بني مدلج است كه خدمت پيامبر (ص) رسيدند در حالي كه قصد جنگيدن نداشتند.

«حصر» : به معني تنگي و انقباض است.

أَنْ يُقاتِلُوكُمْ از اين كه با شما بجنگند يا از جنگيدن با شما كراهت داشته باشند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ اين جمله خبر مي دهد از آنچه براي خداوند مقدور است و دلالت ندارد بر اين كه خدا كفار را بر مسلمين مسلّط مي كند و يا به آنها اجازه جنگ با مسلمانان را مي دهد، بلكه خداي سبحان رعب و وحشت را در دل كفار انداخت تا اين كه تقاضاي صلح و متاركه جنگ كردند و اگر ترس را در دل آنان نينداخته بود، بر مسلمانان غلبه مي كردند، يعني جنگجوياني بودند كه هماوردي نداشتند.

فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ پس اگر متعرض شما نشدند و ألقوا إليكم السلم و از در تسليم و صلح و آشتي در آمدند.

فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا يعني خدا به شما اجازه نمي دهد كه آنها را دستگير كنيد و به قتل برسانيد.

[سوره النساء (4): آيه 91] ... ص: 640

اشاره

سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ

وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً (91)

ترجمه ... ص: 640

بزودي جمعيّت ديگري را مي يابيد كه مي خواهند هم از ناحيه شما در امان باشند و هم از ناحيه قوم خودشان (كه مشركند، لذا نزد شما ادّعاي ايمان مي كنند ولي) هر زمان به سوي فتنه (و بت پرستي) باز گردند با سر در آن افتند.!

اگر آنها از درگيري با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما برنداشتند، آنها را هر كجا يافتيد اسير كنيد، و (يا) به قتل برسانيد. آنها كساني هستند كه براي شما تسلّط آشكاري نسبت به آنان قرار داده ايم. (91)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 641

تفسير: ... ص: 641
[شأن نزول ] ... ص: 641

منظور از آيه فوق جمعي از بني اسد و غطفان هستند كه وقتي به مدينه آمدند اسلام آوردند و عهد كردند كه مسلمانان را از آزار خود ايمن دارند ولي چون به سوي قوم خود بازگشتند پيمانشان را شكستند و كافر شدند.

كُلَّما رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ هر گاه قومشان آنان را براي جنگ با مسلمانان فرا خوانند به زشت ترين وجه در آن وارد مي شدند و شرّ آنان در اين فتنه از هر دشمني بيشتر بود.

فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ ... و اگر آنان از جنگيدن با شما كناره گيري نكردند و خواهان صلح با شما نبودند و از جنگ با شما دست برنداشتند. ايشان را اسير كنيد. و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و هر كجا توانستيد آنها را بكشيد.

وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً آنان كساني هستند كه براي شما در برابر ايشان برهاني آشكار قرار داده ايم، زيرا كفر و دشمني و آزار رساندن آنها به مسلمانان آشكار است، برخي گفته اند منظور اين است كه ما براي شما بر آنها تسلّطي آشكار قرار داديم زيرا به شما

اجازه داديم كه آنان را بكشيد و به اسارت بگيريد.

[سوره النساء (4): آيه 92] ... ص: 641

اشاره

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 642

ترجمه ... ص: 642

براي هيچ فرد با ايماني مجاز نيست كه فرد با ايماني را به قتل برساند، مگر اين كه اين كار از روي خطا و اشتباه از او سرزند و (در عين حال) كسي كه فرد با ايماني را از روي خطا به قتل برساند بايد يك برده آزاد كند و خونبهايي به كسان او بپردازد مگر اين كه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول مؤمن از جمعيّتي باشد كه دشمنان شما هستند [و كافرند] بايد (تنها) يك برده آزاد كند (و پرداختن خونبها لازم نيست) و اگر از جمعيّتي باشد كه ميان شما و آنها پيماني برقرار است بايد خونبهاي او را به كسان او بپردازد و يك برده (نيز) آزاد كند و آن كس كه دسترسي (به آزاد كردن برده) ندارد دو ماه پي در پي روزه مي گيرد- اين (يك نوع تخفيف و) توبه الهي است و خداوند دانا و حكيم است. (92)

تفسير: ... ص: 642

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ براي هيچ مؤمني روا و درست نباشد و لايق شأن او نيست مانند قول خداي سبحان ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ «هيچ پيامبري البته خيانت نمي كند» . (آل عمران/ 163) و آيه. وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها «و هرگز نشود كه ما به آيين جاهلانه و باطل شما رجوع كنيم» (اعراف/ 89).

أن يقتل مؤمنا كه مؤمني را بي جهت و بدون قصاص، به قتل برساند. إلا خطأ، مگر از روي خطا. «خطأ» منصوب است، بنا بر اين كه مفعول له باشد، يعني به هيچ دليل براي مؤمن شايسته نيست. مؤمني را به قتل برساند مگر تنها از روي خطا، و مي توان گفت «خطأ» حال است

به اين معنا كه شخص مؤمن در هيچ حال مؤمني را نمي كشد مگر در حال خطا. و يا «خطأ» صفت براي مصدر و تقدير جمله إلا قتلا خطأ است، يعني از شأن مؤمن اين است كه ارتكاب قتل مؤمن البته در ابتدا و از روي اراده، از او منتفي مي باشد، مگر اين كار اشتباهي و بدون قصد صورت گرفته باشد مثل اين كه تيري به سوي شخص مسلماني كه گمان كرده كافر است پرتاب كند و او را به قتل برساند، يا خطايي از اين قبيل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 643

فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ يعني آزاد كردن يك بنده بر او واجب است. «تحرير» : آزاد كردن و «حر» : با كرامت، و «عتيق» نيز به معني كريم و بزرگوار است، زيرا بزرگواري در آزادگان است و از اين باب است «عتاق الطير» (مرغان شكاري) و «عتاق الخيل» (اسبان برگزيده) به خاطر گرامي بودن آنها ... و «حر الوجه» يعني بهترين نقطه چهره. «رقبة» عبارت است از بنده و كنيز.

وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ و خونبهايي كه بايد به بازماندگان مقتول تسليم شود تا آن را همچون ميراث ميان خود تقسيم كنند. و ديه قتل خطأ را عاقله قاتل بايد بپردازد، إلا أن يصدقوا مگر اين كه اولياي مقتول ديه را به قاتل و عاقله اش صدقه كنند، يعني به آنها ببخشند. در حديث است كه: «هر كار نيكي صدقه است» . «1»

فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ اگر مقتول از قوم كافري باشد كه با شما سر جنگ دارند. و هو مؤمن و او اهل ايمان است، يعني به پيامبر (ص) ايمان دارد ولي هنوز

در ميان قوم خود مي باشد و از آنها جدا نشده است هر گاه كسي به خطا او را كشته باشد كفاره اين قتل [كه آزاد كردن يك برده مؤمن است ] بر عهده خود قاتل است نه بر عاقله خويشاوندانش، زيرا [خونبها ميراث است و] بستگان مقتول به خاطر اين كه كافرند از او ارث نمي برند.

وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ اگر مقتول از مردمي باشد كه ميان شما و ايشان پيمان و يا ذمه اي وجود دارد و آنها با شما سر جنگ ندارند. فدية مسلمة إلي أهله بر عاقله قاتل لازم است كه خونبهاي او را به بازماندگانش بدهند. و تحرير رقبة مؤمنة و قاتل بايد برده مؤمني را به عنوان كفّاره آزاد كند.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ يعني كسي كه مالك برده اي نيست بايد دو ماه پياپي روزه بگيرد. تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ تا مورد قبول خداوند واقع شود، از قبيل تاب اللَّه

__________________________________________________

1-

كلّ معروف صدقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 644

عليه يعني خداوند روزه را واجب كرده تا به وسيله آن، توبه قاتل را بپذيرد.

[سوره النساء (4): آيه 93] ... ص: 644

اشاره

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً (93)

ترجمه ... ص: 644

و هر كس فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مي ماند و خداوند بر او غضب مي كند و از رحمتش او را دور مي سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است. (93)

تفسير: ... ص: 644

در اين آيه تهديدي بزرگ و شديد وجود دارد از اين رو برخي از اصحاب ما گفته اند: قاتل شخص مؤمن موفّق به توبه نمي شود به اين معنا كه توبه اختيار نمي كند. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: معناي تعمّد اين است كه قاتل، مؤمني را براي دينش بكشد و عكرمه و جماعتي گويند: مؤمني را بكشد در حالي كه قتل او را حلال بشمارد.

[سوره النساء (4): آيه 94] ... ص: 644

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (94)

ترجمه ... ص: 644

اي كساني كه ايمان آورده ايد هنگامي كه در راه خدا گام بر مي داريد (و به سفري براي جهاد مي رويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و دوستي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 645

مي كند نگوييد مسلمان نيستي به خاطر اين كه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمي) به دست آوريد، زيرا غنيمتهاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منّت گذارد (و هدايت نمود) بنا بر اين (به شكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد. خداوند به آنچه عمل مي كنيد، آگاه است. (94)

تفسير: ... ص: 645

«فتثبتوا» نيز قرائت شده است و هر دو قرائت از باب «تفعل» و به معناي «استفعال» است، يعني در طلب روشن شدن موضوع و ثابت شدن آن باشيد و نسنجيده و بدون تفكّر در كشتن كسي شتاب نكنيد.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ يعني به كسي كه به رسم مسلمانان به شما تحيّت گويد و سلام دهد نگوييد ايمان نياورده اي و كساني كه «السلم» قرائت كرده اند، معناي آن انقياد و تسليم است. و گفته اند به معناي اسلام است.

بنا به روايتي كلمه «مومنا» به فتح ميم دوم (مومنا) از «آمن» نيز قرائت شده است يعني به كسي كه در برابر شما تسليم است نگوييد: ترا امان نمي دهيم.

تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا مقصود شما از اين واكنش، طلب غنيمت و مال و متاع دنياست و اين است عاملي كه شما را وا مي دارد تا تحقيق را رها و در مورد كسي كه او را به قتل مي رسانيد كمتر تفحّص كنيد.

فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ و نزد خدا غنيمتهاي بسياري است كه شما را از آن برخوردار مي سازد و

آنها شما را بي نياز مي كند از اين كه مردي را كه اظهار اسلام كرده، به خاطر گرفتن مالش به قتل برسانيد.

كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ شما نيز در ابتدا كه اسلام آورديد چنين بوديد يعني پس از آن كه كلمه شهادتين را بر زبان آورديد، جان و مالتان محترم شمرده شد بدون اين كه انتظار كشيده شود تا از موافقت و همراهي دل و زبانتان اطّلاع حاصل گردد.

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ خداوند به وسيله استقامت و پايداري در دين و شهرت در ايمان بر شما منّت نهاد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 646

فَتَبَيَّنُوا امر به تحقيق و بررسي تكرار شده تا تأكيدي براي مسلمانان باشد.

[سوره النساء (4): آيات 95 تا 96] ... ص: 646

اشاره

لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْني وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَي الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً (95) دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (96)

ترجمه: ... ص: 646

افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي از جهاد بازنشستند با مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان جهاد كردند يكسان نيستند. خداوند مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برتري بخشيده به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان) وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برتري و پاداش عظيمي بخشيده است (95)

درجات (مهمّي) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان مي گردد) و (اگر لغزشهايي داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است. (96)

تفسير: ... ص: 646
اشاره

غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ بر دو وجه قرائت شده است:

1- به رفع «غير» بنا بر اين كه صفت براي «القاعدون» باشد.

2- به نصب «غير» بنا بر اين كه استثنا يا حال از «القاعدون» باشد.

ضرر مرض يا آفت است از قبيل كوري، لنگي يا نقص عضو و مانند اينها.

[شأن نزول ]: ... ص: 646

از ابن عباس نقل شده كه آيه درباره شركت كنندگان در جنگ بدر و كساني است كه از شركت در آن خودداري كردند. و از مقاتل [بن سليمان ] نقل شده كه آيه درباره كساني است كه در جنگ تبوك شركت نكردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 647

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ اين جمله توضيحي است براي آنچه نفي شده و آن برابر بودن جهاد كنندگان با متخلّفين از آن است. گويي سؤال شده: چرا آنان با يكديگر مساوي نيستند، با اين جمله، پاسخ داده شده است و معناي آيه اين است كه خداوند كساني را كه با مال و جان خويش در راه خدا جهاد كنند بر تخلّف كنندگاني كه دچار بيماري، و يا نقص عضو نيستند، برتري داده است. زيرا جمله دوّم توضيحي است براي جمله اوّل كه متضمّن اين توصيف مي باشد.

وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْني يعني خدا به هر دو گروه- جهاد كنندگان و تخلّف كنندگاني كه عذري دارند و نمي توانند در جنگ شركت جويند- وعده پاداش نيك و بهشت داده است گرچه جهاد كنندگان بر تخلّف كنندگان برتري دارند.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود شما جهادگران گروه هايي را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه هيچ گامي بر نداشته و بياباني را بپيموديد، جز اين كه آنها با شما بودند، و اينان كساني هستند

كه نيّاتشان صحيح و دلهايشان پاك است و دلباخته جهاد در راه خدايند ولي به واسطه بيماري و جز آن از حركت با شما بازمانده اند.

سپس خداي سبحان براي دسته اي از فضيلت يافتگان يك درجه و براي دسته ديگر درجاتي ذكر كرده است. دسته اوّل جهاد كنندگاني هستند كه بر تخلف كنندگان معذور و بيمار فضيلت داده شده اند و دسته دوّم جهادگراني مي باشند كه برتري داده شده اند بر كساني كه مجاز بودند به دليل وجود افراد كافي، در جنگ شركت نكنند، زيرا جهاد واجب كفايي است.

«درجة» از اين رو كه جانشين «مرة» شده منصوب است، و گويي خداوند فرموده. فضلهم تفضيلة مانند ضربه سوطا كه به معناي ضربه ضربة است. نصب «أجرا» نيز به فعل فضل است، زيرا به معناي أجرهم أجر است و «درجات» و «مغفرة» و «رحمة» بدل از «أجرا» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 648

[سوره النساء (4): آيات 97 تا 99] ... ص: 648

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً (98) فَأُولئِكَ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)

ترجمه ... ص: 648

كساني كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالي بوديد (و چرا با اين كه مسلمان بوديد در صف كفّار جاي داشتيد؟) گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم. آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ پس آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ و سرانجام بدي دارند (97)

مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكاني كه به راستي تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره اي دارند و نه راهي (براي نجات از آن محيط آلوده) مي يابند.

(98)

آنها ممكن است خداوند مورد عفو قرارشان دهد و خداوند عفو كننده و آمرزنده است. (99)

تفسير: ... ص: 648
اشاره

تَوَفَّاهُمُ را مي توان گفت فعل ماضي است، چنان كه برخي توفتهم قرائت كرده اند و مي توان گفت مضارع و به معناي تتوفاهم است، و به ندرت توفاهم كه مضارع وفيت مي باشد، قرائت شده است و مقصود آيه اين است كه خداوند به وسيله فرشتگان جان كفّار را مي گيرد يعني قدرت قبض روح را به فرشتگان داده و آنها [به امر خدا] جان آنها را مي گيرند.

ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ در حالي كه آنان به خود ستم كرده بودند. قالوا يعني ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 649

فرشتگان به مردگان گفتند: فيم كنتم در امر دينتان بر چه روشي بوديد؟

قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ گفتند: ما در بلاد خود در برابر اهل شرك ناتوان بوديم.

[شأن نزول ]: ... ص: 649

آيه درباره افرادي است كه در مكّه ظاهرا اسلام آوردند و به هنگام هجرت مسلمانان، مهاجرت نكرده بودند و مشركان در روز بدر هنگامي كه خارج شدند، هيچ كس را بجز پيران و كودكان و بيماران به جا نگذاشتند از اين رو اين عده از مسلمانان نيز همراه آنان حركت كردند و آن گاه كه مشركان در برابر سپاه اسلام قرار گرفتند آنها به كمي جمعيّت مسلمانان كه نگريستند به شك و ترديد افتادند و سرانجام همچون مشركان گرفتار و كشته شدند.

سخن آنان كه گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم (كنا مستضعفين) مي تواند پاسخي براي سؤال فرشتگان باشد كه پرسيدند: شما در دين خود چگونه بوديد؟ زيرا اين سخن نظير توبيخ كردن آنهاست به اين معنا كه آنان بهره اي از دين نداشته اند، چرا كه توانسته اند مهاجرت كنند ولي هجرت نكرده اند، آنها از ناتوان يافتن خويش كه موجب نكوهش آنان شده و نيز از اين

كه تمكّن نيافته اند هجرت كنند معذرت خواهي كرده اند، از اين رو فرشتگان آنان را مورد سرزنش قرار دادند و گفتند:

أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها آيا زمين خدا پهناور نبود تا از خانه و سرزمين خود خارج شويد؟ يعني شما مي توانستيد از مكّه خارج شويد. و به سرزميني مهاجرت كنيد كه از اظهار كردن دين خود ممنوع نباشيد.

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه هر گاه انسان در سرزميني است كه به دليل برخي از موانع نمي تواند در آن جا به انجام امور دين خود بپردازد و مي داند كه در شهر و ديار ديگري حق خدا را بيشتر بپا مي دارد، مهاجرت كردن بر او واجب است.

در حديث است كه [پيامبر فرمود:] كسي كه براي حفظ آيين خود از سرزميني به سرزمين ديگر حتي به اندازه يك وجب مهاجرت كند استحقاق بهشت مي يابد و يار و همنشين محمّد (ص) و ابراهيم (ع) خواهد بود «1» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 650

سپس در آيه بعد دسته اي را كه به واسطه فقر و ناتواني و كم آشنايي آنها با راهها نتوانستند براي خروج از مكّه تدبيري بينديشند، استثنا كرده است. و جمله:

لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً صفت براي «المستضعفين» يا براي «الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» است، و هر چند جملات موصوف بايد مطابق صفت نكره باشند ولي معرفه آوردن آنها جايز شمرده شده، زيرا گرچه حرف تعريف در جمله هاي موصوف وجود دارد ولي منظور از آنها افراد معيّني نيست، مانند قول شاعر:

«و لقد أمر علي اللّئيم يسبني» «2»

و شاهد مثال «اللّئيم» است كه گرچه الف و لام تعريف دارد ولي مقصود شاعر شخص معيّني نيست.

[سوره النساء (4): آيه 100] ... ص: 650

اشاره

وَ

مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (100)

ترجمه ... ص: 650

و كسي كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گسترده اي در زمين مي يابد، و كسي كه از خانه اش به عنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خداست و خداوند آمرزنده و مهربان است. (100)

تفسير: ... ص: 650

مُراغَماً يعني محلّ امن براي هجرت و راهي كه شخص با پيمودن آن بيني قومش را بر خاك مي مالد، يعني بر خلاف ميلشان از آنها جدا مي شود. «رغم» .

خواري و پستي و در اصل به معناي چسباندن بيني به خاك است. نابغه جعدي گويد:

__________________________________________________

1- نور الثقلين، ج 1، ص 541.

2- ترجمه اين مصرع در ذيل آيه 7 سوره فاتحة الكتاب گذشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 651

كطود يلاذ بأركانه عزيز المراغم و المضطرب «1»

فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ يعني پاداش او بر خدا واجب شده است و وجوب در اصل به معناي سقوط است، مانند قول خداي تعالي: فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها «و چون پهلويش به زمين افتد» (حج/ 36) و مقصود از آيه مورد بحث اين است كه خدا مي داند چگونه به كسي كه در راه او هجرت كرده پاداش دهد، و دادن پاداش بر او واجب است. و هر مهاجرتي كه به انگيزه و هدف دين باشد از قبيل كسب دانش يا انجام حج و يا گريختن به سرزميني كه امكان طاعت خدا يا زهد در دنيا در آن جا بيشتر است، اين نوع مهاجرتها همان هجرت به سوي خدا و رسول اوست.

[سوره النساء (4): آيه 101] ... ص: 651

اشاره

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً (101)

ترجمه ... ص: 651

و هنگامي كه سفر كنيد گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر از فتنه (و خطر) كافران بترسيد زيرا كافران براي شما دشمن آشكاري هستند. (101)

تفسير: ... ص: 651

منظور از ضرب في الارض سفر است يعني هر گاه مسافرت كرديد فليس عليكم جناح، پس گناهي بر شما نيست أن تقصروا من الصلاة، كه از عدد نماز كم كنيد، و نمازهاي چهار ركعتي را دو ركعتي بخوانيد. قصر نماز بخصوص در حال خوف به نصّ قرآن كه مي فرمايد: إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثابت شده ولي در حال امنيت به نصّ روايت پيامبر اكرم (ص) ثابت مي شود.

ابو حنيفه گويد: نماز قصر واجب است نه اين كه رخصتي براي مسافر باشد

__________________________________________________

1- مانند كوه بزرگي كه به دامنه هايش پناه برده مي شود راههايش سخت و دشوار و وحشتناك است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 652

و مذهب اهل بيت (ع) نيز همين است. شافعي گويد: رخصتي است براي مسافر و مي تواند تمام بخواند و براي اين كه مسلمانان خيال نكنند قصر نماز در سفر موجب كم شدن ثواب آنان مي شود از واجب بودن قصر در سفر تعبير به فليس عليكم جناح شده چنان كه درباره وجوب طواف بين صفا و مروه فرموده: فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما «كسي كه حج كند يا عمره به جا آورد گناهي بر او نيست كه سعي بين صفا و مروه را به جا آورد» (بقره/ 158).

منظور از «فتنه» در اين آيه جنگ و قرار گرفتن در معرض ناملايمات است، زيرا مسلمانان در تمام سفرهايشان مي ترسيدند كه كفّار آنان را مورد حمله قرار دهند.

امّا حدّي كه در سفر موجب قصر مي شود به عقيده

ابو حنيفه مسافتي است كه در سه روز و سه شب با شتر پيموده شود، ولي در مذهب شافعي پيمودن دو روز راه است. و به مذهب اهل بيت عليهم السلام يك روز راهپيمايي يعني پيمودن هشت فرسنگ يا بيست و چهار ميل راه است. شيعه اجماع دارند بر اين كه نماز در سفر قصر نشده، بلكه نماز در سفر دو ركعتي و در غير سفر چهار ركعتي واجب شده است.

[سوره النساء (4): آيه 102] ... ص: 652

اشاره

وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْري لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضي أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (102)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 653

ترجمه ... ص: 653

و هنگامي كه در ميان آنها باشي و (در ميدان جنگ) براي آنها نماز برپا كني بايد دسته اي از آنها با تو (به نماز) برخيزند و بايد سلاحهاي خود را با خود برگيرند و هنگامي كه سجده كردند (و نماز را به پايان رسانيدند) بايد به پشت سر شما (به ميدان نبرد) بروند و آن دسته ديگر كه نماز نخوانده اند (و مشغول پيكار بوده اند) بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد آنها وسايل دفاعي و سلاحهاي خود را با خود (در حال نماز) حمل كنند (زيرا) كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و متاعهاي خود غافل شويد و يك مرتبه به شما هجوم كنند و اگر از باران ناراحت هستيد و يا بيمار (و مجروح) باشيد مانعي ندارد كه سلاحهاي خود را بر زمين بگذاريد ولي وسايل دفاعي (مانند زره و خود) را با خود برداريد، خداوند براي كافران عذاب خوار كننده اي فراهم ساخته است. (102)

تفسير: ... ص: 653

ضمير در «فيهم» به مسلمانان بر مي گردد كه بيم حمله دشمن را داشتند.

فلتقم طائفة منهم معك آنان را به دو گروه تقسيم كن و بايد يك گروه از آنها با تو به نماز بايستد، پس تو با آنان نماز بخوان.

وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ ضمير «هم» به نمازگزاران بر مي گردد، يعني آنهايي كه مشغول نمازند بايد برخي از سلاحها را كه مانع نمازشان نيست با خود بردارند، مانند شمشير كه آن را حمايل مي كنند و خنجر كه به زرههايشان مي بندند و مانند اينها.

فَإِذا سَجَدُوا و هنگامي كه سجده را تمام كردند فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ يعني پس از پايان نماز بايد آماده مصاف با دشمن شوند. عقيده ما اين است

كه بايد ركعت ديگر را خود بخوانند و تشهد و سلام نماز را به جاي آورند و در حالي كه امام در ركعت دوم و در حال قيام است، به جاي آنهايي كه مشغول جنگ هستند، به ميدان جنگ بروند تا آنها بيايند و در ركعت دوم به امام ملحق شوند و اما تشهّد را طول دهد تا آنها يك ركعت ديگر را بخوانند و همراه او سلام دهند و اين است

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 654

مقصود از جمله: وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْري لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ.

خداي سبحان «حذر» را كه به معناي حذر كردن است به منزله وسيله اي قلمداد كرده كه جنگجويان آن را در جنگ به كار مي گيرند از اين رو ميان گرفتن آن و اسلحه جمع كرده است چنان كه در آيه ديگري ايمان مسلمانان را به خاطر قوي بودنشان در آن به منزله جايگاه استقرار چيزي توصيف كرده و فرموده است:

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ «و نيز كساني كه مدينه را خانه ايمان گردانيدند» (حشر/ 9).

وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يعني كافران آرزو دارند لو تغفلون عن أسلحتكم كه شما در جنگ از به دست گرفتن سلاحهاي خود غافل شويد، فيميلون عليكم تا يكباره بر شما يورش برند.

سپس به مسلمانان اجازه داده كه هر گاه در موقع جنگ با دشمن از ناحيه باران يا بيماري آزاري به آنها رسيد، سلاح خود را بر زمين گذارند و در همين حال به آنها دستور داده احتياط كنند تا دچار غفلت نشوند و دشمن به آنان حمله نكند.

إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً: اين جمله اخبار از اين است

كه خداي سبحان دشمن مسلمانان را خوار و ذليل مي سازد تا به آنها قوّت قلب بدهد.

[سوره النساء (4): آيات 103 تا 104] ... ص: 654

اشاره

فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (104)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 655

ترجمه ... ص: 655

و هنگامي كه نماز را به پايان رسانديد خدا را ياد كنيد در حال ايستادن و نشستن و به هنگامي كه به پهلو خوابيده ايد و هر گاه آرامش يافتيد (و حالت خوف زايل گشت) نماز را (به صورت معمول) انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معيّني براي مؤمنان است (103)

و از تعقيب دشمن سست نشويد (چه اين كه) اگر شما درد و رنج مي بينيد آنها نيز همانند شما درد و رنج مي بينند، ولي شما اميدي از خدا داريد كه آنها ندارند و خداوند دانا و حكيم است. (104)

تفسير: ... ص: 655

هر گاه بخواهيد در حال خوف و نبرد نماز بخوانيد، آن را به جا آوريد:

قِياماً ايستاده و با شمشير.

قُعُوداً در حال نشسته و به هيأت تيراندازان.

وَ عَلي جُنُوبِكُمْ و به پهلو هر گاه بر اثر زخم و جراحت از پا درآمده ايد. فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ هر گاه آتش جنگ فرو نشست و شما استقرار و آرامش يافتيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ نماز را با تمام آداب و شرايط به جا آوريد.

إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً نمازي كه بر مؤمنان واجب شده انجام آن محدود به اوقاتي است كه بر شما جايز نيست آن را خارج از وقتش به جا آوريد، در حال خوف باشيد يا آرامش. گفته اند: معناي آيه اين است هنگامي كه نماز خوف را به پايان رسانديد، در تمام احوال اعمّ از ايستاده و نشسته و خوابيده، پيوسته خدا را ياد كنيد و در حالي كه تكبير و تهليل مي گوييد از او طلب نصرت و ياري نماييد. و هر گاه نماز را به پا داشتيد آن را تمام كنيد.

وَ لا تَهِنُوا در تعقيب كفّار سستي نورزيد. سپس

براي اين كه حجّت را بر مسلمانان تمام كند فرموده:

إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ يعني رنج كشيدن از درد و جراحت مختص شما نيست كفّار نيز در اين امر با شما شريكند. اگر به شما زخم و جراحتي وارد شود به آنان نيز همچون شما وارد مي شود. و در همان حال خود را دلير نشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 656

مي دهند و صبر مي كنند. پس چه شده است شما را كه مانند كفّار صبور و مقاوم نيستيد با اين كه شما به صبر كردن از آنان سزاوارتريد. زيرا ترجون من اللَّه ما لا يرجون شما از خداوند اميد داريد كه در دنيا شما را بر آنان پيروز كند و در آخرت پاداش بسيار دهد ولي آنان در مقابل اين جراحتها اميد هيچ گونه پاداشي ندارند.

وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً خداوند دانا و حكيم است و به شما امر و نهي نمي كند جز به آنچه مصلحت شما در آن است.

[سوره النساء (4): آيات 105 تا 109] ... ص: 656

اشاره

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً (105) وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (106) وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً (107) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً (108) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (109)

ترجمه ... ص: 656

ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم، تا به به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كني و از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي (105)

و از خداوند طلب آمرزش نما، كه خداوند آمرزنده و مهربان است (106)

و از آنها كه به خود خيانت كردند دفاع مكن، زيرا خداوند افراد خيانت پيشه گنهكار را دوست ندارد. (107)

اعمال زشت خود را از مردم پنهان مي دارند، اما از خدا كه با ايشان است پنهان نمي دارند، در هنگامي كه در مجالس شبانه سخناني را كه خدا راضي نبود مي گفتند خدا به آنچه عمل مي كنند احاطه دارد (108)

آري شما همان كساني هستيد كه در زندگي اين جهان از آنها دفاع كرديد، امّا كيست كه در برابر خداوند در روز رستاخيز از آنها دفاع كند و يا چه كسي است كه وكيل و حامي آنها باشد؟! (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 657

تفسير: ... ص: 657
[شأن نزول ] ... ص: 657

روايت شده است كه ابو طعمة بن أبيرق زره يكي از همسايگانش را به نام قتادة بن نعمان به سرقت برد و آن را نزد، يك نفر يهودي پنهان كرد، و چون زره از خانه مرد يهودي به دست آمد، گفت: ابو طعمه آن را به من تحويل داده است.

بني ابيرق [كه سه برادر به نامهاي بشر، و بشير و مبشّر بودند] خدمت رسول خدا (ص) رسيده و با ايشان گفتگو و از حضرت تقاضا كردند كه از رفيقشان دفاع نمايد. آنها به پيامبر اظهار داشتند چنانچه از وي دفاع نكني او رسوا و هلاك مي شود و مرد يهودي تبرئه خواهد شد، و رسول خدا (ص) اراده كرد به درخواست بني ابيرق

عمل كرده و مرد يهودي را مجازات كند.

آن گاه آيات فوق نازل شد و حقيقت را روشن ساخت.

بِما أَراكَ اللَّهُ آنچه خدا بر تو وحي كرد و تو را بدان آگاه ساخت.

وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً يعني براي حمايت از خيانتكاران دشمن بي گناهان مباش. وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ و از اين كه قصد مجازات كردن يهودي را داشتي بايد از خدا استغفار كني.

يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ

كساني كه با معصيت به خويشتن خيانت مي كنند، و به علّت اين كه در حقيقت ضرر خيانت به خودشان برمي گردد گناه معصيت كاران، خيانت آنان به خويش تلقّي شده است، چنان كه ظلم به نفس نيز محسوب مي شود.

نظير اين است آيه: عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ «چون خدا دانست كه شما در كار مباشرت با زنان به خود خيانت كرديد» (بقره/ 187).

يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ

يعني به خاطر شرم و نيز ترس آسيب ديدن از مردم از آنها مخفي مي شوند، ولي از خدا كه به احوال آنان آگاه است حيا نكرده و از او مخفي نمي شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 658

إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ

آنان شبانه گفتگوهايي دارند و درباره مطلبي مي انديشند و دروغ مي سازند كه خداوند از آن خشنود نيست.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ

«ها» براي تنبيه است كه بر سر كلمه «أنتم» در آمده و جمله مبتدا و خبر است و چون «أولاء» خبر واقع شده «جادلتم» جمله بيانيّه خواهد بود چنان كه به شخص سخاوتمند گويي: «أنت حاتم تجود بما لك» كه «تجود بما لك» جمله بيانيّه است، يعني تو حاتم هستي كه از مال خود بخشش مي كني.

مقصود آيه اين است كه بر فرض شما در دنيا از بني ابيرق دفاع كرديد،

در آخرت آن گاه كه خدا عذابشان نمايد چه كسي از آنان دفاع خواهد كرد؟ «وكيلا» يعني: حفظ كننده از عذاب خداوند و انتقام او.

[سوره النساء (4): آيات 110 تا 113] ... ص: 658

اشاره

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً (110) وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (111) وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (112) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (113)

ترجمه ... ص: 658

كسي كه كار بدي انجام دهد يا به خود ستم كند. سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت (110)

و كسي كه گناهي مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است (111)

و كسي كه خطا يا گناهي مرتكب شود سپس بي گناهي را متّهم سازد بار بهتان و گناه آشكاري بر دوش گرفته است (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 659

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اي از آنان تصميم داشتند، تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمي كنند و هيچ گونه زياني به تو نمي رسانند خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمي دانستي به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود. (113)

تفسير: ... ص: 659

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يعني كسي كه مرتكب عملي زشت و تجاوز كارانه شود و ديگران را با آن بدنام كند، چنان كه ابو طعمه نسبت به قتاده و مرد يهودي انجام داد.

أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ

يا با گناهي كه اختصاص به او دارد به خود ستم كند.

بعضي گفته اند: و من يعمل سوءا كسي كه گناهي جز شرك مرتكب شود أو يظلم نفسه يا با شرك ورزيدن به خود ستم كند، و اين قول محلّ اشكال است چرا كه هر گناهي هر چند بزرگ باشد هر گاه از آن استغفار شود، مانع مغفرت و آمرزش خداوند نمي باشد.

فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ

هر كس گناهي كند، زيان آن به ديگران نمي رسد، بلكه زيانش براي خود اوست.

وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً

كسي كه به عمد يا غير عمد، گناهي را مرتكب شود.

ثُمَّ يَرْمِ بِهِ

آن گه گناه خود را

به بي گناهي نسبت دهد، چنان كه ابو طعمه ديگري را متّهم ساخت.

فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً

چنين كسي متحمّل بهتان و گناهي آشكار شده است، زيرا او با ارتكاب گناه گنهكار است و با نسبت دادن آن به بي گناه تهمت زننده است، پس هر دو امر در او جمع شده است.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ

اگر فضل و عصمت و الطاف خداوند نبود و او تو را از راز آنها مطّلع نمي كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 660

لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ

گروهي از اينان مي خواستند تو را از داوري به حقّ و پيمودن راه عدالت گمراه كنند.

وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

آنان جز خويشتن را گمراه نمي كنند، زيرا وبال كردارشان متوجّه خود آنهاست.

وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ ءٍ

آنها با نيرنگ و مكر خود ضرري به تو نمي رسانند، زيرا خداوند حافظ و پشتيبان تو است.

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

و قرآن و سنّت را بر تو نازل فرمود و عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ

و به تو آنچه را از امور پنهان يا امور دين و قوانين شرع كه نمي دانستي آموخت.

[سوره النساء (4): آيات 114 تا 116] ... ص: 660

اشاره

لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (114) وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدي وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً (115) إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً (116)

ترجمه ... ص: 660

در بسياري از سخنان در گوشي (و جلسات محرمانه) آنها خير و سودي نيست، مگر كسي كه (به اين وسيله) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند، و هر كس براي خشنودي پروردگار چنين كند، پاداش بزرگي به او خواهيم داد (114)

كسي كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت با پيامبر درآيد و از راهي جز راه مؤمنان پيروي كند، ما او را به همان راه كه مي رود مي بريم و به دوزخ داخل مي كنيم و جايگاه بدي دارد (115)

خداوند گناه شرك را نمي آمرزد (ولي) كمتر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي آمرزد و هر كس براي خدا شريكي قائل شود در گمراهي دوري افتاده است. (116)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 661

تفسير: ... ص: 661

لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ در بسياري از سخنان در گوشي مردم خيري نيست إِلَّا مَنْ أَمَرَ مگر در گوشي كردن كسي كه به صدقه دادن يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم امر كند. اين معنا بنا بر اين است كه «من أمر» بدل از كثير و محلا مجرور باشد چنان كه گفته مي شود: لا خير في قيامهم إلا قيام فلان، و مي توان گفت در محلّ نصب است بنا بر اين كه استثناي منقطع باشد، يعني ولي در نجواي كسي كه امر به صدقه كند سودي هست.

گفته اند: مقصود از معروف قرض است. و گفته اند: لفظ عامي است كه در مورد هر كار نيكي به كار مي رود. و منظور از إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ايجاد الفت و دوستي در ميان مردم به وسيله محبّت است.

از امير مؤمنان علي (ع) نقل

شده كه فرمود: «خداوند زكات جاه و مقام را بر شما واجب كرد، چنان كه زكات مال را بر شما واجب گردانيد «1» .

وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ و راهي را غير از دين حنيفي كه مؤمنان بر آنند پيروي مي كند.

نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي او را سرپرست آنچه از گمراهي عهده دار شده قرار مي دهيم به اين معنا كه او را رها كرده و با راهي كه انتخاب نموده است به خودش واگذارديم.

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ تكرار اين جمله براي تأكيد است و گفته اند: به منظور يادآوري ماجراي ابو طعمه تكرار شده است.

__________________________________________________

1-

إن اللَّه فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت أيمانكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 662

[سوره النساء (4): آيات 117 تا 121] ... ص: 662

اشاره

إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطاناً مَرِيداً (117) لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً (119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120) أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً (121)

ترجمه ... ص: 662

آنها غير از خدا تنها بتهايي را مي خوانند كه اثري ندارد و (يا) فقط شيطان سركش و ويرانگر را مي خوانند (117)

خداوند او را از رحمت خويش بدور ساخته و گفته است كه از بندگان تو سهم معيّني خواهم گرفت (118)

البتّه آنها را گمراه مي كنم و به آرزوها سرگرم مي سازم و به آنها دستور مي دهم كه (اعمال خرافي انجام دهند) و گوش چهارپايان را بشكافند و آفرينش (پاك) خدايي را تغيير دهند، (فطرت توحيد را به شرك بيالايند) و آنها كه شيطان را به جاي خدا ولي خود برگزينند زيان آشكاري كرده اند (119)

شيطان به آنها وعده ها (ي دروغين) مي دهد و به آرزوها سرگرم مي سازد و جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمي دهد (120)

آنها (پيروان شيطان) جايگاهشان جهنّم است و هيچ راه فراري ندارند. (121)

تفسير: ... ص: 662

إِلَّا إِناثاً منظور از «إناث» (مادگان) سه بت لات، عزي و منات است حسن بصري گويد: هيچ قبيله اي در ميان عرب نبود جز اين كه بتي داشتند كه آن را عبادت مي كردند و «أنثي» بني فلان مي ناميدند، و نقل شده: اعراب درباره بتهايشان مي گفتند. اينها دختران خدايند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 663

و گفته اند: منظور از «إناث» فرشتگانند، زيرا آنها معتقد بودند فرشتگان دختران خدايند.

وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً و با پرستش بتها نمي پرستند مگر شيطان را، زيرا اوست كه آنها را به وسيله پرستش بتها گمراه كرد و آنان از او پيروي كردند و خداوند اطاعت از شيطان را در حكم پرستش بت قرار داده است.

دو جمله لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ هر دو صفتند، يعني شيطان سركشي را عبادت مي كنند كه طرد شدن از رحمت خدا و گفتن اين

سخن ناروا در او جمع شده است.

نَصِيباً مَفْرُوضاً بهره اي معلوم كه آن را براي خود معيّن كرده ام.

و اين تعبير از قبيل گفته عرب است كه مي گويد: «فرض له في العطاء»، يعني در عطاي خود براي او سهمي معيّن كرد.

وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ و شيطان وعده هاي دروغين همچون طول عمر و دست يافتن به آرزوها را به آنها مي دهد و آنها را به بريدن گوش چهارپايان امر مي كند. بريدن گوش حيوانات رسمي بود كه عرب جاهليّت نسبت به شتر و گوسفند داشتند.

رسم آنها اين بود كه هر گاه ناقه و يا گوسفندي پنج شكم مي زاييد و در شكم پنجم نر مي آورد گوش آن را مي شكافتند و رها مي كردند.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ و آنها را به تغيير آفرينش خداوند وادار خواهم كرد. درباره معناي اين جمله چند قول است:

1- منظور رسم عرب در جاهليت است. آنها چشم حيوان نري را كه پير شده بود كور مي كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مي دانستند.

2- مقصود عقيم كردن حيوانات است.

3- گفته اند: منظور از آفرينش خدا دين اسلام و امر پروردگار است يعني دين خدا را تغيير دهند.

4- به حسن بصري گفته شد كه عكرمه مي گويد: منظور عقيم كردن است.

او پاسخ داد عكرمه دروغ گفته است، مقصود دين خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 664

5- ابن مسعود گويد: منظور خالكوبي بدن است.

يَعِدُهُمْ شيطان به آنها وعده فقر مي دهد و مي گويد: اگر مالشان را انفاق كنند تهيدست مي شوند و يمنيهم و آنها را به زندگاني طولاني در دنيا و استمرار نعمتهاي آن آرزومند مي كند تا آنها آن را بر آخرت ترجيح دهند.

[سوره النساء (4): آيات 122 تا 126] ... ص: 664

اشاره

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ

تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً (122) لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (123) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً (124) وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً (125) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطاً (126)

ترجمه ... ص: 664

و كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بزودي آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي كنيم كه نهرها از زير درختان آن جاري است.

جاودانه در آن خواهند ماند، خدا وعده حق به شما مي دهد و كيست كه در گفتار و وعده هايش از خدا صادقتر باشد؟! (122)

(فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل كتاب نيست، هر كس كه عمل بد كند كيفر داده مي شود، و كسي را جز خدا ولي و ياور خود نخواهد يافت (123)

و كسي كه چيزي از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن، اما ايمان داشته باشد، چنان كساني داخل در بهشت مي شوند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد (124)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 665

و دين و آيين چه كسي بهتر است از آن كسي كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد و پيرو آيين خالص و پاك ابراهيم گردد و خدا ابراهيم را به دوستي خود انتخاب كرد (125)

و آنچه در آسمانها و زمين

است از آن خداست و خداوند به هر چيزي احاطه دارد. (126)

تفسير: ... ص: 665

«وعد» و «حقا» هر دو مفعول مطلق تأكيدي هستند اولي تأكيد كننده خود و تقديرش وعد اللَّه ذلك وعدا مي باشد و دوّمي تأكيد كننده اوّلي است و تقدير آن:

أحقه حقا است.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا اين جمله تأكيد بليغ ديگري است و گفته اند نصب قيلا بنا بر تميز بودن است.

لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ ضمير در «ليس» به وعده اللَّه برمي گردد و آيه خطاب به مسلمانان است يعني اي مسلمانان شما و اهل كتاب با آرزوهايتان به وعده پاداش خداوند نايل نمي شويد. حسن بصري گويد: ايمان به صرف آرزو محقّق نمي شود بلكه بايد در قلب جا بگيرد و رفتار شخص مؤيّد آن باشد.

گفته اند: آيه خطاب به مشركان قريش است كه مي گفتند: اگر مرگ و قيامت چنان باشد كه مسلمانان مي پندارند، [عاقبت و] حال ما بهتر از آنان خواهد بود، [مانند سخن عاص بن وائل كافر كه از روي استهزا به خبّاب بن أرت مؤمن گفت و در جاي ديگري از قرآن است:] من البته مال و فرزند (بسيار در بهشت هم) خواهم داشت «وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً» (مريم/ 77) و در آيه ديگري خداوند سخن كافران را بازگو كرده و مي فرمايد: إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْني «به فرض اين كه به سوي خدا بازگردم باز هم براي من نزد خدا بهترين نعمت است» (فصّلت/ 50) و اهل كتاب نيز مي گفتند. نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «يهود و نصاري گفتند ما پسران خدا و دوستان اوييم» (مائده/ 18).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 666

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ «من» براي تبعيض

است، يعني كسي كه برخي از كارهاي شايسته را انجام دهد. من ذكر و أنثي «من» در اين جمله براي توضيح ابهامي است كه در «من يعمل» وجود دارد.

وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً يعني به اندازه ذرّه اي از ثواب و پاداشي كه استحقاق دارند كاسته نمي شود.

أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ يعني نفس خود را براي خدا خالص گرداند و در برابر او سر تسليم فرود آورد به گونه اي كه گويا معبود و پروردگاري جز او نمي شناسد.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ يعني در حالي كه او به جا آورنده كارهاي نيك است يا مقصود اين است كه او در همه اعمالش نيكوكار است. و در حديث است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «احسان اين است كه خدا را به گونه اي عبادت كني كه گويي او را مي بيني و اگر تو او را نبيني به يقين او تو را مي بيند» .

حَنِيفاً حال از آيين پيروي شده است يعني در حالي كه از راه و رسم ابراهيم هيچ گونه انحرافي پيدا نمي كند.

وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا خداوند ابراهيم را به دوستي خود انتخاب كرد، و معناي دوستي خداوند اين است كه او را از ميان بندگان خود برگزيد و خصوص او را گرامي داشت، مانند احترامي كه دوست نزد دوستش دارد.

«خليل» : كسي است كه در دوستي با ديگري موافقت و همراهي داشته باشد، يا در راه همگام با او حركت كند. اين كلمه مشتقّ از «خل» به معناي راه شنزار است. برخي گفته اند علت اين كه به دوست خليل گفته مي شود اين است كه نارساييهاي زندگي تو را برطرف مي كند، چنان كه تو خللهاي زندگي او را پر مي كني. اين جمله معترضه

است و محلّي از اعراب ندارد. فايده آن تأكيد بر وجوب پيروي از آيين ابراهيم (ع) است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 667

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مضمون اين آيه ارتباط دارد با ذكر صالحان و طالحان در آيات پيشين، يعني: خدايي كه پادشاهي اهل آسمانها و زمين از آن اوست. اطاعتش بر آنها واجب است.

وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطاً و خداوند كردار آنان را مي داند و در برابر اعمالشان به آنان پاداش مي دهد.

[سوره النساء (4): آيه 127] ... ص: 667

اشاره

وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ فِي يَتامَي النِّساءِ اللاَّتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً (127)

ترجمه ... ص: 667

و از تو درباره زنان سؤال مي كنند، بگو خداوند در اين زمينه به شما پاسخ مي دهد و آنچه در قرآن درباره زنان يتيمي كه حقوقشان را به آنها نمي دهيد و مي خواهيد با آنها ازدواج كنيد و همچنين درباره كودكان صغير و ناتوان براي شما بيان شده است (قسمتي از سفارشهاي خداوند در اين زمينه مي باشد و نيز به شما سفارش مي كند كه) با يتيمان به عدالت رفتار كنيد و آنچه از نيكيها انجام مي دهيد خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش مناسب مي دهد). (127)

تفسير: ... ص: 667

وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ در محلّ رفع است بنا بر اين كه عطف [بر ضمير فاعلي مستتر در يفتيكم يا بر اللَّه ] باشد يعني آنچه خدا به شما پاسخ مي دهد و منظور از ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ (چيزي كه در قرآن بر شما قرائت شده) آيه وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي (همين سوره، آيه 3) است كه درباره زنان يتيم مي باشد، مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 668

اين كه گفته مي شود: أعجبني زيد و كرمه بنا بر اين، في يتامي النساء متعلّق به «يتلي» است.

و مي توان گفت فِي يَتامَي النِّساءِ بدل است از «فيهن» و اين تركيب اضافي يعني يتامي النساء كه متضمّن معناي «من» است مانند: ثوب خز و سحق عمامة.

اللَّاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ يعني دختران يتيمي كه آنچه از ميراث بر ايشان معيّن شده به آنان نمي دهيد.

در جاهليت رسم بر اين بود، مردي كه دختر يتيمي را سرپرستي مي كرد او و ثروتش را به خود نسبت مي داد و چنانچه آن دختر زيبا بود با او ازدواج مي كرد ولي اگر زشت بود جلو ازدواج

او را مي گرفت تا زماني كه مي مرد و اموال او را به ارث مي برد.

وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ در معناي اين جمله دو احتمال است:

1- يعني شما تمايل داريد كه به خاطر زيبايي و ثروتشان با آنها ازدواج كنيد.

2- شما به خاطر زشتي آنها از ازدواج با ايشان خودداري مي كنيد.

وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ اين جمله عطف بر يتامي النساء و مجرور است.

در جاهليّت فقط مرداني كه متصدّي امور بودند ارث مي بردند و زنان و كودكان از آن محروم بودند. و معناي آيه اين است كه خدا درباره زنان يتيم و اطفال ناتوان حكم مي كند كه حقوقشان را بدهيد وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي بِالْقِسْطِ و نيز خداوند حكم مي كند كه نسبت به يتيمان در مورد جانها و ميراثهايشان عادلانه رفتار كنيد و حقّ هر صاحب حقّي را بدهيد، صغير باشد يا كبير، دختر باشد يا پسر.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ شما مؤمنان هر گونه عدالت و نيكي كه درباره يتيمان و زنان انجام دهيد خداي سبحان بدان آگاه است و پاداش عملتان نزد او ضايع نمي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 669

[سوره النساء (4): آيه 128] ... ص: 669

اشاره

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (128)

ترجمه ... ص: 669

و اگر زني از طغيان و سركشي يا اعراض شوهرش، بيم داشته باشد، مانعي ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد از پاره اي از حقوق به خاطر صلح صرف نظر كنند) و صلح بهتر است، اگر چه مردم (طبق غريزه حبّ ذات در اين گونه موارد) بخل مي ورزند، و اگر نيكي كنيد و پرهيزگاري پيشه سازيد (و به خاطر صلح، گذشت نماييد) خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد). (128)

تفسير: ... ص: 669

خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً اگر زني بيم داشت كه شوهرش با او ناسازگاري كند، به گونه اي كه از زن كناره گيري نمايد و او را از مهر و محبّت و نفقه واجبش محروم سازد و با ضرب و شتم او را مورد اذيت و آزار قرار دهد. أو إعراضا يا از زن روگردان و كمتر با او همنشين و مأنوس باشد.

فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما بر هيچ يك از آن دو گناهي نيست كه ميان خود آشتي برقرار كنند، به اين كه زن روز [نوبت ] خود، يا پاره اي از حقوق خود را از قبيل نفقه و ... يا بخشي از مهرش را به شوهر ببخشد تا از اين راه عواطف او را به خود جلب كند.

وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ اگر از اين راه ميان زن و شوهر، آشتي برقرار شود، بهتر است از جدايي و اعراض از يكديگر و معاشرت سوء داشتن. و يا منظور اين است كه صلح و سازش در هر موردي بهتر از خصومت و دشمني است. و اين جمله معترضه است و همين طور جمله: ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 670

وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ

الشُّحَّ يعني بخل و تنك نظري در نفس وجود دارد و هرگز از آن زايل نمي شود زيرا نفس آدمي با بخل سرشته شده و مقصود اين است كه زن از حق خود نمي گذرد و مرد در صورتي كه به زن ديگري علاقه دارد نسبت به زن خويش محبّت نكرده و او را نگه نمي دارد.

وَ إِنْ تُحْسِنُوا و اگر شما در برابر زنانتان كه به آنها علاقه نداريد نيكي كرده و صبر پيشه كنيد. فإن اللَّه كان بما تعملون خبيرا خداوند به كردار و رفتار شما نسبت به آنان آگاه است و پاداش آن را به شما مي دهد.

[سوره النساء (4): آيات 129 تا 130] ... ص: 670

اشاره

وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (129) وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً (130)

ترجمه ... ص: 670

و هرگز نمي توانيد (از نظر محبت قلبي) در ميان زنان، عدالت كنيد، هر چند كوشش نماييد، ولي به كلي تمايل خود را متوجه يك طرف نسازيد كه ديگري را به صورت بلاتكليف درآوريد، و اگر راه صلاح و پرهيزگاري پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهربان است (129)

و اگر (راهي براي اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنها را از فضل و كرم خود، بي نياز مي كند و خداوند صاحب فضل و كرم و حكيم است. (130)

تفسير: ... ص: 670

محال است شما بتوانيد عدالت را در ميان زنان رعايت كنيد و آنان را به يك اندازه دوست داشته باشيد به گونه اي كه تمايل قلبي شما متوجّه يكي از آنان نشود. وَ لَوْ حَرَصْتُمْ گرچه نسبت به اين امر حريص و مشتاق باشيد. از پيامبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 671

اكرم (ص) روايت شده است كه آن حضرت اوقات فراغت خود را ميان همسرانش قسمت مي كرد و مي فرمود: خدايا، اين است تقسيم من در آنچه قدرت دارم، بنا بر اين مرا بر آنچه در توان من نيست و تو قادر به آن هستي، يعني محبّت يكسان بازخواست مفرما.

و گفته اند: رعايت عدالت در ميان زنان دشوار است، و عدالت به اين است كه مرد از نظر تقسيم اوقات معاشرت و نفقه و قبول مسئوليت و نگاه كردن و ملاطفت و جز اينها از مواردي بي شمار ديگر ميان زنان خود مساوات برقرار كند و اين كار شبيه به محال است و اين دشواري رعايت عدالت در صورتي است كه ميل و محبّت قلبي او نسبت به همه آنان يكسان باشد، و چنانچه تمايل قلبي او

به برخي از همسرانش بيشتر باشد، رعايت آن چگونه ممكن خواهد بود؟! فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ پس با ابراز تمايل به برخي همسران به آنان كه چندان مورد علاقه شما نيستند ستم نكنيد تا در نتيجه آنان را از حقوقشان منع كنيد و ناراضي گردانيد.

فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ و سرانجام او را بلا تكليف بگذاريد يعني در شرايطي قرار دهيد كه نه مانند زنان شوهردار باشد و نه مطلّقه. روايت شده است كه علي (ع) دو همسر داشت روزي كه نوبت يكي از آنان بود، در خانه ديگري وضو نمي گرفت.

وَ إِنْ تُصْلِحُوا اگر در قسمت و برقراري مساوات، ميان همسران خود درستكار باشيد وَ تَتَّقُوا خدا را در مورد آنان در نظر بگيريد.

فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً خداوند گناه و ستم گذشته شما را- در اين خصوص- مي آمرزد و با ترك مؤاخذه بر آن، شما را مورد لطف قرار مي دهد.

وَ إِنْ يَتَفَرَّقا و اگر كار به طلاق انجامد و از يكديگر جدا شوند، يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا خدا به هر كدام از آنان همسري بهتر از همسر قبلي و زندگي آسوده تري از زندگي گذشته اش روزي خواهد كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 672

«سعة» : بي نيازي و توانگري «واسع» : از صفات خداوند و به معناي بي نياز نيرومند است.

[سوره النساء (4): آيات 131 تا 132] ... ص: 672

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيداً (131) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكِيلاً (132)

ترجمه ... ص: 672

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و ما سفارش كرديم به كساني كه پيش از شما داراي كتاب آسماني بودند و همچنين به شما كه از (نافرماني) خدا بپرهيزيد و اگر كافر شويد (به خدا زياني نمي رسد (131)

زيرا) براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، و خداوند بي نياز و شايسته ستايش است و براي خداست آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند براي حفظ و نگاهباني آنها كافي است. (132)

تفسير: ... ص: 672

من قبلكم جار و مجرور و متعلق به وصينا يا أوتوا است و إياكم عطف بر الذين اوتوا مي باشد. «الكتاب» اسم جنس است و همه كتابهاي آسماني را شامل مي شود. أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ يعني ما به شما و آنهايي كه پيش از شما داراي كتاب بودند توصيه كرديم كه از معصيت خدا اجتناب كنيد و به شما و آنان گفتيم إِنْ تَكْفُرُوا اگر كافر شويد كفران و سرپيچي شما به او ضرر نمي رساند و مقصود اين است كه خدا مالك هستي و آفريننده موجودات و كسي است كه آنها را از انواع روزيها برخوردار ساخته است بنا بر اين با پرهيز كردن از معصيت و نافرماني او، نعمتهاي خداوند را استمرار بخشيد. وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ... أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ما به ملّتهاي گذشته كه داراي كتاب بودند و به شما توصيه كرديم كه از معصيت خدا پرهيز كنيد. به اين معنا كه وصيّت به تقوا وصيّت ديرينه اي است كه خداوند همواره بندگانش را بدان سفارش كرده است زيرا انسان با تقوا و پرهيزگاري به سعادت و نجات از آتش جهنّم دست مي يابد.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 1، ص: 673

وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ و اگر به خدا كافر شديد، البتّه در آسمانها و زمين كساني هستند كه او را يگانه مي دانند و مي پرستند.

وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا و با اين حال خدا از خلق خود و عبادت همه آنان بي نياز است. حَمِيداً شايسته است كه خداوند به خاطر فراواني نعمتهايش ستايش شود.

تكرار جمله للَّه ما في السموات و ما في الأرض براي بيان چيزي است كه موجب تقواي الهي مي شود، تا اين كه مردم از معصيت خدا بپرهيزند و او را اطاعت كنند.

[سوره النساء (4): آيات 133 تا 134] ... ص: 673

اشاره

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلي ذلِكَ قَدِيراً (133) مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً (134)

ترجمه ... ص: 673

اي مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مي برد و افراد ديگري را (به جاي شما) مي آورد و خداوند بر اين كار تواناست (133)

كساني كه پاداش دنيوي بخواهند (و در قيد نتايج معنوي و اخروي نباشند در اشتباهند زيرا) در نزد خدا پاداش دنيا و آخرت است و خداوند شنوا و بيناست. (134)

تفسير: ... ص: 673

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ اي مردم اگر خدا بخواهد همان طور كه شما را به وجود آورد، نابودتان مي كند.

وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ و مخلوقات ديگري را جز شما و يا مردمان ديگري به جاي شما به وجود مي آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 674

وَ كانَ اللَّهُ عَلي ذلِكَ قَدِيراً و خداوند همواره بر نابود كردن و پديد آوردن قادر بوده و هست و چيزي مانع اراده او نيست.

بعضي گفته اند: آيه خطاب به اعرابي است كه با رسول خدا (ص) دشمني مي كردند، يعني اگر خدا بخواهد شما را مي ميراند و مردمان ديگري كه پيامبر (ص) را دوست بدارند به وجود مي آورد. نقل شده است كه وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر (ص) دست خود را به پشت «سلمان» زد و فرمود: آن جمعيّت قوم اين شخص، يعني مردم عجم و فارس هستند.

مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا كساني كه با جهاد خود پاداش دنيا يعني غنيمت جنگي را مي خواهند [در اشتباهند] فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ زيرا پاداش دنيا و آخرت هر دو نزد پروردگار است، پس او (طالب دنيا) را چه شده است كه يك نعمت و آن هم پست ترين آنها را مي خواهد. زيرا غنايم جنگي در برابر پاداش اخروي چيزي به حساب نمي آيد.

[سوره النساء (4): آيه 135] ... ص: 674

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلي بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (135)

ترجمه ... ص: 674

اي كساني كه ايمان آورده ايد كاملا قيام به عدالت كنيد، براي خدا گواهي دهيد اگرچه (اين گواهي) به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما بوده باشد چه اين كه اگر آنها غني يا فقير باشند خداوند سزاوارتر است كه از آنها حمايت كند. بنا بر اين از هوا و هوس پيروي نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد، و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 675

تفسير: ... ص: 675

قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ در به پاداشتن عدالت بكوشيد تا ستمكار نباشيد شُهَداءَ لِلَّهِ براي رضاي خدا گواهي دهيد همان طور كه شما را به ارائه دادن آن امر كرده است.

وَ لَوْ عَلي أَنْفُسِكُمْ اگر چه شهادت شما به ضرر خودتان باشد و منظور از شهادت بر ضد خود، اقرار كردن است.

أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ يا شهادت شما به ضرر پدران و اجداد و خويشاوندان نزديكتان باشد [با اين حال ]، إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا اگر شخصي كه به زيان او شهادت داده مي شود، ثروتمند باشد، به خاطر ثروتش از گواهي دادن به ضرر او خودداري نكنيد، أَوْ فَقِيراً و يا اگر تهيدست و بينواست به خاطر ترحّم به او از شهادت بر ضد او امتناع نورزيد.

فَاللَّهُ أَوْلي بِهِما و خداوند به حال غني و فقير سزاوارتر است كه به آنها نظر كند و مصلحتشان را بخواهد. و اگر شهادت دادن عليه فقير و غني به مصلحت آنان نبود، خدا آن را مقرّر نمي كرد.

فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي به خاطر اين كه نمي خواهيد در ميان مردم به عدالت رفتار كنيد و يا به

قصد اين كه از حق منحرف شويد، در اداي شهادت از هواي نفس پيروي نكنيد. وَ إِنْ تَلْوُوا و اگر زبان خود را از اداي شهادت بر حق و يا قضاوت عادلانه گردانديد أَوْ تُعْرِضُوا يا از شهادت به آنچه مي دانيد خودداري كرديد. و إن تلوا نيز قرائت شده است به اين معنا كه اگر اداي شهادت را به عهده گرفتيد يا از اقامه آن روگردان شديد، فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً خداوند به اعمال شما و مجازاتتان بر آنها آگاه است.

[سوره النساء (4): آيات 136 تا 139] ... ص: 675

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً (136) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً (137) بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (138) الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً (139)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 676

ترجمه ... ص: 676

اي كساني كه ايمان آورده ايد، ايمان (واقعي) به خدا و پيامبرش و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتب (آسماني) كه قبلا فرستاده است بياوريد و كسي كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش، و روز باز پسين را انكار كند در گمراهي دور و درازي افتاده است (136)

آنها كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و دگر بار كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و نه آنها را به راه (راست) هدايت مي كند (137)

به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست (138)

همانها كه كافران را، به جاي مؤمنان، دوست خود بر مي گزينند، آيا اينها مي خواهند از آنان كسب عزّت و آبرو كنند؟! با اين كه همه عزّتها مخصوص خداست. (139)

تفسير: ... ص: 676

آيه نخست، خطاب به مسلمانان است ءامنوا يعني بر ايمان خود استوار باشيد و بر آن باقي بمانيد.

وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ منظور از الكتاب جنس كتابهايي است كه بر پيامبران نازل شده است. نزل و أنزل به صيغه معلوم از باب افعال و تفعيل هر دو قرائت شده است.

بعضي گفته اند: اين آيه خطاب به اهل كتاب است، زيرا آنان به برخي از كتب آسماني و فرستادگان خدا ايمان داشتند و به بعضي ديگر كافر شدند، و معناي آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 677

اين است كه به خدا و رسولش محمّد (ص) و قرآن و هر كتاب كه پيش از آن نازل كرده است ايمان آوريد.

و بعضي گفته اند: اين آيه خطاب به منافقان است و منظور اين است: اي كساني كه از روي نفاق ايمان آورده ايد، مخلصانه ايمان

آوريد.

و علّت اين كه از نزول قرآن تعبير به «نزل» با تشديد شده اين است كه قرآن بر خلاف كتابهاي آسماني پيش از خود، به تدريج و در اوقات معيّن و جداگانه اي در طول بيست سال و اندي نازل شده است.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يعني كسي كه به يكي از اين امور كافي مي باشد فقد ضل گمراه شده است، زيرا كفر به برخي از اينها مانند كفر به همه آنهاست آيا نمي بيني كه چگونه ايمان به همه موارد را بر كفر به آنها مقدّم داشته است؟! إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا در معناي اين عبارت اقوالي است:

1- مقصود يهود است كه به تورات و موسي ايمان آوردند، آن گاه به سبب كفرشان به محمّد (ص) به آن دو كافر شدند.

ثُمَّ آمَنُوا يعني مسيحياني كه به عيسي و انجيل ايمان آوردند، ثم كفروا آن گاه به سبب كفر ورزيدنشان به محمّد (ص) كافر شدند. ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً سپس با كافر شدن به قرآن بر كفر خود افزودند.

2- مقصود گروهي از اهل كتابند كه مي خواستند با اظهار ايمان به قرآن و سپس كفر ورزيدن به آن مسلمانان را دچار شكّ و ترديد كنند، چنان كه در اين آيه ذكر آنان گذشت: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، «طايفه اي از اهل كتاب گفتند در اوّل روز به قرآن ايمان آوريد و در آخر روز كفر بورزيد، شايد مسلمانان تغيير عقيده دهند» (آل عمران/ 72).

3- منظور منافقان هستند كه به پيامبر اكرم (ص) اظهار ايمان مي كردند، آن

گاه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 678

كافر مي شدند سپس ايمان مي آوردند و ديگر بار كفر مي ورزيدند و سرانجام با اصرار بر كفرشان بر آن مي افزودند و در حال كفر مي مردند.

ابن عباس گويد: هر منافقي كه معاصر پيامبر گرامي اسلام (ص) بوده مشمول اين آيه مي شود.

لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا اين جمله نفي مي كند آمرزش و هدايتي را كه لطف خداوند است و لام براي مبالغه در نفي مي باشد.

بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ خداوند به عنوان استهزا و به تمسخر گرفتن منافقان «بشر» را به جاي «أخبر» قرار داده است.

الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ در اعراب اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- منصوب است بنا بر ذم [و در تقدير بودن فعل أذم ].

2- مرفوع و به معناي أريد الذين است، 3- مرفوع است بنا بر اين كه خبر براي مبتداي محذوف و در اصل هم الذين باشد. منافقان كساني بودند كه با كفار اظهار دوستي مي كردند و به آنها تمايل نشان مي دادند.

أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ آيا منافقان با دوست گرفتن كساني كه از مؤمنان نيستند، عزّت و غلبه را نزد آنان مي جويند؟ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ: عزت و غلبه براي خدا و اولياي اوست كه هر كس را بخواهد عزّت مي دهد، چنان كه فرموده است: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است» (منافقون/ 8)

[سوره النساء (4): آيه 140] ... ص: 678

اشاره

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً (140)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 679

ترجمه ... ص: 679

خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما فرستاده كه هنگامي كه بشنويد افرادي آيات خدا را انكار و استهزا مي كنند با آنها ننشينيد تا به سخن دگري بپردازند، زيرا در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود، خداوند منافقان و كافران را همگي در دوزخ جمع مي كند. (140)

تفسير: ... ص: 679

أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ «أن» مخفّف «أن» و معناي جمله أنه إذا سمعتم است. «أن» و ما بعد آن در موضع رفع است، هر گاه «نزل» به صيغه مجهول خوانده شود و نزد كساني كه آن را به صيغه معلوم خوانده اند در محل نصب خواهد بود و منظور از آنچه نازل شده آيه اي است كه در مكّه بر منافقان نازل كرده و فرموده: وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ: «و چون گروهي را ديدي كه براي خورده گيري و طعن زدن در آيات ما گفتگو مي كنند. از آنان دوري گزين تا در سخني ديگر وارد شوند» (انعام/ 68).

و اين بدان سبب بود كه مشركان هنگامي كه درباره قرآن گفتگو مي كردند، آن را به باد استهزا مي گرفتند از اين رو مسلمانان از مجالست با آنان نهي شده بودند، يهود در مدينه همان عمل مشركان را انجام مي دادند، و جمعي از منافقان كه در جلسات آنها مي نشستند از مجالست با يهود نهي شدند. و خطاب به آنان گفته شده است: إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ هر گاه با ايشان مجالست كنيد شما نيز مانند آنان هستيد.

ضمير در فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ به كساني بر مي گردد كه جمله يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها آنان را توصيف مي كند و گويي فرموده: با آنها كه منكر

آيات ما هستند و آن را به باد استهزا مي گيرند ننشينيد.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه مجالست با كفار و مردم فاسق و بدعت گذار، از هر كيشي كه باشند، حرام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 680

[سوره النساء (4): آيات 141 تا 143] ... ص: 680

اشاره

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً (141) إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً (142) مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (143)

ترجمه ... ص: 680

منافقان كساني هستند كه پيوسته انتظار مي كشند و مراقب شما هستند.

اگر فتح و پيروزي از طرف خدا نصيب شما گردد مي گويند آيا ما با شما نبوديم (پس ما نيز سهيم در افتخارات و غنايم هستيم) و اگر بهره اي نصيب كافران گردد مي گويند آيا ما شما را تشويق به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان نمي كرديم؟ (پس با شما سهيم خواهيم بود) خداوند در ميان شما در روز رستاخيز داوري مي كند و هرگز براي كافران نسبت به مؤمنان را تسلّطي قرار نداده است. (141)

منافقان مي خواهند خدا را فريب دهند، در حالي كه او آنها را فريب مي دهد و هنگامي كه به نماز ايستند از روي كسالت مي ايستند در برابر مردم ريا مي كنند و خدا را جز اندكي ياد نمي نمايند (142)

آنها افراد بي هدفي هستند، نه متمايل به اينها هستند و نه به آنها (نه در صف مؤمنان و نه در صف كافران) و هر كس را خداوند گمراه كند راهي براي او نخواهي يافت. (143)

تفسير: ... ص: 680

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بدل از الذين يتخذون، يا صفت براي المنافقين و يا منصوب به فعل مقدّر [أذم ] است و معناي آن اين است: آنان كه انتظار پيروزي يا شكست و نااميدي شما را دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 681

قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ گويند، مگر ما در جنگ با دشمنان پشتيبان و همراه شما نبوديم؟! بنا بر اين ما در غنايم سهيم بدانيد.

قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ منافقان به كفار گويند: آيا ما اسباب غلبه شما را بر مسلمانان فراهم نساختيم؟ و با اين كه توان كشتن شما را داشتيم شما را به حال خود رها نكرديم؟ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

و آيا شما را از خطر مسلمانان باز نداشتيم؟ به طوري كه آسيبي از ناحيه آنان به شما نرسد؟ ما در حمايت و پشتيباني آنها بر ضدّ شما سهل انگاري كرديم و شما را از اسرارشان آگاه ساختيم و خبرهاي آنان را به اطلاع شما رسانديم بنا بر اين حق ما را به رسميّت بشناسيد.

در اين آيه براي بزرگ شمردن مقام مسلمانان و ناچيز دانستن بهره كفّار، از پيروزي مسلمانان به «فتح» و از پيروزي كفّار به «نصيب» تعبير شده است.

فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ اي مؤمنان، خدا در قيامت ميان شما و منافقان به حق حكم خواهد كرد، آن گاه شما را به بهشت و آنان را به دوزخ وارد مي كند.

إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ

يعني منافقان با خدا عمل خدعه كنندگان را انجام مي دهند به اين معنا كه آنان تظاهر به ايمان مي كنند و كفر خود را پنهان مي دارند.

وَ هُوَ خادِعُهُمْ

از باب خادعته فخدعته است يعني خداوند با آنان مانند شخص چيره دست در خدعه رفتار مي كند، چنان كه در دنيا جان و مال آنان را حفظ كرده ولي در آخرت قعر دوزخ را برايشان مهيّا ساخته است.

قامُوا كُسالي

(و چون به نماز برخيزند) با بي حالي نماز مي گزارند، نه از روي شوق و علاقه.

يُراؤُنَ النَّاسَ

آنان در نمازشان قصد ريا و خودنمايي مي كنند، وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا

و نماز نمي خوانند مگر اندكي، زيرا آنان دور از چشم مردم هرگز نماز را به پا نمي دارند و آشكارا نيز بندرت نماز مي گزارند. و يا منظور اين است كه آنان جز بندرت خدا را حمد و تسبيح نمي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 682

«يُراؤُنَ»

از مصدر ثلاثي «رؤية» و از

باب مفاعله است و گويي شخص رياكار عمل خود را در معرض ديد مردم قرار مي دهد و آنها نيك شمردن عملش را به او مي نمايانند، و جايز است «يراءون» از باب تفعيل باشد، چنان كه گفته شده نعمه و ناعمه و در قرائتهاي غير مشهور يرءون مانند يرعون به تشديد قرائت شده است، و در اين صورت به معناي يبصّرون الناس اعمالهم مي باشد، يعني مردم را وادار مي كنند كه اعمال آنها را ببينند.

مُذَبْذَبِينَ يا مانند و لا يذكرون حال است از واو يراءون، يعني منافقان در برابر مردم ريا مي كنند در حالي كه به ياد خدا نيستند و ميان كفر و ايمان در تزلزل مي باشند، و يا منصوب است بنا بر ذمّ، يعني شيطان آنان را ميان كفر و ايمان در حركت دارد و آنها ميان آن دو مردّد و سرگردانند و «مذبذب» در حقيقت كسي است كه از هر دو طرف طرد و رانده مي شود و به يك حال ثابت نمي ماند چنان كه گفته شده: فلان يرمي به الرجوان يعني فلاني بر لبه چاه قرار گرفته، كنايه از اين كه در معرض هلاكت و نابودي است.

طبق قرائت ابن عبّاس كه مذبذبين به كسر ذال (و صيغه اسم فاعل) قرائت كرده معنايش اين است كه منافقان دلها يا آيين و يا رأيشان را در سرگرداني قرار مي دهند.

ذلِكَ اشاره است به كفر و ايمان، يعني نه منسوب به اين گروهند كه از مؤمنان باشند، و نه منسوب به آن گروهند تا از كافران باشند.

[سوره النساء (4): آيات 144 تا 146] ... ص: 682

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً (144) إِنَّ الْمُنافِقِينَ

فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً (145) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً (146)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 683

ترجمه ... ص: 683

اي كساني كه ايمان آورده ايد كافران را به جاي مؤمنان وليّ و تكيه گاه خود قرار ندهيد. آيا مي خواهيد (با اين عمل) دليل آشكاري بر ضرر خود در پيشگاه خدا قرار دهيد؟! (144)

(زيرا) منافقان در پايين ترين مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت (بنا بر اين از طرح دوستي با دشمنان خدا كه نشانه نفاق است بپرهيزيد) (145)

مگر آنها كه توبه كنند و جبران و اصلاح نمايند و به (دامن لطف) خدا چنگ زنند و دين خود را براي خدا خالص كنند آنها با مؤمنان خواهند بود و خداوند به افراد با ايمان پاداش عظيمي خواهد داد. (146)

تفسير: ... ص: 683

اي مؤمنان، خود را شبيه منافقان نسازيد و در دوست گرفتن كافران مانند آنان نباشيد أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ آيا مي خواهيد براي خداوند متعال بر خودتان حجّتي آشكار قرار دهيد، يعني دوستي با كافران دليل روشني بر نفاق است.

الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ طبقه اي كه در قعر جهنّم است و دوزخ هفت طبقه دارد، «الدرك» به سكون راء نيز قرائت شده است.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا مگر آنان كه از نفاق، توبه كنند و نيّتهاي خود را اصلاح نمايند وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ و به خدا اعتماد جويند، آن گونه كه مؤمنان مخلص اعتماد مي جويند. وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ و دين خود را براي خدا خالص گردانند و به اطاعت خويش جز رضاي او را طلب نكنند.

فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ يعني آنان ياور مؤمنان و در دنيا و آخرت دوست آنهايند.

وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً و خدا به مؤمنان پاداش عظيم خواهد داد و اينان در آن پاداش شريك خواهند بود. كلمه «سوف» براي وعده

و تطميع به كار مي رود و در مورد خداوند حتمي و لازم است، زيرا او كريمترين كريمان است و وعده كريم، قطعي است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 684

[سوره النساء (4): آيه 147] ... ص: 684

اشاره

ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً (147)

ترجمه ... ص: 684

خدا چه نيازي به مجازات شما دارد اگر شكرگزاري كنيد (و نعمتها را به جا مصرف نماييد) و ايمان آوريد، خدا شكرگزار و آگاه است (اعمال و نيات آنها را مي داند و به آنچه نيك است پاداش نيك مي دهد). (147)

تفسير: ... ص: 684

ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ خدا با عذاب كردن شما چه مي كند؟ آيا مي خواهد خشم خود را با آن فرو نشاند يا هدف او اين است كه نفعي را به دست آورد و يا ضرري را از خويش دور كند؟ البته چنين نيست، زيرا او بي نيازي است كه هيچ يك از اين امور بر او روا نمي باشد.

إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ اگر سپاسگزار نعمت خدا باشيد و به او ايمان آوريد استحقاق عذاب را از خود دور كرده ايد.

وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً خداوند به اعمال اندك شما پاداش مي دهد و به پاداشي كه مردم در برابر انجام طاعات خود استحقاق دارند آگاه است.

جلد دوم

[ادامه سوره نساء] ..... ص : 5

اشاره

جزء ششم از سوره نساء آيه 148 تا سوره مائده آيه 81

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 7

[سوره النساء (4): آيات 148 تا 149] ..... ص : 7

اشاره

لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً (148) إِنْ تُبْدُوا خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً (149)

ترجمه: ..... ص : 7

خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بديها را اظهار كند مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و داناست. (148)

(اما) اگر نيكيها را آشكار يا مخفى سازيد و يا از بديها گذشت نماييد (مجاز خواهيد بود) خداوند بخشنده و تواناست (و با اين كه قادر بر انتقام است عفو و گذشت مى كند). (149)

تفسير: ..... ص : 7

إِلَّا مَنْ ظُلِمَ تقديرش الا جهر من ظلم است، بدگويى آشكار مظلوم از ظالم از بدگويى آشكارى كه خداوند آن را دوست ندارد استثنا شده است و در معناى بدگويى مظلوم از ظالم دو قول است:

1- نفرين مظلوم بر ظالم و بدگويى از او.

2- پاسخ دادن به دشنام دشنام دهنده به قصد انتقام گرفتن از او.

سپس خداى سبحان مردم را تشويق به عفو و بخشش و نهى از بدگويى آشكار از يكديگر- هر چند به خاطر انتقام گرفتن باشد- كرده، تا آنان را به عملى كه نزد او بهتر و محبوبتر است تشويق كند و بدين منظور آشكار ساختن خير و پنهان ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 8

داشتن آن را به عنوان عامل عفو و گذشت ذكر كرده است. آن گاه براى توجه دادن به اين كه عفو در پيشگاه خدا از منزلت خاصّى برخوردار است، كلمه تعفوا را بر آن دو (آشكار ساختن و پنهان كردن) عطف گرفته است و دليل بر اين مطلب جمله فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً است يعنى خداوند با اين كه قدرت بر انتقام گرفتن دارد عفو مى كند، پس بر شماست كه به اين سنّت الهى اقتدا كنيد.

[سوره النساء (4): آيات 150 تا 152] ..... ص : 8

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً (150) أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (151) وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (152)

ترجمه: ..... ص : 8

كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى كنند و مى خواهند در ميان آنها تبعيض قايل شوند، و مى گويند به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى كنيم و مى خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند (150)

آنها كافران حقيقى اند براى كافران مجازات توهين آميزى فراهم ساخته ايم. (151)

(ولى) كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان آورده و ميان احدى از آنها فرق نمى گذارند پاداش آنها را خواهيم داد. خداوند آمرزنده و مهربان است. (152)

تفسير: ..... ص : 8

اين آيات آنان را كه به خدا ايمان آورده و به پيامبرانش كافر شده اند يا به خدا ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 9

ايمان داشته ولى برخى از فرستادگان او را انكار كرده اند، از كسانى قرار داده كه به خدا و تمام پيامبران او كافرند و معناى اين كه آنان ميان كفر و ايمان راهى را برگزينند اين است كه مى خواهند راه وسط را انتخاب كنند در حالى كه بين كفر و ايمان حد وسطى وجود ندارد، از اين رو خداوند فرموده: أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا يعنى آنان در كفر خويش كامل هستند.

«حقا» تأكيدى براى مضمون جمله يا صفت براى مصدر الكافرين است و تقدير آيه: كفرا حقا لا شك فيه است.

داخل شدن «بين» بر «احد» جايز است، زيرا كلمه احد عام است و بر مفرد مذكر و مؤنث و تثنيه و جمع آن دو اطلاق مى شود چنان كه مى گويى: ما رأيت أحدا و مقصود تو عموم افراد است و معناى آيه اين است كه مؤمنان حقيقى ميان دو فرد از پيامبران يا ميان جمعى از آنها فرق نمى گذارند.

سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ معنايش اين است كه پاداش آنان گر چه به

تأخير افتد به آنها داده خواهد شد. و مقصود مورد تأكيد قرار دادن وعده پاداش است نه متأخّر بودن آن.

[سوره النساء (4): آيات 153 تا 154] ..... ص : 9

اشاره

يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً (153) وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 10

ترجمه: ..... ص : 10

اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كتابى از آسمان به يكباره بر آنها نازل كنى (در حالى كه اين بهانه اى بيش نيست) آنها از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا به ما نشان بده و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرا گرفت، سپس گوساله (سامرى) را پس از آن همه دلايل روشن كه براى آنها آمد (به خدايى) انتخاب كردند ولى ما آنها را عفو كرديم و به موسى برترى آشكارى داديم. (153)

و كوه طور را بر فراز آنها برافراشتيم و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم (به عنوان توبه) از در (بيت المقدّس) با خضوع درآييد و (نيز) به آنها گفتيم روز شنبه تعدّى نكنيد (و دست از كار بكشيد) و از آنها (در برابر همه اينها) پيمان محكمى گرفتيم. (154)

تفسير: ..... ص : 10
[شأن نزول ] ..... ص : 10

روايت شده كه كعب بن اشرف و جماعتى از يهود نزد پيامبر (ص) آمدند و گفتند: اگر تو فرستاده خدايى به يكباره كتابى از آسمان براى ما بياور، همان طور كه موسى تورات را به يكباره آورد، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

گفته اند: يهود كتابى درخواست كردند كه هنگام نزول آن را مشاهده نمايند و البته چنين پيشنهادى از روى عناد و سركشى آنان بود. حسن گويد: اگر آنها براى روشن ساختن، حق اين درخواست را مى كردند، خداوند خواسته آنان را عطا مى كرد و همين براى رشد و پرورش آنها كافى بود.

فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى جواب براى شرط مقدّر است و معنايش اين است كه اى پيامبر اگر سؤال ايشان بر تو دشوار و گران آيد، فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى

أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ يهود از موسى سؤالات بزرگترى كرده بودند، سؤالى كه توسّط پدران يهود مطرح شده بود به خود آنان نسبت داده شده است، زيرا اينان به سؤال آنها راضى بودند.

«جهرة» آشكارا، و معناى أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ اين است كه گفتند: اى موسى خدا را به ما بنمايان تا ما آشكارا او را ببينيم و به خاطر ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 11

ستمشان يعنى درخواست رويت خداوند، صاعقه آنان را گرفت.

وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً ما به موسى قدرت آشكارى داديم تا بر آنها استيلا يافت آن گاه كه به آنان دستور داد يكديگر را به قتل برسانند تا اين كه توبه ايشان پذيرفته شود و آنان فرمان او را اطاعت كردند.

بِمِيثاقِهِمْ به سبب پيمانى كه با خداوند (در عمل به تورات بسته بودند) تا بترسند و آن را نشكنند و در حالى كه كوه بالاى سرشان قرار داشت به آنان گفتيم:

ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ ... لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً به آنان گفتيم سجده كنان از آن در وارد شويد، و در روز شنبه به آنچه بر شما حرام شده تجاوز نكنيد و از آنها عهد و پيمان محكمى گرفتيم كه به اوامر و نواهى خداوند گردن نهند ولى سپس آن پيمان را نقض كردند.

لا تعدوا به تشديد دال و سكون عين نيز قرائت شده «1» و در اصل لا تعتدوا بوده، و تاء در دال ادغام گرديده و در حرف ساكن يك جا جمع شده است چنان كه در أصيم و دويبة جمع شده است.

[سوره النساء (4): آيات 155 تا 158] ..... ص : 11

اشاره

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ

حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155) وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً (156) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (158)

__________________________________________________

1- اين قرائت ضعيف است، زيرا دو حرف ساكن در يك جا جمع شده اند و حرف دوّم حرف مد نيست (إملاء ما من به الرحمن، جز اوّل، ص 200).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 12

ترجمه: ..... ص : 12

آنها به خاطر اين كه پيمانشان را شكستند و آيات خدا را انكار كردند و پيامبران را بناحق كشتند و به خاطر اين كه (از روى استهزا) مى گفتند بر دلهاى ما پرده افكنده شده (و سخنان پيامبران را درك نمى كنيم مطرود درگاه خدا شدند) آرى خداوند به علّت كفرشان بر دلهاى آنها مهر زده و لذا جز عدّه كمى ايمان نمى آورند (155)

و (نيز) به خاطر كفرشان و تهمت بزرگى كه بر مريم زدند (156)

و گفتارشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه نه او را كشتند و نه بدار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى كنند و قطعا او را نكشتند (157)

بلكه خدا او را به سوى خود برد و خداوند توانا و حكيم است.

(158)

تفسير: ..... ص : 12

فَبِما نَقْضِهِمْ يعنى فبنقضهم «ما» زايد و براى تأكيد است و «باء» به فعلى محذوف تعلق دارد، و معناى آيه اين است كه ما به خاطر پيمان شكنى ايشان و انكار آيات خدا و كشتن پيامبران و گفتارشان، اين گونه با آنان رفتار كرديم. و مى توان گفت «باء» متعلّق است به جمله حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ در آيه 160 همين سوره، بنا بر اين كه جمله فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا در همان آيه بدل از فَبِما نَقْضِهِمْ، باشد.

وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ گفتند: دلهاى ما مهر شده و چيزى از موعظه و ياد خدا در آنها اثر نمى كند، و خداوند در پاسخ آنان فرموده: بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ بلكه خداوند دلهاى آنان را به سبب كفرشان پست و زبون گردانيده و از الطاف خويش بازداشته، مانند دلهايى شده كه بر آنها مهر زده شده است.

وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً مى توان گفت اين جمله عطف

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 13

است بر كلمه بكفرهم در آيه قبل ولى بهتر است عطف بر فبما نقضهم باشد و جمله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ بر سبيل استطراد تابع جمله وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ است.

منظور از بهتان عظيم نسبت دادن بى عفّتى به مريم است. و روايت شده كه جمعى از يهود به عيسى (ع) و مادرش مريم دشنام دادند، عيسى (ع) كه سخن آنان را شنيد گفت: خدايا تويى پروردگار من، و مرا با كلام خود آفريدى خدايا كسانى را كه به من و مادرم ناسزا گفتند لعنت كن. خداوند دعاى عيسى را اجابت كرد و آنها را به شكل خوك و ميمون در آورد. آن گاه يهود

براى كشتن عيسى همدست شدند ولى خدا به عيسى (ع) خبر داد كه او را به آسمان بالا مى برد و از معاشرت با يهود دور مى سازد. عيسى (ع) به يارانش گفت: چه كسى از شما مايل است شبيه من گشته و به قتل برسد و به دار آويخته شود تا منزلت او در بهشت با من يكسان باشد؟ جوانى از ميان آنان پاسخ داد: من اى پيامبر خدا، آن گاه خداوند او را شبيه عيسى (ع) قرار داد و او كشته و به دار آويخته شد و يهوديان گمان مى كردند او حضرت عيسى (ع) است.

وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ «شبه» يا به جار و مجرور اسناد داده شده است چنان كه مى گويى: خيل إليه يعنى به او گمان برده شد. و گويى گفته شده: و لكن وقع لهم التشبيه، يا به ضمير مقتولى كه جمله إنا قتلنا بر آن دلالت مى كند اسناد داده شده است، و گويى گفته شده و لكن شبه لهم من قتلوه.

وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ جماعتى كه درباره عيسى اختلاف كردند كه آيا او كشته شده است يا نه؟ و يا اين كه آيا او خداست يا پسر خدا؟

لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ درباره عيسى دچار شك شدند، ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ و يقين به كشته شدن او نداشتند و تنها گمان مى كردند او را كشته اند. إلا اتباع الظن استثناى منقطع است، زيرا پيروى از گمان از جنس يقين نيست، يعنى لكن آنها از گمان خود پيروى مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 14

وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً به يقين آنها عيسى (ع) را نكشتند، يا چنان كه در

گفتارشان ادّعا مى كنند و مى گويند ما مسيح را به قتل رسانديم، يقين ندارند كه او را كشته اند، و گفته اند: اين جمله از قبيل گفته عرب است كه مى گويد: قتلت الشي ء علما يعنى به يقين آن موجود را به قتل رساندم.

[سوره النساء (4): آيات 159 تا 161] ..... ص : 14

اشاره

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً (159) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً (160) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً (161)

ترجمه: ..... ص : 14

و هيچ يك از اهل كتاب نيست، مگر اين كه به او قبل از مرگش ايمان مى آورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود (159)

به خاطر ظلمى كه از يهود صادر شد و (نيز) به خاطر جلوگيرى كردن بسيار از راه خدا قسمتى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود تحريم كرديم (160)

و (همچنين) به خاطر رباخوارى در حالى كه از آن نهى شده بودند و خوردن اموال مردم به باطل، و براى كافران آنها عذاب دردناكى آماده كرده ايم. (161)

تفسير: ..... ص : 14

لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ جمله قسم و صفت براى موصوف محذوف است و تقدير آيه اين است: و إن من أهل الكتاب أحد إلا ليؤمنن به و نظير اين آيه است آيات: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ «هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را در بندگى حق مقامى معيّن است» (صافات/ 164)، إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها «و هيچ يك از شما- نوع بشر- باقى نماند جز آن كه به دوزخ وارد شود» (مريم/ 71).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 15

و معناى آيه اين است كه هيچ يك از يهود و نصارى نيست، جز آن كه پيش از مرگ خود به عيسى و اين كه او بنده خدا و فرستاده اوست ايمان خواهد آورد و در آن هنگام ايمان آنها سودى به حالشان ندارد، زيرا زمان تكليف سپرى شده و مرگ آنان حتمى است. درباره ضمير «به» اقوالى است:

1- هر دو ضمير در «به و ... موته» به حضرت مسيح برمى گردد يعنى هيچ يك از يهوديان و مسيحيان نيست جز اين كه قبل از مرگ عيسى (ع) به او

ايمان مى آورد.

اينان آن دسته از اهل كتابند كه در زمان فرود آمدن عيسى (ع) به زمين زندگى مى كنند. مسيح در آخر الزمان از آسمان فرود مى آيد و پشت سر مهدى آل محمّد (ص) نماز مى گزارد و همه ملل جهان به او ايمان خواهند آورد و در آن هنگام به قدرى امنيّت برقرار مى شود كه گرگ و گوسفند و شير و گاو با هم بچرند.

2- ضمير «به» به خداوند متعال برمى گردد.

3- به حضرت محمّد (ص) بر مى گردد.

و از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه فرموده اند:

بر روح انسان حرام است كه از جسدش مفارقت كند تا اين كه محمّد (ص) و على (ع) را ببيند و از ديدن آنها مسرور يا اندوهگين شود.

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا يعنى با چه ظلم بزرگى! و مقصود اين است كه ما چيزهاى پاكيزه را بر يهود حرام نكرديم مگر به خاطر ظلم بزرگى كه مرتكب شدند و منظور كفر و گناهان بزرگ و هلاك كننده اى است كه براى آنها فراهم شده بود و چيزهاى پاكيزه اى كه به كيفر ظلمشان بر آنان حرام گشت، در اين آيه ذكر شده است: وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «و بر جهودان هر حيوان ناخن دار- مانند طيور و غيره- و از جنس گاو و گوسفند نيز پيه را حرام كرديم، مگر آنچه در پشت آنهاست يا به بعض روده ها يا به استخوانها آميخته است و آنها چون ستم كردند ما بدين حكم آنها

را مجازات كرديم و البته همه (وعده ها و) سخنان ما راست خواهد بود» (انعام/ 146)، يهوديان هر گاه گناهى را مرتكب مى شدند، برخى از چيزهاى پاكيزه و حلال بر آنان حرام مى شد.

وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً و به خاطر اين كه مردم بسيارى را از راه خدا منع مى كنند، يا مقصود اين است كه به خاطر جلوگيرى زياد آنان از راه خدا.

وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ و خوردن رشوه هايى كه در وقت تحريف كتاب از مردم عوام مى گرفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 16

[سوره النساء (4): آيه 162] ..... ص : 16

اشاره

لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً (162)

ترجمه: ..... ص : 16

ولى آن دسته از آنها كه راسخ در علمند و آنها كه ايمان دارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان مى آورند و آنها كه نماز را برپا مى دارند و آنان كه زكات مى دهند و آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده اند بزودى به همه آنان پاداش عظيمى خواهيم داد. (162)

تفسير: ..... ص : 16

الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ آن عدّه از دانشمندان يهود مانند عبد اللَّه بن سلام و امثال او كه در دانش خويش استوارند و تورات را به طور كامل بررسى كرده و بدان ايمان آورده اند. وَ الْمُؤْمِنُونَ و مؤمنان از مهاجر و انصار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 17

وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ نصب اين جمله بنا بر مدح و براى بيان فضيلت نماز است و گفته اند: عطف بر بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ است يعنى دانشمندان يهود و اهل ايمان به قرآن و كتب آسمانى ديگر و پيامبران كه برپا دارنده نماز بوده اند ايمان دارند.

[سوره النساء (4): آيات 163 تا 165] ..... ص : 17

اشاره

إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً (164) رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (165)

ترجمه: ..... ص : 17

ما به تو وحى فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم (و نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بنى اسرائيل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم و به داود زبور داديم (163)

و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را بيان نكرده ايم، و خداوند با موسى سخن گفت (164)

پيامبرانى كه بشارت دهنده بودند، تا براى مردم بعد از اين پيامبران بر خدا حجّتى باقى نماند (و بر همه اتمام حجّت شود) و خداوند توانا و حكيم است. (165)

تفسير: ..... ص : 17

اين آيات پاسخ درخواست اهل كتاب از رسول خدا (ص) است مبنى بر اين كه كتابى از آسمان بر ايشان نازل گرداند و نيز استدلالى بر ردّ آنهاست به اين كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 18

مبعوث كردن پيامبر اسلام مانند پيامبرانى است كه پيش از او مبعوث شده اند و چنان كه معجزاتى به دست آنها آشكار مى شد، به دست او نيز ظاهر گشته است.

زَبُوراً، به ضم زاء جمع زبر نيز قرائت شده است و آن كتاب داود مى باشد.

رُسُلًا منصوب است به فعل مقدر أرسلنا كه به معناى اوحينا إليك است.

قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ و پيامبران ديگر كه قبلا سرگذشت آنان را در مكه، طى سوره انعام و سوره هاى ديگر براى تو بازگو كرديم و شأن و اخبار آنها را به تو اطلاع داديم.

وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ اين عبارت دلالت دارد بر اين كه: خداى سبحان پيامبران بسيارى فرستاده كه در قرآن نامى از آنان برده نشده است.

وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً خداوند، بدون واسطه با موسى سخن گفت تا بدين

وسيله امر خود را بر او آشكار سازد.

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ رسلا بنا بر مدح منصوب شده است، و مى توان گفت كلمه «رسلا» بنا بر اين كه تكرار شده منصوب است.

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ تا پس از آمدن پيامبران مردم را بر خدا عذر و بهانه اى نباشد، زيرا فرستادن پيامبران بهانه را از بين مى برد و حجّت را بر مردم تمام مى كند تا آنها نگويند: چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما را به راه آورد و متوجّه اتمام حجّت خداوند نمايد و در نتيجه ما را از خواب غفلت بيدار كند.

[سوره النساء (4): آيات 166 تا 169] ..... ص : 18

اشاره

لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً (166) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً (167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً (168) إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (169)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 19

ترجمه: ..... ص : 19

ولى خداوند گواهى مى دهد به آنچه بر تو نازل كرده، كه از روى علمش نازل كرده است، و فرشتگان (نيز) گواهى مى دهند، گرچه گواهى خدا كافى است (166)

كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند. (167)

كسانى كه كافر شدند و ستم (به خود و ديگران) كردند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راهى هدايت نخواهد كرد (168)

مگر به سوى راه دوزخ! كه جاودانه در آن خواهند ماند و اين كار براى خدا آسان است. (169)

تفسير: ..... ص : 19

چون يهود از پيامبر اسلام (ص) درخواست كردند كتابى از آسمان بر آنها نازل كند و خداى سبحان با جمله إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ بر رد آنان استدلال كرد، فرموده است: لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ به اين معنا كه آنان به نبوت تو گواهى نمى دهند، ولى خداوند گواهى مى دهد.

و گفته اند: چون إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ نازل شد يهود به پيامبر (ص) گفتند ما به رسالت تو شهادت نمى دهيم، آن گاه آيه نازل شد كه: لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ و معناى شهادت دادن خدا به آنچه بر پيامبر نازل شده، اين است كه صحت ادّعاى او را با معجزاتش اثبات مى كند، چنان كه هر ادّعايى با اقامه ادله و براهين ثابت مى شود.

مقصود از شهادت فرشتگان اين است كه آنها به حقّانيّت و راستگو بودن پيامبر (ص) گواهى مى دهند. و معناى أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ اين است كه خداوند قرآن را بر تو نازل كرد در حالى كه با علم خاص خود آميخته و جز او كسى آن را نمى داند، و آن دانش ويژه عبارت است از تأليف كردن قرآن با شيوه و نظمى

كه هر شخص بليغى را [از آوردن نظير آن ] ناتوان ساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 20

و گفته اند: خداوند قرآن را بر تو نازل كرد و علم داشت كه تو شايسته اى كه بر تو نازل شود و تبليغ كننده آن باشى.

وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً و گواهى خداوند [براى اثبات اين حقيقت ] كافى است اگر چه ديگران گواهى ندهند.

كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا آنان كه رسالت آسمانى محمّد (ص) را انكار كردند ميان كفر و ظلم جمع كرده اند، يا برخى از آنان كافر و برخى ظالمند.

وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً و لطف خداوند شامل حالشان نمى شود و آنها راه جهنّم را مى پيمايند، يا مقصود اين است كه روز قيامت جز به راه جهنّم هدايتشان نمى كند.

[سوره النساء (4): آيات 170 تا 171] ..... ص : 20

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (170) يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)

ترجمه: ..... ص : 20

اى مردم! پيامبرى «كه انتظارش را مى كشيديد» با (برنامه) حق از طرف پروردگارتان آمد به او ايمان بياوريد كه به سود شماست و اگر كافر شويد (به خدا زيانى نمى رسد، زيرا) براى خداست، آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند دانا و حكيم است (170) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 21

اى اهل كتاب در دين غلوّ (و زياده روى) نكنيد و درباره خدا غير از حق نگوييد.

مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مريم القا نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود، بنا بر اين ايمان به خدا و پيامبران او بياوريد و نگوييد (خداوند) سه گانه است (از اين سخن) خوددارى كنيد كه به سود شما نيست. خدا تنها معبود يگانه است، او منزّه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و براى تدبير و سرپرستى آنها خداوند كافى است. (171)

تفسير: ..... ص : 21

فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ و نظير اين است انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ و نصب خيرا به فعل مقدّر است و چون خداوند متعال افراد را به ايمان و خوددارى از تثليث و سه گانه پرستى دعوت نمود، دانسته شد كه آنان را به امرى وادار خواهد كرد از اين رو فرمود: خَيْراً لَكُمْ يعنى كارى را قصد كنيد كه براى شما بهتر است يا مقصود اين است كه كارى را انجام دهيد كه از كفر و تثليث براى شما بهتر است يعنى اگر ايمان آورده و موحّد باشيد برايتان بهتر است از آنچه به آن اعتقاد داريد.

لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ اى اهل كتاب در دين

خود افراط نكنيد، يهود درباره عيسى مسيح (ع) غلو كردند تا جايى كه گفتند: او حرامزاده است و مسيحيان نيز درباره عيسى غلو كردند تا آنجا كه او را خدا دانستند.

وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ جز سخن حق را به خدا نسبت ندهيد، و حق اين است كه او را از داشتن شريك و فرزند منزّه بدانيد.

وَ كَلِمَتُهُ به عيسى (كلمة اللَّه) و (كلمة منه) گفته شده زيرا او با كلمه «كن» كه از مصدر جلال خداوندى و به امر او صدور يافت به زيور هستى آراسته شد نه به واسطه نطفه و داشتن پدر و از اين رو به عيسى (روح اللَّه) و (روح منه) گفته شده ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 22

است كه او موجودى صاحب روح است كه از جزء صاحب روح به وجود نيامده و از موجود زنده مانند نطفه پديد نيامده، بلكه كاملا به امر خدا و از جانب او آفريده شده است.

أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ آن كلمه را خدا به مريم رساند و در رحم او به وجود آورد.

ثلاثة خبر براى مبتداى محذوف است، پس اگر گفته مسيحيان كه خدا يك حقيقت داراى سه عنصر [پدر، پسر و روح القدس ] است صحيح باشد تقدير آن اللَّه ثلاثة، (خدا سه عنصر است) و در غير اين صورت تقديرش «الالهة ثلاثة» (خدايان سه هستند) مى باشد، كه همان شرك است.

سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ يعنى خدا را منزّه مى دانم از اين كه وى را فرزندى باشد.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ بيان منزّه بودن خداوند است از آنچه به او نسبت داده شده است يعنى آنچه در آسمانها و

زمين است مخلوق و مملوك خداست، پس چگونه برخى از مخلوقها و مملوكهاى خداوند جزئى از او خواهند بود! وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا و وكالت خداوند كافى است كه مردم كارهاى خود را به او واگذارند، او بى نياز از مردم است ولى آنها به او نيازمندند.

[سوره النساء (4): آيات 172 تا 173] ..... ص : 22

اشاره

لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً (172) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (173)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 23

ترجمه: ..... ص : 23

هرگز مسيح از اين استنكاف نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين استنكاف داشتند) و آنها كه از عبوديت و بندگى او استنكاف ورزند و تكبر كنند به زودى همه آنها را به سوى خود محشور خواهد كرد (و در رستاخيز بر مى انگيزد) (172)

اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداش آنها را به طور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود، و امّا آنها را كه استنكاف كردند و تكبّر ورزيدند، مجازات دردناكى خواهد كرد و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت. (173)

تفسير: ..... ص : 23

لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ مسيح هرگز عار ندارد از اين كه بنده خدا باشد و هيچگاه عزّت بندگى او را از دست نمى دهد. اصل كلمه استنكاف از نكفت الدمع است و آن هنگامى گفته مى شود كه شخص اشك خويش را با انگشتان دست از گونه اش بر طرف سازد.

لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ

اين جمله عطف بر المسيح است يعنى هيچ يك از فرشتگان مقرّب ابا ندارند از اين كه بنده خدا باشند. و يا تقدير آيه اين است: و لا الملائكة المقربون يأنفون من أن يكونوا عبادا للَّه و چون عبدا للَّه دلالت بر آن داشته براى رعايت اختصار حذف شده است.

مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً

آنان كه از عبادت خداوند خوددارى كرده به طاعتش معتقد نباشند بزودى همه آنها را يعنى آنان كه از عبادتش استنكاف و تكبر كنند و نيز معترفين به عبوديّت را در محل پاداش و كيفرشان گرد مى آورد، و همگان را بر طبق احوالشان جزا

مى دهد. آيه ديگر، معناى آن روشن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 24

[سوره النساء (4): آيات 174 تا 175] ..... ص : 24

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً (174) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً (175)

ترجمه: ..... ص : 24

اى مردم! دليل آشكارى از طرف پروردگارتان براى شما آمد و نور واضحى به سوى شما فرستاديم (174)

اما آنها كه ايمان به خدا آوردند و به آن (كتاب آسمانى) چنگ زدند بزودى همه را در رحمت و فضل خود وارد خواهد ساخت و در راه راستى به سوى خودش هدايت مى كند. (175)

تفسير: ..... ص : 24

منظور از «برهان» و «نور مبين» قرآن است و يا مقصود از «برهان» دين حق يا رسول خدا (ص) است و منظور از «نور مبين» قرآن مى باشد كه از معجزات آشكار آن حضرت است.

فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ آنان كه به خدا ايمان دارند و به نورى كه بر پيامبرش نازل شده تمسك جويند، خداوند آنان را در رحمت و فضل خود يعنى پاداشى كه مستحق آن باشند و تفضل خويش، وارد خواهد كرد.

وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً و به آنان توفيق مى دهد تا به آنچه خداوند به اولياى خود تفضل كرده برسند و راه برگزيدگان خدا را كه به آنها نعمت داده بپيمايند و از دين آنان يعنى همان راه راستى كه خداوند براى بندگانش برگزيده و آن را راه تكامل آنان قرار داده، پيروى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 25

[سوره النساء (4): آيه 176] ..... ص : 25

اشاره

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (176)

ترجمه: ..... ص : 25

از تو (درباره ارث خواهران و برادران) سؤال مى كنند بگو خداوند حكم كلاله (خواهر و برادر) را براى شما بيان مى كند: اگر مردى از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و براى او خواهرى باشد، نصف اموالى را كه به جا گذاشته از او (به ارث) مى برد و (اگر خواهرى از دنيا برود و وارث او يك برادر باشد) تمام مال را از آن خواهر به ارث مى برد، در صورتى كه (شخص متوفى) فرزند نداشته باشد، و اگر دو خواهر (از متوفى) باقى بماند دو ثلث اموال را سهم مى برند و اگر برادر و خواهر با هم باشند (تمام اموال را ميان خود تقسيم مى كنند به اين ترتيب كه) براى هر مذكّر دو برابر سهم مؤنّث خواهد بود- خداوند (احكام خود را) براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و خداوند بر همه چيز داناست. (176)

تفسير: ..... ص : 25

برخى گفته اند اين آخرين آيه اى است كه درباره احكام اسلام بر پيامبر (ص) نازل شده و مفسّران در شأن نزول آن از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل كرده اند كه گفت: من بيمار بودم و رسول خدا (ص) به عيادت من آمد. من كه در انديشه مرگ بودم به پيامبر (ص) عرض كردم من خواهرانى دارم در مورد اموالم چگونه وصيّت كنم؟ اين آيه نازل شد و ميراث آنها را معين كرد.

إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ «امرء» مرفوع است به فعل مقدّرى كه فعل ظاهر آن را

تفسير ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 26

مى كند و جمله لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ در محلّ نصب است بنا بر حال بودن يعنى اگر شخص بميرد و داراى فرزند نباشد. وَ لَهُ أُخْتٌ و اين ميّت

كه داراى فرزند- و والدين نيست- خواهرى دارد اعمّ از پدرى و مادرى يا پدرى- فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ خواهر را از تركه ميّت 1/ 2 است.

وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ يعنى هر گاه ميّت، زنى باشد كه داراى فرزند و والدين نيست و برادرى (از پدر و مادر يا پدر) دارد همه مال براى برادر اوست. شرط نداشتن پدر را رسول خدا (ص) بيان كرده است و اين شرط اجماعى است.

فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ در اصل چنين بوده: فإن كان من يرث بالأخوة اثنتين. اگر كسانى كه از طريق برادر و خواهرى ارث مى برند دو خواهر باشند فلهما الثلثان مما ترك براى آن دو خواهر 2/ 3 مال است.

وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً و اگر آنان كه از ميّت ارث مى برند، خواهر و برادر باشند فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ سهم برادر دو برابر سهم خواهر است. منظور از «إخوة» برادران و خواهرانند و از باب تغليب بالفظ مذكّر آمده است و دليل اين كه در مورد دو خواهر «إن كانتا» و در مورد خواهران و برادران «إن كانوا» آورده به اين مناسبت است كه خبر كانتا تثنيه و خبر كانوا جمع مى باشد، مانند من كانت امك كه ضمير راجع به «من» به خاطر مؤنث بودن خبر (ام) مؤنث آورده است.

أَنْ تَضِلُّوا مفعول له و به معناى كراهة أن تضلوا است يعنى خداوند همه احكام دينتان را براى شما بيان مى كند تا اين كه گمراه نشويد.

وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ خداوند به تمام امورى كه مربوط به معاش و معاد شما مى شود، داناست و بر طبق آنچه حكمت و مصلحتش ايجاب

كند به شما جزا خواهد داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 27

سوره مائده ..... ص : 27

اشاره

اين سوره مدنى است و عدد آيات آن در مكتب كوفى 120 و در مكتب بصرى 123 آيه است. بصريون نخستين آيه سوره را تا بِالْعُقُودِ و آيه 15 را تا وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ و آيه 23 را تا فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ يك آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 27

در روايتى از ابىّ بن كعب نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود: هر كس سوره مائده را بخواند به عدد هر يهودى و مسيحى كه در روى زمين است ده حسنه به او داده مى شود و ده گناه از او محو و ده درجه بر درجات او افزوده مى شود. «1»

ابو الجارود از امام باقر (ع) روايت كرده كه هر كس سوره مائده را در روزهاى پنجشنبه بخواند، ايمان خود را به ظلم نمى آميزد و هرگز به خدا شرك نمى آورد. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة المائدة أعطى من الأجر بعدد كل يهودىّ و نصرانىّ يتنفّس فى دار الدنيا عشر حسنات و محى عنه عشر سيّئات و رفع له عشر درجات.

2-

أبو الجارود عن الباقر (ع): من قرأ سورة المائدة فى كلّ يوم خميس لم يلبس إيمانه بظلم و لا يشرك أبدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 28

[سوره المائدة (5): آيه 1] ..... ص : 28

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ (1)

ترجمه: ..... ص : 28

به نام خداوند بخشنده مهربان.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها و قراردادها وفا كنيد. چهارپايان (و جنين چهارپايان) براى شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى شود (بجز آنها كه استثنا خواهد شد) و صيد را به هنگام احرام حلال نشمريد خداوند هر چه بخواهد (و صلاح ببيند) حكم مى كند. (1)

تفسير: ..... ص : 28

وفى و أوفى [در لغت اهل حجاز] به يك معناست. عقود، جمع عقد و به معناى عهد است، اين كلمه مصدر و به معناى اسم مفعول به كار رفته است و منظور از «عقود» پيمانهايى است كه خداوند با بندگانش بسته و آنان را به رعايت آنها كه ايمان به خدا و حلال و حرام شمردن حلال و حرام اوست ملزم ساخته است. برخى گفته اند: مقصود قراردادهايى نظير داد و ستد و ازدواج و جز اينهاست كه مردم با يكديگر مى بندند.

آن گاه خداى سبحان به شرح پيمانهايى پرداخته كه وفاى به آنها را بر مردم لازم دانسته و فرموده: أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ «بهيمه» نام هر چهارپايى است، كه در خشكى و دريا زندگى مى كند اضافه بهيمه به الأنعام مانند خاتم فضّة بيانيّه است و معناى آن البهيمة من الأنعام است يعنى چهارپايانى مانند گاو و گوسفند و شتر بر شما حلال شده است.

إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ مگر چيزهايى كه در قرآن كريم بر شما حرام شده است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 29

چنان كه مى فرمايد: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... «مردار، خون، گوشت خوك و ... بر شما حرام شده» (مائده/ 3) يا مگر چيزهايى كه آيه تحريم آنها بر شما خوانده شد.

انعام ازواج هشتگانه است.

«1» و گفته اند: منظور از «بهيمة الأنعام» آهوان و گاوهاى وحشى و نظير آنهاست و گويى مقصودشان چهارپايانى است كه [در خلقت ] شبيه و نزديك به انعامند، و اضافه بهيمه به انعام به مناسبت شباهت ميان آنهاست.

غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ «غير» منصوب شده بنا بر اين كه حال از ضمير در لكم باشد، يعنى: چهارپايان بر شما حلال شده است، و صيد را در حال احرام حلال نشمريد. و اخفش گفته است: «غير» منصوب شده بنا بر اين كه حال از ضمير «أوفوا» باشد.

وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ حال است از محلى الصيد و گويى گفته شده: در حال احرام و خوددارى كردن شما از صيد، برخى از چهارپايان بر شما حلال شده تا دچار زحمت نشويد.

إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ خداوند به آنچه از احكام بخواهد حكم مى كند.

«حرم» جمع حرام و منظور شخص در حال احرام است.

__________________________________________________

1- منظور از «هشت زوج» گوسفند نر و ماده، بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است، و از آنجا كه كلمه «زوج» به هر يك از دو جنس نر و ماده گفته مى شود مجموعا 8 زوج مى شود (هر چند در تعبيرات روزمره فارسى «زوج» به مجموع دو جنس اطلاق مى گردد، ولى در تعبيرات عربى چنين نيست، لذا در آغاز آيه 6 سوره زمر از همسر آدم به عنوان «زوج» تعبير شده است).- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 30

[سوره المائدة (5): آيه 2] ..... ص : 30

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْيَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ

أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (2)

ترجمه: ..... ص : 30

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر الهى (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها را) حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانيهاى بى نشان، و نشاندار، و نه آنها كه بر قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند امّا هنگامى كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براى شما مانعى ندارد، و خصومت با جمعيّتى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدّى و تجاوز كند و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است. (2)

تفسير: ..... ص : 30

«شَعائِرَ»

به معناى نشانه ها و اعمال حج و مفرد آن «شعيره» است و آن عملى است كه نشانه و علامت مناسك حجّ است از قبيل وقوف در مشعر و منى و عرفات و طواف و سعى ميان صفا و مروه و جز اينها. منظور از الشَّهْرَ الْحَرامَ (ماه حرام) ماه حج است.

«هدى»: جمع هديه است، مانند جدى كه جمع جديه مى باشد، و آن چهارپايى است كه به عنوان قربانى به خانه خدا اهدا مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 31

قلائد جمع قلادة به معنى چيزى است كه به گردن حيوان قربانى مى اندازند، از قبيل كفش و جز آن.

آمّين قصد كنندگان و منظور از قصد كنندگان بيت الحرام كسانى هستند كه به قصد انجام حجّ و عمره رهسپار خانه خدا مى شوند، و حلال شمردن چيزهايى كه در آيه از آن نهى شده، به ضايع كردن و ناديده گرفتن حرمت آنها است

و نيز به اين است كه حجّ گزاران از انجام مناسك منع شوند و در ماه حجّ موانعى پيش آيد كه مردم را از حج بازدارد و حيوان قربانى غصب شود و يا از رسيدن آن به قربانگاه جلوگيرى به عمل آيد و درباره حلال شمردن قلاده ها دو وجه گفته شده:

1- منظور، نهى از حلال شمردن خود حيوانات قربانى از قبيل گاو و شتر است. و عطف قلادة بر هدى براى اختصاص و سفارش بيشتر در مورد آن است. و گويى گفته شده: و القلائد منها خصوصا (و بخصوص قلائد از آنها).

2- مقصود، نهى از متعرض شدن و گشودن قلاده هايى است كه به گردن حيوانات قربانى مى انداختند، و نهى از آن به عنوان مبالغه در نهى از تعرّض به خود حيوان قربانى است و گويى گفته شده: قلاده هاى قربانى را حلال نشمريد، چه رسد كه خود آن را حلال بشماريد. چنان كه در آيه ديگرى فرموده: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ «و زنان مؤمن نبايد زينت خود را بر بيگانه آشكار سازند» (نور/ 31) و نهى شده از ظاهر كردن زينت، تا چه رسد به آشكار ساختن محلهاى آن.

وَ لَا آمِّينَ يعنى [جنگيدن با] كسانى كه قصد خانه خدا را مى كنند حلال مشماريد.

يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ آنان كه از پروردگار خويش پاداش مى طلبند و رضوانا و خواهان اين هستند كه خدا از آنان خشنود گردد، يعنى، به پاس عظمت و بزرگى كسانى كه اين ويژگى را دارند متعرّض آنان نشويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 32

وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا امر عقيب حظر مفيد اباحه است، گويى گفته شده: و إذا حللتم فلا جناح عليكم أن تصطادوا يعنى

پس از اين كه از احرام خارج شديد، باكى بر شما نيست كه به شكار بپردازيد.

وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ «جرم» در متعدى شدن به يك و دو مفعول مانند «كسب» است، گفته مى شود: جرم ذنبا و جرمته ذنبا و كسب شيئا و كسبته إياه. مفعول اوّل در آيه، ضمير مخاطب «كم» و مفعول دوّم «أن تعتدوا» است.

أَنْ صَدُّوكُمْ به فتح همزه متعلّق است به شنئان كه به معناى شدّت كينه و دشمنى است، شنئان به سكون نون نيز قرائت شده است. و مقصود اين است: كينه قومى كه از ورود شما به مسجد الحرام ممانعت به عمل آورد، شما را وادار به تجاوز و ستم نكند، و منظور ممانعت اهل مكّه از انجام عمره توسّط پيامبر (ص) و مؤمنان در سال حديبيه است، و معناى «أَنْ تَعْتَدُوا» انتقام گرفتن از مشركان به وسيله آزار رساندن به آنهاست.

وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى بر عفو و چشم پوشى كمك كنيد، وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ و به انتقام و تشفّى جستن دست نيالاييد. و بهتر اين است كه آيه حمل بر معنايى عام شود تا شامل هر نيكى و تقوا و هر گناه و ستمى بشود.

[سوره المائدة (5): آيه 3] ..... ص : 32

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 33

ترجمه: ..... ص : 33

گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آن كه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى) بر شما حرام است، و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه هاى تير مخصوص بخت آزمايى، تمام اين اعمال فسق و گناه است- امروز كافران از (زوال) آيين شما مأيوس شدند بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد.

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم- اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان به غذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشد (مانعى ندارد كه از گوشت هاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است. (3)

تفسير: ..... ص : 33

اعراب جاهلى چيزهاى حرامى را كه در اين آيه ذكر شده مى خوردند به عنوان مثال از گوشت حيوان چهارپايى كه به مرگ طبيعى مى مرد (مردار) استفاده مى كردند و خون را در روده بزرگ حيوان ريخته مى پختند و مى خوردند و مى گفتند: خونى كه روى آتش كباب شود، بر كسى حرام نشده است.

وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ و حيواناتى كه هنگام ذبح آنها نام غير خدا برده شود چنان كه مشركان مى گفتند: به نام لات و عزى.

وَ الْمُنْخَنِقَةُ و حيوانى كه خفه شده و بر اثر آن

مرده است خواه اين كار به خودى خود يا به وسيله انسان انجام گردد.

وَ الْمَوْقُوذَةُ و حيوانى كه از شدّت ضربه مرده باشد.

وَ الْمُتَرَدِّيَةُ و حيوانى كه بر اثر سقوط از كوه يا سرنگونى در چاه مرده باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 34

وَ النَّطِيحَةُ و حيوانى كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى بميرد.

وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ و حيوانى كه قسمتى از آن را درندگان خورده باشند.

إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ يعنى مگر حيوانى كه به تذكيه آن رسيده ايد، در حالى كه دست و پا مى زند، يا خون از رگهاى گردنش فوران مى كند.

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: كمترين حد حصول تذكيه اين است كه حيوان، در موقع سر بريدن، گوش يا دم خود را حركت دهد يا چشم خود را به هم بزند.

وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ در زمان جاهليّت بت پرستان سنگهايى در اطراف كعبه نصب كرده بودند و آنها همان بتهايى بودند كه آنان مى پرستيدند، و پيش آنها قربانى مى كردند و خون قربانى را به آن طرف از بتها كه در مقابل كعبه قرار داشت مى ماليدند و گوشت آن را قطعه قطعه كرده و روى بتها مى گذاشتند و بدين وسيله آنها را مورد تعظيم قرار مى دادند اعشى گويد:

و ذا النصب المنصوب لا تنسكنه و لا تعبد الشيطان و اللَّه فاعبدوا.

يعنى: آن بت نصب شده در اطراف كعبه را نپرستيد، شيطان را عبادت ننماييد، و خدا را عبادت كنيد. جمع «نصب» انصاب مى باشد و گفته شده «نصب جمع و مفرد آن نصاب است.

وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ و بر شما حرام است كه قسمت خود را به وسيله تيرها به دست آوريد. در جاهليّت مردم

تيرهايى داشتند كه روى بعضى از آنها نوشته شده بود: «خدا مرا امر مى كند» و روى برخى نوشته بود: «خدا مرا نهى مى كند» و روى برخى هيچ نوشته نشده بود، و معناى «استقسام» آگاهى جستن شخص به وسيله تيرهاست از آنچه قسمت او شده يا نشده است.

و گفته اند: منظور قمارى است كه با تقسيم كردن گوشت حيوان ذبح شده به تعداد تيرهاى دهگانه انجام مى دادند. از اين ده عدد تير هفت عدد آن داراى سهم بودند و بقيّه سهمى نداشتند. نام و سهم آن هفت عدد بدين ترتيب بود: «فذ» داراى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 35

يك سهم «توأم» دو سهم، «مسبل» سه سهم، «نافس» چهار سهم، «حلس» پنج سهم، «رقيب» شش سهم، و «معلى» داراى هفت سهم بود. و تيرهايى كه سهمى نداشتند عبارت بودند از: «سفيح»، «منيح» و «وغد».

آنها حيوانى را مى كشتند و گوشت آن را به چند قسمت تقسيم مى كردند.

آن گاه تيرها را به دست يك نفر مى دادند تا به نام افراد بيرون آورد، قيمت حيوان بر عهده كسانى بود كه سه تير بدون سهم به نام آنان بيرون مى آمد [و تيرهاى ديگر به نام هر كس بيرون مى آمد، به اندازه آنها سهم مى برد] و اين عمل همان قمارى است كه خداى عزّ و جل آن را حرام كرده است.

برخى گفته اند: اين عمل همان شطرنج و نرد است.

ذلِكُمْ فِسْقٌ اشاره است به «استقسام» يا خوردن آنچه بر آنان حرام شده است.

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ منظور از «اليوم» روز معيّنى نيست، مقصود اين است كه: اكنون مردم كافر از اين كه دين شما را باطل كنند و شما به زمانى برگرديد

كه اين محرّمات را حلال بشماريد، مأيوس شده اند.

و گفته اند: منظور اين است كه كفّار مأيوس گرديده اند از اين كه بر دين شما غلبه كنند، زيرا خداى متعال به وعده خويش كه دين خود را بر تمام آيينها غالب خواهد ساخت، وفا كرد.

فَلا تَخْشَوْهُمْ پس از آن كه خداوند دين اسلام را غلبه داد و ترس از دشمن را از دل شما برداشت، اكنون نبايد از كفارى كه مغلوب شده اند بترسيد.

وَ اخْشَوْنِ و تنها از من بترسيد.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ امروز دين شما و آنچه را در مقام تكليف بدان احتياج داريد، از حلال و حرام و واجبات و احكام، كامل كردم، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و نعمت خود را به وسيله ولايت علىّ بن ابى طالب (ع) بر شما تمام كردم.

از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه اين آيه هنگامى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 36

نازل شد كه پيامبر (ص) در روز غدير خم پس از بازگشت از حجة الوداع، على (ع) را به عنوان امام و پيشواى مردم منصوب كرد، و انتصاب على (ع) به امامت، آخرين فريضه اى بود كه خداى متعال آن را بر پيامبر نازل فرمود، و پس از آن فريضه اى نازل نكرد.

وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً از ميان تمام اديان، اسلام را برايتان انتخاب كردم و به شما مردم اعلان مى كنم كه دين مورد پسند نزد من اسلام است.

جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ مربوط است به جملات صدر آيه كه چيزهاى حرام در آنها ذكر شده است. ذلِكُمْ فِسْقٌ و ما بعد آن جمله معترضه اى است كه قرآن به وسيله آن معناى حرمت را مورد تأكيد قرار

داده است، زيرا تحريم اين پليديها از دستورات دين كامل و اسلام برگزيده شده است. و مقصود آيه اين است: كسى كه در زمان قحطى و خشكسالى مجبور به خوردن مردار يا جز آن شود غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ در حالى كه مايل به گناه نباشد، مانند غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ «در صورتى كه به آن تمايل نداشته و از اندازه سد جوع تجاوز نكند» (بقره/ 173) فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ:

خداوند كسى را كه بدون تمايل به گناه، مجبور به خوردن چيزهاى حرام شود مؤاخذه نمى كند.

[سوره المائدة (5): آيه 4] ..... ص : 36

اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (4)

ترجمه: ..... ص : 36

از تو سؤال مى كنند چه چيزها براى آنها حلال شده است، بگو آنچه پاكيزه است براى شما حلال گرديده، و (نيز صيد) حيوانات شكارى از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها ياد داده ايد (براى شما حلال است) پس از آنچه اين حيوانات براى شما (صيد مى كنند و) نگاه مى دارند بخوريد و نام خدا را (به هنگام فرستادن حيوان براى شكار) بر آن ببريد و از خدا بپرهيزيد كه خداوند سريع الحساب است. (4) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 37

تفسير: ..... ص : 37

ما ذا مبتدا و أحل لهم خبر آن است، يعنى چه چيز از خوراكيها براى آنها حلال شده است؟ گويى هنگامى كه خوردنيهاى حرام بر آنها خوانده شد، از خوردنيهايى كه بر ايشان حلال گرديده بود پرسيدند، و چون يسئلونك به صيغه مغايب است، براى نقل سخن آنان نفرموده: ما ذا أحل لنا. و اين چنان است كه بگويى: أقسم زيد ليفعلن و اگر لأفعلن و أحل لنا گفته مى شد جايز بود.

قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ بگو چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده است، و مقصود هر چيزى است كه در كتاب و سنّت حكم به حرمت آن نشده باشد.

وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ عطف است بر الطيبات يعنى و صيد ما علمتم، مضاف حذف شده است، يا اين كه «ما» شرطيّه و جواب آن فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ است، منظور از جوارح نزد ائمه (ع) حيوانات شكارى است و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: جز حيوانى را كه تذكيه كرده ايد مخوريد، مگر اين كه سگ تعليم يافته آن را بكشد، زيرا هر يك از حيوانات درنده شكار را براى خود صيد

مى كند جز سگ شكارى كه آن را براى صاحبش مى گيرد. و نيز فرمود:

هر گاه سگ شكارى را مى فرستيد: نام خدا را ذكر كنيد كه همين، تذكيه حيوانى است كه شكار مى شود، و ذكر نام خدا به اين است كه بگوييد. «بسم اللَّه و اللَّه أكبر».

مُكَلِّبِينَ حال است از علمتم، و به معناى كسانى است كه سگهاى شكارى را تعليم مى دهند و به آنها مى آموزند كه شكار را براى صاحبشان صيد كنند.

تُعَلِّمُونَهُنَّ حال دوّم يا جمله مستأنفه است.

مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ آنچه خداوند از دانش تعليم سگان شكارى به شما آموخته

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 38

است زيرا الهامى از جانب خداوند و اندوخته اى به وسيله عقل است، و گفته اند:

از آنچه خداوند به شما آموخت تا به سگان بياموزيد كه هر گاه صاحبش او را بفرستد شكار را تعقيب كند و چون او را فرمان دهد از تعقيب باز ايستد و شكار را براى صاحبش صيد كند و چيزى از آن نخورد.

وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ و هنگام فرستادن سگهاى شكارى يا هنگامى كه به تذكيه حيوان شكار شده رسيديد، نام خدا را ببريد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از آنچه خدا نهى كرده اجتناب كنيد و به آن نزديك نشويد.

[سوره المائدة (5): آيه 5] ..... ص : 38

اشاره

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 38

امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شد و (همچنين) غذاى اهل كتاب براى شما حلال است و غذاى شما براى آنها حلال مى باشد و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از اهل كتاب حلال هستند، هنگامى كه مهر آنها را بپردازيد و پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد و كسى كه انكار كند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد اعمال او باطل و بى اثر مى گردد و در سراى ديگر از زيانكاران خواهد بود. (5)

تفسير: ..... ص : 38

«طيبات» بر هر يك از خوراكيهاى پاكيزه اطلاق مى شود جز طعامى كه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 39

دليلى بر حرمت آن وجود داشته باشد.

وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ درباره اين طعام اختلاف كرده اند برخى گفته اند: مقصود ذبيحه هاى اهل كتاب است. و امام صادق (ع) فرموده:

منظور حبوبات و دانه هاى خوراكى و چيزهايى است كه محتاج به تذكيه نمى باشد.

وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ و غذاى شما براى آنها حلال است پس باكى بر شما نيست كه آنها را اطعام كنيد.

وَ الْمُحْصَناتُ مقصود زنان آزاده و پاك دامنند. و اين كه خصوص اينها را نام برده براى اين است كه مؤمنان را تحريك كند تا آنها را براى ازدواج انتخاب كنند و گرنه ازدواج با زنان غير عفيف و نيز كنيزان مسلمان هم صحيح است.

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ اصحاب ما گويند: اينان آن دسته از زنان اهل كتابند كه به اسلام گرويده باشند، و ذكر اين مطلب به خاطر اين است كه گروهى از مردم مايل نبودند با تازه مسلمانان از كفار ازدواج كنند آنها استدلال مى كردند به آيات: وَ لا

تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ «به عقد زنان كافر اهمّيّت ندهيد» (ممتحنه/ 10) وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ «با زنان مشرك ازدواج نكنيد تا اين كه ايمان آورند»، از اين رو خداوند زنان پاكدامن اهل كتاب را جداگانه ذكر فرموده است.

مُحْصِنِينَ در حالى كه پاكدامن هستيد، غير مسافحين و از زنا خوددارى مى كنيد.

وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ و آنها را دوست پنهانى نگيريد. «خدن» بر مذكر و مؤنث اطلاق مى شود.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ و هر كس منكر [توحيد و عدل خدا و نبوّت ] شود و إيمان نياورد.

فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ عملش بى ارزش مى شود. اين جمله دلالت دارد بر اين كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 40

تباه شدن عمل مترتّب بر وجود ثواب نيست، زيرا كافر عملى كه در برابر آن استحقاق ثواب داشته باشد، ندارد.

[سوره المائدة (5): آيه 6] ..... ص : 40

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)

ترجمه: ..... ص : 40

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز به پا خاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوييد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمّم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى) و دستها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند، بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را به جا آوريد. (6)

تفسير: ..... ص : 40

إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ نظير فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ است، و مقصود

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 41

اين است كه هر گاه اراده بر پا داشتن نماز را داشتيد بنا بر اين از اراده فعل تعبير به خود فعل شده است، زيرا فعل با قصد و اراده انجام مى شود، و كسى كه براى انجام عملى به پا خاسته ناگزير قصد آن را داشته است، از اين رو از اراده انجام آن تعبير به انجام دادن شده است.

فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ صورتها را به هنگام وضو بشوييد، حد صورت از نظر طول از محل روييدن موى سر تا محل سرازير شدن موى چانه و از نظر عرض ما بين انگشت ابهام و ميانه است.

وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ و دستها و مرفقها را بشوييد. مرافق جمع مرفق است.

مرفق آن قسمت از دست است كه انسان بدان تكيه مى كند.

در اين آيه دليلى وجود

ندارد بر اين كه مرافق داخل در حد شستن دستها باشند، ولى بسيارى از فقها قائل به وجوب شستن مرافق در وضو مى باشند و مذهب اهل بيت (ع) همين است.

امّت اجماع كرده اند بر اين كه هر كس در موقع شستن دستها از مرفقها شروع و به انگشتان ختم كند، وضويش صحيح است و علماى ما اماميه آن را واجب مى دانند.

وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ مقصود از مسح چسباندن و كشانيدن دست بر سر است و اصحاب ما مسح كمترين مقدار از سر را كه- به نظر عرف- مسح بر آن صدق كند، واجب مى دانند و مذهب شافعى نيز همين است.

وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ كلمه «أرجلكم» به نصب و جر، هر دو قرائت شده است، جر بنا بر اين كه عطف بر لفظ «رؤوسكم» و نصب بنا بر اين كه بر محل جار و مجرور [برءوسكم ] عطف شده باشد.

زمخشرى گويد: چون در ريختن آب بر روى پاها گمان اسراف نكوهيده مى رفت از اين رو أرجلكم بر محل برءوسكم عطف شده به منظور مسح پاها، بلكه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 42

براى يادآورى اين نكته است كه رعايت ميانه روى در ريختن آب بر پاها لازم است.

برخى گفته اند: إِلَى الْكَعْبَيْنِ براى تعيين غايت مسح آورده شده تا گمان كسى را كه معتقد است چون در شريعت غايتى براى مسح معيّن نشده بايد خود كعبين هم مسح شوند، برطرف سازد. و اين قول باطل است، زيرا حقيقت عطف اقتضا مى كند كه معطوف در حكم معطوف عليه باشد و [كسانى كه گفته اند:

مقصود از مسح پاها، شستن آن دو است ] چگونه مسح به معناى شستن است و حال آن كه مفهوم دو لفظ

«مسح» و «غسل» متفاوت است و خود قرآن ميان اعضايى كه بايد شسته شوند با اعضايى كه بايد مسح گردند، فرق گذاشته است. و اما نادرستى گمان آنان كه گفته اند براى مسح غايتى تعيين نشده است، بر كسى پوشيده نيست، زيرا تعيين غايت براى مسح دلالت بر وجوب شستن نمى كند و چنانچه با صراحت گفته مى شد، و امسحوا بأرجلكم إلى الكعبين جاى انكار نبود و هيچ كس ترديد نداشت در اين كه مسح پاها تا كعبين واجب است، همچنين هر گاه معطوف (أرجلكم) در حكم ممسوح (برءوسكم) و عطف بر آن باشد، و ما در كتاب مجمع البيان به تفصيل در اين مورد بحث كرده ايم و در اين كتاب مجالى براى بيش از آنچه ذكر كرديم وجود ندارد.

و نزد ما (اماميه) كعب همان استخوان برجسته اى است كه در پشت پا و در محل بستن بند كفش است و محمد بن حسن [كه از شاگردان ابو حنيفه است ] همين معنا را اختيار كرده است.

وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا يعنى اگر در موقع نماز، جنب باشيد، خود را با غسل كردن پاك كنيد.

ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ خداوند نمى خواهد شما را در باب طهارت به زحمت بيفكند و به شما اجازه تيمّم ندهد.

وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ بلكه مى خواهد شما را در هنگامى كه دسترسى به آب نداريد، به وسيله خاك [از آلودگى ] پاك گرداند. وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ تا با رخصت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 43

خويش نعمت خود را بر شما تمام كند.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد سپاس نعمت خدا را كه به شما ارزانى داشته به جا آوريد.

[سوره المائدة (5): آيات 7 تا 10] ..... ص : 43

اشاره

وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ

الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (9) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (10)

ترجمه: ..... ص : 43

و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر شما و پيمانى را كه مؤكدا از شما گرفت، آن زمان كه گفتيد، شنيديم و اطاعت كرديم، و از (مخالفت فرمان خدا) بپرهيزيد كه خدا از درون سينه ها آگاه است (7)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه (ترك عدالت) نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزگارى نزديكتر است از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است (8)

خداوند به آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است (9)

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اهل دوزخند. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 44

تفسير: ..... ص : 44

وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ منظور از «نعمة اللَّه» نعمت اسلام است.

وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ و پيمان محكمى كه خداوند با شما بست، مقصود همان پيمان و بيعتى است كه رسول خدا (ص)- در موقع مسلمان شدن- از آنان گرفت تا در هر حال خدا را اطاعت كنند، و آنها هم پذيرفتند و گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم.

بعضى گفته اند: مقصود مطالبى از قبيل حرام بودن محرّمات و وجوب ولايت و جز اينهاست كه پيامبر اكرم (ص) در حجّة الوداع براى آنان بيان كرد. و اين قول از امام باقر (ع) نقل شده است.

وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ به على متعدّى شده است، زيرا به معناى اين است كه خشم و كينه شما نسبت به مشركان وادارتان نكند عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا كه عدالت را رها كنيد و با انتقام گرفتن از آنان به آنها تعدّى نماييد و با ارتكاب

اعمالى همچون مثله كردن يا كشتن فرزندان يا زنانشان و جز اينها كينه هاى قلبى خود را فرونشانيد.

اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى پس از آن كه مؤمنان را از ترك عدالت نهى فرمود، براى تأكيد و سختگيرى بيشتر با صراحت به آنها امر مى كند كه عدالت را رعايت نمايند. و سپس با ذكر جمله مستأنفه (هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى ) دليل سفارش كردن به عدالت را بيان كرده است يعنى عدالت به تقوا نزديكتر است، زيرا رعايت آن موجب دقت در تقواست. و در صورتى كه عدالت نسبت به كفار اين ويژگى و نقطه قوت را دارد چگونه مى توان در لزوم رعايت آن نسبت به مؤمنان ترديد كرد؟

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ بيان است براى وعده اى كه پس از تمام شدن كلام و پيش از آن به آنان داده شده است و گويى وعده اى به آنان داده شده بود و اكنون سؤال مى شود آن وعده چيست؟ و پاسخ داده شده: آمرزش براى آنهاست، و چون وعده دادن نوعى سخن است «وعد» را به جاى «قال» ذكر كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 45

[سوره المائدة (5): آيه 11] ..... ص : 45

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

ترجمه: ..... ص : 45

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نعمتى را كه خدا به شما بخشيد به ياد آوريد، آن زمان كه جمعى (از دشمنان) قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما بازداشت، از خدا بپرهيزيد، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل (و تكيه) كنند. (11)

تفسير: ..... ص : 45

روايت شده است كه رسول خدا (ص) با جمعى از اصحاب خود بر يهوديان بنى نضير وارد شد تا براى پرداخت ديه دو تن از هم پيمانان خويش كه يكى از اصحابش آنان را به قتل رسانده بود و ديه آنها بر آن حضرت لازم بود، از آنان قرض يا كمك بگيرد. بنى نضير پس از استماع سخنان رسول خدا (ص) از حضرت تقاضا كردند كه بنشينند تا پس از پذيرايى مبلغى را كه از ايشان مطالبه كرده بود بپردازند، ولى تصميم گرفتند كه پيامبر (ص) را- ناجوانمردانه- به قتل برسانند. در اين هنگام خداوند به وسيله جبرئيل آن حضرت را از سوء قصد آنان آگاه ساخت و به اتفاق اصحاب از آن جا خارج شدند، و اين خود يكى از معجزات پيامبر اسلام (ص) است.

گفته مى شود: بسط إليه كفه، هر گاه به شدّت به او يورش برد، و معناى بسط يد دست درازى به كسى است كه مورد حمله قرار گرفته است.

و «كف»: به معناى بازداشتن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 46

[سوره المائدة (5): آيه 12] ..... ص : 46

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (12)

ترجمه: ..... ص : 46

خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت، و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگيختيم و خداوند (به آنها) گفت: من با شما هستم اگر نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و به خدا قرض الحسنه بدهيد (در راه او به نيازمندان كمك كنيد) گناهان شما را مى پوشانم (مى بخشم) و شما را در باغهاى بهشت كه نهرها از زير درختان آن جارى است وارد مى كنم. اما هر كس بعد از اين كافر شود، از راه راست منحرف گرديده است. (12)

تفسير: ..... ص : 46

پس از هلاك شدن فرعون در مصر، خداوند به بنى اسرائيل دستور داد به سوى «أريحا» از سرزمين شام كه كنعانيان ستمگر در آن جا ساكن بودند، هجرت كنند، و فرمود: من سكونت در آن جا را براى شما مقرّر داشتم، و موسى (ع) را مأمور ساخت تا از هر قومى يك نفر را كفيل و ضامن قرار دهد تا دستوراتى را كه به آنها داده شده از قبيل حركت براى رويارويى و پيكار با ستمگران اجرا كند و رهبر و رئيس آن قوم باشد.

موسى از بنى اسرائيل پيمان گرفت و رؤساى آنان را برگزيد و آنها پيمان قوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 47

خود را كفالت كردند. آن گاه موسى (ع) همراه بنى اسرائيل روانه شد، و چون به سرزمين ستمگران نزديك شدند، موسى (ع) رؤساى قوم را فرستاد تا در اطراف تجسّس كنند، هنگامى كه به جستجو پرداختند اجسام بزرگ و نيرومندى را مشاهده كردند، و پس از مراجعه، موسى (ع) را از مشاهدات خود آگاه ساختند، و موسى به آنان دستور داد

تا آنچه ديده اند كتمان كنند، و جز كالب پسر يوفنّا از نوادگان يهودا و يوشع پسر نون از فرزندان آفرائيم پسر يوسف كه از رهبران قوم بنى اسرائيل بودند كسى مطلب را كتمان نكرد [و خبر دهان به دهان در ميان قوم منتشر شد].

و گفته اند: پنج نفرشان كتمان كردند ولى بقيّه به افشاى آن پرداختند.

«نقيب»: كسى است كه در احوال قوم كنجكاوى مى كند، چنان كه «عريف» نيز به او گفته شده است، زيرا نقيب و عريف قوم از اسرار آنان آگاه است و آنها را كاملا مى شناسد.

إِنِّي مَعَكُمْ يعنى من يار و ياور شمايم، وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ و شما پيامبران را يارى كرديد و آنان را از دستيابى دشمنان بر حذر داشتيد، واژه «تعزير» كه در اصل به معناى منع كردن و بازداشتن افراد از بازگشت به فساد است، از همين ريشه است.

و گفته شده معناى آيه اين است كه ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه به پيامبران ايمان آورند و عدالت را رعايت كنند.

وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً و از ميان آنان دوازده نفر را به فرمانروايى برگزيديم تا عدالت را در ميان آنان به پا دارند.

«لام» در لئن أقمتم مقدّمه قسم «1» و در لأكفرن جواب قسم است كه جانشين

__________________________________________________

1- لامى است كه غالبا بر حرف شرط «إن» داخل مى شود و براى اشاره به اين است كه جواب پس از آن مربوط به قسم قبلى است و نه شرط، مانند: لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ (حشر/ 12) و اگر حرف قسم در جمله ذكر شده باشد، آوردن لام لازم نيست مانند: و اللَّه إن أكرمتنى

ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 48

جواب قسم و شرط هر دو گرديده است.

فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ و كسى كه پس از گرفتن پيمان و انتخاب نقيبان كفر ورزد، فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ خطا كرده و از راه ميانه روشن دور شده است، زيرا نعمت هر چه بزرگ و زياد باشد، مذمت از كفران آن بيشتر و مداومتر است.

[سوره المائدة (5): آيات 13 تا 14] ..... ص : 48

اشاره

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13) وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (14)

ترجمه: ..... ص : 48

اما به خاطر پيمان شكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم (تا آنجا كه) سخنان (خدا) را از مورد خودش تحريف مى كنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش كردند، پيوسته به خيانتى (تازه) از آنها آگاه مى شوى، مگر عدّه كمى از آنها، ولى از آنها درگذر و صرف نظر كن كه

__________________________________________________

لأكرمنك ولى اگر حرف قسم محذوف باشد غالبا ذكر لام لازم است و گاهى هم ذكر نمى شود، گرچه حرف قسم محذوف باشد (معجم النحو، ص 306).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 49

خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد (13)

و از كسانى كه ادّعاى نصرانيّت (و يارى مسيح) داشتند (نيز) پيمان گرفتيم ولى آنها قسمت قابل ملاحظه اى از آنچه را به آنان تذكر داده شده بود به دست فراموشى سپردند لذا در ميان آنها تا دامنه قيامت عداوت و دشمنى افكنديم و خداوند در آينده آنها را از آنچه انجام داده اند (و نتايج آن) آگاه خواهد ساخت. (14)

تفسير: ..... ص : 49

لَعَنَّاهُمْ آنان را طرد و از رحمت خود دور كرديم، وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً و توفيق را از آنان سلب و از الطاف خويش محرومشان ساختم، تا آنجا كه دلهاى آنان سخت گرديد.

«قسوة» ضدّ نرمى و نازكى، و به معناى سخت است قسية نيز قرائت شده يعنى دلهاى آنان را پست و ناخالص قرار داديم.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ بيان كننده قساوت قلب آنان مى باشد، زيرا تغيير دادن سخن خداوند و دروغ بستن به او ناشى از سنگدلى آنان است.

وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ و از بهره كامل مواعظ و احكام الهى كه در تورات بيان شده

بود، چشم پوشى كردند به اين معنا كه اعراض كردن آنان از تورات، غفلت نمودن آنان از بهره اى بزرگ است، يا معنايش اين است كه دلهايشان فاسد شد و تورات را تحريف كردند، آن گاه چيزهايى را كه از تورات آموخته بودند فراموش كردند. از ابن مسعود نقل شده كه گاهى شخص بر اثر گناه بخشى از دانش و آگاهى خود را از ياد مى برد و اين آيه را تلاوت كرد.

وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ منظور از كلمه «خائنة خود خيانت يا شخص خائن و يا گروه خيانتكار است.

إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ جز گروه كمى از آنان كه خيانت نمى كنند و آنها كسانى هستند كه ايمان آوردند، و گفته اند: مگر گروه اندكى كه بر عهد و پيمان خويش باقى ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 50

ماندند.

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ تا زمانى كه آنها بر عهد تو باقى اند و خيانتى نكرده اند، از ايشان صرف نظر كن.

وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى آنان كه با ادّعاى يارى كردن خداوند خود را نصرانى ناميده اند اينان همان كسانى هستند كه به عيسى (ع) گفتند: ما ياران خداييم.

سپس با يكديگر اختلاف كردند و به «نسطوريه» و «يعقوبيه» و «ملكانيّه» تقسيم گشته و از ياران شيطان شدند.

فَأَغْرَيْنا چسبانديم و همراه ساختم، اين كلمه از ريشه «غرى بالشى ء» است هر گاه همراه چيزى باشد و به آن بچسبد، و أغراه غيره يعنى او را بر غيرش چيره ساخت.

بَيْنَهُمُ در ميان گروه هاى مختلف نصارا. و برخى گفته اند ميان يهوديان و مسيحيان كينه و دشمنى افكنديم، و نظير اين است آيه: أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ «يا شما را به اختلاف كلمه

و پراكندگى و مخالفت در افكند و بعضى را به عذاب بعضى گرفتار كند» (انعام/ 65).

[سوره المائدة (5): آيات 15 تا 16] ..... ص : 50

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (15) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 51

ترجمه: ..... ص : 51

اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد و بسيارى از حقايق كتاب آسمانى را كه شما كتمان كرديد، روشن مى سازد و از بسيارى از آن كه فعلا مورد نياز نبوده) صرف نظر مى نمايد، از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد (15)

خداوند به بركت آن، كسانى كه از خشنودى او پيروى كنند به راههاى سلامت هدايت مى كند، و از تاريكيها- به فرمان خود- به سوى روشنايى مى برد و آنها را به راه راست رهبرى مى نمايد. (16)

تفسير: ..... ص : 51

اين آيه يهود و نصارا را مخاطب قرار داده و مى فرمايد: قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا فرستاده ما محمّد (ص) به سوى شما آمد يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ تا بسيارى از مطالب كتابهاى آسمانى را از قبيل سنگسار كردن زناكاران و امور ديگرى كه تحريف كرديد، براى شما بيان كند.

وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ و از بسيارى از مطالبى كه شما كتمان مى كنيد صرف نظر كرده و آنها را بيان نمى كند. حسن گويد: بسيارى از خطاهاى شما را مى بخشد و شما را در برابر آنها مؤاخذه نمى كند.

قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ منظور از «نور» حضرت محمّد (ص) است، زيرا مردم به بركت وجود او هدايت مى يابند، هم چنان كه با نور هدايت مى شوند. و گفته اند: منظور قرآن است زيرا از تاريكيهاى دودلى و شرك پرده بر مى دارد.

وَ كِتابٌ مُبِينٌ و كتابى كه آنچه را از حق بر مردم پوشيده است آشكار مى كند، يا بيان كننده اى است كه معجزه بودن آن آشكار است.

يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ خداوند به وسيله قرآن- و به قولى به وسيله پيامبر- كسانى را كه تابع خشنودى او باشند هدايت

مى كند و مقصود آن دسته از اهل كتابند كه ايمان آوردند.

سُبُلَ السَّلامِ يعنى راههاى نجات از عذاب الهى يا راههاى خدا، كه عبارت است از احكام دين اسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 52

وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ و به لطف خويش آنان را از كفر به ايمان مى آورد.

وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ و آنها را به راه حق- كه دين اسلام است [قول حسن ] يا به راه بهشت [قول ابو على جبايى ] هدايت مى كند.

[سوره المائدة (5): آيات 17 تا 18] ..... ص : 52

اشاره

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18)

ترجمه: ..... ص : 52

به طور مسلّم آنها كه گفتند خدا مسيح بن مريم است كافر شدند، بگو اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه در روى زمين هستند هلاك كند چه كسى مى تواند جلوگيرى كند؟

(آرى)براى خداست حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد، هر چه بخواهد مى آفريند (حتى انسانى از مادر و بدون پدر مانند مسيح) و او بر هر چيزى قدرت دارد (17)

يهود و نصارا مى گفتند ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم، بگو: پس چرا ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 53

شما را در برابر گناهانتان مجازات مى كند؟، بلكه شما انسانى هستيد از مخلوقات او، هر كس را بخواهد (و شايسته بيند) مى بخشد، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مجازات مى كند، و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها است از آن اوست، و بازگشت همه موجودات به سوى اوست. (18)

تفسير: ..... ص : 53

خداوند مسيحيان را به واسطه گفتن اين سخن (كه مسيح بن مريم خداست) كافر دانست. گفته اند: طايفه اى از مسيحيان مسيح بن مريم را به طور قطع خدا مى دانستند و برخى گفته اند: مذهب نصرانيان منجر به الوهيّت مسيح مى شد گرچه با صراحت آن را ابراز نمى كردند، زيرا آنان معتقد بودند مسيح مى آفريند و زنده مى كند و ميميراند و امور عالم را اداره مى كند.

فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى چه كسى قادر است چيزى از قدرت و مشيّت خداوند را مانع شود؟ إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ اگر خدا اراده كند كسانى را كه مسيح و مادرش را خدا مى دانند، هلاك كند؟

عطف مَنْ فِي الْأَرْضِ بر المسيح و امّه براى دلالت بر اين

است كه مسيح و مادرش از جنس افراد ديگر روى زمين هستند و در انسانيت تفاوتى ميانشان نيست.

يَخْلُقُ ما يَشاءُ او خدايى است كه هر چه بخواهد به زيور آفرينش مى آرايد.

اگر بخواهد انسان را از مردى و زنى و اگر بخواهد تنها از زنى مى آفريند چنان كه عيسى (ع) را آفريد، و اگر بخواهد انسان را بدون وجود زن و مرد خلق مى كند، چنان كه آدم (ع) را خلق كرد.

نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ يعنى ما از پيروان دو پسر خدا عزيز و عيسى (ع) هستيم چنان كه نزديكان پادشاه مى گويند: ما پادشاهان ...

فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ يعنى اگر پندار شما صحيح است كه فرزندان و دوستان خداييد پس چرا گناه مى كنيد و به سبب گناهانتان دچار عذاب و مسخ مى شويد؟! و اگر شما فرزندان خدا بوديد، بايد از جنس پدر مى بوديد و معصيت و نافرمانى خدا را نمى كرديد و اگر دوستان خدا بوديد، شما را به مجازات نمى رساند.

بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ آن گونه كه شما خيال مى كنيد نيست، شما فرزندان خدا نيستيد، بلكه شما هم از جمله انسانهايى هستيد كه خداوند آفريده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 54

[سوره المائدة (5): آيه 19] ..... ص : 54

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (19)

ترجمه: ..... ص : 54

اى اهل كتاب! رسول ما به سوى شما آمد در حالى كه به دنبال «فترت» ميان پيامبران حقايق را براى شما بيان مى كند. مبادا (روز قيامت بگوييد) نه بشارت دهنده اى به سوى ما آمد، و نه بيم دهنده اى، (هم اكنون پيامبر) بشارت دهنده و بيم دهنده به سوى شما آمد و خداوند بر همه چيز تواناست. (19)

تفسير: ..... ص : 54

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ معنايش اين است كه اى اهل كتاب فرستاده ما به سوى شما آمد تا احكام دين و شرع را، يا مطالبى را كه كتمان مى كرديد، براى شما بيان كند و يا معنايش اين است كه رسول ما به سوى شما آمد تا بيان حقايق را به طور كلى در اختيار شما قرار دهد. يبين لكم در محل نصب و به معناى مبينا لكم است.

عَلى فَتْرَةٍ متعلق به جاءكم است يعنى فرستاده ما در دوران فترت كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 55

پيامبرى مبعوث نشد و وحى الهى منقطع گرديده بود، به سوى شما آمد.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ به خاطر ناخوشايند بودن اين كه بگوييد پيامبرى به سوى ما نيامد تا ما را به پاداش بشارت دهد و از كيفر بترساند.

فَقَدْ جاءَكُمْ متعلّق به محذوفى است كه تقديرش: لا تعتذروا فقد جاءكم است. و درباره دوران فترت اختلاف است.

دانشمندان و مورخان گفته اند: بين ميلاد عيسى (ع) و محمد (ص) 560 سال فاصله بوده است و گفته شده: ششصد سال، و كلبى گويد: فاصله ميان موسى و عيسى هزار و هفتصد سال بود و در اين مدت هزار پيامبر وجود داشته است، ولى ميان عيسى و محمّد (ص) چهار پيامبر

بوده است سه نفر از بنى اسرائيل و يك نفر از عرب بود كه خالد بن سنان عبسىّ نام داشت.

مقصود آيه منّت گذاردن بر بنى اسرائيل به واسطه فرستادن پيامبران به سوى آنان است، زيرا پس از محو شدن آثار وحى آنچه آنان نيازمندتر بدان بودند ارسال رسل بود از اين رو قرآن بر آنان منّت نهاده تا آن را بزرگترين نعمت از جانب خداوند بشمارند.

[سوره المائدة (5): آيات 20 تا 22] ..... ص : 55

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (20) يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (21) قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 56

ترجمه: ..... ص : 56

(به ياد آوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت اى قوم! نعمت خدا را بر خود متذكر شويد، هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد (و زنجير استعمار فرعونى را شكست) و شما را صاحب اختيار خود قرار داد و به شما چيزهايى بخشيد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود (20)

اى قوم! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته وارد شويد و به پشت سر خود بازنگرديد (و عقب نشينى نكنيد) كه زيانكار خواهيد شد (21)

گفتند اى موسى در آن (سرزمين) جمعيّتى ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمى شويم تا آنها خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند ما وارد خواهيم شد. (22)

تفسير: ..... ص : 56

در ميان هيچ امّتى به اندازه بنى اسرائيل پيامبرانى مبعوث نشده اند، و اين از جمله نعمتهايى بود كه خداوند در اختيار آنان قرار داده بود.

وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً و شما را پادشاهان قرار داد، زيرا خداى سبحان سلطنت فرعون و قدرت ستمگران را در اختيار آنان قرار داد و گفته اند: بنى اسرائيل نزد قبطيان برده بودند، و خداى سبحان نجات آنان را از اين بردگى ملك (پادشاهى) ناميده است.

وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ امور بزرگ و خارق العاده اى همچون شكافتن دريا و سايه افكندن ابر بر بالاى سرتان و جز اينها را كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود، به شما اختصاص داد. و گفته اند: منظور از «عالمين» مردم معاصر با آنانند.

الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ مقصود سرزمين بيت المقدس است، برخى گفته اند:

منظور فلسطين و دمشق و قسمتى از اردن است و گفته اند: منظور شام است.

بيت المقدس محل استقرار پيامبران و سكونت مؤمنان بود.

الَّتِي كَتَبَ

اللَّهُ لَكُمْ سرزمينى كه خداوند آن را براى شما در نظر گرفته است ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 57

يا در لوح محفوظ ثبت شده كه براى شما باشد.

وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ و به قهقرا بازنگرديد و از ترس ستمگران به آنچه مأمور شده ايد پشت نكنيد. يا مقصود اين است كه با نافرمانى پيامبرتان و مخالفت با دستور پروردگار خود از دينتان بر نگرديد.

فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ كه در دنيا و آخرت از ثواب محروم مى مانيد.

«جبار» بر وزن فعال از جبره على الأمر و به معناى أجبره است و به كسى گفته مى شود كه مردم را بر انجام آنچه بخواهد مجبور مى سازد.

[سوره المائدة (5): آيات 23 تا 26] ..... ص : 57

اشاره

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (23) قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24) قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (25) قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (26)

ترجمه: ..... ص : 57

دو نفر از مردانى كه از خدا مى ترسيدند و خداوند به آنها نعمت (عقل و ايمان و شهامت) داده بود، گفتند شما وارد دروازه شهر آنان شويد هنگامى كه وارد شديد پيروز خواهيد شد و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد (23)

(بنى اسرائيل) گفتند اى موسى تا آنها در آن جا هستند، ما هرگز وارد آن نخواهيم شد. تو و پروردگارت برويد و (با آنان) جنگ كنيد، ما همين جا نشسته ايم!! (24)

(موسى) گفت پروردگارا! من تنها اختيار خود و برادرم را دارم ميان من و اين جمعيّت گنهكار جدايى بيفكن! (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 58

خداوند (به موسى) فرمود: اين سرزمين تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين سرگردان خواهند بود و درباره (سرنوشت) اين جمعيّت گنهكار غمگين مباش. (26)

تفسير: ..... ص : 58

آن دو مرد كالب و يوشع بودند يعنى دو تن كه از خدا مى ترسيدند، و گويى گفته شده: دو مرد از پرهيزگاران بودند. برخى گفته اند: «واو» در «يخافون» براى بنى اسرائيل است يعنى دو تن از ستمگران كه بنى اسرائيل از آنان مى ترسيدند، و بر دين موسى بودند هنگامى كه خبر موسى (ع) به آنان رسيد نزد او رفتند و از او پيروى كردند.

أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا خداوند نعمت ايمان را به آن دو بخشيد.

سعيد بن جبير «يخافون» را به ضم يا (يخافون) قرائت كرده است. كالب و يوشع به پيروان خود گفتند: «عمالقه» «1» مردمان تنومندى هستند كه دليرى و بى باكى در آنها نيست پس بيمى به دل راه ندهيد و به طرف آنان پيشروى كنيد، البته شما بر آنها پيروز خواهيد شد.

و مى توان گفت

أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا در محل رفع است به عنوان اين كه صفت براى «رجلان» باشد، و نيز مى توان گفت جمله معترضه اى است كه محلى از اعراب ندارد.

ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ يعنى وارد دروازه شهر آنان شويد.

__________________________________________________

1- جمعيّتى از نژاد سامى بودند كه در شمال شبه جزيره عربستان نزديك صحراى سينا زندگى مى كردند، آنها به مصر حمله كردند و مدتها آن را در اختيار داشتند و حكومت آنها در حدود 500 سال طول كشيد (دايرة المعارف فريد وجدى، ج 6، ص 232، چاپ سوم).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 59

قالُوا ...: لَنْ نَدْخُلَها نفى دخول آنان در آينده به عنوان تأكيد است.

أَبَداً تفسيرى است براى نفى تأكيد شده به روزگارى كه طولانى و دراز است، و ما دامُوا فِيها بيان براى أبدا است.

فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ اين سخن آنان اهانت و كم اعتنايى آنها نسبت به خدا و رسول اوست.

قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي موسى (ع) گفت: پروردگارا من فقط مالك خود و برادرم هستم و قدرت يارى دين تو را ندارم. اين جمله شكايتى است كه موسى (ع) با اندوه و نازكدلى به خداوند مى كند. در إعراب «أخى» اقوالى ذكر شده است:

1- ممكن است منصوب باشد به دو وجه: اوّل، بنا بر اين كه عطف بر «نفسى» باشد. دوّم بنا بر اين كه عطف بر ياء در «إنى» باشد به اين معنا كه برادر من جز مالك خود نيست.

2- ممكن است مرفوع باشد به دو وجه: اوّل بنا بر اين كه عطف بر محل «إن» و اسم آن باشد و گويى گفته شده: أنا لا أملك إلا نفسى و هارون كذلك لا

يملك إلا نفسه.

دوّم: بنا بر اين كه عطف بر ضمير «لا أملك» باشد، و عطف اسم ظاهر بر ضمير جايز است چون «إلا نفسى» بينشان فاصله شده است.

3- و ممكن است مجرور باشد بنا بر عطف بودن بر ضمير در «نفسى» و اين وجه ضعيف است.

فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ يعنى با حكم خود به آنچه ما از پاداش مستحقّيم و آنچه آنها از عقاب و كيفر شايسته آنند، ميان ما و اين قوم جدايى انداز، و اين به معناى نفرين بر آنهاست.

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً خداوند متعال به موسى (ع) فرمود فَإِنَّها

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 60

مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ

يعنى سرزمين مقدّس بر آنها حرام خواهد بود، و آنها به مدت چهل سال حقّ ورود و تصرّف در آن را ندارند.

روايت شده است كه موسى (ع) باقيمانده بنى اسرائيل را رهبرى كرد و در حالى كه يوشع پيشاپيش آنان در حركت بود اريحا را فتح كرد و آنچه را خداوند خواسته بود در آن شهر برپا داشت و سپس جان سپرد. و گفته اند: موسى در بيابان مرد و هارون يك سال پيش از او وفات يافت و پس از مرگ موسى، يوشع بنى اسرائيل را به سوى أريحا برد و آن جا را فتح كرد.

گفته شده: از كسانى كه گفتند: ما هرگز وارد سرزمين مقدس نخواهيم شد هيچ كس وارد آن نشد و همه آنان هلاك شدند و نسلهايى كه از آنان به وجود آمد با ستمگران جنگيدند و وارد سرزمين مقدّس شدند. بنا بر اين تقدير آيه: كتب اللَّه لكم الأرض المقدّسه بشرط أن تجاهدوا أهلها است و چون بنى اسرائيل از

جهاد با ستمكاران امتناع ورزيدند، گفته شد: فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ.

عامل در ظرف «يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ» است يعنى حركت مى كردند در آن سرزمين در حالى كه متحيّر بودند و به راهى هدايت نمى يافتند.

«تيه»: بيابان بى آب و علفى است كه انسان در آن سرگردان مى شود.

روايت شده است كه بنى اسرائيل به مدت چهل سال مسافتى به طول شش فرسنگ را هر روز از صبح تا به شب با شتاب طىّ مى كردند، و در روز ابر بر آنان سايه مى افكند تا از حرارت خورشيد در امان باشند، و در شب عمودى از نور ظاهر مى شد و بيابان را برايشان روشن مى ساخت و خداوند «من» و «سلوى» براى آنان نازل مى كرد، و موهايشان بلند نمى شد و چون فرزندى از آنان متولد مى شد، جامه اى شبيه ناخن بر تن او بود، و همزمان با رشد كودك، لباس او نيز بلند مى شد.

و درباره اين كه آيا موسى و هارون با بنى اسرائيل در آن بيابان بوده اند يا نه اختلاف نظر وجود دارد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 61

برخى گفته اند: به دليل جمله فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ همراه آنان نبوده اند و برخى ديگر گفته اند: موسى و هارون همراه بنى اسرائيل بودند ولى بيابان براى آن دو جاى راحت و سالمى بود نه جاى مجازات شدن چنان كه آتش براى ابراهيم سرد و سالم بود.

فَلا تَأْسَ اى موسى بر حال آنان اندوهگين مباش، زيرا آنها سزاوار كيفرند. سبب اندوه موسى اين بود كه از نفرين كردن بر قوم خود پشيمان شده بود.

[سوره المائدة (5): آيات 27 تا 30] ..... ص : 61

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ

قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ (30)

ترجمه: ..... ص : 61

داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، امّا از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت: (من چه گناهى دارم، زيرا) خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد. (27)

اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نمى گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ترسم! (28)

من مى خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردى (و بار هر دو را به دوش كشى) و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران! (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 62

نفس سركش به تدريج او را مصمّم به كشتن برادر كرد، و او را كشت، و از زيانكاران شد. (30)

تفسير: ..... ص : 62

منظور از دو فرزند آدم همان هابيل و قابيل است. خداوند متعال به آدم (ع) وحى فرستاد كه قابيل خواهر همزاد هابيل و هابيل خواهر همزاد قابيل را به عقد ازدواج خود درآورند. خواهر قابيل زيباتر از خواهر هابيل بود، و قابيل نسبت به او حسادت ورزيد و به ازدواج با خواهر هابيل رضايت نداد. آدم به آن دو دستور داد قربانى به درگاه خدا تقديم دارند از هر يك پذيرفته شد، با خواهر زيباتر ازدواج كند. آنها قبول كردند، و قربانى هابيل [كه آن را از بهترين گوسفندان خود انتخاب كرده بود] پذيرفته شد، و آتشى آمد و آن را سوزاند، و پس از آن، كينه و حسادت قابيل نسبت به هابيل بيشتر شد و او را تهديد به قتل كرد.

وَ اتْلُ

عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ يعنى داستان دو فرزند آدم را به حق و درستى و مطابق با كتب پيشينيان بخوان، و يا معنايش اين است كه اين داستان را براى مردم بخوان در حالى كه تو بر حق هستى و راستگويى.

إِذْ قَرَّبا منصوب است به نبأ، يعنى داستان دو فرزند آدم در آن زمان. و مى توان گفت بدل است از «نبأ»، يعنى داستان آن زمان، بنا بر اين كه مضاف حذف شده باشد.

«قربان» نام چيزى است كه به وسيله آن به خداى تعالى تقرّب جسته مى شود، گفته مى شود: قرب نسكا و تقرب به.

قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ يعنى كسى كه قربانى او پذيرفته نشده بود به آن كه قربانى اش قبول گرديده بود گفت: سوگند ياد مى كنم كه تو را خواهم كشت.

قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ گفت خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد، و گويى هابيل پرسيد، چرا مرا خواهى كشت؟ قابيل گفت زيرا قربانى تو پذيرفته شد ولى قربانى من پذيرفته نشد آن گاه هابيل گفت: رد شدن قربانى تو از ناحيه خود تواست كه از لباس تقوا برهنه شدى، نه از ناحيه من. سپس چرا مرا مى كشى؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 63

اين آيه دلالت بر اين دارد كه خداى تعالى طاعت كسانى را مى پذيرد كه پرهيزگار هستند و باطن خويش را تزكيه كرده اند.

ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ من هرگز دست به كشتن تو دراز نخواهم كرد، زيرا تصميم بر قتل، زشت است، البته مظلوم مى تواند براى دفاع از خود و رهايى از چنگ ظالم بدون اين كه قصد كشتن را داشته باشد او را به قتل برساند.

پس گويى گفته است: اگر تو به من ظلم كنى،

من به تو ظلم نخواهم كرد.

إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ معنايش اين است كه من مى خواهم تو بار گناه كشتن خود و مرا به عهده گيرى و منظور توسعه در معناست و گويى هابيل گفته است: بر فرض كه من دست به قتل تو دراز كنم مى خواهم عين گناه مرا به دوش كشى.

و گفته اند: معنايش اين است كه هابيل به قابيل گفت: من مى خواهم تو از گناه قتل من و گناهى كه به خاطر آن قربانى ات پذيرفته نشد، بازگردى.

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ يعنى نفسش كشتن برادر را نزد او نيكو جلوه داد و بر اين كار جرأت بخشيد. (از باب طاع له المرتع: هر گاه توسعه يابد) پس او را به قتل رساند. و گفته اند: هابيل اوّلين كسى بود ميان مردم كه كشته شد.

فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ و به دنبال اين عمل، زيانكار گرديد و خير دنيا و آخرت از او دور شد.

[سوره المائدة (5): آيه 31] ..... ص : 63

اشاره

فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 64

ترجمه: ..... ص : 64

سپس خداوند زاغى را فرستاد كه در زمين جستجو (و كندوكاو) مى كرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند. او گفت: واى بر من! آيا من نمى توانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم و سرانجام (از ترس رسوايى و اثر فشار و جدان از كار خود) پشيمان شد. (31)

تفسير: ..... ص : 64

روايت شده است كه چون قابيل برادر خود را كشت، او را در بيابان رها كرد، و نمى دانست با او چه كند؟ تا اين كه درندگان قصد دريدن آن را نمودند، از اين رو مدّتى جسد برادر را كه در داخل كيسه اى از چرم گذارده بود بر دوش مى كشيد، تا اين كه بوى آن بلند شد و پرندگان و حيوانات درنده اطراف جسد را گرفتند. در آن هنگام (چنان كه قرآن مى گويد) خداوند دو زاغ را فرستاد و آنها با يكديگر جنگيدند، تا اين كه يكى از آن دو ديگرى را كشت. آن گاه با منقار و دو پاى خود گودالى را حفر كرد و پس از آن جسد زاغ مرده را درون گودال افكند.

قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ پس قابيل از غفلت و بى خبرى خود ناراحت شد و فرياد برآورد كه اى واى بر من! آيا من بايد ناتوان باشم از اين كه مانند اين زاغ جسد برادرم را دفن كنم؟

لِيُرِيَهُ تا خداوند يا زاغ به او نشان دهد، يعنى به او بياموزد، از اين رو كه زاغ موجب شد تا قابيل از چگونگى دفن جسد برادرش آگاه شود. گويى زاغ قصد آموختن آن را به قابيل داشته است.

سَوْأَةَ به

قسمتى از بدن اطلاق مى شود كه مكشوف ساختن آن جايز نيست و در اصل به معناى رسوايى است و در اين جا كنايه از عورت است.

فَأُوارِيَ جواب استفهام است.

فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ و سرانجام قابيل به خاطر خشم پدر و رنج به دوش كشيدن جسد برادر و سرگردانى و حيرتش در كار وى، از كشتن او پشيمان شد ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 65

ولى مانند توبه كنندگان پشيمان نشده بود.

روايت شده است كه بدن قابيل با اين كه سفيد بود، پس از كشتن برادرش هابيل سياه شد و آدم راجع به هابيل از او سؤال كرد: قابيل در پاسخ پدر گفت: من وكيل و سرپرست برادرم نبودم. آدم گفت: بلكه تو او را كشته اى از اين رو پوست بدنت سياه گرديده است.

[سوره المائدة (5): آيه 32] ..... ص : 65

اشاره

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

ترجمه: ..... ص : 65

به همين جهت بر بنى اسرائيل مقرّر داشتيم كه هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن به سوى بنى اسرائيل آمدند اما بسيارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمين كردند. (32)

تفسير: ..... ص : 65

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ يعنى به اين سبب و علّت، أجل از ريشه أجل عليهم شرا است، يعنى شر و جنايتى بر آنها وارد كرد. پس هر گاه به كسى بگويى: من به خاطر تو چنين كردم، مانند اين است كه خواسته اى عمل او را برگزينى و آن را بر خود لازم بشمرى، و قول عرب كه مى گويد: من جراك فعلت. (به خاطر تو انجام دادم) دلالت بر همين معنا دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 66

ذلك اشاره است به قتل مذكور و «من» براى ابتداى غايت است، يعنى مقرّر داشتن ما بر بنى اسرائيل [كه هر كس انسانى را بى جهت بكشد چنان است كه گويى همه انسانها را كشته است ] به سبب اين قتل آغاز شد. من اجل ذلك به كسر همزه نيز قرائت شده، سپس همزه مخفّف و كسره آن بر نون (من) واقع شده است.

أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ هر كس انسانى را بدون اين كه قتلى مرتكب شده باشد، يعنى نه به عنوان قصاص كردن، بكشد، أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ يا بدون اين كه در روى زمين فساد نموده بكشد يعنى اعلان جنگ با خدا و رسول و ناامن ساختن

راهها كرده باشد.

فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً چنان است كه قصد كشتن همه مردم را كرده زيرا برادرشان را كشته و با كشتن او همه مردم دشمن وى شده اند.

وَ مَنْ أَحْياها و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، بدين سان كه او را از غرق شدن يا سوختن و يا زير آوار رفتن و مانند اينها نجات دهد، يا او را از گمراهى درآورد.

فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است يعنى خداوند به سبب عملش پاداش كسى را به او مى دهد كه تمام مردم را زنده كرده باشد، زيرا اين شخص در نيكى كردن به مردم به خاطر نجات برادر مؤمن آنان، به منزله كسى است كه هر يك از مردم را نجات داده و زنده كرده است.

بَعْدَ ذلِكَ يعنى پس از آن كه بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم، فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ باز هم در كشتن ديگران زياده روى مى كنند و نسبت به آن بى مبالاتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 67

[سوره المائدة (5): آيات 33 تا 34] ..... ص : 67

اشاره

إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 67

كيفر آنها كه با خدا و پيامبر به جنگ برمى خيزند و در روى زمين دست به فساد مى زنند، (و با تهديد به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند) اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاى چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت مجازات بزرگى دارند. (33)

مگر آنها كه قبل از دست يافتن شما بر آنان توبه كنند، بدانيد (خدا توبه آنها را مى پذيرد) خداوند آمرزنده و مهربان است. (34)

تفسير: ..... ص : 67

كلمه «إنما» مفيد اين معناست كه كيفر آنان كه با خدا و رسولش به جنگ برمى خيزند جز اين نيست.

يُحارِبُونَ اللَّهَ يعنى با اولياى خدا مى جنگند نظير آيه: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ «كسانى كه [دوستان ] خدا را مى آزارند» (احزاب/ 57).

وَ رَسُولَهُ و با پيامبر خدا جنگ مى كنند، جنگ با مسلمانان هم در حكم جنگ با فرستاده خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 68

وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً و در روى زمين فساد مى كنند و يا چون كه سعى و تلاش آنان در روى زمين در راه فساد بوده، به منزله اين است كه گفته شود:

و يفسدون فى الأرض فسادا. و مى توان گفت فسادا مفعول له است، يعنى للفساد.

از ائمّه معصومين (ع) روايت شده كه فرموده اند: محارب كسى است كه سلاح بردارد و راهها را ناامن كند، و كيفر او به اندازه استحقاق اوست، اگر علاوه بر ارتكاب قتل مال كسى را گرفته باشد مجازاتش اين است كه كشته و به دار آويخته شود و اگر تنها مرتكب قتل شده كيفر او

كشته شدن است و چنانچه فقط مال مردم را برده، كيفرش اين است كه دستش براى گرفتن مال و پايش براى ايجاد ناامنى در راه قطع مى شود، و كسى كه فقط راهها را ناامن ساخته باشد مجازاتش تبعيد است.

جمله مِنْ خِلافٍ معنايش اين است كه دست راست و پاى چپ ايشان قطع شود. و منظور از «نفى» در آيه اين است كه شخص محارب از شهرى به شهر ديگر تبعيد شود تا زمانى كه توبه كند و به شهر خود مراجعت نمايد.

ذلِكَ اشاره است به مطالبى كه ذكر كرديم.

لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا يعنى بهره آنان در دنيا رسوايى و خوارى است.

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ اين جمله دلالت دارد بر اين كه اجراى حدود، كيفر اخروى گناهان را از بين نمى برد، زيرا قرآن در اين آيه بيان كرده كه محاربان علاوه بر حدى كه بر آنها جارى مى شود استحقاق عذاب بزرگى نيز دارند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا برخى از مجازات شوندگان را استثنا كرده و آنها، كسانى هستند كه [پس از محاربه و فساد و قبل از دستگير شدن ] توبه كنند. اينان پس از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 69

توبه از كيفر مصون هستند ولى حكم قتل و مجروح ساختن افراد و بردن مال آنها، در اختيار صاحبان حق است [آنان مخيّرند محاربين را مورد عفو قرار دهند يا حق خود را استيفا كنند.]

[سوره المائدة (5): آيات 35 تا 37] ..... ص : 69

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ

(36) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (37)

ترجمه: ..... ص : 69

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرّب به خدا انتخاب نماييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد (35)

كسانى كه كافر شدند اگر تمام آنچه در روى زمين قرار دارد و همانند آن، مال آنها باشد و آنها را براى نجات از مجازات روز قيامت بدهند، از آنان پذيرفته نخواهد شد، و مجازات دردناكى خواهند داشت (36)

آنها پيوسته مى خواهند از آتش خارج شوند ولى نمى توانند خارج شوند و براى آنها مجازات پايدارى است.

(37)

تفسير: ..... ص : 69

وسيلة هر چه بدان به خدا تقرّب جسته شود از قبيل عبادات و ترك زشتيها، و از پيامبر گرامى است كه: «براى من از خدا «وسيله» را مسألت كنيد، كه درجه اى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 70

است در بهشت و تنها يكى از بندگان خدا به آن جا مى رسد و من اميدوارم كه همان بنده باشم». اصبغ بن نباته از على (ع) روايت كرده كه در بهشت دو مرواريد در زير عرش است يكى زرد و ديگرى سفيد. در هر يك از آنها هفتاد هزار غرفه است [كه درها و جامهاى آن از يك ماده است ] مرواريد سفيد همان «وسيله» است كه از آن محمّد (ص) و اهل بيت او و مرواريد زرد، براى ابراهيم و خاندانش مى باشد.

لِيَفْتَدُوا بِهِ تا آن وسيله را براى نجات جان خود فديه قرار دهند. و اين تمثيلى است براى نازل شدن عذاب بر آنها، و اين كه به هيچ رو راه نجات ندارند.

«لو» و ما بعد آن خبر إن است، و با وجود اين كه آنچه در آيه [به عنوان فدية] ذكر شده دو چيز است، ضمير در «به»

به خاطر اين كه جانشين اسم اشاره گرديده، مفرد آورده شده است و تقدير جمله: ليفتدوا بذلك مى باشد يا مانند قول شاعر است كه مى گويد:

[فمن يك أمسى بالمدينة رحله ] فإنى و قيار بها لغريب

يعنى: «خوشا به حال كسى كه در شهر مدينه، در منزل خود روز را به شب مى آورد، همانا من و قيّار- نام اسب يا شتر شاعر است- در آن غريبيم».

روايت شده كه نافع بن أزرق به ابن عباس گفت: آيا باور مى كنى گروهى از مردم از آتش نجات يابند و حال آن كه خداى متعال فرموده: وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ!؟

ابن عباس گفت: واى بر تو آيه قبل را بخوان، اين وعده عذاب، براى كافران است.

[سوره المائدة (5): آيات 38 تا 40] ..... ص : 70

اشاره

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (38) فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (39) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 71

ترجمه: ..... ص : 71

دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد، و خداوند توانا و حكيم است (38)

اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مى پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (39)

آيا نمى دانى كه خداوند مالك و حكمران آسمانها و زمين است؟ هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مجازات مى كند و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و خداوند بر هر چيزى قادر است. (40)

تفسير: ..... ص : 71

السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ مرفوعند بنا بر مبتدا بودن، و خبر محذوف و چنان است كه گفته شده: و فيما فرض عليكم السارق و السارقة يعنى حكم السارق و ... و مى توان گفت فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما خبر است و علت اين كه «فاء» بر سر خبر در آمده اين است كه السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ معناى شرط دارند، زيرا معناى آيه اين است كه اگر زن و يا مردى مرتكب سرقت شد، دستشان را قطع كنيد نظير آيه مورد بحث است آيه: فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما (تحريم/ 4) كه به تثنيه آوردن مضاف اليه اكتفاء شده و مضاف به صورت جمع آمده است. و ابن مسعود كه و السارقون و السارقات فاقطعوا أيمانهم قرائت كرده دليل بر اين است كه مقصود قطع دست راست هر زن و مرد دزد است.

قطع دست مشروط به اين است كه مبلغ سرقت شده حد اقل يك ربع دينار «1» باشد، و از جاى محفوظى به سرقت برده شود. نظر شافعى و مالكى نيز همين است،

__________________________________________________

1- «دينار» عبارت است از يك مثقال شرعى طلاى مسكوك و مثقال شرعى

معادل 18 نخود، يعنى 3/ 4 مثقال معمولى است (تفسير نمونه، ج 4، ص 376).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 72

ولى در اندازه و محل قطع دست اختلاف است:

فقهاى اهل سنت مى گويند: بايد تا مچ قطع شود. ولى به عقيده شيعه بايد چهار انگشت دزد را از بيخ قطع كرد و كف دست و انگشت ابهام را باقى گذارد و در مرتبه دوم بايد پاى چپ او را از بيخ ساق قطع كرد و پاشنه پا باقى بماند تا در موقع نماز بر روى آن بايستد و اگر باز هم مرتكب سرقتى شد بايد براى هميشه زندانى شود. اين همان روش مشهور على (ع) است.

كلمه جزاء و نيز نكالا مفعول له است.

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ يعنى هر سارقى كه پس از دزدى توبه كند وَ أَصْلَحَ و با رهايى يافتن از پيامدهاى آن كارهاى شايسته و پسنديده را در پيش گيرد.

فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ خدا توبه اش را پذيرفته و كيفر اخروى را از او بر مى دارد.

[سوره المائدة (5): آيه 41] ..... ص : 72

اشاره

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (41)

ترجمه: ..... ص : 72

اى فرستاده (خدا)! آنها كه با زبان مى گويد ايمان آورده ايم و قلب آنها ايمان نياورده و در مسير كفر بر يكديگر سبقت مى جويند تو را اندوهگين نكند و (همچنين) از يهوديان (كه اين راه را مى پيمايند) آنها زياد به سخنان تو گوش مى دهند تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند، آنها جاسوسان جمعيّت ديگرى هستند كه خود آنها نزد تو نيامده اند، آنها سخنان را از محل خود تحريف مى كنند، و مى گويند اگر اين را (كه ما مى خواهيم) به شما دادند (و محمّد بر طبق خواسته شما داورى كرد) بپذيريد و الا دورى كنيد (و عمل ننماييد) و كسى را كه خدا (بر اثر گناهان پى در پى) بخواهد مجازات كند قادر به دفاع از او نيستى. آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته است دلهايشان را پاك كند، در دنيا رسوايى و در آخرت مجازات بزرگ نصيب آنان خواهدشد. (41)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 73

تفسير: ..... ص : 73
اشاره

لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ لا يحزنك به ضم ياء نيز قرائت شده است يعنى اى پيامبر پيشقدمى منافقانى كه در اظهار كفر شتاب مى ورزند و نشانه هاى عداوت و دشمنى آنان با اسلام از حالشان پيداست، تو را غمگين نسازد.

وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ يعنى در ميان يهود جماعتى هستند كه سخن تو را مى شنوند. بنا بر اين، اين جمله ارتباطى با جملات قبل ندارد و مى توان گفت عطف است بر جمله مِنَ الَّذِينَ قالُوا و رفع سمّاعون بنا بر اين است كه [خبر براى مبتداى محذوف و] تقديرش هم سماعون باشد. و ضمير (هم) به منافقان و يهود يا تنها به يهود بر مى گردد.

و معناى سماعون للكذب اين است كه

آنان آنچه را علماى يهود به دروغ در تورات به خدا نسبت داده و آن را تحريف كرده مى پذيرند و مانند اين است سمع اللَّه لمن حمده.

سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يعنى آنها سخن دانشمندانشان و آنهايى را كه بيش از حدّ با تو دشمنى دارند مى پذيرند. مقصود يهوديانى هستند كه به خاطر شدّت دشمنى آنان با رسول خدا (ص) در مجلس آن حضرت حضور پيدا نكردند.

بعضى گفته اند: معنايش اين است كه آنان به سخن تو گوش فرا مى دهند تا بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 74

تو دروغ ببندند، يعنى به آنچه از تو شنيده اند اضافه و از آن كم كرده و آن را تحريف كنند. اينها جاسوسانى هستند كه نزد تو فرستاده شده اند، تا آنچه را از تو شنيده اند براى جمعيّت ديگرى از يهود بازگو نمايند.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ آنان سخن خدا را پس از آن كه خداوند آنها را در محلّ خود قرار داده تحريف مى كنند و محل آن را تغيير مى دهند.

يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا يهوديان خيبر به يهود مدينه مى گويند: اگر [در مورد زناى محصنه ] به همين حكم تحريف شده [يعنى تازيانه به جاى سنگسار كردن ] شما را امر كرد بپذيريد، و بدان عمل كنيد وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ يعنى اگر محمّد (ص) بر خلاف آنچه ما مى خواهيم حكم كرد. فَاحْذَرُوا حكم او باطل است، از پذيرفتن آن خوددارى كنيد.

[شأن نزول ] ..... ص : 74

روايت شده كه مردى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود، با زن شوهردارى كه او نيز از اشراف بود زنا كرد، و حكم آن دو در تورات سنگسار كردن بود. يهوديان از اجراى حكم تورات به خاطر اين كه

آن دو از اشراف بودند، كراهت داشتند، از اين رو جمعى از علماى خود را نزد يهود بنى قريظه در مدينه فرستادند تا حكم اين حادثه را از پيامبر (ص) بپرسند. به يهود مدينه گفتند اگر محمّد (ص) حكم به تازيانه كرد قبول كنيد و اگر شما را امر به سنگسار كردن نمود نپذيريد. آنها زن و مرد زناكار را، همراه آن عدّه فرستادند، و چون نزد رسول خدا رسيدند، حضرت به سنگسار كردن آن دو امر كرد، آنها از پذيرفتن اين حكم خوددارى كردند. جبرئيل به رسول خدا (ص) عرض كرد: ابن صوريا را ميان خود و آنان داور قرار ده. پيامبر خطاب به آنان فرمود: آيا جوانى را كه سفيدرو، بى ريش، يك چشم و ساكن فدك است و به او ابن صوريا گفته مى شود مى شناسيد؟ گفتند: آرى، او عالمترين يهود در روى زمين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 75

علماى يهود به داورى ابن صوريا راضى شدند [او را نزد رسول خدا (ص) آوردند] حضرت به او فرمود: تو را سوگند مى دهم به خداى يكتايى كه معبودى جز او نيست و دريا را شكافت و كوه طور را بالاى سر شما نگه داشت و كتابش تورات را بر شما نازل كرد، آيا در تورات حكم سنگباران كردن كسى كه مرتكب زناى محصنه شده، وجود دارد يا نه؟

گفت: آرى. آن گاه علماى فرومايه يهود با عصبانيّت برخاستند و به او حمله كردند، ابن صوريا گفت: ترسيدم اگر دروغ بگويم، عذاب بر ما نازل شود. سپس از نشانه هاى نبوّت رسول خدا (ص) پرسيد و آن حضرت پاسخ داد، و ابن صوريا اسلام آورد و گفت:

گواهى مى دهم كه تو فرستاده خدا و همان پيامبرى هستى كه بشارت آمدنش در تورات داده شده است.

در اين هنگام پيامبر دستور داد آن مرد و زن را جلو درب مسجد سنگسار كنند و حكم پيامبر (ص) در مورد آنان اجرا شد.

وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ و كسى كه خدا او را خوار و حيران رها كرده فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ تو اى پيامبر هرگز نمى توانى او را از هلاكت و خوارى نجات دهى و از لطف و رحمت خداوند برخوردارش نمايى.

أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ اين يهوديان كسانى هستند كه خداوند اراده نكرده است از الطاف خويش چيزى كه دلهاى آنان را پاك مى گرداند، به آنان عطا كند، زيرا آنها شايستگى آن را ندارند و مى داند كه الطاف او آنان را رستگار نخواهد كرد.

[سوره المائدة (5): آيات 42 تا 44] ..... ص : 75

اشاره

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (42) وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (43) إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

آنها بسيار به سخنهاى تو گوش مى دهند تا آن را تكذيب كنند، مال حرام، فراوان مى خورند. اگر نزد تو آمدند در ميان آنان داورى كن يا (اگر صلاح بود) آنها را به حال خود واگذار و اگر از آنها صرف نظر كنى به تو زيان نمى رسانند و اگر ميان آنها داورى كنى با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد (42)

آنها چگونه تو را به داورى مى طلبند در حالى كه تورات نزد ايشان است و در آن حكم خدا هست (وانگهى) پس از داورى خواستن، از حكم تو روى مى گردانند و آنها مؤمن نيستند (43)

ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود و پيامبران كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، با آن، براى يهوديان حكم مى كردند و (همچنين) علما و دانشمندان به اين كتاب الهى كه به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى نمودند.

بنا بر اين (از داورى كردن بر طبق آيات

الهى) از مردم نهراسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند كافرند. (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 77

تفسير: ..... ص : 77

«سحت»: هر چيزى است كه به دست آوردن آن حلال نيست. اين كلمه از سحت و در اصل به معناى استيصال است، زيرا در مال حرام بركت نيست، چنان كه خداوند فرموده: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» «خداوند بركت ربا را از ميان مى برد» (بقره/ 276). اين كلمه به تثقيل (به ضم سين و حاء) و تخفيف (به ضم سين و سكون حاء) هر دو قرائت شده است.

و در حديث است كه: هر گوشتى كه از حرام برويد سزاوار آتش است.

فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ هر گاه اهل كتاب براى داورى نزد رسول خدا (ص) مى آمدند، حضرت مخيّر بود كه حكم كند ميان آنان يا نكند، و از روايات ما ظاهر مى شود كه اين تخيير در شريعت اسلام براى ائمّه نيز ثابت است.

وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً و اگر از حكم كردن ميان آنان خوددارى كنى آنها قادر نيستند به دين يا دنياى تو ضرر برسانند.

فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ يعنى اگر خواستى ميان آنان حكم كنى، به عدالت [و به قولى بر طبق قرآن و شريعت اسلام ] حكم كن چنان كه آن حضرت به سنگسار كردن زن و مرد يهودى حكم كرد.

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ براى به تعجّب واداشتن است از اين كه آنها كسى را به داورى ميان خود انتخاب مى كنند كه به او و كتابش ايمان ندارند با اين كه حكم پيامبر (ص) در كتاب خودشان (تورات) با صراحت بيان

شده است.

ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ «ذلك» اشاره به حكم خداوند در تورات است يعنى پس از آن كه حكم خداوند در تورات بيان شده، آن را رها مى كنند و برخى گفته اند يعنى بعد از حكم قرار دادن تو از حكم تو بر طبق كتابشان روى گردان شده و بدان خشنود نيستند.

وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ آنها چنان كه ادّعا مى كنند به كتابشان (تورات) ايمان ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 78

فِيها هُدىً وَ نُورٌ تورات كتابى است كه آنان را به حق و عدالت رهنمون مى شود، و نورى است كه احكام مبهم و پيچيده را تبيين مى كند.

الَّذِينَ أَسْلَمُوا صفتى است براى مدح پيامبران و اشاره به اين است كه يهوديان از آيين اسلام- كه دين تمام پيامبران سلف و انبياى بعدى بوده- دور هستند.

و جمله لِلَّذِينَ هادُوا دلالت بر اين مطلب دارد.

وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ يعنى زهاد و علما از فرزندان هارون، كسانى كه پاى بند راه و روش انبيا بودند و از دين يهود كناره گيرى كردند.

بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ به آنچه پيامبرانشان از آنها خواسته بودند از تورات حفظ كنند، يعنى به سبب توصيه انبياى بنى اسرائيل به يهود كه تورات را از تحريف و تبديل حفظ نمايند. «من» در مِنْ كِتابِ اللَّهِ براى تبيين است.

وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ و دانشمندان يهود مواظب بودند كه ديگران معناى تورات را تغيير ندهند. تورات كتابى است كه پيامبران از زمان موسى (ع) تا زمان عيسى (ع) بر طبق آن حكم مى كردند و تعداد آنها هزار نفر بوده است.

لِلَّذِينَ هادُوا براى يهوديان، منظور اين است كه پيامبران آنان را وادار مى كردند كه احكام تورات را رعايت كنند و به

آنان اجازه نمى دادند كه از آنها عدول نمايند چنان كه رسول خدا (ص) آنان را به پذيرفتن حكم رجم واداشت، همچنين علماى بزرگ يهود و نصارى و اسلام به سبب آنچه به خواسته پيامبرانشان از تورات حفظ كرده بودند و به علت اين كه حافظ تورات بودند بر طبق آن حكم مى كردند.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ خطاب به حاكمان است و نهى مى كند آنها را از اين كه در داوريهايشان از غير خدا بترسند و بر خلاف واقع حكم كنند.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا يعنى آيات خدا و احكام او را با بهايى ناچيز كه منظور رشوه خوارى و رياست طلبى است، عوض نكنيد، چنان كه علماى يهود انجام دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 79

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ كسى كه حكم خدا را سبك بشمرد و به غير آن حكم كند كافر، ستمگر و فاسق است. اين جمله توصيفى از دانشمندان يهود است به اين كه آنها به سبب افراط در كفر و ستم خويش، آيات خدا را منكر شدند و آنها را كوچك شمردند و نيز به واسطه فسق بيش از حدّشان به غير حكم خدا حكم كردند.

از ابن عباس نقل شده است كه: هر كس حكم خدا را انكار كند كافر است و كسى كه به حكم خدا اقرار كند و به غير آن حكم كند ظالم و فاسق است.

و از حذيفه نقل شده است كه گفت: در ميان همه ملتها شما مسلمانان از نظر راه و روش شبيه ترين آنها به بنى اسرائيل هستيد، زيرا قدم به قدم راه آنان را مى رويد و از علايم و نشانه هاى آنها برخورداريد، جز

اين كه نمى دانم گوساله را مى پرستيد يا نه؟.

[سوره المائدة (5): آيه 45] ..... ص : 79

اشاره

وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 79

و بر آنها (بنى اسرائيل) در آن (تورات) مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان، مى باشد و هر زخمى قصاص دارد و اگر كسى آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر كند) كفاره (گناهان) او محسوب مى شود و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 80

تفسير: ..... ص : 80

العين و كلمات بعد آن كه معطوف هستند، به رفع و نصب و به نصب تنها قرائت شده است، جز وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ كه تنها به رفع خوانده شده است، و رفع آن كلمات بنا بر اين است كه عطف بر محلّ أن النفس باشد، زيرا معناى آيه: وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است و اين معنايا به علّت اين است كه كتبنا جانشين قلنا شده و يا به خاطر اين است كه النفس بالنفس جمله اى است كه هم مى تواند مفعول كتب واقع شود و هم مفعول قرء، چنان كه مى گويى: كتبت «الحمد للَّه» و قرأت «سورة أنزلناها». از اين رو زجّاج گفته است: اگر إن النفس به كسر [همزه ] قرائت شود صحيح خواهد بود.

و معناى آيه اين است كه ما در تورات بر يهود واجب كرديم كه هر گاه شخص [عاقل و مميّزى ] ديگرى را بناحق بكشد قاتل بايد كشته شود. و در مقابل چشمى كه كور كرده چشمش كور و بينى كسى را اگر بريده بينى اش بريده مى شود و چنانچه گوش شخصى را از بيخ كنده باشد، گوش او كنده مى شود و در برابر

دندانى كه از جا كنده است بايد دندانش كشيده شود.

وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ و زخمها هم قصاص دارد، و منظور تقاص گرفتن در مواردى است كه قصاص ممكن باشد.

فَمَنْ تَصَدَّقَ هر كس از صاحبان حق، قصاص را صدقه كند يعنى از آن چشم پوشى و آن را عفو كند فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ به همان اندازه كه عفو كرده، خداوند از گناهانش درمى گذرد.

[سوره المائدة (5): آيات 46 تا 47] ..... ص : 80

اشاره

وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (46) وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 81

ترجمه: ..... ص : 81

و به دنبال آنها (پيامبران پيشين) عيسى بن مريم را قرار داديم كه به آنچه پيش از او فرستاده شده بود از تورات تصديق داشت و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود و (كتاب آسمانى او نيز) تورات را كه قبل از او بود تصديق مى كرد و هدايت و موعظه اى براى پرهيزگاران بود (46)

به اهل انجيل (پيروان مسيح) گفتيم بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند فاسق هستند. (47)

تفسير: ..... ص : 81

قفاه بفلان يعنى او را به دنبال فلانى آورد. اين فعل به وسيله «باء» به مفعول دوم متعدى شده است و مفعول اوّل از آيه حذف شده و ظرف كه عبارت است از عَلى آثارِهِمْ جانشين آن شده است، زيرا هر گاه انسان به دنبال نشانه كسى برود به دنبال خود او نيز رفته است.

ضمير در ءاثارهم به النبيون در جمله يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ در دو آيه قبل برمى گردد، وَ مُصَدِّقاً عطف بر محلّ فيه هدى و منصوب است بنا بر حال بودن، و در اعراب هدى و موعظة دو وجه مى توان گفت:

1- نصب آن دو بنا بر حال بودن باشد.

2- نصب هر يك بنا بر اين كه مفعول له براى و ليحكم باشند.

و ليحكم به صيغه امر قرائت شده و به معناى و قلنا ليحكم است.

بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ به آنچه خداوند در انجيل نازل كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 82

[سوره المائدة (5): آيات 48 تا 50] ..... ص : 82

اشاره

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49) أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 82

و اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى كند و حافظ و نگاهبان آنهاست. بنا بر اين بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده در ميان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن، و از احكام الهى روى مگردان ما براى هر كدام از شما آيين و طريقه روشنى قرار داديم و اگر خدا مى خواست، همه شما را امّت واحدى قرار مى داد ولى خدا مى خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد (و استعدادهاى شما را پرورش دهد) بنا بر اين بكوشيد و در نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد، بازگشت همه شما به سوى خداست و از آنچه در آن اختلاف كرده ايد به شما خبر خواهد داد (48)

و بايد در ميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كنى و از هوسهاى آنان پيروى مكن و بر حذر باش كه

مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حكم و داورى تو) روى گردانند بدان خداوند مى خواهد آنها را به خاطر پاره اى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 83

آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) مى خواهند و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند؟ (50)

تفسير: ..... ص : 83

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ يعنى ما قرآن را بر تو نازل كرديم. الف و لام تعريف در الكتاب اوّل براى عهد و در دومى براى جنس است، زيرا تقدير آيه: مصدقا لما بين يديه من التوراة و الإنجيل و كل كتاب أنزل من السماء سواه است، و حال آن كه قرآن، تورات و انجيل و هر كتاب آسمانى ديگر را تصديق و تأييد مى كند.

وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ يعنى قرآن حافظ و نگاهبان ديگر كتب آسمانى است زيرا به صحّت و درستى آنها گواهى مى دهد.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ اين جمله متضمن معناى لا تنحرف است، از اين رو به «عن» متعدّى گشته و گويى گفته شده: از حكم كردن بر طبق آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده منحرف نشو، و از هواهاى آنها پيروى نكن.

لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً اى مردم براى هر يك از شما- يهود و نصارا و مسلمانان- شريعت و راه و رسمى روشن در دين قرار داديم تا بر طبق آن رفتار كنيد.

اين آيه دليل بر اين است كه ما مسلمانان ملزم به پيروى از اديان پيامبران پيش از خودمان نيستيم.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً اگر خدا مى خواست، شما را

يك گروه متّفق و تابع يك شريعت قرار مى داد، يا مقصود اين است كه اگر خواسته بود شما را داراى يك دين كه اختلافى در آن نباشد قرار مى داد.

وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ ولى خواست با شريعتهاى مختلفى كه به شما داده است، شما را بيازمايد كه آيا به دستورات آنها عمل مى كنيد؟! و آيا اين اعتقاد را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 84

داريد كه احكام و قوانين آنها به صلاح شماست و تفاوتشان بر طبق اختلاف احوال و شرايط هر عصرى بوده، يا از شبهات پيروى كرده و در عمل افراط مى كنيد؟! فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ پس به سوى نيكيها بشتابيد.

إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ اين جمله مستأنفه و در مقام بيان تعليل براى سبقت جستن در نيكيهاست.

فَيُنَبِّئُكُمْ و شما را آگاه خواهد كرد به آنچه از امور دينتان درباره آنها اختلاف داشتيد و ميان بر حق يا باطل بودن شما داورى كرده و شما را بر حسب استحقاقتان كيفر خواهد داد.

وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ عطف بر الكتاب است يعنى ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا اين كه در ميان اهل كتاب بر طبق آن حكم كنى، بنا بر اين كه «أن» مصدريه و فعل امر صله آن باشد و مى توان گفت عطف بر بالحق است، يعنى ما قرآن را بحق و براى اين كه بر طبق آن حكم كنى، نازل كرديم.

وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ و بپرهيز از آنان كه تو را از بعض آنچه خدا بر تو نازل كرده گمراه ساخته و به سوى احكام هواپسندانه خود بكشانند، اين كار را از اين طريق انجام مى دهند كه تو

را به مسلمانى خود اميدوار كرده و به طمع اندازند و مى گويند ما اشراف و دانشمندان يهود هستيم و اگر از تو پيروى كنيم همه يهوديان به پيروى از ما به تو ايمان خواهند آورد، و البته ميان ما و قوم ما نزاعى است، و اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان مى آوريم و نبوّت تو را تصديق خواهيم كرد. پيامبر (ص) از چنين قضاوتى خوددارى كرد و آيه فوق نازل شد.

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ خدا مى خواهد آنها را به جرم روگرداندن از حكمش كيفر دهد. بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ به پاره اى از جرمهايشان، بعض به جاى كلّ ذكر شده و مقصود اين است كه آنها گناهان بسيارى دارند كه اين گناه جزئى از آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 85

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ اين جمله براى نكوهش كردن يهود است به اين دليل كه آنها اهل كتابند و در عين حال از احكام مردم دوران جاهليّت كه با جهل و هوا و هوس آميخته و از كتاب آسمانى و منبع وحى سرچشمه نگرفته بود، پيروى مى كنند.

«تبغون» با تاء به صيغه مخاطب به تقدير: قل لهم يا محمد أ فحكم الجاهلية تبغون نيز قرائت شده است:

لام در لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ مانند لام در هيت لك يعنى، «بشتاب» براى بيان است، به اين معنا كه اين استفهام براى مردمى است كه اهل يقين و ايمانند و اينان همان كسانى هستند كه بيان مى كنند حكمى عادلانه تر و نيكوتر از حكم خداى متعال نيست.

[سوره المائدة (5): آيات 51 تا 53] ..... ص : 85

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا

يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ (52) وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ (53)

ترجمه: ..... ص : 85

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را تكيه گاه خود قرار ندهيد، آنها تكيه گاه يكديگرند و كسانى كه از شما به آنها تكيه كنند از آنها هستند. خداوند جمعيّت ستمكار را هدايت نمى كند. (51)

مشاهده مى كنى افرادى را كه در دلهايشان بيمارى است در (دوستى با) آنان بر يكديگر پيشى مى گيرند، و مى گويند مى ترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد (و نياز به كمك آنها داشته باشيم) شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از ناحيه خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 86

و آنها كه ايمان آورده اند مى گويند آيا اين (منافقان) همانها هستند كه با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستيم؟ (چرا سرانجام كارشان به اين جا رسيد) اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند. (53)

تفسير: ..... ص : 86

خداى سبحان مؤمنان را نهى كرده است از اين كه يهود و نصارا را دوست و هم پيمان خود بگيرند و از راه دوستى از آنها كمك بخواهند و يا به آنان كمك كنند.

سپس علت اين نهى را بيان كرده و مى فرمايد: بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يعنى يهود و نصارى به علت كافر بودنشان يكديگر را حمايت و يارى مى كنند.

وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ كسانى از شما كه آنان را دوستان خود بدانند و از آنها كمك بخواهند در زمره آنهايند و حكم آنها را دارند. اين تعبير تأكيدى است از جانب خداوند بر وجوب اجتناب از مخالف در دين، چنان كه در حديث آمده است:

لا تراءا ناراهما

يعنى آتش مؤمن به آتش مشرك نظر نمى كند، [كنايه از اين كه آنها در يك جا منزل

نمى كنند].

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ خداوند مردمى را كه به خاطر دوستى با كافران به خود ستم كرده اند هدايت نمى كند و آنها را خوار و از الطاف خويش محروم مى كند.

فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ و مى بينى كسانى را كه در دلهايشان بيمارى شك و نفاق است يُسارِعُونَ فِيهِمْ در دوستى با يهود شتاب مى ورزند و به آن تمايل نشان مى دهند و عذرشان اين است كه مى گويند ما ايمن نيستيم از اين كه حادثه اى از حوادث روزگار به سراغ ما بيايد و به آنها (يهود) و كمكشان احتياج نداشته باشيم.

فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ شايد خداوند پيروزى بر دشمنان را نصيب پيامبر (ص) گرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 87

أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ يا امرى از جانب خدا برسد كه منجرّ به قتل يهود و آواره شدن آنها از شهر و ديارشان گردد.

فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ تا منافقان از نفاقى كه در دلشان پنهان كرده بودند، پشيمان گردند.

برخى گفته اند: منظور از أو أمر من عنده اين است كه پيامبر (ص) مأمور آشكار ساختن أسرار منافقان شود، تا آنان از كردار خود پشيمان گردند.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا اين جمله بر دو وجه قرائت شده است:

1- به نصب كه عطف بر أن يأتى يا بالفتح و تقدير آن: بأن يقول، باشد.

2- به رفع بنا بر اين كه ابتداى كلام و جمله مستأنفه باشد يعنى و يقول الذين آمنوا فى ذلك الحال.

يقول: بدون «واو» [يقل ] نيز قرائت شده است.

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا يعنى آيا اينها منافقانى هستند كه نسبت به خدا شديدترين سوگندها را ياد كردند؟! إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ از سخنان مؤمنين است كه به

منافقان مى گويند اعمالى را كه دوستان شما به سختى پيش روى مردم انجام مى دادند، باطل شد.

فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ از اين رو در دنيا و آخرت زيانكار شدند.

[سوره المائدة (5): آيه 54] ..... ص : 87

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زيانى نمى رساند) خداوند در آينده جماعتى را مى آورد، كه آنها را دوست دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش كنندگان هراسى ندارند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد و (فضل) خدا وسيع و خداوند داناست. (54)

تفسير: ..... ص : 88

مَنْ يَرْتَدَّ يرتدد نيز قرائت شده است ارتداد يكى از پديده هايى است كه قبل از پيدايش آن، در قرآن پيش بينى شده كه پس از وفات پيامبر (ص) گروهى از مردم مرتدّ خواهند شد و خداى سبحان دين خود را به وسيله مردمى كه داراى خصوصيات مذكور در آيه هستند، يارى خواهد كرد.

درباره اين كه آيه فوق اشاره به چه كسانى است و منظور از اين ياوران اسلام كيانند كه خدا آنها را به اوصاف مذكور در آيه ستوده است، چندين قول وجود دارد:

1- مقصود اهل يمن است و هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر (ص) به ابو موسى اشعرى اشاره كرد و فرمود: آنان قوم اين مرد هستند، و فرمود ايمان و حكمت را در يمن بجوييد.

2- برخى گفته اند: منظور ايرانيانند و [در روايت است كه از پيامبر گرامى اسلام راجع به اين آيه سؤال كردند، آن حضرت ] دست خود را بر دوش سلمان زد و فرمود: مقصود اين مرد و هموطنان اويند، و فرمود: «اگر دين [و به روايت ديگرى اگر علم ] به ستاره ثريّا آويخته باشد و در آسمانها قرار گيرد، مردانى از فارس آن را

در اختيار خواهند گرفت» «1»

__________________________________________________

1-

لو كان الدّين معلّقا بالثريّا لناله رجال من أبناء فارس (مجمع البيان، ج 3، ص 208).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 89

3- از ائمّه هدى (ع) و عمار و حذيفة روايت شده است كه آنان على (ع) و ياران اويند، كه پس از پيامبر (ص) با «ناكثين» (بيعت شكنان جنگ جمل) و «قاسطين» (ستمكاران جنگ صفّين) و «مارقين» (خوارج نهروان) جنگيدند.

مؤيّد اين قول روايتى است كه در آن پيامبر (ص) خطاب به قريش مى فرمايد:

اى گروه قريش بايد از خصومت و دشمنى با اسلام دست برداريد و يا اين كه خداوند مردى را خواهد فرستاد كه بر سر تأويل قرآن با شما خواهد جنگيد همان طور كه من بر سر تنزيل آن با شما جنگيدم، پس از آن فرمود: او همان وصله كننده كفش در ميان حجره است و در آن حال على (ع) مشغول وصله كردن كفش رسول خدا (ص) بود.

أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ «أذلة» جمع ذليل، يعنى قومى كه نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و مهربانند، و أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ و نسبت به كافران سختگيرند.

«لومة» مصدر مرة از لوم است و دلالت بر اين دارد كه آنان هرگز هراسى از ملامت هيچ يك از ملامت كنندگان به دل راه نمى دهند.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يعنى محبّت و انعطاف پذيرى آنان نسبت به مؤمنان و سختگيرى آنان نسبت به كافران تفضّل و منّت و لطفى است از ناحيه خداوند كه هر كس را شايسته آن بداند، به او عطا مى كند.

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ و خداوند داراى الطاف و فضل بسيار است و به كسى كه شايسته آنها باشد داناست.

[سوره المائدة (5): آيات 55 تا 56] ..... ص : 89

اشاره

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55) وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (56)

ترجمه: ..... ص : 89

سرپرست و رهبر شما تنها خداست، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى پردازند (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 90

و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز مى باشد!. (56)

تفسير: ..... ص : 90

اين آيه در شأن على (ع) نازل شده است، هنگامى كه سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد [ولى كسى چيزى به او نداد، در همين حال ] على (ع) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. اين حديث طولانى است و [ابو اسحاق ] ثعلبى آن را در تفسيرش روايت كرده است، و ما تفصيل آن را در تفسير مجمع البيان نقل كرده ايم.

در قسمتى از اين روايت آمده است كه پيامبر (ص) فرمود: پروردگارا، سينه ام را بگشاى، كارم را آسان كن و على را كه از خويشان من است، وزير من گردان، و پشت مرا به او محكم كن، ابو ذر گفت:

به خدا سوگند، هنوز سخن پيامبر (ص) تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا نازل شد، و گفت: اى محمّد بخوان، إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...، و معناى آيه اين است: كسى كه بر مصالح شما ولايت دارد و تدبير كار شما را مى كند، خدا و پيامبر و كسانى هستند كه خصوصياتشان اينها [اوصاف مذكور در آيه ] است.

وَ هُمْ راكِعُونَ حال است از يُؤْتُونَ الزَّكاةَ يعنى در حال ركوعشان زكات مى دهند.

جار اللَّه زمخشرى «1» گفته است: گرچه زكات دهنده در

حال ركوع [على (ع) و] يك نفر بوده است ولى كلمه الذين به صورت جمع آورده شده تا مردم براى انجام دادن نظير عمل آن حضرت، ترغيب شوند و توجّه كنند به اين كه خوى و سرشت

__________________________________________________

1- صاحب كتاب تفسير الكشاف كه مؤلف عالى مقام، بسيارى از مطالب تفسير جوامع الجامع را از آن اقتباس كرده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 91

مؤمنان ايجاب مى كند آنان در اين حدّ خواهان احسان و نيكى به فقرا و مستمندان باشند.

مؤلّف گويد: در زبان و ادبيات عرب مشهور است كه به عنوان تعظيم از مفرد به لفظ جمع تعبير مى شود، بنا بر اين نيازى به استدلال صاحب كشاف نبود، و چنانچه ثابت شد كه معناى آيه همان است كه ما ذكر كرديم، به نص صريح قرآن امامت على (ع) اثبات شده است.

فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ يعنى إنهم هم الغالبون، اين جمله از مواردى است كه اسم ظاهر به جاى ضمير آمده است.

[سوره المائدة (5): آيات 57 تا 58] ..... ص : 91

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (57) وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (58)

ترجمه: ..... ص : 91

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! افرادى كه آيين شما را به باد استهزا و بازى مى گيرند از اهل كتاب و مشركان، دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد (57)

آنها هنگامى كه (اذان مى گوييد و مردم را) به نماز مى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند، اين به خاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمى كنند. (58)

تفسير: ..... ص : 91

وَ الْكُفَّارَ به جرّ نيز قرائت شده و مؤيّد آن قرائت ابىّ است كه و من الكفار خوانده است. بنا بر قرائت نصب (الكفار) منظور از استهزاكنندگان خصوص اهل

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 92

كتابند- گرچه آنان نيز از كافرانند- و براى اين كه لفظ كفّار بر خصوص مشركان اطلاق شود ميان آنان و استهزاكنندگان از اهل كتاب فاصله شده است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ و براستى اگر به خدا ايمان آورده ايد از دوستى با كفّار بپرهيزيد.

اتَّخَذُوها ضمير آن به «صلوة» يا «مناداة» (أذان) برمى گردد هر گاه مؤذّن اذان مى گفت كفّار و منافقان نداى روح پرور آن را به استهزا مى گرفتند و با يكديگر مى خنديدند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ اين به خاطر آن است كه آنها جمعيّت نادانى هستند، زيرا آنچه را به عنوان تمسخر انجام مى دادند، نظير رفتار نادانان بود و گويى از خرد بهره اى نداشتند.

[سوره المائدة (5): آيه 59] ..... ص : 92

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ (59)

ترجمه: ..... ص : 92

بگو اى اهل كتاب آيا به ما خرده مى گيريد؟ (مگر ما چه كرده ايم) جز اين كه به خداوند يگانه، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده است، ايمان آورده ايم و اين به خاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق به در رفته ايد (و لذا حق در نظر شما نازيباست). (59)

تفسير: ..... ص : 92

يعنى اى اهل كتاب بر ما عيب نمى گيريد و قبيح نمى دانيد، مگر ايمان به خدا و همه كتابهاى آسمانى را.

وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ در اعراب اين جمله چند وجه است:

1- عطف بر أن ءامنا [و در محل نصب ] است يعنى انتقاد نمى كنيد از ما مگر به خاطر مخالفت خودتان، چرا كه ما ايمان آورده ولى شما فاقد آن هستيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 93

2- مى توان گفت عطف بر مجرور و تقدير آيه: إلا الإيمان باللّه و بأن أكثرهم فاسقون است. يعنى انكار نمى كنيد مگر ايمان به خدا را و اعتقاد به اين كه بيشتر شما فاسق مى باشيد.

3- مى توان گفت علّتى است كه بر علّت محذوف عطف گرديده و تقدير آن:

ما تنقمون منا إلا الإيمان لقلة إنصافكم و لأنكم فاسقون، است.

[سوره المائدة (5): آيه 60] ..... ص : 93

اشاره

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (60)

ترجمه: ..... ص : 93

بگو: آيا شما را از كسانى كه جايگاه و پاداششان بدتر از اين است با خبر كنم؟! كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده و (مسخ كرده) و از آنها ميمونها و خوكهايى قرار داده و پرستش بت كرده اند موقعيّت و محلّ آنها بدتر است و از راه راست گمراهترند. (60)

تفسير: ..... ص : 93

ذلِكَ اشاره است به آنچه در آيه قبل مورد انكار كفّار و منافقان واقع شده بود، مضاف ناگزير حذف شده و تقدير آيه اين است: هل أنبئكم بشر من أهل ذلك او بشر من ذلك دين من لعنه اللَّه.

مَثُوبَةً به جاى عقوبة آورده شده و از اين قبيل است آيه: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «آنان را به عذاب دردناكى بشارت ده» (آل عمران/ 21).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 94

يهوديان معتقد بودند كه مسلمانان مستحقّ مجازاتند، از اين رو به آنان گفته شده: آنان كه از رحمت خدا دورند، [يهود] در حقيقت حالشان از نظر عقوبت بدتر است از مسلمانانى كه به گمان شما مستحقّ مجازاتند.

مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ در اعراب «من» دو وجه است:

1- در محلّ رفع است بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف و تقدير آن «هو من لعنه اللَّه» باشد.

2- در محل جرّ است بنا بر اين كه بدل از «شر» باشد.

وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ عطف بر صله «من» [لعنه اللَّه ] است يعنى و من عبد الطاغوت، و عبد الطاغوت به ضمّ باء و مضاف نيز قرائت شده است، يعنى و جعل منهم عبد الطاغوت و اين نوع قرائت براى مبالغه در عبوديت است مانند: حذر و يقظ كه براى مبالغه در پرهيز و بيدارى

است و مقصود از اين جمله اين است كه خداوند آنان را خوار ساخت تا آنكه شياطين را اطاعت كردند.

«طاغوت»: يعنى شيطان.

برخى گفته اند: مقصود از كسانى كه به صورت بوزينه و خوك درآمدند، اصحاب سبت مى باشند. و منظور از «خنازير» (خوكان) كسانى هستند كه به «خوان عيسوى» كفر ورزيدند، و برخى گفته اند، مقصود از «قردة»، و «خنازير» [يهوديان و] اصحاب سبت هستند كه به واسطه عصيان در روز شنبه، جوانانشان به صورت بوزينه و پيرانشان به صورت خوكها مسخ شدند.

أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً: اينان جايگاهى بدتر دارند، بدى به منظور مبالغه، به مكان نسبت داده شده است و گرنه مقصود بدى اهل آن مكان است و اين از باب كناية است.

[سوره المائدة (5): آيات 61 تا 63] ..... ص : 94

اشاره

وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ (61) وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (62) لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 95

ترجمه: ..... ص : 95

و هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورده ايم (اما) با كفر وارد مى شوند و با كفر خارج مى گردند و خداوند از آنچه كتمان مى كردند، آگاه تر است (61)

بسيارى از آنها را مى بينى كه در گناه و تعدّى و خوردن مال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند، چه زشت است كارى كه انجام مى دهند (62)

از چه روى خداپرستان و دانشمندان، آنان را از گفتار بد و حرامخوارگى بازنمى دارند. چه بد كارهايى مرتكب مى شدند. (63)

تفسير: ..... ص : 95
[شأن نزول ] ..... ص : 95

اين آيه درباره آن دسته از يهوديان نازل شد كه از روى نفاق اظهار ايمان مى كردند.

وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ يعنى آنها در حال كفر بر پيامبر وارد و در حال كفر از نزد او خارج شدند و تقدير آن ملتبسين بالكفر است، بنا بر اين «بالكفر» و «به» هر دو حالند و همچنين دو جمله، «وَ قَدْ دَخَلُوا» و «هُمْ قَدْ خَرَجُوا»، از اين رو «قد» به منظور نزديك كردن گذشته به حال بر فعل ماضى داخل شده است، يعنى گويند:

ايمان آورديم و حال اين كه وضعشان اين گونه بود.

«إثم»: به معناى دروغ است، به دليل جمله عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ [در آيه بعد].

«عدوان»: ستم، و گفته اند: منظور از «إثم» لفظ شرك است مانند سخن يهود كه: عزير پسر خداست، و گفته اند: مقصود از اثم گناهى است كه به خودشان اختصاص دارد و عدوان گناهى است كه با ارتكاب آن به ديگران ستم مى كنند.

لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ گويى علماى اهل كتاب را [كه از گفتار گناه آلود و ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 96

رشوه خوارى يهود نهى نكرده ]، گناهكارتر از كسانى كه مرتكب گناه كبيره مى شوند، دانسته است، زيرا هر عمل كننده اى صانع ناميده نمى شود، مگر اين

كه در انجام عمل از قدرت و مهارت برخوردار باشد. از ابن عباس نقل شده كه اين آيه شديد اللّحن ترين آيه در قرآن است.

[سوره المائدة (5): آيه 64] ..... ص : 96

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (64)

ترجمه: ..... ص : 96

و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است! دستهايشان بسته باد و به خاطر اين سخن از رحمت (الهى) دور شدند! بلكه هر دو دست (قدرت) او گشاده است، هر گونه بخواهد مى بخشد و اين آيات كه بر تو از طرف پروردگارت نازل شده و بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد، و در ميان آنها عداوت و دشمنى تا روز قيامت افكنديم و هر زمان آتش جنگى افروختند آن را خداوند خاموش ساخت و براى فساد در زمين تلاش مى كنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد. (64)

تفسير: ..... ص : 96

غل اليد (بسته بودن دست) كنايه از بخل و سبط اليد (باز بودن دست) كنايه از جود و بخشش است، و منظور گوينده از اين سخن اثبات دست براى خدا و معناى حقيقى باز و بسته بودن نيست، بلكه اين دو تعبير كه در آيه به دنبال يكديگر آمده براى بيان بخل وجود است و عرب كلمه «يد» را در موردى كه صحيح نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 97

استعمال كرده است مانند گفته شاعر:

جار الحمى بسط اليدين بوابل شكرت نداه تلاعه و وهاده

«ابر سخاوتمندانه بر سرزمين حمى باريد و بر اثر بارش زياد آن، بر تپه ها و درّه ها گياه روييد و گلها شكوفا شد» و مانند گفته لبيد:

[و غداة ريح قد كشفت و قرة] قد أصبحت بيد الشمال زمامها

«چه بسا باد سرد صبحگاهان كه سرمايش را احساس كردم، و افسارش در دست باد شمال است».

غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ در معناى اين جمله چند وجه است:

1- مى توان گفت مقصود نفرين يهود است به بخل و بخشندگى كم، از اين رو آنان بخيلترين مردم بوده اند [و هستند].

2- مى توان

گفت نفرين آنهاست به بسته شدن حقيقى دستهايشان در دنيا با به اسارت در آمدن و به زنجير كشيده شدنشان در آتش با دستهاى بسته.

3- مقصود اخبار از اين است كه يهود راه بخل را پيمودند و در رديف بخيلان قرار داده شدند.

وَ لُعِنُوا بِما قالُوا يعنى به سبب گفتارشان از رحمت خدا دور و گرفتار عذاب شدند.

بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ علّت اين كه در اين جا كلمه «يد» تثنيه آورده شده اين است كه در انكار سخن يهود بليغتر و دلالت آن بر اثبات كمال جود بيشتر باشد زيرا كمال جود در اين است كه شخص سخىّ تمام آنچه را در دو دست خود دارد بذل كند.

جمله يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ نيز تأكيدى است براى توصيف خداوند به جود و سخاوت و دلالت مى كند بر اين كه خداوند انفاق نمى كند، مگر آنچه را حكمت و مصلحت اقتضا كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 98

وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً يعنى هنگام نازل كردن قرآن بر تو، بسيارى از آنان بر تداوم انكارشان و بر حسد و كفر نسبت به آيات الهى، خواهند افزود.

وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ ما در ميان يهود و نصارى كينه و دشمنى افكنديم، در نتيجه سخنانشان متفاوت و دلهايشان پراكنده است و هيچ توافقى ميان آنان صورت نمى گيرد.

كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ يعنى هر گاه تصميم داشتند با پيامبر (ص) بجنگند، مغلوب شدند، و هرگز پيروزى نصيب آنان نشد، و در حالى كه در مملكت مجوس زندگى مى كردند، اسلام به سراغشان آمد.

اين آيه بر صحّت نبوّت پيامبر اسلام (ص) دلالت دارد، زيرا يهوديان كه نيرومندترين مردم حجاز بودند

و در محكمترين قلعه ها به سر مى بردند، تا آنجا كه قريش از آنها كمك مى گرفتند و دو قبيله اوس و خزرج با پشتيبانى آنها تقويت مى شدند، خوار و مقهور گشتند و پيامبر (ص) بنى قريظه را قتل عام و يهوديان خيبر و فدك را تار و مار و يهوديان بنى نضير را آواره ساخت و خداوند آنان را ريشه كن كرد، به طورى كه امروزه يهود را در هر شهرى از خوارترين مردم مى يابى.

وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً يهوديان مردمى هستند كه از راه معصيت خداوند و مخالفت دستورات او و كوشش در راه محو و نابودى نام پيامبر (ص) از كتابهايشان، در روى زمين فساد مى كنند.

[سوره المائدة (5): آيات 65 تا 66] ..... ص : 98

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (65) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 99

ترجمه: ..... ص : 99

و اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند گناهان آنها را مى بخشيم و در بادهاى پر نعمت بهشت وارد مى سازيم (65)

و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را برپا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها ميانه رو هستند ولى اكثرشان اعمال بدى انجام مى دهند. (66)

تفسير: ..... ص : 99

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا اگر يهوديان و مسيحيان به محمّد (ص) ايمان مى آوردند، وَ اتَّقَوْا و ايمانشان را قرين تقوا مى ساختند، لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ گناهانشان را مى پوشانديم و آنان را به سبب آن گناهان مؤاخذه نمى كرديم، وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ و آنان را با مسلمانان وارد بهشت مى ساختيم.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ و اگر آنها به احكام تورات و انجيل عمل مى كردند و حدود آن دو و آنچه را از اوصاف رسول خدا (ص) در آنهاست، رعايت مى كردند.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ و به آنچه از ساير كتب آسمانى بر آنان نازل شده ايمان مى آوردند، زيرا آنان مكلّف بودند به تمام آنها ايمان آورند و گويى براى آنان نازل شده است. و گفته اند: منظور قرآن است.

لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ منظور اين است كه خداوند روزى آنان را وسعت مى داد، و حال آن كه دچار قحطى شده بودند، مقصود آيه اين است كه ما بركات آسمان و زمين را بر آنها ارزانى مى داشتيم و ميوه درختان و محصولات كشاورزى آنان را افزايش مى داديم يا باغهايى كه ميوه هايش رسيده و شاداب گشته به آنان روزى مى كرديم تا ميوه ها را از درختان آنها بچينند و ميوه هايى را كه بر زمين افتاده

برگيرند.

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ طايفه اى از آنها مسلمانند و به پيامبر (ص) ايمان آورده اند.

وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ و بسيارى از اهل كتاب مرتكب كارهاى زشت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 100

مى شوند، و آنها كسانى بودند كه به پيامبر كفر مى ورزيدند و او را انكار مى كردند.

در جمله ساء ما يعملون معناى تعجّب وجود دارد، يعنى ما أسوء عملهم چه زشت است عمل آنان!

[سوره المائدة (5): آيه 67] ..... ص : 100

اشاره

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)

ترجمه: ..... ص : 100

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى دارد، و خداوند جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى كند. (67)

تفسير: ..... ص : 100
[شأن نزول ] ..... ص : 100

كلبى از ابو صالح، از ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه روايت كرده است كه خداوند متعال پيامبرش را مأمور كرده بود كه على (ع) را به خلافت منصوب و مردم را از ولايت او آگاه كند، ولى بيم داشت كه اين موضوع بر جماعتى از اصحابش گران آيد و بگويند پسر عموى خود را برگزيد از اين رو اين آيه بر پيامبر نازل شد و آن حضرت در روز غدير خم دست على (ع) را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فعلى مولاه»

«هر كس من مولا و رهبر اويم، على، مولا و رهبر اوست».

فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ نيز قرائت شده است يعنى، اگر اين رسالت را ابلاغ نكردى در آن صورت رسالتهايى را كه بدان مكلّف بودى به انجام نرساندى و گويى هيچ يك از مأموريّتهاى خود را انجام نداده اى، زيرا تو، اى پيامبر هر گاه اين مأموريت را انجام نداده باشى چنان است كه از انجام تمام آنها غفلت كرده اى.

وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ اين وعده اى است از جانب خداوند براى نگهدارى ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 101

و مراقبت از پيامبر (ص) و معنايش اين است كه خداوند مراقبت از تو را تضمين، و تو را از اين كه آسيب ببينى حفظ مى كند پس عذر تو چيست؟

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ مقصود اين است كه خداوند امكان اين را به آنها

نمى دهد كه اندوهى بر تو وارد كنند. از انس بن مالك روايت شده كه از رسول خدا (ص) حراست مى شد تا اين كه اين آيه نازل شد، آن گاه حضرت سر از خيمه چرمى بيرون آورد و فرمود: از مراقبت من دست بكشيد خداوند مرا از گزند مردم حفظ كرده است.

[سوره المائدة (5): آيه 68] ..... ص : 101

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (68)

ترجمه: ..... ص : 101

اى اهل كتاب! شما هيچ موقعيّتى نداريد، مگر اين كه تورات و انجيل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است، برپا داريد ولى آنچه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده (نه تنها مايه بيدارى آنها نمى گردد بلكه) بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد. بنا بر اين از اين قوم كافر و مخالفت آنها غمگين مباش. (68)

تفسير: ..... ص : 101
[شأن نزول ] ..... ص : 101

از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در مورد جمعى از يهود نازل شد كه نزد پيامبر (ص) آمده و گفتند: آيا اقرار ندارى كه تورات از طرف خداست؟ فرمود: اقرار دارم.

گفتند: ما فقط به تورات ايمان داريم و به كتابهاى ديگر ايمان نداريم.

لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ معنايش اين است كه اى اهل كتاب شما داراى آيينى كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 102

قابل توجه باشد و چيزى به حساب آيد نيستيد، زيرا دين شما باطل است، چنان كه گفته مى شود: هذا ليس بشى ء (اين چيزى نيست). منظور تحقير آن است.

حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مگر اين كه مطالب تورات و انجيل را پيرامون نبوّت حضرت محمّد (ص) تصديق و بر طبق آن عمل كنيد.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مقصود قرآن است.

فَلا تَأْسَ يعنى اى پيامبر به خاطر سرپيچى و كفر زيادشان بر آنان تأسف مخور، زيرا ضرر آن دامنگير خودشان خواهد شد.

[سوره المائدة (5): آيه 69] ..... ص : 102

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 102

آنها كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئان و مسيحيان هر گاه ايمان به خداوند يگانه و روز جزا بياورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد. (69)

تفسير: ..... ص : 102

الصَّابِئُونَ مرفوع شده بر اين اساس كه مبتدا و خبر آن حذف شده باشد، و علّت مبتدا بودنش آن است كه ميان آن و اسم «إن» فاصله افتاده است و تقدير آيه:

و الصابئون كذلك است و سيبويه براى اين وجه قول شاعر را شاهد آورده است:

و إلا فاعلموا أنا و أنتم [بغاة ما بقينا فى شقاق ] «1» __________________________________________________

1- و گرنه بدانيد، ما دامى كه ما و شما در جنگ هستيم، ستمكاريم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 103

در اين بيت ضمير مرفوع «أنتم» مبتدا و خبر آن حذف شده است يعنى فاعلموا أنا بغاة و أنتم كذلك.

ديگرى گويد:

[فمن يك أمسى بالمدينة رحله ] فإنى و قيار بها لغريب «1»

در اين بيت نيز «قياد» مبتدا و خبرش محذوف است.

صابئان را از اين رو كه از تمام اديان و مذاهب دست كشيدند بدين نام ناميده اند.

مَنْ آمَنَ مبتدا و فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ خبر آن است و تقدير آيه: من آمن منهم، و جمله مبتدا و خبر، خبر براى «إن» است.

و مى توان گفت من ءامن منصوب است بنا بر اين كه بدل از اسم «إن» و آنچه بر آن عطف شده و يا بدل از خود معطوف عليه باشد.

[سوره المائدة (5): آيات 70 تا 71] ..... ص : 103

اشاره

لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ (70) وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (71)

ترجمه: ..... ص : 103

ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و رسولانى به سوى آنها فرستاديم (ولى) هر زمان پيامبرى بر خلاف هوسها و تمايلات آنها

__________________________________________________

1- هر كس منزلش در مدينه باشد، من و قيار (اسب شاعر است) در آن جا غريبم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 104

مى آمد، عده اى را تكذيب مى كردند و جمعى را مى كشتند (70)

و گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود، لذا (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق) نابينا و كر شدند، سپس (بيدار گشتند و) خداوند توبه آنها را پذيرفت دگربار (به خواب غفلت فرو رفتند و) بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست. (71)

تفسير: ..... ص : 104

لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه خداى يگانه را بپرستند، و بشارتهاى مربوط به محمّد (ص) را تصديق كنند.

وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلًا و پيامبرانى به سوى آنان فرستاديم تا آنها را بر اوامر و نواهى ما واقف گردانند.

كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ جمله شرطيه است و جواب شرط حذف شده و جمله فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ بر آن دلالت مى كند، زيرا تقدير آيه: كلما جاءهم رسول من تلك الرسل ناصبوه و خالفوه است و جمله فَرِيقاً كَذَّبُوا گويى پاسخ كسى است كه درباره آنها مى پرسد؟ چگونه با پيامبرانشان رفتار كردند؟، و يقتلون حكايت حال گذشته است، از اين رو به صيغه مضارع آمده تا گذشته زشتشان را مجسّم ساخته و شگفتى عمل آنان آشكار شود.

أَلَّا تَكُونَ به نصب و نيز به رفع قرائت شده است، و رفع آن به تقدير: و حسبوا أنه لا تكون فتنة است «أن» مخفّف و ضمير شأن حذف شده است و چون حسبوا بر

أن كه براى تحقيق است، داخل گرديده و ظن و گمان در دلشان قوّت يافته بود، ظنّ آنان به منزله علم قرار گرفته است، و معناى جمله اين است كه بنى اسرائيل باورشان شده بود كه از جانب خداوند، در دنيا بلا و در آخرت عذابى دامنگيرشان نمى شود.

فَعَمُوا وَ صَمُّوا آنها كور و كر شدند، يعنى از راه دين منحرف شدند و سخن حق را نشنيدند.

ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ و چون توبه كردند، خداوند توبه آنان را پذيرفت. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 105

ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ درباره رفع كلمه «كثير» سه وجه است:

1- بدل از واو ضمير در عموا و صموا باشد.

2- اين كلمه از قبيل أكلونى البراغيث است [كه رفع براغيث بنا بر فاعليّت، و واو در أكلونى علامت جمع است نه فاعل ].

3- خبر براى مبتداى محذوف و تقدير آن: أولئك كثير منهم باشد.

معناى جمله فوق اين است: سپس بسيارى از آنان به حالت سابق برگشتند، برخى گفته اند: منظور از «كثير» يهوديان بودند كه در زمان پيامبر (ص) مى زيستند.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ خداوند به كردار آنان داناست و اين جمله در حقيقت تهديدى براى آنهاست.

[سوره المائدة (5): آيات 72 تا 74] ..... ص : 105

اشاره

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (72) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (73) أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ

اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (74)

ترجمه: ..... ص : 105

آنها كه گفتند خداوند همان مسيح بن مريم است به طور مسلّم كافر شدند (با اين كه خود) مسيح گفت اى بنى اسرائيل خداوند يگانه اى را كه پروردگار من و شماست پرستش كنيد چه اين كه هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران يار و ياورى ندارند (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 106

آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خداست (نيز) به طور مسلّم كافر شدند با اين كه معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست برندارند عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند) خواهد رسيد (73)

آيا توبه نمى كنند و به سوى خدا بازنمى گردند و از او طلب آمرزش نمى نمايند و خداوند آمرزنده مهربان است. (74)

تفسير: ..... ص : 106

خداوند سبحان بر ردّ عقيده مسيحيان به سخن عيسى (ع) استدلال كرده است كه گفت: اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ زيرا مسيح (ع) در اين كه او نيز مانند آنها بنده و مخلوق خداست ميان خود و بنى اسرائيل فرق نگذاشته است.

إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ كسى كه در پرستش خداوند يا در اوصاف و كارهايى كه اختصاص به او دارد براى خدا شريك قائل شود.

فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ بهشتى را كه جايگاه موحّدان است، خدا بر او حرام كرده و او را از ورود در آن منع مى كند، همان طور كه انسان از ارتكاب حرام منع شده است.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ ستمكاران را ياورى نيست كه از عذاب، نجاتشان دهد، و ستمكارى آنان به اين است كه با سخن دروغى كه به عيسى

(ع) نسبت دادند از راه حق منحرف شدند.

«من» در جمله وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ براى استغراق و عموم است و اين «من» همان است كه در لا إله إلا اللَّه پس از لاى نفى جنس در تقدير است و تقدير آن: و ما من إله قط فى الوجود إلا إله موصوف بالوحدانية لا ثانى له فى القدم و هو اللَّه وحده لا شريك له، است.

«من» در لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ براى تبيين است و گويى گفته شده است: ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 107

ليمسنهم ولى اسم ظاهر را به جاى ضمير آورده تا گواهى دادن قرآن بر كفر آنان تكرار شده باشد. و مى توان گفت «من» براى تبعيض نيز هست به اين معنا كه به برخى از آنان كه توبه نكردند و بر كفر خويش باقى ماندند عذاب دردناكى خواهد رسيد.

أَ فَلا يَتُوبُونَ آيا پس از اين تهديد شديد اللحن از عقيده اى كه دارند توبه نمى كنند؟! اين جمله دلالت بر اين دارد كه اصرار و پافشارى آنان بر كفر موجب شگفتى است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ خداوند گناهان را بر بندگان مى پوشاند (مى آمرزد) و به آنان رحم مى كند.

[سوره المائدة (5): آيات 75 تا 77] ..... ص : 107

اشاره

مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (76) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (77)

ترجمه: ..... ص : 107

مسيح فرزند مريم فقط فرستاده (خدا) بود. پيش از وى نيز فرستادگان ديگرى بودند مادرش نيز زن بسيار راستگويى بود، هر دو غذا مى خوردند (با اين حال چگونه دعوى الوهيت مسيح و عبادت مادرش مريم مى كنيد؟) بنگر چگونه نشانه ها را براى آنها آشكار مى سازيم، سپس بنگر چگونه آنها از حق بازداشته مى شوند؟ (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 108

بگو آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه مالك زيان شماست و نه سود شما و خداوند شنوا و داناست (76)

بگو اى اهل كتاب در دين خود غلو (و زياده روى) نكنيد و غير از حق نگوييد و از هوسهاى جمعيّتى كه بيشتر از اين گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند و از راه راست منحرف گشتند پيروى ننماييد. (77)

تفسير: ..... ص : 108

مسيح بن مريم جز پيامبرى از قبيل پيامبران ديگر كه پيش از آن بودند، نيست و همان طور كه او به اذن خداوند معجزات روشنى آورد، آنها نيز داراى چنان معجزاتى بودند.

وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ و مادرش كلمات خدا و كتابهاى آسمانى را تصديق كرد و او نبود مگر مانند ساير زنان مؤمن.

كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ اين جمله با صراحت مسيح و مادرش را از آنچه به آنها نسبت داده شده دور مى سازد، زيرا كسى كه به غذا نيازمند است و هضم آن در معده اش نياز ديگرى را در پى دارد نمى تواند خدا باشد و او فقط جسمى است كه آفريده شده است.

برخى گفته اند: اين جمله كنايه از قضاى حاجت است و گويى مقصود از ذكر غذا خوردن خبر دادن از پيامد آن است.

انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ اى پيامبر بنگر كه چگونه نشانه هاى دلايل آشكار بطلان گفتار آنان

(مسيحيان) را بيان مى كنيم.

ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ يعنى سپس بنگر كه چگونه مسيحيان از شنيدن حق و تأمل در آن منصرف مى شوند. معناى ثم انظر تراخى ميان دو تعجب است به اين معنا كه ما نشانه ها را با بيانى شگفت براى آنان بيان مى كنيم پس روى گرداندن آنها از آن نشانه ها شگفت انگيزتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 109

مقصود از جمله: ما لا يَمْلِكُ اين است كه عيسى (ع) مالك چيزى نيست و نمى تواند به شما زيان برساند، آن گونه كه خداوند با مصيبت و نقصان اموال و نفوس به شما زيان مى رساند. و نه هم مى تواند به شما سودى برساند نظير خداوند كه شما را از تندرستى و فراوانى نعمت و زندگى مرفّه برخوردار و سودمند مى سازد، و ويژگى معبود اين است كه بر هر كارى قادر باشد.

وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ خداوند سخنان آنان را مى شنود و به آنچه اعتقاد دارند داناست.

لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ از حدّى كه خداوند براى شما معيّن كرده است، تجاوز نكنيد و به افراط و تفريط نگراييد.

غَيْرَ الْحَقِّ صفت است براى مصدر، يعنى لا تغلوا غلوا غير الحق با تجاوز از حق و تخطى از آن در دين خود غلوّ نكنيد.

قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ منظور از «قوم» پيشوايان گمراهى بودند كه پيش از عصر پيامبر (ص) مى زيستند.

وَ أَضَلُّوا كَثِيراً قومى كه گروه زيادى از پيروانشان را با عقيده سه گانه پرستى گمراه كردند، وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ و چون رسول خدا (ص) مبعوث شد، هنگامى كه او را تكذيب و به او ستم كردند، خودشان نيز از راه راست منحرف شد.

[سوره المائدة (5): آيات 78 تا 80] ..... ص : 109

اشاره

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ

داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (78) كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (79) تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 110

ترجمه: ..... ص : 110

آنها كه از بنى اسرائيل كافر شدند بر زبان داود و عيسى بن مريم لعن (و نفرين) شدند (78)

اين به خاطر آن بود كه گناه مى كردند و تجاوز مى نمودند آنها از اعمال زشتى كه انجام مى دادند يكديگر را نهى نمى كردند، چه بد كارى انجام مى دادند (79)

بسيارى از آنها را مى بينى كه كافران (و بت پرستان) را دوست مى دارند (و با آنها طرح دوستى مى ريزند) چه بد اعمالى از پيش براى (معاد) خود فرستادند كه نتيجه آن خشم خداوند بود و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند. (80)

تفسير: ..... ص : 110

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ كافران از بنى اسرائيل به واسطه گناه و تجاوزشان در روز شنبه به زبان داود لعن شدند، او نفرين كرد و گفت:

«خدايا لباس لعنت را مانند ردا بر آنها بپوشان»، و خداوند آنان را به شكل بوزينه درآورد.

وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ و به زبان حضرت عيسى (ع) نيز لعن شدند. او كسانى را كه پس از نزول مائده آسمانى راه انكار و مخالفت در پيش گرفتند، نفرين كرد و گفت: خدايا كسانى را كه پس از خوردن غذا از سفره آسمانى كفر ورزيدند به عذابى گرفتار كن كه هيچ يك از جهانيان را بدان معذّب نمى سازى، و آنها را از رحمت خويش دور كن چنان كه «اصحاب سبت» را از رحمت خود دور ساختى، آنها به شكل خوك درآمدند و حدود پنج هزار نفر بودند.

ذلِكَ بِما عَصَوْا يعنى اين لعن زشت به واسطه معصيت و تجاوز ايشان بود.

سپس معصيت و تجاوز را تفسير كرده و مى فرمايد:

كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ يعنى يكديگر را از انجام منكر نهى نمى كردند.

ترجمه

جوامع الجامع، ج 2، ص: 111

سپس فرموده:

لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ اين جمله براى ابراز شگفتى از بدى كردار آنان است، از اين رو با لام قسم تأكيد شده است.

و مى توان گفت معناى آن اين است كه آنها از انجام منكر خوددارى نمى كردند، بلكه بر آن اصرار مى ورزيدند و پيوسته منكر را انجام مى دادند.

تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا يعنى بسيارى از آنان را مى بينى كه با مشركان طرح دوستى و محبت مى ريزند.

لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ بد است توشه اى كه آنان براى آخرت خود ذخيره كرده اند.

أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ غضب خدا بر آنهاست. أَنْ سَخِطَ اللَّهُ مخصوص ذمّ است و مقصود از اينان كعب بن اشرف و ياران اويند، كه مشركان را بر ضدّ رسول خدا (ص) سازماندهى كردند و گفتند: «اينها به راه حق هدايت يافته ترند از كسانى كه به محمّد (ص) ايمان آورده اند.

[سوره المائدة (5): آيه 81] ..... ص : 111

اشاره

وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)

ترجمه: ..... ص : 111

و اگر ايمان به خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و آنچه بر او نازل شده مى آوردند (هرگز) آنها را به دوستى اختيار نمى كردند ولى بسيارى از آنها فاسقند. (81)

تفسير: ..... ص : 111

[در آيه نخست راه نجات از اين برنامه غلط را به اهل كتاب نشان مى دهد و مى فرمايد:] ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 112

اگر آنها حقيقتا ايمان مى آوردند، مشركان را دوستان خود انتخاب نمى كردند، چنان كه مسلمانان رابطه دوستى با آنان برقرار نكردند، وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ ولى بسيارى از آنان در كفر خود سركش هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 113

جزء هفتم از سوره مائده آيه 82 تا سوره انعام آيه 110

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 115

[سوره المائدة (5): آيات 82 تا 84] ..... ص : 115

اشاره

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (82) وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84)

ترجمه: ..... ص : 115

به طور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولى آنها را كه مى گويند مسيحى هستيم نزديكترين دوستان به مؤمنان مى يابى. اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبّر نمى ورزند. (82)

و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مى بينى كه (از شوق) اشك مى ريزد به خاطر حقيقتى كه دريافته اند، آنها مى گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس. (83)

چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده ايمان نياوريم در حالى كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيّت صالحان قرار دهد؟! (84)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 116

تفسير: ..... ص : 116

سپس در آيات بعدى بشدت دشمنى يهود با مؤمنان و نرمخويى مسيحيان و تمايلشان به اسلام اشاره كرده و يهود را در كينه توزى نسبت به اسلام هماورد مشركان قرار داده است و با مقدم داشتن ذكر يهود اعلان كرده است كه آنها در مقايسه با مشركان در دشمنى با اسلام پيشقدم بودند. آن گاه دليل انعطاف پذيرى و سازگارى مسيحيان و دوستى نزديك آنان با مؤمنان را بيان كرده و مى فرمايد:

بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً علت نخست آن اين است كه در ميان آنان جمعى دانشمند و گروهى عابد و تارك دنيا بودند، «وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» و ديگر اين كه آنان قومى هستند كه از تواضع و فروتنى و متانت و وقار برخوردار بوده و تكبّر در آنها نيست، در حالى كه يهود نقطه مقابل آنهايند.

اين جمله دلالت دارد بر اين كه علم انسان را به سوى

خير هدايت مى كند و در راههاى نيك و نيز در عبوديت و بندگى خدا و تفكّر در مورد آخرت و مبرّا بودن از غرور و تكبّر سودمند است.

سپس آنان را به رقت قلب و گريه كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن توصيف كرده و اين نظير مطلبى است كه راجع به نجاشى نقل شده است: او زمانى كه در حبشه مسلمانان مهاجر در مجلس وى اجتماع كرده بودند و عمرو بن عاص نيز با مشركان همراه خود در آن حضور داشتند و پيش از آن نجاشى را بر ضد مسلمانان فريفته بودند، خطاب به جعفر بن ابو طالب گفت: «آيا در كتاب شما (قرآن) از مريم عليها السلام سخنى به ميان آمده است؟» جعفر گفت: در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد، و آن را تا آيه: «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» قرائت كرد و سوره «طه» را نيز تا آيه:

«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى » براى نجاشى خواند و اشك شوق از ديدگان او جارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 117

شد، فرستادگان نجاشى نيز كه هفتاد نفر بودند هنگامى كه به حضور رسول گرامى اسلام رسيدند و حضرت سوره «يس» را بر آنها قرائت نمود، گريه كردند.

«لام» در لِلَّذِينَ آمَنُوا متعلق به «عداوة» و «مودّة» است.

توصيف يهود به دشمنى با اسلام و مسيحيان به دوستى با آن و توصيف عداوة به أشدّ و مودّة به أقرب اشاره است به تفاوت [روحيه و خط مشى اجتماعى ] ميان اين دو گروه.

يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا مقصود از اين عبارت اظهار ايمان و دخول در آن است.

فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ ما را با كسانى كه در قيامت بر ساير ملتها گواهند يعنى

امّت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم قرار ده، چنان كه خداى متعال فرموده: لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ «تا گواه مردم باشيد» (بقره/ 143). علت اين كه مسيحيان اين سخن را گفتند اين است كه آنان توصيف امّت اسلام را به اين وصف در انجيل يافته بودند.

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ استفهام انكارى است، زيرا با وجود آنچه موجب ايمان آنها مى شد، يعنى اين كه آرزو داشتند خداوند آنان را از نعمت همنشينى با صالحان برخوردار سازد، بعيد به نظر مى رسيد كه به خدا و آنچه از جانب او رسيده بود ايمان نياورند.

لا نُؤْمِنُ در محل نصب است بر اين اساس كه حال و به معناى «غير مؤمنين» باشد، و «واو» در «و نطمع» حاليه است و عامل در حال اوّل (لا نؤمن) معناى فعليى است كه در لام «لنا» وجود دارد و گويى گفته شده: «أىّ شى ء حصل لنا غير مؤمنين»، و عامل در حال دوم (نطمع) معناى خود همين فعل است ولى مقيد به حال اوّل شده است، زيرا اگر گفته مى شد: «ما لنا و نطمع» [و حال اول در كلام قيد نمى شد،] سخن كامل نبود. و مى توان گفت «و نطمع» حال از «لا نؤمن» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 118

[سوره المائدة (5): آيات 85 تا 86] ..... ص : 118

اشاره

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (86)

ترجمه: ..... ص : 118

خداوند آنها را به خاطر اين سخن باغهايى از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاى نيكوكاران است (85)

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها اهل دوزخند. (86)

تفسير: ..... ص : 118

بِما قالُوا يعنى به واسطه سخنى كه از روى اخلاص و عقيده گفتند، از قبيل اين است كه بگويى: هذا قول فلان، يعنى اين عقيده فلانى است و علت اين كه در اين جا صرفا به گفتار آنان اشاره شده اين است كه در آيات پيشين اوصافى كه بر اخلاص و معرفتشان دلالت داشت ذكر شده است نظير آيه 83 همين سوره: «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» و گفتار انسان هر گاه از روى شناخت باشد ايمان حقيقى محسوب مى شود.

[سوره المائدة (5): آيات 87 تا 88] ..... ص : 118

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (87) وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

ترجمه: ..... ص : 118

اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده بر خود حرام نكنيد، و از حد تجاوز ننماييد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 119

زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد (87)

و از نعمتهاى حلال و پاكيزه اى كه خداوند به شما روزى داده بخوريد و از (مخالفت) خداوندى كه به او ايمان داريد بپرهيزيد. (88)

تفسير: ..... ص : 119
[شأن نزول ] ..... ص : 119

روايت شده است كه روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درباره قيامت و وضع مردم در آن روز سخن گفت و در انذار مسلمانان مبالغه كرد. آنها سخت متأثر شدند و ده تن از صحابه «1» در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و تصميم گرفتند كه روزها روزه دار و شبها براى عبادت بيدار بمانند. گوشت و چربى نخورند و با زنان نياميزند و از پوشيدن لباس نرم خوددارى نمايند و لذايذ دنيا را ترك كنند و در انزوا به سر برند اين خبر به پيامبر رسيد، به آنان فرمود: من چنين دستورى نداده ام، بدن شما را نيز بر شما حقى است. شما روزه بگيريد و افطار كنيد، عبادت كنيد و بخوابيد، من عبادت مى كنم و مى خوابم، روزه مى گيرم و افطار مى كنم، گوشت و چربى هم مى خورم و با زنان آميزش مى كنم و هر كس از روش من اعراض كند از من نيست. و اين آيه نازل شد.

لا تُحَرِّمُوا يعنى خود را از آنچه حلال، پاكيزه و لذيذ است محروم نكنيد و نگوييد: از روى زهد و براى مبالغه در ترك حلال، آن را بر خود حرام كرديم.

وَ لا تَعْتَدُوا در معناى آن چند احتمال است:

1- يعنى از مرز چيزهايى كه بر شما حلال

شده تجاوز نكنيد و در دايره آنچه بر شما حرام گرديده وارد نشويد.

2- حرام دانستن چيزهاى پاكيزه نوعى تجاوز تلقى گرديده و از آن نهى شده تا نهى از تحريم آنها در ذيل نهى از تجاوز داخل باشد.

__________________________________________________

1- اين ده تن عبارت بودند از: على عليه السّلام، ابو بكر، عبد اللَّه بن مسعود، ابو ذر غفارى، سالم، عبد اللَّه بن عمر، مقداد بن اسود كندى، سلمان فارسى، معقل بن مقرن و عثمان بن مظعون- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 120

3- مقصود اين است كه در خوردن چيزهاى حلال و لذيذ اسراف نكنيد.

وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ يعنى از راههاى مباحى كه روزى ناميده مى شود، ارتزاق كنيد. «حلالا» حال است از «ما رزقكم اللَّه».

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تأكيدى است براى سفارش به آنچه بدان امر فرموده است.

أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ اين جمله با بهترين بيان مردم را به تقوا دعوت مى كند.

اين دو آيه دلالت دارند بر ناپسند بودن انزوا و خارج شدن از روشى كه همه مردم در امر ازدواج و خواستن فرزند و عمران و آبادانى زمين دارند.

[سوره المائدة (5): آيه 89] ..... ص : 120

اشاره

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)

ترجمه: ..... ص : 120

خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده (و خالى از اراده) مؤاخذه نمى كند ولى در برابر سوگندهايى كه (از روى اراده) محكم كرده ايد مؤاخذه مى كند. كفاره اين گونه قسمها اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى دهيد، يا لباس پوشانيدن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده، و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد سه روز روزه مى گيرد اين كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى كنيد (و مخالفت مى نماييد) و سوگندهاى خود را حفظ كنيد و نشكنيد. اين چنين خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند تا شكر او را به جا آوريد. (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 121

تفسير: ..... ص : 121

قسم لغو، سوگندى است كه حكمى بر آن مترتب نشود و از روى قصد نباشد، نظير سخن كسى كه بگويد: لا و اللَّه و بلى و اللَّه. (نه به خدا و آرى به خدا).

بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ يعنى بتعقيدكم الأيمان و منظور تحكيم سوگندها با قصد و نيت است. «عقدتم» به تخفيف و عاقدتم نيز قرائت شده است، و معناى آن اين است: و لكن يؤاخذكم بنكث ما عقّدتم شما را در برابر شكستن سوگندهايى كه ياد كرده ايد، مؤاخذه مى كند در نتيجه مضاف حذف شده است و يا مقصود اين است كه: يؤاخذكم بما عقدتم إذا حنثتم شما را به واسطه سوگندهايى كه ياد نموده ايد هر گاه به آنها عمل نكرديد، مؤاخذه مى كند و زمان مؤاخذه [إذا] از اين رو كه معلوم بوده حذف شده است.

فَكَفَّارَتُهُ يعنى كفّاره مخالفت قسم «إطعام عشرة مساكين» اطعام ده نفر مستمند است كه بايد به هر يك از

آنان يك مد يا دو مد داده شود و هر مدّى دو رطل «1» و 1/ 4 آن است.

مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ از متوسطترين خوراكى كه به اهل خود مى دهيد، زيرا بعضى از مردم در تهيه خوراك براى زن و بچه خودشان اسراف و برخى نسبت به آنها سختگيرى مى كنند. بهترين خوراك نان و گوشت و كمترين آن، نان و نمك است.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه آن حضرت أهاليكم به سكون يا قرائت فرموده و آن اسم جمع براى كلمه اهل است مانند «ليالى» و «أراضى» ولى ساكن كردن «يا» در حال نصب براى تخفيف است چنان كه گفته اند: رأيت معدى كرب كه از باب تشبيه

__________________________________________________

1- «رطل» واحد وزن و مقياس وزن مايعات برابر 12 اوقيه يا 84 مثقال، اين وزن در جاهاى مختلف تفاوت داشته، وزنى كه در ايران يك رطل گفته مى شده معادل صد مثقال بوده «هر مثقال 24 نخود» ارطال جمع آن است فرهنگ عميد، ج 2، ص 1240.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 122

«ياء» به «الف»، آن را ساكن خوانده اند.

أَوْ كِسْوَتُهُمْ عطف بر اطعام است، و پوشاندن لباس، از نظر ما (اماميه) با دو جامه است، يكى پيراهن و ديگرى شلوار، و در هنگام ضرورت پيراهن تنهاست.

أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ يا اين كه بنده اى را آزاد كنند، مرد باشد يا زن. اين سه كفّاره واجب تخييرى است.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ هر كس به يكى از سه كفاره مذكور دسترسى نداشت، بايد سه روز پياپى روزه بگيرد. در قرائت أبىّ و ابن مسعود نيز اين چنين است.

ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ اينها كه ذكر شد كفاره سوگندهاى

شما است هر گاه با آنها مخالفت كنيد. در آيه از مخالفت با قسم ذكرى به ميان نيامده است زيرا معلوم است كه كفاره در صورت حنث قسم واجب مى شود نه با خود قسم.

وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ به سوگندهايتان عمل كنيد تا نيكوكار شويد و از مخالفت با آنها خوددارى نماييد. برخى گفته اند: منظور اين است كه با كفاره دادن، آنها را حفظ كنيد. و برخى ديگر گفته اند: مقصود اين است كه هر طور سوگند خورديد آن را حفظ كرده و از روى بى اعتنايى آن را فراموش نكنيد.

كَذلِكَ يعنى با اين توضيح «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ» خداوند احكام شريعت خود را براى شما بيان مى كند.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد شكر نعمت او را در مورد آنچه به شما مى آموزد و برايتان بيان مى كند، به جا آوريد.

[سوره المائدة (5): آيات 90 تا 91] ..... ص : 122

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90) إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 123

ترجمه: ..... ص : 123

اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يك نوع بخت آزمايى بوده) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد (90)

شيطان مى خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و از نماز بازدارد آيا (با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد؟! (91)

تفسير: ..... ص : 123

خداى سبحان به دلايلى حرمت شراب و قمار را مورد تأكيد قرار داده است كه عبارتند از:

1- آن دو را با پرستش بتان همانند دانسته است و از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: «شرابخوار مانند بت پرست است». «1»

2- خداوند آنها را «رجس» معرّفى كرده است، چنان كه در جاى ديگر فرموده:

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ «و از پليدى حقيقى يعنى بتها اجتناب كنيد» (حج/ 30).

3- آنها را از كارهاى شيطان دانسته است.

4- دستور داده است كه از آنها اجتناب كنند، [و دستور خداوند واجب الاطاعه است ].

5- رستگارى و سعادت را در اجتناب از آنها قرار داده است.

ضمير در «فاجتنبوه» به عمل شيطان يا به مضاف محذوف برمى گردد و گويى گفته شده: إنّما شأن الخمر و الميسر يا تعاطى الخمر و الميسر و مانند اينها.

6- نتايج شرب خمر و قمار را مفاسدى از قبيل كينه و عداوت در ميان

__________________________________________________

1-

شارب الخمر كعابد الوثن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 124

شرابخواران و قماربازان و منجر شدن اين عمل به بازماندن از ياد خدا و نمازى كه ستون دين است، برشمرده است.

جمله «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» نهى رسايى است، يعنى آيا با اين نهى هايى كه بر شما قرائت

شد، خوددارى خواهيد كرد؟!

[سوره المائدة (5): آيات 92 تا 93] ..... ص : 124

اشاره

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (92) لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (93)

ترجمه: ..... ص : 124

و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و (از مخالفت فرمان او) بترسيد، و اگر روى برگردانيد (و مخالفت نماييد مستحقّ مجازات خواهيد بود) و بدانيد بر پيامبر ما جز ابلاغ آشكار چيزى ديگرى نيست (و اين وظيفه را در برابر شما انجام داده است) (92)

بر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، گناهى در آنچه خورده اند نيست (و نسبت به نوشيدن شراب قبل از نزول حكم تحريم مجازات نمى شوند) مشروط بر اين كه تقوا پيشه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند، سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (93)

تفسير: ..... ص : 124

وَ احْذَرُوا يعنى ترسان و بر حذر باشيد يا از عقوبت ترك اطاعت خدا و رسول بپرهيزيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 125

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا و اگر اعراض كرديد و به آنچه خدا شما را بدان فرمان داده عمل نكرديد، بدانيد كه با اعراض خود از آنچه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به شما ابلاغ نموده، زيانى به او نرسانده ايد، زيرا وظيفه پيامبر فقط گفتن و رساندن است، بلكه به خودتان زيان وارد كرده ايد. و اين بيان براى تهديد است.

لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا گناهى بر مؤمنان درستكار در خوردن خوراكيهاى لذيذ نيست.

إِذا مَا اتَّقَوْا در صورتى كه از خوراكيهاى حرام پرهيز كنند، و بر ايمان و عمل شايسته استوار بمانند و آن را افزايش دهند.

ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا يعنى، سپس بر تقوا و ايمان خود استوار مانده باشند.

ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا يعنى سپس بر پرهيز از گناهان

استوار باشند و كارهاى نيك انجام دهند، يا منظور اين است كه به مردم نيكى كنند و از چيزهاى پاكيزه و حلالى كه خداوند به آنها روزى كرده است به مردم كمك كنند.

برخى گفته اند: مقصود از تقواى اول خوددارى از معصيتهاى فكرى است كه [ضرر آن ] اختصاص به خود مكلّف دارد و به ديگران سرايت نمى كند و منظور از تقواى دوّم خوددارى از معصيتهاى سمعى است. و منظور از تقواى سوم پرهيز از ظلم و ستم به مردم و خوددارى از تعدّى و تجاوز نسبت به بندگان خداست.

[سوره المائدة (5): آيه 94] ..... ص : 125

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (94)

ترجمه: ..... ص : 125

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خداوند شما را به مقدارى شكار كه (به نزديكى شما مى آيند و) دستها و نيزه هاى شما به آنها مى رسد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 126

مى آزمايد، تا معلوم شود چه كسى از خدا به وسيله ايمان به غيب مى ترسد، و هر كس بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكى خواهد داشت. (94)

تفسير: ..... ص : 126
[شأن نزول ] ..... ص : 126

اين آيه در سال حديبيه كه خداوند مسلمانان را با صيد كردن در حال احرام، مورد امتحان قرار داد، نازل شده است. مسلمانان در وسط راه با حيوانات زيادى روبرو شدند به طورى كه مى توانستند آنها را با دست و نيزه هايشان صيد كنند و اين امر آنان را در سفرشان به خود مشغول كرده بود.

بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ يعنى با تحريم بعضى از شكارها كه مقصود تنها صيد حيوانات خشكى است، و امّت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بدين وسيله آزمايش شدند، چنان كه امّت موسى عليه السّلام به وسيله شكار در دريا كه ماهى است آزمايش شد.

لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ تا خداوند كسانى را كه از عذاب پنهان و مورد انتظار آخرت مى ترسند و از شكار خوددارى مى كنند، از آنان كه نمى ترسند و اقدام به صيد مى كنند، متمايز گرداند.

فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ هر كس پس از اين آزمايش تجاوز كند و عمل صيد انجام دهد كيفر خواهد شد.

[سوره المائدة (5): آيات 95 تا 96] ..... ص : 126

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95) أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 127

ترجمه: ..... ص : 127

اى كسانى كه ايمان آورده ايد شكار را در حال احرام به قتل نرسانيد و هر كس از شما عمدا آن را به قتل برساند بايد كفاره اى معادل آن از چهارپايان بدهد، كفاره اى كه دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصديق كنند، و به صورت قربانى به (حريم) كعبه برسد، يا (به جاى قربانى) اطعام مستمندان كند يا معادل آن روزه بگيرد تا كيفر كار خود را بچشد، خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است و هر كس تكرار كند خداوند از او انتقام مى گيرد و خداوند توانا و صاحب انتقام است (95)

صيد دريا و طعام آن براى شما حلال است تا شما و مسافران از آن بهره مند شويد، ولى ما دام كه محرم هستيد صيد صحرا براى شما حرام است و از (نافرمانى) خدايى كه به سوى او محشور مى شويد بترسيد. (96)

تفسير: ..... ص : 127

مقصود از «صيد» هر حيوان وحشى است كه شكار مى شود، اعم از اين كه مأكول يا غير مأكول باشد.

وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ يعنى در حالى كه احرام حج يا عمره بسته باشيد. «حرم» جمع حرام است.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً و كسى كه به ياد دارد كه محرم است و مرتكب قتل حيوانى مى شود، يا مى داند حيوانى را كه مى كشد كشتن آن بر او حرام است. زهرى گويد: حكم شكار عمدى در قرآن نازل شده بود، ولى در مورد شكار خطا سنّت بر كفاره آن جارى شده است.

فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ به رفع «جزاء و مثل» يعنى: فالواجب عليه جزاء يماثل ما قتل

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 128

من الصّيد، و فجزاء مثل ما قتل بدون تنوين با

اضافه جزاء نيز قرائت شده است و در اصل فجزاء مثل ما قتل به نصب «مثل» بوده و معنايش اين است كه او بايد مثل شكارى را كه به قتل رسانده كفاره بدهد. پس مصدر، به مفعول به اضافه شده است.

مِنَ النَّعَمِ از شتر و گاو و گوسفند، شتر را به تنهايى نيز «نعم» گويند و منظور از «مثل» از نظر ائمه هدى عليهم السّلام همسانى در خلقت است. بنا بر اين كفاره در «شترمرغ» شتر و در «خر وحشى و گاو وحشى» گاو، و در آهو و خرگوش و مانند اين دو، گوسفند است.

يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ يعنى دو نفر داور عادل از ميان فقها ملاحظه مى كنند كه از گاو و گوسفند و شتر كدام يك به شكار شبيه ترند، آن گاه درباره آن حكم مى كنند.

امام باقر و امام صادق عليهما السّلام ذو عدل منكم قرائت كرده اند و فرموده اند مقصود از آن امام عليه السّلام [معصوم ] است.

هَدْياً در اعراب اين كلمه چند وجه است:

1- حال از «جزاء» است زيرا به وسيله صفت (مثل) تخصيص خورده و به معرفه شباهت پيدا كرده است.

2- حال از ضمير در «به» است.

3- بدل از محل «مثل» است، هر گاه مجرور خوانده شود.

بالِغَ الْكَعْبَةِ صفت براى «هديا» است، يعنى قربانى كه به حرم برسد و در آن جا سر بريده شود. و اصحاب ما گويند: اگر براى عمره محرم بوده و شكار كرده، حيوان را در مكه [در مقابل كعبه ] قربانى مى كند ولى اگر براى حج محرم بوده آن را در منى قربانى مى كند.

أَوْ كَفَّارَةٌ معناى آن أو الواجب عليه كفّارة است، و أو كفّارة طعام مساكين بنا بر اضافه

«كفاره» به «طعام» نيز قرائت شده و تقدير آن: أو كفّارة من طعام مساكين است، چنان كه مى گوييم: خاتم فضّة و معناى آن خاتم من فضّة است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 129

و منظور از كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ اين است كه حيوانى را كه بايد قربانى شود قيمت كرده و قيمت آن را تبديل به گندم مى كند و به هر مسكين نصف صاع از آن صدقه مى دهد.

أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً (يا معادل آن روزه بگيرد) «عدل الشي ء» چيزى است كه از جنس شى ء نبوده و معادل آن باشد. صياما تمييز براى «عدل» است و «ذلك» اشاره به طعام است و منظور اين است كه در برابر هر نصف صاع يك روز روزه بگيرد.

صيدكننده مخيّر است يكى از اين سه كفاره را بدهد، و برخى گفته اند: دادن اين كفاره ها بايد از روى ترتيب صورت گيرد، و اصحاب ما هر دو قول را روايت كرده اند.

لِيَذُوقَ متعلّق به «جزاء» و معناى آن اين است كه او بايد كيفر ببيند يا كفّاره دهد، تا نتيجه كردار سوء خود را بچشد.

عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ خداوند از صيدى كه بار اول در حال احرام كرده ايد در مى گذرد، و در مرتبه دوم، خداوند او را به واسطه عملى كه مرتكب شده، مجازات مى كند و كفاره بر او واجب نيست.

فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ تقديرش فهو ينتقم اللَّه منه است.

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ يعنى شكارهاى دريا و خوراكيهاى آن بر شما حلال شده است و مقصود اين است كه سود جستن از همه حيواناتى كه در دريا صيد مى شود و خوردن از تنها خوردنى دريا يعنى ماهى، براى شما حلال شده است.

مَتاعاً لَكُمْ

مفعول له است يعنى براى بهره مند ساختن شماست و منظور اين است كه خوراك دريا بر شما حلال شد تا افراد مقيم از ماهى تازه بهره مند شوند و مسافران آن را به صورت خشك شده توشه خود قرار دهند. امام صادق عليه السّلام، طعامه حلّ لكم و للسّيّارة قرائت فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 130

[سوره المائدة (5): آيات 97 تا 100] ..... ص : 130

اشاره

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (97) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (98) ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (99) قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)

ترجمه: ..... ص : 130

خداوند، كعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده و همچنين ماه حرام و قربانيهاى بى نشان و قربانيهاى نشاندار، اين گونه احكام (حساب شده و دقيق) به خاطر آن است كه بدانيد خداوند آنچه در آسمانها و آنچه را در زمين است مى داند و خداوند به همه چيز داناست (97)

بدانيد خدا داراى مجازات شديد و (در عين حال) آمرزنده و مهربان است (98)

پيامبر وظيفه اى جز ابلاغ رسالت (و دستورهاى الهى) ندارد (و مسئول اعمال شما نيست) و خدا مى داند چه چيزها را آشكار، و چه چيزها را پنهان مى داريد (99)

بگو (هيچ گاه) «ناپاك» و «پاك» مساوى نيستند، اگر چه كثرت ناپاكيها تو را به شگفتى بيندازد، از (مخالفت) خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، تا رستگار شويد. (100)

تفسير: ..... ص : 130

الْبَيْتَ الْحَرامَ عطف بيان براى «الكعبة» است.

قِياماً لِلنَّاسِ يعنى [حج يا نصب ] كعبه را اساس زندگى و كسبهاى مردم قرار داد تا امور دين و دنيايشان به واسطه برخوردار شدن آنان از تجارت و منافع گوناگون در

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 131

پايان مراسم حج، اصلاح شود و در خبر آمده است كه: اگر مردم يك سال حج را ترك كنند، هلاك مى شوند.

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ و ماهى كه حج در آن انجام مى شود و منظور ذيحجّة است. و گفته اند مقصود از «شهر حرام» جنس چهار ماه حرام است كه يكى از آنها (ماه رجب) جدا و سه ماه ديگر متوالى است. «وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ» عطف است بر «الكعبة» چنان كه مى گويى: ظننت زيدا منطلقا و عمرا.

وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ يعنى، و بخصوص قربانى قلاده دار، زيرا ثواب آن بيشتر است.

ذلِكَ اشاره است به پايه

و اساس قرار دادن كعبه براى مردم، «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ» تا بدانيد كه خداوند به هر چيزى داناست و مى داند از آنچه شما را بدان امر كرده چه چيز شما را اصلاح مى كند.

ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ در اين جمله نوعى تهديد وجود دارد، و اشاره به اين است كه آنچه بر پيامبر واجب بود ابلاغ كند كرده است و بر شما اتمام حجّت شد و بهانه اى براى كوتاهى كردن در انجام وظيفه خود نداريد.

قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ يعنى، به آنها بگو حلال و حرام، درستكار و بدكار، آيين صحيح و فاسد مساوى نيستند، و از كثرت كارهاى حرام شگفت زده نشوند تا در نتيجه آنها را به خاطر زياد بودنشان بر كارهاى حلالى كه كم اند، ترجيح دهيد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و كارهاى حلال را هر چند اندك باشند، بر كارهاى حرام گرچه زياد باشند، ترجيح دهيد.

[سوره المائدة (5): آيات 101 تا 102] ..... ص : 131

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ (102)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 132

ترجمه: ..... ص : 132

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از مسائلى سؤال نكنيد كه اگر براى شما آشكار گردد شما را ناراحت مى كند، و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد براى شما آشكار مى شود، خداوند آنها را بخشيده (و از آن صرف نظر كرده) است و خداوند آمرزنده و حليم است (101)

جمعى از پيشينيان از آنها سؤال كردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند (ممكن است شما هم چنان سرنوشتى پيدا كنيد). (102)

تفسير: ..... ص : 132

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، زياد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال نكنيد و از تكاليف سخت و دشوار از آن حضرت نپرسيد كه اگر به آنها فتوا دهد و شما را بدانها مكلّف سازد، انجامشان بر شما واجب مى شود و چه بسا وجوب آنها شما را غمگين سازد و بر شما دشوار آيد. چنان كه روايت شده است كه سراقة بن مالك يا به قولى عكاشة بن محصن (روزى) گفت: اى رسول خدا، آيا حج كردن هر سال بر ما واجب شده است؟

پيامبر به او پاسخ نداد و او سه بار آن را تكرار كرد، حضرت فرمود: واى بر تو چه چيز تو را ايمن مى كند؟ اگر بگويم: آرى، به خدا سوگند اگر بگويم: آرى واجب مى شود و اگر واجب شد، شما از عهده آن برنمى آييد و اگر ترك كرديد هلاك مى شويد. بنا بر اين همان طور كه من شما را رها كردم، مرا رها كنيد، مردمى كه پيش از شما هلاك شدند به واسطه همين بود كه از پيامبرشان زياد سؤال مى كردند و نزد آنها آمد و شد بسيار داشتند. هر گاه شما را به

چيزى امر كردم، تا حدى كه قدرت داريد، انجام دهيد و هر گاه شما را نهى كردم اجتناب كنيد.

وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها و اگر در هنگام نزول وحى از اين تكاليف دشوار سؤال كنيد، ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 133

تُبْدَ لَكُمْ آن تكاليفى كه شما را ناراحت مى كند و مأمور انجام آنهاييد، بر شما آشكار مى شود.

برخى گفته اند: مردى به نام عبد اللَّه كه نسب او مورد طعن واقع شده بود از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال كرد، پدرم كيست؟ حضرت فرمود: پدر تو «حذافة» است، سپس اين آيه نازل شد.

عَفَا اللَّهُ عَنْها خداوند از سؤالات گذشته شما صرف نظر كرد، پس نظير آنها را تكرار نكنيد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ خداوند آمرزنده است و در مجازات كردن شما شتاب نمى كند.

قَدْ سَأَلَها اين سؤالها را برخى از پيشينيان كرده اند.

ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ به سبب آن سؤالها كافر شدند.

منظور از «قوم» بنى اسرائيل هستند كه چيزهايى از پيامبرانشان سؤال مى كردند و چون مأمور انجام آنها مى شدند، آنها را ترك مى كردند و در نتيجه هلاك شدند.

[سوره المائدة (5): آيات 103 تا 104] ..... ص : 133

اشاره

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (103) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (104)

ترجمه: ..... ص : 133

خداوند هيچ گونه «بحيره» و «سائبه» و «وصيله» و «حام» قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حيوانات اهلى كه در زمان جاهليت استفاده از آنها را ممنوع مى دانستند و اين بدعت در اسلام ممنوع شد) ولى كسانى كه كافر شدند بر خدا دروغ مى بندند و بيشتر آنها نمى فهمند (103)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 134

و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد مى گويند: آنچه را از پدران خود يافته ايم ما را بس است! آيا نه چنين است كه پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند؟! (104)

تفسير: ..... ص : 134

بَحِيرَةٍ به شترى گفته مى شد كه پنج بار زاييده بود و اگر بچه پنجم آن نر بود، گوش اين حيوان را مى شكافتند و سوار شدن آن را بر خود حرام مى كردند و او را از هيچ چشمه آب و چراگاهى نمى راندند و شخص درمانده هم اگر آن را مى ديد سوار بر آن نمى شد.

وَ لا سائِبَةٍ حيوانى بود كه آن را رها مى كردند. در جاهليت كسى كه نذر مى كرد مى گفت: هر گاه از سفر برگشتم و از بيمارى ام شفا يافتم، شترم رها باشد و استفاده از آن را مانند «بحيره» بر خود حرام مى دانست و هر گاه كسى بنده اى آزاد مى كرد مى گفت: او سائبه است و ديه و ميراثى ميان آنان نبود. رسم عرب اين بود كه چنين حيوانى را براى بتهايشان آزاد مى كردند و آن را در اختيار خدمتكاران بتها قرار مى دادند.

وَ لا وَصِيلَةٍ در مورد گوسفند است، هر گاه گوسفندى بره ماده مى زاييد، براى خودشان بود و هر گاه بره نر مى زاييد، آن را براى

خدايانشان قربانى مى كردند، و هر گاه از يك شكم، يك نر و يك ماده مى زاييد، مى گفتند: وصلت أخاها، يعنى بره ماده برادر خود را حفظ كرد، از اين رو به خاطر آن بره نر را براى خدايان قربانى نمى كردند.

وَ لا حامٍ حامى شتر نرى بود كه از صلب او ده بچّه به وجود مى آمد، در اين وقت مى گفتند: پشت خود را حفظ كرد، و پس از آن بر او سوار نمى شدند و بار بر پشت او نمى گذاردند و از هيچ آبشخور و چراگاهى منع نمى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 135

منظور از «ما جَعَلَ اللَّهُ» اين است كه خداوند حرمت هيچ يك از اينها را تشريع ننموده است و به حرام شمردن آنها امر نكرده است، بلكه مردم جاهليّت خودسرانه آنها را بر خود حرام كرده اند.

يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ آنان به دروغ ادعا مى كنند كه خداوند اينها را حرام كرده است.

وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ بيشتر آنان فكر نمى كنند كه اين مطالب افترا و دروغ است، يعنى آنان در حرام دانستن آن حيوانات از كسانى پيروى مى كنند كه به تقليد از بزرگانشان آن حيوانات را حرام مى دانستند.

«واو» در جمله: أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ حاليه است و همزه استفهامى كه بر آن داخل شده براى انكار است و تقدير آيه: أ حسبهم ذلك و لو كان ءاباؤهم، است.

لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ پيروى كردن، تنها از شخص دانا و هدايت يافته صحيح است و او جز با دليل شناخته نمى شود.

[سوره المائدة (5): آيه 105] ..... ص : 135

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ترجمه: ..... ص : 135

اى كسانى كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما زيانى نمى رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى سازد. (105)

تفسير: ..... ص : 135
اشاره

عَلَيْكُمْ از أسماء افعال است و معناى جمله اين است كه مراقب اصلاح خود ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 136

باشيد. جمله لا يَضُرُّكُمْ جواب امر و مجزوم است و راء به تبعيت از ضمه ضاد مضموم شده و اصل آن لا يضرركم بوده است و لا يضركم به كسر و ضمّ ضاد از باب ضاره يضيره و يضوره نيز قرائت شده است. و مى توان گفت مرفوع است بنا بر اين كه خبر باشد، و معناى آيه اين است كه هر گاه شما اهل هدايت باشيد گمراهى كسانى كه از دين شما گمراه شده اند، لطمه اى به شما نخواهد زد. اين آيه نظير آيه: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ «پس تو- اى رسول گرامى- نفس شريف خود را بر اين مردم به غم و حسرت نينداز» (فاطر/ 8)، است.

[شأن نزول ]: ..... ص : 136

مؤمنانى از روى حسرت نسبت به كفّار كينه توز تأسّف مى خوردند و آرزو مى كردند آنان اسلام بياورند، با نزول اين آيه مورد خطاب واقع شدند. از ابن مسعود نقل شده كه چون آيه مورد بحث نزد او قرائت شد، گفت: امر در اين آيه منحصر به زمان نزول آن نيست، بلكه اكنون نيز قابل پذيرش است، ولى زود است زمانى بيايد كه امر به معروف و نهى از منكر كنيد و از شما پذيرفته نشود. در آن هنگام شما بايد مراقب حال خويشتن باشيد. بنا بر اين آيه تسلّاى خاطرى است براى كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و از آنان قبول نمى شود، و به موجب اين آيه عذر آنان پذيرفته است.

[سوره المائدة (5): آيه 106] ..... ص : 136

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (106)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 137

ترجمه: ..... ص : 137

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد در موقع وصيّت بايد دو نفر عادل را از ميان شما به شهادت بطلبد، يا اگر مسافرت كرديد و مرگ شما فرارسيد (و در راه مسلمانى نيافتيد) دو نفر غير از شما، و اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه مى داريد تا سوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم اگر چه در مورد خويشاوندان ما باشد و شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه از گناهكاران خواهيم بود. (106)

تفسير: ..... ص : 137
اشاره

شَهادَةُ بَيْنِكُمْ مبتدا و اثنان خبر آن و تقدير آيه شهادة بينكم شهادة اثنين است و مصدر كه شهادة باشد به بين اضافه شده و به منظور توسعه در كلام ظرف به منزله اسم قرار داده شده است. «و إذا حضر» ظرف براى «شهادة» و «حين الوصيّة» بدل از آن است.

و در صورتى كه حين الوصية بدل از «إذا» باشد، آيه دلالت مى كند بر وجود وصيت هنگام فرارسيدن مرگ و آشكار شدن نشانه هاى آن، زيرا موقع وصيت كردن زمانى قرار داده شده است كه اسباب مرگ پيدا شود.

إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ يعنى اگر در سفر، مرگ شما فرا رسيد و به دو نفر شاهد عادل از مسلمانان دسترسى نداشتيد، دو نفر ديگر از غير مسلمانان را شاهد بگيريد.

مِنْ غَيْرِكُمْ يعنى از اهل ذمه.

[شأن نزول ]: ..... ص : 137

روايت شده است كه سه نفر به قصد تجارت از مدينه رهسپار شام شدند:

تميم بن اوس و [برادرش ] عدىّ كه هر دو مسيحى بودند و ابن ماريه مولاى عمرو بن عاص كه مسلمان بود ابن ماريه در بين راه بيمار شد و وصيت نامه اى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 138

نوشت و از هر كالايى كه همراهش بود نام برد و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد و به همسفرانش اطلاع نداد. او به آنان سفارش كرد كه اموالش را به خانواده اش برسانند و از دنيا رفت. آنها پس از مرگ وى متاع او را گشودند و ظرفى را كه از نقره بود برداشتند و بقيه را به ورثه بازگرداندند، ورثه هنگامى كه متاع را گشودند چشمشان به وصيت نامه افتاد كه صورت تمام اموال در آن ثبت بود و چون ظرف

مسروقه را از آن دو نفر مسيحى مطالبه كردند آنها منكر برداشتن آن شدند. سرانجام شكايت خود را نزد پيامبر بردند و اين آيه نازل شد.

منظور از تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ اين است كه آنها را بازداشت كنيد تا پس از نماز عصر به هنگام اجتماع مردم سوگند ياد كنند. برخى گفته اند: مقصود نماز ظهر يا عصر است. و برخى ديگر گفته اند: منظور پس از نماز اهل ذمه است.

فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ و در صورتى كه در شهادتشان ترديد و شك داشتيد و وارثان ميت آنان را متهم به خيانت كرده باشند، به خدا سوگند ياد مى كنند.

جمله «إِنِ ارْتَبْتُمْ» جمله معترضه اى است كه ميان قسم و مقسم عليه كه همان جمله لا نشترى به ثمنا است واقع شده يعنى ما نمى خواهيم با تغيير شهادتمان، آن را با كالاى قيمت دارى معاوضه كنيم، بنا بر اين مضاف در هر دو جا حذف شده است، زيرا معلوم است كه كالا خريدارى مى شود نه خود قيمت.

برخى گفته اند: ضمير «به» به قسم برمى گردد يعنى لا نستبدل بالقسم باللَّه عوضا من الدنيا و منظور اين است كه ما به خاطر مال دنيا به دروغ، به خدا سوگند ياد نمى كنيم.

وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى ضمير در «كان» به مقسم له بر مى گردد، يعنى و اگر چه كسى كه براى او سوگند ياد مى كنيم، خويشاوند ما باشد. و در شهادت خود از كسى حمايت نمى كنيم و شهادتى را كه خداوند ما را مأمور حفظ آن و ملزم به اداى آن ساخته، كتمان نمى نماييم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 139

از على عليه السّلام و شعبى روايت شده است كه در كلمه «شهادة» وقف و جمله

بعد را به قسم آغاز و واو حرف قسم را حذف كرده اند و به جاى آن همزه استفهام آورده و به مد «ءاللّه» قرائت نموده اند، و بدون مد نيز روايت شده و اين قرائت بر اساس مطلبى است كه سيبويه ذكر كرده كه برخى از نحويها حرف قسم را حذف و همزه استفهام را هم به جاى آن نمى آورند و گفته مى شود: اللّه لقد كان كذا إنّا إذا لمن الاثمين يعنى اگر چنين كرديم، از گناهكاران خواهيم بود.

[سوره المائدة (5): آيات 107 تا 108] ..... ص : 139

اشاره

فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (107) ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (108)

ترجمه: ..... ص : 139

و اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو مرتكب گناهى شده اند (و حق را كتمان كرده اند) دو نفر از كسانى كه گواهان نخست بر آنها ستم كرده اند به جاى آنها قرار مى گيرند و به خدا سوگند ياد مى كنند كه گواهى ما از گواهى آن دو به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوزى نشده ايم كه اگر چنين كرده باشيم از ظالمان خواهيم بود (107)

اين كار بيشتر سبب مى شود كه به حق گواهى دهند (و از خدا بترسند) و يا (از مردم) بترسند كه (دروغشان فاش گردد و) سوگندهايى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد، و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و گوش فرا دهيد و خداوند جمعيّت فاسقان را هدايت نمى كند. (108)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 140

تفسير: ..... ص : 140

فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً يعنى اگر اطلاع حاصل شد كه دو نفر شاهد، كارى كرده اند كه موجب گناه شده و مستحقّ آنند كه گفته شود: آن دو به سبب خيانتشان از گناهكارانند.

فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما در اين صورت دو شاهد ديگر به جاى آنها قرار مى گيرند.

مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ از كسانى كه به آنها ستم شده، يعنى از بازماندگان و بستگان ميّت كه به آنان جنايت شده است.

و در حديث است كه چون بر خيانت آن دو مسيحى اطلاع حاصل شد و ظرف نقره در مكّه پيدا گرديد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روى منبر رفت و آن دو را وادار كرد، سوگند ياد كنند [سپس دستور داد ورثه ميّت سوگند ياد نمايند] دو نفر از آنها سوگند ياد كردند كه ظرف متعلّق به ميّت است و آن دو مسيحى خيانت كرده و دروغ

گفته اند، آن گاه ظرف تحويل آنان شد.

و الاوليان آن دو شاهد به خاطر خويشاونديشان براى گواهى دادن شايسته ترند.

در رفع آن چند احتمال است:

1- بر اين اساس كه بدل از «ءاخران» باشد.

2- يا اين كه بدل از ضمير در يقومان باشد.

3- بر اين اساس كه در اصل «هما الأوليان» بوده و چنان است كه گفته شده: من هما؟ پاسخ داده شده: «الأوليان.»

الاولين نيز قرائت شده است، بر اين اساس كه صفت براى «الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ» باشد. و معناى اولويت تقدم آنهاست بر ديگران در شهادت زيرا خويشاوندان ميّت به گواهى دادن سزاوارترند.

اين آيه بر جواز ردّ قسم به مدّعى دلالت دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 141

اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ به صيغه معلوم نيز قرائت شده و در اين صورت معنايش اين است كه ورثه از ميان خود صرفا دو نفر را كه استحقاق براى گواهى دادن دارند برگزينند و به وسيله آن دو، كذب دروغگويان را آشكار سازند.

فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا و به خدا سوگند ياد مى كنند كه گفته ما در مورد وصيّت ميّتمان أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما سزاوارتر است به قبول از گفته آن دو.

وَ مَا اعْتَدَيْنا ما در اين كه حق خود را مطالبه كرده ايم، مرتكب تجاوز از حق نشده ايم.

ذلِكَ حكمى كه بيان آن گذشت.

أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ يعنى به حق نزديكتر است تا اين كه گواهان در چنين رويدادى شهادت دهند، يا منظور اين است كه بيان حكم، به حق نزديكتر است تا اين كه ورثه ميّت هراسان باشند از اين كه پس از سوگند ياد كردن گواهان اول، سوگندهاى گواهان ديگر تكرار شود و در

نتيجه گواهان نخست با آشكار شدن دروغشان رسوا شوند، چنان كه در اين داستان اتّفاق افتاد و بسا ممكن است به دروغ سوگند ياد نكند و به خاطر ترس از ردّ قسم به كسانى از ورثه كه استحقاق آن را دارند، از گواهى دادن خوددارى كنند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا و از نافرمانى خدا و خيانت و سوگند دروغ بپرهيزيد، و با گوش شنوا و پذيراى سخن حق، بشنويد.

[سوره المائدة (5): آيات 109 تا 110] ..... ص : 141

اشاره

يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (109) إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 142

ترجمه: ..... ص : 142

از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مى كند و به آنها مى گويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى دادند؟ مى گويند ما چيزى نمى دانيم تو خود از تمام پنهانيها آگاهى (109)

به ياد آور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت متذكر نعمتى كه به تو و مادرت دادم باش، زمانى كه تو را به وسيله روح القدس تقويت كردم كه در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن مى گفتى، و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل به تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من از گل، چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان من پرنده اى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى، و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رسانيدن به تو بازداشتم در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى ولى جمعى از

كافران آنها گفتند اينها جز سحر آشكار نيست. (110)

تفسير: ..... ص : 142

يَوْمَ يَجْمَعُ ظرف براى «لا يهدى» است يعنى آن روز (قيامت) خداوند آن طور كه ديگران را به راه بهشت هدايت مى كند، آنان را هدايت نخواهد كرد يا معناى آن اين است كه روزى كه خداوند پيامبران را جمع مى كند چنين و چنان است. و يا يوم منصوب به «اذكر» است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 143

ما ذا أُجِبْتُمْ يعنى چه پاسخى به شما داده شد؟! و اين سؤال نوعى توبيخ براى اقوام پيامبران است، از اين رو پاسخ دادند «لا عِلْمَ لَنا» خداوندا! ما علم و دانشى نداريم، و به خاطر پاسخ ناخوشايندى كه داشتند آن را موكول به علم پروردگار كردند و به خدا پناه بردند از اين كه از قوم آنان انتقام بگيرد.

و گفته اند: معناى آن اين است كه خداوندا! تو به حال مردم داناترى از ما و علم و دانش ما مقهور دانش تو و در برابر آن ساقط است، زيرا «أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» تو از تمام پنهانيها آگاهى.

و برخى گفته اند: معناى «لا عِلْمَ لَنا» اين است كه ما پيامبران نسبت به آنچه مردم پس از ما انجام دادند علم نداريم.

إِذْ قالَ اللَّهُ بدل است از «يَوْمَ يَجْمَعُ» و مقصود اين است كه خداوند در آن روز (قيامت) با سؤال از پيامبران درباره پاسخ كفّار در برابر دعوت آنان كافران را توبيخ كرد و با بيان نشانه ها و معجزاتى كه به دست پيامبران آشكار ساخت و مردم آنان را تكذيب كردند و يا خدا دانستند سرزنش مى كند.

أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تو را به كمك جبرئيل عليه السّلام قوى و نيرومند ساختم و گفته اند:

منظور

از «روح القدس» كلامى است كه دين به وسيله آن احيا مى شود.

تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا و در حال كودكى و هنگام بزرگسالى با مردم سخن مى گفتى، «فى المهد» در موضع حال است، و مقصود اين است كه تو در اين دو حالت با مردم سخن مى گفتى، بدون اين كه تفاوتى باشد در كلام تو، هنگام طفوليت و دوره كهولت كه زمان رسيدن به كمال عقل و قدرت است و حدّى است كه در آن از پيامبران جوياى اخبار مى شوند.

وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ و هنگامى كه نوشتن و سخن حكمت آميز به تو آموختيم. گفته اند: منظور از كتاب و حكمت جنس آن دو است و از ميان آنچه اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 144

دو شامل آنها مى شود خصوص تورات و انجيل ذكر شده است.

وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ و هنگامى كه از گل صورت مى ساختى و اندازه آن را مى سنجيدى «كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ» يعنى صورتى مانند صورت پرنده اى كه مى خواهى.

بِإِذْنِي به فرمان من و آسان كردن من.

فَتَنْفُخُ فِيها ضمير در فيها به كاف در «كهيئة» برمى گردد، زيرا صفت براى صورتى است كه عيسى عليه السّلام آن را ايجاد مى كرد و در آن مى دميد، و به خود «هيئة» كه مضاف اليه كاف است برنمى گردد زيرا خود هيئة مخلوق عيسى عليه السّلام و چيزى كه در آن دميده شود نيست. و همچنين ضمير در «فتكون».

وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ شفاى كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى از اين رو كه به دعا و درخواست عيسى عليه السّلام بود به خود او نسبت داده شده است.

وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى و هنگامى كه مردگان را از قبرها بيرون

مى آوردى تا اين كه مردم آنها را زنده ببينند. [بيرون آوردن مردگان را به عيسى عليه السّلام نسبت مى دهد به خاطر اين كه به دعاى او بود].

وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ يعنى هنگامى كه يهود را از اراده كشتن تو بازداشتم.

[سوره المائدة (5): آيات 111 تا 113] ..... ص : 144

اشاره

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111) إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (112) قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 145

ترجمه: ..... ص : 145

و به ياد آور زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد. آنها گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم. (111)

در آن هنگام كه حواريون گفتند: اى عيسى بن مريم آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان نازل كند؟ او (در پاسخ) گفت از خدا بپرهيزيد اگر با ايمان هستيد! (112)

گفتند (ما نظر سويى نداريم) مى خواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما (به رسالت تو) مطمئن گردد و بدانيم به ما راست گفته اى و بر آن گواه باشيم. (113)

تفسير: ..... ص : 145

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ زمانى كه به حواريون الهام كردم، و به قولى: به وسيله معجزاتى كه به آنها نشان دادم، به دل آنان انداختم، و برخى گفته اند: آن گاه كه با زبان پيامبران به آنان امر كردم.

مُسْلِمُونَ به معناى مخلصون و از قبيل أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ است، يعنى كسى كه خود را براى خدا خالص گرداند.

هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ معنايش اين است كه آيا پروردگارت به تقاضاى تو مائده آسمانى را نازل مى كند تا نشانه اى بر راستگويى تو باشد؟! و گفته اند: معناى آن اين است كه آيا پروردگار تو قادر به انجام آن هست؟! اين سخن را بنى اسرائيل پيش از استحكام معرفتشان به خدا و صفاتش گفتند، از اين رو عيسى عليه السّلام به آنان هشدار داد و گفت: «اتَّقُوا اللَّهَ» از خدا بترسيد و در قدرت و توان او ترديد نداشته باشيد، و هر نشانه اى را كه دلتان خواست به خداوند پيشنهاد نكنيد، زيرا پس از آن هر گاه نافرمانى خدا را كرديد، هلاك خواهيد شد.

امام صادق عليه السّلام هل تستطيع ربّك

قرائت كرده است يعنى آيا مى توانى از پروردگارت تقاضا كنى؟! «مائده» در لغت به معناى خوان و سفره اى است كه بر روى آن طعام باشد و در اصل از ماده و به معناى أعطاه (به او عطا كرد) است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 146

وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ و گواهى مى دهيم به آن مائده نزد افرادى از بنى اسرائيل كه در كنار آن حضور نداشتند و يا منظور اين است كه ما در حالى كه بر سر آن سفره ماندگار هستيم از گواهى دهندگان به يكتايى خداوند و رسالت تو مى باشيم. جمله «وَ نَكُونَ عَلَيْها» در موضع حال است.

[سوره المائدة (5): آيات 114 تا 115] ..... ص : 146

اشاره

قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114) قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (115)

ترجمه: ..... ص : 146

عيسى عرض كرد: خداوندا، پروردگارا! مائده اى از آسمان بر ما بفرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از تو، و به ما روزى ده. تو بهترين روزى دهندگانى (114)

خداوند (دعاى او را مستجاب كرد و) گفت من آن را بر شما نازل مى كنم ولى هر كس از شما بعد از آن كافر گردد (و راه انكار پويد) او را چنان مجازاتى مى كنم كه احدى از جهانيان را نكرده باشم! (115)

تفسير: ..... ص : 146

سپس عيسى عليه السّلام از خداوند تقاضاى نزول مائده آسمانى كرد و خواسته او اجابت شد تا حجّت بر مردم تمام گردد و هر گاه نافرمانى خدا كردند بر آنان عذاب نازل شود.

اللَّهُمَّ در اصل يا اللَّه بوده و «رَبَّنا» مناداى دوم است.

تَكُونُ لَنا عِيداً يعنى روز نزول مائده آسمانى كه روز يكشنبه بوده عيد است و شايد علّت اين كه مسيحيان اين روز را عيد مى دانند همين باشد. و گفته اند: «عيد» به معناى شادى و سرورى است كه بازمى گردد و از اين رو گفته مى شود روز عيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 147

بنا بر اين معناى جمله اين است كه روز نزول مائده روز شادى و خوشحالى براى ماست.

لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا بدل از «لنا» است با تكرار شدن عامل يعنى براى همكيشان ما در زمان خودمان و براى كسانى كه پس از ما مى آيند. و گفته اند: معنايش اين است كه آخرين نفر از مردم از آن مائده مى خورند چنان كه اولين نفر آنان از آن مى خورند. و برخى گفته اند: يعنى براى گذشتگان و آيندگان ما.

وَ آيَةً مِنْكَ و نشانه اى از تو باشد اى خداى عظيم الشّأن تا بر يگانگى تو و

صحّت نبوّت پيامبرت دلالت كند.

فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ يعنى هر كس از شما پس از نازل كردن مائده آسمانى كافر گردد.

فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً من او را به چنان مجازاتى عذاب مى كنم كه «لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً» هيچ كس را مجازات نكرده باشم. ضمير در «لا أُعَذِّبُهُ» به مصدر (عذابا) برمى گردد و اگر منظور، شخص مورد عذاب بود، ناگزير بايد لا أعذّب به گفته مى شد.

روايت شده است كه عيسى عليه السّلام لباس پشمينه پوشيد و دعا كرد: اللهم أنزل علينا مائدة خداوندا مائده اى بر ما نازل كن. آن گاه سفره سرخ رنگى كه ميان دو پاره ابر بود نازل شد در حالى كه بنى اسرائيل تماشا مى كردند. در اين وقت عيسى گريست و گفت: خدايا مرا از سپاسگزاران قرار ده، آن گاه سفره را گشود و گفت باسم اللَّه خير الرّازقين، و ماهى سرخ شده اى ديد كه فلس و تيغ نداشت و در طرف سر آن مقدارى نمك و در طرف دم آن قدرى سركه و پيرامونش انواع سبزى بود، بجز كرّاث- يعنى تره-.

و گفته اند: فرشتگان مائده اى را فرود آوردند كه بر روى آن هفت قرص نان و هفت ماهى بود و آخرين افراد مردم از آن خوردند، همان طور كه اوّلين افراد خوردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 148

و از حسن نقل شده است كه مائده آسمانى نازل نشد و اگر نازل شده بود به دليل جمله «و ءاخرنا» روز نزول آن تا قيامت عيد بود.

[سوره المائدة (5): آيات 116 تا 118] ..... ص : 148

اشاره

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ

إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116) ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (117) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118)

ترجمه: ..... ص : 148

و به ياد آور زمانى را كه خداوند به عيسى بن مريم مى گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا انتخاب كنيد؟

او مى گويد: منزّهى تو، من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم، اگر چنين سخنى را گفته باشم تو مى دانى، تو از آنچه در درون من مى گذرد آگاهى و من از سرّ تو آگاه نيستم. همانا تويى كه به همه اسرار غيب جهانيان كاملا آگاهى (116)

من چيزى جز آنچه مرا مأمور به آن ساختى به آنها نگفتم. به آنها گفتم: خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست، و تا آن زمان كه ميان آنها بودم مراقب و گواه آنان بودم و هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى، و تو گواه بر هر چيز هستى (117)

(با اين حال) اگر آنها را مجازات كنى بندگان تواند (و قادر به فرار از مجازات نيستند) و اگر آنها را ببخشى توانا و حكيمى. (118)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 149

تفسير: ..... ص : 149

زمانى كه خداوند در قيامت مى گويد: «يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ ...» و اين استفهامى است كه منظور از آن بزرگ شمردن اين سخن و نيز توبيخ كسانى از نصارى است كه عيسى عليه السّلام را متّهم به گفتن آن كردند.

قالَ سُبْحانَكَ او گفت تو منزّهى از اين كه براى تو شريكى وجود داشته باشد.

ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ براى من شايسته نيست، سخنى را بگويم كه در شأنم نمى باشد و حال اين كه من بنده اى همانند آنان هستم و البته پرستش تنها شايسته تو است.

تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي

تو آنچه را در دل من است مى دانى، و مقصود اين است كه تو مى دانى آنچه من مى دانم ولى من از آنچه تو مى دانى، آگاه نيستم. و عيسى عليه السّلام از باب مشابهت لفظى و به مناسبت روش كلام در مورد خداوند فى نفسك گفته است.

إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ بيانى براى هر دو جمله قبل است، زيرا آنچه نفوس بر آن احاطه دارند از جمله پنهانيهاست و دانش هيچ كس به آنچه خداى سبحان مى داند نمى رسد.

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ «أن» مفسّره و به معناى اين است كه آنان را جز به آنچه تو مرا بدان مأمور ساختى امر نكردم.

وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً من همانند شاهدى كه نظاره گر شخص شهود است، مراقب آنها بودم و آنان را از گفتن اين سخن و اعتقاد به آن منع مى كردم.

فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ و چون مرا از ميانشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى و با دلايلى كه برايشان آوردى و پيامبرانى كه به سوى آنان فرستادى، آنان را از اين گفتار بازداشتى.

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ اگر عذابشان كنى، همان بندگانى هستند كه تو آنان را به عنوان تكذيب كننده پيامبران و گنهكار و منكر بيّنات خود شناخته اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 150

وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ و اگر آنان را ببخشى تو بر كيفر و پاداش دادن آنان توانايى.

الْحَكِيمُ «حكيم» كسى است كه جز بر اساس حكمت و حق پاداش و كيفر نمى دهد، و مقصود اين است كه اگر با وجود كفرشان آنان را ببخشى، از نظر عقل بخشيدن براى هر مجرمى (كافر يا مؤمن) نيكوست و هر چه جرم بزرگتر باشد گذشت از آن

نيكوتر است.

[سوره المائدة (5): آيات 119 تا 120] ..... ص : 150

اشاره

قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (120)

ترجمه: ..... ص : 150

خداوند مى گويد: امروز روزى است كه راستى راستگويان به آنها سود مى بخشد، براى آنها باغهايى از بهشت است كه آب از زير (درختان) آن جريان دارد و جاودانه و براى هميشه در آن مى مانند.

خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود و اين رستگارى بزرگى است (119)

حكومت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آن خداست و او بر هر چيزى تواناست. (120)

تفسير: ..... ص : 150

«يوم» به رفع و اضافه و نيز به نصب قرائت شده است، نصبش بنا بر اين كه ظرف [مفعول فيه ] براى «قال» باشد و رفع آن بنا بر اين كه «هذا» مبتدا و ظرف (يوم) خبر آن باشد و «هذا يَوْمُ يَنْفَعُ» يعنى آنچه ما از سخن عيسى عليه السّلام ذكر كرديم، در روزى واقع مى شود كه راستى راستگويان به آنان سود مى بخشد. و جايز نيست يوم در آيه مانند: يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً «روزى كه هيچ كس قادر به هيچ كار نيست»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 151

(انفطار/ 19) مفتوح باشد، زيرا به كلمه معرب يعنى «ينفع» اضافه شده است.

و معناى آيه اين است كه امروز، روزى است كه هر كس در دنيا راست گفته، از آن بهره مند خواهد شد. برخى گفته اند: منظور از «صدق» تصديق پيامبران خدا و كتب آسمانى اوست. و برخى هم گفته اند: مقصود صادق بودن آنها در شهادت دادن به اين است كه پيامبران احكام خدا را به آنها ابلاغ كرده اند.

لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداى سبحان در اين آيه ذات مقدس خود را از آنچه نصارا مى گفتند، منزّه دانسته و مى فرمايد: حكومت آسمانها و زمين از آن اوست.

وَ ما فِيهِنَّ

از اين رو نفرمود «و من فيهنّ» تا صاحبان عقل را بر غير آنها غلبه دهد، زيرا لفظ «ما» تمام اجناس را به طور عموم شامل مى شود و بر فرض اين كه از دور شبحى را ببينيد، پيش از آن كه بدانيد از عاقلان است يا غير آنها مى گوييد: ما هو؟ آن چيست؟! بنا بر اين لفظ «ما» براى اراده عموم مناسبتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 152

سوره انعام ..... ص : 152

اشاره

تمام اين سوره، غير از شش آيه، مكى است.

شماره آيات آن، در مكتب كوفى 165 و در مكتب بصرى 166 است:

عبارت: «لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ» را كوفى يك آيه دانسته و «كُنْ فَيَكُونُ» و «إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» را غير كوفى، يك آيه دانسته است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 152

در حديث ابى بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه سوره انعام يك جا بر من نازل شد در حالى كه هفتاد هزار فرشته با صداى حمد و تسبيح، آن را همراهى مى كردند. هر كس اين سوره را بخواند، همين هفتاد هزار فرشته به تعداد هر آيه اى يك شبانه روز بر او درود مى فرستند. «1» حسين بن خالد نيز از امام رضا عليه السّلام مثل همين را نقل كرده جز اين كه گفته: اين فرشتگان تا روز قيامت از طرف او تسبيح مى گويند. «2»

[سوره الأنعام (6): آيات 1 تا 2] ..... ص : 152

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (1) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)

__________________________________________________

1-

انزلت علىّ الأنعام جملة واحدة يشيّعها سبعون الف ملك لهم زجل بالتسبيح و التّحميد، فمن قرأها صلى عليه اولئك السّبعون الف ملك بعدد كلّ آية من الأنعام يوما و ليلة.

2-

... سبّحوا له الى يوم القيمة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 153

ترجمه: ..... ص : 153

ستايش خداى را سزا است، كه آسمانها و زمين را آفريد و تاريكيها و نور را پديد آورد، آن گاه كسانى كه كافر شدند، ديگرى را با پروردگار خويش برابر مى كنند. (1)

او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس مدّتى مقرّر كرد، و اجل معيّن، نزد اوست، باز هم شما شك مى كنيد. (2)

تفسير: ..... ص : 153

جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ آسمان و زمين را به وجود آورد و پديدار ساخت.

فرق ميان «جعل» و «خلق» آن است كه در خلق و آفرينش معناى اندازه گيرى وجود دارد ولى در جعل معناى تغيير است مثل اين كه از چيزى چيز ديگرى به وجود آورند، يا چيزى را چيز ديگرى گردانند، يا آن را از جايش به جاى ديگرى منتقل سازند و از اين قبيل است، آيه: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «و خداوند همسر آدم را از زيادى گل او آفريد» (اعراف/ 189).

و آيه و جعلناكم ازواجا «1» «و شما را جفت جفت قرار داديم». آسمانها و زمين و تمام آفريده هايى را كه آن دو در بر دارد آفريده و شب و روز و آنچه را از توان ديگران بيرون است نيز به وجود آورده است.

ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ... سپس كسانى كه كافر شده اند، چيزى را شريك او قرار

__________________________________________________

1- ظاهر اين است كه اين جمله به عنوان آيه قرآن ذكر شده ولى من به اين صورت در قرآن نيافتم و آنچه من به آن در قرآن برخورده ام چنين است وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (نبأ/ 8). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 154

مى دهند كه قدرت بر هيچ چيز از اينها ندارد. اين جمله به عنوان استبعاد از عمل اين مردم ذكر شده، و

همچنين جمله:

ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ نيز كار مخاطبان را دور از انصاف شمرده، زيرا بعد از آن كه بر آنها ثابت شد كه خداوند زنده كننده و ميراننده و برانگيزاننده آنها (در قيامت) است، در عين حال درباره وجود او شك كردند.

«ثُمَّ قَضى أَجَلًا» يعنى خداوند مدّتى را كه همان زمان مرگ است، نوشته و مقدّر ساخته است.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ اجل معيّن نزد اوست، مراد قيامت است، و بعضى گفته اند:

«اجل» اوّل، مدّت ميان آفرينش و مرگ است و «اجل» دوم، مدّت ميان مرگ و قيامت است.

[سوره الأنعام (6): آيات 3 تا 5] ..... ص : 154

اشاره

وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ (3) وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (4) فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْباءُ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (5)

ترجمه: ..... ص : 154

او خدايى است كه در آسمانها و زمين معبود همگان است و به نهان و آشكار و آنچه شما انجام مى دهيد آگاه است. (3)

هيچ آيه اى از آيات خداوند بر آنها نازل نمى شود، جز اين كه از آن روگردانند. (4)

و چون حق به سويشان آمد، آن را دروغ شمردند، و بزودى، خبرهاى آنچه را مسخره مى كردند به آنها مى رسد. (5)

تفسير: ..... ص : 154

وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ ... در اين كه جار و مجرور در «فى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 155

السموات» متعلق به چه چيز باشد سه احتمال ذكر شده است:

1- متعلق به نام «اللَّه» است و در تقدير آن دو وجه آمده است:

الف: «و هو المعبود فيهما» يعنى او در آسمانها و زمين معبود است و از همين قبيل است اين قول خداوند: وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ «او خدايى است كه در آسمان معبود است و در زمين (نيز) معبود است». (زخرف/ 84).

ب: فهو المعروف بالإلهيّة او المتوحّد بالإلهيّة فيهما يعنى او در آسمانها و زمين به الهيّت معروف، و يا در پرستش شدن يگانه است و بنا بر اين احتمال، جمله «يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ»، تقرير و تأكيد جمله اوّل خواهد بود، زيرا كسى كه براى او آگاهى نسبت به امور پنهانى و آشكار يكسان باشد، تنها او خداى يكتاست.

2- مى توان گفت: «هو» ضمير شأن است، و جمله: «اللَّهُ ... يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ» مبتدا و خبر، و «فى السموات» متعلق به «يعلم» مى باشد.

3- احتمال سوم اين است كه «فى السموات» خبر بعد از خبر باشد و تقدير آن چنين است: أنّه اللَّه، و أنّه فى السّماوات

و الارض او خداست و او در آسمانها و زمين قرار دارد. منظور اين است كه چون بر تمام آسمانها و زمين آگاهى دارد و هيچ چيز بر او پوشيده نيست، گويا ذات او، در آسمانها و زمين قرار دارد و (بنا بر اين احتمال) جايز است جمله «يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ» خبر سوم باشد، و نيز جايز است كه آغاز سخن باشد به تقدير هو يعلم سرّكم و جهركم «وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ» يعنى خداوند بر نهان و عيان شما آگاه است و هر كارى را كه انجام مى دهيد چه خوب و چه بد مى داند و پاداش و كيفر را او مى دهد.

وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ ... حرف: «من» در: «من آية» براى استغراق، و در: «مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ» براى تبعيض است يعنى: هيچ دليلى از دلايلى كه بايد در آن انديشيد و از آن عبرت گرفت، براى اين كافران پديدار نمى شود مگر اين كه از آن اعراض مى كنند، نه توجّهى به آن دارند و نه به آن استدلال مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 156

فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ پس اينها نسبت به حقّى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى آنها آورده تكذيب كردند. و مراد از «حقّ» قرآن است كه به مبارزه با آن خوانده شدند، و در مقابل آن به عجز درآمدند.

«فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ» پس بزودى خبرهايى از قرآن كه آن را مورد مسخره قرار دادند براى آنها خواهد آمد، و در آخرت يا همين دنيا خواهند دانست كه چه چيزى را مسخره كرده اند.

[سوره الأنعام (6): آيه 6] ..... ص : 156

اشاره

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ

لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (6)

ترجمه: ..... ص : 156

آيا مشاهده نكردند كه چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم؟

اقوامى كه به آنها قدرتهايى داده بوديم كه به شما نداده ايم، بارانهاى پى در پى بر آنها فرستاديم، و نهرها از زير (آباديهاى) آنها جارى ساختيم (امّا آن گاه كه طغيان كردند) آنها را به دليل گناهانشان نابود ساختيم و گروه ديگرى بعد از آنها به وجود آورديم. (6)

تفسير: ..... ص : 156

مكن له فى الأرض براى او در زمين جايگاهى قرار داد، مكّنه فى الارض: او را در زمين جايگزين ساخت، و از اين قبيل است اين قول خداوند: وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ «ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم» (احقاف/ 26).

و چون معناى دو تعبير (متعدّى بنفسه و باء حرف جرّ) نزديك به يكديگر است، در آيه مورد بحث هر دو را آورده: ... مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 157

معناى آيه اين است: آيا كفّار قريش مشاهده نكردند كه چه بسيار امّتهايى را نابود ساختيم، امّتى كه از جهت قدرت بدنى و گستردگى در ثروت و مال چيزى به آنها داده بوديم كه به شما نداده ايم.

هر امّتى را به اعتبار اين كه در يك زمان قرار دارند، قرن مى گويند.

در اين آيه التفات از غيبت به خطاب رعايت شده است.

وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً از آسمان باران فراوانى به سوى آنها فرستاديم، مقصود، آب باران و بركت فراوان است.

وَ أَنْشَأْنا و پس از نابودى هر يك از امّتهاى گذشته، جمع ديگرى را آفريديم.

اين معنا دلالت دارد بر اين كه براى خداى سبحان، دشوار نيست كه جهانى را فانى سازد و به جاى آن،

جهان ديگرى را بيافريند، چنان كه مى فرمايد: وَ لا يَخافُ عُقْباها، «و خداوند هرگز از فرجام اين كار بيمى ندارد» (الشمس/ 16).

[سوره الأنعام (6): آيات 7 تا 10] ..... ص : 157

اشاره

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (7) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ (8) وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ (9) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (10)

ترجمه: ..... ص : 157

اگر ما كتابى بر تو بفرستيم در كاغذى كه آن را به دست خود لمس كنند، باز كافران گويند: اين نيست مگر سحرى آشكار. (7)

گفتند: چرا فرشته اى بر او نازل نشده؟ چنانچه فرشته اى بفرستيم كار تمام شود، و ديگر لحظه اى آنها مهلت نخواهند يافت. (8)

و چنانچه فرشته اى نيز به رسالت مى فرستاديم باز هم او را به صورت بشرى درمى آورديم، و بر آنان مشتبه مى ساختيم، چيزى را كه آنان بر خود مشتبه مى سازند. (9)

اى پيغمبر پيش از تو هم امم گذشته پيغمبران خود را مسخره و استهزاء مى كردند، پس وبال و كيفر اين عمل دامنگير آنان شد. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 158

تفسير: ..... ص : 158

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً مكتوب و نوشته اى، «فى قرطاس»: در صفحه يا نامه اى.

فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ تا با دستهايشان آن را لمس كنند. در اين جا به ديدن و معاينه اكتفاء نشده بلكه با لمس آمده، تا اين كه نگويند: چشم بسته شديم. «1»

لقالوا: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ به دليل دشمنى زياد و قساوت دلهايشان، مى گويند:

اين آيات، جز جادويى آشكار، نيست.

لَوْ لا أُنْزِلَ چرا بر محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرشته اى نازل نمى شود تا آن را مشاهده، و وى را تصديق كنيم.

وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً ... اگر چنان كه آنها درخواست مى كنند، فرشته اى نازل كنيم زمان هلاكت آنها فرامى رسد.

ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ و پس از نزول فرشته يك لحظه هم مهلت نخواهند داشت زيرا هنگام مشاهده اين موضوع كه آشكارترين نشانه است، ايمان نمى آورند و عقل و مصلحت ايجاب مى كند كه فورى نابود شوند.

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً ... اگر چنان كه آنها مى خواهند، فرشته اى را به عنوان پيامبر بفرستيم، آن را

به صورت يك مرد قرار خواهيم داد، همان طور كه در بيشتر اوقات جبرئيل به صورت دحيه كلبى بر رسول خدا نازل مى شد.

__________________________________________________

1- گرفته شده از آيه: لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا ... سوره حجر/ 15 مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 159

وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ و در اين صورت لازم آيد، آنچه را آنها بر خود مشتبه ساخته اند، ما هم بر آنها مشتبه ساخته باشيم، زيرا وقتى كه فرشته را به صورت يك مرد ببينند مى گويند: اين انسانى است، و نه فرشته، و آن گاه او را تكذيب مى كنند، چنان كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مى كنند، وقتى كه چنين عملى انجام دادند بيچاره مى شوند چنان كه امروز بيچاره اند، و معناى اين كه خدا! امر را بر آنها مشتبه ساخته همين است.

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ اين جمله تسليت و دلدارى است براى پيامبر، در برابر سرزنشهايى كه از قومش مشاهده مى كرد.

فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ پس همان «حق» كه مورد مسخره آنها بود، دامن آنها را گرفت و به خاطر مسخره كردن آن دچار هلاكت شدند.

بعضى در معناى آيه گفته اند يعنى: همان عذابى كه (پيامبر به آنها وعده داده بود، و) واقع شدندش را مسخره مى كردند، دامن آنها را فراگرفت.

[سوره الأنعام (6): آيات 11 تا 13] ..... ص : 159

اشاره

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (11) قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (12) وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (13)

ترجمه: ..... ص : 159

بگو: در روى زمين گردش كنيد، سپس بينديشيد كه سرانجام آنها كه آيات خدا را تكذيب كردند، چه بود. (11)

بگو: آنچه در آسمانها و زمين است، از آن كيست، بگو: از آن خداست، رحمت را بر خود، حتمى كرده، همه شما را به طور قطع، در روز قيامت كه در آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 160

شكّى نيست گرد خواهد آورد، تنها كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست دادند، ايمان نمى آورند. (12)

براى او است آنچه در شب و روز قرار و آرام دارد، و او شنوا و داناست. (13)

تفسير: ..... ص : 160

سِيرُوا فِي الْأَرْضِ در زمين مسافرت كنيد، و سپس با ديدگانتان بنگريد و با دلهايتان بينديشيد.

كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ كه سرانجام كار ملّتهاى گذشته كه پيامبران الهى را مسخره كردند، چه بود.

قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؟ اين سؤال از كافران براى خاموش كردن و سرزنش وجدانى آنها آمده است.

قُلْ لِلَّهِ با اين جمله خداوند كافران را وادار به اقرار و اعتراف كرده است، يعنى ميان ما و شما هيچ اختلافى در اين مطلب نيست كه همه آنچه در آسمان و زمين است از آن خداست و نمى توانيد هيچ چيز از آن را به غير خدا نسبت دهيد.

كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ در تفسير اين جمله اقوالى گفته شده است:

1- مراد از رحمت هدايت است: رحمت را بر خود واجب ساخته، به اين طريق كه شما را بر شناخت خود هدايت كرده و براى شما دليلهايى از آفرينش آسمانها و زمين كه خود به آن اعتراف داريد نصب فرموده است.

2- رحمت را بر خود واجب كرده، يعنى بندگانش را مهلت مى دهد تا آنچه از دست

داده اند به دست آورند و از گناهان خود توبه كنند.

3- رحمت براى امّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بر خود واجب دانسته، به اين طريق كه در دنيا بر آنها عذاب نازل نكند، بلكه كيفر آنان را تا روز قيامت به تأخير اندازد.

لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ در معناى اين جمله نيز دو قول است:

1- اين جمله تفسير رحمت است به معناى مهلت دادن به گنهكاران تا توبه كنند، ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 161

يا به معناى تأخير عذاب آنها تا روز رستاخيز.

2- تهديد براى آنهاست كه كفر ورزيدند و نينديشيدند.

و معناى آيه اين است: تمام شما و كسانى كه قرنهاى گذشته پيش از شما بوده و همچنين بعديها را در روز قيامت گرد مى آورد، و به واسطه شركتان مجازاتتان مى كند.

الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ اين جمله به قولى بدل از «كم» در «ليجمعنّكم» است، و بنا بر اين، وقف بر «لا رَيْبَ فِيهِ» جايز نيست، امّا حق اين است كه وقف شود، و «الَّذِينَ خَسِرُوا» مبتداء، و خبر آن، فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، و معناى آيه اين باشد: آنان كه با اختيار كفر، به خود زيان رسانده اند، حق را نمى پذيرند.

وَ لَهُ عطف بر «للَّه» است. «ما سكن»: آنچه در شب و روز ثابت و برقرار است.

در جمله اوّل آيه 12 از آسمان و زمين نام برده كه جمع ميان مكانهاست. و در اين آيه شب و روز را نام برده است كه جمع ميان زمانهاست. اين كلمات ظرف براى تمام موجودات از اجسام و اعراض هستند، و مراد به سكون در اين جا ساكن شدن و استقرار يافتن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 14 تا 16] ..... ص : 161

اشاره

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ

وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (14) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (16)

ترجمه: ...... ص : 161

بگو: آيا غير از خدا را ولىّ خود انتخاب كنم، در حالى كه او آفريننده آسمانها و زمين است، و اوست كه روزى مى دهد و از كسى روزى نمى گيرد، بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم (و به من گفته شده) مبادا از مشركان باشى (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 162

بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب آن روز بزرگ مى ترسم. (15)

آن كس كه مجازات الهى در آن روز به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خويش ساخته و اين پيروزى آشكارى است. (16)

تفسير: ..... ص : 162

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ استفهام انكارى و مقصود اين است كه غير خدا نبايد دوست گرفته شود و ربطى به اصل دوست گرفتن ندارد، و به همين دليل همزه را قبل از «غير» آورده نه قبل از «أتّخد»، و مثل اين است آيه أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ «اى نادانان آيا مرا امر مى كنيد كه غير خداى را عبادت كنم» (زمر/ 63).

فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ايجاد كننده آسمانها و زمين و آفريننده آنها، بدون اين كه نمونه اى داشته باشد و از الگويى پيروى كند.

وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ او، روزى مى دهد و خود روزى نمى خورد، يعنى تمام سودها از ناحيه اوست و او از چيزى سود نمى برد.

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم، زيرا پيامبر در اسلام آوردن از امّت خود جلوتر است، مثل: أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ «من نخستين مسلمانانم» (انعام/ 163) وَ لا تَكُونَنَّ به من گفته شده است: از مشركان مباش: به اسلام آوردن امر شده و از شرك آوردن نهى شده ام.

مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ كسى كه عذاب از او برداشته

شود، در آن روز، خداوند به او رحمت مى فرستد، همان رحمت عظمايش كه عبارت از نجات است، چنان كه عرب مى گويد: من اطعمته من جوع فقد احسنت إليه، منظور اين است هر كس را سير كنى و از گرسنگى نجات دهى، احسان را درباره او كامل كرده اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 163

معناى ديگر آيه اين است: «هر كس عذاب از او برداشته شود» خداوند به او ثواب مى دهد و داخل بهشتش مى كند، چون هر كس عذاب نشود بناچار ثواب داده مى شود.

اين آيه به قرائت ديگر «يصرف» معلوم خوانده شده، معنايش اين است: كسى كه خداوند در آن روز از او دفاع كند و او را حفظ فرمايد. و با اين قرائت آنچه از او بازداشته شده كه همان عذاب است، حذف شده و علّتش آن است كه در پيش نامى از آن برده شده و قرينه موجود است، يا اين كه خودبخود روشن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 17 تا 20] ..... ص : 163

اشاره

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (18) قُلْ أَيُّ شَيْ ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (19) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 163

اگر خداوند زيانى به تو رساند، جز او، كسى نمى تواند آن را برطرف سازد، و اگر خيرى به تو برساند، او، بر همه چيز تواناست. (17)

اوست كه بر همه بندگان خود، غالب و مسلّط است، و او، حكيم و آگاه است. (18)

بگو: بالاترين گواهى، چه گواهيى است؟

بگو: خداوند گواه ميان من و شماست، و اين قرآن به سوى من وحى شده است، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد، بيم دهم، آيا به راستى شما گواهى مى دهيد كه خدايان ديگرى با خداست؟ بگو: من هرگز چنين گواهى نمى دهم، اوست خداوند يگانه يكتا، و من از آنچه براى او شرك قرار داده ايد بيزارم. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 164

آنهايى كه كتاب آسمانى به آنان داده ايم بخوبى او را (پيامبر را) مى شناسند، همان گونه كه فرزندان خود را مى شناسند، فقط كسانى كه به خود زيان رسانيده اند ايمان نمى آورند. (20).

تفسير: ..... ص : 164

إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ اگر خداوند به تو زيانى برساند، از قبيل بيمارى، يا تنگدستى و يا ناراحتى، هيچ كس جز خدا قادر بر كشف آن نيست.

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ اگر خوبى را به تو برساند، از قبيل تندرستى يا ثروتمندى، خداوند بر هر چيزى تواناست، مى تواند آن حالت را ادامه دهد و مى تواند آن را برطرف سازد.

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ او بر تمام بندگانش قاهر است. اين جمله تصويرى است براى قهر و بلندى مقام و تسلّط و توانايى خداوند، مثل: وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ «همانا ما بر فراز ايشان نيرومنديم» (اعراف/ 127) منظور اين است كه بندگان خدا تحت تسخير و فرمانروايى او هستند.

الْخَبِيرُ عالم است به هر چيزى كه

مى شود از آن، خبر داد.

شَيْ ءٍ عمومى ترين عامّ است، زيرا بر هر چيزى كه صحيح است علم به آن پيدا شود و از آن خبر داده شود، اطلاق مى شود، بگو: چه چيز گواهى دهنده تر و راستگوتر است؟

قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ بگو: خدا ميان من و شما گواه است، براى من شهادت مى دهد كه پيامبرم و رسالت او را به شما مى رسانم و شما مرا تكذيب مى كنيد.

وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ اين قرآن به عنوان دليل و نشانه اى بر صداقت من، بر من

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 165

نازل شده، تا شما را به وسيله آن از كيفر الهى بيم دهم و نيز كسانى را كه تا قيامت اين قرآن به آنها برسد.

از معصومين روايت شده كه معناى آيه اين است: هر كس از آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه به امامت برسد، او نيز به وسيله اين قرآن انذاركننده است.

أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ اين جمله استفهام انكارى است يعنى با وجود دليل بر وحدانيت خداى تعالى چگونه گواهى مى دهيد كه با او خدايان ديگرى هست؟

قُلْ لا أَشْهَدُ بگو: گواهى به داشتن شريك براى او، نمى دهم.

قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ بگو: او خداى يكتاست، و من از آنچه شما براى او شريك مى دانيد: بتها يا غير آنها، بيزارم. اين امر نيز گواهى به وحدانيّت خداست، و هم بيزارى از هر عقيده اى است كه منجرّ به شرك شود.

[سوره الأنعام (6): آيات 21 تا 24] ..... ص : 165

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21) وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22) ثُمَّ

لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ (23) انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (24)

ترجمه: ..... ص : 165

چه كسى ستمكارتر از كسى است كه بر خدا دروغ بسته، يا آيات او را تكذيب كرده؟ به طور مسلّم ستمكاران روى رستگارى نخواهند ديد. (21)

روزى كه همه آنان را محشور مى كنيم، به مشركان مى گوييم شريكانى را كه براى خدا گمان مى كرديد كجايند؟ (22)

پس پاسخ و عذر آنها چيزى جز اين نيست كه مى گويند به خداوندى كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 166

پروردگار ماست، سوگند كه ما مشرك نبوديم. (23)

ببين چگونه به خودشان (نيز) دروغ مى گويند، و آنچه را به دروغ شريك خدا مى پنداشتند از دست مى دهند. (24)

تفسير: ..... ص : 166

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ ... اين جمله به صورت غايب: و يوم يحشر هم ثم يقول، نيز خوانده شده، يعنى روزى كه خدا آنها را محشور مى سازد.

أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (به مشركان مى گوييم) كجا هستند شريكهايى كه گمان داشتيد به شما نفعى مى رسانند.

علت اين كه شركا را به خود آنها نسبت داده و به عنوان «شريكهاى شما» گفته، آن است كه بتها را براى خود گرفته بودند.

ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ... در معناى اين آيه چند قول ذكر شده است:

الف: سرانجام كفر و شرك آنها، جز انكار خدا و دورى گزيدن از او، و سوگند بر نفى شرك، چيز ديگرى نيست.

ب: معناى ديگر: وقتى كه به خاطر شرك آوردنشان مورد سرزنش واقع شوند عذر و بهانه آنها انكار خدا و سوگند دروغ است.

ج: وقتى كه از آنها سؤال كنيم و عقيده آنها مورد تحقيق واقع شود، اين گفته ها را اظهار مى دارند.

در قرائت «لم تكن» وجوهى ذكر شده است:

با تاء: «لم تكن»، و نصب «فتنتهم» خوانده شده و ضمير

«أن قالوا» را كه اسم براى فعل ناقص است به اين دليل مؤنث آورده است كه خبر آن «فتنة» مؤنث مى باشد مانند قول عربها من كانت أمّك كه به علّت مؤنّث بودن خبر، فعل را نيز مؤنث آورده اند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 167

وجه ديگر: با ياء: لم يكن و نصب «فتنتهم» مى باشد.

و در هر دو صورت به رفع «فتنة» نيز خوانده شده است.

«ربنا» را با نصب به عنوان دعا و ندا نيز قرائت كرده اند.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (در قيامت) آنچه را به دروغ، خدا مى دانستند و شفاعت او را ادّعا مى كردند براى آنان سودى ندارد.

اين كه كفّار در روز قيامت هم كه حقايق بر آنها مكشوف است و آشنايى كامل به امور دارند، ممكن است دروغ بگويند، دليلش همان وحشت و هراس و شدّتهايى است كه در آن روز بر آنها وارد مى شود، و معمولا هر كس چنين گرفتاريهايى برايش پيش آيد، گاهى ناخواسته و بدون اين كه عاقبت امر را بسنجد، چيزهايى را بر زبان مى آورد كه سودى ندارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 25 تا 26] ..... ص : 167

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (25) وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (26)

ترجمه: ..... ص : 167

برخى از آنها به تو، گوش فرامى دهند و ما بر دلهايشان پوشش افكنده ايم كه نفهمند و گوشهايشان را سنگين قرار داده ايم، و هر معجزه اى را كه ببينند ايمان نمى آورند، حتّى هنگامى كه نزد تو مى آيند با تو مجادله مى كنند، و مى گويند: اين چيزى نيست مگر افسانه هاى پيشينيان. (25)

آنها مردم را از پيامبر بازمى دارند و (خود) از او دورى مى كنند، و در حالى كه نمى دانند تنها خويشتن را هلاك مى كنند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 168

تفسير: ..... ص : 168
شأن نزول: ..... ص : 168

روايت شده است كه وليد بن مغيره و ابو جهل، و ابو سفيان، و نضر، و عتبه، و شيبه، با گروهى امثال اينان گرد مى آمدند و به صداى رسول خدا كه قرآن تلاوت مى كرد، گوش مى دادند. (روزى) آنها به نضر گفتند: اى ابا قتيله، محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چه مى گويد؟ گفت:

سوگند به كسى كه كعبه را خانه خود قرار داده است نمى دانم چه مى گويد؟ جز اين كه مى بينم زبانش را حركت مى دهد و از افسانه هاى گذشتگان مى گويد چنان كه من براى شما حديث مى گويم. ابو سفيان گفت: من سخنان او را حقّ نمى دانم ابو جهل در جوابش گفت: حقّا كه چنين است و به اين مناسبت اين آيه نازل شد.

الاكنة على القلوب (پوشش بر دلها) و الوقر فى الآذان (سنگينى در گوشها). اين دو عبارت مثال براى نفهميدن و نشنيدن حق مى باشند.

وَ جَعَلْنا اين كه خداوند، فعل را به خود اسناد داده يا به منظور دلالت بر اين است كه اين امر مانند امرى فطرى در وجود آنها ثابت و مستقرّ است و يا حكايت قول خود كافران است كه مى گفتند: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ

مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ «در گوشهاى ما، سنگينى است و در ميان ما و تو، پرده اى كشيده شده است» (فصلت/ 5).

يُجادِلُونَكَ جمله حاليّه است.

يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا تفسير براى مجادله كفّار است و معناى آيه اين مى شود:

تكذيب كفّار نسبت به آيات الهى به جايى رسيده است كه با تو جدال و تو را انكار مى كنند، و كلام خدا را كه راستترين سخن است، دروغ و خرافه مى دانند، و اين بزرگترين تكذيب نسبت به حق است.

وَ هُمْ يَنْهَوْنَ و اين گروه، مردم را از قرآن و پيروى از رسول خدا نهى مى كنند و آنان را از تصديق و تسليم در برابر حق، بازمى دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 169

وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود نيز از آن، دورى مى كنند، و در نتيجه، هم گمراه كننده اند و هم خود آنها گمراه مى باشند.

وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ جز خود، كس ديگرى را هلاك نمى كنند، و اگر چه خيال مى كنند به رسول خدا ضرر مى زنند امّا زيانشان به خودشان برمى گردد.

[سوره الأنعام (6): آيات 27 تا 28] ..... ص : 169

اشاره

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (27) بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (28)

ترجمه: ..... ص : 169

اگر ببينى آنها را كه در آتش قرار دارند و مى گويند: اى كاش بازمى گشتيم، تا آيات خدا را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. (27)

امّا آنچه از پيش پنهان مى داشتند براى آنها آشكار شده، و اگر بازگردند، به همان چيزى برمى گردند كه از آن نهى شده اند، و آنها دروغگو هستند. (28)

تفسير: ..... ص : 169

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا ... جواب «لو» محذوف است و تقدير آن: لرأيت امرا فظيعا، مى باشد و معناى جمله اين است: اگر كافران را ببينى كه بر آتش مشرف شده آن را مشاهده مى كنند، يا وارد در آتش شده، و سختى عذاب آن را فهميده اند، امر دردناكى را مشاهده خواهى كرد. وقفته على كذا، وقتى گفته مى شود كه چيزى را به كسى معرفى كنى و آن را به وى بفهمانى.

فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ اى كاش مى توانستيم برگرديم، بنا بر يك قول، تنها به همين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 170

جمله، آرزوى اهل جهنّم، ادا و جمله تمام شده، و سپس به كلام ديگرى آغاز مى كنند، و مى گويند: «وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا» و ما آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كنيم، بلكه به آن ايمان مى آوريم.

به قول ديگر، ممكن است «و لا نكذّب ...» عطف بر «نردّ» باشد.

قول سوم اين است كه جمله هاى بعد، حال باشد، يعنى در حالى كه تكذيب كننده نبوده و از مؤمنان مى بوديم، و به اين تقدير داخل در تحت حكم تمنّى خواهد بود.

در قرائت ديگر «و لا نكذّب» و «نكون» به تقدير «أن» ناصبه خوانده شده و جواب براى تمنّى است و معنايش اين است: اگر بازگردانده شويم تكذيب نمى كنيم و از مؤمنان خواهيم بود.

بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ بلكه

آنچه از مردم پنهان مى داشتند از قبيل گناهان و زشتيها، در اين روز با توجّه به نامه اعمال و گواهى اعضا، بر آنها آشكار شده، و به اين علّت آنچه آرزو مى كنند، از ناراحتى است نه به قصد اين كه اگر به دنيا بازگشت داده شوند ايمان بياورند.

وَ لَوْ رُدُّوا» الى الدّنيا و اگر به دنيا برگردانيده شوند، به همان وضعيّت كفرى كه پيش از اين داشتند بازخواهند گشت، اينها دروغگويانند و به آنچه خود وعده مى دهند وفا نمى كنند.

[سوره الأنعام (6): آيات 29 تا 30] ..... ص : 170

اشاره

وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (29) وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 170

و مى گويند: زندگى فقط زندگى دنياست و ما [ديگر] مبعوث نمى شويم. (29)

و اگر آنها را ببينى هنگامى كه نزد پروردگار خود بازداشت شده اند، خدا به آنها گويد: آيا اين حقّ نيست؟ گويند: آرى (حق است) سوگند به پروردگارمان، خداوند مى فرمايد: پس بسزاى آنچه كفر مى ورزيديد شكنجه و عذاب را بچشيد. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 171

تفسير: ..... ص : 171

وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا ... «قالوا» عطف بر: «لعادوا» است، يعنى به فرضى كه بازگشت داده شوند، باز هم كفر مى ورزند و مى گويند: اين، جز زندگانى دنيا نيست چنان كه پيش از مشاهده قيامت مى گفتند.

مى توان گفت: عطف است بر جمله «وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» يعنى: اينها در هر امرى دروغ مى گويند و همين ها كسانى هستند كه اين حرف را گفتند.

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ اگر ببينى آنها را زمانى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند ... در اين كه منظور از اين توقّف چيست، چند قول ذكر شده:

1- به منظور توبيخ و سؤال، چنان كه برده جنايتكار در حضور مولاى خود نگه داشته مى شود.

2- هنگامى كه براى مجازات نزد پروردگار خود مى ايستند.

3- در آن روز، حقيقتا پروردگار خود را مى شناسند، مثل اين كه عرب مى گويد:

وقفته على كلام فلان يعنى او را بر سخن فلانى آگاه ساختم.

قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ؟ آن روز از طرف خداوند ندا مى رسد آيا اين، حق نيست؟

و اين ندا به عنوان سرزنش در مقابل انكارهاى آنان، نسبت به قيامت و حساب مى آيد.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ پس از آن كه مى گويند: قسم به پروردگارمان قيامت بر حق است پروردگار مى فرمايد: بچشيد اين كيفرها را به سبب آن كه كفر مى ورزيديد.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 2، ص: 172

[سوره الأنعام (6): آيات 31 تا 32] ..... ص : 172

اشاره

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (31) وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (32)

ترجمه: ..... ص : 172

آنان كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند، در زيانند، تا آن گاه كه ناگهان قيامت ايشان را فرارسد، گويند: دريغا از آن تقصيرات كه در دنيا انجام داديم، و آنها بارهاى خود را بر دوش دارند، هان، چه بد بارى را بر دوش دارند! (31)

زندگانى دنيا، جز بازيچه و سرگرمى، نيست، و خانه آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه كنند، بهتر است، پس چرا نمى انديشيد؟ (32)

تفسير: ..... ص : 172

كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ نسبت به فرارسيدن آخرت و پاداشهاى آن، تكذيب مى كردند.

كلمه «حتّى» غايت براى تكذيب آنهاست، يعنى اين تكذيب، تا فرارسيدن قيامت كه حسرت آنها آغاز مى شود، دوام مى يابد.

«بَغْتَةً» يعنى ناگهانى و در نصب آن، دو وجه است.

1- حال است به معناى: «باغتة» كه اسم فاعل است.

2- مصدر، مفعول مطلق، به معناى بغتتهم بغتة، مى باشد.

عَلى ما فَرَّطْنا فِيها ضمير، براى حيات الدنياست كه هر چند نامى از آن برده نشده امّا به قرينه معلوم است، و ممكن است به ساعت برگردد و معناى آيه اين است (اهل عذاب مى گويند واى بر ما) كه در دنيا، ما درباره قيامت كوتاهى كرديم، مثل: يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ «اى افسوس بر آنچه در قرب به خداوند كوتاهى كردم» (زمر/ 56). ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 173

وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ اين آيه در معنا شبيه است به آيه: فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ «به سبب اعمالى است كه با دستهاى خود انجام داديد» (شورا/ 30) زيرا همان طور كه كارها، با دستها انجام مى شود، بار نيز بر پشتها حمل مى شود.

ساءَ ما يَزِرُونَ فعل ذم است و مخصوص به آن، كه «شيئا» بوده حذف شده است، يعنى، چه بار

بدى را حمل مى كنند.

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا خداى سبحان در اين آيه كارهاى دنيا را، بازيچه و سرگرمى دانسته، زيرا اعمال دنيا سود و منفعتى ندارند، بر خلاف كارهاى آخرت كه سودهاى عظيمى در پى دارند.

وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ اين فراز، به طور اضافه «و لدار الآخرة» نيز قرائت شده، كه در تقدير و لدار السّاعة الآخرة باشد، زيرا هيچ وقت چيزى به خودش اضافه نمى شود (دار همان آخرت است).

لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ اين عبارت دليل بر اين است كه كارهاى غير مردم پرهيزگار لهو و لعب است.

[سوره الأنعام (6): آيات 33 تا 34] ..... ص : 173

اشاره

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (33) وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ (34)

ترجمه: ..... ص : 173

ما مى دانيم كه آنچه آنها مى گويند تو را غمگين مى سازد، (ولى در حقيقت) آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمكاران، آيات خدا را منكر مى شوند. (33)

پيش از تو (نيز) پيامبرانى تكذيب شدند. و بر تكذيب و اذيّت صبر كردند، تا يارى ما آنها را فرارسيد، براى كلمات خدا تغيير دهنده اى نيست، و اخبار پيامبران به سوى تو آمده است. (34) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 174

تفسير: ..... ص : 174

قَدْ نَعْلَمُ كلمه «قد» در اين جا به منزله «ربّما» است كه براى زيادتى فعل و كثرت آن مى آيد، و ضمير در كلمه «إنّه» ضمير شأن است.

لَيَحْزُنُكَ اين فعل، به فتح ياء و ضمّ زا و نيز به ضمّ يا و كسر زاء خوانده شده است.

الَّذِي يَقُولُونَ مقصود از آنچه مى گويند كلماتى از قبيل شاعر، و مجنون، و ساحر و كذّاب است كه كافران درباره پيامبر بزرگوار مى گفتند.

فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ اين فعل با تشديد و تخفيف هر دو خوانده شده: از باب تفعيل و افعال: «كذّبه» او را به دروغگويى نسبت داد. «أكذبه»، او را دروغگو دانست، براى اين آيه دو معنا ذكر شده است.

الف: در واقع، تكذيب دشمنان متوجّه تو نيست بلكه متوجّه خداست، چرا كه تو پيامبر او هستى كه با دادن معجزات تو را تصديق كرده است.

بنا بر اين تكذيب كردن تو، به تكذيب خداوند و انكار آيات او، برمى گردد، و اين آيه به عنوان دلدارى براى پيامبر نازل شده است.

ب: معناى ديگرى كه براى اين آيه ذكر شده اين است: دشمنان تنها با زبان تو را تكذيب مى كنند نه با دلهايشان، مثل آيه شريفه: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «آيات خدا را انكار كردند،

در حالى كه (در دل) يقين به آن داشتند» (نمل/ 14).

وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ با توجّه به ما قبل آيه ممكن بود، اسم «لكنّ» را با ضمير بياورد امّا اسم ظاهر آورده، تا دلالت كند بر اين كه كافران به علّت انكار آيات خدا، ستمكار هستند.

كسى اين آيه را نزد امير مؤمنان قرائت كرد، حضرت فرمود: «نه، به خدا سوگند پيامبر را تكذيب كردند» امّا، معناى «لا يكذّبونك» اين است: كه كافران نمى توانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 175

حقى را نشان دهند كه حقانيّت آن محكمتر از حقّى باشد كه تو آورده اى، يعنى قرآن كريم.

وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ اين آيه نيز براى دلدارى پيامبر نازل شده است.

فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا در مقابل تكذيب و آزار كافران شكيبايى به خرج دادند.

حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا تا آن گاه كه ما آنها را بر تكذيب كنندگان پيروز ساختيم، و ياريشان كرديم.

وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ آنچه خدا وعده داده تغيير يافتنى نيست، منظور همان است كه در اين آيه ذكر شده: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ، إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ «وعده قطعى ما براى بندگان مر مسلمان، از قبل مسلّم شده است كه آنها، يارى مى شوند» (صافّات/ 171 و 172).

وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ بعضى از اخبار و داستانهاى پيامبران، و رنجهايى كه از قوم خود كشيده اند به سوى تو آمده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 35 تا 37] ..... ص : 175

اشاره

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ (35) إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (36) وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ

عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (37)

ترجمه: ...... ص : 175

و اگر روگردانيدن آنها بر تو دشوار است، چنانچه بتوانى، نقبى در زمين بزن يا نردبانى به آسمان بگذار [اعماق زمين و آسمانها را جستجو كن ] تا نشانه ديگرى براى آنها بياورى و اگر خدا مى خواست، آنها را بر هدايت گرد مى آورد پس تو از نادانان مباش. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 176

تنها كسانى دعوت تو را اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند، و مردگان را خداوند مبعوث مى كند و سپس به سوى او بازگردانيده مى شوند. (36)

و گفتند: چرا از جانب پروردگارش آيه اى بر او، نازل نشده است، بگو: خداوند قادر است كه آيه اى نازل كند، امّا بيشتر آنها نمى دانند. (37)

تفسير: ..... ص : 176

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ پيامبر اكرم، وقتى مى ديد كه قومش از ايمان آوردن و پذيرش دين او، دورى مى كنند، بر او سخت مى آمد و آيه به همين مناسبت نازل شد، و از همين قبيل است آيه: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ ... «شايد تو خود را هلاك كنى ...» (كهف/ 6).

فَإِنِ اسْتَطَعْتَ ... اگر مى توانى در داخل زمين، راهى و منفذى پيدا كنى كه از آن طريق به زير زمين نفوذ كنى تا براى كافران آيه اى پيدا كنى كه به آن ايمان بياورند يا راهى به آسمان بيابى كه آيه اى براى آنها بياورى، پس اين كار را انجام بده، يعنى اين كار براى تو ميسّر نيست. جواب «إن» كه «افعل» بوده، حذف شده است.

برخى گفته اند تقدير آيه اين است: فتأتيهم بآية افضل ممّا آتيناهم به: تا براى آنها آيه اى بالاتر از آنچه ما آورده ايم بياورى و منظور اين است كه آيه اى بالاتر از آن، نيست.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى اگر خدا

مى خواست، آنها را بر هدايت گرد مى آورد، به اين طريق كه آنها را به وسيله اى مجبور به ايمان آوردن كند، امّا اين كار را نمى كند، زيرا اين عمل، خارج از حكمت است.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ از كسانى مباش كه به اين امر آگاه نيستند و خلاف آن را قصد مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 177

إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ كسانى پاسخ مثبت به دعوت تو مى دهند كه گوش شنوا دارند، اما اينها كه تو براى ايمان آوردنشان اصرار دارى به منزله مردگان هستند و نمى شنوند.

و در جمله بعد براى اين گروه (مردگان) خبرى ذكر كرده است كه خداوند آنها را برمى انگيزاند و درباره آنها حكم مى كند: وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ.

ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ سپس به سوى او بازگشت داده مى شوند، و آن گاه حق را مى شنوند (كه سودى ندارد) امّا پيش از آن نمى توانى حق را به آنها بشنوانى.

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ چون نسبت به آيات و معجزات فراوانى كه خداوند بر پيامبرش نازل كرده بود بى اعتنا بودند و عناد داشتند، چنان فرض مى كردند كه هيچ آيه اى بر او، نازل نشده است لذا مى گفتند: چرا از طرف پروردگارش آيه اى بر او نازل نشده است.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً خداوند قادر است آيه اى نازل كند، و آنها را مجبور به ايمان آوردن سازد، مثل بلند كردن كوه بر روى بنى اسرائيل، و جز آن، يا آيه اى بفرستد كه اگر منكر شوند، بر آنها عذاب نازل كند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ اما، اكثريت آنها نمى دانند كه خداى سبحان قدرت بر اين امر دارد، ولى حكمت اقتضا مى كند كه اين كار را

انجام ندهد.

[سوره الأنعام (6): آيات 38 تا 39] ..... ص : 177

اشاره

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 178

ترجمه: ..... ص : 178

هيچ جنبنده اى در زمين و پرنده اى كه با بالهاى خود پرواز مى كند، نيست مگر آن كه آنها امّتهايى مثل شما هستند، ما هيچ چيز را در كتاب فروگذار نكرده ايم، و آن گاه به سوى پروردگارشان محشور مى شوند. (38)

آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند، كر و لالند، در تاريكيها قرار دارند، هر كه را خدا بخواهد گمراه مى كند و هر كه را بخواهد، بر راه راست قرار مى دهد. (39)

تفسير: ..... ص : 178

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ ... خداوند در اين آيه، تمام حيوانات را جمع كرده است، زيرا آنها از دو حال خارج نيستند، يا بر روى زمين حركت مى كنند، و يا پرواز مى كنند.

إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ همه آنها گروه هايى مانند شما هستند، و مثل شما، روزيها و مرگ و ميرها دارند و كارهايشان حساب و كتاب دارد.

بعضى گفته اند، وجه تشبيه اين است كه آنها هم مثل شما آفريده خدا و دليل بر يكتايى او هستند و مى ميرند و محشور مى شوند.

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ هيچ چيز از اينها را در لوح محفوظ، از نظر نينداختيم، يعنى چنين نيست كه آن را ننوشته باشيم، و ويژگيهاى هر كدام را كه بايد ثبت شده باشد ثبت نكرده باشيم.

بعضى گفته اند: مراد به كتاب قرآن است، زيرا خداى تعالى در قرآن تمام آنچه را از امور دين و دنيا كه به آن نياز هست، به اجمال يا به تفصيل بيان كرده است.

ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ تمام امّتها در پيشگاه پروردگارشان محشور مى شوند، خداوند سزاى كارهايشان را مى دهد، و از ظالم براى مظلوم انتقام مى گيرد.

اين آيه، بيانگر عظمت قدرت و لطف تدبير خداوند در تمام آفريده هاست كه با همه

اختلاف در اجناس تحت نظارت او هستند و منافع و مضارّ هر كدام را با دقت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 179

حفظ مى كند، و اين امر ويژه اهل تكليف نيست بلكه همه را خداوند تحت نظر دارد.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ خداوند پس از يادآورى گروهى از آفريدگان كه همه به ربوبيّت او گواهى مى دهند، به بيان حال كافران پرداخته و فرموده است: امّا كسانى كه آيات ما را دروغ پندارند، كراند و سخن آگاه كننده را نمى شنوند و از گفتن سخن حق لال اند، و در تاريكيهاى كفر فرو افتاده و از تأمّل در اين امور غافل اند.

مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ هر كس را خدا بخواهد گمراه كند، او را به حال خودش وا مى گذارد، و نظر لطفش را از او برمى دارد، زيرا شايسته لطف او نيست.

وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ و هر كس را كه بخواهد و شايسته لطفش بداند بر راه راست قرارش مى دهد، زيرا سزاوار آن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 40 تا 41] ..... ص : 179

اشاره

قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (40) بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ (41)

ترجمه: ..... ص : 179

بگو: اگر راست مى گوييد، به من خبر دهيد كه اگر عذاب خدا بر شما فرود آيد، و يا رستاخيز شما را دريابد آيا جز خدا را مى خوانيد؟ (40)

نه، بلكه تنها او را مى خوانيد و او نيز اگر بخواهد مشكلى را كه شما براى رفع آن وى را مى خوانيد برطرف مى سازد و فراموش مى كنيد آنچه را شريك خدا قرار مى دهيد. (41)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 180

تفسير: ..... ص : 180

أَ رَأَيْتَكُمْ مرا خبر كنيد. حرف «كم» «1» محلّى از اعراب ندارد، زيرا در جمله ا رأيتك زيدا ما شأنه، (به من خبر بده كه موقعيت زيد چگونه است)، اگر حرف «كاف» محلّى از اعراب داشته باشد، تقديرش اين خواهد بود: أ رأيت نفسك زيدا ما شانه، كه معنايش غلط است (به من خبر بده خودت را كه زيد چگونه است).

معناى آيه اين است: به من خبر دهيد كه اگر در دنيا عذاب خدا به سوى شما آيد، يا قيامت فرارسد، چه كسى را خواهيد خواند؟ و آن گاه با جمله «اغير اللَّه تدعون»، خداوند آنها را محكوم كرده و فرموده است: آيا در آن وقت خدايان خودتان را به يارى مى خوانيد، چنان كه در دنيا وقتى زيانى مى بينيد به آنها متوسّل مى شويد، و يا تنها خداى يكتا را مى خوانيد نه بتها را؟

بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ نه بلكه در آن هنگام فقط خداى يكتا را مى خوانيد.

فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ در اين صورت هر مشكلى كه برطرف كردنش را از خدا بخواهيد اگر بخواهد و فضلش اقتضا كند، آن را از شما برطرف مى كند.

وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ و بتهايتان را كه شريك خدا قرار داده بوديد ترك مى كنيد و آنها را از

ياد مى بريد.

[سوره الأنعام (6): آيات 42 تا 45] ..... ص : 180

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (42) فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (43) فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (44) فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (45)

__________________________________________________

1- علماى ادب عربى گفته اند: «ك» در «ا رأيتك» و «كم» در «ا رايتكم» نه اسم است و نه ضمير، بلكه حرف خطاب است كه براى تأكيد آمده و فعل آن، هميشه مفرد است و تغيير صيغه هايش در همين حرف ظاهر مى شود، و معتقدند كه معنايش روى هم رفته «اخبرنى» و «اخبرونى» است ولى حق اين است كه معناى استفهامى آن محفوظ است و اين لازمه معنايش مى باشد نه اصل آن. تفسير نمونه، 5/ 231 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 181

ترجمه: ..... ص : 181

پيش از تو پيامبرانى به سوى امّتهاى گذشته فرستاديم و آنها را به سختى و زيان گرفتار كرديم، تا تضرّع و زارى كنند. (42)

چرا آن گاه كه عذاب ما به آنها رسيد تضرّع نكردند، بلكه آنها سنگدل شده، شيطان كردارشان را در نظرشان آراسته بود. (43)

همين كه پندها و تذكّراتى كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند، درهاى نعمت را بر روى آنها گشوديم، تا اين كه، وقتى از آنچه به آنها داده شده بود، شادمان گشتند، ناگهان آنان را گرفتار ساختيم، و خوار و مأيوس شدند. (44)

و نسل ستمكاران منقرض شد و ستايش سزاى خداست كه پروردگار جهانيان است. (45)

تفسير: ..... ص : 181

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ ... بِالْبَأْساءِ اين كلمه از مادّه «بأس» يا «بؤس» و «ضرّاء» از ضرّ است و در معناى اين دو لفظ گفته شده است:

بأساء: قحطى و گرسنگى ضرّاء: بيمارى، و نقصان در نفس و مال معناى آيه اين است:

ما پيامبران را به سوى آنها فرستاديم و تكذيبشان كردند، پس ما آنان را به بلاهاى جانى و مالى گرفتار كرديم، تا تضرّع كنند و خاضع شوند و اظهار ذلّت كنند و از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 182

گناهانشان توبه نمايند.

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا مقصود از اين آيه نفى تضرّع است، گويا گفته شده است وقتى كه عذاب ما آمد تضرّع نكردند، امّا اين كه جمله را به «لو لا» آغاز كرده به منظور دلالت بر اين است كه جز دشمنى و سنگدلى بهانه اى براى ترك تضرّع ندارند.

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ امّا همين كه عبرت گرفتن از عذاب و زيانهايى كه به آن وسيله تنبيه شده بودند را فراموش

كردند.

فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ درهاى تندرستى و گشايش روزى و ساير نعمتها را بر آنها گشوديم، همان طور كه پدر مهربان نسبت به فرزند ناخلفش انجام مى دهد و براى اصلاح حال او، گاهى بر وى سخت مى گيرد و گاهى به او ملاطفت مى كند.

حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا تا وقتى كه به آنچه به آنها داديم، شاد شدند، و خوبيها و نعمتهايى كه به آنها داديم بر مستى و گردنكشى آنها افزود و به فكر توبه و عذرخواهى نيفتادند، لذا از جايى كه هيچ گمان نداشتند آنها را مورد مؤاخذه قرار داديم.

فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ پس از نجات و رحمت نااميد شدند، و يا سرگردان و بى راهنما، مانند.

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ نسل آنها قطع شد و هيچ كس از آنها باقى نماند، و به سبب عذاب الهى بيچاره شدند و نه فرزندى از آنها به جاى ماند و نه اثرى.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ حمد سزاوار پروردگار جهانيان است كه دشمنانش را به هلاكت رسانيد و كلام خود را بالا برد. اين آيه دليل بر اين است كه در هنگام هلاكت ستمكاران حمد خدا واجب است و اين از بزرگترين نعمتهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 183

[سوره الأنعام (6): آيات 46 تا 49] ..... ص : 183

اشاره

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ (46) قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (47) وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (48) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا

يَفْسُقُونَ (49)

ترجمه: ..... ص : 183

بگو، آيا فكر كرده ايد كه اگر خدا گوش و چشمهاى شما را بگيرد و بر دلهاى شما مهر نهد، كيست معبودى غير از خدا كه آنها را به شما بدهد، ببين چگونه آيات را به گونه هاى مختلف بيان مى كنيم، سپس آنها روبرو مى گردانند؟ (46)

بگو: آيا فكر كرده ايد كه اگر عذاب خدا ناگهانى يا آشكارا به سراغ شما بيايد، آيا جز جمعيّت ستمكار هلاك مى شوند؟ (47)

ما، پيامبران را جز بعنوان مژده دهنده و بيم دهنده، نمى فرستيم، آنها كه ايمان بياورند و خود را اصلاح كنند، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند. (48)

و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، به كيفر نافرمانيهايشان، عذاب به آنها مى رسد. (49)

تفسير: ..... ص : 183

إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ اگر خدا گوش و ديده هاى شما را بگيرد، يعنى شما را كر و كور كند.

وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ و بر دلهايتان مهر نهد، به اين طريق كه پوششى بر آنها بگذارد كه عقلتان را از بين ببرد و قوّه تشخيص را از شما بگيرد.

مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ چه كسى غير از خداى يكتا، آنچه او از شما گرفته و بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 184

آن مهر زده، به شما پس خواهد داد؟

بعضى گفته اند منظور از «به» «بذلك» است، و ضمير به جاى اسم اشاره آمده است.

انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ببين كه چگونه آيات را به نحو روشن و كامل به آن جهاتى كه خود اظهار مى كنيم، متوجّه مى سازيم، گاهى به صورت نعمت و زمانى به صورت نقمت، آن را ظاهر مى كنيم.

ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ پس از ظهور آيات از آنها اعراض مى كنند.

در اين آيه «بغتة» را كه به معناى ناگهانى است در

مقابل «جهرة» كه به معناى آشكار است ذكر كرده زيرا در معناى «بغته» اختفا نيز وجود دارد، يعنى امرى بدون توجّه و پيدايش علاماتش به وجود مى آيد.

از حسن نقل شده كه مراد از ناگهانى يا آشكارا، شب يا روز است.

هَلْ يُهْلَكُ ... جز كسانى كه به دليل كفر و فسادشان، ستمكارند، با عذاب و خشم خداوند به هلاكت نمى رسند.

إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ پيامبران مردمى را كه به آنها و دستورهايشان ايمان بياورند بشارت مى دهند و كسانى را كه با آنها مخالفت كنند و آنها را به دروغ نسبت دهند، بيم مى دهند.

يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ عذاب آنها را مسّ مى كند، در اين تعبير، عذاب به منزله شخص زنده اى گرفته شده است كه هر دردى را بخواهد مى تواند بر كفّار اعمال كند، مثل اين آيه: إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ، سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً «هنگامى كه آتش آنها را از دور مى بيند، صداى خشم آلود آن را كه با نفس زدن شديد همراه است، مى شنوند»، (فرقان/ 12).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 185

[سوره الأنعام (6): آيه 50] ..... ص : 185

اشاره

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 185

بگو: به شما نمى گويم كه خزانه هاى خدا، پيش من است، و من خود غيب نمى دانم، و به شما نمى گويم كه من فرشته ام، من تنها از آنچه به سويم وحى مى شود پيروى مى كنم، بگو آيا نابينا و بينا، يكسانند، چرا نمى انديشيد؟ (50)

تفسير:..... ص : 185

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ بگو من ادّعاى مالكيّت گنجينه هاى رحمت خدا را ندارم، و علم غيبى كه ويژه خود خداست من از آن خبر ندارم تنها به علومى آگاهى دارم كه او به من عنايت كند و مرا به آن اختصاص دهد.

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ من نمى گويم فرشته اى هستم، زيرا همه تان مى دانيد كه من انسانم، و به آنچه فرشته توانايى دارد قدرتى ندارم.

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ هر خبرى كه مربوط به آينده و گذشته مى گويم، از راه وحى است.

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ آيا گمراه و هدايت شده يكسان است؟

أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ چرا نمى انديشيد تا از اهل انصاف به حساب آييد و مانند اشخاص نابينا راه خود را گم نكنيد؟

[سوره الأنعام (6): آيات 51 تا 52] ..... ص : 185

اشاره

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (51) وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 186

ترجمه: ..... ص : 186

كسانى را كه از روز رستاخيز مى ترسند به وسيله قرآن، بيم ده كه ياور و سرپرست و شفاعت كننده اى جز خدا ندارند، شايد كه پرهيزكارى پيشه كنند. (51)

و آنان را كه بامداد و شبانگاه پروردگارشان را مى خوانند، و خشنودى ذات او را اراده مى كنند، دور مكن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، كه اگر آنان را ترك كنى، از ستمكاران خواهى بود. (52)

تفسير: ..... ص : 186

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ مرجع ضمير «به» «ما يوحى» است (كه در آيه قبل بود): به وسيله قرآن و آنچه به تو، وحى مى شود كسانى را كه از حضور در پيشگاه خداوند در قيامت، مى ترسند بيم ده. و منظور افرادى است كه به روز رستاخيز اعتراف دارند. امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه، مى فرمايد: به وسيله قرآن بيم ده آنان را كه اميد رسيدن به پيشگاه پروردگارشان را دارند، و به آنچه نزد پروردگار است آنها را تشويق كن زيرا قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش قبول مى شود.

لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ غير از خدا براى آنها، سرپرست و شفيعى نيست، زيرا شفاعت شفاعت كنندگان كه پيامبران و مؤمنان مى باشند، به اذن خداست، پس در حقيقت به خود خدا برمى گردد بعلاوه، اين جمله در محلّ حال از «يحشروا» است و معنايش اين است: مى ترسند كه در حالى به محشر آيند كه يارى نشوند و كسى از آنها شفاعت نكند. و اين حالت لازم است زيرا همه محشورمى شوند، ولى آنچه مورد ترس است، محشور شدن با اين حالت مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 187

در آيه بعد خداى سبحان

به ذكر اهل تقوا پرداخته و دستور داده است كه آنها را مقدّم دارند و مقرّب سازند.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ ... آنهايى را كه صبح و شب پروردگار خود را عبادت مى كنند.

يُرِيدُونَ وَجْهَهُ اجر و پاداش و خشنودى او را طلب مى كنند، از خود دور مكن، كلمه «وجه» گاهى به معناى ذات و حقيقت شى ء مى آيد.

روايت شده است كه بزرگان قريش به پيامبر خدا گفتند: اگر اين بردگان را- منظورشان مؤمنان تنگدست بود- از دور و برت دور كنى، ما پيش تو مى آييم، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: من مؤمنان را از خودم نمى رانم، گفتند پس هر وقت ما مى آييم آنها را از جاى ما بلند كن، پيامبر به اميد ايمان آوردن بزرگان قريش با اين درخواست موافقت فرمود (آن گاه اين آيه نازل شد).

ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ چيزى از حساب آنها بر تو نيست، مثل: إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي «حساب كار آنها، فقط با خدا خواهد بود» (شعرا/ 113).

علت اين خطاب آن است كه مشركان، دين و اخلاص اهل ايمان را به باد مسخره گرفته بودند، و مقصود از آيه اين است: اگر مطلب نزد خدا همان است كه فقط ادّعا مى كنند و در عبادتهايشان خلوص دارند پس تو مأمور نيستى مگر به رعايت امر ظاهر: (فقرا را از خود مرنجان) و امّا اگر باطن فقرا ناپسند است (خدا را در نظر ندارند) حساب آنها بر خودشان است و به تو ربطى ندارد، همان طور كه حساب تو بر آنها نيست، مثل وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «هيچ كس بار ديگرى را بر دوش

نمى كشد» (انعام/ 164، اسراء/ 15، فاطر/ 18، زمر/ 7) (اين معنا بنا بر اين است كه مرجع ضمير «هم» مؤمنان باشد) امّا بعضى گفته اند: مرجع ضمير، مشركان است و معنايش اين است: نه، مشركان به حساب تو مؤاخذه مى شوند، و نه تو به حساب آنها مؤاخذه مى شوى، تا اين كه ايمان آنها براى تو مهمّ باشد، و علاقه به ايمان آنها تو را، وادار به طرد مؤمنان كند. «فتطردهم» جواب نفى «ما» است و «فتكون» جواب نهى «لا تطرد» مى باشد و جايز است بنا بر سببيّت عطف بر «فتطردهم» باشد زيرا ظلم نسبت به فقرا سبب دور كردن آنها مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 188

بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ بالغدوة و العشىّ نيز خوانده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 53 تا 55] ..... ص : 188

اشاره

وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ (53) وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (54) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ (55)

ترجمه: ..... ص : 188

همچنين، ما، برخى از آنها را به برخى (ديگر) مى آزماييم، تا بگويند: آيا اينها هستند كه خداوند از بين ما بر آنها منّت گذاشته است، آيا خداوند به حال سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53)

و هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، پيش تو آيند، به آنها بگو: سلام بر شما، پروردگار شما بر خود رحمت را واجب كرده است كه هر كس از شما كار زشتى از روى نادانى انجام دهد، سپس بعد از آن توبه كند، و به صلاح گرايد، خداوند آمرزنده و رحيم است. (54)

و اين چنين آيات خود را تفصيل مى دهيم، تا روش گنهكاران روشن و آشكار شود. (55)

تفسير: ..... ص : 188

وَ كَذلِكَ فَتَنَّا مانند اين آزمايش هاى بزرگ، بعضى را به بعضى ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 189

مى آزماييم، و اين بدان سبب بود كه مشركان، به دليل قبول نداشتن حقانيت مسلمانان، مى گفتند: آيا اين مردم كسانى هستند كه خداوند از ميان ما به آنها چنين نعمتى داده است كه حق را به دست آورده اند، در حالى كه ما، از سردمداران و اشراف جامعه هستيم، و آنها بردگان و فرومايگانند؟

مثل: لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ «اگر اين دين، خوب مى بود، آنها بر ما پيشى نگرفته بودند» (احقاف/ 11).

و مقصود از «فتنّاهم» اين است كه ما آنها را به خودشان واگذار كرديم، پس مبتلا شدند، تا آن جا كه ابتلاى آنها، سبب اين گفتار شد، زيرا اين گفته را نمى گويد جز كسى كه مبتلا و به خود واگذار شده باشد.

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ خداوند نسبت به آنان كه ايمان مى آورند و از سپاسگزارانند آگاهتر است از اين رو آنها را به ايمان موفق

مى دارد، و كسى را كه ايمان نمى آورد و در كفر خود پابرجاست به خودش وامى گذارد و توفيق را از او سلب مى كند.

فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ خداوند پيامبرش را امر كرده است كه سلامش را به اهل ايمان برساند، يا او را امر كرده است كه به احترام آنها، در هنگام سلام، بر آنها سبقت بگيرد.

كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ پروردگارتان بر خودش رحمت را واجب كرده است، اين قسمت نيز از جمله سخنانى است كه پيامبر به مؤمنان مى گفت، تا خوشحال شوند.

أَنَّهُ به كسر همزه بنا بر استيناف و گويا تفسيرى براى رحمت است، و به فتح همزه، بنا بر ابدال از رحمت مى باشد.

بِجَهالَةٍ اين كلمه در محلّ حال است يعنى بدى را انجام داد در حالى كه نادان بود و عمل جاهلان را به جاى آورد، زيرا كسى كه مى داند عاقبت كار وخيم است و در

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 190

عين حال آن را انجام مى دهد، از جاهلان به حساب مى آيد.

معناى ديگرش اين است كه بدى را انجام مى دهد در حالى كه از زيانهاى سرانجام آن آگاهى ندارد، با اين كه عاقل، تا يقين به خوبى كارى نداشته باشد آن را انجام نمى دهد.

وَ لِتَسْتَبِينَ اين فعل با «تاء» و «ياء» هر دو، به صورت غايب و رفع «سبيل» كه فاعل باشد، خوانده شده، زيرا سبيل، هم مؤنّث و هم مذكّر است.

وجه ديگر با «تا» بنا بر اين كه خطاب به پيامبر باشد و سبيل منصوب، زيرا اين فعل گاهى لازم به كار مى رود مثل: استبان الأمر، و تبيّن، و گاهى متعدّى به كار مى رود: مثل: استبنته، و تبيّنته. و معناى آيه اين است: همان طور

كه مطالب پيش را با اين تفصيل روشن بيان كرديم، آيات قرآن را نيز به تفصيل بيان مى داريم، بعضى درباره وصف آنان كه اميدى به اسلام آوردنشان نيست، و برخى راجع به آنها كه نشانه هاى اسلام و بشارت ايمان، در آنها موجود مى باشد، و اين تفصيل را به اين دليل براى تو، ذكر مى كنيم، تا مسير آنها، بر تو روشن شود و با هر كدام آنچه شايسته آنهاست رفتار كنى.

[سوره الأنعام (6): آيات 56 تا 58] ..... ص : 190

اشاره

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (56) قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ (57) قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (58)

ترجمه: ..... ص : 190

بگو: من نهى شده ام از آن كه خدايان شما را پرستش كنم، بگو: ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 191

من از هواهاى نفسانى شما پيروى نمى كنم، كه در اين صورت گمراه مى شوم و از هدايت يافتگان نخواهم بود. (56)

بگو: من از جانب پروردگارم، دليل روشنى دارم، كه شما آن را تكذيب كرده ايد، چيزى كه براى فرارسيدن آن، عجله داريد، پيش من نيست، حكم به دست خداست كه حق مى گويد، و او بهترين فيصله دهندگان است. (57)

بگو: اگر چيزى كه براى آن شتاب داريد، پيش من بود، كارى كه ميان من و شماست خاتمه يافته بود، و خداوند به حال ستمكاران داناتر است. (58)

تفسير: ..... ص : 191

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ بگو من از عبادت كردن خدايانى غير از خدا كه شما آنها را عبادت مى كنيد، نهى شده ام.

قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ من هرگز بدون دليل به آن راهها كه شما مى پيماييد و از هواى نفس پيروى مى كنيد، نخواهم رفت.

قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً اگر، از خواسته هاى شما پيروى كنم، به گمراهى كشيده مى شوم و از سالكان طريق هدايت نخواهم بود. مراد اين است كه شما خود از گمراهان هستيد.

قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي من در جهت شناخت پروردگارم، و اين كه معبودى جز او، وجود ندارد، دليل روشنى دارم.

وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ و شما خدا را تكذيب كرديد، زيرا براى او شريك قائل شديد.

به طور معمول هر وقت كسى دليل قاطعى بر ثبوت امرى داشته باشد، مى گويد:

انا على يقين منه، و على بيّنة منه: من به اين امر يقين و براى آن دليل روشنى دارم.

درباره تفسير «بيّنه» و ضمير «به» معناى ديگرى نيز گفته شده است:

من از طرف پروردگارم دليلى دارم و آن، قرآن است،

و شما نسبت به دليل و «بيّنه» من تكذيب روا مى داريد، و مذكّر آوردن ضمير، به اعتبار قرآن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 192

ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ عذابى كه در فرارسيدن آن، تقاضاى شتاب داريد، نزد من نيست. منظور چيزى است كه در آيه ذيل درخواست مى كردند: فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «پس، از آسمان بر ما سنگ ببار» (انفال/ 32).

إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ دستور تأخير عذاب براى شما، تنها مربوط به خداست. (ديگرى نمى تواند چنين دستورى بدهد).

يقضى الحق [بنا به قراءتى ]: خدا هر دستورى كه بدهد و هر حكمى كه صادر فرمايد، خواه در جهت تأخير و خواه تعجيل باشد، حكم او، بر حق است.

وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ و او بهترين حكم كنندگان است.

يَقُصُّ الْحَقَّ (به قرائت مشهور) درباره هر چيز كه حكمى صادر مى كند و آن را مقدّر مى سازد، از حق و حكمت پيروى مى كند.

قصّ أثره از او پيروى كرد.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي اگر عذابى كه براى آمدنش تقاضاى تعجيل مى كنيد، در توان و قدرت من مى بود، لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ به دليل خشم براى پروردگارم، بزودى شما را به هلاكت مى رساندم.

[سوره الأنعام (6): آيات 59 تا 60] ..... ص : 192

اشاره

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (59) وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 193

ترجمه: ..... ص : 193

كليدهاى غيب نزد خداست، جز او كسى به آنها آگاهى ندارد، و او آنچه را در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى سقوط نمى كند، جز اين كه او، مى داند، و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست، جز اين كه در كتابى آشكار است. (59)

و او كسى است كه در شب روح شما را مى گيرد، و به كردار شما در روز، آگاه است و سپس شما را در روز از خواب، برمى انگيزاند، تا آن گاه كه اجل معيّن سپرى شود، سپس بازگشت شما به سوى خداوند است، آن گاه شما را به كردارتان آگاه مى كند. (60)

تفسير: ..... ص : 193

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ ... جمع «مفتح» كه به معناى كليد است مى باشد.

خداى سبحان از باب استعاره، براى غيب كليدها قرار داده، زيرا، با كليد مى توان به آنچه در مخزنهاى قفل شده وجود دارد، دست يافت.

يعنى همان طور كه، تنها كسى مى تواند به آنچه در خزانه ها وجود دارد، دست يابد، كه كليد قفلها نزد او باشد، تنها كسى هم كه مى تواند به امور پنهانى دست يابد خداوند يكتاست.

وَ لا حَبَّةٍ ... وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اين كلمات، عطف بر «ورقة» و داخل در حكم آن هستند، يعنى هيچ برگى سقوط نمى كند و هيچ يك از امور نيست مگر اين كه خداوند به آن علم دارد.

إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ اين عبارت مثل تكرار عبارت «الا يعلمها» مى باشد زيرا هر دو به يك معنا هستند، و منظور از كتاب مبين، علم خداوند يا لوح محفوظ، و يا، قرآن است.

وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ خدا (در شب) به وسيله خواب، فعاليّت را از روح شما

مى گيرد، چنان كه به وسيله مرگ آن را مى گيرد.

وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ و نسبت به كارهايى كه در روز انجام مى دهيد نيز آگاه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 194

ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ سپس شما را از قبرها برمى انگيزاند، تا درباره آنچه عمرهايتان را با آن گذرانيديد- شبها به خواب و روزها در حال انجام دادن اعمال بوديد- شما را مورد محاسبه قرار دهد.

لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى تا اجل معيّن فرارسد، و آن زمان است كه خداوند براى برانگيختن مردگان از قبر و دادن نتيجه اعمال به آنها مقرّر ساخته كه همان قيامت است.

ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ سپس بازگشت شما به سوى اوست كه مراد حضور در پاى حساب است.

ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آن گاه خداوند شما را از اعمالى كه شب و روز در دنيا انجام مى داديد خبر مى دهد.

بعضى گفته اند يعنى شما را در روز از خواب بيدار مى كند تا از عمرتان بهره كافى ببريد. خداوند در اين آيه بيدار كردن مردم را از خواب، به «بعث» تعبير كرده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 61] ..... ص : 194

اشاره

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ (61)

ترجمه: ..... ص : 194

او بر همه بندگانش اقتدار دارد و نگهبانانى، بر شما مى فرستد، تا وقتى كه مرگ يكى از شما فرارسيد، فرستادگان ما، كه در كار خود كوتاهى نمى كنند، جانش را بازستانند. (61)

تفسير: ..... ص : 194

وَ هُوَ الْقاهِرُ او توانا و بالادست بندگانش است.

وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ فرشتگانى را به سوى شما مى فرستد كه اعمال شما را مراقبت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 195

مى كنند و آنها نويسندگانى كريم و بزرگوارند.

فايده اين موضوع، اين است كه وقتى بندگان بدانند كه فرشتگان كارهايى را كه آنها انجام مى دهند در نامه هايى ثبت مى كنند و در روز قيامت آشكارا بر آنها عرضه مى شود، با توجّه بيشتر، از انجام دادن اعمال زشت، خوددارى مى كنند.

تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا فرشته مرگ و اعوانش، به طور كامل جان او را مى گيرند.

«حتّى» اين كلمه براى استيناف و آغاز جمله بعد است، و «توفّاه» با إماله، نيز خوانده شده، و در اين صورت ممكن است ماضى باشد و ممكن است مضارع به معناى «تتوّفاه» باشد.

وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ در انجام دادن مأموريت خود، نه سستى و كم كارى مى كنند، و نه افراط و زياده روى.

تفريط كوتاهى كردن و تأخير انداختن كار از زمانش.

إفراط از حدّ گذرانيدن و زياد از اندازه معمول انجام دادن.

[سوره الأنعام (6): آيات 62 تا 64] ..... ص : 195

اشاره

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ (62) قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (63) قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ (64)

ترجمه: ..... ص : 195

آن گاه به سوى خداوند كه مولاى بر حق ايشان است، بازگشت داده مى شوند، و او سريعترين محاسبه كنندگان است. (62)

بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا نجات مى دهد؟ شما او را با تضرّع و در نهان مى خوانيد، و مى گوييد: اگر ما را از اين تاريكيها نجات دهد، از سپاسگزاران خواهيم بود. (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 196

بگو: خداوند شما را از آن تاريكيها و از هر اندوهى نجات مى دهد، آن گاه شرك مى آوريد. (64)

تفسير: ..... ص : 196

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ سپس به سوى حكم و پاداش الهى برده مى شويد.

مَوْلاهُمُ الْحَقِّ مالك و صاحب اختيار آنها كه متولّى امورشان است، و دادگرى است كه جز به حقّ، حكم نمى كند.

أَلا لَهُ الْحُكْمُ در آن روز، دستور تنها دستور اوست نه غير او.

وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ خداوند حساب همه مردم را در مدّت كوتاهى بررسى مى كند، و محاسبه هيچ كدام او را از محاسبه ديگران بازنمى دارد.

قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مراد از تاريكيهاى خشكى و دريا، موارد ترس و هراس آنهاست، رعايت مجاز شده، زيرا درباره روزى كه به سختى مى گذرد مى گويند: يوم مظلم ذو كواكب: روز تاريك ستاره اى، يعنى از بس تاريكى آن شديد بود، مثل شب شد.

تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً با زبانهايتان به التماس و زارى و در باطن مخفيانه او را مى خوانيد در حالى كه مى گوييد: «لَئِنْ أَنْجانا» اگر ما را از اين تاريكى و سختى نجات دهد از سپاسگزاران خواهيم بود.

فعل ينجّيكم: با تشديد (باب تفعيل) و با تخفيف (باب افعال) و فعل «انجينا» انجيتنا نيز خوانده شده است و در حرف اول «خفية» ضم و كسر هر دو جايز

است.

قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ خدا شما را از اين سختى و هر غمى نجات مى دهد.

ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ و سپس با اين كه حجت بر شما تمام است، به خداوند شرك مى ورزيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 197

[سوره الأنعام (6): آيه 65] ..... ص : 197

اشاره

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (65)

ترجمه: ..... ص : 197

بگو: خداوند، قادر است كه عذابى از بالاى سر يا زير پايتان به سوى شما بفرستد يا اين كه شما را به صورت گروه هايى درهم آميزد، و سختى جنگ را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند، بنگر كه چگونه ما آيات خود را، يكى پس از ديگرى ظاهر مى كنيم، شايد آنها بفهمند. (65)

تفسير: ..... ص : 197

قُلْ هُوَ الْقادِرُ او قادر است بر اين كه از بالاى سر شما عذاب بفرستد، چنان كه بر قوم لوط، عذاب و بر اصحاب فيل سنگريزه و بر قوم نوح طوفان فرستاد.

أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ يا از زير پاهايتان، چنان كه فرعون را غرق كرد، و قارون را به زمين فرو برد.

به معناى ديگر گفته اند «من فوقكم» يعنى عذابى از ناحيه سردمداران و پادشاهان ستمگرتان، «و من تحت ارجلكم»: عذابى از ناحيه زيردستان و بردگانتان، و گفته شده است كه مراد نيامدن باران و از بين رفتن گياهان است.

أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً يا شما را به صورت فرقه هاى گوناگون با انديشه هاى مختلفى درآورد كه هر گروهى از يك امامى پيروى كند مثل اختلافهايى كه باعث جنگهاى خانمان سوز و خون ريزى شود.

وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ گروهى از شما به جان گروهى ديگر افتاده يكديگر را مى كشيد و تباهى به بار مى آوريد، مثل وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً «و اين چنين بعضى از ستمگران را به برخى ديگر وامى گذاريم». (همين سوره آيه 129) از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه منظور همسايه بد است. و مقصود آيه تهديد به ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 198

نزول يكى از اين گونه عذابهاست كه ذكر شده، در حديث از پيامبر صلّى اللَّه

عليه و آله و سلّم نقل شده است:

اذا وضع السّيف فى امّتى، لم يرفع عنها الى يوم القيامه

«هر گاه در ميان امّت من، شمشير كشيده شود تا قيامت برداشته نمى شود».

[سوره الأنعام (6): آيات 66 تا 69] ..... ص : 198

اشاره

وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (66) لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (67) وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (68) وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 198

قوم تو آن را تكذيب و انكار كردند، در حالى كه حق است، بگو: من مسئول شما نيستم. (66)

هر خبرى زمان وقوعى دارد، و بزودى خواهيد دانست. (67)

هر وقت كسانى كه آيات ما را استهزا مى كنند، مشاهده نمايى، از آنها رو بگردان، تا به سخن ديگرى بپردازند، و اگر شيطان از ياد تو ببرد به محض توجّه پيدا كردن، با اين جمعيّت ستمگر منشين. (68)

هيچ چيز از حساب گناهان ايشان با مردم پرهيزگار نيست، بلكه يادآورى است كه آنها تقوا پيشه كنند. (69)

تفسير: ..... ص : 198

وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قوم تو عذاب را تكذيب كردند اما به يقين عذابى كه وعده كرده ايم به آنها خواهد رسيد. مرجع ضمير «به» عذاب است، و بعضى گفته اند قرآن است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 199

قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ بگو: من مأمور نيستم كه شما را به جبر از تكذيب آيات جلوگيرى كنم، بلكه من، تنها بيم دهنده ام.

لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ هر چيزى كه از وقوع آن خبرى داده مى شود، وقت مشخصى دارد.

وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ و هر گاه مشاهده كردى كسانى را كه نسبت به آيات ما مسخره مى كنند و آنها را مورد طعنه قرار مى دهند.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ پس از آنها دورى كن، با آنها منشين، و از مجلس آنها بلند شو.

حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ تا به مسائل ديگر پردازند و آن وقت اگر با آنها بنشينى اشكالى ندارد.

وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ و اگر شيطان، نهى از همنشينى با آنها را، از يادت برد، فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى پس از اين كه به خاطرت آمد، ديگر با آنها منشين.

مى توان گفت مقصود از آيه اين است: اگر پيش

از آن كه ما تو را از مجالست با آنها منع كنيم، شيطان، قبح اين عمل را از ياد تو برده باشد، پس بعد از اين كه ما زشتى آن را به ياد تو آورديم و از آن آگاهت ساختيم، ديگر با آنها منشين.

وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ هيچ چيز از گناهانى كه استهزاكنندگان انجام مى دهند به حساب پرهيزكاران- كه (به منظور نهى از منكر) با آنها مى نشينند- ريخته نمى شود.

وَ لكِنْ ذِكْرى بلكه هر گاه بشنوند كه دشمنان آيات ما را به باد مسخره گرفته اند، بر آنها لازم است كه تذكّر دهند، به اين طريق كه از پيش آنها برخيزند و اظهار ناراحتى و تنفّر كنند.

لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ شايد مسخره كنندگان بر اثر ناراحتى در مقابل برخورد مؤمنان يا به دليل شرم از مؤمنان، دست از مسخره كردن آيات ما بردارند.

اعراب «ذكرى» يا رفع (و مبتداى مؤخر است) به تقدير: و لكن عليهم ذكرى (و يا نصب به تقدير: و لكن يذكّرونهم ذكرى، اى تذكيرا به اعتبار اين كه مفعول مطلق ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 200

باشد. كشّاف ذيل آيه).

[سوره الأنعام (6): آيه 70] ..... ص : 200

اشاره

وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)

ترجمه: ..... ص : 200

كسانى كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا آنها را فريب داد، رها كن و به وسيله قرآن آنها را پند ده، تا مبادا كسى كه جز خدا يار و فريادرسى ندارد، گرفتار هلاكت شود، و هر عوضى بدهد از او پذيرفته نشود، اينان به سبب كردارشان، در معرض هلاكت قرار گرفته اند، بر ايشان آشاميدنيى از آب جوشان و عذابى دردناك است، بر اثر آنچه كفر مى ورزيدند. (70)

تفسير: ..... ص : 200

اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و آن را مسخره مى پنداشتند، مقصود، دين اسلام است كه موظف به پذيرفتن آن بوده و به سويش خوانده شده اند.

«ذرهم» از آنها اعراض كن و به تكذيب و مسخره كردن آنان اعتنايى مكن.

وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ به وسيله قرآن آنها را موعظه كن كه مبادا شخصى از آنها گرفتار عذاب و هلاكت شود، و در گرو بدى كارهاى خود قرار گيرد.

وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها (چنين كسى) هر چه عوض و پيشكشى بدهد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 201

از او پذيرفته نمى شود.

«أُولئِكَ» اين كلمه اشاره به كسانى است كه دين خود را بازيچه گرفته اند.

الَّذِينَ أُبْسِلُوا ... بِما كَسَبُوا اينها كسانى هستند كه به سبب اعمالشان دچار تباهى و هلاكت شدند.

[سوره الأنعام (6): آيات 71 تا 72] ..... ص : 201

اشاره

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (71) وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (72)

ترجمه: ..... ص : 201

آيا جز خدا چيزى را بخوانيم كه سود و زيانى براى ما ندارد، و پس از آن كه خدا ما را هدايت كرده به عقب برگرديم، مانند كسى كه شيطانها در زمين به بيراهه اش افكنده، سرگردانش كرده اند، و همراهانى دارد كه او را به سوى هدايت خوانده، مى گويند: به سوى ما بيا. (اى پيامبر) بگو: هدايت، تنها هدايت خداست، و ما مأموريم كه در پيشگاه پروردگار جهانيان تسليم باشيم. (71)

و اين كه نماز را بپا داريد و از خدا بپرهيزيد و همو كسى است كه به سويش محشور مى شويد. (72)

تفسير: ..... ص : 201

قُلْ أَ نَدْعُوا آيا غير خدا چيزى را عبادت كنيم، كه اگر عبادت كنيم، سودى براى ما ندارد و اگر عبادتش نكنيم، زيانى به ما نمى رساند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 202

وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا و به عقب برگرديم يعنى از دينمان كه بهترين دينهاست دست برداريم؟

بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ پس از آن خداوند را هدايت كرده و راه راست را به ما نشان داده است.

كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ مثل كسى كه شياطين جنّى و ديوها او را به بيابانى دور برده باشند.

«استهواء» از باب استفعال است و هوى فى الارض يعنى در زمين، راه رفت، گويى شياطين سقوط او را درخواست كرده اند.

«كاف» در محلّ نصب و حال از ضمير در «نردّ» است، يعنى آيا به قهقرا برگرديم، مثل كسى كه شياطين مى خواهند او را به سرگردانى در وادى گمراهى سقوط دهند.

لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى با اين كه او داراى دوستانى مهربان است كه او را مى خوانند تا به راه راست هدايت كنند. و مى توان گفت منظور از هدايت، خود راه راست است و

دوستان مهربان به او مى گويند: «أتتنا»: به سوى ما بيا. ولى او كه به پيروى جنّ از راه منحرف و سرگردان شده، به ياران خود پاسخ نمى دهد و به سوى آنها نمى آيد.

اين تشبيه با توجه به پندارهاى عربهاى دوران جاهليت است، آنها چنين گمان مى كردند كه جنّيان و غولهاى بيابانى در راهها كمين كرده، مسافران را به بيراهه مى كشانند، و در قرآن كسى كه از اسلام منحرف شده و هر چه مسلمانان او را به ديانت دعوت مى كنند توجّهى به گفته آنها نمى كند، تشبيه به چنين كسى شده است.

قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى بگو هدايت واقعى كه موجب نجات و آسايش است، تنها هدايت و راهنمايى خداست كه دين اسلام مى باشد و هر راهى غير از آن، ضلالت و گمراهى است.

وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ، وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ و ما مأمور به اسلام آوردن و اقامه نماز هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 203

لام تعليل، علّت امر را بيان مى كند يعنى اين فرمان و دستور به اين منظور است كه امور خود را به خداى ربّ العالمين واگذار كنيم.

وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و او كسى است كه به سويش محشور مى شويد، و هر كسى از شما را به سزاى عملش مى رساند.

[سوره الأنعام (6): آيه 73] ..... ص : 203

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (73)

ترجمه: ..... ص : 203

و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد. و در آن روزى كه مى گويد: باش، هستى يابد، گفتار او بر حق است، و روزى كه در صور دميده مى شود، ملك، از آن او است، داناى نهان و آشكار است و همو، درستكار و آگاه است. (73)

تفسير: ..... ص : 203

قَوْلُهُ الْحَقُّ در تركيب اين عبارت اقوالى است:

الف: مبتداى مؤخر، و «يوم يقول» خبر مقدّم مثل: (يوم الجمعة القتال: جنگ در روز جمعه است). و «يوم» در آيه به معناى «حين» است.

ب: مبتدا و خبر، و «يوم يقول» ظرف (مفعول فيه) است و بر اين تقدير معناى آيه اين مى شود: خدا همان كسى است كه بر اساس حق و حاكميت زمين و آسمانها را آفريد، و هر گاه به شيئى از اشيا مى گويد: موجود شو، آن شى ء وجود مى يابد، اين گفتار او، حق و حكمت است و مراد اين است كه خداوند هيچ كدام از آسمانها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 204

زمين و ساير جهان هستى را جز از روى حكمت و حق نيافريده است.

«يوم ينفخ» ظرف است براى «و له الملك» مثل: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ «امروز حكومت مال كيست؟» (مؤمن/ 16) ج: وجه سوم درباره «قوله الحق» اين است كه فاعل فعل «يكون» است، يعنى هنگامى كه فرمان به حق او صادر مى شود و مى گويد: موجود شو، پس گفتار به حق او موجود مى شود.

جمله «يوم يقول»: منصوب به كلمه محذوفى است كه «بالحقّ» بر آن دلالت مى كند، يعنى روزى كه خداوند شيئى را به وجود مى آورد و آفرينش را تجديد مى كند، حق را بپا مى دارد.

وَ لَهُ الْمُلْكُ روزى كه در صور دميده مى شود

تنها حكومت او ثابت و برقرار است، و در آن روز براى هيچ كس جز او حكومتى باقى نيست.

مى توانيم بگوييم: عبارت: «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» بدل از «يَوْمَ يَقُولُ» است.

«صور» شاخى است كه اسرافيل دو مرتبه در آن مى دمد، در مرتبه اول همه از بين مى روند، و در مرتبه دوم زنده مى شوند و از حسن بصرى نقل شده است كه:

صور، جمع صوره است.

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشكار است.

رفع عالم بنا بر مدح است.

[سوره الأنعام (6): آيات 74 تا 75] ..... ص : 204

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (74) وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)

ترجمه: ..... ص : 204

و (بياد آور) هنگامى را كه ابراهيم به مربّيش (عمويش) آزر گفت: آيا بتها را خدا مى گيرى؟ من تو و قومت را در گمراهى آشكار مى بينم. (74)

و اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم مى نمايانيم، تا از اهل يقين شود. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 205

تفسير: ..... ص : 205

«آزر» اين كلمه با ضمّ آخر بنا بر نداء، نيز خوانده شده است.

در ميان دانشمندان علم انساب، خلافى نيست كه اسم پدر نسبى ابراهيم تارخ بوده است، و اصحاب، (اماميّه) گويند: آزر، نام جدّ مادرى ابراهيم بوده، و نيز روايت شده است كه آزر عموى او بوده است و درباره پيامبر اسلام نيز مى گويند آباء و اجداد پيغمبر اسلام تا حضرت آدم همگى يكتاپرست بوده اند. از خود حضرت نقل كرده اند كه فرموده است:

لم يزل ينقلنى اللَّه تعالى من صلب الطاهرين الى ارحام المطهّرات، لم يدنّسنى بدنس الجاهلية

«پيوسته خداى تعالى مرا از پشت مردان پاك به ارحام مادران پاك منتقل مى كرد و هرگز مرا با پليدى جاهليّت آلوده نساخت» «1».

برخى گفته اند «آزر» اسم بتى بوده و چون عموى ابراهيم آن را پرستش مى كرده قرآن او را آزر ناميده.

«أَ تَتَّخِذُ» همزه استفهام انكارى است، آيا بتها را به جاى خدا مى گيرى؟! فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى ... اين جمله كه در آيات بعد مى آيد عطف بر آيه مورد بحث: «إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ» است و آيه: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ» تا آخر نيز جمله معترضه ميان معطوف و معطوف عليه است، و معناى آن چنين است: همان طور كه بيان ابراهيم را درباره زيان بت پرستى شرح داديم، به همين نحو؟ مالكيت مطلقه و تسلّط پروردگار را بر تمام آسمان و

زمين به او نشان مى دهيم و او را موفّق مى داريم كه

__________________________________________________

1- اين حديث را بسيارى از مفسّران شيعه و اهل سنّت مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان و نيشابورى در تفسير غرائب القرآن و فخر رازى در تفسير كبير و آلوسى در روح البيان نقل كرده اند. تفسير نمونه، 5/ 305 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 206

آسمانها و زمين را بشناسد و روش دقت نظر و استدلال را به او مى آموزيم.

«ملكوت» به معناى ربوبيت، و الهيت نيز آمده است.

وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ و هدف از اين كارها اين بود كه ابراهيم، از اهل يقين شود.

«نرى» فعل مضارع است و به عنوان حكايت حال ماضى آورده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 76 تا 79] ..... ص : 206

اشاره

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (76) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (77) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79)

ترجمه: ..... ص : 206

همين كه پرده سياه شب او را پوشانيد، ستاره اى ديد، گفت:

اين است خداى من، و همين كه ستاره غروب كرد گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم. (76)

هنگامى كه به ماه در حال برآمدن از پشت افق نگريست گفت: اين است خداى من، و هنگامى كه غروب كرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكند، از مردم گمراه خواهم بود. (77)

وقتى كه خورشيد را ديد كه در حال برآمدن است گفت:

خداى من اين است، اين بزرگتر است، و چون غروب كرد، گفت: اى مردم، من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد بيزارم. (78)

من به خدايى رو آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريده، در برابر او اخلاص دارم و از مشركان نيستم. (79)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 207

تفسير: ..... ص : 207

پس وقتى كه ابراهيم ديد، مردم بت مى پرستند، و خورشيد و ماه و ستارگان را عبادت مى كنند، تصميم گرفت آنها را از خطايشان آگاه سازد، و ديده بصيرت آنها را باز كند، و راه انديشه و استدلال را به آنان نشان دهد، تا بدانند كه هيچ كدام از اشيايى كه پرستش مى كنند شايسته اين كار نيستند، زيرا همه اينها پديده و حادث اند.

قالَ هذا رَبِّي ابراهيم گفت: اين پروردگار من است. اين سخن كسى است كه با حريف خود مماشات كرده، و با علم، به اين كه او بر باطل است، بدون تعصب درباره مذهب خود، عقيده او را نقل كرده، تا هر چه بهتر او را به حق تشويق كند و باطل را از قلبش بزدايد، و سپس با استدلال در جمله بعد، بطلان عقيده طرف را ثابت كرده است.

لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ من پرستش خدايانى را كه

با اين پرده ها پوشيده مى شوند، و از حالى به حالى ديگر تغيير مى يابند و از جايى به جايى ديگر، برده مى شوند، دوست نمى دارم، زيرا اين صفتها از ويژگيهاى اجسام و دليل بر حدوث آنهاست.

لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي اگر خدايم مرا هدايت نكرده بود.

اين جمله هشدارى است براى قومش كه هر كس ماه را، كه مانند بقيه ستارگان غروب كننده است، خداى خود بگيرد، گمراه است، و راهيابى به سوى حقيقت، از توفيق خداوند و لطف او، سرچشمه مى گيرد.

هذا أَكْبَرُ اين بزرگتر است (خورشيد) اين جمله را نيز از باب مماشات و راه آمدن با حريف ذكر كرده و سپس فرموده است:

إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ من از آن جسمهايى كه شما آنها را شريك آفريننده آنان مى دانيد، بيزارم.

دليل بر اين كه جمله «هذا ربّى» را كه اشاره به شمس و مؤنث است، مذكر آورده اند، تطبيق مبتدا با خبر است چون در حقيقت هر دو، يكى است مثل: من ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 208

كانت أمّك. و نيز به اين دليل كه در كلمه «ربّ» شبهه تأنيث يافت نشود، و به همين علت است كه هرگز نمى گويند: اللَّه علّامة. اگر چه علّامه از علّام مبالغه بيشترى دارد، (و علّام الغيوب گفته مى شود، هر چند «ة» علامت مبالغه است نه تأنيث ولى شبيه به آن است).

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ من به خدايى رو آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريده و اين پديدها دلالت مى كند بر اين كه خداوند آفريننده و به وجود آورنده آنهاست و حالات گوناگون آنها را اداره مى كند: مسير آنها را مشخص مى فرمايد حركات و هنگام طلوع و غروب آنها را

معين مى سازد.

بعضى گفته اند: اين استدلالى بود كه در نفس ابراهيم يافت شد و در آن هنگام كه فرصت انديشيدن يافت، امورى كه انگيزه اين فكر بود به خاطرش خطور كرده و خداوند آن را حكايت كرده است (نه اين كه سخن ابراهيم باشد).

امّا همان تفسير نخست روشنتر است، چرا كه قبل از اين گفت: «لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي ...» و بعد گفت: «يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ».

[سوره الأنعام (6): آيات 80 تا 82] ..... ص : 208

اشاره

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (80) وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81) الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 209

ترجمه: ..... ص : 209

قوم ابراهيم با وى به جدال پرداختند گفت: آيا درباره خدا، كه مرا هدايت كرده است، با من جدال مى كنيد؟ من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد نمى ترسم، مگر پروردگارم چيزى را بخواهد، وسعت آگاهى پروردگارم همه چيز را فرامى گيرد، آيا متذكّر نمى شويد؟ (80)

چگونه از خدايان شما بترسم، در حالى كه شما از آن نمى ترسيد كه براى خدا شريكى قرار داده ايد و درباره آن هيچ دليلى از جانب خدا بر شما نازل نشده، پس كدام يك از دو گروه (ما، يا شما) به ايمنى سزاوارتريم، اگر شما آگاهى داريد؟ (81)

آنان كه ايمان آورده و ايمان خود را به ستم نياميخته اند امنيّت مال آنهاست و آنها هدايت يافتگانند. (82)

تفسير: ..... ص : 209

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قوم ابراهيم درباره دين و توحيد با وى به جدال پرداخته بودند و هر چه آنها را به ترك عبادت بتها مى خواند آنها به انكار مى پرداختند. سرانجام به آنها گفت:

أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ ... آيا درباره خداى يكتا با من جدال مى كنيد، و حال آن كه خداوند مرا به راه توحيد هدايت كرده است؟

وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ من از خدايان شما بيمى ندارم. بت پرستان ابراهيم را تهديد كرده بودند كه خدايانشان به او آسيب خواهند رساند.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً تقدير آيه اين است: الّا وقت مشية ربّى شيئا يخاف. كلمه «وقت» از اين جمله حذف شده، و حاصل معناى آيه اين است: من هيچ وقت از معبودهاى شما ترسى ندارم، چرا كه آنها هيچ قدرتى بر سود و زيان ندارند، مگر آن گاه كه پروردگار من بخواهد از ناحيه آنها مرا با خطرى مواجه سازد، مثل اين كه به وسيله

ستاره اى مرا رجم كند، يا از آغاز بخواهد به من زيانى برساند.

وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً زمينه آگاهى پروردگار من گسترده است، بنا بر اين، بعيد ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 210

نيست كه در علم او چنين باشد كه امرى ترس آور براى من پيش آورد.

أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ آيا نمى انديشيد تا فرق ميان قادر و عاجز را درك كنيد؟

وَ كَيْفَ أَخافُ چگونه بترسم، از آنچه شما مرا به آن تهديد مى كنيد در حالى كه هيچ قدرتى بر زيان رساندن ندارد.

وَ لا تَخافُونَ و شما از شرك به خدا كه منشأ هر خوفى است، نمى ترسيد، و براى او شريك قرار داده ايد آنچه هيچ دليلى برايش نيامده است و جاى دليل هم ندارد، پس گويا چنين گفته است: چه شده است شما را كه بر حالت امنى كه من در جايگاه امن دارم عيب مى گيريد، و بر خودتان كه در جاى خوف خود را ايمن دانسته ايد عيب نمى گيريد؟

فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ كدام يك از اين دو گروه: مشركان و موحّدان سزاوارتراند كه به حالت امن، زيست كنند؟

در پاسخ اين سؤال مى فرمايد:

الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را با معصيت آميخته نكردند.

ابن عبّاس گفته است: مراد از «ظلم» در اين آيه شرك است، مثل: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «بدرستى كه شرك، ظلم بزرگى است» (لقمان/ 13).

أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ اين گروه هستند كه از طرف خداوند در امان هستند و حكم هدايت يافتگى آنها از جانب او، صادر شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 83 تا 87] ..... ص : 210

اشاره

وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (83) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ

نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (84) وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (85) وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (87)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 211

ترجمه: ..... ص : 211

اينها دليلهاى ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم، ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مى بريم، همانا پروردگار تو، درستكار و داناست. (83)

و ما به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را هدايت كرديم، و نوح را پيش از آنها هدايت كرديم، و از ذريّه او، داوود، و سليمان، و ايّوب و يوسف، و موسى و هارون را نيز هدايت كرديم، و اين چنين، نيكوكاران را پاداش مى دهيم. (84)

و زكريّا، و يحيى و عيسى، و الياس را، كه همگى از صالحان مى باشند. (85)

و اسماعيل و اليسع، و يونس، و لوط را نيز هدايت كرديم و هر يك را بر جهانيان برترى داديم. (86)

و از پدران، و فرزندان و برادران آنها، افرادى را برگزيديم، و به راه راست هدايتشان كرديم. (87)

تفسير: ..... ص : 211

وَ تِلْكَ اين كلمه اشاره به تمام استدلالهايى است كه ابراهيم به آن وسيله با قوم خود محاجّه كرد، و در آيات قبل ذكر شد، كه آغاز آن، جمله: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» و پايانش «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» بود.

آتَيْناها إِبْراهِيمَ اين دلائل را در دل ابراهيم آورديم، و به اين حجّتها او را راهنمايى كرديم. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 212

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ مقامات هر كس را بخواهيم در علم و حكمت بالا مى بريم. (اين معنا، با توجّه به كسره «درجات» بدون تنوين است).

امّا بعضى با تنوين خوانده اند يعنى هر كس را بخواهيم، از حيث درجه و مقام بالا مى بريم مثل: وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ «مقامات بعضى از آنها را بلند ساخت» (بقره/ 253).

وَ وَهَبْنا ما به ابراهيم پسرش اسحاق و نيز يعقوب پسر اسحاق را عطا كرديم.

«كُلًّا هَدَيْنا»

همه آنها را به سوى پيامبرى و به دست آوردن كرامتها، هدايت كرديم.

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ و از فرزندان نوح يا ابراهيم، داوود را هدايت كرديم.

وَ مِنْ آبائِهِمْ اين كلمه در محلّ نصب و عطف بر «كلّا» مى باشد و معنايش اين است: برخى از پدران و فرزندان آنها را بر جهانيان برترى داديم.

وَ اجْتَبَيْناهُمْ آنها را برگزيديم.

[سوره الأنعام (6): آيات 88 تا 90] ..... ص : 212

اشاره

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (88) أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ (89) أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْعالَمِينَ (90)

ترجمه: ..... ص : 212

اين هدايت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد، به آن راهنمايى مى كند، و اگر شرك آورده بودند، كردارشان دچار آفت زدگى مى شد. (88)

آنها بودند كه ما كتاب و حكومت و پيامبرى به آنها عطا كرديم، و اگر به آن كفر ورزند، ما، قومى را به پاسدارى آن گمارده ايم كه كفر نمى ورزند. (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 213

آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده، پس تو به هدايت آنها تأسّى كن، بگو در برابر كارهاى خودم، مزدى از شما نمى خواهم، اين رسالت، چيزى جز، يك يادآورى براى جهانيان، نيست. (90)

تفسير: ..... ص : 213

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ «ذلك» اشاره است به تمام برگزيدنها و فضيلت دادنهايى كه در آيات قبل گذشت.

هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ اين هدايتى است كه خداوند هر كس را بخواهد از آنهايى كه در اين آيات نام برده نشده اند به اين وسيله هدايت مى كند.

وَ لَوْ أَشْرَكُوا با همه برترى و تقدّم اين پيامبران و با درجات بالايى كه به آنها داده شده بود، اگر، بفرض، مشرك مى شدند تمام اعمالشان بر باد مى رفت، و مانند ديگران مى بودند، مثل: لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ «اى پيامبر اگر مشرك شوى، اعمالت باطل مى شود» (زمر/ 65).

أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ آنها كسانى بودند كه ما به ايشان، كتاب و حكم داديم، منظور از كتاب جنس كتاب است، و منظور از «حكم» حكومت بين مردم است، و بعضى گفته اند مراد حكمت (علم) است.

فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ پس اگر اهل مكه، نسبت به كتاب و حكم، و پيامبرى، يا تنها پيامبرى (كه شامل همه است) كفر ورزند.

فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً ما قومى را براى آن موكّل ساخته ايم، و آنها پيامبرانى هستند

كه آنها را ياد كرديم، و نيز پيروان آنها كه پيش از بعثت پيغمبر ما به وى ايمان آورده بودند.

بعضى گفته اند مراد كسانى هستند كه به پيغمبر اسلام ايمان آوردند، و بعضى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 214

ديگر گفته اند مراد انصار هستند.

معناى موكّل ساختن اين است كه آنها موفّق شدند تا به اين امور ايمان بياورند، مثل كسى كه براى انجام دادن امرى وكيل مى شود و بر انجام آن متعهّد مى شود.

«باء» در «بها» متعلّق به «يكفر» و در «بكافرين» براى تأكيد نفى «ليسوا» است.

فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ تنها به آنها اقتدا كن نه به كسانى ديگر، و اين معنا از مقدّم داشتن مفعول فهميده مى شود.

منظور از «هداهم» روش آنها در ايمان آوردن به خدا و يگانگى و دادگرى او، و خلاصه اصول دين است نه قوانين و احكام، چرا كه احكام گاهى دچار نسخ مى شوند، و هدايت بودن آنها موقعى است كه نسخ نشده باشند. «هاء» در فعل «اقتده» براى وقف است.

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً بگو من از شما براى تبليغ رسالت مزدى نمى خواهم، همان طور كه پيامبران پيش از من چنين تقاضايى نداشتند، به طور كلّى پيامبر از قبول مزد بدور است.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ اين تبليغ، جز يادآورى براى جهانيان چيزى نيست، اين عبارت دلالت مى كند بر اين كه پيامبر ما بر تمام جهانيان مبعوث بوده و پيامبرى به وسيله او پايان يافته است.

[سوره الأنعام (6): آيه 91] ..... ص : 214

اشاره

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا

آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ (91)

ترجمه: ..... ص : 214

آنها خدا را چنان كه بايد نشناختند، زيرا گفتند خداوند هيچ چيزى را بر هيچ بشرى نازل نكرده است، بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد نازل كرده بود، كتابى كه نور و هدايت براى مردم بود، و شما آن را به صورت كتابهايى در مى آوريد، بخشى از آن را آشكار و بخش زيادى از آن را پنهان مى داريد و مطالبى به شما آموخته شده است كه نه شما مى دانستيد، و نه پدرانتان. بگو: خدا، (تورات را فرستاده) و سپس آنها را واگذار كه در عناد و خيره سرى خود، سرگرمند. (91) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 215

تفسير: ..... ص : 215

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ آنها خدا را چنان كه بايد نشناختند و آن طور كه شايسته است عظمت او را رعايت نكردند، و آن چنان كه بايد، رحمتها، و الطاف بى پايان او نسبت به بندگانش به وصف در آيد، نتوانستند، او را توصيف كنند، و از اين رو زبان به انكار همه چيز گشودند و گفتند: ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ: خدا بر هيچ انسانى هيچ چيزى نازل نكرده است، و با اين بيان، بعثت پيامبران و وحى به سوى آنها را كه از بزرگترين رحمتها و بالاترين الطاف اوست، منكر شدند.

وقتى كه يهوديان به منظور مبالغه در انكار نزول قرآن بر پيغمبر اسلام، اين چنين همه چيز را بباد انكار گرفتند، خداوند مطلبى را به ياد آنها آورد كه چاره اى جز اقرار كردن نداشتند، و آن، نازل شدن تورات بر موسى عليه السّلام بود، كه همه در جريان آن بودند، و در ضمن اقرار گرفتن، آنان را سرزنش كرد كه شما تورات

را تحريف كرديد، بخشى از آن را آشكار و بخش ديگرش را پنهان ساختيد. عبارات زير در اين باره است:

جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ موسى عليه السّلام تورات را كه نورى روشنى بخش در دين و مايه هدايت مردم بود، آورد.

تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ همان توراتى كه شما آن را به صورت اوراقى پراكنده قرار داده ايد تا به مقصود خود، كه بعضى از آن را ظاهر و برخى را مخفى داريد، برسيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 216

«تجعلونه»، با «تاء» و «ياء» هر دو خوانده شده و همچنين فعلهاى «تبدونها» و «تخفون».

وَ عُلِّمْتُمْ ... خطاب به يهود است، يعنى از آنچه بر پيامبر وحى شده با زبان او چيزها آموخته ايد كه نه خود از آن خبر داشتيد و نه پدرانتان، با اين كه شما حاملان تورات هستيد، و پدرهاى شما هم پيش از شما، و داناتر از شما بودند.

آيه زير نيز همين مضمون را در بر مى گيرد: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «اين قرآن اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، براى آنها بيان مى كند» (نمل/ 76) قُلِ اللَّهُ [انزله ] ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ بگو: خدا آن را نازل كرده، سپس آنان را در همان باطلى كه فرو رفته اند، واگذار.

«يلعبون» حال است از «ذرهم» يا از «خوضهم» و «فى خوضهم» جايز است كه حال از «يلعبون» باشد، يعنى در حالى كه فرو رفته در باطل هستند، بازى مى كنند، و جايز است كه صله «يلعبون»، يا صله «ذرهم» باشد.

[سوره الأنعام (6): آيه 92] ..... ص : 216

اشاره

وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ

بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (92)

ترجمه: ..... ص : 216

اين كتاب با بركتى است كه نازل كرده ايم تصديق كننده كتابهاى آسمانى پيشين است، تا مردم مكّه و اطراف آن را به آن وسيله بترسانى، و آنان كه به آخرت ايمان دارند به آن [قرآن ] ايمان مى آورند، و مراقب اوقات و افعال نماز خود هستند. (92)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 217

تفسير: ..... ص : 217

وَ هذا كِتابٌ مراد از «كتاب» قرآن است. «مبارك» فوايد و سودهاى فراوانى دارد، از جمله آنها اين است كه قرائت آن خير است و عمل به آن مايه خيرات، علم اوّلين و آخرين، و احكام حلال و حرام در آن است و تا دنيا باقى است و تكليف برقرار است قرآن باقى است، و هرگز نسخ نمى شود.

مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ اين قرآن كتابهاى پيش از خود را كه عبارتند از تورات و انجيل و غير آن، تصديق مى كند. «و لتنذر» اين فعل عطف بر چيزى است كه صفت «كتاب» بر آن دلالت مى كند. گويا چنين گفته شده است: اين قرآن بر حق است به چند دليل: بركاتى كه در آن است، و كتابهاى پيش را تصديق مى كند، و گنهكاران را بيم مى دهد، «لتنذر» با «تاء» و «ياء» هر دو خوانده شده.

مكّه را به چند دليل امّ القرى گفته اند:

الف: چون جايگاه نخستين خانه اى است كه در دنيا به وجود آمده است.

ب: چون قبله همه جوامع و جاى حجّ آنهاست.

ج: از لحاظ شأن و مقام از همه جوامع بزرگوارتر است.

د: تمام زمين از زير آن كشيده شده پس گويا همه زمين از آن متولّد شده است.

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ آنهايى كه آخرت را تصديق مى كنند و از آن بيم دارند به قرآن، ايمان مى آورند، چرا كه

اصل دين، بر خوف از آخرت است پس كسى كه از آن بترسد، همين ترس او را به ايمان آوردن، وادار مى سازد.

دليل اين كه در آخر آيه تنها از نماز يادآورى كرده، اين است كه نماز، ستون دين است و هر كس بر آن مواظبت داشته باشد براى او اين خصوصيت پيدا مى شود كه بر بقيّه واجبات و عبادات نيز مواظبت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 218

[سوره الأنعام (6): آيه 93] ..... ص : 218

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93)

ترجمه: ..... ص : 218

كيست ستمكارتر از كسى كه دروغى به خدا ببندد، يا بگويد:

به من وحى شده، در حالى كه چيزى به او، وحى نشده باشد، و نيز كسى كه بگويد: من هم مانند آنچه خدا نازل كرده، نازل خواهم كرد؟

و اگر ببينى هنگامى را كه ستمكاران در سختيهاى مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان مى گويند: جان خود را خارج سازيد، امروز مجازات خواركننده اى در برابر دروغهايى كه به خدا بستيد و از پيروى آياتش تكبّر كرديد، خواهيد ديد. (93)

تفسير: ..... ص : 218

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً كيست ستمكارتر از كسى كه نسبت به خدا افترا بسته و چنان وانمود مى كند كه از طرف خدا به پيامبرى مبعوث شده، مثل مسيلمه كذّاب، و در اين باره روايت شده است كه پيغمبر اكرم فرمود: در خواب ديدم كه گويا دو النگوى طلا در دستم بود اين امر بر من دشوار و سنگين آمد و مرا اندوهناك ساخت، خدا به من وحى كرد كه در آنها بدمم و من در آن دو، دميدم، آنها از پيش من پرواز كردند، و من آنها را به اين دو نفر كذّابى كه با هم هستند تعبير كردم: كذّاب يمامه: مسيلمه، و كذّاب صنعاء: اسود عنسّى.

وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ و كسى كه بگويد: من هم نازل مى كنم مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 219

آنچه خدا نازل كرده است. مراد از اين كس عبد اللَّه بن سعد بن ابو سرح است و بعضى گفته اند مراد نضر بن حارث و ساير مسخره كنندگان هستند كه مى گفتند:

لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا «ما اگر بخواهيم مى توانيم مثل قرآن بگوييم» (انفال/

31).

غَمَراتِ الْمَوْتِ سختيها و بيهوشيهاى مرگ. «غمر» آبى است كه شى ء را فرو مى گيرد و كنايه از سختيهايى است كه بر انسان چيره مى شود.

وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ فرشتگان (قبض ارواح) دستهايشان را به سوى ستمكاران باز مى كنند، و مى گويند: جانهاى خود را از بدنهايتان خارج سازيد «1» و به ما ارائه دهيد.

مراد از اين عبارت اين است كه فرشتگان، حال جان كندن را بر او دشوار مى گيرند و در هلاك ساختن او، درشتخويى و سختيهاى طاقت فرسا انجام مى دهند، مانند كسى كه طلبكار است و به اصرار مى خواهد حق خود را بگيرد، دستش را پيش مديون باز مى كند و مى گويد طلبم را بده. و بعضى گفته اند معناى «باسطوا» اين است كه فرشتگان دستهايشان را به عذاب به سوى آنها مى گشايند و معناى «اخرجوا انفسكم» اين است (اگر مى توانيد) جانهاى خود را از دستهاى ما، رها سازيد، يعنى هيچ گونه قدرت رهايى نداريد.

الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ امروز مجازات مى شويد، منظور وقت مرگ يا وقتى است كه در برزخ و قيامت، عذاب بر آنها وارد مى شود.

عَذابَ الْهُونِ «هون» خوارى شديد و اضافه «عذاب» به آن، كه مصدر است: نه صفت، به منظور مبالغه است مثل «رجل سوء» كه مبالغه در بدى را مى رساند و مراد اين است كه خوارى بر او مسلط است، و او، در آن غرق شده است.

__________________________________________________

1- چنان كه هنگام اعدام يك قاتل جانى به او مى گويند: بمير، جان بده! و اين يك نوع تحقير از ناحيه فرشتگان، نسبت به اين ستمكاران است و گرنه جان دادن كار آنها نيست بلكه كار خود فرشتگان است كه جان آنها را بگيرند. خلاصه از تفسير نمونه، 5/

350.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 220

وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ اين عذاب سخت به سبب آن است كه در برابر آيات الهى تكبّر مى ورزيديد، و به آن ايمان نمى آورديد.

[سوره الأنعام (6): آيه 94] ..... ص : 220

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)

ترجمه: ..... ص : 220

همه شما به صورت تنها نزد ما آمديد، همان طور كه روز اوّل شما را آفريديم، و آنچه را به شما بخشيده بوديم پشت سر گذارديد، و شفيعانى را كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم، پيوندهاى شما بريده شد و تمام آنچه تكيه گاه خود حساب مى كرديد، از شما، دور افتاده و گم گشته اند. (94)

تفسير: ..... ص : 220

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى به تنهايى و در حالتى آمديد كه نه ثروتها و فرزندانتان با شما بودند، و نه بتهايى كه خيال مى كرديد شفيعان شما و شريكهاى خدا هستند.

كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ مانند روزى كه از مادر متولّد شديد، تنها بوديد و هيچ با خود نداشتيد حتى لباس.

در اين زمينه حديثى نقل شده است: در قيامت بدون كفش و لباس و (حتى) ختنه نشده محشور مى شويد. «1»

وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ آنچه در دنيا به ملك شما، درآورده بوديم، و با توجه كردن

__________________________________________________

1-

تحشرون حفاة عراة غرلا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 221

به آن از آخرت روگردان شده بوديد (امروز) آن را ترك كرديد، و پشت سرتان انداختيد، يعنى هيچ چيزى از آن با خود نياورده ايد بلكه ديگران از آن بهره مند مى شوند و استفاده مى كنند.

زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ آنها را شريك خدا و بردگان خود خيال مى كرديد.

«شركاء» وقتى كه كفّار بتها را به عنوان معبود مى خوانند و آنها را عبادت مى كنند معنايش اين است كه آنها را شريك خدا و خود را در عبوديّت آنها، قرار داده اند.

لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ يعنى وقع التقطّع بينكم ميان شما جدايى واقع شد، مثل جمع بين الشّيئين كه منظور وقع الجمع بينهما مى باشد، يعنى ميان اين دو چيز اجتماع واقع شد و در اين تأويل نيز

فعل به مصدرش اسناد داده شده است و «بينكم» به ضمّ «نون» نيز خوانده شده است، در اين صورت فعل به ظرف اسناد داده شده، مثل قوتل خلفكم: پشت سر شما جنگ واقع شد.

[سوره الأنعام (6): آيات 95 تا 96] ..... ص : 221

اشاره

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (95) فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96)

ترجمه: ..... ص : 221

خداوند شكافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده خارج مى سازد اين است خداى شما، پس چرا منحرف مى شويد. (95)

خدايى كه شكافنده صبحدم است، و شب را مايه آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است، اين است تقدير خداى مقتدر دانا. (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 222

تفسير: ..... ص : 222

فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى دانه، و هسته را مى شكافت تا گياه و درخت شود.

بعضى گفته اند مراد همان شكافى است كه از اول در برخى دانه ها و در دانه گندم وجود دارد.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ زنده را از مرده بيرون مى آورد، مراد حيوانات و انسانها هستند كه از نطفه و تخمها و دانه و هسته به وجود مى آيند.

وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ و خارج كننده اين چيزهاى مرده، از حيوان و گياه است.

اين عبارت، عطف بر «فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى » است، نه عطف بر فعل «يخرج»، و در محلّ جمله بيانيّه است، زيرا شكافتن دانه و هسته، با روييدن گياه و درخت كه زنده و داراى نموّ هستند، مثل بيرون آوردن زنده از مرده است.

ذلِكُمُ اللَّهُ اين كسى كه زنده كننده و ميراننده است، خداوندى است كه پروردگارى، سزاوار اوست.

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ پس چگونه از او، و گفته هايش منحرف مى شويد و به ديگر سوى رو مى آوريد؟! الْإِصْباحِ اين كلمه در اصل مصدر باب افعال است، اما در اين جا به معناى صبحگاه، و در معناى «فالق الاصباح» دو قول ذكر شده است:

الف: شكافنده تاريكى صبح كه همان تيرگى آخر شب است (كه صبح، پشت سر آن است).

ب: شكافنده صبح، همان عمود نورانى بامدادى است كه طليعه روز است، زيرا ظلمت و تاريكى در اثر دميدن

صبح شكافته مى شود، چنان كه شاعر گفته است:

تفرّى ليل عن بياض نهار (مثل برطرف شدن شب در اثر سفيدى روز).

وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً اين فعل ماضى عطف بر «فالق» اسم فاعل قبلى است كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 223

معناى ماضى بوده است. «سكن» آنچه مايه سكونت و آرامش و استراحت انسان است، از قبيل همسر، و دوستان، و به همين دليل زن را «سكن» گفته اند كه شوهر به او، انس مى گيرد، و شب مايه اطمينان خاطر است زيرا رنج روز با استراحت در شب تبديل به آرامش مى شود. و مى توان گفت معنايش اين است كه شب را وقت سكونت قرار داد، مثل قول خداوند: لِتَسْكُنُوا فِيهِ «تا در آن بياراميد» (يونس/ 67).

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ خورشيد و ماه را وسيله حسابگرى قرار داد.

حُسْباناً به ضم (حاء) مصدر حسب، و در معناى جمله دو وجه است:

الف: خورشيد و ماه را نشانه حسابگرى قرار داد زيرا از روى گردش و حركت آنها حساب وقتها به دست مى آيد.

ب: خورشيد و ماه، مورد محاسبه قرار مى گيرند. «1»

تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ اين كه خداوند، كار حسابگرى را به اين وسيله آسان كرده است، تقدير خداوندى است كه قدرتش بى كران است و خورشيد و ماه را مسخّر و مقهور خود قرار داده است.

«الْعَلِيمِ» نسبت به مسير حركت خورشيد و ماه و اداره امور آن دو، دانا و آگاه است.

[سوره الأنعام (6): آيات 97 تا 98] ..... ص : 223

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (97) وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (98)

__________________________________________________

1- يعنى خود اين دو كره آسمانى تحت

نظام و حساب و برنامه است. با توجه به معناى اول، اين دو يكى از نعمتهاى خداوند براى انسانهاست و با توجه به معناى دوم يكى از نشانه هاى توحيد و اثبات وجود خداست. تفسير نمونه، 5/ 161.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 224

ترجمه: ..... ص : 224

او خدايى است كه ستارگان را براى شما فرستاد تا در تاريكيهاى خشكى و دريا به وسيله آنها هدايت شويد، ما اين آيات را براى آنان كه اهل علم و آگاهى اند تفصيل داده ايم. (97)

و او، خدايى است كه شما را از يك شخص آفريد، پس بعضى (از شما) پابرجا هستيد و بعضى، ناپايدار، ما اين نشانه ها را براى مردمى كه اهل درك و فهمند تفصيل داده ايم. (98)

تفسير: ..... ص : 224

فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ ... در تاريكهاى شب، در خشكى و دريا.

دليل اين كه «ظلمات» را به «برّ و بحر» اضافه كرده، يا همان مناسبتى است كه ميان ظلمت با خشكى و دريا وجود دارد، و يا راههاى انحرافى را به ظلمات تشبيه كرده است.

«فمستقر» به فتح و كسر قاف قرائت شده است. اگر به فتح خوانده شود (اسم مكان است) و مستودع هم يا اسم مكان خواهد بود، و يا مصدر (ميمى) و اگر به كسره خوانده شود «مستقرّ» اسم فاعل، و «مستودع» اسم مفعول خواهد بود.

در معناى آيه اقوالى گفته شده است.

الف: شما را قرارگاهى در رحم مادران، و منزلگاهى در پشت پدران است.

ب: قرارگاهتان در روى زمين و منزلگاهتان در زير زمين است.

ج: بعضى از شما در قبر قرار گرفته ايد، و بعضى در دنيا به عاريت قرار داريد.

از حسن (بصرى) نقل شده است: اى پسر آدم! تو در ميان اهلت، امانت و بزودى به صاحبت ملحق مى شوى، و سپس شعر لبيد را سرود:

و ما المال و الاهلون الا وديعة و لا بد يوما ان ترد الودايع

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 225

مال و خانواده، در نزد انسان، وديعه است و ناچار روزى بايد امانت به جايش برگردانده

شود.

[سوره الأنعام (6): آيه 99] ..... ص : 225

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (99)

ترجمه: ..... ص : 225

او خدايى است كه از آسمان آبى نازل كرد، و ما به وسيله آن، گياهان گوناگونى رويانيديم، و از آن، ساقه ها و شاخه هاى سبز خارج ساختيم، و از آنها دانه هاى متراكم، و از شكوفه نخل، خوشه ها، با رشته هاى باريك، بيرون فرستاديم، و باغها از انواع انگور، و زيتون، و انار شبيه به يكديگر، و بدون شباهت، هنگامى كه ميوه مى دهد، به ميوه آن و طرز رسيدنش بنگريد، كه در آن، نشانه هايى براى افراد با ايمان است. (99)

تفسير: ..... ص : 225

السَّماءِ هر چه در سمت بالا باشد و مانند سقف، سايه افكند، آسمان ناميده مى شود، و در اين جا، مراد، ابر است.

فَأَخْرَجْنا بِهِ ... به وسيله آب، هر صنف از انواع گياهان را رويانيديم.

يعنى سبب، يكى است كه همان آب است، مسبّبها گوناگونند، و اين تعبير مثل اين قول خداوند است: ... يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ: «با يك آب، آبيارى مى شوند، و پاره اى از آنها را بر ديگران در خوراك، برترى داديم»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 226

(رعد/ 4).

فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً و از آب ساقه اى با طراوت و سرسبز، بيرون آورديم، و مراد شاخه اى از گياه است كه از دانه بيرون مى آيد و از بيخ آن شعبه، شعبه مى شود.

نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً و از آن ساقه هاى سبز، دانه هاى روى هم چيده بيرون آورديم، از قبيل خوشه گندم و جو، و جز اينها.

قنوان خوشه خرما، اين كلمه مرفوع، مبتداى مؤخّر، و من النخل، خبر مقدم است، و «من طلعها»، هم بدل از آن است، و تقدير چنين است: و كائنة من طلع النّخل قنوان»: خوشه خرما، از شاخه درخت نخل به وجود مى آيد.

و مى توان

گفت: خبر حذف شده و «اخرجنا» دليل بر آن است و تقدير اين است:

و مخرجة من طلع النخل قنوان.

قِنْوانٌ جمع قنو است مثل «صنوان» و «صنو».

دانِيَةٌ نزديك، زودرس، سهل التناول، حسن بصرى مى گويد: يعنى هر كدام نزديك به يكديگر هستند.

وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ منصوب است، عطف بر نبات كل شى ء، يعنى و به وسيله آب باغهايى از انگور به وجود آورديم.

و جنات به رفع نيز خوانده شده و اين دو حالت دارد:

1- عطف بر «قنوان» باشد به اين معنا: از نخل خوشه خرما و از درختان انگور، باغها، حاصل مى شود.

2- به تقدير: ثم جنات، مبتداى مقدم حذف شده و معنايش اين است: با درختان خرما، باغهاى انگور نيز وجود دارد.

وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ به وسيله آب درخت زيتون و انار را به وجود آورديم.

چون زيتون و انار بر ساير انواع ميوه ها برترى دارند، بهتر آن است كه نصب اين كلمه را از باب اختصاص بگيريم مثل قول خداوند: وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 227

(نساء/ 162).

مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ بعضى از اين دو ميوه، از حيث مقدار و رنگ و مزه، با يكديگر شباهت دارند و بعضى شباهت ندارند.

انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ نگاه به ميوه آن كنيد كه وقتى ميوه مى دهد چگونه ميوه اش لاغر و كوچك است.

وَ يَنْعِهِ و حالت رسيدگى آن را، كه چگونه داراى منافع و لذتها است، به ديده عبرت و بصيرت بنگريد، تا به قدرت تقديركننده و به تدبير تدبيركننده آن، راه يابيد، به حالات گوناگون او را متغيّر مى سازد. ينعت الثمرة ينعا و ينعا: ميوه كاملا رسيد.

[سوره الأنعام (6): آيات 100 تا 103] ..... ص : 227

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ

بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ (100) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (101) ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ (102) لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)

ترجمه: ..... ص : 227

آنان، جنّ را كه مخلوق خداست شريك وى مى دانستند، و بدون علم، پسران و دخترانى به خداوند سبحان نسبت دادند، و او، از آنچه آنها وصف مى كنند برتر است. (100)

او، پديد آورنده آسمانها و زمين است، چگونه ممكن است او را فرزندى باشد، در حالى كه برايش همسرى نيست؟ همه چيز را او آفريده، و او به همه چيز ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 228

داناست. (101)

اين است پروردگار شما، كه جز، او معبودى نيست، او آفريدگار همه چيز است، او را بپرستيد، او، حافظ همه چيز است. (102)

ديدگان، او را درك نمى كنند، ولى او آنها را مى بيند، و او لطيف و آگاه است. (103)

تفسير: ..... ص : 228

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ «للَّه» و «شركاء» هر دو مفعول «جعل»، و «جنّ» بدل از «شركا» است، و مى تواند، «شركاء» و «جن» هر دو مفعول باشند كه مفعول دوم بر اول مقدم شده باشد يعنى جن را شريك خدا قرار دادند.

فايده مقدّم شدن «للَّه شركاء» بر «جنّ» اين است كه شريك قرار دادن كسانى از قبيل فرشته، يا جنّ يا انسان را براى خدا امرى بزرگ است.

منظور از جنّ (در اين جا) فرشتگان هستند كه مشركان آنها را همتاى خدا مى دانستند، اين معنا شبيه مضمونى است كه از اين آيه استفاده مى شود: وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً «ميان خدا و جن، خويشاوندى قائل شدند» (صافّات/ 158) بعضى گفته اند اينها كسانى هستند كه مى گفتند: «خدا آفريننده خوبيها و ابليس آفريننده بديهاست».

وَ خَلَقَهُمْ و حال آن كه، خود اين مشركان را خدا آفريده است، منظور اين است كه اينها خود مى دانند كه خدا آنان را آفريده است، نه جن، و اين

آگاهيشان آنها را مانع از اين نشده است كه غير خالق را شريك خالق قرار دهند و بعضى گفته اند ضمير به جنّ برمى گردد يعنى طايفه جنّ را خدا آفريده است.

وَ خَرَقُوا لَهُ براى خدا پسران و دخترانى قائل شدند، مشركان مى گفتند فرشتگان دختران خدايند، پيروان تورات عزير و پيروان انجيل مسيح را پسر خدا مى دانستند.

خلق الافك، و اختلقه، خرقه و اخترقه همه به يك معناست يعنى دروغپردازى كرد، و «خرّقوا» نيز خوانده شده تا معناى كثرت را برساند. «بغير علم» چون از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 229

عظمت الهى خبر ندارند چيزهايى درباره خداوند مى گويند كه از حقيقت آن آگاه نيستند.

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خبر براى مبتداى محذوف است يعنى او ابداع كننده آفرينش آسمانها و زمين است بدون اين كه آنها را از چيزى به وجود آورده باشد و يا از نمونه اى كه سابقه داشته تقليد كرده باشد. و مى تواند مبتدا باشد و خبرش انى يكون له ولد باشد.

بعضى گفته اند: «بديع السموات»، اضافه صفت مشبّهه به فاعلش است، يعنى آسمانها و زمين بديع است، مثل فلان بديع الشعر: شعر فلانى بى نظير است.

مى تواند تقديرش اين باشد: هو بديع فى السموات و الارض، مثل فلان ثبت الغدر، يعنى ثابت فيه: فلانى در فريبكارى ثابت قدم است.

با اين تقدير معناى آيه اين مى شود: خدا در آسمانها و زمين، بى مثل و مانند است.

أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ از كجا براى او فرزندى باشد، و حال آن كه درست درنمى آيد كه به فرزند داشتن و زاييدن توصيف شود، چرا كه ولادت از ويژگيهاى اجسام است، و آفريننده جسم، كه جسم نيست تا زاينده باشد.

دليل ديگر بر نداشتن فرزند اين است

كه ولادت به وسيله دو همسر حاصل مى شود، اما خدا را نسزد كه زنى داشته باشد تا با او ازدواج كند.

وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ همه چيز را او آفريده و به همه چيز آگاهى دارد، و كسى كه چنين ويژگيها داشته باشد، از همه بى نياز است. «ذلِكُمُ» اشاره به ذاتى است كه داراى اين صفات است و اين اسم اشاره مبتداست، و عبارات بعد خبرهاى مترادف او هستند: اللَّهُ، رَبُّكُمْ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ، و حاصل معنايش اين است: اى مردم ذاتى كه جامع صفات گذشته است، خداى يكتاست، پروردگار شماست، معبودى جز او نيست خالق همه چيز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 230

«فَاعْبُدُوهُ» پس اين ذات مقدس را بپرستيد، زيرا كسى كه جامع اين ويژگيها باشد شايسته پرستش است.

وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ او نگهدار و تدبيركننده همه چيز است، و همه چيزها از قبيل روزيها و اجلها را مالك است.

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ «بصر» گوهرى لطيف است كه به وسيله آن، ديدنيها درك و دريافت مى شود، حاصل معنا اين است كه خداى متعال برتر از آن است كه با چشم ديده شود، پس ديدگان او را درك نمى كنند، چون آنها، تنها چيزى را در مى يابند كه يا خود در جهتى باشد يا تابع موجود جهت دار باشد مثل جسمها و رنگها.

وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ ولى او كه داراى دقت نظر، نسبت به دريافت همه دريافتنيهاست اين گوهرهاى لطيف را كه خداوند در ديدگان نهاده و از آن به ابصار تعبير شده، درك مى كند و كسى جز او، قدرت درك آن را ندارد.

وَ هُوَ اللَّطِيفُ او

دقيقتر از آن است كه ديدگان بتوانند او را دريابند.

الْخَبِيرُ نسبت به هر چيز هر چه دقيق باشد، آگاه است و از ديدگاه او بيرون نيست.

در اين آيه لف و نشر مرتّب رعايت شده (ديدگان او را در نمى يابند، او لطيف است، او ديدگان را در مى يابد، پس او خبير است).

از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه مراد از «ابصار» ديدگان سر نيست بلكه ديدگان دل است، يعنى او برتر از خيال و گمان و وهم است او در وهم كسى نمى گنجد و به چگونگى وجودش پى برده نمى شود.

[سوره الأنعام (6): آيات 104 تا 105] ..... ص : 230

اشاره

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (104) وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (105)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 231

ترجمه: ..... ص : 231

دلايلى روشن از طرف پروردگارتان آمد، كسى كه توجه كند به سود خود اوست و كسى كه از آن چشم بپوشد به زيان اوست، و من مسئول شما نيستم. (104)

اين چنين، آيات را در شكلهاى گوناگون، بيان مى داريم، سرانجام آنها خواهند گفت: تو درس خوانده اى، و ما آن را براى گروهى كه علم دارند بيان مى كنيم. (105)

تفسير: ..... ص : 231

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ بصائر جمع بصيرت و به معناى دلالتها و راهنماييهايى است كه به آن وسيله، حقيقت شى ء روشن مى شود، بصيرت به معناى روشنايى دل است، چنان كه بصر، روشنايى چشم است، يعنى به منظور توجه يافتن بر اين كه چه چيز بر خدا رواست و چه چيز روا نيست، از راه وحى به سوى شما آگاهيهايى آمده است كه براى دلها به منزله روشنايى و نيروى ديدن به حساب مى آيد.

فَمَنْ أَبْصَرَ پس كسى كه حق را بنگرد و به آن ايمان بياورد، به سود خودش كار كرده است، و هر كس از آن، صرف نظر كند بر ضرر خود عمل كرده است.

وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ من نگهدار شما نيستم كه اعمالتان را حفظ كنم و اجر و مزد شما را بدهم، بلكه من، تنها بيم دهنده ام و خدا حافظ و نگهدار شماست.

وَ لِيَقُولُوا جواب لام محذوف و تقدير آن چنين است: و ليقولوا درست نصرّفها،:

براى اين كه منكران مى گويند: تو اين قرآن را درس گرفته و از يهود آموخته اى ما آن را تغيير مى دهيم.

دارست، نيز قرائت شده است، يعنى با اهل كتاب گفتگو و مذاكره كرده و از آنها چيز آموخته اى. برخى هم «درست» خوانده اند، يعنى اين آيات كهنه شده است (اساطير الاولين است).

عبد

اللَّه (عباس): «درس» خوانده است، يعنى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درس خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 232

وَ لِنُبَيِّنَهُ فرق ميان دو «لام» اين است كه در «ليقولوا»، مجاز و در «لنبينه» حقيقت است، زيرا گوناگون شدن آيات براى تبيين و توضيح حقايق است، نه براى اين كه كفّار اين حرف را بگويند اما چون اين گفتار با دگرگونى آيات گفته شده، چنان كه توضيح، با، دگرگونى آنها حاصل مى شود، گفتار آنها، به تبيين، تشبيه شده است.

ضمير در «لنبيّنه» به آيات برمى گردد و چون مقصود از آيات، قرآن است، ضمير آن، مذكّر آمده است و مى توان آن را به قرينه حال به قرآن برگرداند، اگر چه ذكرى از آن نشده است و جايز است به كتاب برگردد كه در «درست يا دارست» مقدّر است (يعنى درست يا دارست الكتاب).

[سوره الأنعام (6): آيات 106 تا 108] ..... ص : 232

اشاره

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (106) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (108)

ترجمه: ..... ص : 232

از آنچه از طرف پروردگارت بر تو، وحى شده پيروى كن، كه جز او معبودى نيست، و از مشركان روى بگردان. (106)

اگر خدا، مى خواست (مجبورشان مى كرد) و مشرك نمى شدند، ما تو را مسئول آنها قرار نداده ايم، و تو، وظيفه ندارى آنها را به ايمان آوردن مجبور سازى. (107)

(اى مسلمانان، معبود) آنهايى را كه غير خدا را مى خوانند، دشنام ندهيد كه آنها نيز بدون آگاهى، به دشمنى با شما، خداى را دشنام خواهند داد، اين چنين، ما براى هر جامعه اى عملشان را زينت داده ايم، سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است، و خدا آنها را از آنچه عمل مى كردند، آگاه مى سازد. (108)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 233

تفسير: ..... ص : 233

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اين جمله معترضه است و دستور وجوب پيروى از وحى را تأكيد مى كند.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ از مشركان دورى كن، با آنها نشست و برخاست و خوش و بش مكن.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا مى خواست آنها را با جبر و زور به ايمان آوردن، وادار مى ساخت.

وَ لا تَسُبُّوا خدايان كسانى كه غير خداى يكتا را پرستش مى كنند، دشنام ندهيد، چرا كه آنها نيز خدا را به ظلم و عدوان دشنام خواهند گفت.

داستان از اين قرار است كه در زمان پيامبر، برخى از مسلمانان نسبت به معبودهاى مشركان، سبّ و بدگويى مى كردند قرآن آنها را از اين عمل منع كرد تا بدگويى اينها سبب دشنام دادن و بدگويى مشركان نسبت به خداى متعال نگردد.

از اين آيه چنين فهميده مى شود: نهى از منكر كه از بزرگترين اعمال است، اگر معلوم شود كه به ازدياد شرّ منتهى مى شود، به معصيت، تبديل خواهد شد و به اين دليل

نهى كردن از چنين نهى از منكرى واجب شده است. «بغير علم» به سبب ناآگاهى كه نسبت به خدا دارند.

كَذلِكَ زَيَّنَّا هم چنان كه اين عمل كفّار را در نزد خودشان جلوه مى دهيم براى همه ملّتها عملشان را جلوه مى دهيم، منظور از اين جلوه دادن اين است كه آنها را با عملشان رها مى كنيم و از آن بازشان نمى داريم، تا آنجا كه عمل بد آنها به نظرشان نيك جلوه مى كند. «فينبّئهم» پس (در قيامت پروردگارشان) به آنها خبر مى دهد و به كارهايى كه انجام داده اند آنها را كيفر و مذمّتشان مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 234

[سوره الأنعام (6): آيات 109 تا 110] ..... ص : 234

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ (109) وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (110)

ترجمه: ..... ص : 234

با نهايت تأكيد، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه اى به سوى آنها آيد، به طور حتم به آن ايمان مى آورند، بگو: معجزات از ناحيه خداست و شما (اى مؤمنان) نمى دانيد كه اگر معجزه اى هم بيايد، آنها به آن ايمان نمى آورند!! (109)

و ما، دلها و ديده هايشان را واژگونه مى سازيم، چرا كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، و آنان را در حال طغيان و گردنكشى، به خودشان، وامى گذاريم تا سرگردان شوند. (110)

تفسير: ..... ص : 234

وَ أَقْسَمُوا مشركان با جدّ و جهد و كوشش، به خدا سوگند ياد كردند:

لَئِنْ جاءَتْهُمْ كه اگر يكى از معجزاتى كه پيشنهاد كرده اند بيايد، حتما به آن ايمان مى آورند.

قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ اى پيامبر! بگو: معجزات، همه از نزد خداست و او به تمام آنها توانايى دارد، اما، جز به مقتضاى حكمت و مصلحتش آنها را نازل نمى كند.

معناى ديگر آيه اين است كه معجزات نزد خداست نه نزد من، پس چگونه من آنها را براى شما بياورم؟

وَ ما يُشْعِرُكُمْ (اين جمله خطاب به مؤمنان است، يعنى اى مؤمنان) شما چه مى دانيد معجزه اى كه اينها پيشنهاد مى كنند بفرضى هم كه آورده شود ايمان نخواهند آورد يعنى من مى دانم آياتى را كه آنها درخواست مى كنند، هر گاه بيايد، باز هم ايمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 235

نمى آورند، امّا شما توجّه نداريد. توضيح آيه اين است:

مؤمنان اميدوار بودند كه هر گاه خداوند معجزه نمايى كند و آياتى را بياورد مخالفان به طور يقين ايمان مى آورند، از اين رو آرزوى آوردن معجزات را داشتند، به اين سبب خداى سبحان به مؤمنان فهماند كه از آنچه علم وى به آن سبقت گرفته- كه اين كافران ايمان نخواهند آورد- خبر

ندارند و اين معنا را در آيه بعد چنين بيان كرده است: «كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» چنان كه در نخستين بار به آن ايمان نياوردند.

بعضى گفته اند: كلمه «أنّها» به معناى (قطع و يقين نيست بلكه به معناى «لعل» (ترجّى) است. چنان كه عربها مى گويند: ائت السوق انك تشترى لحما: برو به بازار شايد گوشت بخرى، در اين عبارت «أنّ» به معناى «لعلّ» است.

مؤيّد اين معنا، قرائت ابىّ است: لعلّها اذا جاءتهم لا يؤمنون.

بعضى «إنّها» به كسر همزه خوانده اند، به اين معنا كه جمله قبل تمام شده و جمله ديگرى آغاز مى شود يعنى در جمله پيشين گفته است: شما از وضع و حال آنها آگاهى نداريد، سپس از آگاهى خود نسبت به گذشته آنها خبر داده و فرموده است:

اين مسأله قطعى است كه اگر آيات من هم براى آنها بيايد ايمان نمى آورند.

برخى از مفسّران، در قرائت فتحه همزه: «أنّها»، «لا» را زايده گرفته اند. يعنى شما از كجا مى دانيد كه آنها ايمان خواهند آورد؟

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ ... وَ نَذَرُهُمْ اين جمله ها عطف بر «لا يؤمنون» و داخل در حكم «وَ ما يُشْعِرُكُمْ» است يعنى: شما نمى دانيد كه آنها ايمان نمى آورند، و شما نمى دانيد كه ما، دلها و ديده هاى آنان را واژگونه مى سازيم، و بر قلبها و چشمهاى آنها مهر مى زنيم، آن گاه نمى فهمند و حقيقت را درك نمى كنند، چنان كه در نخستين مراحل نزول آيات ايمان نياوردند، زيرا دلهايشان مهر خورده بود. و شما نمى دانيد كه ما آنها را در همان گردنكشى كه فرو رفته اند رهايشان مى كنيم و به خودشان وامى گذاريم و از طغيان بازشان نمى داريم تا در آن متحيّر و سرگردان بمانند.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 237

جزء هشتم از سوره انعام آيه 111 تا سوره اعراف آيه 87

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 239

[سوره الأنعام (6): آيات 111 تا 113] ..... ص : 239

اشاره

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ ءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ (111) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (112) وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

ترجمه: ..... ص : 239

اگر ما، فرشتگان را به سوى آنها فرستيم و مردگان با آنان سخن گويند، و همه چيز را در برابر آنها گرد آوريم، باز هم ايمان نخواهند آورد مگر به خواست خدا، امّا بيشتر آنها نمى دانند. (111)

همچنين، ما براى هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم كه به يكديگر سخنان آراسته و فريبنده القا مى كنند تا مردم را فريب دهند، و اگر پروردگارت مى خواست آنها چنين كارى نمى كردند، پس آنان را با نسبتهاى ناروايى كه مى دهند، واگذار. (112)

و تا اين كه دلهاى مردمى كه به سراى ديگر ايمان نمى آورند، به آنها، گوش دهند و آن را بپسندند و گناهانى كه مى كنند بكنند. (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 240

تفسير: ..... ص : 240

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ اگر فرضا، فرشتگان را هم به سوى آنها بفرستيم كه به رسالت پيامبر ما شهادت دهند، و اگر مردگان را هم زنده كنيم تا براى او گواهى دهند. (باز هم ايمان نمى آورند).

اين آيه پاسخ بعضى از تقاضاهاى آنهاست از قبيل: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ «چرا بر ما فرشتگان نازل نمى شوند»، (فرقان/ 21) و جمله فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «پس اگر راست مى گوييد پدران ما را بياوريد» (دخان/ 36).

وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ ءٍ و همه چيز را در برابر آنها، گرد آوريم، به همين معناست آيه: أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا «يا اين كه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر سازى» (إسراء/ 92) در معناى كلمه «قبلا» چند وجه ذكر شده است:

1- ضامن باشند درستى آنچه را كه ما به آن بشارت داده ايم يا از آن بيم داده ايم (قبل جمع قبيل به معناى ضامن و

كفيل).

2- تا گروه گروه حاضر شوند.

3- ملائكه روبروى آنها قرار گيرند.

«قبلا» نيز قرائت شده يعنى به طور معاينه و آشكارا.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ مگر خدا بخواهد كه آنها را به جبر وادار به ايمان آوردن كند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ در مرجع ضمير «هم» و معناى آيه دو احتمال وجود دارد:

الف- مقصود از آن، كفّار است يعنى بيشتر آنها نمى دانند كه هنگام نزول معجزات، دلهايشان ايمان را قبول نخواهد كرد و بنا بر اين سوگندهايشان به چيزى است كه نسبت به آن آگاهى ندارند.

ب- مقصود از ضمير، مسلمانانند يعنى اكثر مسلمانان جاهلند به اين كه اين كافران

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 241

با ميل و رغبت ايمان نمى آورند اگر چه تمام آيات و معجزات براى آنها آورده شود.

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا چنان كه تو را با دشمنانت واگذار كرديم، نسبت به پيامبران پيش از تو نيز با دشمنانشان چنين كرديم و دشمنان را از عداوت با آنها بازنداشتيم، چرا كه اين مايه آزمايش و امتحان آنها بود تا صبر و ثبات آنها معلوم شود و در نتيجه، مزد و ثواب آنها افزايش يابد. «شياطين» بدل از «عدوّا» است، يا اين كه هر دو، مفعول «جعلنا» مى باشد.

يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ بعضى از آنها به بعضى ديگر وسوسه مى كنند، يعنى شياطين جنّى بعضى از شياطين انسى و بعضى از شياطين بعضى ديگر را از خود و بعضى شياطين انسى بعض ديگر را وسوسه مى كنند. و مراد از «زخرف القول» گفتارهايى به ظاهر آراسته و واداركننده به معاصى و گمراه كننده يعنى همان وسوسه است. «غرورا» به منظور فريب و نيرنگ گفته مى شود.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ اگر

خدا مى خواست اين كار را انجام نمى دادند، يعنى با تو دشمنى نمى كردند، يا حرفهاى گمراه كننده را به يكديگر القاء نمى كردند به اين معنا كه خدا آنها را به جبر از اين كارها بازمى داشت.

وَ لِتَصْغى «لام» براى صيرورت و جوابش محذوف و تقدير آن چنين است:

و ليكون ذلك الاصغاء، جعلنا لكل نبى عدوا و مرجع ضمير در «اليه» و «فعلوه» يكى است: «وسوسه شياطين جنّ و انس و عداوت با انبياء) و معناى آيه اين مى شود:

ما براى هر كدام از پيامبران، دشمنانى قرار داديم، تا عاقبت، دلهاى كافران، به عداوت انبياء و وسوسه شياطين متمايل گردد.

وَ لِيَرْضَوْهُ و سرانجام اين كارها را براى خود بپسندند.

وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ و گناهانى را كه در راه دشمنى با پيامبر و وساوس شيطانى كسب مى كنند متحمّل شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 242

[سوره الأنعام (6): آيات 114 تا 115] ..... ص : 242

اشاره

أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (114) وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (115)

ترجمه: ..... ص : 242

آيا غير خدا را به عنوان داور بجويم، و حال آن كه اوست كه كتاب را به تفصيل به سوى شما فرستاده، و آنها كه كتاب را بر آنها نازل كرديم، مى دانند، كه قرآن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است، پس تو از شك كنندگان مباش. (114)

سخن پروردگارت به راستى و عدالت كامل شد، و براى كلمات او تغيير دهنده اى نيست، او شنوا و داناست. (115)

تفسير: ..... ص : 242

أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي آيا غير خدا را به عنوان حاكم طلب كنم، تا ميان من و شما، حكم كند و او مشخّص كند كه از ما كدام يك بر حق و كدام بر باطل است؟! وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ و او خدايى است كه قرآن را به عنوان معجزه به سوى شما فرستاده است.

مُفَصَّلًا كه در آن به تفصيل از حلال و حرام و كفر و ايمان سخن گفته براى من گواهى به راستى داده و بر شما شهادت مى دهد كه افترازننده هستيد.

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ كسانى كه تورات و انجيل را به آنها داديم، مى دانند كه قرآن، از طرف پروردگارت به حق نازل شده است.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس تو از شك كنندگان مباش، خطاب به پيامبر و مقصود، امّت است و از باب تحريك احساسات و تهييج آنها ذكر شده است مثل ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 243

وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ از مشركان مباش. و مى توان گفت مراد خود پيامبر است و معناى آيه اين است: هيچ شكى در اين نداشته باش كه اهل كتاب مى دانند كه قرآن به حق نازل شده است، اگر چه اغلب آنها آن را انكار مى كنند.

وجه ديگر، آن

است كه جمله: «فلا تكوننّ» خطاب به هر كسى باشد به اين معنا كه وقتى دلايلى بر درستى قرآن اقامه شد، پس سزاوار نيست كه كسى در آن، شك داشته باشد.

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ حجّت پروردگارت، و امر و نهى، و وعد و وعيد او، به راستى و عدالت بر همه تمام است.

بعضى گفته اند: مراد از كلمه، قرآن است.

لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ هيچ كس پيدا نمى شود كه بتواند از اين كلمات و حقايق صادقتر و متناسبتر بياورد.

كلمت ربك، كلمات نيز خوانده شده است، صدقا و عدلا، منصوب است، بنا بر حاليّت (به تقدير صادقة و عادلة).

[سوره الأنعام (6): آيات 116 تا 117] ..... ص : 243

اشاره

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (116) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (117)

ترجمه: ..... ص : 243

اگر از بيشتر كسانى كه در روى زمين هستند پيروى كنى، تو را از راه حق منحرف مى كنند، و آنها جز از گمان و وهم پيروى نمى كنند، و جز دروغ نمى گويند. (116)

پروردگار تو، نسبت به حال كسانى كه از راه او منحرف مى شوند و آنها كه هدايت يافته اند، داناتر است. (117)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 244

تفسير: ..... ص : 244

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ اگر از اكثريّت مردم پيروى كنى تو را گمراه مى كنند، زيرا اكثريت مردم، معمولا دنبال هوا و هوس مى روند.

إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ اينها فقط از گمان پيروى مى كنند، و گمانشان اين است كه پدرانشان بر حقّ بوده اند، لذا از آنها تقليد مى كنند.

از اين آيه، فهميده مى شود كه در باب شناخت حق بايد به دليل و برهان نگريست، نه به قول اكثريت.

يَخْرُصُونَ خيال مى كنند كه بر حق هستند، معناى ديگر اين است كه دروغ مى گويند.

مَنْ يَضِلُّ در اعراب اين جمله سه وجه مى باشد: اول اين كه استفهامى باشد و به اين دليل كلمه «اعلم» در آن عمل نكرده و آن را نصب نداده، بلكه من در محلّ رفع و مبتداست و يضلّ هم خبر آن است. «1»

وجه ديگر اين است كه منصوب به فعل مضمرى باشد كه كلمه «اعلم» بر آن، دلالت مى كند، و خود آن، نصب نمى دهد زيرا صيغه «افعل من كذا» متعدّى به مفعول به نمى شود.

وجه سوم اين است كه منصوب به حذف «باء» باشد تا مناسبت با «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» پيدا كند.

[سوره الأنعام (6): آيات 118 تا 120] ..... ص : 244

اشاره

فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ (118) وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ (119) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ (120)

__________________________________________________

1- خلاصه از مجمع البيان ذيل همين آيه و جوامع الجامع ذيل آيه 12 سوره كهف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 245

ترجمه: ..... ص : 245

اگر به آيات خدا ايمان داريد از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است. (118)

چرا از آنچه نام خدا بر آن برده شده است، نمى خوريد، در حالى كه آنچه را بر شما حرام كرده، براى شما بيان كرده است؟، مگر اين كه اضطرار پيدا كنيد و بسيارى از مردم بدون علم، مردم را به هواى نفسانى خود گمراه مى كنند، خداوند به حال تجاوزكاران داناتر است. (119)

گناه آشكار و پنهان را ترك كنيد، آنان كه گناه پيشه مى كنند، بزودى به كيفر كردارشان مى رسند. (120)

تفسير: ..... ص : 245

فَكُلُوا از آنچه نام خدا بر آن برده شده است بخوريد. اين امر از طرف خداوند پاسخى است به گمراه كنندگان كه حرام خدا را حلال و حلال او را حرام مى شمردند و از حق پيروى نمى كردند و به مسلمانان مى گفتند: آيا از آنچه خود مى كشيد مى خوريد، و از آنچه پروردگارتان مى كشد نمى خوريد؟

خدا در پاسخ آنها فرمود: بايد، از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است، نه چيزهايى كه نام غير خدا بر آن برده شده يا اين كه به خودى خود مرده است.

مراد از آنچه ذكر خدا بر آن شده، حيوانى است كه ذبح يا صيد آن با نام خدا همراه بوده است.

وَ ما لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا هدف شما از اين چيست كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمى خوريد، با اين كه حرام و حلال، به زبان رسول ما براى شما به طور تفصيل بيان شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 246

فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ به صورت فعل معلوم نيز قرائت شده و فاعلش اللَّه مى باشد.

إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ مگر ضرورتى پيدا شود

كه در اين صورت آنچه حرام بوده حلال مى شود.

وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بسيارى از اين افراد از حق منحرف مى شوند، و از روى هوا و هوس حرام و حلال را تغيير مى دهند، كسى كه «يضلوا» از باب افعال خوانده اين معنا را اراده كرده است كه: پيروان خود را گمراه مى كنند.

بِغَيْرِ عِلْمٍ بدون اين كه از شريعت و دينى سرچشمه گرفته باشد.

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ گناه را چه آشكار باشد و چه پنهان، ترك كنيد. يا گناه را چه با اعضاء ظاهرى انجام مى دهيد، و چه در دلهايتان نيّت مى كنيد، ترك كنيد. و بعضى گفته اند: مراد از گناه ظاهر، زنا، و مراد از باطنى شريك براى خدا گرفتن است.

يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ كارهاى زشتى را مرتكب مى شوند.

اقتراف كسب كردن.

[سوره الأنعام (6): آيات 121 تا 122] ..... ص : 246

اشاره

وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (121) أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122)

ترجمه: ..... ص : 246

و از آنچه نام خدا، بر آن برده نشده است، نخوريد، زيرا

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 247

خوردن آن گناه است و شيطانها به دوستان خود القاء مى كنند، تا با شما به جدال برخيزند، و اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود. (121)

آيا كسى كه مرده بود، سپس ما، او را زنده كرده، و برايش نورى قرار داده ايم كه در ميان مردم با آن راه مى رود، همانند كسى است كه مثل او، در ظلمتها بوده و از آن، خارج نيست، اين چنين، كردار كافران برايشان زينت داده شده است. (122)

تفسير: ..... ص : 247

وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ در مرجع ضمير «انّه» دو وجه ذكر شده است:

الف: به مصدر فعل: «اكل» برمى گردد يعنى خوردن از چيزى كه نام خدا بر آن، برده نشده است، فسق است.

ب: به جمله: مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، برمى گردد يعنى خوردن از آنچه ذكر خدا بر آن نشده گناه است.

از اين جمله استفاده مى شود كه علاوه بر ساير كفّار ذبيحه اهل كتاب را نيز نمى شود خورد، زيرا قصد ذكر خدا از آنها تحقّق نمى يابد، چون خدا را نمى شناسند.

امّا مسلمان اگر عمدا اسم خدا را نبرد ذبيحه او نيز حرام است، ولى اگر از روى فراموشى باشد، خوردنش حلال است.

وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ شياطين دوستان مشرك خود را، وسوسه مى كنند كه با شما مجادله كنند، و مى گويند: از آنچه كه خدا آن را كشته است، نخوريد.

وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ اگر از آنها اطاعت كنيد شما نيز مشرك خواهيد بود، زيرا هر كس در امر دينش، غير خدا را اطاعت كند، شرك به خدا آورده است.

در جمله بعد خداوند سبحان كسى را

كه گمراه بوده و او را هدايت كرده به كسى تشبيه كرده است كه مرده بوده، و او را زنده كرده و برايش نورى قرار داده است كه به ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 248

آن وسيله در ميان مردم نورافشانى مى كند، و كسى را كه بر گمراهى خود باقى مانده است تشبيه به كسى كرده است كه در تاريكيها بدون راهنما راه مى رود و از آن بيرون نمى آيد.

كَمَنْ مَثَلُهُ مثل كسى كه صفت او اين است كه در تاريكيهاست نه در بيرون از آن، و نظير اين است اين قول خداوند: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ ... «صفت بهشتى كه اهل تقوا به آن وعده داده شده اند اين است كه در آن جا، نهرها است» ...

(محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم،/ 15) كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ اين چنين اعمال كافران بر ايشان زينت داده شده است.

حسن بصرى گفته است: به خدا سوگند، شيطان و خود آنها كردارهايشان را براى خود آرايش داده اند.

[سوره الأنعام (6): آيات 123 تا 124] ..... ص : 248

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (123) وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ (124)

ترجمه: ..... ص : 248

و اين چنين در ميان هر جامعه اى بزرگان گنهكارى قرار داديم تا سرانجام در آن جا، دست به نيرنگ زدند، و حال آن كه جز با خويشتن نيرنگ نمى كنند ولى نمى دانند. (123)

و چون، آيه اى براى آنها آيد گويند: ما، هرگز ايمان نياوريم، مگر اين كه مثل آنچه بر پيامبران خدا نازل شده، بر ما، نيز نازل شود: خدا بهتر مى داند كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 249

رسالت خود را در كجا قرار دهد، بزودى خداوند مجرمان را خوار و حقير سازد، و كيفرى سخت بواسطه مكرى كه به كار مى برند، بر آنها فروفرستد. (124)

تفسير: ..... ص : 249
اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا معناى آيه اين است كه ما، سردمداران جنايتكار اين سرزمينها را به حال خودشان واگذار ساختيم.

لِيَمْكُرُوا فِيها تا سرانجام در آن جا به مكر و گناه پرداختند مراد اين است كه ما آنان را به اجبار از مكرشان بازنداشتيم.

اين كه خداوند بخصوص از رؤسا و سردمداران ياد كرده است، به اين دليل است كه آنها فريبكارند و مردم را به گمراهى و ضلالت مى كشانند، چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: ... أَمَرْنا مُتْرَفِيها ...

«به هوسرانان آن سرزمين امر كرديم» (اسراء/ 16) براى مفرد، هو اكبر قومه و براى جمع و هم اكابر قومهم، به كار مى رود.

وَ ما يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ اينها فقط خود را گول مى زنند، زيرا مكرشان به خودشان برمى گردد.

شأن نزول: ..... ص : 249

روايت شده است كه ابو جهل مى گفت: ما با اولاد عبد مناف در شرافت، و بزرگوارى به رقابت پرداختيم تا اين كه، مثل دو اسب در ميدان مسابقه بوديم، (امّا اكنون آنها مى گويند: از ميان ما پيامبرى برخاسته است كه به او، وحى مى شود، ولى به خدا سوگند، ما به او ايمان نمى آوريم، و از او پيروى نمى كنيم، مگر همان طور كه به او، وحى مى شود، بر ما نيز وحى شود، در اين جا بود كه آيه مورد بحث نازل شد.

همين مضمون را اين آيه نيز در بر دارد: بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً «بلكه هر يك از آنها مى خواهند كه بر ايشان صحيفه وحى الهى بازآيد» ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 250

(مدّثّر/ 52) اللَّهُ أَعْلَمُ اين جمله در ردّ سخن منكران آمده است، يعنى خداوند براى امر رسالت خود كسى را برنمى گزيند مگر بداند كه او شايستگى

براى اين امر دارد، و او خود نسبت به زمينه هاى رسالت از همه داناتر است.

سَيُصِيبُ بزودى سردمداران گنهكار را پس از عظمت و رياستى كه اكنون دارند، خفّت و خوارى دنيا و آخرت و كيفرى سخت فرا خواهيد رسيد.

[سوره الأنعام (6): آيه 125] ..... ص : 250

اشاره

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125)

ترجمه: ..... ص : 250

هر كه را خدا بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى اسلام مى گشايد و هر كس را كه بخواهد گمراه كند، سينه اش را تنگ و سخت مى كند كه گويى از آسمان بالا مى رود، اين چنين خداوند، پليدى را بر مردمى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد. (125)

تفسير: ..... ص : 250

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ هر كس را خداوند بخواهد، مورد لطف قرار دهد و موفق بدارد و اين كار را خداوند، تنها براى كسى انجام مى دهد كه او را شايسته لطف خود بداند.

يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ براى اسلام به او شرح صدر مى دهد، يعنى او را در اسلام ثابت قدم مى دارد و انگيزه هاى توجه به دين را در او تقويت مى كند، و به اين طريق او را مورد لطف و نعمت خود قرار مى دهد، تا علاقه اش به ديانت زياد شود و آن را مايه آرامش دل بداند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 251

وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ و هر كس را بخواهد كه خوار سازد و به خود واگذارش كند و او كسى است كه مورد لطف و عنايت حق تعالى نيست، «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً»:

سينه اش را سخت، تنگ مى نمايد به اين طريق كه او را مورد لطف خود قرار نمى دهد، تا حدّى كه قلبش را قساوت فرامى گيرد، و بكلّى بسته مى شود، و از پذيرش حق، خوددارى مى كند و در نتيجه اين امور، ايمان در قلبش جا نمى گيرد.

«حرجا» اين كلمه به فتح و كسر راء خوانده شده است، قرائت فتحه، بنا بر اين است كه مصدر است و جانشين وصف شده است. «1»

كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ گويا به آسمان بالا مى رود، مراد اين است كه گويى دست به امر محالى

زده است، چرا كه به آسمان بالا رفتن، مثل است براى موردى كه از توان هر كس خارج باشد، و قدرت به آن، تعلّق نگيرد. «يصعد» يصّاعد، نيز قرائت شده كه به معناى «يتصاعد» است، يعنى بالا مى رود.

كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ منظور از كلمه «رجس» به خود واگذار شدن و از توفيق بازداشتن است، چنان كه «طيّب» نقيض رجس است و در مورد موفقيّت به كار مى رود.

ممكن است از رجس، چيزى اراده شود كه منتهى به پليدى شود، و آن، كيفر است.

[سوره الأنعام (6): آيات 126 تا 128] ..... ص : 251

اشاره

وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (126) لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (127) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (128)

__________________________________________________

1- چنان كه قرائت كسره، خودش صفت (مشبهه) است. مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 252

ترجمه: ..... ص : 252

اين، راه راست پروردگار تو است، ما، آيات را براى مردمى كه متذكّر شوند، تفصيل داده ايم. (126)

براى آنها، نزد پروردگارشان خانه سلامت است، و او، به پاداش كردارشان، ولىّ و سرپرست آنهاست. (127)

روزى كه همه آنها را محشور مى كند (گويد) اى گروه جنّ، شما بسيارى از افراد انسان را گمراه كرده بوديد، انسانهايى كه دوست آنها بوده اند، مى گويند: پروردگارا ما، از يكديگر سود برده و به آن سرآمدى كه براى ما معيّن كرده بودى رسيديم، (خداوند) بفرمايد:

آتش براى هميشه، جايگاه شماست، مگر آنچه خدا بخواهد، بدرستى كه پروردگارت حكيم و دانا است. (128)

تفسير: ..... ص : 252

وَ هذا صِراطُ اين روش پروردگار تو، و دأب و خوى اوست كه بعضى را موفّق مى كند و بعضى را به خودشان وا مى گذارد.

مُسْتَقِيماً راهى عادلانه و گسترده، كه هيچ گونه كژى در آن وجود ندارد، اين كلمه حال تأكيدى و منصوب است، مثل: وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً «قرآن حق است در حالى كه تصديق كننده است». (بقره/ 91).

لَهُمْ دارُ السَّلامِ دار سلام، يعنى خانه خدا، كلمه دار را از باب تعظيم، به خود نسبت داده است، يعنى خانه خدا كه همان بهشت باشد، از آن كسانى است كه متذكّر شوند و حق شناس باشند، و مى توان گفت: بهشت، خانه سلامت از هر آفت و بلايى است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 253

عِنْدَ رَبِّهِمْ براى آنها نزد پروردگارشان ضمانت شده است كه ناچار آنها را به دار السلام برساند. عربها مى گويند: لفلان عندى حق لا ينسى فلانى بر گردن من حقّى فراموش نشدنى دارد.

وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ خدا به واسطه كردارهايشان سرپرست و دوست آنهاست، يا او، متولّى پاداش اعمال آنهاست.

وَ يَوْمَ

يَحْشُرُهُمْ عامل نصب «يوم» يكى از فعلهاى مقدّر است:

1- فعل «و اذكر» بياد آور روزى را كه همه آنها را در آن عالم گرد آوريم.

2- فعل «قلنا» روزى كه همه را جمع كنيم مى گوييم: اى گروه جنّ.

3- فعل «كان»: روزى كه همه را گرد آوريم و بگوييم: اى گروه جنّ، از شدّت و سختى آن، چيزهايى به وجود آيد كه توصيف ناپذير است.

مراد از جنّ شياطين است (كه گمراه كننده اند).

قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بسيارى از انسانها را گمراه ساختيد، استكثر فلان من الأشياع: فلانى پيروان زيادى فراهم كرده است.

وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ انسانهايى كه شياطين را پيروى و اطاعت كرده بودند مى گويند: «رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ» پروردگارا بعضى از ما از بعضى ديگر بهره بردارى كردند. سود بردن انسانها از شياطين اين بود كه آنها را به هوسرانيها كشاندند و راه رسيدن به لذّتهاى حيوانى را به آنها نشان دادند، و سود بردن شياطين از انسانها اين بود كه انسانها در اختيار آنها قرار گرفته و از آنها پيروى و اطاعت كردند.

وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا به آن سرآمدى كه براى ما معيّن فرموده بودى رسيديم، مراد از اجل معيّن، روز قيامت است.

قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خداى تعالى مى فرمايد: جايگاه شما، براى هميشه آتش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 254

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ درباره استثنا، چند قول ذكر شده است از جمله آنها اين است:

الف: بعضى از اوقات در ميان آتش نيستند مثل زمان برخاستن از قبرها، و زمان ايستادن در پاى محاسبه اعمال.

ب: مراد مسلمانان گنهكارند كه مربوط به مشيّت خداست: اگر بخواهد عذابشان كند و اگر بخواهد عفوشان كند.

ج: منظور كافرانى است كه ايمان آورده اند.

[سوره الأنعام (6): آيات 129 تا 130] ..... ص : 254

اشاره

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (129) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (130)

ترجمه: ..... ص : 254

و اين چنين بعضى ستمكاران را، به كيفر كردارشان، به بعضى ديگر وامى گذاريم. (129)

اى گروه جنّ و انس آيا پيامبرانى از شما، كه آيات مرا برايتان بخوانند، و شما را از ملاقات امروز بترسانند، نزد شما نيامدند؟ گويند: بر خويشتن گواهى مى دهيم، زندگى دنيا آنها را فريب داده، و بر خويشتن گواهى مى دهند كه كافر بوده اند. (130)

تفسير: ..... ص : 254

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي هم چنان كه گروه هاى گذشته را گرد آورديم ...، برخى از ستمكاران را در قبال كارهايشان به برخى ديگر واگذار مى كنيم تا ولايت يكديگر را بپذيرند، مانند كارهايى كه شياطين و گمراه كنندگان انسى انجام مى دادند.

بِما كانُوا يَكْسِبُونَ به سبب كفرشان و گناهانى كه به جا مى آوردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 255

ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ؟

خدا در قيامت به شيطان صفتان ستمگر مى گويد اى گروه هاى جن و انس آيا از خودتان پيامبرانى براى هدايتتان نيامدند؟

در اين كه چه پيامبرانى براى جنّيان آمده چند قول است:

1- بعضى به ظاهر آيه تمسّك كرده، گفته اند پيامبرى از جنّ به سوى آنها فرستاده شده است.

2- بعضى ديگر گفته اند همه پيامبران از نوع انسان بوده اند، امّا چون نخست همه جنّ و انس مورد ندا بوده اند به رعايت همين مناسبت پيامبران هم اگر چه از يك دسته مى باشند به همه نسبت داده شده اند، مثل اين آيه مباركه: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «از آن دو دريا، لؤلؤ، و مرجان بيرون مى آيد» (الرّحمن/ 22) با اين كه لؤلؤ، از آب شور بيرون مى آيد، نه از آب شيرين، گفته از آن دو دريا.

3- از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر از ميان انسانها برگزيده مى شد و پيامبر انسى،

براى جنّيان، رسولى از ميان خود آنها انتخاب مى كرد.

ُصُّونَ عَلَيْكُمْ

اين پيامبران دلايل و نشانه هاى مرا بر شما مى خواندند و شما را از ديدن چنين روزى مى ترسانيدند.

لُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا

همه مى گويند: ما بر ضد خود گواهى مى دهيم.

اين اقرار و اعتراف گناهكاران در روز قيامت در پيشگاه خداوند حكايت از اين دارد كه پذيرفته اند كه حجّت خداوند بر آنها تمام است و خداوند پيامبران و راهنمايان بر ايشان فرستاده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 131 تا 135] ..... ص : 255

اشاره

ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132) وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ (133) إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (134) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 256

ترجمه: ..... ص : 256

آنچه گفتيم به اين دليل است كه پروردگارت آباديهايى را كه مردمش غافلند، به ستم هلاك نمى كند. (131)

براى همه آنها بر طبق اعمالى كه انجام مى دهند درجات و مراتبى است، و پروردگار تو، از كارهايى كه انجام مى دهند بى خبر نيست. (132)

پروردگار تو، بى نياز و صاحب رحمت است، و بعد از شما، هر آفريده اى را كه بخواهد، جانشين شما مى كند چنان كه شما را از نسل قومى ديگر پديد آورده است. (133)

به طور يقين آنچه وعده داده شده ايد، فرامى رسد، و شما نمى توانيد (خدا را) عاجز و ناتوان سازيد «1». (134)

بگو: اى مردم، به اندازه تمكّن خودتان عمل كنيد، من، نيز عمل كننده ام، پس خواهيد دانست كه سراى عاقبت پسنديده، براى كيست، به يقين، ستمكاران رستگار نمى شوند. (135)

تفسير: ..... ص : 256

ذلِكَ اشاره به گفتارهاى قبلى است كه براى همه آفريدگان پيامبرانى فرستاده است، و تقدير آن اين است: الأمر ذلك: جريان از اين قرار است.

__________________________________________________

1- در مقابل قدرت او مقاومت كنيد تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 257

أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ اين جمله به عنوان علّت براى مطالب گذشته آورده شده يعنى مطالبى را كه در آيات قبل براى تو بيان كرديم به دليل اين است كه پروردگار تو به ظلم، مردمى را به هلاكت نمى رساند.

مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ در معناى اين جمله دو قول است:

الف: خداوند، مردمى را به سبب ظلمى كه انجام داده اند هلاك نمى كند. «1»

ب: خداوند از روى ظلم آنها را هلاك نمى كند. مراد اين است كه اگر بدون اين كه پيامبرى بر ايشان بفرستد و آنها را آگاه سازد، به هلاكت آنها اقدام مى كرد، ستمكار بود، و ذات اقدس او از ستمگرى پاك و بدور است.

وَ لِكُلٍّ

دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا براى هر يك از اهل تكليف بر حسب اعمالى كه انجام مى دهند درجه و مقامى است كه شايسته آنان است.

بعضى گفته اند مراد اين است كه براى آنها كه اعمال خير انجام مى دهند درجه هاست و براى آنها كه اعمال شرّ انجام مى دهند دركات و طبقه هاى متفاوت عذاب است. از باب برترى دادن مقامات نعيم، بر جحيم، به همان درجات كه مقامات نيكوكاران است اكتفاء كرده و از دركات، كه طبقات گنهكاران است نام نبرده است.

وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ خداوند سهو و نسيان ندارد و آنچه را انجام مى دهند فراموش نمى كند، اعمال آنها و كيفر و پاداش آن، بر وى پوشيده نيست.

وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ پروردگار تو از بندگان و عبادتهايشان بى نياز است.

ذُو الرَّحْمَةِ صاحب رحمت است، به مردم رحم مى كند، آنها را مكلّف مى سازد، تا منافع بزرگى در اختيارشان گذارد كه دست به آن پيدا نمى شود مگر از راه استحقاق يافتن به وسيله انجام تكاليف كه همراه با تعظيم و اجلال خداوند باشد.

__________________________________________________

1- مگر اين كه پيامبرانى برايشان بفرستد. مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 258

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ اى گنهكاران، اگر خدا مى خواست همه تان را نابود مى كرد.

وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ و پس از هلاكت شما و از ميان بردنتان خلق ديگرى را به جاى شما قرار مى داد تا او را اطاعت كنند، هم چنان كه شما را از نسل مردمى ديگر به وجود آورد كه پيش از شما بوده اند.

إِنَّ ما تُوعَدُونَ آنچه به آن وعده داده شده ايد، از قبيل حشر و نشر، و پاداش و كيفر، و اختلاف و تفاوتها كه ميان درجات بهشت و طبقات دوزخ و آتش وجود

دارد، به طور حتم و يقين خواهد آمد، و شما از مملكت خداوند، خارج نيستيد.

اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ مكانت، ممكن است مصدر (ثلاثى مجرد) باشد، از فعل:

مكن يعنى به بالاترين مرحله تمكّن و قدرت رسيد. و ممكن است به معناى جايگاه و مقام (اسم مكان از كون) باشد، مكان و مكانت مثل مقام و مقامت.

معناى آيه بنا بر وجه اول اين است: تا آنجا كه توانتان مى رسد در حدّ بالاترين مرحله تمكّن و امكانتان، عمل كنيد.

و بنا بر وجه دوم چنين مى شود: بر همان حالت و موقعيتى (از كفر) كه داريد عمل كنيد و در همان جهت سير كنيد.

إِنِّي عامِلٌ من نيز در جايگاه خود عمل مى كنم.

مقصود اين است: شما بر كفر و عداوت خود باقى باشيد، و من نيز بر اسلام و صبر در برابر شما ثابت قدم هستم.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ بزودى خواهيد دانست كه كدام يك از ما داراى سرانجامى پسنديده هستيم.

اين معنا از اين آيه ديگر نيز فهميده مى شود: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ ...: «آنچه دلتان مى خواهد انجام دهيد» (فصّلت/ 40) كه به عنوان تهديد آمده، و به طور قطع مى گويد كه از او، جز شرّ، صادر نمى شود، مثل اين كه بر او، واجب است و امر شده است كه بر خلاف آن انجام ندهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 259

مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ اگر «من» استفهامى و به معناى «اىّ» باشد، در محلّ رفع (و مبتدا) «1» است، و چيزى در آن عمل نكرده و (تعملون از عمل بازمانده است). «2»

امّا اگر به معناى «الّذى» باشد، محل آن، نصب (و مفعول تعملون) «3» است.

منظور از «عاقبة الدّار» سرانجام مطلوبى است كه خداوند اين جهان را براى

آن آفريده است، و اين جمله به عنوان وعيد و تهديد آمده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 136] ..... ص : 259

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (136)

ترجمه: ..... ص : 259

و از زراعتها و چهارپايان كه مخلوق خدا هستند، بهره اى براى خدا قرار دادند، و به گمان خود گفتند: اين براى خدا و اين براى شريكانمان، آنچه براى شريكهايشان بوده، به خدا نمى رسد، امّا آنچه براى خدا بوده به شركايشان مى رسد، اينها به گونه اى بد حكم مى كردند. (136)

تفسير: ..... ص : 259

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ كفّار مكه و گذشتگانشان، مقدارى از آنچه كشت و كار مى كردند و همچنين تعدادى از چهارپايانشان را، براى خدا تعيين مى كردند و

__________________________________________________

1- مجمع البيان.

2- مجمع البيان.

3- مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 260

سهمى هم براى بتهاى خود مشخص مى نمودند.

امّا وقتى مى ديدند كه سهم خداوند رشد كرده و اضافه شده از اين قرارداد خود رجوع كرده و سهم خداوند را بر سهم خدايانشان مى افزودند، و آنچه از بهره خدايانشان زياده مى شد، آن را هم براى خدايان خود قرار مى دادند، و براى توجيه عمل خود، مى گفتند: خداوند نيازى به اين اضافه ها ندارد.

مِمَّا ذَرَأَ اين جمله دلالت بر اين دارد كه: چون خدا اينها را آفريده و همو، آنها را مرغوب مى سازد، پس سزاوار است كه اضافه و مرغوبيّت آن هم به سهم خداوند افزوده شود.

بِزَعْمِهِمْ اين كلمه، با ضم و فتح «زاء» خوانده شده، و معناى آيه اين است:

بت پرستان با تصوّر موهوم خود مى گفتند: اين سهم خداوند است، و حال آن كه خداوند چنين دستورى كه دليل بر شرك است نداده بود.

در اين آيه از بتها تعبير به شريكهايشان شده، علّتش اين است كه كفّار آنان را در اموال و چهارپايان خود شريك مى دانستند.

ساءَ ما يَحْكُمُونَ آنها بد حكم مى كنند. چرا كه بتهاى خود را بر خدا مقدّم مى دارند و كارى را انجام مى دهند كه هيچ

صورت شرعى و قانونى ندارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 137 تا 138] ..... ص : 260

اشاره

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (137) وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 261

ترجمه: ..... ص : 261

همچنين براى بسيارى از مشركان، شريكان آنها، كشتن فرزندانشان را جلوه دادند، تا آنها را به هلاكت رسانند و آيينشان را بر آنها مشتبه سازند. و اگر خدا مى خواست اين كار را نمى كردند، پس آنان را به دروغهايشان وابگذار. (137)

آنها به گمان خود مى گفتند اينها چهارپايان و زراعتهايى هستند كه بهره بردن از آنها حرام است، از اين زراعتها هيچ كس جز كسانى كه ما بخواهيم نمى خورد، و چهارپايانى كه سوار شدن بر آنها حرام شده، و چهارپايانى كه به منظور دروغ بستن به خدا، نام خدا را بر آن نمى برند. بزودى خداوند كيفر افترايشان را خواهد داد. (138)

تفسير: ..... ص : 261

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ همان طور كه تقسيم قربانيان ميان خدا و بتها در نظر اين بت پرستان جلوه داشت، در اين مورد نيز شريكانشان كه شياطين، يا خدمه بتها مى باشند، كشتن فرزندانشان را، در نظرشان جلوه مى دادند تا از ترس فقر اقتصادى يا ننگ اجتماعى آنها را زنده به گور كنند. «زين» به صورت مجهول نيز خوانده شده و نايب فاعلش «قتل» مرفوع است.

أَوْلادِهِمْ اين كلمه، منصوب، به عنوان مفعول زين نيز خوانده شده است.

شُرَكاؤُهُمْ اين كلمه به صورت «شركائهم» مجرور نيز قرائت شده است تا اين كه مضاف اليه «قتل» باشد، با فاصله غير ظرف، ميان مضاف و مضاف اليه، چنان كه در شعر آمده است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 262

فزججتها بمزجّة زج القلوص ابى مزاده «1»

مقصود آيه: اين كه شريكهاى بت پرستان موجب قتل اولاد آنها مى شدند و اين كار براى آنها جلوه اى داشت.

لِيُرْدُوهُمْ تا با گمراه كردن آنها را به هلاكت برسانند.

وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ و دينشان را بر آنها مشتبه سازند، مراد همان

دين اسماعيل است كه بر آن بودند، و بعضى گفته اند منظور دينى است كه بايد پيرو آن مى بودند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ اگر خدا مى خواست مشركان را مجبور كند، اين كار از آنها، سر نمى زد، و فرزندان خود را نمى كشتند.

فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ آنها را با دروغگويى شان واگذار (در اين صورت ما مصدريه است) يا با تهمت و افترايى كه به خدا نسبت مى دهند. (ما، موصوله خواهد بود) «حِجْرٌ» بر وزن فعل به معناى مفعول است، يعنى حرام و ممنوع، مثل ذبح و طحن، ذبح شده و آرد شده و براى مفرد و جمع، مذكر و مؤنث يكسان است چون در حكم اسماء غير صفت است. ابى و ابن مسعود اين كلمه را «حرج» خوانده اند كه به معناى تنگ گرفتن است.

لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ وقتى كه بعضى از زراعتها و چهارپايانشان را نذر بتهايشان مى كردند، مى گفتند: از اين دو، هيچ كس جز كسانى كه ما مى خواهيم نبايد بخورد، و مرادشان اين بود كه خدمتگزاران بتها و مردان مى توانند بخورند، نه زنها.

بِزَعْمِهِمْ تنها از روى گمان و بدون دليل و برهان اين سخن را مى گفتند.

__________________________________________________

1- با كعب نيزه او را زدم/ چنان كه ابو مزاده، شترى را كه از قافله مى ماند، مى زد.

بين مضاف: (زجّ) و مضاف اليه: (ابى مزاده)، «قلوص، كه مفعول است فاصله شده است، خلاصه از متن مصحّح استاد گرجى. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 263

وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها منظور از چهارپايانى كه سوار شدن بر آنها حرام است اينها هستند، بحائر «1»، سوائب «2»، حوامى «3».

وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا و چهارپايانى كه در ذبح و نحر نام خدا

را بر آنها نمى بردند، بلكه نام بتها را بر آنها ذكر مى كردند.

بعضى گفته اند: مراد حيواناتى است كه سواره بر آنها حج نمى كردند و بر پشت آنها تلبيه نمى گفتند.

منظور آيه اين است كه مشركان، چهارپايان خود را تقسيم كرده بودند و مى گفتند:

اين قسمت، چهارپايانى حرام هستند كه تصرّف در آنها ممنوع است.

اين قسمت، چهارپايانى هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است.

اين قسمت، چهارپايانى مى باشند كه نام خدا بر آنها برده نمى شود.

بر اين اساس، بت پرستان با ادّعاهاى باطلشان چهارپايان خود را به انواع گوناگون تقسيم كرده و اين تقسيم بندى را به خدا نسبت مى دادند.

افْتِراءً عَلَيْهِ تمام اين كارها و حرفهايى را كه مى گويند، افترا و دروغ است، يا از روى دروغ و افترا انجام مى دهند.

در تركيب كلمه «افتراء»، دو وجه است:

الف: مفعول له باشد.

ب: حال باشد.

__________________________________________________

1- بحائر جمع بحيره: حيوانى كه تنها بچّه پنجمش باقى مانده، و گوشش را شكاف وسيعى داده بودند.

2- جمع سائبه: شترى كه ده يا دوازده بچه مى آورد، آزاد بود (از سيب به معناى جريان آب و آزادى در عمل).

3- حيوان نرى كه براى تلقيح به كار مى رفت، وقتى ده بار فرزند به وجود مى آورد، مى گفتند: پشت خود را حمايت كرده است، تفسير نمونه، ج 5.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 264

[سوره الأنعام (6): آيات 139 تا 140] ..... ص : 264

اشاره

وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (139) قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (140)

ترجمه: ..... ص : 264

و گفتند: آنچه در شكم اين چهارپايان است، مخصوص مردان ماست، و بر همسران ما حرام است و اگر مرده متولد شود همه در آن، شريك اند، بزودى خداوند آنها را به اين توصيف ناحق كردنشان، كيفر مى دهد چرا كه او، حكيم و داناست. (139)

به طور مسلّم، آنها كه، فرزندان خود را از روى سفاهت و نادانى كشتند و آنچه را خدا به آنها، روزى داده بود، با افترا زدن به خدا، حرام شمردند، زيان ديدند و اهل هدايت نيستند. (140)

تفسير: ..... ص : 264

وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ درباره بچه هايى كه در شكم بحيره و سائبه وجود داشت مى گفتند: هر چه از آنها كه زنده به دنيا آيد خالص براى مردان است و آنچه مرده باشد مردان و زنان در آن شريكند.

خالِصَةٌ تأنيث اين كلمه از باب حمل بر معناى «ما» است كه مراد «أجنّه» است، چنان كه مذكّر بودن «محرّم» به اعتبار حمل بر لفظ آن (ما) است.

و مى توان گفت: «تاء» براى مبالغه است، چنان كه در «راوية الشعر» تاء براى مبالغه است.

بعضى گفته اند «خالصة» مصدرى است كه جاى صفت خالص را گرفته است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 265

مثل «عافية و عاقبه» و معنايش اين است كه داراى صفت خلوص است.

دليل بر اين معنا، قرائت كسى است كه «خالصة» را به نصب خوانده است، بنا بر اين كه مصدر تأكيدى براى «لذكورنا» باشد كه خبر است.

وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً اگر آنچه در بطون حيوانات است مرده باشد.

بعضى «ان تكن» خوانده اند، به تقدير: ان تكن الاجنة ميتة.

بعضى ديگر: ان تكن ميتة به رفع خوانده اند، بنا بر اين كه كان تامّه باشد.

فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ مذكّر بودن ضمير به اين دليل

است كه هر مرده اى را ميته مى گويند، خواه مذكّر باشد يا مؤنّث، و گويا چنين گفته شده است: و ان يكن ميّت فهم فيه شركاء.

سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ بزودى خداوند جزاى توصيفهاى دروغشان را خواهد داد كه حلال و حرام بودن بعضى چيزها را از دروغ به خدا نسبت مى دهند، چنان كه جاى ديگر فرموده است: و تصف السنتهم الكذب هذا حلال و هذا حرام: زبانهاى آنها به دروغ توصيف مى كند كه اين حلال است و اين حرام. «1»

سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ به دليل جهل و كم خردى و منحرف شدن از راه درست، توجّه به اين نكردند كه خداوند روزى دهنده فرزندان آنها است، نه خود آنها.

فعل «قتلوا» را بعضى «قتّلوا» با تشديد خوانده اند.

وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ و آنچه از حيوانات، بحيره و سائبه، و جز اينها بر آنها حلال است و خدا به آنها روزى داده، حرام دانستند.

__________________________________________________

1- در قرآن آيه اى كامل چنين نيامده است، اما دو آيه در سوره نحل به اين عبارت آمده است:

الف: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى (نحل/ 62).

ب: وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ (نحل/ 116).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 266

[سوره الأنعام (6): آيه 141] ..... ص : 266

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (141)

ترجمه: ..... ص : 266

و او كسى است كه باغها آفريد درختانش، بعضى بر روى پايه قرار گرفته، و بعضى خود، بر روى پا ايستاده اند، و درخت خرما و زراعت كه ميوه آن، گوناگون است، و زيتون و انار كه با هم، شبيه و غير شبيه هستند، هر گاه ميوه داد از ميوه آن بخوريد، و حق آن را هنگام چيدنش بدهيد، و اسراف نكنيد كه خدا اسراف كنندگان را دوست نمى دارد. (141)

تفسير: ..... ص : 266

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ در اين جا خداى سبحان آفرينش باغها، تاكستانها و زراعتها «1» را يادآورى كرده است.

مَعْرُوشاتٍ بوته هاى بلند كه روى پايه ايستاده اند، و غير معروشات بوته هايى است كه پايه ندارند و روى زمين پهن مى شوند.

وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ و درختان خرما و زراعتها را به وجود آورده در حالى كه محصولات و ميوه هايش از لحاظ رنگ و طعم و حجم و بوى، گوناگون است.

ضمير در «اكله» به نخل برمى گردد، و زرع هم، در آن، داخل است زيرا عطف بر آن

__________________________________________________

1- جنات، هم به باغهاى پر از درخت و هم به زمينهاى پوشيده از زراعت گفته مى شود. تفسير نمونه، ج 6، ص 3.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 267

است، و «مختلفا» حال تقديرى است «1» (كه در آينده تحقّق مى يابد) زيرا در وقت ايجاد درختها و زراعتها، اين گوناگونى ميوه ها وجود نداشته است (مثل فَادْخُلُوها خالِدِينَ زمر/ 73. اى مقدّرين الخلود، كشّاف 4/ 147).

وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ و ايجاد كرد، درخت زيتون و انار را، در حالى كه بعضى با يكديگر از لحاظ طعم و رنگ و حجم شباهت دارند و بعضى شباهت ندارند.

كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ مقصود از اين عبارت

اين است كه از هنگام آغاز ظهور ميوه، خوردنش جايز است، و كسى توهّم نكند كه تا وقت رسيده شدن و موقع چيدن آن، خوردنش جايز نيست.

وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ هنگام چيدن و درو كردن حق آن را بپردازيد.

منظور از «حق» قبضه هاى درو شده از غلات، و مشتهاى پر از ميوه است كه باغداران و كشاورزان به گدايان انفاق مى كنند. اين قول از ائمّه معصومين عليهم السّلام روايت شده است، و بعضى گفته اند، منظور، زكات است كه شامل يك دهم، يا نصف يك دهم (يك بيستم) مى شود و مراد از اين دستور اين است كه اين انفاق را از اوّلين وقت امكان به تأخير نيندازيد.

وَ لا تُسْرِفُوا اسراف نكنيد، به اين طريق كه تمام آن را صدقه دهيد و براى خانواده خود هيچ نگذاريد.

[سوره الأنعام (6): آيات 142 تا 144] ..... ص : 267

اشاره

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (142) ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (143) وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (144)

__________________________________________________

1- اى مقدّرا اختلاف اكله مجمع البيان، 4/ 374.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 268

ترجمه: ..... ص : 268

و از چهارپايان باربردار، و خردسال براى شما آفريد، از آنچه خدا، روزى شما كرده است بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه براى شما دشمنى آشكار است. (142)

هشت جفت: از ميش دو تا و از بز (نيز) دو تا، بگو: آيا خدا نرهاى آنها را حرام كرده است، يا ماده هاى آنان را؟ يا آنچه را رحم مادرهاى آنها دربر گرفته است؟ اگر راست مى گوييد، مرا آگاه سازيد. (143)

و از شتر، دو تا و از گاو (هم) دو تا (آفريد) بگو: آيا نرهاى اينها را حرام كرده است، يا ماده هايشان را يا آنچه را كه رحم گاو، و شتر ماده دربر گرفته است؟ يا هنگامى كه خداوند شما را به اين حكم سفارش كرده، حاضر بوديد؟! بنا بر اين چه كسى ستمكارتر از كسى است كه به خداوند نسبت دروغ مى دهد، تا از روى بى خبرى، مردم را گمراه كند؟ به طور مسلّم خداوند مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (144)

تفسير: ..... ص : 268

حَمُولَةً وَ فَرْشاً عطف بر «جنّات» است، يعنى از جمله چهارپايان حموله و فرش را ايجاد كرده است و در معناى اين دو كلمه اقوالى ذكر شده است.

حموله حيوانى كه بارش مى كنند، و فرش حيوانى كه براى كشتن بر روى زمين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 269

انداخته مى شود، يا حيوانى كه از كرك و پشم و مويش، فرش بافته مى شود.

قول ديگر اين است: «حموله» يعنى حيوانى كه بزرگ شده و قابل باربرى است، و فرش حيوانات كوچك هستند كه به دليل نزديك بودن به زمين تشبيه به فرش روى زمين شده اند. و عبارت «ثمانية ازواج» بدل از «حمولة و فرشا» است.

منظور از «اثنين» مذكّر و مؤنّث

است از قبيل: كبش (بره بالاتر از چهار سال، قوچ) و ميش، و تكه (بز نر) و بز ماده، و شتر نر، و شتر ماده، و گاو نر و گاو ماده.

هر يك از اين حيوانات اگر تنها باشد چه نر، و چه ماده، فرد گفته مى شود، و اگر با ديگرى از جنس خودش باشد زوجان گفته مى شود، به دليل اين قول خداوند:

خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى «دو زوج: مذكّر و مؤنّث آفريد» (نجم/ 45).

ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ اين هشت جفت را با جمله هاى بعدى تفسير كرده است:

مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ ... از جنس ميش دو تا و از جنس بز، دو تا، و از جنس شتر دو تا و از جنس گاو هم، دو تا.

ضأن جمع ضائن و معز هم جمع ماعز است.

آلذَّكَرَيْنِ همزه براى انكار است، و مراد از «الذكرين» بز و ميش نر است و مراد از انثى، ماده اينهاست.

مقصود از اين آيه، انكار اين مطلب است كه خداوند از دو جنس گوسفند (ميش و بز) چيزى از دو نوع مذكّر و مؤنّث آنها را يا از آنچه در رحم انثاى اين دو جنس باشد، حرام كرده باشد.

همچنين است در دو مذكّر از جنس شتر و گاو، و دو مؤنّث از اين دو جنس و آنچه ماده آنها در رحم دارد.

شرح مطلب اين است كه كافران گاهى چهارپايان نر و گاهى ماده و گاهى بچه هاى ميان رحم مادران را خواه مذكّر يا مؤنّث يا مختلط باشد بر خود حرام مى دانستند، و مى گفتند: خدا اينها را حرام كرده است، اما خداوند اين امر را انكار كرد و به دنبال آن، فرمود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 270

نَبِّئُونِي

بِعِلْمٍ مرا به امرى معلوم از طرف خدا آگاه كنيد كه بر حرام بودن آنچه شما حرام مى دانيد دلالت كند.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر شما راست مى گوييد كه خداوند آن را حرام كرده است.

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ يا اين كه شما شاهد بوده ايد زمانى را كه پروردگارتان شما را به اين حرام ساختن دستور داده بود! مراد اين است كه آيا از راه ديدن با چشمهايتان، علم داريد كه چنين سفارشى به حرمت اين چيزها كرده است!؟ چون شما ايمان به پيامبر نداريد، و در عين حال مى گوييد: خدا اينها را حرام كرده است، پس راهى جز مشاهده اين امر نيست.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً پس چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا افترا مى زند و از راه دروغ حرام بودن چيزى را كه خدا حرام نكرده به او نسبت مى دهد تا مردم را گمراه كند.

اين شخص عمرو بن لحىّ بن قمعه بود كه گوش بحيره يعنى شترى را كه پنج بار زاييده و پنجمى اش نر بود، شكافت و آن را آزاد كرد. تفسير نمونه 5/ 103 آيه 103 سوره مائده.

و سائبه يعنى شتر نذرى يا آن را كه (پنج بار زاييده)، آزاد كرد. ترجمه منجد الطلّاب.

بنا بر اين، متمّم جمله: وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ «1» مَعْرُوشاتٍ (تا آخر). جمله: وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا، «2» است و جمله كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا «الْمُسْرِفِينَ» «3» و نيز «كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» «4»

__________________________________________________

1- انعام/ 141.

2- انعام/ 144.

3- انعام/ 141.

4- انعام/ 142.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 271

نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ، «1» تا آخر هر دو آيه جمله هاى معترضه هستند كه به منظور تأكيد در حلال بودن اشياء مذكور

و احتجاج بر ضدّ كسانى كه اينها را حرام دانسته اند، ذكر شده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 145] ..... ص : 271

اشاره

قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)

ترجمه: ..... ص : 271

بگو: در آنچه به من وحى شده است هيچ غذايى را بر كسى كه آن را مى خورد حرام نمى يابم، مگر اين كه مردار، يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه همه اينها پليداند، يا از روى گناه هنگام سر بريدن، نام غير خدا بر آنها برده شده است، اما كسى كه ناچار شود، بدون اين كه به منظور لذّت بردن باشد يا، زياده از حدّ، نخورد، پس همانا پروردگار تو، بسيار آمرزنده مهربان است. (145)

تفسير: ..... ص : 271

قُلْ لا أَجِدُ ... در اين آيه خداوند به بيان محرّمات پرداخته است.

فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ در آنچه به من وحى شده است اين جمله حكايت از اين مى كند كه حرام شدن هم بايد از راه وحى باشد نه از روى دل بخواهى.

مُحَرَّماً در ميان طعامهايى كه شما حرام كرده ايد هيچ طعامى را حرام نمى دانم.

__________________________________________________

1- انعام/ 143.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 272

إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً جز حيوانى كه بدون ذبح شرعى بميرد.

أَوْ دَماً مَسْفُوحاً يا خون ريخته شده روان، مثل خونى كه از رگها بيرون مى آيد، نه مثل خونى كه در ميان جگر است و يا با گوشت مخلوط است كه از آن جدا نمى شود (اين خون حرام نيست).

أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ يا گوشت خوك كه نجس است.

أَوْ فِسْقاً اين كلمه عطف بر كلمه منصوب قبل است (ميتة)، و أهلّ، صفت آن است كه جمله و در محلّ نصب مى باشد.

فَمَنِ اضْطُرَّ و كسى كه از باب ناچارى به خوردن اين محرّمات مجبور شود بر او باكى نيست مشروط به اين كه ظالم نسبت به بيچاره اى مثل خودش نباشد و از اندازه رفع نياز و سدّ جوع تجاوز نكند.

[سوره الأنعام (6): آيات 146 تا 147] ..... ص : 272

اشاره

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (146) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (147)

ترجمه: ..... ص : 272

و بر آنها كه يهودى شدند، هر ناخن دارى را حرام كرديم، و از گاو، و گوسفند، پيه هايشان را بر آنان حرام كرديم، مگر چربيهايى را كه بر پشت آنها يا در لابلاى امعاء، يا مخلوط با استخوان باشد.

اين كيفر را كه به آنها داديم به علّت ستمكاريشان بود، و ما، راستگو هستيم. (146)

اگر تو را تكذيب كنند، بگو: پروردگارتان صاحب رحمتى گسترده است و كيفر او از مردم مجرم برداشته نمى شود. (147)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 273

تفسير: ..... ص : 273

كُلَّ ذِي ظُفُرٍ هر حيوانى را كه داراى انگشتان (باز يا بسته باشد) «1» بر يهود حرام كرديم، چه بر روى زمين راه رود، يا در هوا پرواز كند.

وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما از گاو و گوسفند چربيهايشان را بر آنها حرام ساختيم. تقديم جار و مجرور «و من البقر و ...» به منظور تأكيدى است كه از برگشتن ضمير «هما» به آن حاصل مى شود مثل: من زيد اخذت ماله، (به جاى اخذت مال زيد).

معناى آيه اين است از هر حيوان داراى ناخن، گوشت و چربى و هر چيز آن، بر آنها حرام شده، امّا از گاو، و گوسفند تنها چربيهاى خاصى از آن حرام شده است كه عبارت از چربيهاى روى شكمبه و روده ها و پيه هاى محيط بر كليه ها است.

إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اما خداوند چيزهايى از گاو، و گوسفند را بر آنها حلال كرده كه عبارتند از: چربيهايى كه بر روى پشت آنهاست.

أَوِ الْحَوايا يا پيه هايى كه روده بزرگ را فراگرفته.

أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ يا چربيهايى كه با استخوان مخلوط است و آن چربى دم است.

ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ اين كيفر را به دليل

ستمكاريشان به آنها داديم.

وَ إِنَّا لَصادِقُونَ ما، از اين جهت كه گنهكاران را بيم مى دهيم و از ستمكارى آنها خبر مى دهيم، راستگو هستيم.

فَإِنْ كَذَّبُوكَ اگر درباره آنچه مى گويى، تو را تكذيب كردند بگو: پروردگار شما

__________________________________________________

1- در معناى ذى ظفر اختلاف است، قتيبى و بلخى گويند: هر مرغى كه داراى چنگال و هر حيوانى كه داراى سمّ است بر آنها حرام بود. به ترجمه مجمع البيان مراجعه شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 274

صاحب رحمت گسترده اى است، در عقوبت كردن عجله ندارد، و آن گاه كه وقت كيفر او فرارسد هيچ چيز نمى تواند عذاب او را دفع كند.

[سوره الأنعام (6): آيات 148 تا 150] ..... ص : 274

اشاره

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (148) قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (149) قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (150)

ترجمه: ..... ص : 274

كسانى كه مشرك شده اند بزودى خواهند گفت: اگر خدا مى خواست ما و پدرانمان مشرك نمى شديم، و چيزى را حرام نمى كرديم، كسانى كه پيش از آنها بودند نيز همين گونه تكذيب كردند، تا اين كه طعم كيفر ما را چشيدند، بگو آيا دليل قاطعى داريد كه آن را به ما نشان دهيد؟ شما جز پيرو گمان نيستيد و تخمينهاى نابجا مى زنيد. (148)

بگو: دليل رسا از آن خدا است، و اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (149)

بگو: گواهان خود را كه شهادت مى دهند بر اين كه خدا اينها را حرام كرده است، بياوريد، پس اگر آنها شهادت دهند، تو با آنها شهادت مده و از هوسهاى كسانى كه آيات ما را دروغ مى دانستند و ايمان به آخرت نمى آورند و براى خدا شريك قائلند پيروى مكن. (150)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 275

تفسير: ..... ص : 275

سَيَقُولُ در اين آيه خداوند خبر مى دهد از چيزى كه كفّار بزودى خواهند گفت و بعد كه اين حرف را گفتند، خداوند چنين فرمود: وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ «گفتند اگر خداى مهربان مى خواست، ما بتها را عبادت نمى كرديم» (زخرف/ 20) اينها با اين گفته خود خيال مى كردند كه مشرك شدن آنها و پدرانشان و حرام كردن آنچه را كه خود حرام كرده اند، به مشيّت خداى تعالى و اراده او بوده، و اگر او اراده نمى كرد، هيچ كدام از اين امور واقع نمى شد. و اين درست مذهب جبريهاست.

كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ به همين نحو كسانى كه پيش از اينها بودند تكذيب كردند و مقصود از تكذيب كه متعلّق آن ذكر نشده، تكذيب كلّى و مطلق است زيرا خداى سبحان قوه اى در عقل

قرار داده است كه دلالت مى كند بر علم او نسبت به قبايح، و بى نيازى او از اين امور، و اين كه ساحت قدس او از خواستن و اراده كردن زشتيها دور است، و پيامبران خود را از اين امر آگاه فرموده است. بنا بر اين هر كس وجود كفر را به خواست خدا مربوط سازد تكذيب كلّى كرده و آن تكذيب خدا و كتابها و پيامبران اوست، و دلايل عقل و نقل را پشت سر انداخته است.

كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا همان طور كه اين مردم زبان به تكذيب تو گشوده، و به خدا دروغ مى بندند كافران زمانهاى گذشته نيز تكذيب مى كردند، تا به مرحله اى كه ما عذاب بر آنها نازل كرديم.

قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا؟ در پاسخ آنها، كه شرك را از دروغ، به خواست خدا نسبت مى دهند، بگو: آيا براى آنچه ادّعا مى كنيد دليل قطعى داريد كه استدلال در چيزى كه مى گوييد صحيح باشد تا آن را به ما نشان دهيد. خداوند در اين آيه با، درخواست اين سؤال، مشركان را مورد استهزاء قرار داده و گواهى داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 276

است به اين كه چنين گفتارى كه آنها ادّعا مى كنند محال است كه دليلى قطعى داشته باشد.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ در اين گفته هايتان، از چيزى جز گمان پيروى نمى كنيد، و تنها فرض مى كنيد كه آنچه مى گوييد درست است، يا در اصل دروغ مى گوييد.

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ اگر چنان باشد كه شما فرض مى كنيد كه شرك و معصيت شما از خواست و مشيّت خدا نشأت مى گيرد، بنا بر اين بر طبق

عقيده خودتان حجّت خدا بر شما تمام است زيرا همين ادّعا اقتضا مى كند كه با مشيّت خدا، به مذهب مخالفينتان در آييد.

فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ اگر مشيت خدا اجبارى بود، همه شما و مخالفانتان را به دين حقّ وادار مى كرد، و سزاوار اين بود كه شما با آنها هيچ مخالفت نكنيد، بلكه به جاى دشمنى، آنها را دوست بداريد، چرا كه مشيّت خدا نسبت به آنچه شما بر آن هستيد و آنها بر آن هستند يكى است.

«هَلُمَّ» (گواهانتان را) بياوريد، اين كلمه اسم فعل امر است، و مفرد، جمع، مذكر، و مؤنّث آن، يكسان است، امّا بنى تميم براى آن، مؤنّث و جمع نيز ذكر كرده اند.

معناى آيه اين است: گواهانتان را بياوريد، تا به درستى آنچه ادّعا مى كنيد كه خداوند آن را حرام ساخته است، گواهى دهند.

فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ پس اى پيامبر اگر خود آنها (بدون اين كه شاهدى داشته باشند) شهادت دهند، تو تسليم آنها مباش و شهادت آنها را مپذير.

دليل نهى خداوند پيامبر خود را از اين امر، اين است كه وقتى حرف آنها را بپذيرد، گويى مثل آنها گواهى داده و جزء آنها به حساب مى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 277

[سوره الأنعام (6): آيه 151] ..... ص : 277

اشاره

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (151)

ترجمه: ..... ص : 277

بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده تلاوت كنم: اين كه چيزى را شريك او، قرار ندهيد، و با پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى دهيم، و نزديك كارهاى زشت و قبيح نرويد، خواه آشكار باشد يا پنهان، و نفسى را كه خداوند محترم شمرده، جز به حق نكشيد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به عقل دريابيد. (151)

تفسير: ..... ص : 277

ما حَرَّمَ در نصب «ما» دو وجه است:

الف: مفعول فعل «اتل» و تقديرش اين است: اتل الذى حرمه ربكم. «1»

ب: مفعول فعل «حرّم» و تقدير آن: اتل اى شى ء حرم ربكم، «2» و چون تلاوت به معناى قول است مفعول آن جمله است.

«أن» در جمله «ان لا تشركوا»، مفسّره، و «لا» براى نهى است، و اگر «أن» را ناصبه

__________________________________________________

1- آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است به شما بگويم.

2- به شما بگويم كه پروردگار من چه چيز را بر شما حرام كرده است. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 278

بگيريم، «ان لا تشركوا»، بدل از ما حرّم خواهد بود. امّا وجه اول بهتر است، تا اين كه فعلهاى: «لا تشركوا» و «لا تقربوا» و «لا تقتلوا» و «لا تتبعوا السبل» همگى نهى باشند و فعلهاى امر كه بعد ذكر مى شوند عطف بر آن شوند.

فعلهاى امر از اين قرار است:

الف: و «بالوالدين احسانا» كه تقدير آن و احسنوا بالوالدين احسانا مى باشد.

ب: «اوفوا.»

ج: «و اذا قلتم فاعدلوا.»

قول ديگر بنا بر ناصبه بودن «أن» اين است كه به جمله «حرم ربكم» وقف شود و عليكم

ان لا تشركوا آغاز مطلب باشد. يعنى بر شما واجب است كه شرك را ترك كنيد.

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ از ترس گرسنگى و شدّت فقر، فرزندان خودتان را نكشيد.

الْفَواحِشَ گناهان و زشتيها.

ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ اين جمله مثل آيه: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ، مى باشد. «1»

امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه فرموده است:

گناه ظاهرى، زنا، و گناه باطنى، رابطه نامشروع ميان دو اجنبى است.

اگر چه قتل نفس، در خود فواحش داخل بوده، امّا به دليل عظمت موضوع آن را به خصوص ذكر كرده است.

إِلَّا بِالْحَقِّ مگر قتل نفسى كه به حق باشد از قبيل: قصاص و كشتن شخص مرتد، و سنگسار كردن.

قتلى كه خدا حرام كرده، قتل نفس مسلمان و هم پيمان با مسلمانان است.

__________________________________________________

1- آيه 120 از همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 279

[سوره الأنعام (6): آيات 152 تا 153] ..... ص : 279

اشاره

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (152) وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153)

ترجمه: ..... ص : 279

و به مال يتيم نزديك نشويد، مگر به طريقى نيكوتر (و براى اصلاح) تا وقتى كه به حدّ رشد برسد، و پيمانه و، وزن را به عدالت تمام كنيد، ما هيچ كس را جز به مقدار توانايى اش تكليف نمى كنيم، و هر گاه سخن بگوييد عدالت را رعايت كنيد، اگر چه در مورد نزديكان باشد، و به پيمانى كه با خدا بسته ايد وفا كنيد، اين است آنچه خداوند به شما سفارش مى كند، تا متذكّر شويد. (152)

و اين است راه مستقيم من، پس آن را پيروى كنيد، و راههاى گوناگون را پى نگيريد، كه شما را از راه خدا جدا مى كند، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده است تا اين كه تقوا پيشه كنيد. (153)

تفسير: ..... ص : 279

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ به مال يتيم نزديك نشويد، مراد اين است كه در آن تصرّف نكنيد.

إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

مگر به گونه اى از تصرّف كه براى حفظ و نتيجه دادنش بهتر باشد، يعنى هر طور هست مال يتيم را محافظت كنيد.

حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ

تا به رشد خود برسد، عقلش كامل شود و به حدّ بلوغ برسد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 280

آن گاه مالش را به وى برگردانيد.

قسط به معناى مساوات، و عدالت است.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

هر كسى را به اندازه اى تكليف مى دهيم كه از انجام دادنش ناتوان نباشد.

خداوند عالم پس از بيان حكم مال يتيم، و امر به كامل ساختن پيمانه و ميزان و رعايت كردن عدالت، آن را در اين آيه مقيّد به قدرت و توانايى ساخته، زيرا رعايت عدالت كامل در پيمانه و وزن تا حدّى كه ذرّه اى كم يا زياد نباشد، امرى، ناممكن

است.

وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا

وقتى كه حرف مى زنيد، حق بگوييد، اگر چه گفته شما در مورد شهادت يا غير شهادت بر ضرر يا نفع خويشاوندانتان باشد.

وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً درباره همزه «أنّ» اقوالى است.

1- فتحه بنا بر اين كه تقديرش اين باشد: و لانّ هذا صراطى مستقيما، فاتّبعوه: و چون اين، راه مستقيم من است آن را پيروى كنيد. اين قرائت مثل قول سيبويه در اين آيه است: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً «و چون جاهاى سجده مال خداست، پس احدى را با خدا نخوانيد» (جن/ 18) و نيز مثل لِإِيلافِ قُرَيْشٍ ...

ْيَعْبُدُوا

«براى اين كه قريش با هم انس و الفت گيرند ... پس بايد خداى كعبه را پرستش كنند». (قريش/ 106) بنا بر اين جمله: «و ان هذا صراطى ...» علّت براى اتّباع مى باشد.

2- و ان هذا با تخفيف، به تقدير: و انّه هذا صراطى، بنا بر اين كه هاء، ضمير شأن باشد يعنى حقيقت اين است كه راه من راه مستقيم است.

3- «إنّ» به كسر، گويى چنين گفته است: و اتبعوا صراطى انه مستقيم: و از راه من پيروى كنيد كه راهى مستقيم است.

وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ اديان گوناگون از قبيل يهوديّت، نصرانيّت، مجوسيّت و ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 281

شبهات و بدعت ها را پيروى نكنيد.

فَتَفَرَّقَ بِكُمْ اصل فعل «تتفرق» بوده و يك «تاء» حذف شده است يعنى از تمام جوانب شما را از راه راست خداوند كه راه مستقيم و دين اسلام است متفرّق مى سازد.

بعضى آن را «فتفرّق» با ادغام تاء در تاء خوانده اند.

روايت شده است كه پيامبر اكرم يك خط راست كشيد، و فرمود: اين راه

رستگارى است، و بعد از راست و چپ آن خطوطى كشيد، و فرمود: اين راههاى گوناگونى است كه خداوند در قرآن فرموده است، و در مسير هر يكى از اين راهها شيطانى قرار دارد كه مردم را به سوى آن دعوت مى كند، و سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً.»

از ابن عبّاس نقل شده است: اين چند آيه از آيات محكمات هستند كه هيچ آيه اى از كتب آسمانى آنها را نسخ نكرده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 154 تا 157] ..... ص : 281

اشاره

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154) وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ (157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 282

ترجمه: ..... ص : 282

سپس به موسى كتاب داديم تا نعمت بر آنان كه نيكى كردند تمام شود و همه چيز روشن گردد و هدايت و رحمت باشد، به اميد اين كه به ملاقات پروردگارشان ايمان آورند. (154)

و اين كتابى است پر بركت كه ما آن را نازل كرديم، از آن پيروى كنيد و پرهيزكار باشيد، تا مورد رحمت قرار گيريد. (155)

تا نگوييد: بر دو طايفه پيش از ما، كتاب نازل شده و ما، از خواندن آن غافل بوده ايم. (156)

يا نگوييد:

اگر بر ما كتاب نازل مى شد، از آنها هدايت يافته تر بوديم، اينك دليل روشن و هدايت و رحمت از پروردگارتان برايتان آمده است، پس چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه آيات خدا را تكذيب كند و از آن، روى برگرداند؟ بزودى كسانى را كه از آيات ما، روگردان شده اند به كيفر روى گردانى شان عذاب سختى خواهيم داد. (157)

تفسير: ..... ص : 282

ثُمَّ آتَيْنا اين فعل، عطف بر «وَصَّاكُمْ بِهِ» «1» است يعنى: اى بنى آدم اين است آنچه ما، در گذشته و حال، شما را به آن سفارش كرديم، و سپس به موسى عليه السّلام كتاب داديم.

بعضى گفته اند: جمله «ثُمَّ آتَيْنا» عطف بر «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» «2» است.

تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ به منظور تكميل كرامت و نعمت بر هر كسى كه صالح و نيكوكار باشد، و مى توان گفت مراد خصوص حضرت موسى عليه السّلام است، يعنى به منظور تكميل كرامت، بر بنده اى كه در تبليغ رسالت و آنچه به آن مأموريت داشت، به نيكى فرمان برد، يا به منظور تكميل آنچه را موسى عليه السّلام از علوم و احكام به نيكى و افزونى تعليم داد، از باب «احسن

الشّى ء»: آن چيز را خوب شناخت، و منظور اين

__________________________________________________

1- آخر آيه قبل.

2- آيه 84.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 283

است كه تورات را به موسى داديم تا علم او را افزايش دهيم.

أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ تا نگوييد كه بر دو گروه: يهود و نصارا، كتاب نازل شده است.

وَ إِنْ كُنَّا: «ان» مخفّفه از مثقّله است، و لام، جدا كننده آن، از نافيه مى باشد و تقدير اين است: و انّه كنا عن دراستهم لغافلين، ضمير شأن محذوف است، و دراست به معناى قرائت مى باشد، معناى جمله اين مى شود: و حقيقت اين است كه ما از آنچه آنها خوانده بودند بى خبريم.

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ يا نگوييد، كه اگر بر ما كتاب نازل مى شد، ما از آنها در سرعت گرفتن به قبولى و تمسّك به آن، هدايت يافته تر بوديم، چرا كه ما، داراى تيزى ذهن و انديشه اى نافذ هستيم.

علّت اين ادّعا اين بود كه عرب به تيزى ذهن و سرعت انتقال و حفظ وقايع دقيق تاريخى و خطبه ها و اشعار خود افتخار مى كردند.

فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ از طرف پروردگارتان دليلى روشن آمده است.

اين جمله به منظور اسكات و محكوم كردن مخالفان ذكر شده است، و اين معنا با قرائت كسى كه «او تقولوا» فعل اول آيه را با لفظ غيبت: «او يقولوا» خوانده، نيكوتر به نظر مى رسد، زيرا، رعايت التفات مى شود.

معناى آيه اين است: اگر در ادّعاى خودتان كه- اگر كتاب بر شما نازل مى شد هدايت يافته تر بوديد- راستگو هستيد، اينك برايتان آيات روشنى از طرف پروردگارتان آمده است. و با اين حساب فعل شرط حذف شده است يعنى:

ان صدقتم ...

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه آيات الهى را دروغ بداند، پس از آن كه به درستى و راستى آن، معرفت دارد، و يا شناختن آن برايش امكان داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 284

وَ صَدَفَ عَنْها و مردم را از توجّه به آيات الهى منصرف سازد، كه چنين شخصى گمراه و گمراه كننده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 158] ..... ص : 284

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158)

ترجمه: ..... ص : 284

آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سراغشان آيند، يا پروردگار به سوى آنها بيايد يا بعضى از آيات پروردگارت! امّا آن روز كه اين آيات و نشانه ها تحقّق پذيرد، ايمان آوردن افرادى كه در قبل، ايمان نياورده بودند يا عمل نيكى انجام نداده اند، سودى به حالشان نخواهد داشت، بگو: شما (كه چنين انتظار غلطى داريد) انتظار بكشيد، كه ما، هم انتظار (كيفر شما را) مى كشيم. (158)

تفسير: ..... ص : 284

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ اينها انتظارى جز اين ندارند كه فرشتگان مرگ يا عذاب به سراغشان آيند.

أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ يا انتظار دارند كه تمام آيات پروردگارت فرود آيد، اين معنا كه مراد از آيات كلّ آيات است به دليل جمله بعد معلوم مى شود كه تصريح به بعض كرده است، و مراد از كلّ آيات تمام نشانه هاى قيامت و هلاكت به طور كلّى است.

أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ مقصود از بعضى آيات علامات قيامت مى باشد، از قبيل طلوع خورشيد از مغرب، و جز آن.

يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت فرارسد، و زمان تكليف و انجام اعمال و وظايف پايان پذيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 285

لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ در آن روز، ايمان آوردن كسانى كه پيش از پيدايش آيات، ايمان نياورده بودند، برايشان سودى ندارد، و حتّى انجام دادن كارهاى خير هم با اين ايمان بى اثر، براى كسانى كه در ايمان پيش از ظهور آيات، عمل خيرى انجام نداده بودند، سودمند نيست.

أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً اين جمله دلالت بر اين دارد كه انجام دادن كارهاى خير، و عمل جوارح، غير از ايمان است كه عمل قلب مى باشد،

و معناى اين جمله با جمله بالا يكى نيست و به همين دليل، عطف بر آن گرفته شده، چرا كه هرگز جمله اى بر خودش عطف نمى شود.

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ به آنها بگو: منتظر باشيد، و ما هم منتظر هستيم.

اين جمله به منظور تهديد و هشدار براى منكران آورده شده است.

فعل: «ان تأتيهم الملائكه» با «ياء» به صورت غايب مذكّر نيز خوانده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 159 تا 160] ..... ص : 285

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (160)

ترجمه: ..... ص : 285

تو را با كسانى كه دين خود را گروه گروه ساختند، و خود، دسته هاى گوناگون شدند، كارى نيست، سر و كار آنان با خدا است پس خداوند آنها را از آنچه انجام مى دهند با خبر مى سازد. (159)

هر كس نيكى آورد، ده برابرش پاداش خواهد داشت، و هر كس، كار بدى بياورد، جز به مقدار آن، كيفر نخواهد ديد، و ستمى بر آنان نخواهد شد. (160)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 286

تفسير: ..... ص : 286

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ كسانى كه دينشان را چند دين گوناگون ساختند.

وَ كانُوا شِيَعاً و خود، گروه ها و فرقه هايى شدند و هر كدام ديگران را به كفر نسبت مى دادند، و هر فرقه اى، از يك پيشوا پيروى مى كردند چنان كه در حديث آمده است: يهود به هفتاد و يك گروه متفرّق شدند كه تمام آنها، در آتش اند جز يك گروه كه تنها اهل نجات است، و نصارا به هفتاد و دو گروه متفرّق شدند كه همه در آتشند، جز يك گروه كه اهل نجات است، و امّت من هم به هفتاد و سه گروه تقسيم مى شوند كه همه در آتش اند جز يك گروه كه اهل نجات است.

فعل «تفرقوا» را بعضى «فارقوا» خوانده اند، يعنى: دينشان را ترك كرده اند.

لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ ءٍ وقتى كه اين گروه ها، درباره گروه گروه شدنشان مورد سؤال واقع شوند، هيچ ربطى به تو ندارد.

بعضى گويند معناى آيه اين است: تو از اجتماع با آنها در مذهبهاى فاسدشان به طور كامل دور هستى.

إِنَّما أَمْرُهُمْ سر و كار آنها، و حكم ميان آنها در اختلافهايشان با خدا است.

فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها صفت جاى موصوف را گرفته و تقدير آن: عشر حسنات امثالها است. و بعضى عشر

امثالها، به رفع هر دو خوانده اند كه صفت باشد.

اين كه خدا در اين آيه پاداش عمل نيك را ده برابر وعده كرده است كمترين اضعاف است، و حال آن كه در جاهاى ديگر در مقابل هر نيكى هفتصد برابر، و اضعاف مضاعفه، و به غير حساب وعده داده است.

چند برابرى پاداش نيكيها از فضل خدا، و مساوى بودن كيفر گناه، از عدل خداوند است.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ مورد ستم واقع نمى شوند: نه از ثواب آنها چيزى كم مى شود و نه كيفر آنها زيادتر از مجازات گناهانشان خواهد بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 287

[سوره الأنعام (6): آيات 161 تا 163] ..... ص : 287

اشاره

قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (161) قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (162) لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (163)

ترجمه: ..... ص : 287

بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، دينى پابرجا، آيين ابراهيم كه از آيينهاى خرافى محيط خود روى گردانيد و از مشركان نبود (161)

بگو: نماز و تمام عبادتهاى من، و زندگى و مرگ من، براى خداوند، پروردگار جهانيان است. (162)

شريكى براى او نيست و به همين، مأمور شده ام، و من نخستين مسلمانم. (163)

تفسير: ..... ص : 287

دِيناً اين كلمه بدل از محلّ «الى صراط» است كه محلّا منصوب مى باشد، زيرا در تقدير: هدانى صراطا است.

قيم، بر وزن فيعل از فعل «قام» است مثل سيد و هين، و «قيما» نيز خوانده شده است كه مصدر و به معناى قيام است و به عنوان صفت به كار رفته مِلَّةَ إِبْراهِيمَ عطف بيان است، و «حنيفا»، حال براى ابراهيم مى باشد معناى جمله اين است كه خداوند به پيامبر اسلام مى فرمايد: به مردم بگو: پروردگار من ملّت ابراهيم را به من معرفى كرد در حالى كه ملّتى بر حق و دور از باطل است.

إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي در معناى اين عبارت چند وجه گفته شده است:

الف: تمام عبادات و تقرّب من به پيشگاه حق تعالى است.

ب: مراد از «نسك، ذبح و قربانى است كه در اين آيه جمع ميان نماز و قربانى شده مثل: فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ «براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن» (كوثر/ 2) ج: مراد از «نسك» مناسك حج است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 288

وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي هر چه از عمل صالح كه در زندگى انجام مى دهم، و اعتقاد و ايمانى كه با آن مى ميرم.

لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ همه اينها فقط در جهت خداى پروردگار جهانيان است.

لا شَرِيكَ لَهُ «شريكى براى او، نيست».

وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ

أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ خداوند مرا به اين اخلاص در عبادت دستور داده و من نخستين پذيراى اسلام هستم (مانند ابراهيم عليه السّلام) اساسا اسلام هر يك از پيامبران بر اسلام پيروانش پيشى دارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 164 تا 165] ..... ص : 288

اشاره

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (164) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (165)

ترجمه: ..... ص : 288

بگو: آيا جز خدا را پروردگار خود بجويم، در حالى كه خود او، پروردگار همه چيز است؟ و هيچ كس گناهى انجام نمى دهد مگر بر زيان خويش، و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد، سپس بازگشت شما، به سوى پروردگارتان است، و شما را به آنچه در آن اختلاف مى كرديد آگاه مى سازد. (164)

و او است كه شما را جانشينان روى زمين ساخته، و بعضى از شما را بر بعضى ديگر بدرجاتى برترى داده است، تا شما را به آنچه در اختيارتان گذاشته بيازمايد، براستى، پروردگار تو زود كيفر، و آمرزنده و بسيار رحيم است. (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 289

تفسير: ..... ص : 289

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ كافران از پيامبر اسلام درخواست مى كردند كه معبودهاى آنها را پرستش كند، خداوند فرمود: تو در پاسخ آنها چنين بگو: آيا جز «اللَّه» را كه ذات جامع تمام صفات كمال است، پروردگار خود بجويم و حال آن كه او است پروردگار همه چيز؟

همزه استفهام در اين آيه براى انكار است يعنى اين عمل را زشت مى دانم و نمى پسندم كه غير او را پروردگار خود بدانم، چرا كه جز ذات اقدس او، همه مربوبند، و هيچ موجودى در جهان هستى شايسته ربوبيّت نيست مگر خود او، و به همين معناست اين آيه: أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ: «آيا مرا امر مى كنيد كه غير خدا را بپرستم ...؟» (زمر/ 64) وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها هيچ كسى كارى انجام نمى دهد جز به زيان خودش.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى هيچ گنهكارى، بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد، خلاصه معناى آيه اين است: هيچ گناهكارى به گناه ديگرى

مؤاخذه نمى شود بلكه هر كس با گناه خودش مؤاخذه مى شود.

آيه مورد بحث در پاسخ كافران است كه مى گفتند: اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ. «راه ما را پيروى كنيد و ما بارهاى گناه شما را بر دوش مى كشيم (عنكبوت/ 12) جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ شما را در روى زمين جانشين ساخته است.

مردم هر عصرى جانشين مردم عصر پيش از خود هستند، هر گروهى كه از دنيا بروند گروه ديگرى جانشين آنان مى شوند و اين قانون هم چنان منظّم تا قيامت برقرار است.

بعضى گفته اند اين خطاب در خصوص امّت پيامبر، حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه چون او آخرين پيامبر است، امّت او نيز جانشين همه امّتها است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 290

وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ برخى از شما را از جهت وسعت رزق و شرافت مقام بر ديگران برترى داده است.

بعضى گفته اند مراد برترى از جهت رخسار و خردمندى، و ثروت و عمر است.

لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ تا شما را در آنچه داده بيازمايد كه چگونه نعمت او را سپاس مى گوييد، و شرافتمندان با طبقات پايين و ثروتمندان با تنگدستان چه مى كنند؟

إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ خداوند به آنان كه نعمتش را كفران كنند زود كيفر مى دهد؟

وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ و او، نسبت به كسانى كه نعمتش را سپاس مى گزارند، بسيار آمرزنده و مهربان است.

در اين آيه خداوند كيفر الهى را به سرعت توصيف كرده است، زيرا آنچه در حال آمدن است نزديك است و زود مى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 291

سوره اعراف ..... ص : 291

اشاره

اين سوره مكى است و تعداد آياتش به نظر كوفى دويست و شش آيه و به نظر بصرى دويست و

پنج آيه است.

كوفى هر يك از «المص» و «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» را يك آيه شمرده و بصرى «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» را آيه اى دانسته است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 291

در حديث أبىّ از پيامبر نقل شده است كه هر كس سوره اعراف را بخواند خداوند ميان او و ابليس حجابى قرار دهد و در قيامت حضرت آدم شفيع او باشد. «1»

امام صادق عليه السّلام فرموده است: هر كس اين سوره را در هر ماه بخواند در قيامت از كسانى باشد كه ترس و اندوهى برايشان نيست و هر كس آن را در هر جمعه بخواند در قيامت از كسانى باشد كه مورد محاسبه واقع نمى شوند. «2»

[سوره الأعراف (7): آيات 1 تا 3] ..... ص : 291

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

المص (1) كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (2) اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (3)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الاعراف، جعل اللَّه بينه و بين ابليس سترا و كان آدم له شفيعا يوم القيامة.

2-

من قرأها فى كلّ شهر كان يوم القيامة من الّذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون، فإن قرأها فى كلّ جمعة كان ممّن لا يحاسب يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 292

ترجمه: ..... ص : 292

المص [بعضى در تفسير آن گفته اند: خداى مهربان صاحب اقتدار بردبار. «1»] (1)

اين كتابى است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتى در سينه داشته باشى، و هدف آن است كه به وسيله آن (همگان را از عواقب بد اعمال نادرستشان) بيم دهى و تذكرى است براى مؤمنان (2)

(بنا بر اين) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد و از سرپرستان و معبودهاى ديگر جز او پيروى نكنيد، اما كمتر متذكر مى شويد. (3)

تفسير: ..... ص : 292

كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ قرآن كتابى است كه به فرمان خداوند متعال بر تو فرود آمده است.

فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ اى پيامبر نبايد از ابلاغ آن [به مردم ] در سينه تو تنگى باشد «حرج» به معنى تنگى است، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين كه قومش او را به دروغگويى متهم كنند و از پذيرفتن سخنانش روى برگردانند و او را آزار دهند، بيم داشت و در نتيجه از آزار و اذيت آنان دلتنگ بود و خاطرش شاد نمى شد. از اين رو خداى سبحان او را ايمن ساخت و به او فرمان داد تا به رفتار نادرست آنان اهميت ندهد.

لِتُنْذِرَ بِهِ متعلق به «أنزل إليك» است. يعنى، انزل إليك لانذارك به (قرآن بر تو فرود آمده تا با آن مردم را بيم دهى.)

«ذكرى» ممكن است منصوب باشد يعنى: «لتنذر به و تذكّر تذكيرا»، زيرا

__________________________________________________

1- قرآن مترجم به قلم الهى قمشه اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 293

«ذكرى» به معناى يادآورى است و ممكن است مرفوع و خبر براى مبتداى محذوف، يا عطف بر «كتاب» باشد و ممكن است مجرور

و عطف بر محل «ان تنذر» باشد يعنى، للإنذار و الذّكرى.

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ از قرآن و وحى الهى كه بر شما نازل شده پيروى كنيد.

وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ضمير در «دونه» يا به «ما أنزل» برمى گردد، يعنى: از دين اولياى خود كه غير از دين خدا است پيروى نكنيد، يا به «ربكم» برمى گردد، يعنى، به جاى پيروى از خداوند، از اولياى خود متابعت نكنيد و جز او را از شيطانهاى جنّ و انس، به دوستى نگيريد تا مبادا شما را به پيروى از هواهاى نفسانى و بدعتها واداشته و از دين خدا و دستوراتى كه به پيروى از آنها فرمان داده، گمراه سازند.

از حسن بصرى نقل شده: اى فرزند آدم، به پيروى از كتاب خدا و سنت پيامبرش امر شده اى. به خدا سوگند هيچ آيه اى فرود نيامده جز اين كه بر تو واجب است بدانى در چه مورد نازل شده و معناى آن چيست.

قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ يعنى ما تتذكّرون، «تا» دوم در اولى ادغام شده و «تذكّرون» به حذف تاء اول و تخفيف ذال نيز قرائت شده است و نيز يتذكّرون (با «يا» و «تا») خوانده شده و معنايش اين است: آن گاه كه دين خدا را رها كرده و از غير او پيروى مى كنند، به اندازه كمى متذكر [ترك اطاعت حق ] مى شوند.

[سوره الأعراف (7): آيات 4 تا 5] ..... ص : 293

اشاره

وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4) فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 293

چه بسيار از اهالى شهرها كه بر هلاك آنها عذاب فرستاديم، آن گاه كه در آسايش شب، يا در خواب نيمروزى بودند (4)

پس درهنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد، جز اين ادّعا نكردند كه ما خود ستمكار و مستحق عذاب بوديم. (5) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 294

تفسير: ..... ص : 294

فَجاءَها بَأْسُنا پس عذاب ما بر اهل آن شهرها فرود آمد.

«بَياتاً» اين كلمه مصدر و در محل حال است يعنى آنها در حال آسايش شب يا خواب نيمروزى بودند.

مى توان براى كلمه «قريه»، مضاف [اهل ] در تقدير نگرفت و ضمير «أهلكناها» را به قريه برگرداند زيرا همان گونه كه اهل شهر هلاك شدنى هستند، خود شهر نيز نابودشدنى است بنا بر اين نيازى به تقدير گرفتن مضاف نداريم.

و در جمله: «أَوْ هُمْ قائِلُونَ» نيازى به واو حاليه [او و هم قائلون ] نيست زيرا ضمير عائد (هم)، آيه را از «واو» بى نياز كرده است، و نيز چون «او هم قائلون» معطوف بر حالى است كه قبل از آن آمده است «واو» به سبب اجتماع دو حرف عطف، از جمله حذف شده زيرا واو حال، همان واو عطف است كه به منظور ارتباط جمله به طور عاريه مورد استفاده قرار مى گيرد.

معناى آيه اين است: چه بسيارند شهرهايى كه ما قصد نابودى آن را كرديم و عذاب ما در اين دو وقت: شب و نيمروز بر آنان فرود آمد. علت نزول عذاب در اين دو زمان، اين بود كه هر دو، زمان بى خبرى و آرامش است و نزول عذاب در آن دو وقت، سخت تر است.

فَما كانَ دَعْواهُمْ آنها نسبت به دينشان جز اعتراف به باطل بودن آن و اين كه در عقايدى كه

بر آن بوديم بر خود ستم كرديم ادعايى نداشتند. يا معناى آيه اين است كه: نيايش آنها با پروردگارشان چيزى نبود جز اعتراف ايشان به ستمگرى خود و افسوس بر آنچه از آنان سرزده بود. «دعويهم» خبر «كان» و «ان قالوا» در محل رفع است، زيرا اسم كان است. عكس اين مطلب كه [«دعواهم» اسم كان باشد و «ان قالوا» خبر آن ] نيز جايز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 295

[سوره الأعراف (7): آيات 6 تا 9] ..... ص : 295

اشاره

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ (7) وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ (9)

ترجمه: ..... ص : 295

ما هم از اعمال امم و هم از پيغمبران آنها، پرسش خواهيم كرد (6)

پس بر آنان، حكايت حال آنها را به علم و دانش بيان كنيم تا بدانند كه ما از كردار آنها غافل نيستيم. (7)

روز محشر، حقّا روز سنجيدن اعمال است. پس آنان كه در آن ميزان حق، وزين و نيكوكار بودند، البته رستگار خواهند بود. (8)

و آنان كه ميزان اعمالشان سبك است كسانى هستند كه چون به آيات ما ستم كرده اند، به خويشتن زيان رسانيده اند. (9)

تفسير: ..... ص : 295

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ از امتهايى كه پيامبرى در ميانشان مبعوث شده درباره پاسخى كه به پيامبران خود دادند پرسش خواهيم كرد.

وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ و از پيامبران نيز درباره پاسخى كه به آنها داده شد و عمل امتهايشان به آنچه پيامبرانشان به آنان ابلاغ كرده اند. خواهيم پرسيد.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بر پيامبران و امتهايشان حكايت حال آنها را بيان خواهيم كرد.

بِعِلْمٍ يعنى ما به احوال آشكار و نهان آنان آگاهيم.

وَ ما كُنَّا غائِبِينَ از آنها و كردارشان غافل نيستيم، و منظور از اين كه خداوند با علم به احوال مردم آنان را مورد سؤال قرار خواهد داد توبيخ و يا تأييد آنهاست و

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 296

فايده ديگر اين سؤال اين است كه با اظهار ستايش از نيكوكاران موجب ازدياد سرور آنان فراهم مى شود و با اظهار اعمال زشت گنهكاران بر غم و اندوه كفار افزوده مى شود.

وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ روز قيامت، روز سنجش به حق اعمال و تشخيص نيك و بد آن از يكديگر است. رفع «الوزن» بنا بر ابتدائيت و «الحقّ» صفت آن و «يومئذ» خبر براى مبتدا «الوزن» است يعنى: سنجش عادلانه اعمال روزى است

كه خداوند از امتها و پيغمبران آنها خواهد پرسيد. (الوزن الحقّ): سنجش عادلانه.

در چگونگى «وزن»، مفسرين به اختلاف سخن گفته اند:

1- وزن: عبارت از داورى به حق و حكم كردن به عدالت است.

2- برخى گفته اند: نامه هاى اعمال، با ترازويى كه دو كفه دارد، سنجيده مى شود و اين سنجش تأكيدى بر اتمام حجت و اظهار انصاف و اجراى عدالت است.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ موازين جمع ميزان يا موزون است، يعنى، هر كس اعمال سنجيده شده اش رجحان داشته باشد همان اعمالى كه داراى ارزش و وزنه است يعنى اعمال نيك يا آنچه اعمال نيك با آن سنجش مى شود (اينها اهل رستگارى هستند).

بِآياتِنا يَظْلِمُونَ آيات ما را به ستم و ناروا تكذيب مى كنند، نظير آيه فَظَلَمُوا بِها «از روى ستم آيات ما را تكذيب كردند» (اعراف/ 103)

[سوره الأعراف (7): آيات 10 تا 12] ..... ص : 296

اشاره

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (10) وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (11) قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 297

ترجمه: ..... ص : 297

و همانا ما شما (فرزندان آدم) را در زمين تمكن و اقتدار بخشيديم و در آن، براى شما معاش و روزى از هر گونه نعمت، مقرّر كرديم ليكن اندكى از شما شكر نعمتهاى خدا را بجا مى آوريد (10)

و همانا شما آدميان را بيافريديم و آن گاه كه بدين صورت كامل آراستيم، فرشتگان را به سجده آدم مأمور كرديم. همه سجده كردند جز شيطان، كه از جمله سجده كنندگان نبود. (11)

خداى بدو فرمود: چه چيز تو را مانع از سجده آدم شد كه چون تو را امر كردم نافرمانى كردى؟ پاسخ داد: من از او بهترم، كه مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى. (12)

تفسير: ..... ص : 297

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ زمين را جايگاه شما قرار داديم. يا اين كه: شما را در زمين مالك گردانيديم و بر تصرف در آن توانا ساختيم.

وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ «معايش» جمع معيشت است و آن چيزى است كه با آن گذران زندگى مى شود، مثل روزيهاى مختلف و اقسام نعمتها و منفعتها. يا چيزى است كه به وسيله آن، انواع روزيها و نعمتها به دست مى آيد. قرائت بهتر، قرائت با يا (معايش) است ولى بعضى از قرّاء، با تشبيه «معايش» به «صحائف» آن را به همزه (معائش) قرائت كرده اند.

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ما پدر شما آدم را، از گلى بدون شكل خلق كرديم و سپس به آن صورت بخشيديم و فرشتگان را به سجده آدم فرمان داديم. «لا» در «ان لا تسجد» «صله» است «1» [نه لاى نفى ] و دليل

__________________________________________________

1- همانطور كه از عبارات بعدى برمى آيد. ظاهرا منظور مؤلف از صله، اين

است كه لا زايد است و فقط براى تأكيد كلام در جمله ذكر شده است. تصحيح استاد گرجى، پاورقى ص 428، ج 1.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 298

آن، آيه ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ «تو را چه مانع شد كه به موجودى كه خود آفريدم سجده كنى» (ص/ 75) مى باشد و فايده ذكر «لا» در كلام، تأكيد و وجوب معناى فعلى است كه «لا» بر آن داخل شده است گويى گفته شده: آن گاه كه به تو فرمان دادم، چه چيز مانع شد كه سجده [بر آدم ] را واجب بدانى و خود را به انجام آن ملزم نمايى؟ زيرا فرمان من به سجده كردن، آن را بر تو واجب كرده و تو را گريزى از آن نيست.

قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ ابن عباس مى گويد: «شيطان قياس كرد و در قياس خود مرتكب اشتباه گرديد و او نخستين كسى است كه قياس كرد.» و از آن رو مرتكب اشتباه شد كه گمان كرد آتش از خاك شريفتر است و به گمان خود حق داشت كه مأمور سجده كردن بر پست تر از خود، نشود و گويى گفته است: براى كسى همچون من [كه از آتشم ] دور از حق است كه به آنچه من به آن امر شده ام، مأمور شود.

[سوره الأعراف (7): آيات 13 تا 18] ..... ص : 298

اشاره

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (13) قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (14) قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (15) قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ (17)

قالَ اخْرُجْ

مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (18)

ترجمه: ..... ص : 298

خداوند فرمود: از آن مقام فرود آى كه تو را نرسد كه بزرگى و نخوت ورزى. بيرون شو، كه تو از افراد پست و كوچكى. (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 299

(شيطان) گفت: مرا تا روز رستاخيز مهلت ده. (و، زنده نگهدار) (14)

(خداوند) فرمود: البته مهلت خواهى داشت. (15)

شيطان گفت: اكنون كه مرا گمراه كردى، من نيز بندگانت را از راه راست، كه شرع و آيين توست گمراه گردانم (16)

آن گاه از پيش روى و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها به سراغ آنها مى روم و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت. (17)

فرمود: از آن مقام با ننگ و عار و خوارى بيرون رو. سوگند ياد مى كنم كه هر كس از آنها از تو پيروى كند، جهنم را از شما همگى پر مى كنم. (18)

تفسير: ..... ص : 299

فَاهْبِطْ مِنْها از بهشت يا از آسمان يا از مقام و منزلتى كه دارى فرود آى.

فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها تو را نرسد كه در آن مقام، از فرمان خداوند سرپيچى كنى.

فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ بيرون شو كه چون تكبر ورزيدى، نزد خدا و اولياى او خوار و سبك هستى.

علت اين امر آن بود كه چون شيطان تكبر خود را آشكار ساخت، لباس ذلت و خوارى بر او پوشيده شد و در حديث آمده است: هر كس تكبر ورزد خداوند او را خوار و پست گرداند و هر كس فروتنى كند خداوند او را برترى بخشد. «1»

قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ به من مهلت ده و مرگ مرا به تأخير انداز، تا روزى كه مردم سر از قبرها، بيرون مى آورند.

قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي گفت به سبب

اين كه مرا گمراه ساختى. اين سبب، آن بود كه خداوند شيطان را مكلف به امرى [سجده بر آدم ] كرد كه به واسطه آن گمراه شد و آن گونه كه فرشتگان [در اطاعت خدا] پايدار ماندند او ثابت نماند و سرپيچى كرد.

__________________________________________________

1-

من تكبر وضعه اللَّه و من تواضع رفعه اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 300

از برخى مفسران نقل شده كه: معناى آيه اين است: تو به من فرمان سجده [بر آدم ] دادى و كبر و خودخواهى مرا وادار به نافرمانى تو كرد، من هم به واسطه اين كه گمراه شدم البته براى گمراهى آدميان كوشش خواهم كرد تا فاسد و تباه شوند همان گونه كه من به خاطر آنان تباه شدم.

حرف «ب» در «فبما» متعلق به فعل قسم محذوف است يعنى: فبسبب إغوائك أقسم.

لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ در طريق وصول به اسلام مانع آنان خواهم شد همان گونه كه دشمن در سر راه قرار مى گيرد تا آن را بر رهگذر ببندد. صراطك ظرف و منصوب است.

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ آن گاه از جهت هاى چهارگانه- كه غالبا دشمن از آن جهت ها مى آيد- به آنان حمله خواهم كرد. جهات چهارگانه، تمثيلى است براى وسوسه شيطان نسبت به بندگان خدا كه از هر راهى بتواند وسوسه مى كند.

از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه فرمود: منظور از جمله «من بين أيديهم»: پيش روى آنان اين است كه آخرت را در نظرشان كم ارزش مى كنم و منظور از جمله «و من خلفهم»: پشت سر اين است كه آنان را به مال اندوزى و ندادن حقوق واجب مالشان تشويق مى كنم تا براى ورثه آنان باقى بماند و منظور از «و عن ايمانهم»:

سمت راست، اين است كه دين آنان را فاسد مى كنم و گمراهى را در نظرشان نيكو جلوه مى دهم، و منظور از «و عن شمائلم»: سمت چپ، اين است كه آنها را به لذتها علاقمند و شهوات را بر دلهايشان چيره مى كنم.

وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ بيشتر بندگانت را شكرگزار نخواهى يافت. اين سخن را شيطان از روى گمان خود گفت، به دليل اين آيه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ «و شيطان گمان خود را درباره آنها تصديق كرد» (سبأ/ 20). بعضى گفته اند: شيطان اين سخن را از فرشتگانى كه خداوند آنها را از شاكر نبودن بيشتر بندگان با خبر ساخت، شنيده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 301

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً «مذءوما» مشتق از «ذأمه» است كه در هنگام مذمت شخص، گفته مى شود، و «مدحور» به معناى رانده شده است.

لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لام در «لمن»، لام موطئه «1» [مقدمه ] قسم و «لاملأن» جواب قسم است كه جانشين جواب شرط نيز شده است.

مِنْكُمْ يعنى: منك و منهم كه ضمير مخاطب غلبه يافته و «منكم» گفته شده است، نظير آيه: إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ «شما مردمى سخت نادان هستيد» (اعراف/ 138) [در اصل إنّك و إنّهم تجهلون بوده است ].

[سوره الأعراف (7): آيات 19 تا 22] ..... ص : 301

اشاره

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ (20) وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21) فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما

مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ (22)

ترجمه: ..... ص : 301

و اى آدم، تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و از هر جا كه خواستيد بخوريد اما به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران

__________________________________________________

1- هر گاه جواب قسم مصدّر به لام و ان شرطيه باشد قسم حذف مى شود اين لام را كه مقارن با ان شرطيه است لام موطئه مى گويند چون جواب را براى قسم آماده مى كند. شرتونى، مبادى العربيه 4/ 364 بيروت دار المشرق 1986.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 302

خواهيد شد. (19)

سپس شيطان آنها را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود آشكار سازد. و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده، مگر به سبب اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند. (20)

و براى آنها سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم. (21)

و به اين ترتيب آنها را با فريب دادن (از مقامشان) فرود آورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان (عورتشان) براى آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاى درختان بهشتى بر عورتشان. و پروردگارشان آنها را ندا داد كه آيا شما را از آن درخت نهى نكردم و نگفتم شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟ (22)

تفسير: ..... ص : 302

وَ يا آدَمُ و گفتيم اى آدم:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ شيطان سخن آهسته اى را، در حالى كه تكرار مى كرد بر زبان راند. وسوس الحلى: زيور آهسته صدا داد. «وسوس» فعلى است لازم و به همين سبب «رجل موسوس» به كسر واو دوم صحيح است نه «موسوس» به فتح واو، ولى موسوس له يا موسوس اليه گفته مى شود [چون با حرف جر «ل» و «الى» متعدى شده است ].

وسوس له، يعنى به خاطر او وسوسه كرد و وسوس إليه، يعنى، وسوسه را به او القا كرد.

لِيُبْدِيَ لَهُما خداوند آشكار شدن عورت آدم و حوّا را، مقصود شيطان قرار داد، تا آنها را، هنگامى كه عورت خود را مكشوف ببينند، بد حال كند. اين مطلب دليل بر اين است كه كشف عورت هميشه از نظر عقل زشت بوده است.

ما وُورِيَ عَنْهُما موارات: قرار دادن چيزى است در پشت آنچه آن را مى پوشاند.

واو مضموم در «وورى» قلب به همزه نشده است، همان گونه كه واو در «أويصل» قلب به همزه شده است زيرا واو دوم در «وورى» واو مدّ است. (الف باب مفاعله در مجهول تبديل به واو شده مثل قوتل ولى در اويصل اصلى است و در اصل أوصل افعل تفضيل بوده است.)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 303

إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ خداوند شما را منع نكرده مگر براى اين كه كراهت داشته است كه شما دو فرشته شويد. شيطان، آدم و همسرش را دچار توهم كرد كه هر گاه از اين درخت بخورند، صورت آنها به شكل صورت فرشته خواهد شد.

أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ يا از كسانى باشيد كه نمى ميرند و در بهشت جاودان خواهند ماند.

وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ شيطان براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد كه من براى شما در دعوت خود به خوردن از اين درخت خيرخواهى مخلص مى باشم و از اين رو توهّم آنها قوّت گرفت، زيرا آدم و همسرش خيال كردند كه هيچ كس به خدا سوگند دروغ ياد نمى كند.

فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ «دلّى» از «تدلية الدّلو» به معناى فرستادن دلو در چاه است، يعنى شيطان با سوگند

ياد كردن به خداى عز و جل آدم و حوّا را فريفت و آن دو را با خوردن از آن درخت از مقامشان فرو كشاند.

از قتاده روايت شده: شيطان مؤمن را با سوگند به خدا فريب مى دهد.

از ابن عمر نيز نقل شده كه هر گاه برده خود را مى ديد كه نيكو نماز مى گزارد او را آزاد مى كرد. به او گفته شد: آنان تو را فريب مى دهند. گفت: هر كس به وسيله خدا به ما نيرنگ زند نيرنگ او را مى پذيريم.

فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما همين كه آغاز به خوردن از ميوه درخت كردند و طعم آن را چشيدند عورت هايشان براى آنان آشكار شد.

«وَ طَفِقا» گفته مى شود: طفق يفعل كذا به معناى جعل يفعل (شروع به انجام كارى) مى باشد.

«يَخْصِفانِ» برگى بر روى برگى ديگر مى گذاشتند و عورتهاى خود را به وسيله آن مى پوشانيدند همان گونه كه كفش وصله مى شود. «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 304

[سوره الأعراف (7): آيات 23 تا 25] ..... ص : 304

اشاره

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (23) قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ (24) قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (25)

ترجمه: ..... ص : 304

گفتند: پروردگارا، ما به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود. (23)

فرمود: (از مقام خويش) فرود آييد، در حالى كه بعضى نسبت به بعض ديگر دشمن خواهيد بود. (شيطان دشمن شماست و شما دشمن او) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيله بهره گيرى تا زمانى خواهد بود. (24)

فرمود: در آن (سرزمين) زنده مى شويد و در آن مى ميريد و از آن (در رستاخيز) بيرون خواهيد آمد. (25)

تفسير: ..... ص : 304

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ... آدم و همسرش خطاى خود را، ستم بر خود ناميدند و گفتند: «لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» البته از زيانكاران خواهيم بود. اگرچه منظور از ظلم در اين جا به اعتقاد ما ترك يك عمل مستحبى است (زيرا انبيا عليهم السّلام از ارتكاب معاصى معصوم و منزهند) ولى روش اولياى خدا اين است كه لغزشهاى كوچك

__________________________________________________

1- يخصفان از ماده «خصف» است كه در اصل به معناى ضميمه كردن چيزى است به چيز ديگر و سپس به دوختن كفش يا لباس و وصله كردن نيز گفته شده است زيرا قطعات پراكنده را به يكديگر منضم مى كنند و خصف كفش پاره شده اى است كه از كفش پاره ديگر وصله شده باشد و خصيفة: پاره هايى است كه با آن كفش وصله مى كنند. فرهنگ نفيسى و تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 305

خود را بزرگ و حسنات بزرگ خود را كوچك مى شمارند.

«اهْبِطُوا» خطاب به آدم و حوّا و ابليس است.

بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اين جمله در محل نصب و حال است يعنى: فرود آييد در حالى كه دشمن يكديگريد: شيطان با آدم و حوّا دشمنى مى كند و آن دو با

شيطان.

وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ و براى شما در روى زمين قرارگاه يا استقرارى است.

وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ و بهره اى از زندگى است كه تا پايان عمرتان از آن برخورداريد.

قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ خداوند سبحان فرمود: در زمين زندگى مى كنيد و در آن مى ميريد و هنگام رستاخيز از آن بيرون خواهيد آمد.

[سوره الأعراف (7): آيات 26 تا 27] ..... ص : 305

اشاره

يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (26) يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 305

اى فرزندان آدم، لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست و لباس پرهيزگارى بهتر است.

اينها (همه) از آيات خداست، شايد متذكر (نعمتهاى او) شوند. (26)

اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد آن چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد چه اين كه او و همكارانش شما را مى بينند و شما آنها را نمى بينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند. (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 306

تفسير: ..... ص : 306

يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً در اين آيه لباس و ديگر وسايل زندگى كه در روى زمين ساخته مى شود، از نعمتهاى نازل شده از آسمان تلقى شده است، زيرا برخوردار شدن انسان از آنها در آن جا مقدر و معين شده و از اين قبيل است آيه:

وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «و براى استفاده شما هشت قسم از چهارپايان را فرستاد.»

«ريش» به معناى جامه زينتى است و از «ريش الطير» (پر پرنده) عاريت گرفته شده است زيرا پر پرنده، لباس و زينت اوست و معناى آيه اين است: براى شما دو جامه فرستاديم، يكى آن كه با آن عورتهاى خود را بپوشانيد و ديگر جامه اى است كه شما را زينت مى بخشد.

وَ لِباسُ التَّقْوى مقصود از لباس تقوى پارسايى و ترس از خداست.

«لباس التقوى» مبتداست و خبرش جمله «ذلك خير» است گويى گفته شده: هو خير، زيرا اسمهاى اشاره از لحاظ برگشت به آنچه قبلا ذكر شده به ضماير نزديك اند و نيز گفته اند: «لباس التقوى»

خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن و هو لباس التقوى است و سپس (در جمله بعد) گفته شده است: ذلك خير.

برخى در معناى اين عبارت گفته اند: مقصود از لباس التقوى زره ها، كلاهخودها و ساير چيزهايى است كه در جنگ پوشيده مى شود و از آن به عنوان محافظ استفاده مى شود.

وَ لِباسُ التَّقْوى به نصب نيز قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر «لباسا» و «ريشا» باشد.

ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ فرستادن لباس براى بندگان، دليل فضل و رحمت خداوند بر آنهاست تا شايد متذكر شوند و نعمت بزرگ خداوند در انزال لباس را بشناسند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 307

اين آيه به طور ضمنى به دنبال ذكر نمايان شدن عورت آدم و حوّا آمده است تا ارزش نعمت لباس، كه خداوند آن را آفريده آشكار شود.

لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ شيطان شما را از دين گمراه نكند و با دعوت شما به گناهانى كه نفستان به آنها تمايل دارد، شما را از حق بازندارد، و با عدم ورود به بهشت شما را دچار محنت و رنج نسازد.

چنان كه پدر و مادرتان (آدم و حوّا) را با بيرون راندن از بهشت گرفتار اندوه ساخت.

يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما اين جمله در محل نصب و حال است يعنى: شيطان آدم و حوّا را در حالى كه جامه بهشتى ايشان را از تنشان بيرون آورد، از بهشت بيرون راند، يعنى شيطان سبب كندن لباس از تن آدم و حوّا شد.

إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ اين جمله علت براى نهى (لا يفتننكم) و هشدارى است به منظور پرهيز از فتنه شيطان و اين كه او دشمنى است كه پنهانى با شما دشمنى مى كند و

از جايى كه نمى دانيد شما را فريب مى دهد.

وَ قَبِيلُهُ و ياران او از ديگر شياطين.

مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ از ابن عباس روايت شده كه خداوند متعال نفوذ شيطانها را در بنى آدم، مانند جريان خون [در رگها] قرار داده و دلهاى آنان مسكن شيطانهاست.

و از قتادة نقل شده كه گويد: به خدا سوگند دشمنى كه تو را مى بيند ولى تو او را نمى بينى، سخت قدرتمند و بى باك است مگر در مقابل كسى كه خداوند او را از شر دشمنان حفظ كرده است.

إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ ما شياطين و كسانى را كه به خدا ايمان ندارند به حال خودشان رها كرديم و آنان را از شر شياطين بازنداشتيم تا آن كه آنها را به دوستى برگزيدند و در مخالفت با خدا- كه آن را در نظرشان نيك جلوه داده بودند- از شياطين پيروى كردند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 308

[سوره الأعراف (7): آيات 28 تا 30] ..... ص : 308

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (28) قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (29) فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 308

هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند، مى گويند: پدران خود را بر اين عمل ديديم و خداوند آن را به ما دستور داده است. بگو خداوند (هرگز) دستور به عمل زشت نمى دهد آيا چيزى بر خدا مى بنديد كه نمى دانيد؟ (28)

بگو: پروردگارم به عدالت فرمان داده است و توجه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين خود را براى او خالص گردانيد (و بدانيد) همان گونه كه در آغاز شما را آفريد (بار ديگر در رستاخيز) باز مى گرديد. (29)

جمعى را هدايت كرده و جمعى (كه شايستگى نداشته اند) گمراهى بر آنها مسلم شده آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند و چنين گمان مى كنند كه هدايت يافته اند. (30)

تفسير: ..... ص : 308

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا زمانى كه گناه كبيره اى را مرتكب شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 309

عذر مى آورند كه پدرانشان آن را انجام مى دادند و خداوند به پدران آنان دستور انجام آن گناه را داده است هر دو عذرشان باطل است، زيرا يكى تقليد (كوركورانه) و ديگرى تهمت و دروغ بستن به خداست.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ بگو: خداوند به انجام گناه فرمان نمى دهد چرا كه خود كار زشت را انجام نمى دهد، پس چگونه ممكن است كه به انجام آن فرمان دهد؟! أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ اين جمله، از يك سو نسبت دادن عمل زشت را به خداوند انكار مى كند و از سوى ديگر دليلى بر جهل و نادانى آنان است.

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ بگو: پروردگارم مرا به عدل و آنچه عقل گواهى مى دهد كه راست

و حق و نيكوست، فرمان داده است. و گفته اند: مقصود از «قسط» توحيد است.

وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ يعنى قل أقيموا وجوهكم: اى پيامبر بگو: قصد عبادت پروردگار كنيد در حالى كه مستقيم به طرف قبله باشيد، نه به سمت ديگر.

عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ در هر زمان يا مكان سجده و مقصود از آن نماز است.

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ خدا را پرستش كنيد در حالى كه طاعت خود را خالص گردانيده ايد و به وسيله آن تنها خشنودى خداوند را طلب مى كنيد.

كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ همان گونه كه در آغاز شما را آفريده، دوباره [در رستاخيز] بازمى گرداند و به جزاى كردارتان مى رساند. پس عبادت خود را براى خدا خالص گردانيد.

فَرِيقاً هَدى خداوند گروهى را هدايت كرد و آنها مؤمنانند كه آنان را در كسب ايمان موفق ساخت و بر گروهى خوارى و ذلت مسلم شده است زيرا آنها هدايت را نپذيرفته و لطف خداوند شامل حال آنان نشده است آنان گمراه مى باشند و هدايت نخواهند يافت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 310

فَرِيقاً منصوب به فعل مقدرى است كه جمله بعدى آن را بيان مى كند و تقدير آن: و خذل فريقا حقّ عليهم الضّلالة است.

إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ گروهى كه ذلت بر آنان مسلم گرديده از دستورات شياطين پيروى كردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 31 تا 33] ..... ص : 310

اشاره

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (31) قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (32) قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ

الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (33)

ترجمه: ..... ص : 310

اى فرزندان آدم، زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد، و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد. (31)

بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو:

اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى) در قيامت خالص (براى مؤمنان) خواهد بود. اينچنين آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم. (32)

بگو: خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم بدون حق و اين كه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد. (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 311

تفسير: ..... ص : 311

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ اى فرزندان آدم جامه هايى كه با آن خود را آراسته مى كنيد در وقت انجام هر نماز بر خود گيريد. روايت شده كه امام حسن مجتبى عليه السّلام هر وقت به نماز برمى خاست، نيكوترين جامه هايش را مى پوشيد. علت را كه جويا شدند فرمود: خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد از اين رو من خود را براى پروردگارم آراسته مى كنم و آيه مورد بحث را تلاوت كرد.

برخى از مفسرين گفته اند: اين آيه به مسلمانان دستور مى دهد كه هنگام نماز و طواف كعبه جامه هاى خود را بپوشند، زيرا آنان [كافران ] برهنه طواف مى كردند و مى گفتند: با جامه اى كه در آن مرتكب گناه شده ايم، خدا را عبادت نمى كنيم. بعضى ديگر از مفسران گفته اند: منظور از أخذ زينت، شانه كردن در موقع انجام

هر نماز است.

وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا از ابن عباس روايت شده كه گفت: آنچه مى خواهى بخور و هر چه را دوست دارى بپوش ولى دو خصلت: اسراف و تكبر، تو را به گناه وادار نكند.

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ بگو: چه كسى، جامه هايى را كه مردم خود را با آن زينت مى دهند و آنچه براى زينت است و خداوند براى بندگانش از زمين بيرون آورده و نيز روزيهاى پاك همچون خوردنيها و نوشيدنيهاى لذيذ را حرام كرده است. معناى اين استفهام، انكار تحريم اين نعمتهاست.

قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ بگو: اين نعمتها در دنيا براى اهل ايمان است ولى مختص آنان نيست، زيرا مشركان در آن نعمتها با آنها شريكند ولى در آخرت اختصاص به مؤمنان دارد و هيچ كس با آنها شريك نخواهد بود.

اين كه خداوند متعال نفرموده: نعمتها در دنيا براى مؤمنان و غير مؤمنان است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 312

براى توجه دادن به اين است كه نعمتها براى مؤمنان آفريده شده و كافران به تبعيت از مؤمنان، از نعمتها بهره مند مى شوند.

كلمه «خالصة» هم به نصب قرائت شده تا حال باشد و هم به رفع قرائت شده بنا بر آن كه خبر دوم براى «هى» و خبر اول آن «للذين امنوا» باشد.

إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ پروردگارم تنها كارهاى زشت را حرام كرده است. پنهان باشد يا آشكار.

«فاحشه» عملى است كه خيلى زشت و ناپسند باشد.

«اثم»، بر هر گناهى اطلاق مى شود و گفته اند مقصود از «اثم» شرابخوارى است.

«بغى»: ستم و تكبر.

«بِغَيْرِ الْحَقِّ» تأكيد بر

معناى بغى است.

وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً:

اين سخن خداوند، استهزاء و سرزنش مشركان است، زيرا بر خداوند روا نيست كه براى شرك به خود دليلى فرود آورد.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ گفته هاى نادرست و دروغ، همچون حرام كردن نعمتها و جز آن را، به خدا نسبت دهيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 34 تا 37] ..... ص : 312

اشاره

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (34) يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (35) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (36) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 313

ترجمه: ..... ص : 313

هر قومى را دوره اى و اجل معينى است كه چون فرارسد لحظه اى مقدم و مؤخر نتوانند كرد. (34)

اى فرزندان آدم چون پيغمبرانى از جنس شما بيايند و آيات مرا براى شما بيان كنند پس هر كه تقوى پيشه كرد و به كار شايسته شتافت، هيچ ترس و اندوهى (از گذشته و آينده در دنيا و عقبى) بر آنها نخواهد بود. (35)

و آنان كه آيات خدا را تكذيب كرده و از اطاعت او سركشى و تكبر نمودند، آنها اهل دوزخند و در آن جاويد و معذب خواهند بود. (36)

پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خداى دروغ بندد يا آيات خدا را تكذيب كند (به دروغ نسبت دهد) آنان از كتاب (قضا و قدر الهى يا از نامه اعمال) به كيفر خويش خواهند رسيد تا هنگامى كه فرستادگان ما (ملك الموت و فرشتگان قبض روح) به او رسند كه قبض روح او كنند گويند: چه شدند آنهايى كه به جاى خدا به ربوبيت مى خوانديد؟

(مانند بتان و هواهاى نفسانى) پاسخ دهند كه

آنها همه از نظر ما ناپديد و نابود شدند و آنها بر زيان خويش گواهى دهند كه كافر بوده و راه هدايت نپيموده اند. (37)

تفسير: ..... ص : 313

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اين جمله تهديد مى كند كفار قريش را به عذابى كه نزد خداست و در وقت معينى بر آنان نازل خواهد شد. چنان كه بر امتهاى پيشين نازل شد.

يا بَنِي آدَمَ خطاب به همه مكلفين از مردم است.

إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ اگر پيامبرانى از جنس شما بيايند. «ما» به منظور تأكيد معناى شرط، به «ان» شرطيه ضميمه شده است. همچنين فعل شرط براى تأكيد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 314

همراه با نون تأكيد ثقيله آمده است، فاء در «فمن» و جمله شرط و جزاى پس از آن جزاى اين شرط است و معناى جمله اين است: پس هر كس از شما تقوى پيشه كند.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا كسانى از شما كه آيات خدا را تكذيب كردند.

فَمَنْ أَظْلَمُ چه كسى ستم او شنيع تر است از كسى كه كلام خدا را تكذيب كند يا سخنى را كه هرگز نگفته به او نسبت دهد؟

أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ آنان بهره خود را از عمر و روزى و هر چه برايشان نوشته و مقدر شده است، خواهند برد.

حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا تا هنگامى كه فرستادگان ما [ملك الموت و فرشتگان قبض روح ] نزد آنها مى روند. «حتى» غايت و پايان رسيدن آنان به نصيب شان و دريافت كردن كامل آن است يعنى تا زمان مرگشان آن را به طور كامل خواهند گرفت. «حتى» كلمه اى است كه پس از آن كلام آغاز مى شود، و جمله مستأنفه در اين جا جمله شرطيه (إذا جاءتهم) مى باشد.

يَتَوَفَّوْنَهُمْ حال براى «رسل»

است يعنى، در حالى كه فرستادگان ما قبض روح آنان كنند. و مقصود از «فرستادگان» در اين جا، ملك الموت و فرشتگان قبض روح هستند.

قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فرستادگان خدا مى گويند كجايند خدايانى كه آنها را پروردگار خود مى خوانديد؟

قالُوا ضَلُّوا عَنَّا كافران پاسخ دادند: آنها از نظر ما ناپديد شدند، از اين رو آنها را نديده و از آنها سود نمى بريم. اين سخن كافران اقرار آنها است به اين كه، آنان در عقيده خود، بر حق نبودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 38 تا 39] ..... ص : 314

اشاره

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (38) وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 315

ترجمه: ..... ص : 315

خداوند گويد: شما هم در آن گروه جن و انس، كه پيش از شما به دوزخ شدند، داخل شويد. در آن وقت، هر قومى از آنان كه به دوزخ شوند، قوم ديگرى را (از هم كيشان خود)، لعن كنند تا آن گاه كه همه را آتش دوزخ فراگيرد. آن گاه زمره آخرين يا فرقه اول (يا مرءوسين يا رئيسان)، گويند كه: خدايا اينان ما را گمراه كردند پس عذابشان را در آتش، افزون و شديدتر گردان. خدا گويد: همه را عذاب به استحقاق و به قدر گناه خود است و ليكن شما بر آن آگاه نيستيد. (38)

و گروه مقدم، به طايفه مؤخر خود، پاسخ دهند كه: شما را بر ما برترى نباشد. (ما و شما در گناه يكسانيم) (پس به آنها خطاب شود كه): بچشيد عذاب را به كيفر آنچه از اعمال ناشايسته مرتكب شده ايد. (39)

تفسير: ..... ص : 315

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ خداوند- جل جلاله- روز قيامت به كافران مى فرمايد: در جمع امتها و همراه با آنها باشيد. و مقصود اين است كه همراه با امتهايى كه پيش از شما آمدند و زمانشان بر زمان شما مقدم است، داخل دوزخ شويد.

كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها هر گروهى از اين امتها زمانى كه داخل دوزخ شوند، گروهى را كه با پيروى از آنها گمراه شده اند، نفرين مى كنند.

حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا يعنى، «تداركوا فيها» همين كه در دوزخ گرد هم مى آيند و به يكديگر ملحق مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 316

قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا آخرين آنها از نظر رتبه و مقام، يعنى پيروان و زيردستان به كسانى كه در رتبه و مقام اول هستند- يعنى

رهبران و سردمداران- گويند خدايا اينان ما را به گمراهى دعوت به آن وادار كردند.

مقصود از «لأوليهم» اين است كه آنان به خاطر رهبران خود [كه سبب گمراهى آنان شده بودند] گفتند: پروردگارا ما را به گمراهى فراخواندند و به آن وادار كردند زيرا روى سخن آنان با خداوند است نه با رهبرانشان.

فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً پس عذاب ايشان را در دوزخ دوچندان گردان.

قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ گفت: براى هر يك از سردمداران ضلالت و پيروان آنها عذاب دوچندان است زيرا همگى آنها از گمراهان و نيز گمراه كننده بودند.

وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ ولى شما بر آن عذاب مضاعف، آگاه نيستند: با تاء و ياء (يعلمون) هر دو قرائت شده است.

قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ رهبران به پيروان خود گويند:

شما را بر ما برترى نيست و اين سخن را با توجه به كلام خداوند در مورد پيروانشان كه فرمود: «لكلّ ضعف» (براى هر دسته اى عذاب دو چندان است) بيان داشتند، يعنى ثابت شده است كه شما بر ما برترى نداريد و ما و شما در استحقاق عذاب دو چندان يكسانيم.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ اين كلام، ممكن است خطاب رهبران به پيروان خود باشد و ممكن است خطاب خداوند به هر دو گروه رهبران و پيروان آنها باشد. بچشيد عذاب را به كيفر اعمال ناشايسته اى كه مرتكب مى شديد اعمالى كه با اراده خود انجام داده ايد نه اين كه ما انجام آن را براى شما اختيار كرده باشيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 317

[سوره الأعراف (7): آيات 40 تا 43] ..... ص : 317

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (41) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (42) وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

ترجمه: ..... ص : 317

همانا آنان كه آيات خدا را تكذيب كنند و از كبر و نخوت سر فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به روى آنها باز نشود و به بهشت درنيايند تا آن كه طناب كشتى در چشمه سوزن درآيد. (يعنى داخل شدنشان به بهشت بدان ماند كه طناب كشتى به چشمه سوزن رود و اين محال باشد) و اين گونه گنهكاران (متكبر) را، مجازات سخت خواهيم كرد. (40)

«1» بر آنان در دوزخ بسترها گسترده و سراپرده ها افراشته اند. و اين است جزاى ستمكاران. (41)

و آنان كه ايمان آوردند و (به قدر وسع) در كار نيك و شايسته كوشيدند زيرا ما كسى را بيش از وسع تكليف نكنيم آنها اهل بهشت و جاودان در آن متنعم اند. (42)

و زنگار كينه (و حسد و هر خوى زشت) را از آئينه دل بهشتيان

__________________________________________________

1- ترجمه آيه از قرآن مترجم الهى قمشه اى گرفته شده و متن تفسير، غير آن را مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 318

بزداييم و در بهشت به زير قصرهايشان نهرها جارى شود و (چون آن همه نعمتهاى بهشتى را مشاهده كنند) گويند: ستايش خداى را كه ما را بر اين مقام راهنمايى كرد

كه اگر هدايت و لطف الهى نبود، ما بخود در اين مقام راه نمى يافتيم. همان رسولان خدا ما را به حق رهبرى كردند.

آن گاه بر اهل بهشت ندا كنند كه اين است بهشتى كه از اعمال صالح خود به ارث يافتيد. (43)

تفسير: ..... ص : 318

لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ براى آنان، عمل نيكى به سوى خدا، بالا نمى رود. نظير اين آيه، است آيه إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ «كلمه نيكوى توحيد (و روح پاك آسمانى) به سوى خدا بالا مى رود» (فاطر/ 10) و گفته اند: هر گاه بميرند روحهاى آنها به آسمان نمى رود، آن گونه كه روح مؤمنان بالا مى رود.

و برخى گفته اند: بركت بر آنان فرود نمى آيد و باران بر آنان نمى بارد. چنان كه در آيه ديگر فرموده است. فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ «ما درهاى آسمان را گشوديم و سيلابى از آسمان فرو ريختيم» (قمر/ 11).

لا تفتح با تشديد و بدون تشديد و با «يا» (لا يفتح) نيز قرائت شده است و معناى آيه اين است: داخل بهشت نشوند، تا زمانى كه آنچه هرگز ممكن نيست ممكن شود يعنى تا زمانى كه شتر- كه جز از درى بزرگ نمى گذرد- از سوراخ سوزن بگذرد.

«خياط و مخيط» چيزى است كه با آن مى دوزند كه همان سوزن است.

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ساير گنهكاران را، به همين كيفر سخت، عقوبت خواهيم كرد. اين جمله را خداوند متعال، در آيه بعد تكرار كرده و فرمود:

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ اين گونه ستمكاران را مجازات سخت، خواهيم كرد.

از ابن عباس روايت شده: مقصود خداوند از «ظالمين»، كسانى هستند كه به او شرك ورزيدند و جز او را به خدايى برگزيدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص:

319

مِهادٌ بستر.

غَواشٍ پوشنده ها، پرده ها.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها جمله معترضه اى است كه واقع شده ميان مبتدا [و الّذين ] و خبر [اولئك ] براى تشويق مؤمنان به كسب ناز و نعمت جاودانى همراه با بزرگى جلالتى كه قابل وصف نيست، به وسيله انجام اعمال شايسته اى كه در توان آنهاست. و منظور از «وسع» توانايى كافى و بدون مشقت است.

وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ زنگار كينه را كه در دنيا نسبت به برادران دينى خود داشتند، از دلهاى بهشتيان بزداييم تا اين كه دلهاى آنان، از كينه و حسد و دشمنى پاك شود و ميان ايشان جز مهربانى و شفقت و دوستى چيز ديگرى نباشد.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ ستايش خداى را كه ما را بر اين مقام راهنمايى كرد و ما را در دستيابى بر موجبات اين رستگارى عظيم و افتخار بزرگ، موفق گردانيد و اگر هدايت و توفيق خداوند نبود امكان هدايت براى ما وجود نداشت. لام «لنهتدى»، براى تأكيد معناى نفى است.

جمله مذكور، بدون واو «ما كنّا لنهتدى» نيز قرائت شده كه در اين صورت، معنى جمله نخست [الحمد للَّه ...] را توضيح مى دهد.

لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ همانا فرستادگان خدا ما را به حق رهبرى كردند. آنان از جانب خداوند آمدند و ما را بر طلب هدايت از او آگاه ساختند، و ما در نتيجه پيروى از سخن آنان، هدايت يافتيم.

مؤمنان، اين سخن را به سبب هدايت يافتن از روى شادى و مسرت و براى لذت بردن از سخن گفتن پيرامون آن مى گويند نه اين كه بخواهند با آن بندگى و عبوديت خود را اظهار كنند.

وَ نُودُوا أَنْ

تِلْكُمُ الْجَنَّةُ ان، مخفف «انّ» و تقدير آيه اين است: بأنّه تلكم الجنّة و ضمير آن، ضمير شأن است و نيز جائز است «ان» به معناى «اى» باشد زيرا ندا كردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 320

نوعى سخن گفتن است و گويى گفته شده: و قيل لهم اى تلكم الجنة اورثتموها بسبب أعمالكم به آنان گفته مى شود: اين است بهشتى كه به خاطر اعمال نيك خود به ارث مى بريد.

[سوره الأعراف (7): آيات 44 تا 45] ..... ص : 320

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (44) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 320

آن گاه بهشتيان دوزخيان را ندا كنند كه آنچه (پيغمبران) وعده دادند (از مقامات بهشتى) ما به حق و حقيقت يافتيم. آيا شما نيز بدانچه وعده دادند (از عذاب دوزخ) رسيديد؟ گويند: بلى (ما هم به سزاى خود رسيديم) آن گاه ميان آنها مناديى ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. (44)

آنهايى كه بندگان خدا را از راه خدا بازمى دارند و راه كج را مى طلبد (و يا به وسيله شبهه راه راست مردم را كج كنند) و آنها به قيامت ايمان ندارند. (45)

تفسير: ..... ص : 320

«ان» در «أَنْ قَدْ وَجَدْنا» و همچنين در «أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ» ممكن است مخفف «انّ» باشد و ممكن است مانند «ان» در «أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ» تفسيريه و به معناى «اى» باشد.

بهشتيان اين سخن را براى اظهار مسرت و خوشحالى از موقعيتى كه دارند و سرزنش اهل دوزخ گفتند تا اين كه اين داستان لطفى باشد براى كسانى كه مى شنوند، و سخن منادى «أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» در ميان اهل دوزخ نيز به همين منظور است.

و گفته اند: كسى كه چنين ندايى سر مى دهد، مالك خزينه دار آتش است وخداوند متعال، او را به اين ندا فرمان مى دهد و سپس او ندايى مى دهد كه بهشتيان و دوزخيان آن را مى شنوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 321

از على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آن ندادهنده من هستم.

«ان» با تشديد (انّ) و «لعنة اللَّه» با نصب [چون اسم انّ است ] نيز قرائت شده است.

«نعم» به كسر عين (نعم) نيز در تمام قرآن قرائت شده است.

و اين كه گفته نشده است: وعدكم ربّكم چنان كه گفته شده، «وعدنا» [متكلم ] و به طور مطلق ذكر شده، براى اين

است كه تمامى وعده هاى خداوند، همچون قيامت، رسيدگى به اعمال، پاداش و جزا را دربر گيرد، زيرا كافران همه وعده هاى الهى را تكذيب مى كردند.

يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ از دين خدا و احكام او، روى مى گردانند، و يا منظور اين است كه ديگران را از دين خدا بازمى دارند.

وَ يَبْغُونَها عِوَجاً و با ايجاد شك و ترديد و با شبهه هايى كه گمان مى كنند در راه خدا عيبى به وجود مى آورند، براى راه راست خداوند يك مسير انحرافى مى جويند.

آنها به قيامت ايمان ندارند و آن را انكار مى كنند.

[سوره الأعراف (7): آيات 46 تا 47] ..... ص : 321

اشاره

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (46) وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (47)

ترجمه: ..... ص : 321

ميان اين دو گروه (بهشتيان و دوزخيان) حجاب و پرده اى است (از سرشت نيك و بد كه مانع ديدار يكديگر است) و بر اعراف

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 322

(يعنى جايگاهى ميان دوزخ و بهشت) مردانى هستند كه همه به سيماشان شناخته مى شوند (برخى از مفسرين گفته اند: اهل اعراف گنهكارانى هستند كه به عفو و بخشش خدا اميدوارند) و به بهشتيان صدا مى زنند كه درود بر شما باد، امّا داخل بهشت نمى شوند در حالى كه در انتظار و آرزوى آن هستند). (46)

و چون نظر آنها (يعنى اعرافيان) بر اهل دوزخ افتد (از وحشت به خدا پناه برند) و گويند پروردگارا منزل ما را با اين ستمكاران در يك جاى قرار مده. (47)

تفسير: ..... ص : 322

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ ميان بهشت و دوزخ يا ميان بهشتيان و دوزخيان پرده اى است نظير اين است: آيه فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ «و در ميان آنها ديوارى زده شده است كه ...»

(حديد/ 13) وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ و بر جاهاى بلند ديوارى است كه ميان بهشت و دوزخ زده شده است. «أعراف» جمع «عرف»، است و استعاره آورده شده از عرف الفرس و الديك (يال است و تاج خروس «1»).

امام صادق عليه السّلام فرموده است: اعراف تپه هايى شنى است ميان بهشت و دوزخ كه هر پيامبرى با جانشينش همراه با گنهكاران زمان خود، بر روى آن متوقف مى شود آن گونه كه فرمانده سپاه با لشكريان ناتوان خود مى ايستد، و در همين حال نيكوكاران به بهشت هدايت مى شوند. سپس جانشين پيامبر به گنهكارانى كه با او ايستاده اند مى گويد: به برادران نيكوكار خود بنگريد كه به سوى بهشت هدايت مى شوند. آن گاه آنها بر بهشتيان درود

مى فرستند و اين است معناى وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ.

__________________________________________________

1- عرب به يال اسب و تاج خروس كه بلندترين قسمت بدن آنهاست، عرف گويد و بلندترين جاى ديوار حايل ميان بهشت و جهنم به آنها تشبيه شده است. م

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 323

لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ آنها داخل بهشت نشده اند ولى اميدوارند كه با شفاعت پيامبر و امام، خداوند آنان را وارد بهشت گرداند و در حالى كه به دوزخيان مى نگرند، مى گويند: پروردگارا ما را با اين ستمكاران در يك جاى قرار مده.

و برخى گفته اند: آنها كه بر اعراف ايستاده اند، گروهى هستند كه نيك و بد آنان مساوى است از اين رو در آن جا قرار گرفته اند تا خداوند آن گونه كه بخواهد درباره آنها حكم كند و سرانجام آنها را به بهشت مى برد.

يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ هر يك از دو گروه نيكان و بدكاران با علامتى كه خداوند آنها را با آن نشان كرده است شناخته مى شوند.

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ و هنگامى كه چشم ايشان به اهل دوزخ و عذابى را كه در آن به سر مى برند بيفتد به خدا پناه برده گويند: بار خدايا ما را با آنها در يك جا قرار مده.

از اين آيه برمى آيد كه امر بازدارنده اى، ديدگان آنها را به سمت دوزخيان برمى گرداند تا آنها ببينند و آن گاه به خدا پناه برند. امام صادق عليه السّلام اين گونه قرائت فرموده: و إذا قلبت ابصارهم تلقاء أصحاب النّار قالوا: عائذا بك ان تجعلنا مع القوم الظالمين: آن گاه كه ديدگان آنها به سمت اهل دوزخ برگردانده شود، مى گويند:

بار خدايا به تو پناه مى بريم از

اين كه ما را با گروه ستمكاران قرار دهى. در قرآن عبد اللَّه بن مسعود نيز همين قرائت آمده است.

[سوره الأعراف (7): آيات 48 تا 49] ..... ص : 323

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (48) أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 324

ترجمه: ..... ص : 324

و اهل اعراف مردانى را كه به سيمايشان مى شناسند، آواز دهند و گويند (ديديد كه) جمع مال و جاه و آنچه به آن فخر و تكبّر مى كرديد به حال شما اصلا سودمند نبود (48)

آيا آنهايى از مؤمنان كه سوگند ياد مى كرديد كه خدا آنان را مشمول عنايت و رحمت خود نمى گرداند، اكنون مقامشان را مى بينيد؟ (به همانها امروز خطاب مى شود كه) در بهشت بدون هيچ خوف و انديشه و بدون هيچ گونه حزن و اندوه داخل شويد. (49)

تفسير: ..... ص : 324

وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: اهل اعراف، يعنى پيامبران و جانشينان آنها، مردانى از اهل دوزخ و سران كافران را ندا مى دهند و در حالى كه آنها را به شدت سرزنش مى كنند، مى گويند:

گردآورى ثروت و تكبر ورزيدن شما به حالتان سودى نبخشيد.

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ آيا اينهايند كسانى كه سوگند ياد مى كرديد كه خدا آنان را مشمول رحمت و عنايت خود نمى كند؟

اين سخن اشاره اى است به اهل بهشت، كه سران كفر آنها را خوار و ذليل مى داشتند و به سبب تنگدستى آنها را كوچك مى شمردند و با مال دنيا بر آنها فخر و تكبّر مى كردند و سوگند مى خوردند كه خداوند آنها [مؤمنان ] را وارد بهشت نمى كند.

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ اين سخن را اهل اعراف، به فرمان خداى عزّ و جلّ، براى مستضعفان مى گويند كه: در بهشت داخل شويد در حالى كه ترسان و اندوهگين نيستيد.

اصبغ بن نباته از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: روز قيامت، ما ميان بهشت و دوزخ مى ايستيم پس هر

كس ما را [در دنيا] يارى كرده، او را به سيمايش مى شناسيم و داخل بهشت مى كنيم و هر كس با ما دشمنى كرده او را نيز به سيمايش مى شناسيم و داخل دوزخ مى كنيم. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 325

[سوره الأعراف (7): آيات 50 تا 51] ..... ص : 325

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (51)

ترجمه: ..... ص : 325

و اهل دوزخ، بهشتيان را آواز كنند كه ما را از آبهاى گوارا و از نعم بهشتى، كه خدا روزى شما كرده بهره مند كنيد. آنها پاسخ دهند، كه خدا اين آب و طعام را بر كافران حرام گردانيده است. (50)

آنهايى كه دين خود را فسون و بازيچه گرفته و متاع حيات دنيا آنها را مغرور و غافل كرد. امروز ما هم آنها را به رحمت در نظر نمى آوريم، چنان كه آنان اين روزشان را به خاطر نياوردند و آيات ما را (راجع به ثواب و عقاب قيامت) انكار كردند. (51)

تفسير: ..... ص : 325

أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ اين جمله، دليلى است بر اين كه بهشت بالاى دوزخ واقع شده است [زيرا، به ريختن آب از بالا، افاضه آب گفته مى شود.] يعنى از آب يا طعامها و ميوه هايى كه خدا روزى شما قرار داده بر ما فرو ريزيد.

قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ پاسخ دهند كه خداوند، نوشيدنى و طعام بهشت را بر كافران حرام كرده است كافرانى كه دين خود را كه خداوند به پيروى از آن امر كرده بود، به بازيچه گرفتند و هر چه را خواستند حرام يا حلال شمردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 326

فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ با آنها معامله كسى مى كنيم كه در آتش به دست فراموشى سپرده شده است نه خواسته آنان را اجابت مى كنيم و نه بر قطره اشكى از آنها، شفقت نشان مى دهيم.

كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا همان طورى كه آنها اين روز را بياد نياوردند و به آن اهميت ندادند. «ما» در «كما نسوا» و «ما كانوا» مصدريه است و تقدير آيه كنسيانهم و كونهم جاحدين

بآياتنا است.

[سوره الأعراف (7): آيات 52 تا 53] ..... ص : 326

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (53)

ترجمه: ..... ص : 326

و ما بر مردمان كتابى فرستاديم كه در آن هر چيز را بر اساس علم و دانش تفصيل داديم براى هدايت آن گروه كه ايمان مى آوردند. (52)

كافران كه به آيات خدا و قيامت ايمان نمى آورند، آيا در انتظار چيستند، مگر آن كه تأويل آيات و مآل احوال آنها (هنگام مرگ يا ظهور قيامت) به آنان برسد؟ و آن روز كه تأويل آيات و عاقبت كار را مشاهده كردند، كسانى كه كتاب خدا را فراموش كرده بودند (با حال تأسف) خواهند گفت: افسوس كه رسولان خدا (با روشن ترين برهان) حق را براى ما بيان كردند، كاش (مخالفت نمى كرديم يا) امروز كسى به شفاعت ما برمى خواست، يا بار ديگر به دنيا بازمى گشتيم كه غير از اين اعمال زشت، به اعمال صالحى مى پرداختيم. در آن هنگام كافران خود را سخت در زيان بينند و آنچه (در دنيا) مى بافتند (بنگرند كه) همه نابود شد. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 327

تفسير: ..... ص : 327

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ مقصود از كتاب در اين آيه قرآن است و «على علم» يعنى ما آگاهيم بر اين كه چگونه احكام و پندها و تمامى معانى قرآن را شرح دهيم تا اين كه قرآن مرتب و بدون انحراف باشد.

هُدىً وَ رَحْمَةً هر دو حال از ضمير در فصلناه است چنان كه «على علم» حال از ضمير (نا) در فصلناه مى باشد.

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ آيا جز سرانجام كار كتاب و روشن شدن راستى و درستى وعده و وعيدهايى كه در آن آمده، چيز ديگرى را انتظار مى كشند؟

يَوْمَ يَأْتِي روزى كه عاقبت امورى كه به آن وعده داده شده مشاهده شود.

يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ

جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ آنهايى كه عمل به دستورات ما را به فراموشى سپردند در آن روز اعتراف مى كنند كه فرستادگان خدا بر حق بوده اند.

فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا آيا امروز كسى شفيع ما هست كه براى برطرف كردن كيفر از ما شفاعت كند.

أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ آيا بار ديگر به دنيا بازگردانده مى شديم تا غير از اعمال زشتى كه انجام مى داديم، عمل صالحى انجام دهيم؟

«نرد» به خاطر واقع شدن آن در محلى كه براى اسم صلاحيّت دارد [ابتدائا] رفع گرفته است، چنان كه ابتدائا مى گويى: هل يضرب زيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 54 تا 56] ..... ص : 327

اشاره

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (54) ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55) وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 328

ترجمه: ..... ص : 328

پروردگار شما، آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد. آن گاه به خلقت عرش پرداخت. روز را به پرده شب در پوشاند، كه با شتاب در پى آن پويد. و خورشيد و ماه و ستارگان، به امر او مسخّر گرديد. (اى بندگان) آگاه باشيد كه ملك آفرينش، خاص خداست و حكم نافذ، فرمان اوست كه منزه و بلندمرتبه و آفريننده عالميان است. (54)

خداى خود را به تضرع و زارى و به صداى آهسته (كه به اخلاص نزديك است) بخوانيد، (و بر خلق ستم مكنيد) كه خدا هرگز ستمكاران را دوست نمى دارد. (55)

هرگز در زمين پس از آن كه كار آن به امر حق (و شرع رسول او) نظم و صلاح يافت، به فساد و تباهكارى برنخيزيد (و راه عصيان نپوييد). و خدا را، هم از راه ترس و هم از روى اميد، بخوانيد كه البته رحمت او به نيكوكاران نزديك است. (56)

تفسير: ..... ص : 328

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ همانا سرور و صاحب اختيار شما خدايى است كه آسمانها و زمين را آفريده و آن دو را در مدت شش روز از روزهاى دنيا بوجود آورده است. علت اين كه خداوند مى فرمايد آسمانها و زمين را در مدت شش روز آفريده، اين است كه آفريدن چيزى به دنبال چيز ديگر و به ترتيب، دلالت بيشترى دارد بر اين كه آفريننده آن، دانا و حكيم است و آن شى ء را به مقتضاى حكمتى تدبير مى كنند، يا بدين سبب است كه به بندگانش تأنى و دقت نظردر امور را بياموزد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 329

يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ

«يغشى» به تخفيف نيز قرائت شده است «1»: يعنى پروردگار شما كسى است كه شب را به روز و روز را به شب ملحق مى كند يعنى هر يك از آن دو را، به دنبال ديگرى مى آورد.

يَطْلُبُهُ حَثِيثاً در حالى كه شب با شتاب، در پى روز فرامى رسد، به اين معنا كه به دنبال آن مى آيد، چنان كه چيزى در عقب چيزى و به منظور طلب كردن آن مى آيد.

«حثيثا» حالى است كه ذو الحال آن فاعل و يا مفعول «يطلب» و يا هر دو است و نظير اين است «تحمله» در آيه فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ «آن گاه قوم مريم- كه از اين قضيه آگاه شدند- به سوى او آمدند كه از اين مكانش همراه ببرند»، (مريم/ 27). «تحمله» نيز مانند «حثيثا» مى تواند حال از فاعل يا مفعول «اتت» يا هر دو باشد.

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ اين كلمات همگى با نصب قرائت شده اند بنا بر اين كه مفعول براى «خلق» باشند. يعنى پروردگار شما كسى است كه خورشيد و ماه و ستارگان را، در حالى كه همه بر حسب تدبير او در گردش اند، آفريده است. اين كلمات به رفع نيز قرائت شده اند كه در اين صورت همگى مبتدا و مسخّرات خبر آن است.

بامره يعنى به اراده و ميل خداوند و مشيت او و از باب تشبيه، امر ناميده شده است. گويى ماه و خورشيد و ستارگان مأمور به اين گردش اند.

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ پروردگار است كه همه چيز را آفريده و آنها را بر طبق

__________________________________________________

1- در تمامى نسخه هاى خطى كتاب عبارت به همين نحو است. ظاهرا اين كه تخفيف را يكى از

قراءتها شمرده، اين است كه متن قرآن را «يغشّى» به تشديد پنداشته در حالى كه چنين نيست زيرا قرائت عاصم، كه در مجمع البيان هم به آن تصريح شده، «يغشى» با تخفيف «شين» است. در كشاف به جاى عبارت مذكور، «و قرئ يغشّى بالتشديد» آمده است. بنا بر اين ممكن است در نوشتن اشتباهى رخ داده و الا عبارت مذكور اختصار مخل است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 330

اراده اش مى گرداند.

تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً هر دو منصوبند چون حالند، يعنى با تضرع و زارى و با صداى آهسته، همچنين خوفا و طمعا [در آيه بعد] نيز حال مى باشند.

«تضرع» از ماده «ضراعة» و به معناى خضوع است، يعنى در حال خشوع و ذلت و فروتنى، «خفية» به كسر «خا» نيز قرائت شده است و خفية و خفية دو لغت اند.

برخى گفته اند تضرع به معناى آشكار شدن صدا و «خفيه» به معناى پنهانى است يعنى پروردگارتان را در آشكار و پنهان بخوانيد. برخى ديگر گفته اند: «تضرع» به معناى خشوع و «خفية» به معناى راز است.

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ خداوند كسانى را كه از اندازه معمول در همه عبادات و نيايشها مى گذرند، دوست نمى دارد.

وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها با انجام گناهان در زمين به فساد و تباهكارى برنخيزيد پس از آن كه خداوند زمين را با فرستادن پيامبران و كتابهاى آسمانى، اصلاح كرده است.

إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ كلمه قريب، با توجه به معنى رحمت (ترحم) [و نه لفظ آن ] و يا به عنوان اين كه صفت براى موصوف محذوف باشد مذكر آورده شده و تقدير جمله شى ء قريب است و يا از اين رو كه «رحمة» مؤنث مجازى

است كلمه قريب بدون تاء تأنيث ذكر شده است.

«محسن» كسى را گويند كه كار نيك انجام مى دهد.

[سوره الأعراف (7): آيات 57 تا 58] ..... ص : 330

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57) وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (58)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 331

ترجمه: ..... ص : 331

او خدايى است كه بادها را به بشارت باران رحمت خويش در پيش فرستد تا چون بار ابرهاى سنگين را بردارند ما آنها را به شهر و ديارى كه (از بى آبى) مرده است برانيم و بدان سبب باران فرو فرستيم تا هر گونه ثمر و حاصل از آن برآريم همين گونه (كه گياه را از زمين مرده مى رويانيم)، مردگان را هم از خاك برانگيزيم باشد كه (بر احوال قيامت) متذكر گرديد (57)

زمين پاك نيكو گياهش به اذن خدا نيكو برآيد و زمين خشن ناپاك بيرون نياورد جز گياه اندك و كم ثمر. اين گونه آيات قدرت را مى گردانيم (و به هر بيان توضيح مى دهيم) براى قومى كه شكر خدا به جاى آورند. (58)

تفسير: ..... ص : 331

«بشرا» و «نشرا» (مصدر نشر) نيز قرائت شده است زيرا «أرسل» و «نشر» در معنا به يكديگر نزديك اند و گويا خداوند فرموده: ينشر الرياح نشرا: او خدايى است كه بادها را به طرز نيكويى پراكنده مى كند. و مى توان گفت: «نشرا» در محل حال و به معناى «منتشرات» است، يعنى او خدايى است كه بادها را در حالى كه پراكنده مى شوند مى فرستد. «نشرا» جمع «نشور» و «نشرا» با سكون «شين» مانند رسل و رسل نيز قرائت شده است. همچنين «بشرا» جمع «بشيرة» و «بشرا» با سكون «شين» نيز قرائت شده است.

بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ نزد نعمتش و مقصود نعمت، باران است كه به سبب تأثير و ارزش، از بهترين و بزرگترين نعمتهاست.

حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ تا آن گاه ابرهايى را كه از آب، سنگين شده اند با خود بردارند ما آن ابرها را براى آبيارى شهر و ديارى كه در آن گياهى

وجود ندارد به حركت درآوريم. سحاب جمع سحابة است و ضمير در سقناه به سحاب برمى گردد و به لحاظ لفظ آن، مذكر آورده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 332

فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ ضمير «به» به «بلد» و يا به «سحاب» برمى گردد. يعنى سپس از آن ابرها [يا بر آن شهر] آب فروفرستيم و پس از آن با اين آب هر گونه ثمر و حاصل را از زمين برويانيم.

كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى ما همانند بيرون آوردن ميوه ها، مردگان را پس از مرگشان زنده مى كنيم.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ خداوند [با آياتش ] به شما يادآورى مى كند كه بين روياندن گياه و برانگيختن انسانها بعد از مرگ، فرقى نيست زيرا هر دو، اعاده حيات موجودى است كه قبلا آفريده شده و از بين رفته است.

وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ زمين حاصلخيزى كه خاك پربارى دارد محصولش را در حالى كه پاكيزه و داراى رشد و نموّ است، به فرمان پروردگارش مى روياند.

وَ الَّذِي خَبُثَ زمين شوره زارى كه گياه سودمندى نمى روياند.

لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً گياهش جز اندك و كم ثمر نمى رويد، مضاف كه نبات بوده حذف شده است و مضاف اليه (ضمير نباته) كه جانشين او شده در فعل «يخرج» مستتر شده است و ممكن است تقدير جمله و نبات الّذى خبث باشد.

«نكد» يعنى سخت و مقصود زمينى است كه گياهش به سختى مى رويد.

كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ مانند اين دگرگونى ايجاد كردن، آيات و دلايل را يكى پس از ديگرى براى كسانى كه شكر نعمت خداى تعالى را به جاى مى آورند، تكرار و بازگو مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 333

[سوره الأعراف (7): آيات 59 تا 64] ..... ص : 333

اشاره

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما

لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (59) قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (60) قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (61) أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (63)

فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ (64)

ترجمه: ..... ص : 333

نوح را كه براى بيان توحيد به سوى قومش فرستاديم، گفت:

اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. من بر شما از عذاب روز بزرگ (قيامت) مى ترسم (59)

گروهى از قومش گفتند كه: ما تو را سخت در گمراهى مى بينيم. (60)

(در پاسخ آنان) گفت: اى قوم، من اصلا در گمراهى نيستم. شما به خطا مى رويد. لكن من رسول پروردگار جهانيان هستم. (61)

پيغام خدايم را به شما مى رسانم و به شما نصيحت مى كنم و اندرز مى دهم و از خدا و وحى الهى، به امورى آگاهم (مانند قيامت و حساب و كيفر اعمال) كه شما آگاه نيستيد. (62)

آيا تعجب كرده و در نظر شما شگفت انگيز است كه مردى از جانب خدا، به يادآورى شما فرستاده شد، تا شما را (از عذاب قيامت) بترساند تا پرهيزگار شويد. باشد كه مورد لطف خدا قرار گيريد. (63)

چون آن رسول آمد (يعنى نوح) او را تكذيب كردند ما هم او و پيروانش را در كشتى، نجات داديم و آنان كه آيات الهى را تكذيب كردند (به درياى هلاك) غرق گردانيديم كه مردمى بسيار نادان و

كوردل بودند. (64) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 334

تفسير: ..... ص : 334

لَقَدْ أَرْسَلْنا جواب قسمى است كه حذف شده است نوح، ابن لمك بن متوشلخ بن اخنوخ كه همان ادريس پيامبر عليه السّلام است، مى باشد.

غيره به جر (غيره) نيز قرائت شده است، قرائت جر بنا بر اين كه [صفت و] تابع لفظ «اله» و قرائت رفع بنا بر اين كه صفت و تابع محل آن باشد.

ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ اين جمله، توضيحى براى اختصاص داشتن خداوند به عبادت است.

إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ اين جمله، توضيحى است براى انگيزه عبادت كردن خداوند، يعنى اوست كه بايد از عذابش ترسيد نه از معبودى جز خدا كه آنان مى پرستيدند. منظور از يوم عظيم، روز قيامت، يا روز نزول عذاب بر آنهاست.

«ملأ» سران و اشراف قوم «فى ضلال» انحراف از راه حق و درست.

منظور از ديدن (لنراك) در اين آيه رؤيت قلبى كه همان علم داشتن به چيزى است مى باشد. و گفته اند مقصود، ديدن با چشم است يعنى ما تو را با چشمهاى خود بر اين گمراهى مى بينيم.

لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ چيزى از ضلالت و گمراهى در من نيست.

أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي اين جمله مستأنفه و براى بيان اين نكته است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاده پروردگار جهانيان است. يعنى آنچه را كه در زمانهاى طولانى و در معناهاى مختلف از اوامر و نواهى بر من وحى شده، به شما مى رسانم.

وَ أَنْصَحُ لَكُمْ و به شما نصيحت مى كنم و اندرز مى دهم. ذكر لام همراه با «كم» دليل بر صادقانه بودن نصيحت براى نصيحت شونده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 335

وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

من از صفات و احوال خداوند و شدت انتقام او از دشمنانش، چيزى مى دانم كه شما به آن آگاه نيستيد.

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ همزه براى انكار و «واو» حرف عطف و معطوف عليه محذوف است گويا خداوند فرموده: أ كذّبتم و عجبتم: آيا تكذيب مى كنيد و شگفت زده مى شويد، از اين كه موعظه اى از پروردگارتان، از زبان مردى از خود شما، به شما برسد. على رجل يعنى على لسان رجل نظير آيه: ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ يعنى: «على لسان رسولك» «آنچه از زبان پيامبرانت وعده داده اى نصيب ما فرما» (آل عمران/ 194).

اين آيه بدين سبب نازل شد كه آنها از پيامبرى نوح عليه السّلام شگفت زده و متعجب بودند و گفتند: ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ نوح جز بشرى همانند شما نيست.

(مؤمنون/ 24) لِيُنْذِرَكُمْ تا شما را از عاقبت كفر [به خدا] بترساند. «و لتتقوا» تا اين كه تقوى، كه همان ترس از خدا به سبب بيم دادن از عذاب اوست، در شما بوجود آيد.

وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ تا مگر با تقوى، چنانچه در شما يافت شود، مورد لطف و رحمت خدا قرار گيريد.

فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ ما نوح عليه السّلام و كسانى را كه با او بودند، نجات داديم، آنها چهل مرد و چهل زن بودند و برخى گفته اند: آنان ده تن بودند: نوح و پسرانش سام و حام و يافث و شش تن از كسانى كه به او ايمان آورده بودند.

فِي الْفُلْكِ يا متعلق به «معه» است گويى خداوند فرموده: و آنان كه با نوح در كشتى مستقر شدند و يا همراه او بودند، و يا متعلق به «انجيناه» است

يعنى آنها را در كشتى از طوفان نجات داديم.

قَوْماً عَمِينَ مردمى كوردل و بى بصيرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 336

[سوره الأعراف (7): آيات 65 تا 69] ..... ص : 336

اشاره

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65) قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ (66) قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (67) أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ (68) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 336

و به سوى قوم عاد، برادرشان (يعنى مردى از آن قوم) هود را فرستاديم. بدانها گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. آيا اندرز مرا گوش نكرده و پرهيزكار نمى شويد. (65)

گروهى از قومش كه كافر شدند، گفتند: ما تو را سفيه و بى خرد مى يابيم و گمان مى كنيم كه تو سخت از دروغگويان باشى. (66)

پاسخ داد كه اى قوم، مرا سفاهتى نيست (گمان شما باطل است) ليكن من رسول ربّ العالمينم. (67)

پيغام خدا را به شما مى رسانم و من براى شما ناصح و خيرخواهى مشفق و امينم. (68)

آيا تعجب كرده ايد كه مردى از جانب خدا به يادآورى شما فرستاده شد، تا شما را (از هول و عذاب قيامت) بترساند. و اى مردم، متذكر باشيد (و فراموش نكنيد) كه خدا شما را پس از هلاك قوم نوح، جانشين آن گروه كرد، و در خلقت و نعمت شما بيفزود. پس اى قوم، انواع نعمتهاى خدا را بياد آوريد، شايد كه رستگار شويد. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 337

تفسير: ..... ص : 337

أَخاهُمْ برادر نسبى آنها يعنى يك نفر از آنان است، چنان كه به يك نفر عرب مى گويى: يا أخا العرب. علت اين كه هود برادر آنها خوانده شده اين است كه به او اعتماد و اطمينان بيشترى داشته باشند و به احوال او، همچون راستگويى و امانت داريش آشناتر باشند. هود فرزند شالخ بن ارفخشذ بن سام بن نوح است.

«اخاهم» عطف بر نوحا و «هودا» عطف بيان براى اخاهم است. حرف عطف [واو] از جمله «قال يا قوم» حذف شده است زيرا اين جمله در مقام فرض جواب سؤال است. گويى سؤال كننده پرسيده: ما

قال لهم هود؟ و در پاسخ او گفته شده: «قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ.»

نظير همين بحث در جمله: قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا نيز مطرح است.

«سفاهة» كم حوصلگى و سبك عقلى. هنگامى كه هود آيين آنها را رها كرد و به سوى دين خدا شتافت او را به اين وصف توصيف كردند و گفتند: ما تو را در سفاهت و نادانى مى بينيم. سفاهت را به طور مجاز، ظرف قرار دادند و مقصودشان اين بود كه هود غرق در سفاهت است و از آن جدا نمى شود.

پاسخ نوح و هود و پيامبران ديگر عليه السّلام همراه با صبر و مدارا، به كسانى كه آنها را به گمراهى و سفاهت متهم مى كردند، نشانگر حسن ادب آنهاست با اين كه آنها مى دانستند كه دشمنانشان از گمراهترين و سفيه ترين مردمانند و اين كه خداوند اين كلام را حكايت مى كند براى اين است كه به بندگانش بياموزد چگونه با سفيهان سخن بگويند و با آنها مدارا كنند.

وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ من در دعوتم به يگانگى خدا و اطاعت دستورات او، خيرخواهى مورد اطمينان براى شما هستم، و در ابلاغ رسالت امينم پس دروغ نمى گويم و آن را تغيير نمى دهم.

إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ بياد بياوريد زمانى را كه پس از هلاك قوم نوح بر اثر معصيت شما را جايگزين آنها در روى زمين گردانيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 338

وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً شما را در خلقت جسم، تنومند و بلندقد بيافريد. امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: «آنان به اندازه نخلهاى بلند بودند و يك تن از مردان آنها، با دستش، كوه را خراب مى كرد و قسمتى از آن را

متلاشى مى ساخت.

فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ نعمتهاى خدا، همچون خلافت، و تنومندى جسم و جز آن را بياد آوريد. مفرد «ءالاء»، «إلى» است نظير «إنى» كه مفرد «آناء» است.

[سوره الأعراف (7): آيات 70 تا 72] ..... ص : 338

اشاره

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (70) قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (71) فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ (72)

ترجمه: ..... ص : 338

قوم هود گفتند: آيا تو بر آن به سوى ما آمده اى كه خدا را به يكتايى پرستيم و از بتهايى كه پدران ما مى پرستند اعراض كنيم؟ اين كار را نخواهيم كرد. تو اگر راست مى گويى، هر عذابى كه به ما [براى بت پرستى ] وعده مى دهى، زود به انجام رسان. (70)

هود پاسخ داد كه: در اين صورت پليدى (و خباثت) و غضب خدا، بر شما حتم گرديده. آيا با من كه شما را به خداى يكتا مى خوانم، مجادله مى كنيد و به الفاظ بى معنى و اسماء بى مسمايى كه شما و پدرانتان بر آن بتان نهاده ايد، با حق به خصومت برمى خيزيد؟ و حال آن كه خدا در آن بتان، هيچ حقيقت و برهانى ننهاده (و هيچ نفعى به حال شما ندارد).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 339

پس بايستى در انتظار عذاب خدا باشيد كه من نيز براى شما انتظار عذاب دارم. (71)

(موقع عذاب كه رسيد) هود و پيروانش را به رحمت خود از عذاب رهانيديم و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند، همه را هلاك گردانيديم. (72)

تفسير: ..... ص : 339

قوم هود منكر اين شدند كه او عبادت خود را به خدا اختصاص داده و با ترك عبادت بتها دين پدران آنها را رها كرده است. و علت انكارشان اين بود كه به اعتقاداتى كه با آن پرورش يافته بودند خو گرفته و الفت داشتند.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا عذابى را كه به ما وعده مى دهى، به انجام رسان. اين سخن قوم هود، شتاب كردن در نزول عذاب بود.

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ رِجْسٌ عذاب بر شما واجب شد يا عذاب بر شما نازل شد. در اين جمله، امرى كه انتظار آن

مى رود، به منزله امر واقع شده قرار گرفته است.

«رجس» به معناى «ارتجاس» كه همان اضطراب است مى باشد.

أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها آيا با من درباره چيزهايى كه جز اسمهاى بى مسمّا چيز ديگرى نيستند مجادله مى كنيد؟ زيرا اين شما هستيد كه آنها را خدا و معبود خود ناميده ايد در حالى كه معناى الهيت در آنها وجود ندارد. نظير اين آيه است، آيه: ما تدعون من دونه من شى ء. «1»

فَانْتَظِرُوا در انتظار عذاب خدا باشيد كه بر شما نازل شدنى است.

__________________________________________________

1- در نسخه هاى موجود اين تفسير و تفسير كشاف، آيه به همين صورت است لكن با مراجعه به «المرشد» و غيره آيه اى با عين اين عبارت وجود ندارد. نزديكترين آيه به اين عبارت آيه 42 سوره عنكبوت: إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ و آيه 101 سوره هود: فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ، مى باشد. جوامع الجامع، تصحيح ابو القاسم گرجى، ج 1، ص 446. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 340

إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ من نيز انتظار نزول عذاب بر شما را دارم.

وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ما تمام كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند نابود و آنان را ريشه كن كرديم.

[سوره الأعراف (7): آيات 73 تا 74] ..... ص : 340

اشاره

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (73) وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي

الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (74)

ترجمه: ..... ص : 340

و به سوى قوم ثمود صالح برادرشان را فرستاديم. گفت:

خداى را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. اكنون معجزه اى واضح و آشكار از طرف خدا آمد. اين ناقه خدا، آيت و معجزه اى است بزرگ، او را واگذاريد تا در زمين خدا چرا كند و قصد سويى درباره او نكنيد كه به عذابى دردناك، گرفتار خواهيد شد. (73)

به ياد آوريد و فراموش نكنيد كه خدا شما را پس از هلاك قوم عاد، جانشين اقوام سلف كرد و در زمين منزل داد تا از اراضى سهله (خاك نرم)، قصرهاى عالى و از كوه به تراشيدن سنگ منزلهاى محكم بنا كنيد. پس نعمتهاى خدا را ياد كنيد و در زمين به فساد و تبهكارى برنخيزيد. (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 341

تفسير: ..... ص : 341

وَ إِلى ثَمُودَ به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم. ثمود بطور غير منصرف قرائت شده، چون تأويل به قبيله شده است، يعنى قبيله ثمود. [بنا بر اين ثمود دو سبب از اسباب منع صرف يعنى علميت و تأنيث را دارد و غير منصرف قرائت شده است.] وى ثمود بن عابر بن آدم بن سام بن نوح است و صالح از فرزندان ثمود مى باشد.

قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ دليلى معجز و نشانه اى آشكار، كه گواه بر درستى رسالت من است، از طرف خدا به شما رسيد.

هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ گويا سؤال شد كه: اين دليل چيست؟ حضرت صالح فرمود: اين است ناقه خدا. ناقه را مضاف «اللَّه» قرار داده و به خدا نسبت داده است چون خداوند او را بدون واسطه طبيعى [مادر] آفريد. ناقه مذكور از سنگى صاف و نرم خارج شد در حالى كه همچون

شتر آبستنى كه از حملش در حركت است، در جنبش بود و سپس شكافته شد و شترى ده ماهه و كركدار و بزرگ، كه به سبب بزرگى، جز خدا كسى فاصله دو طرفش را نمى دانست، خارج شد و اين در حالى بود كه قوم ثمود ناظر آن بودند. پس از آن، بچه اى به بزرگى خودش بزاييد. آب يك روز از آن او بود كه در آن روز، تمامى آب درّه را مى نوشيد و به جاى آن، قوم ثمود را از شير خود مى نوشاند و آب روز ديگر، به قوم ثمود اختصاص داشت كه در آن روز، ناقه صالح به آب آنها نزديك نمى شد و از آن نمى نوشيد.

«آية» منصوب است چون حال است و عامل آن، معناى فعلى است كه اسم اشاره «هذه» بر آن دلالت مى كند گويا حضرت صالح چنين گفته است: اشير إليها آية.

«لكم» بيانگر كسانى است كه ناقه صالح، آيت و نشانه اى خاص براى آنها بود كه ايمان به خدا را، بر آنها واجب مى كرد. آنها قوم ثمود بودند زيرا آن معجزه را به چشم خود ديدند در حالى كه ديگران خبر آن را شنيدند و شنيدن مانند ديدن نيست. گويا حضرت صالح چنين فرمود: لكم خصوصا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 342

فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ زمين، زمين خداست و اين شتر نيز ناقه خداست پس او را واگذاريد تا در زمين پروردگارش بچرد چرا كه زمين از آن شما نيست و گياه آن توسط شما نروييده است.

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ براى احترام به آيت خدا، با پى كردن، كشتن يا آزار و اذيت هاى ديگر، به او سوء قصد نكنيد.

وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ

خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ بياد آوريد كه خداوند با قدرت و توانايى كه در زمين به شما بخشيد، بعد از هلاك قوم عاد، شما را جانشين آنها كرد و در زمين منزل داد و براى شما خانه هايى قرار داد كه در آن مأوى گرفتيد.

تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً قصرهايى از خاك نرم زمين، به وسيله خشت و آجرى كه از آن مى ساختيد، بنا كرديد.

وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً و با تراشيدن كوه ها، از آن منزلها ساختيد و در زمستان، در آن مسكن گرفتيد. «بيوتا» منصوب است چون حال مقدره «1» است همانند خط هذا الثوب قميصا زيرا كوه در هنگام حفر، خانه محسوب نمى شود و پارچه در وقت دوختن، جامه به حساب نمى آيد.

فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ نعمتهاى خدا را كه بر شما فرستاده، همچون قدرت و منزلتى كه در زمين به شما عطا كرده است، بياد آوريد و فراموش نكنيد.

وَ لا تَعْثَوْا در ايجاد فساد در زمين، كوشش نكنيد.

__________________________________________________

1- حال مقدره حالى است كه ذو الحال، در هنگام اخبار از آن، بر آن حالت نيست بلكه وقوع آن حالت براى ذو الحال در آينده فرض مى شود مثل «صائدا» در «جاء زيد معه صقر صائدا به غدا» در اين جمله، ذو الحال (زيد) در هنگام اخبار از او، در حال صيد نيست بلكه وقوع آن حالت براى او در آينده فرض شده است همين طور در آيه، ذو الحال (جبال) در هنگام حفر شدن، «بيت» نيست ليكن وقوع اين حالت، براى او فرض شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 343

[سوره الأعراف (7): آيات 75 تا 79] ..... ص : 343

اشاره

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً

مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (76) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (78) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)

ترجمه: ..... ص : 343

رؤسا و گردنكشان قوم صالح، با ضعفا و فقيرانى كه به او ايمان آوردند به تمسخر گفتند: آيا شما اعتقاد داريد كه صالح را خدا به رسالت فرستاده؟ مؤمنان جواب دادند: بلى ما بر اين، عالم و مطمئنيم.

ما [بدون هيچ شكى ] به آيينى كه از طرف خدا بر او فرستاده شده، ايمان داريم (75)

متكبران بى ايمان گفتند: ما [بدون هيچ شكى ] به آنچه شما اعتقاد داريد، كافريم. (76)

آن گاه ناقه صالح را پى كردند و از امر خدا سر باززدند و با پيغمبرشان صالح، از روى تحكم و تمسخر گفتند كه: اى صالح، اگر تو از رسولان خدايى، اكنون عذابى كه بر نافرمانى خدا به ما وعده كردى بيار. (77)

پس زلزله اى بر آنها آغاز گرديد تا آن كه همه آنان در خانه خود، از پاى درآمدند. (78)

چون عذاب رسيد، صالح از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم، من ابلاغ رسالت از خداى خود كردم و شما را نصيحت كردم ليكن شما از روى جهل و غرور، ناصحان را دوست نمى داريد. (79)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 344

تفسير: ..... ص : 344

ابن عامر «قال الملأ» را با واو (و قال ...) قرائت كرده است.

الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا كسانى كه تكبر ورزيدند و از اطاعت پيامبرى كه به دين خدا دعوت مى كرد كراهت داشتند.

لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا كسانى كه مستكبرين، آنها را خوار داشتند و ذليل شمردند.

لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ اين جمله بدل است از: «الذين استضعفوا»، و ضمير در «منهم» به «قوم» يا به «الذين استضعفوا»، رجوع مى كند.

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ آيا شما مى دانيد كه صالح فرستاده خداست؟

اين سخن را مستكبرين از روى استهزاء و تمسخر گفتند.

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ آن گاه ناقه صالح

را پى كردند. اگرچه پى كردن ناقه صالح، توسط بعضى از آنها، انجام گرفت، ليكن عمل مزبور، به همه آنها نسبت داده شده است زيرا آن عمل با رضايت آنها انجام شد. آنها كه ناقه صالح را پى كردند، قدار بن سالف و طرفدارانش بودند. او مردى سرخ رو با چشمان آبى و كوتاه قد بود و با طرفدارانش نه قبيله بودند.

پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به حضرت على عليه السّلام فرمود: چه كسى شقى ترين اولين است؟

على عليه السّلام در پاسخ گفت: خدا و رسولش به آن داناترند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: شقى ترين اولين، پى كننده ناقه صالح است. سپس فرمود: آيا مى دانى كه شقى ترين آخرين چه كسى است؟ حضرت در پاسخ گفت: خدا و پيامبرش به آن داناترند. پيامبر فرمود:

شقى ترين آخرين، كسى است كه اين [محاسن ] را از خون اين [سر] رنگين مى كند و در همين حال به محاسن و سر مبارك على عليه السّلام اشاره مى كرد. «1»

__________________________________________________

1-

قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: يا على من اشقى الاوّلين؟ قال: اللَّه و رسوله اعلم. قال- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: عاقر الناقة. ا تدرى من اشقى الآخرين؟ قال: اللَّه و رسوله اعلم. قال: الذى يخضب هذه من هذا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 345

وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ از فرمان پروردگارشان روى برگرداندند و از امتثال آن، در حالى كه نافرمان بودند، تكبر ورزيدند. امر خداوند، جمله «فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ» است كه از زبان صالح به انجام آن امر فرموده است يا اين كه منظور از امر خداوند، دين اوست كه از آن

نافرمانى كردند.

ائْتِنا بِما تَعِدُنا اى صالح، عذابى را كه به ما وعده داده اى، بر ما نازل كن. آنها در نزول عذاب شتاب مى كردند، چون صالح را دروغگو مى دانستند و به همين سبب كلامشان را بر چيزى كه منكر آن بودند، يعنى رسالت صالح، معلق كردند.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ پس صداى شديدى كه زمين از آن به لرزه در آمد بر آنها آغاز گرديد و از آن مضطرب و هراسان شدند.

فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ پس صبحگاهان در شهرها و خانه هايشان، مردگانى آرام و بى حركت بودند. النّاس جثّم، يعنى مردم بدون حركت نشسته اند.

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ صالح از آنها روى برگرداند در حالى كه براى آنها اندوهگين شد و از اين كه به او ايمان نياوردند محزون بود.

وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي ... حضرت صالح گفت: اى مردم، من تمام توانم را در هدايت شما بكار بردم و از هيچ كوششى در جهت نصيحت و راهنمايى شما فروگذار نكردم. اين كلام، صالح دليل اين است كه ظاهرا او شاهد نزول عذاب بر آنها بوده و بعد از آن كه آنها را مرده و بر زمين افتاده ديده، از آنها روى برگردانده است.

[سوره الأعراف (7): آيات 80 تا 84] ..... ص : 345

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ (80) إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81) وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (83) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (84)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 346

ترجمه: ..... ص : 346

و لوط را فرستاديم كه به قوم خود گفت: آيا عمل زشتى كه پيش از شما هيچ كس بدان مبادرت نكرده به جاى مى آوريد (80)

شما زنان را ترك كرده و با مردان شهوت مى رانيد. آرى كه شما قومى فاسد و نابكاريد. (81)

آن قوم، پيغمبر خود لوط را، پاسخى ندادند جز آن كه گفتند: او را از شهر بيرون كنيد كه او و پيروانش، مردمى هستند كه اين كار را پليد دانسته و از آن تنزّه مى جويند (82)

پس ما او و اهل بيتش همه را نجات داديم مگر زن او كه از بازماندگان (در عذاب) بود. (83)

و بر آن قوم، بارانى از سنگريزه فروباريديم. بنگر كه عاقبت كار بدكاران چيست. (84)

تفسير: ..... ص : 346

وَ لُوطاً «و ارسلنا لوطا» لوط را فرستاديم و «اذ» ظرف زمان «ارسلنا» است.

أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ آيا شما گناهى را كه هميشه زشت و ناپسند بوده است به جاى مى آوريد؟ آن گناه زشت و قبيح، لواط و همجنس گرايى بود.

ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ گناهى كه قبل از شما هيچ كس آن را انجام نداده است. «با» در «بها»، براى تعديه است و از همين نوع است سخن معصوم عليه السّلام:

سبقك بها عكاشة.

«من» در «من احد» زايده است و براى تأكيد نفى (ما) و افاده معنى استغراق و شمول آمده است و من «دوم» (من العالمين) براى تبعيض است.

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ آيا با مردان شهوت مى رانيد؟ اين تعبير، از «اتى المرأة» گرفته شده است و اين سخن، زمانى گفته مى شود، كه شخص با زن نزديكى كرده باشد.

«شهوة» مفعول له است، يعنى للاشتهاء: هيچ چيز جز شهوترانى، شما را بر اين كار ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 347

وادار نمى كند و انگيزه ديگرى از انجام آن نداريد. جايز است كه «شهوة» حال باشد، يعنى در حالى كه سخت به آن رغبت داريد و از شهوت خود پيروى مى كنيد.

مِنْ دُونِ النِّساءِ نيز در محل حال قرار گرفته است: در حالى كه نزديكى با زنان را، كه خداوند مباح و جايز دانسته است، رها مى كنيد.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ شما در انجام فساد از حدّ و اندازه گذشته ايد تا آن جا كه از عمل معمول و رايج [نزديكى با زنان ]، به عمل غير معمول [لواط] تجاوز كرده ايد.

وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا در پاسخ به سخنانى كه لوط به آنها گفت، جواب مناسبى ندادند بلكه اقدام به عملى كردند كه به سخن و نصيحت لوط ارتباطى نداشت. يعنى دستور دادند كه لوط و مؤمنان همراهش را از شهر بيرون كنند.

إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنها مردمى هستند كه از گناهان زشت و پليد، دورى مى جويند.

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ ما لوط و اهل بيت خاصش را، از هلاكت رهايى بخشيديم مگر زنش كه از كسانى بود كه در آن شهر باقى مى ماند و در نتيجه به هلاكت رسيد يا بدين سبب هلاك شد كه زنى كافر و دوستدار مردم شهر قوم لوط «سدوم» بود.

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً ما همچون باران، بر آنها سنگ فرو فرستاديم. نظير اين آيه، وَ أَمْطَرْنا «1» عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ «بر سر آنها از آسمان سنگ هلاك فرو ريختيم» (هود/ 82) مى باشد. معناى آيه اين است كه: ما بر آنها نوع عجيبى از باران فرو ريختيم. آيه 173 سوره شعرا و آيه 58 سوره نمل: فَساءَ

مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ «باران هلاك بدكاران بسيار بد بارانى است»، نظير آيه 84 سوره اعراف است.

__________________________________________________

1- در نسخه هاى تفسير، فامطرنا نوشته شده است ولى صحيح آن «و امطرنا» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 348

[سوره الأعراف (7): آيات 85 تا 87] ..... ص : 348

اشاره

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (85) وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (86) وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (87)

ترجمه: ..... ص : 348

و به سوى مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد كه شما را جز او خدايى نيست. اكنون دليل روشنى از طرف پروردگارتان، براى شما آمده است بنا بر اين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در روى زمين بعد از آن كه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد (85)

و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مؤمنان را از راه خدا بازداريد و (با القاى شبهات) آن را كج و معوج نشان دهيد و به خاطر بياوريد زمانى را كه افراد كمى بوديد، و او شما را فزونى داد. و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود. (86)

و اگر گروهى از شما، به آنچه من از طرف خدا مأمور به تبليغ آن شده ام، ايمان آوردند و گروهى ايمان نياورده اند، صبر كنيد تا خدا ميان ما داورى كند كه

او بهترين داوران است. (87)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 349

تفسير: ..... ص : 349

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً به سوى مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم. به شعيب، خطيب و سخنور پيامبران گفته مى شد چون با قومش با سخن و كلام نيكو [و نه با خشونت و تندى ] برخورد مى كرد. قوم شعيب مردمانى بودند كه از پيمانه و وزن مى كاستند و كم فروشى مى كردند.

قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ اكنون معجزه اى كه دليل بر صحت و درستى پيامبرى من است و ايمان آوردن به من را بر شما واجب مى كند، از طرف پروردگارتان براى شما آمده است.

فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ پس حق پيمانه و وزن را ادا كنيد. [اگر سؤال شود كه چرا «كيل» به صورت مكيال (همانند ميزان) نيامده است؟ مى گوييم ] منظور از «كيل» يا آلت كيل يعنى «پيمانه» است يا چيزى است كه به وسيله پيمانه وزن مى شود همان گونه كه به اسباب معيشت «عيش» گفته مى شود يا اين كه منظور از ميزان «وزن الميزان» است يعنى، أوفوا الكيل و وزن الميزان، يا اين كه ميزان به معناى مصدر (وزن) است همان گونه كه ميعاد و ميلاد به معناى مصدر (وعد- ولادت) هستند، يعنى و اوفوا الكيل و الوزن.

وَ لا تَبْخَسُوا كم نكنيد. علت اين كه در آيه بعد از «الناس» «اشياءهم» آمده است اين است كه قوم شعيب در معاملاتشان، همه چيز را به مردم كم مى فروختند.

وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها بعد الاصلاح فيها، يعنى بعد از آن كه صالحان يعنى پيامبران و پيروانشان در زمين اصلاح كردند، شما در آن فساد نكنيد بنا بر اين، اضافه اصلاح به ما بعدش، همانند اضافه در آيه 33 سوره

سبأ: بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ به معناى بل مكركم فى اليل و النهار مى باشد. يعنى بعد اصلاح الصالحين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 350

فيها و ممكن است كه مضاف محذوف باشد يعنى: بعد اصلاح اهلها بوده است.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ «ذلكم» اشاره به امورى است كه از آن ياد شد، يعنى اداى حق پيمانه و وزن و ترك كم فروشى و فساد در زمين: اين امور از جهت انسانيت و حسن كلام و سودى كه در پى آن هستيد، براى شما بهتر است زيرا مردم، آن گاه كه شما را با انصاف و امين بشناسند، در تجارت و معامله با شما رغبت خواهند كرد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد و سخن مرا تصديق مى كنيد كه با پيروى از شيطان كه گفت: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ، بر سر هر راه- يعنى راههاى دين- ننشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و مانع راه خدا شويد.

قوم شعيب، بر سر راهها مى نشستند و به هر كس كه از آن راه مى گذشت مى گفتند: شعيب بسيار دروغگوست، شما را از دينتان بازندارد و منحرف نكند.

همان گونه كه قريش اين كار را در مكه انجام مى دادند.

وَ تَبْغُونَها عِوَجاً براى راه خدا كجى و انحراف مى خواهيد. و معناى آيه اين است كه: راه خدا را براى مردم، راه كج و منحرف توصيف مى كنيد تا آنها را از رفتن و داخل شدن در آن راه بازداريد.

وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا «اذ» مفعول به است نه ظرف، يعنى به عنوان شكرگزارى، زمانى را كه تعداد شما كم بود بياد آوريد. مفسران مى گويند: مدين بن ابراهيم خليل با دختر لوط ازدواج كرد و

برايش فرزندى به دنيا آورد و خداوند با بركت و رشد و نمو، بر نسل او بيفزود و در نتيجه تعدادشان زياد شد. جايز است كه آيه مورد بحث را چنين تفسير كنيم: بياد آوريد زمانى را كه شما فقيرانى كم مال بوديد و خداوند شما را ثروتمندانى صاحب مال گردانيد.

وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ بنگريد كه چگونه بود سرانجام كسانى كه قبل از شما در زمين فساد كردند همانند قوم نوح و هود و صالح و لوط در حالى كه از نظر عصر و زمان به هم نزديك بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 351

وَ إِنْ كانَ ... اگر جماعتى از شما ايمان آوردند و رسالت مرا تصديق كردند و سخنم را پذيرفتند و جماعتى تصديق نكردند، پس منتظر باشند تا آن كه خداوند با يارى كردن حق بر باطل، بين دو گروه داورى كند. اين سخن تهديد براى كافرانى است كه او را تكذيب كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 353

جزء نهم از سوره اعراف آيه 88 تا سوره انفال آيه 40

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 355

[سوره الأعراف (7): آيات 88 تا 89] ..... ص : 355

اشاره

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ (88) قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)

ترجمه: ..... ص : 355

اشراف زورمند و متكبر از قوم شعيب به او گفتند: اى شعيب، ما تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند، از شهر و آبادى خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد. شعيب گفت: آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگرچه مايل نباشيم؟! (88)

اگر ما به آيين شما بازگرديم بعد از آن كه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بسته ايم و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اين كه خدايى كه پروردگار ماست بخواهد. علم پروردگار ما به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كرده ايم. پروردگارا ميان ما و قوم ما، بحق داورى كن كه تو بهترين داورانى. (89)

تفسير: ..... ص : 355

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 356

كسانى از قوم شعيب كه خود را بيش از اندازه برتر مى دانستد، گفتند: بايد يكى از دو امر باشد: يا اين كه از شهر ما بيرون رانده شويد يا به كفر بازگرديد. گاهى «عود» به معناى صيرورت (تحول) است همان طور كه در شعر شاعر به اين معنى آمده است:

تلك المكارم لا قعبان من لبن شيبا بماء فعادا بعد ابوالا

«آنچه به آن اشاره شده، بزرگيها و مكرمتهاست نه دو قدح بزرگ از شير آميخته به آب كه پس از آن بول شده است.»

قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ «واو» حاليه و همزه براى استفهام است يعنى: شعيب گفت:

آيا ما را به دينتان برمى گردانيد در حالى كه از دخول در آن كراهت داريم. منظورش اين بود كه: ما با كراهتى كه از دين

شما داريم، چون مى دانيم كه باطل است، به آن برنخواهيم گشت. و يا معناى آيه اين است كه: شما قادر نخواهيد بود ما را با اكراه به دينتان برگردانيد و در اين صورت «كارهين» به معناى «مكرهين» مى باشد.

قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ اگر ما به دين شما برگرديم، بعد از آن كه خداوند با اقامه دليل بر بطلان آن و آشكار ساختن حق، ما را از آن نجات بخشيده است، البته در آنچه شما را به آن دعوت كرده ايم به خدا دروغ بسته ايم.

وَ ما يَكُونُ لَنا ... إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ براى ما شايسته و صحيح نيست كه به آن دين باطل برگرديم مگر اين كه خداوند، خوارى و ذلت ما را بخواهد و الطافش را از ما بردارد، چون مى داند كه آن دين براى ما نفعى ندارد پس انجام آن براى ما عبث و بيهوده است و خداوند- عزّ اسمه- برتر است از اين كه كار بيهوده انجام دهد و جمله: وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً، نيز بر علم خداوند دلالت دارد به اين معنا كه: خداوند عالم بالذات است. همه چيز را، چه آنچه در گذشته بوده و يا در آينده خواهد بود، مى داند. پس مى داند كه احوال بندگانش چگونه متحول مى شود و دلهايشان چگونه منقلب مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 357

عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا تنها بر خدا توكل كرده ايم كه ما را در ايمان ثابت قدم و در ازدياد يقين، موفق گرداند.

مى توان گفت در عبارت: «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» مؤمنان بازگشت به كفر را كه وجود نداشته به مشيت خدا كه مى دانستند هرگز وجود نخواهد يافت مربوط ساخته اند «1»

زيرا تعلق اراده و خواست خداوند به بازگشت آنها به كفر محال و خارج از حكمت مى باشد.

رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا پروردگارا ميان ما و قوم ما، به حق داورى كن، فتاحة (مصدر به ضم و كسره فاء) به معناى حكم و داورى مى باشد و مى توان گفت معناى آيه اين است: پروردگارا امر ما را آشكار گردان تا آنچه ميان ما و قوم ماست ظاهر شود، يعنى عذاب را بر آنها فرو فرست تا روشن شود كه ما بر حقيم و آنها بر باطل اند.

وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ و تو بهترين داورانى.

[سوره الأعراف (7): آيات 90 تا 95] ..... ص : 357

اشاره

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (90) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (91) الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ (92) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرِينَ (93) وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (94)

ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (95)

__________________________________________________

1- از باب تعليق بر محال مثل حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ، مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 358

ترجمه: ..... ص : 358

اشراف زورمندى كه از قوم او كافر شده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد، زيان خواهيد كرد. (90)

سپس زمين لرزه، آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بى جانى در خانه هايشان مانده بودند. (91)

آنها كه شعيب را تكذيب كردند (آن چنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانه ها) سكنى نداشتند آنها كه شعيب را تكذيب كردند خود زيانكار شدند. (92)

سپس از آنها روى برتافت و گفت: من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و خيرخواهى نمودم، با اين حال چگونه بر حال قوم بى ايمان، تأسف بخورم. (93)

ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اين كه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند و به سوى خدا) بازگردند (94)

سپس آن سختى ها را به آسايش و خوشى مبدّل كرديم آن چنان كه فزونى گرفتند (و همه گونه نعمت و بركت يافتند و مغرور شدند) و گفتند: (تنها

ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيده چون چنين شد، آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتيم و مجازات كرديم) در حالى كه آنها نمى دانستند. (95)

تفسير: ..... ص : 358

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا اشرافى كه از قوم شعيب كافر شده بودند براى آن كه ديگران را از ايمان بازدارند به آنها گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد زيان خواهيد كرد چون گمراهى، را به جاى هدايت انتخاب مى كنيد. بعضى از مفسرين گفته اند: با پيروى از او فوايد كم فروشى را از دست خواهيد داد زيرا شعيب شما را از كم فروشى نهى مى كند و به كامل كردن كيل و وزن و عدالت در آن وامى دارد. لام در «لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ» لام موطئه «1» است و جواب قسم، إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ است كه جانشين جواب شرط هم مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 359

الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً مبتداست و خبرش «كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا» مى باشد همين طور كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ خبر الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً (دوم است). در اين نوع مبتداها، معناى اختصاص نهفته است گويا گفته شده: كسانى كه شعيب را تكذيب كردند، هلاك و نابودى مخصوص به همانهاست به طورى كه گويا هرگز در خانه هايشان سكنى نداشتند زيرا آنها كه از شعيب پيروى كردند خداوند آنان را نجات بخشيد. و همين طور كسانى كه شعيب را تكذيب كردند زيان بزرگ مخصوص همانهاست نه پيروان شعيب. زيرا آنها [از ايمان خود] سود بردند. و نيز در اين ابتدا، تكرار آن، سفاهت عقيده اشراف و رد گفتار آنها، بطور مبالغه نهفته است.

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ چون شعيب نزول عذاب را بر آنها ديد، از آنها روى برگرداند و گفت:

اى قوم، من در خيرخواهى و راهنمايى شما و ابلاغ رسالت و ترساندن از عذابى كه اكنون بر شما نازل شده، كوشش كرده و كوتاهى نكردم ليكن شما مرا تصديق نكرديد.

فَكَيْفَ آسى بنا بر اين چگونه اندوهگين شوم بر حال قومى كه شايستگى غم و اندوه را ندارند زيرا كافرند و سزاوار عذابى هستند كه بر آنها نازل شده است.

بأساء سختى و تنگدستى.

ضرّاء خسارت و مرض.

لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ تا آنها [به درگاه خداوند] تضرع و توبه كنند و سر تواضع فرود آرند.

__________________________________________________

1- قبلا (در تفسير آيه 18 سوره اعراف) گفته شد: كه هر گاه جواب قسم مصدر به لام و ان شرطيه باشد، قسم حذف مى شود اين لام را كه مقارن با ان شرطيه است لام موطئه مى گويند چون جواب را براى قسم آماده مى كند. شرتونى/ مبادى العربيه 4/ 364 بيروت- دار المشرق 1986.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 360

ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ مصيبت و محنتى را كه دچار آن بودند. برطرف كرديم و به جاى آن آسايش و رفاه و تندرستى قرار داديم.

حَتَّى عَفَوْا تا آن كه تعدادشان زياد شد و اموالشان فراوان گرديد. عرب مى گويد:

«عفا النبات و عفا الشحم و الوبر» زمانى كه گياه و پيه و كرك زياد شود. همين معنا در سخن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم:

«و اعفوا للّحى»

(محاسن را بلند گذاريد) نيز آمده است.

وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ مقصود خداوند اين است كه فراوانى نعمت، آنها را مدهوش و سرمست و متكبر و مغرور كرد و گفتند: اين عادت روزگار است كه در ميان مردم، گاه سختى و ناخوشى و گاه آسايش و خوشى در

گردش است. البته به پدران و مادران ما از اين ناراحتيها رسيده ليكن آنها از عقايدى كه داشتند برنگشتند. پس شما هم، مانند آنها بر عقايد خود پايدار بمانيد.

فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً پس ما هم ناگاه آنها را [به كيفر اعمالشان ] مجازات كرديم تا براى مردمان بعد از آنها مايه عبرت شود.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ آنها بر نزول عذاب، آگاه نشدند مگر بعد از آن كه عذاب بر آنها نازل شد.

[سوره الأعراف (7): آيات 96 تا 99] ..... ص : 360

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (96) أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (97) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ (98) أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (99)

ترجمه: ..... ص : 360

و اگر مردم شهرها و آباديها، همه ايمان آورده و پرهيزگار مى شدند، همانا درهاى بركات آسمان و زمين را، بر روى آنها مى گشوديم ولى (آيات و پيغمبران ما را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 361

آيا اهل آباديها، از اين ايمن هستند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالى كه در خواب باشد؟ (97)

آيا اهل آباديها، از اين ايمن هستند كه عذاب ما روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازيچه دنيا هستند؟ (98)

آيا آنها از مكر الهى غافلند، كه از مكر (و مجازات) خدا، جز زيانكاران ايمن نخواهند بود. (99)

تفسير: ..... ص : 361

لام در «القرى» اشاره است به شهرها و آباديهايى كه آيه: وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ، بر آنها دلالت دارد گويا خداوند فرموده: و اگر مردم آن شهرها و آباديها كه [آيات و پيامبران ما را] تكذيب كردند و هلاك شدند، به جاى كفر، ايمان مى آوردند و از شرك به خدا و انجام گناهان دورى مى جستند، ما از آسمان و زمين، با نزول باران و روياندن گياه، درهاى خيرات زيادى را، بر آنها مى گشوديم. يعنى ما از هر طرف با خير و نيكى به سراغشان مى آمديم. ولى [آيات و پيامبران ما را] تكذيب كردند، ما هم آنها را به كيفر اعمال بدشان مجازات كرديم. گشودن درهاى بركات به معناى اين است كه رسيدن خيرات به آنها آسان مى گرديد همان طور كه وارد شدن از درهاى بسته با گشودن آنها آسان مى شود. در همين معنا عرب مى گويد: «فتحت على القارى» اين سخن را زمانى مى گويد كه خواندن براى

شخص خواننده مشكل باشد و با تلقين آن، خواندن را براى او آسان كند.

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى آيا مردم شهرها و آباديهايى كه پيغمبر ما را تكذيب كردند، از اين كه عذاب ما در وقت شب (يا در حالى كه در خواب شب هستند) بر آنها فرود آيد، ايمن هستند؟

جايز است كه «بيات» به معناى تبييت (كارى را در شب انجام دادن) باشد مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 362

سلام كه به معناى تسليم است. پس در اين صورت نيز، «بياتا» حال يا ظرف زمان مى باشد.

«ضحى» منصوب است، چون ظرف زمان است و در اصل به نور خورشيد، در زمانى كه بالا رفته و مى درخشد، «ضحى» گفته مى شود.

«فا» و «واو» در «أ فأمن» و «أ و أمن» حرف عطفند كه همزه استفهام انكارى بر آن دو، داخل شده است و معطوف عليه، جمله: فاخذناهم بغتة مى باشد و ما بين معطوف و معطوف عليه جمله معترضه است معناى آيه اين است: آيا بعد از آن (نزول ناگهانى عذاب ما)، مردم شهرها و آباديها ايمن هستند كه عذاب ما در شب يا روز به سراغ آنها بيايد؟ «أ و أمن» به سكون واو (أو أمن) نيز، قرائت شده است كه در اين صورت با حرف «أو» عطف شده است.

وَ هُمْ يَلْعَبُونَ آنها مشغول به چيزى بودند كه نفعى برايشان نداشت و گويا آنها خود را سرگرم ساخته و بازى مى كردند.

جمله: «أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ»، تكرار جمله: «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى » است. مكر الهى كنايه از اين است كه: خداوند بنده را از جايى كه نمى داند به كيفر مى رساند و با اعطاى صحت و سلامت و نعمت ظاهرى به

بنده [كه از آنها مغرور مى شود]، او را به تدريج گرفتار [مكر و عذاب خود] مى كند.

از ربيع بن حيثم نقل شده كه دخترش به او گفت: چه شده كه مى بينم مردم مى خوابند و تو را نمى بينم كه بخوابى؟ او گفت: دخترم! پدرت از شب مى ترسد.

يعنى از اين كه عذاب خدا بناگاه در شب به سراغش بيايد، ايمن نبوده است.

فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ از كيفر الهى، جز مردم زيانكار، ايمن نخواهند بود. در اين آيه، هشدارى است بر اين كه بر شخص مكلف واجب است كه از عذاب خدا بترسد و از آن ايمن نباشد و در نتيجه بايد همانند جنگجويى باشد كه در وقت شب و هنگام مخفى شدن دشمن، از مكر و حيله او مى ترسد تا بدين سبب به سمت طاعت خداوند و اجتناب از گناهان سرعت گيرد و ايمن بودن از عذاب خدا را، زمزمه دل خويش نكند تا با فرو رفتن در غرقاب گناهان و معاصى، دنيا و آخرتش را دچار خسران سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 363

[سوره الأعراف (7): آيات 100 تا 102] ..... ص : 363

اشاره

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (100) تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ (101) وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ (102)

ترجمه: ..... ص : 363

آيا كسانى را كه بعد از صاحبان قبلى، وارث روى زمين مى شوند، خدا آگاه نفرموده كه اگر بخواهيم آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم تا (صداى حق را) نشنوند (100)

اينها آباديهايى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم همه را رسولانى با دليلهاى روشن آمد چون از پيش آنها را تكذيب كرده بودند به آنان ايمان نياوردند اين چنين خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند) (101)

اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و بيشتر را عهدشكن و بدكار يافتيم. (102)

تفسير: ..... ص : 363

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ آيا كسانى كه در سرزمين گذشتگان خود جانشين آنها مى شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 364

و سرزمينشان را به ارث مى برند، اين امر براى آنها عبرت نيست كه اگر بخواهيم، آنها را به كيفر گناهانشان نابود و هلاك مى كنيم همان طور كه امتهاى پيش از آنها را نابود و هلاك كرديم؟ (أ و لم يهد) با نون (أ و لم نهد) نيز قرائت شده است بنا بر اين جمله: ان لو نشاء اصبناهم ...» محلا منصوب است [چون مفعول است ] و معناى آن اين است: آيا ما اين امر را براى آنها بيان نكرديم. و به همين سبب است كه هدايت (لم يهد) به وسيله لام، متعدى شده است زيرا در اين صورت به معناى تبيين (بيان كردن) است.

وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ اين جمله عطف است بر چيزى كه معناى «أ و لم يهد» بر آن دلالت مى كند. گويا گفته شده: و يغفلون عن الهداية و نطبع على

قلوبهم: آنها از هدايت يافتن غافلند و ما هم بر دلهاى ايشان مهر مى نهيم.

تِلْكَ الْقُرى مبتدا و خبر است و نقص عليك من أنبائها، جمله حاليه است. و جايز است «القرى» صفت براى «تلك» و «نقص» خبر آن باشد. يعنى، اينهاست شهرها و آباديهاى ياد شده كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم تا قوم خود را از سرگذشت آنان آگاه گردانى تا عبرت گيرند و از اصرار بر گناهانى كه آنها مرتكب شدند بپرهيزند.

فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا در وقتى كه پيامبران با دليلهاى روشن آمدند، آنها به دعوتشان ايمان نياوردند چون پيش از آمدنشان، آنان را تكذيب كرده بودند. يا اين كه: آنها تا آخر عمرشان، به آنچه هنگام آمدن پيامبران نخست تكذيب كرده بودند، ايمان نياوردند، يعنى، آنها بر تكذيب ادامه دادند تا آن گاه كه مردند در حالى كه بر آن اصرار مى ورزيدند. معناى لام در «ليومنوا» تأكيد نفى است و اين كه ايمان، با حال و وضع آنها منافات داشت.

«كذلك» همانند اين سرشت و طبيعت سرسخت و لجوج [كه تا آخر عمر ايمان نياوردند و تكذيب كردند]، خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 365

وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ ضمير «اكثرهم» به مطلق مردم برمى گردد يعنى، ما براى اكثريت مردم عهد و پيمانى نيافتيم، زيرا بيشتر آنها عهد و پيمان خدا را در مورد ايمان و تقوا مى شكنند و حقيقت اين است كه ما بيشتر آنها را فاسق و بيرون از اطاعت فرمان يافتيم.

جايز است كه ضمير «اكثرهم» به امتهاى ياد شده برگردد: آنها هر گاه در سختى و گرفتارى با خدا پيمان مى بستند

كه: اگر ما را نجات دهى ما ايمان مى آوريم، خدا مى فرمايد: پس از آن كه نجاتشان مى داديم پيمان خود را مى شكستند. وجود در اينجا به معناى علم است همان طور كه مى گويى: وجدت زيدا ذا الحفاظ، يعنى علمت زيدا ذا الحفاظ: دانستم كه زيد محافظه كار است.

[سوره الأعراف (7): آيات 103 تا 108] ..... ص : 365

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (103) وَ قالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (104) حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ (105) قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (106) فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (107)

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (108)

ترجمه: ..... ص : 365

بعد از آن رسولان، موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم، آنها هم (با عدم پذيرش اين آيات) به آن كفر ورزيدند. ببين عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟ (103)

و موسى گفت:

اى فرعون، من فرستاده اى از پروردگار جهانيانم. (104)

سزاوار است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 366

كه بر خدا جز حق نگويم. من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما آورده ام، بنا بر اين بنى اسرائيل را با من بفرست. (105)

(فرعون) گفت:

اگر نشانه اى آورده اى، ارائه بده اگر از راستگويانى. (106)

ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهايى آشكار شد! (107)

و دست خود را (از گريبان) بيرون آورد سفيد (و درخشان) براى بينندگان بود. (108)

تفسير: ..... ص : 366

فَظَلَمُوا بِها پس به آيات ما كفر ورزيدند. خداوند متعال ظلم را به جاى كفر قرار داده است همان طور كه در آيه 13 سوره لقمان: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «شرك به خدا ظلم بسيار بزرگى است» شرك را ظلم عظيم ياد كرده است و مى توان گفت معناى آيه اين است: فرعون و اطرافيانش آن گاه كه مردم را از ايمان به آيات خدا بازداشتند و مؤمنان را آزار و اذيت كردند به سبب آن به مردم ستم كردند.

حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ جايز است كه «حقيق» متضمن معناى «حريص» باشد، همان طور كه در اين بيت نابغه، «هيّجنى» متضمن معناى «ذكّرنى» است:

إذا تغنى الحمام الورق هيجنى و لو تغربت عنها أم عمار

زمانى كه كبوتر سياه و سفيد آواز مى خواند، اگرچه از او دور باشم، مرا به ياد أم عمار مى آورد. و جايز است كه موسى عليه السّلام در توصيف خودش به راستگويى در مقام پيامبرى، مبالغه كرده و گفته

است: أنا حقيق على قول الحق: سخن حق را سزاوار است كه من گوينده آن باشم و حق خشنود نيست مگر اين كه مثل من [كه پيامبرم ]، به آن نطق كند. نافع، حقيق علىّ أن لا اقول، قرائت كرده است كه در اين صورت، معناى آيه اين است: بر من واجب است كه بر خدا جز سخن حق نگويم.

فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ بنى اسرائيل را رها كن تا همراه من، به سرزمين مقدسى كه وطن آنهاست برگردند. داستان چنين بود كه فرعون و قبطى ها، بنى اسرائيل را به بردگى گرفته و به كارهاى سخت وادارشان مى كردند پس خداوند به وسيله پيامبرش

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 367

موسى عليه السّلام آنها را از اين وضع نجات بخشيد و اين در حالى بود كه فاصله روزى كه حضرت يوسف وارد مصر شد با روزى كه موسى داخل آن شهر شد چهارصد سال بود.

قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ فرعون گفت: اگر تو از نزد كسى آمده اى كه تو را با معجزه و نشانه اى فرستاده است، آن نشانه را ارائه بده، تا ادعاى پيامبرى و راستگويى ات را ثابت كنى.

فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ موسى عصاى خود را افكند ناگهان اژدهاى آشكارى شد. اين امر واضح و روشن است و شكى نيست كه او يك اژدهاى واقعى بود. روايت شده است كه: آن اژدهايى نر با موهاى زياد و بلند بود كه فكهايش را به طول چندين ذرع باز كرده بود، فك پايينش را در زمين و فك بالايش را در ديوار قصر فرعون فرو برده بود. فرعون [از وحشت ] از تختش برجهيد و فرار كرد و خود را به

غايط آلوده كرد و فرياد زد: اى موسى او را بگير، من به تو ايمان مى آورم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستم. موسى عليه السّلام آن را گرفت و دوباره همان عصا شد.

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ موسى عليه السّلام دست خود را از گريبان بيرون آورد بناگاه سفيد و درخشان شد به طورى كه نورش بر نور خورشيد غلبه داشت. موسى عليه السّلام آن طور كه نقل شده است مردى با چهره گندمگون بود.

لِلنَّاظِرِينَ براى مردمى كه در آن جا ناظر بودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 109 تا 116] ..... ص : 367

اشاره

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (109) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ (110) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (111) يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ (112) وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (113)

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (114) قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (115) قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (116)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 368

ترجمه: ..... ص : 368

اطرافيان فرعون گفتند: بدون شك، اين شخص ساحر دانايى است. (109)

مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند. نظر شما چيست. (110)

(سپس به فرعون) گفتند: موسى و برادرش را زمانى بازدار، و جمع آورى كنندگان را به همه شهرها بفرست. (111)

تا هر ساحر دانا (و كارآزموده) اى را به خدمت تو بياورند. (112)

ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم، اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت؟ (113)

گفت: آرى، شما از مقربان خواهيد بود. (114)

(ساحران) گفتند: اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم. (115)

گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند، مردم را چشم بندى كردند و ترسانيدند و سحر عظيمى بوجود آوردند. (116)

تفسير: ..... ص : 368

در سوره شعرا آيه 34 «قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ ...» و در اين سوره «قالَ الْمَلَأُ ...» ذكر شده است. ممكن است آيه- سوره شعرا گفته فرعون و آيه 109 اين سوره، سخن اطرافيان او باشد بنا بر اين سخن فرعون در سوره شعرا و گفته اطرافيانش در اين سوره نقل شده است. و ممكن است كه آيه اين سوره- را اطرافيان فرعون به نقل از او، به عنوان ابلاغ به مردم گفته باشند همان طور كه پادشاهان اين روش را انجام مى دهند يعنى رأى و نظر آنها را، نزديكان دربارشان به مردم ابلاغ مى كنند. دليل اين وجه اخير اين است كه آنها با جمله «... أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» به او پاسخ دادند.

فَما ذا تَأْمُرُونَ نظر شما چيست. هر گاه با كسى مشورت كنى و او با نظر و عقيده اى، تو را راهنمايى كند مى گويى: آمرته فأمرنى بكذا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 369

قالُوا أَرْجِهْ اطرافيان فرعون گفتند: موسى و

برادرش را زمانى بازدار و از خود دور نگهدار تا در مورد آن دو، تفكر كنى و نظر دهى.

«ارجئه» با همزه نيز قرائت شده است و «أرجأه» [از رجأ] و «ارجاه» [از رجو]، دو لغت به يك معنى (تأخير انداختن) هستند.

قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً ساحران گفتند: آيا در پيروزى بر موسى براى ما مزدى هست؟ ان لنا لاجرا، (بدون همزه استفهام) نيز قرائت شده است. بنا بر اين، جمله خبرى است و به اين وسيله آنها مزدى بزرگ را براى عمل خود لازم دانسته اند گويا گفته اند: ناچاريم كه بر عمل خود مزد بگيريم. اين كه اجر نكره، ذكر شده است براى كثرت و عظمت است، يعنى مزدى زياد و بزرگ. عرب مى گويد: ان له لابلا و ابل را نكره مى آورند چون منظورشان اين است كه او را شترهاى زيادى است.

وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ اين جمله، عطف است بر جمله اى محذوف كه حرف جواب (نعم)، جانشين آن شده است. گويا عبارت چنين بوده است: نعم ان لكم لاجرا و انكم لمن المقربين: من فقط به مزد تنها براى شما اكتفاء نمى كنم بلكه همراه با مزد چيز ديگرى كه مزد در مقايسه با آن ناچيز است، يعنى احترام و نزديكى به من، براى شما وجود دارد.

در تفسير اين آيه روايت شده است كه فرعون به ساحران گفت: شما نخستين كسانى خواهيد بود كه [به دربار من ] داخل و آخرين كسانى خواهيد بود كه از آن خارج خواهيد شد.

إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ اين كه ساحران موسى عليه السّلام را مخيّر كردند، نشانگر رعايت حسن ادب آنها با آن حضرت است همان طور كه اين روش را صاحبان حرفه هاى مختلف

هنگام روبرو شدن با يكديگر انجام مى دهند.

وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ در اين سخن ساحران، نكته اى است كه نشانه رغبت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 370

آنها به افكندن قبل از موسى عليه السّلام مى باشد. آن نكته تأكيد ضمير مستتر در «نكون» به وسيله ضمير منفصل «نحن» و معرفه آوردن خبر «الملقين» مى باشد. موسى عليه السّلام به سبب بى توجهى به ساحران و اطمينان به امرى كه قصد انجام آن را داشت، يعنى معجزه الهى و تأييد آسمانى، آنچه آنها بدان رغبت داشتند به آنها اجازه داد و آنها آغاز به افكندن كردند.

فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ چون ساحران [وسايل سحر خود را] افكندند، با حيله ها و شعبده هايى كه به مردم نشان دادند، آنها را چشم بندى كردند. روايت شده است كه ساحران ريسمانهاى ضخيم و چوبهاى بلندى را بر زمين افكندند. بناگاه همگى همچون مارهايى شدند و سطح زمين را فراگرفتند و بعضى از آنها بر پشت برخى ديگر سوار شدند.

وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ و ساحران [با سحر خود] مردم را سخت ترسانيدند به طورى كه گويا در پى ترسانيدن آنها بودند.

وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ و سحر عظيمى بوجود آوردند. يعنى در موضوع سحر عظيم بود. توضيح اين امر اين است كه آنها در ريسمانها و چوبهايشان چيزى قرار دادند كه مردم را نسبت به حركت مارها به وهم و گمان مى افكند و آنان گمان مى كردند كه آنها به هر سو درشتابند.

[سوره الأعراف (7): آيات 117 تا 126] ..... ص : 370

اشاره

وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (117) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118) فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ (119) وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ (120) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ (121)

رَبِّ مُوسى

وَ هارُونَ (122) قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123) لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (124) قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (125) وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 371

ترجمه: ..... ص : 371

و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن، ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد و) وسايل دروغين آنها را به سرعت برگرفت. (117)

(در اين موقع) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودند باطل شد. (118)

در آن جا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند. (119)

و ساحران (همگى) به سجده افتادند. (120)

و گفتند:

ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. (121)

پروردگار موسى و هارون (122)

فرعون گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم. حتما اين توطئه اى است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد، ولى بزودى خواهيد دانست. (123)

سوگند مى خورم كه دستها و پاهاى شما را به طور مخالف (دست راست با پاى چپ يا دست چپ با پاى راست) قطع مى كنم. سپس همگى شما را به دار مى آويزم. (124)

(ساحران) گفتند: ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم. (125)

تنها ايراد تو، به ما اين است كه به آيات پروردگار خويش- هنگامى كه براى ما آمد- ايمان آورده ايم. بار خدايا، به ما صبر و شكيبايى ده و ما را مسلمان بميران. (126)

تفسير: ..... ص : 371

وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ معناى آيه اين است كه: موسى عصايش را به زمين افكند بلافاصله اژدهايى بزرگ شد.

فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «ما» در «ما يأفكون» يا مصدريه است يعنى: فاذا هى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 372

تلقف افكهم: پس بناگاه آن اژدها وسايل دروغين آنها را به سرعت بلعيد، از باب تسميه اسم مفعول (مأفوك) به مصدر (افك) و يا «ما» موصوله مى باشد، يعنى: فاذا هى تلقف ما يأفكونه: آنچه را كه از حق به باطل برگردانيدند و راست جلوه

دادند بسرعت بلعيد. روايت شده كه چون اژدها ريسمانها و چوبهايى را كه در سطح زمين بود بلعيد و موسى او را از زمين بلند كرد بلافاصله مانند اول به صورت عصا برگشت و خداوند با قدرتش آن اجسام عظيم الجثه را نابود كرد، يا آنها را به صورت ذرات نرم و پراكنده ساخت. و در هر دو صورت، هر انسان عاقلى مى داند كه انجام آن براى بشر مقدور نمى باشد.

فَوَقَعَ الْحَقُّ حق ثابت و پايدار شد.

وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ آنها در حالى كه حيرت زده و مبهوت بودند، خوار و ذليل شدند.

وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساحران به سجده بر خاك افتادند گويا كسى آنها را به زمين افكنده بود چون سخت به خاك افتاده بودند. بعضى از مفسرين گفته اند: آنها از آنچه ديدند كنترل خود را از دست دادند و گويا به زمين افكنده شدند.

قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ فرعون از عمل آنها خبر داد، يعنى گفت: شما اين كار (ايمان به موسى) را انجام داديد. اين فعل، با حرف استفهام (أ ءامنتم) نيز قرائت شده است كه در اين صورت استفهام، انكارى است و معناى آن، انكار ايمان آنهاست.

قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ پيش از آن كه شما را به ايمان آوردن به موسى امر كنم و اجازه دهم.

إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ اين عمل شما، حيله اى است كه شما و موسى قبل از اين كه از مصر به سوى اين صحرا، بيرون رويد، به كار گرفتيد و براى هدف خود، يعنى بيرون كردن قبطى ها از مصر و ساكن كردن بنى اسرائيل به جاى آنها، توافق كرده ايد. اين سخن را فرعون، براى مكر و فريب مردم گفت تا

در ايمان آوردن به موسى، از ساحران پيروى نكنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 373

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ بزودى خواهيد دانست. اين سخن فرعون تهديدى است مختصر و كوتاه كه با گفته بعدى اش: «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ»، آن را تفصيل داده است. دستها و پاهاى شما را به طور مخالف، يعنى از هر طرف يك عضو، قطع مى كنم. از حسن بصرى روايت شده كه: خلاف آن است كه دست راست با پاى چپ قطع شود. بعضى از مفسرين گفته اند: فرعون نخستين كسى است كه دستها و پاها را به طور مخالف قطع كرده و انسانها را به دار آويخته است.

إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ما را از مرگ باكى نيست چون به ملاقات و رحمت پروردگارمان برمى گرديم. يا معناى آيه اين است: ما همگى به سوى خدا برمى گرديم پس او ميان ما داورى خواهد كرد.

وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا تو جز ايمان به آيات خدا، كه اساس هر منقبت و نيكى است بر ما عيب نمى گيرى. اين آيه [از جهت مدح شبيه به ذم ] همانند اين شعر است:

و لا عيب فيهم غير ان سيوفهم بهن فلول من قراع الكتاب

در ميان آنها (سپاهيان نعمان بن حرث) هيچ عيبى نيست جز اين كه سر شمشيرهايشان به علت ضربه زدن بر سپاهيان دشمن شكسته است.

رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً پروردگارا، صبر و شكيبايى زياد و فراگير بر ما فرو ريز تا همه وجود ما را فراگيرد همان گونه كه آب (به همين نوع) فرو ريخته مى شود.

وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ ما را در حالى كه بر دين اسلام پايدار هستيم. بميران

[سوره الأعراف (7): آيات 127 تا 129] ..... ص : 373

اشاره

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي

الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (127) قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (128) قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 374

ترجمه: ..... ص : 374

اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها مى كنى كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند.

گفت: به زودى پسرانشان را مى كشيم و دخترانشان را زنده نگه مى داريم. (127)

موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن خداست و آن را به هر كس بخواهد. (و شايسته اش بداند)، واگذار مى كند و سرانجام (نيك)، براى پرهيزكاران است. (128)

گفتند: پيش از آن كه به سوى ما بيايى، آزار ديديم و (هم اكنون) پس از آمدنت نيز، آزار مى بينيم (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟). گفت: اميد است پروردگارتان، دشمن شما را هلاك كند و شما را در زمين، جانشين (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل مى كنيد؟ (129)

تفسير: ..... ص : 374

وَ قالَ الْمَلَأُ ... چون ساحران ايمان آوردند، اشراف قوم فرعون اين سخن را به او گفتند تا او را بر عليه موسى تحريك كنند.

وَ يَذَرَكَ عطف است بر «ليفسدوا» زيرا فرعون اگر موسى و قومش را رها مى كرد و مانع نمى شد و اين امر منجر به رها كردن فرعون و خدايان او مى شد، در اين صورت گويا آنها را براى همان فساد و ترك او و خدايانش رها كرده است. از امير المؤمنين على عليه السّلام روايت شده كه آيه را و يذرك و آلهتك، قرائت كرد: تو و پرستش تو را رها كنند. از ابن عباس روايت شده كه: چون ساحران ايمان آوردند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 375

ششصد هزار تن از بنى اسرائيل نيز ايمان آوردند و اشراف قوم فرعون ترسيدند كه آنها بر حكومت فرعون چيره شوند و مقصود آنها

از فساد در زمين، ايمان آوردن بنى اسرائيل بود. بعضى از مفسرين گفته اند: فرعون براى قومش به بتهايى ساخت و فرمان داد كه براى تقرب به او، آنها را پرستش كنند و به همين سبب، أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى :

«من خداى برتر شما هستم» گفت. «1»

سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ بزودى عملى را كه با آنها انجام مى داديم (يعنى كشتن پسرانشان) دوباره انجام خواهيم داد تا بدانند كه ما همان تسلط و قدرت گذشته را داريم و آنها همانند گذشته زيردست ما هستند و پيروزى موسى (بر ساحران)، تأثيرى در حكومت ما ندارد.

قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ در اين هنگام موسى به قومش گفت: از خدا يارى جوييد. حضرت موسى، با اين سخن، به قومش آرامش و اطمينان، و وعده يارى خداوند را مى داد.

إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ زمين از آن خداست آن را به هر كس بخواهد، واگذار مى كند. ممكن است كه الف و لام «الارض» براى عهد باشد كه در اين صورت مقصود از «ارض» سرزمين مصر است و ممكن است براى جنس باشد كه در اين صورت مقصود مطلق زمين است كه شامل مصر هم مى شود.

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است. اين كلام، بشارتى است بر اين كه پايان نيك براى كسانى است كه تقوا پيشه كنند و به اين سبب مشيت و اراده خداوند شامل حال آنها مى شود.

قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا بنى اسرائيل به موسى گفتند: پيش

__________________________________________________

1- النازعات (79): 24.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 376

از آن كه به سوى ما بيايى آزار ديديم و پس از آمدنت نيز آزار مى بينيم. مقصودشان از آزار و اذيت،

كشتن پسرانشان پيش از تولد موسى بود كه بعد از پيامبرى و تأييد معجزاتش نيز گرفتار آن شدند.

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ اين سخن موسى آشكار ساختن بشارتى است كه به آن اشاره كرده و قبلا به طور رمزى از آن سخن گفته بود، يعنى: هلاك كردن فرعون و جانشين شدن بنى اسرائيل در سرزمين مصر بعد از او.

فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ پس خداوند عمل نيك و بد شما را ببيند تا شما را بر طبق عملى كه از شما سر مى زند جز او پاداش دهد.

[سوره الأعراف (7): آيات 130 تا 131] ..... ص : 376

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (130) فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (131)

ترجمه: ..... ص : 376

و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوه گرفتار كرديم شايد متذكر شوند. (130)

پس آن گاه كه نيكويى (و نعمت) به آنها مى رسيد مى گفتند به خاطر خود ماست و موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مى رسيد فال بد به موسى و همراهانش مى زدند (مى گفتند از شومى موسى و كسان اوست). آگاه باشيد فال بد آنها نزد خداست (و آنها را به خاطر اعمال بدشان كيفر مى دهد) اما اكثر آنها نمى دانند. (131)

تفسير: ..... ص : 376

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ ما قوم فرعون (كسانى كه سرنوشتشان به سرنوشت او

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 377

برمى گرديد) را به سالهاى قحطى و خشكسالى مجازات كرديم. «سنة» مانند «دابة» و «نجم» از اسمهايى است كه يك معنا در آن غلبه يافته است [از معناى مطلق (سال) به معناى مقيد (سال قحطى و خشكسالى) غلبه يافته است، همان طور كه دابه از مطلق جنبنده به چارپايان و نجم از مطلق ستاره به ستاره ثريا غلبه يافته است ]. عرب مى گويد: «أسنت القوم» يعنى گرفتار قحطى شدند. از ابن عباس روايت شده كه قحطى و خشكسالى در روستاهاى آنها و صاحبان چارپايان پيدا شد و كمبود ميوه ها در شهرهاى آنها بوجود آمد.

لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ شايد متذكر شوند و در نتيجه آگاه شوند كه اين بلاها به سبب اصرار آنها بر باقى ماندن در كفر است.

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ پس آن گاه كه نيكويى، مانند حاصلخيزى و رفاه، به آنها مى رسيد، مى گفتند: اين مختص ماست و ما شايسته آن هستيم. لام در «لنا» مانند «لام» «الجل للفرس» (پالان مختص به اسب است) مى باشد [كه اختصاص را مى رساند].

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ و اگر

بدى، مانند خشكسالى و تنگى معاش، به آنها مى رسيد، به موسى و همراهانش، فال بد مى زدند و آنها را شوم و ناميمون مى دانستند و مى گفتند: اگر آنها نبودند، اين بلاها به ما نمى رسيد. همان طور كه كافران به رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفتند: هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ: «اين (بدى) از تو به ما رسيد» (نساء/ 78).

أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ اسباب خوبى و بدى آنها نزد خداوند است و آن، حكم خداوند و اراده و مشيت اوست و آنچه به آنها مى رسد خواست خداوند است و شومى و ميمنت هيچ كس در خود او نيست، همان طور كه در آيه 78 سوره نساء مى فرمايد:

قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «بگو همه چيز از جانب خداست».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 378

[سوره الأعراف (7): آيات 132 تا 136] ..... ص : 378

اشاره

وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (132) فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (133) وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ (134) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (135) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (136)

ترجمه: ..... ص : 378

و گفتند هر زمان آيتى براى ما بياورى كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى آوريم. (132)

سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل كرديم) طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغه ها و خون را كه نشانه هايى از هم جدا بودند، بر آنها فرستاديم (ولى باز بيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكارى بودند. (133)

هنگامى كه بلا بر آنها مسلط شد، به موسى گفتند: اى موسى از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعا به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد (134)

پس چون بلا را تا مدتى كه متعهد شدند ايمان آورند از آنها برداشتيم، آن مدت كه به پايان رسيد، پيمان را شكستند. (135)

سرانجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق كرديم زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل شدند. (136)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 379

تفسير: ..... ص : 379

اصل «مهما»، «ما» بوده كه متضمن معناى شرط است «1» و «ما» ى زايده كه آن را تأكيد مى كند، ضميمه آن شده است همانند «ما» در «اينما تكونوا» «2» و «اما نرينك» «3» لكن چون تكرار دو كلمه همجنس سنگين است، الف آن به «ها» قلب شده است و «مهما» تلفظ شده است. و مهما يا محلا مرفوع [مبتدا] است به معناى ايما شى ء تأتنا به: «هر چيزى كه براى ما بياورى» و يا محلا منصوب [مفعول ] است، به معناى:

أيما شى ء تحضرنا تاتنا به: «هر چيزى را كه براى ما حاضر كنى يعنى بياورى». «من آية» بيان و توضيح

«مهما» است و ضمير در «به» و «بها» هر دو به «مهما» برمى گردد اولى به اعتبار لفظ «مهما»، مذكر و دومى به اعتبار معناى «مهما» مؤنث ذكر شده است و مهما در اين جا به معناى آيه است و شعر زهير [از جهت مذكر و مؤنث آوردن ضمير] همانند آيه شريفه است:

و مهما يكن عند امرى من خليقة و إن خالها تخفى على الناس تعلم

هر سرشت و طبيعتى كه در انسان باشد، براى مردم آشكار مى شود. اگرچه دارنده اش گمان مى كند كه بر مردم پوشيده است [در اين بيت ضمير در «يكن» به اعتبار لفظ مهما مذكر و ضمير در «خالها» به اعتبار معناى آن: (خليقة)، مؤنث آورده شده است.]

معناى آيه اين است: قوم فرعون به موسى گفتند: هر چيزى از آيات و نشانه ها براى ما بياورى تا با آن، امر را بر ما مشتبه سازى، ما تو را تصديق نمى كنيم. مقصود آنها اين است كه به تكذيب او ادامه مى دهند اگرچه همه آيات و معجزات الهى را بياورد.

__________________________________________________

1- در معناى عبارت از املاء ما من به الرحمن استفاده شده است. ج 1، ص 283.

2- نساء/ 78.

3- يونس/ 47 و الرعد/ 40 و المؤمن/ 77.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 380

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ ما طوفان را بر آنها فرستاديم. طوفان حادثه اى، همچون باران يا سيل بود كه آنها را فراگرفت و بر آنها غلبه كرد. بعضى از مفسرين گفته اند:

خداوند بر آنها بارانى فرو فرستاد كه نزديك بود هلاك شوند زيرا خانه هايشان از آب پر شد به طورى كه تا گردن در آب فرو رفته بودند و هر كس كه نشست غرق شد. اين در حالى بود كه در

خانه هاى بنى اسرائيل قطره اى آب داخل نشده بود.

بعضى از مفسرين گفته اند: مقصود از طوفان آبله است و قوم فرعون، نخستين كسانى بودند كه با آن بلا، كيفر داده شدند و پس از آن، آن مرض در زمين باقى ماند.

برخى ديگر از مفسرين گفته اند: طوفان، مرگ سريع و ناگهانى بود.

پس [از نزول طوفان ] به موسى گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه كه عذاب را از ما بردارد و [در عوض ] ما به تو ايمان مى آوريم. موسى درخواست كرد و عذاب برطرف شد ليكن آنها ايمان نياوردند. پس از آن، خداوند ملخ را بر آنها مسلط ساخت تا اين كه ملخها تمامى كشت ها و ميوه هايشان را خوردند و پس از آن همه چيز حتى درها و سقفهاى خانه ها را نيز خوردند و اين در حالى بود كه هيچ يك از آنها به خانه هاى بنى اسرائيل داخل نشده بودند.

پس [از نزول اين عذاب ] قوم فرعون از موسى كمك خواستند و او دعا كرد و عذاب از آنها برداشته شد ولى باز هم ايمان نياوردند. خداوند هم قمل را بر آنها مسلط كرد. قمل كنه هاى درشت را گويند. «1» بعضى از مفسرين، قمل را دبى يعنى بچه هاى ملخ و برخى ديگر كك دانسته اند. جريان امر اين بود كه كنه ميان لباس و پوست آنها داخل مى شد و [خون ] شخص را مى مكيد. بعد [از نزول اين عذاب ] از موسى كمك خواستند و عذاب از آنها برداشته شد. پس از آن گفتند: اكنون بر ما

__________________________________________________

1- عبارت متن تفسير اين است: «الحمنان كبار القردان» و همچنين است در كشّاف و مجمع البيان اما در قاموس الحمن و الحمنان صغار القردان و در

مقدّمة الادب زمخشرى: حمنانه: كنه خرد معنى شده است، تصحيح استاد گرجى، ج 1، ص 464.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 381

مسلم شد كه تو ساحرى [و ايمان نياوردند]، خداوند هم قورباغه ها را بر آنها مسلط ساخت و ظرفها و طعامهاى آنها پر از قورباغه شد. هر گاه فردى از آنها اراده مى كرد كه سخن بگويد، قورباغه در دهانش مى جست. قوم فرعون [از اين امر] ناله و فرياد كردند و از موسى كمك خواستند و گفتند: اين بار را هم به ما رحمكم كن ما توبه مى كنيم و از توبه خود بازنمى گرديم. موسى دعا كرد و عذاب از آنها برداشته شد ولى ايمان نياوردند و در نتيجه خداوند خون را بر آنها مسلط كرد. پس از آن آبهايشان خون شد و هر گاه يكى از بنى اسرائيل از آن مى نوشيد آب مى شد و قبطى به اسرائيلى مى گفت: آب را در دهانت قرار بده و در دهان من بريز پس هنگامى كه در دهان قبطى مى ريخت خون مى شد. فرعون تشنه شد به طورى كه [از شدت عطش ] نزديك بود هلاك شود، وى درختهاى تر و تازه را مى مكيد و چون مى جويد. آب پاكيزه و خوش طعم آن، شور و تلخ مى شد.

روايت شده كه موسى عليه السّلام بعد از پيروزى بر ساحران، مدت بيست سال در بين قوم فرعون بود و اين آيات و معجزات را به آنها نشان داد.

آياتٍ مُفَصَّلاتٍ نشانه هاى روشن و آشكار يا نشانه هايى كه ميان برخى از آنها با برخى ديگر فاصله مى شد به مدتى كه طى آن احوال آنها آزموده و تأمل شود كه آيا آنها به آنچه خود وعده داده اند وفا مى كنند يا

آن را مى شكنند تا حجت بر آنها اثبات گردد.

بِما عَهِدَ عِنْدَكَ «ما» مصدريه است، يعنى: بعهده عندك و عهد خداوند همان نبوت است و «با» در «بما» يا متعلق به «ادْعُ لَنا رَبَّكَ» است و يا به معناى قسم مى باشد وجه اول دو صورت دارد اول: تو را قسم به حقيقتى كه نزد تو است يعنى همان عهد رسالت الهى، ما را با نيايش پروردگار كه از تو مى خواهيم، يارى و كمك فرما، صورت دوم كه با توسل به عهد و پيمان خداوند كه نزد تو است، پروردگارت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 382

را بخوان. «1» اما قسم دوم اين است كه «باء» براى قسم باشد يعنى: به عهد و پيمان خداوند كه نزد تو است، سوگند ياد مى كنيم كه اگر عذاب را از ما بردارى به تو ايمان مى آوريم.

إِلى أَجَلٍ آنها را مهلت داديم تا مدت معينى كه غرق يا موت آنهاست و لا محاله به آن مى رسند پس در آن هنگام به كيفر خواهند رسيد.

إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ اين جمله جواب «لما» است، يعنى چون عذاب را (تا مدت معين) از آنها برداشتيم، در پيمان شكنى شتاب كردند و سرعت گرفتند و تأخير نكردند.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ پس چون اراده كرديم كه از آنها انتقام بگيريم.

فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ آنها را در دريايى كه به عمق آن نمى توان دست يافت غرق كرديم و بعضى گفته اند: منظور وسط درياست.

بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا غرق شدن آنها به سبب تكذيب و غفلت از آيات و نشانه هاى ما بود.

[سوره الأعراف (7): آيات 137 تا 140] ..... ص : 382

اشاره

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما

كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ (137) وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138) إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (139) قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (140)

__________________________________________________

1- ظاهرا مراد از صورت اول اين است كه «يا» براى قسم است و جوابش «ادْعُ لَنا رَبَّكَ» است و مراد از صورت دوم اين است كه باء براى سببيت است و جار و مجرور متعلق به عامل مقدرى است كه حال است از ضمير «ادع».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 383

ترجمه: ..... ص : 383

و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را، به آن قوم تضعيف شده واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت، بر بنى اسرائيل، به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند، تحقق يافت و آنچه فرعونيان (از كاخهاى مجلل) مى ساختند و آنچه از باغات داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم. (137)

و بنى اسرائيل را از دريا سالم) عبور داديم در مسير خود به جمعيتى رسيدند كه اطراف بتهايشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند، (در اين هنگام بنى اسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده همان گونه كه آنها معبودان (و خدايان) دارند، گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد. (138)

اينها (را كه مى بينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند باطل (و بيهوده) است. (139)

(سپس) گفت: آيا غير از خداوند معبودى براى شما بطلبم خدايى كه شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان) برترى داد. (140)

تفسير: ..... ص : 383

مقصود از «قوم»، بنى اسرائيل است كه فرعون و اطرافيانش آنها را خوار و ضعيف نگه مى داشتند و منظور از «ارض»، سرزمين مصر و شام است كه بنى اسرائيل بعد از عمالقه و فرعونيان مالك آن شدند و در نواحى شرقى و غربى، آن طور كه مى خواستند، تصرف كردند.

الَّتِي بارَكْنا فِيها زمينى كه آن را به انواع فراوانى از قبيل كشتها و ميوه ها و چشمه ها و نهرهاى آب پر بركت ساختيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 384

وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى و وعده نيك پروردگارت تحقق يافت. اين وعده، همان وعده مذكور در آيه 5 و 6: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا ... تا ... ما كانُوا يَحْذَرُونَ، سوره

قصص مى باشد. «حسنى» مؤنث «احسن» و صفت «كلمة» است و معناى: تمت ... على بنى اسرائيل اين است كه (وعده) بر آنها انجام گرفت و تحقق يافت، همان طور كه هر گاه امرى انجام پذيرفته و تحقق يافته باشد گفته مى شود:

تم على الأمر (امر انجام پذيرفت).

بِما صَبَرُوا به سبب پايدارى و استقامت ايشان.

وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ عمارتها و قصرهايى را كه فرعون و اطرافيانش ساخته بودند در هم كوبيديم.

وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ و نيز باغهايى را كه با داربست برپا كرده بودند، درهم كوبيديم. يعرشون: به ضم و كسر «راء» هر دو قرائت شده است. اين بخش از آيه، آخرين سخنى است كه خداوند از سرگذشت فرعون و قبطى ها و تكذيب آيات خدا از طرف آنها، نقل كرده و پس از آن سرگذشت بنى اسرائيل و آنچه بعد از رهايى از سلطه فرعون انجام دادند و آيات و معجزات بزرگ الهى را كه مشاهده كردند، نقل كرده است.

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم. مقصود از «بحر»، رود نيل در مصر مى باشد.

فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ «يعكفون» به ضم و كسر كاف هر دو قرائت شده است: بنى اسرائيل بر جمعيتى گذشتند كه بر عبادت بتهايشان مداومت داشتند. بعضى از مفسرين گفته اند: آن بتها، مجسمه هاى گاو بود و آن آغاز جريان گوساله پرستى بود.

قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً بنى اسرائيل گفتند: اى موسى براى ما خدايى از بت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 385

قرار ده تا بر عبادت آن مداومت كنيم همانگونه كه براى آن جمعيت خدايانى از بت است كه بر عبادت

آنها مداومت مى كنند. «ما» در «كما» كافه است و حرف جرّ (كاف) را از عمل بازداشته است و به همين سبب بعد از كاف، جمله (لهم آلهة)، واقع شده است.

قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ موسى گفت: شما مردمى جاهل و نادان هستيد. آنها را به جهل و نادانى مطلق توصيف كرده است زيرا از اين گفتار آنان، بعد از آن كه معجزات آشكار و روشنى را ديدند، به شگفت آمده بود.

إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ عبادت پرستش كنندگان بتها، متلاشى و نابود شدنى است. به عبارت ديگر، خداوند دين آنها را به دست من نابود و خراب مى كند و بتهاى ايشان را مى شكند و ريزه ريزه مى كند.

وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ هر عبادتى كه در گذشته انجام داده اند، باطل و نابود است و از آن بهره اى نخواهند برد.

قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً آيا براى شما غير از خدايى كه شايسته و سزاوار پرستش است، معبودى طلب كنم؟ در حالى كه او خدايى است كه شما را به نعمتى اختصاص داده كه آن را به كسى جز شما عطا نكرده است تا شما هم او را به عبادت اختصاص دهيد و جز او را در عبادت، شريك وى قرار ندهيد.

همزه استفهام، متضمن معناى انكار و تعجب از درخواست عبادت غير خداست با اين كه آنها غرق در نعمت خداوند بودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 141 تا 142] ..... ص : 385

اشاره

وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (141) وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ

لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (142)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 386

ترجمه: ..... ص : 386

به خاطر بياوريد زمانى را كه از (چنگال) كسان فرعون نجاتتان بخشيديم آنها كه مرتبا شما را شكنجه مى دادند، پسرانتان را مى كشتند و زنانتان را (براى خدمتكارى)، زنده مى گذاشتند و در اين، آزمايش بزرگى از ناحيه خدا براى شما بود. (141)

و ما به موسى سى شب وعده گذارديم. سپس آن را با ده شب (ديگر)، تكميل كرديم. به اين ترتيب ميعاد «پروردگارش» (با او) چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قوم باش و (آنها را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى منما. (142)

تفسير: ..... ص : 386

«انجينكم»، «انجاكم» نيز، قرائت شده است.

يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ سخت ترين شكنجه را درباره شما مى خواستند. سام السلعة، يعنى كالا را درخواست كرد.

اين بخش از آيه، يا جمله حاليه است كه ذو الحال آن، مخاطبين يا آل فرعون مى باشد يا جمله مستأنفه است كه محلى از اعراب ندارد.

وَ فِي ذلِكُمْ «ذلكم» اشاره به نجات يا عذاب مى باشد. و مقصود از «بلاء» نعمت يا محنت و سختى است. «يقتلون» به تخفيف «تاء» (يقتلون) نيز قرائت شده است.

حضرت موسى عليه السّلام در مصر به بنى اسرائيل وعده داد كه اگر خداوند دشمن ايشان را هلاك كند، كتابى از جانب خداوند براى آنها بياورد كه در آن كتاب اعمالى را كه انجام مى دهند و آنچه را ترك مى كنند بيان شده باشد. چون فرعون هلاك شد، موسى از خداوند كتاب خواست و خداوند هم او را به روزه تمامى ماه ذى القعده امر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 387

فرمود و پس از آن تورات را در ده روز بر او نازل كرد و در آن مدت با او سخن گفت.

از حسن بصرى نقل شده است كه: زمان وعده، چهل شب بود كه در سوره بقره [آيه 51] به اختصار از آن ياد شده و در اين جا [سوره اعراف ] به طور مشروح ذكر شده است.

مِيقاتُ رَبِّهِ زمانى كه خداوند براى موسى معين و مشخص كرده و «أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» منصوب و حال است يعنى وعده [موسى با پروردگارش ]، در حالى كه مدت آن به چهل شب رسيد، پايان يافت.

وَ قالَ مُوسى هنگام رفتن به ميعادگاه، موسى گفت.

هارون مجرور است زيرا عطف بيان براى «اخيه» مى باشد.

اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش.

وَ أَصْلِحْ و اصلاح گر باش. يا: آنچه از امور بنى اسرائيل را كه لازم است اصلاح شود، در نبودن من، اصلاح كن و هر كس از آنها تو را به فساد در امور دعوت كرد از او اطاعت و پيروى مكن. اين آيه دليل است بر اين كه نبوت مقام امامت را دربر ندارد زيرا اگر چنين بود، نيازى نبود كه موسى هارون را، كه مقام نبوت داشت، در اداره امور امتش جانشين خود كند.

[سوره الأعراف (7): آيه 143] ..... ص : 387

اشاره

وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (143)

ترجمه: ..... ص : 387

و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم گفت: هرگز مرا نخواهى ديد ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى ديد. اما هنگامى كه پروردگارش جلوه بر كوه كرد آن را همسان زمين قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. موقعى كه به هوش آمد عرض كرد: خداوندا منزهى تو (از اين كه قابل مشاهده باشى) من به سوى تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم. (143) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 388

تفسير: ..... ص : 388

لِمِيقاتِنا وقتى كه ما براى موسى معين و محدود كرديم. «لام» در «لميقاتنا» معناى اختصاص را مى رساند گويا خداوند فرموده است: آمدن موسى، مختص ميعادگاه ما بود همان طور كه مى گويى: أتيته لخمس خلون من الشهر: آمدن من به نزد او، اختصاصا پنج روز بعد از اول ماه بود.

وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ پروردگارش بدون واسطه با او سخن گفت همان طور كه پادشاه سخن مى گويد. سخن گفتن خداوند [با موسى ] بدين گونه بود كه خدا سخن را، در بعضى از اجسام مى آفريد، همان گونه كه آن را بر «لوح» به صورت نوشته آفريد.

علت اين كه اجسام، گوينده سخن بودند اين است كه سخن عرض است و عرض نيازمند به محلى است كه قائم به آن باشد. روايت شده است كه موسى عليه السّلام آن سخن را از هر طرف مى شنيد.

قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ مفعول دوم «ارنى» حذف شده است و در حقيقت: ارنى نفسك انظر اليك، بوده است يعنى، با جلوه كردن بر من، مرا به ديدن خود توانا

ساز تا به تو نظر كنم. و تو را ببينم. البته موسى عليه السّلام براى قومش تقاضاى رؤيت و ديدن كرد زيرا آنها گفتند: ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه خدا را آشكارا ببينيم «1» و به

__________________________________________________

1- البقره/ 55: لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 389

همين سبب موسى آنها را سفيه و گمراه توصيف كرد و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فراگرفت به خداوند عرض كرد أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا «آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام داده اند هلاك مى سازى» (همين سوره آيه 155).

حضرت موسى وقتى از خداوند درخواست رؤيت كرد كه سخن قومش را انكار كرد و آنها را به حق هدايت كرد ولى آنها لجاجت كردند و به لجاجت خود ادامه دادند و در نتيجه، موسى تصميم گرفت كه محال بودن رؤيت را، از خداوند متعال بشنوند تا يقين پيدا كنند و ترديد آنها برطرف شود كه خداوند هم فرمود: لن ترانى ... معناى «لن» تأكيد معناى نفيى است كه لاى نفى افاده مى كند. توضيح مطلب اين است كه «لا» براى نفى آينده است چنان كه مى گويى: لا افعل غدا: فردا انجام نمى دهم. لكن هر گاه بخواهى معناى نفى را تأكيد كنى مى گويى: لن افعل غدا: فردا هرگز انجام نمى دهم و معناى «لن ترانى» اين است كه: انجام عمل رؤيت با حال من منافات دارد همانند آيه: لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ هرگز به خلقت مگسى قادر نيستند اگرچه همه جمع شوند.» (حج/ 73).

بنا بر اين آيه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ «1»» [با، لاى نفى ] نفى ديدن در زمان آينده است و

«لن ترانى» تأكيد نفى رؤيت (ابدى) و بيان كننده اين است كه رؤيت با صفات خداوند منافات دارد.

وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ نظر كردن به من محال است پس آن را درخواست مكن ولى ديدن امر ديگرى بر تو لازم است و آن اين است كه به كوهى- كه همراه با تو و كسانى كه رؤيت را براى آنان طلب كرده اى، به لرزه درخواهد آمد- بنگر تا ببينى كه با آن چگونه عمل مى كنم و چگونه آن را به سبب درخواست رؤيت از جانب تو، با خاك يكسان مى كنم تا با عظمت و بزرگى اثر آن كه به تو مى نمايانم، طلب رؤيت را

__________________________________________________

1- سوره انعام (6) آيه: 103.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 390

كه بر درخواست آن جسور شده اى، امرى عظيم بشمارى. گويى خداوند- جل جلاله- در اين جا كه درخواست رؤيت او شده، چيزى را نشان داده كه وقتى (كفار) نسبت فرزند داشتن را به او دادند بيان كرد و گفت: وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً: «نزديك است ... كوه ها متلاشى گردد چرا كه براى خداوند مهربان ادعاى فرزند كردند» (مريم/ 91).

فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ پس اگر كوه در جاى خود ثابت ماند همان گونه كه ثابت بود، مرا خواهى ديد. «فسوف ترانى» معلق كردن وجود رؤيت بر امر (محالى) است- كه به وجود نخواهد آمد، يعنى قرار گرفتن كوه در جاى خود آن گاه كه خداوند آن را نابود و يكسان با زمين گرداند.

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ پس آن گاه كه قدرت پروردگار بر كوه آشكار گشت و فرمان و اراده اش متعرض آن شد آن را با خاك يكسان ساخت. «دكا» مصدر است كه

به معناى اسم مفعول (مدكوك) مى باشد و «دك» و «دق» هر دو به يك معنى هستند و «دكّاء» نيز قراءت شده است و به معناى تپه برآمده از زمين مى باشد كه به حد كوه نمى رسد. يا زمين هموار، همان طور كه عرب مى گويد: ناقة دكاء: شترى كه كوهانش صاف و هموار است.

وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً موسى از ترس آنچه ديده بود بيهوش به زمين افتاد. صعق از باب فعلته ففعل (پذيرش فعل) مى باشد كه مى گويى: صعقته فصعق. اصل آن از صاعقه گرفته شده است و معناى آيه اين است: موسى بيهوش بر زمين افتاد، بيهوشى همچون مرگ.

فَلَمَّا أَفاقَ چون از بيهوشى بهبود يافت، گفت: پروردگارا تو را از آنچه بر تو روا نيست منزه مى دانم و از درخواست ديدن، به درگاهت توبه مى كنم. و من نخستين كسى هستم كه ايمان دارم كه تو ديده نمى شوى.

بعضى از مفسران، اين آيه را چنين تفسير كرده اند:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 391

مقصود از سخن موسى: «أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ» اين است كه: پروردگارا خودت را با آشكار ساختن پاره اى از آيات قيامت، كه مردم را به شناخت و معرفت وامى دارد، به طور واضح و روشن به من بشناسان. «انظر اليك» تا تو را به گونه اى بشناسم كه گويا تو را مى بينم همان طور كه در حديث آمده است: سترون ربكم كما ترون القمر ليلة البدر: بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد چنان كه ماه شب چهارده را مى بينيد منظور بر اين است كه بزودى خدا را به گونه اى روشن همچون ديدن ماه هنگامى كه كامل شده و به شب چهارده رسيده، خواهيد شناخت.

«قالَ لَنْ تَرانِي» خداوند فرمود: تو هرگز طاقت شناخت مرا

به اين طريق ندارى و قدرت و توان تو اين امر را هرگز تحمل نخواهد كرد لكن به كوه بنگر كه من نشانه اى از آن آيات را، بر كوه وارد خواهم كرد. پس اگر كوه از تجلى آن پايدار ماند و در جاى خود ماندگار شد، بزودى تو نيز بر [ديدن ] آن پايدار خواهى ماند و طاقت خواهى داشت.

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ پس چون بر كوه آيه اى از آيات پروردگارش ظاهر شد، آن را با خاك يكسان كرد و موسى از عظمت آنچه ديده بود، بيهوش به زمين افتاد.

فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ و چون بهبود يافت، گفت: پروردگارا منزهى تو و من از پيشنهادى (طلب رؤيت) كه كردم، به درگاه تو توبه كردم و من نخستين كسى هستم كه به بزرگى و عظمت تو ايمان دارم.

[سوره الأعراف (7): آيات 144 تا 145] ..... ص : 391

اشاره

قالَ يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (144) وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 392

ترجمه: ..... ص : 392

(خداوند)گفت: اى موسى من تو را بر مردم با رسالتهاى خويش و با سخن گفتنم (با تو) برگزيدم پس آنچه را به تو داده ام بگير و از شكرگزاران باش. (144)

و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديم پس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند (و آنها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است) و به زودى دار فاسقان را، به شما نشان خواهيم داد. (145)

تفسير: ..... ص : 392

قالَ يا مُوسى خداوند سبحان فرمود: اى موسى من تو را دوست صميمى [خود] قرار دادم و با رسالتهاى خويش، يعنى اسفار تورات، و سخن گفتن با تو، تو را بر مردم زمانت برترى و فضيلت دادم. «برسالتى» به طور مفرد نيز قرائت شده است.

فَخُذْ ما آتَيْتُكَ بنا بر اين شرف پيامبرى و حكمت و دانشى را كه به تو عطا كرده ام بگير و از شكرگزاران بر آن نعمت باش زيرا آن، بزرگترين نعمتهاست.

بعضى از مفسران گفته اند: موسى در روز عرفه بيهوش بر زمين افتاد و تورات در روز قربان به او عطا شد.

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مقصود خداوند از الواح، الواح تورات است. در تعداد الواح و ماده آن، مفسران اقوال مختلفى را ذكر كرده اند بعضى آن را هفت لوح و برخى ده و پاره اى دو لوح شمرده اند و درباره ماده آن بعضى آن را از زمرّد و بعضى ديگر از زبرجد سبز و ياقوت قرمز و برخى از چوبى كه از آسمان نازل شده بود، دانسته اند.

مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ اين بخش از آيه محلا منصوب و مفعول «كتبنا» است و موعظة و

تفصيلا، بدل از آن است. معناى آيه اين است: براى موسى در الواح، هر چه را كه بنى اسرائيل در دينشان بدان نياز داشتند همچون مواعظ و اندرزها و بيان احكام و حلال و حرام و يادآورى بهشت و دوزخ و جز آن از عبرت ها و خبرهاى [گذشتگان ] نوشتيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 393

فَخُذْها بِقُوَّةٍ پس آن [الواح ] را با جديت و كوشش و عزمى كه پيامبران اولو العزم انجام دادند بگير. اين جمله عطف بر «كتبنا له» است و تقدير آن اين است:

فقلنا له خذها ... و ممكن است كه بدل از: فخذ ما ءاتيتك، باشد. ضمير «ها» در «فخذها» به «الواح» يا «كل شى ء» (چون به معناى اشياء كه جمع مكسر است مى باشد.) و يا به «رسالات» برمى گردد.

وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها چون در آن الواح دستوراتى است كه بعضى از آن نيكو و برخى ديگر نيكوتر است همچون قصاص كردن و بخشيدن و پيروزى و مقاومت [در برابر سختى ها]. پس بنى اسرائيل را فرمان ده كه به آنچه نيكوتر و پاداشش بيشتر است عمل كنند، مثل وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ «و بهترين دستور كتابى كه از جانب خدا بر شما نازل شده، پيروى كنيد» (زمر/ 55).

بعضى از مفسران گفته اند: ياخذوا باحسنها يعنى تا آنچه را واجب يا مستحبّ است عمل كنند زيرا، آن دو از مباح نيكوتر است.

سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ بزودى خانه هاى مردمان زمانهاى گذشته را كه با فرمان خدا مخالفت ورزيدند به شما نشان خواهيم داد تا از آن پند و عبرت گيريد. بعضى از مفسران گفته اند: «دار الفاسقين»، آتش دوزخ است: پس به يادتان باشد تا بترسيد كه

از فاسقان باشيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 146 تا 147] ..... ص : 393

اشاره

سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (146) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (147)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 394

ترجمه: ..... ص : 394

بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبر مى ورزند، از ايمان به آيات خود منصرف مى سازيم. (به طورى كه) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت را ببينند، آن را پيش نمى گيرند و اگر طريق گمراهى را ببينند، آن را انتخاب مى كنند.

(همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند. (146)

و كسانى كه آيات ما و لقاى رستاخيز را تكذيب (و انكار) كنند، اعمالشان نابود مى گردد. آيا جز آنچه را عمل كرده اند، پاداش داده مى شوند. (147)

تفسير: ..... ص : 394

سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ بزودى متكبران را با مهر زدن بر دلهايشان و خوار ساختن آنها، از آيات خود منصرف مى سازم پس درباره آن آيات نمى انديشند و از آن عبرت نمى گيرند.

در حديث آمده است: زمانى كه امت من دنيا را بزرگ شمارند، هيبت و عظمت اسلام از آنها گرفته مى شود و آن گاه كه امر به معروف و نهى از منكر را رها كنند، از نعمت وحى محروم خواهند شد. بعضى از مفسران گفته اند معناى آيه اين است:

بزودى متكبران را از باطل ساختن آياتم بازمى دارم اگرچه كوشش كنند [كه آن را باطل سازند]. همان طور كه فرعون در باطل ساختن معجزه موسى كوشش كرد، اما، خداوند جز برترى امر او را به عمل نياورد.

بِغَيْرِ الْحَقِّ دو صورت درباره آن وجود دارد: يكى اين كه حال باشد يعنى: تكبر مى ورزند در حالى كه سزاوار و شايسته آن نيستند، زيرا تكبر و بزرگى. به حق، تنها براى خداوند است. صورت دوم اين كه «صله» براى «تكبر» باشد، يعنى به چيزى كه حق نيست [و باطل

است ] تكبر مى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 395

وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ و اگر هر آيه اى از آياتى را كه بر آنها نازل شده ببينند، به آن ايمان نمى آورند.

«ذلك» ممكن است مرفوع (مبتدا) باشد، يعنى آن روگردان ساختنشان از آيات به سبب تكذيب آنان بود. و ممكن است منصوب (مفعول فعل محذوف) باشد يعنى صرفهم اللَّه ذلك الصرف بسببه. خداوند به سبب تكذيب آيات اين چنين آنها را از توجه به آيات روگردان ساخته است.

وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ اضافه مصدر به مفعول به است يعنى: و لقائهم الاخرة و ما وعد اللَّه فيها: آنها كه رودررويى خود با آخرت، و آنچه را كه خداوند در آخرت وعده داده تكذيب مى كنند، همه كارهايشان باطل است.

[سوره الأعراف (7): آيات 148 تا 149] ..... ص : 395

اشاره

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ (148) وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (149)

ترجمه: ..... ص : 395

قوم موسى بعد از (رفتن) او (به ميعادگاه خداوند)، از زيورآلات خود گوساله اى ساختند. جسد بى روحى بود كه صداى گاو داشت. آيا آنها نمى ديدند كه با آنان سخن نمى گويد و به راهى درست هدايتشان نمى كند، آنان او را (به خدايى) برگزيدند و مردمى ستمكار بودند. (148)

و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد و ديدند گمراه شده اند، گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نيامرزد، به طور قطع، از زيانكاران خواهيم بود. (149)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 396

تفسير: ..... ص : 396

مِنْ بَعْدِهِ بعد از بيرون شدن موسى به كوه طور.

مِنْ حُلِيِّهِمْ از زيورهايى كه از قوم فرعون به عاريه گرفته بودند و بعد از هلاك فرعون و قومش در دست آنان باقى ماند. پس سامرى از آن زيورآلات گوساله اى ساخت جسدى كه روح در آن نبود. «جسدا» بدل از «عجلا» مى باشد.

لَهُ خُوارٌ گوساله اى كه صدا داشت.

«حلى» جمع «حلى» است و به كسر «حا» «حليّهم» بنا بر تبعيت حركت «حاء» از لام و به طور مفرد «حليهم» نيز قرائت شده است و نام چيزى است از طلا و نقره كه وسيله آرايش قرار مى گيرد.

بعضى از مفسران گفته اند: گوساله سامرى جسدى بود داراى گوشت و خون همچون ساير اجساد. و از حسن [بصرى ] روايت شده است كه: سامرى در روز شكافته شدن دريا، قبضه اى خاك از اثر پاى اسب جبرئيل عليه السّلام برداشت و آن را در دهان گوساله پاشيد و در نتيجه گوساله اى شد كه صدا مى داد.

أَ لَمْ يَرَوْا ... آيا آن گاه كه گوساله را خداى خود برگزيدند، نديدند كه قادر به سخن گفتن و هدايت به راهى درست نيست تا اين كه آن را معبود

خود نگيرند؟ سپس خداوند سخن را از سر گرفت و فرمود: «اتخذوه»: بر امر منكرى كه جرأت كرده بودند اقدام كردند و آنها در همه چيز ظالم و ستمگر بودند و پرستش گوساله امر تازه اى از آنها نبود.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ و چون پشيمانى آنها بر پرستش گوساله شدت يافت. اين معنا بدين جهت است كه وضع و حالت كسى كه حسرت و ندامتش شدت يافته اين است كه از روى غم و اندوه (كف) دستهايش را به دندان مى گزد، پس گويا چيزى در دستش افتاده، زيرا دهانش در ميان آن واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 397

وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا و ديدند كه گمراه شده اند و هنگام بازگشت موسى عليه السّلام به سوى آنان، گمراهى را با پرستش گوساله، آشكار ساختند.

قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا گفتند اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نيامرزد. «ترحمنا» به «تا» و «ربنا» به نصب بنا بر اين كه منادا باشد و «تغفر لنا» (به تا) نيز قرائت شده است.

از حسن بصرى روايت شده است كه: همه بنى اسرائيل جز هارون گوساله را پرستش كردند و دليل آن، سخن موسى: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي»، مى باشد كه تنها براى خود و برادرش دعا كرد و ديگران غير از حسن گفته اند: همه بنى اسرائيل گوساله را عبادت نكردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 150 تا 151] ..... ص : 397

اشاره

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ

الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (151)

ترجمه: ..... ص : 397

و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد (و آئين مرا ضايع كرديد). آيا در فرمان پروردگارتان (و تمديد مدت ميعاد او در قضاوت) عجله نموديد؟ سپس الواح را افكند و [موى ] سر برادر خود را گرفت و (با عصبانيت) به سوى خود كشيد. هارون گفت:

فرزند مادرم، اين گروه مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 398

برسانند بنا بر اين كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده. (150)

(موسى) گفت: پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خود داخل كن و تو مهربانترين مهربانانى. (151)

تفسير: ..... ص : 398

«أسف» يعنى خشمناكى شديد و به گفته بعضى از مفسرين اندوهناك.

قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي شما بعد از من جانشينان بدى براى من بوديد آن گاه كه به جاى عبادت خدا گوساله را پرستش كرديد. فاعل «بئس» ضميرى است كه «ما خلفتمونى» آن را تفسير مى كند و مخصوص به ذمّ حذف شده است. تقدير جمله اين است: بئس خلافة خلفتمونيها من بعدى خلافتكم».

أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ عجلت عن الامر يعنى كار را ناتمام رها كردم و هر گاه كسى در امرى از تو سبقت گيرد، مى گويى:

أ عجلنى عنه غيرى و «عجل» متضمن معناى «سبق» مى شود و به همين سبب عجلت الامر گفته مى شود. بنا بر اين معناى آيه اين است: آيا از فرمان پروردگارتان، يعنى انتظار بازگشت موسى در حالى كه حافظ عهد و پيمانش هستيد، سبقت گرفتيد [و آن را ناتمام رها كرديد] و بنا را بر اين گذاشتيد كه ميعاد

به پايان رسيده و با خود گفتيد كه من مرده ام و آنچه خواستيد انجام داديد.

روايت شده است كه سامرى به بنى اسرائيل گفت: البته موسى هرگز برنخواهد گشت و به يقين مرده است.

وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ موسى از روى خشم به خاطر خدا و تعصب نسبت به دينش الواح را به دور افكند چون دلتنگ و ناآرام شده بود.

وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ موسى موى سر برادرش را گرفت و به سبب شدت ناراحتى كه از عمل بنى اسرائيل به او دست داده بود به طرف خود مى كشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 399

قالَ ابْنَ أُمَّ هارون گفت: اى پسر مادرم. ابن أم، از باب تشبيه به: خمسة عشر به فتح و بنا بر حذف ياى نسبت (أمى) به كسر نيز قرائت شده است.

از حسن بصرى روايت شده كه گفت: به خدا سوگند هارون برادر پدر و مادرى موسى بود و اين كه موسى را به مادر نسبت داد به اين علت است كه ياد مادر در جلب عاطفه و مهربانى [از ياد پدر] رساتر است.

إِنَّ الْقَوْمَ كسانى كه مرا در وسط آنها رها كردى بر من چيره شدند و مرا ضعيف و ناتوان ساختند و من از هيچ كوششى در بازداشتن آنها به وسيله موعظه و ترساندن [از عاقبت كار] فروگذار نكردم.

وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي به سبب انكار شديد من نسبت به كار آنها تصميم به كشتن من گرفتند.

فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ بنا بر اين نسبت به من كارى كه آرزوى دشمنان است انجام مده.

وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و مرا همچون ستمكاران مورد خشم و غضب خود قرار مده.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي موسى گفت:

پروردگارا، من و برادرم را بيامرز. موسى با اين دعا روشن ساخت كه سر برادرش را به سبب اين كه نافرمانى از او سرزده باشد نكشيده است بلكه همان طور كه انسان هنگام خشم بر ديگرى، نسبت به خود اين عمل را انجام مى دهد، انجام داده است.

وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ و ما را در نعمت و بهشت خود داخل گردان.

[سوره الأعراف (7): آيات 152 تا 154] ..... ص : 399

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (152) وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (153) وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 400

ترجمه: ..... ص : 400

آنها كه گوساله را (معبود خود) انتخاب كردند، بزودى خشم پروردگار و ذلت در زندگى دنيا به آنها مى رسد و اين چنين كسانى را كه (بر خدا) افترا مى بندند كيفر مى دهيم. (152)

و آنها كه گناه كنند و بعد از آن توبه نمايند و ايمان آورند (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو در پى آن آمرزنده و مهربان است. (153)

و هنگامى كه خشم موسى فرونشست، الواح (تورات) را برگرفت. و در نوشته هاى آن هدايت و رحمت براى آنها كه از پروردگار خويش مى ترسند (و از مخالفت فرمانش بيم دارند) وجود داشت. (154)

تفسير: ..... ص : 400

غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ غضب پروردگار، كشتن يكديگر بود كه بنى اسرائيل [به عنوان عذاب ] به آن مأمور شده بودند و ذلت آنها، بيرون شدن از سرزمينشان بود زيرا غربت [و دورى از وطن ] ذلت است. بعضى از مفسران گفته اند: ذلت بنى اسرائيل، جزيه اى بود كه دادن آن براى آنها مقرر شده بود.

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ كسانى را كه بر خدا افترا مى بندند، اين چنين به كيفر مى رسانيم و هيچ افترايى بزرگتر از سخن سامرى كه گفت: «اين گوساله خداى شما و موسى است» نيست.

وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ كسانى كه اعمال زشت (همچون كفر به خدا و معاصى) را انجام مى دهند و بعد از آن به سوى خدا بازمى گردند و ايمان خود را خالص مى كنند، البته پروردگار تو بعد از ارتكاب آن گناهان بزرگ، آمرزنده و مهربان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 401

وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ هنگامى كه خشم از موسى فرو نشست. اين تعبير، تمثيل است گويا خشم او را به كارى كه انجام داد وادار مى كرد و

مى گفت:

الواح را بيفكن و سر برادرت را به سمت خود بكش و بعد از اين سخن را ترك كرد [و موسى آرام شد]. معناى آيه اين است: و هنگامى كه [آتش ] خشم موسى خاموش شد، الواحى را كه افكنده بود برگرفت.

وَ فِي نُسْخَتِها و در آنچه كه در الواح نقل شده و نوشته شده بود. «نسخة» فعلة به معناى مفعول [منسوخ ] است مثل خطبه [كه به معناى مخطوب است ].

«هدى»: راهنمايى و بيان آنچه از امور دين كه مورد نياز است و نعمت و منفعت براى آنها كه از خداى خويش مى ترسند، وجود داشت.

لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ دخول «لام» به سبب تقدم مفعول (ربهم) بر فعل «يرهبون» است همان طور كه مى گويى: لك ضربت: تو را زدم و همانند آيه 43 سوره يوسف:

«لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ»: «خوابها را تعبير مى كنيد»

[سوره الأعراف (7): آيه 155] ..... ص : 401

اشاره

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ (155)

ترجمه: ..... ص : 401

و موسى از قوم خود هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد. و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فراگرفت (و هلاك شدند)، گفت: پروردگارا، اگر مى خواستى، مى توانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى آيا ما را به خاطر آنچه سفيهانمان انجام داده اند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 402

(مجازات و) هلاك مى سازى. اين جز آزمايش تو چيز ديگر نيست كه هر كس را بخواهى (و مستحق بدانى) گمراه مى سازى و هر كس را بخواهى (و شايسته ببينى) هدايت مى كنى. تو ولى مايى ما را بيامرز و بر ما رحم كن و تو بهترين آمرزنده اى. (155)

تفسير: ..... ص : 402

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ تقدير آن و اختار موسى من قومه است بنا بر اين حروف جر از جمله حذف شده است. يعنى، موسى از قومش هفتاد مرد را برگزيد و همراه با آنها براى ميعاد با پروردگارش به سمت طور سينا بيرون شد. هنگامى كه به كوه نزديك شد، پاره ابرى بر بالاى كوه قرار گرفت به طورى كه همه كوه پوشيده شد موسى نزديك شد و داخل كوه شد و همراهانش نيز داخل شدند و سجده كردند و سخن خدا را شنيدند. پس از آن ابر برطرف شد و به دنبال آن (پيروان موسى) تقاضاى رؤيت خدا را كردند. موسى آنها را از اين درخواست نهى كرد [ولى ] آنها گفتند: هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه خدا را آشكارا ببينيم. «1»

پس موسى گفت: «رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ»، كه با «لَنْ تَرانِي» پاسخ داده شد.

[سپس ] كوه همراه با آنها به لرزه درآمد و همگى مدهوش افتادند.

فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ

مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ چون زمين لرزه آنها را فراگرفت موسى گفت: پروردگارا، اگر مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى. اين سخن درخواستى بود از طرف موسى بر هلاك كردن [همراهانش ] قبل از اين كه پيامد درخواست رؤيت [از طرف آنان ] را ببيند.

أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا آيا آنها و مرا به سبب عمل سفيهان ما هلاك مى كنى؟

علت سؤال موسى اين بود كه او رؤيت خداوند را براى بازداشتن آن مردم نادان كه

__________________________________________________

1- بقره/ 55. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 403

از روى نادانى و سفاهت از موسى، ديدن خدا را درخواست داشتند، طلب كرده بود (نه از جانب خودش) إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ اين چيزى جز آزمايش و امتحان از جانب تو نيست آن گاه كه با من سخن گفتى و آنها سخنت را شنيدند و به گونه اى نادرست دليل آوردند كه سخن گفتن نشانه رؤيت است تا آن كه گرفتار آزمايش و امتحان شدند و گمراه گشتند.

تُضِلُّ بِها با آزمايش، نادانانى را كه در معرفت و شناخت تو استوار نيستند گمراه مى كنى و آگاهان به [معرفت و شناخت ] خود را هدايت مى كنى.

امتحان و آزمايش، به عنوان گمراه كردن و هدايت خداوند تلقى شده است زيرا هنگامى كه آزمايش خداوند سبب گمراهى و هدايت آنان باشد، گويى خداوند، خود آنها را به سبب امتحان، گمراه ساخته و هدايت كرده است.

أَنْتَ وَلِيُّنا تو مولاى ما و آگاه و واقف بر امور ما هستى.

[سوره الأعراف (7): آيات 156 تا 157] ..... ص : 403

اشاره

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ

الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ (156) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 404

ترجمه: ..... ص : 404

براى ما در اين دنيا و سراى ديگر، نيكى مقرردار چه اين كه ما به سوى تو بازگشت كرده ايم. (خداوند در برابر اين تقاضا به موسى) گفت: مجازاتم را به هر كس بخواهم مى رسانم و رحمتم همه چيز را فراگرفته و آن را براى آنها كه پرهيزكارند و ذكات را مى پردازند و آنها كه به آيات ما ايمان مى آورند، مقرر خواهم داشت. (156)

آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر امّى پيروى مى كنند، كسى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند، و آنها را به معروف دستور مى دهد و از منكر بازمى دارد، پاكيزه ها را براى آنها جلال مى شمارد، ناپاكها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمى دارد آنها كه به او ايمان آوردند و حمايتش كردند و ياريش نمودند و از نورى كه با او نازل شده پيروى كردند آنان رستگارانند. (157)

تفسير: ..... ص : 404

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً براى ما در اين دنيا، تندرستى كامل و زندگى پاك و در آخرت بهشت قرار ده ما به سوى تو بازگشته ايم.

«هدنا» از «هاد اليه» كه به معناى «رجع» و «تاب» است گرفته شده و «هود» جمع «هائد» است كه به معناى «تائب» (توبه كننده) مى باشد.

قالَ عَذابِي ... از صفت عذاب من اين است كه آن را به هر كس كه بخواهم، از كسانى كه از [طاعت ] من سرپيچى كرده و با نافرمانى من، سزاوار كيفر شده اند، مى رسانم و رحمت من همه چيز را فراگرفته است پس هيچ مسلمان و كافر و مطيع و نافرمانى نيست مگر اين كه از نعمت من بهره مند و برخوردار

است.

فَسَأَكْتُبُها اى بنى اسرائيل، بزودى اين رحمت را خاصّ بعضى از شما مى گردانم.

آنها كه در آخر الزمان جزو امّت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خواهند بود و به تمامى آيات و كتابهاى ما ايمان مى آورند و به هيچ چيز از آن، كفر نمى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 405

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ آنها كه از پيامبرى كه كتابش قرآن را به او وحى مى كنيم، پيروى مى كنند. پيامبرى كه به وسيله معجزات تأييد شده و آنها كه از بنى اسرائيل از او پيروى مى كنند وصف او را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند.

وَ يُحِلُّ لَهُمُ پيامبرى كه چيزهاى پاك همچون پيه ها و جز آن را كه بر آنها حرام شده بود و يا آنچه را در شريعت پاك دانسته شده، حلال مى كند.

وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ و آنچه خبيث و ناپاك است همچون گوشت حيوان مرده و خون و گوشت خوك يا آنچه در حكم [الهى ] ناپاك شمرده شده مانند كسب هاى حرام، را بر آنان حرام مى كند.

وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ و بارهاى سنگين را كه بر [دوش ] آنها بود برمى دارد.

«اصر» چيز سنگينى است كه به سبب سنگينى، حمل كننده اش را از حركت بازمى دارد. اين تعبير تمثيلى است براى تكاليف سنگينى، همچون كشتن خود هنگام توبه، كه بر دوش آنان بود. همين طور «اغلال» تمثيل است براى تكاليف سختى، همچون بريدن جاى نجس از پوست [بدن ] و لباس و سوزاندن غنيمت ها و حرام كردن [صيد در] روز شنبه، كه در دينهاى آنها وجود داشت.

وَ عَزَّرُوهُ و از او حمايت كردند تا دشمن بر او غالب نشود. اصل «عزر» به معناى منع است و تعزير كه به

[شلاق ] زدن كمتر از حد اطلاق مى شود، از همين ماده است زيرا تعزير مانع تكرار كار زشت است.

وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مراد از «نور» قرآن است و معناى «انزل معه» اين است: قرآنى كه همراه با نبوّتش نازل شده و مى توان گفت: «معه» متعلق به «اتبعوا» است كه در اين صورت معناى آيه اين مى شود: از قرآنى كه نازل شده همراه با پيروى از پيامبر و عمل به سنّت او، متابعت كردند، يا اين كه: از قرآن همانند پيامبر متابعت كردند و در اين امر همراه او بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 406

[سوره الأعراف (7): آيات 158 تا 160] ..... ص : 406

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (159) وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160)

ترجمه: ..... ص : 406

بگو: اى مردم، من فرستاده خدا به سوى شما هستم همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست. معبودى جز او نيست. زنده مى كند و مى ميراند. پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده اش، آن پيامبر درس نخوانده اى كه ايمان به خدا و كلماتش دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد. (158)

و از قوم موسى، گروهى به سوى حق هدايت مى كنند و حاكم به حق و عدالت اند. (159)

و آنها را به دوازده گروه كه هر يك شاخه اى (از دودمان اسرائيل) بودند، تقسيم كرديم. و هنگامى كه موسى تقاضاى آب (براى قوم تشنه كامش در بيابان) كرد، به او وحى كرديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون ريخت آن چنان كه هر گروه چشمه خود را مى شناختند. و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم و بر آنها «منّ» و «سلوى» فرستاديم. (و به آنان گفتيم) از روزيهاى پاكيزه كه به شما داده ايم بخوريد (و سپاس

خدا را بجا آوريد ولى آنها نافرمانى و ستم كردند) امّا به ما ستم نكردند لكن به خودشان ستم كردند. (160) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 407

تفسير: ..... ص : 407

«جميعا» منصوب است چون حال از «اليكم» است.

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اين جمله، يا محلّا مجرور است به عنوان صفت «اللَّه» و يا محلّا منصوب است با تقدير فعل «أعنى» كه در اين صورت مدح براى «اللَّه» است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و همين طور: يُحيِي وَ يُمِيتُ، بدل از صله، «الذى» است. كه لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مى باشد، و نيز: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ بيان و توضيح جمله ما قبلش (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) مى باشد زيرا كسى كه مالك جهان است خداى حقيقى است و يحيى و يميت، بيانگر اين است كه خدايى مختص اوست چون جز او كسى ديگر قادر بر زنده كردن و ميراندن نمى باشد.

«و كلمته» مقصود از كلمات، چيزهايى است كه بر او و پيامبران پيش از او نازل شده است.

لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ به اميد اين كه هدايت يابيد.

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ و از قوم موسى گروهى (مؤمنان توبه كرده از بنى اسرائيل) مردم را به سخن حق هدايت و به صبر و استقامت راهنمايى و ارشاد مى كنند و در قضاوت ميان مردم به حق داورى كرده و ستم نمى كنند.

ممكن است مقصود خداوند از گروهى كه توصيف كرده، كسانى از بازماندگان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 408

بنى اسرائيل باشند كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را درك كرده و به او ايمان آوردند.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها گروهى از بنى اسرائيل اند كه خداوند، راهى زيرزمينى براى آنها

گشود، تا اين كه در آن طرف چين از آن خارج شدند. آنها در آن جا موحّد و خداپرستند و به سمت قبله ما رو مى آورند.

وَ قَطَّعْناهُمُ و آنها را به گروه هاى مختلف تقسيم كرديم و برخى را از برخى ديگر متمايز ساختيم. «اسباط» (جمع سبط)، فرزندان فرزند است و در فرزندان يعقوب پسر اسحاق، به منزله «قبايل» [جمع قبيله ] در فرزندان اسماعيل مى باشند (در اين جا به معناى گروه است) و بنى اسرائيل دوازده گروه بودند و «أسباط» (كه معدود است) بدل از (عدد) اثنتى عشره است (يعنى قطعناهم اسباطا) و تميز عدد حذف شده و تقدير آن اثنتى عشرة فرقة مى باشد.

كلمه «امما» منصوب و حال است، يعنى هر سبط از اسباط بنى اسرائيل، گروهى بزرگ و جماعتى زياد بودند.

فَانْبَجَسَتْ جارى شد «انبجاس»: جارى شدن همراه با وسعت و زيادى است.

عجّاج چنين گفته است:

و كيف غربى دالج تبجسا. «1»

قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ هر گروه از آن گروه ها، چشمه خود را مى شناختند. «اناس» اسم جمع غير مكسر است مانند «رخال» «2» و «تناء» «3» و «توآم» «4» و نظاير آن.

__________________________________________________

1- مصرع اول بيت اين است:

و انحلبت عيناه من فرط الاسى.

يعنى: اشكهاى دو چشمش از شدت حزن و اندوه همانند دو دلو آب مردى كه آن دو را به يكباره در حوض مى ريزد سرازير شد.

2- رخال جمع «رخل» به معناى بچه ماده گوسفند است.

3- تناء: اقامت كنندگان در شهر. كشّاف پاورقى 169.

4- توآم و توائم جمع توأم: بچه اى كه با غير خود از يك شكم متولد شود، دو تا باشند يا بيشتر، مذكّر باشند يا مؤنث و توآم كرخال. تصحيح استاد گرجى نقل از قاموس.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 2، ص: 409

[سوره الأعراف (7): آيات 161 تا 164] ..... ص : 409

اشاره

وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (161) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ (162) وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (163) وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164)

ترجمه: ..... ص : 409

و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد: در اين قريه (بيت المقدس) ساكن شويد و از هر جا (و به هر كيفيت) بخواهيد از آن بخوريد (و بهره گيريد) و بگوييد: خداوندا، گناهان ما را بريز و از در (بيت المقدس) با تواضع وارد شويد. اگر چنين كنيد، گناهان شما را مى بخشيم و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد. (161)

امّا كسانى از آنها كه ظلم و ستم (بر خويشتن) كردند، اين سخن (و آن برنامه ها) را دگرگون ساختند و غير از آنچه به آنها گفته شده بود، انجام دادند لذا به سبب ستمى كه روا داشتند، بلايى از آسمان بر آنها فرستاديم. (162)

و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى كه در ساحل دريا بود سؤال كن. و (به ياد آور) هنگامى را كه آنها در روز شنبه تجاوز (و طغيان در برابر قانون خدا) مى كردند همان هنگام كه ماهيانشان روز شنبه (كه روز تعطيل و استراحت ايشان بود) آشكار مى شدند امّا در غير روز شنبه به سراغ

آنها نمى آمدند. اين گونه آنها را به چيزى آزمايش كرديم كه در برابر آن نافرمانى مى نمودند. (163)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 410

و هنگامى را كه گروهى از آنها (به گروه ديگر) گفتند: چرا جمعى (گنهكار) را اندرز مى دهيد كه سرانجام خداوند آنها را هلاك خواهد كرد و يا به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت. گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار (و رفع مسئوليت) در پيشگاه پروردگار شماست بعلاوه شايد آنها (بپذيرند و) تقوا پيشه كنند. (164)

تفسير: ..... ص : 410

مقصود از «قريه»، بيت المقدّس است.

نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ به صورت: تغفر لكم خطيئتكم و نغفر لكم خطاياكم، نيز قرائت شده است.

«و سلهم»، يعنى از يهود بپرس. «و سئلهم» نيز قرائت شده است. اين سؤال [پرسش حقيقى نيست بلكه ]، سؤالى است توضيحى همراه با ملامت و سرزنش نسبت به كفر ديرينه و تجاوز يهود از حدود [و احكام ] خداوند.

حاضِرَةَ الْبَحْرِ نزديك دريا.

إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ هنگامى كه در روز شنبه از حكم خدا تجاوز مى كردند. آن حكم، صيد كردن يهود در روز شنبه بود كه از آن نهى شده بودند. «سبت» مصدر «سبت» است. سبتت اليهود يعنى يهود روز شنبه اش را با ترك صيد و اشتغال به عبادت، بزرگ شمرد. و همين طور يوم سبتهم يعنى، روز بزرگ داشت يهود نسبت به حكم روز شنبه (منع صيد و اشتغال به عبادت). اذ يعدون محلّا مجرور است چون بدل اشتمال «1» از قريه مى باشد و مقصود از «قريه» مردم قريه است. تقدير جمله اين است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 411

و اسئلهم عن اهل القرية وقت عدوانهم فى السبت از مردم شهر [يعنى از] هنگام تجاوزشان [از حكم خدا] در روز شنبه سؤال

كن. ممكن است «اذ يعدون» محلّا منصوب به «كانت» [به عنوان خبر] و يا به «حاضرة» باشد.

إِذْ تَأْتِيهِمْ منصوب به «يعدون» [به عنوان مفعول ] است و ممكن است كه بدل بعد از بدل (إذ يعدون كه بدل اشتمال بود) باشد.

شُرَّعاً در حالى كه [ماهيان آنها] بر روى آب آشكار مى شدند. از حسن بصرى روايت شده است كه: ماهيان همانند قوچهاى سفيد بر در خانه هايشان آشكار مى شدند گفته مى شود: شرع علينا فلان: به ما نزديك شد و اشراف پيدا كرد.

كَذلِكَ مانند اين آزمايش، آنها را به سبب نافرمانيشان [از حق ] امتحان مى كنيم.

وَ إِذْ قالَتْ عطف بر «اذ يعدون» است و اعراب آن، اعراب «اذ يعدون»، است.

أُمَّةٌ مِنْهُمْ گروهى از مردمان صالح شهر، كه از پذيرش پند و اندرز موعظه كنندگان از جانب فاسقان مأيوس شده بودند، به ديگرانى كه آنها را [از نافرمانى ] نهى مى كردند و پند مى دادند گفتند: چرا گروهى را پند مى دهيد كه خداوند آنها را به سبب گناهشان در دنيا هلاك خواهد كرد يا در آخرت به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت؟

قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ پنددهندگان گفتند: پند و اندرز ما براى عذر آوردن در نزد خداوند، و اداى فريضه نهى از منكر او و به سبب اين است كه ما اميد داريم كه آنها پرهيزگار شوند و [از نافرمانى خود] بازگردند. «معذرة» به نصب نيز قرائت شده است يعنى، «وعظناهم معذرة» يا اعتذرنا معذرة [كه در صورت اوّل مفعول لأجله و

__________________________________________________

1- بدل اشتمال بدلى است كه بعضى از مشتملات مبدل منه است مانند: اعجبنى اخوك علمه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 412

در صورت دوم مفعول مطلق است ].

[سوره الأعراف (7): آيات 165 تا 166] ..... ص : 412

اشاره

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ

يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (165) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (166)

ترجمه: ..... ص : 412

اما هنگامى كه تذكّراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم و آنها را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانى شان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم. (165)

هنگامى كه در برابر فرمانى كه به آنها داده شده بود سركشى نمودند، به آنها گفتيم: به شكل ميمونها درآييد و طرد شويد. (166)

تفسير: ..... ص : 412

فَلَمَّا نَسُوا هنگامى كه مردم شهر آنچه را كه ناصحان به آنها تذكّر دادند همچون شخص فراموشكار (كه كارى را از روى فراموشى ترك مى كند) ترك كردند، نهى كنندگان از بدى را نجات بخشيديم و آنهايى را كه ستم كردند به عذاب سختى گرفتار ساختيم.

قرآن از [سرنوشت ] گروه سوّمى كه مى گفتند: چرا موعظه مى كنيد، يادى نكرده است كه آيا آنها جزو نجات يافتگان بودند يا جزو هلاك شدگان. در اين مورد، اقوال مختلفى است بعضى از مفسّران گفته اند: هر دو گروه، هلاك شدند و فقط گروه نهى كننده نجات يافتند. اين قول از امام صادق عليه السّلام روايت شده است. بعضى ديگر از مفسّران گفته اند: دو گروه نجات يافتند و يك گروه كه همان گروه صيدكننده ماهيان بود، هلاك شدند زيرا شخص نهى كننده هر گاه بداند كه نهى [از منكر]، در شخص نهى شده تأثيرى ندارد، نهى از او ساقط مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 413

«بئيس»، «بيس» نيز قرائت شده است بدين صورت كه [ابتدا] عين الفعل آن مخفّف (بئس) شده و سپس حركت (كسره) عين الفعل آن به فاء الفعل منتقل شده و همزه تبديل به ياء شده است همانند «ذيب» كه ياى آن مقلوب از همزه «ذئب» مى باشد. و با همزه يعنى: بئس نيز قرائت

شده است. همين طور «بيئس» بر وزن «فيعل» نيز قرائت شده است كه در اين صورت همانند «ضيغم» صفت مى باشد.

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ هنگامى كه از ترك كارى كه از آن نهى شده بودند سرباز زدند، به آنها گفتيم: به شكل ميمونها درآييد. جمله: «قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً»، به معناى مسخ شدن آنها به ميمون است.

خاسِئِينَ يعنى در حالى كه مطرود و رانده شده ايد.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها سه روز بر اين حالت باقى ماندند و مردم به آنها نگاه مى كردند، سپس هلاك شدند و از خود نسلى بجاى نگذاشتند.

[سوره الأعراف (7): آيات 167 تا 168] ..... ص : 413

اشاره

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (167) وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (168)

ترجمه: ..... ص : 413

و (نيز به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد تا دامنه قيامت، كسى را بر آنها مسلّط خواهد ساخت كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد زيرا پروردگارت مجازاتش سريع است (در عين حال در مقابل توبه كاران) آمرزنده و مهربان است. (167)

و آنها را در زمين به صورت گروه هايى پراكنده ساختيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 414

گروهى از آنها صالح و گروهى غير آن هستند و آنها را به «نيكيها» و «بديها» آزموديم، شايد بازگردند. (168)

تفسير: ..... ص : 414

تَأَذَّنَ باب تفعّل از «ايذان» به معناى اعلام است و معناى «إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ»، اين است: به ياد آور هنگامى را كه پروردگارت تصميم گرفت زيرا كسى كه مصمم بر انجام امرى است، در مورد آن با خود مى انديشد و انجام آن را به خود اعلام مى كند.

«تأذن ربك»: جارى مجراى فعل قسم شده است مثل «علم اللَّه» و «شهد اللَّه» و به همين سبب به آنچه در جواب قسم مى آيد يعنى «ليبعثن» [كه مصدر به لام قسم است ] جواب داده شده است. گويا خداوند فرموده است: و هنگامى كه پروردگارت بر خودش مقرّر و واجب كرد كه تا روز قيامت كسى را بر يهود مسلط سازد. كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد. پس از آن تا زمانى كه خداوند حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به پيامبرى مبعوث كرد، يهود به مجوس جزيه مى دادند پس از آن پيامبر اسلام نيز جزيه را بر آنها واجب كرد و هميشه تا پايان دنيا [پرداخت جزيه ] بر آنها واجب گرديده است.

لَيَبْعَثَنَّ تا بر آنها مسلط سازد همانند آيه 5

سوره بنى اسرائيل: بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا «بندگان خود را بر شما مسلط كرديم» كه «بعثنا» به معناى «سلطانا» است.

وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً يهود را در سرزمينهاى مختلف به گروه ها و جمعيتهاى پراكنده متفرّق ساختيم، پس هيچ گاه سرزمينى از گروهى از آنان خالى نبود.

مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ برخى از آن گروه ها، مردمانى صالح بودند. آنها همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردند. و برخى از آن گروه ها مردمانى هستند كه بر آن صفت نيستند، يعنى غير صالح اند. بنا بر اين: «دون ذلك»، محلّا مرفوع است زيرا صفت موصوف [ناس ] محذوف مى باشد. آيه 164 سوره صافات: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 415

«هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را (در بندگى حق) مقامى معيّن است» نيز مانند اين آيه است و تقدير آن اين است: و ما منّا احد الا له مقام معلوم.

وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ آنها را با نعمتها و عذاب ها و بخششها و محنت ها آزمايش كرديم شايد [از كارهاى زشت خود] دست بردارند و بازگردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 169 تا 170] ..... ص : 415

اشاره

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169) وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (170)

ترجمه: ..... ص : 415

بعد از آن، فرزندانى جانشين آنها شدند كه وارث كتاب (آسمانى، تورات) گشتند. (امّا با اين حال) متاع اين دنياى پست را گرفتند (بر حكم و فرمان خدا ترجيح دادند) و مى گفتند: (اگر ما گنهكاريم) خداوند بزودى ما را مى بخشد (ما از كرده خود پشيمانيم).

امّا اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد آن را مى گيرند (و باز حكم خدا را پشت سر مى افكنند). آيا پيمان كتاب (خدا) از آنها گرفته نشده كه بر خدا (دروغ نبندند و) جز حق نگويند و آنان بارها آن را خوانده اند. و سراى آخرت براى آنهايى كه پرهيزگارى پيشه كنند، بهتر است آيا نمى فهميد؟ (169)

آنهايى كه به كتاب (خدا) تمسّك جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت زيرا)، ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد». (170)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 416

تفسير: ..... ص : 416

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ پس بعد از كسانى كه از آنها ياد شد، فرزندانى جانشين آنها شدند. آنها همان كسانى هستند كه در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بودند. فرّاء مى گويد:

گفته مى شود: خلف صدق و خلف سوء، با سكون لام. لبيد مى گويد:

و بقيت فى خلف كجلد الأجرب، «1»

با حركت لام خلف.

وَرِثُوا الْكِتابَ تورات بعد از كسانى كه قبل از آنها بودند، در دستشان باقى ماند در حالى كه آن را مى خواندند و فرامى گرفتند ولى به آن عمل نمى كردند.

يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى مقصود، دنيا و بهره هاى دنيوى است، يعنى كالاى اين دنياى پست و بى ارزش را گرفتند و در اين تعبير نوعى تحقير و بى ارزشى وجود دارد. «أدنى» يا از ماده «دنو» به معناى نزديك است و يا از [ماده دنأ به

معناى ] دنائت و بى ارزشى است.

مقصود از متاع دنيا، رشوه هايى است كه در قضاوتها و به خاطر تحريف دستورات الهى (براى آسان كردن كار مردم) مى گرفتند.

وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا مى گويند: خداوند ما را به خاطر آنچه گرفته ايم مؤاخذه نمى كند.

وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ واو حاليه است يعنى، اميد آمرزش دارند در حالى كه به اعمالى همانند اعمال گذشته شان بازمى گردند و بر آن ايستادگى دارند.

أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ آيا از اين رشوه گيران، در تورات پيمان گرفته نشد كه بر خدا دروغ نبندند و جز آنچه نازل كرده است، به او نسبت ندهند؟ گويا چنين گفته شده است: آيا به آنها گفته نشد كه بر خدا جز حق نگويند در حالى كه آنها آنچه

__________________________________________________

1- مصرع اول بيت اين است:

ذهب الذين يعاش فى اكنافهم. آنها كه زندگى در سايه حمايت آنان امكان داشت مردند و آنهايى كه بعد از آنها ماندند و من در ميان آنها زندگى مى كنم همانند پوست شخص جرب گرفته بر من سنگينى مى كنند [و سربار منند].

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 417

در كتاب است خوانده اند پس آن را به خاطر دارند.

وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ سراى آخرت، براى كسانى كه از محرّمات خدا مى پرهيزند، از اين متاع پست و ناچيز بهتر است. آيا [اين حقايق را] درك نمى كنيد. أَ فَلا تَعْقِلُونَ:

با «ياء» (يعقلون) نيز قرائت شده است.

وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ ... اين جمله به عنوان مبتدا محلّا مرفوع است و خبرش جمله: «إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ»، مى باشد، يعنى إنا لا نضيع اجرهم.

بنا بر اين، اسم ظاهر (مصلحين) به جاى ضمير (هم) قرار گرفته است زيرا «مصلحين» به معناى «الذين يمسكون بالكتاب ...» است.

[همين طور] ممكن است كه: «وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ»، بنا بر عطف به «لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ»، مجرور باشد و «إِنَّا لا نُضِيعُ ...» هم جمله معترضه باشد.

[سوره الأعراف (7): آيه 171] ..... ص : 417

اشاره

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (171)

ترجمه: ..... ص : 417

و (نيز به خاطر بياور) هنگامى كه كوه را بر فراز آنها همچون سايبانى بلند كرديم آن چنان كه گمان كردند بر آنها فرود خواهد آمد. (و در اين حال از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم) آنچه را به شما (از احكام و دستورات) داده ايم، با قدرت (و جديّت) بگيريد و آنچه را در آن است، به ياد داشته باشيد (و عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. (171)

تفسير: ..... ص : 417

نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كوه را كنديم و بالا برديم مانند آيه 154 سوره نساء: وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ «كوه طور را بر فراز سر آنها بالا برديم».

«ظلة» به هر چيزى كه سايه مى افكند اطلاق مى شود مثل سايبان يا ابر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 418

وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ و دانستند كه آن كوه بر آنها ساقط خواهد شد. چگونگى آن امر، اين بود كه آنها از پذيرفتن احكام تورات امتناع ورزيدند در نتيجه خداوند كوه طور را بر بالاى سر آنها به اندازه محل تجمعشان، كه يك فرسخ در يك فرسخ بود، بالا برد و [در همين حال ] به آنها گفته شد: اگر احكام تورات را پذيرفتيد [شما را عذابى نخواهد رسيد] و اگر نپذيريد، كوه طور بر شما ساقط خواهد شد. پس هنگامى كه به كوه نگاه كردند [و آن را بالاى سر خود ديدند]، بر يك طرف صورتشان به سجده بر زمين افتادند و از ترس سقوط كوه، به آن نگاه مى كردند.

خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ قلنا خذوا ... يا «قائلين خذوا ...»: [در همين حال ] گفتيم:

آنچه از [دستورات ] كتاب به شما داديم، با قدرت و پايدارى بر تحمّل تكاليف آن، بگيريد.

وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ آنچه

از اوامر و نواهى كه در تورات است به ياد داشته باشيد و فراموش نكنيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 172 تا 174] ..... ص : 418

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174)

ترجمه: ..... ص : 418

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريّه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت. (و فرمود):

آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم. (چرا چنين كرد) براى اين كه در روز رستاخيز نگوييد ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيد و خداشناسى بى خبر). (172)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 419

يا نگوييد پدران ما قبل از ما بت پرستى را اختيار كردند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم (و چاره اى جز پيروى از آن نداشتيم). آيا ما را به آنچه باطل گرايان انجام دادند مجازات مى كنى. (173)

اين چنين آيات را توضيح مى دهيم، شايد به سوى حق بازگردند (و بدانند نداى توحيد در درون جانشان از روز نخست بوده است). (174)

تفسير: ..... ص : 419

«ذريتهم» به صورت جمع (ذرياتهم) نيز قرائت شده است. كسانى كه آن را مفرد قرائت كرده اند براى اين است كه مفرد شامل جمع نيز مى شود همان طور كه در آيه 173 سوره اعراف «وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ» نيز اين مطلب را مى بينى.

مِنْ ظُهُورِهِمْ بدل بعض، از «بنى ادم» است و معناى اخذ ذريه از پشت فرزندان آدم، بيرون كردن آنها از صلب فرزندان آدم است.

قول خداى تعالى: «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا»، از باب تمثيل است و معناى آن اين است كه خداوند براى آنها دليلهايى بر خداوندى اش اقامه كرد و عقلهاى ايشان، كه خداوند در وجود آنها نهاده و آن را تميز دهنده هدايت و گمراهى قرار داده است، بر آن گواهند. بنا بر اين، گويا خداوند آنها را گواه بر خودشان دانسته و از آنها

اقرار گرفته و به ايشان گفته است: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و گويا آنها پاسخ داده اند: بله تو پروردگار ما هستى. ما بر خويشتن گواهيم و به خدايى تو اقرار مى كنيم.

أَنْ تَقُولُوا مفعول له است، يعنى ما دلايلى را كه عقلها بر صحّت آنها گواهى مى دهند اقامه كرديم براى اين كه دوست نداشتيم كه در روز رستاخيز بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم و بر آن آگاه نشديم. يا بگوييد: پدران ما پيش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و به آنها اقتدا كرديم [خداوند اين عذرها را قبول ندارد] زيرا دلايل يگانگى خداوند، در فطرت آنان موجود است بنا بر اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 420

براى آنها عذرى بر اعراض از يكتاپرستى و روى آوردن به تقليد از پدران خود و اقتداى به ايشان، نيست همان طور كه براى پدرانشان بر شرك به خدا [و بت پرستى ] عذرى نيست به دليل اين كه براى آنها هم دلايلى بر توحيد و يگانگى خداوند اقامه شده است.

أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ پس آيا ما را به آنچه باطل گرايان انجام دادند، مجازات مى كنى. آنها سبب شرك [و بت پرستى ] ما بودند چون آن را براى ما بنا كردند و در آن مقدّم [بر ما] هستند.

وَ كَذلِكَ اين چنين واضح و رسا، آيات را براى آنها روشن مى كنيم.

وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ و چون اراده كرديم كه از شركشان برگردند، آيات را توضيح مى دهيم.

[سوره الأعراف (7): آيات 175 تا 178] ..... ص : 420

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ (175) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ

كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176) ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ (177) مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178)

ترجمه: ..... ص : 420

و براى آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى (سرانجام) از (دستور) آنها خارج گشت و شيطان به اودست يافت و از گمراهان شد. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 421

و اگر مى خواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مى برديم (اما اجبار بر خلاف سنّت ماست لذا او را به حال خود رها ساختيم) ولى او به پستى گراييد و از هواى نفس خويش پيروى كرد. او همچون سگ است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد كرد و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند (گويى آن چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيرآب نمى شود). اين مثل جمعيّتى است كه آيات ما را تكذيب كردند. اين داستانها را بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند). (176)

چه بد مثلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند ولى آنها به خودشان ستم مى كردند. (177)

آن كس را كه خدا هدايت كند، هدايت يافته (واقعى) اوست و آنها را كه (به خاطر اعمالشان) گمراه سازد زيانكاران (واقعى) آنهايند. (178)

تفسير: ..... ص : 421

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ سرگذشت كسى كه آيات خود را به او داديم و از [دستور] آنها خارج شد، بر يهود بخوان. آن كس دانشمندى از دانشمندان بنى اسرائيل بود كه دانش برخى از كتابهاى خدا، به او داده شده بود. بعضى از مفسّران گفته اند: او از كنعانيان و به نام بلعم بن باعورا بود.

فَانْسَلَخَ مِنْها از [دستور] آيات خارج شد بدين گونه كه به آنها كفر ورزيد و بى اعتنا بود.

فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ پس شيطان او را

تعقيب كرد و به او دست يافت و از نزديكان او گرديد. و يا: شيطان گام بگام، او را پيروى كرد.

فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ پس از گمراهان و كافران شد.

امام باقر عليه السّلام فرمود: اصل سرگذشت، از بلعم باعورا است ولى خداوند آن را ضرب المثلى قرار داده براى هر كس از مسلمانان كه پيروى از هواهاى نفسانى اش را ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 422

بر هدايت خداوند ترجيح دهد.

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها اگر مى خواستيم، او را بزرگ مى داشتيم و با آن آيات، او را به مقامات عالمان نيك بالا مى برديم ولى او به دنيا گراييد و به آن رغبت پيدا كرد.

خداوند متعال، علوّ مقام شخص مذكور را معلّق بر اراده و مشيّت خود كرده و معلّق بر عمل او كه با انجام آن مستحقّ علوّ مقام مى شود، نكرده است. علّت آن اين است كه خواست خداوند در بالا بردن مقام و منزلت او، تابع پيروى او از آيات الهى است بنا بر اين در آيه، مشيّت [خداوند] ذكر شده ولى مقصود از آن عملى است كه مشيّت تابع آن است، گويا چنين گفته شده: اگر آيات ما را پيروى مى كرد، او را به سبب [پيروى از] آيات بالا مى برديم همان طور كه مى بينيم در جمله: وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ خداوند استدراك كرده و مشيّت خود را تابع ميل و رغبت شخص مذكور كه عمل اوست، كرده است. بنا بر اين لازم است كه «و لو شئنا» به معناى چيزى (پيروى از آيات) باشد كه عمل شخص مذكور است.

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ صفت او مانند صفت سگ در پست ترين حالت است، يعنى حالتى كه به طور مداوم

زبانش از دهانش بيرون است چه به او حمله شود و تهييج گردد و رانده شود، چه رها شود و به او حمله نشود. توضيح اين است كه ساير حيوانات، زبانشان را از دهانشان بيرون نمى آورند مگر هنگامى كه تهييج و تحريك شوند ولى سگ به طور مداوم چه تحريك شود و چه نشود زبانش از دهانش بيرون است. بنا بر اين حق مطلب اين بود كه گفته شود: و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض فحططناه، ولى تشبيه او به سگ در پست ترين حالت، به همان معناى انحطاط است.

جمله شرطيه: «إِنْ تَحْمِلْ ...» محلّا منصوب است چون حال است گويا گفته شده: او همانند سگ است در حالى كه دائما خوار است و زبانش در هر دو حالت از دهانش بيرون است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 423

بعضى از مفسّران گفته اند: قوم بلعم از او خواستند كه به موسى و همراهانش نفرين كند، او امتناع كرد و گفت: چگونه به كسى كه فرشتگان با او هستند نفرين كنم؟ ولى قومش اصرار ورزيدند تا اين كه نفرين كرد. پس از نفرين زبانش [از دهانش ] بيرون شد به طورى كه بر روى سينه اش قرار گرفت و همانند سگ [به طور مداوم ] زبانش را بيرون مى آورد.

ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا اين است مثل گروهى از يهود كه آيات ما را تكذيب كردند بعد از آن كه وصف رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در تورات خواندند و مردم را به نزديكى بعثتش بشارت دادند و براى او طلب پيروزى مى كردند.

فَاقْصُصِ داستان بلعم را كه همانند داستانهاى آنهاست بازگو كن شايد بينديشند و

آن گاه كه به روش بلعم حركت كنند و به گونه او گمراه شوند، از عاقبتى همانند عاقبت او بترسند و بدانند كه تو آن را از طريق وحى دانستى و در نتيجه [اتمام ] حجّت لزوما بر آنها افزون شود.

ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ بد است مثل گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند.

وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ تقديم مفعول به (انفسهم) بر فعل (يظلمون) براى افاده اختصاص است گويا چنين گفته شده: آنها خود را به ستم اختصاص دادند و ستم از آنها به ديگرى تجاوز نكرد.

فَهُوَ الْمُهْتَدِي مفرد آوردن ضمير (هو) با توجّه به لفظ «من» است و جمع آوردن اسم اشاره (اولئك) با توجّه به معناى «من» مى باشد.

[سوره الأعراف (7): آيات 179 تا 181] ..... ص : 423

اشاره

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179) وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180) وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 424

ترجمه: ..... ص : 424

به طور مسلّم گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم. آنها دلها (عقلها) يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند و) نمى فهمند و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آن نمى شنوند. آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه تر. اينان همانا غافلانند (زيرا با اين كه همه گونه امكانات هدايت دارند باز هم گمراهند). (179)

و براى خدا، نامهاى نيكى است خدا را با آن بخوانيد. و آنها را كه در اسمهاى خدا تحريف مى كنند، (و بر غير او مى نهند و شريك برايش قايل مى شوند) رها سازيد. آنان بزودى جزاى اعمالى را كه انجام مى دادند مى بينند. (180)

و از آنها كه آفريديم، گروهى به حقّ هدايت مى كنند و به حق اجراى عدالت مى نمايند. (181)

تفسير: ..... ص : 424

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا ما بسيارى از جنّ و انس را در حالى آفريديم كه جايگاه آنان به سبب اعمال زشتى كه انتخاب مى كنند، جهنّم است. آنها كسانى هستند كه خداوند مى داند [جاى ] لطف به آنها نيست. خداوند سبحان آنها را چنين قرار داده كه با عقل خود در دلايل و براهين خداوند [بر توحيد] نمى انديشند و به ديده عبرت، به آفريده هاى خدا نمى نگرند و آنچه از پندها و ذكرها براى آنها گفته مى شود به گوش نمى گيرند و از آنها جز كارهاى اهل جهنّم سر نمى زند گويا براى جهنّم آفريده شده اند.

أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ آنها در نينديشيدن، فكر نكردن و نظر نكردن به ديده عبرت، همچون چهارپايان، بلكه گمراه ترند زيرا چهارپايان هنگامى كه از كارى منع شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 425

بازمى گردند و هر گاه به راهى راهنمايى شوند به همان راه مى روند در حالى كه آنها به هيچ چيز از امور دين

هدايت نمى شوند با اين كه در وجود آنها عقلهايى است كه آنان را به هدايتى كه بازدارنده از مخالفت و عناد [با حق ] است، راهنمايى مى كند.

أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ آنها در بى خبرى كاملند.

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى براى خدا، نامهاى نيكى است كه از بهترين نامهاست، زيرا متضمّن معانى نيك است كه پاره اى از آنها به صفات ذاتى خداوند برمى گردد مانند عالم و قادر و حىّ و إله و برخى از آنها به صفات فعل او برمى گردد همانند خالق و رازق و بارئ و مصوّر و بعضى از آنها مفيد تمجيد و تقديس خداوند است مثل قدّوس و غنىّ و واحد. بنا بر اين او را با آن نامها بناميد.

وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ و كسانى را كه نامهاى خدا را از جايگاهش منحرف مى سازند و بت هاى خود را به آن نامها مى نامند، يا خداوند را به چيزى كه شايسته او نيست وصف مى كنند و به چيزى كه تسميه او بدان جايز نيست مى نامند رها كنيد.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه هر گاه اين آيه را مى خواند مى فرمود: اين آيه درباره شما (مسلمانان) است، و به قوم [يهود] هم كه جلو روى شما هستند مثل اين آيه نيز عطا شده است و آن آيه اين است: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ ... «و از قوم موسى گروهى هدايت كننده اند» (اعراف/ 159) از على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست البتّه اين امّت به هفتاد و سه گروه متفرق خواهند شد و همه آنها در آتشند جز

گروهى كه خداوند درباره آنان فرموده: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ ...» و اين است گروهى كه نجات مى يابند».

از امام باقر و صادق عليهما السّلام نقل شده كه فرمودند: آنها (گروهى كه به حق هدايت مى كنند و ...) ما هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 426

[سوره الأعراف (7): آيات 182 تا 186] ..... ص : 426

اشاره

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (184) أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (185) مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (186)

ترجمه: ..... ص : 426

و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، تدريجا از آن راه كه نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد. (182)

و به آنها مهلت مى دهيم (تا مجازاتشان سخت تر باشد) زيرا طرح و نقشه من قوى (و حساب شده) است. (183)

آيا آنها فكر نكردند كه همنشينشان (پيامبر) هيچ گونه آثارى از جنون ندارد. او فقط بيم دهنده آشكارى است. (184)

آيا آنها در حكومت و نظام آسمانها و زمين و آنچه خدا آفريده است (از روى دقّت و عبرت) نظر نيفكندند و (انديشه نكردند به) اين كه شايد پايان زندگى آنها نزديك شده باشد. (اگر به اين كتاب آسمانى روشن ايمان نياورند) به كدام سخن بعد از آن ايمان خواهند آورد. (185)

هر كس را خداوند (به سبب اعمال زشتش) گمراه سازد، هدايت كننده اى ندارد و آنها را در طغيان و سركشيشان رها مى سازد، تا سرگردان شوند. (186)

تفسير: ..... ص : 426

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ «استدراج»: از ماده «درجة» است و به معناى بالا بردن و فرود آوردن مرحله به مرحله است. معناى آيه اين است: بزودى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 427

اندك اندك به هلاكت نزديك مى كنيم تا اين كه از جايى كه نمى دانند چه چيز در مورد آنان اراده شده، بناگاه به هلاكت افتند.

وَ أُمْلِي لَهُمْ عطف بر «سنستدرجهم» است و حكم «سين» نيز بر آن جارى مى باشد.

إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ مكر و نقشه من قوى و حساب شده است. خداوند عمل خود را مكر ناميده زيرا شبيه به مكر است به سبب اين كه در ظاهر احسان و در حقيقت خوارى و ذلّت است.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا آيا آن كافران فكر نكردند تا بدانند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و

آله و سلّم مجنون نيست؟

كافران مى گفتند: او شاعرى مجنون است.

از قتاده روايت شده كه: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر كوه صفا بالا رفت و كافران را گروه گروه صدا زد و آنها را از عذاب خداوند ترساند. يكى از آنها گفت: اين همنشين شما (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) مجنون است كه از شب تا صبح فرياد مى زد.

أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا آيا با ديد استدلال به عظمت نظام هستى، كه آسمانها و زمين بر آن دلالت دارند، و به چيزهاى بيشمارى كه خداوند آفريده و اين كه شايد بزودى بميرند، نظر نكردند تا در نظر به آنچه مايه نجات آنهاست پيش از آن كه مرگ [آنها] بناگاه فرارسد، شتاب كنند؟

«ان» در «ان عسى» مخفف «ان» است و اصل آن «انه عسى» بوده و ضمير آن ضمير شأن است.

فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ بعد از قرآن. معناى آيه اين است: شايد مرگ آنها نزديك باشد بنا بر اين آنها را چه شده كه پيش از مرگ در ايمان آوردن به قرآن شتاب نمى كنند؟ به كدام سخن شايسته تر از قرآن مى خواهند ايمان بياورند؟

وَ يَذَرُهُمْ با يا و نون (نذرهم) و به رفع و جزم هر دو قرائت شده است. رفع آن بنا بر استيناف كلام است و جزم آن بنا بر عطف بر محل: «فلا هادى له» است گويا

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 428

چنين گفته شده: من يضلل اللَّه لا يهده احد و يذرهم: هر كس را خدا به حال خودش رها كند هيچ كس او را هدايت نمى كند و رهايش مى سازد.

[سوره الأعراف (7): آيات 187 تا 188] ..... ص : 428

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي

لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (187) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

ترجمه: ..... ص : 428

از قيامت از تو سؤال مى كنند كه وقوع آن در چه زمانى است؟

بگو: علمش نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او، (نمى تواند) وقت آن را آشكار سازد. (قيام قيامت) در آسمانها و زمين سنگين (و پر اهميّت) است و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد. (و نيز) از تو چنان سؤال مى كنند كه گويى تو از زمان وقوع آن با خبرى، بگو:

علمش تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى دانند. (187)

بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز با خبر نيستم مگر آنچه خداوند اراده كند) و اگر از غيب با خبر بودم، منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى رسيد. من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى جمعيّتى كه ايمان مى آورند. (188)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 429

تفسير: ..... ص : 429

«ساعة» از اسامى غلبه يافته است همانند «نجم» كه در تسميه ستاره ثريّا غلبه يافته است. علت اين كه قيامت «ساعة» ناميده شده اين است كه به طور ناگهانى واقع مى شود يا براى اين است كه طول زمانى آن نزد خدا، به اندازه يك ساعت از ساعتهاى انسانهاست.

أَيَّانَ مُرْساها أيّان به معناى متى است. بعضى گفته اند: ايّان مشتق از «أىّ» است زيرا معناى آن «اىّ وقت» است. «مرساها» [مصدر ميمى و] به معناى «ارساءها» يا «وقت ارساءها» است و «ارساء» به معناى اثبات است و «رسو» هر چيز، ثبات و استقرار آن چيز است بنا بر اين معناى آن اين است: چه زمانى خداوند قيامت را واقع مى سازد و بر پا مى دارد؟

قُلْ إِنَّما عِلْمُها بگو: علم زمان برپايى و

وقوع قيامت نزد خداست و به او اختصاص دارد و هيچ كس از بندگانش را بر آن آگاه نكرده تا از آن روز بترسند. اين ترس آنها را بيشتر به طاعت خداوند مى خواند و از معصيت بازمى دارد، همان گونه كه خداوند سبحان به همين جهت وقت مرگ را [از مردم ] پنهان كرده است.

لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ هميشه علم زمان وقوع قيامت پنهان خواهد بود و كسى آن را آشكار نمى سازد مگر خداوند آن گاه كه قيامت را در وقتش بر پا دارد.

ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امر قيامت، اهل آسمانها و زمين يعنى فرشتگان و جنّ و انس را اندوهگين كرده است بنا بر اين هر يك از آنها دوست دارد كه علم زمان وقوع قيامت، براى او آشكار شود و [تحمّل ] مخفى بودن آن، براى او سخت و گران است. يا تفسير آيه اين است: امر قيامت در آسمانها و زمين گران [و پر اهميّت ] است زيرا اهل آسمانها و زمين منتظر وقوع آن هستند و از سختيها و حوادث هولناك آن مى ترسند.

لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً به سبب بى خبرى شما، جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 430

در حديث آمده است: قيامت در حالى [برپا مى شود و] مردم را مضطرب مى سازد كه يكى از آنان امور دنيوى خود را اصلاح مى كند و ديگرى حيوانش را سيرآب مى كند و يكى كالايش را در بازار نرخ گذارى مى كند و ديگرى پيمانه اش را كم و زياد مى كند [همگى در بى خبرى كامل هستند].

كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها گويا تو با خبر از زمان وقوع آخرت هستى. اصل آن چنين بوده است: كأنك احفيت فى السؤال عنها حتى

علمتها «گويا تو در پرسش از زمان وقوع قيامت اصرار ورزيده اى تا اين كه از آن با خبر شده اى».

بعضى از مفسّران گفته اند: «عنها» متعلق به «يسئلونك» است، يعنى از قيامت از تو سؤال مى كنند گويا تو عالم به زمان وقوع آن هستى.

بعضى ديگر از مفسّران گفته اند: كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها: گويا تو در سؤال از قيامت مصرّ هستى و آن را دوست دارى و ترجيح مى دهى. مراد اين كه: البتّه تو از پرسش درباره برپايى قيامت كراهت دارى زيرا علم آن از جمله علوم غيبيّه اى است كه خداوند آن را به خود اختصاص داده است ولى بيشتر مردم نمى دانند (لذا از تو در اين باره، مى پرسند).

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي اين جمله اظهار عبوديت و بندگى است. يعنى: من بنده اى ناتوان هستم و مالك جلب سود و دفع زيان خويش نمى باشم مگر آن سود و دفع زيانى را كه پروردگار و مالكم بخواهد.

وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ اگر من غيب مى دانستم وضع من جز از اين كه هستم مى بود و در آن حالت منافع زيادى را براى خود فراهم مى كردم و از زيانها اجتناب مى ورزيدم و در جنگها يك بار پيروز و بار ديگر مغلوب نمى شدم و در تجارت ها يك بار سود و بار ديگر زيان نمى بردم.

إِنْ أَنَا إِلَّا ... من بنده اى بيش نيستم كه به رسالت برگزيده شده ام مژده دهنده وبيم دهنده هستم و علم به غيب، كار من نيست. (مگر به اذن خداوند).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 431

[سوره الأعراف (7): آيات 189 تا 193] ..... ص : 431

اشاره

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ

الشَّاكِرِينَ (189) فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (190) أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (191) وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (192) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193)

ترجمه: ..... ص : 431

او خدايى است كه شما را از يك شخص آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد سپس هنگامى كه با او نزديكى كرد حملى سبك برداشت كه با وجود آن به كارهاى خود ادامه مى داد و چون سنگين شد، هر دو از خداوند و پروردگار خواستند كه اگر فرزند صالحى به ما دهى از شاكران خواهيم بود. (189)

اما به هنگامى كه فرزند صالحى به آنها داد (فرزندان آدم) براى خدا شريكهايى در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود قائل شدند خداوند برتر است از آنچه شريك او قرار مى دهند. (190)

آيا موجوداتى را شريك او قرار مى دهند كه چيزى را نمى آفرينند و خودشان مخلوقند. (191)

و نمى توانند آنها را يارى كنند و نه خودشان را يارى مى دهند. (192)

و هر گاه آنها را به سوى هدايت دعوت كنيد، از شما پيروى نمى كنند براى آنها تفاوت نمى كند چه آنها را دعوت كنيد و چه خاموش باشيد. (193)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 432

تفسير: ..... ص : 432

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ خطاب به فرزندان آدم است. يعنى شما را از نفس آدم عليه السّلام آفريد.

وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها و همسرش حوّا را از دنده اى از دنده هاى تن آدم آفريد. «1» يا اين كه او را از جنس آدم آفريد همان طور كه آيه 72 سوره نحل: جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً «از جنس خودتان براى شما جفت آفريد»، اشاره به همين معنى دارد.

لِيَسْكُنَ إِلَيْها تا با او آرام گيرد و انس يابد زيرا جنس به جنس خود، راغب تر و مأنوس تر است. علت اين كه «ليسكن» با توجه به معناى «نفس» مذكّر آورده شده اين است

كه روشن شود مقصود از «نفس»، آدم است و نيز براى اين است كه جنس مذكّر به وسيله مؤنّث آرامش مى گيرد و با او نزديكى مى كند. تغشّى همانند «غشيان» و «إتيان»، كنايه از نزديكى و همخوابگى است.

حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً مقصود از حمل سبك، همان نطفه اى است كه در رحم او واقع شده بود و براى او سبك بود و آن را سنگين نمى پنداشت.

فَمَرَّتْ بِهِ با همان حالت سبكى مدّتى را گذراند و همانند قبل از باردارى مى نشست و برمى خواست و حمل، او را از كارهايش بازنمى داشت.

فَلَمَّا أَثْقَلَتْ هنگامى كه وقت سنگينى حملش نزديك شد (همان گونه كه «أقربت» هم به همين معنا گفته مى شود، آدم و حوّا، به درگاه پروردگار و مالك امر خود، كه تنها او سزاوار نيايش و درخواست است، نيايش كردند و گفتند: اگر

__________________________________________________

1- اين تفسير به نظر درست نمى آيد بلكه مطابق تورات تحريف شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 433

فرزندى سالم كه بدنش درست و بى عيب باشد به ما عطا كنى [از شاكران خواهيم بود]. بعضى از مفسّران گفته اند: «صلحا» يعنى فرزند پسر زيرا مذكّر بودن خود صلاح و نيكى است.

ضمير در «ءاتيتنا» و «لنكوننّ»، آدم و حوّا و همه نسلهايى را كه بعد از آن دو مى آيند دربر مى گيرد.

فَلَمَّا آتاهُما هنگامى كه خداوند فرزند درست و سالمى را كه از او خواسته بودند به آنها داد فرزندان آدم و حوا براى خدا شريكهايى قايل شدند. جعلا له شركاء يعنى: جعل اولادهما له شركاء بدين صورت كه مضاف (اولاد) حذف شده و مضاف اليه (هما) جانشين آن شده است. همين طور است «فِيما آتاهُما» كه در اصل «آتى اولادهما» بوده، مضاف حذف

شده و مضاف اليه جانشين آن شده است. دليل اين تقدير، جمله: فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ است كه خداوند ضمير را به صورت جمع (يشركون) آورده است [و يشركان نگفته است ].

معناى شريك قرار دادن براى خدا (در آنچه به آنها داده بود)، اين است كه آنها فرزندانشان را به جاى عبد اللَّه و عبد الرّحمن و مانند اينها، عبد العزّى و عبد منات و عبد يغوث و نظاير آن مى ناميدند.

«شركاء»، «شركا» نيز قرائت شده است، يعنى صاحبان شرك كه به معناى همان شريكها مى باشد.

درباره اين آيه تفسير ديگرى نيز وجود دارد و آن اين است كه روى سخن در اين جا با قريش است كه از خاندان قصى بودند. يعنى خداوند شما را از نفس قصى آفريد و همسرش را نيز از جنس خودش يعنى عرب قرشى آفريد. سپس هنگامى كه خداوند فرزندان درست و سالمى را كه از او خواسته بودند به آنها عطا كرد، درباره آن براى خدا شريك قايل شدند و چهار فرزند خود را عبد مناف و عبد العزى و عبد قصى و عبد الدّار ناميدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 434

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ آيا موجوداتى را شريك خدا قرار مى دهند كه قادر بر آفريدن چيزى نيستند بلكه خودشان مخلوقند زيرا پرستش كنندگان، آنها را آفريده اند، بنا بر اين از آنها عاجزترند.

وَ لا يَسْتَطِيعُونَ و توانايى يارى آنها (پرستش كنندگان) و خود را ندارند تا حوادثى را كه برايشان پيش مى آيد از خود دفع كنند.

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى اگر معبودها را به آنچه مايه هدايت [آنها] است دعوت كنيد يا: اگر از آنها بخواهيد

كه شما را هدايت كنند، از مقصود و خواست شما پيروى نمى كنند و شما را اجابت نمى كنند آن گونه كه خداوند شما را اجابت مى كند.

سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ ... چه آنها را بخوانيد و چه نسبت به دعوت آنها خاموش باشيد براى شما يكسان است زيرا با آنها نجات و رستگارى نيست [و آنها قادر بر انجام كارى نيستند].

[سوره الأعراف (7): آيات 194 تا 195] ..... ص : 434

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (194) أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)

ترجمه: ..... ص : 434

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد)، بندگانى همچون خود شما هستند. آنها را بخوانيد و اگر راست مى گوييد، بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند). (194)

آيا آنها (لا اقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند؟) يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 435

بگو: اين بتهايى را كه شريك خدا قرار داده ايد (بر ضد من)، بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظه اى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست). (195)

تفسير: ..... ص : 435

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد و خدا مى ناميد، بندگانى همانند شمايند. اين تعبير استهزاء مشركان است. يعنى: نهايت امر معبودها اين است كه موجودات زنده و عاقل باشند كه اگر چنين باشند، همچون خود شما، بندگانى هستند و ميان شما برترى نسبت به يكديگر وجود ندارد.

فَادْعُوهُمْ آنها را در امور مهمّ خود و براى جلوگيرى از بديها بخوانيد.

پس از اين تمثيل، خداوند در آيه بعدى اين مطلب را كه معبودها همانند آنها بندگانى باشند، باطل مى كند و مى فرمايد: آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه بروند يا دستهايى دارند كه با آن چيزى بگيرند ...؟

قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ (اى پيامبر) بگو: معبودها را بخوانيد و در دشمنى با من از آنها يارى بجوييد و همگى شما درباره من مكر و حيله كنيد و به من مهلت ندهيد زيرا من از شما ترسى ندارم. جريان امر چنين بود كه

كافران پيامبر را به وسيله خدايانشان مى ترساندند در نتيجه مأمور شد كه آنها را به اين سخن پاسخ دهد و اين سخن را جز كسى كه مطمئن به حفاظت و نگهدارى از جانب خداوند است نمى گويد.

[سوره الأعراف (7): آيات 196 تا 199] ..... ص : 435

اشاره

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (196) وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (197) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ (198) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (199)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 436

ترجمه: ..... ص : 436

براستى كه ولىّ و سرپرست من خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده و او سرپرست همه صالحان است. (196)

و كسانى را كه شما جز او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند و نه (حتى) خودشان را يارى دهند. (197)

و اگر از آنها هدايت بخواهيد سخنانتان را نمى شنوند و آنها را مى بينى به تو نگاه مى كنند امّا در حقيقت نمى بينند. (198)

با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه مكن). (199)

تفسير: ..... ص : 436

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ ... يارى كننده و نگهدارنده من و كسى كه شرّ شما را از من دفع مى كند، خدايى است كه قرآن را نازل كرده است و با رسالتش مرا ارجمند و عزيز كرده است و اين روش خداوند است كه اطاعت كنندگان و بندگان صالحش را يارى كند.

وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ معبودها مثل كسانى هستند كه به تو نگاه مى كنند در حالى كه شى ء مورد نظر را نمى بينند زيرا مشركان بتهاى خود را به گونه كسى مى ساختند كه حدقه چشمش را متوجه چيزى مى كند تا آن را ببيند.

خُذِ الْعَفْوَ از رفتار و اخلاق [بد] مردم كه گذشت از آن، حق توست چشم پوشى كن و به كارهايى كه بدون مشقت از آنها برمى آيد، به ديده اغماض نگاه كن و بر آنها سختگير مباش و آنچه انجام آن آسان است از آنها بپذير، مثل اين سخن رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه فرمود:

يسروا و لا تعسروا

آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد. و در اين آيه شريفه، خداوند سبحان به تسامح (آسانگيرى) و ترك كنجكاوى در قضاوت كردن و تن به قضاوت دادن

امر فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 437

وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و به كارهاى خير و نيكو و خصلت هاى پسنديده امر كن و با نادانان و سفيهان به مانند خود ايشان مقابله و رفتار مكن و از كارهاى آنان كه مايه اندوه تو است روى برگردان.

بعضى از مفسّران گفته اند: هنگامى كه اين آيه نازل شد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از جبرئيل عليه السّلام درباره آن پرسش كرد. جبرئيل گفت: نمى دانم مگر اين كه سؤال كنم.

سپس به نزد پيامبر آمد و گفت: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خداوند تو را امر مى كند كه با هر كس از تو قطع خويشاوندى كرده است رابطه خويشاوندى برقرار كنى و هر كس تو را محروم كرده است به او عطا كنى و هر كس به تو ستم كرده است او را عفو كنى.

از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند پيامبرش را به مكارم اخلاق امر فرموده است و در قرآن آيه اى جامع تر از اين آيه، درباره مكارم اخلاق وجود ندارد.

[سوره الأعراف (7): آيات 200 تا 203] ..... ص : 437

اشاره

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (200) إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (201) وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (202) وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (203)

ترجمه: ..... ص : 437

و هر گاه وسوسه اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر كه او شنونده و داناست. (200)

پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد [خدا و پاداش او] مى افتند و بينامى گردند. (201)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 438

(ولى با پرهيزكاران) برادرانشان (يعنى شياطين) آنان را پيوسته در گمراهى پيش مى برند و بازنمى ايستند. (202)

و هنگامى كه (در نزول وحى تأخير افتد و) آيه اى براى آنها نياورى، مى گويند: چرا خودت (از پيش خود) برنگزيدى. بگو: من تنها پيروى از چيزى مى كنم كه بر من وحى مى شود. اين [قرآن ] وسيله بينايى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مى آورند. (203)

تفسير: ..... ص : 438

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ ... و هر گاه وسوسه اى از شيطان در دل تو افتاد كه تو را بر خلاف آنچه بدان مأمور شده اى وسوسه كرد، به خدا پناه ببر و از شيطان پيروى مكن. در آيه شريفه «نزغ» به معناى «نازغ» به كار رفته مثل «جد جده» كه مصدر به معناى اسم فاعل آمده است. نزغ و نسغ و نخس همگى به يك معنى است. گويا شيطان هنگامى كه انسان را به گناهان تحريص مى كند او را به حركت درمى آورد و برمى انگيزد.

«طائف»، «طيف» نيز قرائت شده كه در اين صورت مصدر است همان طور كه عرب مى گويد: طاف يطيف طيفا به الخيال (خواب ديد) يا اين كه «طيف» مخفف طيّف (بر وزن فيعل) از طاف يطيف است همانند «لين» كه مخفف «ليّن [از لان يلين ] است يا از طاف يطوف است همان طور كه «هين» مخفف «هيّن» [از هان يهون ] است.

اين آيه (201)، تأكيد و توضيح مطلبى است كه در

آيه قبل گذشت، يعنى: لزوم پناه بردن به خدا در هنگام وسوسه شيطان و نيز تأكيد اين مطلب است كه عادت و روش پرهيزكاران اين است كه هر گاه كمترين چيزى از شيطان به آنها برسد، به ياد اوامر و نواهى خداوند مى افتند و در نتيجه به راه راست بينا مى شوند و وسوسه شيطان را از خود دفع مى كنند.

وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ و اما برادران شيطانها، همان كسانى كه پرهيزكار نيستند، البته ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 439

شياطين آنها را به گمراهى مى كشند و مدد مى كنند و بر ضلالت آنان مى افزايند. فعل «يمدّونهم»، يمدّونهم نيز قرائت شده است كه در اين صورت از باب افعال (امداد) و به معناى يارى كردن است. و در برخى از قرائتهاى غير مشهور «يمادونهم» قرائت شده كه به معناى يعاونونهم ثم لا يقصرون است يعنى شياطين آنها را در گمراهى كمك مى كنند و از گمراهى آنان دست بردار نيستند تا در آن ثبات يابند و هرگز از آن برنگردند و جمله اخوانهم يمدونهم مثل اين قول شاعر است:

«قوم اذ الخيل جالوا فى كواثبها» «1» يعنى خبر (جالوا ...) بر غير مبتدا (خيل) كه قوم است جارى شده است [همان طور كه يمدّونهم (كه خبر است) بر غير مبتدا (اخوان) يعنى شياطين جارى شده است.]

ممكن است كه مراد از «اخوان» شياطين باشد و ضمير «هم» به جاهلان برگردد كه در اين صورت خبر بر مبتدا جارى شده است [و معناى: «و اخوانهم يمدونهم اين است: برادران جاهلان (شياطين) آنها را به گمراهى مى كشند لكن صورت اول موجّه تر است زيرا «اخوانهم» در مقابل پرهيزكاران ذكر شده است.]

علت جواز ذكر ضمير جمع در «اخوانهم

(با اين كه شيطان مفرد مى باشد)، اين است كه مقصود از شيطان، جنس شيطان است [و نه فرد معيّنى از آن ] مانند آيه 257 سوره بقره: اولياءهم الطاغوت كه «طاغوت» مفرد ذكر شده در حالى كه اوليا جمع است زيرا مراد از طاغوت جنس آن است.

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها اجتبى الشي ء يعنى: آن را براى خودش جمع كرد همان طور كه شخص مى گويد: «اجتمعته» همين طور جبى إليه فاجتباه،

__________________________________________________

1- مصرع دوم بيت اين است:

فوارس الخيل لا ميل و لا قدم. يعنى: قومى كه اسب سوارانش هنگامى كه بر كوهه زين اسبان [نشسته ] تاخت و تاز مى كنند بر آن ثابتند و متزلزل نيستند و همچون اشخاص دست بسته ناتوان نمى باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 440

يعنى آن را گرفت و بنا بر اين معناى آيه اين است: هر گاه از پيش خود براى آنها آيه اى نياورى، مى گويند: چرا آن را از پيش خود جمع نكردى زيرا كافران مى گفتند: اين قرآن جز آن كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خود به دروغ بافته است چيزى نيست. يا معناى آيه اين است: چرا آيه را درخواست نكردى كه بر تو نازل شود و آن را دريافت كنى.

قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ بگو: من تنها از آنچه از جانب پروردگارم به من وحى مى شود پيروى مى كنم و خودم آيات را بوجود نمى آورم يا آن را درخواست نمى كنم.

هذا بَصائِرُ اين قرآن دلايلى روشن و آشكار است كه مردم به وسيله آن بعد از جهالت و نادانى، بصير و دانا مى شوند. يا معناى جمله اين است: قرآن به منزله بينايى و روشنايى دلهاست.

[سوره الأعراف (7): آيات 204 تا 206] ..... ص : 440

اشاره

وَ

إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204) وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ (205) إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ (206)

ترجمه: ..... ص : 440

هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، گوش فرادهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد. (204)

پروردگارت را در دل خود از روى تضرّع و خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد كن و از غافلان مباش. (205)

آنها كه (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند، هيچ گاه از عبادتش تكبّر نمى ورزند و او را تسبيح مى گويند و برايش سجده مى كنند. (206)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 441

تفسير: ..... ص : 441

از ظاهر آيه، وجوب گوش دادن به قرآن و خاموش بودن هنگام خواندن قرآن در نماز و غير نماز برمى آيد، ولى بعضى از مفسّران گفته اند: كه گوش دادن به قرآن و خاموشى هنگام خواندن آن در خصوص نماز پشت سر امامى است كه به او اقتدا شده است به شرطى كه خواندنش شنيده شود.

علّت نزول آيه اين بود كه مسلمانان در نماز سخن مى گفتند در نتيجه اين آيه نازل شد و پس از آن اين عمل در غير نماز هم سنّت شد كه هر گاه در مجلسى قرآن خوانده مى شد، مردم خاموش مى شدند.

بعضى از مفسّران گفته اند معناى آيه اين است: وقتى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قرآن را هنگام نزول بر شما تلاوت مى كند، به آن گوش فرادهيد.

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: هنگامى كه قرآن در نزد تو خوانده مى شود، گوش دادن و سكوت بر تو واجب است.

لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ تا با اين عمل (گوش دادن و سكوت) مشمول رحمت شويد.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ پروردگارت را در حالى كه فروتن و ترسان هستى و آهسته سخن مى گويى در دل خود ياد كن زيرا آهسته سخن گفتن به اخلاص و قبول نزديك تر و از

ريا دورتر است.

ذكر شامل تمامى اذكار همچون خواندن قرآن، دعا، تسبيح و تهليل، و حمد و ستايش خداوند مى باشد.

بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ در صبحگاهان و شامگاهان [خدا را ياد كن ] چون اين دو وقت داراى فضيلت است. بعضى از مفسّران گفته اند: مقصود از: بالغدو و الاصال مداومت و اتّصال در ذكر است.

وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ و از غافلان از ذكر خدا كه او را فراموش مى كنند مباش.

إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ مقصود از اينها، ملائكه هستند و معناى كلمه «عند»، قرب

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 442

منزلت و درجه و نزديكى به فضل و رحمت خداوند است زيرا فرشتگان، تمام همّت خود را صرف طاعت خداوند مى كنند.

لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ ملائكه با وجود عظمت قدر و منزلت و علوّ شأن و مقام، از پرستش خداوند تكبّر نمى ورزند و ذات مقدسش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزّه مى دارند و به سجود و عبادت اختصاص مى دهند. اين آيه، نخستين آيه سجده دار قرآن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 443

سوره انفال ..... ص : 443

اشاره

اين سوره مدنى است، تعداد آياتش به نظر بصرى هفتاد و شش و به نظر كوفى هفتاد و پنج آيه است. بصرى ثُمَّ يُغْلَبُونَ (در آيه 36) را يك آيه و مفعولا اوّل (در آيه 42) را يك آيه شمرده، ولى كوفى، بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62) را آيه شمرده است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 443

در خبر أبّى بن كعب از رسول خداست: هر كس سوره انفال و برائت را بخواند من روز قيامت شفيع او هستم و گواهى مى دهم كه او از نفاق بدور است و به تعداد هر مرد و زن منافق در دنيا، ده حسنه به او داده مى شود و ده سيّئه از او برداشته مى شود و ده درجه بالا مى رود و در دوران حياتش، عرش و حاملانش هر روز بر او درود مى فرستند. «1»

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره هاى انفال و توبه را در هر ماه بخواند، هرگز نفاق در او داخل نمى شود و بحق از شيعيان امير مؤمنان عليه السّلام است و در روز قيامت با

__________________________________________________

1-

و من قرأ سورة الانفال و برائة فأنا شفيع له و شاهد له يوم القيامة انه برى ء من النّفاق و اعطى من الأجر بعدد كل منافق و منافقة فى دار الدّنيا عشر حسنات و محى عنه عشر سيّئات و رفع له عشر درجات و كان العرش و حملته يصلّون عليه ايّام حياته فى الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 444

مؤمنان از مائده هاى بهشتى مى خورد، تا وقتى كه مردم از حساب فارغ شوند. «1»

[سوره الأنفال (8): آيه 1] ..... ص : 444

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (1)

ترجمه: ..... ص : 444

از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخّص) سؤال مى كنند بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت با فرمان) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را كه با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد اگر ايمان داريد. (1)

تفسير: ..... ص : 444

ابن مسعود، علىّ بن حسين زين العابدين عليهما السّلام امام باقر و امام صادق عليهما السّلام «يسئلونك الانفال»، قرائت كرده اند و اين قرائت ادا كننده سبب قرائت ديگر يعنى، «عن الانفال» است بدين گونه كه مسلمانان از آن جهت از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درباره «انفال» پرسش كردند كه از وضعيّت آن آگاه شوند تا بدانند كه آيا تقاضاى «انفال» جايز است يا نه؟ و قرائت به نصب (يسئلونك الانفال) همان تقاضا را با صراحت بيان كرده و هدف از پرسش درباره «انفال» را روشن كرده است (با اختصار در لفظ).

__________________________________________________

1-

قال عليه السّلام من قرأهما فى كل شهر لم يدخله نفاق ابدا و كان من شيعة امير المؤمنين عليه السّلام حقّا و يأكل يوم القيامة من موائد الجنّة معهم حتّى يفرغ النّاس من الحساب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 445

«نفل» زيادتى چيزى را گويند لبيد در شعر خود مى گويد:

ان تقوى ربنا خير نفل «1»

يعنى تقواى پروردگار بهترين بخشش است. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «انفال اموالى است كه از دار الحرب بدون جنگ گرفته شود و همچنين سرزمينى كه اهلش آن را بدون جنگ ترك كرده است»- كه فقها آن را «فى ء» گويند- و زمينهاى موات و بيشه زارها و جنگل ها و دره ها و سرزمين و اموالى كه شاهان به اين و آن

مى بخشيدند و ميراث كسى كه وارثى ندارد همه اينها از آن خدا و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و بعد از او براى كسى است كه جانشين اوست.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از مخالفت با دستوراتى كه خدا و رسول او شما را به آن فرمان مى دهند بپرهيزيد.

وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ يعنى أصلحوا حقيقة احوال بينكم احوالى را كه ميان شماست اصلاح كنيد تا آن كه حالت شما، حالت الفت و وحدت و دوستى باشد. و نظير ذات بينكم در معنى، «ذات الصدور» است و ذات الصّدور يعنى آنچه در سينه ها مخفى و پوشيده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 2 تا 4] ..... ص : 445

اشاره

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)

__________________________________________________

1- مصراع دومش:

و باذن اللَّه ريثى و عجل.

ريث بطء كندى و حاصل معنا اين است: تقواى الهى بهترين موهبت است و شتاب و كندى من در امور، با اذن خداوند است. استاد گرجى، نقل از شرح ديوان لبيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دلهايشان ترسان مى شود و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان افزون مى شود و تنها بر پروردگارشان توكّل دارند. (2)

آنهايى كه نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند. (3)

مؤمنان حقيقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوق العاده اى) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب است. (4)

تفسير: ..... ص : 446

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ تنها كسانى داراى ايمان كاملند كه خصلت آنها اين است: هر گاه نزد آنان از خدا و قدرت و كيفر سخت او درباره گناهان ياد شود دلهايشان ترسان مى شود.

وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده مى شود به سبب آن، بر يقين و اطمينان خاطر آنها و همچنين بر تصديق آنها نسبت به آيات قرآن كه قبل از آن نازل شده افزوده مى شود.

وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ امورى را كه درباره آن خوف يا رجا دارند به خداوند واگذار مى كنند. خداوند نماز و زكات را به عنوان «ذكر» اختصاص داده چون هر دو داراى شأنى بزرگ بوده و درباره آن دو تأكيد بيشترى شده است.

أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا كسانى كه اين خصلتها را دارا هستند، آنها در حقيقت شايسته اطلاق اسم ايمان مى باشند. «حقّا» صفت مصدر محذوف است يعنى «ايمانا حقّا» يا مصدرى است كه جمله «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ» را تأكيد مى كند هم چنان كه گفته مى شود «هو عبد اللَّه حقا» يعنى «حق ذلك حقا».

لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «درجات» يعنى شرف و كرامت و بلندى منزلت. «مغفرة»

يعنى گذشت از گناهان آنها و مقصود از «رزق كريم» نعمتهاى بهشتى است، يعنى منافع هميشگى كه خداوند به طريق تعظيم از آن به رزق كريم تعبير كرده است و اين است معناى پاداش و ثواب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 447

[سوره الأنفال (8): آيات 5 تا 8] ..... ص : 447

اشاره

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ (5) يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (6) وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

ترجمه: ..... ص : 447

(ناخشنودى پاره اى از شما از تقسيم غنائم بدر) همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات بحق بيرون فرستاد (به سوى ميدان بدر) در حالى كه جمعى از مؤمنان كراهت داشتند. (ولى سرانجامش پيروزى آشكار بود). (5)

آنها با اين كه مى دانستند اين فرمان خداست باز با تو مجادله مى كردند (و آن چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود كه) گويى به سوى مرگ رانده مى شوند و (آن را با چشم خود) مى نگرند. (6)

و (به ياد آوريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) براى شما خواهد بود اما شما دوست مى داشتيد كه كاروان براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند. (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت). (7)

تا حق تثبيت شود و باطل از ميان برود هر چند مجرمان كراهت داشته باشند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 448

تفسير: ..... ص : 448

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ «كاف» در «كما» چون خبر مبتداى محذوف است در محل رفع است و تقدير آن اين است: هذه الحال كحال اخراجك: حال مؤمنان درباره كراهت از حكم خداوند در مورد «انفال»، همانند حال ايشان درباره كراهت از بيرون رفتن تو از خانه ات براى جنگ است. همچنين جايز است در محلّ نصب باشد بدين گونه كه صفت مصدر فعل مقدّر در قول رسول اللَّه «الانفال للَّه و الرسول» باشد يعنى: الانفال استقرّت للَّه و الرسول و ثبتت مع كراهتهم ثباتا مثل ثبات اخراج ربك ايّاك من بيتك مع كراهتهم: انفال على

رغم كراهت آنها، براى خدا و رسول مستقرّ و ثابت است هم چنان كه ثابت شد بيرون فرستادن تو، به فرمان پروردگار از خانه ات على رغم اين كه آنها كراهت داشتند. بنا بر اين در حالت نصب، وقف از «قل الانفال» تا «بالحق» جايز نيست ولى در حالت رفع وقف در «و الرسول» و «مؤمنين» جايز است. مقصود خداوند از «من بيتك»، يا خانه پيامبر در مدينه يا خود شهر مدينه است چرا كه شهر مدينه محلّ هجرت و سكونت پيامبر بود. «بالحق»: بيرون فرستادنى همراه با حكمت و درستى، يعنى جهاد كه گريزى از آن نيست.

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ اين جمله، جمله حاليه است يعنى: در حالى كه آنها كراهت داشتند، خداوند تو را بيرون فرستاد.

يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ درباره امرى كه آنها را به آن دعوت كردى بعد از آن كه به آنها اعلام كردى كه پيروز خواهند شد، با تو مجادله و گفتگو مى كردند و آن امر، رويارويى با لشكر قريش بود چرا كه آن را بر پيروزى ترجيح مى دادند.

گفتگو و مجادله آنها با پيامبر اين بود كه مى گفتند: ما جز براى رويارويى با كاروان قريش بيرون نيامده ايم. جريان امر چنين بود كه كاروان قريش در حالى كه چهل سوار از جمله ابو سفيان و عمرو بن عاص با آن بود از شام به سوى مكّه رو

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 449

آورده بود. جبرئيل اين امر را به رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و او به مسلمانها خبر داد و از اين خبر رويارويى با كاروان قريش، مسلمانها را خوش آمد و چون مسلمانها

از مدينه بيرون شدند، مردم مكه از آن با خبر شده و ابو جهل بر بالاى كعبه رفته فرياد زد: اى مردم مكه با شتران رام و سركش بشتابيد و كاروان و اموال خود را دريابيد، اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به آن دست يابد بعد از آن هرگز پيروز نخواهيد شد. در اين هنگام ابو جهل با همه مردم مكه بيرون شد و آنها مردان جنگى بودند و در مثل رايج آمده است: لا فى العير و لا فى النفير. «1» در اين هنگام به ابو جهل گفته شد: مردم را به مكه برگردان چون كاروان قريش راه ساحل دريا را در پيش گرفته و نجات يافته است. ابو جهل گفت: به خدا سوگند برنمى گرديم تا آن كه شتران و گوسفندان را ذبح كنيم و در بدر شراب بنوشيم تا مردم عرب براى يكديگر تعريف كنند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به كاروان قريش دست نيافته و او را شكست داده ايم. سپس آنها را به بدر برد. بدر سرابى بود، كه مردم عرب در هر سال يك روز در آنجا گرد مى آمدند تا كالايشان را به معرض فروش بگذارند. در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خداوند يكى از دو گروه را به شما وعده داده: يا كاروان يا لشكر قريش. سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحابش در اين باره مشورت كرد و فرمود: شما چه مى گوييد لشگر قريش از مكه بيرون آمده است رويارويى با كاروان را بيشتر دوست داريد

يا رويارويى با لشكر قريش را؟ گفتند: رويارويى با كاروان را، چون رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين سخن را شنيد چهره اش دگرگون شد و فرمود: كاروان از ساحل دريا گذشته و اكنون اين ابو جهل است كه به سوى ما رو آورده است. اصحاب گفتند: اى رسول خدا كاروان را بگير و

__________________________________________________

1- عير به مردان و شترانى كه زاد و توشه را حمل مى كنند گفته مى شود و نفير به مردانى كه توان جنگيدن دارند اطلاق مى شود. اين ضرب المثل براى كسى گفته مى شود كه خير و شرى از او ساخته نيست و به او اهميت داده نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 450

دشمن را رها كن در اين هنگام عده اى از بزرگان اصحاب پيامبر بپا خاستند و سخنانى گفتند. سپس مقداد بن عمرو بپا خاست و گفت: به خدا سوگند اگر به ما فرمان دهى كه در آتش برافروخته از چوب درخت شوره گز و خارهاى درخت هراس «1» وارد شويم با تو وارد خواهيم شد و همانند بنى اسرائيل كه به موسى گفتند:

«... تو و پروردگارت برويد و (با آنان) جنگ كنيد ما همين جا نشسته ايم» «2»، به تو نمى گوييم ولى مى گوييم: هر چه را پروردگارت امر كرده انجام ده، ما تا زمانى كه رمقى از حيات داشته باشيم همراه با تو خواهيم جنگيد. سعد بن معاذ نيز بپا خاست و گفت: اى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هر چه را مى خواهى انجام ده، سوگند به خدايى كه تو را بحق مبعوث كرده اگر ما را به حركت در اين دريا امر كنى تا با تو

وارد آن شويم هيچ كس از ما نافرمانى نخواهد كرد اميد است كه خداوند عملى از ما به تو بنماياند كه ديدگانت روشن شود. پس ما را به بركت يارى خداوند حركت ده. رسول خدا از سخن سعد مسرور شد و فرمود: به بركت يارى خداوند حركت كنيد و بشارت باد شما را زيرا خداوند يكى از دو گروه را به من وعده داده است. به خدا سوگند گويا من قتلگاههاى آنها را مى بينم.

كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ در اين جمله خداوند حال آنان را به حال كسى تشبيه كرده كه بزور به سوى قتلگاه كشيده مى شود در حالى كه اسباب مرگ را مى بيند و در كشته شدن خود ترديدى ندارد.

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ «اذ» منصوب است چون مفعول «اذكروا» مقدّر است و «انّها لكم» بدل از «احدى الطائفتين» است.

وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ مقصود از غير ذات الشوكة كاروان است

__________________________________________________

1- هراس درختى است خاردار كه ميوه آن شبيه به كنار است.

2- مائده/ 24. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 451

چرا كه جز چهل سوار همراه آن نبود و كلمه «شوكة» به معناى قدرت و شدت است و در اصل از تيزى واژه شوك به معنى خار گرفته شده است. يعنى: آرزو مى كنيد كه كاروان از آن شما باشد و قصد گروه ديگرى كه داراى قدرت و شدت است نداريد.

وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ خداوند مى خواهد به وسيله آياتى كه درباره جنگ با كافران نازل كرده، حق را ثابت و پايدار كند يعنى اسلام را تقويت كرده و آن را علوّ

و برترى بخشد و سران قريش را با دست شما هلاك سازد و ريشه كافران را به وسيله قلع و قمع، كشتن، اسارت و افكندن آنها در چاه بدر قطع كند. دابر يعنى آخر و از ماده دبر به معناى أدبر- كار به پايان رسيد.

مى باشد و معناى آيه اين است: شما سود و منفعت فورى را مى خواهيد در حالى كه خداوند چيزى را مى خواهد كه موجب برترى امور دين و يارى حق است و به همين سبب گروه ديگر را كه داراى شوكت و قدرت است براى شما برگزيده و عدّه زياد آنان را به دست عده كم شما مغلوب ساخته و آنها را خوار و ذليل و شما را عزيز كرده است.

جمله «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» متعلق به فعل محذوف است و تقدير آن چنين است: ليحق الحق و يبطل الباطل فعل ذلك «خدا اين كار را كرد تا حق ثابت شود و باطل خوار گردد».

[سوره الأنفال (8): آيات 9 تا 14] ..... ص : 451

اشاره

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (13)

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ (14)

ترجمه

جوامع الجامع، ج 2، ص: 452

ترجمه: ..... ص : 452

(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدّت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى كمك مى كرديد و او تقاضاى شما را پذيرفت (و گفت) من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مى آيند يارى مى كنم. (9)

ولى خداوند اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار دادند و گرنه پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است. (10)

(و به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از ناحيه خدا بود شما را فراگرفت و آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد تا با آن شما را پاك و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهاى شما را محكم و گامها را با آن ثابت دارد. (11)

(به خاطر بياوريد) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگانى وحى كرد من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى افكنم ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمن) فرود آريد و دست و پاى آنها را از كار بيندازيد. (12)

اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند (كيفر شديدى مى بيند) خداوند شديد العقاب است. (13)

اين (مجازات دنيا) را بچشيد و براى كافران مجازات آتش (در جهان ديگر) خواهد بود. (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 453

تفسير: ..... ص : 453

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ بدل از «إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ» است. بعضى از مفسّران مى گويند: اين جمله متعلق به «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» است. تقاضاى كمك مسلمانان اين

بود كه چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به لشكر مشركان كه هزار نفر بود نگاه كرد و سپس به اصحابش كه سيصد و اندى بيش نبودند نگريست رو به قبله آورد و دستانش را به سوى آسمان بلند كرده عرض داشت: خداوندا! وعده اى را كه به من داده اى تحقّق بخش، پروردگارا! اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمين برچيده خواهد شد. و آن قدر به اين استغاثه ادامه داد تا عبا از دوشش بر زمين افتاد.

فَاسْتَجابَ لَكُمْ پس به شما كمك كرد و دعاى شما را پذيرفت.

أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ اصل انى «بأنى» بوده كه حرف جر حذف شده است. «مردفين» به كسر و فتح دال هر دو قرائت شده است و از «ردفه» به معناى «تبعه» دنبال او رفت- يا اردفته ايّاه به معناى اتبعته- به او رساندمش- گرفته شده است. همچنين گفته مى شود «اردفته» و «ابتعته» يعنى بعد از او آمدم. پس بنا بر اول، معناى مردفين- به كسر دال- اين است: بعضى را پشت سر برخى ديگر قرار مى دادند يا مؤمنان را پشت سر خود قرار مى دادند و بنا بر دوم معنى اين است: برخى از ملائكه پشت سر برخى ديگر فرود مى آمدند يا پشت سر مؤمنان حركت مى كردند تا از آنها محافظت كنند. اما بنا به قرائت كسانى كه مردفين به فتح دال قرائت كرده اند به معناى اين است كه آنها در پى يكديگر فرود مى آمدند.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ خداوند يارى شما به وسيله ملائكه را چيزى جز بشارت پيروزى براى شما قرار نداده هم

چنان كه به بنى اسرائيل آرامش و اطمينان عنايت كرد. معناى آيه اين است: شما از پروردگارتان يارى خواستيد و تضرّع و زارى كرديد يارى شما به وسيله ملائكه، همان مژده پيروزى و آرامش و اطمينان براى شما و محكم كردن دلهاى شماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 454

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يارى به وسيله ملائكه و اسباب ديگر جز از ناحيه خداوند نمى باشد و اوست كه هر كه را بخواهد چه تعداد آنها كم باشد چه زياد يارى مى كند.

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ اين جمله بدل دوم از «إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ» است يا در محل نصب به «النصر» و يا به «ما جَعَلَهُ اللَّهُ» است. «يغشيكم» با تخفيف و تشديد و نصب «نعاس» نيز قرائت شده و ضمير مستتر در «يغشى» به خداوند عزّ و جلّ رجوع مى كند و كلمه «امنة» مفعول له است و «منه» صفت براى «امنة» مى باشد. يعنى: امنة حاصلة لكم من اللَّه و معناى آن اين است: به ياد آوريد هنگامى را كه به سبب آرامش و امنيّتى كه از طرف خداوند به واسطه از بين بردن ترس و وحشت از دلهاى شما برايتان پديد آمد، خواب سبك و آرامبخشى شما را فراگرفت.

وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً «ينزل» با تخفيف و تشديد هر دو قرائت شده، يعنى و از آسمان بارانى براى شما فرو فرستاد.

لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ «رجز الشيطان» يعنى وسوسه شيطان به مؤمنان. جريان امر، آن بود كه مشركان پيش از مسلمانان چاههاى آب را در اختيار گرفتند و مسلمانها در كنار تپه شنى

شيرى رنگ كه پاها در آن فرو مى رفت فرود آمدند و خوابيدند و بيشتر آنان محتلم شدند.

در اين هنگام شيطان نزد آنها ظاهر شد و گفت: اى ياران محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شما گمان مى كنيد بر حق هستيد در حالى كه با جنابت نماز مى گزاريد و تشنه هستيد؟ اگر حق با شما بود مشركان بر چاههاى آب تسلّط نمى يافتند. اكنون آنها به سوى شما مى آيند و شما را مى كشند و باقى مانده شما را به اسيرى به مكّه مى برند.

مسلمانان از سخنان شيطان اندوهگين شدند لذا خداوند باران را فرو فرستاد و يك شب بر آنها باران باريد به طورى كه آب در دره جارى شد و همگى غسل كرده و وضو ساختند و آبگيرهايى در اطراف درّه ساختند و زمين شنزارى كه ميان آنها ودشمن بود به هم چسبيد و محكم شد به طورى كه گامها در آن فرو نمى رفت و وسوسه شيطان برطرف شد. ضمير «به» به باران يا به قوّت قلب برمى گردد زيرا جرأت و قوّت قلب، گام را در ميدان جنگ استوار مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 455

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ جايز است «اذ يوحى» بدل سوم از «اذ يعدكم» باشد و جايز است منصوب و عامل آن «يثبت» باشد.

أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا شما را در تقويت مؤمنان كمك مى كنم و شما مؤمنان را ثابت قدم بداريد.

سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ جمله «سألقى ...» تا «فاضربوا ...» جايز است تفسير جمله «أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا» باشد زيرا كمكى بزرگتر از افكندن ترس و وحشت در دلهاى كافران و تقويتى رساتر از گردن زدن كافران نمى باشد همچنين جايز است

جمله مذكور غير تفسيرى بوده و مقصود از تقويت مؤمنان آشكار ساختن چيزى باشد كه مؤمنان با آن يقين پيدا كردند كه به وسيله ملائكه كمك خواهند شد.

فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ «فوق الاعناق» يعنى محلهاى ذبح و بعضى از مفسّران مى گويند مقصود خداوند از «فوق الأعناق» سرهاى كافران است. «بنان» يعنى انگشتها و مقصود خداوند در اينجا اعضاى كافران است و معناى آيه اين است: محلهاى ذبح و دستها و پاهاى كافران را بزنيد. جايز است جمله «سألقى ...» تا «... كل بنان» كه بعد از «فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا» آمده، تلقين امورى به ملائكه باشد كه مؤمنان را به وسيله آن پايدار بدارند، يعنى خداوند به ملائكه مى گويد سخن- سألقى ...- مرا به مؤمنان بگوييد.

ِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

«ذلك» اشاره به كشتار و كيفر سريعى است كه بر آنها واقع شد، يعنى: اين كيفر به سبب دشمنى آنهاست. «مشاقّة» مشتقّ از «شقّ» به معناى جانب است زيرا هر يك از دو گروه دشمن در جانب مخالف گروه ديگر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 456

كاف «ذلك» خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يا هر انسان ديگر است و كاف «ذلكم»- در آيه بعد- خطاب به كافران به طريق التفات و جلب توجّه است. «ذلك» مبتدا و «بأنهم» خبر آن است و «ذلكم» نيز در محل رفع است و تقدير آن: ذلكم العقاب فذوقوه يا العقاب ذلكم فذوقوه است، يعنى اين مجازات را بچشيد و جايز است «ذلكم» با تقدير گرفتن: عليكم ذلكم فذوقوه، در محل نصب باشد همان گونه كه: زيدا فاضربه، گفته مى شود.

وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ

اين جمله يا عطف بر «ذلكم» در هر دو صورت رفع و نصب آن است و يا در محل نصب است و «واو» به معناى «مع» است، يعنى اين عذاب فورى- يعنى عذاب دنيا- را همراه با عذابى كه در آينده براى شما در قيامت خواهد بود بچشيد و در اين صورت اسم ظاهر در موضع ضمير نهاده شده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 15 تا 17] ..... ص : 456

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (16) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17)

ترجمه: ..... ص : 456

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد. (15)

و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى ازميدان براى حمله مجدّد باشد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و مأواى او جهنّم و چه بد جايگاهى است. (16) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 457

اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودى اى پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها پاشيدى بلكه خدا پاشيد و خدا مى خواست، مؤمنان را به اين وسيله به خوبى بيازمايد، خداوند شنوا و داناست. (17)

تفسير: ..... ص : 457

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ زحف لشكرى است كه به سبب انبوهى چنان به نظر مى رسد كه گويا روى زمين مى خزد همانند خزيدن كودك در زمانى كه بر تهيگاه خود مى خزد. «زحف» مصدر است و جمع آن «زحوف» است و معناى آيه اين است: هنگامى كه با كافران براى جنگ روبرو مى شويد در حالى كه عدّه آنها زياد و انبوه و تعداد شما كم است، فرار نكنيد چه رسد به هنگامى كه با آنها در عدد مساوى يا نزديك به عدّه آنها هستيد. بنا بر اين معنى «زحفا» حال براى «الذين كفروا» است و نيز جايز است حال براى هر دو گروه كافران و مؤمنان باشد يعنى: هنگامى كه با آنها روبرو مى شويد در حالى كه تعداد شما و آنها انبوه است. و نيز جايز است حال براى مؤمنان باشد

كه در اين صورت گويا به آنها خبر داده شده كه در روز جنگ حنين چه چيز بر سر آنها خواهد آمد، يعنى آن گاه كه به كافران پشت كردند در حالى كه عدّه آنها انبوه- دوازده هزار نفر- بود و جمله: و من يولهم يومئذ دبره، نشانه و قرينه اى بر اين معناست.

إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ مقصود از «متحرفا لقتال» حمله بعد از فرار است كه جنگجو دشمنش را دچار چنين توهمى مى كند كه او در حال فرار است و سپس به سمت او برمى گردد- و او را غافلگير مى كند- و اين شيوه يكى از حيله هاى جنگى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 458

أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ يا براى پيوستن به گروه ديگرى از مسلمانها جز گروهى كه همراه با آن است از ميدان جنگ كناره گيرد.

«متحرف» و «متحيز» هر دو به عنوان حال منصوبند و «الا» يا زايد است يا حرف استثناست و مستثنى منه آن «من يولهم» است، يعنى كسى كه به آنها پشت كند جز آن كه براى حمله بعدى فرار كند يا براى پيوستن به گروه ديگر كناره گيرد. «متحيّز» بر وزن «متفيعل» است نه بر وزن «متفعّل» زيرا «متحيّز» از ماده حاز- كناره گرفت- يحوز است و وزن متفعّل آن، «متحوّز» است.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ فاء «فلم» جواب شرط محذوف است تقدير آن اين است: ان افتخرتم بقتلهم فانتم لم تقتلوهم اگر به كشتن آنها بر خود مى باليد، اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند با فرو فرستادن ملائكه و افكندن ترس و وحشت در دلهاى كافران و تقويت دلهاى شما آنان را كشت.

وَ

ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو نيز خاك و ريگ نپاشيدى- آن گاه كه پاشيدى- و آن قضيّه چنان بود كه چون لشكر قريش با كبر و غرور آمدند جبرئيل به نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت: مشتى از خاك بردار و به سوى مشركان پرتاب كن.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمود: مشتى از خاك و سنگريزه زمين بردار و به من بده، على عليه السّلام چنين كرد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن را به صورتهاى مشركان پرتاب كرد و فرمود:

رويتان زشت و سياه باد. پس از آن مشركى باقى نماند جز اين كه سرگرم چشمانش شد و در نتيجه مشركان فرار كردند و مؤمنان آنها را تعقيب كرده و مى كشتند و به اسيرى مى گرفتند.

وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى بلكه خداوند پاشيد زيرا آن اثر عظيم را بر جاى گذاشت.

خداوند پرتاب خاك و ريگ را به پيامبر نسبت داده، زيرا عمل مذكور به صورت ظاهر از او به وجود آمده ولى در معنى آن عمل را از او نفى كرده است زيرا اثر آن - كه خارج از توان بشر است- عمل خداوند عزّ و جلّ است. پس گويا فاعل حقيقى آن، خود اوست و در اصل از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به وجود نيامده است. آيه مذكور بدين صورت: و لكن اللَّه قتلهم و لكن اللَّه رمى نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 459

وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً و تا اين كه

خداوند بخششى نيكو به مؤمنان عطا كند. زهير در شعر خود چنين گفته است:

و ابلاهما خير البلاء الذى يبلوا. «1»

معناى آيه اين است: خداوند براى نيكى به مؤمنان و نعمت دادن به آنها، اين عمل را انجام داده و جز براى آنان انجام نداده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 18 تا 21] ..... ص : 459

اشاره

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ (18) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (19) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ (21)

ترجمه: ..... ص : 459

سرنوشت مؤمنان و كافران همان بود كه ديديد و خداوند نقشه هاى كافران را سست مى كند. (18)

اگر شما خواهان فتح و پيروزى هستيد به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت) خوددارى كنيد براى شما بهتر است و اگر بازگرديد ما هم بازخواهيم گشت (اگر به

__________________________________________________

1- اولش:

جزى اللَّه بالاحسان ما فعلا بكم

: خداوند جزاى آنچه كه آن دو نسبت به شما انجام دادند به نيكى داد و بهترين كارى كه بندگانش را با آن آزمايش مى كند در حق آن دو انجام داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 460

مخالفتهاى خود ادامه دهيد ما شما را گرفتار خواهيم كرد) و جمعيت شما هر چند زياد باشند شما را بى نياز (از يارى خدا) نخواهد كرد و خداوند با مؤمنان است. (19)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و سرپيچى ننماييد در حالى كه سخنان او را مى شنويد. (20)

و همانند كسانى نباشيد كه مى گفتند: شنيديم ولى در حقيقت نمى شنيدند. (21)

تفسير: ..... ص : 460

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ «ذلكم» اشاره به بلاى حسن است و در محل رفع- خبر مبتداى محذوف- است و تقدير آن «الغرض ذلكم» است و «أن اللَّه موهن» عطف بر «ذلكم» است، يعنى: هدف اعطاى نعمت پيروزى به- مؤمنان و سست كردن نقشه هاى كافران است.

«موهن» به تشديد- موهّن- نيز قرائت شده است. همچنين به طريق اضافه و- بدون اضافه- بر طبق اصل، يعنى با تنوين و اعمال نيز قرائت شده است.

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ اين آيه خطاب به اهل مكه به طريق استهزاء و تمسخر است و آن قضيه چنان بود كه مردم مكه زمانى كه مى خواستند به سوى ميدان بدر خارج شوند دست

در پرده هاى خانه كعبه زدند و گفتند: خدايا از ميان اين دو لشكر آن گروه را كه برتر و هدايت يافته تر و گرامى تر است پيروز گردان و نيز نقل شده كه ابو جهل در روز بدر گفت: بار خدايا هر كدام از ما كه بيشتر از ديگرى ترك كننده خويشان و قاطع رحم است امروز هلاكش گردان.

وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ بعضى از مفسّران گفته اند: «ان تستفتحوا» خطاب به مؤمنان و «ان تنتهوا ...» خطاب به كافران است، يعنى اگر دست از دشمنى با رسول خدا برداريد، به سود شماست و اگر به سوى جنگ با او برگرديد ما نيز به يارى او بازمى گرديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 461

وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ «أنّ» به فتح همزه قرائت شده بنا بر اين كه در اصل «و لأنّ» بوده است، يعنى به سبب اين كه خداوند با مؤمنان است آن پيروزى به دست آمد و به كسر همزه نيز قرائت شده و اين موجّه تر است و قرائت عبد اللَّه «و اللَّه مع المؤمنين» آن را تأييد مى كند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ «و لا تتولوا» به حذف تاى اول و ادغام آن در ثانى، يعنى «و لا تولّوا» نيز قرائت شده است و ضمير «عنه» به رسول اللَّه برمى گردد زيرا معناى آن «اطيعوا رسوله» است، همان گونه كه خداوند در آيه 62 سوره توبه مى فرمايد: وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ «... در حالى كه شايسته تر اين است كه خدا و رسولش را راضى سازند»، و از سوى ديگر اطاعت از خداوند و اطاعت از رسول هر

دو يكى است و برگشت ضمير به يكى از آن دو، برگشت به هر دو است همان گونه كه گفته مى شود: الاحسان و الاجمال لا ينفع فى فلان نيكى و خوبى درباره فلانى سودى ندارد. (ضمير لا ينفع مفرد است ولى به هر دو برمى گردد).

وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ از رسول سرپيچى نكنيد در حالى كه دعاى او را درباره خودتان مى شنويد.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ همانند كسانى نباشيد كه ادّعا مى كنند مى شنوند ولى در حقيقت نمى شنوند زيرا آنها پيامبر را تصديق نمى كنند پس گويا آنها در حقيقت نمى شنوند.

[سوره الأنفال (8): آيات 22 تا 25] ..... ص : 461

اشاره

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (22) وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 462

ترجمه: ..... ص : 462

بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند. (22)

و اگر خداوند خيرى در آنها مى دانست (حرف حق را) به گوش آنها مى رسانيد ولى (با اين حالى كه دارند) اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپيچى كرده و روگردان مى شوند. (23)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه مايه حياتتان است و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حائل مى شود و اين كه همه شما نزد او در قيامت) اجتماع خواهيد كرد. (24)

و از فتنه اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد (بلكه همه را فرا خواهد گرفت چرا كه ديگران سكوت اختيار كرده اند) و بدانيد خداوند كيفر شديد دارد. (25)

تفسير: ..... ص : 462

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ «شر الدواب»، يعنى بدترين كسانى كه بر روى زمين در حركتند يا بدترين چهارپايان. خداوند آنها را ابتدا از جنس چهارپايان و سپس از بدترين آنها قرار داده است يعنى بدترين كسانى كه بر روى زمين در حركتند- يا بدترين چهارپايان- كسانى هستند كه نسبت به حق گوش شنوا ندارند و آن را نمى شنوند و زبان گويا ندارند و به آن اقرار نمى كنند (مثل چهارپايان جنبنده اند كه گويى آدم نيستند).

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ اگر خداوند در اين كر و لالها آمادگى سود بردن از لطف خود را مى ديد، براى لطف به آنان حرف حق را به گوش ايشان مى رسانيد تاهمانند كسانى كه حق را تصديق مى كنند بشنوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 463

وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ولى اگر حق را به گوش آنها برساند،

سرپيچى كرده و روگردان مى شوند. اين آيه دليل است بر اين كه خداوند سبحان هيچ كس را از لطف خود محروم نمى كند بلكه فقط كسى را محروم مى كند كه مى داند از لطف او سودى نمى برد.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: آنها بنو عبد الدار بودند كه تنها مصعب بن عمير و سويد بن حرمله از آنها اسلام آوردند و مى گفتند: ما نسبت به آنچه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آورده كر و لال هستيم و همگى آنها در جنگ احد كشته شدند و از اصحاب لواء بودند.

إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ خداوند متعال فعل «دعا» را مفرد بيان كرده چون اجابت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اجابت خداوند است و مقصود از اجابت، اطاعت و فرمانبردارى است.

يعنى: دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به علوم دين و احكام كه مايه حيات شماست مى خواند زيرا علم مايه زندگى و جهل مايه مرگ است.

بعضى از مفسّران مى گويند: «لما يحييكم» يعنى براى جهاد با كافران و شهادت در راه خدا و دليل آن آيه 169 سوره آل عمران است «... بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ «بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان ...».

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ و بدانيد خداوند بر اراده انسان مسلط مى شود و نيّتهاى او را تغيير مى دهد و تصميمات او را به هم مى زند و فراموشى اش را به يادآورى و يادآورى اش را به فراموشى و امنيّتش را به ترس و ترسش را به امنيّت مبدّل مى كند.

بعضى از مفسّران مى گويند: معناى آيه اين است: انسان نمى تواند چيزى از مكنونات قلبى خود را از خداوند

بپوشاند و او بر نهانها و انديشه هاى وى آگاه است.

پس گويا ميان انسان و اراده او حائل شده است.

بعضى ديگر از مفسّران مى گويند: معناى آيه اين است: خداوند انسان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 464

مى ميراند و لذا فرصتى كه دارد از دست مى دهد، يعنى فرصت اين كه قلبش را خالص و امراض آن را درمان كند و آن گونه كه خداوند آن را مى خواهد سالم به او برگرداند. پس اين فرصت را غنيمت شماريد و دلهايتان را براى خدا خالص گردانيد و بدانيد كه شما همگى نزد او در قيامت اجتماع خواهيد كرد و او بر طبق سلامت دلها و اخلاص طاعت به شما پاداش خواهد داد.

از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند ميان انسان و اين كه او باطل را حق بداند مانع مى شود.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً فتنه به معناى بلا و مصيبت است و بعضى آن را به معناى گناه و بعضى به معناى عذاب دانسته اند. بعضى ديگر از مفسّران مى گويند: فتنه عبارت از استقرار منكر در ميان آنهاست. «لا تصيبن» يا جواب امر است و يا نهى بعد از امر است كه عطف بر آن شده و حرف واو عطف حذف شده است و يا صفت «فتنة» است.

اگر جواب امر باشد معناى آيه اين است: اگر فتنه به شما برسد، فقط به ستمكاران شما نمى رسد بلكه همه شما را دربر مى گيرد و داخل شدن نون، تأكيد بر جواب امر جايز است، زيرا داراى معناى نهى است همان گونه كه گفته مى شود: انزل عن الدابّة لا تطرحك: «از چهار پا فرود آى كه تو را

نياندازد» كه «لا تطرحنّك» نيز جايز است.

و اگر نهى بعد از امر باشد، گويا چنين گفته شده: از مصيبت يا گناه يا كيفر بپرهيزيد و سپس گفته شده: ستم نكنيد كه مصيبت يا كيفر يا نتيجه گناه و وبال آن، تنها به كسى از شما رسد كه ستم كرده است. و همچنين است زمانى كه بنا بر تقدير قول صفت «فتنه» قرار داده شود گويا چنين گفته شده: از فتنه اى بپرهيزيد كه درباره آن چنين گفته مى شود كه تنها به ستمگران شما نمى رسد.

نظير اين آيه در اين خصوص قول شاعر است:

حتى اذا جن الظلام و اختلط جاءوا بمذق هل رأيت الذئب قط

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 465

كه جمله: هل رأيت الذئب، به تقدير قول، صفت مذق قرار داده شده است، يعنى: تا آن كه تاريكى اول شب فرارسيد و شدت يافت و آنها با شير مخلوط با آب آمدند كه درباره آن چنين گفته مى شود: آيا گرگ را هرگز ديده اى، زيرا رنگ شير، رنگ خاكسترى بود كه رنگ گرگ است. اين قول را قرائت ابن مسعود كه «لا تصيبن» را به عنوان جواب قسم محذوف «لتصيبنّ» قرائت كرده تأييد مى كند و بر اين اساس «من» براى تبيين است زيرا در صورتى كه صفت باشد معناى آن اين است: از فتنه اى بپرهيزيد كه فقط به سبب ستمگرى به شما نمى رسد و در صورتى كه جواب قسم باشد چنين است: از فتنه اى بپرهيزيد كه فقط به سبب ستمگرى به شما مى رسد زيرا- در هر دو معنى- ستمگرى از ناحيه شما زشت تر از ستمگرى ساير مردم است.

از ابن عباس روايت شده كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كس پس از مرگ من به اين على- كه پيش من است- ستم كند، گويا رسالت من و انبياى پيش از مرا انكار كرده است. اين روايت را حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل به طور مرفوع آورده است.

همچنين از ابن عباس روايت شده كه از او درباره فتنه مذكور در اين آيه سؤال شد، در پاسخ گفت: آنچه را خداوند مبهم گذاشته شما نيز مبهم بگذاريد و از سدّى روايت شده كه اين آيه درباره اهل بدر نازل شده است، كه بعدا در جنگ جمل دچار فتنه شدند و با يكديگر جنگيدند.

[سوره الأنفال (8): آيات 26 تا 28] ..... ص : 465

اشاره

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27) وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 466

ترجمه: ..... ص : 466

و به ياد آوريد هنگامى را كه شما گروهى كوچك و اندك و ضعيف در روى زمين بوديد آن چنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند ولى او شما را پناه داد و يارى كرد و از روزيهاى پاكيزه بهره مند ساخت تا شكر نعمتش را به جا آوريد. (26)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و (نيز) در امانات خود خيانت روا مداريد در حالى كه متوجّهيد و مى دانيد. (27)

و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم (براى آنها كه از عهده امتحان برآيند) نزد خداست. (28)

تفسير: ..... ص : 466

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ اى گروه مهاجرين به ياد آوريد زمانى را كه اندك و خوار بوديد و قريش شما را در سرزمين مكّه، قبل از هجرت، به ضعف و ناتوانى مى كشيدند. پس «اذ» كه در اين آيه آمده مفعول به است نه ظرف.

تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مى ترسيديد كه اگر از آن سرزمين خارج شويد مشركان عرب شما را بربايند.

فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ پس شما را به مدينه آورد و با مظاهر يارى خود، يعنى با يارى كردن ملائكه در روز جنگ بدر شما را تقويت كرد.

وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و شما را از غنيمت هاى جنگ بهره مند ساخت و مقصود اين است كه شكر اين نعمتها را به جا آوريد.

قتاده مى گويد: عرب به لحاظ زندگى خوارترين و بدبخت ترين مردم و برهنترين آنها بود حقّشان ضايع مى شد و توانايى گرفتن آن را نداشتند پس از آن خداوند آنها را بر سرزمينها مسلّط كرد و به آنها در روزى و كسب غنيمت ها گشايش داد و آنان

را فرمانرواى سرزمينها ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 467

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «خون» به معناى نقص و كاستى است همان گونه كه «وفاء» به معناى تمام و كمال است «و تخونه» نيز به همين معناست، يعنى آن را كم كرد، سپس ماده خون در معناى ضد امانت و وفا به كار برده شده است، زيرا هر گاه انسان در امرى به كسى خيانت كند در حقيقت او را در آن امر دچار كاستى كرده است. معناى آيه اين است:

اى مردم مؤمن با ترك دستورات خداوند و سنّت رسول و احكام او به آنها خيانت نكنيد و نيز به امانتهايى كه در ميان خود داريد خيانت نورزيد بدين گونه كه آنها را حفظ نكنيد در حالى كه شما به پايان بد و كيفر آن آگاه هستيد. بعضى از مفسّران مى گويند: انتم تعلمون، يعنى شما مى دانيد كه خيانت مى كنيد، يعنى خيانت از روى عمد از شما سر مى زند.

«تخونوا» ممكن است مجزوم و داخل در حكم نهى قبلى باشد و ممكن است منصوب به «أن» مقدّر باشد مانند: لا تأكل السمك و تشرب اللبن: «ماهى را همراه با شير نخور» كه «تشرب» منصوب به «أن» مقدّر است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

بدانيد اموال و اولاد شما فتنه است. خداوند اولاد و اموال را فتنه خوانده است زيرا آنها سبب وقوع در فتنه يعنى گناه يا عذاب هستند يا مقصود خداوند اين است كه اموال و اولاد شما وسيله آزمايش از جانب خداوند است تا شما را بيازمايد كه چگونه درباره آنان حدود خدا را حفظ مى كنيد.

وَ أَنَّ

اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ

و پاداش عظيم نزد خداوند است. پس بر شماست كه در دنيا پارسايى پيشه كنيد و در جمع مال و دوستى فرزند حرص نورزيد و آنها را بر آسايش جاودانى برترى ندهيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 468

[سوره الأنفال (8): آيات 29 تا 30] ..... ص : 468

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29) وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (30)

ترجمه: ..... ص : 468

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بينى خاصى كه در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظيم دارد. (29)

(به خاطر بياور) هنگامى را كه كافران نقشه مى كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا (از مكه) خارج سازند، آنها چاره مى انديشيدند (و تدبير مى كردند) و خداوند هم تدبير مى كرد و خدا بهترين چاره جويان است. (30)

تفسير: ..... ص : 468

يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً «فرقان» يا به معناى فتح و پيروزى است همانند «يَوْمَ الْفُرْقانِ» (روز جدايى حق از باطل) در آيه 41 سوره انفال زيرا خداوند با عزت بخشيدن به اهل حق و خوار كردن اهل باطل ميان آنان جدايى مى افكند يا به معناى هدايت و نور و توفيق و سعه صدر است و يا به معناى روشنى و ظهور است، يعنى براى شما روشنى و ظهورى قرار مى دهد كه امر دين شما را در سراسر جهان مشهور مى كند.

وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا چون خداوند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را پيروزى بخشيد، نيرنگ قريش را درباره اش زمانى كه در مكه بود يادآور شد تا شكر نعمت عظيم نجات دادنش از دست آنان و پيروز شدن بر آنها را به جا آورد. يعنى: به ياد آور زمانى را كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 469

گروهى از قريش و اشراف مكه در دار النّدوه جمع شدند و درباره امر دعوت تو نقشه كشيدند. بعضى از آنان گفتند: او را به

زندان مى افكنيم و به او خوراك و آب مى دهيم، برخى ديگر گفتند: او را بر شترى سوار و از ميان خود بيرون مى كنيم.

ابو جهل گفت: از هر قبيله اى غلامى را انتخاب مى كنيم و به او شمشير برنده اى مى دهيم تا به طور دسته جمعى به او حمله كنند و به اين صورت خون او در همه قبيله ها پخش مى شود و قبيله بنى هاشم نمى توانند با همه قبايل قريش بجنگند و اگر خونبها بخواهند، همگى خونبهايش را مى دهيم. در اين هنگام شيطان كه به صورت پير مردى از اهل نجد در جمع آنان وارد شده بود گفت: عقيده اين جوان از همه شما بهتر است و آنها با اين تصميم (قتل پيامبر) پراكنده شدند.

«لِيُثْبِتُوكَ» اين عبّاس مى گويد: «ليثبتوك» يعنى: تا تو را زنجير كنند و ببندند.

بعضى از مفسّران مى گويند: تا به تو ضرب و جرح فراوان وارد آورند. اين معنى از قول عرب: ضربوه حتى أثبتوه لا حراك به. «او را تا آنجا زدند كه از پا درآوردند و بى حركت شد»، و فلان مثبت وجعا: فلانى از شدت درد بى حركت شد، اخذ شده است.

وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ نقشه ها و نيرنگها را پنهان مى كنند و خداوند نيز نقشه و تدبيرى كه براى آنها آماده كرده، پنهان مى كند تا به طور ناگهانى با آن روبرو شوند.

وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ يعنى نقشه و تدبير خداوند از ديگران نافذتر است يا بدين سبب چاره جويى خداوند بهتر است كه تنها آنچه را حق و عدل است فرو مى فرستد.

[سوره الأنفال (8): آيات 31 تا 34] ..... ص : 469

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (31) وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ

هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (32) وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33) وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 470

ترجمه: ..... ص : 470

هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده مى شود مى گويند شنيديم (چيز مهمى نيست) ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مى گوييم اينها افسانه هاى پيشينيان است (ولى دروغ مى گويند و هرگز مثل آن را نمى آورند). (31)

(و به ياد آور) زمانى را كه گفتند: پروردگارا اگر اين حق است و از طرف تو است بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر يا عذاب دردناكى براى ما بفرست. (32)

ولى تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مى كنند خدا عذابشان نمى كند. (33)

چرا خدا آنها را مجازات نكند با اين كه از (عبادت موحّدان در كنار) مسجد الحرام جلوگيرى مى كنند در حالى كه سرپرست آن نيستند، سرپرست آن فقط پرهيزگارانند ولى بيشتر آنها نمى دانند. (34)

تفسير: ..... ص : 470

لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا مى گويند ... ما هم اگر بخواهيم مثل آن آيات را مى گوييم.

گوينده اين سخن نضر بن حارث بن كلده بود كه در جنگ بدر اسير شد و حضرت على عليه السّلام وى را به فرمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زندانى كرد تا كشته شد. اين سخن را نضر بن حارث از روى تكبّر و غرور گفت زيرا اگر مى توانستند مثل آيات خدا را بگويند در انجام خواسته خود سستى به خرج نمى دادند و إلّا چه چيز مانع بود كه بخواهند بر كسى كه آنها را به مبارزه خوانده و به وسيله معجزه مورد تحقير قرار داده چيره شوند در حالى كه ميل فراوانى داشتند كه بر او چيره و پيروز شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 471

إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اينها افسانه هاى پيشينيان است. اين سخن

را نيز نضر بن حارث گفت و آن بدين سبب بود كه وى داستان رستم و اسفنديار را از سرزمين فارس آورد و گمان مى كرد كه اين آيات مثل آن داستان است و نيز او بود كه گفت: اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ ...: بار خدايا اگر قرآن بر حق است ما را به سبب انكار آن به وسيله نزول سنگريزه- يا عذاب ديگرى- مجازات كن همان گونه كه با اصحاب فيل چنين كردى. مقصود گوينده اين سخن نفى حقانيت قرآن است و هر گاه قرآن حق نباشد، انكار كننده آن سزاوار عذاب نيست پس تعليق عذاب بر حقانيّت قرآن در حالى كه گوينده عقيده اى به حقانيت آن ندارد، همانند تعليق بر امر محال است.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ لام «ليعذبهم» براى تأكيد نفى است و دليل بر آن است كه عذاب كردن مشركان در حالى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در ميان آنان است از روى حكمت نمى باشد، بلكه حكمت خداوند آن است كه تا زمانى كه پيامبر قومى در ميان آنان است، آنها را به عذاب سخت كيفر نكند. اين آيه از اين نكته خبر مى دهد كه مشركان زمانى كه پيامبر از ميان آنها هجرت كرد، منتظر عذاب بودند و دليل آن سخن بعدى خداوند: وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ است. گويا خداوند فرموده: تا زمانى كه تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نمى كند و هر گاه از آنها جدا شوى، خداوند آنها را عذاب مى كند و چرا خداوند آنها را عذاب نكند.

وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ جمله حاليه است، يعنى و خداوند آنها

را در حالى كه در ميان آنها كسانى هستند كه استغفار مى كنند عذاب نمى كند. آنها مسلمانان ناتوانى بودند كه بعد از بيرون رفتن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در ميان مشركان باقى ماندند و قصد هجرت داشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 472

بعضى از مفسّران گفته اند: معناى جمله «و هم يستغفرون» نفى استغفار است، يعنى اگر ايمان مى آوردند و به خاطر عذابى كه بر آنها نازل كرد استغفار مى كردند ولى آنها ايمان نمى آورند و استغفار نمى كنند.

وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ ... چه چيز براى آنها در برداشتن عذاب از ايشان وجود دارد، يعنى از اين امر بهره اى براى آنها نيست و ناچار عذاب خواهند شد، چگونه عذاب نمى شوند در حالى كه مانع از رفتن دوستداران مسجد الحرام به آن مى شوند و خود نيز با شرك به خداوند و دشمنى رسول او شايسته نيستند كه سرپرست مسجد الحرام باشند.

إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ بلكه كسانى شايسته سرپرستى مسجد الحرامند كه از مسلمانان پرهيزكار و متّقى باشند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ولى بيشتر آنها از اين واقعيت بى خبرند. گويا خداوند با اين جمله كسانى را كه آگاهانه دشمنى مى ورزند استثنا كرده است و ممكن است مقصود خداوند از «اكثر»، همه آنان باشد همان گونه كه گاهى هدف از كمى چيزى عدم آن است.

[سوره الأنفال (8): آيات 35 تا 37] ..... ص : 472

اشاره

وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36) لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ

فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 473

ترجمه: ..... ص : 473

و نماز آنها (كه مدعى هستند ما هم نماز داريم) نزد خانه (خدا) چيزى جز «سوت كشيدن» و «كف زدن» نبود، پس بچشيد عذاب (الهى) را به خاطر كفرتان. (35)

آنها كه كافر شدند اموالشان را براى بازداشتن مردم از راه خدا انفاق مى كنند، آنها اين اموال را (كه براى به دست آوردن آن زحمت كشيده اند در اين راه) انفاق مى كنند امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و (در جهان ديگر اين) كافران همگى به سوى دوزخ مى روند. (36)

(اينها همه) به خاطر آن است كه خداوند (مى خواهد) ناپاك را از پاك جدا سازد و ناپاكها را روى هم بگذارد و متراكم سازد و يك جا در دوزخ قرار دهد و اينها زيانكاران هستند. (37)

تفسير: ..... ص : 473

وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً «مكاء» به معناى سوت زدن و «تصديه» به معناى تصفيق، يعنى كف زدن است. «تصديه» بر وزن تفعله از ماده «صدى» است.

معناى آيه اين است: آنها سوت زدن و كف زدن را به جاى نماز قرار داده اند، همان گونه كه شاعر در شعر خود:

و ما كنت اخشى ان يكون عطاؤه اداهم سودا او محدرجة سمرا «1»

زنجيرها و تازيانه ها را به جاى عطا و بخشش قرار داده است.

و آن قضيه چنين بود كه اعراب در دوران جاهليت با تن برهنه خانه كعبه را طواف مى كردند و انگشتان خود را در يكديگر فرو كرده سوت مى كشيدند و كف مى زدند و نظير آن عمل را وقتى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز مى شد انجام مى دادند تا نمازش را بر هم زنند.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ پس

كيفر كشته شدن و اسارت در روز جنگ

__________________________________________________

1- از آن نمى ترسيدم كه عطا و بخشش او زنجيرهاى سياه يا تازيانه هاى گندمگون باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 474

بدر را به سبب كفر خود بچشيد.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ ... اين آيه درباره كسانى نازل شده است كه در جنگ بدر در هر روز يك نفر از آنها ده گوسفند يا شتر براى لشكريان اطعام مى كرد.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها به هر كس كه در كاروان مال التجاره داشت گفتند: با اين مال براى جنگ با محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كمك كنيد تا شايد انتقام خود را در مقابل آنچه در روز بدر به ما رسيد از او بگيريم.

لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ يعنى، هدف آنان از انفاق اموال خود آن بود كه مردم را از پيروى كردن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه همان راه خداوند است بازدارند.

ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً سرانجام انفاق كردن اموال مايه حسرت و اندوه آنان خواهد بود.

ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ در آخر امر مغلوب مؤمنان مى شوند و كافران همگى به سوى دوزخ مى روند.

لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ كافران به سوى دوزخ مى روند تا خداوند گروه ناپاك را از گروه پاك جدا سازد و ناپاكها را در جهنم روى هم بگذارد تا جهنّم را بر آنها سخت گرداند.

فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ «يركم» عبارت از جمع كردن و ضميمه كردن است به طورى كه متراكم شوند، مثل آيه 19 سوره جن: ... كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً «... گروهى سخت اطراف او جمع شدند».

بعضى از مفسّران گفته اند: نفقه

كافر از نفقه مؤمن است، خداوند نفقه كافر را روى هم مى گذارد و آن را انباشته و جمع مى كند و يكباره در جهنّم قرار مى دهد و كافران را به وسيله آن مجازات مى كند، همان گونه كه خداوند در آيه 35 سوره توبه مى فرمايد: يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ ... «در آن روز كه طلا و نقره را در آتش جهنم سرخ كرده ...»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 475

[سوره الأنفال (8): آيات 38 تا 40] ..... ص : 475

اشاره

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ (38) وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (40)

ترجمه: ..... ص : 475

به كسانى كه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت بازايستند (و ايمان آورند) گذشته آنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان درباره آنها جارى مى شود. (38)

و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادى) برچيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند و از اعمال نادرست) خوددارى كنند (خداوند آنها را مى پذيرد) خدا به آنچه انجام مى دهد بيناست. (39)

و اگر سرپيچى كنند بدانيد (ضررى به شما نمى زنند) خداوند سرپرست شماست او بهترين سرپرست و بهترين ياور است. (40)

تفسير: ..... ص : 475

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ يعنى به خاطر كافران، اين سخن:- ان ينتهوا ...-

را بگو و اگر به معناى «خاطبهم به» (آنها را با اين سخن مورد خطاب قرار ده) بود، قطعا بايد «ان تنتهوا (با تاى خطاب) يغفر لكم» گفته مى شد. يعنى اگر كافران به وسيله ورود به دين اسلام از آنچه به آن عقيده دارند دست بردارند، گذشته آنها، يعنى شرك به خدا و دشمنى با فرستاده او بخشوده خواهد شد.

وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ و اگر به دشمنى با رسول خدا و جنگ با او

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 476

بازگردند، سنت خداوند درباره گذشتگانى كه بر ضد پيامبران خدا دسته بندى كردند، يعنى سنت هلاكت و نابودى نيز درباره آنها جارى خواهد شد پس اگر از عقايد خود دست برندارند، بايد منتظر عذابى مثل آنچه بر گذشتگان جارى شده بمانند.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ و با آنها پيكار كنيد تا در ميان آنها شرك

وجود نداشته باشد و همه اديان باطل نابود شده و تنها دين اسلام پايدار بماند. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: تأويل و تفسير نهايى اين آيه هنوز فرانرسيده است و هنگامى كه قائم ما قيام كند كسانى كه زمان او را دريابند، تأويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند كه در آن موقع دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به تمام نقاطى كه شب پوشش خود را بر آن مى افكند خواهد رسيد تا در پهنه گيتى شرك و بت پرستى باقى نماند. «1»

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ اگر از كفر دست بردارند و اسلام آورند خداوند به آنچه انجام مى دهند بيناست و به خاطر بازگشت از كفر و ورد به دين اسلام به آنها پاداش مى دهد. «يعملون»، «تعملون» نيز قرائت شده است كه در اين صورت معناى آيه اين است: خداوند به آنچه انجام مى دهيد يعنى جهاد در راه خدا بيناست و به خاطر آن بهترين پاداش را به شما خواهد داد.

__________________________________________________

1-

قال الصادق عليه السّلام: لم يجئ تاويل هذه الآية و لو قد قام قائمنا بعد سيرى من يدركه ما يكون من تأويل هذه الآية و ليبلغنّ دين محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما بلغ الليل حتى لا يكون شرك على ظهر الأرض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 477

جزء دهم از سوره انفال آيه 41 تا سوره توبه آيه 93

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 479

[سوره الأنفال (8): آيات 41 تا 42] ..... ص : 479

اشاره

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا

يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (41) إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (42)

ترجمه: ..... ص : 479

و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بى ايمان) يعنى روز جنگ بدر نازل كرديم، ايمان آورده ايد و خداوند بر هر چيزى قادر است. (41)

در آن هنگام شما در طرف پايين بوديد و آنها در طرف بالا (و از اين نظر دشمن بر شما برترى داشت) و كاروان (قريش) پايينتر از شما بود (و دسترسى به آنها ممكن نبود و ظاهرا وضع چنان سخت بود كه) اگر با يكديگر وعده مى گذاشتند (كه در ميدان نبرد حاضر شويد) در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد ولى (همه اين مقدمات) براى آن بود كه خداوند كارى را كه مى بايست انجام شود تحقّق بخشد تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى شوند از روى اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند) از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست. (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 480

تفسير: ..... ص : 480

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ... «ما» (انّما) موصوله است و «من شى ء» بيان كننده آن است و «فان للَّه» مبتداست و خبر آن محذوف است و تقدير آن اين است: فواجب او فحق أن للَّه خمسه: خمس آن براى خداوند واجب يا حق است.

عقيده اصحاب ما اين است كه: خمس همان گونه كه در آيه بيان شده است به شش سهم تقسيم مى شود: يك سهم از آن خدا و يك سهم براى پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله و سلّم و يك سهم براى خويشاوندان اوست. اين سه سهم امروز براى امام زمان عليه السّلام است كه جانشين پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و يك سهم- از سه سهم ديگر- براى يتيمان آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و يك سهم براى مسكينان ايشان و يك سهم براى در راه ماندگان ايشان است و ديگران با آنها شريك نيستند زيرا خداوند صدقه را- كه چرك اموال مردم است- بر آنها حرام كرده و به جاى آن خمس را براى آنها قرار داده است. اين حديث را طبرى از امام زين العابدين و امام باقر عليه السّلام نقل كرده است.

همچنين اصحاب ما از امام على عليه السّلام نقل كرده اند كه به وى گفته شد: مقصود خداوند كه مى فرمايد: ... وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ، چه كسانى است؟ حضرت فرمود:

مقصود يتيمان و مسكينان ماست.

إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ اين جمله متعلق به فعل محذوفى است كه «و اعلموا» بر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 481

دلالت دارد و معناى آن اين است: اگر به خدا ايمان آورده ايد بدانيد خمس (5/ 1) غنيمت، موجب تقرّب و نزديكى به خداوند است پس دندان طمع از آن بكنيد و به 5/ 4 ديگر قناعت كنيد.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ «و ما انزلنا» عطف بر «باللّه» است، يعنى اگر به خدا و آنچه در روز جنگ بدر بر بنده ما فرستاده شده ايمان آورده ايد و مقصود از «الجمعان» دو گروه مسلمانان و كافران است و از «ما انزلنا» آيات، فرشتگان و پيروزى است كه در آن

روز نازل شده است.

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى «اذ» بدل از «يَوْمَ الْفُرْقانِ» است و «عدوة»- به كسر و ضم عين- كنار دره است و «دنيا» و «قصوى» مؤنث «أدنى» (نزديكتر) و «اقصى» (دورتر) است. قاعده اين است كه واو در «قصوى» مانند «عليا» قلب به ياء شود ولى در «قصوى» مانند «قود» به طور نادر بر طبق اصل كلمه عمل شده است. طرف پايينتر، عدوة الدنيا، بعد از مدينه و نزديك آن است و طرف بالاتر، عدوة القصوى، بعد از مكّه و نزديك آن و دورتر از مدينه است.

وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ مقصود از «ركب» ابو سفيان و كاروان قريش است و اسفل به عنوان ظرف منصوب است و معناى آن اين است: ابو سفيان و مشركان قريش در مكانى پايينتر از شما كاروان را در كنار ساحل هدايت مى كردند. اسفل در محلّ رفع است زيرا خبر مبتداست. فايده ذكر مراكز استقرار مسلمانان و مشركان خبر دادن از حالتى است كه نشانه قدرت مشركان و ضعف و ناتوانى مسلمانان است و اين كه پيروزى بر مشركان در چنين حالتى امرى است الهى كه جز با قدرت و نيروى او ميسّر نبوده است. حالت مذكور بدين گونه بود كه در طرف بالا- عدوة القصوى- آب وجود داشت ولى در طرف پايين- عدوة الدنيا- آبى وجود نداشت و زمينهاى طرف پايين سست و نرم بود به طورى كه پاها در آن فرومى رفت و كاروان نيز در پشت سر آنان قرار داشت و عده آنها از مسلمانان بيشتر بود و حمايت ساير مشركان غرور و تكبّر آنان را دو چندان كرده و آنها را وادار مى كرد

كه مواضع خود را نگه دارند و حدّ اكثر كمك و يارى خود را به خرج دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 482

اين سخن خداوند تصوير وضعيّت و حالت جنگ بدر است كه خداوند- عزّ اسمه- آن را دگرگون كرد تا كارى كه مى بايست انجام شود، انجام شد يعنى تقويت دين و اعتلاى كلمه خود را تحقّق بخشيد.

وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ و اگر شما و اهل مكه با يكديگر درباره زمان حضور در ميدان نبرد قرارى مى گذاشتيد، با يكديگر اختلاف مى كرديد ولى كمى عدّه شما و زيادى مشركان شما را از وفاى به وعده بازداشت و ترسى كه در دل مشركان بود مانع آنان شد و در نتيجه ديدار شما اتفاق نيفتاد، يعنى همان چيزى كه خواست خداوند بود.

لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا «ليقضى» متعلق به محذوف است، يعنى: ليقضى أمرا كان واجبا أن يفعل دبر ذلك «تا خداوند كارى را كه واجب بود به دنبال آن انجام شود تحقق بخشد».

لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ «ليهلك» بدل از «ليقضى» است و هلاك و حيات استعارتا براى كفر و اسلام به كار رفته است، يعنى تا كفر آن كه كفر ورزيده به سبب روشنى دليل و اقامه برهان بر ضدّ او ظاهر شود و اسلام آن كه اسلام آورده به سبب يقين و آگاهى به اين كه اسلام تنها دين حقّى است كه بايد به آن چنگ زد آشكار گردد.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ و خداوند مى داند چگونه كارهاى شما را منظم كند.

[سوره الأنفال (8): آيات 43 تا 44] ..... ص : 482

اشاره

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ

لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد و اگر فراوان نشان مى داد مسلّما سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ با آنها) كارتان به اختلاف مى كشيد ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگهداشت، خداوند به آنچه درون سينه هاست داناست. (43)

و در آن هنگام كه با هم (در ميدان نبرد) روبرو شديد آنها را به چشم شما كم نشان مى داد و شما را (نيز به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند كارى را كه مى بايست انجام گيرد صورت بخشد (شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد، آنها هم وحشت نكنند و حاضر به جنگ شوند و سرانجام شكست بخورند) و همه كارها به خداوند بازمى گردد. (44)

تفسير: ..... ص : 483

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا «اذ» يا منصوب به فعل مقدّر «اذكر» است يا بدل دوم «يوم الفرقان» و يا متعلق به «لسميع عليم» است، يعنى خداوند آگاه به مصالح است آن گاه كه مشركان را در خواب در چشم تو كم نشان داد و اين قضيه چنين بود كه خداوند سبحان مشركان را به پيامبر در خوابى كه ديد كم نشان داد و پيامبر اين خواب را براى اصحابش نقل كرد و موجب تشجيع مسلمانان به جنگ با كافران شد.

حسن بصرى مى گويد: «فى منامك» يعنى در چشم تو زيرا چشم مكان خواب ديدن است.

وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ «فشل» به معناى ترس است، يعنى اگر خداوند كافران را فراوان نشان مى داد، مى ترسيديد و از جنگ كردن وحشت كرده و در انتخاب رأى اختلاف مى كرديد و وحدت خود را در كارى كه بايد انجام دهيد از

دست مى داديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 484

وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ ولى خداوند به وسيله سالم نگهداشتن از سستى و اختلاف به شما نعمت داد.

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ خداوند به ترس و شجاعتى كه در سينه ها (ى شما) خواهد بود آگاه است.

وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا «قليلا» منصوب است چون حال است يعنى آن گاه كه با هم روبرو شديد خداوند شما را از عده مشركان آگاه كرد.

خداوند براى تصديق خوابى كه پيامبر ديده بود، مشركان را در چشم مسلمانان كم نشان داد.

ابن عبّاس مى گويد: مشركان تا آنجا كم به نظر مى آمدند كه من به مردى كه در كنارم ايستاده بود گفتم: آيا آنها را هفتاد نفر مى بينى؟ گفت: آنها را صد نفر مى بينم.

پس از آن كه مردى از مشركان را اسير كرديم به او گفتيم: چند نفر بوديد؟ گفت: هزار نفر.

وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ و شما را در نظر آنها كم جلوه داد به گونه اى كه يكى از آنها چنين گفت: ياران محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به اندازه يك خوراك شترند. خداوند ابتدا مسلمانان را قبل از روبرو شدن با مشركان، در نظر آنها كم جلوه داد تا بر مسلمانان جرأت پيدا كنند ولى پس از روبرو شدن آنها را در نظر مشركان فراوان نشان داد تا موجب غافلگيرى آنها شده و در نتيجه بترسند و هنگامى كه آنچه را محاسبه نكرده اند ببينند شوكت و عظمت آنها شكسته شود و اين همان سخن خداوند در آيه 13 سوره آل عمران است: يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ «... در حالى كه آنها جمعيّت مؤمنان را با چشم خود دو برابر آنچه

بود مى ديدند».

ممكن است مسلمانان بدين گونه جمعيّت فراوان مشركان را كم ديده بودند كه خداوند برخى از آنها را با شى ء پوشاننده اى از ديد مسلمانان پنهان كرده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 485

[سوره الأنفال (8): آيات 45 تا 47] ..... ص : 485

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (46) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (47)

ترجمه: ..... ص : 485

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مى شويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد. (45)

و اطاعت (فرمان) خدا و پيامبرش نماييد و نزاع (و كشمكش) مكنيد تا سست نشويد و قدرت (و شوكت و هيبت) شما از ميان نرود و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است. (46)

مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هواپرستى و غرور و خودنمايى در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمى داشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه (و آگاهى) دارد. (47)

تفسير: ..... ص : 485

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با گروه كافران مى جنگيد در جنگ با آنان ثابت قدم بوده و فرار نكنيد. اين كه خداوند آنها را توصيف نكرده و فقط «فئة» گفته است بدين سبب است كه مؤمنان تنها با كافران مى جنگند. «لقاء» اسم مصدر است و اغلب براى پيكار و جنگ به كار رفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 486

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خداوند را در ميدانهاى جنگ و در حالى كه از او كمك مى طلبيد و به ياد او پشت گرم هستيد فراوان ياد كنيد، شايد به مقصود خود، يعنى پيروزى و پاداش آخرت دست يابيد.

وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ يعنى با يكديگر اختلاف نكنيد تا از جنگ با دشمن خود ناتوان شويد. «تفشلوا» منصوب به «أن» مقدّر است و «ريح» به معناى دولت و قدرت است و از جهت نفوذ به باد و وزش

آن تشبيه شده است. عرب مى گويند: هبت رياح فلان: يعنى دولتش برقرار و امرش نافذ است.

بعضى از مفسّران گفته اند: هيچ پيروزيى نبود جز اين كه به وسيله بادى كه خداوند مأمور مى كرد به دست مى آمد. در حديث آمده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

من به وسيله باد صبا پيروز شدم و قوم عاد با باد مسموم مغرب هلاك شد. «1»

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ كسانى كه از سرزمين خود بيرون آمدند اهل مكه بودند كه براى حمايت از كاروان خود از مكه خارج شدند. ابو سفيان پس از آن كه كاروان قريش را به سلامت از قلمرو مسلمانان بيرون برد كسى نزد سپاه قريش فرستاد. سپاه قريش در اين هنگام در محل «جحفه» «2» بود.

فرستاده ابو سفيان گفت: بازگرديد كاروان شما از حمله مسلمانان سالم ماند ولى ابو جهل با غرور و تكبر گفت: ما بازنمى گرديم تا آن كه به سرزمين بدر وارد شويم و در آنجا خمر بنوشيم و خوانندگان براى ما بخوانند. و اين همان غرور و تكبّر آنان بود و خودنمايى آنها نيز غذا دادن به سپاه قريش بود. آنها به سرزمين بدر رسيدند و

__________________________________________________

1-

نصرت بالصبا و اهلكت عاد بالدّبور.

2- جحفه محلى است ميان مكه و مدينه كه محل اجتماع مردم شام است. اسم آن در گذشته «مهيعهه» بوده و چون سيل مردم آن جا را با خود برد به آن جحفه گفته شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 487

جامهاى مرگ را به جاى جام شراب نوشيدند و نوحه گران به جاى خوانندگان بر آنها نوحه سرايى و گريه كردند.

[سوره الأنفال (8): آيه 48] ..... ص : 487

اشاره

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ

الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (48)

ترجمه: ..... ص : 487

و (به ياد آور) هنگامى را كه شيطان اعمال آنها (مشركان) را در نظرشان جلوه داد و گفت هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى شود و من همسايه (و پناه دهنده) شمايم امّا هنگامى كه دو گروه (جنگجويان و حمايت فرشتگان از مؤمنان) را ديد به عقب بازگشت و گفت من از شما بيزارم من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد من از خدا مى ترسم و خداوند شديد العقاب است. (48)

تفسير: ..... ص : 487

بعضى از مفسّران در تفسير اين آيه گفته اند: چون سپاه قريش براى حركت گرد آمدند به ياد جنگ و خصومت خود با قبيله كنانه افتادند و اين امر نزديك بود آنها را منصرف كند. در اين هنگام ابليس در چهره سراقة «1» بن مالك بن جعشم كنانى كه از اشراف قبيله كنانه بود ظاهر شد و گفت: امروز هيچ كس بر شما پيروز نمى شود، من

__________________________________________________

1- در حاشيه سيره ابن هشام درباره نسب سراقة بن مالك چنين آمده است: نسبت او به بنى مدلج مى رسد و بنى مدلج فرزندان مدلج بن مرة بن تميم بن عبد مناف بن كنانه مى باشند. سيره ابن هشام 2/ 133 چاپ 1936 مصر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 488

شما را از قبيله بنى كنانه حفظ مى كنم و در پناه من مى باشيد.

چون ابليس مشاهده كرد كه فرشتگان از آسمان فرود مى آيند، عقب نشينى كرد و چون به عقب بازگشت حارث كه دستش در دست او بود گفت: كجا مى روى در چنين حالتى دست از يارى ما برمى دارى؟ ابليس گفت: من چيزهايى مى بينم كه شما نمى بينيد. در اين هنگام محكم به سينه حارث زد و فرار كرد و به دنبال او سپاهيان قريش

نيز فرار كردند.

چون قريش به مكّه رسيدند گفتند: سراقة بن مالك سبب فرار مردم شد. اين سخن به گوش سراقه رسيد وى گفت: به خدا سوگند من از حركت شما تا زمانى كه خبر شكست شما به من رسيد آگاهى نداشتم.

[سوره الأنفال (8): آيات 49 تا 51] ..... ص : 488

اشاره

إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49) وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (50) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (51)

ترجمه: ..... ص : 488

به هنگامى كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى گفتند: اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر خدا توكّل كند (پيروز مى گردد) خداوند عزيز و حكيم است. (49)

و اگر ببينى كافران را به هنگامى كه فرشتگان (مرگ) جان آنها را مى گيرند و بر صورت و پشت آنها مى زنند و (مى گويند) بچشيد عذاب سوزنده را (به حال آنها تأسّف خواهى خورد). (50)

اين در مقابل كارهايى است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمى دارد. (51)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 489

تفسير: ..... ص : 489

إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ به هنگامى كه منافقان مدينه و كسانى كه درباره اسلام شك و ترديد داشتند مى گفتند: اينها- مقصودشان مسلمانان بود- به دين خود و اين كه به خاطر آن پيروز خواهند شد مغرور شده اند و به همين سبب با اين كه تعدادشان كم است براى جنگ با مشركان كه تعدادشان زياد است خارج شده اند.

وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند مقتدر و پيروز است، ضعيف را بر قوى و كم را بر زياد پيروز مى كند.

وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ «ترى» به معناى ماضى است زيرا «لو» فعل مضارع را به معناى ماضى مى برد همان گونه كه «إن» ماضى را به معناى مضارع مى برد. «اذ» منصوب است چون ظرف است و «يتوفى» با ياء و تاء هر دو قرائت شده است و «يضربون» حال است. مجاهد مى گويد: مقصود از «ادبارهم» نشيمنگاه كافران است ولى خداوند كريم و بزرگوار است

و لذا به كنايه سخن گفته است. بعضى از مفسّران گفته اند: مقصود اين است كه فرشتگان بر جلو و پشت بدن- نه عضو خاصى از آن- آنها يعنى كشتگان جنگ بدر مى زنند.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ «ذوقوا» با تقدير قول عطف بر يضربون است، يعنى: و يقولون ذوقوا عذاب الحريق: و مى گويند پس از اين عذاب سوزنده را در آخرت بچشيد. بعضى از مفسّران گفته اند: فرشتگان در روز جنگ بدر سلاحهاى آهنينى داشتند كه وقتى به مشركان مى زدند در جراحتهاى آنها آتش مى افتاد.

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ممكن است اين آيه سخن خداوند باشد و يا ممكن است سخن فرشتگان باشد و «ذلك» مبتداست و «بما قدمت» خبر آن است و «و أن اللَّه» عطف بر «ذلك» است يعنى اين عذاب به دو سبب است يكى به سبب كفر و گناهان شما و ديگرى به سبب اين كه خداوند كافران را از روى عدالت عذاب مى كند زيرا او در مجازات بندگانش به آنها ستم نمى كند.

خداوند با ذكر كلمه «ظلّام» كه صيغه مبالغه است هر گونه ستمگرى را از خود نفى كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 490

[سوره الأنفال (8): آيات 52 تا 54] ..... ص : 490

اشاره

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (52) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (53) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ (54)

ترجمه: ..... ص : 490

(حال اين گروه مشركان) همانند حال نزديكان فرعون و كسانى است كه پيش از آنها بودند آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد خداوند قوى و كيفرش شديد است. (52)

اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آن كه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا و داناست. (53)

اين (درست) به حال فرعونيان و كسانى كه پيش از آنها بودند مى ماند كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند و ما هم به خاطر گناهانشان آنها را هلاك كرديم فرعونيان را غرق نموديم و همه اين گروه ها ستمگر بودند. (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 491

تفسير: ..... ص : 491

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ كاف در محلّ رفع و خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن اين است: دأب هؤلاء مثل دأب ءال فرعون، يعنى حال اين مشركان همانند حال نزديكان فرعون است. حال آنان همان عادت و كارى بود كه بر آن مداومت داشتند. «كفروا» تفسير حال نزديكان فرعون است.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما ... «ذلك» اشاره به عذابى است كه بر آنها نازل شد يعنى اين عذاب بدين سبب است كه از حكمت خداوند به دور است نعمتى را كه به گروهى بخشيده تغيير دهد مگر آن كه حال خود را تغيير دهند.

سدّى مى گويد: نعمت وجود مبارك حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود كه خداوند به قريش بخشيده بود ولى آنها به رسالت او كفر ورزيدند و تكذيبش كردند خداوند نيز اين نعمت را به

انصار بخشيد.

وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خداوند به سخنان كسانى كه پيامبران را تكذيب مى كنند شنوا و به آنچه انجام مى دهند داناست.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ اين تكرار براى تأكيد است و «بآيات ربهم» دلالت بيشترى بر كفران نعمتها دارد و ذكر غرق كردن آل فرعون بيانگر اين است كه به سبب گناهان كيفر شده اند.

وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ همه كسانى كه از نزديكان فرعون غرق شده و از قريش كشته شدند به سبب كفر و گناهانى كه انجام دادند به خود ستم كردند.

[سوره الأنفال (8): آيات 55 تا 58] ..... ص : 491

اشاره

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ (58)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 492

ترجمه: ..... ص : 492

بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفته و ايمان نمى آورند. (55)

كسانى كه با آنها پيمان بستى سپس هر بار عهد خود را مى شكنند و (از پيمان شكنى و خيانت) پرهيز ندارند. (56)

اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى آن چنان به آنها حمله كن كه جمعيّتهايى كه پشت سر آنها هستند پراكنده شوند شايد متذكّر گردند (و عبرت گيرند). (57)

و هر گاه (با ظهور نشانه هايى) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خود را شكسته حمله غافلگيرانه كنند) به طور عادلانه به آنها اعلام كن (كه پيمانشان لغو شده است) زيرا خداوند خائنان را دوست نمى دارند. (58)

تفسير: ..... ص : 492

... الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ بدترين جنبندگان نزد خداوند كسانى هستند كه بر كفر اصرار ورزيدند و در نتيجه انتظار نمى رود كه ايمان آورند.

مقصود آيه يهود بنى قريظه است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با آنها پيمان بست كه با دشمن او همكارى نكنند ولى آنها با فرستادن اسلحه براى مشركان مكه آنها را يارى كردند و گفتند كه ما فراموش كرديم و مرتكب اشتباه شديم سپس پيامبر دوباره با آنها پيمان بست، باز هم پيمان را شكستند و در جنگ خندق به دشمنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يارى كردند.

الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ اين جمله بدل از «الَّذِينَ كَفَرُوا» است يعنى خداوند كسانى از كافران را كه با آنها پيمان بستى بدترين جنبندگان قرار داده است زيرا بدترين مردم، كافرانند و بدترين كافران، كسانى هستند كه بر كفر خود اصرار مى ورزند و بدترين كسانى كه بر كفر خود اصرار مى ورزند پيمان شكنان مى باشند.

وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ از سرانجام

خيانت نمى ترسند و از ننگ و عذابى كه در پى دارد باكى ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 493

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ «تثقفنهم» يعنى «تصادفنّهم» و معناى آيه اين است: اگر بر آنها چيره شدى و دست يافتى، آنان را به بدترين شكل بكش تا كسانى كه به دنبال آنها مى آيند پراكنده شوند و با تو نجنگند و دشمنى نورزند و پس از آن ديگران از سرنوشت آنها پند و عبرت گيرند و هيچ كس بر تو جسور و گستاخ نشود.

وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ و هر گاه از خيانت و پيمان شكنى گروهى كه پيمان بسته اند بيم داشته باشى، به طور عادلانه و يكسان پيمان را به سوى آنها بيفكن و به آنها اعلام كن كه پيمان را شكسته اى و رابطه ات را با آنها قطع كرده اى و در حالى كه گمان مى كنند پيمان به قوّت خود باقى است با آنها جنگ مكن تا به تو نسبت خيانت ندهند.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ زيرا خداوند خائنان را دوست نمى دارد پس به آنها خيانت مكن، يعنى پيش از آن كه به آنها اعلام كنى كه پيمان لغو شده، با آنها جنگ مكن.

بعضى از مفسّران گفته اند: «على سواء» به معناى آگاهى يكسان- و دو جانبه- از لغو پيمان است و جار و مجرور در محل حال است. گويا چنين گفته شده است:

پيمان را به سوى آنان بيفكن در حالى كه بر طريق عادلانه و متساوى ثابت هستى يا پيمان را به سوى آنان بيفكن در حالى كه به طور يكسان از لغو آن آگاه شوند و اين دو معنى بنا بر اين

است كه «على سواء» حال از «نابذ» پيامبر «يا منبوذ اليهم» مشركان باشد.

[سوره الأنفال (8): آيات 59 تا 62] ..... ص : 493

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59) وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60) وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61) وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 494

ترجمه: ..... ص : 494

و آنها كه راه كفر پيش گرفتند تصوّر نكنند (با اين اعمال) پيروز مى شوند (و از قلمرو كيفر ما بيرون مى روند) آنها هرگز ما را عاجز نخواهند كرد. (59)

در برابر آنها [دشمنان ] آنچه توانايى داريد از «نيرو» آماده سازيد (و نيز) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و (نيز) گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمى شناسيد و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام) انفاق كنيد، به شما بازگردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد. (60)

و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآ و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و داناست. (61)

و اگر بخواهند تو را فريب دهند خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت كرد. (62)

تفسير: ..... ص : 494

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ كسانى كه كفر ورزيدند گمان نكنند به آنها دسترسى نخواهد بود آنها گرفتار خواهند شد و جوينده خود- يعنى خداوند- را از دسترسى به خود عاجز نخواهند يافت. انهم به فتح همزه نيز قرائت شده و به معناى «لأنّهم» است و در هر دو حال براى تعليل است زيرا در حالت كسر به طريق

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 495

استيناف است و در حالت فتح صريحا تعليل است. معناى آيه اين است: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گمان نكن «1» كه كافران از چنگ تو فرار كرده اند خداوند تو را بر آنها پيروز كرده و در برابر آنان

يارى ات مى كند. قرائت ابن محيصن «2» كه «لا يعجزن» را به كسر نون خوانده است، از جمله قرائتهاى استثنايى و نادر است.

بعضى «الذين كفروا» را فاعل دانسته و به همين جهت «لا يحسبنّ» (با ياء) قرائت كرده اند كه در اين صورت گويا گفته شده: و لا يحسبنّ الذين كفروا أن سبقوا سپس «أن» حذف شده همان گونه كه در آيه 24 سوره روم وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ «و از آيات خداوند اين است كه برق (و رعد) را به شما نشان مى دهد» «أن» (قبل از «يريكم») حذف شده است. يا بدين جهت «لا يحسبنّ» (با ياء) قرائت كرده اند كه معناى آيه را: لا يحسبنّهم الذين كفروا سبقوا، دانسته اند.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ قوّت به هر نوع نيرو و قدرتى كه موجب پيروزى در جنگ است اطلاق مى شود. «رباط» اسبى است كه براى جهاد در راه خدا براى هميشه فراهم مى شود و نيز ممكن است «رباط» به معناى «مرابطه» (يعنى مراقبت و محافظت) باشد و ممكن است «رباط» جمع «ربيط» (يعنى بسته شده) باشد مثل «فصال» كه جمع «فصيل» است.

تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ «ترهبون» به تخفيف «هاء» و تشديد آن هر دو قرائت شده است زيرا «أرهبته» و «رهبته» هر دو گفته مى شود و به يك معناست يعنى به وسيله آنچه آماده مى كنيد دشمن خود و خدا يعنى اهل مكّه و

__________________________________________________

1- ظاهرا مرحوم طبرسى «لا تحسبنّ» (با تاء) قرائت كرده است و ذكر اين نكته در عبارات بعدى كه بعضى آن را با ياء قرائت كرده اند نيز مؤيد اين مطلب است.

2- وى محمد بن عبد الرحمن بن محيصن

مكّى قارى است كه عده اى از جمله مسلم از او روايت كرده اند و قرائت او از نادرترين قرائتهاست و در سال 122 يا 123 در مكّه درگذشته است. برخى او را محمّد بن عمر و برخى محمّد بن عبد اللَّه دانسته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 496

كافران ديگرى را كه اهل مكّه نيستند بترسانيد.

لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ شما آنها را نمى شناسيد، زيرا آنها نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و «لا اله الا اللَّه» و «محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسول اللَّه» مى گويند ولى خداوند آنها را مى شناسد، زيرا بر نهانها آگاه است.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ آنچه در جهاد انفاق كنيد، به شما پاداش كامل داده خواهد شد و چيزى از آن كاسته نخواهد شد.

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها «جنح له» و «جنح اليه» يعنى به آن مايل و راغب شد. «سلم» به فتح سين (سلم) و به كسر آن (سلم) به معناى صلح است و همانند ضدش «حرب» مؤنّث ذكر شده است. شاعر مى گويد:

السلم تأخذ منها ما رضيت به و الحرب يكفيك من انفاسها جرع «1»

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ از مكر و نيرنگ كافران نترس زيرا خداوند تو را از نيرنگ آنان نگه مى دارد و كفايت مى كند.

وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ ... و اگر بخواهند تو را در امر صلح فريب دهند، يعنى مقصودشان از صلح آن باشد كه يارانت را از جنگ بازدارند تا نيروى بيشترى فراهم كرده و سپس در حالى كه شما آماده نيستيد با شما جنگ را آغاز كنند، خداوند كار تو را كفايت مى كند او همان كسى

است كه با يارى خود و مؤمنانى كه تو را بر دشمنانت يارى مى كنند تو را تقويت كرد. مقصود خداوند از مؤمنان، انصار است كه دو قبيله اوس و خزرج بودند.

[سوره الأنفال (8): آيات 63 تا 66] ..... ص : 496

اشاره

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (64) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (65) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (66)

__________________________________________________

1- صلح هر چند طولانى و پايدار باشد فقط آنچه را دوست دارى در آن مى بينى و پايدارى آن آسيبى به تو نمى رساند ولى مقدار كمى از جنگ انسان را كافى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 497

ترجمه: ..... ص : 497

و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد، اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه در ميان دلهاى آنها الفت بيفكنى نمى توانستى ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد او توانا و حكيم است. (63)

اى پيامبر، خداوند و مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو كافى است. (64)

اى پيامبر، مؤمنان را تحريك به جنگ (با دشمن) كن، هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند. (65)

هم اكنون خداوند از شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفى وجود دارد بنا بر اين هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند بر

دويست نفر پيروز مى شوند و اگر يكهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است. (66)

تفسير: ..... ص : 497

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ و در دلهاى آنها الفت ايجاد كرد به گونه اى كه دوستدار يكديگر شدند بعد از آن كه ميان آنان كينه توزى و جنگ بود و پايانى براى آن وجودنداشت امّا خداوند همه كينه ها و دشمنى ها را از ياد آنان برد تا آن كه با يكديگر دوست و صميمى شدند و پيمان برادرى بستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 498

لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى، نمى توانستى ميان دلهاى آنان الفت ايجاد كنى و كينه هاى دوران جاهليّت را از آنان بزدايى.

وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ولى خداوند به وسيله اسلام ميان آنها الفت ايجاد كرد.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ واو به معناى «مع» و ما بعد آن منصوب است زيرا عطف اسم ظاهر مجرور بر اسم كنايه ناپسند است. معناى آيه اين است: خداوند براى حمايت تو و پيروانت، يعنى مؤمنان كافى اند. ممكن است جمله «وَ مَنِ اتَّبَعَكَ» در محل رفع باشد كه در اين صورت معناى آن اين است:

خداوند و مؤمنان براى حمايت تو كافى اند. اين آيه در محلّى به نام «بيداء» در جنگ بدر و پيش از شروع جنگ نازل شد.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ «تحريض»، مبالغه در تشويق به كارى است و از ماده «حرض» است و «حرض» اين است كه مرض آن چنان بر انسان چيره شود كه او را مشرف به مرگ سازد. اين امر وعده اى

است از جانب خداوند كه اگر گروه مؤمنان در ميدان جنگ شكيبايى كنند به يارى خداوند بر ده برابر خود از كافران پيروز مى شوند.

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ يعنى چون كافران نادانند همانند چهارپايان بدون توجّه به پاداش مى جنگند.

ابن جريح «1» مى گويد: مؤمنان موظّف بودند فرار نكنند و يك نفر از آنان در برابر

__________________________________________________

1- وى عبد الملك بن عبد العزيز بن جريح اموى مكّى است. اصل او از روم است و از عطاء و زهرى و عكرمه و ديگران روايت كرده و از فقها و قرّاء متّقى و پارساى حجاز بوده و در سن هفتاد سالگى در سال 150 هجرى درگذشته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 499

ده نفر پايدارى كند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حمزة بن عبد المطّلب را همراه با سى سوار به ميدان جنگ فرستاد و او با ابو جهل كه سيصد سوار همراه او بود روبرو شد. اين امر بر مسلمانان سنگين و گران آمد و بعد از مدّتى از آن شكوه كردند لذا اين حكم نسخ شد و با پايدارى يك نفر در برابر دو نفر از كافران به آنها تخفيف داده شد.

«ضعفا» به فتح ضاد و ضمّ آن و نيز به صورت «ضعفاء» جمع «ضعيف» قرائت شده است و «يكن» در هر دو مورد به «ياء» و «تاء» هر دو قرائت شده است.

مقصود از «ضعف»، ناتوانى جسمى است. بعضى گفته اند مقصود از آن، ضعف بصيرت و استقامت در دين است و مؤمنان در اين امر با يكديگر متفاوت بودند.

[سوره الأنفال (8): آيات 67 تا 69] ..... ص : 499

اشاره

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ

الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69)

ترجمه: ..... ص : 499

هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براى شما مى خواهد و خداوند قادر و حكيم است. (67)

اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ امّتى را كيفر ندهد) مجازات بزرگى به خاطر چيزى كه (از اسيران) گرفتيد به شما مى رسيد. (68)

اكنون از آنچه غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه است، بخوريد و از خدا بپرهيزيد، خداوند آمرزنده و مهربان است. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 500

تفسير: ..... ص : 500

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ «اثخان» به معناى كشتار بسيار از دشمن و مبالغه در آن است. اين معنى از قول عرب: اثخنته الجراحات حتى اثبتته (جراحتهاى او به اندازه اى زياد شد كه وى را از پا درآورد و بى حركت ساخت) اخذ شده است. اصل «اثخان» از ماده «ثخانة» است كه به معناى غلظت و ضخامت و سنگينى است. معناى آيه اين است: براى هيچ پيامبرى درست و صحيح نيست كه اسيرانى (از دشمن) بگيرد مگر زمانى كه با كشتار زياد، كافران را خوار و ناتوان سازد و اسلام را نيرومند كند و با استيلا و پيروزى بر آنها آن را قدرت بخشد و اين فرمان در روز جنگ بدر بود و چون عده مسلمانان زياد شد آيه: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً «... سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد» (محمّد/ 4) فرود

آمد.

روايت شده كه (در روز جنگ بدر) هفتاد اسير به نزد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آورده شد و در ميان آنان عباس عموى پيغمبر و عقيل بن ابى طالب بود و هيچ كس از ياران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اسير نشده بود.

تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا «عرض الدنيا» متاع ناچيز دنياست و بدان سبب «عرض» گفته شده كه نابود شدنى و ناپايدار است و مقصود خداوند از عرض در اين آيه، فديه است و مخاطبان وى مؤمنانى هستند كه تمايل به فديه گرفتن از اسيران داشتند.

وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ يعنى شما بهره گذرا از متاع دنيا را مى خواهيد در حالى كه خدا مى خواهد به پاداش آخرت برسيد.

وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ خداوند قادر است و دوستانش را بر دشمنانش پيروز مى كند و آنان بر كشتار دشمن و اسير كردن آنان توانا مى شوند و به آنان اجازه مى دهد كه فديه بگيرند، ولى خداوند حكيم است و اين امر را به تأخير مى اندازد در حالى كه مؤمنان شتاب دارند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 501

لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ اگر فرمان سابق خداوند در لوح محفوظ نبود كه غنيمت ها براى شما مباح است، به خاطر حلال شمردن آن پيش از اباحه، عذاب و كيفر بزرگى به شما مى رسيد.

بعضى از مفسّران در تفسير آيه بالا گفته اند: اگر خداوند در قرآن مقرّر نكرده بود كه با بودن پيامبر در ميان شما، شما را عذاب نمى كند.

فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا اين فرمان، دستور اباحه فديه است زيرا فديه از جمله غنيمتهاست. بعضى از مفسّران گفته اند: مسلمانان از تصرّف در

غنيمتها خوددارى كردند و به آن دست درازى نكردند، در نتيجه اين آيه نازل شد و فاء در «فكلوا» فاء سببيّه است، يعنى براى شما غنيمتها را مباح كردم پس از آنچه به غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه است، بخوريد. «حلالا» منصوب است چون يا حال براى غنيمتهاست يا صفت براى مصدر محذوف «أكلا» است.

[سوره الأنفال (8): آيات 70 تا 71] ..... ص : 501

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)

ترجمه: ..... ص : 501

اى پيامبر به اسيرانى كه در دست شماست بگو: اگر خداوند خيرى در دلهاى شما بداند، (و نيات نيك و پاكى داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته به شما مى دهد و شما را مى بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (70)

اما اگر بخواهند به تو خيانت كنند (موضوع تازه اى نيست)، آنها پيش از اين (نيز) به خدا خيانت كردند و خداوند (شما را) بر آنها پيروز كرد و خداوند دانا و حكيم است. (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 502

تفسير: ..... ص : 502

«اسرى» از «اسارى» به قياس نزديكتر است، زيرا «اسير» بر وزن فعيل به معناى مفعول است و فعيل به معناى مفعول، جمع آن «فعلى» است مانند «جرحى» (زخميها) و «قتلى» (كشتگان). بعضى به جاى «اسرى» «اسارى» قرائت كرده و آن را به «كسالى» (تنبلان) تشبيه كرده اند همان گونه كه «كسلى» را به «اسرى» تشبيه كرده اند.

قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ به كسانى كه در ملك شما هستند و گويا با دست خود آنها را در اختيار گرفته ايد بگو: اگر خداوند در دلهاى شما خلوص عقيده و نيّت درست در ايمان بداند، بهتر از فديه اى كه از شما گرفته به شما مى دهد: يا چند برابر آن را در دنيا به جاى آن به شما مى دهد و يا در آخرت به شما پاداش مى دهد.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به عبّاس فرمود: از طرف دو فرزند برادرانت عقيل بن ابى طالب و نوفل بن حرث فديه بده. عباس گفت: آيا مى خواهى مرا چنان فقير كنى كه در باقيمانده عمر دست را

پيش طايفه قريش دراز كنم؟ پيامبر فرمود: پس طلايى كه به همسرت امّ الفضل دادى و گفتى: اگر براى من پيشامدى روى داد، اين مال براى تو و فضل و عبد اللَّه و قثم باشد كجاست؟ عباس گفت: چه كسى اين خبر را به تو داده؟ پيامبر فرمود: پروردگارم به من خبر داده است. عباس گفت: شهادت مى دهم كه تو در دعوت خود راستگويى و خدايى جز خداى يكتا نيست و تو بنده و رسول اويى به خدا سوگند من در تاريكى شب طلا را به امّ الفضل دادم و هيچ كس جز خداوند از آن آگاه نبوده است. من درباره پيامبرى تو در شك و ترديد بودم امّا اكنون كه مرا از اين امر آگاه كردى شكّى در آن ندارم.

(پس از اين واقعه) عباس مى گفت: خداوند بهتر از آن را به من داد اكنون من بيست بنده دارم كه كمترين آنها بيست هزار درهم ارزش دارد و خداوند زمزم را نيز به من بخشيد كه همه اموال مردم مكه را با آن عوض نمى كنم و انتظار آمرزش پروردگارم را دارم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 503

وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ ... اگر بخواهند پيمانى را كه با تو بسته اند بشكنند و فديه اى را كه ضمانت كرده اند ندهند- اولين خيانت نيست-، پيش از اين نيز با شركت در جنگ بدر و كمك كردن به مشركان به خداوند خيانت كرده اند ولى خداوند شما را بر آنها پيروز كرد و اگر دوباره خيانت كنند، باز هم خداوند شما را بر آنها پيروز خواهد كرد.

[سوره الأنفال (8): آيات 72 تا 75] ..... ص : 503

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ

أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ (73) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (75)

ترجمه: ..... ص : 503

آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، اولياء (ياران و مدافعان و مسئولان) يكديگرند و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند هيچ گونه ولايت (و تعهّد و مسئوليت) در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند و (تنها) اگر از شما در (حفظ) دين (خود) يارى طلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد جز بر ضد گروهى كه ميان شما و آنها پيمان (ترك مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل مى كنيد بيناست. (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 504

و آنها كه كافر شدند اولياء (و ياران و مدافعان) يكديگرند، اگر (اين دستور را) انجام ندهيد فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مى دهد. (73)

و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و جهاد در راه خدا كردند و

آنها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤمنان حقيقى اند براى آنها آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است. (74)

و آنها كه بعدا ايمان آوردند و هجرت كردند و با شما جهاد نمودند از شما هستند و خويشاوندان نسبت به يكديگر (از ديگران) در احكامى كه خدا مقرّر داشته سزاوارترند خداوند به همه چيز دانا است. (75)

تفسير: ..... ص : 504

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا كسانى كه ايمان آوردند و به خاطر دوستى خدا و رسول از وطن و خويشاوندان خود جدا شدند، يعنى مهاجران كه از مكّه به مدينه هجرت كردند.

وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا و كسانى كه مهاجران را پناه دادند و آنان را در جنگ با دشمنانشان يارى كردند، يعنى انصار.

أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ آنها از يكديگر ارث مى برند. مهاجران و انصار به سبب عقد برادرى و اخوّتى كه نخست ميان آنها بسته شد از يكديگر ارث مى بردند تا آن كه اين امر با آيه 75 سوره انفال: ... وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ ... «... و خويشاوندان نسبت به يكديگر (از ديگران) سزاوارترند» نسخ شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 505

ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ «ولايتهم» به فتح واو و كسر آن هر دو قرائت شده است. زجاج مى گويد: ولايت به فتح واو به معناى يارى كردن و خويشاوندى است و به كسر واو به معناى حكومت است و علّت اين كه در آيه به كسر واو آمده دو چيز است: يكى اين كه ولايت برخى از مسلمانان نسبت به برخى ديگر، به حرفه و كار تشبيه شده زيرا هر چه در محدوده حرفه و كار است مكسور است مثل «صياغت» (زرگرى)

و كتابت (نويسندگى) ديگر اين كه گويا شخص به سبب سرپرستى بر شخص ديگر كارى را انجام مى دهد و با عملى سروكار دارد.

وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ اگر مؤمنانى كه هجرت نكرده اند از شما بخواهند كه به خاطر دين آنان را در برابر كافران يارى كنيد، بايد آنها را يارى كنيد، مگر در برابر گروهى كه ميان شما و آنان پيمان ترك مخاصمه بسته شده كه در اين صورت نمى توانيد به مسلمانان در جنگ با آنها كمك كنيد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ معناى اين آيه اين است كه مسلمانان بايد از دوستى با كافران و يارى كردن به آنها اگرچه از نزديكان ايشان باشند خوددارى كنند و از سرپرستى آنان دست بردارند.

إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ اگر آنچه به شما فرمان داده ام انجام ندهيد، يعنى ميان خود رابطه برادرى برقرار نكنيد و برخى از شما برخى ديگر را حتّى در ارث بردن از يكديگر ولىّ خود قرار ندهيد و نسبت اسلام را بر نسبت خويشاوندى برترى ندهيد و روابط ميان خود با كافران را قطع نكنيد، آشوب و فساد بزرگى در زمين به وجود خواهد آمد زيرا تا زمانى كه مسلمانان در برابر كافران متحد و يكپارچه نباشند شرك هم چنان باقى خواهد بود و مشركان بر مسلمانان گستاخ خواهند شد و آنها را به كفر خواهند خواند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 506

سپس خداوند سبحان دوباره از مهاجران و انصار ياد مى كند و آنها را مى ستايد و مى فرمايد: أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا «تنها ايشان مؤمنان واقعى هستند» زيرا با هجرت

كردن و كمك به مسلمانان و جدا شدن از خويشاوندان و اموال خود به خاطر دين خدا، ايمان حقيقى خود را ثابت كردند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ مقصود خداوند از آنها كه بعد ايمان آورده اند كسانى است كه پس از مهاجران اوليه، ايمان آوردند و هجرت كردند نظير آيه دهم سوره حشر كه مى فرمايد: وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ «و كسانى كه بعد از آنها آمدند ...».

فَأُولئِكَ مِنْكُمْ آنها هم از جمله شما هستند و حكم آنان از جهت وجوب دوستى و كمك به آنان همانند حكم شماست، اگرچه بعد از شما ايمان آورده و هجرت كرده اند.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ خويشاوندان در ارث بردن اولويت دارند يعنى برخى از آنان در ارث بردن از برخى ديگر از خويشاوندان سزاوارترند اين جمله حكم توارثى را كه به سبب هجرت و يارى كردن امضا شده بود نسخ كرده است.

فِي كِتابِ اللَّهِ در حكم خداوند. برخى از مفسّران گفته اند، يعنى در لوح محفوظ و برخى ديگر گفته اند يعنى در قرآن.

اين آيه دليل است بر اين كه هر كس در نسب، به ميّت نزديكتر است، در ارث بردن از او سزاوارتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 507

سوره توبه ..... ص : 507

اشاره

اين سوره مدنى است، و تعداد آيات آن در مكتب كوفى 129، و در مكتب بصرى 130 آيه است، زيرا بصريها بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ را آيه اى مستقل دانسته اند.

امام صادق عليه السّلام فرموده است: «انفال» و «برائت» هر دو يك سوره است، على عليه السّلام فرموده است: آيه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بر آغاز اين سوره نازل نشده و دليلش اين است كه «بسم اللَّه» در مورد امان و رحمت است،

و حال آن كه سوره برائت، براى عذاب، و شمشير، نازل شده است.

بعضى گفته اند: دو سوره «انفال» و «توبه» در گذشته قرين همديگر و هفتمين سوره از سوره هاى هفتگانه طولانى ناميده مى شد.

[سوره التوبة (9): آيات 1 تا 4] ..... ص : 507

اشاره

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ (2) وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (3) إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (4)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 508

ترجمه: ..... ص : 508

اين اعلان بيزارى است از طرف خداوند و پيامبرش، براى مشركانى كه شما با آنها، عهد و پيمان بسته ايد. (1)

پس اى مشركان، چهار ماه در زمين به سير و سياحت بپردازيد، و بدانيد كه شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد، و همانا خداوند، خواركننده كافران است. (2)

اعلاميه اى است از خدا و رسولش به مردم در روز حج اكبر، كه خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند، پس اگر توبه و بازگشت نماييد، آن براى شما بهتر است، و اگر سرپيچى كنيد بدانيد كه شما قدرت به ناتوان ساختن خدا نداريد (كه از قلمرو قدرتش خارج شويد)، و كافران را به مجازات دردناك بشارت و مژده بده (3)

مگر كسانى از مشركان كه با آنها پيمان بستيد و چيزى از پيمان شما نكاستند و كسى را بر ضدّتان تقويت نكردند، پيمانشان را تا پايان مدّت محترم شماريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد. (4)

تفسير: ..... ص : 508

بَراءَةٌ خبر مبتداى محذوف است، و «من» براى ابتداى غايت، و معناى عبارت اين است:

اين آيات اعلان بيزارى است از جانب خدا و پيامبرش به سوى آنان كه شما با ايشان عهد بسته ايد.

و مى توان گفت: «براءة» مبتداست (اگرچه نكره است امّا به وسيله صفت كه ما بعدش مى باشد، تخصيص يافته) و «إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ» خبر آن است، مثل: رجل من قريش فى الدار «1» و بنا بر وجه دوم معناى آيه چنين است: «خدا و رسولش از عهدى كه با مشركان بسته ايد بيزارند، و پيمان آنها به سوى خودشان افكنده شده است».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 509

فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ ... خطاب به مشركان است: امر شده اند كه چهار ماه حرام را هر جا دوست

دارند در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و هيچ كس متعرّض آنها نمى شود، زيرا ماههاى حرام هنگام أمن و خوددارى از جنگ و كشتار است و بعضى گفته اند اين سوره در ماه شوّال سال نهم هجرت نازل شد. منظور از اين ماههاى چهارگانه، شوّال، ذى قعده، ذى حجّه و محرّم است، و بعضى گفته اند مراد از چهار ماه، بيست روز از ذى حجّه، و ماههاى كامل محرّم، صفر و ربيع الأول، و ده روز هم از ماه ربيع الآخر مى باشد.

فلسفه حرمت اين ماهها آن است كه مردم در اين مدت در امان باشند و قتل و كشتار آنان ممنوع باشد. و همين وجه بهترين وجه است.

تمام مفسّران بر اين موضوع اتّفاق نظر دارند كه وقتى اين آيات نازل شد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نخست آنها را تسليم ابو بكر كرد و سپس از او گرفت و به على عليه السّلام داد، هر چند در تفصيل اين داستان مختلف سخن گفته اند، و ما آن را در كتاب كبير مجمع البيان شرح داده ايم.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: امام على عليه السّلام روز عيد قربان در حالى كه شمشيرش را كشيده بود مردم را مورد خطاب قرار داد و فرمود: نبايد برهنه اى خانه خدا را طواف كند و نه مشركى عمل حج را انجام دهد. هر كس در اين امر براى مدّتى قرار و پيمانى گرفته تا آخر اين مدّت اجازه دارد و پس از آن قرارش لغو مى شود و كسانى كه چنين قرارى ندارند، فقط تا چهار ماه مهلت دارند، و سپس آيات سوره برائت را

__________________________________________________

1- رجل مبتدا، «من قريش»

صفت، «فى الدار» جارّ و مجرور، خبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 510

بر آنان قرائت فرمود. بعضى گفته اند سيزده آيه از اوّل سوره و برخى گفته اند: سى يا چهل آيه را خواند.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ از يد قدرت او نمى توانيد فرار كنيد، اگرچه زمانى شما را مهلت دهد.

وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ خداوند كافران را خوار مى سازد، در دنيا به وسيله كشتن، و در آخرت با كيفر دادن و معذّب ساختن.

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ دليل رفع «أذان» عينا همان است كه در كلمه «براءة» قبلا ذكر شد، و جمله هم عطف بر همان جمله است و كلمه «اذان» به معناى «ايذان» است، چنان كه «امان» و «عطا» به معناى «ايمان و اعطاء» مى باشد، معناى جمله نخست، إخبار به ثبوت برائت است، و دومى إخبار به وجوب اعلام برائت كه از سوى خدا و پيغمبرش درباره معاهدان و پيمان شكنان صادر شده، به همه مردم، چه آنان كه عهد و ميثاقى بسته اند و چه آنها كه چنين پيمانى نبسته اند.

يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ مراد روز عرفه است و بعضى گفته اند، روز عيد قربان است زيرا در اين روز حج كامل مى شود و اعمال مهمّش به اتمام مى رسد. مردى آمد خدمت مولا على عليه السّلام زمام مركبش را گرفت و پرسيد: حجّ اكبر چيست؟ حضرت فرمود:

يومك هذا، خل عن دابتى. «1»

أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ حرف «با» به دليل تخفيف، (از كلمه بأنّ اللَّه) حذف گرديده، ولى بندرت إنّ اللَّه به كسره همزه نيز خوانده شده، به اين دليل كه «اذان» به معناى «قول» است.

وَ رَسُولِهِ عطف است بر ضمير مستتر در «برى ء» يا بر محلّ «انّ» مكسوره با اسمش، و

بعضى آن را به نصب خوانده اند بنا بر اين كه عطف بر اسم «إنّ» و يا اين كه

__________________________________________________

1- حج اكبر همين امروز است، زمام مركب مرا رها كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 511

«واو» به معناى «مع» باشد.

فَإِنْ تُبْتُمْ اگر از كفر و فريبكارى توبه كنيد و برگرديد، بهتر است از اين كه در آن باقى بمانيد.

وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ و اگر به ايمان و اعتقاد پشت كنيد:

فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ نمى توانيد از خدا سبقت گيريد و از كيفر و عذابش خود را وارهانيد.

إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اين جمله، استثنا از جمله «فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ» است، زيرا استثنا به معناى استدراك است، و معناى آيه چنين مى شود: امّا آنان كه پيمانها را نشكسته اند و هيچ چيز از شرايط عهد و ميثاق را كم نكرده اند و هيچ كس از دشمنان را بر شما نشورانيده اند پيمانها را كه با آنها بسته ايد تا پايان مدت برقرار داريد. و ارزش وفاكننده به عهد را همانند فريبكار ندانيد.

[سوره التوبة (9): آيات 5 تا 6] ..... ص : 511

اشاره

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (6)

ترجمه: ...... ص : 511

پس هر گاه كه ماههاى حرام به پايان رسيد، هر جا كه مشركان را يافتيد آنها را بكشيد، و دستگيرشان سازيد و آنها را در محاصره قرار دهيد و هر جا در كمين آنان بنشينيد، اگر توبه كردند و نماز بپا داشتند و زكات دادند آنها را به راهشان رها كنيد، زيرا كه خداوند بسيار بخشنده و آمرزنده است. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 512

هر گاه يكى از مشركان به تو پناه برد، او را پناه ده تا سخن خداى را بشنود، و سپس او را به محل امنش برسان، زيرا آنها مردمى ناآگاه مى باشند. (6)

تفسير: ..... ص : 512

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ منظور از أشهر، ماههايى است كه به پيمان شكنان اجازه داده شده است كه در روى زمين آزاد باشند.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ پس از گذشتن وقت مهلت، مشركان را به قتل رسانيد: در هر كجا و هر حال كه باشند: در حرم يا جاى ديگر، در حال احرام يا حالات ديگر، آنها را از دم شمشير بگذرانيد.

وَ خُذُوهُمْ دستگيرشان كنيد. «أخيذ» به معناى اسير است.

وَ احْصُرُوهُمْ آنها را در بند كنيد، و از برخوردارى نسبت به آزاديها منعشان سازيد.

بعضى گفته اند معنايش اين است: نگذاريد به مسجد الحرام درآيند.

وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ در هر گذرگاه، و ميان هر جادّه اى مراقب آنها باشيد.

كُلَّ مَرْصَدٍ ظرف و منصوب است، مثل: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ «1» كه صراطك ظرف و منصوب.

فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ (پس از آن كه توبه كردند و ...) آنها را به حال خود بگذاريد تا هر جا كه مى خواهند به آزادى بگردند، دست از آنها برداريد و متعرّضشان نشويد، يا اين كه بگذاريد اعمال حجّ را انجام دهند و در

مسجد الحرام داخل شوند.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خداوند گناهان گذشته آنها را از قبيل كفر و فريبكاريشان مى آمرزد.

__________________________________________________

1- اعراف/ 16: در سر راه راست تو، براى آنها به كمين مى نشينم- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 513

«احد» اين كلمه مرفوع به فعل شرط مقدر كه فعل بعدى مفسّر آن است و در تقدير اين گونه است: و ان استجارك احد استجارك: معناى آيه چنين است: اگر يكى از مشركان پس از انقضاى مدت مهلت كه پيمانى ميان تو و او نيست به سوى تو بيايد و درخواست امان كند تا اين كه آنچه از قرآن و دين را كه مردم را به آن دعوت مى كنى، بشنود، او را امان ده تا سخن خدا را استماع كند و آن را مورد تفكّر و انديشيدن قرار دهد، زيرا محكمترين دلائل و براهين در قرآن است.

ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ و سپس، اگر اسلام نياورد او را به خانه اش كه محلّ امن اوست برسان و بعد اگر خواستى بدون فريبكارى و خيانت با او جنگ را آغاز كن، و اين حكم براى هميشه برقرار است.

«ذلك» اين دستور كه بايد او را پناه دهى به اين دليل است كه آنها مردمى نادانند يعنى از ايمان و دين چيزى نمى فهمند بنا بر اين بايد آنها را امان دهى، تا سخن حق را بشنوند و آگاه شوند.

[سوره التوبة (9): آيات 7 تا 8] ..... ص : 513

اشاره

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (7) كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

ترجمه: ..... ص : 513

چگونه براى مشركان در نزد خدا و رسولش پيمانى خواهد بود؟ مگر براى كسانى كه نزد مسجد الحرام با آنها پيمان بستيد، پس تا هر زمان كه آنان در برابر شما، وفادار باشند، شما نيز وفادارى كنيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد. (7) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 514

چگونه برايشان پيمانى است، در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خويشاوندى با شما را مى كنند، و نه پيمان را، شما را با زبانهايشان خشنود مى كنند ولى دلهايشان با آن مخالف است و بيشتر آنها اهل فسق اند. (8)

تفسير: ..... ص : 514

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ چگونه براى آنها عهد و پيمانى درست و صحيح به وجود مى آيد؟ بلكه با فريب و نيرنگى كه در باطن آنهاست و نيّت بر هم زدن آن را دارند، محال است كه پيمانشان پابرجا بماند، و شما چنين اميدى به آنان نداشته باشيد.

إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ اما كسانى از آنها را كه در مسجد الحرام با ايشان عهد بستيد و پيمان شكنى از آنها ظاهر نشده، مثل بنى كنانه، و بنى ضمره، پس در انتظار وضع آنان باشيد و با ايشان جنگ نكنيد.

فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ تا موقعى كه آنان بر سر پيمان خود پابرجا باشند، شما نيز هم چنان به شرايط عهد خود با آنها وفادار باشيد.

كَيْفَ تكرار اين كلمه به اين دليل است كه برقرار ماندن مشركان بر سر پيمان خود بعيد به نظر مى آيد، و فعلش به دليل وجود قرينه حذف شده است. معناى آيه اين است: چگونه براى آنان عهدى برقرار مى شود و حال آن كه اگر بر شما دست يابند و غلبه پيدا كنند، با سابقه ايمان و پيمانها

كه از شما دارند، نه ملاحظه خويشاوندى با شما را دارند و نه عهد و پيمانى را لحاظ مى كنند:

لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا «ال»: خويشاوندى، قرابت. چنان كه حسّان بن ثابت در شعر خود مى گويد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 515

لعمرى ان الك من قريش كال السقب من رأل النعام «1»

بعضى گفته اند كلمه «ال» به معناى «سوگند» و بعضى گفته اند به معناى «معبود» است.

يُرْضُونَكُمْ خداوند با اين فعل به وصف حال مشركان پرداخته كه باطنشان مخالف با ظاهرشان مى باشد.

وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ منظور اين است كه كينه هايى كه در دلهايشان نهان دارند، با سخنان زيبايى كه بر زبان مى رانند مخالف است.

وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ بيشتر آنها در كفر و شرك افراط مى كنند و مروّت و مردانگى ندارند كه آنان را از اين امور بازدارد چنان كه در بعضى كافران ديده مى شود كه از آنچه باعث آبروريزى مى شود عفّت مى ورزند و از خلف وعده و پيمان شكنى خوددارى مى كنند.

[سوره التوبة (9): آيات 9 تا 13] ..... ص : 515

اشاره

اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (9) لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10) فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11) وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (12) أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (13)

__________________________________________________

1- به جانم سوگند كه خويشى تو، با قريش مانند خويشى بچّه شتر، با شترمرغ زاده است. حسّان از قبيله خزرج، حدود سال 563

م. در مدينه متولد شد، سرآمد شاعران زمان بود، خدماتش نسبت به پيغمبر اكرم روشن است. او، در ردّ شاعران بى دين كه آن حضرت را هجو مى كردند شعر مى گفت. در صد و بيست سالگى از دنيا رفت نخستين كسى است در اسلام كه شعر دينى سرود در قصايدش آيات قرآن را بسيار آورده است. ارزش مهم شعر او آن است كه منبع مصادر تاريخ اسلام است. تصحيح گرجى نقل از دائرة المعارف اسلامى، 7/ 376- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 516

ترجمه: ..... ص : 516

اينها آيات خدا را به بهاى اندكى فروختند، و (مردم) را از راه او، بازداشتند، آنها كارهاى بدى انجام مى دادند. (9)

درباره هيچ مؤمنى رعايت خويشاوندى و پيمان را نمى كنند، و اينها تجاوزكارانند. (10)

پس اگر توبه كنند و نماز بپاى دارند و زكات بدهند، برادران دينى شما خواهند بود، و ما آيات خود را براى گروهى كه مى دانند شرح مى دهيم. (11)

و اگر پيمانهاى خود را پس از استحكام بشكنند و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد، زيرا آنها پيمانى ندارند، شايد از اين كارشان دست بردارند. (12)

چرا با مردمى كه پيمانهايشان را شكستند و تصميم به بيرون راندن پيامبر گرفتند، نمى جنگيد، و حال آن كه آنها نخستين مرتبه با شما آغاز به جنگ كردند، آيا از آنها مى ترسيد، با اين كه خداوند سزاوارتر است كه از او ترس داشته باشيد، اگر مؤمن هستيد. (13)

تفسير: ..... ص : 516

اشْتَرَوْا ... آيات الهى را كه عبارت از قرآن و اسلام است به بهايى اندك كه پيروى از هوا و هوس است تبديل كردند، و در نتيجه از راه خدا منحرف شدند و ديگران را هم منحرف ساختند.

الْمُعْتَدُونَ ستمكارانى كه در نهايت تجاوز و كفر قرار گرفته باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 517

فَإِنْ تابُوا اگر از كفر، و پيمان شكنى خود، توبه كنند. برادران دينى شمايند. در اين عبارت مبتدا محذوف است و تقدير چنين است: فهم اخوانكم.

وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ ما اين آيات را به تفصيل بيان مى كنيم، و اين جمله به عنوان تعريض است كه گويا خداوند مى فرمايد: تنها كسى كه در تفصيل آيات الهى بينديشد، عالم و داناست نه غير او.

وَ إِنْ نَكَثُوا و اگر

پس از بستن عهدها، آنها را بشكنند و به عيب جويى در دين شما قد علم كنند.

فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ پس با آنها به جنگ و قتال برخيزيد.

در اين آيه با اين كه امكان داشت به جاى «ائمة الكفر» ضمير «هم» بياورد امّا اسم ظاهر آورده تا بفهماند وقتى كه آنان در حالت شرك از روى تمرّد، خوى بزرگان عرب را ترك و نقض عهد و پيمان كردند، و سپس ايمان آوردند: نماز را بپا داشتند و زكات را ادا كردند، و براى مسلمانان برادران دينى شدند، و پس از اين مرحله، از اسلام برگشتند و مرتدّ شدند و در نتيجه عهد و پيمانى را كه همان بيعت دينى است برهم زدند و دين خدا را مورد طعن قرار دادند، در اين صورت، اينها سردمداران كفر و ضلالت و پيشگامان در اين ورطه خواهند بود.

از حذيفه نقل شده است كه اهل اين آيه يعنى مصاديق آن، هنوز نيامده اند، و نيز امير المؤمنين عليه السّلام اين آيه را در روز جنگ جمل قرائت كرد و سپس فرمود: اى مردم به خدا سوگند رسول خدا به من سفارش كرد و فرمود: على جان! در آينده نزديك با گروه هاى پيمان شكن، طغيانگر، و اهل نفاق، به جنگ و جدال، درگير خواهى شد. «1»

إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ براى آنها عهد و پيمانى نيست، يعنى عهد و پيمانشان را

__________________________________________________

1-

اما و اللَّه لقد عهد الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قال لى: يا علىّ لتقاتلن الفئة النّاكثة و الفئة الباغية و الفئة المارقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 518

رعايت نمى كنند.

بعضى از قرّاء، اين كلمه را «إيمان» بكسر همزه خوانده اند، و

معنايش اين است.

پس از پيمان شكنى و ترك ديانت، به آنها امانى داده نمى شود، يا اين كه در حقيقت براى آنها، نه اسلام، و نه ايمانى است، و به اظهار ايمانشان اعتبارى نيست.

لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ اين جمله متعلق به فعل: «قاتلوا» است: بايد غرض شما را از جنگ با پيشوايان كفر اين باشد كه آنان از تمرّد و پيمان شكنى خود دست بردارند، و اين دستور خداوند، دليل بر زياد بودن فضل و كرامت اوست.

أَ لا تُقاتِلُونَ همزه براى (استفهام) تقرير (ى) است، و مقصود از آن، تشويق مؤمنان به جنگ با كافران است.

نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ پيمانهايى را كه بسته بودند، شكستند.

وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ تصميم آنها براى بيرون راندن پيامبر از مكّه، موقعى تحقق يافت كه درباره آن با يكديگر مشورت كردند، و خداوند به آن حضرت دستور به هجرت فرمود و حضرت از آنجا بيرون رفت.

وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ آنها جنگ با شما را آغاز كردند و هر كس آغاز به جنگ كند ستمكارتر است، پس چه چيز شما را مانع مى شود از اين كه هم چنان با آنها بجنگيد؟

أَ تَخْشَوْنَهُمْ در اين عبارت خداوند مسلمانان را سرزنش مى كند از اين كه با كافران نمى جنگند و بر ترسشان از اين امر توبيخشان مى فرمايد.

فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ پس خدا سزاوارتر است كه بايد از او ترسيد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ چرا كه مؤمن از هيچ كس جز خدا نمى ترسد.

[سوره التوبة (9): آيات 14 تا 16] ..... ص : 518

اشاره

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ

لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 519

ترجمه: ..... ص : 519

با آنها پيكار كنيد، تا خداوند آنان را به دست شما مجازات كند، و آنها را رسوا و شما را بر آنها پيروز گرداند، و سينه هاى گروهى از مؤمنان را شفا بخشد. (14)

و خشم دلهاى مؤمنان را از ميان ببرد، و خداوند توبه هر كس را كه بخواهد مى پذيرد، و خداوند بسيار دانا و درستكار است. (15)

«1» آيا گمان كرديد كه به حال خود رها مى شويد، در حالى كه هنوز كسانى از شما كه جهاد كردند و جز خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار انتخاب نكردند، مشخص نشده اند؟ و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (16)

تفسير: ..... ص : 519

خداوند پس از آن كه در آيات قبل مؤمنان را براى ترك مقاتله با پيمان شكنان و مشركان توبيخ كرد، اكنون در اين آيات تأكيد مى كند كه حتما با آنها كارزار كنيد، و پس از امر به قتال به آنها وعده مى دهد كه دشمنانشان را به دست آنها با كشته شدن كيفر مى كند و به ذلّت اسيرى دچارشان مى سازد و مؤمنان را بر آنها پيروز مى نمايد و دلهاى سوخته گروهى از مؤمنان را كه قبيله «خزاعه» «2» مى باشد شفا مى دهد و سرد و

__________________________________________________

1- در ترجمه اين آيه بيشتر از مجمع البيان ترجمه رسولى محلّاتى استفاده شده، زيرا تفسير نمونه چنان معنى كرده است كه با مضارع مجزوم در جواب امر، درست درنمى آيد- م.

2- استاد گرجى از صحاح نقل كرده: خزاعه، قبيله اى است از «أزد» كه چون از مكّه خارج شدند تا اين كه جاهاى ديگر بروند خزاعه با آنها مخالفت كردند و همانجا مقيم شدند، خزع: مخالفت كرد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 520

خنك مى سازد. ابن عباس

گفته است كه مراد از اين گروه، طوايفى از يمن، هستند كه به مكّه آمده و مسلمان شده بودند و به اين جهت تحت شكنجه و آزار مشركان قرار گرفته بودند. رسول خدا آنها را دلدارى داد و فرمود: «مژده باد شما را كه گشايش نزديك است». «1»

وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ خشم دلهاى مؤمنان را كه از كثرت آزار مشركان به وجود آمده، با اين يارى و پيروزى از بين ببرد، پوشيده نيست كه تمام اين وعده ها نصيب اهل ايمان شد و اين خود يكى از دلايل صحت نبوت پيغمبر اسلام بود.

وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ اين جمله مستأنفه و آغاز سخن است و خبر مى دهد كه بزودى خداوند از كفر بعضى مردم اهل مكّه مى گذرد و توبه آنها را مى پذيرد، و اين نيز تحقّق يافت و بسيارى از آنها اسلام آوردند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ خداوند همان طور كه به امور گذشته علم دارد، به آنچه كه در آينده نيز واقع مى شود علم و آگاهى دارد. «حكيم»: هيچ كارى را انجام نمى دهد مگر اين كه در آن، حكمت و مصلحتى است.

«ام» «2» منقطعه است و از همزه آن معناى توبيخ استفاده مى شود و خلاصه معناى آيه اين است كه: اى مردم شما هرگز به حال خود واگذار نمى شويد تا هنگامى كه اهل اخلاص از شما مشخّص و ممتاز شوند و آنها كسانى اند كه در راه خدا و براى خدا به جهاد مى پردازند.

وَ لَمْ يَتَّخِذُوا ... وَلِيجَةً غير از خدا و پيامبر و مؤمنان، ديگرى را به دوستى نمى گيرند كه تمام اسرار زندگى خود را براى آنها فاش كنند.

__________________________________________________

1-

أبشروا فانّ الفرج قريب.

2- حرف عطف است كه

جمله استفهامى را بر استفهام ديگر عطف مى كند و در اين آيه، جمله عطف شده است بر جمله: «أَ لا تُقاتِلُونَ» كه در آيه قبل ذكر شده است، از تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 521

وَ لَمَّا معناى اين كلمه «توقع» است و دلالت مى كند بر اين كه تشخيص ميان اين گروه مؤمنان و روشن شدن مطلب، امرى است مورد توقّع و انتظار.

وَ لَمْ يَتَّخِذُوا اين جمله عطف است بر «جاهدوا» و داخل در صله «الذين» مى باشد كه گويا چنين گفته است: «و لما يعلم» خداوند علم به اين ندارد كه در ميان شما، كوشش كنندگان و اهل اخلاصى وجود داشته باشد، جز آنها كه غير از خدا دوستانى گرفته اند. «وليجة» بر وزن فعيله از «ولج» است يعنى دوست و صاحب اختيار. مثل «دخيل» از «دخل».

منظور از نفى علم خدا، نفى معلوم است: چنين اشخاصى وجود ندارند مثل: ما علم اللَّه ما قيل فى فلان: خدا نمى داند چيزى را كه درباره فلانى گفته شده است، يعنى چيزى در اين باره يافت نمى شود، و تحقق نيافته است.

[سوره التوبة (9): آيات 17 تا 18] ..... ص : 521

اشاره

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17) إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)

ترجمه: ..... ص : 521

مشركان حق ندارند كه مساجد خدا را تعمير كنند در حالى كه به كفر خود گواهى مى دهند، آنها اعمالشان نابود شده و در آتش جاودانه خواهند ماند. (17)

مسجدهاى خدا را تنها كسى آباد مى كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و نماز را بپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد، اميد است كه اين گونه افراد از هدايت يافتگان باشند. (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 522

تفسير: ..... ص : 522

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ براى مشركان درست نيست و پايدار نمى ماند كه مساجد الهى را آباد كنند.

أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ مراد تعمير كردن مسجد الحرام است و علّت جمع آوردن «مساجد» وجوهى است:

1- اين كه هر نقطه اى از مسجد الحرام، خود مسجدى است.

2- مسجد الحرام قبله تمام مسجدهاست پس هر كس آن را آباد كند، گويى تمام مسجدها را آباد كرده است.

3- جنس مسجدها اراده شده پس مقدمترين و بالاترين همه آنها در اين حكم داخل است. و بعضى از قرّاء «مسجد اللَّه» به صورت مفرد خوانده اند.

شاهِدِينَ اين كلمه حال است از «واو» در «يعمروا» و معناى اين كه مشركان، بر ضرر خود به كفر خود شهادت مى دهند آن است كه كفرشان ظاهر و آشكار است، و بتهاى خود را بر اطراف خانه كعبه نصب كرده و دور آن با حالت عريان طواف مى كردند و هربار كه دور خانه مى گشتند، براى آن سجده مى كردند، و بعضى گفته، چنين مى گفتند: لبّيك لا شريك لك، الّا شريك هو لك، تملكه و ما ملك. «1»

روايت شده است كه مؤمنان مهاجر و انصار، اسيرانى را كه از مشركان در جنگ بدر گرفته بودند ملامت و سرزنش مى كردند، حضرت

على عليه السّلام عمويش عباس را به دليل جنگ با رسول خدا و قطع رحم توبيخ كرد. عباس در جواب گفت: بديهاى ما را بخاطر مى آوريد امّا خوبيهايمان را كتمان مى كنيد؟ مهاجرين و انصار گفتند: مگر

__________________________________________________

1- پاسخ مى دهم تو را اى خدا كه شريكى برايت نيست، جز شريكى كه خودت هستى، و مالك شريك و مالك تمام ما يملك شريك، خودت هستى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 523

شما نيكى هم داريد؟ اسيران گفتند: آرى، ما مسجد الحرام را آباد مى كنيم و پرده دارى كعبه را بر عهده داريم و حاجيان را آب مى دهيم و اسير آزاد مى كنيم، اين جا بود كه آيه ذيل نازل شد:

أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ كارهاى عبادى مشركان از قبيل عمارت مسجد، سقايت حاج و پرده دارى كعبه و آزاد كردن بردگان، باطل و بى ارزش است.

إِنَّما يَعْمُرُ تعمير مسجد، تنها از مؤمنان پذيرفته است. مراد از تعمير مسجد پايه ريزى و ترميم خرابيها و پاك ساختن و تنظيف آن، و روشن كردن چراغهايش مى باشد و شامل آباد كردن آن با عبادت و ذكر نيز مى شود و مقصود از «ذكر» ياد گرفتن و ياد دادن علوم است بلكه اين امر، بهترين و مهمترين مصداق ذكر است، و آباد كردن مسجد شامل خوددارى از سخنان اضافى و بى فايده در آن جا نيز مى شود.

در حديث آمده است كه در آخر الزّمان مردمى از امت من به وجود خواهند آمد كه بيايند در مسجد دور هم بنشينند و ذكرشان دنيا و دوستى آن باشد، با اينها همنشينى نداشته باشيد، خدا هم به آنها نيازى ندارد. «1»

وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ اين گونه اشخاص در باب دين و تقوا، غير از خداى تعالى

از هيچ كس بيم و هراسى ندارند و بر رضايت و خشنودى او، رضايت ديگرى را تقديم نمى دارند.

[سوره التوبة (9): آيات 19 تا 22] ..... ص : 523

اشاره

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (19) الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (20) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ (21) خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (22)

__________________________________________________

1-

يأتى فى آخر الزّمان ناس من امّتى، ياتون المساجد، يقعدون فيها حلقا، ذكرهم الدنيا و حبّ الدنيا، لا تجالسوهم فليس للَّه بهم حاجة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 524

ترجمه: ..... ص : 524

آيا آب دادن حاجيان و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و در راه او جهاد كرده است؟ اينها هرگز مساوى نيستند، و خداوند، مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (19)

آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با ثروتها و جانهايشان در راه خدا جهاد كردند، مقامشان در نزد خدا برتر است و همين ها رستگارانند. (20)

پروردگارشان آنها را به رحمتى از خود و خشنودى و باغهاى بهشتى كه در آن براى ايشان نعمتهاى جاودانه است، بشارت مى دهد. (21)

همواره و تا ابد در اين باغها، خواهند بود، چرا كه نزد خداوند، پاداشى عظيم است. (22)

تفسير: ..... ص : 524

تقدير آيه اين است: ا جعلتم اهل سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام، كمن آمن باللّه «آيا سيرآب كنندگان حجاج و آبادكنندگان مسجد را، مانند كسى قرار داديد كه به خدا و ... ايمان آورده است ...» و مؤيد اين تقدير، قول كسى است كه چنين خوانده است: سقاة الحاج و عمرة المسجد الحرام. «1» خلاصه در اين آيه، تشبيه اهل شرك و اعمال باطل آنها را به مؤمنان و كارهاى درست آنها، امرى ناپسند شمرده و تساوى و

__________________________________________________

1- آب دهندگان حجاج، و آبادكنندگان مسجد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 525

هم سنگى آنان را زشت دانسته است و اين همانند قرار دادن را كه از ناحيه خود كفار برخاسته است خداوند، ظلمى ديگر علاوه بر كفرشان ناميده است، و سپس در عظمت مقام مؤمنانى كه كارهاى برشمرده در آيه را انجام داده اند، مى فرمايد:

أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ اينها از غيرشان: مؤمنهايى كه اهل اين كارها نيستند، نزد خداوند درجاتى بالاتر دارند، و همين ها

«فايز» اند يعنى فوز و رستگارى ويژه اينهاست. در آخر آيه كلماتى را كه مورد بشارت واقع شده اند، نكره آورده: «رحمة» «رضوان» «نعيم» «مقيم»، زيرا اين امور برتر از آنند كه به توصيف وصف كننده درآيند يا در تعريف معرف گنجانده شوند.

[سوره التوبة (9): آيات 23 تا 24] ..... ص : 525

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (24)

ترجمه: ..... ص : 525

اى اهل ايمان اگر پدران و مادران شما، كفر را بر ايمان ترجيح دهند آنها را ولى خود قرار ندهيد و كسانى كه آنها را اولياء خود قرار دهند، ظالم و ستمگرند. (23)

بگو: اگر پدران، و فرزندان، و برادران و همسران و طايفه شما و ثروتهايى كه بدست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد، و مسكنهاى مورد علاقه شما، در نظرتان ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 526

از خدا و پيامبرش، و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند، و خداوند گروه نافرمانبردار را هدايت نمى كند. (24)

تفسير: ..... ص : 526

وقتى كه مؤمنان به هجرت مأمور شدند و تصميم گرفتند كه حركت كنند، بعضى را همسرانشان و بعضى را پدر و مادر و فرزندانشان از سفر ممانعت مى كردند و آنها نيز به خاطر اين خويشاوندان، مهاجرت را ترك مى كردند. اين بود كه خداوند براى آنها توضيح داد كه امر دين بر خويشاوندى و نسب مقدّم است، و هر گاه براى امر دينى لازم باشد كه آدمى با پدر و مادر و فرزندانش قطع رابطه كند، در مورد رابطه با اجنبى اولى و سزاوارتر است.

إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ اگر كفر را برگزينند و آن را بر ايمان ترجيح دهند، در حديث آمده است:

لا يجد احدكم طعم الايمان حتّى يحب فى اللَّه و يبغض فى اللَّه

«هيچ كس از شما طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه دوستى و دشمنى اش فقط براى خدا باشد».

وَ عَشِيرَتُكُمْ «عشرتكم» به صورت مفرد، هم خوانده شده است. «1»

فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ اين جمله تهديد است چنان كه «حسن» گفته است:

خداوند در اين

قسمت اين گروه را به كيفرى دنيوى يا اخروى ترسانده، و در اين آيه، مؤمن بشدّت موظّف شده است كه به خاطر دين از پدر و مادر، و فرزندان و اهل و قبيله خود، و تمام بهره هاى دنيوى صرف نظر كند.

پروردگارا ما را بر آنچه موافق خشنودى خودت مى باشد موفق دار، تا دورتران را

__________________________________________________

1- استاد گرجى از كشّاف نقل كرده است «عشيرتكم، و عشيراتكم»، نيز خوانده شده، و حسن عشائركم خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 527

براى تو دوست و نزديكان را بخاطر تو دشمن داريم.

[سوره التوبة (9): آيات 25 تا 27] ..... ص : 527

اشاره

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27)

ترجمه: ..... ص : 527

خدا شما را در بسيارى از مكانها يارى فرمود، و در روز (جنگ) حنين، وقتى كه فراوانى جمعيّتتان، شما را به شگفتى درآورده بود، و هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد، و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد پس پشت كرده فرار نموديد. (25)

سپس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل فرمود، و لشكرهايى را فرستاد كه شما آنها را نمى ديديد و كسانى را كه كافر بودند كيفر كرد، و اين بود سزاى كافران. (26)

پس خداوند، بعد از اين توبه هر كس را بخواهد مى پذيرد، و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27)

تفسير: ..... ص : 527

«مواطن» ميدانهاى جنگ و موقعيّتهاى آن. «حنين» سرزمينى است ميان مكّه و طائف كه در آنجا جنگ مسلمانان، با كفّار هوازن و ثقيف واقع شد. مسلمانان دوازده هزار نفر بودند كه ده هزار از مسلمانان پر و پا قرصى بودند كه در فتح مكّه حاضر بودند و دو هزار هم از «طلقا» و آزادشدگان مكّه به آنان پيوسته بودند امّا افراد هوازن و ثقيف با تمام افراد ديگر كه از كفّار به آنها پيوسته بودند چهار هزار نفر بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 528

وقتى دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند. مردى از مسلمانان كه از بسيارى مسلمين و قلّت كفّار خوشحال شده بود گفت: هرگز امروز مغلوب نخواهيم شد، امّا وقتى پيامبر اكرم سخن او را شنيد خوشش نيامد. بعضى گفته اند گوينده اين سخن ابو بكر بوده است. چنان كه خداوند فرموده است:

أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فراوانى افرادتان شما را به شگفتى درآورده است.

جنگ سختى درگرفت و مسلمانان كه به دليل كثرتشان مغرور شده بودند و تاب مقاومت نداشتند

شكست خوردند، آن چنان كه آوازه شكست آنان به مكّه رسيد. امّا پيامبر هم چنان مقاومت مى كرد، و على عليه السّلام نيز پرچم را در دست گرفته، با كفّار مى جنگيد، و عباس بن عبد المطّلب هم در طرف راست لگام قاطر رسول خدا را بدست گرفته بود و ابو سفيان پسر حارث بن عبد المطّلب نيز با نه نفر از بنى هاشم در طرف چپ آن حضرت بودند و «أيمن» پسر امّ ايمن هم، نفر دهم آنها بود كه در آن روز كشته شد. پيامبر به عباس كه صداى رسايى داشت، فرمود كه مردم را صدا بزند، فريادش بلند شد: اى گروه مهاجران و انصار، اى اهل بيعت شجره، و اى اصحاب سوره بقره، كجا فرار مى كنيد پيامبر خدا اين جاست! مردم برگشتند در حالى كه مى گفتند: لبيك لبيك، در اين حال فرشتگان كه كلاه خودها بر سر داشتند و سوار بر اسبهاى ابلق بودند نازل شدند، رسول اكرم به نحوه تلاش و مبارزه مسلمانان نظر افكند و فرمود: «اكنون تنور جنگ داغ شد، من پيامبر راستينم، من فرزند عبد المطّلبم». «1» يارى از طرف خداوند آمد، و «هوازن» شكست خوردند.

__________________________________________________

1-

الآن حمى الوطيس انا النّبي لا كذب، انا بن عبد المطّلب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 529

بِما رَحُبَتْ «ما» مصدريه، و «ب» به معناى «مع» است: «مع رحبها» و جارّ و مجرور در محل حال است، معناى آيه چنين است: از بسيارى ترستان جايى براى فرارتان در زمين پيدا نمى كنيد، پس گويا زمين بر شما تنگ شده است.

ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ شكست خورديد.

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ خداوند رحمت خود را كه مايه آرامش آنها بود برايشان نازل فرمود.

«عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» بر پيامبرش و مؤمنان كه ثابت قدم با او ماندند.

وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا كافران را كيفر داد: كشته و اسير شدند، زنان و اولادشان آواره شدند و سرمايه و ثروتهايشان به غارت رفت.

ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ پس از اين جريان گروهى از كافران مسلمان مى شوند و خداوند توبه آنان را مى پذيرد.

برخى گفته اند در روز جنگ احد؟؟؟، شش؟؟؟ هزار تن از مشركان اسير شدند و تعدادى بى شمار شتر و گاوشان به غنيمت رفت.

[سوره التوبة (9): آيه 28] ..... ص : 529

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28)

ترجمه: ..... ص : 529

اى مؤمنان، اهل شرك به طور حتم نجسند، پس از امسال به بعد نبايد نزديك مسجد الحرام شوند، و اگر شما از فقر و تنگدستى مى ترسيد، خداوند، بزودى اگر بخواهد شما را از فضل خود توانگر خواهد ساخت، چرا كه او بسيار دانا و با حكمت است. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 530

تفسير: ..... ص : 530

«النّجس» اين كلمه مصدر و به معناى ذو نجس: شى ء پليد است زيرا كافران صفت مشرك بودن را كه به منزله نجاست مى باشد به همراه خود دارند، يا اين كه خداوند به دليل مبالغه در متّصف بودن آنها به اين صفت، آنان را نجس العين به حساب آورده است. از ابن عباس نقل شده است كه كفّار نجسند مثل سگ و خوك.

حسن مى گويد هر كس با مشركى مصافحه كند بايد دست خود را بشويد. امام باقر و صادق عليه السّلام مى فرمايند: هر كس با خيس بودن دست، با شخص كافرى مصافحه كند بايد دستش را بشويد و اگر نتوانست بشويد آن را بر خاك بمالد. «1»

فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ پس از حج امسال (سال نهم هجرى) ديگر نبايد حج و عمره اى بجا آورند، چنان كه در دوران جاهليت اين كارها را انجام مى دادند.

وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً اگر مى ترسيد كه وقتى مشركان را از عمل حج مانع شديد، از بسيارى منافع بازرگانى، و ارزاقى كه بسوى مكّه حمل مى كنند، محروم، و در نتيجه مبتلا به فقر و تنگدستى خواهيد شد.

فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ بيم نداشته باشيد كه خداوند به طريق ديگر، با فضل و كرمش شما را بى نياز خواهد ساخت. اين بود كه بعدا اهالى «جدّه» و «صنعاء» و «جرش» و «تباله» «2»

مسلمان شدند، اينها با خود خشكبار و غذا به مكّه حمل مى كردند و اين سود بيشترى براى مردم داشت و خداوند بارانهاى بسيارى فرو فرستاد به طورى كه خير و بركت براى آنها فراوان شد.

__________________________________________________

1- من صافح الكافر، و يده رطبة، غسل يده و الا مسحها بالحائط.

2- اعراب كلمات از تصحيح استاد گرجى گرفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 531

[سوره التوبة (9): آيه 29] ..... ص : 531

اشاره

قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)

ترجمه: ..... ص : 531

با آن دسته از اهل كتاب كه ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند، و آنچه را خدا و رسولش حرام كرده، حرام ندانند، و به دين حق نمى گروند، پيكار و كارزار كنيد، تا بدست خود با خوارى و فروتنى جزيه دهند. (29)

تفسير: ..... ص : 531

از ابن عباس نقل شده است كه شيطان در دلهاى مسلمانان ترس از گرسنگى را ايجاد كرد و گفت از كجا مى خوريد و چگونه مى توانيد امرار معاش كنيد. بعد خداوند متعال آنها را امر كرد كه با اهل كتاب بجنگند، و با گرفتن جزيه از آنها و فتح سرزمينها و گرفتن غنايم آنها را ثروتمند و بى نياز ساخت.

مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ اين جمله، بيان براى «الّذين» ى قبلى و جمله هاى بعدش است.

خداوند در اين آيه از اهل كتاب ايمان به خدا را نفى مى كند به اين دليل كه به خداوند چيزهايى نسبت مى دهند كه از ساحت قدس او بدور است، و مى فرمايد:

ايمان به آخرت هم ندارند، زيرا در اين امر نيز اعمالشان ناشايست است. و دليل آن كه آنها حرام خدا و رسولش را حرام نمى دانند، آن است كه آنچه در كتاب و سنّت حرام شده، حرام نمى دانند.

وجه تسميه «جزيه» آن است كه اين هم قسمتى از چيزى است كه كفّار اهل ذمّه بايد بدهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 532

«عزيد» دست چه كسى؟ دو احتمال است: دست معطى، يا آخذ؟ اگر مراد دست دهنده باشد در معناى آيه دو تعبير خواهد بود:

الف: با اهل كتاب بجنگيد تا وقتى كه از روى تسليم و بدون خوددارى كردن، جزيه بدهند.

ب: بطور نقدى دست بدست بدهند، نه نسيه باشد و نه حواله به كس ديگرى.

و

اگر يد آخذ اراده شود معنايش اين است كه از روى قدرت و تسلطى كه شما بر آنها داريد يا از انعامى كه شما بر آنها روا مى داريد آن را بپردازند.

وَ هُمْ صاغِرُونَ جزيه از آنها گرفته مى شود در حالى كه حقير و خوارند: خود با پاى پياده مى آيند آن را تسليم مى كنند، جزيه دهنده ايستاده، و گيرنده نشسته، يقه اش را مى گيرد و به جبر او را مى كشد و مى گويد: وظيفه ات را انجام بده.

[سوره التوبة (9): آيات 30 تا 33] ..... ص : 532

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (30) اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31) يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (32) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 533

ترجمه: ..... ص : 533

يهوديان گفتند: عزير پسر خداست و نصرانيان گفتند: مسيح پسر خداست، اين سخنى است كه بر زبان دارند كه مانند گفتار كافران پيشين است، خداى لعنتشان كند چگونه دروغ مى گويند؟ (30)

اينها، دانشمندان و راهبان خود را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و نيز مسيح فرزند مريم را، در حالى كه جز به عبادت معبود يگانه اى كه هيچ معبودى جز او نيست، دستور نداشتند، او پاك و منزّه است از آنچه شريك وى قرار مى دهند. (31)

اينها مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، در حالى كه خداوند هيچ نمى خواهد مگر اين كه نورش را به كمال رساند، اگرچه كافران كراهت داشته باشند. (32)

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها غالب گرداند هر چند مشركان آن را نپسندند. (33)

تفسير: ..... ص : 533

عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ جمله مبتدا و خبر است، و چون «عزير» عجمى و معرفه است غير منصرف مى باشد، و كسانى كه با تنوين و منصرفش خوانده اند آن را عربى دانسته اند، نه عجمى.

اين حرف را كه عزير پسر خداست، بعضى از يهوديان گفتند، نه همه آنها.

ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ منظور آن است كه اين گفتار را از پيش خود گفتند بدون اين كه هيچ گونه دليل عقلى داشته باشند و يا از كتاب آسمانى نقل كنند.

يُضاهِؤُنَ «1» قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا در اين آيه حذف و تقدير واقع شده، يعنى يضاهى قولهم قول بوده كلمه «قول» كه مضاف بوده حذف شده و مضاف اليه (هم) ضميمه فعل شده و به صورت جمع «يضاهون» درآمده و جاى مضاف را گرفته است و

__________________________________________________

1- چنان كه در قسمت تفسير بيان شده

معلوم مى شود شارح آيه را بدون همزه خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 534

معنايش اين است: گفتار بعضى از يهود و نصارا كه در زمان رسول اكرم بودند همانند گفته پيشينيان آنها بود، منظور اين كه اين عقيده كفرآميز در ميان آنها سابقه طولانى دارد، و مى توان گفت مراد اين است كه گفته اينها مانند گفته مشركان است كه مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند.

اين آيه با همزه: «يضاهؤن» نيز خوانده شده است: عرب مى گويد: «امرأة ضهياء» بر وزن «فعيل» زنى كه مانند مرد، حيض نمى شود.

قاتَلَهُمُ اللَّهُ خدا آنها را لعنت كند. «أَنَّى يُؤْفَكُونَ»: چگونه از حق منحرف مى شوند.

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً اينها دانشمندان و راهبان خود را- در حلال شمردن آنچه خدا حرام دانسته، و حرام شمردن آنچه خدا حلال كرده- اطاعت و پيروى مى كردند هم چنان كه از دستورهاى فرمانروايان پيروى مى شود.

وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ آن حضرت را نيز شايسته پرستش دانستند، زيرا وى را پسر خدا مى گفتند.

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً ادله و براهين عقلى و نصوص منقول در تورات و انجيل آنها را ملزم مى سازد كه جز معبود يكتا را پرستش نكنند.

«سُبْحانَهُ» اين كلمه براى تنزيه است و ساحت قدس الهى را از شايبه شرك و همتا داشتن دور مى سازد.

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ در اين آيه خداوند، حال اهل شرك را، كه با تكذيب كردن گفته هاى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درصدد باطل ساختن پيامبرى او هستند، تشبيه به حالت كسى كرده است كه مى خواهد با دميدن خود نور با عظمت الهى را خاموش كند، همان نورى كه خداوند متعال اراده كرده تا نورافشانى

و روشنى بخشى آن را به حدّ نهايى و كمالش برساند.

«لِيُظْهِرَهُ» خدا مى خواهد اين پيغمبرش را بر پيروان كليّه اديان، يا دين حق را بر تمام اديان جهان غلبه دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 535

در اين آيه، خداوند، فعل «ابى» را، جارى مجراى «لم يرد» ساخته و به اين سبب در مقابل يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا جمله: وَ يَأْبَى اللَّهُ را آورده، و گويا چنين فرموده است:

و لا يريد اللَّه الا ان يتم نوره تنها چيزى كه خداوند مى خواهد به تمام و كمال رساندن نورش مى باشد.

[سوره التوبة (9): آيات 34 تا 35] ..... ص : 535

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (34) يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)

ترجمه: ..... ص : 535

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اين امر مسلّمى است كه بسيارى از دانشمندان يهود و ترسايان، سرمايه هاى مردم را به باطل مى خورند و آنها را از راه خدا بازمى دارند، آنان را كه طلا و نقره را اندوخته مى كنند، و آن را در راه خدا انفاق مى نمايند مژده كيفرى دردناك بده. (34)

روزى كه آنها را در ميان آتش دوزخ بتابانند و به آن وسيله چهره ها و پهلوها و پشتهايشان را داغ نهند (به آنها گفته مى شود) اين همان پولهايى است كه براى خود اندوخته بوديد، اكنون بچشيد آنچه كه مى اندوختيد. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 536

تفسير: ..... ص : 536

خوردن مال به باطل، آن است كه آن را از راه حرام بدست آورند و به مصرف برسانند، و منظور آن است كه اين دانشمندان و راهبان براى صدور و تخفيف احكام شرعى از عامه مردم رشوه مى گرفتند.

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ و كسانى كه طلا و نقره را كنز قرار مى دهند، در تفسير اين آيه دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه مقصود، بسيارى از دانشمندان يهود و راهبان مسيحى باشد.

2- مقصود مسلمانانى است كه مال و ثروت را روى هم انباشته و كنز مى نمايند- نه منافقان، و خداوند اين گونه مسلمانان را همدوش رشوه گيران (دين فروشان) يهود و نصارا قرار داده است.

مراد از «ترك انفاق در راه خدا» كه در ذيل آيه آمده، منع زكات است، چنان كه در حديث آمده است:

مالى كه زكاتش داده شود «كنز» نيست، اگرچه اندوخته و پنهان نگاه داشته شود، ولى مالى كه زكاتش واجب شود و ادا نشود «كنز» است، اگرچه ظاهر و آشكار باشد. «1»

وَ لا يُنْفِقُونَها ضمير به معناى «ذهب و فضه» برمى گردد

كه دراهم و دنانير باشد و اين كه مفرد مؤنث آورده شده و نه مثنّا، به اين سبب است كه هر كدام جمله اى كامل است (نه اين كه مفرد باشد) اين آيه مانند آيه ديگرى است كه مى فرمايد: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا (حجرات/ 9). (كه فعل آن جمع مذكر غائب آمده، نه مثناى مؤنث) بعضى گفته اند تقدير آيه اين است: و لا ينفقونها و الذّهب مرجع ضمير «ها» فضّه است كه مفرد مؤنّث است، و ذهب هم عطف بر آن مى باشد مثل اين

__________________________________________________

1-

ما ادى زكاته فليس بكنز، و ان كان باطنا، و ما بلغ ان يزكّى فلم يزكّ فهو كنز و ان كان ظاهرا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 537

شعر:

فانى و قيار بها لغريب

، كه معنايش اين است: و قيّار كذلك: من در زندان غريبم و قيّار (نام شترش) نيز غريب است.

اين كه از ميان اموال فقط طلا و نقره را نام برده اند به اين دليل است كه معيار ثروت و قيمت اشيا مى باشند و كسى اينها را نگهدارى نمى كند مگر اين كه زايد بر احتياج روزانه اش باشد.

يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ بر آن كنزها يا بر طلا و نقره ها آن قدر آتش افروخته مى شود، تا خود آتش مى شوند. «فَتُكْوى بِها» با آن گنجينه هاى سرخ شده، بر پيشانى و پهلو و پشتهاى آنان داغ نهاده مى شود.

جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ دليل اختصاص اين اعضا به يادآورى آن است كه هيچ كس ترك انفاق واجب نمى كند، مگر به واسطه غرضهاى دنيايى يعنى موقعيتى ميان مردم پيدا كنند و آبروى خود را حفظ كنند، غذاهاى خوب بخورند و فربه شوند. لباسهاى نرم و لطيف

بر پشت و روى شانه هاى خود بيندازند. بعضى گفته اند:

دليلش آن است كه اين گروه در مقابل افراد بى بضاعت و تنگدست صورتهاى خود را درهم مى كشيدند و چينهاى پيشانى را ضخيم مى ساختند، و در مجالس و محافل رو از آنها برمى گرداندند و پشت و پهلوى خود را بر آنها مى كردند.

هذا ما كَنَزْتُمْ در اين جا، ماده قول در تقدير است. به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى كه در دنيا براى خود گنج ساخته بوديد. «لِأَنْفُسِكُمْ» براى استفاده خودتان.

فَذُوقُوا پس بچشيد: گزند آنچه مى اندوختيد، يا گزند حالت اندوختگى تان را.

[سوره التوبة (9): آيه 36] ..... ص : 537

اشاره

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 538

ترجمه: ..... ص : 538

شماره ماهها در نزد خدا، و در كتاب خداوند از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد، دوازده ماه است، چهارتا از آنها حرام است، اين آيين پابرجا است، پس در اين ماهها بر خود ستم روا مداريد، و دسته جمعى با مشركان بجنگيد چنان كه آنها بطور اتّفاق با شما مى جنگند، و بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است. (36)

تفسير: ..... ص : 538

فِي كِتابِ اللَّهِ در لوح محفوظ يا در قرآن و يا در حكمى كه خود ثبت و ضبط كرده و درست و مصلحت ديده (حكم قضا و قدر).

مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ سه ماه قرين همديگرند، ذى قعده، ذى حجّه، و محرّم، و يكى از اينها جدا است، و آن ماه رجب است. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در خطبه اى كه در حجّة الوداع ايراد فرمود، به همين مطلب اشاره دارد كه مى فرمايد: «آگاه باشيد كه زمان و جهان طبيعت هم اكنون در سير و گردش خود به همان نظام مرتّبى برگشته است كه خداوند زمين و آسمانها را بر آن حالت آفريد: هر سال دوازده ماه است، و چهار ماه از آن، حرام است». «1» مقصود حضرت از اين سخنان آن است كه اكنون، حكم ماهها به همان حالتى برگشته است كه قبلا بوده: حج بايد در همان ماه ذى حجّه واقع شود.

و به اين ترتيب «نسى ء» «2» را كه در جاهليت برقرار بود باطل ساخت.

ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ منظور اين كه حرام دانستن اين ماهها، دين راستين و آيين ابراهيم و اسماعيل است، و عرب هم اين روش را كه از اين دو پيامبر به ارث برده

__________________________________________________

1-

الا ان الزمان قد استدار كهيئته

يوم خلق اللَّه السموات و الارض، السّنة اثنا عشر شهرا، منها اربعة حرم.

2- شرح اين كلمه در آيه بعد مى آيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 539

بودند دين خود قرار داده بودند. و اين ماههاى چهارگانه را محترم مى داشتند، و جنگ در آن را حرام مى شمردند حتى اگر كسى در اين ماهها بر قاتل پدرش دست مى يافت به او كارى نداشت.

ماه رجب را «اصمّ» گفته اند (زيرا در اين ماه سر و صدا، جنگ و فرياد ستم كشيده اى شنيده نمى شد) اين ماه را «منصل الاسنّة» نيز مى گفتند، يعنى كنار گذاشتن نيزه (از اين رو در اين ماه، تيرى به سوى دشمن پرتاب نمى شد) اين وضع در جاهليت ادامه داشت تا اين كه منجر به «نسى ء» شد و اين قانون الهى را تغيير دادند.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: اين كه ما بيان كرديم حسابى درست و محكم است، نه حكم نسى ء كه اهل جاهليت آن را اختراع كرده بودند.

فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ظلم به نفس، اين است كه آنچه در اين ماهها حرام شده حلال بدانند.

كَافَّةً حال است از فاعل يا از مفعول.

مَعَ الْمُتَّقِينَ خدا، ياور پرهيزكاران است: در اين جمله خداوند به اهل تقوا وعده نصرت داده و به اين طريق آنها را به اين صفت تشويق فرموده است.

[سوره التوبة (9): آيه 37] ..... ص : 539

اشاره

إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (37)

ترجمه: ..... ص : 539

تغيير دادن ماههاى حرام و تأخير حكم آن، افزايشى در كفر است كه به سبب آن، كافران گمراه مى شوند: يك سال آن را حلال و سال ديگر آن را حرام مى دانند، تا مطابق تعداد ماههايى شود كه خداوند تحريم كرده است (و عدد چهار را به عقيده خود تكميل نمايند) و از اين راه آنچه را كه خداوند حرام كرده حلال شمارند، اعمال زشت آنان در نظرشان زيبا مى آيد، و خداوند مردم كافر را هدايت نمى كند. (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 540

تفسير: ..... ص : 540

نسى ء آن است كه حرمت يك ماه حرام را به ماه ديگر موكول كنند توضيح اين كه عربها اهل جنگ و جدال بودند، و از اين لحاظ وقتى در حال جنگ بودند و ماه حرام مى رسيد بر آنها سخت بود كه جنگ را ترك كنند. بنا بر اين در اين ماه آن را حلال و بجايش ماه ديگر را حرام مى دانستند، لذا خداوند مى فرمايد: لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ تا شماره ماههاى حرام را كه عدد چهار است به حساب خود تكميل كنند و با آن مخالفت نكنند، و حال آن كه خداوند حرمت را ويژه اين ماهها قرار داده و آنها با اين اختصاص مخالفت مى كردند، و گاهى عدد ماههاى يك سال را زياد ساخته و آن را سيزده ماه قرار مى دادند، تا وقت زياد داشته باشند، به اين سبب خداوند تأكيد مى فرمايد كه: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً مقصود اين كه تعداد ماهها فقط دوازده تاست، نه زيادت بر اين. ضمير در فعلهاى: «يحلونه» و «يحرمونه» به كلمه «نسى ء» برمى گردد يعنى: هر گاه در يك سال يكى از ماههاى

حرام را حلال مى شمردند در سال بعد برمى گشتند و آن را حرام مى كردند.

«يضل»، مجهول است، و «يضل» معلوم نيز خوانده اند كه فاعلش «اللَّه» باشد، ولى قرائت اكثرين «يضل» است (مضارع معلوم ثلاثى مجرد).

«نسى ء» به سه وجه خوانده شده است:

الف: نسى ء، با سكون «يا» و اثبات همزه.

ب: نسىّ، با تشديد «يا» و حذف همزه.

ج: نسى، بر وزن «هدى» تبديل «ى» از همزه كه نسأ بر وزن فعل، مصدر نساءه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 541

باشد كه به معناى به تأخير انداختن است نسأه نسأ و نسيأ مثل مسّه مسّا و مسيسا.

فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ فقط به منظور اين كه شماره ماهها را تكميل كنند، جنگ را كه خدا حرام كرده حلال مى كردند.

زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ خدا آنها را ذليل كرد، و در نتيجه، كارهاى زشت خود را نيك پنداشتند. وَ اللَّهُ لا يَهْدِي: خدا به آنها لطفى ندارد بلكه ذليلشان مى گرداند.

[سوره التوبة (9): آيات 38 تا 39] ..... ص : 541

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ (38) إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39)

ترجمه: ..... ص : 541

اى مؤمنان شما را چه شده است كه هر وقت به شما گفته مى شود: در راه خدا، كوچ كنيد به زمين مى چسبيد، آيا بجاى آخرت به زندگى دنيا راضى شديد؟ بهره دنيا در برابر آخرت، بجز اندكى نيست. (38)

اگر براى جهاد بيرون نرويد، خداوند شما را به كيفرى دردناك مجازات مى كند و گروهى غير از شما را بجايتان قرار مى دهد.

و هيچ زيانى به او نمى رسد، و خدا به هر چيز تواناست. (39)

تفسير: ..... ص : 541

اثَّاقَلْتُمْ در اصل تثاقلتم بوده و «تا» در «ثا» ادغام، و سپس همزه وصل به اوّل آن درآمده و به معناى «تباطأتم» است، يعنى تنبلى و كندى كرديد ولى در اين جامتضمّن معناى «ميل» است و از اين رو متعدّى به «الى» شده و معناى عبارت اين است: متمايل به دنيا و لذّتهايش شديد و سختيهاى سفر را قابل تحمّل ندانستيد، و از همين مورد است آيه: أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ: «لكن او (بلعم باعورا) به پستى گراييد و پيرو هواى نفسش شد». «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 542

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: به ماندن در سرزمين و خانه هاى خودتان ميل و رغبت پيدا كرديد.

اين قضيه درباره جنگ تبوك در سال دهم هجرت است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعد از برگشتن از جنگ طائف، به مسلمانان دستور داد تا به سوى سرزمين تبوك حركت كنند و چون زمان برداشت محصول و شدّت گرماى تابستان بود و از طرفى راه دور و دشمن بسيار و قوى به نظر مى رسيد، اين تكليف بر آنها سخت گران مى آمد و چنين گفته اند كه براى هيچ جنگى،

پيغمبر اكرم مقصد خود را بطور صريح بيان نمى كرد بلكه توريه مى فرمود، جز در اين جنگ كه قبل از حركت معلوم ساخت، تا مردم آمادگى بهترى پيدا كنند.

مِنَ الْآخِرَةِ: بدل الآخرة حرف «من» مفيد عوض و بدليت است، مثل اين آيه شريفه: لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً «به جاى شما فرشتگان بياوريم» (زخرف/ 60).

فَما مَتاعُ ... پس كالاى زندگانى دنيا در برابر (زندگانى) آخرت جز اندكى نيست.

إِلَّا تَنْفِرُوا اين عبارت خداوند، بيانگر خشم او بر كسانى است كه در رفتن به جنگ سهل انگارى مى كنند، زيرا آنها را به كيفرى بزرگ و فراگير كه شامل دنيا و آخرت مى شود تهديد كرده، و نيز اعلام نموده است كه آنها را هلاك مى كند و در عوض، گروه ديگرى بهتر و مطيع تر از آنها مى آفريند، و براى يارى دينش از آنها بى نياز است و كندى شان در اين امر هيچ اثرى در دين خدا ندارد.

__________________________________________________

1- اعراف/ 176.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 543

بعضى گفته اند: ضمير «وَ لا تَضُرُّوهُ» به پيامبر برمى گردد، چون خداوند وعده داده است كه آن حضرت را از شرّ مردم نگاه دارد، و خوارش نسازد، بلكه يارى اش كند، و وعده خداوند هم امرى است حتمى و يقينى.

[سوره التوبة (9): آيه 40] ..... ص : 543

اشاره

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (40)

ترجمه: ..... ص : 543

اگر شما ياريش نكنيد خدا ياريش كرده آن گاه كه كافران، بيرونش كرده بودند (از مكّه) وقتى كه او دومين نفر از آن دو بود، كه در غار بودند. آن گاه كه به همراه خود مى گفت: غم مخور، كه خدا با ماست. در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او نازل فرمود، و با سربازانى كه آنها را نديده بوديد نيرومندش ساخت، و كلمه كافران را پايين آورد، و تنها كلمه خداوند بالاترين است، و خداوند، با عزّت و درستكار است. (40)

تفسير: ..... ص : 543

مضمون آيه اين است اگر شما از يارى پيامبر دست كشيديد، خداوند، يارى وى را ثابت كرد و موقعى كه جز يك نفر با او باقى نمانده بود او را پيروز ساخت. و از اين به بعد هم هرگز او را وانخواهد گذاشت.

إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا خداوند در اين آيه، بيرون راندن پيامبر را به كفّار اسناد

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 544

داده، مثل: مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ «از دهكده تو، كه تو را از خودش بيرون راند» (محمّد/ 13). (در اين آيه بيرون راندن پيامبر را به قريه نسبت داده است).

دليل اين اسناد در آيه مورد بحث اين است كه وقتى كافران آماده بيرون راندن او شدند خداوند به او اجازه داد كه از ميان آن مردم بيرون رود، پس گويا آنها آن حضرت را اخراج كرده اند.

ثانِيَ اثْنَيْنِ مراد يكى از آن دو است مثل «ثالِثُ ثَلاثَةٍ» «1» منظور از آن دو تا، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ابو بكر مى باشد، «ثانى» منصوب و حال است. «اذ هما» بدل است از «اذ اخرجه» و «اذ يقول» بدل

دوم است.

غار: شكاف بزرگى است در ميان كوه، و منظور از آن در اين جا، غار ثور است كه كوهى است در طرف راست مكّه در مسافت يك ساعت راه. «لا تحزن» بيم نداشته باش.

إِنَّ اللَّهَ مَعَنا خدا از ما اطلاع دارد و بر حالمان آگاه است، ما را محافظت مى كند و يارى مى فرمايد. وقتى كه دو نفرى داخل غار شدند خداوند دو عدد كبوتر را مأمور كرد، آمدند در پاى غار تخم گذاردند و عنكبوت را فرستاد بر در غار پرده بافت و پيامبر دعا كرد: اللّهم اعم ابصارهم (خدايا ديده هاى دشمنان را كور ساز) آنها آمدند اطراف غار مى گشتند نمى فهميدند خداوند ديده هايشان را از ايشان گرفت.

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ امام صادق عليه السّلام بجاى «عليه» على رسوله قرائت فرموده است. مراد از كلمه «سكينته»: امنيّت و آرامشى است كه خداوند در قلب آن حضرت قرار داد و يقين داشت كه دشمنان دست بر او پيدا نمى كنند.

«جنود» منظور فرشتگان روز جنگ بدر و احزاب و حنين مى باشد، و آنها در اين روز صورت و چشمهاى كافران را از توجّه به پيامبر بازمى داشتند.

__________________________________________________

1- مائده/ 73.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 545

كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا دعوت كافران، ديگران را به كفر.

«كلمة اللَّه»: دعوت آن حضرت مردم را به اسلام. «كلمة اللَّه» به نصب نيز خوانده شده است. «هى» ضمير فصل، مفيد تأكيد فضيلت و برترى سخن خدا در علوّ، و انحصار اين ويژگى است در اين سخن، نه تعميم آن، به كلمات ديگران.

[سوره التوبة (9): آيات 41 تا 43] ..... ص : 545

اشاره

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً

قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43)

ترجمه: ..... ص : 545

سبكبار و سنگين بار، كوچ كنيد و با ثروتها و جانهايتان در راه خدا جهاد نماييد، كه اين بسود شما است اگر بدانيد. (41)

اگر بهره اى نزديك و سفرى كوتاه بود از تو پيروى مى كردند، اما اين مسافت به نظرشان دور آمد، و همين زوديها سوگند ياد خواهند كرد كه به خدا قسم، اگر ما مى توانستيم، با شما بيرون مى آمديم، اينها خود را به هلاكت مى اندازند و خدا مى داند كه آنها دروغ گويانند. (42)

خدا تو را عفو كرد، چرا به آنها اجازه دادى، پيش از آن كه راستگويان برايت روشن شوند، و دروغگويان را بشناسى؟ (43)

تفسير: ..... ص : 545

خِفافاً وَ ثِقالًا در تفسير اين دو كلمه وجوهى ذكر شده كه ذيلا بيان مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 546

1- با ميل و رغبت، با سختى و مشقّت 2- بى سلاح، و با سلاح 3- كم عائله، پر عائله 4- سواره و پياده 5- جوان، و پير 6- تندرست و بيمار.

ابن عباس: اين آيه بعدا نسخ شد و خداوند فرمود: لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى «جنگ از ضعيفان و بيماران برداشته است». (توبه/ 91) وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مطابق اين آيه جهاد با دشمنان به وسيله مال و جان واجب است، در صورت لزوم و امكان، به هر دو، و در غير اين صورت به هر كدام كه ميسّر باشد، بر حسب مقتضاى حال و نياز.

«عرض» چيزى از منافع دنيا كه نصيب انسان مى شود، معناى آيه اين است: اگر آنچه اين مردم را بسويش دعوت كردى، سودى زودرس، و مسافرتى نزديك مى بود، تو را پيروى مى كردند.

«شقة» مسافت طولانى و با زحمت.

وَ سَيَحْلِفُونَ وقتى كه از جنگ تبوك برگردى،

آنان كه از دستور تو، سرپيچى كردند و به جنگ نيامدند سوگند به خدا مى خورند و مى گويند: اگر مى توانستيم مى آمديم.

فعل: «لخرجنا» جاى جواب قسم و نيز جواب «لو» شرطيه و همچنين خبر مى دهد از آنچه پس از برگشتن مسلمانان از جنگ واقع مى شود كه متخلّفان مى آيند و عذرخواهى مى كنند و سوگند ياد مى نمايند، و اين خود از معجزات و خبر از غيب و آينده است.

لَوِ اسْتَطَعْنا اگر مى توانستيم، مراد توانايى مالى و بدنى است، گويا براى نرفتن، خود را به بيمارى زده بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 547

يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ اين جمله، يا بدل از «سيحلفون» است، و يا حال به معناى «مهلكين» مقصود اين كه با سوگندهاى دروغ خويشتن را در هلاكت مى اندازند.

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ خداوند در اين آيه با لطف و مهربانى پيامبرش را مورد عتاب قرار داده به اين طريق كه پيش از بيان عتاب آميز سخن از عفو و گذشت به ميان آورده و اين گونه عتاب و نكوهش راجع به امرى جايز است كه غير آن اولى و بهتر بود انجام شود، بويژه درباره پيامبران، و آنچه جار الله (زمخشرى) در اين آيه بيان داشته نادرست است، زيرا او گفته: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ» كنايه از جنايت و گناهى بزرگ مى باشد، و حال آن كه پيشگاه قدس پيامبران، و بخصوص بهترين فرزند حوّا حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پاكتر از آن است كه جنايتى به وى نسبت داده شود.

[سوره التوبة (9): آيات 44 تا 48] ..... ص : 547

اشاره

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ

فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45) وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 548

ترجمه: ..... ص : 548

آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند از تو اجازه نمى خواهند كه به مال و جان خويش جهاد كنند، و خداوند از حال پرهيزكاران آگاه است. (44)

تنها كسانى از تو اجازه مى خواهند، كه ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند و دلهايشان در شكّ است، و از اين رو، در شك و ترديد بسر مى برند. (45)

اگر مى خواستند كه براى جنگ بيرون روند، وسيله اى براى آن فراهم مى كردند، اما خداوند از حركت آنها كراهت داشت، لذا از حركت بازشان داشت و به آنان گفته شد: با بازنشستگان بنشينيد. (46)

اگر با شما بيرون مى شدند، جز تباهى و فساد چيزى براى شما نمى افزودند و ميان شما سعايت و اخلال مى كردند، و برايتان فتنه جويى مى نمودند، و در ميان شما جاسوسانى از آنها وجود دارد، و خدا به احوال ستمگران بسيار آگاه است. (47)

اينها پيش از اين هم اقدام به فتنه انگيزى كردند، و كارها را براى تو دگرگون ساختند تا اين كه حق فرارسيد و امر خداوند آشكار شد، در حالى كه آنها كراهت داشتند. (48)

تفسير: ..... ص : 548

عادت مؤمنان بر اين نيست كه بخاطر جنگيدن يا براى دوست نداشتن جنگ، از تو كسب اجازه كنند، بلكه منافقانند كه در اين امر از تو اجازه مى خواهند.

يَتَرَدَّدُونَ «ترديد» عبارت از حيرت و سرگردانى است، چنان كه «ثبات» صفت شخص با استقامت و آگاه است.

وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ خداوند نمى پسندد كه منافقان به جنگ روند، زيرا مى داند اگر بروند، به نمّامى و سخن چينى در ميان مسلمانان مى پردازند.

فَثَبَّطَهُمْ آنها را از رفتن بازداشت خداوند منافقان را بكندى در امر و تنبلى وادار كرد و خارشان ساخت، چون مى دانست كه آنها تبهكار و

مفسدند.

چون جمله «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ»، معناى نفى دارد، پس از آن با كلمه «لكن» مطلب را استدراك كرده، گويا چنين گفته است: لم يخرجوا و لكن تثبطوا عن الخروج: بيرون نرفتند اما از بيرون رفتن بازماندند، زيرا خداوند نمى خواست كه بيرون روند، و از اين رو تمايل آنها را براى بيرون رفتن ضعيف ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 549

وَ قِيلَ: به آنها گفته شد: با آنها كه اهل جنگ نيستند و از كار افتاده اند، از قبيل زنها و كودكان، در خانه هاى خود بنشينيد، مراد از اين عبارت، اين است كه پيامبر اكرم به آنها اجازه داد كه به جنگ نيايند، و از اين مطلب استفاده مى شود كه اين اجازه حضرت امرى قبيح نبوده هر چند بهتر آن بود كه چنين اجازه اى به آنان ندهد تا خود به خود نفاقشان آشكار شود.

لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ در اين آيه خداوند متعال توضيح مى دهد كه به چه دليل منافقان را از تصميم رفتن به جهاد بازداشته و مى فرمايد: اگر اينها با شما براى جهاد از خانه هايشان بيرون مى آمدند، جز بدى و تباهى چيزى براى شما نمى افزودند.

وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ كوشش مى كنند كه در ميان شما، با سخن چينى و تبهكارى، تفرقه بيفكنند. «وضع البعير وضعا» شتر سرعت كرد. اوضعته أنا: آن را به شتاب درآوردم.

معناى آيه اين است: مركبهاى خود را در ميان شما به جولان درمى آورند: به ايجاد فساد و تباهى سرعت مى بخشند، چرا كه سواره از پياده، سرعتش بيشتر است.

يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ درصدد آن برمى آيند كه ميان شما آشوب به پا كنند تفرقه بيفكنند و نيّتهايتان را در جنگ، فاسد كنند.

وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ در ميان شما جاسوسانى

از آنان قرار دارند كه سخنان شما را گوش مى دهند و به آنان منتقل مى كنند. معناى ديگر اين فراز اين است: گروهى در بين شما هستند كه گفتار منافقان را مى شنوند و باور مى كنند و از آنها اطاعت مى نمايند. مقصود، مسلمانانى است كه ايمان ضعيف دارند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ خداوند از حال تبهكاران و اهل فساد آگاه است.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ «فتنه» اسمى است كه شامل هر بدى و تباهى مى شود. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 550

معناى آيه اين است كه منافقان سر راه تو موانعى به وجود مى آورند و كوشش مى كنند جمع شما را متفرّق سازند. سعيد بن جبير در تفسير اين آيه مى گويد: منافقان كه دوازده نفر بودند در جنگ تبوك، شب عقبه سر راه بر پيغمبر گرفتند و به آن حضرت سوء قصد كردند.

وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ دامهاى حيله و مكر براى تو گستردند و در برهم زدن امر تو به حيله و فريب متوسل شدند. حَتَّى جاءَ الْحَقُّ، تا حق آمد: خداوند تو را پيروز ساخت.

وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ دين خدا غالب شد و اهل دين او سرورى يافتند. «وَ هُمْ كارِهُونَ» در حالى كه منافقان و كافران از اين امر ناراحت و ناخشنودند.

[سوره التوبة (9): آيات 49 تا 52] ..... ص : 550

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (49) إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ

أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

ترجمه: ..... ص : 550

و بعضى از اين منافقان، كسى است كه مى گويد: به من اجازه بده و مرا به فتنه نيانداز. آگاه باشيد كه اينها خود غرق در فتنه اند، و همانا دوزخ به كافران احاطه دارد. (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 551

اگر به تو نيكى برسد بر آنها ناگوار آيد و اگر براى تو حادثه ناگوارى پيش آيد آنها مى گويند:

ما، پيش از اين تصميم كار خود را گرفته ايم، و با خوشحالى بازمى گردند. (50)

بگو: هيچ حادثه اى به ما نمى رسد مگر آنچه خدا برايمان نوشته است، او مولاى ماست، و بر مؤمنان است كه تنها بر خدا توكّل كنند. (51)

- بگو: آيا درباره ما، جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد؟ امّا ما براى شما چنين انتظار داريم كه خدا شما را به كيفرى مبتلا سازد كه يا از طرف خودش برسد و يا به دست ما واقع شود، پس منتظر باشيد كه ما نيز با شما منتظريم. (52)

تفسير: ..... ص : 551

«وَ مِنْهُمْ» از اين منافقان، «مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي» كسى هست كه مى گويد:

به من اجازه بده تا در خانه بنشينم و از جهاد دست بكشم «وَ لا تَفْتِنِّي» مرا گرفتار گناه و معصيت مكن، منظور اين كه اگر بدون اجازه تو، دست از جنگ بكشم گنهكار خواهم شد. بعضى گفته اند: اين فرد جدّ بن قيس بود كه گفت: همه انصار مى دانند كه من نسبت به زنان حرص فراوانى دارم، به خاطر دختران زردگونه يعنى زنان روم مرا مفتون و دچار گناه مكن، و در مقابل، از مال و ثروتم به تو كمك مى كنم و مرا از رفتن به جنگ معاف دار.

أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا آگاه باشيد كه آنها هم

اكنون خود در گناه و فتنه تخلّف از فرمان خدا قرار دارند.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ در روز قيامت آتش جهنم تمام اطراف آنها را مى گيرد و آنها را احاطه مى كند، و مى توان گفت منظور آن است كه هم اكنون در دنيا در احاطه آتش قرار دارند زيرا اسباب آن را در دنيا براى خود فراهم كرده اند، پس گويا در ميان آتش هستند.

إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ اگر در برخى از جنگها، به تو پيروزى و غنيمت و نعمتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 552

برسد براى آنان نگرانى حاصل مى شود اما اگر بر عكس، رنج و ناراحتى، سختى و نكبتى رو به تو آورد، مثل آنچه در روز جنگ احد پيدا شد.

يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا ما تصميم خود را گرفته ايم، و قبل از همه گرفتاريها، آنچه را وظيفه ماست از پرهيز و محكم كارى، انجام داده ايم.

وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ و به اين بهانه خوش حال بودند و خود را از صحبت جنگ و جمع شدن براى آن دور مى داشتند.

قُلْ لَنْ يُصِيبَنا عبد اللَّه ابى چنين قرائت كرده است: «هل يصيبنا» و «لام» در:

«ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا» براى اختصاص است: هيچ امرى به ما رو نمى آورد مگر اين كه خداوند آن را ويژه ما قرار داده، خواه پيروزى باشد يا شهادت. «هُوَ مَوْلانا» او ما را دوست مى دارد و ما او را دوست مى داريم.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ چون سزاوار است كه مؤمنان، جز به خداوند توكّل نكنند، از اين رو آنچه سزاوار آنهاست بايد انجام دهند.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا آيا براى ما هيچ توقع و انتظارى داريد؟ «إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» جز يكى از دو سرانجامى كه هر دو

تايش از نيكوترين سرانجامهاست، و آن دو، پيروزى و شهادت است.

وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ و ما نيز براى شما به يكى از دو عاقبت بد اميدواريم كه عبارتند از:

الف: «أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ»: اين كه خداوند شما را كيفرى دهد كه از آسمان بر شما نازل شود مثل آنچه بر قوم عاد و ثمود نازل شد.

ب: «أَوْ بِأَيْدِينا» يا كيفرى كه به دست ما فرود آيد: شما را بكشيم كه چون كافريد.

فَتَرَبَّصُوا درباره ما آنچه را راجع به سرانجام كارمان ذكر كرديم منتظر باشيد.

إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ ما هم با شما منتظريم، و ناچار هر كداممان آنچه انتظار مى كشد خواهد ديد، نه بيشتر از آن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 553

[سوره التوبة (9): آيات 53 تا 55] ..... ص : 553

اشاره

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ (53) وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (54) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)

ترجمه: ..... ص : 553

بگو: چه با ميل و رغبت، و چه با ناراحتى و كراهت به هر نحو كه انفاق كنيد، هرگز از شما پذيرفته نمى شود، چرا كه شما مردمى بدكار هستيد. (53)

هيچ چيز مانع پذيرش نفقات آنها نشد جز اين كه آنها به خدا و رسولش كفر ورزيدند و به نماز وارد نمى شوند مگر با كسالت و انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت. (54)

ثروتها و فرزندانشان تو را شگفت زده نسازد، چرا كه خدا مى خواهد آنان را به اين وسيله در دنيا عذاب كند و در حال كفر جانشان بيرون آيد. (55)

تفسير: ..... ص : 553

طَوْعاً أَوْ كَرْهاً اين دو كلمه حال مى باشد، و فعل امر به معناى خبر است و معناى جمله اين است: انفاق شما هرگز پذيرفته نمى شود، چه از روى ميل و رغبت باشد و چه از روى بى ميلى و ناراحتى. شبيه اين جمله در آيه ديگرى نيز به كار رفته است:

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»: «چه براى آنان طلب آمرزش كنى و چه نكنى هرگز خدا آنان را نمى آمرزد». (توبه/ 80) قول كثيّر در شعر ذيل نيز از همين قبيل است:

أسيئى بنا او أحسنى لا ملومة لدينا و لا مقلية ان تقلت

چه نسبت به ما، بدى كنى و چه نيكى كنى، ما تو را سرزنش نمى كنيم. و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 554

دشمنى هم كنى تو را دشمن نمى داريم. بايد دانست كه چنين تعبيرى: (از لفظ امر، معناى اخبار اراده شود) در صورتى صحيح است كه از فحواى سخن فهميده شود و قرينه اى در كار باشد چنان كه عكس آن نيز آمده است، مثل موارد دعا: «رحم اللَّه زيدا و اللَّه غفر له» كه فعل

ماضى معناى امر دعايى مى دهد.

إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ اين عبارت علت براى قبول نشدن انفاق آنهاست.

أَنَّهُمْ كَفَرُوا فاعل «منع» است: تنها چيزى كه مانع پذيرش نفقات منافقان شد كفر آنان است. كه خدا و پيامبرش را قبول ندارند. «تقبل» با «ت» و «ى» هر دو خوانده شده است.

اعجاب نسبت به چيزى آن است كه انسان از نيكويى آن در تعجّب شود و از ديدنش خشنود و مسرور گردد. معناى آيه اين است: آنچه را از متاع دنيا كه به كافران داده شده نيكو مشمار زيرا خداوند مى خواهد آنها را با اين ثروت و سرمايه دچار عذاب كند: مالشان را در معرض غنيمت و دستبرد قرار داده و آنها را مبتلا به آفات و مصيبتها سازد، و از طرفى با ناراحتى و بر خلاف ميل آنها آنان را مكلّف مى سازد كه از اين اموال در راه خير صرف و خرج كنند و از طرف ديگر براى جمع آوردن و تكثير اموال و تربيت فرزندان به آنها انواع زحمتها را بچشاند.

وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ مفهوم اين آيه نظير اين گفتار خداوند است:

إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً «آنها را مهلت مى دهيم تا گناهشان افزايش يابد».

(آل عمران/ 178) مقصود از آيه مورد بحث اين است كه خداوند منافقان را با افزايش نعمتها بتدريج به سوى گناه و استحقاق عذاب بكشاند: خدا اراده مى كند كه نعمت خود را بر آنان ادامه دهد تا در حالتى بميرند كه كافر باشند و با توجّه به لذّتهاى دنيا از انديشه آخرت غافل بمانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 555

[سوره التوبة (9): آيات 56 تا 59] ..... ص : 555

اشاره

وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ

(56) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ (57) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ (58) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ (59)

ترجمه: ..... ص : 555

اينها به خدا سوگند مى خورند كه از شمايند، اما از شما نيستند، بلكه مردمى هراسانند. (56)

اگر اينها پناهگاه يا نهانگاهها يا گريزگاههايى مى يافتند، شتابان به سويش رو مى كردند. (57)

برخى از آنها در تقسيم صدقات بر تو خرده گيرى مى كنند، و اگر از آن صدقات به آنها چيزى داده شود خشنود مى شوند ولى اگر داده نشود در آن وقت خشمگين مى شوند. (58)

اگر بدانچه خدا و رسولش به آنها داده راضى مى شدند و مى گفتند: خدا ما را بس است، و بزودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى بخشد، ما تنها رضاى او را مى طلبيم. (59)

تفسير: ..... ص : 555

لَمِنْكُمْ (كافران سوگند مى خورند) كه از جمله شما هستند. «يَفْرَقُونَ»: از كشتن و اسيرى مى ترسند و به منظور تقيّه تظاهر به اسلام مى كنند.

لَوْ يَجِدُونَ اگر جايى پيدا مى كردند كه در آن تحصّن كنند: سر كوهى يا قلعه اى يا غارى در ميان كوه ... به سويش مى شتافتند.

أَوْ مُدَّخَلًا بر وزن مفتعل، از ماده «دخل» است كه در اصل «مدتخل» بوده، «ت»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 556

بعد از دال تبديل به دال و درهم ادغام شده اند: و قرائت ديگر آن مدخل بدون تشديد و به معناى مكان دخول است كه به آنجا پناه مى برند و در آن لانه مى كنند و از طرف ديگر منفذى براى فرار دارد.

لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ با چنان سرعتى به سوى آن مى شتافتند كه هيچ چيز نتواند جلوشان را بگيرد. الفرس الجموح: اسب تيزرو.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ بعضى از اين منافقان، در تقسيم صدقات و غنايم بر تو عيب مى گيرند و طعن مى زنند. در جمله هاى بعد، اين افراد عيبجو را تعريف مى كند كه اين مردم خشنودى و

خشمشان براى خودشان است، نه براى دينشان.

«اذا» اين كلمه براى مفاجات است: اگر از غنايم به آنها چيزى داده نشود ناگهان خشمگين و عصبانى مى شوند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ جواب «لو» محذوف و جمله لكان خيرا لهم مى باشد، و معناى آيه اين است: اگر اين منافقان، از غنايم و صدقات به همان كه خدا و رسولش به آنها مى دهند خشنود باشند و اظهار رضايت كنند و بگويند خدا ما را كافى است و بزودى خداوند از فضل و بزرگوارى خود به ما عطا خواهد كرد و پيامبرش نيز به ما انعام و اكرام مى كند، برايشان بهتر خواهد بود، و نيز بهتر است كه بگويند: ما بسوى او مايل و از حضرتش انتظار داريم كه فضل و كرمش را به ما گسترش دهد.

[سوره التوبة (9): آيه 60] ..... ص : 556

اشاره

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)

ترجمه: ..... ص : 556

زكات و صدقات ويژه فقرا و مساكين و كاركنانى است كه به جمع آورى آن مى پردازند و كسانى كه دلهايشان به اسلام متمايل شود، و نيز براى آزادى بردگان، و بدهكاران و در راه خدا و واماندگان در راه، اين يك فريضه الهى است، و خداوند دانا و درستكار است. (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 557

تفسير: ..... ص : 557

«انما» مفيد حصر است، يعنى زكات مخصوص اين هشت گروه است و به ديگر گروه ها نمى رسد، چنان كه مى گويند: انما السخاء لحاتم بخشندگى ويژه حاتم است، يعنى غير او، داراى اين صفت نيست. توضيح آن كه مى توان زكات را به بعضى از اين گروه ها داد و به بعضى نداد، اما به گروه هاى ديگر نمى شود داد، چنان كه از حذيفه و ابن عباس و غير اينها از صحابه نقل شده است كه به هر كدام از اين گروه ها داده شود مجزى است، و مذهب ما نيز همين است.

«الفقراء» مردمان پاكدامنى كه با وجود نيازمندى از سؤال كردن خوددارى مى كنند، و «مساكين» نيازمندانى اند كه سؤال مى كنند، و در معناى اين دو كلمه بر عكس نيز گفته شده است، امّا صحيح تر، همان معناى اول است، و بعضى گفته اند «فقير» كسى است كه هيچ چيز ندارد، و «مسكين» كسى است كه آنچه دارد براى زندگى اش كافى نيست، و بر عكس نيز گفته شده است.

وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها كسانى كه در جمع آورى زكات و صدقات مى كوشند و آن را از مالداران دريافت مى كنند.

وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ بزرگانى از عرب كه پيامبر اكرم از آنان دلجويى مى كرد تا به اسلام رو آوردند، و به اين منظور در موقعى كه مسلمانان اندك بودند سهمى از زكات را به آنها

واگذار مى كرد.

«رقاب» بردگانى كه مكاتب «1» شده بودند، از اين مورد به آنها كمك مى شد تا

__________________________________________________

1- مكاتبه قرارى است كه ميان برده و مولايش بسته مى شود كه پولى بدهد و خود را آزاد كند و اين بر دو قسم است: مشروط و مطلق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 558

بتوانند بهاى كتابت را به مولايشان بپردازند و آزاد شوند، و در غير مكاتب هم، وقتى كه برخى بردگان در شدّت قرار داشتند و موالى آنها را مى آزردند، از اين مورد خريده و آزاد مى شدند و ولايت و سرپرستى آنها براى صاحبان زكات بود.

«غارمين» كسانى كه بدون اسراف و صرف مال در امور غير شرعى، قرض كرده و مديون مانده اند.

سَبِيلِ اللَّهِ منظور، جهاد و تمام مصالح مسلمانان است.

وَ ابْنِ السَّبِيلِ مسافرى كه از مال و ثروت خود دور مانده، هر چند با توجه به مالى كه در وطن دارد، ثروتمند است امّا حالا در مسافرت فقير و تنگدست مى باشد.

«فَرِيضَةً» به معناى مصدر تأكيدكننده است، زيرا معناى جمله إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ، اين است كه خدا صدقات را براى اين موارد واجب ساخته است.

در چهار مورد آخر به جاى حرف «لام» از «فى» استفاده شده تا دلالت كند بر اين كه اينها از چهار گروه اول سزاوارتر به اين هستند كه زكات و صدقات در ميان آنها قرار گيرد، زيرا «فى» مفيد معناى ظرفيّت است.

ذكر اين آيه و بيان مصارف زكات در خلال بحث از اهل نفاق به اين علت است كه مى خواهد بگويد: چون زكات فقط در اين موارد بايد صرف شود بنا بر اين، منافقان كه از مستحقّان آن نيستند و بطور كلى از اين موارد دوراند، حق

ندارند درباره آن و تقسيم كننده آن حرفى بزنند.

[سوره التوبة (9): آيات 61 تا 63] ..... ص : 558

اشاره

وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (61) يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنِينَ (62) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 559

ترجمه: ..... ص : 559

بعضى از منافقان، كسانى هستند كه پيغمبر را مى آزارند و مى گويند: او گوش: (خوش باور) است بگو: خوش باور بودن او به سود شما است، او به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مى كند، و براى آنها از شما كه ايمان آورده اند رحمتى است، و آنان كه رسول خدا را بيازارند عذابى دردناك دارند. (61)

براى شما به خدا سوگند ياد مى كنند، تا شما را راضى گردانند، در حالى كه اگر ايمان داشتند سزاوارتر اين بود كه خدا و رسولش را از خود، راضى سازند. (62)

آيا توجه نداشتند كه هر كس با خدا و رسولش به دشمنى برخيزد كيفرش آتش دوزخ است كه در آن، جاويدان مى باشد؟ اين است رسوايى بزرگ. (63)

تفسير: ..... ص : 559

«اذن» كسى كه هر چه مى شنود تصديق كند و گفته هر كس را بپذيرد، «اذن» گوش نام عضوى است كه با آن مى شنوند، وقتى كه شخصى را «اذن» مى گويند، گويا تمام بدنش گوش است چنان كه به ديدبان «چشم» مى گويند.

أُذُنُ خَيْرٍ مثل «رجل صدق» است كه مقصود از آن، بزرگوارى و صلاح است گويا خداوند متعال مى خواهد بگويد: آرى او گوش است اما خوب گوشى، يا مقصود اين است كه او، در امور خير و در آنچه شنيدنش لازم است شنواست و در غير اين مورد، گوش نيست. مؤيّد اين معنا قرائت حمزه است كه «و رحمة» مجرور

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 560

و عطف بر «خير» خوانده، اى اذن خير و رحمة لا يسمع غيرهما و لا يقبله «1» و در جمله بعد «اذن خير» را تفسير كرده است كه به خدا ايمان مى آورد، و از مؤمنان مى پذيرد: آنچه كه خبر مى دهند

تصديق مى كند. به دليل همين معناست كه فعل:

«يؤمن» اول به «باء» و دوم به «لام» متعدّى شده است. مثل: وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا «تو حرف ما را نمى پذيرى». (يوسف/ 17) وَ رَحْمَةٌ ... مِنْكُمْ خطاب به منافقان است: پيامبر، براى كسانى از شما كه اظهار ايمان مى كنند، رحمت است و به همين دليل حرف شما را مى شنود و ايمان شما را مى پذيرد و شما را رسوا نمى كند زيرا مصلحت خدا را چنان مى بيند كه شما باقى بمانيد، پس همان طور كه شما مى گوييد گوش است اما براى شما، گوش خوبى است، نه گوش بدى.

بنا بر اين خداوند گفته منافقان را درباره پيامبر مى پذيرد، اما آنچه را آنان به قصد مذمّت آن حضرت بيان مى كردند خداوند به مدح او تفسير كرد و سلامت قلب آن حضرت را بيان فرمود. روايت شده است كه برخى، پيامبر اكرم را مذمّت و بدگويى مى كردند، و اين خبر به حضرت رسيد. بدگويان نگران شدند، اما بعضى از آنان به ديگران گفتند: ناراحت نباشيد زيرا او گوش شنواست و گفته هر كس را كه پيشش برود مى شنود، ما مى رويم از طرف شما معذرت خواهى مى كنيم، او هم مى پذيرد.

اين جمله: «اذن خير» نيز قرائت شده كه هر دو، خبر از براى مبتداى محذوف باشد: هو أذن، هو خير و معناى آيه چنين مى شود: اگر آنچه شما مى گوييد، درست باشد، براى شما خوب است چرا كه عذرتان را مى پذيرد و به بد باطنى تان كيفرتان نمى كند.

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ اين آيه خطاب به مسلمانان است كه منافقان آنچه

__________________________________________________

1- او، فقط خوبى و رحمت را مى شنود، و جز اين دو را نه، مى شنود و نه،

مى پذيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 561

مى خواستند بدگويى مى كردند و بعد پيش آنها به معذرت خواهى مى آمدند و سوگند ياد مى كردند تا عذرشان پذيرفته شود. از اين رو خداوند به منافقان چنين پاسخ داد كه اگر شما چنان كه مى پنداريد: مؤمن هستيد، سزاوارتر از هر چيز آن است كه خدا و رسولش را به اطاعت و بندگى، و موافقت و همراهى از خودتان، راضى و خشنود سازيد، و اين كه در فعل «أَنْ يُرْضُوهُ» ضمير را مفرد آورده، به اين دليل است كه ميان خشنودى خدا و رسولش تفاوتى نيست و در حكم يك خشنودى است، و مى توان گفت: حذف و تقديرى وجود دارد: و اللَّه احق ان يرضوه، و رسوله كذلك.

يحادون، محادة مفاعله، از «حد» به معناى «منع» است.

فَأَنَّ لَهُ پس حق اين است كه براى او آتش دوزخ باشد، مى توان گفت: «فان له» عطف بر «انه» است بنا بر اين كه جواب «من» محذوف و تقدير چنين باشد. أ لم يعلموا أنه من يحاد اللَّه و رسوله يهلك فان له نار جهنم «1» («يهلك» جواب «من» بوده و حذف شده است).

[سوره التوبة (9): آيات 64 تا 66] ..... ص : 561

اشاره

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65) لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (66)

__________________________________________________

1- آيا ندانستند كه هر كس با خدا و رسولش بجنگد هلاك مى شود و سرانجامش به آتش دوزخ است؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 562

ترجمه: ..... ص : 562

منافقان از آن مى ترسند كه آيه اى بر ضدّشان نازل گردد و از اسرار درونشان خبر دهد. به آنها بگو: شما اكنون مسخره كنيد، همانا خداوند آنچه را كه از آن بيم داريد آشكار مى سازد. (64)

و اگر از آنها بپرسى (كه چرا دين و خدا را به تمسخر مى گيرند) مى گويند: ما بازى و شوخى مى كرديم بگو: آيا خدا و آيات و پيامبرش را مسخره مى كنيد؟ (65)

بگو: عذر نياوريد، چرا كه شما پس از ايمان آوردن كافر شديد، و ما اگر گروهى از شما را مورد عفو قرار دهيم گروهى ديگر را كيفر خواهيم كرد زيرا آنها مجرم بودند. (66)

تفسير: ..... ص : 562

منافقان، اسلام و اهلش را مسخره و استهزاء مى كردند، و از طرفى مى ترسيدند كه ممكن است روزى خداوند آيه اى درباره آنها نازل كند و از درون زشت آنها خبر دهد و رسوا شوند.

ضمير در كلمات: «عليهم» و «تنبئهم» براى مؤمنين و در «قلوبهم» براى منافقان است، و اين درست است، زيرا معنا، مقتضى آن است، و مى توان گفت ضمير در تمام اين موارد براى منافقان است، زيرا وقتى سوره درباره منافقان نازل شده باشد، پس گويا بر خود آنها نازل شده است، يعنى وقتى كه اسرار آنها را فاش كند، گويا آنها را به اين امور، خبر داده است. بعضى گفته اند معناى آيه اين است: بايد منافقان از اين امر بترسند، و فعل را در معناى انشاء و امر گرفته اند، نه خبر.

قُلِ اسْتَهْزِؤُا اين فعل امر، به منظور وعيد و بيم دادن به كار رفته است.

إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ اى كافران خدا اظهار مى كند آنچه به دليل نفاقتان از روشن شدنش بيمناكيد. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و

آله و سلّم از جنگ تبوك برمى گشت، در حالى كه چهار نفر جلوتر از او، راه مى رفتند، مى خنديدند و مى گفتند: نگاه كنيد به اين مرد، كه مى خواهد قصرهاى شام و حصارهاى آن را فتح كند، هيهات، هيهات! جبرئيل اين خبر را به حضرت رسول رساند، حضرت به عمّار فرمود: اينها به من و قرآن طعنه مى زنند: ان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 563

هؤلاء يستهزءون بى و بالقرآن.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ «كنا»: اگر از آنها بپرسى كه چرا مى خنديد مى گويند: درباره سواران و سوارى سخن مى گفتيم. عمّار به دستور پيامبر رفت و از آنها پرسيد كه چرا مى خنديد؟ آنها همين پاسخ را دادند، عمّار گفت: صدق اللَّه و رسوله، خدا و رسولش درست خبر دادند، دل پيامبر را سوزانيديد خدا شما را بسوزاند. منافقان وقتى اين سخنان عمّار را شنيدند براى معذرت خواهى پيش پيغمبر آمدند، اينجا بود كه اين آيه نازل شد.

برخى گفته اند اين آيه درباره دوازده نفرى نازل شده است كه در گردنه ميان راه (عقبه) مخفى شده بودند تا پيغمبر خدا را از بين ببرند و با همديگر مى گفتند: اگر ما را ببيند مى گوييم: شوخى و بازى مى كرديم.

لا تَعْتَذِرُوا به عذرهاى دروغى متوسل نشويد، زيرا پس از فاش شدن نيّت سوء شما، اين حرفها سودى ندارد.

قَدْ كَفَرْتُمْ شما پس از اظهار ايمان، كفر خود را آشكار ساختيد.

إِنْ نَعْفُ به فرضى كه ما گروهى از شما را به دليل اقرار به ايمان، بعد از نفاق، مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را به اين دليل كه اصرار بر نفاق دارند كيفر خواهيم داد زيرا مجرمند، معناى ديگر آيه اين است كه اگر يك گروه از

شما را كه پيامبر را نيازردند و او را مورد تمسخر قرار ندادند مورد عفو و گذشت قرار دهيم، گروه ديگرى را كه او را آزردند و مسخره كردند عذاب و كيفر مى كنيم. قرائت ديگر درباره آيه فوق اين است كه به صورت غايب خوانده و فاعلش را خداوند عزّ و جلّ قرار داده اند.

[سوره التوبة (9): آيات 67 تا 70] ..... ص : 563

اشاره

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (68) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69) أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 564

ترجمه: ..... ص : 564

مردان و زنان منافق، برخى شان از برخ ديگر آنهايند: كه امر به منكر و نهى از معروف مى كنند و دستهايشان را (از بخشش و انفاق) مى بندند، اينها خدا را فراموش كردند، خدا هم آنها را از ياد برد، به درستى كه منافقان فاسقند. (67)

خداوند به زنان و مردان منافق و نيز به كافران وعده آتش دوزخ داده كه در آن جاويدانند، همين آنها را بس است، و خدا لعنتشان كرده و كيفرى هميشگى دارند. (68)

مانند كسانى كه پيش از شما بودند كه از لحاظ نيرو سختتر، و از لحاظ ثروت و داشتن فرزند از شما بيشتر بودند، و از آنچه سهمشان بود

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 565

بهره مند شدند، شما نيز از نصيب خود بهره مند شديد مانند كسانى كه پيش از شما از نصيب خود بهره بردند، و شما (در گناه و خلاف) فرو

رفتيد همانگونه كه آنها فرو رفتند، و اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفت و همانها زيانكارانند. (69)

آيا خبر آنان كه پيش از ايشان بوده اند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اهل مدين و آباديهاى واژگون شده، كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن بسوى آنها آمدند، به اينها نرسيده است؟ خدا به آنها ستم نكرد اما خود آنها به خويشتن ستم روا مى داشتند. (70)

تفسير: ..... ص : 565

بَعْضُهُمْ مِنْ جملة «بعض» برخى از منافقان از جمله برخى ديگرشان هستند و برخى به برخى ديگر نسبت داده مى شوند. مقصود اين است، كه وقتى به مؤمنان مى گويند: ما از شماييم «1» و بر اين امر سوگند ياد مى كنند دروغ مى گويند و نيز اين جمله در مقام تثبيت جمله «وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» «2» است. بعد از آن كه خداوند ادّعاى آنها را تكذيب كرده، آنان را به حالتى توصيف فرموده كه اصولا بر ضدّ حالت مؤمنان است: يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ كفر و گناه را مورد تبليغ و ترويج، قرار مى دهند. وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ و از ايمان آوردن و انجام دادن عبادت و اطاعت خدا و رسول جلوگيرى مى كنند.

وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ به سبب پستى و حرص، و لئامت و بخلى كه دارند، از صرف مال در امور خيريه و صدقات و انفاق در راه خدا، دستهايشان را مى بندند.

نَسُوا اللَّهَ خداى را از ياد بردند. «فَنَسِيَهُمْ» او نيز فضل و رحمتش را از آنان دريغ فرمود.

__________________________________________________

1- إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ آيه 56 همين سوره.

2- مأخذ قبلى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 566

إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ اهل نفاق پست ترين مرتبه فسق را كه همانا طغيان در كفر، و دور بودن از هر

گونه خير و خوبى است، دارند. «خالِدِينَ فِيها»: قرار است كه براى هميشه در آتش دوزخ بسوزند.

هِيَ حَسْبُهُمْ همين آنها را كافى است. اين جمله دلالت تمام دارد بر سختى عذاب آتش دوزخ، و اين كه چيزى از آن شديدتر نيست، به خدا پناه مى بريم از آن.

وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ خدا آنها را از خير خود دور سازد و پست و خوارشان گرداند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ مقصود از اين عذاب، كباب شدن در آتش و سوختگى بر اثر آن نيست، بلكه عذابى است دائمى شبيه به عذاب آتش. و مى توان گفت منظور از «عذاب مقيم» عذابى است كه هم اكنون در دنيا هم با آنهاست و لحظه اى از آنها جدا نيست، و آن عبارت از تعب و رنجى است كه از آتش نفاق مى چشند و هميشه از رسوايى كشف شدن درون ناپاكشان ترس و بيم دارند.

كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ در اعراب كاف تشبيه، دو احتمال است:

1- مرفوع و خبر از براى مبتداى محذوف) يعنى: انتم مثل الذين من قبلكم 2- منصوب و مفعول به: فعلتم مثل فعل الذين من قبلكم. معناى آيه اين است:

شما از لذائذ دنيا بهره مند شديد چنان كه آنها بهره مند شدند و در شهوات فرورفتيد چنان كه آنها فرورفتند، و، جمله: كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ، تشبيهى را كه در جمله پيش وجود دارد تفسير مى كند و فعل اين منافقان را به عمل كسانى كه قبل از آنها بوده اند، تشبيه مى كند.

«خلاق» نصيب، بهره، قسمت و آنچه براى انسان مقدّر شده است چنان كه مى گويند: براى او قسمت و نصيبى است، زيرا براى او قسمت و معين شده است.

وَ خُضْتُمْ شما در امور باطل و فساد داخل

شديد.

كَالَّذِي خاضُوا اى كالفوج الّذى او كالخوض الذى مثل گروهى كه در گناه فرو رفتند يا همان گونه كه آنان فرو رفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 567

ابن عباس مى گويد: مقصود بنى اسرائيل است. و خداوند ما مسلمانان را به آنها تشبيه كرده است قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست. شما كاملا از آنها پيروى خواهيد كرد، تا آنجا كه اگر فردى از آنها داخل سوراخ سوسمارى شده باشد شما هم اين كار را انجام مى دهيد.

وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ منظور، پيروان «شعيب» است. «وَ الْمُؤْتَفِكاتِ» شهرهاى قوم لوط كه خداوند به بلاى «خسوف» آنها را به زمين فرو برد، و آباديهايشان را بر روى آنان خراب كرد. «إفك» زير و رو ساختن و تغيير دادن.

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ خداوند به آنها ستم روا نمى دارد، چرا كه او حكيم است و بر حكيم روا نيست كه كار زشت انجام دهد و بدون جرم و گناه كيفر دهد.

«و لكن» اما آنها خود، به سبب كفر ورزيدن و كفران نعمت نمودن، به خود ستم كردند و مستحق عقوبت الهى شدند.

[سوره التوبة (9): آيات 71 تا 73] ..... ص : 567

اشاره

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (71) وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (72) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (73)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 568

ترجمه: ..... ص : 568

و مردها و زنان با ايمان، برخى از آنان دوستان برخى ديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، و نماز بپا مى دارند و زكات مى دهند، و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند، اينهايند كه خداوند مورد رحمتشان قرار خواهد داد. براستى كه خداوند با عزّت و با حكمت است. (71)

خداوند به مردان و زنان مؤمن باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش روان است، جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزه اى در باغهاى بهشت، و خشنودى خداوند (از همه اينها) بزرگتر است، اين است پيروزى با عظمت. (72)

اى پيامبر با كافران و منافقان مبارزه كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان دوزخ است، و چه بد سرانجامى دارند. (73)

تفسير: ..... ص : 568

بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ اين جمله در اين آيه، در مقابل جمله «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» در آيه قبل است، «1» و معنايش اين است كه هر كدام از مؤمنان دوستى و نصرت ديگرى را بر خود لازم مى داند. و مجموعه آنها در مقابل ديگران يك قدرت و يك نيرو محسوب مى شود.

سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ «سين» بيان مى كند كه رحمت خداوند بر مؤمنان حتمى است، و وعده الهى را مؤكّد مى سازد نظير: سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا «خداى مهربان بزودى براى آنان، دوستى قرار خواهد داد». (مريم/ 96) و، سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ «بزودى پاداشهاى آنان را خواهد داد». (نساء/ 152) عَزِيزٌ كسى كه بر هر چه وجود دارد غلبه دارد و مى تواند هر كارى انجام دهد، پس خداوند مى تواند پاداش دهد، و هم مى تواند كيفر كند. «حَكِيمٌ» هر چيز را به جايش مى گذارد و هر كارى را در وقت خود انجام مى دهد.

__________________________________________________

1- كه درباره منافقان

مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 569

وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً مكانهايى كه زندگى در آن، پاكيزه است خداوند آنها را از جواهر (لؤلؤ، ياقوت سرخ، و زبرجد سبز) بنا كرده است.

عَدْنٍ اسم خاصّ و علم است، به دليل قول خداوند: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ «باغهاى عدنى كه خداوند رحمان به بندگانش وعده كرده است.

(مريم/ 61).

دليل ديگر بر اين معنا، سخنى است كه ابو درداء از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است:

عدن: دار اللَّه التي لم ترها عين و لم تخطر على قلب بشر لا يسكنها غير ثلاثة:

النّبيّون، و الصديقون، و الشّهداء يقول اللَّه عزّ و جلّ: طوبى لمن دخلك

: «عدن، خانه خداوند است كه هيچ چشمى آن را نديده و به انديشه هيچ كس خطور نكرده، و جز سه گروه در آن، جاى ندارند: «پيامبران، صديقان، و شهيدان» خداوند به بهشت عدن مى فرمايد: خوشا به حال كسى كه در تو وارد شود.

بعضى گفته اند: «عدن» شهرى است در بهشت.

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ اندكى از رضايت و خشنودى خداوند از تمام نعمتهاى بهشتى كه بيان شد، بهتر و بالاتر است، زيرا خشنودى اوست كه باعث كمال هر سعادت و نيك بختى و موجب هر گونه رستگارى مى شود، و به سبب خشنودى اوست كه انسان از بزرگداشت و بخشش او بهره مند مى گردد و بخشش و كرامت، بزرگترين نوع پاداش و اجر و ثواب است.

«ذلك» اشاره است به: همه آنچه كه خدا براى نيكوكاران وعده كرده، و يا به رضوان و خشنودى خداوند، يعنى اين است فوز عظيم نه آنچه مردم، فوز و رستگارى اش خوانند. (ضمير فعل: «هو» مفيد حصر و تأكيد است).

جاهِدِ

الْكُفَّارَ با كافران با شمشير بجنگ، و با منافقان، با دليل و برهان.

امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: به كمك اهل نفاق با كافران بجنگ و بعد فرمود آيا شنيده ايد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با منافقان بجنگد؟ (نه، بلكه) با آنها مدارا مى كرد. «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 570

وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ آنها را دوست مدار. از حسن نقل شده است: مبارزه با منافقان آن است كه حدود الهى را درباره شان اجرا كنند.

[سوره التوبة (9): آيه 74] ..... ص : 570

اشاره

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)

ترجمه: ..... ص : 570

اينها به خدا قسم مى خورند كه چيزى نگفته اند، و حال آن كه سخن كفر را گفته و بعد از اسلام آوردنشان كافر شدند و آهنگ كارى كردند كه بدان نرسيدند، اينها فقط از اين انتقام مى كشيدند كه خدا، و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بى نياز ساخته اند، پس اگر توبه كنند برايشان خوب است، و اگر روى بگردانند خداوند آنها را در دنيا و آخرت به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد، و در سراسر روى زمين، نه يارى دارند و نه ياورى. (74)

تفسير: ..... ص : 570

به خدا سوگند ياد كردند چيزهايى كه از آنها نقل شده نگفته اند و حال آن كه سخنان كفرآميز گفته بودند و بعد از تظاهر به اسلام كفر خود را آشكار ساختند.

__________________________________________________

1-

هل سمعتم انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قاتل منافقا؟ انّما كان يتالّفهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 571

وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا تصميم گرفتند كه ناگهانى به پيامبر حمله كنند. موقعى كه حضرت از غزوه تبوك بازمى گشت دوازده نفر يا به قولى پانزده نفر هم عهد شدند تا شبانه، وقتى كه شتر پيغمبر به بالاى عقبه مى رسد، او را از روى شتر به ميان درّه پرت كنند، بدين جهت عمّار بن ياسر مهار ناقه او را گرفته مى كشيد، و «حذيفه» از پشت، آن را مى راند، در اين بين حذيفه صداى پاى شتر و بهم خوردن سلاحها را شنيد. تا برگشت و نگاه كرد، مردانى را ديد كه صورتهايشان را بسته بودند. گفت: دور شويد اى دشمنان خدا، و بر سر و روى مركبهاى آنها زد تا ايشان را از رو به رو شدن با پيامبر صلّى اللَّه

عليه و آله و سلّم دور ساخت. وقتى كه حضرت پايين آمد به حذيفه فرمود: كدامشان را شناختى؟ حذيفه گفت: هيچ كدام. پيغمبر فرمود: آنها فلان و فلان بودند. حذيفه عرض كرد يا رسول اللَّه آنها را نمى كشى؟ فرمود، دوست ندارم كه عرب بگويند:

(پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) هر وقت به يارانش دست مى يابد آنها را به قتل مى رساند.

از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه هشت نفر آنها از قريش و چهار نفر از عرب بودند. «1»

وَ ما نَقَمُوا منكر نشدند و عيب ندانستند مگر اين امر را كه خدا و رسولش از فضل و كرم خود، بى نيازشان ساخته بود. حقيقت معناى آيه اين كه اين منافقان عوض شكر نعمت خدا، ناسپاسى و كفران نعمت كردند، در حالى كه سزاوار بود نعمت را با شكر و سپاس استقبال كنند.

[سوره التوبة (9): آيات 75 تا 78] ..... ص : 571

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (75) فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76) فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (77) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (78)

__________________________________________________

1-

كانت ثمانية منهم من قريش و اربعة من العرب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 572

ترجمه: ..... ص : 572

بعضى از آنها با خدا عهد كرده اند كه اگر از فضل و رحمتش به ما عطايى بخشد، به يقين صدقه خواهيم داد و از نيكوكاران خواهيم بود. (75)

اما وقتى كه از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و با اعتراض روى برگرداندند. (76)

پس خداوند نفاقى را در دلهايشان تا روزى كه او را ملاقات كنند انداخت، زيرا پيمانى را كه با خدا بستند مخالفت كردند، و دروغ مى گفتند. (77)

آيا ندانستند كه خداوند، راز نهان و سخن درگوشى آنها را مى داند و محققا خداوند داناى تمام پنهانيهاست؟ (78)

تفسير: ..... ص : 572

شخص مورد بحث ثعلبة بن حاطب است كه خدمت پيامبر عرض كرد: يا رسول اللَّه، دعا كن و از خدا بخواه كه به من ثروتى بدهد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: اى ثعلبه! قليل تؤدى شكره، خير من كثير لا تطيقه: «مال اندكى كه بتوانى شكرش را بجاى آورى بهتر است از ثروت فراوانى كه توان شكرش را نداشته باشى» ثعلبه گفت: سوگند به خدايى كه تو را بحق برانگيخت، اگر خدا به من ثروتى بدهد، حق هر صاحب حقّى را ادا مى كنم. پيغمبر خدا برايش دعا كرد. ثعلبه گوسفندى خريد و اين گوسفند مثل كرم كه تخم مى گذارد و رشد مى كند، روزبروز افزايش يافت، تا جايى كه شهر مدينه بر او تنگ آمد، و نتوانست در شهر بماند و به بيابان رفت و از مردم و نماز جمعه و جماعات دور ماند، امّا بعد كه آيات زكات نازل شد و رسول اكرم عامل خود را فرستاد كه زكات را بگيرد، وى بر اثر بخل و مال دوستى از دادن زكات خوددارى

كرد و گفت: اين كه از من مطالبه مى كنيد صدقه نيست بلكه مانند جزيه است. خبر كه به پيامبر رسيد ناراحت شد و فرمود: واى بر ثعلبه واى بر ثعلبه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 573

فَأَعْقَبَهُمْ حسن مى گويد: مراد از ضمير فاعل در اعقبهم بخل است: بخل در دل آنها نفاق ايجاد كرد چون همين بخل بود كه باعث نفاق و منع زكات شد.

ولى ظاهر آن است كه مرجع ضمير اللَّه باشد، يعنى خداوند آنها را ذليل كرد تا اين كه منافق شدند و نفاق و دورويى در دلهايشان جا گرفت و تا وقت مرگ باقى بود و حتى همان زمان هم از دل آنها بيرون نرفت، و اين بدان سبب بود كه آنان بر خلاف آنچه با خدا پيمان بستند كه صدقه بدهند و كار نيكو انجام دهند رفتار كردند و دروغ گفتند و به همين دليل است كه گفته اند: خلف وعده يك سوّم نفاق است.

از امير مؤمنان عليه السّلام درباره: «سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ»، نقل شده است: مراد، نفاق و عزم بر خلف وعده اى است كه در دل پنهان داشتند، و نيز عيبجويى در دين و جزيه ناميدن صدقه كه درگوشى با هم مى گفتند.

[سوره التوبة (9): آيات 79 تا 80] ..... ص : 573

اشاره

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 574

ترجمه: ..... ص : 574

كسانى كه از صدقات مؤمنان اطاعت كار عيب جويى مى كنند، و مسخره مى كنند آنهايى را كه جز به مقدار قدرتشان توانايى ندارند، خدا همه آنان را كيفر استهزاء كننده مى دهد، و عذابى دردناك براى ايشان است. (79)

چه براى آنها آمرزش بخواهى و چه نخواهى، اگر هفتاد مرتبه برايشان استغفار كنى، هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه ايشان به خدا و رسولش كافر شدند، و خداوند گروه بدكار را هدايت نمى كند. (80)

تفسير: ..... ص : 574

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ در محل نصب يا رفع است، بنا بر ذمّ، «المطوع» كسى كه با ميل و رغبت و به قصد قربت كارى انجام دهد. اين كلمه در اصل «متطوّع» بوده، معناى آيه اين است: مؤمنانى را كه با اخلاص صدقه مى دهند عيب جويى مى كنند و به آنها طعنه مى زنند و نيز از كسانى كه مال فراوانى ندارند و به اين سبب چيز اندكى را صدقه مى دهند عيب مى گيرند. خدا هم خود آنها را مسخره مى كند: «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ»، اين جمله خبرى است، مانند جمله: اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ:

«خدا آنها را استهزاء مى كند». (بقره/ 15) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اين جمله، امر، در معناى خبر است يعنى: هرگز خدا آنان را نمى آمرزد، خواه برايشان طلب آمرزش كنى يا نكنى، و متضمّن معناى شرط است.

كلمه «سبعين»- هفتاد- در كلام عرب، مثلى است براى كثرت، چنان كه امير مؤمنان عليه السّلام مى فرمايد:

لاصبحن العاص و ابن العاص سبعين الفا عاقدى النّواصى

به وسيله هفتاد هزار سوار كه پيشانى اسبهايشان بسته است، با قبيله عمرو بن عاص مبارزه مى كنم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 575

[سوره التوبة (9): آيات 81 تا 83] ..... ص : 575

اشاره

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ (81) فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ (83)

ترجمه: ..... ص : 575

بجاى ماندگان، با نشستن در خانه بر خلاف رسول خدا، شاد شدند و دوست نداشتند كه در راه خدا با جانها و ثروتهاى خود جهاد كنند، و گفتند: در اين هواى گرم بيرون نرويد، بگو گرماى آتش دوزخ سختتر است اگر مى فهميدند. (81)

پس آنها بايد كم بخندند و بسيار بگريند به جزاى بديهايى كه انجام مى دادند. (82)

پس هر گاه خدا تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند و آنها از تو اجازه رفتن به جنگ بخواهند، بگو: شما هرگز با من بيرون نمى آييد و هرگز همراه من با دشمن نخواهيد جنگيد، شما كه نخستين بار به كناره گيرى راضى شديد، هم اكنون نيز با متخلّفان بمانيد. (83)

تفسير: ..... ص : 575

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ اينها كسانى اند كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ايشان را در شهر گذاشت و با خود به جنگ تبوك نبرد زيرا وقتى همه مى رفتند آمدند خدمت پيغمبر و اجازه خواستند كه بعدا بروند. حضرت به آنان اجازه داد. «بِمَقْعَدِهِمْ» به تأخيرشان از جنگ و نشستن در خانه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 576

خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ بعد از پيامبر اسلام: اقام خلاف الحىّ (بعد از اهل قبيله، جاى آنها را گرفت) و نيز گفته اند: «خلاف» به معناى مخالفت است چون اين اشخاص بر خلاف پيغمبر رفتار كردند: او قيام كرد و به جنگ رفت اما آنها در خانه خود نشستند. نصب «خلاف» به اين دليل است كه مفعول له، يا حال است: در خانه نشستند تا با آن حضرت مخالفت كنند، يا در حالى كه با او مخالفت كردند.

وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا ... به طور كنايه از مؤمنان تجليل شده است كه با فدا كردن مال

و جان خود در راه خدا مشقّتهاى بزرگى را تحمّل كردند.

وَ قالُوا به مؤمنان يا رفقايشان كه همفكر آنها بودند گفتند: در اين شدّت گرما به جنگ نرويد.

قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا بگو داغى آتش دوزخ سخت تر است. با اين جمله خداوند آنها را به نادانى و جهل نسبت مى دهد، زيرا كسى كه به دليل فرار از مشقّت يك ساعته، خود را به مشقتهاى شديد هميشگى مبتلا كند، از هر نادان نادانتر است.

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا از اين پس به جزاى كارهايى كه انجام مى دهند خنده اينها اندك و گريه شان بسيار خواهد بود، اين معناى خبرى به صورت فعل امر آمده، تا دلالت كند بر اين كه مطلب ثابت و حتمى است و جز اين نيست.

إِلى طائِفَةٍ اختصاص به گروهى از آنها به اين دليل است كه برخى از آنان توبه كرده و از نرفتن به جنگ پشيمان شدند و يا عذر موجّهى را نشان دادند، پس اين حكم مربوط به كسانى است كه از كار خلاف خود پشيمان نشده بلكه باز هم مى خواهند از زير بار به بهانه هايى فرار كنند.

فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ و براى غزوه ديگر بعد از تبوك بخواهند از تو، اجازه جهاد بگيرند.

أَوَّلَ مَرَّةٍ منظور همان جنگ تبوك است.

مَعَ الْخالِفِينَ مراد كسانى است كه در اين جنگ مخالفت كردند، و نرفتند كه شرح آن گذشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 577

[سوره التوبة (9): آيات 84 تا 85] ..... ص : 577

اشاره

وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84) وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (85)

ترجمه: ..... ص : 577

بر هيچ يك از آنها كه بميرد نماز نخوان و بر كنار قبرشان مأيست، چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند. و در حالى كه فاسق بودند از دنيا رفتند. (84)

مالها و فرزندانشان تو را بشگفتى وادار نسازد، زيرا خدا مى خواهد به اين وسيله آنها را در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافر باشند. (85)

تفسير: ..... ص : 577

«مات» اين فعل، صفت براى «احد» است و با اين كه به معناى استقبال است به لفظ ماضى آمده، زيرا امرى است كه يقينا به وقوع خواهد پيوست.

إِنَّهُمْ كَفَرُوا علت براى نهى است. توضيح، اين كه قبل از نزول اين آيه، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر اينها نماز مى خواند و احكام مسلمانان را بر آنها جارى مى كرد و هر وقت بر مرده اى نماز مى خواند كنار قبرش توقّف مى كرد و مدتى برايش دعا مى خواند، تا اين كه خداوند او را از انجام دادن اين هر دو امر منع فرمود و علت آن را هم كفر آنها نسبت به خدا و رسول و مردن بر حال نفاق بيان فرموده است.

وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ اين جمله (براى مرتبه دوم) تكرار شده، «1» و دليلش آن است

__________________________________________________

1- قبلا در آيه 55 همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 578

كه موضوع، امر مهمى است بويژه وقتى كه ميان دو نزول فاصله اى ايجاد شده باشد، و نيز مى توان گفت اين دو آيه درباره دو گروه از منافقان نازل شده است.

[سوره التوبة (9): آيات 86 تا 89] ..... ص : 578

اشاره

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ (86) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (87) لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (89)

ترجمه: ..... ص : 578

هر گاه سوره اى نازل شود كه ايمان به خداى آوريد، و همراه پيامبرش جهاد كنيد، كسانى، از آنها، كه توانايى دارند، از تو اجازه مى خواهند و مى گويند: ما را بگذار تا همراه بازنشستگان باشيم. (86)

اينها راضى شدند كه با معاف شدگان باشند، و بر دلهايشان مهر نهاده شده، لذا نمى فهمند. (87)

اما پيامبر، و آنها كه با او ايمان آورده اند، با مالها و جانهايشان به جهاد پرداختند، و همه نيكيها براى آنهاست و همانها رستگارانند. (88)

خداوند براى ايشان باغهايى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير آنها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، اين است رستگارى بزرگ. (89)

تفسير: ..... ص : 578

كلمه «سورة» را در اين آيه، مى توان به معناى سوره كامل گرفت، و مى توان گفت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 579

مراد بعضى و بخشى از سوره است، هم چنان كه قرآن و كتاب هم بر جزء، و هم بر كل اطلاق مى شود.

أَنْ آمِنُوا «أن» تفسير كننده است، «أُولُوا الطَّوْلِ»: صاحبان امكانات و برترى: طال عليه طولا (بر او قدرت پيدا كرد)، «مَعَ الْقاعِدِينَ» كسانى كه از رفتن به جنگ معاف و معذورند.

رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ منظور از خوالف زنها و كودكان و بيماران است.

فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ سعادت و رستگارى كه در جهاد است درك نمى كنند، و از بدبختى و شقاوتى كه در تخلّف از فرمان خدا و رسولش مى باشد خبرى ندارند.

لكِنِ الرَّسُولُ اما پيامبر خود همراه مؤمنان به جنگ مى رود، هر چند بهانه جويان از رفتن خوددارى كنند. همين مضمون در آيه ذيل نيز بيان شده است: فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ ... «اگر اين گروه كافر شوند، قومى را كه هرگز كافر نشوند برگماريم» (انعام/ 89) ترجمه

قمشه اى.

لَهُمُ الْخَيْراتُ بهشت و نعمتهايش، يا منافع دو سرا.

[سوره التوبة (9): آيه 90] ..... ص : 579

اشاره

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (90)

ترجمه: ..... ص : 579

عربهايى كه از رفتن به جنگ عذر مى خواستند آمدند تا اجازه بگيرند، ولى كسانى كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند از رفتن خوددارى كردند، بزودى به كسانى از آنها كه كافر شده اند عذابى دردناك خواهد رسيد. (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 580

تفسير: ..... ص : 580

«معذّرون» تقصيركنندگان: عذّر فى الامر، در كار سستى كرد، آن را جدّى نگرفت. حقيقتش اين است كه چنان وانمود كند كه در اين كار عذر موجّهى دارد، و حال آن كه ندارد. مى توان گفت اين كلمه در اصل «معتذرون» بوده «ت» در «ذ» ادغام شده، و حركت آن به «عين» انتقال يافته، علاوه بر قرائت مشهور، دو وجه ديگر نيز بر طبق دستور زبان عرب، جايز است: 1- كسر عين، به التقاء ساكنين: (معذّرون).

2- ضمّ آن، به جهت تبعيت از «ميم» (معذرون) اما اين دو قرائت در اين آيه ثابت نشده است. وجه ديگرى كه خوانده شده «معذرون» بدون تشديد است. به معناى كسى كه در عذر و بهانه آوردن كوشش زياد و مبالغه فراوان مى كند.

وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ آنهايى كه ادعا كردند، به خدا و رسولش ايمان دارند اما در اين ادّعا دروغ گفتند از رفتن به جنگ خوددارى كردند و حتى براى عذر خواستن هم نيامدند.

از ابو عمرو بن علاء روايت شده است: هر دو گروه خطاكار بودند: بعضى آمدند و براى نرفتن بهانه ها آوردند، و برخى ديگر خودسرانه در خانه نشستند و به جنگ نرفتند.

سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اين گروه از اعراب كه كافر شده اند بزودى گرفتار عذاب دردناك، به كشته شدن در دنيا و به حرارت آتش در آخرت گرفتار خواهند شد.

[سوره التوبة (9): آيات 91 تا 93] ..... ص : 580

اشاره

لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (91) وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ

أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (93)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 581

ترجمه: ..... ص : 581

بر اشخاص ناتوان و بيمار و كسانى كه چيزى براى انفاق ندارند، ايرادى نيست، در صورتى كه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند، و بر نيكوكاران راهى براى مؤاخذه نيست، و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (91)

و همچنين ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند تا بر مركبى سوارشان كنى گفتى مركبى ندارم كه شما را بر آن، سوار كنم، بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود كه چيزى نداشتند تا در راه خدا انفاق كنند. (92)

راه مواخذه بر كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه تمكّن دارند، آنها راضى شدند كه با معذورين از جنگ بمانند، و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده، پس چيزى نمى دانند. (93)

تفسير: ..... ص : 581

«الضُّعَفاءِ» افرادى كه از بيمارى طولانى، يا از پيرى، ضعيف و ناتوانند.

الَّذِينَ لا يَجِدُونَ منظور فقيران و تنگدستان اند.

مراد از «نصح» براى خدا و رسولش، ايمان و اطاعت، در نهان و آشكار است.

ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ آنها كه عذر موجّه دارند و خيرخواه اند.

مِنْ سَبِيلٍ راهى بر آنها نيست، يعنى تقصيرى ندارند و كسى را حق عتاب بر آنها نيست.

قُلْتَ لا أَجِدُ جمله حال است از «ك» در «أتوك» كه در اولش كلمه «قد» درتقدير است، معناى آيه اين است: و نيز بر كسانى كه پيش تو آمدند و تو گفتى:

تمكّنى ندارم، ايرادى نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 582

تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ «من» براى بيان، و جارّ و مجرور در محلّ نصب و تمييز است: تفيض دمعا: بايد توجه كرد كه تعبير به تمييز، رساتر از فاعل است، زيرا در تمييز معنا چنين مى شود كه گويا تمام چشمها اشك ريزان شده است.

أَلَّا يَجِدُوا

اين جمله در محل نصب است چون مفعول له براى «حزنا» است.

جمله: رضوا (تا آخر) استيناف است، گويا چنين گفته شده است:

ما بالهم استأذنوا و هم اغنياء «چه شده اينها را كه مى خواهند به جنگ نروند و حال آن كه وضعشان خوب است» و در پاسخ چنين گفته است: زيرا اينها راضى شده اند به پستى و قرار گرفتن در جمله معذورين از جنگ و خدا بر دلهايشان مهر زده است، يعنى سبب استيذان آنها اين است كه به پستى راضى شده اند و خداوند آنها را مخذول و خوار ساخته است.

جلد سوم

[ادامه سوره توبه ] ..... ص: 5

اشاره

جزء يازدهم از سوره توبه آيه 94 تا سوره هود آيه 5

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 7

[سوره التوبة (9): آيات 94 تا 96] ..... ص: 7

اشاره

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (95) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (96)

ترجمه: ..... ص: 7

وقتى كه شما به سويشان برمى گرديد، از شما عذر خواهى مى كنند، بگو: عذر خواهى نكنيد ما، هرگز به شما ايمان نخواهيم آورد چرا كه خدا ما را از خبرهايتان آگاه ساخته، و خدا و رسولش كارهاى شما را مى بينند، و سپس بسوى كسى كه از پنهان و آشكار آگاه است باز مى گرديد و او شما را به آنچه انجام مى داديد خبردار مى سازد. (94)

هنگامى كه بسوى آنان باز گرديد برايتان سوگند ياد خواهند كرد كه از آنها صرف نظر كنيد، پس شما از آنها روى برگردانيد چرا كه آنها پليدند و جايگاهشان دوزخ است به كيفراعمالى كه انجام مى دادند. (95)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 8

براى شما قسم ياد مى كنند كه از آنها راضى شويد، اگر از آنها راضى شويد، خداوند از جمعيت فاسقان راضى نمى شود. (96)

تفسير: ..... ص: 8

لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ اين جمله علت نهى از عذر آوردن است، زيرا كسى كه معذرت مى خواهد قصدش آن است كه عذرش را بپذيرند امّا وقتى دانست كه او را دروغگو مى دانند و عذرش را نمى پذيرند، سزاوار است كه لب به عذر خواهى نگشايد.

قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ در اين عبارت بيان شده است كه چرا عذرهاى آنها پذيرفته نيست، زيرا وقتى خداوند سرگذشت حال و رازهاى درونى آنها را به مؤمنان خبر داده، راهى براى پذيرفتن عذر و بهانه هاى آنان نمى ماند.

وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ و در آينده نزديك خدا و رسولش اعمال شما را مى بينند كه با توبه يا با كفر به سويشان خواهيد رفت.

ثُمَّ تُرَدُّونَ سپس به سوى او كه داناى هر حضور و غياب و هر نهان و آشكار است باز مى گرديد، و او شما را

بر حسب استحقاق، پاداش و يا كيفر مى دهد.

لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ تا از گناهشان درگذريد و آنان را بر خطاهايشان سرزنش نكنيد.

فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ خواسته آنها را به ايشان بدهيد. «انّهم رجس» اين جمله در مقام تعليل بر عدم نكوهش آنهاست. توضيح اين كه سرزنش كردن آنها اثرى ندارد و آنها را اصلاح نمى كند، بلكه كسى مورد سرزنش واقع مى شود كه در اصلاحش اميدى باشد «1» و يا مؤمنى باشد كه سهوا لغزشى كرده است، كه ممكن است اين توبيخ او را وادار به توبه كند و پاك شود امّا اينها كه در كلّ پليد و نجس اند و راهى براى

__________________________________________________

1- انّما يعاتب الأديم ذو البشرة- پوستى كه خوب، موهايش نرفته به دبّاغى برگشت داده مى شود- مقصود از اين ضرب المثل در اينجا اين است: كسى مورد عتاب واقع مى شود كه براى اصلاحش اميدى باشد (لسان العرب با تلخيص). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 9

تطهيرشان نيست.

لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ غرض اينها از قسم خوردن، طلب رضايت شماست كه شايد براى دنيايشان سودى داشته باشد، و حال آن كه وقتى كه خداوند بر آنها خشمناك باشد خشنودى شما به حالشان نفعى ندارد.

[سوره التوبة (9): آيات 97 تا 99] ..... ص: 9

اشاره

الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (97) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (98) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (99)

ترجمه: ..... ص: 9

عربهاى باديه نشين، كفر و نفاقشان شديدتر است و به نادانى از حدود آنچه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند، و خداوند، بسيار دانا و حكيم است. (97)

بعضى از اين اعراب آنچه را انفاق مى كنند، غرامت حساب مى كنند، و انتظار حوادث دردناكى براى شما مى كشند، حوادث دردناك براى آنهاست، و خداوند شنوا و داناست. (98)

و بعضى از اين عربهاى باديه نشين ايمان به خدا و روز رستاخير دارند و آنچه را انفاق مى كنند مايه تقرّب نزد خدا و دعاهاى پيامبر مى دانند، آگاه باشيد، اينها مايه تقرّب آنهاست خداوند بزودى آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت، چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است. (99)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 10

تفسير: ..... ص: 10

مقصود از كلمه «اعراب» عربهاى بيابان نشين است.

أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً كفر و نفاق اينها از متمدنين بيشتر است، زيرا سنگدل و خطا كارند، و از حضور دانشمندان و شنيدن وحى و آيات الهى دورند، و سزاوارترند كه حدود شرايع الهى و احكامى كه نازل مى شود، ندانسته باشند «و اللَّه عليم» و خداوند به حال مردمان بيابان نشين و شهرنشين دانا و آگاه است و هر حكمى كه بر آنها كند مصلحت آن را مى داند.

«مغرما» غرامت و خسران، يعنى: چيزى انفاق نمى كنند مگر به خاطر ترس از مسلمانان، و خودنمايى و ريا، نه براى خداوند.

وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ منتظر پيشامدهاى زمان و گرفتاريهاى روزگارند كه براى شما پيدا شود تا ديگر شما تسلّطى بر آنها نداشته باشيد و از صدقه دادن نجات پيدا كنند.

عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ اين جمله معترضه و نفرينى در حق اعراب است سوء به ضمّ سين هم قرائت شده كه مصدر و

به معناى عذاب است، ولى با فتحه (صفت و مضاف اليه) براى دائره است، چنان كه گويند رجل سوء، و نقيض آن رجل صدق است، مثل قول شاعر:

و كنت كذئب السوء لما رأى دما بصاحبه يوما احال على الدم «1»

وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خداوند گفته هاى آنها را مى شنود و به جاى حالشان آگاه است.

قُرُباتٍ اين كلمه، مفعول دوم براى فعل يتخذ است: آنچه او انفاق مى كند سبب نزديك شدن وى به خداست.

__________________________________________________

1- تو، مانند گرگ بدى بودى كه اگر روزى رفيقش را خون آلود ببيند حمله به خون مى كند. شاعر، رفيقش را مذمّت به بى وفايى و جفاكارى مى كند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 11

عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ زيرا رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله براى صدقه دهندگان دعاى خير و بركت و براى ايشان طلب مغفرت مى كرد، چنان كه وقتى ابو اوفى صدقه داد، آن حضرت گفت: خدايا آل ابو اوفى را رحمت كن، و چون انفاق سبب مغفرت و دعا مى شود، خداوند فرموده است: يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ ... و صلوات: آنچه انفاق مى كند تقرّب به خدا و دعاى خير پيامبر حساب مى كند.

أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ در اين عبارت خداوند گواهى مى دهد كه آنچه انفاق كننده معتقد است، راست است: داده هايش باعث نزديكى او به خدا و دعاى پيامبرش مى باشد، و به وسيله دو حرف تنبيه: «الا» و تحقيق: «انّها» كه حاكى از ثبات امر و تحقّق آن است، جمله را شروع، و اميدوارى انفاق كننده را تصديق فرموده است، و جمله:

«سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ» نيز به همين منظور است، زيرا «سين» مفيد تأكيد و تحقّق وعده است، «قربة» با ضمّه «راء» نيز قرائت شده

است.

[سوره التوبة (9): آيه 100] ..... ص: 11

اشاره

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (100)

ترجمه: ..... ص: 11

و پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و آنان كه به نيكى از اينها پيروى كردند، خدا از آنها خشنود و آنان نيز از خدا خشنودند، و برايشان باغهايى از بهشت آماده ساخته كه جويها، در آن روان است، و براى هميشه در آن، جاودانند، و اين است كاميابى بزرگ. (100)

تفسير: ..... ص: 11

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ اين گروه، كسانى اند كه به هر دو قبله نمازخواندند، و بعضى گفته اند: كسانى هستند كه در جنگ بدر شركت داشتند. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 12

«الانصار» مراد، اهل بيعت عقبه نخستين است كه دوازده نفر، و نيز اهل عقبه دوم كه هفتاد نفر بودند و كسانى كه وقتى «مصعب بن عمير» پيش آنها آمد ايمان آوردند و به آنها قرآن را تعليم داد. كلمه «انصار» را به رفع نيز خوانده اند كه عطف بر «و السّابقون» باشد كه آن هم مبتداست و خبرش «رضى اللَّه عنهم» مى باشد.

ابن كثير «من تحتها» خوانده است. در قرائت مشهور منصوب و بدون «من» است.

[سوره التوبة (9): آيات 101 تا 102] ..... ص: 12

اشاره

وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ (101) وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (102)

ترجمه: ..... ص: 12

و جمعى از باديه نشينان عرب كه اطراف شمايند، منافقند، و نيز از اهل مدينه، گروهى، سخت به نفاق پاى بندند كه تو آنها را نمى شناسى و ما آنان را مى شناسيم، بزودى آنها را دو بار مجازات مى كنيم، سپس به سوى كيفرى بزرگ فرستاده مى شوند. (101)

و گروهى ديگر، كه به گناهان خود اعتراف كردند، و عمل شايسته و ناشايست را به هم درآميختند، اميد است كه خداوند، توبه آنها را بپذيرد كه همانا خدا، بسيار آمرزنده و مهربان است. (102)

تفسير: ..... ص: 12

مِنَ الْأَعْرابِ برخى از عربهايى كه در اطراف شهر شما مدينه قرار دارند، منافقند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 13

و آنها قبايل: «جهينه» و «أسلم» و «غفار» و «اشجع» و «مزينه» مى باشند كه مسكن آنها اطراف شهر مدينه بود.

وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ اين عبارت عطف بر، و ممّن حولكم، است كه خبر مبتدا مى باشد و نيز مى توانيم آن را جمله اى بگيريم عطف بر مبتدا و خبر، كه تقديرش چنين باشد: «و من اهل المدينه قوم- مردوا على النفاق» بنا بر اين كه فعل «مردوا» صفت براى موصوف محذوف باشد، مثل قول شاعر:

أنا بن جلا و طلاع الثنايا «1»

، يعنى انا بن رجل وضح امره (من پسر مردى هستم كه امرش روشن است و كارهايش بزرگ، رجل محذوف و موصوف براى جلا و طلّاع ...).

مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ در امر نفاق ورزيدگى و مهارت دارند. مرد فلان على عمله، و مرد عليه: چنان در كار خود ورزيده شده است كه در نهايت سهولت بر آن دست مى يابد، و شاهد بر اين معنا جمله بعدى است: «لا تعلمهم»: از بس كه واردند خود را حفظ كنند كه شكّى به آنها

برده نشود، امر را بر تو هم مى پوشانند، با اين كه در فراست و باهوشى تو شكّى و شبهه اى نيست، و سپس مى فرمايد: نحن نعلمهم:

كسى بر باطن امر آنها اطلاعى نمى يابد مگر خداوندى كه از بطون كارها آگاه است، چرا كه آنان در ضمير خود، كفر را مخفى داشته و براى تو، ايمان را آشكار مى سازند، و چنان اخلاصى را وانمود مى كنند كه هيچ گونه شكّى به آنها نبرى.

سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ دو كيفر عبارتند از: اول: هنگام قبض روح، فرشتگان عذاب الهى، با تازيانه به صورت و پشتهاى آنها مى زنند. دوم: همان عذاب قبر است.

ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ سپس به طرف عقوبتى بزرگ برده مى شوند، منظور آتش دوزخ است.

__________________________________________________

1- مصراع دوم اين شعر اين است:

متى اضع العمامة تعرفونى

(هر گاه عمامه را بر سر نهم مرا مى شناسيد).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 14

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ عده ديگر كه به گناهان خود، اعتراف كردند و مثل ديگران به بهانه هاى دروغين متوسط نشدند، اينها سه نفر از انصار بودند:

الف) ابو لبابه پسر عبد المنذر، ب) اوس، پسر خدام، ج) ثعلبة پسر وديعه.

خَلَطُوا عَمَلًا اين جمله، بر باطل بودن نظريه احباط دلالت دارد، زيرا اگر يكى از دو عمل، ديگرى را حبط كند، براى فعل خلط، موردى باقى نمى ماند، چرا كه لازمه «خلط» اجتماع است، خواه در آن امتزاج هم باشد، مثل شير و آب و خواه نباشد مثل در هم ريختن درهم و دينار. (در هر صورت با از بين رفتن يكى، جايى براى مخلوط شدن باقى نمى ماند، و اگر خلط صورت گيرد، حبطى در كار نيست).

وَ آخَرَ و عمل ديگر (گناهى است كه اميد است خدا توبه

آنها را بر آن بپذيرد و خدا غفور و رحيم است).

[سوره التوبة (9): آيات 103 تا 105] ..... ص: 14

اشاره

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (103) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (104) وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ترجمه: ..... ص: 14

از ميان اموال آنها صدقه اى (زكات) را بگير تا پاكشان سازد (تا پاكشان سازى) و با آن وسيله پاكيزه شان گردانى، و برايشان دعا كن كه دعاى تو آرامشى است براى آنها، و خداوند بسيار شنوا و داناست. (103)

آيا نمى دانند كه براستى خدا، توبه بندگانش را مى پذيرد و صدقات را مى گيرد و تنها خداست كه بسيار توبه پذير و رحيم است. (104)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 15

بگو: به عمل كوشيد كه خدا عملتان را خواهد ديد، پيامبر او، و مؤمنان نيز، و بزودى بسوى خداى داناى غيب و شهود باز خواهيد گشت، و او، شما را بدانچه مى كرديد خبر مى دهد. (105)

تفسير: ..... ص: 15

تُطَهِّرُهُمْ اين جمله صفت است براى «صدقه» و «تا» براى خطاب است:

صدقه اى كه به آن وسيله تو آنها را پاك و تزكيه مى كنى، و با اين وجه، هر دو فعل به پيامبر اسناد داده مى شود. وجه ديگر آن است كه «تا» در «تطهرهم» تأنيث باشد براى صدقه. يعنى صدقه آنها را پاك و مطهر مى سازد، و در «تزكّيهم» خطاب به رسول اكرم، يعنى تو آنها را به پاكى نسبت مى دهى. تزكيه به دو معنى است:

1- مبالغه و زيادى در تطهير و پاكى.

2- بركت و افزايش در مال و ثروت.

وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ با دعا كردن براى پذيرفته شدن صدقات آنها برايشان آمرزش بخواه.

إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ دعاهاى تو باعث تسكين خاطر و آرامش قلب آنهاست.

«وَ اللَّهُ سَمِيعٌ»، خدا دعاى تو را براى آنان مى شنود، «عَلِيمٌ» و از وضع حالشان آگاه است. بعضى در اين سوره و در سوره هود به صورت مفرد «صلواتك» خوانده اند.

أَ لَمْ يَعْلَمُوا ... آيا اينها نمى دانند كه خدا توبه را قبول

مى كند، هر گاه صحيح باشد، و صدقات را مى پذيرد، هر گاه از روى خلوص نيّت واقع شود؟

هُوَ براى اختصاص، و نيز تأكيد مى آيد و انّ اللَّه از شأن خداست كه توبه توبه كنندگان را بپذيرد.

وَ قُلِ به اين توبه كنندگان بگو: بكوشيد كه عمل شما، بر خدا و رسول و اهل ايمان پوشيده نيست چه خوب باشد و چه بد. چنان كه اصحاب ما (شيعه) روايت ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 16

كرده اند كه اعمال امّت در هر دوشنبه و پنجشنبه به حضور پيامبر عرضه مى شود و سپس بر امامان عليه السّلام كه جانشين او هستند، و مراد از مؤمنان در آيه نيز امامان مى باشد.

وَ سَتُرَدُّونَ بزودى به سوى خدايى كه از نهان و آشكار آگاه است خواهيد رفت.

فَيُنَبِّئُكُمْ پس از كارهايتان به شما خبر مى دهد و بر آنها مجازاتتان مى كند.

[سوره التوبة (9): آيه 106] ..... ص: 16

اشاره

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (106)

ترجمه: ..... ص: 16

گروهى ديگر واگذار به فرمان خدا شده اند، يا آنها را عذاب مى كند و يا توبه آنان را مى پذيرد، و خداوند بسيار دانا و حكيم است. (106)

تفسير: ..... ص: 16

مُرْجَوْنَ «مرجون» نيز خوانده شده، از «أرجيته» و أرجأته» آن را به تأخير انداختم. گروه ديگرى از تخلّف كنندگان كارشان معلوم نيست بلكه موقوف به مشيّت خداست، يا آنها را عذاب مى كند، و اين، در صورتى است كه بر كار خود اصرار داشته و توبه نكنند، و يا اين كه آنها را مورد عفو و مغفرت قرار مى دهد، و اين، در صورتى است كه به سوى خدا توبه و بازگشت نمايند، و اين گروه، سه نفر بودند: كعب بن مالك، هلال بن اميّه، و مرارة بن ربيع. و پيغمبر اكرم به مردم دستور داد كه با آنها حرف نزنند، مردم نيز چنين كردند، امّا پس از مدّت پنجاه روز خداوند توبه آنها را پذيرفت، و كعب در ازاى شكر و سپاس خداوند كه توبه اش را پذيرفت يك سوم ثروتش را صدقه داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 17

[سوره التوبة (9): آيات 107 تا 110] ..... ص: 17

اشاره

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (109) لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)

ترجمه: ..... ص: 17

و آنان كه به منظور زيان زدن، و كفر، و ايجاد تفرقه ميان مؤمنان و (تشكيل) پايگاه براى كسانى كه پيش از اين با خدا و رسولش، ستيز كرده، مسجدى را بنا كرده و سوگند ياد مى كنند كه: ما غير از نيكى نظرى نداشته ايم، و خدا گواهى مى دهد كه حتما آنها دروغ گويانند. (107)

هرگز در آن نماز مخوان. مسجدى كه از نخستين روز بر پايه تقوا بنا شده سزاوارتر است كه در آن نماز بخوانى، چرا كه در آن جا مردانى هستند كه پاكيزگى را دوست مى دارند، و خدا نيز پاكيزگان را دوست دارد. (108)

آيا كسى كه پايه بناى خود را بر تقوا گذاشته بهتر است يا آنكه شالوده اش را بر لب پرتگاه سستى بنا نهاده كه در آتش دوزخش اندازد، و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (109)

پيوسته اين بنايى را كه ساخته اند، مايه اضطراب و حيرت دلهاى ايشان است، مگر آن كه دلهايشان پاره پاره شود، و خداوند

بسيار دانا و با حكمت است. (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 18

تفسير: ..... ص: 18

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا اهل مدينه و شام، آغاز اين آيه را بدون حرف «واو» خوانده و در نوشته هايشان نيز چنين ثبت شده و آن را داستانى جداگانه دانسته اند:

روايت شده است كه وقتى قبيله بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساختند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در آن نماز خواند، برادران آنها: فرزندان غنم بن عوف بر آنها حسد ورزيدند و گفتند: ما نيز مسجدى بنا مى كنيم و در آن نماز مى خوانيم و در جماعت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله شركت نمى كنيم. نزديك مسجد قبا، جايى ساختند و به حضرت پيامبر در حالى كه عازم جنگ تبوك بود، گفتند، ما دوست داريم شما به مسجد ما بياييد و در آنجا نماز بخوانيد، حضرت فرمود: من عازم سفرم، و هنگامى هم كه از تبوك مراجعت فرمود آيه فوق نازل شد. پيغمبر كسى را فرستاد و رفت، مسجد را خراب كرد و آنچه بر جاى مانده بود، سوزانيد، و دستور داد آن را زباله دانى قرار دهند و مردارها و كثافات را در آن بريزند.

ضِراراً براى ضرر رساندن به برادرانشان: اهل مسجد قبا كه رقيب آنها بودند.

وَ كُفْراً و به منظور تقويت نفاق. وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ و چون مؤمنان، در مسجد قبا به طور دسته جمعى نماز مى خواندند خواستند آنها را متفرّق كنند و وحدت كلمه ايشان را بر هم زنند.

وَ إِرْصاداً لِمَنْ تا پايگاهى تهيّه كنند براى كسى كه با خدا و رسولش جنگ داشته، يعنى ابو عامر راهب كه در زمان جاهليّت راهب شده و لباسهاى موئين و خشن

بر تن مى كرد، و زمانى كه پيامبر به مدينه آمده بود حسادتش كرد و به حزب بازى و گروه گرايى پرداخت. پس از فتح مكه به طرف روم گريخت و نصرانى شد. (او پدر حنظله معروف به غسيل الملائكه است كه در جنگ احد به شهادت رسيد و چون تازه داماد بود و بامداد همان شب به ميدان جنگ آمده و فرصت غسل پيدا نكرد پس از شهادت فرشتگان او را غسل جنابت دادند.) «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 19

اين گروه انتظار داشتند كه «ابو عامر» بسوى آنها برگردد و اين مسجد را براى او ساختند كه بيايد، در آنجا نماز بخواند و كارش بالا گيرد.

مِنْ قَبْلُ اين كلمه (ظرف) متعلّق به فعل: اتخذوا و تقدير آن چنين است:

اتّخذوا مسجدا من قبل، ان ينافق هؤلاء بالتّخلّف، پيش از آن كه اين گروه با تخلّف از راه پيامبر، منافق شوند، اين مسجد را گرفتند (ساختند) و ممكن است متعلّق به فعل «حارب» باشد يعنى: لأجل من حارب اللَّه و رسوله، من قبل ان يتّخذوا المسجد بخاطر كسى كه پيش از مسجد ساختن آنها، با خدا و رسولش جنگيد.

وَ لَيَحْلِفُنَّ اين گروه منافق قسم مى خوردند كه هيچ اراده نكرده اند مگر كار نيك و يا اراده نيكى را، كه عبارت است از نماز و ذكر خدا، و گسترش امكانات براى اهل نماز.

لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً هرگز در آن جا نماز مخوان. مثل: فلان يقوم باللّيل: فلانى در شب نماز مى خواند.

لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى منظور مسجد قباست كه پيامبر آن را پايه ريزى كرد و چند روزى كه در محله قبا بود همانجا نماز خواند. بعضى گفته اند، مراد مسجد پيغمبر

در مدينه است.

مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ از زمان وجودش. أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ: سزاوارتر است به اين كه در آن نماز بخوانى.

فِيهِ رِجالٌ در آن مسجد مردانى هستند كه دوست دارند پاك باشند: روايت شده است كه رسول خدا به اهل مسجد قبا، گفت: خداوند متعال شما را ستوده است، در طهارت خود، چه كارى انجام مى دهيد؟ گفتند: اثر غائط را با آب مى شوئيم، پس

__________________________________________________

1- از نسخه تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 20

پيامبر فرمود: خدا درباره شما، چنين فرموده است: وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ خداوند دوست مى دارد كسانى را كه پاكيزگى را دوست مى دارند، آنان پاكيزگى را دوست مى داشتند، يعنى آن را انتخاب مى كردند و بر آن حرص مى ورزيدند. و معناى اين كه خدا آنها را دوست مى دارد، اين است كه از آنها خشنود است و به ايشان نيكى مى كند همان كارى كه دوست نسبت به دوست خود انجام مى دهد.

أَسَّسَ بُنْيانَهُ بعضى «أسّس بنيانه» مبنى للمفعول خوانده اند، و بندرت: «أسس بنيانه» به صورت اضافه نيز خوانده شده است كه جمع «اساس» باشد.

معناى آيه اين است: آيا كسى كه ساختمان ديانت خود را بر پايه محكم حق و حقيقت استوار ساخته است كه همان تقواى خدا، و خشنودى او مى باشد، بهتر است، يا كسى كه آن را بر باطل و نفاق قرار داده كه داراى ضعيفترين و كم دوامترين پايه است، و مثل آن در بى ثباتى مثل پرتگاهى است كه در شرف سقوط و خرابى است؟. شفا: شفير لب.

جرف الوادى كناره درّه كه بن آن با نم آب، چاله مى شود و سيل، آن را فرو مى ريزد.

«هار» قسمتى از لبه درّه كه در حال سقوط

و خرابى است، بر وزن «فعل» است كه در اصل «هائر» بوده و كوتاه شده است مثل «خلف» از «خالف» و مانند «شاك» و «صات» از «شائك» و «صائت» اين الف فاعل نيست، بلكه در اصل هور و سوك و صوت بوده است. «1»

فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ با توجه به اين كه در عبارت قبل به طور مجاز، از باطل

__________________________________________________

1- الف، منقلب از «و» است كه عين الفعل كلمه مى باشد، و الف فعل براى تخفيف حذف شده است چنان كه الف، خالف حذف، و خلف شده، الف «هائر» هم حذف شده، امّا چون در اين جا كلمه متصل بوده، «و» تبديل به الف، و «هار» گرديده است. با توضيح از كشّاف- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 21

تعبير به جرف هار: (كناره درّه كه در حال سقوط است) كرده، با اين عبارت آن را تكميل فرمود: پس ناگهان او را در آتش جهنّم ساقط كند، پس گويا اهل باطل ساختمانى را بر لبه جهنّم بنا كرده كه در حال سقوط به قعر آن مى باشد.

رِيبَةً منظور نفاق و شكّ در دين است و معناى آيه چنين مى شود: خرابى ساختمان مسجد ضرار، پيوسته در دلهاى گروه منافق، سبب شكّ و نفاق است و از بين نمى رود.

إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ مگر آن دلها از جا كنده و قطعه قطعه شود كه در آن صورت آن را فراموش كنند و شكّ و شبهه اى باقى نماند. «تقطّع» با تشديد و تخفيف هر دو خوانده شده است. و مى توان گفت: قطع دلهاى منافقان در حقيقت آن است كه آنها را به قتل برسانند، و يا در آتش دوزخشان افكنند.

در قرائت امام صادق

عليه السّلام به جاى كلمه «إلّا» إلى خوانده شد. و در قرائت عبد اللَّه، و لو تقطّعت قلوبهم گفته شده است. بعضى در معناى «قطع» چنين گفته اند: مگر اين كه توبه كنند، و از پشيمانى بر كار خود دلهايشان از شك و نفاق بريده و جدا شود.

[سوره التوبة (9): آيات 111 تا 112] ..... ص: 21

اشاره

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (111) التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 22

ترجمه: ..... ص: 22

خداوند از مؤمنان جانها و مالهايشان را مى خرد تا به آنها بهشت دهد، آنها در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند، اين وعده اى است بر خدا، كه در تورات و انجيل و قرآن قطعى شده و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است، پس بدين معامله كه انجام داده ايد خرسند باشيد، و اين است كاميابى بزرگ. (111)

اين مؤمنان، توبه كنندگان و عبادتكاران و سپاس گويان، و سياحت كنندگان و ركوع گزاران و سجده آوران، و آمران به معروف و نهى كنندگان از منكر و مرزداران قانون الهى مى باشند، و به اين مؤمنان مژده و بشارت بده. (112)

تفسير: ..... ص: 22

أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ خداوند سبحان در اين آيه از اين معنا كه: وقتى اهل ايمان، جان و مال بذل مى كنند در ازايش به بهشت نائل مى شوند، تعبير به خريد كرده، و از باب تشبيه، ثواب را «بها» و كارهاى نيك آنها را هم، كالا قرار داده است. روايت شده است كه خداوند با مؤمنان، معامله مى كند و در اين معامله بهايى را كه از آنها دريافت مى دارد بسيار بالا برده است. از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: براى بدنهاى شما، بهايى، جز بهشت نيست، پس جز به بهشت آنها را معامله نكنيد. «1»

از حسن نقل شده است: جانها را او آفريده و ثروتها را هم او داده است. روايت شده است كه وقتى انصار در عقبه با پيامبر بيعت كردند، عبد اللَّه بن رواحه گفت: يا رسول خدا آنچه مى خواهى براى پروردگارت و خودت در اين قرارداد شرط كن.

رسول خدا فرمود: براى پروردگارم شرط مى كنم كه او را بپرستيد و براى او شرك

__________________________________________________

1-

ليس

لأبدانكم ثمن الا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 23

نياوريد، و براى خودم شرط مى كنم كه از آنچه براى خود نمى پسنديد براى من هم نپسنديد. ابن رواحه گفت: وقتى كه چنين كرديم جز ايمان چيست؟ پيامبر فرمود:

بهشت شما راست. آنها گفتند: معامله امضا شد، اقاله نمى كنيم، و تقاضاى اقاله هم نداريم.

يُقْتَلُونَ فعل مضارع به معناى امر به كار رفته: بايد مبارزه كنند، مثل آيه:

تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ «1» در راه خدا جهاد كنيد. و بعد، مى فرمايد: يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ «2»، تا خدا گناهانتان را بيامرزد.

فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ اول معلوم و دوم مجهول، و بر عكس نيز خوانده شده است.

وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا مصدر تأكيد كننده است: وعده اى كه خداوند به مبارزان در راهش داده و عده اى است ثابت كه در تورات و انجيل آن را ثبت نموده، چنان كه در قرآن ذكر كرده است.

وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ هيچ كس از خداوند به عهد خود وفا كننده تر نيست، چرا كه خلف وعد و پيمان شكنى زشت و انسان كريم چنين كارى نمى كند- گر چه بر انسانها بخاطر نيازشان جايز است- تا چه رسد خداوند كريم كه هيچ گونه نيازى ندارد و هيچ قبحى از او روا نيست.

فَاسْتَبْشِرُوا از اين داد و ستد شادمان باشيد كه كالايى فناپذير را به بهايى جاودان فروختيد، و زايل شونده اى را داديد و بى زوالى را گرفتيد.

وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ، و الظّفر، العظيم اين است پيروزى بزرگ و هيچ عبارتى براى تشويق به جهاد، نيكوتر و رساتر از اين نيست.

التَّائِبُونَ مرفوع به مدح است به تقدير: هم التائبون و مراد مؤمنان ياد شده است.

__________________________________________________

1- صف 11 و 12.

و- مجزوم بودن «يغفر» دليل بر اين است كه «تجاهدون» به معناى امر است.

2- همان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 24

ابى بن كعب و عبد اللَّه، و امام باقر و صادق عليه السّلام نيز نصب را در: «التائبين» تا «و الحافظين» از باب مدح دانسته اند و مى توان گفت مجرور است كه صفت براى «مؤمنين» در آيه قبل باشد، وجه ديگر: «التائبون» مبتدا، و خبرش: «العابدون» و ما بعدش خبر بعد از خبر است. معناى آيه اين است: توبه كنندگان از كفر در حقيقت، جمع كنندگان اين خصلتهايند، و عبادت كنندگان، كسانى اند كه در عبادت خداوند اخلاص دارند.

السَّائِحُونَ روزه گيران، از اين جهت كه از به كار بردن شهوات نفسانى امتناع مى كنند تشبيه شده اند به كسانى كه در روى زمين به سياحت مى پردازند.

بعضى گفته اند: منظور طالبان علم اند كه در زمين به گردش مى پردازند و علم را هر آنجا كه گمان مى برند، جستجو مى كنند.

وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ كسانى كه فرمانهاى الهى را رعايت و از منهيّات خداوند، اجتناب و دورى مى كنند.

[سوره التوبة (9): آيات 113 تا 114] ..... ص: 24

اشاره

ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (113) وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (114)

ترجمه: ..... ص: 24

پيامبر و مؤمنان حق ندارند كه براى مشركين طلب آمرزش كنند، پس از آن كه برايشان روشن شد كه اينها اهل دوزخند، هر چند كه از خويشانشان باشند. (113)

ابراهيم كه براى پدرش طلب آمرزش كرد فقط به جهت وعده اى بود كه به او داده بود امّا وقتى كه برايش روشن شد كه او، دشمن خداست، از او بيزارى جست، زيرا ابراهيم بسيار توبه كننده و بردبار بود. (114)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 25

تفسير: ..... ص: 25

از حسن نقل شده است كه گروهى از مسلمانان به پيامبر گفتند: آيا براى پدران و مادرانمان كه در زمان جاهليت و بى دينى از دنيا رفته اند نمى توانيم از خداوند طلب آمرزش كنيم؟ آيه مورد بحث در اين باره نازل شد كه هيچ پيامبر و مؤمنى را سزاوار نيست كه در حق كافر دعا و طلب مغفرت كند، و اين امر از نظر حكمت الهى درست نيست، اگر چه از خويشانشان باشند، و اين حكم، در صورتى است كه معلوم باشد كه آنها، مشرك از دنيا رفته اند.

إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ مگر اين كه به آنها قولى داده باشد، چنان كه حضرت ابراهيم قبلا به پدر خوانده اش وعده داده بود كه برايش طلب آمرزش كند و گفت:

لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ «1». قرائت حسن در آيه مورد بحث: وعدها أباه، نيز بر همين معنا دلالت مى كند.

فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ وقتى كه از طريق وحى براى ابراهيم معلوم شد كه او در حالت كفر مرده و اصلا ايمان نداشته، از او بيزارى جست.

لَأَوَّاهٌ بر وزن فعّال از «أوه»: ناله كردن، كسى كه بسيار ناله و گريه و دعا كند، و فراوان به ياد خدا باشد.

[سوره التوبة (9): آيات 115 تا 116] ..... ص: 25

اشاره

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (115) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (116)

__________________________________________________

1- (ممتحنه/ 4).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 26

ترجمه: ..... ص: 26

هرگز چنين نبوده است كه خداوند، پس از آن كه گروهى را هدايت كرده، گمراهشان سازد، مگر آنچه را كه بايد از آن بپرهيزند برايشان بيان كند، زيرا خداوند به هر چيز داناست. (115)

حكومت آسمانها و زمين از آن خداست، او زنده مى كند و مى ميراند، و براى شما، جز خداوند، دوست و ياورى نيست. (116)

تفسير: ..... ص: 26

خداوند بندگانش را كه به سوى دين اسلام هدايت كرده، مورد مؤاخذه و كيفر قرار نمى دهد آنان را گمراه نمى نامد، و به خاطر مرتكب شدن برخى كارهاى خلاف آنان را به خوارى و ذلّت نمى كشاند مگر، پس از آن كه ممنوعيّت آنها را برايشان بيان كرده و به آنان گفته باشد كه از اين امور بايد بپرهيزيد، زيرا عقوبت پيش از بيان سزاوار نيست.

ما يَتَّقُونَ مراد چيزهايى است كه به خاطر نهى تشريعى بايد از آن، دورى كرد، امّا چيزهايى كه زشتى و ممنوعيّت آنها از طريق عقل معلوم است نيازى به منع از راه وحى ندارد.

[سوره التوبة (9): آيات 117 تا 119] ..... ص: 26

اشاره

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (117) وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (118) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 27

ترجمه: ..... ص: 27

همانا خداوند توبه پيامبر و مهاجران و انصار را كه در زمان عسرت و شدّت، از او، پيروى كردند، پذيرفت، پس از آن كه نزديك بود دلهاى گروهى از آنان، از حق منحرف شود، سپس خداوند توبه آنها را پذيرفت، چرا كه او نسبت به آنان مهربان و بسيار رحيم است. (117)

و نيز آن، سه نفر را كه (از جنگ) بازماندند، تا زمانى كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و جانهايشان بر آنان به تنگ آمد، و دانستند كه از خدا پناهگاهى جز به سوى او نيست، پس در آن هنگام خداوند آنان را مشمول رحمت خود ساخت تا بر توبه خود ثابت بمانند، كه خداوند توبه پذير و مهربان است. (118)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقواى خدا پيشه كنيد، و با راستگويان باشيد. (119)

تفسير: ..... ص: 27

ذكر پيامبر در زمره توبه كنندگان فقط به عنوان تبرّك است و به اين جهت كه آن حضرت، سبب توبه آنها بود، و گرنه معلوم است كه او، كارى خلاف انجام نداده بود كه لازم باشد توبه كند. روايت شده است كه حضرت رضا عليه السّلام آيه را چنين قرائت مى كردند:

لقد تاب اللَّه بالنّبىّ على المهاجرين ...

«خدا به واسطه پيامبر توبه آنها را قبول كرده است». در اين آيه خداوند مؤمنان را وادار به توبه كرده و بيان فرموده است كه هيچ مؤمنى بى نياز از توبه و استغفار نيست.

فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ در وقت سختى، گاهى كلمه «ساعة» به معناى مطلق زمان به كار ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 28

مى رود مثل «غداة» و «عشيّة» و «يوم»، مثل قول شاعر:

عشيّة قارعنا جذام و حميرا «1»

و مثل شعر ديگر:

غداة طفت

علماء بكر بن وائل «2»

(علماء على الماء) عشيه و غداة به معناى مطلق زمان به كار رفته است.

الْعُسْرَةِ منظور حالت سختى است كه مردم در جنگ تبوك داشتند كه ده نفر به تناوب، بر يك شتر سوار مى شدند، خوراكشان جو، با سبوس و خرماى كرم زده و چربى گوشت فاسد شده بود. سختى بر آنها به حدّى رسيده بود كه يك خرما را بين دو نفر تقسيم مى كردند، و چه بسا كه يك خرما را چند نفر به نوبت مى مكيدند تا آب دهانشان را با آن بيالايند، و در شدّت گرماى تابستان، از قحطى و نيز كم آبى در مضيقه و سختى بودند.

كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ «3» نزديك بود دلهاى گروهى از آنان در اين جنگ از راه ايمان، يا از پيروى پيامبر، منحرف شود. در فعل «كاد» ضمير «أمر» و «شأن» نهفته است، و سيبويه اين را شبيه به قول عربها دانسته است كه مى گويند: ليس خلق اللَّه مثله. «4» «يزيغ» به «ى»: مفرد مذكّر غايب، نيز خوانده شده است. بعضى گفته اند: يك عدّه از مسلمانان، تصميم گرفتند بدون اجازه از جنگ منصرف شوند، امّا خداوند آنان را حفظ كرد تا اين كه به جنگ رفتند.

__________________________________________________

1- زمانى كه با «جذام» و «حمير» مى جنگيديم: مراد اين است كه وقتى با اين دو قبيله روبرو شديم دانستيم كه چنان كه ما خيال مى كرديم ناتوان نيستند بلكه قوى و نيرومند هستند.

2- زمانى كه قبيله بكر بن وائل بر روى آب قرار گرفت، كنايه از اين كه اين گروه مقامى عالى دارند كه هيچ كس بر آنها برترى ندارد مثل اين كه چيزى بر روى آب قرار

دارد هيچ روى آن نمى تواند واقع شود «علماء» مخفف على الماء است يعنى بر روى آب.

3- مرحوم طبرسى اصل قرائت در آيه را، با «ت» گرفته و قرائت با «ى» را هم قول ديگر شمرده و حال آن كه صورت مشهور در قرآن قرائت با «ى» است. پاورقى تصحيح استاد گرجى.

4- چنين چيزى نيست كه خداوند مثل خود را آفريده باشد، در اين جمله، امر در تقدير است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 29

ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ پس از اين انحراف، خداوند توبه آنها را پذيرفت، زيرا او، نسبت به آنان مهربان و رحيم است: گذشته آنها را با رأفت و رحمت خود جبران فرمود.

وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا سه نفر: كعب پسر مالك، مرارة پسر ربيع، و هلال پسر اميّه، بودند. از قبول توبه باز ماندند و با پذيرش توبه ديگران (ابو لبابه و يارانش) «1» قبولى توبه آنها به تأخير افتاد.

بعضى گفته اند: وقتى كه از رفتن به جنگ تبوك، سرباز زدند، مسلمانان آنها را پشت سر گذاشتند.

فعل «خلفوا» به قرائت اهل بيت: و ابو عبد الرحمن سلمى، «خالفوا» خوانده شده است.

بِما رَحُبَتْ زمين با وسعتش (بر آنها تنگ شد) اين كنايه است از تحيّر آنها در كارشان: كه گويا در روى زمين پهناور، جايى براى سكونت خود نمى يافتند.

وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ از بسيارى وحشت و غم، دلهايشان تنگ شده بود، احساس دلتنگى مى كردند.

وَ ظَنُّوا دانستند، جايى كه از خشم خداوند به آن پناه ببرند، جز به سوى او نيست.

ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا خداوند چند مرتبه توبه آنها را پذيرفت و بر آنها رحمت كرد تا بر توبه خود ثابت قدم بمانند، يا به اين جهت

كه باز هم اگر از آنها گناهى سر زد در آينده، توبه كنند، زيرا مى دانند كه خداوند بسيار پذيرنده است، توبه كسى را كه توبه كند، هر چند در روزى هفتاد مرتبه توبه خود را بهم زند.

مَعَ الصَّادِقِينَ ... با كسانى باشيد كه در دين خدا از نظر نيّت و گفتار و كردار راستى و صداقت، دارند.

__________________________________________________

1- كشّاف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 30

به قول امام باقر عليه السّلام يعنى: با آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله باشيد. و ابن عباس: «من الصادقين» خوانده و اين قرائت از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده است.

[سوره التوبة (9): آيات 120 تا 121] ..... ص: 30

اشاره

ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (120) وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (121)

ترجمه: ..... ص: 30

سزاوار نيست كه اهل مدينه و باديه نشينانى كه اطراف آنهايند از رسول خدا تخلّف جويند، و براى حفظ جان خويش نبايد از جان او چشم بپوشند، زيرا در راه خدا به آنها هيچ تشنگى و خستگى و گرسنگى، نخواهد رسيد، و هيچ گامى كه موجب خشم كافران شود بر نمى دارند و ضربه اى از دشمن نمى خورند مگر اين كه به آن سبب عمل صالحى برايشان نوشته مى شود، زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. (120)

و هيچ نفقه كوچك و بزرگى انفاق نمى كنند و هيچ سرزمينى را نمى پيمايند مگر اين كه براى آنها نوشته مى شود، تا خداوند آنها را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد. (121)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 31

تفسير: ..... ص: 31

ظاهر اين آيه خبر و معنايش نهى است، مثل اين قول خداوند: وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ «نبايد رسول خدا را آزار دهيد». (احزاب/ 53) وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ در اين بخش از آيه خداوند مردم را امر كرده است كه در سختيها و گرفتاريها با پيامبر همراه باشند و ناملايمات را همراه او، با ميل و رغبت بچشند.

«ذلك» اشاره به مطلبى است كه جمله: ما كان لهم أن يتخلّفوا، بر آن دلالت دارد، يعنى مخالفت نكردن با پيامبر واجب است، زيرا در راه جهاد، هيچ تشنگى طاقت فرسا و رنج فوق العاده و گرسنگى بسيارى را تحمّل نمى كنند، و گامهاى خود، و لگدهاى اسبان و پاهاى شترهايشان را در جايى كه كافران را به خشم در آورد نمى گذارند، و در سرزمين كافران تصرّفى كه مايه دلتنگى آنها باشد، انجام نمى دهند، و هيچ ضربه اى از دشمن نمى خورند. هيچ مصيبتى از

قبيل كشتن يا اسارت يا هر امرى كه آنها را غمگين كند، از دشمن نمى بينند، مگر اين كه در مقابل هر يك از اين صدمات خداوند برايشان عمل صالحى ثبت و ضبط مى فرمايد، و در نزد خداوند استحقاق ثواب مى يابند. «موطئ» ممكن است (محلّ ورود باشد)، مثل «مورد» و ممكن است اسم مكان باشد. «نيل» ممكن است مصدر تأكيد كننده باشد، و جايز است به معناى «منيل» (اسم مفعول بر وزن مبيع) باشد، و شامل هر چيزى است كه باعث ناراحتى و ضرر آنها باشد.

وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً در راه رفت و برگشت از هيچ زمينى عبور نمى كنند، «وادى»:

كناره هاى كوه ها و نيزارها كه محل عبور سيل است مى باشد اسم فاعل از «ودى» به معناى: «سال» روان شد. «ودى» نيز از همين مادّه است (وادى، ودى، ودىّ آبى كه بعد از بول بيرون مى آيد. شرح استاد گرجى نقل از صحاح).

إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ مگر اين كه اين انفاقها و طى طريقها براى آنها نوشته مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 32

لِيَجْزِيَهُمُ متعلق به «كتب» است، يعنى نفقات و پيمودن بيابانها در نامه اعمالشان نوشته مى شود كه پاداش آنها به حساب آيد.

[سوره التوبة (9): آيات 122 تا 125] ..... ص: 32

اشاره

وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (123) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (124) وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ

وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (125)

ترجمه: ..... ص: 32

شايسته نيست كه همه مؤمنان (براى طلب علم) كوچ كنند، (حال كه اين امكان ندارد) پس چرا از هر فرقه اى، گروهى كوچ نكنند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و وقتى كه به سوى قوم خود برگشتند آنها را انذار كنند تا شايد بترسند. (122)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، با كافرانى كه مجاور شمايند پيكار كنيد، و بايد آنها در شما خشونتى احساس كنند، و اين را بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است. (123)

و هر گاه سوره اى نازل شود، برخى از آنها (منافقان) گويند: اين سوره ايمان كدام يك از شماها را افزايش داد؟ (به اينها بگو:) امّا كسانى را كه ايمان آوردند، بر ايمانشان مى افزايد و شاد مى شوند. (124)

- و امّا آنهايى كه در دلهايشان بيمارى وجود دارد (آنچه نازل مى شود) پليدى بر پليديشان مى افزايد و در حال كفر بميرند. (125)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 33

تفسير: ..... ص: 33

لِيَنْفِرُوا «لام» براى تأكيد نفى است: كوچ كردن همه مؤمنان از وطنهايشان براى تحصيل علم و يادگيرى احكام، امرى است نادرست و غير ممكن. از اين مطلب چنين معلوم مى شود كه اگر شايسته و ممكن مى بود و موجب فساد و تباهى نمى شد، بر همه واجب و لازم بود، چرا كه طلب علم بر هر مسلمانى واجب است.

فَلَوْ لا نَفَرَ پس حال كه براى همه مردم امكان كوچ كردن نيست، چرا از هر فرقه اى، تعدادى كوچ نكنند؟

لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ تحمل رنج كنند، تا در مسائل دينى تخصّص يابند، و براى بدست آوردن آن بكوشند.

وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ هدفشان از بدست آوردن تخصّص دينى، انذار و ارشاد مردمشان باشد. لعلّهم يحذرون: به اميد اين كه از كيفر الهى بترسند، و او

را اطاعت كنند.

قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ با آن عدّه از كافران كه نزديك شمايند، بجنگيد، زيرا وقتى كه جنگ در برابر تمام كافران واجب باشد، هر چه نزديكتر باشد، واجب تر است.

مثل: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «خويشاوندان نزديكت را انذار كن».

(شعراء/ 214) بدين جهت رسول خدا نخست با قوم خود مبارزه كرد و سپس با ديگران.

بعضى گفته اند مراد از كافران نزديك، بنى قريظه و بنى نضير و اهل فدك و خيبر بودند، امّا همان تفسير اول بهتر است، زيرا اين سوره در سال نهم از هجرت نازل شد و در آن زمان پيغمبر از اين دشمنان فراغت يافته بود.

وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً بايد كفار احساس كنند كه شما در مبارزه با آنها سخت تحمّل داريد، مثل: وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ (آيه 73 همين سوره).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 34

فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ برخى از منافقان به برخى ديگر مى گويند: اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزايش داد؟ اين حرف را منافقان براى مسخره كردن مؤمنان مى گويند، زيرا مؤمنان اعتقاد دارند كه با آمدن وحى الهى علم و ايمانشان افزايش مى يابد.

فَزادَتْهُمْ إِيماناً نزول وحى براى مؤمنان موجب افزايش تصديق و يقين و اطمينان در دلهايشان مى شود.

فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ و در كافران، باعث افزايش كفرى ديگر بر كفرشان مى شود (رجس: پليدى مساوى با كفر است) زيرا با تجديد شدن وحى كفر و نفاقى نو از آنها سر مى زند پس كفرشان زياد و محكمتر مى شود.

[سوره التوبة (9): آيات 126 تا 129] ..... ص: 34

اشاره

أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (126) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ

أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (127) لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (128) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (129)

ترجمه: ..... ص: 34

آيا نمى بينند كه در هر سال يكى يا دو مرتبه آزمايش مى شوند، باز هم توبه نمى كنند و متذكّر نمى شوند. (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 35

و هر وقت سوره اى نازل مى شود بعضى از آنها به بعض ديگر نگاه مى كنند (و مى گويند): آيا كسى شما را مى بيند، آن گاه باز مى گردند، خدا دلهايشان را برگرداند، زيرا قومى نادانند. (127)

پيامبرى از خود شما به سويتان آمد، كه رنج بردن شما بر او گران است، و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است. (128)

پس اگر روى برگردانند، بگو: خدا مرا بس است، معبودى جز او نيست، توكّلم بر اوست، او پروردگار عرش بزرگ است. (129)

تفسير: ..... ص: 35

أَ وَ لا يَرَوْنَ به صيغه مخاطب نيز خوانده شده: «او لا ترون».

يُفْتَنُونَ به وسيله بيمارى و قحطى و گرفتاريهاى ديگر، آزمايش مى شوند، و باز هم دست بردار نيستند، و از نفاق خود توبه نمى كنند، و متذكّر نمى شوند، عبرت نمى گيرند. معناى ديگر آيه اين است كه مبتلا مى شوند، به جهاد با پيامبر اكرم، و مشاهده مى كنند كه خداوند يارى و پيروزى بر او نازل مى كند.

معناى سوم اين كه شيطان آنها را مفتون مى سازد، پس عهدى را كه با رسول خدا بسته اند در هم مى شكنند، و او آنها را به قتل مى رساند و خوارشان مى سازد، باز هم ترك نفاق نمى كنند.

نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ با حالتى كه منكر وحى بودند با چشمان خود به هم ديگر اشاره مى كردند، و مى گفتند: آيا كسى از مسلمانان شما را مى بيند، زيرا ما مى خواهيم برويم چرا كه حوصله شنيدن سخنان او (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) را نداريم.

معناى ديگر اين آيه اين

است: با زير چشمى به هم نگاه و مشورت مى كردند كه چگونه از مجلس بيرون بروند و فرار كنند و بالاخره در رفتند.

صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ اين جمله نفرينى است براى منافقان: خدا خوارشان سازد. و مى توان جمله را خبرى دانست يعنى: خداوند دلهاى آنها را از آنچه در دلهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 36

مؤمنان قرار دارد كه همان شرح صدر است خالى و بى بهره قرار داده است، زيرا آنها قومى نادانند.

لا يَفْقَهُونَ تدبّر نمى كنند تا بفهمند و آگاه شوند.

مِنْ أَنْفُسِكُمْ پيامبرى از جنس و از فاميل شما: عربى و قرشى مثل خودتان، و چون جزئى از شماست، بر او سخت است كه ببيند بر شما امر ناپسند و مكروهى برسد، و از اين مى ترسد كه سرانجام به كيفرى سخت و عذابى دردناك مبتلا شويد.

حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ نمى خواهد كه حتى يك نفر از شما، از سعادت و نيك بختى كه در سايه دين و آئين او، وجود دارد، محروم و بى نصيب شود.

بِالْمُؤْمِنِينَ نسبت به اهل ايمان، خواه از شما باشند يا غير شما رئوف و مهربان است.

مِنْ أَنْفُسِكُمْ با فتح «فا» نيز خوانده شده: از شريفترين و با فضيلت ترين شما، و بعضى گفته اند: اين قرائت رسول خدا و فاطمه زهرا عليها السّلام است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر از ايمان آوردن به تو اعراض كنند، از خدا كمك بگير و كارت را به او واگذار كن كه او در مقابل آنها تو را بس است و تو را بر آنها پيروز گرداند.

بعضى گفته اند: اين آيه آخرين آيه اى است كه بر پيامبر نازل شده، و اين سوره آخرين سوره كاملى است كه فرود آمده است.

سعيد بن جبير مى گويد: از ابن

عباس درباره سوره توبه، سؤال كردم، گفت: اين سوره رسوا كننده است: آن قدر با نزول كلمات «منهم» و «منهم» براى شرح حال منافقان، ادامه مى داد تا آنجا كه ترسيديم كسى از ما باقى نماند جز اين كه نامش جزء منافقان برده شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 37

سوره يونس ..... ص: 37

اشاره

اين سوره مكّى است و داراى يكصد و نه آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 37

ابى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده است كه هر كس اين سوره را بخواند، خداوند به تعداد هر يك از افرادى كه به يونس ايمان آورده و آنهايى كه او را تكذيب كردند و نيز به عدد آنهايى كه با فرعون غرق شدند، ده حسنه در نامه عمل او بنويسد.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: هر كس اين سوره را در هر دو ماه بخواند، بيم آن نمى رود كه از جاهلان به حساب آيد، و روز قيامت از مقرّبان خواهد بود. «1»

[سوره يونس (10): آيات 1 تا 2] ..... ص: 37

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (1) أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ (2)

__________________________________________________

1-

من قرأها في كلّ شهرين لم يخف عليه أن يكون من الجاهلين، و كان يوم القيامة من المقرّبين.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 38

ترجمه: ..... ص: 38

الف، لام، راء. اينها آيات كتاب با حكمت است. (1)

آيا اين امر براى مردم شگفت آور است كه: به مردى از ايشان وحى كرديم كه مردم را بيم دهد و آنان را كه ايمان آورده اند بشارت، كه بر ايشان مقامى والا نزد پروردگارشان مى باشد، كافران گفتند: براستى كه اين مرد، جادوگرى است آشكار. (2)

تفسير: ..... ص: 38

تِلْكَ اشاره است به آيات و نشانه هايى كه در اين سوره وجود دارد.

الْكِتابِ الْحَكِيمِ مراد، لوح محفوظ يا قرآن است كه چون متضمّن حكمت است، و به حكمت سخن مى گويد، پس حكيم است.

أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً همزه براى انكار تعجّب است، «أن اوحينا»، اسم «كان» و «عجبا» خبر آن است و معناى «ل» در للنّاس» اين است كه مردم اين امر را براى خود وسيله تعجّب قرار داده بودند و آن را مايه شگفتى مى دانستند كه چگونه به بشرى وحى مى شود كه مثل خود آنهاست، نه از رؤسا و بزرگانشان، امّا اين شگفتى ندارد، زيرا خداوند كسى را براى اين امر اختيار مى كند كه بتواند بار رسالت را بر دوش گيرد.

أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ «أن» تفسير كننده است، چرا كه «اوحينا» متضمّن معناى «قول» است. و نيز جايز است كه «أن» مخفف از مثقّل و اصلش اين باشد: انّه انذر الناس «به طور حتم مردم را بترسان». «أنّ لهم» در اصل بأنّ لهم، بوده و «با» حذف شده است.

قَدَمَ صِدْقٍ سابقه نيكو و فضيلتى است، نزد پروردگارشان. و چون سعى و كوشش و سبقت گرفتن در امور معمولا با قدمها انجام مى شود نتيجه خوب سعى و عمل هم، قدم ناميده شده است، چنان كه نعمت را «يد» و «باع» مى گويند، زيرا نعمت

با دست عطا مى شود، و صاحب آن دستش را دراز مى كند، و اضافه «قدم» به ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 39

«صدق» دلالت مى كند بر زيادى فضيلت آن و اين كه از پيش فرستاده هاى با عظمت است.

إِنَّ هذا لَسِحْرٌ به يقين كه اين كتاب، سحر است، «ساحر» نيز خوانده شده، و با اين قرائت «هذا» اشاره است به رسول خدا. به هر حال، اين جمله از قول كافران دليل بر ناتوانى و اقرار بر عجزشان در برابر قرآن است، اگر چه در اين كه آن را سحر ناميده اند خلافكار و دروغگويند.

[سوره يونس (10): آيات 3 تا 4] ..... ص: 39

اشاره

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (3) إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (4)

ترجمه: ..... ص: 39

همانا پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و سپس بر عرش قرار گرفت، به تدبير امور پرداخت، هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن او، وجود ندارد، او خدا است، پروردگار شما، پس او را بپرستيد، آيا متذكّر نمى شويد. (3)

بازگشت همه شما به سوى او است، خدا، وعده حق فرموده، او آفرينش را آغاز كرده، و سپس آن را باز مى گرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند به عدالت پاداش دهد، و براى كافران شرابى از مايع سوزان و عذابى دردناك است، به دليل اين كه كفر مى ورزيدند. (4)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 40

تفسير: ..... ص: 40

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ كار خلقت را به جريان انداخت و بر نظام احسن آن را مرتب و مستحكم ساخت همچون مهندسى كه در استحكام بنا نظارت مى كند، و منظور از «امر» تمام كار آفرينش است. توضيح اين كه خداوند در اول آيه، با بيان آفرينش آسمانها و زمين در اين مدت اندك، با همه وسعت و پهناورى آنها، و استوارى بر عرش، عظمت و بزرگى حيطه تصرّف خود را متذكر مى شود و سپس به منظور تأكيد بر عظمت آن جمله «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» را ذكر مى كند. اين جمله دلالت مى كند بر اين كه هيچ چيز از دايره قضا و قدر او بيرون نيست. و نيز جمله: «ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»، دليل بر عزّت و كبريايى اوست.

ذلِكُمُ اشاره است به آفريننده با عظمتى كه بزرگى او پيشتر بيان گرديد يعنى اين ذات با عظمتى كه وصفش بيان شد، خداوندى است كه سزاوار پرستش است و او پروردگار شماست. پس تنها

او را بپرستيد و هيچ يك از آفريده هاى او را شريكش قرار ندهيد، خواه فرشته باشد خواه انسان، تا چه رسد به جماد كه هيچ زيان و سودى ندارد.

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ در اصل «تتذكرون» بوده و مراد اين است كه شما با كمترين توجه به خطايى كه در عقيده تان وجود دارد پى مى بريد.

إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً سرانجام برگشت همه شما به سوى اوست، پس خود را براى ديدار او آماده كنيد. وعد اللَّه مصدر تأكيد كننده براى: «إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ» و «حقّا» مصدر تأكيد كننده براى «وَعْدَ اللَّهِ» مى باشد.

إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ جمله مستأنفه و علت، براى وجوب برگشتن به سوى اوست يعنى غرض از آفريدن موجودات و ميراندن آنها، پاداش مكلّفين در مقابل كارهايشان مى باشد «أنه»: بفتح نيز خوانده شده كه در اصل «لأنّه» بوده يا منصوب به ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 41

همان فعلى است كه «وَعْدَ اللَّهِ» را نصب داده و تقدير اين است: وعد اللَّه وعدا ابداء الخلق ثم اعادته خدا وعده داده است كه عالم را پس از آفرينش به فنا برگرداند.

بِالْقِسْطِ به معناى عدل و متعلق به «ليجزى» است: تا به عدل خود به آنها پاداش دهد، و مزد آنها را به حدّ كافى ايفا كند، يا اين كه به واسطه عدل خود به آنها كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند پاداش دهد، زيرا شرك، ظلم است. دليل بر اين معنا اين است كه در طرف مقابل مى گويد: بما كانوا يكفرون.

[سوره يونس (10): آيات 5 تا 6] ..... ص: 41

اشاره

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5)

إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6)

ترجمه: ..... ص: 41

او كسى است كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان قرار داد و براى آن، منزلگاهها مقدّر كرد تا شماره سالها و حساب را بدانيد، خداوند آن را جز بحق نيافريده و آيات خود را براى گروهى كه مى دانند شرح مى دهد. (5)

به طور مسلّم، در آمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده نشانه هايى است براى آنها كه پرهيزكارند. (6)

تفسير: ..... ص: 41

«ياء» در كلمه «ضياء» منقلب از «واو» است كه به دليل كسره ما قبل به ياء تبديل شده. «ضياء» به روشنايى گفته مى شود كه از نور، قويتر است. «قدّره» براى قمر منازلى مقدر فرمود، يعنى براى آن منازلى قرار داد. مى توان گفت: در مسير آن ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 42

منزلهايى قرار داد مثل: وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ. (يس/ 39) وَ الْحِسابَ منظور حساب وقتهاست از قبيل ماهها، روزها و شبها.

ذلِكَ اشاره است به آنچه قبلا ذكر شد. يعنى اينها را نيافريده است مگر به حق كه همان حكمت بالغه اش مى باشد و هيچ كدام را عبث و بيهوده نيافريده است.

دليل اختصاص اين امر به اهل تقوا اين است كه تنها آنها نگران سرانجام، و عاقبت كار هستند، و اين امر آنان را به تأمّل و انديشه وا مى دارد.

[سوره يونس (10): آيات 7 تا 10] ..... ص: 42

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7) أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (8) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (9) دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (10)

ترجمه: ..... ص: 42

آنان اميدوار به ديدار ما نيستند، و با زندگانى دنيا خوش و به آن مطمئن اند، و نيز كسانى كه از آيات ما غافلند. (7)

اينها جايگاهشان آتش است به دليل كارهايى كه انجام مى دادند. (8)

آنان كه ايمان آوردند و اعمال نيك بجاى آوردند خداوند آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى كند، از زير قصرهايشان در باغهاى پر نعمت نهرها جريان دارد. (9)

دعاى آنها در بهشت اين است: خدايا تو، پاك و منزّهى، و تحيّت آنها، سلام، و دعاى پايانى شان اين است: ستايش، ويژه پروردگار جهانيان است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 43

تفسير: ..... ص: 43

لا يَرْجُونَ لِقاءَنا اميد به خوبى ديدار ما ندارند، چنان كه نيك بختان اميدوارند، يا اين كه از حالت بدى كه هنگام ملاقات ما برايشان به وجود مى آيد، ترسى ندارند.

وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا با زندگانى دنيا به جاى عالم آخرت قناعت كرده اند، و اندك فناپذير را بر بسيارى جاويد برگزيده اند. «وَ اطْمَأَنُّوا بِها» و دل بر آن بسته اند مانند كسانى كه هيچ گونه ناراحتى از آن حسّ نمى كنند.

وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ آنها كه از انديشه در آيات ما و تأمّل در آن، غفلت دارند «جايگاهشان آتش است ...».

يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ پروردگار آنها به سبب ايمانشان آنها را (در دنيا) موفق مى دارد، زيرا در آن راهى كه آنها را به اجر و پاداش برساند پا بر جا هستند.

تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ در حالى كه از جلو روى آنها رودها جارى است ... اين جمله به عنوان تفسير براى عبارت قبل بيان شده، چرا كه تمسّك به ايمان كه سبب سعادت است، مانند رسيدن به خود سعادت است (كه همان بهشت است). و مى توان گفت

معنايش اين است كه آنها را در آخرت، به سبب ايمانى كه در دنيا داشتند، به طريق بهشت راهنمايى مى كند. مثل: يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ «در آخرت نور اهل ايمان پيش رو و در سمت راستشان آنها را راهنمايى مى كند».

(حديد/ 12) دَعْواهُمْ دعايشان در بهشت: «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ» است، يعنى خدايا تو را تسبيح مى گوييم، چنان كه در دعاى قنوت آمده است: اللّهم اياك نعبد، و لك نصلّى و نسجد:

خدايا تو را مى پرستيم و براى تو نماز مى خوانيم و سجده مى كنيم. ممكن است مراد از «دعاء» عبادت باشد، به اين معنا كه در بهشت، نه تكليفى است و نه عبادتى، تنها عبادت بهشتيان اين است كه خداى را تسبيح گويند و او را بستايند و اين را هم بدون زحمت بلكه از روى لذّت و ميل و رغبت مى گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 44

وَ آخِرُ دَعْواهُمْ در پايان دعايشان مى گويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ بعضى از ايشان به بعضى ديگر براى تحيّت سلام مى كنند.

بعضى گفته اند: ملائكه بر آنها درود و تحيّت نثار مى كنند. بنا بر معناى اخير، مصدر، اضافه به مفعول شده است. بعضى گفته اند: تحيّت خداى براى آنهاست. بنا بر اين «أن» مخففه است كه در اصل: «انّه الحمد للَّه» بوده است.

[سوره يونس (10): آيات 11 تا 12] ..... ص: 44

اشاره

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (12)

ترجمه: ..... ص: 44

اگر خداوند در مورد دعاى شرّ، براى مردم، شتاب مى كرد هم چنان كه آنها در دعاى خير مى خواهند، عمرشان بپايان رسيده بود، ولى، ما كسانى را كه اميد لقاى ما را ندارند، به حال خودشان واگذار مى كنيم تا در طغيانشان سرگردان شوند. (11)

و هر گاه به انسان ضررى برسد، ما را مى خواند، در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده باشد، امّا هنگامى كه محنت را از او برطرف كنيم، چنان مى رود كه گويا هرگز ما را براى حلّ مشكلى كه به او رسيده بود نخوانده است، اين چنين براى اسرافگران، كارهايشان زينت داده شده است. (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 45

تفسير: ..... ص: 45

اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ اين جمله بجاى «تعجيله «1» لهم الخير» آمده است، تا بفهماند كه آن چنان خداوند در اجابت دعاى خير آنها شتاب مى كند كه گويا شتاب آنان در خير، شتاب او در خير است. منظور از اين آيه، گفتار كسى است كه گفت: فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «پس از آسمان بر ما سنگ بباران». (انفال/ 32) مراد اين است كه اگر در بدى كه آنها در دعا براى خود طلب مى كنند، عجله و شتاب مى كرديم هم چنان كه در امر خير زود جواب آنها را مى دهيم، مى مردند، و هلاك مى شدند:

لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ بعضى آيه را به صورت معلوم خوانده اند: لقضى اليهم اجلهم: خداوند عمر آنها را بپايان مى رسانيد مؤيد اين قرائت، قول عبد اللَّه است كه چنين خوانده است: لقضينا اليهم ...

فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا معناى آيه اين است كه در رساندن بدى به كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند، شتاب نمى كنيم و به زندگيشان خاتمه نمى دهيم.

فنذرهم

في طغيانهم از باب اتمام حجت، آنها را در طغيان و سركشى شان مهلت مى دهيم.

لِجَنْبِهِ در محلّ حال است: در حالت خوابيده، منظور اين كه، انسان پيوسته دعا مى كند و از دعا كردن، خسته نمى شود، تا وقتى كه بلا از او برداشته شود، بنا بر اين، در تمام احوال دعا مى كند و دفع بلا را مى خواهد. «الإنسان» مراد، جنس انسان است «فَلَمَّا كَشَفْنا» وقتى كه بلا را از او بركنار كرديم، «مَرَّ» راه قلبى خود را كه هنوز ضررى به او نرسيده بود، ادامه مى دهد، يا اين كه دست از حالت دعا و تضرّع برمى دارد و هرگز به آن برنمى گردد. گويا كه اصلا چنان

__________________________________________________

1- مفعول مطلق «يعجّل» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 46

وضعى نداشته است. «كان» مخفّف كأنّ و ضمير شأن از آن حذف شده است، مثل:

كان ظبية تعطو الى وارق السّلم. «1»

كَذلِكَ اين چنين، كار اسرافكاران زينت داده شده: شيطان، با وسوسه هاى خود براى آنها، ترك دعا را در موقع آسايش زينت مى دهد و پيروى تمايلات شهوانى، و آرزوهاى باطل را مى آرايد.

[سوره يونس (10): آيات 13 تا 14] ..... ص: 46

اشاره

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (13) ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (14)

ترجمه: ..... ص: 46

ما امتهاى پيش از شما را هنگامى كه ظلم كردند هلاك كرديم، در حالى كه پيامبرانشان با دلايل روشن بسراغشان آمدند، ولى آنها ايمان نياوردند، اين گونه گروه مجرم را مجازات مى كنيم. (13)

سپس شما را بعد از آنها جانشينان در روى زمين قرار داديم، تا بنگريم: چگونه عمل مى كنيد. (14)

تفسير: ..... ص: 46

«لما» ظرف است براى: اهلكنا. «واو» در «و جاءتهم» حاليّه است. يعنى اين امّتها با تكذيب و انكار، ستم كردند، در حالى كه پيامبرانشان، دليلها و معجزات آورده

__________________________________________________

1- تقدير: كأنّها ظبية بوده است، مصراع قبلش:

و يوما توافينا بوجه مقسم.

معناى شعر:

روزى كه با چهره بشاش به ما پاداش مى دهد/ مانند آهويى است كه به سوى درخت سبز «سلم» ميل مى كند.

(سلم: درختى است مثل سدر كه با آن دبّاغى مى كنند: ترجمه منجد الطلّاب).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 47

بودند.

وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا «لام» براى تأكيد نفى است: حتما و يقينا ايمان نياوردند به اين معنا كه علّت هلاكت اينها آن است كه پيامبران را تكذيب مى كردند و خدا مى دانست كه در كفرشان پافشارى دارند و پس از اين كه با فرستادن پيامبران بر آنها حجّت را تمام كرده بود، مهلت دادن به آنها هيچ اثرى نداشت.

كَذلِكَ با كيفرى اين چنين، همه مشركان را كه ايمان نياوردند نيز در آينده كيفر و مجازات مى كنيم، اين عبارت، وعيدى است براى اهل مكّه.

ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ سپس شما را در روى زمين به جانشينى گرفتيم يعنى پس از امّتهايى كه هلاكشان ساختيم، تا بنگريم كه آيا كار خوب انجام مى دهيد يا كارهاى بد، تا بر حسب اعمالتان با شما معامله كنيم. «كيف» در محل نصب به فعل «تعملون» است، يا بنا بر

حاليت و يا مفعول مطلق است، «نظر» در اين جا به معناى علم حقيقى نسبت به چيزى است كه وجود دارد و از حيث واقعيت و تحقق، به ديدار بيننده و معاينه كردن معاينه كننده تشبيه شده است.

[سوره يونس (10): آيات 15 تا 17] ..... ص: 47

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 48

ترجمه: ..... ص: 48

هر گاه آيات ما بر آنها خوانده شود، كسانى كه اميد به ديدار ما ندارند مى گويند: قرآنى غير از اين بياور يا آن را عوض كن، بگو، مرا نرسد كه از پيش خود آن را تبديل كنم، من پيروى نمى كنم مگر آنچه را كه به من وحى شود، براستى اگر نافرمانى پروردگارم را انجام دهم از عذاب روز بزرگ مى ترسم. (15)

بگو اگر خدا مى خواست من آن را بر شما نمى خواندم و خداوند به آن آگاهتان نمى ساخت «1» كه من روزگار درازى ميان شما زيسته ام، آيا تعقّل نمى كنيد. (16)

پس چه كسى ستمكارتر است از آن كه به خدا دروغ ببندد يا آيه هاى او را دروغ شمارد، براستى كه بزهكاران رستگار نخواهند شد. (17)

تفسير: ..... ص: 48

ائْتِ بِقُرْآنٍ گفتند: قرآن ديگرى بياور كه از عبادت كردن بتها بدگويى نكند و وعده عذاب به عبادت كنندگان آنها در آن نباشد، زيرا اين امر، ما را به خشم مى آورد.

أَوْ بَدِّلْهُ تبديل آن است كه به جاى آيه عذاب آيه رحمت قرار دهد و بدگويى از بتها و پرستش آنها را حذف كند. در مقابل اين دو درخواست كافران، خدا پيامبر را به پاسخ گويى از درخواست دوم مأمور كرد، زيرا اجابت اين درخواست تحت قدرت انسان است و او مى تواند آيات را عوض كند امّا قرآن ديگرى آوردن مقدور انسان نيست. لذا فرمود: بگو «ما يَكُونُ لِي» سزاوار من نيست كه از پيش خودم بدون امر از طرف پروردگارم آن را تبديل كنم.

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ هيچ كدام از اين امور را نه ترك مى كنم و نه انجام مى دهم مگر براى پيروى از وحى الهى: اگر آيه اى نسخ، يا بدل

به آيه اى ديگر شود

__________________________________________________

1- اين ترجمه با توجه به متن تفسير، و نيز ترجمه متن مجمع البيان برگزيده شده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 49

آن را متابعت مى كنم، امّا خودم، اجازه تبديل و نسخ ندارم.

إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي من از كيفر روز بزرگ بيم دارم كه پروردگارم را گناه كنم و آيه اى را از پيش خود تبديل يا نسخ سازم.

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ مراد اين است: آنچه بر شما مى خوانم تنها به مشيت و خواست خداوند است كه امرى شگفت و خارق العاده ايجاد كرده، يعنى مرد درس ناخوانده اى، كه يك لحظه از عمر خود را از كسى تعليم نگرفته و در سرزمينى هم كه مركز دانشمندان باشد تولّد و رشد نيافته، پا به عرصه وجود گذاشته است، و كتابى برايتان مى خواند كه از حيث فصاحت و روانى بر تمام سخنان فصيح برترى دارد، دربردارنده تمام دانشهاى فرعى و اصلى و مشتمل بر خبرهاى گذشته و آينده است كه جز خدا كسى نمى داند، در حالى كه مدّت چهل سال از عمرش را در ميان شما نشو و نما كرده و تا كنون يك حرف از اين امور را از او نشنيده بوديد.

وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ و بر زبان من شما را به آن آگاهى نمى داد. قرائت ديگر: «و لأدريكم به» مثبت (نه منفى) و با لام ابتداء است يعنى: اگر خدا مى خواست من آن را بر شما نمى خواندم، بلكه بر زبان غير من شما را بر آن، آگاهى مى داد، امّا او خود مرا به اين كرامت اختصاص داد.

فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً از كودكى تا جوانى و از جوانى تا پيرى

با شما بودم، و چيزى از من نديديد كه بتوانيد مرا متّهم كنيد كه آن را از پيش خود آورده ام.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ آيا نمى انديشيد تا بفهميد كه اين آيات از طرف خداوند است؟

[سوره يونس (10): آيات 18 تا 19] ..... ص: 49

اشاره

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (18) وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 50

ترجمه: ..... ص: 50

و غير از خدا چيزهايى را عبادت مى كنند كه هيچ سود و زيانى برايشان ندارد، و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدايند. بگو آيا خبر مى دهيد خداى را به چيزى كه در آسمانها و زمين علمى به آن ندارد، او منزّه و بلند مرتبه است از آنچه برايش شريك مى آورند. (18)

مردم در گذشته، امّتى يگانه بودند، سپس مختلف شدند و اگر فرمان پروردگار تو، از پيش نگذشته بود، حتما ميان آنها درباره چيزهايى كه اختلاف مى كنند، داورى شده بود. (19)

تفسير: ..... ص: 50

اهل طائف «لات» را مى پرستيدند، و اهل مكّه عزّا، و مناة، و هبل، و إساف و نائله را عبادت مى كردند، و مى گفتند: اينها شفيعان ما نزد خدايند.

قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ آيا به خدا چيزى را خبر مى دهيد كه در آسمانها و زمين وجود ندارد همين كه مى گويند بتها نزد خداوند شفيع مى باشند، خبر دادن از چيزى است كه براى خدا نامعلوم است، وقتى چيزى براى خدايى كه با لذّات دانا و محيط به تمام دانستنيهاست، معلوم نباشد، پس چيزى نيست و وجود ندارد. اصولا «شي ء» چيزى است كه تحت آگاهى در آيد، و آنچه صحيح نباشد كه معلوم شود، شى ء نيست، و شما در اين جا، خبر از چيزى مى دهيد كه صحيح نيست كه به علم در آيد، پس وجود ندارد.

فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ اين جمله تأكيد براى نفى است، زيرا آنچه در آسمانها و زمين يافت نشود، وجود ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 51

عَمَّا يُشْرِكُونَ «ما» موصوله، يا مصدريه است يعنى خدا از شريكهايى كه برايش قائلند، يا از شريك قائل شدن براى او مبرّاست، «تشركون» با «تاء» (به صيغه مخاطب)

نيز خوانده شده است.

وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً مردم بر ملّتى واحد و دينى يگانه اتفاق داشتند و هيچ گونه اختلافى نداشتند. و اين، در زمان حضرت آدم بود تا زمانى كه قابيل هابيل را كشت (و به دو گروه تقسيم شدند و اختلاف به وجود آمد) و بعضى گفته اند: تا بعد از طوفان (كه خداوند هيچ كافرى روزى زمين نگذاشت).

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ اگر از خداوند عهدى نگذشته بود كه كيفر و پاداشها به روز قيامت باقى مى ماند، حكم آنها صادر و كار هر كس فيصله مى شد و اهل حق از باطل مشخص مى گرديد امّا حكمت الهى اقتضا مى كند كه دنيا سراى تكليف و آخرت، جاى پاداش و كيفر باشد.

[سوره يونس (10): آيات 20 تا 21] ..... ص: 51

اشاره

وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (20) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (21)

ترجمه: ..... ص: 51

مى گويند: چرا معجزه اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى شود، بگو: غيب ويژه خداوند است، شما منتظر باشيد، من نيز با شما منتظرم. (20)

و هنگامى كه به مردم، پس از زيانى كه به آنها رسيده، رحمتى بچشانيم، در آيات ما مكر مى كنند، بگو: مكر خداوند سريعتر است، و فرستادگان ما، مى نويسند آنچه را كه شما مكر مى كنيد. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 52

تفسير: ..... ص: 52

مراد از آية من ربه معجزاتى است كه مشركان با بهانه جويى درخواست مى كردند.

فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ غيب را خدا مى داند، آنچه مانع از فرستادن معجزات الهى است امر غيبى است كه هيچ كس جز خدا نمى داند «فَانْتَظِرُوا» آنچه را مى خواهيد به انتظارش بنشينيد.

إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ من نيز با شما انتظار مى كشم كه خدا به خاطر عنادتان و منكر شدن معجزات با شما چه خواهد كرد، معجزاتى كه بر هيچ يك از پيامبران، مثل آنها نازل نشده است و ازين ميان، قرآن معجزه اى است كه براى هميشه بر چهره روزگار باقى و جاودان است.

«اذا» ى اولى، شرط و دومى جواب آن و ظرف مكان است.

«مكر» هر گونه چاره انديشى توأم با پنهانكارى و پيچيدگى. الجارية الممكورة كنيز نقابدار.

مَسَّتْهُمْ ضرر آن چنان بر آنها وارد شده بود كه اثرش را در خود احساس مى كردند و شرح آن، چنين است كه خداوند هفت سال بر مردم مكّه قحطى فرستاد تا جايى كه نزديك بود هلاك شوند، امّا وقتى كه با فرستادن باران و فراوانى، بر آنها ترحّم فرمود، شروع كردند به طعنه زدن به آيات خداوند و دشمنى با پيغمبر و فريبكارى و نيرنگ بازى. از اين رو خداوند آنها را بسرعت در مكر

توصيف كرده و كلمه «اذا» مفاجات آورده و گويا چنين فرموده است: ناگهان فريبكارى از آنها صادر شد و به سوى نيرنگ بازى شتافتند.

قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً خداوند در كيفر شما انديشمندانه كار مى كند و پيش از آن كه شما در خاموش ساختن نور اسلام بينديشيد عذابش را بر شما وارد مى سازد.

إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ اين جمله اعلام مى كند كه آنچه را شما پنهان خيال مى كنيد، در نزد خدا آشكار است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 53

[سوره يونس (10): آيات 22 تا 23] ..... ص: 53

اشاره

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (22) فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)

ترجمه: ..... ص: 53

او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد، تا وقتى كه در كشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق آن را حركت مى دهد و خوش حال مى شوند، ناگهان بادى سهمگين مى وزد و امواج از هر سو به سراغشان مى آيد و گمان مى برند كه هلاك خواهند شد، در اين موقع خدا را از روى اخلاص عقيده مى خوانند كه: اگر ما را نجات دهى، حتما از سپاسگزاران خواهيم بود. (22)

پس وقتى كه آنها را رهايى بخشيد، بدون حق در زمين ستم مى كنند، اى مردم، ستمهايتان به زيان خود شماست و تنها بهره اى است از زندگانى دنيا، سپس به سوى او باز مى گرديد، پس به آنچه كه عمل مى كرديد خبرتان مى دهد. (23)

تفسير: ..... ص: 53

فعل «يُسَيِّرُكُمْ» را بعضى «ينشركم» از «نشر» قرائت كرده اند، مثل: ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (روم/ 20) «خداوند كسى است كه با فراهم ساختن اسباب سير، شما را ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 54

قدرت داد كه در خشكى و دريا به گردش بپردازيد، چهارپايان را آفريد و در اختيارتان گذارد تا بتوانيد در خشكى سير كنيد، و براى سير دريا هم بادها را فرستاد تا كشتيها را در جهات مختلف به راه اندازد».

حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ اين جا خطاب را ويژه سواران دريايى قرار داده: هر گاه كه شما در كشتيها قرار گيريد.

وَ جَرَيْنَ بِهِمْ در اين جمله (التفات رعايت شده) از خطاب به غيبت رفته، و اين براى مبالغه است، مثل اين كه حال دريانوردان را براى ديگران نقل مى كند تا ديگران از اين امر به حالت تعجّب در آيند و معنايش اين است: و كشتيها مردم را سير دهند.

بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ

نسيم ملايمى كه از آن لذّت مى برند.

جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ جواب براى «اذا» است: طوفان شديد و ترس آورى بر آن بوزد.

وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ از هر طرف، موج آنها را فرا گرفت.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ چنان گمان مى برند كه موج آنها را احاطه كرده است. اين مثلى است براى هلاكت آنان.

دَعَوُا اللَّهَ بدل از فعل «ظنّوا» است چون دعايشان از لوازم گمان به هلاكتشان و مانند آن است، و جمله شرطيّه اى كه بعد از «حتّى» قرار دارد هدف سير را نشان مى دهد و گويا چنين فرموده است: خدا كسى است كه شما را سير مى دهد تا حوادثى از قبيل، آمدن بادهاى سخت و تراكم امواج واقع شود و شما گمان كنيد كه هلاك مى شويد و آن گاه دست به دعا برداريد.

مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ «1» در اين حالت واقعا عقيده آنها خالص است و در توجه به خدا هيچ كس ديگر را شريك نمى سازند.

__________________________________________________

1- در حالى كه عقيده خود را براى خدا خالص مى كنند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 55

لَئِنْ أَنْجَيْتَنا به تقدير قول است: در حالى كه مى گويند: اگر ما را نجات دهى، و مى توان گفت: فعل «دعوا» متضمّن معناى قول است.

يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ در زمين فساد مى كنند و به اين امر ادامه مى دهند.

مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا به رفع و نصب «متاع» خوانده شده است، فرق در اين است كه اگر مرفوع باشد خبر براى «بغيكم» مى باشد و «عَلى أَنْفُسِكُمْ» صله آن است مثل:

فَبَغى عَلَيْهِمْ. «1» بنا بر اين معناى آيه اين مى شود: ستم شما بر افرادى همانند خودتان سود زندگانى دنياست كه هيچ بقايى برايش نيست.

و اگر منصوب باشد، «عَلى أَنْفُسِكُمْ» خبر

خواهد بود، و معناى جمله اين مى شود: ستم شما مايه بدبختى خودتان مى باشد، و بنا بر اين «متاع» مصدر تأكيد كننده خواهد بود. «2» چنان كه در حديث آمده است:

لا تمكر و لا تعن ماكرا، و لا تبغ و لا تعن باغيا، و لا تنكث و لا تعن ناكثا

: «فريب مده، و فريبكار را يارى مكن، ستم روا مدار و ستمكار را يارى مكن، پيمان را مشكن و پيمان شكن را يارى مكن». راوى مى گويد كه حضرت سخنان خود را با اين آيه ختم مى فرمود.

روايت ديگرى چنين نقل شده است: «

ثنتان يعجّلهما اللَّه في الدّنيا: البغى، و عقوق الوالدين.

دو گناه وجود دارد كه خداوند در همين دنيا كيفرش را مى دهد:

ستمكارى و عقوق والدين.

__________________________________________________

1- ص/ 76.

2- يعنى مفعول مطلق و تقديرش چنين است: تتمتّعون متاع الحيواة الدّنيا. (- كشّاف).

[سوره يونس (10): آيات 24 تا 26] ..... ص: 55

اشاره

إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (24) وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (25) لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 56

ترجمه: ..... ص: 56

به تحقيق، چهره زندگانى دنيا همانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستيم پس به سبب آن، گياهان زمين، از آنچه مردمان و چهارپايان خورند، به هم پيوسته شود، و چون زمين رونق خويش گيرد و آراسته شود و اهل آن گمان برند كه قادر بر استفاده از آن هستند، ناگهان در شب يا روز فرمان ما، در رسيده و آن چنان آن را درو مى كنيم كه گويا ديروز نروييده بود، اين چنين آيات خود را براى گروهى كه تفكّر نمى كنند، شرح مى دهيم. (24)

و خداوند دعوت به سراى صلح و سلامت مى كند و هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى فرمايد. (25)

براى آنان كه كار نيك كرده اند پاداش نيكوتر، و زياده است و گرد سختى و زبونى چهره شان را فرا نگيرد، اينها اهل بهشت اند و در آن جاويدان خواهند بود. (26)

تفسير: ..... ص: 56

در اين آيه خداوند وضع دنيا را از لحاظ زودگذر بودنش تشبيه به روييدنيهاى زمين كرده كه حالت سبزى و طراوت آن بسرعت به خشكى و پژمردگى مبدّل مى شود.

فَاخْتَلَطَ بِهِ با آمدن باران آن چنان رشد مى كنند كه شاخه هايشان در هم داخل شده و مخلوط مى گرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 57

أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ در اين عبارت خداوند زمين را به تازه عروسى تشبيه كرده است كه لباسهاى فاخر و زيبا، با رنگهاى مختلف پوشيده و با انواعى از زينتها، خود را آرايش داده است. «ازّيّنت» در اصل «تزيّنت» بوده است.

قادِرُونَ عَلَيْها به آنها دسترسى دارند و از منافع آن استفاده مى كنند.

أَتاها أَمْرُنا منظور از امر خداوند كه بر آنها فرود آمد كيفر الهى است، در حالى كه آنان مطمئن

بودند كه هيچ صدمه اى نمى بينند و سالم زندگى مى كنند، بلا و آفت فرا رسيد و تمام مزارع آنها را از بين برد. خداوند مى فرمايد: تمام كشت و زرعهاى آنها را درو كرديم، يعنى قطعه قطعه شدند، مثل محصولات درو شده «كَأَنْ لَمْ تَغْنَ» گويا اصلا نروييده بود. مضاف و مضاف اليه حذف شده كه در تقدير: «كان لم تغن زرعها» بوده است. و حذف مضاف در اين موارد لازم است، و گر نه مفهوم سخن معلوم نمى شود. حسن: «كان لم يغن» را با «ى» بصورت غايب خوانده است كه ضمير غايب به مضاف محذوف: (زرع) برمى گردد. «أمس» اين كلمه ضرب المثل براى نشان دادن زمان نزديك است و عبارت را چنين مى توان معنا كرد: گويا قبلا وجود نداشته است.

دارِ السَّلامِ منظور بهشت است و براى تعظيم اضافه شده، و بعضى گفته اند: سلام به معناى تندرستى است، و بهشت را سراى تندرستى گفته اند به اين دليل كه اهلش از هر مكروهى در امانند. و يا براى اين است كه به همديگر سلام مى كنند و فرشتگان نيز آنها را مورد تحيّت و سلام قرار مى دهند.

وَ يَهْدِي توفيق مى دهد. «من يشاء» هر كس را كه بخواهد و آنها كسانى اند كه لطف الهى به حالشان سودمند است. «الحسنى» ثواب نيكو، و زياده: و علاوه بر ثواب نيكو تفضّل الهى است كه شاهد بر اين قول خداوند است: وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 58

«1» از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه منظور از «زيادة» اطاقى است كه از يك پارچه لؤلؤ ساخته شده است. «2» ابن عباس مى گويد: زياده، ده برابر است.

مجاهد: زياده، آمرزش خداوند

و خشنودى اوست.

وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ صورتهاى آنها را نمى پوشاند، «قتر»: غبار سياه، «وَ لا ذِلَّةٌ»: نه اثر خوارى و ذلّتى، مراد اين است كه، خاك سياه مذلّت و خوارى كه صورتهاى اهل دوزخ را مى پوشاند، بر چهره هاى نورانى اهل بهشت فرو نمى نشيند، چنان كه مى فرمايد: «تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» «3» و «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ». «4».

[سوره يونس (10): آيات 27 تا 30] ..... ص: 58

اشاره

وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (27) وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ (28) فَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ (29) هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (30)

__________________________________________________

1- نساء 173 و شورى/ 26.

2-

الزّيادة غرفة من لؤلؤة واحدة.

3- عبس/ 41.

4- همين سوره آيه بعد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 59

ترجمه: ..... ص: 59

و كسانى كه كارهاى بد انجام دادند، جزاى بدى همانند آن دارند و خوارى و ذلّت چهره هاى آنها را مى پوشاند، و هيچ چيز آنها را از كيفر الهى حفظ نمى كند، گويى پاره هايى از شب تاريك چهره هاى آنان را پوشانده، آنها اهل آتش و در آن جاودانند. (27)

و به ياد آوريد روزى را كه همه شان را گرد مى آوريم، و سپس به مشركان مى گوييم:

شما و معبودهايتان در جاى خود بايستيد، و سپس ميانشان جدايى مى افكنيم، و معبودهايشان به آنان مى گويند: شما كه ما را عبادت نمى كرديد. (28)

همين بس كه خدا ميان ما و شما گواه است كه ما از عبادت كردن شما بى خبر بوديم. (29)

در آن موقع هر كس عملى را كه انجام داده مى آزمايد و همگى به سوى خدا، مولا و سرپرست حقيقى خود باز مى گردند و آنچه را بدروغ شريك خدا قرار داده بودند، نابود و گم مى شود. (30)

تفسير: ..... ص: 59

وَ الَّذِينَ كَسَبُوا اين جمله، مى تواند عطف بر «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا» باشد. و گويا، چنين گفته شده است: و للذين كسبوا «السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها»: و براى آنان كه كارهاى بد انجام داده اند جزاى بدى همانند آن است و مى تواند، تقديرش اين باشد: و جزاء الذين كسبوا (الى آخر)، يعنى مجازات آنها اين است كه در ازاى هر گناهى يك كيفر داده مى شوند بدون زيادى، و اين وجه اخير بهتر از اول است زيرا در اول عطف بر دو عامل است (و بعضى جايز ندانسته اند) «1» و بنا بر وجه اخير (كه جمله مبتدا و خبر و مستقلّ است) دلالت دارد بر اين كه مقصود از «زياده» فضل است.

ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ هيچ كس نمى تواند،

آنها را از خشم خدا و كيفر او نجات دهد، يا براى آنها از ناحيه خداوند كسى كه آنان را حافظ باشد وجود ندارد، چنان كه

__________________________________________________

1- اگر چه اخفش آن را جايز دانسته است. كشّاف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 60

براى مؤمنان وجود دارد. «مظلما» حال براى «ليل» است. كسى كه «قطعا» را با سكون (ط) خوانده آن را هم صفت براى «ليل» قرار داده است.

مَكانَكُمْ الزموا مكانكم جاى خود باشيد، و تكان نخوريد، تا ببينيد چه بر سرتان مى آيد، «أنتم» تأكيد است براى ضمير در «مكانكم كه جاى فعل را گرفته و «شركاؤكم»، عطف است.

فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ آنها را از هم جدا و ارتباطى را كه در دنيا ميانشان بود قطع مى كنيم.

ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ (شريكانى را كه به عبادت گرفته بودند مى گويند): شما ما را عبادت نمى كرديد بلكه شياطين را مى پرستيديد، زيرا آنها شما را به شريك گرفتن براى خدا امر مى كردند و شما هم از آنها اطاعت كرديد.

إِنْ كُنَّا ما از عبادت شما غافل بوديم. «ان» مخفف از ثقيله، و «لام» در لغافلين آخر آيه قرينه است.

شريكانى كه چنين خواهند گفت عبارتند از: فرشتگان، حضرت مسيح، و ديگر صاحبان عقل، جز خدا، كه مورد پرستش آنها قرار مى گرفتند. بعضى گفته اند: مراد بتهايند كه روز قيامت خداوند آنها را به سخن در مى آورد، و بجاى اين كه از پيروان خود شفاعت كنند اين حرفها را مى گويند.

هُنالِكَ در آن موقعيّت، يا در آن زمان، اشاره به مكان، از باب استعاره است.

تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ هر كس از آنچه جلو فرستاده و از هر عملى كه انجام داده، آگاه مى شود و مى فهمد كه چگونه است، سودمند

است يا زيان آور، مقبول است يا مردود، يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ «روزى كه نهانها آشكار شود». (طارق/ 8) «تتلو» نيز قرائت شده: هر كس دنبال چيزى مى رود كه از پيش فرستاده است، چرا كه همان عملش او را به سوى بهشت يا جهنّم راهنمايى مى كند، يا هر كس در نامه عملش مى خواند آنچه را پيش فرستاده، از خير يا شرّ.

مَوْلاهُمُ الْحَقِّ سرپرست حقيقى آنها خداست و يا كسى كه در مقام حساب اعمال آنان عدل را به كار مى برد و ذرّه اى ستم نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 61

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ آنچه را كه آنان ادّعا مى كردند شريك خدايند ناپديد مى شوند.

[سوره يونس (10): آيات 31 تا 33] ..... ص: 61

اشاره

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31) فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (32) كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (33)

ترجمه: ..... ص: 61

بگو: چه كسى شما را از آسمان و زمين، روزى مى دهد، و يا چه كسى مالك گوش و چشمهاست، و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده، خارج مى سازد، و چه كسى امر جهان را تدبير مى كند؟

بزودى خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا تقوا پيشه نمى كنيد. (31)

اين است خداى شما، پروردگار حقيقى شما، آيا بعد از حق چيزى جز گمراهى است، پس كجا مى رويد. (32)

اين چنين كلام پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده است كه آنها ايمان نمى آورند. (33)

تفسير: ..... ص: 61

مَنْ يَرْزُقُكُمْ چه كسى از آسمان و زمين روزى شما را مى دهد. در فرستادن روزى شما به يك سمت بسنده نكرده بلكه از هر طرف نعمتش را بر شما فرو مى ريزد.

أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ يا چه كسى قدرت بر اين دارد كه اين دو عضو ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 62

(گوش و چشم) را با اين ظرافت و تعادل بيافريند، يا چه كسى آنها را از آفات و نارساييها نگهدارى مى كند.

وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ چه كسى تدبير امر تمام جهان را بر عهده دارد؟

أَ فَلا تَتَّقُونَ پس آيا از شرك به خدا و كيفر او بيم نداريد و غيرش را عبادت مى كنيد؟

فَذلِكُمُ اين كلمه اشاره به هر كسى است كه صفات و كارهايش چنين باشد.

اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ خدا پروردگار بر حق شماست، و براى هر كس كه درباره او بينديشد، بدون شك ربوبيّت و الوهيتش ثابت است.

فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ چون ميان حق و باطل واسطه اى نيست پس هر كس از حق بگذرد در گمراهى افتد.

فَأَنَّى تُصْرَفُونَ پس، از حقيقت به كجا مى گريزيد؟

كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ همان طور كه ثابت

شد، بعد از حق گمراهى است، به همين طريق كلام پروردگار تو ثابت شده است.

عَلَى الَّذِينَ بر كسانى كه در كفر فرو رفته و در آن به مرحله نهايى رسيده اند.

أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ اين جمله بدل از «كلمه» است، يعنى ثابت شده است كه اينها ايمان نمى آورند و اين را خداوند درباره آنها مى داند و نيز ممكن است از «كلمه» اراده كيفر و عذاب شود و جمله «أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» علت براى آن باشد: به دليل اين كه آنها ايمان نمى آورند.

[سوره يونس (10): آيات 34 تا 36] ..... ص: 62

اشاره

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 63

ترجمه: ..... ص: 63

آيا از ميان معبودهاى شما كسى است كه بتواند خلق را در آغاز ايجاد كند و سپس بازش گرداند؟ بگو: تنها خدا آفرينش را ايجاد كرده و سپس همو آن را باز مى گرداند، پس چرا شما از حق روى گردان مى شويد؟ (34)

آيا از ميان شركايى كه براى خدا برگزيديد كسى هست كه به حق راهنمايى كند؟ بگو: تنها خدا به حق هدايت مى كند، پس آيا كسى كه به حق هدايت مى كند سزاوارتر است كه پيروى شود يا آن كسى كه خود هدايت نمى شود مگر اين كه او را هدايت كنند، شما را چه مى شود چگونه داورى مى كنيد؟ (35)

و بيشتر آنها جز از گمان و پندار پيروى نمى كنند، اما گمان هرگز انسان را از حق بى نياز نمى سازد براستى كه خداوند به آنچه انجام مى دهند آگاه است. (36)

تفسير: ..... ص: 63

در اين آيه، خداوند سبحان، اعاده آفرينش را بدين سبب كه برهانى است روشن، در برابر كسانى كه لجوج و منكر ضروريات اند قرار مى دهد و سپس خطاب به پيامبر اكرم مى فرمايد: قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ بگو: آغاز و پايان جهان آفرينش به دست او است و او را امر مى كند كه از طرف آنها خود پاسخ دهد، چرا كه لجاجت و جمود آنها نمى گذارد كه حرف حق را بگويند.

هداه اين فعل با لام و الى، هر دو به كار مى رود و خداوند در اين آيه هر دو مورد را رعايت فرموده است. و گفته مى شود: «هدى بنفسه»، اهتدى: هدايت شد، مثل:

«شرى اشترى»: فروخت. و قرائت: «امن لا يهدى» بدون تشديد از همين بابت است. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 64

لا يَهِدِّي با تشديد نيز به صورتهاى گوناگون

خوانده شده است: فتح «ها» و كسر آن، و كسر «ها» و «ى» به هر حال در اصل «يهتدى» بوده «تاء» در «دال» ادغام و سپس «هاء» يا فتحه گرفته، بدليل حركت «تاء» (يهدى) و يا كسره گرفته به دليل التقاء ساكنين (يهدى) و كسره «ياء» نيز به جهت اين است كه متعابعت از ما بعدش كرده است: (يهدى) و معناى آيه اين است: خدا، تنها كسى است كه به سوى حق هدايت مى كند، زيرا او خرد را در انسان به وديعت نهاده و قدرت انديشه و استدلال داده، و براى عمل به شرايع و اديان موفّق داشته است.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ آيا كسى از آنها كه شما براى خدا شريك قرار داديد هست كه مانند خدا به سوى حق هدايت كند و آيا كسى كه چنين هدايت مى كند سزاوارتر براى پيروى است يا كسى كه خود هدايت نمى شود- يا ديگرى را هدايت نمى كند- مگر اين كه خدا او را هدايت نمايد، و يا اين كه خود هدايت نمى شود مگر اين كه خداوند او را موجودى زنده و مكلّف قرار دهد و سپس هدايتش كند. چه مى شود شما را چگونه به باطل حكم مى كنيد؟

وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ اكثريت آنها در اقرارشان به خداوند پيروى نمى كنند مگر از گمان، زيرا گفتارشان مستند به دليلى نيست.

إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً گمان در مرحله شناخت خدا آدمى را از حق كه علم است بى نياز نمى سازد.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ با اين جمله خداوند بت پرستان را تهديد كرده وعده عذاب مى دهد.

[سوره يونس (10): آيات 37 تا 40] ..... ص: 64

اشاره

وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ

يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (39) وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 65

ترجمه: ..... ص: 65

چنان نيست كه اين قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شود بلكه تصديق براى كتابهايى است كه پيش از آن بوده و تشريحى است براى آنها، شكّى در آن نيست كه از طرف پروردگار جهانيان است. (37)

آيا آنها مى گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده، بگو: اگر راست مى گوييد، يك سوره همانندش بياوريد و هر كس را مى توانيد غير از خدا به يارى طلب كنيد، اگر راست مى گوييد. (38)

بلكه اين ها چيزى را كه به آن علم ندارند بدروغ نسبت مى دهند و حال آن كه هنوز واقعيّتش بر ايشان روشن نيست، اين چنين پيشينيان آنها نيز تكذيب كردند، پس بنگر كه سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

بعضى از آنها به آن ايمان مى آورند و برخى نه، و پروردگارت بر حال تبهكاران آشناتر است. (40)

تفسير: ..... ص: 65

وَ ما كانَ اين قرآن دروغين و از ناحيه غير خدا نبوده است.

وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ امّا كتابهايى را كه پيش از آن نازل شده تصديق مى كند، زيرا معجزه است و ملاك درستى و گواه بر صحّت اين كتابهاست امّا آنها خود معجزه نيستند. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 66

و ما كان ان يفترى معناى اين جمله اين است: صحيح نيست و حتى محال است كه قرآن با اين اعجاز و بلندى مقامش افترا باشد.

وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ احكامى را كه فرض و مقرر گرديده است، بيان مى كند، چنان كه مى فرمايد: كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ «1» «و لكن» امّا اين قرآن تصديق كننده كتابهاى آسمانى و بيان كننده احكام شرعى است، و بدون شك از طرف پروردگار جهانيان است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بلكه آيا مى گويند: او خود آن

را ساخته است؟ همزه، يا براى بيان و تقرير الزام حجت بر آنهاست و يا براى بعيد شمردن و انكار سخن آنها. و اين دو معنا نزديك به يكديگر است.

«قل» بگو: اگر چنان كه شما گمان مى بريد: من آن را بدروغ به خدا نسبت داده ام شما هم يك سوره مثل آن در بلاغت و خوش نظمى بياوريد، زيرا شما هم در عربى دانى و فصاحت مانند من هستيد.

وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ هر كس را مى توانيد به كمك براى آوردن مثل آن بخوانيد مِنْ دُونِ اللَّهِ غير از خدا، منظور اين است كه تنها خداست كه مى تواند مثل آن بياورد، و غير از او هيچ كس قدرت بر آن ندارد، پس اگر شما راست مى گوييد كه اين افترا است به هر كس غير از خدا كه مى توانيد متوسل شويد.

بَلْ كَذَّبُوا بلكه اينها قرآن را تكذيب كردند، پيش از آن كه حقيقت امر آن را بدانند و از تأويلها و معانى آن آگاه شوند، زيرا اينها اساسا با آنچه مخالف دين آبا و اجدادشان باشد دشمنى دارند.

بعضى در معناى: «وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ» گفته اند: هنوز تأويل آن نرسيده بود يعنى موقع خبرهاى غيبى كه قرآن گفته بود نرسيده بود تا براى شان معلوم شود كه راست گفته است يا دروغ. مراد از اين جمله آن است كه قرآن از دو جهت معجزه است:

__________________________________________________

1- نساء/ 24.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 67

يكى از جهت نظم و عبارت، و ديگرى از جهت خبرهاى غيبى، و دشمنان پيش از آن كه در جهت نظم و بلاغت آن بينديشند و نيز قبل از آن كه صداقت خبرهاى غيبى آن را بيازمايند، آن

را عجولانه تكذيب كردند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ بعضى از اين دشمنان در باطن خود به قرآن ايمان دارند و مى دانند كه حق است، ولى عناد مى ورزند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ برخى هم اصلا به آن ايمان ندارند. معناى ديگر اين كه:

بعضى بزودى در آينده ايمان خواهند آورد و برخى بر كفر خود اصرار دارند و اصلا ايمان نمى آورند.

وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ منظور از مفسدان اهل عناد و يا كسانى هستند كه در انكار پافشارى مى كنند.

[سوره يونس (10): آيات 41 تا 44] ..... ص: 67

اشاره

وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ (43) إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44)

ترجمه: ..... ص: 67

و اگر تو را تكذيب كردند بگو: عمل من براى خودم و عمل شما براى خودتان است. شما از آنچه من انجام مى دهم بيزاريد و من از آنچه شما عمل مى كنيد بيزارم. (41)

و بعضى از آنها به تو گوش فرا مى دهند، آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى، هر چند كه عقل نداشته باشند؟ (42)

و بعضى به تو نگاه مى كنند، پس آيا تو مى توانى نابينايان را هدايت كنى هر چند نبينند؟ (43)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 68

براستى كه خداوند هيچ به مردم ستم نمى كند امّا مردم به خود ستم مى كنند. (44)

تفسير: ..... ص: 68

وَ إِنْ اگر از اجابت آنان نااميد شدى و ديدى كه اصرار دارند تو را تكذيب كنند، از آنان بيزارى بجو و به خود واگذارشان، زيرا حجّت را بر آنها تمام كرده اى. مثل اين قول خداوند: فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ «اگر با تو مخالفت كردند بگو:

من از آنچه شما انجام مى دهيد بيزارم» (شعرا/ 216) قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ ... تا آخر سوره «1»: بعضى گفته اند اين آيات به آيه قتال نسخ شده است.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ بعضى از مردم هستند كه وقتى قرآن مى خوانى و احكام را تعليم مى دهى به سوى تو گوش فرا مى دهند امّا نمى پذيرند و در آن نمى انديشند، و عدّه اى از مردم به سوى تو نگاه مى كنند و راهنماييهاى تو را مى نگرند و به علامتهاى نبوت تو، مى انديشند امّا آنها را تصديق نمى كنند. سپس خدا فرمود: آيا تو، مى توانى صدايت را به گوش ناشنوا برسانى مخصوصا موقعى كه بى عقلى هم با آن ضميمه شده باشد؟ زيرا ناشنواى خردمند گاهى ممكن است توجه

به استدلال داشته باشد. بعد فرمود و آيا ميل دارى كه بتوانى نابينا را هدايت كنى بويژه اگر با نبودن چشم، بصيرت هم نداشته باشد؟ منظور اين كه اين مردم از لحاظ عدم پذيرش حق و تصديق آن، مانند اشخاص كر و كورى هستند كه عقل و بصيرت هم ندارند.

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً در معناى اين عبارت دو احتمال وجود دارد:

1- هيچ چيز از آنچه مربوط به مصلحت انسان ها باشد از آنان كاسته نمى شود.

2- از اين كه گنهكاران را روز قيامت عذاب مى كند، ظلمى به آنها نمى شود، بلكه

__________________________________________________

1- كافرون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 69

آن عذاب از روى عدل و استحقاق بر آنها وارد مى شود.

[سوره يونس (10): آيات 45 تا 47] ..... ص: 69

اشاره

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (45) وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى ما يَفْعَلُونَ (46) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (47)

ترجمه: ..... ص: 69

به يادآور روزى را كه خداوند آنها را محشور كند، چنانند كه گويا بيش از يك ساعت در دنيا توقّف نكردند، يكديگر را مى شناسند، براستى آنان كه ديدار پروردگار را تكذيب كردند زيان بردند و هدايت يافته نبودند. (45)

و اگر شمّه اى از مجازاتهايى كه به آنها وعده داده ايم، به تو نشان دهيم (كه هيچ) و اگر (قبلا) تو را از دنيا ببريم، بالاخره بازگشت آنها به سوى ماست، پس خدا شاهد است به آنچه انجام مى دهند. (46)

و هر امّتى را پيامبرى است، و چون پيامبرشان بيايد ميان آنان به عدالت داورى شود، و مورد ظلم قرار نمى گيرند. (47)

تفسير: ..... ص: 69

از آيه چنين استفاده مى شود كه اهل عذاب در قيامت مدت توقفشان را در دنيا اندك مى شمارند، زيرا از عمر خود براى آخرت سودى نجستند. بعضى گفته اند:

مدّت توقف در قبر را اندك مى شمارند به خاطر هول و هراسى كه اكنون آنها را فرا گرفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 70

يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ همديگر را چنان مى شناسند كه گويا، مدّت بسيار اندكى از هم جدا بوده اند، و اين حالت، موقعى است كه از گورها بيرون آمده اند، اما پس از آن، به سبب هول و هراسى كه بر آنها وارد مى شود همديگر را فراموش دارند.

كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا اين جمله حال از «هم» مى باشد، يعنى آنها را محشور مى كنيم در صورتى كه احوالشان مانند احوال كسانى است كه جز يك ساعت درنگ نداشتند، و «يتعارفون» جمله اى است كه: كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً را بيان مى كند، زيرا شناسايى يكديگر در تمام مدّت باقى نمى ماند بلكه به ناشناسى تبديل مى شود، و مى توان گفت جمله «يتعارفون» متعلّق به ظرف: (بينهم) است.

قَدْ خَسِرَ

يعنى آنها در اين داد و ستد كه ايمان را به كفر فروختند زيان كردند.

در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد:

نخست اين كه مقول قول باشد، يعنى در حالى كه يكديگر را مى شناسند اين سخن را مى گويند.

دوم، اين كه خداوند بر زيانكارى آنها چنين گواهى مى دهد.

وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ هدايت يافته نبودند و در تجارتشان شناختى نداشتند، جمله استينافيه و مفيد معناى تعجّب است گويا چنين گفته است: ما اخسرهم چه زيانكارند اينها! فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ اين جمله جواب «نتوفينك» است و جواب «نرينّك» محذوف است و گويا چنين گفته است: و اما نرينك بعض الذى نعدهم في الدنيا فذاك او نتوفينّك قبل ان نرى كه، فنحن نرى كه في الآخرة: «اگر برخى از عذابها كه به آنها وعده داده ايم در دنيا به تو نشان دهيم (پس آن را مى بينى) و امّا اگر چنان شد كه پيش از نشان دادن آن تو را از دنيا برديم، آن وقت در آخرت آن را به تو نشان خواهيم داد».

ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ مراد از گواهى دادن خدا در اين جا، آثار آن است كه كيفر و عقاب مى باشد، پس گويا چنين گفته است: بنا بر اين، خداوند آنها را بر آنچه انجام مى دهند كيفر خواهد كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 71

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ براى هر امّتى پيامبرى فرستاده مى شود، پس هر گاه پيامبر آنان با معجزاتش به سوى آنها آمد و ايشان او را تكذيب كردند، بين آنها و پيغمبرشان به عدل و داد داورى مى شود: پيامبر نجات يافته، و تكذيب كنندگان كيفر و مجازات مى شوند.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: روز قيامت كه هر گروهى به

پيامبرى نسبت داده مى شود، آن گاه كه در موقع حساب پيامبرشان حاضر شود، و بر آنها گواهى به كفر، يا ايمان بدهد، در ميان آنها به عدل قضاوت مى شود.

[سوره يونس (10): آيات 48 تا 52] ..... ص: 71

اشاره

وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (49) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50) أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51) ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (52)

ترجمه: ..... ص: 71

و مى گويند اين وعده (مجازات، قيامت) كى عملى مى شود، اگر شما راست مى گوييد. (48)

بگو: من مالك سود و زيان خودم نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد، براى هر امّتى، سر آمدى است، كه هر گاه مدت آن فرا رسد، ساعتى پس و پيش نيفتند. (49)

بگو: اگر عذاب او در شب يا روز بر شما وارد شود، خود را چگونه مى بينيد، اين چه شتابى است كه بدكاران درباره آن دارند؟ (50)

آيا، در آن وقت كه عذاب واقع شود به او ايمان مى آوريد، يا اين كه در آمدن آن شتاب داشتيد؟ (51)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 72

سپس به كسانى كه ستمكار بوده اند گفته مى شود:

بچشيد، عذاب جاودان را، آيا جز به آنچه انجام مى داديد، كيفر و مجازات مى شويد؟ (52)

تفسير: .... ص: 72

مَتى هذَا الْوَعْدُ گنهكاران كه منكر عذاب قيامت اند وقتى مى بينند پيامبر و قرآن به آنها وعده كيفر و عقاب مى دهند، از روى مسخره مى گويند اين عذاب كى مى آيد.

قُلْ: لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي بگو: من صاحب اختيار زيان و سودى براى خود نيستم: نه مى توانم ضررى از قبيل تنگدستى يا بيمارى از خود دفع كنم، و نه سودى را از قبيل ثروت و سلامت براى خود جلب كنم.

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ اين عبارت استثناى منقطع است: وقتى كه من براى خود چنين اختيار نداشته باشم، و آنچه خدا بخواهد انجام مى دهد چگونه براى شما اختيار دفع ضرر و جلب منفعت داشته باشم.

لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ براى كيفر و عذاب هر امّتى زمان و حدّ معين و مشخصى است، و هر گاه كه آن زمان فرا رسيد وعده قطعى مى شود، پس شتاب نداشته باشيد.

إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً «بياتا» ظرف است: اگر عذاب خدا وقتى

بر شما وارد شود كه در ميان خانه هاى خود در استراحت و خواب باشيد. «او نهارا» يا هنگام روز كه در حال كسب معاشيد، كلمه «بيات» مصدر و به معناى تبييت است، مثل سلام به معناى تسليم.

ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ گنهكاران در فرا رسيدن چه عذابى شتاب مى كنند، و حال آن كه هيچ نوع از آن جاى شتاب ندارد. و مى توان گفت: متضمّن معناى تعجّب است يعنى در فرا رسيدن چه هول و هراسى شتاب مى كنند! بعضى گفته اند:

ضمير در منه براى خداى تعالى و استفهام متعلق به فعل أ رأيتم است، يعنى: به من ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 73

خبر دهيد كه بدكاران در فرا رسيدن چه چيز از خداوند شتاب مى خواهند، و جواب شرط محذوف است، يعنى:

تندموا على الاستعجال از اين شتابخواهى پشيمان خواهيد شد.

يا: تعرفوا الخطأ فيه اشتباهتان را درباره اين درخواست خواهيد فهميد و مى تواند خود جمله: ما ذا يستعجل منه المجرمون، جواب شرط باشد، مثل: ان أتتك ما ذا تطعمنى، و در اين صورت جمله (جواب) متعلق به أ رأيتم، خواهد بود، و نيز مى تواند، جمله: أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ به در آيه بعد، جواب اين شرط، و «ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ» معترضه و معنايش چنين باشد: اگر عذاب الهى بيايد، بعد از آن به او ايمان خواهيد آورد، هنگامى كه ايمان سودى به حالتان ندارد، داخل شدن حرف استفهام بر «ثم» مثل دخول آن بر «و» و «ف» در آيه هاى: أ فامن و أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى » «1» مى باشد.

آلْآنَ مقول قول مقدّر است، يعنى وقتى كه بعد از وقوع عذاب ايمان آورند به ايشان گفته

مى شود آيا حالا ايمان مى آوريد، شما كه او را تكذيب مى كرديد؟ و دليل بر تكذيبشان اين است كه تعجيل در عذاب را مى خواستند.

ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا اين جمله عطف بر قيل مضمر پيش از الآن مى باشد.

[سوره يونس (10): آيات 53 تا 56] ..... ص: 73

اشاره

وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (53) وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (55) هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (56)

__________________________________________________

1- اعراف/ 8- 97. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 74

ترجمه: ..... ص: 74

و از تو مى پرسند كه آيا (اينها كه تو مى گويى) حق است؟

بگو: آرى، سوگند به پروردگارم كه حقيقت است و شما نمى توانيد آن را از بين ببريد. (53)

و هر كس ستم كرده اگر تمام آنچه روى زمين است در اختيار داشته باشد آن را فدا مى كند، و وقتى كه (اين ستمكاران) عذاب را مى بينند، پشيمانى خود را مى پوشانند، و در ميان آنان به عدالت داورى مى شود، و مورد ستم قرار نمى گيرند. (54)

آگاه باش كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است، آگاه باش كه وعده خدا حق است، ولى اكثر آنها نمى دانند. (55)

او زنده مى كند و مى ميراند، و به سوى او، باز مى گرديد. (56)

تفسير: ..... ص: 74

از تو، كسب خبر مى كنند و مى گويند: أحق هو؟: اين استفهام و پرسش از روى انكار و مسخره است. خدا به پيامبرش مى فرمايد: در پاسخ آنها بگو: اى هو و ربّى آرى به پروردگارم سوگند. كلمه «إى» در اين جا كه جمله قسم است به معناى «نعم» آمده چنان كه «هل» در جمله استفهامى به معناى «قد» مى آيد. «1»

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ شما نمى توانيد عذاب خدا را از خود دفع كنيد بلكه ناچار بر شما وارد مى شود.

ظَلَمَتْ صفت براى نفس است، يعنى اگر براى هر نفس ستمكارى آنچه امروز در دنيا وجود دارد از خزاين و اموال با همه فراوانى آن باشد، تمام آنها را مى دهد تا

__________________________________________________

1- به تفسير هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ سوره دهر مراجعه شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 75

خود را نجات دهد. فداه: آن را فدا كرد و پذيرفته شد.

وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ هنگامى كه عذاب الهى را مى بينند پشيمانى خود را

كتمان مى كنند چون مبهوت و از خود بى خود مى شوند، زيرا در مقابل مشكلاتى قرار گرفته اند كه قبلا آن را به حساب نمى آوردند: صحنه هولناكى كه تاب و توانشان را ربوده است چنان كه نه، قدرت گريه كردن را دارند و نه، فرصت فرياد زدن و جز پنهان ساختن پشيمانى در دلهاى خود چاره اى ندارند.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: در روز قيامت، سردمداران ستمگر، پشيمانى خود را از زير دستان و پيروان خود مى پوشانند، زيرا شرم دارند از اين كه مورد سرزنش و توبيخ آنان واقع شوند، و بعضى گفته اند: يعنى پشيمانى را خالص مى نمايند زيرا «سرّ شى ء» به معناى خالص آن است، و نيز گفته اند: اظهار ندامت و پشيمانى مى كنند.

وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ ميان ستمكاران و ستمكشان به عدالت داورى مى شود. بعد از اين، خداوند، بيان مى دارد كه تمام هستى از آن خود اوست، و هم او پاداش مى دهد و كيفر مى نمايد، و آنچه وعده مى دهد حقّ است و او مى تواند زنده كند و بميراند، و غير او، چنين توانايى ندارد، و بازگشت همه به سوى حساب و جزاى اوست، اينها را بيان فرمود تا همه اين امر را بدانند و ترس و اميدشان از او، و، به او باشد.

[سوره يونس (10): آيات 57 تا 60] ..... ص: 75

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (57) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59) وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 76

ترجمه: ..... ص: 76

اى مردم براى شما از سوى پروردگارتان پند و اندرزى آمده، و درمانى براى آنچه در سينه هاست و هدايت و رحمت براى مؤمنان. (57)

بگو: بفضل و رحمت خدا است، پس به همان خوشحال باشيد، كه آن بهتر است از آنچه آنها جمع مى كنند. (58)

بگو: آيا متوجه شديد، روزيى را كه خداوند برايتان نازل كرد، بعضى از آن را حرام و بعضى را حلال كرديد؟ بگو: آيا خدا به شما چنين اجازه اى داد يا به خدا افترا مى بنديد؟ (59)

آنهايى كه بر خدا افترا مى بندند، نسبت به روز قيامت چه گمان مى برند، بطور حتم خداوند به همه مردم فضل و بخشش دارد، امّا بيشتر آنها سپاسگزار نيستند. (60)

تفسير: ..... ص: 76

اى مردم براى شما كتابى آمده است كه شامل فوايد ذيل مى باشد:

الف) اندرز و توجه به توحيد ب) درمان و دوا براى عقايد نادرستى كه در دلها قرار دارد ج) هدايت و ارشاد به راهى كه به حقيقت رساند د) سرانجام، رحمت براى هر كس كه به آن ايمان آورد و به آنچه در آن است عمل كند.

آيه دوم، در تقدير اين است: قل بفضل اللَّه و برحمته فليفرحوا. و جمله فبذلك فليفرحوا، براى تأكيد و اثبات اختصاص است، يعنى مهمترين و عاليترين نعمتى كه شايسته است، آدمى به آن، شاد شود تنها اين دو صفت: فضل و رحمت اوست، نه فوايد ديگر. يكى از دو فعل در آيه حذف شده، زيرا ديگرى بر آن، دلالت مى كند، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 77

دخول «فاء» به دليل معناى شرط است، يعنى ان فرحوا بشى ء فليخصّوهما بالفرح فانّه لا مفروح به، احق منهما: اگر از چيزى شاد مى شوند بايد شادى

را ويژه اين دو قرار دهند زيرا چيزى از اين دو سزاوارتر به شاد شدن از آن نيست. فلتفرحوا: با «ت» صيغه خطاب مطابق اصل و قياس نيز خوانده اند. در معانى فضل اللَّه، و رحمته:

بعضى گفته اند: مراد از فضل اللَّه دين اسلام و مراد از رحمت او، قرآن است. از امام باقر عليه السّلام نقل شده است:

فضل اللَّه: رسول اللَّه، و رحمته على بن ابى طالب.

أَ رَأَيْتُمْ اخبرونى: به من خبر دهيد ما انزل اللَّه: «ما» منصوب، به «انزل» يا به «أَ رَأَيْتُمْ» و به معناى «اخبرونيه» مى باشد يعنى مرا از آن آگاه سازيد.

فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا خداوند تمام آن را روزى حلال قرار داد امّا شما بعضى از آن را حلال و بعضى را حرام ساختيد، چنان كه گفتند: هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ «اينها چهارپايان و زراعتهايى هستند كه (ويژه بتها و) حرام هستند».

(انعام/ 138) قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ «قل» تكرار شده، و «آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ» متعلق به «أ رأيتم» است يعنى به من خبر دهيد كه آيا خدا به شما اذن داده است كه بعضى را حلال و بعضى را حرام كنيد يا اين كه در نسبت دادن اين امر به خدا دروغ مى گوييد؟ مى توان گفت: «ام» منقطعه و مفيد معناى تأكيد، براى افتراء است، يعنى بلكه به طور حتم و يقين به خدا افترا بسته ايد.

تنها همين آيه انسان را كافى است كه او را از تصرّف و تغيير در احكام شرع مقدس باز دارد، و احتياط را بر او واجب كند تا هيچ گاه بدون دليل و برهان نگويد:

اين جايز است و اين غير جايز، تا از مفتريان به خداوند

نباشد.

وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ آنها كه امروز به خدا و حق افترا مى بندند، در روز قيامت چه مى انديشند: به گمان خودشان چه بايد درباره آنان انجام شود، زيرا آن روز، وقت پاداش و كيفر در برابر نيكيها و بديهاست. اين آيه تهديد بزرگى براى اينهاست، زيرا كيفر آنها را بطور ابهام ذكر كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 78

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ خداوند با اين همه نعمتها كه در دنيا به آدمى داده، نسبت به مردم بخشنده و كريم است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ ... اما اكثريت آنها شكر نعمتهايش را به جا نمى آورند.

[سوره يونس (10): آيات 61 تا 65] ..... ص: 78

اشاره

وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (61) أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (64) وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (65)

ترجمه: ..... ص: 78

در هيچ حالتى نيستى و هيچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمى كنى، و هيچ عملى را انجام نمى دهيد، مگر آن كه وقتى وارد بر آن مى شويد، ما بر شما ناظريم، و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى ماند به اندازه سنگينى ذرّه اى، نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن، مگر اين كه در كتاب آشكار ثبت است. (61)

آگاه باشيد كه اولياى خدا، نه بيمى دارند و نه اندوهگين مى شوند. (62)

كسانى كه ايمان آورده و تقوا داشتند. (63)

در زندگانى دنيا و آخرت شادند، وعده هاى خدا تغيير نمى كند، اين همان رستگارى بزرگ است. (64)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 79

و گفتار آنان تو را اندوهگين نسازد، تمام عزّت از آن خداست و او شنوا و دانا است. (65)

تفسير: ..... ص: 79

«ما» نافيه، و خطاب به رسول خداست. «شأن» به معناى امر، و كار، است از «شأنت شأنه» گرفته شده، به معناى «قصدت قصده» و ضمير در «منه» براى «شأن» مى باشد، زيرا تلاوت قرآن شأن بزرگى از شأنهاى رسول خداست، و مى توان گفت:

ضمير به «تنزيل» برمى گردد: «وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ» التنزيل «مِنْ قُرْآنٍ» و اين اضمار قبل از ذكر و مفيد تفخيم است.

و لا تعملون، انتم جميعا من عمل الا كنا عليكم شاهدين به عالمين و همه شما- پيامبر و امّتش- هيچ عملى را انجام نمى دهيد مگر اين كه ما بر آن، شاهد و از آن آگاهيم.

إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ افاض في العمل به آن كار شتافت.

وَ ما يَعْزُبُ با ضمّ و كسر «ز» هر دو خوانده شده است: كوچكترين ذرّه اى از علم پروردگارت پنهان و دور نيست. عبارت: مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ در محلّ رفع و فاعل

است.

وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ اين عبارت، به نصب و رفع، هر دو خوانده شده است رفعش بنا بر ابتداست تا خود سخنى مستقل باشد، و نصب آن، به سبب لا نفى جنس است. امّا اگر بگوييم در حالت رفع، عطف بر محل «مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ» است. و در حالت نصب، عطف بر لفظ «مثقال» كه در حالت جرّ فتحه گرفته است، هيچ كدام از اين دو وجه درست نيست، چرا كه اگر بگوييم در تقدير: لا يعزب عنه شي ء الّا في كتاب» بوده، (چيزى از پروردگارت پنهان نيست مگر در كتابى) خلاف است.

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اولياى خدا كسانى هستند كه با اطاعت و عبادت خدا به او نزديك مى شوند، و خداوند به حفظ و كرامتش به آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 80

نزديك مى شود، و در آيه بعد اين مطلب را روشن فرموده است: الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ كسانى كه ايمان آورده و اهل تقوا بوده اند.

سعيد بن جبير مى گويد از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره اولياى خدا سؤال شد. فرمود:

كسانى اند كه انسان از ديدن سيماى آنها و چهره تابناكشان به ياد خدا مى افتد. بعضى گفته اند: آنها كسانى اند كه براى خدا دوست يكديگرند.

الَّذِينَ آمَنُوا ممكن است منصوب باشد، بنا بر مدح، و يا مرفوع باشد، بنا بر مبتدا و خبر.

ُمُ الْبُشْرى

بشارت چيزى است كه خداوند در بسيارى از مواضع قرآن به اهل تقوا وعده داده است و از پيامبر نقل شده است كه بشارت در دنيا، رؤياى صالحه است كه مؤمن براى خودش در خواب مى بيند يا ديگران براى او خواب

مى بينند.

و منظور از بشارت در آخرت بهشت است. از معصوم نقل شده است: ذهبت النّبوّة و بقيت المبشّرات: پيامبر از دنيا رفت و با مرگ آن حضرت اساس نبوّت درهم پيچيد و ختم شد، اما نسيمهاى مژده دهنده براى بندگان نيكوكار هم چنان باقى است. از عطاء نقل شده است كه هنگام مرگ، فرشتگان به سوى مؤمنان مى آيند و آنها را به رحمت الهى مژده مى دهند چنان كه مى فرمايد: تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا «1» و نيز عطاء مى گويد: بشارت در آخرت آن است كه فرشتگان به ديدار آنها مى آيند، بر آنها سلام مى كنند و آنان را به پيروزى و كاميابى و كرامت الهى و ديگر مژدگانيها بشارت مى دهند كه از جمله آنها دادن نامه هاى اعمال به دست راست آنان و سفيدى و روشنى چهره هايشان مى باشد.

تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ

تغييرى در گفتارهاى خداوند و خلافى در وعده هاى او يافت نمى شود.

__________________________________________________

1- فصّلت/ 30.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 81

ِكَ

اشاره است به اين كه مؤمنان در هر دو جهان بشارت داده مى شوند، و اين دو جمله (1- لا تبديل لكمات اللَّه. 2- ذلك هو الفوز العظيم) معترضه است.

وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ گفتار آنها كه تو را تكذيب كرده و درباره بى ارزش نشان دادن كار تو كوشش مى كنند، تو را اندوهگين نسازد.

إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ اين جمله، مستأنفه و در مقام تعليل است. گويا پيامبر پس از اين كه خدا وى را از غمگين شدن نهى فرموده، گفته است چگونه اندوهناك نباشم، خدا فرموده است: به اين دليل كه تمام عزّت و پيروزى از آن خداوند و در تصرّف اوست. هيچ چيز از آن را هيچ كس غير او در اختيار ندارد،

پس همان خدا بر همه آنها غالب است و تو را بر ايشان پيروز مى گرداند مثل: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا. «1»

هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ خداوند آنچه مى گويند مى شنوند و به هر چه تصميم دارند آگاه است، و با اين حساب با آنان معامله مى كند.

[سوره يونس (10): آيات 66 تا 70] ..... ص: 81

اشاره

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (66) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67) قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (69) مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)

__________________________________________________

1- مؤمن/ 51: ما پيامبرانمان و ... را يارى مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 82

ترجمه: ..... ص: 82

آگاه باشيد كه هر چه و هر كه در آسمانها و زمين است، از آن خداست، و آنها كه غير خدا را شريك او مى خوانند، جز از ظنّ و گمان پيروى نمى كنند، و فقط تخمين مى زنند. (66)

او، كسى است كه شب را براى آسايش شما و روز را روشنى بخش شما قرار داد، براستى كه در اين امر، نشانه هايى است براى مردمى كه حقيقت شنو باشند. (67)

گفتند: خداوند براى خود فرزندى انتخاب كرده، او از اين امر منزّه و بى نياز است، هر چه در آسمانها و زمين است از اوست، شما هيچ دليلى بر اين ادّعايتان نداريد، آيا به خداوند چيزى نسبت مى دهيد كه نمى دانيد. (68)

بگو: آنها كه به خدا دروغ نسبت مى دهند رستگار نمى شوند. (69)

بهره اندكى در دنيا است و سپس بازگشت آنها به سوى ما است، و آن گاه به كيفر كفرشان عذاب سخت را به آنان بچشانيم. (70)

تفسير: ..... ص: 82

مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ مراد خردمندان و اهل تميز، از ملائكه و جنّ و انس مى باشند. وقتى عقلا در ملك و تصرّف او، و بنده او باشند و هيچ كدامشان صلاحيت براى الوهيّت نداشته باشند، غير آنها كه عقل و ادراك ندارند سزاوارتر به آنند كه شريك او نشوند.

وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يعنى اين مشركها در حقيقت شريكها را پيروى نمى كنند، زيرا شركت خدا در الهيّت محال و غير ممكن است. إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا: متابعت نمى كنند مگر آنچه را كه شريك خدا گمان مى كنند. إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ: به فرضهاى باطل متوسّل مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 83

مى توان گفت: «وَ ما يَتَّبِعُ» استفهامى است، يعنى چه چيز را پيروى مى كنند.

بنا بر وجه

اخير شركاء منصوب به فعل يدعون و بنا بر وجه اوّل به فعل «يتّبع» مى باشد و حقيقت معناى جمله اين است: و كسانى كه غير خدا را شريك خدا مى دانند شريك را پيروى نمى كنند، يكى از دو كلمه «شركاء»، به دليل قرينه حذف شده است. و مى توان گفت: ما، موصول و عطف بر «من» و تقدير آن چنين است.

و للَّه ما يتبعه الذين من دون اللَّه شركاء «شريكهايى را هم كه مى خوانند، از آن خدايند.»

پس از آن كه خداوند شريكهاى مشركان را ردّ مى كند و آنها را به عظمت و بزرگى نعمتهاى خود متوجه مى سازد مى فرمايد: جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ: خداوند شب را تاريك و روز را روشن قرار داد تا اين كه آنها در شب سكونت و آرامش يابند و در روز براى طلب معاش و روزى خود، راه تلاش را دريابند. سبحانه: خداوند با اين سخن خود را از گرفتن فرزند تبرئه و تنزيه مى فرمايد.

هُوَ الْغَنِيُّ اين عبارت علت براى نفى ولد است، زيرا هيچ چيز و هيچ كس طلب فرزند نمى كند مگر به خاطر نياز و احتياجى كه به آن دارد و كسى را كه نياز و احتياج نباشد فرزند نيز نخواهد بود.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ چون همه چيز ملك اوست پس نيازى به آن ندارد كه يكى از آنها را فرزند خود قرار دهد.

إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ شما را هيچ دليل و برهانى براى اين گفتارتان نيست. او چون از مشركين در برابر گفتارشان نفى حجت كرد، آنها را نادان به حساب آورد. و به اين ترتيب نشان داد كه هر گفتار بدون دليل و برهان، جهل است،

نه علم و دانش.

إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ كسانى كه با نسبت دادن فرزند به خدا به او افترا مى بندند.

مَتاعٌ فِي الدُّنْيا اين افترايشان بهره اى اندك و سود كمى در دنياست، كه به دنبالش ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 84

بدبختى و شقاوت جاويدان را مشاهده مى كنند.

[سوره يونس (10): آيات 71 تا 73] ..... ص: 84

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71) فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (72) فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73)

ترجمه: ..... ص: 84

سرگذشت نوح عليه السّلام را بر آنها بخوان، آن هنگام كه به قوم خود گفت: اى قوم من، اگر موقعيت و يادآورى من نسبت به آيات الهى، بر شما سنگين مى آيد، من به خدا توكّل كرده ام شما هم با معبودهايتان تصميم خود را درباره من بگيريد، و كارتان بر خودتان مخفى نباشد، و سپس به حيات من پايان دهيد و به من مهلت ندهيد. (71)

پس اگر از قبول دعوتم روى بگردانيد، من از شما مزدى نمى خواهم، مزد من تنها بر خداست و من مأمورم كه از تسليم شدگان (فرمان خدا) باشم. (72)

اما آنها او را تكذيب كردند، و ما او، و كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم و آنها را جانشين ساختيم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده بودند غرق نموديم، پس ببين كه سرانجام انذار شدگان چگونه بود. (73)

تفسير: ..... ص: 84

إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ اگر قدرت و موقعيت و پند و موعظه من بر شما گران مى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 85

منظور از كلمه (مقامى) خود آن حضرت است، مثل فعلت كذا لمكان فلان: اين كار را براى شخص فلانى انجام دادم. مثل: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ «1» يعنى، خاف ربه:

كسى كه از پروردگار خويش مى ترسد.

و نيز مى توان معناى لغوى آن را اراده كرد، يعنى اگر طولانى بودن مدت اقامتم، و يا بر پا ايستادن و «تذكيرى» موعظه هاى من كه شما را به ياد آيات خدا مى اندازم [بر شما سنگين تمام مى شود] اين جمله اشاره به اين است كه سخنرانان معمولا هنگام موعظه بر پا مى ايستادند تا خوب صدايشان شنيده شود (و مردم نشسته بودند).

فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ اجمع

على الامر، و اجمع الأمر، و ازمعه تصميم به آن كار گرفت.

«واو» به معناى «مع» است، شما با معبودهاى خود تصميمتان را بگيريد و درباره نابود كردن من كه خواسته شماست، اجتماع كنيد و كوشش خود را در اين امر مبذول داريد.

ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً قصدى كه در دل داريد و مى خواهيد مرا به هلاكت برسانيد بر جمع خودتان مخفى و پوشيده نباشد، بلكه بايد ظاهر و علنى باشد و مرا از اين امر آگاه سازيد.

غمة پوشش: غمه: آن را مستور كرد و به همين معناست حديث:

لا غمة فى فرائض اللَّه: لا تستروا و لكن تجاهروا بها

: فرايض الهى را علنى انجام دهيد، نه مخفيانه.

مى توان گفت معناى آيه چنين است: پس مرا به هلاكت رسانيد تا اين كه به سبب وجود من عيشتان بر هم نخورد و به همّ و غم تبديل نشود. غمّة و غمّ به يك معناست مثل: «كربه و كرب».

ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ كارى را كه درباره من مى خواهيد انجام دهيد: حقى را كه تصور

__________________________________________________

1- الرحمن/ 46.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 86

مى كنيد نزد خود داريد، كه همان هلاك ساختن من است، ادا كنيد، كما يقضى الرّجل غريمه: هم چنان كه انسان قرض خود را ادا مى كند.

و لا تنظرون، مرا مهلت ندهيد.

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ پس اگر از نصيحتهاى من و پيروى كردن از حق روبرگردانيد، فما سألتكم من اجر: پس من براى اندرز دادن به شما از شما اجر و مزدى نمى خواهم و طمع به مال شما ندارم، بنا بر اين چيزى كه باعث تنفّر شما از من باشد نزد من نيست.

إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ مزد من، تنها بر خداست، و آن

ثوابى است كه خدا در آخرت به من خواهد داد.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مأمور شده ام، از كسانى باشم كه تسليم فرمان خدايند، و ياور آنان كه به سبب ياد دادن معارف دين، اجر و مزدى طلب نمى كنند، و مقصودشان رسيدن به دنيا نيست بلكه آن را وظيفه دينى خود مى دانند.

فَكَذَّبُوهُ تكذيب او را به مرحله نهايى رساندند و تا آخرين مدّت درازى كه به تكذيب او مى پرداختند مثل همان روزهاى اول به اصرار خود باقى بودند.

فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ او را با كسانى كه با وى در كشتى بودند نجات داديم.

وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ و آنها را با زنده نگهداشتن، جانشين كسانى قرار داديم كه به سبب غرق شدن از دنيا رفته بودند.

فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ اين عبارت حكايت از بزرگى كيفر و عقوبتى مى كند كه بر آنها وارد شد، و تهديدى است براى تكذيب كنندگان پيامبر اسلام كه آنها نيز از چنين بلايى خلاصى ندارند.

[سوره يونس (10): آيات 74 تا 78] ..... ص: 86

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74) ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ (78)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 87

ترجمه: ..... ص: 87

پس بعد از نوح عليه السّلام پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم و آنها با دليلهاى روشن بسراغ ايشان رفتند، ولى آن اقوام به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودند ايمان نياوردند، اين چنين بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى نهيم. (74)

بعد از آنها موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم امّا آنها كبر ورزيدند، آنها گروهى مجرم بودند. (75)

پس وقتى كه حق از نزد ما، به سويشان آمد گفتند اين سحرى آشكار است. (76)

موسى گفت: آيا حق را كه به سوى شما آمده سحر مى شمريد، آيا اين سحر است، در حالى كه ساحران رستگار نمى شوند؟ (77)

گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه كه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف سازى، و عظمت روى زمين مال شما (دو نفر) باشد، ما به شما ايمان نمى آوريم. (78)

تفسير: ..... ص: 87

بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ نوح «رسلا» مراد، پيامبران: هود و صالح و ابراهيم و لوط و شعيب مى باشند.

فَجاؤُهُمْ با معجزه ها و دليلهاى آشكار، براى اثبات ادّعاى خود به سوى آنها آمدند.

فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا غير ممكن بود كه آنان ايمان بياورند، چون تصميم بر كفر خود گرفته بودند.

بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ منظور اين كه اين مردم، اهل جاهليت دوران قبل از بعثت

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 88

پيامبران بودند و اكنون فرقى نكرده اند و حالت قبل و بعد از بعثت پيامبران بر ايشان يكسان است.

كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ اين چنين بر دلهاى تجاوزگران، مهر مى نهيم.

مهر نهادن كنايه از عناد و دشمنى مخالفان است، كه مايه خوارى و خذلان آنهاست، و خداوند آنان را به تجاوزگرى نسبت داده است. من بعدهم بعد از پيامبران.

فَاسْتَكْبَرُوا با

وجود روشن بودن آيات الهى، از قبول آنها، سرباز زدند.

وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ آنها مردمى كافر و داراى گناهان بزرگ بودند، و بدين سبب از پذيرفتن آيات الهى سرباز زدند و جرأت بر ردّ آنها پيدا كردند، و چون شناختند كه قرآن حق و از نزد خداست گفتند: اين سحر آشكار است.

أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ حضرت موسى به مردم گفت: آيا حق را عيبجويى مى كنيد و مورد طعن خود قرار مى دهيد (قول در اين جا به معناى عيب جويى به كار رفته چنان كه در بعضى موارد «ذكر» به اين معنا به كار رفته است) مثل: سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ «شنيديم از جوانى كه از بتها بدگويى مى كرد.» (انبياء/ 6) به معناى «يعيبهم» آنها را بدگويى مى كرد.

أَ سِحْرٌ هذا آيا اين كه پيامبر آورده سحر است؟ اين جمله از استفهام انكارى است درباره آنچه كه كافران راجع به آيات الهى مى گفتند. مى توان گفت: مفعول «أ تقولون» محذوف است. و آن، مدلول جمله: «إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ» است كه در آخر آيه قبل ذكر شده است و بعد با استفهام انكارى خطاب به آنها فرموده است: أَ سِحْرٌ هذا؟

لِتَلْفِتَنا تا ما را منصرف كنى «لفت» و «فتل» به يك معناست، و مطاوعه آنها:

«التفات» و انفتال مى باشد.

عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا تا ما را از آنچه پدرانمان بر آن بودند، منصرف سازى.

و مراد عبادت بتهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 89

وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ و سلطنت براى خودتان بماند منظور از كلمه كبريا پادشاهى است، چرا كه پادشاهان معروف به تكبّرند. «يكون»: به صورت غايب نيز خوانده شده است.

[سوره يونس (10): آيات 79 تا 83] ..... ص: 89

اشاره

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ (79) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ

مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80) فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (81) وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82) فَما آمَنَ لِمُوسى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (83)

ترجمه: ..... ص: 89

و فرعون گفت: تمام ساحران دانشمند را نزد من آوريد. (79)

و چون ساحران آمدند، موسى بدانها گفت: آنچه مى خواهيد بيفكنيد، بيفكنيد. (80)

و چون بيفكندند موسى گفت: آنچه كه شما آورديد جادو است و خداوند بزودى آن را باطل مى سازد، براستى كه خداوند عمل تبهكاران را اصلاح نمى كند. (81)

و خداوند با كلمات خويش حق را آشكار و ثابت مى كند، هر چند تبهكاران كراهت داشته باشند. (82)

هيچكس به موسى ايمان نياورد مگر فرزندانى از قوم او، و آن هم از روى ترس و بيم كه از فرعون و اطرافيانش داشتند كه مبادا آنها را منحرف سازند، و براستى كه فرعون در روى زمين طغيانگر و از اسرافكاران است. (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 90

تفسير: ..... ص: 90

ما جِئْتُمْ بِهِ «ما» موصوله، و «سحر» خبر مبتداست: آنچه كه شما آورديد سحر است نه معجزات (من) كه شما آنها را سحر مى ناميد. بعضى «ءالسّحر» به طريق استفهام خوانده اند و بنا بر اين «ما» استفهاميه است، يعنى: چه چيز آورده ايد، آيا آن، سحر است؟

إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ خدا بزودى بطلان آن را آشكار مى سازد.

لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ عمل آنها را ثابت نمى گذارد و مستدام نمى دارد بلكه آن را منهدم و ويران مى سازد.

وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ خدا حق را ثابت و مستدام مى دارد.

بِكَلِماتِهِ با قضايا و وعده هاى پيروزى آن.

فَما آمَنَ لِمُوسى در اول امر، كسى به موسى ايمان نياورد، إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ بجز طايفه اى از فرزندان بنى اسرائيل. تقدير عبارت چنين است: الا اولاد من اولاد قومه: مگر فرزندانى از فرزندان قومش، زيرا موسى عليه السّلام پدران و مادران را دعوت كرد و آنها از ترس فرعون پاسخ او را ندادند.

بعضى گفته اند آنها

بنى اسرائيل بودند كه تعدادشان به ششصد هزار نفر مى رسيد.

وقتى كه يعقوب با آنها داخل مصر شد هفتاد و دو نفر بيش نبودند، و علّت اين كه اين جمعيت بسيار را با لفظ تصغير «ذريّه» آورده، بدان سبب است كه آنها نسبت به قوم فرعون، كم بودند.

بعضى گفته اند: ضمير در «قومه» براى فرعون است و منظور از «ذرّية» مؤمن آل فرعون، و آسيه، همسر فرعون، و خزينه دار، و زن خزينه دار، و آرايشگر زن او مى باشند، و ضمير در «ملأهم» به فرعون برمى گردد و به معناى حزب آل فرعون است، چنان كه مى گوييد: ربيعه، و مضر، (كه منظور، حزب ربيعه و مضر است).

ممكن است مرجع ضمير را «ذرّيّة» بگيريم يعنى: به خاطر ترس از فرعون و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 91

اشراف بنى اسرائيل، زيرا اشراف، مردم را از ايمان آوردن منع مى كردند، چرا كه از فرعون بر خود و بر آنها بيم داشتند و دليل بر اين معنا جمله أن يفتنهم مى باشد يعنى:

اين كه فرعون آنها را شكنجه و عذاب كند. و انّ فرعون لعال، فرعون ستمگر است، در روى زمين. و انّه لمن المسرفين فرعون از بس كه ستمگر و تبهكار و متكبّر و سركش است از جمله تجاوزگران و اسراف كنندگان به حساب مى آيد.

[سوره يونس (10): آيات 84 تا 86] ..... ص: 91

اشاره

وَ قالَ مُوسى يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ (84) فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (85) وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (86)

ترجمه: ..... ص: 91

موسى گفت: اى قوم من اگر ايمان به خدا آورده ايد به او توكّل كنيد، اگر تسليم فرمان اوييد. (84)

پس گفتند بر خدا توكّل داريم، پروردگارا ما را تحت تأثير گروه ستمگر قرار مده (85)

و ما را به رحمت خود از گروه كافران رهايى بخش. (86)

تفسير: ..... ص: 91

فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا براى نجات از فرعون امورتان را به خدا بسپاريد. خداوند در اين آيه شرط توكّل را اسلام قرار داده، بدين ترتيب كه نفوس خود را خالصانه تسليم خداوند نمايند به گونه اى كه هيچ بهره اى از شيطان در آن نباشد.

فَقالُوا: عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا: وقتى كه گفتند: به خدا توكّل كرديم، خداوند توكّلشان را پذيرفت، دعايشان را مستجاب كرد و آنان را نجات داد و دشمنانشان را به هلاكت رساند و آنها را جانشينان در روى زمين قرار داد.

لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً معانى فتنه: الف: (عذاب) ما را مورد فتنه يعنى عذاب قرار مده كه ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 92

ما را شكنجه كنند، ب: (انحراف) كه ما را از دينمان منحرف سازند. ج: (آزمايش) به وسيله ما آزمايش شوند و بگويند: اگر اينها بر حق مى بودند، اين گونه مصيبت زده و گرفتار نمى شدند.

وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ و به رحمت خود ما را از قوم فرعون نجات ده، و از اين كه ما را به بردگى و فرمان برى خود بگيرند، برهان.

[سوره يونس (10): آيات 87 تا 89] ..... ص: 92

اشاره

وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (87) وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (88) قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه: ..... ص: 92

به موسى و برادرش وحى كرديم كه براى خود در سرزمين مصر خانه هايى انتخاب كنيد و آن خانه هايتان را مركز عبادت، يا روبروى هم قرار دهيد، و نماز را بپا داريد، و به مؤمنان بشارت ده. (87)

موسى گفت: پروردگارا تو فرعون و اطرافيانش را در زندگى دنيا، زينت و اموال دادى، پروردگارا، تا بدين وسيله مردم را از تو گمراه كنند، پروردگارا اموالشان را نابود كن و دلهايشان را سخت ساز كه ايمان نياورند تا وقتى كه عذاب دردناك را ببينند. (88)

خداوند فرمود: دعاى شما پذيرفته شد پايدار باشيد و از راه كسانى كه نمى دانند پيروى نكنيد. (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 93

تفسير: ..... ص: 93

تَبَوَّءا المكان مكان را برگزيد، مثل: توطّن المكان: آن را به عنوان جايگاه برگزيد.

معناى اين عبارت اين است: براى پيروانتان از خانه هاى مصر مكانى را انتخاب كنيد و آن را مرجعى قرار دهيد كه آنان به اين مكان رجوع كنند.

وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ ذلك، «قبلة» و آن خانه هايتان را مساجدى قرار دهيد كه در آنجا نام خدا برده شود يا خانه هايتان را مقابل يكديگر بسازيد.

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ براى انجام دادن نماز مداومت داشته باشيد.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ خطاب به حضرت موسى است، و برخى گفته اند: خطاب به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است. «زينت» يعنى چيزى كه مايه آراستگى است، از قبيل زيور آلات، لباس، و فرش و جز اينها.

لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ بعضى گفته اند اين جمله: دعاست. مثل: رَبَّنَا اطْمِسْ، و اشدد، چون حضرت موسى اميدى به ايمان آوردن قومش نداشت بر آنها خشم گرفت و آنچه آنها سزاوارش بودند از خدا برايشان خواست، تا به آنها بفهماند كه جز خذلان و

بدبختى استحقاق ندارند، و نيز آنها را به گمراهيشان واگذارد.

معناى طمس نسبت به اموال: تغيير دادن آنها از يك حالت به حالت ديگرى كه نفعى از آن برده نشود، بعضى گفته اند: تمام اموالشان سنگ شد.

مراد از شدّت بر قلوب: خذلان و مهر نهادن بر دلهاست و جمله فَلا يُؤْمِنُوا جواب براى دعاست و بعضى گفته اند: «لام» در «ليضلّوا» براى تعليل است، يعنى چون فرعون و پيروانش نعمت خدا را سبب گمراهى ساختند، گويى نعمتها به آنها داده شد تا مردم را از راه حق منحرف سازند و فلا يؤمنوا: عطف بر ليضلوا، و رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ دعايى است كه ميان معطوف و معطوف عليه به صورت جمله معترضه قرار گرفته است. حضرت موسى دعا مى كرد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 94

و هارون آمين مى گفت، از اين رو خدا هر دو را دعا كننده به حساب آورده است.

فَاسْتَقِيما بر آنچه از دعوت و برهان و حجت هستيد، ثابت قدم باشيد. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:

مكث فرعون بعد هذا الدّعاء، اربعين سنه

: فرعون پس از اين دعا، چهل سال زندگى كرد.

وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ روش جاهلان را پيروى نكنيد و شتاب ننماييد، و لا تتّبعان به نون تأكيد خفيفه و كسر آن بدليل التقاى ساكنين و به سبب تشبيه آن به نون مثنّاست.

[سوره يونس (10): آيات 90 تا 92] ..... ص: 94

اشاره

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ (90) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (91) فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ

لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ (92)

ترجمه: ..... ص: 94

ما بنى اسرائيل را از دريا (ى نيل) عبور داديم، پس فرعون و لشكرش از روى ظلم و تجاوز به دنبال آنها رفتند، تا هنگامى كه غرقاب دامن او را گرفت، گفت ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند وجود ندارد، و من از تسليم شدگانم. (90)

آيا حالا ايمان مى آورى و حال آن كه پيش از اين عصيان كردى و از تبهكاران بودى؟ (91)

پس امروز بدنت را نجات مى دهيم تا عبرتى براى آيندگان باشى، و براستى كه بسيارى از مردم از آيات ما غافلند. (92)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 95

تفسير: ..... ص: 95

آنها را از دريا عبور داديم، تا با سلامت از آن گذشتند.

فَأَتْبَعَهُمْ فرعون و سپاهيانش به آنها ملحق شدند، مثل تبعته حتى أتبعته: از او پيروى كردم تا به او رسيدم. «أنّه» به فتح و حذف باء و به كسر، بنا بر استيناف خوانده شده و، بدل از «آمنت» مى باشد.

بنا بر اين، تنها يك معنا كه عبارت از اقرار فرعون به ايمان است، به دليل اهميت و پذيرش آن، سه بار، با سه عبارت: (آمَنْتُ- أَنَّهُ- لا إِلهَ) تكرار شده و در عين حال از او پذيرفته نشد، زيرا در انتخاب وقت آن به خطا رفت و اين اقرار را در هنگام ناچارى اظهار كرد، و حال آنكه اگر در وقت اختيار و بقاى تكليف چنين اظهار مى كرد يك دفعه هم كافى بود.

آلْآنَ حال كه غرقاب تو را فراگرفته و بيچاره شدى ايمان مى آورى؟ نقل شده است: وقتى كه فرعون گفت: «آمنت» ايمان آوردم، جبرئيل قدرى از لجنهاى دريا گرفت و به دهان او انداخت. «1» و گفت:

كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ: از گمراهان و گمراه كنندگان بودى.

نُنَجِّيكَ بدون تشديد هم خوانده شده است: جسد تو را از ميان اجساد قومت دور مى سازيم و بعضى گفته اند معنايش اين است تو را در جاى بلندى از روى زمين مى اندازيم.

__________________________________________________

1- مجمع البيان از على بن ابراهيم نقل كرده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: از هنگام هلاكت فرعون جبرئيل پيوسته غمگين بود تا وقتى كه مأمور نزول اين آيه بر پيامبر شد با خوشحالى و خندان آمد، حضرت سؤال كرد: حبيبى جبرئيل! تا حال هر وقت به مأموريّت وحى مى آمدى غمگين بودى چگونه است كه اكنون تو را خوشحال مى بينم. جبرئيل پس از نقل جريان هلاكت فرعون و ردّ و بدل سخنان بالا گفت وقتى مشتى لجن به دهانش زدم و اين سخنان را با او گفتم، خوف مرا برداشت كه نكند رحمت بى پايان خدا شاملش شود و خداوند بر اين عمل مرا كيفر سازد، حال كه مأمور شدم اين آيه را آوردم فهميدم كه آنچه كردم مورد رضايت خدا بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 96

بِبَدَنِكَ در محل حال است، يعنى در حالى كه روح در بدنت نيست. بعضى گفته اند: در حالى كه بدنت كامل و سالم و بدون زياد و نقص خواهد بود، يا منظور اين است كه زرهت را نجات مى دهيم. فرعون زرهى مخصوص از طلا داشت كه بدنش با آن شناخته مى شد.

لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً تا نشانه اى باشى براى مردم ديگر، يعنى بنى اسرائيل كه خيال مى كردند فرعون بزرگتر از آن است كه غرق شود. بنا بر اين خداوند او را بر ساحل رود نيل انداخت، تا او را مشاهده كنند. نشانه

بودن او بدين معناست كه براى مردم ذلّت و خوارى او ظاهر شود، و نيز معلوم گردد كه ربوبيّتى كه براى خود ادّعا مى كرد امرى محال است و همچنين عبرت امّتهاى بعد شود، تا جرئت نكنند آنچه او ادّعا كرد ادّعا كنند.

[سوره يونس (10): آيات 93 تا 97] ..... ص: 96

اشاره

وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (93) فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ (94) وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ (95) إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ (96) وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (97)

ترجمه: ..... ص: 96

ما بنى اسرائيل را در جايگاهى درست منزل داديم و از نعمتهاى پاك و پاكيزه روزيشان داديم، پس اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه علم و آگاهى يافتند، همانا پروردگار تو روز قيامت ميان آنها درباره آنچه اختلاف داشتند حكم خواهد كرد. (93)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 97

و اگر درباره آنچه بر تو نازل كرديم شكّى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى خواندند، سؤال كن. بطور قطع، حق از طرف پروردگارت به سوى تو آمده است. پس مبادا كه از ترديد كنندگان باشى. (94)

و از كسانى نباش كه آيات الهى را تكذيب كردند كه در اين صورت از زيانكاران خواهى بود. (95)

براستى آنها كه فرمان خدا برايشان تحقّق يافته ايمان نمى آورند. (96)

اگر چه همه گونه معجزه و آيتى براى آنان بيايد، تا وقتى كه عذاب دردناك را ببينند. (97)

تفسير: ..... ص: 97

مُبَوَّأَ صِدْقٍ منزلى نيكو و پسنديده كه مقصود بيت المقدس و شام است.

وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ منظور چيزهاى لذيذ است.

فَمَا اخْتَلَفُوا در دين خود اختلاف نكردند و به گروه هاى گوناگون در نيامدند.

حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ تا موقعى كه به دين حق علم پيدا كردند و بر آنها لازم شد كه در دين خود ثابت قدم باشند. بعضى گفته اند: مراد، علم به پيامبر و صفات اوست. و اختلاف آنها درباره او اين است كه آيا او همان پيامبر موعود است يا نه؟

فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ بر فرض اين كه براى تو شكّى پديد آيد، آن را از دانشمندان اهل كتاب بپرس زيرا آنها يقين دارند كه تو، راست مى گويى.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه:

لم يشك و لم يسأل

هرگز آن حضرت

شك نكرد، و از اهل كتاب هم سؤال نكرد.

لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ به وسيله آيات و دليلهاى محكم در نزد تو ثابت شده است كه آنچه به سوى تو آمده حقيقتى است مسلّم كه جايى براى شكّ در آن وجود ندارد.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ پس اين حالت

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 98

خود را كه هيچ گونه شكى ندارى و آيات الهى را تكذيب نمى كنى، ادامه بده و بر آن ثابت قدم باش.

بعضى گفته اند: گرچه مخاطب پيامبر است ولى مراد امّت او مى باشد و معناى آيه اين است: اگر شما نسبت به آنچه ما برايتان نازل كرديم در شكّ هستيد نظير آيه:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً، «1» ما نور مبين را (كه قرآن است) به سوى شما فرستاديم. [در اين آيه مراد امّت پيامبر است ].

بعضى گفته اند: خطاب به شنوندگانى است كه شك بر آنها رواست، مثل قول عرب: «اذا عزّ اخوك فهن وقتى برادرت بر تو مسلّط شد و تاب مقاومت با او ندارى، نرمى را پيشه كن.

بعضى گفته اند: «ان» نافيه است يعنى: فما كنت فى شك ... يعنى: دليل اين كه تو را امر مى كنيم كه از اهل كتاب بپرس، اين نيست كه تو را اهل شك بدانيم بلكه مى خواهيم به اين وسيله علم و يقينت را افزايش دهيم، چنان كه ابراهيم با مشاهده زنده شدن مرده ها يقينش زياد شد.

حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ سخن خداوند كه در لوح محفوظ نوشت و فرشتگان را به آن خبر داد، مبنى بر اين كه دشمنان با حالت كفر مى ميرند، بر آنها ثابت شد، و منظور از نوشتن در

لوح محفوظ كتابت علم است نه اراده كه خداوند از آن برى است. منظور اين كه خداوند نسبت به بندگانش اراده شرّ نمى كند بلكه از يك واقعيت خبر مى دهد كه آنها با اراده خود كافر مى شوند.

__________________________________________________

1- نساء/ 174 مراد از ضمير «كم» امّت است.

[سوره يونس (10): آيات 98 تا 99] ..... ص: 98

اشاره

فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ (98) وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (99)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 99

ترجمه: ..... ص: 99

چرا هيچ قريه اى نبود كه ايمان اهلش برايشان سودى داشته باشد به جز قوم يونس كه وقتى ايمان آوردند، عذاب رسوا كننده زندگى دنيا را از آنان بر طرف ساختيم، و تا مدّتى آنها را بهره مند نموديم. (98)

و اگر پروردگار تو مى خواست تمام كسانى كه روى زمين اند ايمان مى آوردند. آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه ايمان بياورند؟ (99)

تفسير: ..... ص: 99

چرا چنين نبود كه هيچ قريه اى از آباديها كه هلاكشان ساختيم، پيش از روبرو شدن با عذاب و هنگامى كه هنوز تكليف باقى بود، ايمان آوردند، و توبه را به تأخير نينداختند، چنان كه فرعون تا وقتى كه با غرقاب مواجه شد آن را به تأخير انداخت فنفعها ايمانها كه ايمانشان را خداوند بپذيرد.

إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ استثناى از قرى است، زيرا منظور اهالى قريه ها مى باشد. اين استثنا منقطع است و به اين معناست: «و لكن قوم يونس،» «1» امّا قوم يونس، و جايز است كه مستثناى متصل و جمله در معناى نفى باشد، مثل اين كه چنين گفته است: ما آمنت قرية من القرى الهالكة الا قوم يونس: از سرزمينهاى هلاك شده هيچ كدام ايمان نياوردند مگر پيروان يونس.

يونس پيامبر از طرف خداوند بسوى مردم شهر نينوا از سرزمين موصل مبعوث شد، و چون مردم او را تكذيب كردند با حالت خشم از ميان آنها فرار كرد، ولى مردم وقتى ديدند پيامبر از ميانشان رفته، از آمدن عذاب الهى ترسيدند، لباسهاى خشن

__________________________________________________

1- كشّاف: و لكنّ قوم يونس لمّا آمنوا: اما پيروان يونس وقتى كه ايمان آوردند ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 100

پوشيدند در پيشگاه خداوند به گريه و ناله پرداختند، حق تعالى عذاب را از آنها

برداشت و حال آن كه بر بالاى سر آنان فرود آمده بود.

فضيل بن عياض مى گويد: قوم حضرت يونس اين دعا را خواندند: الهمّ ان ذنوبنا قد عظمت و جلّت، و انت اعظم منها و اجل، افعل بنا ما انت اهله و لا تفعل بنا ما نحن اهله: خدايا گناهان ما بزرگ است امّا لطف تو بزرگتر از اينهاست، نسبت به ما آن كن كه تو خود اهل آنى، نه آنچه ما سزاوار آنيم.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ اگر خداوند اختيار را از مردم بگيرد و آنها را مجبور كند، تمامى مردم روى زمين ايمان مى آورند. دليل بر اين كه «شاء» به معناى مشيّت و خواستن اجبارى است، اين جمله است: أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ تنها خدا مى تواند مردم را مجبور كند، نه تو، زيرا او قدرت دارد بر اين كه درباره آنها كارى انجام دهد كه ناچار شوند به او ايمان آورند، امّا اين از توان بشر خارج است، و اجبار هم از تقدير خداوند نيست.

[سوره يونس (10): آيات 100 تا 103] ..... ص: 100

اشاره

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (100) قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (101) فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (102) ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ (103)

ترجمه: ..... ص: 100

هيچ كس نمى تواند ايمان بياورد مگر به اذن خداوند، و پليدى را قرار مى دهد بر آنان كه تعقّل نمى كنند. (100)

بگو: نگاه كنيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 101

به آنچه كه در آسمانها و زمين است، و اين آيات و انذارها به كسانى كه ايمان نمى آورند مفيد نخواهد بود. (101)

آيا آنها جز همانند روزهاى اقوام پيشين را انتظار مى كشند؟ بگو: منتظر باشيد، من نيز با شما از منتظرانم. (102)

سپس ما نجات مى داديم، فرستادگان خود و كسانى را كه به آنان ايمان مى آوردند، و اين چنين بر ما سزاوار است كه مؤمنان را نجات دهيم. (103).

تفسير: ..... ص: 101

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ هيچ نفسى از نفوسى كه خدا مى داند: ايمان نمى آورد إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ جز به اذن خدا نمى تواند ايمان بياورد و اذن خدا اين است كه اسباب و امكانات آن را فراهم كند، انسان را توفيق دهد و كار را بر او آسان سازد.

وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ در مقابل اذن و توفيق براى مؤمنان، خذلان و پليدى براى اينهاست.

الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ كسانى كه اصرار و لجاجت بر كفرشان دارند، مثل: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ «1»، علّت اين كه خذلان را خداوند رجس ناميده آن است كه خذلان سبب پليدى است.

ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ منظور وسيله هاى عبرت و نشانه هاى بيدار كننده است.

وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ مراد پيامبران بيم دهنده يا خود انذارهاست.

عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ مردمى كه ايمان از آنها انتظار نمى رود «ما» مى تواند نافيه و يا استفهاميه باشد. «2»

__________________________________________________

1- بقره/ 171.

2- اگر نافيه باشد معنايش چنين است: آيات، انذارها فايده اى ندارد، و اگر استفهامى باشد چنين است:

آيات

و انذارها چه فايده اى دارد؟- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 102

أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ روزگارى است كه خداوند بر سر پيشينيان بى ايمان آورد. ايّام العرب: وقايع و حوادث عربها.

ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا اين جمله عطف بر جمله محذوفى است كه ما قبلش بر آن دلالت مى كند، مثل اين كه از باب حكايت اوضاع گذشته، چنين گفته است: نهلك الامم ثمّ ننجّى رسلنا امتهاى بى ايمان را هلاك مى كرديم و سپس پيامبرانمان و كسانى را كه با آنها ايمان آورده بودند نجات مى داديم. كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ: همين طور مؤمنان شما را نجات مى دهيم و اهل شرك را به هلاكت مى رسانيم. حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ: به تشديد (ننجّى) نيز خوانده شده است. جمله معترضه است: اين حقّ ماست كه نجات دهيم اهل ايمان را.

[سوره يونس (10): آيات 104 تا 109] ..... ص: 102

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (106) وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (108)

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3،

ص: 103

ترجمه: ..... ص: 103

بگو: اى مردم اگر در دين من شكّ داريد، من هرگز چيزى را كه شما غير از خدا مى پرستيد نمى پرستم، امّا خدايى را مى پرستم كه شما را مى ميراند، و من مأمورم كه از مؤمنان باشم. (104)

و اين كه پيوسته روى اخلاص، بسوى اين دين بياور، و مبادا كه از مشركان باشى. (105)

و چيزى غير از خدا را كه سودت ندهد و زيانت نرساند، مخوان، كه از ستمكاران خواهى بود. (106)

و اگر خداوند زيانى بتو رساند، هيچ كس جز او آن را برطرف نسازد و اگر خيرى براى تو خواهد، كسى نتواند فضل او را باز گرداند، و آن را به هر يك از بندگانش بخواهد مى رساند، و او بسى آمرزنده و مهربان است. (107)

بگو: اى مردم، حق از جانب پروردگارتان به سراغتان آمد، پس هر كس هدايت يافت، براى خود هدايت يافته، و هر كه گمراه شد به زيان خود گمراه گشته، و من نگهبان شما نيستم. (108)

و آنچه را بر تو، وحى مى شود پيروى كن، و شكيبا باش، تا خدا فرمان دهد، و او بهترين حاكمان است. (109)

تفسير: ..... ص: 103

إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ اگر از درستى دين من در شكيد، دين من اين است كه:

«لا اعبد»: سنگها و جماداتى را كه غير از پروردگار عالميان و معبود بر حق، شما عبادت مى كنيد، من عبادت نمى كنم.

وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ خدايى كه شما را مى ميراند، سزاوار است به اين كه مورد خوف و رجا واقع شود و عبادت شود.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ من مأمور شدم كه تصديق كننده به توحيد باشم.

وَ أَنْ أَقِمْ «باء» محذوف است و در تقدير «بأن أكون و بأن

اقم بوده است»، زيرا «أن» به فعل امر و نهى متّصل مى شود، و اين را كه فعل امر عطف بر مضارع شده تشبيه به اين جمله كرده اند: انت الذى تفعل كه صله الّذى را بجاى غايب مخاطب آورده اند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 104

زيرا غرض اين است كه «أن» متصل به فعلى شود كه در معناى مصدر باشد، و امر و نهى هم مانند بقيه افعال دلالت بر مصدر مى كند.

أَقِمْ وَجْهَكَ رويت را به سوى دين راست بگير و به طرف راست و چپ تمايل پيدا نكن. «حنيفا» حال است، از دين، يا از وجه.

فَإِنْ فَعَلْتَ يعنى فان دعوت اگر چيزهايى غير از خدا را بخوانى كه سود و زيانى ندارد. به دليل ايجاز و اختصار، به جاى «دعوت»، «فعلت» آمده است.

فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ جزاى شرط و جواب سؤال مقدّر است، كه گويا سائلى، درباره پيامد نارواى عبادت غير خدا سؤال مى كند (خداوند چنين پاسخ مى دهد) زيرا شرك بزرگترين ستم است. سپس بعد از آن كه نهى مى كند از پرستش كردن چيزى كه سود و زيانى ندارد، هشدار مى دهد كه تنها خدا زيان رساننده و سود دهنده اى است كه اگر ضررى برساند، هيچ كس جز خود او، قادر بر كشف آن نيست و اگر اراده خيرى كند، احدى نمى تواند فضل و كرم او را برگرداند، پس او سزاوار پرستيدن است، نه بتها.

قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ حق براى شما روشن شد، نه عذرى برايتان باقى است و نه حجّتى بر خدا داريد. فمن: پس هر كه هدايت را برگزيد و پيروى از حق كرد سودى حاصل نكرد، جز براى خودش، و من: و هر كس گمراه شدن

را برگزيد زيانى نرسانيد جز به خودش، در جمله نخست «لام» و در جمله دوم «على» بر معناى سود و زيان دلالت دارد.

وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ من نگهبان شما نيستم كه امورتان به من واگذار شده باشد كه به هر چه بخواهم شما را وادارم، بلكه من، فقط مژده دهنده و بيم دهنده ام.

وَ اصْبِرْ بر دعوت آنها به سوى حق و تحمّل آزارهاى آنان، صابر و شكيبا باش.

حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ تا اين كه خدا به پيروزى تو بر آنها حكم دهد، وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ و او بهترين حاكمان است، زيرا حكم نمى كند مگر به حق و عدالت

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 105

سوره هود عليه السّلام ..... ص: 105

اشاره

اين سوره مكّى است، و عدد آياتش بر طبق قرائت قرّاء بصرى يكصد و بيست و يك آيه و بر طبق گفته كوفى صد و بيست و سه آيه است. كوفى هر كدام از عبارات ذيل را يك آيه دانسته است: الف: بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (54) ب: فِي قَوْمِ لُوطٍ (74)

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 105

درباره فضيلت قرائت اين سوره اين حديث را أبىّ بن كعب نقل كرده است: «1» هر كس آن را بخواند به تعداد هر يك از افرادى كه به نوح، هود، صالح، شعيب، لوط، ابراهيم، و موسى ايمان آورده، و يا آنها را تكذيب كرده اند، ده حسنه به او عطا مى شود، و در روز قيامت از سعادتمندان باشد.

امام باقر عليه السّلام نيز فرموده اند:

من قرأها في كلّ جمعة بعثه اللَّه يوم القيامة في زمرة النّبيّين و حوسب حسابا يسيرا و لم تعرف له خطيئة عملها يوم القيامة

: كسى كه اين سوره را در هر جمعه بخواند، خداوند روز قيامت او را در زمره انبياء محشور كند، و به آسانى مورد محاسبه قرار گيرد، در روز قيامت براى او گناهى شناخته نشود كه آن را انجام داده باشد.

__________________________________________________

1- از رسول خدا، ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 106

[سوره هود (11): آيات 1 تا 5] ..... ص: 106

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (1) أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ (2) وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ (3) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (4)

أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5)

ترجمه: ..... ص: 106

الف، لام، راء، اين كتابى كه آياتش استوار، و سپس شرح و بيان شده از جانب خداى با حكمت و آگاه مى باشد. (1)

تا شما جز خداى را نپرستيد، براستى كه من از جانب او شما را بيم دهنده و نويد بخشم. (2)

و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاهش توبه كنيد تا از بهره اى نيكو، در مدّتى معيّن شما را بهره ور سازد، و فضل هر صاحب فضيلتى را به او بدهد، و اگر روى بگردانيد، من از عذاب آن روز بزرگ بر شما بيمناكم. (3)

بازگشت شما به سوى خداست، و او، بر همه چيز تواناست. (4)

آگاه باشيد كه آنها، دلهاى خود را (از فهم حقيقت) بگردانند، تا خود را از آن مخفى سازند، آگاه باشيد كه وقتى آنها جامه هايشان را بر خود مى پيچند، خدا از درون و برون آنها با خبر است، به درستى كه او از اسرار درون سينه ها با خبر است. (5)

تفسير: ..... ص: 106

أُحْكِمَتْ آياتُهُ داراى آن چنان نظمى استوار است كه هيچ گونه نقص و خللى در

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 107

آن وجود ندارد، مانند ساختمانى محكم، يا اين كه آياتش داراى حكمت است:

«حكم»: با حكمت شد مثل قول خداوند: آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «1» يا اين كه از فساد باز داشته شده است أحكم الدّابة: افسار بر دهان اسب زد تا او را از سركشى بازدارد، چنان كه جرير مى گويد:

أ بني حنيفة احكموا سفهاءكم انى اخاف عليكم أن اغضبا «2»

ثُمَّ فُصِّلَتْ هم چنان كه قلّاده، بند بند مى شود، قرآن هم با دلائل توحيد، و مواعظ، و احكام، و قصص، بند بند و از هم جدا شده است. و ممكن است

منظور اين باشد كه داراى فصول شده: آيه، آيه و سوره سوره، يا بتدريج نازل شده نه، دفعى و يك مرتبه اى.

«ثم» براى تراخى در حال است، نه در وقت، چنان كه گويى: اين عبارت داراى نيكوترين استحكام است، و بعد بهترين تفصيل را داراست. «3» «كتاب» خبر مبتداى محذوف است.

مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ آيات را استحكام داده است. خبير عالمى كه آن را تفصيل داده، يعنى تشريح و بيان كرده است.

أَلَّا تَعْبُدُوا اين عبارت مفعول له است: لان لا تعبدوا براى اين كه جز خدا را نپرستيد.

مى توان گفت: «أن» مفسّره است زيرا تفصيل آيات به معناى قول است مثل اين كه گفته اند: گفت، عبادت نكنيد جز خداى را، يا شما را امر كرد كه عبادت نكنيد جز خداى را، يا، شما را امر به توحيد كرد.

__________________________________________________

1- يونس/ 1.

2- اى بنى حنيفه نادانهاى خودتان را از آزار من بازداريد كه مى ترسم سخت بر شما خشمناك شوم.

3- هى محكمة احسن الاحكام، ثم مفصّلة احسن التفصيل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 108

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا شما را امر به آمرزش خواستن كرد. ضمير در «منه» براى «اللَّه» است: من براى شما از طرف خدا ترساننده و بشارت دهنده ام، مثل: رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ «1» و ممكن است، صله براى «نذير» باشد، يعنى اگر كفر ورزيد، شما را از طرف خدا و عقوبت او بيم مى دهم و اگر ايمان آوريد شما را به اجر و پاداش او مژده مى دهم.

ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ از شرك استغفار كنيد و سپس توبه را خالص سازيد و بر آن پايدار باشيد، مثل: ثُمَّ اسْتَقامُوا. «2»

يُمَتِّعْكُمْ تا در دنيا شما را از نعمتهاى فراوان و منافع پشت سر هم

بهره مند سازد.

إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى تا زمانى كه شما را بميراند.

وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ هر كسى هر چه در دنيا عمل نيك كرده در قيامت ثوابش را مى بيند و هر چه بر آن افزوده خدا نيز بر ثوابش مى افزايد و از پاداش و درجه هاى او كم نمى كند.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا در اصل «تتولّوا» بوده و يكى از دو «تاء» حذف شده است.

عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ منظور روز قيامت است.

در آيه بعد خداوند نوع عذاب را معيّن كرده است، بدين ترتيب كه بازگشت آنها به سوى خدايى است كه هر گونه بخواهد مى تواند آنان را عذاب كند.

يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ از حق، دور و منحرف مى شوند، چون هر كس به چيزى رو آورد به تمام دل از آن پذيرا مى شود و كسى كه از چيزى منحرف و روگردان شود دل از آن برمى دارد. در قرائت اهل بيت عليه السّلام «

يثنونى صدورهم

» بر وزن «يفعوعل» از «ثنى» بر مبناى مبالغه، و نيز با «ت» و «ى» غايب و خطاب، هر دو خوانده شده است.

لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ مى خواهند از خدا پنهان شوند تا پيامبر و مؤمنان از انحرافات آنها

__________________________________________________

1- بيّنه/ 2. [.....]

2- بيّنه/ 2.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 109

آگاه نگردند.

أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ وقتى كه با جامه هاى خود، خودشان را مى پوشانند، چون دوست ندارند كه سخن خدا را بشنوند، مثل: جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ «1» يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ مراد اين است كه تفاوتى نمى كند در علم خدا ميان اين كه آنها كار خود را پنهان كنند يا آشكار.

__________________________________________________

1- نوح/ 7.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 111

جزء دوازدهم از سوره هود آيه 6 تا سوره يوسف آيه 52

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 113

[سوره هود (11): آيات 6 تا 8] ..... ص: 113

اشاره

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (6) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (7) وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (8)

ترجمه: ..... ص: 113

هيچ جنبده اى در زمين نيست، مگر اين كه روزى او بر خدا است، او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالش را مى داند، همه اينها در كتاب مبين ثبت است. (6)

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد- و عرش او بر آب قرار داشت- تا اين كه شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان بهتر است، و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته مى شويد، آنها كه كافرند مى گويند: اين نيست مگر سحرى آشكار. (7)

و اگر عذاب را تا زمانى محدود بتأخير اندازيم، مى گويند: چه چيز باعث تأخير آن شد، آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان آيد هيچ چيز آن را از آنها باز نخواهد داشت و آنچه را كه مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 114

تفسير: ..... ص: 114

عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وقتى كه خداوند سبحان ضمانت كرد كه تمام جنبندگان روى زمين را روزى دهد اين تفضّل بر او واجب شد و از اين رو آن را با لفظى ذكر كرده است كه مثل صيغه نذر، مفيد وجوب است (على دلالت بر وجوب مى كند).

وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها مسكن و قرارگاهش را مى داند و «مُسْتَوْدَعَها» جاهايى كه قبل از استقرار در آنجا گذارده شده بود مثل پشت پدران و رحمهاى مادران يا ميان تخمها.

«كل» تمام جنبندگان و روزى آنها، و قرارگاه و جايگاههاى قبل از آن «فِي كِتابٍ»، در لوح محفوظ مى باشد، يعنى ياد تمام اينها در آن نوشته و ظاهر است.

وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ قبل از اين كه آسمانها و زمين آفريده شود و عرش بر روى آنها قرار گيرد در زير عرش جز آب چيزى ديگرى

نبود، و اين مطلب دلالت مى كند بر اين كه عرش و آب، پيش از آفرينش آسمانها و زمين آفريده شده اند.

لِيَبْلُوَكُمْ اين كلمه متعلق به «خلق» است، يعنى آسمانها و زمين را براى حكمتى آفريد و آن، اين است كه بندگانش را در آنها جاى دهد و نعمتهاى گوناگون در آنجا به آنها ارزانى فرمايد و آنها را مكلّف سازد و در معرض اجر آخرتشان قرار دهد، و چون اين امر شباهت به يك آزمايشى دارد، لذا آن را با كلمه يبلوكم تعبير فرموده است، يعنى تا نسبت به شما، كارى انجام دهد كه جوينده احوال شما براى اين كه بداند چه انجام مى دهيد، انجام مى دهد.

أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا اين جمله تفسير و متمم فعل «لِيَبْلُوَكُمْ» مى باشد، زيرا در آزمايش معناى «علم» نهفته و آزمايش طريق به سوى آن است. مراد از «نيكوترين افراد از حيث عمل»، پرهيزكاران مى باشند و به دليل بزرگداشت آنان و تبليغ فضيلت ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 115

آنها از ايشان بطور خصوص ياد كرده است.

وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ اگر به آنها بگويى: شما بعد از مرگ مبعوث مى شويد، پس منتظر باشيد، آنها مى گويند: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ: نيست اين مگر امرى باطل. و مشار اليه آنها قرآن است، زيرا قرآن دم از بعث و نشور مى زند، پس وقتى كه قرآن را سحر بدانند، آنچه از بعث و قيامت و غير اينها در آن است نيز مورد انكار واقع مى شود. «الا ساحر» نيز خوانده شده، و منظورشان رسول خداست. «العذاب» مراد عذاب آخرت است، و بعضى گفته اند مراد عذاب روز بدر است. «الى امة» تا وقتى از اوقات.

«لَيَقُولُنَّ: ما يَحْبِسُهُ» در حالى كه در طلب آن شتاب مى كنند مى گويند چه چيز مانع نزول آن شده است؟

يَوْمَ يَأْتِيهِمْ اين عبارت منصوب به خبر «ليس» است: (مفعول فيه آن است) و اين امر، دليل بر آن است كه تقديم خبر ليس بر آن، جايز است، زيرا معمول جايى مى آيد كه وقوع عامل در آن روا باشد.

يَسْتَهْزِؤُنَ به جاى «يستعجلون» ذكر شده زيرا شتاب آنها در فرارسيدن عذاب آخرت، از روى مسخره است. «حاق» فعل ماضى، بر طبق معمول در اخبار خداوند، به معناى «يحيق»، فعل مضارع، (آنها را فرا مى گيرد) آمده است كه مضارع محقق الوقوع به منزله ماضى فرض مى شود.

[سوره هود (11): آيات 9 تا 11] ..... ص: 115

اشاره

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ (9) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10) إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 116

ترجمه: ..... ص: 116

اگر ما به انسان نعمتى بچشانيم و سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس مى باشد. (9)

و اگر نعمتهايى، پس از سختى و ناراحتى به او بچشانيم، مى گويد: بديها از من دور شد، شادمان گردد، و به خود ببالد (10)

مگر كسانى كه شكيبايى كرده و كارهاى نيكو انجام داده اند، كه برايشان آمرزش و پاداش بزرگى است. (11)

تفسير: ..... ص: 116

الْإِنْسانَ مراد، جنس انسان است. «رحمة» نعمت: تندرستى، يا ثروت و غير آن ثُمَّ نَزَعْناها آن را از او سلب كرديم. «إِنَّهُ لَيَؤُسٌ» سخت نااميد، نااميد از اين كه نعمت، گرفته شده به او برگردد، اميدش از رحمت واسعه الهى قطع مى شود.

«كفور» بسيار كفران كننده نعمتهاى خداوند. ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي ناملايماتى كه مرا بد حال و غمگين ساخته بود، از من برطرف شد. «إِنَّهُ لَفَرِحٌ»، سرمست و ناسپاس «فخور» به نعمتهايى كه خدا به او داده بر مردم مى بالد، و شادى و افتخار او را از شكر خداوند باز مى دارد. إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا مگر آنها كه در مقابل سختيها صبر كردند و نعمتها را شكر و سپاس نمودند.

[سوره هود (11): آيات 12 تا 14] ..... ص: 116

اشاره

فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ (12) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (13) فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 117

ترجمه: ..... ص: 117

شايد بعضى از چيزهايى را كه به تو وحى مى شود، واگذارى و از ناراحتى اين كه بگويند: چرا گنجى بر او فرود نيايد و يا فرشته اى همراهش نيايد، دلتنگ شوى، امّا تو تنها بيم دهنده اى و خدا بر هر چيز نگهبان است. (12)

بلكه مى گويند: بدروغ قرآن را به خدا نسبت مى دهد، بگو: شما هم اگر راست مى گوييد ده سوره مانند سوره هاى دروغين بياوريد، و هر كسى را غير از خدا كه مى توانيد به اين امر، دعوت كنيد. (13)

و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد كه به علم الهى نازل شده، و هيچ معبودى جز او نيست، آيا با اين حال اسلام مى آوريد؟ (14)

تفسير: ..... ص: 117

كافران به خاطر به درد سر انداختن پيامبر از او، چيزهايى درخواست مى كردند و از جمله مى گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ، أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ و آن حضرت از گفته هاى آنها، حوصله اش تنگى مى كرد. أَنْ يَقُولُوا چون دوست نمى داشت كه بگويند: چرا آنچه از گنجها و فرشتگان كه از او طلب كرده ايم بر او نازل نشده و چرا آنچه ما نخواسته ايم بر او نازل مى شود؟

إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ تو وظيفه اى ندارى مگر اين كه آنها را به چيزى كه به سوى تو وحى شده است، بيم دهى.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ خدا آنچه را مى گويند حفظ مى كند و سپس نسبت به آنان آنچه لازم است انجام مى دهد. بنا بر اين، تو كار خود را به او واگذار: آنچه بر تو وحى مى شود به آنها برسان بدون اين كه اعتنايى به گفته هاى آنها داشته باشى و متوجه كارهاى آنها باشى، كه از قبول حق سرپيچى مى كنند و وحى و نبوت را

به استهزاء مى گيرند.

أم منقطعه است و ضمير در «افتراه» به ما يُوحى إِلَيْكَ برمى گردد: بلكه آنچه كه به سوى تو، وحى مى شود به دروغ نسبت مى دهند. و در قسمت بعد آنها را به مبارزه

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 118

طلبيده است كه اگر مى توانيد ده سوره بياوريد و آن گاه كه ناتوانى آنها را درباره ده سوره ثابت كرد يك سوره از آنها خواست. «مثله» به معناى امثال است، زيرا مقصود مشابهت هر كدام از آنها به ديگرى است.

مُفْتَرَياتٍ صفت است براى «عشر سور»: فرض كنيد كه من چنان كه شما تصور مى كنيد، از پيش خود قرآن را آورده ام، حالا شما هم از پيش خود سخنى كه در فصاحت و نيكى نظم مانند آن باشد بياوريد، زيرا شما هم مثل من فصيح هستيد و مى توانيد مثل من سخن بگوييد.

فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ براى تو، و مؤمنان. «فاعلموا»: پس اى مؤمنان بر عقيده خود و علمى كه داريد (كه اينها از طرف خداست) ثابت قدم باشيد و بر يقين خود بيفزاييد.

أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ اين قرآن به گونه اى نازل شده است كه آن را جز خداوند هيچ كس نمى داند و آن، نظمى است كه تمام خلق اللَّه از ساختن آن عاجزند، و نيز خبر دادن از امور غيبى كه جز حق تعالى كسى را راهى به آن نيست، و بدانيد كه معبودى جز خداى يكتا در صحنه وجود نيست، يكتا دانستن او حق است، و شرك به او ظلم صريح. فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: آيا پس از اقامه اين دليل يقين و اخلاص پيدا مى كنيد و معتقد مى شويد بر اين كه اين قرآن كلام خداست و ساخته بشر

نيست؟.

ممكن است مخاطب اين آيه: فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ را كفار بگيريم (نه پيغمبر و مؤمنان) و چنين معنا كنيم: اگر كسانى را كه براى معارضه با قرآن دعوت مى كنيد نتوانند به شما پاسخ مثبتى بدهند، حجّت بر شما تمام خواهد بود، آيا اكنون تبعيت از اسلام مى كنيد و معتقد به توحيد مى شويد (يا نه)؟

[سوره هود (11): آيات 15 تا 17] ..... ص: 118

اشاره

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ (15) أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (16) أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 119

ترجمه: ..... ص: 119

آنان كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند سزاى عملشان را بدون كم و كاست در همين عالم بدانها مى دهيم، و در آن زيانى نمى بينند. (15)

اينها كسانى اند كه در آخرت، نصيبى غير از آتش ندارند و آنچه در دنيا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود. (16)

آيا كسى كه برهانى روشن از پروردگار خويش دارد و شاهدى از او به دنبال دارد، و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (مثل كسى است كه چنين نباشد؟) اين گروه، به قرآن ايمان مى آورند، و هر يك از گروه ها كه به او كفر ورزند وعده گاهشان آتش است، پس شكى در آن مدار كه او حق است از پروردگارت، امّا اكثر مردم ايمان نمى آورند. (17)

تفسير: ..... ص: 119

نُوَفِّ إِلَيْهِمْ پاداش كارهايشان را در همين دنيا بدون هيچ كم و كاستى، با فراوانى به آنها مى دهيم، و آن عبارت است از تندرستى و نعمتهايى كه به آنها ارزانى مى شود، و بعضى گفته اند: اينها رياكاران مى باشند.

وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا يا ضمير محذوف است: «صنعوه»، يا اين كه «ما» مصدريه است: «صنيعهم».

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 120

فِيها در آخرت، خلاصه معنا: براى عمل آنها ثوابى نخواهد بود، زيرا آنها در اعمالشان، قصد اجر آخرتى نداشته اند، بلكه قصدشان دنيا بوده و آن را هم بدست آورده اند.

وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ عملشان در اصل باطل بوده، چون بر وجه صحيحى كه طلب خشنودى خداوند است انجام نشده، پس نه شايسته مزد است و نه در خور پاداش.

أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ تقديرش چنين است: كمن كان يريد حياة الدنيا.

منظور از عبارة: عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ اين

است: دليلى از طرف خداوند و حجّتى روشن دارند بر اين كه دين اسلام بر حق است و آن، دليل عقل مى باشد، يعنى مقام و منزلت آنها مثل اينها نيست و ميان دو گروه تفاوت بسيار، و فرق زيادى است.

وَ يَتْلُوهُ و در پى برهان عقلى، «شاهد» و دليل نقلى كه خود قرآن است به درستى و صحّت آن گواهى مى دهد. «منه»: از خداوند. بعضى گفته اند: «بيّنه»، قرآن، و «شاهد»، جبرئيل است كه آن را تلاوت مى كند. بعضى ديگر گفته اند: منظور از:

«أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ»، پيامبر اكرم، و «شاهِدٌ مِنْهُ» على بن ابى طالب عليه السّلام است كه براى آن حضرت شهادت مى دهد و از خود اوست، و اين وجه، از اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است.

وَ مِنْ قَبْلِهِ پيش از قرآن، (كتاب موسى) تورات است كه از جهت تصديق كردن بعد از «شاهد» است. «اماما» در حالى كه پيشوا و مقتدا در دين است. «و رحمة» و براى اهلش نعمت بزرگى است. «اولئك»: اينها كه دليل و برهان دارند. «يُؤْمِنُونَ بِهِ»:

به قرآن ايمان مى آورند.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ منظور از گروه هايى كه به قرآن كفر مى ورزند، اهل مكه و كسانى است كه از گروه هاى ديگر كه بر ضدّ رسول خدا با آنها هم رأى و همراه باشند. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 121

فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ درباره قرآن و يا وعده گاه، بر تو شكّى عارض نشود.

[سوره هود (11): آيات 18 تا 22] ..... ص: 121

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (18) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (19) أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ (20) أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (21) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (22)

ترجمه: ..... ص: 121

چه كسى ستمكارتر از آنها است كه بر خدا دروغ مى بندند؟

آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند، و گواهان خواهند گفت: اينها بودند كه به پروردگارشان دروغ بستند، آگاه باشيد: لعنت خدا بر ستمكاران. (18)

همان كسانى كه مردم را از راه خدا بازدارند، و آن را به كژى و اعوجاج توصيف كنند و همان ها به آخرت كافرند. (19)

اينها هرگز توانايى فرار در زمين ندارند، و جز خدا، دوستان و يارانى ندارند، عذابشان دو چندان خواهد شد، آنها توان شنيدن حق و ديدن آن را نداشتند. (20)

اينها كسانى اند كه سرمايه وجود خودشان را از دست دادند، و دروغهايى را كه مى بستند نابود گرديد و گم شد. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 122

بناچار اينها در آخرت، زيانكارتر خواهند بود. (22)

تفسير: ..... ص: 122

يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ به منظور پرسش و سؤال از آنچه انجام داده اند، در محلّى نگهداشته مى شوند كه خلايق ايشان را مى بينند و آنجا مورد محاسبه واقع مى شوند، و گواهان كه عبارتند از فرشتگان محافظت كننده و پيامبران، شهادت مى دهند كه اينها به خدا دروغ بسته و گفته اند: خدا فرزند و شريك دارد. و آنچه خدا نازل نكرده به او نسبت داده اند. و بعد، اين گواهان مى گويند: آگاه باشيد، لعنت خدا بر ستمكاران باد. الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ: كسانى كه مردم را گمراه مى كنند و از راه دين خدا بيرونشان مى برند.

وَ يَبْغُونَها عِوَجاً و راه مستقيم الهى را كه هيچ كژى و ناراستى ندارد به كجى و اعوجاج نسبت مى دهند. و يا اين كه رهروان راه خداى را به ارتداد و انحراف مى كشانند.

«هم» دومى ضمير فصل است كه كفر آنها نسبت به آخرت به وسيله اين ضمير تأكيد شده

است.

أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ اگر خدا مى خواست در دنيا آنها را عقوبت كند، قدرت آن را نداشتند كه او را از اين كار ناتوان سازند. «وَ ما كانَ لَهُمْ»: و كسى نبود كه پشتيبان آنها باشد، تا آنان را يارى كند و از كيفر الهى نجاتشان دهد، بلكه خداوند آنها را مهلت داده و كيفرشان را تا امروز (قيامت) به تأخير انداخته است. اينها كه گفته شد سخنانى است كه «اشهاد»، يعنى گواهان در روز قيامت مى گويند.

«يضاعف» يضعّف، نيز خوانده شده است.

ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ به دليل اين كه آنها در گوش ندادن به حق زياده روى مى كردند. به منزله اين فرض شده اند كه قدرت بر شنيدن نداشته اند.

خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ

در اين معامله خود را به زيان افكندند: بندگى خداوند را به پرستش بتها فروختند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 123

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ اينها در آخرت زيانكارترند، در اين معامله سودى نبردند، اين عملشان براى آنها زيان ببار آورد. بعضى گفته اند معنايش اين است: به حق درباره آنها مى توان گفت كه اينها در آخرت زيانكارترين مردمند.

[سوره هود (11): آيات 23 تا 24] ..... ص: 123

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (23) مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (24)

ترجمه: ..... ص: 123

كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو انجام دادند و به سوى پروردگار خود رفتند، اينها اهل بهشتند و جاودانه در آن هستند. (23)

حكايت حال اين دو گروه همانند حال نابينا، و ناشنوا، و بينا و شنواست، آيا اين دو با هم يكسانند، آيا فكر نمى كنيد. (24)

تفسير: ..... ص: 123

أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ به پروردگار خود اعتماد كردند و براى او فروتنى كردند و از همه چيز دل بريدند و به عبادت و ياد او روآوردند، از مادّه «خبت»: زمين پايين و هموار.

كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ در اين آيه، گروه كافر به مردم نابينا (كور) و ناشنوا (كر)، و مردمان با ايمان به اشخاص بينا و شنوا تشبيه شده اند، و در اين عبارت صنعت لف و نشر و طباق نيز وجود دارد، و اين صنعت به دو معنا به كار مى رود: اول اين كه يك گروه به دو چيز تشبيه مى شود، چنان كه امرؤ القيس دلهاى پرندگان را به خرماى بى مصرف نارس، و به عنّاب تشبيه كرده و گفته است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 124

كان قلوب الطير رطبا و يابسا لدى و كرها العنّاب و الحشف البالى «1»

دوم اين كه اين گروه تشبيه مى شوند به چيزى كه جمع مى كند ميان كورى و كرى و ميان شنوايى و بينايى بنا بر اين كه «واو» در «و الأصمّ» و در «و السّميع» براى عطف صفت بر صفت باشد. هل يستويان؟: آيا اين دو گروه از لحاظ تشبيه يكسانند؟

[سوره هود (11): آيات 25 تا 28] ..... ص: 124

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (25) أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ (26) فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ (27) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ

(28)

ترجمه: ..... ص: 124

ما نوح را بسوى قومش فرستاديم كه بگويد: من براى شما بيم دهنده آشكارم. (25)

اين كه جز خداى را عبادت نكنيد كه من بر شما از عذاب روز دردناكى مى ترسم. (26)

پس اشراف كافر قومش گفتند: ما تو را جز بشرى همانند خود، نمى بينيم، و كسانى را كه تو را پيروى كرده اند، جز گروهى پست و ساده لوح از خودمان نمى يابيم. و براى شما نسبت به خودمان برترى مشاهده نمى كنيم، بلكه شما را دروغگو مى دانيم. (27)

نوح گفت: اى قوم اگر ببينيد كه من، با دليل

__________________________________________________

1- دلهاى پرندگانى كه عقاب براى غذاى بچه هايش صيد مى كند و به لانه اش مى برد، تازه هايش در طراوت و خوش رنگى مانند عنّاب، و خشكيده اش مانند خرماى پست نارس، و بى مصرف است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 125

روشنى از جانب پروردگارم آمده ام، و او رحمتى از جانب خود به من داده است كه بر شما پنهان مانده، آيا چگونه مى توانم شما را با تنفّرى كه از آن داريد، به پذيرش آن، وادارم؟ (28)

تفسير: ..... ص: 125

إِنِّي به فتح و كسر، هر دو خوانده شده، حال اگر مفتوح باشد تقديرش اين است:

ارسلناه بأنى لكم نذير «با» به معناى التباس است: نوح را با جمله: إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ فرستاديم، كه در اصل مكسور بوده ولى چون حرف جرّ به آن چسبيده فتحه گرفته مثل «كأنّ» كه اصلا: ان زيدا كالأسد. و مكسور بوده است. امّا اگر مكسور خوانده شود به تقدير قول است. «1»

أَنْ لا تَعْبُدُوا اين جمله بدل از «انى لكم» مى باشد: او را براى اين فرستاديم كه غير از خداى را نپرستيد، و نيز ممكن است كه «أن» تفسيريّه، و متعلق به «ارسلنا» يا «نذير»

باشد.

أَلِيمٍ صفت مجازى براى «يوم» يا صفت براى «عذاب» است، زيرا در حقيقت آنچه دردناك است عذاب كننده مى باشد، مثل: نهاره صائم، و ليله قائم.

«اعلا» سردمداران و اشرافند كه هيبتشان دلها را پر از ترس مى كند.

ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا مردم خيال مى كردند كه پيامبر بايد از جنس غير انسان باشد.

«اراذل» جمع «ارذل». «بادِيَ الرَّأْيِ»: با همزه: بادئ، و بدون همزه: بادى، هر دو خوانده شده است: در ابتداى امر، يا در ظاهر، از تو پيروى مى كنند، منصوب است بنا بر ظرفيّت: هنگام پيدايش اولين فكرشان يا هنگام رسيدن ظاهر انديشه شان،

__________________________________________________

1- قائلا إنّى نذير- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 126

مضاف حذف شده، و مراد اين است كه پيروى آنها از تو بالبداهه و بدون فكر و توجه است. اين كه كافران، پيروان حضرت نوح را اراذل و پست مى شمردند بخاطر نادارى و تنگدستى آنان بود.

وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ و به مؤمنان گفتند: ما براى شما بر خودمان زيادى شرافتى نمى بينيم كه اهميّتى براى نبوّت داشته باشيد.

أَ رَأَيْتُمْ (حضرت نوح به قوم نافرمانش مى گويد:) به من بگوييد كه آيا اگر از طرف پروردگارم برايم دليل و برهانى باشد كه شهادت به درستى نبوّت من دهد. «و آتانى رحمة من عنده» ممكن است مراد از «رحمة» دليل آشكار باشد، و ممكن است مراد از «بيّنه» معجزه، و از «رحمة» نبوّت باشد.

فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ با وجود معجزات و دليلهاى آشكار باز هم نبوت و هدايت بر شما پوشيده بماند. «فعميت» با تشديد و مجهول، و بدون تشديد به صورت معلوم، هر دو صورت خوانده شده است.

أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ آيا در اين صورت درست

است كه من شما را بر قبول نبوت اجبار كنم با اين كه شما آن را دوست نمى داريد و از آن اكراه داريد و با اين كه در دين اكراهى وجود ندارد؟

[سوره هود (11): آيات 29 تا 31] ..... ص: 126

اشاره

وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29) وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (30) وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 127

ترجمه: ..... ص: 127

اى قوم! من در برابر اين دعوت از شما تقاضاى مال و ثروتى ندارم، مزد من تنها بر خداست و من كسانى را كه ايمان آورده اند، طرد نمى كنم، آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد، امّا شما را مردمى نادان مى بينم. (29)

واى مردم! چه كسى مرا از عذاب الهى نگهدارى مى كند، اگر آنها را طرد كنم، آيا انديشه نمى كنيد. (30)

من هرگز به شما نمى گويم: خزاين الهى نزد من است و ادّعاى غيب دانى نمى كنم و نمى گويم: فرشته ام، و درباره كسانى كه در نظر شما، خوار مى آيند، نمى گويم كه خداوند خيرى به آنها نخواهد داد، خدا از دل آنها آگاهتر است (زيرا اگر چنين باشم) حتما از ستمكاران خواهم بود. (31)

تفسير: ..... ص: 127

ضمير در «عليه» بر مى گردد به: إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ. «1»

إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ آنها خداى را ملاقات مى كنند و او كسانى را كه ايشان را طرد كرده اند، كيفر و مجازات مى كند. معناى ديگر اين كه وقتى مؤمنان خداى خود را ملاقات مى كنند به آنها مزد و پاداش مى دهد، حال اين پاداش، يا بخاطر ايمان خالصى است كه در دل دارند و من آن را مى فهمم، يا به عنوان اجر تهمتهايى است كه شما به آنها نسبت مى دهيد.

تَجْهَلُونَ سه معنا درباره آن گفته اند:

الف: نسبت به حق و اهلش جاهليد: آنها را نمى شناسيد.

ب: مؤمنان را به سفاهت (ساده لوحى) نسبت مى دهيد.

ح: نسبت به ملاقات پروردگارتان جاهليد، و به آن توجّه نداريد.

__________________________________________________

1- آيه 25 همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 128

مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ؟ اگر آنها را از خودم دور كنم، چه كسى مرا از انتقام خداوند، و كيفر او نجات خواهد داد؟، كفّار به علّت خود خواهى و كبرى

كه داشتند و نمى خواستند با مؤمنان بى بضاعت مساوى باشند از پيامبر درخواست مى كردند كه آنها را از خود دور كند تا خود ايمان بياورند.

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ باز نوح به قومش مى گويد: من نمى گويم: خزاين علم خدا نزد من است، تا بر شما ادّعاى برترى در دنيا كنم و شما هم فضيلت مرا انكار كنيد، و بگوييد: «وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ» و نيز ادّعا نمى كنم كه علم غيب مى دانم كه از بواطن پيروانم آگاه و به آنچه در دل دارند دانا باشم، و نمى گويم كه من يك فرشته هستم تا شما بگوييد: «ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، و با كسانى هم كه شما پست و فرومايه شان مى شماريد، هرگز به ناحق نمى گويم: «لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً» خدا چون آنها را پست مى داند هرگز خيرى به ايشان نمى دهد، چنان كه شما مى گوييد.

إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ اگر چيزى از اين حرفها را بگويم از ستمكاران خواهم بود.

ازدراء بر وزن افتعال از «زرى عليه»: آن را عيبجويى كرد.

[سوره هود (11): آيات 32 تا 35] ..... ص: 128

اشاره

قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (32) قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (33) وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (34) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي وَ أَنَا بَرِي ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)

ترجمه: ..... ص: 128

گفتند: اى نوح! تو با ما مجادله كردى و جدال با ما را از حدّ گذراندى، اكنون اگر راست مى گويى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور. (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 129

گفت: آن را خداوند اگر بخواهد حتما برايتان خواهد آورد، و شما نتوانيد از آن فرار كنيد. (33)

و اگر خدا بخواهد كه شما را گمراه كند، نصيحت من هم اگر چه بخواهم نصيحتتان كنم سودتان ندهد، فقط او پروردگار شماست و بسوى او برگشت داده مى شويد. (34)

مشركان مى گويند: «محمّد صلّى اللَّه عليه و آله» اين سخنان را بدروغ نسبت به خدا داده، بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم گناهش به عهده من است، امّا من از گناهان شما نمى گذرم. (35)

تفسير: ..... ص: 129

اى نوح با ما محاجّه كردى و در مجادله با ما از حدّ كفايت فراتر رفتى.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا عذابى كه براى ما وعده دادى بياور، زيرا ما به تو ايمان نمى آوريم.

قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ آوردن عذاب مربوط به من نيست، اگر خدا بخواهد شتاب كند خود مى آورد.

إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ اين جمله شرط است و جزايش چيزى است كه جمله: «لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي»، بر آن دلالت مى كند، و چون اين دالّ در حكم مدلول عليه است قبل از شرط واقع شده، چنان كه در مثال ذيل جواب شرط به شرط ديگرى متّصل شده است: ان احسنت الى احسنت اليك ان امكننى.

معناى: «إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ» اين است كه وقتى خداوند بداند كه كافر، بر كفر خود اصرار مى ورزد او را به خودش وامى گذارد و وى را وادار به ايمان آوردن نمى كند، اين امر

در قرآن، اغوا و اضلال ناميده شده، چنان كه هر گاه شخص بخواهد به ايمان رو آورد، و خداوند به او لطف كرده باشد، ارشاد و هدايت ناميده مى شود.

فَعَلَيَّ إِجْرامِي اگر آنچه آنها مى گويند، درست باشد و ثابت شود كه من اين قرآن را بدروغ به خدا نسبت مى دهم كيفر افتراء را خود مى چشم، و در اين صورت سزاوارم كه شما از من دورى كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 130

وَ أَنَا بَرِي ءٌ و حال آن كه ثابت نشده و من از اين افتراء دورم.

مِمَّا تُجْرِمُونَ من از جرمى كه شما مرتكب مى شويد و مرا به افتراء زدن نسبت مى دهيد، دورم، پس دليلى براى اعراض كردن شما از من وجود ندارد.

[سوره هود (11): آيات 36 تا 39] ..... ص: 130

اشاره

وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (36) وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37) وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ (38) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ (39)

ترجمه: ..... ص: 130

به حضرت نوح وحى رسيد: كه از ميان قوم تو، جز آنها كه ايمان آورده اند، ديگر كسى ايمان نخواهد آورد. بنا بر اين از كارهايى كه مرتكب مى شوند غمگين مباش. (36)

كشتى را تحت نظارت ما، و بر طبق وحى ما، بساز، و درباره آنهايى كه ستم كرده اند شفاعت مكن، كه آنها غرق شدنى هستند. (37)

او، مشغول ساختن كشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او، مى گذشتند. وى را مسخره مى كردند، نوح گفت: اگر ما را مسخره مى كنيد، ما نيز شما را همين گونه مسخره خواهيم كرد. (38)

پس بزودى خواهيد دانست كه بر چه كسى عذابى خوار كننده وارد، و كيفرى جاودانه واقع خواهد شد. (39)

تفسير: ..... ص: 130

خداوند سبحان در اين آيه حضرت نوح را از ايمان آوردن قومش در آينده نااميد ساخته و فرموده: إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ: مگر آنها كه تا كنون ايمان آورده و انتظار مى رفت

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 131

كه ايمان بياورند، و كلمه «قد» براى توقع و انتظار است.

فَلا تَبْتَئِسْ پس مانند شخصى مفلوك و بى نوا، غمگين و اندوهناك مباش. شاعر عرب چنين سروده:

ما يقسم اللَّه فاقبل غير مبتئس منه و اقعد كريما ناعم البال «1»

مراد از آيه اين است: بنا بر اين، از آنچه قومت انجام دادند: تو را تكذيب كردند آزار دادند، اندوهناك مباش، اكنون وقت آن رسيده است كه ما براى تو از آنان انتقام بگيريم و تو را از دست ايشان نجات دهيم.

بِأَعْيُنِنا در محلّ حال است: كشتى را در حالى كه تحت نظارت و ديد ماست بساز، گويى خداوند براى خود، جاسوسهايى قرار داده است كه از نوح حراست كنند تا در ساختن

كشتى دچار انحراف نشود.

وَ وَحْيِنا ما به تو وحى و الهام مى كنيم كه چگونه آن را بسازى. ابن عباس مى گويد: حضرت نوح نمى دانست كشتى را چطور بسازد. خدا به او وحى كرد كه ساختمان آن را مانند سينه پرندگان قرار دهد.

وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا مرا درباره قومت مخوان و از من مخواه كه به سبب شفاعت تو، عذاب را از آنها بردارم، «إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»: آنها محكوم به غرق شدن مى باشند و اين امرى ثابت است و هيچ راهى براى بازداشتن از آن وجود ندارد.

وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ حكايت حال در زمان گذشته است. «سَخِرُوا مِنْهُ»: حضرت نوح، و كشتى سازى او را به مسخره مى گرفتند و ريشخند مى كردند. او، كشتى را در دورترين نقطه از آب، مى ساخت، مردم مى خنديدند و مى گفتند: اى نوح بعد از مدّتها كه پيغمبر بودى، حالا نجّار شدى!

__________________________________________________

1- آنچه كه خدا قسمت مى كند بپذير و از او غمگين مباش/ و با بزرگوارى و خوش حالى به جاى خود بنشين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 132

فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ ما در آينده شما را مسخره خواهيم كرد، يعنى آن گاه كه در دنيا دچار غرقاب و در آخرت گرفتار عذاب شويد، «كَما تَسْخَرُونَ» چنان كه حالا ما را مسخره مى كنيد.

مَنْ يَأْتِيهِ در محلّ نصب به فعل «تعلمون» است: بزودى كسى را كه عذاب به سويش آيد و او را به ذلّت و خوارى دچار كند خواهيد دانست، منظور كيفر دنيوى است.

وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ و مانند سر رسيد قرض و حقّ ثابت، عذاب جاودان برايش سر مى رسد و آن عذاب آخرت است. مى توان گفت «من» استفهاميّه است و فعل «تعلمون» در او عمل نكرده

است.

[سوره هود (11): آيات 40 تا 43] ..... ص: 132

اشاره

حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ (40) وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (41) وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ (42) قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (43)

ترجمه: ..... ص: 132

تا وقتى كه فرمان ما رسيد و تنور جوشيدن گرفت، ما به نوح گفتيم: از هر جفتى، يك زوج در كشتى حمل كن، همچنين خاندانت را، مگر آنها كه در پيش وعده هلاكشان داده شده است، و همچنين مؤمنان را، ولى جز اندكى به او ايمان نياوردند. (40) ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 133

و گفت: به نام خدا در آن سوار شويد، و به هنگام حركت و توقّف آن ياد او كنيد، كه پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است. (41)

كشتى آنها را در لابلاى امواجى مانند كوه ها حركت مى داد، در آن موقع حضرت نوح، فرزندش را كه در گوشه اى قرار داشت، فرياد زد: پسرم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش. (42)

پسر گفت: به كوهى پناه مى برم كه مرا از آب حفظ مى كند. نوح گفت: امروز هيچ حافظى در برابر فرمان خدا نيست، مگر كسى را كه او، رحم كند، در اين حال موجى ميان آن دو، حائل شد و او از غرق شدگان گرديد. (43)

تفسير: ..... ص: 133

«حتّى» كلمه اى است كه جمله با آن آغاز مى شود، و بر تمام جمله، يعنى شرط و جزا داخل شده است.

وَ فارَ التَّنُّورُ «بالماء» آب در حالى كه با شدّت مى جوشيد بالا آمد، مراد تنورى است كه نان پخت مى كردند و در ناحيه كوفه قرار داشت. بعضى گفته اند: مراد از تنور، روى زمين است.

وَ أَهْلَكَ عطف بر «اثنين» مى باشد، و همچنين جمله: وَ مَنْ آمَنَ: پس خانواده خود و مؤمنان از غير آنها را بر كشتى حمل كن. «اثنين» مفعول «احمل» منظور از «كُلٍّ زَوْجَيْنِ» (با اضافه) گستردگى و فراگيرى است. و با تنوين و حذف مضاف اليه:

من كل

شى ء زوجين نيز خوانده شده است، بنا بر اين، منصوب بودن اثنين بدان جهت است كه صفت «زوجين» باشد. آن گاه، «مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» از اهل نوح استثنا شده، به اين معنا كه چون وى كفر را بر مى گزيند، جهنّمى و اهل آتش است.

وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ مؤمنان، هشت نفر يا هفتاد و دو نفر مرد و زن بودند.

نوح به همراهانش گفت: به كشتى سوار شويد. «مجراها»: با ضم و فتح ميم خوانده شده.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 134

مُرْساها تمام قرّاء «ميم» را ضمّه داده اند، جز اين كه ابن محيص «ميم» را در هر دو كلمه فتحه داده و آنها را از ثلاثى مجرّد: «جرى و رسا» دانسته است، اينها از نظر ريخت كلمه: مصدر (ميمى) يا اسم زمان، و يا مكان اند.

معناى آيه اين است: سوار بر كشتى شويد در حالى كه نام خدا را مى بريد، يا در حالى كه مى گوييد: بسم اللَّه، در وقت راندن و موقع نگهداشتن (با قرائت ضم ميم) يا وقت رفتن و ايستادن كشتى، بنا بر قرائت ديگر اين دو معنا در صورتى است كه آنها را اسم زمان بگيريم يا مصدرى كه مضافش (وقت) حذف شده مثل «خفوق النّجم» و مقدم الحاج «1» و ممكن است آنها را اسم مكان گرفت: جاى راندن و جاى توقّف دادن. (از باب افعال با ضمّ ميم).

نصب اين دو كلمه به وسيله «بسم اللَّه» است كه معناى فعل دارد، يا كلمه قول در آن اراده مى شود. روايت شده است كه نوح عليه السّلام هر وقت مى خواست كشتى براه افتد مى گفت: بسم اللَّه و هر گاه مى خواست بايستد نيز همين سخن

را مى گفت: ممكن است از كلمه: بسم اللَّه چنين اراده شود: باللّه اجراؤها و ارساؤها: راندن و توقف دادنش به فرمان و خواسته خداوند است. كلمه «اسم» بين جارّ و مجرور به جهت تقويت دلالت لفظ جلاله بر عظمت و قدرت است.

وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ كشتى حضرت نوح و همراهانش را بر روى آب سير مى داد، در ميان امواجى كه از بزرگى و بلندى مانند كوه ها بودند.

وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ بعضى: «ابنها» خوانده اند كه مراد از ضمير مؤنث، همسر نوح باشد، و على عليه السّلام «ابنه» خوانده و از الف، به فتحه اكتفاء فرموده است.

وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ بر وزن «مفعل»: عزله عنه: او را، راند و دور كرد. پسرش در

__________________________________________________

1- كه در تقدير: وقت خفوق النّجم و وقت مقدم الحاج مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 135

مكانى قرار داشت كه خود را از پدرش و از آن كشتى كه مؤمنان در آن بودند دور ساخته بود، بعضى گفته اند: يعنى از دين و آيين پدرش دور بود. «يا بنى» با فتح و كسر «ى» خوانده شده، كسر به سبب اكتفاء به آن از «ى» اضافى (متكلّم)، امّا فتح، به اين جهت كه از الف مبدل از «ى» اضافه در «يا بنيا» بى نياز شود، و مى توان گفت الف و يا هر دو به دليل التقاء ساكنين حذف شده زيرا حرف «راء» در «اركب» نيز ساكن است.

لا عاصِمَ الْيَوْمَ امروز براى هيچ نگهدارنده اى در برابر طوفان نيست، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ»: جايى براى محافظت از طوفان نيست، مگر آنجا كه خداوند مؤمنان را مورد رحمت خود قرار داده يعنى كشتى، يا اين كه امروز نگهدارى جز رحم

كننده نيست و او خداست. بعضى گفته اند معناى «لا عاصِمَ» اين است كه هيچ كس محفوظ نمى ماند مگر كسى كه خدا به او رحم كند، مثل: «ماءٍ دافِقٍ» و «عِيشَةٍ راضِيَةٍ» «1» و بعضى ديگر گفته اند: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ» مستثناى منقطع است و گويا چنين گفته شده: امّا كسى را كه خدا مورد رحمت قرار دهد محفوظ است.

[سوره هود (11): آيات 44 تا 49] ..... ص: 135

اشاره

وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (44) وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ (45) قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (46) قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ (47) قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ (48)

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (49)

__________________________________________________

1- يعنى ماء مد فرق، و عيشة مرضية: آب ريخته شده و زندگانى پسنديده شده- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 136

ترجمه: ..... ص: 136

گفته شد: اى زمين آب خود را فرو ببر، و اى آسمان خوددارى كن، آب فرو نشست و كار پايان يافت، و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت، و گفته شد: دور باد قوم ستمگر. (44)

نوح عليه السّلام پروردگارش ندا كرد و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندانم است و وعده تو حق، و تو، از همه حكم كنندگان برترى. (45)

خداوند فرمود:

اى نوح، او از اهل تو نيست، او، عمل ناصالحى است، بنا بر اين آنچه را كه از آن آگاه نيستى از من مخواه، من به تو اندرز مى دهم كه مبادا از جاهلان باشى. (46)

حضرت نوح، عرض كرد: پروردگارا!

من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم و هر گاه مرا نبخشى و به من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود. (47)

خطاب شد: اى نوح! با سلامت و بركت، از ناحيه ما بر تو و بر تمام امّتهايى كه با تواند، فرود آى، و امّتهايى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهره مند مى سازيم، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى رسد. (48)

اينها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى كنيم، نه تو، و نه قوم تو اينها را قبل از اين نمى دانستند، بنا بر اين صبر و استقامت كن كه عاقبت از آن پرهيزكاران است. (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 137

تفسير: ..... ص: 137

در اين آيه آسمان و زمين به گونه اى مورد ندا واقع شده اند كه عقلا ندا مى شوند، و اين بر كمال عزّت و اقتدار دلالت مى كند و حكايت از اين مى كند كه اين كرات با عظمت در آنچه خدا بخواهد و دستور دهد مطيع فرمانند و هرگز از امر او امتناع و سرپيچى نمى كنند، گويا خردمندان اهل تميز هستند كه بزرگوارى و عظمت او را مى شناسند، و به اين دليل تسليم اويند و بدون هيچ كندى فرمانش را امتثال مى كنند.

«بلع»: خشك كردن فرو بردن. «إقلاع»: امساك، خوددارى كردن. «غيض الماء»:

«غاضه»: از آن كم كرد ناقصش كرد. وَ قُضِيَ الْأَمْرُ: وعده هلاكت آن مردم قطعى شد.

وَ اسْتَوَتْ كشتى بر «جودى» كه كوهى است در موصل، استقرار يافت.

و قيل: بعدا بعد بعدا و بعدا، وقتى چنين مى گويند كه فرد از جهت مرگ و هلاكت و ساير بدبختيها در كمال دورى از رحمت حق باشد، و

بدين جهت اين واژه در مورد نفرين بكار مى رود.

فعلهايى كه در اين آيه به صورت مجهول آمده بر جلال و عظمت و اين كه اين امور مهمّ واقع نمى شود مگر به فعل خداى قاهر و قادرى كه هيچ كس را شركت در كار او نشايد، دلالت مى كند. پس هيچ كسى توهّم نمى كند كه غير خدا بگويد: اى زمين! اى آسمان! و نيز توهم نمى كند كه غير از او چنين امرى كند.

إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي گفت پسرم جزئى از خانواده ام مى باشد، چون از صلب او بود.

وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ شكى نيست كه وعده تو، قطعى است و تو وعده دادى كه خانواده من را از غرقاب نجات دهى. وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ: تو عادلترين و داناترين حاكمانى.

إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ او از اهلى، كه بتو وعده نجاتشان را داده ايم، نيست، زيرا او بر دين تو نمى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 138

إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ در اين عبارت خداوند دليل مى آورد كه چرا فرزند نوح از اهلش نيست، چون او داراى عمل شايسته اى نيست و اين مطلب حكايت از آن مى كند كه قرابت دينى و اعتقادى بر قرابت نسب و خويشاوندى مى چربد. خدا از باب مبالغه در مذمّت، خود فرزند نوح را كار ناشايست ناميده است، چنان كه خنساء، شاعر عرب گفته است:

فانّما هى اقبال و ادبار

: دنيا يك نوع اقبال و ادبار است. و «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»، يعنى به صورت فعل ماضى، نه مصدر مجرّد، نيز خوانده شده است.

فَلا تَسْئَلْنِ با كسر نون بدون «ى» و با «ى» نيز خوانده شده است. «فلا تسئلن» با تشديد نون مفتوحه، «فلا تسئلنى» با نون مكسور، و اثبات

«ى» و عدم آن نيز قرائت شده، و معناى آيه اين است: از من خواهشى مكن كه نمى دانى درست است يا نادرست، مگر اين كه حقيقت آن را بدانى. اين كه خداوند نداى حضرت نوح را سؤال ناميده و مى فرمايد: «فَلا تَسْئَلْنِ» نشان دهنده آن است كه نداى او، قبل از غرق شدن فرزندش بوده است. خداوند پس از آن كه سؤال درباره امرى را كه حقيقتش معلوم نيست، جهل ناميد، به موعظه نوح پرداخت، تا وى دوباره به اين اعتراض برنگردد و يا نظير اين را كه از كارهاى جاهلان است انجام ندهد.

أَنْ أَسْئَلَكَ نوح عرض كرد خدايا به تو پناه مى برم كه در آينده چيزى از تو طلب كنم كه به درستى آن آگاهى نداشته باشم، خدايا پند و اندرزى كه دادى با كمال ادب پذيرايم.

وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ نوح عليه السّلام از باب فروتنى و خضوع در پيشگاه خداوند و اظهار كوچكى و بندگى به اين سخنان و جملات پرداخت.

بِسَلامٍ مِنَّا در حالى كه از ناحيه ما سالم و محفوظ هستى، يا، با تحيّت و سلامى كه از ما بر تو است.

وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ و به تو بركت مى دهيم، منظور از بركات، خيرات و خوبيهاى در حال رشد است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 139

وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ «من» بيانيه است و مراد گروه هايى است كه با آن حضرت در كشتى قرار داشتند، كه جماعتهاى گوناگونى بودند، و امتهاى روى زمين از اينها به وجود آمدند و مى توان گفت: «من» براى ابتداى غايت است: بر امّتهايى كه از اين امت به وجود مى آيند يعنى تمام امّتها تا

آخر الزّمان، و اين تفسير، بهتر است.

«وَ أُمَمٌ» مبتدا و مرفوع، و «سَنُمَتِّعُهُمْ» صفت آن، و خبرش محذوف، و تقدير جمله اين است: و ممن معك امم سنمتّعهم مراد اين كه درود و تحيت و بركتهاى ما بر تو، و بر امتهاى با ايمانى كه از صلب اينها كه با تو هستند به وجود مى آيند، و از برخى از آنان كه با تو هستند گروه هايى خواهند بود كه بهره از دنيا و لذائذ آن مى برند و سرانجام كار آنها به دوزخ و آتش جهنم است. توضيح آن كه حضرت نوح، پدر پيامبران و مردمى بود كه پس از طوفان، از صلب او، و از كسانى كه در كشتى با او بودند به وجود آمدند.

«تِلْكَ» اشاره به داستان نوح است و محلّ اعرابش رفع به ابتدا و جمله هاى بعد، خبرهاى آن مى باشد: اى پيامبر اين داستان يكى از خبرهاى غيبى است كه به سوى تو وحى شده، پيش از اين، نزد تو، و قومت مجهول بود.

مِنْ قَبْلِ هذا قبل از اين كه من به تو وحى كنم، يا پيش از اين علمى كه به وسيله وحى به دست آوردى و يا پيش از اين وقت.

فَاصْبِرْ پس، بر تبليغ رسالت و آزار قومت صبر كن چنان كه نوح صبر و تحمّل كرد، چرا كه سرانجام، فتح و پيروزى و نصر و غلبه، براى پرهيزكاران است.

[سوره هود (11): آيات 50 تا 60] ..... ص: 139

اشاره

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (50) يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُونَ (51) وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ

تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ (52) قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (53) إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (54)

مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ (55) إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (56) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ (57) وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ (58) وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (59)

وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 140

ترجمه: ..... ص: 140

ما به سوى قوم عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم، گفت: اى قوم، خدايى را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست، و شما فقط افتراء مى بنديد. (50)

اى قوم من از شما پاداشى نمى خواهم، پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريده، آيا نمى فهميد. (51)

و اى قوم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او، بازگرديد تا باران آسمان را پى در پى بر شما بفرستد، و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و روى برنتابيد و گناه نكنيد. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 141

گفتند: اى هود تو براى ما دليل روشنى

نياوردى و ما، به حرف تو خدايانمان را رها نمى كنيم، و ما به تو ايمان نمى آوريم. (53)

ما همين مى گوييم كه بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده اند، حضرت هود گفت: من خدا را گواه مى گيرم شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه شما براى خدا شريك قرار مى دهيد بيزارم. (54)

از غير، او، بنا بر اين همگى به من مكر كنيد و مهلتم ندهيد. (55)

من توكّل به خدا كردم كه پروردگار من و شماست، هيچ جنبنده اى نيست مگر اين كه او بر وى تسلّط دارد، آرى پروردگار من بر صراط مستقيم پايدار است. (56)

پس اگر روى برگردانيد، من رسالتى را كه مأمور بودم به شما رساندم، و خداوند گروه ديگرى را جانشين شما مى كند و شما كمترين ضررى به او نمى رسانيد، چرا كه پروردگارم بر هر چيز نگهبان است. (57)

هنگامى كه فرمان ما رسيد، هود و آنها را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم و از عذاب سختى رهايشان ساختيم. (58)

اين قوم عاد بودند كه آيات پروردگارشان را انكار كردند، و رسولان او را معصيت نمودند، و فرمان هر ستمگر ستيزه جو را پيروى كردند. (59)

و در اين جهان و در قيامت، به وسيله لعنت پيروى مى شوند، آگاه باشيد كه «عاد» به پروردگار خود كفر ورزيدند، هان! لعنت خدا بر «عاد: قوم هود!» (60)

تفسير: ..... ص: 141

أَخاهُمْ برادر نسبى آنها، نه دينى (چون آنان بت پرست بودند)، يعنى يكى از آنها را، عطف بر «أَرْسَلْنا نُوحاً» مى باشد، و «هودا» عطف بيان است.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ شما بر خدا دروغ مى بنديد، زيرا بتها را شريك او مى دانيد.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ مگر عقل نداريد كه

نمى پذيريد نصيحت كسى را كه براى عمل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 142

خود، جز از خدا مزدى طلب نمى كند و هيچ چيز براى ريشه كن كردن تهمت بهتر از قطع طمع نيست.

مِدْراراً پر ريزش، مثل «مغزار»: فراوان، مبالغه در فراوانى و كثرت خداوند با بيان فراوانى باران و افزايش نيروى بدنى، قوم هود را به ايمان آوردن تشويق كرده است، زيرا آنها صاحبان مزرعه و باغها بودند و از طرفى به زور بازو و قدرت و نيروى جسمانى توجّه زيادى داشتند.

از امام حسن عليه السّلام نقل شده كه آن حضرت پيش معاويه رفت، موقعى كه بيرون مى آمد يكى از دربانان معاويه به دنبال او آمد و گفت: من مال فراوان دارم ولى بچّه دار نمى شوم. دعايى به من تعليم كن شايد خدا فرزندى به من دهد. امام فرمود:

استغفار را پيشه خود ساز، لذا آن مرد بسيار استغفار مى كرد، حتّى بعضى روزها هفتصد مرتبه اين ذكر را مى گفت. خدا به او ده پسر داد. اين خبر به معاويه رسيد.

وى به آن مرد گفت: چرا از امام نپرسيدى كه به چه دليل استغفار چنين خاصيّتى دارد؟ وقت ديگرى كه خدمت امام رسيد از او علّت را جويا شد، امام فرمود: آيا نشنيدى كه خداوند در داستان هود مى فرمايد: وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ، و در قصه نوح: وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ؟ «1» وَ لا تَتَوَلَّوْا از من و آنچه شما را به آن دعوت مى كنم اعراض نكنيد.

مُجْرِمِينَ در حالى كه به جرمها و گناهانتان اصرار داريد.

ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ اين سخن كافران است كه دروغ و انكار حقيقت مى باشد چنان كه قريش به پيغمبر اسلام مى گفتند: «لَوْ لا

أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ» چرا بر او نشانه اى از سوى پروردگارش نازل نمى شود «2» با آن همه معجزاتى كه از طرف خدا بر او نازل

__________________________________________________

1- نوح/ 12.

2- يونس/ 20.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 143

مى شد.

عَنْ قَوْلِكَ حال است از ضمير در «بِتارِكِي آلِهَتِنا»: ما به گفته تو، خدايانمان را ترك نمى گوييم.

إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراكَ ... اعتراك مفعول: «نقول» ما: جز اين حرف به تو نمى گوييم كه از بس خدايان ما را ناسزا گفتى و با آنها دشمنى كردى، بعضى از آنها به عنوان مكافات عملت عقل تو را از تو گرفتند و تو را ديوانه كردند، و از اين رو حرفهاى ديوانگان را مى زنى.

قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ حضرت هود اين چنين مردم را به خدا واگذار كرد، چون به طرفدارى و نگهدارى خدا از وى، اعتماد كامل داشت، چنان كه حضرت نوح به قومش گفت: آنچه مى توانيد درباره من انجام دهيد و مرا مهلت ندهيد: ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ. «1»

مِمَّا تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِهِ از شريكهايى كه براى خدا قائل مى شويد: شما آنها را شريك خداوند قرار مى دهيد، ولى او براى خود شريكى قائل نيست.

فَكِيدُونِي جَمِيعاً همه شما و خدايانتان بدون مهلت به من مكر كنيد، كه من از نيرنگ و فريب شما باكى ندارم.

پس از اين كه حضرت هود توكّل و اعتماد خود بر خدا را بيان مى كند، به ذكر چيزهايى مى پردازد كه توكّل بر او را واجب مى سازد، و آن عبارت است از احاطه ذات اقدس الهى بر خود وى و قومش، و اين كه هر جنبنده اى تحت سيطره و حكومت اوست و جمله: آخِذٌ بِناصِيَتِها، كه تسلّط كامل او را مى فهماند

مثالى است براى بيان همين موضوع.

إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ پروردگار من بر طريق حق و دادگرى قرار دارد،

__________________________________________________

1- يونس/ 71.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 144

چنان كه هيچ ستمگرى از چنگش بيرون نمى رود. فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر نپذيرفتيد، من، به دليل كوتاهى در ابلاغ رسالت سرزنش نمى شوم، زيرا آنچه مأمور بودم به شما ابلاغ كردم، ولى شما نپذيرفتيد و آن را تكذيب كرديد.

وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي مطلب مستقلّى است و منظور آن است كه خداوند شما را هلاك مى كند و مردمى ديگر مى آورد كه در خانه هايتان جاى مى گيرند و بر اموال شما تصرّف مالكانه پيدا مى كنند.

وَ لا تَضُرُّونَهُ با اعراض و پشت كردنتان هيچ گونه زيانى نمى توانيد به او برسانيد، بلكه تنها به خودتان ضرر مى زنيد.

إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ پروردگار من بر هر چيز ناظر و مسلّط است، بنا بر اين هيچ كارى از كارهاى شما بر او پوشيده نيست و از مجازات كردن شما غفلتى ندارد.

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا وقتى كه نوح و مؤمنان به او را به رحمت خود، با هلاك ساختن دشمنانشان نجات داديم، و آنها را از عذابى سخت رهانيديم.

اين عذاب باد گرمى بود كه در بينى هاى آنان مى وزيد و از نشستنگاههايشان بيرون مى رفت و عضو عضو آنها را تكّه تكّه مى كرد. و بعضى گفته اند: مراد از نجات دادن دوم نجات از عذاب آخرت است.

وَ تِلْكَ عادٌ اشاره است به آثار باقيمانده و قبرهايشان. سپس خداوند به وصف حال آنها پرداخته، مى فرمايد: جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ آيات پروردگارشان را انكار و با پيامبرانش مخالفت كردند، زيرا وقتى كه با پيامبر خودشان مخالفت كردند

در واقع با همه مخالفت كرده اند. كلّ جبار عنيد. منظور سردمدارانشان و كسانى هستند كه آنها را به مخالفت و تكذيب پيامبران دعوت مى كردند.

وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً خداوند در اين آيه لعنت را پشت سر آنها قرار داده كه در دنيا و آخرت به دنبال آنها مى رود تا سرانجام، آنها را به رو در آتش دوزخ اندازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 145

تكرار حرف «ألا» در آيه اخير، و نيز شهادت به كفر پيروان هود، و نفرين بر آنها، به منظور توجه دادن به وضعيت دشوار آنها و پند گرفتن از آن است، تا ديگران سعى كنند، به وضعيت اينها گرفتار نشوند.

[سوره هود (11): آيات 61 تا 68] ..... ص: 145

اشاره

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (61) قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (63) وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (64) فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (66) وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (67) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ

كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 146

ترجمه: ..... ص: 146

و بسوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم گفت: اى قوم من، «اللَّه» را بپرستيد كه معبودى جز او برايتان نيست، او شما را از زمين به وجود آورد و آبادى آن را به شما واگذار ساخت، پس از او آمرزش طلب كنيد، و سپس به سوى او بازگرديد كه پروردگار من نزديك و اجابت كننده است. (61)

گفتند: اى صالح تو پيش از اين مايه اميد ما بودى آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستيدند نهى مى كنى؟ ما، در مورد آنچه تو ما را به سوى آن دعوت مى كنى، در شك و ترديد هستيم. (62)

گفت: اى قوم آيا اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم و رحمت او به سراغ من آمده باشد، اگر من نافرمانى او كنم چه كسى مى تواند مرا در برابر وى يارى دهد، بنا بر اين، شما جز زيان رساندن بر من چيزى نمى افزاييد. (63)

اى قوم اين ناقه خداوند است كه براى شما نشانه اى است، پس بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود، و هيچ گونه آزارى به آن نرسانيد كه بزودى عذاب خدا شما را فرو خواهد گرفت. (64)

پس آن را از پاى در آوردند، به آنها گفت: سه روز در خانه هايتان از زندگى بهره ببريد اين وعده اى است كه دروغ نخواهد بود. (65)

پس همين كه فرمان ما فرا رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود، و از رسوايى آن روز، رهايى بخشيديم، چرا كه پروردگارت قوى و شكست ناپذير است. (66)

و كسانى را كه ستم كرده بودند، فرياد

آسمانى فرا گرفت و در خانه هايشان به روى افتادند و مردند. (67)

گويا كه هرگز ساكن آن ديار نبودند، بدانيد كه قوم ثمود پيامبرشان را انكار كردند، هان: دورى باد براى قوم ثمود. (68)

تفسير: ..... ص: 146

هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ مراد اين است كه هيچ كس جز خداوند شما را از زمين به وجود نياورده، و هيچ كس غير از او شما را به آبادى در آن امر نكرده است، به وجود

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 147

آوردن آنها را از زمين بدين ترتيب است كه خدا آنان را از خاك آفريد. بعضى گفته اند: «استعمركم» از ماده «عمر» مى آيد، مثل «استبقاكم» كه از «بقاء» مى آيد، و بعضى گفته اند از «عمرى» است يعنى «اعمركم»: خانه هاى شما را در روى زمين آباد كرد و شما را در آن ساكن كرد و هر گاه عمر شما به پايان رسيد او خود زمين را از شما به ارث مى برد، و نيز ممكن است به اين معنا باشد: خداوند شما را چنان قرار داد كه ديگران را در خانه هاى خود سكونت دهيد، زيرا وقتى انسان مى ميرد و خانه اش را به ديگرى به ارث وامى گذارد گويا مدتها به او در آنجا عمر مى دهد، چون ما دام العمر او را در آنجا سكونت مى دهد، و سپس او هم آن را به ديگران مى بخشد.

إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ رحمت پروردگارم نزديك است، او كسى را اجابت مى كند كه او را بخواند.

كُنْتَ فِينا در ميان ما، مايه اميدوارى بودى، از تو اميد خير مى رفت، زيرا آثار آن در تو مشاهده مى شد، بنا بر اين در نقشه هايمان از تو راهنمايى مى گرفتيم و در كارهايمان با تو مشورت مى كرديم، ولى اكنون

اميد ما از تو قطع شده و مى دانيم كه در تو خيرى نيست.

يَعْبُدُ آباؤُنا اين جمله حكايت وضعيّت گذشته است. «مريب» از فعل «ارابه» (او را به شبهه انداخت) كه متعدى مى باشد، گرفته شده است، يا از: اراب الرّجل وقتى كه مردى در امرى شك داشته باشد، كه به معناى لازم است. وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً، منظور نبوّت است.

فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ با اين حرفها كه مى گوييد چيزى بر من نمى افزاييد جز اين كه شما را به خسران نسبت دهم و بگويم: شما زيانكاريد.

«آية» حال است و عاملش معناى اشاره (هذه) مى باشد، و «لكم» نيز حال از «آية» است كه بر آن مقدم شده، زيرا اگر مؤخّر شود صفت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 148

فَذَرُوها تَأْكُلْ بگذاريد آن ناقه را آزادانه در زمين بچرد و او را نيازاريد و گرنه عذابى زودرس بدون تأخير شما را از پا، در مى آورد.

فَعَقَرُوها ناقه را پى كردند، حضرت صالح آنها را تهديد كرد كه تنها سه روز مهلت داريد در شهر خود از زندگى بهره مند شويد. بعضى گفته اند روز چهارشنبه ناقه را كشتند و روز شنبه به هلاكت رسيدند، از شهر تعبير به «دار» مى شود، زيرا مردم با تصرّفاتى كه انجام مى دهند، در آن جا دور مى زنند، «ديار بكر»: شهرهاى آنها مراد است.

ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ در اين جا «فيه» به دليل اتّساع در ظرف حذف، و جارى مجراى مفعول واقع شده، مثل:

و يوم شهدناه سليما و عامرا

«1» و مى توان گفت:

«مكذوب» مصدر است مثل معقول، و مجلود، يعنى: وعده اى كه دروغ نباشد.

وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ «يوم» مفتوح الميم، چون مضاف به «اذ» و آن مبنى است، مثل قول

شاعر:

على حين عاتبت المثيب على الصبا «2»

(حين مبنى است چون اضافه به مبنى (جمله) شده است). با كسر ميم نيز خوانده شده كه معرب و مجرور به اضافه باشد، «نَجَّيْنا»: آنها را از بدبختى و پستى و خوارى و رسوايى آن روز نجات داديم، چنان كه خداوند فرموده است: وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ و هيچ بدبختى، بزرگتر از بدبختى كسى نيست كه نابوديش به سبب خشم و غضب خدا باشد.

در همه جاى قرآن: إِنَّ ثَمُودَ و «لِثَمُودَ»: با تنوين و بدون تنوين، منصرف و

__________________________________________________

1- مصراع بعد:

قليل سوى الطّعن النّهال نوافله.

در اصل: و ربّ يوم شهدنا، فيه» بوده كه از راه جواز و اتّساع در ظروف، حرف جرّ حذف، و ضمير، به مفعول اوّلى براى «شهدنا» تشبيه شده است و «قليل» صفت براى «يوم» و «نوافله» فاعل آن است.

معنا: بسا روزى كه در آن، دو قبيله سليم و عامر را مشاهده كرديم كه جز ضربت نيزه آب ديده يا سواركار تشنه غنيمتى وجود نداشت. با استفاده از تفسير كشّاف پاورقى 2/ 408.

2- در موقعى كه پيرى را بر كارهاى جوانى سرزنش مى كردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 149

غير منصرف هر دو خوانده شده است. اما منصرف به علت اين كه نام قبيله به اعتبار مذكور بودن ثمود يا پدر بزرگتر آنهاست و منع صرف به علت معرفه بودن و مؤنث بودن است به معناى قبيله ثمود باشد.

[سوره هود (11): آيات 69 تا 76] ..... ص: 149

اشاره

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ (69) فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ (70) وَ امْرَأَتُهُ

قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ (71) قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عَجِيبٌ (72) قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (73)

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ (74) إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (75) يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (76)

ترجمه: ..... ص: 149

فرستادگان ما، با بشارت نزد ابراهيم آمدند و گفتند: سلام، او نيز سلام گفت، و طولى نكشيد كه گوساله بريانى براى آنها آورد. (69)

پس وقتى كه ديد دستهاى آنها به سوى آن دراز نمى شود آنها را بيگانه يافت و در دل احساس ترس كرد، آنها گفتند: نترس، ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم. (70)

و همسرش كه ايستاده بود خنديد او را بشارت به اسحاق و پس از او به يعقوب داديم. (71)

گفت: اى واى بر من، آيا من فرزند مى آوردم در حالى كه پير زنم و اين شوهر پير مردى است؟ اين راستى چيز عجيبى است. (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 150

گفتند: آيا از فرمان خدا شگفتى مى كنى؟ رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است چرا كه او بسيار ستوده و بزرگوار است. (73)

وقتى كه ترس از ابراهيم فرو نشست و بشارت به او رسيد، با ما، درباره قوم لوط به مجادله برخواست. (74)

زيرا ابراهيم بردبار، بسيار دلسوز و بازگشت كننده بود. (75)

اى ابراهيم از اين كار صرف نظر كن كه فرمان پروردگارت فرا رسيده و عذاب الهى به طور قطع به سراغ آنها

مى آيد و برگشت ندارد. (76)

تفسير: ..... ص: 150

رُسُلُنا منظور فرشتگان سه گانه است: جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل.

امام صادق عليه السّلام فرمود: چهار نفر بودند و چهارمشان فرشته ديگرى بود. «1»

بعضى گفته اند: نه نفر، و بعضى ديگر گفته اند: يازده نفر و به شكل غلامان بوده اند. بالبشرى: مراد بشارت به اسحاق است، از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه مقصود بشارت به اسماعيل از هاجر است. «2»

قالُوا سَلاماً اى سلّمنا عليك سلاما بر تو سلام مى كنيم. يا اصبت سلاما: تو سلام دريافت كردى. (بنا بر اين كه «سلاما» مفعول مطلق باشد يا مفعول به).

قال، ابراهيم، سلم كار شما سلام است: امركم سلام، «سلام» نيز خوانده شده، و آن هم به معناى «سلام» است، مثل: حلّ و حلال، حرم، و حرام.

شاعر مى گويد:

مررنا فقلنا: ايه، سلم فسلمت كما اكتل بالبرق الغمام الرّائح

__________________________________________________

1-

كانوا اربعة و رابعهم ملك آخر.

[.....] 2-

و ان هذه البشارة كانت بإسماعيل من هاجر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 151

به هم رسيديم به او گفتم با من سخن بگو، و انس بگير، پس او مانند روشن شدن، ابرهاى روشن سلام كرد.

فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ در آوردن طعام هيچ درنگ نكرد بلكه شتاب كرد:

آوردنش طولى نكشيد. «حنيذ»: بريان شده به وسيله سنگى كه در ميان گودالى از زمين سرخ مى شود. بعضى گفته اند چنان بريانى است كه روغن از آن مى چكد، و عبارت: بِعِجْلٍ سَمِينٍ، «1» بر همين معنا دلالت مى كند.

فَلَمَّا رَأى وقتى كه ابراهيم ديد دستهاى فرشتگان به طرف گوساله بريان دراز نمى شود آنها را نشناخت. «نكره و انكره، و استنكره» به معناى عدم شناخت و زشت بودن است، ابراهيم ترسيد كه مبادا آنان براى امرى از قوم

او فرود آمده باشند كه خدا آن را زشت مى داند. بدين جهت آنها گفتند: نترس كه ما به سوى قوم لوط فرستاده شديم، و ابراهيم ترس خود را از آنان پنهان مى داشت.

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ زنش پشت پرده ايستاده بود و گفتگوى آنها را مى شنيد، يا مشغول خدمت آنها بود. فضحكت: از خوشحالى كه ترسش برداشته شد يا به علّت نابود شدن گناهكاران، خنديد. بعضى گفته اند، يعنى حيض شد. اين زن، ساره دختر عموى ابراهيم بود. «فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ»: او را به اسحاق كه پيامبرى در ميان دو پيامبر «2» بود بشارت داديم. منظور از «وراء» فرزندان پدر است.

«يعقوب» نصب آن بنا بر مفعوليت است مثل اين كه گفته شده است: و وهبنا له اسحق و من وراء اسحق يعقوب، و مثل قول شاعر:

مشائيم ليسوا مصلحين عشيرة و لا ناعب الا بشؤم غرابها «3»

__________________________________________________

1- زاريات/ 26.

2- پدر اسحاق: ابراهيم پيامبر بود، و فرزند او هم پيامبر بود.

3- نصب «ناعبا» بنا بر عطف بر «مصلحين» و رفعش بنا بر قطع: و لاغرابها ناعب الا ببين، و جرّش بر توهّم «با» در مصلحين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 152

اينها مردم بدى هستند كه خويشان خود را اصلاح نمى كنند، و جز به فرياد شوم كلاغ، آنها فريادى ندارند و رفع «يعقوب» به ابتداست كه خبرش محذوف باشد:

موجود، يا ظرف باشد: «من بعده». الف، در كلمه «يا ويلتى» بدل از «ياء» اضافه است مثل «يا عجبا» و يا «لهفا».

«شَيْخاً» منصوب بنا بر حاليّت و عامل آن، معناى اشاره است، همسر ابراهيم هفتاد و هشت و خودش صد ساله بود. «إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عَجِيبٌ»: اين امر عجيبى است كه از دو شخص

پير و كهنسال فرزندى به وجود آيد.

رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ اى خاندان نبوّت، اين مسأله و امثال آن از چيزهايى است كه خداوند شما را به آنها گرامى داشته، و جاى تعجّب نيست، و گفته اند: مراد از رحمت، نبوّت و منظور از «بركات» اولاد و طوايفى از بنى اسرائيل است، چرا كه پيامبران از آنها هستند.

«حَمِيدٌ» كسى كه كارى انجام دهد كه به آن سبب از سوى بندگانش استحقاق حمد و ثنا پيدا مى كند.

«مَجِيدٌ» بزرگوار و بخشنده اى كه احسان او به بندگانش فراوان است.

اهل البيت منصوب است بنا بر ندا، يا بنا بر مدح.

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ موقعى كه خوف و بيم ابراهيم كه از مهمانانش داشت، بر طرف شد و دلش آرام گرفت، و به سبب مژده فرزند كه به او داده شد تمام غم و غصه اش به سرور و خوشحالى تبديل گرديد آماده بحث و جدال شد. جواب «لمّا» محذوف، و تقدير آن: اجترأ على خطابنا، (جرأت كرد كه با ما سخن بگويد) يا قال كيت و كيت (چنين و چنان گفت).

يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ اگر چنان كه گفتيم: جواب لمّا محذوف باشد اين جمله آغاز سخن است يعنى شروع كرد به مجادله با ما، درباره قوم لوط، و اگر محذوف نگيريم، خود همين جمله جواب خواهد بود، و فعل مضارع به معناى حكايت حال

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 153

در گذشته است، يا چنان كه گفته اند: «لمّا» فعل مضارع را به معناى ماضى تبديل مى كند، چنان كه حرف «إن» معناى فعل ماضى را به مستقبل مى برد. بعضى گفته اند معنايش اين است: «اخذ يجادلنا»، يا «اقبل يجادلنا» خلاصه معنا

اين كه با فرشتگان فرستاده ما درباره آنچه آنان نسبت به قوم لوط مى خواستند انجام دهند به مجادله پرداخت و گفت آيا اگر در ميان آنها پنجاه نفر از اهل ايمان باشند باز هم هلاكشان خواهيد ساخت؟ گفتند: نه، بعد گفت: اگر چهل نفر باشند، باز هم گفتند: نه، به همين طريق عدد را كم مى كرد و مى پرسيد تا رسيد به يكى، باز هم پاسخ دادند: نه، اين جا ابراهيم گفت: پس لوط كه در ميان آنهاست (نبايد عذاب شوند) آنها جواب دادند، ما بهتر مى دانيم كه چه كسى در ميان آنهاست، ما او را با اهلش نجات مى دهيم.

إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ ابراهيم بردبار است و در عقوبت هر كس كه به او بدى كند شتاب نمى كند، «اوّاه»: فراوان دعا مى كند «منيب»: در تمام كارهايش با عشق و خشنودى به سوى خدا مى رود. از سياق كلام چنين معلوم مى شود كه ابراهيم به دليل داشتن اين صفات بدين اميد درباره قوم لوط به جدال و بحث پرداخت كه شايد بتواند از آنها عذاب را بر طرف سازد.

يا إِبْراهِيمُ در اين جا، قول در تقدير است يعنى ملائكه به او گفتند: اى ابراهيم: از اين اعتراض دست بردار، اگر چه خوى و خصلت تو رحمت است، امّا در اين مجادله فايده اى نيست، زيرا حكم پروردگارت صادر شده و آن هم بدون حكمت صادر نمى شود و عذاب فرود آمده كه گريزى از آن نيست و بحث و مجادله آن را برنمى گرداند.

[سوره هود (11): آيات 77 تا 83] ..... ص: 153

اشاره

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ

قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 154

ترجمه: ..... ص: 154

و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند و از آمدنشان دلتنگ شد، و گفت: امروز روز سختى است. (77)

و قومش به سرعت سراغش آمدند، در حالى كه قبلا كارهاى بد انجام مى دادند، گفت اى قوم اينها دختران منند، اينها براى شما پاكيزه ترند، پس از خدا بترسيد و مرا در مورد مهمانهايم رسوا نسازيد، آيا در ميان شما يك مرد هدايت شده وجود ندارد. (78)

گفتند: تو خود به خوبى مى دانى كه ما را در دخترانت رغبتى نيست، و خوب مى دانى كه ما، چه مى خواهيم.

(79)

گفت: اى كاش من بر شما قدرتى مى داشتم، يا پناهگاه محكمى در اختيارم بود. (80)

گفتند: اى لوط، ما رسولان پروردگارت هستيم، آنها هرگز به تو دسترسى پيدا نخواهند كرد بنا بر اين، در دل شب خانواده ات را بيرون ببر، و هيچ يك از شما مخالفت نكنيد، مگر همسرت كه به او نيز خواهد رسيد آنچه به آنها رسيده است، وعدگاه ترجمه جوامع

الجامع، ج 3، ص: 155

هلاكت آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ (81)

موقعى كه فرمان ما رسيد، ديارشان را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ- گلهاى متراكم- بر روى هم، بر آنها فرود آورديم. (82)

سنگهايى كه نزد پروردگارت نشان دار بود، و اين عذاب از ستمكاران دور نيست. (83)

تفسير: ..... ص: 155

آمدن رسولان باعث ناراحتى و دل تنگى لوط شد، زيرا خيال مى كرد كه اينها از بنى آدمند و جمال زيبا و صورتهاى گلگون آنها را مشاهده كرد و از طرفى به زشتكارى و بدرفتارى قومش آگاه بود، لذا بر حال رسولان الهى ترسيد.

يَوْمٌ عَصِيبٌ عصيب و عصبصب، به معناى: «سخت» است عصبه: آن را با شدّت بست. روايت شده است كه جناب لوط جلو افتاد و فرستادگان خدا پشت سر او به سوى منزل روان شدند. او با خود مى انديشيد كه چه كنم؟ آيا اينها را به سوى قومم ببرم در حالى كه آنها را مى شناسم؟ بالاخره رو به سوى آنها برگرداند و گفت: شما به جانب مردمى داريد مى رويد كه بدترين خلق خدايند، و چون خداوند به جبرئيل دستور داده بود كه آنها را هلاك نكند مگر اين كه سه مرتبه لوط بر بدى آنان گواهى دهد، اين جا جبرئيل گفت: اين يكى، لوط به رفتن ادامه داد و سپس بسوى آنان رو كرد سخن پيشين را تكرار كرد، بار سوّم كه به دروازه شهر رسيدند لوط همان سخن را گفت، جبرئيل هم گفت: اين، سه مرتبه، بالأخره با لوط داخل منزلش شدند در حالى كه كسى متوجّه نشد، همسرش كه اينها را ديد بر پشت بام بالا رفت و شروع كرد به كف زدن.

وقتى ديد كه مردم نمى شنوند، آتش روشن كرد، مردم كه شعله آتش را ديدند بسرعت به سوى خانه لوط روان شدند.

يُهْرَعُونَ آن چنان مى شتافتند كه گويى به جلو رانده مى شدند.

وَ مِنْ قَبْلُ چون اين مردم از مدّتها قبل پيوسته به كارهاى زشت اشتغال داشتند، بدان عادت كرده و علاقه مند شده بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 156

حضرت لوط گفت: اى مردم: اينها دختران منند، يعنى با اين دخترانم ازدواج كنيد.

توضيح اين كه قبل از نهى خداوند، ازدواج دختران مسلمان با كفّار مانعى نداشت، چنان كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دو تا از دخترانش را به دو مرد كافر شوهر داد، يكى را به عتبة بن ابى لهب و دومى را به ابى العاص بن ابى ربيع كه هنوز اسلام نياورده بودند «1» ولى بعضى گفته اند: در ميان قوم لوط دو نفر آدم مؤمن بود. حضرت لوط آنها را براى ازدواج با دخترانش اراده كرده بود.

هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ اينها كه زنند از مردان حلالترند. «فَاتَّقُوا اللَّهَ» بنا بر اين از مخالفت فرمان خداى بپرهيزيد، و در آميختن با ذكور را ترك كنيد.

وَ لا تُخْزُونِ مرا مفتضح و رسوا نكنيد (از ماده خزى) يا، مرا خجل و شرمسار نكنيد: (از خزايه) به معناى شرم و حياء.

فِي ضَيْفِي در حقّ مهمانانم، چرا كه وقتى مهمان انسان يا همسايه اش خجل يا رسوا شود او خود نيز از اين امر رنج مى برد، و اين از بزرگوارى آدمى است.

أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ آيا يك مرد در ميان شما پيدا نمى شود كه راه هدايت را بگيرد و از اين كارهاى زشت دست بردارد؟

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي

بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ ما به دختران تو حقى نداريم، زيرا با آنها ازدواج نمى كنيم، يا اين كه نيازى به آنها نداريم، چون ميل و رغبتى به آميزش با زنان نداريم.

وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ منظورشان آميزش با ذكور است.

__________________________________________________

1- اولى نامش رقيه، و دومى زينب بود. با خباثتى كه پيامبر از اين دو مرد نشان داشته، به احتمال قوى اقدام حضرت به اين كار و تحمّل مشقّتها به منظور جمع قدرت براى پيشرفت اسلام بوده چنان كه سرانجام ابو العاص در مدينه مسلمان درستى شد- م. (تصحيح استاد گرجى، پاورقى 2/ 159).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 157

قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ جواب «لو» محذوف است كه تقديرش اين مى شود: لو ان لى بكم قوة لفعلت بكم و صنعت لو قويت عليكم بنفسى او أويت الى قوى امتنع به منكم، لدفعتكم عن اضيافى. اگر بر شما قوّتى مى داشتم آن را به كار مى بردم، اگر خودم بر شما نيرويى مى داشتم يا مى توانستم به نيرومندى پناه ببرم كه بتوانم شما را منع كنم همانا شما را از مهمانانم باز مى داشتم. در اين آيه خداوند شخص نيرومند با عزّت را تشبيه به كوهى كرده كه سخت و محكم است، و به همين جهت بود كه جبرئيل گفت: ركن تو محكم است: در را بگشاى و ما را با مردم واگذار. لوط در را باز كرد مردم داخل شدند، جبرئيل بالش را به صورت آنان زد چشمهاى آنها را محو كرد و نابينايشان ساخت.

إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ فرشتگان گفتند ما براى هلاكت آنها فرستاده شديم پس غمگين مباش.

لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ هرگز نمى توانند به تو بدى برسانند. «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ» همزه فعل را

بر دو وجه: قطع و وصل خوانده اند. شبانه خانواده ات را ببر. «قطع» قسمت بزرگى از شب، چنان كه گويا شب دو نيمه شده است. «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ»: هيچ كدام از شما با دستور خدا مخالفت نكند، يا، هيچ يك از شما به پشت سرش نگاه نكند، امّا معناى اول بهتر است.

إِلَّا امْرَأَتَكَ با رفع و نصب (هر دو) خوانده شده. روايت شده است كه حضرت لوط از رسولان پرسيد: چه موقع مأمور هلاكت قوم من هستيد؟ آنها جواب دادند:

بامدادان. لوط كه حوصله اش بسر آمده بود گفت: كاش كه زودتر مى شد، گفتند:

«أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»؟ آيا بامداد نزديك نيست؟ جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها: جبرئيل بالش را در زير شهر گذاشت و آن را چنان به آسمان بالا برد كه اهل آسمان پارس سگها و صداى خروس را شنيدند و سپس شهر را بر روى مردمش وارونه بر زمين افكندند و در پى آن از بالا سنگريزه هايى بر روى آنها فرو انداختند. «سجّيل» معرّب:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 158

«سنگ و گل» به دليل: «حِجارَةً مِنْ طِينٍ» «1».

مَنْضُودٍ در آسمان مرتب روى هم سفت چيده شده بود آماده براى عذاب، بعضى گفته اند: به طور پيوسته پشت سر هم بر روى آنها مى ريخت. «مُسَوَّمَةً» روى آنها نشانه عذاب گذاشته شده بود. «وَ ما هِيَ مِنَ»: اين گونه عذاب به همه ستمگران نزديك است، در اين جمله وعده عذاب به كفّار قريش داده شده است.

[سوره هود (11): آيات 84 تا 90] ..... ص: 158

اشاره

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَ

يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88)

وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90)

__________________________________________________

1- ذاريات/ 33.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 159

ترجمه: ..... ص: 159

و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم، و او به آنها گفت: اى مردم خداى يگانه را بپرستيد كه معبودى جز او برايتان نيست، و از پيمانه و سنجش، كم ندهيد. من شما را در وضع خوبى مى بينم و از عذاب روز فراگيرنده بر شما بيمناكم. (84)

اى قوم، پيمانه و وزن را با عدل وفا كنيد، و به مردم در كالاهايشان ضرر وارد نسازيد و در زمين به تبهكارى نكوشيد. (85)

سرمايه حلالى كه خداوند برايتان باقى گذارده بهتر است، اگر با ايمان باشيد، و من پاسدار شما نيستم. (86)

گفتند: اى شعيب آيا نمازت تو را دستور مى دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند، ترك گوييم، يا آنچه مى خواهيم در ثروتهايمان انجام دهيم، حقّا كه

تو بردبار و در هدايت هستى؟! (87)

بگو اى مردم آيا فكر كرده ايد كه هر گاه من، دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و روزى نيكويى به من داده باشد (آيا درست است كه او را اطاعت نكنم؟) و حال آن كه من هرگز نمى خواهم آنچه را كه شما را از آن باز مى دارم خود انجام دهم، زيرا هدف من تا آنجا كه بتوانم جز اصلاح نيست و موفقيت من جز با اراده خدا نيست، بر وى توكل كنم و به درگاه او، رو آورم. (88)

اى قوم، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى دچار شويد كه قوم نوح يا هود، يا صالح دچار شدند و قوم لوط چندان از شما دور نيستند. (89)

و از پروردگار خويش آمرزش بخواهيد و به درگاهش روى توبه آوريد، به درستى كه پروردگار من بسيار با رحمت و مهربان است. (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 160

تفسير: ..... ص: 160

إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ من شما را در وضع خوبى مى بينم: نرخها پايين و ثروتهاتان زياد است و نيازى به سخت گرفتن و كم فروشى نداريد، يا، من شما را منعم به خير و نعمت خدا مى بينم و شما را نصيحت مى كنم كه آن را با كارهايتان از خود زوال نياوريد.

يَوْمٍ مُحِيطٍ روز هلاك كننده، شاهد بر اين معنا، جمله: وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ: «ثمره و ميوه هايش نابود شود» (كهف/ 42). و اصل آن از «احاطة العدوّ» است: دشمن را در محاصره قرار دادن. روز را محيط گفته است به اين دليل كه زمان آنچه را در آن واقع مى شود فرا مى گيرد.

بخس به معناى نقص و كم كرد. «وَ لا تَعْثَوْا

فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»: با نهى از فساد، و تبهكارى، نهى از دزدى، غارتگرى و راهزنى كرده است. «بَقِيَّتُ اللَّهِ»: پس از دورى از حرام، آنچه خداوند از حلال براى شما باقى مى گذارد [بهتر است ].

خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ شرط اين خوبى، ايمان است، زيرا فوايد آن، كه رسيدن به ثواب و نجات از عقاب است موقعى ظاهر مى شود، كه ايمان وجود داشته باشد.

ممكن است معنايش اين باشد كه خوبى «بَقِيَّتُ اللَّهِ» مشروط به اين است كه به حرف من ايمان داشته باشيد، و نصيحت مرا بپذيريد. «وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ»: من نگاهبان شما نيستم كه اعمال شما را محافظت كنم و جزاى آن را به شما بدهم، بلكه من، فقط بيم دهنده و ناصح شما هستم، (و خداست كه اعمال شما را حفظ مى كند و پاداشتان را مى دهد).

شعيب پيامبر نماز زياد مى خواند وقتى كه براى ايمان آوردن قومش اصرار كرد آنها به او گفتند: «أَ صَلاتُكَ «1» تَأْمُرُكَ»: آنان با اين حرف، نمازهاى او را تحقير و او را

__________________________________________________

1- به صورت جمع، اين را مصنف به تبعيت از كشّاف ترجيح داده زيرا چند سطر بعد مى گويد:

بعضى هم «أ صلاتك» به صورت مفرد خوانده اند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 161

مسخره مى كردند: آيا اين نمازى كه هميشه به آن اشتغال دارى تو را بر آن وامى دارد كه ما، ترك كنيم آنچه را پدرهايمان عبادت مى كردند، و يا اين كه ترك كنيم انجام دادن آنچه در اموالمان مى خواهيم؟ مضاف حذف شده: «فعل ما نشاء» اين حرف را به مسخره گفتند، زيرا انسان به انجام دادن فعل ديگران امر نمى شود و حال آن كه اينها گفتند نمازت تو

را امر كرده كه ما، چنين و چنان كنيم. بعضى هم «أ صلاتك» به صورت مفرد خوانده اند.

إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ حقّا كه تو بردبار و آگاه هستى. قوم شعيب از اين عبارت خلاف معنايش را اراده كرده و آن بزرگوار را به گمراهى و سفاهت نسبت دادند و او را مسخره كردند.

وَ رَزَقَنِي مِنْهُ خداوند از نزد خود به من روزى نيكو عطا كرد، منظور نبوّت و حكمت است. بعضى گفته اند: مراد روزى حلال و پاكيزه و بدون نقص است.

جواب «أ رأيتم» محذوف است: (أ يصحّ لى ان لا آمر ...) و معناى آيه اين است: به من بگوييد كه اگر من از طرف پروردگارم دليل روشن و يقين آور داشته باشم و به تحقيق پيامبر باشم، آيا براى من درست است كه شما را به ترك بت پرستى و كارهاى زشت امر نكنم، و حال آن كه هيچ پيامبرى جز براى اين منظور مبعوث نشده است.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى و من چنين اراده ندارم كه بر شما سبقت بگيرم و تمايلات نفسانى را كه شما را از آن منع مى كنم، خودم زودتر انجام دهم و در اين امر استبداد داشته باشم.

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ تنها خواسته من اين است كه با پند و اندرز شما را نصيحت كرده و به خير و صلاحتان بكشانم. ما استطعت: كلمه «ما» ظرف است تا مدّتى كه قدرت بر اصلاح دارم و امكانات به من اجازه مى دهد. و مى توان آن را بدل از «اصلاح» گرفت، يعنى مقدارى از اصلاح كه بتوانم، و نيز جايز است كه مفعول براى «اصلاح» باشد، مثل قول شاعر:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3،

ص: 162

ضعيف النكاية اعداأه

: «1» هيچ نمى خواهم مگر اين كه اصلاح كنم آنچه از امور فاسد شما را كه بر اصلاح آن قدرت داشته باشم.

وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ موفقيت من براى رسيدن به حق در هر كارى كه انجام مى دهم يا ترك مى كنم جز به يارى و كمك خداوند نيست، با اين بيان، پيامبر خدا در اين كه كارهاى خود را بر طبق رضايت حق تعالى انجام دهد، از او طلب توفيق مى كند و مى خواهد كه او را تأييد فرمايد و بر دشمنش پيروز گرداند. در ضمن اين عبارت، تهديدى براى كفّار و قطع طمع آنها از وى مى باشد. «لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي»:

مخالفت و دشمنى من، شكنجه و عذاب الهى را براى شما فراهم نكند.

وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ قوم لوط هم در زمانى نزديك به شما به هلاكت رسيد و نزديكترين هلاك شوندگان به شما هستند. «رَحِيمٌ وَدُودٌ» رحمت و محبّت خداوند نسبت به بندگانش زياد است، زيرا نعمتهاى فراوان به آنها مى دهد و مصالح ايشان را مى خواهد.

[سوره هود (11): آيات 91 تا 95] ..... ص: 162

اشاره

[سوره هود (11): آيات 91 تا 95]

قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (91) قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93) وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (94)

كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

__________________________________________________

1- مصراع ديگرش اين است:

يخال الفرار يراخى الاجل

: او كه از كشتن دشمنانش ناتوان است پندارد كه فرار كردن مرگش را به تأخير مى اندازد. اعدائه مفعول نكايه است. م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 163

ترجمه: ..... ص: 163

گفتند: اى شعيب، ما بسيارى از اين چيزها را كه تو، مى گويى نمى فهميم و ما تو را در ميان خود، ناتوان مى بينيم، و اگر به خاطر فاميل و طائفه ات نبود سنگسارت مى كرديم، و گرنه تو خود نزد ما عزيز نيستى. (91)

گفت: اى قوم! آيا طايفه من نزد شما از خدا عزيزترند، و حال آن كه شما او را پشت سر انداخته ايد، براستى كه پروردگارم به آنچه شما انجام مى دهيد آگاه است. (92)

و اى مردم آنچه كه مى توانيد انجام دهيد، من هم كار خود را مى كنم، بزودى خواهيد دانست كه چه كسى عذاب خوار كننده به سويش مى آيد و چه كسى دروغگو است، منتظر باشيد كه من هم با شما منتظرم. (93)

و چون فرمان ما آمد شعيب و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند به رحمت خود نجاتشان داديم و كسانى را كه ستم كرده بودند فرياد آسمانى فرا گرفت و در خانه هاى خويش بى جان شدند. (94)

گويا هيچ گاه از ساكنان آنجا نبودند. دور باشند مردم مدين (از رحمت خدا) چنان كه قوم ثمود از رحمت حق دور شدند. (95)

تفسير: ..... ص: 163

ما نَفْقَهُ كَثِيراً ... بسيارى از چيزهايى كه مى گويى، ما نمى فهميم، البتّه مى فهميدند، امّا چون آن را نمى پذيرفتند، پس گويا نمى فهميدند.

وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً و ما تو را در ميان خودمان ناتوان مى بينيم: نه نيرويى در ميان ما دارى و نه عزّتى، بنا بر اين اگر بخواهيم به تو صدمه اى وارد كنيم، قدرت بر دفاع از خود ندارى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 164

وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ اگر ملاحظه فاميلت نبود تو را سنگسار مى كرديم و با بدترين وضع تو را مى كشتيم.

«رهط» گروهى از سه تا ده نفر. «وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ»:

ولى تو خودت نزد ما عزّتى ندارى تا به خاطر عزّتت دست از كشتنت برداريم، منتها به واسطه قوم و قبيله ات كه بر ما حقّ عزّت و شرافت دارند تو را نمى كشيم. شعيب در پاسخ آنها زبان به گلايه گشود و فرمود:

أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ آيا قبيله من را از خدا عزيزتر مى دانيد و خداى را از ياد برديد و نام و يادش را پشت سر افكنديد و به آن بى اعتنايى كرديد؟

ظهرى منسوب به «ظهر» است و تبديل فتحه به كسره، از تغييرات قاعده نسبت است.

إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ علم پروردگار من بر همه كارهاى شما احاطه دارد، و هيچ چيز از آن بر وى پوشيده نيست.

اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ «مكانة»: مصدر است از باب: مكن مكانة، فهو مكين يا اسم مكان است: مكان و مكانة معناى آيه: با همين موقعيتى كه داريد: مشركيد، و با من دشمنى داريد مصرّانه كارتان را انجام دهيد، يا: كار خود را انجام دهيد در حالى كه توانايى بر دشمنى با من داريد. «إِنِّي عامِلٌ»: من نيز آنچه در توان و امكانم باشد انجام مى دهم.

سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ مى توان گفت: «من» استفهاميه است و لفظ فعل علم را از عمل در خود بازداشته، مثل اين كه چنين گفته شده: سوف تعلمون ايّنا يأتيه «عَذابٌ يُخْزِيهِ» و ايّنا «هُوَ كاذِبٌ» بزودى خواهيد دانست براى كدام يك از ما، عذابى خواهد آمد كه او را خوار كند، و كدام يك از ما دروغگوست. و مى توان گفت: «من» موصوله و معناى آيه اين است: بزودى خواهيد

شناخت كسى را كه عذاب به سويش آيد و او را خوار كند، و خواهيد شناخت كسى را كه دروغگوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 165

وَ ارْتَقِبُوا منتظر سرانجام كار باشيد. انّى معكم رقيب: من نيز با شما در انتظارم.

«رَقِيبٌ»: نگهبان، محافظ و منتظر مثل راقب، مراقب و مرتقب.

«جاثِمِينَ» جاثم: آن كه در جاى خود مستقرّ باشد، و به هيچ نحو جاى ديگر نرود. روايت شده است كه جبرئيل براى هلاكت قوم شعيب چنان فريادى زد كه هر كدام هر جا بود قالب تهى كرد.

كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها گويا اصلا در خانه هايشان اقامت نداشته زندگى و تردّد نداشتند.

[سوره هود (11): آيات 96 تا 105] ..... ص: 165

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (96) إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ (97) يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98) وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99) ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ (100)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ (101) وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (103) وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (104) يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ (105)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 166

ترجمه: ..... ص: 166

ما موسى را با آيات خود و دليل روشنگر فرستاديم. (96)

به سوى فرعون و اطرافيانش، امّا آنها فرمان فرعون را پيروى كردند، در حالى كه فرمان فرعون مايه رشد و نجات نبود. (97)

او در روز قيامت پيشاپيش پيروانش مى رود و آنها را داخل دوزخ مى سازد، و چه بد آبشخورى را وارد مى شوند. (98)

در اين جهان و روز رستاخيز، لعنت را در پى دارند و چه بد پى آمدى به آنها داده مى شود. (99)

اين از خبرهاى آباديهاست كه برايت بازگو مى كنيم كه بعضى ايستاده و برخى درو شده اند. (100)

ما به آنها ستم نكرده ايم امّا آنان به خود ستم كردند، و هنگامى كه امر پروردگارت فرا رسيد، معبودهايى را كه غير از خداى مى خواندند از هيچ چيز

آنها را بى نياز نساخت و جز هلاكت برايشان نيفزود. (101)

و اين چنين است مجازات پروردگارت، هر گاه كه ملّتهاى ستمگر را مجازات كند، آرى مجازات او دردناك و سخت است. (102)

براستى كه در اين نشانه اى است براى هر كس از عذاب آخرت بيم داشته، و آن، روزى است كه مردم در آن گرد مى آيند، و آن، روزى است كه همه در آن مشاهده مى شوند. (103)

و ما آن را جز تا زمان محدودى به تأخير نمى اندازيم. (104)

آن روز كه فرا رسيد كسى جز با اجازه او سخن نمى گويد، و از آنها گروهى، بدبخت و گروهى خوش بختند. (105)

تفسير: ..... ص: 166

بِآياتِنا با دليلها و معجزات. «وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ»: دليل روشنى كه هيچ ابهام و اشتباهى در آن نباشد. «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ»: در كار فرعون هدايتى وجود ندارد بلكه تنها تاريكى و گمراهى است. «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ»: چنان كه در دنيا پيشواى گمراهى آنان بود، در قيامت نيز آنها را به سوى آتش مى برد و آنها هم از پى او مى روند.

ممكن است كه مراد از: «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ»، اين باشد كه فرمان فرعون

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 167

عاقبت و سرانجام نيكويى ندارد، و جمله «يَقْدُمُ قَوْمَهُ ...» تفسير و توضيح براى آن خواهد بود.

فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ فعل ماضى به اين دليل است كه قطعيت و تحقّق امر را برساند، يعنى به طور قطع و يقين آنها را وارد آتش دوزخ مى سازد.

وَ بِئْسَ الْوِرْدُ بد آبى است كه واردش مى شوند (آتش) «ورد» در اصل به معناى آبى است كه تشنه بر آن وارد مى شود، و نيز به معناى شترى است كه بر آب وارد مى شود

امّا در اين جا مراد از آن آتش است كه ضدّ آب مى باشد، (در حقيقت تشبيه است) «1» زيرا آب معمولا براى اين مورد توجه واقع مى شود كه عطش را تسكين دهد و تشنگى دلها را بر طرف سازد و آتش بر خلاف آن است.

وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ در دنيا و آخرت دچار لعنت و غضب الهى باشند.

بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ اين كمك و پشتوانه، بد كمكى است. توضيح آن كه لعنت در دنيا پشتوانه و كمك براى عذاب است و اين عذاب به وسيله لعنت در آخرت افزايش يافته است، و بعضى گفته اند اين عطا و بخشش، بد عطايى است.

ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى اين خبر كه بيان شد جزئى از خبرهاى شهرهايى است كه اهلش به هلاكت دچار شده اند. «نَقُصُّهُ عَلَيْكَ»: داستانش را بر تو بازگو مى كنيم، خبر بعد از خبر است. «منها» ضمير، براى «قرى» است: بعضى از آنها، «قائم» پا بر جا و برخى ديگر با خاك يكسان شده مثل زراعتهايى كه بعضى بر جاى مانده و بعضى درو شده است.

اين جمله مستأنفه است و محلّى از اعراب ندارد.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ به اين كه فرعون و پيروانش را به هلاكت رسانديم، بر آنها ستمى نكرديم،

__________________________________________________

1- در اين آيه فرعون تشبيه به كسى شده است كه شترها را به سوى آب هدايت مى كند و پيروان او به شتران تشنه تشبيه شده اند. كشّاف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 168

وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ بلكه آنها بر خودشان ستم كردند، زيرا به دليل اعمال خود به هلاكت رسيدند.

فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ خدايان آنها قادر بر آن نبودند كه عذاب خدا را از آنها بردارند.

الَّتِي يَدْعُونَ بتهايى را كه

عبادت مى كنند، فعل مضارع براى حكايت حال گذشته است.

لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ منظور از «امر» پروردگار، عذاب و كيفر اوست، و «لمّا» منصوب است به فعل: «ما أغنت». «تتبيب»: تخسير: ضرر زدن. «تتّبه»: او را در زيان افكند.

«وَ كَذلِكَ» كاف تشبيه در محل رفع است يعنى چنان كه پروردگارت فرعون و پيروانش را به هلاكت رساند آباديهاى ستمكاران را هم نابود مى كند.

وَ هِيَ ظالِمَةٌ حال براى «قرى» است. «أَلِيمٌ شَدِيدٌ»: مؤاخذه پروردگار براى شخص مورد مؤاخذه بسيار دردآور و سخت است. با اين جملات خداوند سبحان هشدار مى دهد كه سرانجام ستمكارى بسيار وخيم است براى مردم آباديهاى ستمكار و يا هر كسى كه به خود يا غير خودش ستم كند. «إِنَّ فِي ذلِكَ»: اشاره به سرگذشت امّتهايى است كه بر اثر گناهانشان به هلاكت رسيده اند و خداوند داستانهاى آنان را حكايت كرده است.

«لَآيَةً» نشانه عبرت و پند گرفتن است. «لِمَنْ خافَ»: براى كسى كه ترس داشته باشد، زيرا نگاه مى كند به آنچه خداوند در دنيا بر گناهكاران روا داشته، و اين خود نمونه اى است براى گرفتارى آنها در آخرت. وقتى گنهكار شدّت و سختى كيفر دنيوى را ببيند، بيشتر به سختى كيفر اخروى پى مى برد و اين لطفى است از خداوند براى او، زيرا اين عبرت گرفتن باعث افزايش بيم و خوف او از عقوبت الهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 169

مى شود، و به همين معناست گفتار خداوند: إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى «1».

«ذلِكَ» اشاره به روز قيامت است كه عبارت: عَذابَ الْآخِرَةِ بدان دلالت دارد.

«النَّاسُ» مرفوع است به وسيله اسم مفعول كه «مَجْمُوعٌ» باشد چنان كه با فعل مجهول آن رفع داده مى شود.

«يجمع له النّاس»: معناى آيه: قيامت روزى است كه وعده گاه تمام مردم است، و اين صفت لازم آن است. «وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ»: روزى كه همه خلايق در آن حضور دارند و هيچ كس غايب نيست. مثل قول شاعر:

فى محفل من نواصى النّاس مشهود «2»

(منظور از «مشهود»، مجلسى است كه تمام بزرگان در آن حضور داشتند) «لِأَجَلٍ» بر يك مدت معين، و نيز آخر آن به كار مى رود. از اين رو، مى گويند: انتهى الاجل (مدت به پايان رسيد) و بلغ الأجل آخره (پايان مدت فرا رسيد)، حل الاجل مدت معين، سر رسيد. فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ: هر گاه آخر مدت معين فرا رسد، منظور از «عد» نفس مدت است، نه آخر آن، و معناى آيه اين است: عذاب را تأخير نمى اندازيم مگر تا انتهاى مدت مشخص، بنا بر اين مضاف حذف شده است.

يَوْمَ يَأْتِ بدون «ى» خوانده شده مثل قول عربها: «لا أدر» كه به سبب كسره از «ى» مستغنى شده اند، و فاعل «ياتى» اللَّه است نظير: هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ «3» وَ جاءَ رَبُّكَ «4» و نيز دليل بر اين ادّعا، قرائت: «و ما يؤخره» با «ى» و كلمه «باذنه» مى باشد. و مى توان گفت: فاعل «يأت» ضميرى است كه به «يوم» بر مى گردد مثل:

__________________________________________________

1- نازعات/ 26.

2- اولش:

و مشهد قد كفيت الغائبين به.

معنا: چه بسيار مجلسى كه معمولا بزرگان مردم در آن حضور داشتند و بسيار بود كه در آن مجلس تنها حضور من كفايت مى كرد.

3- بقره/ 110.

4- الفجر/ 22.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 170

هل ينظرون الا ان تأتيهم «1» الساعة.

لا تَكَلَّمُ در اصل تتكلّم بوده، و ظرف (يوم) منصوب به «تكلم» است. منظور

از «آمدن روز قيامت» آمدن هول و هراس و سختيهاى آن است.

فَمِنْهُمْ ضمير به اهل موقف بر مى گردد و خود آنها ذكر نشده اند، زيرا مرجع ضمير معلوم و مشخص بوده است.

[سوره هود (11): آيات 106 تا 110] ..... ص: 170

اشاره

فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ (106) خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (107) وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ (109) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (110)

ترجمه: ..... ص: 170

آنان كه بدبخت شدند در آتشند و براى آنها ناله و فريادهاى طولانى است. (106)

جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمين بر پاست، مگر آنچه را كه پروردگارت بخواهد، كه پروردگارت آنچه را اراده كند انجام مى دهد. (107)

اما كسانى كه در سعادت بودند در بهشت جاودانه خواهند بود، تا آسمانها و زمين برجاست، مگر آنچه

__________________________________________________

1- در قرآن زخرف/ 66 الّا الساعة أن تأتيهم آمده است. تصحيح استاد گرجى پاورقى ص 166. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 171

پروردگارت بخواهد كه بخششى است قطع ناشدنى. (108)

بنا بر اين، شك و ترديدى در معبودهايى كه آنها مى پرستند به خود راه مده، آنها فقط همان گونه اين معبودها را مى پرستند، كه پدرانشان، قبلا مى پرستيدند، و ما نصيب آنها را بى كم و كاست خواهيم داد. (109)

ما، كتاب آسمانى به موسى داديم، امّا در آن اختلاف افتاد، و اگر فرمان قبلى پروردگارت نبود، در ميان آنها داورى مى شد، و آنها در شكّى آميخته با سوء ظن و بدبينى اند. (110)

تفسير: ..... ص: 171

«زفير» بيرون آوردن نفس، و «شهيق» فرو بردن آن است: (دم و بازدم)، شمّاخ، شاعر عرب:

بعيد مدى التطريب اول صوته زفير و يتلوه شهيق محشرج «1»

ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ منظور آسمانها و زمين تبديل يافته است يعنى آسمانها و زمين آخرت براى هميشه آفريده شده است. توضيح اين كه هر چه بر فراز قرار دارد آسمان است، بنا بر اين براى اهل آخرت نيز آسمانى وجود دارد.

بعضى گفته اند اين عبارت كنايه از ابديت است، مثل قول عرب: ما لاح كوكب و ما اقام ثبير و رضوى: تا مدتى كه ستاره اى مى درخشد، و مادامى كه كوه ثبير (در مكه)

و كوه رضوى (در مدينه) پا برجاست و جز اينها از عباراتى كه ابديت و جاودانگى را مى فهماند.

إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ اين جمله، از خلود در عذاب آتش و از خلود در نعمتهاى بهشتى استثنا شده است، زيرا عذاب اهل جهنم، تنها به آتش نيست بلكه به عذابهاى گوناگون گرفتارند و سخت ترين اين عذابها عبارت است از خشم خداوند و اهانت

__________________________________________________

1- برد آوازش طولانى است، اول آن را به زفير شروع مى كند و به دنبالش بازدم مى آورد كه صدا را در حلق و اندرون خود مى پرورد. شاعر، خر وحشى را در طول نفس و حسن صوت مى ستايد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 172

او به آنها و نيز براى اهل بهشت لذتهايى بالاتر از بهشت است كه بزرگترين آنها، رضوان خدا و توجه كريمانه او مى باشد، (بنا بر اين اشكالى در استثناى از خلود حتمى كه قبلا بيان شده پيدا نمى شود).

بعضى گفته اند: مقصود، استثناى از «خلود اهل شقاوت» آن است كه هر كس را خدا بخواهد، به سبب يگانه پرستى و ايمانش از جهنّم بيرون مى آورد و به بهشت داخل مى كند تا در مقابل طاعاتى كه انجام داده، پاداش وى را بدهد، بنا بر اين «ما» به معناى «من» خواهد بود، چنان كه در كلام عرب آمده است: سبحان ما سبحت له:

پاك و منزّه است كسى كه او را تسبيح مى گويم. اين سخن را وقتى مى گويند كه صداى رعد را مى شنوند، و مثل قول خداوند: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ «كسانى كه در آسمانها و زمينند خداى را تسبيح مى گويند». (حشر/ 1 و صف/ 1).

و در جمله: «الَّذِينَ سُعِدُوا» مراد از استثنا، سعادتمندانى

هستند كه از جهنم (به دليل لطف خدا و ايمان و آنچه قبلا گفته شد) به سوى بهشت منتقل مى شوند، و معناى آيه اين است كه اشخاص خوشبخت هميشه در بهشت اند مگر آن مدّتى كه خدا خواسته كه قبل از دخول در بهشت آنها را به خاطر گناهانشان به جهنم برده است. بنا بر اين «ما» در اين جمله به معناى خودش و استثنا هم از زمان است، در حالى كه استثنا در جمله اول از اشخاص بود (و «ما» به معناى «من»).

قتاده مى گويد: خدا خود بهتر مى داند امّا براى ما گفته است كه گروهى از مردم به سبب گناهانشان در آخرت بر اثر عذاب آتش رنگ بشره آنها تغيير مى كند و سپس خداوند تفضّل مى كند و آنها را داخل بهشت مى گرداند، اين گروه، اهل جهنّم، ناميده مى شوند و اينها كسانى اند كه وعده عذاب درباره شان تحقق يافته و سپس به سبب شفاعت از آن خارج شده اند.

سُعِدُوا با قرائت ضمّ سين معنايش اين است كه خدا او را سعادتمند ساخته، و با

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 173

قرائت فتح سين لازم خواهد بود مثل: سعد الرجل فهو سعيد و از اين قبيل است:

حزن الرّجل و حزنته كه هم لازم و هم متعدى هر دو به كار مى رود.

عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ بخششى كه قطع شدنى نيست بلكه تا بى نهايت ادامه دارد.

پس از آن كه خداوند متعال سرگذشت كفّار و بدبختيهاى آنها را بيان فرمود به تكليف پيامبر درباره آنها پرداخته و مى فرمايد:

فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ پس از اين داستانها كه براى تو درباره سوء عاقبت بدكاران نقل كرديم ديگر هيچ شك و ترديدى نيست كه

بر سر مشركان زمان همان آيد كه بر پيشينيانشان آمد و اين سخن را خداوند به منظور تسلّاى خاطر پيامبر به انتقام از آنها و تهديدى براى كفّار بيان فرموده است.

ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ اينها هم در شرك آوردن به خدا مثل پدرانشان هستند و چون از اين جهت با آنها يكسانند از نظر كيفر و عقوبت نيز با آنها يكى خواهند بود. اين جمله مستأنفه است و به عنوان علّت نهى از شك آورده شده است.

وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ ما نصيب آنها را از عذاب به طور كافى مى دهيم چنان كه به پدران آنها داده ايم.

فَاخْتُلِفَ فِيهِ بعضى به تورات ايمان آوردند و بعضى به آن كافر شدند چنان كه درباره قرآن نيز چنين شد.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ اگر اين نبود كه خدا وعده مهلت به گناهكاران تا روز قيامت داده است، لقضى بينهم: ميان قوم موسى، يا قوم خودت داورى مى شد. اين جمله نيز براى دلدارى پيامبر بيان شده است.

[سوره هود (11): آيات 111 تا 113] ..... ص: 173

اشاره

وَ إِنَّ كُلاًّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (111) فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112) وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 174

ترجمه: ..... ص: 174

پروردگار تو اعمال هر يك را بى كم و كاست به آنها خواهد داد، او به آنچه كه عمل مى كنند آگاه است. (111)

بنا بر اين همان گونه كه فرمان يافته اى استقامت كن، و نيز كسانى كه با تو، به سوى خدا آمده اند. و طغيان نكنيد كه خداوند آنچه را انجام مى دهيد مى بيند. (112)

و تكيه بر ظالمان نكنيد كه موجب مى شود آتش شما را فرو گيرد، و در آن حال جز خدا ولى و سرپرستى نخواهيد داشت و يارى نمى شويد. (113)

تفسير: ..... ص: 174

وَ إِنَّ كُلًّا تنوين عوض مضاف اليه است: «كلّهم»: تمام آنها كه در تورات اختلاف كردند.

لَيُوَفِّيَنَّهُمْ جواب است براى قسم محذوف، و لام در «لما» براى آماده كردن زمينه قسم است، و «ما» زايده، و معناى جمله اين است: به خدا سوگند كه پروردگار تو تمام كارهاى آنها را از زشت و زيبا و كفر و ايمان، به آنها برمى گرداند. به تخفيف نيز خوانده شده است: وَ إِنَّ كُلًّا بنا بر اين كه «ان مخفّفه» به اعتبار اصلش كه ثقيله بوده، عمل مى كند. يك قرائت هم اين است كه «لمّا» را با تشديد خوانده اند، خواه اين كه «إنّ» را ثقيله بخوانند يا خفيفه، ولى اين قرائت در هر دو صورت، از ديدگاه نحويان با اشكال مواجه است زيرا جايز نيست كه در اين آيه «لمّا» را به معناى وقت و يا به معناى نفى، بگيريم و نيز نمى توانيم به معناى «الّا» بگيريم چنان كه در اين عبارت هست: نشد تك اللَّه لمّا فعلت و الا فعلت، تو را به خدا سوگند مى دهم كه حتما اين كار را انجام دهى. «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 175

بهترين

راه براى توجيه اين قرائت آن است كه لمّا در اصل «لمّا» بوده مثل أَكْلًا لَمًّا «2» و سپس وقف شده، و در حالت وصل نيز بر طبق اصل خوانده شده است، و معناى جمله اين است: تمام آنها جميعا، مثل: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. «3»

مى توان گفت: «لمّا»، مصدر بر وزن «فعلى» است «دعوى» و «شروى». «4»

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ بر راه راست و بدون انحراف هم چنان كه مأمور شدى استقامت كن.

وَ مَنْ تابَ مَعَكَ اين جمله عطف است بر ضمير مستتر در فعل «استقم» و چون ميان معطوف (اسم ظاهر) و معطوف عليه (ضمير مستتر) به وسيله جمله: كَما أُمِرْتَ فاصله شده، اين عطف مانعى ندارد و لازم نيست كه ميان آنها ضمير منفصل فاصله واقع شود. معناى جمله اين است: تو استقامت داشته باش و هر كس از كفر، توبه كند و با تو ايمان بياورد نيز با استقامت باشد.

وَ لا تَطْغَوْا از حدود الهى خارج نشويد. «إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»: كه او به آنچه شما انجام مى دهيد آگاه است و شما را به آن مجازات مى كند. از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»: از خدا بخواه كه درست تصميم بگيرى. «5» و از ابن عباس نقل شده است: آيه اى با مشقّت تر از اين آيه بر رسول خدا نازل نشد و به همين دليل حضرت فرمود:

شيبتنى هود و الواقعة و اخواتها

: مرا سوره هود، و واقعه و نظاير اينها پير كرد.

__________________________________________________

1- لمّا فعلت به معناى الّا فعلت است و جمله دوم تفسير و هم تأكيد جمله اول است- م.

2- فجر/ 19.

3- حجر/ 30.

4- مثل و مانند.

5-

عن الصادق عليه السّلام:

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ اى: افتقر الى اللَّه بصحة العزم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 176

وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا به كسانى كه اهل ستمگرى و بيدادگرى هستند، ميل و رغبتى نداشته باشيد. نهى در اين آيه كسانى را كه با ستمكاران در ستمگرى شركت دارند، يا از عمل آنها اظهار رضايت كنند، يا با آنها همراهى كنند، يا با آنها رفاقت داشته باشند و يا با آنها با تعارف و چرب زبانى رفتار كنند، همگى را در برمى گيرد.

حسن بصيرى مى گويد: خداوند در اين آيه، حقيقت دين دارى را ميان دو «لا» قرار داده: «لا تَطْغَوْا» و «لا تَرْكَنُوا». در حديث است كه:

من دعا لظالم بالبقاء فقد احبّ ان يعصى اللَّه فى ارضه

«كسى كه براى باقى ماندن شخص ستمگرى دعا كند، دوست مى دارد كه در روى زمين معصيت خداوند واقع شود.»

وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ اين جمله حال از فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ مى باشد: شما را آتش فرا مى گيرد در حالى كه به اين وضع دچار هستيد، يعنى غير او يار و ياورى نداريد كه بتواند شما را از عذابش رهايى بخشد، و او هم شما را يارى نمى كند.

[سوره هود (11): آيات 114 تا 116] ..... ص: 176

اشاره

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (114) وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (115) فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ (116)

ترجمه: ..... ص: 176

و نماز را در دو طرف روز و پاسى از شب بپاى دارد كه كارهاى نيك بديها را از بين مى برد، اين، ياد آورى است براى اندرزگيران. (114)

شكيبا باش كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. (115)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 177

پس چرا در ميان بازماندگان گذشتگان، جز افراد كمى از آنها، كه نجاتشان داديم افرادى نبودند كه از فساد و تباهى در روى زمين جلوگيرى كنند؟ و آنان كه ستم كردند، پيروى از لذّتهايى كردند كه بدانها سرگرم شده و مردمى بدكار و مجرم بودند. (116)

تفسير: ..... ص: 177

طَرَفَيِ النَّهارِ بامدادان و شامگاهان. وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ: ساعتهايى از شب، منظور ساعتهاى نزديك به آخر شب است: «ازلفه» «قربه»: نزديك آن، شد،.

مراد از «صلوة الغدوه»، نماز صبح، و «صلوة العشية»، نماز مغرب، و «صلوة الزّلف» نماز عشاست.

علت اين كه ظهر و عصر را نگفته اين است كه آن دو تا به تبعيّت از طرف آخر روز ذكر شده، چون وقت آنها، بعد از زوال خورشيد و به آخر روز نزديكتر است، و خداوند سبحان هم جاى ديگر مى فرمايد: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ: «نماز را بپاى دار از زوال خورشيد تا پاسى از شب»، (اسراء/ 78) و «دلوك» همان زوال است.

«وَ زُلَفاً» هم چنان كه با ضم اول و فتح دوم است، به ضمّتين نيز خوانده شده است.

إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ بعضى در معناى اين جمله گفته اند: نمازهاى پنجگانه گناهانى را كه در فاصله زمانى ميان آنها انجام مى شود، از بين مى برد، زيرا «حسنات» معرفه به «ال» است و نماز هم قبلا ذكر شده است. (پس مراد از حسنات همان نماز است). على

عليه السّلام از پيامبر نقل مى كند: اين آيه اميدوار كننده ترين آيه در قرآن است:

ارجى آية في كتاب اللَّه هذه الآية.

بعضى ديگر در معناى اين جمله گفته اند: كارهاى نيك به روح انسان، آن چنان لطافتى مى بخشد كه او را وادار به ترك بديها مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 178

ذلِكَ اشاره است به: «فَاسْتَقِمْ» و كلمات بعد از آن. «ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ»: و آنچه بيان كرديم پندى است براى پندگيران. «وَ اصْبِرْ» شكيبا باش تا بتوانى آنچه مأمور شدى انجام دهى و آنچه از آن نهى شدى ترك كنى، زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.

اين آيات كه ذكر شد، مشتمل است بر مطالب ذيل: استقامت و پايدارى، به پاى داشتن نمازها، خوددارى از طغيان و سركشى و پناه بردن به ستمگران و تمايل به آنان، و ديگر طاعتها.

فَلَوْ لا كانَ چرا چنين نيست. «مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ» از ملتهاى پيش از شما، صاحبان فضل و نيكى. و اين كه فضل وجود را «بقيه» گفته اند به اين است كه انسان معمولا آنچه را خوبتر و بهتر است براى خود ذخيره و نگهدارى مى نمايد، و از اين رو، «بقيه» الگو، و نمونه خوبى و فضيلت شده است، در مثال مى گويند: فلان من بقية القوم: فلانى از بهترين قوم است و گاهى «بقيه» در معناى «بقوى» به كار مى رود، و بنا بر اين معناى عبارت اين خواهد بود: كه چرا از ميان آنها كسانى يافت نمى شوند كه به نفسها و روحيه هاى خود جاودانگى دهند و آن را از خشم و عذاب خداوند حفظ كنند.

إِلَّا قَلِيلًا استثناى منقطع است: به جز اندكى. «مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ». «من» «1» بيانيه است.

وَ

اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ منظور از ستمكاران، كسانى هستند كه ترك مى كنند نهى از منكر را: اينها دنبال تنعّمات و لذتهايى رفتند كه به آن عادت داشتند و در طلب اسباب عيش و نوش و زندگانى لذّت بخش بودند و ما سواى آن را ترك كردند.

__________________________________________________

1- اوّلى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 179

[سوره هود (11): آيات 117 تا 123] ..... ص: 179

اشاره

وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117) وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (119) وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (120) وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121)

وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)

ترجمه: ..... ص: 179

و پروردگار تو چنان نيست كه آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهل آنها در صدد اصلاح بوده باشند. (117)

اگر پروردگار تو مى خواست همه مردم را يك امّت قرار مى داد، اما آنها همواره مختلفند. (118)

مگر كسانى را كه پروردگارت رحم كند، و به همين منظور آنان را آفريد، و سخن پروردگارت قطعى است كه:

دوزخ را از جنّ و انس پر خواهم كرد. (119)

و ما سرگذشت تمام پيامبران را بر تو، بازگو كنيم تا دلت را بدان محكم و استوار سازيم، و در ضمن اين، حقيقت، و اندرز و ياد آورى براى مؤمنان به سوى تو آمده است. (120)

و به آنان كه ايمان نمى آورند بگو: هر چه در توان داريد انجام دهيد، ما نيز عمل مى كنيم. (121)

و انتظار كشيد، كه ما نيز منتظريم. (122)

و غيب آسمانها و زمين ويژه خداوند است و همه كارها به او باز مى گردد، پس او را پرستش كن و بر او توكّل نما و

پروردگارت، از كارهايى كه انجام مى دهيد غافل نيست. (123)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 180

تفسير: ..... ص: 180

«كان» در اين جا به معناى: «صح» و «استقام» مى باشد يعنى درست است، و «لام» براى تأكيد نفى، و «بِظُلْمٍ» حال از فاعل و معناى جمله اين است: در حكمت الهى محال و نادرست است كه خداوند ظالمانه آباديهايى را كه هلاك سازد، در حالى كه اهالى آن سرزمينها مردمى نيكوكار باشند. اين جمله را خداوند به منظور پاك و منزّه ساختن ذات خود از ظلم و ستم بيان و اعلام كرده است كه هلاك ساختن نيكوكاران ستمكارى مى باشد. بعضى گفته اند: مراد از ظلم، شرك است: خداوند ملّتهايى را به دليل مشرك بودنشان به هلاكت نمى رساند، در صورتى كه نيكوكار باشند و در معاشرتهايشان حق را رعايت كنند و بجز شرك، فساد ديگرى نداشته باشند.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ اگر پروردگارت مى خواست مردم را وادار مى كرد كه همه شان يك امّت و يك ملت كه همان اسلام است باشند، امّا چنين نكرد بلكه دست آنها را باز گذاشت و به آنها اختيار داد تا در اعمالشان استحقاق اجر و مزد پيدا كنند، بنا بر اين بعضى از آنها حق را برگزيدند و بعضى هم باطل را و بالاخره راههاى مختلف در پيش گرفتند و هميشه با يكديگر اختلاف دارند، جز عده اى كه خداوند آنها را هدايت و به آنان لطف فرموده كه بر دين حق اتّفاق دارند و هيچ گونه اختلافى ندارند.

«وَ لِذلِكَ» اشاره است به آنچه سخن اول بر آن دلالت مى كند، يعنى به منظور همين تمكّن و اختيارى كه مردم از آن استفاده كرده و راههاى مختلف را برگزيدند، خداوند آنها

را آفريده است، تا آنهايى كه به سبب حسن انتخابشان حق را برگزيدند مأجور و مثاب باشند.

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ مراد سخنى است كه خداوند به فرشتگان فرمود: من دوزخ را از تمام جنّ و انس پر مى كنم. «و كلا» تمام داستانها را براى تو بازگو مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 181

مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ جمله بيان براى «كلّا» است، و ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ «بدل از «كلّا» مى باشد، و جايز است كه معناى عبارت اين باشد: هر نوع از انواع داستانها را با اسلوبهاى مختلف براى تو، بيان مى كنيم. «ما نُثَبِّتُ» مفعول «نَقُصُّ» و معناى تثبيت فؤاد افزايش يقين و طمأنينه قلب پيامبر است، زيرا بسيارى دليل، هر چه بيشتر باعث تثبيت و تسكين دل مى شود. و جاءك في هذه: در اين سوره يا در اين داستانها كه براى تو بيان كرديم چيزهايى آمده است كه حق و موعظه و تذكّر است.

اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ بر حالتى كه بر آن هستيد. إِنَّا عامِلُونَ ما نيز كار خود را انجام مى دهيم.

وَ انْتَظِرُوا شما براى ما منتظر حوادث باشيد، انّا منتظرون: ما منتظريم كه آنچه خدا بيان فرموده، يعنى گرفتاريهايى كه بر امثال شما وارد شده بر شما نيز وارد شود.

وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هيچ غيبى بر خدا پوشيده نيست، پس كارهاى شما بر او مخفى نخواهد بود. و تمام امور به سوى او باز مى گردد، پس اى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خداوند، از آنها به خاطر تو انتقام مى گيرد، فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ: بنا بر اين او را عبادت كن، و به او توكّل كن، كه او تو را يارى مى كند و از

شرّ آنها رهايت مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 182

سوره يوسف عليه السّلام ..... ص: 182

اشاره

اين سوره مكّى و تعداد آياتش به اجماع يكصد و يازده آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 182

در فضيلت آن در حديث نبوى از ابىّ نقل شده: به بردگانتان سوره يوسف عليه السّلام را بياموزيد زيرا هر مسلمانى كه آن را بخواند و به خانواده و بردگانش ياد دهد، خداوند سختيهاى مرگ را بر او آسان سازد، و به او نيرويى دهد كه هيچ گونه حسدى نسبت به مسلمانى نداشته باشد. «1» و از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: هر كس اين سوره را در هر شب بخواند خداوند در روز قيامت او را در حالى محشور كند كه زيبايى چهره اش همانند زيبايى يوسف باشد و او را ترس و وحشتى نرسد، و از برگزيدگان بندگان صالح خدا باشد. «2»

[سوره يوسف (12): آيات 1 تا 5] ..... ص: 182

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (1) إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (2) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ (3) إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ (4)

قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ (5)

__________________________________________________

1- علّموا ارقائكم سورة يوسف عليه السّلام فأيّما مسلم تلاها و علّمها اهله و ما ملكت يمينه هوّن اللَّه عليه سكرات الموت و اعطاه القوّه ان لا يحسد مسلما.

2-

من قرأها في كلّ ليلة بعثه اللَّه يوم القيامة و جماله مثل جمال يوسف عليه السّلام و لا يصيبه فزع و كان من خيار عباد اللَّه الصالحين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 183

ترجمه: ..... ص: 183

الف، لام، راء، اينها آيه هاى كتاب روشنگر است. (1)

براستى كه ما آن را قرآن عربى نازل كرديم به اميد اين كه شما در آن بينديشيد. (2)

ما از طريق وحى كردن اين قرآن به تو، بهترين سرگذشتها را برايت بازگو مى كنيم، هر چند، پيش از اين از بى خبران بودى. (3)

هنگامى كه يوسف به پدرش گفت: من يازده ستاره و خورشيد و ماه را در خواب ديدم كه مرا سجده مى كردند. (4)

گفت:

پسرجان! خواب خودت را براى برادرانت نقل مكن، كه برايت نقشه اى خطرناك مى كشند، براستى كه شيطان براى انسان دشمن آشكارى است. (5)

تفسير: ..... ص: 183

الْكِتابِ الْمُبِينِ كتابى كه امرش در معجزه آوردن، روشن است، يا اين كه خود بيان مى كند كه از نزد خداست نه از نزد بشر، يا اين كه روشن و آشكار است و معانى آن، بر عرب زبانها پوشيده نيست، چرا كه به زبان آنها نازل شده است. (در جاى ديگر مى فرمايد):

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا «اگر اين كتاب را قرآن نارسايى قرار مى داديم بر شما مشتبه و نامفهوم مى شد». (فصّلت/ 44) «قصص» مصدر و به معناى (اسم مفعول)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 184

مقصوص است، مثل «نقض» و «حسب» (كه به معناى منقوض و محسوب، مى باشد) حال اگر معناى مصدرى اراده شود، مفهوم آيه اين مى شود: ما با اين سوره كه به سوى تو وحى مى كنيم بهترين داستانسرايى را برايت بيان مى كنيم، و در اين صورت «احسن» مفعول مطلق و منصوب به مصدر است، چون اضافه به مصدر شده است. مراد از بهترين داستانسرايى اين است كه با بديعترين اسلوب و نيكوترين روش و زيباترين نظم، داستانسرايى شده است. امّا اگر منظور از «قصص»

مقصوص يعنى اسم مفعول باشد معناى عبارت اين مى شود: ما براى تو از سرگذشتها بهترين احاديث را كه در باب خود بيان مى شود مى سراييم كه مشتمل بر نكته ها و حكمتها و عبرتهايى است كه در غير اينها وجود ندارد.

وَ إِنْ كُنْتَ مخفّفه از ثقيله است، و ضمير در «قَبْلِهِ» بر مى گردد، به «بِما أَوْحَيْنا» و معناى جمله اين است: سخنى است كه پيش از وحى كردن ما، تو از آن غافل بودى، و هيچ آگاهى نسبت بدان نداشتى. «إِذْ قالَ يُوسُفُ»: اين عبارت بدل از «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» و از نوع بدل اشتمال است چون زمان بيان كردن قصّه زمانى را كه داستان در آن سروده مى شود، در برمى گيرد.

يا أَبَتِ به كسر و فتح «تاء» هر دو، خوانده شده، و اين تاء علامت تأنيث است و عوض از «ياء» اضافه آمده زيرا تأنيث و اضافه، از اين جهت كه زايدند و به آخر اسم مى چسبند، با هم تناسب دارند. فتح «تاء» به اين سبب است كه در اصل «يا ابتا» بوده، الف حذف شده و فتحه به عنوان دليل بر آن باقى مانده است.

إِنِّي رَأَيْتُ از «رؤيا» به معناى خواب ديدن است. از ابن عباس نقل شده است «كه يوسف عليه السّلام شب قدر در خواب ديد كه يازده ستاره از آسمان فرود آمدند و برايش سجده كردند و نيز ديد كه خورشيد و ماه از آسمان آمدند و بر او سجده كردند، خورشيد و ماه كنايه از پدر و مادر او، و ستارگان اشاره به يازده برادرش بود».

بعضى گفته اند مراد از خورشيد پدرش و مراد از ماه، خاله اش بود، زيرا مادرش

ترجمه جوامع الجامع، ج 3،

ص: 185

راحيل از دنيا رفته بود و مى توان گفت: «واو» به معناى «مع» است: ستارگان را با شمس و قمر در خواب ديدم.

رَأَيْتُهُمْ اين جمله آغاز سخن است، بنا بر اين كه سؤالى در تقدير و اين جمله جواب آن باشد، مثل اين كه يعقوب به يوسف گفت: چگونه آنها را ديدى؟ يوسف گفت: آنها را ديدم كه براى من سجده كردند. «قال يعقوب»: يعقوب گفت: خوابت را براى برادرانت نقل مكن، حضرت يعقوب از اين ترسيد كه برادرانش بر او حسد برند و ستم روا دارند زيرا متوجّه شد كه خواب يوسف نشان دهنده آن است كه خداوند براى او شرافت و بزرگوارى دنيا و آخرت قرار داده است.

فَيَكِيدُوا فعل مضارع منصوب به «أن» است، يعنى اگر داستانت را به برادرانت بگويى با تو مكر خواهند كرد. «يكيدوا»: معناى «يحتالوا» را در بردارد. از اين رو متعدى به «لام» شده تا معناى هر دو فعل را بدهد، سپس آن را به وسيله مصدر مؤكّد ساخته و «كيدا» را ذكر كرده است. عدوّ مبين: دشمنى آشكار است.

[سوره يوسف (12): آيات 6 تا 9] ..... ص: 185

اشاره

وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (6) لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ (7) إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (8) اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ (9)

ترجمه: ..... ص: 185

اين چنين پروردگارت تو را برمى گزيند و از تعبير خوابها آگاهت مى سازد، و نعمتش را بر تو، و بر آل يعقوب تمام و كامل مى كند همان گونه كه پيش از اين بر پدرانت: ابراهيم و اسحاق تمام كرد براستى كه پروردگار تو بسيار دانا و حكيم است. (6) ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 186

به طور تحقيق در داستان يوسف و برادرانش نشانه هايى براى پرسش كننده بوده است. (7)

موقعى كه برادران گفتند: يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوبترند، با اين كه ما گروهى نيرومند هستيم، به طور مسلم پدر ما در گمراهى آشكارى است. (8)

يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد تا توجه پدرتان، تنها مصروف شما باشد، و بعد از آن مردمى شايسته گرديد. (9)

تفسير: ..... ص: 186

يَجْتَبِيكَ اجتباء به معناى «اصطفاء» و برگزيدن است. احاديث به معناى «رؤى» است كه جمع «رؤيا» مى باشد: خواب و رؤيا، يا حديث نفس است و يا سخن فرشته، و يا وسوسه شيطان. تأويل رؤيا: تفسير آن و آنچه از آن فهميده مى شود، حضرت يوسف عليه السّلام در تعبير خواب و بيان كردن آن از تمام مردم آگاهتر بود. بعضى گفته اند:

«تأويل رؤيا» يعنى دانستن معانى كتابهاى الهى و سنن پيامبران. وى آنچه از معانى آنها كه بر مردم پوشيده بود براى مردم تفسير مى كرد و شرح مى داد. «احاديث» اسم جمع است براى حديث.

معناى اتمام نعمت، اين است كه خداوند براى يوسف و پدرانش نعمت دنيا را به نعمت آخرت متّصل ساخت و آنها را پيامبران و پادشاهان قرار داد و بعد آنها را به سوى نعمتهاى سراى ديگر و درجات بلند بهشت منتقل ساخت.

آلِ يَعْقُوبَ خانواده و

فرزندان اوست. در اصل «اهل» بوده چون تصغير آن «اهيل» است، ولى فقط در موردى از خانواده به كار مى رود كه داراى عظمتى باشند.

مثل «آل النّبي» و «آل الملك». «ابراهيم»: عطف بيان براى «ابويك» است.

إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ پروردگارت مى داند كه چه كسانى را برگزيند، و حكيم است در

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 187

اين كه نعمت را براى كسى كه شايسته آن است به كمال برساند.

فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ در داستان و سرگذشت آنان، «آيات» نشانه ها و دليلهايى بر حكمت خداوند وجود دارد، يا عبرتها و امور شگفت آورى براى سؤال كنندگان از اين سرگذشتها و يا نشانه هايى بر نبوّت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله وجود دارد.

لِلسَّائِلِينَ مراد يهوديانى است كه از پيامبر درباره گذشتگان سؤال مى كردند و او بدون اين كه از كسى شنيده يا در كتابى خوانده باشد بدرستى آنها را پاسخ مى داد.

روايت شده است كه يهوديان به بزرگان مشركان گفتند: از محمّد صلى اللَّه عليه و آله بپرسيد: چرا آل يعقوب از شام به مصر منتقل شدند و نيز از داستان يوسف. «آية» به نصب و رفع هر دو خوانده شده است.

لَيُوسُفُ «لام» ابتدا، براى تأكيد و تحقيق مضمون جمله مى آيد. مقصود برادران يوسف اين بود كه زيادى محبت پدر نسبت به يوسف و برادرش: «بنيامين» امرى است ثابت كه هيچ شبهه اى در آن نيست. و اين كه تعبير به «اخوه»: برادرش كردند به اين دليل بود كه هر دو از يك مادر بودند.

وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ جمله حاليه است، و مراد اين است كه پدر اين دو برادر را در دوستى بر ما برترى مى دهد با اين كه اين دو

تا كوچكند و كارى از آنها نمى آيد امّا، ما گروهى هستيم متشكل از ده نفر مرد كه پشتيبان پدريم و او را حمايت مى كنيم.

إِنَّ أَبانا لَفِي قطعا پدرمان از راه درست و حق منحرف شده است.

«العصبة و العصابة» ده نفر و بيشتر چنين گروهى را عصبه مى گويند چون به وسيله آنها كارها حل و فصل مى شود.

اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يوسف را بكشيد يا در يك زمين نامشخصى دور از آبادى او را بيندازيد. معناى نكره آوردن «ارض» همين است كه هيچ مشخصه اى نداشته و از نظرها دور باشد، و نصب آن نيز به دليل همين ابهام است، مثل ظروف مبهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 188

يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ تا پدرتان تنها به شما توجه كند: يكپارچه به شما بنگرد و ديگرى را مورد توجّه قرار ندهد، بعضى گفته اند: از توجه به يوسف فراغت يافته، رو به شما آورد.

وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ ... و بعد از كشتن يا دور كردن يوسف از ظلمى كه نسبت به او مرتكب مى شويد در پيشگاه خدا توبه خواهيد كرد، يا اين كه دنيايتان خوب و كار و بارتان منظّم مى شود.

[سوره يوسف (12): آيات 10 تا 14] ..... ص: 188

اشاره

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (10) قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11) أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12) قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13) قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)

ترجمه: ..... ص: 188

يكى از آنها گفت: يوسف را نكشيد، و اگر مى خواهيد كارى كنيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد، تا برخى قافله ها او را برگيرند. (10)

برادران به يعقوب گفتند: پدرجان! چرا درباره يوسف به ما اعتماد نمى كنى، و حال آن كه ما، خيرخواه او هستيم؟! (11)

او را فردا با ما بفرست تا غذاى كافى بخورد، بازى و تفريح كند، و ما از او نگهدارى مى كنيم. (12)

يعقوب عليه السّلام گفت: دورى او مرا اندوهگين مى سازد، و مى ترسم شما از او غفلت كنيد، و گرگ او را بخورد. (13)

گفتند اگر او را گرگ بخورد- با اين كه ما گروه نيرومندى هستيم- در اين صورت ما حتما زيانكار خواهيم بود (ضررش به خود ما متوجه است). (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 189

تفسير: ..... ص: 189

گوينده اين حرف «يهودا» بود كه درباره يوسف از همه برادرانش راى بهترى داد و همو بود كه (در مصر بعد از گير افتادن بنيامين برادر اصلى يوسف) گفت: من از اين جا نمى آيم مگر پدرم اجازه دهد. «1» او به برادرانش گفت: قتل كار بزرگى است، انجام ندهيد، او را در نهانگاه چاهى بيندازيد. غيابة الجب: گودى چاه، جايى از آن، كه از ديد بيننده پنهان باشد، و تاريكتر از ته آن باشد. بعضى اين كلمه را در هر دو مورد به صورت جمع: «غيابات» خوانده اند. «الجبّ» چاهى كه سنگ چين نشده باشد. تا بعضى راهگذرها او را برگيرند.

إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد كه به مقصودتان برسيد، نظر من اين است.

ما لَكَ لا تَأْمَنَّا با دو، نون، و «لا تأمنّا» با ادغام به اشمام «2» و غير اشمام نيز خوانده شده، و معنايش

اين است: چرا از ما بر يوسف مى ترسى، و حال آن كه ما، خير او را مى خواهيم و او را دوست داريم، و درباره او، كارى را كه دلالت كند بر خلاف خير خواهى مان نسبت به او انجام نداده ايم.

يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ در هر دو فعل، با نون، و با «ى» و با جزم، و نيز در اوّلى با نون، و در دوّمى با «ى» خوانده شده، و اصل «رتعه»، به معناى فراوانى و گستردگى است. مراد از عبارت اين است: آنچه را نياز داريم تناول كنيم و ميوه ها و غير آن را فراوان بخوريم.

__________________________________________________

1- آيه 80- فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي.

2- اشمام در اصطلاح نحويان. با لب اشاره كردن به حركت حرفى است بدون اين كه صوت شنيده شود، حرف ساكن را بوى ضمّه دادن بطورى كه شنيده نشود، بهم آوردن لبها براى تلفّظ ضمّه به طورى كه ضمّه تلفّظ نشود. فرهنگ عميد. اشمام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 190

قرائت ديگر: «يرتع» به كسر عين، و «يلعب» مجزوم، با «ى» و «نون»، در هر دو، ذكر شده است، از «ارتعى يرتعى». گفته مى شود: «رعى» و «ارتعى» مثل «شوى و اشتوى»، و گاهى مى گويند: «يرتع» مجزوم، و يا «نرتع» به كسر عين، در حالى كه فقط شتر آنها مى چرد. بنا بر اين مضاف (ابل) حذف شده است.

منظور فرزندان يعقوب، از بازى كردن، بازى مباح بوده مثل تيراندازى و مسابقه دويدن.

لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ حضرت يعقوب پيش فرزندانش براى اين كه يوسف را با خود نبرند دو بهانه آورد: يكى اين كه دورى و جدايى او باعث غم و اندوهش مى شود چون حتّى يك ساعت

طاقت تحمّل دورى اش را نداشت، دوم اين كه مى ترسيد وقتى برادران به خوردن و بازى كردن مشغول و از يوسف غافل باشند، گرگ بر او حمله كند.

لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ «لام» علامت قسم است، و إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ جواب قسم، و نيز جانشين جواب شرط است، «واو» در «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» حاليه است: فرزندان يعقوب براى پدر سوگند ياد كردند: اگر چنان باشد كه او تصور مى كند، و مى ترسد كه در ميان مردانى چنين نيرومند برادرشان را گرگ مورد حمله قرار دهد، در اين صورت آنها مردمى خواهند بود كه از ضعف و ناتوانى در شرف هلاكت و نابودى هستند، يا مردمى خواهند بود كه سزاوار هلاكتند زيرا اميدى به آنها نيست، و يا جا دارد براى آنها آرزوى بدبختى شود، كه آنها حضور داشته باشند و زنده باشند، و گرگ يكى از آنها را بخورد.

[سوره يوسف (12): آيات 15 تا 18] ..... ص: 190

اشاره

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (15) وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ (16) قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ (17) وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 191

ترجمه: ..... ص: 191

وقتى كه او را با خود بردند و تصميم گرفتند كه او را در مخفيگاه چاه قرار دهند، ما به او وحى فرستاديم كه در آينده آنها را از اين كارشان با خبر خواهى ساخت در حالى كه آنان نمى دانند. (15)

شب هنگام در حالى كه مى گريستند پيش پدرشان آمدند. (16)

گفتند:

اى پدر، ما رفتيم به مسابقه و يوسف را نزد اثاثيّه خود گذاشتيم، گرگ او را خورد، ولى تو حرف ما را نمى پذيرى هر چند راستگو باشيم. (17)

و پيراهن وى را با خونى دروغين نزد پدر آوردند، گفت:

هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته است، من شكيبايى زيبا دارم و خداوند بر آنچه شما مى گوييد يار و ياور من است. (18)

تفسير: ..... ص: 191

أَنْ يَجْعَلُوهُ مفعول «اجمعوا» مى باشد، از باب «اجمع الامر و ازمعه» بر آن كار تصميم گرفت. جواب «لمّا» محذوف و تقدير اين است: فعلوا به ما فعلوا من الأذى، روايت شده است كه وقتى او را به بيابان بردند دشمنى خود را با وى آشكار ساختند، او را كتك زدند و آن گاه كه خواستند در چاهش اندازند دستهايش را بستند و پيراهنش را از تنش كندند و او را به چاه فرستادند، و چون به نيمه راه رسيده بود، وى را انداختند، چاه آب داشت يوسف در ميان آب افتاد پناه به سنگى برد و روى آن ايستاد.

روزى كه حضرت ابراهيم را برهنه و عريان در آتش افكندند جبرئيل پيراهنى از حرير بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد، بعدها ابراهيم آن را به اسحاق داد و از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 192

اسحاق به يعقوب رسيد. و حضرت يعقوب آن را به

صورت دعا و حرز در بسته اى قرار داده و بگردن يوسف آويزان كرده بود. اين جا جبرئيل آمد آن را بيرون آورد و بر تن يوسف پوشانيد، و اين همان پيراهين است كه يعقوب از آن بوى يوسف را شنيد و بينا شد: هنگامى كه كاروان از مصر آمد. «1»

وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ در اين صغر سنّ خداوند به يوسف وحى كرد چنان كه به يحيى و عيسى وحى كرد.

لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا خدا به يوسف، وحى كرد تا به سرانجام كارش وى را مژده و بشارت دهد، و معناى جمله اين است كه حتما از اين گرفتارى نجات مى يابى و براى برادرانت از آنچه بر سرت آورده اند نقل خواهى كرد. وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ: در حالى كه به علت بالا رفتن موقعيت و مقامت و اين كه مدّتها از آنها دور شده اى نتوانند تو را بشناسند كه يوسف هستى، و بعضى گفته اند: معناى وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ اين است كه آنها از اين خبر نداشتند كه ما به يوسف وحى مى كنيم و او را از وحشت و تنهايى بيرون مى آوريم. آنها خيال مى كردند كه او را مونسى نيست.

وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً برادران يوسف در آخر روز، نزديكيهاى شب پيش پدرشان آمدند و شروع به گريه كردند تا به او بفهمانند كه راست مى گويند:

قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ گفتند پدر! ما رفته بوديم براى مسابقه، مسابقه دو، يا تيراندازى، در تفسير گفته شده: «ننتضل» مسابقه تيراندازى، «وَ ما أَنْتَ»: بمصدق «لَنا وَ لَوْ كُنَّا: تو اكنون به دليل علاقه اى كه به يوسف دارى اگر چه ما نزد تو، راستگو باشيم حرف ما را نمى پذيرى چه رسد

به اين كه اكنون به ما بدگمانى و اعتمادى به گفته ما ندارى.

بِدَمٍ كَذِبٍ آلوده به خون دروغى، و مى توان گفت موصوف به مصدر است براى

__________________________________________________

1- لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ، آيه 94.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 193

مبالغه مثل قول شاعر:

فهن به جود و انتم به بخل

: «1» (جواد و بخيل نگفته، تا افاده مبالغه كند)، روايت شده است كه يعقوب پيراهن را گرفت و بر روى صورتش انداخت و بقدرى گريست كه صورتش با خون پيراهن رنگين شد و گفت: به خدا سوگند تا امروز گرگى را از اين، بردبارتر نديدم كه پسرم را خورده و پيراهنش را بر تنش ندريده است. «2»

عَلى قَمِيصِهِ در محل نصب است بنا بر ظرفيّت: جاءوا فوق قميصه بدم كذب: و جايز نيست كه حال مقدّم باشد، زيرا حال از مجرور بر آن مقدّم نمى شود.

قالَ: بَلْ سَوَّلَتْ: گفت هواهاى نفسانى تان امر عظيمى را برايتان آسان نمود و آزار يوسف را در چشم شما بى اهميّت جلوه داد و اين جنايت بزرگ را درباره او مرتكب شديد.

«سول» استرخاء: سهل و آسان شمردن.

فَصَبْرٌ جَمِيلٌ كار من صبر جميل است، يا صبر جميل بهتر است، «صبر جميل»، شكيبايى است كه در آن جز به خدا شكايتى نبرند چنان كه فرمود: از پريشانى و اندوهم تنها به خدا شكوه مى برم. «3»

وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى و براى تحمّل دردى كه شما بيان مى كنيد: يوسفم از بين رفته، فقط از خداوند كمك مى خواهم.

__________________________________________________

1- زنان نسبت به او يكپارچه بخشندگى اند، و شما نسبت به او سراسر فرومايگى- م.

2-

تاللّه ما رأيت كاليوم ذئبا أحلم من هذا: اكل ابنى و لم يمزق عليه قميصه.

[.....] 3-نَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي

إِلَى اللَّهِ. آيه 86.

[سوره يوسف (12): آيات 19 تا 20] ..... ص: 193

اشاره

وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19) وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 194

ترجمه: ..... ص: 194

و كاروانى فرا رسيد و آب آور خود را فرستادند، او، دلو خود را در چاه افكند، و صدا زد: مژده باد، اين كودكى است، اين مطلب را كاروانيان، به عنوان يك سرمايه از ديگران پنهان داشتند، و خداوند به آنچه كه آنها انجام مى دادند آگاه است. (19)

او را به بهاى كمى: چند درهم، فروختند و نسبت به او بى اعتنا بودند. (20)

تفسير: ..... ص: 194

«سَيَّارَةٌ» گروهى بودند رهگذر كه از ناحيه مدين به طرف مصر مى رفتند، و اين امر سه روز بعد از آن بود كه يوسف را در چاه انداخته بودند. اهل كاروان راه را گم كرده بودند و نزديك اين چاه فرود آمدند.

فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ وارد كسى است كه بر سر آب مى آيد تا براى گروهى آب ببرد:

آنها مردى را فرستادند تا برايشان آبى پيدا كند، نام او، مالك بن ذعر، بود.

فَأَدْلى دَلْوَهُ سطلش را در چاه افكند، يوسف به ريسمان چسبيد، وقتى كه آن مرد دلو را بالا كشيد ناگهان غلامى بسيار زيبا مشاهده كرد. «قالَ: يا بُشْرى »: به خودش گفت: مژده باد مرا، خوشا به حالم، (اين معنا در صورتى است كه «بشراى» با فتح «ى» خوانده شود كه گويا مرحوم مصنّف همين قرائت را پذيرفته است) امّا اگر بر طبق معمول: «يا بُشْرى » خوانده شود به اين معناست: كه آن شخص بشارت را مورد ندا قرار داد و گويا چنين گفت: اى بشارت اى خوشبختى بيا كه به وقت آمدى.

وَ أَسَرُّوهُ ضمير جمع براى تمام اهل كاروان است: از كاروانهاى ديگر اين امر را مخفى داشتند.

بعضى گفته اند: اهل كاروان امر يوسف و اين كه او را در چاه يافته اند از ديگران مخفى داشتند

بلكه مى گفتند صاحبان اين آب اين غلام را به ما سپرده اند كه در مصر برايشان بفروشيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 195

ابن عباس مى گويد: ضمير، به برادران يوسف برمى گردد يعنى آنها به ديگران گفتند: اين غلام مال ماست و گريخته، پس از ما آن را بخريد، يوسف از ترس اين كه او را بكشند ساكت بود و هيچ نمى گفت.

«بِضاعَةً» منصوب است بنا بر حاليت: او را همچون كالاى تجارتى مخفى داشتند.

بضاعت به مالى گفته مى شود كه به منظور تجارت جدا مى شود. «وَ شَرَوْهُ»: او را فروختند، بِثَمَنٍ بَخْسٍ اى مبخوس، يعنى به قيمتى خيلى كمتر از معمول كه اين كمبود، ظاهر و آشكار بود «دَراهِمَ» درهمهاى نقره بود نه دينارهاى طلا، «مَعْدُودَةٍ»: خيلى كم بود كه شمرده مى شد و قابل وزن نبود. از ابن عباس نقل شده است كه بيست درهم بود.

وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ فروشندگان يوسف در اين امر از زاهدان بودند، يعنى كسى كه به آنچه در دست دارد تمايلى نشان نمى دهد و آن را به كمترين بها مى فروشد. و دليل عدم تمايل آنها اين بود كه او را پيدا كرده بودند و هر كس چيزى را پيدا كند به هر قيمت كه آن را بفروشد باكى ندارد، و مى توان گفت معنايش اين است كه كاروانيان او را از برادرانش خريدند و برادران درباره يوسف به قيمت او، از زاهدان بودند يعنى به يوسف دلبستگى نداشتند.

[سوره يوسف (12): آيات 21 تا 23] ..... ص: 195

اشاره

وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ

(21) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (22) وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 196

ترجمه: ..... ص: 196

كسى كه او را در سرزمين مصر خريد، به همسر خود گفت:

وى را گرامى دار كه اميد است براى ما مفيد باشد و يا او را فرزند خود بگيريم، و اين چنين يوسف را در آن سرزمين متمكّن ساختيم، و براى اين كه تعبير خواب را يادش دهيم، و خداوند بر كار خود پيروز است امّا اكثر مردم نمى دانند. (21)

و هنگامى كه به مرحله بلوغ و قوّت رسيد، به او، حكم، و علم داديم، و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم. (22)

و آن زن كه يوسف در خانه اش بود از او تمنّاى كامجويى كرد و درها را بست و گفت بشتاب بسوى آنچه برايت مهيّاست، گفت پناه مى برم به خدا او «1» پروردگار من است مقام مرا گرامى داشته، مسلّما ستمكاران رستگار نمى شوند. (23)

تفسير: ..... ص: 196

الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ عزيز مصر، متصدى خزاين و ارزاق عمومى آن كشور بود. «2» وى «قطفير» يا «اطفير» نام داشت و نام پادشاه مصر يا فرعون آن زمان، «ريّان بن وليد» بود.

ابن عباس مى گويد: عزيز، پادشاه مصر بوده است. وقتى كه عزيز مصر يوسف را

__________________________________________________

1- معناى ديگر: عزيز مصر صاحب نعمت من است- م.

2- سمت وزارت يا نخست وزيرى فرعون را داشت، از تفسير نمونه- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 197

خريد، وى ده ساله بود و سيزده سال در خانه او اقامت داشت، و در سنّ سى سالگى ريّان بن وليد (عزيز مصر) او را به وزارت خود برگزيد، و در سى و سه سالگى خداوند به او حكمت و علم آموخت و هنگامى كه صد و بيست ساله بود از دنيا رحلت فرمود. گفته شده است: عزيز مصر او

را به چهل دينار و يك جفت كفش و دو جامه سفيد، خريد، و به همسرش گفت: «اكرمى مثويه» مقام و منزلتش را گرامى دار چنان كه خود يوسف بعدها گفت: «انه ربى احسن مثواى». معناى قول عزيز، به همسرش اين است كه با يوسف رفتار نيكو داشته باش تا از مصاحبت با ما خوشحال باشد. «عسى ان ينفعنا»: شايد به سبب شايستگى و امانت دارى اش سودى به ما برساند، و يا اين كه او را فرزند خود بگيريم و جاى فرزند خود قرارش دهيم.

عزيز اين حرفها را به اين دليل گفت كه در يوسف احساس رشادت و شايستگى مى كرد.

وَ كَذلِكَ: هم چنان كه يوسف را نجات داديم، و توجّه عزيز مصر را به او جلب كرديم، در سرزمين مصر به او قدرت بخشيديم و او را پادشاه قرار داديم تا در آن حكم براند.

وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ اين رهايى و دادن قدرت، بدين منظور بود كه به او تأويل احاديث بياموزيم.

وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ خدا آنچه را بخواهد حكم كند كسى توان جلوگيرى ندارد، يا اين كه خداوند كه بر امور يوسف تسلّط دارد او را حفظ مى كند و به ديگران واگذارش نمى كند.

در مدت زمان «اشد» اقوالى گفته اند: سن دوازده، بيست، سى و سه، و چهل سالگى و بعضى گفته اند آخرين حدّش شصت و دو سال است.

حُكْماً مراد حكمت يعنى نبوّت است، «وَ عِلْماً» آگاهى به شريعت و ديانت، و بعضى گفته اند منظور حكومت بر مردم و آگاهى نسبت به راههاى صلاح و مصلحت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 198

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ مقصود توجّه دادن به اين امر است كه خداوند

به حضرت يوسف به عنوان پاداش اعمال نيك و تقوا و پرهيزكارى اش علم و حكمت آموخت. از حسن نقل شده: من أحسن عبادة ربه في شبيبته آتاه الحكمة في اكتهاله:

«كسى كه در جوانى عبادت پروردگارش را نيكو انجام دهد، در پيرى به او حكمت آموزد.»

مراوده مفاعله از «راد يرود»: آمدن و رفتن، معناى عبارت اين است كه همسر عزيز مصر يوسف را با نيرنگ به خودش متوجه ساخت. يعنى كارى انجام داد كه شخص فريبكار انجام مى دهد تا طرف مقابلش را با كلك و نيرنگ گول بزند و چيزى را كه او در اختيار دارد و نمى خواهد از دست بدهد، از وى بربايد، و در اين جا منظور نيرنگها و چاره انديشيهايى است كه زليخا انجام داد تا يوسف را به كامجويى وادار سازد. «هَيْتَ لَكَ»: جلو بيا، روى بياور: به وجوه مختلفى خوانده شده: «هيت لك»: بضمّ «تاء»، «هيت لك» به كسر «هاء» و فتح «تاء» و «هئت» با همزه، و ضمّ «تاء»: آماده شدم براى تو: از «هاء يهى ء» و «لام» از متعلّقات فعل، و در اصوات براى بيان است مثل اين كه گفته است: اين را براى تو مى گويم! مَعاذَ اللَّهِ پناه به خدا مى برم پناه بردنى. «انّه» ضمير، براى شأن و حديث است.

رَبِّي، أَحْسَنَ مَثْوايَ مبتدا و خبر، و منظور يوسف از اين حرف، سخن عزيز مصر است كه به همسرش گفت: «او را گرامى دار»، پاداش سفارشهاى او اين نيست كه درباره همسر و خانواده اش بر وى خيانت كنم.

[سوره يوسف (12): آيات 24 تا 29] ..... ص: 198

اشاره

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ

عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ (24) وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ (25) قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ (26) وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ (27) فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ (28)

يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 199

ترجمه: ..... ص: 199

آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد، قصد وى مى كرد، چنين كرديم، تا، بدى و فحشا را از او دور سازيم، چرا كه او از بندگان با اخلاص ما بود. (24)

و هر دو به طرف در دويدند و آن زن پيراهن او را از پشت پاره كرد، و در اين موقع، آقاى آن زن را دم در، يافتند، زن گفت: كيفر كسى كه نسبت به اهل تو اراده خيانت كند جز زندان و يا عذاب دردناك نيست. (25)

يوسف گفت: او مرا با اصرار به سوى خود دعوت كرد، و در اين هنگام، شاهدى از خانواده زن گواهى داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده زن راست مى گويد و يوسف از دروغگويان است. (26)

و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده، زن دروغ مى گويد و او از راستگويان است. (27)

وقتى كه عزيز مصر ديد كه پيراهن يوسف از پشت سرش پاره شده، گفت اين از مكر و حيله شما زنان است

آرى نيرنگ شما بزرگ است. (28)

اى يوسف از اين موضوع صرف نظر كن، و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى. (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 200

تفسير: ..... ص: 200

هم بالامر آن كار را قصد كرد و تصميم بر انجام آن گرفت، يعنى آن زن تصميم گرفت كه با يوسف در آميزد. او نيز تصميم گرفت كه با وى در آميزد. «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»: جواب شرط محذوف و تقدير چنين است: لو لان ان رأى برهان ربه لخالطها: اگر يوسف برهان پروردگارش را نمى ديد با او درمى آميخت، جواب به قرينه: «وَ هَمَّ بِها» حذف شده است. مثل: هممت بقتله لولا انى خفت اللَّه كه تقديرش اين است: لولا انّى خفت اللَّه لقتلته: اگر چنين نبود كه از خدا مى ترسم او را كشته بودم. مقصود از جمله «وَ هَمَّ بِها» اين است كه نفس يوسف ميل به آميزش كرد و به دليل شهوت جوانى توجهى به زليخا كرد مثل اين كه بخواهد قصد و تصميمى بر آن بگيرد، و (اصولا) اگر چنين تمايلى كه به سبب شدّتش تصميم ناميده مى شود در آدمى وجود نداشته باشد خوددارى كننده از آن در نزد خدا ممدوح و مأجور نخواهد بود، و نيز اگر تصميم يوسف مانند تصميم زليخا مى بود باز خدا او را چنين نمى ستود: كه «او از بندگان با اخلاص ما بود». و نيز مى توان گفت معناى «وَ هَمَّ بِها» اين است: نزديك بود كه يوسف قصد آن زن كند چنان كه مى گويند: قتلته لو لم اخف اللَّه: اگر خوف خدا نمى بود او را كشته بودم.

سزاوار است كه قارى در جمله «وَ

لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ» وقف كند، و سپس قرائت جمله «وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» را آغاز نمايد.

كَذلِكَ «كاف» در محل نصب و به معناى: مثل ذلك التثبيت ثبتناه و يا در محل رفع است (خبر براى مبتداى محذوف) و به معناى: الامر مثل ذلك است.

لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ تا اين كه از او بدى را كه خيانت به آقايش بود، و همچنين «فحشا» را كه عبارت از زناست دور سازيم. «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (با كسره لام): كسانى كه براى خدا دينشان را خالص ساخته اند، و با فتحه، منظور كسانى است كه خداوند با توفيق دادنشان آنها را بر اطاعت خودش خالص ساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 201

وَ اسْتَبَقَا الْبابَ آن دو به طرف در دويدند: يوسف به منظور فرار از دست آن زن، شتابان به سوى در بيرونى رفت تا خارج گردد و آن زن هم به دنبالش مى شتافت تا مانع بيرون رفتنش شود.

وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ پيراهن يوسف را از پشت گرفت و كشيد تا پاره شد، وَ أَلْفَيا سَيِّدَها دم در به شوهر آن زن، قطفير، برخوردند.

«ما» ممكن است نافيه باشد: كيفر كسى كه به همسرت خيانت كند جز زندانى شدن نيست، و مى تواند، سؤالى باشد: كيفر او چيست جز زندان؟ مثل: من فى الدّار الا زيد: چه كسى غير از زيد در خانه است؟

عَذابٌ أَلِيمٌ بعضى گفته اند ضربات تازيانه است.

وقتى كه يوسف ديد در معرض زندان و عذاب دردناك قرار گرفته و زن، واقعه را معكوس كرد لازم دانست كه از خودش رفع تهمت كند، اين بود كه گفت: «هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي»: او بود كه

پيوسته از من اين تقاضا را مى كرد، و اگر براى رفع تهمت نبود، اين حرف را نمى گفت.

وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها بعضى گفته اند: شاهدى از نزديكان آن زن كه بر ضدّ او گواهى داد پسر عمويش بود و با شوهر او دم در نشسته بود. ديگرى گفته است اين شاهد پسر خاله اش بود كه كودكى در گهواره بود. و گفته او را بدان سبب، شهادت ناميده اند كه باعث ثبوت قول يوسف و بطلان ادّعاى آن زن شد.

فَلَمَّا رَأى وقتى كه عزيز مصر (قطفير) واقعه را ديد، و فهميد كه زنش دروغ و يوسف راست مى گويد رو، به همسرش كرد و گفت: اين سخنت از مكر و فريبهاى شما زنان است، و خداوند كيد زنان را عظيم شمرده است، زيرا آنها از مردها در فريبكارى دقيقتر و در نيرنگبازى مؤثّرترند.

يُوسُفُ منادا و حرف ندا محذوف است، زيرا مناداى قريب است: «اعرض عن هذا»: از اين امر دورى كن و آن را پنهان دار و به هيچ كس مگو.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 202

وَ اسْتَغْفِرِي خطاب به زليخاست كه از اين گناهت طلب آمرزش كن كه در اين امر از گناهكارانى هستى كه عمدا گناه مى كنند. «خطأ»: عمدا گناه انجام داد.

[سوره يوسف (12): آيات 30 تا 35] ..... ص: 202

اشاره

وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (30) فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (31) قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ

عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ (32) قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ (33) فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (34)

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ (35)

ترجمه: ..... ص: 202

گروهى از زنان شهر (مصر) گفتند: زن عزيز غلام خود را به كام گرفتن خويش مى خواند و در دوستى او فريفته شده، براستى كه ما او را در ضلالتى آشكار مى بينيم. (30)

پس چون همسر عزيز از نيرنگ آنها با خبر شد به سراغ آنان فرستاد و برايشان جايگاهى مخصوص آراست و به دست هر كدام كاردى (براى ميوه خوردن) داد، و آن گاه به يوسف گفت: به مجلس آنها درآى، همين كه او را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 203

ديدند از عظمت او حيران شدند و دستهاى خودشان را بريدند و گفتند، پاك و منزّه است خدا! اين بشر نيست، بلكه اين يك فرشته اى بزرگوار است. (31)

زن عزيز مصر گفت: اين همان كسى است كه شما مرا درباره او، سرزنش كرديد و من او را به كامجوئيش دعوت كردم، امّا او خوددارى كرد، و اگر آنچه او را دستور مى دهم انجام ندهد به زندان خواهد افتاد و به طور حتم خوار و ذليل خواهد شد. (32)

يوسف گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوبتر از آن است كه مرا به آن مى خوانند و اگر نيرنگ آنها را از من بازنگردانى قلب من به آنها مايل مى شود و از جاهلان خواهم بود. (33)

پروردگارش دعاى وى را مستجاب كرد، و مكر آنها را

از او بگردانيد، چرا كه او شنوا و داناست. (34)

بعد از آن كه اين نشانه هاى پاكى را از او ديدند در عين حال تصميم گرفتند كه وى را تا مدّتى زندانى كنند. (35)

تفسير: ..... ص: 203

وَ قالَ جمعى از زنان گفتند: «نسوة» مفرد، اسم جمع و به معناى گروه زنان است و تأنيث آن همانند تأنيث لمّه «1» غير حقيقى است. «2»

در حرف اول كلمه «نسوة» دو وجه است: كسر نون، و ضم آن. «فِي الْمَدِينَةِ» مراد «مصر» است.

امْرَأَتُ الْعَزِيزِ زن قطفير. عزيز در زبان عرب به پادشاه اطلاق مى شود، «فتيها»:

غلامش.

__________________________________________________

1- لمّه به معناى همراه يا همراهان در مسافرت، براى مفرد و جمع. پاورقى استاد گرجى.

2- به همين دليل در آيه: قالَ نِسْوَةٌ گفته شده، و دليل اين كه غير حقيقى است آن است كه مراد از اين تأنيث جمع بودن است: «كل جمع مؤنّث» و تأنيث جمع، امرى لفظى است، و چون در يك اسم، دو تأنيث جمع نمى شود، اينجا تأنيث لفظ، تأنيث معنوى (حقيقى) را باطل كرده، چنان كه گاهى در جمعهاى مذكر از قبيل «رجال» يا «اعراب» و غيره تأنيث لفظى مذكّر بودن معنوى را باطل مى كند، و حمل مى شود بر لفظ يا بر معنا، گاهى مذكّر و گاهى مؤنث آورده مى شود. با تلخيص از مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 204

شَغَفَها دوستى غلام پرده دل او را پاره كرده و تا سويداى قلبش نفوذ كرده.

«شغاب»: حجاب قلب را گويند، و امّا از اهل بيت عليهم السّلام قرائت: «شعفها» با «عين» نقل شده، از فعل: «شعف البعير»: بدن شتر را به وسيله ماليدن به صمغ مخصوص به سوزش و احتراق در آورد. و امرءو

القيس چنين سروده است:

كما شعف المهنوءة الرجل الطالى «1»

(با عين بى نقطه است) «حبّا» منصوب، تمييز است. «إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ»: ما او را در اشتباه و دور از صواب مى بينيم.

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ وقتى از بدگويى و غيبت آنها و تعبيرات نادرست و اين حرفهايشان با خبر شد كه مى گفتند: زن پادشاه فريفته برده كنعانى اش شده. «أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ»: آنها را به مهمانى دعوت كرد.

وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً «متكأ» يا متكا، چيزى است كه بر آن تكيه مى كنند مثل پشتى و بالش و غير آن. هدف زن عزيز مصر، از اين هيئت لميده بر بالشهاى قيمتى و كارد به دست، آن بود كه وقتى او را ببينند مبهوت شوند و از خود فراموش كنند و دستهاى خود را ببرند. بعضى گفته اند: منظور از «متكأ» مجلس طعام است، زيرا آنها همان طور كه عادت مترفين و مردم خوش گذران است لم داده بودند، غذا و شراب مى خوردند و با هم به حرف و سخن مشغول بودند. ديگرى گفته است: منظور از «متكا» طعامى است كه قطعه قطعه مى شود زيرا معمولا كسى كه چيزى را قطع مى كند، به وسيله كارد بر آن چيز تكيه مى كند.

أَكْبَرْنَهُ اين زيبايى جامع و جمال درخشان را بزرگ دانستند و مبهوت شدند گفته اند: حضرت يوسف وقتى كه در ميان كوچه هاى مصر راه مى رفت، نور چهره او

__________________________________________________

1- مصراع اول:

أ يقتلني انّى شعفت فؤادها كما ...

و مضمونش اين است عوض اين كه او مرا بكشد، من به عشق و محبت خودم دل او را سوزاندم چنان كه مرد صاحب شتر با ماليدن روغن مخصوص بر پشت شترش، آن را به سوزش در مى آورد. در

اين شعر پريدن دل آن زن از لذّت عشق، به سوزش توأم با لذّتى كه شتر از مالش قطران احساس مى كند تشبيه شده است. مأخذ پانوشت استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 205

كه بر ديوارها منعكس و ديده مى شد چنان كه نور منعكس شده خورشيد در ميان آب ديده مى شود، بعضى گفته اند: يوسف، زيبايى را از جدّه اش ساره به ارث برده بود.

وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ دستهاى خود را مجروح ساختند.

«حاشا» كلمه اى كه در باب استثناء مفيد معناى تنزيه مى باشد: اساء القوم حاشا زيد، پس معناى «حاشا للَّه» برائت خداوند و تنزيه او از صفات عجز و ناتوانى، و نيز شگفتى از قدرت او بر آفرينش انسانى زيبا مانند يوسف است. و امّا اين قول خداوند: «حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ» به معناى تعجّب از قدرت خداوند بر آفرينش شخصى پاك دامن مثل اوست.

ما هذا بَشَراً از كثرت زيبايى، از او بشريت را نفى كردند و به علت آنچه در اذهان مركوز است كه از فرشته زيباتر وجود ندارد، او را از فرشتگان ذكر كردند.

قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ گفت: اين همان كسى است كه مرا درباره اش ملامت مى كرديد. علت اين كه براى اشاره به يوسف با اين كه حاضر است، با كلمه «فذلك» اسم اشاره به دور آورده و از «هذا» كه اشاره به نزديك است، دورى كرده، يكى آن است كه رفعت مقام او را در نيكى و زيبايى بيان كند و بفهماند كه چنين كسى سزاوار است كه دوست داشته و به او عشق ورزيده شود وجه ديگر اين كه مقصود همان اشاره بدور است به اين طريق: آن غلام كنعانى همان

است كه شما در ذهن خود تصوّر كرديد و مرا به آن ملامت كرديد و اگر چنان كه اكنون مى بينيد وى را تصوّر مى كرديد مرا در اين فريفتگى معذور مى داشتيد و سرزنش نمى كرديد.

فَاسْتَعْصَمَ يوسف با شدّت از اين امر خوددارى كرد چنان كه گويا در اصل تحت حفاظت خدا بود و كوشش كرد كه اين عصمت و حفاظت را افزايش دهد، و از همين قبيل است معناى «استمسك». با بياناتى كه در اعمال يوسف گذشت معلوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 206

مى شود كه وى از آنچه فرقه حشويه «1» به او نسبت داده و گفته اند تصميم به انجام دادن گناه گرفته بود، پاك و منزّه است.

وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ در اصل، «ما آمر به» بوده: آنچه به او دستور مى دهم، و حرف جرّ (ب) حذف شده، مثل: امرتك الخير «2» تو را به كار خير امر كردم.

«لَيُسْجَنَنَّ» حتما در زندان حبس مى شود. وَ لَيَكُوناً: مؤكّد به نون خفيفه است كه حذف و از همين جهت با الف نوشته شده است.

قالَ: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ زندان بر من آسانتر است مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ: از آنچه اينها مرا به آن دعوت مى كنند: عمل زنا. به عبارت ديگر: زندان رفتن براى من از انجام دادن معصيت دوست داشتنى تر است. روايت شده است كه وقتى زنان مصر از نزد زن عزيز بيرون رفتند، هر كدام از آنها بطور رمزى از يوسف تقاضاى ديدار مجدّد كرد «3» بعضى مى گويند: به يوسف گفتند از خانمت اطاعت كن كه مظلوم واقع شده اين قدر به او ستم مكن. بعضى «سجن» به فتح گفته اند، بنا بر مصدريت.

وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ

با اين بيان يوسف، چنان كه دأب انبياء و اولياء الهى است، به الطاف خداوندى پناه مى برد تا بتواند [در اين باره ] صبر كند.

أَصْبُ إِلَيْهِنَّ به سوى آنها ميل مى كنم. «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ»: و از جاهلان

__________________________________________________

1- گروهى اند كه به ظواهر آيات چنگ زده و معتقد به تجسّم شده، و از فرق ضالّه اند، و سبكى در شرح اصول ابن حاجب مى گويد: حشويه از راه راست منحرف شده اند و آيات الهى را بر ظاهرش حمل مى كنند و مى گويند: مراد همين است. وجه تسميه اين فرقه آن است كه اول در حلقه درس حسن بصرى بودند و بعد كه جدا شدند و حرفهايى مى گفتند كه او نپسنديد، به شاگردانش گفت: ردّوا هؤلاء الى حشاء الحلقه: اينها را از ميان حلقه درس بيرون كنيد، به اين دليل به «حشاء» نسبت داده شده و حشويه ناميده شدند، دكتر گرجى نقل از كشّاف، اصطلاحات الفنون، 1/ 396.

2- در اصل امرتك بالخير بوده است.

3- ابو حمزه ثمالى از امام زين العابدين عليه السّلام ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 207

خواهم بود: آنهايى كه به علم خود عمل نمى كنند و يا از سفيهان و ابلهان، زيرا عاقل و خردمند، كار زشت انجام نمى دهد.

ثُمَّ بَدا لَهُمْ فاعل «بدا» ضميرى است كه مفسر آن «ليسجننّه» مى باشد: براى آنها انديشه اى ظاهر شد كه حتما او زندانى مى شود. مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ: و اين انديشه پس از آن بود كه نشانه هايى بر پاكدامنى و برائت يوسف از گناه ديدند. «حتّى حين» تا زمانى نامعيّن، و ضمير در «لهم» براى عزيز مصر، و خانواده اوست.

[سوره يوسف (12): آيات 36 تا 40] ..... ص: 207

اشاره

وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ

خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (36) قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37) وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 208

ترجمه: ..... ص: 208

با يوسف دو جوان ديگر هم داخل زندان شدند، و يكى از آن دو، به او گفت: من در خواب ديدم كه از انگور خمر مى گيرم، و ديگرى گفت در خواب ديدم كه روى سرم نان مى برم و مرغان از آن مى خورند، تعبير آن را به ما بگو، چرا كه ما تو را از نيكوكاران مى بينيم. (36)

يوسف گفت: پيش از آن كه سهميّه غذايتان بيايد تعبير آن را برايتان خواهم گفت، اين، علمى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آئين گروهى را كه به خدا ايمان نمى آورند و نسبت به سراى ديگر كافرند، ترك كرده ام. (37)

و آئين پدرانم: ابراهيم، و اسحاق و يعقوب را پيروى كرده ام، ما را نسزد كه چيزى را شريك خدا بدانيم، اين از فضل و رحمت خدا

است بر ما و بر مردم، امّا بيشتر مردم سپاسگزار نيستند. (38)

اى دو رفيق زندانى آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يكتاى مقتدر؟ (39)

آنچه شما غير از خدا مى پرستيد، جز نامهايى نيست كه شما خود و پدرانتان نام گذارى كرده ايد، و خداوند دليلى بر آن نفرستاده است. و فرمان جز براى خدا نيست كه دستور داده: جز او را پرستش نكنيد، آئين پايدار اين است، امّا بيشتر مردم نمى دانند. (40)

تفسير: ..... ص: 208

وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ اين دو جوان از غلامان پادشاه يعنى عزيز مصر بودند «مع» دلالت بر مصاحبت مى كند يعنى همراه يوسف داخل زندان شدند، اين دو جوان يكى نان پز عزيز بود و ديگرى شراب ساز او، كه با يوسف در يك ساعت زندانى شدند، و علت زندانى شدن آنها اين بود كه بعضى خبر داده بودند كه اين دو نفر تصميم دارند عزيز را مسموم سازند.

إِنِّي أَرانِي در خواب مى بينم، حكايت حال گذشته است. «أَعْصِرُ خَمْراً»: انگور مى فشارم، از انگور تعبير به «خمر» كرده به اعتبار اين كه سرانجامش شراب مى شود.

مِنَ الْمُحْسِنِينَ تو از كسانى هستى كه خواب را خوب تعبير مى كنند، يا به اهل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 209

زندان نيكى مى كنند، پس به ما نيكى كن يعنى اگر دستى در تعبير خواب دارى با بيان آن اندوه را از دل ما بردار. روايت شده است كه هر وقت يكى از اهل زندان بيمار مى شد يوسف به حالش رسيدگى مى كرد و هر گاه يكى، جايش تنگ بود جايى برايش باز مى كرد و اگر نيازمند بود حاجتش را بر مى آورد.

از شعبى روايت شده است كه اين دو جوان يوسف را آزمودند: شرابى

گفت: من خواب ديدم در تاكستانى قرار دارم تاك انگورى را گرفتم سه خوشه انگور داشت آنها را كندم در جام شراب شاه فشردم و به او نوشاندم. نان پز شاه گفت: در خواب ديدم كه بالاى سرم سه سبد حمل كرده ام و در ميان آن انواع گوناگون غذا وجود دارد و در اين حال ديدم پرندگان لاش خوار از آن مى خورند. «نبئنا بتأويل ذلك»: ما را از تعبير آن آگاه كن.

وقتى كه اين دو جوان از يوسف تعبير خواب خواستند و او را به نيكى توصيف كردند، شروع به سخن كرد: در آغاز خود را به داشتن دانشى توصيف كرد كه فوق علم تمام دانشمندان است، يعنى خبر دادن از غيب، و به آنها قول داد كه وقتى بنا شد غذاى آنها حاضر شود پيش از حاضر شدن، آنها را از تعبير خوابشان خبر دهد، بعد گفت: امروز براى شما غذايى چنين و چنان مى آيد، مشخصات طعام آن روز را بيان كرد، وقتى كه غذا آمد ديدند چنان است كه او گفته (به او اطمينان بيشترى پيدا كردند) يوسف در اين جا فرصت يافت كه آنها را به ياد خداى يكتا اندازد و ايمان را بر آنها عرضه بدارد و از شرك به خدا بازشان دارد.

ذلِكُما اشاره است به تعبير خواب: اين تعبير كه گفتم و خبرى كه از آينده بيان كردم «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي»: از علومى است كه پروردگارم به من آموخته و به سوى من وحى كرده و آن را از راه كهانت و علم ستاره شناسى نگفته ام.

إِنِّي تَرَكْتُ اين كلام را مى توانيم آغاز سخن و استيناف بدانيم، و مى توانيم بگوييم علت براى

ما قبلش هست: پروردگارم اين علوم را به من آموخت، زيرا من از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 210

آيين شرك دورى كرده ام «اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي»: و از آيين پدرانم پيروى كردم كه دين حنيف است، نام آباء خود را ذكر كرد تا به آن دو جوان بفهماند كه او از خانواده نبوّت و معدن وحى است. يوسف، به آنها معرفى كرد كه او پيامبرى است كه به سوى او وحى مى شود، تا آنها را بيشتر در گوش دادن به سخنانش راغب كند.

ما كانَ لَنا براى ما گروه انبيا، درست نيست كه به خداوند شرك بياوريم.

«ذلك» اين چنگ زدن به توحيد و يكتاپرستى، مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ:

از فضل خداست بر ما پيامبران و پيروان آنها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ: امّا بيشتر مردم فضل خدا را سپاس نمى گذارند و به او شرك مى ورزند.

يا صاحِبَيِ السِّجْنِ منظور دو نفرى است كه در زندان همراه او بودند، «صاحبى» اضافه به «سجن» شده مثل:

يا سارق الليلة اهل الدار

، «1» همان طور كه در اين شعر «ليل» مسروق فيه است در آيه قرآن نيز «سجن» مصحوب فيه است، نه مصحوب چون مصحوب يوسف است نه خود زندان، و ممكن است مراد از صاحب، ساكن باشد: اى ساكنان زندان، مثل: اصحاب النّار و اصحاب الجنّة يعنى ساكنان آتش و ساكنان بهشت.

أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ مراد تشتّت در عدد است: آيا اين كه براى شما خدايان متعدّدى باشد كه هر كدام جداگانه شما را به پرستش خود دعوت كند، بهتر است يا اين كه پروردگارى يكتا و غالب كه شريكى در ربوبيّت نداشته باشد؟ اين ضرب المثلى است كه يوسف براى عبادت خداى

يكتا و عبادت بتها آورده است.

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً اينها كه غير از خداى يكتا عبادت مى كنيد، چيزى نيست، مگر نامهايى خالى كه آنها را نام گذارى كرده ايد، سميته بزيد و سميته زيدا: هر دو درست است.

ما أَنْزَلَ اللَّهُ خداوند براى نام گذارى بتها دليل و برهانى نازل نفرموده است.

إِنِ الْحُكْمُ در امر دين و عبادت هيچ فرمانى جز از خدا پذيرفته نيست، در آخر،

__________________________________________________

1-

يا سارق الليلة اهل الدار يا آخذا مالى و مال جارى

اى دزد شبانه و اى كسى كه مال من و همسايه مرا مى برى از اهل خانه بترس. تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 211

حكم خدا را بيان كرده است: أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ، ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ خداوند امر كرده است كه جز او را نپرستيد، و اين است دينى كه با دليل و برهان ثابت شده است.

[سوره يوسف (12): آيات 41 تا 42] ..... ص: 211

اشاره

يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42)

ترجمه: ..... ص: 211

اى دو رفيق زندانى من يكى از شما ساقى شراب براى صاحب خود خواهد بود، و امّا ديگرى به دار آويخته مى شود و پرندگان از سر او مى خورند، و اين امرى كه درباره آن از من نظر مى خواهيد، قطعى و حتمى است. (41)

و به يكى از آن دو نفر كه مى دانست رهايى مى يابد گفت: مرا نزد صاحبت يادآورى كن ولى شيطان ياد نزد صاحبش را از خاطر وى برد و در نتيجه يوسف چند سال در زندان باقى ماند. (42)

تفسير: ..... ص: 211

أَمَّا أَحَدُكُما مراد شخص شرابى است، «فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً»: به آقاى خود خمر مى نوشاند.

قُضِيَ الْأَمْرُ امرى قطعى و يقينى است، نقل شده كه آنها بعد از بيان يوسف، پشيمان شده و گفتند: هيچ در خواب نديده ايم، امّا يوسف گفت اين امر واقع شدنى است خواه قبول كنيد يا نكنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 212

وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا «ظنّ» اينجا به معناى «علم» است. مثل: إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ: «1» به آن يكى از دو همراهش كه مى دانست از زندان آزاد مى شوند گفت:

اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ پيش عزيز مصر ويژگيهاى مرا بيان كن و او را از حال من با خبر ساز كه: من بناحق زندانى شده ام. «فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ» شيطان ياد يوسف را نزد عزيز از خاطر شرابى برد، بعضى گفته اند: شيطان ذكر خدا را در اين هنگام از ياد يوسف برد، كه كارش را به غير خدا واگذار ساخت و به مخلوقى پناهنده شد.

بِضْعَ از سه تا نه و درست ترين اقوال اين است كه هفت سال در زندان باقى ماند.

[سوره يوسف (12): آيات 43 تا 49] ..... ص: 212

اشاره

وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ (43) قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ (44) وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45) يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (46) قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً

مِمَّا تَأْكُلُونَ (47)

ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ (49)

__________________________________________________

1- الحاقه/ 20.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 213

ترجمه: ..... ص: 213

عزيز مصر گفت: من در خواب ديدم هفت گاو چاق را كه هفت گاو لاغر را مى خورند. و هفت خوشه سبز و هفت خوشه ديگر، خشك را (كه خشكيده ها را بر سبزها پيچيدند و خشكشان كردند)، اى بزرگان اگر تعبير خواب مى دانيد درباره خواب من نظر دهيد. (43)

گفتند اينها خوابهاى آشفته است و ما از تعبير اين خوابها آگاه نيستيم. (44)

و آن يكى از آن دو نفر كه نجات يافته بود- و پس از مدتى متذكر شد- گفت: من درباره تعبير اين خواب شما را خبر مى كنم، مرا به سوى اين امر بفرستيد. (45)

اى يوسف: اى مرد بسيار راستگو! براى ما درباره اين خواب كه: هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر مى خوردند، و نيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك، نظر بده، تا بسوى مردم بازگردم و آنها را آگاه سازم. (46)

يوسف گفت: هفت سال پيوسته كشت مى كنيد و هر چه كه از آنها مى چينيد بجز اندكى كه مى خوريد، بقيّه را در خوشه اش بگذاريد. (47)

آن گاه از پى آن سالها، هفت سال سخت بيايد كه هر چه را ذخيره كرده ايد مى خورند به جز اندكى را از آنچه كه نگهدارى مى كنيد. (48)

سپس سالى فرا مى رسد كه باران فراوان نصيب مردم مى شود و نجات مى يابند. (49)

تفسير: ..... ص: 213

امام صادق عليه السّلام چنين قرائت فرموده اند:

و سبع سنابل .... يأكلن ما قربتم لهن:

و هفت خوشه چنين و چنان كه مى خورند آنچه برايشان حاضر كرديد: وقتى كه نجات يوسف از زندان نزديك شد، عزيز مصر كه به نام ريّان بن وليد بود، خواب وحشتناكى ديد: هفت گاو چاق از ميان نهرى خشك بيرون آمدند و هفت گاو لاغر را

ديد كه گاوهاى چاق را خوردند، و نيز در خواب ديد هفت خوشه سبز را كه دانه هايشان بسته شده و هفت خوشه ديگر خشك را ديد كه هنگام درويدنش

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 214

رسيده، و اين خوشه هاى خشك بر خوشه هاى سبز پيچيد، تا آنها را نيز خشك كرد.

عزيز مصر، بزرگان و كاهنان را جمع كرد و داستان را برايشان نقل نمود، و بعد گفت:

آنچه در خواب ديدم برايم تعبير كنيد إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ اگر تعبير خواب را مى دانيد. «عبرت الرؤيا» آخر و عاقبت آن را بيان كردم. «عبرت النهر» نهر را قطع كردم: از آن گذشتم تا به آخرش رسيدم، و «لام» در «للرؤيا» يا براى بيان است مثل: وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ «1» و يا براى اين است كه هر گاه معمول بر عاملش مقدم و اين عامل در عمل كردنش دچار ضعف شود، لام، براى تقويت آن آورده مى شود، چنان كه در اسم فاعل به دليل انحطاط درجه اش از فعل، «لام» داخل مى شود: هو عابر للرؤيا و مى توان گفت: «للرؤيا» در جمله بالا، خبر كان است، مثل: كان فلان لهذا الامر» فلانى در اين كار، ورزيده است، و «تعبرون» خبر بعد از خبر، يا حال.

«عجاف» جمع «عجفا» است، و علت اين امر، با اين كه وزنهاى افعل و فعلاء، بر فعال جمع بسته نمى شود، آن است كه حمل بر «سمان» شده كه نقيض آن است و دأب علماى ادب آن است كه نظير را بر نظير و نقيض را بر نقيض حمل مى كنند.

وَ أُخَرَ يابِساتٍ و هفتاى ديگر خشك بود.

أَضْغاثُ أَحْلامٍ خوابهاى آشفته و بيهوده، و چيزهايى نظير وسوسه هاى نفسانى و

حديث نفس، و اصل «اضغاث» عبارت است از آنچه انباشته شود از آشغالهاى گياهان، و مفردش «ضغث» و اضافه به معناى «من» است: مجموعه هايى از خوابهاى آشفته، معناى آيه: اينها مجموعه هايى از خوابهاى آشفته است.

وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ پس از مدتى دراز بيادش افتاد. «أَنَا أُنَبِّئُكُمْ»: من براى تعبير اين

__________________________________________________

1- آيه 19، كشّاف در ذيل آيه مى نويسد: «فيه» براى بيان است از اين رو معلوم مى شود مصنف در اين جا «لام» را به «فيه» در آن آيه تشبيه كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 215

خواب از كسى شما را آگاه مى كنم كه علمش نزد اوست.

فَأَرْسِلُونِ مرا بسوى او بفرستيد تا از او بپرسم و دستور دهيد، تا از او تعبير خواب طلب كنم، او را به جانب يوسف فرستادند، آمد و گفت: «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ»: يوسف اى بسيار راستگو. فرستاده به اين دليل به يوسف به اين عنوان خطاب كرد، كه صداقت و راستگويى او را در تعبير خواب خود و رفيقش ديده بود، و نيز به همين جهت با احتياط او را مورد خطاب قرار داد و گفت: لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ چون قطع نداشت كه پيش مردم برگردد، و ممكن بود بين راه بميرد، و نيز يقين نداشت كه آنها علم پيدا كنند. «لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ»: به اميد اين كه به فضل و موقعيت علمى تو آگاهى يابند، و به جستجوى تو در آيند و تو را از زندان رهايى دهند، از ابن عباس نقل شده است كه زندان در شهر نبود. «تَزْرَعُونَ» خبر است در معناى امر، مثل: تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ: «به خدا ايمان بياوريد و جهاد كنيد»

(صف/ 11) شاهد بر اين معنا، اين جمله از آيه است: فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ: (آن را در همان خوشه اش بگذاريد).

دَأَباً با سكون و حركت همزه، هر دو قرائت شده، و هر دو مصدر «داب في العمل» «1» و حال براى مأمورين و به معناى «دائبين» است و تقدير آن، يا «تدأبون دأبا» «2» يا به معناى: «ذوى دأب» «3» مى باشد.

فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ در همان خوشه باقى بگذاريد تا كرم زده نشود.

يَأْكُلْنَ اسناد مجازى است: در حقيقت مردم آنچه را اندوخته اند مى خورند ولى اينجا خوردن به سالهاى هفتگانه قحطى نسبت داده شد. «تحصنون» در حفظ و حصار قرار مى دهيد.

__________________________________________________

1- در آن كار جديّت و كوشش كرد.

2- مفعول مطلق نوعى. [.....]

3- مضاف حذف شده و كلمه «دأبا» منصوب به نزع خافض شده- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 216

يُغاثُ النَّاسُ از غوث يا از غيث، در مجهول گفته مى شود: «غيثت البلاد» موقعى كه سرزمينها را باران فرا بگيرد، از همين قبيل است گفتار زن اعرابى: غثنا ما شئنا.

يَعْصِرُونَ انگور و كشمش را مى فشارند و از آن شراب مى سازند. «يعصرون»:

مجهول نيز خوانده شده، از عصره: (متعدّى): آن را نجات داد، بعضى گفته اند:

معنايش «يمطرون» است: بر آنها باران مى بارد.

حضرت يوسف در تعبير خود از خوابهاى عزيز مصر، ماده گاوهاى چاق و خوشه هاى سبز را، به سالهاى فراوانى، و گاوهاى لاغر و خوشه هاى خشك را به سالهاى قحطى تعبير كرد، و پس از تعبير خواب به آنها بشارت داد كه سال هشتم با بركت و فراوانى و بسيارى نعمت، فرا مى رسد، و آنچه يوسف بيان داشت علمى بود كه از ناحيه خداوند به او وحى شده بود.

[سوره يوسف (12): آيات 50 تا 52] ..... ص: 216

اشاره

وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي

بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ (50) قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (51) ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ (52)

ترجمه: ..... ص: 216

عزيز مصر گفت: او را نزد من بياوريد، اما وقتى كه فرستاده او پيش يوسف آمد، گفت: بسوى اربابت برگرد و از او بپرس: ماجراى زنانى كه دستهاى خود را بريدند چه بود، زيرا پروردگار من به نيرنگ آنها آگاه است. (50)

عزيز به زنها گفت: جريان كار شما وقتى كه يوسف را به خويش دعوت كرديد، چه بود؟ گفتند: منزّه است خدا، هيچ عيبى در او نيافتيم، همسر عزيز گفت: هم اكنون حقيقت آشكار شد: من بودم كه او را بسوى خود خواندم، و او از راستگويان است. (51)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 217

اين سخن را بخاطر آن گفتم كه بداند من در نهان به او خيانت نكردم، و خداوند نيرنگ خائنان را هدايت نمى كند.

(52)

تفسير: ..... ص: 217

يوسف عليه السّلام در پاسخ پرسش عزيز، حوصله به خرج داد، و قبل از همه، خود سؤالى در مورد آن زنان مطرح كرد تا ثابت كند تهمتى كه به او زده و به سبب آن زندانى اش كرده اند، بناحق و نارواست، و از بزرگوارى و ادب نيكوى وى بود كه در خصوص زن عزيز كه او را به مجازات و زندان گرفتار ساخته بود چيزى نگفت، بلكه به ذكر «زنانى كه دستهايشان را بريده بودند» قناعت كرد.

ما خَطْبُكُنَّ چه شده بود شما را كه يوسف را به خود دعوت كرديد، آيا تصور كرديد كه او به شما علاقه دارد؟ «قُلْنَ: حاشَ لِلَّهِ»: زنان اين عبارت را به منظور تعجّب از پاكدامنى يوسف و دورى او از هر گونه شايبه ناپاكى اظهار كردند.

الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ اكنون حق ثابت شد و استقرار يافت حصحص البعير: شتر محلّ ثفنه ها را بر زمين نهاد و

مرتّب نشست.

در مقام اثبات پاكدامنى يوسف همين كافى است كه زنان به پاكدامنى او، و عليه خودشان گواهى دهند و اعتراف كنند كه او هيچ كدام از خلافهايى را كه به او نسبت داده اند انجام نداده، زيرا آنها خصم او بودند و معمولا همين كه خصم اعتراف كند كه طرف مقابلش بر حق و خود بر باطل است، جاى سخن براى كسى نمى ماند.

ذلِكَ اين اقرار بدان سبب بود كه عزيز بداند من در نهان به حرم او خيانتى نكرده ام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 218

بِالْغَيْبِ در محل نصب و حال است از فاعل يا از مفعول: در حالى كه من از او غايب باشم، يا او از من غايب باشد، و نيز به اين جهت بود كه بداند «خداوند، كيد و مكر خيانتكاران را به هدف نمى رساند».

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 219

جزء سيزدهم از سوره يوسف آيه 53 تا سوره ابراهيم آيه 52

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 221

[سوره يوسف (12): آيات 53 تا 57] ..... ص: 221

اشاره

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ (53) وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ (54) قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ (55) وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (56) وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (57)

ترجمه: ..... ص: 221

من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم كه قوّه نفسانى، بسيار دستور به بديها مى دهد، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند، چرا كه پروردگارم بسيار بخشنده و مهربان است. (53)

عزيز گفت: او را نزد من آوريد تا وى را براى خود برگزينم، و چون با او تكلم كرد گفت امروز تو در پيش ما داراى منزلت و امين هستى. (54)

يوسف گفت مرا به خزينه هاى اين سرزمين منصوب كن كه من نگهبان و دانايم. (55)

و اين چنين ما يوسف را در آن سرزمين قدرت داديم تا به هر گونه خواهد در كارها تصرف كند، و ما هر كه را بخواهيم به رحمت خويش مخصوص داريم و پاداش نيكوكاران را تباه نكنيم. (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 222

و همانا كه پاداش آخرت بهتر است براى آنها كه ايمان آوردند و تقوى پيشه مى كنند. (57)

تفسير: ..... ص: 222

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي سرانجام يوسف فروتنى خود را در پيشگاه خدا اظهار مى دارد و بيان مى كند كه آنچه از امانت دارى در وجود اوست از توفيق و كمك خداوندى مى باشد: من نفس خويش را از لغزش و خطا تبرئه نمى كنم زيرا اصولا نفس بسيار به بدى امر مى كند، مگر بعضى از نفوس را كه خداوند به خاطر عصمتى كه به او بخشيده او را مورد رحمت خود قرار مى دهد. بنا بر اين مراد از «نفس» جنس و مراد از «ما» بعض مى باشد. مى توان گفت: مراد از «ما» زمان است: مگر در موقع رحمت پروردگارم، بعضى گفته اند اين سخن نيز از همسر عزيز است: آنچه گفتم براى اين بود كه يوسف بداند كه من در پنهانى به او دروغ نگفتم و درباره

آنچه از او سؤال شدم راست گفتم، امّا در عين حال خودم را از خيانت به او تبرئه نمى كنم زيرا هنگامى كه به او نسبت زنا دادم و زندانى اش كردم به او خيانت كردم، و منظورش معذرت خواهى از كارهايى است كه انجام داده بود.

استخلصه و استخصه به يك معناست: اين كه او را مخصوص خود قرار دهد و در تدبير امور خود به او مراجعه كند.

فَلَمَّا كَلَّمَهُ وقتى با او سخن گفت و به فضائل و امانت دارى او پى برد، زيرا از سخنان او به دانايى اش و از پاكدامنى او به امانت دارى اش پى برد. قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ گفت: تو اى كسى كه بسيار راستگويى هم اكنون در نزد ما، صاحب قدرت و مقامى و تو را در تمام امور، امين مى دانيم، و سپس گفت من دوست دارم كه خوابم را از زبان تو بشنوم. يوسف گفت: بسيار خوب. تو در خواب هفت گاو ماده را با اين اوصاف ديدى و اوصاف آنها و خوشه هايى را كه ديده بود هم چنان بيان كرد، و سپس گفت: با اين خوابى كه ديده اى بايد غلّات فراوان جمع كنى و در اين سالهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 223

فراوانى كشت و زرع را گسترش دهى و انبارها بسازى تا مردم از اطراف به سوى تو آيند و از تو قوت و غذايشان را بگيرند، و از راه خريدن آذوقه، در نزد تو ثروتهايى گرد خواهد آمد كه تا كنون براى هيچ پادشاهى جمع نشده است، عزيز گفت در اين كار چه كسى به من كمك مى كند؟ يوسف گفت: «اجْعَلْنِي» ...،: انبارها و تمام مخازن كه در روى زمين دارى

به من واگذار كن، «إِنِّي حَفِيظٌ» زيرا هر چه را در اختيار من مى گذارى- از دستبرد خيانت محافظت مى كنم، و به جهات نگهدارى آن كمال آگاهى را دارم. يوسف با بيانات خود، براى عزيز، خود را به دو صفت: امانت و كفايت كه هر پادشاهى از واليان خود آنها را مى خواهد، توصيف كرد.

يوسف از عزيز خواست كه او را صاحب اختيار در اين امور قرار دهد، تا از اين طريق بتواند به اجراى احكام الهى و گسترش عدل دست يابد و حقوق را به اهلش برساند و دستوراتى را كه خداوند به عنوان پيامبر و پيشوا به او محوّل فرموده به مرحله اجرا در آورد، و نيز مى دانست كه غير او نمى تواند در اين امر جاى او را بگيرد.

اين كه يوسف پيامبر، مقام وزارت عزيز مصر را مى پذيرد، نشان دهنده آن است كه هر گاه انسان بداند كه مى تواند احكام دين را اجرا كند و حق را برقرار سازد، بدست گرفتن منصب قضاوت از سوى سلطان ستمگر جايز است، بعضى گفته اند:

پادشاه مصر در تمام احكام و فرمانهايش از يوسف تبعيت مى كرد و هر گونه رأيى كه وى مى داد، هيچ اعتراضى بر او نمى كرد.

«وَ كَذلِكَ» اين چنين به يوسف در سرزمين مصر قدرت داديم تا اين كه «يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ» هر جايى را كه مى خواست منزل و مأوا بگيرد مانعى وجود نداشت زيرا بر تمام جهات تسلّط و دسترسى داشت. «يشاء» نشاء با نون، نيز خوانده شده است.

نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ما هر كه را بخواهيم با بخششهاى دينى و دنيايى مورد ترحمقرار مى دهيم و پاداش نيكوكاران را در دنيا ضايع نمى كنيم، همانا پاداش سراى ديگر براى

آنها نيكوتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 224

[سوره يوسف (12): آيات 58 تا 62] ..... ص: 224

اشاره

وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (58) وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61) وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)

ترجمه: ..... ص: 224

برادران يوسف آمدند، و بر او وارد شدند، يوسف آنها را شناخت ولى آنان وى را نشناختند. (58)

موقعى كه بار آنها را آماده ساخت به آنها گفت (بار ديگر كه آمديد) برادر ديگرتان را كه از پدر داريد، پيش من بياوريد، آيا نمى بينيد كه من حقّ پيمانه را ادا مى كنم و من بهترين ميزبانانم. (59)

و اگر او را نزد من نياورديد، نه پيمانه اى (از غلّه) پيش من داريد و نه به من نزديك خواهيد شد. (60)

آنها گفتند با پدرش در اين باره گفتگو خواهيم كرد، حتما اين كار را انجام مى دهيم. (61)

يوسف به كارگزاران خود گفت: آنچه را به عنوان بها پرداخته اند در ميان بارهايشان بگذاريد شايد وقتى كه به خانه خويش برگشتند آن را بشناسند، و شايد باز آيند. (62)

تفسير: ..... ص: 224

وقتى يوسف در مصر به قدرت رسيد و مردم دچار قحطى شدند، جناب يعقوب فرزندان خود را جمع كرد و به آنها گفت: به من خبر رسيده است كه در مصر، غلّه

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 225

فروش مى شود و كسى كه به اين كار دست مى زند، مرد نيكوكارى است، شما آنجا برويد، آذوقه بخريد و بياوريد. فرزندان يعقوب زاد و توشه فراهم كردند و به آن سوى روان شدند، تا به مصر رسيدند هنگامى كه به نزد يوسف آمدند، وى آنها را شناخت، زيرا تمام توجّهش به آنها و شناختن آنها بود، اما ايشان او را نشناختند، چون مدتها او را نديده و معتقد بودند كه از دنيا رفته است.

وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ وقتى آنها را آماده ساخت و مركبهايشان را از آذوقه ها به اندازه اى كه درخواست كرده بودند بار كرد گفت: برادر

ديگرتان را كه از پدر داريد بايد پيش من آوريد. اينك قضيه اى را كه پيش از اين موضوع اتفاق افتاد نقل مى كنيم: روايت شده كه وقتى يوسف برادران خود را ديد گفت: شما، كه هستيد؟

گفتند: ما، ده نفر برادريم و پدرمان يكى از پيامبران الهى، يعقوب است، ما در اوّل دوازده برادر بوديم يكى از ما از دنيا رفت، يوسف گفت پس يازدهمين كجاست؟

گفتند نزد پدرمان براى دلجويى او از غم فرزند از دنيا رفته اش مانده است. اين بود كه هنگام رفتن آنها يوسف درخواست كرد: حال كه من به شما اين همه كمك مى كنم وقتى رفتيد و خواستيد دو مرتبه بياييد برادر ديگرتان را هم بياوريد «كه من در كيل و پيمانه رعايت تمام و كمال مى كنم» و به هيچ كس در هيچ مقدارى زيان نمى رسانم. «و من از بهترين مهمانداران هستم». و اگر او را نياوريد، نه در نزد من استحقاق آذوقه خواهيد داشت و نه نزديك من قربى داريد.

مجزوم بودن فعل «لا تَقْرَبُونِ» يا به اين دليل است كه عطف بر محلّ: «فَلا كَيْلَ لَكُمْ» باشد كه جواب شرط است، يعنى فان لم تأتونى به، تحرموا و لا تقربوا اگر او را نياوريد محروم مى شويد و نزديك من نخواهيد شد، و مى تواند در معناى فعل نهى باشد.

قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ با حيله، نيرنگ و فريب فرزندش را از پدر جدا مى كنيم، و ما به اين امر توانايى داريم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 226

وَ قالَ لِفِتْيانِهِ «لفتيانه» نيز خوانده شده، و هر دو، جمع «فتى» مى باشد مثل «اخوه و إخوان» كه هر دو جمع: «اخ» هستند، چيزى كه هست، «فعله» جمع قلّت، و

«فعلان» جمع كثرت است، يعنى لغلمانه الكيّالين: به پيمانه گران و ترازو دارانش گفت:

اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ آنچه به عنوان قيمت كالا و بهاى خريد غلات آورده اند، در ميان ظرفهايشان بگذاريد، منظور از «رحال» ظرفهاست از قبيل جعبه و كيسه و جز، اينها، به ظرف، و نيز جاى چيزى، «رحل» گفته مى شود، و در اصل به معناى چيزى است كه آماده جابجا شدن است.

لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها شايد بفهمند و پى به بزرگوارى ما ببرند كه هم به آنها كالا داده ايم و هم پولشان را به ايشان برگردانديم. «إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ»: اين را وقتى متوجّه خواهند شد كه به شهر و ديار خود برسند و ظرفهايشان را خالى كنند.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ به اميد اين كه وقتى قدر اين بخشندگى را شناختند، حق شناسى وادارشان كند كه باز بسوى ما برگردند، بعضى گفته اند: يوسف از بزرگوارى، صلاح نمى دانست كه از پدر و برادرانش قيمت و بهاى كالا و طعام بگيرد.

[سوره يوسف (12): آيات 63 تا 66] ..... ص: 226

اشاره

فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63) قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (64) وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65) قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 227

ترجمه: ..... ص: 227

وقتى كه به سوى پدرشان برگشتند، گفتند: اى پدر به ما آذوقه ندادند، برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه (غلّه) دريافت كنيم، و ما او را نگهدارى مى كنيم. (63)

- گفت آيا امين قرار دادن من شما را بر «بنيامين» جز به همان مقدار است كه قبلا شما را بر برادرش امين قرار دادم؟ امّا خداوند بهترين نگهدار، و او، رحم كننده ترين رحم كنندگان است. (64)

موقعى كه بارهاى خود را گشودند ديدند سرمايه هاشان به خودشان بازگردانده شده، گفتند: پدر! ما ديگر، چه مى خواهيم؟ اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانده شده (و بار ديگر كه آنجا برويم) براى خانواده خويش موادّ غذايى مى آوريم و برادرمان را حفظ مى كنيم و پيمانه بزرگترى (بار شتر ديگرى) دريافت خواهيم كرد، و اين پيمانه اندكى است. (65)

پدر گفت: هرگز او را با شما نمى فرستم، تا اين كه پيمان مؤكّد الهى بدهيد كه به طور حتم او را پيش من بياوريد، مگر آن كه قدرت از شما سلب گردد، هنگامى كه

پيمان موثّق خود را در اختيار او گذاردند، گفت: خداوند بر آنچه ما مى گوييم وكيل است. (66)

تفسير: ..... ص: 227

مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ منظور از اين كه از پيمانه ممنوع شديم، قول يوسف است كه گفته بود: اگر برادرتان را نياورديد، نزد من پيمانه اى نداريد، چون وقتى كه منع كيل را به آنها خبر داد خود به خود آنها را از آن منع كرده است.

فَأَرْسِلْ مَعَنا پس برادرمان «بنيامين» را با ما بفرست تا با رفع مانع، پيمانه طعامى كه نياز داريم بدست آوريم: «نكتل» به «يا» نيز قرائت شده: «يكتل»: تا اين كه بنيامين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 228

نيز پيمانه اى بگيرد و آن را با پيمانه هاى خودمان ضميمه نماييم، يا اين كه او سبب پيمانه گرفتن مجدّد ما باشد.

قالَ هَلْ آمَنُكُمْ شما را در بردن بنيامين، بر او امين نمى دانم، مگر چنان كه شما را بر برادرش يوسف امين قرار دادم، يعنى همان طور كه اين جا، مى گوييد: ما او را نگهداريم آنجا هم همين حرف را گفتيد و بعد به قول خود وفا نكرديد.

فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً توكل به خدا كرد و بنيامين را به آنها داد. «حافظا» تمييز و منصوب است مثل «للَّه دره فارسا» و مى تواند حال باشد، و «حفظا» نيز خوانده شده است. «1»

وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ خداوند ارحم الرّاحمين است به ناتوانى و پيرى من ترحم مى كند، و فرزندم را حفظ و به سوى من بر مى گرداند، و مرا يك جا به دو مصيبت «2» مبتلا نمى سازد.

وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ مراد از «متاع» ظرفهايى است كه براى آذوقه برده بودند.

وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ يحيى بن وثّاب «ردت» به كسر (راء) خوانده بنا

بر اين كه كسره دال ادغام شده و به «راء» نقل يافته (زيرا در اصل «رددت» بوده است). «ما نَبْغِي»: «ما» براى نفى است: در گفتارمان ستم نمى كنيم، يا چيزى جز اين همه احسان و اكرام كه نسبت به ما شده نمى خواهيم، بعضى گفته اند معنايش اين است: ما جز بنيامين سرمايه ديگرى از تو نمى خواهيم.

هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا جمله مستأنفه توضيح دهنده فعل: «ما نبغى» است، و جمله هاى بعد، عطف بر آن است: سرمايه ما به ما پس داده شده و به وسيله آن قدرت به دست مى آوريم، و هنگامى كه پيش عزيز مصر رفتيم براى خانواده مان

__________________________________________________

1- زجاج گفته است: حافظا، حال و حفظا تمييز است مجمع البيان.

2- فراق دو فرزند: يوسف و بنيامين- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 229

قوت و غذا تهيه مى كنيم و برادرمان را از هر بلايى كه تو تصوّر مى كنى محافظت و با حاضر ساختن او در پيش عزيز، يك بار شتر «1» اضافه بر بارهاى خودمان دريافت مى نماييم. ديگر پس از اين همه دستاوردها كه مى توانيم تمام كارهايمان را اصلاح كنيم، چه مى خواهيم؟

ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ اين كه اكنون به ما داده شده چيز اندكى است ما را كفايت نمى كند. منظورشان اين بود كه به واسطه برادرشان هم چيزى بگيرند. يا اين كه «ذلك»، اشاره به كيل بعير است «2» يعنى آن بار اضافى هم، براى پادشاه مصر چيز مهمّى نيست، بر او آسان است و از ما مضايقه نخواهد كرد.

حَتَّى تُؤْتُونِ تا اين كه چيزى از سوى خدا به من بدهيد كه به آن اطمينان كنم:

عهد شرعى كنيد يا سوگند بخوريد.

لَتَأْتُنَّنِي بِهِ جواب قسم است: تا سوگند به خدا ياد

كنيد كه حتما او را به من باز گردانيد.

إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ مگر اين كه گرفتار شويد و توان آوردن او را نداشته باشيد و يا اين كه مرگ شما فرا رسد.

فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ وقتى كه با او پيمانهاى مورد اطمينان بستند و سوگندها ياد كردند، يعقوب گفت خداوند بر آنچه مى گوييم ناظر و آگاه است: اگر بر خلاف پيمانتان رفتار كرديد حق مرا از شما خواهد گرفت.

[سوره يوسف (12): آيات 67 تا 68] ..... ص: 229

اشاره

وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (67) وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (68)

__________________________________________________

1- وسق بعير بار شتر (شصت صاع) پاورقيهاى استاد گرجى نقل از صحاح.

2- بر طبق اصل «ذلك»، اشاره به دور مى باشد نه به تفسير قبلى كه اشاره به نزديك بوده- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 230

ترجمه: ..... ص: 230

يعقوب: اى فرزندان من، همه تان از يك در وارد نشويد، بلكه از درهاى متفرّق داخل شويد و من نمى توانم در برابر خدا هيچ گونه كارى براى شما انجام دهم، فرمانى نيست جز از خداوند من بر او توكل كردم و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند. (67)

و هنگامى كه از همان طريق كه پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، اين كار، هيچ حادثه حتمى الهى را دور نمى ساخت مگر حاجتى را كه در دل يعقوب بود بر آورده كرد، و همانا يعقوب داراى علمى بود كه ما به او آموخته بوديم، امّا بيشتر مردم نمى دانند. (68)

تفسير: ..... ص: 230

علّت اين كه يعقوب پيامبر خدا فرزندانش را دستور داد كه از يك در داخل نشوند، اين است كه آنها داراى جمال زيبا و نورانيت و قيافه هاى خوبى بودند، و در مصر شايع شده بود كه اين چند نفر نزد عزيز داراى احترام و عظمت ويژه اى هستند كه براى هيچ كس تا كنون نبوده است، لذا حضرت يعقوب از آن ترسيد كه آنها را چشم زنند.

وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ منظور اين كه اگر خداوند بدى شما را اراده كند، دستورى كه من به شما دادم كه از درهاى مختلف وارد شويد آن را از شما دفع نمى كند و سودى برايتان ندارد بلكه ناگزير بر شما وارد خواهد شد، حكم، تنها حكم خداست.

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ و با اين كه به همان نحو كه پدرشان امر كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 231

بود، بر عزيز وارد شدند، اين كار، سودى براى آنها نداشت جز اين كه چيزى كه در دل يعقوب بود

كه به گفته خود اظهار شفقت و محبّت نسبت به فرزندانش كند آن را برآورده ساخت، عبارت: «إِلَّا حاجَةً» استثناى منقطع است به معناى: «و لكن حاجة».

وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ به يعقوب داراى يقين و معرفت به خداست. «لِما عَلَّمْناهُ»: زيرا ما به او اين علم را آموخته ايم.

[سوره يوسف (12): آيات 69 تا 76] ..... ص: 231

اشاره

وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)

ترجمه: ..... ص: 231

هنگامى كه بر يوسف وارد شد، برادرش را نزد خود خواند و گفت: من برادر تو هستم، از آنچه (در گذشته برادران) انجام مى دادند ناراحت مباش. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 232

پس چون بارهاى آنها را بست، ظرف آبخورى شاه را در ميان بار برادرش قرار داد، و سپس كسى صدا زد: اى اهل قافله شما سارق هستيد. (70)

آنها، رو به او كردند و گفتند: چه چيز گم كرده ايد؟ (71)

گفتند: پيمانه ملك را و هر كس آن را بياورد يك شتر غلّه به او داده مى شود و (منادى گفت:) من ضامن هستم. (72)

گفتند به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما نيامده ايم كه در اين سرزمين فساد كنيم و هرگز ما دزد نبوده ايم. (73)

آنها گفتند: اگر دروغ گو باشيد كيفر شما چيست؟ (74)

برادران گفتند: هر كس پيمانه در، بارش يافت شود خود

جزاى آن باشد، ما اين گونه، ستمگران را كيفر مى كنيم. (75)

در اين هنگام يوسف، پيش از بار برادرش به كاوش بارهاى آنان پرداخت، سپس آن را از بار برادرش به كاوش بارهاى آنان پرداخت، سپس آن را از بار برادرش بيرون آورد، اين چنين، ما راه چاره را به يوسف ياد داديم، او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آئين پادشاهى مؤاخذه كند مگر آن كه خدا بخواهد، ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مى بريم، و بالاتر از هر صاحب علمى عالمى است. (76)

تفسير: ..... ص: 232

آوى إِلَيْهِ برادرش «بنيامين» را به خود چسبانيد، روايت شده است كه برادران به يوسف گفتند اين است برادرمان و او را آورديم. يوسف گفت: خوب كارى كرديد، آنها را فرود آورد احترامشان كرد و هر دو تا از آنها را بر سر يك سفره نشانيد، بنيامين، تنها ماند، او را هم بر سر سفره و به همراه خودش نشانيد و به وى گفت: آيا دوست دارى كه من عوض برادر از دست داده ات باشم؟ گفت: البتّه برادرى مثل شما افتخار است، امّا تو فرزند يعقوب و راحيل «1» نيستى، يوسف را گريه فرا گرفته و بلند شد دست به گردن او افكند و گفت: من برادر تو هستم غم مخور و از آنچه

__________________________________________________

1- راحيل نام زن يعقوب مادر بنيامين و يوسف بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 233

برادران در قبل در حق ما انجام داده اند اندوهناك مباش كه خداى تعالى به ما نيكى كرد و اكنون ما را به هم ديگر رسانيد، امّا اين مطلب را به آنها اظهار مكن.

«السِّقايَةَ»، ظرفى است كه به آن آب مى نوشند، و به تعبيرى «صواع»

گفته مى شود.

بعضى گفته اند: ظرفى بود كه عزيز مصر از آن آب مى خورد و بعد به عنوان پيمانه طعام و غلّات از آن استفاده مى شد، جنس آن نقره بود كه روكش طلا به آن داده بودند، و نيز گفته اند طلاى مرصّع به جواهرات بود.

ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ مناديى ندا كرد «أذن»: اعلام كرد، «أذّن»: بسيار اعلام كرد. «العير»:

شترى كه بر آن، بار مى نهند، به مناسبت اين كه «تعير»: مى آيد و مى رود. و بعضى گفته اند: در اصل به معناى قافله خران است، و به علت كثرت استعمال به هر قافله اى «عير» گفته مى شود «اصحاب العير»: اهل قافله، اصطلاحى است، مثل: يا خيل اللَّه اركبى»: (اى لشكر خدا، سوار شويد).

وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ منادى گفت: هر كس پيمانه را بياورد يك بار شتر از طعام به او مى دهيم و من خود ضامنم، اين جايزه را به او مى دهم.

تَاللَّهِ: فرزندان يعقوب اين قسم را به اين سبب ذكر كردند كه از آنچه به آنها نسبت داده شد در شگفت شده بودند، و با عبارت: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» از آگاهى اطرافيان عزيز نسبت به صداقت و امانت خودشان گواهى گرفتند، زيرا با داد و ستدهاى مكرّرى كه تا كنون داشتند ديانت و خوش رفتارى خويش را به دربار عزيز نشان داده بودند، علاوه بر آن، وقتى سرمايه هاى خود را در ميان بارهايشان ديدند، به اين حساب كه شايد بدون اجازه عزيز در آن ميان نهاده شده باشد، به سوى عزيز برگرداندند و اين، نشانه اى بود كه بر نشانه هاى ديانت و حسن رفتار خود افزودند. «وَ ما كُنَّا سارِقِينَ» و ما هرگز دزد نبوده ايم.

قالُوا فَما جَزاؤُهُ ضمير: «هاء» براى «صواع» است: اگر در

ادّعاى برائت از دزدى پيمانه عزيز دروغگو باشيد، كيفر دزدى آن چيست؟ گفتند: در ميان بار شتر هر كس

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 234

يافت شود، خود او را بايد بگيرند، توضيح اين كه در بنى اسرائيل قانونش اين بود كه دزد براى يك سال تمام به بردگى گرفته مى شد، از اين رو برادران يوسف چنين گفتند.

فَهُوَ جَزاؤُهُ مجازاتش همين است نه غير آن، مثل: حق فلان ان يكرم و ينعم عليه فذلك حقه: سزاى او همين است. مى توان گفت: «جَزاؤُهُ» مبتدا، و جمله شرطيه خبر، و اصلش چنين بوده: جزاؤه من وجد في رحله فهو هو بنا بر اين «جَزاؤُهُ» در جاى «هو» قرار گرفته، قرار گرفتن ظاهر به جاى مضمر.

«فَبَدَأَ» يوسف براى پيدا كردن پيمانه كه خودش آن را در ميان بار برادرش بنيامين پنهان كرده بود به بازرسى پرداخت و به منظور رفع تهمت يا راه گم كردن اوّل از برادران ديگر آغاز كرد و چون در آن جاها پيدا نشد، آن را از ميان ظرف بنيامين در آورد.

كلمه «صواع» مذكر و مؤنّث به كار مى رود و هر دو وجه در آن، صحيح است.

«كذلك» مثل اين حيله و مكر بزرگ، ما براى يوسف مكر كرديم يعنى به سوى او، وحى كرديم و او را آموختيم: ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ اين جمله، تفسير براى «كيد» و توضيح آن است، زيرا قانون مملكت مصر درباره دزد اين بود كه حدّ بر او جارى شود و دو برابر آنچه سرقت كرده غرامت بدهد، نه اين كه به بردگى گرفته شود چنان كه دين يعقوب بود.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ حضرت يوسف خلافكار را

مؤاخذه نمى كرد مگر به اذن خدا و خواسته او.

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ درجات علمى هر كس را بخواهيم بالا مى بريم چنان كه درباره يوسف چنين كرديم. «يرفع» با «ى» و «درجات» با تنوين نيز خوانده شده است.

وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ بالاتر از هر عالمى عالمترى وجود دارد تا برسد به خداى تعالى كه علمش ذاتى است و به معلوم خاصى منحصر نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 235

[سوره يوسف (12): آيات 77 تا 80] ..... ص: 235

اشاره

قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77) قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (78) قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79) فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (80)

ترجمه: ..... ص: 235

برادران گفتند: اگر بنيامين دزدى كرده (تعجّبى نيست) زيرا برادر او نيز، پيش از اين دزدى كرده بود، يوسف، مطلب را در دل نهان داشت و براى آنها آشكار نساخت، و گفت: موقعيّت شما، بدتر است، و خداوند به آنچه شما بيان مى كنيد آگاهتر است. (77)

گفتند: اى عزيز، او پدر پيرى دارد، يكى از ما را به جاى بنيامين بگير، كه ما، تو را از نيكوكاران مى بينيم. (78)

يوسف گفت پناه بر خدا، كه ما غير از كسى كه كالايمان را نزد او يافته ايم بگيريم كه در آن صورت از ستمكاران خواهيم بود. (79)

همين كه از يوسف مأيوس شدند در خلوت با هم مشورت كردند، بزرگشان به آنها گفت: مگر نمى دانيد كه پدرتان از شما پيمانى الهى گرفته، و پيش از اين هم درباره يوسف، كوتاهى كرديد، بنا بر اين من از اين سرزمين حركت نمى كنم، مگر اين كه پدرم به من اجازه دهد يا خدا درباره من فرمانى صادر كند، و او بهترين حاكمان است. (80)

ترجمه

جوامع الجامع، ج 3، ص: 236

تفسير: ..... ص: 236

أَخٌ لَهُ مراد از برادر بنيامين، يوسف است. و در نوع سرقتى كه برادران به يوسف نسبت داده و گفتند: او نيز قبلا دزدى كرده بود، اختلاف شده است. درست ترين اقوال آن است كه يوسف در دوران كودكى بعد از اين كه مادرش از دنيا رفت تحت حضانت عمّه اش قرار گرفت، عمّه اش او را بشدّت دوست مى داشت چنان كه نمى خواست او را از خود جدا سازد، امّا وقتى كه يك مقدار رشد كرده بود يعقوب مى خواست او را پيش خود ببرد، عمّه كه از اين امر ناراحت بود به بهانه اى متوسّل شد: كمربندى را كه از اسحاق به او ارث رسيده بود- زيرا او بزرگترين فرزند پدرش بود- به كمر يوسف در زير لباسهايش محكم بست و بعد گفت: يوسف كمربند را دزديده و بايد اينجا زندانى شود، و او را پيش خود نگاه داشت. «1»

فَأَسَرَّها يُوسُفُ اضمار قبل از ذكر است، و جمله بعد: أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً آن را تفسير مى كند، و گويى چنين گفته است: فأسرّ الجملة او الكلمة، يوسف، كلمه يا جمله «أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً» را در دل خود پنهان داشت، مراد اين است كه در دل خود گفت، زيرا اين جمله بدل از فعل: «اسرّها» مى باشد يعنى: موضع شما در سرقت از او بدتر است، زيرا شما برادرتان را از پيش پدرتان ربوديد.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ خدا بهتر مى داند كه قضيه آن طور كه شما مى گوييد، نيست و نسبت سرقت نه به من صحيح است و نه، به برادرم.

وقتى كه ديدند اين حرف را يوسف نپذيرفت و ردّ كرد لحن سخن را عوض كرده، به

التماس پرداختند و براى تحريك عواطف او، سخن از پدرشان يعقوب به

__________________________________________________

1- چند جهت ديگر نيز براى تهمت اين دزدى ذكر كرده اند كه مى توان به تفاسير ديگر از جمله مجمع البيان و نمونه و غيره رجوع كرد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 237

ميان آوردند، بدين ترتيب كه او مردى سالخورده و محترم است و اين فرزندش:

بنيامين مورد علاقه اوست. «فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ» پس يكى از ما را بعنوان وثيقه يا بردگى به جاى او بگير. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» تو كه اين همه به ما احسان كردى اكنون آن را به كمال برسان. معناى ديگر: تو كه عادت و خويت نيكى است اكنون نيز به عادت خود نيكى را ادامه ده.

قالَ مَعاذَ اللَّهِ اين عبارت يك ظاهر و يك باطن دارد: معناى ظاهرش اين است كه:

بر طبق فتواى خود شما بايد همان كسى گرفته شود كه «صواع ملك» در ميان رحلش يافت شده و اگر غير او را بگيريم به عقيده شما ظلم است. پس شما چيزى كه مى دانيد ظلم است، از من طلب نكنيد، امّا معناى باطنش اين است كه خداى تعالى بر طبق مصالحى كه خود مى داند مرا فرمان داده است كه بنيامين را بگيرم و نزد خود نگهدارم، پس اگر غير او را بگيرم ستمكار خواهم بود، زيرا در اين صورت بر خلاف مأموريت خود عمل كرده ام، و معناى «مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ» اين است: پناه مى بريم به خدا پناه بردنى، از اين كه ديگرى را بگيريم ... و «اذا» جواب آنها و جزاى شرط است، زيرا معنايش اين است: ان نأخذ بدله ظلمنا فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا چون نااميد شدند، «خَلَصُوا» كنار رفتند،

از مردم جدا شدند، تنها خودشان بودند و هيچ بيگانه اى در ميانشان نبود. «نَجِيًّا» در حالى كه با هم به نجوا پرداختند، بنا بر اين، نجى مصدر و به معناى «تناجى» «1» است، مثل: «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى » «2»:

مصدر نازل منزله صفت شده. ممكن است در تقدير: «قوما نجيّا» باشد: مناجى يعنى راز گوينده چون هر كدام با ديگرى يواش حرف مى زدند، مثل «عشير و سمير» كه به

__________________________________________________

1- بر وزن تفاعل.

2- اسراء/ 47.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 238

معناى «معاشر و مسامر» «1» مى باشد و از همين قبيل است قول خداوند: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» «2» رازگويى در كارشان اين بود كه برگردند يا بمانند و اگر برگردند، درباره برادر به پدرشان چه بگويند؟

قالَ كَبِيرُهُمْ «بزرگ آنها گفت» در اين كه مراد از كبير كدام يك از آنهاست اقوالى است به قرار ذيل 1- مقصود بزرگ سنّى آنهاست كه روبيل نام داشت.

2- منظور رئيس و سرپرست آنهاست و او شمعون بود.

3- آن كه عقل و دركش از بقيه بيشتر بود و او، يا يهودا، و يا، لاوى بود.

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ؟ برادر بزرگ آنها را به ياد پيمان محكمى انداخت كه يعقوب از آنها گرفته بود.

وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ در تفسير اين فراز چند وجه زيرا را ذكر كرده اند.

1- «ما» زايده است: «و من قبل هذا فرّطتم» (پيش از اين، در شان يوسف كوتاهى كرديد، و پيمان پدر را رعايت ننموديد).

2- «ما» مصدريه، و با اين وجه در اعراب آن، دو قول است:

الف: مبتدا و در محلّ رفع، و «مِنْ قَبْلُ» خبر آن باشد: وقع من قبل

تفريطكم في يوسف: كوتاهى شما درباره يوسف، پيش از اين واقع شد.

ب: در محل نصب و عطف بر مفعول فعل: «أَ لَمْ تَعْلَمُوا» باشد: الم تعلموا أخذ ابيكم موثقا ...

3- «ما» موصوله باشد: «و من قبل هذا ما فرطتموه ...»، اين جا نيز دو قولى كه در اعراب وجه دوم ذكر كرديم محتمل است: رفع بنا بر ابتدائيت، و نصب بنا بر مفعوليت.

__________________________________________________

1- گروه ها، شب زنده دار.

2- مريم/ 52.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 239

فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ از سرزمين مصر جدا نمى شوم، مگر پدرم به من اجازه دهد كه به سوى او، بازگردم، «أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي» يا خدا براى من حكمى صادر كند، كه از مصر خارج شوم، يا حق مرا از كسى كه برادرم را گرفته بستاند، و يا برادرم را از دست او، رهايى بخشد.

[سوره يوسف (12): آيات 81 تا 87] ..... ص: 239

اشاره

ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ (81) وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82) قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (83) وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ (84) قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ (85)

قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86) يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)

ترجمه: ..... ص: 239

به نزد پدرتان بازگرديد و بگوييد: اى پدر، پسرت دزدى كرد، و ما، جز بر آنچه كه دانستيم گواهى نداديم، و ما از غيب خبر نداشتيم. (81)

و از مردم شهرى كه، ما، در آن بوديم و از كاروانى كه همراهشان آمديم سؤال كنى و ما حتما راست گوييم. (82)

يعقوب گفت: بلكه هواهاى نفسانى تان، چيزى را براى شما آراست، پس صبرى نيكو، بايد، اميد است خدا همه شان را به من بازگرداند كه او، بسيار دانا و با حكمت است. (83)

و روى از آنها بگردانيد و گفت: اى دريغا از يوسف! و ديدگانش از اندوه سفيد شد، و خشم خود را مى خورد. (84)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 240

فرزندان گفتند: به خدا سوگند آن قدر به ياد يوسف هستى تا اين كه مشرف به مرگ شوى و يا از دنيا بروى. (85)

گفت:

شكايت در دل

و اندوهم را به خدا مى گويم، و از خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد. (86)

اى پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد، و از رحمت خدا نااميد نشويد كه جز مردمان كافر هيچ كس از رحمت خدا نوميد نمى شود. (87)

تفسير: ..... ص: 240

وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا ما فقط از ظاهر خبر داريم كه پيمانه عزيز مصر از ميان بار و بنه او بيرون آورده شد.

وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ از باطن امر آگاه نيستيم كه آيا [بنيامين ] در واقع آن را دزديده، يا اين كه كسى آن را در ميان رحل او گذاشته بوده است.

وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها منظور كشور مصر است: كسى را بفرست به سوى اهل مصر، و از آنها درباره اصل داستان جويا شو. «وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها» و نيز از اصحاب قافله، خلاصه اين كه فرزندان يعقوب به نزد پدر بازگشتند و اين مطالب را از قول برادر بزرگ كه همانجا باقى مانده بود پيش پدر گفتند، امّا يعقوب در جواب آنها گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً» اين امر از اراده شما برخاسته و اگر شما چيزى به او [يعنى عزيز مصر] نمى گفتيد وى از كجا مى دانست كه بايد دزد را به بردگى بگيرد؟

عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً مراد، يوسف، برادرش: بنيامين، و روبين يا غير اوست. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 241

إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ او از غم و اندوه و درد دل من آگاه است، «الْحَكِيمُ» آنچه بر سر من آورد از روى حكمت و مصلحت است. «وَ تَوَلَّى» از ناراحتى درباره خبرهاى تأسف آورى كه آورده بودند، رو از آنها برگرداند،

و گفت: «يا أَسَفى »: «الف»، بدل از «ياء» متكلم است، و «اسف» را كه عبارت از شدّت اندوه و حسرت است به خودش نسبت داده، و اظهار تأسف براى يوسف و نه براى ديگران دليل بر آن است كه در نزد يعقوب چيزى جاى او را نگرفته و غم او با گذشت زمان طولانى، تر و تازه است.

وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ چشمانش از غم و گريه بر يوسف سفيد شد و نزديك بود كه بكلّى نابينا شود، خيلى ضعيف و كم سو مى ديد، بعضى گفته اند اصلا بينايى را از دست داده بود. «فَهُوَ كَظِيمٌ» دلش از كافر فرزندانش پر از خشم و غضب بود، ولى براى آنها آشكار نمى كرد. «تَفْتَؤُا» در تقدير: «لا تفتأ»، حرف نفى بدليل عدم اشتباه حذف شده، زيرا اگر به معناى اثبات باشد بايد با لام قسم و نون تأكيد آورده مى شد: (لتفتؤنّ).

از همين قبيل است قول شاعر:

فقلت يمين اللَّه أبرح قاعدا

:پس گفتم به خدا سوگند كه پيوسته نشسته ام. «1»

حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً «حرض» «2» نزديك به هلاكت، «احرضه المرض» (بيمارى او

__________________________________________________

1- «ابرح» به معناى: «لا ابرح» مى باشد، و مصراع بعدش اين است:

و لو قطعوا رأسى لديك و اوصالى

: (اگر چه نزد تو سر و تمام اعضايم را جدا كنند- م.

2- حرض، بر وزن مرض: چيز فاسد و ناراحت كننده، و در اين جا به معناى بيمارى و لاغر، و مشرف به مرگ است، پاورقى تفسير نمونه.

حرض: مشرف بر هلاكت، «رجل حرض و حارض»: فاسدا الجسم و العقل، «احرضه»: او را فاسد كرد، ترجمه مجمع البيان- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 242

را نزديك به هلاكت ساخت) مصدر است و مفرد و

جمع، مذكّر و مؤنّث آن يكسان است. و صفت آن، «حرض» مى باشد مثل: دنف، و دنف. «بثّ» سخت ترين اندوه كه صاحبش طاقت صبر بر آن ندارد، و آن را ميان مردم پخش مى كند.

َّما أَشْكُوا

به هيچ كس جز به خدا شكوه نمى كنم، و از كار خدا و رحمت او، چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد و خوب مى دانم كه او از جايى كه هيچ گمان ندارم برايم گشايش مى آورد، روايت شده است كه حضرت يعقوب ملك الموت را ديد و از او پرسيد كه آيا روح يوسف را قبض كرده اى؟ گفت: نه، و از اين جا كه فهميد يوسف از دنيا نرفته، به برادرانش گفت:

اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ «تحسّس» باب تفعل، از مادّه «احساس». به معناى معرفت و شناسايى: برويد يوسف و برادرش را شناسايى كنيد.

مِنْ رَوْحِ اللَّهِ فرج و بر طرف كردن اندوه، يا به معناى حرمت خداست.

إِنَّهُ لا يَيْأَسُ از فرج و رحمت خدا، جز مردمان كافر هيچ كس نااميد نمى شود، زيرا شخص مؤمن پيوسته از خدا خير و خوبى مى بيند و هنگام گرفتارى و بلا اميد فرج از او دارد و موقع گشايش و رفاه او را سپاس مى گويد.

[سوره يوسف (12): آيات 88 تا 93] ..... ص: 242

اشاره

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88) قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89) قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ

إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91) قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92)

اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 243

ترجمه: ..... ص: 243

وقتى كه بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز، ما و خاندانمان را، ناراحتى فرا گرفته و سرمايه اندكى با خود آورده ايم، پيمانه ما را به طور كامل وفا كن، و بر ما تصدّق كن، كه خداوند تصدّق كنندگان را پاداش مى دهد. (88)

گفت: آيا به خاطرتان هست كه با يوسف و برادرش چه كرديد، وقتى كه نادان بوديد؟ (89)

گفتند:

آيا تو يوسفى؟ گفت: آرى من يوسفم و اين برادر من است، خدا به ما منّت گذاشته است، هر كس كه تقوا و صبر پيشه كند، حتما خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. (90)

گفتند به خدا سوگند، خدا تو را بر ما مقدّم داشته، و ما خطا كار بوديم. (91)

يوسف گفت: امروز بر شما سرزنشى نيست، خدا شما را مى آمرزد، و او، ارحم الرّاحمين است. (92)

اين پيراهنم را ببريد و بر چهره پدرم بيندازيد تا بينا شود و همه خانواده تان را نزد من آوريد. (93)

تفسير: ..... ص: 243

الضُّرُّ ضعف و لاغرى از اثر گرسنگى و سختى. برادران يوسف بر اثر سختى و قحطى و از بين رفتن حيوانات و مواشى خود به يوسف شكايت و از او طلب كمك كردند.

بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ مال التجاره يا كالاى كم ارزشى كه معمولا فروشنده و بازرگان به دليل بى اهميّت بودنش آن را دور مى ريزد و از «ازجيته» گرفته شده: آن را دور انداختم. بعضى گفته اند: متاع آنها پشم و روغن كالاى معمول اعراب بود، و گفته

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 244

شده: دراهم مغشوش و تقلّبى بى ارزش بود كه به عنوان بهاى غلات و طعام پذيرفته نمى شد.

فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ پيمانه ما را كافى بده هم چنان كه در سالهاى گذشته انجام دادى.

«وَ تَصَدَّقْ

عَلَيْنا» ما را به كرم خود ببخش و سهم ما را افزون فرما.

إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ خداوند به صدقه دهندگان مزدى بالاتر از صدقاتشان مى دهد، يوسف دلش به حال آنها سوخت و بى اختيار خود را به آنها معرّفى كرد و گفت:

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ مطلبى را كه هر دو طرف از آن خبر دارند به طور سؤال و پرسش با آنها در ميان گذاشت تا آنان به زشتى عمل خود توجه كنند و به توبه پناه ببرند، يعنى آيا حال متوجه شديد كه در هنگام نادانى چه خلافكاريها درباره يوسف و برادرش انجام داديد، اكنون كه متوجه شديد، توبه كنيد. بايد توجه كرد كه اين سخنان پرخاشگرايانه يوسف به برادرانش از روى دلسوزى و خيرخواهى بود، نه سرزنش و عتاب. او حق خدا را كه توجه به توبه و ديانت است بر نفس خود مقدم داشت با اين كه وى در مقامى بود كه مى توانست آنچه در سينه دارد ابراز كند و از برادرانش انتقام بگيرد.

بعضى گفته اند معناى «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» اين است كه شما در آن وقت كودك يا جوان بوديد زيرا در اين دوران است كه جهل و نادانى بر انسان چيره مى شود.

«أ إنك» به صيغه استفهام، و بعضى به طور ايجاب «انك» خوانده اند. داستان اين است كه يوسف در حالى كه با برادران سخن مى گفت لبخند زد، دندانهايش كه همانند رشته اى مرواريد منظوم بود نمايان شد، و آنها او را شناختند، و بعضى گفته اند: تاج شاهى از سر برداشت و او را شناختند.

إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ كسانى كه از كيفر الهى بيم و هراس داشته باشند، و بر ترك

گناه و انجام عبادات صبر كنند خداوند پاداش آنان را كه نيكوكارند تباه نمى سازد، در اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 245

آيه، اسم ظاهر: «محسنين» به جاى ضمير: «هم» قرار گرفته تا فراگير متقين و صابرين نيز باشد.

لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا خداوند تو را به سبب تقوا و صبر و داشتن روش نيكوكاران بر ما برترى داده، و امّا وضع ما كه عاصى و گنهكاريم آن است كه ذليل و خوار شديم.

لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يوسف به آنها گفت: حال ديگر، من شما را به آنچه در گذشته انجام داده ايد سرزنش نمى كنم، خداى شما را بيامرزد.

اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا اين پيراهن مرا ببريد، برخى گفته اند: پيراهن بهشتى بود كه به وراثت از پدرانش به يوسف رسيده و يعقوب در ميان بازوبند او قرار داده بود.

«يَأْتِ بَصِيراً» بينايى اش برمى گردد، يا اين كه به سوى من خواهد آمد در حالى كه بينا باشد، دليل بر اين معناى اخير، دنباله سخن اوست كه مى گويد: «و اتونى باهلكم اجمعين»: تا پدرم و تمام خانواده اش بيايند.

[سوره يوسف (12): آيات 94 تا 98] ..... ص: 245

اشاره

وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ (95) فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (96) قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ (97) قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (98)

ترجمه: ..... ص: 245

هنگامى كه كاروان (از مصر) جدا شد، پدر آنها گفت: من بوى يوسف را درمى يابم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد. (94)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 246

گفتند: به خدا قسم كه تو در همان گمراهى قديمت هستى. (95)

امّا، وقتى كه بشارت دهنده آمد آن پيراهن را به صورت او افكند، و بينا شد، و گفت: آيا به شما نگفتم: من از خدا چيزهايى مى دانم كه شما از آن بى خبريد. (96)

فرزندان يعقوب گفتند: اى پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطا كار بوديم. (97)

پدر گفت: به زودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش مى كنم كه اوست بسيار آمرزنده و بخشنده. (98)

تفسير: ..... ص: 246

وقتى كه كاروان از مصر بيرون رفت و دور شد، پدر اهل كاروان به اطرافيان و نوادگان خود گفت: من هم اكنون بوى يوسف را احساس مى كنم: پيراهن كه همراه كاروان بود به سوى كنعان مى آمد، خداى تعالى بودى آن را از فاصله هشت يا ده فرسنگ به او رسانيد. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» «فند» به معناى خرافه، و كم خردى است:

اگر مرا نسبت به كم عقلى نمى داديد گفته مرا مى پذيرفتيد.

إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ هم چنان كه در گذشته راجع به دوستى يوسف و اميدوارى به ديدار او افراط مى كردى هم اكنون نيز بيرون از حدّ اعتدال سخن مى گويى، نظر اطرافيان يعقوب بر اين بود كه يوسف از دنيا رفته است.

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ همين كه بشير رسيد، پيراهن را بر صورت يعقوب انداخت، يا خود يعقوب آن را بر صورت افكند، با حالت بينايى رو به اطرافيان كرد و گفت:

أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ آيا به شما

نگفتم، منظور سخنى است كه قبلا گفته بود: «از رحمت خدا نوميد نشويد» «1» و «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» ابتداى كلام است و مقول، قول نيست، گرچه اين هم جايز است.

__________________________________________________

1- آيه 87. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 247

سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي گويند طلب آمرزش را به تأخير انداخت تا سحر فرا رسد كه نزديكتر به اجابت دعاست، و نيز گفته شده براى فرا رسيدن سحر شب جمعه تأخير انداخت.

[سوره يوسف (12): آيات 99 تا 102] ..... ص: 247

اشاره

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ (99) وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (100) رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (101) ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ (102)

ترجمه: ..... ص: 247

هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادرش را در آغوش گرفت، و گفت: همگى داخل مصر شويد كه اگر خدا بخواهد، در أمن و امان خواهيد بود. (99)

و پدر و مادرش را بر تخت نشاند، و همگى براى او به سجده افتادند و يوسف گفت: اى پدر اين است تأويل خوابى كه قبلا ديدم كه پروردگارم آن را تحقّق بخشيد و به من نيكى كرد آن گاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از آن بيابان آورد، پس از آن كه شيطان ميان من و برادرانم فساد بپا كرد، آرى پروردگارم نسبت به آنچه مى خواهد، لطف مى كند، زيرا او بسيار دانا و با حكمت است. (100)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 248

پروردگارا تو به من حكومت بخشيده و مرا از علم تعبير خواب آگاه ساخته اى، اى آفريننده آسمانها و زمين، تو در دنيا و آخرت سرپرست من

هستى، مرا مسلمان بميران و ملحق به صالحانم گردان. (101)

اين از خبرهاى غيب است كه ما به تو، وحى مى كنيم، و تو، نزد آنها نبودى، وقتى كه تصميم گرفتند و نقشه فريبكارانه مى كشيدند. (102)

تفسير: ..... ص: 248

اين كه قبل از دخول در مصر، خداوند مى فرمايد: (خانواده يعقوب) داخل بر يوسف شدند، معنايش اين است كه وقتى يوسف به استقبال آنها آمده بود گويا در ميان خانه يا خيمه اى كه آنجا زده بودند به انتظار آنها نشسته بود و آنها بر او، وارد شدند، برخاست پدر و مادرش را در بغل گرفت و سپس گفت: با حالت امن داخل مصر شويد، اگر خدا بخواهد.

در اين آيه دخول با امنيّت را مقيد به مشيّت خدا فرموده و تقدير آيه اين است:

ادخلوا مصر آمنين، ان شاء اللَّه دخلتموه آمنين و «دخلتموه آمنين» كه جزاست به علّت معلوم بودنش حذف شده، و جمله شرط ميان حال و ذو الحال فاصله شده است.

آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ پدر و مادرش را در بر گرفت و با آنها معانقه و روبوسى كرد، و همين كه داخل مصر شد و در جايگاه خود بر تخت نشست و آنها كه وارد شده بودند دورش را گرفتند والدينش را گرامى داشت و آنها را بر تخت نشانيد، يازده برادرش پيش روى او به سجده در آمدند، در آن زمان سجده كردن به عنوان احترام براى بزرگان معمول بود.

بعضى گفته اند: پدر و مادر يوسف و برادرانش به خاطر او و به عنوان شكر خدا سجده كردند، اين معنا را تأييد مى كند آنچه از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه آيه ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 249

را چنين

قرائت كرده اند: «

و خرّوا للَّه ساجدين

» «براى خدا، به سجده افتادند.»

وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي به من نيكى كرد، «احسن به» و اليه، به يك معناست. اساء به و اليه:

به او بدى كرد. شاعر گفته است:

اسيئى بنا او احسنى، لا ملومة لدينا و لا مقليّة ان تقلّت «1»

«الْبَدْوِ» به معناى بيابان است. خانواده يعقوب، بيابان نشين و دامدار بودند، براى به دست آوردن آب و چراگاهها از جايى به جاى ديگر منتقل مى شدند.

نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي شيطان ميان ما، اختلاف و تباهى به وجود آورد.

إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ پروردگارم در تدبير و اداره امور بندگانش داراى لطف است: امور دشوار را بر آنان آسان مى نمايد، و ما به لطف و عنايت او امروز به هم پيوستيم.

روايت شده است كه حضرت يعقوب مدّت بيست و چهار سال در مصر با يوسف زندگى كرد. و پس از آن كه از دنيا رحلت كرد بر طبق وصيّتش در شام مدفون شد، و بعضى گفته اند: دو سال زنده بود و يوسف بعد از پدرش بيست و سه سال زندگى كرد، و چون مأموريتش تمام شد و دانست كه حكومتش باقى نمى ماند، از خدا براى خود درخواست حكومت جاودان و فنا ناپذير كرد و آرزوى مرگ نمود، و حال آن كه نه، پيش از او، و نه بعد از او هيچ پيامبرى آرزوى مرگ نكرد، و سرانجام خداوند او را با پاكى و طهارت از دنيا برد.

حرف «من» در عبارات «مِنَ الْمُلْكِ» و «مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» براى تبعيض است، زيرا به حضرت يوسف بخشى از حكومت دنيا، يا مصر، و قسمتى از علم تأويل و تعبير خواب عطا شده بود.

__________________________________________________

1-

با ما دوستى كنى يا دشمنى، ما را بر تو ملامتى نيست، و اگر دشمنى هم كنى، كسى دشمن تو نخواهد بود، شاهد مطلب اين كه «اساء»، و احسن، به «باء» متعدى شده است. در پاورقى استاد گرجى ذيل آيه «طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» سوره توبه، و قول كثير شاعر، تشريح شده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 250

أَنْتَ وَلِيِّي تويى آن كه به نعمت دنيا به من كمك مى كنى و حكومت جهان فانى را به نعمت جاويد آخرت متّصل مى سازى.

فاطِرَ السَّماواتِ اين عبارت صفت براى «ربّ» يا منصوب است به عنوان ندا.

«وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» مرا به نيكوكاران: پدرانم، يا به طور عموم، ملحق فرما. «ذلك» اين كلمه اشاره به خبر يوسف است كه در قبل بيان شده، ذلك مبتداست، و دو عبارت: «مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ، نُوحِيهِ إِلَيْكَ» خبر بعد از خبر مى باشند، و معناى آيه اين است: اين خبر غيبى است كه تنها از راه وحى، براى تو حاصل شد زيرا تو خود حضور نداشتى كه ببينى فرزندان يعقوب را آن گاه كه در تصميم خود يكپارچه شدند و درباره يوسف به حيله و نيرنگ متوسط شدند و دامهاى فريب براى او گستردند تا سرانجام وى را در ميان چاه تاريك انداختند.

[سوره يوسف (12): آيات 103 تا 109] ..... ص: 250

اشاره

وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (103) وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (104) وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (105) وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ (106) أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (107)

قُلْ

هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (108) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 251

ترجمه: ..... ص: 251

و بيشتر مردم ايمان نمى آورند هر چند كه تو، بر آن اصرار داشته باشى. (103)

و تو از مردم هيچ گونه مزدى را درخواست نمى كنى و آن، نيست مگر يادآورى براى جهانيان. (104)

و چه بسا، نشانه اى در آسمانها و زمين وجود دارد كه مردم بر آن مى گذرند و از آن روگردانند. (105)

و اكثر آنها كه مدّعى ايمان به خدا هستند مشركند. (106)

آيا از اين ايمن هستند كه عذاب فراگيرى از سوى خداوند به سراغشان آيد، يا رستاخيز فرا رسد، در حالى كه هيچ توجّهى ندارند؟ (107)

بگو: اين راه من است كه من و پيروانم از روى آگاهى كامل، به سوى خدا دعوت مى كنم، پاك و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم. (108)

و ما پيش از تو نفرستاديم، جز مردانى از سرزمينها را كه به آنها وحى مى كرديم، آيا آنها در زمين سير نكردند تا ببينند، عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد و سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است، آيا عقلتان را به كار نمى گيريد. (109)

تفسير: ..... ص: 251

وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ مراد تعميم است: [اى پيامبر] اگر تو بخواهى كه همه مردم ايمان بياورند اين امر ميسّر نمى شود، ابن عباس گفته است: مراد اهل مكّه است، يعنى اهل مكّه ايمان نمى آورند هر چند كه براى ايمان آوردن آنها حريص باشى، چرا كه آنها عناد دارند و مصمّم بر كفراند. تو كه براى تبليغ رسالت از آنها مزدى مطالبه نمى كنى تا اين امر آنها را از ايمان آوردن باز دارد.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ قرآن تنها نصيحت و خيرانديشى و پند و موعظه اى است براى عموم جوامع از طرف خداوند.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ چه

بسيار دليلها و نشانه هايى از توحيد و يكتايى خداوند كه وجود دارد، ولى اين مردم بر آنها مى گذرند و به آن اعتنايى ندارند.

وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ اكثر كسانى كه به خدا اقرار دارند و او را خالق خودشان و آفريننده آسمانها و زمين مى دانند، به او ايمان ندارند، بلكه مشركند، زيرا بتها را عبادت مى كنند. منظور از اين مردم، مشركان قريش اند. بعضى گفته اند، مقصود مشبهه اند كه خداى را به آفريدگانش همانند مى دانند، و برخى ديگر گويند: منظور اهل كتابند كه شرك و ايمان را دارايند، امام باقر عليه السّلام مى فرمايد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 252

انّه شرك الطّاعة لا شرك العبادة، اطاعوا الشّيطان فى ارتكاب المعاصى

[ادامه حديث از مجمع البيان:

ممّا اوجب اللَّه عليها النّار، فاشركوا باللّه في طاعته، و لم يشركوا باللّه شرك عبادة فيعبدون معه غيره ]

: منظور شرك در پيروى و اطاعت است نه شرك در عبادت زيرا آنها در انجام دادن گناهانى كه موجب دخول در آتش است از شيطان پيروى كردند امّا غير خدا را نپرستيدند كه شرك در عبادت داشته باشند.

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ آيا در امانند و مى دانند كه بلايى فراگيرنده بر آنها فرود نمى آيد و كيفرى دردناك آنان را فرو نمى گيرد؟

قُلْ هذِهِ سَبِيلِي اين راه كه دعوت به سوى ايمان و توحيد است راه من مى باشد، و در جملات بعد آن را تفسير كرده، مى فرمايد: با دليلهاى روشن به سوى خدا و دين او، دعوت مى كنم، «انا» تأكيد است براى ضمير مستتر در «ادعو» و «مَنِ اتَّبَعَنِي» هم عطف بر آن است: من، و كسانى كه پيرو من هستند به سوى ديانت و بصيرت دعوت مى كنيم، و ممكن است

كه «عَلى بَصِيرَةٍ» حال از «ادعو» باشد، كه عامل رفع «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» است. «سُبْحانَ اللَّهِ» خداى را منزّه از شريك مى دانم «إِلَّا رِجالًا»:

پيامبران گذشته ما، فقط مردان بودند، نه فرشتگان.

«نُوحِي إِلَيْهِمْ» با «نون» متكلم مع الغير. «مِنْ أَهْلِ الْقُرى »: اهالى شهرها، آباديها، كه داناتر و بردبارتراند، نه بيابان نشينان كه جفاكار و سنگ دلند.

وَ لَدارُ الْآخِرَةِ ساعت يا حالت آخرت، بهتر است براى آنان كه تقوا دارند: از خدا بيم دارند، و به او شرك نمى آورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 253

[سوره يوسف (12): آيات 110 تا 111] ..... ص: 253

اشاره

حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (110) لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)

ترجمه: ..... ص: 253

تا وقتى كه رسولان مأيوس شدند و گمان كردند كه تكذيب شده اند، در اين وقت يارى ما به سوى آنان آمد، پس هر كس را مى خواستيم نجات مى داديم، و عذاب ما از قوم زيانكار بازگردانده نمى شود. (110)

براستى كه در سرگذشتهاى آنها، درس عبرتى براى صاحبان انديشه است، و اين سخنى كه درهم يافته باشند نيست بلكه تصديقى است براى كتابهاى جلو روى او، و ميان هر چيزى است، و هدايت و رحمتى است براى مردمى كه ايمان مى آورند. (111)

تفسير: ..... ص: 253

در اين آيه جمله اى مقدّر است كه به دليل قرينه حذف شده و گويا چنين بوده است: ما پيش از تو هر پيامبرى را كه براى امّتى مى فرستاديم در يارى كردنشان تأخير مى كرديم مانند آنچه با تو و امتت انجام مى دهيم، تا آن جا كه پيامبران از يارى نااميد مى شدند و گمان مى كردند كه قومشان آنها را- در تهديد به عذاب و مژده يارى الهى- تكذيب مى كنند.

بعضى «كذبوا» به تخفيف خوانده اند و اين، قرائت ائمه هدى نيز هست، و معنايش اين است: قومشان گمان مى كردند كه پيامبران در آنچه از يارى خداوند به آنها وعده داده اند دروغگويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 254

جاءَهُمْ نَصْرُنا در اين مواقع بود كه ما با فرستادن عذاب بر كفّار پيامبران را يارى مى كرديم.

فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ پس هنگام نزول عذاب، كسانى را كه مى خواستيم از آن نجات مى داديم. بعضى «فنجى» با تشديد به لفظ ماضى مجهول خوانده اند، و مراد از «من نشاء» مؤمنان اند و بيان كننده اين معنا جمله بعد است: «وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ»: عذاب ما از قوم گناهكار برگردانده نمى شود.

ضمير در «قصصهم»: راجع به يوسف و برادران

اوست.

«عبرة»: درس عبرتى است براى خردمندان، زيرا پيامبر ما صلى اللَّه عليه و آله، نه كتابى خوانده و نه حديثى شنيده، و نه با اهل كتاب و حديث معاشرت داشته بود، امّا در عين حال، با مردم چنان سخن مى گفت كه هيچ كس از اهل كتاب و حديث نتوانستند از جهت نظام لفظى و معنوى بر آن خرده بگيرد. و اين روشنترين و محكمترين برهان بر درستى نبوّت و پيامبرى اوست.

ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى قرآن گفته هاى ساختگى و دروغين نيست، بلكه تصديق گفته هاى كتابهاى آسمانى گذشته است. و هر چه در امور دينى مورد نياز و حاجت است در آن به تفصيل بيان شده، و خود هدايت و رحمت و نعمت است كه اهل ايمان در جهت علم و عمل از آن، بهره مند مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 255

سوره رعد ..... ص: 255

اشاره

در شماره آيات اين سوره اختلاف است: به عقيده بصريان چهل و پنج و به نظر كوفيان چهل و سه آيه است، زيرا غير كوفيان هر يك از دو عبارت «لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» و «الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» را پايان آيه اى دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 255

ابى «1» از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده است: هر كس سوره رعد را بخواند به عدد هر ابرى كه در گذشته پديدار شده و تا قيامت ظاهر خواهد شد، ده حسنه به او عطا مى شود و در روز قيامت از وفا كنندگان به عهد الهى به حساب مى آيد. «2»

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه هر كس اين سوره را زياد بخواند، هرگز

__________________________________________________

1- اين مرد از انصار است و كنيه اش ابو منذر، از نويسندگان دوران جاهليت است و در زمان پيامبر، جزء كتّاب وحى بوده، او داراى قامتى كوتاه و شكمى بزرگ و سر و ريشى سفيد بود و هرگز محاسنش را به خضاب رنگ نمى كرد و در تاريخ فوتش اختلاف است، بعضى گفته اند در خلافت عمر، سال بيست و دو، و برخى گفته اند در خلافت عثمان سال سى ام فوت شده است، از تصحيح استاد گرجى به نقل از المعارف، ص 261 ط دار الكتب.

2-من قرأ سورة الرّعد اعطى من الأجر، عشر حسنات بعدد كل سحاب مضى و كلّ سحاب يكون الى يوم القيامة و كان يوم القيامة من الموفين بعهد اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 256

خداوند او را به بلاى صاعقه دچار نخواهد كرد و بدون حساب وارد بهشت مى شود. «1»

[سوره الرعد (13): آيات 1 تا 3] ..... ص: 256

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (1) اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ

جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3)

ترجمه: ..... ص: 256

الف، لام، ميم، راء، اين آيه هاى كتاب آسمانى است و آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حقّ است، امّا بيشتر مردم ايمان نمى آورند. (1)

خدا همان كسى است كه آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينند آفريد، سپس بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را به دست گرفت) و خورشيد و ماه را مسخّر ساخت كه هر كدام تا زمان معيّنى در حركتند، او كارها را تدبير مى كند، آيات را روشن مى سازد، باشد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد. (2)

او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوه ها و نهرهايى قرار داد و از تمام ميوه ها در آن دو جفت آفريد، (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند، در اينها نشانه هايى است براى آنان كه عقل خويش را به كار برند. (3)

__________________________________________________

1-

من اكثر قراءة الرّعد لم يصبه اللَّه بصاعقة ابدا و أدخل الجنّة بغير حساب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 257

تفسير: ..... ص: 257

«تلك» اسم اشاره، مبتدا و آيات الكتاب خبر آن است.

وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ و تمام آنچه از قرآن كه بر تو، نازل شده، حقّى است كه بالاتر از آن وجود ندارد.

«اللَّهُ» مبتدا، و «الَّذِي رَفَعَ» خبر آن است چنان كه در آيه بعد: وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ نيز مبتدا و خبر است و جايز است كه صفت براى «اللَّه» باشد.

يدبر الامر يفصل الآيات: اين جمله مى تواند خبر بعد از خبر باشد (بنا بر اين كه الّذى رفع نيز خبر باشد) در فعل «تَرَوْنَها» دو وجه ذكر شده است:

1- جمله استينافيه است، يعنى شما آسمانها را چنان مى بينيد كه نه در پايين ستونى دارد و نه از

بالا به جايى متصل است.

2- بعضى گفته اند: صفت براى «عمد» است كه به صورت «عمد» با دو ضمّه (به صيغه جمع) نيز خوانده شده، و به معناى به غير عمد مرئية مى باشد يعنى بدون ستونهايى كه ديده شود، و تنها قدرت خداست كه آنها را نگهدارى مى كند.

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ... خداوند دستگاه ملكوتى و امور مخلوقات خود را آن گونه كه حكمت اقتضا دارد اداره مى كند و آيات خود را در كتابهايش كه بر پيامبرانش نازل كرده به تفصيل بيان مى دارد.

لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ تا شايد، شما به مسأله جزا و پاداش يقين پيدا كنيد و بدانيد كه اين اداره كننده تفصيل دهنده، قادر است كه شما را پس از مرگ زنده كند و شما ناگزير بسوى او بازگشت خواهيد كرد. «مَدَّ الْأَرْضَ» زمين را از جهت طول و عرض گسترد و در آن كوه هاى استوار قرار داد.

وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ و از تمام ميوه ها نيز در زمين، دو جفت (و دو نوع متقابل): سياه و سفيد، ترش و شيرين، تر و خشك (و نر و ماده) و نظير اينها از انواع مختلف به وجود آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 258

يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ خداوند پرده تاريك شب را بر چهره روشن روز مى افكند و در نتيجه (جهان) بعد از آن كه روشن بود، تاريك مى شود.

[سوره الرعد (13): آيات 4 تا 5] ..... ص: 258

اشاره

وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4) وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ

جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (5)

ترجمه: ..... ص: 258

در زمين قطعاتى كنار هم قرار دارد كه با يكديگر متفاوتند، و باغهايى از انگور و زراعت و نخلهايى كه از يك ريشه يا ريشه هاى مختلف مى رويند، همه آنها از يك آب سيراب مى شوند، و ما بعضى از آنها را از حيث خوردنيهايش بر ديگرى برترى مى دهيم، در اينها نشانه هايى است براى آنان كه خردهاى خود را به كار مى برند. (4)

و اگر تو از اين امر تعجّب مى كنى، شگفتى در گفتار آنها است كه مى گويند: آيا وقتى كه ما خاك شديم، به آفرينشى نو خواهيم رسيد؟

آنها كسانى هستند كه به پروردگار خود كفر ورزيدند، و همانهايند كه غلها به گردن دارند و آنها اهل آتش و همانها در آن جاويدانند. (5)

تفسير: ..... ص: 258

قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ در زمين قطعه هاى گوناگونى است كه به هم چسبيده و در مجاورت يكديگر قرار دارند، قسمتى، زمين حاصلخيز و پاك و قسمت ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 259

شوره زار، بعضى سخت و سفت و ديگرى سست و نرم، زمين شايسته زراعت و درختكارى و ديگرى بر خلاف آن، با اين همه دگرگونى و اختلاف، از نظر جنس زمين بودن، يكى هستند و همچنين درختهاى انگور و زراعتها و درختهاى خرما كه در اين زمينها به اختلاف اجناس و انواع.

يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ با اين كه از يك آب استفاده مى برند، امّا مى بينى كه ميوه هايشان از نظر شكل و هيأت و طعم و بو، متفاوتند و بعضى بر ديگرى برترى دارند.

«إِنَّ فِي ذلِكَ ...» اختلافهاى ياد شده نشانه اى است از آفريدگار توانا و دانايى كه كارهاى خود را به طريقى معيّن و صورتى حكمت آميز انجام مى دهد. كلمات:

«زرع، نخيل، صنوان و غير صنوان» به

حالت جرّ نيز كه عطف بر «اعناب» باشد خوانده شده اند و «صنوان» جمع صنو، درخت خرمايى است كه دو، سر دارد و ريشه هر دو يكى است و اين كلمه به دو طريق: ضمّ و كسر صاد خوانده شده. و فعل «يسقى» با حرف «ت» نيز خوانده شده، و فعل «نفضّل» را با «ى» نيز قرائت كرده اند «فِي الْأُكُلِ» با ضمّ و سكون كاف هر دو قرائت شده است.

وَ إِنْ تَعْجَبْ ... اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله اگر از گفتار آنان درباره انكار رستاخيز به شگفت در آيى سزاوار است. زيرا خدايى كه بر ايجاد آن همه صنايع عجيب و آفريده هاى بديع كه بر تو شمرده شد قدرت و توانايى داشته باشد، دوباره به وجود آوردن آنها برايش آسانتر خواهد بود.

أَ إِذا كُنَّا ... اين جمله تا آخر گفتار منكران، مى تواند در محل رفع، بدل از «قولهم» و يا، در محلّ نصب مفعول قول باشد. و عامل نصب «اذا» فعلى است كه جمله أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بر آن دلالت مى كند، گويى چنين گفته شده است: انبعث اذا متنا و كنّا ترابا؟ آيا وقتى كه مرديم و خاك شديم برانگيخته مى شويم؟

أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا اينها هستند كه به كفر خود ادامه مى دهند و در آن كاملند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 260

وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ اين جمله مى تواند، بيان پافشارى كفّار در كفرشان باشد. مثل: إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا «ما بر گردنهايشان زنجيرهايى قرار داديم» (يس 8) و مثل: اين شعر:

ضلوا و ان سبيل الغىّ مقصدهم لهم عن الرّشد اغلال و اقياد

(آنها گمراه شدند و راه ضلالت را در پيش گرفتند) و

در مسير هدايت زنجير به گردن و بند به پا دارند. و نيز مى تواند تهديدى براى عقوبت آينده كافران باشد.

[سوره الرعد (13): آيات 6 تا 11] ..... ص: 260

اشاره

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ (6) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ (7) اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ (8) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ (9) سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (11)

ترجمه: ..... ص: 260

آنها، پيش از نيكى، از تو تقاضاى بدى و كيفر آن را مى كنند، تا اين كه پيش از آنها، بلاهاى عبرت انگيز نازل شده؟ و پروردگار تو، نسبت به مردم- با اين كه ظلم مى كنند- صاحب مغفرت است و نيز پروردگار تو، داراى كيفرى سخت است. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 261

و آنها كه كافر شدند، مى گويند: چرا نشانى از پروردگارش بر او نازل نشده؟ تو تنها بيم دهنده اى و براى هر گروهى هدايت كننده اى است. (7)

خداوند از جنين هايى كه هر انسان يا حيوانى حمل دارد آگاه است، و نيز از آنچه رحمها، ناقص و يا به كمال مى زايند، و هر چيز نزد او مقدار معيّنى دارد. (8)

او از غيب و شهود آگاه است و بزرگ و متعالى است. (9)

براى او تفاوت نمى كند، كسانى كه پنهانى سخنى بگويند، و

يا آشكارا و آنها كه شبانگاه مخفيانه و يا در روشنايى روز حركت مى كنند. (10)

براى انسان مأمورانى است كه پى در پى، از پيش رو، و از پشت سرش، او را از حوادث حفظ مى كنند. البته، خداوند سرنوشت هيچ ملّتى را تغيير نمى دهد مگر آن كه آنها خود را تغيير دهند، و هنگامى كه خدا براى قومى اراده بدى كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد، و جز خدا سرپرستى نخواهند داشت. (11)

تفسير: ..... ص: 261

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ ... منظور از «سيئه پيش از حسنه» عقوبت پيش از رحمتى است كه خداوند با تأخير عذاب گنهكاران به آنها احسان كرده آنان را مشمول عافيت و رحمت خويش قرار مى دهد. يعنى اى پيامبر، كافران از تو درخواست تعجيل در عذاب مى كنند. منظور اين كه آنها از پيغمبر مى خواستند كه در همين عالم عذاب بر آنها فرود آيد.

وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ و حال آن كه تكذيب كنندگانى مانند اينها در گذشته (در همين دنيا) به كيفر گناهان خود، رسيدند.

در اين آيه، از عقوبت به «مثله» تعبير شده و علتش آن است كه ميان كيفر و گناه، نوعى همانندى وجود دارد «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»: مجازات بدى، بديى همانند آن است و «مثال» به معناى قصاص مثل: امثلت الرجل من صاحبه، يعنى قصاص آن مرد را، از طرفش گرفتم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 262

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ يعنى پروردگارت نسبت به مردم داراى مغفرت است با اين كه به وسيله گناهان بر خودشان ظلم مى كنند «عَلى ظُلْمِهِمْ»، حال و در محلّ نصب است يعنى ظالمين لانفسهم.

از سعيد بن مسيّب نقل شده است

كه وقتى اين آيه نازل شد، رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر عفو و گذشت خداوند نمى بود زندگى بر هيچ كس گوارا نمى شد، و اگر وعده عقاب و كيفر الهى نبود هر كس تكيه به رحمت او مى كرد و هر چه مى خواست انجام مى داد. «1»

لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ كافران (كه گفتند) چرا بر اين پيامبر آيه اى نازل نشده چون با پيامبر عناد داشتند نسبت به آياتى كه بر آن حضرت نازل شده بود بى اعتنا بودند، از اين رو از وى آياتى مثل معجزات حضرت موسى و عيسى از قبيل اژدها شدن عصا و زنده كردن مردگان، پيشنهاد مى كردند. اين بود كه خداوند در برابر گفتار آنان به پيامبرش خطاب كرد كه: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كار تو فقط انذار است كه آنان را از بدى عاقبتشان بترسانى و چيزى بر تو نيست مگر آوردن دلايل صحيحى بر اين كه فرستاده اى بيم دهنده مى باشى، و در اثبات صحت اين ادّعا همه آيات همصدا هستند.

وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ اصولا براى هر جامعه اى راهنما و هدايت كننده اى است كه آنان را به دينشان رهبرى و به سوى خدا دعوت مى كند و در اين راه هر كسى را روشى و آيت و معجزه اى مخصوص مى باشد و چنان نيست كه همه پيامبران يك نوع معجزه و نشانه نبوّت داشته باشند.

اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى كلمه «ما» در جمله هاى: ما تحمل و ما تغيض و ما

__________________________________________________

1-

لولا عفو اللَّه و تجاوزه ما هنأ أحدا العيش، و لولا وعيد اللَّه و عقابه لاتّكل كلّ واحد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 263

تزداد، يا موصوله است و يا

مصدريه. اگر موصوله باشد معنايش آن است كه خداوند مى داند بچّه اى كه در رحم مادر قرار دارد، در چه حالتى است: دختر است يا پسر، كامل است يا ناقص العضو، زيباست يا زشت، و خلاصه هر صفتى در او را مى داند.

وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ و مى داند آنچه را كه رحم در آن نقص ايجاد كرده و آنچه را كه بر آن افزوده، عاض الماء و عضته انا: آب كم شد و من آن را كم كردم. از جمله مصاديق «زياد و نقص» شماره اولاد مى باشد، چرا كه در رحم ممكن است يكى يا دو تا و يا سه فرزند و يا بيشتر پرورش يابد، و شامل كمال و نقص اعضا نيز مى شود همچنين شامل كم و زيادى زمان ولادت هم مى شود.

امّا اگر كلمه «ما» مصدريّه باشد مقصود آن است كه خداوند نسبت به باردارى زن و نقصان و افزايش رحمها آگاهى دارد و هيچ يك از اين امور بر او پوشيده نيست.

ممكن است نقصان و افزايش آنچه در رحمهاست اراده شود، و در اين صورت فعلهاى «تغيض و تزداد» كه در حقيقت منسوب به «ما فى الارحام» است و (مجازا) به خود ارحام نسبت داده شده لازم به كار رفته نه متعدى. اين قول را گفتار حسن بصرى تأييد مى كند كه مى گويد: نقصان، اين است كه مادر، هشت ماهه يا كمتر وضع حمل كند، و «ازدياد» آن است كه مدت حملش از نه ماه بيشتر شود، و نيز از او نقل شده است كه نقصان، سقط شدن بچّه به طور غير كامل «و ازدياد» متولد شدن آن به طور كامل است.

وَ كُلُّ

شَيْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ هر چيزى در نزد خداوند حدّ و اندازه معيّنى دارد، و كمتر و يا بيشتر نمى شود.

«الْكَبِيرُ»: عظيم الشّأن و بزرگوارى كه همه چيز پايين تر از او است.

«الْمُتَعالِ»: آن كه با قدرت كامله خود بر همه چيز استعلا و برترى دارد، يا كسى كه منزّه از صفات آفريده ها است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 264

«سارِبٌ»: به راه و روش خود مى رود، گفته مى شود: سرب فى الارض سروبا:

آشكارا در زمين گردش كرد.

معناى آيه اين است: آن كه در تاريكى شب مخفيگاهى را برگزيند و در آن جا پنهان شود، و كسى كه به هنگام روز به هر طرف در حركت و اضطراب چنان آشكارا بسر برد كه همه كس او را ببيند. اين هر دو در نزد خداوند متعال مساوى و يكسان مى باشد.

لَهُ مُعَقِّباتٌ ضمير «له» به «من» در آيه قبل بر مى گردد و معنايش اين است: براى هر كس چه آن كه گفته هاى خود را پنهان دارد يا آشكار كند و چه آن كه در تاريكى شب مخفى شود و يا در روشنايى روز آشكار شود گروه هايى از فرشتگان هستند كه براى حفظ و حراست او پشت سر هم مى آيند. «مُعَقِّباتٌ» در اصل معتقبات بوده، و تا، در قاف ادغام شده است، و ممكن است آن را مشتقّ از «عقبه» گرفت كه پشت سر او مى آيند چنان كه مى گويند: «قفّاه»: او را تعقيب كرد، زيرا اين فرشتگان به دنبال يكديگر مى آيند، يا به اين جهت كه آنچه اين انسان مى گويد دنبال مى كنند و آن را مى نويسند.

يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ اين دو عبارت: «لَهُ مُعَقِّباتٌ» و «يَحْفَظُونَهُ»، دو صفت براى «من» هستند و در عبارت

«مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» هم دو احتمال وجود دارد، اول اين كه به دنبال معقبات آورده و گفته شود: «له معقبات من امر اللَّه» يعنى: براى او فرشتگانى است كه در تعقيب امر خداوند او را محافظت مى كنند.

در اين صورت من امر اللَّه صله براى حفظ نيست (بلكه صفت «معقبات» است) دوم اين كه اگر متعلق به «يحفظونه» گرفته شود بايد تقدير من اجل امر اللَّه باشد يعنى فرشتگان تعقيب كننده، او را حفاظت مى كنند، چون خداوند آنها را به حفظ او امر كرده است. دليل بر اين معنا قرائت امام على عليه السّلام و ابن عبّاس و امام صادق عليه السّلام مى باشد كه خوانده اند:

له رقيب من بين يديه و معقبات من خلفه يحفظونه بامر اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 265

إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ خدا سلامت و نعمت امّتى را تغيير نمى دهد، مگر اين كه آنان خود را تغيير دهند يعنى به دليل گناهان زياد، از حالت زيباى اطاعت به صورت زشت گناهكارى در آيند.

وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ براى آنها غير از خداوند سرپرستى نيست كه به امورشان رسيدگى و از آنها دفاع كند.

[سوره الرعد (13): آيات 12 تا 15] ..... ص: 265

اشاره

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12) وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ (13) لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (14) وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً

وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (15)

ترجمه: ..... ص: 265

او كسى است كه برق را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس است و هم اميد، و ابرهاى سنگين بار، ايجاد مى كند. (12)

و رعد، تسبيح و حمد او مى گويد، و فرشتگان نيز، از خوف او، و او، صاعقه ها را مى فرستد و هر كس را بخواهد گرفتار آن مى سازد، در حالى كه كافران درباره خدا به مجادله مشغولند و او، داراى قدرتى بى انتها مى باشد. (13)

دعوت حق، از اوست، و آنها كه شريكانى بجز خدا مى خوانند هيچ گونه درخواستشان را اجابت نمى كنند، جز اين كه آنان، به كسى مانند، كه كفهاى خود را بسوى آب مى گشايد تا به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسيد، و دعاى كافران غير از گمراهى نيست. (14) ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 266

همه آنها كه در آسمانها و زمين هستند، از روى ميل و رغبت يا اكراه و عدم رضايت، و سايه هاى آنان، در هر صبح و عصر، براى خدا سجده مى كنند. (15)

تفسير: ..... ص: 266

خَوْفاً وَ طَمَعاً نصب اين دو كلمه بنا بر «مفعول له» نيست، زيرا اينها علّت انجام فعل فاعل نيستند، مگر اين كه مضافى در تقدير گرفته شود، يعنى «ارادة خوف و طمع» و يا اين كه آنها را به معناى «اخافة» و «اطماعا»: ترساندن و به طمع انداختن بگيريم (كه در اين صورت علّت و سبب فعل فاعل خواهند بود).

ممكن است نصب آنها را به اين دليل بگيريم كه حال، از «برق» باشد گويا برق خود، خوف و طمع است يا به تقدير «ذا خوف و طمع» باشد و نيز ممكن است حال براى ضمير مخاطب «كم» و به معناى «خائفين و طامعين» باشند. معناى خوف

و طمع اين است كه هنگام جستن برق، بيم وقوع صاعقه و طمع نزول باران وجود دارد. و بعضى گفته اند هنگام جهش برق، كسى كه باران برايش ضرر دارد از نزول باران مى ترسد از قبيل مسافر يا صاحب خانه اى كه بيم خرابيش برود، امّا كسى كه باران برايش سود داشته باشد در انتظار و طمع آن است.

وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ ابرهايى را كه از آب تشكيل يافته و سنگين شده، از زمين بلند مى كند و در هوا سير مى دهد.

وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ و بندگانى كه صداى رعد را مى شنوند، در حالى كه خدا را مى ستايند مى گويند: سبحان اللَّه، و الحمد للَّه. بعضى گفته اند: رعد، نام فرشته اى است موكّل برابر كه با صدايش ابر را بر مى انگيزاند و ابر هم خداى را تسبيح و حمد مى گويد.

وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ فرشتگان از هيبت و شكوه و جلال حق تعالى او را تسبيح مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 267

وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ پس از آن كه خداوند سبحان آنچه را دليل بر دانش و توانايى او نسبت به همه چيز است متذكر شد، فرمود: كفّارى كه منكر آيات الهى هستند درباره خدا مجادله مى كنند، زيرا كه آنان، گفتار پيامبر را درباره توصيف خداوند، مبنى بر اين كه خداوند قادر است مردگان را برانگيزد و آنها را به زندگى برگرداند، مورد انكار قرار مى دهند و براى خدا شريكهاى متعدد و مانندها مى گيرند، اين است معناى جدال آنان درباره خدا.

وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ منظور از «محال» حيله به كار بردن و فريفتن مى باشد و از اين قبيل است «تحمّل بكذا» موقعى كه به زحمت در كارى چاره انديشى كرده و براى

آن تلاش كند و «محّل بفلان» يعنى از فلانى در پيش حاكم بدگويى كرد و از همين مورد است اين حديث: و لا تجعله لنا ما حلا مصدقا، خدايا قرآن را كه مورد تصديق تو است دشمن ما قرار مده. معناى آيه اين است كه خداوند نسبت به دشمنانش حيله شديد به كار مى برد و از جايى كه هيچ به فكرشان نمى رسد هلاكت را بر آنها فرود مى آورد.

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ در معناى دعوة الحق سه قول است:

1- فرا خوانده مى شود و نداى درخواست كننده را پاسخ مى دهد. اضافه «دعوت» به «حق» به اين دليل است كه مخصوص به حق و از باطل دور است.

2- فراخوانى فراخوانده شده به حق كه مى شنود و پاسخ مى دهد و او خداى سبحان است.

3- از حسن بصرى نقل شده است كه مقصود از كلمه «حق» خداى تعالى است و هر دعايى به سوى او، دعوت حق است.

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ خدايانى غير از خدا، كه كافران، مى خوانند هيچ يك از خواسته هاى آنان را بر آورده نمى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 268

إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ مگر مانند پاسخ آب، به كسى كه دست خود را به سوى آن دراز مى كند و از آن درخواست مى كند كه خودش را به دهان او برساند با اين كه آب جمادى بيش نيست، نه آگاهى از آن دارد كه شخصى دست خود را بطرف او باز كرده و اظهار نياز مى كند، و نه توانايى دارد كه درخواست او را پاسخ مثبت دهد و خود را به دهان وى برساند.

بعضى گفته اند معناى جمله آن است كه كفّار، در اين درخواست از خدايان خود،

مانند كسى مى باشند كه مى خواهد با دستهاى خود، آب بياشامد، امّا در ضمن اين كه دستهايش را مى گشايد، لاى انگشتانش را هم، باز گذاشته است، بنا بر اين هيچ بهره اى از آن نمى برند.

إِلَّا فِي ضَلالٍ منظور از گمراهى (كه ميدان دعاى كافران است) نابودى و فايده نداشتن است.

وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ اهل آسمانها و زمين خواسته يا نخواسته تسليم امور و كارهايى هستند كه خداوند اجراى آن را درباره ايشان اراده كرده است.

وَ ظِلالُهُمْ و سايه هاى وجود آنها نيز تابع اراده خداست، زيرا برآمدن آن (در بامداد) و كوتاهى (قبل از ظهر) و بلندى آن (هنگام عصر) و از ميان رفتنش (در شب) همگى وابسته به مشيّت الهى است.

[سوره الرعد (13): آيه 16] ..... ص: 268

اشاره

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 269

ترجمه: ..... ص: 269

بگو: پروردگار آسمانها و زمين كيست؟ بگو: اللَّه است، بگو:

پس آيا جز از او براى خود اوليائى گرفتيد كه براى خود مالك سود و زيانى نيستند؟ بگو: آيا، كور و بينا، يكسانند؟ و آيا تاريكيها و روشنى مساويند؟ يا براى خدا شريكانى قرار دادند كه مانند او خلق مى كنند و خلقتهاى آنها بر ايشان مشتبه شده است؟ بگو: خداوند آفريننده همه چيز است و او يگانه و پيروز است. (16)

تفسير: ..... ص: 269

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله به اين كافران بگو: آفريدگار آسمانها و زمين و اداره كننده آنها كيست؟ و آن گاه كه از پاسخ گفتن عاجز ماندند و نتوانستند بگويند: بتها اين عمل را انجام داده اند، به آنها تلقين كن و بگو: خداوند، زيرا، او را نمى توانند منكر شوند. «قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ ...» به آنها بگو: آيا پس از آن كه او را پروردگار آسمانها و زمين دانستيد، بجز او، اوليايى براى خود گرفتيد و بجاى آن كه اين علم و اقرارتان باعث توحيدتان شود، آن را سبب شرك قرار داديد؟

لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ اين شركا، حتى براى خودشان قدرت بر نفع و ضرر ندارند، پس چگونه براى غير خود چنين توانى داشته باشند، و شما كه ديگران را بر خداى خالق رازق، ترجيح داده ايد چه بسيار در گمراهى آشكارى قرار داريد.

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ تقدير آن: بل اجعلوا و همزه، استفهام انكارى است و جمله «خلقوا» صفت براى «شركاء» مى باشد و منظور اين است كه كافران شركايى براى خدا نيافتند كه آفريده هايى مانند مخلوقات خدا داشته باشند تا امر بر آنها مشتبه شود و بگويند چنان

كه خداى يكتا قادر بر آفرينش مى باشد اينها نيز توان آفريدن را دارند. بنا بر اين سزاوار پرستش مى باشند، و به اين دليل آنها را شريك خدا مى دانيم و چنان كه خدا را عبادت مى كنيم اينها را نيز عبادت مى كنيم. بلكه اين مشركان شركاى عاجزى را براى خدا گرفته اند كه بر هيچ چيز قدرت و توانى ندارند. «قُلِ اللَّهُ خالِقُ».

پس بگو، اللَّه است كه آفريدگار تمام چيزهاست و آفريننده اى سواى او نيست پس

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 270

براى او شريكى در عبادت هم نيست و تنها او يكتاى در الوهيت، و غالبى است كه هرگز مغلوب نمى شود و آنچه غير از اوست همه مربوب و مغلوب اويند.

[سوره الرعد (13): آيات 17 تا 18] ..... ص: 270

اشاره

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17) لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)

ترجمه: ..... ص: 270

(خداوند) از آسمان، آبى فرو فرستاد و رودها به اندازه ظرفيت خود به جريان در آمد و سيلاب بر روى خود كفى ظاهر ساخت، و از آنچه به منظور بدست آوردن زينت يا وسايل زندگى، آتش روى آن، روشن مى كنند نيز، كفى مثل كف آب ظاهر مى شود، اين چنين خداوند حقّ و باطل را مثل مى زند، امّا كف به بيرون پرتاب مى شود، و لكن آنچه به مردم سود مى رساند در روى زمين مى ماند خداوند اين طور مثالها را مى آورد. (17)

براى كسانى كه دعوت خدا را اجابت كنند نيكى است، و آنان كه دعوت او را اجابت نكنند، اگر براى آنها همه آنچه روى زمين و مثل آن باشد، همگى را براى رهايى از عذاب مى دهند. براى آنها حسابى بد است و جايگاهشان دوزخ مى باشد، و چه بد جايگاهى است. (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 271

تفسير: ..... ص: 271

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ خداى متعال در اين آيه براى حقّ و باطل و اهل آن مثلى آورده و حق و اهلش را به آبى تشبيه كرده است كه از آسمان فرود مى آورد، پس نهرها جارى مى شود و به آن وسيله مردم به حيات خود ادامه مى دهند و از آن بهره هاى گوناگونى مى برند.

و نيز حق را به فلزّى تشبيه كرده است كه مردم از آن به عنوان زينت و ابزار مختلف استفاده مى كنند و بعد مى گويد: آنچه براى مردم مفيد است آشكارا در زمين باقى مى ماند، منافع آب ثابت است و آثارش در چشمه ها و چاهها پيداست و ميوه جات و حبوباتى كه از آن به دست مى آيد نيز باقى است همچنين زيور آلات كه مدتهاى طولانى باقى مى مانند. و باطل را

در سرعت اضمحلال و بى دوامى و سودمند نبودن تشبيه به كف روى سيلاب كرده كه كنار زده مى شود و نيز به لايه هاى نازك فلز كه هنگام ذوب شدن بر روى آن ظاهر مى گردد.

«بِقَدَرِها» (رودها) به اندازه ظرفيتشان كه خدا مى داند مفيد و بى ضرر است، (آب مى گيرند). عبارت: ابتغاء حلية، همان فايده اى است كه در كلمه «بقدرها» وجود دارد، زيرا خداوند در جمله «وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ» ميان آب و فلز در سودمندى جمع كرده و سپس دليل سودمندى فلز را كه آتش بر آن افروخته و ذوب مى شود اين دانسته است كه از آن زيور آلات و لوازم ديگر زندگى را به دست مى آورند.

وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ اين جمله عبارتى است جامع انواع فلزّات كه خداوند متعال به دليل بى اعتنايى به فلزّات (متاع دنيا) و ابراز عظمت و كبريايى خود از نام بردن آن خوددارى كرده و فرموده: از چيزهايى كه آتش بر آن مى افروزند، هم چنان كه به جاى نام بردن از آجر چنين آمده است: فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ «اى هامان براى من آتشى بر گل بيفروز» (قصص/ 38).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 272

حرف: «من» در جمله وَ مِمَّا يُوقِدُونَ، براى ابتداى غايت است يعنى از آتش افروختن بر فلز، موادّ كدر سوخته، مانند كف بر روى آب به وجود مى آيد. و يا براى تبعيض مى باشد، يعنى بعضى از آن مثل كف روى آب است.

«رابى»: از ربو به معناى بلندى، و منظور حبابهايى است كه بر روى آب قرار دارد.

«جفاء»: پراكنده، جفأه السّيل، يعنى سيلاب او را پرت كرد و جفأت

القدر بزبدها:

وقتى است كه ظرف آب در حال جوشش كف آب را به اطراف پرت مى كند.

فعل «يوقدون» با «يا» و «تا» هر دو قرائت شده (مردم يا شما، آتش بر آن مى افروزيد).

لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا ... «لام» متعلّق به «يضرب» است يعنى اين چنين، خداوند مثالها مى زند، هم براى كسانى كه به نداى خدا پاسخ مثبت داده اند و آنها مؤمنانند، و هم براى كسانى كه دعوت او را اجابت نكردند و آنها كافرانند و دو مثال براى دو گروه ذكر شده است و «حسنى» صفت براى مصدر استجابوا است و تقدير آن استجابوا الاستجابة الحسنى است.

لَوْ أَنَّ لَهُمْ اين جمله آغاز سخنى در مورد كيفرى است كه براى غير اجابت كنندگان آماده كرده است، و برخى گفته اند: با جمله «كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ» سخن تمام است و قسمت بعد، جمله مستأنفه است به اين طريق كه «الحسنى» مبتدا، و «لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا» خبر آن و معناى آيه اين است: براى آنان كه امر پروردگارشان را اجابت مى كنند پاداش نيكوست كه همان بهشت مى باشد، «وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا» مبتدا، و خبر آن، «لو» و ما بعد آن مى باشد. مراد از سوء الحساب، دقّت و مناقشه در حساب است ولى نخعى مى گويد: مراد آن است كه تمام گناهان آنها به حساب مى آيد، به طورى كه هيچ چيز از آن آمرزيده نشود. از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: منظور اين است كه كار نيكى از آنان پذيرفته نمى گردد و گناهى بخشوده نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 273

[سوره الرعد (13): آيات 19 تا 24] ..... ص: 273

اشاره

أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ

وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ (20) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21) وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ (23)

سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (24)

ترجمه: ..... ص: 273

آيا كسى كه مى داند: آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، مانند شخص نابيناست؟ تنها، صاحبان انديشه به ياد مى افتند.

(19)

آنها كه به عهد الهى وفا دارند و پيمان شكنى نمى كنند. (20)

و آنها كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده، پيوسته دارند، و از پروردگارشان بترسند و از سختى حساب بيم دارند. (21)

و آنها كه به خاطر رضاى پروردگارشان صبر مى كنند، و نماز را بپا مى دارند، و از آنچه به آنان روزى داده ايم، در نهان و آشكار انفاق مى كنند. و با انجام كارهاى نيك بديها را از ميان مى برند، اينها هستند كه پايان نيك سراى ديگر از آن ايشان است. (22)

باغهاى جاودان بهشت كه خودشان با هر كه شايسته باشد، از پدران و فرزندان و همسرانشان وارد شوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان داخل مى شوند. (23)

درود بر شما، به خاطر شكيبايى و پايداريتان، و چه نيكوست سرانجام آن سراى. (24)

تفسير: ..... ص: 273

أَ فَمَنْ يَعْلَمُ ... همزه استفهام انكارى، بر فاء داخل شده است تا خاطر نشان كند كه ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 274

پس از مثال ذكر شده، ترديدى باقى نمى ماند كه حالت مردمى كه مى دانند آنچه از پروردگار بر تو نازل شده، حقّ است و آن را پذيرفته اند، بر خلاف شخص نادانى است كه بصيرت پيدا نكرده، تا حق را اجابت كند، و تفاوت ميان اين دو گروه همانند اختلاف ميان آب و كف، و زر ناب و غير ناب است.

إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ تنها خردمندان هستند كه به مقتضاى عقلشان عمل مى كنند، مى انديشند و بصيرت پيدا مى كنند.

الَّذِينَ يُوفُونَ مبتدا و خبر آن، اولئك لهم عقبى الدّار مى باشد و جايز

است كه صفت براى اولو الالباب باشد امّا وجه اول بهتر است.

ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ آنچه خدا دستور پيوند آن را داده: مراد خويشان و نزديكان هستند و اين امر شامل نزديكان رسول خدا و خويشان هر مؤمنى مى شود كه قرابتشان به سبب ايمان ثابت شده است و پيوند خويشاوندى به اين طريق است كه انسان به اندازه وسع و طاقت خود به خويشاوندان احسان و آنها را يارى و از آنها دفاع و نسبت به ايشان نصيحت و خير خواهى كند و از بيمارانشان عيادت كند و براى تشييع جنازه مردگان آنها حاضر شود. رعايت حقّ خدمتگزاران و همسايگان و رفيقان همسفر نيز از امورى است كه مشمول اين آيه مى شود.

وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ از تمام تهديدهاى خداوند مى ترسند، بويژه از دقت محاسبه قيامت بيم دارند و به اين دليل پيش از آن كه در معرض محاسبه قرار گيرند، به حساب خود مى رسند.

وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ... آنان كه بر اجراى فرمانهاى الهى صبر پيشه كنند و زحمت تكاليف را بر خود هموار سازند و در برابر ناگواريها كه بر نفوس و اموالشان وارد مى شود مقاوم باشند و از ارتكاب گناهان خوددارى كنند.

ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ در اين امور و مراحل هدفشان، خواست رضاى خدا باشد نه، اغراض دنيوى مثل اين كه مردم بگويند: چقدر فلانى صابر و بزرگوار است و يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 275

براى اين كه مورد شماتت دشمنان قرار نگيرد، چنان كه شاعر مى گويد: صبر من براى شماتت كنندگان است كه به آنها بنمايانم كه در برابر حوادث روزگار متزلزل نمى شوم و از پا در نمى آيم. «1»

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ

... از آنچه آنها را روزى كرده ايم انفاق مى كنند كه منظور روزى حلال است، زيرا حرام، رزق به حساب نمى آيد و به خدا هم نسبت داده نمى شود. «سِرًّا وَ عَلانِيَةً» نهان و آشكارا، تقديم قيد اوّل ناظر به انفاق مستحبّ است كه فضيلت در پنهان بودن آن است امّا انفاقهاى واجب بهتر است كه آشكار باشد تا گمان به ترك واجب منتفى شود.

وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ با انجام دادن كارهاى نيك بديها را مى زدايند، چنان كه در حديث وارد شده است: بعد از هر گناه حسنه اى انجام ده تا آن را محو سازد. «2» ابن عبّاس مى گويد معناى آيه اين است: با سخنان نيكو حرفهاى بد ديگران را ردّ مى كنند. از حسن بصرى نقل شده است كه وقتى ديگران آنان را محروم كنند آنها عطا كنند و اگر مورد ستم واقع شوند عفو و گذشت كنند و اگر با آنها قطع رابطه شود به پيوندند.

أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ پاداش آنان بهشت است زيرا بهشت سرايى است كه خدا اراده كرده تا فرجام دنيا و محل بازگشت اهلش باشد «جَنَّاتُ عَدْنٍ» بدل از «عُقْبَى الدَّارِ» است. «آباء» جمع آب است و مقصود پدر و مادر هر يك از آنها، و گويا چنين گفته «من آبائهم و امّهاتهم». خداوند سبحان بخشى از پاداش بنده مطيعش را، خوشحالى او، به ديدن بستگان و خانواده و ذريّه اش و ملحق ساختن آنها را به وى در بهشت قرار داده است.

__________________________________________________

1- و تجلدى للشّامتين أريهم انّى لريب الدهر لا أ تضعضع.

2- أتبع السّيئة الحسنة تمحها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 276

وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ فرشتگان از هر يك از

درهاى قصورشان بر آنها وارد مى شوند.

«سَلامٌ عَلَيْكُمْ» در موضع حال است، يعنى قائلين سلام عليكم، يا مسلمين، در حالى كه مى گويند سلام بر شما. يا در حالى كه سلام مى كنند.

بِما صَبَرْتُمْ متعلّق به محذوف است، و تقديرش: «هذا بما صبرتم» يعنى اين ثواب به سبب صبر شماست يا عوض سختيهاى صبرى است كه تحمّل كرده ايد.

مراد آن است كه اگر در دنيا سختى كشيديد، اكنون در آسايش مى باشيد، و جايز است كه متعلّق به «سلام» باشد، يعنى به خاطر صبرتان بر شما سلام مى كنيم و شما را گرامى مى داريم.

[سوره الرعد (13): آيات 25 تا 30] ..... ص: 276

اشاره

وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ (27) الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28) الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)

كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 277

ترجمه: ..... ص: 277

و آنها كه پيمان الهى را پس از محكم ساختن مى شكنند، و آنچه را كه خداوند به پيوستن آن امر كرده است مى گسلند و در روى زمين فساد مى كنند، بر ايشان لعنت و بدى سراى آخرت مى باشد. (25)

خداوند، روزى را براى هر كس كه بخواهد گشايش مى دهد، و براى هر كه بخواهد تنگ مى گيرد و كافران، به زندگى دنيا، شاد شدند، در حالى كه زندگى دنيا، در برابر آخرت متاعى بيش نيست. (26)

و آنها كه كافر شدند، مى گويند: چرا آيتى از پروردگارش بر وى نازل نشده است. بگو: خداوند هر كس را بخواهد گمراه و هر كه را به سوى او بازگشت كند هدايت مى نمايد. (27)

آنان كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرامش يافته است آگاه باشيد كه با ياد خدا،

دلها آرامش مى يابد. (28)

آنها كه ايمان آورده و عمل نيك انجام داده اند، پاكيزه ترين بهره و بهترين سرانجام براى ايشان است. (29)

همان گونه (كه پيامبران قبل را فرستاديم) تو را نيز به ميان امّتى مى فرستيم كه پيش از آنها امّتهاى ديگرى بوده اند. تا آنچه به تو وحى كرديم بر ايشان بخوانى، در حالى كه به «رحمان» كفر مى ورزند، بگو:

او پروردگار من است، خدايى جز او نيست، بر او توكّل كردم، و بازگشتم به سوى اوست. (30)

تفسير: ..... ص: 277

مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ پس از پيمانهايى كه بسته اند و عبوديّتى را كه پذيرفته اند.

وَ يُفْسِدُونَ و با معصيت خدا و ستم كردن نسبت به بندگانش و خراب كردن سرزمينهاى او در زمين فساد بپا مى كنند و مورد لعنت هستند «وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»: و عذاب آتش براى آنهاست.

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ تنها خدا، نه غير او، روزى را نسبت به هر كس بخواهد توسعه داده (و بر هر كس بخواهد) تنگ مى گيرد و همان خداست كه روزى قريش را توسعه داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 278

وَ فَرِحُوا و از اين كه خداوند نعمتهاى خود را بر ايشان توسعه داد شادمان شدند، امّا نه چنان شادمانى و سرورى كه مناسب فضل و انعام الهى باشد، بلكه دچار سرمستى و غرور گرديدند. حال آن كه اين زندگانى دنيا در مقايسه با نعمتهاى بى پايان سراى آخرت، جز متاعى اندك و امرى زودگذر نيست كه از آن رفع حاجت مى شود، مانند غذاى ساده و حاضرى كه شخص سواركار در حالى كه سوار بر مركب است (با عجله) از آن استفاده مى كند، امّا چون اين امر بر اين مردم پوشيده مانده آن

را بر نعيم بى پايان آخرت ترجيح داده اند.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ در اين قسمت از آيه، گويى خداوند از گفتار كافران اظهار تعجّب فرموده است، كه با فراوانى نشانه هاى آشكار كه به هيچ كدام از پيامبران پيشين داده نشده و تنها قرآن كه يكى از آنهاست بعنوان معجزه كامل كافى است. پس اگر به اين نشانه ها توجّه نكنند جاى بسى تعجّب است. در نتيجه گويى به آنها چنين گفته شده: چه بسيار شديد است دشمنى شما، خدا، هر قومى را كه مثل شما، تصميم به كفر گرفته باشد، گمراه مى كند، پس راهى براى هدايت يافتن آنان باقى نمى ماند، اگر چه آيات بسيارى نازل شود. و يهدى اليه ... و كسانى را كه ويژگيهاى شما را ندارند به سوى خود هدايت مى كند. معناى «إنابت»، رو آوردن به حق و داخل شدن در طريق بازگشت به خير است.

الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ اين جمله بدل (يا تفسير) «1» براى «مَنْ أَنابَ» است يعنى رو آورندگان به حق، كسانى هستند كه ايمان آورده و دلهايشان با ياد رحمت و مغفرت خداوند آرامش يابد. در آيه بعد، «الَّذِينَ آمَنُوا» مبتدا و «طُوبى لَهُمْ» خبر آن است «طوبى» بر وزن بشرى و زلفى مصدر «طاب» است «و طوبى لك» يعنى به خير و نيكى برسى و حرف لام براى بيان است، چنان كه در عبارت «سقيا

__________________________________________________

1- تفسير نمونه، ج 1، ص 209.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 279

لك» (سير آب شوى) آمده است و او در «طوبى» منقلب از «ياء» است كه چون ما قبلش مضموم بوده تبديل به واو شده است مثل

واو موقن و موسر. پيامبر اكرم فرمود: طوبى درختى است در بهشت كه اصلش در خانه من و شاخ و برگهايش بر روى ساير اهل بهشت قرار دارد در روايت ديگر فرمود اصل آن، در خانه على است و چون علّت را پرسيدند فرمود: خانه من و على در بهشت در يك جاست.

«كذلك» چنان كه پيامبران پيش را به سوى امتهايشان فرستاديم تو را نيز به سوى امتت فرستاديم با يك نوع رسالتى كه بر گذشتگان برترى و فضيلت دارد: رسالت تو در ميان امتى است كه پيش از آن امّتهاى بسيارى بوده اند، پس اين امّت آخرين امتها و تو آخرين پيامبر مى باشى، لتتلوا عليهم تو را فرستاديم تا بر آنها تلاوت كنى كتابى را كه به سوى تو، وحى كرده ايم.

وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ و اين مردم به خدايى كه رحمتى گسترده دارد كفر مى ورزند و از اين رو نسبت به اين نعمت بزرگ نيز كه شخصى مانند تو را براى آنها فرستاده و معجزه اى چون قرآن نازل كرده كفر ورزيدند.

قُلْ هُوَ رَبِّي بگو او يعنى همان «رحمان» پروردگار و آفريننده من است خدايى جز او نيست، و او برتر از آن است كه شريك و همانندى داشته باشد.

عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ در پيروزى بر شما، بر او توكّل دارم و به او رجوع مى كنم و بر صبر و تحمّل و كوشش و جهاد در برابر شما، خدا به من ثواب و پاداش مى دهد.

[سوره الرعد (13): آيات 31 تا 34] ..... ص: 279

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لا

يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ (31) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (32) أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33) لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 280

ترجمه: ..... ص: 280

اگر به وسيله قرآن كوه ها به حركت در آيند، يا زمين قطعه قطعه شود، يا با مردگان سخن گفته شود (باز هم ايمان نمى آورند) بلكه همه امور بدست خدا است، آيا آنها كه ايمان آورده اند نمى دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را هدايت مى كند، و پيوسته بر كافران، به دليل كارهاى زشتشان، مصائب كوبنده اى وارد مى شود و يا به نزديك خانه آنها فرود مى آيد، تا وعده الهى فرا رسد، آرى خداوند وعده خلافى نمى كند. (31)

پيامبران پيش از تو نيز استهزاء شدند، و من به كافران مهلت دادم و سپس آنها را مؤاخذه كردم، چه كيفرى بود! (32)

آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده و اعمال همه را مى بيند (مثل كسى است كه چنين نيست؟) آنان براى خدا شريكانى قرار دادند، بگو: آنها را نام ببريد آيا به او چيزى را خبر مى دهيد كه از وجود آن در روى زمين بى خبر است يا سخن ظاهرى مى گوييد؟ بلكه در نظر كافران، مكرشان زينت

داده شده و از راه حق بازداشته شده اند و هر كس را خدا گمراه سازد، راهنمايى نخواهد داشت. (33)

براى آنها در زندگانى دنيا كيفرى سخت است و كيفر آخرت از آن، سختتر، و هيچ كس نمى تواند آنان را از كيفر الهى نگهدارد. (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 281

تفسير: ..... ص: 281

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً ... جواب حرف «لو» محذوف است و معناى آيه اين است اگر قرآنى باشد كه كوه ها به وسيله آن از قرارگاههاى خود به حركت در آيند و از جايگاههاى خود ريشه كن شوند (آن، همين قرآن است).

أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ در معناى اين جمله دو قول است:

1- يا اين كه زمين به سبب آن شكافته و پاره پاره شود 2- يا زمين شكافته شود و از آن، جويها و چشمه ها به وجود آيد.

أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى و يا به وسيله آن، مردگان به سخن در آيند و بشنوند و پاسخ دهند، او همين قرآن است كه بسى پر ارج و شكوهمند مى باشد. بنا بر اين، جواب شرط، لكان هذا القرآن مى باشد كه به قرينه حذف شده و بعضى گفته اند جوابى كه حذف شده «لما آمنوا به» است، يعنى به آن ايمان نمى آورند، مثل آيه وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ ... «اگر فرشتگان را بر آنها نازل كنيم و مردگان را با آنها به سخن در آوريم و هر چيزى را (كه مى خواهند) روبرويشان قرار دهيم باز هم ايمان نخواهند آورد» (انعام/ 111).

فرّاء مى گويد: «لو» به ما قبلش: وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ در آيه قبل، تعلق دارد و بقيه جمله ها معترضه است يعنى اين مردم به خداوند رحمان كفر مى ورزند، اگر چه قرآنى

با اين ويژگيها نازل شود. بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً بلكه براى خدا توانايى بر هر چيز است و او بر آوردن تمام معجزاتى كه منكران طلب مى كنند، تواناست، امّا به دليل مصلحتى كه خود مى داند، اين كار را انجام نمى دهد.

أَ فَلَمْ يَيْأَسِ اين فعل در لغت جمعى از قبيله نخع به معناى «أ فلم يعلم» به كار رفته و دليلشان اين است كه نااميدى معناى علم را در بر دارد، زيرا شخصى كه از چيزى نااميد است، عالم است به اين كه آن شى ء وجود ندارد، چنان كه به همين دليل گاهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 282

رجا (اميدوارى) به معناى خوف، به كار مى رود. «1» دليل بر اين معنا اين است كه معصومين عليهم السّلام و نيز ابن عبّاس و گروهى از صحابه و تابعان «أ فلم تبيّن» خوانده اند كه تفسير همان «أ فلم ييأس» مى باشد، و ممكن است «يأس» «2» را به همان معناى نااميدى گرفته و آيه را چنين معنا كرد: آيا اشخاص با ايمان از ايمان آوردن اين كافران نااميد نشده اند؟ با اين كه يقين دارند كه اگر خدا مى خواست همه مردم را (جبرا) هدايت مى كرد و اين كافران را هم به راه مى آورد.

وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا ... آنان كه كافر شده اند بسبب كفرى كه در خود به وجود آورده و اعمال زشتى كه انجام داده اند پيوسته در معرض بلاها و مصائب قرار دارند.

«قارعة» به معناى داهيه است، يعنى مصيبت بزرگى از انواع مصائب كه بر جانها و اموال كافران وارد مى شود و آنها را در هم مى كوبد.

«أَوْ تَحُلُّ» يا اين مصيبتهاى كوبنده در نزديكى خانه هاى آنان فرود مى آيد تا وعده

الهى كه مرگ آنها، يا قيامت است فرا رسد. برخى گفته اند منظور از (قارعة) سريّه هاى پيامبر است كه عدّه اى را به سوى كافران مى فرستاد و آنها به اطراف مكه هجوم مى بردند و افرادى از آنان را مى ربودند.

معناى ديگر آيه اين است: يا اين كه تو اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله با لشكر خودت در نزديك خانه آنها فرود آيى، چنان كه در حديبيه بر آنها وارد شدى.

حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ تا وعده خدا كه همان فتح مكّه است فرا رسد چرا كه خدا اين وعده را به پيامبر داده بود.

__________________________________________________

1- چنان كه يأس از چيزى نتيجه علم به عدم آن است، اميد به آن نيز نتيجه عدم خوف از آن مى باشد.- م.

2- امّا بهتر همان معناى مشهور است كه «يأس» را به معناى «علم» به كار برده اند و آيه را چنين معنا كرده اند: آيا كسانى كه ايمان آورده اند نمى دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را اجبارا هدايت مى كند.

تفسير نمونه، ج 10، ص 222.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 283

«فَأَمْلَيْتُ» املاء مهلت دادن است و اين كه دوره اى از زمان در راحت و امن واگذار شود، مثل اين كه حيوانى را در چراگاه بدون هيچ مزاحمى رها كنند. اين جمله تهديدى براى كافران است.

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ اين جمله اعتراض بر كافران است كه شرك به خدا آورده اند، يعنى آيا خدايى كه مراقب است و هر كسى را كه به سبب كارهايش خوب يا بد است مى بيند و خير و شرّ آنها را مى داند و جزايشان را مهيّا مى كند، مانند كسى است كه چنين نيست؟ و جايز است لفظى را در تقدير گرفت كه

خبر براى مبتدا، و «جعلوا» عطف بر آن و تقدير چنين باشد: أ فمن هو بهذه الصّفة (مبتدا)، لم يوحّدوه (خبر) و جعلوا له شركاء ...

بنا بر اين، معناى آيه چنين مى شود: آيا كسى را كه داراى اين همه ويژگيها است، يگانه اش نمى دانند و براى او كه تنها خداى سزاوار پرستش است شريكهايى قرار مى دهند؟

قُلْ سَمُّوهُمْ به آنها بگو: شما كه شريكهايى براى او قرار داده ايد، نام آنها را بگوييد و خداى يكتا را از آنها با خبر سازيد.

أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ حرف «ام» منقطعه و معناى آيه اين است: بلكه آيا از وجود شريكهايى براى او خبر مى دهيد، كه خود او، با اين كه بر تمام موجودات آسمانها و زمين آگاه است، از وجود اين شركا خبر ندارد، زيرا اينها چيزى نيستند كه علم خداوند به آن تعلق گيرد. مقصود، نفى شريك براى خداست و به همين معناست آيه: قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ «بگو آيا خدا را از چيزى خبر مى دهيد كه از وجود آن آگاهى ندارد، نه در آسمانها و نه در زمين» (يونس/ 18).

أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ يا تنها با يك گفته ظاهرى و بدون حقيقت آنها را شريك خدا مى خوانيد (و به گفته خود ايمان نداريد).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 284

اين روشهاى شگفت انگيز در احتجاج با كفّار، با زبان فصيح اعلان مى كند كه قرآن سخن بشر نيست.

وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ فعل «صدّوا»، با فتح و ضم صاد قرائت شده است.

«وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ» كسى را كه خداوند، به دليل اين كه مى داند هدايت نمى شود، به خود واگذارش كند،

هيچ كس براى او پيدا نمى شود كه بتواند وى را هدايت كند.

لَهُمْ عَذابٌ

براى آنها كيفر دنياست: كشته مى شوند و به اسارت و دربدرى و بلاهاى ديگر گرفتار مى شوند و اين چنين، عقوبت دنيوى كفر خود را مى چشند. وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ

و هيچ دفاع كننده اى براى آنها نيست كه عذاب الهى را از آنها بردارد.

[سوره الرعد (13): آيات 35 تا 37] ..... ص: 284

اشاره

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ (35) وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ (36) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ (37)

ترجمه: ..... ص: 284

بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده اند، نهرها از زير درختانش روان است ميوه هاى آن هميشگى و سايه هايش دائمى است، اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى پيشه كردند و سرانجام كافران آتش است. (35)

و آنان كه كتاب را به آنها داديم به آنچه بر تو نازل شده، شادمانند، و بعضى از گروه ها و احزاب قسمتى از آن را انكار مى كنند، بگو- من مأمورم كه خداى يكتا را بپرستم و براى او شريكى قرار ندهم بسوى او دعوت مى كنم و به جانب وى باز مى گردم. (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 285

همانند پيامبران پيشين، بر تو نيز فرمان روشن و صريحى نازل كرديم و اگر، پس از آن كه آگاهى براى تو آمده، از هوسهاى آنها پيروى كنى، هيچكس از تو، در برابر خداوند جانبدارى نخواهد كرد. (37)

تفسير: ..... ص: 285

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ منظور از اين عبارت، بيان صفت بهشت است به وصفى در نهايت شگفتى و بالاتر از تصوّر. «1»

اين كلمه، نزد سيبويه مبتداست و خبرش محذوف، و تقدير آن چنين است فيما نقص عليكم مثل الجنة ويژگى بهشت در امورى است كه هم اكنون براى شما بازگو مى كنم.

و به اعتقاد ديگران تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خبر است، چنان كه مى گويى «صفة زيد أسمر» رنگ زيد گندمگون است.

زجّاج عبارت را چنين معنا كرده است: «مثل الجنّة جنّة تجرى من تحتها الانهار» مثل اين بهشت، بهشتى است كه از زير آن، نهرها جارى است موصوف كه «جنّة» بوده حذف شده از باب تشبيه آنچه از ديده ها پنهان است به چيزى كه آن را مشاهده مى كنيم.

أُكُلُها دائِمٌ خوردنيهايش هميشگى است، مثل آيه لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ «ميوه هاى

بهشتى قطع و منع نمى شود» (واقعه/ 33).

وَ ظِلُّها سايه اش هميشگى است و از بين نمى رود، مثل سايه هاى دنيا نيست كه

__________________________________________________

1- چون حقيقت بهشت با اين شگفتيهايش در وصف نمى گنجد، لذا از ويژگيهاى آن در قرآن تعبير به مثل فرموده است. خلاصه اى از تفسير نمونه، 10/ 230.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 286

به وسيله خورشيد از بين مى رود.

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ منظور از اهل كتاب عبد اللَّه سلام، كعب و يارانشان و كسانى از نصارى هستند كه مسلمان شدند و هشتاد نفر بودند، چهل نفر در نجران و سى و دو نفر در سرزمين حبشه و هشت نفرشان در يمن بودند، آنها به آنچه بر تو، نازل شده شادمان مى شوند.

وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ ... برخى از گروه هاى كفّار كه بر دشمنى پيامبر اجتماع كرده اند قسمتى از آيات قرآن را كه مخالف احكام آنهاست منكر مى شوند و غير آن از احكامى را كه تحريف كرده و تغيير داده اند.

قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ بگو: در آنچه كه بر من نازل شده مأموريت يافته ام كه خداى را عبادت كنم و براى او شرك نياورم. پس اين كه شما آنچه را بر من نازل شده انكار مى كنيد در حقيقت، عبادت خدا و توحيد او را منكر شده ايد.

إِلَيْهِ أَدْعُوا تنها به سوى او دعوت مى كنم نه به سوى غيرش و بازگشتم به جانب اوست نه غير او. پس معنايى براى انكار شما نيست، در صورتى كه شما هم مانند اين را مى گوييد.

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ و مانند آنچه كه بر انبياى پيشين فرستاديم كه در آن، امر به عبادت خدا و يكتايى او، و دعوت به سوى خدا و دين او بود، اين كتاب

را هم بر تو نازل كرديم.

حُكْماً عَرَبِيًّا پند و حكمتى كه با زبان عربى ترجمه شده. نصب «حكما» بنا بر حاليت است.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ... امورى كه كافران تو را دعوت مى كنند كه با آنها موافقت كنى، جز هوا و هوسها و شبهات چيزى نيست، يعنى پس از آن كه با دليلهاى روشن برايت علم و آگاهى پيدا شد اگر از خواسته هاى آنان پيروى كنى خدا تو را يارى نمى كند بلكه بخود واگذارت مى كند و هيچ نگهدارنده اى براى تو نخواهد بود. اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 287

بيان به منظور آن است كه شنونده را برانگيزد تا در امر دين پايدار باشد، و با وجود دليل روشن بر حقّانيت دين، منحرف نشود و پايش در امور مشتبه نلغزد و به باطل ميل نكند.

[سوره الرعد (13): آيات 38 تا 40] ..... ص: 287

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38) يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (39) وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ (40)

ترجمه: ..... ص: 287

و ما، پيش از تو، پيامبرانمان را فرستاديم و براى آنها همسران و فرزندانى قرار داديم، و هيچ رسولى را نسزد كه آيتى بياورد مگر به اذن خداوند، براى هر مدّتى كتابى است. (38)

خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى كند و نزد او است امّ الكتاب. (39)

و اگر پاره اى از مجازاتها كه به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم، يا اين كه تو را بميرانيم، همانا بر تو ابلاغ و بر ما، كيفر و حساب است. (40)

تفسير: ..... ص: 287

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ دشمنان، پيامبر اكرم را به داشتن همسران متعدد سرزنش مى كردند. از اين رو خداوند فرمود پيامبران پيشين هم مثل او، داراى همسران و فرزندان متعددى بوده اند و نيز هيچ يك حق آن را نداشتند كه از طرف خود آيات و معجزاتى را كه به آنها پيشنهاد مى شد، بياورند و احكام دينى داير مدار مصلحتهاست كه با اختلاف زمانها و احوال فرق مى كند پس براى هر زمان دستورى ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 288

است كه به مقتضاى آنچه صلاح بندگان باشد بر آنان واجب مى شود. «1»

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ خداوند نسخ مى كند آنچه را نسخش را درست مى داند و به جاى آن آنچه مصلحت در اثباتش مى بيند برقرار مى كند يا آن را بدون نسخ باقى مى گذارد. برخى در معناى اين آيه گفته اند خداوند از باب فضل و رحمتش آنچه را صلاح مى داند از گناهان بندگان از نامه عملشان محو مى كند و عذاب را از آنان برمى دارد و گناه كسى را كه بخواهد از روى عدالت كيفر كند باقى مى گذارد. قول ديگر در معناى آيه اين است

كه خداوند برخى از موجودات را محو مى كند و برخى را از قبيل انسانها و ديگر حيوانات و گياهان و درختان و ويژگيها و حالات آنها را باقى مى گذارد و در نتيجه بر روزى و عمر آنها مى افزايد و يا از آنها مى كاهد و محو و اثبات سعادت و شقاوت نيز به دست اوست.

وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ اصل هر كتاب، يعنى لوح محفوظ در نزد اوست، زيرا همه چيز در آن، نوشته شده است.

وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ به هر حال، يا چنان است كه ما بعضى از آنچه را به كافران وعده داده بوديم، از قبيل غلبه مؤمنان بر كفّار، و توانايى تو بر كشتن، اسير كردن، و به غنيمت گرفتن دارائيهاى آنان، به تو نشان داده ايم، و يا پيش از آن كه اين امور را نشان دهيم تو را به سوى خود مى آوريم (مى ميرانيم) در هر صورت تكليف تو فقط تبليغ رسالت است و حساب آنان با ماست نه با تو. و ما، دير يا زود آنها را مجازات و كيفر خواهيم كرد، و از آنان انتقام خواهيم گرفت.

__________________________________________________

1- اگر چه ظاهر بيان مرحوم طبرسى و ديگران از قبيل كشّاف نشان مى دهد كه اين پاسخى به كسانى است كه به تعدّد همسران پيامبر ايراد مى گرفتند، اما اين شأن نزول درست به نظر نمى آيد، چون سوره رعد ظاهرا مكّى است و در مكه تعدّد همسر مطرح نبوده است. تفسير نمونه، 10/ 239.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 289

[سوره الرعد (13): آيات 41 تا 43] ..... ص: 289

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ (41) وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ

الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (42) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ (43)

ترجمه: ..... ص: 289

آيا نديدند كه ما از جوانب زمين مى كاهيم؟ و خداوند حكم مى كند و هيچ كس را نرسد كه حكم او را ردّ كند و حسابرسى او سريع است. (41)

كسانى كه پيش از اينها بودند فريب و نيرنگ به كار بردند، ولى تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست از كار هر كس آگاه است، و به زودى كفّار خواهند دانست كه سرانجام در سراى ديگر به سود كيست (42)

آنها كه كافر شدند مى گويند: تو پيامبر نيستى. بگو: كافى است كه خداوند و كسى كه علم كتاب نزد او است ميان من و شما گواه باشد. (43)

تفسير: ..... ص: 289

أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها ... مراد سرزمين كفر است كه خداوند مى فرمايد: ما آن را بر روى مسلمانان مى گشاييم و در نتيجه از سرزمينهاى كفّار مى كاهيم و سرزمينهاى اسلامى را افزايش مى دهيم و اين از نشانه هاى پيروزى است. حاصل معنا اين كه وظيفه تو ابلاغ رسالت است و به جهات ديگر كارى نداشته باش و اندوهى به خود راه مده زيرا ما تو را حفظ مى كنيم و آنچه را از پيروزى و اعتلاى كلمه اسلام كه به تو وعده داده ايم به انجام مى رسانيم. قول ديگر در تفسير فعل «ننقص» آن است كه به سبب از بين بردن علما و برگزيدگان كفّار، سرزمينشان را دچار نقص مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 290

لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ ردّ كننده اى براى حكم خداوند نيست، «معقّب» (تعقيب كننده) كسى است كه بر شيئى حمله مى كند تا آن را باطل سازد و از بين ببرد، و جمله در محلّ حال است گويا عبارت چنين است «و اللَّه يحكم نافذا حكمه» خدا حكم مى كند در حالى كه

حكم و فرمانش نافذ و جارى است.

وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ در اين آيه خداوند كافران را متّصف به مكر و فريب كرده و سپس مكر آنها را در قبال طرحهاى خود بى اثر دانسته و فرموده است: طرح و نقشه كامل از خداست و با جمله بعد، آن را تفسير كرده است كه هر كس آنچه انجام مى دهد خدا پيش از آن مى داند و بزودى كافران خواهند دانست كه عاقبت نيك در سراى آخرت بهره چه كسى است، زيرا كسى كه از اعمال همه (از پيش) آگاه است و براى آن كيفر يا پاداش مناسب آماده كرده، چنين عملى كاملترين چاره انديشى است به اين دليل كه مكر خداوند از جايى كه نمى دانند بر آنها وارد مى شود.

كلمه «كفّار» كافر نيز قرائت شده و مراد از آن، جنس كافر است.

قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بگو شهادت خداوند درباره صدق ادعاى نبوّت من به وسيله آنچه از معجزات آشكار ساخته كافى است.

وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ در تفسير اين جمله اقوالى است.

1- مقصود كسى است كه از قرآن و نظم و هماهنگى اعجاز گونه آن آگاهى دارد.

2- مراد علماى اهل كتاب اند كه اسلام آورده اند زيرا آنها به ويژگيهاى پيامبر در كتابهايشان گواهى مى دهند.

3- مراد از «مَنْ عِنْدَهُ ...» خداى سبحان و منظور از «كتاب» لوح محفوظ است.

4- مقصود امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 291

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه مقصود از كسى كه علم كتاب نزد او است ما هستيم و على عليه السّلام نخستين كسى و برگزيده ترين و بهترين ما بعد از پيامبر صلى اللَّه

عليه و آله مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 292

سوره ابراهيم عليه السّلام ..... ص: 292

اشاره

اين سوره مكى است غير از دو آيه (28 و 29، از أَ لَمْ تَرَ تا وَ بِئْسَ الْقَرارُ كه درباره كشتگان بدر است، مجمع البيان) اهل بصره شماره آيات را 51 و اهل كوفه 52 دانسته اند زيرا آنها «بِخَلْقٍ جَدِيدٍ» را يك آيه شمرده اند (امّا اهل بصره «بعزيز» را آخر آيه، به حساب آورده اند).

[فضيلت ثواب قرائت اين سوره ]: ..... ص: 292

در حديث ابىّ نقل شده است: كسى كه سوره ابراهيم را بخواند، خداوند ده حسنه به عدد هر فردى از بت پرستان و به عدد آنها كه بت را نپرستيده اند، به او پاداش مى دهد. «1»

امام صادق عليه السّلام فرمود هر كس سوره هاى ابراهيم و حجر را به طور كامل در دو ركعت نماز در هر جمعه بخواند او را فقر و ديوانگى و هيچ بلاى ديگرى نرسد. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة ابراهيم أعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من عبد الأصنام و من لم يعبدها.

2-

من قرأ سورة ابراهيم و الحجر في ركعتين جميعا، لم يصبه فقر و لا جنون و لا بلوى.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 293

[سوره إبراهيم (14): آيات 1 تا 4] ..... ص: 293

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (1) اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ (2) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (3) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (4)

ترجمه: ..... ص: 293

الف، لام، راء، كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را به اذن پروردگارشان، از تاريكيها به سوى نور، و به راه خداوند ارجمند و ستوده، راهنمايى كنى. (1)

خداوندى كه هر چه در آسمانها و آنچه در زمين است از اوست، و، واى بر كافران از كيفر سخت. (2)

آنان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند، و از راه خدا باز مى دارند و مسير كج را طلب مى كنند، آنان در گمراهى دورى قرار دارند. (3)

هيچ پيامبرى را نفرستاديم، جز با زبان قومش تا بر ايشان حقايق را آشكار سازد. پس خدا هر كس را بخواهد گمراه و هر كه را بخواهد هدايت مى كند و او توانا و درستكار است. (4)

تفسير: ..... ص: 293

مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تا مردم را از گمراهى به هدايت و از كفر به ايمان وارد سازد.

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ به آسان كردن و ميسّر ساختن خداوند «اذن» كنايه از آسان ساختن كار

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 294

و برداشتن موانع است و مراد موفقيتها و الطافى است كه خدا به آنها عطا مى كند.

إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ بدل از «إِلَى النُّورِ» است با تكرار عامل (الى) «اللَّه» به جرّ عطف بيان براى «عزيز الحميد» است زيرا به دليل اختصاص داشتن آن به معبودى كه شايسته عبادت است جارى مجراى علم مى باشد چنان كه نجم براى ثريا علم بالغلبه شده است. كلمه «اللّه» به رفع نيز خوانده شده و تقدير آن هو اللَّه مى باشد.

«ويل نقيض» و «و ال» است كه به معناى نجات مى باشد و اسم معنى است مثل هلاك جز اين كه از آن، فعلى مشتق نمى شود. گاهى مى گويند: «ويلا له»: به

نصب از باب اين كه مصدر مفعول مطلق براى فعل محذوف باشد، و زمانى هم رفعش مى دهند تا مبتدا و خبر باشد و معناى ثبات (و دوام) بدهد و مى گويند: ويل له مثل «سلام عليك» و معناى آيه اين است كافران از عذاب شديد مى نالند و ضجّه و فرياد بر مى آورند و مى گويند: يا ويلاه چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً «اهل دوزخ آرزوى مرگ مى كنند» (فرقان/ 13).

الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ: در اعراب اين جمله چهار قول است:

1- مبتدا، مرفوع، و خبرش أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ است.

2- مجرور و صفت براى «كافرين» باشد.

3- منصوب بنا بر ذمّ به تقدير اعنى ...

4- مرفوع، خبر براى مبتداى محذوف و تقديرش. هم الّذين يستحبّون مى باشد.

استحباب، استفعال از محبّت و به معناى ترجيح دادن است.

وَ يَبْغُونَها عِوَجاً در راه خدا به دنبال يافتن كژيها هستند، و غرضشان اين است كه به مردم چنين وانمود كنند كه اين راه ناهموار است و از حقيقت و راستى منحرف است. در اصل يبغون لها بوده، حرف جرّ حذف و ضمير به فعل متّصل شده است.

فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ كافران از راه حق منحرف شدند و در مسيرى غير از راه حق

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 295

افتادند. متّصف ساختن ضلال به بعيد از باب مجاز است، زيرا دورى حقيقى براى گمراه است نه براى گمراهى، چون اوست كه از طريقه حق دور مى شود. اين تعبير مثل قول عربهاست كه مى گويند: جد جده. (كوشش او، كوشش و تلاش را به عمل نسبت داده در حالى كه عامل مى كوشد).

إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ هر پيامبرى را با لغت قوم خودش فرستاديم، تا آنچه را مردم به

آن دعوت مى شوند بفهمند.

فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ و خداوند هر كه را بخواهد گمراه و هر كه را بخواهد هدايت مى كند. مقصود از «اضلال» خداوند اين است كه شخص را به خودش وامى گذارد و الطافش را از او باز مى دارد و مراد از هدايت كردن، توفيق و لطف او است و خداوند كسى را گمراه نمى كند مگر اين كه بداند هرگز ايمان نمى آورد، و هدايت نمى كند مگر كسى را كه بداند ايمان مى آورد، پس آنچه در اين آيه است كنايه از كفر و ايمان است، مثل: فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ «پس بعضى از شما كافر شديد و بعضى ايمان آورديد» (تغابن/ 2).

[سوره إبراهيم (14): آيات 5 تا 8] ..... ص: 295

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (5) وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (6) وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (7) وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 296

ترجمه: ..... ص: 296

ما، موسى را با نشانه هاى خودمان فرستاديم و دستور داديم كه قوم خود را از تاريكها به سوى نور در آور و روزهاى خدا را به آنان متذكّر شو، كه در آن نشانه هايى براى مردم شكيبا و سپاسگزار وجود دارد. (5)

به خاطر آور هنگامى را كه موسى به قومش گفت: نعمت خدا را بر خود بياد داشته باشيد، موقعى كه شما را از آل فرعون رهايى بخشيد كه شما را عذاب مى كردند و فرزندانتان را سر مى بريدند و زنانتان را زنده مى گذاشتند، و در اين، آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان بود. (6)

و ياد آوريد هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر سپاسگزارى كنيد بر نعمتهاى شما خواهم افزود و اگر كفران كنيد عذاب من شديد است. (7)

موسى گفت اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد، خداوند بى نياز و ستوده است. (8)

تفسير: ..... ص: 296

أَنْ أَخْرِجْ أن، مفسره است زيرا در «ارسال» معناى قول نهفته است، گويا چنين فرموده: او را فرستاديم و به او گفتيم كه قومت را از تاريكيها بيرون آور ... و مى توان «أن» را ناصب فعل دانست كه در تقدير «بأن أخرج قومك» باشد و جايز است كه أن مصدريه را بر سر فعل امر در آورند، زيرا غرض آن است كه فعل را تبديل به مصدر كند، امر باشد يا غير آن، فرقى نمى كند.

وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ از رويدادهايى كه از طرف خداوند بر امّتهاى پيشين واقع شده آنان را بيم ده، و از آن جمله است روزهايى كه اعراب در آن مى جنگيدند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 297

پيشامدهاى مهمّ در آن به وقوع پيوست مثل روز بعاث

«1» و روز نسار «2» و روز فجار «3» و جز اينها. از ابن عباس نقل شده است كه مراد از ايام اللَّه نعمتهاى خدا و آزمايشهاى اوست. «لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ»: براى هر كسى كه بر بلاى خدا صبر كند و نعمتهاى خدا را سپاس گزارد.

«إِذْ أَنْجاكُمْ» اين عبارت، ظرف براى نعمت است كه به معناى انعام مى باشد، يعنى به ياد آوريد وقتى را كه خداوند در آن وقت شما را از نعمت برخوردار كرد. و نيز مى توان گفت بدل (اشتمال) از «نِعْمَةَ اللَّهِ» مى باشد.

يعنى ياد آوريد موقعى را كه خدا شما را در آن وقت نجات داد.

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ اين جمله از گفته هاى موسى عليه السّلام است به قومش يعنى به ياد آوريد، موقعى را كه پروردگارتان اعلان كرد. فعل «تأذن و آذن» به يك معناست كه همان اعلام مى باشد، مانند توعّد و اوعد و تفضّل و افضل با توجه به اين كه آن زيادى معنايى كه در باب تفعل وجود دارد در باب افعال نيست. بنا بر اين گويى چنين فرموده است: به ياد آور وقتى را كه پروردگارتان با بيانى رسا، كه تمام شكها را برطرف مى سازد اعلان كرد و به شما خبر داد، كه:

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ اگر در برابر نعمت نجات از دشمن و ديگر نعمتهايى كه به شما بخشوده شده شكر كنيد، بدون ترديد نعمتم را بر شما مى افزايم.

وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ ... و اگر ناسپاسى كنيد و نعمتهايم را كه به شما داده ام كوچك

__________________________________________________

1- به فتح يا ضم «ب» با حرف عين بى نقطه يا با نقطه: روزى كه جنگ ميان اوس و خزرج واقع شد لسان العرب ماده

«بعث».

2- نسار به كسر نون نام مكانى است و بعضى گفته اند چشمه آبى است از بنى عامر و يوم النّسار روزى است كه بنى اسد و ذبيان در مقابل جشم بن معاويه بودند. لسان ماده نسر.

3- ايّام الفجار، روزهايى است ميان بنى قيس و قريش جنگ بود. در حديث است: روزهاى جنگ فجار عموهايم را براى تير اندازى كمك مى كردم. استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 298

شماريد، عذاب من بر آنان كه كفر ورزند سخت و شديد است.

إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ اگر شما و همه مردم كفران ورزيد، زيان اين ناسپاسى به شما برمى گردد. «و اللَّه غنى حميد» و خداوند احتياجى به سپاسگزارى شما ندارد و او خود به دليل نعمتهاى فراوانش شايسته حمد و ثناست، اگر چه ستايشگرى او را نستايد.

[سوره إبراهيم (14): آيات 9 تا 10] ..... ص: 298

اشاره

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (9) قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (10)

ترجمه: ..... ص: 298

آيا خبر آنان كه پيش از شما بودند به شما نرسيده است: قوم نوح، و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، كه جز خداوند، كسى از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند پس ايشان دستها را در دهانهاى خويش قرار دادند و گفتند: ما به رسالت شما كافريم و نسبت به آنچه ما را به آن مى خوانيد شك و ترديد داريم. (9)

پيامبرانشان گفتند: آيا درباره خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكّى وجود دارد؟ او، كه شما را دعوت مى كند تا گناهانتان را بيامرزد و تا موقع مقرّرى، شما را باقى گذارد، گفتند شما نيز بشرى مثل ما هستيد و مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند، باز داريد. پس دليل روشنى براى ما بياوريد. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 299

تفسير: ..... ص: 299

وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مبتدا، و خبر آن، جمله: لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ و تمام جمله، معترضه است.

و مى توان گفت: «الذين» در محلّ جرّ، عطف بر «قوم نوح» است و جمله «لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ» معترضه و معناى آيه اين است: اين گروه كه بعد از قوم نوح و عاد و ثمود آمدند به اندازه اى زيادند كه جز خدا كسى از عدد آنها آگاه نيست.

ابن مسعود هر گاه اين آيه را تلاوت مى كرد و مى گفت: آنان كه ادّعاى علم انساب مى كنند، دروغ مى گويند. گفته شده است: ميان عدنان و اسماعيل سى نفر از اجداد پيامبر بوده اند كه شناسايى نشده اند.

فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ ... از شدت خشم و نفرت به سبب آنچه پيامبران آورده بودند. انگشتان دستهايشان را مى گزيدند چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد:

عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ «از خشم بر شما انگشت به دندان گزند» (آل عمران/ 119) و ممكن است معناى آيه چنين باشد كه آنها با زبان، سخن نمى گفتند بلكه با دستهايشان به زبان اشاره مى كردند.

إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ مقصود اين است كه جواب ما در پاسخ شما تنها اين است كه ما نسبت به رسالت و مأموريت شما كافريم، و اين مطلب را اظهار مى داشتند تا پيامبران را از ايمان آوردن خود و تصديقشان نااميد كنند.

معناى ديگر آيه اين است كه اين كافران رو در روى پيامبران، دست بر دهان مى گذاشتند و منظورشان اين بود كه ساكت شويد و حرف نزنيد.

بعضى گفته اند «ايدى» جمع يد به معناى ايادى و نعمتها مى باشد. مقصود اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 300

است كه آنها پندهاى پيامبران و احكامى را كه به آنها وحى شده و از بزرگترين نعمتهاست با دهنهايشان ردّ مى كردند. زيرا وقتى پيامبران را تكذيب مى كردند و گفته هاى آنها را قبول نمى كردند گويى آن را به دهانها رد مى كردند و به آنجا كه صادر شده بود بر مى گرداندند، و اين به طريق مثال بيان شده است. «شَكٍّ ... مُرِيبٍ»:

شكى است كه آدمى را به تهمت وامى دارد.

أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ همزه انكار بر ظرف داخل شده زيرا بحث در اين است كه در وجود خدا شكى نيست، و اين شك مورد انكار است، و گرنه در وجود خود شكّ بحثى نيست.

يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ خداوند به آمرزش، دعوتتان مى كند چنان كه مى گويى دعوته ليأكل معى او را دعوت كردم تا با من غذا بخورد و ممكن است معناى آيه اين باشد:

شما را به ايمان آوردن دعوت مى كند تا

بيامرزدتان.

وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اگر ايمان بياوريد خداوند شما را تا زمانى كه معيّن كرده مهلت مى دهد و اگر ايمان نياورديد، قبل از رسيدن به آن شما را به هلاكت مى رساند.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا شما نيستيد مگر بشرى همانند ما، و فضيلتى بر ما نداريد، پس چرا و به چه دليل به پيامبرى اختصاص يافته ايد، و اگر اين ادّعايتان درست است دليل روشنى براى ما بياوريد.

منظور كفّار از دليل روشن آيات و معجزاتى است كه از روى عناد و لجاج به پيامبران پيشنهاد مى كردند.

[سوره إبراهيم (14): آيات 11 تا 12] ..... ص: 300

اشاره

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11) وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 301

ترجمه: ..... ص: 301

پيامبرانشان به آنها گفتند: ما، انسانهايى مانند شماييم امّا خداوند به هر كس از بندگانش بخواهد، نعمت (رسالت) را مى بخشد، و ما را هرگز توان آن نيست كه معجزه اى بياوريم، مگر به فرمان خدا، و افراد با ايمان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند. (11)

و ما، چرا بر خداوند توكّل نكنيم، و حال آن كه ما را به راهمان رهبرى كرده است، و ما به طور مسلّم در برابر آزارهاى شما، صبر خواهيم كرد. و توكّل كنندگان فقط بايد بر خدا توكّل كنند. (12)

تفسير: ..... ص: 301

إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ پيامبران با اين بيان گفته كافران را كه: «شما پيامبران هم، مثل ماييد» تصديق مى كنند. امّا تنها در بشريت مانند شماييم نه در پيامبرى و مانند آن، كه در اين جهت ميان ما و شما، فرق است.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ اما خداوند به هر يك از بندگانش كه بخواهد، نعمت پيامبرى را عطا مى فرمايد، و اين كرامت كه به آنان مى بخشد بى دليل نيست، بلكه به خاطر خصلتهاى ويژه اى است كه در آنها وجود دارد و در ديگر انسانها نيست.

وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ و بر ما نيست كه هر معجزه اى را شما پيشنهاد مى كنيد برايتان بياوريم، مگر آنچه خدا بخواهد.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پيامبران در ضمن اين كه تمام ايمان آورندگان را امر به توكّل مى كنند خودشان را نيز در نظر دارند: كه ما هم بايد توكّل بر خدا داشته باشيم و در مقابل دشمنى و ستيزه جويى شما صبر كنيم. يعنى ما چه عذرى داريم اگر تمام امورمان را به خدا واگذار نكنيم و حال آن كه او موجبات توكّل را برايمان

فراهم كرده و به ما توفيق هدايت داده و هر يك از ما را به آن راهى كه پيمودنش در دين لازم است هدايت فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 302

[سوره إبراهيم (14): آيات 13 تا 18] ..... ص: 302

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (13) وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ (14) وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (15) مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ (16) يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ (17)

مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْ ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ (18)

ترجمه: ..... ص: 302

كافران به پيامبرانشان گفتند: ما شما را از سرزمين خود بيرون مى كنيم مگر اين كه به كيش ما بازگرديد، پس پروردگارشان به آنها وحى كرد كه البتّه من ستمكاران را به هلاكت مى رسانم. (13)

و شما را در زمين، بعد از آنان سكونت خواهم بخشيد، اين است پاداش كسى كه از موقعيت والاى من بيم داشته باشد و از كيفر من بترسد. (14)

و آنها از خدا درخواست فتح كردند، و هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود است. (15)

از پس او دوزخى است و او از آب بد بوى گنديده اى نوشانده مى شود. (16)

با زحمت و نفرت جرعه جرعه آن را سر مى كشد، گرچه هرگز نمى خواهد آن را بنوشد، و مرگ از هر طرف بسراغ او مى آيد، ولى با اين همه نمى ميرد، و به دنبال آن عذاب سختى است. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 303

اعمال آنان كه به پروردگارشان كافر شدند شبيه خاكسترى است، در برابر تندباد، در يك روز طوفانى، آنها توانايى ندارند كه كمترين چيزى از آنچه را انجام داده اند به دست آورند، اين است

گمراهى دور و دراز. (18)

تفسير: ..... ص: 303

لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا كافران گفتند: ما شما پيامبران را از سرزمين خودمان بيرون مى كنيم، مگر اين كه به كيش و آيين ما برگرديد.

لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ اين جمله نقل قول است كه يا بايد ماده قول در تقدير باشد و يا فعل «اوحينا» جارى مجراى قول شود يعنى خدا به پيامبران فرمود: به طور تحقيق ما ظالمان را هلاك مى سازيم و منظور از «ارض» زمين ستمكاران و ديار آنان مى باشد.

در حديث است: كسى كه همسايه اش را بيازارد خداوند همسايه را وارث خانه آزار دهند خواهد كرد. «1»

«ذلك» اين كلمه اشاره به نابودى ستمكاران و جايگزين ساختن مؤمنان در سرزمين آنهاست كه خداوند حكم كرده است، و منظور اين است كه اين حكم خداوند، حق است.

لِمَنْ خافَ مَقامِي براى كسى كه از مقام من ترس داشته باشد، و آن، موقف حساب است زيرا آن جا مقامى است كه خداوند بندگانش را در آن، براى حساب نگاه مى دارد يا آنان را به ورود در آن مقام وامى دارد. «وَ اسْتَفْتَحُوا» اين جمله عطف بر «فَأَوْحى إِلَيْهِمْ» است يعنى پيامبران، خدا را بر ضد دشمنانشان به يارى طلبيدند. يا خدا را داور قرار دادند و از او خواستند كه ميان آنها و امتهايشان حكم كند، از ماده «فتاحة» به معناى حكومت است و به همين معناست جمله افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ

__________________________________________________

1-

من أذى جاره، ورثه اللَّه داره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 304

«در ميان ما و قوممان به حق حكم كن». (اعراف/ 89).

وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ پس پيامبران يارى شدند و به پيروزى رسيدند و همه ستمگران معاند كه قوم آنها بودند به هلاكت رسيدند

و نابود شدند.

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ ... پيش روى اين ستمگران آتش دوزخ قرار دارد كه در آن افكنده مى شوند.

وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ كلمه «صديد» عطف بيان از «ماء» است گويا چنين گفته است. از آب به آنها نوشانيده مى شود و چون آب ابهام دارد آن را به وسيله «صديد» بيان كرده و آن، خون و چركى است كه از جراحات پوست اهل آتش جارى مى شود.

«يتجرعه» با زحمت جرعه اى از آن سر مى كشد.

وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ فعل «كاد» به منظور مبالغه داخل شده است يعنى به نوشيدن آن نزديك نيست تا چه رسد كه آن را بنوشد، مثل لم يكد يريها «به ديدن آن نزديك نشد تا چه رسد كه آن را ببيند» (نور،/ 40).

وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ گويى از تمام جهات، اسباب مرگ او را احاطه كرده امّا او نمى ميرد كه راحت شود.

وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ در پيش روى او عذابى سخت تر از عذاب پيشين خواهد بود. «1»

مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا ... بنا بر عقيده سيبويه مبتدايى است كه خبرش حذف شده است و تقدير آن فيما نقصّ عليكم، مثل الذين كفروا (خبر مقدّم حذف شده است).

__________________________________________________

1- وراء و خلف به يك معنا و مراد ناحيه ضدّ قدّام است، امّا زجاج مى گويد: منظور چيزى است كه مخفى و پوشيده باشد نه اين كه از اضداد باشد يعنى «وراء» از جهات ششگانه نيست. مجمع البيان.

«وراء» گرچه به معناى پشت سر است ولى در اين گونه موارد به معناى نتيجه و عاقبت كار مى آيد (خلاصه از تفسير نمونه).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 305

أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ اين جمله مستأنفه و پاسخ سؤال كننده اى است كه

مى گويد: وضع و حال كفّار چگونه است؟ پاسخ داده شده اعمال آنها مانند خاكستر است، و نيز مى توان آن را بدل از «مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا» دانست كه معنايش چنين باشد:

مثل كارهاى آنان كه كافر شده اند شبيه خاكسترى است كه باد با شدّت بر آن بوزد و آن را در فضا به صورت ذرّات غير محسوس پراكنده كند.

«فِي يَوْمٍ عاصِفٍ» طوفانى بودن را مجازا صفت براى روز آورده به اين اعتبار كه باد، و طوفانهاى سخت در آن، واقع مى شود مثل اين كه مى گويند «يوم فاطر» روز بارنده و حال آن كه باران مى بارد نه روز، ولى چون اين كار در روز واقع مى شود بارندگى را به روز نسبت مى دهند.

منظور از «اعمالهم» كارهاى خوبى است كه انجام داده از قبيل صله ارحام و آزاد كردن بندگان و يارى ستمديدگان و پذيرايى از مهمان و غير اينها امّا چون اصل و پايه اش خراب بوده و بر اساس معرفت خدا و ايمان به او نبوده آنها را در بى ارزشى و باطل بودن تشبيه به خاكسترى كرده است كه باد سخت و طوفانى شديد آن را در فضا پراكنده كند به طورى كه چيزى از آن محسوس نباشد و صاحبان اين گونه اعمال در قيامت هيچ سودى نمى برند همان طور كه هيچ چيز از خاكسترى كه باد شديد آن را در فضا پراكنده ساخته به دست نمى آيد. منظور اين است كه در برابر اعمال خود هيچ گونه پاداشى نخواهند ديد.

[سوره إبراهيم (14): آيات 19 تا 21] ..... ص: 305

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (19) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (20) وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً

فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 306

ترجمه: ..... ص: 306

آيا نديدى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده؟

و اگر خواست او قرار بگيرد، شما را از جهان مى برد، و مخلوق جديدى مى آورد. (19)

و اين كار بر خدا، سخت نيست. (20)

و همه آنها در قيامت براى خداوند آشكار مى شوند، پس ضعيفان به مستكبران گويند: ما پيروان شما بوديم، آيا چيزى از عذاب خدا را از ما دفع مى كنيد؟ گويند اگر خداوند ما را هدايت كرده بود، ما نيز شما را هدايت مى كرديم، چه بيتابى كنيم و چه، شكيبايى، راه فرارى نداريم. (21)

تفسير: ..... ص: 306

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ آيا نمى دانى كه خداوند آسمانها و زمين را از روى حكمت و هدفى صحيح آفريد، نه بيهوده و به خواهش هواى نفسانى. «خالق السّماوات و الارض» نيز قرائت شده است.

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ اگر خداوند بخواهد شما را معدوم مى سازد و به جاى شما خلق ديگرى مى آفريند، و اين امر بر خداوند دشوار نيست بلكه بسيار سهل و آسان است، چون قدرت او ذاتى است نه اين كه اختصاص به بعضى از امور داشته باشد.

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ مردم روز قيامت از پيشگاه خداوند ظاهر مى شوند يعنى براى حساب و حكم الهى از قبرهايشان بيرون مى آيند.

فَقالَ الضُّعَفاءُ ... مراد از ضعفا، پيروان و گروه عوام، و مقصود از مستكبران، سردمداران و رهبرانشان مى باشد كه پيروان خود را اغوا كرده و از متابعت پيامبران و شنيدن سخن آنها بازشان داشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 307

«تبع جمع تابع است چنان كه خدم و غيب جمع خادم و غايب مى باشد.

قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ سردمداران كفر به پيروانشان مى گويند: اگر خداوند ما را به راه رهايى

از عقاب هدايت مى كرد، ما نيز شما را به همان راه هدايت مى كرديم.

«سواء ...» اكنون براى ما، بيتابى و شكيبايى يكسان است، و هيچ راهى براى نجات و جايى براى گريز نيست.

[سوره إبراهيم (14): آيات 22 تا 23] ..... ص: 307

اشاره

وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (22) وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ (23)

ترجمه: ..... ص: 307

شيطان، هنگامى كه كار تمام مى شود مى گويد: خداوند به شما وعده حقّ داد، و من هم وعده دادم، سپس تخلف كردم. و مرا بر شما تسلّطى نبود، جز اين كه شما را فرا خواندم و پذيرفتيد، بنا بر اين مرا سرزنش نكنيد، و خود را ملامت كنيد، نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس من مى باشد، من اكنون نسبت به اين كه شما در قبل، مرا شريك خدا دانستيد كافرم. بطور مسلّم براى ستمكاران كيفرى دردناك وجود دارد. (22)

و آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دادند، به باغهايى از بهشت داخل مى شوند كه نهرها از زير درختانش روان است، جاودانه به اذن پروردگارشان در آن مى مانند، تحيّت آنها در آنجا سلام مى باشد. (23)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 308

تفسير: ..... ص: 308

إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ شيطان كه همان ابليس است روز رستاخيز آن گاه كه فرمان الهى صادر شود و امر حساب پايان پذيرد ميان گروه اشقياء از جنّ و انس مى ايستد و خطاب به آنها مى گويد: خدا به شما در مورد قيامت و پاداش اعمال، وعده حق داد و به آن وفا كرد، و من خلاف آن را به شما وعده دادم و به آن، وفا نكردم.

وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ و مرا سلطه و غلبه اى بر شما نبود كه شما را به كفر مجبور و به ارتكاب گناه وادار كنم.

إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ جز اين كه با وسوسه خود و آراستن گناه و دنيا در نظرتان شما را به گمراهى فرا خواندم.

دعوت به گمراهى از جنس قدرت و سلطه نيست كه علت تامّه گمراهى آنان باشد بلكه از قبيل اين گفتار

عربهاست: ما تحيّتهم الّا الضرب (سلام آنها جز زدن نيست) به اين معنا كه اگر چه زدن پيامد سلام است امّا معلول آن نيست.

فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا ... خود را ملامت كنيد كه مغرور من شديد، خدا شما را فرا خواند اطاعتش نكرديد امّا من كه شما را دعوت كردم اطاعت كرديد.

ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ ... هيچ كدام از ما نمى تواند به فرياد ديگرى برسد و او را از عذاب الهى نجات دهد، «اصراخ» به معناى فريادرسى است و (ما) در جمله «بِما أَشْرَكْتُمُونِ» مصدريه مى باشد، يعنى من اكنون به اين كه پيش از اين، در دنيا مرا شريك خدا قرار مى داديد كفر مى ورزم، چنان كه خداوند مى فرمايد «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 309

» «1» معناى كفر شيطان به اين كه او را در عبادت خدا شريك قرار دادند، بيزارى جستن او از اين امر و اظهار بى اطّلاعى كردن از آن است.

برخى گفته اند جارّ و مجرور: «من قبل» متعلق به فعل «كفرت» و «ما» موصوله است به اين معنا كه من، پيش از اين، آن گاه كه از سجده بر آدم خوددارى كردم، نسبت به خدايى كه مرا شريك او قرار داديد كفر ورزيدم.

مى گويى شركت زيدا شريك زيد شدم و سپس مى گويى اشركنيه فلان، فلانى مرا شريك خود ساخت.

اين جمله آخرين سخن شيطان است، و جمله انّ الظّالمين (تا آخر آيه) قول خداوند است، گرچه احتمال مى رود كه اين جمله هم گفتار شيطان باشد.

[سوره إبراهيم (14): آيات 24 تا 30] ..... ص: 309

اشاره

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ (24) تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ

رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (25) وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (26) يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ (27) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (28)

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ (29) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30)

__________________________________________________

1- فاطر (ملائكه) 3 آيه 14 (بتهايى كه هم اكنون شما آنها را خدا مى دانيد) روز قيامت به شرك آورى شما به خداوند، كفر مى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 310

ترجمه: ..... ص: 310

آيا نديدى كه خداوند چگونه مثل زده است؟ سخن پاكيزه همانند درخت پاكيزه اى است كه ريشه آن، پا بر جا و ثابت و شاخه آن در آسمان است. (24)

در هر زمان ميوه هاى خود را به اذن پروردگارش مى دهد، و خداوند براى مردم مثلها مى زند كه شايد متذكّر شوند. (25)

و مثل سخن پليد همانند درختى پليد است كه ريشه آن از روى زمين بر آمده و ثبات و استحكامى ندارد. (26)

خداوند مردم با ايمان را به گفتار محكم، در زندگانى دنيا و در آخرت استوار مى دارد، و ستمكاران را گمراه مى سازد و آنچه بخواهد انجام مى دهد. (27)

آيا نگاه نكردى به آنان كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت كشاندند. (28)

جهنّم است كه داخل آن مى شوند و چه بد قرارگاهى است. (29)

و آنها براى خدا شبيهانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه سازند، بگو: لذّت ببريد كه

سرانجام راه شما به سوى آتش است. (30)

تفسير: ..... ص: 310

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا خداوند (در اين مورد) به مثل تكيه كرده و آن را نمونه قرار داده است.

نصب كلمة به فعل مقدّر است يعنى جعل كلمة، طيّبة كشجرة طيبة، و اين جمله تفسير ضرب اللَّه مثلا است، چنان كه مى گويى اكرم الامير زيدا، امير زيد را گرامى داشت، و او را توضيح مى دهى، يعنى امير او را جامه نو پوشانيد، و بر اسبى سوارش كرد. و جايز است كه نصب مثلا و «كلمة» به فعل «ضرب» به معناى «جعل» باشد.

يعنى: خداوند كلمه طيّبه را مثل قرار داد، و «كشجرة» خبر براى مبتداى محذوف:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 311

«هى كشجرة طيّبة» مى باشد.

أَصْلُها ثابِتٌ ريشه هايش در زمين پا بر جاست، و فرعها فى السماء: شاخه هاى آن به طرف بالاست، «فرع» اسم جنس و مراد جمع است.

منظور از كلمه «طيبه» سخن توحيد است. برخى گفته اند شامل هر سخن خوبى مى شود از قبيل: تسبيح و تحميد و توبه و استغفار، و مراد از «شجره» هر درختى است كه ميوه هاى گوارا داشته باشد مثل درخت خرما و انجير و انار و غير آنها. از ابن عباس نقل شده است كه شجره درختى است در بهشت. از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه مقصود از شجره، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و فرع و شاخه آن على عليه السّلام و اصل آن فاطمه عليها السّلام و ميوه ها، اولاد آن حضرت و شاخه هاى كوچك و برگهايش شيعيان ما مى باشند. «1»

از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: من خود آن درخت و فاطمه عليها السّلام

شاخه هاى آن، و على عليه السّلام لقاح و پيوند آن است و حسن و حسين عليهما السّلام ميوه آن. و شيعيان ما هم برگهاى آن مى باشند. «2»

تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها اين درختهاى با ثمر ميوه هاى خود را در زمانهايى كه خداوند براى ميوه دادن آنها مقرر كرده در اختيار مى گذارند و اين امر با اجازه تكوينى آفريدگار و ميسّر ساختن او مى باشد.

كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ صفت و خصوصيات سخن پليد مانند خصوصيات درخت پليد است و منظور از كلمه «خبيثه» سخنى شرك آميز، و به قولى، هر سخن زشت است.

درخت پليد، هر درختى است كه ميوه آن خوب و گوارا نباشد، مثل درخت

__________________________________________________

1-

الشجرة رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و فرعها على عليه السّلام و عنصر الشجرة فاطمة عليها السّلام و ثمرها اولادها و اغصانها و ورقها شيعتنا.

2-

انا شجرة و فاطمة فرعها و على لقاحها، و الحسن و الحسين ثمرها، و شيعتنا اوراقها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 312

حنظل، و كشوث. «1»

امام باقر عليه السّلام فرمود: مراد از شجره خبيثه بنى اميه است.

اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ريشه آن از روى زمين بر آمده است و (ريشه اش به زمين فرو نمى رود بلكه در بالاى زمين مى رويد) اين عبارت، نقطه مقابل: «أَصْلُها ثابِتٌ» مى باشد (كه صفت شجره طيّبه است). «ما لَها مِنْ قَرارٍ» اين درخت (گياه) ناپاك، ثباتى ندارد، قرّ قرارا مثل ثبت ثباتا مى باشد.

در اين آيه، گفتار بى دليل كه مردود و بى ثبات است و بزودى فرسوده و تباه مى شود، به اين درخت و گياه پليد و بى ثبات تشبيه شده است، چنان كه درباره باطل گفته اند الباطل لجلج. «2»

يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ قول ثابت گفتارى

است كه با دليل و برهان در قلب صاحبش جايگزين شود و به آن وسيله روحش آرامش يابد.

معناى اين كه خداوند مؤمنان را به قول ثابت استوار مى دارد اين است كه در دنيا هر چه مورد آزمايش قرار گيرند از دين و آيين خود، دست بر نمى دارند، و در آخرت، وقتى در قبر از عقيده و دين و پيامبرشان سؤال شود هر يك از آنها مى گويد:

خدا پروردگار من و اسلام دين و محمد صلى اللَّه عليه و آله پيامبر من مى باشد، آن گاه دو فرشته موكل به هر يك از آنان مى گويند: با خيال راحت بخواب مانند جوان شاداب «3» و با طراوت.

__________________________________________________

1- پيچك يا به تعبير كتاب كشوث، گياهى است زرد رنگ با ساقه هاى باريك و بى برگ، به گياهان و اشياى مجاور خود مى پيچد، گلهايش ريز، تخمهاى آن مثل تخم ترب، در فارسى، جنگو هم گفته مى شود، فرهنگ عميد حرف ك.

2- الحق ابلج و الباطل لجلج: حق روشن و آشكار و باطل مورد ترديد و بى فايده است. پانوشت تفسير كشّاف 2/ 554.

3- نم قرير العين، نوم الشّاب الناعم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 313

وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ اين ستمكاران كسانى هستند كه در عقايد دينى خود به دليل و برهانى تمسّك نجسته اند و به تقليد كوركورانه از بزرگانشان در دنيا اكتفاء كرده اند و به اين دليل در مقابل پيشامدها و هنگام ابتلاآت بر دينشان ثابت نمى مانند و قدمهايشان مى لغزد و از مسير حق منحرف مى شوند، و در آخرت گمراهتر و خوارتر مى باشند.

وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ خدا آنچه بخواهد انجام مى دهد، اما او نمى خواهد مگر آنچه را كه حكمت و مصلحت وى ايجاب كند كه

عبارت است از تثبيت موقعيت مؤمنان و كمك كردن به آنان و خوار ساختن ستمكاران.

الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً كسانى كه شكر نعمت خدا را تبديل به كفر كردند يعنى ناسپاسى را جايگزين شكر كردند.

گفته شده است مراد از اين اشخاص، دو گروه فاجر از قريش هستند، اول بنى اميه و دوم بنى مغيره، بنى اميه اندك مدتى از دنيا كام گرفتند و سپس بيچاره شدند، و بنى مغيره را هم در جنگ بدر شما (مسلمانان) نابودشان ساختيد.

وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ قوم خود را كه در كفر پيروشان بودند در سراى هلاكت جاى دادند.

«جهنم» عطف بيان براى دارَ الْبَوارِ است.

«لِيُضِلُّوا» به فتح و ضم «يا» خوانده شده است، و چون نتيجه شريك گرفتن براى خدا، گمراه شدن و گمراه ساختن مى باشد و بر اوّل فعل «لام» داخل شده، اگر چه قصد كافران از شريك گرفتن گمراهى خود و اضلال ديگران نبوده، ولى از باب تشبيه و تقريب (نتيجه، به هدف) اين عمل انجام شده است.

قُلْ تَمَتَّعُوا به كفّار بگو هر چه مى خواهيد لذّت ببريد، اين تعبير چنان مى فهماند كه گويى آنها مأمور به لذّت بردن از گناهان بوده اند و وظيفه آنها همين بوده است، زيرا چنان غرق در تمتّع و استفاده از دنيا بودند كه جز آن، چيزى را نمى شناختند و نمى خواستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 314

[سوره إبراهيم (14): آيات 31 تا 34] ..... ص: 314

اشاره

قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ (31) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ

فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33) وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ (34)

ترجمه: ..... ص: 314

به بندگانم كه ايمان آورده اند، بگو: نماز بپا دارند و از آنچه آنها را روزى داده ايم آشكارا انفاق كنند، پيش از فرا رسيدن روزى كه در آن، داد و ستدى نيست. (31)

خداوند كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبى فرو فرستاد و ثمرات را به منظور روزى دادن به شما بيرون آورد، و كشتيها را براى شما رام ساخت تا به آن وسيله در دريا به حركت در آيد، و رودها را براى شما رام كرد. (32)

و خورشيد و ماه را كه همواره در حركتند، و شب و روز را براى شما رام فرمود. (33)

و از هر چه سؤال كرديد به شما داد، و اگر [بخواهيد] نعمتهاى خدا را بشماريد نتوانيد آنها را احصاء كنيد، انسان بسيار ستمكار و كفران كننده نعمتها است. (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 315

تفسير: ..... ص: 315

قُلْ لِعِبادِيَ مقول قول (مفعول) به قرينه جوابش حذف شده و تقدير آن چنين است، قل لعبادى اقيموا الصلاة و انفقوا. يقيموا الصلاة و ينفقوا، يعنى به بندگانم بگو نماز را بپا داريد و انفاق كنيد تا نماز را بپا دارند و انفاق كنند، بعضى گفته اند مقول قول همان است كه ذكر شده و به معناى ليقيموا و لينفقوا است، لام امر غايب حذف و بجايش (امر حاضر) «قل» آمده است و اگر در آغاز جمله مى فرمود: يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا جايز نبود.

سِرًّا وَ عَلانِيَةً: در نصب اين دو كلمه چند قول است:

1- حال باشند، يعنى در حالت پنهانى و آشكارا.

2- ظرف باشند (مفعول فيه): هنگام پنهانى و موقع آشكار.

3- مصدر و مفعول مطلق نوعى باشند: انفاق پنهانى و آشكار.

«خلال» دوستى ميان دو

طرف.

«اللَّه» مبتدا، و «الَّذِي خَلَقَ»، خبر، و «مِنَ الثَّمَراتِ» بيان براى رزق است يعنى خداوند به سبب آبى كه از آسمان فرستاده رزقى را كه همان ميوه هاست ظاهر ساخته و جايز است من الثّمرات مفعول «أخرج» باشد و «در اين صورت در نصب رزقا دو وجه خواهد بود:

1- حال از مفعول باشد.

2- مفعول مطلق براى «اخرج» است كه به معناى رزق مى باشد.

لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ منظور از امر پروردگار فعل امر: «كن» هست كه به آن وسيله همه چيزها از جمله حركت كشتى در دريا انجام مى شود.

«دائبين»: آفتاب و ماه در سير خود براى سود رسانى به خلق خدا و اصلاح زمين و اجساد و گياهان پيوسته در تلاش هستند و هيچ گونه سستى ندارند.

وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خدا براى شما شب و روز را مسخّر ساخت كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 316

منظور معاش زندگى و آرامش شما، پشت سر هم در جريان مى باشند.

وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ در معناى اين عبارت دو قول ذكر شده است.

1- از تمام آنچه از خدا مى خواهيد برخى را كه به صلاح شماست به شما مى دهد، در اين صورت «من» براى تبعيض است.

2- بعضى گفته اند، يعنى از هر چه خواسته و نخواسته ايد به شما داده است، با توجه به اين معنا، ما نكره و موصوف به جمله سألتموه است و جمله «ما لم تسألوه» كه بعد از آن بوده به قرينه حذف شده است چنان كه در جمله «سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ»، كلمه «و البرد» به قرينه حذف شده (نحل/ 81).

امام باقر و امام صادق عليهما السّلام «من كل» با تنوين خوانده اند و بنا بر

اين قرائت جمله:

«ما سَأَلْتُمُوهُ» منفى، در محل نصب و حال خواهد بود، يعنى از تمام چيزها به شما مى دهد در حالى كه شما سؤال و درخواست نكرده ايد، و يا اين كه «ما» موصوله و معناى جمله اين است: از همه اينها آنچه را بدان نيازمنديد به شما مى دهد چنان كه گويا به زبان حال آن را از خدا درخواست كرده ايد.

لا تُحْصُوها قدرت شمردن و توان احاطه بر آن را نداريد.

«لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» براى هر يك از اين دو كلمه دو معنا گفته شده است:

«ظلوم»: بعضى مردم درباره نعمت الهى بسيار ستم مى كنند، يعنى سپاسگزارى نمى كنند، يا در حال سختى به خود ستم مى كنند، يعنى شكايت و بى صبرى مى كنند.

كَفَّارٌ نعمتها را كفران مى كنند، يا در حال نعمت داشتن كفر مى ورزند، يعنى مال را جمع مى كنند، و از انفاق كردن خوددارى مى كنند.

[سوره إبراهيم (14): آيات 35 تا 41] ..... ص: 316

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 317

ترجمه: ..... ص: 317

زمانى را به ياد آور كه ابراهيم گفت: پروردگارا اين شهر را محيط امن قرار ده، و من و فرزندانم را از پرستش بتها، دور نگاهدار. (35)

پروردگارا، اينها (بتها) بسيارى از مردم را به گمراهى مى كشانند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس مرا نافرمانى كند، تو آمرزنده و بخشايشگرى. (36)

پروردگارا، من بعضى از ذرّيه ام را در سرزمين بى كشت و زرعى كنار خانه اى كه حرم تو است ساكن ساختم، پروردگارا، تا نماز را بپاى دارند. بنا بر اين دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات، آنان را روزى ده، اميد است كه سپاسگزار باشند. (37)

پروردگارا، تو مى دانى آنچه را كه ما پنهان يا آشكار سازيم، و چيزى در زمين و آسمان بر خدا پوشيده نيست. (38)

حمد خداى را كه

در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، همانا پروردگار من شنونده دعا است. (39)

پروردگارا من وذرّيه ام را بپا دارنده نماز قرار ده، پروردگارا دعاى مرا بپذير. (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 318

پروردگارا من و پدر و مادرم و همه ايمان آورندگان را در روز حساب بيامرز. (41)

تفسير: ..... ص: 318

رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً منظور حضرت ابراهيم از اين شهر كه از خدا مى خواهد آن را محل امن قرار دهد مكه است.

وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ يعنى مرا و فرزندانم را بر دورى كردن از پرستش بتان ثابت قدم بدار منظور از فرزندان، همه كسانى است كه در آينده از صلب او به وجود مى آيند، جنّبه و جنبه و أجنبه، همه به يك معناست.

إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ اين بتها، بسيارى از مردم را گمراه كردند، پس به تو پناه مى برم تا من و فرزندانم را از اين گمراهى محافظت فرمايى.

معناى گمراه ساختن بتها، اين است كه مردم به سبب آنها به گمراهى كشيده شدند پس گويى بتها آنها را گمراه ساختند چنان كه مى گويند: فلانى را دنيا گول زده، يعنى او به دنيا چسبيده و فريفته آن شده است.

فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي هر كس مرا در آيين من پيروى كند از من است، يعنى جزئى از من است زيرا اختصاص به من دارد و وابسته به من است، چنان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس به ما نيرنگ زند از ما نيست «1»، يعنى جزء مؤمنان نيست، زيرا فريبكارى كار مؤمنان نيست.

وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ و هر كس مرا نافرمانى كرد (اگر قابل بخشش است او را ببخش)

چرا كه تو گناه بندگان را مى پوشانى و نسبت به آنان رحيم مى باشى.

__________________________________________________

1-

من غشنا فليس منا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 319

إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ من برخى از فرزندانم را كه: اسماعيل و اولاد او هستند در بيابان مكّه كه هرگز گياهى در آن نمى رويد، مسكن دادم.

عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ در معناى كلمه محرّم چند قول است.

1- نزد خانه تو كه همواره عزيز و داراى حرمت بوده است به طورى كه هر ستمگرى از آن بيمناك است همان طور كه از هر شى ء حرامى بايد پرهيز شود.

2- يا خانه اى كه از گزند و آسيب طوفان نوح در امان، ماند، هم چنان كه به همين دليل آن را بيت العتيق نيز ناميده اند، زيرا از احاطه آب بر آن آزاد و در امان ماند.

3- يا به اين معنا كه حرمتش لازم و بى احترامى به آن نارواست و به احترام خانه خدا، اطرافش نيز حرم و محترم است.

رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ لام متعلق به «اسكنت» است يعنى آنان را در اين وادى جاى ندادم مگر براى اين كه نزد خانه محترم تو نماز اقامه كنند و آن را با ذكر و عبادت تو آباد سازند.

فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ «من» براى تبعيض است، بعضى از دلها را چنان قرار ده كه به سوى آنان بشتابند و به آنها پناه برند. بعضى «تهوى» خوانده اند، از «هوى يهوى» كه به معناى دوستى است، و چون متضمن معناى تنزع است همانند آن به الى متعدّى شده: يعنى مشتاقانه به سوى آنها بيايند و اين قرائت اهل بيت عليهم السّلام مى باشد.

وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ با مسكن دادن آنها در

زمينى كه هيچ گونه ميوه اى در آن نيست، از همه نوع ميوه جات به آنها روزى فرما، به اين صورت كه از ديگر سرزمينها برايشان آورده شود.

لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ شايد شكر نعمتى را كه در بيابان ويران، از انواع ميوه هاى آماده، روزيشان شده است بجاى آورند.

إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ تو به امور پنهانى همانند چيزهاى آشكار، بى هيچ

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 320

تفاوتى، آگاهى بنا بر اين نيازى به دعا و درخواست نيست و تنها به منظور اظهار بندگى و نيازمندى به آنچه نزد تو است و شتاب در بخششهايت، تو را مى خوانيم.

وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ فِي الْأَرْضِ ... بر خدايى كه داناى همه پنهانيهاست هيچ چيز در هيچ جايى از زمين و آسمان، پوشيده و نهان نيست. حرف «من» براى استغراق است.

وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ «على» به معناى مع است، يعنى با وجود پيرى، چنان كه شاعر به همين معنا آورده است:

انى على ما ترين من كبرى اعلم من اين يوكل الكتف «1»

در اين جا على به معناى مع به كار رفته است.

على الكبر در محلّ حال است، يعنى خداوند در حالت پيرى به من اسماعيل و اسحق را عطا فرمود.

إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ پروردگار من دعا را پاسخ مى گويد و آن را مى پذيرد، اضافه صفت به مفعول است و اصل آن لسميع الدعاء بوده است.

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي عطف بر ضمير بارز و منصوب در اجعلنى است: پروردگارا من و برخى از فرزندانم را بر پا دارنده نماز قرار ده.

وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ و عبادت مرا بپذير، يا دعاى مرا پاسخ ده، زيرا پذيرفتن دعا به اجابت و پذيرفتن عمل،

به پاداش دادن است.

رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ پروردگارا من و پدر و مادرم را بيامرز. دعاى حضرت ابراهيم دليل بر اين است كه والدين او، كافر نبوده اند و آذر كه كافر بوده، به اختلاف

__________________________________________________

1- با سن پيرى كه در من مى بينى مى دانم كه گوشت استخوان شانه از كجايش خورده مى شود. اين ضرب المثل عربى است كه براى شخص آگاه و با تجربه آورده مى شود. بعضى گفته اند گوشت شانه را از طرف پايين آن مى خورند و خوردنش از طرف بالا مشقّت دارد. تفسير كشّاف ج 2، پانوشت ص 561 و خلاصه اى از پا نوشت تفسير جوامع به تصحيح استاد گرجى، ص 252.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 321

مورّخان، عمو، يا جدّ مادرى او بوده است. در قرائت اهل بيت عليهم السّلام و لولدى خوانده شده است، كه مراد اسماعيل و اسحاق مى باشند.

يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ مقصود روز قيامت است، يعنى در قيامت امر حساب به ثبوت مى رسد، و اين معنا كنايه از ايستادن شخص بر روى پاى خود است چنان كه عربها مى گويند: قامت الحرب على ساق، جنگ بپا خاست، و ممكن است از باب مجاز در اسناد باشد كه منظور از قيام حساب، قيام اهل حساب باشد يا مثل «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ» كه اهل القرية بوده و حذف شده است.

[سوره إبراهيم (14): آيات 42 تا 45] ..... ص: 321

اشاره

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ (42) مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43) وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ

(44) وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ (45)

ترجمه: ..... ص: 321

گمان مبر كه خداوند از كردار ستمكاران غافل است. البته آنها را براى روزى كه چشمها از ترس خيره مى شود به تأخير مى اندازد. (42)

در حالى كه شتابانند، سرها را بلند كرده چنان كه پلك چشمانشان به هم نمى خورد و دلهايشان در هوا بى قرار و آرام است. (43)

و مردم را بترسان از آن روزى كه عذاب بر ايشان فرا رسد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 322

و ستمكاران گويند: پروردگارا ما را تا مدّتى نزديك مهلت ده، تا دعوتت را اجابت و پيامبران را پيروى كنيم، آيا شما در قبل سوگند ياد نمى كرديد كه نيستى و زوالى برايتان نيست. (44)

و در ديار كسانى ساكن شديد كه به خود ستم كردند، و براى شما آشكار شد كه ما با آنها چه كرديم و براى شما مثلها زديم. (45)

تفسير: ..... ص: 322

اين آيات تهديدى براى ستمكار و دلدارى و تسليتى براى ستمديده است.

فِيهِ الْأَبْصارُ از ترس آنچه در آن روز مى بينند، چشمانشان در جاى خود آرام و قرار نمى گيرد.

مُهْطِعِينَ شتابان به سوى دعوت كننده مى روند، بعضى گفته اند: اهطاء، آن است كه چشمت را به آنچه مى بينى بدوزى و بدون پلك زدن نگاهت را ادامه دهى «مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ» سرهايشان را بالا گرفته اند.

لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ چشمهايشان به هم نمى خورد و آنها را بر هم نمى نهند، بلكه بدون حركت پلكها باز و خيره باقى مى ماند.

وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ دلهاى آنها از عقل تهى است. افئده را موقعى متّصف به «هوا» مى كنند كه صاحب آن قوت قلب و جرأتى نداشته باشد، چنان كه حسّان شاعر مى گويد:

فانت مجوف نخب هواء «1»

ابن جريح مى گويد: معناى أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» اين است كه دلهاى آنان از هر گونه خير و

خوبى تهى و خالى است.

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ مردم را از روز قيامت كه عذاب الهى بر آنها وارد مى شود بترسان. «يوم» و ما بعدش مفعول دوم براى فعل «انذر» مى باشد.

__________________________________________________

1-

الا ابلغ ابا سفيان عنّى / فانت مجوّف نخب هواء

، بقيه قصيده در كشّاف ج 2 پانوشت ص 563 مضبوط است (از من به ابو سفيان بگو: تو، تو خالى، ترسو، و بى خرد هستى). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 323

أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ گنهكاران در آن روز مى گويند: پروردگارا ما را به دنيا برگردان و اندكى مهلت ده تا آنچه كوتاهى كرديم جبران كنيم دعوت تو را پاسخ مثبت گوييم و از پيامبرانت اطاعت كنيم. ممكن است مقصود از «أَجَلٍ قَرِيبٍ» روز هلاكت آنها به عذاب دنيايى باشد يا روز مرگشان كه با عذاب مى ميرند و درخواست مى كنند كه خداوند عذابشان را براى مدّتى به تأخير بنيدازد. مثل: لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق «كاش مرا، تا مدتى اندك مهلت مى دادى تا تصدّق كنم و از شايستگان باشم». (منافقون 10) أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ در تفسير اين آيه دو قول است:

1- در دنيا با زبانهاى خود سوگند ياد مى كردند و مى گفتند: ما از اين دنيا به سراى ديگر منتقل نمى شويم (نخواهيم مرد).

2- به لفظ نمى گفتند ولى زبان حالشان اين بود، زيرا در دنيا بناهاى محكم مى ساختند و آرزوهاى دراز داشتند و عبارت: ما لكم، اگر چه به صورت مخاطب است ولى جواب قسم و به معناى متكلم است، يعنى براى ما مرگى نيست.

وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ ... سكن الدار و سكن فيها، از مصدر

سكنى يا سكون مى آيد و به معناى «اطمأننتم» است، يعنى با خوشحالى و آرامش در جايگاههاى ستمكاران قبل سكونت گزيديد در حالى كه از روش آنها در ظلم و ستم پيروى كرديد.

وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ و حال آن كه با خبرهاى گذشتگان و مشاهده عينى بر شما معلوم شد كه ما چگونه آنها را به هلاكت رسانيديم. «وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ» و براى شما مثالها آورديم امّا پند و عبرت نگرفتيد.

[سوره إبراهيم (14): آيات 46 تا 52] ..... ص: 323

اشاره

وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (46) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ (47) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (48) وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (49) سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50)

لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (51) هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 324

ترجمه: ..... ص: 324

آنها، مكر خود را بكار انداختند، و پاداش مكر آنان، پيش خدا است اگر چه با مكرشان، كوه ها از جا برداشته شود. (46)

پس گمان مبر كه خدا وعده خود به پيامبرانش را تخلّف كند، چرا كه خداوند عزيز و منتقم است. (47)

روزى كه زمين به زمين ديگر تبديل مى شود و همچنين آسمانها، و در پيشگاه خداوند يكتاى قهّار ظاهر مى شوند. (48)

و مى بينى مجرمان را كه در آن روز به زنجيرها كشيده شده اند. (49)

لباسهايشان از مادّه سياه و بدبو است و آتش، چهره هاى آنها را مى پوشاند. (50)

تا خداوند به هر كس جزاى كردارش را بدهد كه خدا سريع الحساب است. (51)

اين براى مردم كافى است، تا به آن سبب انذار شوند، و بدانند كه خداوند، معبودى يگانه است و صاحبان انديشه پند گيرند. (52)

تفسير: ..... ص: 324

وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ مخالفان نيرنگ بزرگ خود را به كار بردند.

وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ در كلمه مكر دو احتمال وجود دارد.

1- مضاف اليه را فاعل آن قرار دهيم، يعنى نيرنگى كه فريبكاران به كار مى برند نزد خدا محفوظ است و با همان، آنان را مجازات مى كند.

2- مضاف اليه مكر را مفعول قرار دهيم، در اين صورت مكر به معناى عذاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 325

خواهد بود، يعنى عذابى كه خداوند به آن وسيله آنان را مجازات مى كند نزد اوست، و از جايى كه گمان ندارند بر آنها وارد مى شود.

وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ همانا فريبكارى آنان به دليل شدت و عظمتى كه دارد نزديك است كه كوه ها را از جا بكند. با توجه به اين معنا: «ان» مخفّفه از ثقيله است و لام در فعل «لتزول» هم قرينه

همين معناست. بعضى، «ان» را نافيه و «لام» را مؤكّد آن گرفته اند، مثل قول خداى تعالى: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ «خداوند هرگز ايمان شما را ضايع نمى كند» (بقره/ 142) بنا بر اين معناى آيه چنين است: حيله و نيرنگ آنان نمى تواند معجزات و دستورات پيامبر را كه همانند كوه پايدار و استوار است از بين ببرد، امام على عليه السّلام و عمر، و ابن مسعود «و ان كاد مكرهم» قرائت كرده اند.

فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ پس هرگز مپندار كه خداوند وعده اى را كه به پيامبرانش داده است خلف كند. در اين آيه، خدا وعده را مقدّم داشته، تا روشن سازد كه هرگز خلف وعده نمى كند و رسل را بعد از آن آورده تا بيان كند: در صورتى كه با هيچ كس خلف وعده نمى كند، چگونه با پيامبرانش كه بهترين بندگان برگزيده او هستند خلف وعده كند؟ در دو آيه زير نيز معناى اين آيه به تأكيد ذكر شده است:

1- إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا ... «ما حتما پيامبرانمان را يارى مى كنيم» (مؤمن/ 50).

2- كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي «خداوند چنين مقرر ساخته كه من و پيامبرانم حتما پيروز خواهيم شد.» (مجادله/ 21) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ در محل اعراب اين جمله دو وجه ذكر شده است:

1- بدل از «يوم يأتيهم» باشد.

2- ظرف براى «انتقام» باشد معناى آيه چنين است: روزى كه اين زمين به زمين ديگرى كه شما با آشنايى نداريد، تبديل شود. (وَ السَّماواتُ) و آسمانها نيز چنين خواهد شد. تبديل به دو صورت تحقّق مى يابد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 326

الف: گاهى ذات شى ء تغيير پيدا مى كند و بكلى عوض مى شود مثل بدلت

الدراهم دنانير (درهمها را با دينار عوض كردم) و از اين قبيل است. بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها «پوستهاى ديگر بجاى آن قرار دهيم» (نساء/ 55)، وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ «دو باغ آنها را تبديل به دو باغ ديگر كرديم» (سبا/ 15) ب: و گاهى، صفت شى ء دگرگون و متغيّر مى شد، مثل بدلت الحلقة خاتما، وقتى كه حلقه را ذوب كنيم و از آن انگشترى بسازيم كه از شكلى به شكل ديگر در آوريم.

از اين رو در نحوه تبديل زمين و آسمانها به دو صورت اختلاف شده است:

الف: بعضى گفته اند اوصاف آنها تغيير مى كند كوه ها در زمين از هم مى پاشد و درياها شكافته مى گردد و زمين يكسره هموار مى شود چنان كه در آن تپّه و گودالى ديده نمى شود.

ب: برخى هم گفته اند زمين و آسمانهاى ديگرى آفريده مى شود.

«مُقَرَّنِينَ» در آن روز گنهكاران با يكديگر و نيز با شياطين در يك جا جمع و با هم بسته مى شوند، يا اين كه در زنجيرها، دست و پاهايشان به همديگر بسته مى شود.

«فِي الْأَصْفادِ» در غل و زنجيرها.

سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ پيراهن اهل دوزخ از قطران است و قطران دارويى است كه بر بدن شتر گر، مى مالند، پوست و گريش را مى سوزاند. بعضى اين كلمه را قطر، آن (دو كلمه) خوانده اند و قطر به معناى مس يا برنجى گداخته شده و «آن» (آنى) به معناى چيز داغى كه در آخرين درجه حرارتش باشد.

وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ و آتش چهره هاى آنها را مى پوشاند، دليل اختصاص صورت به ذكر اين است كه اين قسمت از ظاهر بدن، عزيزترين و شريفترين جاست، مانند قلب در باطن بدن، كه خداوند مى فرمايد: تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «آتش دوزخ از

درون دلها شعله مى كشد» (حطمه/ 6).

لِيَجْزِيَ اللَّهُ اين عبارت، دنباله «و ترى المجرمين» است، يعنى مجازاتهايى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 327

گفته شد، نسبت به كافران انجام مى شود، تا خداوند آنان را كه مرتكب گناه شده اند كيفر دهد.

هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ درباره مشار اليه هذا دو قول است:

1- بعضى گفته اند، امورى است كه در آيات قبل، از و لا تحسبن اللَّه، تا سريع الحساب، بيان شده است، يعنى اين امور براى موعظه و تذكر مردم كافى است «وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ» عطف بر فعل محذوف يعنى: «لينصحوا و لينذروا به» و معنايش اين است تا از اين گفته ها پند بگيرند و بترسند و ليعلموا انى ... و بدانند كه خداوند تنها معبود يگانه است، چرا كه خوف آدمى را به انديشه اى وامى دارد كه منجر به توحيد و يكتاپرستى مى شود.

2- بعضى گفته اند: «هذا» اشاره به قرآن است يعنى اين قرآن، براى مردم پندى بليغ و كفايت كننده است و نازل شده است تا مردم پند گيرند و از تهديدهايش بيمناك شوند و با نگريستن در دلائل قرآنى كه آنان را به توحيد رهبرى مى كند، بدانند كه او خداى يكتاست.

وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ و خردمندان و صاحبان انديشه توجّه كنند، و پند و اندرز گيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 329

جزء چهاردهم از سوره حجر آيه 1 تا سوره نحل آيه 128

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 331

سوره حجر ..... ص: 331

اشاره

اين سوره مكّى است و بدون اختلاف داراى نود و نه آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 331

از ابىّ حديثى نقل شده است كه هر كس اين سوره را بخواند به عدد هر يك از مهاجرين و انصار و استهزاء كنندگان به پيامبر اكرم ده حسنه به او داده خواهد شد. «1»

[سوره الحجر (15): آيات 1 تا 8] ..... ص: 331

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ (1) رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ (2) ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (3) وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ (4)

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (5) وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (6) لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (7) ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ (8)

__________________________________________________

1-

من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد المهاجرين و الانصار و المستهزئين بمحمّد صلى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 332

ترجمه: ..... ص: 332

الف، لام، راء، اينها آيات كتاب، و قرآن بيان كننده است. (1)

آنان كه كافر بودند چه بسيار آرزو مى كنند كه كاش مسلمان بودند. (2)

آنها را بگذار به حال خود تا بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به زودى خواهند فهميد. (3)

ما اهل هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اين كه برايشان سر آمدى معلوم بود. (4)

هيچ گروهى از اجل خود پيشى نمى گيرد و نيز از آن عقب نخواهد افتاد. (5)

و گفتند: اى كسى كه قرآن بر او، نازل شده است، همانا، تو ديوانه اى. (6)

اگر راست مى گويى، چرا فرشتگان را نزد ما نمى آورى؟ (7)

ما فرشتگان را جز به حق نازل نمى كنيم، و در اين هنگام آنها مهلت داده نخواهند شد. (8)

تفسير: ..... ص: 332

رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا «ربما» به تشديد و تخفيف خوانده شده است. معمولا اين كلمه بر اوّل فعل ماضى در مى آيد و اين جا كه بر مضارع داخل شده، به اين سبب است كه دلالت بر ماضى مى كند، زيرا آنچه خداوند از آينده خبر دهد، به دليل اين كه تحقق آن حتمى است به منزله ماضى و گذشته است و گويا خداوند فرموده است:

ربما ودّ، و معناى آيه اين است: روز رستاخير موقعى كه كفّار، وضع و حال خود، و حالت مسلمانان را مشاهده كنند آرزو مى كنند كه كاش مسلمان بودند. به قول ديگر، اين آرزوى آنان هنگامى است كه مى بينند مسلمانان از آتش خارج مى شود. لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ: اين جمله در بيان آرزوى آنها و حكايت از مطلب دوست داشتنى آنان است.

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا اى پيامبر از هدايت آنها قطع اميد كن و از اين بگذر

كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 333

آنان را از كارهاى خلافشان بازدارى، بگذار بخورند و از دنيا و لذّتهايش بهره مند شوند، و آرزوهاى نابجايشان آنان را از پيروى تو باز مى دارد.

فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ آنها بزودى به كردارهاى زشت خود پى خواهند برد. اين عبارت اشاره به اين است كه موعظه و نصيحت براى آنان سودى ندارد و پند و اندرز در آنان اثر نمى گذارد، و نيز براى اتمام حجّت و مبالغه در انذار است.

إِلَّا وَ لَها كِتابٌ جمله استثناء صفت براى قريه است و بر طبق قاعده نحوى ميان «الّا» و «لها» فاصله به «واو» جايز نيست. مثل: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ «ما اهل هيچ آباديى را هلاك نكرديم مگر اين كه براى آنها بيم دهندگانى بود». (الشعرا/ 208) ولى اين فاصله به منظور تأكيد در اتّصال صفت به موصوف است، چنان كه در جمله حاليه مى گويند: جاءني زيد عليه ثوب، و جاءني و عليه ثوب. «كتاب» به معناى مكتوب و چيزى است كه نوشته شده و مقصود از كتاب معلوم مدّت معينى است كه در لوح محفوظ، براى هر ملتى تعيين شده چنان كه در آيه بعد، «اجل» به جاى كتاب آمده است.

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ هيچ امّتى بر اجلى كه برايش معيّن شده پيشى نمى گيرد، و از آن تخلّف هم نمى كند.

«امت» در اين آيه، نخست به اعتبار لفظ، مؤنّث آمده (به دليل فعل تسبق) و سپس به اعتبار معنا مذكّر گرفته شده (به دليل، وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ) و از فعل دوم، عنه حذف شده است.

يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ اين نداى كافران به پيامبر از

روى استهزا و مسخره بود، چنان كه فرعون به خدا پرستان گفت: إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «همانا پيامبرى كه براى شما فرستاده شده ديوانه است» (شعرا/ 26) مقصود از آيه مورد نظر اين است: اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله تو حرف ديوانگان را مى گويى زيرا ادّعا مى كنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 334

كه خدا ذكر را بر تو نازل كرده است.

لَوْ ما تَأْتِينا ... حرف «لو» گاهى با «ما» و گاهى با «لا» تركيب مى شود و به دو معنا مى آيد، يكى براى امتناع امرى به دليل وجود ديگرى، و معناى ديگر تشويق و دعوت است، امّا، «هل» جز با «لا» تركيب نمى شود و فقط به معناى تحضيض و تشويق مى آيد.

در شعر ابى مقبل «لوما» به معناى امتناع به كار رفته:

لوما الحياء و لوما الدين عبتكما ببعض ما فيكما، اذ عبتما عورى

(اگر حيا و دين مانع نبود، من هم از شما عيبجويى مى كردم زيرا شما بى حسّ بودن يك چشم مرا عيب گرفتيد). امّا در معناى آيه دو احتمال است:

الف: چرا فرشتگان به سوى ما نمى آيند كه بر صداقت تو گواهى دهند.

ب: چرا ملائكه براى كيفر ما كه تو را تكذيب مى كنيم نمى آيند؟

«ما تنزل الملائكة» در اصل «ما تتنزل» بوده، يعنى ملائكه فرود نمى آيند، قرائت ديگر چنان كه در متن آيه است ننزل، با دو نون و نصب ملائكه است بعضى هم «تنزل الملائكة» مجهول خوانده اند.

«إِلَّا بِالْحَقِّ» (ما فرشتگان را نازل نمى كنيم) مگر نزولى همراه با حكمت و مصلحت، بعضى گفته اند منظور از حقّ، وحى يا عذاب است. وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «اذا» جواب و جزاست و تقدير آن چنين است:

و لو نزلنا الملائكة ما كانوا منظرين «اگر فرشتگان را نازل كنيم به كافران يك لحظه هم مهلت نمى دهيم».

[سوره الحجر (15): آيات 9 تا 18] ..... ص: 334

اشاره

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (9) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ (10) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (11) كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (12) لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ (13)

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ (14) لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15) وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ (16) وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (17) إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 335

ترجمه: ..... ص: 335

ما قرآن را نازل كرديم، و ما خود آن را پاسداريم. (9)

ما، پيش از تو پيامبرانى در ميان امّتهاى نخستين فرستاديم. (10)

و هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمى آمد مگر اين كه او را استهزاء مى كردند. (11)

اين چنين، قرآن را در دلهاى مجرمان وارد مى سازيم. (12)

در حالى كه به آن ايمان نمى آورند، و روش اقوام پيشين نيز چنين بود. (13)

و اگر درى از آسمان بر آنان مى گشاديم كه در آن بالا روند (14)

مى گفتند ما را چشم بندى كرده اند، بلكه ما سحر و افسون شده ايم. (15)

ما، در آسمان، برجها قرار داديم و آن را براى بينندگان زينت داديم. (16)

و نيز آن را از شرّ هر شيطان مطرودى حفظ كرديم. (17)

مگر آن كه استراق سمع كرد كه شهابى آشكار او را دنبال كرد. (18)

تفسير: ..... ص: 335

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ اين آيات درباره رد انكار كافران است كه پيامبر را به باد استهزا گرفته و با تمسخر مى گفتند: «اى كسى كه ذكر بر تو نازل شده، تو مجنون و ديوانه اى (آيه 6) و به اين دليل خداوند با تأكيد و قاطعيت بيان داشته است كه خودش قرآن را فرستاده و هم خود، آن را از هر گونه زيادى و نقصان و تغيير و تحريف محافظت مى فرمايد. بر خلاف كتابهاى گذشته كه خداوند نگهدارى آنها را تعهّد نفرموده است بلكه دانشمندانشان در صدد حفظ آن بودند امّا، حفظ

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 336

قرآن را به كسى ديگرى غير از خود واگذار نكرده است. فرّاء مى گويد: جايز است كه مراد از ضمير «له» رسول خدا باشد يعنى ما پيامبر را نگهداريم مثل: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ «خداوند تو

را از شرّ مردم نگهدارى مى فرمايد: (مائده/ 67).

فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ گروه هاى نخستين و فرقه هاى پيشين. شيعه به گروهى اطلاق مى شود كه در يك طريقه و مذهب باشند، يعنى در ميان امّتهاى پيش از تو نيز رسولانى فرستاديم.

وَ ما يَأْتِيهِمْ اين جمله حكايت حال گذشته است. زيرا كه «ما» بر فعل مضارع داخل نمى شود مگر اين كه مضارع به معناى حال باشد، و بر فعل ماضى هم داخل نمى شود مگر اين كه آن ماضى به زمان حال نزديك باشد.

كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ مرجع ضمير «ذكر» است: سلكت الخيط في الإبرة و اسلكته: نخ را در سوزن داخل كردم و آن را مرتب ساختم، يعنى ما، ذكر (قرآن) را اين گونه در دل گنهكاران القا مى كنيم اما آنها آن را رد مى كنند و نمى پذيرند. اين بيان مثل آن است كه وقتى حاجتى را پيش فرومايه اى ببرى و تو را پاسخ مثبت ندهد مى گويى: اين چنين حاجتها را پيش فرومايگان مى برم يعنى پيش آنها حاجتى برآورده نمى شود.

لا يُؤْمِنُونَ بِهِ كافران به قرآن ايمان نمى آورند. در اعراب اين جمله دو احتمال وجود دارد:

1- در محل نصب، و حال است.

2- بيان است براى كذلك نسلكه.

وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ روشى كه درباره ملتهاى پيشين اعمال مى شد همين بود كه چون پيامبران را تكذيب مى كردند خداوند آنها را هلاك مى ساخت. و منظور خداوند از اين جمله تهديد و انذار است. «يعرجون» با ضمّه و كسره «راء» قرائت شده است. «سُكِّرَتْ أَبْصارُنا» با تشديد و تخفيف «ك» خوانده شده، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 337

چشمهايمان از ديدن فرو مانده، چنان كه رود از جريان باز مى ماند، از ماده سكر و

سكر مى باشد. منظور آن است كه عداوت و عناد اين مشركان به جايى رسيده است كه اگر درى از درهاى آسمان برويشان باز شود و نردبانى برايشان گذاشته شود كه به آن وسيله به سوى آسمان بالا روند، خواهند گفت اين تصورى خيالى است و حقيقت ندارد، بلكه محمّد صلى اللَّه عليه و آله ما را به آن وسيله سحر كرده است. بعضى گفته اند مرجع ضمير (عليهم) ملائكه است يعنى اگر به كافران بنمايانيم تا با چشمهاى خود فرشتگان را ببينند كه به آسمان بالا روند باز هم اين حرفها را خواهند گفت. آوردن فعل «ظلوا» اشاره به عروج آنها در روز است تا آنچه مى بينند برايشان روش باشد.

«انما» اين كلمه دلالت دارد بر اين كه كافران يقين دارند كه چشمهايشان از ديدن باز مانده است.

إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ جمله مستثنا، در محل نصب است. ابن عباس مى گويد شياطين قبلا از رفتن به آسمانها ممنوع نبودند، اما وقتى كه حضرت عيسى عليه السّلام متولد شد از سه آسمان ممنوع شدند، و هنگامى كه پيامبر اسلام ولادت يافت از تمام آسمانها منع شدند.

«شِهابٌ مُبِينٌ» شهابى كه شياطين را تعقيب مى كرد بر بينندگان روشن و آشكار بود.

[سوره الحجر (15): آيات 19 تا 25] ..... ص: 337

اشاره

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ (20) وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21) وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ (22) وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23)

وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ

عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ (24) وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 338

ترجمه: ..... ص: 338

و زمين را گسترديم، و در آن كوه هاى ثابتى افكنديم، و از هر گياه به اندازه معين، در آن رويانيديم. (19)

و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم. و نيز براى كسانى كه شما نمى توانيد به آنها، روزى دهيد. (20)

خزاين همه چيز نزد ما است ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى كنيم. (21)

و ما بادها را براى آبستنى ابرها فرستاديم و از آسمان آبى نازل كرديم، پس شما را با آن سيراب ساختيم در حالى كه خود حافظ و نگهدار آن نيستيد. (22)

ما، زنده مى كنيم و مى ميرانيم و مائيم وارثان. (23)

ما به آنان كه پيش از شما بودند و آنان كه پس از شما باشند علم و آگاهى داريم. (24)

و پروردگار تو آنها را محشور مى كند كه او حكيم و داناست. (25)

تفسير: ..... ص: 338

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ زمين را از جهات طول و عرض گسترديم و در آن، كوه هاى ثابتى قرار داديم.

وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ در معناى كلمه موزون چند احتمال وجود دارد:

1- اندازه معلومى كه با ميزان حكمت سنجيده شده است.

2- چيزى كه از لحاظ سود آورى وزن و ارزش داشته باشد.

3- چيزى كه با وزن كردن سنجيده مى شود، مثل طلا و نقره و جز اينها.

معايش به تصريح «ياء» تلفّظ مى شود بر خلاف كلمه «شمائل» و نظائرش كه با همزه و يا چيزى بين ياء و همزه تلفّظ مى شوند، و تصريح به ياء در آنها خطاست.

وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ اين جمله عطف بر «معايش» يا بر محلّ «لكم» مى باشد كه گويا چنين فرموده است: وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ

بِرازِقِينَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 339

«ما در زمين براى شما اسباب روزى قرار داديم و كسانى را هم كه شما روزى دهنده آنها نيستيد براى شما آفريديم» منظور از اين كسان، خانواده و يا غلامان و كنيزان است كه انسان خيال مى كند خودش آنان را روزى مى دهد و حال آن كه خدا، او، و آنها را روزى مى دهد. جايز نيست جمله بالا را در محل جرّ و عطف بر ضمير مجرور در لكم بگيريم.

وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ هر چه تصوّر شود كه براى بندگان سودى در آن است، ما قدرت بر ايجاد آن داريم و كلمه «خزائن» مثلى است براى قدرت و توانايى خداوند بر هر چه مقدور و ممكن است.

وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و ما آن را جز به اندازه معيّنى كه مى دانيم مصلحت بندگان است عطا نمى كنيم.

وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ در معناى «لواقح» دو قول است:

الف) به معناى «ملاقح» جمع ملقحة (باردار، آبستن) است مثل:

«و مختبط ممّا تطيح الطوائح» «1»

كه شاعر طوائح را به معناى «مطاوح» جمع «مطيحه» به معناى پرتگاه و جاى خطرناك گرفته است.

ب) «ريح لاقح» يعنى باد بارآور كه خير و بركت دارد و ضدّ آن ريح عقيم است.

مثل «سحاب ماطر»: ابر بارنده و مفيد. معناى آيه اين است: ما بادها را براى تلقيح (ابرها) فرستاديم. «فَأَسْقَيْناكُمُوهُ» پس شما را (به وسيله آبى كه از آسمان فرستاديم) سيراب ساختيم.

وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ خداوند با ذكر اين جمله، از مردم نفى كرده است چيزى را

__________________________________________________

1- اين شعر از ضرار بن نهشل است كه در رثاى برادرش يزيد سروده و اوّلش اين است:

ليبك يزيد ضارع لخصومة

: بايد بر يزيد

گريست كه به خاطر دشمنى ناتوان شد، و با افتادن در محلهاى خطرناك مصدوم گرديد. (و مختبط ...، تفسير كشاف، ج 3/ 575).

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 340

كه در آيه قبل براى خودش ثابت كرده و فرموده بود: «هيچ چيز نيست مگر اين كه خزينه هايش نزد ماست» يعنى، تنها ما خزانه دار آب هستيم و قدرت داريم كه آن را در آسمان به وجود آوريم و از آنجا به زمين بياوريم، اما شما قدرت آن را ندريد.

وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ ما بعد از نابودى تمام آفريده ها، باقى هستيم. كلمه «وارث» استفاده از وارث ميّت است كه پس از مرگ وى باقى مى ماند، در دعايى از پيامبر نقل شده است: اللهم متعنا بابصارنا و اسماعنا و اجعله الوارث منا «خدايا ما را از چشم و گوشمان بهره مند گردان و آنها را برايمان باقى بدار».

وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ ... ما آگاهيم از حال آنان كه در روزگاران پيش متولد شده و زندگى كرده و سپس مرده اند و همچنين كسانى را كه بعدها به وجود مى آيند، يا كسانى كه از پشت پدران بيرون آمده و كسانى كه هنوز بيرون نيامده اند، يا كسانى كه در اسلام تقدّم دارند و آنان كه تقدّم نداشته اند، و يا آنان كه در صف نماز جماعت مقدّمند و آنان كه متأخّرند.

هُوَ يَحْشُرُهُمْ او به تنهايى قادر است كه آنان را محشور سازد و با كثرت و افزونى افراد، تعداد آنها را مى داند.

إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ حكمت او آشكار و دانشش گسترده و بر هر چيز احاطه علمى و آگاهى كامل دارد.

[سوره الحجر (15): آيات 26 تا 40] ..... ص: 340

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26) وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ

مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (27) وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (29) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35)

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (36) قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (37) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (38) قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (39) إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 341

ترجمه: ..... ص: 341

ما، انسان را از گل خشكيده اى كه از خاك تيره بدبو گرفته شده بود آفريديم. (26)

و جنّ را، پيش از آن از آتش گرم و سوزان، خلق كرديم. (27)

به خاطرآور، هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت:

من بشرى را از خاك خشكيده اى كه از گل تيره بدبو گرفته شده خلق مى كنم. (28)

همين كه او را، آفريدم و در او از روح خود دميدم در برابرش سجده كنيد. (29)

پس فرشتگان همگى سجده كردند. (30)

جز ابليس كه خوددارى كرد كه از سجده كنندگان باشد. (31)

خدا فرمود: اى ابليس چرا با سجده كنندگان نيستى؟ (32)

گفت: من چنين نيستم كه براى بشرى كه از خاك خشك و تيره بدبو آفريده اى سجده كنم. (33)

گفت: پس از آن صف بيرون شو كه تو رانده درگاه مايى. (34)

و تا روز قيامت بر تو لعنت خواهد بود. (35)

گفت پروردگارم مرا تا روز رستخيز مهلت ده. (36)

فرمود:

تو از مهلت يافتگانى. (37)

تا روز وقت معيّن. (38)

گفت: پروردگارا به اين سبب كه مرا گمراه ساختى در زمين براى آنان به آرايشگرى مى پردازم و همه شان را گمراه مى كنم. (39)

مگر بندگان با اخلاصت را. (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 342

تفسير: ..... ص: 342

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ «صلصال» گل خشك پخته است كه وقتى بهم مى خورد صدا مى كند، امّا آن گاه كه پخته شد، آن را فخّار يعنى سفال گويند «حمأ» گل سياه تغيير يافته است. «مسنون»: صورت يافته و شكل گرفته سنة الوجه، گردى صورت.

بعضى گفته «صلصال» به معناى آب شده و قالب يافته است، كه گويا آن خاك از قالب ريخته شده تا به شكلى در آيد.

حق آن است كه «مسنون» به معناى مصوّر صفت براى «صلصال» باشد. گويى آن گل سياه در قالب ريخته شده و از آن، پيكر ميان تهى انسان تشكيل يافته، و سپس خشك شده چنان كه هر گاه در آن دميده مى شد به صدا در مى آمد و سپس اين حالت تغيير يافت و آدم شد.

«جان» اسم علم براى نوع جنّ است مثل «آدم» براى نوع انسان.

مِنْ نارِ السَّمُومِ از آتش بسيار داغ كه در سوراخهاى ريز بدن نفوذ مى كند.

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ و به ياد آور زمانى را كه پروردگارت به ملائكه گفت: فَإِذا سَوَّيْتُهُ پس وقتى كه خلقت آدم را متناسب و كامل كردم و براى نفخ روح آماده اش ساختم و از روح خود، در آن دميدم، يعنى زنده اش كردم. در اين مورد، دميدن و دميده شدن مادّى وجود ندارد بلكه تمثيلى است براى بيان چيزى كه آدم بدان زندگى يافته است. «1»

ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ در اين عبارت حرف

جرّ «فى» و «ان» حذف شده، تقديرش اين است: مالك فى ان لا تكون مع الساجدين، «چه هدفى باعث شد كه از سجده كردن امتناع كردى و چه چيز تو را به اين امر وادار ساخت»؟

__________________________________________________

1- آنچه وسيله حيات آدم است كه يك امر معنوى است تشبيه به چيزى مادّى شده كه دميده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 343

قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لام براى تأكيد نفى است، يعنى اصلا براى من صحيح نيست كه سجده كنم و محال است كه از من چنين كارى سر بزند. «رجيم»: ملعون، رجم شده، دور از رحمت. «منها»: مرجع ضمير، جنّت، يا آسمان و يا ملائكه است (مانع الجمع نيست) «يَوْمِ الدِّينِ» و «يَوْمِ يُبْعَثُونَ» و «يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» همگى به يك معناست (همان روز رستاخيز) اختلاف در عبارات، به خاطر بلاغت در سخن است. بعضى گفته اند: ابليس كه از خداوند تقاضاى مهلت تا روز رستاخيز كرد منظورش اين بود كه هرگز نميرد، زيرا در روز بعث كسى نمى ميرد، امّا خداوند آن را نپذيرفت بلكه وى را تا (يوم وقت معلوم) كه آخرين ايّام تكليف است، مهلت داد.

بِما أَغْوَيْتَنِي «با» براى قسم، و «ما» مصدريه، و «لأزينن» جواب قسم، و معناى جمله اين است: خدايا، به سبب آن كه مرا گمراه كردى، سوگند مى خورم كه باطل را در روى زمين براى بنى آدم زينت خواهم داد. منظور از گمراه كردن اين است كه خدا، سبب گمراهى شيطان را فراهم كرد، زيرا وى را امر به سجده بر آدم نمود سرانجام، اين امر به سجده، موجب گمراهى او شد. (از اين رو شيطان خطاب به خداوند گفت: تو مرا اغوا

كردى) در صورتى كه امر خداوند به سجده، امرى بجا و نيكو بود، زيرا اگر اطاعت مى كرد، و در مقابل فرمان خدا فروتنى و تواضع مى نمود اجر و پاداشى فراوان نصيبش مى شد، امّا آن ملعون تكبّر ورزيد پس به اختيار خود، هلاك و گمراه شد.

جايز است «بِما أَغْوَيْتَنِي» را قسم نگيريم، بلكه قسم در تقدير و محذوف باشد، يعنى خدايا، چون تو، سبب گمراهى و اغواى مرا فراهم ساختى، من نيز سوگند مى خورم كه با بنى آدم چنين كنم و سبب اغواى آنها شوم، به اين طريق كه گناهان را برايشان زينت دهم و به امورى وادارشان كنم كه سبب گمراهى آنها شود.

فِي الْأَرْضِ در دنيايى كه سراى غرور و فريب است چنان كه جاى ديگر مى فرمايد: أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ «به دنيا ميل كرد و پيرو هواى خود شد»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 344

(اعراف/ 175). ممكن است شيطان چنين اراده كرده باشد كه زمين را در نظر آنان مى آرايم تا آن را بر آخرت ترجيح دهند، و به آن اطمينان خاطر پيدا كنند.

إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ شيطان پس از اين تهديد، بندگان با اخلاص خدا را استثنا كرد زيرا مى دانست كه اينها حرف او را نمى پذيرند.

[سوره الحجر (15): آيات 41 تا 50] ..... ص: 344

اشاره

قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (41) إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ (42) وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ (43) لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (45)

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ (46) وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (47) لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ (48)

نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (49) وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ (50)

ترجمه: ..... ص: 344

خداوند فرمود اين راه مستقيم من است (و سنت پا بر جايم). (41)

كه بر بندگانم تسلّط نخواهى يافت، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند. (42)

و دوزخ وعده گاه همه آنها است. (43)

جهنّم را هفت، در است براى هر درى گروهى از دوزخيان معيّن شده اند. (44)

پرهيزكاران در باغهاى جنان و كنار چشمه هاى آن هستند. (45)

(به آنها گفته مى شود) با سلامت و امنيّت داخل شويد. (46)

و ما، كينه را از سينه هاى آنان برداشته ايم، آنها برادرانه بر تختها روبروى همديگر قرار دارند. (47)

نه به آنها در آن رنجى مى رسد و نه از آن اخراج مى شوند. (48)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 345

بندگانم را آگاه ساز كه من بسيار آمرزنده و رحيم. (49)

و عذاب من عذابى دردناك است. (50)

تفسير: ..... ص: 345

هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ اين است راه حق كه بر من رعايت آن لازم است، مقصود اين كه اى شيطان تو را بر بندگان من هيچ گونه سلطه اى نيست مگر كسى از آنها كه به سبب گمراهيش از تو پيروى كند. صراط علىّ نيز خوانده اند كه از علوّ گرفته شده و دلالت بر بلندى شرافت و برترى فضيلت راه خدا مى كند.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ ضمير به «غاوين» بر مى گردد يعنى وعده گاه گمراهان دوزخ است.

لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مراد از ابواب طبقات دوزخ است كه روى يكديگر قرار دارند. «1» يعنى براى دوزخ هفت طبقه است و براى هر يك از آنها بهره اى معين است.

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ ...» پرهيزكاران كسانى هستند كه از آنچه نهى شده اند و اجتناب از آن واجب است، دورى مى كنند.

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ به آنها گفته مى شود: داخل بهشت شويد در حالى كه از آفات

در سلامت و از بيرون شدن از آن در امان مى باشيد. «غل» كينه نهفته در دل را گويند، معناى آيه اين است: هر چه از سببهاى عداوت و دشمنى را كه در دنيا در دل آنان وجود داشت، از بين برديم. بعضى گفته اند يعنى دلهاى آنان را از حسد ورزيدن نسبت به اختلاف درجات در بهشت، پاك ساختيم. «اخوانا» منصوب و حال است يعنى اهل بهشت دوستانه زندگى مى كنند همچنين «عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ» يعنى در حالى كه در مجالس سرور روبروى يكديگر بر كرسيها نشسته هر كدام بر روى

__________________________________________________

1- اين تفسير از امير مؤمنان عليه السّلام است ترجمه مجمع ج 13، ص 191.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 346

يكديگر نظاره مى كنند «لا يَمَسُّهُمْ ...» به آنان هيچ گونه رنج و زحمتى نمى رسد.

نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ خداوند متعال آنچه را كه (از پيش به پرهيزكاران) وعده داده و در جانهايشان تقويت بخشيده بود اينجا به بيان آن پرداخته و فرموده است: به بندگانم خبر ده كه تنها من آمرزنده گناهان و داراى رحمت فراوان مى باشم و فقط عذاب من شايسته است كه اليم و دردناك ناميده شود پس به رحمت من اميدوار باشيد و از كيفر و عذاب من بترسيد.

[سوره الحجر (15): آيات 51 تا 60] ..... ص: 346

اشاره

وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ (51) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ (52) قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (53) قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54) قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ (55)

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (58) إِلاَّ

آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (59) إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ (60)

ترجمه: ..... ص: 346

و امّتت را از مهمانهاى ابراهيم آگاه كن. (51)

هنگامى كه بر او داخل شدند و سلام گفتند، او گفت: ما از شما بيمناكيم. (52)

گفتند نترس كه ما تو را به پسرى دانا مژده مى دهيم. (53)

گفت: آيا به من بشارت مى دهيد، با اين كه پير شده ام، به چه چيز مرا بشارت مى دهيد؟ (54)

گفتند ما به حق تو را بشارت مى دهيم، از نااميدان مباش. (55)

گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نااميد مى شود؟ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 347

گفت: پس مأموريت شما چيست اى سفيران؟ (57)

گفتند ما بسوى قومى گنهكار فرستاده شديم. (58)

مگر خاندان لوط كه همگى آنها را نجات خواهيم داد. (59)

بجز همسرش كه مقدر ساختيم از هلاك شوندگان باشد. (60)

تفسير: ..... ص: 347

وَ نَبِّئْهُمْ عطف بر «نَبِّئْ عِبادِي» است، يعنى و بندگان مرا از مهمانان ابراهيم با خبر ساز تا از عذابى كه بر قوم لوط وارد شده و از خشم خدا و كيفر او نسبت به گنهكاران عبرت گيرند و آن گاه برايشان ثابت شود كه عذاب خداوند بسيار دردناك است.

فَقالُوا سَلاماً در تقدير اين جمله دو احتمال ذكر شده:

1- نسلّم عليك سلاما (بر تو سلام مى كنيم.

2- سلمت سلاما: تو در امان هستى.

قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ ابراهيم عليه السّلام گفت: ما از شما مى ترسيم. ترس ابراهيم به يكى از دو علت ذيل بوده است:

الف) چون آنها، بى موقع و بدون خبر و اجازه وارد شده بودند.

ب) چون از غذا خوردن خوددارى مى كردند.

إِنَّا نُبَشِّرُكَ جمله استينافى و در معنا علّت، براى نهى از ترس است: تو در امان و مورد بشارتى (بشارت به فرزند) پس ترسى به خودت راه مده.

قالَ: أَ بَشَّرْتُمُونِي آيا با اين

كه پيرى من فرا رسيده مرا بشارت به فرزند مى دهيد، يعنى با اين سنّ زياد كه من دارم ولادت فرزند براى من خيلى عجيب است.

فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «ما» استفهاميّه است كه در معناى تعجّب به كار رفته. گويا گفته است: مرا به چه امر شگفتى بشارت مى دهيد؟ «تبشّرون» با فتح نون جمع و حذف نون وقايه و به كسر آن، با حذف نون جمع كه در اصل تبشرونن بوده است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 348

تبشروننى با اثبات «ياء» نيز خوانده شده و همچنين تبشّرونّ به ادغام نون جمع در نون وقايه قرائت شده.

قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فرشتگان گفتند ما تو را به حقّ مژده مى دهيم يعنى امر متيقنى كه هيچ شك و شبهه اى در آن نيست.

فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ پس، از نااميدان مباش.

قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ يقنط به كسر و فتح نون قرائت شده است. ابراهيم گفت چه كسى از رحمت پروردگارش نااميد مى شود بجز آنان كه از راه راست منحرف شده اند، يعنى من اين امر را به دليل نااميدى از رحمت حق انكار نمى كنم بلكه به مقتضاى عادتى كه ميان مردم جريان دارد آن را بعيد مى شمارم.

فَما خَطْبُكُمْ پس، به چه كارى برانگيخته شده ايد؟

إِلَّا آلَ لُوطٍ اين استثنا اگر از قوم باشد منقطع است، زيرا آنها مجرمند و با آل لوط يكى نيستند (تا استثناى حقيقى باشد). و اگر استثنا از ضمير در مجرمين باشد، متّصل خواهد بود و مثل اين است كه گفته است: ما به سوى قومى فرستاده شده ايم كه تمامشان گنهكارند بجز خانواده لوط كه چنين نيستند.

إِلَّا امْرَأَتَهُ اين كلمه استثنا از ضمير مجرور در «لمنجوهم»

است، نه استثناى از استثنا (إِلَّا آلَ لُوطٍ ... إِلَّا امْرَأَتَهُ).

قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ در اين عبارت تعليق «1» به عمل آمده و علّتش آن است كه تقدير، معناى علم را در بردارد و به همين دليل، دانشمندان اسلامى، تقدير الهى

__________________________________________________

1- تعليق از اصطلاحات نحوى است كه گاهى افعال قلوب به دليل مانعى لفظا از عمل باز مى مانند و در اين آيه «قدرنا» عمل نكرده و الّا بايد انّها به فتح همزه باشد نه با كسر آن، اين جا سؤال مى شود كه چرا قدّر تعليق شده با آن كه از افعال قلوب نيست؟ پاسخ داده اند به اين دليل كه متضمّن معناى علم مى باشد كه از افعال قلوب است. كشاف ج 2، ص 582 ذيل همين آيه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 349

نسبت به اعمال بندگان را، به معناى «علم» تفسير مى كنند. دليل اين كه ملائكه، عمل تقدير را كه فعل خداوند است، به خودشان نسبت داده اند، اين است كه ملائكه نزديكى خاصّى با خداوند دارند چنان كه خاصّان پادشاه مى گويند، ما چنين و چنان مقرّر كرديم با اين كه تدبير كننده امور و فرمان دهنده، سلطان است نه آنها. «و قدرنا»:

بدون تشديد هم، خوانده شده است، چنان كه در سوره «نمل» نيز به دو وجه خوانده شده است. «1»

[سوره الحجر (15): آيات 61 تا 77] ..... ص: 349

اشاره

فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61) قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (62) قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (63) وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (65)

وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ (66) وَ جاءَ أَهْلُ

الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ (67) قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ (68) وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ (70)

قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (71) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75)

وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)

__________________________________________________

1- نمل/ 56: فانجيناه و اهله الا امرأته قدرناها من الغابرين (پس لوط و خانواده اش را نجات داديم مگر همسرش را كه دانستيم از هلاك شوندگان است) قدرنا به تخفيف نيز خوانده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 350

ترجمه: ..... ص: 350

پس هنگامى كه فرستادگان خدا به سراغ خاندان لوط آمدند. (61)

لوط گفت: شما گروهى ناشناخته ايد. (62)

آنها گفتند:

بلكه ما چيزى را براى تو آورده ايم كه كافران در آن، ترديد داشتند. (63)

ما واقعيّت مسلّمى را براى تو آورده ايم و راست مى گوييم. (64)

بنا بر اين، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار و از اين جا ببر، و تو به دنبال سر آنها حركت كن و هيچ يك از شما، پشت سر خويش ننگرد و همانجا كه مأموريد برويد. (65)

و اين امر را به لوط اعلام كرديم كه: بامدادان ريشه تمام آنها كنده خواهد شد. (66)

اهل شهر در حالى كه يكديگر را نويد مى دادند آمدند. (67)

لوط گفت: اينها مهمانان منند، آبروى مرا نريزيد. (68)

و از خدا بترسيد و مرا شرمنده نسازيد. (69)

گفتند مگر ما تو را از پناه دادن مردم منع نكرديم؟ (70)

گفت: اين دختران من حاضرند، اگر كارى داريد. (71)

سوگند به جان تو كه اينها در مستى خود سرگردانند. (72)

پس به

هنگام طلوع آفتاب صيحه اى آنها را فرو گرفت. (73)

و ما شهر را زير و زبر كرديم. و بارانى از سنگ بر آنان فرو ريختيم. (74)

در اين سرگذشت نشانه هايى است براى هوشياران. (75)

ويرانه هاى آن در سر راهى ثابت و استوار است. (76)

در اين امر نشانه اى است براى مؤمنان. (77)

تفسير: ..... ص: 350

إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ شما مردمى هستيد كه روح من از شما بى خبر است و شما را دوست نمى دارد، از اين رو مى ترسم شرّى از شما به من برسد. اين معنا از جمله بعد معلوم مى شود كه گفتند: بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ امرى كه مايه ناراحتى و ترست از ما باشد براى تو نياورده ايم بلكه چيزى آورده ايم كه باعث خوشحالى و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 351

سرور تو مى باشد و آن، عذابى است كه دشمنانت را از آن بر حذر مى داشتى و آنان را به نزول آن تهديد مى كردى، ولى آنها در آن شك مى كردند.

وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ خبر قطعى درباره عذاب آنها را براى تو آورديم، و ما در اين خبر از راستگويان هستيم.

فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ «فأسر» به همزه وصل و قطع هر دو خوانده شده- از- سرى و اسرى- يعنى در اواخر شب، پس از سپرى شدن قسمت بيشترى از آن از دنبال آنها برو، و پشت سر آنها باش، تا بر آنها ناظر باشى، كه تخلّف نكنند.

وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ و كسى، از شما به آنچه در شهر جا گذاشته توجّه نكند، ممكن است اين دستور كنايه از پيوسته بودن حركت و توقّف نكردن باشد، چرا كه هر كس به پشت سرش توجه كند ناگزير است كه اندك توقّفى

داشته باشد.

وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ به آنجا كه امر شده ايد، يعنى سرزمين شام، برويد. فعل «امضوا» در «حيث» كه اين جا ظرف مبهم مكانى است، عمل كرده و همچنين است ضمير در «تؤمرون» (كه تقديرش تؤمرونه است و به حيث برمى گردد و ظرف زمان مبهم است).

وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ فعل «قضينا» چون به معناى «اوحينا» است، به «الى» متعدى شده است.

أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ اين عبارت تفسير براى «امر» در جمله قبل است، و تفسير آن، پس از مبهم آوردنش نشانه اهميّت دادن به آن است. برخى، بنا بر استيناف، «ان» به كسر همزه خوانده اند، كه گويى كسى گفته است: ما را از آن امر آگاه ساز، در پاسخ چنين آمده است اين گروه تا آخرين فردشان آن گاه كه داخل صبح مى شوند ريشه كن مى شوند (از بين مى روند) چنان كه حتّى يك نفر از آنان باقى نماند. «دابرهم»: آخرين آنها، «مصبحين»: در حالى كه داخل صبح مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 352

وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ نام اين شهر «سدوم» بود كه قاضى آن شهر در جور و ستمكارى ضرب المثل است. اهل شهر به سوى خانه لوط رو آوردند در حالى كه از وجود فرشتگان اظهار خوشوقتى مى كردند.

فَلا تَفْضَحُونِ با بى آبرو ساختن مهمانانم، مرا رسوا نكنيد، زيرا اگر نسبت به مهمان يا همسايه كسى بدى شود به خود او بدى شده است.

وَ لا تُخْزُونِ با خوار ساختن مهمانانم مرا ذليل و خوار نگردانيد، اين معنا در صورتى است كه از ماده «خزى» گرفته شود، و اگر آن را از «خزايه» كه به معناى حياست بگيريم يعنى مرا شرمنده نكنيد.

أَ وَ لَمْ

نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ آيا پيش از اين تو را از پناه دادن يا دفاع يا وساطت از مردم نهى نكرديم؟ توضيح اين كه قوم، قبلا، لوط را تهديد كرده و گفته بودند: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ «اى لوط اگر (از گفته هايت) دست برندارى بيرونت خواهيم كرد». (شعرا/ 167). بعضى گفته اند آنچه قوم لوط، او را از آن نهى كرده بودند ضيافت از مردم و پذيرفتن آنها بود.

هؤُلاءِ بَناتِي اشاره به همه زنان است زيرا هر امّتى فرزندان پيامبرش به حساب مى آيد، منظور آن است كه اينها دختران منند، از طريق شرعى با آنان ازدواج كنيد و از پسرانم دست برداريد و متعرّض آنها نشويد.

إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ چنين معلوم مى شود كه جناب لوط در قبول پيشنهادش از سوى قومش ترديد داشته و گويى چنين گفته: اگر آنچه به شما مى گويم مى پذيريد اين دختران حاضراند ولى گمان نمى كنم اين كار را انجام دهيد، بعضى گفته اند: اگر قصد ازدواج داريد اين دختران من حاضرند.

لَعَمْرُكَ اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله به جان و عمر تو، سوگند ياد مى كنم، مبرّد مى گويد اين كلمه دعايى است، يعنى از خدا براى تو عمر طولانى مى خواهم. اگر به معناى قسم گرفته شود تقديرش اين است: لعمرك مما اقسم به: حيات تو از امورى است كه بايد ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 353

به آن سوگند ياد كرد. عمر (به فتح) و عمر (به ضم) به يك معناست امّا چون فتحه اخفّ حركات است، آن را به سوگند اختصاص داده اند. «1»

إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ آنها در گمراهيشان كه عقل را از آنان برده است حيران و سرگردانند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ فرياد ترس

آور جبرئيل آنان را فراگرفته در حالى كه به هنگام طلوع خورشيد نزديك مى شدند.

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ سنگهايى از گل خشك كه بر روى آن مطالبى نوشته بود، بر سر آنها باريديم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ در اين امور نشانه هايى است براى مردم آگاه.

«متوسّم»: شخص باهوشى است كه در عقيده اش ثابت و در امور به دقت مى انديشد تا آن جا كه به حقيقت امور پى ببرد. امام صادق مى فرمايد: مائيم انديشمندان با فراست. «2» در حديث ديگر نقل شده است: خداوند را بندگانى است كه مردم را با فراست و دقّت نظر مى شناسند. «3»

وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ آثار مخروبه آن بلاها در رهگذرى ثابت و برقرار باقى است، مردم بر آنها گام مى نهند و هنوز، محو نشده و همه آنها را مشاهده مى كنند. اين آيه تنبيه و يادآوريى است براى قبيله قريش مثل وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ

«و شما، بامدادان از ويرانه هاى شهرهايشان مى گذريد» (صافّات/ 137).

[سوره الحجر (15): آيات 78 تا 86] ..... ص: 353

اشاره

وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79) وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81) وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ (85) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ (86)

__________________________________________________

1- زيرا، قسم خوردن زياد بر زبانها جارى مى شود. كشّاف، ج 2، ص 586.

2-

نحن المتوسّمون.

3-

ان للَّه عبادا يعرفون الناس بالتوسم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 354

ترجمه: ..... ص: 354

و اصحاب «ايكه» «1» قوم ستمگرى بودند. (78)

ما از آنان انتقام گرفتيم، و شهرهاى اين دو گروه (قوم لوط و قوم شعيب) بر سر راه آشكار است. (79)

اصحاب «حجر» (قوم ثمود) پيامبران را تكذيب كردند. (80)

ما آيات خود را براى آنان فرستاديم امّا آنها از آن اعراض كردند. (81)

آنها از كوه ها خانه هاى امن، مى تراشيدند. (82)

بامدادان، آنان را صيحه آسمانى فرا گرفت. (83)

و آنچه بدست آورده بودند ايشان را سودمند نيفتاد. (84)

و ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنها است، جز به حق نيافريديم، و قيامت قطعا خواهد آمد، بنا بر اين آنها را مورد عفو پسنديده خود قرار ده. (85)

پروردگار تو آفريدگار دانا است. (86)

تفسير: ..... ص: 354

وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ مراد از اصحاب «ايكه» قوم حضرت شعيب مى باشند، تقدير جمله «و انه كان ...» مطلب مهم اين است كه اصحاب ايكه ستمكار بودند.

__________________________________________________

1- صاحبان زمينهاى پر درخت (قوم شعيب) تفسير نمونه، ج 11، ص 119.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 355

وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ شهرهاى قوم لوط و شعيب در سر راهى روشن قرار دارند، راهى كه مردم از آن راه مى روند و به آن وسيله به مقصد مى رسند.

أَصْحابُ الْحِجْرِ منظور قوم ثمودند و «حجر» نام سرزمينى است كه در آن قرار داشتند و بين مدينه و شام واقع است.

بُيُوتاً آمِنِينَ در معناى اين عبارت دو احتمال است:

1- چون خانه هاى خود را (در ميان كوه ها) مستحكم ساخته بودند، از خرابى و راه يافتن دزدان در امان بودند.

2- خود را از عذاب خدا در امان مى دانستند، زيرا گمان داشتند، كوه ها آنان را محافظت مى كنند.

فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ امّا آنچه از بناهاى محكم

و ثروتهاى فراوان و نيروهاى انسانى كه به دست آورده بودند، براى آنها هيچ سودى نداشت و عذاب را از آنها برطرف نكرد.

إِلَّا بِالْحَقِّ (آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنها است نيافريديم) جز همراه با حق و حكمت كه اهلش را با عبادتهايى كه انجام مى دهند پاداش دهيم، و باطل و بيهوده نيافريديم، و يا به اين دليل آفريديم كه روز پاداش اعمال، كمال عدل و انصاف را به كار بريم.

وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ بى شك قيامت، فرا مى رسد و خداوند در آن وقت براى تو، از دشمنانت انتقام مى گيرد و تو، و همه آفريدگان را به نتيجه اعمالشان مى رساند.

فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ پس، از مجازات مشركان و گنهكاران، بخوبى، اعراض كن، و آنچه از آنها مى بينى، با بردبارى و چشم پوشى، تحمّل نماى.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ پروردگار تو كسى است كه هم تو و هم آنها را آفريده است، و از حال تو و آنها آگاه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 356

[سوره الحجر (15): آيات 87 تا 96] ..... ص: 356

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ (87) لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (88) وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ (89) كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ (90) الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ (91)

فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (92) عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (93) فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (94) إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ (95) الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (96)

ترجمه: ..... ص: 356

ما به تو سوره «حمد» و قرآن بزرگ را داديم. (87)

چشمانت را به نعمتهايى كه به گروه هايى از آنها داديم متوجّه مساز، و غم آنها را مخور، و براى مؤمنان تواضع كن. (88)

و بگو: من ترساننده آشكارم. (89)

مثل آنچه كه بر تجزيه كنندگان نازل كرديم. (90)

همانهايى كه قرآن را جزء جزء كردند. (91)

به پروردگارت سوگند كه از همه آنها پرسش خواهيم كرد. (92)

از آنچه در دنيا انجام مى دادند. (93)

پس آنچه را مأمور هستى بيان كن و از مشركان روى بگردان. (94)

ما، شرّ استهزا كنندگان را از تو، دفع خواهيم كرد. (95)

همانهايى كه با خداوند، معبود ديگرى قرار مى دهند، و به زودى خواهند دانست. (96)

تفسير: ..... ص: 356

سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي منظور از «سبع» هفت آيه سوره فاتحه يا هفت سوره طولانى (سبع طوال) است كه سوره هفتم انفال و برائة است، زيرا هر دو در حكم يك سوره اند و به اين دليل بين آنها با آيه: بسم اللَّه الرحمن الرحيم فاصله نشده است. امّا

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 357

قول اول كه مراد سوره فاتحه باشد صحيح تر است. «مثانى»: از تثنيه و به معناى تكرار است، چون سوره حمد در هر نماز دو بار خوانده مى شود، و ممكن است اين كلمه را از ماده «ثناء» بگيريم كه به معناى ستودن است، زيرا اين هفت آيه مشتمل بر ستايش خداست. به هر حال كلمه مثانى جمع «مثناة»، بر وزن «مفعلة» به معناى مكان ثنا گفتن يا مكان تكرار كردن مى باشد، و «من» براى بيان يا تبعيض است.

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا .... به آنچه از نعمتها كه به گروه هايى از مشركان داده ايم چشم مدوز مانند چشم دوختن انسان

به چيزى كه ميل فراوانى به آن دارد و آرزوى آن را در خود مى پروراند، و با نعمتى كه بر تو عطا شده از هر نعمت ديگر هر چند بزرگ باشد خود را بى نياز دان، زيرا هر نعمتى نسبت به آنچه به تو داده ايم، يعنى قرآن عظيم، ناچيز و بى ارزش است. وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ بر حال كافران غم مخور اگر ايمان نمى آورند، كه اسلام و اهل آن تقويت شود. «و اخفض ...» براى مؤمنان كه با تو هستند تواضع و فروتنى كنى و از ايمان آوردن ثروتمندان و زورمداران خشنود مباش و به آنها بگو: من با دليل و برهان به شما هشدار مى دهم كه عذاب الهى بر شما نازل مى شود، و آنچه را مورد نياز شماست و من به منظور آن، به سوى شما فرستاده شده ام، برايتان بيان مى كنم.

كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ در اعراب و معناى اين عبارت دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه متعلق به جمله وَ لَقَدْ آتَيْناكَ باشد يعنى، ما بر تو نازل كرديم مثل آنچه بر يهود و نصارا نازل كرديم و آنها تجزيه گران (التقاطيها) هستند. الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ همانها كه ميان اجزاء قرآن فرق گذاشتند و از روى عناد گفتند پاره اى از آن كه موافق توراة و انجيل است قبول داريم و برخى ديگر كه مخالف با آنهاست قبول نداريم پس قرآن را به حق و باطل تقسيم كردند.

2- متعلق به وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ باشد يعنى شما را از عذابى مى ترسانم مثل عذابى كه بر تجزيه گران فرود آورديم آنان كه در ايام حج راههاى ورود به مكّه

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص:

358

را جزء جزء كرده بودند، تا كسى ايمان به پيامبر نياورد و عدد آنها 16 نفر بود كه وليد بن مغيره مأمورشان ساخته بود كه هر كدام در يكى از دروازه ها و سر يكى از راهها را بگيرند و مردم را از ايمان آوردن به رسول خدا باز دارند. بعضى از آنها مى گفتند: به اين مردى كه از ميان ما بر خاسته و ادّعاى نبوّت مى كند فريفته نشويد زيرا او ساحر است، و ديگرى مى گفت: كذّاب است و آن ديگرى اظهار مى داشت كه شاعر و خيالباف است پس خداوند آنها را در روز جنگ بدر و پيش از آن به آفتابى هلاك ساخت. «عضين»: جمع عضه و به معناى اجزاء مى باشد، و در اصل «عضوه» بر وزن فعله بوده است از مادّه «عضى الشّاة» است يعنى گوسفند را قطعه قطعه كرد.

لَنَسْئَلَنَّهُمْ اين جمله تهديد، و وعده عذاب براى مشركان است و بعضى گفته اند معناى عبارت اين است كه آنها را از روى توبيخ و سركوبى و سرزنش مورد سؤال قرار مى دهيم كه چرا گناه و معصيت مرتكب شديد.

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ مأموريت خود را اظهار و آشكار ساز «صدع بالحجة» دليل خود را روشن و آشكار بيان كرد، از ماده «صديع» كه به معناى صبح است و در اصل بما تؤمر به من الشّرائع بوده: آنچه از احكامى را كه مأمور شده اى اظهار كنى بنا بر اين حرف جرّ حذف شده است مثل قول شاعر:

أمرتك الخير فافعل ما أمرت به.

(تو را امر به خير كردم پس آنچه را بدان مأمور شده اى انجام ده) و بعد از حذف حرف جرّ، ضمير مفعول هم حذف شده است و

مى توان گفت كه «ما» مصدريه است.

مصدر مبنىّ للمفعول (مجهول) و تقدير آن «بأمرك» يعنى به مأموريت خود اقدام كن.

إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ استهزاء كنندگان پنج نفر بودند از سالخوردگان و بزرگان به اين قرار: وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن عبد يغوث، و «اسود» پسر عبد المطّلب بن عبد مناف و حارث بن طلاطله، همه آنها، پيش از جنگ بدر، مردند، روزى جبرئيل خدمت پيامبر عرض كرد: من مأمورم كه شرّ اينها را از سر تو، كم كنم، پس به ساق پاى وليد اشاره كرد در حالى كه مى گذشت و لباس بلند خود را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 359

مى كشيد خارى به لباسش فرو رفت و او از تكبّر و خود بزرگ بينى حاضر نشد سرش را پايين آورد و آن را بيرون آورد خار به پايش خليد آن را مجروح ساخت و از اين درد مرد و به كف پاى عاص بن وائل اشاره كرد پايش را روى بوته خارى گذاشت خار در پايش فرو رفت، گفت چيزى مرا گزيد پيوسته آن را مى خاراند تا به همان درد از دنيا رفت و به چشمان اسود بن عبد يغوث اشاره كرد كور شد و از شدّت درد سرش را بر ديوار مى كوبيد تا هلاك شد. و به بينى حرث (حارث) اشاره كرد، چرك زيادى از آن آمد تا مرد و به اسود بن مطلب اشاره كرد، بيمارى تشنگى وى را فرا گرفت تا مرد. «فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» بزودى خواهيد دانست. اين جمله در مقام و عيد و تهديد بيان شده است.

[سوره الحجر (15): آيات 97 تا 99] ..... ص: 359

اشاره

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ (97) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ

السَّاجِدِينَ (98) وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (99)

ترجمه: ..... ص: 359

و ما مى دانيم كه تو از گفتار آنها دلتنگ مى شوى. (97)

پس با ستايش پروردگارت خدا را تسبيح كن و از سجده كنندگان باش. (98)

و خداى را پرستش كن تا هنگامى كه مرگت فرا رسد. (99)

تفسير: ..... ص: 359

ما مى دانيم كه تو از آنچه استهزاء كنندگان مى گويند: تو را تكذيب مى كنند و درباره تو و قرآن طعنه مى زنند، دلتنگ و ناراحت مى شوى. «فسبح»: درباره آنچه براى تو، رخ مى دهد، به خدا پناه ببر، كه غم را از تو مى زدايد و مهمّات تو را كفايت مى كند، و از كسانى باش كه براى خدا سجده مى كنند. از اين رو هر گاه بر پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله غم و اندوهى وارد مى شد به نماز پناه مى برد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 360

وَ اعْبُدْ رَبَّكَ به عبادت و پرستش پروردگارت ادامه بده تا يقين (مرگ) فرا رسد.

مقصود اين است كه تمام عمر و زندگانى دنيايت را به عبادت پروردگارت بگذران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 361

سوره نحل ..... ص: 361

اشاره

نام ديگر اين سوره «نعم» مى باشد: اين سوره اكثرش مكّى است، «1» و بدون اختلاف 128 آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 361

از ابىّ ابن كعب روايت شده است كه هر كس اين سوره را بخواند، خداوند نعمتهايى را كه در دنيا به او عطا كرده به حسابش نمى آورد، و اگر در آن روز يا شبى كه اين سوره را خوانده است بميرد، به او پاداش كسى داده مى شود كه با وصيّت نيكو از دنيا رفته باشد. «2»

از امام باقر عليه السّلام نقل شده است: هر كس در هر ماه اين سوره را قرائت كند، در دنيا زيان نبيند و هفتاد نوع بلا، كه آسانترينش ديوانگى و جذام و پيسى است از او دور خواهد شد و در آخرت جايش در بهشت عدن است كه در وسط بهشتهاى ديگر قرار دارد. «3»

__________________________________________________

1- مجمع البيان، از ابن عباس: قسمتى از اين سوره مكى و قسمتى ديگر مدنى است.

2-

و من قرأها لم يحاسبه اللَّه تعالى على النعم الّتى انعمها عليه فى دار الدّنيا، و ان مات فى يوم تلاها او ليلة، اعطى من الاجر، كالّذى مات فاحسن الوصية

، مجمع البيان روايت را به پيامبر اكرم نسبت داده است.

3-

من قرأها في كل شهر كفى المغرم فى الدّنيا و سبعين نوعا من انواع البلاء أهونه الجنون و الجذام و البرص، و كان مسكنه فى جنّة عدن و هى وسط الجنان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 362

[سوره النحل (16): آيات 1 تا 7] ..... ص: 362

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (1) يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ (2) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (3) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (4)

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ ءٌ

وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (5) وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ (6) وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (7)

ترجمه: ..... ص: 362

فرمان خدا فرا رسيده، پس براى آن شتاب مكنيد، خداوند منزّه از آن است كه برايش شريك قرار دهند. (1)

خداوند فرشتگان را با وحى به امر خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مى كند كه: مردم را انذار كنيد (و بگوييد) كه معبودى جز من نيست، بنا بر اين از مخالفت با من بپرهيزيد. (2)

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد، و از آنچه شريك او، مى سازند بالاتر است. (3)

آدمى را از نطفه آفريد، و سرانجام مدافعى آشكار از خود، (يا دشمن پروردگارش شد). (4)

و چهار پايان را آفريد در حالى كه براى شما در آنها، وسيله گرمى و سودهاى ديگرى است و از گوشت آنها مى خوريد. (5)

و براى شما در آنها زيبايى و شكوه است، چه در بامدادان كه آنها را به چرا مى بريد و چه در شامگاهان كه آنها را برمى گردانيد. (6)

و بارهاى شما را به سرزمينى كه جز، با مشقّت زياد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 363

به آن نمى رسيد حمل مى كنند، همانا پروردگار شما، مهربان و رحيم است. (7)

تفسير: ..... ص: 363

أَتى أَمْرُ اللَّهِ دستور خدا به عذاب اين كافران نزديك شد، يا امر قيامت فرا رسيد، گر چه قيامت در آينده است و انتظار آن مى رود ولى چون محقق الوقوع است به منزله امر واقع شده و تحقق يافته حساب شده و با فعل ماضى بيان شده است. «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» كافران براى آمدن قيامت عجله مى كردند، ديرشان مى شد، مى گفتند:

چرا نمى آيد كى مى آيد؟ چنان كه در جاى ديگر خداوند از قول آنها حكايت مى كند:

فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «پس از آسمان بر ما سنگ ببار» (انفال/ 32).

سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ

«تشركون» با تاء نيز خوانده شده است در تفسير اين آيه دو احتمال ذكر شده است:

1- خداوند متعال از اين كه او را شريكى باشد و معبودهاى مشركان شركاى او باشند تبرّى جسته با اين معنا ما موصوله است.

2- خداوند از شرك ورزيدن مشركان، بيزارى جسته، با توجه به اين معنا، ما مصدريّه خواهد بود.

يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ اين عبارت به چند طريق قرائت شده: با تشديد و تخفيف زاء و نصب ملائكه و نيز با حذف «تاء» اول براى تخفيف از باب تفعّل: و رفع ملائكه كه در اصل تتنزّل بالروح من امره بوده است. يعنى: خداوند به امر خود، فرشتگان را با وحى فرو مى فرستد، و مقصود از روح در اين جا، وحى است، به دو دليل.

الف: چون وحى دلهايى را كه بر اثر جهل مرده اند، زنده مى كند.

ب: چون وحى، در دين به منزله روح در كالبد است «أَنْ أَنْذِرُوا» اين عبارت بدل از روح است كه گفتيم به معناى وحى است يعنى: خداوند فرشتگان را مى فرستد و به آنها وحى مى كند كه انذار كنيد و تقدير آن: بأنّه و ضمير به معناى شأن است، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 364

مطلب چنين است كه به شما بگويم: انذار كنيد و مى توان «أن» را مفسّره گرفت، زيرا فرود آوردن ملائكه وحى را متضمّن معناى قول است. معناى «انذروا» اين است:

مردم را آگاه كنيد كه خدايى جز من نيست، مثل «نذرت بكذا» علم به آن پيدا كردم، بنا بر اين معناى آيه اين مى شود: خداوند به فرشتگان مى گويد: مردم را از گفتار من كه «خدايى غير از من نيست، پس از عذاب من بترسيد» آگاه سازيد.

خَلَقَ

السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ خداوند متعال، پس از بيان وحدانيت خود، و نفى شرك، در اين آيه، به منظور استدلال بر مطلب، از امورى ياد مى كند كه فقط از قدرت خدا ساخته است و آن آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش انسان و آنچه از حيوانات كه به صلاح اوست و به آن نيازمند است از قبيل: استفاده هاى خوراكى و سوارى و باربرى و جز اينها، همچنين آفرينش بسيارى از چيزها و مخلوقات كه مردم از آن آگاهى ندارند. با توجّه به اين امور، خداوند، بالاتر و بزرگتر از آن است كه شريكى برايش آورده شود.

فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ و سرانجام پس از آن كه نطفه اى بى ارزش و بى روح بود، موجودى عاقل، مدافع و بيانگر درون خويش و جدال كننده با دشمن گرديد، (اين معنا اشاره به مراحل تكامل انسان است).

معناى ديگرى كه براى اين آيه گفته اند اين است: سرانجام دشمن پروردگارش شد، و منكر آفريننده خود گرديد. (اشاره به انحطاط و پستى انسانهاى گنهكار است).

وَ الْأَنْعامَ چهار پايان و مقصود اصناف هشتگانه حيوانات يا ازواج ثمانيه است «1» كه بيشتر اوقات بر شتر اطلاق مى شود و منصوب به فعل مقدّرى است كه «خلقها»

__________________________________________________

1- انعام در لغت شامل گوسفند، و آهو، گاو و شتر مى شود، لكن بر اسب و قاطر و يابو، و الاغ نيز اطلاق شده است. تفسير اثنى عشرى، ج 7، ص 164. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 365

مفسّر آن است.

«دف ء»، مثل بل ء لباسى كه به وسيله آن، گرما، حاصل مى شود، لباس گرم منظور از آن، پوششهاى گرمى است كه از پشم يا كرك يا مو، ساخته مى شود. منافع: منظور بچّه هاى چهارپايان و

شير آنها و فوايد ديگر از قبيل باربرى و سوارى و شخم كردن زمين مى باشد و خداوند در اين آيه از دو جهت بر انسان منّت گذاشته است: يكى از جهت سود و بهره اى كه از اين امور به دست مى آورد، و ديگرى تجمل و موقعيتى است كه از اين اموال براى صاحبانشان حاصل مى شود و به دست آوردن چنين موقعيّتى از جمله غرضها و اهداف حشم داران مى باشد، زيرا موقعى كه شامگاهان آنها را به محلّ استراحت باز مى گردانند و بامدادان به چراگاههايشان مى برند، آستانه خانه ها جلوه خاصّى به خود مى گيرد، آواز ميش و بز و صداى پاى چهارپايان كه به گوش مى رسد، دارندگان آنها لذّت مى برند و چون ديگر مردمان اين منظره را مى بينند در نظرشان جلوه مى كند و باعث آبرو و حرمت و كسب موقعيت صاحبان آنها مى شود. و اين كه در آيه برگشت از چراگاه را بر رفتن براى چرا، مقدّم داشته به اين دليل است كه موقع برگشتن چاق و چلّه اند، شكمها پر و پستانها از شير بر آمده است، و از هنگام صبح كه با شكم و پستانهاى خالى براى چرا بيرون مى روند، زيبايى و جلوه بيشترى دارند.

إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ با فتح و كسر «شين» هر دو خوانده شده است و از مشقّت مى آيد. فرق ميان دو صورت آن است كه مفتوح مصدر و از «شق الامر عليه» است يعنى كار بر او دشوار شد، صورت دوم: «شق» به معناى نصف مى باشد كه گويا به علت زحمتهايى كه متحمل مى شود، نيمى از قوّت و نيرويش از بين مى رود.

وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ (چهار پايان) بارهاى سنگين

شما را به سرزمينهايى آن چنان دور مى برند كه اگر خداوند شتر را نمى آفريد نمى توانستيد به آن برسيد مگر با تحمّل زحمتهاى فراوان و مى توان چنين معنا كرد: به آن، سرزمينها

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 366

نمى رسيديد مگر در صورتى كه نيمه جان شويد. برخى گفته اند: مراد از «بلد» شهر مكّه است.

إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ به درستى كه پروردگار شما با آفرينش اين وسايل باربرى و ميسّر ساختن اين منافع شما را مورد رحمت و مهربانى خود قرار داده است.

[سوره النحل (16): آيات 8 تا 13] ..... ص: 366

اشاره

وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8) وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (9) هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ (10) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (11) وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12)

وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (13)

ترجمه: ..... ص: 366

و اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد، و هم مايه زينت شما باشد، و چيزهايى را مى آفريند كه شما نمى دانيد. (8)

و بر خدا است كه راه راست را بيان كند، و برخى از راهها بى راهه است، و اگر خدا مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (9)

او است كه از آسمان آبى نازل كرد كه آشاميدنى شما از آن است، و گياهان و درختان، كه حيوانهاى خود را در آن به چرا مى بريد نيز از آن است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 367

به وسيله آن باران، براى شما كشتزارها و درختان زيتون و خرما و انگور و ديگر ميوه ها را مى روياند. در اين كار براى مردم انديشمند نشانه اى است. (11)

و او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان در تسخير امر اويند، در اين امور نشانه هايى براى گروهى است كه خرد خود را بكار مى گيرند. (12)

و مخلوقاتى را كه در زمين آفريده نيز مسخّر

شما ساخت، آفريده هايى با رنگهاى مختلف. در اين نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكّر مى شوند. (13)

تفسير: ..... ص: 367

وَ الْخَيْلَ عطف بر «انعام» و «زينة» عطف بر محل «لِتَرْكَبُوها» است، و علّت اين كه در جمله دوم معطوف و معطوف عليه را به يك روش نياورده اين است كه «ركوب» عمل مخاطبها و «زينت» فعل زينت دهنده است كه همان آفريدگار متعال مى باشد، معناى آيه اين است: خداوند اين امور را به منظور سوارى و زينت شما آفريده است.

وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ و خداوند براى منافع شما، از ميان انواع حيوانات و نباتات و گياهان چيزهايى را كه نمى دانيد، مى آفريند.

وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ «قصد»، مصدر و به معناى فاعل است، سبيل قصد و قاصد: راه مستقيم و راست، گويى اين راه به جايى منتهى مى شود كه رونده آن را اراده كرده و هرگز از آن منحرف نمى شود و چون مراد از «سبيل»، جنس راه است كلمه «قصد» را هم به آن اضافه كرده تا مشخص شود و مقصود از آيه اين است كه راهنمايى كردن به راهى كه سالك را به حق برساند، بر خداوند واجب است و از اين قبيل است آيه ان علينا للهدى «بر ماست كه هدايت كنيم» (ليل/ 11). «وَ مِنْها جائِرٌ»:

بعضى از راهها انحرافى و بر خلاف راستى است. با اين بيان، خداى سبحان اعلان فرموده است كه راه منحرف از حق منسوب به او نيست و اگر چنان كه جبرى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 368

مسلكان مى گويند: منسوب به خدا مى بود، مى فرمود: و عليه جائرها، يا، و عليه الجائر. «1»

وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ اگر خدا مى خواست همه شما

را به اجبار به راه مستقيم و معتدل سوق مى داد.

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ خدا از آسمان آبى نازل ساخته است كه براى شما، نوشيدنى است. منظور آب باران است و «منه» به معناى هو مى باشد مثل قول شاعر:

يأبى الظلامة منه النوفل الزفر

(انسان آقا و بسيار بخشنده از ستمگرى امتناع دارد) كه در اين مصراع «منه» به معناى «هو» آمده است. «شراب» مادّه نوشيدنى و شجر گياهى است كه حيوانها از آن مى چرند. بعضى گفته اند معناى آيه اين است كه قسمتى از آن آب، نوشيدنى شماست و قسمتى از آن براى درختان است و در اصل (شرب شجر، أو سقى شجر) بوده و مضاف حذف شده است، و يا چنين بوده است: «لكم من انباته شجر» و «من سقيه شجر» «2» كه مضاف حذف شده و حرف «من» به ضمير (ه) متصل شده است.

چنان كه زهير سروده است.

أمن أم اوفى، دمنة لم تكلم؟

(آيا آثار باقيمانده از بناها به خاطر «امّ اوفا» است كه سخن نمى گويند؟) در اصل «من ناحية ام اوفى» بوده و مضاف كه «ناحية» بوده حذف شده است. فيه تسيمون «سامت الماشية»: چهار پايان به چراگاه رفتند، و أسمتها انا: آن را براى چريدن بردم و به اين جهت حيوان را سائمه گويند. ينبت: با «ياء» (بصورت غايب) و با «نون»

__________________________________________________

1- رفتن از راه انحرافى نيز از طرف خداست.

2- مقصود آن است كه درخت از بركت رويندگى باران و آبيارى، به وجود مى آيد و رشد مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 369

(متكلّم) قرائت شده است.

وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ «من» براى تبعيض است، زيرا تمام ثمرات تنها در بهشت است، و در زمين

بعضى از آنها روييده است. لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ براى مردمى كه با دقت مى نگرند و از اين امور به قدرت و كمال حكمت حق تعالى پى مى برند.

بعضى مفسّران از «ليل» تا «مسخّرات» همه را منسوب خوانده اند. بنا بر اين «نجوم» و «مسخّرات» هم مفعول براى «جعل» خواهد بود يعنى و جعل النجوم مسخّرات بوده زيرا درست نيست كه گفته شود: و سخر النجوم مسخرات. و مى توان گفت:

معناى عبارت اين است كه خداوند اين چيزها را به گونه هاى مختلف مسخّر ساخت، و كلمه «مسخّرات» كه جمع است به معناى تسخير مى باشد مثل سخّره اللَّه مسخّرا كه مفعول مطلق و به معناى تسخير (مصدر) است، گويا چنين فرموده است:

و سخرها لكم تسخيرات بامره بعضى هم تنها «ليل و نهار» را نصب داده و ما بعد آنها را بنا بر مبتدا و خبر، رفع داده اند. برخى هم «نجوم» و «مسخّرات» را رفع داده و تمام قبليها را به نصب خوانده اند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ جمع آورى «آيات» در اين قسمت به اين دليل است كه نشانه هاى آسمانى براى خردمندان، روشنترين دليل بر عظمت خداوند و قدرت روشن اوست.

وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ معطوف بر «ليل و نهار» است، يعنى آنچه آفريده است از حيوان و گياهان و انواع مختلف نعمتها، كه از جهت اشكال و صور، هيچ كدام به ديگرى شباهت ندارد.

[سوره النحل (16): آيات 14 تا 18] ..... ص: 369

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14) وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (15) وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ

يَهْتَدُونَ (16) أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (17) وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 370

ترجمه: ..... ص: 370

و او كسى است كه دريا را، مسخّر ساخت، تا شما از آن، گوشت تازه بخوريد، و زيورى كه خود را بدان مى پوشيد از آن، استخراج نماييد، و كشتى را مى بينى كه دريا را مى شكافد، تا شما از فضل خداوند بهره گيريد به اميد اين كه سپاسگزار باشيد (14)

و در زمين كوه هايى استوار قرار داد تا شما را تكان ندهد و رودها جارى كرد و راهها كشيد، تا هدايت شويد، (15)

و علامتها قرار داد، و آنان به وسيله ستارگان راهنمايى مى شوند (16)

و آيا آن كه مى آفريند مانند كسى است كه نمى آفريند، آيا متذكّر نمى شويد؟ (17)

اگر نعمتهاى خداى را بشماريد نتوانيد احصا كنيد، به طور مسلّم خداوند بسيار آمرزنده و رحيم است. (18)

تفسير: ..... ص: 370

سَخَّرَ الْبَحْرَ دريا را براى شما رام كرد، و راه دريا پيمايى و استخراج منابعى را كه در آن است برايتان سهل و آسان ساخت.

لَحْماً طَرِيًّا گوشت تازه، مقصود، ماهى است و چون زود فاسد مى شود و بايد براى جلوگيرى از فساد زود خورده شود، از آن به گوشت تازه تعبير شده است.

«حِلْيَةً تَلْبَسُونَها» مراد لؤلؤ و مرجان است يعنى از آنها زينت مى گيريد و زنانتان آن را مى پوشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 371

وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ «1» كشتيها را مى بينى كه با سينه هاى خود، آب دريا را مى شكافند. فرّاء مى گويد: «مخر» صدايى است كه از حركت كشتى به وسيله باد، به وجود مى آيد.

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تا از فضل خداوند در مسير تجارت خود از كشتيها استفاده كنيد. «أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ» كه مبادا زمين شما را مضطرب و آسايش شما را سلب كند.

وَ أَنْهاراً در زمين رودها قرار داد. توضيح اين

كه در فعل «ألقى» معناى «جعل» مى باشد چنان كه مى فرمايد: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَ الْجِبالَ أَوْتاداً «آيا زمين را گهواره و كوه ها را ميخ قرار نداديم؟» (نبأ/ 5 و 6).

وَ سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ راههايى كه با ورود در آن به هر جا كه بخواهيد، راهيابى مى شود.

وَ عَلاماتٍ علامتهايى كه براى نشان دادن راهها و راهنمايى عابران قرار دارد از قبيل كوه، يا درّه و دشت و غير اينها.

وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ مقصود از «نجم» جنس ستاره است مثل: كثر الدرهم في أيدى الناس درهم در دستهاى مردم فراوان شده منظور جنس درهم است نه يك دانه از آن. سدّى: گفته است: مراد از نجم ستاره ثريّا (پروين) و فرقدان (دو برادر) و بنات النعش (هفت اورنگ) و ستاره جدى مى باشد گويى خداوند سبحان با مقدم داشتن نجم و آوردن ضمير (قبل از فعل) و تغيير آن از خطاب به غيبت، اين را اراده كرده است كه: قريش به طور خاص بويژه در سفرهايشان به وسيله ستارگان راه را پيدا مى كردند، و چون اين امر اختصاص به آنها داشت و كس ديگرى از آن آگاه

__________________________________________________

1- جمع ماخره از مادّه مخر بر وزن فخر، به معناى شكافتن آب از چپ و راست است، و به صداى وزش بادهاى شديد نيز گفته مى شود، و از آنجا كه كشتيها به هنگام حركت آبها را با سينه خود مى شكافند، به آنها ماخر يا ماخره مى گويند. تفسير نمونه، ج 11، ص 181 تا 2.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 372

نبود، آنها به شكر خداوند در مقابل نعمتهايش از ديگران سزاوارترند، لذا آنان را اختصاص به ذكر داده و فرموده است:

هُمْ يَهْتَدُونَ. امام صادق عليه السّلام فرموده است:

علامات ماييم و نجم، رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله «1».

كَمَنْ لا يَخْلُقُ مراد از اين جمله بتها هستند كه قدرت آفرينش ندارند امّا اين كه به جاى «ما» «من» آورده به اين دليل است كه بحث در خالقيّت و آفرينندگى است. «2»

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ آيا متذكر نمى شويد كه عبرت بگيريد؟

لا تُحْصُوها نمى توانيد نعمتهاى خدا را بشماريد چه رسد به اين كه شكر آنها را بجاى آوريد.

إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ خداوند بسيار آمرزنده و رحيم است، بنا بر اين از كوتاهى شما در سپاسگزارى، در مى گذرد و نعمتش را از شما قطع نمى كند.

[سوره النحل (16): آيات 19 تا 23] ..... ص: 372

اشاره

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19) وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (20) أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (21) إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22) لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23)

ترجمه: ..... ص: 372

خداوند آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى سازيد مى داند. (19)

معبودهايى غير از خدا كه مى خوانيد چيزى را

__________________________________________________

1-

نحن العلامات و النّجم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.

2- آفرينندگى سزاوار «كس» است و او خداست نه در خور «چيز» يعنى بتان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 373

نمى آفرينند، و خود آنها مخلوقند. (20)

اينها مردگان بيجانى هستند و نمى دانند كه چه وقت برانگيخته مى شوند. (21)

معبود شما خداى يكتا است. و، آنان كه ايمان به آخرت ندارند دلهايشان انكار كننده حق است و مستكبرند. (22)

قطعا و بطور تحقيق، خداوند به آنچه اين مردم پنهان مى دارند و به آنچه آشكار مى سازند آگاه است، و او مستكبران را دوست نمى دارد. (23)

تفسير: ..... ص: 373

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ ... فعل «يدعون» به دو صورت (غايب و مخاطب) خوانده شده است. در اين آيه خداوند متعال از بتها و معبودهاى باطل، ويژگى خدايى را نفى كرده است، به اين دليل كه صفت آفرينندگى ندارند و موجودات زنده اى كه مرگ نداشته باشند نيستند و آگاهى از هنگامه قيامت بر ايشان نيست، بلكه آفريده و داراى صفات مخلوقند، مرده اند و نسبت به امور پنهانى جاهلند. اگر براستى خدا بودند زنده هايى نمردنى بودند و كارشان بر عكس آنچه هستند مى بود.

وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ضمير جمع براى مردمى است كه بتها را مى خوانند و مى پرستند مقصود اين كه اين بتها نمى دانند كه پرستندگانشان چه وقت در قيامت برانگيخته مى شوند. خداوند با اين بيانات مشركان را مورد استهزاء قرار داده است كه خدايانشان، زمان بعث را نمى دانند پس چگونه اين مردم زمانى را انتظار مى كشند كه در آن هنگام پاداش عبادت خود را از اين خدايان بگيرند.

لا جَرَمَ أَنَّ

اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ ... محققا خداوند از سرّ و نهان آنها آگاه است و آنها را مجازات خواهد كرد. اين جمله براى وعيد و تهديد آنها بيان شده است.

[سوره النحل (16): آيات 24 تا 29] ..... ص: 373

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24) لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (25) قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ (27) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 374

ترجمه: ..... ص: 374

و هنگامى كه به آنها گفته شود: پروردگار شما چه چيز نازل كرده است، گويند: اينها همان افسانه هاى دروغين پيشينيان است. (24)

آنها بايد روز قيامت، بار گناهان خود را به طور كامل و هم سهمى از گناهان كسانى را كه به سبب نادانى گمراهشان ساختند بر دوش كشند.

بدانيد كه آنها، بد بار سنگينى، را بر دوش مى كشند. «1» (25)

كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز از اين توطئه ها داشتند، پس خداوند بسراغ پايه هاى ساختمان زندگى آنها رفت و از اساس، آن را ويران ساخت و سقف آن را از بالا بر سرشان فرو ريخت و از جايى كه نمى دانستند عذاب بر آنها نازل شد. (26)

سپس روز قيامت خدا آنها را رسوا

__________________________________________________

1- ترجمه بالا از تفسير نمونه است اما ترجمه مجمع البيان ج 13 ص 244 چنين است: تا بارهاى گناه خود، و قسمتى از بارهاى گناه كسانى را كه بدون دانش از گمراهى آنها متأثر شده اند

بطور كامل بر دوش گيرند، هان كه چه بد بارى بر دوش مى كشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 375

مى كند و مى گويد كجايند شريكانى كه شما براى من ساختيد و بخاطر آنها با ديگران دشمنى مى كرديد؟، آنان كه اهل علم اند مى گويند:

امروز، رسوايى و بدبختى بهره كافران است. (27)

آنان كه فرشتگان، قبض روحشان كنند، در حالى كه بر خود ستم كرده اند، و سر تسليم فرود آورده اند، مى گويند: ما، كار ناروايى انجام نداده ايم: آرى خداوند به آنچه انجام مى داديد آگاه است. (28)

پس، از درهاى جهنّم داخل شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود، چه بد است جايگاه متكبّران. (29)

تفسير: ..... ص: 375

ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ كلمه «ما ذا»، يا در محلّ نصب و مفعول أنزل است يعنى پروردگار شما چه چيز را نازل كرده است؟ و يا در محلّ رفع به ابتدا است يعنى آنچه پروردگار شما نازل كرده، چيست؟ بنا بر وجه اوّل، معناى عبارت بعد چنين است: آنچه ادّعاى نزولش را داريد اساطير الاوّلين است، و بنا بر وجه دوّم اين است: آنچه نازل شده اساطير الاوّلين است.

أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ، يعنى احاديث پيشينيان و ساخته هاى دروغين آنان.

لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ مستكبران اين حرفها را گفتند تا مردم را گمراه سازند و از توجّه به پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله بازشان دارند. پس بارهاى سنگين گمراهى خود را بطور كامل و مقدارى از بارهاى ديگران را هم كه گمراه ساخته اند بر دوش خود نهاده اند، زيرا گمراه كننده با گمراه شده شريكند يعنى، يكى گمراه مى سازد و ديگرى از او در اين امر اطاعت مى كند. حرف «لام» كه بر فعل داخل شده براى افاده غرض نيست كه

مقصود مستكبران اين بوده باشد.

چنان كه اگر گفته شود: «بخاطر ترس از شرّى از شهر خارج شدم» مفيد غرض است، (بلكه خود بخود سرانجام كارشان چنين مى شود).

بِغَيْرِ عِلْمٍ حال از مفعول است و معناى يضلونهم بغير علم اين است كسى را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 376

گمراه مى كنند كه او نمى داند آنها خود گمراهند و دليل اين كه شخص ناآگاه هم مثل گمراه كننده آگاه متّصف به گمراهى و گناه شده اين است كه بايد عقل خود را بكار مى انداخت و تحقيق مى كرد تا حقّ را از باطل تشخيص دهد.

فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ قواعد پايه هاى ساختمان يا اساس و بنيان آن مى باشد و اين تشبيهى است كه حكايت از بدبختى و بيچارگى مستكبران دارد، يعنى آنها حيله هايى را به كار بردند تا به خدا نيرنگ زنند، اما خداوند هلاك آنها را در همين نيرنگهايشان قرار داد مثل حالت مردمى كه ساختمانى بنا كنند و برايش پايه هايى استوار سازند. پس ساختمان از پايه بر آيد يعنى بكلّى خراب شود، و سقف آن بر روى ساكنانش فرود آيد و تمامشان هلاك شوند زيرا در ضرب المثل عربى آمده است: من حفر لأخيه جبا، وقع فيه منكبّا: هر كس براى برادرش چاهى بكند خودش به رو، در آن افتد. مقصود آيه اين است كه امر خداوند بر ساختمان آنها فرود آمد و آن را از پايه خراب كرد. اختلاف قرائت: امام صادق عليه السّلام فاتى اللَّه بيتهم قرائت كرده اند.

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ سپس خداوند آنها را در قيامت خوار مى سازد، يعنى اين است عذاب دنياى آنها، تا كيفر اخروى آنها نيز فرا رسد.

أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ

فِيهِمْ در اين آيه خداى متعال به منظور استهزا و توبيخ مشركان شركا را به خودش نسبت داده و فرموده است: كجايند شريكان من كه شما درباره آنها با مؤمنان دشمنى و مخاصمه داشتيد. فعل «تشاقّون» به كسر «نون» نيز قرائت شده، تخفيف يافته تشاقوننى است يعنى با من دشمنى مى كرديد، زيرا دشمنى با مؤمنان مثل دشمنى با خداست.

قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مقصود پيامبران و دانشمندان از امّتهاى آنان مى باشند، برخى گفته اند: مراد، فرشتگان هستند: اين گروه مى گويند: قيامت روز رسوايى و بدبختى بر كافران است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 377

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ اين فعل، با ياء و تاء و ادغام «تاء» در «تاء» يعنى (الذين توفاهم) نيز خوانده شده است.

فَأَلْقَوُا السَّلَمَ تسليم مى شوند اظهار ذلت مى كنند و بر خلاف نفاق و تكبّرى كه در دنيا داشتند به صحنه قيامت مى آيند و مى گويند: ما هيچ عمل بدى انجام نمى داديم و با اين حرفها آنچه از كفر و عدوان كه در دنيا داشتند منكر مى شوند امّا صاحبان علم حرف آنها را ردّ مى كنند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ خدا مى داند كه شما (در دنيا) چه كارهايى انجام مى داديد و به خاطر اعمالتان مجازاتتان مى كند. اين عبارت در شماتت گناهكاران ذكر شده و همچنين است جمله بعدى:

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ پس از درهاى دوزخ، وارد شويد ...

[سوره النحل (16): آيات 30 تا 34] ..... ص: 377

اشاره

وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما

كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33) فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 378

ترجمه: ..... ص: 378

و هنگامى كه به پرهيزكاران گفته شد: پروردگارتان چه نازل فرموده است؟ گفتند: خير و خوبى، براى كسانى كه نيكى كنند در اين دنيا نيكى است، و سراى آخرت از اين هم بهتر است و چه نيكو است، خانه پرهيزكاران. (30)

باغهايى از بهشت جاويدان است كه همگى وارد آن مى شوند، نهرها از زير آن جريان دارد، و هر چه را بخواهند در آنجا هست، اين چنين خداوند اهل تقوا را پاداش مى دهد. (31)

همانها كه فرشتگان قبض روحشان مى كنند در حالى كه پاك و پاكيزه اند، به آنها مى گويند: سلام بر شما باد، داخل بهشت شويد، بخاطر كارهايى كه انجام مى داديد. (32)

آيا آنها، جز، اين انتظار را دارند كه فرشتگان بسراغشان آيند، يا فرمان پروردگارت فرا رسد، پيش از آنها نيز مردمى چنين كردند، و خداوند به آنان ستم نكرد بلكه خودشان بر خود ظلم كردند. (33)

پس كيفرهاى زشت كردارشان به آنها رسيد، و جزاى مسخرگيهاى خود را ديدند. (34)

تفسير: ..... ص: 378

قالُوا خَيْراً ... در اين آيه كه جواب از ناحيه مؤمنان است كلمه «خير» منصوب شده، يعنى انزل خيرا بر خلاف آيه قبل (24) كه قول منكران بود و «اساطير» رفع داده شد، تا ميان پاسخ مؤمنان و منكران فرق باشد. بنا بر اين مؤمنان جواب را به عنوان مفعول براى انزال (مقدّر) هماهنگ با سؤال آوردند و گفتند: «خيرا» خدا براى ما مؤمنان، خير نازل كرده است، اما منكران از سؤال عدول كردند و گفتند: اينها داستانهاى دروغين پيشينيان است و چيزى نازل نشده است.

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ نيكوكاران به پاداش كارهاى نيكى كه انجام داده اند در دنيا احسان مى بينند و در آخرت چيزهايى

بهتر از آن، دريافت مى دارند. در اعراب اين عبارت و ما بعد آن دو احتمال وجود دارد:

1- بدل از «خيرا» و بيان گفتار اهل تقواست، يعنى آنها چنين گفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 379

2- آغاز سخن و وعده اى براى پرهيزكاران است.

وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ مخصوص به مدح كه دار الآخره بوده، به دليل قرينه قبلى حذف شده است. «جَنَّاتُ عَدْنٍ» خبر از مبتداى محذوف است، و مى توان آن را مخصوص به مدح دانست. طيبين: در حالى كه اهل تقوا چون آلوده به كفر و معصيت نيستند از ظلم به نفس، پاكند، اين كلمه در مقابل «ظالمى انفسهم» آمده است.

يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ملائكه به اهل تقوا مى گويند: از هر بدى و آفتى سالم باشيد.

ْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ ...

تا هنگامى كه فرشتگان براى قبض ارواح بيايند يا فرمان پروردگارت به عذاب سخت فرود آيد، و يا قيامت فرا رسد.

لِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...

كافران پيشين نيز مثل اينان پيامبران را تكذيب كردند و منكر توحيد شدند و خداوند هم كه هلاكشان ساخت به آنها ستم نفرمود، بلكه خودشان به خود ستم كردند، زيرا كارهايى انجام دادند كه مستوجب هلاكت شدند.

[سوره النحل (16): آيات 35 تا 37] ..... ص: 379

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36) إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي

مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 380

ترجمه: ..... ص: 380

آنان كه شرك آوردند، گفتند اگر خدا مى خواست، ما و پدرانمان چيزى غير او را عبادت نمى كرديم و هيچ چيز را بدون اذن او، تحريم نمى نموديم، كسانى كه پيش از آنها بودند نيز همين كارها را انجام دادند، آيا بر پيامبران وظيفه اى جز، ابلاغ آشكار هست؟ (35)

ما در ميان هر امّتى رسولى فرستاديم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد، پس گروهى را خدا هدايت فرمود و گروهى بر ضلالت ثابت ماندند، بنا بر اين در روى زمين سير كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان چيست. (36)

هر قدر تو بر هدايت آنها حريص باشى، خداوند، آنان را كه محكوم به گمراهى كرده، هدايت نمى كند و بر ايشان ياورى نيست. (37)

تفسير: ..... ص: 380

كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ گمراهان و كفّار و مشركين در روزگاران پيشين نيز، شرك به خدا آوردند و آنچه را خدا حلال كرده بود حرام دانستند و آنچه را حرام كرده بود مرتكب شدند، و پس از آن كه به آنها گفته شد چرا اين خلافها را مرتكب شده ايد، كارهاى ناشايست خود را به خدا نسبت دادند و گفتند اگر خدا نمى خواست، ما اين خلافها را انجام نمى داديم.

فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا آيا وظيفه پيامبران غير از اين است كه حق را به مردم ابلاغ كنند، و با بيانات مستدل توضيح دهند كه خداوند اعتقاد بر شرك و انجام دادن گناهان را دوست ندارد؟

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ هيچ امتى نيست، مگر اين كه ما در ميان آنها پيامبرى فرستاده ايم كه آنها را به بهترين عمل كه عبادت و پرستش خداوند يكتاست امر كند، و از بدترين چيزها كه شرك به خدا

و پيروى از طاغوت است نهى كند.

فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ بعضى را كه خداوند شايسته لطف و عنايت خود ديد، با توفيقات خويش دست آنان را گرفت و نگذاشت به چاه گمراهى و ضلالت بلغزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 381

وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ و برخى ديگر كه تعمّد بر كفر داشتند مشمول خذلان گرديدند و از لطف خداوند دور شدند و بر گمراهى ثابت ماندند.

فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا در روى زمين گردش كنيد و آنچه با تكذيب كنندگان و تهمت زنندگان انجام داده ام ببينيد، تا شكى برايتان باقى نماند كه من از آنچه درباره گنهكاران انجام مى دهم اراده بدى ندارم.

إِنْ تَحْرِصْ عَلى آن گاه خداوند، با توجّه به اصرار پيامبر براى ايمان آوردن قريش، از عناد و لجاجت آنان ياد كرده و آن حضرت را آگاه ساخته است كه اينها در ضلالت فرو رفته اند، (و بايد كيفر گمراهى خود را ببينند).

لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ هر كه را خداوند به خودش واگذار كند مورد لطف و عنايت خود قرار نمى دهد. بعضى از مفسّران در معناى اين عبارت گفته اند: هر كس را خدا مورد لطف خود قرار ندهد هدايت نمى شود چنان كه عربها مى گويند: هداه اللَّه فهدى: فعل مجرّد، هم متعدّى و هم لازم به كار رفته است، لا يهدى مجهول هم قرائت شده است، در فعل دوم ضمير عائد كه به من موصول برمى گردد محذوف است، يعنى: من يضلّه.

[سوره النحل (16): آيات 38 تا 40] ..... ص: 381

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (38) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ (39) إِنَّما

قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40)

ترجمه: ..... ص: 381

آنها به خدا، سوگندهاى سخت و مؤكّد ياد كردند كه خداوند مردگان را مبعوث نمى فرمايد. آرى (زنده كردن مردگان) وعده حتمى خداوند است، ولى، بيشتر مردم نمى دانند. (38) ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 382

هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند بر ايشان روشن سازد، و آنان كه كافر شدند بدانند كه دروغگو بودند. (39)

ما هنگامى چه چيزى را اراده مى كنيم، فقط به او مى گوييم: هست شو، پس هستى مى يابد. (40)

تفسير: ..... ص: 382

«بلى» حرف جواب، و براى اثبات بعد از نفى مى آيد، يعنى بلى خداوند آنها را مبعوث مى فرمايد. «وعدا» مفعول مطلق، چيزى را تأكيد مى كند كه «بلى» بر آن دلالت مى كند، يعنى زنده كردن مردگان، وعده اى است از خداوند، و سپس بيان كرده است كه وفاى به اين وعده حقّى است كه به مقتضاى حكمت بر خدا واجب است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ ... امّا اكثريت مردم نمى دانند كه زنده مى شوند، يا نمى دانند كه وفاى به اين وعده بر خدا واجب است، زيرا آنها معتقدند كه آنچه عقل و حكمت ايجاب مى كند بر خدا واجب نمى شود. «1»

لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ضمير (هم) به مردگان بر مى گردد و كافر و مؤمن را شامل مى شود:

خدا آنها را مبعوث مى كند تا آنچه را كه در آن اختلاف دارند بر ايشان بيان كند، و آنچه در آن اختلاف دارند حقيقت است.

وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا و تا كافران بدانند آنچه مى گفتند: كه خدا مردگان را زنده نمى كند، دروغ بوده است. «إِنَّما قَوْلُنا»: اين كلمه مبتداست، و «أَنْ نَقُولَ» خبر، و «كُنْ فَيَكُونُ»، مشتقّ از كان تامّه است، يعنى هر گاه هستى شيئى را اراده كنيم، جز اين نيست كه بگوييم: به

وجود آى، و فورا موجود مى شود. اين مطلب را خداوند به

__________________________________________________

1- در كشّاف پس از بيان اين تفسير، محشّى چنين مى گويد: مصنّف با اين سخن با توجه به عقيده معتزله كه مصلحت را بر خدا واجب مى دانند به اهل سنّت كنايه گفته و آنها را نظير كافران دانسته است.

كشّاف ج 2، ص 606 پانوشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 383

عنوان مثال آورده، و معنايش اين است: هر چه خدا اراده كند تحقق مى يابد، و هستى آن، بسته به اراده و خواست اوست، همانند فرماندهى كه امرش نافذ است، هر وقت انجام امرى را از مأمورش بخواهد، فورا بدون چون و چرا امر را اجرا مى كند، ولى اين جا سخنى در ميان نيست. «فيكون» به نصب هم خوانده شده تا عطف بر «أَنْ نَقُولَ» باشد.

[سوره النحل (16): آيات 41 تا 44] ..... ص: 383

اشاره

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)

ترجمه: ..... ص: 383

و آنان كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در دنيا، به آنها (مقامى) نيكو عطا مى كنيم، و پاداش آخرت اگر بدانند، از آن هم بزرگتر است. (41)

آنها كسانى اند كه صبر و استقامت پيشه كردند و تنها به پروردگارشان توكّل مى كنند. (42)

و ما، پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها، وحى مى كرديم، و اگر نمى دانيد از اهل اطلاع بپرسيد. (43)

آن مردان را با دليلهاى روشن و كتابها فرستاديم، و قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه بسوى مردم نازل شده، برايشان بيان كنى، شايد كه بينديشند. (44)

تفسير: ..... ص: 383

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا كسانى كه هجرت كردند رسول خدا و يارانش بودند كه مورد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 384

ظلم و ستم اهل مكه واقع شدند و براى حفظ دين و آيين خود به سوى خدا گريختند، بعضى به حبشه، و از آن جا بعدها به مدينه رفتند. بعضى گفته اند آنها كسانى هستند كه پس از هجرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مكّه زندانى بودند و هر وقت بيرون مى رفتند كفّار آنها را تعقيب و مجبور به بازگشت مى كردند از جمله آنها بلال، صهيب، عمّار و خبّاب بودند. «فِي اللَّهِ»: در راه حق، خدا، و به خاطر او. «حسنة»:

صفت براى مصدر محذوف است يعنى «لنبوّئنهم تبوئة حسنة». ولى در قرائت امير المؤمنين عليه السّلام «لنثوينهم» آمده، يعنى: «إثواءة حسنة» و معناى جمله اين مى شود:

ما مهاجران را در دنيا در موقعيت نيكويى قرار مى دهيم كه غلبه بر اهل مكه است همان مردمى كه بر او و اصحابش ستم كردند، و نيز غلبه بر تمام عرب، و بلكه بر اهل مشرق

و مغرب، بعضى گفته اند: «لنبوئنهم مباءة حسنة» مكان نيكى برايشان آماده مى كنيم يعنى شهر مدينه، كه انصار آنان را پناه دادند و ياريشان كردند.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اگر كفّار مى دانستند كه خداوند براى مهاجران دنيا و آخرت را جمع مى كند به دين آنها متمايل مى شدند، مى توان گفت ضمير «يعلمون» براى مهاجران است نه كفّار، يعنى اگر مهاجران به اين (خير دنيا و آخرت) آگاهى داشتند صبر و استقامتشان در راه دين بيشتر مى شد.

الَّذِينَ صَبَرُوا در محل اعراب اين جمله دو وجه است.

1- (مرفوع) خبر براى مبتداى محذوف باشد: «هم الذين صبروا».

2- (منصوب) مفعول براى فعل محذوف باشد: اعنى الذين صبروا، هر دو، وجه براى مدح است زيرا آنان در برابر عذاب و شكنجه كفار و دورى از وطن و جنگ و جهاد در راه خدا صبر پيشه كردند.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ پيش از تو نيز جز مردانى را كه به توسط فرشتگان به آنها وحى كرديم براى رسالت به سوى انسانها نفرستاديم. اين آيه متوجه كفّار قريش است كه گفتند: سزاوار نيست خداوند رسالت بر ما را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 385

انسانى مثل خودمان واگذار كند. (لذا خداوند اين جا خاطرنشان ساخته است كه پيامبر بايد از جنس خود مردم باشد، و اين سنّت پيشينه ماست، تا مردم او را ببينند و با او گفتگو كنند.)

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ اگر نمى دانيد، از اهل كتاب و مردم اديان قبل بپرسيد تا شما را آگاه سازند و بگويند كه پيامبران امّتهاى گذشته نيز بشر بوده اند. بعضى گفته اند: اهل ذكر، اهل قرآن هستند و مراد از ذكر قرآن است، و برخى ديگر گفته اند

منظور اهل علم و دانش اند. از امام باقر عليه السّلام روايت شده است، كه فرمود: اهل ذكر، ماييم، «1» «بالبينات»: (جارّ و مجرور) متعلق به: «وَ ما أَرْسَلْنا»، و داخل در استثناست يعنى ما به پيامبرى نفرستاديم مگر مردانى را با دليلهاى آشكار، مثل: ما ضربت الا زيدا بالسّوط كه در اصل: ضربت زيدا بالسّوط بوده است، و مى توان گفت جارّ و مجرور متعلّق به رجالا و صفت آن است، يعنى رجالا ملتبسين بالبينات: مردانى همراه با دلايل روشن، و نيز جايز است متعلق به فعل «نوحى» باشد، يعنى با دلايل روشن به سوى آنها وحى مى كنيم. جمله «فاسئلوا» تا آخر آيه معترضه است.

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ مقصود از ذكر قرآن است، و به اين دليل قرآن را ذكر گفته اند كه پند و موعظه و آگاه كننده اهل غفلت است.

لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ تا براى مردم، آنچه از امر و نهى در قرآن است بيان كنى، به اميد اين كه آنها بينديشند و بيدار شوند.

[سوره النحل (16): آيات 45 تا 50] ..... ص: 385

اشاره

أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (45) أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ (46) أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (47) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48) وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (49)

يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (50)

__________________________________________________

1-

نحن اهل الذّكر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 386

ترجمه: ..... ص: 386

آيا آنها كه توطئه كردند، ايمن هستند از اين كه ممكن است زمين ايشان را فرو برد، يا از آن جا گمانش را ندارند، عذابى بر آنان وارد شود؟ (45)

يا هنگامى كه در رفت و آمدند آنها را فرا گيرد، كه آنان قادر به فرار نيستند. (46)

يا در حال ترس آنها را گرفتار سازد.

همانا پروردگار شما مهربان و رحيم است. (47)

آيا به اشيايى كه خدا آفريده است (موجودات جسمانى) نگاه نمى كنند، كه سايه هاى آن از راست و چپ حركت دارند و خاضعانه براى خدا سجده مى كنند. (48)

تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مى كنند و هيچ گونه تكبّرى ندارند. (49)

آنها از مخالفت پروردگارشان كه حاكم بر آنها است مى ترسند و آنچه را مأموريت دارند انجام مى دهند. (50)

تفسير: ..... ص: 386

مَكَرُوا السَّيِّئاتِ نيرنگهاى بدى را انجام دادند. منظور اهل مكّه و توطئه هايى است كه آنها عليه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به كار مى بردند.

أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ اين جمله حاليه و معنايش اين است: يا در حالى آنها را عذاب الهى فرا بگيرد كه در سفرها و تجارتهايشان در رفت و آمد باشند.

أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ يا آن گاه كه در حال خوف و ترس بسر مى برند، يعنى وقتى كه ببينند اقوامى پيش از آنها به هلاكت رسيده اند بيم آن دارند كه عذاب، آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 387

هم فرو بگيرد و هر لحظه منتظر عذاب مى باشند.

اين معنا غير از آن است كه در آخر آيه، پيشين فرمود: يا از جايى كه نمى دانند عذاب بر آنها فرود آيد.

بعضى گفته اند معناى تخوّف، تنقّص است: يعنى از ترس

عذاب، دمادم و بتدريج در وجودشان كاستى ايجاد مى شود و از اموالشان كم مى شود تا بالاخره به هلاكت رسند.

فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ پروردگار شما بسيار مهربان و با رحمت است آن گاه كه نسبت به شما بردبارى كرده و بزودى شما را كيفر و عقوبت نمى كند. «أَ وَ لَمْ يَرَوْا» و «يتفيؤا»: هر يك از اين دو فعل، با «ياء» و «تاء» هر دو، قرائت شده است.

ما خَلَقَ اللَّهُ «ما» موصوله و مبهم است، و جمله: مِنْ شَيْ ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ، آن را توضيح مى دهد كه مراد از آنچه خدا آفريده، در اين جا چيزى است كه سايه هايش به طرف راست و چپ حركت مى كند و از ماديات است. «يمين» (مفرد) و به معناى أيمان (جمع) مى باشد. «و سجدا» حال از «ظلال»، و «هُمْ داخِرُونَ» حال از ضمير در «ظلاله» است كه مفرد و به معناى جمع است زيرا همه اشياى مادّى كه خداوند آفريده داراى سايه مى باشند. «داخرون»، جمع به واو نون آمده است، زيرا دخور (اظهار كوچكى كردن) از اوصاف عقلاست و يا اين كه چون بعضى از مخلوقات عاقل هستند آن را غلبه داده است معناى جمله اين است: آيا نمى نگريد به آنچه خداوند آفريد، از اجرامى كه سايه هاى آن از نقطه هاى راست و چپ در حركتند، اين عبارت استعاره از راست و چپ انسان است يعنى به علّت اطاعت از فرمان خداوند سايه هاى اشيا از طرفى به طرف ديگرى حركت مى كنند و در مأموريت خود از فرمان خدا كوتاهى ندارند، و نيز اين اجسام به خودى خود، مطيع، رام و تسليم فرمان خدا هستند و آنچه او درباره آنها انجام داده مى پذيرند.

مِنْ

دابَّةٍ «من» بيانيه است، و در اين كه مقصود از «دابّه» چيست دو احتمال وجود دارد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 388

1- مقصود تمام «ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» است به اين اعتبار كه در آسمانها نيز خداوند موجوداتى خلق كرده است كه مى جنبند.

2- فقط بيان براى «ما فِي الْأَرْضِ» است و مقصود از «ما فِي السَّماواتِ» ملائكه هستند و اما ذكر ملائكه به طور خصوص با اين كه معناى آن با توجّه به «ما فِي السَّماواتِ» بيان شده اين است كه چون فرشتگان از ميان همه سجده كنندگان مطيع ترند امتياز خاصى را دارا مى باشند. «1» و نيز مى توان گفت مراد از ملائكه فرشتگان زمينى از قبيل حفظه و غير آنها مى باشند. (در اين صورت ذكر ملائكه تكرار نخواهد بود). منظور از سجده موجودات مكلّف، اطاعت و عبادت آنها و سجده غير اهل تكليف، آن است كه در مقابل اراده خداوند تسليم محض هستند و هرگز از اين امر خوددارى نمى كنند. «يخافون»: حال است از ضمير در «لا يَسْتَكْبِرُونَ» يعنى آنها در حالى كه از پروردگارشان مى ترسند، عبادت او را ترك نمى كنند، يا استينافيه است و بيان مى كند نفى استكبار آنها را در عبادت و بر آن تأكيد مى كند، زيرا كسى كه خوف خدا داشته باشد، از عبادت او سرپيچى نمى كند.

مِنْ فَوْقِهِمْ اگر متعلق به «يخافون» باشد معنايش اين است: از خدا مى ترسند كه عذابى از آسمان بر بالاى سرشان نازل فرمايد، و اگر آن را متعلّق به «ربهم» بگيريم حال از آن خواهد بود و چنين معنا مى شود: از پروردگارشان مى ترسند در حالى كه بر آنها قهر و غلبه دارد، چنان كه

مى فرمايد: وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ «ما بر آنها كاملا تسلّط داريم» (اعراف/ 127).

__________________________________________________

1- يا اين كه چون معمولا دابّه به جنبندگان مادّى و جسمانى اطلاق مى شود و اگر فرشتگان رفت و آمد و حضور و غيابى دارند به معناى جسمانى و مادّى نيست تا در مفهوم دابّه داخل شود، تفسير نمونه، ج 11، ص 6- 255.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 389

[سوره النحل (16): آيات 51 تا 55] ..... ص: 389

اشاره

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (51) وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52) وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ (53) ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (54) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

ترجمه: ..... ص: 389

خداوند فرمود: دو معبود انتخاب نكنيد معبود واقعى يكى است، بنا بر اين از من بيم داشته باشيد. (51)

آنچه در آسمانها و زمين است از آن او و اطاعت واجب براى او است، پس آيا از غير خدا پروا مى كنيد. (52)

هر نعمتى كه داريد از خداست. سپس هر گاه زيانى به شما رسد به درگاه او استغاثه مى كنيد. (53)

و هنگامى كه او رنج و ضرر را از شما برطرف ساخت، گروهى از شما به پروردگارشان شرك مى ورزند. (54)

تا اين كه نسبت به نعمتهايى كه به آنها داده ايم كفران ورزند، بنا بر اين بهره خود را از دنيا بگيريد، كه بزودى خواهيد دانست. (55)

تفسير: ..... ص: 389

لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ تأكيد به عدد (اثنين و واحد) دلالت بر اهميّت مطلب دارد زيرا وقتى گفته شود: انما هو اله، و به «واحد» تأكيد نشود، مطلب خوب ادا نشده است و چنين تصوّر مى شود كه الهيت را ثابت كرده اند نه وحدانيّت را.

فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ در اين جمله با رعايت التفات از غيبت به متكلم رفته، زيرا (از يك سو) غايب و متكلم در اين جا يكى است و او همان خداست، (و از سوى ديگر)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 390

اين تعبير، از اين كه (دوم را هم غايب بياورد و) بگويد: فاياه فارهبوه، و نيز از اين كه ما قبلش را متكلم (انّما انا اله واحد) بياورد براى ايجاد ترس رساتر است. «دين» به معناى اطاعت، و «واصبا» حال براى «لَهُ الدِّينُ» است كه ظرف و جار و مجرور و عامل در آن مى باشد.

«واصب» در لغت به معناى واجب و ثابت است، چون همه نعمتها از

اوست، پس اطاعت او بر هر صاحب نعمتى واجب است، و مى توان آن را از «وصب» به معناى زحمت و مشقّت گرفت، يعنى دين از آن خداست در حالى كه توأم با زحمت و رنج است، از اين رو دين را تكليف ناميده اند و مى توان دين را به معناى جزا گرفت، يعنى ثواب و عقاب بطور دائم و هميشه، از خداست و اين امر هيچ گاه قطع شدنى نيست.

وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ آنچه از نعمتهاى بدنى و مالى كه به شما مى رسد از خداست.

فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ (و در هنگام شدايد) تنها بسوى او زارى مى كنيد. «جوار» به معناى بلند كردن صدا براى دعاست. «تجرون» با حذف همزه و گذاردن حركت آن، روى جيم، نيز قرائت شده است.

إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ در تفسير اين آيه دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه ضمير در وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ عام و شامل تمام انسانها باشد و از «فريق» گروه كافر آنها اراده شود.

2- مى توان گفت مورد خطاب كافرانند و «منكم» براى بيان است نه، تبعيض و معناى عبارت اين است: در اين هنگام گروه كافرى كه خود شما باشيد شرك مى آوريد، زيرا در گروه كفّار هم ممكن است كسى باشد كه عبرت بگيرد، چنان كه مى فرمايد: فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ «اما هنگامى كه آنها را به خشكى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 391

نجات داد بعضى راه اعتدال را پيش مى گيرند». «1» (لقمان/ 32).

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ تا به نعمتى كه به آنها عطا كرديم و ناراحتى شان را بر طرف ساختيم كفر ورزند. گويى هدف كافران از شرك ورزيدن به خدا كفران و ناسپاسى نسبت به نعمتهاى

او بوده است.

فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ پس آنچه مى خواهيد لذّت ببريد كه بزودى خواهيد دانست در اين جمله خداوند كفّار را به حال خودشان واگذاشته و تهديدشان فرموده است. ممكن است دو فعل «ليكفروا» و «فتمتعوا»، فعل امر و به معناى خذلان و بخود واگذاردن و لام نيز براى امر غايب باشد.

[سوره النحل (16): آيات 56 تا 60] ..... ص: 391

اشاره

وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)

ترجمه: ..... ص: 391

و آنها براى بتهايى كه هيچ سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه، ما به آنها روزى داده ايم، مى دهند، به خدا سوگند كه از اين دروغ و تهمتها سؤال خواهيد شد. (56)

و براى خداوند سبحان، دختران و براى خودشان آنچه را مى خواهند قائل مى شوند. (57)

و

__________________________________________________

1- مثل عكرمة بن ابى جهل، تفسير نمونه، ج 17، ص 88.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 392

هر گاه يكى از آنها به دخترى مژده داده مى شد چهره اش سياه و غمگين و خشمناك مى گرديد. (58)

از قوم و قبيله خود به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده، پنهان مى شد و مى انديشيد كه طفل را به مشقّت نگهدارد يا، در خاك پنهانش كند؟ هان! چه بد، حكمى مى كردند. (59)

براى آنها كه ايمان به آخرت ندارند صفات زشت، و براى خداوند صفات عالى است و او عزيز و حكيم است. (60)

تفسير: ..... ص: 392

لِما لا يَعْلَمُونَ مقصود اين است كه مشركان از موقعيت بتهايشان آگاهى ندارند، زيرا آنها معتقد بودند كه بتها داراى سود و زيان هستند و از آنان شفاعت مى كنند، در صورتى كه آنها جمادى بيش نيستند. بنا بر اين نسبت به بتهاى خود جاهل و نادانند.

بعضى گفته اند: ضمير فاعل در «لا يعلمون» براى بتهاست، يعنى بت پرستان به موجوداتى كه متّصف به علم نيستند تقرّب مى جويند و از چهار پايان و زراعتهاى خود براى آنها بهره اى قرار مى دهند در حالى كه خود بتها از آن ناآگاهند.

تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ در اين آيه خداوند بت پرستان را تهديد مى كند كه بزودى از دروغهايى كه مى گوييد و بتهاى بيجان را خدا، و سزاوار تقرّب مى دانيد، مورد محاكمه و سؤال واقع

خواهيد شد.

سُبْحانَهُ بت پرستان عقيده داشتند كه فرشتگان دختران خدايند. حق تعالى با اين كلمه ذات يكتاى خود را از نسبت فرزند داشتن منزّه و پاك دانست و بعضى گفته اند اين كلمه اظهار تعجّب و شگفتى از گفته آنان است.

وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ در محل اعراب اين جمله دو نظريه است:

1- نصب، عطف بر «البنات» يعنى پسران را كه دوست مى داشتند براى خود قرار مى دادند.

2- رفع بنا بر ابتدا يعنى: و براى آنها چيزى است كه خود مى پسندند، يعنى پسران. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 393

«ضلّ» به معناى صار است، چنان كه فعلهاى: اصبح، امسى و بات نيز به همين معنا به كار مى روند. معناى آيه اين است: چهره اش از شدّت خشم، سرخ و سياه مى شد.

فَهُوَ كَظِيمٌ قلبش پر از كينه نسبت به همسرش مى شد و به خاطر خبر بدى كه به او داده شده بود از مردم دورى مى كرد و حديث نفس مى نمود و با خود مى انديشيد كه چه كند آيا با تحمّل ذلّت و خوارى، فرزند خود را نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند.

أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ هان! چه بد مى انديشيدند: دختر را، كه اين چنين مايه ننگ مى دانستند به خدا نسبت مى دادند، و بر عكس، پسر را كه نيكو مى دانستند، براى خود قرار مى دادند.

مَثَلُ السَّوْءِ مراد صفت ناروا مانند نياز به فرزند كه ويژه مخلوق است و سزاوار خدا نيست، و يا صفتهاى دليل بر نقص، از قبيل جهل و عجز، و غير اينها مى باشد.

اين ويژگيها سزاوار مردمى است كه به آخرت ايمان ندارند.

وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى منظور صفات خدايى است، از قبيل بى نيازى از داشتن همسر و فرزند، و منزّه بودن

از صفتهاى نقص كه ويژه مخلوقات است زيرا صفتهاى عالى شايسته مقام الهى است.

[سوره النحل (16): آيات 61 تا 65] ..... ص: 393

اشاره

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64) وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (65)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 394

ترجمه: ..... ص: 394

اگر خداوند بخواهد مردم را به دليل ستمشان مجازات كند، هيچ جنبنده اى را بر روى زمين باقى نمى گذارد ولى آنها را تا زمان معيّنى مهلت مى دهد و هنگامى كه زمانشان فرا رسد، نه يك ساعت تأخير مى كنند و نه يك ساعت پيشى مى گيرند. (61)

آنها براى خدا چيزهايى قرار مى دهند كه خود از آن كراهت دارند و با اين حال زبانشان به دروغ مى گويد: نيكى براى آنان است، ترديدى نيست كه آتش براى آنها است و شتابان بسوى آن رهسپارند. (62)

به خدا سوگند، پيامبرانى به سوى امّتهاى پيش از تو فرستاديم، امّا شيطان كارهايشان را بر ايشان آراست، و او امروز، ولىّ و سرپرست آنان است.

و مجازات دردناك براى آنها است. (63)

ما، قرآن را بر تو، نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه در آن اختلاف دارند بر ايشان بيان كنى.

و براى گروهى كه ايمان مى آورند مايه هدايت و رحمت است. (64)

خداوند از آسمان آبى فرستاد، و زمين

را پس از آن كه مرده بود، حيات بخشيد، در اين كار نشانه اى است براى مردمى كه شنوا باشند. (65)

تفسير: ..... ص: 394

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ اگر قرار بود كه خداوند مردم را به دليل كافر بودن و گناهكاريشان مورد مؤاخذه قرار دهد همه جنبندگان روى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 395

زمين را به شومى ظلم ستمكاران از بين مى برد و يا هيچ جنبنده ستمكارى را بر روى زمين نمى گذاشت. ابن عباس گفته است: هيچ مشركى را باقى نمى گذاشت.

وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ آنچه را براى خودشان نمى پسنديدند- از قبيل داشتن دختر و شريك در رياست و توهين نسبت به فرستادگان خود- براى خدا روا مى داشتند و بى ارزشترين اموالشان را به خدا و بهترينش را به بتهايشان اختصاص مى دادند.

وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى و با اين حال زبانهايشان به دروغ خبر مى داد كه سرانجام نيكى براى آنهاست. جمله اخير بدل از «كذب» است و مقصود از آن، يا اين گفتار قريش است كه: پسران از آن ماست (و دختران از خدا) و يا گفتار ديگرشان كه: اگر آنچه محمّد صلى اللَّه عليه و آله مى گويد حق باشد، بهشت براى ماست.

«مفرطون»: اين كلمه به طرق مختلف قرائت شده: به فتح و كسر راء، و تخفيف و تشديد آن. اگر به فتح خوانده شود (مخفف يا مشدّد) به اين معناست كه آنها شتابان و پيش از همه به سوى آتش برده مى شوند از أفرطت فلانا و فرّطته فى طلب الماء.

در طلب آب بر فلانى سبقت گرفتم و بعضى گفته اند در اين صورت به معناى فراموش شدگان و واگذار شدگان مى باشد.

از أفرطت فلانا خلفى: او را پشت سر گذاشتم و فراموشش كردم. و مفرّطون به كسر را و تخفيف از افراط به معناى زياده روى در معاصى مى آيد، و مفرطون مشدّد از تفريط كوتاهى در طاعات است.

فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ مراد از «يوم»، زمان دنياست: شيطان، در دنيا، قرين كافران است.

مى توان گفت ضمير «هم» براى مشركان قريش است، يعنى شيطان براى كافران پيشين كردارهايشان را در نظرشان بياراست و امروز هم با كفّار قريش قرين است، زيرا اينها هم نظير آنها مى باشند.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ منظور از آنچه در آن اختلاف دارند، رستاخيز است چون بعضى از آنها به قيامت و به بعضى از امور

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 396

حلال و حرام، ايمان داشتند و بعضى ايمان نداشتند.

وَ هُدىً وَ رَحْمَةً اين دو كلمه عطف بر محلّ «لتبيّن» مى باشد، يعنى ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر به منظور اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند بر ايشان بيان كنى، و اين هدايت و رحمت است براى آنها كه ايمان بياورند.

لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ براى گروهى كه از روى انصاف و تدبّر مى شنوند زيرا كسى كه با گوش جان نشنود گويى كر و ناشنوا است.

[سوره النحل (16): آيات 66 تا 70] ..... ص: 396

اشاره

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ (66) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (67) وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ

ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70)

ترجمه: ..... ص: 396

و در وجود چهار پايان، براى شما پند و عبرت است. از آنچه در شكمهاى آنها است، از ميان غذاهاى هضم شده، و خون، شير خالصى كه براى آشامندگان، گواراست، به شما مى نوشانيم. (66)

و شما از ميوه هاى درختان خرما و انگور موادّ مست كننده و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد بدرستى كه در اين امر، نشانه هايى است براى مردمى كه مى انديشند. (67)

پروردگار تو به زنبور عسل الهام كرد كه از كوه ها و درختان و داربستهايى كه مردم مى سازند، خانه هايى برگزين. (68)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 397

پس، از تمام ثمرات تناول كن و راههايى را كه پروردگارت معيّن كرده به راحت به پيماى، از شكم زنبور نوشابه اى با رنگهاى مختلف خارج مى شود كه در آن براى مردم شفا است، همانا در اين كار براى گروهى كه مى انديشند، دليلى روشن است. (69)

خدا شما را آفريد و سپس مى ميراند، و برخى از شما به پست ترين دوره هاى عمر مى رسند، تا پس از علم، چيزى ندانند، آرى خداوند دانا و تواناست. (70)

تفسير: ..... ص: 397

نُسْقِيكُمْ اين فعل در اين سوره و در سوره مؤمنون، با فتح و ضمّ نون قرائت شده است، و آغاز سخن است، گويا كسى مى پرسد كه پند و عبرت (در چهار پايان) چيست؟ در پاسخ مى فرمايد: از آنچه در بطون آنهاست به شما مى نوشانيم.

كلمه «أنعام» كه (با توجه به ضمير فى بطونه) مذكّر حساب شده، به عنوان اسم مفرد به معناى جمع به كار رفته است، مثل كلمه «نعم» كه در قول شاعر چنين است.

فى كل عام نعم تحونه يلحقه قوم و تنتجونه «1»

و آن جا كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده «2» به اين دليل است كه

آن را جمع مكسّر نعم گرفته شده است. معناى آيه اين است: خداوند سبحان، شير را در فاصله اى ميان غذاهاى هضم شده و خون محفوظ قرار داده است و اين فاصله از هر طرف به قدرت خدا، چنان ايجاد شده است كه نه با آنها آميخته مى شود و نه رنگ و طعم و

__________________________________________________

1- در هر سال شما دزدان و غارتگران چارپايانى را به دست مى آوريد كه ديگران آنها را آبستن ساخته اند و شما (در قبيله خود) از آنها استفاده مى بريد. شاعر، نعم را بكار برده و ضماير آن را مفرد آورده است.

2- مؤمنون/ 21: نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 398

بوى آنها را به خود مى گيرد، بلكه شير خالص و مطلوب به دست مى آيد. «سائغ» نرم و لطيف است و به آسانى از گلو مى گذرد.

«ممّا»: «من» براى تبعيض است، چون شير بعضى از ما فى بطون است: «من» در «من بين» براى ابتداى غايت، زيرا در بين كثافت و خون، جايگاهى است كه از آنجا، آبيارى آغاز مى شود.

وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ در متعلق جارّ و مجرور دو قول است:

1- متعلّق به محذوف و تقديرش چنين است: و نسقيكم من ثمرات النخيل، و مقصود از ثمرات نخيل و اعناب: شيره خرما و انگور است و جمله «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً». چگونگى استفاده از خرما و انگور را بيان مى كند.

2- ممكن است متعلّق به «تتخذون»، و تكرار «منه» كه ظرف است، براى تأكيد باشد.

در مرجع ضمير «منه» نيز دو احتمال وجود دارد:

الف: به كلمه «ثمرات» برگردد زيرا «ثمرات» به معناى ثمر است.

ب: به موصوف محذوف (ما) برگردد كه «تتخذون» صفت آن باشد و تقديرش

چنين است ما تتخذون منه سكرا ما نكره موصوفه است يعنى چيزى كه از آن، مادّه سكر آور مى گيريد و ممكن است تقدير جمله اين باشد: ثمر تتخذون منه سكرا و رزقا حسنة: (ثمرى كه از آن خمر و نيز روزى نيكو مى گيريد)، زيرا مردم بعضى از ميوه ها را مى خوردند و از بعضى ديگر شراب مى گرفتند. منظور از «سكر» خمر و هر چيز مسكرى است. مصدر، به جاى اسم بكار رفته از سكر سكرا و سكرا، چنان كه شاعر گفته است:

فجاءونا بهم سكر علينا فاجلى اليوم و السكران صاحى

«دشمنان پيش ما آمدند در حالى كه مست و بر ما خشمگين بودند، اما وقتى كه بر ما حمله كردند و ما بر آنان غلبه كرديم، تاريكى جنگ از چهره روز بر طرف شد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 399

خشم و مستى نيز از سر آنان رفت» (سكر: مصدر به جاى اسم فاعل به معناى خشمگين به كار رفته است). «رزق حسن» روزى حلالى است كه از اين دو ميوه (خرما و انگور) گرفته مى شود، از قبيل سركه، شيره و كشمش و غير اينها.

وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ وحى پروردگار به زنبور عسل آن است كه به او الهام كرد و نيروى غريزى در او قرار داد كه ديگر موجودات از آن بى اطّلاعند، زيبايى ساخته هايش و دقتى كه در خانه سازى او به چشم مى خورد و شگفتيهايى كه در طبايعش وجود دارد، همگى، نشانه هاى روشنى است بر اين كه حق تعالى چنين ويژگى خاص در درون وى به وديعت نهاده است.

أَنِ اتَّخِذِي حرف «ان» تفسيرى است، چون در كلمه وحى، معناى گفتن نهفته است.

بُيُوتاً اين كلمه در

همه جاى قرآن، به مناسبت «ياء» كه حرف دوّم آن است به كسر «ب» يعنى بيوت، هم تلفظ شده است. «يعرشون» با ضم راء و كسر آن خوانده شده است و ضمير در «يعرشون» به «النّاس» برمى گردد يعنى از بوته انگورى كه مردم از آن سايبان و جفت و داربست مى سازند. «من» در تمام آيه براى تبعيض است، زيرا زنبور عسل، خانه هايش را نه در همه كوه ها و نه از همه درختان، و نه از همه داربستهاى انگور، مى سازد بلكه در همه جا، از قسمتى از آنها استفاده مى كند.

ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ سپس به زنبور عسل دستور داديم: از هر ميوه اى كه ميل دارى بخور، و هنگامى كه آن را خوردى، راههايى را كه خدايت به تو فهمانيده و براى تهيّه عسل به تو الهام فرموده است بپيماى، و يا، هر گاه ميوه ها را خوردى، از همان راههايى كه خدايت معيّن ساخته به لانه ات برگرد تا منحرف نشوى و راهت را گم نكنى. «ذللا» جمع ذلول و حال از «سُبُلَ رَبِّكِ» است زيرا خداوند آن راهها را براى زنبور عسل هموار كرده و در اختيار او گذاشته است، و يا حال براى ضمير «اسلكى» است، يعنى در حالى كه تو، رام و منقاد در برابر چيزى هستى كه امر به آن شده اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 400

يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ مقصود از اين نوشيدنى عسل است و رنگهاى مختلفش، سفيد، سرخ و زرد مى باشد. «فِيهِ شِفاءٌ»: در آن براى مردم شفاست، عسل از جمله درمانها و داروهاى مشهور و شناخته شده است، دليل نكره آوردن «شفاء» يا به خاطر اهميّت و عظمت

درمانى است كه در اين دارو، وجود دارد، و يا به اين سبب است كه بعضى از شفا، در آن قرار دارد، و با اين كه زنبور، عسل را مانند بزاق از دهانش بيرون مى دهد، خدا فرموده است: از شكم او خارج مى شود، تا كسى گمان نبرد كه فقط از دهانش مى باشد و از شكمش نيست.

إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ پست ترين و پايين ترين مرحله عمر، به قول امام على عليه السّلام هفتاد و پنج و به گفته قتاده نود سال مى باشد، زيرا روزگارى براى انسان بدتر از ايّام پيرى نيست.

لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً تا هنگامى كه حالتى شبيه به دوران كودكى پيدا كند، فراموشكار مى شود، هر چه ياد بگيرد فراموش مى كند، اگر از او سؤالى شود نمى داند. بعضى گفته اند: تا به مرحله اى رسد كه نتواند بر علم خود بيفزايد (استعداد از كار افتاده چيزى ياد نمى گيرد.

[سوره النحل (16): آيات 71 تا 74] ..... ص: 400

اشاره

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ (73) فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 401

ترجمه: ..... ص: 401

خداوند برخى از شما را بر بعضى ديگر از جهت روزى برترى داد امّا آنان كه برترى داده شده اند، حاضر نيستند از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى مساوى شوند، آيا نعمت خدا را انكار مى كنند؟ (71)

و خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان فرزندان و يارانى، و از چيزهاى پاك شما را روزى داد آيا به باطل ايمان مى آوريد و به نعمت خدا كفر مى ورزيد؟ (72)

و غير از خدا موجوداتى را مى پرستند كه مالك روزى آنان از آسمانها و زمين نيستند و هيچ توانايى ندارند. (73)

پس براى خداوند همانندها قرار ندهيد، چرا كه خداوند مى داند و شما آگاهى نداريد. (74)

تفسير: ..... ص: 401

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ خداوند شما مردم را از جهت رزق و روزى متفاوت قرار داده به شما نسبت به بردگانتان برترى در روزى كرامت كرده است با اين كه آنها هم مثل شما بشراند.

فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ در معناى اين عبارت سه احتمال است:

1- شما ميان خود و بردگانتان در آنچه خداوند به شما داده تساوى قائل نيستيد و آنان را در اين امر شريك قرار نمى دهيد و اين را بر خود نمى پسنديد كه با آنها يكسان شويد پس چگونه راضى مى شويد بندگان خدا را شريك او قرار دهيد و در پرستش و تقرّب به آنها رجوع كنيد؟

2- روزى دهنده همه بردگان و صاحبان آنها خداوند است. پس همه در روزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 402

خداوند يكسان هستند، بنا بر اين برده داران نپندارند كه آنها روزى بردگان را مى دهند.

تنها مطلبى كه هست، خداوند، روزى

بردگان را به دست آنها قرار داده است.

3- معناى ديگر آن است كه موالى ما زاد روزى خود را به بردگان نمى دهند تا در خوراك و لباس با هم مساوى شوند. در اين باره از ابو ذر روايت شده كه پيامبر مى فرمود: «بردگان برادران شمايند پس، از آنچه خود مى پوشيد به آنها بپوشانيد و از آنچه خود مى خوريد به آنها هم بخورانيد». «1» و از آن به بعد ديده نشد كه لباسهاى برده ابو ذر با لباس خودش تفاوت داشته باشد.

أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ در اين قسمت خداوند رعايت نكردن مالكان برابرى با بردگان را انكار و كفران نعمت به حساب آورده است: اين فعل به دو صورت: غايب و مخاطب قرائت شده است. «مِنْ أَنْفُسِكُمْ» از جنس خودتان «حفدة» يعنى ياران و خدمتگزاران، امام صادق عليه السّلام فرمود: «حفدة»: دامادهاى شخص هستند كه فقط به شوهران دخترانش گفته مى شود، بعضى گفته اند: منظور نوادگان هستند، «حفدة» جمع حافد است، حفد الرجل: در خدمت كردن و اطاعت شتاب كرد، در دعا گفته مى شود: و اليك نسعى و نحفد: به سوى تو مى شتابيم و براى تو مى كوشيم. «مِنَ الطَّيِّباتِ» بعضى از پاكيزه ها را روزى شما ساخت.

أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ آيا معتقدند كه بتها به حالشان سودى دارد و از آنها شفاعت خواهند كرد؟

وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ و به نعمتهاى آشكار خدا كه هيچ شبهه اى در آن نيست كفر مى ورزند؟ و گفته شده است كه منظور از نعمت خدا پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و قرآن و اسلام مى باشد كه كفّار منكر اينها بودند.

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً «رزقا»: مصدر و

شيئا مفعول آن است

__________________________________________________

1-

انّما هم اخوانكم فاكسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تطعمون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 403

مثل آيه او اطعام ... يتيما ... او مسكينا ... «يا در روز قحطى، يتيمى خويشاوند يا مسكينى خاكنشين را طعام دهند» (البلد/ 14، 15 و 16). بنا بر اين، معناى آيه اين مى شود: مشركان بتهايى را عبادت مى كنند كه قادر نيستند چيزى را روزى دهند و جايز است كه «رزقا» به معناى «ما يرزق» و «شيئا» بدل از آن و به معناى «قليلا» باشد.

حال در صورتى كه «رزقا» را مصدر بدانيم «مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» متعلق به آن خواهد بود يعنى اين بتها از آسمان بارانى و از زمين گياهى را روزى كسى نمى نمايند. و اگر اسم و به معناى «ما يرزق» باشد، «مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» صفت آن خواهد بود. «وَ لا يَسْتَطِيعُونَ» مرجع ضمير فاعلى «ما» در «ما لا يَمْلِكُ» است كه چون به معناى خدايان است به اعتبار معنا، آن را جمع مذكّر آورده، بعد از آن كه در خود «ما لا يَمْلِكُ» رعايت لفظ كرده است و مى توان مرجع آن را كفّار گرفت، يعنى كفّار با آن كه موجودات زنده اى هستند قدرت هيچ چيز از اينها را ندارند تا چه رسد به جماد يعنى بتها.

فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ در اين جمله شرك آوردن به خدا را به عنوان شبيه و نظير آوردن براى او ذكر كرده، زيرا كسى كه در امرى مثل مى زند، حالى را بحالى و داستانى را به داستانى تشبيه مى كند.

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ خدا مى داند كه شما چه مى كنيد و شما را بر اين كارهايتان كيفر خواهد كرد ولى شما از

آن خبر نداريد. (او، مى داند چگونه مثال بزند امّا شما نمى دانيد، كشّاف، ج 2، ص 622).

[سوره النحل (16): آيات 75 تا 77] ..... ص: 403

اشاره

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (75) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (76) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 404

ترجمه: ..... ص: 404

خداوند مثالى زده است: بنده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست، و كسى كه ما از خود او را روزى نيكو، داده ايم، و او در آشكار و نهان انفاق مى كند آيا با هم برابرند؟ حمد ويژه خداوندى است، بلكه بيشتر آنان نمى دانند. (75)

و نيز خداوند درباره دو مرد مثالى زده است كه يكى از آنها، گنگ مادرزاد است، و قادر بر هيچ كارى نيست، و سربار سرپرست خويش است، به هر طرف او را بفرستد خيرى برايش نمى آورد، آيا او، با كسى كه امر به عدالت مى كند و بر راه راست قدم برمى دارد يكسان است؟ (76)

غيب آسمانها و زمين از آن خدا است و امر قيامت جز مانند يك چشم بهم زدن يا كمتر از آن، نيست، خدا بر همه چيز توانا است. (77)

تفسير: ..... ص: 404

عَبْداً مَمْلُوكاً صفت مملوك به خاطر فرق ميان برده و آزاد است، زيرا هر دو بنده خدايند.

وَ مَنْ رَزَقْناهُ صله و موصول يا صفت و موصوفند و معنايش: حرا رزقناه، است، تا مطابق شود با «عبدا» كه در قبل ذكر شده: و شخص آزادى كه او را روزى نيكو داده ايم.

هَلْ يَسْتَوُونَ آيا آزادگان و بردگان مساوى اند؟ و هر گاه توانا و ناتوان همانند نباشند پس چگونه، ميان سنگ ريزه (بتها) و خداوندى كه به هر چه بخواهد قادر

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 405

است و تمام آفريده هايش را روزى مى دهد، همانندى وجود دارد؟ «الأبكم» گنگ مادرزاد كه نه خود مى فهمد و نه، مى تواند مطلب خود را به ديگران تفهيم كند.

وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ بار سنگين و سربار كسى است كه او را سرپرستى مى كند و اداره زندگى اش را به

عهده دارد.

أَيْنَما يُوَجِّهْهُ مولايش هر جا او را براى حاجتى بفرستد يا او را به كار مهمّى بگمارد، سودى ندارد، پيروز برنمى گردد و به منفعتى راه پيدا نمى كند. آيا او، با كسى كه حواسش درست كار مى كند، سود آور و با كفايت است، و داراى رشد و ديانت مى باشد، و مردم را به رعايت عدل و نيكى امر مى كند، يكى هستند؟

وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ او خودش بر دينى پايدار و روشى صلاحيتدار قرار دارد. اين دو مثال را خداوند آورده و از مردم اقرار گرفته است كه همه مى دانيد هر يك از اين دو گروه با هم يكسان نيستند يعنى همين طور كه دو طرف هر يك از اين دو مثال را نمى توان مساوى يكديگر دانست، حق تعالى را هم با اين همه الطاف و نعمتهاى دينى و دنيايى كه به بندگانش مرحمت فرموده است، نمى توان، با بتهاى بيجان كه از ضرر زدن و سود رساندن ناتوانند، همانند و يكسان دانست. بعضى گفته اند اين مثال را خداوند درباره كافر و مؤمن زده است.

وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آنچه از آگاهيها كه در زمين و آسمانها بر اهلش پوشيده است براى خداوند روشن است و اين علم ويژه ذات اقدس خداوند مى باشد.

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ امر قيامت نزد خدا بسيار سريع فرا مى رسد اگر چه به تأخير افتد، اين مثلى معروف است درباره امرى كه مى خواهند سرعت، و نزديكى آن را نشان دهند و در اين امر مبالغه كنند مى گويند در يك چشم بهم زدن يا نزديكتر از آن، چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: و ان يوما عند ربك كالف

سنة مما تعدون: «طول يك روز نزد خداوند به اندازه هزار سال شماست» (حج 22/ 47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 406

منظور آن است كه قيامت در پيشگاه خداوند نزديك و نزد شما دور است. بعضى گفته اند يعنى بر پا داشتن قيامت و زنده كردن همه مردگان در نزديكترين هنگام و سريعترين مدّت انجام مى شود.

إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ چون او به هر كارى توانايى دارد پس براى برقرار كردن رستاخيز هم قدرت دارد.

[سوره النحل (16): آيات 78 تا 80] ..... ص: 406

اشاره

وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (78) أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (79) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ (80)

ترجمه: ..... ص: 406

خداوند شما را در حالى از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد كه هيچ چيز نمى دانستيد، و براى شما گوش و ديدگان، و دلها قرار داد، تا سپاس نعمت او را به جاى آوريد. (78)

آيا به پرندگانى كه بر فراز آسمان مسخّرند نمى نگرند كه هيچ كس جز خدا، آنها را نگاه نمى دارد، همانا در اين امر نشانه هايى براى مردم با ايمان وجود دارد. (79)

و خدا براى شما از خانه هايتان جاى آرامش برقرار كرد، و براى شما از پوست چهارپايان خانه ها قرار داد كه هنگام كوچ كردن و روز اقامت برايتان سبك باشد، و نيز از پشم و كرك و موى آنها براى شما تا زمان معيّنى كالا و ابزار زندگى مقرّر ساخت. (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 407

تفسير: ..... ص: 407

أُمَّهاتِكُمْ اين كلمه در تمام قرآن با ضمّ و كسر همزه خوانده شده است.

لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً جمله در محلّ حال است، يعنى در حالى كه هيچ چيز از حقوق منعمى كه شما را در شكمها آفريد نمى دانستيد، ممكن است: «شيئا» مصدر و به معناى علم باشد يعنى لا تعلمون علما.

«وَ جَعَلَ لَكُمُ» اين اعضا و قواى آن را در شما به وجود آورد تا نادانى شما را كه بر آن زاده ايد بر طرف سازد، و كسب علم و عمل به آن، سپاسگزارى از نعمتهاى منعم و اطاعت و پرستش او مى باشد. «أَ لَمْ يَرَوْا» اين فعل به دو صورت غايب و مخاطب خوانده شده است «مسخّرات»: با بالها و وسايل ممكنه كه خداوند براى پرندگان آفريده است، آماده براى پروازاند. «جوّ» هوايى كه دور از زمين به طرف آسمان و نزديك ابرها قرار دارد، و به جاى بالاتر و

دورتر از اين فاصله «سكاك» و «لوح» گفته مى شود.

«ما يمسكهن» در قبض و بسط و حركت و توقّف هيچ نيرويى آنها را نگه نمى دارد، جز، خداوند متعال.

«مِنْ بُيُوتِكُمْ» از خانه هاى سنگى و كلوخى و خيمه هايى كه از كرك و پشم مى سازيد و در آن ساكن مى شويد.

«سكنا» وزن فعل به معناى مفعول است، آنچه كه به آن پناه برده مى شود، خانه باشد يا همدم و ياور.

مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً خيمه ها و گنبدهايى كه از چرم و پوست مى سازند.

«تستخفونها» برداشتن و حمل و نقل خيمه ها را آسان و سبك مى بينيد.

«يَوْمَ ظَعْنِكُمْ» روزى كه از جايى به جايى كوچ مى كنيد، با فتح و سكون «عين» هر دو قرائت شده است يعنى هم در مواقع سفر و هم به هنگام حضور در وطن احساس سبكى مى كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 408

أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ (از پشم و كرك و موى آنها) تا هنگام از كار افتادگى و مرگ براى شما اسباب و وسايلى ساخت كه در كارهايتان از آن سود مى بريد.

[سوره النحل (16): آيات 81 تا 85] ..... ص: 408

اشاره

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (82) يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ (83) وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (84) وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (85)

ترجمه: ..... ص: 408

خداوند از آنچه آفريد، براى شما سايه ها قرار داد، و از كوه ها پناهگاهها بساخت، و براى شما پيراهنهايى فراهم كرد كه از گرما، حفظتان كند، و پوششهايى كه از خطر نگاهتان مى دارد، اين چنين، نعمتهايش را بر شما تمام مى كند تا تسليم فرمان او شويد. (81)

پس اگر ناسپاسان روى برتابند، وظيفه تو تنها ابلاغ روشن است. (82)

آنها نعمت خدا را مى شناسند و سپس منكر مى شوند و بيشترشان كافرند. (83)

روزى كه از هر امّتى، گواهى برانگيزيم، پس به آنان كه كافر شده اند اجازه عذر خواهى داده نمى شود، و براى اصلاح خود مورد عتاب قرار نمى گيرند. (84)

و آن گاه كه ستمكاران كيفر الهى را مشاهده كردند تخفيفى برايشان نيست و به آنها مهلت داده نمى شوند. (85)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 409

تفسير: ..... ص: 409

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ خداوند براى شما از درختان و ساختمانها چيزهايى آفريد كه در سايه هاى آنها از گرما و سرما در امان باشيد. اكنان جمع كنّ: غارها و خانه هاى سنگى كه در كوه ها تراشيده مى شوند و به آنها پناه مى بريد. «سرابيل»:

پيراهنهاى متقال و پنبه اى و پشمى و جز اينها.

تَقِيكُمُ الْحَرَّ شما را از گرما حفظ مى كند، سرما را ذكر نكرده، زيرا در ميان عربها نگهدارى از گرما مهمتر از سرما است و ذكر گرما بر سرما هم دلالت دارد.

وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ شامل زره و كلاه خود و تمام لباسهاى جنگى مى شود ولى «سربال» عامّ است پوشاكهاى آهنى و غير آن را شامل مى شود.

لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ باشد كه به نعمتهاى فراگير خداوند توجّه كنيد و به او ايمان بياوريد و مطيع فرمان او شويد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر اعراض كنند و گفته تو را نپذيرند

تو معذورى و تكليف تبليغى خودت را انجام داده اى.

يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ اين نعمتها را كه برشمرديم مى شناسند و به آن اعتراف دارند و مى دانند كه از طرف خداست امّا با پرستش غير خدا آن را انكار مى كنند و بيشترشان اهل جحود و انكارند.

بعضى گفته اند منظور از نعمت خدا نبوّت و پيامبرى حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله است كه آن را مى شناختند سپس از روى عناد انكار مى كردند، و بيشترشان در دل كافر بودند «شهيدا» مقصود، پيامبر هر امّت و پيشواى آنهاست كه قائم مقام پيامبر است، در قيامت به نفع مؤمنان شهادت مى دهد كه به خدا ايمان داشته و پيامبر را تصديق كردند و عليه مخالفان كه كفر ورزيدند و او را تكذيب كردند، گواهى مى دهد. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 410

ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا پس به كافران اجازه دفاع از خود و پوزش خواستن داده نمى شود، همين اجازه ندادن خدا دليل بر اين است كه آنها هيچ گونه دليل و برهان و عذر و بهانه اى ندارند.

وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ از آنها خواسته نمى شود كه خداى را از خود راضى كنند يعنى به آنها گفته نمى شود كه رضايت پروردگارتان را جلب كنيد زيرا سراى آخرت جاى تكليف نيست. وَ يَوْمَ نَبْعَثُ اين جمله منصوب به فعل محذوف است و تقدير آن «و اذكر يوم نبعث» يا «يوم نبعث وقعوا فيما وقعوا فيه» يعنى: و به ياد آور روزى را كه از هر امتى گواهى را برمى انگيزانيم، يا روزى كه آنها را در قيامت برمى انگيزيم در چنين وضعيتى قرار مى گيرند.

وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ متعلق به محذوف است و تقدير آن ثقل

عليهم است يعنى وقتى كه اين مردم كيفر الهى را ببينند بر آنها سنگين مى نمايد و تخفيفى بر ايشان نيست.

[سوره النحل (16): آيات 86 تا 90] ..... ص: 410

اشاره

وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ (86) وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (87) الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما كانُوا يُفْسِدُونَ (88) وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ (89) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 411

ترجمه: ..... ص: 411

و هنگامى كه مشركان، معبودهايى را كه شريك خدا قرار داده بودند، مى بينند، گويند: پروردگارا اينهايند، شريكانى كه ما بجاى تو آنها را خوانديم، در اين هنگام شريكان گويند: شما دروغگوييد. (86)

و در آن روز همگى در پيشگاه خداوند سر تسليم فرود مى آورند، و تمام آنچه را كه دروغ مى بستند، گم و نابود مى شود. (87)

كسانى كه كفر ورزيدند، و مانع راه خدا شدند، بر عذابهايشان خواهيم افزود، به سبب فسادهايى كه انجام مى دادند. (88)

و روزى كه در ميان هر امتى گواهى بر ضدّ آنان از خودشان برانگيزيم و تو را نيز بر آنها گواه سازيم. و ما قرآن را بر تو نازل كرديم كه در آن بيان هر چيز و هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است. (89)

خداوند، به عدل و احسان و بخشش به نزديكان امر مى كند، و از فحشا و منكرات، و ستمكارى نهى مى كند، و شما را اندرز مى دهد، شايد متذكر شويد. (90)

تفسير: ..... ص: 411

هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا (در قيامت بت پرستان مى گويند) اينها معبودهاى ما هستند كه آنها را شريك (تو) مى دانستيم.

فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ خداوند همان معبودهايشان را به سخن در مى آورد و آنها خطاب به مشركان مى گويند: «إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ»: شما دروغگوييد، در اين كه ما شما را به عبادت خودمان امر كرده ايم، يا در اين كه ما را خدا مى دانيد «و القوا السلم» پس از آن همه گردنكشى و استكبار كه در دنيا داشتند و از فرمان خداوند سرپيچى مى كردند (در قيامت) اظهار پذيرش و تسليم مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 412

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ افتراهايى كه در دنيا مى بستند و اظهار مى داشتند، كه خدا شريكانى دارد و از آنها شفاعت خواهند

كرد، بطلانش ظاهر مى شود.

الَّذِينَ كَفَرُوا آنها كه كفر ورزيدند و ديگران را وادار به كفر مى كردند، خداوند بر عذابشان مى افزايد همان طور كه آنها بر كفر خود مى افزودند.

بِما كانُوا يُفْسِدُونَ خودشان تبهكار و اهل فساد بودند و مردم را با منع از راه خدا به تباهى و فساد سوق مى دادند.

شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ مراد از گواه، پيامبرى است كه به سوى آنان فرستاده شده، يا امام زمان و پيشواى عصر آنهاست كه حجّت خدا مى باشد «و جئنا بك» و تو را اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله بر امّتت شاهد و گواه مى آوريم. «تبيانا»: اين كتاب (قرآن) را بيانى روشن و رسا، براى تمام امور دينى فرستاديم هيچ مطلبى مربوط به امور دينى نيست مگر آن كه قرآن پرده از آن برمى دارد، يا بطور صريح در آن بيان شده و يا اين كه انسان را به سرچشمه علم و آگاهى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و جانشينان بر حقّ او هستند، و يا به اجماع امّت راهنمايى مى كند. بنا بر اين تمام دستورات دينى مستفاد از قرآن است.

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ امر خداوند به رعايت عدل و انصاف ميان خلق، فرمانى الزام آور و امرى است واجب، امّا امر به احسان و نيكى كه جزء فضائل است از باب ندب و استجاب است، و واژه «احسان» جامع تمام نيكيها و شامل جميع خيرات مى باشد.

وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى با تمام خويشاوندان رابطه محبت برقرار كنند و كليه حقوق آنها را به آنان بدهند. برخى گفته اند مقصود خويشاوندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى باشد.

وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ فاحشه عمل خلافى

است كه از حدود قانون الهى تجاوز كند، و منكر چيزى است كه عقل آن را زشت بداند، و «بغى» تعدّى و افزون طلبى از روى ظلم و ستم مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 413

[سوره النحل (16): آيات 91 تا 94] ..... ص: 413

اشاره

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91) وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (92) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93) وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (94)

ترجمه: ..... ص: 413

هر گاه با خدا عهدى بستيد به آن وفا كنيد، و سوگندها را پس از محكم ساختن نشكنيد، و حال آن كه خدا را بر خود كفيل قرار داده ايد، خداوند مى داند آنچه را كه انجام مى دهيد. (91)

و مانند آن زنى نباشيد كه رشته خود را پس از تابيدن قطعه قطعه مى كرد، كه سوگندهايتان را ميان خودتان وسيله خيانت و فساد قرار دهيد، به دليل اين كه گروهى از گروه ديگر بيشترند، خداوند شما را به اين وسيله مى آزمايد و در روز قيامت مطالبى را كه درباره آن اختلاف داشته ايد، برايتان روشن مى سازد. (92)

اگر خدا مى خواست، همه شما را امّت واحدى قرار مى داد، ولى خدا هر كس را بخواهد گمراه و هر كه را بخواهد هدايت مى كند و شما از آنچه انجام مى داديد بازخواست خواهيد شد. (93)

سوگندهاى خود را، وسيله فساد و خيانت در ميان خود قرار ندهيد، مبادا گامهاى ثابت متزلزل شود، و بخاطر منع از راه خدا آثار سوء آن

را بچشيد و برايتان كيفرى بزرگ باشد. (94)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 414

تفسير: ..... ص: 414

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ منظور از عهد خدا بيعتى است كه با رسول خدا درباره اسلام و ايمان بسته اند، چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ «آنان كه با تو بيعت مى كنند، با خدا بيعت مى كنند» (فتح/ 9).

وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها «پيمان بيعت را پس از آن كه با نام خدا محكم و موكد ساختيد، نقض نكنيد» أكّد، و، وكّد هر دو يكى است كه واو تبديل به همزه شده است.

وَ قَدْ جَعَلْتُمُ و حال آن كه خداى را بر خود ناظر و گواه گرفته ايد، و كفيل، حال كفيل كننده خود را رعايت مى كند. و در جهت پيمان شكنى مانند آن زنى نباشيد كه از پنبه نخ مى ساخت و بعد آنچه را كه رشته بود دوباره به حالت اوّل برمى گردانيد.

«أنكاث» جمع نكث قطعه هايى كه از ريش ريش شدن فتيله و نخ به وجود مى آيد، كسى كه اين عمل را انجام مى داد زنى بود بنام «ريطه» دختر سعد بن تيم بن مرّه، از قبيله قريش، اين زن هر روز از اول بامداد تا هنگام ظهر با عده اى از كنيزان خود پنبه ها را رشته مى كرد و سپس به آنها دستور مى داد همه را ريش ريش كنند و به حالت نخست برگردانند.

أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ (شما نبايد) به دليل اين كه گروهى از قريش فرزند و مالشان از ديگران بيشتر است (پيمان و سوگندهاى خود را بشكنيد و آن را وسيله خيانت و فساد قرار دهيد).

إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ مرجع ضمير، جمله «ان تكون امة»

كه به معناى مصدر است مى باشد، يعنى خداوند شما را مى آزمايد به اين كه قريش و دشمنان شما از نظر افراد و ثروت و سرمايه بيشتر از شما هستند، تا ببيند كه آيا بر عهد و پيمان او، و بيعت با

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 415

پيامبرش وفادار خواهيد بود يا اين كه به سبب نيرومندى آنان و كمى تعداد و ناتوانى و فقر مسلمانان فريب مى خوريد و نقض عهد و پيمان مى كنيد.

وَ لَيُبَيِّنَنَّ نتيجه مخالفتهايشان در قيامت براى شما روشن مى شود اين جمله براى تهديد مردم در مخالفت با رسول خدا بيان شده است.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ... اگر خدا مى خواست همه شما را اجبارا يك جامعه مسلمان و مؤمن قرار مى داد كه هيچ كس نتواند به راه ديگر منحرف شود.

وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ اما خداوند هر كه را بخواهد گمراه مى كند گمراه كردن خدا اين است كسى را كه مى داند به اختيار خود گمراهى و كفر را برمى گزيند به خودش وامى گذارد.

وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ و هر كه را بخواهد هدايت مى كند، يعنى به كسى كه راه صحيح را برگزيند، لطف و عنايت خاصّى مى نمايد، زيرا خداوند بناى كار را بر اختيار قرار داده است نه، بر اجبار، و دليل اين اختيار جمله بعد است كه مى فرمايد: شما بطور حتم در برابر اعمالى كه انجام مى داديد مورد بازپرسى قرار خواهيد گرفت.

وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا مبادا سوگندهايتان را در ميان خود وسيله تقلّب و نفاق قرار دهيد. تكرار نهى از اين عمل به منظور تأكيد است. «دخل» به اين معناست كه باطن بر خلاف ظاهر باشد: درون قلب قصد خلاف داشته باشد و صورت

ظاهرش حكايت از وفادارى كند.

فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها تا گامهايتان كه در مسير اسلام قرار گرفته از راه صحيح منحرف نشود.

اين كه قدم را مفرد و نكره آورده اند به اين منظور است كه لغزش يك گام از راه حق بعد از ثبات بر آن، گناه بزرگى است چه رسد به گامهاى زيادترى.

وَ تَذُوقُوا السُّوءَ دچار عذاب اين جهانى مى شويد.

بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ به اين سبب كه از راه خدا اعراض كرديد يا به اين دليل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 416

كه ديگران را از راه حق منحرف ساختيد زيرا وقتى آنها سوگندها و پيمانهاى بيعت را نقض كردند و از مسير حقّ منحرف شدند، اين عمل ناپسند آنها سرمشقى براى ديگران مى شود كه آنها نيز از گام نهادن در مسير حق، سرباز مى زنند.

وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ و براى شما در آخرت عذاب بزرگى است. اين جمله اشاره به كيفر دردناك سراى آخرت آنهاست. امام صادق عليه السّلام فرمود: اين آيه در مورد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و بيعت با آن حضرت است و هنگامى نازل شد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطاب به مردم فرمود: بر على عليه السّلام به عنوان فرمانرواى مؤمنان سلام كنيد. «1»

[سوره النحل (16): آيات 95 تا 100] ..... ص: 416

اشاره

وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95) ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (96) مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (97) فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (98)

إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (99)

إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ (100)

__________________________________________________

1-

نزلت هذه الآية فى ولاية على عليه السّلام و البيعة له، حين قال النّبي صلى اللَّه عليه و آله: سلموا على علىّ بإمرة المؤمنين.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 417

ترجمه: ..... ص: 417

عهد خدا را به بهاى اندك نفروشيد، آنچه پيش خداست، اگر بدانيد، براى شما بهتر است. (95)

آنچه نزد شماست، از بين مى رود، و آنچه نزد خداست جاويدان است، و ما به آنان كه صبر كردند، در برابر نيكوترين اعمالشان پاداش مى دهيم. (96)

ما به هر زن و مرد با ايمانى كه عمل شايسته انجام دهد زندگانى خوش عطا مى كنيم، و در برابر كارهاى نيكوترشان به آنها پاداش مى دهيم. (97)

پس هر گاه كه قرآن مى خوانى از شيطان رجيم به خدا پناه ببر. (98)

به طور تحقيق، براى او، بر مردمى كه ايمان آورند و به پروردگار خود توكّل كنند، تسلّطى نيست. (99)

او، تنها بر كسانى تسلّط دارد كه او را دوست دارند و به خداوند شرك مى ورزند. (100)

تفسير: ..... ص: 417

وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ عهد خدا و بيعت با رسولش را به بهايى قليل، و عوضى اندك از دنيا معامله نكنيد. انما عند اللَّه: زيرا، آنچه از اجر و پاداش، كه در برابر وفاى به عهد در پيشگاه خداوند وجود دارد، براى شما برتر و بالاتر است إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر فرق ميان خير و شرّ را بدانيد.

ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ آنچه از كالاى دنيا نزد شما وجود دارد، نابود مى شود «لنجزين» اين فعل به دو صورت: نون و ياء (متكلّم و غايب) قرائت شده است. و چنان كه از فعل «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ» در آيه بعد ظاهر مى شود، مراد از حيات طيّبه، زندگانى خوش دنياست، كه بدين صورت خداوند وعده ثواب دنيا و آخرت را براى نيكوكاران تمام كرده است. از ابن عباس نقل شده است كه حيات طيّبه، روزى حلال است. از حسن (بصرى) نقل شده است كه مراد

قناعت است. برخى گفته اند منظور حيات خوش در بهشت است، زيرا براى مؤمن هيچ زندگى طيّب نخواهد بود مگر در بهشت.

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ پس از آن كه خداوند عمل صالح و ثواب و پاداش آن را يادآورى كرد، به ذكر استعاذه پرداخته است تا توجّه دهد كه پناه بردن به خدا از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 418

شيطان، از جمله كارهاى نيك است يعنى هر گاه اراده خواندن قرآن كردى به استعاذه بپرداز. چنان كه مى فرمايد: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ: «هر گاه بخواهيد به نماز برخيزيد، صورتهايتان را بشوييد» (مائده/ 6) و چنان كه مى گويى: اذا اكلت فسم اللَّه (هر گاه خوردن را اراده كنى بنام خدا آغاز كن) در اين موارد ابتدا به فعل شده و اراده آن، قصد شده است. زيرا به مجرّد قصد و اراده، فعل بدون فاصله تحقق مى يابد.

لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ شيطان را تسلّطى بر اولياء خدا نيست، يعنى آنچه از آنها مى خواهد، از او نمى پذيرند، إِنَّما سُلْطانُهُ ... هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ بلكه تسلّط او تنها بر كسانى است كه او را دوست مى دارند و از او پيروى مى كنند و به پروردگار خود مشركند. و مى توانيم ضمير «به» را به شيطان برگردانيم، يعنى آنها به وسيله شيطان مشرك مى شوند.

[سوره النحل (16): آيات 101 تا 105] ..... ص: 418

اشاره

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ (102) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (103) إِنَّ الَّذِينَ لا

يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (104) إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ (105)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 419

ترجمه: ..... ص: 419

و هر گاه آيه اى را به آيه ديگرى تبديل كنيم- با اين كه خدا بهتر مى داند كه چه حكمى نازل مى كند- گويند: تو دروغگو هستى، ولى بيشتر آنها نمى دانند. (101)

بگو: آن را روح القدس، از جانب پروردگارت به حق نازل كرده است، تا مردم با ايمان را ثابت قدم سازد و بشارتى براى عموم مسلمانان باشد. (102)

ما، مى دانيم كه آنها مى گويند: بشرى او را تعليم مى دهد، در حالى كه زبان كسى كه چنين نسبتى به او مى دهند، غير فصيح است، و اين قرآن زبان عربى آشكارى است. (103)

آنان كه به آيات خدا ايمان نمى آورند، خداوند هدايتشان نمى كند و بر ايشان عذابى دردناك است. (104)

تنها كسانى نسبت دروغ مى دهند كه به آيات الهى ايمان ندارند و خود دروغگويانند. (105)

تفسير: ..... ص: 419

وَ إِذا بَدَّلْنا تبديل كردن آيه اى به آيه ديگر، همان نسخ است، و خداوند به آنچه بايد نازل كند داناتر است و بدين طريق در هر زمان امرى را كه مصلحت باشد نازل مى فرمايد و چه بسا مطلبى كه ديروز صلاح بوده است ولى امروز مفسده دارد و مصلحت در خلاف آن است و تنها خداست كه بر تمام مصالح آگاه است.

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ تو دروغگويى: ديروز چنان گفتى و امروز بر خلاف آن مى گويى.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ غالب آنها از مصلحت نسخ، آگاهى ندارند، زيرا جاهلند و نمى دانند كه نسخ هم از جانب خداست.

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ منظور از «روح» جبرئيل است و اضافه بر «قدس» شده كه به معناى «پاكى» است، مثل: حاتم الجود، و، زيد الخير و مراد، روح مقدّس، حاتم بخشنده، و، زيد نيكوكار است و مقدّس يعنى پاك از گناهان. در

دو فعل: «ينزل و نزله» (كه از باب تفعيل است) معناى تدريج نهفته است يعنى هر قسمت از قرآن را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 420

بعد از قسمت ديگر بر طبق مصلحت نازل مى فرمايد، و نيز در اين تعبير اشاره به اين است كه تبديل هم مثل تنزيل به خاطر مصلحت است. و بِالْحَقِّ جار و مجرور در محلّ حال از ضمير، «نزّله» است، يعنى جبرئيل قرآن را با اتّصاف به حكمت، از جانب پروردگارت، بتدريج نازل كرده و مقصود اين است كه نسخ هم نوعى از حقّ است.

لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا تا با دلايل روشن كه در قرآن وجود دارد، مردم با ايمان را ثابت قدم سازد كه بر تصديق آنان بيافزايد و بگويند: قرآن، بحق از جانب پروردگارمان است.

وَ هُدىً وَ بُشْرى اين دو كلمه عطف بر محل «ليثبت» است، به تقدير: تثبيتا لهم و هداية و تبشيرا يعنى نزول قرآن به منظور راهنمايى و بشارت و استحكام عقيده مؤمنان انجام شده است.

إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ منكران مى گفتند: محمد صلى اللَّه عليه و آله قرآن را از بشرى مى آموزد، كه غلامى رومى متعلّق به حويطب پسر عبد العزّى بنان «عائش» يا «يعيش» بود و براى خود كتابى داشت و بعد كه اسلام آورد مسلمان خوبى شد.

بعضى گفته اند: مراد سلمان فارسى است كه كفّار مى گفتند: پيامبر داستانها را از او ياد مى گيرد.

لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ زبان كسى كه تعليم پيامبر را به او نسبت مى دهند و از گفته هايشان او را اراده مى كنند فصيح و بى عيب نيست. «1» «يلحدون» الحد القبر، لحده، اسم مفعول آن ملحد و ملحود «2» است: در موردى گفته مى شود كه وقتى قبر

را

__________________________________________________

1- اعجمى منسوب به اعجم، كسى است كه زبان فصيح ندارد، چه عرب باشد و چه غير آن، امّا عجمى منسوب به عجم كسى است كه عرب نباشد مثلا سيبويه فارسى، عجمى است اگر چه زبانش لغت عرب است، به اين دليل قرآن اعجمى گفته است. با استفاده از ترجمه مجمع البيان.

2- اول از باب افعال و دوم ثلاثى مجرّد است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 421

مى كنند از حالت عمودى، به اطراف متمايل شود، و بعدها براى هر انحراف از حالت اعتدال و راستى به كار برده شده است مثلا مى گويند: الحد فلان فى قوله و الحد في دينه (فلانى در گفتارش دروغ گفت و در دينش منحرف شد) يلحدون را به فتح يا و حا (ثلاثى مجرّد نيز) خوانده اند.

«و هذا»، و حال آن كه قرآنى كه پيامبر آورده داراى نعتى فصيح و معنايى روشن است.

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ كسانى را كه خدا مى داند ايمان نمى آورند، هدايتشان نمى كند، يعنى لطف خود را شامل آنها نمى نمايد بلكه بحال خود واگذارشان مى كند.

إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ اين جمله ردّ قول كافران است كه مى گفتند: تو دروغ مى گويى، خدا مى فرمايد دروغگويى لايق كسانى است كه ايمان به خدا نمى آورند زيرا ايمان، آدمى را از دروغ گفتن باز مى دارد.

[سوره النحل (16): آيات 106 تا 110] ..... ص: 421

اشاره

مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (106) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (107) أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ

هُمُ الْخاسِرُونَ (109) ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 422

ترجمه: ..... ص: 422

آنان كه پس از ايمان به خدا كافر شدند به جز آنها كه مجبور شدند امّا دلشان به ايمان آرامش دارد، آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده اند، خشم خدا بر آنها و عذاب عظيمى در انتظارشان است. (106)

اين بدان جهت است كه زندگانى دنيا را بر آخرت ترجيح دادند، و خداوند مردم كفر پيشه را هدايت نمى كند. (107)

آنها كسانى هستند كه خداوند بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده و غافلان واقعى آنهايند. (108)

بطور قطع آنها در آخرت، زيانكارند. (109)

سرانجام، پروردگار تو، ياور كسانى است كه بعد از گرفتار شدن، مهاجرت و جهاد و صبر كردند. همانا پروردگار تو، بعد از اين امور آمرزنده و رحيم است. (110)

تفسير: ..... ص: 422

«مَنْ كَفَرَ»، بدل از جمله الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ (در آيه قبل) مى باشد، يعنى آنان كه پس از ايمان آوردن كفر ورزند به خدا و پيامبر افترا و دروغ مى بندند. و از اين حكم كسانى را كه در اظهار كردن كفر، مجبور بوده اند استثنا فرموده است و نيز مى توان «مَنْ كَفَرَ» را منصوب به ذم و تقدير أذمّ و يا (مرفوع) مبتدا و شرطى دانست كه جوابش حذف شده و جواب «مَنْ شَرَحَ» دليل بر حذف آن باشد. گويا چنين گفته شده است: من كفر با اللَّه فعليهم غضب ... تا آخر: يعنى كسانى كه به خداوند كفر ورزند مورد خشم او واقع مى شوند، مگر آنان كه به اظهار كفر اكراه شده باشند.

نقل شده است كه: جمعى از اهل مكّه، مرتد شدند و از دين اسلام برگشتند و در ميان آنها كسانى بودند كه به اين كار مجبور شده بودند. پس

به زبان كافر شدند در حالى كه به ايمان معتقد بودند از جمله آنهاست: عمّار، و پدر و مادرش، ياسر و سميّه، و ديگران، صهيب، بلال و خبّاب. پدر و مادر عمّار كشته شدند ولى عمّار

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 423

خود، آنچه كفّار خواستند بر زبان جارى كرد و نجات يافت، در پى اين امر، بعضى از مسلمانان گفتند عمّار كافر شده است، امّا پيامبر فرمود چنين نيست، عمّار، ايمان سرتاپايش را فرا گرفته است عقيده ايمانى او با گوشت و خونش ممزوج شده است و عمّار گريه كنان به خدمت پيامبر آمد، حضرت به او فرمودند: چه كارى انجام دادى؟ عرض كرد يا رسول اللَّه، بسيار بد شد، مرا رها نكردند مگر اين كه تو را ناسزا گفتم و خدايان آنها را بخوبى ياد كردم. پيامبر در حالى كه اشك او را پاك مى كرد فرمود: گناهى بر تو نيست اگر باز هم مجبورت كردند اين حرفها را بگو.

«ذلك» اشاره به اين است كه تهديد مذكور در آيه قبل به اين دليل است كه كافران دنيا را برگزيدند و آن را بر آخرت ترجيح دادند و به خاطر كفرشان مستحقّ خذلان خداوند شدند.

«وَ أُولئِكَ» و اينها هستند كه در غفلت كامل فرو رفته اند و غافلتر از ايشان نيست زيرا از تفكّر در سرانجام حال خود در آخرت غافلند و اين كمال بى خبرى انسان است.

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ اين جمله و ما بعد آن، دلالت دارد بر تفاوتى كه ميان اينها كه به دنيا دل بسته اند و ميان آنان كه دلهايشان مملوّ از ايمان است، يعنى عمّار و همفكرانش، وجود دارد.

معناى اين كه خدا براى

مؤمنان است اين است كه به نفع آنهاست نه به ضررشان، يعنى، خدا ولىّ و ياور آنان است نه دشمن و خوار كننده آنها و برخى گفته اند خبر «ان» «لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» است كه در آخر آيه آمده است، و اين مطلب در قرآن سابقه دارد كه حرف «ان» مكرّر شده، مثل: ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ تا آخر آيه 119.

مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا پس از آن كه در راه خدا شكنجه شدند و دشمنان آنان را به اكراه وادار به برگشتن از دين كردند آنها هم از روى اكراه و اجبار برخى از خواسته هاى كافران را بر زبان جارى ساختند تا از شرّ آنان نجات يابند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 424

[سوره النحل (16): آيات 111 تا 115] ..... ص: 424

اشاره

يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (111) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113) فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (114) إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (115)

ترجمه: ..... ص: 424

روزى كه هر كس به دفاع از خود بر مى خيزد، و آنچه عمل كرده است بى، كم و كاست به او داده مى شود، و به آنان ستم نخواهد شد. (111)

خداوند مثلى زده است، منطقه آبادى را، كه امن و آرام و مطمئن بوده، و رزق و روزى از هر طرف بطور وافر بسويش مى آمد، پس مردم آن سرزمين نسبت به نعمتها ناسپاسى كردند، و خداوند به سبب كردارشان لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد. (112)

پيامبرى از خودشان بسراغشان آمد، او را تكذيب كردند، پس در حالى كه ستمكار بودند عذاب الهى آنان را فرو گرفت. (113)

بنا بر اين از آنچه خدا روزيتان ساخته، حلال و پاكيزه بخوريد، و سپاس نعمت خدا را انجام دهيد، اگر او را مى پرستيد. (114)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 425

خداوند، مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده شده بر شما حرام كرده است، امّا كسى كه ناچار شود، در حالى كه

ستمكارى و تجاوز از حدّ نكند، خداوند آمرزنده و رحيم است. (115)

تفسير: ..... ص: 425

يَوْمَ تَأْتِي «يوم» منصوب و متعلق است به «رحيم» يا به فعل مقدّر «اذكر». معناى آيه اين است: هنگامى كه در قيامت هر يك از انسانها حاضر مى شوند و از خود دفاع مى كنند هيچ كس به ديگرى توجّه ندارد همه مى گويند: نفسى نفسى (خودم، خودم) و مجادله از نفس يعنى دفاع از خود و بهانه تراشى به سود خود مثل اين كه منحرفين از حق، روز قيامت مى گويند: خدايا، اين سردمداران و اكابر قوم، ما را گمراه ساختند، و از اين قبيل بهانه جوييهاى ديگر.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً خداوند سرزمين آبادى را كه چنين موقعيتى داشت، نمونه قرار داده براى هر جامعه اى كه آنان را نعمتها عنايت فرمايد و آنها در عوض شكر نعمت خدا، كفران كنند، به گناه و خوشگذرانى پردازند و از خدا و دين رو بگردانند، در نتيجه، حق تعالى عذاب و خشم خود را بر آنان فرود آورد «مطمئنة» با آرامش و ساكن، ترس يا شدّتى او را آشفته حال نمى سازد «رغدا» گسترده و فراوان.

لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ خداوند در اين آيه از آثار گرسنگى و ترس، تعبير به لباس فرموده است، زيرا اثر گرسنگى و ترس بر انسان آشكار مى شود چنان كه لباس پيدا و آشكار است. بعضى گفته اند: زيرا گرسنگى و ترس سراسر وجود آنها را فرا مى گيرد همان طور كه لباس تمام بدن انسان را فرا مى گيرد پس گويا چنين فرموده است: خداوند از گرسنگى و ترس چيزى را به آنها چشانيد كه سراسر وجودشان را فرا گرفت.

بعضى گفته اند منظور از اين قريه شهر مكّه است

كه مدّت هفت سال خداوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 426

مردم آن جا را با گرسنگى عذاب كرد آن چنان كه از گوشتهاى خشكيده و طعامى كه از خون و پشم شتر و جانورهاى بدن حيوانات بدست مى آوردند مى خوردند، و از پيامبر و يارانش مى ترسيدند و از فقر و گرسنگى به كاروانهايشان شبيخون مى زدند، و زمانى به اين وضع دچار شدند كه حضرت عليه السّلام آنان نفرين كرد و گفت: خدايا قبيله مضر را به تنگدستى مبتلا ساز و سالهايى مثل سالهاى زمان يوسف براى آنان قرار ده. «1» «وَ هُمْ ظالِمُونَ» در محل حال است.

در آخر اهل ايمان را مورد خطاب قرار داده و فرموده است «فكلوا» از غنيمتهايى كه خدا به شما عطا كرده و برايتان حلال ساخته بخوريد و استفاده كنيد، بقيّه آيات مورد نظر را در سوره بقره تفسير كرده ايم.

[سوره النحل (16): آيات 116 تا 119] ..... ص: 426

اشاره

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (116) مَتاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (117) وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (118) ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (119)

ترجمه: ..... ص: 426

به خاطر دروغى كه زبانهايتان توصيف مى كند، نگوييد: اين حلال است و اين حرام، تا بر خدا افترا ببنديد، آرى آنان كه به خدا دروغ مى بندند رستگار نخواهند شد. (116)

بهره اى ناچيز است و

__________________________________________________

1-

الهم اشدد وطأتك على مضر و اجعل عليهم سنين كسنى يوسف عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 427

برايشان عذابى دردناك. (117)

و بر يهود آنچه را از پيش براى تو شرح داديم، حرام كرديم، و ما به آنها ظلم نكرديم امّا خودشان در حق خود ستم كردند. (118)

آن گاه پروردگار تو، طرفدار كسانى است كه كارهاى بد را از روى نادانى انجام داده و سپس، بعد از اين اعمال توبه و بازگشت كردند، آرى پروردگار تو، پس از توبه و عمل از روى نادانى، بسيار آمرزنده و رحيم است. (119)

تفسير: ..... ص: 427

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ در معناى ما دو احتمال است:

1- «ما» موصوله و نصب «كذب» به لا تقولوا باشد. يعنى آنچه از حيوانات را كه زبان شما (بر خلاف حق) به حرمت يا حلّيت توصيف مى كند، نگوييد: اين حلال است و اين حرام، مثل: ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا آنها مى گفتند: «آنچه در شكم اين چهارپايان است، بر مردانمان حلال و بر زنانمان حرام است. (انعام/ 139) حرف «لام» در «لِما تَصِفُ» مثل قول كسى است كه مى گويد: و لا تقولوا لما احلّ اللَّه، هو حرام، چيزى را كه خدا حلال كرده است، نگوييد: حرام است، با اين توجيه جمله «هذا حلال و هذا حرام» بدل از «كذب» خواهد بود.

2- احتمال ديگر آن است كه «ما» مصدريه، و نصب «كذب» به فعل «تصف» باشد به اين تقدير:

و لا تقولوا: هذا حلال و هذا حرام لوصف السنتكم الكذب. يعنى با گفتار دروغى كه بدون دليل، زبانهايتان بر آن، جارى مى شود، حكم حلال و حرام را صادر نكنيد.

لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ زيرا اين موضوع موجب مى شود كه بر خدا افترا بسته و حكمى را بدون دليل به ذات اقدس وى نسبت دهيد. «لام» براى تعليلى است كه معلول و نتيجه آن مورد قصد و غرض انجام دهنده نيست. «مَتاعٌ قَلِيلٌ» خبر مبتداى محذوف است، يعنى سود اهل افترا، از اين كارها كه انجام مى دهند، اندك، اما عقاب و كيفرشان بسيار است. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 428

ما قَصَصْنا عَلَيْكَ آنچه پيش از اين در سوره انعام «1» براى تو شرح داديم (بر يهوديان حرام كرديم). عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ در محل حال است يعنى از روى نادانى و بدون فكر و انديشه در عاقبت امور، اعمال بد را انجام مى دهند (و سپس توبه مى كنند). «من بعدها» ضمير «هاء» به توبه برمى گردد: پس از توبه كردن.

پروردگار تو غفور و رحيم است.

[سوره النحل (16): آيات 120 تا 124] ..... ص: 428

اشاره

إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (120) شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (121) وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (122) ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (123) إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (124)

ترجمه: ..... ص: 428

حضرت ابراهيم، خود، امتى مطيع فرمان خداوند و بر حق و در راه راست بود، و از مشركان و منحرفان نبود. (120)

او، سپاسگزار نعمتهاى خدا بود خدا او را برگزيد و به راه راستش هدايت فرمود. (121)

ما در دنيا به او، نيكى داديم، و در آخرت از صالحان است. (122)

آن گاه به تو وحى كرديم كه از آيين ابراهيم كه

__________________________________________________

1- انعام 6/ 146: وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ ... بر يهوديان تمام حيوانات ناخن دار را حرام كرديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 429

خالى از هر گونه انحراف است و از مشركان نبود، پيروى كن. (123)

(مجازات) شنبه بر كسانى قرار داده شد، كه در آن اختلاف كردند، و پروردگارت روز قيامت در ميان آنها، در آنچه اختلاف مى كردند داورى مى كند. (124)

تفسير: ..... ص: 429

إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً در معناى «امة» چند قول است:

1- ابراهيم خود به تنهايى ملّتى از ملّتها بود.

2- مجاهد مى گويد: يعنى تنها مؤمنى كه در زمان خودش يكتاپرستى يگانه بود، در حالى كه تمام مردم كافر بودند.

3- قتاده گويد: پيشواى هدايتگرى كه ديگران به او اقتدا مى كردند.

قانِتاً لِلَّهِ مطيع و پيوسته در حال عبادت خدا بود. حَنِيفاً در اطاعت از خدا با استقامت و به اسلام پايبند بود و هيچ گونه انحرافى از حق در او وجود نداشت.

وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و او از مشركان نبود. اين جمله تكذيب براى كفّار قريش است كه با بت پرستى و كفرشان خود را از ملّت ابراهيم مى دانستند.

شاكِراً لِأَنْعُمِهِ سپاسگزار نعمتهاى خداوند و اعتراف كننده به آنها بود. روايت شده است كه حضرت ابراهيم عليه السّلام هيچ وقت بدون مهمان غذا نمى خورد. «اجتباه» خداوند

او را براى نبوت برگزيد و به اين امر اختصاصش داد و «هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» و او را به راه راست كه آيين اسلام است هدايت كرد.

وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً ما در دنيا به ابراهيم نيكى داديم. قتاده مى گويد منظور آن است كه خداوند نامش را بلند كرد و پر آوازه اش ساخت تا آن جا كه اهل هر دينى او را دوست مى دارند، بعضى گفته اند مراد نبوّت است، و برخى ديگر گفته اند، منظور اين است كه در هنگام درود فرستادن مى گوييم: كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 430

لمن الصالحين او اهل بهشت است، همين كه خداوند ابراهيم را از جمله صالحان قرار داده بهترين تشويق براى صالح شدن است.

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ كلمه «ثم» قبل از دلالت بر اين كه پيروى پيامبر اسلام از آيين حضرت ابراهيم عليه السّلام بهترين فضيلت براى اوست، دلالت بر تعظيم مقام رسول خدا دارد همچنين به اين مطلب اشاره مى كند كه بهترين كرامتى كه خداوند به ابراهيم عليه السّلام داده تبعيّت پيامبر ما از آيين او مى باشد. «1»

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عقوبت و كيفر (روز) شنبه- كه همان مسخ و دگرگونى صورت ظاهر است- درباره كسانى قرار داده شده كه در امر آن روز اختلاف كردند: يك وقت صيد در آن روز را حلال كردند و وقت ديگر آن را حرام ساختند، در صورتى كه لازم بود يك جا و قاطعانه آن را حرام بدانند.

[سوره النحل (16): آيات 125 تا 128] ..... ص: 430

اشاره

ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (125)

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ (126) وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (127) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)

__________________________________________________

1- هر چند كه اين آيه دلالت بر فضيلت هر دو پيامبر مى كند امّا فضيلت پيامبر اسلام را بيشتر مى فهماند زيرا افتخار ابراهيم اين است كه پيامبر اسلام مأمور به اطاعت از او شده است. با اندك تغيير از پاورقى كشّاف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 431

ترجمه: ..... ص: 431

با حكمت و اندرز نيكو، به سوى پروردگارت دعوت كن، و با آنها به طريقى كه نيكوتر است به گفتگو پرداز، همانا پروردگار تو از هر كسى بهتر مى داند كه چه كسانى از طريق او گمراه شده اند و چه كسانى هدايت يافته اند (125)

اگر بخواهيد مجازات كنيد، تنها به همان مقدار كه به شما تعدّى شده است كيفر دهيد، و اگر شكيبايى پيشه كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است. (126)

صبر كن، و صبر تو جز به توفيق خداوند نيست، و بر آنها غمگين مباش، و از نيرنگ آنان دلتنگ مشو. (127)

خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه مى كنند و نيكوكار باشند. (128)

تفسير: ..... ص: 431

ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ (مردم را) با گفته هاى درست و استوار و اندرزهاى نيكو به سوى دين پروردگارت كه راه دستيابى به خشنودى اوست، دعوت كن. مراد از حكمت: گفتار صحيح و درست و دليل روشن كننده حقيقت مى باشد و به قولى منظور از آن، قرآن است موعظه حسنه: پندهايى است كه دشمنان بوضوح مى دانند كه تو آنها را نصيحت مى كنى و با اين سخنان به آنها سود مى رسانى.

وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ با روشى كه از جهت نرمى و ملايمت و مدارا و حسن معاشرت بهترين طريقه بحث و مناظره است، بدون هر گونه درشتى و ناراحتى، با آنها به مناظره و بحث بپرداز تا زودتر دعوت تو را اجابت كنند.

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ اگر اراده كرديد به عنوان مجازات، ديگران را كيفر كنيد، به همان اندازه كه مورد تعدّى واقع شده ايد، طرف را مجازات كنيد، نه بيش از آن. اين كه خداوند از تعدّى و مجازات هر دو به عنوان عقوبت

ياد كرده به اين دليل است كه موازنه ميان آن دو را بيان دارد.

هنگامى كه مشركان شهداى احد را مثله كرده بودند: هند جگر حمزة بن عبد المطلب را در آورد و جويد و مشركان بينى و گوش او را بريدند. در مقابل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 432

مسلمانان گفتند: اگر دستمان برسد زنده هاى اين كفّار را مثله خواهيم كرد تا چه رسد به مردگان آنها. در اين مورد بود كه (اين) آيه نازل شد و خداوند آنان را از عقوبت بيش از حدّ منع كرد.

وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ضمير به صبر برمى گردد كه مصدر صبرتم مى باشد و مقصود از كلمه صابرين مخاطبها هستند و معناى آيه اين است: اگر صبر كنيد، صبر شما برايتان بهتر است، خداوند به منظور مدح و ثناى آنها كه صبر كننده اند اسم ظاهر (صابرين) را به جاى ضمير آورده است مى توان گفت: مراد از صابرين، جنس صبر كنندگان است (نه خصوص مخاطبان).

وَ اصْبِرْ اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله در برابر آزارى كه به تو مى رسد صبر پيشه كن.

وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ و شكيبايى تو جز از راه توفيق خداوند و ثابت قدم داشتن او، نيست.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ و بر مشركان كه به حرف تو گوش نمى دهند و اعراض مى كنند، اندوهگين مباش، يا بر كشتگان احد غم مخور، زيرا خداوند آنها را به جوار، رحمت و بخشش خود برده است.

وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ «ضيق» با كسر و فتح ضاد قرائت شده است: سينه ات از نيرنگ آنها تنگى نكند.

مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا خدا سرپرست آنان است كه از شرك و كبائر پرهيز مى كنند، و ولىّ كسانى

است كه در اعمالشان نيكوكارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 433

جزء پانزدهم از سوره اسراء آيه 1 تا سوره كهف آيه 74

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 435

سوره إسراء ..... ص: 435

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده و تعداد آيات آن، به نظر كوفيان صد و يازده و به نظر ديگران صد و ده آيه است، زيرا كوفيان لِلْأَذْقانِ سُجَّداً را كه جزء آيه 107 است، (آخر) آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 435

1- ابىّ بن كعب از پيامبر نقل كرده است كه هر كس سوره بنى اسرائيل را بخواند و موقع خواندن آياتى كه درباره پدر و مادر است، دچار رقّت قلب شود در بهشت به اندازه دو قنطار، اجر و ثواب به او داده مى شود. «1»

2- امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه اين سوره را در هر شب جمعه قرائت كند نخواهد مرد مگر اين كه حضرت قائم عليه السّلام را درك كند و از ياران او باشد. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة بنى اسرائيل، فرق قلبه عند ذكر الوالدين، اعطى فى الجنة قنطارين من الاجر.

قنطار مال فراوان.

2-

من قرأها فى كل ليلة جمعة لم يمت حتى يدرك القائم عليه السّلام و يكون من أصحابه.

[سوره الإسراء (17): آيات 1 تا 3] ..... ص: 435

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (1) وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلاً (2) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 436

ترجمه: ..... ص: 436

منزّه است كسى كه بنده خود را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد اقصى- كه گرداگردش را پر بركت ساختيم- برد (ما اين عمل را انجام داديم) تا آيات خود را به او نشان دهيم، همانا او (خدا) به حق شنوا و بيناست. (1)

ما به موسى كتاب داديم و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم كه غير ما را تكيه گاه خود قرار ندهيد. (2)

اى فرزندان كسانى كه با نوح، سوارشان كرديم، همانا، او (نوح) بنده بسيار سپاسگزار بود. (3)

تفسير: ..... ص: 436

سُبْحانَ اين كلمه علم است براى تسبيح و عامل نصبش فعل مضمرى است كه چون مطلب روشن بوده ذكر نشده و تقدير آن چنين است «اسبح اللَّه سبحان» و سپس مصدر نازل منزله فعل قرار گرفته و جانشين آن شده و اين عبارت حكايت از تنزيه بليغ و كامل مى كند يعنى ذات مقدس حق تعالى از تمام زشتيها پاك و منزّه است «سرى و أسرى» (ثلاثى مجرّد و باب افعالش)، به يك معناست، و «ليلا» نكره آورده شده تا بر قلّت و اندك بودن مدّت سير دلالت كند: خداوند بنده خود محمّد صلى اللَّه عليه و آله را در يك شب از مكّه به شام برد، مسافتى كه بطور عادى در مدت چهل شب طى مى شود، و در همان شب او را از بيت المقدس به آسمان بالا برد، و به بيت المعمور و سدرة المنتهى رسيد. گفته اند اين معراج يك سال پيش از هجرت بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 437

مقصود از مسجد الاقصى (دورترين مسجد) بيت المقدس است، چرا كه در آن زمان مسجدى بعد از آن وجود نداشت

«بارَكْنا حَوْلَهُ» اطراف آن را بركات و نعمتهاى مادى و معنوى دنيوى و دينى فرا گرفته بود، زيرا آن جا محل عبادت پيامبران عظيم الشّأن و جايگاه نزول وحى بوده و آن مركز مقدس با نهرهاى جارى و درختهاى پر ثمر احاطه شده بود. «1»

لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا هدف ما از اين كار اين بود كه نشانه هاى قدرت و شگفتيهاى آفرينش خود را به او بنمايانم سير دادن او را يك شبه از مكّه تا مسجد الاقصى و بالا بردنش به آسمان و ديدن او پيامبران را و رسيدن به بيت المعمور و سدرة المنتهى (و امور ديگر) همه از نشانه هاى قدرت خداوند است.

روايت شده است كه وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از معراج برگشت و داستان آن را به قريش گفت او را تكذيب كردند در ميان آنها شخصى بود كه (قبلا) به بيت المقدّس رفته (و از آن جا خبر داشت) در پيش او از پيامبر خواستند كه بيت المقدس را توصيف كند او كه گفته هاى پيامبر را مطابق واقع مى ديد محو نظر در آن حضرت شد و آن حضرت تمام اوصاف آن را براى آنها بيان كرد.

سپس قبيله قريش گفتند از كاروان قبيله ما كه آن را در ميان راه ديده بودى ما را خبر كن. حضرت تعداد شتران و محموله هاى آن را بيان كرد و فرمود در جلو كاروان شترى خاكسترى رنگ حركت مى كرد و اين كاروان موقع طلوع خورشيد به اين جا مى رسد. پس مردم از شهر خارج شدند و بسرعت به طرف راهى كه از گردنه عبور مى كرد رفتند يكى گفت به خدا قسم خورشيد بر آمد ديگرى

گفت به خدا

__________________________________________________

1- افسوس كه امروز بر اثر جنايتهاى اسرائيل و آمريكا و جمله ابر ستمكاران و مزدوران خيانتكارشان و خرابيهايى كه دشمنان اسلام، در اطراف آن جايگاه مقدّس انجام داده و هر روز با سلاحهاى مرگ آور و آتشزاى خود، هزاران جنايت ببار مى آورند، منظره هاى زيباى طبيعى آن را به خرابه هاى نيم سوخته و تلهايى از اجساد انسانهاى ستمديده به خاك و خون كشيده مبدّل ساخته اند. م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 438

سوگند اين كاروان است كه مى آيد و پيشاپيش آن چنان كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله گفته است شترى خاكسترى رنگ گام برمى دارد، امّا باز هم ايمان نياوردند و گفتند آنچه محمّد مى گويد سحر است.

أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا اين فعل به دو گونه قرائت شده است:

1- غايب، به تقدير «لئلّا» «يتخذوا».

2- مخاطب: به تقدير «لا تتخذوا»، مثل كتبت اليه ان افعل كذا به او نوشتم كه اين كار را انجام بده.

وكيلا: شخص مورد اعتمادى كه كارهايتان را به او محوّل مى كنيد.

«ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ»، نصب «ذرّيه» از باب اختصاص و بعضى گفته اند نصب آن از باب نداء است و اين در صورتى است كه أَلَّا تَتَّخِذُوا مخاطب و نهى باشد، بنا بر اين در تقدير جمله دو احتمال وجود دارد:

الف: قلنا لهم لا تتخذوا من دونى وكيلا يا ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ.

ب: لا تتخذوا ذرّية من حملنا مع نوح وكيلا «1». بنا به هر دو تعبير واژه «وكيل» كه شخص مورد اعتماد است مفرد و به معناى جمع است، مثل كلمه «رفيق» در آيه: وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً «نيكو رفيقانند آنها» (نساء/ 69) يعنى غير من را وكيل و

پروردگار براى خود نگيريد. از جمله كسانى كه ذرّيه نجات يافتگان با نوح بودند عزيز و عيسى هستند كه، خداوند حمل آنها را در كشتى با نوح و نجات دادن ايشان را از غرق شدن، بعنوان نعمت به ياد آنان آورده، و به منظور اين كه از سپاسگزارى غفلت نكنند، حضرت نوح را به اين صفت ستوده و فرموده است «إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً» نوح بنده اى بسيار سپاسگزار بود.

__________________________________________________

1- به هر يك از دو تقدير، نصب «ذرية» هم مى تواند از باب اختصاص باشد و هم از باب ندا و در معناى جمله چندان اختلافى يافت نمى شود و حاصل معناى آن چنين مى شود: منظورم شما است اى فرزندان كسانى كه با نوح سوار كشتى شان كرديم، غير از من براى خود وكيلى نگيريد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 439

از حضرت باقر و صادق عليه السّلام نقل شده است كه حضرت نوح هر صبح و شام اين چنين دعا مى كرد: «خدايا تو را گواه مى گيرم كه هر گونه نعمت دنيايى و دينى در هر صبح و شام به من مى رسد از ناحيه تو است كه يكتاى بى همتايى و به اين نعمتها كه به من ارزانى فرموده اى تو را حمد و سپاس مى گزارم تا از من راضى و خشنود شوى و پس از آن هم تو را مى ستايم». «1» آرى اين بود سپاسگزارى نوح عليه السّلام.

[سوره الإسراء (17): آيات 4 تا 8] ..... ص: 439

اشاره

وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً (4) فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ

بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً (7) عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً (8)

ترجمه: ..... ص: 439

ما به بنى اسرائيل در تورات اعلام كرديم كه شما دو بار در زمين تباهى ببار مى آوريد و برترى جويى بزرگى در پيش خواهيد گرفت. (4)

و همين كه تباهكارى شما تحقّق يابد بندگانى از

__________________________________________________

1-

اللهم انى اشهدك ان ما اصبح أو امسى بى من نعمة فى دين او دنيا فمنك وحدك لا شريك لك، لك الحمد و لك الشكر بها على حتى ترضى و بعد الرّضا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 440

خودمان، صاحب شوكت و نيرويى سخت بر شما گسيل مى داريم پس در ميان خانه هاى شما به جستجو مى پردازند، و اين، وعده حتمى است. (5)

و بعد شما را بر آنها چيره ساختيم و شما را به مالها و فرزندان مدد كرديم و جمعيّتتان را بيشتر نموديم. (6)

اگر نيكى كنيد براى خود كرده ايد و اگر بدى كنيد باز هم به خود كرده ايد، و هنگامى كه وعده دوّم فرا رسد، تا دشمنان غم و اندوه را بر چهره هاى شما آشكار سازند و مانند دفعه اول داخل مسجد شوند و هر چه را زير سلطه خود يافتند نابود سازند. (7)

اميد است پروردگارتان به شما رحم كند، و هر گاه شما بر گرديد، ما نيز برگرديم و جهنم را زندان كافران قرار مى دهيم. (8)

تفسير: ..... ص: 440

وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ به بنى اسرائيل وحى قطعى و حتمى كرديم كه در روى زمين تباهى به وجود مى آورند و ظلم و تكبّر خواهند كرد. منظور از كتاب تورات است.

لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ اين جمله يا جواب براى قسم محذوف است، و يا، چون وحى قطعى است به منزله قسم بوده و اين جمله، پاسخ آن است. گويى خداوند فرموده است: سوگند ياد مى كنم كه

شما دو بار فساد بپا خواهيد كرد كه اولش به شهادت رساندن «زكريا» و زندانى ساختن «ارميا» بود موقعى كه آنها را از كيفر الهى بيم مى داد، و دومش قتل يحيى بن زكريا و تصميم بر كشتن حضرت عيسى عليه السّلام بود.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً در قرائت امير مؤمنان عليه السّلام عبيدا ذكر شده است منظور از اين بندگان، سخاريب (پادشاه بابل) و لشگريان اوست، و برخى گفته اند: بخت نصر بود كه دانشمندان را كشتند و تورات را سوزاندند و مسجد الاقصا را خراب كردند هفتاد هزار نفر را به قتل رساندند و هفتاد هزار اسير گرفتند.

بعثنا عليكم منظور اين است كه اين ستمكاران را به كار خودشان واگذاشتيم و از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 441

آنچه بر سر شما آوردند مانعشان نشديم، اين معنا مثل اين قول خداوند است: وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «اين چنين بعضى از ستمكاران را بر بعضى ديگرشان مسلّط مى سازيم به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند» (انعام/ 129).

«فجاسوا» «جوس» كه عبارت از آمد و رفت به قصد افساد در ميان خانه ها است به آنان نسبت داده شده و تخريب مسجد و سوزاندن تورات هم از آن جمله است.

ستمكاران به منظور ايجاد فساد بدون خبر و اجازه به درون خانه هاى آنها وارد مى شدند.

وعد اوليهما اين همان وعده عذاب نخستين است كه واقع شد و حتما بايد واقع مى شد.

ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ دولت و پيروزى بر دشمنان را به شما برگردانيديم و شما را بر آنها غلبه داده ايم و ثروتهاى شما را افزايش داديم و فرزندانتان را زياد كرديم.

وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً و افراد شما

را از دشمنانتان بيشتر قرار داديم. «نفير» جمع نفر است يعنى عدد مثل مغير و عبيد (جمع مغر و عبد) بعضى گفته اند قوم و قبيله انسان كه با او كوچ مى كنند.

إِنْ أَحْسَنْتُمْ اگر نيكى كنيد به خودتان كرده ايد و اگر بدى كنيد آن هم به خودتان برمى گردد و سود و زيانش به ديگران نمى رسد. به اين دليل امام على عليه السّلام فرمود: ما احسنت الى احد و ما اسأت اليه: «من به هيچ كس نه نيكى انجام دادم و نه بدى كردم» و آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ بعد از اين عبارت، فعل «بعثناهم» به قرينه بالا حذف شده يعنى هنگامى كه وعده دومين طغيان شما فرا رسد دشمنانتان را مى فرستيم تا چنان كنند كه آثار نكبت و كدورت و اندوه از چهره هاى شما آشكار شود. «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ» اين فعل را بعضى «ليسوء» به صورت مفرد خوانده كه فاعلش اللَّه، يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 442

«وعد»، و يا «بعث» باشد، و برخى «لنسوء» به صورت متكلّم مع الغير خوانده اند.

«ما علوا»: در محل نصب، مفعول براى «ليتبروا» معناى جمله: تا دشمنان هر چه را كه بر آن دست يابند از بين ببرند و ممكن است به معناى مدّت غلبه دشمنان باشد.

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ پس از مرتبه دوم اگر توبه كنيد اميد است پروردگار، شما را مورد رحمت قرار دهد. وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا و اگر براى سومين بار به گناه و معصيت برگرديد ما نيز به عقوبت شما باز خواهيم گشت. و چنين هم شد: وقتى كه آنها به طغيان بازگشتند خداوند نيز آنان را كيفر داد: پادشاهان ظالم

را بر آنها مسلّط كرد.

بعضى گفته اند با مبعوث كردن حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله عقوبتشان فرمود، زيرا مؤمنان تا قيامت از آنها جزيه مى گيرند.

حصير: زندان.

[سوره الإسراء (17): آيات 9 تا 12] ..... ص: 442

اشاره

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً (9) وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (10) وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (11) وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً (12)

ترجمه: ..... ص: 442

اين قرآن، به سوى راست ترين راهها هدايت مى كند، و مؤمنان را نويد مى دهد كه براى نيكوكاران پاداشى بزرگ است. (9)

و آنان كه به جهان ديگر ايمان ندارند، برايشان عذابى دردناك مهيّا كرده ايم. (10)

انسان همان طور كه دعاى خير مى كند، دعاى شرّ هممى كند، انسان پيوسته موجودى شتاب زده است. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 443

ما شب و روز را دو آيت قرار داديم، سپس نشانه شب را محو كرده و علامت روز را روشنى بخش ساختيم، تا از فضل پروردگارتان طلب روزى كنيد، و شماره سالها و حساب را بدانيد و ما همه چيز را مفصّل بيان داشتيم. (12)

تفسير: ..... ص: 443

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي اين قرآن، به سوى، كيش و آيين يا راه و روش و يا حالتى كه استوارترين و راست ترين آنها است هدايت مى كند.

وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ اين جمله عطف بر عبارت: أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً مى باشد به اين معنا، كه خداوند دو بشارت به اهل ايمان داده است: يكى مژده ثواب و پاداش، و دوم عقاب و كيفر دشمنانشان.

وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ آدمى هنگام خشم و عصبانيت از پروردگارش براى خود و خانواده اش بدى و شرّ را درخواست مى كند چنان كه (در وقت ديگر) دعاى خير مى نمايد.

وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا انسان شتاب زده است هميشه هر چه به دلش خطور مى كند و به فكرش مى رسد، بدون تأمّل و انديشيدن، بسرعت مورد قضاوت قرار مى دهد و آن را درخواست مى كند.

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ روز و شب را به علّت فوايدى كه دارند دو نشانه (توحيد) قرار داديم و چون هر يك از شب و روز به خودى خود، نشانه و آيت مى باشند،

پس اضافه آيه به ليل و نهار در «آية الليل و آية النهار» اضافه بيانيّه است، مانند اضافه عدد به معدودش و معناى آية اللّيل و آية النّهار همان شب و روز است.

بعضى گفته اند مراد از آيتين دو نور دهنده شب و روز يعنى خورشيد و ماه مى باشند، و در اين صورت معناى «فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ» چنين است: ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 444

شب را محو كننده روشنايى و تاريك كننده عالم ساختيم، و روز را روشنى بخش قرار داديم كه اشيا در آن ديده مى شود، يا علامت شب را كه ماه است محو كرديم، به اين معنا كه شعاعى مثل شعاع خورشيد برايش خلق نكرديم، ولى خورشيد را داراى شعله اى قرار داديم كه در شعاع آن، هر چيزى ديده مى شود.

لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ تا در روشنايى روز، به تصرّف در امور معاش و جستجو براى روزى خود برسيد.

وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ و از اختلاف شب و روز و شماره سالها و ماهها آگاهى پيدا كنيد و حساب زمانها و مدّتهايى را كه براى سر رسيد قرض و طلب و غير آن قرار مى دهيد بدانيد و اگر شب و روز نمى بود تمام امور و كارها معطّل مى ماند.

وَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا به طور مشروح و چنان كه هيچ گونه اشتباهى در آن نباشد، همه چيز را در قرآن براى تو بيان كرديم بدون اين كه خفايى در آن باشد.

[سوره الإسراء (17): آيات 13 تا 15] ..... ص: 444

اشاره

وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً (13) اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً (14) مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ

فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (15)

ترجمه: ..... ص: 444

عمل هر كس را به گردنش افكنديم و روز قيامت برايش كتابى بيرون مى آوريم كه آن را در برابر خود، گشوده مى بينيد. (13)

(به او مى گوييم) بخوان كتابت را، امروز خودت براى حسابرسى به اعمالت كافى هستى. (14)

هر كس هدايت شود فايده هدايت براى خود او، و هر كس گمراهى گزيند به زيان او است، هيچ كس بار ديگرى را بدوش نمى كشد، و ما، كسى را عقوبت نمى كنيم مگر اين كه پيامبرى را بفرستيم. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 445

تفسير: ..... ص: 445

وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ مقصود از طائره عمل انسان است. بعضى گفته اند از اين جمله گرفته شده است: طار له سهم (تيرى به سوى او خارج شد)، معناى آيه اين است: اعمالى را كه از او سرزده همراهش قرار داده ايم مانند قلّاده و يا غلّ و زنجيرى بر گردنش كه هرگز از او جدا نمى شود، و چنان كه در مثل گفته اند: تقلدها طوق الحمامة: آن را مانند طوق كبوتر به گردن انداخته است.

وَ نُخْرِجُ لَهُ به صورت متكلم (ن) و غايب (ى) هر دو قرائت شده و در هر دو صورت فاعل آن خداست، و در صورت غايب، بعضى يخرج با فعل مجهول، و بعضى يخرج با فعل معلوم خوانده اند و مرجع ضميرش هم طائر است، يعنى «يخرج الطائر كتابا» و نصب «كتابا» بنا بر حاليّت است (روز قيامت عمل انسان به صورت نوشته براى او ظاهر مى شود).

يَلْقاهُ مَنْشُوراً با تشديد قاف به صورت مجهول، نيز خوانده شده است. هر دو كلمه، صفت براى كتابند، و جايز است «يلقيه» صفت و «منشورا» حال باشد.

اقْرَأْ كِتابَكَ به او گفته مى شود: كتابت را بخوان. قتاده مى گويد در

آن روز، كسى هم كه در دنيا سواد نداشته، خواندن را ياد دارد «بنفسك» اين كلمه در محل رفع و فاعل براى فعل «كفى» است، و «حسيبا» تمييز و به معناى حساب كننده است، مثل ضريب القداح: زننده تيرها، و «عليك» متعلق به آن است مثل حسب عليه كذا و ممكن است (حسيبا) به معناى «كافى» باشد كه به جاى واژه «شهيد گواه» آمده و از اين رو به «على» متعدّى شده، زيرا شاهد، آنچه را براى مدّعى مهمّ است كفايت مى كند. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 446

مذكّر آوردن كلمه «حسيب» (با اين كه تمييز نفس مى باشد) به اين علت است كه به جاى شاهد و قاضى است و غالبا اين دو امر را مردان عهده دار مى شوند، نه زنان، گويى در قيامت چنين گفته مى شود: «خودت به عنوان شخصى حسابگر كافر هستى» و مى توان گفت علّت مذكّر آوردن «حسيب» آن است كه نفس را به معناى شخص گرفته اند، چنان كه مى گويند ثلاثة أنفس كه بر طبق قاعده اوليه بايد ثلاث أنفس گفته شود.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى هر كسى بار خود را بر دوش مى گيرد نه بار ديگرى را.

وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ در كارهاى حكيمانه ما سزاوار نيست كه جامعه اى را كيفر دهيم و عقوبت كنيم مگر آن كه براى آنها پيامبرى بفرستيم تا حجّت را بر آنها تمام كنيم.

[سوره الإسراء (17): آيات 16 تا 22] ..... ص: 446

اشاره

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً (16) وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (17) مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ

جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18) وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (19) كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً (20)

انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً (21) لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)

ترجمه: ..... ص: 446

هر گاه بخواهيم شهر و ديارى را خراب كنيم نخست

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 447

ثروتمندان خوشگذرانشان را امر به اطاعت مى كنيم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق كيفر الهى يافتند، شديدا آنها را در هم مى كوبيم. (16)

چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح بودند و ما آنان را هلاك ساختيم، همين بس كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست. (17)

هر كس جهان زودگذر را خواهد، ما در اين جهان هر چه خواهيم به هر كه اراده كنيم، زود بدهيم و سپس دوزخ را بهره اش قرار دهيم كه با سرزنش و دورى از رحمت حق وارد آن شود. (18)

و هر كس آخرت را بخواهد و براى آن كوشش كند و اهل ايمان باشد، پس كوشش آنها مورد سپاسگزارى است. (19)

همه را: اين گروه و آن گروه را از عطاى پروردگارت كمك دهيم و بخشش پروردگارت منع شدنى، نيست. (20)

ببين چگونه بعضى را بر بعض ديگر برترى داديم، و درجات آخرت از حيث مرتبه و فضيلت از اين هم بالاتر است. (21)

و با خداوند يكتا خدايى ديگر قرار مده كه نكوهيده و سر شكسته خواهى شد. (22)

تفسير: ..... ص: 447

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها منظور از قريه، اهل آن است يعنى هر گاه، اهل شهر و آبادى را كه برايشان پيامبر فرستاديم و حجّت را بر آنها تمام كرديم، بخواهيم به هلاكت برسانيم، به منظور اتمام حجّت بيشتر، ثروتمندان و رفاه طلبان آنها را، امر مى كنيم، كه ايمان بياورند و اطاعت كنند. «فَفَسَقُوا فِيها

» و ايشان هم در مقابل، به فسق و فجور و گناهان مى پردازند «فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ

» و

پس مستوجب آن مى شوند كه وعده عذاب الهى درباره آنان تحقّق يابد، آن وقت همه آنها را به هلاكت و نابودى مى كشانيم.

به اين دليل تنها از سردمداران نام برده است كه ديگران از آنها پيروى مى كنند و مثل آنان مستحق كيفر و مجازات مى شوند.

بعضى گفته اند معناى «أَمَرْنا مُتْرَفِيها

» آن است كه مترفانشان را زياد مى كنيم از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 448

باب «امرته فأمر» يعنى: «كثرته فكثر» مثل «بشرته فبشر» و در حديث آمده است:

خير المال سكة مأبورة و مهرة مأمورة: (بهترين مال نخلستانى است كه اصلاح شده باشد و كرّه اسب ماده اى است كه فراوان بزايد). «1»

«امرنا» از باب إفعال بر وزن أفعلنا از فعل: أمر و آمره غيره و از (باب تفعيل) امّرنا به همين معنا قرائت شده و نيز جايز است كه از امر امارة (ثلاثى مجرد) يا از امرّه اللَّه (باب تفعيل) باشد يعنى ما سرمايه دارانشان را بر آنها فرمانروا و مسلّط مى سازيم.

وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ كم، مفعول «اهلكنا» و «من القرون» بيان و تميز براى «كم» مى باشد، يعنى چه بسيار ملتها را كه ما به هلاكت رسانيديم، از قبيل اقوام عاد و ثمود، و همچنين جوامعى را كه در فاصله ميان آنها بودند.

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ «عاجله» نعمتهاى دنياست (كه فورى و زودگذر است) كسى كه همّتش دنياست و غير آن را اراده ندارد، هر اندازه از نعمت خود را كه بخواهيم در همين جهان به او خواهيم داد. لمن نريد: خداوند در اين آيه بخشندگى خود را مقيّد به دو قيد ساخته: معجّل را كه نعمت است به مشيّت و معجل له را كه شخص مورد نعمت است

به اراده مقيد فرموده است (هر چه را بخواهيم به هر كس اراده كنيم).

«لِمَنْ نُرِيدُ»، اين عبارت بدل بعض از كلّ براى «له» است زيرا ضمير «له» به «من» برمى گردد و افاده كثرت مى كند بعضى گفته اند: منظور از اين آيه كسانى اند كه با انجام دادن كارهاى آخرت، دنيا را اراده مى كنند مثل رياكاران و منافقان. مدحور:

مطرود از رحمت خدا.

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها كسى كه اراده آخرت كند و كوشش واقعى آن را انجام دهد، كوشش او مورد سپاسگزارى مى شود.

__________________________________________________

1- لسان العرب، ج 4، ماده ابر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 449

در اين آيه براى كوششى كه مورد پسند خداوند قرار گيرد، سه شرط ذكر شده است:

1- كوشش براى اجر اخروى باشد.

2- كوشش در انجام دادن تكاليف الهى در راستاى همه اوامر و نواحى قرار گيرد.

3- تلاش و كوشش توأم با ايمان كامل باشد.

مراد از شكر خدا در مقابل سعى كوشش كننده، همان اجر و پاداش دادن بر طاعت و عبادت است.

كُلًّا نُمِدُّ تنوين عوض از مضاف اليه است، يعنى كل واحد من الفريقين. مقصود اين كه بخششهايمان را بر هر دو گروه مى افزاييم و هر لحظه فضل و عطايمان را بر آنان ادامه مى دهيم و آن را قطع نمى كنيم مطيع و عاصى را از باب بخشش و كرم روزى مى دهيم.

وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ فضل و بخشش پروردگارت قطع شدنى نيست گنهكار را به خاطر عصيانش، از عطا محروم نمى كند.

«انْظُرْ كَيْفَ» ببين و عبرت بگير كه چگونه بعضى را بر بعضى برترى داديم. «1» «وَ لَلْآخِرَةُ»: درجات و مراتب آخرت بالاتر و تفاوت و اختلاف هم در آن بيشتر است. «2»

فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً

وقتى كه شرك به خدا آوردى، در زندگى مورد مذمّت و بدگويى خردمندان واقع مى شوى و ياورى براى تو نخواهد بود. گفته اند «قعود» در اين جا به معناى نشستن نيست بلكه به معناى رسوايى و خوارى و عجز و ناتوانى است مثل «قعد به الضّعف» ناتوانى او را زمين گير كرد.

__________________________________________________

1- اين تفاوتها در امور دنيا تابع مصلحت است. خلاصه از ترجمه مجمع البيان، ج 14، ص 114.

2- درجات آخرت تابع اعمال انسان است، پس سزاوار است كه در اين امر بيشتر بكوشند، همان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 450

[سوره الإسراء (17): آيات 23 تا 25] ..... ص: 450

اشاره

وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً (23) وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً (24) رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً (25)

ترجمه: ..... ص: 450

پروردگارت دستور فرموده است كه جز خودش را نپرستيد، و با پدر و مادر نيكى كنيد، هر گاه يكى از آنها يا، هر دوشان، نزد تو به سنّ پيرى رسيدند، كمترين اهانتى بر آنها، روا مدار و آنها را از خود، مران، و گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو. (23)

بالهاى تواضع خويش را در برابرشان با محبّت و مهربانى فرود آور و بگو:

پروردگارا چنان كه آن دو، مرا در كوچكى پروراندند مشمول رحمتشان گردان. (24)

پروردگار شما، نسبت به آنچه در درون شما است، داناتر است، اگر شما شايسته باشيد، او توبه كاران را مى بخشد. (25)

تفسير: ..... ص: 450

وَ قَضى «1» رَبُّكَ پروردگار شما امرى قطعى صادر فرموده است كه غير از او كسى را پرستش نكنيد، «ان» تفسيرى و به معناى «أى» و «لا تعبدوا» فعل نهى است، و جايز است تقدير آن «بأن لا تعبدوا» باشد كه نهى نباشد بلكه مضارع منصوب به «أن» باشد.

__________________________________________________

1- انبياء 21/ 67 احقاف 46/ 17. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 451

وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد «إِمَّا يَبْلُغَنَّ» «ان» شرطيه است، و «ما» براى تأكيد بر آن افزوده شده است، و به همين دليل نون تأكيد بر فعل آن داخل شده است. «احدهما» اين كلمه فاعل «يبلغن» است و اين فعل «يبلغان» نيز قرائت شده، و بنا بر اين «احدهما» بدل از الف، ضمير است. «كلاهما» عطف بر احدهما مى باشد. «اف» صوتى است كه دلالت بر دلتنگى و ناراحتى مى كند و هم چنان كه با تنوين كسره خوانده مى شود، با فتحه بدون تنوين هم قرائت شده است و اين امر در سوره هاى انبيا

و احقاف هم جارى است، و «ابو السمّاك» «اف» با ضم خوانده است، قرائت كسره بنا بر اصل در بنا، و قرائت فتحه از باب تخفيف به جهت ضمّه و تشديد است مثل ثمّ، و ضمّه براى متابعت از حركت ما قبل، مثل «منذ» مى باشد.

إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما يعنى موقعى كه پدر و مادر پير شوند و يا به جهات ديگر سربار فرزند باشند و كسى ديگر جز او نباشد و در خانه او تحت حمايت وى باشند و اين حالت بر خود فرزند مشقّت بارتر است تا پدر و مادر، زيرا گاهى فرزند بايد همان طور كه آنها وى را در حال كودكى سرپرستى مى كردند او نيز براى آنها همان كارها را انجام دهد، به اين جهت خداوند به فرزند دستور داده است كه نسبت به آنها نرمى و ملاطفت كند و آنها را زير بال خود قرار دهد و با كمال تواضع، سنگينى بار آنها را بدوش كشد، حتى موقع خستگى از نظافت كردن آنها و هنگام بدوش كشيدن بار آنان، لفظ «اف» كه كمترين توهين است از فرزند سر نزند تا چه رسد به آنچه از اين بالاتر باشد.

خداوند در اين آيه بر احسان نسبت به پدر و مادر در حد كامل تأكيد فرموده، زيرا نخست احسان آنها را مقارن توحيد خود قرار داده و سپس كار را در نيكى نسبت به آنها چنان سخت گرفته است كه حتى فرزند را از كوچكترين كلمه اى كه دلالت بر اظهار دلتنگى كند منع كرده اگر چه احيانا وجود آنها و تحمّل كفالت آنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 452

باعث بى قرارى و ناراحتى

وى باشد. از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه كمترين ظلم نسبت به پدر و مادر كلمه «اف» است و اگر خداوند چيزى پايين تر از اين كلمه سراغ مى داشت، از آن نهى مى فرمود. «1»

وَ لا تَنْهَرْهُما در مقابل كارى كه از آنها، سر مى زند ناراحتشان مكن و آنچه از تو مى خواهند، از آنان دريغ مكن. وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً به جاى منع كردن و گفتن حرفهاى زجر آور سخنانى بزرگوارانه و نيكو به آنها بگو. چنان كه مقتضاى حسن ادب است. بعضى گفته اند به آنها بگويد: پدرجان! مادر جان! چنان كه حضرت ابراهيم به پدرش «2» با اين كه كافر بود گفت: پدرجان، و نبايد انسان پدر و مادرش را به اسم صدا بزند، زيرا اين امر، جفا و بى ادبى به آنهاست.

در اضافه «جَناحَ الذُّلِّ» دو وجه محتمل است:

الف: اضافه معنوى باشد، مثل حاتم الجود. در اين صورت معنايش اين است:

بال نرمخويى و فروتنيت را بر آنها فرود آور.

ب: اين كه از باب استعاره، براى تواضع، بال فرود آمده اى قرار دهى چنان كه لبيد در شعر خود براى شمال، دست قرار داده و براى سرما، زمام:

و عداة ريح قد كشفت وقرة قد اصبحت بيد الشمال زمامها «3»

در اين آيه مبالغه در فروتنى و اظهار كوچكى در برابر پدر و مادر اراده شده است، زيرا اول مى گويد اين عمل حاكى از تحريك عاطفه ترحّم تو در مقابل

__________________________________________________

1-

ادنى العقوق «اف» و لو علم اللَّه شيئا اهون من اف لنهى عنه.

2- بطور مسلّم آذر كه كافر بود پدر ابراهيم نبوده و بين والد و أب فرق است زيرا والد فقط به پدر گفته مى شود

در حالى أب به عمو بويژه وقتى كه بعد از پدر متكفّل امور انسان باشد نيز اطلاق مى شود.

مهر تابان از بيانات علّامه طباطبائى، ص 37.

3- چه بسيار باد بامدادى را كه از زبان رساندن به قوم خودم بازداشتم و بسا سرمايى كه افسارش به دست باد شمال سپرده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 453

كهولت سنّ و پيرى آنها باشد، و سپس بالاتر از اين مى فرمايد به اين تواضع و تذلّل كه حكايت از عاطفه ترحم مى كند و بقا ندارد اكتفاء مكن بلكه براى آنها دعا كن و از خدا بخواه كه آنها را مورد رحمت هميشگى خود نيز قرار دهد، و اين امور را پاداش آن قرار ده كه تو را در كودكى پروريدند و مورد شفقت و رحمت خودشان قرار دادند. در حديث صحيح است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله سه مرتبه فرمود: بينى اش به خاك ماليده شود! گفتند: چه كسى يا رسول اللَّه؟ فرمود: كسى كه پدر و مادر يا يكى از آنها را در حال پيرى شان درك كند و كارى نكند كه داخل بهشت شود. «1» حذيفه از حضرت رسول اجازه خواست كه پدر خود را كه در صف مشركان بود به قتل رساند، حضرت فرمود: اين كار را نكن بگذار كسى غير از تو آن را انجام دهد (

دعه يله غيرك

). بِما فِي نُفُوسِكُمْ پروردگارا شما راجع به آنچه در ضمير و باطن شما از نيكى و بدى نسبت به پدر و مادر وجود دارد از خود شما آگاهتر است. اگر شما قصد صلاح و نيكى داشته باشيد، او نسبت به توبه كنندگان و آنان كه به

سويش باز مى گردند بسيار آمرزنده است.

[سوره الإسراء (17): آيات 26 تا 30] ..... ص: 453

اشاره

وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً (26) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً (27) وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً (28) وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (30)

__________________________________________________

1-

رغم أنفه (ثلاث مرّات) من أدرك ابويه عند الكبر احدهما او كلاهما و لم يدخل الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 454

ترجمه: ..... ص: 454

حق خويشان و مستمندان، و درماندگان را بده و هرگز اسرافكارى مكن. (26)

اسراف كنندگان برادران شيطانند، و شيطان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است. (27)

اگر به انتظار رحمت پروردگارت از آنها اعراض مى كنى با آنان سخنى نرم بگو. (28)

دستت را بر گردنت زنجير مكن و بيش از حدّ نيز آن را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى. (29)

پروردگارت براى هر كس بخواهد روزيش را گشايش مى دهد و يا تنگ مى گيرد، او به حال بندگان خود آگاه و بيناست. (30)

تفسير: ..... ص: 454

وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ خداوند پس از سفارش نسبت به والدين، در اين آيه از ادا كردن حق خويشاوندان ديگر سخن مى گويد.

بعضى گفته اند مراد از ذى القربى خويشاوندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى باشند. ابو سعيد حذرى مى گويد: وقتى كه اين آيه نازل شد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فدك را به حضرت فاطمه عليها السّلام داد.

وَ الْمِسْكِينَ حق مسكين را كه خدا سهمى از زكات برايش قرار داده است و نيز حق ابن السبيل را ادا كنيد. ابن السبيل كسى كه در راه مانده و از همسفرانش جدا افتاده است. «تبذير» يعنى صرف كردن مال در راهى كه سزاوار نيست و خرج كردن آن بيش از حدّ معمول، مجاهد مى گويد: اگر كسى يك مدّ در راه باطل خرج كند تبذير كرده ولى اگر تمام مالش را در راه حق به مصرف برساند مبذّر نيست. پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله ديدند كه سعد وضو مى گيرد و آب زياد مصرف مى كند، به او فرمودند: چرا اسراف مى كنى؟ سعد عرض كرد آيا در وضو هم اسراف است؟

فرمود آرى اسراف

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 455

است، اگر چه در كنار نهر جارى باشى. «1»

إِخْوانَ الشَّياطِينِ آنها كه همانند شياطين اند و راه و روش آنها را طى مى كنند، اين كمال مذمّت و بدگويى از اهل تبذير و اسراف مى باشد.

وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً و شيطان نسبت به پروردگارش كفر ورزيد پس سزاوار نيست كه مورد اطاعت و پيروى قرار گيرد زيرا او، تنها به كارهاى بدى مثل كارهاى خودش دعوت مى كند.

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ اگر اين گروه كه گفتيم: بايد حقوقشان را بدهى، به تو رو آوردند و تو چيزى نداشتى و از شرم اين كه جواب ردّ به آنها بدهى رويت را از آنها برگرداندى تا از خداوند طلب فضل كنى كه امكان بذل و بخشش به دست آورى، فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً وعده جميل و احسان به آنان بده و اميدوارشان كن. در اين جا «ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ» كه طلب رحمت به جاى فقدان روزى گذاشته شده «2» به اين دليل كه فاقد روزى هم در جستجوى روزى است و مى توان گفت: «ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ» متعلق به جواب شرط و مقدم بر آن است كه تقديرش چنين مى شود: فقل لهم قولا سهلا، تطييبا لقلوبهم ابتغاء رحمة اللَّه، التي ترجوها برحمتك عليهم «براى خوشحالى آنها گفتارى نرم داشته باش، تا رحمت خداى را كه به اين دليل اميدوار هستى بتوانى به دست آورى.» و نيز مى توان گفت: اعراض از اين نيازمندان كنايه از عدم استطاعت است، يعنى اگر نمى توانى سودى به آنها برسانى با گفتارهاى اميد بخش نويدشان بده.

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ در پايان، خداوند سبحان امر كرده است به ميانه

روى بين ولخرجى و سختگيرى و اين جمله تمثيلى است از خوددارى كردن بخيل از

__________________________________________________

1-

ما هذا السرف يا سعد؟ قال: اوفى الوضوء سرف قال: نعم و ان كنت على نهر جار.

2- زيرا در اصل چنين بوده: اگر بخاطر فقر و تنگدستى از آنها اعراض كردى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 456

بخشش، و بخشش بيش از حد اسرافكار.

فَتَقْعُدَ مَلُوماً چرا كه در نزد خداوند مورد سرزنش و ملامت واقع مى شوى، زيرا خدا و مردم، اسرافكارى را نمى پسندند. مخسورا: يعنى چنان درمانده شوى كه هيچ چيز نزد تو نباشد و بعضى گفته اند به معناى برهنه و عريان است.

إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ همانا پروردگار تو (در عين اين كه گنجينه هاى ارزاقش بسيار گسترده است) به مقتضاى مصلحتش روزى بعضى را توسعه مى دهد و بعضى ديگر را در تنگنا قرار مى دهد.

[سوره الإسراء (17): آيات 31 تا 35] ..... ص: 456

اشاره

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً (31) وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً (32) وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً (33) وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً (34) وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (35)

ترجمه: ..... ص: 456

فرزندانتان را از ترس تنگدستى به قتل نرسانيد، ما، آنها و شما را روزى مى دهيم، به طور مسلّم قتل آنان گناه بزرگى است. (31)

و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهى است. (32)

و نفسى را كه خداوند محترم شمرده است، جز به حق، نكشيد، و كسى كه از روى ستم كشته شود، براى وليّش حق قصاص قرار داديم و نبايد درقتل از حدّ اعتدال خارج شود، چرا كه او مورد حمايت است. (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 457

و به مال يتيم نزديك نشويد جز به روشى نيكوتر، تا وقتى كه او به سر حدّ بلوغ رسد، وفاى به عهد كنيد كه عهد مورد سؤال است. (34)

وقتى پيمانه مى كنيد حق آن را ادا نمايند و با ترازوى درست وزن كنيد، اين، براى شما بهتر و سرانجامش نيكوتر است. (35)

تفسير: ..... ص: 457

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ عربها به علت بيم از فقر و گرسنگى دختران خود را زنده به گور مى كردند، و اين است معناى فرزندكشى آنها، لذا خداوند از اين كار نهى كرده و روزى آنها را ضمانت فرموده است. «خطأ» مى گويند: خطأ خطأ مثل أثم اثما، خط و خطأ مثل حذر و حذر، و خطاء با كسر و مدّ به اين وجوه خوانده شده، و به معناى گناه (و ضد صواب) است. «فاحشة» كارى كه بيش از حد، زشت باشد.

وَ ساءَ سَبِيلًا روش زنا، روش بسيار بدى است كه همسر يا خواهر يا دختر ديگرى را غاصبانه و بدون سبب شرعى به تصرف خود درآورى با اين كه به طريق مشروع كه عقد نكاح است مى توان به اين كار دست زد.

إِلَّا بِالْحَقِّ

سه مورد است كه قتل غير، به حقّ انجام مى شود:

1- اين كه يك مؤمن كافر شود.

2- زناى محصنه انجام دهد.

3- مؤمنى را عمدا بكشد.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً كسى كه بدون ارتكاب يكى از اين سه امر مذكور كشته شود ما، وليّش را كه خويشاوند نزديك و اختياردار مطالبه خون اوست بر قاتلش تسلّط داديم كه از او قصاص كند. «فلا يسرف» اين فعل به دو صورت غايب و مخاطب قرائت شده است، بنا بر اين كه غايب باشد فاعل آن ولىّ است يعنى ولىّ، غير قاتل را نكشد و نيز اگر قاتل، يكى است دو تا را- چنان كه عادت جاهليت بود- به قتل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 458

نرساند و يا قاتل را مثله نكند. بعضى گفته اند مراد همان قاتل اوّل است (كه چون حق كشتن نداشته اين عملش اسراف است). «1» و اگر به صورت خطاب باشد مخاطب يا ولىّ مقتول است كه نبايد كسانى را كه مرتكب قتل نشده اند بكشد، و يا مراد همان قاتل اول است كه نبايد كسى را به ستم بكشد زيرا از او قصاص مى كنند.

إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً در مرجع ضمير دو قول است:

الف: مرجع آن ولىّ است: ولىّ مقتول را خدا يارى مى كند به اين طريق كه زمينه قصاص را برايش فراهم ساخته است.

ب: مرجع آن خود مقتول است يعنى خداوند مقتول را يارى كرده زيرا قصاص به سبب قتل او را واجب فرموده و در آخرت هم به او پاداش مى دهد.

إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ طريقه نيكوتر (براى نزديك شدن به مال يتيم) آن است كه مال او را حفظ كنند.

إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا از عهد كننده خواسته مى شود

كه به عهدش وفا كند و ممكن است تعبير مجازى (استعاره تخييليّه) باشد، گويى از عهد سؤال مى شود كه چرا شكسته شدى تا توبيخى براى عهد شكن باشد، چنان كه از دختر زنده به گور پرسيده مى شود كه با چه گناهى كشته شدى؟ «بالقسطاس» اين كلمه با كسر و ضمّ «قاف» هر دو قرائت شده است و به معناى ميزان و وسيله سنجش است چه كوچك باشد و چه بزرگ. «وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا» و اين سرانجامى نيكوتر است. «تأويل» مصدر باب تفعيل، از «آل» مى آيد كه به معناى «رجع» است و چيزى است كه امور، به آن بازگشت مى كند.

__________________________________________________

1- داخل پرانتز از ترجمه تفسير مجمع، ج 14، ص 130 خلاصه شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 459

[سوره الإسراء (17): آيات 36 تا 40] ..... ص: 459

اشاره

وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36) وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37) كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً (38) ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39) أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)

ترجمه: ..... ص: 459

از آنچه نمى دانى پيروى مكن كه گوش و چشم و دل، همه اينها مسئولند. (36)

در روى زمين با تكبّر راه مرو، تو هرگز نمى توانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هم به كوه ها نخواهد رسيد. (37)

گناه تمام اينها نزد پروردگارت مورد نفرت است. (38)

اينها از حكمتهايى است كه پروردگارت به تو، وحى كرده، و هرگز با «اللَّه» معبودى ديگر قرار مده، كه در جهنّم مى افتى، در حالى كه مورد سرزنش و رانده شده خواهى بود. (39)

آيا پروردگارتان پسران را ويژه شما ساخت، و فرشتگان را دختران خويش گرفت؟ براستى كه سخنى هول انگيز مى گوييد! (40)

تفسير: ..... ص: 459

وَ لا تَقْفُ قفا اثره، قافه، و اقتفاه: او را پيروى كرد، و از اين قبيل است «قافة» (جمع «قائف» به معناى پيروان) و معناى آيه اين است كه گفتار يا عملى را كه علم به درستى آن ندارى تبعيت مكن مثل بعضى كه مرام و مسلكى را پيروى مى كنند و حال آن كه نمى دانند آنها را به مقصودشان مى رساند يا نه، يعنى، انسان نبايد مطلبى را كه بدرستى نمى داند بگويد و كارى را كه درست وارد نيست انجام دهد و اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 460

دستور شامل نهى از پيروى گمان و تقليدهاى كوركورانه هم مى شود.

حسن بصرى در معناى آيه مى گويد: پشت سر برادرت كه از تو مى گذرد حرف مزن (غيبت مكن) و مگو: او چنين مى كند يا او را ديدم كه فلان عمل را انجام داد يا شنيدم كه چنين كارى كرده است، در حالى كه خود نديده و نشنيده اى «اولئك» اين كلمه اشاره به سمع و بصر و فؤاد مى باشد و «عنه» در موضع رفع و فاعل

است يعنى هر كدام از اين عضوها مورد پرسش و سؤال واقع مى شوند، بنا بر اين «مسئولا» خبر و جارّ و مجرور اسناد داده مى شود، يعنى در قيامت به انسان مى گويند: چرا صداهايى را شنيدى كه بر تو حرام بود و به چيزهايى نگاه كردى كه نبايد نگاه كنى و چرا كارهايى را انجام دادى كه جايز نبود؟ «مرحا» حال است يعنى در حال تكبّر و فخر فروشى و خوشحالى به امور ناپسند و باطل.

لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ هرگز نمى توانى با گامهاى محكم كه بر زمين مى زنى آن را درهم بشكافى و هر چه قامت خود را بكشى به بلندى كوه ها نمى رسد. در حقيقت خداوند متعال با اين تعبير، انسان خود خواه و متكبّر را به باد استهزاء و مسخره گرفته است. «سيئة» اين واژه «سيئة» (بدون ضمير) نيز خوانده شده است در قرائت اول مرجع ضمير مضاف اليه، كلمه «كل» مى باشد. «سيّئة» (بدون ضمير) در حكم اسماء و به منزله اثم، و ذنب است و به اين دليل با مكروها آمده و اعتنايى به مذكّر و مؤنّث نشده است. و معناى آيه اين است: تمام اين امور مذكور كه مورد نهى الهى واقع شده گناهى مكروه و ناپسند است. «ذلك» اشاره به مطالب گذشته است كه اوّل آن با، وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ «1» آغاز و با همين جمله در اين آيه ختم شده، علّت اين كه اين دستورات را حكمت ناميده اند آن است كه مطالبى درست و استوار مى باشند كه كمترين فسادى در آن وجود ندارد. از ابن عباس نقل شده است كه اين آيات

__________________________________________________

1- آيه 22 همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 3، ص: 461

هجده گانه در الواح موسى هم به همين ترتيب بوده است كه خداوند اين مطالب را با نهى از شرك شروع كرد. و به همان دستور به پايان رسانده است، چرا كه توحيد سرآمد تمام حكمتها مى باشد.

أَ فَأَصْفاكُمْ آيا خداوند پسران را كه فرزندان برترند به شما اختصاص داده و براى خود در آنها نصيبى قرار نداده و فرزندان پست تر را كه دخترانند بهره خود ساخته و حال آن كه اين امر بر خلاف حكمت مى باشد؟ اين آيه خطاب به كسانى است كه مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند، و بعد مى فرمايد: بهوش باشيد كه اين گفته شما گناه بسيار بزرگى است، زيرا اوّلا به خداوند نسبت فرزند داشتن داده اند كه خداوند منزّه از آن است و ثانيا خود را از او، برتر دانستند كه پسران را از آن خود دانسته و دختران را به خدا نسبت مى دادند.

[سوره الإسراء (17): آيات 41 تا 44] ..... ص: 461

اشاره

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)

ترجمه: ..... ص: 461

ما در اين قرآن مطالب آموزنده گوناگونى را آورديم تا پند بگيرند، امّا جز بر دورى آنان نمى افزايد. (41)

بگو اگر با او خدايان ديگر- چنان كه اين كافران مى گويند- بود، آنان نيز راهى به سوى صاحب عرش مى جستند. (42)

او از آنچه آنها مى گويند پاك و منزّه و بسيار برتر و والاتر است. (43)

آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنهايند همه او را تسبيح مى گويند، و هيچ موجودى نيست مگر اين كه تسبيح و حمد او مى گويد امّا شما تسبيح آنها را نمى فهميد، او داراى صفت حلم و بسيار آمرزنده است. (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 462

تفسير: ..... ص: 462

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ در معناى اين عبارت دو احتمال ذكر شده است:

1- ما در اين قرآن دلايل را به طور مكرّر و پندها را به تفصيل آورده ايم.

2- در قرآن عبارتهاى گوناگون و مطالب مكرّر بيان كرده ايم.

لِيَذَّكَّرُوا تا در آن بينديشند، پند بگيرند و به حق بودنش يقين پيدا كنند. اين فعل ليذكروا بدون تشديد نيز قرائت شده است.

وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً اين قرآن كه همه اش نور و مايه قرب به خداست، هر لحظه كافران را از حق دور مى كند.

سفيان (ثورى) هر گاه اين آيه را مى خواند مى گفت (خدايا) آنچه نفرت دشمنانت را مى افزايد تواضع مرا زياد مى كند.

إِذاً لَابْتَغَوْا «اذن» دليل بر اين است كه فعل لا تبغوا، پاسخ گفتار مشركان و جزا براى لو شرطيه است و معناى آيه اين است (اگر با خداى يكتا خدايان ديگرى بود چنان كه مشركان مى گويند) آنها نيز در جستجوى راهى بودند كه بر خدايى كه مالك جهان و شايسته عبادت است غلبه كنند، چنان كه برخى

سلاطين نسبت به برخى ديگر چنين برخورد مى كنند.

اين تعبير اشاره به دليل تمانع «1» است مثل آيه: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا

__________________________________________________

1- تمانع يعنى جهان دو خدايى كه صحنه جنگ و مزاحمت خدايان و كانون آشوب و فساد خواهد بود. ترجمه مجمع البيان، ج 14، ص 142. اگر دو يا چند اراده در عالم حاكم باشند، هر كدام مى تواند اثر ديگرى را خنثى كند و سرانجام جهان به فساد مى گرايد. نمونه، ج 13 سوره انبياء آيه 22 لَوْ كانَ فِيهِما ...

براى تفصيل بيشتر به كتب كلامى و تفسير مراجعه شود از جمله ترجمه مجمع، ج 16، ص 111 و نمونه جلد و صفحه ذكر شده مراجعه شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 463

«اگر در زمين و آسمان خدايانى جز «اللَّه» مى بود آسمان و زمين به تباهى كشيده مى شد» (انبياء/ 22). «عُلُوًّا كَبِيراً» اين عبارت تأكيد در معناى تعالى و بلندى مقام الوهيّت است و مقصود برائت و دورى ذات بارى تعالى از شريك داشتن مى باشد و توصيف علوّ به صفت كبير از باب مبالغه در معناى برائت خداوند از صفات ناپسندى است كه كفّار خدا را به آن توصيف مى كردند.

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ تسبيح آسمانها خداوند را، به زبان حال است، زيرا وجود خود اينها دلالت بر صانع تعالى و صفات كمال او دارد، چنان كه گويا آسمانها و زمين چنين سخن مى گويند، او را مى ستايند و از شريك داشتن منزّهش مى دارند.

بطور كلّى هيچ موجودى نيست مگر اين كه همين گونه او را ستايشگر و تسبيح گوست، چرا كه همه اينها مصنوع و محتاج به صانع غير مصنوع مى باشند و اين امر دلالت بر اثبات

ذات قديمى دارد كه به هيچ چيز نياز ندارد و از تمام ويژگيهاى محدثات دور مى باشد.

وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ اما شما حقيقت تسبيح اين موجودات را نمى دانيد زيرا در آنها تدبّر نمى كنيد كه ببينيد چگونه دلالت بر توحيد و يكتايى ذات اقدس الهى دارد.

إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً خداوند بسيار بردبار و آمرزنده است و به اين دليل در مجازات عجله ندارد و در كيفر دادن شما به خاطر عقايد بد و مشرك بودنتان شتاب نمى كند.

[سوره الإسراء (17): آيات 45 تا 49] ..... ص: 463

اشاره

وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (45) وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (46) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (47) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (48) وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 464

ترجمه: ..... ص: 464

هنگامى كه قرآن مى خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان ندارند پرده اى ناپيدا قرار مى دهيم. (45)

و بر دلهايشان پوششهايى افكنيم، تا آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى قرار مى دهيم، و آن گاه كه پروردگارت را در قرآن به يكتايى ياد كنى رو گردان شده بگريزند. (46)

ما داناتريم كه آنها به چه منظورى به سخنان تو گوش مى دهند، و هنگامى كه با هم نجوا مى كنند، وقتى كه ستمگران مى گويند: شما جز، از انسانى كه سحر شده است پيروى نمى كنيد. (47)

بنگر كه چگونه براى تو مثلها زدند، و از همين رو گمراه شدند و راهى نتوانستند يافت. (48)

و گفتند آيا موقعى كه ما استخوانهاى پوسيده و پراكنده اى شديم دگر بار آفرينش تازه اى خواهيم داشت؟ (49)

تفسير: ..... ص: 464

حِجاباً مَسْتُوراً حجاب مستور يا پرده پنهان (از باب تأكيد است) مثل «سيل مفعم» سيل پر آب كه لبريز مى شود و بعضى گفته اند يعنى پرده اى كه به قدرت حق تعالى از چشمها پوشيده است و ديده نمى شود خداوند آن را از ديده دشمنانش و مشركان مى پوشاند، چنان كه از جلو حضرت رسول عبور مى كردند ولى او را نمى ديدند. «وحده» اين كلمه مصدرى است كه جاى حال را گرفته است، مثل «رجع عوده على بدئه» «1» و گفته مى شود: وحد يحد و وحدة و اين عبارت در اصل:

__________________________________________________

1- برگشت در حالى كه برگشتنش به همان راه اولش بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 465

يحد وحده بوده است «نفورا» اين كلمه مصدر به معناى اعراض كردن، و يا جمع نافر مثل «شهود» جمع «شاهد» است، يعنى كافران و مشركان دوست دارند كه تو، همراه نام خداى يكتا خدايان آنها را هم ذكر

كنى و چون چنين نمى كنى از اطراف تو دور مى شوند.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ ما بهتر مى دانيم كه مشركان آن گاه كه سخنان تو را استماع مى كنند به منظور باطل ساختن و مسخره كردن قرآن به سخنان تو گوش مى دهند.

«به» در محل حال است يعنى مى شنوند در حالى كه مسخره مى كنند. «إِذْ يَسْتَمِعُونَ» منصوب به «اعلم» مى باشد يعنى وقتى كه سخنان تو را استماع مى كنند مى دانيم كه منظورشان چيست. «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى » و آن گاه كه با يكديگر راز مى گويند ما بهتر از آن آگاهيم.

إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً اذ يقول بدل از «إذ هم» مى باشد يعنى: هنگامى كه ستمكاران به مؤمنان مى گويند: شما پيروى نمى كنيد، مگر مردى را كه سحر شده و گرفتار جنون است و در خردش اختلال به وجود آمده است. اين را مى گفتند تا مردم را از دور و برش فرار دهند.

انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ ببين چگونه براى تو مثلها زدند و تو را به ساحر و ديوانه تشبيه كردند و در نتيجه اين حرفها به گمراهى دچار شدند، مثل كسى كه در كار خود حيران و سرگردان بماند و نداند كه به كدام طرف رو آورد. «رفاتا» خاك و غبار: و گفتند: هنگامى كه جز استخوانى از ما باقى نماند و گوشتهاى بدنمان خاك و غبار و پراكنده شود آيا به صورت آفرينش جديد زنده و برانگيخته مى شويم؟

[سوره الإسراء (17): آيات 50 تا 55] ..... ص: 465

اشاره

قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً (50) أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً (51) يَوْمَ

يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً (52) وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً (53) رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (54)

وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 466

ترجمه: ..... ص: 466

بگو: سنگ يا آهن باشيد. (50)

يا مخلوقى ديگر كه در نظرتان بزرگ است، خواهند گفت: چه كسى ما را به زندگى برمى گرداند؟ بگو:

همان كه بار اوّل شما را آفريده است، پس آنها سرهاى خود را تكان داده و به سوى تو، خم مى كنند و مى گويند: كى خواهد بود؟ بگو اميد است كه نزديك باشد. (51)

روزى كه شما را فرا مى خواند و شما با ستايش او، وى را اجابت مى كنيد و تصوّر مى كنيد كه مدّت كوتاهى درنگ داشته ايد. (52)

و به بندگانم بگو، سخنى بگويند كه بهترين سخن باشد، چرا كه شيطان ميان آنها فتنه و فساد به پا مى كند، هميشه شيطان دشمن آشكارى براى انسان بوده است. (53)

پروردگار شما به حال شما داناتر است، اگر بخواهد به شما رحم مى كند و اگر بخواهد عذابتان مى كند، و ما تو را وكيل آنها نساخته ايم. (54)

پروردگار تو به حال كسانى كه در آسمانها و زمينند داناتر است، و ما برخى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى بخشيديم و به «داوود» زبور را داديم. (55)

تفسير: ..... ص: 466

قُلْ كُونُوا حِجارَةً در مقابل ادّعاى مشركان كه مى گفتند: چگونه در قيامت زنده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 467

مبعوث خواهيم شد، در صورتى كه مشتى استخوان و خاك و غبار خواهيم بود؟

خداوند در اين قسمت جواب مى دهد كه اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله به آنان بگو: استخوان كه نه، سنگ و آهن هم كه باشيد خداوند مى تواند شما را زنده كند و طراوت و شادابى حيات را به شما برگرداند. «أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ» از اين هم بالاتر: اگر فرض كنيد مخلوق ديگرى شده ايد كه نمى توانيد زنده شدنش را بپذيريد و

به نظرتان غير ممكن مى آيد كه خدا آن را زنده كند باز هم از حيطه قدرت ما خارج نيست.

قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ كسى شما را زنده مى كند كه نخستين بار شما را آفريده و بديهى است آن كه بتواند نبوده را موجود كند بر زنده كردن مرده تواناتر است. اين پاسخ خداوند ناظر به اين مطلب است كه اين گروه به آفرينش اول اقرار و اعتراف داشتند.

فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ اى پيامبر هنگامى كه تو اين حرفها را به آنان بگويى، آنها از روى تعجب و با استهزاء و مسخرگى سرشان را بطرف تو، به حركت در مى آورند ...

يَوْمَ يَدْعُوكُمْ دعوت و استجابت به معناى مجازى خود به كار رفته است، يعنى خداوند در روز قيامت شما را مبعوث مى فرمايد و شما هم بدون اين كه از اين امر خوددارى كنيد، با تسليم و انقياد برانگيخته مى شويد، در حالى كه ستايش كننده و توحيدگوى او هستيد. سعيد بن جبير گويد: مردگان از قبرهايشان برمى خيزند در حالى كه زبانشان به اين ذكر گوياست: سبحانك اللهم و بحمدك «خدايا تو منزّهى و حمد و ستايش ويژه تو است».

وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ و گمان مى كنيد كه توقّفتان در دنيا اندك بوده است، زيرا تبديل شدن دنيا به آخرت سريع انجام شده، و يا به اين دليل كه مى بينيد توقّفتان در آخرت طولانى است. در اين آيه نفى، نازل منزله استفهام و فعل «تظنون» عمل تعليق شده يعنى لفظا از عمل بازمانده نه معنا.

وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ به بندگان مؤمن من بگو: با مشركان با

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 468

گفتارى نيكوتر سخن بگويند. در تفسير سخن نيكوتر

دو احتمال وجود دارد.

1- منظور آيه بعد است رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ يعنى پروردگار شما به حال شما آگاهتر است، اگر بخواهد شما را مورد رحمت قرار مى دهد و اگر بخواهد عذابتان مى كند، و چيزى نگوييد كه مشركان را به خشم و غضب در آوريد.

2- بعضى گفته اند سخن نيكوتر، كلمه شهادتين و ساير كلماتى است كه امر به آن شده است.

إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ شيطان در ميان آنها فساد بپا مى كند و هر كدام را به ديگرى فريب مى دهد تا بين آنان بغض و عداوت رواج دهد.

«رَبُّكُمْ أَعْلَمُ» پروردگار شما به احوال و تدبير امورتان از خودتان داناتر است و هرگز شما را به اسلام آوردن مجبور نمى كند. اگر بخواهد با فضل خود شما را مورد مرحمت قرار مى دهد و اگر هم بخواهد با عدلش شما را كيفر مى دهد.

وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا و ما تو را موكّل بر امور آنها قرار نداديم كه آنها را مجبور به اسلام آوردن نمايى بلكه تو را به عنوان مژده دهنده و بيم دهنده فرستاديم.

بنا بر اين با آنها مدارا كن و رنج آنها را تحمّل نماى.

وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ اين عبارت ردّ بر كفّار قريش است كه منكر نبوّت پيامبر اسلام بودند و مى گفتند: او چه امتيازى دارد كه پيامبر باشد؟ خدا مى فرمايد: پروردگار تو از همه كس نسبت به اهل آسمانها و زمين آگاهتر است و ارزش آنها را بيشتر مى داند، پس هر كه را از ميان فرشتگان و انبياء براى امرى برمى گزيند بدون دليل نيست كه فقط ميلش به آن قرار گيرد بلكه چون به ارزش باطنى آنان آگاهى دارد و آنها را شايسته مى داند انتخاب مى فرمايد.

وَ لَقَدْ

فَضَّلْنا اين آيه اشاره به فضيلت و برترى رسول خدا بر ديگر انبياست.

وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً اين جمله نيز اشاره به همين است، زيرا پيامبر اسلام آخرين پيامبر است و در كتاب زبور داود هم نوشته است كه حكومت زمين را بندگان

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 469

صالح من بدست خواهند گرفت، «1» و آنها حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و خاندان پاكش مى باشند.

[سوره الإسراء (17): آيات 56 تا 60] ..... ص: 469

اشاره

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً (56) أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً (57) وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (58) وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلاَّ أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً (59) وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً (60)

ترجمه: ..... ص: 469

بگو: كسانى غير از حق تعالى را كه خدا مى پنداريد بخوانيد آنها نمى توانند زيانى از شما برطرف سازند و نه تغييرى در آن ايجاد كنند. (56)

آنهايى را كه كافران به خدايى مى خوانند، خودشان وسيله تقرّب به خدا مى جويند و هر كدام كه مقرّب ترند بيشتر به رحمت او اميدوار و از كيفرش بيمناكند، چرا كه عذاب پروردگارت ترس آور است. (57)

هيچ آباديى نيست مگر اين كه پيش از فرا رسيدن قيامت

__________________________________________________

1- ان الارض يرثها عبادى الصالحون، انبيا/ 105.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 470

نابودش مى كنيم، يا به عذابى سخت گرفتار مى سازيم، اين، در كتاب الهى نوشته شده است. (58)

ما را از فرستادن معجزات هيچ چيز منع نمى كند، جز تكذيب پيشينان، و ما براى قوم ثمود آن شتر را كه معجزه اى آشكار بود فرستاديم امّا بر آن، ستم كردند، ما، اين آيات را جز براى بيم دادن نمى فرستيم. (59)

به ياد آور زمانى را كه به تو گفتيم:

پروردگارت

به مردم احاطه دارد، و رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود، و نيز، درختى كه در قرآن ملعون شمرده شده است، و ما اين كافران را مى ترسانيم امّا جز بر گردنكشى و طغيان بزرگ آنان چيزى نمى افزايد. (60)

تفسير: ..... ص: 470

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ مراد فرشتگان، يا حضرت عيسى و عزيز مى باشند، و بعضى گفته اند منظور گروهى از جنّيان هستند كه جمعى از عرب آنها را مى پرستيدند، و سپس اين جنّيان مسلمان شدند. خدا مى فرمايد اينها را كه خدا مى دانيد بخوانيد، امّا بدانيد كه نمى توانند ضررى را از شما بردارند و نه قادرند آن را از شما به ديگران منتقل كنند. «اولئك» مبتداست و خبر آن، فعل «يبتغون» مى باشد و معناى آيه چنين است: اينها «فرشتگان، يا عيسى و عزير» را كه شما خدا مى دانيد، خودشان (به وسيله عبادت خدا) خواستار تقرّب به سوى او هستند. و «ايهم» بدل از واو «يبتغون» و «اى» اسم موصول است و معنى جمله اين است: وقتى اين خدايان كه از شما به خدا نزديكترند در جستجوى وسيله اى به سوى خدا باشند پس شما خود كه به خدا نزديكتر نيستيد چرا چنين نباشيد؟

مى توان گفت: در فعل «يبغون» معناى «يحرصون» تضمين شده، يعنى هر كدام از آنها سعى مى كنند كه به خدا نزديكتر باشند، و به اين منظور در عبادت خدا و انجام اعمال خير بيشتر مى كوشند، و در عين حال (به لطف خدا) اميدوار و (از عذاب او) بيمناك هستند، پس چگونه شما آنها را مى پرستيد و خدا مى دانيد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 471

إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوها مگر اين كه پيش از فرا

رسيدن قيامت عدّه اى را با مرگ و عده ديگرى از آنها را با كشتن و عذابهاى ديگر از بين مى بريم بعضى گفته اند هلاكت قبل از قيامت براى صالحان و عذاب آخرت براى تبهكاران است. منظور از كتاب لوح محفوظ است.

وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ پروردگار متعال در اين آيه واژه منع را، در مورد ترك فرستادن معجزات و آياتى (كه كافران درخواست مى كردند) استعاره آورده تا بيان دارد كه انگيزه نياوردن معجزه، وجود حكمت و مصلحت است، و «ان» اول در محل نصب است و دوم در محل رفع، يعنى هيچ چيز ما را از فرستادن معجزات منع نمى كند جز تكذيب پيشينيان و منظور از اين معجزات چيزهايى است كه كفّار پيشنهاد مى كردند، از قبيل: زنده كردن مردگان و طلا كردن كوه صفا و جز اينها.

چرا كه، خداوند در امّتهاى گذشته چنين مقرر كرده بود كه هر كس معجزه اى را از پيامبر بخواهد و پس از ديدن آن، تكذيب كند به عذاب سخت دنيوى دچار مى شود و (به او مهلت داده نمى شود) اين جا نيز خداوند سبحان مى دانست كه اينها اگر آياتى را كه درخواست مى كنند ببينند تكذيب مى كنند و مستوجب عذاب سريع و خانمان برانداز او مى شوند ولى رحمت و حكمت خداوند اقتضا داشت كه بخاطر شرافت و عظمت پيامبر اسلام آنها را به عذاب بنيان كن (دنيوى) گرفتار نسازد بلكه تا روز قيامت به آنان مهلت دهد. سپس به عنوان نمونه داستان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح و هلاكت آنها را بيان فرمود تا درس عبرتى براى آنان باشد، زيرا خرابه هاى باقيمانه سرزمينهاى آنها، در

بلاد اعراب و نزديك به آنها بود. «مبصرة» آشكار، واضح. «فَظَلَمُوا بِها»: نسبت به معجزه كفر ورزيدند. «و ما نرسل» اصولا برنامه ما اين است معجزاتى را كه براى پيامبران اظهار مى كنيم به منظور آن است كه بر مردم اتمام حجّت كنيم و آنها را از عذاب آخرت بيم دهيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 472

وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ اى پيامبر به ياد آور زمانى را كه از طريق وحى به تو گفتيم: پروردگارت بر كفّار قريش احاطه دارد. از آينده محقق الوقوع به ماضى تعبير شده و مقصود آن است كه تو را بشارت به جنگ بدر و پيروزى بر قريش داديم چنان كه در دو آيه ذيل فرموده است:

1- سيهزم الجمع و يولون الدبر «بزودى همه آنان شكست خواهند خورد و به عقب برمى گردند» (القمر/ 44).

2- قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ ... «به كافران بگو بزودى سركوب گشته و به سوى جهنّم فرستاده مى شويد». (آل عمران/ 11).

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: خداوند به احوال مردم و كارها و آنچه از ثواب و عقاب كه شايسته آن هستند احاطه علمى دارد و او مى تواند اين كارها را درباره آنها انجام دهد و مى داند چه چيز به صلاح آنان مى باشد. خداوند با اين بيان پيامبر را وعده مى دهد كه از آزار قومش او را حفظ مى كند.

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً درباره معناى رؤيايى كه خداوند به پيامبرش نمود اختلاف شده است بعضى گفته اند ديدن با چشم است و منظور همان نماياندن آيات الهى است كه در اوّل سوره درباره معراج فرموده است، و مراد از

«فتنه» امتحان الهى و سخت بودن تكليف است تا كسى كه از عهده بر آيد مستحق ثوابى بزرگ باشد و آن كه خوب امتحان ندهد و آيات خدا را تكذيب كند مستوجب كيفر دردناك شود. بعضى گفته اند مقصود از «رؤيا» خوابى است كه در آيه زير اشاره به آن شده است: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ «خداوند در خواب به پيامبر خود راست گفت.» (فتح/ 27).

داستان چنين است كه پيامبر شبى در مدينه خواب ديد كه بزودى داخل مكّه خواهد شد، امّا مشركان در روز حديبيه او را از اين عمل بازداشتند، و چون در اين سال (حج) انجام نشد بعضى افراد در صدق گفتار حضرت به شكّ و شبهه افتادند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 473

به اين دليل خداوند اين رؤيا را فتنه و امتحان ناميده است. مخالفان آمدند پيش آن حضرت و گفتند چه شد؟ تو ما را وعده دادى كه با امنيّت داخل مكّه خواهيم شد ولى تحقّق نيافت؟ فرمود: من كه نگفتم امسال داخل مى شويد، انشاء اللَّه هر گاه خدا بخواهد داخل مى شويد. پس در آن سال برگشتند امّا سال بعد مكّه را فتح كردند و وارد آن جا شدند.

بعضى گفته اند منظور خوابى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ديد: بوزينه هاى بر منبرش بالا مى روند و پايين مى آيند، و به همين تأويل گفته شده است: شجره ملعونه در قرآن هم بنى اميّه اند كه خدا به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خبر داده است كه غاصبانه جاى او را خواهند گرفت و فرزندانش را به قتل خواهند رسانيد.

برخى گفته اند: «شجره ملعونه» درخت زقّوم است و چون كفّارى

كه در جهنّم از زقّوم چشانده مى شوند ملعونند، از روى مجاز شجره ملعونه گفته شده است.

وَ نُخَوِّفُهُمْ ما كافران را به كيفرهاى دنيايى و آخرتى مى ترسانيم امّا اين تهديدها طغيان بسيار، و گردنكشى و كفر آنها را زياد مى كند و آنها از گناه و معصيت و كفر و الحاد برنمى گردند.

[سوره الإسراء (17): آيات 61 تا 65] ..... ص: 473

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً (61) قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً (62) قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63) وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64) إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 474

ترجمه: ..... ص: 474

و چون به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد همگى سجده كردند، بجز ابليس كه گفت: آيا براى كسى سجده كنم كه از خاك آفريده اى؟ (61)

(سپس) گفت: آيا همين است كسى كه او را بر من ترجيح داده اى؟ اگر مرا تا روز قيامت مهلت دهى همه فرزندانش را جز اندكى، ريشه كن خواهم كرد. (62)

خداوند فرمود: برو، كه هر كس از آنان تو را پيروى كند، سزاى همه تان جهنّم است كه كيفرى فراوان است. (63)

و تو هر كدام را كه توانستى با صداى خود منحرف ساز و لشكر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار. و در ثروتها و فرزندانشان شركت جوى و با وعده ها سرگرمشان ساز كه شيطان جز فريب و دروغ وعده نمى دهد. (64)

بر بندگان من هرگز تو را تسلّطى نيست، و همين بس كه پروردگارت حافظ و نگهبان است. (65)

تفسير: ..... ص: 474

قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً «طينا» حال است امّا در ذو الحال آن دو وجه است:

الف: موصول: «من» در «من خلقت». يعنى: آيا براى او سجده كنم و حال آن كه مادّه اصلى او خاك است؟

ب: ضمير محذوف از صله يعنى: أ أسجد لمن كان فى وقت خلقه طينا «آيا براى كسى سجده كنم كه وقت آفريده شدنش خاك بوده است؟» أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ «كاف» براى خطاب و «هذا» مفعول به است و چند جمله به منظور اختصار حذف شده كه معنايش چنين است: از اين موجودى كه او را بر من برترى داده اى مرا آگاه كن كه به چه دليل به او چنين اعتبارى داده اى و حال آن كه من از او بهترم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3،

ص: 475

لَئِنْ أَخَّرْتَنِ ... ذُرِّيَّتَهُ لام مقدمه قسم و جمله آغاز سخن است، يعنى شيطان گفت:

اگر مرگ مرا به تأخير اندازى بچه هاى آدم را با اغوا و فريب بيچاره مى كنم و آنها را تحت فرمان خود در مى آورم. «احتنك الجراد الارض» «ملخ آنچه محصول در زمين بود خورد و اصل آن را حنك (نرم كردن و جويدن) است.

علت اين كه ابليس طمع در گمراهى اولاد آدم كرد، اين بود كه خداوند (در ضمن گفتگو) به فرشتگان خبر داده بود، كه در روى زمين كسى را قرار خواهد داد كه فساد و تباهى به وجود خواهد آورد و خونريزى خواهد كرد.

قالَ اذْهَبْ خداوند به شيطان فرمود: برو دنبال كارى كه براى خود برگزيده اى.

فعل امر «اذهب» به معناى رفتن، ضدّ آمدن نيست بلكه به خاطر خوارى شيطان بيان شده مثل گفتار حضرت موسى به سامرى: فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ: لا مِساسَ «دور شو، بهره تو در زندگى اين است كه هر كس به تو نزديك شود بگويى: با من تماس نگيريد (نتوانى با كسى تماس بگيرى).» (طه/ 97).

فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ تقدير اين جمله جزاؤهم و جزاؤك و مخاطب بر غايب غلبه يافته و جزاؤكم گفته شده است «جَزاءً مَوْفُوراً» مصدر مفعول مطلق است كه عاملش يا «تجاوزن» مقدّر است يا معناى «فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ» مى باشد كه خود به معناى «تجاوزن» است. «موفور و موفر» به معناى فراوان، زياد شده و كامل.

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ هر كدام از فرزندان آدم را كه مى توانى سبك و خوار شمار و با وسوسه هاى خود آنها را بلغزان.

«فزّ»: خفيف.

وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ «أجلب» از

ماده «جلبه» به معناى صيحه و فرياد است، يعنى سواره و پياده هاى خود را فراخوان و بر فرزندان آدم بتازان «رجل» اسم جمع براى راجل (پياده) است مثل ركب و صحب و قرائت مشهور «و رجلك»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 476

بنا بر اين است كه فعل به معناى فاعل است. رجل رجل بمعنى راجل معناى آيه اين است: «گروه پياده ات را بر آنها بشوران».

وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ مراد از شركت شيطان در اموال و اولاد مردم تمام گناهانى است كه شيطان آنها را به آن، وادار مى كند، در باب اموال مثل ربا و مصرف آن، در راه فسق و فجور و ندادن زكات و جز اينها و در باب اولاد، مثل ايجاد فرزند از راههاى نامشروع از قبيل زنا و غير آن و فرزند خواندگى بدون رابطه (پدرى).

وَ عِدْهُمْ به آنها وعده بده، منظور نويدهاى دروغينى است كه شيطان به پيروان خود مى دهد كه از جمله آنها شفاعت بتها و خدايان و بقاى جاودانه در دنيا و آرزوهاى دراز و جز اينها مى باشد.

إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ نسبت به بندگان صالح من سلطه و اقتدارى ندارى و نمى توانى آنها را اغوا و گمراه سازى زيرا آنها زير بار فريبهاى تو نمى روند.

وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا و همين كافى است كه پروردگار تو وكيل آنهاست هر گاه از شرّ تو به او پناه برند ايشان را پناه مى دهد و محافظتشان مى فرمايد.

[سوره الإسراء (17): آيات 66 تا 69] ..... ص: 476

اشاره

رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (66) وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ

الْإِنْسانُ كَفُوراً (67) أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلاً (68) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْرى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 477

ترجمه: ..... ص: 477

پروردگارتان همان است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت در مى آورد تا از نعمت او بهره مند شويد، چرا كه او نسبت به شما مهربان است. (66)

و هنگامى كه در دريا به شما ناراحتى برسد، همه آنهايى را كه جز خداى يكتا مى خوانيد فراموش شوند، امّا چون شما را نجات دهد و به خشكى برساند، روى مى گردانيد، آرى انسان بسيار ناسپاس است. (67)

آيا از اين ايمن هستيد از اين كه در خشكى شما را به زمين فرو برد، يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد و سپس هيچ ياورى براى خود نيابيد؟ (68)

يا ايمن هستيد از اين كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند و تندباد كوبنده اى بر شما بفرستد و به سبب كفرتان شما را غرق سازد، و كسى را نيابيد كه در مقابل ما خونتان را پى جويى كنيد؟ (69)

تفسير: ..... ص: 477

يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ پروردگار شما كسى است كه كشتيها را براى شما در دريا به سير و حركت درمى آورد.

وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ و هر گاه بيم غرق شدن شما را فرا گيرد تمام خدايانى را كه هميشه مى خوانيد در آن روز از خاطر شما مى رود، جز خداى يكتا كه براى شما در قيامت اميد نجاتى جز او نيست و هيچ اميدى نداريد كه غير از او كسى بتواند شما را از مهلكه برهاند. فَلَمَّا نَجَّاكُمْ ... اما موقعى كه شما را از دريا نجات داد و به خشكى رسانيد و از خطر امان يافتيد اين امنيّت شما را بر آن داشت كه عقب گرد كنيد و به حالت كفر و عصيان اولى برگرديد. «جانِبَ الْبَرِّ» منصوب است،

مفعول به، براى فعل «يخسف» مانند كلمه «ارض» در آيه: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ «پس او و خانه اش را به زمين فرو برديم» (قصص/ 80). «بكم» در محل نصب و حال مى باشد و معنايش اين است: «آيا ايمن هستيد» از اين كه خداوند زمين را بشكافد در حالى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 478

كه شما در آن قرار داريد؟» أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً حاصب، بادى است كه ريگها و سنگريزه ها را پرتاب مى كند.

معناى آيه اين است: اگر شما را با بلاهاى زمينى از قبيل: زلزله و خسف از بين نبرد با بلاى آسمانى هلاكتان مى كند و بادها مى فرستد كه سنگريزه ها را بسوى شما پرتاب كند و ياورى پيدا نكنيد كه اين بلا را از شما دفع كند.

أَمْ أَمِنْتُمْ يا از اين امين هستيد كه خداوند شما را محتاج كند كه بر كشتى سوار شويد و به همان دريايى برگرديد كه شما را از غرقاب در آن نجات داد و سپس از خدا اعراض كرديد، آن گاه او با فرستادن بادى سخت و كشتى شكن از شما انتقام بگيرد و شما را غرق كند؟

فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ قاصف بادى است كه صداى شديدى دارد، چنان كه گويى اشيا را در هم مى شكند. بعضى گفته اند به هيچ چيز برخورد نمى كند، مگر اين كه آن را بشكند.

فَيُغْرِقَكُمْ اين فعل با (تاء) هم كه فاعلش «ريح» باشد و با نون متكلم مع الغير خوانده شده، و نيز فعلهاى «يخسف، يرسل، و يعيدكم» به دو صورت: (ياء و نون) قرائت شده اند.

بِما كَفَرْتُمْ چون نسبت به نعمت خداوند كه شما را از غرق شدن نجات داد، ناسپاسى كرديد. «ثُمَّ

لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً» آن گاه كسى را نخواهيد يافت كه مطالبه خون شما را از ما بكند. «تبيع» مدّعى، مطالبه كننده از اين آيه گرفته شده است.

«فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ» پس در مطالبه خون نيكى كند» چنان كه شمّاخ سروده است:

[يلوذ ثعالب الشرقين منها] كمالا ذا الغريم من التبيع «1»

__________________________________________________

1- روبهاى آن مكان از آن (عقاب) مى گريزند/ چنان كه مديون از طلبكار مى گريزد. كشّاف، ج 2، ص 680 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 479

خلاصه معناى آيه اين است: ما با اين ناسپاسان چنين مى كنيم و كسى را نمى يابند كه ياريشان كند و از ما مطالبه حقّ آنها را بنمايد.

[سوره الإسراء (17): آيات 70 تا 72] ..... ص: 479

اشاره

وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً (70) يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (71) وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (72)

ترجمه: ..... ص: 479

ما، بنى آدم را گرامى داشتيم، و آنها را در خشكى و دريا سوار كرديم و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم و بر بسيارى از آفريده هاى خود برتريشان بخشيديم. (70)

به ياد آوريد روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان بخوانيم، آنها كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را مى خوانند و به اندازه نخ نازك ميان شكاف هسته خرما ستم نمى شود. (71)

و كسى كه در اين جهان كوردل باشد در آخرت نيز نابينا و گمراه است. (72)

تفسير: ..... ص: 479

وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ آثار گرامى داشتن خداوند بنى آدم را اين است كه به آنان عقل و خرد داده تا بينديشند و نيروى تشخيص خوب از بد را عنايت فرموده، و به صورت زيبا و اندام موزون آنها را خلق كرده و تدبير امر معاش و معاد به آنان ارزانى فرموده، و ايشان را بر تمام آنچه در زمين قرار دارد تسلّط داده و همه موجودات زنده را مسخّرشان ساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 480

وَ حَمَلْناهُمْ در خشكى بر چهار پايان روى زمين و در دريا بر كشتيها سوارشان كرديم، «وَ فَضَّلْناهُمْ» و بر بسيارى از آفريده هاى خود برتريشان داديم. منظور از آفريده هاى بسيارى كه خداوند بنى آدم را بر آنها برترى داده غير فرشتگان مى باشد، زيرا فضيلت فرشتگان شامل همه آنها مى شود، ولى در بنى آدم به گروه خاصّى تعلق دارد (كه بندگان نيكوكار خدا هستند).

يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ روزى كه هر گروهى را با امامشان بخوانيم. مراد از امام، پيشوا و مقتداست، از قبيل امام معصوم، پيامبر، و كتاب. امام صادق عليه السّلام فرمود: «1»

آيا خداى را ستايش نمى كنيد كه چون قيامت فرا رسد هر قومى را به سوى آن كه دوست مى داشته اند فرا مى خوانند، ما به سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى رويم و شما به جانب ما استغاثه مى كنيد. در اين هنگام فكر مى كنيد كه به كجا برده خواهيد شد؟ سوگند به خدا كه به بهشت خواهيد رفت. راوى مى گويد سه مرتبه حضرت اين جمله را ذكر فرمود.

فَمَنْ أُوتِيَ پس آنان كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را مى خوانند و از خواندن آن خوددارى نمى كنند زيرا علامتهاى خوشحالى را در آن مشاهده مى كنند، اولئك، اشاره به «من» است كه در معناى جمع به كار رفته است.

وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا فتيل نخى است كه در درون شكاف هسته خرما قرار دارد، «2» منظور اين است كه كمترين چيزى از اجر و ثواب آنها كم نشده است.

وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى كسى كه در دنيا راهى براى نجات نداشته و هدايت نيافته باشد در آخرت نيز راهى به سوى بهشت نخواهد يافت. مى توانيم «أعما» ى دوم را به معناى افعل تفضيل- يعنى نابيناتر- بگيريم، به همين دليل ابو عمرو، اوّلى را

__________________________________________________

1-

الا تحمدون اللَّه؟ اذا كان يوم القيمة فدعى كل قوم الى من يتولونه و فزعنا الى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و فزعتم الينا، فالى اين ترون يذهب بكم؟ الى الجنة و رب الكعبة.

2- حسن گفته است: فتيل در شكم هسته، نقير در پشت هسته و قطمير، پوست هسته خرماست.

ترجمه مجمع، ج 14. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 481

با اماله تلفظ كرده و دومى را با تفخيم و چون افعل تفضيل به

«من» تمام مى شود و آن هم در تقدير است، پس گويا الف در وسط قرار گرفته و از اين جهت درشت تلفّظ مى شود مثل «اعمالكم».

[سوره الإسراء (17): آيات 73 تا 77] ..... ص: 481

اشاره

وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً (73) وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً (74) إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً (75) وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلاً (76) سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلاً (77)

ترجمه: ..... ص: 481

نزديك بود كه مشركان تو را از آنچه به تو وحى كرده بوديم منحرف سازند، تا غير آن را به دروغ به ما نسبت دهى و در اين هنگام تو را به دوستى بگيرند. (73)

اگر ما تو را ثابت قدم نگه نمى داشتيم نزديك بود كه اندكى به آنها تمايل پيدا كنى. (74)

در اين هنگام دو چندان عذاب در دنيا و دو چندان عذاب بعد از مرگ را به تو مى چشانديم، پس در برابر ما ياورى براى خود نمى يافتى. (75)

و نزديك بود كه تو را از اين سرزمين با نيرنگ ريشه كن و بيرون سازند، و اگر چنين كرده بودند، بعد از تو، جز مدّت اندكى باقى نمى ماندند. (76)

سنّت ما نسبت به پيامبرانى كه پيش از تو فرستاده بوديم همين بود و هرگز در سنّت ما دگرگونى نخواهى يافت. (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 482

تفسير: ..... ص: 482

وَ إِنْ كادُوا «ان» مخفّف از ثقيله است و «لام» در ليفتنونك براى فرق آن با نافيه است يعنى نزديك بود كفّار تو را از قرآنى كه به تو وحى كرديم به سخنانى منصرف كنند كه ما آنها را نازل نكرده ايم.

وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ اگر تو از هدف آنها پيروى مى كردى آن وقت دوستى با تو را اظهار مى كردند.

نقل شده است كه گروهى از قريش به پيغمبر گفتند نمى گذاريم استلام حجر كنى مگر اين كه نزد خدايان ما فرود آيى حضرت پيش خود فكر كرد كه خدا مى داند كه من اين بتها را دوست نمى دارم ولى چه كنم كه استلام حجر، مرا به اين امر وامى دارد. اين جا بود كه اين آيه نازل شد. وجوه ديگرى هم درباره شأن نزول اين آيه

ذكر شده است.

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ اگر چنين نبود كه ما با عطا كردن نيروى عصمت و لطف خود تو را محافظت كرديم، نزديك بود كمى به سوى آنها تمايل نشان دهى و بعضى از خواسته هاى آنان را عملى سازى و در اين صورت ما دو برابر عذاب دنيا و آخرت را به تو مى چشانديم، يعنى هر چه عذاب دنيا براى گنهكاران و هر چه براى آخرت و پس از مرگ براى آنها آماده كرده ايم درباره تو دو برابر مى ساختيم و اين مطلب دليل بر آن است كه زشتى و بزرگى معصيت بستگى به مقام فاعلش دارد كه هر چه مقام وى بالاتر باشد گناهش هم بزرگتر و كيفرش سخت تر است. از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا داراى مرتبه عصمت بوده و از گناه مصون است، امّا اين آيه كه خطاب به پيامبر است براى اين است كه مؤمنان را از تمايل به مشركان در حكمى از احكام خدا بر حذر دارد.

وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ نزديك بود قريش با اخراج كردن تو از سرزمين مكّه، ريشه تو را بركنند ولى پس از خارج ساختن تو از اين سرزمين، خودشان باقى

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 483

نخواهند ماند مگر مدّتى اندك زيرا خداوند آنان را به هلاكت مى رساند. و اين امر تحقّق يافت زيرا مدّت كمى پس از آن در جنگ بدر بسيارى از آنها كشته شدند.

بعضى گفته اند منظور از عبارت: «إِلَّا قَلِيلًا» مدت اندك نيست، بلكه افرادى اندك مى باشد يعنى تنها همانهايى كه توانستند فرار كنند يا ايمان آوردند نجات پيدا كردند و برخى گفته اند مراد از «ارض» شهر مدينه است، چرا كه

يهود به حضرت پيشنهاد كردند و گفتند همه پيغمبران خدا در شام مبعوث شدند و حضرت ابراهيم هم به آن سرزمين هجرت كرد، بنا بر اين اگر تو به شام بروى ما به تو ايمان مى آوريم لذا حضرت تصميم گرفت كه به آن سوى برود و در اين حال اين آيه نازل شد «خلافك» خلفك نيز قرائت شده و هر دو به يك معناست، در قول شاعر آمده است:

عفت الديار خلافهم فكانما بسط الشواطب بينهن حصيرا «1»

خلافهم: بعدهم.

سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا روش معمول خداوند و سنّت هميشگى او بر آن است هر جامعه اى كه پيامبر خود را از محيطشان بيرون نمايند، آنها را به هلاكت مى رساند.

كلمه «سنة» منصوب است زيرا مفعول مطلق و مصدر تأكيدى است، يعنى سنّ اللَّه ذلك سنة.

[سوره الإسراء (17): آيات 78 تا 82] ..... ص: 483

اشاره

أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً (78) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (79) وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً (80) وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (81) وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً (82)

__________________________________________________

1- پس از نابودى ساكنان آن زمين آباديهايشان چنان خراب و كثيف شد كه گويا زنان حصير باف، بساط حصير بافى خود را در آن جا پهن كرده اند منظور اين است كه سرزمين آنها پس از نابودى شان پر از كثافت و آشغال شده بود. كشّاف، ج 2، ص 686 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 484

ترجمه: ..... ص: 484

نماز را از زوال خورشيد، تا نهايت تاريكى شب بر پا دار و نيز نماز خواندن هنگام صبح را، چرا كه نماز بامدادان مورد مشاهده است. (78)

و پاسى از شب را به نماز و عبادت بيدار باش، اين يك غنيمتى براى تو است، اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد. (79)

و بگو: پروردگارا مرا در امور، صادقانه وارد و صادقانه از آن خارج ساز و از سوى خود دليلى يارى دهنده براى من قرار ده. (80)

و بگو: حق فرا رسيد و باطل نابود شد، آرى باطل نابود شدنى است. (81)

ما از اين قرآن آيه هايى نازل مى كنيم كه براى مؤمنان درمان و رحمت است، و ستمكاران را جز زيانكارى نيفزايد. (82)

تفسير: ..... ص: 484

لِدُلُوكِ زوال شمس و به قولى غروب آن است ولى قول اوّل صحيحتر است.

براى اين كه آيه تمام نمازهاى پنجگانه را شامل باشد، بنا بر اين، دو نماز هنگام زوال خورشيد ظهر و عصر و دو نماز وقت تاريكى شب مغرب و عشا، و قرآن فجر هم نماز صبح است، و مراد از «غَسَقِ اللَّيْلِ» آغاز ظهور شب و شروع تاريكى آن مى باشد.

مَشْهُوداً نماز صبح را فرشتگان شب و روز مشاهده مى كنند مأموران شب در اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 485

هنگام در حال بالا رفتن و مأموران صبح هم در حال فرود آمدنند، بنا بر اين نماز صبحدم در آخر دفتر شب و اوّل دفتر روز ثبت مى شود، و مى توان گفت: عبارت «قُرْآنَ الْفَجْرِ» اشاره به آن است كه نماز صبح را بايد طولانى كرد تا مردم بسيارى آن را مشاهده كنند و آيات قرآن را بشنوند و ثواب فراوانى

برگيرند.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ مقدارى از شب را به تهجّد پرداز. «تهجّد» عبارت است از ترك خواب شب به منظور عبادت مثل تأثم و تحرّج كه به معناى ترك گناه است و به معناى خود خواب هم آمده است. «نافِلَةً لَكَ» نماز شب عبادتى است كه علاوه بر نمازهاى پنجگانه بر تو لازم است و چون «تهجّد» عبادت زايدى است و با نافله به يك معناست خداوند نافلة را جانشين «تهجدا» قرار داده است. خلاصه معنا اين است كه علاوه بر نمازهايى كه بر همه واجب است تهجّد هم بخصوص بر تو واجب ولى براى ديگران مستحبّ است. بعضى گفته اند معناى آيه اين است كه نماز شب بر پيامبر و ديگران مستحبّ است امّا به اين دليل كه او مردم را به اين سنّت دعوت و تشويق مى كند خداوند تنها او را مورد خطاب قرار داده است.

مَقاماً مَحْمُوداً منصوب به ظرفيّت است، يعنى: «عسى ان يبعثك ربك فيقيمك مقاما محمودا» اميد است خداوند تو را مبعوث كند و به جايگاهى پسنديده تو را بنشاند و ممكن است «يبعثك» را به معناى يقيمك بگيريم، و نيز مى توان «مَقاماً مَحْمُوداً» را حال گرفت به معناى صاحب مقام محمود و معناى مقام محمود موقعيتى است كه پيشينيان و پسينيان او را به آن مى ستايند، يعنى مقام شفاعت.

منظور اين كه هر چه پيامبر بخواهد به او داده مى شود و هر چه شفاعت كند پذيرفته است و در اين امر بر همه خلايق شرافت و برترى دارد، بر دستش لواى حمد گرفته و در زير آن، پيامبران و فرشتگان گرد مى آيند.

رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ «مدخل و مخرج» هر دو مصدراند،

يعنى در تمام امورى كه مرا به رسالت فرستاده اى بطور پسنديده وارد كن و از تمام آنها آن چنان مرا

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 486

خارج كن كه سرانجامش مورد رضايت تو باشد. بعضى گفته اند مراد آن است كه با غلبه و پيروزى داخل مكّه شود و با سلامت و تندرستى از آن خارج گردد بعضى ديگر گفته اند شامل تمام امور مى شود. «سلطانا» به من حجّت و دليلى عنايت كن كه مرا بر مخالفانم پيروز سازد، يا قدرت و عزّتى كه اسلام را در مقابل كفر، يارى كند.

البته اين دعاى حضرت مستجاب شد و خداوند پيروزى او را تعهّد كرد و فرمود:

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ «... تا او را بر همه دينها غلبه دهد» (توبه/ 33) و جاى ديگر فرمود: فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «آگاه باشيد كه حزب خدا پيروز است» (مائده/ 56) «1» وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ: در اطراف كعبه سيصد و شصت بت از قبايل مختلف عرب وجود داشت كه به دور آنها طواف مى كردند، و در روز فتح مكّه اين آيه نازل شد. جبرئيل به رسول خدا گفت: عصايت را بگير و بتها را بينداز. حضرت با عصاى خود به چشم هر يك از بتها فرو مى كرد و مى گفت: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ (حق آمد و باطل مغلوب شد) و آنها را به رو بر زمين مى انداخت سرانجام همگى افتادند و تنها بت قبيله خزاعه كه از بلور و شيشه زرد رنگ بود بر بالاى كعبه باقى مانده بود كه حضرت به امير المؤمنين فرمود: يا على آن را هم بينداز. پس وى را بلند كرد او بالا رفت و

بت را بيفكند و آن را شكست، مردم مكّه به شگفت در آمدند و مى گفتند:

هرگز مردى ساحرتر از محمّد صلى اللَّه عليه و آله نديده ايم! وَ زَهَقَ الْباطِلُ باطل هلاك شد و از بين رفت، زهقت نفسه: جانش بر آمد، حق، اسلام و باطل شرك است. كانَ زَهُوقاً باطل نابود شدنى و بى ثبات است. «مِنَ الْقُرْآنِ» «من» بيانيّه يا تبعيض است، يعنى هر بخشى از قرآن كه نازل شود شفا و درمان براى مؤمنان است و هر لحظه به سبب آن ايمانشان افزوده مى شود و شفاى معنوى مى گيرند، هم چنان كه انسان از بيماريهاى جسمانى به وسيله دارو، درمان

__________________________________________________

1- اين آيه در سوره مائده آيه 56 حرف (الا) را ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 487

مى شود، از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود: هر كس از قرآن طلب شفا نكند خدا او را شفا نمى دهد. «1»

وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً امّا كفّار از قرآن جز خسارت و نقصان نمى بينند.

زيرا قرآن را تكذيب مى كنند و به آن كفر مى ورزند.

[سوره الإسراء (17): آيات 83 تا 87] ..... ص: 487

اشاره

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً (83) قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلاً (84) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (85) وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلاً (86) إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً (87)

ترجمه: ..... ص: 487

و هر گاه به انسان نعمت بخشيم، روى بگرداند، و خود را دور سازد، و چون دچار سختى شود، نوميد گردد. (83)

بگو: هر كس بر طبق خلق و خوى خود عمل مى كند، پس پروردگار شما آنها را كه راهشان بهتر است مى شناسد. (84)

از تو، درباره روح مى پرسند، بگو:

روح از امر پروردگار من است و به شما جز اندكى از دانش داده نشده است. (85)

اگر بخواهيم، آنچه را كه به تو وحى فرستاده ايم، مى گيريم، پس تو كسى را نمى يابى كه از تو دفاع كند. (86)

مگر رحمت پروردگارت كه فضل او بر تو بزرگ بوده است. (87)

__________________________________________________

1-

من لم يستشف بالقرآن فلا شفاء اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 488

تفسير: ..... ص: 488

وَ إِذا أَنْعَمْنا هر گاه ما به انسان نعمت تندرستى و ثروت و غنا عطا كنيم از ياد و توجّه ما، دورى و غفلت مى كند چنان كه گويا از خدا و نعمتهاى او مستغنى و بى نياز است.

وَ نَأى بِجانِبِهِ اين جمله تأكيد براى اعراض است زيرا معناى اعراض از چيزى آن است كه كنار صورتش را از آن برگرداند، و «نَأى بِجانِبِهِ» يعنى پشت از آن كرد، يا كنايه از تجبّر و استكبار است، زيرا خوى و عادت شخص متكبّر و خود خواه و خودپسند همين است.

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ چنين آدمى، هر گاه كه مبتلا به محنت و سختى يا بيمارى و تنگدستى مى شود سخت نااميد گشته و هيچ گونه اميد گشايش و فرج برايش باقى نمى ماند. در جمله بالا «نَأى بِجانِبِهِ» نيز خوانده اند كه لام الفعل را بر عين الفعل مقدّم داشته اند به همان معنا، چنان كه فعل «رأى» را «راء» خوانده اند، يا اين كه فعل «ناء»

به معناى «نهض» (حركت كرد) مى باشد.

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ هر كسى در زندگى، روشى را انتخاب و به آن عمل مى كند كه از جهت هدايت و ضلالت مناسب حال اوست، چنان كه قسمت ديگر آيه بر همين معنا دلالت مى كند.

فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا خداوند بهتر مى داند كه چه كسى راهى درست تر و روشى مطمئن تر برمى گزيند.

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ روحى كه مورد پرسش واقع شده و از پيامبر راجع به آن سؤال مى كردند همان روحى است كه در موجود زنده مى باشد. از حضرت تعريف حقيقى آن را پرسيدند. او هم خبر داد كه از فرمان خداست، يعنى خدا آن را به خود اختصاص داده است. قول ديگر اين است كه يهود مى گفتند: اگر محمّد صلى اللَّه عليه و آله به پرسش درباره روح پاسخ مثبت دهد پيامبر نيست و اگر جواب ندهد پيامبر است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 489

زيرا در كتابهاى آسمانى ما چنين گفته شده است.

و قول ديگر آن است كه مراد از روح، جبرئيل، يا فرشته اى از فرشتگان است كه او در يك صف و ساير فرشتگان در صف ديگر قرار مى گيرند. و نيز گفته اند منظور قرآن است و «مِنْ أَمْرِ رَبِّي» يعنى قرآن از وحى و كلام اوست نه از سخن بشر.

وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا سپس خطاب به همه كرده و فرموده است: به شما از دانش جز اندك چيزى داده نشده است، زيرا علم خدا بى نهايت است و هر علمى در برابر دانش نامتناهى او اندك و ناچيز است.

لَنَذْهَبَنَّ اين كلمه جواب قسم محذوف و جانشين جواب شرط است، يعنى اگر بخواهيم قرآن را

مى بريم و از سينه ها و افكار محو و نابودش مى سازيم، چنان كه اثرى از آن باقى نماند و ديگر، كسى را نخواهى يافت كه آن را به سوى تو برگرداند و در حافظه ات بسپارد. «إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» مگر رحمت خدا كه به آن توكّل كنى تا آن را به سوى تو برگرداند. ممكن است اين جمله را مستثناى منقطع دانست يعنى رحمت خدا بود كه قرآن را از بين نبرد، خداوند با اين بيان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله منّت گذاشته است كه بعد از نازل كردن قرآن، آن را پيوسته در جامعه محفوظ نگاهداشته است.

[سوره الإسراء (17): آيات 88 تا 93] ..... ص: 489

اشاره

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (88) وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (89) وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90) أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً (92)

أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 490

ترجمه: ..... ص: 490

بگو: اگر انسانها و پريان اتّفاق نظر كنند، كه همانند اين قرآن را بياورند، نخواهند آورد. اگر چه بعضى از آنها پشتيبان برخى ديگر شوند. (88)

ما در اين قرآن براى مردم از هر چيز نمونه اى آورده ايم ولى بيشتر مردم، جز انكار و مخالفت كارى نكردند. (89)

و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم، تا از اين زمين براى ما چشمه اى ظاهر سازى. (90)

يا اين كه داراى باغى از درختان خرما و انگور باشى كه در ميان آنها نهرها جارى سازى. (91)

يا آسمان را- چنان كه پنداشته اى- قطعه قطعه بر سر ما فرود آورى و يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما آورى. (92)

يا خانه اى از طلا داشته باشى، يا به آسمان بالا روى، و ما هرگز نسبت به بالا رفتن تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه بر ما كتابى نازل كنى تا آن را بخوانيم، بگو: پروردگار من منزّه است: آيا من غير از يك

بشرى هستم كه پيام آورم!؟ (93)

تفسير: ..... ص: 490

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ .... اگر جنّ و انس پشتيبان همديگر باشند كه مطالبى مانند اين قرآن در فصاحت و بلاغت و زيبايى نظم و تأليف بياورند همه آنها از آوردن چنين كتابى عاجز و ناتوانند.

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ .... ما در اين قرآن حقايق را براى مردم بيان كرديم، و هر نوع مثل و نمونه اى كه مورد احتياج دين و دنياى مردم باشد، مكرّر ذكر نموديم امّا آنها كفر و انكار را پيش گرفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 491

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ پس از آن كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله معجزه بودن قرآن را بيان فرمود و معجزاتى غير از قرآن هم بر آن افزود و حجّت بر مردم تمام شد، آنها گفتند هرگز به تو ايمان نمى آوريم، تا اين كه براى ما از سرزمين مكّه چشمه اى ظاهر سازى كه پيوسته آب از آن بجوشد، ينبوع بر وزن يفعول، مثل يعبوب از فعل «عب». «تفجر» را با تخفيف: «تفجر» نيز خوانده اند. (كَما زَعَمْتَ) كفّار گفتند: چنان كه مى پندارى، مرادشان اين آيه بود: إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ «اگر خواهيم آنها را در زمين فرو بريم، يا بر آنان پاره هايى از آسمان افكنيم» (سبأ/ 8) «كسفا»: اين كلمه با فتح و سكون سين هر دو قرائت شده و جمع كسفة است.

أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا در معناى اين عبارت چند احتمال وجود دارد:

1- قبيل به معناى شاهد و ضامن يعنى خدا و ملائكه را، پيش روى ما حاضر كنى، تا شاهد و ضامن گفته هاى تو باشند، چنان كه

شاعر مى گويد:

رمانى بامر كنت منه و والدى بريئا و من جول الطوى رمانى «1»

2- قبيل به معناى مقابل است يعنى خداوند و ملائكه را در مقابل بياورى كه ما آنها را مشاهده كنيم.

3- «قبيلا» جمع «قبيله» و حال از «ملائكه» است، يعنى فرشتگان را گروه گروه پيش ما بياورى، زخرف طلا.

أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ يا اين كه بر پله هاى آسمان بالا روى. در اصل معارج السّماء بوده است.

وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى .... و تازه اگر به آسمان هم بالا بروى هرگز به آسمان بالا رفتنت را باور نمى كنيم مگر اين كه از آسمان كتابى را نازل كنى كه تصديق تو كند و

__________________________________________________

1- مرا به كارى متّهم ساخت كه من و پدرم از آن دوريم، و اين تهمت مثل آن است كه كسى از ته چاه به طرف بالا سنگى بياندازد، كه به خودش برمى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 492

گواهى به راستى ات دهد.

البته منظور اعراب از اين پيشنهادها لجاج و عناد بود نه واقعيت و حقيقت طلبى.

قُلْ سُبْحانَ رَبِّي «قال» نيز قرائت شده است: پيشنهادهاى نابجاى آنها موجب تعجّب مى شود.

هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً من هم مانند بقيه پيغمبران، بشر هستم و آنها براى امّتهايشان آيات و معجزاتى را مى آورند كه خدا ظاهر مى فرمود، اين مطلب مربوط به من نيست كه هر چه بخواهم بياورم، به دست خداست و تنها او، عالم به مصالح امور است بنا بر اين دليلى ندارد كه شما اين مطالب را از من درخواست مى كنيد.

[سوره الإسراء (17): آيات 94 تا 100] ..... ص: 492

اشاره

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94) قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ

لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً (95) قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (96) وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً (97) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً (98)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً (99) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 493

ترجمه: ..... ص: 493

تنها چيزى كه مانع شد، مردم، پس از آمدن هدايت ايمان آورند، اين بود كه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان رسول فرستاده است؟ (94)

بگو: اگر در روى زمين فرشتگانى بودند كه با آرامش گام برمى داشتند، يا از آسمان فرشته اى را به عنوان رسول بر آنها مى فرستاديم. (95)

بگو: همين بس كه خداى يكتا، ميان من و شما گواه است زيرا او به بندگان خود، آگاه و بينا است. (96)

هر كه را خداوند هدايت كند، او هدايت يافته واقعى است، و آنان را كه او گمراه سازد، برايشان جز خدا، دوستانى نخواهى يافت، و آنها را روز قيامت به صورتهايشان محشور مى كنيم، در حالى كه، نابينا و گنگ و كرند، جايگاهشان دوزخ است كه هر گاه آتش آن فرو نشيند بر ايشان آتشى، افروخته بيفزاييم. (97)

اين جزاى آنها است، زيرا به آيات ما كفر ورزيدند

و گفتند: آيا وقتى كه استخوان و خاك شديم، با آفرينش تازه، زنده خواهيم شد؟ (98)

مگر نمى دانند، خدايى كه آفريدگار آسمانها و زمين است، قادر است مانند آنها را خلق كند، و براى آنان مدّتى قرار دهد كه در آن ترديدى نيست. امّا ستمكاران از هر چه، جز كافر شدن، امتناع مى ورزند. (99)

بگو: اگر شما گنجينه هاى نعمت پروردگارم را مالك بوديد، از ترس انفاق بخل مى ورزيديد و انسان، بخيل و فرومايه است. (100)

تفسير: ..... ص: 493

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ تنها چيزى كه كفّار را از ايمان آوردن به قرآن و دستور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مانع مى شد اين بود كه نتوانستند رسالت يك انسان را از سوى خدا بپذيرند.

«أن» اوّلى مفعول دوّم «منع» و دومى فاعل آن است و همزه در «أ بعث» استفهام ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 494

انكارى است، با توجه به بهانه جوييهاى منكران حق سبحانه و تعالى بيان كرده است كه آنچه را آنها ناروا مى دانند ناروا نيست بلكه نزد خداوند خلاف آن، نارواست، زيرا حكمت بالغه الهى اقتضا مى كند كه فرشته را براى ارسال وحى بر كسى، نازل نكند مگر بر يكى از پيامبران يا فرشتگان كه مثل خود او هستند و در جمله بعد آن را چنين توضيح مى دهد:

قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ ... رَسُولًا اگر در روى زمين به جاى انسانها فرشتگانى سكونت داشتند كه با آرامش بر روى پاهايشان راه مى رفتند، آن وقت خداوند فرشته اى را از آسمان به عنوان پيامبر مى فرستاد تا آنها را به راه راست هدايت كند و معارف دينى را به ايشان بياموزد، امّا انسانها چنين نيستند كه براى هدايتشان فرشته اى بيايد بلكه

فرشته وحى تنها بر آن كسى نازل مى شود كه خداوند او را از ميان مردم به مقام نبوّت برگزيده است و او به دعوت و هدايت آنها قيام مى كند.

شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ خداوند براى داورى ميان من و شما كافى است كه آنچه از وظيفه تبليغ بر من بود انجام دادم و شما نپذيرفتيد و مرا تكذيب كرديد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست. اين مطلب از طرفى تهديد براى كافران و از طرف ديگر تسليت و دلجويى براى حضرت رسول مى باشد، و «شهيدا» منصوب، تميز يا حال است.

وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ آنان را كه خدا توفيق هدايت داده هدايت يافته اند و آنان را كه خداوند به خودشان واگذاشته است دوستان و ياورانى برايشان نيست.

آنها در حالى كه بر روى زمين كشيده مى شوند به سوى آتش برده مى شوند، چنان كه در دنيا با كسى كه بخواهند بيشتر مورد اهانت قرار دهند چنين مى كنند. آنها كورند و از ديدن چيزهايى كه خوشحالشان كند محرومند و از گفتن سخنى كه به آنها سود رساند لالند و از شنيدن صدايى كه شادشان كند بى بهره اند. چنان كه (در دنيا) حق را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 495

نمى ديدند و سخنان حق را نمى شنيدند.

ممكن است معناى آيه اين باشد كه اين گروه، در حالى محشور مى شوند كه وقتى پس از حسابرسى، از موقف حساب به سوى آتش مى روند، قواى حسّى شان آسيب مى بيند زيرا خداوند در قرآن خبر داده است كه آنها (در قيامت) سخن مى گويند.

كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً هر چه پوست و گوشت بدنشان بسوزد و بر اثر آن شعله آتش فرو نشيند باز به حالت اول

برمى گردند و آتش براى سوختن مجدّد آن افروخته مى شود و آن كه مى سوزد عذاب آن را احساس مى كند. اين است مجازات آنها كه آتش بر تمام ذرّات وجودشان مسلّط است، مى سوزاند، شعله اش پوست و گوشت آنان را مى خورد، و نابود مى سازد و سپس آنها را به حالت اول برمى گرداند و زنده مى كند تا بر عذابشان افزوده شود و ياد بياورند و افسوس خورند كه چرا در دنيا، زنده شدن در قيامت را تكذيب و انكار مى كردند.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا آيا كسانى كه معاد را غير ممكن مى شمارند، نمى دانند خدايى كه قدرت بر آفرينش آسمانها و زمين دارد مى تواند نظير آنها را در قيامت به وجود آورد زيرا آفرينش آنها سخت تر از آفرينش آسمانها نيست، چنان كه مى فرمايد:

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ «آيا آفرينش شما سخت تر است يا آفرينش آسمان؟» (نازعات/ 22).

وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لا رَيْبَ فِيهِ خداوند براى آنها سرآمدى قطعى قرار داد كه مراد مرگ يا قيامت است، اما اين ستمكاران از پذيرش حق خوددارى كردند و بر انكار خود افزودند، با اين كه دليل آن بسيار روشن بود.

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ چون حرف «لو» بر اسم داخل نمى شود بايد فعلى به عنوان تفسير در تقدير گرفته شود، يعنى لو تملكون انتم تملكون» «تملك» مقدّر و «انتم» بدل از ضمير متصل: (واو) ذكر شده است. بنا بر اين «أنتم» فاعل فعل مضمر، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 496

تملكون تفسير آن است. معناى عبارت اين است: اگر شما مالك گنجينه هاى ارزاق و نعمتهاى خدا بر خلقش بوديد، بخل مى ورزيديد و به آنان نمى داديد. «قتور» به معناى بخيل است.

گفته شده است كه اين

آيه در جواب كفّار آمده است كه گفتند هرگز ايمان نمى آوريم مگر اين كه خواسته هاى ما را (كه در آيه هاى قبل ذكر شد) بر آورى، و خدا جواب مى دهد به فرضى كه اين امور و خزاين زمين به شما داده شود بخل مى ورزيد، و از خلق خدا منع مى كنيد.

[سوره الإسراء (17): آيات 101 تا 105] ..... ص: 496

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً (101) قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102) فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً (103) وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً (104) وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (105)

ترجمه: ..... ص: 496

ما تعداد نه معجزه روشن به موسى داديم، پس تو از بنى اسرائيل سؤال كن، موقعى كه موسى بسوى آنها آمد، و فرعون به او گفت: اى موسى من تو را جادو شده مى پندارم. (101)

گفت: تو مى دانى كه اين آيات را جز پروردگار آسمانها و زمين- براى روشنى دلها- نفرستاده است و من گمان مى كنم اى فرعون كه تو نابود خواهى شد. (102)

فرعون خواست آنها را از آن سرزمين خارج سازد، ما، او و همراهانش را تماما غرق كرديم. (103)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 497

و پس از آن به بنى اسرائيل گفتيم در اين سرزمين ساكن شويد، و هر گاه وعده آخرت فرا رسد همه شما را دسته جمعى مى آوريم. (104)

ما قرآن را بحق نازل كرده ايم و به حق نازل شده است. و تو را جز بشارت دهنده و ترساننده نفرستاده ايم. (105)

تفسير: ..... ص: 497

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ آيات نهگانه اى كه خداوند به حضرت موسى داد، به قول ابن عباس عبارتند از: عصا، يد بيضا، ملخ، شپش، قورباغه، خون، سنگ، دريا، و كوهى كه بر بالاى سر بنى اسرائيل قرار گرفت. بعضى طوفان، سالهاى گرفتارى، و كمبود ميوه ها را به جاى سنگ و دريا و كوه ذكر كرده اند.

برخى ديگر گفته اند: نه آيه درباره احكام بوده، زيرا چنين روايت شده است كه فردى از يهود از پيامبر درباره اين امور پرسيد. حضرت فرمود: خدا به موسى وحى كرد كه به بنى اسرائيل بگو: به خدا هيچ گونه شرك نياوريد اسراف نكنيد، زنا نكنيد نفسى را كه خدا محترم دانسته جز بحق نكشيد سحر نكنيد ربا نخوريد بى گناهى را به محكمه نبريد كه او را

بكشند، به زن شوهردارى نسبت زنا ندهيد و از ميدان جنگ فرار نكنيد و مخصوصا شما اى يهود از حكم روز شنبه تجاوز نكنيد. يهودى دست رسول خدا را بوسيد و گفت شهادت مى دهم كه تو پيامبر خدايى.

فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ در تفسير اين آيه دو قول است:

1- خطاب به موسى است و در اين صورت جمله إِذْ جاءَهُمْ متعلّق به محذوف است، يعنى «فقلنا له» و سه معنا برايش ذكر شده است:

الف: به موسى گفتيم بنى اسرائيل را از فرعون طلب كن و بگو: اى فرعون آنها را با من بفرست.

ب: به موسى گفتيم از بنى اسرائيل درباره آيين و دينشان بپرس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 498

ج: به موسى گفتيم از آنها بخواه كه تو را كمك كنند.

2- خطاب به پيامبر اسلام باشد، يعنى اى پيامبر از مؤمنان بنى اسرائيل مثل عبد اللَّه سلام و يارانش بپرس تا يقين و اطمينانت زياد شود، بنا بر اين وجه، جمله إِذْ جاءَهُمْ متعلّق به «آتينا» است و مى توانيم آن را متعلق به اذكر محذوف بدانيم، يعنى اى پيامبر به ياد آور وقتى را كه موسى نزد پدران اين مؤمنان آمد.

إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً فرعون گفت اى موسى تو را چنان مى بينم كه سحر شده اى و عقلت را از دست داده اى.

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ موسى گفت اى فرعون، تو خود مى دانى كه اين معجزات و آيات را كسى جز پروردگار آسمانها و زمين به منظور بصيرت و آگاهى نازل نكرده است، امّا تو اهل لجاجت و عناد هستى. «بصائر» به معناى حجّتها و دليلهاى روش است.

بعضى «علمت» به صورت متكلّم خوانده اند يعنى من مسحور نيستم،

بلكه حقيقت را مى دانم.

وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً در اين سخن موسى گمان خود را در مقابل گمان فرعون آورده و فرموده است، اگر تو مرا سحر زده مى پندارى من نيز تو را هلاك شده مى دانم و گمان من از پندار تو درست تر است، زيرا گمان من دليل روشنى دارد و آن اين است كه تو آنچه را مى دانى انكار كرده اى و عناد مى ورزى.

فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ پس فرعون تصميم گرفت كه موسى و قومش را با خفت و خوارى از مصر خارج كند يا با كشتن، آنها را از روى زمين بردارد، ليكن ما، فرعون و قومش را غرق كرديم و به اين طريق همه آنها را از روى زمين برداشتيم و به بنى اسرائيل گفتيم: در سرزمين مصر ساكن شويد. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» پس هر گاه قيامت بپا شود همه شما را بطور اجتماع و بهم آميخته حاضر مى سازيم و سپس ميانتان حكم مى كنيم. «لفيف» گروه هايى از قبيله هاى مختلف.

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ ما قرآن را نازل نساختيم مگر به حق و حكمت، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 499

نازل نشد مگر به حكمت. چرا كه قرآن شامل هدايت به كارهاى خير مى باشد و تو را هم نفرستاديم جز براى اين كه مردم را بشارت دهى و از كيفر ما بترسانى.

[سوره الإسراء (17): آيات 106 تا 111] ..... ص: 499

اشاره

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً (106) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (107) وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108) وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً (109) قُلِ ادْعُوا

اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً (110)

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً (111)

ترجمه: ..... ص: 499

ما، قرآن را به صورت آيات از هم جدا ساختيم تا آن را بتدريج و با آرامش بر مردم بخوانى و آن را بتدريج نازل كرديم. (106)

بگو: چه ايمان آوريد و چه نياوريد، آنهايى كه پيش از اين، علم و دانش به آنان داده شده، هر گاه قرآن بر آنان خوانده شود، به منظور سجده كردن به رو بر زمين مى افتند. (107)

و مى گويند پاك و منزّه است پروردگارمان كه وعده هايش قطعا انجام شدنى است. (108)

و آنها بى اختيار به رو مى افتند، مى گريند و هر لحظه خشوعشان بيشتر مى شود. (109)

بگو: اللَّه را بخوانيد يا رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى خدا نامهاى نيك است، و نمازت را زياد آهسته يا بلند مخوان، و در ميان اين دو راهى معتدل انتخاب كن. (110)

و بگو: ستايش سزاى خداوندى است كه نه فرزندى برگزيده، و نه شريكى در حكومت دارد و نه ياورى به خاطر ضعف و زبونى، و او را بسيار بزرگ شمار و تعظيم كن. (111)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 500

تفسير: ..... ص: 500

«و قرآنا» منصوب به فعل مضمرى است كه فعل فرقناه آن را تفسير مى كند و اين فعل را به دو صورت: تشديد «راء» و تخفيف آن، خوانده اند، قرائت اوّل از حضرت على عليه السّلام و ابن عباس و ابى و غير آنها روايت شده است. بنا بر اين قرائت، معنايش اين است كه ما قرآن را بتدريج و قسمت قسمت نازل كرديم تا تو آنها را با تأنّى و شمرده شمرده بر مردم بخوانى كه بهتر در دلها جايگزين شود، و در موارد لزوم بر حسب حاجت و نياز و مناسبت وقايع آن را فرو

فرستاديم. ابن عباس مى گويد اگر سوره بقره را با درنگ و تأمل و آرامش بخوانم در نزد من محبوبتر از آن است كه تمام قرآن را تند بخوانم. «1»

قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا در اين آيه خداوند پيامبرش را امر فرموده است كه به اين مردمى كه اهل شرك و جاهليت هستند زياد اعتنا نكند، داخل ايمان بشوند يا نشوند، زيرا بهتر از اينها يعنى كسانى كه عالمند و كتابهاى آسمانى را خوانده و به شريعتهاى الهى عمل كرده اند به او ايمان مى آورند و تصديق مى كنند كه او پيامبرى است كه در كتابهاى دينى آنها وعده داده شده است. و هر گاه آيات خدا بر آنها خوانده شود در مقابل عظمت امر پروردگار و به منظور برآوردن آنچه در كتابهاى آسمانى اش وعده داده است كه حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله را برمى انگيزاند و كتاب بر او نازل مى كند، بر خاك افتاده و سجده مى كنند. اين است مراد به وعده اى كه فرمود:

إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا يعنى وعده پروردگار ما، حق و انجام شدنى است.

__________________________________________________

1- لان اقرأ سورة البقرة و ارتلها احب الى من أن اقرأ القرآن هذا، از عبد اللَّه مسعود نقل شده است: در كمتر از سه روز ختم قرآن نكنيد، بلكه آن را در هفت روز بخوانيد. مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 501

يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ اين كه فرموده است به ذقنها و چانه هاى خود به سجده مى افتند به اين دليل است كه نزديكترين عضو سجده كننده، به زمين، چانه اش مى باشد.

حرف «لام» براى اختصاص است كه صورتها و ذقنهايشان را اختصاص به تواضع و سجده قرار داده بودند، و تكرار جمله

به اين دليل است كه دو حالت مختلف است يكى به خاك افتادنشان در حال سجده و ديگرى در حال گريه.

وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً و حقايق قرآن، بر نرمى دل و فروتنى آنها مى افزايد.

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ دعا در اين جا به معناى نامگذارى است، نه صدا زدن، و به دو مفعول متعدى مى شود مثل دعوته زيدا (نام او را زيد گذاشتم) و گاهى به دليل بى نيازى از يك مفعول آن را حذف مى كنند و مى گويند: دعوت زيدا كه به همان معناست. مقصود از اللَّه و رحمان اسم است نه مسمّى، حرف «او» براى تخيير است، يعنى خدا را به اين اسم بناميد يا به آن اسم، تنوين «ايّا» عوض از مضاف اليه و «ما» زايده و تأكيد كننده شرط است.

فعل «تدعوا» مجزوم به «اىّ» است كه مفيد شرط مى باشد و معناى عبارت اين است: خدا را به هر كدام از اين دو اسم بناميد و يا ياد كنيد، براى او نامهاى بسيار نيكوست. مرجع ضمير «له» مسمّاى اين دو اسم است، يعنى ذات مقدّس او، زيرا نامگذارى براى ذات است و مقصود اين است كه به هر نامش بخوانيد خوب است و اين معنا را با جمله «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى » بيان كرده، زيرا وقتى همه نامهايش نيكو باشد اين دو هم كه از جمله آنهاست نيكو خواهد بود و معناى اين كه اسماء خداوند نيكوترين اسماء مى باشند اين است كه اين نامها هر كدام به طور مستقل دلالت بر عظمت و پاكى و بزرگى خداوند دارند.

وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ بقرائة صلاتك بوده، مضاف حذف شده چون نيازى به آن نبوده زيرا معلوم است

كه جهر و اخفات صفت براى صوت و خواندن است نه غير آن. نماز عبارت از همان افعال و ذكرهاى مخصوص است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 502

وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا بين جهر و اخفات راهى معتدل و متوسّط برگزين. بعضى گفته اند: نماز شبانه را بلند و روزانه را آهسته بخوان و بعضى گفته اند منظور از «صلات» مطلق دعاست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ خدا ناتوان نيست تا بخواهد ياورى داشته باشد كه از او ناتوانى را بر دارد و مايه عزّتش شود يا اين كه دوستى او با ديگران به خاطر نفع بردن از دوستى آنان نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 503

سوره كهف ..... ص: 503

اشاره

اين سوره مكّى است. شماره آياتش به نظر اهل بصره 111 و به نظر اهل كوفه 110. اهل بصره «عِنْدَها قَوْماً» را يك آيه گرفته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص: 503

ابىّ بن كعب از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه هر كس آن را بخواند تا هشت روز از هر فتنه اى محفوظ است و هر كس آيه آخر آن را هنگامى كه به بستر خواب مى رود بخواند، از جايگاهش نورى به طرف كعبه مى درخشد و در كنار آن نور فرشتگانى بر او، درود مى فرستند تا از خواب برخيزد.»

امام صادق عليه السّلام فرمود كسى كه هر شب جمعه آن را بخواند نخواهد مرد جز به شهادت و خداوند او را با شهدا محشور مى فرمايد. «2»

[سوره الكهف (18): آيات 1 تا 5] ..... ص: 503

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2) ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً (3) وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً (5)

__________________________________________________

1-

من قرأها فهو معصوم ثمانية ايّام من كلّ فتنة. و من قرأ الآية التي فى آخرها، حين يأخذ مضجعه، كان له فى مضجعه نورا يتلألأ الى الكعبة حشو ذلك النّور ملائكته يصلّون عليه حتى يقوم.

2-

من قرأها فى كلّ ليلة جمعة لم يمت الّا شهيدا و بعثه اللَّه مع الشّهداء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 504

ترجمه: ..... ص: 504

حمد و ستايش سزاوار خدا است كه بر بنده خود، اين كتاب را نازل كرد و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد. (1)

كتابى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتب ديگر است، تا از ناحيه او بدكاران را از عذاب سخت بترساند و مؤمنان را كه كارهاى نيك انجام مى دهند بشارت دهد كه براى آنها پاداشى نيكو است. (2)

جاودانه در آن خواهند ماند. (3)

و آنان را كه گفتند خداوند براى خود فرزند گرفته است بترساند. (4)

نه آنها به اين سخن يقين دارند و نه پدرانشان، سخن بزرگى از دهانشان خارج مى شود، آنها بطور مسلّم دروغ مى گويند. (5)

تفسير: ..... ص: 504

خداوند سبحان در اوّل اين سوره بندگانش را تعليم داده است كه چگونه او را در برابر بزرگترين نعمتش بستايند و اشاره فرموده است كه مهمترين نعمت او همين قرآن است كه آن را بر پيامبرش نازل فرموده و تنها سبب نجات آنها مى باشد.

وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً كمترين اعوجاجى در حقايق آن نيست. «عوج» به كسر عين كژى در معانى و «عوج» به فتح عين كجى در اشياى خارجى است. مقصود آن است كه در معانى قرآن تناقض وجود ندارد.

«قيما» منصوب به فعل مضمر است، نه حال از كتاب، زيرا «وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 505

عطف بر «انزل» و داخل در ذيل صله است، و اگر حال گرفته شود ميان حال و ذو الحال به وسيله جزء صله فاصله ايجاد مى شود كه جايز نيست.

پس تقدير آيه اين است: لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً بل جعله قَيِّماً خدا براى قرآن هيچ گونه كژى قرار نداد بلكه آن را استوار و پايدار ساخت، زيرا

وقتى كه كژى را از آن نفى كرد قهرا استقامت را برايش ثابت مى كند و براى تأكيد، جمع ميان هر دو معنا كرده است. بعضى گفته اند معنايش اين است كه قرآن عهده دار مصالح عباد، و حاكم بر ساير كتابها و شاهد درستى آنهاست.

لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً تا آنها را كه كافر شده اند از عذاب سختى بترساند. در اين جمله مفعول اولش «الذين كفروا» حذف، و به مفعول دوم: «بَأْساً شَدِيداً» اكتفاء شده است. «مِنْ لَدُنْهُ»: اين حكم از نزد خدا صادر شده است، «اجرا حسنا»: منظور از پاداش نيك، بهشت مى باشد.

ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً در آن بهشت كه آنان را پاداش نيكوست، براى هميشه باقى هستند.

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ به اين حرفى كه مى گويند: خدا داراى فرزند است، علم ندارند، زيرا چنين مطلبى واقعيّت ندارد و امر محالى است، بنا بر اين نمى شود به آن علم پيدا كرد.

كَبُرَتْ كَلِمَةً، نصب «كلمه» به خاطر تميز بودن است و معنايش تعجّب مى باشد گويا گفته شده: چه سخن بزرگى است: بعضى گفته اند «كبرت» مثل «نعمت» از افعال مدح و ذم است و «كلمة» تفسير براى فاعل آن، و «تخرج» صفت براى موصوف محذوف مى باشد و تقدير آيه: كبرت الكلمة كلمة خارجة من افواههم (بزرگ كلمه اى است كلمه اى كه از دهنهاى آنها خارج مى شود) منظور از كلمه اين است كه مى گفتند: خدا فرزند دارد. چنان كه گاهى قصيده را هم كلمه مى گويند، با اين كه مركب از چندين كلمه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 506

[سوره الكهف (18): آيات 6 تا 8] ..... ص: 506

اشاره

فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً (6) إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7) وَ

إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً (8)

ترجمه: ..... ص: 506

گويا به خاطر اعمال آنها، مى خواهى خود را از غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند. (6)

ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم: كدامين آنان بهتر عمل مى كنند. (7)

و ما، قشر روى زمين را خاك بى گياه قرار مى دهيم. (8)

تفسير: ..... ص: 506

فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ ... أَسَفاً «باخع» به معناى قاتل است: شايد تو از خشم و تأسف مى خواهى خودت را بكشى. اگر اين مردم ايمان به قرآن نياورند. در اين جا خداوند پيامبر را تشبيه به انسانى كرده است كه در اثر از دست دادن عزيزانش بر آثار و كارهايشان اظهار ناراحتى مى كند و خود را از اندوه بر فراق و دورى آنها به هلاكت مى رساند. «اسفا» حال يا مفعول له است و به معناى مبالغه در اندوه و خشم است:

رجل اسف و اسيف: مرد اندوهگين.

ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً مقصود چيزهايى است كه صلاحيّت دارد آرايش و زينت براى زمين و اهلش باشد از قبيل زرق و برقهاى دنيا و خوبيهاى آن.

لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا آنها را بيازماييم كه كدام يك عملشان بهتر است، منظور كسى است كه دلبستگى او به دنيا كمتر باشد، و در آيه بعد خداوند متعال به ترك اين علاقه تأكيد كرده و فرموده است:

وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ... جُرُزاً ما آنچه از زينتها و زخارف دنيا را كه در روى زمين است كويرى خشك و بى حاصل قرار مى دهيم، يعنى به سبب از بين رفتن طراوت و رونق

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 507

و درخشندگيش مثل زمينى مى شود كه پس از سبز و پر حاصل بودن، خشك و بى گياه شده و

به سبب گچهاى صاف كويرى سفيد مى نمايد (سراب يا آب نما).

[سوره الكهف (18): آيات 9 تا 12] ..... ص: 507

اشاره

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً (9) إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10) فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً (11) ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)

ترجمه: ..... ص: 507

آيا گمان كردى [تنها] اصحاب كهف و رقيم، از آيات و معجزات شگفت انگيز ما بودند؟ (9)

وقتى كه گروه جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن و راه نجاتى براى ما فراهم ساز. (10)

پس براى چندين سال در ميان غار پرده خواب را بر گوشهاى آنها افكنديم. (11)

سپس آنان را برانگيختيم تا معلوم شود كدام يك از آن دو گروه (بهتر) «1» مدّت خواب خود را حساب كرده اند. (12)

تفسير: ..... ص: 507

«كهف» غارى است پهناور در ميان كوه و در معناى «رقيم» اختلاف است. بعضى گفته اند لوح سربى است كه نامهاى اصحاب كهف را در آن نوشته و بر در غار

__________________________________________________

1- داخل پرانتز بر طبق ترجمه هاى معمول از قبيل: مجمع و نمونه و قمشه اى است امّا به عقيده مؤلف در اين جا و در مجمع، احصى فعل ماضى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 508

گذاشته بودند و برخى گفته اند نام درّه كوهى است كه غار در آن قرار داشت. بعضى ديگر بيان داشته اند كه اصحاب رقيم سه نفرى بودند كه داخل غارى شدند و راه خروج بر آنها بسته شد و بعد هر كدام از آنها عملى را كه در طول زندگى خالص براى خدا انجام داده بودند در نظر آوردند و از خدا خواستند كه به خاطر آن عمل گشايشى برايشان حاصل شود، خدا هم دعايشان را مستجاب فرمود و در غار بر رويشان گشوده شد.

كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً اينها از آيات شگفت ما بودند و «عجبا» مى تواند صفت براى آيات باشد و چون مصدر است مؤنّث و مذكرش يكسان است و ممكن است در تقدير ذات عجب

باشد.

آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اصحاب كهف گفتند: پروردگارا رحمتى از گنجهاى رحمتت كه آمرزش و روزى و در امان بودن از شرّ دشمنان، مى باشد، به ما مرحمت فرما.

وَ هَيِّئْ لَنا از گرفتارى كه در آن قرار داريم ما را رهايى بخش تا اين كه راه خود را بيابيم يا اين كه خدايا تمام سرنوشت ما را به رشد و هدايت برسان.

فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ بر گوشهاى آنان پرده اى از ناشنوايى افكنيدم و آنها را به خوابى طولانى و سنگين فرو برديم كه هيچ صدايى نمى توانست آنها را بيدار كند، بنا بر اين مفعول صريح «ضربنا» يعنى «حجابا» حذف شده است، چنان كه مى گويند:

بنى على امرأته يعنى بنى عليها القبة: براى همسرش خيمه نصب كرد. سِنِينَ عَدَداً چندين سال: سالهاى بسيار. ثم بعثناهم: سپس از خواب بيدارشان كرديم.

أَيُّ الْحِزْبَيْنِ به معناى استفهام است و به اين دليل فعل «لنعلم» در آن عمل نكرده است، و احصى، فعل ماضى (از باب افعال است) و معناى جمله اين است: كدام يك از دو گروه مؤمن و كافر از قوم اصحاب كهف مدّت توقف در آنجا را ضبط كرده اند.

«احصى» افعل تفضيل نيست زيرا تفضيل بر اين وزن، مخصوص ثلاثى مجرّد

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 509

است. «1» بديهى است كه خداوند خودش از مدّت درنگ آنها در غار آگاه بود، اما اين كه فرمود: تا بدانيم، منظور اين بود كه امر بر مردم روشن شود تا ايمانشان افزايش يابد و بعضى گفته اند مراد از دو گروه، خود اصحاب كهف هستند كه وقتى از خواب بيدار شدند در تعيين مدت خواب خود اختلاف كردند (دو گروه شدند).

[سوره الكهف (18): آيات 13 تا 16] ..... ص: 509

اشاره

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ

بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً (13) وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14) هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً (15) وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً (16)

ترجمه: ..... ص: 509

ما، داستان آنها را به حق براى تو، بازگو مى كنيم: آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما، بر هدايتشان افزوديم. (13)

و دلهاى آنها را محكم ساختيم، در آن هنگام كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است هرگز

__________________________________________________

1- كسانى كه گفته اند فعل ماضى است بعضى از دليلهايشان اين است:

الف: در سوره مجادله آيه 6 أَحْصاهُ اللَّهُ به عنوان فعل به كار رفته است.

ب: هر گاه بعد از فعل تفضيل، تميز آورده شود در حقيقت فاعل آن است (مثل انا اكثر منك مالا.

ايّها از كى طعاما) امّا در اين آيه امدا فاعل نيست (بلكه مفعول است). ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 510

غير او معبودى را نمى پرستيم، كه اگر چنين كنيم سخنى به گزاف گفته ايم. (14)

اين قوم، معبودهايى جز خدا برگزيده اند، چرا دليل آشكارى بر اين معبودها نمى آورند؟ پس چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد. (15)

و هنگامى كه شما از آنها و از آنچه آنها جز خدا مى پرستند كناره گيرى كنيد، پس به غار پناه ببريد تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راه آسايش و نجات

برويتان بگشايد. (16)

تفسير: ..... ص: 510

وَ زِدْناهُمْ هُدىً با توفيق و الطافى كه انگيزه هايشان را تقويت مى كند بر هدايت آنان افزوديم.

وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ به آنها نيرو بخشيديم و دلهايشان را محكم ساختيم تا توانستند بر دورى از وطن و خانواده صبر كنند و براى حفظ دينشان به يكى از غارها پناه بردند و در برابر پادشاه ستمكار «دقيانوس» بى محابا قيام كردند و گفتند:

پروردگارى كه ما عبادتش مى كنيم پروردگار آسمانها و زمين است. «شططا» افراط و زياده روى در ستمگرى. منظور گفتارى بسيار ظالمانه است، شطّ بعد. «هؤلاء» مبتدا و «قومنا» عطف بيان، و «اتّخذوا»، خبر آن است. در صورت ظاهر خبر و در معنا انكار است، يعنى اين قوم ما خدايانى غير از خداى يكتا انتخاب كرده اند.

لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ چرا براى اين عبادتشان كه خدايان ساختگى را پرستش مى كنند دليلى آشكار نمى آورند؟ اين سخن، نوعى سرزنش به مشركان است زيرا دليل آوردن براى اين مورد امرى ناممكن و محال است. ضمنا اين آيه دليل بر فساد تقليد (در اصول دين) نيز مى باشد. «افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً» مصداق افترا و دروغ بستن بر خدا، اين است كه نسبت شريك داشتن به او مى دهند.

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ تمليخا كه رهبر و بزرگ اصحاب كهف بود به يارانش گفت حال كه از كفّار و خدايان دروغين آنها كناره گرفتيد، پس پناه به غار ببريد. «و ما

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 511

يعبدون» اين جمله در محلّ نصب عطف بر ضمير «هم» مى باشد، يعنى و اذ اعتزلتموهم و اعتزلتم معبوديهم. هر گاه از آنها و معبودهايشان كناره گرفتيد. «الا اللَّه» ممكن است استثناى متّصل باشد، يعنى در عين حالى

كه به وجود خداى يكتا اعتراف دارند، براى او شريك هم قائلند، و جايز است استثناى منقطع باشد. بعضى گفته اند جمله معترضه است كه خداوند از حال ياران غار خبر داده و مى گويد: اينها غير از خداى را عبادت نمى كردند. «مرفق» به كسر و به فتح «ميم» خوانده شده يعنى چيزى كه وسيله سود بردن است.

[سوره الكهف (18): آيات 17 تا 20] ..... ص: 511

اشاره

وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (17) وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18) وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً (19) إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 512

ترجمه: ..... ص: 512

و خورشيد را مى ديدى كه به هنگام طلوع به طرف راست غار آنها، و موقع غروب به طرف چپ آنان متمايل مى شود، و آنها در جايگاه وسيعى از غار قرار داشتند، اين از آيات خدا است، هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته و هر كه را او گمراه سازد هرگز ولىّ و راهنمايى برايش نخواهد بود. (17)

گمان مى كردى كه آنها بيدارند و حال آن كه خوابيده بودند، و ما آنان را به سمت راست و چپ مى گردانديم، و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود، اگر به ايشان نظر مى افكندى فرار مى كردى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد. (18)

اين چنين آنها را از خواب بلند كرديم تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها گفت:

چه مدّت خوابيديد؟ آنها گفتند يك روز يا بخشى از آن، گفتند: پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاهتر است، پس اكنون يك نفر را با اين سكّه ها كه داريد به شهر بفرستيد تا متوجه شود چه كس غذاى پاكترى دارد و با آن، قدرى براى استفاده شما بياورد امّا بايد نهايت دقت را داشته باشد و هيچكس را از وضع شما آگاه نسازد. (19)

زيرا اگر آگاه شوند سنگسارتان مى كنند يا شما را به آيين خودشان برمى گردانند، و در آن وقت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد. (20)

تفسير: ..... ص: 512

تَتَزاوَرُ اين فعل با تخفيف و تشديد «زاء» هر دو خوانده شده به قرائت اوّل اصل آن «تتزاور» بوده، «تاء» حذف شده و با قرائت دوّم تا در «زا» ادغام «تزّاور» شده است، و «تزوّر» بر وزن تحمّر نيز خوانده اند از، زور به معناى ميل مى باشد.

ذاتَ الْيَمِينِ طرف راست و سمتى كه يمين ناميده مى شود. «تفرضهم» خورشيد به آنها نمى تابيد و شعاع مستقيم خود را از آنها قطع مى كرد.

وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ در حالى كه آنها در جاى پهناورى از غار قرار داشتند. معناى آيه اين است: با اين كه اصحاب كهف در وسط پهناور غار كه راه ورود نسيم

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 513

روح پرور و وزش هواى لطيف نور قرار داشتند، نور خورشيد هنگام طلوع و غروب به آنها نمى رسيد، بلكه شعاع مستقيم آفتاب به ديوار غار مى افتاد و انعكاسش به اجساد آنان مى رسيد و از نور ملايم و نسيم هواى نشاط آور برخوردار بودند.

ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ اين كار كه خدا در حق آنها انجام داد: شعاع خورشيد را در هم شكست كه مستقيم بر

آنها نتابد و هنگام طلوع و غروب تابش آن را بر بدنهاى آنها قطع مى كرد از نشانه هاى عظمت خداوند است.

مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ خداوند با اين عبارت اصحاب كهف را مدح كرده است كه چون آنها در راه خدا مبارزه و جهاد كردند خدا هم به ايشان لطف فرمود و براى وصول به اين مقام شامخ آماده شان ساخت «و تحسبهم» «ايقاظ»، جمع يقظ و خطاب براى همه است، يعنى اصحاب غار در خواب بودند ولى چشمهايشان باز بود از اين رو هر كس به آنها مى نگريست بيدارشان مى پنداشت. بعضى گفته اند علت اين پندار اين بود كه زياد از اين پهلو به آن پهلو مى شدند. «و كلبهم» امام صادق عليه السّلام كالبهم خوانده اند، يعنى صاحب سگ آنها. (چوپان). «باسِطٌ ذِراعَيْهِ» حكايت حال گذشته است، زيرا اسم فاعل وقتى عمل مى كند كه به معناى مضارع باشد نه ماضى. «و صيد» عتبه، آستانه در و كفشكن. «رعب» ترسى است كه سينه آدمى را پر مى كند، و در سبب پيدايش اين ترس براى بيننده اجساد اصحاب كهف چند دليل ذكر شده است.

1- عظمت و هيبتى كه خداوند در آنها قرار داده بود.

2- به علّت بلندى ناخنها و موهايشان.

3- به سبب وحشتناك بودن جا و مكان آنها.

وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ هم چنان كه آنها را به خواب فرو برديم روزى هم از خواب بيدارشان ساختيم تا سرانجام هر كدام از ديگرى پرسش كنند و از

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 514

وضع و حال يكديگر آگاه شوند و آنچه را خداوند درباره آنها انجام داده درك كنند، پند و عبرت بگيرند و بر شناخت پروردگارشان استدلال كنند و بر

يقينشان افزوده شود.

قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ چون بامدادان وارد غار شده بودند و پس از زوال، از خواب بيدار شدند، گمان كردند كه در همان روز قرار دارند و گفتند: يك روز يا بخشى از آن را در خواب بوده ايم امّا چون ناخنها و موهاى بلند خود را ديدند گفتند:

خدا مى داند كه چه قدر خوابيده بوده ايم.

قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ خدا اين امر را بهتر مى داند و شما راهى به سوى علم خدا نداريد، بنا بر اين به كارى بپردازيد كه برايتان مهم است. «بورقكم» به كسر، و سكون «را» هر دو قرائت شده و به معناى سكّه نقره است. «ايّها ازكى طعاما» در اصل اىّ اهلها بوده است، مثل و اسئل القريه كه اهل القريه بوده است: پس ببيند هر كدام از اهل آبادى كه طعامش حلالتر و پاكتر، يا بيشتر و ارزانتر باشد خوراكى را از او بگيريد و بياوريد «و ليتلطف» و بايد هر كس مى رود در امر معامله و خريد و فروش برخوردى مهربانانه داشته باشد، يا اين كه در پنهانكارى بكوشد تا شناخته نشود.

وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً و هيچ كس از اهل شهر را از جا و مكان شما با خبر نسازد.

«انهم» زيرا اگر از جا و مكان شما آگاه شوند به وسيله سنگسار كه بدترين نوع كشتن است شما را خواهند كشت، و يا با جبر و زور شما را به دين و ملّت خود در مى آورند و اگر به دين آنها در آييد هرگز به رستگارى نخواهيد رسيد.

[سوره الكهف (18): آيات 21 تا 24] ..... ص: 514

اشاره

وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ

بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً (21) سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22) وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً (23) إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 515

ترجمه: ..... ص: 515

و اين چنين مردم را بر حال ياران غار آگاه ساختيم، تا بدانند كه وعده خدا، حق بوده و رستاخيز بى شك خواهد آمد، در آن هنگام كه ميان خود راجع به كار آنها منازعه مى كردند، بعضى گفتند بر گرد آنان بنايى بسازيد. پروردگار آنان به احوالشان آگاهتر است، و كسانى كه بر حقيقت احوال آنها ظفر يافتند (خدا پرستان و صالحان) گفتند بايد بر ايشان مسجدى بسازيم. (21)

برخى در آينده خواهند گفت:

عده آنها سه نفر و چهارمى سگشان بوده است و بعضى گويند پنج نفر كه ششم آنها سگشان بوده و اينها از روى خيالبافى غيب گويى مى كنند، و ديگران خواهند گفت: هفت نفر بوده و هشتمين آنها سگشان بوده است، بگو: پروردگار من به شماره آنها آگاهتر است، عدد آنها را نمى دانند، جز افرادى اندك، پس تو درباره آنها جدال مكن، جز آن كه هر چه را به ظاهر وحى دانستى اظهار كن و هرگز از احدى در اين باره فتوا مخواه. (22)

و هرگز مگو: من اين كار را فردا انجام خواهم داد.

(23)

مگر اين كه بگويى: اگر خدا بخواهد، هر گاه تو را فراموشى دست داد پروردگارت را بياد آور و بگو: اميد است پروردگارم مرا به حقايقى بهتر و علومى برتر از اين قصّه هدايت فرمايد. (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 516

تفسير: ..... ص: 516

وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا همان طور كه اصحاب كهف را به دليل حكمت و مصلحتى در خواب عميق فرو برديم و سپس زنده شان ساختيم به همين نحو مردم را هم بر حال آنان آگاه كرديم تا بدانند كه وعده خدا يعنى بعث و برانگيخته شدن، حقّ است زيرا حال زنده شدن پس از مرگ هم مثل اين بيدارى پس از چنين خوابيدنى است.

إِذْ يَتَنازَعُونَ اين عبارت ظرف و متعلق به «اعثرنا» مى باشد، يعنى موقعى مردم را بر وضع آنان آگاه ساختيم كه اين مردم در امر دينشان نزاع و جدال مى كردند و در مورد بعث و قيامت با هم اختلاف داشتند: بعضى مى گفتند: در معاد تنها روح برانگيخته مى شود، نه، بدن، و برخى مى گفتند: بدنها با روحها مبعوث مى شوند. و ما اين كار را انجام داديم تا اختلاف رفع شود و آشكار گردد كه بدنها زنده مى شوند و روح در آنها دميده مى شود و مثل پيش از مردن داراى حسّ و حركت مى شوند.

فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً پس وقتى كه مردم ديدند خداوند (مرتبه دوم) جان اصحاب كهف را فراگرفت، (كافرانشان) گفتند: بر در غار اينها، ساختمانى مانند مقبره ها بنا كنيد (تا از نظر مردم پنهان شوند).

قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ اما مسلمين آنها و پادشاهشان كه به حقيقت امر اصحاب كهف آگاهى يافته بودند گفتند: بايد بر در غار آنها مسجدى بسازيم كه مسلمانان در

آن نماز بخوانند و به جا و مكانشان تبرّك جويند و پروردگار آنان به امرشان آگاهتر است كه زنده خفته يا (بكلّى) مرده اند.

بعضى مى گفتند: آنها مرده اند و برخى گفتند كه تا قيامت نمى ميرند.

سَيَقُولُونَ مقصود از ضمير، اهل كتاب و مسلمانانى هستند كه در زمان رسول اكرم درباره داستان اصحاب كهف تحقيق و بحث مى كردند و «ثلاثة» خبر مبتداى محذوف است، يعنى: «هم ثلاثة» و همچنين است: «خمسة و سبعة». «رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ»

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 517

جمله مبتدا و خبر است كه صفت براى «ثلاثه» واقع شده و چنين است: سادسهم كلبهم و ثامنهم كلبهم و امّا حرف «واو» كه در جمله سوم: «جمله آخرى» داخل شده بر طبق معمول بر جمله اى كه صفت براى نكره باشد «واو» داخل مى شود، چنان كه بر جمله اى كه حال براى معرفه باشد نيز «واو» داخل مى شود، صفت مثل: جاءني رجل و معه آخر، و حال مثل: جاءني زيد و معه غلامه، فايده واو در اين جا، تأكيد براى اتّصال صفت به موصوف و دلالت كردن بر اين امر است كه اتّصاف موصوف به صفت ثابت و برقرار است و مى فهماند قول بر اين كه اصحاب كهف هفت نفر بوده كه هشتمشان سگشان بوده است، قولى است آگاهانه نه بر اساس حدس و گمان، مثل گفته هاى ديگران.

رَجْماً بِالْغَيْبِ در معناى اين جمله دو احتمال وجود دارد:

1- تير به تاريكى مى اندازند و ناآگاهانه از غيب خبر مى دهند مثل وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ «از دور و ناآگاهانه نسبتهايى به پيامبر مى دادند» (سبا/ 53).

2- در اصل ظنّا بالغيب بوده «رجم» جاى ظنّ را گرفته است، يعنى اينها متّكى به گمان خود

هستند و در اين باره يقينى ندارند. مثل اين شعر زهير.

[و ما الحرب الّا ما علمتم و ذقتموا] و ما هو الّا بالحديث المرجّم «1»

ابن عبّاس مى گويد آن جا كه حرف «واو» قرار گرفته تعداد، قطعى است، يعنى بعد از آن شماره ديگرى مورد توجّه نيست و به طور قطع ثابت شده است كه تعداد خود آنها هفت است و هشتمين هم سگ آنان بوده است و دليل بر اين مطلب آن است كه حق تعالى دو قول اوّل را با جمله «رَجْماً بِالْغَيْبِ» تمام كرده و در پايان قول سوّم فرموده است: عددشان را نمى دانند جز مردمى اندك، و ابن عبّاس گفت: من از

__________________________________________________

1- جنگ همان بود كه دانستيد و مزّه اش را چشيديد و گفتگو از آن، جز سخنى از روى گمان نيست.

كشّاف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 518

اين گروه اندك مى باشم.

فَلا تُمارِ فِيهِمْ پس با اهل كتاب درباره اصحاب كهف جدال مكن، مگر جدالى كه حجيّت آن آشكار باشد و آنچه خدا بر تو وحى كرده بر ايشان بيان كن و از اين قبيل است قول خداوند: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ «در مقابل كفّار با نيكوترين روش به استدلال بپرداز» (نحل/ 125).

وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً از هيچ كس درباره اصحاب كهف سؤال و پرسش مكن.

وَ لا تَقُولَنَّ وقتى تصميم به انجام دادن كارى مى گيرى هرگز مگو: در آينده اين عمل را انجام مى دهم.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ اين جمله متعلق به نهى است نه به قولش كه انى فاعل باشد، زيرا اگر بگويد: من اين كار را انجام مى دهم مگر اين كه خدا بخواهد، معنايش اين است:

مگر اين كه مشيّت خدا جلو

فعل بنده را بگيرد و اين سخن مورد نهى خداوند نيست.

تعلّق اين جمله به نهى دو وجه دارد:

1- اين گفتار را مگو مگر اين كه خدا بخواهد كه بگويى يعنى به تو اجازه دهد.

2- اين سخن را مگو، مگر در حالى كه گفته ات را همراه با مشيّت خدا ادا كنى و ان شاء اللَّه را بگويى بنا بر اين وجه، جمله در موضع حال خواهد بود.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ هر گاه فراموش كردى كه استثنا را بر زبان جارى كنى و سپس به يادت آمد، مشيّت خدا را از زبان خود مينداز و جمله ان شاء اللَّه را بگو.

ابن عبّاس مى گويد: اگر چه بعد از يك سال باشد. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد تا وقتى كه كلامت قطع نشده باشد. بعضى گفته اند معنايش اين است كه هر گاه مطلبى را فراموش كردى ياد خدا كن تا آنچه فراموش كرده اى به يادت آيد.

وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ و بگو اميد است پروردگارم عوض آنچه فراموش كرده ام

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 519

مرا به چيز ديگرى كه از آن به صلاح نزديكتر و يا خير و منفعتش زيادتر باشد هدايت كند. بعضى گفته اند معنايش اين است: شايد پروردگارم به عنوان دليل بر پيامبرى و نبوّتم چيزهايى به من دهد كه از دليل داستان اصحاب كهف، با عظمت تر باشد، و البته خداوند اين كار را كرد كه داستانهاى انبياء را برايش بيان داشت و از غيب به او خبرهايى گفت كه از اين داستان مهمتر بود.

[سوره الكهف (18): آيات 25 تا 29] ..... ص: 519

اشاره

وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (25) قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً (26) وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27) وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28) وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)

ترجمه: ..... ص: 519

در ميان غار مدّت سيصد بعلاوه نه سال درنگ گردند. (25)

بگو: خدا نسبت به زمان اقامت آنها داناتر است، زيرا او، به همه رازهاى پنهانى آسمانها و زمين احاطه دارد، چه قدر بينا و شنواست!

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 520

هيچ كس جز او نگهبان خلق نيست و احدى را در حكم خود شريك نمى سازد. (26)

آنچه از كتاب خدا بر تو، وحى شده تلاوت كن كه كلمات خدا را كسى تغيير نتواند داد و هرگز جز درگاه او پناهى نخواهى يافت. (27)

و هميشه خويش را با كمال شكيبايى به محبّت آنان كه صبح و شام خدا را مى خوانند و رضاى او را مى طلبند وادار كن و هرگز از آنان چشم مپوش كه به زينتهاى دنيا مايل شوى، و مبادا كسانى را كه ما دلهايشان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواى نفس شده اند و به تبهكارى پرداخته اند، پيروى كنى. (28)

و بگو، حق همان است كه از جانب پروردگارتان

آمده پس هر كه مى خواهد ايمان آورد و هر كه خواهد كافر شود، براستى ما، براى كافران ستمكار آتشى فراهم ساخته ايم كه شعله هايش آنان را احاطه كرده و اگر طلب آب كنند، آبى مانند مس گداخته سوزان بر آنها فرود آيد كه رويها را بسوزد چه بد نوشيدنى و چه بد تكيه گاهى است. (29)

تفسير: ..... ص: 520

وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ اين آيه شرحى است بر آنچه در آيه (شماره 10) فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ به اجمال بيان شده. و «سنين» عطف بيان براى «ثلاثمائة» است و به حالت مضاف: «ثلاثمائة سنين» نيز قرائت شده به اين قرار كه در تمييز جمع را به جاى مفرد قرار داده، مثل بالأخسرين اعمالا (بجاى عملا).

وَ ازْدَادُوا تِسْعاً مراد، تسع سنين است كه از قرينه قبل معلوم مى شود.

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا خدا درباره مدت درنگ اصحاب كهف آگاهتر از كسانى است كه در اين زمينه اختلاف كرده اند و حق همان است كه خدا به تو خبر داده روايت شده كه شخصى يهودى در اين مورد از امير مؤمنان عليه السّلام سؤال كرد حضرت به آنچه در قرآن است (سيصد و نه سال) او را خبر داد. يهودى گفت: در كتاب آسمانى، ما سيصد سال نوشته است چطور شما نه سال اضافه مى كنيد، فرمود: آنچه در كتاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 521

شماست به حساب سالهاى شمسى است و آنچه در قرآن بيان شده به سالهاى قمرى مى باشد.

لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در اين آيه خداوند آگاهى خود را نسبت به غيب آسمانها و زمين بيان مى دارد كه تنها او داناى به غيب است، و سپس ادراك خود را نسبت به ديدنيها

و شنيدنيها با صيغه تعجّب بيان كرده است و فرموده «أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ:» چه قدر بينا و شنواست تا نشان دهد كه ادراك وى از حدّ معمول هر شنونده و بيننده اى خارج است، زيرا كه او لطيفترين و كوچكترين چيزها را درك مى كند.

ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ براى اهل آسمانها و زمين سرپرست و صاحب اختيارى جز خدا وجود ندارد «وَ لا يُشْرِكُ» و در حكم و فرمان خود هيچ يك از آنها را شريك قرار نمى دهد. اين فعل به صورت خطاب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مجزوم به عنوان فعل نهى نيز خوانده شده است، يعنى هيچ كس را در فرمان خدا شريك قرار مده.

لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ كسى را قدرت بر آن نيست كه احكام و كلمات الهى را متغيّر و دگرگون سازد.

وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً جز ساحت قدس او جايگاه محكم و راه فرار نمى يابى. التحد الى كذا: به سوى آن ميل كرد.

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ خود را با مؤمنان كه بامدادان و شامگاهان پيوسته به دعا مشغولند همدم ساز.

بعضى گفته اند مراد از صبح و شام نماز صبح و عصر است كلمه «غداة» «غدوة» هم خوانده شده است.

وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ مبادا چشمهايت را از نگاه و توجّه به آنها بردارى و به ديگران از اهل دنيا متوجّه شوى.

تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا جمله در محل حال است، يعنى در حالتى كه در همنشينى با سرمايه داران زينت و زرق و برق دنيا را طلب كنى. پيامبر اسلام بسيار

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 522

تمايل داشت كه سردمداران كفر و شرك ايمان بياورند و به اميد اين كه زيردستان و

پيروانشان با آنها ايمان بياورند امّا خداوند دستور داد كه به مؤمنان تنگدست از قبيل خبّاب و عمّار و ابو ذر و جز اينها توجه بسيار كند و چشم خود را از آنان برندارد.

وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ كسى را كه به خودش واگذاشته ايم و دلش را به غفلت مبتلا ساخته ايم، يا او را از ياد خودمان غافل يافتيم، يا، يادى از او نمى كنيم و او را از كسانى كه ايمان را در دلهايشان ثبت كرده ايم، قرار نداده ايم، پيروى مكن. اغفل إبله:

شترش را بدون علامت گذاشت.

وَ اتَّبَعَ هَواهُ در كارها و خواسته هايش از هوسهاى خويش پيروى كرد. «فرطا» به زياده روى و تجاوز از حدّ، حقّ را پشت سر افكند. «فرس فرط»: اسبى كه از ديگر اسبان جلو مى افتد.

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ «الحق» خبر براى مبتداى محذوف است، يعنى حق آمد و باطل ناپديد شد، و چيزى باقى نماند بجز اين كه هر چه مى خواهيد براى خود اختيار كنيد، خواه راه نجات را بگيريد يا راه هلاكت و نيستى را. «اعتدنا»: براى آنان كه با پرستيدن غير خدا نسبت به خود ستم روا داشتند آتشى مهيّا و آماده كرديم، خداوند سبحان آتشى را كه از هر طرف كافران را در جهنم احاطه كرده است به چادرهايى تشبيه كرده است كه تمام بدن آدمى را مى پوشاند.

يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ آبى مثل «مهل» بر آنها ريخته مى شود. در معناى «مهل» سه احتمال وجود دارد.

1- مس يا روى و هر فلزّ آب شده.

2- ته نشين روغن زيتون.

3- بعضى ديگر بر آنند كه مثل قطعه سياه از روغن است كه هر گاه كسى به آن نزديك شود از

داغى آن پوست و موى سرش مى ريزد.

يَشْوِي الْوُجُوهَ هر گاه انسانى كه در جهنّم قرار دارد جلو مى آيد كه از آن آب

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 523

بنوشد از داغى و حرارتش صورت او بريان مى شود، چه نوشيدنى بدى است آن آب و چه تكيه گاه بدى است آن آتش. «مرتفقا» از مرفق به معناى تكيه گاه و همچنين است آيه بعد: «وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً» چه تكيه گاه خوبى است. «1»

[سوره الكهف (18): آيات 30 تا 31] ..... ص: 523

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30) أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)

ترجمه: ..... ص: 523

آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده اند، بطور يقين، ما مزد آنها را كه نيكوكارى كرده اند ضايع نمى كنيم. (30)

برايشان باغهايى است در بهشت كه نهرها در آن جارى است در حالى كه به زيورهاى زرّين آراسته شوند، و لباسهاى سبز حرير و ديبا پوشند و بر تختها تكيه زنند نيكو اجرى و خوش آرامگاهى است. (31)

تفسير: ..... ص: 523

مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا اين جمله به جاى ضمير (هم) قرار گرفته است كه به اسم انّ بر مى گردد يعنى ما اجر و پاداش آنها را كه كار نيك كرده اند ضايع نمى كنيم.

أُولئِكَ اين كلمه استيناف و آغاز سخن است و مى توان آن را خبر «إنّ» گرفت و جمله «إِنَّا لا نُضِيعُ» را معترضه دانست.

مِنْ أَساوِرَ اين جا «من» براى ابتداى غايت، و در «مِنْ ذَهَبٍ» براى تبيين است.

__________________________________________________

1- مرتفق از ماده رفق و رفيق است يعنى محل اجتماع دوستان. نمونه، پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 524

«سندس» ديباى لطيف و نرم، و «استبرق» ديباى زبر و درشت مى باشد.

مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ در ميان آن باغها، در اندرون حجله ها، بر روى تختها آرميده و از نعمتها برخوردارند همانند پادشاهان و امثال آنها كه بر تختها مى آرامند.

[سوره الكهف (18): آيات 32 تا 36] ..... ص: 524

اشاره

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً (32) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33) وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34) وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً (35) وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

ترجمه: ..... ص: 524

براى امّت مثل دو مردى را ذكر كن كه براى يكى از آن دو، دو باغ انگور قرار داديم و اطراف آنها را به نخل خرما پوشانيديم و عرصه ميان آنها را كشتزارى ويژه ساختيم. (32)

آن دو باغ كاملا ميوه هاى خود را بى هيچ آفت و نقصان بدادند و در وسط آنها جوى آبى نيز روان گردانيديم. (33)

و آن كه در باغ بسيار ميوه بود به رفيقش در مقام گفتگو و مفاخرت برآمد و گفت: دارايى من از تو بيشتر و از حيث خدم و حشم نيز محترم و عزيزترم. (34)

و داخل باغش شد در حالى كه به خود ستمكار بود، گفت گمان نمى كنم كه هرگز اين باغ و داراييم نابود شود. (35)

و گمان ندارم كه رستاخيزى برپا شود، و اگر هم روزى بسوى پروردگارم بازگردم آن جا نيز از اين باغ دنيا، منزلى بهتر خواهم يافت. (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 525

تفسير: ..... ص: 525

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا در اين آيات خداوند سبحان حال اهل ايمان و كفر را به حال دو مردى تشبيه كرده است كه همسايه بودند يكى از آنها، دو باغ داشت كه درختان انگور آنها را پوشانده بود و اطراف آنها را نخلهاى خرما در برگرفته بود و بين اين دو باغ كشتزارى قرار داشت.

ابن عباس گفته است اين دو مرد، فرزندان پادشاهى از بنى اسرائيل بودند كه از ارث پدر مال فراوانى به دست آوردند، اما يكى از آن دو كه مؤمن بود سهم خود را در راه خدا خرج و صرف كرد و ديگرى حق خود را گرفت و از آن، صاحب دو باغ و زمين و ثروتها شد.

كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ

آتَتْ أُكُلَها هر كدام از اين دو باغ ميوه ها و محصولات بسيارى داد.

«آتت» كه مفرد آمده به اعتبار لفظ «كلتا» مى باشد.

وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً هيچ نقصى در محصولات اين دو باغ وجود نداشت. «و فجّرنا»، در وسط اين دو باغ، نهر آبى جارى ساختيم.

وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ او انواع بسيارى از مال و سرمايه داشت. «ثمر ماله»: ثروتش را زياد كرد اين كلمه ثمر و بثمره با دو ضمه و به سكون ميم در هر دو مورد خوانده شده است و مى توان گفت اين كلمه در اصل ثمر جمع ثمرة يا جمع ثمار بوده سپس تخفيف يافته، و ثمر (به سكون ميم) مثل كتب تلفّظ مى شود و ثمر جمع ثمرة چيزى است كه از درخت ميوه دار چيده مى شود.

وَ أَعَزُّ نَفَراً از جهت داشتن ياور و اطرافيان زياد بر تو برترى دارم. بعضى نفر را به معناى اولاد ذكور گرفته اند زيرا كه او را در كوچ كردن و سفرها همراهى مى كنند.

«يحاوره»: و براى بحث و گفتگو به او مراجعه مى كرد. حار يحور به معناى برگشتن است. «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» دست برادر مسلمانش را گرفته او را گردش مى داد و ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 526

املاكش را به او مى نماياند و به آن وسيله بر او مفاخره مى كرد.

وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ و با عجب به ثروتى كه به او داده شده بود به خود ستم كرده و نسبت به نعمت پروردگارش ناسپاس بود.

وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي سوگند ياد كرد كه- بر فرض چنان كه رفيق مسلمانش مى گويد- اگر بسوى پروردگارش بازگشت داشته باشد در آن سرا نيز بهتر از باغ و بوستان دنيا خواهد يافت.

«خَيْراً مِنْها» منهما نيز قرائت شده و بنا بر اين ضمير مثنّا به جنّتين برمى گردد. منقلبا منصوب و تميز است يعنى بازگشت و فرجامى نيكوتر خواهم داشت.

[سوره الكهف (18): آيات 37 تا 44] ..... ص: 526

اشاره

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

ترجمه: ..... ص: 526

رفيقش كه با او گفتگو مى كرد گفت: آيا به خدايى كه تو را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 527

نخست از خاك و سپس از نطفه آفريد، و آن گاه مردى كامل و آراسته ساخت كافر شدى؟ (37)

امّا من: آن خداى يكتا پروردگارم مى باشد و هيچ كس را براى پروردگارم شريك نخواهم گرفت. (38)

و چرا تو، وقتى كه داخل باغت شدى نگفتى همه چيز به خواست خداست و بجز نيروى الهى نيرويى نيست؟ اگر تو مرا از خود به مال و فرزند كمتر دانى. (39)

اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد، و بر بوستان تو، آتشى فرستد كه چون صبح شود باغت يكسره نابود و با خاك يكسان گردد. (40)

يا بامدادان جوى آبش به زمين فرو رود و ديگر هرگز نتوانى آبى به دست آورى. (41)

و

موقعى كه ثمرات و ميوه هايش در احاطه آفت قرار گرفت و نابود شد، بامدادان از شدّت اندوه، بر آنچه در آن باغ خرج كرده بود، دست بر دست مى نهاد، و در آن حال كه باغ و اشجارش منهدم شده بود، مى گفت: اى كاش به پروردگارم هيچ گونه شرك نمى آوردم. (42)

و بجز خدا هيچ گروهى نمى توانست او را يارى كند و هرگز يارى نشد. (43)

آن جا حكمفرمايى ويژه خداست، تنها او بهترين ثواب دهنده و بهترين عاقبت دهنده است. (44)

تفسير: ..... ص: 527

بِالَّذِي خَلَقَكَ خدايى كه اصل تو را از خاك آفريد، و چون اصلش از خاك است پس گويا خودش را از خاك آفريده است. «ثُمَّ سَوَّاكَ» تو را انسانى معتدل الخلقه كه بالغ و مرد شده اى قرار داد.

لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي در اصل لكن انا، بوده و همزه اش حذف و حركتش به «نون» داده شده و چون دو نون جمع شده، در يكديگر ادغام گرديده، و «انا» ضمير شأن است، يعنى الشّأن اللَّه ربى: حق اين است كه اللَّه پروردگار من است، و جمله «اللَّهُ رَبِّي» خبر «انا» مى باشد و عائد از جمله خبريّه به مبتدا، ضمير «ى» است و در حالت وصل با حذف الف: «لكنّ هو اللَّه ...» و به اثبات آن در هر دو حالت: وصل و وقف نيز

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 528

خوانده شده و اين بدان جهت است كه الف، عوض از حذف همزه مى باشد.

معناى جمله اين است: مرد مؤمن، به رفيقش مى گفت: تو، كافر به خداى، امّا من، مؤمن و يكتاپرستم.

ما شاءَ اللَّهُ ما موصوله و در محلّ رفع است بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف باشد

و تقديرش چنين است: الامر ما شاء اللَّه. يا «ما» شرطيه و در محل نصب و جزاى شرط حذف شده است و تقديرش اين است: «اى شى ء شاء اللَّه كان» بنا بر اين معناى آيه اين است: چرا وقتى داخل باغت شدى نگفتى هر چه هست چيزى است كه خدا مى خواهد تا اعتراف كنى به اين كه اين باغ و سرمايه اى كه براى تو حاصل شده به خواست خدا و فضل او مى باشد و تمام امورش به دست اوست و اگر بخواهد مى تواند ميان تو و تمام مال و اموالت جدايى اندازد و خير و بركتش را از تو قطع كند.

لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ در ذكر اين جمله اقرار به اين است كه نيروى او بر آباد كردن باغ و ملك از كمك خداست، زيرا هيچ كس در بدن و ما يملك خود احساس قوت و نيرو نمى كند مگر به وجود خداوند.

إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ ... «انا» ضمير فصل و «اقل» مفعول دوم فعل «ترن» مى باشد. كلمه «و ولدا» دلالت مى كند بر اين كه مراد از «نفر» در جمله: وَ أَعَزُّ نَفَراً اولاد و فرزندان است و معناى آيه چنين است: اگر مرا فقيرتر از خودت مى بينى من هم از لطف خدا اميدوارم كه بهتر از باغ تو به من بدهد و از تو نعمتش را سلب كند و باغ تو را ويران سازد چون من مؤمنم و تو كافر. «حسبان» مصدر، به معناى حساب يعنى حدّى از عذاب كه خداوند براى او مقرّر كرده است و آن حكم به خرابى ملك و باغ اوست.

بعضى در معناى حسبان گفته اند مراد تيرهاى عذاب خداست كه به

صورت سنگريزه يا تگرگ به سوى او پرتاب كند. «صعيدا»: زمين مسطّح و صاف كه هيچ گياه ندارد و از صافى، گامهاى انسان بر آن مى لغزد. «زلقا و غورا» هر دو مصدر و به

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 529

عنوان صفت آورده شده.

«وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ» تعبيرى است از هلاكت، احاطه به اين معناست كه ديوارى گرد چيزى را فرا گرفته باشد. «يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ» منظور پشيمانى و افسوس خوردن است، زيرا شخص پشيمان معمولا بر پشت دستهايش مى زند. معناى آيه چنين است: مرد كافر شب را صبح كرد در حالى كه به خاطر آنچه در ساختن باغ و ملكش صرف و خرج كرده بود پشيمان بود.

وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها چفتهايى كه براى درختان انگور ساخته بودند بر زمين سقوط كرده و بوته هاى انگور بر روى آنها افتاده بود و گفته اند: خدا آتشى فرستاد كه همه را تباه ساخت و آبش خشكيد، و به دنبال آن، مرد كافر آرزو مى كرد كه اى كاش كافر نبودم كه خدا باغ مرا چنين نمى كرد و ممكن است اين جمله عنوان توبه از شرك و دخول در ايمان را داشته باشد.

وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يكن نيز خوانده شده، زيرا معناى «فئه» كه لفظ «جمع» و مذكّر است در نظر گرفته شده است و همين طور است فعل «يَنْصُرُونَهُ». يعنى هيچ گروهى براى او نبود كه بتواند او را يارى كند جز خدا و خدا هم او را يارى نكرد زيرا او مستوجب خذلان بود. «ما كانَ مُنْتَصِراً»: و خودش هم نيرويى نداشت كه تحت حمايت آن، از كيفر الهى نجات يابد.

هُنالِكَ الْوَلايَةُ با فتح واو به معناى يارى و

با كسر آن به معناى سلطنت و پادشاهى اوست در معناى اين جمله چند قول ذكر شده است:

1- در آن مقام و آن حالت، يارى تنها از جانب خداست و جز او كسى قدرت بر آن را ندارد.

2- اختيار و سلطنت براى خداست و از او جدا شدنى نيست.

3- در چنان موقعيت سخت، هر مضطرّى از خدا يارى طلب مى كند و به او ايمان مى آورد. ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 530

با توجّه به اين معنا جمله يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ سخنى است كه اضطرار و بيچارگى باعث گفتن آن شده است.

«الحق» به رفع، صفت براى ولايت و به جرّ صفت براى «اللَّه» است.

هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً خدا بهترين ثواب است براى اوليائش. و «هم» او بهترين سرانجام است يعنى نتيجه اطاعت او از نتيجه اطاعت ديگران بهتر است.

«عقبا» با ضم و سكون قاف قرائت شده است.

[سوره الكهف (18): آيات 45 تا 49] ..... ص: 530

اشاره

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ مُقْتَدِراً (45) الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً (46) وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47) وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً (48) وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً (49)

ترجمه: ..... ص: 530

زندگى دنيا را براى مردم به آب باران تشبيه كن كه ما آن را از آسمان فرود آورديم و با آن درختان و گياهان گوناگون زمين در هم پيچيده و خرّم برويد و سپس صبحگاهى همه آنها در هم شكسته و خشك شود و به سبب بادها و حوادث زير و زبر گردد، و خدا بر هر چيز اقتدار كامل دارد. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 531

ثروت و فرزندان، آرايش زندگى دنيا است كارهاى نيك كه جاويد، مى ماند، نزد پروردگار از حيث ثواب و اميدوارى بسيار بهتر است. (46)

بياد آور روزى را كه ما كوه ها را به حركت در آريم و زمين را صاف و هموار به بينى و همه را به محشر در آوريم و هيچ كسى را فروگذار ننمايم. (47)

و خلايق در صفى بر خدا عرضه شوند، آرى هم اكنون پيش ما آمده ايد چنان كه نخستين بار شما را آفريديم، و حال آنكه

مى پنداشتيد كه هرگز ما برايتان رستاخيز و وعده گاهى نخواهيم گذاشت. (48)

آن گاه هر كس كتاب اعمال خويش را بنگرد، پس گناهكاران را ببينى كه از آنچه در كارنامه شان وجود دارد هراسناكند و مى گويند: اى واى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده جز اين كه همه را بر شمرده است و كرده هاى خود را عينا حاضر مى بينند، و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند. (49)

تفسير: ..... ص: 531

فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ به سبب بارانى كه از آسمان فرستاديم آن چنان زمين پر از گياه شد كه بعضى در بعضى ديگر فرو رفته بودند.

فَأَصْبَحَ هَشِيماً پس در هم شكسته و خشك شد به طورى كه باد آن را از جايى به جايى مى برد. كلمه «رياح»، ريح نيز قرائت شده است. در اين آيه خداوند حالت دنيا را كه (نخست) طراوت و زيبايى دارد و سپس به شكست و تباهى مى انجامد تشبيه به گياه و درخت كرده است كه اوّل سبز و خرم است و سپس خشك مى شود و باد آن را به اطراف پراكنده مى سازد.

وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ منظور عبادتها و حسنات است كه پاداش آنها براى هميشه باقى مى ماند و بعضى گفته اند: مراد نمازهاى پنجگانه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 532

خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ اجر و مزد، و آرزويى كه متعلق به كارهاى نيك است، (از امور دنيا بهتر است) زيرا صاحب اين اعمال در دنيا، آرزوى پاداش الهى دارد، و در آخرت به آن مى رسد.

وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ اين فعل به صورت غايب مؤنّث «تسيّر» نيز قرائت شده است. سير دادن و به راه انداختن كوه ها (در قيامت) به

اين طريق است كه آنها را از جايشان بركنند و در هوا پودر و پراكنده سازند و يا محو و نابودشان كنند. «بارزة» زمين در حالى است كه هيچ گياهى بر آن باقى نمانده است تا آن را بپوشاند.

وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ همه را در توقفگاه قيامت گرد آوريم. «غادره و اغدره» آن را ترك كرد، غدير هم به همين معنا مقدار آبى است كه سيل آن را به جا گذاشته است.

عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا

در اين آيه حالت مردم روز قيامت به وضعيّت سربازان تشبيه شده است كه چنان رديف و منظم در جلو فرمانده كل قوا قرار مى گيرند، به طورى كه تمامشان يكپارچه ديده مى شوند.

َدْ جِئْتُمُونا

مقول قول است يعنى به آنها مى گوييم: اكنون، شما را برانگيختيم هم چنان كه نخستين بار شما را به وجود آورده بوديم. بعضى گفته اند معناى عبارت، اين است: به آنها مى گوييم اكنون برهنه و دست خالى نزد ما آمده ايم. «موعدا» يعنى وقتى كه براى تحقّق يافتن رستاخيز با زبان پيامبران وعده داده شده بوديد.

وَ وُضِعَ الْكِتابُ منظور از كتاب، اسم جنس است، يعنى نامه هاى اعمال.

يا وَيْلَتَنا هلاكت مخصوصى را كه از ميان هلاكتها نصيب آنان شده است ندا مى كنند.

صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها مراد احاطه به جميع كارهاست يعنى اين نامه هيچ كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اين كه تمامش را شمرده و ضبط كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 533

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً كارهايى را كه انجام داده اند در نامه ها (جلو رويشان) حاضر مى يابند «1»، يا جزاى اعمالشان را مشاهده مى كنند. وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً: نه از ثواب نيكوكار كم مى كند و

نه بر عقاب بدكار مى افزايد.

[سوره الكهف (18): آيات 50 تا 55] ..... ص: 533

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً (50) ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (51) وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52) وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53) وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ ءٍ جَدَلاً (54)

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55)

ترجمه: ..... ص: 533

زمانى را ياد بياور، كه به فرشتگان گفتيم: بر آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند، غير از ابليس كه از جنّ بود، پس از فرمان پروردگارش، سرپيچى كرد. پس آيا شما او، و فرزندانش را غير از من

__________________________________________________

1- بر طبق نظريّه تجسّم اعمال عين كارهايى را كه در دنيا انجام داده اند، در قيامت مى بينند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 534

دوست خود مى گيريد و حال آن كه اينها دشمنان شمايند؟ ستمكاران كه شياطين را به جاى خدا برگزيدند بد مبادله اى كردند. (50)

من ابليس و فرزندانش را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين و حتى وقت آفرينش خودشان به گواهى نگرفتم و من هرگز گمراهان را به مددكارى نگرفته ام. (51)

و ياد بياور روزى را كه خدا به گنهكاران بگويد: اكنون آنان را كه شريك من پنداشتيد ندا كنيد، پس آنها را بخوانند امّا پاسخ ندهند، و ميان آنها جايگاه هلاكتى مقرّر

سازيم. (52)

و آن گاه كه مردم بدكار آتش دوزخ را ببينند يقين مى دانند كه در آن خواهند افتاد و مفرّى از آن نمى يابند. (53)

و ما، در اين قرآن از هر گونه مثال بيان كرديم امّا آدمى بيشتر از هر چيز با سخن حقّ به جدال برخيزد. (54)

و چون هدايت الهى به مردم رسيد، هيچ چيز آنان را از ايمان به خدا و طلب آمرزش از پروردگارشان باز نداشت مگر اين كه منتظر بودند سرنوشت پيشينيان دامنشان را بگيرد يا با مجازات و كيفر الهى روبرو شوند. (55)

تفسير: ..... ص: 534

كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ جمله (اول) استينافيه و «فاء» در جمله دوم براى سببيّت، يعنى سبب فاسق شدن ابليس اين بود كه در اصل از جنّ بوده است و فاسق شدن به اين معناست كه از فرمان خداوند كه امر به سجده كرده بود خارج شد، يا اين كه به سبب (ترك) امر خداوند كه فرمود سجده كنيد، فاسق و كافر شد.

أَ فَتَتَّخِذُونَهُ همزه براى انكار و تعجّب است، يعنى آيا پس از اين نافرمانى شيطان، او و فرزندانش را غير از من دوست خود مى گيريد و آنها را بدل از من مى پذيريد؟

كسى كه خدا را با شيطان عوض كند مبادله بدى انجام داده است.

ما أَشْهَدْتُهُمْ ما اشهدناهم نيز قرائت شده است. در هنگام آفرينش آسمانها و زمين ابليس و فرزندانش را براى كمك خود حاضر نساختم و نيز بعضى از آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 535

در آفرينش بعضى ديگر به گواهى نگرفتم. اين معنا شبيه معنايى است كه در اين آيه آمده است: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ... «بعضى از شما بعض ديگر را نكشيد»

(نساء/ 29).

وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً به جاى مضلّين ممكن بود كه ضمير جمع غايب آورده شود (هم) ولى چنين ذكر شده است تا آنها را با توجه به گمراه كنندگيشان مذمّت كرده باشد، (ذكر صفت مشعر بر عليّت است) مقصود آيه اين است: شما را چه شده است كه شياطين گمراه را در عبادت شريك من قرار مى دهيد؟

وَ يَوْمَ يَقُولُ نقول هم قرائت شده، «نادُوا شُرَكائِيَ»، خداوند به منظور سرزنش كافران، شركاء را به خودش نسبت داده است، زيرا مشركان چنين تصور مى كردند، و مراد از شركاء گروهى از جن مى باشند كه مشركان آنها را شريك خدا مى دانستند.

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً «موبق» از وبق يبق: به معناى هلاكت و مصدر (ميمى) است و جايز است كه اسم مكان باشد، يعنى ميان مشركان و معبودهايشان درّه اى از درّه هاى جهنّم قرار مى دهيم كه مكان هلاكت و عذاب شديد است و تمامشان در آن به هلاكت مى رسند. فرّاء مى گويد: «بين» به معناى پيوند است يعنى پيوندى را كه در دنيا با يكديگر داشتند، مايه هلاكتشان در قيامت قرار داديم و جايز است كه مراد از شركاء، فرشتگان و عزيز و عيسى باشد و از موبق فاصله دور، اراده شود، يعنى در قيامت، ميان مشركان و اين معبودهايش فاصله اى دور قرار مى دهيم.

فَظَنُّوا: موقعى كه بدكاران آتش جهنّم را مى بينند يقين مى كنند كه در آن قرار خواهند گرفت و به عذابش دچار خواهند شد «مصرفا» محل برگشت، محل فرار.

أَكْثَرَ شَيْ ءٍ جَدَلًا اگر اشيا را مورد دقت قرار دهى انسان را بيش از هر چيز اهل جدل خواهى يافت. «جدلا» يعنى خصومت و لجاجت در امر باطل، منصوب و

تميز است.

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا ... «ان» اولى با فعلش كه به مصدر تبديل مى شود در محل نصب (و مفعول دوم منع مى باشد) و آن ثانى (با مدخولش در محل) رفع است

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 536

و قبل از «أن» دوم يك مضاف بوده و حذف شده است و تقدير جمله چنين است: و ما منع الناس الايمان و الاستغفار الا انتظار ان تأتيهم هيچ چيز مردم را از ايمان آوردن و طلب آمرزش باز نداشت مگر اين كه بايد منتظر باشند تا- همان بلاى پيشينيان، كه هلاكت در دنيا است و يا كيفر و عذاب آخرت، آشكارا يا گوناگون بر آنها وارد شود.

«قبلا» آشكارا و بالعيان، بعضى قبلا خوانده اند، يعنى به انواع گوناگون.

[سوره الكهف (18): آيات 56 تا 59] ..... ص: 536

اشاره

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57) وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58) وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً (59)

ترجمه: ..... ص: 536

و ما، رسولان را، جز، مژده دهنده و بيم دهنده نفرستاديم، و كسانى كه كافر شده اند، با سخنان بيهوده و باطل، لجاجت مى كنند، تا حق را پايمال كنند و آيات مرا و آنچه با آن انذار شده بودند به استهزاء گرفتند. (56)

كيست ستمكارتر از كسى كه آيات الهى بر او خوانده شده و از آن روگردانده و از زشتيها كه با دست خود جلو فرستاده

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 537

فراموش كرده باشد. آرى ما بر دلهايشان پرده هاى جهل افكنديم تا حق را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم و اگر به هدايتشان خوانى با اين وضع هرگز هدايت نشوند. (57)

پروردگار بسيار آمرزنده تو، صاحب رحمت است، و اگر مى خواست آنها را به كردارشان مؤاخذه كند در عقوبتشان تعجيل مى كرد. امّا براى كيفر آنان وقت معيّنى است كه با فرا رسيدنش هرگز راه فرارى نخواهند يافت.

(58)

(اهل) اين آباديها را چون ستم كرده بودند، ما هلاكشان ساختيم.

و براى هلاكتشان وقتى معيّن داشتيم. (59)

تفسير: ..... ص: 537

وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا مجادله كفّار اين بود كه به پيامبران مى گفتند: «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا» «شما هم مثل ما بشرى هستيد» (يس/ 15). وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ...

«اگر خدا مى خواست (پيامبر بفرستد) فرشتگانى را نازل مى كرد ... (مؤمنون/ 23) و مانند اين سخنان.

لِيُدْحِضُوا كافران چنين مى كردند، تا حق را متزلزل سازند و آن را از بين ببرند، ادحاض القدم يعنى لغزانيدن پا.

وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً ما موصوله است و عايدش ضمير «ه» حذف شده، يعنى و ما أنذروه من البعث و الجزاء، و مى توان «ما» را مصدريه گرفت، يعنى «و إنذارهم».

معناى آيه اين است كه كفّار، آيات من

و آنچه را كه موجب انذار آنها بود به مسخره گرفتند.

بِآياتِ رَبِّهِ منظور از آيات، قرآن است و به همين دليل در فعل «ان يفقهوه» ضمير مذكر برايش آورده، يعنى ستمكارترين انسان كسى است كه هر چه قرآن را در ياد او بياورند و در مقابل او قرار دهند، به آن توجّه نكند و از آن، روبرگرداند و از سرانجام گناهان و كفر و معاصى كه به اختيار خود قبلا انجام داده فراموش كند و هيچ در آن نينديشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 538

«عَلى قُلُوبِهِمْ» در پايان علّت اعراض از قرآن و فراموشى از گناهانشان را چنين دانسته كه بر دلهايشان مهر زده شده است و جمع آوردن (على قلوبهم) را بعد از فعلهاى مفرد، از باب حمل بر لفظ «من» در اول، و معناى آن در دوم است.

فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً اينها هرگز هدايت نخواهند شد. «اذا»، جزا و جواب است، يعنى آنها آنچه بايد سبب هدايت باشد، وسيله اى براى نفى آن قرار دادند.

وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ «غفور» صيغه مبالغه است: پروردگار تو بسيار آمرزنده و داراى صفت رحمت است، از اين رو، با اين كه كافران مستوجب عذابند در كيفرشان شتاب نمى كند بلكه براى آنها وعده گاهى معيّن كرده و آن، روز قيامت است، يا چنان كه بعضى گفته اند روز جنگ بدر بود كه كفّار شكست خوردند.

لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا با فرا رسيدن وقت مجازات، هرگز پناهگاهى نمى يابند.

وئل اليه: به او پناه برد «وئل» نجات يافت.

وَ تِلْكَ الْقُرى اشاره است به سرزمينهاى عاد و ثمود و قوم لوط و امثال آنان.

كلمه «قرى» صفت براى «تلك» است كه مبتداست و خبرش «أَهْلَكْناهُمْ»

مى باشد، و مى توانيم «تِلْكَ الْقُرى » را منصوب به فعل مقدر بدانيم كه «اهلكنا» آن را تفسير كند و جمله را چنين معنى كنيم: ما، صاحبان آن آباديها را هلاك كرديم زيرا ظلم كرده بودند چنان كه قريش امروز ظلم مى كنند.

وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً براى هلاك ساختن آنها وقتى معيّن قرار داديم. اين كلمه «مهلك» نيز قرائت شده است.

[سوره الكهف (18): آيات 60 تا 64] ..... ص: 538

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60) فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61) فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62) قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63) قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً (64)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 539

ترجمه: ..... ص: 539

و به ياد آور زمانى را كه موسى به رفيق جوانش گفت: من دست از طلب برنمى دارم، تا به محل اجتماع دو دريا برسم، يا سالها عمر بگذرانم. (60)

و چون آن دو نفر به آن محلّ رسيدند، ماهى خود را كه طعامشان بود فراموش كردند پس ماهى در دريا راه خود را پيش گرفت و رفت. (61)

و چون، از آنجا بگذشتند موسى به آن جوان گفت: غذاى چاشت ما را بياور كه ما در اين سفر رنج بسيار ديديم. (62)

گفت آيا به خاطر دارى آنجا كه روى سنگى منزل كرديم من ماهى را فراموش كردم و شيطان بود كه آن را از يادم برد، و آن ماهى به طرز شگفتى راه خود را در دريا گرفت و رفت. (63)

موسى گفت: آن جا همان مقصدى است كه ما در طلب آنيم، پس از همان راهى كه آمده بودند برگشتند. (64)

تفسير: ..... ص: 539

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ منظور از «فتى» يوشع بن نون است و اين كه او را به وسيله ضمير نسبت به موسى داده از اين بابت است كه به دنبال موسى بوده و او را خدمت مى كرده تا از علمش استفاده كند و در حديث آمده است كه به شاگرد و خدمتگزارتان بگوييد «فتاى» و «فتاتى»: پسرم، دخترم و نگوييد: غلامم، كنيزم ... «1»

__________________________________________________

1-

ليقل احدكم فتاى و فتانى و لا يقل عبدى و امتى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 540

لا أَبْرَحُ از افعال ناقصه و به معناى «لا ازال» و خبرش حذف شده است چون قرينه حاليه كه همان حالت سفر است بر آن دلالت دارد و به معناى «لا ازول» كه فعل تام باشد نيست

و گرنه به معناى اقامت در آن جا مى بود كه اين معنا مناسب نيست پس معناى جمله اين است: لا ابرح اسير حتى ابلغ مجمع البحرين هم چنان به رفتن خود ادامه مى دهم تا به محلّ تلاقى دو دريا برسم و آن مكانى بود كه به موسى وعده داده بودند در آن جا خضر را ملاقات كند و آن جا محلّ برخورد دو درياى فارس و روم است. درياى روم از طرف مغرب و درياى فارس از سمت مشرق ادامه دارد.

أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً يا زمان طولانى را سير كنم، حقب مدت هشتاد سال يا هفتاد سال است.

نَسِيا حُوتَهُما از جستجو درباره ماهى و آنچه از نشانه هاى مورد نظر كه مربوط به ماهى بود فراموش كردند. بعضى گفته اند يوشع فراموش كرد كه ماهى را حاضر كند و موسى فراموش كرد كه به يوشع درباره ماهى چيزى بگويد و ماهى نمك زده بود.

بعضى گفته اند يوشع ماهى و نان را در زنبيل گذاشته بود و دو نفرى شبانه در سرچشمه اى به نام چشمه زندگى فرود آمدند و حضرت موسى همان جا خوابيد و موقعى كه ماهى بوى آب و سردى آن را حسّ كرد زنده شد و در آب افتاد. بعضى ديگر گفته اند يوشع از آن آب وضو گرفت و ترشّحى از آن به ماهى رسيد ماهى زنده شد و در آن پريد و راه خود را گرفت و رفت.

«سربا» راهى براى رفتن در دريا، كه آب مانند سقفى بر رويش قرار گرفته باشد.

مثل مجراى آب در زير زمين گويى براى ماهى تنگى از آب تشكيل شد.

فَلَمَّا جاوَزا و موقعى كه از وعده گاه كه محلّ صخره بود

گذشتند همان جا كه موسى از جستجو درباره ماهى فراموش كرده بود و يوشع هم از يادش رفته بود كه آنچه از زنده شدن ماهى و افتادنش در آب ديده بود به موسى تذكّر دهد موسى را آن چنان خستگى و گرسنگى فرا گرفته كه تا آن زمان، چنين حالتى بر او عارض نشده

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 541

بود به ياد ماهى افتاد و گفت طعام ما را بياور.

مِنْ سَفَرِنا هذا اشاره است به مسافتى كه از جاى صخره پيموده بودند و آن شب و فردايش را تا ظهر، سير كرده بودند. همين كه موسى ماهى را از يوشع مطالبه كرد يوشع قضاياى قبلى به خاطرش آمد و از اين كه تا بحال فراموش كرده بود داستان را به موسى بگويد بهت زده شد و از موسى درباره آن شروع به سؤال كرد و گفت: آيا متوجه شدى چه گرفتارى برايم پيدا شد؟ وقتى كه به آن صخره پناه برديم؟ من در آن جا از ماهى و گفتگو درباره آن بكلّى فراموش كردم. بعضى گفته اند يعنى از ماهى غافل شدم و آن را گم كردم. جمله «أَنْ أَذْكُرَهُ» بدل است از ضمير متّصل در «انسانيه» يعنى تنها شيطان بود كه ياد ماهى را از خاطرم برد. حمزه در اين جا «و ما انسانيه» و در سوره فتح (/ 10) «عليه اللَّه» به ضمّ «هاء» اوّل خوانده است. «عجبا» مفعول دوّم براى «اتخذ» است، مانند «سربا»، يعنى ماهى راه عجيب خود را كه مانند لانه جانور يا مجراى آب زير زمينى باز شده بود گرفت و رفت. جمله «وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ»

معترضه ميان معطوف و معطوف عليه است. «ذلك» اشاره است به ماهى كه راه خودش را گرفت، يعنى اين همان علامتى است كه ما در پى آن بوديم. «فارتدّا» از همان راهى كه آمده بودند برگشتند و داستانشان را براى هم بازگو مى كردند بعضى فعل «نبغ» را در حال اتّصال هم بدون (ياء) خوانده اند ولى، اثبات آن: (نبغى) بهتر است.

[سوره الكهف (18): آيات 65 تا 74] ..... ص: 541

اشاره

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 542

ترجمه: ..... ص: 542

پس بنده اى از بندگان ما را يافتند كه ما او را رحمت و لطف خاصّ عطا كرده بوديم، و از نزد خود به او علم و دانش آموخته بوديم. (65)

موسى به او گفت: آيا اجازه مى دهى از تو، پيروى كنم، تا از رشد و هدايتى كه خدا به تو آموخته است مرا تعليم دهى؟ (66)

آن مرد دانا گفت تو هرگز صبر و تحمّل آن را ندارى كه با من صبر پيشه كنى. (67)

چگونه صبر توانى كرد بر چيزى كه اصلا از آن آگهى نيافته اى؟ (68)

موسى گفت با خواست خدا مرا با صبر و تحمّل خواهى يافت و در هيچ امرى با تو مخالفت نخواهم كرد. (69)

آن مرد گفت پس اگر تابع من شدى، از هر كارى كه من انجام دهم سؤال مكن تا وقتى كه من

خود تو را از آن آگاه سازم. (70)

پس هر دو با هم برفتند تا وقتى كه در كشتى سوار شدند آن مرد كشتى را سوراخ كرد، موسى گفت آيا كشتى را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، بسيار كار زشتى انجام دادى. (71)

آن مرد گفت آيا نگفتم كه هرگز نخواهى توانست با من صبر كنى. (72)

موسى گفت بر من مگير كه شرط خود را فراموش كردم و مرا تكليف سخت طاقت فرسا، مفرما. (73)

باز هم روان شدند تا به انسان بى گناهى برخوردند، او را بى گفتگو به قتل

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 543

رساند، موسى گفت: آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته است مى كشى؟ همانا كار بسيار ناپسندى كردى. (74)

تفسير: ..... ص: 543

رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا منظور وحى و نبوّت است. «مِنْ لَدُنَّا»: علمى كه ويژه ماست:

خبر دادن از عالم غيب «رشدا» رشدا نيز قرائت شده، منظور آگاهى است كه با رشد توأم است: و من با آن وسيله به دينم، راه يافته ام.

لَنْ تَسْتَطِيعَ اين بنده خدا [خضر] با تأكيد، توان صبر موسى را با خودش نفى كرده كه گويا چنين صبرى تحقق نمى يابد، و علت آن را هم چنين بيان كرده است كه چيزهايى انجام خواهد داد كه او به باطن و حقيقت امر آن آگاهى ندارد، لذا براى او امرى خلاف، و منكر جلوه مى كند. منظور از «خبر» علم و آگاهى است و خبرا تميز مى باشد يعنى علم تو بر آن احاطه ندارد. «وَ لا أَعْصِي» در محلّ نصب و عطف بر «صابرا» است، يعنى بزودى مرا صابر و غير گناهكار خواهى ديد، و چون مى دانسته است كه صبرش در اين امر سخت خواهد

بود، لذا آن را معلّق به مشيّت خداوند ساخته است. «فَلا تَسْئَلْنِي» با نون تأكيد هم خوانده شده و معنايش اين است: اگر مى خواهى بر كارهاى من صبر كنى شرطش آن است كه هر كار، من انجام دادم و به نظر تو نادرست بود مرا مورد سؤال قرار ندهى، چون تو توجّهى به خوبى و حسن آن ندارى و حقيقت آن بر تو پوشيده است، تا اين كه من آن را براى تو تفسير كنم و اين نشانه ادب شاگرد در مقابل استاد و پيرو نسبت به راهنماست.

فَانْطَلَقا به طرف ساحل دريا رفتند تا كشتى را پيدا كردند و همين كه بر آن سوار شدند خضر تبرى برگرفت و كشتى را سوراخ كرد، تا اين كه دو تخته از كف كشتى كند (و آب شروع به فوران كرد) موسى در حالى كه با لباسهايش آن را مسدود مى كرد مى گفت: كشتى را سوراخ كردى تا اهلش را غرق سازى؟ «لتغرق» را بعضى لتغرّق: از باب تفعيل خوانده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص: 544

لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً امر عظيمى را مرتكب شدى أمر الامر: مطلب بزرگ شد.

بِما نَسِيتُ به آنچه كه من آن را فراموش كردم يا آنچه مرا فراموش شد، منظور موسى آن است كه سفارش خضر را فراموش كرده و بر فراموش كننده مؤاخذه اى نيست. ابىّ گفته است: او فراموش نكرده بلكه اين سخن را از روى كنايه و تعريض گفته است، يعنى شنونده را به اين توهّم انداخته است كه فراموش كرده و او را از مؤاخذه در امرى كه از روى فراموشى سر زده نهى كرده است.

احتمال ديگر آن است كه منظور از نسيان،

ترك است يعنى به اين خاطر كه در مرتبه اول وصيّت تو را ترك كردم مرا مواخذه مكن. «وَ لا تُرْهِقْنِي»: به خاطر اين كار مرا به زحمت و مشقّت مينداز، بلكه با من به آسانى رفتار كن. رهقه و أرهقه اياه: او را درگير كرد، گويا گفته است: مرا از اين امر به سختى مؤاخذه مكن منظور از «امرى» متابعت و پيروى اش مى باشد «عشرا» بضمّ عين و سين نيز قرائت شده است.

فَانْطَلَقا ... پس از دريا خارج شدند و به راه خود ادامه دادند. به نوجوان پسرى رسيدند، خضر او را كشت «زكيّا» زاكيّة و زكيّة هم قرائت شده است يعنى (آن غلام) از گناه پاك بود، (بِغَيْرِ نَفْسٍ): كسى را نكشته بود كه قصاص شود.

نُكْراً ناراحت كننده و زشت با ضمّ نون و كاف نيز خوانده شده است.

بعد از جمله «أَ لَمْ أَقُلْ» كلمه «لك» اضافه شده و دلالت مى كند بر زيادى عتاب بر ترك وصيّت.

جلد چهارم

[ادامه سوره كهف ] ... ص : 7

[سوره الكهف (18): آيات 75 تا 82] ... ص : 7

اشاره

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75) قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (76) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (77) قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (78) أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (79)

وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80) فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81) وَ

أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)

ترجمه: ... ص : 7

آن مرد گفت آيا به تو نگفتم كه نمى توانى با من صبر داشته باشى. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 8

موسى گفت: اگر بعد از اين، اعتراض كردم، با من مصاحبت مكن، زيرا از ناحيه من بهانه اى نخواهد بود. (76)

پس هر دو با هم روانه شدند، تا به آبادى رسيدند و از اهل آن آبادى طعام خواستند، و مردم آن جا، از غذا دادن و مهمانى كردن آنها خود دارى كردند، امّا آنها در آن شهر ديوارى يافتند كه در شرف انهدام بود، و آن مرد خدا به استحكام و تعميرش پرداخت، موسى گفت خوب بود در برابر اين زحمت، مزدى مى گرفتى. (77)

خضر گفت: اين بى صبريها باعث جدايى ميان من و تو است، و همين ساعت تو را بر اسرار كارهايم كه بر فهم آن صبر و ظرفيّت نداشتى آگاه مى سازم. (78)

آن، كشتى را كه شكستم: صاحبش خانواده تنگدستى بود كه از آن، كسب و ارتزاق مى كردند و چون كشتيهاى بى عيب را پادشاه به غصب مى گرفت تصميم گرفتم آن را ناقص سازم. (79)

آن پسر هم پدر و مادرش مؤمن بودند و از آن بيم داشتم كه آنها را به كفر و طغيان بكشاند. (80)

خواستم تا خداوند بجاى او فرزندى پاكتر و با عاطفه تر به آنها عطا فرمايد. (81)

اما آن ديوار: در زير آن، گنجى، از دو طفل يتيم در شهر بود كه پدرى صالح داشتند

و خدا خواست كه آنها به حدّ رشد و بلوغ رسند و به لطف خدا خودشان آن را استخراج كنند، و من اين كار را نه از پيش خود كردم، اين است حقيقت و باطن كارهايى كه تو ظرفيّت صبر بر آن را نداشتى. (82)

تفسير: ... ص : 8

إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي، اگر بعد از اين مرتبه يا پس از اين سؤال، از تو پرسشى كردم همراه خود مبر، اگر چه من از تو درخواست كنم. فلا تصاحبني نيز قرائت شده است، يعنى اگر باز هم اعتراض كردم مرا رفيق خود مگير.

قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً، در اين صورت نسبت به امورى كه ميان من و تو اتّفاق افتاده معذور خواهى بود زيرا مرا آزموده اى كه نمى توانم با تو باشم و صبر كنم. از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 9

پيامبر اكرم نقل شده است كه حضرت موسى از شرم و حيا اين حرف را گفت و اگر صبر مى كرد هزار مورد از عجايب را مشاهده مى كرد. «من لدنى» به تخفيف نون نيز قرائت شده است.

أَهْلَ قَرْيَةٍ، نام اين آبادى «انطاكيه» و بعضى گفته اند شهر «ايله» و برخى ديگر گفته اند روستايى در ساحل دريا به نام ناصره بوده است.

فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما، هيچ كس از اهل آبادى آنها را مهمان نكرد تضييف و اضافه (تفعيل و افعال) به يك معناست. از پيغمبر اسلام نقل شده است كه مردم آن آبادى پست و تنگ نظر بودند. و در حديث نقل شده: بدترين آبادى جايى است كه هيچ مهمانى در آن انجام نشود و حقّى به ابن السبيل در آن جا داده نشود «1» يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ، ديوار مشرف به

انهدام بود، در اين عبارت كلمه يريد براى اشراف و نزديكى (به سقوط) استعارة آورده شده چنان كه همّ و عزم (مراد اراده است) در دو بيت زير استعاره آورده شده است.

يريد الرّمح صدر ابى براء و يرغب عن دماء ابى عقيل «2»

(يريد مفيد اشراف است).

و حسّان شاعر نيز چنين مى گويد:

ان دهرا يكف شملى بجمل لزمان يهم بالاحسان «3»

(يهمّ نيز مفيد اشراف است).

انقضّ: بسرعت سقوط كرد باب انفعال مطاوعه قضض است، بعضى گفته اند:

افعل است از نقض مثل احمر از حمر.

__________________________________________________

1-

شرّ القرى الّتى لا يضاف الضيف فيها و لا يعرف لابن السّبيل حقّه.

[...] 2- نيزه سينه ابو براء را اراده مى كند و از حقوق فرزندان عقيل در مى گذرد.

3- روزگارى كه تمام وجود مرا به محبوبه ام مرتبط ساخته، روزگارى است كه نزديك شده تا به من احسان كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 10

فَأَقامَهُ: با دست خود ديوار را راست كرد، بعضى گفته اند دست خود را به آن ماليد، راست و استوار گرديد. موقعى كه ديوار را راست كرد و با اين كه محتاج به غذا بودند، يك نفر پيدا نشد كه به آنها كمك كند، موسى نتوانست خود را نگهدارد، گفت «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً» كاش براى اين عمل خودت، از آنها تقاضاى مزدى مى كردى تا گرسنگيمان را برطرف سازيم. بعضى «لتخذت» (به تخفيف) خوانده و تاى اول را اصلى دانسته اند، و اتخذ باب افتعال از «تخذ» است مثل «اتبع» كه از «تبع» مى باشد و از «أخذ نيست.

قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ، خضر گفت اين اعتراض تو سبب جدايى ماست و اصل عبارت اين است: هذا فراق بينى و بينك، (فراق تنوين داشته و بين

هم ظرف و منصوب بوده) امّا اكنون مصدر به ظرف اضافه شده هم چنان كه به مفعول به اضافه مى شود.

أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ، كشتى متعلق به عده اى تنگدست و بى بضاعت بود كه به آن وسيله در دريا كار مى كردند و از آن راه، زندگى خود را اداره مى كردند.

وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ، وراء به معناى جلو است چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ، «در جلو روى آنها عالم برزخ است» (مؤمنون/ 100) بعضى گفته اند منظور پشت سر آنهاست و كشتى هنگام برگشت از محلّى عبور مى كرد كه شاه غاصب چنين دستور داده بود و صاحبان كشتى از آن خبر نداشتند امّا خدا خضر را از آن امر آگاه ساخته بود و نام آن پادشاه، جلندى بود. ابىّ و عبد اللَّه آيه را چنين قرائت كرده اند: كل سفينة صالحة غصبا، (كشتيهاى سالم را غصب مى كرد) ابىّ و ابن عباس آيه بعد را چنين خوانده اند: و أما الغلام فكان كافرا و ابواه مؤمنين (اما آن پسر كافر بود و پدر و مادرش مؤمن بودند) قرائتهاى اخير در دو آيه طريقه اهل بيت عليهم السّلام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 11

«فخشينا» ترسيديم كه طغيان اين كودك، پدر و مادرش را فراگيرد و با ظلم و بد رفتاريش نعمت وجود آنها را كفران كند و بلايى به آنها برساند. يا با اعتقاد (باطلش) آنها را رنج دهد و به طغيان و ناسپاسى وادارشان كند. «يبدلهما» به تشديد دال نيز خوانده شده است. «زكاة» مراد طهارت و پاكى از گناه است. «رحما» مهربانى و عطوفت. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد در عوض

آن غلام كه به دست خضر كشته شد خداوند به آنها دخترى داد كه هفتاد پيامبر از او به وجود آمد «1».

درباره گنجى كه زير ديوار بود اختلاف شده است، بعضى گفته اند: مالى از طلا و نقره بوده است و بعضى ديگر گفته اند: كتابهاى علمى بوده و برخى گفته اند: لوحى از طلا بوده و در آن اين كلمات نوشته شده بود: شگفتا از كسى كه ايمان به قدر دارد، چگونه اندوهگين مى شود. شگفتا از كسى كه يقين به روزى دارد و در عين حال خود را به تعب مى اندازد. عجيب است از كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه شادى مى كند. و عجيب است از كسى كه يقين به حساب دارد، و در عين حال غفلت مى كند و بسيار شگفتى است از كسى كه دگرگونى دنيا را نسبت به اهلش مشاهده كرده و باز هم به آن اطمينان دارد «2» و نيز نوشته بود: لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.

امام صادق عليه السّلام فرمود ميان اين دو غلام يتيم و پدر صالحشان هفت پدر فاصله بود.

«رحمة» مفعول له، يا مفعول مطلق و عاملش فعل «اراد ربك» است كه در معناى «رحمهما» مى باشد.

وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي، آن همه كارهايى كه ديدى انجام دادم به اجتهاد و نظر خودم

__________________________________________________

1-

انهما ابدلا بالغلام المقتول جارية فولدت سبعين نبيّا.

2-

عجبا لمن يؤمن بالقدر كيف يحزن، عجبا لمن ايقن بالرّزق كيف يتعب. عجبا لمن ايقن بالموت كيف يفرح. عجبا لمن يؤمن بالحساب كيف يغفل. عجبا لمن رأى الدنيا و تقلّبها باهلها كيف يطمئن اليها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 12

نبود بلكه آنها را به فرمان خدا

انجام دادم. به قرائت امام على عليه السّلام «ما فعلته يا موسى عن امرى» مى باشد.

[سوره الكهف (18): آيات 83 تا 92] ... ص : 12

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92)

ترجمه: ... ص : 12

درباره ذو القرنين، از تو سؤال مى كنند بگو: هم اكنون داستانش را برايتان بازگو مى كنم. (83)

ما به او در روى زمين قدرت داديم و تمام وسايل و امكانات را در اختيار او گذارديم. (84)

او نيز از آن وسايل پيروى كرد. (85)

تا زمانى كه به جايگاه غروب خورشيد رسيد و آن را چنان يافت كه در چشمه آب تيره اى غروب مى كند و آن جا قومى را يافت، ما، گفتيم اى ذو القرنين درباره آنها يا قهر و عذاب و يا لطف و رحمت به جاى آور. (86)

ذو القرنين گفت هر كس ستم كرده او را به كيفر خواهم رساند و آن گاه هم كه به سوى پروردگارش

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 13

باز گردد او نيز، وى را به عذابى سخت معذّب خواهد ساخت (87)

و امّا هر كس ايمان آورد و كار نيك انجام دهد، وى را سزايى نيك خواهد

بود و ما نيز امر را بر او آسان گيريم. (88)

باز با همان وسائل و اسباب راه خود را ادامه داد. (89)

تا هنگامى كه به شرق زمين رسيد آن جا قومى را يافت كه ما، ميان آنها و آفتاب پوششى قرار نداده بوديم. (90)

اين چنين بود و البتّه ما از احوال آنان كاملا با خبريم. (91)

باز راه خود را ادامه داد و رفت (92)

تفسير: ..... ص : 13

مراد از ذو القرنين اسكندر است كه پادشاه جهان گشت. و گفته شده است: دو نفر مؤمن بر دنيا سلطنت كردند: ذو القرنين، و سليمان، و دو نفر كافر: نمرود و بخت نصر.

درباره ذو القرنين اختلاف است. برخى گفته اند: بنده اى صالح بود كه خداوند علم و حكم و پادشاهى زمين را به او داده بود، و برخى ديگر گفته اند: پيامبرى بود كه خداوند زمين را به دست او گشود «1».

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بنده نيكوكارى بود كه در راه اطاعت خدا برطرف راست پيشانيش ضربتى خورد و از دنيا رفت و سپس خداوند او را زنده كرد مرتبه دوّم نيز در راه خدا ضربتى بر طرف چپ پيشانيش خورد و مرد، اين بار نيز خداوند او را هم چنان برانگيخت و از اين رو، به ذو القرنين ملقّب شد، و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مى شود. بعضى گفته اند: به اين دليل او را ذو القرنين ناميده اند كه دو طرف مسكونى زمين را مشرق تا مغرب را دور زد و متصرّف شد. و بعضى گفته اند: براى تاجش دو شاخ قرار داده بود.

آنها كه از پيامبر اين نمونه سؤالها را مى كردند يهود بودند كه خواستند حضرت را

__________________________________________________

(1)بعضى گفته اند منظور از

ذو القرنين كورش كبير است. به تفسير نمونه و الميزان مراجعه شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 14

امتحان و آزمايش كنند. بعضى گفته اند ابو جهل و يارانش اين سؤال را از رسول اكرم پرسيدند.

وَ آتَيْناهُ، براى تمام مقاصد و اغراضى كه او، در سلطنت و پادشاهى اش اراده كرده بود، راه و روشى كه وى را به مقصدش راهنمايى كند در اختيارش گذارديم، پس اراده كرد به مغرب رود، راهى را در پيش گرفت، كه او را به آن جا رساند، همچنين هنگامى كه خواست به سوى مشرق برود راه (ديگرى) را گرفت تا به آن سوى رسيد و وقتى كه اراده كرد به دو سدّ برسد نيز راهش را گرفت.

فَأَتْبَعَ سَبَباً، فاتّبع با همزه وصل و باب افتعال نيز قرائت شده است. (معنايى كه در بالا ذكر شد بنا بر قرائت باب افتعال بود، امّا بنا بر باب افعال كه مشهور است معنايش اين است: ذو القرنين: كار خود را در پيروى از راهى قرار داد كه برايش معيّن شده بود، يا آنچه را كه بر او بود در پى آن راه قرار داد.

حَمِئَةٍ داغ از حمئت البئر: دود، و گرما، چاه را فرا گرفت. ذو القرنين در نزديك چشمه، مردمى را يافت كه كافر بودند و خداوند او را مخيّر كرد كه اگر بخواهد مى تواند آنها را به قتل رساند و اگر بخواهد مى تواند آنان را به اسلام و توحيد دعوت كند، او نيز دعوت به اسلام و دلجويى از آنها را برگزيد. پس گفت: كسانى را كه دعوت به حق مى كنم و باز هم بر ستمكارى بزرگ كه همان كفر است اصرار دارند

اين گروه، در دنيا و آخرت معذّبند.

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً، كسى كه ايمان بياورد و كار نيك انجام دهد برايش پاداش نيكى است. «جزاء» با ضمه و با تنوين نصب نيز خوانده شده در قرائت ضمّه تقدير:

جزاء الفعلة الحسنى است يعنى پاداش كار نيك و در قرائت تنوين نصب تقدير فله المثوبة الحسن جزاء مى باشد يعنى در حالى كه ثواب نيكو به او داده مى شود، جزاء به معناى مجزيّة مصدرى است كه به جاى حال قرار گرفته است.

مِنْ أَمْرِنا يُسْراً، مراد اين كه ما او را به كارى سخت و دشوار امر نمى كنيم بلكه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 15

امرى سهل و آسان از اخراج و غير آن فرمان مى دهيم و تقدير آن، ز ايسر است.

«مطلع» با فتح لام و كسر آن قرائت شده است اسم مكان يا مصدر است يعنى جاى طلوع آفتاب.

عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً، آن جا، نه كوهى و نه درختى و نه ساختمانى هيچ چيزى وجود نداشت. كعب مى گويد سرزمين آنها ساختمانها را نگاه نمى داشت در آنجا لانه جانوران و موجودات زير زمينى وجود داشت كه هر گاه خورشيد طلوع مى كرد داخل آن لانه ها مى شدند و هر گاه غروب مى كرد بيرون مى آمدند و به امور زندگانيشان مى پرداختند. بعضى گفته اند: مقصود از ستر و پوشش، لباس است.

مجاهد مى گويد: سياه پوستان برهنه اى كه در محل طلوع خورشيد، هيچگونه پوشش و لباسى ندارند، عددشان از تمام مردم روى زمين بيشتر است، «كذلك» امر ذى القرنين چنين است كه بيان داشتيم و آن را به جهت عظمتش به تفصيل بيان كرديم.

وَ قَدْ أَحَطْنا، ما، بر تمام آنچه

نزد او وجود داشت از قبيل لشكريان و ابزار و اسباب پادشاهى، احاطه علمى داريم، اين دليل بر كثرت و زيادى اين امور است.

بعضى گفته اند معناى «كذلك» آن است كه همان طور كه به مغرب رسيد به محل طلوع خورشيد نيز رسيد. بعضى گفته اند معنايش اين است كه خورشيد، بر مردمى- مانند همان جامه اى كه بر آنها غروب مى كرد مى تابيد.

يعنى اينها هم مثل آنها كافر بودند و حكمشان هم مثل آنهاست، يعنى كافرانشان كيفر شوند و اهل ايمانشان مورد احسان قرار گيرند.

[سوره الكهف (18): آيات 93 تا 98] ..... ص : 15

اشاره

حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)

قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 16

ترجمه: ..... ص : 16

وقتى كه به ميان دو سدّ رسيد، در آنجا قومى را يافت كه هيچ سخنى نمى فهميدند. (93)

گفتند:اى ذو القرنين، يأجوج و مأجوج در روى زمين فساد مى كنند، آيا اگر ما مخارج آن را به عهده گيريم سدّى ميان ما و آنها مى بندى؟ (94)

گفت:تمكّن و ثروتى كه خدا به من عطا فرموده از هزينه شما بهتر است، پس شما مرا با قوّت بازو كمك كنيد تا سدّى محكم براى شما بسازم كه بكلّى مانع دستبرد آنها شود. (95)

اكنون براى من قطعات آهن بياوريد (آوردند) تا مساوى دو لبه كوه شد، آن گاه به آنها دستور داد كه آن قدر دميدند تا آهن را آتش ساخت آن گاه گفت مس گداخته بياوريد تا بر آن بريزم. (96)

از آن به بعد آن قوم نه هرگز بر سوراخ كردن آن سدّ و نه بر بالاى آن شدن توانايى يافتند. (97)

ذو القرنين گفت كه اين از لطف و رحمت خداى من است و هر گاه وعده پروردگارم فرا

رسد، آن سدّ را متلاشى خواهد ساخت، البته وعده خدا حتمى و راست مى باشد. (98).

تفسير: ..... ص : 16

حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ، منظور از دو سدّ، دو كوه است و سدّى كه ذو القرنين ساخت در بين اين دو كوه، بود، و كلمه «سد» را با ضمّه و فتحه هر دو خوانده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 17

بعضى گفته اند: سدّى كه كار بندگان و عمل مردم باشد، مفتوح خوانده مى شود و سدّى كه آفريده خدا باشد و دست بشر در ساختن آن دخالت نداشته باشد، مضموم مى باشد. «سدّ» به ضمّ سين بر وزن فعل به معناى مفعول است يعنى خداوند آن را خلق و ايجاد كرده است و سد به فتح سين مصدر و به معناى چيزى است كه مردم آن را پديد آورده اند. «بين»، منصوب و مفعول به مى باشد، چنان كه در جمله «هذا فراق بينى و بينك» مجرور به اضافه است. مراد از «بَيْنَ السَّدَّيْنِ» مرز سرزمين تركستان در طرف مشرق مى باشد. «مِنْ دُونِهِما قَوْماً» بعضى گفته اند مراد از اين قوم تركها هستند.

لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا، آنها حرف نمى فهميدند مگر با سختى، و ايماء و اشاره بعضى گفته اند: يعنى شنونده سخن آنها را نمى فهميد و برايش خوب بيان نمى كردند، لغت آنها نامأنوس بود، بنا بر اين معنا يفقهون قرائت شده است. يأجوج و مأجوج دو اسم غير عربى است.

مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ، بعضى گفته اند آدم خوار بودند و بعضى گفته اند ايّام بهار كه مى شد از جايگاه خود بيرون مى ريختند و هر چه سبز بود مى خوردند و هر چه خشك بود با خود مى بردند. از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره آنها نقل شده است كه هيچ

كس از ايشان نمى مرد مگر آن كه ببيند هزار پسر كه از صلب او به وجود آمده اند و هر كدام سلاح جنگى به دست دارند. بعضى گفته اند آنها دو طايفه بودند يكى بسيار طويل و دراز قد و يكى ديگر بسيار كوتاه قامت. «خرجا»، خراجا نيز قرائت شده، يعنى مقرّرى از اموالمان برايت قرار دهيم و نول و نوال هم به همين معناست.

ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي، ذو القرنين گفت: همين كه پروردگار از بسيارى مال و آسان بودن كار به من تمكّن داده بهتر است از هزينه اى كه شما مى خواهيد براى اينكار به من بدهيد بنا بر اين احتياجى به هزينه شما ندارم. فعل مكّنى با ادغام و فكّ ادغام «مكننى» نيز خوانده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 18

فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ، پس به وسيله مردان و مهندسينى كه به كار ساختمان وارد باشند و نيز با وسايل و ابزار به من كمك كنيد. «ردما» حصار محكم و بزرگتر از سدّ مى باشد: تا بين شما و آنها بارويى محكمى ايجاد كنيم. گفته اند: جاى پايه هاى سدّ را آن قدر كند تا به آن رسيد و پايه هاى آن را از تخته سنگهاى مخلوط با مس گداخته ساخت و اصل ساختمان را از قطعات بزرگ و ضخيم آهن كه در شكافهاى آن از مواد آتشزا، زغال و هيزم ريخت تا اين كه ميان دو كوه را تا بالا پر كرد و فرا گرفت و آن گاه سوراخهايى براى دميدن گذاشت و دميدند تا اين كه بر اثر آتش آهنها سرخ شد، آن گاه مسهاى ذوب شده را بر آهن سرخ شده ريخت تا به همديگر چسبيد و كوه محكمى

به وجود آمد. منظور از «صدفين» جانب دو كوه است كه در مقابل هم قرار دارند. «صدفين» با دو ضمّه و نيز ضمّه اول و سكون دوم خوانده شده.

«قِطْراً» مس ذوب شده و نصب آن به فعل «افرغ» و تقديرش اين است «آتونى قطرا افرغ عليه قطرا» كلمه اول حذف شده، زيرا دوّمى دليل بر آن است معنايش اين است: براى من مس گداخته بياوريد تا در ميان آن بريزم. ائتونى: (ثلاثى مجرد) نيز قرائت شده است.

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ، «تاء» (باب استفعال) به منظور سهولت در تلفّظ حذف شده است و «فما اصطاعوا» با تبديل سين به صاد، نيز خوانده شده است، يعنى نمى توانستند بر آن سدّ بالا روند زيرا بسيار بلند و صاف بود و نمى توانستند آن را سوراخ كنند چرا كه سخت محكم و ستبر بود. «هذا» اشاره به سدّ است، يعنى اين سدّ نعمتى از خدا و رحمتى براى بندگان اوست.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي، وقتى كه روز قيامت نزديك شود اين سدّ پهن مى شود و با زمين مساوى مى گردد.

«دكّا» با مدّ: دكّاء، نيز قرائت شده يعنى زمين مسطّح، و به هر چه پس از مرتفع بودن پهن شود، مى گويند: «اندكّ».

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 19

و كان وعد ربّى حقّا، وعده پروردگارم حق است. اين بود نقل آخرين گفتار ذو القرنين.

[سوره الكهف (18): آيات 99 تا 106] ..... ص : 19

اشاره

وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً (101) أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً (102)

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً (103)

الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً (106)

ترجمه: ..... ص : 19

و در آن روزگار (كه جهان پايان مى پذيرد) آنها را چنان رها مى كنيم كه در هم موج مى زنند، و در صور دميده مى شود، و ما همه را جمع مى كنيم. (99)

در آن روز جهنّم را به كافران عرضه مى داريم. (100)

همانهايى كه چشمهايشان در پرده بود و به ياد من نيفتادند، و قدرت شنوايى نداشتند. (101)

آيا كافران گمان كردند مى توانند بندگان مرا بجاى من أولياء خود انتخاب كنند، ما براى كافران جهنّم را منزلگاه قرار داديم. (102)

بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكار ترين افراد كيانند. (103)

آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم شده، با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند. (104)

آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او، كافر شدند، به

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 20

همين جهت اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيم ساخت. (105)

اين گونه، كيفر آنها دوزخ است بخاطر آن كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء گرفتند. (106)

تفسير: ..... ص : 20

وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ، «1» در مرجع ضمير جمع و معناى آيه دو احتمال وجود دارد:

1- مرجع آن خلق باشد يعنى روز خروج يأجوج و مأجوج (از پشت سد) بعضى از افراد جنّ و انس در اضطراب و حيرت و سرگردانى در هم آميخته مى شوند.

2- اگر مرجع آن يأجوج و مأجوج باشد يعنى آنها هنگامى كه از پشت سدّ بيرون آيند، موج مى زنند و به شهرهاى حمله مى كنند و روايت شده است كه به سوى دريا مى آيند آب آن را مى آشامند و جنبندگانش را مى خورند و نيز درختان و هر انسانى را كه بر او دست بيابند و نتوانند

از دست آنها نجات يابد مى خورند و آن گاه خداوند كرمى را بر آنها مأمور مى كند از پشت سر در گوش آنها داخل مى شود و آنها را به هلاكت مى رساند. «2».

وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ، دوزخ را براى كافران ظاهر مى سازيم، و آن را مشاهده مى كنند.

عَنْ ذِكْرِي، اينان مردمى بودند كه از انديشيدن در آيات من غافل بودند. به همين معناست آيه صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ ...، «كر و لال و كوراند ...» (بقره/ 18).

وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً، اينها در دنيا از شنيدن حقايق كر بودند.

__________________________________________________

1- پس از آن كه سدّ ذو القرنين به انجام رسيد يأجوج و مأجوج بر اثر كثرت جمعيّت مثل امواج دريا در هم آميختند. ترجمة مجمع البيان، ج 15.

2- با توجه به اين دو معنا كه براى آيه گفته اند اشاره به وقايعى است كه در آستانه قيامت واقع مى شود بر خلاف معنايى كه در شماره قبل از ترجمه مجمع البيان نقل شد كه مراد واقعه گذشته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 21

أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا ...! اول اين آيه به دو طريق خوانده شده است:

نخست به رفع «با» و سكون «سين». «أ فحسب» كه منسوب به امير مؤمنان عليه السّلام است، يعنى «افكا فيهم و حسبهم ان يتخذوا» و به معناى اسم فاعل مى باشد يعنى آيا براى كافران كافى است كه بندگان من يعنى فرشتگان را به جاى من اولياء خود بگيرند.

بنا بر اين قرائت تركيب آيه مبتدا و خبر و يا به منزله فعل و فاعل خواهد بود، زيرا اسم فاعل هم هر گاه معتمد بر همزه باشد عمل فعل را انجام مى دهد مثل أ قائم الزّيدان. اجمال معناى

آيه چنين است كه آنچه گمان كرده اند، نزد خداوند براى آنها سودى ندارد و آنان را كافى نيست. «1»

دوم قرائت مشهور (فعل ماضى) «أ فحسب» است و بنا بر اين وجه معناى آيه اين است: آيا كافران گمان مى كنند كه اگر فرشتگان و بندگان مرا به جاى من خدايان خود بگيرند آنان را يارى خواهند كرد؟ نه چنين است، آنان دوستانى نيستند كه اين كافران را يارى كنند.

«نزل» چيزى است كه در اول براى پذيرايى مهمان آورده مى شود، و به همين معنا است آيه اى كه مى فرمايد: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ»، كفّار را به عذابى دردناك بشارت ده (آل عمران/ 21).

الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ مقصود از كسانى كه تلاششان بى فايده و عملشان باطل است راهبان (مسيحى) هستند كه گمان مى كنند، نيكو كاران و كارهايشان عبادت و تقرّب به خداست. از حضرت امير عليه السّلام نقل شده است كه اين مطلب شبيه معناى آيه «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» مى باشد «كسانى كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند» (غاشيه/ 3) و نيز فرمود: اهل حرورا (خوارج) از اينها محسوب مى شوند.

فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً براى آنان نزد ما، ارج و مقدارى نيست و آنان را

__________________________________________________

1- زمخشرى مى گويد: اين قرائت بسيار نيكو و محكم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 22

خوار مى شماريم.

[سوره الكهف (18): آيات 107 تا 110] ..... ص : 22

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107) خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً (108) قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ

بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)

ترجمه: ..... ص : 22

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند، باغهاى فردوس منزلگاهشان است. (107)

آنها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضاى نقل مكان از آن نمى كنند. (108)

بگو: اگر درياها براى نوشتن كلمات پروردگارم مركّب شوند، تمام خواهند شد پيش از آن كه كلمات پروردگارم به پايان رسد هر چند بمانند آنها به آن اضافه كنيم. (109)

بگو: من تنها بشرى هستم مانند شما، كه به من وحى مى شود، كه تنها معبود شما يكى است، پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد و هيچ كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد. (110)

تفسير: ..... ص : 22

«حول» به معناى تحوّل است «حال عن مكانه حولا»، از جاى خود تغيير مكان داد. مثل «عاد فى حبها عودا»، دوستى او مرا (از مسيرم) بر گردانيد. معناى آيه اين است كه اهل بهشت هيچ گونه آرزويى براى انتقال از آن به جاى ديگرى ندارد زيرا خوشى آن جا در مرحله كمال است. مداد اسم چيزى است كه در دوات از آن مايه مى گيرد (مركّب)، يعنى اگر كلمات علم و حكمت خداوند نوشته شود، و دريا براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 23

نوشتن آنها مركب گردد، درياها از بين مى روند، پيش از آن كه كلمات او تمام شود و اگر مانند آن، درياهاى ديگرى هم بياوريم باز هم تمام مى شود ولى كلمات خداوند تمام شدنى نيست. «مددا» تميز است. مانند: لى مثله رجلا. «مدد» به معناى مداد است يعنى چيزى كه از آن در نوشتن كمك گرفته مى شود كه همان مركّب مى باشد.

«أَنْ تَنْفَدَ» اين فعل، به صورت مذكّر: ينفد نيز خوانده شده است.

فَمَنْ كانَ يَرْجُوا كسى كه آرزو

دارد پروردگارش را بخوبى ملاقات كند چنان كه با قبولى عملش از او راضى باشد يا كسى كه مى ترسد پروردگارش را با ناخشنودى ملاقات كند (اعمال نيك انجام دهد). منظور از شرك در عبادت ريا كارى است يعنى نبايد در عبادتش غير خدا را اراده كند بلكه آن را خالص براى خدا انجام دهد و ديگرى را در نظر نداشته باشد. از پيامبر نقل شده است:

قال اللَّه عزّ و جلّ: انا اغنى الشركاء من الشرك فمن عمل عملا اشرك فيه غيرى فانا منه برى ء فهو للذى اشرك

«خداوند با عزّت و جلال فرموده: من بى نياز ترين شريكان از شريك داشتن هستم، پس كسى كه عملش را براى من و غير من انجام دهد من از آن عمل بيزارم و آن را به همان ديگرى وامى گذارم كه شريك من قرار داده شده است.»

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است:

ما من احد يقرأ آخر الكهف عند النوم الّا تيقظ فى الساعة التي يريدها

«كسى نيست كه آيه آخر سوره كهف را در وقت خوابيدن بخواند، مگر اين كه همان ساعتى كه او مى خواهد، بيدار مى شود».

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 24

سوره مريم ..... ص : 24

اشاره

سوره مريم مكى است و داراى 98 آيه است. كوفيان «كهيعص» را يك آيه شمرده اند ولى ديگران، يك آيه ندانسته اند، و نيز كوفيان «الرحمن مدّ» «1» را يك آيه مستقل نشمرده اند. امّا ديگران آن را يك آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 24

ابىّ روايت كرده است كه: هر كس آن را بخواند به عدد هر يك از كسانى كه به زكريا و يحيى و مريم و عيسى و موسى عليه السّلام و هارون و ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسماعيل، ايمان آورده اند، ده حسنه به او عطا مى شود. «2»

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است: كسى كه به خواندن سوره مريم مداومت داشته باشد از دنيا نمى رود مگر آنكه به بركت آن به چيزى برسد كه براى او و مال و فرزندش وسيله بى نيازى باشد و در آخرت مانند همان ملك و حكومتى كه سليمان بن داوود در دنيا داشت به او بدهند «3».

__________________________________________________

1- ضمن آيه 75.

2-

من قرأها اعطى من الاجر بعدد من صدّق بزكريّا و يحيى و مريم و عيسى و موسى و هارون و ابراهيم و اسحق و يعقوب و اسماعيل، عشر حسنات، الخبر تمامه.

3-

عن الصّادق عليه السّلام من ادمن قراءة سورة مريم عليه السّلام لم يمت فى الدنيا حتى يصيب منها ما يفنيه فى نفسه و ماله و ولده و اعطى فى الآخرة مثل ملك سليمان بن داوود فى الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 25

[سوره مريم (19): آيات 1 تا 9] ..... ص : 25

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

كهيعص (1) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (2) إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا (3) قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا (4)

وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (5) يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا (6) يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7) قالَ رَبِّ أَنَّى

يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8) قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً (9)

ترجمه: ..... ص : 25

كاف، ها، يا، عين، صاد. (1)

اين يادى از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا است. (2)

در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه عبادت ندا كرد. (3)

گفت: پروردگارا استخوانم سست شده و سفيدى پيرى، تمام سرم را فرا گرفته، و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم. (4)

من از بستگانم پس از خود بيمناكم و همسرم نازاست، تو، به قدرتت جانشينى به من ببخش. (5)

تا وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده. (6)

اى زكريّا ما تو را به فرزندى بشارت مى دهيم كه نامش يحيى است، پسرى كه همنامش پيش از اين نبوده است. (7)

گفت: پروردگارا چگونه براى من فرزندى خواهد بود در حالى كه همسرم نازاست و من نيز از پيرى افتاده شده ام. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 26

فرمود: اين گونه پروردگارت گفته است، اين بر من آسان است، من قبلا تو را آفريدم و تو چيزى نبودى. (9)

تفسير: ..... ص : 26

كهيعص ابو عمرو «هاء» را به صورت إماله و «ياء» را با تفخيم خوانده است و بر عكس نيز خوانده شده و به اماله هر دو صورت نيز قرائت شده است.

«ذِكْرُ رَحْمَتِ» يعنى هذا ذكر ... اين است يادى از رحمت پروردگارت بنده اش زكريا را.

كلمه «ذكر» اضافه به مفعول و «رحمت» اضافه به فاعل شده است. و نصب «عبده» به اين سبب است كه مفعول براى «رحمت ربّك» است و منظور از رحمت پروردگار اين است: وقتى زكريا خدا را خواند و از او فرزند خواست به او پاسخ مثبت داد.

إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا هنگامى كه در نهان و در دل، خداى خود را ندا

كرد. در حديث آمده است كه «بهترين دعا، دعاى پنهانى است». از حسن (بصرى) نقل شده است كه مراد از دعاى پنهانى دعايى است كه از رياء و خود نمايى خالى بود، يا از اين جهت پنهانى دعا كرد كه مردم او را سرزنش نكنند كه در سنّ پيرى در خواست فرزند مى كند.

«وَهَنَ الْعَظْمُ» سستى را به استخوان نسبت داده به جهت اين كه استخوان مايه قوام بدن است و موقعى كه به سستى گرايد قوّت و نيروى بدن كم مى شود. «ال» براى جنس است يعنى اين جنس كه عمود و پايه بدن است دچار سستى شده است.

پيرى را در سفيدى (مو) به شعله روشن آتش، و گسترش يافتن سفيدى در مويش را به شعله ور شدن آتش تشبيه كرده و سپس شعله ور شدن را به مكان و محلّ رويش مو، كه سر مى باشد اسناد و شيب را تمييز قرار داده است و سر را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 27

طور مطلق ذكر كرده و به خود نسبت نداده يعنى «رأسى» نگفته و به علم خداوند كه از مقصود او آگاه است اكتفاء كرده، و آن گاه با توجّه به دعاهايى كه خداوند در گذشته برايش مستجاب فرموده، به او متوسّل شده است.

وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي منظور از «موالى» عموها و عمو زادگان مى باشند، «من ورائى» يعنى پس از مرگم، اين جمله را على بن الحسين و محمّد بن على عليه السّلام به اين شكل خوانده اند: «خفّت الموالى من ورائى» يعنى پسر عموها و خاندانم و كسانى كه پس از خود بجاى مى گذارم كمند. و همسرم عقيم و نازاست.

فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا

پس فرزندى به من عطا كن كه پشت سر من باشد و براى ارث بردن از من سزاوارتر از ديگران باشد. كلمه «مِنْ لَدُنْكَ» تأكيد براى اين است كه آن فرزند براستى ولى و مورد رضايت باشد، از آن جهت كه منسوب به خداست و از نزد او صادر شده است.

يَرِثُنِي وَ يَرِثُ اگر مجزوم بخوانيم، جواب براى دعا خواهد بود و اگر مرفوع، بخوانيم صفت براى «ولد» خواهد بود، مثل: رِدْءاً يُصَدِّقُنِي «برادرم هارون را با من شريك فرما تا مرا تصديق كند» (قصص/ 43) «1» حضرت على عليه السّلام و ابن عباس و جعفر بن محمد عليهما السّلام و حسن (بصرى) و عدّه اى ديگر، آيه را چنين خوانده اند: يرثنى وارث من آل يعقوب و اين را در علم بيان تجريد مى نامند. مراد اين است كه به من وليّى عطا كن كه تا به آن وسيله، وارثى از آل يعقوب از من ارث ببرد كه منظور همان فرزندش مى باشد و اين يك نوع تعبير زيبايى است كه گويا وارث را از خود جدا ساخته است چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ «در بهشت براى مؤمنان سراى جاويدان است» (فصّلت/ 28)، كه منظور از ضمير «فيها» همان دار الخلد است.

__________________________________________________

1- در اين آيه نيز دو وجه جايز است: جزم و رفع.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 28

وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا خدايا اين فرزند مرا نزد خودت پسنديده قرار ده تا امر تو را امتثال كند.

لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا پيش از او كسى به نام يحيى ناميده نشده بود. امام صادق عليه السّلام فرمود يحيى مثل امام حسين عليه السّلام است

كه پيش از او كسى به اين نام نبود و جز بر اين دو بزرگوار آسمان چهل شبانه روز نگريست، به آن حضرت عرض شد كه گريه آسمان چه بود؟ فرمود خورشيد سرخ (و خونين) طلوع و غروب مى كرد و چنان كه قاتل يحيى، ولد الزّنا بود، كشنده امام حسين نيز فرزند زنا بود.

مجاهد مى گويد: «سميّا» يعنى مانند و شبيه، مثل: هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا (همين سوره آيه 65) مثل و همتا را همنام مى گويند به اين سبب كه هر كدام از دو نفر كه شبيه يكديگرند به نام همتايش ناميده مى شود. بنا بر اين هر يكى همنام رفيقش مى باشد.

وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وقتى كه من جوان و ميان سال بودم همسرم نازا بود: در آن هنگام كه يكى از دو سبب ايجاد ولد ناقص بود خداوند به من فرزندى نداد، حال كه هر دو سبب مختلّ شده است فرزندى نصيب من مى شود؟ «عتيا» خشكى و بى خاصيتى در استخوان به خاطر پيرى با كسر و ضمّ (عين) خوانده شده و همچنين «صليّا» و «حتيّا» و «بكيّا» (در حرف اولشان، كسره و ضمّه جايز است).

قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ «كذلك» مرفوع است، يعنى مطلب چنين است، موضوع گذشته را تصديق و بعد با جمله قال ربّك مطلب ديگرى را شروع كرده است. و مى توان گفت: «كذلك» منصوب به «قال» و «ذلك» اشاره به معنى مبهمى است كه «هو على هين» آن را تفسير مى كند، يعنى مطلب اين است كه اين امر بر من آسان است. مثل: وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ «1»: «اين قضيه را به لوط خبر داديم كه صبحگاهان

همه قومش هلاك مى شوند» (حجر/ 65).

__________________________________________________

1- يعنى انّ دابر .... ذلك الامر را تفسير مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 29

وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً و تو را كه چيز معتنا بهى نبودى پيش از آن آفريدم بعضى «خلقناك» خوانده اند.

[سوره مريم (19): آيات 10 تا 15] ..... ص : 29

اشاره

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا (10) فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (11) يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (12) وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً وَ كانَ تَقِيًّا (13) وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا (14)

وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (15)

ترجمه: ..... ص : 29

گفت: پروردگارا براى من نشانه اى قرار ده خدا فرمود: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز نتوانى با مردم سخن بگويى در حالى كه زبانت سالم خواهد بود. (10)

پس از محراب عبادت به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت: بامدادان و شامگاهان خداى را تسبيح گوييد. (11)

اى يحيى كتاب خدا را با قوّت بگير و ما به يحيى در كودكى فرمان نبوّت و عقل و درايت داديم. (12)

و رحمت و مهربانى پاكيزه جويى به او بخشيديم و او پرهيزكار بود. (13)

و نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبّار و عصيانگر نبود. (14)

و سلام بر او آن روز كه تولّد يافت، و روزى كه مى ميرد و روزى كه زنده و بر انگيخته مى شود. (15)

تفسير: ..... ص : 29

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً زكريّا گفت پروردگارا براى من نشانه اى قرار ده تا بر وقوع آنچه مرا بدان بشارت داده اى آگاه شوم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 30

قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ فرمود نشانه اش اين است كه با وجود برخوردارى از سلامت كامل و لال نبودن (مدّت سه شب) توان سخن گفتن ندارى.

در اين جا سه شب فرموده ولى در سوره آل عمران سه روز گفته و اين خود دليل بر آن است كه مراد سه شبانه روز مى باشد.

«فَأَوْحى »: با دست به سوى مردم اشاره كرد. بعضى گفته اند بر روى زمين نوشت «أَنْ سَبِّحُوا» نماز بخوانيد يا خداى را تسبيح گوييد «ان» تفسيريّه است.

خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ تورات را با جدّيت و تصميم عمل به آن، بگير.

وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ ما در حالى يحيى را پيامبرى داديم كه كودكى سه ساله بود.

وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا از

پيش خودمان به يحيى رحمت و مهربانى و دلجويى بر بندگان بخشيديم، به طريق استعاره به خداوند حنّان مى گويند چنان كه «رحيم» نيز مى گويند: «و زكاة» و هر كس را كه دين او را پذيرفته پاك و مطهّر ساختيم.

وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ

نسبت به پدر و مادرش نيكى مى كرد و فرمان بردار آنها بود و خشنودى آنها را مى خواست. «وَ لَمْ يَكُنْ»

و نسبت به مردم تكبّر و فخر فروشى نمى كرد و پروردگارش را نافرمان نبود.

وَ سَلامٌ عَلَيْهِ

از ما بر او در اين سه حالت درود باد. خداوند سبحان يحيى را در اين سه مورد كه از وحشتناكترين موارد است به كرامت و سلامت اختصاص داده است:

1- روزى كه به دنيا آمده و خود را مى بيند كه از موطن و جايگاهش در رحم مادر بيرون آمده است.

2- روزى كه مى ميرد و چيزهايى را مشاهده مى كند هيچ سابقه اى با آنها ندارد.

3- روز قيامت كه بر انگيخته مى شود و خود را در آن رستاخيز بزرگ مى بيند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 31

[سوره مريم (19): آيات 16 تا 24] ..... ص : 31

اشاره

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا (16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (17) قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (18) قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19) قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)

قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (21) فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا (22) فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا (23) فَناداها مِنْ

تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (24)

ترجمه: ..... ص : 31

و ياد كن در قرآن قصّه مريم را موقعى كه از خانواده اش كنار رفت و در ناحيه شرقى قرار گرفت. (16)

و ميان خود و آنان پرده اى قرار داد، در اين هنگام ما، روح خود را به سوى او فرستاديم، و او، در شكل انسانى سالم بر مريم ظاهر شد. (17)

مريم گفت من از تو به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهيزگار هستى. (18)

او گفت: من فرستاده پروردگارت هستم تا اين كه پسرى پاكيزه به تو بخشم. (19)

مريم گفت: چگونه مرا پسرى باشد، در صورتى كه بشرى با من تماس نگرفته و اهل فجور هم نبوده ام؟ (20)

گفت: چنين است كه پروردگارت فرموده: اين كار بر من آسان است، و ما مى خواهيم او را نشانه اى براى مردم قرار دهيم، و رحمتى از سوى ما باشد، و اين امرى پايان يافته است. (21)

سرانجام باردار شد، و اين امر او را به نقطه دور دستى برد. (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 32

و وضع حمل او را به كنار درخت خرمايى كشاند، گفت اى كاش بيش از اين مرده و فراموش شده بودم. (23)

ناگهان از طرف پايين پايش او را ندا كرد كه غمگين مباش، پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى قرار داده است. (24)

تفسير: ..... ص : 32

«اذ» بدل اشتمال از مريم است، و دلالت بر اين دارد كه مقصود از يا مريم توجّه به وقتى است كه اين داستان عجيب مريم در آن وقت واقع شده است.

انْتَبَذَتْ

كناره گرفت و در جايى از ناحيه شرقى بيت المقدس كه براى عبادت خود مهيّا كرده بود عزلت گزيد و دليل اين كه نصارا طرف شرق بيت را قبله خود گرفته اند اين است كه مريم

همان طرف شرقى را انتخاب كرد.

فَاتَّخَذَتْ

پس مريم از نزد خانواده اش رفت و فاصله گرفت و پنهان شد و ما در اين موقع روح خود را يعنى جبرئيل را به سوى او فرستاديم. اين كه خداوند جبرئيل را روح خودش خوانده از باب شرافت دادن به اوست. جبرئيل در جلو مريم به صورت جوانى كامل الخلقه كه از شكل آدمى هيچ كم نداشت ظاهر شد.

قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ

مريم كه اين منظره را مشاهده كرد گفت: من از تو به خدا پناه مى برم اگر تو شخصى پرهيزكار باشى. منظور اين است كه اگر از تو اين انتظار باشد كه از مخالفت فرمان خدا بپرهيزى از تو به خدا پناه مى برم.

قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ

جبرئيل گفت: من فرستاده پروردگارت هستم همان خدايى كه تو به او پناه مى برى. آمده ام كه سبب بخشش فرزندى به تو باشم كه از هر گونه پليدى پاك و يا در انجام دادن كارهاى نيك رشد كننده باشد و مى توان گفت اين سخن نقل قول خداوند است (نه قول جبرئيل). بعضى به جاى «لأهب» «ليهب» خوانده و ضمير غايب را به «ربّ» پروردگار كه همان واهب و بخشنده است برگردانده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 33

وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ منظور از تماس با بشر نكاح از راه حلال است چنان كه در سوره بقره آيه 237 در مورد طلاق مى فرمايد: مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ «پيش از آن كه با زنان همبستر شويد» اما در باره زنا و همبسترى نامشروع مى گويند: فجر بها و از اين قبيل.

«بغى»: زن زناكارى كه مردها را به سوى خود مى خواند، اين كلمه نزد مبرّد بر وزن فعول است كه

در اصل «بغوى» بوده، و سپس «واو» در «ياء» ادغام شده است.

بعضى گفته اند بر وزن فعيل است و اگر فعول مى بود گفته مى شد: «بغوّ» چنان كه مى گويند: فلان نهو عن المنكر.

وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ بعد از اين جمله، عبارت «فصلنا ذلك» در تقدير است و معناى آيه اين است: و به منظور اين كه او را نشانه اى براى مردم قرار دهيم اين كار را انجام داديم. و ممكن است اين جمله را عطف بر علّت مقدّر بدانيم در اين صورت تقدير آيه چنين مى شود لنبيّن به قدرتنا و لنجعله آية. يعنى، تا اين كه قدرت خود را بنمايانيم و او را آيتى قرار دهيم.

وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- اين امرى حتمى بوده كه در لوح محفوظ نوشته شده و به طور قهرى درباره تو جريان دارد.

2- اين امرى سزاوار انجام شدن است، چون هم آيه و هم رحمت است و مراد از «آيه» وسيله عبرت گرفتن و دليل بر قدرت خداوند و منظور از رحمت، شريعتها و الطاف خداست، و هر امرى كه چنين باشد شايسته انجام شدن است. از ابن عباس نقل شده است كه مريم از گفته جبرئيل دلش آرام گرفت. جبرئيل به آن حضرت نزديك شد و در گريبان لباس او دميد در همان ساعت مريم آبستن شد. از امام باقر عليه السّلام روايت شده است كه فرمود همان ساعت بچه در رحم حضرت مريم كامل شد، چنان كه در رحم زنان عادى و در مدّت نه ماه كامل مى شود. موقعى كه مريم

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 34

باردار شد بعضى گفته اند كه دخترى سيزده ساله بود

و برخى گفته اند ده ساله بوده است.

فَانْتَبَذَتْ بِهِ مريم در حالى كه فرزند در رحم داشت به گوشه اى پناه برد، مثل تنبت بالدّهن «1» كه در تقدير «تنبت و دهنها فيها» است، و جارّ و مجرور در محلّ حال مى باشد «قصيّا» مكان دور از خانواده اش.

«فَأَجاءَهَا» اين فعل از «جاء» گرفته شده و به معناى وادار كردن به كار رفته است، چنان كه فعل «آتى» (باب افعال أتى) جز در معناى اعطا (بخشيدن) به كار نمى رود.

«مخاض»: دردى كه مريم از حركت فرزند در شكم خود احساس مى كرد، يعنى درد زاييدن او را وادار به آمدن به سوى شاخه خشك خرمايى در صحرا كرد كه نه ميوه اى داشت و نه سبزه اى و در فصل زمستان بود.

«النَّخْلَةِ»: الف و لام براى عهد است، يعنى درختى كه در آن بيابان معروف بود.

«متّ» با ضم و كسر «ميم» خوانده شده است، در صرف فعلش گفته مى شود: مات يموت و مات يمات.

وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا كاش چيز حقير و متروكى مى بودم، «نسى» ذرّه ناچيز و بى مقدارى است كه معمولا دور افتاده و فراموش مى شود، مثل كهنه قاعدگى هم چنان كه ذبح حيوانى است كه براى كشتن آماده شده است. نسبى (با فتح نون نيز خوانده شده است) مثل «وتر» و وتر.

فَناداها مِنْ تَحْتِها ضمير «تحتها» به نخله بر مى گردد، يعنى عيسى يا جبرئيل از زير درخت، مريم را صدا زد بعضى به جاى «من» «من» خوانده اند يعنى كسى كه زير آن درخت بود. و گفته شده مكانى پايين تر از درخت بود: زير تپّه. «أَلَّا تَحْزَنِي» فرياد

__________________________________________________

1- تنبت بالدهن و صبغ للآكلين: و درختى را كه از طور سينا مى رويد با

روغن و نان خورش براى خوانندگان (مومنون/ 20) [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 35

زد كه اى مريم غمگين مباش.

از پيامبر اكرم در باره «سريّا» سؤال شد فرمود به معناى نهر كوچكى است. لبيد گفته است:

فتوسّطا عرض السّرى فصدعا مسجورة متجاورا قلامها «1».

در اين شعر «سرىّ» به معناى نهر آب به كار رفته است. معناى آيه اين است:

پروردگارت زير پاهايت نهر آبى قرار داده تا از آن بنوشى و تطهير كنى. و نيز گفته شده است كه «سرىّ» به معناى شريف و بلند مقام است و از مادّه «سرو» و مراد حضرت عيسى عليه السّلام است. حسن گفته است: كان و اللَّه عبدا و سريّا (به خدا سوگند كه حضرت عيسى بنده شريفى بود).

[سوره مريم (19): آيات 25 تا 33] ..... ص : 35

اشاره

وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (25) فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (26) فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا (27) يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (28) فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (29)

قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)

__________________________________________________

1- الاغ و كره ماده اش به طرف نهر كوچك رفتند و چشمه پر از آب را درهم شكافتند و علفهايش را پراكنده ساختند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 36

ترجمه: ..... ص : 36

اين درخت را به طرف خود تكانى بده تا خرماى تازه بر تو فرو ريزد. (25)

پس (از آن غذا) بخور، و (از آب گوارا) بنوش و چشمت را (به فرزندت) روشن دار، و هر گاه كسى از انسانها را ديدى، با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته ام و امروز با هيچ كس سخن نمى گويم. (26)

پس مريم او را در آغوش گرفته به سوى قومش آمد، گفتند اى مريم كار بدى انجام دادى. (27)

اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زنا مى داد. (28)

مريم به فرزندش اشاره كرد، گفتند: ما چگونه با كسى كه كودك و در گهواره است سخن بگوييم؟ (29)

(عيسى از ميان گهواره) گفت: من بنده خدايم كه

بر من كتاب نازل كرده و مرا پيامبر قرار داده است. (30)

و مرا هر كجا كه باشم با بركت قرار داده و مرا تا وقتى كه زنده باشم سفارش به نماز و زكات فرموده. (31)

و نسبت به مادرم نيكوكار ساخته و مرا جبّار و شقى قرار نداده. (32)

و سلام بر من است روزى كه متولّد شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه به حال زنده بر انگيخته مى شوم. (33)

تفسير: ..... ص : 36

وَ هُزِّي إِلَيْكِ شاخه درخت خرما را به طرف خود بكش. «تساقط» اين كلمه به ترتيب با «تاء» و تشديد «تسّاقط» و ياء و تشديد «يسّاقط» نيز خوانده شده است كه در اصل «تتساقط و يتساقط» بوده و سپس ادغام شده، و «تساقط» با حذف «تاء» دوم هم خوانده شده است. اگر قرائت با «تاء» باشد فاعل آن «نخله» است و اگر «ياء» باشد «جذع» خواهد بود. «رطبا» بر حسب اختلاف قرائت، تميز است يا مفعول، و «باء» در «بجذع» يا زايد و براى تأكيد است، مثل باء، در: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 37

(بقره/ 195) يا زايد نيست (بلكه به معناى سببيّت است). يعنى افعلى الهزّ به.

«جنىّ»: چيده شده، جنيت الثمرة: ميوه را چيدم. «فَكُلِي» پس اى مريم از اين خرماى تازه بخور و از آب جوى بنوش و ما براى تو در نهر آب و خرما دو فايده قرار داديم، يكى خوردن و آشاميدن، دوّم نور چشم و گشادگى سينه كه هر دو معجزه است. از امام باقر عليه السّلام نقل شده است: براى زنى كه تازه وضع حمل كرده چيزى شفا بخش تر از خرماى تازه نيست، زيرا خداى

تعالى مريم را آن گاه كه تازه وضع حمل كرده بود از آن إطعام فرمود. «1»

فَإِمَّا تَرَيِنَّ اصل آن، تراينّ است، همزه در استعمال حذف شده، و ياء، ضمير مخاطب مؤنّث مى باشد. «2» يعنى اگر كسى را ديدى كه از تو درباره فرزندت سؤالى داشته باشد، به او بگو كه من بر خود روزه سكوت واجب كرده ام. در آن زمان مردم در حال روزه از سخن گفتن هم خود دارى مى كردند ولى پيامبر اسلام از اين روزه منع فرمود، چون در شريعت او اين روزه نسخ شد.

جمله «تحمله»: حال از ضمير مرفوع در «اتت» يا از «هاء» مجرور در «به» يا از هر دو مى باشد.

شَيْئاً فَرِيًّا امر با عظمت و بديعى يا امرى زشت را گويند.

هارون برادر پدرى مريم به نيكوكارى و حسن سيره مشهور بود. بعضى گفته اند هارون، همان برادر موسى است و مريم از نسل او مى باشد و اين اصطلاح، مشهور است كه مى گويند: «يا أخا تميم»، مراد يكى از اهل قبيله تميم است. (در مؤنث مى گويند يا اخت تميم) بعضى ديگر گفته اند مردى نيكوكار يا گنهكارى بوده و مردم

__________________________________________________

1-

لم تستشف النفساء بمثل الرطب كان اللَّه اطعمه مريم عليهما السلام فى نفاسها.

2- يا (ضمير مفرد مخاطب مؤنّث ساكن بوده) و چون ميان «يا» و نون اوّل مشدّد التقاء ساكنين بوده، يا، حركت كسره گرفته است. خلاصه از مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 38

مريم را تشبيه به او كرده و به عنوان خواهر او، وى را مخاطب قرار داده اند يعنى نزد ما، در نيكوكارى مثل او بودى يا در گناهكارى.

فَأَشارَتْ إِلَيْهِ مريم به طرف عيسى اشاره كرد كه: با او سخن بگوييد.

مَنْ كانَ

فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا كسى كه در گهواره كودك مى نمايد. پس خداوند براى ردّ قول نصارا او را به سخن در آورد و گفت من بنده خدايم. خداوند كتاب بر من نازل مى فرمايد. منظور انجيل است.

وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا خدا عقل او را كامل كرد و در كودكى او را به پيامبرى رسانيد. «و جعلنى مباركا» و مرا هر كجا كه باشم سود رسان و نشانه خير و خوبى ساخت و به نماز خواندن و زكات دادن تا وقتى كه زنده باشم مرا مكلّف فرمود. «و برّا بوالدتى» و نسبت به مادرم مرا نيكى كننده و نسبت به نعمت وجودش سپاسگزار ساخت و مرا از جباران و اشقياء قرار نداد.

وَ السَّلامُ عَلَيَّ لام تعريف اشاره به چيزى است كه پيش از اين (در باره يحيى) ذكر شد چنان كه مى گوييم: جاء رجل و كان من فعل الرّجل كذا. معناى آيه اين است: سلامى كه قبلا راجع به يحيى در موارد سه گانه ذكر شده است براى من نيز هست.

[سوره مريم (19): آيات 34 تا 40] ..... ص : 38

اشاره

ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ (37) أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (38)

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (39) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 39

ترجمه: ..... ص : 39

او، عيسى بن مريم است، گفتار حقى كه در آن ترديد مى كنند. (34)

براى خدا شايسته نبوده كه فرزندى برگزيند. او منزّه است، هر گاه چيزى را فرمان دهد مى گويد: موجود باش، آن هم وجود مى يابد. (35)

خدا پروردگار من و شما است، او را پرستش كنيد، اين است راه راست. (36)

ولى اين گروه ها از ميان مردم (در باره عيسى) اختلاف كردند، واى به حال كافران، از مشاهده روز بزرگ. (37)

در پيشگاه ما حاضر مى شوند، امّا آن روز ستمكاران [دنيا] چه قدر شنوا بينايند روزى كه كافران در گمراهى آشكارند. (38)

و بترسان آنها را از روز ندامت وقتى كه حكم صادر گردد در حالتى كه ايشان در غفلت و بى خبرى هستند و ايمان نمى آورند. (39)

بدرستى كه ما به ميراث بريم زمين و هر كه را روى آن است و به سوى ما باز مى گردند. (40)

تفسير: ..... ص : 39

ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ عيسى بن مريم همان كسى بود كه گفت من بنده خدايم نه آنچه انصار را مى گويند كه: او پسر خداست و معبود مى باشد. «قول الحق» با نصب و رفع خوانده شده. رفع به اين سبب كه خبر مبتداى محذوف يا خبر بعد از خبر و يا بدل است، و نصب، بنا بر مدح است اگر به «كلمة اللَّه» تفسير شود، يا مصدر و تأكيد كننده مضمون جمله است اگر قول صدق اراده شود، مثل هو عبد اللَّه الحق لا الباطل، و اين كه به عيسى عليه السّلام كلمة اللَّه و قول حقّ گفته شده به اين جهت است كه زاده نشد مگر به سخن خدا كه فرموده است: «كن» بدون اين كه پدرى در ميان باشد، از باب

تسميه مسبّب به اسم سبب چنان كه گاهى باران را آسمان مى نامند. يعنى موضوع عيسى امرى واقعى و متيقّن است و آنها در باره او شكّ كردند، يا به نزاع

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 40

پرداختند: يهود گفتند: او ساحر و كذّاب است، و نصارا گفتند: پسر خدا و يكى از سه خداست.

ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ خدا فرزندى ندارد، اين جمله به منظور تكذيب گفتار نصارا و مغلوب ساختن آنان آمده و به اين دليل داشتن فرزند را از خداوند نفى مى كند كه امرى غير معقول مى باشد و محال است كه ذات خداوند مثل كسى باشد كه فرزند از او به وجود مى آيد و سپس اين محال بودن را به اين دليل بيان كرده است:

كه او هر گاه بخواهد چيزى بيافريند با كلمه: «كن» آن را ايجاد مى كند. بنا بر اين از شباهت داشتن به هر موجود زنده زاينده اى منزّه است. «وَ إِنَّ اللَّهَ» به فتح و كسر همزه خوانده شده است، فتح به معناى: «لأنّه» است، يعنى چون او پروردگار من و شماست، پس او را عبادت كنيد يا معنايش: «بأنّه» است، يعنى به سبب اين امر او را عبادت كنيد. امّا كسر بنا بر استيناف است. «الاحزاب» مراد يهود و نصارا است، و گفته شده است: تنها نصارا هستند، زيرا كه آنها به سه گروه تقسيم شدند: نسطوريه، يعقوبيّه، و ملكائيّه «مِنْ بَيْنِهِمْ» دليل بر اين است كه بعضى از احزاب اختلاف كردند و بعضى بر حق ثابت ماندند. «مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ» در معناى مشاهده روز بزرگ احتمالاتى است:

1- از مشاهده هول و هراس حساب و جزا در روز

رستخيز.

2- از جايگاه و موقوف شهود، در آن روز.

3- از هنگام شهود در قيامت 4- از شهادتهايى كه عليه آنها داده مى شود، زيرا فرشتگان و پيامبران و زبانها و دستها و پاهايشان به بدى اعمال آنها گواهى مى دهند.

أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ چه قدر اينها در آن روز شنوا و بينايند، گر چه در خداوند تعجّب تصوّر نمى شود امّا مراد اين است كه در آن روز گوشها و چشمهايشان سزاوارند كه مورد شگفتى واقع شوند بعد از آن كه در دنيا كر و نابينا بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 41

لكِنِ الظَّالِمُونَ بجاى ضمير اسم ظاهر آورده است، زيرا ظلمى بزرگتر از ظلم اينها نيست كه در دنيا از ديده بصيرت و گوش شنوا غفلت داشتند. «إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ» آنها را از آن روز حسرت، بترسان آن گاه كه خداوند از حساب خلايق فارغ شود و ميان آنها به عدل حكم كند: گروهى روانه بهشت و گروه ديگر سرازير جهنّم مى گردند. كلمه «اذ» بدل از يوم الحسرة يا (ظرف و) منصوب به حسرة مى باشد. «وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ» جار و مجرور، يا متعلّق به «فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» «وَ أَنْذِرْهُمْ» معترضه است و يا متعلّق به انذر هم است يعنى آنها را از غفلت نسبت به اين حالت و ايمان نياوردنشان بترسان.

إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها ما همه اهل زمين را مى ميرانيم و هيچ مالك و متصرّفى در روى زمين (غير ما) باقى نمى ماند.

[سوره مريم (19): آيات 41 تا 50] ..... ص : 41

اشاره

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ

إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 42

ترجمه: ..... ص : 42

ياد كن در قرآن داستان ابراهيم را كه او بسيار راستگو، و پيامبر بود. (41)

هنگامى كه به پدر (جدّ مادرى يا عموى) خود گفت: اى پدر چرا چيزى را مى پرستى كه نه، مى شنود و نه، مى بيند و دفع نمى كند از تو چيزى را. (42)

اى پدر به من از علم چيزى رسيده است كه به تو نرسيده بنا بر اين مرا پيروى كن تا تو را به راهى درست راهنمايى كنم. (43)

اى پدر، شيطان را پرستش مكن زيرا كه شيطان خداوند رحمان را نافرمانى كرده است. (44)

اى پدر، من از آن مى ترسم كه عذابى از خداى رحمان به تو برسد پس دوست شيطان باشى. (45)

گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من روگردانى؟ اگر از گفتار خودت دست برندارى تو را مذمّت يا سنگسار مى كنم و دور شو از من، زمانى دراز. (46)

ابراهيم گفت سلام بر تو، بزودى براى تو

از من پروردگارم طلب آمرزش خواهم كرد زيرا او با من مهربان است. (47)

و از شما و آنچه غير از خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم، و پروردگارم را مى خوانم، اميد است كه با خواندن پروردگارم شقى و بد بخت نباشم. (48)

هنگامى كه از بت پرستان و آنچه غير از خدا مى پرستند دور شد، اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه آنان را پيامبر قرار داديم. (49)

و از رحمت خود به آنها بخشيديم و به ايشان زبانى راستگو و آوازه بلند داديم. (50).

تفسير: ..... ص : 42

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ مراد از كتاب قرآن است. «صدّيق» از اوزان مبالغه است، يعنى زياد راست مى گفت و بسيار تصديق كننده كتابهاى خدا و پيامبرانش بود، و خود او نيز پيغمبر بود. «اذ قال» بدل از ابراهيم است و جمله ميان اين دو

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 43

معترضه يا متعلّق به «كان» مى باشد يعنى ابراهيم جامع ويژگيهاى صدّيقان و انبياء بود: هنگامى كه با نيكوترين وجه پدر خود (آذر) را باين سخنان مورد خطاب قرار داد، نخست از او علّت اين را پرسيد كه چرا چيزى را عبادت مى كند كه نه مى شنود و نه مى بيند؟ در صورتى كه هيچ چيز استحقاق عبادت ندارد مگر منعمى كه نهايت انعام را داشته باشد و او خداى آفريننده و روزى دهنده است كسى كه اصول نعمتها از اوست. سپس او را به پيروى خود دعوت كرد و گفت: من از علم و معرفت به خدا چيزى را داريم كه تو را بهره اى از آن نيست و بعد او را منع كرد از اين كه عبادت و پيروى كند شيطان را در

آنچه او را به آن مى خواند و به او گوشزد كرد كه شيطان موجودى متكبّر بوده و خداى خود را نافرمانى كرده. سپس آذر را از سوء عاقبتى كه در عقيده اش وجود دارد ترسانده و همه اين نصايح را با كلمه «اى پدرم» آغاز مى كند تا عاطفه او را تحريك كند. «تا» در كلمه يا ابت عوض از ياء است، و يا أبتى، گفته نمى شود. به فتح تاء نيز خوانده شده: «يا أَبَتِ»

و «ما» در «ما لا يَسْمَعُ»

و «ما لَمْ يَأْتِكَ» موصوله يا موصوفه است. در دو فعل «لا يَسْمَعُ»

و «لا يُبْصِرُ»

چيزى به عنوان مفعول در نظر گرفته نشده بلكه مقصود هر چيزى است كه در آن نيروى شنيدن و ديدن وجود ندارد. «شيئا» در موضع مصدر است، اى شيئا من الغناء، يعنى كمترين بى نيازى براى تو نمى آورد، و مى توان گفت: مفعول به است يعنى چيزى را از تو دور نمى كند چنان كه مى گويند: أغن عنّى وجهك: صورتت را از من دور كن.

أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي آيا تو از خدايان من كه بتهايند اعراض كننده اى و نسبت به آنها بى ميلى؟

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ اگر از عقيده ات برنگردى تو را با زبانم مورد دشنام و بد گويى قرار مى دهم، چنان كه رجيم به معناى رانده شده و به وسيله لعنت است، يا تو را به قتل مى رسانم چنان كه زانى را با رجم مى كشند، يا اين كه با پراندن سنگ تو را از خود دور مى كنم، زيرا رمى، در اصل به معناى زدن با سنگ است. «مليا» زمانى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 44

طولانى از مادّه ملاوة. و «اهجرنى»، عطف بر محذوف است، يعنى لارجمنّك

فاحذرنى و اهجرنى تو را رجم مى كنم پس از من بترس و دور شو. «سلام عليك» سلام وداع و متاركه و دور شدن از آذر است، مثل وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً «هر گاه نادانان بندگان خداى را دشنام دهند و بدگويى كنند بندگان خدا بر آنها سلام مى كنند» (فرقان/ 65) و ممكن است دعاى سلامت براى آذر باشد تا ميل او را تحريك كند، زيرا بلافاصله به او وعده استغفار داده است.

«حفى» به معناى مبالغه در نيكى و لطف است، «حفى به» و «تحفى به»: به او خيلى عنايت و نيكى كرد. «وَ أَعْتَزِلُكُمْ»: دور مى شوم از شما و كنارى را بر مى گزينم منظور «ابراهيم» مهاجرت به شام بود.

وَ أَدْعُوا رَبِّي پروردگارم را عبادت مى كنم، چنان كه امام فرموده:

الدّعاء هو العبادة

: دعا عبادت است، و ممكن است از دعا چيزى اراده شود كه خداوند در سوره شعرا فرموده است «1».

عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا اين جمله اشاره به شقاوت و بدبختى بت پرستان است كه خدايان متعدد را مى پرستيدند و كلمه «عسى» نشان تواضع ابراهيم در مقابل خداى يكتاست. «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ» وقتى كه ابراهيم از بت پرستان جدا شد و آنان را ترك كرد خداوند سبحان به او فرزندانى داد كه تمامشان پيامبر بودند.

منظور از «رحمت» نبوّت است. از حسن بصرى نقل شده است كه مقصود مال و اولاد است و اين امر عموميّت دارد و شامل هر خير دنيوى و اخروى مى شود كه به آنها داده شده است.

لِسانَ صِدْقٍ ثناى نيكو، چون مدح و ثنا معمولا با زبان است اينجا تعبير به زبان

__________________________________________________

1- فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ

الْمُعَذَّبِينَ: پس تو اى رسول جز خداى يكتا احدى را معبود مخوان كه از اهل عذاب خواهى بود. سوره شعراء 26/ 212.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 45

كرده، هم چنان كه عطيّه و بخشش چون معمولا با دست است تعبير به يد مى شود.

شاعر گفته است: انى اتتنى لسان لا أسر بها: نامه اى براى من آمده است كه از آن خوشحال نيستم، (منظور از «لسان» نامه و سخن است نه زبان معمولى) و لسان العرب: يعنى لغت و كلام عرب. «عليّا»: در حالى كه آن لسان صدق در ميان مردم بلند و آشكار بود و از اين رو تمامى اهل اديان ابراهيم را دوست مى دارند و بر او و ذريّه اش ثنا مى گويند. بعضى گفته اند معناى «عليا» آن است كه ما ياد آنان را بلند ساختيم تا آن جا كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله و امّتش آنان را به نيكى ياد مى كنند و تا روز قيامت بر آنها صلوات و درود مى فرستند.

[سوره مريم (19): آيات 51 تا 58] ..... ص : 45

اشاره

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (51) وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا (52) وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا (53) وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (54) وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (55)

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (56) وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57) أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ

خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا (58)

ترجمه: ..... ص : 45

ياد كن در اين كتاب، موسى را كه او شخصى با اخلاص، فرستاده و خبر دهنده از جانب حق تعالى بود. (51)

و او را از جانب راست كوه طور ندا داديم و او را به درگاه خود نزديك ساختيم تا با او راز گوييم. (52)

برادرش هارون را از رحمت خود به عنوان پيامبر به او بخشيديم. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 46

و ياد كن در اين كتاب اسماعيل را كه او وفا كننده به عهد، رسول و نبى بود. (54)

و ملّت خود را امر به اقامه نماز و دادن زكات مى كرد و نزد پروردگارش پسنديده بود. (55)

و ياد بياور در اين كتاب ادريس را كه بسيار راستگو، و پيامبر بود. (56)

و او را به مقامى بلند بالا برديم. (57)

اينها پيامبرانى بودند كه خداوند به آنان نعمت داد، برخى از فرزندان آدم، و از كسانى كه با نوح بر (كشتى) سوار كرديم و از دودمان ابراهيم و يعقوب، از كسانى كه آنان را هدايت كرديم و برگزيديم، هر گاه آيات الهى بر آنها تلاوت مى شد به حالت سجده و گريه به خاك مى افتادند. (58).

تفسير: ..... ص : 46

«مُخْلَصاً» با فتح لام و كسر آن خوانده شده و كسر آن به اين معناست كه موسى عبادت را از شرك و ريا دور ساخته و نفسش را خالص كرده و اراده خود را تسليم خداوند نموده است و با فتح لام يعنى او كسى است كه خدا و رسول و پيامبران صاحب كتاب و پيامبرى كه از جانب خدا خبر مى دهد، اگر چه داراى كتاب نباشد او را برگزيده اند.

«ايمن» از يمين است، يعنى ناحيه راست طور، يا از «يمن»

است يعنى مبارك، صفت براى طور است. «قربناه» او را به خودمان نزديك ساختيم: بدون اين كه فرشته اى واسطه باشد با او سخن گفتيم و مقام او را بالا برديم و با او به گفتگو پرداختيم. «من رحمتنا»: به واسطه رحمتمان به او، هارون را به او بخشيديم.

صادِقَ الْوَعْدِ هر گاه به چيزى وعده مى داد به آن وفا مى كرد. با اين كه تمام انبياء صادق الوعد بودند، خداوند تنها به اسماعيل اين لقب را داده و اين به جهت بزرگداشت و شرافت دادن به او بوده، يا به خاطر اين كه اين صفت از مشهور ترين صفات اسماعيل بود. و همين بس (در وفادارى او) كه قول داد بر كشته شدن در راه خدا صبر كند و به پدر گفت: سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ «اگر خدا بخواهد

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 47

بزودى مرا از صبر كنندگان خواهى ديد» (صافات/ 103). و به قول خود وفا كرد. از ابن عباس نقل شده است كه اسماعيل، وقتى به مردى وعده داد كه در جايى منتظرش باشد تا او را ببيند آن مرد قولى را كه داده بود فراموش كرد و اسماعيل تا يك سال در آن جا به انتظار او ايستاد.

وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ و خانواده و ملت خود را امر به نماز و عبادت مى كرد، تا آنها را مقتداى ديگران قرار دهد، و براى اين كه آنها از بقيّه مردم سزاوار تر بر عمل به امور عبادى بودند، مثل قول خداوند: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «خويشاوندان نزديكت را بترسان» (شعراء/ 215) و مثل: قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ «خود و خانواده هايتان را از آتش

جهنّم حفظ كنيد» (تحريم/ 7) و نيز: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ «خانواده خود را امر به نماز كن» (طه 132).

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ بعضى گفته اند او را به اين دليل ادريس ناميده اند كه كتاب خدا را بسيار مى خواند. امّا اين قول محلّ تأمّل است، زيرا اين اسم عربى نيست بلكه عجمى است، از اين جهت غير منصرف است، و اگر گفته شود عربى است و بر وزن افعيل از ماده درس است، تنها يك سبب در آن خواهد بود كه علميّت است و به اين دليل بايد منصرف باشد نه غير منصرف.

مَكاناً عَلِيًّا در باره معناى اين عبارت گفته اند: مراد شرافت نبوّت و قرب به خداست، زيرا خداوند تعالى سى صحيفه بر ادريس نازل كرد، و او اوّل كسى بود كه جامه دوخت و آن را پوشيد در حالى كه مردم پوست به تن مى كردند، و نيز او نخستين كسى است كه خط با قلم نوشت و در علوم نجوم و حساب به تحقيق و دقّت پرداخت. بعضى گفته اند منظور از «مَكاناً عَلِيًّا» اين است كه به آسمان چهارم يا ششم بالا رفت.

«اولئك» اشاره به نامبردگان در اين سوره از زكريا تا ادريس عليهما السّلام مى باشد و «من» در «مِنَ النَّبِيِّينَ» بيانيّه است، زيرا تمام انبياء، مورد انعام خدايند، و «من» دوّم مفيد ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 48

تبعيض است.

بكّى: جمع باكى است مثل سجود و قعود كه جمع ساجد و قاعد مى باشند.

[سوره مريم (19): آيات 59 تا 65] ..... ص : 48

اشاره

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (59) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً (60) جَنَّاتِ عَدْنٍ

الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا (61) لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (62) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا (63)

وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا (64) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا (65)

ترجمه: ..... ص : 48

پس بعد از آنها فرزندانى جانشينشان شدند كه نماز را ضايع و شهوات را پيروى كردند، پس بزودى به سزاى گمراهى مى رسند. (59)

مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار نيك انجام دهد، كه اينان داخل بهشت مى شوند و ذرّه اى مورد ستم واقع نشوند. (60)

باغهاى آماده اى كه خداوند رحمان آن را به بندگانش وعده داده در حالتى كه از ايشان غائبند بدرستى كه وعده خداوند آمدنى است. (61)

بهشتيان در آن جا هيچ گونه حرف بيهوده اى نشنوند، و تنها چيزى كه مى شوند سلام است و براى آنها در آن جا صبح و شب رزق و روزيشان وجود دارد. (62)

آن بهشتى است كه به ارث مى دهيم به بندگانمان كه با تقوا باشند. (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 49

و ما فرشتگان فرود نمى آييم مگر به امر پروردگارت كه آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و ما بين اينهاست از او است و پروردگار تو فراموشكار نيست. (64)

او پروردگار آسمانها و زمين و ما بين اين دو است پس او را پرستش كن و براى عبادت او شكيبا باش، آيا براى او همانندى سراغ دارى؟ (65)

تفسير: ..... ص : 49

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ «خلفه»: جانشين او شد، پس از او آمد به هر پيمانه كار خوبى.

«خلف» با فتح لام و به پيامد كارهاى بد «خلف» با سكون لام گفته مى شود، چنان كه در وعده خير «وعد» و در وعده شرّ «وعيد» مى گويند. ابن عباس مى گويد: مقصود از آنهايى كه بعد آمدند و نماز را ضايع كردند يهود مى باشند.

أَضاعُوا الصَّلاةَ نماز را با تأخير انداختن از وقتش ضايع كردند.

وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ خواسته هاى نفسانى را پيروى كردند. از امام على

عليه السّلام نقل است: منظور كسانى است كه ساختمانهاى محكم بسازند و سوار مركبهاى مورد توجّه شوند و لباس شهرت بپوشند. «1»

فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا عربها هر كار بدى را «غىّ» و هر كار خيرى را «رشاد» گويند، چنان كه شاعر عرب مى گويد:

فمن يلق خيرا يحمد الناس امره و من يغولا يعدم على الغى لائما

(هر كس كار خيرى انجام دهد مردم كارش را مى ستايند و كسى را كه كار بد، انجام دهد پيوسته بر كارش سرزنش مى شود) بعضى گفته اند مراد از «غى» در آيه، جزاى آن است كه چنان كه فرموده است: يلق أثاما «2» «مجازات گناه را مى بيند» يا منظور

__________________________________________________

1-

من بنى الشديد و ركب المنظور و لبس المشهور.

2- فرقان/ 68.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 50

گمراهى از طريق جنّت است. بعضى گفته اند: «غى» واديى است در جهنّم.

«لا يُظْلَمُونَ»: هيچ گونه در پاداش اعمالشان نقصى يافت نمى شود و از آن منع نمى شوند.

جَنَّاتِ عَدْنٍ بدل از «الجنّة» در آيه قبل است زيرا جنّت كلّى است و شامل تمام جنّات مى شود.

«مَأْتِيًّا»: اين كلمه به قولى اسم مفعول به معناى فاعل است، زيرا مراد از «وعد» بهشت است و مؤمنان داخل آن مى شوند. يا از اين قبيل است كه مى گويند: اتى اليه احسانا (به او احسان كرد) بنا بر اين معناى اين آيه اين است كه وعده خداوند حتمى و انجام شدنى است.

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً سخن زايد و بى فايده اى در بهشت نمى شنوند و اين هشدارى است بر اين كه دورى از لغو امر واجبى است، زيرا خداوند خانه بهشت را كه جز سلام كردن اهل بهشت به يكديگر و يا سلام دادن فرشتگان بر آنان، تكليفى ديگر وجود ندارد،

از لغو منزّه ساخته، يعنى بر فرض اگر سلام كردن هم لغو باشد جز آن را در بهشت نمى شنوند. اين معنا از قبيل قول شاعر است:

فلا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب

(عيبى در آنها نيست جز اينكه شمشيرهاى شمشير زنانشان كند است) «1».

وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ ... چون عربها از يك وعده غذا خوردن در روز اكراه داشتند خداوند سبحان خبر داده است كه روزى آنان در بهشت شب و صبح آماده است. «2» و اين عادتى پسنديده است، البته در بهشت شب و روزى نيست، امّا اين امرى فرضى (و در مقايسه با دنيا) است.

__________________________________________________

1- كندن شمشير كنايه از كمال شجاعت است و بنا بر اين عيبى نيست.

2- گويند عربها هر گاه صبح و شام به آنها طعام مى رسيد خوشحال بودند و از يك وعده غذا خوردن، ناراحت بودند. مجمع البيان، ج 6، ص 521

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 51

«نورث»: با تشديد (راء) نيز خوانده شده، يعنى براى مؤمن بهشت را باقى مى گذاريم چنان كه مال ميّت براى وارث باقى مى ماند. بعضى گفته اند معنايش آن است كه بهشتيان مكانهايى را به ارث مى برند كه اگر دوزخيان (در دنيا) بندگى خدا مى كردند به آنها تعلّق داشت.

«وَ ما نَتَنَزَّلُ»: نقل قول جبرئيل است كه يك وقت رسول خدا گفت چرا دير آمدى، (او اين حرف را گفت) «و تنزّل»: دو معنا دارد، يكى فرود آمدن كند و آهسته، دوم مطلق فرود آمدن، اين جا مقصود اين است كه فرود آمدن گاه بگاه يا، تنها به فرمان خداست.

لَهُ، ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا در معناى اين جمله چند وجه است:

1- آنچه جلو روى

ما و پشت سر ماست از جهتها و مكانها و آنچه در آن قرار داريم از اوست پس از جهتى به جهتى منتقل نمى شويم، مگر به امر و خواست خداوند.

2- بعضى گفته اند: آنچه از عمرهاى ما كه گذشته و آنچه باقى مانده و حال حاضر كه در آن هستيم از آن خداست.

3- بعضى گفته اند: مراد از آنچه از امور دنياست كه گذشته و آنچه از آخرت كه آينده است و ما بين اينها آنچه ميان دو نفخه است كه چهل سال مى باشد.

4- و برخى مى گويند: زمين كه وقتى فرود مى آييم جلو ماست و آسمان كه در آن هنگام پشت سر ماست و ما بين زمين و آسمان همگى به خواست خداوند است.

وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله خدا تو را به حال خود رها نمى كند. مثل: ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى : «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو غضب نكرد» (الضحى/ 4) بعضى گفته اند: پروردگارت اعمالى را كه افراد انجام مى دهند فراموش نمى كند، چگونه فراموشى و غفلت بر كسى روا باشد كه مالك آسمانها و زمين و ما بين اينهاست؟ پس وقتى كه او را به اين صفت شناختى تنها او را عبادت كن و بر مشقّتهايى كه در عبادت او برايت پيدا مى شود صبر كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 52

هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا آيا براى او مثل و مانندى سراغ دارى؟ «1» و حال كه معبودى جز او وجود ندارد بايد تنها او را عبادت كنى. ابن عبّاس در معناى آيه مى گويد: كسى غير از او «رحمان» ناميده نمى شود و بعضى گفته اند: يعنى هرگز چيزى (غير خدا)

اللَّه ناميده نشده است.

[سوره مريم (19): آيات 66 تا 74] ..... ص : 52

اشاره

وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا (66) أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً (67) فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا (68) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا (69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا (70)

وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (71) ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا (72) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً (74)

ترجمه: ..... ص : 52

انسان مى گويد: آيا هنگامى كه من بميرم زنده خواهم شد؟ (66)

آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را قبلا كه هيچ نبود آفريديم؟ (67)

پس سوگند به پروردگارت كه هنگام قيامت حتما آدميان و شياطين را محشور مى كنيم و سپس آنها را گرداگرد جهنّم

__________________________________________________

1- اين استفهام در معناى نفى است ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 53

حاضر گردانيم در حالى كه به زانو در آمده باشند. (68)

و بعد از هر گروهى بيرون آوريم هر كدام را كه نسبت به خداى رحمان سر كشى شان بيشتر باشد. (69)

پس ما داناتريم نسبت به آنان كه براى داخل شدن به جهنّم سزاوارترند. (70)

هيچكس از شما نيست مگر اين كه به دوزخ وارد مى شود اين امر به پروردگار تو قضاى حتمى است. (71)

پس نجات دهيم آنان را كه پرهيزكارند و ستمكاران را در آن بگذاريم در حالى كه به زانو در آمدگان باشند. (72)

و هنگامى كه بر آنان آيات آشكار ما

خوانده شود، كسانى كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند مى گويند: كدام يك از دو گروه مقامش بهتر و مجلس و محفلش زيباتر است. (73)

چه بسيار قبل از اينها به هلاكت رسانديم گروهى را كه از جهت متاع دنيا و هيئت و منظر از اينها نيكوتر بودند. (74)

تفسير: ..... ص : 53

وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ ممكن است مراد از انسان تمام جنس آن باشند و چون اين، گفته جنس انسان است، به همه آنها نسبت داده شده، و ممكن است مراد بعضى از آنها يعنى كافران باشند.

«اذا» در محل نصب به فعل مضمرى است كه «لسوف اخرج حيا» بر آن دلالت مى كند، زيرا ما بعد لام ابتدا، در ما قبلش عمل نمى كند و «ما» براى تأكيد است گويا كفّار گفته اند: أ حقا انا سنخرج بعد الموت، آيا براستى ما، پس از مرگ از قبرها زنده بيرون خواهيم آمد؟

أَ وَ لا يَذْكُرُ اين فعل به وسيله و او بر يقول عطف شده يعنى آيا اين سخن را مى گويد و نشئه اولى را به ياد نمى آورد، تا آن جا كه عالم آخرت را منكر مى شود، زيرا عالم نخستين شگفت آورتر و دلالتش بر قدرت صانع بيشتر است، چون خداوند همه ممكنات را بى آنكه نمونه اى پيشين داشته باشد، از عدم به وجود

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 54

آورده امّا نشئه دوم كه زندگى آخرت است سابقه دارد و همان اجزاى اوليه كه پراكنده و شده بازگردانده و دو باره گرد آورى مى شود و جمله «لَمْ يَكُ شَيْئاً» دليل بر همين معناست.

«أَ وَ لا يَذْكُرُ»: اين فعل با تخفيف و تشديد هر دو قرائت شده: «من قبل»: پيش از حالتى كه اكنون در

آن قرار دارد.

فَوَ رَبِّكَ خداوند سبحان سوگند به نام خود خورده، و به منظور بزرگداشت پيامبر، «رب» را به وى نسبت داده است. و الشياطين: «واو» مى تواند عاطفه و به معناى معيّت باشد، يعنى آنها همراه يارانشان از شياطين كه آنان را گمراه كرده اند محشور مى شوند، در حالى كه هر كافرى با يك شيطان به يك زنجير بسته است.

ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ سپس در حالى كه به زانو و به صورت ناآرام نشسته اند در اطراف جهنّم حاضر مى شوند با يكديگر به ستيز پرداخته و هر كدام از رفيق خود بيزارى مى جويند. چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً، «مى بينى هر امّتى از كه به زانو در آمده است» (جاثيه/ 28) منظور از شيعه، در اين جا هر گروهى است كه از گمراه كنندگان پيروى كند، يعنى از هر طايفه اى از طوايف گمراه گستاخترين و نافرمانترين آنها را بيرون مى آوريم و آن گاه كه جمع شدند به ترتيب آنها را در آتش مى اندازيم هر كدام به عذاب سزاوار ترند اول و به همين ترتيب از بقيه آنها را.

أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا مى توان گفت: منظور از گستاخترين ايشان رؤسا و پيشوايان اين گروه ها هستند كه جرم آنها چند برابر است، زيرا آنان خود گمراه و گمراه كننده اند. چنان كه مى فرمايد: وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ «بارهاى خود و بارهاى ديگران را بر دوش مى گيرند» (عنكبوت/ 13) أَيُّهُمْ أَشَدُّ در اعراب اين كلمه اختلاف شده، خليل گفته است: مرفوع به تقدير قول است يعنى: لننزعن الذين يقال فيهم أيهم اشد و سيبويه مى گويد: مبنى بر ضمّ است، زيرا صدر جمله يعنى هر كه صله

«أيّهم» باشد حذف شده و اصل آن چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 55

بوده است: لننزعن من كل شيعة ايهم هو اشد، به نصب (اىّ).

وَ إِنْ مِنْكُمْ اين عبارت از باب التفات (از عموم شياطين و انسانها بخصوص) انسان است و قرائت ابن عباس: «و ان منهم» تأييد كننده اين وجه است. مى توان گفت خطاب به انسان است بدون التفات به آنچه ذكر شد. اكنون اگر تمام جنس انسان اراده شود، معناى ورود در جهنّم، آن است كه همه در آن داخل مى شوند. در حالى كه آتش خاموش است، مؤمنان از آن عبور مى كنند و ديگران را آتش فرا مى گيرد.

از ابن مسعود و حسن بصرى نقل شده است كه مراد، عبور بر صراط است، زيرا صراط بر روى آتش دوزخ كشيده شده است. از ابن عبّاس نقل شده است كه گاهى چيزى بر چيزى وارد مى شود بدون اين كه داخل آن شود مثل: وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ «وقتى كه (موسى) وارد آب مدين شد» (قصص/ 23) و مثل: «و ردت القافلة البلد و إن لم تدخله» كاروان به شهر وارد شد، هر چند داخل آن نشده باشد. مجاهد مى گويند: ورود مؤمن، در آتش، همان تبى است كه در دنيا بر بدن او وارد مى شود، چنان كه پيامبر فرموده است: تب از چرك (و جراحات) جهنّم است. تب بهره مؤمن از آتش دوزخ است. «1» (تا در آخرت از آن ايمن باشد). و اگر منظور تنها كفّار باشند معناى آيه ظاهر است. «حتما» مصدر است و حتم الامر يعنى آن امر را واجب ساخت، و در اين جا، امر ثابت شده را حتم گفته است (به

جاى اين كه محتوم بگويد).

يعنى وارد ساختن آنها به دوزخ بر خدا واجب است، زيرا اين امر را بر خودش واجب و لازم دانسته و به آن حكم كرده است.

«ننجى و ننجى» با تشديد و تخفيف قرائت شده. «جثيّا» حال و جمع «جاث»

__________________________________________________

1-

الحمّى من قيح جهنم، الحمّى حظّ المؤمن، من النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 56

مى باشد. «بَيِّناتٍ» يعنى دليلهاى آشكار و مقاصد روشن. اين كلمه حال تأكيد كننده است، مثل قول خداوند: وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ، «در حالتى كه قرآن حق است و آنچه را بر آنها نازل شده تصديق كننده است» (بقره/ 91) «مقاما»، با ضمّ ميم و فتح آن خوانده شده، به قرائت اول يعنى محلّ اقامت و به قرائت دوّم يعنى جاى ايستادن «ندىّ» مجلس و جايى كه مردم در آن جمع مى شوند، معناى آيه اين است كه هر گاه آيات خدا را بشنوند مى گويند: كدام يك از دو گروه، ايمان آورندگان به آن و منكران آن، بهره شان از دنيا بيشتر است.

«كم»: مفعول «أَهْلَكْنا» و «من» بيان كننده ابهام آن است، يعنى بسيارى از ملّتها را هلاك ساختيم.

«هُمْ أَحْسَنُ» در محلّ نصب، صفت براى «كم». اثابت به معناى لوازم خانه است.

«رئيا» با همزه و غير همزه هر دو خوانده شده، فعل به معناى مفعول است از «رأيت» و كسى كه آن را بدون همزه خوانده همزه را بدل به «ياء» كرده و دو «ياء» را در هم ادغام ساخته است و مى توان آن را از «رى» گرفت كه به معناى نعمت و رفاه است چنان كه درباره كسى كه در نعمت و رفاه است مى گويند: ريّان من النعيم «برخوردار از

نعمتهاست».

[سوره مريم (19): آيات 75 تا 80] ..... ص : 56

اشاره

قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75) وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا (76) أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالاً وَ وَلَداً (77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (78) كَلاَّ سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79)

وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتِينا فَرْداً (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 57

ترجمه: ..... ص : 57

بگو: كسانى كه در گمراهى و ضلالت باشند، خداوند آنان را مهلت مى دهد تا آنكه ببينند آنچه از آن ترسانيده شده اند: گرفتارى دنيوى و يا كيفر روز قيامت، پس به همين زودى خواهند ديد- كسانى را كه از جهت مكان بدتر و از حيث لشكر ناتوان تراند. (75)

و خداوند راهنمايى آنان را كه هدايت شده اند مى افزايد، و كارهاى نيك كه باقى مى ماند نزد پروردگارت از جهت ثواب و باز گشت و سر انجام كار، بهتر است. (76)

آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد و گفت: حتما مال و فرزند (فراوان) نصيبم خواهد شد. (77)

آيا از عالم غيب آگاهى يافته يا اين كه از خداوند پيمانى گرفته است. (78)

نه چنين است، آنچه مى گويد ما مى نويسيم و مدّت كيفرش را طولانى مى كنيم. (79)

و آنچه را مى گويد از او مى گيريم تا پيش ما آيد در حالتى كه تنها باشد. (80)

تفسير: ..... ص : 57

فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا خداوند او را مهلت دهد و عمرش را طولانى كند. جمله را با لفظ امر غايب آورده تا بيان كند كه حتما امرى انجام شدنى است، مثل مطلبى كه امر به آن شده است، تا اين كه براى گمراه عذرى باقى نماند، زيرا به او مدّتى عمر داده كه ممكن بود در آن فكر چاره اى بكند و ممكن است فعل امر را به معناى دعا گرفت كه از خدا خواسته تا به او مهلت دهد، يا به اين معنا كه هر چه مى خواهد در دنيا زندگى كند، زيرا درازى عمرش براى او سودى ندارد.

حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ تا اين كه آنچه وعده داده شده اند با چشم خود ببينند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4،

ص: 58

«إِمَّا الْعَذابَ» يا عذاب در دنيا را، به اين كه مسلمانان بر آنها غالب شوند و آنها را با اسيرى يا كشتن، كيفر كنند. «وَ إِمَّا السَّاعَةَ» و يا عذاب آخرت و قيامت، يعنى گرفتاريهايى كه آنجا نصيبشان مى شود كه در آن هنگام مى فهمند مطلب بر عكس آن است كه تصوّر مى كردند، يعنى مكانشان بدتر و لشكرشان ضعيفتر از آن است كه خيال مى كردند و مى گفتند: داراى مقامى برتر و مجلس و مجمعى نيكوتر خواهند بود. «حتى» در اين جا كلمه اى است كه بعد از آن، جمله هاى «اذا رأوها يوعدون» تا «فسيعلمون»، حكايت شده «1» و مراد از ندىّ مجلسى است كه اشراف و بزرگان قوم در آن گرد آيند.

«وَ يَزِيدُ»، عطف بر محل «فَلْيَمْدُدْ» است، يعنى خداوند با خذلان گمراهان بر گمراهيشان مى افزايد و با توفيق دادن به هدايت يافتگان هدايت آنها را بيشتر مى كند.

وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ ثواب كارهاى مربوط به آخرت از آنچه (در دنيا) مايه افتخار كافران است بهتر است.

وَ خَيْرٌ مَرَدًّا بهترين بازگشت و سرانجام يا بهترين سود و بهره را دارد چنان كه عربها گويند: ليس لهذا الامر مردّ، اين كار سودى ندارد. و هو أردّ عليك: آن براى تو سودمندتر است. لا يردّ بكاى زندا: گريه من كمترين سودى براى برطرف كردن حزنم ندارد.

«أَ فَرَأَيْتَ»: چون ديدن هر چيزى، راهى است به سوى آگاهى و درست خبر دادن از آن. بعضى أ رأيت را به معناى أخبر تفسير كرده اند و «فا» به منظور ترتيب و تعقيب افزوده شده و گويى چنين گفته است: پس از نقل داستان به آنان از قصّه اين كافر خبر ده «2» و او

عاص بن وائل بود كه خبّاب بن ارتّ از او طلب داشت. موقعى كه

__________________________________________________

1- و متعلّق به فعلى نيست. املاء ما منّ به الرحمن ج 2، ص 116.

2- تفسير كشّاف نيز چنين گفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 59

تقاضاى طلب خود كرد عاص گفت: به خدا سوگند، نمى دهم مگر اين كه به محمّد صلى اللَّه عليه و آله كفر بورزى. خبّاب گفت: به خدا قسم كفر نمى ورزم نه در حال مردن و نه در زندگى و نه هنگامى كه تو در قيامت محشور شوى اين كافر. عاص گفت: آيا من هم (وقتى مردم) مبعوث مى شوم؟ (گفت آرى) آن گاه عاص گفت: پس وقتى كه مبعوث شدم داراى مال و فرزند خواهيم بود آن وقت پول تو را خواهم داد. «1»

أَطَّلَعَ الْغَيْبَ عرب مى گويد: اطلع الجبل از كوه بالا رفت. معناى آيه اين است كه آيا قدر و مقامش چنان بالا رفته كه به علم غيب رسيده تا آن جا كه مى داند ما در قيامت به او ثروت و فرزند خواهيم داد؟ يا از خدا پيمان گرفته است؟ زيرا آنچه او ادّعا مى كند به يكى از اين دو سبب به آن مى رسد. «ولدا»، «ولدا» نيز خوانده شده كه جمع ولد است.

«كلّا»: (چنين نيست). اين كلمه به منظور ردع و تنبيه بر خطا به كار مى رود، يعنى او، در آنچه براى خود تصوّر كرده خطا كرده، پس بايد از آن صرف نظر كند.

وَ نَرِثُهُ، ما يَقُولُ ما با هلاك ساختن او مال و فرزندانش را (كه به آن مى بالد) به ارث مى بريم.

وَ يَأْتِينا فَرْداً به تنهايى بدون ثروت و فرزند و عدّه و عدد پيش ما مى آيد.

[سوره مريم (19): آيات 81 تا 91] ..... ص : 59

اشاره

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81) كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا (82) أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (85)

وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (86) لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87) وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا (89) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91)

__________________________________________________

1- گر چه بعضى مفسّران در باره اين آيه اين شأن نزول را ذكر كرده اند ولى به نظر ما تناسبى ندارد، بخصوص كه سخن از فرزندن در آن است و مى دانيم كه در آخرت فرزند مطرح نيست. پس حق آن است كه منظور اموال دنيا است. زيرا بعضى از مردم معتقدند كه ايمان و تقوا به آنها سازگار نيست بلكه سبب مى شود كه دنيا پشت به آنها كند، ولى با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا دنيا به آنها رو خواهد كرد و مال و ثروتشان زياد خواهد شد. تفسير نمونه، ج 13، ص.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 60

ترجمه: ..... ص : 60

مشركان غير از ذات احديت خدايانى گرفتند، تا سبب عزّت و ارجمنديشان باشد. (81)

نه چنين است بزودى به عبادت آنها كافر خواهند شد و ضدّ آنان خواهند بود. (82)

آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم در حالتى كه آنها را به طور كامل، وادار به معاصى مى كنند. (83)

پس در عذاب ايشان شتاب مكن كه ما، روزهاى عمر آنها را بدقّت مى شماريم. (84)

روزى كه پرهيزكاران را به

عنوان ورود به پيشگاه خداوند رحمان محشور سازيم. (85)

و برانيم گنهكاران را به سوى جهنّم در حالتى كه تشنه باشند. (86)

در آن روز از شفاعت بى نصيب اند، مگر كسى كه با خداى سبحان عهد و پيمانى بسته باشد. (87)

كفّار گفتند خدا براى خود فرزند گرفته است. (88)

اى كافران بطور تحقيق عقيده بدى را آورده ايد. (89)

نزديك است كه آسمانها از اين سخن بشكافد و زمين منشق شود و كوه ها درهم شكسته و فرو پاشيده شود. (90)

زيرا خداوند رحمان را صاحب فرزند خواندند. (91)

تفسير: ..... ص : 60

لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا كافران به خدايان ديگر معتقد شدند تا مايه عزّت آنها و در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 61

آخرت شفيع آنان باشند. «كلّا»، كلمه ردع و انكار است و خداوند با اين سخن، عزّت و شرافتى را كه كافران از بتها براى خود مى پندارند، ردّ مى كند.

«سَيَكْفُرُونَ» منظور از ضمير (جمع) آلهه، است يعنى در آينده نزديك آن خدايان دروغين، عبادت پيروان خود را منكر مى شوند و مى گويند: به خدا قسم شما (هرگز) ما را عبادت نكرده ايد. چنان كه جاى ديگر مى فرمايد: «زمانى كه مشركان، آنها را كه شريك خدا مى دانند ببينند مى گويد: خدايا اينها شركايى اند كه ما آنها را بجاى تو مى خوانديم، پس خدايان آنها اين گفته را از آنها ردّ مى كنند و مى گويند: شما دروغگو هستيد» (نحل/ 89).

ممكن است ضمير فاعل را به مشركين برگردانيم، يعنى روز قيامت مشركان پرستش غير خدا را انكار مى كنند. مثل آيه: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» «سوگند به خداوند پروردگارمان كه ما مشرك نبوده ايم». (انعام/ 23).

وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا بتها (در قيامت) عليه پيروان خود خواهند بود. اين جمله در مقابل «لهم عزا»

مى باشد و مقصود از ضدّ، ضدّ عزّت است كه ذلّت و خوارى است، يعنى بتها بر خلاف مقصود مشركان (در قيامت) مايه ذلت آنها خواهند بود، نه مايه عزّتشان، يا اين كه بتها عليه بت پرستان، ياور يكديگر خواهند بود و اين، در صورتى است كه ضد به معناى عون (ياور) باشد، زيرا بتها به كمك يكديگر به دشمنى عليه بت پرستان برخيزند. اين كه عزّ و ضد را مفرد آورده نه جمع به سبب آن است كه بتها در ملحق شدن به يكديگر و توافقشان به منزله شى ء واحد هستند چنان كه از معصوم نقل شده: و هم يد على من سواهم (آنها [مسلمانان ] در مقابل ديگران به منزله يك دست مى باشند).

... تَؤُزُّهُمْ أَزًّا شياطين، كافران را از اطاعت خدا باز داشته به معصيت مى كشانند و به نافرمانى وادارشان مى كنند، و با وسوسه هاى خود آنها را مى فريبند. معناى آيه آن است كه ما، شياطين و كفّار را به حال خود رها كرديم و به جبر آنها را (از گناه)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 62

باز نداشتيم و از يكديگر جداشان نكرديم.

فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ پس براى هلاكت و از بين بردن آنها شتاب مكن كه زود از شرّشان راحت شوى.

إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا فاصله ميان تو و هلاكت آنها چند روز اندك بيش نيست. از ابن عباس نقل شده است كه وقتى اين آيه را خواند گريست و گفت: آخر العدد خروج نفسك آخر العدد فراق اهلك آخر العدد دخول قبرك: (اى انسان) آن گاه كه عدد نفسهايت به آخر مى رسد، جانب از تو گرفته مى شود و هنگامى است كه بايد از اهل و خانواده

جدا شده و به خانه قبر وارد شوى. ابن سمّاك گفت وقتى كه نفسها به شماره افتد و كمك بدانها نرسد پس چه زود به آخر مى رسند.

يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ ... متّقيان را با تعظيم ياد كرده است كه آنها به حالت اجتماع به سوى پروردگارشان مى روند، خداوندى كه آنها را در رحمت خود فرو برده- چنان كه عدّه اى از مهمانان بر پادشاهى وارد مى شوند- در حالى كه اميدوار فضل و رحمت او هستند. و از كافران چنان ياد كرده است كه با خوارى و اهانت به طرف آتش رانده مى شوند مثل شترهاى تشنه كه به سوى آبشخور رانده مى شوند.

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ مقصود از ضمير جمع (واو) «عباد» است كه از دو كلمه متقين و مجرمين بدست مى آيد و من اتّخذ بدل از «عباد» مى باشد و جايز است كه «واو» علامت جمع باشد نه فاعل، بنا بر لغت اكلونى البراغيث و «من اتّخذ» كه به معناى جمع است فاعل باشد و نيز ممكن است «من اتّخذ» در محل نصب و جانشين مضاف مقدّر باشد يعنى در اصل: الّا شفاعة من اتّخذ بوده و معناى آيه اين مى شود كه بندگان مالك اين نيستند كه مورد شفاعت قرار گيرند، مگر شفاعت كسانى را كه نزد خدا عهدى گرفته اند و منظور از اتخاذ عهد اين است كه اظهار ايمان و اقرار به وحدانيت خدا و تصديق پيامبران و اولياى او بنمايند، و بعضى گفته اند معناى آيه اين است كه شفاعت نمى كنند مگر كسانى كه خداوند رحمان اجازه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 63

شفاعت به آنها داده است كه عبارتند از انبياء و امامان و مؤمنان برگزيده. از ابن مسعود نقل

شده است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روزى به اصحابش فرمود: آيا شما از اين ناتوان هستيد كه هر روز صبح و شام عهدى با خدا ببنديد؟ اصحاب گفتند چگونه يا رسول اللَّه؟

فرمود چنين بگوييد:

اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشّهادة انى اعهد اليك بانى اشهد ان لا اله الّا انت وحدك لا شريك لك، و ان محمّدا عبدك و رسولك و انّك ان تكلنى الى نفسى تقرّبنى من الشّر و تباعدنى من الخير، و انّ لا اثق الا برحمتك فاجعل لى عندك عهدا توفينيه يوم القيمة انّك لا تخلف الميعاد «1».

هر گاه كسى اين كلمات را بگويد علامتى بر او زده شود و آن را در زير عرش قرار دهند روز قيامت منادى ندا كند كجايند آنان كه بر ايشان نزد خدا عهدى است؟ و اينان داخل بهشت شوند.

لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا كلمه ادّ به معناى عظيم، منكر و زشت مى باشد و بعضى گفته اند يعنى شگفت انگيز.

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ يكاد با «تا» و «يا» هر دو قرائت شده است. «يتفطرن» ينفطرن نيز قرائت شده از انفطار.

وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا در معناى كلمه هدا چند احتمال وجود دارد:

1- مهدودة (مصدر به معناى اسم مفعول) يعنى فرو ريخته شده.

2- مفعول مطلق يعنى در اصل تهد هدا بوده.

3- مفعول له باشد كه در اصل لانّها تهد بوده، يعنى زيرا كوه ها درهم شكسته مى شوند:

__________________________________________________

1- اى خداى آفريننده آسمانها و زمين، داناى نهان و آشكار، با تو، پيمان مى بندم، گواهى مى دهم، كه معبودى بجز تو، يكتاى بى نظير نيست. محمّد صلى اللَّه عليه و آله بنده و فرستاده تو است، خدايا، تو اگر مرا به خود

واگذارى مرا به شرّ نزديك، و از هر خيرى دور ساخته اى. خدايا من جز به رحمت تو، اميدى ندارم، پس براى من عهدى قرار ده كه در قيامت به آن وفا كنى، چرا كه تو هرگز خلف وعد نمى نمايى. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 64

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً در عبارت ان دعوا سه احتمال مى باشد:

الف- در محل جرّ بدل از هاء در «منه» باشد.

ب- منصوب به حذف لام تعليل است و تقدير آن: لأن دعوا مى باشد. بنا بر اين علّت فرو افتادن كوه ها، در هم شكستن آنهاست و علّت درهم شكستن كوه ها، ادّعاى فرزند داشتن براى خداست.

ج- ممكن است مرفوع و فاعل كلمه هدّا باشد يعنى كوه ها فرو مى ريزد زيرا قول فرزند داشتن خدا، آنها را فرو مى ريزد.

[سوره مريم (19): آيات 92 تا 98] ..... ص : 64

اشاره

وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً (92) إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً (93) لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94) وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً (95) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (96)

فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً (98)

ترجمه: ..... ص : 64

خداوند رحمان را سزاوار نيست كه براى خود فرزندى بگيرد. (92)

هيچ كس در آسمانها و زمين نيست مگر آن كه به پيشگاه خداوند رحمان به حالت بندگى مى آيد. (93)

بطور يقين خداوند حساب همه آنها را دارد و يك يك آنان را شمرده است. (94)

و تمام آنها در روز قيامت به تنهايى بدون يار و ياور در پيشگاه خداوند حاضر مى شوند. (95)

كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند بزودى خداوند رحمان بر ايشان (در دلها) دوستى قرار دهد. (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 65

جز اين نيست كه قرآن را به زبان تو آسان ساختيم تا به آن پرهيزكاران را مژده دهى و گروه ستيزه كننده را بترسانى. (97)

چه بسيار امّتهايى را كه پيش از اينها بودند به هلاكت رسانديم آيا هيچ يك از آنها را مى بينى يا حتّى صداى آهسته آنها را مى شنوى؟ (98)

تفسير: ..... ص : 65

وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ «انبغى» (ميسّر شد) مطاوع «بغى» است كه به معناى طلب مى باشد و معناى آيه اين است: كه فرزند گرفتن براى خدا ممكن نيست و اگر به فرض، خداوند براى خود همانند (يا فرزندى) طلب كند، اين امر تحقّق نمى يابد، زيرا امرى است محال (و قدرت بر محال تعلّق نمى گيرد).

لَقَدْ أَحْصاهُمْ خداوند همه آنچه را در آسمانها و زمين است در احاطه علم خود در آورده است إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ- هيچ معبودى براى مردم در آسمانها و زمين از فرشتگان و انسانها نيست، مگر اين كه به سوى خدا مى آيند در حالتى كه بنده و مطيع اويند و ادّعايى را كه بت پرستان براى آنها مى كنند ندارند و تمام آنها مقهور ذات خداوند و مستغرق

در ملكوت او مى باشند و ذات مقدّس او محيط به آنها است و از كمّ و كيف همه جزئيات و كليّات آگاهى دارد و هيچ حالتى از حالات آنها از علم خدا پوشيده نيست و هر يك از آنها روز قيامت تنها به پيشگاه او حاضر مى شوند در حالى كه از اين مشركين بيزارى مى جويند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا در معناى «ودا»، ابن عباس مى گويد:

يعنى خدا آنها را دوست مى دارد و محبّت آنها را در دل خلقش ايجاد مى كند، از امام باقر عليه السّلام و جابر بن عبد اللَّه نقل شده است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:

بگو:

اللهم اجعل لى عندك عهدا و اجعل لى فى قلوب المؤمنين ودّا

(خدايا براى من نزد خود عهدى و در قلوب مؤمنان دوستى قرار ده) وقتى حضرت على عليه السّلام اين دعا را خواند، اين آيه نازل شد. قتاده مى گويد: بنده خدا رو به سوى خدا نمى آورد مگر اينكه خداوند دلهاى مؤمنان را به او متوجه مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 66

فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ اى پيامبر اين قرآن را تبليغ كن و به آن وسيله مؤمنان را بشارت بده و گنهكاران را بترسان، زيرا آن را با زبان تو كه زبان عربى است نازل كرديم و آن را بر تو آسان ساختيم تا تبشير و انذار كنى. «لد»: جمع الد است. يعنى كسانى كه از روى باطل با خدا و پيغمبر بشدّت خصومت مى ورزند و دست به هر نوع جدال و نزاع مى زنند و منظور اهل مكّه است.

وَ كَمْ أَهْلَكْنا اين جمله به منظور تهديد و ترسانيدن كفّار بيان شده

است. اتحسّ از فعل احسّه و باب افعال) مى باشد يعنى نسبت به آن آگاهى يافت. حاسّه نيز از همين مادّه است.

«ركز»: صداى آهسته، يعنى از آن اقوامى كه در قرون گذشته به هلاكت رسانيديم نه اثرى به چشم مى خورد و نه آوازى شنيده مى شود در صورتى كه آنها از كافران زمان تو ثروتمندتر و تنومندتر و در دشمنى نيز شديدتر بودند. پس حكم اينها هم در هلاكت مثل آنها خواهد بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 67

سوره طه ..... ص : 67

اشاره

سوره طه «1» مكّى و آياتش نزد كوفيان يكصد و سى و پنج و نزد بصريان 132 عدد است. كوفيان هر يك از طه و نسبحك كثيرا (33) و نذكرك كثيرا (34) و لنفسى (41) و ما غشيهم (28) و رأيتهم ضلّوا (92) را يك آيه شمرده اند. امّا بصريون هر يك از جملات: فتونا (40) منّى هدى (123) و زهرة الحيوة الدنيا (131) را آيه جداگانه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 67

در حديث ابىّ «2» آمده است: هر كس اين سوره را بخواند، روز قيامت ثواب مهاجرين و انصار به او داده شود. «3» امام صادق عليه السّلام فرمود: خواندن سوره طه را ترك نكنيد، زيرا خداوند اين سوره را و كسى كه آن را بخواند دوست مى دارد و كسى كه به

__________________________________________________

1- طه: از حروف مقطعه است كه از تفسير آنها وجوهى در جاى خود ذكر كرده اند و ما در اين جا دو وجه از وجود مختلفى كه در خصوص اين كلمه گفته اند بيان مى داريم: الف: نامى است از نامهاى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و از امام صادق عليه السّلام نقل شده يعنى اى طالب حقّ و هادى به آن. ب: «ط» اشاره به طهارت اهل بيت و «ه» اشاره به هدايت آنها است.

2- اين شخص در پاورقى اول سوره رعد معرفى شده است.

3- من قرأها اعطى يوم القيامة و ثواب المهاجرين و الانصار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 68

خواندن آن مداومت كند خداوند نامه عملش را بدهد و خطاهايى كه در اسلام از او سر زده به حسابش نمى آورد و آن قدر به او پاداش دهد تا خشنود شود. «1»

[سوره طه (20): آيات 1 تا 8] ..... ص : 68

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

طه (1) ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2) إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى (3) تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى (4)

الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (5) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى (6) وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (7) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (8)

ترجمه: ..... ص : 68

طه. (1)

ما قرآن را به تو نازل نكرديم كه خود را به رنج و مشقّت اندازى. (2)

مگر براى ياد آورى كسانى كه (از خدا) مى ترسند. (3)

(اين قرآن) از سوى كسى نازل شده است كه آفريننده زمين و آسمانهاى بلند است. (4)

او خداوندى است رحمان، كه بر عرش مسلّط است. (5)

از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان اين دو و در اعماق زمين وجود دارد. (6)

اگر تو سخن خود را آشكار كنى، او پنهانها و حتّى پنهانتر از آن را هم مى داند. (7)

او خداوندى است كه معبودى (بر حقّ) جز او نيست، و براى او، نامهاى نيك است. (8)

__________________________________________________

1-

لا تدعوا قراءة «طه» فإنّ اللَّه يحبّها و تحبّ من قراها و من أدمن قراءتها اعطاه اللَّه كتابه بيمينه و لم يحاسبه بما عمل فى الاسلام و اعطى من الاجر حتّى يرضى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 69

تفسير: ..... ص : 69

«طه» با تفخيم «ط» و اماله «ه» و اماله و تفخيم هر دو نيز خوانده شده است.

حسن (بصرى): طه به فتح «ط» و سكون «ه» خوانده و به فعل امر وطأ (به معنى گام نهادن) تفسير شده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شبها در تهجّدش يكى از دو پايش را بر زمين مى گذاشت (تا مشقّت بيشترى تحمّل كند) خداوند امر كرد هر دو پا را بر زمين گذارد. اين روايت از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده است و اصل آن «طأ» بوده، همزه اش تبديل به «ه» شده، يا اين كه در فعل «يطأ» همزه تبديل به الف شده و پس از ساختن فعل امر، هاء، سكت اضافه شده است.

«ما أَنْزَلْنا»: اگر «طه» را نام

سوره بگيريم احتمال مى رود كه اين جمله خبر باشد و «طه» مبتدا و «القرآن» جاى ضمير قرار گرفته باشد، زيرا سوره، همان قرآن است. و مى توان گفت: «طه» قسم و ما «انزلنا» جواب آن است. «لِتَشْقى » (قرآن را بر تو نازل نكرديم) كه اين همه رنج تحمّل كنى. پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله تمام شب را نماز مى خواند و (سر) و سينه خود را به ريسمانى آويزان مى كرد تا خواب بر او غلبه نكند، پس خداوند سبحان او را امر كرد كه شب زنده دارى را تخفيف دهد. «شقاء» به معناى تعب نيز مى آيد و از همين قبيل است. مثال: اتعب من رائض مهر و اشقى من رائض مهر «1»، يعنى خسته تر و رنجورتر از تربيت كننده كرّه است. «تذكرة» علت براى فعل (انزلنا) مى باشد و «لتشقى» نيز همين طور است، ولى چون فاعل فعل معلّل (أنزلنا) نيست، بالام ذكر شده است (بر خلاف تذكرة) و معناى جمله اين است: امّا ما قرآن را نازل كرديم تا به آن وسيله كسانى را كه از خدا بيم دارند متوجّه سازيم. «تذكرة» به معناى ياد آورى (مصدر دوم باب تفعيل) است. «تَنْزِيلًا» ممكن است مفعول مطلق

__________________________________________________

1- براى كارى كه بسيار سخت است مثل مى آورند كه از رام كردن كرّه اسب سخت تر و رنج آورتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 70

براى فعل محذوف باشد، يعنى تنزّل تنزيلا و نيز ممكن است منصوب به انزلنا باشد، زيرا معناى جمله ما انزلناه الّا تذكرة يكى از دو عبارت زير است:

الف: قرآن را تنها به عنوان ياد آورى فرستاديم.

ب: خدا قرآن را فرو فرستاد تا ياد آورى باشد براى

كسى كه از آنچه خدا فرستاده بيم دارد. جملات بعد از كلمه «تنزيلا» تا «لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى » روشن كننده عظمت شأن قرآن است، زيرا بيان مى كند كه قرآن از طرف كسى نازل شده كه اينها كارها و ويژگيهاى اوست. «العلى» جمع علياست كه مؤنّث اعلى مى باشد. توصيف آسمانها به صفت بلندى دلالت بر عظمت اقتدار و علوّ مقام آفريننده آنها دارد. «الرَّحْمنُ» مرفوع است، بنا بر مدح به تقدير «هو الرّحمن».

عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى اين جمله ممكن است خبر براى مبتداى محذوف باشد و يا با «الرّحمن» دو خبر براى يك مبتدا باشند. «عرش» به معناى تخت پادشاهى و چون تسلّط بر عرش مرادف با پادشاهى است، معمولا اين عبارت را كنايه از سلطنت و حكومت مى گيرند چنان كه گفته اند: استوى على العرش، يعنى سلطنت يافت. چنان كه عبارت: «يد فلان مبسوطة» كنايه از بخشندگى و «يد مغلولة» كنايه از بخيل بودن اوست بدون اين كه دستى براى تصّور شود يا بستن و باز بودنى برايش لحاظ شود.

وَ ما تَحْتَ الثَّرى منظور چيزهايى است كه در دل زمين قرار دارد از قبيل گنجها و مردگان.

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ، يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى «سرّ»، رازى است كه آن را به ديگرى مى سپارى. «و اخفى»: مخفى تر از آن، چيزى است كه به خاطرات خطور مى كند يا چيزهايى كه در نفس خود پنهان مى دارى و از آن مخفى تر، آن چيزهايى است كه از نفست هم پوشيده است. معناى آيه اين است: اگر ياد خدا و غير آن را آشكار كنى و (يا آشكار نكنى) بدان كه خدا بى نياز از آن است، چون او راز پوشيده و پوشيده تر

از آن را مى داند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 71

لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى «حسنى» مؤنّث حسن است، براى خدا نامهايى نيكوتر است.

[سوره طه (20): آيات 9 تا 16] ..... ص : 71

اشاره

وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (9) إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً (10) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى (11) إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (12) وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (13)

إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (14) إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (15) فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (16)

ترجمه: ..... ص : 71

آيا خبر موسى به تو رسيده است. (9)

موقعى كه آتش را ديد به خانواده اش گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم، شايد براى شما از آن آتش زنه اى بياورم يا به وسيله اين آتش، راه را پيدا كنم. (10)

پس وقتى كه نزد آتش آمد ندايى بلند شد اى موسى. (11)

من پروردگار توام كفشهايت را بكن كه تو در سرزمين مقدّس هستى. (12)

و من تو را برگزيدم، پس بشنو آنچه وحى مى شود. (13)

من آن ذات مقدّسى هستم كه معبود بحقّى جز من نيست پس مرا عبادت كن و نماز را به ياد من بپاى دار. (14)

بدرستى كه قيامت مى آيد اراده كرده ام آن را پنهان دارم تا هر كسى سزاى كوشش خود را به بيند. (15)

پس كسى كه ايمان به آن ندارد و پيروى هوايش مى كند تو او را از [ياد] آن باز ندارد هر كه هلاك مى شوى. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 72

تفسير: ..... ص : 72

وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى در اين آيات خداوند براى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله داستان موسى را آورده تا در صبر بر تكاليف رسالت و تحمّل سختيها به او اقتدا كند. كلمه «اذ» ظرف براى حديث يا مفعول براى فعل اذكر محذوف است. موسى از شعيب اجازه گرفت تا نزد مادرش برود و با خانواده اش بيرون رفت در حالى كه راه را گم كرده بود در يكى از شبهاى تاريك زمستان پسرى برايش متولّد شد. گوسفندانش گم شدند و آتش زنه اش هم روشن نشد.

إِذْ رَأى ناراً ناگهان از دور آتشى مشاهده كرد و به خانواده اش گفت: در جاى خود بمانيد.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً من آتش مى بينم. «ايناس» به معناى ديدن آشكار

است. كه شبهه اى در آن نباشد. بعضى گفته اند به معناى ديدن چيزى است كه انسان به آن انس داشته باشد و كلمه «إنّى» دلالت بر اين دارد كه مشاهده يقينى و حتمى بوده است و چون آوردن آتش گيره و وجود هدايت هر دو، مورد انتظار موسى بود، آن را با لفظ «لعلّ» كه به معناى اميدوارى است بيان فرموده است تا به چيزى كه يقين به وفاى به آن ندارد وعده نداده باشد و منظور از «هدى» مردمى است كه راه را به او نشان دهند، يا مردمى كه بوسيله هدايت يافتنشان در امور دينى نفعى به او داشته باشند، زيرا انديشه نيكو كاران در همه حال مصروف در امور مهمّ دينى است و اين كه لفظ هدى (كه مصدر و به معناى هدايت يافتن است) در اين جا به هدايت يافتگان معنى شده به اين دليل است كه هر گاه آنها يافت شوند نفس هدايت نيز وجود يافته است.

«إنّى»، به دو وجه قرائت شده است.

1- با فتح به تقدير نودى بانّى انا ربك (بعد از حرف جرّ واقع شده) 2- با كسر به تقدير نودى فقيل يا موسى إنّى (مقول قول واقع شده) يا براى اين كه نداء خود نوعى از قول است. و تكرار ضمير: (إنّى انا) براى تأكيد و تحقيق

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 73

معرفت است. روايت شده هنگامى كه موسى به وادى مقدّس رسيد، درخت سبزى را ديد كه از پايين تا بالايش آتش سفيدى شعله مى دهد و صداى تسبيح ملائكه را شنيد و روشنايى عظيمى مشاهده كرد، نه سبزى آتش را خاموش مى كرد و نه آتش سبزى را

مى سوخت، پس متوجه شد كه امر عظيمى است، مبهوت شد و كم كم او را آرامشى فرا گرفت و سپس ندايى شنيد: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ كفشهايت را در آور امر به در آوردن نعلين به اين سبب بود كه جنس آنها از پوست خر مرده بود. «1» بعضى گفته اند به اين دليل بود كه پايين پايش با زمين مقدّس تماس گيرد و از احترامش بهره مند شود.

«طوى»: با تنوين و بدون آن خوانده شده به معناى مكان و بقعه است. بعضى گفته اين نام بدين سبب به اين زمين داده شده است كه دو مرتبه مقدّس شده پس گويا دو مرتبه به بركت پيچيده شده است. «و انا اخترناك»: من تو را براى رسالت برگزيدم به صورت متكلم مع الغير هم قرائت شده: «و انا اخترناك»: من تو را اختيار كرديم.

«لما يوحى» «لام» متعلّق به «استمع» يا «اخترتك» و «ما» موصوله يا مصدريّه است.

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي نماز را بپاى دار، در معناى «لذكرى» چند احتمال وجود دارد.

1- تا در نماز به ياد من باشى زيرا نماز مشتمل بر ذكرهاست.

2- مجاهد گويد: يعنى چون من نماز را در كتابهاى قبل ذكر كرده ام و به آن امر نموده ام.

__________________________________________________

1- اين قول به وسيله فرمايش امام زمان عليه السّلام كه از ناحيه مقدّسه آمده، مردود است. تفسير نمونه، ج 13، ص 172، نقل از تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 373 و تفسير اثنى عشرى، ج 8، ص 250 به نقل از تفسير برهان، ج 3، ص 33 و 34.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 74

3- بعضى گفته اند: تا من تو را با مدح و ثنا ياد كنم و براى تو

زبانى راستگو قرار دهم.

4- نماز تنها با ياد من باشد و ياد غير من در آن نباشد.

5- نماز را در وقتهاى ذكر من كه همان اوقات نماز است بپاى دار، و (بنا بر وجه اخير) «لام» همان معنايى را دارد كه در جمله: «جئتك لوقت كذا يا لست مضين»:

«در فلان وقت يا شش روز از آن گذشته پيش تو آمدم» داراست و مثل همين است قول خداى تعالى ... يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي «اى كاش هنگام حياتم در دنيا چيزى جلو فرستاده بودم.» «1» (فجر/ 24) 6- بعضى گفته اند مقصود از «لذكرى» ذكر نماز است، پس از فراموشى، آن يعنى هر گاه به ياد نماز افتادى آن را بپاى دار چه در وقت آن، باشى و چه در غير آن، و اين از امام باقر يا صادق عليهما السّلام روايت شده است ولى بنا بر اين معنا سزاوار بود «لذكرها» باشد مگر اين كه بگوييم مضاف حذف شده و در اصل «لذكر صلاتى» بوده، يا اين كه ذكر صلاة همان ذكر اللَّه (ذكرى) مى باشد.

إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها (بعد از بيان توحيد و شاخ و برگهايش، به ذكر معاد و اهميتش پرداخته و فرموده است:) از شدّت اراده اى كه به پنهان داشتن وقت قيامت دارم نزديك است كه اصل آن را مخفى دارم و نگويم كه قيامت مى آيد و اگر اقتضاى لطف من نبود كه بايد از آمدن قيامت با عدم يقين وقت آن خبر دهم از آن خبر نمى دادم. «2»

__________________________________________________

1- منظور از حيات زندگى آخرت است يا تقدير آن «وقت حياتى فى الدنيا» است. كشّاف، ج 4، ص 752 سوره فجر.

2- هم خبر از

آمدن قيامت و هم عدم تعيين وقت آن، هر دو از لطف خداست، زيرا اگر اصلا از آمدن آن خبر ندهد، و حال آن كه واقعيت دارد، مردم اغراء به جهل و هلاك مى شوند، و عدم تعيين وقت آن هم باعث مى شود كه بندگان هر آن احتمال آمدن قيامت را بدهند و توبه كنند و آماده شوند چنان كه در باره فلسفه پنهان داشتن شب قدر گفته اند. خلاصه از تفسير نمونه، ج 13، ص 171 و اثنى عشرى، ج 8، ص 253.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 75

معناى ديگرى نيز براى آيه ذكر كرده اند چنان كه در مصحف ابىّ بن كعب نقل شده: «اكاد اخفيها من نفسى» «نزديك است آن را (حتى) از خودم نيز مخفى بدارم» و اين معنا از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده است. «لتجزى» متعلق به آتية است يعنى قيامت مى آيد تا هر نفسى به آنچه كوشش كرده پاداش يابد.

فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها ضمير «عنها» به قيامت يا صلاة بر مى گردد، يعنى پس مبادا كسانى كه ايمان ندارند تو را از تصديق به قيامت و نماز باز دارند و زيادى عدد آنها و بسيارى جمعيت آنان تو را به هراس نيندازد، زيرا بناى امر آنها بر پيروى از هوا و هوس است. «فتردى»: كه در اين صورت به هلاكت خواهى افتاد.

[سوره طه (20): آيات 17 تا 36] ..... ص : 75

اشاره

وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (17) قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (18) قالَ أَلْقِها يا مُوسى (19) فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (20) قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (21)

وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى

جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (23) اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (24) قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (25) وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (26)

وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (27) يَفْقَهُوا قَوْلِي (28) وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (29) هارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31)

وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (33) وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (35) قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

و آنچه به دست راست تو است چيست اى موسى؟ (17)

گفت اين عصاى من است كه بر آن تكيه مى كنم و با آن، براى گوسفندانم برگ مى ريزم و براى من در آن حاجتهاى ديگرى است. (18)

حق تعالى فرمود: اى موسى عصا را بينداز. (19)

پس آن را انداخت ناگهان مارى شد كه به هر طرف مى تازيد. (20)

فرمود: آن را بگير و نترس كه بزودى به حالت نخستين بازش گردانيم. (21)

دستت را به پهلوى خود بچسبان تا بيرون آيد در حالى كه سفيد، روشن و بدون عيب باشد به عنوان معجزه ديگر. (22)

براى اين كه بنمايانيم به تو از بزرگترين نشانه هاى خودمان را. (23)

به سوى فرعون برو كه او طغيان و گردنكشى كرده است. (24)

موسى گفت پروردگارا سينه مرا برايم بگشا. (25)

و كارم را برايم آسان گردان. (26)

و گره زبانم را بگشا. (27)

تا سخن مرا بفهمند. (28)

و براى من معاونى از خانواده ام قرار ده. (29)

هارون برادرم را. (30)

با او پشت مرا محكم گردان. (31)

و او را در كارم [امر نبوّت ] با من شريك فرماى. (32)

تا با هم تو را بسيار تسبيح گوييم. (33)

و بسيار تو

را ذكر بگوييم. (34)

بدرستى كه تو به احوال ما آگاهى. (35)

خداى تعالى فرمود: درخواست تو به تو داده شده است اى موسى. (36)

تفسير: ..... ص : 76

وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى «بيمينك»: در محلّ حال، و عامل در آن، معناى اشاره است. خدا از موسى اين سؤال را فرمود تا عظمت كارهايى را كه با آن عصا انجام مى دهد به او بنماياند و او را بر قدرت آشكار خود آگاه سازد.

أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها هر وقت راه مى روم يا جلوى گوسفندانم مى ايستم، بر آن تكيه مى كنم. «و اهش»: برگهاى درختان را با آن بر روى سر گوسفندانم مى ريزم تا بخورند.

وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى براى من در آن نيازهاى ديگرى است. بعضى گفته اند: از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 77

هيبت الهى، زبانش كند شد، از اين رو سخن خود را مختصر كرد.

«تَسْعى »: آن مار با شتاب و سبكى اين طرف و آن طرف مى رفت و از ابن عباس نقل شده است: اژدهاى نرى شد كه سنگهاى سخت و درخت را مى بلعيد، وقتى كه موسى عليه السّلام آن را ديد ترسيد. اما همين كه خداى سبحان فرمود آن را بگير و مترس آن چنان ترسش از بين رفت كه دستش را در دهان آن كرد و گردنش را گرفت.

«سيرة» از سير مى آيد، مثل ركبة كه از ركوب مى آيد و سپس نقل شده به معناى روش و گفته شده: سير الاولين (روشن مردم نخستين) بنا بر اين جايز است كه منصوب به ظرفيت باشد، اى سنعيدها فى طريقها الاولى، يعنى مار را به همان حالتى بر مى گردانيم كه عصا بوده است، و مى توان آن را به مفعول دوم «اعاد» يا منصوب

به فعل مقدّر دانست كه معنايش اين باشد: ما بزودى آن را به روش اولى اش، يعنى همان حالتى كه تو بر آن تكيه مى كردى و حاجتهاى را با آن بر طرف مى كردى، بر مى گردانيم.

وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ دستت را به پهلويت يعنى زير بازويت بچسبان.

«جناح» از جناح الطائر گرفته شده است كه به معناى بال پرندگان است. «1»

مِنْ غَيْرِ سُوءٍ «سوء» كنايه از بيمارى برص و پيسى است، هم چنان كه سوئه كنايه از عورت است. روايت شده است: موسى كه داراى رنگى گندمگون بوده، دستش را از گريبانش خارج كرد در حالى كه آن را ديد كه نور سفيدى با شعاعى مانند شعاع خورشيد كه چشم را خيره مى كرد از آن ظاهر بود. «بيضاء و آية» هر دو حال از «يد» هستند و غير سوء، حال از معناى «بيضاء» است، يعنى در حالى كه سفيد و بدون عيب بود. و ممكن است «آيه» منصوب به اضمار «خذ» و «دونك» و امثال آن و «لنراك» نيز متعلق به آن باشد يعنى پس از تبديل عصا به مار، اين نشانه را هم بگير

__________________________________________________

1- و در اين جا مى تواند كنايه از زير بغل باشد. تفسير نمونه، ج 13 صفحه 180.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 78

تا با اين دو نشانه، بعضى نشانه هاى بزرگ را به تو بنمايانيم، و ممكن است تقدير آيه چنين باشد:

لنراك من آياتنا فعلنا ذلك «اين عمل را انجام داديم تا آيات خود را به تو نشان دهيم.» و چون خداوند به موسى امر كرد كه به سوى فرعون برود او متوجّه شد كه به امر بزرگى مأمور شده است از اين رو از

پروردگارش خواست كه سينه اش را بگشايد تا دلتنگ و غمگين نشود و بتواند با صبر جميل به استقبال سختيها برود و كار خليفة اللّهى در روى زمين و آنچه لازمه آن است از تحمّل سختيهاى بزرگ بر او آسان شود. از ابن عباس نقل شده است كه گفت: بر طبق حديث پاره آتش در زبان موسى عليه السّلام لكنتى وجود داشت و در اين كه اين لكنت از زبانش بر طرف شده اختلاف است، بعضى گفته اند برطرف شده و همين صحيح است، زيرا خداوند فرمود: قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى «خواهشت بر آورده شد» و بعضى گفته اند: كمى از آن باقى مانده بود، زيرا گفت: و اخى ... (قصص/ 33) وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً «برادرم هارون زبانش از من گوياتر است».

«وزير» از ماده «وزر» مى آيد، چون وزير پادشاه مسئوليتهاى سنگين او را بر دوش مى كشد، يا از «وزر» مى آيد، زيرا شاه به رأى وزير اعتماد مى كند، يا از «موازره» مى آيد كه به معناى معاونت و كمك است. «وزيرا و هارون» هر دو مفعول براى «اجعل» هستند، يعنى هارون را وزير من قرار ده و تقديم وزير به خاطر اهميّت وزارت است. بعضى گفته اند: مفعول اوّل اجعل «لى» و مفعول دوّم «وزيرا» و هارون عطف بيان است. ابن عامر «اشدد» و «اشركه» قرائت كرده و آن دو را جواب (اجعل) دانسته است. «ازر» به معناى نيرو است و فعل آزروا، يعنى او را نيرو داده و معناى آيه اين است: او را در رسالت شريك من قرار داده تا در عبادت و ياد تو كمك يكديگر باشيم و بر خوبيها بيافزائيم.

إِنَّكَ كُنْتَ بِنا

بَصِيراً همانا تو نسبت به احوال ما بصير و آگاهى و مى دانى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 79

هارون ياورى نيكو و بازوى محكم من است. «سؤل» بر وزن فعل، يعنى مطلوب (مصدر) به معناى مفعول است، يعنى آنچه خواسته تو است مثل أكل به معناى مأكول و «خبز» يعنى نان به معناى «مخبوز»، يعنى پخته شده.

[سوره طه (20): آيات 37 تا 48] ..... ص : 79

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي (39) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40) وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41)

اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى (44) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى (45) قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى (46)

فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (48)

ترجمه: ..... ص : 79

به تحقيق كه ما براى مرتبه ديگر بر تو منّت نهاديم. (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 80

زمانى كه بر مادرت آنچه وحى كردنى بود وحى كرديم. (38)

اين كه او را در صندوق بگذار و صندوق را به دريا افكن تا دريا او را به ساحل افكند تا دشمن من و دشمن او، وى را بگيرد، محبّت خويش را بر تو ارزانى داشتم تا اين كه تحت نظر من تربيت شوى. (39)

وقتى كه خواهر تو مى رفت، پس گفت آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل امر او را بنمايد، پس

تو را به سوى مادرت برگردانديم تا چشمش روشن شود و اندوهناك نشود، و زمانى كه شخصى را كشتى، پس ما تو را از هم و غم نجات داديم و تو را آزموديم، پس سالها ميان اهل مدين درنگ كردى و سپس اى موسى طبق آنچه مقرّر شده بود بدين وادى آمدى. (40)

و براى خود تو را برگزيدم. (41)

تو و برادرت آيات مرا ببريد و در رسانيدن پيغام من سستى نكنيد. (42)

برويد به سوى فرعون كه او طغيان كرده است. (43)

پس با او گفتار نرمى را بگوئيد به اميد اين كه بينديشيد يا بترسيد. (44)

(موسى و هارون) گفتند پروردگارا ما مى ترسيم كه به عقوبت ما عجله كند يا ظلم و سركشى كند. (45)

خداوند فرمود نترسيد كه من با شمايم مى شنوم و مى بينم. (46)

پس پيش فرعون برويد و بگوييد ما دو فرستاده پروردگار توايم، پس بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنان را شكنجه مكن كه ما براى تو از پروردگارمان علامت و نشانه اى آورده ايم، درود بر كسى كه راه هدايت را پيروى كند. (47)

به تحقيق بما وحى شده كه كيفر و عذاب براى كسى است كه (حقايق را) تكذيب و از آن پشت كند. (48)

تفسير: ..... ص : 80

إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ به مادرت الهام كرديم آنچه الهام شدنى بود و آن الهام، سبب نجات تو از كشته شدن بود، يا به سوى او فرشته اى فرستاديم چنان كه به سوى مريم فرستاديم. ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 81

أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ او را در صندوق بگذار و به دريا بينداز. «ان» مفسّره است، زيرا وحى به معناى قول است، و تمام ضماير به موسى

عليه السّلام بر مى گردد.

فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ منظور از ساحل لب دريا است گويا خدا به دريا وحى مى كند، چنان كه به مادر موسى وحى فرموده است و اين به طريق مجاز است كه دريا را صاحب شعور فرض كرده و به او چنين امر فرموده تا اطاعت كند، زيرا مشيّت او عزّ اسمه چنين قرار گرفته كه او را به ساحل اندازد. «يأخذه عدوّ لى و عدوّ له» مقصود فرعون است كه دشمن بود چون مى دانست كه پادشاهى اش به دست موسى منقرض مى شود «منّى» اگر متعلق به «القيت» باشد معنايش اين است: من تو را دوست دارم و هر كس را كه خدا دوست بدارد دلها هم او را دوست مى دارند، و اگر متعلّق به محذوف باشد كه صفت محبّت است: (محبّة واقعة) معنايش اين است:

محبّتى از جانب خودم بر تو افكندم، محبّتى كه آن را در دلها جايگزين ساختم و بذر آن را در سينه ها كاشتم و بدين سبب فرعون و هر كس تو را ببيند دوست مى دارد. «و لتصنع»: معطوف بر علّت مضمره از قبيل ليعطف عليك و امثال آن مى باشد يعنى: تا به تو توجّه و نيكى شود، يا معلول حذف شده است أى و لتصنع فعلت ذلك، يعنى تا تو تربيت شوى و غذا به تو داده شود و به تو نيكى شود، من تو را محافظت مى كنم چنان كه هر گاه چيزى مورد توجه انسان باشد آن را در ديدگاه خود قرار مى دهد و چنان كه به سازنده چيزى مى گويى: اين را جلوى روى من بساز تا به آن نگاه كنم تا چنان كه از تو مى خواهم باشد، «و لتصنع»

با جزم سكون «لام» و كسر آن نيز قرائت شده كه فعل امر باشد.

إِذْ تَمْشِي متعلّق به «القيت» يا «تصنع» و يا بدل از «اذ اوحينا» است. روايت شده كه وقتى مادر موسى به خواهرش گفت: در پى موسى (كه در صندوق بود) برو، خواهر موسى وى را تعقيب كرد تا ببيند كه چه مى شود. آمد ديد فرعونيان براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 82

موسى شير دهنده اى مى خواهند كه پستانش را قبول كند، زيرا موسى پستان هيچ زنى را قبول نمى كرد. خواهر موسى به آنها گفت: آيا شما را راهنمايى كنم؟ (آنها پذيرفتند) او رفت و مادر موسى را آورد، او هم پستان وى را قبول كرد.

وَ قَتَلْتَ نَفْساً كسى كه موسى او را كشت همان مرد قبطى است كه يكى از دوستان موسى او را به يارى عليه او خواست، موسى مشتى سخت بر چانه او زد و او را كشت. «1»

«فَنَجَّيْناكَ» پس ما تو را از قصاص و شرّ فرعون نجات داديم.

وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً «فتونا» جايز است كه مصدر متعدّى باشد بر وزن فعول مثل «شكور و ثبور» و ممكن است كه جمع «فتن» يا فتنه باشد مثل «بدور» كه جمع «بدره» است، يعنى به انواع آزمايش تو را آزموديم چون موسى در سالى به دنيا آمد كه نوزادان كشته مى شدند، و مادرش او را به دريا افكند، و فرعون تصميم قتل او را گرفت و موسى عليه السّلام قبطى را كشت، و خود ده سال (پيش شعيب) اجير شد. منظور از فتنه رنج و هر چيزى است كه براى يك انسان باعث مشقّت و سختى باشد.

«مدين» شهرى است كه در هشت منزلى مصر

قرار دارد. «عَلى قَدَرٍ» مراد موقعيت و زمانى است كه در آن زمان بر پيامبران وحى مى شود و آن اوّل چهل سالگى است.

بعضى گفته اند معنايش آن است كه در قضا و قدر من چنين قرار بود كه در وقت معينى با تو سخن بگويم، پس تو هم در اين وقت آمدى.

وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي تو را نيكو پروريدم و مخصوص خود ساخته و به كرامت خود اختصاص داده ام.

وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي «ونى» به معناى سستى و كوتاهى در امور است. مرا فراموش نكنيد (خطاب به موسى و هارون است) مبادا از يادتان بروم هر جا كه باشيد. ممكن

__________________________________________________

1- وكزه: ضربه بجمع يده على ذقنه: يعنى با مشت بر چانه اش زد، استاد گرجى به نقل از صحاح.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 83

است منظور از «ذكر» تبليغ رسالت باشد، يعنى در ابلاغ مأموريت رسالت ضعف نشان ندهيد و كوتاهى نكنيد.

فَقُولا لَهُ، قَوْلًا لَيِّناً با فرعون به نرمى سخن بگوييد، از قبيل هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى «آيا ميل دارى كه تزكيه سوى و تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا حالت خشيت پيدا كنى» (نازعات/ 70) بعضى گفته اند مقصود از گفتار نرم وعده اى است كه موسى به فرعون داد كه اگر ايمان بياورد او را آن چنان جوان سازد كه بعد از آن اصلا پير نشود و پادشاهى اش باقى باشد تا آن گاه كه از دنيا برود.

اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ با اميدوارى و طمع برويد، مثل كسى كه در كارى، تمام سعى و كوشش خود را انجام مى دهد. اين كه خداوند موسى و هارون را به سوى فرعون مى فرستد با اين كه

مى داند. او ايمان نمى آورد، فقط به خاطر اتمام حجّت است.

«لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ» تا بينديشد و به خود انصاف دهد و حقّ را بپذيرد «او يخشى» يا بترسد از اين كه مبادا مطلب چنان باشد كه شما وصف مى كنيد.

قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ گفتند: پروردگارا ما مى ترسيم كه فرعون در مجازات كردن و ما شتاب كند. فرط منه فعل: در انجام كارى سبقت گرفت، فرس فرط: اسبى كه بر گروه اسبان سبقت مى گيرد.

أَوْ أَنْ يَطْغى يا اين كه در بدى نسبت به ما از حدّ معمول بگذرد.

إِنَّنِي مَعَكُما خداوند فرمود من با شما هستم شما را حفظ و يارى مى كنم، يعنى حافظ و ياور شما هستم. «اسمع و ارى»: مى شنوم و مى بينم، آنچه ميان شما و فرعون واقع مى شود. بنى اسرائيل زير دست فرعون بودند و قبطيان (پيروان فرعون) آنها را با وادار كردن به كارهاى سخت و بيگارى در هر چيزى شكنجه مى دادند.

قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ، موسى و هارون گفتند: ما براى تو از جانب پروردگارت نشانه اى آورديم، يعنى معجزه و برهان بر آنچه مى گوييم. و السّلام على: سلام

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 84

ملائكه يا سلامت از عذاب خدا بر هدايت يافتگان و عذاب بر تكذيب كنندگان.

[سوره طه (20): آيات 49 تا 56] ..... ص : 84

اشاره

قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (49) قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (51) قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى (52) الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (53)

كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى

(54) مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (55) وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى (56)

ترجمه: ..... ص : 84

فرعون گفت: (اى موسى و هارون) پروردگار شما كيست؟ (49)

موسى گفت، پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را آفريد و سپس هدايت كرد. (50)

گفت پس حال اقوامى كه در قرنهاى نخستين مى زيسته اند چيست؟ (51)

گفت: علم آن در كتابى است نزد پروردگار من، پروردگار من خطا و اشتباه نمى كند. (52)

خدايى كه زمين را محلّ آرامش و آسايش شما قرار داد، و براى شما در آن راهها كشيد و از آسمان آب فرستاد، پس به سبب آن انواعى از گياهان مختلف بيرون آورديم. (53)

بخوريد و چهار پايانتان را بچرانيد بدرستى كه در آن نشانه هايى براى صاحبان عقول وجود دارد. (54)

از زمين شما را آفريديم و به آن بر مى گردانيمتان و مرتبه ديگر از آن خارجتان مى سازيم. (55)

و بطور تحقيق تمام معجزات خود را به فرعون نمايانديم و او تكذيب كرد و از پذيرفتن آنها خود دارى كرد. (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 85

تفسير: ..... ص : 85

قالَ فَمَنْ رَبُّكُما خداوند در اين آيات از قول فرعون، نخست به موسى و هارون خطاب كرده و سپس خصوص موسى را مورد ندا قرار داده، دليل آن اين است كه اصل در نبوّت، موسى عليه السّلام بوده است، يا اين كه خباثت فرعون موجب درخواست سخن گفتن از موسى شد نه از برادرش هارون، زيرا مى دانست كه هارون فصيح است و امّا موسى لكنت زبان دارد. «خلقه» مفعول اوّل براى فعل اعطى است، يعنى آنچه آفريده هايش نياز داشتند به آنها عطا كرد و مى تواند مفعول ثانى باشد، يعنى به هر چيز صورت و شكلى را كه مناسب با نوع استفاده از آن است داده، چنان كه به چشم هيئتى داده كه مناسب

ديدن است، و به گوش شكلى كه مناسب شنيدن است و همچنين بقيّه اعضا. و بعضى گفته اند، به هر موجود زنده اى جفت و همسرى مناسب داد كه در خلقت (باطن) و در صورت (ظاهر) همتاى خود اوست و «خلقه» به صورت فعل ماضى نيز خوانده شده يعنى هر چيزى را كه خدا آفريده آن را از اعطا و انعام خود، بى بهره نگذاشته شد.

فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى فرعون گفت: حال ملّتهاى گذشته از جهت سعادت و شقاوت چگونه است؟ حضرت موسى جواب داد كه علم به احوال آنها در لوح محفوظ نزد پروردگارم نوشته شده است.

لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى او خطا نمى كند و فراموشى ندارد بعضى گفته اند: «لا ينساه» (كافر را رها نمى كند تا كيفرش كند) و مؤمن را وا نمى گذارد تا پاداشش دهد.

و نيز چنين گفته اند: يعنى اى مدّعى ربوبيت (فرعون) پروردگار من نه مثل تو گمراه مى شود و نه مانند تو فراموش مى كند.

الَّذِي جَعَلَ اين عبارت، صفت براى ربّى و يا خبر براى مبتداى محذوف است. و «مهدا» مفعول مطلق، يعنى مهدها مهدا خداوند زمين را مهد آسايش قرار داد، يا يمهدونها مهدا يعنى (مردم) آن را براى خود مركز آسايش قرار مى دهند. پس زمين براى آنها مانند گهواره اى است كه براى كودك آماده مى شود و «مهادا» نيز قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 86

شده به معناى فراشا و بساط، يعنى پهن و گسترده. «1»

وَ سَلَكَ لَكُمْ در روى زمين براى شما راههايى قرار داده است. «فاخرجنا» التفات از غيبت به متكلّم است، مثل: وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ ءٍ، «او كسى است كه از آسمان

آبى فرستاد، پس ما به آن وسيله بيرون آورديم روئيدنى هر چيزى را.» (انعام/ 99) و اين دلالت بر اختصاص مى كند كه هيچكس جز او اين قدرت را ندارد. «ازواجا»: صنفهاى مختلف. «شتّى»: جمع شتيت، پراكنده، متفرّق. «نبات» مصدر: (روئيدن) بر نابت و نبت (گياه) نيز اطلاق مى شود.

مفرد و جمعش يكى است. معناى عبارت اين است: گياهان از لحاظ سود، مزه، رنگ، بو و شكل مختلف مى باشند، «كلوا و ارعوا»: اين جمله حال از ضمير در «أخرجنا» است، يعنى (گياهان را رويانديم) در حالى كه به مردم گفتيم بخوريد و چهار پايانتان را بچرانيد. مقصود اين است كه خوردن و سود بردن از آنها را مباح كرديم.

أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها آيات نهگانه و معجزاتى را كه دلالت بر صدق موسى عليه السّلام مى كنند به فرعون نمايانديم. «فَكَذَّبَ وَ أَبى »: پس او همه آنها را تكذيب و از ايمان آوردن خود دارى كرد.

[سوره طه (20): آيات 57 تا 66] ..... ص : 86

اشاره

قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى (57) فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً (58) قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (59) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى (60) قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (61)

فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (62) قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى (63) فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى (64) قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى (65) قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ

عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (66)

__________________________________________________

1- مهد و مهاد هر دو به معناى مكانى است كه آماده براى نشستن و خوابيدن و استراحت است تفسير نمونه ج 13، صفحه 224 نكته ها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 87

ترجمه: ..... ص : 87

فرعون گفت: اى موسى آيا نزد ما آمدى كه با سحر خود، ما را از سرزمين مان بيرون كنى؟ (57)

ما نيز براى تو، سحرى مانند آن مى آوريم، پس ميان ما و خودت موعدى مقرّر كن كه نه ما و نه تو از آن تخلّف نكنيم، و در انتخاب جاى آن انصاف و اعتدال رعايت و مسافت آن ميان ما و شما يكسان باشد. (58)

موسى فرمود: موعد شما روز زينت باشد و همه مردم، در ظهر جمع شوند. (59)

پس فرعون (از حقّ) اعراض و پشت كرد، پس (وسايل) كيد و سحر خود را جمع كرد و (به وعده گاه) آمد. (60)

موسى به آنان گفت: واى بر شما دروغ بر خدا مبنديد كه شما را به عذاب خود هلاك گرداند، و هر كس بر خدا افترا بست هلاك شد. (61)

پس ساحران در كارشان ميان خود به مشورت پرداختند و راز خود را پنهان داشتند. (62)

گفتند: حتما اينها ساحرند مى خواهند شما را با سحر خودشان از سر زمينتان بيرون كنند و مذهب شما را كه بهترين مذاهب است از بين ببرند. (63)

پس آلات سحر خودتان را گرد آوريد، و سپس صف كشيده بياييد و محقّقا امروز هر كس كه پيروز شود رستگار است. (64)

ساحران گفتند: اى موسى يا تو اوّل بينداز يا اين كه ما نخستين اندازنده باشيم. (65)

گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 88

نه، شما بيندازيد، پس ناگهان ريسمانها و

عصاهايشان آن چنان نمودار شد كه گويى بهر طرف مى دوند. (66).

تفسير: ..... ص : 88

بِسِحْرِكَ يا مُوسى علّتى است كه فرعون آورده و گرنه بر هيچ كس پوشيده نيست.

كه ساحر نمى تواند با سحر خود پادشاهى مثل فرعون را از سر زمينش بيرون كند و از اين سخن فرعون معلوم مى شود كه از موسى مى ترسيد كه بر سلطنت او غلبه يابد.

«مَوْعِداً»: مصدر (ميمى) به معناى «وعد» بر تقدير مضاف محذوف است يعنى:

مكان موعد و ضمير در «نخلفه» به موعد بر مى گردد، و «مكانا» بدل از مكان محذوف و به معناى وقت است و «مَوْعِدُكُمْ» يعنى وقت تعيين شده و «يَوْمُ الزِّينَةِ» نيز به همان معناى موعد است، اگر چه از نظر لفظ با آن مطابق نيست، زيرا اجتماع آن روز قهرا در مكان معيّن و مشهورى بوده است پس با ذكر زمان، و مكان هم معلوم مى شود و مى توان در اوّل، مضاف در تقدير نگرفت و «موعدكم» را چنين معنا كرد:

وعده شما همان وعده روز زينت است. «لا نخلفه» با جزم نيز خوانده اند از اين قرار كه جواب امر «فاجعل» باشد. سوى و سوى با كسر و ضم سين خوانده شده، معنايش آن است كه در انتخاب مكان بين ما و شما رعايت انصاف شود. يا جايى باشد كه فاصله اش ميان ما و شما يكسان باشد. «يوم الزينة» با نصب نيز قرائت شده، مثل قيامك يوم الجمعة، پس «موعدكم» مصدر (مبتدا) و ظرف كه همان «يوم» است خبر آن است يا به تقدير: إنجاز موعدكم يوم الزّينة تحقّق وعده شما يوم الزينة است. «وَ أَنْ يُحْشَرَ» در محلّ جرّ است يعنى موعدكم يوم الزّينة و حشر النّاس وعده گاه

شما روز زينت و روز حشر مردم است كه معطوف بر «الزّينة» است و ممكن است در محلّ رفع باشد، يعنى: إنجاز موعدكم و حشر النّاس ضحى فى يوم الزينة، انجام وعده شما و گرد آمدن مردم هنگام ظهر، در روز زينت است. مقصود از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 89

«يَوْمُ الزِّينَةِ» روز عيدى است كه در هر سال برگزار مى كردند و بعضى گفته اند روزى بود كه در يك بازار مخصوصى جمع مى شدند در حالى كه خود را آرايش مى كردند و اين روز را معيّن كردند براى اين كه ظاهر شدن دين خدا و بالا رفتن كلمه توحيد و از بين رفتن باطل در برابر جمعيّت باشد و در ميان همه مردم شايع شود.

فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ پس فرعون رويش را برگردانيد و به منظور چاره انديشى به جمع آورى ساحران پرداخت.

لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً (موسى گفت) به خدا نسبت دروغ ندهيد، آيات و معجزات را سحر نخوانيد. «فَيُسْحِتَكُمْ»: «سحت» و «اسحات» (مجرّد و مزيد خوانده شده) و به يك معناست يعنى بيچارگى و استيصال.

فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ پس ساحران به مشورت پرداختند و سران قوم را جمع كردند.

وَ أَسَرُّوا النَّجْوى و راز خود را نهان داشتند، رازشان اين بود كه اگر موسى بر ما غلبه كرد از او پيروى مى كنيم، يا اين كه گفتند اگر موسى ساحر باشد ما بر او پيروز خواهيم شد و اگر پيامبر و آسمانى باشد بر ما غلبه خواهد كرد. وقتى كه موسى گفت: واى بر شما، بر خدا و حقّ دروغ نبنديد، گفتند اين گفتار يك ساحر نيست.

قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ فرعون و قومش به ساحران گفتند: موسى و هارون

ساحرند. قرائت تشديد لغت بلحرث «1» بن كعب است كه اسم مثنى را مثل اسمهاى مقصور كه آخرشان الف دارد، از قبيل عصا و سلمى اعراب مى دهند و در حالت جرّ و نصب با «ياء» نمى خوانند. بعضى گفته اند «إنّ» در اين جا به معناى «نعم» است و «ساحران» خبر مبتداى محذوف و تقديرش «لهما ساحران» است: اين دو ساحرند،

__________________________________________________

1- بلحرث مخفف بنى الحرث است (قاموس، ماده حرث) و حرث بن كعب جدّ دوران جاهليت اين قبيله بوده است. تصحيح استاد گرجى، صفحه 426 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 90

و ان هذان ساحران (به تخفيف كه قرائت مشهور است) نيز خوانده شده مثل آن زيد لمنطلق، و «لام»، دليل بر اين است كه آن مخفّفه از ثقيله است، نه نافيه. ابو عمرو إنّ هذين لساحران به اعراب ظاهر خوانده است. «هذان» به تشديد نون نيز خوانده شده است.

«المثلى»: مؤنّث امثل و به معناى افضل و اشبه به حقّ است يعنى موسى و هارون مى خواهند توجّه مردم را به خود جلب كنند و مذهب شما را كه افضل مذاهب است از بين ببرند و گفته شده: «طريقه» است اسم است براى مردم مورد توجّه و اشرافى كه پيشواى ديگرانند، و براى يك نفر (از آنان) نيز گفته مى شود: هو طريقة قومه (او پيشواى قوم خود است) و گفته شده كه مراد از طريقه مثلى بنى اسرائيل مى باشند كه جمعيّت و ثروتشان از همه اقوام بيشتر بود، يعنى موسى و هارون مى خواهند بنى اسرائيل را به طرف خود جلب كنند مثل: أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «بنى اسرائيل را با ما بفرست» (شعراء/ 17).

فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ كيد خود را ظاهر

كنيد و همه تان بر يك امر اتّفاق كنيد تا اختلافى در ميانتان واقع نشود. اين سخن را فرعون به ساحران گفته يا اين كه خود ساحران به يكديگر گفتند: «فَأَجْمِعُوا» ثلاثى مجرد نيز خوانده شده است. مؤيد اين قرائت قول خداى تعالى است: فَجَمَعَ كَيْدَهُ (آيه 60).

ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا صفت بسته در حال اجتماع بياييد تا ابّهت و هيبت شما بيشتر باشد.

وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى امروز هر كس غلبه كند و پيروز شود رستگار است.

إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ در محلّ رفع و خبر مبتداى محذوف است، الأمر القاؤك او القاؤنا: يا بايد تو سحر خود را به ميان آورى يا ما و جايز است منصوب به فعل مضمر باشد، يعنى اختر احد الأمرين: يكى از اين دو امر را انتخاب كن. اين تخيير از طرف ساحران، نوعى فروتنى و حسن ادب نسبت به موسى بود.

فَإِذا حِبالُهُمْ «اذا» براى مفاجا است پس به نظر موسى چنان آمد كه ريسمانها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 91

چوبهاى آنها به طرف او مى آيند. «أنّها تسعى» (نايب) فاعل «يخيّل» است و ضمير در اليه به موسى بر مى گردد و بعضى گفته اند: به فرعون بر مى گردد، يعنى فرعون خيال كرد كه آنها به سويش مى آيند. بعضى «تخيّل» با تا خوانده اند كه به «حبال» و «عصىّ» اسناد داده شود و «انّها تسعى» بدل اشتمال از ضمير باشد مثل: أعجبني زيد علمه.

[سوره طه (20): آيات 67 تا 76] ..... ص : 91

اشاره

فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ

وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71)

قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى (76)

ترجمه: ..... ص : 91

پس موسى در دل خود احساس ترس كرد. (67)

ما گفتيم نترس بدرستى كه تو بر ترس پيروز هستى. (68)

آنچه در دست

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 92

راست دارى بينداز تا فرو برد آنچه را ساحران ساخته اند همانا آنچه آنها ساخته اند، مكر و حيله جادويى است، و ساحر هر جا كه آيد رستگار نمى شود. (69)

پس جادوگران به حالت سجده افتادند، و گفتند به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم. (70)

فرعون گفت:

آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ همانا كه او بزرگ شما است كه جادوگرى را به شما آموخت. بنا بر اين بطور حتم دستهاى راست و پاهاى چپ شما را قطع مى كنم و شما را بر شاخه هاى درخت خرما بردار مى زنم و هر آينه خواهيد دانست كه كدام يك از ما كيفرش سخت تر و جاويدتر خواهد بود. (71)

ساحران به فرعون گفتند: هرگز ما تو را بر

معجزات آشكارى كه براى ما آمده و بر آن كه ما را آفريده بر نمى گزينيم، پس آنچه مى خواهى حكم كن، تو تنها در اين دنيا مى توانى حكمى صادر كنى. (72)

ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آنچه از سحر كه تو ما را بر آن وادار كردى، براى ما بيامرزد و خدا بهتر و جاويدتر است. (73)

بدرستى كه هر كس گناهكار نزد پروردگارش بيايد، همانا دوزخ او راست، كه نه در آن مى ميرد و نه زندگى و آسودگى دارد. (74)

و كسانى كه با ايمان نزد خدايشان آيند و اعمال نيك انجام داده باشند، بر ايشان مقامات بلندى است. (75)

بهشتهاى آماده كه نهرها از زير آنها جارى است در حالى كه در آنها بهشتها جاويدانند و اين است پاداش كسى كه خود را پاك كند. (76)

تفسير: ..... ص : 92

فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ موسى كمى از خوف در دل خود پنهان داشت، آن مقدار ترسى كه موسى عليه السّلام در دل داشت از بابت طبيعت بشرى بود كه هر انسانى موقع ديدن امر هولناكى در دلش، يافت مى شود. بعضى گفته اند: به اين سبب بود كه مبادا مردم نسبت به وى شك كنند، در نتيجه حرفش را گوش نكنند و پيرويش كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 93

إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى در اين جمله با تأكيد، پيروزى و غلبه موسى بيان شده و اسباب تأكيد عبارتند از: استيناف، و كلمه تحقيق، تكرار ضمير و لام تعريف و لفظ علوّ كه به معناى غلبه و پيروزى آشكارى است و ذكر جمله با افعل تفضيل.

تَلْقَفْ ما صَنَعُوا «تلقّف» به رفع و تشديد نيز خوانده شده، بنا بر اين كه جمله مستأنفه يا حال

باشد، يعنى آنچه در دست دارى در حالى بينداز كه سحرهاى آنان را مى بلعد، چنان كه بدون تشديد هم خوانده شده است (تا اين سحرها را ببلعد.) «ما صنعوا» آنچه با مكر و تزوير ساخته بودند.

إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ اين عبارت دو معنى دارد.

1- آنچه ساختند نيرنگ ساحران است.

2- سحر ساحران، كيد آنها را توضيح مى دهد، چنان كه درهم، عدد صد را كه مبهم است روشن مى كند زيرا كيد و نيرنگ ممكن است از راه سحر يا غير آن باشد و از اين قبيل است: علم فقه يا علم تاريخ. كيد ساحر نيز قرائت شده، ساحر كه در اين عبارت مفرد آمده منظور جنس است نه عدد. و دليل بر آن، جمله وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ ...» مى باشد.

وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى ساحر هر جا باشد و هر راهى برود به رستگارى نمى رسد. و در آخر اين آيه اين جمله حذف شده است. «فألقى عصاه فتلقّفت ما صنعوا» موسى عصايش را انداخت، پس آنچه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد.

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً از عكرمه نقل شده است كه وقتى ساحران به سجده افتادند خداوند در آن حالت منازل آنها را در بهشت به آنها نماياند.

آمَنْتُمْ لَهُ، قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ فرعون به ساحران گفت: آيا بدون اجازه من به موسى ايمان آورديد؟ «إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ»: او رئيس شما يا ساحر ترين شما يا استاد و معلم شما است. «من خلاف»: به اين معناست كه دست راست و پاى چپ قطع شود، زيرا هر كدام از دو عضو، دو شي ء مخالف يكديگرند: اين دست راست و آن پا است و اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص:

94

راست است و آن چپ و «من» براى ابتداى غايت است، زيرا قطع، از عضو مخالف عضو ديگر شروع شده است. جارّ و مجرور در محلّ حال است، يعنى آنها را به حالت مختلف قطع مى كنم.

فِي جُذُوعِ النَّخْلِ در اين عبارت بدار آويخته شدن شخص، بر شاخه درخت خرما، به قرار گرفتن هر چيز در جاى خودش تشبيه شده است و اين معناى فى مى باشد.

وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا و آن گاه اى ساحران خواهيد دانست كه كدام يك از ما كيفر كننده تريم. در اين كه مقصود فرعون از عبارت چه كسانى است، دو قول است:

1- مراد خودش و موسى است به دليل جمله «آمَنْتُمْ لَهُ» آيا به موسى ايمان آورديد؟ زيرا معمولا هر گاه ايمان به لام متعدى شود براى غير خدا است. مثل:

يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ، مى گرود به خدا و مى گرود به گروندگان. (توبه/ 61) 2- خودش و خدا را اراده كرده، يعنى اى ساحران خواهيد دانست كه كيفر من شديدتر است يا خدا.

قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ ساحران گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتى كه بر ايمان ثابت شد، و بر آن خدايى كه ما را آفريده است بر نمى گزينيم. بر طبق اين معنى جمله «وَ الَّذِي فَطَرَنا»، عطف بر «ما جاءنا» است ولى بعضى گفته اند، به معناى قسم است، يعنى سوگند به كسى كه ما را آفريد.

فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ پس آنچه از دستت بر مى آيد انجام ده يا هر حكمى كه مى خواهى صادر كن در هر صورت ما از ايمان خود دست بردار نيستيم. «إِنَّما تَقْضِي»: تو تنها در اين دنيا حاكم هستى، «هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» اين عبارت ظرف و منصوب

است.

وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ روايت شده است كه ساحران به فرعون گفتند:

موسى را در حالى كه به خواب رفته باشد و به ما نشان ده، اين كار را انجام داد، در اين ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 95

حال ديدند كه عصايش از او حفاظت مى كند، اين جا بود كه گفتند اين سحر نيست، زيرا وقتى كه ساحر بخوابد سحرش باطل مى شود، امّا فرعون آنها را مجبور كرد كه سحر خود را به كار برند، اين است معناى چيزى كه بر آن اكراه شدند.

وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى خدا براى ما از تو بهتر و ثواب او از ثواب تو، با دوامتر است.

آيات سه گانه بعد: «إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ، تا مَنْ تَزَكَّى» دنباله حكايت قول ساحرانى است كه ايمان آورده بودند. و بعضى گفته اند: قول خداوند و انذار و تبشير اوست، نه قول ساحران. «مجرما» يعنى در حال كفر، «على» جمع عليا مؤنّث اعلى. «مَنْ تَزَكَّى»:

كسى كه از آلودگيهاى گناه پاك شود، از ابن عباس نقل شده است، يعنى كسى كه بگويد: لا اله الّا اللَّه.

[سوره طه (20): آيات 77 تا 86] ..... ص : 95

اشاره

وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79) يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (80) كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى (81)

وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى

(82) وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (83) قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (84) قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (85) فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 96

ترجمه: ..... ص : 96

ما به موسى وحى كرديم كه شبانه بندگان مرا بيرون ببر و سپس، با ضربه (عصا) براى آنها در دريا راهى خشك باز كن، نه از دشمن بترس و نه از دريا بيم بدار. (77)

پس فرعون با لشكريانش آنها را تعقيب كرد، و آنها را در دريا فرو گرفت، چنان كه بايد فرو بگيرد. (78)

و فرعون قوم خود را گمراه ساخت و آنها را هدايت نكرد. (79)

اى فرزندان يعقوب، براستى ما شما را از دشمنتان نجات داديم، و به شما وعده داديم ناحيه راست كوه طور را و بر شما ترنجبين و مرغ بريان فرود آورديم. (80)

آنچه از پاكيزه ها كه ما بر شما روزى ساخته ايم بخوريد و در آن طغيان و سركشى نكنيد كه خشم من بر شما روا شود و هر كس كه خشم من بر او روا شود، حتما هلاك مى شود. (81)

هر كس توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به راه هدايت برود، وى را مى آمرزم. (82)

اى موسى چه چيز تو را به شتاب آورد كه از قوم خود جلوتر آمدى؟ (83)

گفت: آنها دنبال من مى آيند و من شتابان به سوى تو آمدم تا از من خشنود شوى پروردگارا! (84)

خداوند فرمود: به

تحقيق ما قوم تو را پس از تو امتحان كرديم و سامرى آنها را گمراه ساخت. (85)

پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت و گفت: مردم! آيا پروردگارتان شما را وعده نيكى نداد؟ آيا درنگ من به درازا كشيد يا خواستيد كه خشم پروردگار بر شما فرود آيد كه وعده مرا مخالفت كرديد؟ (86)

تفسير: ..... ص : 96

أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي بندگان مرا شبانه از سرزمين مصر بيرون ببر، «فاضرب» يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 97

اجعل از قول اعراب: ضرب له فى ماله سهما (براى او در مالش سهمى قرار داد) يا از ضرب اللّبن (خشت را به كار گرفته زد).

«يبسا»: يعنى قسمتى از دريا را برايشان راهى خشك (و آماده عبور) قرار ده يبس در اصل مصدر است (ولى در اين جا صفت و (به معناى يابس به كار رفته). «لا تَخافُ» حال از ضمير در «فاضرب» است و بعضى لا تخف خوانده اند، بنا بر اين كه جواب امر باشد. «دركا» اسم است از ادراك يعنى فرعون و لشكريانش نمى توانند به تو دسترسى يابند، اگر «لا تَخافُ» به جزم خوانده شود، و در «لا تَخْشى » دو وجه خواهد بود: يكى اين است كه از فعلهاى اوّل جدا گردد و در تقدير: و أنت لا تخشى باشد، دوّم اين كه به خاطر فاصله، الف براى اطلاق باشد مثل فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا «پس ما را از راه گمراه كردند» (احزاب/ 68) فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ دريا فرعونيان را چنان كه بايد فرا گرفت. اين جمله كلامى است مستقل و از سخنان كاملى است كه با قلّت لفظ، جامع معانى فراوانى مى باشد و دليل بر عظمت گرفتارى است

كه بر سر آنها آمد. «وَ ما هَدى » و فرعون قوم خود را هدايت نكرد. اين سخن را خداوند به عنوان استهزاء به فرعون آورده است، زيرا او گفته بود: وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ «راهنمايى نمى كنم شما را مگر به راه درست» (مؤمن/ 31) «يا بَنِي إِسْرائِيلَ» اين جمله، خطاب به بنى اسرائيل زمان موسى است، پس از آن كه آنها را از دريا و هلاكت به وسيله فرعون نجات داد. و مى توان گفت خطاب به يهوديانى است كه در زمان پيغمبر اسلام بودند كه خداوند در باره نيكيهايى كه نسبت به اجداد آنها كرده اينجا سخن مى گويد.

قَدْ أَنْجَيْناكُمْ جملات اين آيه به قرائت ديگر از قبيل: انجيتكم، واعدتكم و رزقتكم و وعدناكم نيز خوانده شده خداوند با اين عبارات نعمتى كه آنها را نجات داده و دشمنانشان را هلاك ساخته به يادشان آورده و آنچه به موسى وعده داده، از مناجات در كوه طور و نوشته هاى تورات در الواح، به اين دليل به بنى اسرائيل نسبت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 98

داده است كه براى پيامبرشان و بزرگانشان بوده و منافعش كه همان قوام دينشان هست به آنها بر مى گردد.

وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ از حدود خدا تجاوز نكنيد. «فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي» زيرا كه مستحق عقوبت من مى شويد، حلّ الدّين يحلّ: در مورد وجوب اداى دين گفته مى شود، «فيحلّ» بضمّ حاء به معناى ينزل نيز خوانده شده: زيرا عقوبت من بر شما فرود مى آيد. و من يحلل اين فعل به ضمّ و كسر لام اوّل، خوانده شده است. «فقد هوى» يعنى هلك اصل «هوى» به دو معنا آمده است:

1- اين كه كسى از

كوه سقوط كند. شاعر مى گويد:

هوى من رأس مرقبة ففتّت تحتها كبده

(از سر قلّه سقوط كرد، در پائين قلّه جگرش پاره پاره شد) «1» 2- يا چنان سقوط مى كند كه بعد از آن بلند نمى شود.

«ثُمَّ اهْتَدى »: (آمرزش خداوند براى كسى است كه توبه كند) سپس بر اين عقيده و عمل خود تا وقت مرگ ثابت باشد. از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده يعنى به سوى ولايت ما اهل بيت هدايت شود.

وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى موسى با نقبا به سوى طور رفته بود، امّا از شوق كلام پروردگارش، از آنها جلو افتاد، خداوند به او خطاب كرد اى موسى چه چيز تو را به شتاب واداشت؟ موسى در پاسخ گفت: «هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي» آنها به دنبال من مى آيند: بزودى به من مى رسند و اين كه از آنها براى آمدن نزد تو سبقت گرفتم به خاطر علاقه زياد به جلب رضايت تو بود.

قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ مقصود از قوم موسى كه خداوند آنها را آزمود، كسانى هستند كه موسى آنها را با هارون گذاشته بود.

__________________________________________________

1- يكى از اعراب در مرثيه پسرش كه از بالاى كوهى افتاد و مرد، اين شعر را سرود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 99

خداوند در اين آيه فتنه را به خود نسبت داده و اضلال را به سامرى، تا دلالت كند بر اين كه فتنه غير از اضلال است، يعنى ما آنها را با خلق گوساله آزموديم، ولى سامرى آنها را وادار به گمراهى كرد و با گفتار خود كه اين (گوساله) خداى شما و خداى موسى است، آنان را در چاه ضلالت افكند، منظور از فتنه، (در

اين جا) اين است كه خداوند با پيدايش امر گوساله پرستى در ميان آنان تكليف را بر آنان سخت گرفت تا مؤمن با اخلاص از منافق مشخّص شود.

وَعْداً حَسَناً وعده نيكو آن است كه خداوند به پيروان موسى نويد داده بود:

تورات را كه در آن هدايت و نور است به آنها عطا كند.

أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ منظور از عهد، جدايى آن حضرت از قومش مى باشد. طال عهدى بك: به سبب دورى تو، زمان بر من طولانى شد. آنها با او پيمان بسته بودند كه بر ايمان به خدا باقى بمانند ولى با عبادت گوساله خلف وعده كردند.

[سوره طه (20): آيات 87 تا 96] ..... ص : 99

اشاره

قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (91)

قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 100

ترجمه: ..... ص : 100

گوساله پرستان گفتند ما به اختيار خود وعده تو را خلف نكرديم، امّا بارهايى از زينتهاى گروه قبطيان بر ما حمل شده بود، پس آنها را به دور افكنديم و سامرى نيز چنين كرد. (87)

سپس براى آنها پيكر گوساله اى بساخت كه صدا مى كرد، سامرى و پيروانش گفتند:

اين خداى شما و خداى موسى است و او فراموش كرده است. (88)

آيا نمى بينيد كه گوساله پاسخى به آنها نمى دهد و براى آنها قادر به سود و زيانى نيست. (89)

و قبلا هارون به آنها گفت: اى مردم شما با اين گوساله آزمايش شديد، و پروردگار شما خداى رحمان است، پس مرا پيروى كنيد و امر مرا اطاعت كنيد. (90)

گفتند همواره بر پرستش آن باقى هستيم

تا موسى به سوى ما برگردد. (91)

موسى گفت: اى هارون وقتى كه ديدى آنها گمراه شدند چه چيز تو را باز داشت؟ (92)

كه مرا متابعت نكردى؟ پس آيا امر مرا نافرمانى كردى؟ (93)

هارون گفت اى فرزند مادرم، ريش و سر مرا مگير زيرا من ترسيدم كه تو بگويى: ميان بنى اسرائيل جدايى افكندى و گفته مرا رعايت نكردى. (94)

پس موسى به سامرى گفت: اين چه كارى بود كه كردى؟ (95)

گفت من چيزى را ديدم كه آنها نديدند پس يك قبضه از ردّ پاى جبرئيل گرفتم و آن را (در ميان مجسّمه گوساله) افكندم و اين چنين نفس من مرا فريفت. (96)

تفسير: ..... ص : 100

ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا «بملكنا»: به حركات ثلاث (ميم). قوم موسى گفتند: ما به اختيار خودمان پيمانى را كه با تو بسته بوديم نشكستيم يعنى اگر صاحب اختيار و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 101

مالك نفس خود بوديم با آن مخالفت نمى كرديم، امّا مجذوب فريبكاريهاى سامرى شديم. «حملنا» ما بارهاى (سنگينى) از زيورهاى قبطيان كه از آنها به عاريت گرفته بوديم با خود حمل كرديم، پس آنها را در ميان آتشى افكنديم كه سامرى در ميان گودال بر افروخته بود و ما را امر كرد كه زيورها را در ميان آن بيفكنيم. و اين فعل «حمّلنا» نيز قرائت شده (مشهور نيز همين است) يعنى بارهاى سنگين آنها بر ما حمل شده بود.

فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ سامرى نيز چنين كرد يعنى به آنها چنين وانمود كرد كه آنچه از زيورها با خود دارد مى افكند، امّا در واقع خاكى را كه از ردّ پاى اسب جبرئيل برداشته بود (در چاله) ريخت.

فَأَخْرَجَ لَهُمْ پس براى آنها از ميان

آن چاله پيكر گوساله اى را بيرون آورد.

«فَنَسِيَ» موسى فراموش كرد كه خداى خود را اين جا طلب كند و رفت تا او را در كوه طور طلب كند. با توجّه به اين معنا ضمير به موسى بر مى گردد و جمله، از گفته سامرى است، امّا اگر ضمير به سامرى برگردد معناى جمله چنين مى باشد: سامرى ايمان ظاهرى خود را ترك كرد و خداى موسى را از ياد برد. «أَلَّا يَرْجِعُ» كسى كه فعل را رفع داده «أن» را مخفّفه از ثقيله دانسته و كسى كه فعل را نصب داده أن را ناصبه گرفته است. «مِنْ قَبْلُ» پيش از آن كه موسى به سوى آنان برگردد.

ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ «لا» زايده است و معناى آيه اين است: چه چيز تو را منع كرد از اين كه از من پيروى كنى و با بيزارى جستن سرسختانه از كفر، با كمك مؤمنان با كافران بجنگى؟ معناى ديگر آيه اين است: تو را چه شد كه به من نپيوستى؟

حضرت موسى براى خدا و دينش سخت به خشم مى آمد و طبيعتش اين بود كه در باره دفاع از دين خداوند تندى و خشونت مى كرد، بنا بر اين وقتى ديد كه قومش بعد از آن همه معجزات و آيات گوساله پرست شده اند نتوانست خود را نگهدارد و از خشم و ناراحتى كه براى خدا او را فرا گرفته بود، الواح را بر زمين انداخت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 102

نسبت به برادرش هارون كه جانشين خود قرار داده بود خشونت كرد (و موهاى سر و ريش او را گرفت)، زيرا او را نازل منزله خود قرار داده

بود و خودش وقتى كه عصبانى مى شد موى سر و ريش خود را مى گرفت. «1»

ِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ

هارون گفت: من از آن ترسيدم كه بگويى ميان بنى اسرائيل جدايى افگندى. مقصود اين است كه اگر به وسيله مؤمنان با كافران مى جنگيديم متفرّق و از هم پاشيده و فانى مى شدند. بنا بر اين خواستم كه تو خودت وضع را مشاهده كنى و نگويى چرا به آنچه سفارش كردم عمل نكردى چون وقتى كه مى خواستى بروى به من گفتى: در ميان قوم جانشين من باش و صلح را برقرار كن. «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ» (اعراف/ 144).

قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ موسى گفت: اى سامرى اين چه وضع است، چه چيز تو را به اين كار واداشت. «خطب» مصدر است: خطب الامر، يعنى آن كار را طلب كرد، گويى موسى گفته است: چه چيز تو را بر آن داشت كه اين وضع را به وجود آورى؟

قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ يعنى من چيزى را ديدم كه ديگران نديدند، امّا اگر فعل از مصدر بصيرت باشد معنايش اين مى شود: من از چيزى آگاهى يافتم كه آنها آن را ندانستند.

فَقَبَضْتُ قَبْضَةً اين جمله را ابن مسعود و ابىّ ابن كعب و حسن بصرى با صاد بدون نقطه خوانده اند. اگر با نقطه باشد به معناى گرفتن با تمام كف است و اگر بى نقطه باشد به معناى گرفتن با سر انگشتان است. روايت شده است كه چون هنگام رفتن موسى به كوه طور فرا رسيد خداى تعالى جبرئيل را سوار بر «حيزوم»: اسب

__________________________________________________

1- و چون او را به منزله خود قرار داده بود ... لذا با

او بجا آورد آنچه با خود بجاى مى آورد. تفسير اثنى عشرى، ج 8، صفحه 319 به نقل از بحار الانوار، ج 13 صفحه 220 ذيل حديث 14 به نقل از علل الشّرائع. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 103

حيات فرستاد تا او را ببرد، سامرى او را ديد با خود گفت اين مركب حتما پيش خداوند مقامى دارد، لذا از خاك زير قدم او يك قبضه برداشت، اين جا كه موسى از داستان او پرسيد گفت از خاك قدم اسب رسولى كه به سوى تو فرستاده شد برداشتم.

و آن را در درون مجسّمه گوساله افكندم و هم چنان كه به تو گفتم: اى موسى گرفتن آن قبضه خاك و افكندنش در ميان آن مجسّمه، نفسم اين كار را برايم بيار است.

[سوره طه (20): آيات 97 تا 104] ..... ص : 103

اشاره

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104)

ترجمه: ..... ص : 103

موسى به سامرى گفت: پس برو، كه بهره تو از زندگانى اين است، كه بگويى «با من تماس نگيريد» و براى تو، وعده عذابى است كه هرگز خلافش را نخواهى ديد و نگاه به معبودت كن كه پيوسته آن را مى پرستيدى و بنگر كه ما آن را نخست مى سوزانيم و سپس (خاكستر يا براده) آن را در دريا پراكنده سازيم. (97)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 104

خداى شما فقط آن خدايى است كه معبود به حقّى جز او نيست، علمش همه چيز را فرا گرفته است. (98)

اين چنين بر تو مى خوانيم خبرهاى آن چه را كه گذشته است و ما از نزد خودمان ذكر (قرآن) را به تو داده ايم. (99)

كسانى كه از آن رو بگردانند محققا روز قيامت بار سنگينى را بر مى دارند. (100)

در حالى كه در آن مخلّدند و بار آنها در روز قيامت بد بارى است. (101)

روزى كه در صور دميده شود و در آن روز،

گنهكاران را كبود چشم محشور سازيم. (102)

پنهان و آهسته ميان خودشان مى گويند: (در دنيا) درنگ نكرديد مگر ده روز. (103)

ما به آنچه مى گويند داناتريم، زمانى كه داناترين آنها مى گويد: درنگ نكرديد مگر يك روز. (104)

تفسير: ..... ص : 104

فَاذْهَبْ كيفر سامرى در دنيا اين بود كه بطور كلّى از معاشرت با مردم محروم گرديد و بر مردم سخن گفتن، خريد و فروش و همنشينى و همغذايى با وى حرام شد و اگر گاهى اتفاق مى افتاد كه كه با مردى يا زنى تماس بگيرد تماس گيرنده و تماس گرفته شده هر دو را تب فرا مى گرفت از اين رو در ميان بيابانها با وحوش زندگى مى كرد و اگر كسى را ملاقات مى كرد، مى گفت: «لا مِساسَ»: به من نزديك نشو و با من تماس نگير. بعضى گفته اند اين وضع او را در نسل وى هم تا امروز باقى است: اگر كسى با آنها تماس بگيرد هر دو در همان وقت، تبدار مى شوند.

لَنْ تُخْلَفَهُ اى سامرى هرگز خداى تعالى وعده اى را كه در مقابل شرك و فساد در دنيا به تو داده خلف نمى كند و حتما در آخرت آن را عملى مى كند، پس تو زيانكار دنيا و آخرت هستى.

بعضى لن تخلفه با كسر لام خوانده اند، يعنى وعده را خلاف نخواهى يافت، از اخلفت الموعد: وعده را بر خلاف يافتم. و لن نخلفه با نون نيز خوانده شده است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 105

خداوند از جانب خود حكايت كرده باشد.

«ظلت» اين فعل در اصل ظللت بوده و لام اوّلش حذف شده است.

«لَنُحَرِّقَنَّهُ» (ثلاثى مجرّد) قرائت امام على عليه السّلام است، يعنى مجسمه گوساله را با سوهان مى ساييم و آن را

كاملا مى تراشيم. و قرائت لنحرقنّه (به تشديد «راء» كه مشهور است) ممكن است براى مبالغه در حرق باشد كه به معناى ساييدن با سوهان است و اين قرائت (معنا) دلالت مى كند بر اين كه اين مجسمه همان طلا و نقره بوده و تبديل به حيوان زنده شده بود.

«كُلَّ شَيْ ءٍ» مفعول «وسع» و «علما» منصوب بر تمييز و در معنا فاعل است يعنى علم خدا همه چيز را فرا گرفته است.

كَذلِكَ نَقُصُّ چنان كه داستان موسى و فرعون را براى تو نقل كرديم، گزارشهاى ديگرى از امّتهاى گذشته نيز به تو خواهيم گفت تا بر نشانه هاى نبوّت و معجزات تو افزوده شود.

وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً منظور از «ذكر» قرآن است، زيرا تمام آنچه از امور دينى مورد احتياج است در آن ذكر شده است. يعنى ما از سوى خود قرآنى بر تو نازل كرديم كه ياد آور اين داستانها و خبرهايى (از گذشته و آينده) است كه سزاوار انديشيدن مى باشد. پس هر كس به آن رو آورد اهل نجات و سعادت و هر كس از آن اعراض كند سزاوار شقاوت و هلاكت است.

مقصود از «وزر» عقوبت است كه چون بر اهل عذاب، سخت و سنگين مى آيد به كوله بارى تشبيه شده است كه بر دوش حاملش سنگينى مى كند و يا چون عقوبت، مجازات و كيفر «وزر» است كه همان گناه مى باشد، بدين سبب از عقوبت تعبير به «وزر» شده است.

جمع آوردن كلمه «خالِدِينَ» به اعتبار معنى «من» است، چنان كه مفرد آوردن فعل «اعرض» به اعتبار لفظ آن مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 106

«فيه» اهل عذاب در «وزر» يا در تحمل آن، مخلّد مى باشند. «ساء»

اين فعل مثل «بئس» از افعال ذمّ است و تقدير آن چنين است و ساء حملا وزرهم «حملا» تفسير كننده ضمير مستتر و «وزرهم» مخصوص به ذم بوده كه حذف شده زيرا كلمه وزرا كه در آيه قبل مى باشد دليل بر آن است مثل آيه ... وَ ساءَتْ مَصِيراً «جهنّم بد جايگاهى است» (نساء/ 97 و 115) كه در اين آيه جهنّم، مخصوص به ذم بوده و به قرينه كلمه جهنّم قبل حذف شده است.

«لَهُمْ» «لام» براى بيان است مثل هَيْتَ لَكَ «بشتاب به سوى آنچه براى تو است».

(يوسف/ 23). «يُنْفَخُ»: ابو عمرو، ننفخ بانون و معلوم خوانده است. «زرقا»: بعضى گفته اند: اين كلمه به معناى كورى است و بعضى گفته اند تشنگى كه از چشمهاى آنها پيداست مثل كبودى چشم. و گفته اند: زرق العيون به معناى سور الوجوه است: سياه چهرگان.

يَتَخافَتُونَ (گنهكاران در قيامت) بعضى با بعضى ديگر آهسته و رمزى مى گويند:

نمانديده مگر ده شب، آهسته سخن مى گويند زيرا رعب و وحشت آنها را فرا گرفته است و مدت وقوفشان را در دنيا، كم مى شمرند زيرا آخرت برايشان طولانى مى نمايد يا مدت ماندنشان در قبر، به نظرشان زياد مى آيد.

أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً آنان كه رأى خود را درست تر و عقل و درك خود را بيشتر مى دانند به بقيّه مى گويند: يك روز در دنيا بيشتر زندگى نكرديد چنان كه در داستان اصحاب كهف آمده است:

قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ «گفتند تنها يك روز يا اندكى از آن را درنگ كرديم،» (كهف/ 18)

[سوره طه (20): آيات 105 تا 114] ..... ص : 106

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106) لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا

عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109)

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 107

ترجمه: ..... ص : 107

و در باره كوه ها از تو مى پرسند، پس بگو پروردگار من آنها را پراكنده مى سازد. (105)

پس آنها را در حالى كه زمين خالى و هموار باشد وا مى گذارد. (106)

در آن پستى و بلندى نمى بينى. (107)

روزى كه مردم دعوت كننده الهى را بدون انحراف پيروى كنند و همه صداها را در برابر خدا خاشع شود، پس در آن روز نشنوى مگر صداى پايى را. (108)

در آن روز شفاعت هيچ كس سود ندارد مگر شفاعت كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده باشد و برايش سخنى را بپسندد. (109)

خداوند مى داند آنچه جلو روى آنها و آنچه پشت سر آنها است و مردم بر او احاطه علمى ندارند. (110)

صورتها در برابر خداى زنده پاينده، ذليل و خوار باشند، در حالى كه هر كس ستم، بار داشته باشد در زيان است. (111)

كسى كه بعضى اعمال نيك انجام دهد در حالى كه مؤمن باشد نمى ترسد كه ظلمى به او شود يا نقصانى در

ثواب او واقع گردد. (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 108

و اين چنين فرو فرستاديم اين كتاب را در حالى كه قرآن عربى است و در آن آيات وعيد را مكرّر ساختيم به اميد اين كه آنها پرهيزگار شوند يا پند جديدى براى آنها به وجود آورد. (113)

پس خداوند مالك و بر حقّ، بلند مرتبه است و به خواندن قرآن شتاب مكن پيش از آن كه وحى به آن به پايان رسد و بگو پروردگارا دانش مرا افزون فرما. (114).

تفسير: ..... ص : 108

يَنْسِفُها رَبِّي در قيامت خداوند كوه ها را مثل شنهاى روان قرار مى دهد و سپس باد و ابر آنها مسلّط و آنها را پراكنده و متفرّق مى كند، چنان كه گندم از كاه جدا مى شود. «فيذرها» پس آن كوه ها و جايگاهها و مراكز خود را رها مى كنند، مى توان گفت: زمين اين حالت را پيدا مى كند يعنى ضمير «ها» را به ارض برگردانيم، اگر چه نامى از آن هم برده نشده است.

لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً در آن هيچ گونه اعوجاج و كجى و بلندى (و پستى) نمى بينى. حسن گفته است: مراد از «عوج» نشيب و فرو رفتگيها و مراد از «امت» فراز و بلندى روى زمين است. «يومئذ»: روزى كه كوه ها از هم مى پاشد.

«يَوْمَئِذٍ»: «يوم» به «اذ» كه وقت از هم پاشيدن كوه ها است اضافه شده و ممكن است اين يومئذ بدل بعد از «يَوْمَ الْقِيامَةِ» (در آيه 99) باشد.

يَتَّبِعُونَ مردم صداى دعوت كننده براى حضور در محشر را دنبال مى كنند و او اسرافيل است كه در صور مى دمد و مردم را مى خواند در حالى كه بر روى صخره بيت المقدس ايستاده و مردم از

تماس جهات به سوى او روى مى آورند و هيچ كدام راهشان را گم نمى كنند بلكه راست و بدون انحراف به سوى او مى آيند.

وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ از شدّت ترس و ناراحتى همه صداها آرام مى شود و فرو مى نشيند. ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 109

فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً «همس» صداى آهسته و آرام است. حروف مهموسه هم از همين مادّه است. قول ديگر آن است كه از هميس الإبل مى آيد و آن صداى پاهاى شتر است هنگامى كه راه مى رود، يعنى در آن روز صدايى نمى شنوى مگر صداى آهسته قدمها و رفتن مردم به سوى محشر.

إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا كلمه «من» ممكن است مرفوع و بدل از «الشّفاعة» به تقدير حذف مضاف باشد. يعنى لا تنفع الشّفاعة إلّا شفاعة من اذن له الرّحمن و ممكن است منصوب بنا بر مفعوليت باشد و «لام» در «اذن له» و «رضى له» را تعليل بگيريم، يعنى به خاطر او، «1» مثل «لام» در قول خداى تعالى: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ «كسانى كه كافر شدند به خاطر آنها كه ايمان آوردند گفتند اگر (ايمان) خوب مى بود آنها بر ما سبقت نمى گرفتند» (احقاف/ 11) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ آنچه جلو فرستاده اند از اعمال و احوال و آنچه را پشت سر گذاشته اند. خدا مى داند. «وَ لا يُحِيطُونَ» و مردم نسبت به معلومات خداوند، احاطه علمى ندارند. «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ» و آن گاه كه گناهكاران وحشت روز قيامت را مشاهده كنند آثار خوارى بر چهره هايشان ظاهر مى شود.

بعضى گفته اند: مراد از «وجوه» رؤسا و پادشاهان است كه در آن روز حالتى مانند

اسيران دارند. «وَ قَدْ خابَ» اين فعل و ما بعدش جمله معترضه است.

فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً ظلم آن است كه انسان به گناهى كه مرتكب نشده مؤاخذه شود يا پاداش عملى را كه انجام داده نبيند. و «هضم» آن است كه حقّ كسى

__________________________________________________

1- مؤلف در اين جا و سوره احقاف لام را به لاجله معنا كرده ولى تفسير نمونه در سوره احقاف پاورقى چنين است: در اين كه لام در للّذين آمنوا چه معنا دارد مفسّران بسيار گفتگو كرده اند امّا بهتر اين است كه به معناى فى باشد يعنى در باره آنها كه ايمان آورده بودند تفسير نمونه ج 21 پاورقى صفحه 318.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 110

به طور كامل به او داده نشود يا بعضى از نيكيها و حسناتش باطل شود. اين فعل «فَلا يَخافُ» به صورت نهى نيز خوانده شده، يعنى بايد از ظلم و تضييع حق ايمن باشد و نترسد.

«كَذلِكَ» عطف بر «كَذلِكَ نَقُصُّ» مى باشد، يعنى چنان كه احوال گذشتگان را به تو خبر داديم و همانطور كه آن آيات مشتمل بر وعيد را فرو فرستاديم، تمام قرآن را نيز فرستاديم و آيات تهديد آميز را در آن تكرار و با الفاظ مختلف بيان كرديم تا از معاصى بپرهيزند، يا ايمان آوردن به قرآن، شرفى بر ايشان ايجاد كند و يا اين كه با توجّه به قرآن به يادگيرى كيفرهاى الهى نسبت به امّتهاى گذشته بيفتد.

فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ اين جمله تعظيمى است براى خداوند سبحان و به اين منظور بيان شده كه بندگان خدا از اوامر و نواهى و وعيدها و وعده ها و آنچه امور ملكوتى او بر آن

جارى است، به او توجّه كنند، و پس از ياد آورى قرآن و نازل كردن آن، به مناسبت، فرموده است: و لا تعجل بالقرآن، اى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله موقعى كه جبرئيل وحى را به تو تلقين مى كند، پيش از آن كه او از قرائت آن فارغ شود تو، به تلاوت آن مشتاب و همراه او نيز آن را مخوان. در جاى ديگر فرموده است: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

، «اى پيامبر در حال وحى، شتابان زبان به قراءت قرآن مگشاى.» (قيامت/ 17) بعضى گفته اند: معنايش اين است: اى پيامبر صلى اللَّه عليه و اله تا معانى قرآن براى خودت روشن نشده در خواندن آن براى اصحابت شتاب مكن، و از خداى سبحان بخواه كه بر علمت بيفزايد. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً و بگو» پروردگارا دانش مرا افزون فرما.

[سوره طه (20): آيات 115 تا 123] ..... ص : 110

اشاره

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى (119)

فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4،

ص: 111

ترجمه: ..... ص : 111

ما، در گذشته از آدم پيمان گرفته بوديم، امّا او فراموش كرد، و عزم استوارى براى او نيافتيم. (115)

و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم، براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز، ابليس كه سر باز، زد.

(116)

پس به آدم گفتيم: اين دشمن تو و همسرت مى باشد. بنا بر اين از بهشت «1» بيرونتان نكند كه بيچاره مى شوى. (117)

بدرستى كه براى تو است كه در اين جا نه گرسنه شوى و نه برهنه. (118)

و نه تشنه شوى و نه در آفتاب قرار گيرى. (119)

پس شيطان او را وسوسه كرد و گفت اى آدم آيا تو را راهنمايى كنم به درخت پاينده و سلطنتى كه كهنه و زايل نشود؟ (120)

پس آدم و حوّا از آن درخت خوردند، پس عورتهايشان

__________________________________________________

1- مراد از جنّت در اين جا، بهشت جاودان سراى آخرت نيست، كه آن يك نقطه تكاملى است و بيرون آمدن و باز گشت به عقب در آن، امكان ندارد، اين جنّت باغى بوده است داراى همه چيز از باغهاى اين جهان ... لذا خداوند به آدم اخطار كرده است كه اگر از اين نقطه امن و امان بيرون روى به درد سر خواهى افتاد. تفسير نمونه ج 13 صفحه 319

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 112

بر ايشان ظاهر شد و شروع كردند به چسباندن بر خودشان از برگهاى بهشت و خلاف كرد آدم امر پروردگارش را پس زيان كرد. (121)

سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و او را هدايت كرد. (122)

خداوند فرمود از بهشت بطور دسته جمعى بيرون رويد در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر هستيد، پس اگر هدايت كننده اى از

طرف من به سوى شما بيايد هر كس راهنماى مرا پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه رنجى مى بيند. (123)

تفسير: ..... ص : 112

وَ لَقَدْ عَهِدْنا خداوند سبحان پس از آن كه فرمود: ما در قرآن آيات تهديد آميز را مكرّر آورديم تا آدميان بترسند و تقوى پيشه كنند، در اين آيات، داستان آدم را بر آن معطوف ساخته و فرموده است: ما، در گذشته پدر آنها آدم را نيز سفارش كرديم كه به آن درخت نزديك نشود.

«فَنَسِيَ» امّا او اين سفارش ما را از ياد برد، بعضى گفته اند: يعنى امر و فرمان ما را ترك كرد. عهد الملك الى فلان: پادشاه به فلانى سفارش كرد. او عز اليه: او را به انجام كارى سفارش كرد. عزم عليه، در باره او تصميم گرفت.

وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ، عَزْماً در معناى فعل نجد (كه از وجود اشتقاق يافته) دو احتمال است:

1- به معناى علم، و دو مفعولش: «له» و «عزما» مى باشند.

2- يا اين كه به معناى نقيض عدم باشد و چون نفى شده معنايش اين است:

«و عد منا له عزما» يعنى براى او تصميمى بر اين كار نديديم.

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ «اذ» منصوب به فعل مقدّر است، اى اذكر، يعنى جريان دشمنى شيطان با آدم و وسوسه و تشويقش، وى را به خوردن از درختى كه نبايد بخورد، بياد آور.

«أبى» جمله مستأنفه است و گويى پاسخ كسى است كه مى پرسد: چرا شيطان ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 113

سجده نكرد و بهتر آن است كه كلمه «السّجود» به عنوان مفعول براى فعل «أبى» تقدير گرفته نشود، بلكه تقدير آن چنين باشد: اظهر الآباء و توقّف: اظهار امتناع كرد و از اطاعت

باز ايستاد.

فَلا يُخْرِجَنَّكُما اى آدم و حوّا مبادا شيطان به سبب بيرون راندن شما از بهشت شما را بدبخت كند. «فَتَشْقى » با اين كه آدم و حوّا هر دو از بهشت اخراج شدند و فعل اخراج به هر دو نسبت داده شده است، علّت اين كه فعل «فتشقى» تنها به آدم نسبت داده شده اين است كه منظور از شقاوت در اين جا تعب و رنج در طلب قوت و غذا و زحمت كار است (كه يكى از معانى شقاوت مى باشد» و اين امر هم تنها بر عهده مرد است. از سعيد بن جبير نقل شده است كه از طرف خداوند گاو نر سرخى براى آدم فرود آمد و او به وسيله آن گاو شخم مى كرد در حالى كه عرق از پيشانى اش مى ريخت و اين همان رنج و زحمت مى باشد.

وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها «انّك» با فتح و كسر همزه خوانده شده است و دليل فتح آن اين است كه عطف بر «أَلَّا تَجُوعَ» و تقدير آن چنين است. و انّ لك أنّك لا تظمؤا يعنى و تو در اين مكان تشنه نمى شوى و امّا كسر آن بنا بر استيناف است. با توجه به اين كه خوراك و پوشاك و نوشاك، همه از ضروريترين نيازهاى انسان مى باشد.

خداوند وجود همه آنها را در بهشت به آدم ياد آورى كرده و نيز بيان فرموده است كه استفاده از اين نعمتها بدون وسيله و زحمتى كه اهل دنيا [براى استفاده از نعمتها] بدان نيازمندند، امكان پذير است.

علت اين كه خداوند وجود اين نعمتها را در بهشت با نفى و نقيض آنها كه گرسنگى و برهنگى و تشنگى و

سوزش آفتاب است ذكر كرده اين است كه گوش آدم را با اين رنجها كه وى را از آنها بر حذر داشته آشنا سازد، تا از هر چه سبب پيدايش اين گونه مشقّتها مى شود خود را بر حذر دارد.

فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ شيطان آدم را وسوسه كرد. فعل «وسوس» به الى متعدى ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 114

شده، زيرا وسوسه به آدم ابلاغ شد، مثل اسرّ اليه: راز را به او رسانيد. «شَجَرَةِ الْخُلْدِ» شجره را به خلد كه به معناى خلود و هميشگى است اضافه كرده زيرا به نظر شيطان هر كسى از آن گياه مى خورد در بهشت مخلّد مى شد. «وَ طَفِقا» طفق يفعل كذا مثل «جعل يفعل» و «اخذ يفعل» يعنى به انجام دادن كارى آغاز كرد «طفق» به معناى شروع در كار است و «كاد» به معناى نزديك شدن به كارى است و خبر هر دو، فعل مضارع مى باشد.

يَخْصِفانِ عَلَيْهِما آدم و حوّا در بهشت براى پوشاندن عورتهايشان از برگ درخت انجير استفاده كردند.

وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ آدم با امر پروردگارش مخالفت كرد.

معصيت به معناى مخالفت امر است چه واجب باشد و چه مستحبّ. «فغوى» آدم، با خوردن از درخت ممنوع، از ثوابى كه در مقابل اطاعت فرمان خدا استحقاق داشت، و يا از آنچه با خوردن از آن درخت انتظار داشت نااميد (محروم) شد. براى اين معنا به شعر ذيل استشهاد مى شود.

فمن يلق خيرا يحمد الناس امره و من يغو لا يعدم على الغىّ لائما «1»

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ پروردگار آدم وى را برگزيده و به خود نزديكش كرد. گفته مى شود:

جبى الىّ كذا فاجتبيته (فلانى به من نزديك شد پس من او را

برگزيدم) «فَتابَ عَلَيْهِ» توبه او را پذيرفت و هدايتش كرد كه به ياد خدا بيفتد بعضى گفته اند: يعنى خداوند

__________________________________________________

1- هر كس به خيرى رسد، مردم او را بستايند و هر كس محروم شود او را ملامت كنند. اين ترجمه از جلد 16، ص 82. ترجمه مجمع البيان، گرفته شده امّا مؤلف كه در سوره مريم آيه 59 كلمه «غىّ» را به معناى هر گونه شرّ، و رشاد را هر گونه خبر دانسته، به اين شعر استناد كرده و استاد گرجى در پاورقى ج 2، ص 401 پس از ذكر نام شاعر و بيت اول آن مى نويسد، و المعنى: من يفعل خيرا يحمد الناس امره و من يعفو و يفعل الشرّ لا يعدم الدائم على فعله: هر كس كار خوب انجام دهد مردم، كارش را بستايند و هر كس نااميد شود و كار بد انجام دهد، سرزنش كنندگان او را ملامت كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 115

آدم را به كلماتى كه به او تلقين كرده هدايت فرمود.

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ چون آدم و حوا ريشه تمام انسانها بودند خداوند آن دو را به منزله تمام بشر حساب كرده و با لفظ جمع آنها را مورد خطاب قرار داده است، چنان كه (گاهى) فعلى را كه در حقيقت براى مسبّب است به سبب نسبت مى دهند.

مقصود از «هدى» كتاب و شريعت است، از ابن عبّاس نقل شده كه هر كس متابعت قرآن كند خدا ضمانت فرموده است كه در دنيا گمراه نشود و در آخرت به مشقّت نيفتد و سپس اين آيه را خواند: فمن اتّبع هداى فلا يضلّ و لا يشقى.

[سوره طه (20): آيات 124 تا 130] ..... ص : 115

اشاره

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً

ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125) قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126) وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى (127) أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى (128)

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (129) فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130)

ترجمه: ..... ص : 115

و هر كس از ذكر من اعراض كند، برايش زندگانى تنگ و سخت است و او را در قيامت نابينا محشور مى كنيم. (124)

و او مى گويد:

پروردگارا چرا مرا نابينا آفريدى و حال آن كه بينا بودم. (125)

خداوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 116

مى فرمايد: همين گونه آيات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى و اين چنين امروز فراموش مى شوى. (126)

و همچنين جزا مى دهيم هر كس را كه از حدّ گذشته و به آيات پروردگارش ايمان نياورده و همانا كيفر آخرت سخت تر و جاودانى تر است. (127)

آيا براى هدايت آنها كافى نيست كه ما بسيارى از امّتهاى گذشته را پيش از ايشان به هلاكت رسانديم در حالى كه اينها در منازل آنان، راه مى روند؟ بدرستى كه در اين امر نشانه هايى براى صاحبان عقل وجود دارد. (128)

اگر سخن گذشته پروردگارت نبود و مدّتى معيّن (براى تأخير عذاب آنها) وجود نداشت همانا عذاب ايشان لازم بود. (129)

پس بر آنچه مى گويند صبر كن و خدايت را پيش از

طلوع و غروب آفتاب و تمام لحظات شب و روز تسبيح كن و او را بستاى اميد است كه راضى و خشنود شوى. (130).

تفسير: ..... ص : 116

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ كسى كه از قرآن يا از دليلها اعراض كند و در آنها نينديشد، دچار زندگانى سختى مى شود. «ضنك» مصدر و براى مذكر و مؤنث يكسان به كار مى رود.

مقصود آيه اين است كه لازمه ديانت، قناعت و توكّل بر خدا و راضى بودن به قضاى حقّ است و انسان ديندار از آنچه خدا به او داده به آسانى و در كمال بخشش (در راه خدا) انفاق مى كند، از اين رو زندگانى اش با خشنودى و رفاه توأم است امّا كسى كه از دين اعراض كند حرص و آز بسيار بر او غلبه مى كند و چنان بخلى بر او مسلّط مى شود كه دستش را از انفاق باز مى دارد، از اين رو زندگى را با سختى و تلخى مى گذراند.

وَ نَحْشُرُهُ، يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى روز قيامت او را با چشم كور محشور مى كنيم. بعضى گفته اند: منظور، كورى از دليل و برهان است، يعنى هيچ راهى به سوى دليل آوردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 117

ندارد ولى وجه اوّل بهتر است، چون ظاهر همان است.

قالَ كَذلِكَ [آن گاه كه شخص نابينا در روز قيامت به خداوند اعتراض مى كند در جوابش گفته مى شود] تو هم در دنيا چنين كردى و اين اشاره، با جمله بعد بيان شده كه فرمود: نشانه هاى روشن و واضح ما به سوى تو آمده و تو با چشم بصيرت به آن نينديشيدى و آنها را ترك و نديده گرفتى، ما نيز تو را امروز به همان نابينايى ات وا مى گذاريم و

پرده اى را كه خود در دنيا به چشمهايت نهاده بودى بر نمى داريم.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى خداوند پس از آن كه او را به دو كيفر: سختى معيشت در دنيا و نابينايى در آخرت تهديد كرده، آيات تهديد را با اين جمله به پايان رسانده است. مى فرمايد: كه همانا كيفر آخرت سخت تر و جاودانه تر است. گويى خداوند از اين جمله چنين اراده كرده كه نابينايى در محشر هرگز از بين نمى رود و از تنگى معيشت دنيوى كه از بين رفتنى است، سخت تر است و مى توان گفت مقصود اين است: رها كردن ما او را به حالت كورى (در قيامت) از رها كردن او آيات ما را در دنيا، دشوارتر و پايدارتر است «أَ فَلَمْ يَهْدِ» فاعل اين فعل، جمله بعد از آن مى باشد و مراد آن است كه آيا اين مضمون و معنا آنان را هدايت نكرد چنان كه در معناى وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ گفته اند: و تركنا عليه هذا الكلام «ما در ميان آيندگان براى نوح، اين سخن را كه: درود باد بر نوح در جهانيان، باقى گذارديم» (صافّات/ 76 و 77) «1».

جايز است كه مراد از ضمير (غايب) در «أ فلم يهد»، خدا، يا رسول باشد، به دليل اين كه با نون هم خوانده شده است، يعنى «أ فلم نهد» و مراد از متكلّم مع الغير خدا و

__________________________________________________

1- منظور اين كه در هر دو مورد، از جمله بعد از فعل مضمون و معنايش اراده شده و مقصود تشابه اعرابى نيست زيرا در آيه مورد بحث جمله بعد از فعل «أَ فَلَمْ يَهْدِ» فاعل و در محل

رفع است امّا در سوره صافّات، جمله «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» مفعول و در محلّ نصب و به فعل تركنا مى باشد. املاء ما منّ به الرّحمن، ج 2، ص 206.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 118

رسول مى باشد.

يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ منظور آن است كه قريش در شهرهاى عاد و ثمود مى گشتند و آثار هلاكت آنها را مشاهده مى كردند «إِنَّ فِي ذلِكَ» بدرستى كه در اين امور براى صاحبان عقول عبرتهاست.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ مقصود (از سخنى كه قبلا از ناحيه پروردگار بيان شده) وعده تأخير كيفر كافران به آخرت است. «لَكانَ لِزاماً» (اگر رعايت تأخير عذاب اين قوم نبود) ايشان را هم مثل قوم عاد و ثمود هلاك مى كرديم. كلمه «الزام» يا مصدر فعل لازم (از باب مفاعله است) كه به عنوان صفت به كار رفته و يا فعال به معناى مفعل است، يعنى به فرض مذكور، شدّت لزوم كيفر به حدّى است كه گويا ابزار آن، حساب مى شود، چنان كه گفته اند: لزاز خصم: (سر سختى دشمن).

وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عطف بر «كلمة» است و مى تواند عطف بر ضمير «كان» باشد و در اين صورت معناى آيه چنين خواهد بود: اگر سخن گذشته پروردگارت نبود، كيفرى دنيوى و اجل معيّن براى آنها لازم بود هم چنان كه براى عاد و ثمود لازم شد.

«بِحَمْدِ رَبِّكَ» اين جمله در محلّ نصب و حال است، يعنى در حالى كه تو پروردگارت را بستايى كه تو را بر تسبيح موفّق داشته و بر آن كمك كرده است. مراد از «تسبيح» نماز است يا همان معناى ظاهرش (كه بزودى توضيح آن مى آيد).

قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ نماز صبح و قبل غروبها،

نماز ظهر و عصر مى باشد، زيرا اين دو نماز در نصف آخر روز بين زوال خورشيد و غروب آن واقع مى شوند.

وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ منظور ساعات شب است. ابن عبّاس مى گويد: مقصود تمام نمازهايى است كه شب خوانده مى شود. بعضى گفته اند: قبل از غروب خورشيد، نماز عصر و اطراف النّهار نماز ظهر است، زيرا وقت آن زوال است يعنى طرف

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 119

نصف اوّل و طرف نصف دوم از روز. و نيز تسبيح در «آناءِ اللَّيْلِ» به نماز عتمه «1» و در «أَطْرافَ النَّهارِ» به نماز صبح و مغرب تفسير شده است. و تكرار تسبيح به دليل خصوصيت و اهميت آن در اوقات شب مى باشد، مثل حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى «نمازها را مواظبت كنيد بويژه نماز وسطى را» (بقره/ 239).

مقصود كسى كه تسبيح را به معناى ظاهرى حمل كرده است، مداومت بر ذكر و ستايش خداوند در تمام اوقات مى باشد.

لَعَلَّكَ تَرْضى با فتح و ضمّ تا، يعنى به اميد اين كه با اعطاى مقام شفاعت و درجات عالى از طرف خداوند خشنود شوى. اين معنا در صورتى است كه با فتح خوانده شود مثل وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى «بزودى پروردگارت آن قدر به تو بدهد تا خشنود شوى» (الضحى/ 5) و با ضمّ تاء يعنى به اميد اين كه خداوند از تو خشنود شود.

[سوره طه (20): آيات 131 تا 135] ..... ص : 119

اشاره

وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى (131) وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى (132) وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ

رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى (133) وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (134) قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى (135)

__________________________________________________

1- العتمه: وقت نماز عشا. نقل از صحاح. خليل مى گويد: عتمه ثلث اول از شب بعد از پنهان شدن شفق مى باشد. تصحيح استاد گرجى، ج 2، ص 443، پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 120

ترجمه: ..... ص : 120

ديدگان خود را به نعمتهايى كه به آن وسيله گروه هايى از كافران را كامياب ساختيم تا آنها را بيازماييم خيره ساز، و زيرا اينها شكوفه هاى زندگى دنياست و روزى پروردگارت بهتر و جاودانى تر است. (131)

خانواده خود را به نماز وادار كن و بر اين امر شكيبا باش، ما از تو روزى دادن را نمى خواهيم بلكه تو را روزى مى دهيم و سر انجام نيك براى پرهيزكاران است. (132)

كفّار گفتند چرا اين پيغمبر نشانه اى از طرف پروردگارش نمى آورد؟ آيا مگر شرح آنچه در كتابهاى پيشين است براى ايشان نيامده است؟ (133)

اگر ايشان را به عذابى پيش از اين هلاك كرده بوديم مى گفتند پروردگارا چرا رسولى را براى ما نفرستادى تا آيات تو را قبل از اين كه خوار و ذليل شويم متابعت كنيم؟ (134)

بگو: همه (ما و شما) منتظريم، پس شما در انتظار باشيد بزودى خواهيد دانست كه چه كسانى اهل صراط مستقيم اند و چه كسانى اهل هدايتند. (135)

تفسير: ..... ص : 120

وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ نگاهت را طولانى مكن. مدّ نظر به معناى نگاه كردن طولانى است كه به سبب نيكو شمردن و اعجاب و آرزوى اين كه شى ء ديده شده كاش براى او مى بود دلش نمى خواهد نگاهش را از آن بردارد.

يكى از زاهدان مى گويد: واجب است انسان چشم خود را از ساختمانهاى ستمكاران و لباسهاى حرام آنها بپوشاند، زيرا آنها اين لباسها را براى تماشا و ديدن مردم تهيّه مى كنند و وقتى كه مردم با حسرت به آنها نگاه مى كنند غرض آنها حاصل شده و گويى با نگاه خود، اين ستمكاران را براى به دست آوردن اين زرق و برقها «از راه حرام» وادار مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 4، ص: 121

أَزْواجاً مِنْهُمْ گروه هايى از كافران را (بهره مند ساختيم) اين كلمه ممكن است حال از ضمير در «ربه» باشد و «منهم» مفعول «متّعنا» و تقدير آيه اين باشد (و لا تمدّن عينيك) الى الذى متعنا به و هو اصناف بعضهم و ناسا منهم چشمانت را مدوز به آنچه بعضى از مردم را كه كفار هستند و بعضى از غير كفّار را به آن وسيله بهره مند ساختيم.

در نصب كلمه «زَهْرَةَ الْحَياةِ» چند وجه ذكر شده است:

الف: بنا بر ذمّ و از باب اختصاص است.

ب: فعل «مَتَّعْنا» به معناى اعطينا و خولنا (بخشيديم) مى باشد و اين كلمه مفعول دوم آن است.

ج: بدل از محلّ جار و مجرور «به» است.

د: بدل از «ازواجا» به تقدير «ذوى زهرة» زهره به معناى زينت و سرور است و با فتح «ه» نيز خوانده شده است «زهرة» مثل «جهرة و جهرة» است و ممكن است جمع زاهر و وصف براى اهل دنيا باشد به اين معنا كه دنيا داران، با درخشندگى چهره ها و زيورهاى رنگارنگ در اثر نعمتهايى كه به آنها داده شده مايه آرايش ظاهر و زرق و برق دنيا شده اند.

«لِنَفْتِنَهُمْ» ما به اين وسيله آنها را (در دنيا) بيازماييم، يا در آخرت به سبب لذتهاى (نامشروع دنيوى) كيفرشان كنيم.

وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ روزى پروردگارت كه در آخرت برايت ذخيره شده، از آن بهتر و پايدارتر است، يا نعمت نبوّت را كه به تو داده ايم از نعمتهاى (دنيوى) كه به آنها داده ايم، بهتر است.

وَ أْمُرْ أَهْلَكَ خانواده ات را به اقامه نماز امر كن و (جملگى) در تنگدستى از نماز كمك بگيريد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 122

وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها و

در انجام دادن نماز و امر به اقامه آن شكيبايى پيشه كن.

لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً ما از تو نمى خواهيم كه خود و خانواده ات را روزى دهى، بنا بر اين، غم روزى، مخور زيرا روزى تو از نزد ما مى رسند. از ابو سعيد خدرى نقل شده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر اكرم مدّت نه ماه هنگام هر نماز پشت در خانه فاطمه و على مى آمد و صدا مى زد:

الصلاة رحمكم اللَّه

وقت نماز است خدا شما را رحمت كند: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «جز اين نيست كه خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان، پليدى را بر طرف كند و شما را كاملا پاك سازد». (احزاب/ 33). از بكر بن عبد اللَّه مزنى نقل شده است كه هر گاه براى خانواده اش فقر و تنگدستى روى مى داد، مى گفت برخيزيد و نماز بخوانيد زيرا اين، امر خدا و رسول اوست، و بعد از اين آيه را مى خواند.

وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى و فرجام نيك براى اهل تقوى است.

وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ، و گفتند چرا اين پيامبر براى ما معجزه نمى آورد. كفّار بنا به عادت خود كه (با بهانه جوييهايى) موجب آزار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى شدند، با اين بيان خواستار معجزه و نشانه اى بر نبوّت وى شدند.

أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ، آيا نشانه آشكارى كه در معجزه بودن ريشه تمام آيات و بزرگترين آنهاست براى شما نيامد؟ مراد از اين معجزه آشكار قرآن است زيرا به وسيله آن بر صحّت و درستى ساير كتابهاى آسمانى استدلال مى شود و همه آنها در صحت محتوياتشان مانند تمام مطالبى كه نيازمند

به استدلال مى باشند، به گواهى قرآن نياز دارند زيرا قرآن معجزه است امّا آن كتابهاى كه ديگر معجزه نيستند. «مِنْ قَبْلِهِ» ضمير «هاء» به «بيّنه» بر مى گردد كه به معناى دليل و برهان است.

«كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ» هر كدام از ما و شما منتظر عاقبت كار، هستيم پس ما منتظريم كه وعده خدا به نفع ما در باره شما فرا رسد و شما انتظار مى كشيد كه ما گرفتار حوادث شويم. الصّراط السوى: آيين راستين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 123

وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ اين آيه تا آخرش، دليل بر قاعده وجوب لطف است كه خداوند به دليل لطفش براى هدايت مردم پيامبر فرستاده است و اگر نمى فرستاد مردم بر او حجّت و دليل داشتند و حال آن كه خداوند پاك و منزّه و بلند مرتبه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 125

جزء هفدهم از سوره انبياء آيه 1 تا سوره حج آيه 78

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 127

سوره انبياء ..... ص : 127

اشاره

اين سوره مكّى است به نظر كوفيان يكصد و دوازده آيه و به نظر ديگران يكصد و يازده آيه دارد. كوفيان لا ينفعكم شيئا و لا يضركم را يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره:] ..... ص : 127

در حديث ابىّ آمده: هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند در قيامت حساب او را آسان كند و تمام پيامبرانى كه نام آنها در قرآن برده شده با او مصافحه نمايند و بر او سلام كنند. امام صادق عليه السّلام فرموده است: هر كس اين سوره را به خاطر دوست داشتن آن بخواند از كسانى است كه در باغهاى پر نعمت بهشت رفيق و همنشين پيغمبران باشد و در دنيا در نظر مردم با هيبت خواهد بود. «1»

[سوره الأنبياء (21): آيات 1 تا 5] ..... ص : 127

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1) ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ (2) لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3) قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (4)

بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأها حبّا لها، كان ممن رافق النبيّين فى جنّات النّعيم، و كان مهيبا فى اعين الناس فى الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 128

ترجمه: ..... ص : 128

زمان محاسبه مردم نزديك شد و حال آن كه آنها در غفلت و رو گردانند. (1)

هيچ ياد آورى تازه اى از پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اين كه با شوخى و بازى به آن گوش مى دهند. (2)

در حالى كه دلهاى ايشان در بى خبرى فرو رفته است. و آنان كه ستم كردند پنهانى اين چنين راز مى گفتند: اين نيست مگر بشرى مانند خودتان: آيا پس دنبال سحر مى رويد و حال آن كه مى بينيد؟ (3)

گفت (پيامبر): پروردگارم، همه گفته ها را، چه در آسمان و چه در زمين باشد مى داند و او شنونده دانا است. (4)

كفّار گفتند (اين قرآن) خوابهاى باطل است، بلكه آنها را دروغى بافته است بلكه او شاعر است، پس (اگر راست مى گويد) براى ما معجزه اى بياورد چنان كه پيغمبران اوّل آوردند. (5)

تفسير: ..... ص : 128

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ «لام» براى تأكيد معناى نسبت دادن حساب به مردم است و جمله در اصل چنين بوده: اقترب حساب الناس، حساب مردم نزديك شد، سپس به اين صورت تأكيد يافته است «اقترب للناس الحساب» و پس از آن «اقترب للناس حسابهم» شده و مقصود از نزديك شدن حساب نزديك شدن قيامت است كه با نزديك شدن آن روز، حساب و ثواب و عقاب و تمام آنچه در آن وجود دارد نزديك مى شود (و با فرا رسيدن آن، اين امور نيز تحقق مى يابد).

دليل اين كه فاصله دنيا تا قيامت و حساب را به صفت نزديك بودن توصيف

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 129

فرموده اين است كه هر آينده اى نزديك است، اگر چه مدّت انتظارش طولانى باشد و آنچه به وجود آمده و منقرض شده، دور است. از حضرت امير عليه السّلام نقل

شده است:

انّ الدّنيا ولّت حذّاء و لم يبق منها الّا صبابة كصبابة الإناء

«دنيا پشت كرد و بسرعت از دست رفت و چيزى از آن باقى نماند مگر باقى مانده اندكى. مثل باقيمانده اى از آب در ته ظرف».

وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ اين كه خداوند مردم را به غفلت توأم با اعراض توصيف فرموده به اين معناست كه آنان از محاسبه اعمالشان غافل و بى خبرند و هيچ در عاقبت خود نمى انديشند، و هر گاه به سبب آياتى كه بر آنها خوانده مى شود از خواب غفلت بيدار شوند از تفكّر و تدبّر و ايمان آوردن به آن اعراض مى كنند.

ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ با اين جمله خداوند متعال اعراض مردم غافل از چيزهايى را كه موجب آگاهى آنان مى شود بيان كرده و فرموده است: خداوند پيوسته به آنها پند و اندرز مى دهد: پس از هر آيه آيه اى و پس از هر سوره سوره اى براى آگاهى آنها مى فرستند، ولى آنها هر چه از اين آيات مى شنوند، بيشتر به لهو و لعب مى پردازند. وَ هُمْ يَلْعَبُونَ ... لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ ... هر دو حال مترادف يا متداخلند.

الَّذِينَ ظَلَمُوا در موقعيت اعرابى اين جمله چند قول ذكر شده است:

1- بدل از «واو» در فعل «اسرّوا» است تا به اين امر توجه شود كه اين مردم، به دليل آنچه (از انكار حقايق) در دل نهادن دارند و با خودشان مخفيانه ردّ و بدل مى كنند، ستمكار مى باشند.

2- طبق لغت كسانى كه گفته اند: اكلونى البراغيث (فاعل براى فعل «اسروا» است.

و «واو» حرف و علامت جمع است نه اسم و فاعل).

3- مبتداست و خبر آن: «أَسَرُّوا النَّجْوَى» مى باشد كه مقدّم شده و به معناى: هؤلاء

اسرّوا النجوى و بالغوا فى اخفائها مى باشد، يعنى اين مردم در پنهان داشتن راز خود مبالغه كردند. و اسم ظاهر به جاى ضمير (اسم اشاره) آمده تا تأكيد باشد بر اين كه ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 130

عمل آنها، ظلم است.

هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ تمام اين جمله ها در محل نصب و بدل از «نجوا» مى باشد يعنى و اسرّوا هذا الحديث: اين حرفها را در دل داشتند و مخفيانه با هم مى گفتند. و جايز است كه متعلق به فعل مقدّر «قالوا» باشد، يعنى چون آنها معتقد بودند كه رسول از طرف خدا بايد فرشته باشد و هر كس از آدميان كه ادّعاى رسالت كند و معجزه بياورد، ساحر است و آنچه آورده سحر مى باشد، از اين جهت گفتند: آيا به سراغ اين سحرها مى رويد در حالى كه سحر بودن آن را با چشم خود مشاهده مى كنيد؟

قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ پيامبر فرمود: پروردگارم گفته هاى آنها را مى داند و اين كه نفرمود: يعلم السّر، به اين دليل است كه قول، كلمه اى است عام و سر و جهر را فرا مى گيرد. پس، در آگاهى از آن، آگاهى از آشكار و نهان نهفته است.

وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اين جمله بيان كننده معنايى است كه براى جمله قبل گفته شد، يعنى خدايى كه عالم به ذات خويش است و هيچ امر پنهانى بر او پوشيده نيست.

بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ در اين آيه مخالفان، از گفته خود كه اين قرآن (و معجزات) كه پيامبر آورده سحر است، دست برداشته و گفتند: اينها آميخته اى از خواب و خيالها است و بعد گفتند: اينها سخنان دروغ و

افتراست و سپس آن را ذوقيّات شاعرانه خواندند و اين حرفهاى مخالف يكديگر بدين سبب بود كه اصولا باطل متغيّر و اهل باطل متحيّر است و بر يك حرف ثابت نمى ماند.

كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ يعنى هم چنان كه پيامبران پيشين آيات و معجزات آوردند.

صحّت تشبيه در اين جمله به اين دليل است كه ارسال رسل و آوردن معجزات را در بر مى گيرد. از اين رو فرقى نيست بين ان كه بگوييم محمّد صلى اللَّه عليه و آله به پيامبرى فرستاده شده يا محمّد صلى اللَّه عليه و آله معجزه آورده است (هر دو به يك معناست).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 131

[سوره الأنبياء (21): آيات 6 تا 10] ..... ص : 131

اشاره

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ (6) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7) وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ (8) ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ (9) لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 131

اهل هيچ يك از آباديهايى كه پيش از اينها ما هلاكشان ساختيم ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مى آورند؟ (6)

پيش از تو ما به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را كه وحى كرديم به آنان، پس از اهل ذكر بپرسيد اگر شما نمى دانيد. (7)

ما آنها را پيكرهايى كه غذا نخورند، قرار نداديم و در دنيا جاويد نبودند. (8)

سپس وعده آنها را راست قرار داديم، و آنها و كسانى را كه خواستيم نجات داديم و اسراف كنندگان را هلاك كرديم. (9)

همانا فرستاديم به سوى شما كتابى را كه در آن ياد شما است آيا عقلتان را به كار نمى اندازيد؟ (10)

تفسير: ..... ص : 131

أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ اين جمله دلالت مى كند كه اين گروه سركش ترند از امّتهايى كه به پيامبرانشان پيشنهاد آوردن معجزه كردند و به آنها وعده دادند كه هر گاه معجزه آوردند ايمان بياورند، امّا وقتى كه پيامبران معجزه آوردند آنها ايمان نياوردند و خلف وعده كردند و با پيامبرانشان به مخالفت برخاستند. پس خداوند آنان را هلاك ساخت، منظور اين است كه اگر به پيشنهادهاى اينها هم عمل كنيم، بيشتر از گذشتگان خلف وعده خواهند كرد.

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ در باره اهل ذكر اختلاف شده: بعضى گفته اند: مراد اهل كتاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 132

است بعضى گفته اند: منظور دانشمندانى هستند كه از احوال ملّتهاى گذشته آگاهند.

از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: اهل ذكر، ماييم.

لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ اين جمله صفت براى «جسد» است. منظور اين كه ما انبياى پيشين را هم بدنهايى بدون نياز به طعام قرار نداديم و چون از كلمه «جسد» جنس اراده شده آن را مفرد آورده و گويى چنين گفته است:

(ما جعلناهم ذوى ضرب من الاجساد «ما پيامبران را داراى نوعى از بدنها (كه غذا نخورند) قرار نداديم». و اين آيات ردّ قول كفّار است كه مى گفتند: ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ «اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد» (فرقان/ 24) وَ ما كانُوا خالِدِينَ و براى اين كه آنها را مورد وحى قرار دهيم از حالت بشريت خارجشان نساختيم (كه فرشته و داراى عمر جاودانى باشند).

ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ پس به وعده هايى كه به آنها داده بوديم عمل كرديم، تقدير آيه «فى الوعد» است. مثل وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ كه تقدير آن «من قومه» بوده است.

«موسى هفتاد مرد از قوم خود برگزيد» (اعراف/ 155) و مثل قول عربها صدقنى سن بكره «1» (تقدير آن «فى سنّ بكره» مى باشد) و مثل صدقوهم القتال «2» (كه در تقدير «فى القتال» مى باشد).

فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ پس ما پيامبران و كسانى از مؤمنان پيرو آنها را كه مى خواستيم، از دشمنانشان نجات داديم.

__________________________________________________

1- اين ضرب المثل براى شخص راستگو، آورده مى شود و اشاره به داستانى است كه شخصى بچه شتر جوانى را مى خواست به عنوان شتر نر بفروشد به مشترى گفت اين جمل است مشترى قبول نكرد و گفت نه اين بكر است، در همين حال، شتر فرار كرد فروشنده صدا زد: هدع، هدع! و اين سخنى است كه بچّه شتر را به آن وسيله از فرار كردن متوقّف مى سازند. مشترى وقتى اين حرف را شنيد گفت: صدقنى سن بكره. بنا بر اين حرف من در باره سن بچه شتر درست است. لسان العرب ماده صدق.

2- در جنگ بر دشمنان سخت گرفتند. اى تصلبوا و اشتدّوا فيه. تصحيح استاد گرجى،

پاورقى، ص 4.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 133

وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ مراد از مسرفان مشركان هستند كه به واسط تكذيب انبياء به خودشان ستم كردند. «فِيهِ ذِكْرُكُمْ»: در معناى اين جمله سه احتمال وجود دارد:

1- بزرگوارى، شرافت و آوازه شما به سبب قرآن است، مثل وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ «قرآن براى تو شرافت و بلندى نام است» (زخرف/ 44).

2- در قرآن براى شما پند و اندرز وجود دارد.

3- در قرآن آن خوهاى پسنديده اى وجود دارد كه شما به آن وسيله در جستجوى ستايش و نام نيك براى خود بوديد از قبيل بخشندگى و اداى امانت و وفاى به عهد و نيكى به همسايه و راستگويى و امثال اينها از كارهاى نيك.

[سوره الأنبياء (21): آيات 11 تا 20] ..... ص : 133

اشاره

وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ (11) فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ (12) لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ (13) قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (14) فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ (15)

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (16) لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ (17) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18) وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ (19) يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 133

و چه بسيار، درهم شكستيم و هلاك ساختيم از اهل شهرهايى را كه ستمكار بودند و بعد از آنها گروه ديگرى را به وجود آورديم. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 134

پس چون ستمكاران عذاب ما را مشاهده كردند ناگهان پا به فرار گذاشتند. (12)

فرار نكنيد، بر گرديد به سوى آنچه متنعّم بوديد و به خانه هايتان، كه مورد سؤال واقع مى شويد. (13)

گفتند اى واى بر ما كه ستمكار بوديم. (14)

پس پيوسته ادّعاى آنها اين بود تا آن كه ايشان را مانند گياه درويده و آتش خاموش شده قرار داديم. (15)

ما آسمان و زمين و ما بين اين دو را به بازيچه نيافريديم. (16)

اگر مى خواستيم به بازى بگيريم و كننده اين كار بوديم، از نزد خود مى گرفتيم. (17)

بلكه دليل حق را بر باطل غالب سازيم تا آن را از بين ببرد پس آن گاه باطل نابود شود و واى بر شما است از آنچه وصف

مى كنيد. (18)

و از او هستند كسانى كه در آسمانها و زمين اند و آنان كه در درگاه او هستند، از عبادت او خوددارى نمى كنند و خسته و ملول نمى شوند. (19)

شب و روز او را تسبيح گويند و سستى نمى كنند. (20).

تفسير: ..... ص : 134

وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ اين آيات سخنانى است كه از روى غضب شديد گفته شده، زيرا «قصم» به معناى درهم شكستن و خرد كردن است بر خلاف فصم (كه به معناى ترك خوردن است بدون جدا شدن) «1» و يكى از نامهاى خداوند سبحان قاصم الجبّارين است.

مقصود از قريه، اهل قريه است و بدين سبب آن را به ظالم بودن توصيف فرموده است معناى آيه اين است: ما قومى را هلاك كرديم و قوم ديگرى را به وجود آورديم. از ابن عباس نقل شده است كه نام آن قريه «حضور» بوده و اين قريه با قريه

__________________________________________________

1- فصم ترك خوردن- جدا شدن، شكستن به طورى كه ريز ريز نشود. فرهنگ جديد منجد الطلّاب، فصم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 135

«سحول» كه نوعى جامه به آنها نسبت داده مى شود از قراى يمن هستند. در حديث است:

كفن رسول صلى اللَّه عليه و آله فى ثوبين سحوليين

و روايت شده: حضوريين. «1»

خداوند براى اين مردم پيامبرى به نام حنظله فرستاد. آنان او را به قتل رساندند و حق تعالى بخت نصر را بر آنان مسلّط كرد. «2» هم چنان كه او را بر اهل بيت المقدس مسلط ساخت و آنها را بيچاره كرد.

ظاهر آيه دلالت بر كثرت مى كند و اين كه ابن عباس تنها شهر «حضور» را ذكر كرده ممكن است از اين بابت باشد كه يكى از شهرهايى كه در اين

آيه مورد اراده خداوند است اين شهر بوده است.

فَلَمَّا أَحَسُّوا پس وقتى كه بسختى عذاب ما پى بردند و كيفر ما را مشاهده كردند، از سرزمين خودشان گريختند. «ركض» اين است كه چهارپا، با قدمهايش بر زمين بكوبد (دويدن) يعنى هنگامى كه مقدّمه عذاب را ديدند از شهر خود فرار كردند و گريختند.

«لا تَرْكُضُوا»: قبل از اين فعل، قول مقدّر است، يعنى به آنها گفته شد: فرار نكنيد.

گوينده اين سخن ممكن است بعضى فرشتگان يا مؤمنين كه در آنجا بوده اند، باشند.

وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ به زندگانى راحت و حالت پر از نعمتى كه داشتيد برگرديد، منظور از «اتراف» زيادى نعمت و راحت و آسايش است.

لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ خداوند با اين جمله كفّار را مورد تمسخر قرار داده و در معناى آن چند وجه است:

1- به سوى نعمتها و خانه هاى خودتان برگرديد كه شايد فردا از آنچه برايتان

__________________________________________________

1- پيامبر اكرم در دو جامه ساخته سحول يا حضور كفن شد.

2- آنها را كشت و كسانى كه فرار كردند دوباره فرشتگان آنها را برگرداندند تا بزرگ و كوچكشان كشته شدند و از آنها اسم و رسمى باقى نماند. خلاصه از ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 136

اتّفاق افتاده و بر اموال و مسكنهايتان جارى شده مورد سؤال واقع شويد، و با علم و شهود به مسائل پاسخ دهيد.

2- برگرديد و بنشنيد در مجلسها و مقامهاى خودتان همان طورى كه بوديد، تا زيردستان و آنان كه مالك امورشان بوديد از شما سؤال كنند و بگويند: چرا امر مى كرديد و چه نقشه ها مى كشيديد مثل عادت و خوى اربابها.

3- مردم در امور سختى كه بر ايشان واقع مى شود از

شما كمك بگيرند و از افكار شما در امور مهمّى كه اتّفاق مى افتد مدد بخواهند.

فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ «تلك» اشاره به جمله «يا ويلنا» ... است يعنى پيوسته فرياد مى زدند: واى بر ما، ما از ستمكاران بوديم. دعوا به معناى دعوت (فرا خواندن و طلبيدن) است و به اين مناسبت چنين ناميده شده كه گويى ندا كننده «ويل» را كه به معناى شرّ و هلاكت است مى طلبد و مى گويد: اى هلاكت بيا كه اكنون زمان فرا رسيدن تو است.

حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «حصيد» زراعت درو شده است يعنى تا اين كه آنها را مانند زراعت درو شده (قطعه قطعه خاموش و بى جان) ساختيم.

دليل اين كه خداوند بيچارگى كفّارى را كه به عذاب الهى هلاك شده اند به زراعت درو شده تشبيه كرده تناسبى است كه ميان درو شده و مرده بى حسّ و حركت، وجود دارد، يعنى آنها را جامع هر دو صفت ساختيم مثل جعلته حلوا حامضا، يعنى اين (محلول) را داراى هر دو مزه (شيرينى و ترشى) قرار دادم.

وَ ما خَلَقْنَا اين سقف بلند آسمان و اين گهواره زمين و مخلوقات ميان اين دو را از روى هوا و هوس و بازيچه نيافريديم بلكه به منظور فوايد دينى و مصالح الهى اين چنين استوارشان ساختيم.

لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا اگر مى خواستيم وسيله سرگرمى براى خود انتخاب كنيم چيزى مناسب خود اختيار مى كرديم. «لهو» به معناى فرزند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 137

بعضى گفته اند به معناى زن و همسر است.

در معناى كلمه «من لدنا» دو وجه ذكر شده است:

1- در انتخاب «لهو» از قدرت و توان خود كه نسبت به همه

چيز داريم استفاده مى كرديم.

2- از فرشتگان براى خود (فرزندان) مى گرفتيم نه از انسانها و اين ردّ سخن (نصارا و يهود) است كه عيسى و عزيز را فرزند خدا دانسته اند.

«بل» اين كلمه اضراب و به معناى بيزارى جستن خداوند از اتّخاذ لهو است گويا فرموده است: ما پاك و منزّهيم از اين كه جهان را بازيچه بگيريم، بلكه حكمت ما اقتضا مى كند كه حقيقت را بر كار بيهوده برترى دهيم و باطل را مغلوب حقّ سازيم.

از اين رو خداوند به منظور نشان دادن بطلان «لهو» و نابودى آن، «قذف» را براى (حق) و «دمغ» را براى باطل استعاره آورده است، چنان كه گويى حق، جسم سختى همانند سنگ است كه پروردگار آن را بر سر باطل كه مانند جسم تو خالى است كوبيده و آن را از بين برده است.

وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ واى بر شما از آنچه ذات اقدس او را بدان توصيف مى كنيد كه سزاوار او نيست.

وَ مَنْ عِنْدَهُ منظور فرشتگانند كه آنها را به خاطر شرف و بزرگواريشان بر بقيّه آفريدگان به منزله مقرّبين درگاه پادشاهان قرار داده است «وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ» خسته و ملول نمى شوند. «يُسَبِّحُونَ» بطور دائم: شبانه روز خداى تعالى را تسبيح مى كنند و از آنچه سزاوار است و لايق به صفات او نيست، منزّه مى دانند و در اين كار ضعيف و ناتوان نمى شوند.

[سوره الأنبياء (21): آيات 21 تا 30] ..... ص : 137

اشاره

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (21) لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (22) لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (23) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ

قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ (26) لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (27) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (28) وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (29) أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 138

ترجمه: ..... ص : 138

آيا آنها از زمين خدايانى گرفته اند كه حيات مى بخشد. (21)

اگر در آسمان و زمين خدايى جز، خداى يكتا مى بود همانا (زمين و آسمان) به تباهى كشيده مى شدند، پس منزّه است خدايى كه پروردگار عرش است، از آنچه او را، بدان وصف مى كنند. (22)

او از آنچه به جاى مى آورد، مورد سؤال واقع نمى شود در حالى كه بندگان مورد پرسش قرار مى گيرند. (23)

آيا غير از خداى تعالى خداى ديگرى گرفتند؟ بگو: دليل خود را بياوريد، اين (قرآن) ذكر آنان است كه با من اند و يادى از آنان كه پيش از من بودند، بلكه اكثر آنها از حق آگاه نيستند، پس، از آن، اعراض كننده اند. (24)

و نفرستاديم پيش از تو پيامبرى را مگر اين كه به او، وحى كرديم كه خدايى جز من نيست پس مرا عبادت كنيد. (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 139

و گفتند: خداوند رحمان، فرزند دارد، منزّه و پاك است او بلكه آنها بندگان برگزيده اويند. (26)

در گفتار از

او پيشى نمى گيرند و به امر او عمل مى كنند. (27)

خداى تعالى مى داند، آنچه در برابر آنها است و هر چه پشت سر آنها است. و شفاعت كنندگان هم شفاعت نكنند مگر كسى را كه خدا مى خواهد و رضا دهد و آنها را ترس (عذاب) او، ترسانند. (28)

هر كس از آنها بگويد: من خداى به حقّ غير از ذات حق تعالى هستيم پس او را دوزخ جزا دهيم. اين چنين ستمكاران را جزا دهيم. (29)

آيا آنان كه كافر شدند نمى بينند كه آسمانها و زمين به هم بسته بودند و ما آنها را از هم جدا ساختيم و هر شى ء زنده اى را از آب آفريديم پس آيا ايمان نمى آورند. (30).

تفسير: ..... ص : 139

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً «ام» در اين جا منقطعه و به معناى بل و همزه است و دلالت بر اعراض از ما قبل و انكار ما بعد مى كند، يعنى درست نيست كه از جنس زمين خدايانى انتخاب كنند و معتقد باشند كه آنها مرده ها را زنده مى كنند و زنده شدن مردگان به وسيله اشياى بى جان (بتها) از مردود ترين عقايد است، در حالى كه لازمه ادّعاى الوهيّت براى بتها اعتقاد به زنده شدن مردگان به وسيله آنها مى باشد زيرا تنها كسى شايسته الوهيت است كه بر هر امر ممكنى قادر باشد. «من الارض» يعنى از زمين و اين عبارت از قبيل فلان من الكوفة است كه به معناى كوفى مى باشد و در معناى «آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ» دو احتمال وجود دارد:

1- مراد اين است كه اين بتها در روى زمين عبادت مى شوند.

2- منظور بتهايى است كه از جنس زمين ساخته مى شدند، زيرا يا از بعضى سنگهاى روى زمين

تراشيده مى شدند، و يا از برخى جواهرات زمين تهيّه مى شدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 140

هُمْ يُنْشِرُونَ مرده ها را زنده مى كنند يا خلق و پراكنده مى كنند. «1» انشر اللَّه الموتى و نشرها، دو باب و به يك معناست، يعنى خداوند مردگان را زنده كرد.

در آيه بعد خداى سبحان براى اثبات يكتايى خود به استدلال پرداخته است و فرموده:

لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا اگر در آسمان و زمين خدايانى غير از خداى واحد مى بود زمين و آسمان به تباهى كشيده مى شد.

«الا» صفت آلهة است مثل «غير» در صورتى كه آلهة غير اللَّه گفته شود و بدل نيست زيرا بدل تنها، در كلام منفى مى آيد، مثل لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ «2» «هيچ كس از شما متوجه نشود بجز همسرت» (هود/ 83) و اين بدان جهت است كه اگر مستثنا منه اعم باشد مى توان آن را نفى كرد ولى ايجاب آن، صحيح نيست يعنى كلمه «احد» وقتى عام و صلاحيّت براى مستثنا منه شدن دارد كه جمله منفى باشد امّا اگر جمله مثبت باشد عموميت ندارد و چيزى از آن مستثنا نمى شود. اكنون معناى آيه اين است: اگر تدبير امور آسمان و زمين به دست خدايانى غير از خداى واحد كه ايجاد كننده آنهاست، مى بود جهان را فساد و تباهى فرا مى گرفت و كار آسمان و زمين نظم نمى يافت. اين همان دليل تمانعى است كه مبناى متكلمان در مسأله توحيد است.

لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ كارهاى خداوند مورد اشكال و ايراد نيست، زيرا (به دليل عقل ثابت شده كه) تمام كارهايش بر طبق حكمت و صواب است و هيچ گونه فعل

__________________________________________________

1- در باره اين آيه تفسير

نمونه چنين مى نويسد: ينشرون از مادّه نشر به معناى گستردن چيز پيچيده است، و كنايه از آفرينش و انتشار مخلوقات در پهنه زمين و آسمان نيز آمده، جمعى از مفسّران اصرار دارند كه اين جمله را اشاره به معاد ... بدانند در حالى كه با توجّه به آيات بعد روشن مى شود كه سخن از توحيد خداوند و معبود حقيقى است نه معاد و زندگى پس از مرگ تفسير نمونه، ج 13، پاورقى ص 380.

2- به قرائت رفع «امرأتك» املاء ما منّ به الرّحمن، سوره هود،/ 81، ص 44.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 141

قبيح از او سر نمى زند.

«وَ هُمْ يُسْئَلُونَ» امّا از ديگران سؤال مى شود، چرا كه آنها مملوك و بنده اويند و كار نيك و زشت از آنها سر مى زند، پس آنها سزاوارند، كه كارهايشان مورد بازخواست واقع شود و به آنها گفته شود چرا اين كار را انجام داديد يا انجام نداديد.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً دليل تكرار اين جمله، بزرگ شمردن گناه و كفر مشركان مى باشد.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ اى پيامبر به آنها بگو: دليلتان را بياوريد، خواه از راه عقل ثابت شود يا از طريق وحى رسيده باشد، زيرا در هيچ كتابى از كتابهاى آسمانى قبل نمى بينيد مگر اين كه در آنها دعوت به توحيد و نهى از شرك شده است.

هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ اين قرآن، پندى است براى امت من و براى كسانى كه پيش از من بوده اند از امّتهاى پيامبران قبل كه بعضى به واسطه ايمان آوردن نجات يافته و برخى به خاطر كفرشان هلاك شده اند. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: منظور از «من معى» كسانى است كه در زمان پيامبر

صلى اللَّه عليه و آله بودند و كسانى كه بعد از خواهند آمد، و مقصود از: ذكر من قبلى، انسانهاى پيش از آن حضرت مى باشند.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ در اين قسمت از آيه خداوند مشركان را به جهل و نادانى نكوهش كرده و فرموده است: بلكه بيشتر آنان حق را نمى شناسند و به اين دليل از تأمل و انديشيدن در آن رو گرداندند.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ اين فعل يوحى نيز قرائت شده و اين آيه تقرير كننده آيات توحيدى قبل از خودش مى باشد.

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً آنهايى كه گفتند خداوند رحمان داراى فرزندانى است، قبيله خزاعه مى باشند كه گفتند فرشتگان دختران خدايند، امّا خداوند ذات خود را از آن پاك دانسته و فرموده است: بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ» آنها بندگان (خدا) هستند، و صفت بندگى با فرزندى منافات دارد و سپس با لفظ «مكرمون» آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 142

گرامى داشته و مقرّب درگاه خودش قرار داده است.

لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ (فرشتگان) جز به امر خدا سخنى نمى گويند، به فرمان او عمل كرده و از گفتارش پيروى مى كنند و چيزى نمى گويند مگر اين كه خدا بگويد. و گفتار آنها بر گفتار خدا پيشى نمى گيرد. همان گونه كه گفتار آنها تابع گفتار اوست، كردارشان نيز بر طبق فرمان اوست، يعنى كارهاى كه او فرمان نداده انجام نمى دهند و تمام آنچه انجام مى دهند و انجام نمى دهند از امور گذشته و آينده، همه در ديدگاه خداوند است و علم او به آنچه انجام داده اند و انجام مى دهند احاطه دارد.

وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى اينها جرأت شفاعت از هيچ كس را ندارند

جز از آنانى كه دينشان مورد پسند خدا باشد يا اين كه خداوند شفاعت در مورد آنها را بپسندد و شايسته شفاعتشان بداند، و آنها فقط مؤمنانند.

وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ و با تمام اين مزايا اين فرشتگان پيوسته بيمناك و هراسانند كه مبادا در عبادتشان كوتاهى كرده باشند.

وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ در اين آيه خداوند، به منظور زشت شمردن شرك، كسانى از فرشتگان را كه بر فرض و از روى مثال، شرك به خدا آورند تهديد به عذاب و كيفر جهنّم فرموده است. چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «اگر فرضا اين پيامبران (با آن همه مقام و موقعيّتى كه داشتند) مشرك مى شدند تمام اعمالشان بر باد مى رفت» (انعام/ 88).

«أَ وَ لَمْ يَرَ» اين كلمه بدون «واو» به صورت «الم» نيز خوانده شده است.

كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما در معناى اين آيه سه احتمال گفته شده است:

1- اين كه آسمان و زمين (قبل از آن كه به صورت فعلى در آيند) چنان به هم متّصل بودند كه ميانشان فضاى بازى وجود نداشت.

2- اين بود كه آسمانها به هم پيوسته بود، همچنين در ميان زمين خلل و فرج وجود نداشت، پس خداوند همه آنها را درهم شكافت، و ميانشان فاصله ايجاد كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 143

3- گفته شده است، يعنى آسمان و زمين را به وسيله باران و گياه گشوديم بعد از آن كه ميان پر و به هم پيوسته بودند و اين قول از ائمه عليهم السّلام روايت شده است.

«كانتا» دليل اين كه فعل را مثنّاى مؤنّث آورده، نه جمع مؤنّث، اين است كه مقصود

انبوه آسمانها و انبوه زمين است، چنان كه در عبارت لقاحان سوداوان، صفت را به اين دليل مؤنّث آورده اند كه مراد از «لقاحان» جماعتان مى باشد، يعنى در آيه ضمير را به اعتبار معنا، مثنّاى مؤنّث آورده چنان كه در مثال «سوداوان» را كه اسم ظاهر و صفت است، به اعتبار معنا يعنى جماعتان، مثنّاى مؤنّث آورده اند نه مثنّاى مذكر.

«وَ جَعَلْنا» اين فعل گاهى به يك مفعول و گاهى به دو مفعول متعدّى مى شود، در اين آيه اگر آن را متعدى به يك مفعول بدانيم در معناى آيه يكى از دو احتمال زير خواهد بود:

1- هر موجودى زنده اى را از آب آفريده ايم. مثل قول خداوند: وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ «خداوند هر جنبنده اى را از آب آفريد» (نور/ 45).

2- گويى هر موجود زنده اى را از آب آفريده ايم، زيرا نياز مبرم به آب دارد و بر نبودن آن صبر ندارد، مثل خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ، «انسان از شتاب آفريده شده است» (انبياء/ 36).

و اگر دوم: (متعدى به دو مفعول) اراده شود معنايش اين است: هر مرد زنده اى را نيازمند به آب ساختيم. مثل قول پيامبر صلى اللَّه عليه و آله:

ما انا من دد و لا الدد منّى.

«1»

[سوره الأنبياء (21): آيات 31 تا 35] ..... ص : 143

اشاره

وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (31) وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ (32) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33) وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ (34) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا

تُرْجَعُونَ (35)

__________________________________________________

1- من از لهو و لعب نيستم و آن نيز از من نيست. (يعنى نيازى به بازى ندارم). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 144

ترجمه: ..... ص : 144

ما، در زمين كوه هاى ثابت و پا بر جا قرار داديم براى اين كه آنها را از تزلزل و اضطراب نگهدارند و در آن راههاى فراخى ميان كوه ها و نيز راههايى در دشت آن قرار داديم براى آن كه مردم به مقاصد خود راه يابند. (31)

و آسمان را سقفى قرار داديم كه از افتادن محفوظ باشد، در حالى كه كافران، از آيات و نشانه هاى آن، رو گردانند. (32)

خداوند كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد و هر كدام از آنها در فلكى شناورند. (33)

براى هيچ انسانى پيش از تو جاودانگى قرار نداديم، آيا پس اگر تو بميرى آنها جاودان خواهند بود؟ (34)

هر موجود زنده اى چشنده مرگ است و ما شما را با بدى و نيكى به عنوان فتنه مى آزماييم و به سوى ما باز مى گرديد. (35).

تفسير: ..... ص : 144

أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ در زمين كوه هاى استوار قرار داديم، به خاطر ناخشنودى ما از اين كه اهلش را مضطرب كند و بلرزاند يا براى اين كه آنها را مضطرب نسازد و در اصل «لأن لا تميد» بوده «لا» و «لام»، حذف شده و حذف «لا» به مذهب اهل كوفه به اين دليل است كه اشتباهى رخ نمى دهد هم چنان كه در آيه لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ، «تا اهل كتاب بدانند كه به هيچ از فضل و رحمت خدا دستى ندارند» (حديد/ 28)، زايد بودن «لا» موجب اشتباه نيست.

«وَ جَعَلْنا فِيها» ضمير، به «رواسى» بر مى گردد، «فجاج» راههاى وسيع ميان آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 145

كوه ها جمع «فج» و صفت براى «سبلا» است، اما چون بر آن

مقدّم شده، حال برايش واقع شده.

سَقْفاً مَحْفُوظاً آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، در معناى «محفوظ» دو احتمال گفته شده است.

الف: محفوظ از اين كه بر زمين افتد و متزلزل شود.

ب: به وسيله تيرهاى شهاب از بالا رفتن شياطين محفوظ مانده تا نتوانند به خبرهاى فرشتگان آسمانى گوش فرا دهند.

وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ و آنها از شواهد و عبرتهاى خداوند در آسمانها- كه عبارت است از پند گرفتن به وسيله خورشيد و ماه و سيّارات و نيز از محلّ سير آنها كه با حسابى دقيق و با نظمى مستقيم استوار هستند و همه اينها دلالت بر حكمت بالغه الهى دارد- غافلند. هر كسى كه از استدلال به اين امور بر بزرگى شأن پديد آورنده آنها و حكمت بى نظيرش، اعراض كند جهلى بالاتر از جهل او نيست.

كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ تنوين «كل» عوض از مضاف اليه است، يعنى «كلّهم» مقصود اين است كه تمام سيارات در آسمان شناورند و ضمير (جمع در «يسبحون») به شمس و قمر بر مى گردد و مراد از اين دو جنس طلوع كنندگان در هر شب و روز مى باشد و به همين دليل و نيز به واسطه تعدّد محل طلوع (و غروب) آنهاست كه جمع حساب شده و از آنها تعبير به «شموس» و «اقمار» مى شود و گرنه، شمس، يكى و قمر نيز يكى است و ضمير عقلاء يعنى «واو» جمع در فعل «يسبحون» به اين دليل است كه آنها را به شنا كردن كه كار عاقلان مى باشد توصيف فرموده است.

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ عربها براى پيامبر اكرم آرزوى مرگ مى كردند تا او را بدين سبب مورد شماتت

قرار دهند و خداوند با اين بيان شماتت را از وى نفى كرده يعنى حكم خدا بر اين است كه هيچ بشرى را در دنيا مخلّد قرار ندهد، پس اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 146

تو بميرى آيا آنها باقى مى مانند؟

«فِتْنَةً» مفعول مطلق تأكيدى براى فعل «نبلوكم» از غير لفظش مى باشد، يعنى خدا شما را به چند چيز مى آزمايد: به بلاها كه صبر در آن واجب و به بخششها و عطايايش كه شكر بر آن لازم است.

وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ و به سوى ما بازگشت مى كنيد و بر حسب آنچه از صبر و شكر در شما وجود دارد پاداش و كيفرتان خواهيم داد.

[سوره الأنبياء (21): آيات 36 تا 40] ..... ص : 146

اشاره

وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ (36) خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (38) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (39) بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (40)

ترجمه: ..... ص : 146

وقتى كه كافران تو را ببينند، جز به بازى و مسخره نگيرند كه آيا اين همان كسى است كه خدايان شما را (به بدى) ياد مى كند؟ در حالى كه آنها خود به ياد خدا كافرند. (36)

انسان از شتابزدگى آفريده شده است، زود است كه آيات خودم را به شما بنمايانم بنا بر اين شتاب نكنيد. (37)

و مى گويند اين وعده كى خواهد بود، اگر شما راستگوييد. (38)

اگر آنان كه كافر شدند، مى دانستند موقعى را كه نتوانند آتش را از صورتهاى خود و نه از پشتهاى خود باز دارند و نه يارى مى شوند (در وقوع آن، شتاب نمى كردند). (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 147

بلكه ناگهان به سويشان آيد و مبهوتشان سازد پس نتوانند آن را ردّ كنند و مهلت نيابند. (40)

تفسير: ..... ص : 147

أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ به ياد چيزى بودن، گاهى به خوبى است و گاهى به بدى و هر گاه قرينه حاليه دلالت بر يكى از اينها كند، بطور اطلاق آورده مى شود، مثلا به شخصى مى گويى: شنيدم فلانى از تو ياد مى كرد.

حال اگر آن شخص دوست باشد، ياد او مدح و ثناست، امّا اگر دشمن باشد عيب جويى و مذمّت است. و آيه مورد بحث يعنى: آيا اين است كسى كه خدايان شما را (به بدى) ياد مى كند؟ و نيز آيه سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ ... «شنيديم جوانى را كه از بتها (به بدى) ياد مى كند» از قسم اخير (مذمّت و بدگويى) است و مقصود اين است كه بت پرستان خدايان خود را به صفاتى كه شايسته آن نبودند ياد مى كردند مثلا مى گفتند: اينها ما را شفاعت مى كنند و (بر كارهاى ما) گواه هستند و چون پيامبر

آنان را به توحيد دعوت مى كرد و بر خدايانشان عيب مى گرفت، اين را نمى پسنديدند، از اين رو در باره پيامبر چنين مى گفتند.

وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ آنها به وحدانيتى كه واجب است خدا به آن نام برده شود كافرند و خدا را قبول ندارند. بنا بر اين خود آنها از تو سزاوارترند كه مورد استهزاء واقع شوند، چون آنها پيرو باطلند و تو بر حقّى.

جمله «أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ» در محل نصب است به يكى از دو وجه زير:

الف: بدل از «هزوا» كه منصوب و به معناى كفر است.

ب: جانشين حال محذوف و مقول قول است، يعنى: قائلين: در حالى كه مى گويند: «أَ هذَا الَّذِي ...».

فَلا تَسْتَعْجِلُونِ بت پرستان در فرا رسيدن عذاب خدا عجله مى كردند و مى گفتند

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 148

اين وعده، كى خواهد آمد، خداوند به آنها فرموده است: «از من درخواست شتاب در عذاب نكنيد» و با اين بيان از يك سو انسان را بر اين صفت مذمّت كرده است كه طبيعت او چنين است (عجله مى كند) و از سوى ديگر او را از اين عمل نهى كرده و گويى خطاب به انسان مى فرمايد: اين از شما امر تازه اى نيست كه در امور عجله مى كنيد، زيرا بر اين صفت آفريده شده ايد و اين طبيعت شماست، از ابن عباس نقل شده كه: منظور از انسان آدم است، وقتى روح، به سينه اش رسيد، خواست بلند شود، امّا ظاهر اين است كه مراد از آن جنس انسان است. بعضى گفته اند: «عجل» به لغت حمير به معناى گل است و به قول شاعر آنان استشهاد كرده اند:

و النبع «1» ينبت بين الصّخر ضاحية

«2» و النّخل ينبت بين الماء و العجل «3»

لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا جواب «لو» محذوف است و «حين» مفعول «يعلم» مى باشد، يعنى اگر كافران، وقت عذاب را كه براى فرا رسيدنش عجله مى كنند، مى دانستند كه چه اندازه سخت است و چگونه آتش از پشت سر و جلو رو آنها را فرا گرفته است و هيچ گونه قدرت بر رفع آن از خود ندارند و كسى را نمى بينند كه ايشان را يارى كند، اين چنين بر كفر خود و مسخره كردن (حقايق دينى) باقى نمى ماندند. و جايز است فعل «يعلم» را بدون مفعول قرار دهيم به اين معنا كه اگر با آنان علم و آگاهى مى بود و نادان نبودند، براى فرا رسيدن عذاب عجله نمى كردند. در

__________________________________________________

1- نبع درختى است كه از چوبش كمان و تير مى سازند و در اصطلاح جديد به چشمه نيز مى گويند.

2- كشّاف، ج 3، ص 117، مصراع اول را در پاورقى چنين آورده: النبع فى الصخرة الصّماء منبته:

درخت نبع از ميان سنگ سخت مى رويد.

3- درخت نبع از ميان سنگ سختى كه در تابش آفتاب قرار دارد، مى رويد و درخت خرما از ميان آب و گل سر در مى آورد.

منجد الطلاب، ماده نبع. ترجمه مجمع البيان، دكتر احمد بهشتى هم در معناى شعر گفته است چشمه از ميان سنگها مى جوشد و نخل از ميان آب و خاك مى رويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 149

اين صورت «حين» منصوب به مضمر خواهد بود (مفعول فيه نه مفعول به) يعنى وقتى كه نمى توانند آتش را از صورتهاى خود برطرف سازند (در آن هنگام) مى دانند كه بر باطل بوده اند.

بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً بلكه قيامت يا آتشى كه به آن تهديد شده اند

ناگهان فرا مى رسد.

«فتبهتهم» پس بر آنها غلبه مى كند. براى كسى كه در بحث، مغلوب واقع مى شود «مبهوت» گفته مى شود.

وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ اين تذكّرى است به اين كه خداوند در دنيا به آنها مهلت مى دهد امّا در قيامت بر ايشان مهلتى نيست.

[سوره الأنبياء (21): آيات 41 تا 45] ..... ص : 149

اشاره

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (41) قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42) أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ (43) بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44) قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 149

بسيارى از پيامبران پيش از تو مورد مسخره و استهزاء واقع شدند پس مسخره كنندگان را وبال مسخره شان فرا گرفت. (41)

به آنها بگو چه كسانى شما را از عذاب پروردگار بخشنده در شب و ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 150

روز محافظت مى كند؟ بلكه آنها از ذكر پروردگارشان اعراض كننده اند. (42)

بلكه براى آنان معبودهايى است غير از ما كه آنها را از عذاب منع كند؟ آنها نه، خود مى توانند خود را يارى كنند و نه از طرف ما يارى مى شوند. (43)

بلكه ما، ايشان و پدرهايشان را بهره مند ساختيم تا عمرهاى آنها طولانى شد، آيا نمى دانند كه ما مى آوريم زمين را در حالى كه مى كاهانيم از كنارهاى آن؟ پس آيا كافران پيروزند؟ (44)

بگو: بطور تحقيق شما را به وسيله وحى انذار مى كنم و حال آن كه اين كران، دعوتى را كه با آن انذار مى شوند نمى شنوند. (45)

تفسير: ..... ص : 150

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ در اين آيه خداوند پيامبرش را در مقابل استهزاى كفّار دلدارى مى دهد كه سرگذشت پيغمبران قبل مى تواند براى او الگو باشد و هم چنان كه پيروان (نافرمان) آنها را در مقابل نافرمانيهايشان به عذاب الهى دچار شدند كسانى كه او را استهزا مى كنند نيز به سزاى اعمالشان خواهند رسيد.

قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بگو: چه كسى شما را در شبها و روزها از كيفر خداى رحمان نگهدارى مى كند؟

بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ بلكه، آنها از ياد پروردگارشان رو گردانند: خداى را در انديشه خود جاى نمى دهند تا چه رسد كه از كيفر او بيم داشته باشند.

مراد آيه اين است كه نخست خداوند پيغمبرش را امر كرده تا از آنها بپرسد كه نگهدار آنها از عذاب

الهى كيست؟ و سپس بيان فرموده كه آنان شايسته چنين سؤالى نيستند، زيرا از ياد كسى كه آنان را حفظ مى كند رو گردانند.

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ در اين عبارت خداوند به وسيله «ام» كه به معناى «بل» مى باشد، از گذشته صرف نظر كرده و مى فرمايد: بلكه آنها را معبودهاى مختلفى است كه عذاب را از ايشان دفع مى كنند بيش از آن كه ما آنان را حفظ كنيم. سپس

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 151

كلام را از سر گرفته و بيان فرموده است كه آنچه قادر نيست خود را يارى كند يا از خود دفع ضرر كند و خدا هم ياور او نيست، چگونه مى تواند از ديگران دفع ضرر نمايد؟ و بعد مى فرمايد بلكه آنان را هيچ نگهدارنده اى نيست و اين، ما هستيم كه آنها را مهلت داديم و از زندگى دنيا بهره مندشان ساختيم، چنان كه اجداد آنها را آسايش و رفاه داديم كه عمرشان طولانى شد تا آن جا كه گمان كردند اين لباس امن و آرامش هرگز از تنشان بيرون نخواهد آمد.

أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ آيا نمى بينند كه ما پيوسته با مسلّط ساختن مسلمين و غلبه دادن آنها بر كفّار سرزمين آنان را كاهش مى دهيم؟ بعضى گفته اند، يعنى با مرگ.

دانشمندان زمين را دچار نقصان مى كنيم. بنا بر قول اوّل جمله «نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها» منظره غلبه مسلمانان بر مشركان و نقصان يافتن سرزمين آنان را كه خداوند به توسّط مسلمانان انجام مى داده است به تصوير مى كشد.

لا يَسْمَعُ الصُّمُّ اين جمله «لا تسمع الصم» نيز قرائت شده كه خطاب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله باشد، يعنى اى پيامبر، تو نمى توانى دعوت خود

را به ناشنوايان برسانى.

[سوره الأنبياء (21): آيات 46 تا 50] ..... ص : 151

اشاره

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (46) وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ (47) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ (48) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (49) وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 152

ترجمه: ..... ص : 152

اگر مخالفان را بويى از عذاب پروردگارت برسد مى گويند:

اى واى بر ما كه ستمكار بوديم. (46)

ما، در روز قيامت ميزانهاى درست را مى گذاريم، پس به هيچ كس و هيچ چيزى ستم نمى شود و اگر آن چيز به مقدار دانه اى از خردل باشد در قيامت آن را حاضر مى كنيم و همين بس كه ما حساب كننده ايم. (47)

محقّقا به موسى و هارون تورات را به عنوان جدا كننده ميان حق و باطل و روشنايى و ياد آورى براى متّقين، داديم. (48)

پرهيزكاران كسانى هستند كه در پنهانى از پروردگارشان مى ترسند در حالى كه از قيامت ترسناكند. (49)

و اين (قرآن) ذكرى است با ميمنت كه ما آن را فرستاديم آيا شما آن را انكار مى كنيد؟ (50).

تفسير: ..... ص : 152

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ اگر از كيفرها و عذابهايى كه به آن وسيله تهديد شده اند، كوچكترين چيزى به آنان برسد، رام مى شوند و به ستمكارى خود اقرار مى كنند.

«نفحة» بر مبناى مرّه و به معناى قلّت است.

مثل قول عربها: نفحته الدّابة چهار پا بنرمى بر او لگد زد، يعنى نسيمى به او رسيد. و نفحه بعطيته: يعنى مال اندكى به او بخشيد.

وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ در قيامت ميزانهاى عدل برقرار مى سازيم، در اصل ذوات القسط بوده و مضاف حذف شده و يا اين كه قسط كه به معناى عدل است به دليل مبالغه صفت موازين است، گويى اين موازين خودشان قسط و عدلند. «لِيَوْمِ الْقِيامَةِ» به خاطر مردم روز قيامت (لام براى اختصاص است) و مى توان گفت: (به معناى فى) «1» مثل «لام» در جمله لخمس ليال خلون من الشهر، مى باشد، يعنى در شب پنجم ماه و مثل شعر نابغه:

__________________________________________________

1- املاء ما منّ به الرحمن،

ج 2، ص 133.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 153

تو سمت آيات لها فعرفتها لستّة اعوام و ذا العام سابع «1»

فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً (در پاى ميزان عدل الهى) نه از نيكى نيكوكار چيزى كم مى گردد و نه بر بدى بدكار چيزى افزوده مى شود.

وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها و اگر گناه به اندازه ذرّه بسيار ريزى باشد آن را براى مجازات حاضر مى كنيم. تأنيث ضمير (ها) براى مثقال به اين دليل است كه كلمه «حبّة» اضافه شده چنان كه مى گويند: عليه السّلام ذهبت بعض اصابعه، كه چون «بعض» به «اصابع» اضافه شده، فعلش را مؤنّث آورده اند. امام صادق عليه السّلام و ابن عبّاس و مجاهد «آتينا» با مدّ خوانده اند كه باب مفاعله از مادّه «اتيان» است، به معناى مكافات و مجازات دو طرفه است زيرا كه مردم اعمال خود را به پيشگاه خداوند آورده اند و خداوند جزا و پاداش را براى مردم آورده است. منظور از «فرقان» تورات است.

وَ ضِياءً وَ ذِكْراً تورات را به موسى و هارون داديم كه روشنايى و ياد آورى براى پرهيز كاران است يعنى تورات خودش بنفسه براى پرهيزكاران، نور و ذكر است و ممكن است معنايش اين باشد: آنچه از شرايع كه در تورات وجود دارد به عنوان روشنايى و ذكر به موسى و هارون داديم. بعضى گفته اند فرقان به معناى شكافتن درياست و بعضى گفته اند به معناى خارج شدن از شبهات است.

الَّذِينَ يَخْشَوْنَ محلّ «الذين» جرّ است، بنا بر اين كه صفت براى متّقين باشد، يا نصب: و يا رفع است بنا بر مدح.

وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ اين قرآن ذكرى است با بركت. بركتش عبارت

از زيادى خير و منافع آن و ادامه اين امور تا قيامت است.

__________________________________________________

1- براى آن خانه نشانه هايى جستجو كردم تا آن را شناختم/ در ظرف شش سال و اكنون سال هفتم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 154

[سوره الأنبياء (21): آيات 51 تا 60] ..... ص : 154

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ (51) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ (52) قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ (53) قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (54) قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ (55)

قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (56) وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ (58) قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ (59) قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ (60)

ترجمه: ..... ص : 154

به طور تحقيق، ما پيش از اين ابراهيم را به رشد و هدايت رسانيده و به او عالم و دانا بوديم. (51)

و هنگامى كه به پدر و قومش گفت: چيست اين صورتهايى كه شما آنها را عبادت مى كنيد. (52)

گفتند ما پدرهايمان را ديديم كه اينها را مى پرستند. (53)

ابراهيم فرمود محقّقا شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد. (54)

گفتند آيا جدّى مى گويى يا ما را به بازى گرفته اى. (55)

گفت بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است، آن كسى كه آنها را آفريد، و من بر اين امر از گواهى دهندگانم. (56)

به خدا سوگند همين كه شما پشت كنيد چاره بتهايتان را خواهم كرد. (57)

پس همه آنها را تكّه تكّه كرد مگر بزرگشان را به اميد اين كه آنها به سوى او مراجعت كنند. (58)

گفتند: هر كس به خدايانمان چنين كارى كرده حتما از ستمكاران است. (59)

گفتند: شنيده ايم كه جوانى به نام ابراهيم، از آنها سخن مى گفته است. (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 155

تفسير: ..... ص : 155

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ معناى رشد هدايت يافتن به راههاى خير و صلاح است و رشد منسوب به ابراهيم رشدى است كه شايسته امثال او و داراى موقعيّت ويژه اى است. بعضى گفته اند مراد از رشد دلائل توحيد مى باشد و برخى گفته اند مراد نبوّت است: ما به ابراهيم، پيش از موسى و هارون، رشدى شايسته او داديم.

وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ و به صفات پسنديده و رازهاى درونى او، آگاه بوديم كه وى را سزاوار دوستى خود دانستيم. «اذ قال» متعلّق به «آتينا» يا به «رشده» مى باشد.

ما هذِهِ التَّماثِيلُ اين جمله براى تحقير و كوچك شمردن بتها ذكر شده است.

أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ

«عاكفون» غير متعدّى به كار رفته است، مقصود اين كه اين مردم، اين احترام توأم با پرستش را براى بتها انجام مى دادند. و اگر متعدّى اراده شده بود، «عاكفون عليها» گفته مى شد.

اصبغ بن نباته روايت كرده است كه حضرت امير عليه السّلام به گروهى عبور كرد كه شطرنج بازى مى كردند، فرمود: ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ، شما (با اين عملتان) خدا و رسولش را نافرمانى كرده ايد.

قالُوا وَجَدْنا در اين جا بت پرستان چون دليلى براى عبادت بتها نداشتند به تقليد كردن از آبا و اجدادشان اعتراف كردند و در بى آبرويى اهل تقليدهاى كور كورانه همين بس كه بت پرستان از جمله آنها مى باشند.

قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ضمير «انتم» ضمن اين كه مفيد تأكيد است، كلام بدون آن نيز غلط است، زيرا عطف بر ضمير در «كنتم» كه در حكم جزء فعل است جايز نيست. معناى آيه اى است: شما و كسانى كه از آنها تقليد مى كنيد و در گمراهى آشكارى هستيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 156

قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ اين كه براى ما آورده اى، حق و جدّى است يا مسخره و بازى؟

سؤال بت پرستان از ابراهيم به اين دليل بود كه او آنها را گمراه مى شمرد ولى آنان گمراهى خود را بعيد مى دانستند.

الَّذِي فَطَرَهُنَّ مرجع ضمير، «سماوات و ارض» يا «تماثيل» مى باشد.

«تاللّه» «تا» بدل از «واو» است كه آن نيز، عوض از «با» مى باشد و در «تا» معناى تعجّب نيز وجود دارد گويا ابراهيم عليه السّلام از اين كه درهم شكستن بتها به دست او واقع شود تعجّب مى كند، زيرا اين كار در زمان حكومت نمرود مستكبر

سركش، بسيار سخت بلكه غير ممكن شمرده مى شد.

قتاده مى گويد: ابراهيم اين حرف را پيش خود و پنهان از قومش گفت.

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً روايت شده است كه بت پرستان به مناسبت عيدى كه داشتند آن روز از خانه بيرون رفته بودند، حضرت ابراهيم عليه السّلام رفت و تمام بتهاى آنان را قطعه قطعه كرد، «جذاذ»: (به ضم جيم) تكه ها و قطعه ها از ماده «جذ» به معناى قطعه قطعه كردن، يعنى همه بتها را با تبرى كه در دست داشت درهم شكست تا جايى كه بجز بت بزرگ هيچ بتى باقى نماند و تبر را به گردن بت بزرگ، آويزان ساخت. «جذاذا» (با كسر جيم) جمع جذيذ نيز خوانده شده است. «1»

ابراهيم بت بزرگ را باقى گذاشت زيرا مى دانست كه بت پرستان (وقتى اين صحنه را مشاهده كنند) تنها او را «2» هدف خواهند گرفت چون شنيده بودند كه او از دين آنها بد مى گفته و خدايان آنها را به باد مسخره مى گرفته است و ابراهيم

__________________________________________________

1- ظاهرا تنها كسايى كه چنين قرائت كرده است: استاد گرجى، نقل از ص 429 كتاب سبعه ابن مجاهد.

2- بسيارى از مفسّران گفته اند مرجع ضمير در يرجعوا اليه، ابراهيم است و بعضى هم گفته اند مراد بت بزرگ، امّا معناى اول بهتر است. تفسير نمونه، پاورقى، ص 433 ج 13.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 157

مى خواست با گفتار مستدلّ خود آنها را مغلوب و ساكت كند، لذا گفت: بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ «بلكه بزرگ آنها اين كار را انجام داده، پس از خود آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند». از كلبى روايت شده كه منظور از كلمه «اليه» مراجعت به بزرگ بتهاست، هم چنان كه

در حلّ مشكلات معمولا به دانشمند مراجعه مى كنند.

منظور اين كه به بت بزرگ مراجعه كنند و بگويند: چطور شد كه همه شكسته شده اند و تنها تو سالم مانده اى و تبر بر روى گردن تو است؟ پس بر آنها معلوم شود كه اين بت بزرگ عاجز و ناتوان است: نه سودى مى رساند و نه ضررى را دفع مى كند و بفهمند كه با پرستش اين بت (بزرگ) در نهايت جهل و نادانى بوده اند.

إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ بت پرستان گفتند: كسى كه اين شكستن و برهم زدن بتها را انجام داده، هر آينه ستمكار است زيرا نسبت به خدايان جسارت پيدا كرده است.

«ابراهيم» يا خبر مبتداى محذوف و يا منادا است، ولى بهتر اين است كه نايب فاعل «يقال» باشد زيرا مراد، اسم است نه مسمّى.

[سوره الأنبياء (21): آيات 61 تا 70] ..... ص : 157

اشاره

قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (61) قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (65)

قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66) أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (68) قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 158

ترجمه: ..... ص : 158

بت پرستان گفتند: پس او را بر منظر و مرآى مردم بياوريد تا شهادت دهند. (61)

گفتند: اى ابراهيم آيا تو اين كار را نسبت به خدايان ما انجام دادى؟ (62)

گفت: بلكه آن را بزرگشان انجام داده پس از آنها بپرسيد اگر حرف مى زنند. (63)

سپس به سوى نفسهاى خود مراجعه كردند و گفتند شما خود ستمكاريد. (64)

آن گاه سرهاى خود را فرو افكندند (و گفتند) تو خود مى دانى كه اينها سخن نمى گويند. (65)

گفت (ابراهيم): آيا چيزى را مى پرستيد كه نه به شما سودى دارد و نه ضرر به شما مى تواند بزند. (66)

اف بر شما و بر آنچه غير از خدا عبادت مى كنيد، آيا تعقّل نمى كنيد؟ (67)

بت پرستان (به يكديگر) گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى مى خواهيد انجام دهيد. (68)

ما گفتيم: اى آتش بر ابراهيم سرد و سالم باش. (69)

و خواستند به او مكرى وارد سازند و ما آنان را زيانكارتر قرار داديم. (70)

تفسير: ..... ص : 158

فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ جارّ و مجرور، در محلّ حال است، يعنى ابراهيم را در حالتى بياوريد كه در محلّ ديد باشد و مردم او را مشاهده كنند. «لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ» تا شهادت دهند بر آنچه او انجام داده يا اين كه عقوبت ما را مشاهده كنند.

فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا اين از سخنان كنايه دار است، زيرا ابراهيم قصد نداشته فعل را به بتها نسبت دهد بلكه مى خواست به منظور ساكن كردن آنان، با اين روش عمل را به خودش نسبت دهد. مثل وقتى كه انسان خودش خطّى خطّ خوشى نوشته و رفيقش كه از نوشتن او تعجّب كرده مى گويد: آيا تو اين خطّ را نوشتى؟ مى گويد نه،

پس تو

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 159

آن را نوشته اى، در حالى كه رفيقش از اصل، نويسندگى بلد نيست. اين جا نويسنده نمى خواهد نوشته را از خود نفى كند، بلكه با مسخره كردن رفيقش كه هيچ بلد نيست اين كار را به خود نسبت مى دهد. بعضى گفته اند تقدير عبارت اين است: بل فعله كبيرهم، ان كانوا ينطقون فاسئلوهم «بلكه بزرگ آنها اين كار را انجام داده، اگر اينها حرف زدن را مى دانند، پس از آنها بپرسيد»، با اين تقدير، فعل را معلّق بر شرطى كرده است كه در آنها وجود ندارد، بعضى ديگر گفته اند تقدير عبارت اين است: بل فعله من فعله هر كه انجام داده انجام داده، در اين جا جمله را تمام كرده و سپس جمله ديگرى را شروع كرده است و مى فرمايد كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ «اين بزرگشان است پس اگر سخن گفتن تواند از ايشان بپرسيد.»

فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ وقتى كه نتوانستند جواب بدهند به خود مراجعه كردند و با يكديگر گفتند خود شما در حقيقت ستمكاريد، نه كسى كه او را ظالم مى دانيد و مى گوييد: هر كس اين كار را نسبت به خدايان ما كرده از ستمكاران است.

ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ نكست الشي ء: آن چيز را وارونه و زير و رو كردم، و انتكس يعنى انقلب و مراد اين است كه بت پرستان از مجادله با ابراهيم منصرف شدند و اين، وقتى بود كه قدرت سخن گفتن را از خدايان خود نفى كردند و مى توان گفت: معناى «نكسوا» اين است كه آنها از شدّت شرمندگى در مقابل استدلالهاى ابراهيم كه مبهوتشان ساخته بود پاسخى جز آنچه بر ضررشان

بود نداشتند.

أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ «اف» صوتى است كه از دلتنگى و ناراحتى اظهار كننده اش حكايت مى كند. ابراهيم وقتى از بت پرستان ناراحت شد، و ديد با اين كه حق بر ايشان ثابت شده و عذرى بر ايشان باقى نمانده بر همان عبادت بتها باقى اند از آنها اظهار تنفّر كرد. «لام» براى بيان امرى است كه مورد تنفّر واقع شده است يعنى اين تنفّر من، هم از خودتان است، و هم از چيزى كه عبادت مى كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 160

بالاخره وقتى هيچ پاسخى نداشتند تصميم گرفتند كه ابراهيم را با سوختن از بين ببرند. پس به جمع كردن هيزم پرداختند و كسانى هم كه بيمار بودند با پولشان سفارش مى دادند كه هيزم بخرند. آن گاه آتش هولناكى بر افروختند، چنان كه پرندگانى كه به آن فضا نزديك مى شدند و مى سوختند. ابراهيم را دست و پا بسته در منجنيق گذاشتند و او را در آتش انداختند. نقل شده است كه وقتى او را به فضا پرتاب كردند جبرئيل آمد و گفت: كمك مى خواهى؟ گفت: مى خواهم، امّا نه از تو.

جبرئيل گفت: پس از پروردگارت بخواه. گفت: علم او به حالم كافى است از سؤالم.

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه حضرت ابراهيم در آن حال شروع كرد به خواندن اين دعا:

يا اللَّه يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.

پس آتش از سوزاندن او عاجز شد و ابراهيم در حالى كه زانوهايش را به بغل گرفته و جبرئيل با او بود در ميان بوستانى سبز و خرّم به سخن

گفتن پرداختند.

قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً در اصل «ذات برد و سلام» بوده، ولى به منظور مبالغه چنين گفته شده كه گويى (به فرمان خداوند) ذات آن آتش هولناك تبديل به سرما و تندرستى شد و مراد اين است كه اى آتش سرد شود تا ابراهيم از تو سالم بماند و زيانى به او نرسد، چنان كه از ابن عباس نقل شده: اگر خداوند به آتش چنين دستور نمى داد سردى آتش وى را هلاك مى ساخت. خداوند از طبيعت آتش، گرمى و سوزندگى را گرفت و روشنايى و درخشندگى اش را باقى گذاشت. حقيقت اين است كه آتش با توجّه به تبعيّت از امر و اراده خداوند، همچون مأمورى امر مولايش را امتثال كرد.

وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً بت پرستان كه مى خواستند با نيرنگهايشان به او آسيب برسانند خود شكست خورده ذليل شدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 161

[سوره الأنبياء (21): آيات 71 تا 75] ..... ص : 161

اشاره

وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ (73) وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ (74) وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (75)

ترجمه: ..... ص : 161

و ما، ابراهيم و لوط را از آن سرزمين نجات داديم و به سوى سرزمينى كه آن را براى جهانيان مبارك ساختيم برديم. (71)

و ما به ابراهيم اسحق و يعقوب را كه پسر پسر اوست، بخشيديم و همه آنها را صالح قرار داديم. (72)

و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به فرمان ما هدايت كنند و به سوى آنان در مورد به جا آوردن نيكيها و به پاداشتن نماز و دادن زكات، وحى كرديم و همه آنها عبادت كننده ما بودند. (73)

و به لوط، حكمت و علم شريعت داديم و او را از قريه اى كه مردمش كارهاى شنيع انجام مى دادند نجات داديم. آنها مردمى بدكار و فاسق بودند. (74)

و لوط را در رحمت خودمان داخل ساختيم، بدرستى كه او از صالحان بود. (75)

تفسير: ..... ص : 161

وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً ما ابراهيم و لوط را كه برادر زاده اش بود از شرّ نمرود و مكر او، از قريه كوثى «1» نجات داديم و آنها را به سرزمين شام كه در آن بركتها و نعمتهاى

__________________________________________________

1- كوثى نام قريه اى از عراق بوده است كه ابراهيم در آن جا متولد شده و در آن جا به آتش نمروديان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 162

فراوان قرار داده بوديم برديم.

از بركتهاى سرزمين شام كه تمام جهانيان از آن بهره مند شده اند اين است كه بيشتر پيامبران خدا در آن جا مبعوث شدند و دين و شرايعشان همه عالم را فرا گرفت.

و بعضى گفته اند مراد اين است كه سرزمين شام سرزمين حاصلخيزى است كه درختان و ميوه هاى آن هميشه رو به افزايش است و زندگانى در آن جا، خوش و روح افزاست.

روايت شده است كه

ابراهيم در فلسطين فرود آمد و لوط در شهر مؤتفكه، و ميان اين دو شهر يك شبانه روز راه بود.

وَ وَهَبْنا لَهُ ... نافِلَةً «نافله» به معناى فرزند فرزند است (يعقوب از نوادگان ابراهيم بود) و بعضى گفته اند: ابراهيم از خداى براى خود فرزندى درخواست كرد. خدا به او اسحاق را عطا كرد و يعقوب را هم به عنوان افزايش در فضيلت به او كرامت فرمود، بدون اين كه درخواست كرده باشد. منظور از «صالحين» شايستگان براى نبوّت و رسالت مى باشد.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً و آنها را امامان و پيشوايانى قرار داديم كه در شريعت الهى مورد اقتداى مردم باشند و به دستور ما مردم را به راه راستين و دين استوار هدايت كنند.

البتّه هر كس براى پيشوايى خلق صلاحيت داشته باشد هدايت آنها نيز بر او حتمى است و از طرف خداوند به اين سمت مأمور مى باشد، و در قدم اول به هدايت خود مى پردازد تا عموم جامعه از ارشادات او بهره مند شود، و دلها با اطمينان خاطر به او اقتدا كنند. «لوطا» اين كلمه، منصوب به فعل مضمرى است كه «آتيناه» آن را تفسير مى كند. «حكما و علما» در معناى حكمت چند احتمال ذكر شده است.

__________________________________________________

انداخته شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 163

1- هر كارى كه انجام دادنش واجب و لازم باشد.

2- رفع اختلاف و اصلاح ميان مردم.

3- بعضى هم گفته اند به معناى پيامبرى و نبوّت است.

قريه لوط كه خدا او را از آن، نجات داد «سدوم» نام داشت.

وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا لوط را از جمله شايستگان رحمت خود قرار داديم، يا او را در بهشت داخل كرديم.

[سوره الأنبياء (21): آيات 76 تا 80] ..... ص : 163

اشاره

وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا

لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (77) وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)

ترجمه: ..... ص : 163

ياد بياور نوح عليه السّلام را وقتى كه در گذشته دعا كرد پس دعايش را مستجاب كرديم و او، و خانواده اش را از اندوه بزرگ نجات داديم. (76)

و او را يارى كرديم، از ميان گروهى كه آيات ما را دروغ شمردند، آرى آنها مردمى بد بودند، پس ما همه آنها را غرق ساختيم. (77)

و ياد بياور زمانى را كه داوود و سليمان حكم كردند

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 164

در باره كشت و ذرعى كه شبانه گوسفندان مردم در آن ريخته «1» بودند و ما شاهد حكم آنها بوديم. (78)

پس ما حكم آن را به سليمان فهمانديم، و ما به هر يك از آنها حكمت و علم آموختيم و مسخّر ساختيم براى داود كوه ها را كه با او تسبيح مى كردند و همچنين پرندگان را و ما انجام دهنده اين كارها بوديم. (79)

و به سود شما ساختن زره را به داوود آموختيم تا اين كه شما را در جنگهايتان نگهدارى كند، آيا سپاس مى داريد. (80)

تفسير: ..... ص : 164

وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ نوح را كه پيش از پيامبران نامبرده دعا كرد ياد بياور.

وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ و او را (در برابر آن گروه) پيروز ساختيم از نصرته فانتصر:

ياريش كردم در نتيجه پيروز شد.

مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ از طوفان و نگرانى كه از تكذيب قومش داشت.

«وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ» قبل از اين دو اسم، فعل «اذكر» مقدّر است، يعنى ياد بياور اين دو پيامبر را و «اذ» بدل از دو اسم مى باشد. و «نقش» به معناى پراكنده شدن در شب است.

وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ ما شاهد حكم اين دو پيامبر بوديم. مقصود از ضمير جمع (هم) داوود و سليمان

و آن دو نفرى است كه براى رفع اختلافشان پيش آنها آمده بودند.

«فَفَهَّمْناها»: ضمير «ها» يا به حكومت بر مى گردد يا به فتوى. حضرت داوود

__________________________________________________

1- نفشت، تفسير نمونه، ج 13، ص 466، پاورقى: ماده نفش بر وزن (كفش) پراكنده شدن در شب است ... ترجمه مجمع البيان، ج 16، ص 147: نفش: راه يافتن گوسفند يا شتر در شب به مزرعه، و در ترجمه آيه چنين گفته ... كه شب هنگام به مزرعه ريخته بودند و ما اين ترجمه را برگزيديم چون در متن تفسير نيز به معناى انتشار آمده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 165

حكم كرد كه گوسفند بايد به صاحب مزرعه (يا باغ) داده شود (زيرا تمام مزرعه را درهم شكسته و از بين برده بود). حضرت سليمان در حالتى كه يازده ساله بود گفت:

اى پيامبر خدا، حكمى غير از اين براى طرفين مناسبتر است. داوود گفت: آن حكم، كدام است؟ سليمان گفت: گوسفند را به صاحب زراعت مى دهى تا (از شير و منافعش) بهره گيرد و مزرعه را هم به صاحب گوسفند مى دهى و روى آن، كار مى كند تا به حال اوّلش برگردد (آباد شود) داوود فرمود كه حكم حقيقى همين است كه تو بيان داشتى و آن را صادر كرد.

حقيقت امر اين است كه حكم هر دو پيامبر با استفاده از وحى بوده است، جز اين كه حكومت سليمان حكومت داوود را نسخ كرده بود، زيرا با توجّه به اين كه پيامبران خدا دسترسى به وحى دارند براى آنها جايز نيست كه از روى مظنّه يا اجتهاد خود حكم كنند. «وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً» و همين آيه دليل بر

آن است كه هر دو نفرشان بر حقّ بودند.

فعل «يسبّحن» در محل حال (از جبال) و به معناى «مستحبّات» مى باشد، و جايز است كه جمله استينافيه باشد مثل اين كه كسى گفته است: كيف سخرهن (چگونه كوه ها را مسخّر ساخت) در پاسخ گفته شده: يسبّحن (خداى را تسبيح مى كنند.)

«و الطّير» اين كلمه، يا عطف بر جبال و يا مفعول معه است: كوه ها با تسبيح كردن داوود را پاسخ مى دادند و پرندگان هم در هر صبح و شب همزمان با او تسبيح مى كردند.

وَ كُنَّا فاعِلِينَ در معناى اين جمله دو احتمال داده شده است:

1- ما بر انجام دادن اين گونه افعال و معجزات قادريم اگر چه به نظر شما عجيب مى آيد.

2- ما پيوسته چنين كارهايى در باره پيامبران انجام مى دهيم.

«لبوس»: اين كلمه به معناى لباس است امّا در اين جا به معناى زره است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 166

نخستين كسى كه زره را ساخت حضرت داوود بود به اين طريق كه فلزّ بصورت صفحات بود و آن حضرت آنها را سوراخ سوراخ كرد و بصورت حلقه هايى درآورد و از آن لباسى سبك و حفاظتى و زيبا ساخت. «لتحصنكم» اين فعل با «تا» و «ن» و «ى» هر سه، خوانده شده است:

با نون متكلم مع الغير منظور خداى عزّ و جلّ است و با «ى» غايب، منظور خود حضرت داوود يا «لبوس» است و با «ت» غايب مؤنّث منظور «صنعة» است، و مراد از «بأس» جنگ و پيكار مى باشد.

[سوره الأنبياء (21): آيات 81 تا 86] ..... ص : 166

اشاره

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ ءٍ عالِمِينَ (81) وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً

دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ (82) وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (83) فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدِينَ (84) وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ (85)

وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ (86)

ترجمه: ..... ص : 166

و باد تند را در اختيار سليمان گذاشتيم كه به فرمان او جارى مى شد به سوى سرزمينى كه در آن بركت قرار داديم و ما به هر چيز علم و آگاهى داريم. (81)

و از جنّيان گروهى را در اختيار او قرار داديم كه براى او غوّاصى و كارهاى ديگرى غير از اين، انجام مى دادند و ما آنها را نگهدار بوديم. (82)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 167

و ياد بياور زمانى را كه ايّوب عليه السّلام ندا كرد پروردگارش را كه مرا بيمارى و محنت رسيده و تو بخشاينده ترين بخشايندگانى. (83)

پس دعاى او را مستجاب فرموديم و آنچه از مرضها و دردها در او بود بر طرف ساختيم و خانواده و اهلش را به او باز گردانديم و با آنها همانندشان را نيز به او داديم تا از نزد ما رحمت و تذكّرى براى عبادت كنندگان باشد. (84)

و ياد بياور اسماعيل و ادريس و ذى الكفل را، همه آنها از صبر كنندگان بودند. (85)

و آنان را در رحمت خود داخل كرديم بدرستى كه ايشان از صالحان بودند. (86)

تفسير: ..... ص : 167

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ كلمه «ريح»: عطف بر «جبال» است، يعنى باد چنان مطيع حضرت سليمان بود كه هر گاه اراده مى كرد كه تند بوزد اطاعت مى كرد و هر گاه او مى خواست نرم و ملايم بوزد هم چنان از او اطاعت مى كرد. مثل ... تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ «باد را مسخّر سليمان ساختيم تا هر جا كه او بخواهد مطابق فرمانش به نرمى حركت كند» (ص/ 35) و باد به مقتضاى فرمان سليمان مى وزيد و هر معجزه او مؤيّد معجزه ديگرش بود.

وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ ءٍ عالِمِينَ و ما

نسبت به هر چيز آگاهيم و همه امور را به مقتضاى دانش و حكمت خود جارى مى سازيم.

وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ بعضى از شياطين «1» را مسخّر او ساختيم تا برايش در درياها غوّاصى كنند و اشياى گرانبها در آورند.

__________________________________________________

1- آنچه در اين جا به عنوان شياطين آمده در سوره سبأ به عنوان جنّ ذكر شده (12 و 13) و مى دانيم كه شياطين هم تيره جنّ هستند و آنچه از آيات استفاده مى شود اين گروه كه مسخّر سليمان بودند افرادى باهوش و هنرمند و صنعتگر بودند. و پاره ديگر از آيات دلالت بر اين دارد كه سليمان گروهى از شياطين سركش را در بند گرفته بود: وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (ص/ 38) تفسير نمونه، ج 13.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 168

«وَ يَعْمَلُونَ»: و كارهاى ديگرى از قبيل ساختن شهرها و قصرها و اختراع صنعتهاى شگفت انجام مى دادند.

وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ خداوند آنها را از نافرمانى و سركشى و يا اين كه بعضى از آنها در كارهايشان فساد و تباهى ببار آورند محافظت مى كرد.

وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي ... معناى «ضر» به ضمّ ضرر جانى، از قبيل بيمارى و لاغرى، و به فتح: زيان در همه امور است. حضرت ايّوب در دعايش تعبير لطيفى آورده، زيرا از خودش حالتى را ذكر كرده است كه انگيزه رحمت خداست و پروردگارش را به رحمت كامله اش ياد كرده و از حاجت خودش به كنايه نام برده است.

فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ پس دردها و بيماريهايش را برطرف ساختيم. حضرت ايّوب از فرزند بسيار و ثروت فراوان برخوردار بود. خداوند عزّ و جلّ او را به مرگ

اولاد و نابود شدن اموالش مبتلا ساخت و مدّت سيزده يا هفت سال و هفت ماه به بيمارى جسمانى مبتلا شد و چون خداوند (دعاى او را مستجاب كرد) رنج و ناراحتى او را برطرف ساخت و فرزندانش را زنده كرد و فرزندان (ديگرى) نظير آنها و نيز، نوادگانى از آنها به او بخشيد.

رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا براى اين عبارت دو معناى ذكر شده است:

الف: به دليل رحمتى كه نسبت به عبادت كنندگانمان داريم و با توجّه به اين كه (پيوسته) از آنان به نيكى ياد مى كنيم هرگز آنها را فراموش نخواهيم كرد.

ب: به خاطر رحمتمان نسبت به ايّوب و تذكّر به ديگر عبادت كنندگان، تا آنها هم مانند ايّوب صبر پيشه كنند و همانند او پاداش دنيا و آخرت را دريابند.

«وَ ذَا الْكِفْلِ»: الياس و بعضى گفته اند: «اليسع» و نيز گفته شده: پيغمبرى است كه بعد از سليمان بود و مانند داوود ميان مردم داورى مى كرد و هرگز براى غير خداى عزّ و جلّ خشمگين نشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 169

[سوره الأنبياء (21): آيات 87 تا 90] ..... ص : 169

اشاره

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (88) وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ (89) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ (90)

ترجمه: ..... ص : 169

ياد بياور (اى پيامبر) زمانى را كه صاحب ماهى: (يونس) با حالت خشمگين از ميان قوم خود رفت. پس گمان برد كه بر او تنگ نخواهيم گرفت، پس در تاريكيها (شكم ماهى) فرياد مى زد كه خدايا، نيست خدايى جز تو، تو پاك و منزّهى، مسلّما من از ستمكاران بودم. (87)

پس ما دعاى او را مستجاب ساختيم و او را از همّ و غم نجات داديم و اين چنين مؤمنان را نجات مى دهيم. (88)

و ياد بياور زمانى را كه زكريّا پروردگار خود را ندا كرد كه پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثانى. (89)

پس دعاى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسر او را برايش شايسته قرار داديم و همه پيامبران مذكور به نيكيها مى شتافتند و با اميد و بيم ما را مى خواندند و براى ما خاشع و فرمانبر بودند. (90)

تفسير: ..... ص : 169

وَ ذَا النُّونِ «نون» به معناى ماهى و مقصود از همراهش يونس بن متّى است. او كه مدّت زيادى قوم خود را به خدا دعوت كرد ولى آنها نپذيرفتند و بر كفر خود باقى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 170

ماندند، از آنها دلتنگ شد و بر خلاف ميلشان از آنها جدا شد و گمان كرد كه اين عمل براى او جايز بوده، چرا كه او اين كار را به خاطر خشم در راه خدا و عزّت دادن به دين و دشمنى با كفر و اهلش انجام داده بود، در صورتى كه بهتر اين بود، صبر كند و منتظر اجازه از طرف خدا باشد و چون بدون اذن خدا از شهر و قومش دور شد، خداوند او را به زندانى

شدن در شكم ماهى مبتلا ساخت.

«مغاضبا لقومه» مقصود از به غضب در آوردن قوم اين است كه با جدا شدنش از آنها آنان را عصبانى كرد، زيرا ترسيدند كه در اين هنگام عذاب بر آنها نازل شود.

فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ معاويه از ابن عباس پرسيد: چگونه پيغمبر خدا گمان مى كند كه خدا بر او توانايى ندارد؟ ابن عباس گفت مادّه اين كلمه قدر است نه قدرت، يعنى گمان كرد كه بر او تنگ نمى گيريم. مثل: وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ، «و كسى كه روزيش بر او تنگ شود». (الطلاق/ 7) و بعضى گفته اند استفهام است و تقديرش اين است: أ فظن ان لن نقدر عليه: آيا گمان كرد كه بر او تنگ نخواهيم گرفت؟ پس همزه اش حذف شده و نيز گفته شده معنايش اين است: گمان برد قدرت ما، در باره او عملى نمى شود. «فِي الظُّلُماتِ» تاريكى شديد در دريا و در شكم ماهى.

أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ در معناى «ان» دو وجه ذكر شده است:

1- تقديرش «بأنّه» است.

2- در تقدير «هو» بوده و به معناى «اى» تفسيريّه است.

إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ من از كسانى هستم كه از آنها ستم واقع مى شود.

«ننجى» و «ننجّى» و نجّى- با يك نون و تشديد جيم نيز خوانده شده، با توجه به اين كه هرگز نون در جيم ادغام نمى شود، قرائت اخير شايد به اين دليل باشد كه با اخفا شدن «نون» (دوّم) در «جيم» آن را در نوشتن حذف كرده باشند و چون در تلفّظ به طور مخفى وجود داشته، راوى به گمان ادغام «نون» در جيم، جيم را مشدّد ساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 171

«وَ

زَكَرِيَّا»: اين پيامبر بزرگ نخست از خدا مى خواهد كه وارثى به او عطا كند و او را تنها و بى فرزند نگذارد، و بعد از آن، مطلب را به خدا واگذار كرده و تسليم فرمان او شده و مى گويد: «وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ»: اگر فرزندى هم به من ندادى كه وارث من باشد باكى ندارم، زيرا تو بهترين وارثى.

وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ همسرش را آماده بارورى و فرزند آوردن ساختيم پس از آن كه عقيم و نازا بود. بعضى چنين معنا كرده اند: همسرش را خوش اخلاق قرار داديم پس از آن كه بد اخلاق بود. و برخى گفته اند يعنى جوانى همسرش را به وى برگردانديم.

«إِنَّهُمْ كانُوا»: ضمير (جمع) براى پيامبران ياد شده است، يعنى آنها به دليل شتافتن به سوى كارهاى خير و سبقت جستن به طاعتها، شايسته پاسخ مثبت ما شدند.

«رَغَباً وَ رَهَباً»: با عشق به رحمت و بيم از عذاب، مثل يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ «از آخرت بيم دارد و اميدوار به رحمت پروردگارش مى باشد» (زمر/ 8).

وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ در برابر فرمان خداوند مطيع و رامند. مجاهد، مى گويد:

خشوع به معناى خوف دائم در قلب مى باشد.

[سوره الأنبياء (21): آيات 91 تا 97] ..... ص : 171

اشاره

وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ (91) إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ (93) فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ (94) وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ (95)

حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (96) وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ

شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ (97)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 172

ترجمه: ..... ص : 172

ياد بياور اى رسول ما، آن زنى را كه دامن خود را حفظ كرد پس آن گاه از روحمان در او دميديم و او و پسرش را نشانه اى براى جهانيان قرار داديم. (91)

بدرستى كه اين امّت امت شماست در حالى كه امّتى يگانه است و من پروردگار شمايم پس مرا عبادت كنيد. (92)

(گروهى) در امر دين خود به تفرقه گراييدند، در صورتى كه تمام آنها به سوى ما بازگشت مى كنند. (93)

پس هر كس كارهاى شايسته انجام دهد در حالى كه با ايمان باشد، نسبت به كوشش او، ناسپاسى نخواهد شد، و ما حتما اين كوشش را ثبت مى كنيم. (94)

بر قريه اى كه اهلش را هلاك كرديم روا نيست كه در رجعت بازگشت نمايند (لا زايده است). (95)

تا وقتى كه سدّ يأجوج و مأجوج گشوده شود و ايشان از هر بلندى و پستى مى شتابند. (96)

وعده حق (قيامت) نزديك شده پس در آن هنگام چشمهاى آنان كه كافر شده اند خيره شود در حالى كه مى گويند: اى واى بر ما كه در دنيا با غفلت از اين (گرفتارى قيامت) بوديم، بلكه نسبت به خودمان ستمكار بوديم. (97)

تفسير: ..... ص : 172

أَحْصَنَتْ فَرْجَها به طور كلّى دامن خود را از حرام (و حتّى) حلال حفظ كرده بود چنان كه گفت: وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا «انسانى با من تماس نگرفته و من زناكار نبوده ام» (مريم/ 20).

فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا پس به وسيله روحمان جبرئيل در مريم دميديم، زيرا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 173

جبرئيل در گريبان لباس او دميد و آن نفخه به درون مريم رسيد، و اگر نفخ روح را به معناى احيا و زنده كردن بگيريم مثل: وَ نَفَخْتُ

فِيهِ مِنْ رُوحِي «از روح خودم در آدم دميدم» (حجر/ 29- ص/ 72) يعنى او را زنده كردم، معناى آيه اين مى شود:

روح عيسى عليه السّلام را در مريم دميديم، يعنى عيسى را در شكم مريم زنده كرديم، چنان كه فرد نى زن مى گويد: نفخت فى بيت فلان يعنى نفخت فى المزمار فى بيته: در خانه فلانى، در نى، دميدم.

وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ مريم و پسرش را نشانه اى براى جهانيان قرار داديم. دليل اين كه «آيه» را به صورت (مثنا) آيتين نياورده اين است كه حالت هر دو (مادر و فرزند) يك آيه و يك نشانه شمرده مى شوند و آن به دنيا آمدن فرزند بدون شوهر مى باشد.

إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ مقصود از «امت» «1» دين اسلام است، يعنى دين اسلام. دين شماست كه واجب است به آن معتقد باشيد و از آن منحرف نشويد و كلمه «واحدة» كه اشاره به عدم اختلاف است بر همين معنا دلالت دارد. و «أَنَا رَبُّكُمْ»: من خداى شما، معبود يكتايم، پس مرا عبادت كنيد.

وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ اصل در اين فعل «و تقطّعتم» بوده است. يعنى شما در امر دنيايتان متفرّق شديد، اما در اين جا التفات بكار رفته و از خطاب به غيبت آمده تا بفهماند كه كار آنها نزد خودشان زشت بوده و به آنها مى گويد: آيا نمى بينيد كه آنها چه گناه بزرگى در دين خدا مرتكب شدند؟ مقصود اين است كه آنها امر دينشان را در بين خود پاره پاره كردند مثل اين كه يك گروه چيزى را در ميان خود تقسيم كنند تا هر فردى از آن بهره اى ببرند و اين تشبيهى است براى اختلاف مردمى كه

در

__________________________________________________

1- امّت: هر گروهى است كه جهت مشتركى آنها را به هم پيوند دهد: دين، يا زمان يا مكان واحد، خواه به وحدت اختيارى يا غير اختيارى باشد (تفسير نمونه، ج 13، ص 497 نقل از مفردات راغب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 174

دينشان گروه هاى گوناگونى به وجود آوردند. و در اختلاف به مرحله اى رسيدند كه هر گروه از گروه ديگر بيزارى مى جستند.

كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ و بعد (خداوند) اين گروه هاى مختلف را تهديد مى كند كه به سوى او بازگشت مى كنند و آنها را به سبب عمل كردشان مجازات مى كند.

فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ كلمه «كفران» مثلى است براى محروم ماندن از ثواب، چنان كه «شكور» در جمله اللّه شكور، مثلى است براى ثواب و پاداش دادن خداوند و معناى آيه اين است (كسى كه مؤمن باشد و كارهاى نيكو انجام دهد) خداوند كوشش وى را بى اجر نمى گذارد.

وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ ما، سعى و كوشش او را در نامه عملش ثبت و ضبط مى كنيم.

وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ كلمه «حرام» كنايه از ممنوعيت است مثل: قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ «خداوند اين دو (آب و روزيهاى ديگر) را بر كافران حرام كرده است» (اعراف/ 50) و مقصود اين است كه خدا آن دو را از آنها منع كرده و نمى خواهد به آنها بدهد. و اين كلمه «حرم» نيز خوانده شده و معناى آيه اين است: براى اهل قريه اى كه ما تصميم بر هلاكتشان گرفته ايم، ممتنع است كه از كفر به سوى ايمان برگردند و اين امر درباره آنها تصوّر نمى شود و «لا» در فعل «لا يرجعون» زايده است. امّا زجاج تقدير آيه را چنين

مى داند: حرام على قرية اهلكناها ان يتقبّل منهم عمل لأنهم لا يرجعون: بر اهل قريه اى كه ما هلاكشان كرديم ممنوع است كه عملى از آنها پذيرفته شود زيرا آنها (از كفرشان) بر نمى گردند. و بنا بر اين تقدير «حرام» خبر براى مبتداى محذوف خواهد بود و مى توان تقدير آيه را چنين گرفت: و حرام عليها ذلك المذكور فى الآية المتقدمة من السّعى المشكور غير المكفور لأنّهم لا يرجعون عن الكفر: آنچه از كوشش در مورد قبول خدا كه در آيه قبل ذكر شد بر اهل اين آبادى حرام است، زيرا آنها از كفرشان بر نمى گردند.

«حَتَّى إِذا فُتِحَتْ»: «حتى» متعلّق به حرام و غايت براى آن است، زيرا برنگشتن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 175

آنها هم چنان تا روز قيامت ادامه دارد و كلمه اى است كه كلام، بعد از آن آغاز مى شود، و در اين جا جمله شرطيه: اذا و ما بعدش، همان كلامى است كه بعد از «حتّى» شروع شده است.

فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ در تقدير سدّ يأجوج و مأجوج بوده و مضاف حذف شده، يعنى تا زمانى كه سدّ يأجوج و مأجوج باز شود «1». اين فعل با تشديد «فتّحت» نيز قرائت شده است.

«حدب» به معناى پراكندگى در روى زمين و ينسلون از نسلان بر وزن عسلان به معناى شتافتن است.

«فَإِذا هِيَ»: كلمه: «اذا» ظرف است و دلالت بر مفاجات مى كند. اين كلمه در جمله جزا، جانشين «فا» مى شود امّا در اين جا كه خود حرف «فا» ذكر شده يكديگر را در رسانيدن جزا به شرط كمك مى كنند و موجب تأكيد جمله مى شوند و اين جمله اگر بدون «فاء»: «اذا هى شاخصة» يا تنها

و با «فا» ذكر و گفته شود «فهى شاخصة» نيز درست است. و «هى»: ضمير مبهمى است كه آن را كلمه: «أبصار» تفسير مى كند. «يا وَيْلَنا»: متعلّق به محذوف است، يعنى: يقولون: يا ويلنا و در محلّ حال از: الَّذِينَ كَفَرُوا، مى باشد و معناى آيه اين است: و در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت خيره مى شود در حالى كه مى گويند: اى واى بر ما كه از اين روز غافل، بلكه ستمگر بوديم.

[سوره الأنبياء (21): آيات 98 تا 105] ..... ص : 175

اشاره

إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (98) لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ (99) لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ (100) إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101) لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (102)

لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103) يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ (104) وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (105)

__________________________________________________

1- تا از اين طريق در جهان پراكنده شوند كه يكى از نشانه هاى پايان جهان و مقدّمه رستاخيز است.

تفسير نمونه، ج 13، ص 503.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 176

ترجمه: ..... ص : 176

شما و آنچه غير از خدا كه عبادت مى كنيد هيزم جهنّم هستيد، و همه شما (با معبودهايتان) به دوزخ وارد مى شويد. (98)

اگر اين بتان خدا مى بودند، به دوزخ وارد نمى شدند، و حال آن كه تمامشان در دوزخ جاويد، مى باشند. (99)

براى آنها در آن جا ناله دردناكى است و در آن جا هيچ نمى شنوند. (100)

كسانى را كه قبلا ما از خود به ايشان نيكى داده ايم از جهنّم دورند. (101)

آنها صداى آتش دوزخ را نمى شنوند، و در آنچه نفسهاى آنها آرزو كند جاويدانند. (102)

اينها را ترسى كه بزرگترين ترسهاست اندوهناك نمى كند و فرشتگان به استقبالشان آيند (و مى گويند) اين همان روزى است كه وعده داده شده بوديد. (103)

اين امور در روزى است كه آسمان را درهم پيچيم مانند درهم پيچيدن طومار نوشته شده، هم چنان كه آغاز آفرينش را شروع كرديم آن

را باز گردانيم چون ما وعده كرده ايم، بر ماست كه آن را وفا كنيم و ما حتما آن را انجام دهيم. (104)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 177

و ما، در زبور پس از تورات نوشته ايم كه زمين را بندگان صالحمان به ارث مى برند. (105).

تفسير: ..... ص : 177

إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ شما خود و آنچه غير از خدا كه آن را عبادت مى كنيد، آتشگيره جهنّم هستيد.

مقصود از جمله: وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، ممكن است بتها و شياطين باشند، زيرا بت پرستان با پيروى كردن از شياطين به منزله بندگان آنها مى باشند.

فايده اين كه خداوند بت پرستان را با بتهايشان قرين ساخته و با هم ذكر كرده، آن است كه چون اميد داشتند كه نزد خدا برايشان شفاعت كنند، اين جا كه كار بر عكس شده (و با عقوبتى كه خدا براى آنها ذكر كرده) خلاف انتظارشان حاصل شده، چيزى نزد بت پرستان مبغوضتر از اين معبودهاى باطلشان نيست. حصب جهنم: يعنى آتشگيره و هيزم دوزخ.

«الْحُسْنى » (صفت تفضيلى مؤنّث) و در اين جا مقصود نيكوترين صفت است كه عبارت از سعادت و يا مژده ثواب و يا توفيق براى اطاعت (از خداوند) مى باشد.

لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ ... «حسيس»: صدايى است كه به حسّ در مى آيد و شهوت به معناى لذّت طلبى نفسانى است: اشتهى شهوة، در پى لذّت رفت.

لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ بعضى لا يحزنهم (از باب افعال) خوانده اند و در معناى كلمه الفزع الأكبر چند قول ذكر شده است:

الف: مقصود آخرين [دومين ] نفخه در صور است مثل آيه يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ

مَنْ فِي الْأَرْضِ ... «روزى كه در صور دميده شود، هر كس در آسمانها و زمين است به هراس در مى آيد» (نمل/ 89).

ب: حسن بصرى مى گويد: هنگامى كه به دوزخيان امر مى شود تا به آتش در آيند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 178

ج: به نظر ضحّاك مراد هنگامى است كه خلود جهنّميان در آتش اعلام مى شود.

د: موقعى است كه مرگ را به صورت قوچ كبود رنگ و زيبايى سر مى برند و صدايى بلند مى شود كه اى اهل بهشت مرگ از بين شما رفت و شما براى هميشه در بهشت باقى هستيد و اى اهل دوزخ مرگ تمام شد و براى هميشه در جهنّم باقى مى باشيد.

وَ تَتَلَقَّاهُمُ براى داخل شدن از درهاى بهشت فرشتگان با تهنيت و عرض خير مقدم آنها را استقبال مى كنند و مى گويند: هم اكنون زمان فرا رسيدن پاداشى است كه پروردگارتان به شما وعده داده بود. «يوم نطوى»: منصوب به فعل «لا يحزنهم» يا «تتلقاهم» مى باشد. «نطوى السماء» اين فعل بطور مجهول (و مؤنث غايب): تطوى السماء ... نيز خوانده شده است. در معناى «سجلّ» احتمالاتى داده شده است:

الف: صفحه نامه نگارى، يعنى هم چنان كه طومار براى نوشتن درهم پيچيده مى شود آسمان هم در نورديده مى شود، زيرا «كتاب» «1» بر وزن بناء در اصل مصدر بوده و سپس (در اين جا) بر مكتوب و نوشته شده اطلاق شده است، امّا بنا به قرائت «للكتب» (كه مشهور و جمع كتاب است) مقصود نوشته شده ها است يعنى معانى بسيارى كه در نامه نوشته مى شود.

ب: همچنين گفته اند: منظور از «سجّل» فرشته است كه وقتى نامه هاى اعمال بنى آدم به سوى او بالا مى رود آنها

را به هم مى پيچد.

ج: بعضى گفته اند نام يكى از نويسندگان پيامبر اكرم بوده است. و بنا بر اين، كتاب نام صفحه اى است كه در آن چيزهاى نوشته شده است.

كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ اول خلق: مفعول «نعيد» است كه حذف شده و فعل «نعيده» آن را تفسير مى كند، و «ما» كافّه است، يعنى كاف را از عمل باز داشته و معناى

__________________________________________________

1- كه بسيارى از قرّاء «كطىّ السجل لكتاب» خوانده اند. مجمع البيان، ذيل همين آيه. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 179

آيه اين است: باز مى گرديم به اوّل آفرينش چنان كه آن را آغاز كرديم.

وجه شبه در اين جمله كه خداوند آفرينش دوباره را به آغاز در آن تشبيه كرده آن است كه قدرتش به تساوى شامل هر دو مرحله مى شود و معناى آفرينش نخست به وجود آوردن موجودات از نيستى مى باشد، معناى آيه اين است: همان طور كه (در آغاز آفرينش) موجودات را از نيستى به هستى آورديم دو باره نيز (در قيامت) آن حالت را بر مى گردانيم و عبارت: «اول خلق»، مثل جمله: هو اوّل رجل جاءني است، يعنى: نخستين مردى است كه پيش من آمد كه منظور «اول الرّجال» است امّا مفرد و نكرده آورده شده تا اين معنا را بفهماند كه آنها بطور تفصيل و يكى يكى آمدند.

همچنين معناى اول خلق اول الخلق است كه به معناى اول الخلائق مى باشد، زيرا، خلق، مصدر است و جمع بسته نمى شود. وجه ديگرى كه در اين جمله محتمل است اين كه «كاف» در «كما» منصوب به فعل مضمر مى باشد كه فعل «نعيده» آن را تفسير مى كند، و «ما» موصوله باشد (نه كافه) يعنى: نعيد مثل الّذى

بدأناه نعيده، و اوّل خلق يا ظرف براى بدأناه و يا حال از ضمير مى باشد كه از صله حذف شده است.

«وعدا»: مصدر تأكيدى است، زيرا فعل «نعيد» در حقيقت وعده به اعاده است. إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ: ما قادريم كه اين چنين كارى انجام دهيم.

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ: در معناى «زبور» بعضى گفته اند: نامى است براى جنس كتابهايى كه بر پيامبران نازل مى شود، و «ذكر» امّ الكتاب يعنى لوح محفوظ است، و بعضى گفته اند «زبور» كتاب داوود و «ذكر» تورات است. «يرثها»:

زمين را مؤمنان به ارث مى برند، مثل: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ الآية «و ما مردمى را كه مستضعف شده بودند وارث ... قرار داديم» (اعراف/ 133). از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه اين گروه اصحاب حضرت مهدى عليه السّلام در آخر الزّمان مى باشند، و گفته شده است كه منظور از زمينى كه در اختيار صالحان قرار مى گيرد زمين بهشت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 180

[سوره الأنبياء (21): آيات 106 تا 112] ..... ص : 180

اشاره

إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ (106) وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (107) قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ (109) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ (110)

وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ (111) قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ (112)

ترجمه: ..... ص : 180

حتما آنچه تا كنون ذكر كرديم گروه عبادت كنندگان را كافى است. (106)

و ما، تو را (اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله) نفرستاديم مگر رحمت و خير محض براى جهانيان. (107)

بگو مسلّم است كه به من وحى مى شود كه حتما خداى شما، خداى يكتاست. (108)

پس اگر پشت كردند بگو من همه شما را بطور مساوى آگاه ساختم و نمى دانم وعده اى كه به شما داده مى شود نزديك است يا دور. (109)

بدرستى كه خدا مى داند گفتار آشكار و نيز آنچه را كه مى پوشانيد. (110)

من نمى دانم شايد اين ماجرا براى شما آزمايش و تا مدّتى معين مايه بهره گيرى شما باشد. (111)

پيامبر اسلام عرض كرد پروردگارا به حق حكم كن، و پروردگار بسيار بخشنده ما، در برابر آنچه شما او را وصف مى كنيد، كمك و ياور ماست. (112)

تفسير: ..... ص : 180

إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ «هذا»: اشاره به خبرها و اندرزهايى است كه در اين سوره ذكر شده است «لبلاغا»: پندهاى ياد شده، براى اين كه آدمى را به مقصودش برساند، كافى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 181

«رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»: پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله براى تمام جهانيان رحمت است زيرا از طرف خداوند آنچه را مايه سعادت آنهاست آورده و كسى كه از او پيروى نكند، هر بدى كه ببيند از خود، ديده است، زيرا خودش مايه بدبختيش را فراهم ساخته است. گفته شده: دليل اين كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى كافران (نيز) رحمت بوده اين است كه به واسطه او كيفر آنها به تأخير افتاد و به آنها وسيله از عذاب ريشه كن كننده (دنيا) در امان ماندند.

قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ «انما»:

اين كلمه كه مفيد حصر است گاهى مطلبى را در انحصار شخصى قرار مى دهد مثل: انّما زيد قائم. تنها زيد است كه ايستاده است (نه كس ديگر) و گاهى شخصى را به كارى اختصاص مى دهد (بر عكس اول) مثل: انّما يقوم زيد زيد فقط مى ايستند (كار ديگرى انجام نمى دهد) و در اين آيه هر دو، جمع شده، زيرا جمله: انّما يوحى الى با (نايب) فاعلش «1»، مثل انّما يقوم زيد است، «2» و جمله: انّما الهكم اله واحد، به منزله انّما زيد قائم است «3» و اجتماع اين دو مثال در آيه دلالت بر اين دارد كه وحى بر پيامبر فقط به اين منظور است كه خداوند عزّ اسمه به وحدانيت و يگانگى اختصاص يابد (و منظور بالاصاله تنها توحيد است نه چيزهاى ديگر).

فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ اين جمله دلالت مى كند بر اين كه وحى با روش مذكور موجب مى شود كه مسلمانان يگانگى حقيقى را ويژه خداوند بدانند، و نيز ممكن است «ما» را موصوله بگيريم كه معناى آيه اين باشد: انّ الذى يوحى الى: آنچه به من وحى مى شود ...

__________________________________________________

1- چون فعل «يوحى» مجهول است، پس أَنَّما إِلهُكُمْ ... نايب فاعل است نه فاعل.

2- من تنها از راه وحى است كه مى گويم خدا يكتاست و از راه ديگرى يا از پيش خود نمى گويم.

3- يعنى فقط خداى شماست كه يكتا مى باشد نه خدايان ديگران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 182

فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ فعل «آذنتكم» به معناى «اعلمتكم» مى باشد يعنى شما را آگاه كردم، امّا فراوان در معناى انذار و ترساندن بكار مى رود، مثل قول ابن حلزّة:

آذنتنا ببينها اسماء (اسماء ما را از ابتلاى به درويش

ترساند) «1».

معناى آيه اين است كه پيامبر به مردم مى فرمايد: پس از آن كه شما از پذيرش توحيد خداوند و تنزيه او از اضداد اعراض كرديد، من با شما، همانند كسى هستيم كه ميان او، و دشمنانش معاهده صلح داشت (امّا وقتى كه پيمان شكنى آنها را ديد) پيمان آنها را پيششان افكند، آن گاه همه آنها را از اين تهديد به طور مساوى بر حذر داشت و اين امر را بر هيچ يك از آنها پوشيده نداشت.

«ما توعدون»: آنچه شما را از آن بر حذر مى دارم كه مسلمانان بر شما پيروز خواهند شد و قيامتى خواهد بود، به طور قطع فرا مى رسد امّا خداوند متعال مرا از وقت آن آگاه نفرموده است و او خود را از آشكار و نهان شما آگاه است و او شما را بر اين (كارهايتان) مجازات خواهد كرد.

وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ من نمى دانم شايد تأخير (عذاب) براى اين است كه خداوند شما را بيازمايد كه چگونه عمل مى كنيد و شما را تا وقت فرا رسيدن عذاب از لذّات دنيا بهره مند مى سازد تا اتمام حجّتى بر شما باشد.

قالَ رَبِّ احْكُمْ بعضى قل ربّ احكم قرائت كرده اند و قرائت مشهور همان «قال» است، بنا بر اين كه جمله بعد گفتار خود پيامبر باشد.

جمله ربّ احكم: به چند وجه خوانده شده است:

الف: با كسره «باء» و همزه وصل و سكون «حاء» ب: با ضمّه «باء».

__________________________________________________

1- مصراع بعدش: رب تاو يمل منه الثواء (چه بسيار مقيمى كه مردم از اقامت او، بد حالند) كشّاف ج 3، ص 139، پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 183

ج: به صورت افعل تفضيل: ربّى أحكم.

(اگر هر دو

فعل امر باشد: قل ربّ احكم) مضمون آيه حكايت از اين مى كند كه پيامبر از طرف خداوند مأمور شده بود كه براى قومش عجله در عذاب را از خدا بخواهد، از اين رو در جنگ بدر به كيفر الهى دچار شدند.

«بالحق» معناى جمله اين است: خدايا كافران را دوست مدار و هر كيفرى كه سزاوارند به آنها برسان.

عَلى ما تَصِفُونَ و ما از پروردگارمان در برابر آنچه شما از وى گمان مى بريد استعانت مى جويم كه وضعى بر خلاف خواسته شما پيش آورده (دعاى حضرت مستجاب شد) خداوند پيامبرش را يارى كرد و دشمنانش را خوار و ذليل و آنچه را كه آنها گمان داشتند با آن پيروز شوند نابود ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 184

سوره حج ..... ص : 184

اشاره

اين سوره مكّى است غير از چند آيه و به قولى مدنى است غير از چند آيه.

عدد آياتش به نظر كوفى ها 78 و به نظر بصريها 75 آيه است. كوفيان هر يك از كلمات: «الحميم» و «الجلود» و «قوم لوط» را پايان آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 184

در حديث ابىّ نقل شده است كه هر كس سوره حج را بخواند خداوند به او ثواب حج و عمره مى دهد به تعداد همه كسانى كه حج و عمره انجام داده اند. «1» از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه هر كس اين سوره را در هر سه روز بخواند از سال بيرون نرود، مگر اين كه به خانه خدا مشرّف شود. «2»

[سوره الحج (22): آيات 1 تا 5] ..... ص : 184

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ (1) يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (2) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ (4)

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الحج اعطى من الأجر كحجّة حجّها او عمرة اعتمرها بعدد من حجّ او اعتمر.

2-

من قرأها فى كلّ ثلاثة ايّام لم يخرج سنته حتى يخرج الى بيت اللَّه الحرام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 185

ترجمه: ..... ص : 185

اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز، امر عظيمى است. (1)

روزى آن را مى بينيد كه مادران شيرده كودكان شيرخوارشان را فراموش مى كنند، و هر بار دارى، بار خود را بر زمين مى نهد، و مردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند، امّا كيفر الهى سخت است. (2)

برخى از مردم بدون هيچ علم و دانشى، به مجادله در باره خدا مى پردازند و از هر شيطان سركشى پيروى مى كنند. (3)

بر شيطان مقرر شده است

كه هر كس او را دوست بدارد و به طور مسلّم وى گمراهش مى سازد، و به آتش سوزان راهنمايى اش مى كند. (4)

اى مردم اگر در رستاخيز شكّ داريد (بدانيد) كه ما شما را از خاك آفريديم و بعد، از نطفه و سپس، از خون بسته شده و بعد از آن از،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 186

چيزى شبيه گوشت جويده شده كه بعضى داراى شكل و بعضى بدون شكل است تا اين كه براى شما بيان كنيم (كه ما به هر كارى قادريم) و جنين هايى را كه بخواهيم تا مدّتى معيّن در رحم مادران قرار مى دهيم و سپس آنها را به صورت كودك بيرون مى آوريم هدف اين است كه به بلوغ و رشد برسيد. در اين ميان بعضى از شما مى ميرند و برخى آن قدر زندگى مى كنند كه به بدترين مرحله عمر و پيرى مى رسند بطورى كه هيچ چيز از علم خود را بخاطر ندارند، و زمين را خشك و مرده مى بينند، پس هر گاه كه باران را بر آن فرو فرستيم به حركت در مى آيد و نموّ مى كند و انواع گياهان زيبا را مى روياند. (5)

تفسير: ..... ص : 186

إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ «زلزله» و «زلزال» به معناى تكان دادن شديد و ريشه كن ساختن و دو چندان شدن لغزش اشياء از مكانها و قرارگاههايشان است.

كلمه «زلزلة» يا به فاعل خود اضافه شده و تقديرش اين است: ان الساعة تزلزل الأشياء: ساعت (قيامت) اشيا را به تكان در مى آورد، و يا به مفعول فيه اضافه شده و آن هم بنا بر توسعه در ظرف جارى مجراى مفعول به شده مثل بل مكر اللّيل و النهار «بلكه فريب شب و

روز (روزگار) بود» (سبا/ 32). در اين آيه «مكر» به ليل و نهار كه ظرف آن است اضافه شده، و همچنين در آيه فوق خداوند، نخست ياد قيامت و توصيف آن را به ترسناكترين صفتها، علت براى وجوب تقوا بر مردم قرار داده تا آن را با خردهايشان به تصوّر در آورند و توشه مناسبى براى آن روز آماده كنند.

روايت شده است كه دو آيه اول سوره شبى در جنگ بنى المصطلق بر پيامبر اكرم نازل شد و آن گاه كه آنها را براى مردم قرائت كرد آن قدر گريستند كه تا آن شب چنان سابقه نداشت و چون صبح شد هنگامى كه از اسبها پياده شدند خيمه اى زدند و غذايى طبخ نكردند و پيوسته در حال گريه و تفكّر بودند.

يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ

«يوم» منصوب است به فعل: «تذهل»، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 187

ضمير «هاء» مال زلزله است. تذهل از مصدر «ذهول» يعنى سراسيمه از چيزى غافل شدن. «مرضعه»: زنى است كه پستانش را به دهان كودك گذارده و «مرضع» بدون «ها» زنى است كه شأنش اين است (اگر چه الآن مشغول نيست) معناى آيه اين است كه ترس و وحشت زلزله روز قيامت به طورى است كه وقتى زن را كه پستان در دهان بچه اش دارد، ناگهان فرا بگيرد از شدّت هول و هراس پستانش را از دهان وى بيرون مى آورد.

«عمّا ارضعت»: از شير دادن (ما، مصدريه)، يا از بچه اى كه شير داده است (ما، موصوله)، از حسن نقل شده است كه در روز قيامت، زن شير ده، بچه اش را از شير مى گيرد و حال آن كه وقت از شير گرفتنش نرسيده

است، و زن باردار وضع حمل مى كند پيش از آن كه حملش كامل شده باشد.

وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى

اين كلمه بر وزن كسالى مى باشد، و «سكرى» و «بسكرى» نظير «عطشى» در مؤنث عطشان نيز خوانده شده است.

معناى آيه اين است كه: مردم را از شدّت ناراحتى مست مى بينى، در حالى كه مست شراب نيستند امّا كيفر الهى عقلهاى آنها را از بين برده است.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ بعضى از مردم بدون علم در باره خدا مجادله مى كنند.

گفته اند: آن كسى كه بدون علم در باره خدا بحث و مجادله مى كرد نضر بن حارث بود كه منكر حشر و نشر و قيامت بود و مى گفت: قرآن افسانه هاى پيشينيان است (حقيقتى ندارد) و فرشتگان دختران خدايند.

بعضى گفته اند: مراد شخص خاصّى نيست بلكه شامل تمام كسانى است كه در باره صفات و افعالى كه بر خدا جايز است و يا در صفات و افعالى كه بر او جايز نيست، به جدل مى پردازند و به علم و برهان مراجعه نمى كنند، و در اين امر از هر شيطان سركش و فرو رفته در گمراهى پيروى مى كنند و او نيز ايشان را از راه راست

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 188

منحرف و به گمراهى دعوت مى كند، و با اين وصف، از حال شيطان معلوم است كه هر كس او را دوست خود بگيرد نتيجه دوستى او انحراف از مسير بهشت و كشيده شدن بسوى آتش دوزخ است.

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ ضمير (عليه) به شيطان بر مى گردد «1» و در عبارت، تشبيه به كار رفته گويى بر شيطان مقرّر شده است كه دوست خود

را گمراه سازد زيرا اين امر از حالت او (كه زياد وسوسه مى كند) معلوم است. و همزه در دو كلمه «أنّه» و «فأنّه» با فتحه و كسره خوانده شده است امّا فتحه به اين جهت كه دومى عطف بر اوّلى است كه نايب فاعل «كتب» مى باشد ولى اگر «من» را شرطيه بدانيم بهتر است كه «فا» و ما بعدش را در محل جواب قرار دهيم و اگر آن را (موصوله) و به معناى «الذى» بگيريم تا فعل صله آن باشد، در اين صورت «فانّه» در محل خبر براى مبتداست و تمام جمله در محل خبر براى «انّ» اولى خواهد بود. امّا به كسر همزه، ابتداى كلام مى شود و نوشته شده را چنان كه هست حكايت مى كند، «2» يعنى گويى كه بر او اين جمله نوشته شده است چنان كه بگويى: كتبت: إنّ اللَّه على كل شى ء قدير (اين جمله را كه خدا بر هر چيزى قادر است) نوشتم. و مى توان گفت: فعل «قيل» در تقدير است و يا اين كه فعل «كتب» به معناى قول مى باشد.

إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ اگر در باره حشر و قيامت شك داريد، بدانيد كه آنچه شكّ شما را از بين مى برد آن است كه به آغاز آفرينشتان بينديشيد.

«العلقة» قطعه اى از خون بسته «المضغه»: پاره گوشتى كوچك به اندازه يك لقمه «المخلقه»: آنچه با شكلى درست و بى عيب و نقص صورتگرى شده باشد. وقتى كه

__________________________________________________

1- در مرجع ضمير (عليه) بعضى گفته اند شيطان و بعضى گفته اند: پيروان شيطان است كه از جمله و من الناس ... استفاده مى شود ولى ظاهر، اول است. بخصوص كه ضمير نزديك به آن (من تولّاه)

نيز به شيطان بر مى گردد. تفسير نمونه، ج 14، پاورقى ص 15.

2- به عبارت ديگر نقل قول مستقيم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 189

گفته مى شود: خلّق السّواك: يعنى چوب مسواك را راست و درست و بى عيب ساخت. مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ: گويى حق تعالى بعضى گوشتها را به صورتى كامل و بى عيب در مى آورد و برخى را بر عكس آن و از اين جهت انسانها در آفرينش و چهره ها و تام الخلقه و ناقص الخلقه بودن متفاوتند.

«لِنُبَيِّنَ»: تا با اين آفرينش تدريجى قدرت و حكمت خود را براى مردم آشكار كنيم و هر كس بتواند بشر را در اوّل از خاك و سپس از نطفه بيافريند، و قدرت داشته باشد كه نطفه را علقه را مضغه قرار دهد و بر آن استخوان بروياند، مى تواند پس از مردن او را به حالت نخست بر گرداند.

«و نقرّ»: و آن را در شكم مادران تا وقتى كه مصلحت بدانيم نگه مى داريم. اجل مسمّى به معناى وقت وضع حمل است و آنچه را نخواهيم كه در رحم بماند، آن را سقط مى كنيم.

«طفلا»: مفرد آوردن اين كلمه به اين جهت است كه دلالت بر جنس كند، يا به اين معناست كه سپس هر كدام از شما را به صورت طفل خارج مى كنيم. «ثمّ لتبلغوا اشدّكم»: تا به حدّ رشد رسيد و عقل شما كامل شود و صورت ظاهرى و قدرت بدنى و امتياز ميان خوب و بد در ذهن شما پيدا شود.

«اشدّ»: از جمعهايى است كه مفرد ندارد، گويا بلوغ شدّتى است در اشياء (و جهات) متعدد. و از اين جهت با بناى جمع آورده است. «أَرْذَلِ الْعُمُرِ»: پيرى و

نادانى تا آن جا كه برمى گردد و به حالت اوّلى و كودكى.

لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً (آدمى كه پير مى شود) بسيار فراموشكار شود بحدّى كه اگر مطلبى را ياد گيرد همان ساعت فراموش كند و حتى چيزهايى را كه از قبل هم به ياد داشته فراموش مى كند.

وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً زمين را خشك و بى گياه مى بينى، اين دليل ديگرى است (از جهان طبيعت) براى امكان وقوع قيامت، و چون دليلى روشن و محسوس است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 190

خداوند در كتاب خود كرارا از آن ياد كرده است.

اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ (و آن گاه كه باران بفرستيم) زمين با رويش گياهان نشاط و حيات و تحرّك مى گيرد و به منظور پيدايش گياه زمين بالا مى آيد.

وَ أَنْبَتَتْ: و از هر جنس گياه زيبا و خوش منظرى كه بيننده را مسرور سازد مى روياند.

[سوره الحج (22): آيات 6 تا 10] ..... ص : 190

اشاره

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (6) وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (7) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (8) ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ (9) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (10)

ترجمه: ..... ص : 190

اين به خاطر آن است كه بدانيد: خداوند حق است، و او مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزى تواناست. (6)

و اين كه در وقوع رستاخيز شكّى نيست و اين كه خداوند تمام آنان را كه در قبرها آرميده اند زنده مى كند. (7)

گروهى از مردم در باره خدا به مجادله بر مى خيزند، بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب و روشنگرى. (8)

آنها با تكبّر و بى اعتنايى (به حق) مى خواهند مردم را از راه خدا منحرف كنند، براى آنان در دنيا رسوايى است و ما در قيامت كيفرى سوزنده به ايشان مى چشانيم. (9)

(و به او مى گوييم) اين است نتيجه آنچه دستهايت از پيش برايت فرستاده و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمى كند. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 191

تفسير: ..... ص : 191

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ آنچه از دگرگونيهاى آفرينش و احياى زمين كه ذكر كرديم و شگفتيهاى علم و حكمت كه در آن وجود دارد، همه به اين دليل تحقّق يافته كه خداوند متعال وجودى حقيقى و ثابت است و او بر زنده كردن و مردگان و هر چه قدرت بر آن تعلّق مى گيرد تواناست و او حكيمى است كه خلف وعده نمى كند و چون از جمله وعده هاى او، زنده كردن مردگان است، بناچار به آن نيز وفا مى كند.

«بِغَيْرِ عِلْمٍ» (اين گروه نيز در باره خدا مجادله مى كنند) بدون هيچ آگاهى روشنى.

«وَ لا هُدىً» بدون هيچ حجت و دليلى كه او را به علم و معرفت، راهنمايى كند و منظور از «كِتابٍ مُنِيرٍ» وحى است. «1»

«ثانِيَ عِطْفِهِ» يعنى از روى تكبّر و خود بزرگ بينى، زيراخم كردن پهلو، كنايه از عجب و تكبّر است، مثل: تصعير الخدّ (رو برگرداندن

از روى تكبّر).

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ به منظور اين كه مردم را از راه خدا منحرف سازد و چون نتيجه و عاقبت مجادله بدون علم، ضلالت و گمراهى است، خداوند آن را به منزله غرض و هدف قرار داده است.

[سوره الحج (22): آيات 11 تا 16] ..... ص : 191

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (11) يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ (12) يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ (13) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (14) مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ (15)

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ (16)

__________________________________________________

1- تكرار اين آيه به اين سبب است كه آيه شماره سه ناظر به حال پيروان گمراه و بى خبر است، و اين آيه ناظر به رهبران آنهاست به دليل: «ليضلّ عن سبيل اللَّه».

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 192

ترجمه: ..... ص : 192

و از ميان مردم كسى پيدا مى شود كه خدا را، تنها با، زبان مى پرستد، پس اگر به او نفع و خيرى برسد، مطمئن و آرام مى شود و اگر ناراحتى ببيند از دين رو بر مى گرداند، او در دنيا و آخرت زيان مى بيند و اين زيانى است كه آشكار. (11)

او جز خدا كسى را مى خواند كه زيان و سودى ندارد و اين گمراهى بسيار عميقى است. (12)

او كسى را مى خواند كه زيانش از سودش نزديكتر است، چه بد مولى و ياورى و چه بد مونس و معاشرى است. (13)

خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، در باغهايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از

زير درختانش جارى است، بدرستى كه خداوند آنچه را بخواهد انجام مى دهد. (14)

هر كس گمان كند كه خداوند هرگز پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، بايد ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند و نفس خود را قطع نمايد، و نگاه كند كه آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟ (15)

اين گونه ما قرآن را به صورت آياتى روشن فرو فرستاديم و بطور يقين خداوند هر كس را كه بخواهد يارى مى كند. (16)

تفسير: ..... ص : 192

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ بعضى از مردم، در كناره دين قرار دارند نه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 193

متن و عمق آن و اين تعبير در قرآن تشبيهى است براى اين گونه مردمان كه در دين خود، داراى اضطراب خاطرند و حالت اطمينان و آرامش ندارند مثل كسى كه در كناره لشكر قرار مى گيرد پس اگر احساس پيروزى و غنيمت كند مطمئن مى شود و ثابت مى ماند و در غير اين صورت (كه احساس شكست كند از صحنه) مى گريزد.

خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ «خاسر» نيز خوانده شده، جمله حال و در محلّ نصب است.

ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ اين عبارت استعاره از گمراهى كسى است كه در بيابانى پهناور گم شده و بسيار از مقصد خود دور افتاده باشد. و خداوند اين شخص كافر را به اين دليل نادان شمرده است كه جسم بى جانى را عبادت مى كند كه مالك هيچ سود و زيانى نيست، و حال آنكه وقتى از آن طلب شفاعت مى كند معتقد است كه برايش نفعى دارد.

يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ و آن گاه اين كافر در روز

قيامت كه مى بيند به خاطر پرستش بتها داخل آتش مى شود و آرزوى شفاعتى كه از آنها مى داشت برايش ميسّر نيست، با دعا و فرياد مى گويد: لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير: آن كه زيانش از سودش نزديكتر است، دوست بد و ياور بدى است.

وجه ديگر، اين است كه فعل «يدعو» در اين آيه تكرار آن در آيه قبل باشد و گويى گفته شده: يدعو يدعوا من دون اللَّه ما لا يضرّه و ما لا ينفعه. و بعد چنين گفته:

لمن ضره بكونه معبودا اقرب من نفعه بكونه شفيعا لبئس المولى: كسى كه زيان پرستيدنش از سود شفاعتش نزديكتر باشد، بد مولايى است، «مولا» به معناى ياور و عشير يعنى همراه و صاحب، مثل فَبِئْسَ الْقَرِينُ «پس بد همراهى است» (زخرف/ 38) مَنْ كانَ يَظُنُّ هر كس از حسودان و دشمنان رسول خدا كه طمع در شكست آن حضرت دارد و گمان مى كند كه خداوند پيامبرش را يارى نمى كند و از اين كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 194

مطلوب خود نمى رسد خشمگين و غضبناك است.

فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ پس تلاش كند تا آنچه را موجب خشمش شده از بين ببرد و به اين منظور، كار كسى را انجام دهد كه خشمش طغيان كرده تا آن جا كه ريسمانى به سقف خانه اش بسته و خود را حلق آويز كند.

ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ پس ببيند كه آيا نيرنگى كه بكار برده مى تواند نصرت خداوند را كه موجب خشمش بوده، از بين ببرد يا نه؟ در اين آيه خداوند از اختناق و خفگى تعبير به قطع كرده زيرا كسى كه خود را

حلق آويز مى كند، نفس خود را با مسدود ساختن راه آن، قطع مى كند و به همين اعتبار به حالتى كه نفس از ضعف و ناتوانى به شمار افتد «قطع» مى گويند و خداوند اين عمل را كيد و مكر ناميده به اين دليل كه وى اين كار را به عنوان يك حيله و تنها راه چاره انجام داده است يا اين كه خداوند اين مطلب را بر سبيل استهزاء فرموده زيرا اين شخص با اين كارش نتوانسته به هدف خود برسد بلكه حيله اش دامنگير خودش شده است.

خلاصه اين كه هيچ كارى از دست او بر نياميده جز همين كار كه آن هم خشم و غضب او را از بين نمى برد. و بعضى گفته اند معناى آيه اين است: اگر مى خواهد ناراحتى خود را چاره كند ريسمانى به آسمانى كه بر او سايه افكنده ببندد و بالا رود تا وحى را كه بر پيامبر نازل مى شود قطع كند (يا اين كه آسمان بر سر او فرود آيد).

«و ليقطع»: با كسر و سكون «لام» هر دو خوانده شده است، گر چه اصل آن، كسره است، امّا در صورتى كه قبل از آن «فاء» يا «واو» باشد سكون آن نيز جايز است، چون اين حروف به تنهايى به كار نمى روند (بلكه بايد بر سر كلمه اى در آيند) و هر كدام مانند حرفى از خود كلمه مى باشند، مثل: فخذ و عضد (كه به سكون حرف دوم نيز براى تخفيف خوانده مى شوند) و امّا در «ثمّ» حرف ميم تشبيه به دو حرف «فاء»

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 195

و «واو» شده است «1» مثل جمله «اراك منتصبا» (كه براى تخفيف به سكون صاد

خوانده شده است). «2»

وَ كَذلِكَ اين چنين تمام قرآن را به صورت آيات روشن فرو فرستاديم و همچنين خداوند به وسيله آن، كسانى را كه مى داند ايمان مى آورند هدايت مى كند، يا كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم مى دارد و بر هدايتشان مى افزايد.

[سوره الحج (22): آيات 17 تا 18] ..... ص : 195

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (17) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (18)

ترجمه: ..... ص : 195

آنها كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى اند و همچنين صابئيان و نيز نصارا و مجوس و آنانى كه مشرك شده اند خداوند در روز قيامت ميانشان داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى كند. آرى خداوند بر هر چيز شاهد و گواه است. (17)

آيا نديده اى كه براى خداوند سجده مى كنند كسانى كه در آسمانها و زمين اند، و نيز

__________________________________________________

1- سكون «لام» در «ثُمَّ لْيَقْطَعْ» از باب تشبيه «ثم» به «واو» و «فاء» است زيرا اين هم مثل آنها از حروف عطف است. املاء ما منّ به الرحمن، ج 2، ص 141.

2- خلاصه از تصحيح استاد گرجى، پاورقى ص 40، ج 3.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 196

خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم، ولى بسيارى كه ابا دارند فرمان عذاب در باره آنها حتمى است و هر كس را كه خدا خوار سازد كسى او را گرامى نخواهد داشت آرى خداوند آنچه را بخواهد انجام مى دهد. (18)

تفسير: ..... ص : 196

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ .... در اين آيه بر هر دو جزء جمله حرف «ان» داخل شده:

(مبتدا: إِنَّ الَّذِينَ، و جمله خبر: إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ) تا تأكيد بيشترى را برساند، مثل شعر جرير:

ان الخليفة ان اللَّه سربله سربال ملك به ترجى الخواتيم:

(بدرستى و راستى خداوند به خليفه جامه رياستى پوشانده است كه عواقب نيك از آن اميد برده مى شود).

«يفصل»: فصل به معناى تشخيص دادن ميان اهل حقيقت و اهل باطل، يا به معناى داورى ميان آنهاست.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ در اين آيه خداوند اطاعت اين اشيا (خورشيد و ماه و ستارگان و ...) را از فرمان او در

كارهايى كه خود در آنها پديد آورده و آنان را در تسخير خود قرار داده، از باب تشبيه به كارهايى كه فرد مكلّف انجام مى دهد، سجده ناميده است، زيرا هر گونه خضوع در درجه پايين تر از سجده قرار دارد.

وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ و بسيارى از انسانها سجده مى كنند، سجده اطاعت و عبادت و بعضى گفته اند: يعنى بسيارى از مردم آن گاه كه او را به يگانگى مى ستايند و اطاعتش مى كنند مستحق اجر و پاداش اند.

وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ و بسيارى مستحقّ كيفرند، چون او را سجده نكرده و به يكتايى نستوده اند.

وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ و آن كسى را كه خدا خوار كند و شقاوت و بدبختى ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 197

را برايش مقرّر دارد، و او را داخل آتش جهنّم سازد، برايش گرامى دارنده اى وجود ندارد. آرى خداوند آنچه را بخواهد از اكرام يا اهانت (نسبت به اهلش) انجام مى دهد.

[سوره الحج (22): آيات 19 تا 24] ..... ص : 197

اشاره

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ (19) يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20) وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (21) كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (23)

وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ (24)

ترجمه: ..... ص : 197

اينها دو گروه اند كه در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، پس كسانى كه كفر ورزيدند، لباسهايى كه از آتش بر ايشان بريده مى شود و مايعى سوزان و جوشان بر سر آنان فرو مى ريزد. (19)

كه درون و برونشان را آب مى كند. (20)

و براى آنها گرزهايى از آهن است. (21)

هر چه بخواهند از غم و اندوههاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند (و گفته مى شود) بچشيد عذاب سوزان را. (22)

خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو به جا آورده اند در باغهايى از بهشت وارد مى سازد كه از زير درختانش نهرها جارى است و با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مى شوندو لباسهايشان در آن جا از حرير است. (23)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 198

و آنها به سوى سخنان پاكيزه هدايت و به راه ستوده راهنمايى مى شوند. (24)

تفسير: ..... ص : 198

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا اينها دو گروه يا دو جمعيّتند كه با هم در باره دين و صفات پروردگارشان به مخاصمه پرداخته اند. «خصم» مصدر است و در اين جا صفت به كار رفته، پس مفرد و جمع آن يكسان است.

«هذان» كه مثنّاست به اعتبار لفظ و «اختصموا» كه جمع است به اعتبار معناى آن مى باشد مانند: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ: «1» «از مردم كسانى اند كه گوش به حرف تو مى دهند تا وقتى كه از نزد تو خارج شوند».

(محمّد صلى اللَّه عليه و آله/ 16) و اگر به جاى «هذان» «هؤلاء» و يا به جاى «اختصموا» «اختصما» مى گفت باز هم درست بود.

برخى از مفسّران معتقدند كه اين آيه در باره شش نفر از مؤمنان و كافرانى نازل شده

است كه در جنگ بدر روبروى هم به مبارزه پرداختند كه عبارتند از:

1- حمزة بن عبد المطّلب كه با عتبة بن ربيعه جنگيد و او را كشت.

2- على عليه السّلام كه وليد بن عتبه را به قتل رساند.

3- عبيدة بن الحارث پسر عبد المطّلب كه هماوردش شيبة بن ربيعه بود.

فَالَّذِينَ كَفَرُوا از اين جا خداوند گروه هاى متخاصم را از هم جدا كرده و مجازات آنها را بيان مى دارد چنان كه قبلا در آيه 17 فرموده: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ.

قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ از پاره هاى آتش لباسهايى كوتاه بر اندام آنها پوشيده مى شود، چنان كه گويى خداوند لباسهاى آتشين را به اندازه بدنهاى آنها تهيّه فرموده

__________________________________________________

1- يستمع مفرد است به اعتبار لفظ «من» و خرجوا جمع است به اعتبار معناى آن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 199

است همان طور كه لباسهاى (معمولى) به اندازه اشخاص بريده مى شود. و به همين معناست: سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ «جامه هاى آنها را از آتش است» (ابراهيم/ 49).

«حميم»: آب داغ: ابن عبّاس مى گويد: اگر قطره اى از آن بر تمام كوه هاى دنيا بيفتد همه را ذوب مى كند.

«يصهر»: با آن آب داغ روده ها و آنچه در داخل شكم دارند مانند پوستها و ظاهر بدنشان، ذوب مى شود.

«مقامع»: تازيانه ها.

كُلَّما أَرادُوا هر گاه سعى مى كنند كه از شدّت اندوه از دوزخ خارج شوند و خارج مى شوند، باز به آن، برگشت داده مى شوند. حسن بصرى مى گويد: آتش جهنّم با شعله هاى خود چنان بر بدنهاى آنها مى زند كه آنها را به آسمان بلند مى كند و در همان بالا چنان با تازيانه هاى آتشين بر آنها زده مى شود كه در فاصله هفتاد سال به ته جهنّم مى افتند و به

ايشان گفته مى شود: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ: بچشيد عذابى سخت را كه از آتش پراكنده و بسيار سوزنده تشكيل شده است.

و لؤلؤءا به نصب قرائت شده كه مفعول (دوم) براى فعل محذوف است يعنى و يؤتون لؤلؤا.

«وَ هُدُوا»: اهل بهشت را خداوند هدايت كرده تا بگويند: سپاس خدايى را كه وعده اش را در باره ما درست فرمود و ما را به سوى بهشت هدايت كرد.

«الحميد»: منظور خداست كه بواسطه نعمتهايش نسبت به بندگان شايان ستايش و حمد مى باشد. «اساور» جمع «اسوار» كه خود به سه طريق خوانده مى شود: اسوار، سوار و سوار.

[سوره الحج (22): آيات 25 تا 30] ..... ص : 199

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (25) وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (27) لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ (28) ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (29)

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 200

ترجمه: ..... ص : 200

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا و مسجد الحرام باز مى دارند، مسجدى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داديم، اعمّ از آنها كه در آن جا زندگى مى كنند، و يا از نقاط دور وارد مى شوند. و هر كس بخواهد در اين سر زمين، از طريق حقّ منحرف شود و دست به ستم بزند، ما از عذاب دردناك به او، مى چشانيم. (25)

به خاطر آور زمانى را كه محلّ خانه كعبه را براى ابراهيم عليه السّلام آماده ساختيم (و به او گفتيم): چيزى را شريك من قرار مده و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان از هر آلودگى پاك ساز. (26)

و در ميان مردم اعلان حجّ كن تا پياده

و سواره بر مركبهاى لاغر از راههاى دور، به خانه خدا بيايند. (27)

تا شاهد منافع گوناگون

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 201

خود بوده و نام خدا را در روزهاى مخصوصى به هنگام ذبح چهار پايانى كه خدا به آنها، روزى داده است ببرند، پس از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را نيز اطعام كنيد. (28)

بعد از آن، بايد آلودگيها را از خود بر طرف كنند و به نذرهاى خود وفا نمايند و بر گرد آن خانه قديم، طواف كنند. (29)

اعمال حج اين بود، و هر كس حرمت حرامهاى خدا را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است، و تمام چهار پايان براى شما حلال شدند، بجز آنچه بر شما [حرمت آن ] خوانده مى شود، پس از پليديها كه بتهايند و از گفتار دروغ دورى كنيد. (30)

تفسير: ..... ص : 201

وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ و (كسانى كه كافر شدند) پيوسته مردم را از راه خدا باز مى دارند.

جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ براى هر فرد از افرادى، كه اسم مردم بر او صدق كند، بدون فرق ميان آن كه در محلّ خانه كعبه ساكن است يا از بيابانهاى دور مى آيد، آشنا باشد يا بيگانه همه [در استفاده از زمين و خانه هاى آن ] يكسان هستند.

«سواء»: اين كلمه با نصب و رفع (هر دو) خوانده شده است:

نصب به اين جهت است كه مفعول دوم «جَعَلْناهُ» است، يعنى جعلنا مستويا العاكف فيه و الباد «1» امّا رفع، بنا بر اين است كه جمله: سواء العاكف فيه و الباد مفعول ثانى و در محل نصب باشد و اين آيه دلالت مى كند بر اين كه خريد و فرو خانه هاى مكّه جايز نيست و منظور از مسجد

الحرام تنها خانه نيست بلكه شامل تمام مسجد و حرم است چنان كه در سوره اسراى مى فرمايد: خداوند در شب بنده اش را از مسجد الحرام حركت داد با اين كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در ميان خانه كعبه نبود.

__________________________________________________

1- سواء خبر مقدم يعنى العاكف فيه و البادى سواء. مجمع البيان، ج 7، ص 79، الحجّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 202

وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ «إلحاد» به معناى خروج از حدّ اعتدال و ميانه روى است و دو كلمه «بالحاد» و «بظلم» حال مترادف هستند و مفعول فعل «يرد» ذكر نشده تا هر مطلب و مرادى را شامل شود و گويى چنين گفته است: و من يرد فيه مراد امّا، هر كس هر اراده اى كند كه ظالمانه باشد و از حدّ اعتدال و ميانه روى بيرون رود او را عذابى دردناك خواهيم چشانيد و منظور اين است كه هر كسى در آن مكان مقدّس حضور پيدا كند بر او واجب است كه در تمام كارهاى مهم خود، راه نيكى و عدالت را پيشه كند. خبر «ان» كه در اول آيه آمده محذوف است و جواب شرط بر آن دلالت مى كند، و تقدير آيه اين است: انّ الذين كفروا و يصدون عن سبيل اللَّه و المسجد الحرام نذيقهم من عذاب اليم و كل من ارتكب فيه ذنبا فهو كذلك: «كسانى كه كافر شده و مردم را از راه خدا و مسجد الحرام مانع مى شوند، از عذاب دردناك به آنها مى چشانيم و هر كس در آن جا گناهى مرتكب شود همين طور است.»

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ به ياد بياور

هنگامى را كه جايگاه خانه كعبه را براى ابراهيم محلّ رفت و آمد قرار داديم تا براى آباد ساختن و عبادت كردن به آنجا مراجعت كند.

أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً حرف «ان» تفسيريّه است، يعنى ابراهيم را بنده خود قرار داديم و به او گفتيم: شرك نياور و خانه من (حرم) را از بتها و كثافتها پاك ساز و مبادا در اطراف آن چنين چيزها مطرح شود.

وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ در ميان مردم نداى عمومى براى حجّ سرده و بگو: (اى مردم) حجّ به جاى آوريد يا حجّ بر شما واجب است و چنان كه روايت شده است، حضرت ابراهيم بر بالاى كوه ابو قبيس رفت و فرمود: اى مردم، خانه پروردگارتان را زيارت كنيد، خداوند صداى او را به تمام مردمى كه مى دانست در آينده تا قيامت به حج خواهند رفت رسانيد و آنها نيز او را در پشت پدرانشان با لبّيك گفتن پاسخ مثبت دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 203

از حسن بصرى نقل شده است كه اين آيه خطاب به پيغمبر اسلام است كه مأمور شد مردم را در آخرين حجش به وجوب حج آگاه كند.

«رجالا» يعنى در حال پياده، رجال و راجل مثل قيام و قائم است. «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ»: اين عبارت نيز حال است و عطف بر حال قبلى يعنى «رجالا» مى باشد و گويى فرموده است: رجالا و ركبانا: پياده و سواره. «يأتين»: صفت براى «كل ضامر» است كه مفرد و در معناى جمع مى باشد. امام صادق عليه السّلام رجّالا به ضم «راء» با تشديد قرائت كرده و فرموده:

هم «الرّجاله»

: آنها پيادگانند (در مقابل خيّاله: اسب سواران). «1»

فعل يأتين، يأتون

نيز قرائت شده بنا بر اين كه صفت براى رجال و ركبان باشد، فجّ عميق يعنى راه دور.

لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ با نكره آوردن «منافع» بهره هاى دينى و دنيوى ويژه عبادت مراسم حجّ را اراده كرده است كه در عبادتهاى ديگر يافت نمى شود، و بعضى گفته اند مراد از آن، منافع آخرت است از قبيل عفو و مغفرت.

در معناى ايّام معلومات اختلاف است: از امام باقر عليه السّلام روايت شده است كه منظور از آن، روز قربانى و سه روز بعد از آن، يعنى ايّام تشريق مى باشد و منظور از ايّام معدودات دهه ذيحجّه است، قول ابن عباس همين است و زجّاج نيز اين را برگزيده و گفته است: دليلش اين است كه «ذكر» در اين جا، دلالت مى كند بر تسميه يعنى گفتن بسم اللَّه كه هنگام ذبح و نحر خوانده مى شود و اين روزها اختصاص به اين عمل دارد. از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه مراد از ذكر، تكبيراتى است كه در منا، بعد از پانزده نمازى كه اول آن، نماز ظهر روز عيد قربان است گفته مى شود و آن چنين است:

اللَّه اكبر اللَّه اكبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر اللَّه اكبر و للَّه الحمد اللَّه اكبر على ما

__________________________________________________

1- خيّاله جمع خيّال: اسب سوار. منجد الطلاب ماده خال. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 204

هدانا و الحمد للَّه على ما رزقنا من بهيمة الانعام.

«بهيمة»: اين كلمه شامل هر چهارپايى مى شود، اما در اين جا كه با كلمه «انعام» توضيح داده شده است منظور: شتر و گاو، و ميش و بز است. امر به خوردن از گوشت اينها امر اباحه و جواز است

نه وجوب و علّت آن اين است كه مردم زمان جاهليت از گوشت قربانيان خود نمى خوردند. و مى تواند امر را استحبابى دانست، چون در اين كار مساوات و هماهنگى ميان فقرا و اغنياء حاصل مى شود. «بائس»:

كسى است كه گرفتار مصيبت و ناراحتى شود.

قضاى تفث، يعنى كوتاه كردن شارب و ناخنها و تراشيدن موى زهار و بوى خوش به كار بردن «تفث»: و به معناى چرك و كثافت است و مراد از آن در آيه اين است كه در حجّ تقصير كنيد و كثافتها و آلودگيهاى خود را بر طرف سازيد.

وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وفا به عهدهاى خود كنند، مقصود اعمال واجب در حجّ و يا كارهاى نيكى كه نذر كرده اند تا در ايّام حج انجام دهند.

وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ منظور طواف زيارت است. مفسّران شيعه گفته اند: مراد طواف نساء است كه به آن وسيله زن بر مرد حلال مى شود و پس از طواف زيارت تحقّق مى يابد.

«عتيق»: قديمى، زيرا خانه كعبه نخستين خانه اى است كه براى مردم بنا شده است و بعضى گفته اند يعنى از شرّ جبّاران آزاد شده (نجات يافته) است. چه بسا ستمكارانى كه در صدد خراب كردن آن بر آمدند و خداوند آنان را از اين عمل باز داشت و برخى گفته اند يعنى: از غرق نجات يافته و برخى ديگر گفته اند: عتيق يعنى كريم و بزرگوار زيرا از بزرگوارى آن خانه است كه همه چيز در آنجا آزاد است از عتاق الطّير و الخيل، گرفته شده يعنى: پرنده از قفس آزاد و اسب از سوارى در امان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 205

«ذلك»: خبر براى مبتداى محذوف، يعنى امر و شأن همان است.

«1» «حرمات» جمع حرمه است. يعنى چيزى كه هتك آن روا نيست، و تمام آنچه را خداوند بر بندگانش واجب كرده، خواه از مناسك باشد يا نباشد از حرمات هستند. بنا بر اين مى توانيم اين مورد را عام و شامل تمام واجبات بدانيم و مى توانيم بر خصوص اعمال حجّ حملش كنيم. «2»

فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ پس تعظيم و بزرگداشت آنچه خدا محترم شمرده براى او بهتر است و منظور از تعظيم حرمات توجه به اين است كه حفظ حريم مرزهاى الهى واجب و لازم است.

إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ (استفاده از چهارپايان بر شما حلال است) مگر آنچه دستور تحريمش بر شما خوانده مى شود. منظور آيه 3 سوره مائده است: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... «بر شما مؤمنان حيوان مرده و خون و گوشت خوك و آنچه بنام غير خدا كشته شده و (جز اينها كه در بقيه آيه ذكر شده) حرام مى باشد».

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ خداوند پس از آن كه بندگانش را به توجّه نسبت به محرّماتش وادار فرموده در اين قسمت به دورى از بتها و گفتار دروغ سفارش مى كند زيرا توحيد خداوند و نفى شرك از ذات اقدس او، و نيز صادق گفتار، بيشترين حرمت را داراست.

بعضى گفته اند: قول روز گفتار مردم دوره جاهليّت است كه مى گفتند: لبيك را شريك لك، الا شريك هو لك، تملكه و ما ملك: «خدايا شريكى براى تو نيست جز شريكى كه تو او و مملوكاتش را مالك هستى.»

__________________________________________________

1- اى هكذا امر الحج و المناسك يعنى امر حج و اعمالش اين بود. اين كلمه مورد وقف نيز هست.

مجمع البيان.

2- به نظر اكثر مفسّران مراد از

حرمات به قرينه خود آيات، مناسك حج است و ابن زيد گويد منظور از اين حرامها: خانه كعبه، مسجد الحرام، ماههاى حرام، و بلد الحرام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 206

[سوره الحج (22): آيات 31 تا 35] ..... ص : 206

اشاره

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ (31) ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (32) لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (33) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (34) الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (35)

ترجمه: ..... ص : 206

در حالى مناسك حج را انجام دهيد كه خالص براى خدا باشيد، و هيچ گونه شريكى براى او قائل نشويد، و هر كس براى خدا شريك قائل شود مثل آن است كه از آسمان سقوط كرده، پس پرندگان او را مى ربايند و يا تند باد او را به مكانى دور پرتاب مى كند. (31)

(مناسك حج اين است) و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواى دلها مى باشد. (32)

براى شما در حيوانات قربانى منافعى تا زمان معيّن وجود دارد و سپس محل ذبح آن، ناحيه خانه قديمى يعنى كعبه است. (33)

و ما براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است، در برابر فرمان او تسليم شويد، و مژده بده به متواضعان. (34)

همانهايى كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملوّ از خوف پروردگار مى گردد و آنهايى كه در برابر مصايبى كه بر ايشان وارد مى شود شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از

آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 207

تفسير: ..... ص : 207

«حُنَفاءَ»: كسانى كه راه راست خدا را برگزيده و از آيينهاى ديگر رو گردانند.

فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ اين فعل «فتخطّفه» نيز خوانده شده، بنا بر اين كه در اصل «فتخطّفه» بوده و براى تخفيف، «تاء» باب تفعّل حذف شده است. تشبيهى كه در اين آيه در باره مشرك ذكر شده ممكن است تشبيه مركّب يا مفرّق باشد مركّب به اين معناست كه هر كس به خدا شرك آورد، حالش مانند حال كسى است كه از آسمان افتاده و پرنده اى در فضاى آسمان او را قاپيده و خورده است و اجزاى آن در چينه دان مرغ پراكنده شده يا باد تندى بر او وزيده و او را در جاهاى بسيار دور انداخته است. امّا تشبيه مفرّق آن است كه ايمان در بلندى مقامش تشبيه به آسمان شده و كسى كه ترك ايمان كرده تشبيه به چيزى شده كه از آسمان افتاده، و هواهاى نفسانى كه افكار او را پريشان ساخته و تشبيه به پرنده اى شده است كه او را مى قاپد و پاره پاره اش مى كند، و شيطانى كه او را به گمراهى و ضلالت مى كشاند، تشبيه به بادى شده است كه او را در درّه هاى مهيب هلاكت بار مى اندازد.

وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ مقصود از شعائر قربانيهاست كه از اعمال مهمّ حج مى باشد و تعظيم آنها به اين است كه آنها را از نوع فربه و بى عيب انتخاب كنند و در خريد آن به كم كردن قيمتش نپردازند. معمولا مسلمانان در سه چيز طالب گرانى بودند و گوسفند قربانى و سومى قيمت برده. از امام باقر عليه السّلام

نقل شده است كه فرمود:

لا تماكس فى اربعة اشياء: فى الاضحيّة و فى ثمن النّسمة و فى الكفن و فى الكراء الى «مكة»،

در [قيمت ] چهار چيز چانه مزن: خريد گوسفند قربانى و برده و كفن و كرايه (مركب) به سوى مكّه.

فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ تقدير جمله اين است كه فإن تعظيمها من افعال ذوى تقوى القلوب يعنى: پس اين تعظيم شعائر (كه شخص انجام مى دهد) از كارهاى صاحبان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 208

دلهاى پرهيزكار است، و بدون اين تقديرات معناى آيه درست در نمى آيد، زيرا بايد از جمله جزاء رابطه اى با «من» شرطيّه وجود داشته باشد تا دو جمله با يكديگر پيوند يابند. اين كه خدا فقط قلوب را ذكر كرده، به اين سبب است كه قلب جايگاه تقوى است و موقعى كه ايمان در قلب جايگزين شود اثر آن در اعضا پيدا مى شود.

«لكم» براى شما، در اين قربانيها (شعائر) سودهايى است از قبيل سوار شدن بر آنها و نوشيدن شير آنها. الى اجل مسمى: تا زمانى كه قربانى شوند و گوشتهايشان صدقه داده شود.

ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ «ثم» در اصل براى تراخى در زمان است امّا اين جا براى تراخى در احوال به كار رفته و معناى آيه اين است: براى شما در اين قربانيها سودهاى دنيوى و اخروى بسيارى است و بعد، بالاتر از همه اين منافع، اين است كه به خانه كعبه منتهى مى شود.

«محلها» يعنى جا و مكان يا وقت و زمان وجوب كشتن قربانى، يا پايان وجوب قربانى وقتى است كه حاجيان به خانه كعبه برسند، مثل: هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ «تا به صورت قربانى به كعبه برسد» (مائده/ 95).

قربانى

اگر براى حج باشد در صحراى منا و اگر براى عمره باشد در مكّه كشته مى شود.

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً اين كلمه به فتح «س» مصدر (ميمى) به معناى «نسك» عبادت است و به كسر آن به معناى جايگاه عبادت مى باشد، يعنى بر هر جامعه اى واجب كرديم كه براى خدا قربانى كنند و اسم خدا را بر قربانيان خود ببرند.

فَلَهُ أَسْلِمُوا پس تنها به ياد او باشيد، و از روى خلوص نيّت از او ياد كنيد خلوصى كه ذرّه اى از شرك در آن راه نيابد.

وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ متواضعان را بشارت ده «مخبتين» در لغت از خبت و به معناى زمين پست و هموار مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 209

[سوره الحج (22): آيات 36 تا 40] ..... ص : 209

اشاره

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36) لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (37) إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (38) أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)

ترجمه: ..... ص : 209

و شترهاى فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آنها براى شما خير و بركت است، پس هنگامى كه براى قربانى در صف ايستاده اند نام خدا را بر آنها ببريد، و زمانى كه پهلوهاى آنها بر زمين افتاد: (بى جان شدند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و بينوايان فقير را هم از آن اطعام كنيد اين چنين آنها را مسخّرتان ساختيم تا خداى را شكر كنيد. (36)

هرگز گوشتها و خونهاى آنان به خدا نمى رسد بلكه تنها چيزى كه به ساحت قدس او راه مى يابد تقواى شماست. اين گونه خداوند آنها را به تسخير شما در آورده

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 210

است تا او را به واسطه اين كه هدايتتان كرده بزرگ شماريد، و مژده ده نيكوكاران را. (37)

خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند بدرستى كه

خدا هيچ خيانتكار كفران كننده را دوست نمى دارد. (38)

به آنها كه مورد جنگ واقع شده اند اجازه دفاع داده شده است زيرا مورد ستم واقع شده اند و به طور يقين خداوند بر يارى آنها قادر و تواناست. (39)

همانهايى كه بناحق از خانه هاى خود بيرون رانده شدند و تنها گناهشان اين بود كه مى گفتند: پروردگار ما خداست، و اگر خداوند شرّ بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد ديرها و صومعه ها و معابد يهود و نصارى و مساجدى كه نام خدا در آن برده مى شود، ويران مى شد، آرى بطور حتم خداوند به كسانى كه او را يارى كنند، يارى مى كند، بدرستى كه خداوند نيرومند و با عزّت است. (40)

تفسير: ..... ص : 210

«بدن»: جمع بدنه و نام مخصوص شتر است، زيرا داراى جثّه بزرگى است و بنا به گفته معصوم: البدنة عن سبعة و البقرة عن سبعة يعنى شتر و گاو قربانى بايد هفت ساله باشد و هر دو داراى يك حكم اند. نصب كلمه «بدن» به فعل مضمرى است كه «جعلناها» آن را تفسير مى كند. معناى آيه اين است شتر (قربانى) را براى شما از شعائر الهى قرار داديم.

مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ يعنى از نشانه هايى كه خدا در دين قرار داده است. اضافه اين كلمه به اسم «اللَّه» براى عظمت شعائر است. «لَكُمْ فِيها خَيْرٌ» براى شما در اين شعائر سود دنيا و آخرت مى باشد.

فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها ذكر نام خدا بر قربانيان اين است كه بگويند بسم اللَّه و اللَّه اكبر اللهم منك و لك.

«صَوافَّ»: در حالى كه شترهاى قربانى روى پاها و دستهايشان منظّم ايستاده اند

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 211

دو دست هر يك از آنها

از ميان مچ تا زانو به هم بسته شده باشد. از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه «صوافن» قرائت فرموده، و اين قرائت از ابن مسعود و ابن عباس نيز نقل شده و از صفوان الفرس گرفته شده به اين معنى كه اسب بر روى سه دست و پا مى ايستد و چهارمى را از طرف سم بلند مى كند، چنان كه شتر گاهى يكى از دو دستش بسته مى شود و بر روى سه دست و پا مى ايستد.

فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها هنگامى كه شتر قربانى بر روى زمين بيفتد، يعنى بطور كلى روح از بدنش خارج شود. فعل «وجب»: از وجب الحائط وجبة (ديوار سقوط كرد) و «وجبت الشمس جبة» (آفتاب غروب كرد) گرفته شده است.

فَكُلُوا مِنْها خوردن و خوابيدن از آن براى شما حلال است. «قانع» يعنى سائل، از قنعت اليه و كنعت يعنى در مقابل او كرنش كردم و با قناعت از او درخواست كردم. «و المعتزّ»: كسى كه خود را در معرض اطعام قرار مى دهد ولى سؤال نمى كند.

يا اين كه «قانع» به معناى خشنود و راضى است كه به هر چه او را بخشيده اى قناعت مى كند. و «معترّ» كسى است كه از كنار تو عبور مى كند و چيزى به او عطا مى كنى. فعلهاى: عراه و اعتراه، عرّه و اعترّه، همه به يك معناست.

سَخَّرْناها لَكُمْ حيوانهاى قربانى را چنان در اختيار شما قرار داديم كه آنها را به فرمان خود در مى آوريد و آنها را به دربند مى سازيد، اين چيزى است كه خداوند بر آن نسبت به بندگانش منّت گذاشته است.

لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها گوشتهايى كه تصدّق داده مى شود و خونهايى

كه از نحر كردن شتر بر زمين ريخته مى شود، چيزى نيست كه رضايت و خشنودى خداوند را جلب كنند، بلكه آنچه رضايت حق تعالى را جلب مى كند، پرهيزكارى و اخلاص و نيّت پاك شماست. دو فعل: «ينال» و «يناله» با «تا» (مؤنث غايب) نيز خوانده شده است. روايت شده است كه مردم زمان جاهليّت وقتى كه (قربانيها) را نحر مى كردند، خانه خدا را به خون آلوده مى ساختند. و مسلمانان هم وقتى كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 212

اوّلين مرتبه، حج را بجاى آوردند خواستند همين كار را انجام دهند اين بود كه خدا اين آيه را نازل فرمود.

لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ در اين آيه خداوند پس از تكرار يادآورى نعمتها به عنوان تسخير، مى فرمايد: غرض از تسخير اين همه نعمتها اين است كه چون خدا شما را هدايت كرده، او را بزرگ شماريد و با جمله: اللَّه اكبر على ما هدانا، تكبير بگوييد. بعضى گفته اند: در «تكبير» معناى «شكر» نهفته است و مثل آن، متعدّى شده يعنى (تسخير اين نعمتها) به خاطر اين است كه با تكبير و تهليل، خدايى كه شما را به مراسم دينى و مناسك حجّش هدايت كرده، سپاس گزاريد.

إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا سپس در اين آيه، دفاع و يارى خود را مخصوص مؤمنان دانسته است مثل آيه: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا، «ما پيامبران خود و آنان را كه ايمان آورده اند يارى مى كنم» (مؤمن/ 50).

و آن گاه علت اختصاص مؤمنين را به اين امر چنين بيان كرده است كه اضداد آنها يعنى كسانى را كه نسبت به خدا و رسولش خيانت و نعمتهاى الهى را كفران مى كنند،

دوست نمى دارد. «يدافع» «يدفع» نيز خوانده شده ولى قرائت مشهور به معناى مبالغه در دفاع است يعنى: خداوند بسيار از مؤمنان دفاع مى كند چنان كه شخص مغلوب در صحنه دفاع، زياد تلاش مى كند (كه شكست نخورد).

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ دو فعل «اذن» و «يقاتلون» هر يك به دو صورت معلوم و مجهول خوانده شده و در اصل اذن لهم فى القتال بوده و مأذون فيه، حذف شده است، زيرا «فعل» «يقاتلون» بر آن دلالت مى كند.

«بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»: به خاطر اين كه آنها مورد ستم واقع شده اند، مراد اصحاب و ياران پيامبر مى باشد.

اين آيه: اوّلين آيه اى است كه راجع به جنگ و جهاد نازل شده و خبر دادن به اين كه خداوند مى تواند مجاهدان مظلوم را يارى كند خود وعده يارى به آنهاست و آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 213

قبل نيز كه فرمود خدا از مؤمنان دفاع مى كند دليل بر همين معنا مى باشد.

إِلَّا أَنْ يَقُولُوا فعل منصوب در محلّ جرّ و بدل از «حقّ» مى باشد، يعنى اينان بدون هيچ دليلى از خانه هايشان رانده شده اند فقط به سبب اين كه موحّد بودند، در حالى كه اين صفت مى بايست موجب اقتدار و استقرارشان باشد نه سبب اخراج از ديار.

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ اگر نه اين بود كه اراده خداوند به تسلّط مسلمانان (اهل توحيد) بر كفّار تحقّق يابد، مشركان بر اهل ايمان و مراكز عبادتشان مسلّط مى شدند و آنها را از بين مى بردند: و در اين صورت، نه براى مسيحيان كليسايى و نه براى راهبانشان ديرى و نه براى يهود كنيسه اى و نه براى مسلمانان مسجدى باقى مى گذاشتند، و اين كه در قرآن كنيسه يهوديان كه معبد آنهاست صلوة

ناميده شده، به اين جهت است كه در آن جا به نماز و دعا مى پردازند.

امام صادق عليه السّلام اين كلمه را صلوات با ضمه «صاد» و «لام» خوانده و آن را به حصارها و ديوارهاى محكم تفسير فرموده است. «دفع» «دفاع» و «هدمت»، «هدمت» به تخفيف نيز خوانده شده است.

«مَنْ يَنْصُرُهُ»: يعنى كسى كه دين خدا و اوليائش را يارى مى كند.

[سوره الحج (22): آيات 41 تا 45] ..... ص : 213

اشاره

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 214

ترجمه: ..... ص : 214

ياران خدا كسانى اند كه هر گاه در زمين به آنان، قدرت و توان بخشيديم نماز را به پا مى دارند، زكات را مى دهند، امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند و پايان همه كارها از آن خداوند است. (41)

اگر بى دينان تو را تكذيب كنند، (امر تازه اى نيست) زيرا پيش از آنها، قوم نوح، و عاد و ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند. (42)

و همين طور قوم ابراهيم و قوم لوط. (43)

و نيز اصحاب مدين (قوم شعيب) و موسى نيز (به وسيله دشمنانش) تكذيب شد پس من به كافران مهلت دادم و سپس آنها را مؤاخذه كردم. پس ديدى چگونه انكار آنها را پاسخ دادم. (44)

چه بسيار از آباديها و شهرها كه آنها را تباه ساختيم، در حالى كه ستمگر بودند، به گونه اى كه بر سقفهاى خود فرو ريختند و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و كاخهاى محكم و مرتفع. (45).

تفسير: ..... ص : 214

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ و ... در اين آيه خداوند متعال مؤمنان را ستوده و از آينده آنان خبر داده است كه اگر آنها را در روى زمين قدرت و توانايى دهد و دستشان را براى پرداختن به امور دين باز گذارد نماز را به پا مى دارند و ... امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: منظور از اين گروه ما هستيم.

كلمه «الذين» در محلّ نصب بدل از جمله «مَنْ يَنْصُرُهُ» و بعضى گفته اند: تابع است براى «الَّذِينَ أُخْرِجُوا» و مقصود از آن، مهاجران است.

وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ سر انجام تمام كارها بسته به فرمان و تقدير خداوند است.

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ تنها تو نيستى كه مورد تكذيب واقع شده اى زيرا بسيارى از

انبيا را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 215

اقوامشان تكذيب كردند و تو بايد از آنها (در اين امر) الگو بگيرى.

وَ كُذِّبَ مُوسى و حضرت موسى نيز با ظهور آن همه معجزاتش مورد تكذيب واقع شد.

فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ پس كيفر مرا ديدى كه چگونه تكذيب آنها را انكار كردم، زشتى كارشان را به آنها نشان دادم و وضعشان را دگرگون ساختم: نعمتهايشان را به نقمت و آسايششان را به رنج و آبادانيهايشان را به خرابى مبدّل كردم.

فَهِيَ خاوِيَةٌ خاوى: به معناى ساقط و افتاده است، از خوى النجم: وقتى كه ستاره غروب كند، و يا به معناى خالى است، از خوى المنزل، خانه از اهلش خالى شد و خوى بطن الحامل، شكم حيوان باردار خالى شد، يعنى زاييد.

عَلى عُرُوشِها هر چه در بالا قرار گرفته و سايه افكنده از قبيل سقف خانه يا سايبانها يا داربست درخت انگور و جز اينها «عرش» گفته مى شود. حال اگر «عَلى عُرُوشِها» متعلّق به «خاويه» باشد جمله به يكى از سه معناى زير خواهد بود:

نخست اين كه آن قريه روى سقفهايش افتاد، يعنى سقف خانه ها روى زمين سقوط كرده سپس ديوارها بر روى آنها خراب شد. دوم اين كه تنها سقف خانه ها فرو افتاد. سوم اين كه با وجود سقفها و خراب نشدن خانه، از سكنه خالى شد. اما اگر خبر بعد از خبر باشد معنايش اين مى شود: سقف خانه ها بر زمين افتاده ديوارها مشرف بر زمين باقى مانده بود. فعل «اهلكناها» «اهلكتها» نيز قرائت شده است.

«بئر معطله» به معناى چاهى است آباد كه در آن آب و ابزار استفاده از آب وجود دارد امّا به علت هلاك شدن مردمش متروك

مانده و از آن آب كشيده نمى شود. و معناى آيه اين است: چه بسا چاههايى كه استفاده از آنها را تعطيل كرديم. «وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ» و چه بسيار كاخهاى برافراشته را كه از ساكنان آنها خالى كرديم. اين جا فعل «اخليناها» حذف شده چون «معطّله» بر آن دلالت مى كند، و همين دليل بر آن است كه «على» در «على عروشها» به معناى «مع» يعنى «با» مى باشد. «مشيد»: مرتفع و بلند و يا گچكارى شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 216

[سوره الحج (22): آيات 46 تا 51] ..... ص : 216

اشاره

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (48) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (49) فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (50)

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (51)

ترجمه: ..... ص : 216

آيا اين كافران در زمين گردش نكردند تا صاحب دلهايى شوند كه با آن، حقايق را درك كنند و يا گوشهاى شنوايى كه نداى حق را بشنوند، چرا كه اينها ديده هاى ظاهرشان كور نيست امّا ديده هاى دلشان كه در سينه هاشان قرار دارد نابينا مى باشد. (46)

آنها با عجله و شتاب از تو تقاضاى نزول عذاب مى كنند، در حالى كه خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد، امّا يك روز نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهايى است كه شما به حساب مى آوريد. (47)

و چه بسيار شهرهايى كه به مردم آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند و سپس آنها را مؤاخذه كردم، آرى باز گشت همه به سوى من است. (48)

بگو: اى مردم، اين است و جز اين نيست كه براى شما بيم دهنده آشكارى هستم. (49)

پس آنها كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند بر ايشان آمرزش و روزى پر ارزشى است. (50)

و آنهايى كه (به فساد) در آيات ما كوشيدند به قصد آن كه پيامبر را در انجام وظيفه اش ناتوان كنند،

خودشان اهل دوزخند. (51)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 217

تفسير: ..... ص : 217

در اين آيات خداوند متعال به مخالفان و گنهكاران تذكّر مى دهد كه در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و گورهاى مردم سركش كه خداوند آنها را به هلاكت رسانده مشاهده كنند و از آن عبرت بگيرند يعنى آنچه را از تفكّر توحيدى كه لازم است با انديشه و عقل خود دريابند و آنچه را شنيدنش ضرورى است از زبان وحى بشنوند.

فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ ضمير در «انها» مبيّن قصّه و شأن است كه گاهى مؤنّث مى آيد، و مى تواند ضمير مبهم باشد كه كلمه «ابصار» مفسّر آن باشد و ضمير در فعل «تعمى» به آن برگردد. براى معناى اين آيه دو احتمال گفته شده است:

نخست اين كه: چشمهاى ظاهرشان سالم و بى عيب است، اما ديده هاى دلشان معيوب و نابيناست.

دوم اين كه: چون نابينايى ظاهرى مهمّ نيست، پس گويى فرموده است: كورى چشم ظاهر در مقابل كورى دل، كورى نيست.

عبارت «الَّتِي فِي الصُّدُورِ» دلهايى كه در سينه ها قرار دارد تأكيد براى «قلوب» است مثل يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ «با دهنهايشان مى گويند» (آل عمران/ 167). «افواه» تأكيد «يقولون» است. توضيح آن كه جايگاه (اصلى) نابينايى قلب است نه چشم.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ در اين آيه خداوند تعجيل در عذاب موعود را كه از طرف كفّار پيشنهاد مى شد مورد اعجاب و انكار قرار داده كه گويى آنها فوت عذاب را ممكن مى دانستند و حال آن كه خداوند خلف وعده نمى كند و به طور يقين عذابى كه خدا وعده داده به آنها خواهد رسيد ولى چون خداوند داراى صفت حلم

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 218

و بردبارى است كه

در اين امر عجله و شتاب نمى كند، و از نشانه هاى حلم و كوتاه شمردن او مدتهاى طولانى را اين است كه يك روز نزد او به قدر هزار سال شما مى باشد. بعضى گفته اند معناى اين آيه اين است. چگونه درخواست تعجيل عذاب از كسى مى كنند كه يك روز از روزهاى عذابش به اندازه هزار سال از سالهاى شما مى باشد؟ چون روزهاى سخت، طولانى و دراز جلوه مى نمايد.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ چه بسيار ساكنان شهرهايى كه (در عذابشان شتاب نكردم) مدّتى مهلتشان دادم و سپس عذابشان كردم و باز گشت همه به سوى من است.

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا آنهايى كه در تباه ساختن آيات ما تلاش داشتند، بر آنها طعنه مى زدند، مسخره مى كردند آنها را «سحر» يا «شعر» يا «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» و امور سر گرم كننده مى خواندند.

«معاجزين» يعنى به گمان خود بر آيات الهى سبقت مى گرفتند «معجزين» نيز خوانده شده، يعنى آنها به زعم خود عاجز كننده آيات خدايند و طمع دارند كه مكرشان نسبت به اسلام به سود آنان تمام شود، يا اين كه آنها با اين سخنانشان قصد دارند پيامبر ما را عاجز و ناتوان سازند «عاجزه» و «سابقه» به يك معناست، زيرا هر كدام از مسابقه دهندگان مى خواهد ديگرى را از پيوستن به خود ناتوان سازد و موقعى كه بر او سبقت بگيرد گفته مى شود عجّزه و اعجزه: او را ناتوان ساخت.

[سوره الحج (22): آيات 52 تا 55] ..... ص : 218

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ

وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54) وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 219

ترجمه: ..... ص : 219

هيچ پيامبر و رسولى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هر گاه آرزو مى كرد (كه دين را ابلاغ كند) شيطان القائاتى در آن به وجود مى آورد امّا خداوند القائات شيطان را از بين مى برد و سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد، آرى خداوند داناى درستكار است. (52)

هدف اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى كسانى كه در قلبشان بيمارى است و نيز آنها كه سنگدلند، قرار دهد، و ستمكاران در مشقّت سختى قرار گرفته اند. (53)

و نيز هدف اين بود كه دانشمندان بدانند قرآن حقّى است از جانب پروردگارت كه در نتيجه به آن ايمان آورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند آنان را كه ايمان آورند، به راه راست هدايت مى كند. (54)

كافران پيوسته در باره قرآن در شكّند تا اين كه ناگهان روز قيامت فرا رسد يا عذاب روز بى حاصل به سراغشان آيد. (55)

تفسير: ..... ص : 219

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ در باره سبب نزول اين آيات روايت شده است كه پيامبر اكرم در حالى كه در مجلس با قوم خود بود سوره «نجم» را تلاوت مى كرد و همين كه به آيه «وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى » رسيد شيطان از موقعيّت استفاده كرد و اين جملات را بر زبان آن حضرت جارى ساخت:

تلك الغرانيق العلى و انّ شفاعتهنّ لترتجى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 220

اينها جوانان زيبا يا پرندگان «1». بلند مرتبه اند و شفاعت آنها اميد مى رود «2». در اين وقت كه رسول خدا ناراحت شد و مشركان خوشحال شدند خداوند اين آيات را براى دلدارى آن حضرت فرستاد كه معنايش اين است: هيچ پيامبر و رسولى فرستاده نشده است مگر

اين كه هر گاه آيات الهى را تلاوت كند شيطان در ميان سخن او مى افتد و او را بخواندن عباراتى غلط وادار مى سازد كه ديگران خيال مى كنند آنها از جمله وحى است و سپس خداوند با آيات محكماتش آنچه را شيطان القا كرده برطرف مى سازد. بعضى گفته اند: عدّه اى از كفّار اين عبارات را در ميان سخنان پيغمبر اكرم القا كردند، و چون كارى است كه با وسوسه شيطان انجام شده به او نسبت داده شده است و از چيزهايى كه تأييد مى كند كه تمنّى به معناى تلاوت است قول حسّا بن ثابت مى باشد:

تمنى كتاب اللَّه اول ليلة و آخرها لاقى حمام المقادر

(در اول شب كتاب خدا را تلاوت كرد و در آخر شب مرگ مقدّر شده را ملاقات كرد). «3» از مجاهد نقل شده است كه هر گاه وحى به تأخير مى افتاد پيامبر اكرم آرزوى نزول وحى مى كرد و در اين حال شيطان آنچه را او آرزو كرده بود با وساوس خود بر زبان وى جارى مى ساخت ولى خداوند با ارشاد پيامبر نسبت به مخالفت با شيطان گفته هاى او را نسخ و وسوسه هايش را باطل مى كرد، و گفته شده است: تلك

__________________________________________________

1- غرانيق جمع غرنوق بر وزن مزدور، يك نوع پرنده آبى سفيد يا سياهرنگ است و به معانى ديگر نيز آمده است. قاموس اللغه پاورقى تفسير نمونه، ج 14، ص 141.

2- اكثر محقّقان گفته اند: اين داستان كه برادران عامّه آن را در سبب نزول اين آيات ذكر كرده اند خرافه و نادرست است. رجوع شود به كتاب الهدى الى دين المصطفى العلّامه شيخ محمد جواد البلاغى، ج 1، ص 123 چاپ صيدا و تفسير نمونه، ج

14، ص 141، افسانه ساختگى غرانيق.

3- بعضى به جاى مصراع دوم گفته اند: تمنى داوود الزّبور على رسل: چنان كه حضرت داوود زبور را با رفق و نرمى مى خواند. كشّاف، ج 1، پاورقى ص 157 ذيل آيه 78 سوره بقره الّا امانىّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 221

الغرانيق «1» اشاره به ملائكه است يعنى آنها شفاعت مى كنند، نه بتها.

«غرانيق» جمع غرنوق و به معناى جوان خوش صورت و شاداب است.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ پس خداوند آنچه را شيطان بر زبان او القا مى كند، محو و نابود كرده و سپس آيات خود را ثابت و محكم مى كند تا چيزى كه باعث پراكندگى است در آن راه نيابد.

لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ (اين ماجراها) به خاطر اين بوده است كه القائات شيطان و تمكّن او بر اين امر، آزمونى باشد تا بيش از پيش بر شكّ و تاريكى قلبهاى منافقان بيمار دل و بر ايمان و يقين اهل ايمان كه به نور حقيقت مى نگرند بيفزايد.

وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ منظور از اين سنگدلان، اهل شرك و تكذيب كنندگان مى باشد.

وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ مراد، منافقان و مشركان مورد بحث مى باشند و در اصل «انّهم» بوده امّا خداوند به منظور اين كه بر ظالم بودن آنها حكم كرده باشد به جاى ضمير به اسم ظاهر تعبير فرموده است. معناى آيه اين است: اين ستمكاران در باره خداوند سرگرم دشمنى و گرفتار مخالفتى هستند كه دور از حقّ است.

وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ و تا آنهايى كه از علم و حكمت خداوند آگاهى دارند بدانند كه دين او حقّ است و از سوى پروردگار تو است، پس به آن تصديق كنند.

فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ تا

دلهاى آنان تسكين و آرامش پيدا كند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند هدايت مى كند تا امور متشابه در دين را بخوبى توجيه و تأويل كنند و هيچ گونه شكّ و ترديدى در دل آنان راه نيابد.

«فى مرية منه» ضمير به قرآن يا رسول بر مى گردد.

«يَوْمٍ عَقِيمٍ» مقصود از اين كلمه روز (جنگ) بدر است و براى آن چند وجه ذكر

__________________________________________________

1- كه به قول عامّه از القائات شياطين بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 222

كرده اند:

1- چون در آن روز فرزندان كشته شدند، گويى زنان در اصل نزاييده و عقيم بودند.

2- جنگجويان را فرزند جنگ مى گويند. پس روزى كه كشته شوند به طور مجاز روز عقيم گفته مى شود.

3- چون در آن روز ملائكه در جنگ وارد شدند اهميّت فوق العاده اى يافت و از اين جهت «يوم عقيم» ناميده شده چنان كه شاعر گفته است:

عقم النساء فما يلدن شبيهه ان النساء بمثله لعقيم

(زنها عقيم شدند و مانند او را نخواهند زاييد/ آرى زنان از زاييدن شخصى مثل او عقيمند).

4- بعضى گفته اند مراد روز قيامت است، و به اين دليل عقيم گفته شده است كه شبى برايش نيست، و گويى اصل آيه چنين بوده: تأتيهم الساعه او يأتيهم عذابها روز قيامت يا عذاب آن به سوى آنها مى آيد. و به جاى ضمير «هاء» اسم ظاهر «يوم عقيم» آمده است.

[سوره الحج (22): آيات 56 تا 60] ..... ص : 222

اشاره

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (56) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (57) وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ

(58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (59) ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 223

ترجمه: ..... ص : 223

حكومت و فرمانروايى در آن روز از آن خداست كه ميان آنها حكم مى فرمايد، و آنان كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند در باغهاى پر نعمت بهشتند. (56)

و كسانى كه كافر شده و آيات ما را تكذيب كردند براى آنان عذاب خوار كننده اى مى باشد. (57)

و آنانى كه در راه خدا مهاجرت كردند و سپس كشته شدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به آنها روزى نيكو مى دهد، آرى خداوند بهترين روزى دهندگان است. (58)

خداوند بطور حتم آنها را در محلّى وارد مى كند كه از آن خشنود خواهند شد، و يقينا خداى متعال دانا و بردبار است. (59)

واقع امر اين است، و هر كس به همان مقدار كيفر كند كه خود مورد عقوبت واقع شده، و سپس مورد ستم واقع شود، حتما خداوند به يارى او بر مى خيزد، آرى خداى تعالى بخشنده و آمرزنده است. (60)

تفسير: ..... ص : 223

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ كلمه «يومئذ» در اصل: يوم يؤمنون (روزى كه ايمان مى آورند) يا يوم تزول مريتهم (روزى كه شكّ و شبهه آنها بر طرف مى گردد) بوده است.

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا .... در اين آيه خداى متعال از باب مرحمت و تفضّل آنهايى را كه در راه حق جلاى وطن مى كنند چه كشته شوند و چه به اجل خود از دنيا بروند در اجر و ثواب مساوى دانسته است.

لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ در آخر آيه بعد مى فرمايد: خداوند مى داند كه عمل كنندگان تا چه درجه اخلاص و تا چه حدّ استحقاق پاداش دارند و او داراى حلم و بردبارى است و از تقصيرات گنهكاران با فضل و كرم خود در مى گذرد. در اين مورد روايتى

ترجمه جوامع

الجامع، ج 4، ص: 224

نقل شده است كه اهل ايمان خدمت رسول خدا عرض كردند: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: ما از پاداش نيكى كه خداوند به شهداى مقتول عنايت مى كند آگاهيم، حال مى خواهيم بدانيم: پاداش ما كه مانند آنها در ركاب تو جهاد مى كنيم اگر (به اجل خود) با تو بميريم، چه خواهد بود؟ اين جا بود كه خداوند اين دو آيه را نازل كرد.

وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ كسى كه ستمگر را به مقدار جرمش كيفر كند. و دليل اين كه چنين كيفرى را «معاقبه» گويند اين است كه ظلم ظالم علّت اين كيفر است و اين كيفر، معلوم و مسبّب همان ظلم اوست، چنان كه (گاهى) به خاطر مناسبت و ملابست، شيئى را بر نظير يا بر نقيضش حمل مى كنند.

«لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ» ضمير «هاء» به ستمديده برمى گردد: خداوند ستمديده را يارى مى كند.

لَعَفُوٌّ غَفُورٌ خداوند بسيار عفو كننده و آمرزنده است. منظور اين است پيامبر را بر ترك گذشت از گنهكار كه در آيات زير مأمور شده است سرزنش نمى كند، از قبيل آيه: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى «عفو و گذشت به تقوا نزديكتر است» (بقره/ 237).

و آيه: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ «پس كسى كه عفو و اصلاح كند، پاداش او بر خداست» (شورى/ 40).

[سوره الحج (22): آيات 61 تا 65] ..... ص : 224

اشاره

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (62) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ

لَطِيفٌ خَبِيرٌ (63) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (65)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 225

ترجمه: ..... ص : 225

و اين به آن جهت است كه خداوند شب و روز را در روز و روز را در شب داخل مى كند و همانا خداوند شنونده و بيناست. (61)

اين به خاطر آن است كه خداى تعالى حق است و آنچه را كه جز او مى خوانند باطل است و البتّه او بلند مقام و بزرگ است. (62)

آيا نديده اى كه خداوند از آسمان، آبى فرستاده كه (بر اثر آن) زمين سر سبز و خرّم مى گردد، آرى خداوند لطيف و خبير است. (63)

از آن او است آنچه در آسمانها و زمين قرار دارد، و بطور يقين خداوند بى نياز و ستوده است. (64)

آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخّر شما ساخت؟ و كشتيها به فرمان او، بر صفحه اقيانوس حركت مى كند و آسمان را نگاه مى دارد از اين كه بر زمين سقوط كند، جز به فرمان و امر او، بدرستى كه خدا به مردم بسيار مهربان و بخشنده است. (65)

تفسير: ..... ص : 225

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ ... دليل (يارى كردن مظلومان) اين است كه خداوند قادر و تواناست و از نشانه هاى قدرت او آن است كه شب را در روز و روز را در شب فرو مى برد، يا به اين سبب كه او، آفريننده شب و روز است. بنا بر اين هيچ چيز از كارهاى خوب يا بدى كه نسبت به بندگانش واقع مى شود بر او پوشيده نيست، زيرا گفتارشان را مى شنود و كردارشان را مى بيند.

وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ فعل «يدعون» به دو صورت: غايب و مخاطب قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 226

شده است. «ذلك» اين صفت كه او آفريننده شب و روز است و به

آنچه در شب و روز اتّفاق مى افتد احاطه دارد، به اين سبب است كه او ذات مستجمع جميع صفات كمال است خداونديش جاودانه و هر معبودى جز او باطل و بى اساس است او را همانندى نيست و وجودى والا مقام تر و حكومتى با اقتدارتر از او متصوّر نيست.

فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً رفع فعل مفيد اثبات سر سبزى زمين است، امّا اگر به عنوان جواب استفهام، نصب داده شود سبز شدن زمين را نفى مى كند. «1»

«لطيف خبير» خداوند داراى لطف است، يعنى علم و فضلش به بندگان مى رسد و نسبت به مصالح آنها آگاه است.

سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ آنچه از چارپايان و حيوانات در روى زمين قرار دارد در اختيار شما گذاشت كه از آنها بهره ببريد و بر آنها در خشكى سوار شويد و در دريا نيز مركبهايى را براى شما به حركت در آورد، و جز اينها از امورى كه در اختيار شماست. «وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ» و آسمان را نگه مى دارد كه مبادا، جز به فرمان و مشيّت او، بر زمين سقوط كند.

[سوره الحج (22): آيات 66 تا 72] ..... ص : 226

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ (66) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ (67) وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68) اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (70)

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ

مِنْ نَصِيرٍ (71) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (72)

__________________________________________________

1- براى اين عبارت دو توضيح ذكر شده است.

الف: اگر منصوب شود عكس غرض حاصل مى شود مثل الم تر أنّي انعمت عليك فتشكر معنايش نفى شكر و شكايت از عدم سپاسگزارى منعم عليه شده. كشّاف، ج 3، ص 168.

ب: اگر منصوب و جواب استفهام باشد، لازمه اش آن است كه رؤيت نزول آب، سبب سبزى زمين باشد و حال آن كه وجود آب سبب آن است نه رؤيت. املاء ما منّ به الرحمن، ج 2، ص 146.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 227

ترجمه: ..... ص : 227

و نيز او كسى است كه شما را زنده كرده و سپس مى ميراند، بار دگر زنده مى كند، امّا اين انسان، بسيار ناسپاس است. (66)

ما براى هر امّتى، نوعى از عبادت قرار داديم تا آن را انجام دهند، پس نبايد در اين امر، با تو، به نزاع برخيزند، آنان را به سوى پروردگارت دعوت كن كه به طور قطع و يقين بر راه راست گام مى نهى. (67)

اگر كفّار و مشركين با تو به جدال برخيزند. بگو: خدا نسبت به كارهايى كه انجام مى دهيد از خودتان آگاهتر است. (68)

خداوند ميان شما روز قيامت در آنچه اختلاف داشته ايد، داورى مى فرمايد. (69)

اى پيامبر آيا نمى دانى خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مى داند؟ آرى همه اينها در كتابى ثبت است و اين، بر خداوند آسان است. (70)

آنها غير از خداوند چيزهايى را مى پرستند كه خدا هيچ گونه دليلى براى آن نازل نكرده

و چيزهايى را كه علم و آگاهى به آن ندارند، و براى ستمكاران ياور و پناهى نيست. (71)

و هر گاه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود در چهره كافران آثار انكار را مشاهده مى كنى چنان كه نزديك

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 228

است بر خيزند و به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند، بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؟ همان آتش سوزنده اى كه خدا به كافران وعده داده و بدترين جايگاه است. (72)

تفسير: ..... ص : 228

إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ منظور انسانهاى لجوجى است كه با مشاهده اين همه نشانه هاى آفرينش، آفريننده را انكار مى كنند.

فَلا يُنازِعُنَّكَ نهى در اين آيه ممكن است متوجّه به پيامبر باشد كه توجّه به گفته مردم لجوج نكند و به آنها امكان منازعه ندهد و ممكن است كفّار را از لجاجت با او در امر دين باز دارد. روايت شده است كه بديل بن ورقاء و غير او، از كفّار خزاعه به مسلمانان گفتند: شما را چه شده است كه حيوانى را كه خود مى كشيد، مى خوريد ولى مردار (ميته) را كه خدا كشته است نمى خوريد؟

وَ إِنْ جادَلُوكَ اگر دست از مجادله با تو، بر نداشتند در پاسخ آنها بگو: خدا به زشتى و نادرستى كارهايتان آگاه است و مجازاتتان خواهد كرد، و اين يك نوع تهديدى است همراه با محبّت و مدارا.

اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ خدا در ميان شما حكم مى كند، نيكان شما را با پاداش و بدان را با كيفر از يكديگر جدا مى نمايد. اين جمله نوعى دلدارى است به رسول خدا در برابر ناملايماتى كه از كافران مشاهده مى كرد، يعنى چگونه بر خداوند كارهاى آنان

پوشيده است و حال آن كه با دليل معلوم شده است كه خداوند سبحان به، هر چه در آسمان و زمين رخ دهد، عالم است و پيش از پيدايش، همه را در لوح محفوظ ثبت كرده است.

إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ و حفظ اين مطلب و اثبات و احاطه بر آن، بر خداوند آسان است.

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ چيزى را مى پرستند كه در صحّت و پرستش آن به دليل

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 229

آسمانى (شرعى) تمسّك نجسته و برهان عقلى آن را نشناخته اند و آن كه مرتكب چنين ظلمى شده كسى ندارد كه وى را يارى كند. «المنكر» چهره زشت و ناپسند كه از اخم كردن و درهم كشيدن صورت پيدا شود يا (مصدر ميمى) و به معناى انكار است مثل مكرم به معناى اكرام.

يَكادُونَ يَسْطُونَ وقتى كه آيات ما خوانده مى شود نزديك است كه كافران از شدّت خشم به كسانى كه آن را برايشان تلاوت مى كنند يورش و حمله آورند.

أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ آيا بدتر از اينها براى شما خبر دهم؟ و آن آتش است كه خدا به كفّار وعده عذابش را داده است و در معناى «مِنْ ذلِكُمُ» دو احتمال ذكر شده است:

الف: از حمله شما و خشمتان نسبت به آنان كه آيات ما را مى خوانند.

ب: از خشم و غيظى كه به سبب خواندن آيات ما بر شما، برايتان پيدا مى شود. و در اعراب «النّار» نيز دو احتمال وجود دارد.

يكى اين كه خبر براى مبتداى محذوف باشد چنان كه گويى كسى مى پرسد: بدتر از اينها براى كفّار چيست؟ خداوند مى فرمايد: بدتر از همه اينها، آتش است.

احتمال دوم

اين كه مبتدا باشد و جمله «وَعَدَهَا اللَّهُ» خبر آن، يا استينافيه است.

[سوره الحج (22): آيات 73 تا 78] ..... ص : ..... ص : 229

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73) ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (74) اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (75) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77)

وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (78)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 230

ترجمه: ..... ص : 230

اى مردم! مثلى زده شده است آن را گوش دهيد: كسانى را كه غير از خدا به پرستش مى خوانيد هرگز نمى توانند يك مگس بيافرينند، هر چند براى اين كار همه شان دست به دست هم دهند، و اگر مگس، چيزى از آنها بربايند نمى توانند آن را باز پس گيرند. آرى طالب و مطلوب (اينها و خدايانشان) هر دو ناتوانند. (73)

ايشان خداى را آن گونه كه بايد، نشناختند، براستى كه خداوند، قوى و با عزّت است. (74)

خداوند از فرشتگان و نيز از مردم، رسولانى را برمى گزيند، همانا كه خداى، شنوا و بيناست. (75)

آنچه را پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و همه كارها به سوى خداى باز مى گردد. (76)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ركوع

و سجود كنيد و پروردگارتان را پرستش كنيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد. (77)

در راه خدا كوشش و مجاهده كنيد و حق جهادش را ادا نماييد، او شما را برگزيد، و كار مشقّت بارى بر شما در دين قرار نداد، آرى اين همان آيين پدر شما ابراهيم است، او شما را در كتابهاى پيشين و در اين كتاب مسلمان ناميد، تا اين كه پيامبر، بر شما شاهد و گواه باشد و شما، بر مردم، پس نماز را بپاى داريد و زكات را بدهيد و به خداى تمسّك جوييد كه او مولا و سرپرست شماست، چه نيكو مولا و چه خوب ياورى است. (78)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 231

تفسير: ..... ص : 231

يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ گاهى يك خصوصيت و ويژگى و يا داستان و حكايت شيرين و جالبى، به دليل محسّنات و شگفتيهايى كه در آن وجود دارد، به مثل تعبير مى شود، از باب تشبيه به بعضى مثلها كه به سبب استحسانشان مشهور شده اند.

«تدعون» با «ياء» به صورت غايب نيز خوانده شده است.

وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ اين جمله حال و در محل نصب است و گويا گفته شده است اگر همه آنها براى آفرينش يك مگس اجتماع كنند (باز هم) اين امر بر آنها محال است، و اين تعبير، مبالغه در نسبت دادن جهل به قريش است زيرا آنان صورتهاى مجسّم را به الوهيّتى توصيف مى كردند كه مقتضاى آن، توانايى بر تمام مقدورات و احاطه بر جميع معلومات است در صورت كه محال بود كه آنها بر كمتر چيزى كه خداوند آفريده و آن را كوچك شمرده (خلقت مگس) توانايى داشته باشند، هر چند

همه شان براى اين امر اجتماع كنند (و اگر مگس از بتها چيزى بربايد قدرت بر گرفتن آن را ندارند، بقيه آيه).

ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ منظور از «طالب» مگس يا پشه و مراد از مطلوب، بت است و بعضى عكس اين را گفته اند و (بنا بر اين) معناى آيه اين است كه رباينده (مگس يا پشه) و ربوده شده (بت) هر دو، عاجز و ناتوانند و نيز گفته شده: عبادت كننده و عبادت شده، هر دو نادانند.

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اين بت پرستان حق تعالى را چنان كه بايد شناخت نشناختند و تعظيمى كه شايسته اوست انجام ندادند، به خاطر اين كه بتهاى بى خاصيّت را شريك او قرار دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 232

اللَّهُ يَصْطَفِي در اين آيه خداوند اعتقاد مشركان را، مبنى بر اين كه نمى شود رسول و فرستاده خداوند، از نوع بشر باشد، مردود مى داند و بيان مى فرمايد كه فرستادگان خدا، ممكن است از فرشتگان و يا از انسانها باشند. بعد بيان فرموده است كه ذات اقدس او از حال وضعيّت تمام اهل تكليف آگاه است، چه آنان كه از دنيا رفته و چه آنها كه در حال حياتند، بنا بر اين در مقابل اختيار او، و فرمانش اعتراضى نيست.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا در اين آيه نخست خداوند امر به نماز فرموده كه بزرگترين عبادت است و سپس به ساير عبادات از قبيل: روزه، حج، و زكات پرداخته و در آخر به طور عموم امر به انجام دادن كارهاى خير فرموده در باره تفسير معناى «خير» ابن عباس مى گويد: «خير» صله رحم و اخلاق پسنديده است.

لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ تمام آنچه گفته شد، انجام

دهيد، در حالى كه بدون تكيه به اعمال خود فقط (از خداوند) اميد رستگارى داشته باشيد. از عقبة بن عامر نقل شده است كه عرض كرد يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله آيا در سوره حج، دو سجده است؟ فرمود: آرى، اگر دو سجده را انجام ندهى، آن دو آيه را مخوان. «1»

وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ اين جا خداوند، دستور جنگ (در راه خدا) يا جهاد با نفس را داده كه جهاد اكبر است. چنان كه روايت شده است وقتى آن حضرت از جنگى برگشت فرمود: «(اكنون) از جهاد اصغر به جهاد اكبر بازگشتيم». معناى آيه اين است: در راه خدا يا براى خدا بكوشيد.

«حَقَّ جِهادِهِ»: اين عبارت مانند آن است كه مى گويند: هو حق عالم يعنى او براستى عالم است. در آيه قاعده اين بود كه گفته شود: حق الجهاد فيه، يا حق جهاد كم فيه، جز اين كه چون جهاد به خاطر خدا و در راه او انجام مى شود و

__________________________________________________

1- منظور از دو آيه آيه 18: الم تر ... و آيه مورد بحث مى باشد (ولى در رساله هاى عمليه فقط چهار سوره سجده واجب دارد به ترتيب: 1- السجده (32) 2- فصّلت (41) 3- النّجم (53) 4- العلق (96).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 233

اختصاص به ذات اقدس او، دارد جايز است كه به او نسبت داده شود و (حق جهاده گفته شود) زيرا گاهى با كمترين مناسبتى اضافه واقع مى شود، و نيز جايز است به دليل توسعه در ظروف حرف جرّ (فى) حذف گردد و «جهاده» گفته شود مثل قول شاعر: و يوم شهدناه سليمان و عامرا «1» (روزى را كه در

آن سليم و عامر را ديدار كرديم).

«اجْتَباكُمْ» خداوند شما را براى دين خود و يارى آن برگزيده است.

وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ خداوند در دين بر شما تنگ نگرفته، پس به آنچه طاقت نداريد مكلّفتان نساخته، و در هنگام ضرورت شما را در توسعه قرار داده مثل اين كه در سفر روزه و نمازتان قصر است و هنگامى كه آب نداريد تيمّم را كافى دانسته، و توبه از گناه را وسيله رهايى از عقوبت قرار داده چنان كه مى فرمايد:

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ «خداوند براى شما آسانى را مى خواهد، نه دشوارى را» (بقره/ 185) در حديث است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: امّت من، امّت مرحومه است.

مِلَّةَ أَبِيكُمْ نصب «ملة» از باب اختصاص است يعنى منظورم از «دين» دين پدر شما، ابراهيم است و جايز است عامل نصبش مضمون جمله قبل باشد كه گويا چنين گفته است: وسع دينكم توسعة ملة ابيكم، مضاف حذف شده (و مضاف اليه جايش را گرفته است).

علّت اين كه در قرآن خداوند حضرت ابراهيم را پدر تمام امّت شمرده اين است كه اصولا عرب فرزندان اسماعيل اند و اكثر مردم عجم از اولاد اسحاق، و نيز به اين دليل كه آن حضرت پدر پيامبر اسلام است و پيامبر اسلام هم پدر امّت خود مى باشد، پس امّت در حكم اولاد ابراهيم خواهد بود.

__________________________________________________

1- در اصل شهدنا- فيه بوده ولى به مناسبت توسعه در ظروف «فى» حرف جرّ حذف شده و ضمير يوم (هاء) از باب مجاز و تشبيه به مفعول در محلّ نصب قرار گرفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 234

«هو سمّكم»:

ضمير غايب، به خداى تعالى يا به ابراهيم عليه السّلام بر مى گردد. من قبل يعنى پيش از قرآن در ساير كتابها، و فى هذا، يعنى در قرآن. يعنى خدا شما را بر تمام امّتها برترى داد و به اين نام (مسلمين) شما را ناميد.

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ تا پيامبر براى شما به اطاعت و پذيرفتن حقّ و رسالت گواهى دهد.

«وَ تَكُونُوا شُهَداءَ» و شما نيز بر امّتهاى ديگر گواه باشيد كه پيامبران، آنها را تبليغ كرده اند، و از اين قبيل است آيه: جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا «ما شما را جامعه معتدل قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد» (بقره/ 143). بعضى گفته اند: معناى اين كه پيامبر گواه شما باشد، اين است كه پيامبر به شما رسالت را ابلاغ كرده و معناى اين كه شما گواه بر مردم باشيد اين است كه آنچه پيامبر به شما ابلاغ كرده شما بعد از او به مردم ابلاغ كنيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ حال كه خداوند شما را به اين ويژگى ممتاز ساخت، پس او را عبادت كنيد و به او مطمئنّ باشيد، و به دين او تمسّك جوييد كه او عهده دار امور شما و بهترين سرپرست و ياور شما مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 235

جزء هجدهم از سوره مؤمنون آيه 1 تا سوره فرقان آيه 20

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 237

سوره مؤمنون ..... ص : 237

اشاره

اين سوره مكّى است و شماره آياتش به نظر كوفيان يكصد و هجده و به نظر غير آنها صد و نوزده آيه است، كوفى جمله «وَ أَخاهُ هارُونَ» را آيه جداگانه اى نشمرده است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 237

ابىّ بن كعب از پيامبر اكرم نقل كرده است كه هر كس اين سوره را بخواند، فرشتگان او را در روز قيامت به روح و ريحان و در هنگام نزول ملك الموت به آنچه مايه روشنى چشم اوست بشارت دهند. «1»

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: هر كس اين سوره را بخواند خداوند امر او را به سعادت و نيك بختى ختم فرمايد، و اگر در هر جمعه آن را تلاوت كند، جايگاهش در فردوس اعلا با پيامبران و رسولان خواهد بود. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأها بشّرته الملائكة بالروح و الريحان يوم القيمة، و بما تقرّ به به عينه عند نزول ملك الموت.

2-

من قرأها ختم اللَّه له بالسّعادة، اذا كان يد من قراءتها فى كلّ جمعة، كان منزله فى الفردوس الاعلى مع النبيين و المرسلين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 238

[سوره المؤمنون (23): آيات 1 تا 11] ..... ص : 238

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2) وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ (4)

وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5) إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (6) فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (7) وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ (9)

أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ (10) الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ (11)

ترجمه: ..... ص : 238

مؤمنان رستگار شدند. (1)

آنها كه در نمازشان خشوع دارند. (2)

و آنها كه از لغو و بيهودگى رو گردانند. (3)

و كسانى كه زكات مى دهند. (4)

و آنان كه دامن خود را از آلايش و بى عفّتى حفظ مى كنند. (5)

مگر از آميزش با همسران با كنيزانى كه دارند كه در اين امر ملامت نمى شوند. (6)

پس هر كس جز اين طريق را طلب كند تجاوزگر است. (7)

و آنها كه امانتها و پيمان خود را رعايت مى كنند. (8)

و كسانى كه از نمازهاى خود مواظبت مى كنند. (9)

آرى اينها وارثانند. (10)

كسانى كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاودان خواهند ماند. (11)

تفسير: ..... ص : 238

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ فلاح يعنى دست يافتن به مراد و مقصود و بعضى گفته اند باقى ماندن در خير و خوبى.

«افلح» داخل در فلاح شد (رستگار شد) مثل أبشر: بشارت را دريافت. «فى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 239

صلوتهم خاشعون» خشوع در نماز به معناى فروتنى و خشيت «1» در دل است علت اين كه «صلوة» را به ضمير «هم» اضافه كرده اين است كه تنها مؤمنان از آن سود مى برند و نماز، توشه و ذخيره آنهاست و همانند هستند كه براى خداى بى نياز نماز مى گزارند. «لغو»: گفتار و يا كردار بى فايده است مانند شوخى و بازى، يعنى كوشش و جديّت در امور، آنها را از مسخرگى و بيهودگى و فرو رفتن در امور باطل و همه گناهان باز داشته است و خداوند به دنبال توصيف مؤمنان به خشوع در نماز، آنها را به دورى كردن از لغو، نيز وصف كرده تا فعل و ترك را در آنان جمع كرده باشد.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ زكات اسمى است كه

مشترك ميان موجود مادّى و امر معنوى. زكات در اشياى مادّى مالى است كه زكات دهنده آن را از ميان ثروت خود خارج مى كند و زكات معنوى، عمل تزكيه است (يعنى هر كارى كه موجب پاكى روح او شود) و مراد از زكات در آيه همين است. «2» و مصدرى نيست مگر اين كه از معناى آن تعبير به «فعل» و از ايجاد كننده آن تعبير به فاعل مى شود، چنان كه در معناى «ضارب» فاعل الضّرب مى گويند.

مثل شعرى كه براى اميّة بن ابى صلت گفته شده است:

المطعمون الطعام فى السنة الازمة و الفاعلون للزكوات.

__________________________________________________

1- خشوع به معناى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر شخص بزرگ يا حقيقت مهمّى در انسان پيدا مى شود و آثارش در بدن ظاهر مى گردد و در باره خشوع حديثى نقل شده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مردى را ديدند در حالى كه نماز با ريش خود، بازى مى كند فرمود اگر دلش خشوع مى داشت اعضايش نيز خاشع بود، از اين حديث مى فهميم كه خشوع يك حالت درونى است كه در برون نيز اثر مى كند (نه تنها يك عمل ظاهرى) تفسير نمونه.

2- اين حرف را كه برخى مفسّران از قبيل فخر رازى و آلوسى در روح البيان و راغب در مفردات نقل كرده اند كه زكات در اين آيه به معناى هر كار نيك يا تزكيه و پاكسازى روح است بعيد به نظر مى رسد زيرا در قرآن هر جا كه زكات و نماز با هم ذكر مى شوند به همان معناى انفاق مالى است و معناى ديگر نياز به قرينه روشنى دارد كه در اين جا نيست.

تفسير نمونه، ج 14، ص 197.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 240

(اين شخص از قبيله اى است كه طعام دهندگان در سال قحطى، و دهندگان زكاة و صدقات هستند) و مى توان زكات را به معناى مال يا پولى دانست كه زكات دهنده مى پردازد و كلمه «اداء» را در تقدير گرفت، شعر فوق نيز بر همين تقدير حمل مى شود.

إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ اين جمله در محلّ حال است، يعنى در حالى كه مؤمنان رجوع كنند به همسرانشان، مقصود آن است كه اهل ايمان در همه حال خود را از انجام كارهاى شهوانى حفظ مى كنند، مگر در حال همسر داشتن و يا كنيز داشتن.

مى توان «على» را متعلق به كلمه اى محذوف دانست كه «غَيْرُ مَلُومِينَ» بر آن، دلالت مى كند، گويا فرموده است: يلامون الّا على ازواجهم، منظور آن است كه مؤمنان از هر كار خوشحال كننده و شادى آورى ملامت مى شوند (و خود را منع مى كنند) مگر در امورى كه بر ايشان مجاز باشد، در اين موارد ملامتى بر آنها نيست.

فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ پس آنان كه غير از همسران و كنيزان خود را طلب كنند در نهايت عداوت و دشمنى با مقرّرات الهى هستند. «لِأَماناتِهِمْ»: لأمانتهم، نيز خوانده شده و همچنين «صَلَواتِهِمْ» با حالت مفرد و جمع هر دو قرائت شده است.

هر مطلبى كه مورد اعتماد بوده باشد و عهد و پيمانى بر آن بسته شود، به نام:

امانت يا عهد ناميده مى شود، و از اين قبيل است قول خداوند: يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها «خدا به شما دستور مى دهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانيد» (نساء/ 57) وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ ... «و به امانتهايتان خيانت نكنيد».

(انفال/ 26).

آنچه واجب است

كه ادا شود چيزى است كه به امانت گذارده مى شود نه امانت به معناى مصدر كه امرى معنوى است و همين طور در «خيانت». در باره امانت مى توان گفت: شامل هر چيزى مى شود كه آدمى نسبت به آن امين شمرده شده و يا پيمانى بسته است، خواه از ناحيه خدا باشد و خواه از طرف مردم، و نمى توان گفت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 241

خصوص امانتها و پيمانهايى است كه از مردم دارد.

تكرار كلمه «صلوة» به اين جهت است كه در مورد اول، مؤمنان را به خشوع در نماز و در مورد دوم به محافظت در آن توصيف فرموده كه مراد به جا آورده نماز در وقت مقرّر، و رعايت كردن آداب آن مى باشد.

أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ فقط همين گروه كه جامع اين صفات و خصوصيات مى باشند سزاوارند كه به عنوان «وارث» خوانده شوند، نه غير ايشان.

الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ در آخر آيه خداوند آنچه را مؤمنان به ارث مى برند بهشت ذكر كرده است.

هُمْ فِيها خالِدُونَ: ضمير فردوس (فيها) مؤنث آورده شده به علت اين كه از آن «جنّت» اراده شده است.

[سوره المؤمنون (23): آيات 12 تا 20] ..... ص : 241

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (14) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ (17) وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18) فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ

لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (19) وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 242

ترجمه: ..... ص : 242

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم. (12)

سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم. (13)

و سپس نطفه را به صورت خون بسته و آن را به صورت گوشت جويده و آن را به صورت استخوانها در آورديم و بعد به استخوانها لباسى از گوشت پوشانيديم و از آن پس آن را با آفرينش تازه اى ايجاد كرديم، پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان مى باشد. (14)

شما پس از اين حتما و يقينا خواهيد مرد. (15)

سپس در روز رستاخيز بر انگيخته مى شويد. (16)

ما بر بالاى سر شما، هفت طبقه قرار داده و از خلق خود غافل نيستيم. (17)

و ما از آسمان، به اندازه معيّن، آبى را فرود آورديم و آن را در زمين ساكن ساختيم، و نيز ما بر اين كه آن را از بين ببريم توانا و قادريم. (18)

پس به وسيله آن براى شما باغهايى از نخلهاى خرما و انگور ايجاد كرديم كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن تناول مى كنيد. (19)

و درختى براى شما آفريديم كه از طور سينا مى رويد و روغن و خورشت براى خورندگان ثمر مى دهد. (20)

تفسير: ..... ص : 242

مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ «سلالة»: خلاصه چيزى است كه ناخالصيهايش گرفته شده باشد. از حسن بصرى نقل شده كه مراد آبى است كه در ميان گل وجود دارد. معناى آيه اين است كه ما نخست، اصل انسان را از گل آفريده و سپس آن را نطفه ساختيم.

«من» اول براى ابتدا و دوم بيانيه است. «قرار»: جايگاه و محلّ قرار گرفتن است كه مراد رحم مى باشد، و آن را به «مكين» توصيف فرموده كه در اصل صفت براى چيزى است كه

در مكان قرار مى گيرد مثل «طريق سائر» كه سير كننده در حقيقت صفت طريق نيست بلكه صفت موجودى است كه در آن، راه مى رود، و مى توان گفت منظور از توصيف «قرار» به «مكين» موقعيت و شرافت، خود رحم مى باشد.

زيرا رحم به خودى خود از مكانت و موقعيت برخوردار است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 243

عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ كلمه «عظام» در هر دو مورد، هم مفرد و هم جمع خوانده شده است زيرا موجب اشتباه نمى شود چون انسان داراى استخوانهاى فراوانى است (و مراد از مفرد هم جنس خواهد بود).

«خَلْقاً آخَرَ»، يعنى آفرينش ديگرى كه مباين با خلق اول است زيرا چيزى را كه جمادى بى جان بود به حالت حيوان جاندار در آورد و در هر جزئى از اجزايش از شگفتيهاى فطرت و غرايب حكمت، حقايقى نهان است كه خرد از دركش ناتوان است. پس خداى تعالى پاك و منزّه و سزاوار و تعظيم است.

فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ پس مبارك و بلند مرتبه و شايسته تعظيم است خداوندى كه با بهترين وجه، اندازه گيرى مى كند.

علت اين كه براى اسم تفضيل تمييز ذكر نشده اين است كه نفس كلمه «الخالقين» بر آن، دلالت مى كند.

«طرائق»: براى اين كلمه دو معنا ذكر شده است:

الف: طبقات آسمانها و اين معنا دو دليل دارد، اول اين كه چون برخى از آنها بالاى ديگرى قرار دارد و هر چه كه بالايش چيزى مانند آن قرار داشته باشد آنچه در زير است طريق آن خوانده مى شود. دليل دوم، اين است كه آسمانها راههاى فرشتگان و محلّ رفت و آمد آنها مى باشد.

ب: يا اين كه منظور از «طرائق» افلاك است كه راهها و مسيرهاى

كواكب و سيّاراتند.

«بقدر»: اين كلمه به دو معنا تفسير شده:

الف: با اندازه گيرى كه مردم از آن سود ببرند و از زيان آن در امان باشند.

ب: در حدّ مصلحت و نياز خلق كه ما از آن آگاهيم.

فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ پس آب را در زمين جاى داديم چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ «پس خداوند آب را به چشمه سارهايى كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 244

زمين است راند» (زمر/ 20) و همان طور كه قدرت بر فرود آوردن آب از آسمان داريم به انواع گوناگون نيز مى توانيم آن را از بين ببريم.

«فَأَنْشَأْنا» از درختها، به ذكر سه نوع خاص: (خرما و انگور و زيتون) اكتفاء فرموده، به اين جهت كه اينها پر بارترين و سودمند ترين درختان مى باشند. و به اين دليل نخلهاى خرما و انگور را به اين صفت متّصف فرموده كه: ميوه آنها داراى دو ويژگى است: هم عنوان ميوه اى دارد كه از خوردنش لذّتى نصيب انسان مى شود، و هم جنبه غذايى دارد كه خشك و تازه اش به عنوان طعام، مصرف مى شود و به همين دليل بر يكديگر عطف به واو شده اند. و اهميت زيتون به اين جهت است كه روغنش براى روشنايى و هم براى تهيّه خوراكى مفيد، و سودمند است «وَ شَجَرَةً» اين كلمه عطف بر «جنّات» است.

«سيناء» را با كسر و فتح «س» هر دو خوانده اند. اگر با كسر خوانده شود، دليل غير منصرف بودنش اين است كه: معرفه، و عجمى، يا مؤنّث است زيرا مقصود از آن «بقعة» مى باشد نه به خاطر وزنش چرا كه «الف» وزن «فعلاء» به كسر «فاء» مانند «الف» صحرا علامت تأنيث

نمى باشد.

«طُورِ سَيْناءَ و طُورِ سِينِينَ» دو حالت دارد: يا كلمه «طور» كه به معناى كوه است اضافه شده به بقعه اى كه اسم آن، سيناء، يا سينون است يا اين كه مجموع مضاف و مضاف اليه بطور مركّب نامى است براى آن كوه، مثل امرء القيس.

تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ جارّ و مجرور در محلّ حال است، يعنى تنبت و فيها الدّهن:

درخت مى رويد در حالى كه در آن روغن وجود دارد و اين كلمه را «تنبت» ثلاثى مزيد و از باب افعال نيز خوانده اند كه با اين قرائت در معنايش دو احتمال وجود دارد:

1- «أنبت» به معناى «نبت» باشد مثل قول زهير:

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 245

رأيت ذوى الحاجات، حول بيوتهم قطينا لهم حتى اذا انبت البقل «1»

در اين شعر «ابنت» ثلاثى مزيد به معناى «نبت» ثلاثى مجرّد به كار رفته.

2- وجه دوم اين كه باب افعال مطابق اصل، متعدّى باشد اما مفعولش حذف شده يعنى تنبت زيتونها و فيه الزيت: زيتونش را كه در آن روغن وجود دارد به بار مى آورد.

[سوره المؤمنون (23): آيات 21 تا 25] ..... ص : 245

اشاره

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21) وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23) فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (24) إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ (25)

ترجمه: ..... ص : 245

و براى شما در چهار پايان عبرتى است كه ما شما را از آنچه در درون آنهاست سيراب مى كنيم و براى شما در آن، سودهاى فراوانى است و از گوشت آنها، مى خوريد. (21)

و بر آنها (چهار پايان) و بر كشتيها سوار مى شويد. (22)

ما، نوح را به سوى قومش فرستاديم، و به آنها گفت: اى مردم خداى را بپرستيد، براى شما

__________________________________________________

1- نيازمندان را (كه در سال قحطى تنگدست شده بودند) در اطراف خانه هاى (سنان بن حارثه و قومش) ديدم كه پيوسته اقامت گزيده اند تا گياه برويد (و با انعام آن خاندان، از گرسنگى نجات يابند). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 246

معبودى بجز او نيست، پس آيا پرهيز نمى كنيد. (23)

پس آن عدّه از قومش كه كافر شدند گفتند: اين نيست مگر بشرى مانند شما كه مى خواهد بر شما برترى يابد و اگر خدا مى خواست فرشتگانى براى اين امر مى فرستاد، ما كه چنين چيزى از پدرها و گذشتگانمان نشنيده ايم. (24)

اين مرد فقط مبتلا به جنون است پس تا مدّتى معيّن در باره او صبر كنيد. (25)

تفسير: ..... ص : 246

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ مراد از «انعام» در اين جا، شتر است كه در خشكى به منزله كشتى است هم چنان كه كشتى وسيله باربرى در درياست و معمولا شتر همراه كشتى ذكر مى شود، براى شما در آنها سودهايى از قبيل سوارى و باركشى و جز اينها وجود دارد و در شتر سود اضافه اى است كه استفاده از گوشش مى باشد.

مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ «غيره» صفت براى «اله» رفع آن بر محلّ «اله» و جرّش بر لفظ آن است و جمله استينافيه و جارى مجراى علّت امر به عبادت است.

يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ

(اشراف قوم نوح به ديگران گفتند: اين شخص تنها بشرى مثل شماست) و مى خواهد بر شما برترى و رياست يابد. چنان كه قوم موسى به وى گفتند ... وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ، «تو آمده اى ما را از عقايد اجدادمان باز دارى و خود و برادرت هارون در زمين حكمفرمايى كنيد» (يونس/ 77).

ما سَمِعْنا بِهذا اين سخنان را، يا، مانند چنين كسى را كه بشر است ولى ادّعا مى كند كه رسول خداست، هرگز نديده و نشنيده ايم. «جنة» به معناى جنون يا جنّ است، يعنى ديوانگى و جن زدگى كه مردم خيال مى كردند. «حَتَّى حِينٍ» مدّت زمانى صبر كنيد تا اين كه بيمارى جنونش برطرف شود و اگر نشد وى را بكشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 247

[سوره المؤمنون (23): آيات 26 تا 30] ..... ص : 247

اشاره

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (28) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (29) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (30)

ترجمه: ..... ص : 247

(نوح) گفت: پروردگارا اكنون كه مرا تكذيب مى كنند ياريم فرما. (26)

پس به او، وحى كرديم كه كشتى را در حضور ما و طبق فرمان ما بساز، پس وقتى كه دستور ما فرا رسد و آب از تنور بجوشد، از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن، و نيز خانواده ات را، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است، و در باره اين ستمگران با من سخن مگوى كه آنها همگى هلاك خواهند شد. (27)

هنگامى كه تو، و آنان كه با تواند بر كشتى سوار شديد، بگو:

ستايش خدايى را سزد كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد. (28)

و بگو پروردگارا، مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آور، و تو بهترين فرود آورندگانى. (29)

آرى در اين ماجرا نشانه هايى براى صاحبان عقل و انديشه است و ما، حتما همه را مى آزماييم. (30)

تفسير: ..... ص : 247

رَبِّ انْصُرْنِي خدايا با هلاك كردن اين قوم كه مرا تكذيب مى كنند، ياريم فرما و به تعبير ديگر: خدايا، به جاى اين كه آنها مرا تكذيب مى كنند تو مرا يارى فرماى،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 248

چنان كه معروف است كه مى گويند: هذا بذاك: اين به جاى آن (مثل معروف، چيزى كه عوض دارد گله ندارد) خلاصه معناى آيه اين است عوض اندوهى كه از تكذيب آنان بر من وارد مى شود يارى و پيروزى بر آنان را به من عطا فرماى. يا: با تحقّق بخشيدن عذابى كه به آنها وعده داده اى مرا يارى كن، عذاب موعودى كه او را تكذيب كردند، هنگامى كه به آنها گفت: إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «من بر شما سخت از عذاب بزرگ قيامت

مى ترسم» (اعراف/ 59).

أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا كشتى را در حفظ و حمايت ما بساز، نگهبانانى از طرف خدا با او بودند كه وى را با چشمهايشان حمايت مى كردند، تا دشمن متعرض او نشود، چنان كه مشهور است: عليه من اللَّه عين كالبة (از جانب خدا چشمى نگهدارنده موكّل بر اوست).

«وَ وَحْيِنا» با امر و فرمان ما، كه به تو مى آموزيم چه كارى انجام دهى. روايت شده است كه به حضرت نوح پيامبر خطاب شد: هر گاه ديدى كه آب از تنور فوران يافت، خودت با كسانى كه همراهند سوار بر كشتى شويد. پس هنگامى كه آب از تنور برجوشيد، همسرش به وى خبر داد، و نوح بر كشتى سوار شد، و بعضى چنان كه بيان كرديم گفته اند: منظور از تنور روى زمين است. «1»

«فَاسْلُكْ فِيها» سلك فيه أي دخله و سلك غيره و أسلكه: مجرد و مزيدش به يك معنا آمده و معناى آيه اين است: از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن.

وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا در مورد شأن و موقعيّت ستمكاران با من سخن مگو. در اين آيه خداوند حضرت نوح را نهى كرده از اين كه براى آنها دعا كند، زيرا آنها ستمكارند، و حكمت اقتضا مى كند كه غرق شوند تا عبرت باشند براى پند

__________________________________________________

1- ضمن سوره هود، آيه 40، ج 2 تصحيح استاد گرجى، ص 144- 150.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 249

گيرندگان.

فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ پس از نهى در آيه قبل، در اين آيه امر مى فرمايد كه وقتى در كشتى استقرار يافتى، بر هلاكت كفّار و رهايى از شرّ آنها خداى را حمد و ثنا كن.

وَ

قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ و در اين آيه او را دستور داده است كه دعا كند و از خدا، سودمند ترين چيز را براى خود در خواست كند و از خدا بخواهد كه او را در ميان كشتى يا هنگام خروج از آن در روى زمين در جايگاهى با بركت قرار دهد و نيز امر شده است كه دعايش را توأم با توصيف خداوند به صفتى مناسب درخواستش، به اجابت، مقرون سازد.

«منزلا» اين كلمه يا، مصدر (ميمى) به معناى پايين آوردن يا اسم مكان: جايگاه فرود آوردن است.

وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ «ان» مخففه از ثقيله و «لام» براى اين است كه با نافيه اشتباه نشود، يعنى شأن و قصّه چنين است و در معناى جمله دو احتمال ذكر شده است:

1- ما قوم نوح را به بلاى بزرگى گرفتار كرديم.

2- بندگان خود را با اين آيات و نشانه ها آزمايش كرديم تا عبرت گيرند.

[سوره المؤمنون (23): آيات 31 تا 40] ..... ص : 249

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (31) فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32) وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34) أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (35)

هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (37) إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (38) قالَ رَبِّ

انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (39) قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 250

ترجمه: ..... ص : 250

سپس بعد از آنها گروه ديگرى را به وجود آورديم. (31)

پس در ميان آنها پيامبرى را از خودشان فرستاديم كه (بگويد) خداى يكتا را پرستش كنيد كه جز او معبودى بر حق برايتان وجود ندارد، پس آيا پرهيزگارى پيشه نمى كنيد. (32)

گروهى از قومش كه كافر شده و ديدار سراى ديگر را تكذيب مى كردند و ما ناز و نعمت در زندگى دنيا به ايشان داده بوديم، گفتند: اين نيست مگر بشرى مانند خودتان: مى خورد از آنچه شما مى خوريد، و مى آشامد از آنچه شما مى آشاميد. (33)

و اگر بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد در اين صورت حتما شما زيانكاريد. (34)

آيا او شما را وعده مى دهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوان شديد حتما (از قبرها) بيرون آورده خواهيد شد؟ (35)

بسيار دور از واقعيت است آنچه به شما وعده داده مى شود. (36)

حقيقتى وجود ندارد جز اين زندگى دنيا، مى ميريم و زنده مى شويم امّا برانگيخته نمى شويم. (37)

او نيست مگر مردى دروغگو كه بر خدا افترا بسته است و ما به او ايمان نمى آوريم. (38)

عرض كرد: پروردگارا مرا در برابر تكذيبهاى آنان يارى فرماى. (39)

خداوند فرمود: بزودى آنها از كار خود پشيمان خواهند شد. (40)

تفسير: ..... ص : 250

قَرْناً آخَرِينَ منظور قوم عاد است كه پيروان هود پيامبر بودند كه بعد از نوح به پيامبرى مبعوث شد. «أن» تفسير كننده ارسلنا» است يعنى به زبان پيغمبرمان به آنها گفتيم: خدا را عبادت كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 251

وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ آنها كه ديدار آخرت و حساب و مجازات آن روز را تكذيب كردند «مِمَّا تَشْرَبُونَ» بعد از اين فعل، كلمه «منه» به قرينه ما قبل حذف شده، و يا در

اصل «مما تشربونه» بوده و ضمير حذف شده يعنى: از آنچه شما مى آشاميد.

«أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ» در اعراب اين عبارت سه وجه ذكر شده است:

اول اين كه در محل رفع است به اين قرار كه فاعل براى فعل محذوفى است كه جزاى شرط بوده و گويا چنين گفته است: أ يعدكم انكم اذا متم وقع اخراجكم، و جمله شرطيه نيز به اين دليل كه خبر از «انكم» است در محل رفع مى باشد.

وجه دوم اين كه چون «انكم» به منظور تأكيد تكرار شده، پس «مخرجون» خبر از «انّكم» اول است و براى زيبا شدن تكرار، ميان دو كلمه مكرّر، به وسيله ظرف فاصله اى واقع شده است. وجه سوّم اين كه اين عبارت، مرفوع به ظرف است به اين تقدير: أ يعدكم انكم وقت موتكم و كونكم ترابا و عظاما، اخراجكم. «1» ظرف و آنچه به وسيله آن، رفع داده شده، جملگى خبر براى «ان» خواهد بود.

هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ كلمه «هيهات» با فتح و كسر خوانده شده و در معناى اين آيه زجّاج گفته است: البعد لما توعدون: اسم فعل را نازل منزله مصدر قرار داده يعنى چه دور است آنچه وعده داده شده ايد، و جايز است كه «لام» براى بيان چيزى باشد كه پس از كلمه «هيهات»، بعيد شمرده مى شود، چنان كه «لام» در «هيت لك» براى بيان (اهميّت) چيزى است كه برايش فرياد زده مى شود.

إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا مرجع ضمير (هى) حيات است كه بعد از «الّا» براى بيان آن آمده و در اصل «ان الحيواة الا حيوتنا الدنيا» بوده كلمه «حيات» (اول) برداشته شده و به جايش ضمير گذاشته شده چون خبر كه «حيات»

(دومى) است بر آن دلالت و آن را بيان مى كند، مثل اين گفتار شاعر:

__________________________________________________

1- آيا هود به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و استخوانهايتان خاك شد بيرون آورده خواهيد شد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 252

هى النفس ما حملتها تتحمّل (اين، نفس است كه به هر چه وادارش كنى تحمّل مى كند) پس معناى آيه چنين است: «زندگانيى نيست، مگر اين زندگانى دنيا».

«نَمُوتُ وَ نَحْيا» برخى مى ميرند و برخى متولد مى شوند، نسلى نابود مى شود و نسلى ديگر به وجود مى آيد.

«عَمَّا قَلِيلٍ» «قليل» صفت براى زمان است مثل «قديم و حديث» در اين عبارت:

ما رأيته قديما و لا حديثا. نه در روزگارهاى گذشته و نه اكنون، او را نديده ام. و كلمه «عن قريب» نيز به همين معناى «زمان قليل» است. و «ما» براى تأكيد معناى كمى مدّت و كوتاهى آن است.

[سوره المؤمنون (23): آيات 41 تا 50] ..... ص : 252

اشاره

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41) ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ (42) ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (43) ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (44) ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (45)

إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ (46) فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47) فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ (48) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (49) وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ (50)

ترجمه: ..... ص : 252

سرانجام صيحه آسمانى آنها را بحقّ فرو گرفت و ما ايشان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 253

مانند خاشاك بر سيلاب قرار داديم، پس دورى از رحمت حق براى ستمكاران باد. (41)

سپس اقوام ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم. (42)

هيچ امّتى بر اجل حتمى اش نه سبقت مى گيرد، و نه از آن تأخير مى كند. (43)

پس فرستادگان خودمان را يكى پس از ديگرى فرستاديم. و هر گاه پيامبرى به سوى گروهى مى آمد او را تكذيب مى كردند و ما، گروهى را پس از گروه ديگر هلاك كرديم و تنها نامى از آنها باقى گذاشتيم، پس دورى از رحمت خدا نصيب مردمى باد كه ايمان نمى آورند. (44)

سپس موسى و برادرش هارون را با نشانه هاى خود و دليلى روشنى بخش فرستاديم. (45)

به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى او، پس آنها گردنكشى كردند و مردمى برترى جوى بودند (46)

و گفتند: آيا به دو انسانى كه مانند خود مايند و قومشان ما را پرستش مى كردند،

ايمان بياوريم. (47)

پس آن دو پيامبر را تكذيب كردند و سرانجام به هلاكت رسيدند. (48)

و ما به موسى آن كتاب [تورات ] را داديم تا آنها (بنى اسرائيل) هدايت شوند. (49)

و ما پسر مريم (عيسى) و مادرش (مريم) را آيت و نشانه اى قرار داديم و آنها را در سرزمين بلندى كه آرامش و امنيّت و آب روان داشت، جا داديم. (50)

تفسير: ..... ص : 253

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ «صيحه» فرياد شديد جبرئيل بر قوم حضرت نوح است كه آنها را به هلاكت رساند.

«بالحقّ» يعنى آنها مستحق عذاب بودند، يا اين كه عدل الهى موجب عذاب آنها شد.

«غثاء» به معناى شاخ و برگهاى سياه و پوسيده اى است كه سيلاب با خود مى برد و خداوند بدبختى و سرنگونى كفّار را به اين چيزى تشبيه فرموده است.

فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس هلاكت باد بر ستمكاران. «بعدا» از مصادرى است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 254

به جاى افعال خود قرار مى گيرند يعنى بعدوا، و هلكوا (دور و هلاك شدند) گفته مى شود: بعدا و بعدا مثل قول شاعر:

اخوتى لا تبعدوا ابدا و بلى و اللَّه قد بعدوا

(برادران! هرگز دور نشويد آرى سوگند به خدا، دور شدند).

كلمه «ظالمين» ويژگى كسانى را بيان مى كند كه نفرين به هلاكت شدند چنان كه در تفسير «لِما تُوعَدُونَ» ذكر شد. «اجلها» وقتى كه براى هلاكت آنها معيّن شده است.

«تترى» بر وزن فعلى، «الف» براى تأنيث است معناى آيه اين است كه ما پيامبرانمان را پشت سر هم فرستاديم كه هر كدام ديگرى را پيروى مى كند. بعضى با تنوين: «تترى» خوانده اند كه «تاء» اول بدل از «واو» است.

أَرْسَلْنا رُسُلَنا خداوند در اين آيه «رسل» را به خود نسبت داده ولى در (جاءَتْهُمْ

رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ) به امّتهايشان نسبت داده و سببش آن است كه اضافه و انتساب با يك رابطه تحقّق مى يابد و پيامبر، هم با فرستنده يعنى خدا، و هم با ملّتى كه به سويشان فرستاده شده پيوستگى و ارتباط دارد.

«فَأَتْبَعْنا» امّتها و ملتها را در به هلاكت رساندن، بعضى را پيرو، و پشت سر بعضى ديگر آورديم و آنها را سرگذشتهايى كه در شب نشينى ها گفته و مورد تعجّب واقع شود، قرار داديم.

«احاديث» اسم جمع براى: «حديث» است و جمع «احدوثه» هم مى باشد، مثل «اعجوبه» و «اضحوكه» مراد چيزى است كه مردم با تعجّب و شگفتى از آن سخن مى گويند و منظور آيه همين است.

وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ مقصود از اين كلمه در اين جا عصاى حضرت موسى است، زيرا عصا از مهمترين معجزات آن حضرت بود، و معجزات بسيارى به وسيله آن بوده است از قبيل شكافتن دريا و جارى شدن چشمه ها از سنگ، با زدن عصا بر آنها، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 255

اين كه سلطان را عطف بر آيات كرده اشاره به اهميّت آن است كه گويا، عصا از جمله آنها و جزئشان نيست، مثل مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ «كسى كه دشمن خدا و فرشتگانش و پيامبرانش و جبرئيل و ميكائيل باشد ...» (بقره/ 98) كه پس از ملائكه نام جبرئيل و ميكائيل را بخصوص آورده است. و مى توان گفت: مراد از سلطان، خود آيات است يعنى همه اينها، آيات و نشانه هاى آشكار و براهين روشن مى باشند.

قَوْماً عالِينَ (فرعون و پيروانش) قومى متكبّر و خود خواه بودند نظير: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ «فرعون در روى

زمين تكبّر كرد» (قصص/ 3) معناى ديگر «قوما عالين» اين است كه اين قوم با ظلم و ستمشان موجبات زحمت مردم را فراهم مى كردند.

«لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا» (فرعونيان گفتند) آيا به دو نفر انسان كه مانند ما آفريده اى و هيچ امتيازى بر ما ندارند ايمان بياوريم؟ كلمه «بشر»: اسم جمع است، كه بر مفرد و جمع، هر دو اطلاق مى شود، و كلمات: «مثل» و «غير» صفت براى مفرد و مثنّا و جمع و نيز مذكّر و مؤنّث واقع مى شوند. از قبيل: إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ (نساء/ 140) وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ (طلاق/ 11) و نيز گفته مى شود:

هما مثلاه و هم امثاله، إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ «آنهايى را كه غير از خدا مى پرستيد بندگانى مانند خودتان اند» (اعراف/ 194).

وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ در حالى كه قوم موسى و هارون يعنى بنى اسرائيل مانند بردگان فرمان بردار ما هستند.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى براى قوم موسى تورات را نازل كرديم، تا به طريق حق، راه يابند و به قوانين و احكام آن عمل كنند.

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً ما، عيسى و مادرش را دليل قدرت خود بر آفرينش و اختراع قرار داديم. اين آيه مثل آيه اى است كه مى فرمايد: وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 256

لِلْعالَمِينَ

«ما مريم و پسرش را دليل و نشانه اى براى جهانيان قرار داديم» (انبياء/ 91) زيرا كلمه «آيه» در هر دو جا به يك معناست، يعنى حضرت عيسى عليه السّلام را بدون پدر آفريد و حضرت مريم بدون شوهر باردار شد.

وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ مكان و مأواى آنها را در زمين بلندى قرار داديم، يعنى زمين بيت المقدّس،

زيرا آن جا مرتفعترين و ارزشمندترين قسمتهاى زمين و نزديكترين قطعه به آسمان است. بعضى گفته اند: منظور سرزمين فلسطين و «رمله» است كه يكى از شهرهاى شمال شرقى بيت المقدّس مى باشد. و بعضى ديگر گويند مراد سرزمين حيره كوفه و حوالى آن مى باشد.

«قرار» قطعه ثابت از زمين كه هموار و پهن باشد، از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه مراد از «قرار» مسجد كوفه است.

«معين» فرات و در اصل به معناى آبى است كه بر روى زمين آشكار و جارى باشد و در باره «ميم» آن اختلاف شده بعضى گفته اند زايد از فعل «عانه» (اسم مفعول) (بر وزن مبيع) به معناى چيزى است كه با چشم ديده مى شود. قول دوم آن است كه بر وزن فعيل است و از كلمه «ماعون» «1» كه به معناى منفعت است مى آيد، يعنى به واسطه آشكار و جارى بودنش بسيار سود دهنده است.

[سوره المؤمنون (23): آيات 51 تا 56] ..... ص : 256

اشاره

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (51) وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ (54) أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ (55)

نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ (56)

__________________________________________________

1- از ماده «معن» به معناى جريان است و ماء معين يعنى آب جارى تفسير نمونه، ج 14، ص 252.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 257

ترجمه: ..... ص : 257

اى پيامبران از خوردنيهاى پاكيزه بخوريد و كار نيك انجام دهيد به تحقيق كه من نسبت به آنچه انجام مى دهيد بسيار آگاهيم. (51)

و اين امت شماست امّتى يگانه و من پروردگار شمايم. پس از مخالفت فرمانم بپرهيزيد. (52)

امّا آنها كارهاى خود را به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند، آرى هر گروهى به آنچه خود دارند شادمانند. (53)

آنها را با جهل و غفلتشان رها ساز، تا هنگام مرگ. (54)

آيا اينها گمان مى كنند، اين كه ما ايشان را به مال و اولاد كمك مى كنيم. (55)

(جوابش در آيه بعد است) پاداشهاى نيكى است كه قبل از وقت به آنها مى دهيم؟ نه چنين است، بلكه آنها نمى فهمند. (56)

تفسير: ..... ص : 257

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا ... بعضى گفته اند مخاطب در اين آيات، پيامبر ما (مسلمانان) مى باشد- و اشاره به اين است كه هر پيغمبرى در زمان خود به اين دستورات مأموريت داشته و توصيه شده است و مراد از «طيّبات» چيزهايى است كه پاكيزه و حلال باشد، يا هر چه پاك شمرده و از آن لذّت برده شود، از قبيل خوردنيها و ميوه ها، شاهد بر اين معنا اين است كه اين آيه به دنبال: «وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ» واقع شده است.

و مى توان گفت اين دستور وقتى صادر شده است كه حضرت عيسى و مريم عليهم السّلام به «ربوه» پناه بردند و در اين جا بر سبيل حكايت ذكر شده است، يعنى مريم و عيسى را در آن زمين مرتفع جاى داديم و به آنها اعلام كرديم كه تمام پيامبران به اين امور مخاطب شدند پس شما از آنچه روزيتان ساخته ايم بخوريد و به پيروى از

تمام پيامبران اعمال نيكو انجام دهيد.

وَ إِنَّ هذِهِ با كسر همزه از باب استيناف و شروع كلام است، و بعضى «انّ» با فتح خوانده اند به معناى «لأنّ» و «ان» مخفّفه از مثقّله نيز خوانده اند. و امتكم هم خبر «انّ»

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 258

و مرفوع است.

«زبرا»: در اين كلمه دو وجه ذكر شده است:

الف: زبر (با ضم هر دو) جمع زبور يعنى كتابهاى مختلف به اين شرح: كه دين توحيدى خود را تبديل به اديان مختلف كردند.

ب: برخى «زبرا» با ضم «ز» و فتح: «ب» خوانده اند يعنى «قطعه ها» از «زبر الفضّة و الحديد» پاره هاى نقره و آهن استعاره آورده شده است.

«كل حزب» هر گروهى از اين گروه هاى مختلف كه دينشان را تكه پاره كرده اند، به همان دين باطل خود خوشحالند و معتقدند كه بر حقّ اند و از آن راضى هستند.

فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ پس آنها را در جهل و بى خبرى كه فرو رفته اند، رها كن تا وقتى كه كشته شوند يا بميرند. «غمره» در اصل به معناى آبى است كه تمام قدّ آدمى را بپوشاند. و ممكن است به اين وسيله خداوند كافران را به دليل باطلى كه در آن قرار داشتند به كسانى تشبيه كرده باشد كه در ميان تراكم آب به بازى مشغول هستند چنان كه ذو الرّمّه مى گويد: كأننى ضارب فى غمرة لعب (گويا من شناورى هستم كه در ميان آب فراوان بازى مى كنم).

أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ، مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ آيا كفّار اين امداد و مهلتى را كه ما با دادن اموال و فرزندان به آنها مى دهيم، به عنوان سرعت در نيكيها و تعجيل در پاداش اعمال، پيش

از فرا رسيدن وقتش، گمان مى كنند و حال آن كه اين امر جز كشاندن تدريجى آنان به سوى هلاكت چيزى نيست.

«بَلْ لا يَشْعُرُونَ» كلمه «بل» استدراك، براى «أَ يَحْسَبُونَ» است، يعنى بلكه آنها همانند بهائم اند و از هوشمندى برخوردار نيستند تا بينديشند و بدانند كه آيا اين امر استدراج است يا سرعت در اعطاى ثواب اعمال نيك. ضميرى كه از خبر «ان» در «انما» به اسمش بر مى گردد محذوف مى باشد و تقدير آن چنين است: نسارع به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 259

[سوره المؤمنون (23): آيات 57 تا 67] ..... ص : 259

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (58) وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ (59) وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60) أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)

ترجمه: ..... ص : 259

كسانى كه از بيم پروردگارشان لرزانند. (57)

و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند. (58)

و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى ورزند (59)

و كسانى كه عطا مى كنند آنچه عطا كرده اند در حالى كه دلهايشان ترسان است، به سوى پروردگارشان بازگشت كننده اند. (60)

اينهايند كه براى انجام دادن نيكيها مى شتابند و بر ديگران سبقت مى گيرند. (61)

و ما هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كنيم و نزد ما كتابى است كه بحق سخن مى گويد و بر آنها هيچ گونه ستمى واقع نمى شود. (62)

بلكه دلهايشان از اين برنامه اعمال بى خبر است و كارهايى غير از آن انجام مى دهند. (63)

تا زمانى كه متنعّمان مغرور آنان را به عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام است كه ناله هاى دردناك سر مى دهند. (64)

(ولى به آنها گفته مى شود) فرياد نزنيد، امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد. (65)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 260

در گذشته آيات من بر شما خوانده مى شد امّا شما پشت كرده و از آن

اعراض مى كرديد. (66)

در حالى كه متكبّرانه در پنهانى از آن بدگويى مى كرديد. (67)

تفسير: ..... ص : 260

وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا كسانى كه آنچه از زكات و صدقه (و حقوق مالى) مى بخشند و يا تمام كارهاى نيكى كه انجام مى دهند و دلهايشان هراسناك است:

«وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: «مى ترسند كه عملشان قبول نشود» «1» و نيز مى فرمايد: «آنچه مى بخشد در حال بيم و اميد مى بخشد» «2» از حسن بصرى نقل شده است: مؤمن احسان مى كند و بيمناك است امّا منافق، بدى مى كند و خود را در امان مى بيند. «3»

«انهم» در اصل: لانهم، يا بأنهم بوده و حرف جرّ حذف شده است معناى عبارت اين است: از آن جا كه يقين دارند به سوى خدا بر مى گردند، دلهايشان بيمناك است، چون به كوتاهى نكردن در انجام وظيفه مطمئن نيستند.

أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ اينها اشخاصى اند كه از روى ميل و رغبت به سوى عبادات و طاعات مى شتابند.

وَ هُمْ لَها سابِقُونَ و همين ها هستند كه براى كارهاى نيك مسابقه برقرار مى كنند، يا در انجام دادن كارهاى نيك از مردم سبقت مى گيرند.

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و هيچ كسى را جز به مقدار توانايى اش تكليف

__________________________________________________

1-

خائفة ان لا يقبل منهم.

2-

يؤتى ما آتى و هو خائف راج.

3- المؤمن جمع احسانا و شفقة و المنافق جمع اساءة و امنا. خلاصه اين كه مؤمن، با اين كه تمام وظائفش را انجام مى دهند، باز مى ترسد كه مبادا قبول نشود ولى منافق با اين كه گناه بسيار مى كند شرمنده نيست گويى چنان تصوّر مى كند كه بهشت در اختيار او است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 261

نمى كنيم، يعنى: اين صفتى كه خداوند

براى نيكو كاران ذكر فرموده، خارج از حدّ وسع و طاقتشان نيست.

وَ لَدَيْنا كِتابٌ هر چه از تكاليف كه بندگان انجام مى دهند در كتابى كه نزد ما است و به حق سخن مى گويد، ثبت شده و آن نامه اعمال است كه در روز قيامت همه چيز را براستى و عدل بدون زيادى و نقصان از آن مى خوانند و پاداش اعمالشان را به طور كامل دريافت مى كنند.

«وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»: نه از پاداش آنها چيزى كم و نه در كيفر آنها چيزى افزوده مى شود، و با گناه ديگران مؤاخذه نمى شوند.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا بلكه دلهاى كافران، از اين كتاب يعنى قرآن كه مشتمل بر وعده و وعيد است در غفلت فراوان گرفتار شده است و جايز است كه «هذا» اشاره به وضع مؤمنان و اوصافى باشد كه بر ايشان بيان شد.

«وَ لَهُمْ أَعْمالٌ» و براى كافران اعمالى است كه با آنچه مؤمنان بدان توصيف شده اند متفاوت است، آنها به اين كارهاى خلاف عادت دارند و پيوسته به آن مشغولند تا زمانى كه خداوند آنان را به عذاب بگيرد. و «حتى» كفّار در اين آيه، حرفى است كه در اوّل كلام قرار مى گيرد، و مراد از «عذاب» قتل كفّار در جنگ بدر يا قحطى و گرسنگى است كه پيامبر اكرم، عليه آنها نفرين كرده و چنين گفت: «خدايا عذاب را بر قبيله «مضر» سخت فرما و براى آنها سالهايى مانند سالهاى حضرت يوسف برسان.» «1» و پس از آن، خداوند آنها را چنان به قحط و خشكسالى مبتلا فرمود كه به خوردن مردار و حتى خوردن سگها و استخوانهاى سوخته و تكّه هاى پوست نمك زده

پيش از دبّاغى و خوردن كودكانشان دست زدند.

إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ در اين هنگام ناله مى كنند و با فرياد و التماس يارى مى طلبند.

__________________________________________________

1-

اللهم اشدد وطأتك على مضر و اجعلها عليهم سنين، كسنى يوسف عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 262

«لا تجأروا» به آنها گفته مى شود: فرياد نكنيد زيرا برايتان سودى ندارد.

إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ از سوى ما يارى و از عذابمان ممنوع نخواهيد شد يا از ناحيه ما- پيروزى و كمكى نصيبتان نمى شود.

«مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ» ضمير در «به» به بيت الحرام يا حرم، باز مى گردد و «با» حرف جرّ متعلّق به «مستكبرين» است: آنها بر مردم تكبّر مى كردند و به اين افتخار مى كردند كه سر پرست حرمند. ممكن است ضمير «به» را به «آيات» كه به معناى كتاب است ارجاع دهيم، و معناى استكبار آنان به قرآن اين است كه آنها از روى كبر و غرور قرآن را تكذيب مى كردند، و چون «مستكبرين» متضمّن معناى «مكذّبين» گرديده لذا با حرف «باء» متعدّى شده است. يا اين كه به سبب تكذيبشان نسبت به قرآن مغرور شدند و آن را قبول نكردند، بنا بر اين، وقف بر «به» خواهد بود. و نيز مى توان «باء» را متعلّق به «سامرا» دانست، يعنى آنها پيوسته مشغول طعن زدن بر قرآن بودند و آن را سحر و جادو، و شعر مى ناميدند و به پيامبر ناسزا مى گفتند، و منظور از كلمه «سامر» گروهى است كه از (جلسات سرّى) شبانه از پيامبر بدگويى مى كردند و نيز مى توان آن را متعلق به «تَهْجُرُونَ» دانست، يعنى پيوسته به ناسزا گويى مشغول بودند و بنا بر دو وجه اخير مى توان در مستكبرين، وقف كرد.

«تهجرون» از (باب افعال) به

ضمّ «تاء» نيز خوانده شده است، از «اهجر الرّجل فى منطقه» آن مرد ناسزا گفت، و «هجر» به ضمّ يعنى فحش.

و معناى «تهجرون» (به فتح تاء) از «هجر» به فتح «ها» ممكن است به اين معنا باشد: كفّار از آيات و كتاب من دورى مى كنند و از آن اطاعت نمى كنند و آن را تكذيب مى نمايند.

[سوره المؤمنون (23): آيات 68 تا 77] ..... ص : 262

اشاره

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71) أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (72)

وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (73) وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ (74) وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75) وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ (76) حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 263

ترجمه: ..... ص : 263

آيا پس آنها در اين گفتار توجّه نكردند، يا مطالبى بر ايشان آمده است كه براى نياكانشان نيامده بود. (68)

يا اين كه پيامبرشان را نشناخته اند كه او را انكار مى كنند؟ (69)

يا مى گويند: او، ديوانه است؟ بلكه او حقّ را براى آنها آورده امّا اكثر ايشان از حق كراهت دارند. (70)

و اگر حق پيرو هوا و هوسهاى آنان مى بود، آسمانها و زمين و كسانى كه در آن جاهايند، تباه مى شدند، ولى ما به آنها كتابى داديم كه ذكر شرافت آنها در آن است و آنها از چنين امرى رو گردانند. (71)

يا اين كه تو از آنها مزد مى خواهى، در حالى كه پاداش پروردگارت بهتر است و او بهترين روزى دهنده است. (72)

و بطور قطع و يقين تو آنها را به سوى راه راست دعوت مى كنى. (73)

و آنهايى كه به آخرت ايمان نمى آورند از

اين جاده مستقيم منحرفند. (74)

و اگر ما آنان را مورد ترحّم قرار دهيم و مشكلاتشان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 264

بر طرف سازيم در گمراهى خود لجاجت مى كنند و به سرگردانى در مى مانند. (75)

و ما آنها را به كفرشان مورد مؤاخذه قرار داديم امّا آنها، نه در برابر پروردگارشان فروتنى كردند و نه به درگاهش تضرّع و زارى. (76)

تا جايى كه درى از عذاب سخت بر رويشان گشوديم كه در اين موقع مأيوس و گرفتار شدند. (77)

تفسير: ..... ص : 264

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ منظور از «قول» قرآن است و در معناى آيه دو وجه ذكر شده است:

الف- خداوند مى فرمايد: آيا در قرآن نمى انديشند تا حقّانيت آن را كه دلالت بر صداقت پيامبر مى كند بشناسند و در جواب فرموده: «أَمْ جاءَهُمْ» (در اين وجه «ام» به معناى «بل» گرفته شده است) بلكه براى آنان چيزهايى (از آسمان) آمده است كه براى آبا و اجداد آنها نيامده و به اين دليل قرآن را بدعت شمرده و انكار كرده اند. نظير اين معنا، آيه شريفه ذيل است: لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ «تا انذار كنى مردمى را كه پدرانشان انذار شده اند» (يس/ 3).

ب- آيا در قرآن تدبّر نمى كنند تا از آن بترسند كه بر سرشان بيايد مثل آنچه بر سر تكذيب كنندگان پيش از آنها آمده است، و در جواب أَمْ جاءَهُمْ ... آمده كه در اين وجه «ام» به معناى خودش (معادل همزه استفهام) آمده، يعنى يا مگر به وسيله قرآن براى اينها امانى آمده است كه براى پدران آنها نيامده بود؟ كه از خدا بترسيدند و به او ايمان آوردند و از او اطاعت كردند، منظور از

پدران قوم پيامبر، حضرت اسماعيل و فرزندان آن حضرت مى باشند، از پيامبر اكرم اسلام نقل شده: «مضر» و «ربيعه» را دشنام ندهيد، زيرا آن دو، مسلمان بودند، و نيز «حارث بن كعب» و «اسد بن خزيمه» و «تميم بن مرّ» را ناسزا نگوييد، چرا كه ايشان نيز مسلمان بوده اند، و در هر امرى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 265

شكّ كرديد، در اين امر شك نكنيد كه «تبع» هم مسلمان بوده است. «1»

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا يا اين كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله و شرافت نسبى و صداقت گفتار و امانت دارى او را نشناختند و آيا خبر نداشتند كه ابو طالب عليه السّلام هنگام خواستگارى و خواندن خطبه عقد خديجه، در باره آن حضرت چنين گفت: محمد صلى اللَّه عليه و آله در ترازوى عقل و انسانيّت با هيچ انسانى سنجيده نمى شود مگر اين كه بر تمام انسانها رجحان دارد. «2»

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ يا، پيامبر بزرگوار ما را ديوانه و جنّ زده مى خوانند، در حالى كه مى دانند او از اين امور پاك و منزّه است و از لحاظ خردمندى و عقل بر تمام مردم مى چربد و قدر و منزلتش از همه بيشتر و فكر و انديشه اش نافذتر است. امّا براى آنها دستورات بر حقّى آورده است كه با هوا و هوسهاى آنان مخالفت دارد و با افكار سطحى و خويهاى حيوانى كه سالها با آن رشد كرده و از قرنها با آن انس گرفته اند، نمى سازد، و از طرفى نمى توانند با آن مبارزه كرده و از ميانش ببرند، زيرا حقّانيّت آن واضح و آشكار است اين بود كه متوسّل به دروغ و بهتان شده

و به آن حضرت تهمت ديوانگى و نسبت سحر داده و گفته هاى قرآنى و مطالب حكمت آميز وى را شعر معرفى كردند.

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ در اين آيه شريفه، حق تعالى، شأن و مقام و حق را بالا برده، به اين بيان كه تمام آسمانها و زمين و كسانى كه در آنها زندگانى مى كنند، روى پايه حق و حقيقت استوارند و در اين صورت اگر حق تابع هوا و هوسهاى آنها باشد تبديل به باطل مى شود و آنچه جهان بر آن استوار است از ميان مى رود.

و مى توان گفت: مراد از «حق» اسلام است يعنى اگر اسلام پيرو هواى آنها باشد و تبديل به شرك شود، خداوند اهل جهان را به هلاكت مى رساند و (بزودى) رستاخيز

__________________________________________________

1-

لا تسبّوا مضر و لا ربيعة فانهما كانا مسلمين و لا تسبّوا حارث بن كعب و لا اسد بن خزيمة و لا تميم بن مرّ فأنّهم كانوا على الاسلام و ما شككتم منه من شى ء فلا تشكّوا فى انّ تبّعا كانّ مسلما.

2-

لا يوزن برجل الّا رجح.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 266

را بپا مى دارد و در فرا رسيدنش تأخير نمى كند.

قتاده گفته: منظور از «حق»، خداوند است يعنى اگر حق تعالى هوا و هوسهاى آنها را پيروى كند، و فرمان به شرك دهد، معبود به حقّ نخواهد بود.

بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ براى آنها كتابى آورديم كه آوازه و شرف و مايه مباهات آنهاست ممكن است منظور از «ذكر» ذكرى است كه آرزو مى كردند و مى گفتند: لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْراً مِنَ الْأَوَّلِينَ لَكُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «اگر نزد ما كتابى از گذشتگان مى بود، ما از بندگان مخلص خدا مى بوديم.» (صافّات/ 167).

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً اين كلمه

با «خراج» از يك ماده و به معناى چيزى از اجرت و ماليات زمين است كه براى امام يا كارگزار وى كنار مى گذارند، امّا «خرج» اخصّ از «خراج» است و معناى آيه اين است كه يا مگر تو براى رهبرى و ارشادت از آنها تقاضاى اجر و مزد مى كنى، در حالى كه عطاى پروردگارت بهتر است و او بهترين روزى دهندگان است.

خداوند متعال در اين آيات براى كفّار و مستكبران چنين استدلال مى كند:

پيغمبرى كه او به سوى آنها فرستاده شخص شناخته شده اى است كه ظاهر و باطنش آزموده شده، او شايسته گزينش براى رسالت و بحق سزاوار آن است، زيرا جز صدق گفتار و خردمندى بسيار و شهامت و امانتدارى چيز ديگرى از او ديده نشده تا اين كه ادّعاى نبوّتش باطل شمرده شود، و نيز اين ويژگيها را بهانه اى براى اخّاذى و دست اندازى به مال و ثروت آنان قرار نداده، بلكه فقط به راه راست و صراط مستقيم كه همان اسلام ناب است آنها را دعوت مى كند.

علاوه بر آنچه ذكر شد، خداوند در اين آيات، پس از اثبات صداقت و حقانيت پيامبر- با دلايل و معجزاتى كه از طرف خداوند به وسيله او ظاهر شد، و بيان اعراض كردن كفّار از قرآن كه مايه برخوردارى آنها از نام نيك و شرافت است- به ذكر دردهاى درونى كفّار كه مانع ايمان آنها شده، پرداخته است و آن، عدم تدبّر آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 267

و اشتياقشان به تقليد بدون دليل از آبا و اجداد و بهانه جوييهايشان به نسبت دادن جنون به آن حضرت مى باشد.

عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ آنها كه ايمان نمى آورند، از صراط

مستقيم كه (در آيه قبل) ذكر شده منحرفند. موقعى كه ثمامة بن اثال حنفى مسلمان شد، و به يمامه رفت و غذا و طعام را از اهل مكّه منع كرد و خداوند آنان را به خشكسالى مبتلا ساخت تا آن جا كه از گرسنگى به خوردن «علهز» كه مخلوطى از خون كنه و پشم (شتر) است وادار شدند، ابو سفيان بن حرب خدمت پيامبر آمد و گفت: تو را به خدا و شرافت خويشاوندى سوگند مى دهم، آيا گمان نمى كنى كه براى مردم تمام عالم به عنوان رحمت برانگيخته شده اى؟ فرمود: بلى، چنين مبعوث شده ام. ابو سفيان گفت: پدران را با شمشير و فرزندانشان را با گرسنگى كشتى و معناى آيه اين است: اگر خداوند از اين مردم اين خسارت جانى و مالى، لاغرى و قحطى را كه به آن مبتلا هستند با رحمت خود بر آنها، بر طرف سازد و به فراوانى نعمت برسند، دو باره به همان استكبار و مخالفت بر خواهند گشت و به گمراهى خود ادامه خواهند داد.

وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ ... حَتَّى إِذا فَتَحْنا خداوند در اين آيه به منظور اتمام حجّت به اين مطلب استشهاد فرموده است كه ما آنها را به زور شمشير و آنچه در روز بدر به روزگار آنها آورديم. بزرگانشان را كشتيم و عدّه اى از آنها را به اسيرى گرفتيم اما آنها نه تسليم دين خدا شدند و نه به درگاه او تضرّع كردند تا اين كه بالاخره باب گرسنگى را بر روى آنها گشوديم كه كيفرى است سخت تر از اسيرى و كشتن. پس در همان ساعت از هر خيرى محروم شدند و گردنهايشان خم شد تا

جايى كه دشمنترين و خود خواهترين آنها از تو طلب عفو و گذشت كردند و عطوفت و مهربانى خواستند و معناى ديگر آيه اين است: آنان را به هر آزمايشى آزموديم، از قبيل گرسنگى و كشتن، و در عين حال از آنها هيچ گونه تسليم و فرمان پذيرى ديده نشد، و هم چنان پيوسته به گردنكشى خود ادامه مى دهند تا به آتش جهنّم، عذاب و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 268

كيفر شوند كه در اين هنگام نوميد و سرگردان خواهند شد چنان كه مى فرمايد: وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ «روزى كه قيامت بپا مى شود گناهكاران نااميد مى شوند» (روم/ 12). «ابلاس» به معناى يأس و نااميدى از هر خيرى است، بعضى گفته اند به معناى سكوت همراه با حسرت خوردن (سراسيمگى) است.

«استكان»: باب استفعال از ماده «كون» به معناى انتقال از وجودى به وجود ديگر، مثل استحاله: انتقال از حالتى به حالت ديگر.

و نيز ممكن است آن را از ماده سكون و باب افتعال دانست كه فتحه عين الفعل آن اشباع و از آن «الف» به وجود آمده: «استكن» تبديل به «استكان» گرديده است، مثل «منتزح» كه در شعر «منتزاح» شده است. «1»

[سوره المؤمنون (23): آيات 78 تا 90] ..... ص : 268

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (78) وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80) بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (81) قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82)

لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ

(83) قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (85) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (86) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87)

قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (89) بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (90)

__________________________________________________

1- شعر از ابن هرمة كه در مصيبت فرزندش مى گويد:

و انت من الغوائل حين ترمى و عن ذمّ الرجال بمنتزاح

تو از اين كه هدف تير حوادث مرگ آور واقع شوى و مورد بدگويى مردان قرار گيرى بدور هستى و نيز ينباع، در ينبع و عقراب پاورقى كتاب چاپ قديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 269

ترجمه: ..... ص : 269

و او كسى، است كه براى شما گوش و چشم و دل، ايجاد كرد، (امّا) شما كمتر او را سپاس مى گزاريد. (78)

او كسى است كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور مى شويد. (79)

اوست كه زنده مى كند و مى ميراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آيا، پس نمى انديشيد. (80)

بلكه آنان چيزى را گفتند كه مثل آنچه پيشينيان مى گفتند. (81)

گفتند: آيا هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم، بر انگيخته خواهيم شد؟ (82)

اين وعده به ما و گذشتگانمان، از قبل، داده شده، اين نيست مگر افسانه هاى پيشينيان. (83)

بگو: اگر شما مى دانيد، زمين و كسانى كه در آن هستند از براى كيست. (84)

خواهند گفت: همه از آن خداست، بگو: پس آيا متذكّر نمى شويد. (85)

بگو:

چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است. (86)

مى گويند از آن خداست، بگو: پس آيا تقوى پيشه

نمى كنيد. (87)

بگو: اگر آگاهيد چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد، و به بى پناهان پناه مى دهد و خود نيازى به پناه دادن ندارد؟ (88)

مى گويند: از آن خداست، بگو: پس چگونه مورد سحر واقع شده ايد؟ (89)

بلكه ما، حق را براى آنها آورده ايم و آنان دروغ مى گويند. (90)

تفسير: ..... ص : 269

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ خداوند در اين آيه به عنوان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 270

نعمت شايسته شكر، نيروى شنوايى، و بينايى و دلها را به طور خصوص ذكر فرموده، زيرا اين اعضا و قوا، منافع دينى و دنيايى دارند كه در غير آنان نيست، و از جمله منافع آنها اين است كه در شناخت آيات خدا و كارهاى او به كار برده مى شوند به اين طريق كه به آنها استدلال بر يگانگى و توحيد او مى كنند و نعمتش را شكر مى كنند، زيرا مقدّمه شكر، اقرار به نعمتهاى منعم، و شريك براى او قرار ندادن است.

قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ يعنى تشكرون شكرا قليلا، و «ما» زايده مفيد تأكيد است:

(شكر بسيار اندكى براى او انجام مى دهيد).

«زرأكم» خداوند شما را آفريد و با، زاد و ولد پراكنده تان ساخت.

«و اليه تحشرون» و پس از تفرقه و جدايى در پيشگاه او (روز قيامت) جمع مى شويد.

وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ موضوع اختلاف و آمد و شد شب و روز، تنها در اختيار خداوند است و ايجاد آن ويژه اوست و غير از او كسى قادر بر تغيير شب و روز نيست.

«أ فلا تعقلون» با «ياء» صيغه غايب هم خوانده شده است.

«بل قالوا»: اهل مكّه همان حرفى را گفتند كه گذشتگان منكر رستاخيز مى گفتند.

«اساطير» جمع اسطوره، افسانه هاى

بدون حقيقت كه از گذشتگان نقل و در كتابها ثبت و ضبط شده است.

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ ... خداوند بعد از بيان اعتقادات فاسد كفّار، در اين آيه با طرح مطلبى كه نسبت به آن جاهل هستند، بر ضدّ آنها استدلال كرده و منظور اين است كه اگر در ادّعاى علم و آگاهيتان صادق هستيد آنچه از شما مى پرسم پاسخ دهيد كه زمين و آنچه در آن است از آن كيست؟

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ پس چرا متذكّر نمى شويد تا بدانيد: كسى كه زمين و آنان را كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 271

آن ساكنند از عقلا و غير آنها آفريده، مى تواند همه آنها را نابود كند و باز به زندگانى برگرداند زيرا اعاده، از آفرينش آغازين- مشكلتر نيست، و نيز او سزاوار است كه هيچ كس و هيچ چيزى را برايش در خدايى شريك قرار ندهند، چرا كه همه چيز و هر كس غير از او، آفريده و مخلوق اوست.

«سَيَقُولُونَ لِلَّهِ»، در آيه اول از اين سه مورد فقط با «لام» خوانده اند ولى در دو آيه بعد بدون آن نيز خوانده اند زيرا در حقيقت معناى: «من ربه» و «لمن هو» يكى است «1» (زيرا وقتى جستجو از پروردگار چيزى يا كسى مى كنيم، صاحب و مالك حقيقى آن را مى جوييم).

«أ فلا تتقون» پس چرا از خدا بيم نداريد تا به او شرك نياوريد.

وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ اجار الرجل فلانا على فلان، اى اغاثه منه و منعه، يعنى او را از زير بار ستم فلانى نجات داد و معناى آيه اين است: چه كسى يارى مى كند هر كه را بخواهد بر هر كسى كه بخواهد (جز

خدا) و هيچ كسى نمى تواند خدا را از كسى كه به او اراده سوء كرده باز دارد.

«فَأَنَّى تُسْحَرُونَ» پس چگونه فريفته مى شويد و از جاده يكتا پرستى منحرف مى گرديد؟ دليل اين معنا، شعر امرؤ القيس است:

ارانا موضعين لحتم غيب و نسحر بالطعام و بالشراب

(و ما خود را براى لزوم مرگ پنهانى شتابان مى بينيم و در عين حال فريفته طعام و شراب دنيا هستيم) «نسحر» يعنى فريفته مى شويم و فريب دهنده، شيطان يا هواى نفس است.

بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ بلكه حق را بر ايشان آورديم كه شرك، باطل، و نسبت فرزند به

__________________________________________________

1- در دو آيه آخر بدون «لام» حمل بر لفظ است و با «لام» حمل بر معناست، زيرا معناى «مَنْ رَبُّ السَّماواتِ» «لمن السماوات» مى باشد، خلاصه از املاء ما منّ به الرّحمن، ج 2، ص 151.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 272

حق تعالى دادن، امرى محال و غير ممكن، و كفّار با اين حرفهايشان كه خداى را شريك و فرزند است دروغگو مى باشند.

[سوره المؤمنون (23): آيات 91 تا 100] ..... ص : 272

اشاره

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91) عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (92) قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (94) وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95)

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ (97) وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (98) حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ

وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)

ترجمه: ..... ص : 272

خداوند براى خود فرزندى نگرفته، و معبود ديگرى با او، نيست، زيرا در اين صورت هر يك از خدايان براى اداره كردن آفريده اش مى رفت و نيز هر كدام بر ديگرى ادّعاى برترى داشت، پاك و منزّه است حق تعالى از آنچه مشركان او را وصف مى كنند. (91)

او آگاه به نهان و آشكار است، پس او برتر است از آنچه كافران برايش شريك مى دانند. (92)

بگو: پروردگارا، اگر بايد آنچه از عذاب و كيفر را كه به آنها وعده داده اى به من بنمايانى. (93)

پروردگارا، پس مرا در ميان اين مردم ستمكار قرار مده. (94)

و ما مى توانيم به تو نشان دهيمآنچه را به آنان وعده مى دهيم. (95)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 273

از هر راهى كه بهتر است، با بدى به مقابله پرداز، ما به آنچه توصيف مى كنند داناتريم. (96)

و بگو:

پروردگارا من از وسوسه هاى شياطين، به تو پناه مى برم. (97)

و پروردگارا به تو پناه مى برم از اين كه (شياطين) نزد من حاضر شوند. (98)

(مشركان و گنهكاران پيوسته چنين اند) تا هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى گويد: پروردگارا مرا بازگردانيد. (99)

شايد در آنچه ترك كرده ام عمل صالحى انجام دهم، مى گويند: چنين نيست، اين حرفى است كه او به زبان مى آورد، و پشت «1» سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند. (100)

تفسير: ..... ص : 273

«اذا» اين كلمه، جواب و جزاى شرط محذوف است يعنى: لو كان معه آلهة لذهب: اگر با خداى يكتا خدايان ديگرى مى بود كه هر كدام از خدايان جدا مى شدند و به سوى آفريده خود مى رفت و به خودكامگى ادامه مى داد و شما نيز زمينه حكومت هر كدام از خدايان را به طور ممتاز از خدايان

ديگر مشاهده مى كرديد. و هر يك از آنها در صدد غلبه بر ديگرى بر مى آمد مثل پادشاهان دنيا كه هميشه با هم در نزاعند و با اين كه حوزه حكومتشان از هم جداست، هر كدام در فكر پيروز شدن بر ديگرى است. پس هم اكنون كه هيچ اثرى از غلبه يكى بر ديگرى نيست و تمايزى در مملكتهاى خدايى وجود ندارد بدانيد كه خدا يكى است و از داشتن اولاد و همتايانى كه مشركان برايش ادّعا مى كنند منزّه است.

«عالِمِ الْغَيْبِ» اين كلمه را بعضى مجرور و صفت براى «اللّه» و برخى ديگر

__________________________________________________

1- اين ترجمه مطابق تفسير نمونه و ترجمه الهى قمشه اى و برخى ديگر از ترجمه هاست امّا آنچه مرحوم طبرسى در مجمع و در اين جا بيان كرده مطابق كشّاف است كه و «راء» به معناى امام و قدام يعنى جلو رو است كه مترجم مجمع البيان در ج 17 ضمن تفسير نيز چنين گفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 274

مرفوع، خبر مبتداى محذوف دانسته اند.

إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ، رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي نون براى تأكيد و «ما» ى زايده نيز براى تأكيد «ان» مى باشد، يعنى اگر چاره اى نيست، و حتما آنچه از عذاب دنيا و آخرت را كه به آنها وعده داده شده باشد به من بنمايانى پس مرا در ميان آنها قرار مده و هر گاه خواستى آنان را كيفر فرمايى مرا از ميانشان خارج كن.

حسن بصرى مى گويد: خداوند به پيغمبرش خبر داد كه در ميان امّتش نقمت و ناخوشى واقع خواهد شد، امّا مشخص نفرمود كه آيا در زندگانى آن حضرت خواهد بود يا بعد از وفاتش و از اين جهت او را دستور

داد كه چنين دعا كند: (پس مرا در ميان آنها قرار مده).

از ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه نقل شده است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در حجة الوداع در سرزمين منا فرمود: «اى مردم» پس از من به كفر بر نگرديد كه بعضى از شما گردن بعضى ديگر را بزنيد، به خدا سوگند اگر چنين كارى كنيد مرا در ميان گروهى اسب سوار خواهيد ديد كه شما را مى زنند». «1» در اين هنگام از پشت سر دستى به شانه چپ آن حضرت خورد، رسول خدا به آن توجّه كرد و فرمود: «او علىّ» آيا اين شخص على است؟ (يعنى اگر من در ميان آن سپاه نباشم على عليه السّلام خواهد بود.

ترجمه مجمع، ج 17، پاورقى ص 79) اين جا بود كه اين آيات نازل شد.

تكرار كلمه «ربّ» در اين دو آيه: يكى پيش از شرط و ديگرى پيش از جزا، دلالت بر فضيلت و ارزش ناله و زارى در پيشگاه حق تعالى دارد.

وَ إِنَّا ... لَقادِرُونَ ما قادريم بر اين كه آنچه را به آنها وعده مى دهيم تحقّق بخشيم، اما به آنها مهلت مى دهيم (كه شايد برگردند) «ادفع» بدى را به نيكى دفع كن، منظور

__________________________________________________

1-

لا ترجعوا بعدى كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض، و أيم اللَّه لئن فعلتموها لتعرفنى فى كتيبة يضاربونكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 275

ناديده گرفتن بدى و احسان در عوض آن مى باشد.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ در تفسير اين آيه دو احتمال ذكر شده است:

1- ما از همه بهتر مى دانيم كه دشمنانت چه اوصاف ناپسندى بر خلاف واقع به تو نسبت مى دهند.

2- ما از ويژگيهاى آنها و سوء نيّتشان

نسبت به تو، از همه آگاهتر و بر مجازاتشان تواناتريم.

«أَعُوذُ بِكَ» به تو پناه مى برم، از وسوسه هاى شياطين.

«همز» به معناى دفع و تحريك با شدّت است «1» و از همين قبيل است: «مهماز «2» الرّائض، شياطين مردم را به گناه تحريك مى كنند چنان كه سوار كاران چهار پايان را بر راه رفتن تحريك مى كنند و از همين قبيل است أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا «آيا نديدى كه شياطين را بر سر كافران فرستاديم تا سخت آنها را آزار كنند» (مريم/ 82) «وَ أَعُوذُ بِكَ» خداى تعالى (در اين دو آيه متوالى) پيامبرش را دستور مى دهد كه با تكرار لفظ «ربّ» كه حكايت از تضرّع و التماس بيشترى دارد، از وسوسه هاى شياطين (در آيه اول) و از اين كه آنها پيش او حضور يابند و او را مشاهده كنند (در آيه دوم) به خدا پناه ببرند.

در مكان يا زمان حضور شياطين سه قول نقل شده است:

الف: ابن عباس مى گويد: مراد هنگام تلاوت قرآن است.

ب: از عكرمه نقل شده: منظور هنگام جان كندن است.

__________________________________________________

1- تفسير نمونه، ج 14، ص 307. [.....]

2- مهماز جمع مهميز: ميخ آهنينى كه بر پاشنه كفش نصب مى كنند يا هنگام سوارى بر تهيگاه اسب مى زنند فرهنگ نفيسى. آلت فلزّى كه هنگام سوارى بر پاشنه چكمه مى بندند، در فارسى فخيز هم مى گويند فرهنگ عميد. و مى توان گفت مهماز الرائض، چيزى است كه سوار كار براى راندن مركب به كار مى برد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 276

ج: اظهر آن است كه مقصود تمام حالات است.

«حَتَّى إِذا» اين كلمه متعلق به «يصفون» است يعنى كافران تا اين زمان كه هنگام مرگ است

بر عقايد سوء خود هستند.

«ارجعون» خطاب به لفظ جمع با اين كه مخاطب خداى يكتاست براى تعظيم است، موقعى كه يقين به مرگ مى كند بر گذشته غفلت بار و گناهان بسيارش حسرت مى خورد و از خداى خود مى خواهد تا او را به زندگى بر گرداند و به اميد اين كه كارهاى نيكى را كه ترك كرده، از قبيل حقوق مالى و عبادتهايى كه تباه ساخته انجام دهد. بعضى گفته اند: مراد، زكات است.

كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ از حضرت امام رضا عليه السّلام سؤال شد: آيا خداى متعال آنچه را وجود نيافته، مى داند كه اگر وجود مى يافت چگونه مى بود؟ امام فرمود: آيا قول خداى را نخوانده اى كه مى فرمايد: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى واحد و يكتا، مى بود به فساد و تباهى كشيده مى شدند» (انبيا/ 21) و جاى ديگر مى فرمايد: وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ «و همانا بعضى از خدايان بر بعضى ديگر غلبه مى كرد» (همين سوره آيه 91). پس معلوم شد كه خداوند آنچه را تحقّق نيافته و نمى باشد، مى داند كه اگر تحقّق يابد چگونه خواهد بود، و بدين سبب از قول اشقياء حكايت مى كند كه مى گويد خدايا مرا به دنيا برگردان تا كارهاى نيكى را كه ترك كرده ام انجام دهم، خدا در پاسخ تقاضايشان مى فرمايد: نه چنين است. اين تنها حرفى است كه او مى زند و فايده اى ندارد و جاى ديگر مى فرمايد وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «اگر به دنيا باز گردانده شوند، بار ديگر آنچه را كه از انجام دادنش منع شده اند تكرار خواهند كرد و اينها دروغگويانند».

(انعام/ 28) پس خداوند

آنچه را كه وجود نيافته مى داند كه اگر وجود مى يافت چگونه مى بود.

«كلّا» اين كلمه براى ردع است و معناى آن، ردّ درخواست بازگشت آنها به دنياست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 277

«انها كلمة» تقاضايى كه دارد تنها حرفى است كه به زبان مى آورد و حقيقتى ندارد، يا اين كه او فقط گوينده است ولى از او شنيده نمى شود.

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ مرجع ضمير جمع، گروه كافران است يعنى پيش روى آنها مانعى وجود دارد كه ميان بازگشتشان به دنيا تا روز قيامت و بيرون آمدن از قبرها فاصله اى بنام عالم برزخ ايجاد مى كند.

[سوره المؤمنون (23): آيات 101 تا 110] ..... ص : 277

اشاره

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (105)

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ (110)

ترجمه: ..... ص : 277

هنگامى كه در «صور» دميده شود، آن روز ميان آنها هيچ خويشاوندى و نسبتى نيست و از يكديگر تقاضاى كمكى نمى كنند. (101)

پس هر كس ترازوهاى اعمالش سنگين باشد آنان رستگارانند. (102)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 278

و هر كس ترازوى عملش سبك باشد آنان كسانى اند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و در جهنّم جاويدان خواهند ماند. (103)

شعله هاى سوزان آتش همانند شمشير به صورتهايشان نواخته مى شود و در دوزخ چهره اى درهم كشيده دارند. (104)

آيا چنان نبود كه آيات من بر شما خوانده مى شد و شما تكذيب مى كرديد؟ (105)

مى گويند: پروردگارا بدبختى ما بر ما چيره شد و ما قومى گمراه بوديم. (106)

پروردگارا ما را از اين (عذاب) بيرون ببر، و اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعا ستمگريم. (107)

مى گويد دور شويد در دوزخ، و با من سخن نگوييد. (108)

گروهى از بندگان من مى گفتند: پروردگارا ما ايمان آورديم، ما را ببخش و بر ما رحم كن، و تو بهترين رحم كنندگانى. (109)

امّا شما آنها را به باد

مسخره گرفتيد تا آنها شما را از ياد من غافل كردند (اشتغال به مسخره آنها شما را غافل كرد) و شما پيوسته بر آنها مى خنديد. (110)

تفسير: ..... ص : 278

فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ در قيامت با اين كه مردم يكديگر را مى شناسند خويشاوندى وسيله ارتباط و مهربانى در ميان آنها نمى باشد، زيرا ميانشان جدايى مى افتد: بعضى به كيفر گناهان و برخى به پاداش نيكيهايشان مى رسند.

از پيامبر خدا نقل شده است كه فرمود:

كل حسب و نسب منقطع يوم القيمة الا حسبى و نسبى

«روز رستاخيز هر حسب و نسبى غير از حسب و نسب من، قطع شده است.» «1»

__________________________________________________

1- حسب و نسب به دو معناست: الف: افتخاراتى كه نياكان انسان داشته اند. ب: به معناى خلق و خوى نيز مى آيد. امّا در اين جا به همان معناى اول است. به لسان العرب ماده حسب مراجعه شود. ولى اين حديث به قول علّامه طباطبائى در الميزان، حديثى است كه اهل تسنّن گاهى از عبد اللَّه عمر و گاهى از خود عمرو گاهى از ديگر صحابه نقل كرده اند، و آيه از قطع همه نسبتها در قيامت خبر مى دهد، و از رفتار پيامبر نيز معلوم مى شود كه از اين نظر تفاوتى ميان نسبها نيست، چنان كه امام چهارم مى فرمايد «خدا بهشت را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 279

«وَ لا يَتَساءَلُونَ» آنها از حالت و سرگذشت يكديگر چيزى نمى پرسند زيرا هر كسى به خود گرفتار است.

در باره آياتى كه ظاهر آنها بر خلاف اين مطلب به نظر مى آيد از قبيل: يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ «يكديگر را مى شناسند» (يونس/ 44) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ «بعضى به ديگران رو مى آورند و از هم مى پرسند» (صافّات/ 27 و طور/ 25)

از ابن عبّاس سؤال شد، در پاسخ گفت: اين از احوال روز قيامت است چون آن روز داراى حالات مختلفى است: در بعضى اوقات و حالات همديگر را مى شناسند و از يكديگر پرسشهايى دارند، اما بعضى اوقات و احوال شدّت وحشت و ترس از عذاب، آنها را به خود مشغول كرده و از سؤال كردن از يكديگر باز مى دارد.

«موازين» جمع موزون و مراد اعمال سنجيده شده اى است كه نزد خداوند قدر و ارزش دارد.

فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ در اعراب اين عبارت سه وجه است:

الف: بدل از «خسروا انفسهم» است.

ب: خبر بعد از خبر براى «اولئك» ج: خبر براى مبتداى محذوف.

«تَلْفَحُ» حرارت آتش، صورتهاى آنها را مى سوزاند. از زجّاج نقل شده است كه «لفح» و «نفح» به يك معناست جز اين كه تأثير (سوزندگى) «لفح» بيشتر است.

«كالِحُونَ» كلوح آن است كه لبها از روى دندانها جمع و منقبض شده باشد. يعنى و آنها در ميان آتش لبهايشان جمع شده و دندانهايشان پديدار گشته است.

غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وقتى كه عربها مى گويند: غلبنى فلان على كذا يعنى فلانى آن

__________________________________________________

براى مطيعان آفريده اگر چه غلام حبشى باشد و آتش را براى گنهكاران اگر چه سيّد قرشى باشد ... خلاصه از تفسير نمونه، ج 14، ص 331.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 280

را از من گرفت، شقاوتنا نيز خوانده شده و هر دو به يك معناست و منظور سرانجام بدى است كه به دليل اعمال زشتشان استحقاق آن را پيدا كردند و مى گويند پروردگارا بدبختى بر ما چيره شد و اختيار را از ما ربود.

قالَ اخْسَؤُا فِيها خسأ الكلب فخسأ، لازم و متعدّى به كار مى رود، به اهل دوزخ گفته مى شود: گم

شويد و همواره در دوزخ ذليل باشيد و دور شويد، هم چنان كه سگ، وقتى كه او را مى رانند دور مى شود.

«وَ لا تُكَلِّمُونِ» در باره رفع عذاب، با من سخن نگوييد زيرا اين عذاب بر طرف شدنى نيست.

«سخريّا»: با ضمّ و كسر «سين» خوانده شده، مصدر «سخر» و مثل «سخر» است، جز اين كه زيادى «يا» دليل بر شدّت آن است. بعضى گفته اند: با كسر «سين» به معناى استهزاء و مسخره كردن، ولى با ضم «سين» به معناى مسخّر بودن و عبوديت مى باشد، يعنى شما بندگان ما را در دنيا به بردگى گرفته و در اختيار خود در آورديد.

حَتَّى أَنْسَوْكُمْ اين گونه رفتار شما نسبت به بندگان من ذكر مرا از خاطرتان محو كرد و ياد مرا تا اين كه در باره دوستان و اوليائم از من بيم داشته باشيد ترك كرديد.

[سوره المؤمنون (23): آيات 111 تا 118] ..... ص : 280

اشاره

إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111) قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (112) قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ (113) قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (115)

فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ (116) وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (117) وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (118)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 281

ترجمه: ..... ص : 281

من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم، آرى آنها پيروز و رستگارند. (111)

خداوند به آنها مى گويد: چند سال در روى زمين درنگ كرديد؟ (112)

آنها مى گويند: يك روز يا قسمتى از روز توقّف داشتيم، از آنها كه مى توانند بشمارند سؤال كن. (113)

بلكه اگر بدانيد، كمى در آن درنگ كرديد. (114)

آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريديم، و به سوى ما برگشت نخواهيد كرد؟ (115)

آرى بلند مقام است خدايى كه فرمانروايى حق است، معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است. (116)

آن كس كه جز خداى يكتا خداى ديگرى را مى خواند كه بر حقّانيّتش هيچ برهانى ندارد، همانا حسابش نزد پروردگارش خواهد بود، و كافران رستگار نمى شوند. (117)

بگو پروردگارا، بيامرز و رحمت آور كه تو بهترين رحمت آورندگان هستى. (118)

تفسير: ..... ص : 281

أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ «انهم» با فتحه و كسره همزه خوانده شده است، فتح به اين دليل است كه مفعول «جزيتهم» است و كسر به اين جهت كه آغاز جمله است.

معناى آيه اين است: رستگار شدند چون صبر كردند پس نيكوترين پاداش را به خاطر صبرشان گرفتند.

«قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ» ضمير در «قال» براى خدا يا براى هر كسى كه در باره مدت توقف آنها در دنيا، سؤال مى كند.

قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ «قال» در هر دو آيه، به صورت «قل» فعل امر، نيز قرائت شده، يعنى اى كسى كه در باره مدّت بقاى آنها در دنيا سؤال مى كند بگو ...

قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ گفتند يك روز يا قدرى از آن را در دنيا بسر برديم.

در اين آيه (دوزخيان) مدت درنگشان در دنيا را كوتاه شمرده اند، و اين مطلب، يا با

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 282

مقايسه طول عذابشان در دوزخ است، يا چون مرده بوده اند و توقّفشان در قبرها طولانى بوده علم به آن ندارند، و يا به اين جهت است كه مدت منقضى و تمام شده، در حكم چيزى است كه اصلا وجود نداشته است. در آيه بعد خداوند، هم كم شمردن درنگشان در دنيا را تصديق فرموده و هم آنها را بر غفلتى كه در دنيا داشته اند توبيخ و سرزنش مى فرمايد.

فَسْئَلِ الْعادِّينَ منظور فرشتگانند كه كارهاى بندگان و عمرهاى آنان را تحت محاسبه در مى آورند و بعضى گفته اند منظور (مطلق) حساب كنندگانند. معناى آيه چنين است. سؤال كن از فرشتگانى كه عمر همه مخلوقات را به حساب در مى آورند، يا از هر كسى كه مى تواند فكرش را براى شمردن آنها به كار اندازد زيرا ما شماره آن سالها را نمى دانيم جز اين كه آنها را اندك مى شماريم و يك روز يا جزئى از آن به حساب مى آوريم.

«عبثا» نصب اين كلمه به يكى از دو سبب است: حال، يعنى ما شما را به بيهودگى نيافريديم، و يا مفعول له است، يعنى شما را بى دليل و عبث نيافريديم بلكه از آفرينش شما حكمى را در نظر داشتيم كه چنين اقتضا داشت زيرا مى خواستيم به عبادت و اطاعت مكلّفتان سازيم آن گاه براى جزا حاضرتان كنيم و سپس نيكوكار را پاداش و گنهكار را كيفر دهيم فعل «ترجعون» كه مجهول است به فتح «تاء» (ترجعون، به صورت معلوم) نيز خوانده شده است.

«حق» امر ثابتى است كه هرگز زوال نمى پذيرد، يا خدايى كه سزاوار عبوديت است و فرمانروايى (مطلق) در انحصار اوست و سلطنتش از بين

رفتنى نيست و هر پادشاهى غير از او پادشاهى اش عاريتى است و تنها بعضى اشيا را از بعضى جهات مالك است، امّا سلطنت و مالكيت خدا بر تمام اشيا از تمام جهات احاطه دارد.

الْعَرْشِ الْكَرِيمِ در اين آيه خداوند متعال عرش را به كرم توصيف فرموده، بدين سبب كه رحمت خداوند از سوى عرش به مخلوقاتش نازل مى شود، و خير و بركت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 283

از آن سوى مى آيد، و نيز به اين دليل كه عرش، به خداى اكرم الاكرمين نسبت دارد.

لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ اين جمله براى كسى كه غير از خدا معبودى ديگر بر مى گزيند، صفت تأكيدى است مثل طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ «پرنده اى كه با دو بالش پرواز مى كند» (انعام/ 37) كه «يطير بجناحيه» صفت براى «طائر» است و مفيد تأكيد مى باشد، و نيز مى توان آن را از جمله معترضه دانست كه ميان شرط و جزا فاصله ايجاد كرده است، مثل: «من احسن الى فلان- لا احق بالاحسان منه فاللّه مثيبه» كسى كه به فلان شخص- كه مستحق تر از او پيدا نمى شود- نيكى كند خدا پاداش او را مى دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 284

سوره نور ..... ص : 284

اشاره

اين سوره مدنى است و داراى شصت و چهار آيه مى باشد.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 284

حديثى از ابىّ نقل شده است كه هر كس آن را بخواند به عدد هر مرد و زن مؤمن از گذشتگان و آيندگان ده حسنه به او داده شود. «1»

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: اموال خود را از اتلاف و دامنهاى خود را از ننگ بى عفّتى با خواندن سوره نور حفظ كنيد، «2» آرى راست گفته است ولىّ خدا.

[سوره النور (24): آيات 1 تا 3] ..... ص : 284

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1) الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (2) الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (3)

__________________________________________________

1-

من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد كل مؤمن و مؤمنة فيما مضى و ما بقى.

2-

حصّنوا اموالكم و فروجكم بتلاوة سورة النّور.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 285

ترجمه: ..... ص : 285

اين سوره اى است كه ما آن را فرو فرستاديم و واجب نموديم، و در آن آيات واضح و آشكار فرستاديم شايد شما متذكّر شويد. (1)

زن و مرد زناكار، هر كدامشان را، صد تازيانه بزنيد، و هرگز شما را رأفت در دين خدا فرا نگيرد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهى از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده كنند. (2)

مرد زنا كار، جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج در نمى آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است. (3)

تفسير: ..... ص : 285

سُورَةٌ أَنْزَلْناها «سورة» خبر مبتداى محذوف است (هذه سورة) بوده و يا مبتداى (مؤخّر) و موصوف به «أنزلناها» و خبرش محذوف و تقديرش اين است: فيما يتلى عليكم سورة انزلناها در آنچه كه بر شما تلاوت مى شود سوره اى است- كه ما آن را نازل كرديم و بندرت در بعضى قراءتها «سُورَةٌ أَنْزَلْناها» به نصب خوانده اند مثل «زيدا ضربته»، و فعل «انزلناها» را تفسير فعل مقدّر دانسته اند و يا اين كه در اصل: «اقرء سورة» بوده و «انزلناها» هم صفت «سورة» مى باشد.

«و فرضناها» احكامى را كه در آن سوره است واجب قطعى قرار داديم، فرض در اصل به معناى قطع است. بعضى «فرّضناها» با تشديد «راء» خوانده اند كه مفيد تأكيد و مبالغه در ايجاب است، يا به اين سبب كه در آن، احكام پراكنده اى است، مثل فرضت الفريضة و فرّضت الفرائض.

«تذكّرون» با تشديد و تخفيف «ذال» خوانده شده است.

الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي اين دو كلمه مرفوع به ابتدايند كه خبرشان محذوف و تقدير آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 286

چنين است: فيما

فرض عليكم، الزانية و الزّانى: و منظور جلد الزانية و الزانى است، يعنى شلّاق زدنشان. و نيز مى توان «فَاجْلِدُوا» را خبر گرفت، زيرا، الف و لام به معناى «الذى» مى باشد و تقديرش اين است: التي زنت و الذى زنى، فاجلدوهما: زن و مرد زنا كار را شلاق بزنيد، چنان كه مى گويند من زنى فاجلدوه. «جلد» مصدر و به معناى تازيانه زدن است، جلده مثل ظهره و بطنه و ركبه مى باشد يعنى آن را آشكار ساخت، مخفى كرد و سوارش شد (ثلاثى مجرد و متعدى هستند) و اين حكم مخصوص زانيهاى آزاد، بالغ و بى همسر است. اما زناى محصنه حكمش رجم است.

وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ «رأفة» به سكون همزه، و بعضى به فتح آن «رأفة» خوانده اند و در معناى آيه اقوالى به قرار ذيل ذكر شده است:

الف: بر مؤمنان واجب است كه دين خدا را جدّى بگيرند و نرمى و سستى در انجام اعمال و اجراى حدود بر آنها عارض نشود، و جمله «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» هم به منظور بر انگيختن و شعله ور ساختن آتش خشم براى خدا و دين و شريعت او ذكر شده است.

ب: مبادا رحم بر آنها چنان شما را فرا گيرد كه از اقامه حدّ بر آنان خود دارى كنيد و حدود شرعى تعطيل شود.

ج: يا اين كه مبادا رأفت و ترحّم شما را از ضرب شديد و محكم باز دارند، بلكه چنان بزنيد كه خوب دردشان بگيرد، تخفيفى در آن قائل نشويد چنان كه در حدّ شارب الخمر تخفيف داده مى شود.

حدّ مرد در حالت ايستاده به همان وصفى كه در حال معصيت

ديده شده بر او جارى مى شود و اين زدن به طور متوسط و معتدل واقع مى شود، نه بر يك جا بلكه بر تمام اعضا پخش مى شود و هيچ عضوى از آن استثنا نمى شود مگر سه عضو:

صورت و سر و عورت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 287

لفظ «جلد» كه به معناى تازيانه زدن است با «جلد» كه به معناى پوست است از يك ماده است و اين تعبير اشاره به آن است كه درد، نبايد از پوست بدن تجاوز كند و به گوشت برسد.

زن به صورت نشسته و در حالى كه با لباسهايش پوشيده شده به طورى كه عورتش پيدا نشود، حدّ بر او جارى شود.

وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما اين كه حدّ را عذاب گفته اند دليل بر آن است كه كيفر گناه و عقوبت آن است و ممكن است از اين جهت باشد كه شخص را از باز گشت به گناه باز مى دارد، چنان كه آن را «نكال» نيز مى گويند (كه به معناى مجازات سخت و درس عبرت است).

«طائفة» گروهى هستند كه اطراف شيئى را گرفته باشند و تعداد آنها از سه نفر بيشتر باشد، با توجه به تعريف مذكور جنبه صفتى در آن غلبه دارد و صفتى است كه نياز به موصوف ندارد بلكه خود جانشين موصوفش مى باشد.

از امام باقر عليه السّلام و ابن عباس، و حسن بصرى و غير آنها نقل شده است كه: «اقلّ طائفة» يك مرد است. سزاوار است كه شاهدان اجراى حدّ فقط از بهترين انسانها باشند.

الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً انسان فاسقى كه شأنش زنا كارى است، تمايلى به ازدواج، با زنان نيكو كارى كه بر غير صفت او هستند،

ندارد بلكه به زن زانيه اى كه مانند خودش بوده يا مشرك باشد رغبت نشان مى دهد و نيز زن بد كاره اى كه مشهور به زنا باشد مردان صالح، ميلى به همسرى با او ندارند بلكه از او دورى مى كنند و تنها كسى به او رغبت نشان مى دهد كه مثل او زنا كار باشد و اين كه خداوند زنا كار و اهل شرك را با هم ذكر كرده به خاطر بزرگ شمردن گناه عمل زشت زنا مى باشد.

و مقصود از جمله اول توصيف كردن مرد زنا كار است به اين كه تمايلى به زنان با عفّت و پاكدامن ندارد، بلكه فقط به زنان بدكار تمايل نشان مى دهد. و در جمله دوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 288

خداوند زن زنا كار را به اين وصف توصيف مى كند كه مردان با عفّت به او تمايلى ندارند و تنها زناكاران به او رغبت مى كنند و ميان آنها فرق و اختلاف بسيار است. و اين كه در آيه اول زن زناكار را بر مرد زانى مقدّم داشته بدين جهت است كه هر چند اصل آيه درباره عقوبت آنها در مقابل گناه هر دو نفرشان است، ليكن زن منشأ و ريشه جنايت و ماده اصلى آن مى باشد، امّا اين كه در آيه دوم مرد زانى را مقدّم داشته به اين خاطر است كه آيه درباره نكاح و ازدواج است، و مرد اصل در آن است و او مبدأ درخواست و خواستگارى كننده است.

وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، زنا يا ازدواج با زنان مشهور به زنا، بر مردان مؤمن حرام است.

[سوره النور (24): آيات 4 تا 5] ..... ص : 288

اشاره

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ

لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

ترجمه: ..... ص : 288

كسانى كه زنان پاكدامن را نسبت به زنا دهند و سپس چهار گواه نيارند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز گواهى آنها را نپذيريد كه خودشان فاسقند. (4)

مگر كسانى كه از پس اين، توبه كرده اند و به صلاح آمده اند كه خدا آمرزگار و رحيم است. (5)

تفسير: ..... ص : 288

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ، خداوند پس از آن كه در آيات قبل حدّ زنا را مشخص فرمود، در اين آيات به بيان حدّ قذف پرداخته يعنى كسانى كه زنان پاكدامن را نسبت به زنا و فجور، مى دهند و چهار نفر شاهد عادل هم ندارند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 289

گواهى دهند بر اين كه آنها را در حال زنا كردن ديده اند، «فَاجْلِدُوهُمْ»، پس آنها را (هشتاد ضربه) شلّاق بزنيد.

شهود بايد همه شان در يك جا جمع شوند، كه اگر متفرّق و پراكنده حاضر شوند و به اين حال شهادت به زنا بدهند قاذف خواهند بود (كه بايد حدّ قذف بخورند).

نظم آيه چنين اقتضا مى كند كه مجموع جمله هاى سه گانه، جزاى شرط باشد، يعنى كسانى كه به زنان شوهردار نسبت زنا مى دهند، تازيانه شان بزنيد و شهادتشان را ردّ كنيد و آنان را فاسق بدانيد به اين معنا كه درباره آنها تازيانه زدن و ردّ شهادت و نسبت به فسق دادن را جمع كنيد.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا، مگر آنان كه از قذف توبه كنند و به صلاح گرايند كه خداوند آنان را مى بخشد، پس شلّاق نمى خورند و شهادتشان ردّ نمى شود و فاسق شمرده نمى شوند. «ابد» اسم است براى مدتى طولانى، خواه بى نهايت باشد يا متناهى، پس هر گاه قذف كننده توبه كند شهادتش پذيرفته مى شود، اعم از اين كه حدّ بر

او جارى شده باشد يا نه، اين مطلب را ائمه هدى عليهم السّلام و ابن عباس روايت شده و مطابق مذهب شافعى نيز مى باشد. از جمله شرايط توبه، اين است كه قاذف، خودش را تكذيب كند و اگر تكذيب نكند باز هم گواهى اش پذيرفته نمى شود.

[سوره النور (24): آيات 6 تا 10] ..... ص : 289

اشاره

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ (7) وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ (8) وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 290

ترجمه: ..... ص : 290

كسانى كه همسران خود را به زنا نسبت مى دهند و گواهى جز خودشان ندارند، يكى شان چهار بار به نام خدا گواهى دهد كه از راستگويان است. (6)

پنجمين بار چنين بگويد كه اگر دروغگو باشد لعنت خدا بر او باد (7)

و چهار بار گواهى دادن زن به نام خدا، كه شوهرش از دروغگويان است، مجازات را از وى دفع مى كند. (8)

و پنجمين حرفش اين باشد كه اگر شوهرش راستگو باشد غضب خدا بر او باد. (9)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اين كه او توبه پذير و درستكار است (خدا داند كه چه مى شد). (10)

تفسير: ..... ص : 290

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ، روايت شده است كه وقتى آيه قذف نازل شد، عاصم بن عدى انصارى برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، اگر مردى از ما، زنش را با مردى اجنبى يافت (و بدون شاهد به قاضى) خبر داد هشتاد تازيانه به او زده مى شود. ولى تا او برود و چهار شاهد بياورد مرد اجنبى كارش را كرده و رفته است؟ پيامبر فرمود:

اى عاصم، دستور خدا چنين نازل شده است. عاصم از حضور پيغمبر بيرون رفت امّا هنوز به خانه اش نرسيده بود كه ناگهان هلال بن اميّه (دامادش) را ديد جلوش آمد و از او تقاضاى بازگشت كرد. عاصم گفت: چه خبر است: گفت خيلى بد شد:

الآن شريك بن سمحاء را بر روى شكم همسرم، «خوله» ديدم. عاصم گفت: به خدا قسم همين بود سؤال من از پيامبر، و دو نفرى به خدمت پيامبر باز گشتند و عاصم قضيه را به حضرت عرض كرد. رسول خدا خوله را احضار كردند و فرمودند:

شوهرت چه مى گويد: زن

گفت: يا رسول اللَّه (مدتهاست كه اين مرد به خانه ما رفت و آمد دارد و به من قرآن مى آموزد و گاهى شوهرم او را تنها نزد من مى گذارد و خود از خانه بيرون مى رود امّا اين دفعه) «1» نمى دانم به دليل تعصّب و غيرت بوده يا به

__________________________________________________

1- قسمت داخل پرانتز اول از مجمع البيان گرفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 291

خاطر بخل در خوراك و طعام كه اين تهمت را به من زده است (يعنى چنين چيزهايى نبوده و شوهرم خلاف واقع ادّعا مى كند). اين جا بود كه اين آيات نازل و ميان آن دو ملاعنه انجام شد.

أَرْبَعُ شَهاداتٍ، بعضى «اربع» به نصب خوانده اند، زيرا در حكم مفعول مطلق و مصدرى است كه عاملش «فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ» مى باشد، كه خود مبتداست و خبرش محذوف و تقديرش چنين است: فواجب ان يشهد احدهم اربع شهادات، پس واجب است كه يكى از آنها چهار مرتبه شهادت دهد و «باللّه» متعلق به «شهادات» است. امّا اگر طبق عبارت متن: «اربع» به رفع خوانده شود خبر براى «فشهادة» خواهد بود.

أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ و أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ، در هر دو مورد، به تخفيف «ن» و رفع كلمه بعدش نيز خوانده شده است.

وَ الْخامِسَةُ، اين كلمه را در آيه دوم بعضى به نصب مى خوانند، يعنى و تشهد الخامسة.

طريقه اجراى لعان اين است كه مرد جلو روى حاكم، و زن طرف راست او بايستند. پس مرد چهار مرتبه بگويد: اشهد باللّه انى لمن الصادقين فيما ذكرته من الفجور عنها، «خدا را گواه مى گيرم كه درباره آنچه از گناه به زنم نسبت داده ام راستگويم»، و در مرتبه پنجم مى گويد: لعنة اللَّه على

ان كنت من الكاذبين فى ما رميتها به، «لعنت خدا بر من باد اگر در آنچه از كارهاى زشتى كه به همسرم نسبت داده ام دروغگو باشم.»

وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ، از زن نيز كيفر حدّ زنا برداشته مى شود به اين كه چهار مرتبه پشت سر هم بگويد: اشهد باللّه انه لمن الكاذبين فيما قذفنى به «خدا را گواه مى گيرم كه آنچه شوهرم به من نسبت داده دروغ محض است»، و در مرتبه پنجم بگويد:

غضب اللَّه على ان كان من الصادقين فيما قذفنى به «اگر در آنچه از خلاف شوهرم به ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 292

من نسبت داده از راستگويان باشد غضب خدا بر من باد»، و بعد از جريان اين لعنتها، حاكم ميان اين دو همسر جدايى مى اندازد و هرگز بر يكديگر حلال نمى شوند و از وقت اجراى لعان، زن عدّه مى گيرد. امّا اگر با كامل نبودن شهود، مرد از لعان خود دارى كند حدّ قذف بر او جارى مى شود.

در آيه آخر، جواب «لو لا» آورده نشده تا ذهن مستمع هر جا ممكن است برود و اين، امر بر مطلب مهمى كه نمى شود به حقيقتش پى برد، دلالت مى كند، زيرا چه بسا سكوت از امرى رساتر از تصريح به آن است. ترجمه و تفسير نمونه چنين مى گويد:

اگر فضل خدا و رحمتش و اين كه او توبه پذير و حكيم است نبود بسيارى از مردم هلاك مى شدند، يا بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى شديد.

[سوره النور (24): آيات 11 تا 20] ..... ص : 292

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ (11)

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ (12) لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ (13) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15)

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (17) وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 293

ترجمه: ..... ص : 293

كسانى كه به آن تهمت بزرگ پرداختند گروهى از شما بودند امّا آن را براى خود بد مپنداريد، بلكه خير شما در آن است، و هر كدام از بهتان زنندگان سهم خود را از گناهى كه انجام داده اند دارند و كسى كه بخش عظيمى از آن را به عهده گرفت كيفرى بزرگ برايش مى باشد. (11)

چرا هنگامى كه آن را شنيديد، مردان و زنان با ايمان، نيست به خود، گمان خوب نبردند، چرا نگفتيد اين يك دروغ بزرگ و آشكارى است. (12)

چرا چهار گواه بر آن نياوردند؟ اكنون كه شاهد نياوردند، آنها نزد خداوند، دروغگويانند. (13)

و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت به

فريادتان نمى رسيد، به خاطر آنچه مرتكب شديد كيفرى بزرگ به شما مى رسيد. (14)

[ياد بياوريد] وقتى كه شما آن را از زبانهاى يكديگر مى گرفتيد و با دهنهاى خودتان چيزى مى گفتيد كه نسبت به آن آگاهى نداشتيد، و گمان مى كرديد كه امرى آسان است و حال آن كه نزد خداوند عظيم بود. (15)

چرا وقتى كه آن را شنيديد، نگفتيد: ما را نسزد كه در اين باره سخن بگوييم، خداوندا تو پاك و منزّهى، اين تهمتى بزرگ است. (16)

خدا شما را پند مى دهد، كه اگر ايمان داريد، هرگز به چنين كارى بر نگرديد. (17)

و برايتان اين آيات را بيان مى كند و خداوند آگاه و درستكار است. (18)

آنها كه دوست دارند، زشتيها در ميان مردم با ايمان، شيوع يابد، بطور يقين عذابى دردناك در دنيا و آخرت براى آنهاست، و خدا مى داند، و شما نمى دانيد. (19)

و اگر فضل و رحمت الهى، و اين كه خداوند مهربان و داراى رحمت بى پايان است، شامل حالتان نبود؟ (او خود مى داند كه چه مى شد). (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 294

تفسير: ..... ص : 294

إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ، «افك» به معناى رساترين دروغ است و اصل آن از «افك» به معناى «قلب» يعنى واژگونگى و خلاف راستى است زيرا سخن افك، سخنى است كه چهره اش دگرگون شده و حقيقتش از بين رفته باشد و مراد از «افك» در اين جا تهمتى است كه به عايشه و صفوان بن معطّل وارد شد.

«عصبة» بر گروهى از ده تا چهل نفر اطلاق مى شود و «عصابه» نيز به همين معناست. اعصوصبوا يعنى اجتمعوا، گروهى كه اين دروغ را جعل كردند، اينهايند:

عبد اللَّه بن ابىّ [سردسته منافقان ] همان كسى است كه «تولّى

كبره» قسمت اعظم اين گناه را بر عهده داشت. و مسطح بن اثاثه، و حسّا بن ثابت، و حمنة دختر جحش، بالأخره اينها و هر كس كه اينها را در آن امر مساعدت كرد هر كدام به مقدار دخالتشان در اين افترا بهره اى از گناه را دارند ولى كيفر بزرگ براى عبد اللَّه بن ابىّ است، زيرا قسمت اعظم آن از او سر زده بود كه اين داستان دروغ را در ميان مردم شايع مى كرد و مى گفت: اى مؤمنان همسر پيغمبرتان شب را با مردى (اجنبى) تا صبح گذرانده و بعد آن مرد آمده در حالى كه افسار شتر وى را بر دوش مى كشيد، به خدا سوگند، اين دو از يكديگر نجات نيافتند.

هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ، مخاطب عايشه و «صفوان» كه متّهم به اين تهمت بودند، و تمام مؤمنانى كه از اين قضيّه ناراحت شده بودند و نيز هر كسى است كه به دروغ متّهم به كارى ناپسند شده، مى باشد.

معناى اينكه اين افترا براى آنها خير بود اين است كه خداوند در مقابل صبرى كه تحمّل مى كنند عوضى نيكو به آنها عنايت مى فرمايد.

علت وقوع افترا اين بود كه عايشه در راه جنگ بنى المصطلق براى قضاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 295

حاجت به كنارى رفت. از آن جا كه برگشت ديد گلوبندش پاره شده و دانه هاى آن ريخته، مجددا رفت تا آنها را پيدا كند. وقتى كه برگشت، ديد قافله رفته و هودجش را به گمان اين كه او در ميان آن قرار دارد، روى شتر گذاشته و برده اند.

صفوان كه به دنبال قافله مى آمد اين جا رسيد و عايشه را ديد، شترش را خوابانيد او را

سوار كرد و مهار آن را گرفته مى كشانيد تا به قافله رسيد و اين در موقعى بود كه براى اقامه نماز ظهر فرود آمده بودند، اين داستان را زهرى از خود عايشه چنين نقل كرده است.

«تولى كبره»: بعضى به ضم كاف خوانده اند (به كسر به معناى بزرگى و به ضم به معناى سنگينى است) «1» يعنى قسمت بزرگ و گناه سنگين افترا را او (عبد اللَّه ابى) متحمّل شد.

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ ... بِأَنْفُسِهِمْ، «بانفسهم»: مقصود كسانى است كه مانند نفسهاى خودشان بودند، زيرا مؤمنان همه شان مانند يك شخص هستند، و از همين قبيل است: لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ، «همدينان خود را نكوهش نكنيد» (حجرات/ 10) و فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ، «بر خودتان سلام كنيد» (حجرات/ 61) و معناى آيه را چنين گفته اند: چرا وقتى كه اين مطلب را شنيديد همان چيزى را گمان نكرديد كه اگر براى خودتان اتّفاق مى افتاد گمان مى كرديد؟

و علت اين كه نفرموده است: ظننتم بانفسكم خيرا، اين است كه اسم ظاهر به جاى ضمير و التفات از خطاب به غيبت، مفيد توبيخ بيشترى است و نيز دلالت مى كند بر اين كه اشتراك در ايمان اقتضا دارد كه مؤمن نبايد هر چه را ديگران درباره مذمّت برادر مؤمنش مى گويند بپذيرد، بلكه بايد برائت ساحت او را از هر گونه عيبى اظهار كند و قاذف او را تكذيب نمايد.

__________________________________________________

1- داخل پرانتز از ترجمه مجمع البيان، ج 17، ص 107.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 296

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، «لو لا» ى اول و دوم براى تخصيص، و سوم براى امتناع شى ء به خاطر وجود غيرش مى باشد، يعنى اگر نمى بود اين كه من

حكم كرده ام كه در دنيا و آخرت بر شما تفضّل كنم، به كيفر دادنتان به سبب آنچه در آن وارد شديد يا از آن گفتگو مى كرديد، شتاب مى كردم.

«افضتم» افاض فى الحديث، و اندفع، و خاض: شتابان و كامل به سخن گفتن پرداخت.

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ ...، «اذ» ظرف براى «مسّكم» يا «افضتم» (در آيه قبل) مى باشد و تلقّونه يعنى برخى از شما آن داستان دروغ را از دهان برخى ديگر مى گيريد و بعضى گفته اند: تلقّى القول، تلقّنه، و تلقفه، همه به يك معناست، و در اصل: «تتلقّونه» بوده و «تاء» حرف مضارع به خاطر تخفيف حذف شده است.

در اين آيه خداوند، دست اندركاران شايع ساختن داستان افك را، به مرتكب شدن سه گناه توبيخ فرموده و عذاب و كيفرشان را مربوط به آنها دانسته است، و گناههاى سه گانه عبارتند از:

1- آن را بر سر زبانها بازگو مى كردند تا منتشر و همه جاگير شد.

2- درباره اين داستان حرفهايى مى گفتند كه علم به آن نداشتند.

3- اين كارهاى ناپسند و زشت خود را امرى آسان و كوچك و بى اهميّت مى دانستند.

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ، در اين آيه، فاصله قرار دادن ميان «لولا» و «قلتم» به وسيله ظرف، به منظور فايده اى است: كه آنها مى بايست به مجرّد اين كه آن افترا را شنيدند، از سخن گفتن درباره آن خود دارى مى كردند، پس ذكر وقت، اهميّت بيشترى داشت و لذا آن را جلوتر آورده است.

«سُبْحانَكَ» تسبيح، يا به خاطر تعجّب از بزرگى و عظمت مطلب است، و يا خداى را منزّه از آن مى داند كه همسر پيامبرش فاجر و بد كاره باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 297

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا، خدا

شما را درباره تكرار چنين كارى پند مى دهد و موعظه تان مى كند، چنان كه مى گويند: و عظت فلانا فى كذا، فتركه: او را درباره فلان مطلب موعظه كردم، تركش كرد. و جايز است كراهة ان تعودوا در تقدير باشد: خدا شما را پند مى دهد چون نمى پسندد كه به آن، بازگرديد. «ابدا» تا وقتى كه زنده و مكلّف باشيد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، اين عبارت براى به هيجان در آوردن مسلمانان است، و يا به آنها گوشزد مى كند. آنچه باعث مى شود كه ديگر به اين عمل ناشايست (تهمت) دست نزنند، ايمان سالم به خدا و پيامبر است كه انسان را از هر زشتى باز مى دارد.

أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ، (كسانى كه) دوست دارند كه اعمال ناپسند شيوع پيدا كند.

منظور از «عذاب» دنيا، اجراى حدّ است. «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ»: خدا مى داند، آنچه از رازها كه در دلها نهفته است.

[سوره النور (24): آيات 21 تا 25] ..... ص : 297

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص:

298

ترجمه: ..... ص : 298

اى اهل ايمان، از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند، او، وى را به زشتكارى و ناروايى فرمان مى دهد، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمى شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد پاك مى سازد، و خدا شنوا و داناست. (21)

آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى اند، نبايد سوگند ياد كنند كه به خويشان و مستمندان، و هجرت كنندگان در راه خدا، انفاق نكنند، آنها بايد گذشت كنند و چشم پوشى نمايند، آيا دوست نمى داريد كه خدا شما را بيامرزد؟ در حالى كه خدا آمرزنده و رحيم است. (22)

كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر با ايمان را متّهم مى سازند، در دنيا و آخرت ملعونند و عذابى بزرگ در انتظارشان است. (23)

در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضدّ آنها به كارهايى كه انجام مى داده اند، گواهى مى دهند. (24)

در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست مى دهد و آنان مى دانند كه او حقيقت روشنگر است. (25)

تفسير: ..... ص : 298

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً، اگر فضل خدا نبود، هيچ يك از شما، از وسوسه شيطان پاك نمى شد، امّا خداوند سبحان با لطف و عنايت خود، هر كس را بخواهد پاك مى سازد، و خداوند لطفش را درباره آن شخص انجام مى دهد تا آن شخص در نزد وى پاك و پاكيزه شود و به صلاح گرايد.

«وَ لا يَأْتَلِ» نبايد قسم ياد كنند، باب افتعال از «الية» بعضى «و لا يتأل» (از باب تفعّل) خوانده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 299

«أَنْ يُؤْتُوا» زجّاج مى گويد:

در اصل ان لا يؤتوا بوده و «لا» حذف شده، يعنى سوگند ياد نكند كه به مستحقّ احسان، احسان نكند.

أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ، ثروتمندانتان و آنهايى كه از نظر مالى در وسعت هستند.

بعضى گفته اند: معنايش اين است كه ثروتمندانتان در احسان به مستحقّان كوتاهى نكنند، اگر چه ميان آنها با مستحقّان به سبب جنايتى كه مرتكب شده اند، بغض و كينه (و اختلاف و نزاع) باشد، از ما الوت جهدا مى آيد، يعنى از هيچ كوششى دريغ نكردم.

اين آيه در شأن «مسطح» نازل شده است كه پسر خاله ابو بكر و مردى فقير بود، ابو بكر زندگى او را اراده مى كرد امّا وقتى كه در داستان «افك» شركت كرد، قسم خورد كه ديگر به او كمك نكند.

بعضى گفته اند اين آيه درباره جمعى از صحابه نازل شده است كه سوگند ياد كردند: به هر كس كه به هر نحو سخنى درباره افك گفته هيچ گونه انفاقى نكنند و همدردى و مواساتى با آنها نداشته باشند. «الغافلات» بى خبران از كارهاى زشت.

«يَوْمَ تَشْهَدُ» با «ياء» نيز خوانده اند. كلمه «دين» به معناى جزا و پاداش است. و «حقّ» صفت براى «دين» يعنى خداوند پاداش حقيقى آنها را چنان كه سزاوارند مى دهد.

أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ، خدا دادگسترى است كه عدلش آشكار و ستمى در حكم او وجود ندارد.

[سوره النور (24): آيات 26 تا 29] ..... ص : 299

اشاره

الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ

إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 300

ترجمه: ..... ص : 300

زنان خبيث و ناپاك، از آن مردان خبيث، و مردان ناپاك نيز براى زنان ناپاك مى باشند، اينان از نسبتهاى ناروا كه به آنها داده مى شود دوراند، براى آنها آمرزش، و روزى، پر ارزشى است. (26)

اى اهل ايمان، به خانه اى جز خانه هاى خودتان داخل نشويد مگر اين كه اجازه بگيريد و بر اهلش سلام كنيد، كه اين امر براى شما بهتر است، شايد متذكّر شويد. (27)

پس اگر كسى در ميان آن نيافتيد داخل نشويد، تا اين كه به شما اجازه داده شود، و اگر به شما گفته شد:

برگرديد، پس برگرديد كه براى شما پاكيزه تر است، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (28)

گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى شويد كه در آن جا كالايى متعلق به شما وجود دارد، و خداوند آنچه را شما آشكار و پنهان مى كنيد مى داند. (29)

تفسير: ..... ص : 300

الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ، در معناى اين كلمات دو وجه ذكر شده:

1- مقصود از «خبيثات» كلمات ناپسند است و كلمه «خبيثون» شامل مرد و زن مى باشد، يعنى سخنان زشت از مردم پليد صادر مى شود و مردم پليد سخنان زشت مى گويند و همچنين است طيّبات و طيّبون، يعنى كلمات خوب از مردم خوب صادر مى شود و مردم پاك سخنان پاك مى گويند.

«أُولئِكَ» اشاره به اشخاص پاك و طيّب است كه آنها از آنچه اشخاص پليد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 301

ناپاك مى گويند و سخنان زشت و ركيكى كه آنها بر زبان جارى مى كنند، برى ء و بيزارند.

2- مى توان گفت: مراد از خبيثان و طيّبات زنان هستند، يعنى زنان خبيث با مردان خبيث ازدواج مى كنند، همچنين اشخاص پاك و طيّب با هم پيوند زناشويى مى بندند.

حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا، اين

كلمه از ماده «انس» و باب استفعال است و در معنايش دو وجه بيان شده است:

1- از «استيناس» نقطه مقابل «استيحاش» است، به اين بيان: كسى كه در خانه ديگرى را مى زند، نمى داند كه آيا به او اجازه خواهند داد يا نه؟ و در اين حالت، مانند كسى است كه از امرى وحشت دارد و هراسناك است، به اين دليل كه مطلب برايش معلوم نيست. اما وقتى كه به او اجازه ورود و جواب مثبت داده شود دلش آرام مى گيرد. پس معناى آيه اين است (داخل نشويد) تا وقتى كه به شما اجازه داده شود، مثل قول خداوند: لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ، «به خانه هاى پيامبر وارد نشويد، مگر اين كه به شما اجازه داده شود» (احزاب/ 52). بنا بر اين در آيه مورد نظر، استيناس را به جاى «اذن» قرار داده، زيرا مرادف آن است.

2- از «آنس الشي ء» گرفته شده، يعنى آن را آشكارا ديد. پس معناى آيه اين مى شود كه به اين مكانها داخل نشويد تا وقتى كه خوب بدانيد و حقيقت مطلب برايتان كشف شود كه آيا ورود شما خواسته شده است يا نه؟ و از اين قبيل است جمله: استأنست فلم ار احدا (تحقيق كردم، امّا هيچكس را نديدم) و از همين قبيل است قول نابغة: على مستأنس و حدى. «1»

__________________________________________________

1-

كأنّ رجلى و قد زال النهار بنا بذى الجليل على مستأنس وحدى

كشّاف، ج 3، ص 226. موقعى كه بر شتر خود سوار مى شوم، از سرعت زيادش در نيمه روز به جاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 302

ابو ايّوب انصارى مى گويد: به رسول خدا عرض كرديم: «استيناس» به معناى چيست؟

فرمود: هنگامى كه انسان مى خواهد به خانه اى وارد شود به ذكر خدا مشغول مى شود، صدايش را به سبحان اللَّه و حمد و تكبير بلند مى كند و سرفه اى مى كند تا به اين طريق از اهل خانه اذن بگيرد، و معناى تسليم آن است كه سه مرتبه بگويد: السّلام عليكم، أ أدخل؟: (سلام عليكم آيا اجازه هست وارد شوم؟) اگر اجازه دادند داخل شود و اگر نه، برگردد.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ، اين اجازه گرفتن و سلام دادن از تحيّت دوران جاهليت بهتر است، زيرا آنها هر گاه به هم مى رسيدند مى گفتند: «حييتم صباحا و مساء» (زنده باشيد، صبح و شب). و نيز از دخول بدون «اذن» بهتر است.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ، اين مسائل براى شما نازل شده است كه دستور خدا را بزرگ شماريد و به آنچه در مسأله اجازه گرفتن امر شده ايد عمل كنيد.

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً، پس اگر هيچ اجازه دهنده اى نديديد، داخل نشويد، بلكه صبر كنيد تا كسى را بيابيد كه به شما اجازه ورود دهد، يا اگر كسى از اهل خانه را در آن جا نيافتيد، داخل نشويد مگر به اجازه اهلش زيرا ورود تصرّف در ملك غير است كه بدون اجازه او جايز نيست.

«فَارْجِعُوا» پس برگرديد و دم در به انتظار بايستيد و در رفع موانع ورود اصرار نداشته باشيد.

هُوَ أَزْكى لَكُمْ، برگشتن براى شما پاكيزه تر است به دليل اين كه سلامت و تندرستى شما در آن است و از شك و گمان بد، درباره شما به دور است و سودش بيشتر و خيرش فزاينده تر است.

__________________________________________________

رويش آن گياه مى رسم، مثل اين كه با ر و بنه من، بر دوش ديده بانى است كه به

تنهايى جلو خود را زير نظر دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 303

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ، در آخر اين آيه خداوند متعال مخاطبان را تهديد كرده است به اين كه هر چه انجام دهند و يا ترك كنند مى داند، و به همين مناسبت ثواب مى دهد و يا كيفر مى كند.

در آيه اخير، حق تعالى، از اين حكم كه بايد براى ورود به خانه از صاحبش اجازه گرفت اماكن عمومى را استثنا فرموده كه از جمله آنها مسافر خانه ها و كاروانسراها و رباطها و مراكز خريد و فروش و آسيابها و گرمابه ها مى باشد، كه در اين مكانها نيازى به اذن و اجازه كسى نيست.

فِيها مَتاعٌ لَكُمْ، مقصود از «متاع» سود بردن و مراكز خريد و فروش مى باشد، و بعضى گفته اند: منظور خرابه هايى است كه معمولا كسى در آن نيست و در آن جا براى قضاى حاجت مى روند و متاع يعنى قضاى حاجت كردن.

[سوره النور (24): آيات 30 تا 31] ..... ص : 303

اشاره

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 304

ترجمه: ..... ص : 304

به مؤمنان بگو چشمهاى خود را ببندند، و دامنهاى خود را [از آلودگى ] حفظ كنند كه براى آنها پاكيزه تر است. آرى خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است. (30)

و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را بپوشند و دامنهاى خود را حفظ كنند، و آرايش خود را جز آنچه ظاهر است آشكار ننمايند، و روسريهاى خود را بر سينه هايشان افكنند و زينتهاى خويش را آشكار نسازند جز براى شوهران، يا پدران، يا پدر شوهرانشان، يا پسران و يا پسر شوهران، يا برادران يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان، يا بردگانشان، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاهى ندارند. و نيز زنان، هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. و همگى به سوى خدا بازگشت كنيد اى اهل ايمان به اميد اين كه رستگار شويد. (31)

تفسير: ..... ص : 304

يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ، «من» براى تبعيض، مقصود آن است كه از آنچه خدا حرام فرموده چشم بپوشند، و به آنچه حلال و مباح است، اكتفاء كنند. و به قول اخفش مى توان «من» را زايده گرفت، امّا سيبويه اين را جايز ندانسته است.

وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ، امام صادق عليه السّلام فرموده است: حفظ فروج در تمام مواردى كه در قرآن آمده، به معناى خود دارى از زناست، مگر در اين مورد كه به معناى پوشش است تا هيچكس به عورت ديگرى نگاه نكند، براى مرد حلال نيست كه به عورت مرد ديگرى نگاه كند و بر زن نيز جايز نيست كه به عورت زن ديگرى نظر كند «1».

إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ،

با اين بيان خداوند به انسانها خبر داده است كه از احوال

__________________________________________________

1-

حفظ الفروج عبارة عن التّحفّظ من الزنا فى جميع القرآن إلّا هنا فان المراد به السّتر، حتى لا ينظر اليها احد و لا يحلّ للرجل ان ينظر الى فرج اخيه و لا للمرأة ان تنظر الى فرج اختها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 305

و گفتار همه آگاه است و مى داند چگونه و چه كارى انجام مى دهند. پس بر آنهاست كه خود را در پيشگاه خداوند بدانند و پيوسته از مخالفت با او بر حذر و در تمام حركات و سكنات متوجّه او باشند. در آيه بعد زنان را هم مانند مردان به چشم پوشى و عفّت و پاكدامنى امر فرموده است.

ام سلمه گفت: خدمت رسول خدا بودم و ميمونه نيز آن جا بود. پسر امّ مكتوم، حاضر شد، و اين داستان، بعد از آن بود كه آيه حجاب نازل شده و ما مأمور به حجاب شده بوديم، پيامبر به ما فرمود خود را بپوشانيد و حجابتان را حفظ كنيد. ما گفتيم يا رسول اللَّه، مگر فرزند ام مكتوم نابينا نيست؟ فرمود آيا شما هم نابيناييد و او را نمى بينيد؟

«زينت» چيزى است كه زن خود را به آن مى آرايد، از قبيل زيور آلات يا سرمه كشيدن و يا خضاب كردن و غير اينها. و زينت بر دو قسم است: زينت ظاهرى و زينت باطنى و گفته اند پوشاندن زينتهاى ظاهرى واجب نيست. در تعريف زينتهاى ظاهرى اقوالى است:

1- مراد از زينت ظاهرى لباس است.

2- بعضى گفته اند منظور از آن، سرمه (چشم) و انگشتر و خضاب كف (دستها) است.

3- و بعضى گفته اند: صورت و كفهاست.

4- از ائمّه عليهم

السّلام نقل شده است كه مراد دو كف و انگشتان است.

زينت باطنى مثل خلخال پا، و دست بند، و گردن بند، و گوشواره امّا زينت باطنى واجب است كه پوشانيده شود و جز براى كسانى كه استثنا شده اند براى ديگران نبايد اظهار شود.

از شعبى سؤال شده كه چرا خداوند عموها و داييها را جزو مستثنيات ذكر نكرده است؟ گفت: به اين جهت كه عمو، زينتهاى آنها را براى پسرش توصيف نكند اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 306

چه خودش نامحرم نيست امّا فرزندانش كه نامحرمند و همچنين است دايى.

وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ذكر زينت بدون بيان موارد آن، به خاطر مبالغه در امر تستّر و پوشش است، زيرا اين زينتها در جاهايى از بدن قرار دارد كه براى غير اشخاص مورد ذكر، جايز نيست به آنها نگاه كنند.

امّا زينتهاى ظاهر كه گفتيم پوشاندش واجب نيست و در حفظ آن آسانگيرى شده به اين دليل است كه زنان را چاره اى از آن نيست، بويژه در شهادت دادن و حضور در محكمه دادخواهى.

وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ «خمر» جمع خمار به معناى مقنعه است و زنان، مأمور شده اند- كه آن را به سر و گردن خودشان بيندازند، زيرا اگر باز باشد جلو گردنهايشان ديده مى شود. زنان عرب كارشان اين بود كه دامن مقنعه ها را پشت سر مى انداختند و به اين سبب گلو و سينه شان پيدا بود، به اين دليل خداوند امر فرمود كه آن را از جلو بيفكنند تا آنها را بپوشاند. جايز است كه مراد از «جيوب» سينه ها باشد، به اعتبار مجاورت (چون قسمت جلو يقه نزديك سينه است) چنان كه گفته اند: «ناصح الجيب»، يعنى راستگو و

امين يا پاكدلى بدون غلّ و غش، و مراد از زدن روسريها بر گريبانها كه بر زنان واجب مى باشد اين است روسريها را بر سر و گردن و سينه هايشان قرار دهند تا آنها را بپوشانند چنان كه مى گويند: ضربت بيدى على الحائط: دستم را بر ديوار گذاشتم. «جيوبهن و بيوتا غير بيوتكم»، با كسر «جيم» و «با» نيز خوانده شده است به مناسبت مجاورت با «ياء».

أَوْ نِسائِهِنَّ يا زنان خودشان: مقصود از اين زنان كه زنان مسلمان مى توانند بى پرده پيششان ظاهر شوند، همان زنان با ايمان هستند و گرنه از زنان مشرك و كفّار بايد پرهيز كنند.

أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ از بردگانشان نيز لازم نيست خود را بپوشانند، ابن عباس مى گويد ظاهر آن است كه منظور از: نسائهنّ و ما ملكت ايمانهنّ، زنانى هستند كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 307

مصاحبت و خدمتگزارى زنان مسلمانند، اعم از اين كه آزاد باشند يا برده، و بعضى گفته اند منظور از: ما ملكت ايمانهنّ، ذكور و اناث هر دو مى باشد. «1»

أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ تابع كسى است كه به دنبال تو مى آيد تا از طعام و غذاى تو بهره ببرد و غير اولى الأربه يعنى نيازى به زنان ندارد، و او آدم سفيهى است كه چيزى را در باره زنان نمى داند (تمايل جنسى ندارد). «غير» را به نصب خوانده اند بنا بر استثنا و يا حال. و به جرّ خوانده اند بنا بر وصفيّت. «اربه» يعنى حاجت و نياز «او الطفل»، «طفل» مفرد است كه به جاى جمع قرار گرفته چون مراد از آن جنس است، نه، فرد.

لَمْ يَظْهَرُوا در معناى اين فعل، دو احتمال وجود دارد كه: يا

از «ظهر على الشي ء» مى باشد كه به معناى مطّلع شدن بر چيزى است، يعنى كودكانى كه از امور شهوانى بى خبراند و نمى دانند كه عورت چيست و ميان آن با بقيّه اعضا فرقى نمى گذارند. و يا از مادّه: «ظهر على فلان» است يعنى قدرت بر آن پيدا كرد كه معناى آيه اين مى شود: اين اطفال به موقعيّتى كه قدرت بر انجام دادن عمل زناشويى داشته باشند نرسيده اند، زيرا غريزه جنسى در آنها ظاهر نشده است.

وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ در سابق ميان عربها زنهايى كه در پاهايشان خلخال داشتند گاهى هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم بر زمين مى زدند تا صداى آن بلند شود، و بعضى گفته اند پاها را بهم مى زدند تا ديگران پى ببرند كه هر دو پاهايشان خلخال دارد. خداوند آنها را از اين عمل نهى مى فرمايد. و وقتى كه بعد از نهى از اظهار

__________________________________________________

1- ولى در بعضى روايات تصريح شده است كه منظور كنيزانند- هر چند غير مسلمان باشند و غلامان را شامل نمى شود و چنان كه از امير مؤمنان نقل شده:

لا ينظر العبد الى شعر مولاته

، غلام نبايد به موى بى بى اش نگاه كند، گر چه از بعضى روايات، تعميم استفاده مى شود ولى خلاف احتياط است. تفسير نمونه، ج 14، ص 451. جبّائى گويد: غلامى كه هنوز بالغ نشده مى تواند به بى بى خود نگاه كند. ترجمه مجمع البيان، ج 17، ص 128.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 308

زينتها، از اظهار صداى آنها نيز نهى شود خوب معلوم مى شود كه نهى از ظاهر ساختن مواضع زينت گوياتر و رساتر است.

أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اين كلمه را بعضى از قرّاء به ضم (هاء) نيز خوانده اند به اين اعتبار

كه چون «الف» از ايّها المؤمنون به دليل التقاء ساكنين حذف شده، حركت آن نيز از حركت ما قبل «اىّ» تبعيّت كرده است.

[سوره النور (24): آيات 32 تا 34] ..... ص : 308

اشاره

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (32) وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (34)

ترجمه: ..... ص : 308

زنان و مردان عزب را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان درستكارتان را، كه اگر تنگ دست و محتاج باشند، خداوند از فضل خودش بى نيازشان مى فرمايد و خداوند، وسعت دهنده و آگاه مى باشد. (32)

و آنهايى كه استطاعت زناشويى ندارند، بايد با عفّت و پاكدامنى به سر برند تا خداوند با فضل خود بى نيازشان سازد، و بردگانى از شما كه خواستار قرارداد آزادى اند اگر خيرى در آنها سراغ داريد، خواسته آنان را بپذيريد و از مالى كه خدا به شما داده است به ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 309

آنان بدهيد، و كنيزان خود را اگر خواهان پاكدامنى اند، براى طلب متاع دنيا به زنا كارى وامداريد و هر كس وادارشان كند، خداوند نسبت به آن كنيزانى كه به اكراه وادار شده اند آمرزگار و داراى رحمت بى پايان است. (33)

براستى كه آياتى روشنگر بر شما فرو فرستاديم با مثلى از آنان كه پيش از شما بوده اند، و پندى براى پرهيزگاران. (34)

تفسير: ..... ص : 309

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى «ايامى» و «يتامى»، در اصل: أيائم و يتائم بوده و در آنها، قلبى واقع شده است. «ايم»: بى همسر چه مرد باشد و چه زن، بكر باشند يا ثيب، تأيّما:

تزويج نكرده اند.

در حديث آمده است: خدايا به تو پناه مى بريم از حرص زياد به خوردن شير، و شدّت تشنگى و آب زياد خواستن، و عزوبت. «1»

مضمون آيه اين است: كسانى را كه همسر ندارند و صلاحيت براى ازدواج دارند به همسرى يكديگر در آوريد، خواه آزاد باشند يا برده و اين امر در قرآن امر مستحبّى است. از رسول اكرم نقل شده است:

من احبّ فطرتى فليستنّ بسنّتى و هى النّكاح

: «هر كس فطرت مرا دوست دارد

از سنّت من پيروى كند كه ازدواج است. و نيز فرموده است:

من كان له ما يتزوّج به فلم يتزوّج فليس منّا

، كسى كه امكانات ازدواج در اختيار دارد ولى ازدواج نكند از ما نيست. و نيز فرموده است:

التمسوا الرّزق بالنّكاح

روزى را به ازدواج، از خدا طلب كنيد.

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:

من ترك التّزويج مخافة العيلة، فقد أساء الظن بربه لقوله تعالى ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله

«هر كس ازدواج را به دليل ترس از

__________________________________________________

1-

اللهم انّا نعوذ بك من العيمة و الغيمة و الأيمه.

و درباره آن حضرت نقل شده است كه از پنج چيز به خدا پناه مى برد: از عيمه و غيمه و أيمه، و كزم (پرخورى و بخل) و قرم (حرص زياد به خوردن گوشت) ابن قتيبه دينورى، غريب الحديث، ج 1/ 338، پاورقى جوامع تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 310

تنگدستى ترك كند، گمان بد به پروردگارش برده، زيرا خدا در قرآن فرموده است:

اگر محتاج باشند خداوند به فضل خود آنها را بى نياز مى سازد.»

وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً مقصود كسانى است كه توانايى بر زن گرفتن ندارند و ممكن است مراد از «نكاحا» امكانات مالى براى ازدواج باشد.

وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ بردگان شما كه تقاضاى قرار داد مكاتبه مى كنند، اين عبارت، يا مرفوع به ابتداست، و يا منصوب به فعل مقدّرى است كه «فكاتبوهم» آن را تفسير مى كند، مثل: «زيدا فاضربه» و حرف «فاء» كه بر سر فعل در آمده به سبب دربرداشتن معناى شرط (و جزاست).

كتاب و مكاتبه، هر دو مصدر باب مفاعله، به اين معناست كه انسان به برده اش بگويد: كاتبتك على كذا براى تو بر ذمّه خودم قرار

گذاشتم كه از جانب من آزاد شوى، اگر آن مقدار مال معيّن را به من بدهى، و براى خودم بر عهده تو مقرر كردم كه به اين عهد وفا كنى، يا اين كه بر ذمّه تو، قرار دادم وفا كردن به مال را، و واجب ساختم بر عهده خودم آزاد كردن تو را.

إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً منظور از «خير» يا صلاح و رشد است و يا قدرت بر اداى مال مكاتبه. «و آتوهم»: اين عبارت دستور مى دهد كه نسبت به بردگان كمك كنند، و به آنها سهمى را كه خدا در آيه: «وَ فِي الرِّقابِ» (بقره/ 177) بر ايشان معيّن كرده بپردازند، يا مراد بهره مند ساختن آنها از مالى است كه خداوند براى آنها بر عهده صاحبانشان قرار داده، و اين امر نيز استحبابى است.

وَ لا تُكْرِهُوا كنيزانتان را به زنا دادن وادار نكنيد. در دوران جاهليت، كنيزان مجبور مى شدند كه براى كمك مالى به صاحبانشان، به خود فروشى تن در دهند، چنان كه نقل شده است كه عبد اللَّه بن ابىّ (سر دسته منافقان) شش كنيز داشت كه به زنا وادارشان مى كرد و براى آنها ماليات گذاشته بود، دو نفر از آنها حضور پيامبر به شكايت رفتند اين جا بود كه آيه فوق نازل شد. «فتى» و «فتاة»، پسر و دختر، كنايه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 311

غلام و كنيز است. در حديث آمده است:

ليقل احدكم فتاى و فتاتى و لا يقل: عبدى و امتى:

به بردگانتان بگوييد: پسر جوانم و دختر جوانم و آنها را به غلام و كنيز خطاب نكنيد.

عَلَى الْبِغاءِ «بغاء»: مصدر بغى و به معناى زناست.

إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً خداوند نهى

از اكراه را مشروط به اراده تحصّن دانسته است، زيرا اكراه در صورتى تحقّق مى يابد كه آنها اراده تحصّن كنند و عفّت بورزند و ترجيح دادن حرف «ان» بر «اذا» اشاره به اين است كه در آن وقت كنيزان اين عمل زشت را با ميل و رغبت انجام مى دادند.

«وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ»: و هر كس كنيزانش را به انجام عمل زنا مجبور سازد، بداند كه خداوند نسبت به كنيزانى كه بر عمل زنا اجبار شده اند، آمرزنده و بخشايشگر است، نه نسبت به اكراه كنندگان كه برده دارها مى باشند.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده:

لهنّ غفور رحيم

: خدا براى اين گونه كنيزان غفور و رحيم است.

«مبيّنات»: به كسر (ياء) آياتى كه براى بيان احكام و حدود، روشن و واضح است، و به فتح (ياء) آياتى كه داراى تفصيل است و توضيح داده شده است.

وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا شبيه و مانندى از آنان كه پيش از شما بودند و حالشان شبيه حال شما بود، نازل كرديم.

[سوره النور (24): آيات 35 تا 38] ..... ص : 311

اشاره

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (35) فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36) رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ

مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (38)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 312

ترجمه: ..... ص : 312

خداوند نور آسمانها و زمين است، مثال نورش، مانند چراغدانى است كه در آن چراغى باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، شفّاف و درخشنده، همانند، يك ستاره فروزان كه از درخت پر بركت زيتون گرفته شده است كه، نه، شرقى است و نه، غربى، نزديك است روغنش بدون برخورد با آتش روشن شود، نورى است بر فراز نورى (ديگر)، خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت مى كند، و اين مثلها را خداوند براى مردم مى زند، و او بر هر چيز داناست. (35)

در خانه هايى كه خدا اجازه داده است كه ساختمانش بالا رود و نام مقدس او در آن برده شود، او را در آن ميان بامدادان و شامگاهان تسبيح مى گويند. (36)

مردانى كه نه تجارت و نه دادوستدى آنان را از ياد خدا و بپاى داشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد و بيم روزى را دارند كه دلها و چشمها در آن وارونه مى شود. (37)

تا خدا بهتر از آنچه انجام داده اند، پاداششان دهد، و از كرم خويش بر آنها بيفزايد، و خداوند هر كه را بخواهد، بى حساب روزى دهد. (38)

تفسير: ..... ص : 312

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اين كه خداوند براى معرّفى ذات خود نخست خود را

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 313

نور آسمانها و زمين دانسته و سپس نور خود را تشبيه و بعد فايده آن را كه هدايت به آن باشد ذكر كرده بر طبق معمول است كه هر گاه بخواهند كسى را معرّفى كنند به اين ترتيب در باره اش سخن مى گويند: فلان كرم و جود، (فلانى مجسّمه جود و بخشندگى است)، و سپس فايده بخشندگى او را بيان كرده، مى گويند: با

جود و كرمش مردم را از فقر و نيازمندى نجات مى دهد.

«نُورُ السَّماواتِ» يعنى صاحب نور آسمانهاست، و اضافه نور به سماوات و ارض، به يكى از دو معنى است:

الف: مراد، اهل آسمانها و زمين است، و اين كه آنها از نور پروردگار كسب روشنايى و استضائه مى كنند.

ب: وجه دوم اين كه اضافه بر همگانى بودن نور دهندگى خداوند و بسيارى تشعشعات وجودى او دلالت دارد.

از امام على عليه السّلام نقل شده است: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، يعنى حق را در ميان آسمانها و زمين منتشر ساخت و تمام صحنه هستى با آن روشنايى يافت و ممكن است به اين معنا باشد كه دلهاى اهل زمين و آسمانها را به نور خود منوّر ساخت.

مَثَلُ نُورِهِ ويژگى نورانيّت شگفت انگيزش كه تابش نور و روشنايى بخشيدن است، ابى بن كعب چنين خوانده است: مثل نور من آمن به، مثل نور كسى كه به خدا ايمان آورده مانند مشكات است.

«كمشكوة» مانند ويژگى مشكاة است. مشكاة طاقچه اى است در ديوار كه شيشه اى در جلوش نصب مى كنند و باد در آن نفوذ نمى كند (مانند چراغدان) «فِيها مِصْباحٌ» و در ميان آن چراغى نور دهنده است و اين چراغ در آبگينه اى درخشان قرار دارد كه در روشنايى و ظهورش به ستاره فروزانى مانند است از ستارگانى كه به زيادى نور و ظهور مشهور مى باشند مثل مشترى و زهره و غير آنها.

«درّى» منسوب به «درّ» است، يعنى سفيد، روشن، با تلألؤ. بعضى با كسر اوّل و ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 314

همزه آخر: «درئ» بر وزن «سكيت» خوانده اند، كه گويا، اين ستاره با روشنايى خود، تاريكى را دور مى كند، و درّى

بر وزن مرّيق يعنى، زرد يا سرخ.

«يوقد» اين چراغ از درختى شعله مى گيرد، يعنى منشأ روشنايى اش از درخت زيتون است، ماده اصلى آن از روغن آن درخت سرچشمه گرفته، هر كس اين فعل را «توقد» با «تاء» خوانده، فعل را به «زجاجه» نسبت داده است، و تقدير آن، مصباح الزّجاجة است كه مضاف، حذف شده، و «يوقد» با «ياء» نيز قرائت شده است.

«مُبارَكَةٍ» درختى پر سود و بركت كه چراغ با روغن آن روشن مى شود و به وسيله آن ادامه پيدا مى كند و از هيزم و خاشاكهاى آن كسب آتشگيره مى كنند و با خاكسترش ابريشم را مى شويند. و درخت زيتون نخستين درختى است كه بعد از طوفان نوح در آن سرزمينى كه خداوند بركات خود را در آن جا، براى جهانيان نازل فرمود، روييد.

بعضى گفته اند: سرزمين مبارك به اين سبب است كه هفتاد نفر پيغمبر در آنجا بركت گرفتند كه از جمله آنها حضرت ابراهيم عليه السّلام بود.

لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ نه شرقى است نه غربى، زيرا محلّ رويش آن، شام است كه ميان مشرق و مغرب قرار دارد و بهترين زيتون، زيتون شام است.

بعضى گفته اند: يعنى نه سايه طرف شرق بر آن مى افتد و نه سايه غرب، بلكه آفتاب بر آن مى تابد نه درختى بر آن سايه مى افكند و نه كوهى، بنا بر اين، روغنش صافتر و بهتر است و بعضى گفته اند: نه در جاى تاريكى است كه شعاع خورشيد به آن نرسد و نه در محل تابش آفتاب است كه سايه بر آن نيفتد، بلكه آفتاب و سايه پشت سر يكديگر بر او وارد مى شوند. حسن بصرى گفته است: از درختهاى دنيا

نيست كه شرقى يا غربى باشد.

يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ از شدّت صافى و درخشندگى نزديك است همان روغنش بدون آتش، نور و ضياء دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 315

نُورٌ عَلى نُورٍ و آن نورى است دو چندان كه نور زيت و نور خود چراغ و نور شيشه، در آن ظهور يافته و ديگر چيزى نمى ماند كه موجب تقويت نور باشد.

در باره حقيقت اين نور كه خداوند به خود نسبت داده و آنچه اين نور را به آن تشبيه كرده، مفسّران اختلاف كرده اند، اكثريّت بر اين عقيده اند كه منظور نور پيغمبرمان حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله مى باشد و گويى چنين فرموده است: مثال محمّد صلى اللَّه عليه و آله كه رسول خداست همانند مشكاة است و مصباح، قلب آن حضرت و زجاجه، سينه او مى باشد كه آن را به ستاره درخشان تشبيه كرده، و سپس برگشته به قلب آن حضرت كه تشبيه به مصباح شده، و فرموده است: «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ ...» اين مصباح، بر افروخته مى شود از درخت با بركت، يعنى حضرت ابراهيم، كه اكثر انبياء از نسل او مى باشند. و مى توان گفت منظور از شجره مباركه: شجره وحى است، و اين كه (محمّد صلى اللَّه عليه و آله) نه شرقى و نه غربى است يعنى نه، مسيحى است و نه يهودى چون نصارى به طرف مشرق و يهوديان به طرف مغرب نماز مى خوانند.

يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ پيش از آن كه پيامبر اعلام نبوّت كند و مردم را به خود دعوت فرمايد نزديك است (معجزات) و نشانه هاى نبوّت، خود گواه و شاهد بر آن باشند، يا اين كه اگر

هيچ كدام از معجزاتش هم ديده نمى شد نزديك بود كه صدق نبوّت و راستى پيامبرى اش ظاهر و آشكار شود، چنان كه عبد اللَّه بن رواحه مى گويد: «اگر در مورد صدق نبوّت پيامبر آيات بيان كننده هم نمى بود بداهت آن، تو را بر وحى بودنش آگاه مى كرد.»

از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه مراد از مشكاتى كه مصباح در آن قرار دارد، نور دانش در سينه پيامبر است، و مقصود از «زجاجه» سينه على عليه السّلام است كه پيامبر با تعليم خود، علمش را به آن منتقل كرد. و مراد از جمله يكاد زيتها يضي ء و لو لم تمسسه نار، اين است كه بزودى عالم آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله حقايق را بازگو كند پيش از آن كه كسى از او سؤال كند و منظور از نور على نور اين است كه پس از هر كدام از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 316

امامان از آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله امامى كه به نور علم و حكمت تأييد شده است مى آيد و اين امر، از زمان حضرت آدم تا قيام قيامت بر قرار است و آنها خلفاى خدا در روى زمين و حجّتهاى او، بر خلقش مى باشند و در هيچ زمانى زمين از وجود يكى از آن بزرگواران خالى نيست.

اين تحقيق كه در باره تفسير آيه بيان شد دليل بر آن است كه «شجره مباركه» نيز همين درخت با بركت نبوّت و ولايت است كه از روزگار حضرت آدم تا انقراض جهان و فرا رسيدن رستاخيز، جهان را به نور خود روشن و منوّر داشته و خواهد داشت.

بعضى گفته اند منظور از

نور خدا، حق و حقيقت است چنان كه قرآن مى فرمايد:

يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ «خدا آنها را از باطل به سوى حق بيرون مى برد» (بقره/ 256).

يَهْدِي اللَّهُ خداوند هر كس از بندگانش را كه بخواهد به اين نور درخشان و روشنگر هدايت مى فرمايد، يعنى هر گاه او را شايسته اين امر دانست، به او لطف مى فرمايد و براى پيروى از دليل و برهان موفّقش مى دارد.

«فِي بُيُوتٍ» جارّ و مجرور يا متعلّق به ما قبل است، يعنى كمشكات فى بعض بيوت اللَّه ... مانند مشكات در بعضى از خانه هاى خدا كه مساجد است و يا متعلق به ما بعدش مى باشد و تقدير آن چنين است يسبّح له ... رجال يعنى مردانى چنان در خانه هايى چنين او را به پاكى و عظمت ياد مى كنند. «فيها»، اين كلمه، تكرار (فى، در اول آيه) است چنان كه گفته مى شود: زيد فى الدار جالس فيها.

«أَذِنَ اللَّهُ» خداوند امر فرموده و دستور داده است: «أَنْ تُرْفَعَ» تا آن خانه ها ساخته شود و بنا گردد، چنان كه فرموده است: بَناها، رَفَعَ سَمْكَها، «آسمان را ساخت و سقفش را بر افراشت» (نازعات/ 28- 27) و مثل: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» «و ياد بياور وقتى را كه ابراهيم (و اسماعيل) پايه هاى خانه (كعبه) را بالا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 317

مى بردند» (بقره/ 126). معناى ديگر آيه، بلندى قدر و منزلت و بزرگداشت معنوى آن خانه است.

در معناى «بيوت» گفته اند: منظور خانه هاى پيامبران است، و به روايت مرفوع «1» نقل شده است كه وقتى رسول اكرم اين آيه را قرائت فرمود، از آن حضرت سؤال كردند كه منظور چه خانه هايى است؟ فرمود:

خانه هاى انبياء، ابو بكر برخاست و در حالى كه اشاره به خانه على عليه السّلام و حضرت زهرا مى كرد گفت يا رسول اللَّه آيا اين خانه از آن خانه هاست؟ پيامبر فرمود: آرى، اين از بهترين آنهاست.

وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ كتاب خدا در آن جا تلاوت مى شود و نيكوترين نامهايش ذكر مى شود. «يسبح» اين فعل بطور مجهول نيز قرائت شده و به يكى از ظروف سه گانه:

(له، فيها، بالغدو) اسناد داده شده است، و رفع «رجال» به واسطه فعل معلومى است كه يسبح (فعل مجهول) بر آن دلالت مى كند، يعنى يسبّح رجال.

«آصال» جمع «اصل» و به معناى شامگاهان، و مقصود از اوقات غدوّ، بامدادان است.

«تجارة» مراد، شغل تاجر و كار بازرگان است: تجارت مردان خدا را از ذكر و نماز باز نمى دارد، پس موقعى كه وقت نماز فرا مى رسد، كسب و تجارت را رها مى كنند و به سوى نماز مى شتابند.

وَ إِقامِ الصَّلاةِ مقصود اقامه نماز است زيرا حرف (تاء) در «اقامة» عوض از عين الفعل محذوف است كه در اصل «اقوام» بوده، «واو» از وسط حذف و عوض آن در آخر «تاء» افزوده شده است. مثل قول شاعر: و اخلفوك عد الأمر الذى و عدوا:

__________________________________________________

1- مرفوع، حديثى است كه از وسط سلسله يا آخر، يك تن يا بيشتر افتاده باشد و تصريح به رفع شده باشد مثل: عن كلينى عن علىّ بن ابراهيم عن ابيه رفعه عن الصّادق عليه السّلام، در اصطلاح ديگر مرفوع حديثى است كه در آخر به معصوم نسبت يافته، خواه اين كه سندش مقطوع يا مرسل باشد. علم الحديث استاد شانه چى، ص 153، چاپ سوم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 318

پيمانى كه

با تو بسته بودند بر هم زدند. «1»

تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ اين عبارت به دو معنا آمده است: يكى اين كه بر اثر ترس و وحشت، دلها مضطرب و لرزان شود و چشمها، به آسمان خيره و دوخته شده و باز مانده باشد. معناى دوم اين كه حالات اين دو عضو تغيير مى كند، يعنى در آن روز، قلوب و ابصار چيزهايى را درك و حسّ مى كنند كه پيش از آن قادر به درك و فهميدن آن نبوده اند.

«لِيَجْزِيَهُمُ» خداى را تسبيح مى كنند تا پاداش اعمالشان را چند برابر عنايت فرمايد و خداوند به دليل لطف و عنايتى كه دارد بر ثواب آنها مى افزايد و تفضّل او بدون حساب است.

[سوره النور (24): آيات 39 تا 42] ..... ص : 318

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (39) أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (41) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (42)

__________________________________________________

1- عد الامر- در اصل عدة الامر بوده، تصحيح استاد گرجى، ج 3، ص 111، پاورقى. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 319

ترجمه: ..... ص : 319

اعمال كسانى كه كفر ورزيده اند همچون سرابى در يك كوير است، كه انسان تشنه آن را آب مى پندارد، تا آن گاه كه به سويش مى آيد آن را چيزى نمى يابد و خداى را نزد آن دريافته كه حسابش را صاف مى كند و خدا زود به حسابها مى رسد. (39)

يا (اعمال آنها) مانند ظلمتهايى است در يك درياى پهناور كه موجى آن را مى پوشاند، و بر فراز آن، موج ديگرى است، و بر فراز آن، ابرى تاريك قرار دارد ظلمتهايى است يكى بر فراز ديگر، آن چنان كه هر گاه كسى دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند و كسى كه خدا برايش نورى قرار ندهد، نورى براى او نيست. (40)

مگر نمى دانى كه هر كس در آسمان و زمين است، با مرغان گشوده بال، تسبيح خدا مى كنند؟ آرى هر كدام دعا و تسبيح خود را

دانند، و خدا هم داناست به آنچه آنان انجام مى دهند. (41)

و فرمانروايى آسمانها و زمين از آن خدا، و باز گشت به سوى خداست. (42)

تفسير: ..... ص : 319

كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ «سراب» چيزى است كه در بيابان مانند آب روان در جريان ديده مى شود، (آب نما) «قيعه» به معناى «قاع» يا جمع آن است، يعنى زمين پست و مسطّح.

خداوند در اين آيه اعمال كافران را كه خيال مى كنند نزد خدا برايشان سودى در بر دارد تشبيه به سرابى مى كند كه وقتى آدم تشنه آن را از دور مى بيند، به سوى آن مى شتابد، امّا آبى كه اميد دست يافتن به آن را داشت تا تشنگى خود را به آن وسيله بر طرف سازد نمى يابد.

وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ اين عبارت به دو معنا تفسير شده است:

1- موقع دريافت پاداش عملش كه آن را نافع و سودمند مى پنداشت، خداى را مشاهده مى كند كه به سبب كفر و عمل باطلش كيفر و مجازاتش مى كند. ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 320

2- خداى را نزد عملش در كمينگاه مى بيند كه سزايش را كاملا به او مى دهد.

اين جمله، هر چند در ظاهر امر، بيان حال ظمآن (تشنه) است اما در واقع شرح حال كفّار است، و مفاد سه آيه ذيل نيز همين است:

1- وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «به عملهايى كه كرده اند بپردازيم و آن را غبارى پراكنده سازيم» (فرقان/ 22).

2- عامِلَةٌ ناصِبَةٌ «در كارهايشان رنج و مشقّت است» (غاشيه/ 3).

3- يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «آنها مى پندارند كه عمل نيك انجام مى دهند» (كهف/ 104).

«بَحْرٍ لُجِّيٍّ» درياى پر آب، منسوب- به «لج» كه به معناى آب فراوان و قسمت معظم از درياست.

«يغشاه» دريا را موجى پوشانده كه بر فراز آن موج، موجى ديگر و روى آن موج، ابرى قرار دارد. «ظلمات» مراد از تاريكها تاريكى دريا، تاريكى موج، و تاريكى ابرها مى باشد. «اذا خرج» هر گاه، انسانى كه در آن ظلمتها قرار گرفته دستش را جلو رويش بگيرد نتواند آن را ببيند.

لَمْ يَكَدْ يَراها نزديك نيست كه آن را ببينيد، اين جمله تأكيد در نديدن است. اين آيه، تشبيه دومى است براى اعمال كافران كه به سبب خالى بودن از نور حق و ظلمانى بودنش باطل است و شبيه به تاريكهاى روى هم قرار گرفته مى باشد.

وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً و كسى كه خدا برايش نورى قرار نداده يعنى به او لطف نكرده و موفّقش نداشته، در تاريكى باطل قرار دارد و روشنى و نورى برايش نيست. «سحاب» اين كلمه به دو طريق خوانده شده است نخست: سحاب ظلمات بنا بر اضافه. دوم به رفع و تنوين (بدون اضافه). و ظلمات به جرّ بدل است از «ظلمات» در اول آيه: (او كظلمات). «صافّات» (پرندگانى كه) بالهاى خود را در هوا مى گسترانند.

«قَدْ عَلِمَ» ضمير مستتر در اين فعل، يا به خداوند بر مى گردد يا به «كل»، همچنين ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 321

است ضميرهاى «صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» همه موجودات مى دانند چرا و چه كسى را مى خوانند و تسبيح مى گويند.

هم چنان كه خداوند به آنها ساير علوم دقيق را كه عقلا هرگز دسترسى به آن ندارند الهام فرموده است.

[سوره النور (24): آيات 43 تا 46] ..... ص : 321

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ

فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43) يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (44) وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (45) لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (46)

ترجمه: ..... ص : 321

آيا نديده اى كه خداوند به آرامى ابرهايى را مى راند، سپس ميانشان پيوستگى ايجاد مى كند و بعد آن را انباشته مى سازد، آن گاه دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آن، بيرون مى آيد و از كوه هايى كه در آسمان است، تگرگى نازل مى كند، پس آن را به هر كس بخواهد مى رساند، و از هر كس بخواهد باز مى دارد، نزديك است درخشندگى برقش ديدگان را ببرد. (43)

خداوند شب و روز را به هم بدل مى كند و در اين عمل براى اهل بصيرت پندى است. (44)

خدا هر جنبده اى را از آبى آفريده پس برخى از آنها بر شكم خود راه مى رود، و برخى ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 322

ديگر بر دو پاى خود و ديگرى بر چهار پا، خداوند آنچه را بخواهد مى آفريند، براستى خدا بر همه چيز تواناست. (45)

به تحقيق: ما آيات روشنگر نازل كرديم، و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند. (46)

تفسير: ..... ص : 322

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي «يزجى» سوق مى دهد، مى راند، مثل معروف «بضاعت مزجاة» «1» سرمايه اندك كه به هر كسى داده شود آن را از خود مى راند و نمى پسندد.

«سحاب» گاهى به معناى مفرد به كار مى رود مثل «غماء»: ابر بلند و مرتفع يا ابر پر باران، و گاهى جمع است مثل: «رباب»: ابرهاى سفيد (در اين جا مراد يك ابر است).

ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ مقصود اين است كه ميان اجزاى آن ابر پيوند ايجاد مى كند يعنى بعضى اجزاى آن را به بعضى ديگر مى چسباند و چون «سحاب» به معناى مفرد به كار رفته كلمه «بينه» به تناسب آن ذكر شده است چنان كه شاعر مى گويد: بين الدخول فحومل «2» منظور

اجزاى دخول و حومل است كه هر دو اسم يك مكان مى باشند. «ركام»: متراكم، انباشته، «الودق» باران، «من خلاله» از لابلا و منافذ آن، اين كلمه جمع «خلل» است، و بعضى بندرت آن را «خلله» نيز خوانده اند.

در آيات قبل خداوند تسبيح اهل آسمانها و زمين و تمام پرندگان را به عنوان دليل بر ربوبيت خود ذكر كرده و سپس در اين آيات به بيان تسخير ابر و فرود آوردن باران از آن پرداخته و كارهايى را كه به مقتضاى حكمت در اين رابطه واقع مى شود

__________________________________________________

1- اين اصطلاح، گرفته شده از آيه 88 سوره يوسف: و جئنا ببضاعة مزجاة، مى باشد.

2-

قفا نبك من ذكرى حبيب و منزل بسقط اللّوابين الدخول فحومل

اين بيت مطلع يكى از معلّقات امرأ القيس است كه در كودكى سروده است. (كشّاف، ج 3، ص 245) اى دو نفرى كه مرا براى كشتن مى بريد بايستيد تا به ياد دوست و خانه اش در سقط اللّوى (كه مكان مخصوصى است) در قسمتهاى دخول و حومل گريه كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 323

نيز دليل آورده است.

وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ «من» اولى، براى ابتداى غايت، و دوم براى تبعيض و سوم براى تبيين است، يا اين كه اول و دوم براى ابتدا است و سومى براى تبعيض به اين معنا: و ينزل البرد من السماء من جبال فيها: خداوند از آسمان از كوه هايى كه در آن قرار دارد، تگرگهايى فرو مى فرستد. «1» اما بنا بر قول اول، مفعول «ينزّل» كلمه «من جبال» مى باشد.

يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ بعضى اين فعل را از باب افعال «يذهب بالأبصار» خوانده و «باء» را زياده دانسته اند مثل: وَ

لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «خودتان را با دستهاى خود به هلاكت نيندازيد» (بقره/ 195).

بنا بر اين معناى آيه اين مى شود: نزديك است كه روشنى برقش به سبب شدّت آن، بينايى آنان را از بين ببرد و چشمها را خيره كند.

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد و مدّت هر كدام را مختلف، يعنى به تناوب يكى مدّتش كم و ديگرى بر عكس مى شود.

چون اسم «دابّة» بر عاقل و غير آن اطلاق مى شود، خداوند در اين آيه، حكم عاقل را غلبه داده و همه موجودات را چه آنها كه بر روى شكم راه مى روند (خزندگان) و چه آنها كه روى دست و پا راه مى روند به تعبير عاقل «من يمشى» گفته و «ما يمشى» نفرموده است. و نيز اين كه بيشتر از چهار دست و پا را ذكر نكرده به اين سبب است كه او نيز از نظر ظاهر گويى روى چهار دست و پا راه مى رود.

از امام باقر عليه السّلام نقل شده است:

و منهم من يمشى على اكثر من ذلك.

(بعضى از آنها بر روى بيشتر از چهار دست و پا راه مى روند).

__________________________________________________

1- بنا بر اين مفعول «ينزّل» محذوف است و آن كلمه «برد» بوده كه از قرينه كلام معلوم مى شود (ترجمه و شرح عبارت از تفسير نمونه گرفته شده است، ج 14، پاورقى ص 6- 505).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 324

«مِنْ ماءٍ» نكره آوردن «ماء» به اين سبب است كه هر جنبنده اى را از يك نوع آب آفريده است كه مخصوص آن است، كه بعضى، انسان، و عده اى بهائم و برخى ديگر حشرات و گزندگان سمّى و غير آن،

مى باشند و از همين قبيل است قول خداوند:

يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ، «با اين كه همه آنها به يك آب، آبيارى مى شوند ولى بعضى در طعم با ديگران فرق دارند.» (رعد/ 3).

خزيدن بر روى شكم از باب استعاره، به عنوان «مشى» و راه رفتن عنوان شده مثل: مشى هذا الأمر (اين مطلب به راه افتاد) يا از باب مشاكلت است كه خزندگان را با راه روندگان ذكر فرموده است. بعضى به جاى «خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ» «خالق كل دابة» خوانده اند.

[سوره النور (24): آيات 47 تا 52] ..... ص : 324

اشاره

وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (47) وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (49) أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

ترجمه: ..... ص : 324

و مى گويند: خدا و پيامبر را باور داريم و اطاعت مى كنيم و سپس گروهى از آنها بعد از آن، از حق رو بگردانند، و آنها مؤمن نيستند. (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 325

و چون به سوى خدا و پيامبرش خوانده شوند، تا ميانشان، داورى فرمايد همان دم گروهى از ايشان اعراض كنندگانند. (48)

و اگر حق به سود آنها باشد شتابان به سوى وى آيند. (49)

آيا در دلهايشان بيماريى است، يا به شكّ افتاده اند، يا بيم دارند كه خدا و پيامبرش بر آنها ستم كنند، بلكه آنها خودشان ستمگرانند. (50)

امّا گفتار اهل ايمان آن گاه كه به سوى خدا و پيامبر وى خوانده شوند تا ميانشان داورى نمايند، اين است كه مى گويند: شنيديم و اطاعت كرديم، و آنها خودشان رستگارانند. (51)

و هر كس از خدا و رسولش پيروى كند و از او بيمناك باشد و از نافرمانى او بپرهيزد همانها كاميابند. (52)

تفسير: ..... ص : 325

وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ منظور از دعوت شدن به سوى خدا و رسول، دعوت به سوى رسول خداست، به دليل «لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ» كه مفرد آمده، يعنى تا اين كه پيامبر ميان آنها حكم فرمايد، چنان كه مى گويند: «اعجبنى، زيد و كرمه» و مراد، كرم زيد است.

روايت شده است كه مردى با حضرت على عليه السّلام در باره آب و زمينى اختلاف داشت، وى گفت: براى محاكمه پيش محمّد صلى اللَّه عليه و آله نمى آيم، زيرا مى ترسم بر ضرر من و سود على عليه السّلام حكم كند. امّا ابو القاسم بلخى مى گويد: اين نزاع ميان عثمان و على عليه السّلام بوده، از اين قرار كه عثمان از آن حضرت زمينى خريد و

بر اثر سنگهايى كه در آن پيدا شد معيوب به نظر آمد و عثمان خواست آن را به دليل عيبى كه داشت برگرداند حضرت على فرمود: برويم خدمت رسول خدا تا ميان ما، حكم فرمايد.

حكم ابن ابى العاص گفت: اگر او را پيش پسر عمويش به محاكمه ببرى به نفع او و به زيان تو حكم خواهد كرد، آن گاه اين آيه در اين مورد نازل شد.

«مذعنين»: شتابان در حال تسليم، «اليه» متعلّق به «مذعنين» يا از متعلّقات «يأتوا» مى باشد. معناى آيه اين است كه كافران و منافقان وقتى مى بينند حق با آنها نيست و ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 326

خود گنهكار و مقصّراند از آوردن محاكمه به سوى تو، سرباز مى زنند، زيرا مى دانند كه تو تنها به حقّ محض و عدل خالص حكم مى كنى، و حق هم تلخ است امّا اگر پى برند به اين كه دعوا به سود آنها و به ضرر خصم است، زود براى گرفتن حقّشان مى شتابند، و راضى نمى شوند مگر به حكومت تو تا، آنچه براى آنها بر عهده طرف مقابلشان ثابت شده بگيرى.

بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ اينها كه به خدا و رسولش ايمان دارند و وضع پيامبر را مى دانند، بيم آن را ندارند كه خدا و رسولش بر آنها ستم كنند بلكه، خودشان ظالمند كه مى خواهند به كسى ستم كنند كه حقّ به سود او و بر ضرر آنهاست.

«يتقه»: اين فعل به چند طريق خوانده شده: بكسر «قاف» و «هاء» در حال وصل و غير آن و به سكون «هاء» و سكون «قاف» (يتقه)، و سكون «ق» و كسر «ها»: (يتقه) همان قرائت مشهور، و وجه اين قرائت آن

است كه «تقه» را تشبيه به «كتف» كرده و آن را تخفيف داده «1»، مثل قول شاعر: قالت سليمى اشتر لنا سويقا «2» (در فعل «اشتر» به دليل ضرورت «راء» مكسور، ساكن شده است.)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ابن عباس گفته: هر كس اطاعت كند، خدا را در فرائض، و پيامبرش را در سنن، و در باره گناهان گذشته اش از خدا بيم داشته باشد و در آينده هم از اهل تقوا و پرهيزكارى باشد، (اهل نجات و كاميابى خواهد بود).

[سوره النور (24): آيات 53 تا 55] ..... ص : 326

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (54) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55)

__________________________________________________

1- هم چنان كه «تاء» از «كتف» براى تخفيف ساكن مى شود: «كتف» گفته مى شود، اين جا نيز «تقه» گفته مى شود (مجمع البيان).

2- سليما گفت: براى ما سويق بخر. شعر بعدش چنين است: و هات خبز البرّ او دقيقا، و نان گندم يا آرد بياور.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 327

ترجمه: ..... ص : 327

با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهى، حتما (به خاطر اطاعت از فرمانت) بيرون مى روند، بگو: قسم مخوريد زيرا (آنچه از شما خواسته شده) اطاعت خالصانه است، بطور مسلّم خداوند، هر چه را انجام مى دهيد مى داند. (53)

بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، اگر سرپيچى كنيد، او [پيامبر] مسئول كار خويش، و شما مسئول كار خود هستيد، و اگر از او فرمان بريد، هدايت يابيد، و بر عهده پيامبر چيزى غير از ابلاغ آشكار نيست. (54)

خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده، و كارهاى نيك انجام داده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در زمين جانشين مى كند چنان كه پيشينيانشان را جانشين ساخت و دينشان را كه بر ايشان پسنديده،

براى ايشان استقرار دهد، و از پى ترسشان امنيّت آرد، مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من قرار ندهند، و كسانى كه پس از اين، كافر شدند بطور يقين جرم پيشگانند.

(55).

تفسير: ..... ص : 327

جَهْدَ أَيْمانِهِمْ يجهدون الايمان جهدا فعل حذف شده، و مصدر كه جاى آن را گرفته به مفعول اضافه شده است، مثل فَضَرْبَ الرِّقابِ، «پس دشمنان را گردن زنيد»

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 328

(محمّد صلى اللَّه عليه و آله/ 4).

نصب «جهد» بنا بر حاليت است، كه گويا چنين فرموده است: جاهدين ايمانهم (در حالى كه در سوگندهايشان جدّيت و كوشش دارند). «جهد يمينه» مستعار از «جهد نفسه» موقعى گفته مى شود كه شخصى نهايت كوشش خود را انجام داده باشد در اين هنگام مبالغه در قسم مى كند و آن را مؤكّد مى سازد، از ابن عباس نقل شده: هر كه بگويد: «به خدا سوگند» قسم جدّى ياد كرده است.

لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ

اگر مؤمنان را فرمان دهى كه براى جنگ، از خانه هاى خود بيرون آيند، حتما بيرون مى آيند.

طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ

در محل اعراب اين عبارت دو احتمال وجود دارد:

1- خبر براى مبتداى محذوف است. اى امركم و الذى يطلب منكم طاعة معلومة:

فرمانى كه خداوند به شما داده و آنچه از شما خواسته است، عبادت و اطاعت ويژه اى است كه شكّى در آن نيست، از قبيل اطاعت مردمان با اخلاص، و نه سوگندهايى كه تنها به زبان بگوييد و دلهايتان مطابق با آن نباشد.

2- يا مبتدايى است كه خبرش محذوف است اى طاعة معروفة اولى بكم من هذه الأيمان الكاذبة، فرمان بردارى درست و صحيح، براى شما بهتر از اين سوگندهايى دروغين است. خدا آگاه است از آنچه در باطن شماست

و شما را بر آن، مجازات مى فرمايد.

«فَإِنْ تَوَلَّوْا» پس اگر از اطاعت خدا و رسولش سر پيچى كنيد، به خودتان ضرر زده ايد زيرا پيامبر مسئوليتى غير از آنچه خدا بر عهده او گذاشته و او را بر آن مكلّف ساخته، ندارد و هنگامى كه اين وظيفه خود را انجام داد از عهده مسئوليّت خود بيرون آمده، ولى وظيفه شما در اين كه تكليف را بپذيريد و اطاعت كنيد به عهده خودتان مى باشد.

«بلاغ» به معناى رساندن و تبليغ است مثل «اداء» كه به معناى تأديه و انجام دادن ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 329

است. «مبين» آشكار همراه آيات و معجزات.

«وَعَدَ اللَّهُ» خدا به مؤمنانى كه مطيع فرمان او و پيامبرش هستند وعده داده است كه دين اسلام را بر كفر پيروز گرداند و زمين را به ارث آنان در آورد و آنها را در زمين جانشين قرار دهد چنان كه در باره بنى اسرائيل همين كار را انجام داد، يعنى وقتى كه دشمنان ستمگر را به هلاكت رساند، زمينها و ثروتهايشان را به ارث بنى اسرائيل در آورد، و نيز به آنها وعده داد كه: دين آنها را قوى سازد همان دينى كه آنها را فرمان داد تا به آن پايبند، شوند.

مقصود از تمكين دين، پا بر جا ساختن و استحكام آن است و اين كه آن را بر تمام اديان غلبه دهد، چنان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است:

زويت لى الارض فأريت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملك امتى، ما زوى لى منها

زمين براى من جمع شد پس نواحى شرق و غربش را ديدم و بزودى فرمانروايى امّت من به قسمتهايى از

زمين كه براى من جمع شده بود، خواهد رسيد، و نيز مقداد از آن حضرت نقل كرده كه فرموده است:

لا يبقى على وجه الارض بيت مدر و لا وبر «1» الّا ادخله اللَّه كلمة الاسلام ...

هيچ خانه اى گلين يا مويين در روى زمين باقى نمى ماند مگر اين كه خداوند به وسيله عزّت دادن به عزيزى يا ذليل ساختن ذليلى نداى اسلام را به آن جا مى رساند، يا اين كه به آنها عزّت مى دهد و از اهل كلمه اسلام مقرّرشان مى دارد، و يا ذليلشان مى كند تا در برابر كلمه اسلام سر تعظيم فرود آورند.

كَمَا اسْتَخْلَفَ با ضمّ «تاء» به صورت مجهول نيز خوانده شده است.

«و ليبدّلنّهم» اين كلمه از مصدر «ابدال» باب افعال نيز خوانده شده است.

«يعبدوننى» ممكن است استيناف باشد يعنى آن گاه مرا عبادت مى كنند و ... ممكن

__________________________________________________

1- در تفسير نمونه به نقل از تفسير قرطبى به جاى وبر، حجر آمده بنا بر اين معنايش اين مى شود: هيچ خانه اى از گل يا سنگ، نمى ماند مگر اين كه ... تفسير نمونه، ج 14، ص 532.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 330

است كه حال از «وعدهم» باشد (در حالى كه مرا عبادت كنند و ...)

از حضرت امام زين العابدين علىّ بن الحسين عليه السّلام نقل شده كه فرمود:

هم و اللَّه شيعتنا اهل البيت يفعل اللَّه ذلك بهم على يدى رجل منّا و هو مهدىّ هذه الأمّة، و هو الذى قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: لو لم يبق من الدّنيا الا يوم لطوّل اللَّه ذلك اليوم حتى يلى رجل من عترتى اسمه اسمى و كنيته كنيتي، يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و

جورا

به خدا قسم منظور از مؤمنين در اين آيه شيعيان ما خاندان پيامبراند و اين امور را خداوند براى آنان به دست مردى از ما انجام مى دهد و او مهدى اين امّت است و او همان كسى است كه رسول اكرم در باره اش فرمود: اگر از دنيا بجز يك روز باقى نماند خداوند آن را آن قدر طولانى سازد تا مردى از عترت من بيايد كه همنام و هم كنيه من باشد، زمين را از برابرى و دادگرى پر مى كند چنان كه (از نابرابرى و ستمگرى پر شده باشد).

اين روايت از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام نيز نقل شده است. «1»

[سوره النور (24): آيات 56 تا 60] ..... ص : 330

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (58) وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59) وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60)

__________________________________________________

1- اين روايت را تفسير نمونه هم از روح المعانى و تفاسير ديگر با اندكى اختلاف نقل كرده است.

آدرس قبلى.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 4، ص: 331

ترجمه: ..... ص : 331

نماز را بپاى داريد و زكات بدهيد و پيامبر را اطاعت كنيد شايد مورد رحمت واقع شويد. (56)

مپنداريد كه كافران، بتوانند، در زمين (از چنگال مجازات الهى) فرار كنند، و جايشان در آتش است، و چه بسيار جاى بدى است. (57)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بايد بردگانتان و كودكانتان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند، سه موقع از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز بامداد، و در نيمروز هنگامى كه جامه هاى، خويش را از تن بيرون مى كنيد و پس از نماز عشاء، اين سه وقت، ويژه شماست، امّا پس از اين اوقات بر شما و بر آنها گناهى نيست كه برخى از شما بر گرد برخى ديگر بگرديد، اين گونه خداوند آيات را برايتان روشن مى سازد، آرى خداوند دانا و درستكار است. (58)

و هنگامى كه كودكانتان به حدّ تكليف رسيدند بايد اجازه بخواهند چنان كه افراد پيش از آنها، اجازه مى خواستند، اين چنين خداوند آياتش را برايتان روشن مى فرمايد، و خدا، دانا و فرزانه است. (59)

پير زنانى كه اميد همسر گرفتن ندارند، گناهى بر آنها نيست كه بدون وانمود ساختن زينتهايشان، چادرهاى خود را بنهند، و اگر خود را بپوشانند بر ايشان بهتر است، و خدا، شنوا و داناست. (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 332

تفسير: ..... ص : 332

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ... «وَ أَقِيمُوا» اين فعل عطف بر (اطيعوا اللَّه) «1» «وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» (در آيات قبل است) و اين عطف جايز است، اگر چه ميان معطوف و معطوف عليه فاصله زياد واقع شده باشد، زيرا آنچه سزاوار است اين است كه معطوف غير از معطوف عليه باشد.

«لا تَحْسَبَنَّ» اين فعل با «ياء» بصورت غايب نيز خوانده شده و

براى اين قرائت دو وجه نقل شده است به اين ترتيب:

الف: فاعل آن ضمير غايب به كلمه «رسول» كه قبلا ذكر شده برمى گردد.

ب: فاعل آن «الَّذِينَ كَفَرُوا» است، و يكى از دو مفعولش حذف شده، و تقدير آن چنين است: لا يحسبنّ الذين كفروا انفسهم معجزين آنها كه كافر شده اند، خودشان را قادر به فرار از كيفر الهى گمان نكنند.

«لِيَسْتَأْذِنْكُمُ» خداى سبحان امر فرموده است كه بردگان و كودكان نابالغ از احرار در سه وقت از شبانه روز براى ورود بر پدر و مادر اجازه بگيرند، يكى پيش از نماز صبح، كه موقع بيرون آمدن از رختخواب و پوشيدن لباس است. وقت دوم هنگام ظهر است كه موقع در آوردن لباسها براى خواب قيلوله است، و سوم، بعد از نماز عشا و آخر شب است كه وقت بيرون آوردن لباس بيدارى به منظور خوابيدن، و به بستر رفتن است. و اين اوقات سه گانه را به اين دليل «عورت» ناميده است كه مردم در اين اوقات، وضع پوشش و تحفّظشان بهم مى خورد. عورت به معناى خلل و شكاف است و در قسمت آخر اين گروه را معذور دانسته كه اگر در غير اين اوقات خواستند وارد شوند بدون اجازه مى توانند و دليل آن را هم در جمله بعد بيان فرموده است:

__________________________________________________

1- كشّاف، ج 3، ص 252.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 333

طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ دليل اين كه مى توانند بدون اجازه وارد شوند اين است كه اينها خدمتگزاران شمايند و براى خدمت شما در رفت و آمد هستند و ناگزير بر شما وارد مى شوند.

بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ برخى از شما كه بردگانند بر بعضى ديگر كه صاحبانشان هستند رفت

و آمد دارند و وارد مى شوند.

ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ به نصب: «ثلاث» نيز خوانده شده است تا بدل باشد از «ثلاث مرّات» يعنى: اوقات ثلاث عورات: يعنى اوقات سه گانه اى كه پوشش درستى ندارند.

اگر «ثلاث» را رفع دهيم، عبارت: «ليس عليكم» نيز به عنوان صفت براى آن، در محلّ رفع است و معناى جمله اين خواهد بود: هنّ ثلاث عورات مخصوصة بالاستيذان اين اوقات زمانهايى است كه عورت است و بايد اجازه گرفته شود.

اما اگر نصب داده شود، عبارت «ليس عليكم» كلام مستأنفى خواهد بود كه امر به استيذان در اين احوال خاصّ را بيان مى كند، و «بعضكم» مبتداست اى: بعضكم طائف على بعض و كلمه «طائف» حذف شده است زيرا «طوّافون» بر آن دلالت مى كند.

وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ منظور از كودكان آزادگان هستند نه بردگان و معناى آيه اين است كه كودكان براى ورود در غير اين اوقات بدون اذن مجازند، ولى موقعى كه بالغ شدند و از مرحله كودكى خارج گشتند بايد مانند مردان بزرگ در تمام اوقات اجازه بگيرند.

ابن مسعود مى گويد: يعنى بر شما واجب است كه هنگام ورود بر پدران و مادران و خواهران و برادرانتان اجازه بگيريد.

«القواعد» زنانى هستند كه به دليل پيرى از سن قاعدگى و فرزند آوردنشان گذشته است (بازنشسته شده اند).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 334

لا يَرْجُونَ نِكاحاً اميدى به نكاح ندارند. «ثياب» مقصود لباسهاى رويى است از قبيل قطيفه و چادرى، كه روى مقنعه مى پوشند. و در قرائت اهل بيت عليهم السّلام «من ثيابهنّ» خوانده شده است.

غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ اين زنهاى از كار افتاده در صورتى مى توانند بدون پوشش معمولى از خانه بيرون آيند، كه با اين

كار، زينتهاى خود را در معرض نمايش قرار ندهند و آرايشهاى دلربا نداشته باشند.

حقيقت تبرّج آن است كه آدمى به اظهار آنچه پوشيدنش واجب است، تعمّد و اصرار داشته باشد، در اين مورد بخصوص آن است كه زن، با نماياندن زينتها و آشكار ساختن زيباييهاى خود، خويشتن را در معرض ديد مردان نامحرم قرار دهد «وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ» امّا عفت ورزيدن، به اين كه لباسهاى رويين خود را بپوشند، براى آنان بهتر است، اگر چه ممنوعيت و حرمت شرعى از آنها در اين سنّ برداشته شده است.

[سوره النور (24): آيات 61 تا 62] ..... ص : 334

اشاره

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 335

ترجمه: ..... ص : 335

نه بر كور و لنگ و بيمار حرجى است و نه بر شما گناهى، كه از خانه هاى خودتان يا خانه هاى پدران، مادران، برادران، خواهران، يا عموها، و عمّه ها، يا داييها، و خاله ها، يا خانه هايى كه كليدهايش در دست شماست، يا خانه هاى دوستانتان، چيزى بخوريد، چه با حالت دسته جمعى و چه به تنهايى. وقتى كه داخل خانه ها مى شويد، بر خود سلام كنيد، تحيّتى از جانب خداوند، پر بركت و پاكيزه، اين چنين خداوند آيات را برايتان بيان مى كند كه شايد بينديشيد. (61)

مؤمنان، تنها كسانى اند كه به خدا و پيامبرش گرويدند، و چون در كارى دسته جمعى با وى باشند بدون اجازه او به جايى نمى روند، و كسانى كه از تو اجازه مى خواهند، آنها براستى، ايمان به خدا و پيامبرش مى آورند. بنا بر اين اگر براى بعض

كارهايشان از تو اجازه خواستند بهر كدامشان كه خواستى اجازه بده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و رحيم است. (62)

تفسير: ..... ص : 335

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ ... در صدر اسلام بعضى از مؤمنان اشخاص ناتوان و بلا ديدگان را به خانه هاى همسران خود و خانه هاى فرزندان و خويشان و دوستانشان مى بردند و به آنها غذا و طعام مى دادند. كم كم فكر كردند كه شايد اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 336

عمل باعث گناهى براى آنها باشد (از اين كار خود دارى كردند) اين بود كه اين آيه نازل و گفته شد بر (نابينايان) و ناتوانان و بيماران (در اين امر) گناهى نيست.

وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ و بر خودتان نيز حرجى نيست منظور اين است كه نه بر خودتان و نه بر مؤمنانى كه حالشان مثل حال شما باشد بر هيچ كدام در اين امر گناهى نيست.

بعضى گفته اند: ضعفا و بيماران از همنشينى و همغذايى با مردم خوددارى مى كردند، زيرا فكر مى كردند شايد مردم معاشرت با آنها را نپسندند.

برخى ديگر گفته اند: وقتى كه مسلمانان به جنگ مى رفتند، اشخاص ناتوان را در خانه هاى خود جانشين قرار مى دادند و كليدها را به دست آنها داده و اجازه مى دادند كه هر چه مى خواهند از خوراكيهايى كه در آن موجود است بخورند، امّا آنها به اين خيال كه ممكن است اين تصرّف نامشروع باشد از خوردن چيزى كه در آن خانه ها بود خود دارى مى كردند، پس خدا فرمود در اين تصرّف و خوردن، گناهى بر آنها و بر شما نيست.

در آيه، ذكرى از اولاد نفرموده است، زيرا در كلمه «بيوتكم» داخل است چون فرزند انسان جزئى از خانواده اوست و حكمش

حكم خود او مى باشد.

در حديث است كه:

ان اطيب ما يأكل الرّجل، من كسبه و ان ولده من كسبه.

پاكيزه ترين طعام براى انسان چيزى است كه از دسترنجش باشد و فرزند هم نتيجه زحمت او است [يعنى آنچه فرزند كسب مى كند مثل آن است كه پدر كسب كرده است ].

مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ مالك بودن كليدها يعنى كليدها در دست او و در تحت حفظ او باشد. «أَوْ صَدِيقِكُمْ» اين كلمه بر مفرد و جمع هر دو اطلاق مى شود و همچنين است «عدوّ» يعنى دشمن. و معنايش اين است: يا خانه هاى دوستانشان.

از ائمه معصومين در تفسير اين آيه نقل شده است كه خوردن از اين خانه ها براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 337

اشخاص مورد ذكر بدون اجازه مانعى ندارد، در صورتى كه به اندازه حاجت و بدون اسراف باشد.

از حسن بصرى نقل شده است كه وقتى داخل خانه اش شد ديد جمعى از دوستانش ظرفى پر از حلوا و طعامهاى لذيذ از زير تختش كشيده و مشغول خوردن مى باشند، چهره اش برافروخته و شاد شد و گفت: آنها نيز چنين بودند و منظورش صحابه پيامبر بود، زيرا يكى از صحابه داخل خانه دوستش مى شد در حالى كه او در خانه اش نبود از كنيزش سراغ جيبش را مى گرفت و هر چه مى خواست بر مى داشت و مى رفت وقتى هم كه مى آمد كنيز داستان را مى گفت، مؤمن از خوشحالى و به شكرانه اين امر كنيزش را آزاد مى كرد.

از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: از نشانه هاى زيادى احترام دوست، آن است كه خداوند او را از حيث انس گرفتن و اعتماد و گشاده رويى با او و از بين بردن رودربايستى ها،

به منزله خود انسان و پدر و برادر و فرزند دانسته است. «1»

جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً با هيئت اجتماع يا جدا جدا، اين اجازه به خاطر اين است كه مؤمنان بدون مهمان غذا نمى خورند و از تنها خورى پرهيز داشتند.

فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً هر گاه به يكى از اين خانه ها، وارد مى شويد، در مرحله اول به اهل خانه سلام كنيد كه آنها از جنبه دينى و خويشاوندى از خود شمايند، در حالى كه اين سلام تحيّتى از نزد خداوند و به امر او ثابت و از جانب او برقرار شده است، و به سبب اين كه سلام گفتن طلب سلامت از طرف سلام دهنده است براى كسى كه بر او سلام شده، و تحيّت آرزوى طول عمر و زندگى است از نزد خداوند براى

__________________________________________________

1-

من عظم حرمة الصّديق ان جعله اللَّه من الأنس و الثقة و الانبساط و طرح الحشمة، بمنزلة النفس و الأب و الأخ و الابن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 338

كسى كه به او تحيّت گفته مى شود.

مُبارَكَةً طَيِّبَةً توصيف تحيّت به بركت و پاكيزگى، به دليل اين است كه دعايى از مؤمن است براى مؤمن ديگر كه با آن از خداوند افزونى خير، و پاكى و پاكيزگى رزق و روزى اميد دارد، و از اين قبيل است

قول معصوم عليه السّلام: سلّم على اهل بيتك يكثر خير بيتك

: «بر اهل خانه ات، سلام كن تا خير و بركت در خانه ات زياد شود.»

نصب «تحية» به فعل «سلّموا» است، يعنى مفعول مطلق است، زيرا تحيّت به معناى «تسليم» است مثل: حمدت شكرا.

وَ إِذا كانُوا مَعَهُ و هر گاه در كارى مهمّ، كه بايد دسته جمعى انجام شود و بايد با

پيامبر باشند و او را كمك كنند، مانند حضور در جنگ، يا براى مشورت در امرى يا، در نماز جمعه و آنچه از اين قبيل است، از محضر آن حضرت به جايى نمى روند مگر با اجازه او در اين آيه نخست خداوند نرفتن مؤمنان از حضور پيامبر را بدون اجازه وى، سومين ويژگى آنها پس از ايمان به خدا و رسولش ذكر كرده و جمله را به «انّما» آغاز فرموده، و «مؤمنون» را مبتدا، و خبرش را موصول قرار داده است كه صله آن محدود به دو ايمان مى باشد (ايمان به خدا و ايمان به رسول) و بعد با تكرار ذكر استيذان به روش ديگر آن را تأكيد كرده است: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ كسانى كه از تو اجازه مى خواهند همانهايند كه ايمان به خدا و رسولش مى آورند، و با اين تعبير مطلب ديگرى را نيز بيان كرده است كه: اذن گرفتن آنها را مانند مصداقى براى صحّت دو ايمان قبل دانسته و سپس پيامبر را مخيّر فرموده است كه اگر بخواهد اذن مى دهد و اگر نخواهد اذن نمى دهد و همچنين است حكم امامانى كه جانشين آن حضرت واقع مى شوند.

[سوره النور (24): آيات 63 تا 64] ..... ص : 338

اشاره

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (64)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 339

ترجمه: ..... ص : 339

دعوت پيامبر را در ميان خودتان مانند دعوت بعضى از خود نسبت به بعضى ديگر قرار ندهيد، خداوند كسانى از شما را كه پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى فرار مى كنند، مى داند، آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند بايد از آن بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد يا عذاب دردناك او به آنان برسد. (63)

آگاه باشيد كه براى خداست آنچه در آسمانها و زمين است، او مى داند آنچه شما بر آن هستيد، و روزى كه به سوى او باز مى گردند، آنها را از اعمالى كه انجام داده اند آگاه مى سازد، و خدا بر هر چيزى داناست. (64)

تفسير: ..... ص : 339

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ براى تفسير اين آيه سه وجه ذكر كرده اند:

1- وقتى كه پيامبر را صدا مى زنيد چنان صدا نزنيد كه يكديگر را صدا مى زنيد بنا بر اين نگوييد: «يا محمّد صلى اللَّه عليه و آله» بلكه بگوييد: يا نبىّ اللَّه اى پيامبر خدا، اى رسول خدا، با احترام و تعظيم و صداى آرام.

2- وقتى كه شما را براى اجتماع بر امرى پيش خود مى خواند دعوت او را به دعوت ديگران قياس نكنيد، فورا جمع شويد و از حضورش بدون اجازه متفرّق نشويد، زيرا سر پيچى از دستور پيامبر سر پيچى از دستور خداست.

3- پيامبر كه در باره شما به نفع يا ضررتان دعا مى كند، آن را مثل دعا و نفرين خودتان ندانيد، زيرا دعا و نفرين او مستجاب و مورد توجّه خداوند است.

الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ آنان كه كم كم، مخفيانه فرار مى كنند. «لواذا» در حالى كه بعضى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 340

پشت سر ديگران مخفى مى شوند و به يكديگر پناه مى برند. بعضى گفته اند:

بدون اجازه آن حضرت از ميان جمعيّت يواشكى مى گريختند. و بعضى گفته اند: از جهاد و ميدان جنگ پنهانى فرار مى كردند، و جنگ ناكرده بر مى گشتند. و گروه سوم گفته اند:

در بين خطبه پيامبر در نماز جمعه مخفيانه برمى خواستند و مى گريختند.

الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ خالفه الى الأمر: آن شخص در رفتن به سوى كارى با فرمانده مخالفت كرد و بدون اجازه او به آن كار دست زد. از همين قبيل است قول خداوند وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ «اراده ندارم كه شما را از چيزى نهى كنم و خود با شما مخالفت كرده آن را انجام دهم» (هود 11/ 78) و خالفه عن الأمر: وقتى است كه بدون اجازه فرمانده از كار خود باز ايستد، مفعول «يخالفون» حذف شده و ضمير در «امره» براى اللَّه يا رسول است. بنا بر اين معناى آيه اين مى شود كه غير مؤمنان يعنى منافقان، مردم را از اطاعت فرمان پيغمبر، و خدا، و دين او، باز مى داشتند.

أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ [بايد آنان كه مخالفت فرمان خدا يا پيامبر مى كنند از اين بترسند] كه آزمايشى در دنيا بر ايشان پيش آيد و نفاق آنها را آشكار سازد. از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده است يعنى اين كه پادشاهى ستمگر (در دنيا) بر آنها چيره شود. «1»

«أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ» يا عذابى دردناك در آخرت دامنگير آنان شود مطلب ديگرى كه از اين آيه بر مى آيد آن است كه اوامر پيامبر دلالت بر وجوب مى كند.

قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حرف «قد» براى تأكيد است كه حتما خداوند از مخالفت آنها آگاه و مطّلع است و تأكيد علم خداوند در اين

امر حاكى از قطعيت كيفر و عذاب الهى است، و دليل بر اين كه «قد» در اين جا، مفيد تأكيد است، آن است كه هر گاه بر

__________________________________________________

1-

ان يسلط عليهم سلطان جائر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 341

فعل مضارع داخل شود، به معناى «ربما» است، و چنان كه ربّما در شعر ذيل معناى كثرت مى دهد «قد» نيز در اين امر پيروى از آن مى كند چنان كه در دو شعر بعد مى آيد به ترتيب:

الف:

فان تمس مهجور الفناء فربّما اقام به بعد الوفود وفود «1»

در اين شعر كلمه «ربما» مفيد معناى تكثير است.

ب:

اخى ثقة لا تهلك الخمر ماله و لكنّه قد يهلك المال نائله «2»

در اين جا «قد» با اين كه بر مضارع داخل شده به معناى كثرت و تأكيد است.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در اين آيه تمام عالم وجود، از حيث آفرينش و مملوكيت و متعلّق علم واقع شدن، به ذات اقدس خداوندى اختصاص داده شده است، بنا بر اين چگونه حالات درونى و اعمال منافقان بر او پوشيده باشد و اگر چه آنها در پنهان داشتن و پوشانيدن آن از چشمها، كوشش فراوانى مى كنند، ولى خدا در روز رستاخيز از آنچه در باطن خود داشته اند به آنان خبر مى دهد و در آن روز آنها را به همان امور، مجازات و كيفر مى كند.

خطاب در جمله «قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» غيبت در «وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ»، مى تواند هر دو به طريق التفات براى منافقان باشد، و ممكن است كه «ما انتم عليه» عام و شامل (منافق و غير آن) و «يرجعون» ويژه منافقان باشد.

__________________________________________________

1- اگر به وسيله مرگ تو اكنون آستانه خانه ات متروك مانده

(اندوهى نيست) زيرا (در گذشته) مردم زيادى در اين جا اجتماع كرده و كسب فيض نموده اند. شعر از ابو عطاى سندى در مرثيه ابن هبيره است كه منصور او را كشته بود.

2- برادر من مورد اعتماد است و «خمر» ثروت او را نابود نمى كند (آن را در شرابخوارى مصرف نمى كند) اما كس ديگرى كه ثروت را به دست مى آورد به يقين آن را نابود مى كند. تصحيح استاد گرجى، پاورقى ج 3، ص 124.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 342

سوره فرقان ..... ص : 342

اشاره

اين سوره، جز چند آيه اش، مكّى است و بى خلاف داراى 77 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 342

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه سوره فرقان را بخواند روز قيامت در حالى كه مؤمن به رستاخيز است مبعوث مى شود و بى درنگ و بى خستگى وارد بهشت مى شود. «1»

از امام كاظم عليه السّلام نيز روايت شده است كه فرمود: هر كس سوره فرقان را در هر شب بخواند خداوند هرگز او را عذاب نمى كند و جايگاهش در بهشت برين است. «2»

[سوره الفرقان (25): آيات 1 تا 10] ..... ص : 342

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً (1) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً (7) أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (9)

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً (10)

__________________________________________________

1-

من قراها بعث يوم القيمة و هو مؤمن بأن الساعة اتية

لا ريب فيها و أدخل الجنة بغير نصب.

2-

من قرأها فى كل ليلة لم يعذبه اللَّه ابدا و كان منزله فى الفردوس الأعلى.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 343

ترجمه: ..... ص : 343

پر بركت و زوال ناپذير است خداوندى كه قرآن را بر بنده اش فرو فرستاد تا جهانيان را بيم دهنده باشد. (1)

خداوندى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست و فرزندى نگرفته است و او را در فرمانروايى شريكى نيست و همه چيز را بيافريده است و اندازه هر چيز را دقيقا معيّن كرد. (2)

كافران سواى او خدايانى برگزيدند كه هيچ چيز نمى آفرينند و خود مخلوقند نه مالك سود و زيان خود هستند و نه مالك مرگ و زندگى و رستاخيزشان. (3)

و كافران گفتند كه اين فقط دروغى است كه او ساخته است و گروهى ديگر او را يارى داده اند حقّا آنچه مى گويند ستم و بهتان بزرگى است. (4)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 344

كافران گفتند: اين افسانه هاى پيشينيان است كه هر صبح و شام بر او املا مى شود و او آن را مى نويسد. (5)

بگو: اين كتاب را كسى نازل كرده است كه نهان آسمانها و زمين را مى داند، او پيوسته آمرزنده و مهربان است. (6)

گفتند چرا اين رسول غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى بر او فرود نمى آيد تا همراه او بيم دهنده باشد؟ (7)

چرا از آسمانى گنجى برايش فرستاده نشود؟ چرا او را باغى نيست كه از آن بخورد. و ستمكاران گفتند شما فقط از يك انسان مجنون پيروى مى كنيد. (8)

بنگر چگونه براى تو داستانها مى آورند آن چنان گمراه شدند كه توان پيدا كردن راهشان نيست. (9)

بزرگ و زوال ناپذير است خدايى كه

اگر بخواهد بهتر از آن به تو ارزانى دارد، باغهايى كه در آنها نهرها جارى باشد. و قصرهاى مجلّلى برايت پديد آورد. (10)

تفسير: ..... ص : 344

تَبارَكَ الَّذِي بركت به معناى خير و نيكى فراوان است و از اين مورد است عبارت «تبارك اللَّه» يعنى خداوند پر بركت و خير محض است. قرآن را به دو علّت فرقان گويند:

1- چون جدا كننده حق از باطل است.

2- به اين سبب كه تمام قرآن يك مرتبه نازل نشده است. بلكه به طور پراكنده فرو فرستاده شده و ميان آيه هاى آن فاصله زمانى بوده است.

لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً ضمير در فعل ليكون، يا به عبد بر مى گردد يا به فرقان و كلمه «لِلْعالَمِينَ» عموميت دارد لذا جنّ و انس را در بر مى گيرد.

كلمه «نذير» يا صفت مشبّه به معناى اسم فاعل است يعنى بيم دهنده. و يا به معناى مصدرى (انذار) است يعنى بيم دادن و اين همانند كلمه «نكير» است كه به معناى انكار است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 345

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عبارت «الذى له» يا بدل است از عبارت «الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ» و يا در مورد مدح و ستايش خداوند است.

وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ خداوند تمام موجودات را آفريد.

فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً تدبير و اندازه هر موجودى را آن طور كه شايسته اوست، آماده كرد.

لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً مفهوم «خلق» در جمله «لا يَخْلُقُونَ» به معناى افتعال و اقتدار است، يعنى بر انجام كارى از كارهاى خداوند و حتى از كارهاى بندگان توانايى ندارند، بنا بر اين نمى توانند چيزى را بيافرينند در حالى كه خود، ساخته و آفريده شده اند، زيرا بت پرستان همان بتهايى را پرستش مى كنند كه به دست

خود تراشيده و به صورت مجسّمه در آورده اند.

وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً اين بتها توانايى دفع ضرر و جلب منفعت را براى خود ندارند و چون از اين كار ناتوانند نسبت به مرگ و زندگى ناتوانترند.

وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ مقصود از قوم ديگر، همان يهوديانند.

برخى از مفسّران گويند: منظور، عداس غلام حويطب بن عبد العزى و يسار غلام علاء بن حضرمى است. [اين دو نفر از جمله كتّاب بودند.]

فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً فعل «جاء» و «اتى» از فعلهاى لازمند ولى گاهى به معناى فعل مى آيند و مانند آن متعدّى مى شوند و رواست كه در تقدير، «جاءوا بظلم» بوده و حرف جرّ حذف و فعل (به مفعول) متّصل شده باشد.

ظلم و ستم كافران بدين سبب بود كه كلام خدا را كه تمام فصحاى عرب در برابر فصاحت و بلاغت آن عاجز بودند، بيهوده و سست مى پنداشتند.

و «زور» بدين سبب بود كه به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نسبت بهتان و دروغ مى دادند.

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ مقصود از اين كلمه همان چيزهايى است كه پيشينيان به صورت افسانه در كتابهايشان نوشته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 346

«اكتتبها» يعنى پيامبر آن افسانه ها را براى خودش نوشته است. چنان كه درباره كسى كه آب را براى خودش مى ريزد، مى گويى: «اصطبّ الماء».

فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ و آن افسانه ها به پيامبر املا و القاء مى شود و آنها را حفظ مى كند.

بُكْرَةً وَ أَصِيلًا پيوسته در صبح و شام، يا در پنهانى و خفا آن هنگامى كه هنوز مردم در كوچه و بازار پراكنده نشده اند و در خانه هاى خود هستند.

الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ خدايى كه پنهانيها و باطن امور

را مى داند. از جمله رازهايى را كه مى داند، مكر و نيرنگى است كه شما نسبت به رسولش به كار مى بريد و آن اين است كه بطلان و دروغ بودن مطالب خود را، با آن كه مى دانيد، پنهان مى كنيد.

إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً با اين كه لجاجت و مكابره شما موجب كيفر است و بايد عذاب به شما وارد شود، با اين حال خداوند به سبب غفاريّت و رحمانيّتش در عذاب شما شتاب نمى كند.

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ گفتند: اين چه رسولى است كه حالتهاى ما را دارد، مانند ما غذا مى خورد و براى طلب معاش در بازار راه مى رود چنان كه ما راه مى رويم. وى مى بايستى مانند فرشته از خوردن و معاش زندگى بى نياز باشد. سپس از اين گفتار خود پايينتر آمدند و گفتند: اگر انسان هم بتواند رسول باشد بايد يك فرشته او را همراهى كند تا در انذار و تخويف او را يارى دهد. از اين سخن هم پايينتر آمدند و گفتند: پس بايد گنجى داشته باشد تا او را در زندگى بى نياز كند. سپس از اين هم فروتر آمدند و گفتند: يا داراى باغهايى باشد كه از ميوه هاى آن هم خودش و هم ديگران استفاده كنند.

فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً فعل: فيكون منصوب است، زيرا جواب لولاست و لولا به معناى هلّا و در حكم استفهام است.

أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ فعل «يلقى» و «تكون» بر فعل «انزل» عطف شده اند، زيرا «انزل» به معناى «ينزل» و در محل رفع است. «يأكل منها» فعل «يأكل» هم با «ى» خوانده

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 347

شده است و هم با «ن» «نأكل».

وَ قالَ الظَّالِمُونَ اسم ظاهر «ظالمون» به

جاى ضمير «هم» آمده است و مقصود همان مشركانند.

ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ در باره تو سخنان بيهوده و بى ارزش مى گويند همانند اين كه پيامبرى ميان انسان و ملك مشترك است و يا اين كه بايد براى تو از آسمان گنجى فرستاده شود و مانند اينها ...

فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا پس آنها سرگردان و سخت گمراهند و سخن استوارى كه بتوانند بر آن پايدار باشند نمى يابند، يا مقصود اين است كه آنها از راه حقّ گمراه شدند و به آن هدايت نمى شوند.

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً خير و بركت بسيار آن خدايى راست كه اگر بخواهد، بهتر از آنچه آنها مى گويند در اين دنيا به تو ارزانى مى دارد.

وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً فعل «يجعل»، بنا بر اين كه به فعل «جعل» عطف باشد، به رفع و جزم خوانده شده است، زيرا در صورتى كه شرط، فعل ماضى باشد جواب آن به رفع و جزم هر دو جايز است. چنان كه زهير گفته است:

و ان أتاه خليل يوم مسغبة يقول لا غائب مالى و لا حرم «1»

[سوره الفرقان (25): آيات 11 تا 20] ..... ص : 347

اشاره

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً (11) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً (12) وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً (13) لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً (14) قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً (15)

لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17) قالُوا

سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً (19) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً (20)

__________________________________________________

1- اگر فقير و بى نوايى روز سختى بر او وارد شود به او گويد آنچه دارم براى تو حاضر و مباح است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 348

ترجمه: ..... ص : 348

بلكه آنها روز رستاخيز را تكذيب كردند، و ما براى كسى كه روز قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهيّا كرده ايم. (11)

هنگامى كه آتش آنها را از دور مى بيند صداى خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مى شنوند. (12)

و زمانى كه آنها را در مكان تنگ و محدودى مى افكنند، در حالى كه در غل و زنجيرند فرياد واويلاى آنها بلند مى شود. (13)

امروز يك مرتبه واويلا نگوييد، بلكه بسيار واويلا سر دهيد. (14)

بگو آيا اين بهتر است يا بهشت جاويدانى كه به پرهيزكاران وعده داده شده؟ بهشتى كه پاداش كارهايشان و جايگاه آنها است. (15)

آنچه را كه بخواهند برايشان فراهم است و جاودانه (در بهشت) خواهند ماند، اين وعده اى است كه پروردگارت بر عهده گرفته است. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 349

و روزى كه تمام آنها و آنچه را كه غير از خدا پرستش مى كردند، جمع مى كند، به آنها مى گويد آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد؟ يا خودشان گمراه شدند؟ (17)

آنها مى گويند منزهى تو، براى

ما شايسته نبود كه غير از تو اوليائى برگزينيم، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار كردى تا اين كه (به جاى شكر نعمت) يا تو را فراموش كردند و هلاك شدند. (18)

پس اين معبودان آنچه را كه شما مى گوييد انكار كردند و شما توانايى نداريد كه عذاب الهى را بر طرف كنيد، يا از كسى يارى بخواهيد و هر كس از شما كه ستم كند ما عذاب بزرگ و شديدى را به او مى چشانيم. (19)

ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه غذا مى خوردند و در بازارها مى رفتند و ما برخى از شما را وسيله امتحان برخى ديگر قرار داديم، آيا شكيبايى مى كنيد؟ و پروردگار تو بينا و بصير است. (20)

تفسير: ..... ص : 349

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ (اين عبارت) يا عطف است به آنچه از قول كفّار حكايت شده، يعنى خدا مى فرمايد اينها چيزى عجيب تر از آنچه مى گويند آورده اند و آن انكار و تكذيب روز قيامت است، يا به مطالب بعد متّصل است يعنى اينها اين موارد را چگونه قبول مى كنند در صورتى كه به روز جزا و پاداش ايمان ندارند. «سعيرا» با آتش سوزان و شعله ور.

إِذا رَأَتْهُمْ عمل ديدن به آتش نسبت داده شده و حال آن كه آنها آتش را مى بينند مانند قول كسانى كه گفته اند «دور بنى فلان تتراء»: كه گويى بعضى از خانه هاى آن قبيله برخى ديگر را مى بينند. بنا بر اين مقصود از آيه موقعيّتى است كه آتش نسبت به اهل دوزخ به منزله ناظر است.

«سَمِعُوا» دوزخيان التهاب آن را مى شنوند، اين حالت آتش، به فرياد و نفس كشيدن خشمگين تشبيه شده است برخى گويند «تغيظ»

(خشم) نسبت به آتش

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 350

است و «زفير» (ناله) نسبت به اهل آتش.

مَكاناً ضَيِّقاً تنگى جا همراه با فشار و سختى نسبت به اهل آتش اعمال مى شود، پناه بر خدا از دوزخ، از ابن عباس نقل شده است: جاى آنها چنان تنگ است كه آهن ته نيزه بر نيزه تنگ مى گيرد (و بعضى گفته اند مانند ميخ بر ديوار) و با اين تنگى و سختى جا، آنها در غل و زنجيرند و دستهايشان به گردنشان با غل بسته شده است، و بعضى گويند آنها با شياطين- در غل و زنجيرند. «ثبورا» هلاكت و مرگ، و آنها مرگ خود را مى خواهند و مى گويند: «وا ثبورا» يعنى اى مرگ بيا كه اكنون زمان آن است.

لا تَدْعُوا اين عبارت به دوزخيان گفته مى شود و يا آنان در موقعيتى هستند كه شايسته است به آنها گفته شود هر چند در ظاهر گفتارى نيست و مقصود اين است كه شما در مهلكه اى افتاده ايد كه مرگتان يك بار نيست بلكه بارها و به زيادى روى خواهد داد.

وُعِدَ الْمُتَّقُونَ بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده و هر چه بخواهند براى آنها در بهشت فراهم است.

كانَتْ لَهُمْ جَزاءً اين پاداش در لوح محفوظ نوشته شده است، يا چون وعده خداوند است گويى كه تحقق يافته است.

«كانَ عَلى رَبِّكَ» ضمير كان به «ما يَشاؤُنَ» بر مى گردد، يعنى آنچه وعده داده شده (از نعمتهاى بهشت) بر پروردگارت واجب است كه انجام دهد به اين معنى كه (مؤمنان) از او درخواست مى كنند، زيرا اين بهشت ثوابى است كه (نيكو كاران) مستحقّ و سزاوار آن هستند و گويند كه فرشتگان و مردم (بهشت

و نعمتهايش را) از خداوند مى خواهند چنان كه فرشتگان مى گويند: رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ «پروردگارا مؤمنان را در بهشت جاويدى كه وعده فرموده اى وارد كن» (غافر/ 8) و از قول مؤمنان مى خوانيم: رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ «پروردگارا آنچه را به پيامبرانت در باره ما وعده فرموده اى به ما مرحمت كن»، (آل عمران

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 351

/ 194).

«يَحْشُرُهُمْ ... فَيَقُولُ» اين دو كلمه هم با «ى» و هم با «ن» خوانده شده است.

(نحشرهم- فنقول).

وَ ما يَعْبُدُونَ از كلمه «ما» معبودهاى مشركان كه يا از فرشتگان و يا از جنّ و انس (مانند حضرت عيسى- عزير ...) هستند، اراده شده، يا منظور بتها هستند زيرا در آن زمان خداوند (نيروى) سخن گفتن را به آنها عطا فرمايد. و فايده «انتم» و «هم» و اين كه پس از استفهام آمده اند، اين است كه تنها از كسى سؤال مى شود كه اين عمل در باره او انجام شد نه از خود عمل. و «انتم» بر فعل مقدم شده است تا معبودها بدانند كه آنها مورد سؤال هستند.

قالُوا سُبْحانَكَ تو پاك و منزهى از اين كه شريك داشته باشى از اين سؤالى كه از آنها مى شود تعجّب مى كنند، زيرا آنها يا فرشته بودند و يا پيامبران معصوم و ممكن است كه «سبحانك» براى اين باشد كه ثابت كنند، با اين كه ما جز خداوند را تسبيح نمى كنيم چگونه صحيح است كه ديگران را به عبادت غير از خدا وادار كنيم.

عبارت نتّخذ نتّخذ [به صورت مجهول ] نيز خوانده شده و اين قرائت از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است. ماده «اتخذ» هم به يك

مفعول متعدى مى شود و هم به دو مفعول، بنا بر قرائت اول متعدى به يك مفعول است و آن عبارت از من اولياء است و اصل آن ان نتخذ اولياء بوده و «من» براى تأكيد نفى افزوده شده است و بنا بر قرائت دوم متعدّى به دو مفعول است [اولى كه ضمير و نايب فاعل است و دومى من اولياء است ] و در اين صورت «من» به معنى تبعيض است يعنى «نتخذ بعض الاولياء» «الذكر» معناى ذكر، ياد خدا، ايمان به او، قرآن، و دستورات شرع است. «بورا» معناى (بور) نابودى و هلاكت است، ممكن است كه صفت براى مفرد و جمع واقع شود و ممكن است كه جمع «باير» باشد مانند «عائذ و عوذ» [كه عوذ جمع عائذ است ].

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 352

اين آيه بر بطلان سخن كسانى كه گمان مى كنند گمراه كننده بندگان به معنى حقيقى، خداوند است، (قول جبريها) دلالت دارد، زيرا خداوند به (معبودان) مى فرمايد آيا شما آنها را گمراه كرديد، يا خودشان گمراه شدند، معبودان خودشان را از اين كار تبرئه مى كنند و از اين كه باعث گمراهى آنان شده باشند به خداوند پناه مى برند و مى گويند چون تو تفضل فرمودى و به آنها و پدرانشان نعمت دادى، و اين نعمت به جاى آن كه باعث سپاسگزارى شود، سبب گمراهى و كفر آنان و فراموش كردن «ذكر» تو گشت و همين بود كه سبب هلاكت و نابودى آنان شد، پس (معبودان) آن گاه كه بهره مند ساختن به وسيله نعمت را از جانب خدا دانسته و فراموشى ذكر خدا را كه سبب هلاكت شده به مردم نسبت داده اند، هم

خود را از گمراه كردن مردم تبرئه كرده اند و هم خداى سبحان را از اين كار منزّه و پاك دانسته اند و به اين دليل گمراه كردن مجازى را كه خداوند به خود نسبت داده: يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ هر كس را خدا بخواهد گمراه مى كند ... (رعد/ 27) شرح و توضيح داده اند. و اگر حقيقتا خدا آنها را گمراه كرده بود، (معبودان) مى بايست بگويند: بل انت اضللتهم. يعنى تو آنها را گمراه كردى [نه اين كه نسبت گمراهى را به نعمتها و نسيان ذكر بدهند].

بِما تَقُولُونَ اين كلمه هم با «ت» «تقولون» و هم با «ى» «يقولون» خوانده شده است، با حرف ت معنى اين است كه (معبودان) سخنان شما را كه مى گوييد: آنها خدايان ما بودند، انكار مى كنند. و با «ى» معنى اين است كه (معبودان) حرفهاى شما را با سخنان خود مى گويند «سبحانك ما ينبغى لنا ...» انكار و تكذيب مى كنند.

فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً تستطيعون نيز با «ى» و «ت» خوانده شده است، با قرائت «ت» يعنى شما توانايى برگرداندن و دور كردن عذاب را از خود نداريد. و با قرائت (ى) يعنى خدايان شما اين توانايى را ندارند.

نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً در آخرت (عذاب دردناك را به آنها مى چشانيم) كافر، همان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 353

ظالم و ستمكار است به دليل قول خداوند كه فرموده است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «به راستى شرك ستم بزرگى است» (لقمان/ 13) و جمله بعد از «إلّا» «إِلَّا إِنَّهُمْ ...»

صفت براى موصوف محذوف است و در اصل و ما ارسلنا احدا من المرسلين بوده است و چون عبارت «مِنَ الْمُرْسَلِينَ» كه جار و مجرور است بر موصوف «احدا»

دلالت دارد موصوف حذف شده است و مانند اين مورد است (آيه) وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ كه و ما منّا احد ... بوده است «و هيچ كس از ما نيست مگر اين كه براى او جايگاه معلومى است» (صافّات/ 164) از حضرت على عليه السّلام (قرائت) «يمشون» به صورت مجهول روايت شده است و معنى اين است كه نيازمنديها، يا مردم، آنها را به بازار مى بردند.

«فتنة» بلا و گرفتارى (آزمايش و امتحان) و اين براى دلجويى پيغمبر و سفارش به صبر و تحمّل آن حضرت است در برابر گفتار مشركين كه غذا خوردن و بازار رفتن او را بدعت و غير عادى مى پنداشتند، يعنى ما پيامبران (پيش از تو را) هم به انواع اذيّت و آزار وسيله مردمانى كه براى آنها فرستاده شده بودند، گرفتار مى كرديم.

موقعيّت و مفهوم «ا تصبرون» كه بعد از «فتنه» آمده است، همان موقعيت و مفهوم ايكم است كه بعد از ابتلا در گفتار خداوند آمده است: لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «تا بيازمايد شما را كه كدام يك در كردار نيكوتريد». (هود/ 8) وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً پروردگار تو همواره به درستى و حكمت اين آزمونها و اذيتها بينا و بصير است، پس به سبب گفتار بيهوده مشركان دلتنگ و آزرده خاطر مباش و صبر و شكيبايى پيشه كن.

برخى گويند اين (فتنه) براى تسليت و دلجويى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در برابر سرزنش و ملامتى است كه كفار نسبت به فقر و نداشتن ثروت به آن حضرت، مى كردند، زمانى كه مى گفتند چرا گنج و يا باغى ندارد.

يعنى ما ثروتمندان را وسيله آزمايش فقرا قرار داديم تا

ببينيم آيا آن فقيران صبر و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 354

شكيبايى مى كنند يا نه؟

برخى ديگر گويند، ما تو را وسيله آزمايش كفّار قرار داديم، زيرا اگر تو ثروتمند و صاحب گنجها و باغها بودى، ممكن بود براى خاطر دنيا از تو اطاعت كنند و به تو ايمان بياورند و يا (حدّ اقل) ايمانشان را با اغراض دنيوى ممزوج و آميخته مى كردند.

پس ما تو را در حال فقر و نادارى به رسالت مبعوث كرديم، تا هر كس كه تو را اطاعت و پيروى مى كند بدون طمع و غرض دنيوى، و خالص براى ما باشد.

و گويند ابو جهل و همپيمانان او مى گفتند اگر ما ايمان بياوريم و اسلام را بپذيريم، صهيب و بلال و ديگر بردگانى كه پيش از ما مسلمان شده اند، به دليل سبقتشان، بر ما فضيلت و برترى خواهند داشت [و اين براى ما تحمّل ناپذير است ]، پس همين خود آزمايش و فتنه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 355

جزء نوزدهم از سوره فرقان آيه 21 تا سوره نمل آيه 55

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 357

[سوره الفرقان (25): آيات 21 تا 30] ..... ص : 357

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً (21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23) أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً (24) وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلاً (25)

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً (26) وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً

(27) يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29) وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

ترجمه: ..... ص : 357

و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار مى كنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند؟ و يا پروردگارمان را به چشم خود نمى بينيم؟ آنها در باره خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 358

روزى كه فرشتگان را مى بينند (و به آرزوى خود مى رسند) روز بشارت مجرمان نيست (بلكه روز كيفر آنان است) و مى گويند ما را امان دهيد و معاف داريد. (22)

و ما به سراغ كارهايى كه انجام داده اند، مى رويم و همه را همچون ذرّات غبار در هوا پراكنده مى كنيم. (23)

در آن روز جايگاه اهل بهشت و استراحتگاهشان از همه بهتر و نيكوتر است. (24)

(و به ياد آور) روزى را كه آسمان و ابرها از هم شكافته مى شود و فرشتگان فرود مى آيند. (25)

در آن روز حكومت (و قدرت) از آن خداوند رحمان است و براى كافران روز سختى خواهد بود. (26)

(و به ياد آور) روزى را كه ستمگر دست خويش را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد اى كاش راهى را با رسول خدا برگزيده بودم. (27)

(و مى گويد) اى واى بر من، كاش فلانى را به دوستى خود بر نگزيده بودم. (28)

او مرا از ياد حق گمراه كرد پس از آن كه آگاهى از حق به من رسيده بود، و شيطان هيچ گاه انسان را يارى نمى كند. (29)

پيامبر گفت: پروردگارا، اين قوم من از قرآن دورى كردند. (30)

تفسير: ..... ص : 358

لا يَرْجُونَ لِقاءَنا يعنى در ديدار و ملاقات ما، اميدى به خير و نيكى ندارند، زيرا آنان كافرانند، يا از ديدار ما احساس بدى و شرّ نمى كنند (از عذاب ما نمى ترسند) كلمه «رجاء» در لغت

تهامه به معنى خوف و ترس آمده است. در اين آيه ورود به روز قيامت و جزا به منزله ديدار با خدا قرار داده شده است.

لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ «لولا» به معنى هلّا آمده است، يعنى چرا فرشتگان بر ما فرود نمى آيند تا اين كه راستگويى محمّد را به ما خبر دهند.

أَوْ نَرى رَبَّنا چرا ما خدا را آشكارا [با چشم ظاهر] نمى بينيم تا ما را به تصديق و پيروى از محمّد دستور دهد.

اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ استكبار و دشمنى با حقّ و خداوند را در دلهاى خود پنهان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 359

مى كردند و مانند اين مورد است. آيه: إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ «در سينه هاشان جز كبر و خيال پيروزى نيست» (غافر/ 56). «و عتوا» آنان در سركشى و طغيان زياده روى كرده اند و صفت «عتوّا» با كلمه «كبير» توصيف شده است تا افراط در سركشى و طغيان را بيان كند، يعنى آن كفار بر اين گفتار بزرگ جسارت آميز [درخواست نزول ملائكه يا ديدن خدا] اقدام نمى كردند، مگر اين كه در سركشى و استكبار به حدّ افراط رسيده باشند. «لام» لقد جواب قسم محذوف است.

يَوْمَ يَرَوْنَ «يوم» به وسيله مفهوم و عاملى كه كلمه «لا بشرى» بر آن دلالت مى كند، منصوب شده است و به مفهوم يمنعون البشرى مى باشد. «يومئذ» يا تكرار كلمه قبلى است كه به همان عامل منصوب است و يا به فعل (اذكر) منصوب است يعنى اذكر يوم يرون الملائكة «به ياد بياور روزى را كه كافران فرشتگان را مى بينند». در اين صورت عبارت «لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ» جمله مستأنفه است.

«لِلْمُجْرِمِينَ» يا اسم ظاهرى است كه به جاى ضمير است

و يا به معناى فراگير و عام خودش شامل اين گناه كاران هم مى شود.

حِجْراً مَحْجُوراً اين عبارت به وسيله فعل محذوف منصوب است. سيبويه گفته است مردى به مردى مى گويد: أ تفعل كذا و كذا؟ او در پاسخ مى گويد: حجرا «1» و «حجرا» از ماده حجر است و موقعى به كار برده مى شود كه بخواهند از كارى جلوگيرى شود و معناى جمله اين است كه از خدا مى خواهم كه مانع اين كار شود.

اين كلمه بر وزن فعل (حجر) و بر وزن فعل (حجر) آمده است و چون اختصاص به يك معنا دارد (امان خواستن) اين تغيير و تصرّف در آن داده شده است چنان كه گويند: قعدك و عمرك «قسم به جانت كه نشستى». [كه قعد و قعد هر دو به يك معنى آمده است ] و ديگرى گفته است: «از شما به خدا پناه مى برم و به او

__________________________________________________

1- آيا چنين كارى مى خواهى انجام دهى؟ مى گويد: پناه بر خدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 360

تحصّن مى جويم «1»».

اين (حجر) كلمه اى است كه عربها در موقع روبرو شدن با دشمن يا هجوم بلائى، به جاى كلمه استعاذه به كار مى برند.

«مَحْجُوراً» صفت براى حجر است، و براى تأكيد معناى آن آمده است. چنان كه مى گويند موت مائت (مرگ كشنده- كه مائت تأكيد براى موت است) و معنا اين است كه كافران ديدار فرشتگان را مى خواستند امّا وقتى كه آنها را روز قيامت ملاقات كردند، از ديدار آنها نفرت داشتند، و هنگام ديدار فرشتگان عبارتى را كه موقع روبرو شدن با دشمن انتقامجو مى گويند، بر زبان آوردند.

و گويند اين سخن گفتار فرشتگان است و معناى آن اين است كه آمرزش، بهشت

و بشارت بر شما حرام است، يعنى خداوند اين نعمتها را بر شما حرام كرده است.

وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا در آن جا رفتن و قدم زدنى نيست، ولى حال كافران و كارهاى نيك آنها- از قبيل صله رحم، پذيرايى از مهمان، به فرياد ستمديده اى رسيدن و ديگر كارهاى نيكى كه انجام داده اند- تشبيه شده است به حال كسانى كه نسبت به پادشاهشان سركشى و نافرمانى مى كنند و در عوض پادشاه به املاك و اموال و متصرّفات آنها رو مى آورد و آنها را نابود مى كند و اثرى از آن باقى نمى گذارد. «2» «هباء» هباء ذرّاتى است شبيه به غبار كه در نور خورشيد كه از روزنه اى مى تابد، ديده مى شود «منثورا» [اين كلمه ] صفت هباء است يعنى پراكنده شده است.

__________________________________________________

1- عوذ بربّى منكم و حجر.

2- يكى از شرايط قبولى كارهاى نيك، ايمان داشتن و خالص بودن براى خداست و چون كافران ايمان نداشتند كارهاى نيك آنها در آخرت اثرى براى آنها ندارد. تفسير نمونه، ج 15، با تصرّف و اختصار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 361

مُسْتَقَرًّا مستقرّ جايى است كه بيشتر وقتها در آن گرد هم مى آيند و به گفتگو مى پردازند (قرارگاه).

مَقِيلًا مقيل استراحتگاه، و جاى خلوت كردن با همسران است و (بهشت) به عنوان تشبيه، مقيل ناميده شده است.

در كلمه «أحسن» (أَحْسَنُ مَقِيلًا) نشانه و رمزى است براى زينتها و صورتهاى زيبا و نيكوييهاى ديگرى كه استراحتگاه اهل بهشت به آنها آراسته شده است.

فعلى كه «تشقّق» خوانده شده است، در اصل تتشقّق بوده است، پس در يكى از دو قرائت حرف «تاء» حذف و در قرائت ديگر ادغام شده است.

«بِالْغَمامِ» حرف «باء» براى بيان حال و

چگونگى است، يعنى آسمان شكافته مى شود در حالى كه بر روى آن ابرى است چنان كه مى گويند ركب الأمير بسلاحه، يعنى امير سوار شد در حالى كه مسلّح بود.

وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ و فرشتگان در حالى كه نامه اعمال بندگان را در دست دارند، فرود مى آيند. فعل «نزّل» «ننزّل» نيز خوانده شده است.

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ حكومت و قدرت ثابت در آن روز براى خداوند است، زيرا هر قدرتى در آن روز باطل و نابود مى شود و تنها سلطنت خداست كه باقى مى ماند. بنا بر اين «ملك» مبتدا و «يومئذ» ظرف و «الحقّ» صفت و «للرّحمن» خبر آن است.

و رواست كه «يومئذ» ظرف خبر و «الحقّ» خود خبر و «للرّحمن» كه جار و مجرور است به جاى حال باشد. «يغضّ» دست به دندان گزيدن، پشيمان شدن، سر انگشتان به دندان گرفتن، و دندانها بهم ساييدن همه كنايه از خشم و افسوس است زيرا تمام اين كارها از پى آمدهاى آن مى باشد و حرف «ال» در «الظَّالِمُ» ممكن است كه براى عهد باشد، در اين صورت مخصوص آن كسى است

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 362

كه در روايت گفته شده است «1» و ممكن است كه براى جنس باشد در اين صورت تمام ستمكارانى را كه در گمراهى از دوستانشان پيروى مى كنند، در بر مى گيرد.

اين كه (ستمكاران) آرزو مى كنند كه اى كاش با پيامبر همراه بوديم و راه حق را با او مى رفتيم و مى گويند: «يا وَيْلَتى » اين كلمه در اصل يا ويلتى بوده و «يا» تبديل به الف شده است همان طور كه در كلمه «صحارى» و «مدارى» «2» چنين شده است. [كه صحارى و مدارى بوده

است ].

«فُلاناً» كلمه فلان كنايه از اشخاص است (همان كسانى كه باعث گمراهى شده اند، پدر، يا دوست، يا شيطان) چنان كه كلمه هن كنايه از جنس است.

«عَنِ الذِّكْرِ» منظور از ذكر، خدا، يا قرآن، يا پيروى از پيامبر است.

«الشّيطان» يا اشاره به دوست آن گمراه است و او را شيطان گفته اند براى اين كه باعث گمراهى دوستش شده است همان طور كه شيطان گمراه مى كند و سرانجام هم نه به او يارى مى كند و نه سودى به حال او دارد، يا منظور ابليس است زيرا اوست كه انسان را به دوستى با گمراهان و مخالفت با پيامبر وادار مى كند و سپس دست از يارى اش بر مى دارد.

و احتمال دارد كه عبارت: «وَ كانَ الشَّيْطانُ» سخن ستمكاران، و يا سخن خداوند باشد.

«الرَّسُولُ» مقصود حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله مى باشد و قومش (طائفه) قريش است كه خداوند از زبان آن حضرت شكايت از قومش را بيان كرده است.

«مهجورا» او را ترك كرده و به او ايمان نياوردند.

__________________________________________________

1- آن كس «عقبة بن ابى معيط» است و گويند اين آيه در باره وى نازل شده است. تفسير كشّاف، ج 3، ص 276.

2- اين كلمه جمع مدراء است، بنى مدراء يعنى اهل الحضر (شهر نشينان) لسان العرب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 363

و گويند كه «مهجور» از فعل «هجر» و به معنى هذيان است، زيرا آنان آن حضرت را هذيان گو مى پنداشتند، يعنى گمان مى كردند هر چه مى گويد باطل است.

يا در موقع شنيدن سخنان او مى گفتند هذيان است، چنان كه در آيه ديگر از زبان كفّار گفته شده است: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ «به اين قرآن گوش فرا

ندهيد و سخن بيهوده به آن بياميزيد» (فصلت/ 26).

[سوره الفرقان (25): آيات 31 تا 40] ..... ص : 363

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً (31) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً (32) وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (33) الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (34) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً (35)

فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38) وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 364

ترجمه: ..... ص : 364

و ما اين گونه براى هر پيامبرى، دشمنى از خطا كاران قرار داديم، اما همين بس كه خدا راهنما و ياور توست (31)

و كافران گفتند: چرا قرآن يك جا بر او نازل نمى شود؟ اين به خاطر آن است كه دل تو را پا برجا و محكم داريم و آن را تدريجا بر تو خوانديم. (32)

آنها هيچ مثلى براى تو نمى آورند مگر اين كه ما حق و تفسيرى بهتر را براى تو مى آوريم. (33)

آنان كه بر صورتهايشان به سوى جهنّم برده مى شوند، بدترين جاى را دارند و گمراه ترين افرادند (34)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم و برادرش هارون را وزير و كمك او قرار داديم (35)

و گفتيم به سوى اين قوم كه

آيات ما را انكار كردند برويد (امّا آن قوم به مخالفت بر خاستند) و ما سخت آنها را درهم كوبيديم و نابود كرديم (36)

و هنگامى كه قوم نوح پيامبران را انكار كردند، ما آنها را غرق كرديم و عبرت براى مردم قرار داديم و براى ستمگران عذاب دردناكى آماده كرديم (37)

همچنين قوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهى كه درخت صنوبر را مى پرستيدند) و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند هلاك كرديم. (38)

و براى هر يك مثلها زديم (و چون سودى نداد) همه را هلاك كرديم. (39)

آنها از كنار شهر و (ديار قوم لوط) كه باران بلا و بدبختى (بارانى از سنگهاى آسمانى) بر آن باريده بود گذشتند آيا آن را نديدند؟ (آرى ديدند) ولى آنها به رستاخيز اميد و ايمان نداشتند. (40)

تفسير: ..... ص : 364

اين (آيه) دلجويى است از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يعنى پيامبران پيش از تو هم به دشمنى قومشان گرفتار بودند و همين بس كه من تو را راهنمايى مى كنم و بر دشمنان ياريت مى دهم. «عدوّا» هم به معنى يك فرد و هم به معنى گروه مى باشد.

نُزِّلَ در اين جا به معناى أنزل است مانند خبّر [كه به معناى ] أخبر است، يعنى چرا قرآن در يك زمان و يك مرتبه بر پيامبر فرستاده نشد، مانند توراة و انجيل و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 365

زبور كه يك مرتبه فرو فرستاده شدند.

«كَذلِكَ» اين كلمه جواب آنهاست، يعنى حكمت و فايده اين كه قرآن را بتدريج فرو فرستاديم اين است كه به اين وسيله قلب تو نيرومندتر و نگهدارى و حفظ قرآن آسانتر مى شود، زيرا هر علمى كه بتدريج

عرضه و حفظ شود باعث تقويت دل مى شود. علاوه بر آن در قرآن ناسخ و منسوخ است و هر جوابى مطابق با سؤال بايد باشد و اينها با يك مرتبه نازل شدن منافات دارد. گذشته از اين پيامبر درس ناخوانده و امّى بود و خواندن و نوشتن نمى دانست ناگزير براى فهماندن و القاء (وحى) به او بتدريج نازل شد در صورتى كه حضرت موسى و حضرت عيسى خواندن و نوشتن مى دانستند.

وَ رَتَّلْناهُ عطف است بر فعلى كه «كذلك» به آن مربوط مى شود. مثل اين كه خداوند فرموده است: ما قرآن را جدا جدا و پى در پى مرتّب آيه اى بعد از آيه و سوره اى بعد از سوره اى فرو فرستاديم يا دستور داديم كه با تأنّى و با انديشه در آن خوانده شود.

كلمه «ترتيل» در خصوص دندانها گفته مى شود [كه به معنى منظّم و مرتّب بودن است ] «1» و گويند: ثغره رتل و مرتّل اى مفلّج: دندانهاى او زيبا و مرتّب و از هم گشاده است. و گويند: ترتيل به اين معناست كه نزول قرآن تدريجى و با درنگ و در مدّت طولانى بوده است.

وَ لا يَأْتُونَكَ سؤالهاى عجيب و بيهوده از تو نمى كنند مگر آنكه ما جوابى كه حقّ است و در معنا از سؤال آنها بهتر است به آنها مى دهيم كه جز قبول آن راه گريزى براى آنها نيست.

كلمه «تفسير» به جاى معنى آمده است زيرا تفسير همان پرده برداشتن از معناى

__________________________________________________

1- مفلّجة من الأسنان: دندانهايى كه از هم فاصله دارد. ترجمه منجد الطلّاب- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 366

كلام است، يعنى نزول تدريجى قرآن و به اين طريق به مبارزه طلبيدن كفّار را-

كه اگر مى توانيد يك سوره مانند سور قرآن بياوريد- براى اعجاز مناسبتر است از اين كه تمام قرآن يك باره نازل گردد و به كافران گفته شود: اگر مى توانيد مانند آن را در فصاحت بياوريد و گويا خداوند مى فرمايد: آنچه شما را به اين گونه پرسشها وا مى دارد تخطئه كردن راه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و پست شمردن جايگاه و منزلت اوست. و هنگامى كه شما را با صورتهايتان به طرف جهنّم كشيدند مى فهميد كه جاى شما از جاى او بدتر و راه شما از راه او گمراه تر است.

و رواست كه از «مكان»، شرافت و منزلت معنوى اراده شود، يا مراد خانه و جاى سكونت باشد. مانند اين آيه: أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا «كدام يك از ما دو فرقه (غنى و فقير) جايگاهمان بهتر و منزلتمان نيكوتر خواهد بود» (مريم/ 73).

وَزِيراً ما هارون را در انجام رسالت ياور و كمك كار موسى قرار داديم، مقصود، اين است كه اين دو نفر بسوى قوم خود رفتند و آنها ايشان را تكذيب كردند.

فَدَمَّرْناهُمْ در اين مورد سخن به اختصار بيان شده است، زيرا مقصود از اين داستان اين است كه به سبب فرستادن پيامبران حجّت بر آنها تمام شده است و به علّت انكارشان سزاوار هلاكت و نابودى شده اند.

از حضرت على عليه السّلام فدمّراهم «1» و

فدمّرانّهم، «2»

با تأكيد به «نون» مشدّده، روايت شده است.

كَذَّبُوا الرُّسُلَ [چرا رسل گفته شده است در حالى كه حضرت نوح يك نفر بود] زيرا انكار آن قوم حضرت نوح را انكار تمام پيامبران است و يا معنى اين است كه هم او را انكار كردند و هم

پيامبران پيش از او را، يا مقصود اين است كه آنها اصولا

__________________________________________________

1- يعنى موسى و هارون دشمنان را هلاك كردند.

2- يعنى اى موسى و هارون دشمنان خود را هلاك كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 367

مانند «براهمه» «1» به بعثت پيامبران ايمان نداشته اند.

وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ منظور از «ظالمين» يا قوم نوح است، و چون مقصود بيان ستم و ظلم آنها بوده است، به اسم ظاهر بيان شده است، يا «ظالمين» به معناى عموم آن است كه تمام ستمكاران را شامل مى شود. «عادا» عطف به ضمير هم در كلمه «جعلناهم» مى باشد.

وَ أَصْحابَ الرَّسِّ آنها قومى بودند كه پيامبرى به نام حنظله داشتند و چون او را كشتند، به هلاكت رسيدند.

«رسّ» به معناى چاهى است كه سنگ چينى نشده باشد و گويند (رسّ) روستايى است در «يمامه» به نام «فلج» و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است كه زنان آنها همجنس باز بوده اند.

وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ مقصود طوايفى هستند كه ميان اين قومهاى مذكور [عاد، ثمود و رسّ ] بوده اند. چنان كه گاهى حسابدارى عددهاى زيادى را حساب مى كند، سپس عددى را مى گويد: اين هم مثل آنها است، يعنى اين عدد هم حساب شده است.

وَ كُلًّا به فعل مقدّر: أنذرنا يا حذّرنا منصوب شده است و عبارت «ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ» بر فعل مقدّر دلالت دارد يعنى ما براى هر يك از آنان داستانهاى عجيب [و عبرت آموز] بيان كرديم.

و «كلّا» دومى به فعل ظاهر: «تبّرنا» منصوب شده است.

تَتْبِيراً به معناى شكستن و خورد كردن است. منظور از قريه، روستاى سدوم، از روستاهاى قوم لوط مى باشد. آنها پنج قريه بودند كه چهارتايى آنها را خداوند از بين برد

و يكى از آنها را باقى گذاشت.

__________________________________________________

1- بر همين- پيشوا و روحانى مذهب برهمايى است و جمع آن (براهمه) است- فرهنگ عميد، ج اول- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 368

مَطَرَ السَّوْءِ بارش سنگهاى آسمانى است. قريش براى تجارت كه به شام مى رفتند از كنار قريه اى كه با سنگ ويران شده بود مى گذاشتند و آن را مى ديدند.

لا يَرْجُونَ مقصود اين است كه توقع و انتظار روز جزا را ندارند و كلمه «رجاء» به جاى توقّع قرار داده شده است، زيرا كسى كه ايمان دارد، توقّع و انتظار سرانجام كارهايش را نيز دارد، يا معنا اين است كه اميد به روز قيامت ندارد يا از آن روز نمى ترسند، لذا با نظر عبرت نگاه نمى كنند و پند نمى گيرند.

[سوره الفرقان (25): آيات 41 تا 50] ..... ص : 368

اشاره

وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً

(50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 369

ترجمه: ..... ص : 369

و هر گاه تو را مى بينند، تنها كارى كه مى كنند به باد استهزايت مى گيرند (و مى گويند.) آيا اين مرد همان است كه خدا او را به رسالت فرستاده است (41)

اگر ما بر پرستش خدايانمان پايدارى نكنيم بيم آن مى رود كه او ما را گمراه كند، امّا چون عذاب خدا را مشاهده كنند به زودى خواهند دانست كه چه كسى گمراه بوده است (42)

آيا آن كس كه هواى نفسش را خداى خود قرار داد، ديدى (چگونه هلاك شد؟) آيا تو مى توانى به دفاع از او بر خيزى (و او را هدايت كنى)؟ (43)

آيا گمان مى كنى كه بيشتر كافران مى شنوند يا مى فهمند، اينان (در بى عقلى) مانند چهارپايانند، بلكه گمراه تر! (44)

آيا نديدى كه خداوند چگونه سايه را (بر سر عالميان) بگسترانيد، با آن كه اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد، آن گاه خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم. (45)

سپس آن را آهسته جمع مى كنيم (46)

او خدايى است كه شب را براى شما لباس و خواب را وسيله آرامش و استراحت و روز را براى جنبش و كار قرار داد (47)

او خدايى است كه بادها را براى بشارت پيش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبى پاك كننده فرو فرستاديم. (48)

تا به آن باران، سرزمينهاى مرده را زنده كنيم و آنچه آفريديم، چهار پايان و آدميان بسيارى را سيراب گردانيم (49)

ما اين نشانه ها (آيات) را به صورتهاى گوناگون، بين مردم آورديم تا آنها پند بگيرند و متذكر حقّ شوند، ولى بيشتر مردم جز انكار و كفر كارى نكردند. (50)

تفسير: ..... ص : 369

از دو حرف «ان» اوّلى در عبارت «إِنْ يَتَّخِذُونَكَ» نافيه است و دومى در عبارت «إِنْ

كادَ ...» مخفّفه از مشدّده است و «لام» «لَيُضِلُّنا» جدا كننده اين دو است و مقصود اين است كه نسبت به تو موضعى جز سخريّه و استهزا نمى گيرند به اين معنا كه تو را استهزا مى كنند و مى گويند آيا اين است آن كسى كه خداوند او را به رسالت فرستاده

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 370

است؟ كلمه «هذا» در اين مورد براى تحقير است و عبارت «إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا» دليل بر نهايت جديّت و كوشش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در دعوت آنان و نشان دادن معجزه ها و آيات خداوند به آنهاست تا آن جا كه نزديك بود دينشان را رها كنند و به دين اسلام بگروند. «لولا» در اين مورد از نظر معنى قيد است براى حكم مطلق.

عبارت «وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ» نوعى تهديد است.

عبارت «مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا» جواب گونه اى است به گفته كافران. «إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا» يعنى وقتى كه گفتند: اگر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نكنيم بيم آن مى رود كه ما را گمراه سازد، خداوند به آنها پاسخ داد بزودى خواهند فهميد كه مؤمنان گمراه ترند يا كافران.

أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ آيا آن كس كه هواى نفسش را خداى خود قرار داده است ديده اى آيا تو به او اميدوارى كه او را به ايمان آوردن مجبور كنى و به او بگويى: خواه ناخواه بايد اسلام بياورى؟ نظير اين مفهوم در اين دو آيه نيز آمده است: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ «تو بر آنها توانا نيستى» (غاشيه/ 22) وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ «تو بر آنها مسلّط نيستى [كه كفر آنها را به ايمان تبديل كنى ]» (ق/ 45).

حرف «أم» در اين

مورد منقطعه و به جاى «بل» آمده است و در معنا «بل أ تحسب» بلكه آيا گمان مى برى، بوده است.

بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا [بلكه از حيوانات هم پست ترند] براى اين كه حيوانات نسبت به كسى كه سرپرست آنهاست، رام و فرمان بردارند و كسى را كه به آنها نيكى كند از كسى كه بدى كند تشخيص مى دهند و آنچه را كه براى آنها خوب است مى جويند و از آنچه زيان دارد دورى مى كنند، در صورتى كه كافران نسبت به خداوند كه اين همه به آنها احسان و خوبى مى كند، نافرمانى مى كنند و نيكيهاى خداوند را از بديهاى شيطان نسبت به خودشان تشخيص نمى دهند و ثواب آخرت را كه بزرگترين بهره هاست نمى خواهند و از عذابى كه شديد ترين زيانهاست، دورى نمى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 371

أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ آيا به قدرت و توانايى و كارهاى پروردگارت نگاه نمى كنى؟

«كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ» چگونه سايه را گسترده و پهن مى كند تا مردم از آن بهره مند شوند.

وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً و اگر مى خواست سايه هر چيزى را مانند درخت يا ساختمان به همان چيز متّصل مى كرد و هيچ كس نمى توانست از آن بهره مند شود.

خداوند سبحان، گسترش سايه را حركت، و عدم آن را سكون ناميده است.

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا معناى اين كه خورشيد دليل و راهنماست اين است كه مردم از سير و حركت خورشيد و سايه آن كه ساكن يا متحرّك و يا كم و زياد مى شود [براى كارهايشان ] استفاده مى كنند و آن را دليل قرار مى دهند و اگر خورشيد نبود سايه شناخته نمى شد هم چنان كه اگر نور و روشنى نبود تاريكى و

ظلمت شناخته نمى شد. «1»

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا معنى جمع كردن و گرفتن سايه اين است كه آن را به وسيله نور خورشيد از بين مى برد «قَبْضاً يَسِيراً» جمع كردن آهسته و بتدريج و در اين [جمع كردن تدريجى ] منافع بى شمارى است «2» و اگر ناگهانى صورت مى گرفت براى همه موجودات بسيار زيان آور بود و منافع آنها از سايه و خورشيد همه از بين مى رفت.

امّا فايده ذكر «ثمّ» در دو مورد: «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ ... و ثُمَّ قَبَضْناهُ» اين است كه فضيلت و برترى امور سه گانه [1- گسترش سايه، 2- دليل قرار دادن خورشيد، 3- جمع شدن تدريجى سايه ] را نسبت به يكديگر بيان كند [بدين ترتيب كه فضيلت دومى را اولى و فضيلت سوّمى از دو تاى ديگر مهم تر و زيادتر است ] و اين تفاوت در فضيلت، به تفاوت و فاصله زمانى حادثه ها تشبيه شده است.

__________________________________________________

1- تعرف الأشياء بأضدادها- هر چيزى به وسيله ضدّش شناخته مى شود- م.

2- مى دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى كند سايه ها بتدريج كم مى شود تا ظهر كه به حد اقل مى رسد، به اين ترتيب سايه ها نه يك دفعه ظاهر و نه يك دفعه برچيده مى شوند و اين يكى از حكمتهاى بزرگ خداوند است. تفسير نمونه به اختصار، ج 15، ص 112.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 372

[بعضى از مفسّران ] مفهوم آيه را به گونه ديگر بيان كرده اند و آن اين است كه خداوند آن هنگام كه آسمان را مانند گنبدى آفريد سايه اش را به روى زمين انداخت و اگر مى خواست آن را هميشه پايدار نگه مى داشت، سپس خورشيد را آفريد و آن را راهنماى سايه قرار داد، يعنى سايه را تابع خورشيد كرد،

هم چنان كه در راه از راهنما پيروى مى شود.

پس سايه به وسيله خورشيد كم و زياد مى شود و با غروب كردن آن، سايه هم از بين مى رود و خداوند آن را بتدريج و آسانى و بى آنكه مشكلى پيش آيد، جمع مى كند.

و ممكن است كه مراد از گرفتن سايه نابود كردن آن در روز قيامت به وسيله نابود كردن جسمهاى سايه دار باشد، يعنى همان طور كه سايه را به وسيله جسمهاى سايه دار به وجود آورديم، همان طور در روز قيامت با نابود كردن سايه دارها، سايه را هم نابود مى كنيم. و عبارت «قَبَضْناهُ إِلَيْنا» و «يسيرا» بر همين مفهوم دلالت دارد. و مانند اين مورد است آيه: ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ «جمع آورى خلق (روز حشر) براى ما آسان است» (ق/ 44).

جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً تاريكى شب را مانند لباس پوشاننده قرار داد. [همان طور كه لباس بدن را پنهان مى كند، تاريكى شب هم همه چيز را پنهان مى كند].

وَ النَّوْمَ سُباتاً شخص در حال خواب مانند مرده است. كلمه «سبات» به معنى مرگ است، زيرا در برابر آن كلمه «نشورا» [زنده شدن ] آمده است، بنا بر اين خواب و بيدارى به مرگ و زندگى تشبيه شده است.

برخى گويند كه: سبات به معنى راحتى است و منظور استراحت كردن انسانها و قطع كار روزانه آنهاست.

وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً مردم در روز براى امرار معاش و رفع نيازمنديهاى زندگى پراكنده و متفرّق مى شوند. «نشرا» يعنى زندگان و «نشر» جمع «نشور» است كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 373

معناى زنده كننده است و «نشرا» مخفّف «نشر» است. بشرا اين كلمه مخفّف «بشر» و جمع: بشور و بشرى است.

بَيْنَ يَدَيْ

رَحْمَتِهِ پيش از باريدن باران باد بشارت و نويد باران را مى دهد.

«طهورا» بسيار پاك كننده و بعضى گويند «طهور» يعنى چيزى كه ذاتا پاك است و چيزهاى آلوده و ناپاك را هم پاك مى كند [مانند آب ].

كلمه «طهور» در ادبيّات عرب به دو صورت آمده است، يكى به صورت صفت مانند «ماء طهور» (آب پاك كننده) و يكى به صورت اسم، در اين صورت «طهور» اسم است براى چيزى كه با آن اشياء را پاك مى كنند، مانند: وضؤ [كه اسم است براى آنچه با آن وضو گرفته مى شود] و: وقود، [كه اسم است براى آنچه با آن آتش افروخته مى شود].

بَلْدَةً مَيْتاً علّت مذكّر آوردن صفت مؤنّث اين است كه «بلدة» به معناى بلد مى باشد چنان كه در اين آيه گفته شده است فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ «ما آن ابر را به ديار مرده مى رانيم» (فاطر/ 9).

وَ نُسْقِيَهُ اين عبارت «نسقيه» به فتح نون نيز خوانده شده است، سقى و أسقى دو لغت هستند و گويند: اسقاه يعنى آب را در اختيار او قرار داديم.

وَ أَناسِيَّ كَثِيراً «اناسىّ» جمع انسى يا انسان است، مانند ظرابىّ كه جمع ظربان «1» است (و اصل آنها) اناسين و ظرابين بوده است و نون آنها بدل به ياء (و در ياء ادغام) شده است.

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ ما اين باران را ميان شهرهاى مختلف و در زمانهاى متفاوت و به صورتهاى گوناگون، فرو فرستاديم تا دليل بر توانايى بسيار ما باشد.

__________________________________________________

1- ظربان و ظرباء كه جمع آنها ظرابى و ظرابين است جانور گوشتخوارى است به اندازه گربه تيره رنگ مايل به سياهى. پانوشت استاد گرجى، ص 141 و نيز نوعى راسوى بد

بو يا موش خرماى بد بو.

ترجمه منجد الطّلاب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 374

فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً ولى بيشتر آنان جز انكار و كفر (نسبت به نعمتهاى خداوند، يا نسبت به روز جزا) كارى نكردند و گفتند: مطرنا بنوء: باران را فلان ستاره براى ما فرو فرستاده است. «1»

[سوره الفرقان (25): آيات 51 تا 60] ..... ص : 374

اشاره

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً (55)

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

__________________________________________________

1- واژه «نوء» به معناى غروب ستاره است و عرب گرما و سرما و آمدن باران يا باد را به غروب ستاره اى نسبت مى داد، و جمع آن «انواء» است. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 375

ترجمه: ..... ص : 375

اگر مى خواستيم در هر شهر و ديارى پيامبرى مى فرستاديم (51)

پس تو هرگز از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن سخت با آنها جهاد و كارزار كن (52)

او خدايى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد كه اين يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ بود و در ميان آنها واسطه و فاصله اى قرار داد تا هميشه از هم جدا باشند (53)

او خدايى است كه از آب

(نطفه) انسان را آفريد و بين آنها (خويشى) نسبى و سببى قرار داده و پروردگار تو همواره توانا و قادر است (54)

مشركان غير از خدا چيزهايى را مى پرستند كه هيچ سود و زيانى براى آنها ندارند و كافران عليه پروردگارشان پشتيبان و ياور يكديگرند (55)

ما تو را نفرستاديم مگر براى اين كه خلق را به رحمت ما بشارت و مژده دهى و از عذاب ما بترسانى (56)

(اى پيغمبر) بگو من از شما پاداش رسالت نمى خواهم، تنها پاداش من همين كافى است كه كسانى بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند (57)

و تو بر خداوندى توكّل كن كه هرگز نمى ميرد و تسبيح و حمد او را به جاى آور و همين كافى است كه او از گناهان بندگانش آگاه است (58)

او خدايى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است در شش روز (شش دوره) آفريد، سپس بر كرسى قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) او رحمان است، از او بخواه كه از همه چيز آگاه است (59)

و هنگامى كه به آنها گفته شود خداوند رحمان را سجده كنيد مى گويند رحمان چيست؟، آيا ما چيزى را سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى (و در اين حال) بر نفرتشان افزوده مى شود. (60)

تفسير: ..... ص : 375

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً اگر مى خواستيم براى هر آبادى بيم دهنده اى را بر مى انگيزانديم، ولى براى برترى دادن تو بر پيامبران ديگر (و تعظيم مقام تو) فقط به تو اكتفاء كرديم، تو هم در برابر اين تكريم و تجليل صبر و بردبارى پيشه كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 376

فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ و

كافران را در چيزى كه از تو مى خواهند پيروى مكن (هيچ راه سازشى با آنها پيش مگير).

وَ جاهِدْهُمْ بِهِ ضمير در كلمه «به» يا به قرآن بر مى گردد، يا به ترك طاعت كه عبارت «فَلا تُطِعِ» بر آن دلالت دارد، منظور اين است كه كافران كارهاى تو را كوچك مى شمارند و به آن اهميّتى نمى دهند تو هم در برابر آن سخت جديّت و كوشش و پايدارى كن به طورى كه بر آنها پيروز شوى.

جِهاداً كَبِيراً (مفسّران در اين مورد، دو احتمال داده اند) يكى آن كه چون پيامبر در اين باره زحمتهاى زيادى متحمّل شد (و صدمات فراوانى ديد) خداوند اين كوششها را جهاد بزرگ ناميد. احتمال ديگر اين است (اگر براى هر قومى پيامبرى مى فرستاديم كوشش آنها چه اندازه بود؟) اكنون كه تنها تو براى تمام خلق نذير و بيم دهنده هستى، جهادى كن كه به بزرگى و جامعيت جهاد تمام آن پيامبران باشد.

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ خداوند آن دو دريا را كه آب شيرين و شور پهلوى هم قرار دارند مانند گروه اسبان در چراگاه آزاد و رها ساخت: يخلّى الخيل فى المرج «اسبها در چراگاه آزاد شدند».

فُراتٌ آب بسيار گوارا.

أُجاجٌ اجاج ضد فرات است (يعنى آب تلخ و ناگوار).

بَرْزَخاً خداوند (ميان آن دو دريا) با قدرتش حايل و فاصله اى قرار داده كه از آميخته شدن آنها جلوگيرى مى كند.

وَ حِجْراً مَحْجُوراً تفسير اين عبارت بيشتر بيان شده است «1» و در اين مورد مجازى است و گويى هر يك از دو دريا از همنشينن و همسايه اش به خدا پناه مى برد و به همسايه اش مى گويد: از من دور باش و به من نزديك مشو (كه مخلوط نشويم)

__________________________________________________

1-

آيه 23 همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 377

چنان كه در سوره الرّحمن فرموده است: «لا يَبْغِيانِ» دو دريايى كه با هم تلاقى دارند و هيچ كدام نسبت به ديگرى ستم نمى كنند پس انتفاء ستم در آن جا هم مانند پناه بردن به خدا در اين جاست. و خداوند هر يك از اين دو دريا را در موقعيتى قرار داده است كه مى تواند به ديگرى ستم و تجاوز كند، بنا بر اين هر يك از شرّ ديگرى به خدا پناه مى برد.

خَلَقَ مِنَ الْماءِ از نطفه، انسانى را آفريد «فَجَعَلَهُ نَسَباً» خداوند آفرينش بشر را به دو گونه قرار داده است، يك قسمت (نسب) كه از طرف مذكّر (مرد) مى باشد (كه پيوندهاى نسبى مانند پدر، فرزند، برادر و غيره از اين طريق است) و قسمت ديگر (سهر) يعنى زنانى كه مى شود با آنان ازدواج كرد. «1»

وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً خداوند اين توانايى را دارد كه از يك نطفه دو گونه آفريده بيافريند يك نوع مذكّر و يك نوع مؤنّث.

ظَهِيراً ظهير به معنى يارى و پشتيبانى كننده است يعنى كافران با عبادت بتها شيطان را در برابر خداوند يارى مى كردند.

إِلَّا مَنْ شاءَ مگر عمل كسى را كه بخواهد براى تقرّب به خدا اموالى را در راه خدا انفاق كند و صدقه دهد و معناى اين كه «راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد» هم همين است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ كار خود را به خداوندى كه هميشه زنده است و هرگز نمى ميرد، واگذار كن و در اين كه او بديهاى كافران و دشمنانت را كفايت مى كند (و كيفر آنها را مى دهد) اطمينان داشته باش. يكى

از پيشينيان كه اين آيه را خواند گفت: براى هيچ خردمندى- پس از نزول اين آيه- شايسته نيست كه به مخلوقى اطمينان كند (و او را تكيه گاه خود قرار دهد).

__________________________________________________

1- ترجمه مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 378

وَ كَفى بِهِ حرف (باء) در «به» زيادى است و اصل آن، كفاك اللَّه بوده است.

«خبيرا» لفظ خبير در اين مورد يا تميز است يا حال و منظور اين است كه هيچ كارى از كار بندگان پيش خداوند پنهان نيست چه ايمان بياورند و چه كافر باشند خدا به آن آگاه است و در كيفر دادن به آنها كفايت مى كند.

الَّذِي خَلَقَ اين عبارت يا مبتداست و «الرّحمن» جز آن است و يا صفت براى «الحىّ» است و (در اين صورت) «الرّحمن» يا خبر براى مبتداى محذوف است [كه اللَّه باشد] يا بدل از ضميرى است كه در «استوى» مستتر است.

«الرّحمن» به جرّ «الرّحمن» نيز خوانده شده است كه در اين صورت صفت براى «الحىّ» است. كلمه «فسئل» به صورت فسل نيز خوانده شده است.

حرف (باء) در به متعلّق است به سل. و مانند اين آيه است: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (سائلى از عذاب قيامت كه وقوعش حتمى است پرسيد؟» (معارج/ 1) در اين آيه هم حرف «باء» در كلمه «بعذاب» متعلّق به «سأل» است هم چنان كه كلمه «عن» در آيه: «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» متعلّق به «لتسئلنّ» است، وقتى گفته شود: سأل به، يعنى: به او توجّه كرد و به او اهميّت داد ولى اگر گفته شود: سأل عنه، يعنى: درباره او تحقيق و جستجو كرد. و رواست كه حرف «باء» در «به» صله براى خبيرا و

«خبيرا» خود مفعول براى «سل» باشد. و در اين صورت معنا اين است كه، يا از او كه شخصى دانا و عارف است بپرس تا تو را از رحمت و مهربانى خداوند خبر دهد، يا از مردى كه به خداوند و رحمتش آگاه است، سؤال كن، يا از او بپرس كه به سبب پرسيدن، مى فهمى كه او دانا و خبير است. مانند اين كه بگويى (ديدم به وسيله او يك شير را) يعنى با ديدن او شيرى را ديدم، و معناى آيه اين است اگر از او بپرسى و او را مرد خبير و دانايى خواهى يافت. و ممكن است كه «خبيرا» براى ضمير در «به» حال باشد، يعنى از او سؤال كن در حالى كه او به همه چيز داناست. «الرّحمن» بعضى از مفسّران گويند: اين كلمه نامى از نامهاى خداوند است كه در كتابهاى اديان

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 379

پيشينيان ذكر شده است و عربها آن را نمى شناختند پس به پيغمبر خطاب شد كه اين اسم را از اهل كتاب كه به آن آگاهند سؤال كن.

وَ مَا الرَّحْمنُ كافران عرب اين اسم را براى خداوند نپذيرفتند و انكار كردند، زيرا اسم «رحمان» در ميان آنها استعمال نشده بود.

أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا جمله «لِما تَأْمُرُنا» در اصل به معناى للّذى تأمرنا بالسّجود له مى باشد معناى آيه اين است: آيا به كسى كه تو دستور مى دهى سجده كنيم؟ پس كلمات فوق حذف شده چنان كه در آيه: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ، (الحجر/ 94) حذف شده كه در اصل «بما تؤمر به» بوده است.

عبارت «تأمرنا» با حرف (ياء) نيز خوانده شده است [يأمرنا] معنايش اين است

كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله به ما دستور مى دهد و يا مقصود اين است: كسى كه نامش رحمان است به ما دستور مى دهد. و ممكن است كه «ما» مصدريّه باشد (نه موصوله) يعنى براى دستور دادن تو به ما يا دستور دادن او به ما.

در عبارت «زادهم» ضميرى كه به جمله «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» بر مى گردد (و فاعل «زاد» است) مستتر است، زيرا آنچه گفته شده همين عبارت بوده و معنايش اين است كه جمله گفته شده، نفرت آنها را زياد مى كند.

[سوره الفرقان (25): آيات 61 تا 70] ..... ص : 379

اشاره

تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (61) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62) وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65)

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67) وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 380

ترجمه: ..... ص : 380

جاودان و پر بركت است آن خدايى كه در آسمانها برجهايى قرار داد و ميان (آن برجها) چراغ روشن (خورشيد) و ماه تابان را آفريد (61)

او خدايى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد، براى كسانى كه بخواهند متذكّر (خدا) شوند يا شكر گزارى كنند (62)

بندگان خاصّ خداى رحمان آنهايى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مى روند و هنگامى كه مردمان نادان آنها را مخاطب سازند (و عتابى كنند) به آنها سلام مى گويند (و با زبان خوش جواب مى دهند) (63)

و آنها كسانى هستند كه شب هنگام، براى پروردگارشان سجده و قيام (نماز) مى كنند (64)

و آنها كسانى هستند كه (با تضرّع) مى گويند،

پروردگارا عذاب جهنّم را از ما بگردان كه عذابى سخت و دائمى است (65)

كه آن بسيار بد جايگاه و بد منزلگاهى است (66)

آنها كسانى هستند كه هنگام انفاق نه اسراف مى كنند و نه بخل مى ورزند، بلكه در ميان اين دو ميانه رو و معتدل باشند (67)

آنها كسانى هستند كه با خداى يكتا ديگرى را شريك

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 381

نمى خوانند، و انسانى را كه خداوند خونش را حرام كرده است جز به حقّ نمى كشند، و زنا نمى كنند كه هر كس چنين كند كيفرش را خواهد ديد (68)

چنين كسى عذابش در آخرت دو برابر مى شود و با خوارى هميشه در آن خواهد ماند (69)

مگر كسانى كه توبه كنند، و ايمان بياورند و عمل نيك انجام دهند، خداوند گناهان اين گروه را به ثواب مبدّل گرداند، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (70)

تفسير: ..... ص : 381

«بروج» جمع برج است و مقصود منازل ستاره هاى (هفتگانه است) و آنها دوازده برجند. برج در لغت به قصرهاى عالى گفته مى شود، زيرا اين برجها براى ستاره ها مانند قصر است براى ساكنان آن» سِراجاً منظور از «سراج» در اين مورد خورشيد است و سرج به صورت جمع نيز خوانده شده است كه مفهوم آن خورشيد با ستاره هاى بزرگ و روشن است و از ائمه عليهم السّلام روايت شده است كه سرج نخوانيد و فقط سراج بخوانيد كه به معناى خورشيد است.

«خِلْفَةً» يا «خلفه» حالتى است كه شب و روز متناوبا در پى يكديگر مى آيند و هر يك جانشين ديگرى مى شود و معنا اين است كه ما آنها را جانشين هم قرار داديم، يعنى اين آن را دنبال مى كند و آن اين را.

أَنْ يَذَّكَّرَ

اين عبارت به صورت يذكر نيز خوانده شده است و معنايش، اين است كه مردم به اختلاف شب و روز نگاه كنند تا بدانند كه ناگزير براى اين اختلاف و تغيير، يك تغيير دهنده اى بايد باشد.

أَوْ أَرادَ شُكُوراً يا كسى كه بخواهد از نعمتهاى خداوند سپاسگزارى كند آن را در شب يا روز انجام دهد. يا اين كه شب و روز زمان و وقت است براى سپاسگزارى و متذكّر شدن قدرت خداوند كه اگر در يكى نتوانست انجام دهد و قضا شد، در ديگرى قضاى ما فات را به جا آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 382

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ اين عبارت مبتداست و خبر آن آيه: «أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ» در اواخر سوره است. و جايز است كه خبر آن آيه: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ ...»

باشد. «هونا» اين كلمه حال يا صفت است براى «مشى» يعنى راه رفتن با وقار و سكينه و هنگامى كه مصدر صفت واقع شود معناى مبالغه و زيادى را مى رساند. و «هون» در لغت به معناى مدارا و ملايمت و نرمش است و در مثل است كه: إذا عزّ أخوك فهن «1» و خلاصه معنى آيه اين است كه آنها با وقار و سكينه و تواضع، راه مى روند.

«سَلاماً» به معناى «تسلّم» است يعنى ما در برابر شما تسليم هستيم، و رفتار زشت و بى ادبانه با شما نمى كنيم، ميان ما و شما نه خيرى است و نه شرّى يعنى ما كاملا تسليم شما هستيم، بنا بر اين «سلام» به جاى «تسلّم» آمده است. و بعضى گويند:

يعنى مؤمنان به كافران گفتارى نيك مى گفتند تا از گناه سالم بمانند و منظور از (جهل) سفاهت و

بى شعورى و كمى ادب است.

وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ «بات» بر خلاف ظلّ است «2» و صفت كسانى است كه تمام شب يا بيشتر از آن را در حال نماز و سجده باشند.

غَراماً به معناى هلاكت و خسران و زيان فراوان پايدار و هميشگى است. شاعر مى گويد إن يعاقب يكن غراما و إن يعط جزيلا فانّه لا يبالي. «3» و از اين مادّه است (غريم) (بستانكار) زيرا بستانكار در گرفتن طلبش پا فشارى مى كند (و معنى تمام

__________________________________________________

1- هر گاه دوستت به مقامى رسيد و عزّت يافت، تو تواضع كن.

2- بات يفعل كذا (يعنى در شب كارى را انجام داد) ضلّ يفعل كذا (يعنى در روز كارى را انجام داد) ترجمه منجد الطلّاب.

3- اگر دشمنان را عذاب كند موجب نابودى آنان مى شود و اگر مال بسيار ببخشد آن را زياد نمى شمرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 383

آيه) اين است كه مؤمنان با اين كه در عبادت (و شب زنده دارى) كوشش مى كنند، باز هم با تضرّع و زارى از خداوند مى خواهند كه عذاب را از آنها دور كند.

ساءَتْ، اين فعل مانند بئست و به معناى آن است در (ساءت) ضمير مبهمى است كه كلمه مستقرا آن را تفسير و بيان مى كند، و مخصوص به ذمّ (كه همان ضمير است) حذف شده است و عبارت در اصل چنين بوده است: ساءت مستقرّا و مقاما هى، و همين ضمير هى همان است كه جمله «ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» را به اسم «أنّ» مربوط مى كند و آن را خبر قرار مى دهد. و جايز است كه «ساءت» به معناى «أحزنت» و ضمير در آن اسم «أنّ» و «مستقرّا» حال يا تميز باشد.

دو كلمه

«مستقرّ» و «مقام» ممكن است متداخلين يا مترادف و شبيه هم باشند و نيز ممكن است اين دو كلمه، قول خداوند و حكايت گفتار كافران باشد (نه عين گفتار آنها).

وَ لَمْ يَقْتُرُوا اين عبارت به كسر (تاء) [يقتروا] و به ضمّ (تاء) [يقتروا] و به ضمّ (ياء) و كسر (تاء) [يقتروا] هر سه صورت خوانده شده است.

قتر و إقتار ضدّ اسراف است، و اسراف زياده روى و افراط (در هر كارى است) بخصوص در انفاق و بخشش. خداوند مؤمنان را به ميانه روى و اقتصاد كه حالتى است ميان افراط و تفريط توصيف و ستايش كرده است.

«قَواماً» قوام به معنى اعتدال و ميانه دو چيز است كه از دو طرف برابر و مساوى باشد و همانند آن است كلمه سواء از مادّه استواء، (كه به معناى مساوات و برابرى است).

عبارت: «بَيْنَ ذلِكَ» و كلمه «قواما» كه (منصوبند ممكن است هر دو خبر (كان) باشند، يا اين كه «بَيْنَ ذلِكَ» ظرف لغو و «قواما» خبر «مستقرّا» باشد، يا ظرف «بين ذلك» خبر و «قواما» حال و براى تأكيد باشد.

النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ نفسى كه خداوند قتل آن را حرام كرده است و عبارت «إِلَّا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 384

بِالْحَقِّ»

يا به «قتل» كه محذوف است متعلّق است يا به «لا يَقْتُلُونَ».

خداوند اين اوصاف زشت را از «عباد الرّحمن» نفى مى كند تا به كنايه به كافران بفهماند كه اين گونه كارهاى ناپسند را كه شما انجام مى دهيد، آنها هرگز انجام نمى دهند.

كشتن به ناحق، زنده به گور كردن و مانند آن را هم شامل مى شود.

أَثاماً «أثام» در اين جا به معناى جزا و كيفر گناه است مانند وبال [سرانجام

بد] و نكال [مجازات سخت ] و بعضى گويند به معناى نفس گناه است و در اصل جزاء أثام بوده است.

فعل «يضاعف» بدل از كلمه «يلق» است، زيرا هر دو داراى يك معنا هستند.

فعل «يضاعف» و «يخلد» به رفع نيز خوانده شده است و همچنين به صورت يضعف و يضعّف (باب تفعيل) به رفع و جزم نيز خوانده شده است. در صورت رفع يا جمله مستأنفه است يا حال است [براى عبارت يلق أثاما].

يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ معناى عوض كردن گناهانشان به كارهاى نيك اين است كه گناهان محو و نابود و به جاى آن كارهاى نيك نوشته مى شود. و «يبدّل» از مصدر ابدال نيز خوانده شده است.

بعضى گويند: منظور از عوض شدن سيّآت به حسنات اين است كه گناهان دوران كفر و شرك آنها، در زمانى كه اسلام را قبول كنند، به كارهاى نيك بدل مى شود.

[سوره الفرقان (25): آيات 71 تا 77] ..... ص : 384

اشاره

وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72) وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً (73) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً (74) أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً (75)

خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 385

ترجمه: ..... ص : 385

و كسى كه توبه كند و كارهاى نيك به جا آورد به سوى خدا بازگشت مى كند (71)

و آنان هستند كه به باطل و ناحقّ گواهى نمى دهند و هر گاه به كار لغو و بيهوده اى گذر كنند بزرگوارانه از آن مى گذرند (72)

و آنان هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها گوشزد شود در برابر آن چون كوران و كران نباشند (73)

و آنان هستند كه مى گويند، پروردگارا از همسران و فرزندان ما، روشنى چشم به ما عطا كن و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده (74)

آنان هستند كه درجات عالى بهشت در برابر شكيبايى و صبرشان در راه عبادت، به آنان پاداش داده مى شود و در آن با تحيّت و سلام روبرو مى شوند (75)

در آن بهشت كه قرارگاه و منزل بسيار نيكويى است، جاودانه خواهند ماند (76)

(به امّت) بگو اگر دعا (و توبه) شما نبود، پروردگار من به شما ارجى نمى گذاشت، شما (آيات خدا را) انكار كرديد و بزودى كيفر آن را خواهيد ديد و از شما جدا نخواهد شد. (77)

تفسير: ...... ص : 385

وَ مَنْ تابَ كسى كه از گناهان پشيمان شود و آنها را ترك كند و به جاى آن كارهاى نيك انجام دهد، به سوى خدا بازگشت كرده است، و چه بازگشت بسيار نيكى! يا چون توبه كرده است به سوى خدا برگشت رضايتبخش و نيكى كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 386

لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ در مجالس گناه و هرزگى و باطل حاضر نمى شوند، و بعضى گويند كه مقصود از (زور) غنا و خوانندگى است. و اين قول از دو سيّد بزرگوار، امام باقر و صادق عليهما السّلام روايت شده است. در مواعظ حضرت عيسى

بن مريم عليه السّلام روايت شده است كه:

ايّاكم و مجالسة الخطائين «1».

و بعضى گويند كه در اصل: لا يشهدون شهادة الزّور بوده است مضاف حذف شده و مضاف اليه جاى آن را گرفته است.

وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً و هنگامى كه به كسانى گذر كنند كه به كارهاى لغو و بيهوده مشغولند، بزرگوارانه و بى اعتنا در حال اعراض از آنها مى گذرند بدون آن كه بايستند و دخالت در كار آنها كنند. كلمه «لغو» به هر چيز بيهوده كه بتوان آن را دور انداخت، گفته مى شود.

إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ هر گاه از قرآن و دلالتهاى ديگر، پند گيرند.

لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا اين عبارت مفهوم «خرور» را نفى نمى كند بلكه آن را اثبات مى كند و فقط كرى و كورى را نفى مى كند، يعنى هر گاه كه آيات خداوند براى آنها گفته مى شود به شوق شنيدن آن، متواضعانه در مقابلش به خاك مى افتند. بنا بر اين آنها با گوشهاى شنوا و چشمان بينا [آيات خدا را] مى شنوند و مى بينند.

ذُرِّيَّاتِنا اين عبارت «ذرّيّتنا» نيز خوانده شده است. مؤمنان از خداوند خواستند كه زنان و فرزندان و نوادگانى به آنها عطا فرمايد كه باعث روشنى چشم و سرور خاطر آنها گردند و از ابن عبّاس نقل شده است كه منظور از ذرّيه اى كه نور چشم باشد فرزند انسان است هر گاه [پدر] وى را ببيند كه مشغول نوشتن فقه (اهل بيت) است. «2».

إِماماً منظور از امام ائمه عليهم السّلام است و چون بر جنس دلالت مى كند مفرد آمده است يا جمع أمّ است مثل صيام كه جمع صائم است.

__________________________________________________

1- از همنشينى با خطا پيشگان دورى كنيد. با توجه

به نسخه الف كه خطّابين است يعنى پرچانگان.

2- هو الولد إذا رآه يكتب الفقه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 387

مِنْ أَزْواجِنا «من» در اين عبارت يا بيانى است يا ابتدايى است، در صورت اوّل يعنى به ما روشنى چشم عطا كن و سپس روشنى چشم را با عبارت «مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا» بيان و روشن مى كند و مانند اين مورد عربها مثالى دارند و مى گويند رأيت منك أسدا «1»، يعنى تو يك شيرى. و در صورت دوّم يعنى از طرف آنها كه نيكوكار و دانشمند باشند، به ما روشنى چشم عطا فرما.

قُرَّةَ أَعْيُنٍ در اين عبارت «قرّة» به علّت نكره بودن مضاف اليه آن (أعين) نكره آمده است مثل اين است كه مؤمنين، اين عبارت را گفته اند: هب لنا منهم سرورا و فرحا يعنى از ناحيه آنها به ما شادمانى ببخش.

از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه: وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً روايت شده است كه فرمود: مقصود ماييم. و در روايت ديگر فرمود: اين آيه درباره ما مى باشد. از ابى بصير روايت شده است كه گفت: وقتى حضور امام صادق عليه السّلام گفتم، وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً فرمود: امر بزرگى از خداى خود درخواست كردى، معناى آيه اين است:

و اجعل لنا للمتقين اماما

«براى ما از پرهيزگاران امامى قرار ده» [در اين صورت عبارت مقلوب است و معناى آن عكس معناى ظاهرى آن است ].

يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ منظور از «غرفة» غرفات است كه درجات و منازل عالى در بهشت است و چون غرفه دلالت بر جنس مى كند به صورت مفرد آمده است و بر همين مفهوم اين آيه دلالت دارد: وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ «و آنان

در غرفه هاى بهشت ايمن و آسوده خاطرند» (سبأ/ 37).

بِما صَبَرُوا [اين مقامها به مؤمنان داده مى شود] به خاطر اين كه در اطاعت از خدا- ترك شهوات- مبارزه با كافران، سختى فقر و پريشانى و زحمتهاى دنيوى، صبر و شكيبايى كرده اند و چون كلمه صبر تمام مواردى را كه انجام آنها مستلزم

__________________________________________________

1- من با ديدن تو، شيرى را ديدم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 388

شكيبايى است شامل مى شود، تمام اوصاف مذكور را در بر مى گيرد و در تمام آنها شايع است از اين جهت است كه صبر، سبب اجراى تمام كارهاى نيك است.

«وَ يُلَقَّوْنَ» اين قرائت مانند قرائت اين آيه است: وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً «به آنها روى خندان و دل شادمان عطا فرمود» (دهر/ 11) و يلقون نيز خوانده شده است و در اين صورت مانند عبارت: يلق أثاما «1» مى باشد.

«تحيّة» [و سلاما] در مفهوم اين عبارت سه قول است:

1- تحيّت يعنى خوش آمد گفتن و دعا كردن براى زندگى (كسى) يعنى فرشتگان به مؤمنان خوش آمد مى گويند و به آنها سلام مى كنند.

2- يعنى بعضى از مؤمنان به بعض ديگر خوش آمد مى گويند و آن ديگرى سلام مى كند، در اين مورد قولى هم هست كه خداوند به آنها درود مى فرستد.

3- يعنى خداوند به آنها، ملك و عزّت بزرگ و جاودانى با سلامتى از هر بلايى، عطا مى فرمايد.

مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً قرارگاه و اقامتگاه.

ما يَعْبَؤُا بِكُمْ اگر دعا و عبادتهاى شما نبود، خداى من براى شما وزنى و ارزشى قائل نمى شد. بعضى گويند كه حرف «ما» استفهامى است و در محل نصب واقع شده و مصدريّه است، گويى چنين گفته شده- اگر عبادت شما نبود، چه چيز

با ارزشى بود كه باعث شود، خدا به شما توجّه كند؟ «2» يعنى اگر عبادت شما نبود، شما شايسته هيچ گونه توجّه و اعتنايى نبوديد.

و حقيقت گفتار عربها كه مى گويند: ما عبئت به، «3» اين است كه در كارهايى كه

__________________________________________________

1- ر. ك: ترجمه آيه 68 همين سوره.

2- أىّ عب ء يعبؤا بكم لو لا دعائكم.

3- من به او بى اعتنايى نكردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 389

پيش من اهميّت دارد، به او توجّهى نكردم.

لَوْ لا دُعاؤُكُمْ بعضى گويند مفهوم اين عبارت اين است كه شما مؤمنان در سختيها و شدائد با ميل تمام و تواضع بسيار، به درگاه خداوند دعا مى كنيد و او را مى خوانيد اين آيه دلالت دارد كه درخواست بنده در پيشگاه بارى تعالى با اهميّت تلقّى شده است.

و بعضى گويند معناى عبارت اين است كه اگر خداى من شما را به اسلام فرا نمى خواند با شما چه مى كرد؟

فَقَدْ كَذَّبْتُمْ شما توحيد و آنچه را كه به آن دعوت شده بوديد، تكذيب و انكار كرديد.

فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً عذاب (انكار شما) از شما جدا نخواهد شد و ناگزير بزودى گرفتار آن خواهيد شد.

بعضى اين عذاب را كشتار روز «بدر» مى دانند و بعضى همان عذاب آخرت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 390

سوره شعراء ..... ص : 390

اشاره

تمام آيات اين سوره مكّى است بجز آيه: وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ تا آخر، اين سوره از نظر كوفيان داراى 227 آيه، و از نظر ديگران 226، آيه است.

اختلاف در آيه ها بدين قرار است: طسم، كوفى است و آيه: «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» (49) غير كوفى است و آيه: «أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» (92) غير بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 390

أبّى بن كعب گفته است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود:

كسى كه سوره شعرا را بخواند، به عدد كسانى كه نوح و هود و شعيب و صالح و ابراهيم را تصديق يا انكار كرده اند، و به عدد كسانى كه عيسى را انكار و محمّد صلى اللَّه عليه و آله را تصديق كرده اند برايش اجر خواهد بود «1».

و حضرت صادق عليه السّلام فرموده است: هر كس كه سوره هاى سه گانه «طس» [سوره شعراء/ 26، سوره نمل/ 16، سوره قصص/ 28] را در شب جمعه بخواند از دوستان خداست و در جوار و زير سايه اوست و در دنيا هرگز بدبختى و درويشى بدو

__________________________________________________

1-

من قرء سورة الشعراء كان له من الأجر، بعدد كلّ من صدّق بنوح و كذّب به و هود و شعيب و صالح و ابراهيم و بعدد كل من كذّب بعيسى و صدّق بمحمّد صلى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 391

نرسد، و در آخرت چندان نعمت به او بدهند كه بالاتر از خشنودى و رضايتش باشد، و خداوند صد حوريّه از حوران بهشتى را به او تزويج كند. «1»

[سوره الشعراء (26): آيات 1 تا 9] ..... ص : 391

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

طسم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ (4)

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ (5) فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (6) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (7) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (8) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (9)

ترجمه: ..... ص : 391

طا، سين، ميم (1) [اسرارى است بين خدا و رسول ].

اين آيه هاى كتاب مبين و روشن است (2)

اى رسول ما، گويى مى خواهى خودت را هلاك كنى كه چرا آنها ايمان نمى آورند (3)

اگر بخواهيم از آسمان آيه اى فرو مى فرستيم كه در برابر آن خاضعانه گردن فرود آرند (4)

هيچ ذكر تازه اى از طرف خداى رحمان براى آنها نيامد مگر اين كه از آن اعراض كردند (5)

آنان [آيات خدا را] تكذيب كردند امّا بزودى خبرهاى آنچه را استهزاء مى كردند به آنها خواهد رسيد [و از كيفرش با خبر خواهند شد]. (6)

آيا آنها [با ديده عبرت ] به زمين نگاه نكردند كه چه اندازه گياهان گوناگون در آن

__________________________________________________

1-

من قرء الطواسين الثلاث فى ليلة الجمعة كان من اولياء اللَّه و فى جواره و كنفه و لم يصبه فى الدّنيا بؤس ابدا و اعطى فى الآخرة من الجنّة حتى يرضى و فوق رضاه و زوّجه اللَّه مائة حوراء من الحور العين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 392

رويانديم (7)

در اين [روياندن ] نشانه هاى روشنى است [بر وجود خدا] ولى بيشتر آنها هرگز ايمان نياوردند (8)

و براستى، پروردگار تو بسيار توانا و مهربان است. (9)

تفسير: ..... ص : 392

حرف «طا» و «يا» و «حا» در آيه هاى «طسم» و «يس» و «حم» هم با إماله [تلفّظى است بين فتحه و الف ] خوانده شده است و هم با تفخيم [يعنى با الف و اظهار كامل اين حروف ] و نون حرف سين نيز به دو طريق خوانده شده است:

1- با اظهار (نون) كه تلفّظ آن چنين است طسين ميم 2- با ادغام آن در ميم بعدى كه چنين تلفّظ مى شود طسيمّيم الْكِتابِ الْمُبِينِ اين عبارت به سه گونه تفسير شده است از اين

قرار:

1- منظور لوح محفوظ است كه هر كه در آن نگاه كند آنچه در جهان هستى وجود دارد بر او ظاهر و آشكار مى شود.

2- مقصود قرآن است كه تمام احكام و دستورهاى شارع و انواع علوم را كه در آن آمده است براى مردم، آشكار و بيان مى كند.

3- منظور اين است كه اعجاز قرآن و اين كه از طرف خداوند آمده است ظاهر و آشكار است [و هيچ ترديدى در آن نيست ].

واژه «بخع» يعنى هلاك كردن. «لعلّك» براى مهربانى و دلجويى است يعنى تو (اى محمّد) به خودت رحم كن و از ترس اين كه آنها ايمان نياوردند و يا به خاطر اين كه آنها ايمان نمى آورند از اندوه خودت را هلاك نكن.

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ اگر بخواهيم آيه و نشانه اى براى آنها فرو فرستيم كه مجبور شوند ايمان بياورند هم چنان كه كوه را براى بنى اسرائيل، شكافتيم «1» (و متلاشى كرديم).

__________________________________________________

1- اشاره به آيه 143 در سوره اعراف است: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا ...»

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 393

«فَظَلَّتْ» عطف بر «ننزّل» است، اصل آن «فظلّوا لها خاضعين» بوده است و كلمه «اعناق» براى بيان مورد خضوع آورده شده و بقيّه كلام بر اصل خود باقى مانده است.

در تفسير اين عبارت وجوه مختلف ديگرى ذكر شده كه بدين قرار است:

1- از آن جا كه اعناق، به خضوع كه مخصوص عاقلان است، توصيف شده رواست كه خاضعين گفته شود چنان كه در اين آيه گفته شده است لِي ساجِدِينَ «بر من سجده كردند» (يوسف/ 4) [ساجدين با اين كه مخصوص عاقلان است، صفت براى ستارگان و خورشيد و ماه واقع شده است ].

2- بعضى

از مفسّران گفته اند مقصود از اعناق بزرگان و پيشوايان كافران است، و آنان به اعناق تشبيه شده اند چنان كه كلماتى مانند رءوس (سرها) و صدور (سينه ها) و نواصى (بالاى پيشانى يا موى بالاى پيشانى) به كنايه و مجاز به بزرگان و اشراف گفته مى شود. شاعر گفته است فى محفل من نواصى النّاس مشهود. «1»

3- برخى از مفسّران گفته اند: اعناق گروه هاى مردم است، چنان كه گفته شده است: جاء عنق من النّاس. (يعنى جماعتى از مردم آمدند).

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ ... و خداوند ذكر و آيه تازه اى براى پند و اندرز آنها نفرستاد، مگر اين كه اعراض و كفر آنها (نسبت به ذكر خداوند) ادامه يافت [و باز هم مانند پيش از وحى خداوند را انكار كردند].

مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ واژه «زوج» كه به معناى نوعى از گياه است به لفظ كريم توصيف شده است و «كريم» به هر چيز با ارزش و پسنديده گفته مى شود چنان كه گويند (وجه كريم) يعنى صورت پسنديده و خوب يا (كتاب كريم) يعنى كتابى كه محتواى آن با ارزش و پر معناست، بنا بر اين نبات كريم گياهى است بسيار با ارزش و

__________________________________________________

1- مصراع اوّلش: و مشهد قد كفيت الغائبين به: در محضرى كه من خود را از غائبان بسنده بودم، در مجلسى كه بزرگان مردم در آن باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 394

مفيد كه منافع زيادى دارد.

إِنَّ فِي ذلِكَ براستى كه در روياندن اين نوع گياهان (از خاك مرده) دليل روشنى است بر اين كه روياننده آن بر زنده كردن مردگان قادر و تواناست.

وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ و خداوند مى داند كه بيشتر آن كافران ايمان نخواهند

آورد.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ خداوند در انتقام گرفتن و (كيفر دادن به كافران) بسيار توانا و نسبت به مؤمنان بسيار مهربان و رحيم است.

[سوره الشعراء (26): آيات 10 تا 22] ..... ص : 394

اشاره

وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ (11) قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ (13) وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14)

قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ (17) قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (19)

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (21) وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ (22)

ترجمه: ..... ص : 394

بياد آور هنگامى كه خدايت موسى را ندا داد كه به سوى آن قوم ستمگر برو (10)

همان قوم فرعون، آيا آنها (از عذاب خداوند)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 395

پرهيز نمى كنند (11)

موسى گفت: پروردگارا من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند (12)

و سينه ام تنگ مى شود و زبانم به قدر كافى گويا نيست (لطفى كن) و به هارون (برادرم) نيز رسالت ده (13)

و بر من از آنها گناهى است كه مى ترسم مرا به قتل برسانند (14)

خدا فرمود:

چنين نيست (هرگز مترس) شما هر دو با آيات (و معجزات) ما برويد، ما با شما هستيم و (گفتار) شما را مى شنويم (15)

به سوى فرعون برويد و بگوييد ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم (16)

(آمده ايم) تا بنى اسرائيل را با ما بفرستى (17)

(فرعون) گفت آيا ما تو را در كودكى ميان خود پرورش نداديم؟ و سالهايى از عمرت را در ميان ما نبودى؟

(18)

و انجام دادى آن كارت را (كه نمى بايستى انجام دهى و يك نفر از ما را كشتى) و تو (به خدايى ما) كافر بودى (19)

(موسى) گفت من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بى خبران بودم [آن قتل به خطا بود نه از عمد] (20)

آن گاه از ترس شما گريختم تا آن كه خداى من به من حكمت و دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد (21)

آيا اين كه بنى اسرائيل را بنده خود ساخته اى؟ نعمتى است كه منّتش را بر من مى گذارى؟ (22)

تفسير: ..... ص : 395

قَوْمَ فِرْعَوْنَ عطف بيان است (براى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).

أَ لا يَتَّقُونَ ابتداى كلام (و جمله مستقلّى) است، يعنى آيا وقت آن نيست كه اين قوم پرهيزكار شوند و از عذاب و روزهاى [غضب ] خدا بترسند؟

وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي دو فعل «يضيق» و «ينطلق» مرفوعند در صورتى كه به خبر إنّ معطوف باشند و به نصب نيز خوانده شده است و اين در صورتى است كه به مدخول آن يعنى «يكذّبون» عطف باشند. فرق اين دو صورت اين است كه در حالت نصب مفيد اين معناست كه امتناع موسى به خاطر سه علّت:

خوف از تكذيب، تنگى سينه و گويا نبودن زبان است، ولى در حالت رفع امتناع و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 396

ترس موسى مربوط به اين سه امر است (نه اين كه اينها علّت باشند).

فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ در تقدير- فأرسل جبرئيل إلى هارون- بوده است (يعنى) جبرائيل را به سوى هارون بفرست و او را رسول و ياور و پشتيبان من قرار ده.

وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ مراد از «ذنب» كشتن يك نفر قبطى بود، يعنى آنها

را بر من ادّعايى است. و تقدير جمله اين است- و لهم علىّ تبعة ذنب- آنها به عقيده خود بر من مدّعى مكافات گناهى هستند كه انتقام از ناحيه مقتول است و مى ترسم كه مرا به انتقام او بكشند و كلمه (تبعة) كه مضاف است حذف شده است يا اين كه مكافات گناه گناه ناميده شده است همان طور كه (در مواردى از قرآن) «جزاء السّيّئة»، «سيّئة» «1» ناميده شده است.

قالَ كَلَّا خداوند مى فرمايد: اى موسى آنچه را كه گمان مى كنى رها كن و از آن در گذر، زيرا آنها هرگز تو را به انتقام آن كشته، نخواهند كشت و من آنها را بر تو مسلّط نمى كنم، بنا بر اين (مترس و) با هارون به سوى آنها برو.

و اين كه خداوند مى فرمايد: إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (ما با شما هستيم و سخنان شما را مى شنويم) (اين شنيدن) از باب مجاز است، زيرا استماع كه به منزله اصغا و گوش دادن است به معناى واقعى خودش به خداوند نسبت داده نمى شود و تنها خداوند به سميع يا سامع كه عين ذات اوست توصيف مى شود و خلاصه معنا اين است كه ما همه جا مانند يك ياور و پشتيبان حاضريم و آنچه را كه ميان شما (و فرعون) گفته شود مى شنويم و شما را در برابر او يارى مى كنيم و جلو قدرت و شوكت او را نسبت به شما مى گيريم.

و ممكن است كه عبارت «معكم» و «مستمعون» هر دو خبر براى «إنّ» باشند يا اين كه «مستمعون» خبر، و «معكم» ظرف لغو باشد.

__________________________________________________

1- يك مورد آن در سوره الروم/ 36.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 397

َّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ

كلمه

رسول در اين جا چون به معناى رسالت است به صورت تثنيه گفته نشده است هم چنان كه در اين آيه إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ «1» به صورت تثنيه آمده است (يعنى ما دو فرستاده پروردگارت هستيم) چنان كه مصدر هر گاه صفت واقع شود به صورت مفرد است مانند: صوم و زور.

و ممكن است به اين اعتبار مفرد آمده است كه حكم هر دو يكى بوده و گويا هر دو به اتّفاق يك رسول هستند.

أَنْ أَرْسِلْ چون مادّه رسول مفهوم ارسال و فرستادن را در بردارد معناى عبارت اين است كه بنى اسرائيل را با ما بفرست. در مفهوم (ارسال) معناى قول و گفتن نيز هست، چنان كه در منادا و مانند آن اين مفهوم وجود دارد.

ارسال در اين جا به معناى رها و آزاد كردن است، چنان كه عرب مى گويد:

شاهين و باز شكارى را رها كن «2»- و مقصود اين است كه بنى اسرائيل را آزاد كن تا با ما به سرزمين فلسطين كه مسكن آنهاست بيايند.

قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ (با توجّه به معناى آيه) در كلام چيزى حذف شده است و در تقدير چنين بوده است- آن دو پيش فرعون رفتند و رسالت و مأموريّت خود را به او ابلاغ كردند. در اين هنگام فرعون به موسى گفت: آيا من تو را تربيت نكردم «3» و از اين گونه اختصارگويى در قرآن كريم بسيار است. «وليدا» واژه وليد يعنى كودك. و چون كودك به زمان تولّدش نزديك است او را وليد گويند.

«سِنِينَ» در اين كه مقصود از (سنين) چند سال است، مفسّران اقوال مختلفى را بيان كرده اند: برخى گويند: هيجده سال، برخى ديگر

گويند: سى سال و كلبى

__________________________________________________

1- طه 20/ 47.

2- «أرسل البازى».

3- «فذهبا إلى فرعون و بلّغا رسالته على ما أمرا به فعند ذلك قال فرعون لموسى: (أ لم نربّك)؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 398

مى گويد: چهل سال نزد آنان اقامت داشت.

وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ يعنى قبطى را كشتى و تو به دليل اين كارت، نسبت به نعمتهاى من و حق سرپرستى كه بر تو دارم ناسپاسى كردى. و حضرت موسى جواب داد:

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ اين كار به سبب انحراف از راه درست يا فراموشى از من صادر شد. «1» و از اين مورد است اين آيه كه خداوند مى فرمايد: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا «اگر يكى از دو شاهد زن به انحراف رفت ديگرى به او ياد آورى كند.» (بقره/ 282).

حضرت موسى با قرار دادن عبارت «ضالّين» به جاى «كافرين» تمام اتّهامهاى فرعون را دروغ خواند و نسبت كفر را از خودش دور كرد و با اين بيان فهماند كسى كه براى نبوّت برگزيده مى شود از صفت كفر دور است. بعلاوه موسى از اين كه سر پرستى فرعون را نعمت بنامد خود دارى كرد و روشن ساخت كه حقيقت انعام او به بردگى كشيدن بنى اسرائيل بوده زيرا قصد وى از اين كه موسى را نزد خود نگه داشته و از او محافظت كرده، اين بوده است كه بنى اسرائيل را به بردگى بگيرد و فرزندانشان را سر ببرد، با اين بيان موسى بر فرعون منّت گذاشت كه قوم وى را برده خود ساخته است.

لفظ «تعبيد» به معناى برده و خوار كردن آنها (بنى اسرائيل) است.

«تِلْكَ» اشاره به صفتهاى مبهم و نامعلومى است

كه تا تفسير نشوند، فهميده نمى شوند. عبارتهاى بعدى بايد آن را توضيح دهند تا معناى آن فهميده شود.

__________________________________________________

1- بهترين وجه در معناى آيه كه مضمون حديث امام هشتم نيز مى باشد اين است كه حضرت موسى توريه كرده: ظاهرش اين است كه من در آن روز راه حق را پيدا نكرده بودم، امّا بعد خدا به سبب نبوّت حق را به من نشان داد، ولى در باطن قصدش اين است كه من نمى دانستم اين كار مايه اين همه درد سر مى شود، يا اين كه در روز وقوع اين حادثه راه خانه را گم كرده بودم. تفسير نمونه، ج 15، ص 204، نقل از تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 48.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 399

أن عبّدت اين عبارت به اعتبار اين كه عطف بيان (تلك) است در محل رفع مى باشد و مانند اين آيه است: وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ «و به حضرت لوط چنين وحى كرديم، كه قومت تا آخرين نفر، صبحگاه هلاك مى شوند» (حجر/ 66) و معناى عبارت فوق اين است كه نزد تو، به بردگى كشيدن بنى اسرائيل نعمتى است كه منّت آن را بر من مى گذارى! و ممكن است به اعتبار اين كه در تقدير لأن عبّدت بوده است كه در محلّ نصب قرار گيرد و معنايش اين باشد كه تربيت و نعمتهاى تو، به اين علّت كه بنى اسرائيل را برده خود كرده بودى، نصيب من شد، يعنى اگر اين كار را نكرده بودى خانواده خودم مرا تربيت و كفالت مى كردند و در آب نيل نمى انداختند (تا تو مرا پرورش دهى).

[سوره الشعراء (26): آيات 23 تا 42] ..... ص : 399

اشاره

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ

الْعالَمِينَ (23) قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (24) قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25) قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (26) قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (27)

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (29) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ ءٍ مُبِينٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31) فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (32)

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (36) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (37)

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ (40) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (41) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 400

ترجمه: ..... ص : 400

فرعون (به موسى) گفت پروردگار جهانيان چيست؟ (23)

(موسى) گفت: او پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است، اگر اهل يقين هستيد (24)

(فرعون) به اطرافيانش گفت: آيا نمى شنويد كه اين مرد چه مى گويد؟ (25)

(موسى) گفت: پروردگار شما و پروردگار نياكان شما. (26)

(فرعون به مردم) گفت: پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است. (27)

(موسى) گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان اين دو است مى باشد، اگر شما انديشه و عقل خود را به كار مى گرفتيد (28)

(فرعون با تهديد) گفت: اگر غير از

من خدايى را برگزينى البتّه تو را از زندانيان قرار خواهم داد (29)

(موسى) گفت: حتّى اگر حجّت و نشانه آشكارى به رسالتم براى تو بياورم؟ (30)

(فرعون) گفت: اگر راست مى گويى آن را بياور! (31)

در اين هنگام موسى عصاى خود را افكند كه ناگاه اژدهايى عظيم شد (32)

و نيز دست خود را از گريبان بيرون آورد كه ناگاه بسيار تابان و روشن برابر بينندگان آشكار گرديد (33)

(فرعون) به گروهى كه اطرافش بودند گفت: اين ساحرى است بسيار ماهر و آگاه (34)

او مى خواهد با سحرش شما را از سرزمينتان بيرون و آواره كند شما چه نظر مى دهيد؟ (35)

(آنها به فرعون) گفتند: از او و برادرش مهلت خواه، و مأمورانى به تمام شهرها اعزام كن. (36)

تا ساحران زبردست و ماهر را نزد تو آورند. (37)

سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معيّنى (با موسى) جمع شدند. (38)

و به مردم گفته

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 401

شد آيا شما نيز (در اين واقعه) اجتماع مى كنيد. (39)

تا اگر ساحران پيروز شدند ما از آنان پيروى كنيم. (40)

هنگامى كه ساحران حضور فرعون آمدند به او گفتند: آيا اگر پيروز شويم پاداش بزرگى خواهيم داشت. (41)

(فرعون) گفت: آرى، شما در اين صورت از مقرّبان خواهيد بود (42).

تفسير: ..... ص : 401

وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ فرعون گفت: پروردگار عالميان كدام يك از چيزهايى است كه ما مشاهده مى كنيم و مى بينيم؟ حضرت موسى جواب فرعون را با بيان كارهاى خداوند كه وسيله استدلال بر وجود اوست، داد تا بفهماند كه خداوند چيزى مانند اجسام و اعراض نيست كه بتوان او را مشاهده كرد و البته او وجودى است بر خلاف تمام موجودات و هيچ چيز مانند او نيست

و اوست كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است، آفريد، اگر باور داشته باشيد كه اين موجودات همه حادثند و پس از نيستى به هستى آمده اند و هر چه از عدم به وجود مى آيد، احتياج به آفريننده و به وجود آورنده دارد و اين (آفريدن) هم كار شما نيست.

هنگامى كه حضرت موسى با اين بيان و دليل استوار جواب فرعون را گفت و خدايى را به غير او نسبت داد فرعون و يارانش تعجّب كردند.

قال «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» و آن گاه كه حضرت موسى در مرحله دوم، گفتار خود را با بيان و تقرير ديگرى، گفت: خداى من، پروردگار شما و پدران گذشته شماست، فرعون او را ديوانه و به عنوان استهزاء و سخريّه او را رسول قومش خواند «1».

__________________________________________________

1- فرعون حاضر نبود بگويد (رسول ما) بلكه گفت (رسول شما و فرستاده به سوى شما) كه هم جنبه استهزاء و سخريّه نسبت به حضرت موسى داشت و هم بگويد كه من بالاتر از آنم كه پيامبرى براى دعوتم بيايد. از تفسير نمونه، ج 15، به اختصار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 402

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما و چون براى مرتبه سوم و به بيان ديگر گفتار خود را تكرار كرد و گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و ما بين آنهاست.

فرعون خشمگين شد و گفت اگر غير از من خدايى برگزينى (تو را از زندانيان قرار مى دهم).

حضرت موسى در پاسخ فرعون كه او را ديوانه خواند فرمود: اگر تعقّل كنيد- [در حقيقت با اين عبارت جواب فرعون را مى دهد و مى گويد من ديوانه نيستم بلكه تو و

همراهانت ديوانه هستيد كه در آيات خداوند تفكّر نمى كنيد].

أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ حرف واو كه همزه استفهام در اول آن آمده است براى بيان حال است و معنا اين است كه اگر برايت معجزه اى آشكار و روشن بياورم در اين حال باز هم مرا زندانى مى كنى؟

إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ معناى عبارت اين است كه معجزه را فقط مدعيان راستگو مى آورند، زيرا معجزه به جاى گواهى و تصديق خداى تعالى است و ناگزير بايد بر راستگويى (مدّعى) دلالت كند و عبارت آيه در تقدير چنين بوده است إن كنت من الصادقين فى دعواك ائت به «اگر راستگويى معجزه ات را بياور» و جزاى شرط، ائت به، حذف شده است زيرا عبارت «فأت به» كه امر به آوردن معجزه است بر جزا دلالت دارد.

ثُعْبانٌ مُبِينٌ به صورت اژدهاى واقعى آشكار شد نه اين كه چيزى شبيه به اژدها باشد.

بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ اين فراز از آيه مباركه دلالت بر اين دارد كه روشنى و شعاع دست طورى بود كه نگاه همه را متوجّه خود كرد، زيرا يك روشنى عادى نبود (خارج از حدّ معمولى بود) شعاع نور آن طورى بود كه مانع از ديد چشمها مى شد و جلو افق را مى گرفت.

قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ «حوله» به اعتبار ظرفيّت لفظا منصوب و به اعتبار حال بودن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 403

محلّا منصوب است.

فَما ذا تَأْمُرُونَ عبارت «تأمرون» يا از مادّه مؤامره است كه به معناى مشاوره و مشورت كردن است (يعنى شما چه نظر مى دهيد)، يا از مادّه (امر) كه ضد نهى است مى باشد [در اين جا ممكن است به ذهن خطور كند كه فرعون با آن كه خود را خدا

مى دانست چطور ممكن است به زير دستان خود بگويد به من دستور بدهيد، جواب اين است كه ] فرعون با ديدن دو معجزه حضرت موسى چنان مبهوت و دهشت زده شد كه موقعيت خود را فراموش كرد و بردگان را آمر و خود را كه خداى آنها مى دانست مأمور قرار داد و به خطرى كه از طرف حضرت موسى احساس كرد كه ممكن است بر مملكت و سلطنتش چيره شود اعتراف كرد. [در حقيقت به عجز و ناتوانى خود، در برابر قدرت و معجزه حضرت موسى اقرار كرد].

لفظ «ما ذا» يا به اعتبار اين كه به معناى مصدر است و يا به اين اعتبار كه مفعول به است منصوب است همان طور كه عرب مى گويد: أمرتك الخير.

قالُوا أَرْجِهْ، أرجئه نيز خوانده شده است و توضيح آن در پيش گذشت.

يَوْمٍ مَعْلُومٍ روز معلوم همان روز زينت است «1» كه وقت آن هنگام ظهر بود، زيرا حضرت موسى از روز زينت همان وقت ظهر را معيّن كرده بود.

هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ ظاهر عبارت استفهام و كند شمردن اجتماع آنها است، لكن مراد و منظور اصلى به كنايه تشويق به عجله كردن در اجتماع است و از اين مقوله است جمله: تأبّط شرّا شاعر گفته است: هل أنت باعث دينار لحاجتنا «2» گرچه جمله

__________________________________________________

1- اشاره به آيه 59 سوره طه است، گفت: وعده گاه شما روز زينت (عيد) است، نيمروزى كه مردم در آن اجتماع مى كنند.

2- مصراع آخرش: أو عبد ربّ اخاعون بن مخراق. معناى كامل: آيا تو دينار [اسم مردى است ] يا عبد ربّ، برادر عون بن مخراق را براى رفع نياز ما مى فرستى؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 404

در

ظاهر استفهام است لكن منظور اين است كه هر چه زودتر دينار را بفرست و درنگ مكن.

لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ اگر ساحران بر موسى غالب شدند، ما دين آنها را پيروى مى كنيم نه دين موسى را

[سوره الشعراء (26): آيات 43 تا 68] ..... ص : 404

اشاره

قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44) فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (45) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ (46) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ (47)

رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (48) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (49) قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (51) وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (52)

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (53) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ (54) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55) وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (57)

وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (58) كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ (60) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61) قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ (62)

فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ (64) وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (66) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (67)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (68)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 405

ترجمه: ..... ص : 405

[چون روز موعود فرا رسيد، موسى رو به ساحران كرد] و گفت: بيفكنيد آنچه را مى خواهيد بيفكنيد و بساط سحر خود را به كار اندازيد (43)

ساحران طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند:

به عزّت فرعون قطعا پيروزيم (44)

سپس موسى عصايش را افكند (ناگاه اژدهايى شد) و تمام وسايل دروغين (و جادويى)

آنها را بلعيد (45)

ساحران [كه اين معجزه را ديدند و دانستند كه سحر نيست ] همگى پيش موسى به سجده افتادند (46)

گفتند: ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم (47)

پروردگار موسى و هارون (48)

(فرعون) گفت پيش از آن كه به شما اجازه دهم ايمان آوريد؟ مسلّما او استاد بزرگ شماست كه به شما ساحرى آموخته است، بزودى كيفر خود را خواهيد دانست كه دستها و پاهاى شما را بطور اختلاف (چپ و راست) قطع مى كنم و همه را به دار مى آويزم (49)

(ساحران) گفتند مهم نيست [و زيانى به ما نمى رسد چون بعد از مرگ ] ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم (50)

ما اميدواريم كه خدايمان خطاهاى ما را ببخشد چون ما نخستين ايمان آورندگان بوديم (51)

ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگان مرا شبانه از مصر بيرون بر (كوچ ده) البته آنها شما را تعقيب خواهند كرد (52)

فرعون (از اين ماجرا آگاه شد) و مأمورانى، براى جمع آورى نيرو، به شهر فرستاد (53)

و گفت اينها گروهى اندكند (54)

و اينها ما را به خشم آورده اند (55)

و ما همگى (با اسلحه كامل) آماده پيكاريم (56)

[با وجود اين همه ادّعا و قدرت ] ما آنها [فرعونيان ] را از باغها و چشمه سارهاى (نهرهاى روان) مصر بيرون كرديم (57)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 406

و از گنجها و قصرهاى مجلّل و مقامهاى عالى (محروم ساختيم) (58)

آرى اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها گردانيديم (59)

آنها (فرعونيان) به تعقيب بنى اسرائيل پرداختند و بامدادان به آنها رسيدند (60)

هنگامى كه هر دو گروه يكديگر را ديدند ياران موسى گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم (61)

(موسى) گفت: هرگز چنين نيست، پروردگار من با من

است بزودى مرا (به حفظ از دشمن) راهنمايى خواهد كرد. (62)

پس ما به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا زن دريا از هم شكافته شد و هر بخشى از آبهاى آن چون كوهى بزرگ بر روى هم قرار گرفت. (63)

و در آن جا ديگران (فرعونيان) را به دريا آورديم (64)

موسى و تمام كسانى كه با او بودند نجات داديم (65)

سپس ديگران را غرق كرديم (66)

براستى اين پيش آمد آيت و نشانه روشنى است (براى عبرت مردم) ولى بيشتر آنها ايمان نياوردند. (67)

و البتّه پروردگار بسيار توانا و مهربان است. (68)

تفسير: ..... ص : 406

ساحران به عزّت فرعون سوگند ياد كردند، اين گونه سوگند از سوگندهاى زمان جاهليت (و قبل از اسلام) است، در اسلام سوگند جز به كلمه (اللَّه) و نامها و صفتهاى خداوند درست نيست. در حديث است كه (سوگند ياد نكنيد مگر به كلمه «اللَّه» و به «اللَّه» سوگند ياد نكنيد مگر اين كه راستگو باشيد). «1»

و چون كلمه إلقاء با كلمه خرور (به خاك افتادن) شبيه و هم معناست خداوند بجاى خرور كلمه القاء را كه جارى مجراى آن و به معناى آن است بيان فرموده، و مى خواهد بفرمايد: همين كه ساحران ديدند آنچه را كه ديدند خودشان را به حال سجده بر زمين انداختند گويى ديگران آنها را گرفتند و به زمين افكندند.

__________________________________________________

1-

لا تحلقوا إلا باللّه و لا تحلفوا باللّه إلّا و أنتم صادقون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 407

قالُوا لا ضَيْرَ لفظ «ضير» به معناى ضرر و زيان است و معناى عبارت يا اين است كه اين كار تو نه تنها هيچ ضررى براى ما ندارد بلكه چون در برابر صبر بر عذاب

تو پاداش بزرگى به ما مى رسد، فايده و بهره بزرگى هم براى ما دارد. يا معنا اين است كه اين كشتن ضررى براى ما ندارد، زيرا ناگزير ما به سببى از سببهاى مرگ به سوى پروردگارمان بازگشت مى كنيم و قتل آسانترين آنهاست، به علاوه چون خدا نعمت نخستين ايمان آورندگان را به ما ارزانى داشت، بازگشت ما به سوى او مانند بازگشت كسى است كه اميد آمرزش و عفو او را دارد.

أَنْ كُنَّا اين عبارت در اصل لأن كنّا بوده است [يعنى براى اين كه ما از نخستين ايمان آورندگان بوديم ].

إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ اين عبارت علّت براى امر «إسراء» و مراد اين است كه خداوند مى خواهد بفرمايد تدبير و تقدير در امر آنها چنين بوده است كه آنها از جلو بروند و فرعون و سپاهيانش آنها را تعقيب كنند و در دريا به دنبال آنها بروند تا خداوند به وسيله فرو رفتن و غرق شدن در آب دريا فرعونيان را هلاك و نابود كند.

إِنَّ هؤُلاءِ اين عبارت بعد از يك عبارت محذوف و مضمر ذكر شده است و تقدير آن چنين بوده است قال فرعون إن هؤلاء ...

لَشِرْذِمَةٌ واژه «شرذمه» به معناى گروه اندك است، فرعون ابتدا آنها (بنى اسرائيل) را با اين كلمه كه اندك بودن را مى رساند ياد آور شد و سپس به لفظ «قلّة» توصيف كرد تا تأكيد قلّت را برساند [يعنى بسيار اندك ] و ممكن است كه مراد از قلّت ذلّت و پستى باشد نه كمى عدد يعنى آنها چون ذليلند كارى نمى توانند انجام دهند و ترسى از آنها نيست، لكن كارهايى مى كنند كه ما را به خشم مى آورد و ما مردمانى

هستيم بيدار و هوشيار و آمادگى كامل را در كارها داريم و هر گاه كسانى بر ما شورش كنند براى نابود كردن مادّه فساد اقدام مى كنيم.

البته اينها بهانه هايى بود كه فرعون براى مردمان شهرهاى مصر مى آورد تا آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 408

گمان نكنند كه شكستى به قدرت و سلطنت او وارد شده است.

وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ عبارت «حاذرون» حذرون نيز خوانده شده است كه به معناى بيدار و هوشيار است، و «حاذرون» به معناى مهيّا و آماده است.

وَ مَقامٍ كَرِيمٍ بعضى از مفسّران مفهوم اين عبارت را قصرهاى مجلّل و خانه هاى ارزشمند دانسته اند و برخى ديگر مجالس اميران كه اطرافش را نگهبانان گرفته اند مى دانند [برخى هم مفهوم آن را مجالس پر سرور و نشاط انگيز گفته اند].

كَذلِكَ يا مرفوع است بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف باشد و در تقدير چنين بوده است الأمر كذلك. يا منصوب است بنا بر اين كه مفعول «أخرجناهم» باشد، [يعنى آن چنان كه بيان كرديم آنها را اخراج كرديم ] «1».

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ يعنى فرعونيان وقت طلوع خورشيد به آنها رسيدند.

سَيَهْدِينِ خداى من بزودى راه نجات از چنگال آنها را به من نشان خواهد داد.

فَانْفَلَقَ عصا را به دريا زد و سپس دريا شكافته شد. «2» و دوازده راه در آن پديدار گشت.

كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ لفظ «فرق» يعنى جدا شدن و به قسمتى كه از قسمت ديگر جدا شده باشد گفته مى شود. و «طود» يعنى كوه بزرگ [يعنى هر قسمت آب كه از قسمت ديگر جدا شده بود مانند كوهى بزرگ روى هم انباشته گرديد].

وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ «ثمّ» يعنى آن گاه كه دريا شكافته شد و «الآخرين»،

يعنى فرعونيان، و مقصود اين است كه ما فرعونيان را به بنى اسرائيل نزديك ساختيم يا خود فرعونيان را به يكديگر نزديك كرديم و تمامشان را در راههاى دريا گرد آورديم به طورى كه حتّى يك نفر از آنها نتوانست نجات يابد.

__________________________________________________

1- (أخرجناهم مثل ذلك الاخراج الّذى وصفناه).

2- (أى فضرب فانفلق البحر).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 409

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً آيه معناى خاصّى ندارد و همان چيزهايى است (كه نشانه قدرت خداوند است) و تمام مردم آن را مى بينند ولى بيشتر آنها متنبّه نمى شوند.

[سوره الشعراء (26): آيات 69 تا 104] ..... ص : 409

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94)

وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 410

ترجمه: ..... ص : 410

(اى رسول) حكايت ابراهيم را براى امّت بخوان (69)

هنگامى كه به پدر (يعنى عمو) و قومش گفت (شما) چه چيز را مى پرستيد (70)

گفتند: بتهايى را مى پرستيم و همه روزه ملازم عبادت آنانيم (71)

(ابراهيم) گفت آيا هنگامى كه آنان را مى خوانيد، صداى شما را مى شنوند؟ (72)

يا به حال شما سود و زيانى دارند؟ (73)

گفتند:

فقط ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند. (74)

(ابراهيم) گفت آيا شما ديديد چيزى را كه مى پرستيدند؟ (75)

شما و نياكان شما (76)

براستى همه آنها دشمن منند مگر پروردگار جهانيان (77)

آن خدايى كه مرا آفريد پس همو هدايتم مى فرمايد (78)

آن خدايى كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى كند (79)

و چون بيمار شوم مرا شفا مى دهد (80)

و آن خدايى كه مرا مى ميراند و سپس زنده مى كند (81)

همان خدايى كه اميد دارم در روز جزا گناهانم را بيامرزد (82)

[ابراهيم به درگاه خدا عرض مى كند] پروردگارا به من علم و دانش مرحمت فرما، و مرا به صالحان ملحق ساز (يعنى مرا جزء صالحان قرار ده) (83)

و در ميان امّتهاى آينده نامم را نيكو قرار ده (تا مرا به نيكى ياد كنند) (84)

و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده (85)

و پدرم (عمويم) را بيامرز كه او سخت از

گمراهان بود (86)

و روزى كه خلق را برانگيزى مرا رسوا و شرمنده مكن (87)

در آن روزى كه مال و فرزندان سودى نبخشند (88)

و تنها آن كس سود برد كه با قلب خالص و پاك به پيشگاه خدا آيد (89)

(در آن روز) بهشت به پرهيزكاران نزديك مى شود (90)

و دوزخ براى گمراهان آشكار مى گردد (91)

و به آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 411

گفته مى شود كجا هستند معبودانى كه آنها را پرستش مى كرديد؟ (92)

معبودانى غير از خدا، آيا آنها شما را يارى مى كنند؟ يا كسى به يارى آنها مى آيد؟ (93)

در اين هنگام همه آن معبودان با كافران و گمراهان به رو در دوزخ افكنده مى شوند (94)

و همچنين تمام سپاه ابليس به جهنّم در آيند (95)

آنها آن جا به جدال بر مى خيزند و مى گويند: (96)

به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكار بوديم (97)

چون شما را با آفريدگار جهان برابر مى شمرديم [و به جاى او شما را پرستش مى كرديم ] (98)

امّا كسى جز تبهكاران ما را گمراه نكرد (99)

(افسوس كه امروز) شفاعت كنندگانى براى ما نيست. (100)

و نه دوست پر محبّتى [كه از ما حمايت كند] (101)

اگر بار ديگر (به دنيا) باز گرديم از مؤمنان خواهيم بود (102)

براستى كه در اين رويدادها نشانه و عبرتى است (براى ديگران) ولى اكثر آنها مؤمن نبودند (103)

و البتّه خداى تو بسيار توانا و مهربان است. (104)

تفسير: ..... ص : 411

حضرت ابراهيم با آن كه مى دانست آنها بتها را مى پرستند، باز هم سؤال كرد تا به آنها بفهماند آنچه را عبادت مى كنند شايسته عبادت كردن نيست.

هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اين جمله در اصل چنين بوده است: هل يسمعون دعائكم؟ و هل يقدرون على ذلك؟ «آيا دعاى شما را مى شنوند؟

و آيا توانايى شنيدن را دارند؟» و كلمه دعا كه مضاف است حذف شده است.

إِذْ تَدْعُونَ فعل «تدعون» با اين كه بعد از «إذ» واقع شده است، چون حكايت از زمان گذشته مى كند، به صيغه مضارع آمده است.

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي اين كه حضرت ابراهيم گفت اين بتها دشمنان منند مقصود اين است كه چون من پيش خودم فكر كردم ديدم كه عبادت اين بتها پرستش دشمنى است كه آن شيطان است لذا از آن دورى كردم و ترجيح دادم كسى را عبادت كنم كه تمام خوبيها از اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 412

(حضرت ابراهيم) مقصود خود را، با اين شيوه كه شخص خودش را اندرز مى دهد بيان فرمود، تا آنها (بت پرستان) دقّت كنند و بگويند ابراهيم آنچه را به ما مى گويد، اوّل به خودش گفته است و اين روش براى پذيرفتن طرف خيلى بهتر است. و اگر از ابتدا مى گفت آنها (بتها) دشمن شما هستند اثرش مانند اين شيوه اى كه به كار برد نبود.

لفظ «عدوّ» و «صديق» هم براى مفرد و هم براى جمع به كار مى رود. شاعر گفته است:

و قوم على ذوى مرة أراهم عدوّا و كانوا صديقا «1»

كه لفظ عدوّ و صديق براى جمع به كار رفته است.

إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ عبارت «رَبَّ الْعالَمِينَ» مستثناى منقطع است «2» (زيرا خداوند جزء بتها نبود) و مثل اين است كه بگويد من بتها را پرستش نمى كنم، لكن خدا را پرستش مى كنم.

حضرت ابراهيم فرمود: «إِذا مَرِضْتُ» يعنى وقتى من مريض شوم و نفرمود: إذا أمرضنى يعنى وقتى خداوند مرا مريض كند، اين بدين سبب است كه علّت بيشتر بيماريها افراط و تفريط خود انسان است در

خوردنيها و نوشيدنيها و جز آن.

أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي حضرت ابراهيم به طور قطع نفرمود كه خدا مرا مى آمرزد بلكه فرمود: اميدوارم كه خدا از خطاهاى من درگذرد اين فقط از راه توجّه كامل به لطف خداوند و قطع اميد از هر چيز ديگرى است. [كه اين حالت را اصطلاحا «انقطاع الى اللَّه» مى گويند] و ممكن است مراد اين باشد كه: من اميدوارم

__________________________________________________

1- طائفه قدرتمندى كه در مقابل من بودند گمان مى كردم كه دشمنان منند در حالى كه دوستان بودند.

2- در اين مورد برخى از مفسّران بر اين عقيده اند كه ميان بت پرستان كسانى بودند كه علاوه بر بتها خدا را نيز پرستش مى كردند و حضرت ابراهيم با رعايت اين موضوع خدا را استثنا مى كند، كه در اين صورت استثناى متّصل است. از تفسير نمونه، ج 15، ص 265، با تصرّف- مترجم. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 413

خداى تعالى به خاطر من از خطاهاى كسى كه مرا شفيع قرار داده است، در گذرد، زيرا پيامبران عليهم السّلام از خطا و گناه منزّه و پاكند و استغفار آنان به فروتنى و شكست نفسى در برابر خداوند حمل مى شود. و دليل اين مطلب همان گفتار حضرت ابراهيم است كه در خصوص آمرزش فرمود اميد دارم و بطور قطع نفرمود كه آمرزيده مى شوم. علاوه اين روش وسيله اى براى تعليم دادن و آگاه كردن امّت است كه در آمرزش فقط به لطف خدا اميدوار باشند [نه به اعمال خود يا چيز ديگر].

هَبْ لِي حُكْماً مقصود از «حكما» يا حكمت و دانش است يا حكومت و داورى به حقّ در ميان مردم. برخى گويند: مراد، مقام پيامبرى است، زيرا

پيامبر هم حقّ داورى ميان مردم را دارد و هم داراى حكمت و دانش است.

وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ مرا در بهشت با نيكوكاران همراه كن.

وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ لفظ «تخزنى» يا از ماده خزى است كه به معناى خوارى و كمك نكردن به كسى است كه چشم يارى دارد يا از مادّه خزاية است كه به معناى حيا و شرمسارى است و اين نيز مانند استغفار آنهاست با اين كه پيامبران معصومند و از كارهايى كه موجب استغفار است منزّه و بدورند.

ضمير در فعل «يُبْعَثُونَ» به مردم بر مى گردد و اين از سياق كلام معلوم مى شود.

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ اين عبارت در تقدير إلّا حال من أتى اللَّه ... بوده است «سَلِيمٍ» صفت قلب است. هم چنان كه در شعر شاعر وجيع صفت ضرب است شاعر چنين گفته است تحيّة بينهم ضرب و جيع. «1» بيان مطلب اين است كه از تو سؤال مى شود كه آيا زيد ثروت [و فرزندانى ] دارد تو در جواب مى گويى كه ثروت و فرزندانش قلب پاك و سالم اوست و مقصود اين است كه ثروت و فرزندى ندارد

__________________________________________________

1- درود ميان آن سپاهيان، ضربت زدنهاى درد آور است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 414

ولى به جاى آن قلب پاك و سالم دارد.

ممكن است كه كلام بر معنايش حمل شود به اين طريق كه مال و بنون را به معناى بى نيازى بدانيم كه در اين صورت تقدير آيه چنين بوده است: يوم لا ينفع غنى إلا غنى من أتى اللَّه بقلب سليم زيرا بى نيازى مرد در دينش به قلب پاك و سالم است هم چنان كه بى نيازى و ثروتش در دنيا

به مال و فرزندان است.

و ممكن است كه لفظ «من» مفعول براى فعل «ينفع» باشد، يعنى ثروت و فرزندان فايده اى ندارند مگر براى مردى كه با داشتن ثروت و فرزند، داراى قلب سالم و پاك باشد كه مالش را مطابق دستور خدا به مصرف برساند و فرزندش را به راه راست هدايت كند و دستورات دين را به او بياموزد. و گويند كه قلب سليم آن است كه اسلام را پذيرفته و سالم باشد و تسليم دستورهاى خداوند بشود و از حضرت صادق عليه السّلام نقل است كه فرمود: قلب سليم قلبى است كه از دوستى دنيا پاك باشد «1».

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ بهشت به پرهيزكاران نزديك شد تا جايگاه خود را در آن ببينند و شادمان شوند.

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ دوزخ براى گمراهان آشكار و نمايان شد و از اين كه به آن جا رانده مى شدند افسوس مى خوردند و غمگين مى شدند چنان كه خداوند فرموده است: فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا «چون كافران عذاب را از نزديك ديدند صورتهايشان زشت و سياه شد». (ملك/ 27) و چون آتش در ديد آنها قرار گرفت غم و غصّه آنها زياد شد و به آنها گفته شد: خدايان شما كجا هستند؟ آيا مى توانند فايده اى به شما برسانند؟ يا شما مى توانيد از كمك آنها بهره مند شويد؟

هرگز چنين نيست! زيرا آن خدايان و كسانى كه آنها را پرستش مى كردند هيزم

__________________________________________________

1-

قلب السّليم هو القلب الّذى سليم من حبّ الدّنيا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 415

آتشند و به همين مورد در آيه بعد اشاره كرده است:

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ خدايان و گمراهانى كه آنها را پرستيدند به رو در آتش افكنده

مى شوند و لفظ «كبكبه» تكرار «كبّ» است (به رو انداختن) و تكرار در لفظ دليل بر تكرار معنا است: گويى آن گاه كه در آتش افكنده مى شوند چندين مرتبه از درجات بالاتر به درجات پايين تر جهنّم افكنده مى شوند تا در قعر دوزخ جاى گيرند- خدايا ما را از آن حفظ بفرما.

وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ تمامى پيروان شيطان و خود شياطين همه با گمراهان به رو در دوزخ افكنده مى شوند. «يَخْتَصِمُونَ» بعضى از گمراهان با بعضى ديگر به جدال و نزاع مى پردازند.

إِنْ كُنَّا «إن» مخفّفه از ثقيله است و در اصل إنّا كنّا لفى ضلال مبين بوده است و مراد اين است كه چون ما و شما- خدايان دروغين- را با پروردگار عالم برابر دانستيم و به همين سبب شما را پرستش مى كرديم، به خدا سوگند كه البته در گمراهى آشكارى بوديم.

إِلَّا الْمُجْرِمُونَ مقصود از مجرمانى كه آنها را گمراه كرده اند بزرگان و رؤساى آنها هستند همان بزرگانى كه براى حفظ منافعشان آنها را بد بخت كردند و پيشينيانى كه گمراهان به آنها اقتدا كردند.

خداوند از قول آنان مى فرمايد: رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا «و گويند: اى خدا، ما اطاعت بزرگان و پيشوايان خود را كرديم كه ما را به گمراهى كشيدند». (احزاب/ 67).

فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ شفيعانى مانند پيامبران و اوصياء آنها كه از مؤمنان شفاعت مى كنند براى ما نيستند كه از ما شفاعت كنند و از حال ما پرسشى نمايند و نه دوستانى مانند دوستان آنها داريم. حضرت صادق عليه السّلام سه مرتبه فرمود: «به خدا سوگند البتّه ما از شيعيان خود شفاعت مى كنيم تا آنجا كه دشمنان ما (گمراهان)

ترجمه جوامع

الجامع، ج 4، ص: 416

بگويند: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ ...» «1» و آيه را تا (مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) قرائت فرمود. از جابر بن عبد اللَّه نقل شده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: شخص مؤمنى كه در بهشت است راجع به دوستش كه در دوزخ است سؤال مى كنند: دوست من فلانى چه كار مى كند؟- خداوند مى فرمايد: دوستش را از دوزخ به بهشت پيش او بياوريد- آن گاه دوزخيان ديگر مى گويند: براى ما شفيعانى نيست كه از ما شفاعت كنند.

وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ لفظ «حميم» يا از ماده احتمام كه به معناى اهتمام است مى باشد و آن كسى است كه آنچه را تو به آن اهميّت بدهى او هم اهميّت مى دهد، يا از ماده حامّه است كه به معناى خاصّه و دوست خصوصى است.

علّت اين كه «شافعين» به صورت جمع و «صديق» به صورت مفرد آمده اين است كه شفاعت كنندگان بسيارند [مانند انبياء، اوصياء، فرشتگان ] ولى دوست راستين كم است. و جايز است كه مراد از «صديق» جمع باشد.

لَنا كَرَّةً لفظ «كرّة» به معناى برگشتن به دنياست.

حرف «لو» در آيه به معناى آرزوست يعنى اى كاش بر مى گشتيم و ممكن است كه به معناى اصلى خود، شرطى، باشد كه در اين صورت- چون احتياج به جواب دارد- جواب آن حذف شده است و در تقدير چنين بوده است: فلو أن لنا كرة ...

لفعلنا كذا «اگر يك بار ديگر به دنيا بر مى گشتيم چنين و چنان مى كرديم».

[سوره الشعراء (26): آيات 105 تا 122] ..... ص : 416

اشاره

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ

أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (109)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114)

إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119)

ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ (120) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)

__________________________________________________

1-

و اللَّه لنشفعنّ لشيعتنا (قالها ثلاثا) حتّى يقول عدوّنا فما لنا من شافعين ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 417

ترجمه: ..... ص : 417

قوم نوح پيامبران را انكار كردند (105)

هنگامى كه برادرشان نوح به آنها گفت: آيا خداترس و پرهيزكار نمى شويد (106)

من براى شما رسول امين (و خير خواهى) هستم (107)

از خدا بترسيد و مرا پيروى كنيد (108)

من مزدى براى رسالت از شما نمى خواهم پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است (109)

بنا بر اين از خدا بترسيد و مرا پيروى كنيد (110)

(قوم نوح) گفتند آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بى ارزش از تو پيروى كرده اند؟! (111)

(نوح) گفت من چه مى دانم آنها چه كارى داشته اند؟! (112)

حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مى فهميد؟ (113)

و من هرگز مؤمنان را از خود نخواهم راند (114)

من جز ترساننده آشكارى نيستم (115)

(قوم نوح) گفتند اگر ترك اين سخنان نكنى تو را سخت سنگسار كنيم (116)

(نوح) گفت پروردگارا! قوم من مرا تكذيب

كردند (117)

اكنون ميان من و اينها جدايى بيفكن (و داورى كن) و مرا و مؤمنانى كه همراه مانند از شرّ آنها نجات ده (118)

ما او و كسانى را كه با او بودند در كشتى كه پر از (انسان و موجودات ديگر) بود رهايى بخشيديم (119)

سپس بقيّه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 418

را (كه در كشتى سوار نشده بودند) غرق كرديم (120)

در اين پيش آمدها نشانه روشنى (و آيه عبرتى) است امّا بيشتر آنها ايمان نياوردند (121)

و پروردگار تو بسيار مقتدر و مهربان است. (122)

تفسير: ..... ص : 418

لفظ «قوم» مؤنّث (مجازى) است زيرا «قويمة» مصغّر آن است.

أَخُوهُمْ «أخو» يعنى يك نفر از آنها مانند سخن عربها كه مى گويند: يا أخا بنى أسد «1» و مقصودشان يك نفر از بنى اسد است و مانند اين مورد است شعر حماسه كه گفته است.

لا يسألون أخاهم حين يندبهم فى النّائبات على ما قال برهانا «2»

اخ در اين شعر به معناى يكى از افرادشان مى باشد.

رَسُولٌ أَمِينٌ معناى «امين» يا اين است كه در رسالت و دعوتش امين است (دروغ) نمى گويد و خيانتى نمى كند) و يا ميان قومش به امانت مشهور است، هم چنان كه حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله در ميان قريش به اين صفت مشهور بود.

وَ أَطِيعُونِ مرا در ايمان و دعوت به يگانگى خدا پيروى كنيد.

وَ ما أَسْئَلُكُمْ براى رسالتم از شما مزدى نمى خواهم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از خدا بترسيد و مرا پيروى كنيد، اين آيه، براى اين كه در ذهن آنها تأثير بيشترى كند، تكرار شده است. علاوه بر اين هر بار معلول علّتى جداگانه است بار اوّل به علّت امانت و درستى حضرت نوح بايست پيروى كنند و

بار دوم به علّت اين كه مزد و پاداشى نمى خواست.

وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ فعل «اتّبعك» به صورت اتباعك كه جمع تابع يا جمع تبع

__________________________________________________

1- اى برادر بنى اسد.

2- هنگامى كه برادرشان آنان را در گرفتارى صدا زند، هيچ دليلى بر اين امر از او نمى خواهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 419

است نيز خوانده شده مانند «أشهاد» كه جمع «شاهد» و «أبطال» كه جمع «بطل» است.

حرف واو در عبارت «و اتّبعك» حال است و اصل آن چنين بوده است و قد اتّبعك كه قد حذف شده است.

الارذلون، اين كلمه از ماده «رذالة» است كه به معناى پستى و فرومايگى است. و مؤمنان به اين نسبت خوانده شدند يا به علّت اين است كه از خانواده هاى گمنام و مستمند بودند و يا به اين علّت است كه كسبهاى پستى (البته به نظر قوم نوح) مانند بافندگى و شبيه آن داشتند.

قالَ وَ ما عِلْمِي مقصود اظهار ندانستن و خبر نداشتن از باطن آنهاست. فرمايش حضرت نوح به اين جهت است كه آنها در ضمن اين كه مؤمنان را پست مى دانستند مدّعى بودند كه ايمانشان هم از روى درك و دانايى نبوده است بلكه به علّت هوا و هوس و ناآگاهى بوده است، چنان كه خداوند از قول آنها فرموده است ... الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ «پيروان تو را جز گروهى پست و ساده لوح نمى يابيم».

(هود/ 27).

و ممكن است كه حضرت نوح از واژه «اراذل» كه آنها گفته بودند، كارهاى زشت و فساد عقيده را فهميده باشد و بر مبناى آن، اين جواب را داده و فرموده است: من فقط مأمور به ظاهر هستم و از كنجكاوى در نهان كارها

معذورم و اگر مؤمنان آن طور كه شما مى گوييد، باشند، حساب و پاداش آنها با خداوند است و من تنها بيم دهنده ام نه مؤاخذه كننده و پاداش دهنده و در خور من نيست كه به طمع ايمان آوردن شما، مؤمنان را از خود برانم.

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ اگر كارهايت را رها نكنى و از سخنانت بر نگردى بى ترديد تو را سنگسار مى كنيم يا ناسزا مى گوئيم.

قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (حضرت نوح) گفت خدايا اينها رسالت و دعوتى را كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 420

من از طرف تو دارم انكار و تكذيب مى كنند، از اين رو ميان من و آنها حكومت و داورى كن.

فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ «فتح» به معناى حكم و قضاوت است و از فتاحت به معناى حكومت گرفته شده است.

واژه «فلك» به معناى كشتى است و مفرد و جمع آن يكسان است چنان كه در اين جا مفرد است و در آيه ذيل جمع آمده است: ... وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ ... «و كشتيها را در آن دريا روان مى بينى» (نحل/ 14) پس در صورت مفرد مانند قفل و در صورت جمع مانند أسد كه جمع اسد است مى باشد و دو واژه فعل و فعل را به فعل جمع بسته اند زيرا اين دو وزن در كلماتى مانند عرب و عرب و عجم و عجم و رشد و رشد به يك معنا هستند.

الْمَشْحُونِ پر و انباشته.

[سوره الشعراء (26): آيات 123 تا 140] ..... ص : 420

اشاره

كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (126) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (127)

أَ

تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (131) وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132)

أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (134) إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (135) قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ (136) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (137)

وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (138) فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (139) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (140)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 421

ترجمه: ..... ص : 421

قوم عاد (نيز) رسولان خدا را انكار كردند (123)

هنگامى كه برادرشان هود گفت: آيا تقوا پيشه نمى كنيد (124)

من براى شما فرستاده اى (خيرخواه و) امين هستم (125)

تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد (126)

من از شما مزدى براى رسالت نمى خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است (127)

آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانه اى بيهوده و از روى هوا و هوس مى سازيد؟ (128)

و قصرها و بناهاى استوار بنا مى كنيد آن چنان كه گويى در دنيا جاودانه خواهيد ماند. (129)

و هنگامى كه كسى را مجازات كنيد همچون ستمكاران كيفر مى دهيد (130)

تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد (131)

از خدايى بپرهيزيد كه شما را به نعمتهايى كه مى دانيد يارى و مدد كرده است (132)

شما را به چهار پايان و فرزندان (نيرومند) مدد بخشيد. (133)

همچنين به باغها و چشمه ها (134)

من از عذاب روز بزرگ (قيامت) بر شما مى ترسم (135)

آنها (قوم عاد) گفتند: ما را اندرز دهى يا ندهى براى ما يكسان است (136)

اين روش و خوى پيشينيان است (137)

و ما هرگز مجازات نخواهيم شد (138)

آنها هود

را تكذيب كردند ما هم نابودشان كرديم، در اين (جريانات) نشانه هايى است ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند (139)

البتّه پروردگار تو بسيار مقتدر و مهربان است (140).

تفسير: ..... ص : 421

أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ لفظ «ريع» به معناى جاى بلند و مكان مرتفع است و واژه «آية» در اين جا به معناى پرچم و نشانه است.

برخى گويند كه در سفرها ستارگان، راهنماى آنها بودند (و جهت راه راه به وسيله

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 422

ستاره ها مى فهميدند) با اين وصف در راهها پرچمها و نشانه هاى بلندى قرار داده بودند كه اين كار عبث و بيهوده اى بود، زيرا آنها با اين كه در شناخت راه از ستاره ها استفاده مى كردند، احتياجى به اين علامتهاى بلند نداشتند.

برخى ديگر گويند: آنها بناهايى در بلنديها مى ساختند كه براى سكونت نبود و هدف معقولى نداشت (و شايد براى خودنمايى و تفاخر به ديگران بوده است) بنا بر اين اين عمل از آنها عبث و بيهوده بوده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر ساختمانى در روز قيامت باعث زحمت و وبال براى صاحب آن است مگر آن اندازه كه مورد نياز او باشد. «1»

و نيز گويند: آنها اين بناها را در جاهاى بلند كه مشرف بر جاده ها بود مى ساختند تا از فراز آن به ديدن (و استهزاء) راهروان بپردازند. و اين كار عبث و لهوى بود.

وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ «مصانع» (جمع مصنع) به معناى آب گيرها يا قصرها و قلعه هاى عالى و استوار است.

لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ اميد داريد كه در دنيا جاودانه بمانيد يا حال شما شبيه به حال كسى است كه اين اميد را دارد.

وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و هنگامى كه

مى خواهيد با تازيانه و شمشير مجازات كنيد مانند ستمكاران و غلوّ كنندگان نهايت سختگيرى و مجازات را مى كنيد و گويند: جبّار كسى است كه از روى خشم (و به ناحقّ) مى زند و مى كشد.

حسن [بصرى ] گفته است: جبّار كسى است كه بدون انديشه در عاقبت كار در تنبيه و كيفر شتاب مى كند.

سپس (حضرت نوح) آن قوم را به نعمتهاى خداوند آگاه و متوجّه مى كند. ابتدا به اجمال و مختصر مى گويد:

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلى اللَّه عليه و آله: كلّ بناء يبنى و بال على صاحبه يوم القيامة إلّا ما لا بدّ منه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 423

أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ خداوند شما را به آن نعمتهايى كه مى دانيد پيوسته مدد و كمك فرموده است: پس از آن به تفصيل بر شمردن آن نعمتها براى آنها مى پردازد و با نامبردن نعمتها- مانند چهارپايان، فرزندان، باغها و چشمه ها- آنها را به قوم نوح مى شناساند.

قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ براى ما هيچ تفاوت نمى كند و مساوى است كه پند و اندرز بدهى يا اصلا از واعظان نباشى.

إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ لفظ «خلق»، «خلق» نيز خوانده شده است در اين صورت معناى آن يا اين است كه آنچه تو ادّعا مى كنى همان ساخته ها و دروغهايى است كه پيشينيان گفته اند يا آنچه ما انجام مى دهيم (از بناهاى رفيع و مجازاتهاى سخت و جز آن ...) چيزهايى است كه گذشتگان هم انجام داده اند ما هم مانند آنها زندگى مى كنيم و مى ميريم و حساب و روز قيامتى نخواهد بود.

امّا با قرائت «خلق» به ضم اول و دوم (قرائت مشهور) معنايش چنين است كه آنچه كه ما اكنون از زندگى و

مرگ داريم همان عادتها و چيزهايى است كه از زمانهاى پيش ميان انسانها بوده است. يا مقصود اين است كه آنچه از اين دروغها كه تو ادعا مى كنى همان عادت پيشينيان است كه از اين گونه دروغها به هم مى بافتند.

[سوره الشعراء (26): آيات 141 تا 159] ..... ص : 423

اشاره

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ (141) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (144) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (145)

أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ (146) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (150)

وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (151) الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (152) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (153) ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (154) قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (156) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (158) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (159)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 424

ترجمه: ..... ص : 424

قوم ثمود رسولان (خدا) را انكار كردند (141)

هنگامى كه برادرشان صالح به آنها گفت: آيا پرهيزكارى پيشه نمى كنيد (142)

من براى شما فرستاده امين (و خيرخواهى) هستم (143)

تقواى الهى را پيشه سازيد و مرا اطاعت و پيروى كنيد (144)

من پاداشى براى رسالتم از شما نمى خواهم مزد من تنها بر پروردگار عالميان است (145)

آيا شما گمان مى كنيد كه تا ابد با امنيّت كامل (از مرگ) در اين نعمتهاى دنيايى خواهيد ماند؟ (146)

در اين باغها و چشمه ها (147)

در اين زراعتها و نخلهايى كه ميوه هايش شيرين و رسيده است (148)

شما از كوه ها خانه هايى مى تراشيد و در آن به عيّاشى و خوشگذرانى مى پردازيد (149)

از خدا بترسيد و مرا اطاعت و پيروى كنيد (150)

و از فرمان و

كارهاى مسرفان پيروى نكنيد (151)

همان كسانى كه در زمين فساد مى كنند و به هيچ گونه اصلاحى نمى پردازند (152)

(قوم به صالح) گفتند: بى گمان تو عقل خود را از دست داده اى. (153)

تو فقط بشرى همچون ما هستى اگر راست مى گويى آيت و نشانه اى بياور (154)

گفت اين ناقه اى است كه براى آن سهمى از آب است و سهمى در روز معلوم براى شما (155)

هرگز آزارى به آن نرسانيد كه عذاب روزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 425

بزرگ شما را فرا خواهد گرفت (156)

سرانجام ناقه را پى كردند سپس از كرده خود پشيمان شدند (157)

آن گاه عذاب موعود الهى آنها را فراگرفت (و هلاك شدند) بى ترديد در اين جريانها (براى عبرت گرفتن) نشانه هايى است، ولى اكثر آنها مؤمن نبودند. (158)

پروردگار تو بسيار توانا و مهربان است (159).

تفسير: ..... ص : 425

فِي ما هاهُنا در نعمتهايى كه در اين دنيا برقرار (و موجود) است. سپس خداوند به شرح و تفسير آن نعمتها مى پردازد و مى فرمايد: «فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» (در باغها و چشمه ها) مقصود اين است كه: آيا شما را در اين نعمتهاى دنيا رها مى كنند كه هميشه باشيد؟ (البته چنين نيست) و اين كه پس از ذكر باغها درخت خرما را كه جزء باغهاست به تنهايى ذكر كرده يا براى اهميّتى است كه اين درخت دارد يا به اين سبب است كه منظور از باغها غير از باغ خرما بوده و سپس باغ خرما را به آنها عطف فرموده است.

واژه «طلع» [از ماده طلوع به معناى ظاهر و آشكار شدن است و به شكوفه يا ميوه نخل گفته مى شود «1»] و اين جا به معناى كفرّى «2» (شكوفه) است، زيرا شكوفه

چيزى است كه از درخت خرما آشكار مى شود.

و لفظ «هضيم» به معناى لطيف و باريك اندام است، چنان كه عربها گفته اند، كشح هضيم «3» و همچنين گفته اند: و فى طلع اناث النّخل لطف ليس فى طلع فحاحيلها. «4» و

__________________________________________________

1- تفسير نمونه، ج 15، ص 305.

2- كفرّى- به ضمّ و تشديد (راء) و فتح و ضمّ (فاء) و (ياء) مقصور، ظرف و پوست اوليّه (طلع) است، كه همان را (كافور) هم مى گويند و ابن اثير در نهايه گفته است: زمانى كه پوست شكافته شود به آن (طلع) گويند.

3- دشمن ضعيف و لاغر اندام.

4- در شكوفه نخل ماده لطافتى است كه در شكوفه نخل نر نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 426

برخى در معناى «هضيم» گفته اند: نرم و رسيده.

«فارِهِينَ» به صورت فرهين نيز خوانده شده است كه جمع فاره و به معناى زيرك و ماهر است يعنى خانه ها را در كوه ها استادانه و با مهارت مى تراشيد يا جمع فره به معناى خوشگذران و شهوت پرست مى باشد.

وَ أَطِيعُونِ آنچه را كه من به شما دستور مى دهم پيروى و اطاعت كنيد و از بزرگانتان كه فساد مى كنند پيروى نكنيد و دستورهاى آنها را انجام ندهيد.

الْمُسَحَّرِينَ مسحّر به كسى گفته مى شود كه بارها سحر و جادو شده باشد به طورى كه عقل خود را از دست داده و نفهمد كه چه مى گويد. برخى گويند كه معناى آن اين است كه تو هم مانند ما مخلوقى هستى كه مى خورى و مى آشامى پس چرا تو از ميان ما به مقام نبوّت شايسته تر باشى.

واژه «شرب» سهمى از آب است و مقصود اين است روزى كه آب نوبت (ناقه) است تمام آب را مى آشامد و

روزى كه نوبت آن نيست. سهم شماست.

يَوْمٍ عَظِيمٍ بدين سبب اين روز عظيم ناميده شده است كه در اين روز عذاب بزرگى بر قوم هود نازل شد.

[سوره الشعراء (26): آيات 160 تا 175] ..... ص : 426

اشاره

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ (160) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (163) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (164)

أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ (165) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (167) قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ (168) رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (169)

فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (170) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (172) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ (173) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (174)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 427

ترجمه: ..... ص : 427

قوم لوط فرستادگان خدا را انكار كردند (160)

هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت: آيا [از خدا] نمى ترسيد و پرهيزگار نمى شويد؟ (161)

من براى شما پيامبر امين (و خيرخواهى) هستم. (162)

از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد. (163)

من از شما براى رسالتم مزدى نمى خواهم پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است. (164)

آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس مرد (ذكور) مى رويد؟ (165)

و همسرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مى كنيد؟ بى ترديد شما گروه نابكارى هستيد (166)

(قوم لوط) گفتند: اى لوط اگر از اين سخنان خوددارى نكنى از اخراج شوندگان خواهى بود (167)

(لوط) گفت: من در هر خال دشمن كارهاى زشت شما هستم (168)

پروردگارا: من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهايى بخش (169)

ما او و خاندانش را همگى نجات داديم (170)

جز پير زنى كه در ميان آن گروه باقى ماند (171)

سپس

ديگران را نابود كرديم (172)

و بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستاديم و چه بارانى بدى است باران بيم داده شدگان (173)

و در اين (پيش آمدها) نشانه هاى عبرتى است، لكن بيشترشان ايمان نياوردند (174)

پروردگار تو بسيار توانا و مهربان است. (175)

تفسير: ..... ص : 427

أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ معناى آيه اين است:

آيا شما در ميان فرزندان آدم تنها به سراغ مردان مى رويد؟ و گويى زنان نايابند، در اين صورت «عالمين» به معناى آدميان است. يا مقصود اين است: اى قوم لوط،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 428

آيا از ميان تمام مردم جهان تنها شما هستيد كه عمل زشت و منكر را با مردان انجام مى دهيد؟ يعنى اين كار ننگين و زشت فقط مخصوص شماست. كه در اين صورت «عالمين» يعنى تمام حيواناتى كه (براى بقاى نسل) نر و ماده با هم جفت مى شوند.

مِنْ أَزْواجِكُمْ حرف «من» بيان است براى لفظ «ما» در عبارت «ما خَلَقَ» «1».

قَوْمٌ عادُونَ يعنى آنان كه در ظلم و ستمگرى از حدّ معمول مى گذرند.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ اگر از سرزنش و زشت شمردن كارهاى ما خوددارى نكنى بدون ترديد از كسانى خواهى بود كه ما آنها را از شهر بيرون و نفى بلد كرده ايم.

مِنَ الْقالِينَ «قالين» جمع است و در بيان مفهوم تنفّر و دشمنى، بهتر و رساتر از مفرد آن است كه قال مى باشد از اين رو حضرت لوط، با اين كه يك نفر بود، جمع را ذكر كرد و نفرمود إنّى لعملكم قال. چنان كه اگر بگويى فلانى از علماء است يعنى از جمله دانشمندان است و در ميان آنها به دانشمندى معروف و مشهور است، دانشمندى آن شخص را بيشتر و بهتر

مى رساند تا اين كه بگويى: فلانى شخص عالمى است. و مى توانيم بگوييم مقصود اين است كه من (نسبت به كارهاى شما) در نهايت و كمال دشمنى هستم. لفظ قلى يا قلى به معناى دشمنى سخت و شديد است كه در اعماق دل و جان اثر مى گذارد و مثل اين است كه آنها را مى گذارد.

مِمَّا يَعْمَلُونَ از كيفر و عقوبت كارهاى آن قوم (مرا و خانواده ام را نجات بده) إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ مگر پير زنى كه مقدّر شده بود از باقى ماندگان در عذاب و هلاكت باشد برخى گويند كه آن زن با كسانى كه از شهر خارج شده بودند، به وسيله بارش سنگ هلاك شد.

قتاده گفته است: خداوند بر منحرفان از آسمان باران سنگ فرو فرستاد و آنان را هلاك ساخت.

__________________________________________________

1- بعضى از مفسّران لفظ (ما) را به معناى عضو مخصوص زنان تفسير كرده اند، كه در اين صورت (من) تبعيضى است. ترجمه الميزان، ج 15، ص 470.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 429

ابن زيد گفته است: خداوند تنها به اين كه شهرهاى قوم لوط را ويران كرد راضى نشد و به دنبال آن سنگهاى آسمانى بر آنها بارانيد.

فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ اين عبارت در تقدير فساء مطر المنذرين مطرهم بوده و مطرهم (كه مخصوص به ذمّ است) حذف شده است.

از عبارت «الْمُنْذَرِينَ» گروه مخصوصى اراده نشده است بلكه براى جنس است و شامل تمام انذار شدگان مى شود.

[سوره الشعراء (26): آيات 176 تا 191] ..... ص : 429

اشاره

كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ (176) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (179) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (180)

أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا

تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (181) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ (182) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (183) وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (184) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (185)

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (187) قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (189) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (190)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (191)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 430

ترجمه: ..... ص : 430

مردمان (ايكه) (شهرى نزديك مدين) فرستادگان (خدا) را انكار كردند. (176)

هنگامى كه شعيب به آنها گفت آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟ (177)

من براى شما رسولى امين و خير خواه هستم (178)

از خدا بترسيد و مرا پيروى نماييد (179)

من در برابر رسالتم از شما مزدى نمى خواهم پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است (180)

حقّ پيمانه را ادا كنيد (كم فروشى نكنيد) و باعث خسارت و زيان مردم نشويد (181)

با ترازوى صحيح وزن كنيد (182)

حقّ مردم را كم نكنيد و به تبه كارى در زمين برنخيزيد (183)

و از خدايى كه شما و پيشينيان را آفريده بپرهيزيد (184)

(آن قوم) گفتند تو بى ترديد از سحر شده ها (و ديوانه) هستى (185)

تو هم بشرى هستى مانند ما و ما تنها تو را دروغگو مى پنداريم (186)

اگر راست مى گويى پاره اى از آسمان را بر سر ما فروآور (187)

(شعيب) گفت: پروردگار من به كارهايى كه مى كنيد آگاه تر است (188)

سرانجام او را انكار كردند و عذاب روز ابر سايه دار و آتشبار آنها را فرا گرفت كه اين عذاب روز بزرگى بود (189)

در اين

ماجرا نشانه هاى عبرتى است، ولى بيشتر آنها ايمان نياوردند (190)

و پروردگار تو بسيار توانا و مهربان است (191).

تفسير: ..... ص : 430

أَصْحابُ الْأَيْكَةِ اين عبارت به صورت أصحاب لئيكة با همزه و أصحاب ليكة به تخفيف و حذف همزه و مجرور به اضافه (با كسره بدون تنوين) خوانده شده است.

و با فتحه نيز خوانده اند به اين اعتبار كه نام شهر (و غير منصرف است) و روايت شده كه مردمان أيكه در جايى بودند كه درختان در هم پيچيده اى داشت «1» و نام درختهايشان «دوم» بود (اگر سؤال شود) كه چرا خداوند حضرت شعيب را مانند

__________________________________________________

1- أيكة، در لغت به معناى محلّى است كه درختان در هم پيچيده دارد كه در فارسى آن را بيشه مى گويند. تفسير نمونه، ج 15، ص 330.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 431

پيامبران پيش، برادر آنها نفرمود جواب اين است كه حضرت شعيب از اهالى أيكه نبود. و در حديث است: كه شعيب برادر اهل مدين بود كه به عنوان رسول به سوى آنها و همچنين به سوى اهل «ايكه» فرستاده شده بود. «1»

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ ... «بخسه حقّه» يعنى حقّ او را كم كرد، بنا بر اين معناى آيه شريفه اين است: حقوق مردم را كم نكنيد. و اين يك مفهوم كلّى است كه تمام موارد حق را شامل مى شود و مثل اين است كه بفرمايد: حق كسى را نخوريد، ملك كسى را غصب نكنيد، بدون اجازه مالك در مال او تصرّف نكنيد.

وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ عبارت عثا فى الأرض- يعثو و عثى يعثى و عاث يعيث، همه يك مفهوم دارند كه به معناى فساد در زمين است مانند راهزنى، از

بين بردن كشتزارها، غارت اموال و مانند آن.

وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ لفظ «جبلّة» به معناى خلقت و فطرت هر چيزى است، يعنى صاحبان فطرت چنان كه گويى: و الخلق الاوّلين.

وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا اين كه آيه مباركه در اين مورد با «واو» است و در مورد ثمود بدون «واو» بدين سبب است كه بفهماند پيش مردمان أيكه بشر بودن و جادو شدن هر دو با مقام رسالت منافات دارد و اگر بدون «واو» بود تنها منافات سحر شدن را با رسالت مى فهماند.

حرف «إن» در عبارت «إِنْ نَظُنُّكَ ...» مخفّف از ثقيله است. (و بنا بر اين در خبر آن لام مفتوح آمده است) (و اگر پرسيده شود چگونه) لام خبر إن ميان فعل «ظنّ» و مفعول دوم آن فاصله شده است؟ (جواب اين است) كه (لام) در خبر (إنّ) در اصل ميان مبتدا و خبر فاصله مى شود و چون فعل (كان) و فعل (ظنّ) از باب مبتدا و خبر هستند در آنها نيز چنين شده است. مثل اين مثالها: إن كان زيد لقائما، (البتّه زيد

__________________________________________________

1- و

فى الحديث: أنّ شعيبا أخا مدين أرسل إليهم و إلى اصحاب الأيكة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 432

ايستاده است). «وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ» (ترجمه آن گذشت).

كلمه «كِسَفاً» كسفا به سكون «سين» و فتح آن خوانده شده، و در هر دو حالت جمع كسفه است (مانند قطع كه جمع قطعه است). و معناى آيه اين است كه اگر تو راست مى گويى از خداوند بخواه تا پاره اى از آسمان را بر ما فرود آورد.

قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ پروردگار من به كارهاى شما و نوع عذابى كه شما شايسته آنيد داناتر

است، بنا بر اين اگر شما را شايسته اين عذاب بداند كه پاره اى از آسمان را بر شما فرود آورد يا گونه ديگرى از كيفر را همان را انجام خواهد داد.

فَأَخَذَهُمْ پس خداوند آنها را به كيفرى از ابر سايه دار، شبيه آنچه خودشان درخواست كرده بودند، گرفتار كرد. (مفسّران) روايت كرده اند كه مدّت هفت روز باد و نسيم از آنها گرفته شد و گرماى سوزانى سرزمين آنها را فرا گرفت به طورى كه از شدّت گرما نمى توانستند نفس بكشند و به سوى بيابان بيرون رفتند، در اين هنگام ابرى ظاهر شد كه از سايه آن نسيم سردى مى وزيد و همه زير ابر و در سايه آن جمع شدند كه ناگاه صاعقه اى از ابر برخاست و آتشى مرگبار بر سر آنها فرو ريخت و همگى هلاك و نابود شدند.

[سوره الشعراء (26): آيات 192 تا 212] ..... ص : 432

اشاره

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193) عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (196)

أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (199) كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200) لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (201)

فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ (206)

ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ (207) وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208) ذِكْرى وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ (209) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ (210) وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ

(211)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 433

ترجمه: ..... ص : 433

و اين قرآن بى ترديد از سوى پروردگار جهانيان فرو فرستاده شده است (192)

روح الامين (جبرئيل) آن را آورده است (193)

بر قلب تو فرود آمده تا مردم را بيم دهى (194)

آن را به زبان عربى فصيح و آشكار فرو فرستاد (195)

و توصيف آن (ذكر عظمت قرآن) در كتابهاى پيشينيان نيز آمده است (196)

آيا همين نشانه براى آنها (كافران) كافى نيست كه دانشمندان بنى اسرائيل به خوبى از آن آگاهند (197)

هر گاه ما قرآن را (كه به زبان عربى است) بر بعضى از عجم (غير عرب) نازل مى كرديم (198)

و او (پيامبر) آن را بر ايشان مى خواند ايمان نمى آوردند (به اين بهانه كه قرآن به زبان ما نيست و ما آن را نمى فهميم، امّا شما عربها با چه بهانه اى ايمان نمى آوريد؟ (199)

(آرى) ما اين گونه قرآن را در دلهاى تبهكاران وارد مى كنيم (تا اتمام حجّت شود) (200)

آنها به آن ايمان نمى آورند تا عذاب دردناك را با چشم خود ببينند (201)

پس ناگهان عذاب (الهى) كه سخت از آن غافل بودند به آنها فرا رسد (202)

و در اين هنگام گويند: آيا به ما مهلتى داده خواهد شد؟ (203)

آيا براى عذاب ما شتاب مى كنند؟ (204)

آيا تو چه خواهى ديد (اى پيامبر) اگر ما ساليان ديگرى آنها را از زندگى دنيا بهره مند سازيم (205)

سپس عذابى كه به آنها وعده داده شده به آنها فرا رسد (206)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 434

اين بهره گيرى از دنيا براى آنها سودى نخواهد داشت (207)

ما هيچ ديارى را ويران نكرديم (و مردمان آن را نابود نساختيم) مگر آن كه براى آنها رسولان و بيم دهندگانى بود

(208)

تا آنها را متذكّر نمايند (و اتمام حجت بشود) و ما هرگز ستمگر نبوديم (209)

شياطين و جنّيان اين قرآن را نياورده اند (210)

و آنها شايسته اين كار نيستند و توانايى آن را ندارند (211)

البتّه آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بر كنارند (و از درك اسرار غيبى محرومند) (212).

تفسير: ..... ص : 434

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ ضمير در «إنّه» به قرآن بر مى گردد (يعنى آن قرآن) و مقصود از «تنزيل» منزّل است.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ به صورت نزّل به الرّوح الأمين نيز قرائت شده است. حرف «باء» در كلمه «به» در هر دو قرائت براى تعديه است و معناى آيه، اين است كه خداوند قرآن را به وسيله روح الأمين (جبرئيل) بر قلب تو نازل كرد. (و مراد از قلب آن حقيقت و نيروى انسانى است كه قوّه فهم و ادراك به آن نسبت داده مى شود، نه قلب كه عضو رئيسه بدن است و خون را به جريان مى اندازد.) بنا بر اين مقصود اين است كه قرآن بر روح و جان تو نازل شده تا آن را خوب بفهمى و (با تمام توان و از جان و دل) حفظ و نگهدارى كنى به طورى كه در قلب تو هميشه ثابت بماند و هرگز فراموش نشود.

و مانند اين مورد است آيه شريفه ديگر كه خداوند مى فرمايد: سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى «ما قرآن را بر تو مى خوانيم تا هيچ فراموش نكنى». (اعلى/ 6) بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ حرف «باء» در اين جا يا متعلّق به «منذرين» است كه در اين صورت معنا اين است: تو از جمله كسانى هستى كه مردم را با زبان عربى انذار كردند و آنها پنج نفر بودند: حضرت

هود، حضرت صالح، حضرت شعيب، حضرت اسماعيل و خود حضرت محمّد (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) يا به كلمه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 435

«نزل» تعلّق دارد كه معنا چنين است: آن قرآن به زبان عربى فرو فرستاده شد تا تو بتوانى آنها را بيم دهى، زيرا اگر به زبان غير عربى نازل مى شد و قوم عرب مى گفتند:

ما با زبانى كه نمى فهميم چه كار مى توانيم بكنيم؟ به هيچ وجه انذار و بيم دادن ممكن نبود، در اين صورت مقصود اين است كه نزول قرآن به زبان عربى كه زبان تو و قوم توست بر دل و جان تو نازل شده است تا هم بفهمى و هم به آنها بفهمانى و اگر قرآن غير عربى مى بود تنها به گوش تو نازل مى شد بدون آن كه در روح و جان تو تأثيرى كند، بنا بر اين تو فقط آهنگ حرفها را مى شنيدى بى آن كه معناى آنها را بفهمى و بتوانى آن را حفظ و نگهدارى كنى.

وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ توصيف و يادى از قرآن در كتابهاى آسمانى پيشينيان (توراة، انجيل و ...) آمده است و در آنها بشارت و مژده به قرآن و پيامبرى حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله داده شده است.

برخى از مفسّران گويند: در كتابهاى پيشينيان از مفهوم و معانى قرآن، مانند دعوت به توحيد و جز آن ...، ياد شده است.

أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ برخى از مفسّران فعل «يكن» را به صورت مذكّر و آية را منصوب (به همين شكلى كه در آيه مذكور است) خوانده اند، در اين صورت «آية» خبر فعل يكن و عبارت «أن يعلمه

اسم آن است.

برخى ديگر فعل را به صورت مؤنّث تكن و آية را به رفع خوانده اند كه در اين صورت ضمير قصّه در فعل تكن مستتر و اسم آن است و «آية» خبر مقدّم براى مبتداى مؤخّر است و مبتداى مؤخّر عبارت «أن يعلمه» است و جمله مبتدا و خبر با هم خبر فعل تكن است.

در هر حال مقصود آيه شريفه اين است كه آيا علم دانشمندان بنى اسرائيل، كه عبد اللَّه بن سلام و غيره بودند، به [نزول قرآن ] و رسالت پيامبر براى عربها دليل بر درستى و صحّت پيامبرى آن حضرت نيست؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 436

هم چنان كه خداوند مى فرمايد: وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ آياتنا قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ «هنگامى كه (قرآن) بر آنها خوانده شود مى گويند: به آن ايمان آورديم كه اين قرآن به حقّ از جانب پروردگار ماست، ما پيش از اين نيز تسليم و مسلمان بوديم». (قصص/ 53) «أعجم» كسى است كه بيانش فصيح و گويا نباشد و به كسى كه زبانش لكنت و گرفتگى داشته باشد عجمه و استعجام، گويند.

كَذلِكَ سَلَكْناهُ هم چنان كه قرآن را به زبان عربى فصيح و آشكار فرو فرستاديم، با همان فصاحت، به وسيله پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه براى كافران خواند، در دل آنها وارد كرديم.

سپس ترك ايمان را با بيان اين آيه «لا يُؤْمِنُونَ بِهِ» به كافران نسبت مى دهد و مى فرمايد كه آنها در انكار و تكذيب خود باقى مى مانند و در اين كار تا آن جا لجاجت و پا فشارى مى كنند تا به چشم خود عذاب دردناكى را كه وعده

داده شده است ببينند و در حالى كه هيچ انتظار كيفرى را ندارند ناگهان عذاب الهى آنها را فرا مى گيرد.

أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ مفهوم اين آيه سرزنش و توبيخ كافران است.

أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ سپس مى فرمايد بر فرض- آن طور كه آنها خواستند- ساليان ديگرى در اين جهان به آنها مهلت دهيم و از آن بهره مند شوند، ولى هنگامى كه عذاب آنها را فراگيرد اين طول عمر و بهره گيرى از زندگى هيچ سودى به حالشان نخواهد داشت (و سرنوشت آنها را عوض نخواهد كرد).

لَها مُنْذِرُونَ پيامبرانى كه آنها را بيم دهند (و اتمام حجت كنند).

كلمه «ذكرى» به چند جهت منصوب است:

1- مفعول مطلق باشد براى «منذرون» و چون واژه «أنذر» و «ذكّر» در معنا نزديك هستند مفعول مطلق بودن اشكالى ندارد و مانند اين است كه گفته شود:

مذكّرون تذكرة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 437

2- حال باشد براى ضمير در «منذرون» يعنى رسولانى آنها را بيم دهند در حالى كه آن رسولان ياد آورى و متذكّر كننده هستند.

3- مفعول له باشد، يعنى آن رسولان به خاطر اين كه كافران را ياد آورى و متذكر كنند، آنها را بيم مى دهند.

4- ممكن است «ذكرى» متعلّق به «أهلكنا» و مفعول له براى آن باشد، در اين صورت معنا چنين است: و ما هيچ گروهى را به ستم و ظلم نابود نمى كنيم مگر پس از فرستادن پيامبران و رسولانى كه آنها را انذار كنند و حجّت بر آنها تمام شود تا هلاكت آنها تذكره و عبرتى براى ديگران باشد.

وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ و ما ستمكار نيستيم تا گروهى را به ستم و ناحقّ هلاك و نابود كنيم.

كافران و بت

پرستان مى گفتند: آن چه بر محمّد صلى اللَّه عليه و آله نازل شده است مانند همان چيزهايى است- از جادو و سحر- كه به وسيله شيطانها بر كاهنها نازل مى شود.

خداوند گفتار آنها را انكار و تكذيب مى كند و مى فرمايد: اين قرآن و وحى آسمانى از آن چيزهايى است كه براى شيطانها سهل و آسان نيست و توانايى بر آن را ندارند، زيرا شياطين به وسيله سنگ شهابها سنگ باران و از استراق سمع و گوش دادن به سخنان اهل آسمان رانده مى شوند.

[سوره الشعراء (26): آيات 213 تا 227] ..... ص : 437

اشاره

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)

الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 438

ترجمه: ..... ص : 438

هيچ معبودى را با خداوند مخوان كه از معذّبين خواهى بود (213)

(نخست) خويشاوندان نزديكت را از خدا بترسان (214)

آن گاه پر و بال مرحمت براى پيروان با ايمانت به تواضع بگستران (215)

اگر آنان نافرمانى تو كنند بگو: من از كردار شما بيزارم (216)

و بر خداى توانا و مهربان توكّل كن (217)

آن خدايى كه چون به عبادت بر خيزى تو را مى نگرد (218)

و حركت تو را در ميان سجده كنندگان مشاهده مى كند (219)

اوست خداى شنوا و دانا (220)

آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كسانى نازل مى شوند (221)

بر هر دروغگوى تبهكار نازل مى شوند (222)

آنها آنچه را مى شنوند به ديگران مى گويند و بيشترشان دروغگو هستند. (223)

شاعران كسانى هستند كه گمراهان آنان را پيروى مى كنند (224)

آيا نمى بينى آنها در هر وادى سرگردانند (225)

و سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند (226)

مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام

مى دهند و بسيار ياد خدا مى كنند و هنگامى كه مورد ستم واقع شوند به دفاع بر مى خيزند و آنان كه در حق پيامبر و مؤمنان ستم كرده اند بزودى خواهند دانست كه بازگشتشان به چه جايى است. (227)

تفسير: ..... ص : 438

با اين كه خداوند (عزّ اسمه) مى دانست كه پيغمبر چنين كارى نمى كند، لكن براى وادار كردن و تشويق او به اين كه بكوشد تا اخلاص و تقواى خود را زيادتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 439

كند، چنين خطابى به او فرمود و اين سخن درباره مكلّفان نوعى از لطف و رحمت است. چنان چه مى فرمايد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ «و اگر (محمّد) به دروغ سخنانى به ما نسبت مى داد». (الحاقّة/ 44) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ پيامبر از طرف خداوند مأمور شد كه ابتدا نزديكان و عشيره خود را به توحيد و اسلام دعوت كند و انذار آنها را بر انذار ديگران مقدم بدارد.

روايت شده است كه پيامبر فرزندان عبد المطّلب را كه آن زمان چهل نفر بودند و بعضى از آنها يك بزغاله تمام مى خوردند و يك قدح بزرگ مى نوشيدند دعوت كرد و براى پذيرايى آنها فقط يك پاى گوسفند و يك قدح شير آماده فرمود و تمام آنها از آن غذا خوردند و از آن قدح شير آشاميدند تا كاملا سير شدند. سپس به دعوت و بيم دادن آنها پرداخت و فرمود: اى فرزندان عبد المطّلب بى ترديد من از طرف خداى بزرگ براى شما بيم دهنده ام (نذيرم) پس اسلام بياوريد و از من پيروى كنيد تا رستگار شويد. آن گاه فرمود چه كسى برادر و ياور من مى شود تا پس از من وصىّ و جانشين

من باشد، همه سكوت كردند، اين عبارت را سه بار تكرار كرد و هم چنان آنها ساكت بودند و تنها در هر سه بار على- عليه السّلام- جواب مى داد: من، پيامبر در مرتبه سوم به على فرمود تو، [يعنى تو به اين مقام برگزيده مى شوى ]. آن گروه برخاستند و به حضرت ابو طالب گفتند بايد از پسرت اطاعت كنى چون او را بر تو امير كرد.

وَ اخْفِضْ جَناحَكَ عبارت خفض جناح، مثلى است براى فروتنى و نرمخويى.

فَإِنْ عَصَوْكَ اگر نافرمانى تو كردند تو نيز از آنها و كارهايشان بيزارى جوى.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ بر خدايى كه تو را از شرّ دشمنان و عاصيان نگهدارى و كفايت مى كند توكّل كن و كارهايت را به خدايى كه توانايى بر سود و زيان تو دارد واگذار. عبارت «و توكّل» با «فاء» فتوكّل نيز خوانده شده است كه در اين صورت يا به لفظ «فقل» يا به كلمه «فلا تدع» عطف مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 440

الَّذِي يَراكَ

آن خدايى كه تو را مى بيند و هنگامى كه براى عبادت بر مى خيزى از تو آگاه است. مقصود از «السَّاجِدِينَ» نماز گزارانند و «تقلّب» آن حضرت در نمازگزاران، يعنى هنگامى كه براى آنها پيش نماز باشد، در قيام و قعود و ركوع و سجود آنها دخالت و تصرّف مى كند.

بعضى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه خدا تو را به صلب موحّدان منتقل كرد تا اين كه به عنوان پيامبر به اين دنيا آورد. و همين معنا از ائمّه عليهم السّلام نيز روايت شده است. سپس خداوند كسانى را كه شيطان بر آنها نازل مى شود معرّفى مى فرمايد كه آنان دروغگويان

و تبهكارانند و آنها يا كاهنانند مانند شقّ و سطيح يا از كسانى هستند كه به دروغ ادّعاى پيامبرى مى كردند مانند مسيلمه كذّاب و طليحه.

يُلْقُونَ السَّمْعَ آنهايى كه شنيده هاى خود را به ديگران القا مى كردند شياطين بودند كه پيش از جلوگيرى شدن از آنها با سنگ شهابها به سخنان فرشتگان و اهل آسمان گوش فرا مى دادند و به بعضى از مطالب غيبى آگاه مى شدند و سپس آنها را به كاهنان القا مى كردند، يعنى وحى و الهام مى كردند.

و آيه هايى مانند لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ و هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ همه در معنا مانند يكديگرند، لكن خداوند سبحان براى اين كه مفهوم آنها را هر مرتبه تازه و از نو تكرار كند ميان آنها را با آيه هايى كه در معنا متفاوتند، جدا كرده است، تا بفهماند كه مقصود اين آيه ها چيزى است كه خداوند از خلاف آن بشدّت نفرت دارد.

«الشُّعَراءُ» مبتدا و عبارت «يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» خبر آن است، يعنى آن شاعران را در دروغ، «باطل» در گفتارهاى بيهوده، سخنان هجو و زشت، در بد نام كردن و تهمت ناروا زدن و ستايش اشخاص بدون شايستگى آن، پيروى نمى كنند مگر گمراهان و افراد سفيه و كم خرد.

برخى گويند كه مقصود از «غاوون» راويان و نقل كنندگان اشعارند و برخى ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 441

گويند كه مراد شياطينند. پاره اى ديگر گويند كه مقصود از «شعراء» در آيه شريفه، شاعران مشرك هستند مانند: عبد اللَّه بن الزّبعرى، ابو سفيان بن حارث بن عبد المطّلب، أبو عزّه، اميّة بن ابى الصّلت و ديگران كه ادّعا مى كردند آنچه را محمّد صلى اللَّه عليه و آله

مى گويد ما هم مى توانيم بگوييم و حضرت را هجو مى كردند و گروهى از اقوامشان به دور آنها جمع مى شدند و به اشعار و مزخرفات آنها گوش مى دادند.

فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ عربها درباره كسانى كه در گفتار و بيان مطالب هدف ثابت و درستى ندارند و در هر وادى سرگردانند اين عبارت را مى گويند اين مثل براى كسانى است كه در سخن گفتن قيد و بندى ندارند، از حدود حقّ و راستى تجاوز مى كنند، بد را خوب و خوب را بد نشان مى دهند، به پرهيزكاران و افراد متّقى نسبت كارهاى زشت مى دهند و به مردم تهمت ناروا مى زنند.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا خداوند شاعران مؤمن را از حكم آيه مذكور خارج و استثنا كرد و آنها شاعرانى هستند كه بيشتر به ياد خدا هستند و قرآن مى خوانند و بيشتر به عبادت مى پردازند تا به شعر گفتن. و هر گاه كه شعر هم بگويند اشعار آنها درباره توحيد و يگانگى خدا، در پند و اندرز و آداب نيكو و ستايش پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و نيكان مؤمنان مى باشد و هجو آنها هم براى كمك به اسلام است و در جواب كسانى است كه مسلمانان را هجو كرده اند. از جمله اين شاعران: عبد اللَّه بن رواحه و دو نفر كعب:

يكى كعب بن مالك و ديگرى كعب بن زهير و حسان بن ثابت است.

پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله به كعب بن مالك فرمود كافران را هجو كن- قسم به خدايى كه جان من در دست او است- اين هجو از تير براى آنها شديدتر است. و به حسان بن ثابت فرمود: آنها را مذمّت كن كه روح القدس

با توست.

وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا اين فراز از آيه وعده عذابى شديد و تهديدى سخت است براى ستمكاران.

أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ اين عبارت به معناى منصرف ينصرفون است، يعنى به چه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 442

جايى بازگشت داده خواهند شد، و مقصود اين است كه هيچ راهى از راههاى نجات و رستگارى براى آنها نيست و به جايى كه شايسته آنهاست منتقل مى شوند.

حضرت صادق عليه السّلام آيه را چنين قرائت فرموده اند:

«و سيعلم الّذين ظلموا آل محمّد حقّهم»

و گويا مى خواستند تأويل آيه را بيان فرمايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 443

سوره نمل ..... ص : 443

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده است و از نظر بصريان 94 آيه و از نظر كوفيان 93 آيه است. كوفيانِ نْ قَوارِيرَ»

را يك آيه خوانده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 443

أبىّ بن كعب گفت كه پيغمبر فرموده: هر كس سوره طس- سليمان را بخواند خداوند به شماره كسانى كه سليمان، هود، شعيب، صالح و ابراهيم را تصديق و تكذيب كرده اند، ده حسنه به او عطا مى فرمايد و هنگامى كه روز قيامت از قبر خويش بيرون مى آيد فرياد لا اله إلّا اللَّه سر مى دهد.

[سوره النمل (27): آيات 1 تا 10] ..... ص : 443

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ (1) هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (3) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ (4)

أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ (6) إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (8) يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 444

ترجمه: ..... ص : 444

طس: (طا، سين) اين آيه هاى قرآن و كتاب مبين و آشكار است (1)

وسيله هدايت و بشارت براى مؤمنان است (2)

آنان كه نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند. (3)

كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كارهاى زشت آنها را بر ايشان زينت مى دهيم، به طورى كه سرگردان شوند. (4)

آنها كسانى هستند كه براى آنها در دنيا سخت ترين عذاب است و در آخرت از زيانكارترين مردمند (5)

و به طور مسلّم اين قرآن از طرف خداى حكيم و دانايى بر تو وحى و القا مى شود (6)

به ياد آور هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت: من از دور آتشى ديدم مى روم و بزودى خبرى براى شما مى آورم، يا شعله آتشى، تا گرم شويد (7)

چون موسى به آتش نزديك شد ندايى برخاست

كه مبارك بايد آن كس كه در آتش است و كسى كه در اطراف آن است و منزّه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است. (8)

اى موسى همانا من خداى بسيار توانا و دانايم. (9)

اى موسى عصايت را بيفكن و چون عصا را افكند، ناگاه آن را نگريست كه به جنبش و حركت در آمد چنان كه اژدهايى گرديد، موسى چنان ترسيد كه پا به فرار نهاد و حتّى پشت سر خود را نگاه نكرد، خطاب شد، اى موسى نترس كه پيامبران در نزد من نمى ترسند. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 445

تفسير: ..... ص : 445

واژه «تِلْكَ» مبتدا و عبارت «آياتُ الْقُرْآنِ» خبر آن است و لفظ «هدى» يا خبر دوم است يا خبر براى مبتداى مقدّر است كه تقدير آن، آيات هدى ... بوده است و يا در محل نصب است بنا بر اين كه حال باشد، يعنى در حالى كه آيه ها هدايت كننده و بشارت دهنده اند.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ اين مؤمنان كسانى هستند كه به آخرت يقين دارند، مقصود اين است كه هيچ كس آن طور كه شايسته است به آخرت يقين ندارد، مگر كسانى كه ايمان و بپاداشتن نماز اداى زكات را با هم جمع كرده باشند.

زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ خداوند در اين جا زينت دادن و آراستن كارهاى آنها را به خود نسبت داده، زيرا فرموده است ما كارهاى آنها را زينت مى دهيم، در صورتى كه در آيه ديگر- در همين سوره- آن را به شيطان نسبت مى دهد و مى فرمايد: وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ «و شيطان كردار زشت آنان را در نظرشان زيبا نمود». (نمل/ 24) بديهى است اين دو اسناد با هم تفاوت

دارند و آن اين است كه نسبت اين كار به شيطان حقيقى است، زيرا شيطان بنفسه و بدون واسطه عامل اين كار است، ولى درباره خداوند از باب استعاره يا مجاز حكمى است، زيرا خداوند منزّه از آن است كه خود بدون واسطه علّت و عامل كارى باشد، بنا بر اين استعاره بدين سبب است كه خداوند آنها را از عمر طولانى و زندگى مرفّه بهره مند ساخت و آنها اين نعمتها را وسيله اى براى پيروى از هواهاى نفسانى و خوشگذرانى و در نتيجه دور ماندن و نفرت از انجام تكاليف الهى قرار دادند و از اين راه كارهاى آنها به نظرشان زيبا و جالب شد.

فرشتگان نيز به همين معنا اشاره كرده اند، آن جا كه مى گويند: وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ «و لكن آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار كردى، تا ياد تو را فراموش كردند». (فرقان/ 18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 446

مجاز حكمى آن است كه خداوند به شيطان مهلت و فرصت داد و او را آزاد گذاشت تا بتواند كارهاى زشت آنها را زيبا جلوه دهد و در فطرت آنها تمايلات پستى ايجاد كند كه به اين وسيله بتواند آنها را به آن كارهاى زشت وادارد، و نيز خداوند به كيفر كفرشان آنها را از توفيق خود محروم كرد و چون تمام اينها ظاهرا شبيه به تزيين و آراستگى است خداوند آن را به خود نسبت داد.

فَهُمْ يَعْمَهُونَ لفظ «يعمهون» از مادّه عمه است و به معناى حيرت و سرگردانى در كارهاست.

سُوءُ الْعَذابِ مقصود از عذاب سخت همان كشته ها و اسارت در جنگ بدر است.

هُمُ الْأَخْسَرُونَ يعنى آنها زيانكار

ترين مردمند، زيرا از يك طرف ثواب دائمى را از دست داده اند و از طرف ديگر به كيفر و عقاب هميشگى دچار شده اند.

وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ اى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين قرآن از طرف حكيم و عليمى بزرگ به سوى تو القاء و به تو اعطا مى شود و براى بيان اين عظمت و بزرگى است كه دو واژه «حكيم» و «عليم» به صورت نكره آمده است.

از آن جا كه اين آيه داراى ظرايف و دقايقى از حكمت و علم خداوند است مقدّمه اى است براى داستانهاى بعدى از پيامبران كه خداوند بيان آنها را اراده فرموده است.

إِذْ قالَ مُوسى كلمه «إذ» در محل نصب است بنا بر اين كه مفعول فعل مقدّر «اذكر» باشد و مانند اين است كه خداوند به پيامبر بفرمايد: پيرو مطالب بيان شده، آثار حكمت و دانش مرا در داستان موسى فراگير. و ممكن است كه «إذ» به وسيله «عليم» منصوب شده باشد.

با اين كه همراه حضرت موسى جز همسرش- دختر شعيب- كس ديگرى نبود، بدين سبب كه خداوند او را اهل ناميد، موسى هم به پيروى آن، خطاب را به صيغه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 447

جمع آورد و گفت: «آتيكم» (برايتان بياورم) برخى اين احتمال را داده اند كه ممكن است با همسرش كسان ديگرى مانند خدمتكار يا فرزندانى بوده اند.

إِنِّي آنَسْتُ ناراً فعل «أنست» از مادّه «ايناس» و به معناى ديدن است (برخى گويند ديدن با احساس آرامش).

بِشِهابٍ قَبَسٍ واژه «شهاب» به معناى شعله اى از آتش است كه بالا رود، يعنى عمود باشد و «قبس» مقدار آتشى است كه از آتش ديگر گرفته و برداشته شده باشد.

و چون لفظ

«شهاب» ممكن است كه «قبس» و غير «قبس» باشد به «قبس» اضافه شده است (و اين در صورتى است كه بدون تنوين خوانده شود) ولى اگر با تنوين خوانده شود- هم چنان كه در آيه مذكور است- لفظ «قبس» بدل يا صفت آن است، زيرا مفهوم «قبس» در لفظ «شهاب» وجود دارد.

حضرت موسى براى اين كه به خانواده اش قول بدهد كه حتما بر مى گردد و لو اين كه زمانى هم طول بكشد مقصود خود را با عبارت «سَآتِيكُمْ» بيان فرمود، زيرا (سين) حرف «استقبال» مفهوم زمان طولانى ترى را مى رساند. و همچنين در گفتارش حرف «أو» را به جاى «واو عطف» به كار برد براى اين كه مى خواست بفهماند كه اگر به هر دو منظور خود- يافتن راه- و به دست آوردن آتش- دست نيابد به يكى از آنها حتما دست خواهد يافت، زيرا حضرت موسى و خانواده اش در آن شب تاريك هم راه را گم كرده بودند و هم گرفتار سرما شده بودند.

مِنْها بِخَبَرٍ منظور از «خبر» در اين جا يافتن راه است.

لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ اميد است كه با آن آتش گرم شويد. و آنچه را كه هنگام گفتن اين سخن احساس مى كرد اين بود كه دست يافتن به آتش دست يافتن به عزّت و سر بلندى دنيا و آخرت است.

أَنْ بُورِكَ حرف «أن» در اين جا حرف تفسير است زيرا لفظ «نودى» به معناى قول و گفتار است، يعنى به موسى گفته شد: «مبارك باد كسى كه در آتش است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 448

كسى كه در اطراف آن است» و منظور از آتش بقعه و محلّى است كه آتش در آن ايجاد

شده است و مقصود از اطراف هم اطراف مكان آتش است كه جاى مباركى است. بر اين مطلب، قرائت أبىّ بن كعب دلالت دارد كه آيه را چنين خوانده است:

تباركت الأرض و من حولها (كه مراد از (ارض) همان بقعه و جاى آتش است).

و آنچه سبب مبارك بودن اين مكان و اطراف آن شده است ظهور يك امر دينى است در اين جا و آن سخن گفتن خداى سبحان است با موسى و برگزيدنش به پيامبرى و آشكار نمودن معجزه هاى اوست. و برخى گويند: مقصود از مبارك بودن كسانى كه در آتش و اطراف آن هستند حضرت موسى و فرشتگانند. و ظاهرا اين مفهوم عموميّت دارد و همه كسانى را كه در اين زمين و اطراف آن، مانند سرزمين شام و جز آن هستند نيز شامل مى شود. چنان كه خداوند زمين شام را با بركت ياد نموده و فرموده است: وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ «و ما او (ابراهيم) و لوط (برادرزاده اش) را رهانيديم و به سرزمين شام، كه براى جهانيان پر بركتش ساخته ايم، فرستاديم». (انبياء/ 71) و فايده اين كه خداوند در ابتداى خطابش به موسى به بركات اين زمين و اطرافش اشاره فرموده اين است كه به او مژده دهد كه بزودى كارى بزرگ انجام خواهد داد و از طرف او در سرزمينى كه تمامش خير و بركت است منتشر خواهد شد.

وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اين جمله اشاره به اين است كه اين تكلّم آتش كار بسيار مهمّ و بزرگى است و ايجاد كننده آن پروردگار جهانيان است.

يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ضمير در «إنّه»

ضمير شأن و «أنّا» مبتدا و «اللَّه» خبر و «عزيز» و «حكيم» دو صفت براى «اللَّه» است، يعنى من خداى نيرومند و توانايى هستم كه هيچ چيز مانع من نيست و داراى تدبيرهاى با حكمتم.

وَ أَلْقِ عَصاكَ اين عبارت عطف بر لفظ «بورك» است و هر دو جمله كلمه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 449

«نودى» را تفسير مى كنند، به اين معنا كه يك مرتبه به موسى گفته شده است: بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ و بار ديگر گفته شده أَلْقِ عَصاكَ. به دليل اين كه در سوره قصص 28/ 31:

و أن ألق عصاك حرف تفسير «أن» تكرار شده است (در آيه قبلش گفته است: «أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ» پس در آيه مورد بحث نيز چنين است.

وَ لَمْ يُعَقِّبْ به عقب برنگشت و مراجعه نكرد. و هنگامى كه كسى پس از فرار دو مرتبه برگردد و به دشمن حمله كند، عربها مى گويند: عقّب المقاتل، (جنگجو به حربگاه برگشت). شاعر گفته است:

فما عقّبوا اذ قيل هل من معقّب و لا نزلوا يوم الكريهة منزلا «1»

حضرت موسى از اين جهت ترسيد و فرار كرد كه گمان كرد اين حادثه براى ترساندن اوست زيرا بعد از آن خداوند مى فرمايد: «إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» (ترجمه آن گذشت).

[سوره النمل (27): آيات 11 تا 14] ..... ص : 449

اشاره

إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ (11) وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (12) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (13) وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (14)

ترجمه: ..... ص : 449

مگر كسى كه ستم كند، سپس (توبه كرده) آن بدى را به نيكى

__________________________________________________

1- روز جنگ آن گاه كه گفته شود: برگرديد و بجنگيد، بر نمى گردند و در هيچ مورد از موارد جنگ و ترس فرود نمى آيند. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 450

تبديل گرداند، و من البتّه بسيار آمرزنده و مهربانم. (11)

اى موسى دست در گريبان خود كن و چون بيرون آورى نورانى و درخشنده است بى آن كه عيبى در آن باشد، اين از جمله معجزات نه گانه است «1» كه تو با آنها به سوى فرعون و قومش فرستاده مى شوى كه آنها قومى فاسق و طغيانگرند. (12)

و چون آيه هاى روشنى بخش ما به آنها ارائه شد گفتند: اينها سحرى است روشن و آشكار (13)

و آن را از روى ستمگرى و كبر انكار كردند با آن كه در دل به آن يقين داشتند، بنگر كه سر انجام بد كاران چگونه است (و چگونه هلاك شدند). (14)

تفسير: ..... ص : 450

حرف «إلّا» در اين جا به معناى «لكن» است، زيرا خداوند چون نفى خوف را به پيامبران اطلاق فرمود جاى اين شبهه است كه نسبت به غير پيامبران نفى خوف نباشد، خداوند به وسيله «لكن» اين شبهه را بر طرف كرده و معناى آيه شريفه اين است هر كس از غير پيامبران كه ستم كند سپس از كارهاى زشت خود پشيمان شود و توبه نمايد و تصميم بگيرد كه ديگر آنها را تكرار نكند، البتّه من ظلم او را مى بخشم و به او مهربانم.

فِي تِسْعِ آياتٍ اين عبارت ابتداى كلام و اول جمله است و جار و مجرور متعلّق به فعل محذوف است و در تقدير چنين بوده است

«اذهب في تسع ايات ...» و مانند اين مورد است اين شعر

فقلت الى الطّعام فقال منهم فريق نحسد الانس الطّعاما «2».

و ممكن است كه آيه در تقدير چنين باشد و ألق عصاك، و أدخل يدك فى جملة

__________________________________________________

1- معجزات نه گانه از اين قرارند: عصا، يد بيضا، ملخ، قورباغه، نوعى آفت نباتى، شپشك، طوفان، خون شدن آبها، خشكسالى، كم بود ميوه ها. تفسير نمونه، ج 12، ص 311.

2- گفتم براى خوردن غذا بفرماييد. يكى از زعماى آنها گفت ما آرزوى طعام مردم را داريم. در تقدير:

قلت لهم اذهبوا الى الطعام مى باشد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 451

تِسْعِ آياتٍ «يعنى عصايت را بيفكن و دستت را در جمله آيات و معجزات نه گانه و تعداد آنها به گريبان خود داخل كن».

مُبْصِرَةً آشكار كننده بيّنه، با اين كه ابصار- نگريستن- در واقع صفت براى كسانى است كه در آيات الهى دقّت و تأمّل مى كنند امّا در اين جا صفت براى خود آيات و معجزات آورده شده است. اين بيان يا براى اين است كه اشخاص با شناخت و درك آن آيات در آنها مى نگرند و تفكّر مى كنند، يا چون آيات ارشاد و هدايت مى كنند مانند اين است كه مى بينند، زيرا نابينا خودش را نمى تواند راهنمايى كند چه رسد به اين كه ديگرى را بخواهد هدايت كند. و از اين قبيل است عبارت كلمة عوراء كه عربها در مورد كلمات گمراه كننده به كار مى برند (زيرا همان طور كه كلمات خوب هدايت كننده اند كلمات بد نيز گمراه كننده اند).

حضرت سجّاد عليه السّلام و قتاده مبصرة، خوانده اند كه در اين صورت مانند واژه هاى مجنبة و منجلة اسم مكان است، يعنى جا و

مكانى كه بسيار در آن مى نگرند.

«واو» در عبارت «وَ اسْتَيْقَنَتْها» «واو» حاليه است و لفظ قد بعد از آن در تقدير است.

وَ عُلُوًّا «علوّ» به معناى كبر و بلند پروازى است، يعنى خود را بالاتر از آن مى دانستند كه به سخنان موسى ايمان بياورند. چنان كه خداوند فرموده است:

فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ «تكبّر و نخوت كردند زيرا آنان مردمى سركش بودند- و گفتند چرا ما به دو بشرى مانند خودمان ايمان بياوريم در صورتى كه قوم اين دو مرد ما را پرستش مى كردند».

(مؤمنون 47) و معناى آيه مورد بحث اين است كه آنها در دل به معجزات و سخنان حضرت موسى ايمان داشتند ولى به زبان انكار مى كردند.

كلمه استيقان در معنا از ايقان رساتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 452

[سوره النمل (27): آيات 15 تا 19] ..... ص : 452

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (15) وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ (16) وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17) حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ (19)

ترجمه: ..... ص : 452

ما به داوود و سليمان دانش مهمّى عطا كرديم و آنها- به شكرانه آن- گفتند: سپاس خداوندى راست كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى بخشيد (15)

و سليمان وارث داوود شد و گفت: اى مردم به ما سخن گفتن با مرغان آموزش داده شده و از هر گونه نعمت به ما عطا گرديده، بدون ترديد اين فضل و بخشش آشكارى است (16)

و سپاهيان سليمان از جنّ و انس و پرندگان نزد او جمع شدند و آنها- براى نظم و ترتيب- توقّف كردند (17)

تا به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچه اى گفت: اى موران به لانه هاى خود برويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند (18)

سليمان از گفتار مور خنديد و گفت: پروردگارا توفيق شكر نعمتهايى را كه به من و به پدر و مادرم عطا فرمودى، عنايت فرما و مرا به كار نيك و خالصى كه موجب رضاى تو گردد، موفّق كن و به لطف

و رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 453

تفسير: ..... ص : 453

علما اين لفظ به صورت نكره گفته شده است تا اهميّت يا كثرت را بيان كند، و مقصود اين است كه به آن دو (حضرت داوود و حضرت سليمان) دانشى بسيار مهمّ و زياد، عطا فرموديم. پس به آن عمل كردند و عظمت و اهميّت آن را دريافتند و گفتند: سپاس و حمد مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داد.

و بطور كلّى اين آيه شريفه دلالت دارد بر شرافت و بزرگى علم و دانش، و برترى مقام اهل علم بر ديگران و اين كه نعمت علم از بزرگترين نعمتها است و اين كه به هر كس دانش عطا شده باشد بر بسيارى از مردمان برترى يافته است.

وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ اين عبارت دلالت دارد كه پيامبران هم مانند ديگران از خود ارث باقى مى گذارند و اطلاق لفظ «ورث» (كه مقيد به علم يا چيز ديگرى نشده) اين مفهوم را مى رساند «1».

وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ حضرت سليمان به منظور اظهار و اعتراف به نعمتهاى خداوند اين عبارت را فرمود و مردم را فرا خواند تا تصديق و گواهى كنند كه دانستن منطق پرندگان و امور مهم ديگرى مانند آن، معجزه او است.

و منظور از منطق پرندگان كه سليمان مى دانست آن حالتى است كه حيوانات به وسيله آن مقاصد و نيازهاى خود را به يكديگر مى فهمانند. چنان كه حكايت شده است كه سليمان بر «بلبلى» كه روى درختى مى خواند گذر كرد و به همراهانش گفت

__________________________________________________

1- بنا بر اين روايتى كه از پيامبر

اسلام صلى اللَّه عليه و آله به اين مضمون نقل شده است كه فرمود:

«نحن معاشر الأنبياء لا نورّث ...»

(ما پيامبران ارثى از خود نمى گذاريم) و سند آن هم به ابو بكر مى رسد، اعتبارى ندارد، زيرا مخالف صريح قرآن است. تفسير نمونه، ج 15- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 454

آيا مى دانيد او چه مى گويد؟ آنها گفتند خدا و پيامبرش بهتر مى دانند، سليمان گفت:

او مى گويد: من نصف خرما خورده ام پس خاك بر سر دنيا. «1»

وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مقصود از «كلّ شى ء» نعمتهاى فراوان و گسترده اش است كه به او داده شده، مانند: علم، نبوّت، سلطنت، نيروى قضاوت درست و ديگر نعمتهاى مادّى و معنوى.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مراد از «فضل مبين» همان مقام نبوّت و سلطنت است كه خداوند، جنّ انس، باد و پرندگان را زير فرمان سليمان قرار داد و مسخّر او كرد و هر گاه كه براى جلوس در بارگاه وارد مى شد پرندگان اطراف او بودند و جنّ و انس مى ايستادند تا او بر تخت مى نشست و در آن سرزمين و اطراف آن سلطان و صاحب قدرتى نبود مگر اين كه سليمان او را مطيع خود و در دين اسلام (تسليم فرمان خداى يكتا) وارد كرده بود.

روايت شده كه حضرت سليمان با ششصد هزار كرسى كه از راست و چپ او بود از «بيت المقدس» بيرون آمد و به پرندگان دستور داد تا بر سر آنها سايه افكنند و به باد امر كرد كه آنها را حركت دهد تا به شهر «مداين» وارد شدند و شب را در شهر اصطخر توقّف كردند. اين هنگام يكى از همراهان

سليمان به ديگرى گفت: آيا سلطنت و شوكتى بزرگتر از اين ديده يا شنيده اى؟ طرف جواب داد، نه، هرگز در اين حال فرشته اى از آسمان ندا داد: البتّه ثواب يك تسبيح براى خداوند از آنچه مى بينيد بزرگتر و مهمتر است.

فَهُمْ يُوزَعُونَ جلوتريها را نگاه مى دارند تا عقبترها برسند و همه يك جا جمع شوند و كسى بر خلاف نظم و انضباط رفتار نكند و اين به علّت زيادى شوكت و عظمت سليمان است. حضرت سليمان با سپاهيانش حركت مى كردند تا به سرزمين

__________________________________________________

1- در رابطه با اين مورد، خبرى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

«إذا كان عندك قوت يومك فعلى الدّنيا العفاء»

(هر گاه كه غذاى يك روزت را داشته باشى خاك بر سر دنيا باد) لسان العرب، ج 15.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 455

مورچگان كه در «طائف» يا در «شام» است و جايگاه مورچگان بسيارى بود رسيدند.

اين كه فعل «اتوا» با حرف «على» متعدّى شده است (نه با- إلى-) براى بيان يكى از اين دو معناست:

1- اين كه سليمان و سپاهيانش از سمت بالا به طرف اين وادى و سرزمين آمدند. (و اين مفهوم با «على» كه حرف استعلاست بيان شده است).

2- اين كه مى خواستند پس از گذشتن از آن سرزمين در آخر آن منزل كنند، اين حالت را عرب مى گويد: أتى على الشي ء، يعنى از آن گذشت و به آخر آن رسيد و نمى توانيم «على» را بر صورتى حمل كنيم كه باد كلّا آنها را از بالا حركت مى داده است زيرا اگر چنين بود ترس پايمال شدن مورچه ها نبود.

و ممكن است كه اين هنگام سپاهيان سليمان برخى سواره و

برخى پياده بودند و باد آنها را حركت نمى داده است و يا اين واقعه پيش از آن كه خداوند باد را به فرمان سليمان در آورد، اتّفاق افتاده است.

قالَتْ نَمْلَةٌ چون مفهوم صداى مورچه را حضرت سليمان مى فهميد از آن به گفتار و قول تعبير شده است و چون مورچه به جاى گوينده و مورچگان به جاى شنونده همانند انسانها و خردمندان فرض شده است، صوتها و خطابهاى آنها نيز به جاى گفتار خردمندان قرار داده شده است.

لا يَحْطِمَنَّكُمْ اين عبارت يا جواب امر «أدخلوا» است يا جواب نهيى است كه از مفهوم امر فهميده مى شود، زيرا عبارت «ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» در معنا به جاى: لا تكونوا حيث أنتم (جايى كه هستيد نمانيد) مى باشد. و مقصود لا يحطمنّكم جنود سليمان بوده است لكن به جاى اين جمله عبارت مذكور در آيه، كه فصيح تر و رساتر است، بيان شده، و مانند اين مورد است مثال: عجبت من نفسى و من إشفاقها (كه اصل و مقصود آن عجبت من إشفاق نفسى بوده است): من از مهربانى نفس

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 456

خودم در شگفتم.

فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها شروع به خنديدن كرد و منظور اين است كه از حدّ تبسّم و لبخند گذشت و نزديك به خنده شد. اصولا خنده پيامبران اين چنين است و هيچگاه قهقهه و صدادار نيست.

و باعث خنده حضرت سليمان نيز ممكن است يكى از اين دو علّت باشد:

1- يا به اين علّت بوده كه از سخن مورچه كه كنايه از مهربانى و شهرت نيك سپاهيانش بود تعجّب كرد و او را خوش آمد و خنديد، زيرا مورچه گفت: «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ».

2- يا

به سبب شادمان و مسرور شدنش از نعمتى بود كه خداوند به او عطا فرموده است كه سخن كوچكترين مخلوق او را با گوشش مى شنود و به معناى آن نيز احاطه دارد، لذا گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِي» خدايا راهى كه بتوانم شكر گزار نعمتهايت باشم به من الهام كن و آن نعمتها را از من دور و جدا مكن تا هميشه سپاسگزارت باشم و از نعمتهايى كه به من و پدرم- از مقام پيامبرى و جز آن- كرامت فرمودى ياد كنم و همچنين نسبت به مادرم كه او را همسر پيامبرت قرار دادى، حضرت سليمان نعمتهاى پدر و مادرش را به منزله نعمتهاى خود قرار داد و بنا بر اين سپاسگزارى از آنها را نيز بر خود لازم مى دانست.

وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ حضرت سليمان، براى اين كه در آينده بتواند كارهاى نيك بيشترى انجام دهد، از خداوند توفيق مى طلبد.

فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ منظور از بندگان نيكوكار، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و پيامبران پس از آنها هستند، يعنى مرا در زمره آنها داخل فرما.

[سوره النمل (27): آيات 20 تا 26] ..... ص : 456

اشاره

وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ (20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (21) فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ (22) إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ (23) وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ (24)

أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25) اللَّهُ لا إِلهَ

إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 457

ترجمه: ..... ص : 457

سليمان جوياى حال مرغان شد و گفت چرا هدهد را نمى بينم يا اين كه از غايبان است (20)

من او را قطعا كيفر سختى خواهم داد يا سر از تنش جدا مى كنم و يا براى غيبتش بايد دليل روشنى بياورد (21)

چندان طول نكشيد كه هدهد آمد و گفت من بر چيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاه نبودى، من از سرزمين «سبا» يك خبر صحيح و قطعى براى تو آورده ام (22)

من زنى را ديدم كه بر آنها حكومت مى كند و همه چيز در اختيار داشت، به علاوه تخت با عظمت و شكوهمندى دارد (23)

من آن زن و قومش را ديدم كه به جاى خدا، خورشيد را، سجده مى كنند و شيطان اعمال آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده، آنها را از راه خدا باز داشته و آنها به راه حقّ هدايت نخواهند شد (24)

چرا خداوندى را سجده نمى كنند كه پنهانيهاى آسمان و زمين را به عرصه ظهور آورده و بر نهان و آشكار شما آگاه است (25)

خداوندى كه معبودى جز او نيست و پروردگار و صاحب عرش عظيم است. (26)

تفسير: ..... ص : 457

حرف «أم» منقطعه است حضرت سليمان، در ميان پرندگان، به جاى «هدهد»

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 458

نگاه كرد و چون او را نديد گفت: «ما لِيَ لا أَرَى»: چرا من او را نمى بينم. مفهوم اين عبارت اين است كه سليمان گمان مى كرد او حاضر است ولى به عللى نمى تواند او را ببيند و هنگامى كه فهميد او غايب است از سخن خود منصرف شد و براى اين كه از غيبت او مطمئن شود پرسيد: آيا او غايب است؟ و مانند اين مورد است گفتار

عربها كه مى گويند: إنّها لإبل أم شاة: آن شتر است، بلكه گوسفندى است.

روايت شده است كه ابو حنيفه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيد كه چرا سليمان از ميان پرندگان هدهد را جستجو كرد، حضرت فرمود: به خاطر اين كه هدهد آب را در درون زمين مى بيند همان طور كه شما روغن را در شيشه مى بينيد، ابو حنيفه خنديد و گفت اين پرنده اى كه آب را در دل خاك مى بيند چگونه دام را در روى خاك نمى بيند، امام فرمود: اى نعمان مگر نمى دانى كه وقتى قضا و قدر فرود آيد پرده اى روى چشمها را مى گيرد و چشم پوشيده مى شود.

لَأُعَذِّبَنَّهُ نحوه عذاب سليمان عليه السّلام اين است كه پر و بالش را بكند و در آفتابش بيفكند و يا او را از همسرش جدا كند.

أَوْ لَيَأْتِيَنِّي اين كلمه به صورت ليأتينّنى با دو نون كه اوّلى مشدّد است نيز خوانده شده است.

بِسُلْطانٍ اين واژه در اين جا به معنى حجّت و دليل و عذر و بهانه است.

فَمَكَثَ اين عبارت با فتح و ضمّ كاف، خوانده شده است.

غَيْرَ بَعِيدٍ اين عبارت به معناى «عنقريب» است.

غيبت و توقّف هدهد به زمان كم توصيف شده است تا بفهماند كه او از ترس سليمان و مسئوليتى كه داشت، بسرعت بازگشت.

فَقالَ أَحَطْتُ عبارت «احطت» با ادغام «طاء» در «تاء» و با اطباق (طاء احطّ) و غير اطباق (تاء احتّ) نيز خوانده شده است.

از ابن عبّاس روايت شده است كه هدهد براى غيبت خود عذر موجّهى آورد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 459

گفت: من به چيزى آگاهى يافتم كه تو از آن آگاه نيستى. و يك خبر قطعى و درست براى

تو آورده ام كه تو نمى دانستى.

خداوند به هدهد الهام كرد تا با حضرت سليمان، كه دانش فراوانى داشت، با چنين سخنانى روبرو شود تا امتحانى باشد براى دانش سليمان و متوجه شود كه ممكن است موجود كوچكى (مانند هدهد) مطلبى را بداند كه او با دانش بسيارش نداند تا به سليمان، در ترك غرورى كه براى دانشمندان بزرگترين بلا و گرفتارى است، لطفى شده باشد.

مِنْ سَبَإٍ اين واژه به همزه تنوين دار و بدون تنوين، به عنوان غير منصرف (من سبأ به فتح همزه) و با الف نيز خوانده شده و همچنين است در سوره «سبا» آيه لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ (سبا/ 15).

سبأ ابن يشجب بن يعرب بن قحطان بوده و نزد كسى كه آن را اسم قبيله «1» قرار دهد غير منصرف است و نزد كسى كه آن را نام «حىّ» يك طائفه يا نام پدر بزرگتر بداند منصرف است. سپس شهر «مأرب» سبا ناميده شده است و فاصله آن تا شهر صنعا سه روز راه است، هم چنان كه شهر «مغافر» به نام مغافر بن ادّ ناميده شده است.

بِنَبَإٍ يَقِينٍ نبأ خبر بسيار مهمّ است.

وَجَدْتُ امْرَأَةً آن زن «بلقيس» (ملكه سبا) دختر «شراحيل» يا «شرحبيل» بوده كه پدرش نيز پادشاه سراسر مملكت «يمن» بوده است.

وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ هر چيزى از زينتهاى دنيا كه براى يك سلطنت با شوكت و عظمت مورد نياز است در اختيار داشت.

وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ آن زن تختى داشت بزرگتر و با شوكت تر از تخت تو، جلو آن

__________________________________________________

1- قبيله بعد از شعب است و از عماره و بطن و فخذ بزرگتر است، ولى، حىّ و بطن به يك

معناست.

تصحيح استاد گرجى، پاورقى ص 185.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 460

تخت طلا بود كه با ياقوت سرخ و زمرّد سبز تزيين شده بود و عقب آن از نقره بود و بر روى آن هفت خانه بود كه هر خانه اى درى بسته داشت.

ابو مسلم گويد: مقصود از عرش مملكت است.

أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ حرف «الّا» به دو صورت خوانده شده است.

1- با تشديد كه در تقدير چنين بوده است «لأن لا» در اين صورت مقصود آيه شريفه اين است كه شيطان آنها را از راه راست باز داشت، براى اين كه خدا را سجده نكنند، حرف جرّ «لام» حذف شده «و أن» در «لا» ادغام شده است.

2- با تخفيف نيز خوانده شده كه در تقدير چنين بوده است ألا يا اسجدوا، الا حرف تنبيه و يا حرف ندا و (هؤلاء) منادا بوده كه حذف شده است، هم چنان كه منادا در اين شعر حذف شده است «ألا يا اسلم» (كه در اصل الا يا دارميّة اسلمى بوده است) «1».

الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ واژه «خب ء» مصدرى است كه به معناى اسم مفعول (مخبوء) است و آن تمام چيزهايى است كه خداوند در آسمان و زمين پنهان و غيب كرده است مانند باران، گياهان و جز آنها.

اين لفظ به صورت خب به حذف همزه نيز خوانده شده است.

برخى گويند: از عبارت «أحطت» تا «العظيم» تمام از سخنان هدهد است و برخى ديگر گويند: كه از عبارت «ألّا يسجدوا» تا آخر، كلام خداوند است كه تمام بندگانش را امر به سجود فرموده است به اين طريق كه در صورت تخفيف، فرمان (صريح) به سجده داده و در قرائت تشديد ترك سجده

مذمّت شده است و بنا بر اين سجده تلاوت در هر دو قرائت سنّت است.

در صورت تخفيف، بر عبارت لا يَهْتَدُونَ وقف مى شود (و جمله بعد از آن

__________________________________________________

1- پانوشت تفسير استاد گرجى، ص 186.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 461

مستأنفه است) و در صورت مشدّد خواندن تا «الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» وقف نمى شود.

ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ اين دو فعل هم با «تاء» و هم با «ياء» خوانده شده است.

[سوره النمل (27): آيات 27 تا 37] ..... ص : 461

اشاره

قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ (27) اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ (28) قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)

قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35) فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36)

ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37)

ترجمه: ..... ص : 461

سليمان گفت: ما تحقيق مى كنيم تا ببينيم راست مى گويى يا از دروغگويانى؟ (27)

اين نامه مرا به جانب آنها ببر سپس برگرد و ببين آنها چه عكس العملى نشان مى دهند (28)

ملكه سبا گفت: اى بزرگان نامه پر ارزشى به من رسيده است (29)

اين نامه از سليمان است و عنوانش: به نام خداوند بخشنده مهربان است ... (30)

بر من برترى مجوييد و در حالى كه تسليم حقّ هستيد به سوى من آييد (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 462

سپس گفت: اى بزرگان نظر خود را در اين امر مهمّ باز گوييد كه من هيچ كار مهمّى را بدون حضور شما انجام نداده ام (32)

بزرگان گفتند: ما داراى نيروى كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم، ولى تصميم نهايى با تو است ببين

(از صلح و جنگ) چه دستور مى دهى؟ (33)

بلقيس گفت:

پادشاهان چون به درياى وارد شوند (حمله آرند) آن را تباه و ويران سازند و عزيزان آن جا را ذليل كنند، آرى سياست و كارهايشان اين گونه است (34)

صلاح اين است كه من اكنون هديه گرانبهايى براى آنان بفرستم تا ببينم فرستادگان من چه پاسخى مى آورند؟ (35)

چون فرستادگان بلقيس به حضور سليمان رسيدند گفت: شما مى خواهيد مرا به مال دنيا كمك كنيد آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده، بهتر است، اين شما هستيد كه بدين گونه هديه ها شاد مى شويد (36)

به سوى آنها بازگرد و به آنها بگو: كه با لشكريانى به سراغ آنها مى آييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنها را با ذلّت و در عين حقارت از آن سرزمين بيرون مى رانيم. (37)

تفسير: ..... ص : 462

عبارت «سننظر» از ماده نظر و به معناى تفكّر و تأمّل است و مقصود اين است كه بايد تأمّل كنيم تا معلوم شود كه آيا تو راست مى گويى يا دروغ، اين مفهوم را مى توان با عبارت «أ صدقت أم كذبت» بيان كرد، لكن عبارت «أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ» أبلغ و رساتر است.

تَوَلَّ عَنْهُمْ از پيش آنها بر مى گردى و در جاى نزديكى كه بتوانى سخنان آنها را بشنوى پنهان مى شوى.

ما ذا يَرْجِعُونَ ببين چه پاسخى و چه جوابى به ما مى دهند و به همين معنا است فعل «يرجع» در اين آيه كه خداوند مى فرمايد: يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ «هر كدام سخن ديگرى را جواب مى دهد و گناه را به گردن ديگرى مى اندازد». (سبا/ 31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 463

برخى گويند كه هدهد از پنجره (يا

روزنه) بر آنها وارد شد و نامه را پيش آنها افكند و در همان روزنه پنهان شد.

كلام بسيار خلاصه و مختصر بيان شده و معناى آن چنين است: هدهد پيش آنها رفت و نامه را نزد آنها انداخت، هنگامى كه بلقيس نامه را خواند و بزرگان و اشراف مملكت را پيش خود خواند و به آنها گفت: «يا أَيُّهَا الْمَلَأُ» اى بزرگان و سران قوم «إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ» و علّت اين كه نامه به صفت كريم توصيف شده است يكى از اين وجوه است:

1- به اين جهت است كه از طرف پادشاهى بزرگ (مانند سليمان) فرستاده شده است.

2- يا به اين علّت است كه محتوا و مضمون آن خوب و نيكو است.

3- يا به خاطر اين است كه داراى مهر است، زيرا هر نامه اى كه داراى مهر باشد كريم است، چنان كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده:

كرم الكتاب ختمه.

«1»

4- ممكن است به اين سبب باشد كه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آغاز شده است.

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ اين عبارت جمله مستأنفه است و عبارت «أُلْقِيَ إِلَيَّ» را توضيح و تفسير مى كند و مانند اين است كه از بلقيس پرسيده شود كه نامه از چه كسى است و محتواى آن چيست؟ و او در جواب بگويد: «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ»، يعنى اين نامه از طرف سليمان است.

حرف «أن» در عبارت «أَلَّا تَعْلُوا» حرف تفسير است و مقصود اين است كه شما مانند پادشاهان ديگر تكبّر و خودسرى نكنيد و در حالت تسليم و فرمان بردارى و ايمان آوردن، پيش من بياييد.

__________________________________________________

1- كرامت نامه به مهر آن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 464

أَفْتُونِي فِي أَمْرِي

اين فعل از مادّه فتواست و به معناى اظهار رأى و عقيده در مورد حادثه و رويدادى است و بلقيس با اين كار مى خواست هم از آرا و عقايد آنها آگاه شود و هم آنها را با خود بر سر مهر آورد تا تصميمى را كه مى گيرد همه همراه و پشتيبان او باشند.

قاطِعَةً أَمْراً من كارى را فيصله و انجام نمى دهم مگر با حضور و مشورت شما.

قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ ما از نظر قواى جسمانى، سرباز و وسايل جنگى نيرومند و توانا هستيم.

وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ و در هنگام جنگ و نبرد، جنگاور و دليريم. «وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ» با اين حال تصميم نهايى با توست و ما مطيع تو هستيم به هر چه دستور دهى امرت را اطاعت و رأيت را قبول مى كنيم.

ملكه سبا خواهان صلح شد و ابتدا مطلب را با بيان خوبى شروع كرد و در جواب آنها نتيجه جنگ و پى آمدهاى سوء آن را، از قبيل ويرانى و كشتار نفوس، متذكّر شد و گفت: هر گاه پادشاهان با زور به سرزمينى وارد شوند آن را ويران و بزرگان و عزيزان را با كشتن و اسير كردن خوار و ذليل مى كنند. و سپس گفت: اين رفتار پادشاهان عادت هميشگى و ثابتى است كه تغيير ناپذير است. برخى گويند كه عبارت اخير، گفته خداوند است كه سخنان بلقيس را تصديق كرده است. پس از اينها بلقيس به داستان هديه و بيان عقيده اش در اين باره پرداخت و گفت: وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ من فرستاده اى را به همراه هديه هايى پيش آنها مى فرستم تا به اين وسيله مانع تجاوز آنها به مملكت شوم و

يا دوستى آنها را به دست آورم «فَناظِرَةٌ» منتظر مى شويم تا ببينيم جواب و عكس العمل آنها چيست تا بر طبق آن رفتار كنيم.

عبارت «أ تمدّونن» در اصل أ تمدّوننى بوده است كه حرف «ياء» حذف و به كسره اكتفاء شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 465

لفظ «هديّه» به چيزى كه اهدا شده است گفته شده هم چنان كه كلمه عطيّه به چيزى كه عطا شده است گفته مى شود. و هديّه هم به هديه دهنده (مهدى) و هم به هديه گيرنده (مهدى له) اضافه و نسبت داده مى شود، امّا در اين آيه مضاف اليه هديه، هديه گيرنده است (و آن ضمير «كم» است).

مقصود اين است كه سليمان به آنها فرمود: آنچه را كه من دارم بهتر است از آنچه شما داريد، زيرا خداوند تعالى (از مقام نبوّت و دانش و عظمت) آن اندازه به من عطا فرموده است كه بالاتر از آن تصوّر نمى شود، بنا بر اين شما نمى توانيد شخصى مانند مرا به ثروت دنيا مدد كنيد و يا فريب دهيد، بلكه شما مردمانى هستيد كه جز ظاهر زندگى دنيا چيزى نمى دانيد و به همين سبب تا از مال دنيا چيزى افزوده شود يا هديه اى به شما داده شود، شادمان مى شويد ولى من مانند شما نيستم و به چيزى جز ايمان آوردن شما راضى نمى شوم.

سليمان با جمله آخر آيه پس از آن كه به آنها گفت: شما نمى توانيد با هديه و مال به من كمك كنيد به بيان سبب آن پرداخت و علّت آن را براى آنها روشن كرد.

و ممكن است كه لفظ هديه به هديه دهندگان اضافه شده باشد (به اين طريق كه مرجع

«كم» هديه دهندگان باشد) در اين صورت معناى آن اين است كه شما با اهدا كردن اين هدايا و زخارف دنيايى خود كه به نظر شما گرانبهاست، شادمان و مسروريد.

كلمه «ارجع» فعل امر است و فاعل و مورد خطاب آن همان رسول و فرستاده بلقيس است.

لا قِبَلَ لَهُمْ بِها مفهوم حقيقى «قبل» مقابله و مقاومت است و مقصود اين است كه آنها توانايى مقابله با سپاه مرا ندارند.

مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ ضمير در «منها» به مملكت و سرزمين بر مى گردد و كلمه «أذلّة» و جمله «و هم صاغرون» حال هستند و معنا اين است كه آنها از آن سرزمين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 466

رانده مى شوند در حالى كه به سبب رانده شدن و از دست دادن عزّت و ثروتى كه داشتند، خوار و ذليل و به علّت بردگى و اسارت كوچك و حقير مى شوند.

[سوره النمل (27): آيات 38 تا 44] ..... ص : 466

اشاره

قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40) قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42)

وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا

ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)

ترجمه: ..... ص : 466

سليمان گفت: اى بزرگان كدام يك مى توانيد تخت بلقيس را، پيش از آن كه به عنوان تسليم نزد من آيند، براى من بياوريد؟! (38)

عفريتى از جنّ گفت: من آن را پيش از آن كه از مجلست بر خيزى به حضورت مى آورم و من نسبت به آن توانا و امينم (39)

اما كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت (آصف بن برخيا كه داراى اسم اعظم ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 467

بود) گفت: من آن را پيش از آن كه چشم بر هم زنى به حضور آورم (و همان دم حاضر كرد) و هنگامى كه (سليمان) آن را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا شكر او را به جا مى آورم يا كفران مى كنم؟ و هر كه شكر نعمت خدا كند به نفع خود شكر كرده است و هر كه كفر بورزد بدون ترديد خداى من بى نياز و مهربان است (40)

سليمان گفت: تخت او را (با تغيير شكل) بر او ناشناس گردانيد تا بنگريم كه آيا متوجّه مى شود يا از كسانى است كه هدايت نخواهند شد (41)

هنگامى كه او آمد از او پرسيدند آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گويا همان است و ما از اين پيش آگاهى داشتيم و تسليم شده بوديم (42)

و بلقيس را آنچه جز خدا پرستش مى كرد از ايمان به خدا باز داشته بود كه او از گروه كافران بود (43)

به او گفته شد:

اينك به حياط قصر داخل شود، چون به آن نظر افكند پنداشت آبى عميق است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد سليمان گفت: اين آب نيست بلكه قصرى است از بلور صاف، بلقيس گفت: پروردگارا من به خود ستم كردم و اينك با سليمان به خداوندى كه پروردگار جهانيان است ايمان آوردم. (44)

تفسير: ..... ص : 467

روايت شده است كه چون بلقيس تصميم گرفت كه پيش سليمان برود دستور داد كه تختش را در خانه هفتم بگذارند و براى حفاظتش نگهبانانى بر آن گماشت، ولى سليمان تصميم گرفت كه برخى از قدرت و تواناييهايى را كه خداوند به او ارزانى داشته و از معجزاتى است كه دليل بر پيامبر او است به بلقيس نشان دهد.

امام باقر عليه السّلام فرمود: منظور از عفريت يكى از عفريتهاى جنّ است. و عفريت فرد گردنكش، و نيرومند و شيطان صفت و هوشمند است.

مِنْ مَقامِكَ در جايى كه براى قضاوت نشسته اى.

وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ من در آوردن آن تخت، بدون ترديد، توانا و امينم و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 468

همان طور كه هست، بى تغيير و تبديلى، آن را مى آورم.

قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ آن كسى كه بر كتاب آگاهى داشت وزير سليمان و خواهر زاده اش «آصف بن برخيا» بود كه اسم اعظم را مى دانست و هر گاه با آن دعا مى كرد و چيزى را مى خواست انجام مى شد دعايى كه مى خواند اين بود: يا إلهنا و إله كل شى ء إلها واحدا لا إله إلا أنت «اى پروردگار ما و پروردگار تمام چيزها كه يكتا هستى و خدايى جز تو نيست». برخى گويند عبارت يا حىّ يا قيّوم است كه به

زبان عبرى آهيّا شراهيّا مى شود. و برخى ديگر گويند كه يا ذا الجلال و الإكرام است.

بعضى از مفسّران گويند كسى كه علم كتاب را مى دانست فرشته اى بود كه به اذن خداوند در اختيار سليمان قرار داشت، برخى ديگر گويند كه او جبرئيل بود.

مقصود از كتاب يا لوح محفوظ است، يا كتابهاى آسمانى است كه به پيامبران نازل مى شود و برخى گويند كه كتاب علم به وحى و شريعتها است.

كلمه «آتى» در عبارت «أتاك» ممكن است كه فعل مضارع از ماده آتى يأتى:

متكلّم وحده و يا اسم فاعل باشد.

واژه طرف حركت دادن پلك چشم است هنگام ديدن و به جاى كلمه نظر آورده شده است و چون شاعر در اين شعر:

و كنت إذا أرسلت طرفك رائدا لقلبك يوما اتعبتك المناظر «1».

توصيف كرده است، در اين آيه نيز نگريستن به ردّ طرف و چشم بر هم زدن به گرداندن آن بيننده را به ارسال طرف توصيف شده است، بنا بر اين معناى عبارت «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» اين است كه نظرت را به چيزى بيفكن و پيش از آن كه نگاهت را از آن برگردانى، تخت بلقيس را جلوت خواهى ديد (اين مفهوم را اصطلاحا «طرفة العين» مى گويند).

__________________________________________________

1- هر گاه روزى نظرت را به عنوان پيشقراول قلبت به جلو بفرستى آن مناظر سبب اندوه تو مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 469

روايت شده كه آصف به سليمان گفت چشمت را به سويى بيفكن تا نگاهت تمام شود (تا چشم بر هم زنى) سليمان چشمش را به طرف «يمن» افكند و آصف دعا كرد و تخت بلقيس در جايى كه در شهر «مأرب» بود به زمين فرو رفت

و به قدرت خداوند، پيش از آن كه سليمان چشمش را بهم زند، تخت جلو او در «شام» ظاهر شد.

وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ كسى كه سپاسگزارى كند به نفع خود كرده است، زيرا اولا شكر به نعمت مربوط است و نعمت به شاكر داده شده، ثانيا به سبب شكر، سنگينى و بار واجبى را از دوش خود برداشته است، ثالثا شكر و سپاسگزارى باعث زيادى نعمت او مى شود.

و خداى من بى نياز از سپاسگزارى است و نسبت به سپاسگزار و ناسپاس كريم و بخشنده است.

قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها با تغيير شكل آن را ناشناس كنيد، سليمان براى اين كه ميزان عقل و درايت ملكه سبا را بيازمايد، اين دستور را داد.

نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي معناى «أ تهتدى» اين است كه آيا او مى تواند تخت خودش را بشناسد، يا هر گاه از او پرسشى شود آيا مى تواند پاسخ مناسبى بدهد و يا منظور اين است كه آيا با ديدن اين معجزه به خدا و به پيامبرى سليمان ايمان مى آورد؟

أَ هكَذا اين عبارت چهار كلمه است: 1- «همزه» حرف استفهام، 2- «هاء» حرف تنبيه، 3- «كاف» حرف تشبيه، 4- «ذا» اسم اشاره و معنايش اين است كه آيا تخت تو اين چنين بود؟

و براى اين كه به بلقيس تلقين و كمكى (در شناختن تختش) نشده باشد به او نگفتند: أ هذا عرشك (آيا تخت تو اين است).

قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ملكه سبا زيركانه ترين جواب را كه نشانه كمال خرد وى بود به او داد و گفت: گويا آن است و بطور قطع نگفت: اين همان است يا اين آن نيست تا در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 470

احتمال

خلاف و دروغ واقع نشود.

وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها برخى گويند كه اين عبارت گفته بلقيس است كه مى گويد:

ما پيش از اين معجزه، يا پيش از اين حالت به خداوند و قدرتش و به نبوّت سليمان آگاه بوديم. و برخى ديگر گويند كه اين گفته سليمان و ياران او است و معناى آن، اين است كه ما پيش از آمدن بلقيس مى دانستيم كه او به خداى يكتا و به پيامبرى سليمان ايمان آورده است. يا اينكه ما پيش از علم بلقيس، به قدرت خداوند آگاه بوديم.

وَ صَدَّها خورشيد پرستى بلقيس و تربيتش در ميان كافران، مانع شد كه تسليم خداوند شود و او را پرستش كند. برخى گويند كه خداوند، يا سليمان مانع شدند كه او خورشيد را عبادت كند و تقدير عبادت چنين است صدّها اللَّه أو سليمان عمّا كانت تعبد كه حرف جرّ «عن» حذف و فعل «ما كانت» به ما قبل وصل شده است.

ْحٌ مُمَرَّدٌ

«صرح» به معناى قصر و ممرّد به معناى مرمرين است.

و برخى گويند كه «الصّرح» فضاى گسترده بدون سقف است. سليمان به شيطانها دستور داد كه چنين محوطه اى از بلور براى او بسازند و در زير آن آب جارى كنند، سپس تختش را آن جا گذاشتند و روى آن نشست و هنگامى كه بلقيس آن را ديد گمان كرد كه استخرى پر از آب است و پاهايش را برهنه كرد كه وارد آب شود، سليمان به او گفت اين محوطه از بلور صاف است و آب نيست.

َمْتُ نَفْسِي

مقصود از ستم و ظلمى كه به خويش كرده بود همان كفر پيش از ايمان اوست.

[سوره النمل (27): آيات 45 تا 53] ..... ص : 470

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ

صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (45) قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)

وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 471

ترجمه: ..... ص : 471

و ما به سوى قوم ثمود برادرشان «صالح» را فرستاديم (تا بگويد) خداى يكتا را بپرستيد، اما آنها دو گروه شدند و به دشمنى و نزاع پرداختند (45)

صالح گفت اى قوم من چرا پيش از نيكوكارى به بد كارى شتاب مى كنيد، چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمى كنيد، شايد مشمول رحمت شويد (46)

آن قوم گفتند: ما تو و كسانى را كه با تو هستند به فال بد گرفتيم، صالح گفت: فال بد (و سرنوشت) شما پيش خداست و شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد (47)

در آن شهر نه گروه بودند كه در زمين فساد مى كردند و هرگز قدمى به صلاح بر نمى داشتند (48)

آنها گفتند: در پيشگاه خدا با يكديگر قسم ياد كنيد كه بر او و خانواده اش شبيخون زنيم و او و خانواده اش را به قتل رسانيم، آن گاه به ولىّ دم و وارث او مى گوييم ما هرگز در

كشتارگاه خانواده او حاضر نبوديم و از آن اطّلاعى نداشتيم و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 472

البتّه ما راست مى گوييم (49)

آنها در قتل صالح نقشه كشيدند و مكر و حيله به كار بردند ما هم از جايى كه هيچ نفهميدند به آنها حيله و مكر كرديم و سخت به كيفرشان رسانديم (50)

بنگر كه عاقبت مكر و توطئه آنها چه شد، ما آنها و بستگانشان همگى را نابود كرديم (51)

اين خانه هاى بى صاحب آنهاست كه به ظلم و ستمشان ويران شده است، در اين كار نشانه هاى عبرتى است براى كسانى كه آگاهند (52)

ما كسانى را كه اهل ايمان و پرهيزكار بودند از عذاب نجات داديم. (53)

تفسير: ..... ص : 472

ضمير «هم» مبتدا و «فريقان» خبر و «إذا» خبر دوم و «يختصمون» حال يا صفت براى «فريقان» است، يعنى گروهى مؤمن و گروهى كافر بودند و هر گروهى مى گفت حقّ با من است.

بِالسَّيِّئَةِ به معناى كيفر و عقوبت و «الحسنة» به معناى توبه كردن از شرك و كفر است و معناى شتاب و عجله براى عذاب و بديها پيش از كوشش براى كارهاى نيك و حسنات، اين است كه آن كافران مى گفتند: اگر آنچه «صالح» مى گويد حقّ و درست است پس عذاب و كيفر الهى ما را فرو گيرد. (مقصود اين است كه آنها به جاى آن كه استغفار كنند و كارهاى نيك انجام دهند عذاب الهى را مى خواستند) حرف «لو لا» به معناى هلّا است، يعنى چرا به سبب ايمان آوردن، از شرك و كفر استغفار نمى كنيد تا خدا رحم كند و شما را در دنيا كيفر ندهد.

قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ ما به تو و به پيروانت فال

بد مى زنيم و شما را باعث بدبختى خودمان مى دانيم «1» آن هنگام قوم صالح دچار خشكسالى و قحطى شده

__________________________________________________

1- تطيّر از مادّه طير و به معناى پرنده است و چون عرب به وسيله پرندگان غالبا فال بد مى زد اين كلمه به عنوان فال بد زدن آمده است. در برابر آن، تفأل است كه براى فال نيك زدن استعمال مى شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 473

بودند (و اين بدبختى را از شومى صالح و پيروانش مى دانستند).

قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ سبب خوبى و بدى (خير و شرّ) شما پيش خداوند است و اين خداوند است كه هر چيزى را مقدّر و قسمت مى كند، اگر بخواهد به شما روزى مى دهد و اگر بخواهد شما را محروم مى كند.

و ممكن است مقصود اين باشد كه كارهاى شما پيش خدا مكتوب و محفوظ است و اين كارهاى شما است كه سبب نزول بلا و بدبختى مى شود و به همين معناست در اين دو آيه كه خدا فرموده است: طائِرُكُمْ مَعَكُمْ «شومى شما با خودتان است يعنى كارهايتان مى باشد» (يس/ 19)، وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ «و ما نتيجه كارهاى نيك و بد هر انسانى را طوق گردن او ساختيم». (اسراء/ 13) بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ فعل «تفتنون» يا به اين معناست كه شما مورد امتحان قرار گرفته ايد و يا اين است كه شما عذاب مى شويد.

وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ و در شهرى كه «صالح» بود كه شهر «حجر» «1» است 9 نفر بودند كه در هلاك كردن «ناقه» توطئه و كوشش كردند، اين 9 نفر از بزرگان و ستمكاران قوم صالح بودند.

يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ خاصيّت وجودى و

فطرت آنها فساد محض و خالص بود بدون اين كه چيزى از خير و صلاح همراه آن باشد.

تَقاسَمُوا اين عبارت ممكن است فعل امر باشد و ممكن است فعل ماضى و خبر و با تقدير «قد» در محلّ حال باشد، يعنى آنها، در حالى كه قسم ياد مى كردند، گفتند:

ما صالح و خانواده اش را در شب هلاك مى كنيم.

لَنُبَيِّتَنَّهُ اين فعل با «تاء» خطاب و ضم «تاء» دوم، «لتبيّتنّه»، نيز خوانده شده است، همچنين كلمه «لنقولنّ» لتقولنّ، نيز خوانده شده است و در اين صورت «تقاسموا»

__________________________________________________

1- نام سرزمين قوم ثمود است در وادى القرى، بين مدينه و شام. پانوشت تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 474

فقط فعل امر است نه چيز ديگر. واژه «تقاسم» به معناى هم قسم شدن و «بيات» يعنى شبيخون زدن و هجوم دشمن در شب است.

لفظ «مهلك» به صورت مهلك كه از مادّه هلاك است و به صورت مهلك كه از باب اهلاك است نيز خوانده شده است.

وَ مَكَرُوا مَكْراً آن كافران توطئه كشتن صالح و خانواده اش را پنهان كردند.

وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ما از جايى كه آگاهى نداشتند آنها را هلاك و نابود كرديم، خداوند اين هلاك كردن را از راه استعاره به مكر مكر كننده تشبيه كرده است.

عبارت «أَنَّا دَمَّرْناهُمْ» مستأنفه است و كسى كه همزه را به فتح بخواند آن را در محلّ رفع مى داند و به عنوان اين كه يا بدل از لفظ عاقبة باشد و يا خبر از مبتداى محذوف است كه در تقدير هى تدمير هم بوده است و يا در محلّ نصب مى داند كه خبر كان باشد و در اصل كان عاقبة

مكرهم الدّمار بوده است و يا به معناى لأنّا به كار رفته است.

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً واژه «خاوية» حال و منصوب است و مثل اين است كه به آنها اشاره شده است كه بنگر به اين خانه ها در حالى كه به سبب ظلم و كفرشان چگونه خالى و ويران شده است. ابن عبّاس گفته است: در كتاب خدا يافته ام كه ستم خانه ها را ويران مى كند و اين آيه را خواند.

[سوره النمل (27): آيات 54 تا 55] ..... ص : 474

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54) أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)

ترجمه: ..... ص : 474

و لوط را ياد آور، هنگامى كه به قومش گفت آيا شما به سراغ كار بسيار زشت و قبيح مى رويد در حالى كه زشتى آن را مى بينيد؟ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 475

آيا شما به جاى زنان با مردان شهوترانى مى كنيد، شما بسيار مردم نادانى هستيد (55)

تفسير: ..... ص : 475

«و لوطا» عطف به آيات قبلى است و به فعل «أرسلنا» منصوب است كه تقدير آن چنين است: لقد ارسلنا لوطا.

وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ منظور بصيرت و بينايى قلبى است، يعنى با اين كه شما به زشتى اين عمل ننگين آگاهيد چرا به آن مبادرت مى كنيد؟ يا منظور ديدن خود عمل است، زيرا آنها از روى بى آزرمى و خباثت و پستى، اين عمل زشت را آشكارا و بدون پنهانى و در برابر چشم يكديگر انجام مى دادند (و ناظر اعمال يكديگر بودند). يا مقصود از بينايى اين است كه شما آثار نافرمانى و عواقب بد كاران پيش از خودتان را ديده ايد كه چه بلاهايى بر آنها نازل شده است.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ يعنى با اين كه شما به زشتى اين كار آگاهيد، مانند كسانى كه شناعت و عواقب وخيم آن را نمى دانند و جاهل و نادان هستند رفتار مى كنيد. و ممكن است كه مقصود از جهالت اين باشد كه شما به عاقبت و پيامد اين كار ننگين جاهل و نادانيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 477

جزء بيستم از سوره نمل آيه 56 تا سوره عنكبوت آيه 45

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 479

[سوره النمل (27): آيات 56 تا 58] ..... ص : 479

اشاره

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (56) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِينَ (57) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ (58)

ترجمه: ..... ص : 479

آنها پاسخى ندادند جز آنكه به يكديگر گفتند:

لوط و خاندانش را كه افرادى پاكدامن هستند از ديار خود بيرون كنيد (56)

ما لوط و خانواده اش را نجات داديم جز همسرش را كه مقدّر كرديم جزء اهل عذاب باقى باشد (57)

و بارانى از سنگ بر آنها بارانديم (كه همگى نابود شدند) و چه بد است باران بيم يافتگان. (58)

تفسير: ..... ص : 479

يَتَطَهَّرُونَ يعنى آنها [لوط و پيروانش ] خود را از اين عمل پاك و منزّه مى دانند و آن را انكار مى كنند. از ابن عبّاس نقل است كه اين گفته را به عنوان مسخره و استهزاء گفتند.

قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِينَ يعنى ما مقدّر كرديم كه آن زن در ميان كسانى كه عذاب مى شوند باقى بماند، بنا بر اين در حقيقت تقدير به باقى ماندن بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 480

[سوره النمل (27): آيات 59 تا 65] ..... ص : 480

اشاره

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ (59) أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ (60) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (61) أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (62) أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (63)

أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (64) قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (65)

ترجمه: ..... ص : 480

اى پيامبر بگو ستايش مخصوص خداست و سلام بر بندگان برگزيده اش، آيا خداوند بهتر است يا بتهايى را كه شريك او قرار مى دهند؟ (59)

آيا بتها بهترند يا خدايى كه آسمان و زمين را آفريده؟ و براى شما از

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 481

آسمان آبى مى فرستد و ما با آن باغهايى زيبا و سرور انگيز رويانديم و شما هرگز به روياندن آن درختان توانا نبوديد، آيا خداى ديگرى با خداى يكتا است؟ نه، لكن اين مشركان گروهى هستند كه از خدا رو مى گردانند و مخلوقات خدا را در رديف او قرار مى دهند. «1» (60)

يا كسى كه زمين را آرامگاه شما قرار داد

و در آن نهرهايى روان ساخت و براى زمين كوه هاى ثابت و پا بر جايى ايجاد كرد و ميان دو دريا مانعى قرار داد [تا مخلوط نشوند] آيا خدايى با خداست؟ نه، بلكه اكثر آنها نمى دانند. (61)

يا كسى كه دعاى بيچاره اى را اجابت مى كند و رنج و گرفتارى او را بر طرف مى سازد و شما (مسلمانان) را در زمين خليفه قرار مى دهد، آيا خدايى با خداى يكتاست؟ نه، اندكى هستند كه متذكّر اين حقيقتند. (62)

يا كسى كه شما را در تاريكيهاى بيابان و دريا راهنمايى مى كند و كسى كه بادها را به عنوان بشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش مى فرستد، آيا با خداى يكتا خدايى هست؟ خداوند برتر و بالاتر است از اين كه براى او شريك قرار دهند (63)

يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد و سپس آن را تجديد مى كند و كسى كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد، آيا با خدا خدايى هست؟ بگو اگر راست مى گوييد برهان و دليلتان را بياوريد (64)

بگو كه در همه آسمان و زمين جز خدا كسى از علم غيب آگاه نيست و نمى دانند كه چه هنگام بر انگيخته و زنده خواهند شد. (65)

__________________________________________________

1- «يعدلون» ممكن است از ماده «عدول» و به معناى روگرداندن باشد و ممكن است از مادّه «عدل» به معناى معادل و شبيه باشد، در صورت اول يعنى از خدا رو گرداندند و در صورت دوم يعنى براى خدا معادل و نظير آوردند. تفسير نمونه، ج 15، ص 514، با اختصار- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 482

تفسير: ..... ص : 482

در اين امرى كه خداوند به پيامبر فرموده است قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ... تشويق و

انگيزه اى است بر اين كه هر كارى بايد با ستايش و حمد خداوند و سلام و درود بر بندگان برگزيده اش شروع شود و هر كس در ابتداى هر كارى به اين دو ذكر تيمّن و تبرّك جويد و براى فهماندن و قبولاندن آنچه را كه مى خواهد به شنوندگان القا كند از اين دو ذكر، كمك بخواهد.

اين آيه به آيه هاى قبل مربوط است. زيرا اين آيه سپاسى است به خاطر هلاكت كافران امّتهاى گذشته و درودى است بر پيامبران و پيروان رستگار آنان. از ائمه عليهم السّلام نقل شده است كه مقصود از عبارت «الَّذِينَ اصْطَفى » حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و خاندانش عليهم السّلام است.

آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ «يعنى آيا خدا براى پرستندگانش بهتر است يا بتها براى پرستندگانشان». اين عبارت، پس از بيان نابودى كافران، براى قبولاندن دليل، به مشركان است [مقصود اين است كه بتها نتوانستند پرستندگان خود را از بلا و نابودى نجات دهند ولى خداوند مؤمنان را نجات داد].

از حضرت صادق عليه السّلام نقل است كه هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد سه مرتبه مى فرمود: اللَّه خير.

حرف «أم» در عبارت «أَمَّا يُشْرِكُونَ» متّصله است و معنا اين است كه خدا، يا بتها كدام بهتر است؟ و همين حرف در عبارت «أَمَّنْ خَلَقَ» منقطعه است كه به معناى «بل» و «لكن» است، يعنى بلكه خدايى كه آفريننده آسمان و زمين است بهتر است.

و اين معنا بيان و تقريرى است براى مشركان كه آن خدايى كه بر آفرينش جهان توانايى دارد بهتر است از جمادهايى كه توانايى بر هيچ چيز ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 483

فَأَنْبَتْنا بِهِ اين كه التفاتى

از غيبت به متكلّم شده است، به سبب بيان نكته دقيقى است، و آن تأكيد است بر اين كه عمل روياندن درختان مخصوص ذات اوست و اين كه روياندن و ايجاد باغهايى اين چنين بهجت زا و مسرّت انگيز در توانايى هيچ كس نيست جز ذات احديّت او. و همين معنا از عبارت «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» فهميده مى شود. منظور از «كينونت» به معناى «درخور» اين است كه اين عمل از غير خداوند محال و غير ممكن است. همچنين عبارت «بَلْ هُمْ ....» [كه از خطاب به غايب التفات شده است ] در تخطئه و توبيخ آنها رساتر است.

حَدائِقَ حديقه باغى است كه اطرافش ديوار باشد و از اين سخن عربهاست كه مى گويند: أحدقوا به، يعنى اطراف آن را حايط و ديوار كنيد.

كلمه «ذات» در عبارت «ذاتَ بَهْجَةٍ» مفرد است در حالى كه «حدائق» كه موصوف است جمع است و دليلش اين است كه «حدائق» جمع مكسّر است و گاهى به مفهوم جماعت كه مفرد است مى آيد بنا بر اين صفت آن هم مفرد مى آيد، چنان كه مى گويند: النّساء ذهبت، با اين كه «نساء» جمع است، به اعتبار جماعت، فعل «ذهبت» مفرد آمده است.

واژه «بهجة» به معناى زيبايى و حسن ظاهرى است كه بيننده آن مسرور و شاد مى شود.

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ يعنى آيا آن مشركان غير از خدا را شريك و مانند او قرار مى دهند؟

جايز است كه هر دو همزه را از مخرج كامل ادا كنى و ميان آنها مدّى قرار دهى، يا اين كه همزه دوم را با مخرج بينابين ادا كنى.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ يعنى غير خدا را با خدا معادل

و شبيه قرار دادند و ممكن است معنا اين باشد كه از حق و يگانگى خداوند بر گشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 484

عبارت «أَمَّنْ جَعَلَ» و پس از آن، بدل از جمله «أَمَّنْ خَلَقَ» است و هر دو در حكم يكديگرند.

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً زمين را هموار و آرام قرار داد تا قرارگاه انسان باشد.

واژه «حاجزا» به معناى برزخ و مانع است [در اين جا مقصود منافع ميان دو درياست، يعنى از قدرت خود ميان آب شيرين و شور دريا مانعى قرار داد كه مخلوط نمى شوند.]

كلمه «اضطرار» مصدر باب افتعال و از مادّه ضرورت است و «مضطرّ» كسى است كه مرض يا فقر و بيچارگى يا يكى از پيش آمدهاى ناگوار روزگار، او را نيازمند به تضرّع و زارى پيش خداوند كند. گويند: اضطرّه الى كذا (يعنى او را در اين كار به تضرّع و زارى وادار كرد).

اسم فاعل و مفعول آن «مضطرّ» است [كه اسم فاعل در اصل مضطرر و اسم مفعول مضطرر بوده است.]

وَ يَكْشِفُ السُّوءَ واژه «سوء» به معناى شدّت و سختى و هر چيز مضرّ و زيان آور است.

وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ معناى خلفاى در زمين اين است كه آيندگان پس از پيشينيان، سكونت و تصرّف در زمين را سالهاى متمادى و قرنى پس از قرنى، به ارث مى برند و ممكن است معناى خلافت، حكومت و تسلّط بر زمين باشد.

حرف «ما» در عبارت «ما تَذَكَّرُونَ» زائده است و اصل آن تذكّرون تذكّرا قليلا بوده است و معناى آيه شريفه نفى تذكّر است. [يعنى هيچ متذكّر نمى شوند.]

برخى «تذكّرون» را با «ياء» و ادغام خوانده اند [يذّكّرون ] و بعضى با «تاء» و با ادغام

[تذكّرون ] و بدون ادغام [تذكّرون ] خوانده اند.

أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ خدايى كه در تاريكى شب، هنگامى كه در دريا و خشكى مسافرت مى كنيد، به وسيله ستارگان آسمان و نشانه هايى كه در زمين است شما را (به مقصد)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 485

راهنمايى و هدايت مى كند.

أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ مشركان ابتدا به ايجاد و آفرينش مخلوقات اقرار داشتند [ولى زنده شدن پس از مرگ را قبول نداشتند.] خداوند با بيان دلائلى آنها را به قبول زنده شدن پس از مرگ هم ملزم كرد به طورى كه جاى انكار باقى نماند.

وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ روزى دادن از آسمان به وسيله نزول باران و از زمين به وسيله گياهان و ميوه هاست.

عبارت «إِلَّا اللَّهُ» در آيه [مستثناى منقطع است ] ولى مطابق لغت بنى تميم (رفع به جاى نصب) قرار داده شده كه مى گويند: ما أتانى زيد إلّا عمرو، «1» و يا در اين شعر كه مى گويند:

و بلدة ليس لها أنيس إلّا اليعافير و الّا العيس «2»

[كه در مثال اول عمرو، و در دوم گوساله گاوها و شتران مستثناى منقطع هستند.] و اين لغت اختيار شده است تا اين معنا را بفهماند كه اگر امكان دارد كه خداى متعال جزء مخلوقان آسمان و زمين باشد، اين امكان هم وجود خواهد داشت كه از ميان آنها كسى علم غيب را بداند، هم چنان كه معناى شعر اين است: اگر گوساله گاوها انيس باشند در آن شهر انيسى وجود دارد.

واژه «أيّان» به معناى «متى» است يعنى چه وقت يا چه زمانى.

[سوره النمل (27): آيات 66 تا 75] ..... ص : 485

اشاره

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا

أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (68) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (69) وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (70)

وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (71) قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (73) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ (74) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (75)

__________________________________________________

1- زيد پيش ما نيامد مگر عمرو كه آمد

2- بسا قريه اى كه هيچ مونسى ندارد مگر گوساله گاوهاى وحشى و شتر اشقر كه سفيد و مايل به سرخى باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 486

ترجمه: ..... ص : 486

اين مشركان درباره آخرت اطّلاع كامل و صحيحى ندارند، بلكه در اصل آن شكّ دارند و نسبت به آن نابينا و كور هستند (66)

كافران گفتند: آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم، باز هم سر از خاك بيرون مى آوريم (67)

اين وعده اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده، اين سخنان چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست (68)

بگو در روى زمين سير كنيد تا ببينيد عاقبت بد كاران به كجا انجاميد؟ (69)

از كفر و انكار اين كافران اندوهناك مشو و از مكر و توطئه آنها دلتنگ مباش (70)

كافران مى گويند: اين وعده آخرت، اگر راست مى گوييد، كى خواهد آمد؟ (71)

بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد (72)

پروردگار تو نسبت به مردم فضل و

رحمت دارد ولى اكثر آنها شكر گزار نيستند (73)

و پروردگار تو به آنچه در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه آشكار مى كنند، آگاهى كامل دارد. (74)

و هيچ امرى در آسمان و زمين پنهان نيست مگر آن كه در كتاب مبين (لوح محفوظ و علم الهى) ثبت و آشكار است. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 487

تفسير: ..... ص : 487

كلمه «ادّارك» ادّرك و، ادرك نيز خوانده شده، اصل ادّارك، تدارك [ماضى باب تفاعل ] بوده است كه حرف «تاء» در حرف «دال» ادغام شده است [و همزه وصل نيز به ابتداى آن اضافه شده است ] «ادّرك» از باب افتعل است [كه در اصل ادترك بوده ] و در اين جا نيز حرف «تاء» در حرف «دال» ادغام شده است و معناى ادّرك علمهم اين است كه علم آنها نسبت به آخرت كامل شد و به انتها رسيد، امّا معناى «ادّرك» كه پى در پى آمدن و مستحكم شدن است، اين است كه وسايل و اسباب تكامل و استحكام علم به اين كه روز قيامتى هست و هيچ ترديدى در آن نيست، براى كافران آماده و مهيّا بوده است و مى توانستند به آخرت علم پيدا كنند با اين حال آنها نسبت به آخرت ترديد و شك و اظهار جهالت و نادانى مى كنند. و به همين معنا اشاره شده است در اين آيه كه خداوند مى فرمايد:

بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ و مقصود از لفظ «هم» تمام مشركانى هستند كه در آسمان و زمين وجود دارند و چون كافران مكّه از جمله همان مشركانند، كار اينها به همه نسبت داده شده است چنان كه مى گويند: فرزندان فلانى چنين كارى كرده اند «1»

در صورتى كه بعضى از آنها اين كار را انجام داده اند.

وجه ديگرى كه برخى از مفسّران گفته اند اين است كه ادّرك به معناى نابود شدن و به انتها رسيدن است. و از اين مورد است مثال ادركت الثّمرة و اين هنگامى است كه ميوه به حدّى رسيده باشد كه پس از آن فاسد و نابود شود. حسن [بصرى ] «ادّارك» را به معناى اضمحلال و نابود شدن تفسير كرده است.

واژه «ادّارك» در اصل تدارك بوده است و به معناى پياپى و پشت سر هم واقع شدن است و به اين مفهوم است مثال تدارك بنو فلان: فرزندان فلانى پشت سر هم و

__________________________________________________

1- بنو فلان فعلوا كذا. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 488

پياپى به هلاكت رسيدند.

لفظ «بل» كه به معناى اضراب است، براى اين كه حالت و چگونگى كافران را كاملا بيان كند، سه مرتبه تكرار شده است، اوّل بيان اين حالت است كه آنها به بعث و زنده شدن پس از مرگ آگاهى نداشتند. دوم اين كه آنها اصولا نمى دانستند كه روز قيامتى وجود دارد. سوم اين كه آنها نسبت به روز قيامت در ترديد و شك بودند در صورتى كه اگر كوشش مى كردند مى توانستند آن را بر طرف كنند، ولى اين كار را نكردند و سپس به بدترين حال آنها كه نابينايى «دل» باشد اشاره شده است و چون انكار آخرت را مبدأ اين كوردلى قرار داده است لفظ «عمون» به وسيله «من» متعدّى شده است [كه سببيّت را مى رساند] نه به وسيله «عن»، زيرا همين كفر به عاقبت كارها آنها را در زمره حيوانات قرار داده است كه تدبّر نمى كنند.

عامل در لفظ «إذا» مفهومى

است كه از عبارت «أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ» فهميده مى شود و آن، فعل مجهول: «نخرج» است، زيرا براى عمل كردن اسم فاعل «1» در ما قبلش موانعى وجود دارد مانند: همزه استفهام و (إن) و (لام) ابتدا كه هر يك به تنهايى، براى ممانعت، كفايت مى كند تا چه رسد به اين كه تمامى با هم باشند. و مقصود از «مخرجون» يا اين است كه آنها را از زمين خارج مى كند يا از نيستى به هستى مى آورد.

آوردن حرف استفهام «همزه» در اوّل «إذ» و «إن» تأكيد است براى انكار و كفر كافران و ضمير «نا» در لفظ «إنّا» هم براى خود كافران است و هم براى پدرانشان، زيرا عبارت «كُنَّا تُراباً» هم شامل خودشان مى شود و هم شامل پدرانشان.

فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ مقصود از «مجرمين» همان كافران است.

__________________________________________________

1- منظور اسم مفعول است چنان كه مسامحة گاهى نايب فاعل را فاعل مى گويند. خلاصه از پانوشت استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 489

وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ براى اين كه آنها پيرو تو نشدند و اسلام نياوردند غمگين مباش.

وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ و از مكر و كيد آنها دلتنگ و نگران مباش و ترسى به خود راه مده كه خداوند تو را از كيد آنها نگهدارى و حفظ مى كند.

گويند: ضاق الشّى ء ضيقا و ضيقا با فتح «ضاد» يا كسر آن و به هر دو صورت خوانده شده است.

قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ چون كافران به رسيدن عذاب موعود شتاب داشتند به آنها گفته شد: كه برخى از آن عذاب، كه منظور عذاب روز بدر است، در پى شما است و بزودى شما

را فرا مى گيرد.

و لام «لكم» يا براى تأكيد است، مانند (باء) در آيه: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «يعنى با دست خود، خود را به مهلكه و خطر نيفكنيد». (بقره/ 195) يا «ردف» به معناى فعلى است كه به وسيله لام متعدّى مى شود مانند دنا لكم و أزف لكم و مقصود اين است كه [عذاب موعود] به دنبال شما است و شما را فرار مى گيرد.

واژه هايى مانند: عسى، لعلّ و سوف هنگامى كه در نويد و تهديدهاى پادشاهان (و بزرگان) به كار مى رود، بر راستى، و جزمى بودن آن كار دلالت مى كند و منظور اين است كه مى خواهند بگويند: ما در انتقام شتابى نداريم، زيرا به پيروزى و رسيدن به مقصود اطمينان كامل داريم و مى دانيم كه از دست نمى رود.

معناى واژه «فضل» به معناى افضال است يعنى اين كه خداوند با عقب انداختن كيفر كافران نسبت به آنها تفضّل و كرم فرموده است، لكن بيشتر آنان حقّ اين نعمت را نمى دانند و از آن سپاسگزارى نمى كنند.

ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ كننت الشّى ء و أكننته يعنى من آن چيزى را مخفى و پنهان كردم و مقصود آيه شريفه اين است كه خداوند به آنچه كافران، از دشمنى و كيد و مكر نسبت به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بطور پنهانى يا آشكارا انجام مى دهند، آگاهى دارد و آنها را ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 490

بر حسب استحقاقشان كيفر خواهد داد.

حرف «تاء» در كلمه غائبة و خافية مانند «تاء» در كلمه عافية و عاقبة يعنى هر دو كلمه اسم، و به معناى چيز مخفى و پنهان مى باشند و ممكن است كه هر دو كلمه را صفت بدانيم و

حرف «تاء» براى مبالغه باشد مانند «تاء» در كلمه «راوية» در اين مثال كه مى گويند: حمّاد الراوية: بسيار ستايش كننده اى كه زياد روايت مى كند، در اين صورت مفهوم آن اين است كه هر چيزى هر چند بسيار مخفى و پنهان باشد خداوند آن را مى داند و در لوح محفوظ ثبت و ضبط است.

[سوره النمل (27): آيات 76 تا 85] ..... ص : 490

اشاره

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (77) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (78) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (79) إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (80)

وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82) وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ (83) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ (85)

ترجمه: ..... ص : 490

اين قرآن بيشتر احكامى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 491

براى آنها بيان مى كند (و حكم واقعى تورات را آشكار مى سازد) (76)

و همين كتاب خدا براى مؤمنان وسيله هدايت و رحمت است (77)

پروردگار تو در قيامت ميان آنها به حكم خود داورى مى كند و اوست قادر و دانا (78)

پس بر خدا توكّل كن كه تو بر حقّى آشكار هستى (79)

تو نمى توانى مردگان را شنوا سازى و نمى توانى آواز خود را به گوش كرانى كه از تو روى مى گردانند برسانى (80)

و نيز نمى توانى اين كوران (باطن) را از گمراهى برهانى، تو فقط مى توانى سخنان خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش آيات، هستند و ايشانند كه در برابر امر خدا تسليمند (81)

هنگامى كه فرمان عذاب آنها برسد جنبنده اى را از زمين براى آنها

بر انگيزيم كه با آنها به سخن مى پردازد و مى گويد: مردم به آيات ما ايمان نمى آورند (82)

به ياد آور روزى را كه ما از هر امّتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را انكار مى كردند محشور مى كنيم و آنها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند (83)

تا آن گاه كه همه (به پاى حساب) مى آيند خدا به آنها مى گويد: آيا آيات مرا كه به آن احاطه علمى نداشتيد، تكذيب كرديد؟ شما چه اعمالى انجام داده ايد؟ (84)

در اين هنگام فرمان عذاب بر آنها واقع شود و آنها هيچ سخنى ندارند كه آن را بگويند. (85)

تفسير: ..... ص : 491

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ قرآن براى بنى اسرائيل در مواردى كه اختلاف داشتند، مانند مسأله حضرت عيسى عليه السّلام و حضرت مريم عليها السّلام و بسيارى از احكام دينى و مذهبى ديگر، حقيقت مطلب را بيان مى كند. و اين از معجزه پيامبر ما صلى اللَّه عليه و اله است كه مطالب كتابهاى آنها را، بدون آن كه خوانده يا فرا گرفته باشد، به آنها خبر مى دهد.

يَقْضِي بَيْنَهُمْ مقصود اين است كه خداوند، ميان كسانى كه به قرآن ايمان آورده اند و كسانى كه ايمان نياورده و كفر ورزيده اند يا ميان كسانى كه در دين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 492

اختلاف داشته اند، در روز قيامت قضاوت مى كند.

بِحُكْمِهِ به وسيله آنچه با آن قضاوت مى كند كه همان عدالت اوست، بنا بر اين وسيله حكم [كه عدالت است ] به نام خود «حكم» ناميده شده و مى توان گفت:

منظور از «حكم» حكمت خداوند است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ خداوند عزيز و تواناست پس قضاوتهاى او ردّ نمى شود.

الْعَلِيمُ خداوند از كسانى كه به سود يا به

زيانشان قضاوت مى كند آگاه است.

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ در اين آيه به پيامبر امر شده است كه بر خدا توكّل كن و از دشمنان و كافران ترسى نداشته باش و علّت توكّل را بر حقّ بودن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيان كرده است و صاحب حقّ شايسته است كه به يارى خدا مطمئنّ باشد.

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى فردى كه حواسّ او سالم باشد و آيات خدا را بشنود ولى در گوش جاى ندهد [و به آنها توجّه نكند] مانند مرده اى است كه فاقد گوش شنواست و مانند كرى است كه صدايى را نمى شنود و مانند كورى است كه راه را گم كرده باشد و هيچ فردى جز خدا نمى تواند آنها را راهنمايى و بينا كند.

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ اين عبارت تأكيد حال ناشنوايان است، زيرا آنها هنگامى كه به گوينده پشت كنند و رويشان را برگردانند نشنيدن آنها بيشتر و دركشان كمتر مى شود.

عبارت «وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ» و لا يسمع الصّمّ نيز خوانده شده است.

وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ تو نمى توانى فرد نابينا را راهنمايى كنى هداه عن الضّلال يعنى او را به وسيله هدايت، از گمراهى دور ساخت مثل اين جمله است: سقاه عن العيمة «1».

إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ تو نمى توانى حقايق را برسانى مگر به

__________________________________________________

1- او را به وسيله آب دادن از ميل زياد به نوشيدن شير باز داشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 493

گوش كسانى كه طالب حقّند و خداوند مى داند كه آنها به آيات او ايمان مى آورند و آنها را تصديق مى كنند و همانها هستند كه خالصانه مسلمانند.

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ آن گاه كه آنچه را خداوند از

نشانه ها و علامتهاى روز قيامت وعده فرموده است محقّق و آشكار شود [جنبنده اى از زمين براى آنها بيرون آوريم ].

أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ اين جنبنده از ميان كوه صفا و مروه خارج مى شود تا به مؤمن خبر دهد كه مؤمن است و به كافر خبر دهد كه كافر است.

حذيفه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:

دابّة الأرض طولها ستون ذراعا لا يدركها طالب و لا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه و تسم الكافر بين عينيه و معها عصا موسى و خاتم سليمان فتجلوا وجه المؤمن بالعصا و تختم أنف الكافر بالخاتم حتّى يقال يا مؤمن يا كافر. «1»

و روايت ديگرى است كه مى گويد:

فتضرب المؤمن فيما بين عينيه بعصا موسى فتنكت نكتة بيضاء فتفشوا تلك النّكتة فى وجهه حتّى يبيّض لها وجهه و يكتب بين عينيه مؤمن و تنكت الكافر بالخاتم فتفشوا تلك النّكتة حتّى يسودّ لها وجهه و يكتب بين عينيه كافر. «2»

تُكَلِّمُهُمْ از سدّى روايت شده است كه مقصود از «تكلّم» اين است كه به مردم

__________________________________________________

1- طول «دابة الأرض» شصت ذرع است هيچ فردى نمى تواند او را بگيرد و هيچ فردى نمى تواند از دست او فرار كند، ميان دو چشم مؤمن و ميان دو چشم كافر را علامتى مى گذارد و عصاى موسى و انگشتر سليمان با اوست، صورت مؤمن را با عصا روشنى مى دهد و بينى كافر را با انگشتر مهر مى زند تا به مؤمن گفته شود: اى مؤمن و به كافر گفته شود: اى كافر.

2- با عصاى موسى ميان دو چشم مؤمن مى زند و نقطه روشنى پديدار و در تمام صورت پخش مى شود و تمام صورت روشن

مى شود و ميان دو چشم مؤمن مى نويسد كه مؤمن است، و با انگشتر ميان دو چشم كافر نقطه اى مى گذارد كه تمام صورت را فرا مى گيرد و تمام صورت سياه مى شود و ميان دو چشم كافر مى نويسد كه كافر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 494

مى گويد تمام دينها جز دين اسلام باطل است.

از محمّد بن كعب روايت شده است كه از حضرت على عليه السّلام از دابّه پرسيده شد فرمود:

أمّا و اللَّه مالها ذنب و أنّ لها للحية، «1»

اين روايت دلالت دارد كه دابّه يك انسان است.

و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

أنا صاحب العصا و الميسم. «2»

(پانوشت استاد گرجى از كتاب صحاح: ميسم [به كسر ميم و فتح سين بر وزن:

مفعل ] مكراة وسيله داغ كننده است).

تكلمهم ابن عبّاس و برخى ديگر به تخفيف خوانده و گفته اند از كلم به معناى زخم و جرح است و مقصود از زخم همان داغى است كه وسيله عصا و خاتم گذاشته مى شود.

و ممكن است «تكلّمهم» مشدّد نيز از «كلّم» و به معناى تكثير باشد چنان كه گويند: فلان مكلّم يعنى [بدن ] فلانى بسيار مجروح شده است. و در صورت تخفيف هم مى توان استدلال كرد كه مراد از تكليم جراحت وارد كردن و زخم زدن است، چنان كه عبارت «لنحرقنّه» «3» كه مشدّد است بنا بر قرائت حضرت على عليه السّلام لنحرقنّه به تخفيف خوانده شده (و معنايش با مشدّد يكى است). برخى با توجّه به قرائت ابىّ بن كعب كه تنبّئهم خوانده و به قرائت ابن مسعود كه تكلّمهم بأنّ النّاس، خوانده، استدلال كرده اند به اين كه از مادّه كلام به معناى سخن گفتن باشد.

و از حضرت

باقر عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: خدا [عذاب ] كند كسى را كه تكلّمهم (به تخفيف) خوانده است، بلكه تكلّمهم با تشديد است.

«أَنَّ النَّاسَ» به كسر همزه نيز خوانده شده است، در اين صورت يا حكايت قول

__________________________________________________

1- به خدا سوگند كه دم ندارد و البته داراى ريش است.

2- من صاحب عصا و آهن داغ كننده هستم.

3- طه 20/ 97 ج دوم تفسير، تصحيح استاد گرجى، ص 435.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 495

«دابّه» است يا حكايت قول خداوند مى باشد.

اگر نقل قول دابّه باشد عبارت «بِآياتِنا» يا در اصل بآيات ربّنا، بوده است يا چون «دابّة» از خواصّ آفريده هاى خداوند است [و تقرّب خاصّى به درگاه خدا دارد] آيات خدا را به خودش نسبت داده است، چنان كه بعضى از خواص پادشاهان مى گويند: «مملكت ما، لشكر ما ...» در حالى كه مملكت و لشكر منسوب به پادشاه آنان است.

در قرائت فتحه: «أنّ» در اصل لأنّ بوده و حرف جرّ حذف شده است.

فَهُمْ يُوزَعُونَ جمعيتهاى جلوى را نگه مى دارند تا آخريها هم به آنها ملحق شوند و همه يك جا گرد آيند.

وَ يَوْمَ نَحْشُرُ لفظ «يوم» به جاى كلمه «اذا» آمده و به وسيله مفهوم عبارت «فهم يوزعون» منصوب است.

بعضى از اماميّه از اين آيه براى صحّت رجعت استدلال كرده اند به اين دليل خداوند در اين آيه فرموده است: روزى كه از هر جماعتى گروهى را زنده مى كنيم، و اين غير از قيامت است چرا كه صفت روز قيامت اين است كه تمام مردم زنده شوند چنان كه خداوند مى فرمايد: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً «همه را (در روز قيامت) زنده كنيم و يكى را فرو

نگذاريم». (كهف/ 47). در اين باره از ائمّه عليهم السّلام روايتى وارد شده است:

إنّ اللَّه تعالى يحيى عند قيام المهدى عليه السّلام قوما من أعدائهم قد بلغوا الغاية فى ظلمهم و اعتدائهم و قوما من مخلصى أوليائهم قد ابتلوا بمعاناة كلّ عناء و محنة فى ولائهم لينتقم هؤلاء من أولئك و يتشفّوا ممّا تجرّعوه من الغموم بذلك و ينال كلا الفريقين بعض ما استحقّه من الثّواب و العقاب. «1».

__________________________________________________

1- خداى متعال هنگام قيام حضرت مهدى عليه السّلام گروهى از دشمنانى را كه ظلم و ستم آنها به نهايت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 496

اين رجعت از نظر عقل محال نيست و هر مسلمانى در اين كه خداوند قادر بر آن است ترديدى ندارد. قرآن نيز به اين مسأله در امّتهاى گذشته، اشاره مى فرمايد، مانند اين آيه ها: الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ «آنان كه از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند و هزارها تن بودند، خدا فرمود بميريد (همه مردند) سپس آنها را زنده كرد» (بقره/ 243) و مثل: فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ «پس خداوند او را (عزيز پيغمبر را) صد سال ميراند، سپس او را زنده كرد و بر انگيخت». (بقره/ 259) از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

سيكون فى أمّتى كلّ ما كان فى بنى اسرائيل حذوا النّعل و القذة بالقذّة. «1»

بنا بر اين كه آيه را مربوط به رجعت بدانيم مقصود از «آيات» ائمّه هدا عليهم السّلام هستند.

وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً حرف «واو» يا حاليت است كه معناى آيه چنين است: آيا شما در ابتداى

امر، بدون آن كه از آن تحقيق كنيد تا به حقيقت امر آگاهى يابيد، آيات مرا انكار كرديد. يا حرف «واو» عطف است، يعنى شما آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق و آگاهى از آن هم برنيامديد.

أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [لفظ «أمّا» از «أم» حرف عطف و از «ما» حرف استفهام تركيب شده است ] يعنى شما كافران غير از كفر ورزيدن و انكار آيات خداوند، چه كار ديگرى كرديد، و مقصود اين است كه غير از اين در دنيا هيچ كار ديگرى نكرديد.

__________________________________________________

رسيده بوده است و گروهى از دوستان خالص را كه به سبب دوستى آنها به بلاهاى بسيارى گرفتار شده بودند زنده مى كند تا دوستان ائمّه از دشمنان خود انتقام بگيرند و با گرفتن انتقام خشم خود را از اندوه و غمهايى كه به آنها رسيده است فرو نشانند و هر دو گروه به قسمتى به كيفر و ثوابى كه شايسته آنند برسند.

1- بزودى آنچه در بنى اسرائيل روى داده است نعل به نعل و مو به مو در امّت من نيز روى خواهد داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 497

وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ به سبب انكار آيات خدا، كه ظلم و ستمى است كه به خودشان كرده اند، عذاب و كيفر خداوندى آنها را فرا مى گيرد و همين كفر آنها است كه آنها را از هر عذرى و سخن گفتنى باز مى دارد.

[سوره النمل (27): آيات 86 تا 93] ..... ص : 497

اشاره

أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (86) وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ

كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ (87) وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90)

إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (91) وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ (92) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)

ترجمه: ..... ص : 497

آيا آنها (كافران) نديدند ما شب را براى سكون و آرامش قرار داديم و روز را روشنى بخش، در اين امور براى اهل ايمان نشانه هاى روشنى است (86)

و به خاطر بياوريد روزى را كه در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، جز كسانى را كه خدا بخواهد، در وحشت فرو مى روند و همگى با خضوع و انقياد در پيشگاه او حاضر مى شوند (87)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 498

و كوه ها را مى بينى و آنها را جامد و ساكن پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند، اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن و با استحكام آفريده است، او از كارهايى كه شما انجام مى دهيد آگاه است (88)

كسانى كه كار نيكى انجام دهند (روز قيامت پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت و هراس آن روز، در امانند (89)

و كسانى كه كارهاى بد انجام دهند به رو در

آتش افكنده مى شوند، آيا پاداشى جز آنچه عمل كرده ايد خواهيد داشت؟ (90)

بگو من مأمورم فقط خداى اين شهر (مكّه معظمه) را پرستش كنم همان خدايى كه اين شهر را حرمت بخشيده و همه چيز از آن اوست و من مأمورم كه از تسليم شدگان به او باشم (91)

و نيز مأمورم كه قرآن را تلاوت كنم، هر كس هدايت شود براى خود هدايت شده و هر كس گمراه شود به زيان خود اقدام كرده است، بگو من فقط از بيم دهندگانم [و وظيفه ديگرى ندارم ] (92)

بگو حمد و ستايش مخصوص ذات خداست كه بزودى آياتش را به شما نشان مى دهد تا آن را بشناسيد و پروردگار تو از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست. (93).

تفسير: ..... ص : 498

معناى «مبصرا» تا اين كه در روز، مردم راههاى كسب و زندگانى خود را ببينند.

در اين آيه فرمود «فزع» [به صيغه ماضى ] و نفرمود يفزع تا بفهماند كه اين كار بطور حتم اتّفاق خواهد افتاد. و مقصود اين است كه اهل آسمان و زمين هنگام نفخه اول «1» دچار ترس و هراس مى شوند.

__________________________________________________

1- از مجموع آيات قرآنى چنين استفاده مى شود كه (نفخ صور) در سه نوبت است: يك بار در پايان دنيا و در آستانه رستاخيز است، بار دوم هنگامى كه همه مى ميرند، و بار سوم هنگام بعث و نشور در روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 499

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر كسانى را كه خدا بخواهد [كه نترسند] از فرشتگانى كه خداوند آنها را ثابت و استوار آفريده است و آنها عبارتند از جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل و برخى گويند كه آنها شهدا هستند.

و كلّ أتوه (فعل ماضى) أتوه (اسم فاعل)

نيز خوانده شده، يعنى خود آنها مى آيند و در هر دو صورت بر معناى «كلّ» حمل شده [و اگر خبر مفرد باشد به اعتبار لفظ «كلّ» خواهد بود].

واژه «داخر» يعنى چيز كوچك و بى مقدار و معناى آمدن اين است كه اهل آسمان و زمين پس از نفخه دومى با خوارى و خضوع تمام، در موقف حساب حاضر مى شوند. و ممكن است مقصود اين باشد كه آنها به امر خدا و تسليم فرمان وى بر مى گردند.

تَحْسَبُها جامِدَةً لفظ «جامد» از مادّه «جمد» است و به چيزى گفته مى شود كه از جاى خود دور نمى شود و ثابت است.

هم چنان كه باد، ابرها را جا به جا مى كند كوه ها نيز گرد آورى و سير داده مى شوند و هنگامى كه بيننده اى آن را مى نگرد گمان مى كند كه ثابت است در حالى كه به تندى و سرعت ابر حركت مى كند. و اين گونه اند اجرام بزرگ و انبوه، هنگامى كه حركت مى كنند، جنبش آنها به وضوح آشكار نيست چنان كه نابغه جعدى در توصيف لشگرى چنين گفته است:

بأرعن مثل الطّود تحسب أنّهم وقوف لحاج و الرّكاب تهملج «1»

صُنْعَ اللَّهِ لفظ «صنع» مصدر مؤكّد است و نصب آن به وسيله مفهوم عبارت «تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»

__________________________________________________

قيامت. تفسير نمونه، ج 15 با تصرف- م. به عبارت ديگر: نفخ ترس، نفخ بيهوشى و مرگ، نفخ، قيام در پيشگاه حق متعال. ترجمه مجمع البيان، ج 18، ص 150.

1- لشگرى بزرگ مانند كوه كه مى پندارى براى مقصودى ايستاده اند در حالى كه با سرعت در حركتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 500

است كه پيش از آن آمده خداوند اين صنع را از جمله چيزهايى قرار داده كه

مطابق حكمت و استحكام و نظام احسنى است كه در سراسر هستى حكم فرماست.

إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ خداوند به آنچه بندگانش انجام مى دهند و به آنچه در مقابل آن استحقاق دارند آگاه است و مطابق آن پاداش و كيفر مى دهد. فعل «تفعلون» با «تاء» خطاب خوانده شده است «1».

لفظ «يوم» در عبارت «يومئذ» به چند طريق خوانده شده از اين قرار:

1- به سبب اضافه شدن «فزع» به آن مجرور خوانده شده است. [فزع يومئذ].

2- به اين كه «فزع» به آن اضافه شده است مفتوح خوانده شده، زيرا خودش به اسم مبنى اضافه شده است.

3- لفظ «يوم» منصوب و «فزع» با تنوين خوانده شده است [فزع يومئذ].

در صورتى كه كلمه «فزع» با تنوين خوانده شده نصب «يوم» به يكى از سه صورت است:

1- اين كه ظرف براى مصدر باشد.

2- اين كه صفت مصدر باشد به اين طريق كه عبارت چنين خوانده شود من فزع يحدث يومئذ.

3- اين كه به وسيله فعل آمنون منصوب باشد به اين طريق كه خداوند در اصل چنين فرموده است: و هم آمنون يومئذ من فزع آنها در آن روز از فزع و هراسى كه نمى توان حقيقت و كنه آن را توصيف كرد، در امانند و آن ترس و بيم از آتش دوزخ است.

__________________________________________________

1- ظاهرا نسخه دسترس مؤلّف آيه قرآن يفعلون با «ياء» بوده كه قرائت اهل بصره است.

مجمع البيان. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 501

از حضرت على عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

الحسنة حبّنا أهل البيت و السّيّئة بغضنا. «1»

اين روايت را، روايت ديگرى كه جابر از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده است، تأييد مى كند. پيغمبر فرمود:

«يا

على اگر امّت من آن اندازه روزه بگيرند كه مانند زه كمان لاغر شوند و آن قدر نماز بخوانند كه مانند كمان خم شوند ولى دشمن تو باشند خداوند آنها را به رو در آتش مى افكند». «2»

هَلْ تُجْزَوْنَ در اين عبارت كلمه «قول» در تقدير است (يقال لهم هل يجزون يعنى به آنها گفته مى شود: آيا پاداشى جز آنچه عمل كرده ايد خواهيد داشت؟).

هذِهِ الْبَلْدَةِ مقصود مكّه معظّمه است و خداوند با اضافه كردن نام خودش «ربّ» به آن اشاره به عظمت و بزرگى اين شهر فرموده است و خودش را با حرمتى كه مخصوص مكّه قرار داده توصيف كرده است [الَّذِي حَرَّمَها] و حرمت مكّه طورى است كه يك بوته گياه از آن نبايد كنده شود، يك درخت آن نبايد بريده شود، يك حيوان نبايد شكار و حتّى ترسانده و رمانده شود، فردى كه به آن جا پناه مى برد، در امان است و هر كس كه حرمت آن را بشكند و ناديده بگيرد ستمكار و ظالم است.

وَ لَهُ كُلُّ شَيْ ءٍ خداوند مالك همه چيز است، بنا بر اين هر چه را بخواهد حرام و هر چه را بخواهد حلال مى كند.

فَمَنِ اهْتَدى هر فردى كه با پيروى از دستورهاى من هدايت شود، منافع هدايت براى خود او است.

وَ مَنْ ضَلَّ و فردى كه گمراه شود، و دستورهاى مرا پيروى نكند، بر من چيزى نيست و ضررش براى خود اوست.

__________________________________________________

1- مقصود از حسنه دوستى ما اهل بيت و مقصود از سيّئة دشمنى ماست.

2-

لو أنّ أمّتى صاموا حتّى صاروا كالاوتار و صلّوا حتّى صاروا كالحنايا ثمّ أبغضوك لأكبّهم اللَّه على مناخرهم فى النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 502

فَقُلْ

إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ و بگو من فقط رسول بيم دهنده ام و جز ابلاغ آشكار اوامر خدا وظيفه اى ندارم.

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سپس خداوند به پيامبر امر مى فرمايد كه او را حمد و سپاس كند و بگويد ستايش مخصوص خداوند است. و اين به خاطر نعمتهاى خدا است كه او را به پيامبرى و نبوّت برگزيد و دشمنانش را تهديد كرد كه بزودى آيات و علامتهايى به آنها نشان خواهد داد كه آنها را وادار به شناسايى آن آيات مى كند و اقرار مى كنند كه اينها آيات خداوند است، ولى اين هنگامى است كه ديگر اين اقرار و شناسايى به حال آنها فايده اى ندارد، يعنى اين هنگام روز قيامت است و برخى گويند كه مقصود از آيات عذاب دنيا و كشتار روز جنگ بدر است كه كافران آن را مشاهده خواهند كرد.

فعل «تعملون» هم با «تاء» خوانده شده است و هم با «ياء».

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 503

سوره قصص ..... ص : 503

اشاره

اين سوره 88 آيه است، كوفيان «طسم» را يك آيه مى دانند و ديگران «يسقون» (23) را آيه اى دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 503

ابىّ (بن كعب از پيغمبر روايت كرده است) كه هر كس اين سوره را بخواند، خداوند به شماره كسانى كه حضرت موسى را تصديق يا تكذيب كرده اند، ده حسنه به او عطا فرمايد. «1»

[سوره القصص (28): آيات 1 تا 6] ..... ص : 503

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

طسم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4)

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (5) وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (6)

__________________________________________________

1-

من قرأها اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من صدّق بموسى عليه السّلام و كذّب به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 504

ترجمه: ..... ص : 504

طسم (1)

طا. سين. ميم. اينها آيات كتاب مبين و آشكار كننده است (2)

اى پيامبر، ما از داستان موسى و فرعون به حقّ و درستى بر تو مى خوانيم، براى گروهى كه ايمان بياورند (3)

همانا فرعون در زمين (مصر) گردنكشى و برترى جويى آغاز كرد و ميان اهل آن اختلاف افكند و آنها را به گروه هاى مختلفى تقسيم كرد، گروهى را سخت ضعيف و ناتوان ساخت، پسران آنها را مى كشت، و زنان آنها را، براى كنيزى، زنده نگه مى داشت، او مسلّما از مفسدان و بد انديشان بود (4)

ما اراده كرده ايم كه بر مستضعفان منّت گذاشته آنها را پيشوايان خلق و وارثان روى زمين قرار دهيم (5)

حكومتشان را در زمين پايدار سازيم و به فرعون و هامان و سپاهيان آنها، چيزى را كه از آن مى ترسيدند، نشان دهيم. (6)

تفسير: ..... ص : 504

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ، برخى از خبرهاى موسى و فرعون را براى تو بيان مى كنيم در حالى كه ما بر حق هستيم (بالحق حال است) مثل تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ (بالدّهن حال است يعنى تنبت و فيها الدّهن، كشّاف، مؤمنون آيه 20). «1»

لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ، قومى كه ما از پيش مى دانستيم ايمان مى آورند زيرا خواندن

__________________________________________________

1- بعضى چنين گفته اند: در حالى كه اين خبرها بر حق است يا تلاوتى توأم با حق، حال براى نبأ يا براى تلاوت، خلاصه از تفسير نمونه. در مجمع آمده است: بالحق حال است و جايز است صفت مصدر محذوف باشد به تقدير تلاوة كائنة بالحق. و جايز است كه صفت محذوف باشد به تقدير: بالأمر الحق بنا بر اين معناى آيه، غير از آن مى شود كه مؤلّف گفته است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص:

505

اين گونه خبرها فقط براى چنين كسانى مفيد است.

إِنَّ فِرْعَوْنَ، اين عبارت جمله مستأنفه و كلام مستقلّى است و گويى تفسير است براى آنچه در پيش گفته شده است.

عَلا فِي الْأَرْضِ فرعون ظلم و ستم كرد و در سرزمين مصر ستمكارى را از حدّ گذراند.

وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً، مقصود از «شيعا» يا اين است كه آنها را به گروه هايى تقسيم كرد تا آنچه را كه مى خواهد پيروى كنند، يا معنا اين است كه بعضى از دسته ها، در اطاعت از فرعون، از گروه هاى ديگر تقليد مى كردند، يا منظور اين است كه آنها را فرقه هاى مختلف قرار داد و ميان آنها دشمنى ايجاد كرد و آنها بنى اسرائيل و قبطيان (مردمان بومى مصر) بودند.

يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ مقصود از «طائفه»، بنى اسرائيل است. و سبب سر بريدن پسران آنها اين بود كه كاهنى به فرعون گفته بود: در بنى اسرائيل فرزندى به دنيا مى آيد كه سلطنت و اقتدار تو به دست او نابود مى شود.

«يذبّح» بدل از «يستضعف» است و «يستضعف» يا حال است براى ضمير در فعل «جعل» و يا صفت است براى «شيعا» و يا كلام مستقلّ و مستأنفه است.

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ، عطف بر جمله پيش است، زيرا تمام آن جمله ها، عبارت «نبأ موسى و فرعون» را تفسير مى كند.

«نريد» با اين كه فعل مضارع است از زمان گذشته حكايت مى كند. و ممكن است كه حال براى «يستضعف» باشد، يعنى فرعون مى خواهد كه بنى اسرائيل را ناتوان و بيچاره كند و حال آن كه ما مى خواهيم به آنها نعمت دهيم و آنها را پيشواى دنيا و دين قرار دهيم تا ديگران از آنها پيروى كنند.

حضرت سجاد عليه

السّلام فرموده است: به آن خدايى كه محمّد را بشارت و بيم دهنده برانگيخت نيكان ما اهل بيت و پيروان آنها مانند موسى و پيروان او هستند و دشمنان ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 506

ما و پيروان آنها مانند فرعون و پيروان او هستند. «1»

وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ، مستضعفان را وارث مملكت و سلطنت فرعون و فرعونيان قرار داديم.

وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ، ما بنى اسرائيل را در سرزمين مصر و شام تمكّن و قدرت داديم، يعنى ما اين ناحيه را براى آسايش آنها آماده و مهيّا كرديم و هيچ گونه ستم و ظلمى، آن چنان كه در زمان جبّاران بود، به آنها نمى شود، ما آنان را در اين منطقه مسلّط ساختيم و دست آنها را بازگذاشتيم.

عبارت وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما، به صورت يرى، با (ياء) و فرعون و جنودهما با رفع نيز خوانده شده است، در اين صورت معنا اين است كه: فرعونيان، آنچه را كه از آن بيم داشتند مى بينند و آن زوال و نابودى سلطنت و هلاكتشان به دست يكى از فرزندان بنى اسرائيل (حضرت موسى) است.

[سوره القصص (28): آيات 7 تا 10] ..... ص : 506

اشاره

وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (9) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (10)

__________________________________________________

1-

و الّذى بعث محمّدا صلّى اللَّه عليه و آله بالحقّ بشيرا و نذيرا انّ الأبرار منّا أهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته و انّ عدوّنا و أشياعهم بمنزلة فرعون و أشياعه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 507

ترجمه: ..... ص : 507

ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير ده و هنگامى كه (از فرعونيان) بر او ترسيدى وى را در دريا (رود نيل) بيفكن و هرگز نترس و محزون مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم. و او را از رسولانش قرار مى دهيم (7)

چون مادر موسى براى او ترسان شد و به فرمان خدا او را به دريا افكند، خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد، بدون ترديد فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كار بودند (8)

چون فرعون قصد كشتن او كرد همسرش (به شفاعت برخاست) و گفت اين كودك را نكشيد كه نور ديده من و توست شايد كه در خدمت سودمند افتد، يا او را به فرزندى اختيار كنيم و آنها (از تقدير الهى) بى خبر بودند (9)

صبحگاهان قلب مادر موسى از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهى گشت و اگر قلب او را با ايمان و اميد استوار نكرده بوديم نزديك بود كه رازش را آشكار كند (و به ياد طفلش فرياد برآورد.) (10)

تفسير: ..... ص : 507

واژه «يم» يعنى دريا كه در اين جا مقصود «رود نيل» در مصر است. و مفهوم آيه مباركه اين است كه ما به مادر موسى الهام كرديم يا جبرئيل را بر او فرستاديم كه تا زمانى كه نمى ترسى فرزندت را شير ده و هر گاه كه از كشتن او ترسيدى او را در رود نيل بينداز و از غرق شدن يا هلاكت او هيچ ترسى نداشته باش.

فرق «خوف» و «حزن» اين است: خوف، ترس نسبت به چيزى است كه ممكن است در آينده اتّفاق بيفتد (مثل اين

كه فردى مى ترسد كه فرزندش كشته شود.) و حزن، اندوه نسبت به چيزى است كه واقع شده است (مثل اين كه كسى فرزندش فوت شده محزون است) و در اين مورد حزن مادر موسى براى دورى از فرزندش

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 508

و ياد او مى باشد. و ما از هر دو (خوف و حزن) با هم او را نهى كرديم و با اين مژده كه موسى را به او بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم او را دلدارى داديم و قلبش را مطمئن كرديم.

لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا، حرف «لام» در كلمه «ليكون» براى تعليل و به معناى علّت است ولى علّت به معناى مجازى نه حقيقى، زيرا فرعونيان اين كودك را از آب نگرفتند كه دشمن و باعث اندوه آنها شود، ولى چون سرانجام و عاقبت چنين شد، كار اينان به كار كسانى كه به عمد و قصد چنين كارى را مى كنند، تشبيه شده است. [برخى اين لام را (لام) عاقبت ناميده اند].

لفظ «حزنا» به صورت حزن نيز خوانده شده و هر دو لغت به يك معنا است، مانند رشد و رشد و عدم و عدم.

كانُوا خاطِئِينَ آنها در تمام كارها خطاكار بودند و با اين خطا بعيد نبود كه از جهالت و نادانى، دشمن خود را به دست خود پرورش دادند. ممكن است معنا اين باشد كه چون آنها مجرم و گناه كار بودند، خداوند به اين صورت آنها را كيفر داد كه دشمنشان و كسى را كه نابودى آنها به دست او بود در دامان خود بپرورانند.

لفظ «خاطئين» خاطين نيز خوانده شده كه يا به تخفيف «خاطئين» و حذف همزه است

و يا از مادّه (خطوت) كه به معناى گام زدن و رد شدن از چيزى است، يعنى از راه صواب و درستى ردّ شدند و به سوى خطا و گناه گام زدند.

روايت شده است كه خانواده فرعون صندوق را از آب گرفتند و آسيه (همسر فرعون) به آن نزديك شد و درون آن نورى را ديد و آن صندوق را باز كرد و ناگاه كودكى را ديد كه انگشت شست خود را مى مكد، پس مهر او در دل همه جا گرفت و آسيه به فرعون گفت: «قرّة عين لى و لك»، يعنى اين كودك نور ديده من و تو است.

از ابن عبّاس روايت شده است كه فرعونيان مى خواستند موسى را بكشند لكن آسيه مانع شد و گفت كه او را نكشيد، فرعون گفت كه اين نور ديده توست امّا براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 509

من چنين نيست. و اگر آن طور كه آسيه موسى را نور ديده خود قرار داد فرعون نيز قرار مى داد، خداوند او را هم مانند همسرش هدايت مى كرد.

عَسى أَنْ يَنْفَعَنا چون آسيه آثار ميمنت و نجابت را كه حاكى از نافع بودن بسيار بود، در سيماى آن كودك به فراست دريافت، گفت: اميد است كه اين كودك به ما سودى برساند.

أَوْ نَتَّخِذَهُ، وَلَداً، يا او را به فرزندى خود اختيار كنيم، زيرا او شايسته آن است كه فرزند پادشاهان باشد.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ، فرعونيان نمى دانستند اين كودكى كه يافتند، همان كسى است كه در جستجوى او هستند (تا او را به قتل رسانند يا نمى دانستند كه سرانجام به دست او هلاك خواهند شد. ترجمه مجمع البيان).

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى

فارِغاً، هنگامى كه مادر موسى شنيد كه فرعون موسى را به فرزندى پذيرفته و مورد محبّت قرار داده است، دلش از اندوه او تهى و خالى شد.

برخى گويند واژه «فارغ» به معناى صفر و خالى بودن از عقل است، يعنى هنگامى كه مادر موسى شنيد كه فرزندش به دست فرعون افتاده است، از وحشت و دهشت، عقل خود را از دست داد و هوش از سرش رفت و مانند اين مفهوم است اين آيه كه خداوند مى فرمايد: وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ، «و دلهاشان از شدّت عذاب از عقل تهى است». (ابراهيم/ 43) و حسّان شاعر گفته است:

ألا أبلغ أبا سفيان عنّى فأنت مجوّف نخب هواء «1»

إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي معناى اين عبارت اين است كه اگر ما، دل مادر موسى را به وسيله وحى محكم و مطمئنّ نمى كرديم، نزديك بود كه از وجد و شادمانى فرياد

__________________________________________________

1- اى شخص [نامعلوم ] از طرف من به ابو سفيان ابلاغ كن و بگو قلب تو از خرد و شجاعت تهى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 510

بزند و راز خود را آشكار كند ما اين كار را كرديم تا او از تصديق كنندگان به وعده هاى ما باشد، اين وعده كه ما فرزندش را سالم به او برمى گردانيم.

برخى گويند: مفهوم «كادت» اين است كه مادر موسى هنگامى كه ديد موسى پيش فرعون است از شدّت خوشحالى نزديك بود بگويد: من مادر او هستم و ضمير در «به» به موسى بر مى گردد. و مقصود حكايت و داستان موسى است.

[سوره القصص (28): آيات 11 تا 16] ..... ص : 510

اشاره

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ

يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (13) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (14) وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ (15)

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (16)

ترجمه: ..... ص : 510

مادر موسى به خواهر وى گفت: وضعيّت طفلم را دنبال و پى گيرى كن، او هم از دور جريان را مشاهده كرد در حالى كه فرعونيان آگاه نبودند (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 511

ما شير هر داية را از پيش بر او حرام كرديم (آل فرعون در پى دايه اى كه طفل پستانش را بگيرد بر آمدند) در اين حال خواهر موسى گفت: آيا مايليد شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه مى توانند اين كودك را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟ (12)

پس موسى را به مادرش برگردانديم تا ديده اش روشن شود و اندوهگين نباشد و يقين بداند كه وعده خدا حق است ولى اكثر مردم آگاه نيستند (13)

آن گاه كه موسى به حدّ كمال و رشد عقلى رسيد، ما به او حكمت و دانش داديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم (14)

موسى بى خبر از اهل شهر و ناشناس وارد شهر شد و ديد كه دو نفر به نزاع مشغولند، يكى از پيروان و ديگرى از دشمنانش بود، آن

كه از پيروانش بود، در برابر دشمنش، از او يارى خواست موسى مشت سختى بر دشمن زد و با آن مشت كشته شد. موسى گفت اين از عمل شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكارى است. (15)

موسى گفت پروردگارا من به خود ظلم و ستم كردم از من درگذر، خدا از او درگذشت كه او بسيار بخشنده و مهربان است. (16)

تفسير: ..... ص : 511

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ، مادر موسى به خواهر او گفت: وضعيّت موسى را دنبال و پى گيرى كن و از حال او آگاه شو.

فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ، واژه «جنب» به معناى دور است، يعنى او را از دور نظاره مى كرد و مقصود اين است كه خواهر موسى به دنبال صندوق رفت و ديد كه فرعونيان آن را از آب گرفتند و موسى را از داخل آن بيرون آوردند و او موسى را مى ديد در حالى كه فرعونيان نمى دانستند كه او خواهر موسى است.

واژه «تحريم» كنايه و استعاره از منع و جلوگيرى است، زيرا اگر چيزى بر كسى حرام شد، يعنى فرد را از آن منع و جلوگيرى كرده اند. و اصل مطلب اين است كه خداوند موسى را از گرفتن هر پستانى براى نوشيدن شير، منع فرمود. بنا بر اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 512

موسى پستان هيچ دايه اى را به دهان نگرفت، تا اين موضوع براى فرعونيان اهميّت خاصّى يافت.

لفظ «مراضع» يا جمع مرضع است و او زنى است كه شير مى دهد و يا جمع مرضع است كه يا مصدر و به معناى ارضاع و شيردادن است و يا اسم مكان و به معناى پستان و محل شير دادن است. «من قبل» يعنى

پيش از آن كه خواهر موسى وضعيّت وى را پى گيرى كند.

روايت شده است كه چون خواهر موسى گفت: وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ، هامان (وزير فرعون) گفت: اين زن، موسى و خانواده اش را مى شناسد، ولى او فورا گفت:

منظورم اين است كه آنها نسبت به فرعون ناصحند، مرجع ضمير «له» را فرعون قرار داد نه موسى. [و با اين حاضر جوابى خود را از مهلكه نجات داد.]

«نصح» كارى است كه از هر گونه تباهى و فساد پاك باشد (عمل خالص و بى ريا) خواهر موسى نزد مادرش رفت و او را آورد در حالى كه كودك در دست فرعون بود و چون خداوند محبّت موسى را در دل فرعون جاى داده بود او را با مهربانى مى بوسيد. كودك كه گرسنه بود و شير مى خواست گريه مى كرد، امّا هنگامى كه بوى مادرش را حسّ كرد به او انس گرفت و آرام شد و پستانهايش را به دهان گرفت.

فرعون به او گفت: تو با اين كودك چه نسبتى دارى (كه تنها پستان تو را گرفت)، گفت: من زنى هستم كه شيرم بسيار خوشبو و گوارا است و هيچ كودكى به من داده نشده است مگر اين كه پستان مرا پذيرفته است. سپس كودك را با مزد و اجرت (رضاع) به او دادند، او هم فرزند را به خانه خود برد و اين چنين خداوند به وعده خود، در برگرداندن كودك، وفا كرد. و اين هنگام مادر موسى يقين كرد كه فرزندش پيامبر خواهد شد.

و خداوند به اين مفهوم اشاره فرموده است كه مى فرمايد: وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ مقصود اين است كه مادر موسى با ديدن فرزندش، يقين پيدا

مى كند و براى او

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 513

ثابت مى شود كه وعده خداوند حقّ است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ، امّا آن طور كه تو مى دانى و يقين دارى كه وعده خدا حقّ است، بيشتر مردم نمى دانند و اين باور را ندارند.

واژه «استوى» يعنى استوار و محكم و رسيدن به نهايت رشد عقلى و كمالى كه بيشتر از آن تصوّر نمى شود و آن چهل سالگى است.

آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً، مقصود از حكمت همان نبوّت و مقام پيامبرى است و منظور از علم، تورات است.

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ، مقصود از «مدينه» كشور مصر است و برخى گويند كه منظور شهرى از مصر به نام منف است.

عَلى حِينِ غَفْلَةٍ، مقصود از زمان غفلت فاصله ميان نماز مغرب و عشاء است و برخى گويند: منظور هنگام خواب نيمروز (خواب قيلوله) است.

هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ، منظور از «شيعه» كسانى از بنى اسرائيل اند كه پيرو دين موسى بودند و مقصود از «عدوّ» افرادى از قبطيان و بوميهاى مصرى است كه مخالف موسى بودند.

واژه «وكز» به معناى دفاع با «سيلى» است. و برخى گويند دفاع با مشت است.

قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ، كارى كه باعث شد قتلى اتّفاق بيفتد، از كارهاى شيطان است، زيرا اصل نزاع به سبب وسوسه هاى شيطان روى داد.

إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ، براستى كه شيطان دشمن بنى آدم است و گمراه كننده اى است آشكار.

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي، موسى گفت: من با اين قتلى كه انجام دادم، به خودم ستم كردم زيرا اگر فرعونيان آن را بدانند، بدون ترديد، مرا خواهند كشت، برخى گويند: موسى اين عبارت را، به خاطر ترك اولى و غفلت از ياد

خدا و كوتاهى در انجام حقوق نعمتهاى خداوند، گفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 514

[سوره القصص (28): آيات 17 تا 21] ..... ص : 514

اشاره

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ (17) فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (19) وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (21)

ترجمه: ..... ص : 514

موسى گفت: پروردگارا به شكرانه نعمتى كه به من دادى من هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود (17)

موسى در شهر بيمناك و هر لحظه منتظر حادثه اى بود، ناگهان ديد همان فردى كه روز گذشته از او يارى طلبيده بود فرياد مى زند و از او كمك مى خواهد، موسى به او گفت: به راستى تو آشكارا انسانى گمراه هستى (18)

و هنگامى كه خواست دست به طرف كسى كه دشمن هر دوى آنها بود دراز كند و با قدرت مانع او گردد، فريادش بلند شد و گفت: اى موسى مى خواهى مرا هم بكشى، همان گونه كه روز گذشته انسانى را به قتل رساندى؟ تو فقط قصد جبّارى و گردنكشى در روى زمين دارى و نمى خواهى از مصلحان باشى (19)

در اين هنگام مردى از نقطه دور دست شهر با سرعت آمد و گفت: اى موسى اين جمعيّت (درباريان فرعون) شور مى كنند كه تو را بكشند. فورا از شهر بيرون رو كه من از خيرخواهان توام. (20)

موسى از شهر بيرون رفت و در حالى كه بيمناك و

هر لحظه منتظر حادثه اى بود گفت: پروردگارا! مرا از اين ستمكاران رهايى بخش. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 515

تفسير: ..... ص : 515

بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ، حرف «باء» در كلمه «بما» ممكن است براى قسم باشد كه جوابش حذف شده و در تقدير چنين است: سوگند به نعمتهايى كه به من عطا فرمودى آنها را به راه درست به كار برم و هرگز پشتيبان مجرمين نباشم.

و ممكن است كه سببى باشد، يعنى به سبب نعمتهايى از نيرو و توانايى كه به من عطا فرمودى، آنها را به كار نبرم مگر در يارى مؤمنان و نگذارم كه يك نفر قبطى (كافر) بر يك بنى اسرائيلى پيروز شود.

يَتَرَقَّبُ، موسى هر آن در انتظار حادثه ناگوارى بود. در انتظار اين بود كه او را دستگير كنند و يا خبرى از قتل قبطى به او برسد، زيرا او از فرعون و فرعونيان مى ترسيد بفهمند كه اين قتل كار او بوده است.

إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ، اين عبارت را موسى به آن اسرائيلى گفت، زيرا او (روز گذشته) سبب قتل مردى شده بود و امروز نيز با مرد ديگرى نزاع مى كرد.

چون موسى نسبت به بنى اسرائيلى به رقّت و رحم آمد، خواست به او كمك كند و آن قبطى را كه دشمن هر دوى آنها بود با قدرت بگيرد و از او دورش كند.

كلمه «يبطش» يبطش به ضمّ «طاء» نيز خوانده شده است.

«جبّار» به كسى گفته مى شود كه بدون در نظر گرفتن سرانجام و عاقبت كار، با ظلم و ستم به زدن و كشتن مردم اقدام كند. برخى گويند: «جبّار» كسى است كه نسبت به اوامر خداوند تكبّر ورزد و تسليم آنها نشود و چون آن

قبطى به اسرائيلى و (به موسى) اين مطلب را (كه مى خواهى مرا هم مانند مرد روز گذشته بكشى) گفت، راز موسى آشكار شد و خبر قتل منتشر گرديد و به گوش فرعون رسيد و فرعونيان تصميم به قتلش گرفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 516

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى ، گويند: آن مردى كه آمد، مؤمن آل فرعون و پسر عموى فرعون بود، «1» كلمه «يسعى» ممكن است مرفوع و صفت «رجل» باشد و ممكن است منصوب و حال براى «رجل» باشد، زيرا «رجل» به جمله «من اقصى المدينة» توصيف شده و ممكن است كه اين عبارت، صله براى «جاء» باشد كه در اين صورت كلمه «يسعى» تنها صفت است نه حال.

يَأْتَمِرُونَ بِكَ، يعنى اى موسى درباره تو مشورت مى كنند. چنان كه گويند: تأمر القوم و ائتمروا: آن گروه به شور و مشورت پرداختند.

كلمه «لك» صله براى ناصحين نيست بلكه بيان آن است.

فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ، موسى (به سفارش آن مؤمن) از مصر بيرون رفت در حالى كه بيمناك بود و هر آن در انتظار اين بود كه در راه مورد تعرّض قرار گيرد يا به او برسند و دستگيرش كنند. لذا به خداوند توجّه كرد و گفت: رب نجنى من فرعون و قومه پروردگارا مرا از دست فرعون و فرعونيان نجات ده.

[سوره القصص (28): آيات 22 تا 28] ..... ص : 516

اشاره

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ (22) وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ (23) فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ

رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25) قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26)

قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27) قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (28)

__________________________________________________

1- مفسّران نام، «مؤمن آل فرعون» را، «حزقيل» گفته اند. برخى «شمعون» و برخى «سمعان» نيز ناميده اند. ترجمه تفسير مجمع البيان ج 18، ص 177- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 517

ترجمه: ..... ص : 517

هنگامى كه به جانب شهر مدين، روى آورد، گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست، هدايت فرمايد (22)

و چون به چاه آبى حوالى شهر مدين رسيد گروهى از مردم را ديد كه چهارپايان خود را سيرآب مى كنند و دو زن را ديد كه دور از مردان، مراقب گوسفندان خويشند. موسى به آنها گفت كار مهمّ شما چيست؟ آن دو زن گفتند ما گوسفندانمان را آب نمى دهيم تا چوپانها همگى از كنار چاه باز گردند، زيرا ما نمى توانيم با مردان نامحرم مخلوط شويم و پدر ما پير مردى سالخورده و فرتوت است (23)

موسى گوسفندان آنها را سيرآب كرد، سپس به سوى سايه رفت و گفت: بارالها! من به هر خير و نيكى كه تو برايم بفرستى نيازمندم (24)

ناگهان يكى از آن دو زن، كه با نهايت حيا راه

مى رفت، پيش او باز آمد و گفت: پدرم از تو دعوت مى كند تا پاداش سيرآب كردن گوسفندان ما را به تو بپردازد. هنگامى كه موسى پيش او (شعيب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد شعيب گفت: هيچ نترس كه از مردمان ستمكار نجات يافتى. (25)

يكى از آن دو دختر گفت: اى پدر اين مرد را استخدام كن، زيرا بهترين فردى را كه مى توانى به خدمت بگيرى، كسى است كه امين و توانا باشد (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 518

شعيب گفت: مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به تو دهم كه هشت سال مزدور من باشى و اگر ده سال را كامل كنى محبّت كرده اى و نمى خواهم بر تو سخت بگيرم، به خواست خدا مرا از شايستگان خواهى يافت. (27)

موسى گفت: اين قرارداد من و تو است. هر كدام از دو مدّت را كه كامل كنم، ستمى بر من نيست و خدا به آنچه مى گوييم وكيل است. (28)

تفسير: ..... ص : 518

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ، واژه «تلقاء» به معناى برابر و روبرو است و مقصود اين است (كه چون موسى از مصر بيرون آمد) به طرف شهر «مدين» رو كرد، و آن شهر شعيب بود. «1» ابن عبّاس گفته است: موسى در حالى بيرون رفت كه راه را نمى دانست و فقط اميد به پروردگارش داشت كه او را راهنمايى و از سرگردانى حفظ كند.

سَواءَ السَّبِيلِ، يعنى وسط راه.

برخى گويند: موسى با ترس و بيم «2» بيرون رفت، و با برگ درختان و گياهان تغذيه و زندگى مى كرد.

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ، آب مدين چاهى بود در نزديكى اين شهر كه مردم چارپايان را از آن سيرآب

مى كردند. و منظور از ورود به آب اين است از راهى كه آمد به چاه آب رسيد.

__________________________________________________

1- مدين نام شهرى است كه شعيب در آن مى زيست و در جنوب شامات و شمال حجاز قرار دارد و تا مصر هشت روز راه است. اين شهر امروز به نام «معان» يكى از شهرهاى كشور اردن است. تفسير نمونه 16/ 60 با تصرّف- م.

2- در تفسير كشّاف به جاى (خائفا) (خافيا) گفته شده، يعنى موسى پابرهنه خارج شد.

تفسير كشّاف، ج 3- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 519

وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ، در دهانه چاه و جايى كه از آن آب بر مى دارند مردمان مختلف بسيارى را ديد كه جمع شده اند [و چارپايان خود را آب مى دهند.]

وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ، جايى پايين تر و كنار آن مردمان، دو زن را ديد كه از گوسفندان خود مراقبت مى كنند.

واژه «تَذُودانِ» از مادّه «زود» به معناى دور راندن و جلوگيرى كردن است و مقصود اين است كه آن دو زن مايل نبودند و نمى گذاشتند كه گوسفندانشان به آب نزديك شود. برخى گويند كه آنها نمى توانستند گوسفندهاى خود را آب دهند، زيرا مردان و شبانانى كه آن جا بودند قوى تر از آن دو زن بودند.

قالَ ما خَطْبُكُما، كلمه «خطب» در اصل مخطوب و به معناى مقصود و مطلوب است. و مفهوم عبارت اين است كه موسى به آن دو زن گفت: مقصود شما از جلوگيرى گوسفندانتان چيست؟

حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ، عبارت «يصدر» يصدر، [از باب ثلاثى مجرّد] نيز خوانده شده است و در اين صورت معنا اين است كه صاحبان گوسفندان از آبشخور بيرون روند. و كلمه «رعاء» جمع راعى [به معناى شبان ]

است مانند: صيام و قيام [كه جمع صائم و قائم است.]

فَسَقى لَهُما، موسى به خاطر آن دو زن گوسفندان آنها را سير آب كرد.

و روايت شده است كه چوپانان سنگى را بر دهانه چاه گذاشته بودند كه كمتر از هفت مرد نمى توانستند آن را بردارند، برخى گويند كمتر از ده مرد و برخى تا چهل مرد گفته اند، ولى حضرت موسى به تنهايى آن را برداشت و از آنها دلوى خواست آنها دلوشان را كه كمتر از ده مرد نمى توانست آن را از چاه بكشد به او دادند، موسى به تنهايى با كشيدن يك دلو پر از آب تمام گوسفندان آن دو را آب داد و آنها را خارج كرد. اين كار را براى اين كرد كه فطرتا به انجام كارهاى نيك و كمك به ضعيفان و بيچارگان علاقمند بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 520

براى سه فعل «يسقون» و «تذودان» و «لا نسقى» در آيه مباركه مفعول گفته نشده است، زيرا هدف و مقصود اصل فعل بوده است نه مفعول آن.

دليل مطابق بودن جواب آنها با سؤالى كه از آنها شده بود اين است كه موسى از آنها سبب جلوگيرى گوسفندانشان را از ورود به آبشخور پرسيده بود و آن دو در جواب گفتند سبب آن اين است كه آنها در برابر چوپانان مرد، ضعيف و ناتوانند و ناگزير بايد صبر كنند تا كار مردان تمام شود و گوسفندان خود را از آبشخور خارج كنند. (بعد آنها وارد شوند).

وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ، پدر ما پير مرد سالخورده اى است كه نمى تواند خودش گوسفندان را آب دهد. و گويا اين مطلب را گفتند تا هم به كنايه

از موسى براى آب دادن گوسفندانشان كمك بخواهند و هم نشان دهند كه چون كسى را ندارند ناگزيرند خودشان اين كار را انجام دهند.

ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ، سپس از شدّت گرما و در حال گرسنگى (و خستگى) به سايه درخت سمره «1»، پناه برد.

فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، هر خير و نعمتى كه به من عطا فرمايى چه كم باشد و چه زياد، من به آن نيازمندم. و چون لفظ «فقير» به معناى سائل و طالب است به وسيله «لام» متعدّى شده است.

روايت شده است كه: موسى در حالى كه از فرط لاغرى سبزى گياهان از شكمش پيدا بود، اين درخواست را كرد و مقصودش جز نان و طعامى كه بخورد چيز ديگرى نبود.

عبارت «عَلَى اسْتِحْياءٍ» در محلّ حال است، يعنى آن زن، با شرم و حياى بسيار مى آمد اصل داستان اين است كه چون دختران شعيب جلوتر از چوپانان و زودتر از

__________________________________________________

1- سمره، درخت طلح، نوعى اقاقيا، مغيلان، ترجمه منجد الطلّاب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 521

روزهاى ديگر، با سير بودن كامل گوسفندان و پستانهاى پرشير آنها، پيش پدر برگشتند، پدر علّت را پرسيد، آن دو گفتند: مرد نيكوكارى را يافتيم كه بر ما ترحّم كرد و گوسفندان ما را آب داد. شعيب به يكى از آنها گفت: او را پيش من بياوريد، از اين رو يكى از آنها پيش موسى برگشت (سفارش پدر را گفت) موسى در پى دختر براه افتاد، در بين راه متوجّه شد كه باد لباس دختر را به بدنش مى چسباند و اندام او را نمايان مى سازد (از آن جا كه عصمت و عفّت موسى اجازه ديدن

چنين منظره اى را نمى داد) به دختر گفت: تو از پشت سر من بيا و با گفتارت مرا راهنمايى كن.

هنگامى كه موسى سرگذشت خود را شرح داد، شعيب به او گفت: نترس! فرعونيان به سرزمين ما تسلّطى ندارند كلمه «قصص» مصدر است و به معناى مقصوص و خود سرگذشت است.

قالَتْ إِحْداهُما، آن دخترى كه به پدر گفت: موسى را اجير كن، دختر بزرگتر بوده و همو بود كه به سراغ موسى رفت و بعدا هم با او ازدواج كرد.

روايت شده است كه شعيب به دخترش گفت: از كجا دانستى كه او قوى و امين است؟ دختر رويداد بلند كردن سنگ، كشيدن دلو سنگين، و اين كه موقع رساندن پيام پدرش او سرش را به زير افكنده بود و اين كه به او دستور داد كه از پشت سرش حركت كند، همه را براى پدر بازگو كرد.

اين سخن دختر (كه به پدرش گفت: بهترين كسى را كه اجيرش گرفته اى توانا و امين است) سخنى است بسيار حكيمانه و جامع و كامل، زيرا هر گاه در انجام كارى امانت و كفايت و توانايى باشد، مقصود حاصل است.

عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ، به اين كه هشت سال براى من كار كنى. «تأجرنى» از، أجرته مى باشد يعنى اجير او شدم و عبارت «ثمانى حجج» ظرف زمان براى آن است.

فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ، تمام كردن ده سال به اختيار تو است و من تو را در

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 522

انجام دو سال اضافه بر هشت سال ملزم نمى كنم، لكن اگر تو آن را به اتمام رسانى كار نيكى است كه به قصد قربت انجام داده اى.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ

أَشُقَّ عَلَيْكَ، و من نمى خواهم كه، با لازم كردن اتمام ده سال، كار بر تو سخت و مشكل شود.

مِنَ الصَّالِحِينَ، بزودى خواهى ديد كه من در معامله از نيكوكارانم و هرگز بر تو سختگيرى نخواهم كرد.

لفظ «ذلك» مبتداست و عبارت «بَيْنِي وَ بَيْنَكَ» خبر آن است، يعنى موسى گفت:

آنچه را كه تو گفتى و انجام كارهايى را كه بر عهده من قرار دادى، ميان من و تو ثابت و برقرار است و من خلاف آن نخواهم كرد.

أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ، هر كدام از اين دو مدت هشت سال يا ده سال را كه انجام دهم، بر من ستم و الزامى نباشد (و در انجام آن آزاد باشم) حرف «ما» تأكيد براى زمان مبهم است. و «أىّ» در چنين مواردى زائد است. كلمه «وكيل» به كسى گفته مى شود كه كار به او سپرده شود و در اين مورد چون به معناى شاهد و ناظر استعمال شده است، به وسيله «على» متعدّى شده است.

[سوره القصص (28): آيات 29 تا 35] ..... ص : 522

اشاره

فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30) وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (31) اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ

(32) قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (33)

وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (34) قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 523

ترجمه: ..... ص : 523

هنگامى كه موسى مدّت قرارداد خود را به پايان رسانيد، و همراه خانواده اش از پيش شعيب به سوى مصر حركت كرد [در شبى تاريك و هوايى سرد و هنگامى كه وضع حمل همسرش فرا رسيده بود] آتشى از دور ديد به خانواده اش گفت: اين جا درنگ كنيد كه آتشى به نظرم رسيد، من مى روم شايد خبرى براى شما بياورم، يا شعله آتشى كه با آن گرم شويد (29)

هنگامى كه موسى به آتش نزديك شد، ناگهان از ساحل راست آن وادى، در آن سرزمين مبارك و پر بركت، از درختى ندايى رسيد كه اى موسى! منم خداى يكتا و پروردگار جهانيان (30)

در اين مقام عصايت را بيفكن، چون عصا را افكند و به آن نگريست، ديد مانند مارى بزرگ با سرعت حركت مى كند، موسى چنان ترسيد كه پا به فرار نهاد و پشت سر خود را هم نگاه نكرد، به او خطاب شد اى موسى برگرد و نترس كه تو در امان هستى (31)

دستت را در گريبانت فرو بر و بيرون آور تا بدون هيچ عيب و نقصى، روشن و درخشان گردد و دستهايت را بر سينه ات بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود، اين عصا و يد بيضاء دو ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 524

برهان و دو معجزه اند بر رسالتت به سوى فرعون و

فرعونيان كه قومى فاسق و نابكارند (32)

موسى گفت: پروردگارا من از آنها يك تن را كشته ام مى ترسم، كه به خونخواهى، مرا به قتل برسانند (33)

و برادرم «هارون» زبانش از من فصيحتر است، او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق كند كه مى ترسم اين فرعونيان مرا سخت تكذيب كنند (34)

خداوند فرمود: به وسيله برادرت بازوان تو را بسيار قوى مى كنيم و به شما قدرت و تسلّط مى دهيم و به بركت آيات ما هرگز به شما دست نمى يابند، شما و پيروانتان پيروزيد. (35)

تفسير: ..... ص : 524

واژه «جذوه» با حركتهاى سه گانه (فتحه، ضمّه، كسره) خوانده شده است، زيرا هر سه حركت در آن صحيح است و آن قطعه چوب بزرگى است كه بر سر آن آتش باشد.

حرف «من» اوّلى (من شاطئ) و دوّمى (من الشّجرة) هر دو براى ابتداست، يعنى صدا از ابتداى وادى و از طرف درخت آمد.

عبارت «مِنَ الشَّجَرَةِ» براى «مِنْ شاطِئِ الْوادِ» بدل اشتمال است، زيرا درخت در كناره وادى روييده بود [بنا بر اين آن محلّ، شامل درخت بوده است.]

واژه «رهب» به معناى ترس، و «جناح» در اين جا به معناى دست است، زيرا دست انسان به منزله دو بال پرنده است و هر گاه فردى دست راستش را زير بازوى چپش بگذارد دستش را به خود چسبانده است. «مِنَ الرَّهْبِ» به خاطر رهب و ترس، يعنى هر گاه هنگام ديدن مار ترسيدى دستت را به سينه ات بگذار.

فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ، لفظ «ذانك» هم با تخفيف نون و هم با تشديد آن خوانده شده، در صورت تخفيف تثنيه «ذاك» و در صورت تشديد تثنيه «ذلك است.

«برهانان» به معناى دو حجّت

است و چون حجّت مطلب روشن و آشكار است آن را برهان هم مى گويند چنان كه به زن سفيد چهره مى گويند: امرأة برهرهه و به مردى ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 525

كه با دليل و برهان باشد مى گويند: أبره الرّجل و همچنين است كلمه سلطان كه چون مفهوم روشنى و وضوح دارد به حجّت نيز گفته مى شود و سلطان مشتقّ از سليط است كه به معناى روغن زيتون مى باشد.

رِدْءاً، اسم چيزى است كه از آن كمك گرفته مى شود (بر وزن) فعل به معناى مفعول به مانند «دف ء» كه به معناى ما يدفأ به و نام هر چيز گرم كننده است. شاعر گفته است:

و ردئى كلّ أبيض مشرفى شحيذ الحدّ عضب ذى فلول «1»

اين كلمه به صورت ردا، به تخفيفت و بدون همزه، نيز خوانده شده است.

عبارت «يُصَدِّقُنِي» هم به رفع و هم به جزم خوانده شده است. در صورت اوّل صفت «ردأ» و در صورت دوّم جواب «أرسله» است و اين مانند عبارت وليّا يرثنى است كه يرثنى به جزم نيز خوانده شده است و هر دو صورت يكى است.

و مقصود از تصديق اين است كه هارون با زبان گوياى خود، حقّ را، روشن بيان كند و با كافران مجادله و آنها را قانع سازد چنان كه سخنگوى ماهر و بليغ، چنين مى كند، و همين كار جارى مجراى تصديق است، هم چنان كه برهان و دليل سخن را ثابت و آن را تصديق مى كند.

و ممكن است مراد اين باشد كه هارون سخنان موسى را طورى روشن و آشكارا بيان كند كه حتّى افرادى را كه حضرت موسى، مى ترسيد تكذيبش كنند، او را تصديق كنند و چون

سبب اين تصديق، هارون بود، عمل تصديق بطور استعاره و كنايه به او نسبت داده شده است. دليل بر اين معنا اين است كه حضرت موسى

__________________________________________________

1- يار و حافظ من شمشير درخشان و تيز مشرفى است كه در لبه تيز آن، بر اثر ضربات دشمنان رخنه ها و شكستگيهايى ايجاد شده است (مشرف قريه اى است در يمن و بعضى گويند در شام است، كشاف، ج 3، ص 409).

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 526

گفت: مى ترسم كه مرا تكذيب كنند.

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ، چون واژه «عضد» (بازو) باعث نيرومندى و استوارى دست است، مفهوم آيه مباركه اين است كه ما بزودى تو را به وسيله برادرت، تقويت و تأييد مى كنيم و او را در نبوّت و رسالت همراه و همدم تو قرار مى دهيم. چنان كه شاعرى به نام طرفه گفته است:

أ بني لبينا لستموا بيد إلّا يدا ليست لها عضد «1»

وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً، لفظ «سلطان» ممكن است به معناى سلطه و برترى و يا به معناى حجّت و برهان باشد، بنا بر اين معناى عبارت اين است كه ما براى شما، در تمام مراحل، حجّت و برهان و يا سلطه و برترى قرار مى دهيم.

در عبارت «بِآياتِنا» چهار احتمال داده مى شود از اين قرار:

1- متعلق به جمله «نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً» مى باشد، يعنى به وسيله آيات خود به شما برترى مى دهيم.

2- يا متعلّق به «فَلا يَصِلُونَ» است، يعنى ما به وسيله آيات خود، مانع آنها مى شويم و از آنها جلوگيرى مى كنيم.

3- يا متعلّق به «غالبون» است و آن را بيان مى كند، يعنى به وسيله آيات ما شما پيروز مى شويد. و در اين صورت نمى توان آن را صله قرار داد،

زيرا صله بر موصول مقدّم نمى شود.

4- و يا در تقدير اذهبا بآياتنا بوده و فعل اذهبا حذف شده است.

__________________________________________________

(1)اى فرزندان لبينا (نام كنيزى است) شما در نيرومندى مانند دست سالم نيستيد، بلكه مانند دست بدون بازوييد، شاعر، اين گروه را به سبب اين كه كنيز زاده هستند، سرزنش مى كند. پانوشت تصحيح استاد گرجى 3/ 219.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 527

[سوره القصص (28): آيات 36 تا 42] ..... ص : 527

اشاره

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَرىً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (36) وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37) وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ (38) وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (40)

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ (42)

ترجمه: ..... ص : 527

هنگامى كه موسى با معجزات و آيات روشن ما، به رسالت، به سوى فرعونيان آمد گفتند: اين چيزى جز سحرى ساختگى نيست كه به دروغ به خدا بسته شده، ما از نياكان خود چنين چيزى نشنيده ايم (36)

موسى گفت: خداى من به حال كسى كه با هدايت از پيش او آمده است و كسانى كه عاقبت نيك سراى دنيا و آخرت از آن اوست آگاهتر است، مسلّما ستمكاران هرگز رستگار نخواهند شد (37)

فرعون گفت: اى گروه درباريان، من جز خودم خدايى براى شما نمى دانم، اى هامان بر گل (خشت) آتشى بيفروز و آجر بساز و براى من برج آسمان خراشى درست كن تا از خداى موسى با خبر شوم، هر چند گمان مى كنم كه او از دروغگويان است (38)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 528

سرانجام فرعون و لشكريانش به ناحق در زمين كبر ورزيدند

و از فرمان حق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما باز نمى گردند (39)

ما نيز فرعون و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم، پس بنگر كه پايان كار ستمكاران چگونه بود (40)

و ما آنها را از پيشوايان گمراهان و دعوت كنندگان به دوزخ قرار داديم و روز رستاخيز يارى نخواهند شد (41)

در اين جهان، پياپى لعنشان كرديم و روز قيامت هم از زشت رويانند. (42)

تفسير: ..... ص : 528

إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً، سحرى كه ساختگى و دروغ بودن آن آشكار است و معجزه اى از طرف خدا نيست.

عبارت «فِي آبائِنَا» حال است براى «هذا» و در اصل، كائنا فى زمان آبائنا بوده است، يعنى آنچه را كه تو ادّعا مى كنى، شنيده نشده است كه در زمان نياكان ما وجود داشته باشد.

وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ، پروردگار من از شما داناتر است به فردى كه شايستگى مقام نبوّت را دارد و به كسى كه او را براى هدايت (بشر) مبعوث مى كند. منظور حضرت موسى خودش بود. و اگر فردى، آن طور كه شما گمان مى كنيد، دروغگو و مفترى باشد، هيچ گاه اهليّت و شايستگى مقام نبوّت را نخواهد داشت [و خداوند او را به رسالت مبعوث نمى كند]، زيرا پروردگار بى نياز و حكيم است و هرگز دروغگويان و ساحران را به رسالت نمى فرستد.

لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ، و ستمكاران پيش خداوند رستگار نمى شوند. مقصود از «عاقِبَةُ الدَّارِ» همان سرانجام خوب و بهشت است، چنان كه آيه ذيل بر همين معنا دلالت دارد: أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ، جَنَّاتُ عَدْنٍ، «آنان كسانى هستند كه پايان و جايگاه نيك از آن آنها است و آن (جايگاه)، بهشتهاى عدن است». (رعد

22- 23) مقصود از واژه «الدّار» دنيا و آخرت است. و منظور از عاقبت آن اين است كه آن سرا براى بنده به رحمت و رضوان و بهشت پايان يابد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 529

(برخى از قرّاء (ابن كثير) «1» عبارت «وَ قالَ مُوسى » را «قال موسى» بدون «واو»، خوانده است.

كلمه «تكون» هم با «تاء» و هم با «ياء» (يكون) خوانده شده است.

فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ، اى هامان بر گل (خشت) آتش بيفروز و آجر درست كن و براى من بنا و قصرى بسيار بلند (آسمان خراش) بساز، تا شايد از خداى موسى آگاهى يابم و او را ببينم. فرعون اين سخن را به منظور فريب دادن مردم عوام گفت و خواست به آنها بفهماند كه خداى موسى هم مانند خودش احتياج به مكان دارد.

مقصود فرعون كه گفت: ما علمت (من نمى دانم) يا نفى وجود و ذات خدايى غير از خودش است، يعنى غير از من خدايى وجود ندارد و يا منظور اين است كه وجود خدايى غير از من معلوم و مسلّم نيست و براى اطّلاع از آن [و اين كه وجودش مسلّم شود يا نه ] بايد صعود كرد و بالا رفت.

هر موجودى كه غير از خدا تكبّر كند، بدون حقّ و شايستگى ادّعاى بزرگوارى كرده است زيرا اين خداوند بزرگ است كه در كبريايى و شأن مقام به نهايت درجه است و او متكبّر واقعى و حقيقى است. از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه خداوند مى فرمايد:

الكبرياء ردائى و العظمة إزارى فمن نازعنى واحدا منهما ألقيته فى النار. «2»

عبارت «يُرْجَعُونَ» هم با ضمّه و هم با فتحه

«يرجعون» خوانده شده است.

__________________________________________________

1- تفسير كشّاف ج 411.

2- بزرگى رداى من و عظمت لباس من است هر كس در اينها با من منازعه كند او را به آتش مى افكنم. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 530

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ، مفهوم اين فراز از آيه مباركه، بر عظمت و بزرگى و قدرت خداوند، دلالت دارد. خداوند فرعون و فرعونيان را با همه كثرت افراد و شوكت و قدرت ظاهرى و دنياييشان، به يك مشت خاك، كه فردى بردارد و به دريا پرتاب كند، تشبيه فرموده است.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً، ما فرعون و لشكريانش را دعوت كننده به آتش ناميديم و گفتيم كه آنها پيشوايان دعوت كنندگان به دوزخند. و اين مورد مانند اين است كه بگويى:

جعله بخيلا (يعنى او را بخيل خواند) و گفت: او بخيل است. و معناى كلّى عبارت اين است كه آنها (فرعونيان) مردم را به كارهايى، مانند كفر، نافرمانى از خدا، فساد كه نتيجه آن دوزخ است، دعوت مى كردند.

و ممكن است معنى اين باشد كه ما آنها را خوار و بدبخت كرديم و نيكيها و رحمت خود را از آنها بازداشتيم تا اين كه پيشوايان كفر شدند و خداوند كسى را از رحمت خود محروم مى كند كه مى داند رحمت به حال او فايده اى ندارد و چنان تصميم بر كفر گرفته كه ديگر آيات و انذار، در او تأثيرى ندارد. بنا بر اين گويى خداوند فرموده است: آنها به كفر خود مصمّم بودند تا اين كه پيشوايان كفر و دعوت كنندگان به آن شدند و اگر چنين نبود ما هرگز آنها را خوار و بدبخت نمى كرديم.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ، و روز رستاخيز

كسى آنها را يارى نمى كند.

هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ، آنها (در روز قيامت) از مطرودين و رانده شدگان از رحمت خدايند.

[سوره القصص (28): آيات 43 تا 50] ..... ص : 530

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (43) وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ (44) وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (45) وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (46) وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (47)

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (49) فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 531

ترجمه: ..... ص : 531

ما پس از آن كه گروه هايى از امّتهاى نخستين را (به كيفر كفرشان) هلاك كرديم، به موسى براى بصيرت و رحمت و هدايت مردم، كتاب (تورات) را عطا كرديم، باشد كه مردم متذكّر شوند (43)

اى رسول ما آن هنگام كه ما به موسى مقام نبوّت و فرمان الهى را عطا كرديم، تو در جانب غربى (كوه طور) و از شاهدان اين ماجرا نبودى (44)

و ما نسلهايى با زندگيهاى طولانى و عمر دراز آفريديم و

ترجمه جوامع الجامع،

ج 4، ص: 532

تو هرگز ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا سرگذشت آنان را براى مردم خودت بگويى و اين ماييم كه رسولان را مى فرستيم (45)

تو در طرف طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم، ولى از در رحمت جريان را به تو خبر داديم تا مردمى را كه قبل از تو انذار كننده اى براى آنها نيامده بود، انذار كنى، شايد متذكّر گردند (46)

هر گاه ما پيش از فرستادن پيامبرى آنها را به خاطر اعمالشان كيفر مى كرديم، مى گفتند: پروردگارا چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم (47)

هنگامى كه حقّ از جانب ما براى آنها آمد، گفتند چرا مانند همان معجزاتى كه به موسى داده شده به اين پيامبر داده نشده؟ آيا مردمانى اين چنين (بهانه جو) به موسى و معجزاتش كافر نشدند؟ و نگفتند كه اينها سحر است و اين دو (موسى و هارون) ساحرند، و ما به همه كافريم (48)

به آنان بگو: اگر راست مى گوييد از جانب خدا كتابى بياوريد كه از اين دو كتاب (قرآن و تورات) هدايت كننده تر باشد تا من از آن پيروى كنم (49)

پس هر گاه اين پيشنهاد تو را نپذيرند بدان كه آنها از هوسهاى خود پيروى مى كنند و آيا گمراه تر از آن كس كه راه هدايت الهى را نپذيرفته و پيروى هواى نفس كرده است، كسى پيدا مى شود؟ بى ترديد خداوند گروه ستمگر را هدايت نمى كند. (50)

تفسير: ..... ص : 532

بَصائِرَ لِلنَّاسِ، «بصائر» به عنوان حال، منصوب است و مفرد آن بصيرت است كه به معناى نور و روشنايى دل است كه به وسيله آن دل مى بيند (و درك مى كند) هم چنان كه بصر به

معناى نور و روشنايى چشم است كه چشم به وسيله آن مى بيند و مقصود اين است كه ما كتاب را فرستاديم در حالى كه روشن كننده دلها است و راهنما و رحمت براى كسانى است كه به آن ايمان بياورند.

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ، مقصود از «غربى» مكانى است كه در سمت غرب كوه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 533

طور واقع است و آن جايى است كه ميقات موسى عليه السّلام در آن واقع شد. در اين آيه مورد خطاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است، يعنى اى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تو در جايى كه ما به موسى وحى كرديم نبودى و از مشاهده كنندگان وحى هم نبودى تا با ديدن آن از جريان امر واقف شوى.

وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً، لكن ما پس از زمان وحى موسى تا زمان تو، قرنهاى بسيارى را پديد آورديم.

فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ، مدّت انقطاع وحى تا اين زمان كه تو به وجود آمدى طول كشيد و علم و آثار انبياء و فرامين الهى همه فراموش شد، پس تو را به پيامبرى برانگيختيم و سرگذشت موسى و پيامبران ديگر را به تو وحى و الهام كرديم.

وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ، و تو در ميان ساكنان «مدين» كه شعيب و پيروان او بودند، اقامت نداشتى.

تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا، تا آيات ما را از آنها ياد گرفته باشى و براى مردم خودت قرائت كنى.- مقصود از آيات آيه هايى هستند كه در آنها داستان شعيب و قوم او بيان شده است- بلكه اين ما هستيم كه تو را به رسالت فرستاديم و آيات مربوط به آنها را به تو

آموختيم و سرگذشت پيشينيان را به تو خبر داديم.

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا، شبى كه موسى به مناجات آمد و ما او را ندا داديم، تو در طرف كوه طور نبودى [تا شاهد و ناظر باشى ] و لكن ما از در رحمت و لطف و مهربانى، آن رويداد را به تو آموختيم تا به وسيله آن قوم خودت را كه عربها هستند، انذار و بيم دهى، آنان كه پيش از تو، در زمان فترت نبوّت يعنى فاصله زمانى ميان تو و عيسى كه پانصد و پنجاه سال است، براى آنها رسول و انذار كننده اى نيامده است و مانند اين مورد است اين آيه مباركه: لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ، «تا گروهى را انذار كنى كه پدرانشان انذار نشدند» (يس/ 6).

«لو لا» ى نخست (لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ) امتناعيّه است و جواب آن حذف شده [يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 534

لما أرسلنا إليهم رسولا] و «لو لا» ى دوم (لَوْ لا أَرْسَلْتَ) تحضيضيّه است.

يكى از دو حرف «فاء» عاطفه و ديگرى جواب «لو لا» ست و چون «لو لا» ى تحضيضيّه مانند «امر» باعث و محرّك كار است، در حكم أمر است [و نياز به جواب دارد] و حاصل معناى آيه اين است كه اگر هنگامى كه آنها به سبب كفرشان، به كيفر مى رسند و عقاب مى شوند نمى گفتند: چرا براى ما رسولى نفرستادى و با اين گفتار عليه ما حجّت نمى آوردند، هرگز رسولى براى آنها نمى فرستاديم. بنا بر اين مراد اين است كه ارسال رسول، براى اتمام و الزام حجّت بر آنها است و براى اين است كه پس از ارسال رسل، مردم

عليه خدا حجّتى نداشته باشند، لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (نساء/ 165) يا اين كه بگويند: ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ، «براى ما رسولى كه بشارت و بيم دهد، نيامد» (مائده/ 19) و نيز بگويند: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى ، «چرا پيش از آن كه بدبختى و مصيبت كفر گرفتار شويم، براى ما رسولى نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم».

(طه/ 134).

چون بيشتر كارها به وسيله دست انجام مى شود، اين موضوع چنان گسترش يافته است كه تمام كارها را به دست (يد) نسبت مى دهند هر چند مربوط به اعضاى ديگر باشد، بنا بر اين در آيه شريفه عمل كفر و پى آمدهاى آن كه مربوط به عقيده و كار دل است، به دست (يد) نسبت داده شده است.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، مقصود از حقّ، پيامبر گرامى است كه نبوّت آن حضرت به وسيله معجزات و آيات الهى تصديق شده است.

قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى ، مشركان، از روى عناد و بهانه جويى گفتند:

چرا به اين پيامبر آنچه را از معجزه ها كه به موسى داده شده بود، مانند شكافتن دريا، اژدها شدن عصا، يك مرتبه نازل شدن كتاب و جز آن از پيشنهادهاى آنها كه بر اساس سختگيرى و دشمنى مطرح مى شد، داده نشده است؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 535

أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى ، مراد اين است كه اين كافران مكّه هم از جنس همان كافران زمان موسى هستند، رفتار، عناد و بهانه جوييهاى اينها هم مانند آنهاست كه معجزات موسى را انكار كردند و گفتند: موسى و هارون دو

ساحرى هستند كه كمك كننده و پشتيبان يكديگرند.

سِحْرانِ، آن دو صاحب سحرند و براى مبالغه در توصيف به سحر، آنها را عين سحر قرار دادند و ممكن است كه مراد آنها دو گونه سحر باشد.

وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ، ما به هر يك از اين دو پيامبر (موسى و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) كافريم.

«من قبل» اين عبارت به «أ و لم يكفروا» متعلّق است ولى اگر آن را به فعل «أوتى» متعلّق بدانيم، معناى آيه، به اين باز مى گردد كه اين كافران و مردم مكّه بودند كه اين سخنان را مى گفتند و هم چنان كه به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و قرآن كافر شدند، به موسى و تورات نيز كافر شدند و گفتند اين دو نفر (حضرت محمّد و حضرت موسى) دو ساحرى هستند كه يكديگر را كمك مى كنند و يا (قرآن و تورات) دو كتابى هستند كه هر دو سحرند. و اين جريان هنگامى بود كه گروهى را پيش رؤسا و علماى يهود فرستادند تا درباره حضرت محمّد از آنها بپرسند كه آيا او براستى پيامبر است؟ آنها در پاسخ گفتند: صفات و خصوصيّات او در تورات آمده است. پس از اين پاسخ مشركان مكّه اين گفته ها را اظهار داشتند.

هُوَ أَهْدى مِنْهُما، (اى پيامبر به منكران بگو: پس شما كتابى از پيش خدا بياوريد) كه از تورات و قرآن كه بر موسى و بر من نازل شده است، هدايت كننده تر باشد.

فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ، اگر پيشنهاد تو را انجام ندادند و نتوانستند چنين كتابى را بياورند، بدان كه ملزم به قبول دعوت تو هستند و

بر ادّعاى خود هيچ حجّتى ندارند مگر پيروى از هوسها و هواى نفس.

پس از آن مى فرمايد: و من أضلّ ممّن اتّبع هواه بغير هدى من اللَّه، و هيچ فردى از كسى كه در دين خود تنها از هواى نفس پيروى كند و از رحمت و هدايت خدا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 536

محروم باشد، گمراه تر نيست.

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، خداوند به گروهى كه در ستمكارى ثابت قدمند لطف و مهربانى نمى كند و آنها را ارشاد و راهنمايى نمى فرمايد.

عبارت «بغير هدى» در محلّ حال است و به معناى «مخذولا» مى باشد (يعنى در حالى كه از رحمت و هدايت خدا محرومند).

[سوره القصص (28): آيات 51 تا 58] ..... ص : 536

اشاره

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (51) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ (52) وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ (53) أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (54) وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ (55)

إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56) وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ (58)

ترجمه: ..... ص : 536

ما آيات قرآن را پيوسته و يكى بعد از ديگرى براى (هدايت) آنها آورديم تا مگر متذكّر شوند (51)

كسانى كه ما پيش از اين به آنها كتاب آسمانى داده ايم به اين قرآن ايمان مى آورند (52) ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 537

و هنگامى كه (كتاب) بر آنها خوانده شود مى گويند: به آن ايمان آورديم، البتّه اين قرآن حقّ است و از سوى پروردگار ما نازل شده است و ما پيش از اين نيز مسلمان بوديم. (53)

آنها كسانى هستند كه به سبب صبر و شكيبايى كه ورزيدند، دو بار اجر و پاداش دريافت مى دارند آنها به وسيله نيكيها بديها را دور مى كنند و از آنچه روزى آنان كرده ايم انفاق مى كنند (54)

هر گاه سخن لغو و بيهوده اى بشنوند از آن روى مى گردانند و مى گويند: اعمال

ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست، سلام بر شما، ما هرگز طالب نادانان نيستيم (55)

اى رسول ما تو نمى توانى هر كسى را كه دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كه را بخواهد هدايت مى كند و او به آنان كه قابل هدايتند، آگاه تر است (56)

آنها گفتند: اگر ما هدايت و اسلام را با تو بپذيريم از سرزمينمان رانده مى شويم، آيا ما حرم امنى را در اختيار آنها قرار نداديم تا انواع نعمتها و ميوه ها كه ما روزيشان كرديم از هر طرف به سوى آن آورده شود، لكن بيشتر آنها نمى دانند (57)

و چه بسيارى از شهرها و آباديهايى را كه بر اثر فزونى نعمت مغرور شده و به هوسرانى و خوشگذرانى پرداخته بودند هلاك كرديم. و اين خانه هاى ويران آنهاست و پس از آن جز عدّه معدودى كسى در آنها سكونت نكرد و تنها ما وارث آنها بوديم. (58)

تفسير: ..... ص : 537

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ، ما مطالب اين قرآن را كه وعد و وعيد، عبرتها و اندرزهاست به دنبال يكديگر و يكى پس از ديگرى، به منظور اين كه بينديشند و رستگار شوند، براى آنها آورديم، يا اين كه ما قرآن را در چنين هيأتى كه شكلهاى متنوّع آن به صورت مجموعه اى كامل و پيوسته به هم بود، بر آنها نازل كرديم.

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ، ضمير «من قبله» يا به پيغمبر بر مى گردد يا به قرآن

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 538

و مقصود از كسانى كه قبل از آمدن پيامبر يا قرآن به آن ايمان آورده اند مؤمنان اهل كتاب (يهود و نصارى) هستند، برخى گويند آنها چهل نفر از پيروان انجيل از حبشه

بودند كه با جعفر بن ابى طالب آمدند و هشت نفر از مردم شام بودند كه يكى از آنها بحيراى راهب بود.

إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا، علت ايمان آنها به قرآن، حقّ بودن آن است، زيرا هنگامى كه قرآن به حقّ از سوى خداوند است لازم است كه به آن ايمان آورند.

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ، اين عبارت نيز بيان گفتار مؤمنان اهل كتاب است كه مى گويند: ايمان ما به پيامبر يا به قرآن پيش از آن بوده است. و اسلام صفت هر فرد موحّدى است كه «وحى» را باور دارد و آن را تصديق مى كند.

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا، «بِما صَبَرُوا»، يعنى به سبب صبر آنها بر ايمان به تورات و ايمان به قرآن دو مرتبه مزد مى گيرند و ممكن است معنى اين باشد كه به خاطر صبر بر ايمان به قرآن پيش از نزول يا بعد از نزول آن و يا به خاطر صبر آنها بر اذيّت و آزار مشركان و اهل كتاب و مانند اين مورد است آيه: ... يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ، «... تا خداوند از رحمتش دو بهره به شما عطا كند ...» (حديد/ 28) وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ، مقصود اين است كه گناهان قبلى را به وسيله ايمان و اطاعت از خدا، از خود دور كردند و يا اين كه به وسيله مدارا و صبر، اذيّت كافران را از خود دفع كردند.

سَلامٌ عَلَيْكُمْ، سلام توديعى و خدا حافظى است. حسن [بصرى ] گفته است: اين كلمه ميان مؤمنان علامت حلم است.

لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ، ما خواهان مجالست و معاشرت با جاهلان و نادانان نيستيم.

إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ، تو نمى توانى هر

كه را دوست دارى از نزديكانت و ديگران كه ايمان نياورند، داخل در ايمان آورندگان كنى، و لكن اين خداست كه هر كه را بخواهد داخل در ايمان مى كند و آن كسى است كه خداوند مى داند لطف و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 539

رحمت به حال او مفيد و نافع است.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ و خداوند به حال كسانى كه با لطف او هدايت مى شوند داناتر است. پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار علاقه مند بود كه تمام مردم ايمان بياورند و به نبوّت او اقرار كنند، لذا خداى سبحان به او خبر داد كه اين كار از توانايى و قدرت تو خارج است.

برخى گويند: اين آيه درباره حضرت ابو طالب وارد شده است، در حالى كه از ائمّه عليهم السّلام روايت شده است كه:

إنّ ابا طالب مات مسلما

«1» اماميّه نيز بر اين مطلب، اجماع دارند. علاوه بر اين شعرهاى او از مبانى اسلامى و تصديق بر نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آكنده است.

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا، «نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا» يعنى ما از سرزمينمان نفى بلد مى شويم، از وطنمان بيرون رانده مى شويم. برخى گويند كه گوينده اين سخن حرث بن عثمان بن نوفل بن عبد مناف است كه گفت: ما افراد كمى هستيم و مى ترسيم كه اگر پيرو تو شويم و با عربها مخالفت كنيم ما را نفى بلد كنند.

أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً، خداوند در مقام ردّ گفته هاى كفّار برآمد و گفت، آيا ما حرم را جاى امنى براى آنها قرار نداديم، در حالى كه عربها در اطراف و بيرون آن به غارتگرى و تجاوز مى پرداختند،

اينها در ميان حرم، در امان بودند و نمى ترسيدند و نعمتها و ميوه هاى گوناگون از هر سرزمينى به آنجا آورده مى شد. بنا بر اين آن زمان كه كافر بودند و بتها را پرستش مى كردند، خداوند، به خاطر حرمت حرم، روزى و امنيّت را از آنها دريغ نكرد و به آنها عطا فرمود، اكنون اگر ايمان بياورند و موحّد شوند و پيامبر را تصديق كنند چگونه آنها را در معرض نفى بلد و سلب امنيّت قرار مى دهد.

__________________________________________________

1- براستى ابو طالب در حالى كه مسلمان بود در گذشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 540

اسناد و نسبت دادن امنيّت به اهل حرم نسبت حقيقى و به خود حرم مجازى است.

كلمه «يجبى» به معناى جمع كردن است، چنان كه گويى: جبيت الماء فى الحوض (آب را در حوض جمع كردم).

واژه كليّت در جمله «ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ» به معناى كثرت و فراوانى است چنان كه در اين آيه آمده است: وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ، «به ملكه سبا هر چه پادشاهان را لازم است داده شده بود» (نمل/ 23).

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ، اين فراز از آيه به كلمه «من لدنّا» متعلّق است و مقصود اين است كه افراد اندكى از آنها باور دارند كه اين روزى و نعمتها از طرف خداوند است، ولى بيشتر آنها اين مطلب را نمى دانند و اگر مى دانستند، هنگامى كه مى خواستند به خدا ايمان بياورند، هرگز از تبعيد و نفى بلد نمى ترسيدند.

كلمه «رزقا» يا مفعول له، و يا مصدر [و مفعول مطلق ] است، زيرا عبارت «يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ» و عبارت «و يرزق ثمرات كل شى ء» يكى است [در اين صورت كه «يجبى» به جاى

«يرزق» است «رزقا» مى تواند مفعول مطلق آن باشد.]

وَ كَمْ أَهْلَكْنا، اين عبارت براى ترساندن اهل مكّه از سرانجام شرم كسانى است كه در كفران نعمت خداوند و طغيان و ناسپاسى، به جاى سپاس از نعمتها، مانند اينها بودند و چگونه خداوند آنها را با ديارشان هلاك و ويران كرد.

مَعِيشَتَها، نصب اين كلمه يا به سبب حذف حرف جرّ و اتّصال فعل است (به اصطلاح منصوب به نزع خافض است) مانند اين آيه وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ، موسى از ميان قومش هفتاد نفر برگزيد، در اصل من قومه بوده (اعراف/ 155) يا به سبب ظرف منصوب است و ظرف زمان كه مضاف بوده حذف شده است و تقدير آن چنين است: بطرت أيّام معيشتها مانند عبارت خفوق النّجم (پنهان شدن ستاره) [كه در تقدير خفوق زمان النّجم بوده است ] و يا اين كه لفظ «بطرت» را به معناى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 541

غمطت [كوچك شمرد.] و كفرت [كفران كرد.] بدانيم.

واژه «بطرت»، به معناى سركشى و سوء استفاده ثروتمند است از ثروت خود و آن اين است كه حقوق خدا را رعايت نكند.

إِلَّا قَلِيلًا، افراد اندكى هستند كه در آن جا ساكنند، در اين مسكنها جز مسافر و رهگذر كه يك روز يا چند ساعتى سكونت مى كند كس ديگرى ساكن نيست و اين ماييم كه وارث اين مسكنها هستيم، و آن را به صورتى در آورديم كه هيچ كس در آن سكونت نمى كند، يا ما بوديم كه آن مسكنها را ويران و با خاك يكسان كرديم.

[سوره القصص (28): آيات 59 تا 66] ..... ص : 541

اشاره

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ

وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60) أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (61) وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ (63)

وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ (64) وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ (65) فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ (66)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 542

ترجمه: ..... ص : 542

پروردگار تو هرگز مردم شهرها را هلاك نمى كرد مگر پس از آن كه در مركز آن رسولى بفرستد تا آيات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز هيچ ديارى را ويران نكرديم مگر آن كه اهلش بيدادگر بودند (59)

آنچه از نعمتهاى اين جهان كه به شما ارزانى شده متاع و زينت اين دنيا است و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است، آيا انديشه نمى كنيد (60)

آيا كسى كه ما به او وعده نيك بهشت داديم، و البتّه به آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه تنها متاع زندگى دنيا را به او ارزانى داشتيم، سپس روز قيامت، تهى دست براى حساب، احضار مى شود (61)

و به يادآور روزى را كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى فرمايد: كجا هستند آن شريكانى كه براى من مى پنداشتيد (62)

گروهى از پيشوايان كفر كه فرمان عذاب درباره آنها مسلّم شده است گويند: پروردگارا ما اين مردم را گمراه كرديم

همان گونه كه خود گمراه بوديم، اينك از آنها بيزارى مى جوييم، آنها از روى عقيده ما را نمى پرستيدند، بلكه هواى نفس خويش را پرستش مى كردند (63)

به آنها گفته مى شود: آنان را كه شريك خدا مى پنداشتيد بخوانيد، آنها مى خوانند ولى جوابى به آنها نمى دهند و چون عذاب الهى را مى بينند، آرزو مى كنند اى كاش، مانند مؤمنان، هدايت يافته بودند (64)

و به ياد آور روزى كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى فرمايد: چگونه به پيامبران پاسخ داديد؟ (65)

در اين هنگام همه اخبار بر آنها پوشيده مى ماند و از وحشت عذاب نمى توانند از يكديگر سؤالى كنند. (66)

تفسير: ..... ص : 542

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا، مقصود اين است كه از شيوه پروردگار تو اين نيست كه مردمان ديارى را هلاك و نابود كند، مگر اين كه در امّ القرى، يعنى مكّه پيامبرى را براى آنها بفرستد و آن پيامبر خاتم الأنبياء محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 543

يا به معناى اين است كه پروردگار تو هيچ گاه شهرها را ويران نمى كند مگر اين كه در مركز آن [و سواد اعظمشان ] رسولى را براى اتمام حجّت بر آنها بفرستد و اين خبر دادن به منزّه بودن خداوند از ظلم و ستم است، زيرا با اين كه آنان ستمگر و شايسته هلاكتند، خداى متعال آنها را هلاك نمى كند مگر پس از آن كه با فرستادن پيامبرى حجّت را بر آنها تمام كند. و با اين كه مى داند آنها ايمان نخواهند آورد، هرگز علم و دانستن خودش را براى آن مردم حجّت قرار نمى دهد.

وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ

زِينَتُها آنچه را كه به آنها ارزانى داشتيم، تنها بهره مندى و زينت آن براى روزى چند و اندك است و آن مدّت زندگى است كه خواه ناخواه پايان مى يابد.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى مقصود از آنچه پيش خداوند است، همان ثواب و پاداش آخرت است كه از متاع دنيا بهتر و پايدارتر است، زيرا بقاء آن جاودانى است. جمله «فَلا يَعْقِلُونَ» هم با «تاء» (تعقلون) و هم با «ياء» (يعقلون) خوانده شده است.

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ اين عبارت بيان و توضيح مطالب آيه پيش است يعنى آيا پس از اين تفاوت آشكارا باز هم اهل دنيا و اهل آخرت مساوى و يكسانند؟

وَعْداً حَسَناً، مقصود از وعده حسن همان ثواب آخرت است، زيرا آن بهره اى است جاودانى كه پيوسته با شوكت و بزرگى همراه است.

فَهُوَ لاقِيهِ، مفهوم اين عبارت مانند اين آيه است كه مى فرمايد: وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً، «به آنها روى خندان و دل شادمان ارزانى داشت» (انسان/ 11).

مِنَ الْمُحْضَرِينَ، از كسانى كه براى كيفر در آتش احضار مى شوند، مانند آيه فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ، «قوم الياس رسالت او را تكذيب كردند و بدين سبب براى كيفر در آتش احضار مى شوند» (الصّافات/ 127) ثُمَّ هُوَ، در اين عبارت «هو» كه ضمير منفصل است به ضمير متّصل تشبيه شده و به سكون «هاء» نيز خوانده شده است هم چنان كه كلمه «عضد» عضد نيز گفته شده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 544

سكون «هاء» در كلمات و هو، فهو و لهو نيكوتر است، زيرا در اين قرائت حرف (واو- فاء- لام) به تنهايى تلفّظ نمى شود [كه ثقيل است ] بنا بر اين حرف منفصل (ميم) به

حرف متّصل تشبيه شده است.

أَيْنَ شُرَكائِيَ، خداوند، بنا بر گمان و عقيده مشركان، فرمود: «شركائى»، و اين نوعى استهزاء و تمسخر است. فعل زعم از افعال دو مفعولى است و هر دو مفعول آن در اين جا حذف شده و در تقدير چنين بوده است: الّذى كنتم تزعمونهم شركائى، هر چند حذف يكى از دو مفعول جايز نيست ولى حذف هر دو مفعول با هم جايز است.

قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا، مقصود از كسانى كه عذاب بر آنها محقّق شده يا شياطينند و يا بزرگان و پيشوايان گمراهان و مشركان. و معناى عبارت «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ» اين است كه وعده عذابى كه خداوند داده، بر آنها لازم و واجب مى شود و آن وعده عذاب اين است كه فرموده: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، «البتّه از كافران جنّ و انس دوزخ را پر سازيم» (هود/ 119، سجده/ 13).

لفظ «هؤلاء» مبتداء و عبارت الَّذِينَ أَغْوَيْنا صفت آن است و ضميرى كه به موصول برمى گردد حذف شده است و عبارت «أغويناهم» خبر مبتداست و حرف «كاف» در لفظ «كما» صفت مصدرى است كه حذف شده است و تقدير عبارت چنين است: أغويناهم فغووا غيا مثل ما غوينا و مقصود اين است كه آنها به اختيار و ميل خود گمراه شدند مانند ما كه به اختيار خود گمراه شديم، زيرا ما آنها را با زور و جبر، گمراه نكرديم بلكه اين كار با خواهش و تمنّا و وسوسه بوده است.

تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ، از آنها و از كفرى كه اختيار كرده اند به تو بيزارى مى جوييم.

ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ، آنها ما را عبادت نمى كردند، بلكه، هواهاى نفسانى خود را

پرستش و از شهوات و آرزوهاى خود پيروى مى كردند.

علّت اين كه دو جمله «تَبَرَّأْنا ...» و «ما كانُوا ...» بدون حرف عطف ذكر شده اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 545

است كه اين دو جمله معناى جمله اول «أغويناهم ...» را تقرير و بيان مى كنند.

لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ، اگر هدايت يافته بودند، به طريقى از راههاى حيله، عذاب را از خود دفع مى كردند. سپس خداوند به دليل ارسال پيامبران آنها را محكوم مى كند و با پرسشى به گونه اى كه گناه آنها را ثابت مى كند از آنها مى پرسد [كه به پيامبران چه پاسخى داديد؟] فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ، اين هنگام تمام خبرها و راههاى جواب پرسشها بر آنها مشتبه مى شود و آنها مانند نابينايانى هستند كه راههاى زمين بر آنها مسدود است.

فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ، يعنى آن طور كه مردمان راه چاره مشكلات و گرفتاريها را از يكديگر سؤال مى كنند، آنها از يكديگر سؤال نمى كنند، زيرا تمام آنها در ناآگاهى و ناتوانى در پاسخ يكسان مى باشند و مراد از «نبأ» خبر و آگاهى از پاسخى است كه مخاطب و مرسل اليه به رسول مى دهد.

[سوره القصص (28): آيات 67 تا 75] ..... ص : 545

اشاره

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (67) وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (68) وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (70) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71)

قُلْ

أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73) وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74) وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 546

ترجمه: ..... ص : 546

اما كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، اميد است كه از رستگاران باشد (67)

پروردگار تو هر چه را بخواهد مى آفريند و بر مى گزيند و آنها را، در برابر او، اختيارى نيست، خداوند منزّه و برتر است از شريكهايى كه براى او قائلند (68)

خداى تو به آنچه در سينه هايشان پنهان مى كنند يا آشكار سازند، آگاه است (69)

او خدايى است كه جز او هيچ خدايى نيست، ستايش در دنيا و آخرت براى اوست، حاكميّت نيز از آن اوست، و همه شما به سوى او باز مى گرديد (70)

بگو به من خبر دهيد اگر خدا شب را براى شما تا روز قيامت ابدى قرار دهد، جز خدا كدام معبود است كه بتواند روشنايى براى شما بياورد؟ آيا گوش فرا نمى دهيد؟ (71)

به من خبر دهيد اگر خدا روز را براى شما تا قيامت جاودان كند، جز خداى يكتا، كدام معبود است كه شب را براى شما بياورد تا در آن آرامش و استراحت كنيد؟ آيا نمى بينيد؟ (72)

از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم آرامش داشته باشيد و هم از فضل خدا طلب

روزى كنيد، شايد كه شكر نعمتهاى خدا را به جا آوريد (73)

به خاطر بياوريد روزى را كه خداوند به مشركان ندا مى دهد و مى گويد: كجايند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد؟ (74)

در آن روز از هر امّتى گواهى برگزينيم و گوييم دليل خود را بياوريد، امّا آنها مى دانند كه حق براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 547

خداست و آن بتهايى كه به دروغ خدا مى خواندند همه محو و نابود خواهد شد. (75).

تفسير: ..... ص : 547

فَأَمَّا مَنْ تابَ، كسانى از مشركان كه توبه كنند و ايمان و عمل صالح را با هم دارا باشند اميد است كه پيش خداوند رستگار شوند. فعل «عسى» كه به معناى اميد و احتمال است، هر گاه كه از طرف بزرگى گفته شود، به معناى امر مسلّم و محقّق است [و جنبه ترديد و احتمال ندارد.]

لَهُمُ الْخِيَرَةُ، «خيرة» از مادّه تخيّر است هم چنان كه «طيرة» از مادّه تطيّر است اين لفظ هم به معناى مصدر و هم به معناى (اسم مفعول) متخيّر استعمال شده است.

چنان كه گويند، محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خيرة اللَّه من خلقه [محمّد صلّى اللَّه عليه و آله برگزيده خدا از ميان خلق اوست.]

ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ، اين عبارت عطف بيان و توضيح عبارت: «و يختار» است، زيرا معناى آن اين است كه خداوند آنچه را بخواهد بر مى گزيند. و به همين سبب حرف عطف در اول آن نيامده است. و مقصود اين است كه تنها خداوند است كه در كارهايش مختار و برگزيننده است و اوست كه به تمام راههاى حكمت آگاه است و براى هيچ فردى از آفريده هاى او، اختيارى در گزينش نيست، زيرا هيچ فردى

به تمام احوال برگزيده اش آگاهى ندارد.

برخى از مفسّران گويند: در تقدير چنين است: و يختار الّذى لهم فيه الخيرة و لفظ «فيه» حذف شده، هم چنان كه لفظ «منه» در اين آيه حذف شده است: إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ، «اين از كارهاى پر ارزش است» (شورى/ 43). در اين صورت مقصود اين است كه خداوند براى بندگانش آنچه را نيكوتر و مفيدتر است اختيار مى كند و او از خود بندگان به مصالح آنان آگاهتر است.

لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ، حمد و ستايش در آخرت، گفتار اهل بهشت است

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 548

كه مى گويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ، «حمد مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش درباره ما وفا كرد». (زمر/ 74). حمد و ستايش در اين مورد از روى خوشحالى و لذّت است نه به عنوان تكليف كه زحمتى داشته باشد.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ، به من خبر دهيد چه كسى است كه توانايى چنين كارى را داشته باشد؟

اللَّيْلَ سَرْمَداً، واژه «سرمد» به معناى دائم و پيوسته از مادّه سرد و «ميم» حرف زايد است.

يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ، مقصود از «ضياء» روشنى و نور خورشيد است. و ذكر عبارت «أ فلا تسمعون» براى اين است كه گوش منافع و فوايدى را مى فهمد كه چشم درك نمى كند. از طرفى با كلمه «ليل» عبارت «أ فلا تبصرون» آمده است تا بفهماند كه ديگران از فوايد تاريكى شب چيزهايى را مى بينند كه شما هم مى بينيد.

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ، و از رحمتهاى خداوند اين است كه شب و روز را پيوسته به يكديگر قرار داد

تا در يكى استراحت كنيد و در ديگرى، براى بهره گيرى و طلب روزى از فضل خداوند، در آن تلاش كنيد. و مى خواهد كه شما شكرگزارى كنيد. در اين آيه، شيوه لفّ و نشر مرتّب به كار رفته است.

وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ ...، [اين آيه به شماره 61، همين سوره گذشت ] خداى سبحان ملامت و سرزنش مشركان را به خاطر شركشان، تكرار مى كند تا اعلام كند كه شرك از هر گناه ديگرى بيشتر موجب خشم و غضب خدا مى شود. هم چنان كه توحيد براى جلب رضايت و خشنودى خدا جامعترين چيزهاست.

وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً، واژه «نزعنا» به معناى: «أخرجنا است، يعنى ما از هر امّتى يك گواه و شاهد بيرون مى آوريم و او پيامبر آن امّت است كه به خصوصيّات امّت، هر گونه كه بوده اند، گواهى مى دهد.

برخى گويند: آن گواهان در آخرت، اشخاص عادلى هستند كه هيچ زمانى (دنيا)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 549

خالى از يك نفر از چنين افرادى نيست.

فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ، پس ما به امّت مى گوييم دليل و برهان خود را براى راه و رسمتان و براى آنچه اختيار كرده بوديد بياوريد.

فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ، در اين هنگام مى فهمند كه تنها حقّ با خدا و رسول اوست.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ، و تمام دروغها و مطالب بيهوده اى كه افترا مى بستند، محو و نابود مى شود.

[سوره القصص (28): آيات 76 تا 82] ..... ص : 549

اشاره

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما

أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80)

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (82)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 550

ترجمه: ..... ص : 550

قارون از قوم موسى بود امّا بر آنها ستم كرد، ما آن قدر گنج و مال به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن گنجها براى يك گروه نيرومند خسته كننده و مشكل بود، به خاطر بياور هنگامى كه قومش به او گفتند، اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد. (76)

در آنچه خدا به تو ارزانى داشته، بكوش تا ثواب و سعادت آخرت را تحصيل كنى و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو نيز نيكى كن و هرگز در روى زمين فساد برمينگيز كه خدا مفسدان را ابدا دوست نمى دارد (77)

قارون گفت: اين ثروت

را به علم و تدبير خود به دست آورده ام آيا او نمى دانست كه خداوند پيش از او اقوام و مردمانى را كه از او قوى تر (و ثروتمندتر) و جمعيّتشان بيشتر بود، هلاك كرده است و هنگام عذاب از گناه مجرمان و بدكاران سؤال نمى شود. (78)

روزى قارون با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، مردمان دنيا طلب گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است، به ما نيز عطا مى شد، براستى كه او حظّ وافر و بهره بزرگى دارد (79)

و كسانى كه علم و معرفت به آنها داده شده بود گفتند: واى بر شما ثواب خدا بسى بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و كار نيك انجام داده اند، اما آن را جز صابران فرا نگيرند. (80)

سپس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم و هيچ گروهى را نداشت كه در برابر عذاب الهى او را يارى كنند (81)

آنان كه روز گذشته آرزو مى كردند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 551

مانند او باشند گفتند: واى بر ما گويى خداوند است كه روزى را بر هر كس از بندگانش كه بخواهد وسعت مى دهد و بر هر كس كه بخواهد تنگ مى گيرد. اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد. اى واى گويى كافران هرگز رستگار نمى شوند. (82)

تفسير: ..... ص : 551

قارون اسمى است غير عربى، وى از قوم بنى اسرائيل و پسر خاله حضرت موسى عليه السّلام و در بنى اسرائيل بهترين قارى تورات بود. و هنگامى كه موسى با بنى اسرائيل از دريا گذشت و رياست برخى از امور دينى به هارون رسيد و قربانى به دست

او انجام مى شد، قارون در باطن اندوهگين شد و حسادت ورزيد.

فَبَغى عَلَيْهِمْ، واژه «بغى» از ماده بغى است كه به معناى كبر و غرور و خودپسندى است. «مفاتح» جمع مفتح و به معناى كليد يا هر وسيله اى است كه قفلها را با آن باز مى كنند. برخى از مفسّران گفته اند كه به معناى خزينه هاست، و مفرد آن مفتح است.

لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ، هر گاه كه كمر باربر، از سنگينى بار خم شود، گويند: ناء به الحمل و كلمه «عصبه» به جماعت بسيار و به هم پيوسته گفته مى شود.

إِذْ قالَ، كلمه «إذ» منصوب به فعل «تنوء» است.

لا تَفْرَحْ ...، به سبب ثروت و گنجهايت، سرمست و مغرور و متكبّر مباش.

وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ، از آنچه در دنيا به تو داده شده است در پى تحصيل آخرت باش به اين طريق كه آنها را در كارهاى خير به كار برى و به وسيله آنها توشه و زادى براى آخرت به دست آورى.

وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا، از اين ثروت به اندازه اى كه احتياج دارى و تو را كفايت مى كند، مصرف كن.

وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ، و همان طور كه خداوند به تو نيكى كرده است تو نيز به بندگان خدا نيكى كن. برخى گويند كه مخاطب اين خطاب حضرت موسى عليه السّلام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 552

عَلى عِلْمٍ، قارون گفت: آنچه من دارم از روى شايستگى و استحقاق است و سبب آن، دانشى است كه من دارم، آن علم و دانشى كه سبب فضيلت و برترى مردم است. علمى كه داشت اين بود كه او از تمام بنى اسرائيل به تورات داناتر بوده برخى

از مفسّران گويند: آن دانش، علم كيمياء است كه خداوند به حضرت موسى عليه السّلام آموخت و او به خواهرش و خواهرش هم به قارون تعليم داد.

عِنْدِي، مقصود قارون اين بود كه رأى و عقيده من در اين مورد چنين است، چنان كه گويند، الأمر عندى كذا يعنى گمان و رأى من در اين امر چنين است.

أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ، آيا از معلوماتش و آنچه در تورات خوانده است نمى داند كه خداوند پيش از او اقوامى بس نيرومندتر را هلاك و نابود كرده است تا به قدرت و زيادى ثروتش مغرور نشود و ممكن است كه در اين مورد، مقصود نفى علمش باشد و اين كه واقعا نمى داند.

وَ أَكْثَرُ جَمْعاً، ممكن است مقصود اين باشد كه ثروت و مالشان بيشتر بود و ممكن است مفهوم اين باشد كه از نظر جمعيّت و عدد بيشتر بودند.

وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ، و از گناهان بدكاران پرسشى نمى شود بلكه بدون سؤال و حساب در آتش افكنده مى شوند.

فِي زِينَتِهِ، مقصود چيزهايى است كه آنها را وسيله زينت خود قرار مى داد، مانند حشم و خدم و اسبهاى گران قيمت.

واژه «حظّ» به معناى جدّ و هر دو به معناى بخت و دولت و موقعيّت دنيوى است.

وَيْلَكُمْ، واژه «ويل» اصالتا در مورد نفرين به هلاكت گفته مى شود، سپس براى اظهار تنفّر و بازداشتن و وادار كردن به ترك ناخوشايندها نيز استعمال شده است.

ضمير در عبارت «و لا يلقّيها» يا به كلمه اى كه علماء يهود با آن تكلّم كردند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 553

بر مى گردد و يا مرجع آن لفظ ثواب است، زيرا ثواب به معناى مثوبة و مؤنّث است.

مِنَ المُنْتَصِرِينَ،

معناى عبارت اين است كه خود قارون از كسانى نيست كه بتواند از موسى انتقام بگيرد و يا مقصود اين است كه او از كسانى نيست كه بتواند مانع از عذاب خدا شود، چنان كه گويند: نصره من عدوّه فانتصر يعنى مانع دشمن او شد و دشمن هم مانع را پذيرفت.

مقصود از «بالأمس» زمان نزديك است [نه روز گذشته ] كه به طريق استعاره گفته شده است.

مَكانَهُ، مراد از مكان منزلت و مقام است. واژه «وى» از لفظ كأنّ جداست و كلمه تنبيه و آگاهى بر خطا و اظهار پشيمانى از خطاست و معنا اين است كه آن گروه بر اشتباه خود، در آرزو كردن مقام قارون، آگاه و پشيمان شدند، سپس گفتند: «كأنّ اللَّه»:

چه اندازه اين حالت شباهت دارد به اين كه خداوند روزى هر كه را بخواهد وسعت مى دهد، نه بخاطر كرامت و منزلت او، و روزى هر كه را بخواهد كم مى دهد، نه بخاطر خوارى و مذلّت او، بلكه تمامى به خاطر مصلحت اوست و چه اندازه اين حالت شبيه است به اين كه كافران هرگز رستگار نمى شوند.

و نزد كوفيان ويك به معناى ويلك است و معناى آن أ لم تعلم است يعنى: آيا نمى دانى كه كافران رستگار نمى شوند؟

و رواست كه «كاف»، حرف خطاب باشد كه به حرف «وى» متصل شده است، مانند اين شعرى كه شاعر گفته است: «ويك عنتر أقدم» «1» نحو العدوّ (اى عنتره به دشمن حمله كن).

لفظ «أنّه» به معناى لأنّه است و «لام» براى بيان مطالبى است كه به خاطر آن، اين

__________________________________________________

1- تمام شعر:

و لقد شفى نفسى و اذهب سقمها قيل الفوارس: ويك عنتر اقدم.

كشّاف ج 4.

پانوشت، چاپ

مصر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 554

عبارت گفته شده است. يا معنا اين است: براى اين كه كافران رستگار نمى شوند، قارون به زمين فرو رفت.

لَخَسَفَ بِنا، (به صورت معلوم نيز) خوانده شده «1» و ضميرى در آن است كه به «اللَّه» بر مى گردد. (يعنى خدا ما را به زمين فرو مى برد.)

[سوره القصص (28): آيات 83 تا 88] ..... ص : 554

اشاره

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (83) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (85) وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ (86) وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (87)

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (88)

ترجمه: ..... ص : 554

ما اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده گردن فرازى و فساد را در زمين ندارند و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است (83)

كسى كه كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از

__________________________________________________

1- قول مفسّر حاكى از اين است كه قرائت مشهور به نظر وى فعل مجهول بوده است. كشّاف، پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 555

آن يابد، و كسانى كه كار بد انجام دهند جز به همان اعمال بد مجازات نشوند (84)

اى پيامبر بى گمان آن كس كه قرآن را بر تو نازل كرد تو را به جايگاهت (مكّه) باز مى گرداند، بگو پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى با هدايت آمده و چه كسى در گمراهى آشكار است (85)

اى رسول تو هرگز اميد نداشتى كه اين كتاب آسمانى (قرآن) بر تو القاء و نازل شود، جز آن كه لطف و رحمت پروردگارت چنين ايجاب كرد، پس

هرگز از كافران پشتيبانى مكن (86)

زنهار تو را از آيات خداوند، پس از آن كه بر تو نازل شد، باز ندارند، (خلق را) به سوى پروردگارت دعوت كن، و از مشركان مباش (87)

هرگز با خداى يكتا هيچ خدايى را مخوان كه جز او خدايى نيست و بدان كه همه چيز جز ذات پاك او فانى مى شود، سلطنت از آن اوست و همه به سوى او باز مى گرديد. (88)

تفسير: ..... ص : 555

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ، لفظ «تلك» براى عظمت و ارجمندى دار آخرت است، يعنى آن سرايى كه خصوصيّت آن به تو رسيده است. خداوند مژده رسيدن به سراى سعادت را به ترك اراده علوّ و فساد، مشروط كرده و نفرموده لا يعلون و لا يفسدون و منظور اين است كه نه تنها نبايد برترى جويى و فساد كنند بلكه اراده آن را هم نبايد داشته باشند، هم چنان كه در اين آيه تهديد را به ركون و ميل، مشروط كرده و مى فرمايد: و لا تركنوا إلى الّذين ظلموا، «هرگز نبايد ميل به ستمكاران داشته باشيد».

(هود/ 113) از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

إنّ الرّجل ليعجبه أن يكون شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها. «1»

و از فضيل نقل است

__________________________________________________

1- گاهى مرد از اين كه بند كفشش از بند كفش دوستش بهتر است خوشش مى آيد و همين باعث مى شود كه داخل در اين آيه شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 556

كه اين آيه را خواند و سپس گفت: ذهبت الأمانى هاهنا. «1»

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ، عاقبت پسنديده براى كسانى است كه از نافرمانى و معصيت خدا پرهيز كنند.

فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا، به معناى فلا يجزون است

و اسم ظاهر «الّذين» به جاى ضمير قرار داده شده، تا اسناد «سيّئات» به آنها كه تكرار شده است، پستى و فرومايگى بيشتر آنها را برساند.

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ، آن كه تلاوت و تبليغ و عمل به قرآن را بر تو واجب كرد، ثواب مهمّى كه حقيقت آن درك نمى شود، به تو ارزانى مى دارد.

لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ، تو را پس از مرگ به معاد و جايگاهى كه مخصوص تو است و براى هيچ فردى از مخلوقات نيست، باز مى گرداند. و نكره بودن معاد هم براى همين عظمت مقام عود است. و برخى از مفسّران گويند: كه مراد از معاد، مكّه است كه خداوند او را روز فتح مكّه به آن بازگردانيد، و وجه نكره بودن معادل اين است كه اين بازگشت، عظمت و مقام بزرگى به پيامبر ارزانى داشت و عزّت اسلام و مسلمانان را آشكار كرد.

برخى ديگر گويند كه اين آيه در سرزمين «جحفه» هنگام هجرت پيامبر (به مدينه) و در حالى كه اشتياق و دلبستگى به مكّه داشت، بر او نازل شد. و جبرئيل آن گاه كه وعده بازگشت به مكّه را به پيامبر داد، به او گفت: به مشركان بگو: رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى يعنى پروردگار من به كسى كه هدايت شده- مقصود خود پيامبر و ثوابهايى است كه خدا در آخرت به او مى دهد- داناتر است. «و من هو فى ضلال مبين» و نيز نسبت به كسانى كه در گمراهى هستند از هر فردى داناتر است، منظور از اينها كافران و عقوبتهايى است كه در آخرت سزاوار آن هستند.

__________________________________________________

1- آرزوها در اين جا از ميان رفت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص:

557

إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ، لفظ إلّا به معناى لكنّ براى استدراك است، يعنى و لكن به خاطر رحمت خدا قرآن به تو القاء شد. و برخى گويند: اين عبارت بر معنا، حمل مى شود و در تقدير چنين است: و ما ألقى إليك الكتاب إلا رحمة و كتاب به تو القا (نازل) نشد مگر از جهت رحمت و عنايت خداوند.

بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ، پس از زمان فرود آمدن آيات خدا بر تو.

عبارت فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ و ما بعدش از باب تهييج و تحريك نسبت به مطالب قبلى است.

ابن عبّاس گفته است: بيشتر قرآن به شيوه اين مثل معروف كه گويند: إياك أعنى فاسمعى يا جارة «1» ... گفته شده است.

كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ، هر چيزى فانى و نابود مى شود مگر ذات بارى تعالى و واژه «وجه» به معناى ذات گفته شده است.

__________________________________________________

1- به تو مى گويم امّا اى همسايه بايد تو بشنوى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 558

سوره عنكبوت ..... ص : 558

اشاره

اين سوره مكّى است و برخى گويند: مدنى است و داراى 69 آيه است.

آيه «الم» كوفى است و «مخلصين له الدّين» بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 558

أبى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: هر كس سوره عنكبوت را بخواند به تعداد مؤمنان و منافقان ده حسنه برايش نوشته مى شود. «1»

و ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: هر كس سوره عنكبوت و روم را در شب بيست و سوم رمضان بخواند اى ابو محمّد به خدا قسم او از اهل بهشت است و من هيچ كس را از آن استثنا نمى كنم و نمى ترسم كه خداوند در اين سوگندم گناهى بر من بنويسد و بى گمان اين دو سوره پيش خدا ارج بسيار دارند. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة العنكبوت كان له من الأجر عشر حسنات بعدد المؤمنين و المنافقين.

2-

من قرأ سورتى العنكبوت و الرّوم فى شهر رمضان فى ليلة ثلاث و عشرين فهو و اللَّه يا أبا محمّد من أهل الجنّة لا استثنى فيه ابدا و لا أخاف أن يكتب اللَّه علىّ فى يمينى اثما و إنّ لهاتين السّورتين من اللَّه مكانا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 559

[سوره العنكبوت (29): آيات 1 تا 7] ..... ص : 559

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (4)

مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (6) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (7)

ترجمه: ..... ص : 559

الم (1)

آيا مردم گمان مى كنند به صرف اين كه بگويند ما ايمان به خدا آورديم، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ (2)

ما كسانى را كه پيش از آنان بودند، آزموديم، و بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند، تحقّق يابد (3)

آيا كسانى كه كارهاى ناشايسته انجام مى دهند گمان كردند كه از حوزه قدرت ما بيرون خواهند رفت بسيار بد داورى مى كنند (4)

هر كس به ديدار خدا اميد و اشتياق دارد، بداند كه بى ترديد هنگام اجل و زمانى را كه خدا تعيين كرده فرا مى رسد و او شنوا و داناست (5)

هر كه در راه خدا جهاد و تلاش كند به سود خود مى كند كه خدا از همه جهانيان بى نياز است (6)

و آنان كه ايمان آوردند و كار نيك انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانيم و مى بخشيم و آنها را بهتر از اعمال نيكشان پاداش مى دهيم. (7)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 560

تفسير: ..... ص : 560

أَ حَسِبَ النَّاسُ، فعل «حسب» از مادّه حسبان است و حسبان به مفهوم جمله ها مربوط مى شود و تقدير كلام در اين جا چنين است، أحسب الناس أن يتركوا غير مفتونين لأن يقولوا آمنا. «1»

پيش از آمدن حسبان عبارت در تقدير چنين بوده است: تركهم غير مفتونين لقولهم آمنا. بنا بر اين كه «تركهم» مبتدا و «لقولهم» خبر باشد و عبارت «غير مفتونين» تتمّه «ترك» و در حقيقت مفعول آن است، زيرا فعل «ترك» به معناى تصيير و صيّر دو مفعولى است. چنان كه عنتره شاعر گفته است:

فتركته جزر السّباع ينشنه يقضمن حسن بنانه و المعصم «2»

اين مورد مانند اين مثال است كه مى گويى: خروجه لمخافة

الشّرّ، خارج شدنش به علّت ترس از شرّ است. در اين مثال عبارت لمخافة، كه علّت است، خبر مبتدا واقع شده است. [بنا بر اين در مورد بحث هم عبارت لقولهم، كه علّت است، مى تواند خبر هم باشد.] (امّا وقتى كه مى گويى: حسبت خروجه لمخافة الشّر دو كلمه: خروجه و لمخافة را كه قبلا مبتدا و خبر قرار دادى، دو مفعول حسب قرار مى دهى.

وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، گمان مى كنند كه آنها به سختيهاى تكليف و دورى از وطن و جهاد با دشمنان، آزمايش نمى شوند، و به مصيبتها و رنجهاى دنيا دچار نخواهند شد؟ [اين چنين نيست ] بلكه خداوند آنها را به انواع و اقسام بلاها دچار مى كند تا صبر و استقامت و ايمان باطنى آنها آشكار شود و مخلص از غير مخلص و استوار در

__________________________________________________

1- آيا مردم گمان مى كنند به صرف اين كه بگويند ايمان آورده ايم به حال خود رها مى شوند و آزمايش نمى شوند.

2- من او را طعمه درندگان كردم تا درندگان با دهان و دندانهاى محكم و چنگالهاى قوى او را بدرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 561

ايمان از مضطرب و سست ايمان، مشخّص شود.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، پيروان پيامبران پيش از شما را امتحان و آزمايش كرديم، و آزمايش آنها با دستورها و فرايض دينى كه بر آنها واجب مى كرديم، يا با سختيها و مشكلات زندگى، بوده است.

در حديث آمده است كه:

قد كان من قبلكم يؤخذ فيوضع المنشار على رأسه فيفرق فرقتين ما يصرفه ذلك عن دينه و يمشط بأمشاط الحديد ما دون عظمه من لحم و عصب ما يصرفه عن دينه. «1»

فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ، بايد خداوند به وسيله آزمايش بداند، چه كسانى

در ايمانشان راستگو، و چه كسانى در آن دروغگو هستند هر چند خداى عزّ و علا هميشه به اين موضوع آگاهى دارد، لكن علم خدا به وجود آن تعلّق نمى گيرد مگر آن كه در عالم خارج تحقّق يابند و آثار آنها ظاهر شود. و مقصود اين است كه راستگويان از دروغگويان مشخّص شوند.

روايت شده كه على عليه السّلام فليعلمنّ و و ليعلمنّ خوانده است كه از مصدر اعلام است. يعنى خداوند آنها را به مردم مى شناساند كه چه كسانى هستند، يا با نشانه هايى مانند سفيدى و سياهى صورت آنها را نشاندار و علامتگذارى مى كند تا مردم آنها را بشناسند.

و روايت شده است كه عبّاس پيش حضرت على عليه السّلام آمد و گفت:

امش حتّى يبايع لك النّاس فقال أ تريهم فاعلين قال نعم قال فأين قول اللَّه عزّ و جلّ «الم أحسب النّاس؟ «2»

تا آخر آيات ...» [كنايه از اين كه اگر همه بيعت كنند آزمايشى نخواهد بود.]

__________________________________________________

1- پيش از شما مردمانى بودند كه آنها را مى گرفتند و سرشان را ارّه مى كردند و اين كار آنها را از دينشان منصرف نمى كرد و با شانه هاى آهن بدن آنها را طورى شانه مى كردند كه از گوشت و عصب مى گذشت.

2- برو تا مردم با تو بيعت كنند حضرت فرمود آيا فكر مى كنى همه بيعت كنند؟ عبّاس گفت آرى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 562

أَنْ يَسْبِقُونا، كه از ما پيشى بگيرند و ما را عاجز كنند. مقصود اين است كه مجازاتهاى الهى دامن آنها را خواهد گرفت. و مانند اين مورد است كه آيه وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ، «آنها نمى توانند بر قدرت حق پيروز شوند» (زمر/ 51).

أَمْ حَسِبَ، حرف «أم» منقطعه

است كه به معناى اضراب است يعنى اين گمان از گمان اوّلى باطل تر و فاسدتر است، زيرا آنها گمان مى كردند كه به خاطر ايمانشان امتحان نمى شوند، و اينها فكر مى كنند كه به علّت كفر و عصيانشان مجازات نمى شوند.

ساءَ ما يَحْكُمُونَ، بدند كسانى كه اين چنين حكم مى كنند، يا بد حكمى است آن حكمى كه آنها كرده اند و در اين صورت مخصوص به ذمّ حذف شده است.

لِقاءَ اللَّهِ، اين عبارت مثلى است براى ديدن پاداش و زنده شدن و رسيدگى به حساب در قيامت. خدا اين حالت را به حالت بنده اى مثال زده است كه پس از مدّت مديدى به ملاقات مولا و آقايش مى آيد و آقايش هم كاملا مى داند كه او چه كارهايى انجام داده است، بنا بر اين در صورتى كه از او راضى و خشنود باشد با خوشرويى و خوش آمد گويى با او روبرو مى شود و يا در صورت نارضايتى و خشمگينى بر عكس آن با او بر خورد مى كند. پس مقصود اين است كه هر كس اميد به اين حالت را دارد و آرزو مى كند كه خداوند با خوشى و كرامت با او برخورد كند.

فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ، «بداند كه مدّت خدا كه همان مرگ است، ناگزير مى آيد بنا بر اين بايد به كارهاى نيك و آنچه آرزوهاى او را بر آورده و او را به خدا نزديك مى سازد اقدام كند. برخى گويند لفظ «يرجو» به معناى: يخاف مى باشد.

وَ مَنْ جاهَدَ، كسى كه با دشمنان دين، به خاطر زنده كردن دين جهاد كند و همچنين با نفس خويش كه دشمن ترين دشمنان است، ستيزه كند به خاطر خويش و به نفع

__________________________________________________

حضرت فرمود:

پس گفته خدا كه فرمود: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ چه خواهد شد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 563

خودش جهاد كرده است و بهره آن عايد خودش مى شود، زيرا خداوند بى نياز از جهانيان است و نيازى به طاعت آنها ندارد و بى ترديد اوامر و نواهى او براى مصلحت و منفعت خود آنهاست.

لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ، آن گناهانى را كه قبل از ايمان آوردن، مرتكب شدند، مى پوشانيم و آنها را باطل مى كنيم به طورى كه گويى آنها را مرتكب نشده اند.

وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ، و به خاطر كارهايى نيكى كه انجام داده اند آنها را جزا و پاداش مى دهيم.

[سوره العنكبوت (29): آيات 8 تا 13] ..... ص : 563

اشاره

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ (10) وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ (11) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (12)

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 564

ترجمه: ..... ص : 564

ما به آدميان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كنند و اگر آنها تلاش كنند كه تو براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى، هرگز اطاعت مكن. بازگشت شما به سوى من است و شما را به آنچه انجام داده ايد آگاه خواهم ساخت (8)

كسانى كه ايمان آورده اند و كار نيك انجام داده اند در زمره نيكوكاران درآوريم (9)

برخى از مردم كسانى هستند كه مى گويند به خدا ايمان آورده ايم، امّا هنگامى كه به خاطر خدا مورد اذيّت و آزار قرار گيرند، فتنه دشمنان را با عذاب الهى برابر شمارند و هر گاه كه پيروزى از جانب پروردگارت بيايد، مى گويند: ما هم با شما بوديم، آيا خداوند از هر كس به آنچه در سينه جهانيان است، آگاهتر نيست؟ (10)

بى گمان خداوند مؤمنان را مى شناسد و يقينا به حال منافقان نيز آگاه است (11)

كافران

به مؤمنان گفتند: شما از ما پيروى كنيد، ما گناهانتان را بر دوش مى گيريم، آنها هرگز گناهان مؤمنان را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى گويند (12)

آنها علاوه بر بار سنگين گناهان خويش، بار سنگين گناهان هر كه را گمراه كرده اند بر دوش مى كشند، و روز قيامت از دروغهايى كه بسته اند سخت مؤاخذه خواهند شد. (13)

تفسير: ..... ص : 564

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً، ما به انسان دستور داديم كه به پدر و مادر نيكى كند، يا در حقّ پدر و مادر نيكى كند، يعنى كارهايى را انجام دهد كه داراى صفت نيك است.

عبارت: وصيته بان يفعل شيئا و عبارت: أمرته به به يك معناست [بنا بر اين وصيّت در اين جا به معنا أمر كردن است.] «و إن جاهداك» اگر پدر و مادرت، تلاش كردند كه:

لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ، شريك من قرار دهى چيزى را كه علم و آگاهى به الوهيّت او ندارى و خواستند به تو تحميل كنند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 565

فَلا تُطِعْهُما، هرگز در شرك، آنها را پيروى مكن و مقصود از نفى علم، نفى معلوم است و گويا خداوند فرموده است: لتشرك بى شيئا لا يصح ان يكون الها. «1»

خداوند با بيان اين مطلب، آگاه كرده كه هر حقّى هر چند بزرگ باشد، در برابر حقّ خداوند ناچيز است و از بين مى رود، زيرا، لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق. «2»

إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ، سپس خداوند مى فرمايد: بازگشت همه مؤمنان و مشركان به سوى من است و من شما را، مطابق شايستگى و استحقاقتان، پاداش و جزا مى دهم.

فِي الصَّالِحِينَ، در زمره نيكوكاران در بهشت داخل مى شوند.

مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ، كسانى كه تنها

با زبان ايمان آورده اند و هر گاه براى خدا و دين، اذيّت و آزارى به آنها برسد، از دين خود بر مى گردند و مقصود از فتنه مردم هم همين موضوع است، يعنى آنچه از طرف كافران باعث اذيّت آنها مى شود، آنها را از ايمانشان بر مى گرداند، هم چنان كه عذاب خداوند مؤمنان را از كفر بر مى گرداند.

وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ، و هر گاه از طرف خدا نصرت و پيروزى نصيب مؤمنان شود و غنيمتى از كافران به آنها برسد، اين منافقان مى گويند: ما با شما بوديم، يعنى ما پيرو دين شماييم و سهم ما را از غنيمتها بدهيد.

أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ، سپس خداوند سبحان خبر داد كه او، به آنچه در سينه هاى جهانيان است، آگاهتر و داناتر است و از جمله آنها، رازهاى نهانى سينه هاى اين منافقان است. سپس خداوند به مؤمنان مژده داده و منافقان را تهديد كرده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ، و كافران به مؤمنان دستور دادند كه راه و طريقه ما را پيروى كنيد. سپس به خودشان امر كردند كه

__________________________________________________

1- شريك من قرار دهى چيزى را كه سزاوار پروردگارى نباشد. [.....]

2- در برابر نافرمانى و معصيت خدا هيچ حقّ و اطاعتى براى مخلوق نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 566

خطاهاى آنها را بر دوش گيرند، بنا بر اين امر «لنحمل» را بر امر «اتّبعوا» عطف كردند و مقصودشان اين بود كه اين دو كار با هم انجام شود، يعنى شما ما را پيروى كنيد ما هم گناه و خطاهاى شما را بر عهده مى گيريم و منظور كافران اين است

كه تحمّل گناه مشروط و منوط به پيروى آنهاست و مقصود آيه كنايه از سخنان قريش است كه به مؤمنان مى گفتند: هيچ بحث و نشورى نيست و اگر باشد ما گناهان شما را بر عهده مى گيريم.

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ، اين كافران بايد بار سنگين گناهان خودشان را با بار سنگين گناهان ديگران بر دوش گيرند و آن بار گناهان كسانى است كه اين كافران باعث كفر و گناه آنها شده اند.

وَ لَيُسْئَلُنَّ، بديهى است كه اين پرسش واقعى نيست بلكه به طريق توبيخ و سرزنش است، يعنى از دروغها و كارهاى باطلى كه پيش خود ساخته بودند سؤال خواهند شد.

[سوره العنكبوت (29): آيات 14 تا 19] ..... ص : 566

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ (15) وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (18)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 567

ترجمه: ..... ص : 567

براستى ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و او در ميان آنها هزار سال بجز پنجاه سال (نهصد و پنجاه سال) درنگ كرد اما سرانجام طوفان آنها را فروگرفت در حالى كه همه ستمگر بودند (14)

ما تنها او و اصحاب كشتى را رهايى بخشيديم و آن را آيتى براى جهانيان قرار داديم (15)

و به ياد آور ابراهيم را، هنگامى كه به قومش گفت: خدا را پرستش كنيد، و از او بپرهيزيد كه اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است. (16)

شما غير از خدا تنها بت هايى را مى پرستيد و دروغهايى به هم مى بافيد، كسانى را كه بجز خدا مى پرستيد، مالك روزى شما نيستند، از خدا روزى بخواهيد و او را پرستش كنيد و شكر او را به جا آوريد كه به سوى او باز مى گرديد. (17)

و اگر شما مرا تكذيب كنيد، امّتهاى پيش از شما نيز پيامبرانشان را تكذيب كردند، وظيفه رسول خدا جز

تبليغ آشكار نيست. (18)

آيا نديدند خداوند چگونه آفرينش را آغاز مى كند سپس باز مى گرداند؟ اين كار براى خدا آسان است. (19)

تفسير: ..... ص : 567

فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ، طوفان هر چيزى است كه با فراوانى و شدّت اطراف چيزى را فراگيرد.

وَ جَعَلْناها، ضمير در عبارت «جعلناها» يا به «سفينة» باز مى گردد يا به اصل واقعه حضرت نوح.

وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ، لفظ «ابراهيم» به لفظ «نوح» عطف شده است (ارسلنا نوحا و ابراهيم) و عبارت «اذ قال» ظرف است براى «أرسلنا»، يعنى ما نوح را هنگامى فرستاديم كه سنّ او به اندازه اى رسيده بود كه صلاحيّت داشت قومش را موعظه و

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 568

ايمان را به آنها عرضه كند و دستور دهد كه عبادت و پرهيزگارى را پيشه سازند.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، اگر شما مى دانستيد كه چه چيزى براى شما بهتر و چه چيزى بدتر است، يا اين كه اگر با چشم بصيرت به آن مى نگريستيد، مى دانستيد كه اين دستورها براى شما از هر چيزى بهتر است.

وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً، به سبب اين كه بتها را شريك خدا و معبود خود مى دانيد و يا به اين سبب كه آنها را شفيعان خود پيش خدا مى پنداريد، دروغى را آفريده ايد، برخى گويند معنا اين است كه شما بتهايى را مى سازيد كه خدا آنها را افك ناميده است و تراشيدن شما آن بتها را، خلق افك است.

لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً، آنها مالك نيستند و قدرت آن را ندارند كه چيزى از روزى شما را بدهند.

فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ، بنا بر اين تمامى روزى خود را از خدا بخواهيد، زيرا تنها اوست كه رزّاق است.

إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ، و چون به سوى او بازگشت مى كنيد، خود

را به وسيله عبادت و سپاس نعمتهاى او، آماده ديدار او سازيد.

وَ إِنْ تُكَذِّبُوا، و اگر مرا تكذيب كنيد، تكذيب شما به من زيانى نمى رساند، هم چنان كه امّتهاى پيشين هم رسولان خود را تكذيب كردند، ولى به آن رسولان زيانى نرسيد، بلكه ضرر و زيانش متوجّه خود امّتها شد، زيرا به سبب تكذيب بود كه آن گونه بلاها آنها را فرا گرفت.

إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ، مقصود از «بلاغ المبين» بلاغى است كه به سبب همراه بودن با معجزه ها، هيچ ترديدى در آن نيست.

اين آيه و آيه هاى بعد از آن تا آيه «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ» محتمل است كه از گفته هاى حضرت ابراهيم عليه السّلام به قومش باشد و ممكن است كه اينها آيه هاى معترضه اى باشند كه ميان اول و آخر داستان حضرت ابراهيم، در شأن و موقعيت

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 569

پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و قريش، آمده باشد، بدين نحو كه خدا مى فرمايد: اى گروه قريش اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را تكذيب كرديد، قوم ابراهيم هم ابراهيم را تكذيب كرد و همچنين هر امّتى پيامبرش را تكذيب كرد و اين چنين است آيه هاى بعدى، زيرا اين آيات بيانگر دلايل توحيد و توصيف قدرت خداوند و روشن كننده حجّتهاى او هستند.

عبارت «أَ وَ لَمْ يَرَوْا» به صورت أ و لم تروا نيز خوانده شده است.

ثُمَّ يُعِيدُهُ، اين عبارت از زنده شدن پس از مرگ خبر مى دهد و عطف بر جمله «يبدء» نيست و رؤيت شامل آن نمى شود، هم چنان كه در آيه بعد كه خدا مى فرمايد:

كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ نظر و رؤيت تنها بر

آغاز آفرينش واقع مى شود و شامل ينشى النّشأه نمى شود.

إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ، لفظ «ذلك» اشاره به معناى اعاده است كه از عبارت «يُعِيدُهُ» فهميده مى شود يعنى برگرداندن مردگان به زندگانى در قيامت بر خدا آسان است.

[سوره العنكبوت (29): آيات 20 تا 25] ..... ص : 569

اشاره

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (20) يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (22) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (23) فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24)

وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 570

ترجمه: ..... ص : 570

اى رسول ما بگو در زمين سير كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرده؟ سپس خداوند به همين گونه جهان آخرت را ايجاد مى كند، بى گمان خداوند بر هر چيز توانا است. (20)

هر كه را بخواهد مجازات مى كند و هر كه را بخواهد مورد رحمت قرار مى دهد و به سوى او باز مى گرديد (21)

شما هرگز نمى توانيد در زمين و آسمان بر اراده خدا چيره شويد و براى شما جز خدا ولىّ و ياورى نيست (22)

آنان كه به آيات خدا و لقاى او كافر شدند از رحمت من نااميدند و براى آنها عذاب دردناكى است (23)

امّا پاسخ قوم او (ابراهيم) جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيد ولى خداوند او را از آتش رهايى بخشيد در اين رويداد نشانه هاى عبرتى است براى كسانى كه ايمان

مى آورند (24)

ابراهيم گفت: شما غير از خدا بتهايى را براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى و محبّت ميان شما در زندگى دنيا باشد، سپس روز قيامت هر يك ديگرى را كافر دانيد و يكديگر را لعن كنيد و جايگاه شما آتش است و هيچ يار و ياورى نخواهيد داشت. (25)

تفسير: ..... ص : 570

النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، اين عبارت دلالت دارد بر اين كه دو نشئه است و هر يك از آن دو آغاز آفرينش و نوعى از عدم به وجود آوردن است و هيچ كدام فرقى با يكديگر ندارند، جز اين كه نشئه اى دوّمى ايجاد بعد از ايجاد است ولى اوّلى چنين نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 571

لفظ «نشأة» به صورت نشئة نيز خوانده شده مانند رأفت كه رآفت هم خوانده شده است.

ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، مقصود اين است: خدايى كه نشئه اول را به وجود آورده هموست كه نشئه دوم را نيز به وجود مى آورد. و براى فهماندن همين مفهوم است كه اسم ظاهر (اللَّه) گفته شده و «ثمّ ينشئ» بدون كلمه اللَّه نفرموده است.

يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ، هر كه را بخواهد عذاب كند، عذابش مى كند و هر كه را بخواهد به او رحمت كند، مورد رحمتش قرار مى دهد.

وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ، به سوى او بازگشت مى كنيد و نزد او برگردانده مى شويد.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ، شما، نه در زمين پهناور و نه در آسمان كه از زمين هم پهناورتر است، در صورتى كه در آسمان باشيد، نمى توانيد خداوند را به سبب فرار خود، عاجز كنيد و بر اراده و حكم او چيره شويد. يا معنا اين است

كه شما نمى توانيد از امر خدا كه در آسمان و زمين جريان دارد، جلوگيرى كنيد، تا به شما نرسد و درباره شما جريان نيابد، و ناگزير شما به كيفر كارهايتان و به بلاهاى زمينى و آسمانى گرفتار خواهيد شد.

از قتاده نقل شده كه خداوند گروهى كه او را سبك و بى مقدار شمردند، مذمّت و سرزنش كرد و فرمود: «أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي» هم چنان كه مى فرمايد: لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ، «جز كافر هيچ كس از رحمت خدا نوميد نيست».

(يوسف/ 87) بنا بر اين شايسته است كه مؤمن نه از رحمت خدا مأيوس باشد و نه از عقاب او ايمن، و اين صفت مؤمن است كه نسبت به خدا هم اميدوار و هم بيمناك باشد [ميان خوف و رجا باشد.]

مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا، واژه «مودّة» منصوب است بدون اضافه و با اضافه و همچنين مرفوع است بدون اضافه و با اضافه، در صورت منصوب بودن، نصب آن به دو سبب است يكى به عنوان علّت (مفعول له) بودن است. يعنى به علّت دوستى

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 572

و اتّفاق ميان شما بر عبادت اين بتها هم چنان كه مردم در يك مذهب اتّفاق مى كنند، بنا بر اين عبادت بتها سبب دوستى و اتّفاق شما شده است.

سبب ديگر نصب، اين است كه مفعول دوم «اتّخذ» باشد كه تقدير آن چنين است اتخذتم الأوثان سبب المودة بينكم كه در اين صورت مضاف حذف شده و مضاف اليه به جاى آن است يا در تقدير اتّخذتموها مودّة بوده است يعنى آنها را به عنوان دوستان مشترك خود عبادت مى كنيد چنان كه مى فرمايد: يُحِبُّونَهُمْ

كَحُبِّ اللَّهِ، «آن بتها را همچون خدا دوست مى دارند» (بقره/ 165).

در صورت رفع نيز سبب آن يكى از دو وجه است يا خبر «إنّ» است كه در اين صورت «ما» موصوله است، يا خبر براى مبتداى محذوف است و در معنا، إن الأوثان مودة بينكم، بوده است يعنى اين بتها سبب دوستى ميان شما شده است. و به عبارت ديگر يعنى شما ميان خود بر دوستى آنها اتّفاق كرديد و همگى آنها را در دنيا دوست داريد.

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ، سپس در روز قيامت نسبت به يكديگر بغض و كينه مى ورزيد و يكديگر را لعن و نفرين مى كنيد و معبود از پيروان خود بيزارى مى جويد و پيروان، معبودان خود را لعن و نفرين مى كنند.

[سوره العنكبوت (29): آيات 26 تا 30] ..... ص : 572

اشاره

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ (28) أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 573

ترجمه: ..... ص : 573

لوط به ابراهيم ايمان آورد و به ابراهيم گفت من به سوى پروردگارم هجرت مى كنم كه او عزيز و حكيم است (26)

و ما به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و در دودمانش نبوّت و كتاب آسمانى را قرار داديم، پاداش او را در دنيا داديم و در آخرت از صالحان است. (27)

و به ياد آور لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت:

شما كار بسيار زشتى را مرتكب مى شويد كه احدى از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است. (28)

آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجامع خود اعمال منكر انجام مى دهيد؟ امّا قوم لوط پاسخى جز اين ندادند كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور. (29)

لوط گفت: پروردگارا مرا در برابر اين قوم فاسد يارى فرما. (30)

تفسير: ..... ص : 573

لوط، كه پسر خواهر حضرت ابراهيم است، اوّل كسى است كه او را تصديق كرد و به او ايمان آورد.

وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ، ابراهيم گفت: من از «كوثى» كه از شهرهاى كوفه است به «حرّان» كه از اراضى شام است و سپس از آن جا به فلسطين مهاجرت مى كنم. در اين هجرتش، حضرت لوط و ساره همسر ابراهيم و هاجر، كنيزش، با او بودند.

إِلى رَبِّي إِنَّهُ، هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، «الى ربّى» يعنى جايى مى روم كه پروردگارم دستور داده است كه به آن جا مهاجرت كنم. «إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ»: او خدايى است كه مرا

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 574

در برابر دشمنانم حفظ مى كند. «الحكيم» خدايى است كه دستورهايى به من نمى دهد مگر آنچه را كه مصلحت من در آن است.

وَ آتَيْناهُ

أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا، پاداشهاى دنيايى كه خدا مى فرمايد: به او داديم عبارتند از: نام نيك، درود فرستادن بر او تا پايان دنيا، داشتن فرزندان و ذرّيه شايسته و پاك و اين كه تمام ملّتها او را دوست دارند.

وَ لُوطاً إِذْ قالَ، لفظ «لوط» يا عطف بر ابراهيم است، يا بر چيزى كه ابراهيم بر آن عطف شده است.

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ، كلمه «فاحشه» كه در اين عبارت مبهم است، به وسيله عبارت «أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ» تفسير شده است [و مقصود همان كار زشتى است كه قوم لوط مرتكب مى شدند.]

لفظ «إنّكم» كه اوّل گفته شده، بدون حرف استفهام خوانده شده ولى دوّمى «أ إنّكم» با حرف استفهام است.

وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ، مقصود از قطع سبيل همان عمل دزدان و قطّاع الطريق، از قبيل كشتن افراد و بردن اموال است. برخى از مفسّران گويند: منظور اين است كه قوم لوط سفر مسافرينى را كه از سرزمين آنها مى گذشتند، قطع مى كردند، تا با آنها اين فحشاء را انجام دهند. حسن [بصرى ] گفته است: منظور قطع نسل است كه با اختيار كردن مردان به جاى زنان، نسل قطع مى شود.

وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ، مقصود از واژه «منكر» اين اعمال است: پرتاب سنگريزه تا به هر فردى كه اصابت كرد با او نكاح كند، سيلى و مشت زدن، نواخت آلت طرب، قمار، ناسزا و فحّاشى موقع مزاح. برخى گويند: در مجالس در حضور يكديگر ضرطه مى دادند. برخى ديگر گويند: در مجامع خود آشكارا مرتكب لواط مى شدند. و اظهار هر گناهى از پنهانى آن، بسيار زشت تر است. و در حديث است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 575

هر فردى كه لباس شرم و

حيا را از خود دور كند، غيبت درباره او نيست «1».

واژه «نادى» به مجمع و مجلسى كه افراد در آن حضور دارند گفته مى شود و هر گاه متفرّق شوند ديگر نادى گفته نمى شود.

إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ، اگر راست مى گويى در نزول عذابى كه به ما وعده داده اى.

انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ، «مفسدين» كسانى بودند كه مردم را به زور يا به دلخواه به اين كار زشت وامى داشتند و آنها را به فساد مى كشاندند و همچنين كسانى بودند كه چنين كارى را ابداع كردند و آن را براى نسلهاى بعدى سنّت قرار دادند.

[سوره العنكبوت (29): آيات 31 تا 38] ..... ص : 575

اشاره

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ (31) قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35)

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38)

__________________________________________________

1-

«من ألقى جلباب الحياء فلا غيبة له».

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 576

ترجمه: ..... ص : 576

هنگامى كه فرستادگان ما (از فرشتگان) به ابراهيم بشارت آوردند گفتند: ما به امر خدا اهل اين شهر و آبادى را كه سخت ستمكارند، هلاك خواهيم كرد (31)

ابراهيم گفت: لوط در اين ديار است، گفتند: ما به كسانى كه در اين ديار است آگاهتريم، ما او و خانواده اش، جز همسرش را كه در ميان قوم باقى مى ماند، همه را نجات خواهيم داد (32)

هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ديدن آنها اندوهگين و دلتنگ شد، گفتند: بيمناك و غمگين مباش ما تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد جز همسرت را كه در ميان قوم باز مى ماند (33)

ما بر ساكنان اين آباديها، به علّت فسق و تبهكاريشان،

عذابى سخت از آسمان فرو ريزيم (34)

ما از آن شهرها، نشانه روشنى و درس عبرتى، از ويرانيها، براى عاقلان بازگذاشتيم (35)

ما به سوى اهل مدين برادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم، گفت: اى قوم من خدا را بپرستيد، و به روز بازپسين اميدوار باشيد و هرگز در روى زمين فساد مكنيد (36)

آنها او را تكذيب كردند و به اين سبب زلزله سختى آنها را فرا گرفت و صبحگاهان در خانه هاى خود در حالى كه به زانو در آمده بودند، هلاك شدند (37)

ما قوم عاد و ثمود را نيز هلاك كرديم و منازل ويرانشان را مى نگريد و شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان نيكو جلوه داد و آنها را از راه حقّ بازداشت در حالى كه بينا و هوشيار بودند. (38)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 577

تفسير: ..... ص : 577

مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ، اضافه «مهلكو» اضافه تخفيفى است نه اضافه تعريفى و معناى آن آينده و استقبال است و مقصود از قريه «سذوم» است كه درباره اش گويند:

أجور من قاضى سذوم. «1»

كانُوا ظالِمِينَ، آنها باعث استمرار ظلم از زمان پيش شدند، و اكنون هم در آن اصرار دارند. عبارت «لَنُنَجِّيَنَّهُ» و «منجّوك» هم با تشديد و هم با تخفيف خوانده شده است.

وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً، لوط به سبب كار و تدبير آنها بى طاقت شد عربها عبارت ضيق الذّراع و الذّرع را كنايه از نبودن توانايى و طاقت قرار داده اند، هم چنان كه عبارت رحب الذّراع را زمانى مى گويند كه توانايى و طاقت باشد.

رِجْزاً مِنَ السَّماءِ، واژه «رجز» و رجس هر دو به معناى عذاب مى آيد و عربها هنگامى كه فرد معذّب، از عذاب مضطرب شود مى گويد: ارتجز و ارتجس.

آيَةً بَيِّنَةً،

مقصود از «آيه بيّن» آثار ويرانى منازل آنهاست، برخى گويند: آب سياهى است كه روى زمين است.

لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ، كلمه «لقوم» جار و مجرور و به فعل «تركنا» يا به كلمه «بيّنه» متعلّق است.

وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ، كارهايى را انجام دهيد كه اميد ثواب داريد، پس مسبّب (ثواب آخرت) به جاى سبب (ايمان و كارهاى نيك) آمده است و معنا اين است كه ثواب آخرت را به وسيله ايمان و اطاعت، اميدوار باشيد. برخى گويند كه «ارجوا» از مادّه رجاء به معناى خوف و ترس است.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ، واژه «رجفه» به معناى زلزله شديد است و برخى گويند: صيحه

__________________________________________________

1- ظالمتر از قاضى سذوم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 578

جبرئيل است، چون كه آن صيحه دلها را به لرزه درآورد.

فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ، مقصود از «دار» همان شهر و سرزمين آنهاست و هر چند مفرد است ولى منظور ديار است و چون در اين مورد در فهم مقصود اشتباهى نمى شده، به مفرد اكتفاء شده است. «جاثمين» يعنى بر زانو نشستگان، مقصود اين است: مردند در حالى كه بر زانو نشسته بودند.

وَ عاداً وَ ثَمُودَ، لفظ «عاد» و «ثمود» به تقدير فعل أهلكنا منصوبند و عبارت:

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ بر آن دلالت دارد، زيرا مفهوم اين عبارت هلاك كردن است.

وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ، داستان هلاكت آنها كه براى شما بيان شد به وسيله ويرانه هاى منازل آنها كه هنگام عبورتان به آنها نگريسته ايد، براى شما آشكار و ظاهر شد.

وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ، آنان عاقلانى بودند كه توانايى دقّت و نظر را داشتند ولى اين كار را نكردند، يا معنا اين است كه براى آنها روشن و آشكار بود كه عذاب بر آنها نازل خواهد

شد.

[سوره العنكبوت (29): آيات 39 تا 44] ..... ص : 578

اشاره

وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ (39) فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (42) وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43)

خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 579

ترجمه: ..... ص : 579

قارون و فرعون و هامان را نيز هلاك كرديم، موسى با دلايل و معجزات روشن به سراغ آنها آمد امّا آنها در زمين تكبّر ورزيدند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند (39)

ما هر يك را به كيفر گناهش مؤاخذه كرديم، بر بعضى از آنها طوفانى توأم با سنگريزه فرستاديم و بعضى از آنها را صيحه آسمانى فرا گرفت و بعض ديگر را در زمين فرو برديم و بعضى را غرق كرديم، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند (40)

افرادى كه غير از خدا را اولياء خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود بسازد و سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستيد (41)

خداوند آنچه را كه غير از او مى خوانند، مى داند و او مقتدر و حكيم است (42)

اين ها مثالهايى است كه ما براى مردم مى زنيم و جز دانشمندان آن را درك نمى كنند (43)

خداوند

آسمانها و زمين را به حقّ آفريد (نه لغو و بيهوده) و در اين خلقت آيتى است براى مؤمنان (44).

تفسير: ..... ص : 579

وَ ما كانُوا سابِقِينَ، واژه «سابقين» به معناى پيشى گيرنده است، يعنى آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا بيرون بروند و امر خدا آنها را فرا گرفت.

عَلَيْهِ حاصِباً، «حاصب» باد تند و شديدى است كه در آن سنگ ريزه باشد و اين بلا براى قوم لوط بود. و برخى گويند كه فرشته اى آنها را سنگ باران كرد.

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ، صيحه براى اهل مدين و قوم ثمود بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 580

وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا، «خسف» يعنى در زمين فرو بردن كه براى قارون روى داد و غرق براى قوم نوح و فرعون بود.

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ، خداوند معبودانى را كه كافران آنها را پشتيبان و تكيه گاه خود، در دين مى دانستند، به چيزى كه در سستى و ضعيفى ضرب المثل است، تشبيه كرده و آن خانه عنكبوت است. «اولياء»، اين كلمه جمع ولىّ است، و آن كسى است كه عهده دار كمك و يارى ديگرى است، اين لفظ از مفهوم كلمه ناصر بليغ تر و رساتر است.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ، اگر مى دانستند كه مثل آنها مثل خانه عنكبوت است و دين آنها در نهايت سستى و ضعف است، يا اين كه چون اين تشبيه درست است، اگر بدانند، روشن است كه، سست ترين دينها دين آنها است.

ما يَدْعُونَ: اين كلمه هم با «ياء» «يدعون» و هم با «تاء» تدعون خوانده شده است، اين جمله، از عبارت قبلى تأكيد بيشترى دارد، زيرا در اين عبارت خداوند معبود كافران

را ناچيز شمرده. «1»

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، اين عبارت كنايه از جهالت و نادانى كافران است، زيرا آنها چيزهايى را عبادت مى كنند كه هيچ محضند، و از طرفى عبادت خداوند توانا و حكيم را رها كرده اند.

وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ، درستى و فايده اين مثالهايى را كه به عنكبوت و مگس زده مى شود، نمى فهمند مگر دانايانى كه ايمان به خدا دارند. بى گمان أمثال و تشبيهات يكى از راههاى كشف معناهاى پوشيده و پنهانى است كه آن معناها را روشن و براى اذهان و افهام قابل تصوّر و درك مى سازد. هم چنان كه اين تشبيه (تشبيه معبودان غير خدا به خانه عنكبوت) فرق ميان مشرك و موحّد را كاملا مجسّم

__________________________________________________

1- ما، استفهاميه و در محلّ منصوب به «يدعون» است نه به «يعلم» مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 581

و روشن كرده است. روايت شده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را قرائت فرمود و سپس گفت:

«العالم الّذى عقل عن اللَّه فعمل بطاعته و اجتنب سخطه» «1».

بِالْحَقِّ، با غرض صحيح و هدفى كه حقّ و حقيقت است، و آن ايت است كه آسمان و زمين جايگاه بندگان اوست و وسيله عبرت براى عبرت گيرندگان و دليل بر وحدانيّت و كمال قدرت او براى موحّدان است.

[سوره العنكبوت (29): آيه 45] ..... ص : 581

اشاره

اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 581

اى رسول ما آنچه از كتاب آسمانى به تو وحى شده تلاوت كن و نماز را برپا دار كه نماز، نمازگزار را از زشتيها و منكرات باز مى دارد و بى ترديد ذكر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه انجام دهد آگاه است. (45)

تفسير: ..... ص : 581

نماز از جانب خداوند براى مكلّف، لطف و رحمت است، زيرا مانع از ارتكاب به گناه مى شود و گويا نماز [ذاتا] بازدارنده از گناه است [البتّه به طور اقتضا نه علت تامّه ] از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است:

«من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنكر لم تزده من اللَّه الّا بعدا» «2».

وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ، نماز از ساير عبادات بزرگتر است و بدين سبب «لَذِكْرُ اللَّهِ» ناميده

__________________________________________________

1- دانشمند كسى است كه وظيفه الهى خود را انجام مى دهد و به فرمان خدا عمل مى كند، و از خشم او اجتناب مى ورزد.

2- هر كه را نمازش از فحشا و منكر باز ندارد جز اين كه از خدا دور مى شود بهره اى ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 4، ص: 582

شده است چنان كه در آيه ديگر فرموده است: فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ، «به ذكر خدا (نماز) بشتابيد) جمعه/ 9». و گويا كه خدا فرموده است: چون نماز ذكر خدا است، از تمام عبادات بزرگتر است. ابن عبّاس گفته است: مقصود اين است: و لذكر اللَّه إياكم برحمته أكبر من ذكركم إياه بطاعته. «1»

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ، آنچه را كه شما از خوبيها و بديها انجام دهيد خداوند مى داند و مطابق آن پاداش مى دهد.

__________________________________________________

1- اين كه خدا شما را با رحمتهايش به ياد مى آورد بزرگتر است از اين كه شما به وسيله طاعت او

را ياد كنيد.

جلد پنجم

[ادامه سوره عنكبوت ] ..... ص : 7

[سوره العنكبوت (29): آيات 46 تا 49] ..... ص : 7

اشاره

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الْكافِرُونَ (47) وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49)

ترجمه: ..... ص : 7

شما اى مسلمانان با اهل كتاب جز به نيكوترين شيوه بحث و مجادله نكنيد، مگر با ستمكاران از آنها و به آنها بگوييد ما به تمام آنچه از جانب خدا به ما و شما نازل شده ايمان داريم و خداى ما و شما يكى است و در برابر او تسليم هستيم (46)

همان گونه كه بر رسولان پيشين كتاب آسمانى فرستاديم به سوى تو نيز كتاب آسمانى، يعنى قرآن را، فرستاديم پس آنان كه به آن كتب ايمان آوردند، به اين كتاب هم ايمان مى آورند و از اين گروه، اهل مكّه، هم بعضى ايمان مى آورند و آيات ما را جز كافران انكار نمى كنند (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 8

تو پيش از اين نتوانستى كتابى بخوانى و نتوانستى با دست خود چيزى بنويسى تا مبادا منكران شكّ و ترديد كنند (48)

بلكه اين كتاب آسمانى مجموعه اى از آيات روشن است كه در سينه صاحبان دل و معرفت جاى دارد و آيات ما را جز ستمكاران انكار نمى كنند. (49)

تفسير: ..... ص : 8

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ با يهود و نصارى مجادله نكنيد مگر به بهترين شيوه، و مجادله احسن اين است كه در برابر خشنونت و تندى نرمش و ملاطفت كنيد.

هم چنان كه مى فرمايد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، «بديهاى آنها را با آنچه نيكوتر است دفع كن» (مؤمنون/ 96) در اين آيه اشاره است به اين كه دعوت مردم به سوى خدا بايد با بهترين شيوه و با مهربانترين طريقه باشد.

إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ، مگر كسانى از آنها كه ستمكارند و در دشمنى و عناد افراط مى كنند و رفق و مدارا به حال آنها فايده و اثرى ندارد.

وَ قُولُوا آمَنَّا

بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ اين عبارت از مجادله هاى احسن است.

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ و ما هم چنان كه كتابهاى پيشين آسمانى را فرستاديم، اين كتاب را به سوى تو فرستاديم كه ساير كتابهاى آسمانى ديگر را نيز تصديق مى كند.

فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مقصود از اهل كتاب عبد اللَّه بن سلام و كسانى است كه با او ايمان آورده اند.

وَ مِنْ هؤُلاءِ از اهل مكّه.

برخى گويند: مقصود از «فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ» كسانى از اهل كتاب هستند كه پيش از زمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده اند. «وَ مِنْ هؤُلاءِ» كسانى از آنها كه همزمان با پيامبر هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 9

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا آيات ما را با آشكار بودنش انكار نمى كنند مگر كسانى كه در كفر پا فشارى مى كنند.

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ و تو پيش از نزول قرآن هرگز نوشته اى را نخواندى و با دست خود چيزى ننوشتى، زيرا تو «امّى» بودى و هيچ خطّى را نمى دانستى.

إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ زيرا اگر چيزى از خواندن و نوشتن مى دانستى، بى ترديد افراد مبطل از اهل كتاب درباره ادّعاى تو ترديد و شكّ مى كردند و علاوه بر آن مى گفتند: آنچه را كه ما در كتابهايمان در توصيف پيامبر يافته ايم، اين است كه او امّى است نه مى نويسد و نه مى خواند، در حالى كه اين پيغمبر آن كسى نيست كه در كتابهاى ما توصيف شده است [زيرا هم مى خواند و هم مى نويسد] و يا مقصود اين است كه مشركان مكّه ترديد مى كردند و مى گفتند: شايد قرآن را ياد گرفته است و يا با دست خودش نوشته است.

بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ

الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ بلكه اين قرآن آيات روشن و آشكارى است در سينه كسانى كه علم به آنها عطا شده و آنها پيامبران، ائمّه و دانشمندانى هستند كه قرآن را حفظ مى كنند و در سينه هاى خود نگه مى دارند و معناى آن را در دلهاى خود نقش مى كنند و اين دو از خصوصيّات قرآن است كه هم معجزه بودن آيات آن روشن، و هم در سينه ها حفظ مى شود و هم بيشتر آن را حفظ دارند و مى خوانند. به خلاف ساير كتابهاى آسمانى كه نه معجزه اند و نه خوانده مى شوند مگر از روى نوشته ها.

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ و اين آيات روشن ما را انكار نمى كنند مگر كسانى كه در ستم و ظلم فرو رفته اند و عناد مى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 10

[سوره العنكبوت (29): آيات 50 تا 55] ..... ص : 10

اشاره

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (50) أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51) قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (53) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (54)

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

ترجمه: ..... ص : 10

و كافران گفتند: چرا معجزه هايى از جانب خدايش بر او نازل نشده؟ بگو معجزه ها همه پيش خداست من تنها بيم دهنده آشكارى هستم. (50)

آيا براى آنها كافى نيست كه اين كتاب آسمانى را بر تو فرستاديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود؟ براستى در آن، رحمت و تذكّرى است براى كسانى كه ايمان مى آورند. (51)

اى رسول ما بگو:

همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است، آنچه را در آسمان و زمين است مى داند. آنان كه به باطل گرويده اند و به خدا كافر شده اند زيانكاران واقعى هستند (52)

آنها از تو مى خواهند كه فورا عذاب نازل شود و اگر وقت معيّنى تعيين نشده بود عذاب به آنها مى رسيد و سر انجام عذاب بطور ناگهانى بر آنها نازل مى شود در حالى كه غافل و بى خبرند. (53)

آنها از تو خواهان شتاب عذابند و البتّه جهنّم به كافران احاطه دارد (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 11

به ياد كافران بياور روزى را كه عذاب

الهى آنها را از بالاى سر و پايين پا فرو گيرد و مى گويد بچشيد كيفر آنچه را كه (در دنيا) انجام داديد. (55).

تفسير: ..... ص : 11

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ كلمه (آية) آيات نيز خوانده شده و معنا اين است كه كافران مى گفتند: چرا معجزاتى مانند ناقه صالح و مائده عيسى و مثل آنها، بر او نازل نمى شود.

قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ معجزات در اختيار خداست هر كدام را كه بخواهد مى فرستد و اگر بخواهد معجزه دلخواه شما را بفرستد، مى فرستد.

وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ من تنها در خصوص آيات خداوند كه آورده ام شما را بيم دهنده ام و اختيار معجزات خداى (عزّ اسمه) در دست من نيست تا به دلخواه شما بياورم. با اين كه مى دانم غرض از معجزه اثبات نبوّت است و در اين مورد تمام معجزه ها در حكم واحدند.

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ آيا براى آنها كافى نيست كه ما قرآن را بر تو فرستاديم كه معجزه آشكار و بى نياز كننده از ساير معجزه ها است و در هر مكان و هر زمان براى آنها قرائت مى شود و معجزه اى است كه تا آخر دنيا ثابت و باقى است.

إِنَّ فِي ذلِكَ بى ترديد در اين قرآن نعمت بزرگ و رحمت بى مانندى است، و پند و اندرز است براى مردمى كه ايمان بياورند.

قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً خداوند براى من گواه است كه رسالت خود را ابلاغ كردم و براى شما نيز گواه است كه انكار و تكذيب كرديد و عناد ورزيديد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند به كارها و حقّانيت من و به بطلان و بيهودگى كارهاى شما مطّلع و

آگاه است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ كسانى از شما كه به باطل گرويدند يعنى چيزهايى غير از خدا را پرستش مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 12

أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ آنان زيان كنندگان در معامله هستند، زيرا به عوض ايمان، كفر را خريده اند.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ در خواست شتاب در عذاب، به عنوان استهزا و تكذيبى است از سوى آنها. و مانند اين مورد است گفتار نضر بن حرث كه به استهزا گفت:

فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «بر سرمان سنگ از آسمان ببار» (انفال/ 32).

وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى اگر نبود زمان معيّنى كه خدا تعيين كرده است و وقتى كه مقدّر فرموده است و نبود مدّتى كه حكمتش تأخير عذاب را تا آن زمان لازم دانسته است بى ترديد عذاب بر آنها نازل مى شد. آن موعد معيّن زمان نابودى و هنگام اجل آنها است و برخى گويند مقصود زمان آخرت است، زيرا خداوند به پيامبرش (صلّى اللَّه عليه و آله) وعده داده است كه امّتش را در اين دنيا دچار عذاب و بيچارگى نكند و كيفر آنها را تا روز قيامت به تأخير اندازد.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ البته جهنّم كافران را احاطه كرده است و چون ناگزير سرنوشت همه كافران به جهنّم است گويا هم اكنون آنها را احاطه كرده است و يا بزودى احاطه خواهد كرد. «1» چنان كه در آيه بعد فرموده است. «2».

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ روزى كه عذاب كافران را فرا گيرد. و بنا بر تعبير اول (كه گويى هم اكنون جهنّم آنها را احاطه كرده است) ظرف «يوم» به وسيله فعل مقدّر منصوب است. (يعنى يوم يغشيهم ... كانت جهنّم محيطة بهم، خلاصه از

كشّاف).

مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ اين عبارت مانند آيه اى است كه مى فرمايد:

__________________________________________________

1- در اين جا تفسير دقيقترى نيز براى آيه وجود دارد به تفسير نمونه و غير آن در اين آيه و در سوره تكاثر مراجعه شود.

2- بنا بر اين يعنى به تفسير دوم كه بزودى احاطه خواهد كرد، ظرف «يوم» متعلق به «محيطة» است يعنى سنحيط بهم يوم يغشاهم ... ويراستار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 13

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ «براى كافران در دوزخ بسترها گسترده و سرا پرده ها افراشته اند» (اعراف/ 41) و مانند ديگر آيه اى است كه مى فرمايد: لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ «و براى آنها از بالا و زير، سايبانى از آتش دوزخ است» (زمر/ 16).

وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ لفظ (يقول) هم با (ياء) خوانده شده و هم با «نون» «نقول» و مقصود اين است كه كيفر كارهايى را كه انجام داده ايد، بچشيد.

[سوره العنكبوت (29): آيات 56 تا 62] ..... ص : 13

اشاره

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (62)

ترجمه: ..... ص : 13

اى بندگان با ايمان من، زمين من وسيع است و هر جا باشيد تنها مرا پرستش كنيد (56)

هر انسانى شربت مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گرديد (57)

آنان كه ايمان آوردند و به كارهاى نيك پرداختند، آنها را در غرفه هايى از بهشت كه در زير آن نهرها جارى است جاى مى دهيم و در آن زندگى ابدى كنند، چه خوب است پاداش عمل كنندگان (58)

آنان كه در راه خدا شكيبايى و به پروردگارشان توكّل مى كنند (59)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 14

چه بسيار جنبندگانى كه قدرت حمل روزى خود را ندارند، خداوند آنها را و شما را روزى مى دهد و اوست شنوا و دانا (60)

و اگر از آنها (كافران) بپرسى كه آسمانها و زمين را چه كسى آفريده است و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند:

«اللَّه»، پس با اين حال چگونه منحرف مى شوند و به دروغ روى مى آورند؟ (61)

خداست كه روزى را به هر يك از بندگانش كه بخواهد گسترده و يا محدود مى كند، بى گمان خداوند به همه

چيز داناست (62).

تفسير: ..... ص : 14

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا معناى آيه شريفه اين است كه هر گاه در شهرى هستيد كه عبادت من آسان نباشد و امور دينى شما تمشيت نشود، از آن جا به شهر ديگر برويد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

إذا عصى اللَّه فى أرض أنت بها فاخرج منها إلى غيرها «1».

و از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

من فرّ بدينه من أرض إلى أرض و إن كان شبرا من الأرض استوجب الجنّة و كان رفيق إبراهيم و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله. «2»

فإيّى فاعبدون لفظ «ايّاى» در متكلّم مانند إيّاه در ايّاه ضربته و ايّاك در ايّاك ضربتك مى باشد و اصل عبارت فايّاى فاعبدونى بوده است. حرف «فاء» جواب شرط محذوف است زيرا در تقدير چنين بوده است إنّ ارضى واسعة فان لم تخلصوا العبادة لى فى ارض.

فاخلصوها لى فى غيرها براستى زمين من پهناور است پس اگر در جايى

__________________________________________________

1- اگر در سرزمينى هستى كه معصيت خدا انجام مى شود از آن جا به جاى ديگر كوچ كن.

2- هر كه به خاطر دينش از سرزمينى به محلّ ديگرى فرار كند هر چند فاصله اش به اندازه يك وجب باشد بهشت بر او واجب مى شود و رفيق ابراهيم و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 15

نتوانستيد كه خالص مرا عبادت كنيد آن را در جاى ديگر براى من انجام دهيد. در اين جا شرط حذف شده و در عوض مفعول مقدّم شده است، و تقديم مفعول افاده معناى اختصاص و اخلاص را نيز مى كند.

و چون خداوند بندگانش را به عبادت و اخلاص در آن تشويق كرد و

حتّى براى انجام آن دستور داد كه مناسبترين شهر برگزيده شود، به دنبال آن فرمود:

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر كه در هر جا باشد تلخى مرگ را در مى يابد.

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً آنها را در غرفه ها و بالا خانه هاى مرتفع بهشتى جاى مى دهيم.

اين عبارت «لنثوينّهم» كه از ماده ثواء است نيز خوانده شده است چنان كه عرب مى گويد: ثوى فى المنزل در منزل سكونت كرد. و اثوى غيره: ديگرى را جاى داد. و علّت اين كه به غرفا نيز متعدّى شده يا اين است كه عبارت در اصل «لنثوينّهم فى غرف» بوده و حرف جرّ حذف شده است و يا علّت اين است كه به جاى فعل لننزلنّهم قرار داده شده (كه دو مفعولى است) و يا ظرف موقّت و محدود، به ظرف مبهم تشبيه شده است (و از اين رو، نيازى به حرف جرّ ندارد).

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ كسانى كه به خاطر دين بر دورى از وطن و شدايد و سختيهاى آن و بر اطاعت از خدا و ترك معصيت شكيبايى مى كنند و جز بر خدا بر ديگرى توكّل نمى كنند.

و چون خداوند دستور داد كه مسلمانان از شهر مكّه هجرت كنند آنها از فقر و تنگدستى ترسيدند و گفتند: ما چگونه به شهرى برويم كه وسيله زندگانى در آن شهر براى ما آماده نيست سپس به آنها گفته شد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا واژه «دابّه» به معناى هر ذى روحى است كه روى زمين حركت مى كند چه عاقل باشد و چه نباشد. و برخى از اين جنبنده ها به خاطر ناتوانى و ضعيف بودن، نمى توانند روزى خود را حمل كنند.

ترجمه

جوامع الجامع، ج 5، ص: 16

اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ اين خداست كه آنها را و شما را، روزى مى دهد، مقصود اين است كه آن حيوانات ضعيف كه روزى خود را نمى توانند حمل كنند و همچنين شما را، با اين كه مى توانيد روزى و سرمايه كسب خود را حمل كنيد، تنها خداوند است كه روزى مى دهد بنا بر اين هجرت را به خاطر اهتمام به روزى ترك نكنيد.

وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و خداوند سخن شما را كه مى گوييد: از فقر مى ترسيم مى شنود و به راز درون شما آگاه است.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و اگر از اين مشركان مكّه بپرسى كه چه كسى آسمان و زمين را آفريده است بى گمان مى گويند خداوند آنها را آفريده است، و خداوند است كه خورشيد و ماه و مسير آنها را مسخّر و مشخص كرده است.

فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ پس چگونه از حق و توحيد خداوند بر مى گردند و به دروغ روى مى آورند.

وَ يَقْدِرُ لَهُ قدر الرّزق يا قتر الرّزق يعنى روزى را محدود و تنگ كرد (ضدّ بسط و گشايش) و مقصود از «له» «لمن يشاء» است يعنى روزى را بر هر كس كه بخواهد تنگ و محدود مى كند، بنا بر اين ضمير در «له» به جاى «من يشاء» قرار داده شده است.

[سوره العنكبوت (29): آيات 63 تا 69] ..... ص : 16

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ

إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 17

ترجمه: ..... ص : 17

اگر از آنها بپرسى چه كسى از آسمان باران مى فرستد و زمين را به وسيله آن پس از مردنش، زنده مى كند؟ به يقين مى گويند (اللَّه)، بگو ستايش مخصوص خدا است امّا بيشتر آنها نمى دانند (63)

اين زندگى دنيا جز بازيچه چيزى نيست، و بى ترديد زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر آنها مى دانستند (64)

(اين مشركان) چون سوار بر كشتى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند و هنگامى كه نجات يافتند و به خشكى رسيدند باز مشرك مى شوند (65)

(بگذار) نعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران كنند و از لذّات دنيا بهره گيرند، امّا بزودى خواهند فهميد (66)

آيا (كافران مكّه) نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه از اطراف آنها مردم را (به قتل و غارت) مى ربايند؟ آيا به باطل مى گروند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟ (67)

چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد، يا حق را پس از آن كه براى او آمد انكار كند، آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست؟ (68)

و آنان كه در راه ما تلاش كنند به يقين كه هدايتشان خواهيم كرد و خدا هميشه با نيكوكاران است (69).

تفسير: ..... ص : 17

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ستايش مخصوص خداست، به سبب آنچه از توحيد و نفى شريك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 18

و همانند از خود به من توفيق داده است.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ امّا بيشتر آنها آنچه را كه مى گويند و اين كه اين اقرار آنها دلالت بر بطلان شرك و صحّت توحيد مى كند درك نمى كنند.

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ در اين فراز از آيه شريفه اشاره به تحقير و پستى دنيا و امور

آن است، يعنى همان طور كه مدّت بازى كودكان ساعتى بيش نيست و پس از آن متفرّق مى شوند، گويا دنيا هم بازيچه اى است كه ساعتى بيش طول نمى كشد و با همان سرعت زوال مى يابد و بازى كنندگان كه اهل دنيا هستند متفرّق و نابود مى شوند.

وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ در سراى آخرت تنها زندگانى دائمى است كه هيچ ناگوارى و كدورتى همراه آن نيست، و گويا سرشت آن زندگى خالص است.

لفظ «حيوان» مصدر حيى است و اصل آن حييان بوده و حرف (ياء) دوّم به «واو» تبديل شده است و بدين سبب هر موجودى را كه داراى زندگانى است حيوان نامند.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اگر آگاه بودند زندگى دنيا در آنها تأثيرى نمى كرد و از راه حقّ منحرف نمى شدند.

فَإِذا رَكِبُوا اين عبارت به جمله محذوفى كه شرح حال كافران، بر آن دلالت دارد، متّصل شده است و مقصود اين است كه كافران، با آن شرك و كفر و عنادى كه دارند، هر گاه بر كشتى سوار و با خطر روبرو شوند خدا را مى خوانند مانند مؤمنانى كه در دين خدا خالصند و جز به خدا به چيزى ديگرى توجّهى ندارند و معبود ديگرى را با او نمى خوانند و تنها از او كمك مى خواهند، امّا زمانى كه ما آنها را به ساحل نجات و خشكى آورديم و نجات داديم و از خطر ايمن شدند دو مرتبه به حالت اوليه شرك خود باز مى گردند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا عبارت «ليكفروا و ليتمتّعوا» با كسر هر دو (لام) خوانده شده است و در اين صورت دو احتمال است: يك احتمال آن كه «لام» در هر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5،

ص: 19

دو، «لام» (كى) يعنى حرف نصب و علّت است به معناى اين كه كافران، براى اين كه كفران نعمت كنند و تنها از آن لذّت و تمتّع برند، به شريك خود بازگشتند. احتمال ديگر اين است كه «لام» لام أمر غايب و براى تهديد و توعيد باشد. و قرائت كسى كه و ليتمتّعوا به سكون لام خوانده است، شاهد بر احتمال دوم است. و مانند اين مورد آيه ديگرى است كه مى فرمايد: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «هر چه مى خواهيد انجام دهيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، بينا است» (فصلت/ 40).

سپس خداى سبحان نعمت امنيّت از قتل و غارت را كه به آنها ارزانى داشته است تذكّر مى دهد و به ياد آنها مى آورد، در حالى كه عربهاى اطراف مكّه يكديگر را قتل و غارت مى كنند و با اين كه تعداد آنها از عربهاى مكّه بيشترند، ساكنان مكّه از نعمت امنيّت و آسايش بر خوردارند و بدين سبب خداوند آنها را سرزنش و توبيخ مى كند كه به باطل و بتهايى كه در مقابل خدا قرار داده ايد گرويده ايد. و اين نعمت آشكارا و ديگر نعمتهاى خدا پيش شما كفران و ناسپاسى مى شود.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ اين عبارت استفهام تقريرى است كه قرار گرفتن آنها را در جهنّم تأكيد مى كند مانند اين كه شاعر گفته است: (آيا شما بهترين مردم نيستيد كه بر چهارپايان تندرو سوار مى شوند و به سبب زيادى بخشش، بخشنده ترين جهانيان نيستيد؟) «1» همزه استفهام انكارى است كه بر نفى داخل شده و به معناى تقرير برگشته است [يعنى مسلّما چنين است ]. در اين آيه دو وجه محتمل است:

اوّل اين كه

آيا با اين كه كافران چنين دروغى را به خدا نسبت مى دهند و ادّعا مى كنند كه او شريك دارد و اين چنين حقّ را تكذيب و انكار مى كنند؟ نبايد جاى آنها در جهنّم باشد؟ و شايسته آن نيستند كه در آن جاى گيرند؟

دوم اين است كه آيا به عقيده خود كافران و پيش آنها، صحيح نيست كه جايشان

__________________________________________________

1 «أ لستم خير من ركب المطايا و أندى العالمين بطون راح».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 20

در جهنّم باشد كه جرأت و جسارت چنين كارى را كرده اند؟

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا آن چيزهايى را كه واجب است در راه ما و به طرفدارى از ما با آنها جهاد كنند، نفس امّاره به سوء، و شيطان و دشمنان دين است.

لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا به يقين ما هدايت آنان را به راههايى كه به ثواب ما منتهى مى شود زياد مى كنيم و همچنين توفيق آنها را در اطاعت بيشتر از ما كه موجب خشنودى ما مى شود افزون مى كنيم. اين مورد مانند اين آيه است كه خدا مى فرمايد: وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً «و آنان كه هدايت را پذيرفتند خدا بر هدايتشان بيفزود» (محمد/ 17).

برخى از مفسّران چنين گويند: هر كه در آنچه مى داند كوشش كند، ما او را به آنچه نمى داند راهنمايى مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 21

سوره روم ..... ص : 21

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده به جز يك آيه و آن اين است فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ اين سوره داراى 60 آيه است «الم» پيش كوفيان يك آيه و فِي بِضْعِ سِنِينَ پيش غير كوفيان يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 21

ابىّ اين كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كه اين سوره را قرائت كند به شماره هر فرشته اى كه ميان زمين و آسمان خدا را تسبيح مى كند، ده حسنه به او عطا مى شود و آنچه را از ثواب در روز و شب از دست داده است جبران خواهد شد. «1»

[سوره الروم (30): آيات 1 تا 8] ..... ص : 21

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)

بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ (8)

__________________________________________________

1-

من قرأها كان له من الاجر عشر حسنات بعدد كلّ ملك سبّح اللَّه بين السّماء و الأرض و ادرك ما ضيّع فى يومه و ليلته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 22

ترجمه: ..... ص : 22

الف، لام، ميم. (1)

روميان مغلوب شدند (2)

(اين شكست) در سرزمينى نزديك روى داد، امّا آنها بعد از مغلوب شدن بزودى غلبه خواهند كرد (3)

(اين پيروزى روميان) در اندسالى خواهد شد، همه امور جهان، چه قبل از اين و چه بعد از اين، از آن خداست و آن روز مؤمنان شاد خواهند شد (4)

به يارى پروردگار، خدا هر كه را بخواهد نصرت مى دهد و اوست توانا و مهربان (5)

اين وعده پروردگار است و وعده خدا هرگز خلاف نمى شود، ولى اكثر مردم نمى دانند. (6)

آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از عالم آخرت بى خبرند (7)

آيا آنها پيش خود نينديشند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آنها است، جز به حقّ و براى زمان معيّنى نيافريده، ولى بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را منكرند. (8).

تفسير: ..... ص : 22

مقصود از «ارض» سرزمين عربهاست [زيرا اين كلمه با الف و لام عهد ذهنى آمده است ] و معهود پيش عربها همان زمينهاى خودشان است. و مقصود از آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 23

شريفه اين است كه روميها در جايى كه نزديكترين محلّ به زمينهاى عرب است، مغلوب شدند و آن جا اطراف سرزمين «شام» است. و بعضى گويند سرزمين «جزيره» است كه نزديكترين زمين روم به فارس است.

فِي بِضْعِ سِنِينَ واژه «بضع» به عددهايى ميان 3 تا 10 گفته مى شود [كه در فارسى «اند» مى گويند.].

گويند: روميها با فارسيها ميان سرزمين «اذرعات» و «بصرى» نبرد كردند و فارسيها بر روميها غالب شدند و آنها را شكست دادند. اين خبر به مكّه رسيد و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مسلمانان گران آمد زيرا فارسيها مجوس و

بدون كتاب و روميها عيسوى و اهل كتاب بودند. و از طرفى مشركان شاد شدند و گفتند: شما و نصارى اهل كتابيد و ما و فارسيها اهل كتاب نيستيم. و همان طور كه برادران ما بر برادران شما پيروز شدند ما هم بر شما پيروز مى شويم. پس از گفتار مشركان اين آيه نازل شد:

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ به يقين پس از آن كه فارسيها بر روميها غلبه كردند بزودى روميها بر فارسيها در اندسالى غلبه خواهند كرد.

اين آيه شريفه از آيه هايى است كه بر درستى و صحّت نبوّت پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله گواه است و همچنين گواه است كه قرآن از جانب خداى سبحان است، زيرا قرآن از رويدادى كه بزودى اتّفاق خواهد افتاد خبر مى دهد و اين غيب است كه جز خداى عزّ و جلّ نمى داند.

ابى سعيد خدرى گفت: ما مسلمانان به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با مشركان عرب روبرو بوديم و همان زمان روميها و فارسيها هم درگيرى داشتند. خداوند ما را بر مشركان پيروزى داد و روميها را هم بر مجوسيها پيروز گردانيد و ما به خاطر پيروزى بر مشركان و پيروزى اهل كتاب بر مجوس شاد و خوشحال شديم و آيه شريفه و يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ اشاره به همين مورد است و اين پيروزى روز جنگ «بدر» واقع شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 24

مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ يعنى اوّل و آخر دو زمان، زمان مغلوب شدن و زمان پيروز شدن يعنى مغلوب شدن آنها در ابتدا و غالب شدنشان در آخر نبود جز به امر و خواست خدا.

وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ

الْمُؤْمِنُونَ روزى كه روميها بر فارسيها پيروز شدند، مؤمنان، به سبب يارى و غلبه دادن خداوند اهل كتاب را بر غير اهل كتاب، شاد مى شوند. بعضى از مفسّران گويند: مقصود از يارى خدا اين است كه خداوند بعضى از ستمكاران و كافران را بر بعض ديگر مسلّط مى سازد، و تفرقه كلمه و اختلاف ميان آنها ايجاد مى كند، كه اين خود باعث قدرت و قوّت اسلام مى شود.

لفظ «وعد» در عبارت «وعد اللَّه» مصدر تأكيدى است هم چنان كه به ديگرى مى گويى: لك على ألف درهم اعترافا اعتراف مى كنم كه هزار درهم طلب تو بر ذمه من است، زيرا در تقدير چنين است: اعترف لك به اعترافا و وعد اللَّه ذلك وعدا، چرا كه جمله پيش در معنا و مفهوم «وعد» مى باشد.

سپس خداوند كافران را مذمّت و سرزنش مى كند كه اينها به امور دنيا بصيرت دارند و منافع و مضارّ آن را بخوبى درك مى كنند در صورتى كه از امور دين و آخرت بكلّى بى خبر و غافلند. حسن [بصرى ] گفته است:

آگاهى بعضى از آنها در امور دنيا و (كسب و تجارت) آن اندازه بود كه يك درهم را روى ناخنشان مى گذاشتند و وزن آن را مى فهميدند و خبر مى دادند، ولى همين ها نمى توانستند بدرستى نماز بخوانند.

يَعْلَمُونَ ظاهِراً، عبارت «يعلمون» بدل از «لا يعلمون» است. و در اين بدل آوردن، اعلام و آگاهى است بر اين كه عدم علم كه جهل و نادانى است، با علمى كه از امور دنيا تجاوز نمى كند يكسان است.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ در عبارت «فى أنفسهم» دو احتمال است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 25

يكى احتمال اين است كه ظرف باشد، در اين

صورت معنا اين است كه چرا در دلهايشان كه تهى از فكر است، تفكّر را ايجاد و احداث نمى كنند، بديهى است كه تفكّر تنها در قلب است ولى براى تصوير زيادترى از حال متفكّرين به طور كنايه ذكر شده است، چنان كه گويند: اعتقد فى قلبه با اين كه اعتقاد تنها در قلب است، باز هم قلب براى تأكيد گفته شده و مقصود اين است كه چرا فكر نمى كنند و چنين سخنانى را مى گويند و يا چرا فكر نمى كنند تا اين مطالب را بدانند و درك كنند.

احتمال ديگر اين است كه صله براى تفكّر باشد و معنا اين است كه چرا در نفس خود كه نزديكترين مخلوقات به آنهاست. تفكّر و تدبّر نمى كنند تا بفهمند آنچه را كه خدا از بدايع حكمت در نهاد آنها به وديعت گذاشته و آفريده است همه دلالت بر تدبير و حكمت مى كند و هيچ كدام مهمل و بيهوده نيست.

إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى خداوند هيچ مخلوقى را باطل و بيهوده و بدون هدف صحيحى نيافريده است، بلكه تمام آفريده ها همراه با حقّ [و هدف معيّن ] و حكمت است و با فرض مدّت معيّنى است كه ناگزير به آن مدّت منتهى مى شود كه همان روز قيامت و زمان پاداش و هنگام حساب است.

بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ مقصود از لقاء خداوند همان أجل مسمّى و روز قيامت است. و حرف «باء» در كلمه بالحقّ مانند حرف «باء» در اين مثال است كه مى گويى:

اشتريت الفرس بسرجه و لجامه: اسب را با زين و افسار و دهنه، خريدم [حرف «باء» در هر دو مورد «با» ى مصاحبت و معيّت است.].

[سوره الروم (30): آيات 9 تا 16] ..... ص : 25

اشاره

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا

فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (10) اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ (13)

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 26

ترجمه: ..... ص : 26

آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه شد؟ آنها از اينان بسيار تواناتر بودند و زمين را براى آبادانى ديگرگون كردند، و بيشتر از اينها آباد و عمران كردند، و پيامبرانشان با معجزه ها و دلالتهاى روشن براى هدايتشان آمدند، (و چون انكار كردند كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، بلكه آنها خود در حقّ خويش ستم كردند. (9)

سپس سر انجام آنان كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را انكار كردند، و آن را به استهزاء و تمسخر گرفتند (10)

خداوند است كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (پس از مرگ) باز مى گرداند، آن گاه به سوى او باز مى گرديد (11)

و روزى كه قيامت برپا شود تبهكاران در نوميدى و اندوه فرو مى روند (12)

و هيچ شفاعت و كمكى از معبودانشان براى آنها نخواهد

بود و به آن چيزهايى كه شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند (13)

و روزى كه قيامت برپا شود، (مردم) از هم جدا مى شوند (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 27

امّا آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود (15)

و امّا آنان كه كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را انكار كردند در دوزخ، براى عذاب الهى، حاضرشان كنند. (16)

تفسير: ..... ص : 27

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ مفهوم اين آيه شريفه ثابت مى كند كه كافران مكّه در بلاد و شهرهاى امّتهاى گذشته مسافرت و سير كرده اند، و آثار ويرانى آنها را كه به سبب انكارشان نسبت به پيامبران بوده است، نگريسته اند. سپس خداوند احوال امّتهاى گذشته را توصيف مى كند و مى فرمايد: آنها از اين مشركان مكّه بسيار نيرومندتر بودند و زمين را براى آبادانى ديگرگون مى كردند. واژه «إثار» يعنى شخم زدن و عرب به گاو ثور مى گويد چون زمين را شخم مى زند و آن را ديگرگون مى كند، و بقر مى گويد چون آن را مى شكافد.

وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها و آن گذشتگان بسيار بيشتر از اين كافران زمين را آباد و عمران مى كردند [با اين وصف به سبب كفرشان نابود شدند].

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ و خداوند كه آنها را هلاك كرد به آنها ستمى نكرده است، زيرا ذات خداوند منزّه از ستم كردن است، بلكه آنان با كارهايى كه انجام دادند و موجب هلاك آنها شد خود به خويشتن ستم كردند.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى لفظ «عاقبة» هم با نصب و هم با رفع «عاقبة» خوانده شده است. و واژه «سواى» اسم تفضيل و مؤنث

اسوء و به معناى زشت تر و ناپسنديده تر است مانند حسنى كه مؤنّث أحسن است و مقصود اين است كه آن كافران در دنيا با هلاك شدن كيفر مى بينند و سرانجام آنها در آخرت هم از همه بدتر است. لكن در آيه به جاى ضمير، اسم ظاهر قرار داده شده است. امّا كسى كه «عاقبة» را منصوب خوانده است آن را خبر «كان» قرار داده است. و منظور از «سوأى»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 28

بدترين كيفر و عقوبتهاى روز قيامت است كه جهنّم مى باشد.

أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ عبارت «أن كذّبوا» به معناى: لأن كذّبوا است، يعنى به علّت تكذيب آنها.

ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ سپس به ثواب يا عقاب خداوند باز مى گردند. كلمه «ترجعون» هم با «تاء» و هم با «ياء» يرجعون خوانده شده است.

يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ كلمه «يبلس» از إبلاس و به معناى فردى است كه در جايى با حالت يأس و حيرت و سرگردانى توقّف كرده باشد.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ مقصود از شركاى آنها، چيزهايى، غير از خداست، كه پرستش مى كردند.

وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ آن مشركان نسبت به معبودان خود كافر مى شوند و ألوهيّت آنها را انكار مى كنند.

يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ضمير در «يتفرّقون» به مسلمانان و كافران بر مى گردد و عبارت بعدى بر اين مطلب دلالت دارد و مقصود اين است كه آنها از يكديگر جدا مى شوند و هرگز در باغى از بهشت اجتماع نمى كنند.

فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ كلمه «روضة» به خاطر بيان اهميّت و عظمت آن، نكره آمده است، يعنى در باغى و چه باغى! و عرب به هر سرزمين پر آب و گياه و سبزه زارى «روضه» مى گويد. و ضرب المثلى است كه مى گويند:

احسن من بيضة فى روضة:

بهتر از تخم مرغى در سبزه زارى است (كنايه از زيبايى نقطه پاك و سفيد در ميان فضايى سبز مى باشد).

واژه «يحبرون» به معناى شادى و سرور است. و برخى گويند آوازهاى طرب انگيز بهشتى و سماع در آن جا است.

فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ يعنى مشركان نمى توانند از عذاب الهى غايب شوند و عذاب هم نسبت به آنها تخفيفى پيدا نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 29

[سوره الروم (30): آيات 17 تا 25] ..... ص : 29

اشاره

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (19) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21)

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ (22) وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

ترجمه: ..... ص : 29

منزّه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد. (17)

و حمد و ستايش در آسمانها و زمين، مخصوص اوست و تسبيح و تنزيه براى اوست، شامگاهان و هنگامى كه ظهر مى كنيد (18)

او زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى آورد و زمين را پس از مرگ، حيات مى بخشد و همين گونه شما در روز قيامت بر انگيخته مى شويد (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 30

و از نشانه هاى قدرت او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس ناگهان انسانهايى شديد و در روى زمين پراكنده گشتيد (20)

و از نشانه هاى حكمت او اين است كه از

جنس خود شما همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد، در اين امر نيز نشانه هايى است از حكمت براى كسانى كه تفكّر كنند (21)

و از نشانه هاى قدرت او آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست، در اين امور نيز نشانه هايى براى دانشمندان جهان وجود دارد (22)

و از نشانه هاى رحمت او خواب شما در شب و روز است و تلاش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار است در اين امور نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند (23)

و از آيات او اين است كه برق و رعد را به شما نشان مى دهند كه هم باعث ترس و هم مايه اميد است و از آسمان به رحمت بارانى مى فرستد كه زمين را، پس از مردن، زنده مى كند. در اين امور نشانه هاى قدرت و حكمت خدا براى خردمندان آشكار است (24)

و از نشانه هاى او اين است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست، سپس هنگامى كه شما را در قيامت از زمين فرا مى خواند، ناگهان، براى حضور در محشر، همه خارج مى شويد. (25)

تفسير: ..... ص : 30

سپس خداى سبحان به دنبال تذكّر وعده ثواب و تهديد از كيفر، راههاى رسيدن به ثواب و نجات از كيفر را بيان مى فرمايد.

مقصود از تسبيح معناى ظاهرى آن است كه منزّه دانستن خداست از پليديها و ذكر و ياد او در زمانهاى مذكور. برخى از مفسّران گويند مقصود از تسبيح نماز است.

از ابن عبّاس پرسيده شد: آيا نمازهاى پنجگانه را در قرآن يافته اى؟ گفت: آرى و اين آيه شريفه را قرائت كرد.

منظور از «تُمْسُونَ» نماز مغرب و عشا

و از «تُصْبِحُونَ» نماز صبح و از «عشيّا»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 31

نماز عصر و از «حِينَ تُظْهِرُونَ» نماز ظهر است. از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود:

كسى كه بخواهد با پيمانه پر و لبريز براى او كيل كنند، بايد آيه «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ ...» را تا «وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» بخواند. «1».

وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ و مانند اين زنده كردن شما را از قبر بيرون مى آورد و بر مى انگيزاند.

أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ اصل و منشأ آفرينش شما از خاك است.

إذا حرف مفاجات و به معناى اتّفاق ناگهانى است و در تقدير چنين است: سپس ناگهان زمانى آمد كه شما انسان شديد و در روى زمين انتشار يافتيد. اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد:

وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً و از آن دو مردان و زنان بسيارى در روى زمين پراكنده كرد. (نساء/ 1).

مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً از همان شكل و جنس نهاد شما، و نه از جنس ديگرى، همسرانى آفريديم تا به وسيله آنها آرامش يابيد و انس و الفت به آنها پيدا كنيد. و اين امر به سبب اين است كه ميان دو چيز از يك جنس، مهربانى و آرامش بر قرار است ولى ميان دو چيز از دو جنس مختلف، جدايى و دورى وجود دارد.

وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ميان شما به وسيله ازدواج، دوستى و مهربانى ايجاد كرد در صورتى كه پيش از آن هيچ سببى از قرابت و يا خويشاوندى در ميان شما نبود كه موجب دوستى و مهربانى گردد.

وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ مقصود از «السنه» يا همان واژه ها و لغتهاى هر

زبان است [مانند عربى فارسى تركى ...] و يا لهجه ها و شكل و آهنگ آنهاست [كه در]

__________________________________________________

1-

«من سرّه ان يكال له بالقفيز الأوفى فليقل «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ» الى قوله: «وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ».

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 32

اين صورت توجّه داريم كه حتّى لهجه دو برادر هم يكسان نيست ]. خداوند ميان اين چيزها تفاوت و اختلاف قرار داد به طورى كه حتّى دو سخنگو، در هيچ يك از خصوصيّات سخن و نحوه صدا، يكسان نيستند. و همچنين اين اختلاف در صورت و خطوط آن و در رنگها و انواع آن موجود است. و به سبب همين اختلاف و تفاوت است كه افراد شناخته مى شوند و اگر چنين نبود و همه يك شكل و يكسان بودند اشتباهها و مشكلهاى بزرگى روى مى داد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ در اين امور، بر كمال قدرت و حكمت صانع و خداوند، براى دانشمندان نشانه ها و آيه هاى آشكارى است.

كلمه «للعالمين» هم به كسر «لام» و هم به فتح آن «للعالمين» خوانده شده است، و گواه براى كسره خواندن آن اين آيه است كه مى فرمايد: وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «و جز دانشمندان آن را درك نمى كنند». (عنكبوت/ 43) مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ عبارت اين آيه، از باب «لفّ و نشر» مرتّب است و ترتيب آن چنين است: و من آياته منامكم و ابتغاؤكم من فضله بالليل و النهار. لكن دو قرين دومى «ليل و نهار» ميان دو قرين اولى «منامكم و ابتغاؤكم» فاصله شده است، به اين دليل كه هر دو از جنس زمانند و زمان و آنچه در زمان واقع مى شود مثل شى ء واحد است. علاوه خود پهلوى هم

قرار گرفتن «ليل و نهار» به اتّحاد كمك مى كند. و ممكن است معنايش اين باشد كه «منامكم فى الزّمانين و ابتغاؤكم من فضله فيهما» يعنى آسايش و خواب شما و همچنين طلب روزى از فضل خدا، هر دو، در دو زمان شب و روز مى باشد. ولى مفهوم اوّل ظاهرتر است، زيرا در قرآن تكرار شده است.

يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً در فعل «يريكم» دو صورت محتمل است: يكى آن كه حرف ان در تقدير گرفته شود. ديگرى آن كه فعل به جاى مصدر قرار داده شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 33

چنان كه فعل «تسمع» در مثال: تسمع بالمعيدى خير من ان تراه: نام معيدى را از دور بشنوى بهتر است كه او را ببينى، نيز بر اين دو وجه تفسير شده است.

«خوفا» ترس از صاعقه يا ترس از اخلاف [يعنى ترس از اين كه ابرها بگذرند و باران نبارد].

«و طمعا» اميد و طمع به بارش باران. برخى از مفسّران گويند ترس براى مسافر است و طمع براى غير مسافر.

دو كلمه «خوفا و طمعا» منصوبند، يا به عنوان اين كه مفعول له باشند و گويا گفته شده است كه برق را به شما ارائه مى دهيم به علّت ترساندن و اميدوار كردن و يا در تقدير چنين بوده است: ارادة خوف و ارادة طمع كه مضاف حذف شده است و مضاف اليه به جاى آن آمده است. و رواست كه حال باشند يعنى در حالى كه مى ترسيد و در حالى كه اميدواريد.

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ و از نشانه هاى قدرت او به پا داشتن آسمانها و زمين و نگهداشتن آنها است بدون

هيچ ستونى.

بامره يعنى به خواست و اراده او زمين و آسمانها استوارند. و مقصود از به پا داشتن آنها اين است كه خداوند اراده كرده است كه آنها با كيفيّت كنونى باقى بمانند و نابود نشوند.

إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ عبارت «اذا دعاكم» به منزله «يريكم» است از اين نظر كه در معنا به جاى مفرد است و گويا چنين گفته شده است و من آياته قيام السّماوات و الأرض ثمّ خروج الموتى من القبور إذا دعاهم دعوة واحدة: يا أهل القبور أخرجوا يكى ديگر از آيات او به پا داشتن آسمانها و زمين است و سپس بيرون شدن مردگان از قبرهايشان هنگامى كه آنها را يك مرتبه بخواند و بگويد اى اهل قبور بيرون آييد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 34

و مقصود سرعت آن است كه بدون درنگ انجام مى شود. هم چنان كه فرمانبر دعوت فرمانده خود را به سرعت پاسخ مى دهد.

[محلّ دعوت ممكن است جاى بلند باشد يا پايين ] چنان كه مى گويى: من زيد را دعوت كردم كه ممكن است زيد بالاى كوه باشد و به طرف شما پايين بيايد و ممكن است كه پايين كوه باشد و به طرف شما بالا بيايد.

حرف «اذا» ى اولى حرف شرط و دومى حرف مفاجات است.

[سوره الروم (30): آيات 26 تا 29] ..... ص : 34

اشاره

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ

لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (29)

ترجمه: ..... ص : 34

تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند از آن اوست و همگى در برابر او خاضع و مطيعند (26)

او خدايى است كه آفرينش را آغاز كرد سپس آن را باز مى گرداند (روز معاد) و اين كار براى او آسانتر است و براى او «مثل أعلى» و مظهر برتر در آسمان و زمين است و تنها اوست قادر كامل و حكيم (27)

خدا از خودتان براى شما مثالى زده، آيا هيچ يك از غلامان و كنيزان شما، در آنچه ما روزى شما گردانيديم، با شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 35

شريك هستند؟ آن چنان كه بى هيچ مزيّت با آنها مساوى باشيد و همان اندازه بيمى را كه از خودتان و شركاى آزاد داريد، از آنها هم داريد؟ ما اين چنين آيات خود را براى كسانى كه تعقّل مى كنند شرح مى دهيم (28)

آرى ستمكاران از جهل و نادانى، هواى نفس خود را پيروى كردند و چه كسى مى تواند آن را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟ و براى آنان هيچ يار و ياورى نخواهد بود (29).

تفسير: ..... ص : 35

واژه «قانِتُونَ» به معناى اين است كه تمام موجودات از جهت تكوينى در برابر او خاضع و مطيعند، زيرا افعال تكوينى خداوند در وجود آنهاست. [و خواه ناخواه همه تسليم قوانين او در عالم تكوينند].

وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ چنان كه نزد شما مسلّم است كه ساختن چيزى براى كسى كه چند مرتبه انجام داده است آسانتر مى باشد از كسى كه بار اوّل بخواهد بسازد و چنين فردى را ماهر گويند، يعنى آن كار را چندين بار پى در پى تكرار و تمرين كرده است.

ضمير در اين عبارت مذكّر گفته شده است، زيرا مقصود

آن يعيده ... بوده است.

برخى از مفسّران گويند: كلمه «اهون» به معناى هيّن است، يعنى آسان نه به معناى آسانتر، [زيرا در برابر هر آسانترى دشوارترى است كه اين مفهوم نسبت به خداوند بى معناست ].

هم چنان كه شاعر گفته است: لعمرك ما أدرى و إنّى لأوجل، به جان تو قسم من نمى دانم ولى مى ترسم ... در اين مثال لفظ اوجل به معناى وجل است [يعنى من ترسان هستم نه اين كه بيشتر مى ترسم ].

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى ، «مثل اعلى»، يعنى صفت برترى كه جز خداوند، در آسمانها و زمين، كسى نيست كه به آن صفت توصيف شود و آن اين است كه تنها خداوند آن توانايى است كه هيچ ناتوانى و عجزى در آفرينش ابتدايى و در اعاده آن براى او نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 36

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و اوست كه در تمام كارهايش توانا و مقتدر و حكيم است.

قتاده گفته است: مقصود از «مثل أعلى» عبارت: لا إله إلّا اللَّه، است كه خداوند را به وحدانيّت و يگانگى توصيف مى كند.

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ خداوند از نزديكترين چيزها به خودتان كه نفس شما باشد مثلى را انتزاع و اخذ كرده است.

حرف «من» در عبارت «مِنْ أَنْفُسِكُمْ» براى ابتداء غايت است.

هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ آيا شما راضى هستيد از بردگان شما كه بشرى مانند شما و بنده اى مانند بندگان هستند، در آنچه ما از اموال و غيره به شمار روزى داديم، شريك شوند و شما و آنها بدون هيچ تفاوتى در آن اموال برابر باشيد؟

بنا بر اين اگر چنين چيزى را درباره خودتان رضايت نمى دهيد چگونه راضى مى شويد كه مخلوقى

از آفريده هاى خدايى را كه مالك همه است شريك او قرار دهيد؟

كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ اين گونه ما با ذكر مثلها، آيات خود را توضيح مى دهيم، زيرا تمثيل، معناهاى پنهانى را آشكار و روشن مى كند و مانند اين است كه آنها را شكل مى دهد و مجسّم مى كند.

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مقصود از ستمكاران همان مشركانند، به دليل اين آيه كه فرموده است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ براستى كه شرك ستم بزرگى است (لقمان/ 13).

أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ يعنى در حال جهل و نادانى تابع هواهاى نفسانى هستند، زيرا شخص دانشمند اگر از هواى نفس پيروى كند ممكن است دانشش او را باز دارد، ولى فرد نادان و جاهل مانند حيوانات ديوانه وار از هواى نفس پيروى مى كند و چيزى هم مانع او نمى شود.

فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن كسى را كه خداوند او را يارى و كمك نكند و چون

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 37

مى داند كه رحمت و مهربانى در حقّ او سودى ندارد، لطف و مهربانى به او نفرمايد، چنين فردى را چه كسى مى تواند هدايت كند؟ و دليل بر اين كه مقصود از «اضلال» كمك و يارى نكردن است، فراز ديگر آيه است كه مى فرمايد: وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ.

[سوره الروم (30): آيات 30 تا 37] ..... ص : 37

اشاره

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30) مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ

مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37)

ترجمه: ..... ص : 37

اى رسول ما روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده ديگرگونى در آفرينش خدا نيست، اين است دين و آيين استوار حقّ ولى بيشتر مردم آگاه نيستند (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 38

و اين بايد در حالى باشد كه شما به سوى خدا باز گرديد و از او بپرهيزيد و نماز را بر پا داريد و از مشركان نباشيد (31)

و از كسانى نباشيد كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته ها و فرقه ها تقسيم شدند و هر گروهى به آنچه دارند دلبسته و خوشحالند (32)

هنگامى كه ضرر و ناراحتى به مردم برسد پروردگار خود را مى خوانند و به سوى او باز مى گردند، امّا هنگامى كه خدا رحمتش را به آنها بچشاند باز گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند (33)

بگذار نعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران كنند، اى مشركان از روى هوا و هوس از دنيا بهره گيريد امّا بزودى كيفر خود را خواهيد دانست (34)

آيا ما دليل محكمى براى آنها فرستاديم كه از شرك آنها سخن گويد و حجّت بر صحّت آن باشد (35)

و هر گاه رحمتى به مردم بچشانيم شاد مى شوند و هر گاه رنج و

مصيبتى كه كيفر كارهاى ايشان است به آنها رسد ناگهان مأيوس و نوميد مى شوند (36)

آيا نديديد كه خدا روزى هر كس را بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد، در اين جريان نشانه هايى است براى گروهى كه ايمان مى آورند. (37)

تفسير: ..... ص : 38

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ، روى خود را به سوى دين راست و مستقيم گردان بدون اين كه به جانب راست يا چپ توجّهى داشته باشى. و اين تمثيل است براى ثبات و پايدارى در دين و اهتمام و توجه كامل به مسايل آن، زيرا كسى كه به چيزى اهميّت مى دهد با تمام وجود و با توجّه كامل، به آن رو مى كند.

«حَنِيفاً» اين كلمه حال است يا براى مأمور يا براى كلمه «الدّين».

فِطْرَتَ اللَّهِ اين عبارت در تقدير يا، الزموا و يا، عليكم فطرة اللَّه بوده است كه در هر دو صورت معنا اين است كه بر شما لازم است كه با فطرت خدا باشيد.

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ لفظ «منيبين» حال است براى ضمير الزموا و به همين سبب است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 39

به صورت جمع خطاب شده است. و عبارتهاى «وَ اتَّقُوهُ» و «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» و «لا تَكُونُوا» همه به همين ضمير معطوفند.

فطرة اللَّه واژه «فطرت» به معناى خلقت است، به دليل اين كه مى فرمايد لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ و مقصود اين است كه خداوند سرشت شما را طورى آفريده است كه قابليّت آن را داريد كه دين اسلام و يگانگى خدا را بپذيريد و از آن باز نگرديد و منكر آن نشويد حتّى اگر شما را به حال خود بگذارند دينى جز دين اسلام اختيار نمى كنيد و كسانى از شما كه گمراه مى شوند به وسيله شيطانهاى

جنّ و انس گمراه مى شوند.

روايتى است كه خداوند مى فرمايد: من بندگانم را به دين خالص و استوار آفريدم و اين شيطانها هستند كه آنها را فريب مى دهند و از دينشان بر مى گردانند و آنها را وادار مى كنند كه ديگرى را شريك من قرار دهند «1».

پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر فرزندى بر فطرت يكتا پرستى متولّد مى شود و اين پدر و مادر است كه او را يهودى يا مسيحى مى كند. «2»

لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ سزاوار نيست كه اين فطرت (پاك) تغيير كند و بدل به چيز ديگر شود.

در اين آيه قبل ابتدا به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خطاب شده است و به همين سبب فعل «اقم» مفرد گفته شده و در آيه بعد فعل «و اتّقوه» جمع آمده است زيرا در حقيقت خطاب به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خطاب به امّت آن حضرت است.

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ عبارت «مِنَ الَّذِينَ» بدل از «مِنَ الْمُشْرِكِينَ» است.

فارقوا دينهم، از دين اسلام جدا شدند و «فرّقوا» نيز خوانده شده و به معناى اين

__________________________________________________

1-

«خلقت عبادى حنفاء فاحتالتهم الشّياطين عن دينهم و أمروهم أن يشركوا بى غيرى».

2-

«كلّ مولود يولد على الفطرة حتّى يكون أبواه هما اللّذان يهوّدانه و ينصّرانه».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 40

است كه آنها به سبب اختلاف در هواهاى نفسانى، دين اسلام را به مذهبهاى مختلف، بخش كردند.

وَ كانُوا شِيَعاً فرقه هايى شدند و هر فرقه اى از پيشوايى كه آنها را گمراه كرده بود پيروى مى كردند.

كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ هر فرقه اى از مذهب و ملك خود شاد بود و از اين كه باطلى را درست و حقّ گمان مى كرد خوشحال بود.

و رواست

كه عبارت «مِنَ الَّذِينَ» از ما قبل خود جدا و در تقدير چنين باشد: من المفارقين دينهم كلّ حزب فرحين بما لديهم، ولى كلمه فرحون، به عنوان اين كه صفت براى كلّ باشد، به رفع خوانده شده است.

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ، هر گاه مردم گرفتار مرض، قحطى يا سختيهاى ديگرى شوند، به خدا متوجّه مى شوند و به سوى او باز مى گردند.

ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً، و آن گاه كه رحمت خدا شامل آنها شود و از سختيها و مصيبتها رها شوند اين نعمت را به كفران بدل مى كنند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ، حرف «لام» در «ليكفروا» مجازى است و مانند آن است اين آيه: لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً، «تا سرانجام دشمن و مايه اندوهشان باشد.»

(قصص/ 8).

فَتَمَتَّعُوا، اين جمله مانند عبارت: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ است، «هر چه مى خواهيد انجام دهيد» (فصّلت/ 40).

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ، بزودى كيفر اين تمتّعهاى خود سرانه را كه برده ايد، خواهيد دانست.

سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ، واژه «سلطان» به معناى حجت و دليل و است و عبارت «فَهُوَ يَتَكَلَّمُ» مجاز است مانند اين مورد كه گفته مى شود: كتابه ينطق بكذا و معناى آن دلالت است و گويا گفته است: آيا دليلى وجود دارد كه بر صحّت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 41

شرك آنها شهادت و گواهى بدهد. حرف «ما» در كلمه «بما» مصدرى است، يعنى شرك آوردن آنها به خدا و ممكن است كه موصوله باشد و ضمير «به» به آن برگردد و معنا اين باشد كه: آيا آن دليل گواهى به چيزى مى دهد كه به سبب آن چيز آنها مشرك شدند؟

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هنگامى كه ما نعمتى از

قبيل باران، ثروت و سلامتى به آنها مى چشانيم خوشحال مى شوند.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ و اگر به سبب نافرمانيهايشان بلايى از قبيل خشكسالى، فقر، بيچارگى و مرضها به آنها برسد از رحمت خدا نوميد مى شوند.

سپس خداوند خطا و زشتى كارشان را گوشزد مى كند و مى فرمايد: اينها مى دانند تنها خداوند است كه روزى آنها را فراخ يا تنگ مى كند، بنا بر اين چرا از رحمت خدا مأيوس و نوميد مى شوند و به سوى خدا باز نمى گردند در حالى كه توبه كنند و از گناهانى كه به سبب آنها به سختى كيفر ديدند، پشيمان شوند تا نعمت خدا هم به آنها باز گردد.

[سوره الروم (30): آيات 38 تا 40] ..... ص : 41

اشاره

فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 42

ترجمه: ..... ص : 42

اى رسول ما حقّ خويشاوندان و مسكينان و ابن سبيل را ادا كن، اين براى آنان كه طالب رضاى خدايند بهترين كار است و چنين كسانى رستگارانند (38)

آنچه را به عنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد نزد خدا فزونى نخواهد يافت و آنچه را كه به عنوان زكات، بدون ريا و تنها براى رضاى خدا، مى پردازيد فزونى مى يابد و كسانى كه چنين مى كنند داراى پاداش مضاعفند (39)

خداوند همان كسى است كه شما را آفريد و روزى بخشيد و سپس مى ميراند و پس از آن زنده مى كند، آيا از آنانى كه شريك خدا قرار داده ايد چيزى از اين كارها را مى توانند انجام دهند؟ او منزّه و برتر است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند (40).

تفسير: ..... ص : 42

فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ ابى سعيد خدرى گفته است: هنگامى كه اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فدك را به فاطمه بخشيد و در اختيار او گذاشت و همين مطلب از ائمه ما عليهم السلام روايت شده است.

هنگامى كه خداوند بيان كرد كه سبب بلاهايى كه به مشركان مى رسد اعمال و گناهان آنهاست، به دنبال آن، كارهايى را كه واجب است انجام شود و كارهايى را كه ترك آن واجب است و حقّ خويشاوند كه صله رحم است و حقّ بيچارگان و در راه ماندگان و سهمى را كه براى هر يك معيّن شده است بيان مى فرمايد.

يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ اين كار را تنها و خالص به قصد تقرّب به خدا انجام مى دهند و هيچ جهت ديگرى را در نظر ندارند.

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً برخى از مفسّران گويند مقصود رباى حلال است و

آن اين است كه مالى را به عنوان هديه يا عطيّه اى بدهى تا در مقابل بيشتر از آن دريافت دارى، اين كار نه ثوابى دارد و نه گناهى و همين مطلب از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 43

و برخى گويند اين مورد هم مانند اين آيه است: يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ «خداوند ربا را نابود مى كند و بر صدقات مى افزايد» (بقره/ 276) بنا بر اين مقصود اين است كه با اين كارتان مى خواهيد مال بيشترى را از اموال مردم دريافت داريد، ولى پيش خدا نه بهره اى داريد و نه پسنديده است (تا در قبال آن ثوابى داشته باشيد).

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ در اين كار تنها رضايت خدا را مى خواهيد نه پاداش و مكافات از گيرندگان.

فاولئك هم المضعفون پس اين گروه كسانى هستند كه ثوابشان چند برابر مى شود. و مانند واژه «مضعف» است كلمه «مقوى» و «موسر» در عبارت ذوى القوّة و ذوى اليسار.

عبارت «آتَيْتُمْ مِنْ رِباً» اتيتم، بدون مدّ نيز خوانده شده كه در معنا تفاوتى ندارد و معنا به حالت مدّى بر مى گردد. هم چنان كه مى گويند: اتيت الخطا و اتيت الصّواب.

ولى در عبارت: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ» بدون اختلاف با مدّ خوانده شده است.

كلمه «ليربوا لتربوا» نيز خوانده شده يعنى شما مال آنها را زياد مى كنيد، يا اين كه شما به سبب زيادى كه از اموال مردم مى خواهيد و به طرف خود جلب مى كنيد، صاحب زيادى مى شويد.

فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ در اين آيه شريفه از خطاب به غيبت التفات شده كه اين گونه التفات، التفات حسن و در ادبيّات عرب نوعى فصاحت است

و گويا چنين گفته است: فأولئك الذين يريدون وجه اللَّه بصدقاتهم هم المضعفون كسانى كه با صدقاتشان تنها رضايت خدا را مى خواهند، آنان مضعفانند. اين گونه مدح و ستايش بهتر است از اين كه بگويد: أنتم المضعفون و ضميرى كه به كلمه ما در عبارت «ما آتيتم» بايد برگردد حذف شده و در اصل: هم المضعفون به بوده است.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ در اين عبارت، اللَّه مبتداست و جمله الَّذِي خَلَقَكُمْ خبر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 44

است، يعنى اين خداوند است كه فاعل و به جا آورنده چنين كارهايى است كه به جز خودش هيچ فردى قادر به انجام آن نيست.

هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ پس از بيان مطالب بالا خداوند مى فرمايد: آيا از كسانى كه شما آنها را شريك قرار داديد و به عنوان معبود قبول داريد، كسى هست كه بتواند چيزى از اين كارها را انجام دهد، تا آنچه را كه شما نسبت به آنها انجام مى دهيد (و معتقد هستيد) صحيح و درست باشد؟

سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ سپس خداوند ذات خودش را از اين كه ديگرى در عبادت با او شريك باشد، منزّه و مبرّا مى كند.

[سوره الروم (30): آيات 41 تا 45] ..... ص : 44

اشاره

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (45)

ترجمه: ..... ص : 44

فساد و پريشانى در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده، خدا مى خواهد كيفر بعضى از اعمالشان را به آنها بچشاند شايد به سوى حق بازگردند (41)

(اى رسول ما) به مردم بگو در زمين سير كنيد و عاقبت مردمان پيش از خود را كه بيشترشان مشرك بودند، بنگريد كه چگونه بود (42)

اى پيامبر روى خود را به دين مستقيم و پايدار اسلام متوجّه ساز، پيش از آن كه روزى فرا رسد كه هيچ كس قدرت ندارد از خدا باز گردد در آن روز مردم به گروه هايى تقسيم مى شوند (43)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 45

هر كس كافر شود كفرش به زيان خود او است و آنها كه عمل نيك انجام دهند پاداش الهى را به سود خودشان آماده مى سازند (44)

اين براى آن است كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد، بى ترديد خدا كافران را دوست ندارد. (45)

تفسير: ..... ص : 45

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مقصود از فساد در خشكى و دريا، قحطى و كم حاصلى در كشاورزى و مزرعه ها، كم سودى در تجارت و معاملات و نبودن بركت در هر چيزى است.

بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ منظور مشركان و كافران مكّه هستند كه به سبب كفر و نحسى گناهانشان باعث چنين بلاها و فسادهايى شده اند.

حسن [بصرى ] گفته است: مقصود از دريا، شهرها و قريه هاى ساحلى درياست.

و عكرمه گويد كه عرب شهرهاى آباد را دريا مى گويد.

و روا است كه مقصود از فساد همان شرك و گناهانى باشد كه مردم آن سرزمين آن را شيوه خود قرار داده اند ولى معنا و مقصود اوّلى مناسبتر است.

لِيُذِيقَهُمْ

بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا يعنى پيش از آن كه پاداش تمام كارهايشان را در آخرت بدهيم، كيفر بعضى از آن كارها را در اين دنيا به آنها مى چشانيم.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ شايد آنها از اين حالتى كه دارند به سوى خدا بازگردند.

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ سپس خداى سبحان در تأكيد اين كه معصيتها و نافرمانيها سبب ناخشنودى و غضب خداوند مى شود، امر فرموده كه در زمين گردش و مسافرت كنيد و بنگريد خداوند چگونه مردمانى را كه مشرك و گناهكار بودند هلاك و نابود كرده است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 46

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ واژه «قيّم» به معناى مستقيم و نهايت استقامت و راستى است كه هيچ گونه كجى و انحرافى در آن نيست.

لا مَرَدَّ لَهُ، مِنَ اللَّهِ عبارت «من اللَّه» يا متعلّق به «يأتى» است كه معنى چنين است:

پيش از آن كه از طرف خدا روزى بيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.

هم چنان كه خداوند مى فرمايد: فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها «توانايى بر ردّ آن روز ندارند» (انبيا/ 40) و يا متعلّق به «مردّ» است كه چنين معنى مى شود: پيش از روزى كه پس از آمدنش بر گردانده نمى شود و ممكن نيست كه خداوند آن را باز گرداند.

يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ فعل «يصدّعون» يتصدّعون، بوده و به معناى گروه گروه و فرقه فرقه شدن در آن روز است كه گروهى در بهشت و گروهى در جهنّمند.

مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ كسى كه كافر شود كيفر و پاداش كفرش متوجه خود او است فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ به وسيله كارهاى نيك منزل و جايگاهى براى خودشان آماده و مهيّا مى كنند، هم چنان كه خدمتكار يكى از شما فراشتان را بگستراند و

هموار كند تا ناهموارى و چيزهاى ديگر در رختخواب باعث ناراحتى و ناگوارى خوابتان نشود.

و روا است كه از آيه چنين اراده شود: فعلى انفسهم يشفقون آنها بر نفسهاى خود شفقت و مهربانى مى كنند، چنان كه عرب در مهربانى مى گويد: أم فرّشت فأنامت. «1»

و تقديم ظرف در دو مورد براى اين است كه بفهماند ضرر كفر و بهره ايمان و كار نيك تنها به كافر و مؤمن مى رسد و به ديگرى تعدّى نمى كند.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ لفظ «ليجزى» متعلّق به «يمهدون» است، زيرا علّت آن را بيان مى كند.

من فضله مقصود از «فضل» آن نيكيها و نعمتهايى است كه علاوه بر ثواب

__________________________________________________

(1)مادرى كه از شفقت فراش بگستراند و فرزند خود را بخواباند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 47

واجبات، به آنها بخشيده مى شود يا مراد عطايا و بخششهاى خداوند است كه همان ثواب و پاداشهاى دائمى اوست.

به جاى ضمير، اسم صريح «الّذين» ذكر شده است، تا خداوند ثابت و مسلّم كند كه پيش او تنها رستگارى براى مؤمنان است و بس.

إِنَّهُ، لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ اين عبارت تقرير پس از تقرير، بر طريقه قاعده ادبى «طرد و عكس» است «1».

[سوره الروم (30): آيات 46 تا 53] ..... ص : 47

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47) اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48) وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ

عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ (49) فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (50)

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51) فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)

__________________________________________________

1- جزا دادن به مؤمنان بيانگر آن است كه خداوند كافران را دوست ندارد و دوست نداشتن كافران نيز بيانگر آن است كه مؤمنان مورد لطف الهى هستند. تفسير اثنى عشرى، ج 10، ص 311- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 48

ترجمه: ..... ص : 48

و از آيات قدرت خدا اين است كه بادها را بشارتگرانى مى فرستد تا شما را از رحمتش بهره مند و سيراب كند، و كشتيها به فرمانش حركت كنند و از فضل او بهره گيريد، شايد كه شكرگزارى كنيد (46)

اى رسول، ما پيش از تو پيامبرانى را به سوى قومشان فرستاديم آنها معجزه ها و دليلهاى روشن آوردند و هنگامى كه اندرزها نتيجه نداد ما هم از كافران و تبهكاران انتقام گرفتيم و همواره يارى و نصرت مؤمنان بر ما حقّى لازم است (47)

اين خداوند است.

كه بادها را مى فرستد تا ابرها را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان، آن گونه كه بخواهد، مى گستراند و متراكم مى كند، در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از درون آنها خارج مى شود تا به هر قومى از بندگانش كه بخواهد، فرو بارد و همان دم آنها شاد و خوشحال مى شوند. (48)

هر چند پيش از آن كه رحمت حقّ بر آنها ببارد مأيوس

بودند. (49)

به آثار رحمت خداوندى بنگر كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده مى كند، بى ترديد هموست كه زنده كننده مردگان در روز قيامت است، و او بر همه چيز توانا است (50)

و اگر بادى سوزان فرستيم و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده بينند، راه كفران پيش گيرند (51)

تو نمى توانى كه مردگان را شنوا كنى و نه دعوتت را به گوش اين كران، هنگامى كه روى مى گردانند، برسانى (52)

و نيز تو نمى توانى نابينايان كور دل را از گمراهيشان هدايت كنى، تو تنها مى توانى سخنت را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حقّ تسليمند. (53)

تفسير: ..... ص : 48

خداوند سبحان از جمله هدفها و غرضهاى ارسال باد را رحمت مى شمارد و آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 49

اين است كه باد مژده دهنده باران و چشاندن رحمت است و منظور همان بارندگى است كه پيامد آن فراوانى و بهبود محصولات كشاورزى است و نيز لطافت هوا و فايده هاى ديگرى است كه با ورزيدن باد ايجاد مى شود.

وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ و يكى ديگر از هدفها و فايده هاى باد اين است كه هنگام وزيدن، كشتى ها را در دريا به حركت مى آورد. و به سبب اين كه وزيدن باد هميشه موافق كشتى نيست عبارت «بأمره» زياد شده است [مقصود اين است كه باد موافق، به امر خدا مى وزد].

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ مراد اين است كه از فضل خدا در تجارت دريا، سود و بهره بجوييد و روزى به دست آوريد.

وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و شايد شما اين نعمتهايى را كه در باد است، شكر كنيد. در عبارت «و ليذيقكم» دو

صورت است: يكى آن كه متعلّق به فعل محذوف باشد كه در تقدير چنين است و ليذيقكم و ليكون كذا و كذا أرسلها. ديگرى آن كه عطف بر «مبشّرات» باشد و گويا فرموده است: ليبشركم و ليذيقكم.

كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ

اين فراز از آيه شريفه بيانگر عظمت مؤمنان و شأن و مقام والاى آنهاست، زيرا خداوند مؤمنان را شايسته آن دانسته است كه به آنها كمك و يارى و از آنها پشتيبانى كند.

فَيَبْسُطُهُ خدا يك بار ابرها را در پهنه آسمان مى گستراند.

وَ يَجْعَلُهُ، كِسَفاً و بار ديگر آنها را متفرّق و تكّه تكّه مى كند.

فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ و قطره هاى باران را مى نگرى كه از ميان ابرها، در هر دو حالت، خارج مى شود.

مقصود از واژه «سماء» جهت و طرف بالاست. هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد:

وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ «شاخه آن در سمت بالاست» (ابراهيم/ 24).

فَإِذا أَصابَ بِهِ مقصود از رسيدن باران به بندگان، رسيدن آن به سرزمينها و شهرهاى آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 50

مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ تكرار كلمه «من قبله» براى تأكيد است. هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد: فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها «پس شيطان و فردى كه او را اطاعت كرده هر دو در آتش دوزخ مخلّدند» (حشر/ 17) در اين آيه ضمير در «أنّهما» براى تأكيد تكرار شده است.

آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كلمه «آثار» به صورت اثر و آثار هر دو خوانده شده است.

إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى بى ترديد اين همان خداى توانايى است كه انسانها را پس از مرگ زنده مى كند.

فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا ضمير در كلمه «فرأوه» به اثر باران و رحمت خداوند كه نبات و گياهان

است بر مى گردد، يعنى مردم گياهان را مى بينند كه زرد شده و كسى كه «آثار» را به صورت جمع خوانده است ضمير «رأوه» را به معناى آثار رحمت برگردانده و آن كلمه «نبات» است، اين كلمه چون مصدر است به هر چه از زمين روييده شود گفته مى شود، بنا بر اين هم براى كم و هم براى بسيار مى آيد.

لام در كلمه «لئن» مقدّمه و زمينه اى است براى قسم و كلمه «لظلّوا» به جاى دو جواب است، هم جواب قسم است و هم جزا و جواب شرط.

«مصفرّا» پس از آن كه كشتزارها و گياهان آنها سرسبز و خرّم بود، بينند كه زرد شده است.

خداوند سبحان كافران را سرزنش و مذمّت مى كند كه هر گاه باران را از آنها باز داريم، از رحمت خدا مأيوس و نوميد مى شوند و هر گاه براى آنها باران بفرستيم شاد و خوشنود مى شوند و اگر بادى بفرستيم كه گياهان و مزارع آنها را زرد و خشك كند به نعمت خدا كافر مى شوند برخى از مفسّران گويند: ضمير در «فرأوه» به كلمه «سحاب» بر مى گردد، زيرا هر گاه كه ابرها زرد رنگ شوند ديگر نمى بارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 51

[سوره الروم (30): آيات 54 تا 60] ..... ص : 51

اشاره

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56) فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ

لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58)

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ (60)

ترجمه: ..... ص : 51

خدا است كه اول شما را ضعيف و ناتوان آفريد، سپس بعد از اين ناتوانى نيرو و قوّت بخشيد و باز پس از قوّت به ضعف و پيرى برگردانيد، او هر چه بخواهد مى آفريند و او به هر چيز دانا و تواناست (54)

و روزى كه قيامت بر پا شود، تبهكاران سوگند ياد كنند كه در عالم دنيا و برزخ ساعتى بيش درنگ نكردند، اين گونه از راستى و حقيقت به دروغ مى پردازند (55)

و آنان كه علم و ايمان به آنها داده شده و مى گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت در برزخ درنگ كرديد و اكنون روز رستاخيز است، ولى شما آگاه نبوديد (56)

آن روز، عذر خواهى ستمكاران سودى ندارد و توبه آنان پذيرفته نمى شود. (57)

ما براى هدايت مردم در اين قرآن عظيم از هر گونه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 52

مثالى بيان كرديم و اگر تو معجزه اى براى آنها بياورى كافران، از روى عناد، مى گويند: اينها جادو است و شما اهل باطل هستيد (58)

اين گونه خداوند بر دلهاى جاهلان و نادانان، مهر مى نهد (59)

اى رسول ما، صبر پيشه كن كه بى ترديد وعده خدا حقّ است و آنان كه ايمان ندارند هرگز نبايد تو را سبك شمارند و خشمگين سازند. (60)

تفسير: ..... ص : 52

من ضعف كلمه «ضعف» به فتح «ضاد» و ضمّ آن خوانده شده است و منظور اين است كه براستى فطرت و ساختمان بدن شما از ابتدا بر ضعف و ناتوانى بنا شده است و آيه شريفه خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً «انسان ضعيف آفريده شده است» (نساء/ 28) هم اشاره به همين است و مقصود اين است كه ما، در ابتداى امر شما را

ضعيف و ناتوان آفريديم و آن زمان طفوليّت است تا به زمان جوانى برسيد و آن دوران نيرو و توانايى انسان تا زمان كهولت است پس از آن شما را به حال ضعف و ناتوانى بر مى گردانيم و آن زمان شيخوخت و پيرى است. اين فرايند و جريان سير زندگى، روشنترين دليل بر وجود صانع دانا و تواناست.

ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ مقصود آنها از درنگ كردن، يا در دنيا و يا در قبر و عالم برزخ و يا زمان ميان نابودى دنيا و روز قيامت است و اين كه آنها زمان توقّف خود را، در يكى از اين دورانها، يك ساعت گفته اند، يا به خاطر كوتاه بودن زمان است يا زمان را فراموش كرده اند يا بطور تخمين و بر آورد گفته اند.

كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ و مانند اين دروغ و خلاف حقّ در دنيا از راستى و حقيقت، بر مى گشتند، و كارهايشان را اين چنين بر خلاف درستى و حقّ، بنا مى كردند.

وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ گويندگان اين آيه شريفه فرشتگان يا پيامبران و يا مؤمنانند.

فِي كِتابِ اللَّهِ در علم خدا كه در لوح محفوظ است، يا در علم و قضاء خداوند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 53

به حكمت خود آن را لازم كرده است. دانشمندان كه فرشتگان، انبيا و مؤمنان باشند آنچه را كه كافران گفتند ردّ كردند و به ضرر آنها قسم خوردند و سپس آنها را به سبب انكار روز قيامت با اين گفتارشان: فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ملامت و سرزنش كردند و گفتند چون آن روز را حقّ نمى دانستيد اكنون ديگر دانستن آن سودى ندارد.

فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ

ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و امروز شما نمى توانيد براى ستمكاريهايتان عذرى بياوريد و اگر هم عذر بياوريد قبول نمى شود. و از آنها خواسته نمى شود كه به سبب توبه و برگشت به سوى خدا كارهاى زشت خود را از بين ببرند. عرب مى گويد: استعتبنى فلان فاعتبته، يعنى او از من طلب رضايت كرد و من از او راضى شدم و حقيقت اين مادّه زايل كردن ناراحتيهاست و مقصود اين است كه از آنها خواسته نمى شود كه به سبب توبه و اطاعت، خدا را از خود راضى كنيد.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا و براى آنها هر صفتى را كه گويا در شگفتى ضرب المثل است، توصيف كرديم و هر داستان عجيبى را براى آنها حكايت كرديم، مانند داستان مبعوثين روز قيامت و آنچه را كه مى گويند و آنچه به آنها گفته مى شود، همه را براى كافران گفتيم، ولى آنان به سبب عناد و تيره دلى هر گاه آيه اى از آيه هاى قرآن را براى آنها بياورى مى گويند اين آيه يا معجزه اى كه تو آوردى، باطل و دروغ است.

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مانند چنين مهرى كه بر دل كافران نهاده است بر دل نادانان نيز نهاده مى شود و خداوند آنها را از الطاف و رحمتهاى خود كه شفا بخش سينه هاست بى بهره مى كند به طورى كه هر چيز حقّ و درستى را باطل و دروغ مى نامند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى پيامبر بر دشمنى كفّار صبر كن، زيرا بدون ترديد وعده خداوند بر يارى تو و بر پيروزى و برترى دادن دين تو بر تمام دينها حقّ و مسلّم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 54

وَ لا

يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ كفر و عناد مردمى كه گمراهند و به آخرت يقين ندارند، نبايد تو را سست كند و به جزع و ناشكيبايى وادار سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 55

سوره لقمان ..... ص : 55

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده است به جز چهار آيه، و داراى 34 آيه است.

پيش كوفيان الم يك آيه و پيش بصريان مخلصين له الدّين يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 55

ابىّ بن كعب روايت كرده است كه: هر كس سوره لقمان را بخواند، لقمان روز قيامت رفيق و دوست او است و به عدد كسانى كه كار نيك انجام داده اند و از كار بد نهى كرده اند، از حسنات ده تا ده تا به او داده مى شود. «1» امام محمّد باقر عليه السلام فرموده است: كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند خداوند سى فرشته را بر او موكّل مى كند تا او را آن شب تا صبح از شرّ شيطان و يارانش محافظت كنند و اگر در روز بخواند آن فرشتگان او را تا شب از شيطان و يارانش حفظ مى كنند. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة لقمان كان له لقمان رفيقا يوم القيامة و اعطى من الحسنات عشرا عشرا بعدد من عمل بالمعروف و نهى عن المنكر.

2-

من قرأ سورة لقمان فى ليلة وكّل اللَّه به فى ليلته ثلثين ملكا يحفظونه من إبليس و جنوده حتّى يصبح فإن قرأها بالنّهار حفظوه من إبليس و جنوده حتّى يمسى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 56

[سوره لقمان (31): آيات 1 تا 11] ..... ص : 56

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (2) هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

خَلَقَ السَّماواتِ

بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (11)

ترجمه: ..... ص : 56

«الم» (1)

(تفسير و ترجمه آن گذشته است) اين آيه هاى كتاب حكيم و استوار است (2)

مايه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است (3)

آنان كه نماز را به پا مى دارند، زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند (4)

آنان از طرف پروردگارشان به راه راستند و آنهايند رستگاران (5)

بعضى از مردمان سخنان بيهوده و باطل خريدارى (تهيّه) مى كنند تا مردم را از روى نادانى گمراه سازند و آيات الهى را به استهزاء و سخريّه گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 57

است (6)

هر گاه كه آيات ما بر او خوانده مى شود با كبر و غرور روى بر مى گرداند، گويى هيچ آن را نشنيده، پندارى گوشهايش كر است، او را به عذاب دردناك بشارت ده (7)

ولى آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست (8)

آنها جاودانه در بهشت خواهند ماند، اين وعده مسلّم الهى است و اوست مقتدر و آگاه (9)

آسمانها را بدون ستونى كه مشاهده كنيد آفريد و در زمين كوه هاى بزرگى بنهاد تا شما را به لرزه در نياورد و از هر حيوانى روى آن پراكنده ساخت و از آسمان آب (باران) فرود آورديم و به وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم (10)

اين همه آفرينش خداست، اكنون به من بگوييد معبودان

غير خدا چه چيز را آفريده اند؟ ولى ستمكاران در گمراهى آشكارند. (11)

تفسير: ..... ص : 57

هُدىً وَ رَحْمَةً چون اين دو كلمه حال است براى «آيات» منصوبند و عامل آن معنا و مفهوم اشاره است كه در لفظ «تلك» مى باشد. و به رفع «رحمة» نيز خوانده شده است بنا بر اين كه يا خبر بعد از خبر است و يا خبر براى مبتداى محذوف است.

لِلْمُحْسِنِينَ عبارتهاى بعدى، كلمه محسنين را تفسير مى كنند و مقصود كسانى هستند كه كارهاى نيك به جا مى آورند و آنان به اقامه نماز و اداى زكات و يقين به آخرت توصيف شده اند و مانند اين مورد، حكايتى است از اصمعى كه از او معناى المعى پرسيده شد و او تنها اين شعر اوس بن حجر را خواند:

الألمعىّ الّذى يظنّ بك الظّنّ كأن قد رأى و قد سمعا «1»

(شاهد بر اين است كه لفظ (المعى) با عبارتهاى بعدى تفسير شده است) و يا

__________________________________________________

1 تيز هوش كسى است كه گمانش حقّ است چنان كه گويى آنچه را گمان مى برد، مى بيند و مى شنود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 58

مقصود از «محسنين» كسانى هستند كه تمام كارهاى نيك را انجام مى دهند، ولى اختصاص و تفسير آنها به اين سه مورد به سبب فضيلت اين سه كار است.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ واژه «لهو» به معناى هر چيز باطلى است كه انسان را از كارهاى خير و نيك باز مى دارد و مفهوم «لهو الحديث» عبارت است: از بدگويى نسبت به حقّ، استهزاء، گفتن داستانهاى خرافى و مضحك، آواز خواندن و رامشگرى كردن و اضافه «لهو» به «الحديث» به تقدير «من» بيانيّه است و در معنا چنين بوده است.

من يشترى اللهو من الحديث و اين گونه اضافه، اضافه شى ء است به آنچه از آن ساخته شده است، مانند در چوبى، در آهنى، لباس خزّ.

بعضى از مفسّران شأن نزول اين آيه را درباره نضر بن حارث گويند، اين مرد در سرزمين فارس به تجارت مى رفت و كتابهايى از فارسيها مى خريد و داستانهايى از آنها براى قريش حكايت مى كرد و مى گفت اگر محمّد براى شما داستان عاد و ثمود را مى گويد، من داستان رستم و اسفنديار و پادشاهان فارس را براى شما مى گويم، داستانهاى او به مذاق قريش خوشايند و با نمك بود، از اين روى استماع قرآن را رها مى كردند. در اين صورت كلمه «يشترى» به همان معناى شراء و خريدن است، ولى در غير اينصورت و به معناى اول «يشترى» به مفهوم عبارت اشتروا الكفر بالايمان است، يعنى حديث باطل را بدل از حديث قرآن و حقّ قرار دادند و آن را به جاى حديث حقّ، اختيار كردند. قتاده گفته است: اشترى به معناى دوست داشتن است، يعنى حديث لهو و باطل را دوست دارند و آن را به عوض حديث حقّ اختيار مى كنند.

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كلمه «ليضلّ» هم با ضمّ «ياء» و هم با فتح آن خوانده شده.

وَ يَتَّخِذَها هُزُواً عبارت: «يتّخذها» هم به رفع و هم به نصب خوانده شده، رفع آن بنا بر اين است كه عطف بر «يشترى» باشد و نصب آن به اعتبار اين است كه عطف بر «ليضلّ» باشد و ضمير «هاء» به سبيل بر مى گردد زيرا اين كلمه مؤنّث مجازى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 59

بِغَيْرِ عِلْمٍ بدون علم و آگاهى و بدون بصيرت

و بينايى در امور تجارت، زيرا باطل را عوض حقّ و گمراهى را به جاى هدايت خريده اند. و مانند اين مورد است اين آيه شريفه كه خداوند مى فرمايد: فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ «اين تجارت براى آنها سودى نداشت و هدايت نيافتند» يعنى آنان در تجارت بصيرت نداشتند. (بقره/ 16).

وَلَّى مُسْتَكْبِراً خودش را از آنچه هست بالاتر بداند و به آيات ما اعتنا نكند.

خداوند حال چنين فردى را به كسى تشبيه كرده است كه با وجود شنوا بودن، گوش نمى دهد و نمى شود گويا در گوشهايش سنگينى است.

كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها، اين عبارت در محلّ نصب و حال است براى مستكبرا و لفظ «كأن» مخفّفه است و اصل آن: كانّه، بوده است و ضمير آن، ضمير شأن است.

كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً اين عبارت حال است براى جمله «كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها» و رواست كه هر دو عبارت، جمله استينافى باشند.

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا، كلمه «وعد» و «حقّا» هر دو مصدر تأكيدى (مفعول مطلق) هستند كه اولى خود را و دومى غير خود را تأكيد كرده است، زيرا عبارت «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» در معنا چنين بوده است: وعدهم اللَّه جنات النعيم خدا به آنها باغهاى پر نعمت وعده داده است. بنا بر اين مفهوم كلمه «وعد» به وسيله خود «وعد» «جنّات نعيم» تأكيد شده است، و امّا واژه «حقّا» دلالت بر ثبات مى كند و به وسيله آن، معناى «وعد» تأكيد شده است و آنچه به وسيله اين دو تأكيد شده عبارت «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، او عزيز است يعنى كسى است كه توانايى بر هر چيزى دارد بنا بر اين به هر كس بخواهد نعمت

و آسايش عطا مى كند و به هر كس بخواهد بلا و گرفتارى مى دهد. او حكيم است يعنى كسى است كه هيچ كارى را نمى خواهد مگر آنچه را كه حكمت اقتضا كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 60

هذا خَلْقُ اللَّهِ كلمه «هذا» اشاره است به مخلوقاتى كه ذكر شد و لفظ «خلق» در اينجا به معناى مخلوق است.

الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ مقصود كسانى است غير از خدا كه معبود كافران هستند. خدا آنها را سرزنش و محكوم مى كند و مى فرمايد اين چيزهاى بزرگ (آسمان و زمين و جز آن ...) از آفريده هاى خداست. حال شما به من نشان دهيد كه خدايان شما چه چيزهايى را آفريده اند تا پيش شما شايسته عبادت باشند. سپس خداوند از تبكيت و سرزنش آنها روى گردانده و به ضرر آنها شهادت مى دهد كه اينها در ورطه اى از گمراهى آشكار افتاده اند و از حق عدول كرده اند.

[سوره لقمان (31): آيات 12 تا 19] ..... ص : 60

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (12) وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (13) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (14) وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15) يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ

لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16)

يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18) وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 61

ترجمه: ..... ص : 61

ما به لقمان حكمت داديم و به او گفتيم خدا را شكر كن و هر كس كه خدا را شكر كند به سود خود او است و آن كس كه كفران كند به زيان خود اوست، زيرا خداوند بى نياز و ستوده است (12)

اى رسول ما به ياد بياور هنگامى را كه لقمان در حال موعظه و اندرز، به فرزنش گفت: اى پسر من هرگز چيزى را شريك خدا قرار مده كه شرك، ظلم بسيار بزرگى است (13)

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، بخصوص مادرش كه او را با سختى بسيار حمل كرده است و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد، به او سفارش كرديم كه براى من و پدر و مادرت شكر كن كه بازگشت همه شما به سوى من است (14)

و اگر پدر و مادر تلاش كنند كه تو موجودى را كه از آن آگاهى ندارى، شريك من قرار دهى، از آنها اطاعت مكن، ولى در دنيا با آنها به طور شايسته اى رفتار كن و راه كسانى را پيروى كن كه به سوى من رجوع و توبه كرده اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را به آنچه عمل كرده ايد آگاه

مى كنم (15)

اى فرزندم! اگر كارهاى نيك و بد به اندازه خردلى باشد و در دل سنگى يا در گوشه اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را، براى حساب، مى آورد، خدا بر همه چيز دقيق و آگاه است. (16)

پسرم! نماز را بر پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر مصائبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين نشانه اى از اراده ثابت و از كارهاى مهمّ است. (17)

فرزندم! هرگز با بى اعتنايى از مردم روى مگردان و در زمين با تبختر و مغرورانه راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر خودستا را دوست ندارد. (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 62

پسرم! در راه رفتن ميانه روى را برگزين و آهسته و آرام سخن بگو كه زشت ترين صداها، صداى خران است. (19).

تفسير: ..... ص : 62

قول قوى و روشنتر اين است كه لقمان پيامبر نبود بلكه مرد حكيمى بود. و برخى از مفسّران گويند كه او پيغمبر بود و برخى ديگر گويند كه خداوند او را مخيّر كرد ميان نبوّت و حكمت و او حكمت را برگزيد. لقمان فرزند خواهر ايّوب يا فرزند خاله او بود. و گويند هزار سال زندگى كرد و حضرت داوود عليه السلام را درك كرد و از او علم آموخت. گويند روزى بر داوود عليه السلام وارد شد و داوود مشغول بافتن زره بود، در حالى كه خداوند آهن را، مانند موم، براى داوود عليه السلام نرم قرار داد، لقمان خواست بپرسد كه اين چيست؟ ولى حكمت او مانع شد و سكوت كرد هنگامى كه داود عليه السلام كار زره را تمام كرد آن را پوشيد و گفت: تو

چه اندازه لباس خوبى براى جنگ هستى. لقمان گفت: سكوت حكمت است! ولى عمل كننده به آن اندك است.

سپس داوود عليه السلام گفت: تو به حقيقت و درستى حكيم ناميده شده اى.

أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ حرف «أن» در اين مورد، مفسّره است، زيرا حكمت دادن به معناى تعليم گفتار حكمت آميز است و بعد خداوند توجّه داده است كه حكمت واقعى و علم حقيقى عمل به آنچه عبادت خداست و شكر براى اوست و بخشيدن حكمت را به وادار كردن بر شكر، تفسير فرموده است.

فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ خداوند بى نياز است و احتياجى ندارد كه فردى شكر او را به جا آرد و حميد است يعنى شايسته و سزاوار آن است كه حمد و ستايش بشود، هر چند كه كسى هم او را ستايش نكند.

يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ كلمه بنىّ به سه طريق خوانده شده است:

1- به فتح «ياء» يا بنىّ 2- به كسر «ياء» يا بنى 3- به سكون «ياء» يا بنىّ. دليل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 63

كسى كه به كسر خوانده است اين گفتار است: يا غلام أقبل، اى غلام من پيش بيا و دليل كسى كه به فتح خوانده است اين گفتار است: يا غلاما. كه الف به عوض ياى اضافه آمده است و سپس براى تخفيف حذف شده است و كسى كه در صورت وصل، ياء را به سكون خوانده است، حالت وصل را به جاى حالت وقف، قرار داده است.

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ براستى كه شرك ظلم بزرگى است، زيرا مساوى قرار دادن خداوند كه تمام نعمتها از اوست با كسانى كه از طرف آنها نه نعمتى است و نه

تصوّر نعمتى مى رود، ستم و ظلمى است كه حقيقت و نهايت آن را نمى توان دريافت.

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ، وَهْناً عَلى وَهْنٍ در اين عبارت فعلى مقدّر است و اصل آن تهن وهنا على وهن بوده است. هم چنان كه عرب مى گويد: رجع عودا على بدء «برگشت به اول» كه در اصل يعود عودا بوده است و جمله حال است براى «امّه» و مقصود اين است كه ضعف مادر هر آن زيادتر مى شود، زيرا هر اندازه كه حمل بزرگتر مى شود سنگينى و ضعف مادر نيز زيادتر مى شود.

أَنِ اشْكُرْ لِي اين عبارت جمله «وَ وَصَّيْنَا» را تفسير مى كند.

ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ مقصود از نفى علم، نفى خود آن شريك است، يعنى چيزى را كه وجود سودمندى ندارد شريك من قرار مده اين مورد مانند اين آيه است كه خداوند مى فرمايد: ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ «آنچه را غير از او مى خوانند» (عنكبوت/ 42).

وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً با آنها، بخوبى و اخلاق نيك و بردبارى و ديدار از آنها و آن طور كه جوانمردى اقتضا مى كند، مصاحبت و رفتار كن.

وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ و در دينت از مؤمنان پيروى كن و از دين پدر و مادرت پيروى مكن، هر چند من تو را به رفتار نيك با آنها در دنيا دستور داده ام.

ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ برگشت تو و پدر و مادرت به سوى من است و من آنها را، به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 64

سبب كفرشان به كيفر مى رسانم و تو را، به سبب ايمانت، پاداش نيك مى دهم.

و اين كلام كه در ضمن وصيّت لقمان به فرزندش آمده است، كلام معترضه است و براى تأكيد

وصيّت لقمان درباره نهى از شرك است.

و چون خداوند سفارش پدر و مادر را فرمود براى سفارش بيشتر در خصوص مادر و تذكّر حقّ مادر به تنهايى، سختيها و مشكلاتى را كه مادر در دوران باردارى و شير خوارى طفل متحمّل مى شود، بيان فرموده است.

مِثْقالَ حَبَّةٍ كلمه «مثقال» هم به رفع و هم به نصب خوانده شده است. در صورت نصب، ضمير «إنّها» به «شى ء» بر مى گردد كه آن شى ء چه خوب باشد و چه بد و مقصود اين است كه عمل انسان چه خوب و چه بد اگر در كوچكى به اندازه دانه خردلى باشد و با اين كوچكى در پنهانى ترين جايى هم مخفى باشد، مثلا در شكاف سنگى يا در هر جايى از آسمان و زمين كه باشد خداوند آن را روز قيامت حاضر مى كند و به عامل آن پاداش يا كيفرش را مى دهد.

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ علم و آگاهى خدا هر چيز پنهانى را فرا مى گيرد.

خبير، بر حقيقت هر چيز آگاهى دارد.

و در صورت رفع «مثقال» فعل «تلك» تامّه است (نه ناقصه) و كلمه «مثقال» به سبب اضافه شدن به «حبّه» مؤنّث شده است. چنان كه گويند: كما شرقت صدر القناة من الدّم: هم چنان كه سر نيزه ها از خون درخشان بود، در اين جا كلمه صدر به علّت اضافه شدن به قناة كسب تأنيث كرده است و چنين موردى در ادبيات عرب از اين باب است كه مضاف از مصاف اليه كسب تأنيث مى كند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود،

ايّاكم و المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها من اللَّه طالبا لا يقولنّ احدكم أذنب و استغفر اللَّه إنّ اللَّه تعالى يقول إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ

... «1»

__________________________________________________

(1)از گناهان كوچك بترسيد و پرهيز كنيد چرا كه خدا از آنها بازخواست مى كند و هيچ يك از شما هرگز نگويد من گناه مى كنم و توبه خواهم كرد، زيرا خداوند مى فرمايد، ان تك مثقال حبّة

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 65

وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ در سختيها و اذيّتهايى كه در امر به معروف و نهى از منكر به تو مى رسد شكيبا و بردبار باش، چرا كه اين امر از چيزهايى است كه خداوند آن را بطور وجوب و الزام، قطعى كرده است.

حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد شده است كه:

إنّ اللَّه يحبّ أن يؤخذ برخصه كما يحبّ أن يؤخذ بعزائمه «1»

برخى از مفسّران گويند: مقصود امورى است كه ثبات و پايدارى در آنها واجب است. و اصل عزم يا از معزومات و مقطوعات امور است و يا مقصود عازمات آن است، مانند اين آيه شريفه فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ «پس از آن كه امر به لزوم پيوست» (محمّد/ 21) و مانند اين كه مى گويى: جد الأمر و صدق القتال كار جدّى و قاطع و جنگ صادق و قطعى شد بنا بر اين كلمه «عزم» مصدرى است كه به معناى اسم فاعل يا اسم مفعول آمده است.

اين عبارت دلالت دارد كه ساير امّتها هم بر انجام اين عبادتها مأمور بودند.

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ كلمه «تصعّر»، تصاعر نيز خوانده شده است و از ماده صاعر و صعّر خدّه مى باشد و معناى آن اين است كه به سبب تواضع و فروتنى با صورتت به مردم توجّه كن و صفحه صورتت را، آن چنان كه متكبّران مى كنند، از آنها برمگردان.

وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً كلمه

«مرحا» منصوب است بنا بر اين كه حال باشد و در اصل و لا تمش تمرح مرحا بوده است يا مفعول له است و مقصود اين است كه با شادمانى و سرمستى و غرور راه مرو يعنى غرض تو از راه رفتن شادمانى و بطالت نباشد و بدون آن كه بخواهى امر مهمّى از دين و يا دنيا را انجام دهى (بيهوده) راه بروى.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ كلمه «مختال» مساوى با رونده شاد و بى خيال

__________________________________________________

1 خداوند دوست دارد كه به مستحبّاتش عمل شود هم چنان كه دوست دارد به واجباتش عمل شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 66

است، يعنى با تكبّر و خود خواهى راه رفتن. و فخور به كسى گفته مى شود كه صورتش را با كبر و غرور از مردم برگرداند.

وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ در راه رفتن متعادل باش به طورى كه راه رفتنت ميان اين دو طريق قرار گيرد، نه مانند خزندگان نرم و آهسته و نه مانند افراد متوحّش تند و با پرش باشد.

وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ صدايت را آهسته كن.

إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ وحشتناكترين صداها، اين همانند گفتار عربهاست كه هر گاه نفوس از چيزى نفرت داشته باشند گويند: شى ء نكر: چيز وحشتناك.

[سوره لقمان (31): آيات 20 تا 28] ..... ص : 66

اشاره

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ (21) وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ

إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ (24)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (27) ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 67

ترجمه: ..... ص : 67

آيا شما مردم نمى بينيد كه خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را براى شما فراوان كرده است؟ ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى درباره خدا، مجادله مى كنند (20)

و چون به آنها گفته شود از كتابى كه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى گويند: نه، ما تنها از طريقى كه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى كنيم. آيا اگر شيطان پدرانشان را به آتش دوزخ بخواند، باز هم پيروى مى كنند (21)

كسى كه روى تسليم و رضا به سوى خدا آرد و نيكوكار باشد به رشته محكم الهى چنگ زده است و پايان همه كارها به سوى خداست (22)

اى رسول ما كسى كه كافر مى شود كفر او تو را محزون و غمگين نسازد، بازگشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از كارهايى كه انجام داده اند

آگاه خواهيم ساخت، خداوند از آنچه در درون سينه هاست آگاه است (23)

ما اندك زمانى آنها را از متاع دنيا برخوردار مى سازيم، سپس آنها را مجبور به تحمّل عذاب شديد مى كنيم (24)

اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلّما مى گويند: خدا، بگو ستايش مخصوص خداست، ولى اكثر آنها نمى دانند (25)

آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و مسلّما خدا بى نياز و شايسته ستايش است (26)

اگر درختان روى زمين قلم و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مركّب شود، [اينها تمام مى شود] ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد، خداوند عزيز و حكيم است (27)

آفرينش و زندگى مجدد همه شما همانند يك فرد بيش نيست، البته خدا شنوا و بيناست. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 68

تفسير: ..... ص : 68

ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مقصود از «ما فى السّماوات» خورشيد، ماه و ستاره هاست و از «ما فى الارض» حيوانها، گياهان، رودخانه ها و جز آن است.

وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ لفظ «نعمه» نعمة نيز خوانده شده و مقصود از نعمت هر بهره و سودى است كه به قصد احسان و نيكى عطا شود و آفرينش تمام جهان از طرف خداوند نعمت است.

اما آنچه غير از حيوان و ذى روح است، براى حيوان و ذى روح نعمت است و امّا نسبت به حيوان، به وجود آوردن آنها به عنوان موجود زنده خود نعمت است، زيرا اگر به عنوان موجود زنده به وجود نمى آمد بهره مندى از آن ممكن نبود، بنا بر اين هر چيزى كه مورد استفاده قرار گيرد و بهره مندى از آن ممكن باشد نعمت است.

ظاهِرَةً وَ باطِنَةً مقصود از نعمتهاى ظاهرى آنهايى است

كه آشكار است و با مشاهده معلوم مى شود و از باطنى نعمتهايى است كه جز با دليل و دقّت معلوم نمى شود و يا چيزهايى است كه علم به آنها براى مردم پنهان است و راهى براى دانستن آنها ندارند.

أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ معنا اين است كه آيا آنها از پدرانشان پيروى مى كنند و لو اين كه شيطان آن پدران را به عذاب دوزخ دعوت كند؟ يعنى در حالى كه شيطان آنها را به سوى عذاب مى خواند [باز هم از آنها پيروى مى كنند]؟

وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ كسى كه كارهايش را به خدا واگذارد و بر او توكّل كند.

فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى اين عبارت از باب تمثيل، حال كسى را كه به خدا توكّل مى كند، مثل زده است به حال كسى كه از جاى بلندى آويزان است و به طناب محكمى كه از گسيختن و پاره شدن ايمن است، دست زده است.

وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ كلمه «يحزنك»، يحزنك نيز خوانده شده است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 69

اولى از ماضى حزن و دومى از أحزن (ماضى باب إفعال) است ولى آنچه بيشتر استعمال مى شود أحزن يحزن (از باب افعال) است و معنا اين است: كفر كسى كه كافر مى شود و نيرنگ و فريب او نسبت به اسلام تو را محزون و غمگين نكند، زيرا خدا از آنها انتقام مى گيرد.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بى ترديد خدا آنچه را كه در سينه بندگانش است مى داند و هيچ چيزى را بر او پنهان نيست.

نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا اندك زمانى آنها را از دنيا بهره مند مى سازيم.

ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ لزوم عذاب آنها، به فردى كه ناگزير

به قبول كارى است و نمى تواند آن را از خود جدا كند، تشبيه شده است و مقصود از غليظ و غلظت، شدّت و سنگينى عذاب بر معذّب است.

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ با اين عبارت خداوند كافران را، بنا بر اقرار خودشان، ملزم مى كند به اين كه آن كسى كه آسمان و زمين را آفريد خداوند است و تنها حمد و سپاس براى او واجب است و نبايد ديگرى را در عبادت با او شريك كرد.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ بلكه بيشتر آنها نمى دانند كه آنچه گفته شد بر آنها لازم است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ البته خداوند بى نياز از حمد و سپاس سپاسگزاران است و شايسته و سزاوار حمد است هر چند كه او را حمد نكنند.

وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ بعضى كلمه «بحر» را، بحر به نصب خوانده اند بنا بر اين كه عطف بر اسم «أنّ» باشد و در حالت رفع، يا عطف بر محلّ «أنّ» و معمول آن است و در تقدير چنين است: و لو ثبت كون الأشجار اقلاما و ثبت البحر ممدودا، و اگر قلم بودن درختان و مركّب بودن درياها ثابت شود. و يا مرفوع است بنا بر اين كه مبتدا باشد و «واو» (و البحر) حاليه باشد به اين معنا كه: اگر درختان قلم شوند در حالى كه دريا هم مركّب شود. و اين از مواردى است كه حكم آن مانند حكم ظروف است و به اين سبب ضميرى به صاحب حال بر نمى گردد مانند شعر امرء القيس:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 70

و قد اغتدى و الطّير فى وكناتها بمنجرد قيد الأوابد هيكل «1»

در اين آيه خداوند درياى بزرگتر را به منزله

دوات قرار داده و هفت دريا را پر از مركّب فرض كرده است كه آنها هميشه بدون انقطاع مركّبهاى خود را به آن دريا مى ريزند، بنا بر اين معنا اين است كه اگر درختهاى زمين قلم شوند و درياى بزرگ از هفت درياى ديگر مركّب شود و با اين قلمها و مركّبها كلمات خدا را بنويسند، قلمها و مركبها تمام مى شوند ولى كلمات خداوند تمام نمى شود و حضرت صادق عليه السلام و البحر مداده خوانده است و اين قرائت وجه دوم را تأييد مى كند كه واو حاليه باشد و بهتر اين است كه كلمات خدا را عبارت از تواناييها و دانشها (مقدورات و معلومات) خدا بدانيم، زيرا چون اينها تمام نشدنى است، كلماتى هم كه بخواهند آنها را بيان كنند تمام نخواهند شد.

ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ آفريدن و زنده كردن تمامى شما نيست مگر مانند آفريدن و زنده كردن يك نفر يعنى در برابر قدرت خداوند، كم و زياد و فرد و جمع يكسان و مساوى است، زيرا كارى و مشغوليّتى او را از كار و مشغوليّت ديگر باز نمى دارد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ خداوند در آن واحد هر شنيدنى را مى شنود و هر ديدنى را مى بيند و هيچ كدام مانع از ديگرى نيست و همچنين است آفريدن و دو مرتبه زنده كردن (كه هيچ يك مانع از ديگرى نيست).

__________________________________________________

1- من فردا در حالى كه هنوز پرندگان در لانه هايشان باشند، به شكار مى روم با اسب تندرو و كوتاه مويى كه وحوش قوى هيكل را دربند مى گيرد. استفاده از پانوشت، تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 71

[سوره لقمان (31): آيات 29 تا 34] ..... ص : 71

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (30) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31) وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 71

اى رسول ما آيا نديدى كه خدا شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند؟ و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخته؟ و هر كدام تا وقت معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند؟ خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (29)

اينها همه دليل بر آن است كه خدا حقّ است و آنچه را غير از او، به خدايى مى خوانند، باطل است و خداوند بلند مرتبه و بزرگوار است. (30)

آيا نمى بينى كه چگونه كشتى در دريا به لطف و بركت نعمت او حركت مى كند؟ تا بعضى از آيات قدرتش را به شما نشان دهد،

كه در اينها آيات و نشانه هايى است براى كسانى كه شكيبا و شكرگزارند (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 72

و هر گاه كه موجى همچون توده هاى ابر آنها را فرو گيرد، خدا را با اخلاص مى خوانند و هنگامى كه آنها را نجات داده به خشكى رسانيد، بعضى راه ميانه روى پيش گيرند [و به ايمان خود باقى مانند و بعضى ديگر كافر شوند] و آيات ما را انكار نمى كنند جز پيمان شكنان ناسپاس (32)

اى مردم از خدا بپرهيزيد و بترسيد از روزى كه نه پدر جزاى اعمال فرزند را تحمّل مى كند و نه فرزند چيزى از جزاى پدر را، بى شك وعده الهى حقّ است، مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان شما را، به عفو و بخشش خدا، مغرور كند (33)

آگاهى از زمان قيامت مخصوص خداست و اوست كه باران را فرو مى فرستد و آنچه را در رحم مادران است مى داند و هيچ كس نمى داند فردا چه مى كند و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد، تنها خداوند دانا و آگاه است. (34)

تفسير: ..... ص : 72

كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى هر يك از خورشيد و ماه در مدار و فلك خود به يك نحو حركت و آن مدار را تا مدت معلومى طى مى كنند، خورشيد در مدّت يك سال و ماه در مدت يك ماه، حسن [بصرى ] گفته است: زمان معيّن، روز قيامت است، زيرا اينها از حركت باز نمى ايستند مگر همان روز.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ اين مواردى را كه خداوند از صنعت و حكمتش شرح داد، به سبب اين است كه او بر حق و الوهيتش ثابت است.

وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ

دُونِهِ الْباطِلُ و آنچه را كه غير از او، به خدايى، بخوانند باطل و بر خلاف حق است.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ و او بلند مرتبه و بزرگوارتر از آن است كه به او شرك آورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 73

بِنِعْمَتِ اللَّهِ به نيكيها و رحمت خداوند.

لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ تا به شما نشان دهد بعضى از چيزهايى را كه بر كمال قدرت او دلالت دارد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ يعنى براى هر مؤمنى كه در بلاها شكيبايى و در نعمتها شكرگزارى مى كند، اينها نشانه است.

«كَالظُّلَلِ» اين كلمه جمع ظلّه است و آن هر چيزى است كه سايه افكند چه كوه و چه ابر.

فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ بعضى از آنها در اخلاصى كه بودند باقى ماندند. بعضى از مفسّران گويند: منظور مؤمنانى هستند كه به آن عهد و پيمانى كه در دريا با خدا بستند، ثابت و پايدار ماندند.

إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ كلمه «ختّار» به معناى غدّار، بسيار مكر كننده است. و واژه «ختر» بدترين و زشت ترين مكر است.

لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ كفايت و بى نياز نمى كند پدرى از پسرش چيزى را. و اصل عبارت، «لا يجزى فيه» بوده است و «فيه» حذف شده است.

بِاللَّهِ الْغَرُورُ مقصود از كلمه «غرور» شيطان است.

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ، عِلْمُ السَّاعَةِ خداوند علم روز قيامت را به خود اختصاص داده و احدى را بر آن مطّلع نكرده است.

وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ و باران را در زمان خودش فرو مى فرستد و زمان و مكان نزول آن را مى داند.

وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ و فرزندى را كه در رحم زنان حامله است مى داند كه كامل است يا ناقص، پسر است يا دختر، يكى

است يا بيشتر.

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً و هيچ فردى نمى داند كه فردا از بدى يا خوبى چه به دست خواهد آورد و چه سرنوشتى خواهد داشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 74

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و هيچ فردى نمى داند كه در كجا و چه وقت خواهد مرد.

سبب اين كه كلمه «علم» را براى خدا قرار داد و كلمه «درايت» را براى بندگان، اين است كه در مفهوم درايت معناى حيله و نيرنگ هم هست. يعنى هيچ فردى هر چند حيله و نيرنگ به كار برد، درباره آنچه مخصوص خداوند است مانند كسب و عاقبت آن، نمى تواند چيزى بفهمد يا بداند، پس چگونه مى تواند معرفت به چيزهاى ديگر غير از اين دو را پيدا كند.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

مفاتيح الغيب خمس،

كليدهاى غيب پنج است و اين آيه را تلاوت فرمود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 75

سوره سجده ..... ص : 75

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده و مكّى است به جز سه آيه و آن از أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً تا آخر سه آيه، مى باشد.

عدد آيه هاى اين سوره از نظر اهل بصره 29 آيه و از نظر ديگران 30 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 75

حديثى است از ابىّ بن كعب كه هر كه سوره ا لم تنزيل و سوره الملك را بخواند، گويا شب قدر را احياء كرده است «1».

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كه سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند روز قيامت نامه عملش را به دست راستش مى دهد و كارهاى گذشته اش را حساب نمى كند و دوست محمد صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام خواهد بود. «2»

[سوره السجده (32): آيات 1 تا 5] ..... ص : 75

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (4)

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الم تنزيل و سورة الملك فكأنّما احيا ليلة القدر.

2-

من قرأ سورة السّجدة فى كلّ ليلة جمعة اعطاه اللَّه كتابه بيمينه و لم يحاسبه بما كان منه و كان من رفقاء محمّد و اهل بيته عليهم السلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

الم (1)

هيچ شك و ترديدى نيست كه نازل شدن اين كتاب از سوى پروردگار جهانيان است (2)

ولى آن كافران مى گويند:

محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آن را به دروغ به خدا بسته است، امّا اين سخن حقّى است از جانب پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه قبل از تو هيچ انذار كننده اى براى آنها نيامده است، شايد هدايت شوند (3)

خدا است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است در شش روز آفريده، سپس به خلقت عرض پرداخت، هيچ يار و شفاعت كننده اى جز او براى شما نيست، آيا متذكر نمى شويد (4)

امور اين جهان را از آسمان تا زمين تدبير مى كند سپس روزى كه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است، به سوى خود بالا مى برد. (5)

تفسير: ..... ص : 76

تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ كلمه «تنزيل» مبتدا، و خبر آن «مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» و «لا رَيْبَ فِيهِ» جمله معترضه است.

ابتدا ثابت مى كند كه اين كتاب از سوى پروردگار جهانيان فرستاده شده است و در اين مطلب هيچ ترديدى نيست. سپس از اين موضوع به مطلب ديگرى توجّه مى كند و مى فرمايد: أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ اين فراز از آيه هم ردّ بر گفتار مشركان است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 77

هم شگفتى از خداوند است كه آشكار شد كه آنها از آوردن سوره اى بلكه آيه اى مانند قرآن، عاجز و ناتوان بودند. سپس از انكار، به اثبات توجّه مى كند و مى فرمايد:

هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ قرآن حقّى است از طرف پروردگارت.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ مقصود از قومى كه انذار كننده اى براى آنها نيامده است، قريش هستند، زيرا

قبل از پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها پيامبر و رسولى نيامده بود.

لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ لفظ «لعلّ» كه به معناى ترجّى و اميد است، بطور استعاره براى اراده و خواستن به كار برده شده است.

ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ اين عبارت داراى دو معناست، يكى آن كه اگر شما رضايت خدا را از دست بدهيد و او را اطاعت نكنيد براى خودتان ياورى كه شما را يارى كند و شفيعى كه شما را شفاعت كند، نمى يابيد. ديگرى آن كه خداى سبحان ولىّ شماست، آن خدايى كه متولّى كارهاى شما و شفيع شماست، يعنى شما را يارى مى كند و كلمه شفيع مجازا به معناى يارى كننده است، زيرا شفيع، مشفوع له را (كسى كه از او شفاعت مى شود) يارى مى كند.

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مقصود از امر، امر وحى است و خداوند وحى را به وسيله جبرئيل از آسمان به زمين مى فرستد، سپس آنچه از وحى قبول شده يا ردّ شده با جبرئيل به سوى خدا بر مى گردد و اين در مدّتى است كه در حقيقت هزار سال است، يعنى مسافت نزول وحى و صعود آن جمعا به اندازه مسير هزار سال است زيرا ميان زمين و آسمان مسافت پانصد سال است و اين نزول و صعود به اندازه يك روز از روزهاى شماست. بنا بر اين جبرئيل مسيرى را كه پيش افراد انسانى، هزار سال است، در يك روزى طىّ مى كند.

برخى از مفسّران گويند معنا اين است كه تمام امور دنيا را از آسمان به زمين، در مدّت هزار سال كه يك روز از «ايّام اللَّه» است اداره و تدبير مى كند.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 78

ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ سپس امور به سوى او بالا مى رود، يعنى به سوى او بر مى گردد و پيش او ثبت مى شود و در دفترهاى فرشتگان هر مدّتى از اين اوقات، آنچه از امور بالا رفته است، نوشته مى شود تا آخر اين مدت (يكهزار سال). سپس همين تدبير امور براى يك روز ديگر (هزار سال ديگر) انجام مى شود و همين طور اين كار تا پايان دنيا و روز قيامت تكرار مى شود.

برخى ديگر گويند: مقصود از امر، مأمور به و دستورها و اطاعتهاست كه آنها با تدبير از آسمان به زمين فرستاده مى شود و اين عبادتها، به علّت اين كه بندگان خالص كمند و در نتيجه عمل خالص كه بتواند بالا برود در مدّت كم اندك است، به سوى خدا بالا نمى رود، زيرا مسلّم است كه عملى به بالا رفتن و صعود توصيف نمى شود مگر اين كه خالص باشد (بنا بر اين اعمال خالص در اين مدت (هزار سال يا يك روز) جمع مى شوند و در آخر اين مدّت، كه طبعا بسيارند، به سوى خدا بالا مى روند، نه در طول اين مدّت كه كمند).

[سوره السجده (32): آيات 6 تا 12] ..... ص : 78

اشاره

ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (6) الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (9) وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ (10)

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَرى

إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 79

ترجمه: ..... ص : 79

او خدايى است كه از پنهان و آشكار جهان با خبر است و مقتدر و مهربان است (6)

او خدايى است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

آن گاه نژاد نوع بشر را از عصاره اى از آب ناچيز و بى مقدار قرار داد (8)

بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خود در وى دميد و براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد، امّا بسيار اندك شكر نعمتهاى او را به جا مى آوريد (9)

كافران، از روى انكار، گفتند: آيا هنگامى كه ما، در زمين نابود شديم باز از نو زنده خواهيم شد؟ بلكه آنها لقاى پروردگارشان را انكار مى كنند (10)

اى رسول ما بگو: فرشته مرگ (عزرائيل) به قبض روح شما مأمور است، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوى خداى خود باز مى گرديد (11)

اى رسول ما اگر مجرمان را بنگرى كه چگونه در حضور خداى خود، سر به زير افكنده و مى گويند: آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم، ما به قيامت ايمان داريم. (12).

تفسير: ..... ص : 79

كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ كلمه «خلق» هم با فتح «لام» و هم با سكون آن خوانده شده است، بنا بر اول صفت است براى عبارت «كلّ شى ء» يعنى هر چه را كه آفريد نيكو آفريد و بنا بر دوم، بدل است از عبارت كلّ شى ء، يعنى آفرينش هر چيزى را نيكو انجام داد و كلمه «أحسن» به معناى حسّن است، يعنى تمام آفريده هاى او نيكو هستند هر چند از جهت خوب بودن و خوبتر بودن تفاوتى دارند، چنان كه

خداوند مى فرمايد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ «بى ترديد انسان را به بهترين وجه آفريديم» (تين/ 4).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 80

بعضى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه خداوند كاملا مى داند چگونه بيافريند و به آفرينش مخلوقات از هر جهت بطور كامل معرفت نيكو دارد. و از اين قبيل است فرموده معصوم: قيمة كل امرء ما يحسنه: ارزش هر مرد به اندازه اى است كه مى داند.

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ: واژه «نسل» به معناى جدا شدن و انفصال است به همين سبب ذرّيه آدم، نسل ناميده شده است زيرا ذرّيه از آدم جدا و منفصل شده است.

ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ سپس اندام او را به بهترين وجهى آراسته و موزون گردانيد.

خداوند روح را به ذات خود نسبت داد تا بفهماند كه بشر داراى آفرينش شگفتى است كه جز خدا كسى حقيقت و كنه او را نمى داند.

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ مقصود اين است كه ما جزء خاك و با آن آميخته مى شويم به طورى كه از آن هيچ فرقى و تميزى نداريم مانند آبى كه با شير مخلوط مى شود و يا معنا اين است كه ما به سبب دفن در زمين، در آن غايب و پنهان مى شويم چنان كه نابغه گفته است:

و آب مضلوه بعين جليّة و غودر بالجولان حزم و نائل «1»

كلمه «أ إذا» و «أ إنّا» هم با همزه استفهام و هم بدون همزه خوانده شده است.

روايت شده كه حضرت على عليه السلام و ابن عباس- صللنا- با صاد و كسر لام خوانده اند كه يا از ماده صلّ و به معناى تغيير كردن و بدبو شدن است و هر گاه

كه گوشت تغيير كند و بدبو شود مى گويند: صلّ اللّحم و أصلّ و يا از ماده صلّه است كه به معناى زمين خشك است.

__________________________________________________

1- كسانى كه نعمان را دفن كردند با چشمان روشن بازگشتند در حالى كه با دفن او حزم و بزرگوارى را در جولان دفن كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 81

ظرف «إذا» منصوب است به وسيله مفهومى كه عبارت «أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» بر آن دلالت دارد و آن يا فعل نبعث است و يا يجدّد خلقنا مى باشد.

بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ مقصود از لقاء خداوند رسيدن به عاقبت و پايان تمام آن چيزهايى است كه از ملاقات با ملك الموت و بعد از آن وجود دارد. (از حساب و پاداش و بهشت و دوزخ و جز آنها) و چون خداوند كفر كافران را به ايجاد و خلقت اوّليه از زبان خودشان، بيان فرموده از اين طريقه روى گرداند و به روشى كه با بليغ ترين وجه، كفر آنها را بيان مى كند روى آورد و آن اين است كه آنها نه تنها به خلقت اوّليه خود كافر بودند، بلكه به تمام آنچه از مرگ تا سر انجام و پايان كار است نيز كافرند. آيا نمى نگرى كه خداوند با اين بيان- كه ملك الموت جان شما را مى گيرد و برگشت شما به سوى خدا است، پس از آن كه دوباره براى پاداش زنده مى شويد- چگونه آنها را مورد خطاب قرار مى دهد و همين معناى لقاء اللَّه است.

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ واژه «توفّى» به معناى استيفاى نفس و روح است و آن اين است كه تمام روح گرفته مى شود به طورى كه هيچ چيز از

آن باقى نمى ماند چنان كه مى گويند: توفّيت حقّى و استوفيته: تمام حقّ خودم را گرفتم و باز ستاندم و از ابن عبّاس روايت شده است كه دنيا براى عزراييل مانند كاسه اى است كه هنگام مرگ هر چه بخواهد به آسانى از آن بر مى دارد و از قتاده نقل شده كه براى عزراييل از فرشته هاى رحمت و عذاب، اعوان و يارانى است، يعنى به همراه يارانش روحها را مى گيرد. برخى گويند كه روحها را صدا مى زند و آنها جواب مى دهند، سپس به يارانش دستور مى دهد كه آنها را قبض كنند.

وَ لَوْ تَرى خطاب به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است و جواب «لو» حذف شده و آن اين است:

لرأيت أمرا عظيما فظيعا و حالا سيئة اگر مى نگريستى، مسلّما امر بسيار زشت و حالت بد و ناگوارى را مى ديدى، و رواست كه خطاب به هر فردى باشد، چنان كه مى گويند: فلانى فرد پستى است كه اگر به او احترام كنى به تو اهانت مى كند كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 82

اين موارد مخاطب مخصوصى اراده نشده است.

إِذِ الْمُجْرِمُونَ كلمه «إذ» ظرف است براى رؤيت.

ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ از شدت شرم و ذلت، سرها را فرو انداخته اند. (منظور گناهكارانند).

رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فرياد مى زنند و استغاثه مى كنند و مى گويند: خدايا مى بينم و مى شنويم، امّا كسى به فرياد آنها نمى رسد. مقصود اين است كه درستى و صدق وعده ها و وعيدهاى تو را ديديم و تصديق تو را نسبت به پيامبرانت شنيديم. يا معنا اين است كه ما نابينا و ناشنوا بوديم و اكنون بينا و شنوا شديم. فارجعنا نعمل صالحا، ما را به دنيا برگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم.

انا موقنون، ما امروز از يقين كنندگانيم و درباره دستورات تو هيچ ترديدى نداريم.

[سوره السجده (32): آيات 13 تا 21] ..... ص : 82

اشاره

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14) إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (15) تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (17)

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (20) وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 83

ترجمه: ..... ص : 83

اگر مى خواستيم به هر انسانى (به اجبار) هدايت لازمش را مى داديم، ولى من بطور حتم مقرّر كرده ام كه دوزخ را از جنّ و انس گنهكار پر كنم (13)

به آنها مى گويم: بچشيد عذاب را به خاطر اين كه ملاقات امروز خود را فراموش كرديد، ما نيز شما را فراموش كرديم، بچشيد عذاب ابدى را به پاداش كارهاى زشتى كه انجام داديد (14)

تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر زمان متذكر خدا شوند، به سجده مى افتند، تسبيح و حمد پروردگارشان را به جاى آورند و هرگز تكبّر نورزند. (15)

پهلوهايشان را در دل شب از بسترهايشان دور مى كنند و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه روزى

آنها كرديم انفاق مى كنند. (16)

هيچ كس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى كه مايه روشنى چشمها مى شوند براى آنها ذخيره شده، اين پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند. (17)

آيا فردى كه با ايمان باشد همچون فردى است كه فاسق است، هرگز اين دو يكسان نيستند (18)

اما آنان كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دادند، باغهاى بهشت جاويدان جايگاه آنها خواهد بود و اين پذيرايى خداوندى به سبب پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند. (19)

و اما آنان كه فاسق شدند، جايگاه آنها آتش است و هر چه بخواهند از آن خارج شوند باز آنها را به آن باز مى گردانند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد. (20)

ما آن كافران را از عذاب نزديك (اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانيم، شايد باز گردند. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 84

تفسير: ..... ص : 84

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها مقصود اين است كه خداوند مى فرمايد ما بناى امر تكليف را بر اختيار گذاشتيم نه اجبار و اضطرار و اگر مى خواستيم البتّه هدايت هر فردى را از راه اجبار و بر خلاف طبيعت به او مى داديم و لكن واقعيت عذاب را بر گمراهان و كوردلان استوار و مسلّم كرديم، زيرا آنان كورى را بر هدايت برترى دادند.

فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ به آنها گفتيم عذاب را بچشيد به خاطر فراموش كردن ملاقات امروز خودتان را و به خاطر كم توجّهى و اعتنا نكردن به آن و به كار نينداختن استعداد خود براى درك آن و مقصود از فراموشى و نسيان، خلاف تذكّر و يادآورى است.

إِنَّا نَسِيناكُمْ به كيفر اين كه شما فراموش كرديد، ما هم شما

را فراموش كرديم.

برخى از مفسّران گويند: نسيان در اين جا به معناى ترك است، يعنى چون شما فكر عاقبت چنين روزى را ترك كرديد، ما هم شما را از رحمت خود طرد و محروم كرديم. و اين كه عبارت «انّا نسينا» جمله مستأنفه است و فعل، بعد از «انّ» و اسمش آمده است، براى شدّت انتقام از كفّار است.

خلاصه معنا اين است كه بچشيد عذابى را كه اكنون در آن هستيد، از قبيل فرو انداختن سرها و اندوه و ذلّت و خوارى به سبب فراموش كردن ملاقات امروزتان و نيز عذاب ابدى جهنّم را به سبب كارهايى كه كرديد بچشيد.

إِذا ذُكِّرُوا بِها پند و تذكر به آنها داده مى شد و آنها هم مى پذيرفتند به اين طريق كه خدا را به سبب اين كه آنها را به شناخت خودش راهنمايى كرده است و براى اظهار فروتنى و خشوع- سجده و تسبيح و تنزيه مى كردند و از اين كه زشتيها را به او نسبت دهند منزّه مى دانستند و او را مدح و ستايش مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 85

تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ بلند مى شوند و از رختخواب و محلّ خواب خود كنار مى روند. واژه «مضاجع» جمع مضجع، به معناى بستر و محلّ خواب است و آنان در شب به عبادت و تهجّد مشغول بودند و كسانى بودند كه نماز شب را بپا مى داشتند.

يَدْعُونَ رَبَّهُمْ آنها خدا را به سبب ترس از غضب او و به طمع رحمت او، مى خوانند.

بلال از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: لازم است بر شما شب زنده دارى كه اين خوى نيكان پيش از شما بوده است و

شب زنده دارى تنها براى خداست (ريا در آن نيست) و باز دارنده از گناه و كفّاره بديها و دور كننده مرض از بدن است. «1»

همچنين از آن حضرت نقل شده است: شرافت و بزرگى مؤمن در شب زنده دارى اوست و عزّت او در اذيّت نكردن مردم است «2».

ما أُخْفِيَ لَهُمْ اين عبارت به صورت فعل معلوم (ما أخفى) نيز خوانده شده است كه در اين صورت فاعل آن كلمه اللَّه عزّ و جلّ است و لفظ «ما» به معناى الّذى يا أىّ مى باشد.

مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله قرّات أعين روايت شده است يعنى تمام مخلوقات و نه يك فردى از آن و نه فرشته مقرّبى و نه نبىّ مرسلى نمى دانند كه چه نوع پاداش بزرگى براى اين مؤمنان ذخيره و پنهان شده است، يا چه چيز است آن پاداش و ثوابى كه پنهان و ذخيره شده است و باعث مى شود كه چشمهايشان روشن شود و بر اندازه آن مزيدى نيست و براى هيچ تلاش گرى وراى آن، ديدگاه و آرزويى نيست و مانند اين روايتى است از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه خدا فرموده: براى بندگان شايسته ام پاداشى

__________________________________________________

1-

«عليكم بقيام الليل فانّه داب الصّالحين قبلكم و أنّ قيام اللّيل قربة إلى اللَّه و منهاة عن الاثم و تكفير للسيّئات و مطرودة للدّاء عن الجسد»

[.....] 2-

شرف المؤمن قيامه باللّيل و عزّه كفّ الأذى عن النّاس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 86

آماده ساخته ام كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و به هيچ دلى خطور نكرده است صرفنظر از نعمتهايى كه شما را بر آن آگاه ساخته ام و اگر بخواهيد

اين آيه را بخوانيد فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ تا آخر آيه ... «1»

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ عبارت «كانَ مُؤْمِناً» و «كانَ فاسِقاً» مطابق لفظ من (مفرد) آمده و «لا يَسْتَوُونَ» بر طبق معناى من (جمع) ذكر شده است به دليل آيه هاى بعد كه مى فرمايد: أمّا الّذين آمنوا و أمّا الّذين فسقوا فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى «جَنَّاتُ الْمَأْوى » يك قسمت از بهشت است. ابن عبّاس گفته است: آن جايگاه ارواح شهدا است. بعضى از مفسّران گويند: آن محلّى است كه در جانب راست عرش قرار دارد.

نزلا: بخششى است كه به خاطر كارهاى نيكشان به آنها عطا مى شود. كلمه «نزل» ابتدا مخصوص پذيرايى از مهمان بود ولى بعد عموميّت پيدا كرد.

فَمَأْواهُمُ النَّارُ در برابر اين كه «جنّة المأوى» جايگاه مؤمنان است، نار و آتش، جايگاه فاسقان است.

كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ اين عبارت دلالت مى كند كه مقصود از فاسق در آيه شريفه، كافر است.

مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى مقصود از «عذاب ادنى»، عذاب در اين دنياست مانند قتل، اسارت، و سختيهايى كه قريش در هفت سال خشكسالى تحمّل كردند به طورى كه مردار گنديده را مى خوردند. بعضى گويند: مقصود كشتار روز بدر است با شمشير،

__________________________________________________

1-

«أعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر بل ما اطّلعتكم عليه، اقرأوا إن شئتم فلا تعلم نفس الآية».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 87

برخى ديگر گويند: منظور دابّه و دجّال است.»

و ديگرى گويد: عذاب قبر است.

دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ مقصود از عذاب اكبر به اتّفاق عذاب آخرت است.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ شايد از كفر توبه كنند يا شايد آنها اراده كنند كه بر گردند و ايمان را بخواهند

چنان كه در آيات گذشته فرمود: فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً «ما را برگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم» (سجده/ 12) در اين آيه اراده رجوع، خود رجوع خوانده شده هم چنان كه در اين آيه: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ «هر گاه براى نماز ايستاديد» (مائده/ 6) اراده قيام، خود قيام خوانده شده است.

[سوره السجده (32): آيات 22 تا 30] ..... ص : 87

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ (22) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (25) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ (26)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ (27) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (28) قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

__________________________________________________

1- هر دو از علامات ظهور مهدى عليه السلام است. رجوع كنيد به رواياتى كه در اين باره آمده است.

پانوشت تفسير جوامع، تصيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

چه كسى ستمكارتر است از آن كه آيات پروردگارش به او تذكّر داده شده و او از آن اعراض كرد، البتّه ما از تبهكاران انتقام خواهيم گرفت (22)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم و شكّ نداشته باش كه او آن را دريافت داشت و ما آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم (23)

و از آنها (بنى اسرائيل) امامانى كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند برگزيديم، به خاطر آن كه شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند (24)

مسلّما پروردگار تو روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داورى مى كند. و به كيفرشان مى رساند.

(25)

آيا براى هدايت آنها همين بس نيست كه مردمان قرون پيش از اينها را هلاك كرديم؟ و اكنون اينها در ديار آنها راه مى روند، در اين نشانه هايى است از قدرت خداوند، آيا باز هم نمى شنوند (26)

آيا نديدند كه ما آب باران را به سوى زمينهاى خشك مى رانيم و به وسيله آن زراعتهايى مى رويانيم كه هم خودشان و هم چهارپايانشان از آن تغذيه مى كنند، آيا با چشم بصيرت نمى بينند؟ (27)

كافران مى گويند: اگر راست مى گوييد اين پيروزى شما كى خواهد بود؟ (28)

اى رسول ما بگو:

روز پيروزى ايمان آوردن به حال كافران سودى نخواهد داشت و به آنها هيچ مهلت داده نمى شود (29)

بنا بر اين از آنها روى بگردان و منتظر باش كه آنها نيز منتظرند. (30)

تفسير: ..... ص : 88

ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها مفهوم ثمّ اين است كه با روشن و واضح بودن آيات الهى بسيار بعيد است كه آنها از آن آيات رو بگردانند آن هم با تذكّر و ياد آورى به آنها.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ لفظ «كتاب» اسم جنس است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 89

و ضمير در كلمه «لقائه» به آن بر مى گردد و معنا اين است كه ما از جنس كتاب مانند آنچه را كه به تو داديم به موسى هم عطا كرديم و ترديدى نداشته باش كه به تو وحى مى شود مانند آنچه به او وحى شد، زيرا ما از وحى به تو همان را القا مى كنيم كه مثل آن را به موسى القا كرديم. اين مورد مانند اين آية كريمه است: وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و بى ترديد قرآن از جانب خداى داناى حكيم به

تو القا مى شود. (نمل 27/ 6) برخى گويند مرجع ضمير، موسى است و تقدير آن اين است كه تو از ملاقات با موسى يا موسى از ملاقات با تو، در شب معراج كه در آسمانها سير مى كنى، در ترديد مباش.

روايت شده كه رسول خدا فرمود: در شب معراج موسى بن عمران را ديدم، مردى بلند قد با موهاى مجعّد كه گويا از مردم شنوئه «1» است. «2» بنا بر اين به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده داده شده كه پيش از رحلت، موسى را ملاقات خواهد كرد.

وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ و كتابى را كه به موسى نازل كرديم براى قومش (بنى اسرائيل) راهنما قرار داديم.

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا و ما برخى از بنى اسرائيل را پيشوا و امام قرار داديم تا ديگران گفتار و رفتار آنها را سرمشق قرار ميدهند و آنها مردم را به دين و شريعت خدا كه در تورات است راهنمايى كنند.

لَمَّا صَبَرُوا به سبب اين كه صبر و شكيبايى كردند. و همچنين اين كتابى را كه بر تو فرستاديم، نور و هدايت كننده قرار مى دهيم، و مسلّما بعد از تو در امّت تو پيشوايانى قرار مى دهيم تا مانند راهنمايان بنى اسرائيل، مردم را ارشاد كنند. و اين به

__________________________________________________

1- شئونه: قبيله اى از مردم يمن است كه موهاى بدن آنها پيچيده و مجعّد است- ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 19/ 232.

2-

«رايت ليلة اسرى بى الى السّماء موسى بن عمران رجلا آدم طولا جعدا كأنّه من رجال شنوءة».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 90

خاطر اين است كه آنها بر دين و يارى آن شكيبا بودند و با دليلهاى حق و

يقينى آن را ثابت و پايدار كردند.

عبارت «لمّا صبروا»، لما صبروا نيز خوانده شده است و معنا اين است. به علّت اين كه صبر كردند ما آنها را امام قرار داديم. حسن [بصرى ] گفته است كه آنها بر بلاها و سختيهاى دنيا صبر كرده اند.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ خداوند ميان آنها قضاوت مى كند و محق از مبطل جدا مى شود و هو ضمير فصل است و چون فعل مضارع شبيه به اسم است اين مورد جايز است، ولى اگر بگويى: إنّ زيدا هو فعل جايز نيست. زيرا ضمير فصل قبل از فعل محض، نمى آيد.

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ واو در اين عبارت حرف عطف است و جمله را به معطوف عليهى كه از جنس معطوف فهميده مى شود، عطف مى كند.

كلمه «يهدى» با نون «نهدى» نيز خوانده شده است و فاعل آن مفهومى است كه از عبارت «كم أهلكنا من قبلهم» استفاده مى شود زيرا «كم» نمى تواند فاعل باشد و تقدير آن چنين است: أ و لم يهد لهم كثرة إهلاكنا القرون، يا اين است كه اين كلام به همين صورت كه هست با مفهوم و معنايش فاعل است، چنان كه گويى عبارت لا إله إلّا اللَّه خون و مال را حفظ مى كند و به مناسبت قرائت با نون، رواست كه ضمير اللَّه در آن مستتر باشد و مرجع ضمير در «لهم» أهل مكّه است و مقصود از «قرون» قوم عاد و ثمود و لوط است.

يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ اهل مكّه در سرزمين و شهرهاى آنها عبور مى كنند.

إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ «جزر» به سرزمينى گفته مى شود كه تمام گياهان و نباتات آن يا به سبب بى آبى يا به سبب چراندن،

بكلّى ريشه كن و قطع شده باشد، بنا بر اين به سرزمينى كه اصلا قابل روياندن گياه نباشد، مانند شوره زار يا سنگلاخ، «جرز» گفته نمى شود. دليل بر اين مطلب عبارت بعدى است كه مى فرمايد «فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً» و ضمير «به» به آب باران بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 91

تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ حيوانهاى آنها از گياه و علف آن و خودشان از دانه هاى گياهان تغذيه مى كنند.

وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ روز «فتح» يا روز پيروزى و نصرت است و يا روزى است كه خداوند به فصل و جدا كردن حقّ از باطل حكم مى كند، چنان كه در اين آيه آمده است: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا: «خدايا ميان ما به حقّ داورى كن» (اعراف/ 8) و چون كافران مى شنيدند كه مسلمانان مى گويند: خداوند بزودى ما را بر كافران پيروز مى گرداند و ميان ما و آنها داورى مى كند، گفتند: چه زمانى است فتح و داورى، يعنى اگر راست مى گوييد زمان آن چه وقت است؟

بعضى گفته اند: «يوم الفتح» روز قيامت است، برخى گفته اند روز بدر و برخى ديگر گويند روز فتح مكّه است. و غرض كافران از اين پرسش، انكار و استهزاى آن روز است به همين سبب جواب هم مطابق مقصودى كه از پرسش آنها فهميده مى شود، داده شده است و گويا خداوند در جواب فرموده است كه شتاب نكنيد كه البتّه آن روز شما ايمان خواهيد آورد ولى آن ايمان ديگر به حال شما سودى ندارد، هم چنان كه ايمان فرعون هنگام نزول بلا و در حال غرق شدن به حال او سودى نداشت. و بزودى آن روز را خواهند ديد در حالى كه

در وقت عذاب به آنها مهلت داده نمى شود.

وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ و منتظر حكم خداوند درباره آنها و منتظر پيروزى بر آنها و نابوديشان باش، هم چنان كه آنها منتظر پيروزى بر شما و نابودى شما هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 92

سوره احزاب ..... ص : 92

اشاره

اين سوره مدنى است و داراى 73 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 92

از ابىّ بن كعب روايت شده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كه سوره احزاب را بخواند و به خانواده و بردگان خود ياد بدهد، از عذاب قبر در امان خواهد بود. «1» امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه سوره احزاب را بسيار بخواند، در قيامت در جوار پيامبر و خاندانش خواهد بود. «2»

[سوره الأحزاب (33): آيات 1 تا 5] ..... ص : 92

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (1) وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (2) وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (4)

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (5)

__________________________________________________

1- من قرأ سورة الأحزاب و علّمها أهله و ما ملكت يمينه اعطى الأمان من عذاب القبر.

2-

من كان كثير القراءة لسورة الأحزاب كان يوم القيامة فى جوار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 93

ترجمه: ..... ص : 93

اى پيامبر هميشه از خدا بترس و پرهيزگار باش و هرگز از كافران و منافقان پيروى مكن، البتّه خدا دانا و حكيم است (1)

و تنها از آنچه به تو از جانب پروردگارت وحى مى شود پيروى كن كه خدا به هر چه انجام دهيد آگاه است (2)

و بر خدا توكّل كن و همين بس است كه خدا نگهبان و مددكار باشد. (3)

خدا در درون يك مرد دو قلب قرار نداده و نيز همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مى دهيد مادران شما و فرزند خوانده هاى شما را فرزند شما قرار نداده، اين سخنى است كه تنها شما به زبان مى گوييد، امّا خدا سخن به حقّ مى گويد و به راه راست هدايت مى كند.

(4)

شما پسر خوانده ها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين پيش خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمى شناسيد آنها برادران دينى و موالى شما هستند و از كارهاى ناشايسته اى كه به خطا كنيد گناهى بر شما نيست، ولى آنچه را كه به عمد و به اراده قلبى مى كنيد بر آن مؤاخذه مى شويد و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (5)

تفسير: ..... ص : 93

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ خداى سبحان پيغمبر را به سبب تجليل و بزرگداشت مقام او، به عنوان نبى و رسول ندا كرد و او را مانند آدم و داوود و موسى به اسم نخواند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 94

اتَّقِ اللَّهَ تقوى و پرهيزگارى را كه داراى ادامه بده و بر آن ثابت باش و زيادش كن وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ از كافران و منافقان پيروى مكن و در هيچ كارى نه آنها را كمك و مساعدت كن و نه رأى و مشورتى را از آنها بپذير.

بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً كلمه «تعملون» با (ياء) يعملون نيز خوانده شده، يعنى خداوند به كارهايى كه منافقان، از كيد و مكر، انجام مى دهند آگاه است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ بر خدا توكّل كن و كارهايت را به او واگذار.

وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا و همين كافى است كه خدا را وكيل كنى و تمام كارها را به او واگذار كنى.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ خداوند در درون هيچ مردى، دو قلب قرار نداده و همچنين همسر بودن و مادر بودن و فرزند و فرزند خواندگى را در يك فرد قرار نداده است. مقصود اين است كه خداوند هم چنان كه حكمتش اقتضا نمى كند كه در درون انسانى

دو قلب قرار دهد، زيرا اگر چنين شود، ناگزير هر فردى دو فرد و دو انسان مى شود و هر گاه قلبى چيزى را بخواهد و قلب ديگر آن را نخواهد، به اين ترتيب منجر مى شود كه در آن واحد يك چيز پيش او هم خوب باشد و هم بدور اين محال است، همچنين حكمتش اقتضا نمى كند كه يك زن نسبت به يك مرد هم بد و مادرش باشد و هم همسرش و يا يك فردى نسبت به فرد ديگر هم فرزندش باشد و هم فرزند خوانده اش، زيرا فرزند از صلب و نسب واقعى و حقيقى انسان است و فرزند خوانده تنها به اسم به او ملحق شده و نمى شود كه اصلى و حقيقى با غير اصلى و غير واقعى در يك چيز جمع شود [زيرا اين امر محال است ].

و اين مثلى است كه خداوند درباره زيد بن حارثه زده است، زيد مردى بود از قبيله بنى كلب كه در زمان جاهليّت اسير شده بود و حكيم بن حزام او را براى عمّه اش حضرت خديجه خريده بود. و هنگامى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله با خديجه ازدواج كرد، خديجه زيد را به او بخشيد. پاره اى گويند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زيد را از بازار عكاظ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 95

خريد و او اسلام آورد. پس از چندى پدرش، حارثة بن شراحيل كلبى، به مكّه آمد و حضرت ابو طالب را پيش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شفيع قرار داد تا زيد را به او بفروشد، حضرت فرمود او آزاد است و هر جا كه مايل است مى تواند برود، زيد

از ترك پيغمبر و دور شدن از او خوددارى كرد. پس پدرش گفت: اى گروه قريش شما شهادت بدهيد كه او فرزند من نيست، پيغمبر فرمود: شهادت بدهيد كه پسر من است و از آن پس او را زيد بن محمّد خواندند و هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با زينب، دختر حجش، كه قبلا همسر زيد و طلاق گرفته بود ازدواج كرد، يهودان و منافقان گفتند: محمّد با همسر پسرش ازدواج كرده، در حالى كه خودش اين كار را نهى كرده است. اين هنگام بود كه خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ «محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست و لكن فرستاده خداست» (احزاب/ 40) وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي كلمه «اللّائى» با همزه ممدوده و اشباع شده و با ذكر «ياء» بعد از آن (لايى) و با همزه ممدوده و اشباع شده بدون ذكر (ياء) لاء، و بدون همزه و مدّ (لاى) خوانده شده است، چون از ماده قران است كه به معناى زناشويى و همدمى است.

تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ كلمه «تظاهرون» به چند طريق خوانده شده است از اين قرار:

تُظاهِرُونَ از ماضى ظاهر و تظاهرون از ماضى اظّاهر كه به معناى تظاهر است و تظهّرون از ماضى اظّهر كه به معناى تظهّر است. اصل معناى ظهار اين است كه مرد به همسرش اين عبارت مخصوص را بگويد: أنت علىّ كظهر أمى، تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى، كه در اين صورت مى گويند مرد از همسرش ظهار كرده است و اين كار در زمان جاهليّت به منزله طلاق

بوده است و مرد ظهار كننده از زن خود دورى مى كرده است هم چنان كه از مطلّقه دورى مى كرده اند، بنا بر اين معناى تظاهر منها يعنى به سبب عمل ظهار، از آن زن دورى مى كند و تظهر منها، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 96

تحرّز منها و ظاهر منها، يعنى حاذر منها و مانند اين مورد است عبارت: آلى من امرأته: به سوى زنش بازگشت كه در ضمن معناى دورى را هم مى رساند. «فعل تظاهرون» به وسيله حرف «من» متعدّى شده است. و معناى عبارت: انت علىّ كظهر امّى، اين است كه آن مردان مى خواهند بگويند: شكم تو در حرمت مانند شكم مادر من است لكن به جاى شكم به كنايه پشت (ظهار) را مى گويند، زيرا شكم نزديك عورت است و ذكر آن زشت است.

ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ اين نسبى را كه شما مى گوييد تنها به زبان مى گوييد و پيش خدا واقعيّت و حقيقتى ندارد.

وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ خداوند نمى گويد مگر آنچه را كه مطابق حقيقت و موافق با واقعيت است.

وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ و خداست كه راه راست را نشان مى دهد و جز به راه درست راهنمايى و ارشاد نمى كند. سپس خداوند آنچه را كه حقّ است و آنچه را كه ارشاد به راه درست است در آيه بعد بيان مى فرمايد و مى گويد:

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين عادلترين حكم و گفتار است.

فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ و اگر پدران آنها را نمى شناسيد آنان را برادران دينى و عموزاده ها و يارى كنندگان خود بدانيد. بعضى گويند: «موالى» يعنى برده هايى كه شما آزاد كرده ايد

و چون شما آنها را آزاد كرده ايد، ولاء عتق آنها براى شماست.

وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ و گناهى بر شما نيست در آنچه از روى خطا و اشتباه انجام داده ايد و به گمان اين كه پدر خوانده اى، پدر واقعى فرزند خوانده است به اشتباه فرزند خوانده ها را به پدر خوانده ها نسبت داده ايد.

عبارت «ما تعمّدت» در محلّ جرّ است و بر عبارت «فيما اخطأتم» عطف

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 97

مى شود و رواست كه حرف «ما» مبتدا و خبر آن محذوف باشد و در تقدير چنين است: و لكن ما تعمّدت قلوبكم فيه الجناح [كه فيه الجناح خبر محذوف است.]

و جايز است كه مقصود از آيه اين باشد كه تنها خطا قابل عفو و بخشش است، نه آنچه به عمد انجام شده است و اين به دليل عموميّت روايتى است كه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده كه مى فرمايد: از امّت من خطا و فراموشى و اكراه و بر داشته شده است. «1»

اين روايت به سبب عامّ بودنش، شامل خطا و عمد در مورد پسر خواندگى هم مى شود.

[سوره الأحزاب (33): آيات 6 تا 11] ..... ص : 97

اشاره

النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6) وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7) لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ

جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9) إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)

هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً (11)

__________________________________________________

1-

وضع عن أمّتى الخطأ و النّسيان و ما اكرهوا عليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 98

ترجمه: ..... ص : 98

پيامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولى و سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنان هستند و خويشاوندان (نسبى) نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى و مقدّمند، مگر اين كه بخواهيد نسبت به دوستان خود نيكى كنيد و سهمى از اموال خود را براى آنها وصيّت كنيد، اين حكم در كتاب الهى نوشته شده است (6)

به ياد آور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم كه در اداى رسالت كوتاهى نكنند (7)

تا خداوند از راستى راستگويان سؤال كند و براى كافران عذاب دردناك آماده ساخته است. (8)

اى اهل ايمان نعمت خدا را بر خودتان بياد آوريد آن هنگام كه لشگرهاى عظيمى به سراغ شما آمدند، ولى ما براى يارى شما باد و طوفان سختى و سپاهيانى از فرشتگان كه آنها را نمى ديديد، فرستاديم و آنها را در هم شكستيم و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (9)

به ياد آوريد زمانى را كه لشگر كفّار از بالا و پايين شهر به شما حمله ور شدند و مدينه را محاصره كردند و هنگامى را كه چشمها از شدّت وحشت خيره شد و جانها به لب رسيده بود و

گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد. (10)

در آن جا مؤمنان آزمايش و سخت متزلزل شدند. (11)

تفسير: ..... ص : 98

النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در هر چيزى از امور دين و دنيا به مؤمنان از خودشان اولى و شايسته تر است، به همين سبب آيه بطور مطلق آمده و مقيّد نشده است. بنا بر اين بر مؤمنان واجب است كه او را بيشتر از خود دوست بدارند و دستورهاى او را از دستورهاى خود نافذتر بدانند و حقّ او را از حقوق خود واجبتر بشمارند و نسبت به او بيشتر از خودشان مهربانى كنند و در صورت پيشامد خطر يا جنگى از بذل جان دريغ نكنند و واجب است كه جان را فداى او كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 99

از ابىّ و ابن مسعود و ابن عبّاس روايت شده است كه آنها آيه را چنين خوانده اند:

النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم و هو أب لهم و به همين طريق از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام روايت شده است. مجاهد گفته است: هر پيغمبرى پدر امّتش مى باشد و بدين سبب است كه تمام مؤمنان برادر يكديگرند، زيرا پيامبر پدر دينى آنهاست.

وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ و همسران پيامبر در تحريم ازدواج با آنها به منزله مادران شما هستند، هم چنان كه مى فرمايد: وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً «و پس از پيامبر هرگز با همسران او ازدواج نكنيد» (احزاب/ 53) آنها مادران حقيقى نيستند زيرا اگر چنين بود دختران آنها خواهران مؤمنان مى شدند و مؤمنان نمى توانستند با آنها ازدواج كنند.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ و خويشاوندان نسبى در ارث بردن به

سبب حقّ خويشاوندى بعضى بر بعض ديگر مقدّمند. مسلمانان در صدر اسلام به سبب برادر خواندگى و مهاجرت نيز ارث مى بردند، اين آيه، ارث مهاجرت و برادر خواندگى را نسخ كرد.

فِي كِتابِ اللَّهِ مقصود از كتاب، يا لوح محفوظ است يا قرآن، يعنى در لوح محفوظ يا در قرآن ثبت است.

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ ممكن است كه حرف «من» بيانى باشد و عبارت «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» بيان «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، يعنى خويشاوندان مؤمن و مهاجر بعضى بر بعضى ديگر، در ارث، از اجانب اولى هستند و ممكن است كه حرف «من» براى ابتداى غايت باشد، يعنى خويشاوندان به سبب حقّ قرابت در ارث، از مؤمنان- كه به سبب پيمان برادرى و از مهاجران كه به سبب هجرت، ارث مى برند- اولى و سزاوارترند.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً مقصود اين فراز از آيه وصيّتى است كه شخص [از]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 100

[ثلث مالش ] براى برادر دينيش مى كند.

و چون فعل «تفعلوا» به معناى: تسدوا، يعنى عمل صواب انجام داد، يا به معناى:

تزلوا، است، يعنى به سوى كار نيك شتافت، به وسيله «إلى» متعدّى شده است.

كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً مشار اليه «كان ذلك» همان نسخ حكم ارث بردن به سبب هجرت و برگرداندن آن است به خويشاوندان، كه اين حكم يا در لوح محفوظ يا در قرآن يا در تورات، مكتوب و ثبت است.

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ به يادآور هنگامى را كه ما از تمام پيامبران پيمان گرفتيم كه رسالت خود را ابلاغ نمايند و مردم را به يگانگى و توحيد خداوند دعوت كنند.

وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى

وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ و بخصوص از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم.

لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ ما اين پيمان را از پيامبران گرفتيم، يا براى اين كه روز قيامت در جايگاه شهادت هنگامى كه خداوند از صدق و راستگويى مؤمنانى كه به عهد خود وفا كردند سؤال مى كند، پيامبران براى آنها شهادت مى دهند كه اينان در پيمان خود راستگو و مؤمن بودند. يا مقصود اين است كه آنچه را كه امّتها در جواب پرسشها مى گويند درستى و نادرستى آن از پيامبران پرسيده شود، هم چنان كه خداوند مى فرمايد: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خدا قبول كنند (مائده/ 116) يا از آنان كه راست گفته اند پرسيده شود كه براى چه راست گفته ايد، آيا براى رضاى خدا بوده است يا براى غير خدا و اين تهديدى است براى دروغگويان.

امام صادق عليه السلام فرمود: در صورتى كه از راستگو پرسيده مى شود كه براى چه چيز راست گفته اى و مطابق آن به او پاداش مى دهند، پس حال دروغگو چگونه خواهد بود «1».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 101

مِيثاقاً غَلِيظاً مقصود از پيمان غليظ آن است كه به خدا قسم ياد كنند تا آنچه را كه خداوند بر عهده آنها قرار داده است انجام دهند و به آن وفا كنند. واژه «غلظ» استعاره است و مقصود عظمت و بزرگى و شأن همان ميثاق و پيمان است.

اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ و به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان روز جنگ احزاب و آن روز خندق است.

إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ هنگامى كه سپاهيانى

از احزاب به سراغ شما آمدند، همان احزابى كه عليه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گرد آمده بودند.

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً و ما باد را بر آنها فرستاديم و آن باد صبا بود كه بر آنها فرستاديم تا اين كه ديگهاى آنها را واژگون كرد و خيمه هاى آنها را از جا كند و خاك و رمل به صورت و چشمهاى آنها مى ريخت. و در حديث است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من به وسيله باد صبا يارى شدم و قوم عاد به وسيله باد دبور نابود شد. «2»

وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها و سپاهيانى كه نمى ديديد و آنها فرشتگان بودند.

چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيد كه دشمن به طرف آنها مى آيد، به اشاره سلمان فارسى دور مدينه را خندق كند، سپس با سه هزار نفر از مسلمانان براى جنگ بيرون آمد و لشگرگاه را جايى قرار داد كه ميان او و سپاهيان دشمن، خندق فاصله بود و ترس و خوف ميان مسلمانان شدّت يافت، كودكان و زنان را در قلعه هاى مرتفع جاى دادند و نفاق منافقان آشكار شد. قريش با ده هزار نفر از قبايل مختلف كه جمع كرده بودند و با پيروانشان به سوى مدينه پيش آمدند تا ميان «جرف» و «غابه»

__________________________________________________

1-

إذا سئل الصّادق عن صدقه على أىّ وجه قاله فيجازى بحسبه، فكيف يكون حال الكاذب؟!

2-

نصرت بالصّبا و أهلكت عاد بالدّبور.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 102

فرود آمدند. تابعين قريش از قبيله كنانه و اهل تهامه بودند و فرمانده آنها ابو سفيان بود و قبيله غطفان با پيروانشان از مردمان نجل پيش آمده تا در كنار كوه احد فرود

آمدند و فرمانده آنها عيينة بن حصين و عامر بن طفيل بودند و يهودان بنى نضير و بنى قريظه به آنها كمك مى كردند.

از توقف سپاهيان كفر مدت بيست اند روز مى گذشت، و ميان آنها و مسلمانان، به جز انداختن تير و سنگ، جنگى روى نداد. ولى چند نفر از شجاعان قريش، از جمله: عمرو بن عبد ود، ضرار بن خطّاب، هبيرة بن ابى لهب و نوفل بن عبد اللَّه سوار بر اسبهاى خود از لشگرگاه بيرون آمدند و به چادرهاى قبيله بنى كنانه عبور كردند و گفتند مهيّاى نبرد باشيد و بزودى آگاه خواهيد شد كه مرد ميدان چه كسى است؟

سپس هى به اسبها كرده آنها را راندند تا به لب خندق رسيدند و گفتند: به خدا سوگند كه اين يك كيد و نقشه اى است كه تا كنون عرب آن را نمى دانست. سپس به جستجو پرداختند تا جايى تنگ از خندق را يافتند و بر اسبهاى خود نهيب زده از خندق جستند، عمرو كه با هزار سوار برابرى مى كرد فرياد بر آورد و مبارز طلبيد.

على عليه السلام كه غرق در آهن و لباس رزم بود برخاست و گفت يا رسول اللَّه من به ميدان او مى روم. حضرت فرمود اين عمرو است. بنشين. در اين هنگام عمرو پياپى فرياد مى زد، آيا مردى نيست، و مى گفت آن بهشتى كه شما گمان مى كنيد هر كه از شما كشته شود، داخل آن مى شود، كجا است؟ باز هم على عليه السلام برخاست، اين بار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اجازه داد و زره خود را كه ذات الفضول نام داشت به او پوشانيد، شمشير معروف ذو الفقار را به او

داد، عمامه سحاب خودش را به سر او بست و فرمود:

خدايا او را از جلو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالاى سر و از پايين پا محافظت فرما. «1»

__________________________________________________

1-

اللّهمّ أحفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 103

على و عمرو در هم آويختند، عمر و ضربتى بر حضرت زد كه سپر را شكافت و به سر اصابت، و آن را مجروح كرد، حضرت نيز ضربتى بر او وارد ساخت، اين هنگام گرد و غبار ميدان را فرا گرفت بطورى كه كسى آنها را نمى ديد، ديرى نپايى كه صداى تكبير على عليه السلام شنيده شد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: به آن خدايى كه جان من در دست اوست، على عمرو را كشت. «1» على سر خود را بست و به سوى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و صورتش مانند ماه مى درخشيد. پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بشارت باد به تو اى على اگر عمل امروز تو را با تمام اعمال امّت محمد در ترازويى بگذارند، بى ترديد عمل تو بر آنها فزونى دارد. «2»

إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ مقصود از «فوق» سمت بالاى درّه از طرف مشرق است كه بنى غطفان از آن سمت آمدند.

وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ و مقصود از «اسفل» پايين درّه از طرف مغرب است كه قريش از آن سمت آمدند.

وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ واژه «زاغت»، به معناى كج شدن چشم از حيرت و ترس و خيره شدن به يك نقطه است. بعضى گويند: برگشتن

و غافل شدن از هر چيزى است به طورى كه از شدّت ترس، جز به دشمن به هيچ چيز توجّهى ندارد.

وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ لفظ «حناجر» جمع حنجره است و آن انتهاى گلو است، مى گويند اگر «ريه» از ناراحتى و غم و غصّه ورم كند، بزرگ مى شود و بالا مى آيد و قلب هم با بالا آمدن آن تا ابتداى حنجره، بالا مى آيد و به همين سبب است كه به فرد ترسو مى گويند: ريه اش باد كرده است. و ممكن است كه اين مثال كنايه از اضطراب قلب و دلهره باشد، هر چند حقيقتا قلب به گلو نمى رسد.

__________________________________________________

1-

قتله و الّذى نفسى بيده.

2-

أبشر يا على فلو وزن اليوم عملك بعمل أمّة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله لرجّح عملك بعملهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 104

وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا و مسلمانان به خدا گمانهاى گوناگون بردند. در آخر كلمه ظنون، به هنگام وقف و فصل، الف زياد شده است هم چنان كه در قافيه اشعار هم الف زياد مى شود. مانند اين كه شاعر در شعر خود «عتاب» را، عتابا گفته است: أقلّى اللّوم عاذل و العتابا «1» و همچنين مانند رسول و سبيل كه رسولا و سبيلا «2» خوانده شده است.

وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً بسيار مضطرب و آشفته حال و متزلزل شدند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 12 تا 20] ..... ص : 104

اشاره

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها

وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً (14) وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (16)

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (17) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً (18) أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (19) يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً (20)

__________________________________________________

1- اى عاذله. ملامت و عتاب مرا كم كن. [.....]

2- همين سوره آيات، 66 و 67.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 105

ترجمه: ..... ص : 105

به ياد بياوريد آن زمانى را كه منافقان و آنان كه در دلهايشان بيمارى شكّ و ترديد بود مى گفتند: آن وعده هايى كه خدا و پيامبرش به ما دادند، دروغ و فريبى بيش نبود (12)

و نيز به خاطر بياوريد هنگامى را كه گروهى از منافقان و كافران گفتند: اى اهل يثرب (مردم مدينه) اين جا جاى توقّف شما نيست، به خانه هاى خود باز گرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند:

خانه هاى ما ديوار و حفاظى ندارد، در حالى كه دروغ مى گفتند، آنها تنها مى خواستند از جنگ

فرار كنند. (13)

آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند و پيشنهاد بازگشت به شرك و كفر به آنها مى كردند مى پذيرفتند و جز اندك زمانى در اين راه درنگ نمى كردند (14)

آنها پيش از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند و پيمان الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت و خلق در برابر آن مسئولند (15)

به آنها بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار مى كنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت، چه اندك زمانى بيش از زندگى كامياب نخواهيد شد (16)

بگو اگر خدا براى شما مصيبت و رحمتى اراده كند، كيست كه بتواند شما را در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 106

اراده خدا حفظ كند و جز خدا براى خلق هيچ يار و ياورى نخواهد بود. (17)

خداوند آنان كه مردم را از جنگ باز مى داشتند و به برادران خود مى گفتند پيش ما بياييد بخوبى مى شناسد، آنها مردمى ضعيفند و جز به مقدار كمى، كارزار نمى كنند (18)

آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند و هنگام لحظه هاى بحرانى مشاهده مى كنى كه از شدّت ترس، آن چنان به تو نگاه مى كنند و چشمهايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند، امّا هنگامى كه حالت ترس فرو نشست و خطر بر طرف شد، سخت با زبان تند و گفتار خشن با كمال حرص و بخل سهم خود را از غنائم مطالبه مى كنند، اينان هرگز ايمان نياورده اند، لذا خدا اعمالشان را (چون همه رياست) نابود كرد و اين كار براى خدا آسان است (19)

آن منافقان گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند و اگر برگردند اينها دوست

دارند در ميان اعراب باديه نشين پنهان باشند (تا از جنگ بر كنار و آسوده باشند) و از اخبار شما جويا گردند و اگر در ميان شما هم باشند جز اندكى پيكار نمى كنند. (20)

تفسير: ..... ص : 106

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ برخى گويند: گوينده معتّب بن قشير و امثال او از منافقان بودند كه مى گفتند: محمّد وعده گنجهاى ايران و روم را به ما داد و اكنون ما از ترس نمى توانيم براى قضاى حاجت حركت كنيم اين به خدا قسم دروغ و نيرنگ است يا أَهْلَ يَثْرِبَ مقصود از يثرب، شهر مدينه است و برخى گويند: يثرب، سرزمينى است كه شهر مدينه در يك ناحيه از آن است.

لا مُقامَ لَكُمْ كلمه «مقام» هم به ضمّ (ميم) و هم به فتح آن خوانده شده است و معنا اين است كه در اين جا (داخل لشگرگاه) جايى نيست كه شما توقّف كنيد و محلّى نيست كه شما را در آن جاى دهند يا خود شما در آن اقامت كنيد.

فَارْجِعُوا بنا بر اين به مدينه برگرديد. (آن گويندگان، به منافقان و ضعيف الإيمانها)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 107

دستور مى دادند كه از سپاه پيامبر خدا فرار كنند و به خانه هايشان برگردند. پاره اى از مفسّران گويند: به آنها مى گفتند به كفر برگرديد و محمّد را تسليم دشمنانش بكنيد در غير اين صورت در شهر يثرب براى شما جايى نيست.

إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ خانه هاى ما داراى عورة است، واژه عورة به معناى شكاف و خلل است منافقان بهانه آوردند كه خانه هاى ما بى ديوار و بى حفاظ است، يا از مرد خالى است و از دزد مى ترسيم. ولى خداى سبحان سخن آنان را تكذيب كرد و

فرمود:

وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ خانه هاى آنها بى حفاظ نيست بلكه داراى ديوار و حفاظ است و تنها مقصود آنها فرار از جنگ است.

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ اگر به شهر مدينه يا به خانه هاى آنها داخل شوند، و مانند اين است كه مى گويند: بر فلانى وارد شديم، يعنى به خانه او وارد شديم.

مِنْ أَقْطارِها از اطراف و جوانب مدينه. و مقصود آيه شريفه اين است كه اگر اين سپاهيان كفر از همه طرف داخل مدينه يا خانه هاى آنها شوند و آنها را غارت كنند.

ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ سپس در اين هنگام از آنها «فتنه» را بخواهند، يعنى از آنها بخواهند كه به كفر برگردند و با مسلمانان جنگ كنند.

لَآتَوْها آن را به جا مى آورند و انجام مى دهند. اين عبارت به صورت لأتوها نيز خوانده شده، يعنى اين فتنه و درخواستى را كه كرده بودند به آنها عطا كردند.

وَ ما تَلَبَّثُوا بِها آنها در مدينه به جز مدّت كمى درنگ نمى كنند، زيرا خداوند بزودى آنها را هلاك و نابود مى كند. بعضى گويند: مقصود اين است كه منافقان در جواب دادن و قبول خواسته كافران به جز زمان كمى درنگ نمى كنند، همان اندازه اى كه آنها سؤال مى كنند و اينها جواب مى دهند بدون اين كه توقّف و فاصله اى باشد.

وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ اين منافقان از كسانى بودند كه در شب «عقبه» با

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 108

خدا و پيامبر خدا پيمان بسته بودند كه از آنچه خودشان را منع و حفظ مى كنند او را نيز محافظت كنند.

مَسْؤُلًا موضوع و مطلبى كه در آخرت از آن سؤال و مؤاخذه مى شوند.

قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ بگو فرار از مرگ براى شما

فايده اى ندارد، زيرا ناگزير مرگ به شما مى رسد، چه مرگ طبيعى و چه كشته شدن. و اگر فرضا فرار از مرگ فائده اى هم داشته باشد و شما با تأخير انداختن آن بهره اى ببريد، اين كاميابى به جز زمان اندكى نخواهد بود.

الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ واژه «معوّقين» يعنى باز دارندگان و آنها منافقانى بودند كه مردم را از يارى كردن به پيامبر باز مى داشتند و به برادران ضعيف الإيمان خود مى گفتند:

محمّد و يارانش لقمه اى بيش نيستند. [يعنى عدّه آنها كم است ] و اگر گوشتى هم باشند آن كافران آنها را مى بلعند و مى خورند، بنا بر اين پيرامون او را خالى كنيد و به سوى ما بياييد.

هَلُمَّ إِلَيْنا به طرف ما بياييد و خودتان را به ما نزديك كنيد. لفظ «هلمّ» در لغت اهل حجاز براى مفرد و غير مفرد يكى است، ولى در لغت تميم، به صورت مفرد و مثنّى و جمع مى آيد و مى گويند: هلمّ- هلمّا- هلمّوا و اين واژه صوت و اسم فعل است كه به معناى فعل متعدّى «أحضر» و «قرّب» مى باشد.

وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا نفرات كمى از آنها مى آيند و با مؤمنان، براى نبرد، خارج مى شوند، ولى در ميدان جنگ مبارزه و مقاتله نمى كنند مگر اندكى آن هم هنگامى كه ناگزير از آن باشند، چنان كه خداوند در دو آيه بعد مى فرمايد: ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا پيكار نكردند مگر اندكى.

أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ هنگام نبرد نسبت به شما بخل مى ورزند، شما را ضعيف مى كنند و از شما كناره مى گيرند. هم چنان كه شخصى در هنگام ترس به جاى دفاع از حامى خودش از ديگرى (دشمن حاميش) حمايت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 109

و پاره اى

گويند: مقصود اين است كه با شما در جنگ كردن بخل مى ورزند و شما را يارى نمى كنند.

فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ در حالت ترس و بيم نگاه آنها به تو همانند نگاه كسى است كه در حال جان دادن و سكرات مرگ، براى پناه بردن به تو و به سبب ترس، به تو نگاه مى كند.

فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ و هنگامى كه ترس برطرف شد و غنيمتها بدست آمد، اين بخل و حرص به «خير» كه همان غنيمتها و ثروتها باشد، منتقل مى شود و مى گويند:

سهم ما را زياد كنيد زيرا ما با شما بوديم و با كمك ما شما بر دشمنانتان پيروز شديد لفظ «أشحّة» منصوب است بنا بر اين كه حال يا مخصوص به ذمّ باشد.

سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ واژه: «سلق»، در اصل به معناى ضرب و زدن است چنان كه گويند سلقه بالكلام: سخنان زننده به گوش او رساند، يعنى آنها را با سخنان زننده اى اذيّت كرد و با آنها با زبان تند و تيزى به دشمنى برخاست.

يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا در صورتى كه لشگر كفّار و احزاب فرار كرده بودند، منافقان گمان مى كردند كه هنوز فرار نكرده اند و اگر يك مرتبه ديگر حمله كنند منافقان از ترس اين كه به بلاى اين حمله گرفتار نشوند آرزو مى كنند كه در ميان عربهاى باديه و چادرنشينان باشند.

يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ و در همان جا از اخبار شما پرسش كنند.

وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ و اگر در ميان شما و با شما باشند و جنگ اتّفاق بيفتد، به همراه شما جنگ نمى كنند مگر خيلى كم و اندك، ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا، آن هم نه به خاطر كمك به شما

بلكه براى ريا و تظاهر به اين كه ما با شما هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 110

[سوره الأحزاب (33): آيات 21 تا 25] ..... ص : 110

اشاره

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (21) وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (23) لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (25)

ترجمه: ..... ص : 110

براى شما زندگى رسول اللَّه سرمشق نيكويى است، براى كسى كه به رحمت خدا و روز رستاخيز اميد دارد و خدا را بسيار زياد مى كند. (21)

و هنگامى كه مؤمنان سپاه احزاب را ديدند گفتند: اين همان بلا و جنگى است كه خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفته اند و از آنچه ديدند در آنها چيزى نيفزود مگر ايمان و تسليم آنها را. (22)

در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند، برخى پيمان خود را به پايان بردند و در راه خدا شهيد شدند و برخى ديگر در انتظار فيض شهادت استقامت كرده اند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد خود نداده اند. (23)

تا آن كه خدا مردان راستگو را به خاطر راستگوييشان، پاداش نيكو دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند و يا به لطف، توبه آنها را بپذيرد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است (24)

خداوند

احزاب كافر را با دلى مملوّ از خشم و بى آن كه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند باز گردانيد و خداوند در اين ميدان، با كمكهاى غيبى، مؤمنان را كفايت و پيروز كرد و خدا قوى و شكست ناپذير است. (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 111

تفسير: ..... ص : 111

لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ اين عبارت براى لفظ «لكم» بدل است و اين مورد مانند اين است كه بگويى: رجوت زيدا فضله، كه در اصل، رجوت فضل زيد بوده است، يعنى من فضل زيد را اميد دارم واژه «اسوه»، از مادّه ايتساء است. مانند «قدوه» كه از:

اقتداء، است. يعنى اگر شما خواسته باشيد مى توانيد در لحظه هاى خطر و هنگام جنگ، در پيروز شدن و بردبارى و صفات نيك ديگر، به پيامبر اقتدا كنيد. هم چنان كه او روز جنگ «احد» چنين كرد، آن زمان كه دندانهاى پيشين او شكست، صورتش مجروح شد و عمويش (حضرت حمزه) شهيد گشت، با اين همه خودش به شما كمك مى كرد، پس چرا نمى خواهيد همان كارى را كه او كرد شما انجام دهيد؟

وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً اميد را با اطاعتهاى بسيار همراه كند و آن كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تأسّى و اقتدا كند كسى است كه داراى چنين صفاتى باشد.

خداوند در اين آيه: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ «گمان كرديد كه بدون آزمايشهايى كه پيش از شما بر گذشتگان آمد داخل بهشت مى شويد؟» (بقره/ 214) مومنان را وعده داده بود كه گرفتار بلا و آزمايش مى شوند به طورى كه متزلزل خواهند شد و به او پناه خواهند برد. بنا بر اين هنگامى

كه سپاه احزاب آمدند و مسلمانان مضطرب و نگران شدند، گفتند: اين همان بلايى است كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و به پيروزى خود يقين كردند. لفظ:

هذا، اشاره به همين بلا و آزمايش است.

وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً و در مسلمانان زياد نشد چيزى جز ايمانشان به خدا و تسليمشان در برابر خواست و قضاى خدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 112

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ بعضى از مؤمنان به آن پيمانى كه با خدا بستند كه هر گاه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در جنگى همراه باشند نبرد كنند تا به شهادت برسند، استوار و پايدار ماندند.

فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ برخى به شهادت رسيدند و به پيمان خود با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در پايدارى، وفا كردند. ابن عبّاس گفته است: آنها حمزة بن عبد المطّلب و كسانى كه با او به قتل رسيدند و انس بن نضر و يارانش بودند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ و برخى از مؤمنان منتظر پيروزى و شهادتند، هم چنان كه ياران آنها به آن راه رفتند.

وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا و مؤمنان، نه آنهايى كه شهيد شدند و نه آنهايى كه منتظر شهادتند، پيمان و ميثاق خود را تغيير ندادند. از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: اين آيه درباره ما نازل شده است و به خدا قسم من منتظر شهادتم و تغييرى در آن نداده ام «1» لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ [اين كارها شد] تا اين كه خداوند راستگويان را به خاطر صدقشان و وفاى به عهدشان پاداش نيك دهد.

وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ

يَتُوبَ عَلَيْهِمْ و منافقان را به خاطر نقض عهدشان اگر خدا بخواهد عذاب كند يا توبه آنها را قبول فرمايد، يعنى اگر خدا بخواهد توبه آنها را مى پذيرد و عقاب را از آنها بر مى دارد و اگر بخواهد توبه آنها را قبول نمى كند و آنها را عذاب مى كند. و ظاهرا به مقتضاى حكم عقل درباره آنها قضاوت مى شود [نه به مقتضاى فضل خداوند].

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ و خداوند احزاب كافر را در حالى كه خشمگين بودند و به هيچ نتيجه اى نرسيده بودند، برگردانيد. كلمه «بغيظهم»، به جاى مغيظين

__________________________________________________

1-

فينا نزلت و أنا و اللَّه المنتظر و ما بدّلت تبديلا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 113

است هم چنان كه در اين آيه فرموده است: تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ «روغن زيت بار آورد» (مؤمنون/ 20) كه كلمه «بالدّهن» به جاى «الدّهن» گفته شده است.

لَمْ يَنالُوا خَيْراً به پيروزى دست نيافتند. اين دو عبارت «بِغَيْظِهِمْ» و «لَمْ يَنالُوا خَيْراً» هر دو حال هستند يا به عنوان تداخل و يا به عنوان تعاقب. و رواست كه دوّمى براى اوّلى بيان و يا جمله مستأنفه باشد.

وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ و خداوند مؤمنان را به وسيله باد و طوفان و به وسيله سپاهيان فرشتگان از جنگ بى نياز كرد. ابن مسعود اين فراز از آيه را چنين خوانده است: و كفى اللَّه المؤمنين القتال بعلى خداوند به وسيله على عليه السلام (كه عمرو بن عبد ود را كشت) مؤمنان را از جنگ بى نياز كرد.

[سوره الأحزاب (33): آيات 26 تا 27] ..... ص : 113

اشاره

وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً (26) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً

لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً (27)

ترجمه: ..... ص : 113

خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان پشتيبانى و حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان فرود آورد و در دلهاى آنها از مسلمانان رعب و هراس افكند تا گروهى را به قتل رساندند و گروهى را اسير كردند. (26)

و شما را وارث سرزمين و ديار و اموال آنها كرد و همچنين سرزمينى را كه هرگز، براى جنگ، در آن گام ننهاده بوديد نصيب شما گردانيد و خداوند بر هر چيز تواناست. (27).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 114

تفسير: ..... ص : 114

مِنْ صَياصِيهِمْ از حصار و قلعه هاى آنها و صيصيه به چيزى گويند كه به آن پناه مى برند، به شاخ گاو و آهو و خار (شاخك) ساق پاى خروس. همچنين به تاج آن و به شانه بافنده نيز صيصيه گفته شده است، چنان كه گويند: كوقع الصياصى فى النسيج الممدّدى «1».

وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ كلمه رعب، هم به سكون عين و هم به سكون عين و هم با ضم آن خوانده شده است.

روايت شده است كه جبرئيل عليه السلام صبح شبى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله از جنگ خندق به مدينه برگشت، بر او نازل شد و گفت: يا رسول اللَّه فرشتگان سلاح خود را زمين نگذاشتند و خداوند با تأكيد امر فرموده است كه به جانب بنى قريظه برويد و من قصد آنها را دارم «2». سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مسلمانان فرمود هر چه زودتر عازم شوند و نماز عصر را به جا نياورند مگر در محلّ بنى قريظه، بنا بر اين آنها را مدت بيست و پنج شبانه روز محاصره كردند تا كار بر آنها سخت شد و ناگزير

از قلعه و حصار فرود آمدند و به حكميّت سعد بن معاذ رضايت دادند. سپس سعد دستور داد كه تمام مردان جنگى آنها كشته و بقيه از زن و كودك اسير شوند و مال و ثروت آنها به غنيمت گرفته شود و املاك و عقار آنها تنها به مهاجرين واگذار شود نه به انصار زيرا انصار خود داراى املاك و عقار بودند ولى مهاجرين املاك و عقارى نداشتند سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تكبير گفت و به سعد فرمود: حكمى كه تو كردى، بى ترديد، حكم خداوند است از بالاى هفت آسمان. كلمه «رقيع» نام آسمان دنيا (و آسمان اول) است. بنا بر حكم سعد مردان جنگى آنها كه تعدادشان به ششصد نفر مى رسيد كشته

__________________________________________________

1- مانند شانه بافنده كه در تار و پود بافته شده واقع شده.

2-

إنّ الملائكة لم تضع السّلاح إنّ اللَّه يأمرك بالسّير إلى بنى قريظة و أنا عامد اليهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 115

شدند و برخى چهار صد و پنجاه نفر گفته اند و هفتصد و پنجاه نفر هم اسير شدند.

وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها و زمينهايى كه هنوز قدم به آنها نگذاشته ايد و بزودى خداوند آنها را براى شما فتح مى كند و آن سرزمين خيبر است، برخى گويند: مكّه است و برخى ديگر گويند: فارس و روم است، پاره اى گويند: هر سرزمينى است كه تا روز قيامت به دست مسلمانان فتح شود، بعضى ديگر گويند: منظور هر چيزى است كه بدون سرباز و جنگ، خدا در اختيار پيامبرش قرار دهد.

[سوره الأحزاب (33): آيات 28 تا 30] ..... ص : 115

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (28) وَ إِنْ كُنْتُنَّ

تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً (29) يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (30)

ترجمه: ..... ص : 115

اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زيور آن را مى خواهيد بياييد هديه اى به شما را بدهم و شما را بخوبى و خرسندى طلاق دهم (28)

و اگر شما خدا و رسولش و سراى آخرت را طالبيد، خداوند براى نيكوكاران از شما، پاداش بزرگى آماده ساخته است. (29)

اى همسران پيامبر! هر كدام از شما كار نارواى آشكار و فاحشى را انجام دهد عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است. (30)

تفسير: ..... ص : 115

گويند كه همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به هنگام تقسيم غنائم از آن بزرگوار، چيزى از متاع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 116

دنيا و زياده از نفقه خود خواستند و به آن حضرت پرخاش و خشونت كردند به طورى كه پيامبر منزجر و اذيّت شد و از آنها دورى كرد و براى سكونت در غرفه اى، بالا رفت و تا يك ماه (بدون تماس با همسران خود) در آن ماند. و پس از آن آيه تخيير نازل شد.

فَتَعالَيْنَ بياييد با اراده و اختيار خود يكى از دو كار را انجام دهيد و مقصود از بياييد اين نيست كه خود با پا و قدم پيش بياييد (بلكه كنايه از اقدام به كارى است) هم چنان كه مى گويى: اقبل يخاصمنى و ذهب يكلّمنى «1» كه مقصود آمدن و رفتن حقيقى نيست بلكه كنايه از آن است.

أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا بيايد هديه و بهره اى به شما بدهم و با خوبى و بى آن كه خصومت و مشاجره اى باشد شما را رها كنم و به سنّت اسلام طلاق دهم.

لِلْمُحْسِناتِ: براى هر يك از شما كه نيكى و احسان را برگزيند و از

خداوند پيروى كند.

مفسّران در حكم تخيير (كه اگر زنان پيامبر جدايى را اختيار كنند، به محض اختيار، از پيامبر جدا مى شوند و يا اين كه احتياج به طلاق هم هست؟) اختلاف كرده اند. آنچه از ائمّه عليهم السّلام روايت شده اين است كه جدايى بدون طلاق، تنها مخصوص به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است بنا بر اين اگر هر يك از همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خودشان جدايى را اختيار كنند، بدون طلاق از پيامبر، جدا مى شوند. ولى براى غير پيامبر چنين نيست.

بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ واژه «فاحشه»، به معناى گناه و كار بدى است كه زشتى آن به نهايت رسيده باشد و آن گناه كبيره است و «مبيّنه»، يعنى قبح و زشتى آن آشكار و روشن است و مقصود هر عمل زشتى است كه گناه كبيره باشد.

__________________________________________________

1- او آمد كه با من دشمنى كند و رفت كه درباره من سخن بگويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 117

يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ كلمه «يضاعف» يضعّف با «ياء» خوانده شده و اين در صورتى است كه فعل به صورت مجهول خوانده شود و با «نون» نضعّف نيز خوانده شده و اين در صورتى است كه فعل به صورت معلوم خوانده شود. و چون همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به سبب بودنشان در خانه وحى و به سبب همسريشان با آن حضرت، نعمتهاى زيادى را دارا بودند، عذاب آنها هم دو برابر مى شود، زيرا زيادى نعمت باعث مى شود كه زشتى گناه، نسبت به متنعّم گناه كار، زيادتر شود و هر گاه كه زشتى عمل زيادتر شود قهرا عذاب آن هم زيادتر مى شود. و بدين سبب است كه

گناه فرد دانشمند زشت تر و سرزنش خردمندان نسبت به او بيشتر است.

وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً اين فراز از آيه آنها را آگاه مى كند كه همسرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چيزى از عذاب خدا را نمى كاهد.

عبارتهاى «من يأت» و «من يقنت» و «تعمل» هم با «ياء» و هم با «تاء» خوانده شده است.

نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ كلمه «نؤت» با «ياء» نيز خوانده شده، يعنى همان طور كه عذاب آنها دو برابر عذاب ديگران است، پاداش و ثواب آنها را نيز دو برابر ديگران عطا مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 119

جزء بيست و دوم از سوره احزاب آيه 31 تا سوره يس آيه 28

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 121

[سوره الأحزاب (33): آيات 31 تا 34] ..... ص : 121

اشاره

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً (31) يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33) وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (34)

ترجمه: ..... ص : 121

و هر كس از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيك انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پر ارزشى (در بهشت) براى او مهيّا سازيم. (31)

اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوى پيشه كنيد، بنا بر اين به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد تا بيمار دلان (در بند هوا و هوس) به شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد. (32)

و در خانه هاى خود بمانيد و همچون زمان جاهليّت نخستين خود آرايى ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 122

نكنيد (و در ميان مردم ظاهر نشويد) و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و رسولش را پيروى كنيد، خدا چنين مى خواهد كه پليدى و گناه را از شما خاندان نبوّت دور كند و شما را از هر عيب پاك و منزّه سازد. (33)

و آنچه را از آيات و حكمت الهى كه در خانه هاى شما خوانده مى شود، ياد كنيد، البتّه خداوند مهربان و آگاه است. (34)

تفسير: ..... ص : 122

وَ مَنْ يَقْنُتْ كلمه «يقنت» از مادّه قنوت است و قنوت به معناى اطاعت و پيروى از خداوند است.

لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ كلمه: «أحد» در اصل وحد به معناى واحد بوده است و چون براى نفى عموم وضع شده است، مفرد و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است. و معناى عبارت اين است كه شما همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در فضل و سابقه و مزيّت، مانند يك گروه از گروه هاى زنان ديگر نيستيد.

إِنِ اتَّقَيْتُنَّ اگر شما متّقى و پرهيزكار شويد و اراده تقوى كنيد.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ هنگام سخن

گفتن، با مردان اجنبى، صداى شما فريبنده و هوسناك و مانند زنان بدكاره نباشد.

فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ تا افرادى كه در دلهاى آنها مرض است به شما طمع كنند و مقصود از مرض نفاق و فجور است.

وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً و سخن نيكو بگوييد كه از تهمت بدور و جدّى و با خشونت باشد بدون آن كه حالت زنانه داشته باشد. و يا معنا اين است كه سخن خوب را با خشونت و صداى درشت بگوييد.

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ لفظ «قرن» هم با فتح «قاف» و هم با كسر آن خوانده شده است. در صورت كسره يا از مادّه وقر يقر وقارا، و يا از مادّه قرّ يقرّ قرارا است. در اين صورت اصل كلمه «اقررن» بوده است كه «راء» اول حذف و حركت آن به قاف داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 123

مى شود و با وجود حركت قاف از همزه وصل بى نياز مى شويم. چنان كه مى گويى ظلن. و در صورت فتحه اصل آن «اقررن» بوده است كه باز هم «راء» اوّل حذف و حركت آن به «قاف» داده مى شود مانند ظلن.

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى مقصود از جاهليّت اولى جاهليّت قديمى است كه آن را «جاهليّت جهلا» مى گفتند و آن زمان تولّد حضرت ابراهيم است كه زنان پيراهن مرواريد دوز به تن مى كردند و در ميان راهها خود را به مردان عرضه مى داشتند پاره اى گويند: دوران ميان آدم و حضرت نوح است. برخى گويند مقصود جاهليّت زمان كفر پيش از اسلام است.

أَهْلَ الْبَيْتِ كلمه «اهل» يا به عنوان منادى و يا به عنوان مخصوص به مدح منصوب است.

«الرّجس» اين كلمه كنايه از

گناه است. هم چنان كه «طهر» كنايه از پرهيزكارى است، زيرا فرد نيكى كه نزديك به گناه و زشتى شود آلوده مى شود همان طور كه بدنش با نزديكى به كثافت آلوده مى شود. و به اتّفاق امّت، مقصود از «اهل بيت» خانواده پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است. ابو سعيد خدرى روايت كرده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

اين آيه درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من و درباره على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السّلام. از امّ سلمه روايت شده است: كه حضرت فاطمه با طعامى پيش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد آن حضرت فرمود شوهر و دو فرزندت را هم دعوت كن، آنها آمدند و همه آن غذا را تناول كردند. سپس حضرت يك عباى خيبرى را بر آنها انداخت و فرمود:

اينها اهل بيت و عترت من هستند. خدايا پليدى را از آنها دور كن و آنها را پاك و پاكيزه ساز. امّ سلمه مى گويد: من گفتم يا رسول اللَّه من هم با آنها هستم، فرمود: تو نيكوكارى [اما از اهل بيت من نيستى.]

وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ آنچه از آيه هاى قرآن كه «آيات اللَّه» هستند و آنچه را از حكمت كه علوم و شرايع باشند و در خانه هاى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 124

تلاوت مى شود، به ياد بياوريد و فراموش نكنيد و مطابق آنها رفتار كنيد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً بى ترديد خدا مهربان و آگاه است، زيرا دين شما را اصلاح مى كنند و آنچه را به سود شماست مى داند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 35 تا 37] ..... ص : 124

اشاره

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ

الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (35) وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)

ترجمه: ..... ص : 124

مردان و زنان مسلمانان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان مطيع فرمان خدا، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان صابر و شكيبا، مردان و زنان با خشوع، مردان و زنان انفاق كننده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاكدامن كه خود را از بى عفّتى حفظ مى كنند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 125

مردان و زنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداش بزرگى مهيّا ساخته است. (35)

براى هيچ مرد و زن مسلمانى در امرى كه خدا و رسولش لازم بدانند اراده و اختيارى نيست و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است. (36)

به ياد بياور آن كس را كه خداوند به او نعمت اسلام داده بود و تو نيز به او

نعمت آزادى داده بودى به او گفتى همسرت را نگاه دار و از خدا بترس و تو در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آشكار مى كند و تو از سرزنش مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند شايسته تر است كه از او بترسى و چون زيد از همسرش جدا شد ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان- در ازدواج با همسران پسر خوانده هاى خود، هنگامى كه از آنان طلاق مى گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است. (37)

تفسير: ..... ص : 125

برخى از مفسّران گويند: امّ سلمه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفت: يا رسول اللَّه خداوند در قرآن از مردان به خير و نيكى ياد مى كند آيا در ما خيرى نيست كه به آن ياد شويم؟ «1» پس اين آيه نازل شد. برخى ديگر كه گوينده اين سخن، اسماء بنت عميس بوده است و اين سخن را هنگامى گفت كه با همسرش جعفر بن ابى طالب از حبشه بازگشت.

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ مسلم فردى است كه در سلم داخل، و فرمانبردار بدون عناد باشد. برخى گويند: مسلم فردى است كه تسليم دستورهاى خدا باشد و كارهايش را به او تفويض و واگذار كند.

وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ و مومن كسى است كه خدا و رسولش را و آنچه را ايمان به آن واجب است تصديق كند.

__________________________________________________

1-

يا رسول اللَّه ذكر اللَّه الرّجال فى القرآن بخير أ فما فينا خير نذكر به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 126

وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ قانت كسانى هستند كه براى اطاعت خدا به پا خاسته اند و آن را ادامه مى دهند.

وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ صادق فردى است كه در كردار

و گفتار و نيّت و پندار، راستگو باشد.

وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ صابر كسى است كه در برابر انجام وظيفه و دورى از گناه، بردبار و شكيبا باشد.

وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ خاشع فردى است كه با دل و جان و تمام اعضا و جوارح در برابر خدا فروتن و متواضع باشد.

وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ متصدّق كسى است كه زكات مالش را بپردازد.

وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ فردى كه بسيار ذاكر باشد كسى است كه هيچ گاه دل يا زبانش يا هر دو از ذكر خدا غافل و خالى نباشد.

از ابى سعيد خدرى روايت شده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه مردى همسرش را در شب بيدار كند و هر دو وضو بگيرند و دو ركعت نماز بخوانند از مردان و زنانى هستند كه بسيار ياد خدا مى كنند «1».

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه در شب تسبيح حضرت فاطمه عليها السّلام را بخواند از «الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ» مى باشد. «2».

عبارت «وَ الْحافِظاتِ» و «و الذّاكرات» در اصل: و الحافظات فروجها، و و الذّاكرات اللَّه بوده است كه چون ظاهر آيه، بر آن دلالت دارد، حذف شده است.

در اين آيه عطف زنان بر مردان، مانند اين آيه است كه خدا مى فرمايد: ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً

__________________________________________________

1-

اذا ايقظ الرّجل اهله من اللّيل فتوضئا و صلّيا ركعتين كتابا من الذّاكرين اللَّه كثيرا و الذّاكرات.

2-

من بات على تسبيح فاطمة عليها السّلام كان من الذّاكرين اللَّه و الذّاكرات.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 127

«زنان شوهر كرده و زنان باكره» (تحريم/ 5) كه از دو جنس مختلف هستند و هر گاه در حكمى شريك باشند ناگزير بايد حرف عطف

ميان آنها واسطه شود. ولى عطف جفتها بر جفتها، مانند عطف مؤمنين و مؤمنات بر مسلمين و مسلمات، از نوع عطف صفت بر صفت است با حرف جمع آمده و گويا معنا اين است كه گروه مردان و گروه زنانى كه داراى اين صفات باشند خداوند براى آنها پاداش بزرگى مهيّا كرده است.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زينب دختر حجش اسديّه را براى زيد بن حارثه، آزاد كرده خود خواستگارى كرد. اين زينب دختر اميمه عمّه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه، أميمة دختر عبد المطّلب بود و به اين خاطر از ازدواج با زيد سرباز زد و برادرش عبد اللَّه حجش نيز با اين وصلت موافق نبود و بدين سبب اين آيه نازل شد:

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ ... تا آخر، يعنى براى هيچ مرد و زن مؤمنى در برابر آنچه خدا براى آنها اختيار كرده است، اختيار و رأيى نيست، بلكه شايسته است كه رأى خودشان را تابع رأى خدا قرار دهند و آنچه او اختيار كرده است همان را اختيار كنند.

پس از نزول اين آيه، آن دو گفتند: اى رسول خدا ما راضى هستيم، بنا بر اين پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زينب را به نكاح زيد در آورد و مهرش را كه ده دينار و شصت درهم و چادر، ملافه، پيراهن، شلوار و پنجاه مدّ طعام و سى صاع خرما بود از جانب زيد براى او فرستاد.

أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ كلمه «يكون» هم با «ياء» و هم با «تاء» خوانده شده است.

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ

به ياد آور هنگامى را كه تو، به آن كسى كه خداوند اين نعمت را به او ارزانى داشت يعنى تو را موفّق كرد تا او را آزاد كنى و دوست داشته باشى و تو هم به او اين نعمت را دادى كه او را پسر خوانده خود كردى و به خود اختصاص دادى، و او زيد بن حارثه است، گفتى:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 128

أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ، همسرت را كه زينب دختر جحش است نگاه دار و طلاق مده.

اين داستان از اين قرار است كه روزى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به منزل زيد وارد شد در حالى كه زينب در ميان حجره اش نشسته بود و با سنگى در دست چيز خوشبويى مى ساييد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در را باز كرد و چون نظرش به زينب افتاد گفت: منزّه است خدايى كه آفريننده نور است و آفرين بر خدايى كه بهترين آفرينندگان است. «1» و برگشت. زيد كه به منزل آمد زينب جريان را به او گفت، زيد گفت: شايد محبّت تو در دل او واقع شده باشد پس آيا مى خواهى تو را طلاق دهم؟ تا پيامبر با تو ازدواج كند، زينب گفت: مى ترسم تو مرا طلاق دهى و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم با من ازدواج نكند.

پس زيد پيش آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا مى خواهم همسرم را طلاق دهم، حضرت فرمود تو را چه مى شود آيا از او چيزى ديده اى كه مشكوك شده اى؟

زيد گفت: نه به خدا قسم جز خير و خوبى از او چيزى نديدم، لكن او در شرافت از من بزرگتر است و

همين مرا اذيّت مى كند. حضرت به او فرمود «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ» زنت را براى خودت نگهدار و از خدا بترس. پس از آن زيد همسرش را طلاق داد و چون عدّه اش تمام شد رسول خدا به زيد گفت: من هيچ فردى را درباره خودم از تو مطمئن تر نمى دانم، زينب را براى من خواستگارى كن.

زيد گفت: پيش او رفتم و او مشغول خمير كردن بود و وقتى دانستم كه رسول خدا از او خواستگارى كرده است در نظرم چنان بزرگ آمد كه قادر نبودم به او نگاه كنم، بنا بر اين پشتم را به او كردم و گفتم: اى زينب مژده باد تو را كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از تو خواستگارى كرده است پس شادمان شد و گفت من كارى انجام نمى دهم تا پروردگارم فرمان دهد، سپس به مسجدش (جايگاه نمازش) رفت و اين آيه نازل

__________________________________________________

1-

سبحان اللَّه خالق النّور تبارك اللَّه أحسن الخالقين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 129

شد «زوّجناكها» بنا بر اين رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با او ازدواج و آميزش كرد و حضرت وليمه اى را كه براى اين ازدواج داد براى هيچ يك از همسرانش نداده بود. يك گوسفند ذبح كرد و مردم را با گوشت و نان تا پايان روز غذا داد.

وَ اتَّقِ اللَّهَ مقصود از اين عبارت اين است كه همسرت را طلاق مده و نهى در آن نهى مصلحتى است نه نهى تحريمى، زيرا مفهوم آن اين است كه طلاق ندادن بهتر است، نه اين كه طلاق حرام باشد و برخى گويند: مقصود اين است كه همسرت را با نسبت دادن به

كبر و اذيّت كردن شوهر مذمّت و سرزنش مكن.

وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ برخى گويند: رسول خدا اين مطلب را كه اگر زيد همسرش را طلاق دهد، او با آن زن ازدواج مى كند، پنهان مى كرد و مى ترسيد كه مردم بگويند پيامبر به زيد دستور داد كه زنش را طلاق بدهد و سپس با او ازدواج كرد. برخى از مفسّران گويند: آنچه را كه آن حضرت مخفى مى كرد اين بود كه خداى سبحان به او خبر داده بود كه بزودى زيد همسرش را طلاق مى دهد و آن زن از همسران او خواهد شد. و خداوند آنچه را كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پيش خود پنهان كرده بود، با بيان اين عبارت كه فرمود: زوّجناكها، او را به تزويج تو در آورديم، ظاهر و آشكار كرد.

وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ مقصود خداوند از خشيت، تقوى و پرهيزگارى نيست، زيرا آن حضرت نهايت تقوى و خشيت را آن طور كه شايسته است داشتند و در آنچه لازم بود خشيت باشد، ترس و خوف داشتند، لكن مقصود از خشيت، حيا و شرم است، زيرا شرم و حيا يكى از خويهاى كريم و پسنديده است. و گاهى فردى از اظهار چيزى كه پيش خدا مباح و حلال است، حيا مى كند، زيرا ممكن است زبان مردم نادانى كه حقايق امور را درك نمى كنند بر او باز شود. (و سرزنش كنند). آيا نمى بينى زمانى كه در خانه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله غذا مى خوردند مى نشستند و به گفتگوهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 130

بيهوده مى پرداختند، اين كار آنها باعث اتلاف وقت مى شد و پيغمبر

صلّى اللَّه عليه و آله را اذيّت مى كرد، ولى شرم و حيا مانع از آن بود كه حضرت بفرمايد: پراكنده شويد، تا اين آيه نازل شد إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ «اين عمل شما پيامبر را اذيّت مى كند ولى او از شما شرم دارد، اما خداوند از (بيان) حقّ شرم ندارد». (احزاب/ 53) پس خداى سبحان آنچه را كه در ضمير رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود به مردم خبر داد و آن حضرت را نكوهش كرد. و گويا خداوند از او انتظار داشت كه در جواب زيد كه گفت: مى خواهم از همسرم جدا شوم بگويد: خودت بهتر مى دانى، يا سكوت مى كرد، تا ظاهرش با باطنش، كه ميل به جدايى بود، مطابق باشد.

هم چنان كه در حديثى آمده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خواست عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح را، كه قبلا خونش هدر شده بود، بكشد، عثمان با اعتراض به شفاعت برخاست، (پس از اندكى) عباد بن بشر، گفت: اى رسول خدا من چشمانم به چشمان شما بود كه اشاره اى كنيد و من او را بكشم، حضرت فرمود: براى پيامبران خيانت چشم نيست و خوش نداشتم كه اشاره به قتل كافرى كنم هر چند كه مباح باشد. و واو در عبارتهاى «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ» و «وَ تَخْشَى النَّاسَ» و «وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» يا حال است يعنى تو به زيد گفتى: زنت را براى خودت نگهدار در حالى كه خواست درونى خود را، كه نگه نداشتن بود، پنهان كردى همچنين انديشه خود را پنهان كردى در

حالى كه از سرزنش مردم مى ترسيدى و از مردم مى ترسيدى در حالى كه شايسته است كه از خدا بترسى. يا واو عطف است گويا برخى گويند:

زمانى كه ميان گفتارت و پنهان كردن خلافش و ترس از مردم را جمع كردى.

فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زمانى كه زيد ديگر به او احتياجى نداشت و از او كامروا شده بود و طلاقش داد و عدّه اش تمام شد، ما او را به نكاح تو در آورديم. و اهل بيت عليهم السّلام عبارت: زوّجناكها، را، زوّجتكها، خوانده اند و از حضرت صادق عليه السلام

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 131

روايت است كه فرمود: نخواندم براى پدرم مگر اين چنين، «1» تا آن جا كه مى فرمايد:

و نخواند على عليه السلام براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مگر اين چنين «2».

سپس خداى سبحان هدف و مصلحت عمومى اين ازدواج را با اين آيه بيان مى فرمايد:

لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ اين ازدواج براى اين است كه هر گاه فرزند خوانده هاى مؤمنان، از همسران خود بهره مند شدند و به حاجت خود رسيدند و از آنها جدا شدند مؤمنان در ازدواج با همسران «مطلّقه آنها» به سختى و گناهى گرفتار نشوند و پسر خوانده هاى خود را، در حرام بودن همسرانشان از حيث نسب و رضاع، مانند فرزندان خود قرار ندهند.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا اين يك جمله معترضه است و معناى آن اين است كه خدا مى فرمايد: آن امرى كه خدا اراده كرده است كه به وجود بيايد، ناگزير به وجود خواهد آمد.

و روايت شده است كه زينب به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفت: سه امتياز است كه من به

سبب آنها بر شما مى نازم و از ميان همسران شما هيچ يك نيستند كه بتوانى به سبب چنين امتيازاتى بر آنها افتخار كنى: يكى آن كه جدّ من و جدّ تو يكى است، ديگر آن كه مرا خداوند به شما تزويج كرد، سوم آن كه نماينده و سفير اين كار جبرئيل عليه السلام بود.

[سوره الأحزاب (33): آيات 38 تا 40] ..... ص : 131

اشاره

ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً (39) ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (40)

__________________________________________________

1-

ما قرأتها على أبى إلّا كذلك.

2-

و ما قرأ علىّ على النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله إلّا كذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 132

ترجمه: ..... ص : 132

بر پيامبر، در آنچه خدا بر او واجب كرده است هيچ جرمى نيست، اين سنّت الهى در مورد كسانى كه پيش از اين بوده اند نيز جارى بوده است و فرمان خدا سنجيده و روى برنامه دقيقى است (38)

پيامبران پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى كردند و (تنها) از خدا مى ترسيدند و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند، و خداوند براى حسابرسى كافى است. (39)

محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى رسول خدا و خاتم پيامبران است و خداوند به هر چيز آگاه است. (40)

تفسير: ..... ص : 132

فَرَضَ اللَّهُ لَهُ خدا سهم او قرار داد و بر او واجب كرد كه با همسر پسر خوانده اش ازدواج كند، تا حكم زمان جاهليّت نسبت به پسر خوانده ها باطل شود و عبارت:

براى فلانى در دفتر فلان مقدار فرض، يعنى سهم، معيّن شده است نيز از همين قبيل است.

سُنَّةَ اللَّهِ كلمه «سنّة» اسمى است كه به جاى مصدر به كار رفته است و عبارت «ما كان على النّبيّ من حرج» را تأكيد مى كند (و در حقيقت مفعول مطلق تأكيدى است) و گويا چنين بوده است، سنّ اللَّه ذلك سنّة (خداوند اين كار را بطور مسلّم سنّت قرار داده است).

فِي الَّذِينَ خَلَوْا مقصود انبياى پيشين است كه هر چه براى آنها مباح و جايز بوده است، مانند نكاح و غيره، اقدام بر آن حرج و مانعى نداشته است، چنان كه حضرت داود صد زن و سيصد كنيز داشت و همچنين سليمان داراى سيصد زن و هفتصد كنيز بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 133

الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ در اين عبارت از نظر اعراب، سه احتمال است. اول در محل اعراب جرّ

كه صفت براى انبياء باشد، دوم و سوم در محل اعراب رفع و نصب كه مخصوص به مدح باشد، يعنى: هم الذين يبلغون يا: أعنى الذين يبلغون.

رِسالاتِ اللَّهِ اين عبارت رسالة اللَّه نيز خوانده شده است.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً امرى را كه خداوند بر پيامبرانش نازل فرمود حكمى است قطعى و قضايى است مسلّم و انجام شدنى.

وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ پيامبران پيشين در رساندن تبليغ رسالت و اداى وظيفه نبوّت به جز از خدا از هيچ فردى بيمى نداشتند.

وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً خداوند در موارد ترس (و سختيها) از بندگان كفايت مى كند و برخى مى گويند: مقصود اين است كه خداوند نگهدارنده كارهاى بندگان و حساب كننده و پاداش دهنده آنهاست.

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ محمد صلّى اللَّه عليه و آله پدر حقيقى هيچ يك از شما مردان نيست تا اين كه ميان او و آن مرد احكام پدر و فرزندى از قبيل حرمت ازدواج با همسر فرزند ثابت شود.

وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ ليكن رسول خداست و هر پيامبرى پدر امّت خود مى باشد در اين كه احترام و تعظيم او بر امّت لازم است اما ساير احكامى كه بين پدران و فرزندان وجود دارد بين پيامبر و امّت نيست.

زيد هم يكى از شما مردان است كه اولاد حقيقى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيستند و او در حكم همانند سايرين است.

وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ و آخرين پيامبر است كه نبوّت به او پايان مى يابد، بنا بر اين شريعت او تا روز قيامت پايدار و باقى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 134

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پدر حضرت حسن

و حضرت حسين عليهما السلام است، زيرا فرمود: اين دو فرزند من امام و پيشوا هستند چه ايستاده و چه نشسته باشند «1» و اين بدين سبب است كه آن دو بزرگوار از مردان اهل بيت و خاندان خود پيامبر هستند نه از مردان شما. و خاتم النّبيّين به فتح «تاء» به معناى مهر شده است «2».

[سوره الأحزاب (33): آيات 41 تا 48] ..... ص : 134

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً (44) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (45)

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً (47) وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (48)

ترجمه: ..... ص : 134

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد كنيد (41)

و دائم صبح و شام او را تسبيح كنيد (42)

او خدايى است كه هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت و درود مى فرستند تا شما از تاريكى (جهل) به سوى روشنايى (علم و ايمان) رهنمون شويد و بر مؤمنان بسيار مهربان است. (43)

تحيّت مؤمنان در روزى كه به لقاء حقّ نايل شوند، سلام و بشارت الهى است و براى آنان پاداش

__________________________________________________

1-

ابناى هذان إمامان قاما او قعدا.

2- و به كسر «تاء» به معناى فاعل ختم، يعنى مهر كننده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 135

پر ارزشى فراهم ساخته است (44)

اى پيامبر، ما تو را به عنوان گواه و مژده و بيم دهنده فرستاده ايم (45)

و به فرمان خدا تو را دعوت كننده به سوى اللَّه و چراغ فروزان قرار داديم (46)

و مؤمنان را بشارت ده كه از سوى خدا براى آنان فضل و پاداش بزرگى است. (47)

و از كافران و منافقان پيروى مكن و از ستم و آزار آنها درگذر و بر خدا توكّل كن و همين بس

كه خدا حامى و كار ساز (تو) باشد. (48)

تفسير: ..... ص : 135

اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً خدا را با تمام اقسام ستايش از حمد، تهليل، تمجيد، تسبيح و تكبير ستايش كنيد و آن را بسيار انجام دهيد.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كه تسبيح فاطمه عليها السّلام را بگويد، البته ذكر خدا را بسيار انجام داده است. «1» و از همان حضرت است كه هر كس سى مرتبه بگويد: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه اكبر. بى ترديد ذكر خدا را بسيار به جا آورده است. «2»

وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا تسبيح خود از جمله ذكرهاست و اختصاص آن از ميان ذكرها مانند اختصاص جبرئيل و ميكائيل است از ميان فرشتگان و اين براى بيان برترى و فضيلت آن است بر ساير ذكرها، زيرا معناى آن منزّه و پاك دانستن خداوند است از تمام صفات و افعالى كه شايسته او نيست.

و رواست كه مقصود از ذكر و بسيارى آن زيادى عبادت و طاعت باشد، زيرا هر طاعتى از جمله ذكرهاست. سپس از ميان تسبيحها تسبيح صبح و شب را به خصوص ذكر فرموده و آن يا نماز است در تمام وقتهاى آن به سبب فضيلت نماز بر

__________________________________________________

1-

من سبح تسبيح فاطمة عليها السّلام فقد ذكر اللَّه ذكرا كثيرا.

[.....] 2-

من قال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه اكبر ثلثين مرّة فقد ذكر اللَّه ذكرا كثيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 136

ديگر عبادتها يا مقصود نماز صبح و مغرب و عشاء است، زيرا خواندن و مراعات وقت آنها زحمت و سختى بيشترى دارد.

چون از شأن نمازگزار

اين است كه در هنگام ركوع و سجود نوعى انعطاف و خضوع اظهار مى دارد [كلمه صلّ ] بطور استعاره بر كسى كه به ديگرى عطوفت و مهربانى مى كند آورده شده است، همچنين به معناى رحمت و رأفت استعمال شده است و به اين معناست گفتار كسانى كه مى گويند: صلّى اللَّه عليه، يعنى خدا به او رحمت و رأفت كند.

امّا صلوة فرشتگان اين است كه آنها از خداوند براى مؤمنان طلب رحمت مى كنند و چون مستجاب الدّعوه هستند گويا كه خود آنها رحمت و رأفت كرده اند و مانند اين مورد است سخن كسى كه مى گويد: حيّاك اللَّه، يعنى خدا تو را زنده و باقى بدارد و عبارت «حيّيته» يعنى دعا كردم تا خداوند او را زنده و باقى بدارد و به اطمينان اين كه دعايت مستجاب مى شود گويا خودت در حقيقت او را زنده نگهداشته اى.

به همين معناست قول خداوند كه مى فرمايد: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ «براستى كه خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد» (احزاب/ 56) يعنى از خدا بخواهيد كه بر پيامبر درود بفرستد.

هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ معناى اين عبارت اين است: او خدايى است كه بر شما (مؤمنان) رحمت و رأفت مى كند، زيرا به شما دستور مى دهد كه كار نيك و طاعت او را زياد به جا آوريد تا شما را از تاريكى گناه خارج كند و به سوى روشنى طاعت (و عبادت) رهنمون شود. و اين قسمت از گفتار خداوند كه مى فرمايد: وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً دلالت دارد بر اين كه مقصود از واژه صلات رحمت

است.

تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ كلمه «تحيّت» مصدرى است كه به مفعول خودش

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 137

«هم» اضافه شده است يعنى تحيّت مؤمنان روز ملاقات با خدا، سلام و درود است.

از براء بن عازب روايت شده است كه گفت: عزرائيل روح هيچ مؤمنى را نمى گيرد مگر آن كه بر او سلام مى كند. برخى گويند: مقصود از سلام، سلام فرشتگان است هنگامى كه مؤمنان از قبر بيرون مى آيند. بعضى گويند: سلام، هنگامى است كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند چنان كه خداوند مى فرمايد: وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ «در حالى كه فرشتگان از هر در وارد مى شوند و مى گويند سلام و تحيّت بر شما باد» (رعد/ 23 و 24).

وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً مقصود از اجر كريم، بهشت است.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً ما تو را به عنوان گواه براى امّتت در آنچه انجام مى دهند فرستاديم. هم چنان كه شهادت عادل مورد قبول است شهادت تو نيز درباره امّتت چه به سودشان و چه بر ضررشان باشد مورد قبول است.

كلمه «شاهدا» حال است كه مفهوم آن در آينده روى مى دهد مانند اين مثال كه سيبويه در الكتاب گفته است: مررت برجل معه صقر صائدا به غدا. به مردى گذر كردم كه با او «باز» شكارى بود در حالى كه قصد داشت فردا با آن شكار كند. در اين عبارت كلمه صائدا حالى است كه مفهوم آن در آينده رخ خواهد داد.

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ كلمه «بإذنه» كنايه است براى سهل و آسان كردن دعوت و بيانگر آن است كه دعوت اهل شرك به سوى توحيد و دستورات اسلامى كارى است سخت و مشكل

كه آسان نمى شود مگر با آسان كردن خداوند.

وَ سِراجاً مُنِيراً معناى عبارت اين است كه مردم به وسيله تو، به دين راهنمايى و هدايت مى شوند هم چنان كه در تاريكى به وسيله چراغ راهنمايى مى شوند. يا اين است كه به وسيله روشنايى پيامبرى تو ديد چشمها گسترش مى يابد هم چنان كه ديد چشمها به وسيله نور چراغ گسترش مى يابد.

فَضْلًا كَبِيراً مقصود از فضل بزرگ ثوابى است كه بيشتر از استحقاق مؤمنان به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 138

آنها داده مى شود. و ممكن است مقصود اين باشد كه مؤمنان بر ديگر امّتها فضل بزرگى دارند.

وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ معناى عبارت، تهييج و تشويق آن حضرت است بر حالتى كه نسبت به كافران و منافقان داشت [يعنى بر مخالفت با آنها ثابت باش ].

وَ دَعْ أَذاهُمْ اذيت و آزار آنها را به وسيله كشتن يا زيان رساندن رها كن و به ظاهر آنها رفتار كن و حساب آنها را به خدا واگذار، در اين صورت، مصدر (كلمه إذا) به مفعول (كه ضمير هم است) اضافه شده است. و گويند كه اين دستور پيش از دستور جنگ با مشركان بوده است و با دستور قتال اين آيه نسخ شده است.

برخى گويند: مقصود اين است كه اذيّتهاى آنها را رها كن و اعتنا مكن كه در اين صورت مصدر به فاعل اضافه شده است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ و بر خدا توكل كن زيرا او تو را در برابر آنها كفايت مى كند.

وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا در صورتى كه كارها را به خداوند واگذارى خداوند كارساز و وكيلى است كفايت كننده.

[سوره الأحزاب (33): آيات 49 تا 50] ..... ص : 138

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ

مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (49) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 139

ترجمه: ..... ص : 139

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با زنان مؤمنه ازدواج كرديد و پيش از آن كه با آنها نزديكى كنيد طلاقشان داديد، عدّه اى از شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد، پس آنها را به هديه مناسبى بهره مند سازيد و به نيكى رها كنيد. (49)

اى پيامبر، ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى بر تو حلال كرديم و همچنين كنيزانى را كه خدا به غنيمت نصيب تو كرد و مالك شدى و دختران عمو و دختران عمّه هايت و دختران دايى و دختران خاله هايت كه با تو مهاجرت كرده اند و نيز زن با ايمانى كه خود را بدون شرط و مهر به پيامبر ببخشد اگر رسول مايل باشد، مى تواند با آن ازدواج كند، امّا چنين حكمى تنها براى تو است نه ساير مؤمنان، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشته ايم، اين به خاطر آن است كه حرج و مشكلى بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (50)

تفسير: ..... ص : 139

مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها عدد عدّه را تا كامل شود شماره كنيد چنان كه گويى: عددت الدراهم فاعتدها، درهمها را شماره كردم و آنها شماره شدند و: كلت الشّى ء فاكتاله، آن چيز را كيل كردم و جزء كيل شده ها شد. اين عبارت دليل بر اين است كه عدّه حقّ واجب مردان بر زنان است.

فَمَتِّعُوهُنَّ هر گاه مهريه اى براى آنها معيّن نشده است بهره اى به آنها بپردازيد.

وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا آنها را به شايستگى و بدون ضرر و منع واجبى رها وآزاد كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 140

آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ مقصود از كلمه «أجورهنّ» مهريه هاى

آنهاست، زيرا مهر، اجر و مزد بضع است. و لفظ: ايتاء، هم به معناى پرداخت فورى مهر است و هم به معناى نام بردن و معيّن كردن آن است در هنگام عقد. و خداوند براى پيامبرش راه با فضيلت تر و شايسته تر را برگزيد و آن اين است كه هنگام عقد هم مهريّه معيّن و هم فورا پرداخت شود و اين روش بهتر است از اين كه [يا اصلا مهريه معيّن نشود] و يا معيّن شود ولى پرداخت آن به تأخير افتد. و بدين سبب بود كه عجله (در پرداخت مهريّه) از خويها و سنّتهاى گذشتگان بود.

مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ كنيزانى كه اسير شده اند و خداوند از غنيمتهاى جنگى به تو داده است حلال تر و پاكتر است از كنيزانى كه مى خرى.

اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ و همچنين زنانى از خويشان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه با او مهاجرت كردند، بجز محارم او، با فضيلت ترند از زنانى كه با آن حضرت مهاجرت نكردند.

وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ و ما زنى را كه به يگانگى خدا گواهى دهد اگر خودش راه بدون مهر، به تو بخشيد [و تو هم ] كه نبىّ هستى مايل به نكاح با او باشى براى تو حلال كرديم.

خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اين حكم خاصّ، تنها براى تو حلال است و براى غير تو چنين نيست. خداى سبحان شرط حلال شدن را بخشيدن زن خودش را به پيامبر و تمايل پيامبر به نكاح با او، قرار داده است. و گويا خدا مى فرمايد: ما زنى را با دو شرط بر تو حلال مى كنيم، يكى آن كه آن زن خودش را بدون مهر به

تو ببخشد، و ديگر آن كه تو هم نكاح با او را اراده كنى و راغب باشى، زيرا اراده و ميل پيامبر قبول هبه آن زن است.

و علّت اين كه در اين آيه از خطاب به غيبت بر مى گردد اين است كه بفهماند اين حكم مخصوص پيامبر است و به كار بردن لفظ «نبى» دلالت دارد كه اين حكم

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 141

خاصّ، به خاطر مقام نبوّت اوست و تكرار آن بيانگر شايستگى و كرامت مقام نبوّت است.

كلمه (خالصة) مفعول مطلق تأكيدى است مانند: وعد اللَّه، و: صبغة اللَّه، و تقدير آن چنين است: خلص لك إحلال ما احللنا لك خالصة: ما آنچه را كه براى تو حلال كرديم در حدّ اعلاى خلوص تنها براى تو خالص كرديم.

قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ ما مى دانيم كه براى مؤمنان نسبت به همسران و كنيزان آنها چه حدودى و چه خصوصيتهايى لازم است تا فرض و معيّن شود.

لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ اين عبارت علّت است براى مفهوم «خالصة» يعنى ما اين حكم را به تو اختصاص داديم تا براى تو در امور دين و دنيايت تنگنايى و حرجى نباشد.

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً و خداوند نسبت به گناهان بندگانش غفور و آمرزنده است و در گشايش نعمتها رحيم و مهربان است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 51 تا 54] ..... ص : 141

اشاره

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً (51) لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ

وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً (52) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (53) إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 142

ترجمه: ..... ص : 142

اى رسول ما نوبت هر يك از همسرانت را كه بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و هر كدام را كه بخواهى مى توانى پيش خود، جاى دهى، و هر گاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست، اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار آنان مى گذارى راضى باشند، نزديكتر است و خدا به آنچه در دل شماست و نيز از همه چيز آگاه و نسبت به هر چيز بردبار است (51)

اى پيامبر، بعد از اين ديگر هيچ زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى، هر چند از زيبايى اش به شگفت آيى مگر آنچه را كه به صورت كنيز مالك شوى و خداوند بر هر چيز مراقب و نگهبان است (52)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در خانه هاى پيامبر وارد

نشويد، مگر اين كه شما را براى صرف غذا دعوت كند و اجازه دخول دهد، در آن حال هم نبايد زودتر از وقت غذا بياييد و در انتظار غذا بنشينيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد و پس از صرف غذا پراكنده شويد و به گفتگو و سرگرمى ننشينيد كه اين كار پيامبر را آزار مى دهد و او از اظهار آن به شما شرم مى كند، ولى خدا از اظهار حقّ شرم نمى كند و هر گاه متاعى از همسران پيامبر مى خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار دلهاى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 143

و آنها را پاكتر نگه مى دارد، و شما نبايد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آوريد كه اين كار پيش خدا گناهى بسيار بزرگ است. (53)

اگر چيزى را آشكار يا پنهان كنيد خداوند از همه چيز آگاه است. (54)

تفسير: ..... ص : 143

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ كلمه: ترجى، چه با همزه و چه بى همزه خوانده شود به معناى تأخير انداختن است.

وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ لفظ «تؤى» به معناى نزد خود جاى دادن و به خود ضميمه كردن است.

مقصود اين است كه همبستر شدن با هر كدام را مى خواهى ترك كن و با هر كدام را كه مى خواهى ترك نكن. يا هر كدام را مى خواهى طلاق ده و هر كدام را مى خواهى نگه دار. يا قسمت و سهم [همخوابى ] هر كدام را كه مى خواهى ترك كن و هر كدام را كه مى خواهى ترك نكن. آن حضرت قسمت ميان همسرانش را كاملا مراعات مى كرد و پس از نزول اين آيه ترك آن براى او

مباح و جايز شد. يا مقصود اين است كه با هر زنى از امّتت را كه مى خواهى ازدواج كن و با هر زنى را كه نمى خواهى ازدواج نكن. و هر گاه آن حضرت زنى را خواستگارى مى كرد، براى ديگرى جايز نبود كه او را خواستگارى كند تا اين كه پيامبر او را ترك گويد.

از عايشه روايت شده است كه گفت: مى بينم كه پروردگارت در خواسته هاى تو شتاب مى كند «1».

وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ و اگر زنى از زنانى را كه از آنها دورى كرده اى بخواهى نزد خود بخوانى گناهى و حرجى بر تو نيست.

__________________________________________________

1-

إنّى أرى ربّك يسارع فى هواك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 144

«ذلك» اين امورى را كه به اختيار و مشيّت تو واگذار كرديم.

أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ ... نزديكتر است به اين كه چشمشان روشن و اندوهشان كم شود و همگى به آنچه در اختيارشان قرار مى دهى راضى و خشنود باشند. زيرا اگر ميان آنها از لحاظ به خود نزديك كردن و به تأخير انداختن و كناره گرفتن و پيش خود خواستن، مساوات و برابرى برقرار شود، و آنچه را كه براى يكى بخواهى يا نخواهى براى همه همان باشد و بدانند كه اين اختيار از طرف خداست، روح آنها آرام مى شود، رقابت و خودخواهى از ميان مى رود و براى همه رضايت حاصل مى شود.

عبارت «كلّهنّ» تأكيد براى نون «يرضين» است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ اين فراز از آيه، از طرفى تهديدى است براى آن عدّه از همسران پيامبر كه به آنچه خداوند به آن حضرت تفويض كرده بود راضى نبودند. و از طرفى تشويق و تحريك است براى به دست آوردن رضايت پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله.

وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً خداوند به مصالح بندگانش آگاه، و نسبت به آنها بردبار است و در كيفر آنها شتاب نمى كند.

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ ... اى پيامبر هيچ زنى بعد از زنانى كه بر تو حلال كرديم بر تو حلال نيست. و آن زنان را كه حلال كرديم از اين قرار است: زنانى كه مهريه هايشان را ادا كنى، زنان خويشاوندت كه با تو مهاجرت كرده اند، زنانى كه به سبب اسيرى كنيزان تو شده اند و زنانى كه خودشان را به تو هبه كنند، از اين نوع زنها هر چند نفر كه بخواهى بر تو حلال است.

وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ تو نمى توانى از ميان همسران مسلمانت بعضى را رها كنى و به جاى آنها از زنان اهل كتاب بگيرى، زيرا آنها آن شايستگى را ندارند كه مادران مسلمانان (أم المؤمنين) باشند.

إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مگر آن زنان اهل كتاب را كه به عنوان كنيز مالك شوى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 145

و برخى از مفسّران گويند: مقصود از تبديل نكردن، تبديل حرام است و آن رسمى بود كه در زمان جاهليّت انجام مى دادند و آن اين بود كه مردى به مرد ديگرى مى گفت زنت را با زن من عوض كن و هر يك همسرش را به ديگرى واگذار مى كرد.

نقل شده كه: عيينة بن حصن، در حالى كه عايشه پيش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود بدون اجازه بر آن حضرت وارد شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: اى عيينه كسب اجازه ات كو؟ گفت:

يا رسول اللَّه من هنگام وارد شدن هرگز از مردى اجازه نگرفته ام.

سپس گفت اين زن زيباى پهلويت كه بود؟ پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين عايشه دختر ابو بكر است. عيينه گفت:

آيا نمى خواهى زيباترين خلق را برايت بفرستم [مقصودش مبادله همسران بود] حضرت فرمود: اين رسم در اسلام حرام شده است. هنگامى كه رفت عايشه پرسيد اين مرد كه بود؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مرد احمق و نادانى است كه از او پيروى مى كنند و با اين حماقتش كه ديدى رئيس طايفه اش نيز هست.

برخى ديگر گويند: معناى عبارت اين است كه هيچ زنى بر تو حلال نيست بعد از زنانى كه اختيار كردى و آنها هم خدا و رسول را اختيار كردند كه همان نه نفرند. و نمى توانى يكى از آنها را طلاق دهى و زن ديگرى به جاى او بياورى، هر چند كه زيبايى آن زن تو را به شگفت بياورد. و از زنانى كه بر تو حرام هستند، تنها كنيزها استثنا شده اند.

إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ عبارت «أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» در معناى ظرف است و تقدير آن چنين است: إلا وقت أن يؤذن لكم مگر زمانى كه به شما اجازه دهند.

غَيْرَ ناظِرِينَ اين عبارت حال است براى جمله «لا تَدْخُلُوا» و استثنا هم بر زمان و هم بر حال، هر دو، واقع شده است، گويا خداوند مى فرمايد: وارد منزل پيامبر نشويد مگر زمانى كه به شما اجازه دهند و همچنين وارد نشويد مگر به موقع غذا كه ديگر منتظر غذا نباشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 146

اين گروهى كه مورد خطاب واقع شدند كسانى بودند كه اميد و انتظار دعوت به غذاى پيامبر را داشتند و به همين سبب زودتر وارد

مى شدند و منتظر آماده شدن غذا مى نشستند، بنا بر اين مقصود اين است كه اى جماعتى كه مى دانيد براى غذا دعوت مى شويد تا شما را دعوت نكنند وارد نشويد و گرنه براى هيچ فردى جايز نبود كه بدون اجازه وارد خانه هاى پيامبر شود مگر اين كه به او اجازه خاصّى براى غذا خوردن دادن شود. و همين مى رساند كه خطاب مخصوص اين گروه است.

إِناهُ واژه إناه به معناى فرا رسيدن وقت هر چيزى و آماده شدن آن براى مصرف است. چنان كه گويند: أنى الطّعام إنى غذا پخته و آماده شده است و برخى گويند:

مقصود از «إناه» در اين مورد، زمان و ساعت خوردن طعام است.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى ازدواج با زينب گوسفندى را ذبح كرد و با خرما و نان گندم وليمه داد و به انس دستور داد كه اصحابش را دعوت كند، پس دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و مى رفتند تا اين كه انس گفت يا رسول اللَّه ديگر كسى نيست كه دعوت كنم پس فرمود غذا را برداريد و پس از جمع شدن سفره مردم متفرّق شدند جز سه تن كه ماندند و سرگرم صحبت بودند و به درازا كشيد.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله برخاست و به طرف حجره هاى خود رفت تا شايد آنها بيرون روند و پس از دور زدن حجره ها برگشت ولى آن سه نفر هنوز نشسته بودند و حضرت از شدّت شرم و حيا نمى توانست چيزى به آنها بگويد، لذا پشت به آنها كرد و آنها چون ديدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پشت به آنها كرده بيرون

رفتند و حضرت بازگشت و اين آيه نازل شد.

وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ عبارت «مستأنسين» يا مجرور است بنا بر اين كه عطف بر «ناظرين» باشد و يا منصوب است بنا بر اين كه عبارت چنين باشد: و لا تدخلوها مستأنسين، يعنى داخل نشويد در حالى كه با يكديگر در گفتگو مأنوس شويد، يا به گفتگوى اهل بيت مأنوس شويد و در اين صورت معناى استيناس گوش دادن به تجسّس است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 147

فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ در اين عبارت ناگزير مضافى ميان «من» و «كم» در تقدير است و اصل آن من إخراجكم است و دليل آن هم فرموده خداوند است كه مى فرمايد:

«لا يستحيى من الحق» يعنى بيرون كردن شما حقّ است و شايسته نيست كه از آن حيا و شرم شود.

و چون شرم چيزى است كه مانع مى شود تا انسانى بعضى از كارها را انجام دهد گفته شده: «و اللَّه لا يستحيى من الحقّ» حيا و شرم نسبت به خداوند مانع از انجام كار حقّ نمى شود و خداوند آنچه را كه يكى از شما، به سبب حيا، ترك مى كنيد ترك نمى كند. اين ادبى است كه خداوند به وسيله آن كسانى را كه در نشستن سنگين هستند و دير برمى خيزند تأديب فرموده است.

عايشه گفته است: همين براى صحابه اى كه سنگين مى نشينند كافى است كه خداوند بر آنها وظيفه اى تحميل نكرد و گفت هر گاه كه غذا خورديد متفرّق شويد. «1»

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ ضمير «هنّ» به همسران رسول خدا برمى گردد. و چون موقعيّت آيه بر آن دلالت مى كند نام آنها صريحا ذكر نشده است.

فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ و هر گاه چيزى از آنها مى خواهيد از پشت

پرده بخواهيد.

روايت شده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با بعضى از اصحاب غذا مى خوردند كه دست يكى از آنها به دست عايشه اصابت كرد و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين قضيّه ناگوار آمد پس آيه حجاب نازل شد.

و نيز روايت شده است كه بعضى از اشخاص گفتند: آيا ما نهى مى شويم كه با دختر عموهايمان گفتگو كنيم مگر از پشت پرده؟ به خدا قسم اگر محمّد بميرد

__________________________________________________

1- حسبك فى الثّقلاء أنّ اللَّه تعالى لم يحتملهم و قال و اذا طعمتم فانتشروا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 148

بى ترديد من با عايشه ازدواج مى كنم. مقاتل گفته است: اين شخص طلحة بن عبيد اللَّه بود، از اين رو آيه نازل شد:

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ صحيح نيست كه شما رسول خدا را اذيّت و آزار كنيد و بعد از وفاتش همسران او را به همسرى بگيريد. و اين حرمت ازدواج با همسران آن حضرت به خاطر بزرگداشتن مقام پيامبر و نگهداشتن احترام اوست چه در زندگى و چه بعد از وفاتش.

إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً قصد ازدواجى را كه با همسران پيامبر داريد چه به زبان اظهار كنيد يا در سينه ها پنهان كنيد، خداوند به تمام آنها آگاه است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 55 تا 58] ..... ص : 148

اشاره

لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً

(56) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً (57) وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (58)

ترجمه: ..... ص : 148

گناهى بر آنها (همسران پيامبر) نيست كه در نزد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خويش (بى حجاب باشند) و از خدا بترسيد كه خدا بر همه چيز آگاه است (55)

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، شما هم اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و با تسليم فرمانش بر او سلام گوييد (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 149

آنان كه خدا و پيامبرش را اذيّت مى كنند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده است و از رحمت خود دور فرموده است و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است. (57)

و آنان كه مردان و زنان با ايمان را بى تقصير و گناه آزار مى دهند دانسته گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند. (58)

تفسير: ..... ص : 149

هنگامى كه آيه حجاب نازل شد، پدران و فرزندان و بستگان نزديك به همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آن حضرت گفتند: آيا ما نيز با آنها بايد از پشت پرده سخن گوييم؟ اين آيه نازل شد:

لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ ... بر همسران پيامبر گناهى نيست كه در نزد اين شش گروه كه در آيه گفته شده است، بى حجاب باشند.

و اين كه در ميان محارم، عمو و دايى ذكر نشده است بدين سبب است كه اين دو به جاى پدر و مادر هستند چنان كه خداوند در اين آيه عمو را به نام پدر خوانده است: وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ... «و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را» (بقره/ 133) و اسماعيل عموى يعقوب بود.

برخى از مفسّران گويند:

مكروه است كه (همسران پيامبر) پيش آن دو بى حجاب باشند، زيرا ممكن بود آنها آنچه را مى بينند براى پسرانشان توصيف كنند و حال آن كه پسران آنها نامحرمند.

وَ اتَّقِينَ اللَّهَ نقل كلام از غيبت به خطاب، دلالت دارد بر شدّت بخشيدن و تأكيد بر امرى كه به آنها شده است از حجاب داشتن و پوشاندن خود، يعنى راه تقوى و خداترسى را در آنچه به شما دستور داده شده است پيش گيريد و در آن كاملا احتياط كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 150

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً و خداوند بر هر چيزى از پنهان و آشكار و ظاهر و باطن حجاب گواه و آگاه است و هيچ يك از اين حالتها در علم او تفاوتى ندارد.

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ صلوات خدا بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين است كه مقام و منزلت او را بالا مى برد و او را بزرگ مى دارد و مانند اينها از انواع كرامتهاى خداوند نسبت به آن حضرت.

و صلوات فرشتگان اين است كه اين كرامتها و نعمتها را براى او از خداوند درخواست و مسألت مى كنند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ شما مؤمنان بگوييد: خدايا بر محمّد و آل محمّد درود بفرست هم چنان كه بر ابراهيم و آل ابراهيم، درود فرستادى. «1»

وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً در تمام امور تسليم و منقاد امر او باشيد و او را پيروى كنيد يا اين كه: سلّموا عليه، يعنى بر او سلام كنيد، به اين طريق كه بگوييد: سلام بر تو اى رسول خدا «2».

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اذيت خداوند عبارت است از اذيّت رسول

او و اولياى او. و براى نشان دادن بزرگى اين گناه، آن را به خود نسبت داده است.

از حضرت على عليه السلام روايت شده كه رسول خدا، در حالى كه يك تار مويش را گرفته بود، به من فرمود: هر كس به اندازه مويى تو را اذيّت كند مرا اذيّت كرده است و هر كس كه مرا اذيّت كند خدا را اذيّت كرده است و هر كس كه خدا را اذيّت كند پس لعنت خدا بر اوست. «3»

وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا چون ايذاى خدا و پيامبر او

__________________________________________________

1- اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم و آل ابراهيم.

2- السّلام عليك يا رسول اللَّه.

3-

حدثنى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و هو أخذ بشعره فقال من اذى شعرة منك فقد اذنى و من اذنى فقد اذى اللَّه و من اذى اللَّه فعليه لعنة اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 151

در هر حال بر خلاف حقّ است در آيه مطلق ذكر شده است، ولى پس از آن ايذاى مردان و زنان مؤمن را به عبارت «بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» مقيّد كرده، زيرا تنها مؤمنان هستند كه ممكن است به حقّ يا به ناحقّ اذيّت شوند.

و معناى «بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» اين است كه بدون ارتكاب جنايت و بدون استحقاق، اذيّت و آزار شوند.

فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً واژه «بهتان» به معناى دروغ است، يعنى آنها نسبت به مؤمنان كارى را انجام داده اند كه در مرتبه گناه مانند بهتان است و آن همان اذيّت به زبان است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 59 تا 62] ..... ص : 151

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ

ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (59) لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً (60) مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (62)

ترجمه: ..... ص : 151

اى پيامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را با چادرهاى خود بپوشانند كه اين كار، براى اين كه در عفّت شناخته شوند تا مورد آزار قرار نگيرند، بهتر است و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. (59)

اگر منافقان و آنان كه در دلهايشان مرض و ناپاكى است، و هم آنان كه در مدينه اخبار دروغ و شايعه هاى بى اساس، پخش مى كنند، دست از كار خود بر ندارند، تو را ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 152

بر ضدّ آنان بر انگيزيم، سپس جز اندك زمانى نمى توانند در كنار تو در اين شهر زيست كنند. (60)

و از همه جا رانده مى شوند و هر جا يافت شوند بايد دستگير و بسختى كشته شوند. (61)

اين سنّت خداست كه در دوره هاى پيشين نيز بوده است و براى سنّت الهى هيچ تغييرى نخواهى يافت. (62)

تفسير: ..... ص : 152

«جلباب» لباسى است كه از روسرى بزرگتر و از چادر كوچكتر است، زن آن را بر سرش مى اندازد به طورى كه زيادى آن سينه را هم مى پوشاند.

ابن عبّاس گفته است كه ردا (عبا يا چادر) لباسى است كه از سر تا پا بدن را مى پوشاند. و برخى گويند: «جلباب» ملافه يا عبا يا چادر و هر چيزى است كه با آن بدن را بپوشانند چنان كه شاعر گفته است: مجلبب من سواد اللّيل جلبابا «1».

يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ معناى اين عبارت اين است كه زنها جلباب را به دوش خود بيندازند و صورت و اطراف بدن خود را با آن بپوشانند. و هنگامى كه روپوش از صورت زنى كنار رود گويند: أدنى ثوبك على وجهك، صورتت را با لباست بپوشان.

اين دستور به

اين سبب بود كه در ابتداى اسلام زنها مانند زمان جاهليّت با لباس مبتذل تنها با يك پيراهن و روسرى بيرون مى آمدند و افراد اوباش و هوسباز مزاحم كنيزها مى شدند. گاهى هم مزاحم زن آزادى، به گمان اين كه كنيز است، مى شدند.

بنا بر اين به زنان آزاد دستور داده شد كه لباس و پوشش خود را بر خلاف لباس كنيزان كنند تا فرد هوسرانى به آنها طمع نكند. و به همين منظور است اين بخش از آيه كه فرمود:

__________________________________________________

1- در سياهى شب مانند جلباب خود را مستور مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 153

ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ اين عمل (پوشاندن كامل بدن) سبب مى شود كه زودتر شناخته شوند و افراد فاسق متعرّض آنها نشوند و آنچه را كراهت دارند به آنها نگويند.

حرف «من» در عبارت «من جلابيبهنّ» براى تبعيض است، يعنى خود را با قسمتى از چادرهاى خود بپوشانند. يا صورت خود را با قسمتى از لباسهاى خود بپوشانند.

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً و خداوند نسبت به گذشته هاى شما در اين مورد آمرزنده و مهربان است.

وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ كسانى كه ايمانشان ضعيف است. برخى گويند:

مقصود زناكاران و تبهكارانند به دليل اين فرموده خداوند: فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ: «تا بيمار دلان به شما طمع كنند» (احزاب/ 32) وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ «مرجفون» كسانى بودند كه در مدينه براى مضطرب كردن دلهاى مسلمانان خبرهاى دروغ پخش مى كردند و مخصوصا درباره سريّه هاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله جنگهايى كه خود حضرت در آن حضور نداشت، به دروغ مى گفتند مسلمانان فرار كردند و كشته شدند. و اصل مرجف از ماده رجفه است كه به

معناى زلزله و جنبش است. و چون خبر دروغ خبر غير ثابت و متزلزل است، آن را رجفه گويند. و مقصود از آيه شريفه اين است كه اگر منافقان از دشمنى و نيرنگشان و تبهكاران از اذيّت زنان و دروغگويان از ساختن و به هم بافتن خبرهاى بد دست بر ندارند، بى ترديد ما تو را به دشمنى با آنها بر مى انگيزيم و ناگزير مى شوند كه از مدينه جلاى وطن كنند. سپس پيش تو در مدينه نمى مانند مگر زمان اندكى. و همين معنا به طريق مجاز اغراء ناميده شده است. و اغراء به معناى: تهييج و تحريك مردم به دشمنى با يكديگر است.

مَلْعُونِينَ اين كلمه منصوب است بنا بر اين كه يا مخصوص به ذمّ و يا حال باشد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 154

در تقدير چنين است: لا يجاورونك إلّا ملعونين در اين صورت حرف استثناى إلّا بر هر دوى ظرف و حال با هم داخل شده است چنان كه در اين آيه: إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ (احزاب/ 53) ذكر آن گذشت. و برخى گويند كه لفظ «قليلا» نيز به عنوان حال منصوب است و به معناى أقلّاء أذلّة بوده است، يعنى در حالى كه ناچيز و خوارند.

لا يُجاوِرُونَكَ اين عبارت عطف بر «لنغرينّك» است و جواب ديگرى براى قسم است.

سُنَّةَ اللَّهِ كلمه «سنّة»، مصدر و مفعول مطلق تأكيدى است و تقدير آن چنين است:

سنّ اللَّه فى الّذين ... يعنى خداوند اين كار را سنّت قرار داده است كه هر گاه افرادى با پيامبران نفاق و دورويى كنند، هر جا كه آنها را بيابند بايد بكشند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 63 تا 69] ..... ص : 154

اشاره

يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ

قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً (64) خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (65) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا (67)

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً (68) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً (69)

ترجمه: ..... ص : 154

اى رسول ما مردم درباره ساعت (قيامت) از تو سؤال مى كنند بگو: علم آن تنها نزد خداست و تو چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد. (63)

خداوند كافران را لعن كرده و براى آنان آتش سوزاننده اى مهيّا نموده است. (64)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 155

آنان همواره در آن آتش تا ابد خواهند ماند و هيچ يار و ياورى نخواهند يافت. (65)

در آن روز كه صورتهاى آنها در آتش دگرگون خواهد شد مى گويند: اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم. (66)

و مى گويند: پروردگارا ما از بزرگان و پيشوايان خود پيروى كرديم و آنها ما را گمراه كردند. (67)

پروردگارا عذاب آنها را دو چندان گردان و آنها را لعن بزرگى فرما. (68)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند مردمانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را از آن تهمت مبرّا ساخت و او پيش خدا پيامبرى مقرّب و گرانقدر بود. (69)

تفسير: ..... ص : 155

مشركان از روى انكار و استهزاء زمان قيام روز قيامت را با عجله از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال مى كردند. و يهود براى امتحان سؤال مى كردند. بنا بر اين به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دستور داده شد كه به آنها بگويد: زمان روز قيامت از چيزهايى است كه علم آن منحصر به خداوند است.

لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً سپس خداوند مى فرمايد شايد آمدن آن ساعت نزديك باشد يا آن چيز نزديكى است يا در زمان نزديكى است.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً واژه «سعير» به معناى آتش سوزاننده است.

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ تقليب وجوه يا به معناى گرداندن صورت است به اطراف هم چنان كه يك قطعه گوشت را در «تابه»

براى سرخ شدن از طرفى به طرف ديگر مى گردانند. و يا معنا اين است كه حالت چهره تغيير مى كند و يا منظور اين است كه آنها را در حالى كه مغلوب و منكوبند از صورت به آتش مى اندازند. و چون صورت مهمترين عضو بدن است تنها آن ذكر شده است و ممكن است كه مقصود از وجه تمام بدن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 156

لفظ «يوم» يا به وسيله «يقولون» منصوب است و يا به وسيله فعل مقدّر اذكر، كه در اين صورت «يقولون» حال است.

إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا كلمه «سادتنا» ساداتنا نيز خوانده شده و آنها پيشوايان و رؤساى كافران بودند كه آنها را گمراه كردند.

حرف «الف» در كلمه «السّبيلا» براى اطلاق و هماهنگى اصوات است و مانند قافيه هاى شعر براى فاصله هاى آيه هاست و فايده آن وقف است و دلالت مى كند كه كلام تمام شده است و عبارت بعد از آن جمله مستأنفه است.

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً كلمه كبيرا به صورت كثيرا نيز خوانده شده و كثرت در اين مورد مناسبتر است، زيرا خداوند آن كافران را بارها لعن كرده است. و واژه كبير به معناى شدّت و بزرگى است. و مقصود از دو ضعف «ضعفين» اين است كه يك ضعف براى اين كه گمراه بودند و يك ضعف هم براى اين كه ديگران را گمراه كردند.

لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى شما مانند مردمانى كه موسى را اذيت كردند نباشيد. برخى از مفسّران گويند: اين آيه درباره زيد و زينب و سخنانى كه بعضى از مردم درباره او مى گفتند نازل شده است.

برخى ديگر گويند: درباره اذيتهاى حضرت موسى عليه

السلام است. و از جمله اذيّتها داستان «مومسه» زن بدكارى است كه «قارون» او را وادار كرد كه موسى را متّهم به زنا با خودش كند. و پاره اى گويند: مقصود آن هنگامى است كه موسى و هارون به كوه رفته بودند و هارون فوت كرد، بنى اسرائيل موسى را متّهم به قتل او كردند. فرشتگان جنازه او را آوردند و به بنى اسرائيل نشان دادند تا بفهمند كه او مرده است و كشته نشده است. و پاره اى ديگر گويند: او را به داشتن عيب بدنى، مانند مرض برص و باد فتق متّهم مى كردند. و خداوند (به وسايلى) بنى اسرائيل را آگاه كرد كه موسى از تمام اين اتهامات پاك و مبرا است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 157

وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً يعنى موسى پيش خداوند داراى جاه و مقام و منزلت بزرگى است. و به همين سبب خدا او را از وارد شدن اين عيبها نگهدارى كرد و تمام اتّهامات را از او دور ساخت. هم چنان كه پادشاهان نسبت به كسى كه پيش آنها مقام و منزلتى دارد چنين مى كنند.

مقصود از آيه مباركه اين است كه خداوند موسى را از گفتار يا از گفته آنها پاك و مبرّا ساخت. و مراد از قول يا مقول مفهوم و معناى آن، كه همان عيبهاست، مى باشد.

چنان كه لفظ «قاله» را به جاى كلمه «سبّه» كه به معناى عيب و بدى است به كار برده اند و «قاله»، به معناى قول است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 70 تا 73] ..... ص : 157

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ

فَوْزاً عَظِيماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)

ترجمه: ..... ص : 157

اى اهل ايمان از خدا بپرهيزيد و هميشه سخن حقّ و صواب گوييد. (70)

تا خدا اعمال شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد و هر كه اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى بزرگى نايل شده است. (71)

ما امانت (مسئوليّت، تكليف) را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، آنها از قبول و حمل آن سر باززدند و از آن هراس داشتند، امّا انسان آن را قبول كرد و بر دوش كشيد، او [در مقام آزمايش ] بسيار ستمكار و نادان بود. (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 158

هدف از عرض امانت اين بود كه خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و از مردان و زنان مؤمن درگذرد كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (73)

تفسير: ..... ص : 158

وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً «قول سديد» سخنى است كه در آن قصد و نيّت حقّ و راستى باشد. و واژه سداد به معناى قصد به سوى حقّ و سخن به عدل است چنان كه گويند: سدّد السّهم نحو الرّمية: تير راست و مستقيم به طرف شكار رفت. هم چنان كه اين مفهوم را به اين طريق هم مى گويند: سهم قاصد نحو الرّمية.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه مشركان را از خوض و بررسى در داستان زينب كه درباره آن بدون حق و عدالت سخن مى گفتند، باز دارد. و لازمه آن برانگيختن به اين است كه در هر موردى سخن به حقّ و عدالت گويند، زيرا نگهدارى زبان و سخن حقّ، اساس تمام خوبيها است.

و مقصود كلى اين است كه زبانتان را از دروغ نگهداريد و سخن راست و حقّ

گوييد. و اگر چنين كنيد خداوند نهايت خواسته شما را، از تزكيه اعمال و قبول عبادتها و بخشيدن گناهان شما، به شما عطا مى كند.

و چون خداوند دست يافتن به فوز عظيم را منوط به اطاعت از خود و رسولش كرد، به دنبال آن فرمود:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ و مقصود خداوند از امانت اطاعت است. و لذا امر اطاعت را بسيار بزرگ كرد. و معناى كلى اين است كه اين اجرام بزرگ مانند آسمان، زمين و غيره مطيع امر خدايند و از جهت وجودى و تكوينى و اين كه خداوند آنها را به صورتهاى گوناگون و هيأتهاى متفاوت خلق فرموده، هرگز از مشيّت خدا سرپيچى نمى كنند. و اما انسان در چيزهايى كه لازم است اطاعت كند و مطيع اوامر و نواهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 159

پروردگار باشد، در حالى كه موجود عاقلى است و صلاحيت تكليف را دارد، حال او در انقياد و امتناع مانند حال اين اجرام نيست.

مقصود از امانت اطاعت است، زيرا اين اطاعت است كه لازم است انجام شود. و عرضه داشتن آن به جمادها و امتناع و ترسيدن آنها بطور مجاز است.

و اما مفهوم حمل امانت هم چنان كه مى گويى: فلانى حامل امانت است. اين است كه امانت را به صاحبش ادا و رد نكرده است تا اين كه از عهده اش بيرون رفته و آسوده باشد. زيرا گويا كه امانت سوار بر امانت دار است و هر گاه كه ادا كند ديگر امانت سوار بر او نيست و امانت دار آن را بر دوش خود حمل نمى كند، منظور اين است كه آسمانها و زمين و كوه ها از قبول امانت امتناع كردند ولى انسان آن

را قبول كرد.

إِنَّهُ، كانَ ظَلُوماً جَهُولًا چون انسان، رد امانت را ترك كرد، خداوند او را به ستمكارى (ظلم) توصيف فرمود. و به سبب اين كه از راه سعادت خود، غفلت كرد او را به جهالت و نادانى نيز توصيف فرمود.

لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ لام در عبارت «ليعذّب» مجازا لام علّت است، زيرا عذاب نتيجه حمل امانت و ادا نكردن آن است هم چنان كه ادب كردن در مثالى كه مى گويى: ضربته للتّأديب، نتيجه ضرب و زدن است، يعنى به علّت اين كه خداوند حامل امانت را [كه خيانت كرده ] عذاب مى كند و ديگرى را كه اداى امانت كرده و حامل آن نيست مورد رحمت قرار مى دهد و همين رحمت بر ادا كننده امانت، نوعى عذاب براى كسى است كه در امانت خيانت كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 160

سوره سبأ ..... ص : 160

اشاره

اين سوره مكّى و داراى 54 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 160

ابىّ بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كه سوره سبأ را بخواند روز قيامت تمام انبيا و رسولان با او دوست مى شوند و با او مصافحه مى كنند. «1»

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كه دو سوره سبأ و فاطر را كه با الحمد آغاز مى شود در يك شب بخواند تمام شب را در پناه و حفظ خدا خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نرسد و از خير دنيا و آخرت آن قدر به او داده شود كه هرگز به قلبش خطور نكرده و به فكرش نرسيده باشد. «2»

[سوره سبإ (34): آيات 1 تا 5] ..... ص : 160

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (1) يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (2) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (3) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة سبا لم يبق نبى و لا رسول إلّا كان له يوم القيمة رفيقا و مصافحا.

2-

من قرأ الحمدين جميعا سبا و فاطر فى ليلة لم يزل ليلته فى حفظ اللَّه و كلائه فإن قرأهما

فى نهاره لم يصبه فيه مكروه و اعطى من خير الدّنيا و الاخرة ما لم يخطر على قلبه و لم يبلغه مناه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 161

ترجمه: ..... ص : 161

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه هر آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست و شكر و سپاس در سراى آخرت نيز از آن اوست و او [به نظم آفرينش ] حكيم و آگاه است. (1)

او هر چه در زمين فرورود و هر چه از آن برون آيد و آنچه از آسمان فرود آيد و آنچه بر آن بالا رود، همه را مى داند، و او مهربان و آمرزنده است. (2)

كافران گفتند: قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد، اى رسول ما بگو آرى به خداى من سوگند كه البتّه به سراغ همه شما خواهد آمد و او از غيب آگاه است و به اندازه ذرّه اى در آسمانها و زمين از علم او دور نيست و هيچ چيز، چه كوچكتر از ذرّه و چه بزرگتر از آن، نيست جز آن كه در كتاب مبين حقّ ثبت و آشكار است. (3)

تا در روز قيامت آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند پاداش دهد و آمرزش و رزق پر ارزش بهشتى مخصوص آنهاست. (4)

آنان كه در تكذيب آيات ما تلاش مى كردند و گمان داشتند كه مى توانند ما را ناتوان كنند بر آنها عذابى دردناك خواهد بود. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 162

تفسير: ..... ص : 162

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ تمام آنچه در آسمانها و زمين است نعمتهاى خداوند سبحان است و گويا خداوند ذات خود را به منعم و بخشاينده نعمتهاى دنيا، توصيف مى كند. و مقصود اين است كه او به سبب نعمتهاى دنيوى كه تفضّل فرموده واجب است كه ستايش شود.

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ اين آيه اعلام

مى كند كه خداوند به سبب نعمتهاى آخرت كه ثواب هميشگى و نعمتهاى ابدى است بايد سپاسگزارى شود.

وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ او خدايى است كه امور دنيا و آخرت را از روى حكمت و به بهترين صورت ممكن تنظيم فرموده است و به هر چه هست و بعدا خواهد بود خبير و داناست.

يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها خداوند آنچه را كه از باران و گنج يا مرده بر زمين فرو مى رود و آنچه را كه از گياهان و جواهرات يا حيوانات از زمين بيرون مى آيد مى داند و آگاه است.

وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها و آنچه را كه از فرشتگان يا باران يا روزيها از آسمان فرود مى آيد و آنچه را كه از فرشتگان و اعمال بندگان به آسمان بالا مى رود مى داند.

وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ خداوند با نعمتهاى بسيار و فضل كاملش نسبت به بندگانى كه در سپاسگزارى واجب كوتاهى كرده اند مهربان و آمرزنده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ منكران روز قيامت گفتند: روز قيامت به سراغ ما نمى آيد. اين گفته آنها از روى استهزا و سخريّه يا انكار روز قيامت و يا درخواست تأخير آن است.

قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ جواب به وسيله بلى بعد از نفى، به اين معناست كه فرمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 163

قطعى است و بى ترديد آن روز خواهد آمد. سپس آن جواب را با سوگند به خداى عزّ و جلّ تأكيد كرده و پس از آن سوگند تأكيدى را با به دنبال آوردن صفت خدايى را كه به او سوگند ياد كرده است تأييد كرده به اين كه او داناى

غيب است.

عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ به اندازه يك ذرّه در آسمانها و زمين از علم خدا بيرون نيست، بنا بر اين وقت قيام قيامت هم در علم او مندرج است. سپس به دنبال سوگند، دليل قاطعى [براى لزوم قيامت ] ذكر مى كند و مى فرمايد.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ زيرا خداوند با فطرت و عقل هر فردى اين احساس را قرار داده است كه هر نيكوكارى شايسته پاداش نيك و هر بزه كارى شايسته كيفر است، بنا بر اين عبارت «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ» به عبارت «لَتَأْتِيَنَّكُمْ ...» متّصل مى شود و علّت براى آن است.

و عالِمِ الْغَيْبِ و يا علّام الغيب به عنوان اين كه صفت براى ربّى است به جرّ خوانده شده است و به رفع نيز خوانده شده بنا بر اين كه مخصوص به مدح باشد.

وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ «ذلك» اشاره به كلمه «مثقال» است. و رفع «اصغر» به سبب مبتدا بودن آن است. و آن كلامى است كه از ما قبل خود، جدا و منقطع است. و نمى شود كه بر «مثقال» عطف شود، زيرا حرف استثنا مانع از آن است.

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ كسانى كه تلاش مى كنند تا حجّتها و دليلهاى ما را باطل كنند و فكر مى كنند مى توانند خداوند را به ستوه آورند يا گمان مى كنند مى توانند از قلمرو قدرت خدا بيرون روند.

كلمه «معاجزين» معجزين نيز خوانده شده و بحث در اين مورد در سوره حج گذشت. (حج/ 51).

مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ واژه «رجز» به معناى عذاب دردناك و سخت است. لفظ «اليم» هم به رفع و هم به جرّ خوانده شده و

اگر به جرّ خوانده شود تا صفت رجز باشد مناسبتر و روشنتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 164

[سوره سبإ (34): آيات 6 تا 9] ..... ص : 164

اشاره

وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (6) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (7) أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ (8) أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (9)

ترجمه: ..... ص : 164

آنان كه داراى علم و دانشند يقين دارند كه آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حقّ است و راهنماى مردم به راه خداى عزيز و حميد است. (6)

كافران گفتند: آيا مى خواهيد مردى را به شما نشان دهيم كه مى گويد شما پس از آن كه مرديد و از هم متلاشى شديد بار ديگر آفرينش تازه اى خواهيد يافت. (7)

آيا او به خدا دروغ بسته؟ يا به نوعى جنون گرفتار است؟ (چنين نيست) بلكه آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند در عذاب و گمراهى دور هستند. (8)

آيا اين كافران به آسمان و زمين كه از پيش رو و پشت سر، آنها را احاطه كرده است، نمى نگرند؟ [تا به قدرت و حكمت خدا آگاه شوند] ما اگر بخواهيم آنها را به زمين فرو مى بريم و يا قطعه هايى از آسمان را بر آنها فرو مى ريزيم، در اينها نشانه روشنى براى هر بنده با اخلاص و توبه كار است. (9)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 165

تفسير: ..... ص : 165

وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ لفظ «يرى» در مقام رفع و به معناى دانستن است و در تقدير چنين است: و يعلم الّذين أوتوا العلم، مقصود از صاحبان علم، يا اصحاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اند و يا علماى اهل كتاب (يهود و نصارى) آنهايى كه مسلمان شدند.

(مانند كعب الأحبار و عبد اللَّه بن سلام).

الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ كلمه «الّذى» و «الحقّ» هر دو براى فعل «يرى» مفعولند و لفظ «هو» ضمير فصل است.

برخى از مفسّران گويند: جمله «يرى» بنا بر اين كه عطف بر جمله «ليجزى» باشد در موضع نصب است. و اصل آن: ليعلم اولوا العلم، بوده است. يعنى

خداوند روز قيامت به صاحبان علم مى فهماند كه قرآن براستى حقّ است و هيچ ترديدى در آن راه ندارد. و مقصود از «الّذى أنزل إليك» قرآن است.

وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ و قرآن مردم را به راه پروردگارى كه تواناست و تمام كارهايش پسنديده است راهنمايى مى كند و آن خداى سبحان است.

إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ عامل در كلمه «إذا» مفهومى است كه عبارت «إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» بر آن دلالت دارد. و مانند چنين موردى در آيه هاى پيش توضيح داده شده است.

و كلمه «ممزّق» يا مصدر ميمى و يا اسم مكان است.

أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ كلمه «افترى» در اصل- أ افترى- بوده است و همزه دوّم كه همزه وصل است حذف شده است، به خلاف أ السّحر يعنى با اين كه همزه در هر دو كلمه وصل است و مطابق قاعده بايد حذف شود، امّا در كلمه ءالسحر حذف نشده است، زيرا همزه وصل در اين كلمه مفتوح است و حذف آن موجب اشتباه ميان جمله استفهامى و جمله خبرى مى شود، ولى در كلمه افترى همزه وصل مكسور است و حذف آن باعث اشتباه نمى شود. مقصود آيه شريفه اين است كه آيا محمّد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 166

اين نسبتى را كه به خدا مى دهد از راه افترا و دروغ است، يا نوعى جنون است كه باعث اين توهّم شده است.

بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ خداوند مى فرمايد:

محمد در آنچه مى گويد نه افترا مى زند و نه جنون دارد، بلكه كسانى كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب آتش و گمراهى از حقّ هستند و اين شديدترين جنونها

است. و چون عذاب از لوازم گمراهى است اين دو كلمه (عذاب و ضلال) طورى قرار داده شده كه گويا با هم هستند. و اين كه كلمه «ضلال» به كلمه «بعيد» توصيف شده از راه مجاز است، زيرا «بعيد» صفت فردى است كه از راه گمراه و دور مى شود.

أَ فَلَمْ يَرَوْا آيا اين كافران كورند و به آسمان و زمين نمى نگرند كه هر جا باشند آن دو بر آنها محيطند و نمى توانند از كناره هاى آن دو، بگريزند.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه آيا آن كافران درباره آسمان و زمين تفكّر و تدبّر نمى كنند و از آنها بر قدرت ما استدلال نمى كنند.

إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ سپس خداوند سبحان، توانايى خودش را بر نابود كردن آنها چنين بيان مى فرمايد كه اگر بخواهيم آنها را به زمين فرو مى بريم، هم چنان كه قارون را به زمين فروبرديم. يا تكّه اى از آسمان را بر آنها فرو مى افكنيم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ بى ترديد در اين تفكّر در آسمان و زمين، نشانه و دلالتى است بر حقّ، براى هر بنده مطيع و برگشت كننده به سوى خدا.

كلمه هاى «نشأ» و «نخسف» و «نسقط» همگى هم با نون خوانده شده اند و هم با ياء و كسانى (يكى از قرّاء) در عبارت «نخسف بهم» حرف «فاء» و «باء» را ادغام كرده است، ولى اين قرائت، معتبر نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 167

[سوره سبإ (34): آيات 10 تا 14] ..... ص : 167

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

(11) وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (13) فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ (14)

ترجمه: ..... ص : 167

ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم و امر كرديم كه اى كوه ها و اى پرندگان با او هم آواز شويد و آهن را (چون موم) براى او نرم كرديم. (10)

و دستور داديم كه زرههاى كامل و فراخ بساز و حلقه ها را به اندازه و متناسب كن و با قومت عمل نيك به جا آوريد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم (11)

و باد را مسخّر سليمان ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى پيمود و عصرگاهان هم مسير يك ماه را. و معدن مس (مذاب) را براى او روان كرديم و گروهى از جنّ به اذن پروردگار در حضورش كار مى كردند و هر يك از آنها كه از فرمان ما سرپيچى مى كرد او را از عذاب آتش سوزان مى چشانيديم. (12)

آنها هر چه سليمان مى خواست برايش درست مى كردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا مانند حوضها و ديگهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 168

عظيم ثابت، اينك اى آل داوود شكر خدا به جاى آوريد هر چند اندكى از بندگان من شكر گزارند. (13)

و هنگامى كه مرگ را بر

سليمان مقرّر داشتيم كسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت مگر موريانه كه عصاى او را مى خورد (تا شكست) و هنگامى كه سليمان بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند دير زمانى در عذاب خوار كننده باقى نمى ماندند. (14)

تفسير: ..... ص : 168

يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ، عبارت «يا جبال» يا بدل از «فضلا» و يا از «اتينا» است كه در تقدير: قولنا يا جبال يا، قلنا يا جبال بوده است.

«اوّبى» از ماده تأويب است يعنى با او در تسبيح هم آواز شويد. و رواست كه خداى سبحان تسبيح را در وجود آنها آفريده باشد هم چنان كه سخن را در درخت (طور سينا) آفريد. بنا بر اين از كوه ها تسبيح شنيده مى شد همان گونه كه از فرد تسبيح گويى شنيده مى شد تا معجزه اى براى داوود عليه السلام باشد.

و كلمه «الطّير» هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، بنا بر اين كه بر لفظ «جبال» يا بر محلّ آن عطف شود. و بعضى از مفسّران روا دانسته اند كه نصب آن يا به سبب، عطف بر «فضلا» باشد و در تقدير و سخّرنا له الطّير بوده است و يا مفعول معه باشد.

وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ و ما آهن را براى او مانند گل و موم، نرم كرديم و با دست بدون آتش و كوبيدن با چكش، هر چه را كه مى خواست با آن درست مى كرد.

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ زرههاى كامل و فراخ بساز. و حضرت داوود عليه السلام نخستين فردى بود كه زره را ساخت. پيش از آن از صفحه هاى آهن استفاده مى شد.

وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ در بافت و ساختن زره تناسب

را مراعات كن، بنا بر اين ميخها را نه آن اندازه نازك و ظريف قرار ده كه در جاى خود محكم نباشند و تكان بخورند و نه آن اندازه ضخيم و درشت قرار ده كه حلقه هاى زره را بشكنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 169

وَ اعْمَلُوا صالِحاً ضمير در فعل «اعملوا» به داوود و خانواده و قومش بر مى گردد.

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ اين عبارت در تقدير چنين است و سخّرنا لسليمان الرّيح (و نصب «الرّيح» به وسيله فعل مقدّر سخّرنا است.) «الرّيح» به رفع نيز خوانده شده است كه در اين صورت تقدير آن چنين است: و لسليمان الريح مسخرة اين عبارت به اين صورت نيز خوانده شده است: و لسليمان تسخير الرّيح.

غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ صبح هنگام مسير يك ماه را سير مى كند، و هنگام عصر نيز همين اندازه سير مى كند.

وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ما معدن مس را براى او گداختيم و مانند چشمه آب براى او جارى و روان كرديم. و چون مانند آب جريان داشت و به خاطر حالت ذوبى كه پيدا كرده بود، خداوند آن را چشمه مس ناميد (نه معدن مس) هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد: إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً «من در خواب ديدم كه (انگور براى) شراب مى فشارم» (يوسف/ 36) وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ما گروهى از جنّيان را به فرمان سليمان در آورديم تا در حضور او آنچه را كه دستور مى دهد انجام دهند.

وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ و هر يك از جنيان كه از دستور ما در اطاعت از سليمان سرپيچى و نافرمانى كند در

آخرت از آتش سوزان به او مى چشانيم. بعضى از مفسّران گويند: مراد عذاب در دنيا است. و خدا فرشته اى را بر او موكّل مى كرد كه در دستش تازيانه اى از آتش بود و او را با آن مى زد.

يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ واژه «محاريب» به معناى خانه هاى رفيع و بزرگ است و برخى گويند: مسجدها و قصرهايى است كه به عنوان معبد ساخته مى شوند.

«و تماثيل» به معناى صورتها و نقّاشيها است و برخى از مفسّران گويند: مقصود از «تماثيل» صورتهايى غير از صورتهاى حيوانات است مانند صورت درختها و جز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 170

آن، زيرا به صورتى كه از شكل چيز ديگرى تصوير شده باشد تمثال مى گويند چه حيوان باشد و چه غير حيوان. و اين مطلب از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است.

همچنين نقل شده كه جنّيان زير تخت سليمان دو مجسّمه شير و بالاى تخت نيز دو مجسّمه كركس ساخته بودند به طورى كه هر گاه از تخت بالا مى رفت شيرها دستهاى خود را براى او پهن مى كردند و همين كه روى تخت مى نشست كركسها با بالهاى خود بر او سايه مى افكندند تا از آفتاب محفوظ باشد.

واژه «جواب» به معناى حوض بزرگ است و (مفرد آن جابيه است) و آن ظرفى است كه آب در آن جمع مى شود. و نسبت فعل به آن مجاز است و جابيه از صفات غالب است مانند «دابّه» و مطابق قاعده بايد حرف «ياء» حذف نشود و كسى كه در حال وقف يا در حال وصل و وقف «ياء» را حذف كرده به خاطر اين است كه

آن را شبيه و مانند كلمه فاصله قرار داده است.

اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً اين عبارت بيان آن چيزى است كه خداوند به خاندان داوود دستور داده است كه انجام دهند.

لفظ «شكرا» منصوب است، إ بنا بر اين كه مفعول له باشد و معنا اين است كه اى آل داود براى خدا عمل كنيد و عبادت او را، به عنوان شكرگزارى براى نعمتهايش، به جاى آريد. و اين معنا دلالت دارد كه انجام عبادتها واجب است به طريق شكرگزارى يا در حال شكر گزارى باشد. يا نصب «شكرا» به تقدير اشكروا شكرا بوده است، زيرا كلمه «اعملوا» به معناى اشكروا است به اين دليل كه هر عملى براى منعم به عنوان شكر اوست.

وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ واژه «شكور» به معناى بسيار شكر كننده است و مقصود كسى است كه نهايت تلاش خود را براى آن به كار برد و با تمام قلب و زبان و اعضاى خود، چه اعتقادى و چه زبانى و عملى، به آن مشغول باشد.

فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ هنگامى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 171

كه ما مرگ را بر سليمان مقرّر كرديم، هيچ كس جنّيان را از مرگ سليمان آگاه نكرد.

مگر «موريانه» كه عصاى سليمان را خورد. واژه «منسأة» به معناى عصا يا چوب بزرگى است كه چوپانان به آن گوسفندان را مى رانند. و از ماده: نسأته، است كه به معناى زدن و راندن حيوانات است. كلمه «منسأته» به حذف همزه هم خوانده شده است.

فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ «تبيّنت» به معناى آشكار و ظاهر شدن است چنان كه هر گاه چيزى روشن و

آشكار باشد، گويند: تبيّن الشّى ء.

و حرف «أن» با صله بعد از آن «لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ» بدل اشتمال براى كلمه «جنّ» است، چنان كه گويى: تبيّن زيد جهله، كه جهل بدل اشتمال براى زيد است، و مقصود اين است كه آشكار و روشن شد كه اگر جنّيان علم غيب مى داشتند در انجام كار سخت و دشوار درنگ نمى كردند. يا معنا اين است كه براى تمام جنّيان اين موضوع روشن شد كه علم غيب نمى دانند و اين پس از آن بود كه عوام جنّيان گمان مى كردند بزرگان آنها علم غيب مى دانند.

و از ائمّه عليهم السّلام روايت شده كه- تبيّنت الإنس- خوانده اند و اين قرائت ابىّ بن كعب است.

ضمير در «كانوا» به كلمه «جنّ» در آيه وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بر مى گردد يعنى مردم دانستند كه اگر جنّيان در ادّعاى خود كه علم غيب مى دانند راستگو بودند، در كار پر زحمت درنگ نمى كردند و ابن مسعود چنين قرائت كرده است تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

عمر حضرت سليمان پنجاه و سه سال بود و چون در سنّ سيزده سالگى به سلطنت رسيد، بنا بر اين مدّت پادشاهى و سلطنتش چهل سال بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 172

[سوره سبإ (34): آيات 15 تا 20] ..... ص : 172

اشاره

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (16) ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ

قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (20)

ترجمه: ..... ص : 172

براى قوم سبا در محل سكونتشان، از راست و چپ، دو رشته باغ و بوستان نشانه و آيتى از خدا بود. به آنها گفتيم: از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او به جاى آريد، كه شهرتان شهرى نيكو و پاك است و خدايى آمرزنده و مهربان است. (15)

امّا آنها از خدا رو گرداندند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو گروه باغهاى پرنعمت را به دو دسته باغ بى ارزش كه ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر داشتند، مبدّل ساختيم. (16)

اين كيفر كفران آنها بود و آيا ما جز كفران كننده را به چنين مجازاتى كيفر مى دهيم؟ (17)

ميان آنها و سرزمينهايى كه بركت داده بوديم، آباديهاى نزديك به هم، با فاصله هاى مناسب، قرار داديم و به آنها گفتيم: شبها و روزها در اين آباديها با امنيّت كامل، مسافرت كنيد. (18)

ولى آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 173

گفتند: پروردگارا! سفرهاى ما را دور و دراز گردان، آنها به خويشتن ستم كردند و ما سرگذشت آنها را عبرت ديگران قرار داديم و آنها را بكلّى متلاشى كرديم، در اين كيفر براى مردمان صبور و شكرگزار آيه ها و نشانه هاى عبرتى است. (19)

به يقين ابليس گمان خود را درباره آنها محقّق يافت كه همگى از او پيروى كردند جز گروهى اندك از مؤمنان. (20)

تفسير: ..... ص : 173

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ «سبأ» پدر تمام عربهاى يمن است.

«فِي مَسْكَنِهِمْ» يعنى در شهر و بلدى كه ساكن هستند. و برخى: مساكنهم، خوانده اند.

«جَنَّتانِ» اين كلمه يا بدل از «آية» است و يا خبر براى مبتداى محذوف است و در تقدير- الآية جنّتان- بوده است. و معناى اين

كه اين دو باغ و بستان، آيت است، اين است كه چون صاحبان اين دو باغ از شكر گزارى خداوند روى گرداندند [و كفران نعمت كردند] خداوند آن باغها را ويران كرد و به جاى آنها باغها و درختان با ميوه هاى تلخ و بدبو و درختان شوره گز قرار داد. و وقوع اين رويداد آيت و عبرتى براى آنها و ديگران است.

برخى از مفسّران گويند: مراد از آيت اين است كه در آبادى آنها، پشّه، مگس، عقرب و مار نبود. و اگر مرد غريبى داخل شهر آنها مى شد و در لباسش، شپش بود، آن شپش مى مرد.

مقصود از «جنّتان» تنها دو باغ و دو بستان نيست، بلكه منظور چندين باغ و بستان است كه قسمتى از آنها در طرف راست و قسمتى ديگر در طرف چپ بوده و هر قسمتى از اين باغها، به علّت نزديكى و چسبيده بودن به هم، مانند يك باغ بودند.

و يا مقصود دو باغ از هر فردى است كه يكى در سمت راست و ديگرى در طرف چپ منزلش بوده است، چنان كه خداوند مى فرمايد: جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 174

«به يكى از آنها دو باغ انگور داديم» (كهف/ 32).

كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ اين عبارت يا حكايت و نقل گفتار پيامبرانى است كه از طرف خداوند براى آنها فرستاده شده بودند و يا موقعيت و زبان حال آنها چنين گفتارى را اقتضا مى كرد.

بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ شهرى است پاك و پربركت و سرسبز و زمينش حاصلخيز و هيچ زمين شوره زارى در آن نيست.

وَ رَبٌّ غَفُورٌ پروردگار شما كه روزى به شما عطا فرمود و شكر آن را خواست،

نسبت به سپاسگزاران آمرزنده و مهربان است.

فَأَعْرَضُوا و آنها از خداوند روى گرداندند و سپاس خداى عزّ اسمه را به جا نياوردند.

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ واژه «عرم» در اين جا نام موشى است كه سدّ آنها را سوراخ كرد.

بلقيس ملكه سبا، ميان دو كوه براى آن قوم سدّى محكم از سنگ و قير ساخت كه آبهاى باران و سيل در آن جمع مى شد و دريچه هايى در آن تعبيه كرده بود تا به اندازه اى كه آب لازم داشتند از آن استفاده مى كردند. و همين كه طغيان و كفران كردند خداوند موشى را بر سدّ آنها مسلّط ساخت تا آن را از زير سوراخ كرد [سدّ ويران شد] و آب تمام آنها را غرق كرد.

برخى گويند: «عرم» جمع عرمه است و به معناى سنگهاى متراكم و انباشته شده است، چنان كه خرمن گندم و هر توده اى را: عرمه گويند. و مقصود مصالح و ساروجى است كه سدّ با آنها ساخته شده است. برخى ديگر گفته اند «عرم» به معناى درّه اى است كه سيلها در آن جمع مى شد. و بعضى گفته اند: «عرم»، به معناى باران شديد و سيل آسا است.

ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ كلمه «أكل» به ضمّ و سكون «كاف» و با تنوين «لام» و اضافه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 175

خوانده شده است. و كسى كه با تنوين خوانده، در تقدير: ذواتى أكل أكل خمط بوده است و كلمه أكل مضاف حذف شده است. يا «خمط» صفت براى «أكل» قرار داده شده و گويا گفته است: ذواتى أكل بشع، داراى خوردنيهاى زشت و بدى است. و كسى كه به اضافه خوانده گويا گفته است: ذواتى برير زيرا أكل خمط

در معناى برير است [و برير ميوه درخت اراك است كه بسيار تلخ و بدمزه است.]

وَ أَثْلٍ وَ شَيْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ كلمه «أثل» و «سدر»، بر كلمه «أكل» معطوفند، نه بر «خمط» زيرا «أثل» [شوره گز] قابل اكل و خوردن نيست.

و ناميدن اين بدل را به نام دو باغ (به اصطلاح معانى بيان) براى مشاكله و تنظيم كلام است. و در آن نوعى استهزا و ريشخند است.

حسن بصرى گفته است: «سدر» را قليل و كم قرار داد، زيرا سدر پرارزشترين عوض و بدل از باغهاى نابود شده بود.

وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ كلمه «نخازى» با نون خوانده شده است و مقصود عبارت اين است كه چنين پاداش و كيفرى كه عذاب در اين دنيا است، تنها براى كافران است و براى كس ديگرى نيست.

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً ميان آنها و ميان قريه هاى شام- كه به بسيارى آب و درختان و نباتات به آنها بركت و نعمت فراوان داديم- قريه هاى متصل به هم كه به علّت نزديكى، هر قريه اى از قريه ديگر ديده مى شد قرار داديم، بنا بر اين آن قريه در برابر چشم بيننده، يا براى سوارى كه از راه عبور مى كرد، يا براى رهگذر، ظاهر و آشكار بود.

وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سير در آنها را به نسبتى متناسب مقرر داشتيم به طورى كه مسافت بين قريه ها به يك اندازه بود و مسافرى كه صبح به راه مى افتاد، ظهر در قريه اى به استراحت مى پرداخت و بعد از ظهر هم كه ادامه مى داد، شب را در قريه ديگر بيتوته مى كرد تا به شام مى رسيد (در حقيقت مسافت ميان

هر قريه نصف روز راه بوده است).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 176

در اين سفر از گرسنگى و تشنگى يا از راهزنان و حيوانات درنده هيچ خوف و ترسى نبود و مسافر نيازى نداشت كه آب و غذا و توشه سفر با خود ببرد.

سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ اين عبارت در تقدير: و قلنا سيروا ...، بوده است.

گرچه در ظاهر سخنى و امرى و دستورى نبوده است، لكن به علّت آسان بودن وسايل سفر، گويا به آنها دستور داده مى شود كه سفر كنيد و مقصود اين است كه چه در شب و چه در روز سفر كنيد، امنيّت طورى است كه در شب و روز تفاوتى نمى كند. يا معنا اين است كه در اين قريه ها سفر كنيد در حالى كه از هر جهت در امن و امانيد و هر مدّت سفر شما طولانى شود و روزها و شبها ادامه داشته باشد ترسى نداشته باشيد.

فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا كلمه «باعد» به صورت بعد نيز خوانده شده است و عنوان دعا و درخواست را دارد. قوم سبا در مقابل نعمتها راه ناسپاسى پيش گرفتند و رفاه و آسايش آنها را آزرده و خسته كرده بود و از خدا زحمت و تعب مسافرت را خواستار شدند.

اين عبارت به صورت: ربّنا باعد بين اسفارنا (به رفع ربّنا) نيز خوانده شده است و اين قرائت از حضرت باقر عليه السلام است. در اين صورت ربّنا مبتداء است و معناى آن خلاف معناى اولى است و آن اين است كه اين مردم، به خاطر تنعّم زياد، تنبل و راحت طلب شده بودند و با اين كه سفرهاى آنان كوتاه

بود آن را دور مى شمردند.

فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ ما آنها را داستان قرار داديم به طورى كه مردم از آنها به عنوان افسانه و داستان، حكايت مى كنند [زيرا اثرى از آنها باقى نمانده است ] و چنان آنها را متفرق و نابود كرديم كه حال آنها براى مردم ضرب المثل شد و براى هر چيز نابود شده اى، مى گويند: اولاد سبأ از بين رفتند و قوم سبا متفرّق شدند. كثير گفته است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 177

أيادى سبايا عزّ ما كنت بعدكم فلم يحل بالعينين بعدك منظر «1»

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ در سرگذشت قوم سبا عبرت و نشانه هايى است براى هر شخصى كه به وسيله طاعت از نعمتهاى خداوند سپاسگزارى كند و از گناهان اجتناب ورزد.

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ كلمه «صدّق» هم با تشديد و هم بدون تشديد خوانده شده است. در صورتى كه با تشديد خوانده شود، معنا اين است كه گمان شيطان برايش محقّق و مسلّم شد، يا آن را درست و راست يافت. و در صورتى كه با تخفيف خوانده شود مقصود اين است كه گمان شيطان، در گمراه كردن انسان راست و درست بود آن هنگامى كه گفت: لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا «تمام اولاد آدم را به جز اندكى مهار كرده و به هلاكت مى كشانم» (اسراء/ 62). وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ «و بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت» (اعراف/ 17) وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «و همه آنها را گمراه خواهم كرد». (حجر/ 39) ضمير در كلمه «عليهم» به اهل سبا بر مى گردد و برخى گويند: مرجع آن تمام مردم است بجز كسانى كه از خداوند اطاعت كنند و اشاره به

همين مورد است كه مى فرمايد: إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

[سوره سبإ (34): آيات 21 تا 25] ..... ص : 177

اشاره

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ (21) قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (23) قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)

__________________________________________________

1- مانند قوم سبا از ميان بروم و زنده نباشم زيرا بعد از تو در چشمان من هيچ منظرى خوشايند نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 178

ترجمه: ..... ص : 178

شيطان بر آنها تسلّطى نداشت و هدف از آزادى او در وسوسه هايش اين بود كه مؤمنان به آخرت از آنهايى كه در شكّ هستند، باز شناخته شوند و پروردگار تو بر همه چيز حافظ و نگهبان است. (21)

بگو كسانى را كه غير از خدا گمان مى كرديد مؤثّرند بخوانيد، آنها به اندازه ذرّه اى در آسمانها و زمين مالك نيستند، نه در خلقت آنها شريكند و نه در آفرينش به خدا كمك كرده اند. (22)

هيچ شفاعتى پيش خدا سودى ندارد جز براى كسانى كه اجازه به آنها داده است، تا زمانى كه اضطراب از دلها زايل شود مجرمان گويند:

پروردگارتان چه دستورى داد؟ شفيعان گويند: حقّ را [يعنى اجازه شفاعت درباره مؤمنان داد] و اوست بلند مرتبه و بزرگوار. (23)

بگو چه كسى شما

را از آسمانها و زمين روزى مى دهد؟ بگو خداوند و اين كه ما يا شما كدام يك در هدايت يا در گمراهى آشكار هستيم [بزودى معلوم خواهد شد] (24)

بگو شما از گناهى كه ما كرده ايم سؤال نخواهيد شد، هم چنان كه ما هم در برابر اعمال شما مسئول نيستيم. (25)

تفسير: ..... ص : 178

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ يعنى براى شيطان بر آنها تسلّط و استيلايى نيست. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 179

تا بتواند آنها را بر گمراهى و ضلالت، مجبور كند. چنان كه خداوند از قول او گفته است: وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي «براى من بر شما تسلّطى نيست جز اين كه من شما را دعوت كردم و شما هم اجابت كرديد». (ابراهيم/ 22) و اين كه امكان به او داده شده است تا بتواند انسان را وسوسه و اغوا كند، براى يك هدف صحيح و حكمت بالغه است و آن اين است كه مؤمن يعنى كسى كه به آخرت ايمان دارد از كسى كه نسبت به آن در شك و ترديد است، مشخّص و معلوم شود. و علّت آن را علم و آگاهى قرار داد كه البتّه مقصود روشن شدن چيزى است كه علم به آن تعلّق مى گيرد. [در حقيقت مقصود تحقّق يافتن علم خداوند در خارج است.]

وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ واژه «حفيظ» به معناى محافظ است و فعيل و مفاعل شبيه يكديگرند (و به يك معنا هستند).

يكى از دو مفعول «زعمتم» ضميرى است كه حذف شده و به موصول بر مى گردد و مفعول دوّمى يا بايد جمله «من دون اللَّه» باشد يا عبارت

«لا يملكون» يا حذف شده باشد. اولى صحيح نيست زيرا اگر بگويى: هم من دون اللَّه، با كلام تام ملايمت و سنخيت ندارد. دومى هم درست نيست، زيرا آنها چنين گمانى درباره معبودان خود ندارند. تنها قسمت سوّم باقى مى ماند كه بايد بگوييم حذف شده و در تقدير چنين بوده است زعمتموهم آلهة من دون اللَّه. پس آلهة كه موصوف بوده است، به سبب اين كه هم معلوم بوده و هم صفت به جاى آن آمده، حذف شده است، بنا بر اين و مفعول فعل «زعمتم» به دو سبب مختلف حذف شده است.

لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سپس خداوند از خدايان آنها خبر مى دهد كه آنها به اندازه ذرّه اى از خير و شرّ در آسمانها و زمين مالك نيستند و هيچ سهمى و شركتى براى آنها در اين دو، نيست و در آفرينش، اين دو به خداوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 180

كمكى نكرده اند.

وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ هنگامى كه گويند: شفاعت براى على است دو معنا از آن فهميده مى شود، يكى آن كه على شفاعت كننده است و ديگرى آن كه على شفاعت شده است بنا بر اين در اين گفتار كه خداوند مى فرمايد: وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ دو احتمال است، يكى آن كه شفاعت سودى ندارد بجز براى شفاعت كنندگانى مانند فرشتگان و پيامبران و اولياى اللَّه كه خداوند به آنها اجازه دهد كه شفاعت كنند، ديگر آن كه شفاعت سودى ندارد مگر براى كسى كه خداوند اجازه فرمايد براى او شفاعت كنند. و در هر حال تكذيب گفتار مشركان است كه مى گفتند:

اين بتها شفاعت كنندگان ما پيش خدا هستند.

حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ اين عبارت به مفهومى كه از سياق كلام فهميده مى شود، مربوط و متّصل است. و آن اين است كه در اين موقعيّت، چه آنهايى كه اميد شفيع شدن دارند و چه آنهايى كه اميد دارند كه از آنها شفاعت شود، در انتظار اذن خداوند، در نوعى اضطراب و نگرانى هستند كه آيا اذن مى دهد يا نه؟ و اين كه خداوند اذن نمى دهد مگر بعد از مدتى درنگ و توقف. و گويا خداوند مى فرمايد:

مدتى در انتظار و اضطراب باشيد تا اين كه آن اضطراب از دلهاى شما زايل شود، «1» يعنى به سبب اذن خداوند، فزع و اضطراب از دلهاى شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان آنها برطرف شود. آن هنگام يكديگر را بشارت و مژده مى دهند و برخى از برخى ديگر مى پرسند كه پروردگار شما چه گفت؟ و آنها در جواب گويند:

حقّ را گفت. و آن اذن و اجازه شفاعت است براى كسى كه از او راضى است.

لِمَنْ أَذِنَ لَهُ كلمه: أذن، به صورت معلوم، يعنى أذن اللَّه له و أذن به صورت مجهول نيز خوانده شده است.

__________________________________________________

1- يتربّصون مليّا فزعين حتّى إذا فزّع عن قلوبهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 181

و لفظ «فزّع» فزّع به صورت معلوم هم خوانده شده است و فاعل آن «اللَّه» است.

وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ او خداى بلند مرتبه و بزرگ است، هيچ فردى قادر نيست در آن روز سخن بگويد مگر به اذن او.

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ سپس خداوند (عزّ اسمه) به پيامبر امر مى فرمايد كه براى اقرار و اعتراف به آنها بگويد: چه كسى به شما روزى مى دهد؟ باز

امر فرمود كه از طرف آنها اقرار كند و جواب دهد: خداوند است كه به شما روزى مى دهد. و اين اشعار و اعلام به اين است كه آنها در دل ايمان دارند و معترفند كه خدا به آنها روزى مى دهد.

ولى چه بسا به خاطر عناد و لجاجت اظهار نمى كنند و به زبان نمى آورند.

وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ و باز خداوند دستور مى دهد كه پس از الزامشان، به آنها بگويد: بى ترديد ما يا شما بر هدايت يا در گمراهى آشكاريم. و مقصود اين است كه يكى از ما دو گروه موحّد و مشرك، بى شك بر يكى از دو امر هدايت يا ضلالت آشكاريم، زيرا ممكن نيست كه هر دو حقّ باشيم يا هر دو باطل، اين گونه بيان و استدلال از راه انصاف است كه هر كس از دوست و دشمن بشنود به مخاطب مى گويد كه طرف تو آدم منصفى بوده است.

اين گونه كلام، پس از گفتار پيش، بيان رسايى است و دلالت دارد كه كدام يك از دو گروه بر هدايتند و كدام در گمراهى و ضلالت. و به همين معنا است گفتار گوينده اى كه به طرف مى گويد: يكى از ما دروغ مى گويد. با اين كه دروغگو پيش او معلوم است و مى داند كه كدام دروغگو است.

و از همين مورد است گفتار حسّان شاعر كه گفته است:

اتهجوه و لست له بكفو فشرّكما لخيركما الفداء «1»

__________________________________________________

1- آيا تو با اين كه همشأن او نيستى او را هجو مى كنى/ پس مردان شر و بد شما فداى مردان نيك شما باد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 182

قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ

عَمَّا تَعْمَلُونَ از گناهان و نافرمانيهايى كه ما انجام دهيم از شما باز خواست نمى شود. هم چنان كه از كارهاى شما از ما بازخواست نخواهد شد. بلكه هر فردى مسئول كار خودش است و تنها براى كارهاى خودش باز خواست و مجازات مى شود نه براى كارهاى ديگران.

[سوره سبإ (34): آيات 26 تا 30] ..... ص : 182

اشاره

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ (26) قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ كَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (28) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (29) قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 182

بگو پروردگار ما همه ما را جمع مى كند، سپس در ميان ما به حقّ داورى خواهد فرمود. و او داور و گشاينده مشكلات و داناى اسرار است (26)

بگو كسانى را كه به عنوان شريك به او ملحق ساخته ايد به من نشان دهيد (كه چه قدرتى دارند، هيچ) بلكه خداوند است كه مقتدر و حكيم است. (27)

ما تو را جز براى اين كه عموم مردم را (به رحمت خدا) بشارت دهى و (از عذابش) بترسانى نفرستاديم. ولى بيشتر مردم نمى دانند. (28)

كافران گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده رستاخيز كى خواهد بود؟ (29)

بگو وعده گاه شما روزى است كه [بيايد] نه ساعتى از آن تأخير مى كنيد و نه ساعتى پيشى خواهيد گرفت. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 183

تفسير: ..... ص : 183

ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ ميان ما به حق و درستى قضاوت مى كند و كار را فيصله مى دهد.

وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ و او حاكم و قضاوت كننده است كه به حقيقت دانا و آگاه است.

قُلْ أَرُونِيَ ... معناى اين كه مى گويد به من نشان دهيد، در صورتى كه آنها را مشاهده مى كرد و مى شناخت، اين است كه مى خواست خطاى بزرگ مشركان را كه بتها را شريك خدا قرار داده بودند به آنها نشان دهد و از اين گمراهى آشكار آنها را آگاه كند.

كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ حرف «كلّا» براى ردع است و پيامبر با اين كلمه، مذهب مشركان را انكار مى كند. و با بيان اين عبارت «بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» آنها را به غلط و اشتباه آشكارشان آگاه مى سازد. و گويا به آنها مى فرمايد: چيزهايى را كه شما شريك خدا قرار داده ايد، كجا چنين صفاتى دارند؟ زيرا

اين صفتها مخصوص خداى يكتا (عزّ اسمه) است.

إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ مگر با رسالتى كه براى تمام مردم عموميت و به همه آنها احاطه دارد، زيرا در صورت عموميّت است كه مانع مى شود از اين كه حتى يك نفر از آن خارج شود.

و زجّاج گفته است: معنايش اين است كه ما تو را فرستاديم در حالى كه انذار و بشارت تو فراگير تمام مردم است. در اين صورت كلمه «كافّة» حال است براى «كاف» «ارسلناك» و «تاء» آن مانند «تاء» رواية و علّامة براى مبالغه است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ولى بيشتر مردم نمى دانند كه اگر از تو پيروى و اطاعت كنند، چه بهره و فايده اى از ثواب براى آنهاست. و اگر مخالفت كنند چه زيان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 184

و ضررى از عذاب براى آنهاست. يا معنا اين است كه چون از دقّت و نظر در معجزه هاى تو رو مى گردانند رسالت تو را نمى دانند.

قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ ميقات و وعده گاه روزى است كه آنچه وعده داده شديد بر شما نازل مى شود.

و اضافه «ميعاد» به «يوم» اضافه بيانى است مانند اضافه: سحق ثوب، كهنه لباس و: باب ساج، در چوب ساج.

چون مشركان از راه استهزا و انكار سؤال كردند، جواب آنها هم مطابق سؤالشان، با تهديد داده شد كه آنها منتظر روزى هستند كه ناگهان مى آيد و توانايى آن را ندارند كه ساعتى آن را به تأخير يا پيش اندازند.

[سوره سبإ (34): آيات 31 تا 35] ..... ص : 184

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ

لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (32) وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (33) وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 185

ترجمه: ..... ص : 185

كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتابهاى ديگرى كه پيش از آن بوده، ايمان نخواهيم آورد. و اگر هنگامى كه آن ستمكاران را در پيشگاه خداوند، باز داشته اند، مشاهده كنى (تعجّب مى كنى) در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مى اندازد، ضعيفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد بى ترديد ما به خدا ايمان مى آورديم. (31)

ولى مستكبران به مستضعفان پاسخ مى دهند: آيا پس از آن كه از طرف خدا راه هدايت به شما نشان داده شد باز هم ما شما را از هدايت بازداشتيم (هرگز چنين نيست) بلكه خود شما مردم تبهكار بوديد (32)

باز مستضعفان به مستكبران گويند: وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز ما را گمراه كرد هنگامى كه به ما دستور مى داديد كه به خدا كافر شويم و شريكهاى براى او قرار دهيم. و چون عذاب الهى را مشاهده كنند، ندامت خود را كتمان كنند و ما غل و زنجير به گردن كافران مى نهيم، آيا جز آنچه انجام دادند به آنها كيفر داده مى شود (33)

و

ما هيچ رسولى را براى انذار در ديارى نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان عيّاش گفتند: ما به رسالت شما كافريم. (34)

و گفتند كه اموال و فرزندان ما از شما بيشتر است و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (35)

تفسير: ..... ص : 185

وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ مقصود كتابهايى است كه پيش از اسلام و قرآن از جانب خداوند فرستاده شده است. (مانند تورات و انجيل) و برخى گويند: منظور روز قيامت است معناى آيه شريفه اين است كه كافران منكر بودند كه قرآن از طرف خداوند است و اين كه واقعا روز آخرت و پاداش و كيفرى وجود دارد.

سپس خداى سبحان از عاقبت كار آنها خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله يا اى شنونده اگر موقعيت و موقف كافران را در آخرت ببينى در حالى كه ميان خودشان به نزاع و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 186

مجادله پرداخته اند امر شگفت و عجيبى را خواهى ديد. جواب «لو» كه لرأيت أمرا عجيبا باشد حذف شده است.

الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا منظور از ضعيفان، متابعان و پيروان و از مستكبران، رؤسا و پيشوايان كافران هستند.

أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بزرگان كافران انكار مى كنند كه آنها پيروان خود را از هدايت باز داشته اند و ثابت مى كنند كه اين خود پيروان هستند كه با اختيار، خود را از هدايت باز داشته اند. و گويا به آنها مى گويند كه آيا ما شما را مجبور كرديم و ميان شما و اختيارتان مانع و حايل شديم؟ هرگز چنين نيست بلكه اين خود شما بوديد كه گمراهى را بر هدايت و پيروى از شهوات را بر

فرمان عقل و خرد ترجيح داديد.

بنا بر اين خود شما مجرم و كافريد «بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ».

بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ كلمه «بعد» به حرف «إذ» با اين كه هميشه ظرف است به سبب توسعه و گسترش در ظرف، اضافه شده است و بدين سبب ظرف زمان مى تواند هم مضاف باشد و هم مضاف اليه، هم چنان «إذ» به جمله «جاءكم» اضافه شده است.

بنا بر اين در ظرف زمان توسعه و گشايشى است كه در غير ظرف زمان نيست پس هم زمان به «إذ» اضافه شده است و هم خود به جمله اضافه مى شود مانند اين موارد:

حينئذ و يومئذ و جئتك بعد إذ جاء زيد يا إن الحجاج امير و حين خرج زيد بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ سپس پيروان به پيشوايان با بيان اين عبارت، حمله مى كنند و گفتار آنها را با اين گفته، انكار مى كنند. و گويا مى گويند: گناه و جرم از طرف ما نيست بلكه به سبب مكر شما در شب و روز، به ما بود. و شما ما را به كفر و شريك گرفتن، وادار كرديد. و عبارت در تقدير «مكركم فى اللّيل و النهار» بوده است. و به خاطر توسعه در ظرف، به جاى مفعول به فرض شده و كلمه «مكر» به آن اضافه شده است. يا معنا اين است كه شب و روز مكر كننده اند. كه در اين صورت اسناد مكر به شب و روز، مجازى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 187

وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ ضمير در كلمه «أسرّوا» ضمير جنس است كه شامل هر دو نوع مستكبر و مستضعف كافران مى شود و مرجع آن «الظّالمون» در اين آيه است كه خداوند مى فرمايد:

إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ بنا بر اين پيشوايان هم براى گمراهى خودشان و هم براى گمراه كردن پيروان خود، پشيمان شدند و پيروان آنها براى گمراهى خودشان. و معنا اين است كه ندامت و پشيمانى خود را از يكديگر پنهان مى دارند. و برخى از مفسّران گويند كه اظهار مى كنند. مبناى اين قول اين است كه اين كلمه از لغتهاى اضداد است كه هم معناى پنهانى مى دهد و هم به معناى اظهار و آشكار آمده و در شعر امرء القيس به هر دو معنا تفسير شده است:

تجاوزت احراسا اليها و معشرا علىّ حراصا لو يسرّون مقتلى «1»

فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا اين عبارت در تقدير فى اعناقهم بوده است، لكن خداوند به نيّت و قصد سرزنش و مذمّت آنها به جاى ضمير اسم ظاهر فرموده است.

[سوره سبإ (34): آيات 36 تا 42] ..... ص : 187

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ (40)

قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (42)

__________________________________________________

1- هنگام رفتن به خانه محبوبه ام گروهى

بر كشتن من حريص بودند اگر مى توانستند قتل مرا پنهان كنند يا اگر مى توانستند قتل مرا آشكار كنند تا عبرت ديگران باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 188

ترجمه: ..... ص : 188

بگو پروردگار من روزى هر كس را بخواهد توسعه مى دهد يا تنگ مى كند، ولى اكثر مردم نمى دانند. (36)

اموال و فرزندان شما هرگز شما را پيش ما مقرّب نمى سازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها، در برابر كارهاى نيكى كه انجام داده اند، پاداش مضاعف و افزون است. و آنها در غرفه هاى بهشتى در نهايت امنيّت خواهند بود. (37)

و آنهايى كه براى انكار و نابودى آيه هاى ما تلاش مى كنند و مى پندارند از قدرت ما فرار خواهند كرد براى عذاب الهى احضار خواهند شد. (38)

بگو پروردگار من روزى هر كس از بندگانش را كه بخواهد توسعه مى دهد يا محدود مى كند و هر چه را در راه او انفاق كنيد جاى آن را پر مى كند و او بهترين روزى دهنده است. (39)

روزى كه خداوند همه مردم را محشور مى كند، آن گاه به فرشتگان مى گويد: آيا اينها شما را پرستش مى كردند؟ (40)

آنها گويند تو از اين نسبتهاى ناروا منزّهى، تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها، اينان جنّ و شياطين را مى پرستيدند و اكثرشان به آنها ايمان داشتند. (41)

امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ستمكاران مى گوييم: عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد بچشيد. (42)

تفسير: ..... ص : 188

وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى مالها و فرزندانى كه به شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 189

عطا كرديم و ارزانى داشتيم هيچ يك از آنها وسيله تقرّب و نزديكى شما نزد ما نيست. تا با داشتن آنها خود را مقرّب بدانيد.

واژه «زلفى» به معناى: قربى، و قربة، است و به معناى منزلت و جايگاه نيز

آمده است و در اين جا اسم مصدرى است كه در محلّ نصب مى باشد و مانند كلمه «نباتا» در اين آيه است كه خداوند مى فرمايد: وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً «خداوند شما را از زمين مانند گياهى رويانيد» (نوح/ 17).

إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً اين استثنا از ضمير «كم» در كلمه «تقرّبكم» است. و مقصود اين است كه ثروت و مال باعث تقرّب كسى نمى شود مگر فرد مؤمنى كه آن را در راه خدا انفاق كند. و همچنين فرزندان نيز كسى را مقرّب نمى كنند مگر فردى را كه آنها را به راه صلاح تربيت كند و به آنها علم دين بياموزد.

فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بنا بر اين براى اين گونه افراد پاداشى دو چندان و افزون است تا جايى كه خداوند در برابر يك عمل نيك (حسنه) ده برابر و حتى هفتصد برابر و بيشتر به آنها پاداش مى دهد.

عبارت «جزاء الضّعف» از باب اضافه مصدر به مفعولش است. و اصل آن:

فأولئك لهم أن يجازوا الضّعف ثمّ جزاء الضّعف ثمّ جزاء الضّعف، بوده است. و برخى عبارت را چنين خوانده اند. جزاء الضّعف علىّ فأولئك لهم الضّعف جزاء.

وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ كلمه «غرفات» هم به صورت جمع و هم به صورت مفرد (غرفة) خوانده شده و به معناى بالا خانه است. (طبقه بالاى هر ساختمان).

«آمنون» آنها از دگرگونيها و بلاها و مرگ و اندوه در امان هستند.

وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ و كسانى كه در ابطال و انكار آيات ما تلاش مى كنند و پيامبران ما را عاجز و ناتوان مى دانند و مى خواهند از ما پيشى بگيرند و مانع ديگران

از كارهاى خير مى شوند، حاصل كار آنان آتش و عذاب است كه در آن احضار مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 190

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ تكرار اين آيه به اين سبب است كه آيه اولى درباره كافران و خطاب به آنها بوده است و آيه دومى براى پند و اندرز مؤمنان است. و گويا خداوند مى فرمايد: بى نيازى و ثروت كافران به خاطر كرامت و خوبى آنها نيست، ولى ثروت مؤمنان، در صورتى كه در راه خدا انفاق كنند، ممكن است باعث سعادت و خوشبختى آنان شود، دليل بر اين معنا اين آيه است كه خدا مى فرمايد:

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ آنچه را كه شما انفاق كنيد خدا عوضش را مى دهد و جاى آن را براى شما پر مى كند، يا در اين دنيا به وسيله زياد كردن نعمتها و يا در آخرت به ثوابى كه پيش از آنها ذخيره مى شود.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ غرض سؤال از فرشتگان اين است كه ضمن گفتگو و سؤال و جواب، فرشتگان حقيقت را بگويند و بدين وسيله كافران بيشتر و شديدتر ملامت و سرزنش مى شوند و اين گونه بيان براى شنونده هم لطفى دارد و هم زجرى براى اين كه عليه او گفته مى شود. و مانند اين مورد است اين آيه كه خداوند به حضرت عيسى مى فرمايد: يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ «خداوند به عيسى بن مريم مى گويد:

آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خدا و معبود، غير از خداى جهان،

اختيار كنيد؟» (مائده/ 116).

قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ واژه «ولىّ» در اين جا به معناى موالات است و موالات از باب مفاعله و از ماده «ولى» مشتقّ است و به معناى قرب و نزديك بودن است. چنان كه معادات از باب مفاعله از مادّه عدواء و به معناى بعد و دورى است.

و لفظ «ولىّ» هم به نزديك شونده (موالى اسم فاعل) و هم به نزديك شده (موالى اسم مفعول) هر دو گفته مى شود. و مقصود اين است كه فرشتگان مى گويند آن كسى را كه دوست داريم و به او نزديك مى شويم تو هستى نه آنها، زيرا هيچ گونه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 191

قربى ميان ما و مشركان وجود ندارد. بنا بر اين با اثبات قرب به خدا و دشمنى نسبت به كافران، برائت و بيزارى خود را از عبادت آنها و رضايت به اين كار ثابت كردند.

[سوره سبإ (34): آيات 43 تا 48] ..... ص : 191

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْكٌ مُفْتَرىً وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (43) وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ (44) وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (45) قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (47)

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ

بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (48)

ترجمه: ..... ص : 191

و هنگامى كه از آيات روشنگر ما براى كافران تلاوت شد، گفتند: اين شخص- كه دعوى پيامبرى مى كند- چيزى نيست جز آن كه مى خواهد شما را از دين پدرانتان برگرداند. و نيز گفتند اين قرآن هم جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته چيز ديگرى نيست. و كافران هنگامى كه آيات حقّ به هدايتشان آمد گفتند: اين فقط يك سحر آشكار است. (43)

ما، پيش از اين، كتابهايى به آنها نداديم كه بخوانند و تو را تكذيب كنند. و نيز رسولانى كه به قول آنها بر ردّ تو دليل بياورند نفرستاديم. (44)

كافران پيش از اينها نيز پيامبران را تكذيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 192

كردند در حالى كه اينها به يك دهم از ثروت و قدرت آنها نرسيده اند، آنها رسولان مرا تكذيب كردند و ببين كيفر و مجازات من به آنها چگونه بود؟! (45)

بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اين كه دو نفر دو نفر، يا يك نفر يك نفر در امر دينتان براى خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را نسبت به من به كار بنديد تا دريابيد كه اين دوست و همنشين شما هيچ جنون ندارد، او فقط بيم دهنده شما از عذاب سخت و شديدى است كه در پيش داريد. (46)

بگو هر مزد و پاداشى كه از شما خواسته ام براى خود شما است، مزد من تنها بر خداوند است و او بر هر چيز دانا و گواه است. (47)

بگو پروردگار من حقّ را به سبب وحى بر پيامبران القا مى كند، زيرا او به رازهاى غيب آگاه است. (48)

تفسير: ..... ص : 192

اسم اشاره اول «ما هذا إِلَّا رَجُلٌ» اشاره به پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله است و دومى «ما هذا إِلَّا إِفْكٌ» اشاره به قرآن و سومى «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» اشاره به حقّ است. و منظور از:

حقّ أمر نبوّت و ماهيّت دين اسلام است.

تكرار فعل «قالوا» و قول خداوند كه مى فرمايد: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا كه تصريح به كفر است و همچنين در اين عبارت كه مى فرمايد: لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و مفهوم دو «لام» كه اشاره دارد هم به گويندگان و هم به گفته آنها درباره حقّ. و مفهوم «لمّا» كه دلالت دارد بر اقدام به كفر و انكار حقّ، بالبداهه و بدون تأمّل، همّه اينها دليل روشنى است بر انكار عظيم و خشم شديد خداوند از امر كافران. و گويا خداوند مى فرمايد اينان كافرانى سركش و متمرّدند كه نسبت به خدا تجرّى و جسارت مى كنند و درباره حقّ و حقيقت به اين روشنى، بدون تدبّر و اختبار، مكابره و آن را انكار مى كنند.

إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ كافران گفتند: اين حق و رسالت و دين اسلام چيزى نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 193

مگر سحرى آشكار.

وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها ما براى آنها كتابهايى نفرستاديم كه در آنها برهان و دليلى بر حقانيت و صحّت شرك، باشد.

وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ و ما پيش از تو براى آنها پيامبرانى نفرستاديم كه اگر آنها مشرك نباشند آنها را از عذاب و عقاب بيم دهند و بترسانند. هم چنان كه خداوند مى فرمايد: أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ «آيا ما براى اين مردم رسول و كتاب و حجّتى فرستاديم كه درباره شرك و صحّت آن با آنها سخن

گويد؟» (روم/ 35) يا مقصود اين است كه براى آنها دوره اى نبود كه كتاب و رسولى برايشان فرستاده شود، زيرا آنها مردمانى «امّى» بودند و در دوران جاهليّت زندگى مى كردند و هيچ مليّت و تمدّنى نداشتند. چنان كه خداوند مى فرمايد: أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ «آيا براى آنها از پيش كتابى فرستاديم كه در اين عقيده باطل به آن استدلال كنند»؟ (زخرف/ 21).

وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ سپس خداوند به خاطر تكذيبشان آنها را تهديد كرده و فرموده است: كافرانى كه پيش از اينها بودند، پيامبران خود را تكذيب و انكار مى كردند، هم چنان كه اينها تكذيب و انكار مى كنند.

وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ در حالى كه اينان به يك دهم از آنچه ما به آنها داده بوديم، از طول عمر و ثروت زياد و قدرت و نيروى بدنى، نرسيده اند.

فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ و هنگامى كه پيامبران ما را انكار كردند، عذاب و عقوبت ما آنها را فراگرفت و آن موقعيّت خوبى را كه داشتند به بيچارگى و بدبختى و استيصال تغيير داد و هيچ يك از قدرت و ثروت كه آنها پشتيبان خود مى پنداشتند نتوانست به آنها كمك كند و آنها را از عذاب نگهدارد، بنا بر اين چرا اينان فكر نمى كنند و نمى ترسند كه به عذابى همانند عذاب آنها گرفتار شوند؟

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ بگو من شما را به يك خصلت و يك كار مخصوصى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 194

سفارش مى كنم. سپس خداوند كلمه «واحدة» را با عبارت بعدى تفسير و بيان مى كند و مى فرمايد: أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى و بنا بر اين جمله عطف

بيان براى «واحدة» است.

مقصود از «قيام» يا به پا خاستن و متفرّق شدن از مجلس پيامبر است و يا مقصود آمادگى و اقدام با همّت و كوشش براى انجام كارى است، نه ايستادن روى دو پا. و معناى آيه شريفه اين است كه من شما را به يك امرى سفارش مى كنم كه اگر آن را به جاى آريد به حقّ مى رسيد. و آن قيام دو نفر دو نفر يا يكى يكى با نيّت خالص براى خداوند است. آن گاه در امر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و آنچه را كه آورده است و آنچه را كه مى گويد، از روى انصاف و عدالت بدون عناد و مكابره، بينديشيد و تدبّر كنيد.

ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ مقصود از اين عبارت اين است كه چنين امر مهم و عظيمى را كه اصلاح دنيا و آخرت به آن بستگى دارد هيچ كس در آن اقدام نمى كند به جز دو نفر: يكى ديوانه اى كه از هيچ چيز باك نداشته باشد و در صورتى كه از آوردن دليل و حجّت بر دعواى خود ناتوان باشد از رسوايى آن شرمنده نشود. و ديگر شخص عاقل و كاملى كه به پيامبرى برگزيده مى شود و از جانب خدا به آيات و حجّتها و معجزه ها تأييد و تقويت مى گردد، و شما مى دانيد كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نه تنها هيچ جنونى ندارد، بلكه مى دانيد كه عاقلترين و راستگوترين مردم و جامعترين آنها در صفتهاى نيك است.

حرف «ما» در عبارت «ما بِصاحِبِكُمْ» نافيه است و به خاطر اين كه خداوند مى خواهد راه دقّت نظر در امر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را نشان

دهد، كلام استينافى است. و رواست كه عبارت در تقدير چنين باشد، ثم تتفكروا فتعلموا ما بصاحبكم من جنة. و رواست كه «ما» حرف استفهام باشد به اين معنا كه چه چيزى از جنون در او يافت مى شود؟ و آيا شما از زمان كودكى تا زمان بعثتش نشانه اى در او ديديد كه با مقام نبوّتش منافات داشته باشد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 195

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ او نيست مگر بيم دهنده شما از عذاب سختى كه روز قيامت در پيش داريد.

قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ هر چه را كه به عنوان پاداش از شما درخواست كردم، براى خود شما است. در اين عبارت دو احتمال است:

يكى آن كه اصولا مسأله مزد و پاداش را نفى كند و بگويد اصلا چنين چيزى نيست. چنان كه تو هنگامى كه مطمئنّى دوستت چيزى به تو نداده است، به او مى گويى هر چه به من داده اى مال خودت باشد. و مقصود پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين است كه من براى تبليغ رسالت از مال دنيا چيزى از شما نخواسته ام تا مرا به آن متّهم كنيد.

ديگرى آن كه منظور از پاداش همان أجر و مزدى است كه خداوند فرموده است:

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا «بگو من از شما مزد رسالت نمى خواهم جز آن كه هر كس بخواهد راه خداى خود را برگزيند».

- (فرقان/ 57). همچنين مى فرمايد: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى :

«بگو من از شما مزد رسالت نمى خواهم جز مودّت و دوست داشتن نزديكانم».

(شورى/ 23) زيرا انتخاب راه خدا

چيزى است كه فايده و بهره آن نصيب خود آنها مى شود و همچنين دوستى اهل بيت ثوابش براى خود آنها ذخيره مى شود نه براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله.

إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ پاداش و ثواب عمل من تنها بر خداست بنا بر اين او ثواب تبليغ رسالت مرا خواهد داد.

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ واژه «قذف» به معناى رها كردن و انداختن است و به طور استعاره به معناى إلقا كردن و وحى نيز مى آيد و مقصود در اين جا يا اين است كه خداوند حقّ را به پيامبران خود وحى و القا مى كند. و يا اين است كه خداوند حقّ را بر باطل مى افكند و آن را نابود مى سازد. [و به مفهوم: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، مى باشد].

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 196

عَلَّامُ الْغُيُوبِ كلمه «علّام» مرفوع است بنا بر اين كه بر محلّ إنّ و اسم آن حمل شود كه آن خبر براى مبتداى محذوف است.

[سوره سبإ (34): آيات 49 تا 54] ..... ص : 196

اشاره

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50) وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (51) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (52) وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (53)

وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (54)

ترجمه: ..... ص : 196

بگو حق آمد و باطل نماند و ياراى بازگشتنش نيست (49)

بگو اگر من گمراه شوم زيانش بر من است و اگر هدايت يابم به وسيله وحى پروردگار من است، او شنوا و به دلها نزديك است (50)

اگر سختى حال تبهكاران را ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود و نمى توانند بگريزند و از مكان نزديكى دستگير مى شوند (51)

كافران در آن حال مى گويند: ما به پيامبر ايمان آورديم ولى چگونه مى توانند به اين آسانى و با اين همه دورى از مقام ايمان، به آن دست يابند؟ (52)

آنها پيش از اين كه آزاد و مختار بودند به او كافر شدند و به گمان خويش به او تهمت مى زدند. (53)

سرانجام ميان آنها و آنچه مورد علاقه شان بود جدايى افكنده شد، همان گونه كه به امثال آنها، از امّتهاى گذشته، از پيش چنين عمل شد، زيرا آنها هم مانند اينها در شكّ و ترديد بودند. (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 197

تفسير: ..... ص : 197

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ هر چيز زنده اى مى تواند كارى را از ابتدا شروع و يا كار قبلى را اعاده و تكرار كند، اما اگر هلاك و نابود شد، ديگر ابداء يا اعاده اى براى او ممكن نيست. و خداوند عبارت: وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ، را كنايه و مثل براى هلاكت و نابودى باطل، قرار داده است. و به اين معناست شعر عبيد كه گفته است:

اقفر من اهله عبيد فاليوم لا يبدى و لا يعيد «1»

معنا اين است كه حق آمد و باطل نابود شد جاء الحقّ و هلك الباطل.

ابن مسعود روايت كرده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هنگامى

كه 360 بت در اطراف خانه كعبه بود وارد مكّه شد و با چوبى كه در دست داشت آنها را مى زد و مى فرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً. جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ.

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي بگو اگر من آن گونه كه شما گمان مى كنيد از راه حق گمراه شده ام از طرف خودم بوده است و وبال و عذاب آن تنها بر من است نه بر ديگرى، زيرا خود من آن را اختيار كرده ام.

وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي و اگر به حقّ هدايت شدم از تفضّل پروردگار من است، زيرا او راه حق را به من وحى كرده است و بدين سبب من از او منّت دارم.

وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا در آيه شريفه جواب «وَ لَوْ تَرى » حذف شده است و آن عبارت لرأيت أمرا عظيما بوده است.

حرف «لو» و «إذ» و فعلهايى مانند «فزعوا» و «أخذوا» و «حيل بينهم» همه براى ماضى و زمان گذشته است، ولى در اين جا مقصود زمان آينده و استقبال است، زيرا

__________________________________________________

1- عبيد از ميان خانواده اش نابود شد و ديگر نمى تواند شعرى را شروع و يا اشعار قبلى را تكرار كند. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 198

چون خداوند فاعل آنهاست، انجام و تحقّق آنها به اندازه اى مسلّم است كه گويا واقع شده است.

زمان فزع و بى تابى، روزى است كه براى حساب در قيامت بر انگيخته مى شوند (روز بعث و نشور).

فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ معناى «فلا فوت» اين است كه هيچ فردى از نظر خدا دور نمى ماند و فوت نمى شود. و مقصود از

«مكان قريب» همان قبرهاى آنهاست.

برخى از مفسّران گويند: زمان فزع، زمان مرگ است و آن هنگامى است كه ملائكه عذاب را براى قبض روح مى بينند. و برخى گويند: روز بدر است، آن هنگام كه گردن آنها را مى زدند و نمى توانستند فرار كنند و بعضى ديگر گويند: مقصود سپاه سفيانى است كه در بيابان بيدا، زمين پاهاى آنها را مى گيرد و به زمين فرو مى روند.

فعل «أخذوا» يا به فعل «فزعوا» عطف شده است و در تقدير چنين بوده است:

فزعوا و أخذوا فلا فوت لهم يا بر عبارت «لا فوت» عطف است كه تقدير آن اين بوده است: اذ فزعوا فلم يفوتوا و أخذوا.

وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ در چنين وقتى، زمان مرگ، يا زمان بعث، مى گويند: ما به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورديم، زيرا در آيات پيش ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ نام پيامبر گفته شده است.

وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ واژه «تناوش» به معناى نايل شدن و دريافتن چيزى است به آسانى و سهولت. و اين مثل بيانگر اين است كه آنها چيز غير ممكنى را مى خواستند و آن بهره مند شدن از ايمان، در زمان مرگ بود همان گونه كه مؤمنان در دنيا از آن بهره مند شدند. خداوند حال اينها را به حال كسى مثال زده است كه بخواهد چيزى را كه ديگران از راه نزديك و به موقع به دست آورده اند، از راه دور و بى موقع به آسانى و سهولت به دست آورد [و اين هم كه ممكن نيست.]

كلمه «تناوش» را به صورت تناوءش نيز خوانده اند زيرا واو ضمّه دار بدل به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 199

همزه شده است چنان

كه در كلمه «أدور» واو قلب به همزه و «أدور» شده است.

و برخى گويند «تناوش» از ماده «ناش» است كه به معناى خواستن است. چنان كه رؤبة گفته است: اليك نأش القدر المنئوش خواستن به اندازه از جانب توست. و نؤوش و نئيش حركتى است كه با تأخير و كندى همراه باشد. نهشل گفته است:

تمنّى نئيشا أن يكون اطاعنى و قد حدثت بعد الأمور امور «1»

شاهد مثال در كلمه نئيشا است كه در شعر به معناى آخر و عاقبت آمده است و بنا بر ظرف بودن منصوب است.

وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ عبارت «يقذفون» بر «كفروا» عطف است چون هر دو حكايت حال زمان گذشته است، يعنى كافران نسبت به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله گمان كذب و دروغ داشتند و چيزهايى از سحر و شعر و دروغ و جنون، به او نسبت مى دادند كه از مقام او خيلى دور بود. و گويا آنها از مكان دورى اين نسبت ها را به او مى دادند. از اين جهت كه ساحر و شاعر و دروغگو و ديوانه بودن، از شخصيّت و مقام او، بسيار دور بود. و دورترين چيز از او اين بود كه از خوى او دروغ گفتن و ارائه باطل باشد.

وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ ميان آنها و خواسته ها و آرزوهايشان جدايى و فاصله افكنده شد هم چنان كه نسبت به كسانى از امّتهاى گذشته كه در كفر و عقيده دينى همانند اينها بودند چنين كارى انجام شد.

إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ آنان همواره در شك و ترديد بودند چنان كه گفته اند:

عجب عجيب. بسيار شگفت آور.

__________________________________________________

1- آرزو دارم

كه عاقبت از من پيروى كنى هر چند امورى پس از امورى روى خواهد داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 200

سوره ملائكه يا (فاطر) ..... ص : 200

اشاره

اين سوره مباركه مكّى است، جز دو آيه آن (29 و 32) و داراى 45 آيه است.

لهم عذاب شديد، و أن تزولا و تبديلا، سه آيه بصرى است. «جديد» و «البصير» و «النّور» غير بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 200

در روايت أبىّ بن كعب است: هر كس سوره ملائكه را بخواند، هشت «1» دراز درهاى بهشت روز قيامت او را دعوت كنند كه از هر كدام در كه خواهى وارد شو. «2»

[سوره فاطر (35): آيات 1 تا 5] ..... ص : 200

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (3) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)

__________________________________________________

1- در بعضى از روايتها «ثلاثة ابواب» سه درآمده است.

2-

من قرأ سورة الملائكة دعته يوم القيمة ثمانية ابواب من ابواب الجنّة أن ادخل من أىّ الأبواب شئت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 201

ترجمه: ..... ص : 201

ستايش مخصوص آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند، او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، و بر هر چيزى تواناست. (1)

خداوند هر رحمتى را كه به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد و هر چه را كه نگهدارد و نفرستد غير از او كسى نمى تواند بفرستد و اوست با اقتدار و حكيم (2)

اى مردم به ياد آوريد نعمتهاى خدا را كه به شما عطا فرمود، آيا جز خدا آفريننده اى هست كه از آسمان و زمين به شما روزى دهد؟ هرگز جز خداى يكتا خدايى نيست، پس چگونه به طرف باطل روى مى آوريد (3)

اگر تو را تكذيب كردند [اندوهگين مباش ] پيامبران

پيش از تو را نيز تكذيب كردند و بازگشت امرها به سوى خداست. (4)

اى مردم وعده خداوند حقّ است، پس مبادا زندگى دنيا شما را مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به بخشش و كرم خدا مغرور كند. (5)

تفسير: ..... ص : 201

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در اين عبارت اگر اضافه را اضافه لفظى بدانيم، به اين معنا كه در واقع دو چيز باشند، كلمه «فاطر» براى «اللَّه» بدل است و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 202

اضافه را اضافه معنوى بدانيم صفت آن است.

أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ كلمه هاى «مثنى» و «ثلاث» و «رباع» صفتند براى «اجنحة» و اين سه كلمه از: اثنين اثنين، و: ثلاثه ثلاثه، و: اربعه اربعه، عدول كرده اند. و معناى عدول اين است كه از: مثنى، معناى: اثنين اثنين، را اراده كنى. و اصل در كلمه اين است كه تنها معناى خود كلمه را از آن اراده كنى نه معناى كلمه ديگر را. و عدول (عدل) اين است كه كلمه اى را تلفّظ كنى ولى مقصود تو كلمه ديگرى باشد. و معنا اين است كه خداوند فرشتگان را به گونه هاى مختلف آفريده به طورى كه براى بعضى دو بال و براى برخى سه بال و براى پاره اى چهار بال قرار داده است.

يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ و در آفرينش بالها و چيزهاى ديگر آنچه را كه مشيت و حكمتش اقتضا كند مى افزايد. و آيه در اين مورد مطلق است و شامل هر گونه زيادى، از طول قامت و اعتدال صورت و نيروى بدنى و خرد نيكو و جز آن، مى شود. و برخى از مفسّران گويند: مقصود از

زيادى خلقت، صورت زيبا و صداى خوش و موى زيبا است.

ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ ... هر چه را از رحمت كه نعمت روزى و باران و صحّت و سلامتى و جز آن از اقسام نعمتهاست خداوند براى انسان بفرستد، هيچ فردى نمى تواند جلو آن را بگيرد. و هر چه را كه خداوند نفرستد، هيچ فردى نمى تواند بفرستد.

و «فتح» [كه يفتح از آن آمده است ] كنايه از ارسال و فرستادن است به دليل اين كه به جاى: فلا فاتح له، فرموده: «فَلا مُرْسِلَ لَهُ» و براى اين كه رحمت بيانگر تمام نعمتها و رحمتها باشد نكره آمده و گويا خداوند فرموده است: از هر رحمتى كه باشد چه آسمانى و چه زمينى.

و علّت اين كه در مرحله اول ضمير مؤنث: لها، و در مرتبه دوم ضمير مذكّر: له،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 203

گفته شده اين است كه در هر دو حال ضمير هم به لفظ برگردد و هم به معنا همچنين براى اين است كه در مرتبه اول كلمه رحمت تفسير شده و ضمير هم مطابق آنچه تفسير شده آمده است. ولى در مرتبه دوم تفسيرى نشده، بنا بر اين ضمير مطابق اصل، مذكّر آمده است. و نيز در مرحله دوم محتمل است كه امساك مطلق باشد و شامل غضب و رحمت هر دو بشود.

و اين كه اولى (فرستادن) تفسير شده و دومى (نفرستادن) تفسير نشده است دليل بر اين است كه رحمت خدا بر غضبش سبقت و پيشى دارد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ با دل و زبان به ياد نعمتهاى خداوند باشيد.

و نسبت به آنها كفران نكنيد. و با اعتراف به

اين كه از طرف خداوند است و با اطاعت از خداوند، شكر آنها را به جا آوريد.

هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ كلمه «غير» بنا بر اين كه صفت لفظ يا صفت محلّ «خالق» باشد، هم به رفع وهم به جرّ خوانده شده است.

يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ در عبارت «يرزقكم» سه احتمال گفته شده است:

1- بنا بر اين كه آن را صفت «خالق» بدانيم ممكن است كه در محلّ جرّ باشد.

2- بنا بر اين كه بگوييم «خالق» در محلّ رفع است به تقدير «يرزقكم» ممكن است كه محلّى نداشته باشد. و اين فعل ظاهرى، فعل تقديرى را تفسير مى كند.

3- ممكن است بگوييم كلام، پس از عبارت «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ» كلام استينافى است، در اين صورت دلالت دارد بر اين كه لفظ «خالق» به غير از خداى عزّ و جلّ به چيز ديگرى گفته نمى شود، ولى در دو صورت جلوتر كه صفت و تفسيرى است دليلى نيست كه «خالق» مختصّ خداوند باشد زيرا در اين دو صورت «اللَّه» به روزى دادن از آسمان و زمين مقيّد گرديده و از اطلاق خارج شده است.

مقصود از روزى از آسمان، باران و از زمين، گياهان است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اين عبارت جمله اى است جدا و مستقلّ و هيچ محلّى ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 204

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ چرا و به چه سبب از توحيد به جانب شرك و از حق به سوى باطل برگشتيد؟ بعضى گويند: مقصود اين است كه چگونه از اين دلايل واضح و روشنى كه براى شما بر توحيد اقامه شده است اعراض مى كنيد و برمى گرديد.

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ اين

عبارت در اصل و تقدير چنين بوده است: و إن يكذّبوك فتأسّ بتكذيب الرّسل من قبلك اگر تو را تكذيب كردند صبور باش كه پيامبران پيش از تو را هم تكذيب كردند. بنا بر اين عبارت فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ به جاى: فتأسّ، آمده است، زيرا با گفتن سبب از گفتن مسبّب بى نياز مى شويم، يعنى با ذكر فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ ... از بيان: فتأسّ، بى نياز مى شويم.

كلمه رسل، به صورت نكره آمده است، چون در تقدير و معنا اين بوده است كه پيامبرانى كه شماره آنها بسيار بود و داراى معجزه ها و دليلها بودند. مورد تكذيب قرار گرفتند.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ بدون ترديد وعده خداوند كه زنده شدن در روز قيامت و بهشت و جهنّم و پاداش و كيفر اعمال است، حقّ و درست است.

فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا بنا بر اين زندگى دنيا شما را گول نزند و به لذّتهاى آن مغرور نشويد. زيرا آنها در اندك مدّتى نابود و تباه مى شوند.

وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ مقصود از كلمه «غرور» يا شيطان است و يا دنيا و زينتهاى آن [منظور اين است كه شيطان، يا دنيا، شما را نسبت به عفو و بخشش خداوند مغرور نكند.]

[سوره فاطر (35): آيات 6 تا 10] ..... ص : 204

اشاره

إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ (6) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (7) أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ (8) وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ

مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ (9) مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 205

ترجمه: ..... ص : 205

شيطان سخت دشمن شماست، شما هم او را دشمن خود بدانيد و فريبش را نخوريد او حزبش را براى اين دعوت مى كند كه همه را اهل آتش سوزان جهنّم گرداند. (6)

آنان كه راه كفر پيش گرفتند بهره آنها عذاب شديد است. و آنان كه ايمان آوردند و كار نيك انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است. (7)

آيا كسى كه كردار زشتش به چشم او آراسته مى آيد و آن را خوب و زيبا مى بيند مانند فرد حقيقت بين است؟ خداوند هر كس را بخواهد گمراه سازد و هر كس را بخواهد هدايت فرمايد، بنا بر اين جان خود را به خاطر تأسّف و حسرت زياد بر آنها از دست مده (به هلاكت نينداز) كه خدا به آنچه انجام مى دهند كاملا آگاه است. (8)

خدا است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند. ما اين ابرها را به سوى شهر و ديار مرده اى مى رانيم و به وسيله باران آن ابر، زمين را پس از مردنش زنده مى كنيم. زنده كردن مردگان در روز قيامت هم همين گونه است. (9)

هر كس خواهان عزّت است بداند كه تمام عزّت براى خداست (بايد از خدا بخواهد) سخنان پاك (كلمه توحيد) به سوى او بالا مى رود و عمل نيك، آن را بالا مى برد و براى آنان كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 206

مكر و تزوير

مى كنند و نقشه هاى سوء مى كشند عذاب شديدى است و مكرشان به كلّى نابود خواهد شد. (10)

تفسير: ..... ص : 206

أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ چون خداوند از دو گروه كافران و مؤمنان ياد فرمود به پيغمبرش صلّى اللَّه عليه و آله گفت: آيا از اين دو گروه كسى كه زشتى كردارش در نظرش نيك و آراسته آيد مانند كسى است كه چنين نيست؟ و گويا كه پيامبر در جواب مى گويد: نه چنين نيست. سپس خداوند فرمود: فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ.

معناى آراسته ديدن عمل زشت و گمراهى يكى است. و آن اين است كه گناهكار به گونه اى است كه شايستگى لطف و مرحمت را از طرف خداوند ندارد. بنا بر اين در خور اين است كه خداوند او را به خودش واگذارد تا هر چه مى خواهد بكند. و در اين هنگام است كه در گمراهى و ضلالت چنان غرق مى شود كه زشت را زيبا و زيبا را زشت مى بيند.

هنگامى كه خداوند گمراهان را خوار كرده و از يارى به آنها خوددارى مى فرمايد جا دارد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم به آنها اهميّتى ندهد و تأسّف و حسرت آنها را نخورد.

از زجّاج نقل شده كه اين عبارت در تقدير چنين بوده است: أ فمن زيّن له سوء عمله ذهبت نفسك عليهم حسرة، و چون عبارت «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ» بر جواب دلالت دارد، اصل جواب (ذهبت نفسك) حذف شده است. و يا اين گونه بوده است: أ فمن زيّن له سوء عمله كمن هده اللَّه، پس جواب حذف شده است زيرا عبارت فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ

بر آن دلالت دارد.

كلمه «حسرات» مفعول له است. يعنى به خاطر حسرتها خودت را هلاك نكن.

كلمه «عليهم» صله براى فعل «تذهب» است مانند اين كه بگويى: هلك عليه حبّا، و رواست كه حال باشد و گويى كه نفس به سبب زيادى حسرتها به تمامى حسرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 207

شده است.

فَتُثِيرُ سَحاباً بادهايى كه ابرها را به حركت مى آورد. فعل اين عبارت، بر خلاف ما قبل و ما بعدش، به صورت فعل مضارع آمده است تا آن كيفيّتى را كه از جا به جايى ابرها ايجاد مى شود بيان كند. و اين صورت بديع را كه دلالت بر قدرت كامله خدا دارد (پيش روى مردم) حاضر كند.

همچنين راندن ابرها به طرف سرزمينهاى مرده و زنده كردن آنها با باران پس از مردنشان، چون دلالت بر قدرت خداوند دارد فرمود:

فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها در حالى كه از لفظ غيبت به متكلّم، كه مفهوم اختصاصى چنين كارى را به خدا بهتر مى رساند، عدول كرده است.

كَذلِكَ النُّشُورُ حرف «كاف» در كلمه «كذلك» در محلّ رفع است و مقصود اين است كه: زنده كردن مرده ها در روز قيامت مانند زنده كردن اين زمينهاى مرده است.

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً اين عبارت در تقدير چنين است: من كان يريد العزّة فليطلبها عند اللَّه، و چون عبارت: فللّه العزّة ...، ما را از عبارت تقديرى بى نياز مى كند و بر آن دلالت دارد اين عبارت به جاى آن ديگرى آورده شده است، زيرا چيزى از جايى خواسته نمى شود مگر از صاحب و مالك آن چيز و مقصود اين است كه عزّت و ارجمندى به تمامى،

چه عزّت در دنيا و چه در آخرت، مختصّ ذات خداوند است و هر كس كه بخواهد عزيز شود بايد خود را به وسيله پيروى و اطاعت امر خداوند عزيز كند. و روايتى كه انس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده است بر اين مطلب دلالت دارد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پروردگار شما هر روز مى فرمايد: من عزيزم و كسى كه عزّت دنيا و آخرت را مى خواهد بايد عزيز را اطاعت كند «1».

سپس خداوند سبحان با بيان اين عبارت كه مى فرمايد: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ

__________________________________________________

1-

إن ربكم يقول كل يوم: أنا العزيز فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 208

چيزهايى را كه پيش او باعث عزّت مى شوند معرّفى مى كند كه ايمان و عمل صالح است. و لفظ «كلم»، جمع كلمه است و هر جمعى كه ميان آن و مفردش، در تلفّظ، به جز، هاى آخر فرقى نباشد مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است. چنان كه گويند: هذا كلم و هذه كلم.

واژه «صعود» در اين جا به معناى قبول شدن اعمال است و هر عملى از عبادتها كه مورد قبول حق تعالى واقع شود، به بالا رفتن و صعود، توصيف مى شود، زيرا فرشتگان اعمال انسانها را مى نويسند و تا جايى كه خداوند بخواهد بالا مى برند.

چنان كه حق تعالى فرموده است: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ «نه چنين نيست بى ترديد كتاب و پرونده نيكان در مقامهاى بالا است» (يا در بهشت علّيّين است.)

(مطفّفين/ 88).

و مقصود از «كلم طيّب» كلمه هايى است كه با مجد و عظمت الهى و تقديس و حمد خدا همراه باشد

كه اطيب آنها جمله لا إله إلا اللَّه است.

وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ عمل نيك آن كلمه طيّب را به جانب خدا بالا مى برد. در اين صورت ضمير «هاء» به كلم بر مى گردد. برخى از مفسّران گويند معنا اين است كه كلم طيّب عمل صالح را بالا مى برد. زيرا هيچ عملى بدون توحيد، كه كلمه طيّب است، سودى ندارد. پاره ديگر گويند: يعنى خداوند عمل صالح را براى صاحبش بالا مى برد پس در اين دو صورت، ضمير به عمل بر مى گردد.

وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ اين عبارت در تقدير چنين بوده است: و الّذين يمكرون المكرات السّيّئات، يا: يمكرون اصناف المكر السّيّئات، بنا بر اين كلمه «سيّئات» يا صفت براى مصدر است يا براى چيزى است كه در حكم مصدر است.

برخى گويند: مقصود آن، مكرهاى قريش است آن گاه كه در دار النّدوه جمع شده بودند و تصميم گرفتند كه نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يكى از سه كار را انجام دهند: يا او را مقيّد و حبس كنند، يا بكشند و يا از مكّه بيرونش كنند. هم چنان كه خداوند حكايت ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 209

آنها را چنين بيان مى فرمايد: وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا ... «هنگامى كه كافران به تو مكر كردند» (انفال/ 30).

وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ و تنها مكر كسانى كه چنين مكرهايى كنند ناچيز است و در نتيجه تباه و فاسد مى شود، نه مكر خداوند نسبت به كافران، زيرا پروردگار آنها را از مكه بيرون آورد و به كشتن داد و در چاههاى بدر گرفتارشان كرد. بنا بر اين خداوند تمام مكرهاى آنها را به ضرر خودشان

به كار برد.

[سوره فاطر (35): آيات 11 تا 17] ..... ص : 209

اشاره

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (11) وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14) يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15)

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 210

ترجمه: ..... ص : 210

خداوند شما (نوع بشر) را از خاك آفريد سپس از نطفه و پس از آن شما را به صورت همسران يكديگر قرار داد، هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود و وضع حمل نمى كند جز به علم و اراده او و هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند و از عمرش كاسته نمى شود مگر اين كه در كتاب [علم ازلى حقّ ] ثبت است، اينها همه براى خدا بسيار آسان است (11)

هرگز آن دو دريا كه اين يكى آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش خوشگوار است و آن ديگر كه تلخ و شور و گلوگير است، يكسان نيستند،

با وجود اين شما از هر دو گوشت تازه مى خوريد و براى پوشيدن زيورها وسايل زينتى استخراج مى كنيد و در آن كشتيها را مى بينى كه دريا را شكافته و به هر طرف پيش مى روند تا از فضل خدا بهره گيريد و شايد شكر او را به جا آوريد (12)

خداست كه شب را درون (پرده) روز پنهان مى كند و روز را درون (پرده) شب و خورشيد و ماه را مسخّر كرده هر يك از آنها تا مدّت معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند، اين چنين خدايى است پروردگار شما كه حاكميّت همه ملك هستى از آن اوست و جز او، كسانى را كه به خدايى مى خوانيد، حتّى به اندازه پوست نازك هسته خرما حاكميّت ندارند. (13)

اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى دهند و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند و هيچ كس مانند خداى دانا تو را از حقيقت آگاه نمى سازد (14)

اى مردم! شما همه نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بى نياز و غنىّ بالذّات و شايسته هر گونه حمد و ستايش است. (15)

اگر بخواهد شما را نابود مى كند و خلق جديدى مى آفريند. (16)

و اين كار براى خدا هيچ دشوار نيست. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 211

تفسير: ..... ص : 211

ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً كلمه «ازواج» يا به معناى اقسام و اصناف و يا به معناى مرد و زن است.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و از جنس ماده ها حامله نمى شود يعنى بچّه در شكمش نمى باشد و وضع حمل نمى كند مگر اين كه خداوند به آن آگاه است.

وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ

لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ معناى آيه شريفه اين است كه هيچ فردى عمر نمى كند يا عمرش به گذشت شب و روز كوتاه نمى شود مگر اين كه در كتاب علم خدا محفوظ است. و خداوند آن را از پيش ثبت كرده است و چون به فردى كه عمر طولانى كرده است معمّر مى گويند لذا در آيه نيز چنين فردى معمّر ناميده شده است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه عمرى طولانى و كوتاه نمى شود مگر اين كه در كتاب خداوند ثبت شده است، به اين طريق كه خداوند در لوح محفوظ مى نويسد كه اگر فلانى اطاعت خدا را كرد تا فلان مدّت عمر مى كند و اگر گناه و نافرمانى كرد از مدّت عمرش كاسته مى شود. و روايت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم اشاره به همين معناست كه فرموده است: صدقه و صله رحم، شهرها را آباد و عمرها را طولانى مى كند. «1»

وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ ... خداوند دو گونه دريا، درياى شيرين گوارا و درياى شور و ناگوار را، دو مثل براى مؤمن و كافر قرار داده است. سپس در مقام بيان كيفيّت دو دريا و نعمتهايى كه در آنها موجود است به صورت جمله

__________________________________________________

1-

إنّ الصدقة و صلة الرّحم تعمران الدّيار و تزيدان فى الأعمار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 212

معترضه فرموده:

وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها از هر يك از اين دو دريا گوشت تازه كه همان ماهى است مى خوريد و زيور و پيرايه كه لؤلؤ و مرجان است استخراج مى كنيد.

لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تا از فضل خداوند بهره گيريد. در اين آيه مرجع

ضمير فضله كه كلمه اللَّه است ذكر نشده، ولى در آيه هاى پيش گفته شده است [مانند آيه 14 در نحل ] و ذكر نشدن لفظ اللَّه مشكلى براى مرجع ضمير پيش نمى آورد، زيرا مفهوم و سياق كلام بر آن دلالت دارد.

وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ حرف رجاء «لعلّ» كنايه از اراده و خواستن است. گويا خداوند مى فرمايد: لتبتغوا و لتشكروا براى اين كه بهره مند شويد و شكر آن را به جا آوريد.

ممكن است كه مفهوم آيه درباره دو دريا به صورت غير معترضه باشد، و آن اين است كه خداوند دو جنس مؤمن و كافر را به دو دريا تشبيه كرده و درياى شور و تلخ را بر كافر ترجيح داده است به اين كه درياى شور، در منافعى مانند داشتن ماهى و لؤلؤ و مرجان و راندن كشتى در آن، با درياى شيرين مشاركت دارد در صورتى كه كافر خالى از هر سودى است و در هيچ بهره اى از منافع معنوى با مؤمن شريك نيست.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ كلمه «ذلك» مبتداست و كلمه هاى بعدى «اللَّه» «ربّكم» و «له الملك» همه به ترتيب خبرند.

ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ واژه «قطمير» به معناى پوسته هسته خرماست.

لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ آن بتها سخنان و دعاى شما را نمى شنوند، زيرا آنها جماد هستند. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 213

وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ و بر فرض هم كه بشنوند جواب شما را نمى دهند، زيرا آنها مدّعى آنچه شما درباره آنها ادّعا مى كنيد نيستند و خود را معبود و شريك خدا نمى دانند.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ روز قيامت آن بتها انكار مى كنند كه شما آنها را شريك خدا و معبود خود قرار

داديد و مى گويند: ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ «شما ما را پرستش نمى كرديد» (يونس/ 28).

وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ و هيچ خبر دهنده اى تو را به امرى، مانند كسى كه خبير و داناى به امر باشد خبر نمى دهد و مراد اين است كه تنها او خبير به امور است و به درستى و حقيقت خبر مى دهد نه ديگر خبر دهندگان، پس معناى آيه اين است آنچه را كه از حال معبودان آنها به شما خبر مى دهم درست و حقّ است، زيرا من به آنچه به شما خبر مى دهم دانا و خبيرم.

يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ لفظ «فقراء» معرفه آورده شده تا خداوند به آنها بفهماند كه به سبب شدّت احتياج به خدا در حقيقت از جنس نيازمندان هستند و اگر به صورت نكره گفته مى شد معنايش اين بود كه شما در بعضى از امور از فقرا هستيد.

وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ و چون خداوند احتياج آنها را به خودش و بى نيازى خودش را از آنها ثابت كرد، صفت حميد را بيان فرمود تا دلالت كند كه تنها او بى نيازى است كه به سبب بى نيازى ذاتيش، تمام آفريده ها را سود مى دهد و منعمى است كه به سبب انعامش بر آفريده ها شايسته است كه او را حمد و ستايش كنند.

وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ واژه: عزيز، در اين جا به معناى ممتنع است، يعنى آن كارها براى خدا ممتنع نيست، بلكه بسيار سهل و آسان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 214

[سوره فاطر (35): آيات 18 تا 26] ..... ص : 214

اشاره

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ ءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ

يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (18) وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ (19) وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ (20) وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ (21) وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22)

إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ (24) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (26)

ترجمه: ..... ص : 214

هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نكشد و آن كه بارش سنگين است اگر ديگرى را براى حمل گناه خود به كمك بخواند، هر چند از نزديكان او باشد، چيزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، تو تنها كسانى را انذار مى كنى كه در پنهانى از خداى خود مى ترسند و نماز به پا مى دارند و كسى كه خود را از گناه و كارهاى زشت پاك و منزّه كند، سود آن به خودش باز مى گردد و بازگشت همه به سوى خداست. (18)

نابينا و بينا هرگز برابر و مساوى نيستند (19)

و نه تاريكيها و روشنايى (20)

و نه سايه و باد داغ و سوزان (21)

و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند، خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنهايى كه در قبرستان خفته اند برسانى. (22)

تو تنها بيم دهنده اى (23)

ما تو رابه حقّ براى بشارت و انذار فرستاديم و هر امّتى در گذشته

انذار كننده اى داشته است (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 215

اى رسول ما اگر [مردم ] تو را تكذيب مى كنند (غم مدار) پيشينيان هم پيامبرانى را كه با آيات و معجزات و كتابهاى آسمانى و دليلهاى روشنگر براى هدايتشان آمدند همه را تكذيب كردند. (25)

سپس ما هم از آن كافران مؤاخذه شديد كرديم، مجازات من نسبت به آنها چگونه بود. (26)

تفسير: ..... ص : 215

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى واژه «وزر» به معناى بار و سنگينى و حمل است، و «وزر الشّى ء» يعنى حمل كرد آن چيز را و مقصود از اين عبارت اين است كه هيچ كس در روز قيامت بار گناهى را بر دوش نمى كشد مگر آنچه را كه خود مرتكب شده است و هيچ كس را به خاطر گناه ديگرى باز خواست و مؤاخذه نمى كنند.

مفهوم آيه دلالت دارد كه خداى سبحان هيچ فردى را، جز براى گناه خودش، بازخواست نمى كند. و اگر كسى كه از گناه بارش سنگين شده است، ديگرى را به كمك بخواند تا مقدارى از بارش را بر دوش كشد، آن ديگرى هرگز پاسخ او را نمى دهد و به او كمك نمى كند و چيزى از بار او را بر دوش نمى كشد هر چند از فاميل بسيار نزديكش باشد، مانند پدر، فرزند و برادر ...، بنا بر اين: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «هر فردى در گرو كارهاى خودش است». (مدّثّر/ 38) كلمه «بالغيب» يا براى فاعل حال است يا براى مفعول، يعنى آنها از عذاب خدايشان مى ترسند در حالى كه از عذاب، پنهان و غايبند. يا اين كه آنها از عذاب خداوند مى ترسند در حالى كه عذاب از آنها پنهان است.

وَ مَنْ

تَزَكَّى و كسى كه به سبب اطاعت و ترك معاصى خود را پاك و منزّه كند.

اين جمله اعتراض مؤكدى است بر خشيت و اقامه نماز آنها، زيرا اين دو نيز از وسايل تزكيه هستند.

وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ خداوند به كسى كه تزكيه نفس كرده است وعده ثواب مى دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 216

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ تفاوت ميان واوها اين است كه بعضى از واوها دو كلمه يا دو جمله را به دو كلمه يا جمله ديگر ربط مى دهد و بعضى ديگر يك كلمه را به يك كلمه ديگر مربوط مى كند. و گاهى براى تأكيد نفى، لاء نافيه با واو مى آيد.

وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ «حرور» و «سموم» به بادهاى سوزان گفته مى شود.

برخى از مفسّران گويند: اعمى و بصير، مثلى براى مؤمن و مشرك است و:

ظلمات و نور، براى شرك و ايمان و «ظل» و «حرور»، براى بهشت و دوزخ و: احياء و اموات را براى مؤمنان و كافران يا براى عالمان و غير عالمان مثل زده است.

إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ تو جز تبليغ وظيفه اى ندارى، بنا بر اين اگر از شنوندگان انذار، كسى گوش فرا داد و قبول كرد سود و بهره اش براى خود اوست و اگر از اصرار كنندگان در نشنيدن بود مسئوليّتى جز تبليغ بر تو نيست.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً واژه «بالحقّ» يا حال براى يكى از دو ضمير است (نا و ك)، يعنى تو محقّى يا ما محقّيم و يا صفت براى مصدر ارسال است، يعنى فرستادن تو به حقّ است و يا براى «بشير» و «نذير» صله است يعنى تو بشارت دهنده به وعده ها و

انذار كننده به وعيدها و تهديدهاى حقّ مى باشى.

وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ خداوند در آخر اين آيه تنها به ذكر كلمه «نذير» اكتفاء كرده و بشير را ذكر نفرموده زيرا انذار همواره با بشارت همراه و مقرون است و ذكر هر يك دليل بر ذكر ديگرى نيز هست بخصوص كه اول آيه مشتمل بر ذكر هر دو است.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ مقصود از «بيّنات معجزه هايى است كه بر نبوّت پيامبران دلالت مى كند و مراد از «زبر» صحف «1» و از «كتاب منير»

__________________________________________________

1- صحف كتابهايى را گويند كه تنها محتوى پند و مناجات است و از قوانين و احكام در آن ذكرى نشده است مانند زبور داوود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 217

تورات و انجيل است.

[سوره فاطر (35): آيات 27 تا 30] ..... ص : 217

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ (27) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (28) إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)

ترجمه: ..... ص : 217

آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرو فرستاد و ما به وسيله آن (از زمين) ميوه هايى با رنگهاى گوناگون بيرون آورديم و از كوه ها جادّه هايى به رنگ سفيد و سرخ با رنگهاى گوناگون و گاه به رنگ كاملا سياه، آفريده شده. (27)

و همين گونه از انسانها و جنبندگان و چهارپايان به رنگهاى گوناگون آفريد. از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند، البتّه خداوند توانا و آمرزنده است. (28)

كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم پنهان و آشكارا انفاق مى كنند اميد تجارتى را دارند كه زيان و زوال نخواهد يافت. (29)

تا خداوند پاداش كامل به آنها عطا كند و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكر پذير است. (30)

تفسير: ..... ص : 217

مُخْتَلِفاً أَلْوانُها مقصود از: الوان، يا جنس ميوه هاست مانند انجير، انار، انگور و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 218

جز اينها يا مقصود كيفيّت ظاهرى و رنگ آنهاست مانند زرد، سبز، سرخ و غيره.

وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ واژه «جدد» به معناى خطها و راههاست و «جدّة الحمار» يعنى خطهاى سياهى كه بر پشت حيوان است مانند خطهاى گورخر. كلمه «غرابيب» يا عطف بر بيض است و يا عطف بر «جدد» گويا خداوند مى فرمايد: بعضى از كوه ها داراى خطها و راههايى است و بعضى ديگر به تمامى داراى رنگ سياه تيره اى است. عكرمه گفته است: منظور كوه هاى بلند سياه رنگ است.

علّت اين كه «غرابيب» با اين كه تأكيد سود است، بعد از آن آمده اين است كه كلمه «سود» كه مؤكّد

است در تقدير مقدّم بوده است و اين «سود» ظاهرى تفسير و بيان آن سود مقدّر است. چنان كه نابغه (شاعر) گفته است:

و المؤمن العائذات الطّير يمسحها ركبان مكّة بين الغيل «1» و السّند «2»

و اين كار به خاطر تأكيد بيشتر انجام شده است، زيرا براى يك معنا از دو راه، هم از راه تقدير و هم از راه اظهار، دليل آورده شده است.

در عبارت «وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ» ناگزير بايد حذف مضافى در تقدير گرفته شود و بگوييم اصل آن و من الجبال ذو جدد بيض و حمر بوده است و حتّى تأويل آن چنين است كه خداوند فرموده باشد: و من الجبال مختلف ألوانه هم چنان كه فرموده است: ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها.

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ بعضى از انسانها و جنبنده ها و چارپايان رنگهاى گوناگونى دارند.

__________________________________________________

1- غيل و سند دو محلّ است نزديك معنى يا كعبه. تفسير كشّاف، ج 3، ص 610.

2- قسم به خدايى كه پرندگان پناهنده به حرم را ايمنى داد در حالى كه حاجيان آنها را در غيل و سند مسح مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 219

«كذلك» همچنين اختلاف جانداران مانند اختلاف ميوه ها و كوه هاست. در اين جا مطلب تمام مى شود و سپس خداوند براى بيان مطلب تازه اى مى فرمايد:

إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ مقصود اين است كه از ميان بندگان خدا تنها دانايان و عالمان هستند كه از خدا مى ترسند نه غير آنها، زيرا اين دانشمندان هستند كه خدا را آن چنان كه بايد مى شناسند و از احاطه علمى او كاملا آگاهند. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: مقصود از عالم،

كسى است كه رفتار و گفتارش يكى باشد و كسى كه كردارش با گفتارش هماهنگ نباشد عالم نيست. «1»

إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ منظور از تلاوت كنندگان كسانى هستند كه خواندن قرآن را ادامه دهند و اين كار عادت و خوى آنها شده باشد. مطرّف گفته است: اين آيه براى قاريان قرآن است.

يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فعل «يرجون» خبر «إنّ» است و عبارت «لن تبور» يعنى كساد و فاسد نشود و تباه نگردد. و عبارت «ليوفّيهم» متعلّق به «لن تبور» است، يعنى اين اعمال، تجارتى است كه پيش خدا رواج دارد و با ارزش است و آنها اميد دارند كه خداوند به خاطر رواج اين تجارت پيش او پاداش آنها را عطا فرمايد. منظور از مزد و پاداش همان ثوابى است كه آنها شايسته آن هستند و باز اميد دارند كه خداوند، از فضل و كرمش، زيادتر از آنچه را كه مستحقّ هستند به آنها عطا فرمايد.

ممكن است فعل: يرجون را حال قرار دهيم به اين طريق كه بگوييم: تمام اين اعمال را به جا مى آورند در حالى كه اميد دارند تجارت پرسودى باشد تا خداوند پاداش آنها را عطا كند.

خداوند با اين عبارت كه فرمود: إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ به آنها خبر داد كه نسبت به خود آنها غفور و آمرزنده است و نسبت به اعمالشان شكور و حقگزار است.

__________________________________________________

1- و

عن الصّادق عليه السلام: يعنى بالعلماء من صدّق فعله قوله و من لم يصدّق فعله قوله فليس بعالم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 220

[سوره فاطر (35): آيات 31 تا 35] ..... ص : 220

اشاره

وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ

اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (33) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (35)

ترجمه: ..... ص : 220

آنچه را از كتاب به تو وحى كرديم حقّ است، تصديق كننده كتابهاى پيش است، خداوند نسبت به بندگانش كاملا آگاه و بيناست. (31)

سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ارث داديم، امّا بعضى بر خود ستم كردند و برخى ميانه رو بودند و بعضى به اذن خدا در نيكيها از همه پيشى گرفتند و اين فضيلت بزرگى است (32)

پاداش آنها بهشت جاويدان است كه وارد آن مى شوند در حالى كه با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته اند و لباسشان در آنجا از حرير و پرنيان است. (33)

آنها گويند سپاس براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت، البتّه پروردگار ما بسيار آمرزنده و شكرپذير است. (34)

خداوندى كه با فضل و كرم خود ما را در سراى دائمى بهشت جاى داد كه در آن جا نه رنجى به ما مى رسد و نه سستى و خستگى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 221

تفسير: ..... ص : 221

مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مقصود از: كتاب، قرآن است و در اين صورت حرف «من» بيانى است. يا مقصود، جنس كتاب است كه در اين صورت حرف «من» تبعيضى است.

كلمه «مُصَدِّقاً» حال تأكيدى است، زيرا حقّ از تصديق جدا شدنى نيست.

عبارت «لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» يعنى كتابهايى كه پيش از آن بوده است.

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ خداوند به باطن تو خبير و آگاه است و به ظاهر و شمايل تو بصير و بيناست و تو را شايسته آن دانست كه چنين كتاب معجز اثرى را به تو وحى كند.

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا سپس بعد از تو كتاب را به بندگانى كه

برگزيده ايم به ارث واگذاشتيم و آن بندگان برگزيده عالمان و دانشمندانند، زيرا در حديث آمده است كه: عالمان وارثان پيامبرانند. «1» و از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت شده است كه فرمودند: اين آيه مخصوص ماست و مقصود آن ما هستيم. و اين قول صحيح است چرا كه اين خانواده به برگزيده شدن از طرف خدا شايسته تر و سزاوارترند، زيرا تنها آنها هستند كه وارث پيامبران و پيشواى دانشمندان و نگهبانان قرآن و دانا به حقايق آن هستند.

فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ابن عبّاس و حسن گفته اند: ضمير در «منهم» به «عباد» بر مى گردد و سيد مرتضى قدّس سرّه، هم اين قول را اختيار كرده و گفته است:

خداوند علّت واگذارى وراثت كتاب را به برگزيدگان از مردم چنين فرموده است كه بعضى از بندگان به خود ستم مى كنند و بعضى مقتصد و برخى سابق به خيراتند.

__________________________________________________

1-

العلماء ورثة الأنبياء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 222

برخى از مفسّران گويند: ضمير به برگزيدگان خدا بر مى گردد و برگزيدگان سه قسمند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود ستم كننده به خود، از ما:

كسانى هستند كه حقّ امام را نشناختند. و مقتصد از ما: كسانى هستند كه عارف به حقّ امامند و سابق به خيرات ما: خود امام است. و هر سه گروه آمرزيده اند «1».

ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ كلمه «ذلك» يا اشاره است به برگزيده شدن و به ارث بردن كتاب، يا اشاره است به سبق به خيرات، يعنى اين برگزيده شدن و به ارث بردن كتاب از طرف خدا، يا سبق به خيرات فضل بزرگى است.

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها عبارت «جنّات عدن» بدل است از عبارت

«الفضل الكبير» كه همان سبق به خيرات است، زيرا چون: سبق به خيرات، سبب نيل به ثواب است به جاى مسبّب و خود ثواب قرار داده شده و «جنّات عدن» بدل از آن آمده است.

برخى فعل «يدخلونها» را به صورت مجهول خوانده اند.

يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ حرف «من» در عبارت «مِنْ أَساوِرَ» براى تبعيض است، يعنى با بعضى از دستبندها خود را زينت مى دهند و گويا بعضى از دستبندها از بعض ديگر دستبندها، كه ديگران خود را به آن زينت داده اند، امتياز و برترى دارد إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ذكر كلمه «شكور» بر بسيارى حسنات آنها دلالت دارد.

الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ واژه «مقامه» به معناى سكونت و اقامت است و عبارت «من فضله» يعنى خداوند از كرم و عطا و فضل خودش به آنها اين مقام را داده است.

لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ واژه «نصب» به معناى رنج و مشقّتى است كه به سبب زوال نعمتى از كسى به او مى رسد و معناى «لغوب» خستگى و

__________________________________________________

1-

الظّالم لنفسه منّا من لا يعرف حقّ الامام و المقتصد منّا العارف بحقّ الامام و السّابق بالخيرات هو الامام و كلّهم مغفور لهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 223

سستى است كه به سبب رنج و زحمت عارض فردى مى شود، بنا بر اين لغوب، نتيجه نصب و مشقّت است.

[سوره فاطر (35): آيات 36 تا 40] ..... ص : 223

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ (36) وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا

فَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (37) إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَيْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38) هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40)

ترجمه: ..... ص : 223

آنان كه كافر شدند آتش دوزخ براى آنهاست، هرگز مرگى براى آنها مقدّر نشده تا اين كه بميرند و عذاب دوزخ بر آنها تخفيف داده نمى شود. اين گونه هر كافرى را كيفر مى دهيم. (36)

كافران در دوزخ فرياد مى زنند پروردگارا ما را از اين عذاب بيرون آور تا بر خلاف گذشته عمل نيك به جا آوريم خطاب شود: آيا شما را عمرى مهلت نداديم و انذار كننده الهى را بر شما نفرستاديم؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 224

پس امروز عذاب الهى را بچشيد كه براى ستمكاران هيچ ياورى نيست. (37)

خدا به رازها و غيب آسمانها و زمين آگاه است و نيز او آنچه را كه در درون دلهاست مى داند. (38)

او خدايى است كه شما را در زمين جانشينان گذشتگان قرار داد و هر كه كافر شود به زيان خودش خواهد بود و كفر كافران پيش خدا چيزى جز خشم و غضب حقّ نيفزايد و نيز كفر كافران چيزى جز زيان و خسران بر آنها اضافه نمى كند. (39)

بگو آيا شما درباره معبودانى كه بجز خدا خوانده ايد، فكر نمى كنيد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را

آفريده اند؟ يا در آفرينش آسمانها با خدا شريك بوده اند؟ يا به آنها كتاب و حجّتى داده ايم كه براى شريك بودن خود برهان آورند؟ (نه هيچ يك از اينها نيست) بلكه ستمكاران وعده دروغين به يكديگر مى دهند. (40)

تفسير: ..... ص : 224

لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا عبارت «فَيَمُوتُوا» جواب نفى «لا يُقْضى » است.

كَذلِكَ نَجْزِي مانند چنين كيفرى ما پاداش و جزا مى دهيم. فعل «نجزى» به صورت: يجزى، نيز خوانده شده است.

وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها «يَصْطَرِخُونَ فِيها» به معناى: يتصارخون فيها، بوده است.

اين فعل بر وزن يفتعلون از ماده صراخ است كه به معناى فرياد با استغاثه و شدّت است.

غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ فايده اين عبارت و اين كه به «نَعْمَلْ صالِحاً» اكتفاء نشده، حسرت و تأسّفى است به كارهاى غير صالحى كه انجام داده اند و اعتراف و اقرار به آن كارهاست، علاوه بر اين آنها گمان مى كردند كه به روش نيكى هستند، بنا بر اين گفتند خدايا ما را بيرون آورد تا عمل نيك انجام دهيم غير از آن كارهايى كه چون گمان مى كرديم نيك است انجام داديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 225

أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ اين عبارت توبيخ و سرزنشى است از طرف خداوند و در اصل چنين است: فنقول لهم أ و لم ... و اين عبارت آن اندازه از عمر را كه مكلّف بتواند به تكاليف خود آشنا شود شامل مى شود گرچه كوتاه باشد، هر چند در عمر طولانى توبيخ بيشتر است. برخى گويند: منظور از مدّت عمر شصت سال است و بعضى گويند: چهل سال و پاره اى گويند: هجده سال است.

وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ اين عبارت بر معناى «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ» عطف است و گويا خداوند

مى فرمايد: قد عمرناكم و جاءكم النذير مقصود از: نذير، يا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است يا قرآن.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از: نذير، پيرى و سالخوردگى است و برخى ديگر گويند: مرگ اهل خانه و خويشاوندان است.

فذوقوا عبارت «فذوقوا» در اصل فذوقوا العذاب بوده است. [و عذاب كه مفعول بوده حذف شده است ].

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

اين عبارت به منزله علّت و تعليل براى دانستن غيب است، زيرا در صورتى كه خداوند راز درون هر دل و سينه اى را، كه پنهانى ترين چيز است، بداند به طريق اولى از اسرار و راز جهان آگاه است و مقصود از «ذات الصّدور» رازها و پنهانيهاى آن است. كلمه «ذات» مؤنّث كلمه: ذو، است و ذو به معناى مصاحب و همراه مى باشد، بنا بر اين رازها مصاحب دلها و سينه ها هستند.

خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ كلمه «خلائف» جمع خليفه است و آن كسى است كه جاى ديگرى را مى گيرد يا جانشين او مى شود.

فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ زيان و پاداش كفرش براى اوست.

إِلَّا مَقْتاً واژه «مقت» به معناى شدت دشمنى و نفرت است و به كسى كه با زن پدرش نكاح كند «مقتىّ» گويند، زيرا او در دلها بسيار منفور و مبغوض است.

أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ عبارت «أرونى» بدل است از عبارت «أ رأيتم» زيرا «أَ رَأَيْتُمْ» به معناى: أخبرونى، است و گويا خدا مى فرمايد: از اين شريكان و از آنچه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 226

آنها را شايسته عبادت مى كند مرا خبر دهيد و به من نشان دهيد كه چه قسمتى از قسمتهاى زمين را خودشان آفريده اند؟ آيا در آفرينش آسمانها و زمين با خدا شريك بوده اند؟ آيا از طرف

خداوند كتابى براى آنها آمده است كه حاكى از شريك بودن آنها باشد و آنها آن را دليل و حجّت خود بدانند.

و ممكن است كه ضمير «آتيناهم» به مشركان برگردد هم چنان كه خداوند فرموده است: أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ «آيا پيش از اين براى آنها كتابى فرستاديم».

(زخرف/ 21) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً «آيا دليل و حجّتى براى آنها فرستاديم» (روم/ 35).

بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً وعده نمى دهند بعضى از ستمكاران، كه رؤساى آنها باشند، برخى ديگر را، كه پيروان و تابعين هستند، جز فريب و دروغ، و آن اين است كه مى گويند: اين بتها شفيعان ما پيش خدا هستند.

[سوره فاطر (35): آيات 41 تا 45] ..... ص : 226

اشاره

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (41) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42) اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً (44) وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 227

ترجمه: ..... ص : 227

بى ترديد خداوند آسمانها و زمين را از اين كه نابود شوند نگه مى دارد و اگر رو به زوال نهند جز او كسى نمى تواند آنها را نگاه دارد.

خدا بسيار بردبار و آمرزنده است. (41)

مشركان با نهايت تأكيد به خدا سوگند ياد كردند كه اگر پيامبرى براى آنها بيايد از هر امّتى بهتر هدايت يابند امّا هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد جز نفرت و دورى از حقّ چيزى بر آنها نيفزود. (42)

اينها همه به خاطر آن بود كه مى خواستند در زمين تكبّر و گردنكشى كنند و مكر زشت بينديشند، امّا اين حيله گريهاى بد تنها گريبانگير صاحبانش مى شود، آيا آنها جز سنّت پيشينيان را و آنچه را بر آنها گذشت انتظار دارند؟ هرگز براى

سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت و طريقه حق هرگز تغييرى نمى پذيرد. (43)

آيا آنها در زمين سير نمى كنند تا عاقبت ستمكاران پيش از خود را بنگرند كه چگونه شد؟ در صورتى كه آنها از اينان بسيار قويتر بودند. هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين از حوزه قدرت خدا بيرون نيست، خدا البتّه دانا و تواناست. (44)

هر گاه خداوند مردم را براى كارهايى كه كرده اند مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت ولى آنها را تا وقت معيّنى كه اقتضا كند به تأخير مى اندازد، امّا هنگامى كه اجل آنها فرا رسد، هر كس را به مقتضاى عملش پاداش مى دهد و مسلّما خدا نسبت به بندگانش بينا و آگاه است. (45)

تفسير: ..... ص : 227

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا عبارت در تقدير: كراهة أن تزولا يا،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 228

يمنعهما من أن تزولا، بوده است، زيرا امساك به معناى منع و جلوگيرى است.

إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً خداوند در عقوبت شتاب و عجله نمى كند هر چند زمين و آسمان، به سبب عظمت و بزرگى گناه شرك، شايسته آنند كه كاملا نابود شوند، ولى خداوند آنها را نگاه مى دارد هم چنان كه فرموده است: تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ «نزديك است آسمانها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود».

(مريم/ 90) إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ اين عبارت جواب قسمى است كه به جاى جواب شرط در «لَئِنْ زالَتا» آمده است. در اين عبارت حرف «من» اوّلى «مِنْ أَحَدٍ» زيادى و براى تأكيد است و «من» دومى «مِنْ بَعْدِهِ» ابتدايى است و ضمير در «مِنْ بَعْدِهِ» به امساك بر

مى گردد، يعنى: من بعد امساكه.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ مردمان مكه به محكمترين سوگند و با غلاظ و شداد به خدا سوگند ياد كردند كه اگر پيامبر و نذيرى از طرف خدا براى آنها بيايد بى ترديد از هر امّتى از امّتهاى گذشته، مانند يهود و نصارى، بهتر هدايت يابند.

ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسناد در اين عبارت مجازى است، زيرا خود او سبب اين است كه دورى از حقّ در نفوس آنها زياد شود.

اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ كلمه «استكبارا» يا بدل است براى «نفورا» يا مفعول له است به اين معنا كه در اصل: إلّا أن نفروا استكبارا و مكرا فى الأرض، بوده است و يا حال است به معناى: مستكبرين و ماكرين، يعنى در حالى كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يا به مؤمنين تكبّر و مكر مى كردند.

ممكن است كه عبارت «و مكر السيئ» عطف بر «نفورا» باشد و اصل آن: و أن مكروا السّيئ بوده است، يعنى مكر زشت كردند، سپس باز هم مكر زشت كردند و دليل بر آن اين است كه خداوند در پى اين عبارت فرموده: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 229

از كعب الأحبار روايت شده است كه به ابن عبّاس گفت: من در تورات خوانده ام كه هر كس گودالى بكند خودش در آن مى افتد. وى در جواب گفت من هم اين را در قرآن يافته ام و اين آيه را تلاوت كرد. «1»

و در ضرب المثل عربها آمده است كه: هر كس چاهى بكند خودش با صورت در آن مى افتد. «2»

حمزه عبارت «و مكر السّيّئ» را با سكون همزه خوانده است به اين علت

كه تلفّظ حركات با همزه و «ياء» ثقيل است. و شايد كه حمزه با اختلاس خوانده است، [يعنى حركت آخر آن را كاملا آشكار نكرده است.] و گمان شده است كه ساكن است يا در حال وقف خفيف است.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ آيا آنها جز عادت و روش خدا را انتظار دارند، سنّت خدا درباره گذشتگانى كه پيامبران را انكار كردند اين بود كه عذاب بر آنها فرستاد و همه را هلاك و نابود كرد. خداوند با اين بيان به آنها هشدار داد كه در آينده، آنها بايد منتظر چنين روش و سنّتى از طرف خدا باشند.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا واژه تبديل به معناى قرار دادن چيزى است به جاى چيز ديگر و واژه تحويل قرار دادن چيزى است در غير مكانى كه اول بوده و كلمه تغيير به معناى ديگرگون كردن چيزى است به اين طريق كه حالت و كيفيّت چيزى را بر خلاف آنچه بوده در آورند.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ هيچ چيزى نمى تواند از قدرت خدا سبقت و پيشى بگيرد و خود را از نفوذ آن خارج كند.

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ عبارت «بِما كَسَبُوا»

__________________________________________________

1-

قرأت فى التوراة أنه من حفر مغواة وقع فيها قال إنّى وجدت ذلك فى كتاب اللَّه و قرأ الآية.

2-

من حفر جبّا وقع فيه منكبّا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 230

يعنى شرك ورزيدن آنها، تكذيب و انكار پيامبران كه انجام دادند. ضمير در عبارت «عَلى ظَهْرِها» به كلمه «ارض» برمى گردد، هر چند به سبب عدم اشتباه و دلالت فحواى كلام بر آن، در جمله

ذكر نشده است و معنا اين است كه هيچ جنبنده اى در روى زمين باقى نمى ماند. مقصود از واژه «دابّة» جاندارى است كه روى زمين حركت مى كند كه منظور بنى آدم است. و برخى گويند: نه بنى آدم باقى مى ماند و نه غير بنى آدم از ساير جنبنده ها كه به نحسى و شامت كفر و گناهان بنى آدم گرفتار و نابود مى شوند.

إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى تا روز قيامت.

كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً اين عبارت تهديدى است براى كيفر و جزاى بدكاران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 231

سوره يس ..... ص : 231

اشاره

تمام اين سوره مباركه مكّى است جز يك آيه وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ ... و عدد آيه هاى آن پيش كوفيان هشتاد و سه آيه و نزد غير كوفيان هشتاد و دو آيه است و آيه يس كوفى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 231

ابىّ بن كعب گويد: هر كس سوره يس را براى خداى عزّ و جلّ بخواند خدا او را بيامرزد و پاداشى به اندازه پاداش كسى كه دوازده مرتبه قرآن را خوانده باشد به او عطا مى كند و پيش هر بيمارى كه سوره يس خوانده شود، به عدد هر حرفى از آن ده فرشته فرستاده مى شوند كه در جلو او به صف مى ايستند و براى او طلب آمرزش مى كنند و در موقع قبض روح او حاضر مى شوند و جنازه او را تشييع مى كنند و بر او نماز مى خوانند و به دفنش حاضر مى شوند ... تا آخر خبر ... «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: محقّقا براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن سوره يس است و هر كس آن را در روز بخواند، آن روز تا شب از

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة يس يريد بها وجه اللَّه عزّ و جلّ غفر اللَّه له و اعطى من الأجر كأنّما قرأ القرآن اثنتى عشر مرّة و أيّما مريض قرئت عنده سورة يس نزل عليه بعدد كلّ حرف منها عشرة املاك يقومون بين يديه صفوفا و يستغفرون له و يشهدون قبضه و يتّبعون جنازته و يصلون عليه و يشهدون دفنه ... الى آخر الخبر.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 232

محفوظين و مرزوقين است و هر كس در شب، پيش از خوابيدن بخواند خداوند هزار فرشته

را بر او موكّل كند تا او را از هر شيطان پليد و از هر آفتى حفظ كنند و اگر در حال خواب بميرد خدا او را در بهشت داخل كند تا آخر خبر ... «1»

[سوره يس (36): آيات 1 تا 10] ..... ص : 232

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (4)

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ (9)

وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 232

يس: بنا بر قولى: اى سيّد پيامبران و اى كاملترين انسان (1)

سوگند به قرآن حكيم (2)

كه تو قطعا از پيامبران خدايى (3)

به راه راست فرستاده شده اى (4)

اين قرآن كتابى است كه از سوى خداى مقتدر و مهربان نازل شده است (5)

تا قومى را كه پدران آنها انذار نشده اند، انذار كنى كه آنها سخت غافلند (6)

فرمان عذاب ما درباره بيشتر آنان تحقّق يافته است و در نتيجه ايمان نخواهند آورد (7)

ما در گردنهاى آنها غلهايى قرار داده ايم كه تا چانه هاى آنها را فرا گرفته

__________________________________________________

1-

إنّ لكلّ شى ء قلبا و قلب القرآن يس فمن قرأها فى نهاره كان من المحفوظين و المرزوقين حتى يمسى و من قرأها فى ليله قبل أن ينام و كلّ به ألف ملك يحفظونه من كل شيطان رجيم و من كلّ آفة و ان مات فى نومه أدخله اللَّه الجنّة ... الخبر بطوله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 233

است و سرهاى آنها را بالا نگاه داشته است (8)

در پيش روى آنها سدّى و در پشت سرشان هم سدّى قرار داديم و بر چشمان آنها پرده افكنديم، لذا چيزى را نمى بينند (9)

براى آنها يكسان است چه آنان را بترسانى يا نترسانى هرگز ايمان

نمى آورند. (10)

تفسير: ..... ص : 233

يس اين كلمه بدون مدّ (ياء) و با مدّ آن و با اظهار (نون) و اخفاى آن، خوانده شده است. همچنين آيه «ن وَ الْقَلَمِ» با اظهار نون و اخفاى آن قرائت شده. از ابن عبّاس روايت شده كه معناى «يس» اى انسان است و از حسن [بصرى ] نقل شده است كه معناى آن: اى مرد است و برخى گويند: يس، يعنى اى سيّد اولين و آخرين از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه: آن اسم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ قرآنى كه داراى حكمت است، يا چون دليلى است كه مانند فرد زنده ناطق به حكمت است و يا همچون كلام حكيم است، بنا بر اين به صفت گوينده آن كلام كه حكيم است توصيف شده است.

إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ اين عبارت جواب قسم است.

عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ اين عبارت يا خبر بعد از خبر است و يا صله براى «مرسلين» است يعنى: تو از رسولان ثابتى هستى كه بر طريقه ثابت و شريعت روشنى هستند.

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ كلمه «تنزيل» بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف باشد به رفع خوانده شده و بنا بر اين كه كلمه: أعنى، را در تقدير بگيريم به نصب خوانده شده است.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ تا انذار كنى قومى را كه پدرانشان پيش از آنها انذار شده اند، زيرا آنان در دوران فترت ميان عيسى و پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله بوده اند و مانند اين مورد است اين دو آيه: لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ «تا قومى را كه پيش از تو براى آنان منذرى نيامده است، از

خدا بترسانى» (قصص/ 46) وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 234

«و ما پيش از تو براى آنها رسول و نذيرى نفرستاديم» (سبأ/ 44) بنا بر اين عبارت «ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ» به عنوان اين كه صفت «قوما» مى باشد، در محل نصب است.

برخى از مفسّرين عبارت «ما أُنْذِرَ» را براى اثبات إنذار تفسير كرده اند به اين طريق كه حرف «ما» يا مصدريه است كه در تقدير چنين ايت لتنذر قوما إنذار آبائهم تا قومى را همانند انذار پدرانشان، انذار كنى. و يا موصوله است و نصب آن براى اين است كه مفعول دوّم مى باشد و معنا اين است كه تو آن قومى را كه پدرانشان به عذاب خدا انذار شده اند، بيم دهى. همانند اين كه مى فرمايد:نَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً

«ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم». (نبأ/ 40) فَهُمْ غافِلُونَ اين عبارت بنا بر تفسير اول، كه «ما» حرف نفى باشد، متعلّق به فعل نفى است و در تقدير چنين است: لم ينذروا فهم غافلون، به اين معنا كه سبب غفلت آنها انذار نشدنشان است و بنا بر تفسير دوم به عبارت إنك لمن المرسلين لتنذر متعلق است چنان كه گويى: چون فلانى غافل است تو را پيش او مى فرستم تا او را بترسانى.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ مقصود از كلمه: «قول» در اين آيه، سخن خداوند است كه فرموده: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ «قطعا جهنم را از كافران جنّ و انس پر خواهم كرد» (هود/ 119) يعنى اين فرموده خداوند درباره كافران ثابت و لازم شده، زيرا آنها كسانى هستند كه از رفتارشان معلوم است كه در حال

كفر خواهند مرد.

سپس خداوند تصميم آنها را بر بقاى در كفر و اين كه اساسا به حقّ توجّهى نمى كنند و بر آن گردن نمى نهند به اين حالت تشبيه كرده است كه آنها مغلولند به طورى كه به حقّ التفات نمى كنند سر خود را بلند كرده و چشم خود را بسته اند و از اين جهت كه تفكّر و بينايى ندارند آنها را مانند كسانى كه ميان دو سدّ هستند قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 235

داديم كه نه جلو خود را مى بينند و نه پشت سر خود را.

فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ غلها تا چانه آنها رسيده به طورى كه جايى خالى نمانده است تا بتوانند سر خود را پايين آورند و پيوسته «مقمح» هستند. و مقمح كسى است كه سرش را بالا مى كند و چشم را بر هم مى نهد و نمى تواند اطراف خود را ببيند و هر گاه شترى سرش را بالا گيرد، چشم بر هم نهد و آب نياشامد گويند: قمح البعير چنان كه گويى: اقمحتها انا من سرش را بالا كردم و بعير قامح و إبل قماح: شترى كه سرش را بالا گرفته، چشم بر هم گذاشته و آب نمى آشامد. شاعرى در وصف سفينه اى گفته است:

و نحن على جوانبها قعود نغضّ الطّرف كالابل القماح «1»

از ابن عبّاس روايت شده كه: مقصود اين آيه برخى از قريش هستند همان كسانى كه تصميم بر قتل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گرفتند ولى نتوانستند بر او دست يابند و پيامبر به سوى آنها بيرون آمد و مشتى خاك بر سر آنها پاشيد و در نتيجه آنها او را نمى ديدند، بنا بر اين معناى كلمه «سدّين» اين است كه

آنها را نابينا كرديم. و معناى «فَأَغْشَيْناهُمْ» اين است كه بر چشمهاى آنان پرده اى كشيديم و آن را ميان آنها و ميان پيغمبر مانع قرار داديم.

[سوره يس (36): آيات 11 تا 21] ..... ص : 235

اشاره

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (12) وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (14) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ (15)

قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (17) قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ (18) قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ (20)

اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)

__________________________________________________

1- ما در اطراف كشتى مى نشستيم و چشمهاى خود را مانند شترى كه سر خود را بلند كند، چشم بر هم نهد و آب نياشامد، مى بستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 236

ترجمه: ..... ص : 236

تو تنها كسى را انذار مى كنى كه ذكر الهى (قرآن) را پيروى كند و در پنهان از خداوند بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش با ارزش بشارت ده (11)

ما مردگان را زنده مى كنيم و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار (آينده) آنها را (در نامه عمل آنها) مى نويسيم و همه چيز را در لوح محفوظ به شمار آورده ايم (12)

اى رسول ما براى آنها حال اصحاب قريه را مثال بزن، هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند (13)

هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، چون تكذيب

كردند، براى تقويت آن دو، رسول سوّمى را فرستاديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم (14)

اهل قريه گفتند: شما جز بشرى همانند ما نيستيد و خداى رحمان چيزى نازل نكرده است و شما جز دروغگويان چيز ديگرى نيستيد (15)

رسولان گفتند: خدا آگاه است كه ما به يقين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 237

فرستادگان او به سوى شما هستيم (16)

و وظيفه ما چيزى جز ابلاغ آشكار نيست (17)

آنها گفتند: ما شما را به فال بد گرفتيم (وجود شما شوم است) و اگر از اين سخنان دست برنداريد بى ترديد سنگسارتان خواهيم كرد و كيفر دردناكى از ما به شما خواهد رسيد (18)

رسولان گفتند: اگر درست بينديشيد شومى شما از خودتان است و چنين نيست كه مى پنداريد بلكه شما گروهى اسر افكاريد (19)

مردى (با ايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد و گفت: اى قوم من، از فرستادگان خدا پيروى كنيد. (20)

از كسانى پيروى كنيد كه از شما پاداشى نمى خواهند و خود هدايت يافته اند. (21)

تفسير: ..... ص : 237

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ تنها انذار تو براى كسى فايده دارد كه از قرآن پيروى كند و در پنهانى، يعنى در حالى كه ميان مردم نيست، از خدا بترسد. پس شخصى را كه اين گونه است به آمرزش گناهانش و پاداش خالص و بزرگى از سوى خداوند بشارت ده.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى ما مردم را روز قيامت براى پاداش و كيفر، زنده مى كنيم.

حسن بصرى گفته است: مقصود از زنده كردن، خارج كردن آنها از كفر به ايمان است.

وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ ما آنچه را كه

از پيش فرستاده اند، چه خوب و چه بد و آن آثارى را كه پس از خود باقى گذاشتند مى نويسيم و مقصود آثارى است كه سنّتى شده و مردم از آن تقليد مى كنند و آن را به كار مى گيرند چه سنّت حسنه و نيكو و چه سنّت سيّئه و زشت باشد. از جمله آثار حسنه و خوب: دانشى است كه به كسى ياد داده باشد يا كتابى است كه در دين تصنيف كرده است يا صدقات جاريه است يا موقوفه اى است كه وقف كرده باشد يا مسجدى است كه براى رضاى خدا ساخته است و مانند اينها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 238

از آثار سيّئه و بد، مقرّر كردن وظيفه و تكليفى است كه باعث ضرر بر مسلمانان باشد يا ايجاد چيزهايى از لهو و لعب و آواز و آهنگهايى كه مانع از ياد خدا باشند و مانند اينها، و نظير اين مورد است قول خداى متعال كه مى فرمايد: يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

(روز قيامت انسان از كارهايى كه قبلا انجام داده و از آثارى كه از خود به جاى گذاشته است، با خبر مى شود.

برخى گويند: مقصود از «آثار»، اثر گامهايى است كه به سوى مسجد برداشته مى شود. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آن كه راهش از همه دورتر است، اجر و مزدش در نماز از همه بيشتر است «1».

فِي إِمامٍ مُبِينٍ مقصود از «إِمامٍ مُبِينٍ» لوح محفوظ است. «2» و برخى گويند كه مقصود صحيفه هاى اعمال است و چون اثر آن مندرس و كهنه نمى شود «مبين» ناميده شده است.

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» مثال بزن

براى آنها، چنان كه عربها گويند: عندى من هذا الضّرب كذا كه معناى آن من هذا المثال است و مقصود آيه شريفه اين است كه مثالى مانند مثال: اصحاب قريه، براى آنها بزن. كلمه «مثل» دوم عطف بيان براى: مثل اوّلى (و اضرب) است. و كلمه «اذ» بدل از: اصحاب القريه، است و مقصود از: قريه، انطاكيه است. و مراد از «مرسلون» رسولان و فرستاده هاى حضرت عيسى عليه السلام به آن قريه است. از آنجا كه ساكنان آن قريه بت پرست بودند حضرت عيسى عليه السلام رسولانى فرستاد تا آنها را به خدا پرستى و راه حقّ دعوت كنند. و چون در حقيقت حضرت عيسى عليه السلام رسولان را به امر خداوند فرستاده بود، خداى سبحان ارسال آنها را به خودش نسبت داده است.

__________________________________________________

1-

إنّ اعظم النّاس اجرا فى الصّلاة ابعدهم مشيا فابعدهم.

2- اكثر مفسّران شيعه مقصود از امام مبين، را حضرت على عليه السلام دانسته اند. ر ك: به تفسير مجمع البيان ترجمه حاج شيخ محمد رازى، ج 2، ص 378 م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 239

فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ و ما رسالت آن دو رسول را با فرستادن رسول سومى تقويت و استوار كرديم چنان كه گويند: المطر يعزّز الأرض. يعنى باران شكافهاى زمين را به هم چسباند و آن را سخت و محكم كرد.

فعل «عزّزنا» به تخفيف نيز خوانده شده كه از مادّه عزّ يعزّ به معناى غلبه كردن است، يعنى ما با فرستادن رسول سومى آن دو را پيروز كرديم.

مفعول به، بعد از «عزّز» ذكر نشده است، زيرا غرض ذكر معزّز به (رسول سوّمى) است كه نامش: شمعون الصّفا، و سردسته حواريّين بوده است.

إِنَّا إِلَيْكُمْ

مُرْسَلُونَ علت اين كه رسولان در مرحله اول گفتند: إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ و در مرحله دوم گفتند: إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ، اين است كه در ابتدا به عنوان خبر و اطّلاع است و در حالت دوم، جواب از انكار است.

قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ اين عبارت، در تأكيد به جاى قسم است مثل اين كه مى گويند:

شهد اللَّه يا علم اللَّه و سبب اين كه اين جواب با تأكيد از آنها صحيح و نيكو است اين است كه آنها رسالت خود را با اين گفته وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ ثابت كردند، زيرا معناى آن اين است كه رسالت ما با نشانه ها و معجزه هايى كه گواه بر صحّت آن است آشكار و مسلّم شده و الّا اگر يك مدّعى بدون دليل و گواهى بگويد به خدا قسم در آنچه ادّعا مى كنم صادق و راستگويم زشت و قبيح است.

قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ اهل قريه گفتند: ما شما را شوم مى دانيم و به شما فال بد مى زنيم و اين به سبب آن بود كه اهل قريه از دين و رسالت آنها كراهت و نفرت داشتند.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ اگر از رسالت و ادّعاى خود دست بر نداريد به يقين شما را سنگسار مى كنيم يا دشنام و ناسزا مى گوييم.

قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ آن رسولان گفتند: شومى و بدبختى شما با خود شماست و سبب آن پايدارى بر كفر و شرك است و گرنه دعوت به ايمان و توحيد در نهايت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 240

ميمنت و بركت است.

أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ اين عبارت در تقدير: أ تطيّرون إن ذكّرتم، بوده است و برخى: أ إن ذكّرتم، به فتح همزه خوانده اند كه در

تقدير چنين است: أ تطيّرتم لأن ذكّرتم.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ بلكه شما مردمانى هستيد كه در گمراهى و انحراف از حق زياده روى مى كنيد و به گمراهى خود ادامه مى دهيد، زيرا كسى را كه مبارك و خوب است، به فال بد مى گيريد و او را شوم مى دانيد.

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى آن مرد حبيب بن اسرائيل نجّار بود و منزلش در دورترين دروازه از دروازه هاى شهر بوده و هنگامى كه به او خبر رسيد كه مردمان شهر مى خواهند رسولان را به قتل برسانند، در حالى كه سخت مى دويد، به آن جا آمد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه پيشگامان امّتها در ايمان، كه حتّى يك چشم بهم زدن [يك آن ] نسبت به خداوند كفر نورزيدند، سه نفرند: علىّ بن ابى طالب عليه السلام و صاحب يس (حبيب نجّار) و مؤمن آل فرعون (حزقيل) و اينها صدّيقان هستند و على عليه السلام برترين آنهاست. «1»

مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اين عبارت سخن بسيار جامع و مؤثّرى است در تشويق مردمان شهر و مقصود اين است كه شما از طرف اين رسولان هيچ زيان دنيايى نمى بينيد.

بلكه در اصلاح و درست كردن دينتان از آنان بهره مند مى شويد، بنا بر اين در دنيا و آخرت به فوز عظيم و رستگارى بزرگى دست مى يابيد.

__________________________________________________

1-

سبّاق الأمم ثلاثة لم يكفروا باللّه طرفة عين: علىّ بن ابى طالب عليه الصّلاة و السّلام و صاحب يس و مؤمن آل فرعون فهم الصدّيقون و علىّ عليه السّلام افضلهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 241

[سوره يس (36): آيات 22 تا 27] ..... ص : 241

اشاره

وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَ أَتَّخِذُ مِنْ

دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ (23) إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (24) إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26)

بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27)

ترجمه: ..... ص : 241

من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است؟ و همگى به سوى او بازگشت مى كنيد (22)

آيا غير از او معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمان بخواهد زيانى به من برساند، شفاعت آنها كمترين فايده اى ندارد و نتوانند مرا نجات دهند (23)

در اين صورت در گمراهى آشكارى خواهم بود (24)

من به پروردگار شما ايمان آوردم، به سخنان من گوش فرا دهيد (25)

به او (حبيب نجّار) گفته شد وارد بهشت شو گفت: اى كاش قوم من از اين نعمت بزرگ آگاه بودند (26)

كه پروردگارم مرا آمرزيد و مورد لطف و كرم قرار داد (27)

تفسير: ..... ص : 241

وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ اين كه سخن را با اندرز به خودش شروع كرد، در صورتى كه قصدش پند دادن اهل شهر بود، به سبب مهربانى و لطف به آنهاست پس گويا مى گويد: چرا شما آفريننده خود را نمى پرستيد؟ مگر دنباله كلامش را نمى نگرى كه مى گويد «وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» در حالى كه بازگشت شما به سوى اوست و نمى گويد: اليه أرجع، بازگشت من به سوى اوست. سپس به همين شيوه سخن را ادامه مى دهد تا آن جا كه مى گويد: إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ مقصودش اين است كه به گفتار من گوش فرا دهيد و از من پيروى كنيد، بى ترديد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 242

من شما را به حقيقتى روشن و دينى درست كه گزيرى از آن نيست آگاه كردم و آن حقيقت اين است پرستش روا نيست جز براى خدايى كه شما را آفريده است و به سوى او بازگشت مى كنيد.

از زشت ترين چيزها پيش عقل اين است كه عبادت چيزهايى را بر پرستش

خداوند ترجيح دهيد كه اگر خداوند ضررى را براى شما بخواهد و اينها بخواهند از شما شفاعت كنند. شفاعت اين اشياء سودى براى شما ندارد و قادر به رهايى شما نيستند. و شما با اين اختيار [عبادت غير خدا] در گمراهى بسيار آشكارى كه بر هيچ خردمندى پنهان نيست، واقع شده ايد.

سپس آن گروه چون اين سخنان را از او شنيدند او را لگدكوب كردند تا درگذشت، خداوند او را وارد بهشت كرد و در آن جا زنده است و روزى مى خورد.

راجع به همين مورد خداوند مى فرمايد: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ برخى گويند: او را كشتند و خداوند سبحان او را زنده كرد و داخل بهشت فرمود، وى هنگامى كه وارد بهشت شد گفت يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ اى كاش قوم من غفران و رحمت خدا را نسبت به من مى دانستند.

او آرزو كرد كه اى كاش قومش اين غفران و ثواب بزرگى را كه خداوند به او عطا فرموده است مى دانستند تا براى به دست آوردن چنين نعمتى تشويق و ترغيب شوند و به خاطر نيل به آن، ايمان بياورند.

و در حديث مرفوع «1» آمده است كه وى هم در حال زندگى و هم پس از مرگ قومش را نصيحت كرد.

بِما غَفَرَ لِي رَبِّي حرف «ما» در عبارت «بِما غَفَرَ لِي» مصدريّه يا موصوله است كه

__________________________________________________

1- حديث مرفوع آن است كه بى ذكر راويهاى حديث به معصوم نسبت داده شود. چنان كه گويند: امام صادق عليه السلام فرموده است ... به كتابهاى «علم الحديث» مراجعه شود م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 243

در تقدير چنين است: بمغفرة ربّى لى، به آمرزيدن پروردگارم مرا، يا: بالّذى غفر ربّى لى من

الذّنوب به آن چيزى كه به سبب آن خداى من گناهان مرا آمرزيد و رواست كه استفهاميّه باشد، يعنى: بأىّ شى ء غفر لى؟ مقصود وضعيتى است كه با آنها داشت از شكيبايى و پايدارى در اعزاز دين خدا تا اين كه كشته شد. اما در اين صورت: بم غفر لى، بدون «الف» بهتر است هر چند اثبات آن نيز جايز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 245

جزء بيست و سوم از سوره يس آيه 28 تا سوره زمر آيه 32

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 247

[سوره يس (36): آيات 28 تا 30] ..... ص : 247

اشاره

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29) يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (30)

ترجمه: ..... ص : 247

ما بعد از او بر قومش هيچ لشگرى از آسمان نفرستاديم و هرگز سنّت ما بر اين نبود (28)

سبب نابودى آنها تنها يك صيحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند (29)

افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت ايشان نيامد جز اين كه او را استهزاء كردند. (30)

تفسير: ..... ص : 247

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ ما پس از قتل او براى نابود كردن قومش سپاهى از سپاهيان آسمان را نفرستاديم آن چنان كه روز جنگ بدر فرستاديم.

وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ و ما هنگامى كه امتها را هلاك كرديم، سپاهى از آسمان نفرستاديم.

إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً نابودى تمامى آنها نبود مگر به آسانترين امر كه يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 248

صيحه آسمانى بود، به اين طريق كه جبرئيل دو طرف دروازه شهر را گرفت و يك فرياد زد كه تمام مردمان شهر تا نفر آخر هلاك شدند به طورى كه هيچ حركتى از آنها ديده نمى شد، مانند آتشى كه يكباره خاموش شود.

و گويا خداوند مى فرمايد: فرستادن سپاه از آسمان امرى است بسيار مهم و هر كسى قابليّت آن را ندارد [كه براى او سپاه فرستاده شود] بجز تو اى محمّد كه روز بدر و خندق برايت فرستاديم و ما چنين كارى را جز براى تو نكرديم.

بنا بر اين كه «كان» تامّه و به معناى وقع باشد، كلمه «صيحة» به رفع نيز خوانده شده است و تقديرش چنين است: ما وقعت إلّا صيحة واحدة.

مطابق قواعد نحوى، فعل «كان»، بايد مذكّر باشد زيرا در اصل ما وقع شى ء إلّا صيحة بوده است ليكن مؤنّث هم رواست چرا كه «صيحة» در حكم

فاعل فعل است و مانند اين مورد است، شعر ذو الرّمه كه مى گويد: و ما بقيت إلّا الضّلوع الجراشع. «1»

[شاهد در فعل بقيت است كه بايد مذكّر باشد، ليكن به مناسبت: ضلوع، مؤنّث گفته شده است ]. و به نصب خواندن «صيحة» بنا بر اين است كه تقدير آن: إن كانت الأخذة او العقوبة إلّا صيحة، بوده است.

يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ كلمه «حسرة» [به جاى شخصى فرض شده و] منادا واقع شده است، گويا به حسرت گفته شده است: بيا كه اين زمان وقتى است كه شايسته است تو حاضر شوى و آن زمانى است كه مشركان پيامبران را استهزا مى كردند و مقصود اين است كه كافران در موقعيتى بودند كه شايسته است تمام افسوس خورندگان به حال آنها افسوس خورند، يا معنا اين است كه فرشتگان و مؤمنان، بر حال آنها، تأسّف و تحسّر مى خورند. ممكن است به منظور بزرگداشتن جنايتى را كه كافران بر خود روا داشتند و شدّت انكار خداوند اين عمل را و تعجّب

__________________________________________________

1- از گوشت شتر جز استخوانهاى سينه و پهلويش، چيزى باقى نمانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 249

خداوند از آن، حسرت و تأسّف، از راه استعاره، از طرف خداى متعال باشد.

ابىّ بن كعب و ابن عبّاس و امام سجاد عليه السلام يا حسرة العباد خوانده اند كه حسرة به عباد، اضافه شده است و چون حسرت متوجه به عباد است اختصاص به آنها دارد.

[بنا بر اين اضافه، اضافه اختصاصى است ].

[سوره يس (36): آيات 31 تا 40] ..... ص : 249

اشاره

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (32) وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها

حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (35)

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (36) وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39) لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)

ترجمه: ..... ص : 249

آيا نديدند چه بسيار طوايفى را پيش از آنها هلاك كرديم، آنها هرگز به سوى ايشان باز نمى گردند. (31)

و همه آنها روز قيامت نزد ما حاضر مى شوند (32)

يك برهان، براى زنده كردن مردگان اين است كه ما زمين مرده را زنده كرديم و دانه هايى از آن رويانديم و آنها از آن مى خورند (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 250

و در زمين باغهايى از نخل و انگور قرار داديم و چشمه هايى در آن جارى كرديم (34)

تا مردم از ميوه هاى آن و آنچه با دست خود از آنها به عمل مى آورند، تناول كنند، آيا شكر خدا را به جا نمى آورند. (35)

منزّه است خدايى كه تمام ممكنات را زوج آفريد، چه از گياهان و چه از نفوس بشرى و ديگر آفريده هايى كه از آن آگاه نيستند. (36)

شب نيز نشانه اى است (از قدرت خدا) ما روز را از آن مى گيريم، ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد. (37)

و خورشيد (نيز نشانه ديگرى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است، اين تقدير خداوند توانا و داناست. (38)

و براى

ماه منزلگاههايى قرار داديم و سرانجام به صورت شاخه كهنه خرما باز مى گردد. (39)

نه خورشيد را اين امكان است كه به ماه برسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد و هر كدام در مدار معيّنى شناورند. (40)

تفسير: ..... ص : 250

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ عبارت «أَ لَمْ يَرَوْا» به معناى: الم يعلموا، است، يعنى آيا نمى دانند. اين فعل در لفظ «كم» اثرى ندارد، زيرا عامل قبل از «كم» در آن عمل نمى كند اعمّ از اين كه «كم» استفهامى باشد يا خبرى، زيرا «كم» در اصل براى استفهام است.

أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ اين عبارت در معنا نه در لفظ بدل از عبارت «كَمْ أَهْلَكْنا» است و در تقدير چنين بوده است: أ و لم يروا كثرة اهلاكنا القرون قبلهم كونهم غير راجعين إليهم آنان را كه هلاك كرديم هرگز به دنيا بر نمى گردند تا كارهاى خود را جبران كنند آيا اين كافران از گذشتگان عبرت و پند نمى گيرند.

وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ كلمه «لمّا» بنا بر اين كه حرف «ما» زايد و براى تأكيد است، به تخفيف «لما» نيز خوانده شده است و حرف «إن» مخفّف از ثقيله است و تقدير آن چنين است: إن كلّهم لمجموعون محشورون محضرون للحساب،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 251

و در صورتى كه «لمّا» با تشديد خوانده شود به معناى: إلّا، مى باشد مانند مثالى كه در الكتاب، سيبويه آمده: نشدتك باللّه لمّا فعلت: تو را به خدا سوگند مى دهم كه اين كار را انجام دهى [لمّا در اين مثال به معناى إلّا آمده است ] و حرف «إن» نافيه است. و تقدير تمام عبارت چنين است: ما

كلّ إلّا مجموعون محضرون لدينا.

تنوين در كلمه «كلّ» به جاى مضاف اليه است و در اصل كلّهم بوده است و كلمه جميع از فعيل به معناى مفعول است چنان كه گويند: حىّ جميع و جاءوا جميعا.

مجموع قبيله، همگى آمدند.

وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها كلمه «الْمَيْتَةُ» را با تخفيف خواندن شايعتر و سليستر است. جمله «أَحْيَيْناها» مستأنفه است و بيان مى كند كه زنده كردن زمين مرده براى بندگان نشانه و دليل بر قدرت و توانايى خداوند بر زنده كردن مردگان است، همچنين است كلمه «نسلخ» در عبارت «لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ» در آيه هاى بعد.

و رواست كه هر دو «احيينا» و «نسلخ» براى كلمه هاى «ارض» و «ليل» صفت باشند، زيرا خداوند از آنها جنس زمين و جنس شب را اراده فرموده است نه عين زمين و شب را تا معرفه باشند بنا بر اين با آنها مانند اسم نكره رفتار شده و جمله صفت آنها آمده است و مانند اين مورد است قول شاعر: و لقد امرّ على اللّئيم يسبّنى. «1» مقصود اين است كه آن زمين مرده را با روياندن گياه زنده كرديم.

وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و از زمين دانه هايى مانند: گندم، جو، برنج و غيره ... بيرون آورديم كه قوت و غذاى مردم است.

فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ كلمه «منه» كه ظرف است، مقدّم شده تا دلالت كند كه زندگى بيشتر به اين دانه ها وابسته است و سلامتى انسان به خوردن از اين دانه ها پايدار است و هر گاه كم باشند قحطى و كم بودى ارزاق پيش مى آيد.

__________________________________________________

1- بر شخص پستى مى گذشتم كه مرا ناسزا مى گفت شاهد در: الف و لام اللّئيم، است كه جنس مى باشد و مانند

نكره فرض شده و جمله صفت آن آمده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 252

مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ ذكر بخصوص خرما و انگور، به سبب سود سرشار و گونه هاى فراوانى است كه اين دو دارند.

وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ و آن زمين يا آن باغها را براى جريان چشمه آب شكافتيم.

لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا از ميوه هايى كه خداوند آفريده است بخورند.

وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ و كارهايى كه دستهايشان انجام داده است، از كاشتن درخت و آب دادن و گرده افشانى درختان خرما و ديگر كارهايى كه انجام مى شود تا ميوه به حدّ كمال و زمان خوردن آن برسد.

كلمه «ثمره» با دو فتحه ثمره و با دو ضمّه ثمره و با ضمّه و سكون ثمره خوانده شده است و اصل آن ثمرنا بوده است. چنان كه فرمود «جعلنا و فجرنا» سخن را به طريقه التفات از متكلّم به غيبت نقل كرد.

ممكن است كه ضمير «ثمره» به «نخل» برگردد و كلمه «اعناب» به اين سبب كه در خوردن و استفاده از آن مانند نخل است، مرجع ضمير قرار نگرفته است.

و رواست كه مقصود از ضمير، ميوه هاى مذكور، يعنى دانه ها باشد در اين صورت ضمير به جاى «ذلك» است چنان كه رؤبه گفته است:

فيها خطوط من سواد و بلق كأنّه فى الجلد توليع البهق «1»

آن گاه از او سؤال شد كه مرجع ضمير چيست؟ گفت: منظور من از ضمير ذلك بوده است [شاهد در اين است كه ضمير به جاى اسم اشاره آمده است ].

و رواست كه حرف «ما» در عبارت: ما عملته، نافيه باشد، يعنى با دست خود اين ميوه ها را به وجود نياورده اند و توانايى آن را

ندارند. بنا بر صورت اول [كه «ما»

__________________________________________________

1- در آن خطهايى از سياهى و سفيدى است گويا در پوست آن حيوان خطهاى درازى از طبيعت سفيدى و سياهى كشيده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 253

موصول باشد] و ما عملت ايديهم، بدون ضمير هاء، نيز خوانده شده است.

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مقصود از «أزواج» اشكال و اقسام و اجناس از هر چيز است.

وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ از زوجهايى كه خداوند متعال انسان را بر آن مطّلع نساخته است و هنوز بشر به هيچ طريق از راههاى علمى از آنها با خبر نشده است و بعيد نيست كه خداوند در دل زمين و قعر درياها حيوانها و جمادهايى را آفريده باشد و براى انسان از طريق علم راهى براى شناخت آنها قرار نداده باشد.

وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ واژه: سلخ، به معناى بيرون كشيدن و كندن پوست حيوان است چنان كه گويند: سلخ الشّاة، يعنى پوست گوسفند را كند. و در اين جا، براى بر طرف شدن روشنايى روز و پيدا شدن شب و تاريكى آن، به طريق استعاره به كار رفته است.

فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ در تاريكى شب داخل شدند به طورى كه هيچ روشنايى براى آنها نبود.

وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها در تفسير عبارت «لِمُسْتَقَرٍّ لَها» چند قول است:

1- يعنى خورشيد تا حدّى كه برايش مقدّر و معين شده و در فلكش تا آخر سال بدان حدّ منتهى مى شود، حركت مى كند و قرارگاه خورشيد به قرارگاه مسافر، هنگام مسافرت، تشبيه شده است.

2- براى خورشيد در مشرق و مغرب حدّى است كه در حركت به انتهاى آن مى رسد و همين قرارگاه آن است، زيرا

خورشيد از اين حدّ تجاوز نمى كند.

3- براى خورشيد در مسير هر روزه اش كه به نظر ما مى آيد حدّى است كه همان مغرب است.

ابن مسعود «لا مستقرّ لها» خوانده و قرائت اهل بيت عليهم السّلام هم همين است و معناى آن اين است كه خورشيد هميشه حركت مى كند و هيچ گاه ساكن نمى شود. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 254

ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ اين حركتى كه بنا بر تقدير معيّن و حسابى دقيق است، به طورى كه دركها از فهم آن عاجز و ناتوان شده است، تقدير و تدبير خداوندى است كه قدرتش بر همه چيز غالب و علمش بر همه چيز محيط است.

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ كلمه «قمر» بنا بر اين كه مبتداء، يا عطف بر «ليل» باشد به رفع نيز خوانده شده است، يعنى: و من آياته القمر كه در اين صورت عطف بر «ليل» شده است و نصب آن به وسيله فعل مقدّرى است كه فعل «قدّرناه» آن را تفسير و بيان مى كند و معنا اين است كه ما منزلهايى را در مسير ماه معيّن و مقدّر كرديم و آنها بيست و هشت منزل است كه هر شب، ماه در منزلى وارد مى شود، بى آن كه از آن تقدير معيّن خطا يا كوتاهى شود.

حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ مقصود از «عرجون» چوب خوشه خرمايى است كه كهنه، خشك و خميده به شكل كمان باشد و برخى گويند كه آن چوب در مدت شش ماه چنين مى شود.

زجاج گفته است «عرجون» فعلون از ماده انعراج است كه به معناى كج شدن و انعطاف است و منظور از: قديم، باريكى، خميدگى و زردى است، بنا بر اين ماه در

اين سه صورت به آن چوب تشبيه شده است.

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ خورشيد در سرعت سير خود هرگز به ماه برخورد نمى كند، زيرا خورشيد منزلهايش را در مدت يك سال طىّ مى كند و ماه در مدّت يك ماه، به علاوه خداى سبحان، ميان فلك و مدار اين دو را طورى دور كرده است كه ممكن نيست يكى از آنها به ديگرى برخورد كند.

وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ شب نمى تواند از روز پيشى گيرد.

وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ تنوين «كلّ» عوض از مضاف اليه است و اصل آن: كلّهم، بوده است كه مقصود خورشيد و ماه و ستارگانند كه هر يك در فلك و مدار خود شناورند. و براى اين كه كارهاى خردمندان كه اطاعت و فرمانبرى از خداوند است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 255

به ستارگان نسبت داده شده، كلمه يسبحون، با واو و نون، كه جمع عاقلان است، گفته شده است.

ابن عبّاس گفته است: معناى آن اين است كه هر يك از خورشيد و ماه در مدار خود دور مى زنند همان طور كه دوك در چرخ خود دور مى زند.

[سوره يس (36): آيات 41 تا 50] ..... ص : 255

اشاره

وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ (42) وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ (43) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ (44) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (45)

وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (46) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ

اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 255

و برهان ديگر آن كه ما فرزندانشان را در كشتيهاى پربار حمل كرديم. (41)

و براى آنها مركبهاى ديگرى همانند آن آفريديم (42)

و اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم به طورى كه نه فرياد رسى داشته باشند و نه كسى آنها را از دريا نجات دهد. (43)

مگر باز هم رحم ما شامل حال آنها شود و تا وقت معيّنى از اين زندگى بهره گيرند (44)

هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست [از عذاب الهى، يا از دنيا و آخرت ] انديشه كنيد و بترسيد، شايد مورد رحمت خدا شويد. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 256

و هيچ آيه اى از آيه هاى پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر آن كه از آن اعراض مى كنند (46)

و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافران به مؤمنان گويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد؟ نيستيد شما مگر در گمراهى آشكار (47)

كافران گويند:

اگر راست مى گوييد اين وعده قيامت كى خواهد بود؟ (48)

آنها انتظار نكشند جز يك صيحه آسمانى كه آنها را فرا گيرد در حالى كه در امور دنيا مشغول جدال هستند. (49)

در لحظه مرگ نمى توانند وصيّت و سفارشى كنند و نه به سوى خانواده خود مراجعت نمايند. (50)

تفسير: ..... ص : 256

وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ عبارت «ذرّيّتهم» هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (ذرّيّاتهم) خوانده شده و مقصود فرزندان آنها و كسانى است كه حمل آنها براى آن مردم مهمّ است. برخى از مفسّران گويند ذرّيّه به زنان گفته مى شود، زيرا زنان مزرعه هاى ذرّيّه ها هستند و در

حديث است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از كشتن ذرّيّه ها، يعنى زنها، نهى فرمود و چون زنان ناتوان تر از مردان هستند و مانند مردان نيرو و توانايى مسافرت را ندارند، مخصوص به حمل شدند.

وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ ما براى آنها مانند كشتى مركبهايى آفريديم، مانند شتر كه كشتى بيابان است. بعضى از مفسّران گويند: مقصود از «فلك المشحون» كشتى نوح است و مراد از «مثله» يعنى مثل اين كشتى است كشتيهاى ديگر و زورقهايى كه سوار مى شوند.

فَلا صَرِيخَ لَهُمْ فرياد رس و يارى كننده براى آنها نيست. گويند: «أتاهم الصّريخ» فرياد رسى براى آنها آمد.

إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ مگر رحمت و لطف ما كه شامل حال آنها شود و نجات يابند و پس از آن كه از خطر غرق شدن نجات يافتند، تا زمانى كه ناگزير اجل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 257

آنها سرآيد و مرگ قطعى آنها برسد، از زندگى بهره مند شوند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا در اين آيه جواب اذا حذف شده است و عبارت إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ بر آن دلالت دارد. گويا خداوند مى فرمايد: هر گاه به آنها گفته شود كه پرهيزگار شويد روى مى گردانند و اعراض مى كنند. سپس مى فرمايد: عادت آنها اين است كه از هر آيت و موعظه اى رو بگردانند.

ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

معنا اين است: از گناهانى كه در پيش داريد و از عقوبت گناهان گذشته بترسيد.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ اين عبارت يا گفته خداى سبحان است و يا حكايت گفتار مومنان به كافران است و يا

از جمله جوابهاى كافران به مؤمنان است.

وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ فعل «يخصّمون» در اصل (يختصمون) بوده است، حرف «تاء» به «صاد» بدل و در «صاد» ادغام شده است و حرف «خاء» هم به فتح خوانده شده است و هم به كسر. و حرف «صاد» در كسره تابع حرف «خاء» است، بدين ترتيب «يخصّمون» خوانده شده است. اين فعل از ماده خصم يخصم است، يعنى در كارهايشان مخاصمه و مجادله مى كنند و در بازارهايشان به خريد و فروش مشغولند، مقصود اين است كه قيامت ناگهان آنها را فرا مى گيرد به طورى كه نه مى توانند وصيّت و سفارشى كنند و نه مى توانند از بازار به خانه هاى خود برگردند.

[سوره يس (36): آيات 51 تا 61] ..... ص : 257

اشاره

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51) قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ (55)

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (60)

وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 258

ترجمه: ..... ص : 258

چون در صور دميده شود ناگهان همه از قبرها به سوى خداى خود به سرعت مى شتابند. (51)

گويند اى واى بر ما چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ اين همان وعده خداى رحمان است و رسولان او راست گفتند. (52)

يك صيحه بيش نيست كه ناگهان همگى نزد ما حاضر شوند. (53)

امروز به هيچ كس ستمى نمى شود و جز آنچه را عمل كرديد جزا داده نمى شويد. (54)

اهل بهشت امروز به نعمتهاى خدا مشغول و مسرورند. (55)

آنان و همسرانشان در سايه هاى درختان بهشت بر تختها تكيه كرده اند. (56)

براى آنان در بهشت ميوه هاى گوناگونى است و هر چه بخواهند آماده است. (57)

بر آنان درود الهى است، اين سخنى است از سوى پروردگار مهربان. (58)

اى گنهكاران! امروز از صف نيكوكاران جدا شويد. (59)

اى فرزندان آدم آيا با شما عهد نكردم كه شيطان را پرستش نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است. (60)

و مرا پرستش

كنيد كه راه مستقيم اين است. (61)

تفسير: ..... ص : 258

مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ واژه «أجداث» به معناى قبرهاست و «ينسلون» به معناى دويدن است و اين صيحه و نفخه دوم است، اولى براى هلاك كردن بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 259

مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا چه كسى ما را از خوابگاهمان كه در آن خوابيده بوديم بر انگيخت و محشور كرد زيرا زنده كردن آنها مانند بيدار كردن از خواب است و برخى گويند: آنها احوال خود را در قبرهايشان به نسبت هراسهاى قيامت مانند خواب مى شمارند.

از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه: من بعثنا، خوانده است، بنا بر اين كه «من» حرف جرّ و «بعث» مصدر است.

هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ كلمه «هذا» مبتداء و عبارت «ما وَعَدَ» خبر آن است و حرف «ما» يا مصدريّه و يا موصوله است و رواست كه «هذا» صفت براى «مرقدنا» و عبارت «ما وعد» خبر براى مبتداى محذوف باشد. و در تقدير: هذا وعد الرّحمن، بوده است.

از قتاده نقل شده است كه عبارت اول آيه يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا سخن كافران و عبارت آخر آيه هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ گفتار مسلمانان است و بعضى گويند: آن نيز سخن كافران است و آنچه را كه از پيامبران شنيده بودند به ياد مى آورند و به خود جواب مى دهند يا بعضى به بعضى ديگر جواب مى دهند.

و اگر حرف «ما» را موصوله قرار دهيم در تقدير چنين است هذا الّذى وعده الرّحمن و الّذى صدقه المرسلون آنچه را كه پيامبران در آن راستگو بودند. چنان كه عرب گويد: صدقوهم القتال، آنچه درباره جنگ به آنها گفتند راست بود و مانند اين

مورد است اين مثال: صدقى سنّ بكره، سنّ شترش را به من راست گفت. معناى آيه چنين است: اين جريان همان چيزى است كه خداوند در كتابهايش كه به زبان پيامبران راستگويش فرو فرستاد، وعده آن را داده بود و اين يك برانگيختن شخص خوابى از خوابگاهش نيست [تا اين كه بپرسيد چه كسى ما را بيدار كرد] بلكه اين برانگيختن حشر اكبر و روز قيامت است كه قبلا به شما خبر داده شده بود.

إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً زمان اين بعث و حشر نيست مگر به اندازه زمان يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 260

صيحه و فرياد كه ناگاه همگى خلق اوّلين و آخرين در عرصه قيامت و در جاى حساب نزد ما جمع و حاضر مى شوند.

فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً ... إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ اين دو آيه آنچه را كه روز قيامت به اهل محشر گفته مى شود حكايت مى كند و چنين حكايتى ترسيم و تجسّم كننده چيزهايى است كه وعده داده شده است و باعث نفوذ و تمكّن آنها در نفسها مى شود و بر انجام كارهايى كه نتيجه و ثمره اش اين نعمتها است، ترغيب و تشويق مى كند.

كلمه «شغل» به سكون غين «شغل» نيز خوانده شده است. [و اين كه به صورت نكره گفته شده براى اهميّت آن اشتغال است ] يعنى چه مشغوليّتى كه به وصف نمى آيد و آن نعمتهايى است كه شامل بهشتيان شده است و آنها را از فكر اهل جهنّم باز مى دارد، بنا بر اين به ياد آنها نيستند هر چند از نزديكانشان باشد. برخى گويند:

بهشتيان به لذّت بردن و مواقعه با باكره ها و حوران بهشتى مشغولند و

به آوازهاى مرغان گوش مى دهند.

عبارت «فاكهون» كه «فكهون» نيز خوانده شده است به يك معنا هستند، يعنى اهل بهشت متنعّمند و لذّت مى برند و به اين معناست كلمه: فاكهه، زيرا به چيزهايى گفته مى شود كه باعث لذّت و سرور مى شود.

بعضى گويند: مقصود اين است كه اهل بهشت شاد و خوشحالند و از نعمتهايى كه در آن هستند تعجّب مى كنند اين كلمه: فاكهه، از مادّه «فكاهة» است كه به معناى مزاح و سخنان خوش و دلنشين است.

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ ضمير «هم» ممكن است مبتدا و يا تأكيد براى ضمير در «شغل» و «فاكهون» باشد، بنا بر اين كه همسرانشان هم با آنها، در برخوردارى از نعمتها و شاديها و تكيه زدن بر تخت زير سايه ها، شريك باشند.

كلمه «ظلال» به صورت ظلل كه جمع: ظلّه، است نيز خوانده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 261

واژه «اريكه» به تختهايى گفته مى شود كه در حجله گاه است و برخى گويند هر چيزى كه بر آن تكيه داده مى شود اريكه است.

وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ عبارت «ما يَدَّعُونَ» يعنى هر چه را تمنّا كنند و بطلبند چنان كه عرب گويد: ادّع علىّ ما شئت: آنچه مى خواهى از من بخواه يعنى از من آرزوهايت را طلب كن. برخى گويند: يدّعون يفتعلون از مصدر دعاء است، يعنى براى خودشان مى خواهند. چنان كه هر گاه فردى براى خودش چيزى را بريان كند گويند:

اشتوى.

سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ كلمه «سلام» بدل از عبارت «ما يَدَّعُونَ» است گويا خداوند به آنها سلام مى كند و به آنها مى گويند كه اين سلام سخن پروردگار مهربان است و مقصود اين است كه خداى سبحان

يا به واسطه فرشتگان يا بى واسطه، براى مبالغه در بزرگداشتشان، به آنها سلام مى كند و اين سلام از سوى خداوند آرزو و خواست آنهاست كه از آنها دريغ نمى شود.

برخى گويند: «ما يَدَّعُونَ» مبتداء و «سلام» خبر آن است و در تقدير چنين است:

و لهم ما يدّعون سلام خالص لا شوب فيه: و براى آنهاست آنچه را آرزو دارند كه سلام خالص بدون آميخته و آلوده به چيزى است، بنا بر اين «قولا» براى عبارت وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ سَلامٌ مفعول مطلق تأكيدى است، يعنى آن سلام را تنها از طرف خدا به شمار آريد نه از سوى فرشتگان يا ديگرى.

وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ عبارت «وَ امْتازُوا» يعنى از مؤمنان جدا شويد و به يك سو باشيد و اين هنگامى است كه مؤمنان محشور مى شوند و به سوى بهشت مى روند. گويند: مزته فامتاز و انماز: او را جدا كرد پس او جدا و منفرد شد.

قتاده گفته است: از هر خير و نيكى بر كنار مى شوند. ضحّاك گفته است: براى هر كافرى خانه اى در آتش است كه داخل آن مى رود و در آن بسته مى شود به طورى كه نه مى بيند و نه ديده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 262

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ ... اين آيه اشاره است به آن عهد و سفارشى كه خداوند به انسان فرمود، تا از شيطان نافرمانى و از خدا اطاعت كند.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ اين راهى است كه در نهايت استقامت و راستى است و شايسته است كه در جاى خودش از آن به شايستگى و كمال توصيف شود.

[سوره يس (36): آيات 62 تا 70] ..... ص : 262

اشاره

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ

(62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66)

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ (67) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70)

ترجمه: ..... ص : 262

او افراد بسيارى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد. (62)

اين همان دوزخى است كه به شما داده مى شد. (63)

امروز به كيفر كفرتان در آتش آن داخل شويد و بسوزيد. (64)

امروز بر دهان آنها مهر مى نهيم و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان به آنچه انجام داده اند گواهى مى دهند. (65)

و اگر بخواهيم چشمان آنها را محو و نابينا مى كنيم، سپس در عبور از راه مى خواهند بر يكديگر پيشى گيرند امّا چگونه مى توانند ببينند. (66)

و اگر بخواهيم آنها را درجاى خود مسخ مى كنيم و به صورت مجسّمه هايى بى روح مى سازيم تا نتوانند كه بروند يا بازگردند (67)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 263

هر كس را عمر دراز داديم در پيرى از خلقتش مى كاهيم و به ناتوانى كودكى باز مى گردانيم، آيا انديشه نمى كنند (68)

ما هرگز او را شعر نياموختيم و شاعرى شايسته مقام او نيست بلكه اين كتاب آسمانى تنها ذكر الهى و قرآن روشن است. (69)

تا اين كه زندگان را از عذاب الهى بترساند و بر كافران، با اتمام حجّت، وعده عذاب مسلّم گردد. (70)

تفسير: ..... ص : 263

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا لفظ «جبلّا» به چند طريق خوانده شده است از اين قرار:

با دو ضمّه جبلا، با ضمّه و سكون جبلا، با دو ضمّه و تشديد جبلّا، با دو كسره و تشديد جبلّا. و معناى تمام آنها خلق فراوان و جماعت انبوه است كه بر سرشتى آفريده شده اند كه شيطان آنها را گمراه مى كند، به اين طريق كه ابتدا آنها را دعوت به گمراهى مى كند و سپس گمراهشان مى سازد.

اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ امروز، به سبب كفر و تكذيبتان پيامبران را، ملازم و همراه با آتش

و هيزم آن باشيد.

فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ «صراط» در اصل: إلى الصّراط بوده، حرف جرّ حذف شده و فعل متّصل آمده است، يا اين كه عبارت «استبقوا» به معناى سرعت و شتاب است، يا نصب صراط بنا بر ظرفيّت است و معنا اين است كه اگر ما بخواهيم چشمان آنها را محو مى كنيم، بنا بر اين اگر از راهى كه عادت داشتند هميشه به سوى مقصود يا منزلشان بروند بخواهند با سرعت پيشى گيرند، چنان كه قبلا از آن راه براى كوشش در كارهايشان سرعت مى گرفتند، قدرت و توانايى آن را ندارند و چگونه جهت راه را مى بينند و مى دانند در صورتى كه ما آنها را نابينا كرديم؟

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ كلمه «مكانة» و «مكان» مانند «مقامة» و «مقام» يكى است اين لفظ به صورت مكانتهم و مكاناتهم كه مفرد و جمع باشد نيز خوانده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 264

شده است و مقصود اين است كه ما آنها را چنان مسخ مى كنيم كه در جاى خود منجمد شوند و به صورت سنگ درآيند كه نتوانند از جاى خود پيش روند يا باز گردند.

برخى از مفسّران گويند: ما آنها را به صورت ميمون و بوزينه مسخ مى كنيم. پس آنها نمى توانند از عذاب الهى بگذرند و نه پس از مسخ مى توانند به خلقت اوليه باز گردند.

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ ما هر كس را عمر دراز داديم خلقت او را تغيير مى دهيم و به عكس آنچه تا كنون بود مى آفرينيم، به اين طريق كه قبلا او را طورى آفريديم كه نيرو و خرد و دانش او رو به كمال برود و به رشد نهايى برسد

و آن گاه كه به انتها رسيد خلقت او را طورى قرار مى دهيم كه تمام قواى او رو به كاهش مى گذارد تا اين كه در ضعف بدنى و عقل و دانش همانند حالت كودكى گردد، مانند تيرى كه واژگون كنند تا سر تير به طرف پايين و ته آن به سمت بالا باشد چنان كه خداوند مى فرمايد: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ، «سپس به پايين ترين مرحله عمر (كه ضعف و ناتوانى دوران پيرى است) باز گردانديم» (تين/ 5) و نيز مى فرمايد: وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً «بعضى از شما به پست ترين سالهاى عمر يعنى نهايت پيرى باز مى گردد تا هر چه را مى دانست فراموش كند» (نحل/ 70) «نُنَكِّسْهُ» اين فعل چون از ماده تنكيس است به همين صورت خوانده شده است.

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ، و ما به او، با تعليم قرآن، شعر نياموختيم. مفهوم اين عبارت اين است كه قرآن شعر نيست و هيچ مناسبتى با شعر ندارد، زيرا شعر سخنى است با وزن و قافيه و در قرآن هيچ وزن و قافيه اى نيست و شايسته مقام پيامبر هم نيست كه شاعر باشد و اگر بخواهد شعرى هم بگويد برايش آسان نيست و توانايى آن را ندارد حتى اگر براى تمثيل هم شعرى مى گفت به زبانش غلط و منحرف جارى مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 265

چنان كه روايت شده حضرت به عنوان مثال اين شعر را فرمود: كفى الإسلام و الشّيب للمرء ناهيا اسلام و پيرى براى بازداشتن مرد كافى است. ابو بكر گفت:

شاعر چنين گفته است: كفى الشّيب و الاسلام للمرء ناهيا و شهادت مى دهم كه

تو رسول خدايى. اما اين كه فرمود:

أنا النبىّ لا كذب أنا ابن عبد المطّلب

من پيامبرم و دروغ نمى گويم: من فرزند عبد المطّلبم و مانند اين گونه مواردى كه از آن حضرت روايت شده از جنس سخنى است كه از روى ذوق و سليقه است بى آن كه خصوصيتى از شعر يا قصدى در آن باشد، تنها به طور اتّفاق موزون شده است.

هم چنان كه در بسيارى از گفتارها و خطابه هاى مردم گهگاه مطالبى موزون بيان شده است و هيچ كس آنها را شعر نمى گويد و در ذهن گوينده و شنونده هم خطور نمى كند كه چنين مواردى شعر باشد. علاوه بر اين خليل بن احمد نحوى، در علم عروض، بيتهاى رجزى را شعر به حساب نمى آورد.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ و چون خداى سبحان قرآن را شعر ندانست فرمود إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ ... يعنى اين قرآن چيزى نيست جز تذكّرى از جانب خدا كه آدمى و جنّ از آن پند مى گيرند. هم چنان كه مى فرمايد: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «نيست قرآن مگر تذكّرى براى جهانيان» (يوسف/ 104) اين قرآن نيست مگر كتابى كه در محرابها خوانده مى شود و با خواندن و عمل به آن به فوز و رستگارى دو جهان نائل مى شوند.

لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا قرآن يا پيامبر، كسانى را كه زنده اند، انذار مى كنند و مقصود از زنده يا فرد خردمند و تأمّل كننده است، زيرا غير خردمند مانند مرده است، يا منظور از زنده كسانى است كه از حالشان پيداست كه ايمان مى آورند و به نور ايمان زنده مى شوند، زيرا كافر مانند مرده است.

وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ و براى اين كه

وعده عذاب كافران، به سبب كفرشان، بر آنها مسلّم و محقّق شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 266

[سوره يس (36): آيات 71 تا 76] ..... ص : 266

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)

فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)

ترجمه: ..... ص : 266

آيا آنها (كافران) نديدند كه براى آنها به دست قدرت خود چهارپايانى آفريديم كه آنها مالك شوند. (71)

آنها را مطيع و رام ايشان ساختيم تا هم مركب آنان باشند و هم از آن تغذيه كنند (72)

و براى آنان در آن حيوانها بهره هاى فراوانى و نوشيدنيهاى گوارايى است، آيا شكر گزارى نمى كنند. (73)

آنها غير از خدا معبودانى برگزيدند به اميد اين كه يارى شوند. (74)

ولى آنان قادر به يارى ايشان نيستند و اين مشركان لشكر آنها هستند كه در آتش دوزخ حاضر مى شوند (75)

بنا بر اين سخنان آنها تو را محزون و غمگين نكند ما آنچه را پنهان و آشكار كنند مى دانيم (76).

تفسير: ..... ص : 266

مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً آنچه را كه ايجاد و آفرينش آن را به عهده گرفتيم و جز ما كسى از عهده آن بر نمى آيد.

فَهُمْ لَها مالِكُونَ ما چهارپايانى براى آنها آفريديم و آنها مالك آن حيوانها شدند و در آنها تصرّف مالكانه مى كنند، يا معنا اين است كه مردمان بر آن حيوانها مسلّطند و آنها را در اختيار دارند و ما آن حيوانها را وحشى و رمنده (فرار كننده) نيافريديم تا مردمان قادر به ضبط آنها نباشند، بنا بر اين آن حيوانها مسخّر و در اطاعت مردمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 267

هستند. و اشاره به همين مفهوم است كه فرمود وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ.

فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ واژه «ركوب» و ركوبه به معناى حيوانى است كه سوارى مى دهد چنان كه حلوب و حلوبه حيوانى است كه شير مى دهد، يعنى بعضى از حيوانها را با سوار شدن از آنها استفاده مى كنند و برخى را با ذبح كردن و خوردن گوشت آنها.

وَ لَهُمْ فِيها

مَنافِعُ وَ مَشارِبُ از جمله منافع، تهيّه لباس از پشم و كرك و موى آنهاست، همچنين نوشيدن شير و بهره هاى گوناگون ديگر است.

كلمه «مشارب» جمع مشرب است و آن جاى آشاميدن آب است.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ مشركان خدايانى را برگزيدند، و به اميد اين كه آنها را يارى دهند و از آنها دفاع كنند و پيش خداوند شفيع آنها شوند، آنها را پرستش مى كردند، ولى كار بر عكس آن شد كه تصوّر مى كردند و اين مشركان گروهى هستند كه روز قيامت براى كيفر و عذاب حاضر مى شوند، زيرا معبودانشان آنها را هيزم آتش قرار دادند، يا معنا اين است كه آن معبودها را اختيار كردند به طمع اين كه بتها باعث تقويت و نيرومندى آنها شوند، ولى كار بر خلاف آن شد كه گمان مى كردند، زيرا اين مشركان بودند كه به معبودان خدمت و از آنها حمايت و دفاع مى كردند در حالى كه آن خدايان قادر به يارى آنها نبودند.

فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ بنا بر اين گفتار آنها كه تكذيبت مى كنند و سبب اذيّتت مى شوند تو را محزون و غمگين نسازد و ما به آنچه كه در پنهانى و آشكارا دشمنى مى كنند آگاهيم و آنها را به سبب اين كار كيفر مى دهيم.

[سوره يس (36): آيات 77 تا 83] ..... ص : 267

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)

أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ (81)

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 268

ترجمه: ..... ص : 268

آيا انسان نديد و نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم و او به دشمنى آشكار برخاست. (77)

و براى ما مثالى (جاهلانه) زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ (78)

بگو همان خدايى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر آفرينشى آگاه و تواناست. (79)

همان خدايى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما با آن، آتش مى افروزيد. (80)

آيا خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد قادر نيست همانند آنها را بيافريند؟ آرى (مى تواند) و او آفريننده داناست. (81)

فرمان خدا تنها اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به او مى گويد موجود باش، آن نيز بلافاصله موجود مى شود. (82)

پس پاك و منزّه است خدايى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست اوست و همه به سوى او باز مى گرديد. (83)

تفسير: ..... ص : 268
[شأن نزول ] ..... ص : 268

روايت شده است كه ابىّ بن خلف، يا عاص بن وائل استخوان پوسيده و نرم شده اى را آورد و گفت: اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله آيا گمان مى كنى كه خدا چنين چيزى را زنده مى كند؟ حضرت فرمود: آرى، پس اين آيه نازل شد. خداوند انكار آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 269

نسبت به بعث (روز قيامت) بشدّت زشت شمرد و تقبيح كرد، زيرا خداوند بر آنان ثابت كرد كه آفرينش آنها از نطفه اى است كه پست ترين چيز است و شگفت است كه آنها با اين آغاز پستى كه دارند، با خداى جبّار مخاصمه مى كنند و مى گويند: چه كسى مى تواند مرده اى را كه استخوانهايش پوسيده است زنده كند؟ (از اين عجيب تر

اين است) كه مجادله و مخاصمه انسان در چيزى است كه از لازمترين حالتها و صفتهاى اوست، و آن اين است كه منشأ و ابتداى وجود او از چيز مرده و موات است. (نطفه) و با اين حال زنده شدن از موات را منكر مى شود و اين سخنى بدون دليل است كه هدف و مقصودى را در پى ندارد.

برخى گويند: معنا اين است كه انسان پس از آن كه از آب پستى به وجود آمد، مردى كامل و با شعور و سخنور شد و بر چنين مخاصمه اى توانايى يافت و توانست آنچه را در ضمير دارد، با فصاحت، اظهار و بيان كند.

مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ اين كه خداوند اين عبارت را مثل ناميد، يا به سبب اين است كه بر داستان شگفتى دلالت مى كند كه مانند مثل است، و آن انكار قدرت خدا بر زنده كردن مردگان است، و يا به سبب اين است كه در آن تشبيهى است، زيرا آنچه انكار شده از چيزهايى است كه خداوند توانايى آن را دارد، زيرا از ابتدا آنها را آفريده است، بنا بر اين هنگامى كه به عنوان انكار مى گويند: چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مى كند؟ خداوند را در چيزى كه قدرت و توانايى آن را دارد ناتوان و عاجز دانسته اند و در اين صورت خدا را، در ناتوانى به خلق خدا، كه قادر بر اين كار نيست، تشبيه كرده اند، واژه «رميم» به معناى استخوان پوسيده است و مانند آن است واژه «رمّه» و رفات و «رميم» اسم است نه صفت و به همين سبب مؤنّث نشده است.

الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ

ناراً مقصود از: درخت «اخضر» دو درخت:

مرخ و عقار است و اين دو، درختانى هستند كه عربها با ساييدن شاخه هاى آنها به يكديگر آتش مى افروزند. خداوند با اين بيان، ثابت مى كند كسى كه قادر است در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 270

درختى كه در نهايت رطوبت و ترى است آتش قرار دهد، به طورى كه هر گاه شاخه هاى آن به يكديگر ساييده شود آتش روشن مى شود، توانايى آن را هم دارد كه مرده را زنده كند.

بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ كلمه «بقادر» هم در اين جا و هم در سوره احقاف، يقدر نيز خوانده شده است. در عبارت «أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» احتمال دو معناست: يا معنا اين است كه به نسبت آسمانها و زمين مى تواند موجودهاى كوچكتر و ضعيفتر بيافريند، و يا مقصود اين است كه آن مرده ها را بار ديگر زنده مى كند، زيرا بعث و اعاده زندگى ابتداى آفريدن نيست، بلكه مثل و مانند آن است.

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ كلمه «أمر» به معناى مقام و شأن است، يعنى شأن و مقام خداوند طورى است كه هر گاه بودن چيزى را اراده كند به آن مى گويد: باش، موجود شو به اين معنا كه آن چيز را بدون توقّف و تأخيرى به وجود مى آورد و آن ناگزير به وجود مى آيد و حقيقت اين است كه هيچ چيز مانع به وجود آمدن آن نمى شود و آن چيز مانند مأمور مطيعى است كه از طرف آمر مطاعى، دستورى به آن داده شود.

فعل «يكون» خبر براى مبتداى محذوف است و تقدير آن چنين است: فهو يكون. پس اين جمله اى است كه بر جمله امره

أن يقول له كن عطف شده است و كسى كه آن را منصوب مى خواند بر عبارت «يقول» عطف مى كند. و مقصود اين است كه ايجاد چيزى براى خداوند، مانند كارهاى مخلوقات نيست كه هر گاه بخواهند كارى را انجام دهند نياز به مقدّماتى داشته باشد مانند به كار بردن قدرت و به كار گرفتن وسيله ها و تحمل رنج و زحمتى كه در پى دارد. خدا چنين نيست و تنها شأن او توانايى و دانايى ذاتى اوست كه به محض اراده او به ايجاد چيزى، آن شى ء به وجود مى آيد. و چنين خدايى (عزّ اسمه) چگونه از انجام كارى ناتوان مى شود تا از اعاده و زنده كردن مرده ناتوان باشد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 271

بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ او مالك هر چيزى است. و به موجب مشيّت و مقتضاى حكمتش، در هر چيز تصرّف مى كند. مفهوم اين آيه شريفه، خداوند را از ناتوانى در برگرداندن مردگان و هر صفتى كه نسبت به او شايسته نيست، منزّه و پاك مى كند.

ابن عبّاس گفته است: من نمى دانستم چگونه اين فضيلتها به قرائت سوره يس اختصاص يافته است، تا اين كه دانستم به خاطر اين آيه است. «1»

__________________________________________________

1- كنت لا أعلم كيف خصّت سورة «يس» بالفضائل الّتى رويت فى قراءتها فاذا إنّه لهذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 272

سوره صافّات ..... ص : 272

اشاره

اين سوره مكّى است. و داراى يكصد و هشتاد و يك آيه در نزد بصريان و يكصد و هشتاد و دو آيه پيش ديگران است. و آيه: وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ، غير بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 272

در حديث ابىّ بن كعب است [كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:] كسى كه سوره صافّات را بخواند به عدد هر جنّ و شيطانى ده حسنه به او عطا مى شود و شيطانهاى پليد و رانده شده از او دور مى شوند و از شرك پاك مى شود و دو فرشته اى كه مأمور حفظ او هستند روز قيامت درباره او شهادت مى دهند كه به پيامبران خدا ايمان داشته است «1».

و از حضرت صادق عليه السلام است كه فرمود: كسى كه سوره صافّات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتى همواره محفوظ مى ماند و در زندگى دنيا هر بلايى از او دفع مى گردد و در دنيا به فراوانترين روزيها داده خواهد شد و خداوند او را در مال و فرزندان و بدن گرفتار شيطانهاى رجيم و گردنكشان لجوج نمى كند و اگر در آن

__________________________________________________

1-

و من قرأ سوره الصّافّات أعطى من الأجر عشر حسنات بعدد كلّ جنّى و شيطان و تباعدت عنه مردة الشّيطان و برى ء من الشّرك و شهد له حافظاه يوم القيمة أنّه كان مؤمنا بالمرسلين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 273

شب و روز از دنيا برود، خداوند او را شهيد مبعوث مى كند و شهيد مى ميراند و او را با درجه شهدا وارد بهشت مى سازد. «1»

[سوره الصافات (37): آيات 1 تا 10] ..... ص : 273

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِياتِ ذِكْراً (3) إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (4)

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7) لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9)

إِلاَّ مَنْ خَطِفَ

الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 273

سوگند به صف زدگان [فرشتگان ] صف آرايى كرده اند (1)

و قسم به همانها كه شديدا باز مى دارند (2)

و سوگند به تلاوت كنندگان ذكر الهى (3)

كه مسلّما خداى شما يكى است (4)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقهاست. (5)

ما نزديكترين آسمان را با ستارگان بياراستيم (6)

و آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كرديم (7)

آنها نمى توانند به وحى و سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو هدف تيرهاى شهاب قرار گيرند (8)

آنها بشدّت به عقب رانده مى شوند و براى آنان عذاب هميشگى است. (9)

جز آن كسى [از شياطين ] كه در

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الصّافّات فى كلّ جمعة لم يزل محفوظا من كلّ آفة مدفوعا عنه كلّ بليّة فى حيات الدّنيا مرزوقا باوسع ما يكون من الرّزق و لم يصبه اللَّه فى ماله و لا ولده و لا بدنه بسوء من شيطان رجيم و لا من جبّار عنيد و إن مات فى يومه او فى ليلته بعثه اللَّه شهيدا و ادخله الجنّة مع الشّهداء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 274

لحظه اى كوتاه بخواهد خبرى را از عالم بالا بربايد، او را شهاب فروزان تعقيب مى كند. (10)

تفسير: ..... ص : 274

برخى از مفسّران حرف «تاء» را در «صاد» صافّات و در «زاى» الزّاجرات و در «ذال» الذّاريات، ادغام كرده اند، ولى بيشتر مفسّران به اظهار خوانده اند.

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا خداوند- به فرشتگانى كه در آسمان صف بسته اند و يا به فرشتگانى كه قدمهاى خود را مانند صف نماز مؤمنان، در صف نماز قرار داده اند و يا به فرشتگانى كه بالهاى خود را در هوا گسترده و منتظر اوامر خدا هستند- سوگند ياد فرموده است.

فَالزَّاجِراتِ زَجْراً همچنين خداوند به فرشتگانى

كه مردم را شديدا از گناه باز مى دارند و يا به فرشتگانى كه ابرها را با زجر مى رانند سوگند ياد فرموده است.

بعضى گويند: مقصود از زاجرات آيه هاى قرآنى است كه انسان را از قبايح و پليديها باز مى دارد.

فَالتَّالِياتِ ذِكْراً خداوند به «تاليات» نيز سوگند ياد فرموده و مقصود از «تاليات» فرشتگانى هستند كه كتاب خدا را كه براى آنها نوشته شده و رويدادها در آن ذكر شده است، تلاوت مى كنند و به سبب درست بودن آن وقايع، يقين آنها به وجود مخبر زياد مى شود.

برخى ديگر از مفسّران گويند كه مقصود از «صافّات» علماى عاملين و دانشمندانى هستند كه براى برگزارى تهجّد و ساير نمازها و صفوف جماعات، صف زده اند. در اين صورت «زاجرات»، يعنى به وسيله پندها و نصيحتها مانع گناه مى شوند و مقصود از «تاليات» آيه هاى خداوند است كه شرايع او را بيان مى كنند.

پاره اى ديگر گويند: مراد رزمندگان و جنگجويان در راه خدا هستند كه صفهاى خود را مى آرايند و اسبها را براى جهاد سوق مى دهند و مى رانند و با اين حال ذكر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 275

خدا را تلاوت مى كنند و اين گونه كارها آنها را از ذكر خدا باز نمى دارد، هم چنان كه از على عليه السلام اين مطلب نقل شده است.

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عبارت «رَبُّ السَّماواتِ» يا خبر براى مبتداى محذوف و يا خبر بعد از خبر است.

وَ رَبُّ الْمَشارِقِ مقصود از «مشارق» كه جمع آمده است محلى است كه هر روز خورشيد از آن طلوع مى كند و در مغرب، غروب مى كند [خورشيد در دو روز از يك محل طلوع و غروب نمى كند بلكه هر روز محل آن با

روز پيش تفاوت دارد. و لذا جمع آمده است ]. سبب اين كه تنها مشرقها ذكر شده اين است كه طلوع خورشيد پيش از غروب آن است.

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ مقصود از «السَّماءَ الدُّنْيا» آسمانى است كه به شما نزديك است. كلمه «زينة» مصدر است مانند نسبة و اسم چيزى است كه با آن چيزهاى ديگرى زينت داده مى شود، مانند ليقه كه اسم آن چيزى است كه در دوات مى گذارند، بنا بر اين اگر مصدر باشد، يا به فاعل اضافه شده است، يعنى آسمان را كواكب زينت مى دهند كه در اين صورت كواكب فاعل است و در اصل بزينة الكواكب بوده است يا به مفعول اضافه شده است، يعنى خداوند «كواكب» را زينت داده و آنها را نيكو و درخشان كرده است، زيرا آسمان به حسن ذاتى آنها زينت داده مى شود و اصل آن: بزينة الكواكب، بوده است و اين كه به نصب خوانده شود قرائت ابى بكر بن عيّاش است و اما اگر اسم باشد، براى اضافه دو وجه است: يا كواكب بيان و به منزله تميز براى زينت است، زيرا زينت مبهم است به اين معنا كه ممكن است با كواكب باشد يا با غير از كواكب از چيزهاى ديگرى كه وسيله زينتند و يا مقصود، آن چيزى است كه كواكب با آن زينت داده شده اند. ابن عبّاس گفته است: مقصود از زينت، ضوء و روشنايى كواكب است و جايز است كه مقصود شكلهاى گوناگون ستارگان باشد، مانند شكل بنات النّعش و شكل ثريّا و خوشه پروين و جز اين از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 276

مدارها و محل طلوع آنها و بنا

بر اين معنا، بزينة با تنوين خوانده شده است و كواكب مجرور است تا بدل آن باشد و در صورت نصب كواكب، جايز است كه بدل از محلّ «بزينة» باشد.

وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ كلمه «حفظا» حمل بر معنا مى شود، زيرا در تقدير چنين است: خلقنا الكواكب زينة للسّماء و حفظا من الشّياطين- هم چنان كه مى فرمايد: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ، «ما آسمان دنيا را با چراغهاى پرفروغى از ستارگان زينت بخشيديم و آنها را تيرهايى (شهابهايى) براى راندن شيطانها قرار داديم». (ملك/ 5) جايز است فعلى در تقدير گرفته شود كه «حفظا» علّت و مفعول له آن باشد و در تقدير چنين مى شود: و حفظا من كلّ شيطان زيّنّاها بالكواكب و به علّت حفظ آسمان از هر شيطانى آن را به ستارگان زينت داديم. بعضى گويند: فعل حفظنا در تقدير است و اصل آن: حفظناها حفظا ... بوده است.

واژه «مارد» به معناى فردى است كه از اطاعت حقّ و آنچه از او خواسته شده است خارج باشد.

لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ ضمير در «لا يَسَّمَّعُونَ» براى تمام شيطانهاست، زيرا مقصود از ضمير جمع، شيطانها هستند. اين كلمه هم با تخفيف و هم با تشديد خوانده شده و اصل آن يتس مّعون از مصدر تسمّع بوده است و معناى تسمّع خواستن و علاقه به شنيدن است، عرب گويد: تسمّع فسمع أو فلم يسمع: خواست بشنود، آن گاه شنيد يا نشنيد.

عبارت «لا يَسَّمَّعُونَ» تا آخر، كلام مستأنفه و از ما قبلش منقطع است. در اين آيه بيان حال شيطانهايى است كه استراق سمع مى كنند، ولى

نمى توانند سخنان فرشتگان را بشنوند و يا مى خواهند براى شنيدن گوش فرا دهند، ليكن از همه سوى آسمان آنها را با تيرهاى شهاب مى رانند و با شدّت آنها را دفع و طرد مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 277

وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ و براى اين شيطانها تا روز قيامت عذاب دائمى است.

إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ مگر از شيطانهايى كه تلاش و كوشش كنند تا بسرعت سخنى را بربايند يا استراق سمع كنند. در اين هنگام با دنبال كردن شهاب ثاقب، كه آتشى پرنور و سوزاننده است، بزودى هلاك مى شوند. تفاوت ميان دو عبارت: سمعت فلانا يتحدّث و: سمعت اليه يتحدّث، اين است كه در اولى (فعل سمع) خودش و بى واسطه به مفعول متعدّى شده است. در اين صورت، بدون گوش دادن، مفيد ادراك و فهميدن مطلب است، ولى در عبارت دومى فعل به واسطه «الى» متعدّى شده است و مفيد گوش دادن با فهميدن است.

مقصود از «ملاء أعلى» فرشتگان هستند، زيرا آنها در آسمانها سكونت دارند و انسانها و جنّيان، چون از ساكنان زمينند، ملاء اسفل هستند. ابن عبّاس گفته است:

مقصود بزرگان ملائكه است و منظور از بزرگان ملائكه فرشتگان نويسنده هستند.

لفظ «دحورا» يا حال است، يعنى در حالى كه دورشان مى كنند يا مفعول له است، يعنى تيرهاى شهاب به آنها مى زنند براى دور شدن.

عبارت «مَنْ خَطِفَ» در محلّ رفع است و بدل از ضمير «لا يَسَّمَّعُونَ» است و معنا اين است كه شيطانها نمى توانند به سخنان فرشتگان گوش فرا دهند مگر شيطانهايى كه به دزدى سخنى را بربايند.

[سوره الصافات (37): آيات 11 تا 26] ..... ص : 277

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ

(11) بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ (13) وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (15)

أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ (19) وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ (20)

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25)

بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 278

ترجمه: ..... ص : 278

اى رسول ما از آنها بپرس: آيا آفرينش آنها سخت تر است يا آفرينش موجودات با عظمت ديگر [آسمانها، زمين ] كه ما آفريديم ما آنها را از گل چسبنده اى آفريديم. (11)

تو از انكار آنها تعجّب مى كنى ولى آنها مسخره مى كنند. (12)

و هر گاه به آنها تذكر داده شود هيچ متذكّر نمى شوند. (13)

و چون معجزه و آيتى مشاهده كنند ديگران را نيز به استهزا مى خوانند. (14)

و گويند اين خود پيداست كه سحرى بيش نيست. (15)

آنها گويند: آيا هنگامى كه ما مرديم و استخوانهاى ما خاك شد بار ديگر بر انگيخته خواهيم شد؟ (16)

يا پدران گذشته ما زنده مى شوند؟ (17)

بگو آرى، همه شما زنده مى شويد در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. (18)

تنها يك صيحه عظيم واقع مى شود ناگهان همه از قبرها برخيزند و عرصه قيامت را بنگرند. (19)

و گويند اى واى بر ما اين روز جزاست. (20)

آرى اين همان روز جدايى حقّ از باطل است كه شما آن

را انكار مى كرديد. (21)

در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى شود اينك ستمكاران و همرديفان آنها را و آنچه را كه مى پرستيدند حاضر كنيد. (22)

آنچه را جز خدا مى پرستيدند بياوريد و به سوى دوزخ هدايتشان كنيد. (23)

آنها را نگاه داريد كه مسئولند و بايد بازخواست شوند. (24)

چرا شما از يكديگر يارى نمى خواهيد؟ (25)

ولى آنها در اين روز تسليم قدرت خداوندند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 279

تفسير: ..... ص : 279

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا اى رسول گرامى از اين منكران معاد، نظر خواهى كن و بپرس كه آيا آفرينش آنها مشكلتر و سخت تر است يا آنچه را كه ما از فرشتگان و آسمانها و زمين، آفريديم؟ و چون عاقل و خردمند، بر غير عاقل غلبه داده شده است، كلمه «من» گفته شده و خداوند فرموده است أَمْ مَنْ خَلَقْنا.

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ ما آدم عليه السلام را از گل چسبنده آفريديم و چون تمام انسانها از نسل و ذريّه او هستند، همه از چنين گلى آفريده شده اند.

واژه «لاذب» كه در اصل لازم بوده و «ميم» آن به «باء» تبديل شده به معناى گلى است كه ملازم يكديگر و به هم چسبيده باشد و اين گواه و شاهد بر اين است كه انسانها سست و ضعيفند، زيرا موجودى كه از چنين گل سستى آفريده شده است نمى تواند سخت و قوى باشد.

بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ معناى آيه شريفه اين است كه تو از اين كه آنها روز بعث را انكار و مسخره مى كنند تعجّب مى كنى و يا معنا اين است كه تو از تكذيب و انكارشان نسبت به خودت تعجّب مى كنى و آنها تعجّب تو را

مسخره مى كنند.

عبارت «بَلْ عَجِبْتَ» به ضمّ «تاء»: بل عجبت، نيز خوانده شده است و اين قرائت على عليه السلام و ابن عبّاس است و معناى آن اين است كه خداوند مى فرمايد: با اين همه نشانه ها و آيه ها و مخلوقهاى عظيم من، جاى آن دارد كه من تعجّب كنم از اين كه آنها برانگيختن را، از كسى كه چنين كارهايى انجام داده است، انكار مى كنند و نيز كسى كه مرا به توانايى بر بعث و نشور توصيف مى كند مسخره مى كنند.

و نسبت تعجّب به خداى تعالى به معناى بزرگ داشتن و اهميّت آن كار است. در حديث آمده است: پروردگار شما از آه و زارى و دعاهاى شما و سرعت اجابت آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 280

در شگفت است. «1» برخى گويند: تقدير آيه چنين است قل يا محمّد بل عجبت.

وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ و هنگامى كه آنها را از خدا بترسانى و با قرآن پند و اندرز دهى پند نمى پذيرند و متنبّه نمى شوند.

وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ هر گاه آيه اى يا معجزه اى، مانند: شقّ القمر، و غير آن را، ببينند در مسخره كردن و استهزا مبالغه مى كنند. برخى گويند: يستسخرون، يعنى از ديگران هم مى خواهند كه استهزا و مسخره كنند. پاره اى گويند: يعنى باور كردند كه مسخره است. چنان كه گويند: استقبحه يعنى باور داشت كه آن قبيح و زشت است.

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ عبارت «أَ وَ آباؤُنَا» عطف بر ضمير «مبعوثون» است، و اين عطف را، به علّت فاصله شدن همزه استفهام جايز دانسته اند و يا عطف بر محلّ إنّ و اسمش مى باشد و مقصود اين است كه برانگيختن پدران آنها كه جلوتر

مرده اند و اكنون هيچ اثرى از آنها نيست، به نظر آنها بعيدتر است و برايشان قابل قبول نيست.

و همانند اين آيه است آيه (48) در سوره واقعه أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ.

قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ اى پيامبر بگو: آرى شما برانگيخته مى شويد در حالى كه بسيار ذليل و حقيريد.

فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ اين عبارت جواب شرط مقدّر است و تقدير آن چنين است: إذا كان ذلك فما هى إلا زجرة واحدة يك نفخه و يك دميدن در صور اسرافيل كه آن نفخه زنده كردن و برانگيختن است و هنگامى كه زنده و بينا شدند صحنه محشر را مى نگرند. ضمير «هى» مبهم است و مرجعى ندارد و خبرش آن را توضيح مى دهد و ممكن است كه آيه چنين باشد: فإنّما البعثة زجرة واحدة.

وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ كافرانى كه به بزه كارى خود اقرار دارند مى گويند:

__________________________________________________

1-

عجب ربّكم من إلَّكم و قنوطكم و سرعة اجابتكم إيّاكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 281

اى واى بر ما اين است روز حساب و كيفر و پاداش.

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ اين روز قضاوت و داورى ميان مردمان است و روزى است كه حقّ از باطل جدا مى شود.

الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ اين عبارت را بعضى از كافران به بعض ديگر مى گويند و برخى از مفسّران گويند: اين كلام فرشتگان است كه در جواب كافران مى گويند.

احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ فعل امر «احشروا» يا خطاب خداوند به ملائكه است و يا خطاب بعضى از ملائكه به بعضى ديگر است و مقصود از «أزواجهم» شبيه و مانند كافران، از كافران ديگر است، بنا بر اين زناكنندگان با زناكنندگان، شاربان خمر با شاربان خمر ...

محشور مى شوند. برخى گويند: مقصود همسران كافر آنهاست و پاره اى گويند: مراد همنشينان آنها از شياطين هستند.

فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ و راه دوزخ را به آنها نشان دهيد تا به آن جا بروند.

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ آنها را متوقّف و بازداشت كنيد، زيرا آنها در برابر بدعتها و كارهاى ناروايى كه كرده اند مسئولند. ابو سعيد خدرى و سعيد بن جبير گفته اند:

مقصود اين است كه در برابر ولايت علىّ بن ابى طالب مسئولند. گويند: وقفت انا و وقفت غيرى، يعنى خود ايستادم و ديگرى را هم نگه داشتم.

ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ خداوند به عنوان استهزا و سرزنش آنها مى فرمايد: چگونه است، بر خلاف دنيا كه به يكديگر كمك مى كرديد، امروز از كمك و يارى به يكديگر عاجز و ناتوانيد.

بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ بعضى بعضى ديگر را تسليم مى كند و دست از يارى او بر مى دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 282

[سوره الصافات (37): آيات 27 تا 40] ..... ص : 282

اشاره

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمِينِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (29) وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ (30) فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31)

فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوِينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (34) إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36)

بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ (37) إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (40)

ترجمه: ..... ص : 282

در اين هنگام آنها رو به يكديگر كرده و از هم سؤال مى كنند. (27)

تابعين به رهبرانشان مى گويند: شما از راه خير خواهى و نيكى وارد شديد. (28)

آنها در جواب گويند: شما خودتان أهل ايمان نبوديد. (29)

ما هيچ تسلّطى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد. (30)

اكنون وعده انتقام خدا بر همه ما مسلّم و حتمى است و البتّه همگى عذاب او را مى چشيم. (31)

آرى ما شما را گمراه كرديم همان گونه كه خود گمراه بوديم. (32)

و امروز همه آنها در عذاب خدا مشتركند. (33)

آرى ما اين گونه با بزه كاران رفتار مى كنيم. (34)

آنها بودند كه وقتى كلمه توحيد: لا إله إلّا اللَّه به آنها گفته مى شد، سركشى مى كردند. (35)

و پيوسته مى گفتند: آيا ما به خاطر شاعر ديوانه اى خدايان خود را رها كنيم. (36)

چنين نيست، بلكه او حقّ را آورده است و پيامبران پيشين را تصديق كرده است. (37)

امّا شما كه او را تكذيب كرديد بطور مسلّم امروز عذاب دردناك الهى را خواهيد چشيد. (38)

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 283

و جز به كردارتان مجازات نمى شويد. (39)

امروز همه مجازات مى شوند جز بندگان خالص خدا. (40)

تفسير: ..... ص : 283

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ فعل «يَتَساءَلُونَ» يعنى آنها يكديگر را مورد عتاب و سرزنش قرار دادند و گمراه شده به گمراه كننده مى گفت: چرا مرا گمراه كردى و گمراه كننده در جواب او مى گفت: تو چرا از من پيروى كردى و حرف مرا پذيرفتى؟

واژه «يمين» كنايه از خير خواهى و بركت است و مقصود اين است كه شما از راه دين وارد شديد و دين و حقّى را به ما نشان داديد كه ما به سبب آن گمراه شديم و گروهى گفته اند كه آن كنايه از نيرو و غلبه است، زيرا دست راست موصوف به قدرت است، لذا به وسيله آن حمله مى شود و منظور اين است كه شما از راه قدرت و نيرومندى وارد شديد و ما را مجبور به گمراهى كرديد.

قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ پس آن رهبران به پيروان جواب دادند و گفتند: چنين نيست كه شما مى گوييد بلكه سرزنش و ملامت بر خود شماست و ما هيچ قدرتى بر شما نداشتيم تا با آن شما را مجبور به گمراهى كنيم بلكه شما خود گروهى طغيانگر بوديد و از حد حق گذشته به كفر وارد شديد.

فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ بنا بر اين قول عذاب و تهديد پروردگار ما براى ما محقّق و لازم شد، زيرا خداوند به حال ما آگاه است و ما هم استحقاق كيفر و عقوبت را داريم پس ناچار عذاب او را خواهيم چشيد.

و اگر خداوند حكايت قول عذاب و وعيد را مطابق سياق كلام مى فرمود، مى بايستى

بفرمايد: إنكم لذائقون ليكن چون كافران چنين مطلبى را پيش خود مى گفتند خداوند از خطاب به لفظ متكلّم برگشت. و مانند اين مورد است سخن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 284

شاعر كه گفته است: لقد زعمت هوازن قلّ مالى. «1» [هوازن نام زنى است ] و اگر شاعر مى خواست عين گفته آن زن را، نقل كند، مى بايستى بگويد: ... قلّ مالك.

فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ آن متابعت شدگان و متابعت كنندگان همگى در چنين روزى در عذاب و كيفر خدا شريكند هم چنان كه در گمراهى شريك بودند.

إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ از گفتن كلمه توحيد سر، باز مى زدند و به كسى كه به عنوان پيامبرى آنها را به اين كلمه دعوت مى كرد اهانت مى كردند.

إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ شما اى مشركان، به سبب كفرتان و به اين سبب كه رسول خدا را به شاعرى و جنون نسبت مى دهيد، حتما عذاب خدا را خواهيد چشيد.

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پاداش داده نمى شويد مگر به همان اندازه كه عمل كرده ايد، بنا بر اين در برابر هر عمل زشتى كيفر مى شويد.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ لكن بندگان خالص خدا به وسيله استثناى منقطع، مستثنا شده اند.

[سوره الصافات (37): آيات 41 تا 61] ..... ص : 284

اشاره

أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ (42) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (43) عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (44) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (45)

بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ (46) لا فِيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ (48) كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (49) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (50)

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ (51) يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً

وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ (55)

قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (60)

لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61)

__________________________________________________

1- هوازن گمان كرده كه مال من اندك است. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 285

ترجمه: ..... ص : 285

براى آنان (در بهشت) روزى بى حساب معيّن است. (41)

ميوه هاى گوناگون پر ارزش و آنها بزرگوار و محترمند. (42)

در باغهاى پر نعمت بهشت. (متنعّمند) (43)

بر تختهاى عالى روبروى يكديگر تكيه زده اند. (44)

حور و غلمان جامهاى پر از شراب طهور را در پيرامون آنان مى گردانند. (45)

شرابى سفيد و درخشنده كه براى نوشندگان لذّت بخش است. (46)

شرابى كه نه در آن مايه فساد عقل است و نه موجب مستى مى گردد. (47)

و نزد آن حوران زيبا چشمى است كه جز به شوهران خود به هيچ كس ننگرند. (48)

گويا، از لطافت و سفيدى، همچون تخم مرغهايى هستند كه پنهان مانده اند (و دست كسى آن را لمس نكرده است) (49)

در آن جا مؤمنان بعضى رو به بعض ديگر كرده و از يكديگر سؤال مى كنند. (50)

يكى از آنها گويد:

مرا همنشينى بود. (51)

كه پيوسته مى گفت: آيا براستى تو اين سخن را باور كرده اى؟ (52)

كه وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر زنده مى شويم و جزا داده خواهيم شد؟ (53)

سپس مى گويد: آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟ (54)

آن گاه كه به جستجو بر مى خيزد، ناگهان او را در وسط جهنّم مى بيند. (55)

مى گويد: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز مانند خود

هلاك گردانى. (56)

و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 286

نعمت پروردگارم نبود من نيز از احضار شدگان در دوزخ بودم. (57)

آيا ما هرگز نمى ميريم؟ (58)

و جز همان مرگ اول، مرگى براى ما نيست و ما هرگز مجازات نخواهيم شد؟ (59)

براستى اين همان سعادت و رستگارى بزرگ است. (60)

آرى براى چنين پاداشى بايد تلاشگران بكوشند. (61)

تفسير: ..... ص : 286

أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ خداى سبحان براى بندگان مخلص خود رزق معيّن و ويژه اى را مشخص مى فرمايد: سپس آن را به ميوه تفسير مى كند. و آن ميوه ها تنها براى لذّت بردن است، نه آن كه براى بقا و نگهدارى سلامتى بدن تغذيه شود، يعنى اين كه ما تمام ميوه ها را كه روزى آنها قرار داديم، تنها براى لذّت بردن است نه چيز ديگر. و چون بدنهاى آنها محكم و استوار است و براى جاودانى بودن آفريده شده است، از تغذيه براى حفظ الصّحه بى نياز است، بنا بر اين آنچه را كه مى خورند تنها براى لذّت است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از «معلوم» وقت و زمان است. چنان كه مى فرمايد: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا «و روزى آنها در بهشت، هر صبح و شام، به آنها مى رسد. (مريم/ 62) وَ هُمْ مُكْرَمُونَ اين آن چيزى است كه بزرگان و علما در تعريف ثواب و پاداش گفته اند كه آن استحقاق پاداش است همراه با تعظيم و اجلال و اكرام.

عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ «مُتَقابِلِينَ» يعنى بعضى با نگاه كردن به صورت ديگرى لذّت و بهره مى برد و اين كاملترين انس و شادمانى است.

بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ واژه «كأس» ظرفى است كه در آن شراب باشد. اخفش گويد:

هر كلمه كأسى كه در قرآن است، به

معناى شراب گواراست. عبارت «مِنْ مَعِينٍ» يعنى شرابى كه در جويهاى بهشت جريان دارد و چشم آن را مى بيند و چون شراب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 287

در بهشت مانند آب در نهر جارى است، همانند آب توصيف شده است.

بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ كلمه «بيضاء» صفت «كأس» است. و كلمه «لذّة» مؤنّث: لذّ، است كه بر وزن فعل مانند صبّ و طبّع است. شاعرى در وصف خواب گفته است:

و لذّ كطعم الصّرخدىّ تركته بأرض العدى من خشية الحدثان «1»

يا مقصود از توصيف شراب به لذّت اين است كه شراب عين لذّت و خود آن است.

لا فِيها غَوْلٌ به عقل آنها ضررى ندارد تا اين كه عقلشان زايل شود و همچنين باعث درد و رنجى براى آنها نمى شود.

وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ فعل «يُنْزَفُونَ» از ماده «نزف» است و به معناى نابودى تدريجى چيزى است و هنگامى كه عقل شارب خمر زايل مى شود گويند: نزف الشّارب و به مجروحى كه تمام خونش از بدن رفته است گويند: نزف فمات خونش رفت و سپس مرد. اين فعل به صورت ينزفون از ماده أنزف نيز خوانده شده است. گويند: أنزف الشّارب، به اين معنى است كه عقلش از بين رفت و يا مقصود اين است كه شرابش تمام شد و مقصود از اين عبارت اين است كه مست مى شوند و مانند اين مورد است مثال أقشع السّحاب و قشعته الرّيح ابرها پراكنده شدند، باد آنها را پراكنده كرد و: أكبّ الرّجل و كببته مرد به رو افتاد و من او را به رو انداختم و مقصود اين است كه حقيقت اين دو، داخل در قشع و كبّ شد.

وَ عِنْدَهُمْ

قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ مقصود اين است كه چشمانشان تنها به شوهران خودشان است و جز به آنها به كس ديگرى نگاه نمى كنند، يا معنا اين است كه چشمان خود را با عشوه و ناز باز نمى كنند.

__________________________________________________

1- بسا خوابى كه لذّت آن مانند طعم شراب صرخدى است و من آن را در سرزمين دشمن از ترس پيشامدهاى ناگوار رها كردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 288

كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ گويا آن حوران بهشتى در لطافت و سفيدى مانند تخم مرغى است كه در جاى خود پنهان و دست نخورده مانده است و مقصود تخم شترمرغ است. و عربها زنان را به آن تشبيه مى كنند و آنها را بيضات الخدور تخم مرغهاى پنهان، مى نامند.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ اين آيه بر آيه يُطافُ عَلَيْهِمْ معطوف است و مقصود اين است كه شراب مى نوشند و درباره آن به گفتگو مى پردازند و بعضى به بعض ديگر رو كرده و از امورى كه در دنيا براى آنها روى داده است سؤال مى كنند.

اما به شيوه خداوند (عزّ اسمه) كه اخبارش را به صورت ماضى بيان مى فرمايد، فعلها در اين آيه ها به صيغه ماضى آمده است.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ گوينده اى از آنها مى گويد كه من در دنيا دوستى داشتم.

يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ به طريق انكار به من مى گفت: آيا تو زنده شدن روز قيامت و حساب و پاداش را، باور دارى و تصديق مى كنى؟

أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ واژه «مدينون» به معناى: مجزيّون، است و از ماده دين است كه به معناى جزا و پاداش است و يا به معناى سياست شده است كه در اين صورت از مادّه دان به معناى

سياست كردن است. و هنگامى كه كسى را سياست كنند گويند: دانه، يعنى ساسه و در حديث است كه شخص زيرك و با فراست كسى است كه نفس خود را سياست كند و براى پس از مرگش كار كند. «1»

قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ آن گوينده به برادرانش در بهشت گفت: آيا شما بر دوزخ و آتش مشرف هستيد و از آن اطّلاع داريد تا دوست مرا به من نشان دهيد؟ برخى گويند: قائل و گوينده خداى متعال است و پاره ديگر گويند: بعضى از فرشتگان

__________________________________________________

1-

الكيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 289

هستند. گفته مى شود: طلع علينا فلان: فلانى بر ما مشرف است و أطلع و اطّلع هر دو به يك معنا هستند.

خداوند آنها را بر دوزخ مشرف و مطّلع كرد آنها به آتش نگاه كردند آن گاه او دوستش را ديد كه در وسط جهنّم است.

قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ كلمه «إن» مخفّفه از ثقيله است. و حرف «لام» در عبارت «لتردين» حرف مفارقه است كه فارق ميان إن نافيه و إن مخفّفه است، يعنى براستى تو با گفته هايت نزديك بود مرا هلاك كنى.

وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ و اگر نعمت پروردگارم نبود كه مرا از گناه نگهداشت و توفيق داد، به طور مسلّم امروز با تو براى عذاب از حاضرين در آتش بودم.

أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ حرف «فاء» عطف كننده بر عبارت محذوف است. و در تقدير چنين است:- أ نحن مخلّدون منعّمون «فما نحن بميّتين» و لا معذّبين- و مقصود اين است كه حال مؤمنان چنين است كه تنها تلخى مرگ اول را مى چشند

بر خلاف كافران كه به سبب سختيها و غمها و ناگواريها، هر آن آرزوى مرگ را دارند و اين مطالب را مؤمن به عنوان بازگو كردن نعمت خدا مى گويد. به طورى كه دوستش بشنود تا توبيخ و سرزنشى براى او باشد و رواست كه اين مطالب گفتار همه مؤمنان باشد.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ اين عبارت نيز گفتار آن گوينده مؤمن است و مقصودش اين است كه اين حالت و نعمتى كه ما در آن هستيم فوز عظيمى است و برخى گويند: اين سخن خداى عزّ و جلّ است كه از قول مؤمنان بيان فرموده است. در اين جا داستان مؤمن و دوستش پايان مى يابد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 290

[سوره الصافات (37): آيات 62 تا 74] ..... ص : 290

اشاره

أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ (64) طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66)

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَمِيمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69) فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ (70) وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ (71)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِيهِمْ مُنْذِرِينَ (72) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (74)

ترجمه: ..... ص : 290

آيا اين نعمتهاى بهشتى و مقام عالى بهتر است، يا درخت زقّوم؟ (62)

ما آن را مايه رنج و بلاى ستمكاران قرار داديم. (63)

براستى آن درختى است كه از قعر جهنّم مى رويد. (64)

شكوفه آن (در خباثت) گويا سرهاى شيطانهاست. (65)

آنها (اهل جهنّم) از آن مى خورند و شكمهاى خود را پر مى كنند. (66)

سپس روى آن آب داغ متعفّنى مى نوشند. (67)

آن گاه، بازگشتشان به سوى جهنّم است. (68)

چرا كه آنها پدران خود را گمراه يافتند. (69)

با اين حال به دنبال پدران خود شتافتند. (70)

پيش از آنها بيشتر پيشينيان نيز گمراه شدند. (71)

ما براى آنها انذار كنندگان و رسولانى فرستاديم. (72)

بنگر پايان كار انذار شوندگان چگونه بود. (73)

همه هلاك شدند جز بندگان خالص خدا. (74)

تفسير: ..... ص : 290

أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ سپس خداى سبحان به تذكّر و ياد آورى روزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 291

معلوم بهشتيان بازگشت و فرمود أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا خير حاصلا. اصل واژه «نزل زيادى در طعام است و در اين جا براى حاصل و نتيجه چيزى به طور استعاره آورده شده است. و حاصل رزق معلوم، كاميابى و شادمانى است و حاصل درخت زقّوم رنج و عذاب است. و كلمه «نزلا» به عنوان تميز يا به عنوان حال منصوب است و «نزل» طعامى است كه به جاى غذاى اصلى با آن از مهمان پذيرايى مى كنند و يا اولين غذايى است كه براى مهمان مى آورند، بنا بر اين اگر «نزل» به معناى اول باشد، مقصود اين است كه براى روزى معلوم نتيجه و حاصلى است و براى درخت زقّوم نيز نتيجه و حاصلى است و كدام يك از اين دو حاصل بهتر است؟ و

اگر به معناى دوّم باشد مراد اين است كه رزق معلوم غذاى اهل بهشت است و درخت زقّوم غذاى دوزخيان است و كدام يك از اين دو طعام بهتر است؟

فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ خداوند مشركان را با اين درخت آزمايش كرد، زيرا آنها وجود آن درخت را تكذيب كردند. و بعضى از مفسّران گويند: آن درخت را عذاب براى آنها قرار داديم، مانند اين كه مى فرمايد: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزى كه آنها را در آتش عذاب مى كنيم.

طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ «طلع» شكوفه يا ميوه درخت خرماست. ولى چون درخت زقّوم نيز شكوفه اى دارد، «طلع» به عنوان استعاره به آن گفته شده است و خداوند براى اين كه نهايت كراهت و زشتى شكل آن را بيان كند، تشبيه به سر شيطانها فرموده است، زيرا در ذهن انسان شيطان زشت و قبيح است.

برخى از مفسّران گويند: شيطان مارى است بزرگ و يالدار كه بد منظر و بسيار ترسناك است. برخى ديگر گويند: مقصود از درخت «زقّوم» درختى است كه عربها به آن «استن» مى گويند و بسيار بدبو و تلخ و كريه المنظر است و ميوه آن را: رؤس الشّياطين، گويند.

فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ آن كافران از شكوفه و ميوه آن درخت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 292

مى خورند و از شدت گرسنگى شكمهاى خود را از آن پر مى كنند.

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَمِيمٍ آن گاه تشنه مى شوند و سپس از آب داغ و سوزانى كه آلوده است مى نوشند.

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ سپس بعد از آن كه آنها از «زقّوم» خوردند و از «حميم» نوشيدند، آنها را به دوزخ باز مى گردانند. و گويا آنها

را مانند شترانى كه به آبگاه مى برند، به آبشخور «حميم» وارد مى كنند و سپس به «جحيم» كه آتش بر افروخته اى است باز مى گردانند.

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ آنها تصديق كردند و دريافتند كه پدرانشان از راه حقّ منحرف و گمراه شدند.

فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ پس آنها با سرعت به دنبال پدران خود مى روند و از آنها پيروى مى كنند، مقصود اين است كه پيش از اين كافران كه گمراهند بيشتر امّتهاى گذشته نيز گمراه بودند و اين مى رساند كه در هر دوره اى اهل حقّ از اهل باطل كمتر بوده اند. خداوند پس از آن كه شرح حال منذرين و پيامبران و سرانجام بد انكار كنندگان آيات حقّ را بيان فرموده، به بيان داستان نوح و نفرين او به قومش، پس از نااميد شدن وى از هدايتشان، مى پردازد و مى فرمايد:

[سوره الصافات (37): آيات 75 تا 96] ..... ص : 292

اشاره

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ (75) وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ (77) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (78) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ (79)

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (82) وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84)

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92) فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94)

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 293

ترجمه: ..... ص : 293

همانا نوح ما را بر يارى خود ندا كرد و ما دعاى او را اجابت كرديم و چه خوب اجابت كننده اى هستيم. (75)

و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم. (76)

و فرزندانش را بازماندگان روى زمين قرار داديم. (77)

و نام نيك او را در ميان آيندگان باقى گذارديم. (78)

سلام و درود در ميان جهانيان بر نوح باد. (79)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (80)

چرا كه او بحقيقت از بندگان با ايمان ما بود. (81)

سپس ديگران (غير از او و پيروانش) را غرق كرديم. (82)

و به حقيقت از پيروان نوح، در دعوت به توحيد، ابراهيم خليل است. (83)

به ياد بياور هنگامى را كه ابراهيم با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد. (84)

هنگامى كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مى پرستيد؟

(85)

آيا غير از خدا به سراغ اين معبودان دروغين مى رويد؟ (86)

شما درباره پروردگار جهانيان چه گمان مى بريد؟ (87)

آن گاه ابراهيم نگاهى به ستارگان افكند. (88)

و گفت من بيمارم (و به مراسم جشن نمى آيم) (89)

آنها از او روى بر تافته و به او پشت كردند و به سرعت دور شدند. (90)

او پنهانى وارد بتخانه شد و نگاهى به معبودان آنها كرد و با تمسخر گفت: چرا (از اين غذاها) نمى خوريد؟ (91)

چرا سخن نمى گوييد؟ (92)

سپس با دست راست و با تبر ضربه اى محكم بر بتها زد و جز بت بزرگ همه را درهم ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 294

شكست (93)

آنها با شتاب به سوى او آمدند. (94)

ابراهيم گفت: آيا چيزى را مى پرستيد كه با دست خود مى تراشيد؟ (95)

با اين كه خداوند هم شما را و هم بتهايى را كه مى سازيد آفريده است. (96)

تفسير: ..... ص : 294

فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ ما خوب اجابت كننده اى هستيم. و لام «فَلَنِعْمَ» جواب قسم محذوف است.

هُمُ الْباقِينَ مقصود اين است كه نسل نوح باقى مى ماند و بجز آنها همه هلاك و نابود مى شوند، يا معنا اين است كه ذريّه نوح باقى مى مانند و تا روز قيامت توالد و تناسل مى كنند، زيرا تمام مردم از فرزندان نوح هستند: نژاد عرب و عجم از فرزندان سام بن نوح و سياهان از فرزندان حام بن نوح و تركها و خزريها و ياجوج و مأجوج از فرزندان يافث بن نوح هستند.

وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ و در ميان امّتها اين كلمه را براى نوح باقى گذاشتيم و آن اين است:

سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ اين امتها تا روز قيامت بر نوح سلام و درود مى فرستند و اين سخن كلامى است

كه حكايت از عبارت پيش است و معناى «عالمين» اين است كه اين تحيّت و درود براى جميع جهانيان ثابت است. و علّت اين پاداش عظيم و اين كرامت گسترده، كه باقى ماندن ذكر او و درود همه جهانيان تا روز قيامت بر اوست، اين است كه او محسن و نيكوكار بوده و علت محسن بودنش اين است كه او از بندگان مؤمن بوده است و همه اينها براى اين است كه مقام ايمان را ارائه دهد.

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ مقصود از «شِيعَتِهِ» كسى است كه نوح را در اصول دين پيروى مى كرده است، يا مراد كسى است كه در استوارى و پايدارى در دين خدا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 295

شكيبايى در برابر منكرين از او پيروى مى كرده است.

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ كلمه «إذ» يا به مشايعت كه در معناى شيعه است متعلّق است و در تقدير چنين است: و إنّ ممّن شايعه على دينه و تقواه حين «جاء ربّه بقلب سليم» لإبراهيم براستى كسى كه نوح را در دين و تقوى پيروى كرد، هنگامى كه با قلب سليم به درگاه خدا رو آورد، ابراهيم است، و يا به فعل محذوف اذكر متعلّق است و معنا اين است كه به ياد آور هنگامى كه ابراهيم دلش را براى خدا خالص كرد و از هر چيزى جز خدا پاك ساخت و دلش به هيچ چيز جز خدا تعلّق نداشت. و كلمه «جاء» را براى چنين مفهومى مثال قرار داده است.

أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ كلمه «إفكا» مفعول له است و در تقدير چنين است:

أ تريدون آلهة من دون اللَّه افكا آيا

غير از خدا، خدايانى را براى دروغ و باطل بودنشان بر مى گزينند؟ و به سبب توجّه و عنايت به آن مقدّم شده است، همچنين بر مفعول به (آلهة) نيز مقدّم شده است، زيرا پيش ابراهيم مهمّ اين است كه به مشركان بفهماند كه در شركشان بر دروغ و باطل هستند. و رواست كه «افكا» مفعول به باشد يعنى به عوض خداوند، افك و دروغى را اراده كرده ايد. سپس با گفتن «آلهة» كلمه «افك» را چنين تفسير كرده است كه خدايان شما خود افك و دروغ هستند. و ممكن است كه «افكا» حال باشد، يعنى آيا شما جز خدا، خدايانى را اراده كرده ايد در حالى كه همه افك و دروغند.

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ پس گمان شما به كسى كه شايسته عبادت و پرستش است چيست؟ زيرا در حقيقت كسى كه پروردگار جهانيان است شايسته است كه آنها او را عبادت و پرستش كنند، بنا بر اين چه گمان كرده ايد كه به خاطر عبادت بتها پرستش او را ترك كرده ايد، يا مقصود اين است كه هيچ چيزى در گمان و وهم، نمى تواند مانع پرستش او شود، يا معنا اين است كه شما چه گمانى مى كنيد و خداوند با شما چه بايد بكند در صورتى كه غير او را پرستش مى كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 296

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ مقصود از «نجوم» يا علم نجوم و يا كتاب نجوم و يا احكام نجوم است، زيرا آن قوم در علم نجوم وارد شده و به آن مى پرداختند، در نتيجه گمان كردند كه حضرت ابراهيم در علم نجوم نشانه اى بر مريضى خود يافته است، بنا بر اين گفت من

مريضم يعنى مشرف بر مريض شدن هستم. و اين نوعى سخن كنايه و توريه است و مقصودش اين بوده است كه هر كس آخر كارش مرگ باشد، مريض است. و از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت شده كه فرمودند: به خدا قسم نه مريض بود و نه دروغ گفت.

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ پس از او رو گرداندند و او را ترك كرده و به سوى عيدگاه و جشنگاه رفتند.

فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ آن گاه در پنهانى به بتها توجه كرد و با سخريّه و استهزا و به خاطر نكوهش و سرزنش پرستش كنندگان آنها گفت: چرا غذا نمى خوريد؟ چرا سخن نمى گوييد؟ أَ لا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ.

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ پس به بتها رو كرد و آنها را بشدّت زد، يا معنا اين است كه آنها را با دست راست زد، يعنى بسيار سخت و شديد زد، زيرا دست راست قويترين و نيرومندترين دو دست است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از يمين قسم است، يعنى زدن به سبب قسم بوده است و آن در اين آيه است: تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ «به خدا قسم من اين بتها را با هر تدبيرى كه بتوانم درهم مى شكنم» (انبياء/ 57) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ پس از اتمام كارهاى جشن با سرعت به ابراهيم روى آوردند.

كلمه «يزفّون» به صورت يزفّون نيز خوانده شده است. و اين يا به معناى: زفيف النّعام، است، يعنى حركت شتر مرغ كه حركتى است ميان دويدن و راه رفتن معمولى و يا از ماده ازفّ است كه به معناى سرعت گرفتن است و يا از مادّه ازفّه است كه به معناى وادار كردن كسى

را بر شتاب و سرعت است، يعنى بعضى، بعضى ديگر را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 297

سرعت و شتاب وا مى داشتند. و به صورت مخفّف يزفون نيز خوانده شده است كه از ماده وزف يزف مى باشد.

أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ حضرت ابراهيم براى مجاب كردن آنها گفت: آيا آنچه را كه با دست خود مى تراشيد، پرستش مى كنيد؟

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ در صورتى كه خداوند هم شما را و هم بتهايى را كه مى سازيد آفريده است. عبارت «و ما تعملون» مانند اين است كه گويند: نجّار، فلان در، يا صندلى را ساخت. يا زرگر آن دستبند و انگشتر را ساخت.

در اين موارد منظور ساختن شكل و صورت اين چيزهاست نه اصل جوهر و ماده آنها. بتها هم داراى يك اصل و ماده اى (مانند سنگ يا چوب اند) و داراى شكل و صورتى هستند، بنا بر اين آفريننده جوهر و ماده آنها خداوند است ولى شكل دادن و نقش آفرينى آنها به وسيله تراشيدن، مربوط به بت تراش و سازنده آنهاست.

عبارت «ما تَعْمَلُونَ» ترجمه و تفسير جمله «ما تَنْحِتُونَ» است و لفظ «ما» در عبارت «ما تَنْحِتُونَ» موصوله است (نه مصدريّه) و در اين بحثى نيست و تفاوت گذاشتن ميان آن و «ماى» در «ما تَعْمَلُونَ» تعسّف و زورگويى است [يعنى هر دو موصوله هستند].

[سوره الصافات (37): آيات 97 تا 113] ..... ص : 297

اشاره

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97) فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101)

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ

افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106)

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111)

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 298

ترجمه: ..... ص : 298

آنها گفتند آتشخانه مرتفعى براى او بسازيد و او را در جهنّمى از آتش بيفكنيد. (97)

آنها طرحى براى نابودى ابراهيم ريخته بودند ولى ما آنها را پست و مغلوب ساختيم. (98)

ابراهيم پس از نجات از نمروديان گفت: من به سوى پروردگارم مى روم كه البتّه هدايتم خواهد فرمود. (99)

پروردگارا به من از فرزندان صالح عطا فرما. (100)

ما او را به جوانى بردبار و با استقامت مژده داديم. (101)

هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد ابراهيم گفت: فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را قربانى كنم در اين واقعه تو را چه نظرى است؟ گفت: پدرم هر چه دستور دارى انجام ده كه ان شاء اللَّه مرا از صابران خواهى يافت. (102)

هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد. (103)

او را ندا داديم كه اى ابراهيم. (104)

آنچه را در خواب مأموريّت يافتى، انجام دادى، ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (105)

اين مسلّما امتحان بزرگ و آشكارى است (كه حقيقت حال اهل ايمان را روشن مى كند.) (106)

ما ذبح بزرگى را فداى

او كرديم. (107)

و نام نيك او را در امّتهاى بعد باقى گذاشتيم. (108)

سلام بر ابراهيم باد. (109)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (110)

او (ابراهيم) از بندگان با ايمان ماست. (111)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 299

ما او را به فرزندش اسحاق كه پيامبرى شايسته است، بشارت داديم. (112)

ما به او و اسحاق بركت داديم و از دودمان آنها برخى نيكوكار به وجود آمدند و پاره اى آشكارا به خود ستم كردند. (113)

تفسير: ..... ص : 299

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ هنگامى كه نمروديان، به گمان خود، ابراهيم را [به اتّهام شكستن بتها] محكوم كردند گفتند: براى او بناى رفيعى، كه جاى آتش بسيارى باشد، بسازيد. ابن عبّاس گفته است كه ديوارى از سنگ ساختند كه طول آن سى ذرع و عرض آن بيست ذرع بود و پر از آتش كردند و حضرت ابراهيم را در آن افكندند.

فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ نمروديان را نابود كرديم و ابراهيم را نجات داديم و او را سالم نگه داشتيم.

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي ابراهيم گفت: من به جاى از سرزمين شام مهاجرت مى كنم كه پروردگارم دستور داده است كه به آنجا مهاجرت كنم.

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ مقصود ابراهيم از هبه خداوند، فرزند است، زيرا لفظ:

هبه، بيشتر درباره فرزند گفته مى شود، گرچه در اين آيه درباره برادر هم لفظ هبه آمده است: وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا «و ما از رحمت خود برادرش هارون را به او بخشيديم» (مريم/ 53) ليكن خداوند در آيه هاى ديگر فرموده است:

وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى «و ما به او يحيى را بخشيديم». (انبياء/ 90) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ «و ما به او

اسحاق و يعقوب را عطا كرديم». (انعام/ 84) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ بشارت در اين جا شامل چند مورد است: اول اين كه آن فرزند پسر است. دوم اين كه به سن بزرگى مى رسد. سوم اين كه به صفت شكيبايى و بردبارى توصيف شده است و چه شكيبايى و حلمى از اين بزرگتر و بالاتر است كه چون پدرش امر قربانى و ذبح شدن را به او گوشزد كرد گفت: سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 300

و سپس تسليم امر خداوند شد.

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ كلمه «معه» بيان عبارت محذوف است، گويا هنگامى كه خدا فرمود: چون اسماعيل به حدّى رسيد كه توانست [بين صفا و مروه ] سعى كند پرسيده شد با چه كسى؟ جواب داده شده است «معه» با پدرش و اين هنگام كه ابراهيم در خواب ديد كه بايد پسرش را قربانى كند، اسماعيل نوجوانى سيزده ساله بود.

قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ چون خواب پيامبران وحى است، ابراهيم اين عبارت را گفت. و بهتر است بگوييم وحى در بيدارى شده است، ليكن در خواب تعبّد و تأكيد بر آن بوده است.

فَانْظُرْ ما ذا تَرى بنگر چه نظر مى دهى؟ يا چه رأى و نظرى دارى؟ بنا بر اين كلمه «ما ذا» در محلّ نصب و به جاى يك اسم است و بنا بر معناى اول «ذا» به معناى «الّذى» است. يعنى: رأى تو چه چيز است؟

لفظ «ما» مبتدا و موصول وصله اش خبر آن است و به صورت: ما ذا ترى، به ضمّ «تاء» و كسر «راء» خوانده شده و مقصود اين است كه آيا در آنچه بايد

تحمّل كنى استوار و پايدارى يا سست و بى تابى.

قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ عبارت «ما تُؤْمَرُ» يا در اصل: ما تؤمر به، بوده است كه كلمه «به» حذف شده چنان كه در اين شعر حذف شده است: أمرتك الخير فافعل ما أمرت «1» [كه ما امرت به بوده است ]. يا در اصل أمرك بوده است كه اضافه مصدر به مفعول است و مأمور به نيز امر ناميده شده است.

فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ على عليه السلام و ابن عبّاس، سلّما خوانده اند و هر گاه كسى در برابر امر خدا تواضع كرد و به آن گردن نهاد گويند: سلّم، يا أسلم، يا استسلم لأمر اللَّه

__________________________________________________

1- تو را به نيكى امر مى كنم پس آنچه را امر شده اى انجام ده.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 301

و حقيقت معنا اين است كه ذات و نفس خودش را براى خدا خالص و سالم كرد.

قتاده گفته است: أسلما يعنى پدر، فرزندش را و فرزند، جان خودش را تسليم كرد.

جواب «لمّا» حذف شده و تقدير آن چنين است فلمّا أسلما و تلّه للجبين و ناديناه أن يا ابراهيم قد صدّقت الرّؤيا هنگامى كه ابراهيم تسليم شد و چنين كارهايى را انجام داد كه قابل توصيف نيست از قبيل شكر و سپاس آنها خداوند را به سبب نعمتهايى كه به آنها عطا فرمود، و دفع بلاى بزرگى كه به آنها روى آورده بود و نيز به دست آوردن ثواب و خشنودى خدا و عوضهاى با ارزشى كه نصيب آنها شد، بعد از همه اينها گفتيم اى ابراهيم مأموريت خود را انجام دادى.

واژه «تلّ» به معناى صرع و به زمين افكندن است. گويند پيشانى

فرزند را بر زمين گذاشت تا صورت او را نبيند و دستخوش رقّت و مهر پدرى نگردد.

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا آنچه را كه در خواب به تو امر شده بود انجام دادى.

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ اين آيه علّت است براى نعمتهايى كه خداوند به آنها عطا فرموده بود، از گشايش و فرج پس از بلاها و سختيها.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ مقصود اين است كه اين امتحان آشكار و رنج سختى است كه سخت تر از آن نيست يا معنا اين است كه اين آزمايش آشكارى است كه به وسيله آن بندگان خالص از ديگران جدا و مشخّص مى شوند.

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ مقصود از «ذبح» آن حيوانى است كه آماده و مهيّا شده كه ذبح و قربانى شود و منظور از «عظيم» بزرگى جثّه و چاقى آن است. خداوند عزّ و جلّ ذاتى است كه براى او فدا مى شود، زيرا او امر به ذبح كرده است و ابراهيم عليه السلام فدا كننده است، خداوند قوچى را براى او فرستاد تا آن را فداى اسماعيل و به جاى او قربانى كند. و چون خداوند آن چيزى را كه ممكن است فدا شود عطا فرمود، فدا را، به سبب هديه كردن، به خود نسبت داد و فرمود «وَ فَدَيْناهُ ...»

مفسّران در «ذبيح» و آن كسى كه مى بايستى قربانى شود اختلاف كرده و دو قول ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 302

گفته اند: يكى از دو قول اين است كه ذبيح حضرت اسحاق است ليكن آنچه از روايتها بيشتر فهميده مى شود اين است كه ذبيح حضرت اسماعيل بوده است و اين گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز آن را تأييد

مى كند كه فرمود:

أنا ابن الذّبيحين

من فرزند دو ذبيحم «1» و همچنين مؤيّد اين مطلب است گفتار خداى سبحان كه پس از داستان ذبح فرموده: وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ در اين جا ناگزير مضاف محذوفى در تقدير است و اصل آن: و بشّرناه بوجود اسحق بوده است و كلمه «نبيّا» حالى است كه مقدّر شده است در آينده تحقّق يابد، يعنى اسحاق به وجود مى آيد در حالى كه پيامبرى او مقدّر شده است و عامل در حال همان كلمه وجود است نه فعل بشارت در عبارت: فبشّرناه و اين مورد مانند اين آيه است: فَادْخُلُوها خالِدِينَ «در بهشت در آييد جاودانه» (زمر/ 73). كلمه «صالحين» حال دوّمى است كه براى تمجيد و ستايش گفته شده است، زيرا هر پيامبرى ناچار از صالحان است.

وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ بركت خير و خوبيهايى را كه به آن دو عطا كرديم ثابت و دائمى قرار داديم. و ممكن است كه مراد زيادى فرزندان و دوام و بقاى آنها در قرنهاى متمادى تا روز قيامت باشد.

[سوره الصافات (37): آيات 114 تا 122] ..... ص : 302

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ (114) وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (115) وَ نَصَرْناهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغالِبِينَ (116) وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ (117) وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (118)

وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرِينَ (119) سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ (120) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (121) إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (122)

__________________________________________________

1 مقصود حضرت اسماعيل و عبد اللَّه، پدر پيامبر است، كه قرار بود هر دو ذبح شوند م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 303

ترجمه: ..... ص : 303

ما به موسى و هارون نعمت سنگينى بخشيديم (114)

آنها و قومشان را از بلاى بزرگ فرعونيان، نجات داديم. (115)

و آنها را يارى كرديم تا بر دشمنان خود، فرعونيان، پيروز شدند. (116)

ما به آن دو كتابى با بيان روشن عطا كرديم. (117)

هر دو را به راه راست هدايت كرديم. (118)

و نام نيك آنها را در آيندگان باقى گذارديم. (119)

سلام و درود خدا بر موسى و هارون باد. (120)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم كه به موسى و هارون داديم. (121)

هر دو از بندگان خاصّ و با ايمان ما بودند. (122)

تفسير: ..... ص : 303

مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ مقصود از «كرب عظيم» تسلّط فرعونيان بر آنها و به كار گرفتنشان در كارهاى سخت و پر زحمت است.

وَ نَصَرْناهُمْ ضمير «هم» به موسى و هارون و به قوم آنها بر مى گردد، هم چنان كه مى فرمايد: وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما.

الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ كتابى با بيانى بسيار بليغ و روشن به آنها عطا كرديم و آن تورات است.

[سوره الصافات (37): آيات 123 تا 132] ..... ص : 303

اشاره

وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (129) سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ (130) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (132)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 304

ترجمه: ..... ص : 304

مسلّما الياس از رسولان ما بود. (123)

به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت: آيا تقوى پيشه نمى كنيد. (124)

آيا بت «بعل» را خدا مى خوانيد و بهترين آفريننده را رها مى سازيد؟ (125)

خدايى كه پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (126)

امّا آنها رسالت او را انكار كردند ولى بى ترديد همگى، براى عذاب، در دادگاه عدل الهى احضار مى شوند. (127)

جز بندگان خالص خدا. (128)

ما نام نيك او (الياس) را در ميان امّتهاى آينده برقرار كرديم. (129)

سلام بر الياسين. (130)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم كه به الياس داديم. (131)

او از بندگان خاصّ و با ايمان ماست. (132).

تفسير: ..... ص : 304

مفسّران در شخص الياس اختلاف كرده اند، برخى گويند: او ادريس پيامبر است بعضى گويند: او پيامبرى از بنى اسرائيل از فرزندان هارون بن عمران پسر عموى يسع است پاره اى ديگر گويند: او يسع را در بنى اسرائيل جانشين خود كرد و خداوند او را بالا برد و به او بالهايى عطا فرمود كه يك انسان زمينى به صورت يك فرشته آسمانى در آمد برخى گويند: الياس صاحب بيابانهاست و خضر صاحب جزيره هاست و هر روز «عرفه» در صحراى «عرفات» جمع مى شوند.

أَ تَدْعُونَ بَعْلًا «بعل» نام بتى از آنها بود كه آن را پرستش مى كردند.

اللَّهَ رَبَّكُمْ كلمه «اللَّه» را، بنا بر اين كه مبتدا باشد، به رفع و بنا بر اين كه بدل باشد به نصب خوانده اند.

فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ بى ترديد آنها براى حساب يا براى عذاب يا ورود در آتش، احضار مى شوند.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ از آن قوم كسانى كه خدا را خالص پرستش كردند، براى احضار و عذاب، مستثنى شده اند.

سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ كلمه «الياسين» لغتى است به معناى: الياس، و هر

دو به يك ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 305

معناست.

ابن مسعود و اعمش، و إنّ ادريس و على ادراسين، خوانده اند و شايد در زبان سريانى براى زياد شدن «ياء» و «نون» معناى خاصّى باشد و اگر اين كلمه جمع مى بود مسلّما با الف و لام تعريف گفته مى شد. اين عبارت به صورت «آل يسين» نيز خوانده شده است.

در قرآن كلمه «آل» جداى از «ياسين» يافت شده است و جدا بودنش دلالت دارد كه «آل» هم چنان كه ابو على فارسى گفته است، لفظى است كه مصغّر آن اهيل است.

از ابن عبّاس نقل شده است كه مقصود از آل ياسين خاندان حضرت محمّد است، زيرا ياسين يكى از نامهاى آن حضرت است.

[سوره الصافات (37): آيات 133 تا 148] ..... ص : 305

اشاره

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (142)

فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ (148)

ترجمه: ..... ص : 305

لوط از رسولان ما بود. (133)

به يادآور زمانى را كه ما خواستيم قوم او را هلاك كنيم، او و همگى خاندانش را نجات ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 306

داديم. (134)

مگر پير زنى كه در ميان قومى كه هلاك شدند باقى ماند [و مانند آنها هلاك شد]. (135)

سپس همه را نابود ساختيم. (136)

و شما پيوسته صبحگاهان بر ديار ويران آنها مى گذريد. (137)

و شبانگاه آيا باز هم نمى انديشيد. (138)

و يونس از رسولان ما بود. (139)

به خاطر بياور زمانى را كه او به سوى كشتى پر جمعيتى گريخت. (140)

و با آنها قرعه افكند و به نام او اصابت كرد و مغلوب شد. (141)

او را به دريا افكندند و ماهى عظيمى او را به كام كشيد در حالى كه شايسته سرزنش بود. (142)

و اگر او از تسبيح كنندگان نبود. (143)

تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند. (144)

باز يونس را از شكم ماهى به سرزمين خشك و خالى از گياه افكنديم در حالى كه بيمار بود. (145)

و بر فراز سرش بوته كدويى رويانديم [تا در سايه برگهايش

آرامش يابد]. (146)

و باز او را به سوى قوم يكصد هزار نفرى يا افزون بر آن، به رسالت فرستاديم. (147)

آنها ايمان آوردند ما هم آنها را تا مدت معلومى از مواهب زندگى بهره مند ساختيم. (148)

تفسير: ..... ص : 306

وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ هنگامى كه براى تجارت به شام مى رويد، هر صبح و شام بر منزلهاى ويران آنها مى گذريد. «مصبحين» يعنى در حالى كه داخل در صبح مى شويد.

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

كلمه «باللّيل» عطف بر «مصبحين» است، يعنى داخل در شب مى شويد و آيا با ديدن اين ويرانه ها عبرت نمى گيريد و انديشه نمى كنيد؟

إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

واژه «ابق» به معناى فرار كردن است، يعنى از ترس اين كه عذابى بر قومش نازل بشود و او هم در ميان آنها باشد [و به عذاب گرفتار شود] به سوى كشتى پر از جمعيّت و بار فرار كرد.

فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ

آن گاه قرعه افكندند و او از مغلوبين بود، يعنى قرعه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 307

به نام او اصابت كرد و او را در دريا افكندند.

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ پس ماهى بزرگى او را بلعيد (يك لقمه كرد) در حالى كه او، چون بدون دستور خداوند از ميان قومش بيرون رفته بود، شايسته ملامت و سرزنش بود.

مِنَ الْمُسَبِّحِينَ كسانى كه خداوند را به تسبيح و تقديس بسيار ياد مى كنند.

لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ مقصود اين است كه در شكم ماهى، در حالى كه زنده بود، تا روز بعث درنگ مى كرد. «1» قتاده گفته است: شكم ماهى تا روز قيامت، قبر اوست.

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ عبارت «فَنَبَذْناهُ» يعنى او را افكنديم و واژه «عراء» به معناى سرزمينى است

كه خالى از گياه و درخت باشد.- مقصود اين است كه او را، در حالى كه بيمار بود، در سرزمينى كه خالى از گياه و درخت بود افكنديم.-

شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ واژه «يَقْطِينٍ» به معناى هر گياهى است كه بدون ساقه روى زمين گسترده مى شود مانند بوته خربزه و خيار و برخى گويند: منظور بوته كدو تنبل است و فايده اش اين است كه مگس نزديك آن جمع نمى شود. پاره اى ديگر گويند:

زيتون است و بعضى گويند: مقصود موز است كه برگهايش او را مى پوشاند و شاخه هايش بر او سايه مى افكند و از ميوه هايش افطار مى كند.

وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ اين عبارت به معناى: انبتنا فوقه، مى باشد. هم چنان كه خيمه بالاى سر انسان كشيده مى شود.

وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ قتاده گفته است: خداوند او را به سوى مردم نينوا از

__________________________________________________

1- قال الزمخشرى: الظّاهر لبثه فيه حيّا الى يوم البعث: ظاهر عبارت اين است كه در حالى كه زنده بود در شكم ماهى تا روز بعث درنگ مى كرد. و أمّا ما نقل عن قتاده فهو خلاف الظّاهر لا يصار إليه ما لم يدلّ دليل عليه (و اما آنچه قتاده گفته است خلاف ظاهر است و تا دليلى بر آن دلالت نكند عبارت آن را نمى رساند).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 308

سرزمين موصل فرستاد.

أَوْ يَزِيدُونَ مقصود اين است كه در نظر بيننده اى زيادتر مى آمد و هر گاه ناظرى به آنها مى نگريست، مى گفت تعداد آنها صد هزار يا بيشتر است. امام صادق عليه السلام «و يزيدون» با «واو» خوانده است.

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ آنها ايمان آوردند و توبه كردند بنا بر اين ما نيز آنها را تا رسيدن اجل طبيعيشان، از زندگى بهره مند

ساختيم. احتمال دارد كه يونس براى قوم ديگرى غير از قوم خودش و يا براى همان قوم اولى خودش، به رسالت فرستاده شده باشد.

[سوره الصافات (37): آيات 149 تا 160] ..... ص : 308

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ (153)

ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (155) أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ (156) فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (157) وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158)

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (160)

ترجمه: ..... ص : 308

(اى رسول ما) از اين مشركان (كه فرشتگان را دختران خدا مى خوانند) بپرس آيا پروردگار تو دخترانى دارد و براى آنها پسرانى است؟ (149)

آيا ما فرشتگان را به صورت دختران آفريديم و آنها ناظر و شاهد بودند؟ (150)

بدان كه آنها بر خدا تهمت و دروغى بزرگ بسته اند و مى گويند: (151)

خدا را فرزند مى باشد، ولى قطعا دروغ مى گويند. (152)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 309

آيا خدا دختران را بر پسران ترجيح داده؟ (153)

شما چرا چنين جاهلانه حكم مى كنيد؟ (154)

آيا متذكّر نمى شويد؟ (155)

آيا شما بر عقيده خود دليل روشنى داريد؟ (156)

كتاب و برهانتان را بياوريد اگر راست مى گوييد. (157)

آنها ميان خدا و جنّ نسبت و خويشى قائل شده اند در حالى كه جنّيان مى دانستند كه اين بت پرستان در درگاه الهى براى كيفر احضار مى شوند. (158)

پاك و منزّه است خدا از توصيفى كه آنها مى كنند. (159)

مگر بندگان خالص خدا. (160)

تفسير: ..... ص : 309

فَاسْتَفْتِهِمْ اين عبارت به مانند خودش [فاستفتهم آيه 11] در همين سوره، عطف شده است، هر چند ميان آن دو فاصله زيادى است. خدا در آن جا رسولش را امر فرمود از قريش سؤال كند كه چرا زنده شدن روز قيامت را انكار مى كنند؟ سپس با اتّصال و تناسب برخى از عبارتها با بعضى ديگر، كلام ادامه مى يابد و پس از آن باز خداوند به پيامبرش امر مى فرمايد كه از مشركان علّت اين تقسيم نادرست و غير عادلانه را بپرسد كه چرا با اين كه آنها از وجود دختر كراهت داشتند و آنها را زنده به گور مى كردند در عين حال دختران را براى خدا قرار دادند و پسران را براى خودشان، زيرا مى گفتند: الملائكة بنات اللَّه فرشتگان دختران

خدا هستند.

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ عبارت «أَمْ خَلَقْنَا» در اصل: بل أخلقنا ...،

بوده است يعنى آيا ما فرشتگان را دختر آفريديم و هنگامى كه ما آنها را آفريديم، مشركان شاهد و حاضر بودند؟ پس با اين كه نديده اند چگونه مى گويند آنها دخترند؟

مشركان با اين گفتارشان مرتكب سه گونه گناه شدند: اول اين كه خدا را جسم دانستند، زيرا تولّد فرزند مخصوص اجسام است، دوم اين كه خودشان را بر خداوند برترى دادند، زيرا پسر را براى خود اختيار كردند و دختر را براى خدا، سوم اين كه با دختر دانستن فرشتگان، آنها را پست و كوچك شمره اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 310

أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ كلمه «أصطفى» در اصل: أ اصطفى، بوده است كه همزه استفهام بر همزه وصل داخل شده و همزه وصل حذف شده است مانند اين شعر ذى الرّمه:

استحدث الرّكب عن اشياعهم خبرا ام راجع القلب من أطرا به طرب

در اين جا كلمه «استحدث» در اصل: أ استحدث، بوده است.

ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ چه چيز باعث شده است كه شما براى خدا به دختران حكم كنيد و براى خودتان به پسران.

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ آيا انديشه نمى كنيد كه چنين سخنى را نگوييد.

أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ آيا حجت و دليلى از آسمان براى شما نازل شده است كه ملائكه دختران خدا هستند؟ بنا بر اين آن كتابى را كه در اين خصوص از آسمان براى شما فرستاده شده است بياوريد.

وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً و چون آنها گمان مى كردند كه فرشتگان، دختران خداوندند، با اين حرف جنسيّت جامع و همانندى براى خدا و فرشتگان، ثابت كردند. و چون

فرشتگان از ديده پنهانند و با چشم ديده نمى شوند، «جنّه» ناميده شده اند. برخى از مفسّران گويند: اين عبارت سخن زنديقان است كه مى گفتند:

خداوند خالق خير و شيطان خالق شرّ است.

وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ فرشتگان مى دانند كه آنها دروغ مى گويند و به سبب همين دروغ و تهمتشان براى عذاب در آتش احضار مى شوند.

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ سپس خداوند خودش را از آنچه به او نسبت داده اند پاك و منزّه مى كند.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ اين عبارت، استثناى منقطع از «واو» در «يصفون» است، يعنى مشركان خداوند را به چنين چيزهايى توصيف مى كنند، ليكن مخلصان و بندگان خالص، خدا را از اين گونه صفتها پاك و منزّه مى دانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 311

[سوره الصافات (37): آيات 161 تا 182] ..... ص : 311

اشاره

فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161) ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ (162) إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ (163) وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165)

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166) وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْراً مِنَ الْأَوَّلِينَ (168) لَكُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (169) فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (170)

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (175)

أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ (180)

وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (182)

ترجمه: ..... ص : 311

شما و آنچه پرستش مى كنيد. (161)

هرگز نمى توانيد كسى را مفتون و گمراه كنيد. (162)

مگر كسانى كه بخواهند [با اختيار خود] در آتش دوزخ بسوزند. (163)

هر يك از ما (فرشتگان) مقام معلومى داريم. (164)

و همه، براى اطاعت خدا، به صف ايستاده ايم. (165)

و ما همگى تسبيح او مى گوييم. (166)

و كافران پيوسته مى گفتند. (167)

اگر يكى از كتابهاى پيشينيان نزد ما بود. (168)

ما از بندگان با اخلاص خدا بوديم. (169)

البتّه دروغ مى گفتند، زيرا قرآن بر آنها نازل شد. آنها به آن كافر شدند ولى بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست. (170)

وعده قطعى ما براى بندگانى كه به رسالت فرستاديم از پيش مسلّم شده است. (171)

كه آنها يارى مى شوند. (172)

و همواره سپاه ما بر دشمن پيروز است. (173)

و اينك از آنها روى بگردان تا زمان معيّنى. (174)

و وضع آنها را در عناد و اصرار به انكار بنگر و آنها بزودى

نتيجه اين كار خود را مى بينند. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 312

آيا كافران براى عذاب ما شتاب مى كنند؟ (176)

امّا هنگامى كه عذاب ما در اطراف آنها فرود آيد صبحگاهان بدى خواهند داشت. (177)

و از آنها تا زمان معيّنى روى بگردان. (178)

و وضع آنها را بنگر، آنها هم بزودى نتيجه كار خود را مى بينند. (179)

پاك و منزّه است پروردگار تو، پروردگار مقتدر و بى همتا، از توصيفهايى كه آنها مى كنند. (180)

و سلام الهى بر رسولان. (181)

و حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. (182)

تفسير: ..... ص : 312

ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ ضمير در «عليه» به خداى عزّ و جلّ بر مى گردد و معنا اين است كه شما و معبودهايتان همگى، نمى توانيد احدى را نسبت به خداوند گول بزنيد و گمراه كنيد. چنان كه هر گاه كسى زنى را نسبت به مردش گمراه كند گويند:

فلانى زن فلانى را نسبت به او اغوا و گمراه كرد.

إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ به جز كسى را كه پيشتر در علم خدا گذشته است كه به سبب كارهاى زشتش شايسته سوختن در جهنّم است.

و محتمل است كه حرف «واو» در عبارت «وَ ما تَعْبُدُونَ» به معناى «مع» باشد، در اين صورت آيه جمله مستقلّى است و سكوت بر آن جايز است چنان كه گويى: كلّ رجل و ضيعته: هر مردى با دست آوردهايش، بنا بر اين معناى عبارت شما با آنچه مى پرستيد اين است كه شما با بت پرستيتان، يا شما با همانندهاى خود و ضمير در «عليه» به كلمه «ما» در عبارت «وَ ما تَعْبُدُونَ» بر مى گردد و مقصود اين است كه شما نمى توانيد پرستيدن بتهايتان را به كسى تحميل و

او را گمراه كنيد به جز كسى را كه به اختيار خود دوزخ را برگزيده است و مانند شما در آن مى سوزد.

وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ تقدير عبارت: و ما منّا ملك ...، بوده كه موصوف حذف شده و صفت به جاى آن آمده است. هم چنان كه شاعر گفته است: انا بن جلا و طلاع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 313

الثّنايا «1» كه در تقدير انا بن رجل ... بوده است. و مقصود از «مقام معلوم» جايى است در آسمانها كه مقرّر شده فرشتگان در آن جا خداوند را عبادت كنند، يا مقصود اين است كه در عبادت مقام و اندازه معيّنى است كه خداوند به آنها دستور داده است و از آن تجاوز نمى كنند چنان كه در روايت آمده است كه بعضى از فرشتگان هميشه در سجودند و ركوع نمى كنند و بعضى در ركوعند و قيام نمى كنند.

لَنَحْنُ الصَّافُّونَ «صافّون» يعنى هميشه در حال صف هستيم و مقصود اين است كه با قدمهايمان براى نماز صف بسته ايم و يا معنا اين است كه با بالهاى خود در اطراف عرض صف بسته ايم و مؤمنان را دعا مى كنيم و يا منظور اين است كه در هوا صف بسته ايم و منتظر دستورهاى خداونديم.

برخى گويند: از هنگامى كه اين آيه نازل شد، مسلمانان در نماز صف بستند و هيچ ملّتى جز مسلمانان در نماز صف نمى بندند.

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ مقصود از «مسبّحون» نمازگزاران، يا يادكنندگان خداوند به پاكى است.

وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ حرف «إن» در اين جا مخفّفه از مثقّله است و مقصود مشركان قريشند كه مى گفتند «لو أنّ عندنا ذكرا» اگر كتابى از كتابهاى رسولان

پيشين، مانند تورات و انجيل، پيش ما بود قطعا عبادت خود را خالص براى خدا انجام مى داديم و هيچ مخالفتى نمى كرديم. پس قرآن، كتابى كه بزرگترين كتابهاى آسمانى و در ميان آنها معجزه بود، براى مشركان آمد.

فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ پس آنها به قرآن كافر شدند و بزودى عاقبت و نتيجه كفر خود را خواهند دانست.

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا ... مقصود از «كلمه، عبارت «إنّهم لهم المنصورون و إنّ جندنا

__________________________________________________

1- من فرزند مردى هستم كه شجاعت او آشكار است و براى كارهاى سخت برگزيده مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 314

لهم الغالبون» مى باشد. هر چند اين عبارتها داراى كلمه هاى زيادى هستند ولى چون يك معنا را بيان مى كنند و به منزله يك كلمه هستند، خداوند آنها را كلمه ناميد.

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ضمير «هم» در «لهم» ضمير فصل است و مقصود نويد و مژده اى است كه خداوند به رسولان خود داده است كه آنها در دنيا و آخرت بر دشمنان خود پيروز مى شوند.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ پس از آنها اعراض كن و تا زمان كمى از آنها رو بگردان و آن زمان، مدتى است كه از جنگ دست بر مى دارند.

وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ و به آنها و آنچه درباره آنها از قتل و اسارت در اين دنيا و عذاب دردناك در آخرت، انجام مى شود. بنگر و نگاه كن. و آنها هم بزودى آنچه را درباره تو از پيروزى در اين دنيا و ثواب و نعمتهاى آن دنيا، انجام مى شود، خواهند ديد.

مقصود از امر به ديدن وعده اى كه مورد انتظار است، در زمان حال، اين است كه آن «موعود منتظر» ناگزير اتّفاق مى افتد و وقوع آن نزديك است

و گويى جلو دو چشم تو است. در اين بيان تسليت و دلجويى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

عرب عادت داشت كه براى غارت دشمنان، هنگام صبح يورش مى كرد و اين عبارت بر اساس عادت عربها گفته شده است و گويا عذابى كه به خانه آنها نازل مى شود سپاه دشمنى است كه به خانه آنها حمله كرده است و از چهار طرف براى غارت يورش آورده است. خداوند نيز عادت را بر اين گذاشته است كه امتها را هنگام صبح عذاب كند چنان كه فروده است: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ «همانا وعده ايشان صبح است آيا صبح نزديك نيست» (هود/ 81).

معناى عبارت «فساء صباح المنذرين» اين است كه صبح انذار شدگان چه صبح بدى است و همچنين صبح مشركان.

وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ اين آيه تكرار شده است تا تسليت ديگرى براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 315

تأكيدى براى حصول وعده ها باشد و برخى از مفسّران گويند: مقصود از يكى، دنيا و از ديگرى، آخرت است.

وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ حذف مفعول در اين آيه فايده بسيارى دارد و بيانگر اين است كه [اى پيامبر] انواع شادمانى كه براى توست و انواع عذاب و ناگواريها كه براى كافران است، به اندازه اى است كه قابل توصيف نيست.

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ چون عزّت مخصوص خداوند است كلمه «ربّ» به «العزّة» اضافه شده است و گويا فرموده است: ذوا العزّة، صاحب و مالك عزّت است و هيچ عزّتى براى كسى نيست مگر اين كه خداوند مالك آن است چنان كه مى فرمايد: وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ «هر كس

را كه بخواهد عزيز مى كند» (آل عمران/ 26) از على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس مى خواهد پيمانه اجرش در روز قيامت كامل و پر باشد بايد آخرين گفتار وى در مجلسش اين باشد كه بگويد:

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ... «1» تا آخر سوره.

__________________________________________________

1-

من اراد أن يكتال بالمكيال الأوفى فليكن آخر كلامه فى مجلسه سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 316

سوره «ص» ..... ص : 316

اشاره

اين سوره مباركه در مكّه نازل شده و پيش كوفيان داراى 88 آيه است و پيش غير كوفيان (بصريان- حجازيان- شاميان) 86 آيه است كه آيه «ذِي الذِّكْرِ» و آيه «غوّاص» (37) را با آيه بعدى يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 316

ابىّ بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كس سوره «ص» را بخواند به اندازه وزن هر كوهى كه خدا مسخّر داود فرموده است، حسنه به او داده مى شود. «1»

در حديثى ديگر از امام باقر عليه السلام چنين آمده است: هر كه سوره «ص» را در شب جمعه بخواند، خداوند از خير دنيا و آخرت آن اندازه به او مى بخشيد كه به هيچ كس، جز پيامبران مرسل و فرشتگان مقرّب، عطا نكرده است و خداوند او را و هر كسى را كه از خانواده اش بخواهد، وارد بهشت مى كند. «2»

__________________________________________________

1-

من قرء سورة «ص» اعطى من الأجر بوزن كلّ جبل سخّره اللَّه لداود حسنات.

2-

من قرء سورة «ص» فى ليلة الجمعة أعطى من خير الدّنيا و الآخرة ما لم يعط أحد من النّاس إلّا نبىّ مرسل او ملك مقرّب و أدخله الجنّة و كلّ من احبّ من أهل بيته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 317

[سوره ص (38): آيات 1 تا 8] ..... ص : 317

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ (1) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2) كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ (3) وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ (4)

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ (5) وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ (6) ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7) أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ (8)

ترجمه: ..... ص : 317

«ص» يا رمزى است ميان خدا و رسولش و يا اشاره است به «صاد» هاى صمد و صانع و صادق از نامهاى خداوند. سوگند به قرآنى كه صاحب ذكر است. (1)

[كه محمّد رسول بر حقّ و قرآن مجيد معجزه اوست ]. ليكن كافران در مقام سركشى و عداوت اند (2)

ما ملّتها و قومهاى بسيارى را پيش از آنها نابود كرديم و به هنگام فرستادن عذاب فريادها كردند، ولى زمان نجات گذشته بود. (3)

مشركان مكّه تعجّب كردند كه پيامبر بيم دهنده اى از ميان آنها برخاسته و كافران گفتند: اين ساحرى دروغگوست. (4)

آيا او به جاى اين همه خدايان خداى واحدى قرار داده؟ اين براستى چيز عجيبى است. (5)

پيشوايان آنها بيرون آمدند و گفتند برويد و در پرستش خدايان خود ثابت باشيد كه اين روشى مطلوب است. (6)

ما هرگز چنين چيزى از ملّتهاى ديگر نشنيده ايم، اين فقط يك دروغ است. (7)

آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر او (محمّد) فرود آمد؟ آنها در حقيقت در وحى من ترديد دارند، بلكه آنها هنوز عذاب الهى

را نچشيده اند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 318

تفسير: ..... ص : 318

ص: اگر «ص» را حرفى از حروف الفبا قرار دهيم در اين صورت براى مبارزه جويى و آگاهانيدن به اعجاز و عظمت قرآن، گفته شده است و عبارت وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ سوگندى است كه جواب آن، به سبب دلالت تحدى بر آن، حذف شده است و گويا خداوند فرموده است: و القرآن ذى الذكر إنّه لكلام معجز: سوگند به قرآن صاحب ذكر كه آن قرآن معجزه است و اگر «ص» را، به عنوان اين كه نام سوره است، خبر مبتداى محذوف قرار دهيم در تقدير چنين است و گويا خدا فرموده است: هذه «ص» وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ: اين سوره اى است كه فصحاى عرب را عاجز كرده است و قسم به قرآن كه صاحب ذكر است، هم چنان كه مى گويى: سوگند به خدا، اين حاتم است. منظور اين است كه سوگند به خدا، اين شخص همان حاتم است، كه به خدا قسم تو اراده كرده اى و او به خدا قسم مشهور به جود و سخاوت است، و اگر ص را قسم قرار دهيم، يعنى خداوند به «ص» سوگند ياد فرموده است، مانند مورد قبلى است و گويا خداوند فرموده اقسمت بصاد و القرآن ذى الذكر انّه لمعجز، قسم به ص و قسم به قرآن صاحب ذكر، ولى تنها «ص» را مورد قسم قرار دهى و عبارت «وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ» را عطف به آن كنيم رواست كه از كلمه قرآن يا تمام قرآن و يا تنها همين سوره را اراده كنيم، بنا بر اين معنا چنين است: قسم مى خورم به اين سوره شريفه و قرآن صاحب

ذكر چنان كه مى گويى: به مرد كريم و به نفس شريفى گذشتم و مقصودت از نفس شريف، همان مرد كريم است.

مقصود از «ذكر» يا شرف و عزت است يا تذكر و موعظه است يا بيان آنچه انسان به آن نياز دارد از قبيل احكام دينى و توحيد و نامبردن پيامبران و اخبار امتها و احوال قيامت.

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ كافران مكه از قبول حق در نهايت تكبر و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 319

مخالفت و دشمنى شديدند.

كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ اين عبارت تهديدى است براى كافرانى كه راه غرور و مخالفت و دشمنى را پيش گرفتند.

فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ هنگام وقوع عذاب و هلاك شدن فرياد مى زدند و استغاثه مى كردند ولى زمان آن گذشته بود. حرف «لا» در كلمه «لات» «لاء» مشبهه به ليس است و تاء تأنيث، براى تأكيد، بر آن افزوده شده است چنان كه براى تأكيد به حرف «ربّ» و «ثمّ» نيز افزوده مى شود (ربّت و ثمّت گفته شده) و در اين صورت حكم «لا» تغيير مى كند، زيرا تنها بر زمان داخل مى شود و فقط اسم و يا خبرش در عبارت مى آيد و هرگز هر دو با هم گفته نمى شوند. و تقدير آن چنين است: و لات الحين حين مناص و ليس الحين و حين مناص. و اگر «حين» را به رفع بخوانيم تقدير آن چنين است: و لات حين مناص حاصلا لهم. و واژه «مناص» به معناى «ملجأ» و پناهگاه است.

وَ قالَ الْكافِرُونَ خداوند براى آن كه شدت خشم خود را آشكار كند، كافران را به صيغه مفرد «قال» فرمود و با لفظ جمع «قالوا»

نفرمود. علاوه بر آن اين بيان دلالت دارد كه هيچ كس جرأت و جسارت چنين گفتارى را ندارد، مگر كافرى كه به كفر خود ادامه مى دهد.

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً كلمه «جعل» در اين جا به معناى قرار دادن به حسب گفتار و ادعاست نه به حسب واقع، گويا كافران قريش مى گويند: او به گفتار و اعتقادش جماعتى را يكى مى كند.

إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ به گمان آنها اين چيز بسيار شگفتى است كه تعدادى را يكى قرار مى دهد، وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ، «ملأ» اشراف و بزرگان قريش بودند كه پيش حضرت ابو طالب آمدند و خواستند از مجلس ابو طالب بيرون بروند، آنها بيست و پنج نفر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 320

بودند، وليد بن مغيره كه بزرگترين آنها بود، ابو جهل، ابى بن خلف، برادرش اميه، عتبه، شبيه، و نضر بن حارث، پس به ابو طالب گفتند: ما پيش تو آمديم تا ميان ما و فرزند برادرت قضاوت كنى، زيرا او عقايد و عقلهاى ما را مسخره و استهزاء مى كند و خدايان ما را ناسزا مى گويد. پس ابو طالب گفت: اى پسر برادرم اينها خويشان تو هستند كه از تو پرسش مى كنند و مى گويند تو ما و خدايان ما را رها كن ما هم تو و خداى تو را رها مى كنيم. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آيا يك كلمه به من مى گوييد تا مالك و پادشاه عرب و عجم بشويد؟ ابو جهل گفت خدا پدرت را رحمت كند ما آن را و ده برابر آن را براى تو مى گوييم. پس فرمود بگوييد: لا اله الا اللَّه، آن گاه همگى بلند شدند و به

يكديگر گفتند برويد صبر و بردبارى پيشه كنيد. زيرا براى كار محمد صلّى اللَّه عليه و آله چاره اى نداريد.

روايت شده كه پيغمبر پس از اطلاع از گفتار قريش اندوهگين شد و سپس فرمود: اى عمو به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند هرگز سخن خود را ترك نمى كنم. تا اين كه يا آن را اجرا كنم و يا به خاطر آن كشته شوم. آن گاه ابو طالب گفت: برو كارت را پى گيرى كن، به خدا سوگند هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت.

حرف «أن» در عبارت «أن امشو» حرف تفسير است و به معناى كلمه «اى» است، زيرا بيرون رفتن اشراف قريش از مجلس گفتگو، متضمن گفتار و قولى است كه حرف «أن» آن را تفسير مى كند.

إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ اين امرى است كه اراده شده، يعنى خداى متعال آن را خواسته است و هر چه را كه خدا اراده كند، تخلف ناپذير است و چاره اى جز صبر در آن نيست.

برخى گويند: مقصود اين است، اين امرى كه ما از زياد شدن ياران محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى بينيم چيزى است از بلاهاى روزگار كه به ما وارد شده و نمى توانيم از آن جدا ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 321

شويم.

وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ مقصود اين است كه در عبادت و تمسك به بتهايتان بردبار باشيد به طورى كه از آنها دور نشويد.

ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ مقصود از ملت اخير، يا حضرت عيسى و نصاراست كه آخرين ملت پيش از اسلام بودند، زيرا نصارا قائل به تثليث (اب، ابن، روح القدس) بودند و مى گفتند

خداوند سومين نفر از سه نفر است، يا منظور خود قريش است، يعنى ما از ملت قريش كه پدران ما بودند چنين چيزى را نشنيديم، و يا مراد اين است كه ما نشنيديم كه چنين چيزى در دوره آخر الزمان واقع شود. اين معنا در صورتى است كه جمله فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ حال براى «بهذا» باشد و مقصود اين است كه ما از كتابها و از كاهنان نشنيديم كه در آخر الزمان دين توحيد ظهور مى كند.

إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ اين حرف دروغى بيش نيست كه از پيش خود ساخته است.

سپس كافران قريش انكار مى كنند كه از ميان آنها و بزرگانشان تنها محمد صلّى اللَّه عليه و آله، بدون آنها، به نزول قرآن و مقام نبوت، اختصاص يابد و لذا گفتند: أ أنزل عليه الذكر من بيننا.

بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي، بلكه آنها از نزول قرآن در شك و ترديد و به سبب حسادت، بر خلاف عقيده خودشان، آن را اختلاق و دروغ مى گفتند.

بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ بلكه آنها هنوز عذاب مرا نچشيده اند كه چنين گستاخيهايى مى كنند و هنگامى كه عذاب مرا بچشند، ترديد و حسادت آنها بر طرف مى شود.

[سوره ص (38): آيات 9 تا 16] ..... ص : 321

اشاره

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ (9) أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ (10) جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (11) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ (13)

إِنْ كُلٌّ إِلاَّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14) وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15) وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا

قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 322

ترجمه: ..... ص : 322

آيا خزينه هاى رحمت پروردگار قادر و بخشنده ات پيش آنهاست (تا مقام نبوّت را به هر كه خواهند ببخشند)؟ (9)

يا اين كه مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است از آن آنهاست؟ اگر چنين است به هر سبب كه مى توانند به آسمانها بروند و جلو نزول وحى را بر محمّد بگيرند. (10)

(اى رسول ما) اينها سپاه ناچيز شكست خورده اى از احزابند. (11)

پيش از آنها قوم نوح و عاد و فرعون با قدرت (پيامبران ما را) تكذيب كردند. (12)

و قوم ثمود و لوط و اصحاب ايكه (قوم شعيب)، احزابى بودند كه پيامبران را تكذيب كردند. (13)

هر يك از اين گروه ها پيامبران را تكذيب كردند و عذاب الهى درباره آنها ثابت و واجب شد. (14)

اينها، با اين اعمالشان، انتظارى جز اين نمى كشند كه يك صيحه آسمانى، صيحه اى كه هرگز بازگشتى در آن نيست، فرود آيد و همگى را نابود سازد. (15)

آنها (از روى خيره سرى و تمسخر) گفتند: خدايا قسمت ما را از عذابت هر چه زودتر، پيش از روز حساب، به ما بده. (16)

تفسير: ..... ص : 322

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ گنجينه هاى خداى مهربان پيش آنها بست و كليدهاى پيامبرى در دست آنها نيست تا هر جا بخواهند بگذارند و هر كس را بخواهند به پيامبرى برگزينند.

أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يا سلطنت و حاكميت آسمانها و زمين از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 323

آنهاست تا در كارهاى خدا و امور مهمى كه مخصوص پروردگار تواناست دخالت و چون و چرا كنند؟

سپس خداوند با سخريه و استهزا به آنها مى گويد: اگر تدبير كارهاى جهان در دست آنهاست و حكمت و دانش

آن را دارند كه بدانند چه فردى شايسته تر به مقام نبوت است، پس از راههاى آسمان بالا روند. تا به عرش برسند و بر آن قرار گيرند و كارهاى جهان را اداره كنند و وحى را به هر كس كه پيامبرى برگزيده اند، فرو فرستند.

جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ سپس خداوند از وضعيت و عاقبت آنها خبر مى دهد و مى فرمايد: «جُنْدٌ ما هُنالِكَ» يعنى اينان سپاهيان ناچيزى بيش نيستند و از جمله كافران و گروه هايى هستند كه همواره عليه خدا و پيامبرانش حزب تشكيل مى دهند و بزودى، مانند احزاب پيش، شكست خواهند خورد، بنا بر اين از آنها باكى نداشته باش.

حرف «ما» در عبارت «جُنْدٌ ما» زايد است و به طريق سخريه و استهزاء به معناى استعظام است. چنان كه امرء القيس گفته است: و حديث ما على قصره «1».

اسم اشاره «هنالك» اشاره به موقعيتى است كه كافران خودشان را در آن قرار دادند و خود را براى گفتن چنين گفتار عظيمى شايسته دانستند، چنان كه به فردى كه عهده دار كارى بشود و شايستگى آن را نداشته باشد مى گويند: لست هنالك، تو شايسته آن مقام نيستى، برخى گويند: اشاره به قتلگاه آنهاست كه تفسير و تأويلش در جنگ بدر آشكار شد.

وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ عبارت «ذُو الْأَوْتادِ» كنايه از ثبات و استحكام سلطنت فرعون است چنان كه اسود گفته است: و لقد غنوا فيها بأنعم عيشه- فى ظلّ ملك ثابت

__________________________________________________

1- گفتار يا نامه مهمى با كوتاهيش.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 324

الاوتاد «1».

برخى از مفسران گويند: اين صفت به مناسبت اين است كه مردم را با كوبيدن ميخ به بدنهاى آنها شكنجه مى كرد.

أُولئِكَ الْأَحْزابُ «اولئك» اشاره

به اين است كه آن احزابى را كه از سپاهيان شكست خورده قرار داديم همين گروه هايى هستند كه گفته شدند. (قوم عاد، فرعون، ثمود ...) و اين كافران قريش هم از آن گروه هايى هستند كه پيامبران را تكذيب كردند.

إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ، خداوند در آيه پيش ضمن جمله خبرى، تكذيب آن گروه ها را به طور مبهم بيان كرده و سپس در اين آيه، ضمن جمله استثنايى، آن را توضيح داده كه هر يك از اين گروه ها تمام پيامبران را انكار كردند، زيرا هر گاه گروهى پيامبرى را انكار كند مانند اين است كه تمام آنها را انكار كرده است.

فَحَقَّ عِقابِ به سبب انكارشان واجب و لازم است كه آنها را آن طور كه شايسته عذابند، كيفر كنم.

وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً اين كافران مكه انتظارى ندارند مگر يك صيحه آسمانى را.

ما لَها مِنْ فَواقٍ آن صيحه اى كه بازگشت و مهلتى براى آن نيست. كلمه «فواق» هم به فتح «فاء» و هم به ضم آن خوانده شده است يعنى هنگامى كه صيحه بيايد، به اندازه مدت فواق هم مهلت داده نمى شود. واژه فواق يا زمان دو دوشيدن شير از پستان است كه بسيار اندك است. و يا فاصله دو زمانى است كه حيوانى بچه اش را شير مى دهد و مقصود اين است كه هر گاه وقت صيحه بيايد، به اندازه اين مقدار از

__________________________________________________

1- مسلما آن مردم در آن سرزمين كه اكنون ويرانه است در سايه سلطنت و قدرت ثابت و آسايش زندگى مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 325

زمان هم به تأخير نمى افتد. ابن عباس گفته است: براى آن صيحه بازگشت و رجوعى نيست. و

هنگامى كه مريض به صحت و سلامتى خود باز مى گردد. مى گويند: أفاق المريض و «فواق» از اين ماده است و فواق الناقة: زمانى است كه شير به پستان حيوان بر مى گردد. مقصود آيه شريفه اين است كه تنها يك صيحه است كه نه دو صيحه مى شود و نه برگشتى دارد.

عَجِّلْ لَنا قِطَّنا مقصود اين است كه قسمت و سهم ما را از عذابى كه وعده مى دهى زودتر بده و يا معنا اين است كه نامه اعمال ما را زودتر به ما بده تا آن را نگاه كنيم. و واژه «قط» به معناى: يك قسمت از چيزى است، زيرا «قط» به چيزى مى گويند كه از چيز ديگر جدا شده باشد و قطعه اى از آن باشد. و به همين سبب به نامه اى كه جايزه اى در آن نوشته باشد «قط» مى گويند، زيرا يك قطعه از كاغذ است.

[سوره ص (38): آيات 17 تا 25] ..... ص : 325

اشاره

اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17) إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ (18) وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19) وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20) وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21)

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (22) إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ (23) قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ

أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ (24) فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 326

ترجمه: ..... ص : 326

(اى رسول ما) در برابر آنچه مى گويند شكيبا باش و از بنده ما داود ياد كن كه در اجراى فرمان ما بسيار نيرومند بود و پيوسته به درگاه ما توبه مى كرد. (17)

ما كوه ها را مسخّر او كرديم كه هر شامگاه و صبحگاه با او تسبيح مى گفتند. (18)

و پرندگان را نيز همگى مسخّر او ساختيم تا همراه او تسبيح خدا گويند و همه به دربارش باز آيند. (19)

و حكومت و سلطنت او را نيرومند ساختيم و به او هم دانش و حكمت و هم قوّه تميز حقّ از باطل عطا كرديم. (20)

آيا داستان شاكيان، هنگامى كه از محراب داود بالا رفتند، به تو رسيده است. (21)

هنگامى كه ناگهان بر او وارد شدند سخت هراسان شد، آنان گفتند نترس ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده، اكنون ميان ما به حقّ داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت فرما. (22)

اين برادر من است كه نود و نه رأس ميش دارد و من يكى بيش ندارم، امّا او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه كرده است. (23)

داود گفت: براستى او با درخواست يك ميش تو براى افزودن به ميشهايش به تو ستم كرده است و بسيارى از دوستان به يكديگر ستم مى كنند مگر آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند، امّا آنها بسيار اندكند. داود گمان كرد ما

او را، با اين جريان، آزموده ايم، لذا از پروردگارش طلب آمرزش كرد و به سجده افتاد و توبه كرد. (24)

ما اين عمل را بر او بخشيديم و او پيش ما داراى مقامى والا و آينده اى نيك است. (25)

تفسير: ..... ص : 326

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ عبارت «ذا الايد» به معناى صاحب قوت و نيرو در عبادت است، آن نيرو و توانايى كه تاب تحمل اداى نبوت و رسالت را داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 327

برخى از مفسران گويند: داراى قدرت و نيرو نسبت به دشمنانش بود، زيرا داوود اگر با فلاخنش سنگى بر سينه فردى مى زد از پشتش خارج مى شد و به نفر بعدى مى خورد و او را هم مى كشت.

عبارتهايى مانند اين كه مى گويند: فلان ائّد و ذو ايد و ذو آد و اياد، همگى به معناى قدرت و نيرومندى است.

إِنَّهُ أَوَّابٌ حضرت داوود از هر چه كه پيش خدا كراهت بسيار توبه مى كرد و به آنچه خداوند دوست مى داشت بر مى گشت. بعضى از مفسران مى گويند: منظور از تواب اين است كه بسيار تسبيح مى كرد و مطيع خدا بود.

يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ عبارت «يسبّحن» حال است. اگر چه كلمه: مسبحات، هم همان معناى «يسبحن» را مى رساند، ليكن چون مقصود اين بوده است كه تسبيح كوه ها آن به آن تجديد مى شده و زمانى پس از زمان ديگر، انجام مى گرفته است، اين كلمه به جاى «مسبحات» اختيار شده است و خداوند چنين قرار داده بود كه هر گاه داوود تسبيح خدا مى كرد. كوه ها هم با او همصدا شده و تسبيح مى كردند.

وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً پرندگان پيش داوود جمع مى شدند و با او تسبيح مى كردند. و همين است معناى

حشر آنها.

كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ هر يك از كوه ها و پرندگان، به خاطر تسبيح داوود، تسبيح خداوند مى كردند، زيرا آنها به سبب تسبيح داوود بود كه تسبيح مى گفتند، و اين كه كلمه «اواب» به جاى مسبح قرار داده شده است، يا براى اين است كه آنها به ذكر تسبيح، بسيار رجوع مى كردند. و مراجعه كننده بسيار، «رجاع» است (و اين يك معناى اواب است) و يا مقصود اين است كه آنها به سبب رجوع بسيارشان به خشنودى خدا و ادامه تسبيح و ذكر او، بسيار توبه كننده اند (و اين هم معناى ديگر اواب است). برخى گويند: ضمير در «له» به خدا بر مى گردد يعنى حضرت داوود و كوه ها و پرندگان براى خدا بسيار تسبيح مى گفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 328

وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ او را در سلطنتش نيرومند و استوار ساختيم و به او حكمت را، كه همان زبور و علم به شرايع است، عطا كرديم، برخى گويند: هر كلامى كه موافق حق باشد حكمت است.

وَ فَصْلَ الْخِطابِ واژه «فصل» به معناى، مفصول است مانند ضرب الامير، كه ضرب به معناى مضروب است (و در حقيقت مصدر به معناى مفعول است) و آن كلامى است روشن و آشكار كه مخاطب آن كاملا مى فهمد و هيچ اشتباه و ابهامى براى او در آن نيست و يا به معناى: فاصل، است مانند صوم كه به معناى: صائم، است (و در حقيقت مصدر، به معناى فاعل است) و فردى كه صاحب رأى و فصل دهنده خطاب است، كسى است كه حق را از باطل و درست را از نادرست، جدا و مشخص مى كند. و «فصل خطاب»

همان سخن و كلامى است كه حضرت داوود در مورد قضاوت و حكومت و اداره مملكت مى فرمود. على عليه السلام فرموده است: فضل خطاب، عبارت از فرمايش آن حضرت

البيّنة على المدّعى و اليمين على المدّعى عليه

است. و اين قاعده فاصل ميان حق و باطل است. و برخى عبارت اما بعد را كه حضرت داوود پيش از آغاز سخن به كار مى برد، فضل خطاب دانسته اند. (زيرا حضرت داوود اوّلين فردى بوده است كه اين جمله را گفته است).

وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ ظاهر عبارت استفهام است و مقصودش اين است كه آن خبر از خبرهاى عجيبى است كه نبايد پنهان بماند.

كلمه خصم در اين جا جمع و به معناى خصما مى باشد، اين كلمه هم براى مفرد و هم براى جمع به كار مى رود، مانند كلمه ضيف، زيرا در اصل مصدر است، مانند خصومت و در موردى كه از خصمان جمع اراده شده است، مقصود دو فرقه دشمن بوده است. چنان كه در آيه ديگر آمده است: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا، اين دو گروه با يكديگر دشمنند (حج/ 19) إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ كلمه «اذ» به وسيله فعل محذوف، منصوب است و تقدير آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 329

چنين است: و هل أتاك نبؤ تحاكم الخصم، حين «تسوّروا المحراب» يعنى آنها از ديوار محراب بالا رفتند و بر داوود وارد شدند. واژه «سور» به معناى ديوار بلند است و اين مانند عبارت: تسمّه است كه هنگام بالا رفتن از: سنام (كوهان شتر) گفته مى شود. و مانند تفزعه است كه هنگام به فزع آوردن به كار برده مى شود.

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ جمله «اذ دخلوا» بدل از عبارت «اذ تسوّروا» مى باشد.

لا

تخف خصمان بغى بعضنا على بعض، كلمه خصمان خبر براى مبتداى محذوف است. و اصل آن «نحن خصمان» بوده است.

وَ لا تُشْطِطْ جور و ستم نكن، چنان كه شاعر گفته است. ألا يا لقومى قد أشطّت عوازلى. «1»

إِنَّ هذا أَخِي كلمه «أخى» يا بدل از «هذا» و يا خبر براى «ان» است و مقصود از برادر، يا برادر دينى است و يا در دوستى و محبت برادر است و يا انس و الفت.

فَقالَ أَكْفِلْنِيها آن ميش را به ملكيت من بده، و حقيقت «أَكْفِلْنِيها» اين است كه آن را در كفالت و سرپرستى من قرار ده، مانند كفالتى كه از اموال خود مى كنم.

وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ يا معنا اين است كه در حرف زدن و حجت آوردن و مجادله بر من پيروز مى شود و يا مقصود از «خطاب» خواستگارى كردن زن است چنان كه گويند: خطبها هو، مرد آن زن را خواستگارى كرد و گويند: خاطبنى خطابا يعنى او در خواستگارى بر من غلبه كرد، زيرا وى با آن زن ازدواج كرد، نه من بنا بر اين كلمه «نعجة» كنايه از زن است. هم چنان كه شاعر در اين شعر كلمه «شاة» را كنايه از زن آورده است: يا شاة ما قنص لمن حلت له حرمت علىّ وليتها لم تحرمى. «2»

__________________________________________________

1- اى قوم من براستى كه خانواده من ستم كرده اند.

2- اى گوسفند شكار نشده براى چه كسى حلال شده اى كه بر من حرام شده اى و اى كاش حرام نمى شدى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 330

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ عبارت «لَقَدْ ظَلَمَكَ» جواب قسم محذوف است و كلمه سؤال مصدرى است كه به مفعول اضافه شده

است و چون «سؤال» متضمن معناى اضافه است به وسيله «الى» به مفعول دوم (نعاجه) متعدى شده است و گويا حضرت داود گفته است: باضافة نعجتك الى نعاجه، يعنى آن شخص كه از تو سؤال و در خواست كرده است كه يك ميش خود را به ميشهاى او اضافه كنى، به تو ستم كرده است.

وَ قَلِيلٌ ما هُمْ، حرف «ما» در اين عبارت زيادى است و مفهوم آن شگفتى و مبالغه در اندكى آنهاست.

وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ چون ظن و گمان قوى در چيزى مانند علم و يقين است، كلمه «ظن» كنايه از علم است و به جاى آن گفته شده است و در حقيقت آيه: علم داود، بوده است، يعنى داوود يقين كرد و دانست كه ما او را مورد آزمايش قرار داديم و ناگزير به همسر «اوريا» گرفتارش كرديم.

گويند: در زمان داوود عادت و رسم مردم اين بود كه مردى براى خاطر مرد ديگرى كه شيفته همسر او شده است، همسر خود را ترك مى كرد تا ديگرى بتواند با او ازدواج كند. و اتفاقا چشم داوود به همسر مردى به نام او ريا افتاد و شيفته او شد و از شوهرش خواست كه همسر خود را ترك كند، او هم از داوود شرم كرد كه قبول نكند و همسرش را طلاق داد و داوود با او ازدواج كرد و به اين سبب به داوود گفته شد: تو با اين جايگاه بلند و همسران بسيارى كه دارى، شايسته نبود از مردى كه تنها يك همسر دارد بخواهى كه او را ترك كند، برخى گويند كه اوريا از آن زن خواستگارى كرد و حضرت

داود هم خواستگارى كرد و خانواده آن زن حضرت داوود را برگزيدند.

از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: كسى را پيش من نمى آورند كه بگويد داوود با همسر اوريا ازدواج كرده، مگر اين كه درباره او دو حد جارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 331

مى كنم، يكى براى توهين به مقام نبوت و يكى حد اسلام؟ «1» (براى افترا و دروغ نسبت به مؤمنى).

روايت شده كه اختلاف و محاكمه ميان دو فرشته بوده است. [كه براى آزمايش داوود به صورت دو انسان آمده بودند] و برخى گويند: آنها دو انسان بودند و اختلاف واقعا ميان آن دو بوده است، ولى در گوسفندها با هم شريك و مخلوط بودند، يكى از آنها توانگر و داراى همسران بسيار از كنيز و زنان آزاد با مهريه بوده است. و دومى فقير و بى چيز بوده و جز يك همسر، همسر ديگرى نداشته است. و آن توانگر از او خواسته است كه همسرش را ترك كند.

و چون آنها در زمانى غير از هنگامى كه داوود قضاوت و حكم مى كرد وارد شدند، داوود، ترسيد كه آنها تروريست باشند و علت اين كه مورد سرزنش و ملامت قرار گرفت اين بود كه پيش از اثبات حق، در قضاوت و صدور حكم، شتاب كرد و شايسته بود كه هنگام شنيدن ادعاى يكى از آنها از ديگرى هم پرسش مى كرد تا آنچه را كه مى خواهد بگويد.

مجاهد گفته است: داوود چهل روز در حال سجده بود و جز براى خواندن نمازهاى واجب و يا كارهاى ضرورى، سرش را از سجده بلند نمى كرد.

گاهى از: سجود، تعبير به ركوع مى شود. (بنا بر اين مقصود از: ركوع، همان

سجده است).

[سوره ص (38): آيات 26 تا 29] ..... ص : 331

اشاره

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ (26) وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27) أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ (28) كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (29)

__________________________________________________

1-

لا اوتى برجل يزعم أنّ داوود تزوج امرأة اوريا الا جلّدته حدّين حدا للنبوة و حدا للاسلام.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 332

ترجمه: ..... ص : 332

اى داوود ما تو را خليفه (و نماينده خود) در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به درستى داورى كن و هرگز از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه مى سازد و آنان كه از راه خدا گمراه شوند، بدان سبب كه روز حساب را از ياد برده اند، به عذابى سخت گرفتار مى شوند. (26)

ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست بيهوده نيافريديم، اين گمان كافران است، پس واى بر كافران از آتش (دوزخ). (27)

آيا كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند همانند فسادكنندگان در زمين قرار خواهيم داد يا پرهيزكاران را چون گناهكاران قرار مى دهيم؟ (28)

اين كتابى است پر بركت كه بر تو فرو فرستاديم تا در آيه هايش بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند. (29)

تفسير: ..... ص : 332

إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ مقصود اين است كه ما تو را خليفه پيامبران پيشين قرار داديم، يا معنا اين است كه ما تو را از طرف خود در زمين خليفه كرديم و سلطنت داديم.

بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ معنا اين است: بدين سبب كه روز قيامت را فراموش كردند، عذاب شديدى براى آنهاست، يا مقصود اين است: به سبب اين كه چيزهايى از حقيقت را فراموش كردند كه همان گمراه شدن از راه خداست، عذاب سخت روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 333

قيامت براى آنهاست.

و ما بينهما باطلا، معنايش اين است كه ما آفريده بيهوده اى نيافريديم كه بدون هدف درستى يا بدون حكمت كاملى باشد، يا مقصود اين است كه خلق مبطل و بيهوده كننده اى كه داراى صفت باطل باشد، نيافريديم، يا اين است كه كلمه «باطلى» به جاى

«عبث» قرار داده شده چنان كه كلمه هنيئا را به جاى مصدر قرار داده اند و «باطلا» صفت است، يعنى ما آسمان و زمين را آنچه را ميان آنهاست، براى بيهوده بودن نيافريديم، بلكه براى حق و درستى آشكارى آفريديم و آن اين است كه انسانها را آفريديم و به آنها خرد و نيروى تشخيص عطا كرديم و با تعيين تكليف منافع بزرگى به آنها ارائه داديم و براى كارهاى آنها پاداش آماده ساختيم.

ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا كلمه «ذلك» اشاره به باطل بودن آفرينش آسمان و زمين است. و كلمه «ظن» به معناى مظنون است، يعنى بيهوده بودن خلق آسمان و زمين كه بى حكمت و بى هدف صحيح باشد، گمان و مظنون كافران است و چون انكار كافران نسبت به بحث و برانگيختن، باعث مى شود كه آفرينش را عبث بدانند، خدا آنها را در موقعيتى قرار مى دهد كه گويا به چنين چيزى گمان دارند، زيرا اين پاداش و كيفر است كه باعث مى شود تا آفرينش جهان داراى حكمت باشد و كسى كه پاداش را انكار كند، حكمت آفرينش را انكار كرده است و كسى كه حكمت آفرينش جهان را انكار كند. آشكار است كه حق و منزلت خدا را نشناخته است.

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا ... حرف «ام» منقطعه است و استفهام آن استفهام انكارى است و مقصود اين است كه اگر پاداش و كيفر كارها را باطل كنيم هر آينه افراد نيك و بد و نيكوكار و بدكار پيش خداوند مساوى و برابرند و كسى كه آنها را برابر و مساوى بداند حكيم نيست.

لِيَدَّبَّرُوا اين عبارت را «لتدبروا» به صورت مخاطب، نيز خوانده اند و معناى تدبر در

آيات، اين است كه در آنها تفكر و دقت نمايند و از پند و اندرزهاى آنها پند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 334

بگيرند. و كلمه مبارك، كه صفت كتاب (قرآن) است به معناى نفع و خير بسيار است.

[سوره ص (38): آيات 30 تا 40] ..... ص : 334

اشاره

وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه: ..... ص : 334

ما سليمان را به داوود عطا كرديم، چه بنده نيكويى بود، زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مى كرد. (30)

به ياد بياور آن گاه را كه به هنگام عصر اسبان تيزرو را كه ايستاده بودند به او ارائه دادند. (31)

گفت من از دوستى اين اسبان نيكو از ذكر و نماز خدا غافل شدم تا خورشيد در پرده غروب پوشيده شد (32)

گفت: بار ديگر آنها را باز گردانيد و دست به ساقها و گردنهاى آنها كشيد. (33)

ما سليمان را آزموديم و بر تخت او كالبدى افكنديم، سپس او به درگاه خداوند توبه و انابه كرد. (34)

گفت: پروردگارا به لطف و كرمت مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه پس از من سزاوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشنده اى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 335

ما باد را، رام او كرديم تا آهنگ هر جا كند به فرمانش به نرمى روان شود. (36)

و ديوها را كه هم بنّا بودند و هم غوّاص، به فرمان

او گذاشتيم. (37)

و گروه ديگرى (از شيطانها) را كه در غل و زنجير بودند در اختيار او قرار داديم. (38)

اين عطاى بى حساب ماست، به هر كه خواهى ببخش و از هر كه خواهى نگه دار. (39)

و براى او (سليمان) پيش ما مقامى ارجمند و سرانجامى نيك است. (40)

تفسير: ..... ص : 335

نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ اين عبارت در اصل: نعم العبد هو ...، بوده است و مخصوص به مدح (هو) حذف شده است. و علت نيكى او اين بوده است كه توبه مى كرد و در كارهاى خود، بسيار به خدا روى مى آورد. يا مقصود از «اواب» اين است كه بسيار به تسبيح و تقديس خدا رجوع مى كرد، زيرا هر تسبيح كننده اى بسيار اواب است.

الصَّافِناتُ الْجِيادُ منظور از «صافنات» اسبانى هستند كه روى سه پا مى ايستند و سر سم يك دست را روى زمين مى گذارند [گويى هر آن آماده حركتند] و واژه:

جياد، به معناى اسبان تند رو است كه گامهاى فراخترى دارند. خداى سبحان، دو صفت نيك اين اسبان را كه يكى در حال ايستادن و يكى در حال دويدن است، با هم ذكر فرمود.

أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي فعل «احببت» معناى فعل متعددى به «عن» را در بردارد و گويا سليمان گفته است: انبت حبّ الخير عن ذكر ربّى دوستى اين اسبان را بر ياد خدا برگزيدم، يا گفته است:

جعلت حب الخير مغنيا عن ذكر ربى دوستى اسبان را بى نياز كننده از ياد خدا قرار دادم.

مقصود از «خير» مال و ثروت است چنان كه در اين آيه ها آمده است: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ و انسان بر دوستى مال دنيا سخت فريفته است (عاديات- 8) إِنْ تَرَكَ خَيْراً

ترجمه

جوامع الجامع، ج 5، ص: 336

، اگر مالى به جاى گذاشت (بقره 180) و منظور از مال همان اسبانى هستند كه سليمان را به خود مشغول كردند. و «خيل» را «خير» گفته اند گويا اسبها براى اين كه خوبيهاى بسيارى در بر دارند، خود خير هستند. چنان كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است:

خير و نيكى تا روز قيامت بر پيشانى اسبها بسته شده است. و همچنين به زيد الخيل، هنگامى كه بر پيامبر وارد شد و اسلام آورد، فرمود: تو زيد الخير هستى.

حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ ضمير در كلمه «توارت» به «شمس» برمى گردد، يعنى خورشيد غروب كرد و كلمه توارى، از عبارت «توارى الملك بحجابه» به طور مجاز به معناى غروب آمده است و دليل اين كه ضمير «به شمس» بر مى گردد، ذكر كلمه «عشى» است كه پيش از آن آمده و ناچار براى مضمر يا بايد ذكرى شده باشد يا دليلى بر ذكر آن باشد. بعضى گويند: ضمير به «صافنات» بر مى گردد، يعنى سليمان بر اسبها نگاه مى كرد تا در حجاب شب، كه ظلمت و تاريكى است، پنهان شدند.

رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ عبارت «فَطَفِقَ مَسْحاً» يعنى با شمشير شروع كرد به قطع كردن ساقها و گردنهاى آنها. هنگامى كه فردى با شمشير گردن ديگرى را قطع كند گويند: مسح علاوته و همچنين هنگامى كه نويسنده كتابى، اطراف كتاب را با شمشير ببرد و قطع كند، گويند مسح المسفر الكتاب. برخى از مفسران گويند: منظور اين است كه از روى مهربانى و شيفتگى دست به پاها و گردنهاى آنها كشيد. و سپس آنها را در راه خدا روانه جهاد كرد.

كلمه «سوق» جمع

«ساق» است. مانند: اسد، كه جمع اسد است عبارت «رُدُّوها عَلَيَّ» به عبارت محذوفى متصل مى شود و تقدير آن چنين است: قال ردوها علىّ و جواب آن نيز در تقدير است. چون ظاهر- امر كه اشتغال پيامبر خدا به امور دنياست تا نمازش قضا شود اقتضاى سؤال مى كند، فردى مى پرسد كه: سليمان چه گفت؟ و بعضى گفتند: سليمان براى تقرب به خدا و براى اين كه گوشت اسبها را صدقه بدهد، آنها را ذبح كرد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 337

بعضى از مفسران گويند: معناى «رُدُّوها عَلَيَّ» اين است كه از خدا خواست تا خورشيد را براى وى برگرداند و خداوند هم خورشيد را برايش برگرداند تا نماز بعد از ظهرش را كه قضا شده بود به جا آورد، بنا بر اين ضمير «هاء» در عبارت «ردّوها» به كلمه «شمس» بر مى گردد.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ ما سليمان را مورد آزمايش قرار داديم و به ناگواريهاى سختى گرفتار كرديم.

مفسران درباره «جسد» اختلاف كرده اند، برخى چنين گفته اند: روزى سليمان با خود گفت: امشب با همسرانم كه هفتاد نفر هستند همبستر مى شوم تا هر يك از آنها پسرى برايم بياورد كه در راه خدا شمشير بزند، ولى نگفت: ان شاء اللَّه و چون همبستر شد هيچ يك باردار نشدند جز يكى آن هم فرزند ناقصى به دنيا آورد و آن همان جسدى است كه روى تختش افكندند. و روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

قسم به آن كه جان محمد در دست او است، اگر سليمان إن شاء اللَّه مى گفت، فرزندانى مى داشت كه سواره در راه خدا جهاد

مى كردند. «1»

ثُمَّ أَنابَ، سپس به سوى خدا بازگشت و توبه كرد و پيوسته با نماز و دعا به درگاه خداوند به او پناه مى برد.

برخى گويند: براى سليمان پسرى زاده شد و او از ترس شيطانها و ديوها او را، براى شير دادن، در ابرها گذاشت و از او خبرى نداشت تا اين كه مرده او را روى تختش گذاشتند و اين به سبب تنبيه او بود و خدا خواست به او بفهماند كه مواظبت نمى تواند از تقدير و سرنوشت جلوگيرى كند.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً اين كه سليمان طلب مغفرت و آمرزش را به درخواست بخشش سلطنت مقدم داشت به سبب عادت پيامبران است كه امور دين

__________________________________________________

1-

و الذى نفس محمد بيده لو قال انشاء اللَّه لجاهدوا فى سبيل اللَّه فرسانا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 338

را بر امور دنيا مقدم مى دارند.

لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي سلطنتى با خصوصيتى كه وجود آن براى ديگرى ممكن و آسان نباشد و عبارت «مِنْ بَعْدِي» يعنى به جز من.

حضرت سليمان سلطنتى را با خصوصيتى بسيار بيشتر از سلطنتهاى ديگر، تا آن جا كه به حدّ اعجاز مى رسيد، از خداوند درخواست كرد تا دليلى بر صحت پيامبريش باشد و معناى گفتارش كه گفت «لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» همين است.

بعضى گويند: چون سلطنت بزرگى بود، سليمان ترسيد كه چنين سلطنتى به كس ديگرى داده شود و او نتواند در مملكتش حدود خدا را حفظ كند. چنان كه فرشتگان به خداوند گفتند: أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها «آيا در زمين كسانى را قرار مى دهى كه در آن فساد مى كنند.» «1»

رُخاءً حَيْثُ أَصابَ واژه «رخاء» به معناى نرم و

آرام و بدون تكان خوردن است و برخى گويند: يعنى باد فرمانبردار اوست و به هر جا كه بخواهد مى رود. و «حيث أصاب» يعنى هر جا كه قصد و اراده كند.

و الشياطين كلّ بنّاء و غواص كلمه «الشياطين» به كلمه «الريح» عطف است. و عبارت «كلّ بنّاء» بدل از «الشياطين» است.

وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ كلمه «اخرين» به كلمه «كلّ» عطف است و در حكم بدل است و بدل كلّ از كلّ، هم هست.

شيطانها و ديوها براى سليمان از ساختمانهاى رفيع هر چه را كه مى خواست، مى ساختند و در دريا غواصى مى كردند و آنچه را كه از درّ و گوهر مى خواست براى او از دريا بيرون مى آوردند و او اولين كسى است كه از دريا درّ و گوهر استخراج كرد. سليمان، شيطانهاى سركش و متمرد را با يكديگر در غل ها و زنجيرها جمع

__________________________________________________

1- بقره/ 30.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 339

مى كرد و هر دو يا سه نفر را به يك زنجير مى بست و هر گاه سركشى و نافرمانى مى كردند، آنها را تنبيه و ادب مى كرد.

واژه «صفد» به معناى قيد و بند است و بخشش و عطا را هم صفد مى گويند زيرا بخشش باعث مى شود كه نعمت گيرنده (منعم عليه) اسير و در قيد عطا و نعمت باشد. برخى ميان دو فعل «صفد» و «أصفد» تفاوت گذاشته اند و گفته اند: صفد به معناى قيد و أصفد به معناى بخشش است.

هذا عَطاؤُنا معناى اين آيه است كه آنچه از سلطنت و بسط قدرت بى حساب و نعمتهاى بسيار زيادى كه قابل شمارش نيست، به تو بخشيديم، يا مقصود اين است كه از اين نعمتها آنچه را كه ببخشى يا نبخشى،

روز قيامت از آن پرسش و حسابى نمى شود.

فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ كلمه «فامنن» از ماده «منّت» و به معناى عطا و بخشش است، يعنى از اين نعمتها خواستى ببخشش و خواستى نبخش تصرف در آن به تو واگذار شده است. يا مقصود اين است كه از شيطانهايى كه مسخر تو هستند هر كس را كه خواستى، با آزاد كردن، ببخش و هر كس را كه خواستى در اختيار خود نگهدار و در اين مورد حسابى بر تو نيست.

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ، مسلّما براى سليمان در روز قيامت پيش ما نعمتهاى جاويدى موجود است: و آن مقام بلند و تقرب نزد ما و فرجام نيك است.

[سوره ص (38): آيات 41 تا 44] ..... ص : 339

اشاره

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41) ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42) وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (43) وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 340

ترجمه: ..... ص : 340

و از بنده ما ايّوب ياد كن آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا در رنج و عذاب افكنده است. (41)

(به او گفتيم) پايت را به زمين بكوب، اين چشمه آبى است سرد براى شستشو و براى آشاميدن (42)

و ما خانواده اش را و همانند آنها را با آنها به او بخشيديم تا رحمتى از سوى ما و تذكّرى براى صاحبان خرد باشد. (43)

(به او گفتيم) دسته اى از چوبهاى باريك (ساقه هاى گندم و مانند آن) را به دست گير و با آن همسرت را بزن و سوگند خود را مشكن، ما او را (ايّوب را) بنده شكيبايى يافتيم، چه نيكو بنده اى بود كه پيوسته روى به درگاه ما داشت. (44)

تفسير: ..... ص : 340

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ كلمه «ايوب» عطف بيان و حرف «إذ» بدل اشتمالى آن است.

عبارت «انّى» در اصل بأنى مسّنى بوده است و نقل قول ايوب است كه به سبب آن خدا را ندا داد و اگر نقل قول و حكايت سخن او نمى بود مى بايستى چنين مى گفت: بأنّه مسّه كلمه «بنصب» هم به فتح «نون» و «صاد» و هم به ضم «نون» خوانده شده است و واژه: نصب و نصب مانند رشد و رشد هر دو به معناى رنج و مشقّت است و كلمه «نصب» مثقّل نصب است. و مقصود از عذاب، دردها و مرضهاى گوناگونى است كه ايوب به آنها گرفتار شده بود. برخى گويند: مقصود از «نصب» مرضها و ضررهاى بدنى است و منظور از «عذاب» پراكنده شدن اموال و خاندان اوست. و چون شيطان او را وسوسه مى كرد و بلاها را

در نظرش بزرگ جلوه مى داد و او را تحريك و وادار مى كرد كه آه و ناله و اظهار بى صبرى كند، اين بلاها را به او نسبت داد و از خدا خواست تا با رفع بلاها، او را از شر وسوسه هاى شيطان حفظ كند.

ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ در عبارت «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» مفهوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 341

قول در تقدير است و در اصل قلنا له اركض برجلك بوده است، يعنى ما به او گفتيم كه پايت را به زمين بزن و اين چشمه آب سردى است كه هم با آن بدنت را شست و شو مى دهى و از آن مى آشامى تا هم ظاهر بدنت و هم باطنت بهبودى يابد. برخى از مفسران گويند: در آن جا دو چشمه پديد آمد كه با يكى غسل كرد و از ديگرى آشاميد تا اين كه به اذن خداوند مرضها از ظاهر و درون او رفتند.

رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ كلمه «رحمة» و «ذكرى» هر دو مفعول لأجله هستند و معنا اين است كه بخشيدن خانواده اش را به او، به خاطر رحمت و مهربانى به او بود و به اين خاطر بود، كه خردمندان متذكر شوند، زيرا اگر آنها چنين بخششى را بفهمند، تشويق مى شوند كه در بلاها صابر و شكيبا باشند.

وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فعل «خذ» عطف بر «اركض» است و واژه «ضغث» به معناى يك مشت پر از چوبهاى نازك خرما (يا مانند آن) است و سبب آن اين بود كه همسرش در امرى او را ناراحت كرده بود و ايوب عليه السلام سوگند ياد كرده بود كه هر گاه خوب شود، صد

تازيانه به او بزند.

فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ و يك مرتبه (چوبهاى نازك را) به او بزن و سوگندت را نشكن.

إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً ما دانستيم كه او در برابر بلاهايى كه ما او را گرفتار كرده بوديم، صابر و شكيباست.

[سوره ص (38): آيات 45 تا 54] ..... ص : 341

اشاره

وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ (45) إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ (46) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ (47) وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ (48) هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49)

جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (50) مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ (51) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52) هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ (53) إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 342

ترجمه: ..... ص : 342

به ياد آور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را آن مردانى كه نيرومند و بينا بودند. (45)

آنها را خالص و پاكدل كرديم تا ياد قيامت كنند. (46)

آنها پيش ما از برگزيدگان و نيكانند. (47)

و ياد كن از اسماعيل و يسع و ذا الكفل كه همه از نيكان بودند. (48)

اين يادآورى و پند است و براى پرهيزكاران بازگشت نيكويى است (49)

باغهاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان باز است (50)

در حالى كه بر تختها تكيه زده اند، ميوه ها و نوشيدنيهاى گوناگون بسيارى مى طلبند. (51)

همسرانى از حوران همسال كه جز به شوهر خويش نظر ندارند، گرداگرد آنهاست. (52)

اين است آن چيزهايى كه براى روز حساب به شما وعده داده اند. (53)

اين روزى ماست كه هرگز پايان نمى گيرد. (54)

تفسير: ..... ص : 342

وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ابراهيم و اسحاق و يعقوب براى عبارت «عبادنا» عطف بيانند. و كسى كه عبدنا خوانده است تنها ابراهيم را عطف بيان مى داند و اسحاق و يعقوب را عطف بر عبدنا كرده است.

أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ صاحب كارهاى دينى و انديشه هاى علمى. گويا كسانى كه اعمال آخرت را نمى دانند و همانند متفكران دينى در امورى كه براى آنها لازم كرده ام تفكر و انديشه نمى كنند همچون كسانى هستند كه زمين گير شده و توانايى كار با اعضاى خود را ندارند. و همانند بى خردانى هستند كه بصيرت و بينايى را از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 343

دست داده اند.

كلمه «أبصار» جمع بصر است كه مقصود خرد و بينايى عقلى است.

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ما آنها را نسبت به خودمان خالص قرار داديم و خصلت خلوص و پاكدلى، كه هيچ چيز با آن نياميخته است،

به آنها داديم و سپس آن خصلت خالص را با عبارت «ذِكْرَى الدَّارِ» تفسير و بيان كرده و اين خود گواه است كه آنها با خلوص و صفا و بدون هيچ كدورتى پيوسته به ياد آخرت بوده اند.

برخى عبارت «بِخالِصَةٍ ذِكْرَى» را: بخالصة ذكرى، به اضافه، خوانده اند و مقصود اين است كه ذكر آخرت چنان خالص و پاك بود كه هيچ اراده و قصد ديگرى همراه آن نبود و تنها همت و عزم آنها ذكر آخرت بود و نه چيز ديگر و معناى جمله «ذِكْرَى الدَّارِ» يا اين است كه آنها پيوسته به ياد آخرت بودند به طورى كه آن ياد آخرت باعث شده بود كه امور دنيا را فراموش كنند، و يا معنا اين است كه آنها پيوسته به ياد آخرت بودند به طورى كه آن ياد آخرت باعث شده بود كه امور دنيا را فراموش كنند، و يا معنا اين است كه آنها همواره به فكر آخرت بودند و تمايل و رغبت به آن داشتند و نسبت به دنيا زاهد و بى نظر بودند. چنان كه مقام و شأن پيامبران همين است.

برخى از مفسران گفته اند: مقصود از ذكرى الدار، حمد و ستايش نيك است در دنيا و زبان راستى كه براى ديگران نيست و منظور اين است كه آنها را به سبب اين خصلت، مقام ذكرى الدار داده ايم و اين كه آنها اهل اين صفت و خصلت هستند، و يا مقصود اين است كه ما آنها را خالص كرديم به توفيق يافتن «ذِكْرَى الدَّارِ» لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ آنها پيش ما، از ميان انسانها، از برگزيدگان هستند.

كلمه «اخيار» جمع خيّر (با تشديد) يا خير بدون تشديد

است، مانند: اموات، كه جمع ميّت و ميت است.

وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ اگر «وَ الْيَسَعَ» را به همين صورت بخوانيم، حرف تعريف

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 344

بر «يسع» داخل شده است و چنانچه مانند بعضيها الليسع بخوانيم حرف تعريف بر ليسع داخل شده است. اين كلمه بر وزن فيعل از ماده: لسع، به معناى گزيدن است.

وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ تنوين در كلمه «كل» عوض از مضاف اليه است و اصل آن:

كلهم من الأخيار، بوده است.

هذا ذِكْرٌ آن نوعى از ذكر است و منظور قرآن است و چون خداوند ذكر پيامبران و ائمه را بيان كرد و به پايان رساند، گفت «هذا ذِكْرٌ» چنان كه گويند: هذا باب.

وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ سپس خداوند در پى داستان مذكور بر آن شد تا داستان بهشت و اهل آن را بيان كند، لذا فرمود «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ ...» يعنى جاى بازگشت نيكويى براى پرهيزگاران است و چون داستان بهشت را تمام كرد و خواست كه به دنبال آن داستان اهل دوزخ را بيان كند فرمود: هذا و ان للطاغين لشر مأب. بعضى گويند:

مقصود اين است اينها كه گفتيم، ذكر شرافت و نيكيهايى است كه پيوسته آنها را با آن ياد مى كنند. ابن عباس گفته است: اين ذكرى از انبياى گذشته است.

«جَنَّاتِ عَدْنٍ» اين عبارت معرفه است. به دليل اين كه در آيه فرمود: جنات عدن التي وعد الرحمن عباده «بهشت عدنى كه خداوند براى بندگان صالح وعده فرموده» «1» عبارت «جَنَّاتِ عَدْنٍ» عطف بيان براى جمله «لَحُسْنَ مَآبٍ» مى باشد.

مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ كلمه «مفتحة» حال است و عامل آن، مفهوم فعلى است كه در كلمه «للمتقين» مى باشد. در

اين كلمه ضميرى است كه به «جنات» بر مى گردد و كلمه «أبواب» بدل از آن ضمير است. و در تقدير چنين است: مفتحة هى الأبواب، چنان كه گويند: ضرب زيد اليد و الرجل دست و پاى زيد را زدند و اين بدل اشتمال است.

قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ كلمه «اتراب» جمع «ترب» است، گويا آنها را «أتراب» مى نامند، براى اين كه خاك، آنها را در يك زمان لمس مى كند (در يك وقت متولد

__________________________________________________

(1) مريم/ 61.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 345

مى شوند) و چون ميان همسالان دوستى و محبت پايدارتر است، آنها را همسال قرار داده اند، برخى از مفسران گويند: آنها با شوهرانشان در يك سن هستند و سن آنها به اندازه سن شوهرانشان است.

هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ فعل «توعدون» هم با «تاء» و هم با «ياء» (يوعدون) خوانده شده است. عبارت (ليوم الحساب) يعنى براى خاطر روز حساب، چنان كه گويند: اين چيزى است كه به خاطر روز حساب ذخيره شده است، يعنى روزى كه هر فردى آن طور كه كار كرده است پاداش داده مى شود.

إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ براستى آنچه را كه ما متذكر شديم، روزى و بخشش پيوسته و هميشگى ماست كه هرگز نيستى و انقطاعى براى آن نيست.

[سوره ص (38): آيات 55 تا 66] ..... ص : 345

اشاره

هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56) هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ (57) وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ (58) هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (59)

قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ (61) وَ قالُوا ما لَنا لا

نَرى رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63) إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64)

قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (66)

ترجمه: ..... ص : 345

اين پاداش نيكوكاران است و براى سركشان بدترين محلّ بازگشت است. (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 346

به دوزخ مى روند كه بد جايگاهى است. (56)

آن جا بايد آب جوشان و چرك و خونابه دوزخيان را بنوشند. (57)

و جز اينها شكنجه هاى گوناگون ديگرى دارند. (58)

به رؤساى كفر گفته مى شود اينها، گروه تابعان، با شما به آتش وارد مى شوند (آنها گويند) خوشآمد بر آنها مباد كه در آتش خواهند سوخت. (59)

آنها در جواب گويند: نه، خوشآمد شما را مباد كه اين عذاب را پيشاپيش براى ما فراهم ساختيد، چه بد جايگاهى است. (60)

تابعان گويند: پروردگارا هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته است، عذابش را در آتش دو چندان افزون كن. (61)

گويند: چرا مردانى را كه از اشرار مى شمرديم اكنون نمى بينيم. (62)

آيا ما آنان را به سخريّه گرفتيم يا از نظرها دور مانده اند؟ (63)

اين جدال و گفتگوى خصمانه دوزخيان يك واقعيّت است. (64)

بگو: من بيم دهنده اى بيش نيستم و هيچ خدايى جز خداى يكتاى قهّار نيست. (65)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست خداى مقتدر و آمرزنده است. (66)

تفسير: ..... ص : 346

هذا امر چنين است. يا مقصود اين است كه جريان كارها آن طور است كه بيان شد.

وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ به حقيقت براى كسانى كه نسبت به خداوند سركشى و طغيان مى كنند، جاى بازگشت بسيار بدى است.

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ كلمه «جهنم» عطف بيان براى عبارت «لشرّ مأب» است.

خداوند، آتش زير آنها را به بستر خواب و گهواره، تشبيه كرده و فرموده است «فبئس المهاد» «مهاد» گهواره يا بسترى است كه انسان در آن مى خوابد.

هذا فَلْيَذُوقُوهُ اين حميم و آب جوشان است كه بايد

بچشيد و يا در تقدير چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 347

بوده است: العذاب هذا فليذوقوه اين است عذابى كه بايد بچشيد و سپس جمله را از ابتدا شروع مى كند و مى فرمايد:

هو حميم و غسّاق آن، آب جوشان و چرك دوزخيان است يا عبارت چنين بوده است:

ليذوقوا هذا فليذوقوه بايد اين نوشابه متعفن و سوزان را بچشيد پس آنها هم چشيدند، مانند اين آيه كه فرمود فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ «تنها از من بايد بترسيد» «1» كلمه «غسّاق» را هم به تشديد و هم بى تشديد خوانده اند و معناى آن چركى است كه از زخمهاى دوزخيان جارى مى شود و هنگامى كه اشك چشم جارى مى شود مى گويند: غسقت العين. برخى گويند: مقصود از «حميم» آبى است كه گرمى و حرارت آن مى سوزاند و «غسّاق» نوشابه اى است كه سردى و برودت آن مى سوزاند.

وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ مقصود از كلمه «اخر» چيزهاى نوشيدنى ديگرى است كه در تعفن و سوزندگى مانند اين نوشيدنيهاست. «ازواج» به معناى گوناگون و متعدد است. برخى آخر خوانده اند كه معناى آن عذاب ديگر يا چشيدنى ديگرى است.

كلمه «ازواج» صفت براى «اخر» است زيرا «آخر» ممكن است اقسام گوناگونى باشد و يا ممكن است كه صفت براى هر سه كلمه «حميم»، «غسّاق» و «اخر من شكله» باشد.

هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ اين گروه انبوهى است كه با شما وارد اين دوزخ هولناك مى شوند و اين نقل قول و حكايت سخنان سركشان و طاغيان است كه به يكديگر مى گفتند «هذا فَوْجٌ ...»

__________________________________________________

1- بقره/ 40.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 348

و مقصود از كلمه «فوج» گروه تابعين آنها هستند كه خطر ضلالت و گمراهى را با آنها پذيرفتند و اكنون هم

بايد خطر وارد شدن به دوزخ را با آنها بپذيرند.

لا مَرْحَباً بِهِمْ نفرينى است از رؤسا به پيروانشان كه به وسعت و گشايشى دست نيابند، زيرا آنها آتش را اختيار كرده اند. پيروانشان در جواب گفتند: اين شما هستيد كه شايسته است جاى شما وسعت نداشته باشد، زيرا شما بوديد كه ما را به راهى برديد كه امروز آتش بر ما واجب شد. ضمير در عبارت «قدّمتموه» به عذاب برمى گردد، يعنى شما عذاب را از پيش براى ما مهيا كرديد. و براى مهمان و تازه واردى كه بخواهى خوشآمد بگويى، مى گويى: مرحبا، يعنى به جايى فراخ و وسيعى وارد شدى. يا مقصود اين است كه جاى تو و شهر تو با وسعت باد و سپس براى نفرين (ضد خوشآمد) حرف «لا» بر آن داخل مى شود.

كلمه «بهم» بيان براى دعوت شده هاى به دوزخ است كه پيروان باشند.

قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ پيروان گفتند: خدايا عذاب كسانى را كه پيشاپيش ما را به چنين عذابى گرفتار كرده اند دو برابر كن. كلمه «ضعف» مثل و مانند چيزى است و بنا بر اين عذاب آنها دو برابر مى شود چنان كه در اين آيه مى فرمايد: رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ «پروردگارا عذاب آنها را مضاعف و دو برابر ساز» «1» وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا مقصود از «رجالا» مؤمنانى بودند كه كافران به آنها اعتنايى نمى كردند.

نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ منظور از اشرار كسانى هستند كه خير و نيكى در آنها نيست و چون مؤمنان بر خلاف دين آنها بودند، مشركان آنها را اشرار مى شمردند. از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است: مقصود

آنها شما هستيد، به خدا سوگند يكى از

__________________________________________________

1- احزاب/ 68.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 349

شما مؤمنان را در آتش نمى بينند.

أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا اين عبارت به عنوان خبر خوانده شده است تا صفت «رجال» باشد و با همزه استفهام خوانده شده است تا انكارى بر خودشان و توبه اى از سخريه كردن آنها باشد أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ در اين عبارت دو احتمال است: يكى آن كه به جمله «ما لنا» متصل باشد و مقصود اين است كه چرا ما آنها را در آتش نمى بينيم يا آنها در دوزخ نيستند يا همين جا هستند ولى از چشم ما بركنارند و ما آنها را نمى بينيم.

احتمال ديگر اين است كه به عبارت «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا» متصل باشد. در اين صورت حرف «أم» يا متصله است يا منقطعه، اگر متصله دانستيم، مقصود اين است كه ما كدام يك از دو عمل را نسبت به آنها انجام داديم، مسخره كردن آنها، يا كوچك شمردن و اين كه ما به چشم حقارت به آنها نگاه مى كرديم و منظورشان انكار هر دو كار است.

اما اگر «ام» منقطعه باشد. در اين صورت چنان كه گذشت، عبارت «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا» يا جمله خبرى است يا استفهامى است. چنان كه گويند: آن حيوان يا شتر است يا گوسفند يا زيد پيش تو است، يا عمر و كسى هم كه بدون همزه مى خواند ممكن است كه همزه را در تقدير بداند، زيرا حرف «أم» بر آن دلالت دارد. در اين صورت در معنى و مقصود، ميان دو قرائت (با همزه و بى همزه) تفاوتى نيست.

إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ آنچه درباره كافران گفتيم حق است و ناگزير آنها چنين سخنانى

را با يكديگر مى گويند.

سپس خداوند بگو مگوى آنها را با عبارت «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» تعبير و بيان مى فرمايد، و چون آنچه را كه ميان دوزخيان گفتگو مى شود به مخاصمه تشبيه فرموده، آن را «تخاصم» ناميده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 350

[سوره ص (38): آيات 67 تا 88] ..... ص : 350

اشاره

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68) ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ (69) إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (70) إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ (71)

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (74) قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75) قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (76)

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ (78) قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (80) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81)

قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (82) إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ (86)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ (88)

ترجمه: ..... ص : 350

بگو اين خبرى بزرگ است. (67)

كه شما از آن روى گردان هستيد. (68)

من از ساكنان عالم بالا هنگامى كه با يكديگر (درباره آفرينش آدم) جدال مى كردند، خبرى نداشتم. (69)

تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه من بيم دهنده اى آشكارا هستم. (70)

بياد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مى آفرينم. (71)

چون كاملا تمامش كردم و در آن از روح خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 351

دميدم همه بر او سجده كنيد. (72)

آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند. (73)

مگر ابليس كه تكبّر

ورزيد و از كافران شد. (74)

گفت:

اى ابليس چه چيز باعث شد كه تو به موجودى كه من با قدرت خود او را آفريدم سجده نكنى، آيا تكبّر و نخوت كردى يا مقامى ارجمند داشتى؟ (75)

گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفريده اى و او را از گل. (76)

فرمود: از اين جايگاه دور شو كه تو رانده درگاه منى. (77)

و مسلّما تا روز قيامت لعنت من بر توست. (78)

شيطان گفت: پس مرا مهلت ده كه تا روز قيامت زنده مانم. (79)

فرمود: تو از مهلت يافتگانى. (80)

(ولى) تا روز معيّن و معلومى. (81)

گفت: به عزّت و جلالت سوگند همگان را گمراه خواهم كرد. (82)

مگر آنها كه از بندگان خالص تو باشند. (83)

خداوند گفت: به حقّ سوگند و آنچه مى گويم حقّ و راست است. (84)

كه جهنّم را از تو و از همه پيروانت پر مى كنم. (85)

(اى رسول ما) بگو: من از شما مزدى نمى خواهم و من از آنان نيستم كه به دروغ چيزى بر خود مى بندند. (86)

اين قرآن جز اندرز و پند براى جهانيان نيست. (87)

و پس از مدّتى از خبر آن آگاه مى شويد. (88)

تفسير: ..... ص : 351

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ آنچه به شما خبر دادم از اين كه من پيامبرم و خدا يكى است و از روز قيامت، همه خبرهاى بزرگ و مهمى هستند كه جز فرد بسيار غافل و بى خبر از آن اعراض نمى كند. برخى از مفسران گويند: مقصود از «نَبَأٌ عَظِيمٌ» قرآن است.

ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ براى من از سخنان فرشتگان، هنگامى كه مخاصمه مى كردند، آگاهى نبود.

إِذْ قالَ رَبُّكَ ... عبارت «إِذْ قالَ» بدل از جمله «إِذْ يَخْتَصِمُونَ» است و مقصود

از «ملأ أعلى» همان افراد داستان بعدى هستند كه عبارتند از فرشتگان، آدم و ابليس، زيرا آنها همه در آسمان بودند و گفتگو ميان آنها بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 352

إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ كلمه «أنما» به عنوان اين كه حكايت و نقل قول باشد، به كسر خوانده شده است، يعنى جز اين سخن كه به شما بگويم من تنها بيم دهنده آشكارى هستم، به من چيز ديگرى وحى نشده است و در صورتى كه به فتح خوانده شود در تقدير لأنّما بوده است و مقصود اين است كه به من وحى نشده است مگر براى انذار و بيم دادن، پس حرف (لام) حذف شده است و فعل به آن مربوط مى شود و ممكن است كه در موضع و محل رفع باشد، يعنى به من جز اين سخن وحى نشده است و آن اين است كه انذار و تبليغ كنم و در آن كوتاهى نكنم.

لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ مقصود از «بيدى» اين است كه من خودم، بى واسطه غير، آفريدن او را به عهده گرفتم و علت اين كه فرموده با دستهايم آفريدم اين است كه انسان بيشتر كارهايش را با دست انجام مى دهد و نسبت به كارهايى كه با اعضاى ديگر انجام مى شود، غلبه با كارهاى دست است، حتى در كار قلب هم مى گويند:

كارى است كه دستهايت انجام مى دهد و همچنين به كسى دو دست ندارد، گويند:

(دستهايت بسته است و دهانت مى دمد) و از اين مورد است، اين آيه كه خداوند مى فرمايد: مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا، «از حيواناتى كه به قدرت خود آفريديم» «1» و همچنين است آيه مورد بحث «لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» برخى گويند:

عرب كلمه يدان و يدين را بر قدرت و توانايى اطلاق مى كند. چنان كه شاعر گفته است: تحملت من ذلفاء ما ليس لى به و لا للجبال الراسيات يدان. «2»

أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ خود را بالاتر از آنچه هستى، مى دانى يا خود را از كسانى مى دانى كه شأن و مقامشان بالاتر از اين است كه سجده كنند، بنا بر اين از اين جا بيرون رو و منظور از (اين جا) يا بهشت است و يا آسمانها و برخى هم گفته اند:

__________________________________________________

1- يس/ 71.

2- من از ذلفا چيزى را تحمل كردم كه نه در قدرت من بود و نه در قدرت كوه هاى بلند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 353

مقصود، مقام و مرتبه اى است كه در آفرينش به او داده شده بود: (و پس از رانده شدن) از سفيدى و نورانيتى كه داشت، به سياهى و ظلمت، تغيير يافت.

قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ كلمه «فالحق» هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، در صورت رفع بنا بر اين است كه يا خبر براى مبتداى محذوف است و در تقدير فانا الحق بوده است و يا مبتدايى است كه خبر آن حذف شده و در اصل فالحق قسمى بوده است. و در صورت نصب، بنا بر اين است كه مورد قسم است و در تقدير «الحق لأملان» بوده است به حق قسم كه جهنم را پر مى كنم. و مانند اين عبارت است: اللَّه لأفعلن به خدا سوگند مسلما انجام مى دهم.

عبارت «وَ الْحَقَّ أَقُولُ» جمله معترضه است كه ميان مقسم به (الحق) و مقسم عليه (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ...) براى تأكيد بيان شده است و مقصود از «حق» يا

نام خداوند جل و علاست و يا چيزى است كه نقيض باطل است. و خدا با قسم خوردن به آن، آن را بزرگ داشته است.

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ «منك» يعنى آن كه از جنس تو است كه منظور همان شيطانها هستند. و كسانى از فرزندان آدم كه از آنها پيروى كردند و مقصود اين است كه جهنم را از متبوعان و تابعان، همگى پر مى كنم.

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ من براى قرآن از شما اجر و مزدى نمى خواهم.

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ و من از كسانى نيستم كه خود نمايى و تصنع به چيزى كند كه آن را ندارد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: براى شخص متكلف، سه نشانه است: با برتر از خودش جدال و منازعه مى كند، اقدام به كارهايى مى كند كه به آنها دست نمى يابد، چيزهايى مى گويد كه نمى داند.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ اين قرآن چيزى نيست جز تذكر و اندرزى براى جهانيان و همه مردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 354

وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ و البته خبر راستى و حقيقت قرآن را بعد از زمانى خواهيد دانست، زمان پس از مرگ، يا زمان آشكار شدن دين و گسترش اسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 355

سوره زمر ..... ص : 355

اشاره

اين سوره مباركه، جز چند آيه اى (بقولى سه آيه اش)، در مكّه نازل شده و مكّى است.

عدد آيه هاى اين سوره پيش كوفيان 75 آيه و پيش بصريان 72 آيه است. عبارت:

فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ، غير كوفى است. و عبارت: مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ دوّمى و: مُخْلِصاً لَهُ دِينِي و: مِنْ هادٍ دوّمى و: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ، هر چهار تا كوفى هستند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 355

ابىّ بن كعب از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: هر كس سوره زمر را بخواند خدا اميد او را از رحمت خود قطع نمى كند. و ثواب خائفان از خدا را به او مى دهد. «1»

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كس سوره زمر را بخواند خدا شرافت و عزّت دنيا و آخرت را به او مى دهد و بدون مال و عشيره او را عزيز و محترم مى كند به گونه اى كه هر كس او را با شكوه و هيبت مى بيند و بدنش را بر آتش حرام مى كند. «2»

__________________________________________________

1-

و من قرأ سورة الزّمر لم يقطع اللَّه رجاءه و اعطاه ثواب الخائفين خافوا اللَّه.

2-

من قرأ سورة الزّمر اعطاه اللَّه شرف الدّنيا و الآخرة و اعزّه بلا مال و لا عشيرة حتّى يهابه من يراه و حرّم جسده على النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 356

[سوره الزمر (39): آيات 1 تا 5] ..... ص : 356

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (2) أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (3) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5)

ترجمه: ..... ص : 356

اين كتابى است كه از جانب خداوند پيروزمند حكيم نازل شده است. (1)

ما اين كتاب را به حق و راستى بر تو فرستاديم، پس خدا را پرستش كن و دينت را براى او خالص گردان. (2)

آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداوند است. و آنان كه جز خدا را به دوستى و پرستش برگرفتند و گفتند ما اينان را نمى پرستيم مگر براى اين كه وسيله تقرّب ما به خداوند باشند و خدا در آنچه اختلاف داشتند ميان آنها داورى مى كند. خدا آن را كه دروغگو و بسيار كفران كننده است هرگز هدايت نمى كند. (3)

اگر (به فرض محال) خدا مى خواست كه فرزند انتخاب كند، از ميان مخلوقاتش هر چه را كه مى خواست برمى گزيد، او منزّه است، اوست خداى يكتاى قهّار. (4)

آسمانها و زمين را به حقّ آفريد، شب را بر روز داخل مى كند و روز را بر شب و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 357

خورشيد و ماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد، هر كدام

تا مدّت معينى به حركت خود ادامه مى دهند، آگاه باشيد او قادر بخشنده است. (5)

تفسير: ..... ص : 357

تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ كلمه «تنزيل» يا مبتداست و خبر آن ظرف است و يا خبر مبتداى محذوف است و در تقدير چنين است: هذا تنزيل الكتاب عبارت جار و مجرور صله «تنزيل» است، چنان كه گويى: نزل من عند اللَّه، و ممكن است كه صله نباشد و خبر بعد از خبر باشد و يا حال است براى «تنزيل» كه معناى اسم اشاره عامل آن است.

مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ در حالى كه دينت را، به سبب ايمان به توحيد و صفاى باطن، از شرك و ريا پاك كرده باشى و دين خالص دينى است كه از هر گونه ريا و سمعه پاك باشد. قتاده گفته است: منظور شهادت به يگانگى خداست.

برخى گويند: آن اعتقاد واجب است از توحيد، عدل، نبوّت و عمل به دستورهاى دين و بيزارى از دينهاى ديگر غير از اسلام.

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ كسانى كه جز خداوند، دوستان و معبودانى گرفتند و گفتند: ما آنها را پرستش و عبادت نمى كنيم مگر براى اين كه وسيله نزديكى و تقرّب ما پيش خدا باشند، يعنى پيش خداوند شفيع ما شوند.

إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى كلمه «زلفى» اسمى است كه به جاى مصدر «قربى» آمده است. و خبر «الذين» عبارت «إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ» است.

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي منظور از هدايت نكردن اين است كه خداوند آنها را مورد لطف و مرحمت خود قرار نمى دهد و در علم خداوند گذشته است كه آنها از هلاك شوندگانند و خداوند اراده نكرده است كه آنها را به ايمان، هدايت كند به

اين دليل كه در اين آيه فرموده است: أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ «اما قوم ثمود را هدايت كرديم» يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 358

براى آنها رسول فرستاديم.

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً خداوند سخن كسانى را كه مى گفتند: فرشتگان دختران خداوندند تكذيب مى كند، لذا در پى آن مى فرمايد لَوْ أَرادَ اللَّهُ ... اگر خدا اراده مى كرد كه فرزندى بگيرد ممتنع بود، زيرا اين امر محال است، مگر اين كه از ميان آفريده هايش بعضى را برگزيند و به خود نزديك سازد. چنان كه پدرى فرزندش را به خود نزديك كند.

سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ سپس خداوند با ذكر اين آيه «سُبْحانَهُ ...» خودش را از اين كه فرزندى اتخاذ كند، پاك و منزه مى داند.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ سپس خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و به هم پيچيدن شب و روز را بر يكديگر و مسخر كردن خورشيد و ماه و سير آنها را تا زمان معين و پراكنده شدن و كثرت انسانها را از يك پدر و خلقت حيوانها را بر يگانگى و وحدانيت خود و اين كه شريك و همتايى ندارد، دليل آورده است.

الواحد القهار واژه «قهار» يعنى هميشه پيروز است و هرگز مقهور و مغلوب نمى شود.

يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ فعل «يُكَوِّرُ» از ماده: تكوير، به معناى پيچيدن است چنان كه گويند: كان العمامة على رأسه و كورها: عمامه را بر سرش پيچ داد و آن را پيچيد.

مقصود اين است كه چون تاريكى شب روز را مى برد و شب جاى آن را مى گيرد، گويا شب به روز پيچيده شده است هم چنان كه لباس به شخصى كه آن را پوشيده پيچيده شده است، بعضى از

مفسران گويند: معنايش اين است كه هر يك ديگرى را پنهان مى كند، بنا بر اين به شى ء ظاهرى تشبيه شده است كه هر گاه چيزى بر آن پيچيده شود آن را از نظرها پنهان مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 359

[سوره الزمر (39): آيات 6 تا 10] ..... ص : 359

اشاره

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (6) إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9) قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ (10)

ترجمه: ..... ص : 359

او شما را از يك تن آفريد و از آن يك تن همسرش را آفريد و برايتان از چهارپايان هشت جفت ايجاد كرد. او شما را در شكم مادرتان در چند مرحله گوناگون در تاريكيهاى سه گانه، آفرينش بخشيد. اين است خداى يكتا پروردگار شما، فرمانروايى از آن اوست.

هيچ معبود و خدايى جز او نيست. پس چگونه از حقّ رويگردان مى شويد. (6)

اگر ناسپاسى كنيد خدا از شما بى نياز است و هرگز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 360

ناسپاسى را براى بندگانش نمى پسندد. و اگر سپاسگزار باشيد آن را براى شما مى پسندد و هيچ كس بار

گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد.

سپس بازگشت همه به سوى پروردگارتان است، او شما را از كارهايى كه مى كرديد آگاه مى سازد، زيرا او از رازهاى درون خلق به خوبى آگاه است. (7)

چون به آدمى گزندى رسد به پروردگارش روى مى آورد و او را مى خواند امّا آن گاه كه نعمتى به او ببخشد همه آن دعاها را كه پيش از اين كرده بود، از ياد مى برد و براى خدا همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او گمراه كند، بگو: اندكى از كفرت بهره مند شو كه تو از دوزخيان خواهى بود. (8)

آيا چنين كسى با آن كس كه در ساعتهاى شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام از عذاب آخرت بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميداوار است يكسان است؟ بگو آيا آنان كه مى دانند با آنها كه نمى دانند برابرند؟ تنها خردمندان متذكّر مى شوند. (9)

بگو اى بندگان من كه ايمان آورده ايد از پروردگارتان بترسيد، براى كسانى كه در اين جهان نيكى كرده اند پاداش نيك است و زمين خدا بسيار پهناور است، همانا پاداش صابران بى حساب و كامل ادا مى شود. (10)

تفسير: ..... ص : 360

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ شما را از آدم آفريد و حوا همسرش را نيز از دنده هاى او آفريد. عبارت «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» به وسيله «ثمّ» عطف شده است تا دلالت كند كه اين قسمت از آيه كه دلالت بر آفرينش يك فرد از يك فرد مى كند و بر خلاف جريان عادى است، با قسمت اول آيه كه بيانگر ايجاد خلق كثيرى از يك فرد است، در فضيلت و مزيت مباينت دارد.

برخى از مفسران گويند: مقصود اين است كه خداوند ابتدا ذريه

آدم را از پشتش مانند مورچه خارج كرد و پس از آن حوا را آفريد.

وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ اين چارپايان قسمت و مقدر شما شده است چون

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 361

مقدرات و قسمتهاى انسان به نزول از آسمان توصيف مى شوند، زيرا آنچه بايد بشود در لوح محفوظ نوشته شده است و گويى از آن جا نازل مى شود و برخى گفته اند: چون حيوانها به وسيله گياه زندگى مى كنند و گياه به وسيله باران مى رويد و باران هم از آسمان نازل مى شود، گويا حيوانها نازل شده اند.

ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مقصود از كلمه «ازواج» نر و ماده اين حيوانات است، شتر نر و ماده، گاو نر و ماده، ميش نر و ماده، بز نر و ماده. «1»

خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ آفرينشى پس از آفرينشى بدين طريق كه ابتدا نطفه است، سپس علقه، و پس از آن مضغه، و بعد مضغه با استخوان، سپس استخوان با گوشت.

تا اين كه انسانى مستوى الخلقه و كامل مى شود.

فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ تاريكيهاى سه گانه عبارتند از: تاريكى شكم، تاريكى رحم، تاريكى مشيمه (بچه دان).

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ آن كه چنين كارهايى مى كند خدايى است كه پروردگار شماست.

و فرمانروايى جهان هستى از آن اوست.

فَأَنَّى تُصْرَفُونَ با اين دليلهاى آشكار چگونه شما از عبادت خدا منصرف مى شويد و به عبادت غير او روى مى آوريد.

إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ مسلما خداوند از شما و ايمانتان بى نياز است و اين شما هستيد كه به او نيازمنديد.

وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ خداوند، از لطف و رحمتى كه دارد، كفر و ناسپاسى را براى بندگانش نمى پسندد و از آن راضى نيست، زيرا سبب هلاكت و نابودى آنها مى شود.

__________________________________________________

1- بايد

توجه داشت كه كلمه «زوج» به هر يك از جنس نر و ماده گفته شده است كه مجموعا هشت زوج مى شوند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 362

وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ و اگر سپاسگزار باشيد مى پسندد و از آن راضى است، زيرا آن سبب كاميابى و رستگارى شماست و اين كه خداوند از كفر و ناسپاسى شما ناراضى است و از شكر و سپاسگزارى خوشنود است به جهت نفع و صلاح شماست و گرنه (از كارهاى شما) هرگز نفعى و بهره اى به او نمى رسد. حرف «هاء» در فعل «يرضه» ضميرى است كه به «شكر» بر مى گردد كه از مفهوم عبارت «ان تشكروا» فهميده مى شود.

مُنِيباً إِلَيْهِ تنها به سوى خدا برگشت كنيد و از غير او اميدى نداشته باشيد.

ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ هنگامى كه خداوند به انسان بخشش و عطا كند، اصل «خول» يا به اين معناست كه خدا انسان را، خائل مال، و خال مال، قرار داده است و او كسى است كه از مالى سرپرستى كند و به خوبى از عهده آن برآيد، يا معنا اين است كه خداوند انسان را بزرگ و مفتخر كرد و از اين معناست اين مثال كه گويند: الغنى طويل الذيل مياس. «1»

نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ انسان [در حال غنا] آن بلاها و ضررهايى را كه از خدا مى خواست تا آنها را بر طرف كند فراموش مى كند. برخى از مفسران گفته اند:

معنا اين است خدايى را كه بدرگاه او تضرع و زارى مى كرد، فراموش مى كند. حرف «ما» به جاى (من) آمده است چنان كه در اين آيه فرموده است: وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى «قسم به مخلوقهايى

كه خداوند آنها را نر و ماده آفريد» [كه حرف «ما» به جاى «من» گفته شده است ] «2».

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ فعل «ليضل» هم به فتح «ياء» و هم به ضم آن خوانده شده است و مقصود اين است كه نتيجه شريك قرار دادن براى خداوند، گمراه شدن يا گمراه

__________________________________________________

1- غنى و ثروتمند بلند دامن است حالش نيكوست و خرامان مى رود.

2- الليل/ 3.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 363

كردن از راه حق و خداوند است. گاهى غرض و هدف از كار، نتيجه آن است و گاهى نتيجه كار غرض و هدف نيست.

قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا اين عبارت جمله امرى است كه در معناى خبر است، مانند اين كه عربها مى گويند: اذا لم تستحى فاصنع ما شئت اكنون كه شرم نمى كنى هر چه مى خواهى انجام ده. گويا به او مى گويند: اكنون كه از دستور و امر به ايمان، اطاعت نمى كنى، شايسته است كه از اين پس به تو امرى نشود و حتى براى زياد شدن بدبختى و شقاوتت، امر به ترك آن شوى.

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ كلمه «أمن» هم بدون تشديد خوانده شده كه در اين صورت همزه حرف استفهام است و هم با تشديد خوانده شده بنا بر اين كه حرف «أم» بر كلمه «من» داخل شده و در تقدير چنين است: ام من هو قانت كغيره، «من» مبتدا است كه خبر آن به سبب دلالت سياق كلام بر آن، حذف شده است. و آن جريان ذكر كافران است پيش از آن و همچنين آيه پس از آن قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ.

بعضى گويند: مقصود و معنا اين است كه آيا اين [شخص گمراه ]

بهتر است يا كسى كه عبادت كننده است و يا معنا اين است كه آيا شخص عبادت كننده بهتر است يا كسى كه كافر است؟

آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً در ساعتهاى شب سجده كننده و قيام كننده است، مقصود اين است كه در نماز شب گاهى در سجده و گاهى در قيام است و مراد از قنوت دعايى است كه نمازگزار ايستاده در نماز «وتر» مى خواند و در حديث است كه بهترين نماز نمازى است كه قنوت آن طولانى باشد. «1»

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مقصود از كسانى كه مى دانند، يا

__________________________________________________

1-

أفضل الصلاة طول القنوت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 364

عالمان دينى هستند كه به علم خود عمل مى كنند. گويا كسانى كه به علم خود عمل نمى كنند، عالم نيستند. و يا معنا اين است كه قنوت كنندگان با غير قنوت كنندگان برابر نيستند، هم چنان كه دانشمندان با جاهلان برابر نيستند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ما كسانى هستيم كه مى دانند و دشمنان ما كسانى هستند كه نمى دانند. و شيعيان ما «اولوا الالباب» صاحبان خرد هستند. «1»

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ عبارت «فِي هذِهِ الدُّنْيا» متعلق به جمله «أَحْسَنُوا» است نه به كلمه «حسنة» معنا اين است كسانى كه در اين دنيا كار نيك كرده اند، براى آنها در آخرت، پاداش نيك و حسنه است كه همان دخول در بهشت است و مقصود، حسنه اى است كه اندازه و نهايتى ندارد. برخى گويند: متعلق به «حسنة» است، يعنى براى نيكوكاران، در همين دنيا حسنه و پاداش نيك است. و آن ستايش و ستودن و سلامتى و روزى فراوان است.

وَ

أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ براى اين كه هيچ عذر و بهانه اى براى آنان كه مى گويند: ما در وطن خود نمى توانيم به كارهاى نيك دست يازيم و اعمال دينى خود را به خوبى انجام دهيم باقى نماند به آنها گفته شده: زمين خدا پهناور است و شهرهاى فراوان دارد، بنا بر اين به شهر ديگرى كوچ كنيد. و در مهاجرت به شهرهاى ديگر، از پيامبران و مؤمنان برگزيده، پيروى كنيد تا احسان شما بر احسان آنها افزوده شود.

إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ اجر و پاداش صابران، به سبب شكيبايى و استقامتشان در اطاعت و سختيها، به تمام و كمال و بى حساب داده مى شود. و به علت زيادى، شماره و حساب آن ممكن نيست. ابن عباس گفته است كه هيچ حسابگرى به حساب آن نمى تواند برسد.

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است:

__________________________________________________

1-

نحن الذين يعلمون و عدونا الذين لا يعلمون و شيعتنا أولو الالباب.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 365

هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده شود و ترازوهاى عدالت نصب گردد، براى أهل بلا نه ترازويى نصب مى شود و نه نامه عملى گشوده خواهد شد. و سپس اين آيه را تلاوت فرمود. «1»

[سوره الزمر (39): آيات 11 تا 20] ..... ص : 365

اشاره

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (11) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ (12) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (15)

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ

ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16) وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (19) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ (20)

ترجمه: ..... ص : 365

بگو: من مأمورم كه خدا را پرستش كنم و دينم را براى او خالص نمايم. (11)

و مرا فرموده اند كه نخستين مسلمان باشم. (12)

بگو: اگر من نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت)

__________________________________________________

1-

اذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين لم ينصب لاهل البلاء ميزان و لم ينشر لهم ديوان و تلا هذه الاية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 366

مى ترسم. (13)

بگو من تنها خدا را مى پرستم و دينم را براى او خالص مى كنم. (14)

شما هر كس را جز او مى خواهيد بپرستيد، بگو:

زيان كنندگان كسانى هستند كه در روز قيامت نفس خود و خويشان خود را از دست بدهند. به هوش باشيد كه اين زيانى آشكار است. (15)

بالاى سرشان پرده ها و طبقاتى از آتش است و در زير پايشان نيز پرده ها و فرشهايى است، اين چيزى است كه خدا بندگان خود را با آن مى ترساند. پس اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد. (16)

كسانى كه از پرستش بتان دورى كرده اند و به خدا روى آورده اند، بشارت از آن آنهاست، بنا بر اين بندگان مرا بشارت ده. (17)

آنان كه به سخن گوش مى دهند و از نيكوترين آن پيروى مى كنند، آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و

اينان خردمندانند. (18)

آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب بر او محقّق و قطعى شده، رهايى بخشى؟ آيا مى توانى كسى را كه درون آتش است، برهانى. (19)

امّا براى آنان كه از خدا مى ترسند غرفه هايى بر فراز هم ساخته شده كه از زير آن غرفه ها نهرها جارى است. اين وعده خداوند است و خداوند در وعده خود خلاف نمى كند. (20)

تفسير: ..... ص : 366

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ من به اخلاص دين براى خدا مأمور شدم.

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ علت امر به اخلاص اين است كه از نخستين مسلمانان باشم، يعنى در اسلام از همه پيشى بگيرم و پيشواى مسلمانان در دنيا و آخرت باشم و مقصود اين است كه اخلاص براى خدا، سبقت در دين هم هست، بنا بر اين كسى كه دين را براى خدا خالص كند، سبقت در آن هم دارد قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي تكرار اين عبارت براى اين است كه در عبارت اولى از امر به عبادت و اخلاص خبر مى دهد. و در دومى خبر مى دهد كه من تنها دين و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 367

عبادتم را براى خدا خالص مى كنم، و لذا در دومى لفظ «اللَّه» پيش از «اعبد» آمده است، ولى در اولى پس از «اعبد» ذكر شده است، بنا بر اين در عبارت اول سخن از نفس عبادت است و در دومى از خدايى كه عبادت براى او انجام مى شود، لذا پس از آن اين آيه را فرمود: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ.

قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بگو آنان كه كاملا زيانكارند، كسانى هستند كه نسبت به نفس خود و نسبت

به بستگان خود، زيان كرده اند، زيرا نفس خود را در دوزخ انداخته اند و خويشان آنها در بهشتى هستند كه برايشان آماده شده است. (و هرگز با اينها ارتباطى نخواهند داشت).

أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ خداوند با اين آيه كه با حرف تنبيه شروع مى شود و ضمير فصل (هو) ميان مبتدا و خبر آمده است و كلمه «خسران» به صفت «مبين» توصيف شده است، نهايت زيان آنها را بيان مى فرمايد.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ كلمه «ظلل» جمع ظله است و به معناى پرده اى است كه در سمت بالا نصب شده باشد و منظور طبقاتى از آتش است.

وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ و از زير آنها طبقاتى از آتش است كه «ظلل» و پرده هايى است براى ديگران كه در زير هستند، زيرا آتش طبقات پايين همه جا را فرا گرفته است.

ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ اين چگونگى عذاب كه بيان شد، چيزى است كه خداوند به وسيله آن بندگانش را مى ترساند تا با امتثال از دستورهاى او از عذابش پرهيز كنند.

يا عِبادِ فَاتَّقُونِ اى بندگان من پرهيزگار باشيد، زيرا حجت بر شما تمام شده است.

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ واژه (طاغوت) چون مصدر است، (هم براى مفرد) يك شيطان (و هم براى جمع) شيطانها گفته مى شود، ولى در اين جا منظور جمع است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 368

أَنْ يَعْبُدُوها اين عبارت بدل اشتمال از (طاغوت) است.

فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ مقصود از بندگانى كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترينش را پيروى مى كنند، همان بندگانى هستند كه از طاغوت، دورى و به سوى خدا بازگشت كرده اند، نه غير آنها. آن گاه اسم ظاهر به

جاى ضمير آورده شده است. و خداوند اراده كرده است كه آن بندگان در دين نقاد باشند و ميان خوب و خوبتر تميز دهند و اين نقادى شامل مذهبها هم مى شود و بايد مذهبى را كه ثابت تر و از نظر دليل قوى تر است، اختيار كنند.

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ اين آيه در اصل و تقدير چنين است: أ فمن حق ...

أ فأنت تنقذه و تخلصه من النار اسم ظاهر «من فى النار» به جاى ضمير آمده است برخى گويند: عبارت «كَلِمَةُ الْعَذابِ» آخر جمله است و مقصود اين است كسانى كه عذاب بر آنها واجب شده است مانند كسانى هستند كه بهشت بر آنها واجب شده است. سپس «أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ ...» جمله ديگرى است كه شروع مى شود (در اين صورت آيه داراى دو جمله است) و مراد از «كَلِمَةُ الْعَذابِ» اين آيه است كه مى فرمايد:

«لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ...» منظور اين است كه اى رسول ما تو نمى توانى اسلام را به زور در دل آنها وارد كنى.

لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مقصود از «غرف» در اين جا طبقه هاى فوقانى ساختمان است كه روى هم ساخته مى شود.

وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ كلمه «وعد» مصدر و مفعول مطلق تأكيدى است زيرا عبارت «لَهُمْ غُرَفٌ» به معناى «وعدهم اللَّه ذلك» است.

[سوره الزمر (39): آيات 21 تا 25] ..... ص : 368

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (22) اللَّهُ

نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23) أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (24) كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 369

ترجمه: ..... ص : 369

آيا نديده اى كه خداوند از آسمان باران فرستاد و آن را به صورت چشمه سارهايى در زمين روان گردانيد. آن گاه با آن گياهان و زرعهاى گوناگون برويانيد. سپس همه خشك مى شوند به گونه اى كه آن را زرد مى بينى و پس از آن مى شكند و خردشان مى كند. هر آينه در اين جريان اندرزى براى خردمندان است. (21)

آيا كسى كه خدا سينه و دلش را براى اسلام گشوده و او در پرتو نور پروردگارش قرار گرفته است، همانند كسى است كه ايمان ندارد؟ پس واى بر آنان كه دلهايى سخت در برابر ذكر خدا دارند، آنها در گمراهى آشكارند. (22)

خدا بهترين سخن را نازل كرده است. كتابى كه آياتش، در فصاحت و بلاغت، همانند يكديگر است و آيه هايى مكرّر دارد كه از شنيدن آياتش، لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند، مى افتد.

سپس جان و تنشان را به ذكر خدا آرام و مشغول سازد. اين كتاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 370

هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى كند و هر كه را خدا گمراه كند، براى او هيچ راهنمايى نخواهد بود. (23)

آيا كسى كه روز قيامت، عذاب سخت الهى را با چهره خويش

از خود باز مى دارد، مانند فرد بهشتى است؟ به ستمكاران گفته مى شود: به كيفر كارهايى كه مى كرديد عذاب را بچشيد. (24)

كسانى كه پيش از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند و عذاب از جايى كه نمى دانستند بر آنها فرود آمد. (25)

تفسير: ..... ص : 370

فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ اين آب باران به داخل زمين نفوذ مى كند و از آن جا، به صورت چشمه و نهر و قنات، روى زمين جارى مى شود.

ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ مقصود از گوناگون بودن زراعت، يا اقسام آن است مانند گندم، جو، برنج و غيره و يا رنگهاى آن است مانند سبز، زرد، سفيد و سرخ.

ثُمَّ يَهِيجُ پس از مدتى آن زراعت خشك مى شود.

ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً سپس آنها را مى شكند و خرد مى كند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ در اين فرايند اندرز و تذكرى است براى دارندگان عقل سليم در شناختن صانعى كه ايجاد كننده جهان است.

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ آيا كسى كه خدا را شناخت و دانست كه داراى لطف و مرحمت است و به او لطف كرده كه سينه او را براى قبول اسلام باز كرده است، مانند كسى است كه لطفى به او نشده و سينه اش تنگ و دلش سخت است. در اين آيه هم مانند آيه أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ خبر حذف شده است.

فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ مقصود از نور خدا همان لطف و رحمت اوست.

مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ به سبب ذكر خدا. مقصود اين است كه هر گاه خداوند و آيات او را پيش آنها يادآورى مى كردند متنفر مى شدند و قساوت و سنگدلى آنها بيشتر مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 371

كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ كلمه

كتاب بدل يا حال براى عبارت «أحسن الحديث» است.

كلمه «متشابها» مطلق شباهت است، يعنى هر بخشى از قرآن شبيه بخش ديگر است، بنا بر اين هم شامل تشابه در معناست مانند صحت و درستى و بهره مند شدن مردم از آن و هم شامل تشابه در الفاظ است، مانند تناسب در الفاظ و تشابه در اعتدال آنها و جودت معانى و هماهنگى در نظم و تأليف و اعجاز.

كلمه «مثانى» جمع: «مثنى» است و به معناى مكرر و تكرار است. و چون داستانها و احكام و اندرزهاى قرآن تكرار شده است. به صفت «مثانى» توصيف شده است. برخى گويند: بدين سبب است كه تكرار تلاوتش ملال آور نيست، چنان كه در وصف قرآن گفته شده است: قرآن با خواندن مكرر بى ارج و كهنه نمى شود. «1»

چون كتاب مجموعه اى از جزئيات و تفصيلهاست و اجزاء يك چيز همان مجموعه آن است، براى لفظ كتاب، با اين كه مفرد است (نظر به مجموعه اش)، صفت جمع كه مثانى باشد آورده شده است.

ممكن است نصب «مثانى» به عنوان تميز «متشابها» باشد (نه به سبب صفت بودن) چنان كه گويى: رأيت رجلا حسنا شمائل مردى را كه از نظر خوى و سرشت نيكو بود، ديدم. در اين صورت معنا اين است كه (كتاب) از نظر «مثانى» متشابه است و فايده تكرار اين است كه نفس انسانى از اندرز و موعظه متنفر است و اگر پس از مرتبه اول تكرار نشود تأثير چندانى نخواهد داشت.

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ فعل «تقشعر» به معناى لرزيدن و منقبض شدن است، يعنى اندام آنها (از خوف خدا) سخت مى لرزد و منقبض مى شود و هر گاه اندام

كسى از ترس بلرزد و موى بدنش راست شود گويند: اقشعر جلوده من الخوف وقف شعره، مقصود اين است كه هر گاه قرآن و آيه هاى تهديد آميز آن را

__________________________________________________

1- لا يتفه ولايتشان و لا يخلق على كثرة الرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 372

بشنوند، ترك شديدى آنها را فرا مى گيرد. سپس هنگامى كه خدا و رحمت و مغفرت واسعه اش را متذكر مى شوند، اندامشان نرم و دلهايشان آرام مى شود. و چون «لان» معناى فعلى را كه به «الى» متعدى مى شود در بردارد، به الى متعدى شده است و گويا خداوند فرموده است: سكنت، يا اطمأنت الى ذكر اللَّه، يعنى با ياد خدا مطمئن مى شوند و نرمى بى انقباض و اميد بى ترس و خوف مى يابند.

از آن جا كه رحمت خدا بر غضبش پيشى دارد، در عبادت تنها به «ذكر اللَّه» بدون ذكر رحمت، اكتفاء شده است، بنا بر اين اصل و اساس كار خدا بر رحمت و رأفت است و گويا خداوند فرموده است: هنگامى كه خدا و مبناى كار او را كه بر رحمت و مهربانى است، متذكر مى شوند ترس دلشان و لرزش اندامشان بدل به اميد و نرمى مى شود.

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ اشاره به «كتاب» است، و آن كتاب، هدايت الهى است و با آن هر كس از بندگانش را كه بخواهد، يعنى پرهيزكاران را، براى رسيدن به مقام اين خوف و رجا، توفيق مى دهد و هدايت مى فرمايد.

يا اين كه «ذلك» اشاره است كه خوف و رجا هدايت الهى است، يعنى اثر هدايت خداوند، كه همان لطف اوست، همين بيم و اميد است و چون اين بيم و اميد به سبب هدايت حاصل شده، خداوند آن را هدايت

ناميده است.

يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ خداوند به وسيله اين اثر هر كس از بندگانش را كه بخواهد هدايت مى كند. مقصود اين است كه هر كس با اين افراد خائف و راجى دوستى و مصاحبت كند و آنها را در حال بيم و اميد ببيند، از آنها پيروى مى كند.

وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ كسانى را كه خدا گمراه كند، يعنى به علت قساوت دلشان لطف خدا در آنها اثر نكند، هيچ چيز ديگرى براى راهنمايى در آنها اثرى ندارد و هدايت نمى شوند.

أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ اين عبارت در اصل: أ فمن يتقى بوجهه سوء

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 373

العذاب كمن أمن العذاب بوده است. و خبر آن حذف شده است.

عرب گويد: اتقاه بترسه، با سپر خودش را حفظ كرد، يعنى ابتدا با حادثه اى روبرو شد و سپس خودش را با سپر حفظ كرد، مقصود اين است كه هر گاه انسان با حادثه اى روبرو مى شود، با دست به مقابله آن مى رود و مى خواهد چهره خودش را با دست از حادثه نگهدارد، زيرا صورت مهمترين اعضاى بدن است.

كسانى كه با دستهاى به گردن بسته در آتش افكنده مى شوند هيچ وسيله اى ندارند كه خود را از آتش نگهدارند جز صورتشان كه در حادثه ها آن را به وسيله اعضاى ديگر (مانند دست) حفظ مى كردند.

برخى گفته اند مراد از وجه جمله «مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ» است يعنى از سويى كه گمان نمى بردند و هيچ فكر نمى كردند كه از اين راه عذاب بر آنها وارد شود.

[سوره الزمر (39): آيات 26 تا 31] ..... ص : 373

اشاره

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (26) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ

مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (27) قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (29) إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30)

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

ترجمه: ..... ص : 373

خداوند عذاب و خوارى دنيا را به آنها چشانيد، ولى اگر بدانند، عذاب آخرت، بسيار سخت تر است. (26)

ما براى مردم در اين قرآن هر گونه مثلى آورديم شايد پند گيرند. (27)

قرآنى است به زبان عربى (فصيح) بى هيچ انحراف و كجى شايد مردم پرهيزكار شوند. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 374

خداوند مثلى مى زند: مردى را كه چند تن در او شريكند [مانند برده اى كه ميان چند نفر مشترك باشد]. و بر سر او اختلاف دارند و مردى را كه تسليم فرمان يك نفر است، آيا اين دو يكسانند؟

سپاس مخصوص خداست ولى بيشترشان نمى دانند. (29)

تو مى ميرى و آنها نيز مى ميرند. (30)

سپس تمام شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه و دادخواهى مى كنيد. (31)

تفسير: ..... ص : 374

قُرْآناً عَرَبِيًّا هر دو كلمه حال تأكيدى هستند. چنان كه گويند: جاءني زيد رجلا صالحا، زيد كه مرد صالحى است، پيش من آمد و ممكن است كه منصوب به مدح باشند [و فعل مدح حذف شده باشد].

غَيْرَ ذِي عِوَجٍ مستقيم است و هيچ گونه كجى و تضاد و اختلافى در آن نيست، واژه «عوج» مخصوص كجيهاى معنوى است نه انحرافهاى ظاهرى و لفظى.

رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ برده اى كه مشترك ميان چند شريك است و شريكها پيوسته با هم اختلاف و نزاع دارند و هر يك مى خواهد كه آن برده تنها در خدمت او باشد و او هم بايد به نوبت خدمت كند.

وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ و مردى كه تسليم يك مالك است و تنها خالص براى اوست و در آنچه صلاح اوست به او اعتماد مى كند و توجه و همّ او فقط به يك چيز است، آيا كدام يك از اين دو بنده حالش بهتر

و كارش به صلاح نزديك تر است؟

مقصود اين است كه خداوند مجسم كرده حال كسى را كه به خدايان متعدد عقيده دارد و از نظر مذهبى هر يك از آنها بندگى و عبوديت او را براى خود مى خواهند و بر سر اين موضوع با يكديگر منازعه و اختلاف مى كنند و هر يك پيروزى خود را مى خواهد و آن برده، سرگردان و بلا تكليف است و نمى داند كه كدام معبود را عبادت و به كدام يك اعتماد كند و حال كسى را كه تنها به يك خدا عقيده دارد و آنچه را او دستور داده است انجام مى دهد. و به آنچه او را خوشنود يا ناخشنود مى كند، عارف و داناست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 375

كلمه «فيه» متعلق به «شركاء» است گويا خداوند مى فرمايد: اشتركوا فيه.

و واژه تشاكس و تشاخس به معناى اختلاف و تفاوت است و به كسى كه حالتهاى مختلف و دندانهاى نامنظم و متفاوت دارد، گويند تشاكست احواله و تشاخست أسنانه: احوال او مختلف و دندانهاى او متفاوت و نامنظم است.

كلمه «سالم» به معناى خالص و منحصر بودن به يك چيز است. و عبارت: ذا سلامة لرجل، يعنى آن برده مملوك خالص آن شخص است بدون شركت داشتن ديگرى و اين مورد مانند اين مثال است كه گويند: سلمت له الضيعة ضيعه (باغ يا زمين مزروعى) خالص مال اوست.

هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا كلمه «مثلا» به معناى صفت است و به عنوان تميز منصوب است.

و مقصود اين است كه آيا صفت و حال اين دو مرد با يكديگر برابر و يكسان است؟

الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد و ستايش شايسته خداوندى است كه هيچ شريكى ندارد و ستايش براى هيچ

معبودى جز او نيست.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ بلكه اين موضوع را كه بدان اشاره شد بيشترشان نمى دانند، بنا بر اين در ستايش، غير از خدا را هم شريك مى كنند.

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ تو و آنها هر چند كه اكنون زنده ايد لكن در شمار مردگانيد، زيرا هر چيزى كه به طور حتم و مسلم واقع خواهد شد مثل اين است كه اكنون واقع شده است.

ثُمَّ إِنَّكُمْ اصل اين عبارت: انك و اياهم، بوده و ضمير مخاطب بر ضمير غايب غلبه داده شده است.

تَخْتَصِمُونَ روز قيامت كه مخاصمه مى كنيد تو عليه آنها حجت و دليل مى آورى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 376

كه رسالت خود را ابلاغ كردى ولى آنها انكار و تكذيب كردند.

عبد اللَّه بن عمر گفت: مدتى دراز از عمر خود را گذرانديم در حالى كه معتقد بوديم اين آيه درباره ما و اهل كتاب نازل شده است، پيش خود گفتيم: ما كه داراى يك پيامبر و يك كتاب هستيم چگونه با هم جدال و مخاصمه مى كنيم، تا اين كه با گذشت روزگار ديدم كه برخى به روى يكديگر شمشير مى كشند، آن گاه دانستم كه آيه درباره ما نازل شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 377

جزء بيست و چهارم از سوره زمر آيه 32 تا سوره فصّلت آيه 46

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 379

[سوره الزمر (39): آيات 32 تا 40] ..... ص : 379

اشاره

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (32) وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (34) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا

يَعْمَلُونَ (35) أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)

وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ (37) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 380

ترجمه: ..... ص : 380

ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ مى بندد و سخن راستى را كه بر او آمده است انكار مى كند چه كسى است؟ آيا جايگاه كافران آتش دوزخ نيست. (32)

امّا كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند، آنان پرهيزكارانند. (33)

آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها مهيّاست و اين است پاداش نيكوكاران. (34)

تا خداوند زشت ترين كارهايى را كه مرتكب شده اند بيامرزد و به بهتر از كارهاى نيكشان به آنها پاداش دهد. (35)

آيا خدا براى نگهدارى بنده اش كافى نيست؟ آنها تو را از غير خدا مى ترسانند و هر كس را خدا گمراه كند هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود. (36)

هر كس را خدا هدايت كند براى او هيچ گمراه كننده اى نيست. آيا خداوند مقتدر و انتقام گيرنده نيست. (37)

اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ البتّه مى گويند: خداى يكتا. بگو: درباره بتهايى كه غير از خدا پرستش مى كنيد چه تصوّرى داريد؟ اگر خدا بخواهد به من زيانى

برساند، آيا آنها مى توانند آن را برطرف سازند؟ يا اگر بخواهد رحمتى به من ارزانى دارد، آيا آنها مى توانند آن رحمت را از من باز دارند؟ بگو: خدا مرا كافى است و تمام توكّل كنندگان بايد بر او توكّل كنند. (38)

بگو اى قوم من شما هر چه در توان داريد انجام دهيد. من نيز به وظيفه خود عمل مى كنم. امّا بزودى خواهيد دانست كه ... (39)

چه كسى به عذاب خواركننده دنيا گرفتار مى شود و عذاب جاويد آخرت چه كسى را فرا مى گيرد. (40)

تفسير: ..... ص : 380

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ دروغى را كه نسبت به خدا داده اند اين است كه به گمان آنها خدا داراى فرزند و شريك است.

وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ و سخن راست يعنى قرآن و توحيد را تكذيب و انكار كردند.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ سپس خداوند تهديد كرده كه جاى چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 381

اشخاصى در دوزخ است.

و استفهام آن استفهام تقريرى است (يعنى مسلما در دوزخ جاى دارند).

وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ آن كسى كه صدق و راستى را آورد و به آنچه آورده بود ايمان داشت پيامبر است. مقصود از ضمير «به» هم خود آن حضرت است و هم كسانى كه به او ايمان آورده اند، هم چنان كه در آيه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ «البته كتاب را به موسى عطا كرديم شايد هدايت شوند» «1». مقصود از «موسى» هم خود حضرت موسى و هم پيروان اوست، لذا (پس از صدّق به) فرمود «أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» فقط در اين جا به صورت صفت گفته شده و در آن جا به اسم ظاهر بيان شده

است و جايز است كه مقصود: الفريق الذى جاء بالصدق و صدق به باشد، يعنى گروهى كه راستى را آوردند و آن را تصديق كردند كه آن گروه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنانى هستند كه او را تصديق كردند.

لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا مقصود از كارهاى سوء و زشت، همان شرك و گناهانى است كه پيش از ايمان آوردن انجام داده بودند.

بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ مقصود از كارهاى أحسن، واجبات و مستحبات، نسبت به كارهاى مباح است، زيرا مباح را نيز حسن مى گويند.

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ منظور از «عبده» رسول خداست اين كلمه، عباده هم خوانده شده است كه مراد پيامبرانند.

هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ ... هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ كلمه «كاشفات» و «ممسكات» به دو صورت، با تنوين بنا بر اصل و بى تنوين بنا بر اضافه، خوانده شده است.

خداوند براى اين كه ناتوانى و عجز بيشتر بتها را در انجام آنچه از آنها خواسته مى شود بيان كند، پس از آن كه آنها را در عبارت «وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ»

__________________________________________________

1- مؤمنون/ 46.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 382

مذكر آورده، در اين جا به صورت مؤنث ذكر فرموده، زيرا در انوثيت نرمى و سستى و ضعف است هم چنان كه در رجوليت شدت و سختى است. و گويا خداوند مى فرمايد: اين زنان كه، لات و عزى و منات هستند عاجزتر و ناتوانتر از آنند كه چيزى از آنها خواسته شود.

قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ اى مشركان بر اين حالت و مقامى كه در دشمنى و انكار دين هستيد، به اندازه توانايى و قدرت خود تلاش كنيد.

لفظ «مكانة» به معناى «مكان» است

و به طور استعاره، مكانت به جاى مكان به كار رفته است. هم چنان كه كلمه «هنا» و «حيث» كه براى مكان هستند براى زمان هم به طور استعاره به كار مى روند.

إِنِّي عامِلٌ اين عبارت در حقيقت: انى عامل على مكانتى، بوده است و براى اختصار حذف شده است.

يُخْزِيهِ اين عبارت صفت «عذاب» است، يعنى عذابى كه خوار و رسوا كننده است و آن عذاب روز «بدر» بود.

[سوره الزمر (39): آيات 41 تا 45] ..... ص : 382

اشاره

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41) اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 383

ترجمه: ..... ص : 383

ما اين كتاب آسمانى را براى هدايت مردم به حقّ بر تو نازل كرديم. پس هر كس كه هدايت يافت به سود خود اوست و هر كه گمراه شد به زيان خود او خواهد بود و تو وكيل آنها نيستى. (41)

خدا به هنگام مرگ، جانها را مى گيرد و جانهاى كسانى را كه نمرده اند به هنگام خواب مى گيرد. سپس جانهاى كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده است نگه مى دارد و ديگران را [كه بايد زنده بمانند] باز مى گرداند تا وقت معيّن مرگ. در اين جريان نشانه هاى روشنى است (از قدرت خدا) براى آنها كه مى انديشند. (42)

آيا آنها سواى خدا شفيعانى برگزيدند؟ به آنها بگو آيا از آنها شفاعت مى خواهيد هر چند مالك چيزى نباشند و چيزى درنيابند. (43)

بگو شفاعت همگى از آن خداست، زيرا فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست. سپس همه به سوى او باز مى گرديد. (44)

هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دلهاى

كسانى كه به قيامت ايمان ندارند انزجار مى يابد و چون نام ديگرى جز او برده شود، شادمان مى شوند. (45)

تفسير: ..... ص : 383

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ مقصود از كتاب، قرآن است و عبارت «للناس» يعنى به سبب نياز مردم به آن، براى تمام مردم است.

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها خداوند آن چيزى را كه باعث زنده بودن و احساس و درك و صحت و سلامتى نفس است از آن مى گيرد. و نيز جان كسانى را كه نمرده اند ولى در خوابند مى گيرد، يعنى در هنگام خواب روح آنها را مى گيرد. و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 384

خوابيده ها را به مردگان تشبيه كرده است، زيرا آنها هم مانند مردگان چيزى را تشخيص نمى دهند و در چيزى تصرف نمى كنند.

فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ و روح كسانى را كه مرگ حقيقى آنها رسيده است نگه مى دارد، يعنى آن جانها را در هنگام مرگشان براى زنده شدن بر نمى گرداند و از ديگران كه خوابند بر مى گرداند تا زمان مرگ قطعى آنها برسد.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ حرف «أم» منقطعه است و به معناى «بل» است، يعنى بلكه كافران قريش شفيعانى را برگزيدند.

مِنْ دُونِ اللَّهِ بى اجازه و اذن خدا، زيرا كافران گفتند: اين بتها شفيعان ما پيش خدا هستند در حالى كه هيچ كس بى اذن خدا پيش او شفاعت نمى كند.

أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً اين عبارت در تقدير چنين بوده است: أ يشفعون و لو كانوا ...، يعنى آيا اينها شفاعت مى كنند هر چند مالك چيزى نيستند و فهم و شعورى ندارند؟

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً بگو تمامى شفاعت در اختيار و ملك خداست، بنا بر اين هيچ فردى مالك آن نيست

مگر اين كه خداوند در اختيار و به مالكيت او قرار دهد.

وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ معنا روى كلمه «وحده» دور مى زند و مقصود اين است كه هنگامى كه خدايى عز اسمه به تنهايى و يگانگى نام برده مى شود، آنها مشمئز و متنفر مى شوند و صورتهاى آنها گرفته و درهم مى شود و هر گاه با ذكر خدا بتهاى آنها هم ذكر شود بشاش و شادمان مى شوند، بنا بر اين اشمئزاز و نفرت را در برابر استبشار و شادمانى قرار داد. اشمئزاز حالتى است كه دل پر از خشم و نفرت است به طورى كه گرفتگى و انقباض در صورت آشكار مى شود و استبشار حالتى است كه دل پر از شادى و سرور است به طورى كه چهره بشّاش و باز مى شود.

عامل حرف «اذا» در عبارت «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ» معناى مفاجات است و آيه در تقدير چنين است: وقت ذكر الذين من دونه فاجاءوا وقت الاستبشار: هنگامى كه از بتها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 385

بدون خدا، ذكرى به ميان مى آيد ناگهان هنگام استبشار و شادمانى آنها مى شود.

[سوره الزمر (39): آيات 46 تا 51] ..... ص : 385

اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (46) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (47) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (48) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (49) قَدْ

قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (50)

فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ (51)

ترجمه: ..... ص : 385

بگو بار خدايا تويى آفريننده آسمانها و زمين، داناى نهان و آشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد. (46)

اگر آنچه در روى زمين است و همانند آن از آن ستمكاران باشد، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب سخت روز قيامت رهايى يابند و از سوى خدا امورى بر آنها آشكار شود كه هرگز گمان نمى كردند. (47)

در آن روز اعمال بدى را كه انجام داده اند براى آنها ظاهر مى شود و آنچه را استهزا مى كردند آنها را احاطه مى كند. (48)

هنگامى كه انسان را گزندى رسد ما را [براى حل مشكلش ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 386

مى خواند، سپس هنگامى كه نعمتى ارزانيش داديم گويد: اين نعمت را به سبب داناييم به من داده اند. بلكه اين وسيله آزمايش آنهاست ولى بيشترشان نمى دانند. (49)

همين سخن را پيشينيان آنها هم مى گفتند، ولى آنچه را گرد آورده بودند براى آنها سودى نكرد. (50)

سپس كيفر اعمالشان به آنها رسيد و ستمكاران از اين مردم بزودى كيفر كارهاى زشتشان را خواهند يافت و هرگز از چنگال عذاب الهى نمى توانند بگريزند. (51)

تفسير: ..... ص : 386

أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ خداوند به پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله دستور داده كه محاكمه كافران را پيش او برد تا آنچه را شايسته است درباره آنها انجام دهد، بنا بر اين به پيامبر فرموده كه مرا با اين دعا بخوان: انت تحكم ...، يعنى تو بر قضاوت و حكم كردن ميان من و آنها توانايى.

در اين دستور براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بشارتى است به پيروزى بر كافران، زيرا خداوند كه به پيامبر دستور داد دعا كند، ناگزير آن را اجابت مى كند.

از

سعيد بن مسيب نقل شده است كه گفت: من آيه اى را مى شناسم كه هرگز كسى آن را نمى خواند در حالى كه چيزى از خدا بخواهد مگر اين كه خداوند به او عطا مى كند و اين آيه را خواند: قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ ...

وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ اين آيه تهديدى است كه نهايتى ندارد و مانند اين آيه است در وعده و بشارت، اين آيه: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ: «كسى نمى داند چه پاداشهايى براى او پنهان داشته شده است كه سبب روشنى چشمهاست» «1»

__________________________________________________

1- الم سجده/ 17.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 387

نقل شده است كه محمد بن منكدر هنگام مرگ جزع و بيتابى مى كرد علتش را پرسيدند گفت: آيه اى از قرآن مرا مى ترساند و اين آيه را خواند، سپس گفت مى ترسم كه خداوند امورى را بر من آشكار كند كه هرگز گمان نمى كردم. از سفيان ثورى نقل است كه اين آيه را خواند و گفت: واى بر اهل ريا واى بر اهل ريا.

وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا و زشتيهاى كارها ايشان براى آنها آشكار مى شود. يا هنگامى كه نامه اعمالشان را مى دهند، بديهاى كارهايشان كه مخفى بود آشكار مى شود.

اين آيه كافران را تهديد مى كند و مى ترساند مانند اين آيه كه مى فرمايد: أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ «خداوند تمام كارهايشان را ضبط كرده است و آنها فراموش كرده اند» «1» يا معنا اين است كه جزا و پاداش بدى آنها از انواع عذاب، ظاهر و آشكار مى شود و آن پاداش را «سيّئات» ناميده هم چنان كه در اين آيه فرموده: جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها «پاداش بدى پاداشى است

همانند آن بدى» «2» وَ حاقَ بِهِمْ پاداش استهزايى كه مى كردند، به آنها مى رسد و آنها را فرا مى گيرد.

ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً هر گاه چيزى بدون انتظار پاداش، به كسى عطا شود، گويند:

خوله شيئا چيزى به او بخشيده شد.

قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ مى گويد: آنچه به من عطا شده است به خاطر علم و فضل و استحقاقى است كه من دارم. يا معنا اين است كه چون خداوند به شايستگى و استحقاق من علم دارد، اين نعمت را به من عطا فرموده است.

يا مقصود اين است كه چون من به راههاى كسب و تجارت علم و آگاهى دارم، اين نعمت به من داده شده است.

__________________________________________________

1- مجادله/ 6.

2- شورى/ 40.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 388

هم چنان كه قارون هم مى گفت: على علم عندى «اين ثروت به سبب علم خود من است» «1».

مذكر بودن ضمير در «اوتيته» كه به لفظ «نعمة» بر مى گردد براى اين است كه شيئى از نعمت و يا قسمتى از آن اراده شده [و ضمير به شى ء يا قسم بر مى گردد] و ممكن است كه حرف «ما» در «انما» موصوله باشد نه كافه و بنا بر اين ضمير به آن بر مى گردد.

بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ اين عبارت انكار سخن كافران است، يعنى آن طور كه آنها مى گويند:

[كه اعطاى نعمت به جهت علم خود ما مى باشد] نيست، بلكه اين نعمت براى امتحان و ابتلاى آنهاست كه آيا شكر مى كنند يا كفران؟

مرتبه اول، در «اوتيته» ضمير مذكر آمده است كه به معنا و مفهوم نعمت بر مى گردد، ولى در اين جا ضمير، چون به لفظ «نعمة» بر مى گردد، مؤنث آورده شده است و يا بدين سبب

كه خبر مؤنث است، مبتدا هم مؤنث است.

قَدْ قالَهَا ضمير در «قالها» به كلمه يا جمله اى بر مى گردد كه از عبارت «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ» فهميده مى شود، زيرا اين عبارت، كلمه و يا جمله اى از قول و گفتار است.

الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مقصود از پيشينيان آنها قارون و قوم اوست، زيرا قارون هم مى گفت: ثروت من به خاطر علم من است و چون قوم او هم به اين گفتار راضى بودند، گويى همه اين سخن را گفته اند و ممكن است در امتهاى گذشته كسانى بوده اند كه مانند اين سخن را مى گفتند و همين وبال آنها شد و كيفر كارهاى زشتشان به آنها رسيد.

__________________________________________________

1- قصص/ 76.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 389

[سوره الزمر (39): آيات 52 تا 60] ..... ص : 389

اشاره

أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (53) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (56)

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (58) بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (59) وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (60)

ترجمه: ..... ص : 389

آيا آنها نمى دانند كه خداوند به هر كس بخواهد روزى وسيع مى دهد و هر كس را بخواهد تنگ روزى مى سازد؟ در اين خود، نشانه هايى براى اهل ايمان است. (52)

بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد، از رحمت خدا نااميد مباشيد، البتّه خدا همه گناهان را خواهد بخشيد، زيرا او خدايى بسيار آمرزنده و مهربان است. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 390

و به درگاه پروردگارتان باز گرديد و تسليم امر او شويد پيش از آن كه عذاب خدا فرا رسد و سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد. (54)

و از بهترين دستورهايى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد پيش از آن كه عذاب

الهى ناگهان بر شما فرود آيد در حالى كه از آن آگاه نباشيد. (55)

تا (روز قيامت) كسى نگويد:

افسوس و حسرت بر من كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كردم و وعده هاى خدا را به سخريه و استهزاء گرفتم. (56)

اين دستورها داده شده است تا مبادا كسى بگويد: اگر خدا مرا هدايت و راهنمايى مى كرد از پرهيزكاران بودم؟ (57)

يا آن گاه كه عذاب را مى بيند بگويد: اى كاش بار ديگر به دنيا باز مى گشتم تا از نيكوكاران مى شدم (58)

آرى آيه هاى من براى هدايت تو آمد امّا آن را تكذيب كردى و تكبّر ورزيدى و از كافران بودى (59)

در روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است. آيا جايگاه متكبّران در دوزخ نيست؟ (60)

تفسير: ..... ص : 390

إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً مقصود اين است كه خداوند تمام گناهان كسى را كه توبه كند مى آمرزد بنا بر اين اگر مؤمنى بدون توبه بميرد آمرزش او به مشيت خداوند است. اگر خداوند بخواهد مطابق عدالتش با او رفتار كند او را عذاب مى كند و اگر بخواهد مطابق فضل و كرمش با او رفتار كند او را مى آمرزد.

هم چنان كه در اين آيه فرموده است: وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ «و جز شرك گناه هر كسى را كه بخواهد مى بخشد» «1».

وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ از شرك و گناه به سوى خدا باز گرديد و با پيروى كردن از دستورهاى او تسليم او شويد. برخى از مفسران گويند: مقصود اين است كه

__________________________________________________

1- نساء/ 48.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 391

نفس خود را براى خدا خالص كنيد. وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ منظور

اين است كه آنچه را به آن مأمور شده اى انجام دهى و آنچه را كه از آن نهى شده اى ترك كنى.

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ كراهت داريد كه چنين چيزى را بگوييد (يعنى دوست نداريد در موقعيتى باشيد كه چنين مطلبى را بگوييد) و چون مقصود از نفس بعضى از نفسها بوده است اين كلمه به صورت نكره آورده شده است و منظور يا نفس كافر است و يا نفسى است كه از نفسهاى ديگر مشخص باشد.

كلمه «يا حسرتى» يا حسرتاى نيز خوانده شده است و ميان «الف» و «ياء» كه عوض و معوض عنه هستند، جمع شده است.

فِي جَنْبِ اللَّهِ واژه «جنب» به معناى جانب و حق چيزى است، بنا بر اين عبارت فرطت فى جنبه، يعنى در حق او كوتاهى كردم. شاعر گفته است: أما تتقين اللَّه فى جنب وامق له كبد حرى عليك تقطع. «1»

و اين از باب كنايه است، زيرا اگر تو كارى را به جاى مردى انجام دهى. در حقيقت براى او انجام داده اى، در اين صورت مى گويند: اين كار را براى خاطر تو انجام داده است، بنا بر اين عبارت در اصل: فرطت فى ذات اللَّه، بوده است. و ناگزير مضاف اليه محذوفى در تقدير است اعم از اين كه عبارت به صورت: فى جنب اللَّه يا به صورت فى اللَّه گفته شود كه در هر دو صورت معناى عبادت، كوتاهى در طاعت و عبادت خدا و مانند آن است.

حرف «ما» در جمله: «ما فرطت»، مصدريه است.

وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ حرف «ان» در اين جا مخففه از ثقيله است.

قتاده گفته است: مقصود اين است كه آن فرد تنها به اطاعت

نكردن اكتفاء نمى كرد،

__________________________________________________

1- آيا از خدا در حق عاشقى نمى ترسى كه براى او جگرى است كه از حرارت عشق تو پاره پاره شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 392

بلكه ديگران را هم استهزا و مسخره مى كرد، جمله «ان كنت ...» در محل حال است و گويا گفته است: من در حالى كه اطاعت خدا را نمى كردم، در همان حال اطاعت كنندگان را نيز سخريه و استهزا مى كردم.

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي اين عبارت را به سبب حيرت و سرگردانى مى گويد و آن را براى چيزى كه خود را سزاوار نمى داند. علت مى آورد. هم چنان كه خداوند از قول آنها مى فرمايد: كه علت گمراهى خود را، گمراه كردن پيشوايانشان و شيطانها مى دانند.

بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي اين جمله جواب و ردى است از خداوند عز اسمه بر گفتار او و مقصود اين است كه آرى البته ما تو را با قرآن (و دستورهاى ديگر) هدايت و راهنمايى كرديم، ليكن تو آن را انكار كردى و از قبول آن كبر ورزيدى و كافر شدى.

علت اين كه در اين عبارت حرف «بلى» جواب براى غير منفى واقع شده، اين است كه عبارت «لو أن اللَّه هدانى» به معناى: ما هديت، مى باشد.

كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ چيزهايى دروغى را به خدا نسبت دادند، زيرا خدا را به چيزهايى كه شايسته نيست توصيف كردند و نسبت فرزند و شريك به او دادند و گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ «اين بتان شفيعهاى ما پيش خدا هستند» «1». لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ «اگر خدا مى خواست ما آنها را عبادت نمى كرديم» «2». وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها «و خداوند ما را به آن امر كرده

است» «3». اين حرفها از كسانى كه فعل قبيح را نسبت به خدا مى دهند و با خداوند چيزهاى ديگرى را هم قديم مى دانند بعيد نيست، (بنا بر اين براى خدا شبيه و مانند قائلند).

__________________________________________________

1- يونس/ 18.

2 زخرف/ 20.

3 اعراف/ 28.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 393

حضرت باقر عليه السلام فرمود: هر كس خود را امام بداند بى آن كه از جانب خدا باشد اهل اين آيه است گفته شد اگر چه علوى و فاطمى باشد؟ فرمود: آرى. «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس روايتى از ما نقل كند ما روزى از او سؤال خواهيم كرد اگر راست نقل كند خدا و رسولش را تصديق كرده است. و اگر بر ما دروغ بندد، بر خدا و رسولش دروغ بسته است، زيرا ما هنگامى كه چيزى را مى گوييم، نمى گوييم فلان و فلان گفته اند. بلكه مى گوييم خدا و پيامبرش گفته است، سپس اين آيه را تلاوت فرمود. «2»

وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ اگر معنا را ديدن با چشم ظاهر بدانيم اين عبارت در موضع حال است و اگر مقصود از ديدن با ديده دل باشد اين عبارت مفعول دوم است.

[سوره الزمر (39): آيات 61 تا 67] ..... ص : 393

اشاره

وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (61) اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ (62) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63) قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ (64) وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (65)

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (66) وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ

حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67)

__________________________________________________

1-

كل امام انتحل امامة ليست له من اللَّه فهو من أهل هذه الآية قيل و ان كان علويا فاطميا قال و ان كان

2-

من حدث عنا بحديث فنحن سائلوه عنه يوما فان صدق علينا فانما يصدق على اللَّه و على رسوله و ان كذب علينا فانما يكذب على اللَّه و على رسوله لانا اذا حدثنا لا نقول قال فلان و قال فلان و انّما نقول قال اللَّه و قال رسوله ثم تلا هذه الآية.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 394

ترجمه: ..... ص : 394

و خداوند اهل تقوى را با رستگارى از عذاب رهايى مى بخشد. هيچ رنجى به آنها نمى رسد و هرگز اندوهى به آنها راه نيابد. (61)

خدا آفريننده هر چيز است و بر همه چيز ناظر و نگهبان است. (62)

كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست. و كسانى كه به آيات خدا كافر شدند زيانكارانند. (63)

به كافران بگو: اى مردم نادان و سفيه، آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم؟ (64)

به تو و همه پيامبران پيش از تو وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى شود و از زيانكاران خواهى بود. (65)

بلكه تنها خدا را پرستش كن و از سپاسگزاران باش. (66)

آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند و حال آن كه روز قيامت تمام زمين در يد قدرت اوست و آسمانها پيچيده در دست اوست. خداوند منزّه است از شرك مشركان. (67)

تفسير: ..... ص : 394

وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ بعضى كلمه «بِمَفازَتِهِمْ» را مفازاتهم به صورت جمع، خوانده اند و مفهوم مفازه و فوز يكى است و دليل آنان كه جمع خوانده اند اين است كه هر گاه اجناس مصدر مختلف باشد مى توان آن را به صورت جمع خواند كلمه «ينجّى» بدون تشديد ينجى نيز خوانده شده است.

لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اين عبارت يا كلمه «مفازه» را تفسير مى كند و يا مقصود اين است كه به سبب كارهاى نيكشان بدى به آنها نمى رسد. در صورت اول جمله مستأنفه است و محلى از اعراب ندارد و در صورت دوم جمله حاليه و در محل نصب است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 395

لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند مالك و نگهدارنده

امور آسمانها و زمين است.

اين كه در اين آيه «مَقالِيدُ» گفته شده از باب كنايه است، زيرا نگهبان گنجها كسى است كه كليد گنجها را در اختيار دارد و كلمه «مقاليد» به معناى: مفاتيح، است و از لفظ خودش مفرد ندارد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا اين جمله به عبارت «وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا» متصل است و ميان اين دو عبارت به عنوان جمله معترضه، خداوند فرموده است كه او آفريننده همه چيز و نگهبان آنهاست، بنا بر اين از كارها و پاداش آنها هيچ چيز بر او پنهان نيست و كسانى كه منكر اين معنا باشند از زيانكارانند.

قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي عبارت «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ» به وسيله فعل «أعبد» منصوب است و عبارت: «تَأْمُرُونِّي» جمله معترضه است و در اصل چنين بوده است «أ فغير اللَّه اعبد بأمركم» و اين هنگامى بود كه مشركان به پيامبر مى گفتند تو بعضى از خدايان ما را بپذير و پرستش كن تا ما هم به خداى تو ايمان بياوريم.

ممكن است «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ» به سبب مفهومى كه جمله «تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ» بر آن دلالت دارد، منصوب باشد، زيرا تقدير عبارت چنين است: تعبدوننى و تقولون لى أعبد مرا به پرستش مى خوانيد و مى گويى كه غير از خدا را عبادت كنم و همچنين اصل عبارت أ فغير اللَّه تأمرونّنى أن أعبد، بوده است كه حرف «أن» حذف گرديده و فعل مرفوع شده است.

و جمله «تَأْمُرُونِّي» به چند طريق خوانده شده است:

1- با ادغام و تشديد نون: تأمرونى، و چون پيش از نون مدغمه حرف لين واو است، ادغام جايز است.

2- به صورت تأمرونى بدون ادغام و مطابق اصل آن.

3- به صورت

تأمروننى با حذف نون دومى، زيرا نون اولى علامت رفع است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 396

و خواندن «ياء» را با فتحه يا سكون، هر دو جايز است.

وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ اين عبارت در اصل چنين است: و لقد أوحى اليك لئن أشركت و الى الذين من قبلك مثله، يا در اصل: أوحى اليك و الى كل واحد منهم لئن أشركت، بوده است.

چنان كه گويند: و كسانا حلة به هر يك از ما حله اى پوشانيد. (اين توجيه براى اين است كه پيامبران كه جمعند با أشركت كه مفرد مخاطب است، مناسب شود). در اين عبارت «لام» اول (لام لئن) به جاى سوگند است و لام دوم (لام ليحبطن) لام جواب است.

اين گفتار خداوند نسبت به پيامبران بر سبيل فرض و تقدير است و گرنه پيامبران منزهند از اين كه شرك بياورند، زيرا فرض هر چيز محالى براى غرض خاصى صحيح است تا چه رسد به چيزهايى كه از درجه محال پايين تر است.

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ اين عبارت آن دستورى را كه كافران به پيامبران داده بودند كه بعضى از بتهايشان را عبادت كند، رد مى كند. و گويا خداوند فرموده است: آنچه را آنها دستور داده اند كه عبادت كنى، پرستش مكن. بلكه اگر خردمند و استوارى، خدا را پرستش كن، بنا بر اين حرف شرط حذف شده است و مفعول مقدم عوض از محذوف آمده است.

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اگر انسان ارزش و بزرگى اشياء با عظمت را، آن طور كه شايسته است بشناسد، آنها را تعظيم مى كند و بزرگ مى دارد، از اين رو خداوند فرموده: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ مقصود اين است كه

عظمت خدا را آن چنان كه شايسته است نشناختند كه غير او را عبادت مى كنند و به پيامبرش دستور مى دهند كه او هم غير خدا را پرستش كند، پس خدا آنها را از راه تدبر و تفكر، به عظمت و بزرگى خودش آگاه مى كند و مى فرمايد:

وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ اين آيه تنها به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 397

منظور مجسم كردن و نماياندن جلال و شكوه و عظمت مقام خداوند است نه چيز ديگر، بى آن كه از كلمه «قبضه» و «يمين» تصور معناى حقيقى يا مجازى شده باشد.

پيش از آمدن خبر، كلمه «ارض» به وسيله كلمه «جميعا» تأكيد شده است تا آگاه كند كه خبر براى يك زمين نيست، بلكه براى تمام زمينهاست و در معنا: الأرضون جميعا بوده است و مقصود اين است كه او صاحب قبضه هاى زيادى است ولى تمام زمينها را با يك قبضه مى گيرد، يعنى زمينها با تمام بزرگى كه دارند به اندازه يك قبضه او هستند و گويا آنها را با يك قبضه مى گيرد.

واژه «مَطْوِيَّاتٌ» از ماده: طى، است و به معناى در هم پيچيدن است كه ضد نشر و پراكندن است هم چنان كه خداوند در اين آيه فرموده است: يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ «روزى كه آسمان را مانند ورقه هاى كتاب درهم مى پيچيم». «1» و عادت اين است كه سجل را با دست راست مى پيچند.

برخى از مفسران گويند مقصود از «قبضته» ملك و پادشاهى بدون مانع و بى منازع و منظور از «يمين» قدرت و توانايى اوست.

و بعضى گويند: مقصود از «مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» اين است كه خداوند آنها را، به سبب سوگندش، نابود

مى كند (در اين صورت مقصود از يمين سوگند است) و اين قولى است كه از آن اعراض شده است.

[سوره الزمر (39): آيات 68 تا 75] ..... ص : 397

اشاره

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (68) وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (69) وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ (70) وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72)

وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (74) وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (75)

__________________________________________________

1 انبياء/ 104.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 398

ترجمه: ..... ص : 398

و در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، جز آن كه خدا بخواهد، بيهوش مى شوند سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ناگهان همگى برخيزند و نظاره كنند (حيرانند و منتظر حساب و پاداشند). (68)

و زمين (در آن روز) به نور پروردگار روشن مى شود و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى كنند و در ميان مردم به حقّ داورى مى شود و ابدا به كسى ستمى

نخواهد شد. (69)

و پاداش عمل هر كس بى كم و كاست داده مى شود و خدا از هر كس به كارهايى كه مردم انجام مى دادند آگاهتر است. (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 399

و آنان كه به خدا كافر شدند گروه گروه به سوى دوزخ رانده مى شوند و چون به آنجا برسند درهاى جهنّم گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ به آنها مى گويند: آيا رسولانى از ميان شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و شما را از ملاقات اين روز بترسانند؟ جواب گويند: آرى (چنين است كه مى گوييد) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلّم شده است. (71)

آن گاه به كافران گويند: از درهاى جهنّم وارد شويد و در آن جاودانه بمانيد و بد جايگاهى است جايگاه متكبّران. (72)

و كسانى را كه از خدا ترسيدند و پرهيزگار شدند، گروه گروه به سوى بهشت برند و چون به آنجا برسند درهاى بهشت گشوده شود و نگهبانان بهشت با تهنيت به آنها بگويند: سلام بر شما اين نعمتها بر شما گوارا باد داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد. (73)

بهشتيان گويند: ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خود درباره ما وفا كرد و ما را وارث همه سرزمين بهشت گردانيد تا هر جا بخواهيم منزل گزينيم چه نيكو است پاداش نيكوكاران. (74)

(اى رسول ما) در آن روز فرشتگان را مى بينى كه گرداگرد عرش خدا در آمده و تسبيح و ستايش خدا كنند و ميان بندگان خدا (اهل بهشت و اهل دوزخ) به حقّ داورى شود و سرانجام همه گويند: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است. (75)

تفسير: ..... ص : 399

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي

الْأَرْضِ واژه «صعق» به معناى مرگ در حال وحشت و ناگهانى است.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر كسانى را كه خداوند بخواهد زنده بمانند و آنها چهار فرشته اند (جبرئيل- ميكائيل- اسرافيل- عزرائيل) و برخى گويند: آنها شهدا هستند.

ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى اصل عبارت «فيه نفخة أخرى» بوده است. و ممكن است كلمه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 400

«نفخة» بنا بر قرائت كسى كه «نفخة واحدة» مى خواند، منصوب باشد.

كلمه «نفخة» به سبب دلالت «أخرى» بر آن و به سبب ذكرش در جاى ديگر، چون وجودش در اين جا معلوم بوده، حذف شده است.

فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ مانند كسانى كه گرفتار امر ناگوارى مى شوند چشمهاى خود را در حالى كه مبهوت و حيرانند به اطراف مى گردانند. برخى گويند: منتظرند كه با آنها چه انجام خواهد شد.

جايز است كه مقصود از «قيام» ايستادن بدون حركت در جايى باشد، زيرا آنها حيران و بلاتكليف بودند.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها خداوند واژه «نور» را در چند مورد از قرآن به كنايه براى: حق و قرآن و برهان، گفته است و اين مورد هم يكى از آنهاست و روشن شدن زمين به سبب حق و عدالتى است كه در آن اجرا مى شود.

وَ وُضِعَ الْكِتابُ كلمه «الكتاب» اسم جنس است و مقصود از آن نامه اعمال است.

إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً واژه «زمر» به معناى گروه هاى متفرقى هستند كه بعضى دنبال بعضى ديگرند.

قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ كافران گفتند: آرى پيامبران براى ما آمدند و آيات و حجتهاى خدا را براى ما بيان كردند، لكن گفتار خداوند كه فرموده: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ... به سبب كارهاى خلاف و زشت ما، عذاب بر

ما لازم و واجب شد.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ عبارت «مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ» فاعل «بئس» است و «الف و لام» آن براى جنس است و مخصوص به ذم كه كلمه «جهنم» بوده، حذف شده است.

حَتَّى إِذا جاؤُها كلمه «حتى» حرفى است كه بعد از آن، جمله گفته مى شود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 401

جمله اى كه بعد از آن مى آيد جمله شرطيه است، ليكن جواب و جزاى آن حذف شده است. و چون جزا درباره صفت ثواب اهل بهشت است، حذف شده است و حذف آن دلالت مى كند كه ثواب اهل بهشت قابل توصيف نيست و جاى آن پس از كلمه «خالدين» مى باشد.

برخى عبارت را چنين خوانده اند: حتى اذا جاءوها جاءوها و فتحت أبوابها با گشوده شدن درهاى بهشت آنها آمدند.

مقصود از عبارت «سيق» كه درباره اهل دوزخ گفته شده، راندن به زور و عنف و توأم با اهانت، به سوى جهنم است و منظور از آن درباره اهل بهشت راندن مركبهاى آنهاست و وادار كردن آنها را كه سريع تر به سوى نعمتها و بهشت بروند.

برخى از مفسران گويند: درهاى جهنم باز نمى شود مگر هنگام وارد شدن اهل دوزخ در آن ولى درهاى بهشت به دليل اين آيه: مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «در حالى كه درها براى آنها باز است» «1»- پيش از هنگام ورود اهل بهشت باز مى شود.

و به همين سبب عبارت «فُتِحَتْ أَبْوابُها» با «واو» آمده است و گويا و قد فتحت ابوابها گفته شده است.

سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ اين عبارت، دعا و درود از طرف فرشتگان به اهل بهشت است به سلامتى و جاودانى بودن در آن و اين كه شما به وسيله كارهاى پاك

و خوبتان در دنيا پاك و طاهريد و كارهاى شما پاك و منزه است، بنا بر اين داخل بهشت شويد و چون بهشت جاى پاكان است و خداوند آن جا را از هر زشتى و آلودگى پاك كرده است دخول در آن را معلول و نتيجه كارهاى پاك قرار داده است و تنها كسانى وارد آن مى شوند كه پاك و منزه باشند و احوال ما از اكتساب اين صفت چقدر دور است مگر اين كه خداوند ما را مشمول فضل و رحمت خود

__________________________________________________

1- ص/ 50.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 402

كند و مقصود از: خالدين، اين است كه وارد بهشت شويد در حالى كه خلود و جاودانى در آن براى مقدر شده است.

وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ مقصود از «ارض» در اين عبارت جايى است كه فردى براى سكونت و ماندن در آن انتخاب كرده است و منظور از «أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ» اين است كه آن را به ملكيت آنها در آورديم و آنها را مالك آن قرار داديم، بنا بر اين تصرف در آن براى ما آزاد است و اين حالت، به حالت وارث و تصرفاتش در ارثيه، تشبيه شده است.

حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ فرشتگان در اطراف عرش خدا طواف مى كنند و دور آن حلقه مى زنند و خداوند را به صفات بزرگش مى خوانند.

وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ و ميان مردم به حق و داورى مى كند و برخى گويند: ميان پيامبران و امتها به حق داورى مى كند و بعضى گويند: مقصود داورى ميان اهل بهشت و اهل دوزخ است.

وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مردمان گويند: سپاس خداى را كه ميان ما به درستى و حق قضاوت كرد. بعضى گويند:

اين گفتار خداوند بزرگ است. و هم چنان كه در ابتداى آفرينش فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ در پايان و خاتمه آن هم اين عبارت را فرمود تا به مردم ياد بدهد كه در اول و آخر هر كارى عبارت الحمد للَّه ... را بگويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 403

سوره مؤمن ..... ص : 403

اشاره

تمام اين سوره در مكّه نازل شده است مگر دو آيه آن (بنا بر قولى آيه 56 و آيه 57).

عدد آيه هاى آن پيش كوفيان هشتاد و پنج آيه و پيش بصريان هشتاد و دو آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 403

انس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: سوره هاى حم حرير قرآن هستند. «1» (در برخى روايتها تاج گفته شده است). و از ابىّ نقل شده است كه پيامبر فرمود: هر كس سوره حم مؤمن را بخواند روح همه پيامبران و صدّيقان و مؤمنان بر او درود فرستند و براى او طلب آمرزش كنند. «2»

و از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس سوره حم مؤمن را در هر شب سه بار بخواند خدا گناهان گذشته و آينده او را مى آمرزد و كلمه تقوا را

__________________________________________________

1-

«الحواميم ديباج القرآن».

2-

من قرأ حم المؤمن لم يبق روح نبىّ و لا صدّيق و لا مؤمن إلّا صلّوا عليه و استغفروا له.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 404

ملازم او مى كند و آخرت را براى او بهتر از دنيا قرار مى دهد. «1»

[سوره غافر (40): آيات 1 تا 5] ..... ص : 404

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ (4)

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5)

ترجمه: ..... ص : 404

حم (1)

اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است. (2)

خدايى كه آمرزنده گناه و پذيرنده توبه و سخت عقاب كننده و صاحب نعمت فراوان است. هيچ معبودى جز او نيست.

و بازگشت همه به سوى اوست. (3)

در آيه هاى خدا كسى مجادله نمى كند جز كسانى كه كافرند و مبادا كه تسلّط آنان بر شهرها تو را بفريبد. (4)

پيش از اينان، قوم نوح و امّتهاى بعد از نوح پيامبرانشان را تكذيب كردند و هر امّتى همّت گماشت كه پيغمبر خود را بگيرد و هلاك كند و براى نابودى حقّ به مجادله باطل دست زدند، امّا من آنها را مؤاخذه كردم و سخت كيفر دادم. ببين عذاب الهى چگونه است. (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ حم المؤمن فى ليلة ثلاث مرّات غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و الزمه كلمة التّقوى و جعل الآخرة خيرا له من الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 405

تفسير: ..... ص : 405

حم «الف» «حم» هم با اماله خوانده شده است و هم با تفخيم و بدون اماله.

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ كلمه «توب» و «ثوب» و «اوب» مترادفند و به معناى رجوع و بازگشت است.

كلمه «طول» به معناى نعمتهايى است كه مدت آن براى صاحبش طولانى است و تطول به معناى تفضل، است.

عبارت «غافر الذنب» و «قابل التوب» هر دو معرفه اند. و اضافه آنها اضافه حقيقى نيست، زيرا از آن دو، حدوث دو فعل در حال و آينده اراده نشده است بلكه مقصود ثبوت و ادامه آنهاست، بنا بر اين هر دو صفتند. اما عبارت «شديد العقاب» در تقدير شديد عقابه بوده است. برخى گويند: آن بدل

است، ليكن وجه صحيح اين است كه صفت است.

«الف و لام» از كلمه شديد حذف شده است تا اين كه اين عبارت با عبارتهاى پيش و بعد از خودش در لفظ موافق باشد.

و اين جمله پس از عبارت «غافِرِ الذَّنْبِ» گفته شده است تا اين كه فرد مكلف تنها به رحمت و غفران خداوند اطمينان نكند بلكه ميان خوف و رجا اميدوار باشد.

ذى الطول صاحب نعمتهاى فراوان در دين و دنياى بندگانش.

ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ براى رد دليلهاى خداوند كسى، جز كافران، مجادله و مخاصمه نمى كند.

فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ و رفت و آمد كافران براى كسب و تجارت در شهرها و نعمتهاى آنها نبايد تو را بفريبد، زيرا سر انجام آنها زوال و نابودى است و در هر حال از كيفر خدايى رهايى ندارند.

سپس خداى سبحان براى انكار آنها نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مجادله باطل آنها، از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 406

امتهاى گذشته كه مانند اينها بودند، مثلى مى زند و مى فرمايد:

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ پيش از اينها قوم نوح نيز پيامبر خود را تكذيب كردند و همچنين ملتهاى ديگرى پس از آنها نسبت به پيامبران خود شك و ترديد داشتند و آنها را ناسزا مى گفتند و آنها قوم عاد و ثمود و فرعون و ديگران بودند و هر يك از اين امتها براى دستگيرى پيامبرشان كه او را هلاك كنند يا آزار دهند، همت گماشتند، در (زبان عربى) به شخص اسير، اخيذ مى گويند.

فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ مقصود از «فَأَخَذْتُهُمْ» اين است كه آنها قصد داشتند كه پيامبران را دستگير كنند. بنا بر اين كيفر

آنها مطابق قصدى كه داشتند اين است كه من آنها را عقاب كنم و چگونه است عقاب من؟! و اين گونه عبارت، تقريرى است كه معناى تعجب و شگفتى را نيز مى رساند.

[سوره غافر (40): آيات 6 تا 12] ..... ص : 406

اشاره

وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (6) الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (7) رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (8) وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (10)

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11) ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 407

ترجمه: ..... ص : 407

و اين گونه وعده پروردگارت در كيفر كافران محقّق و مسلّم شده كه آنها همه اهل دوزخند. (6)

فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنان كه پيرامون آن مى گردند به تسبيح و ستايش خدا مشغولند و به او ايمان دارند و براى اهل ايمان از خدا آمرزش مى خواهند كه اى پروردگار ما علم و رحمتت همه چيز را فرا گرفته است پس آنان را كه توبه كرده و راه تو را پيموده اند ببخش و آنها را از عذاب دوزخ نگهدار. (7)

(آنها گويند:) پروردگارا آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى وارد كن. همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها را، كه تو توانا و حكيمى. (8)

و آنها را از بديها نگهدار و هر كس را كه تو

از زشتيهاى اين روز نگهدارى در حقّ او عنايت و رحمت بسيار فرموده اى و به حقيقت اين است رستگارى بزرگ. (9)

به كسانى كه كافر شدند خطاب مى شود كه خشم و قهر خدا از خشم شما بر خودتان بسيار سخت تر است، چرا كه شما را به ايمان دعوت كردند و شما كافر شديد. (10)

كافران گويند: پروردگارا تو ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهى براى خارج شدن از عذاب دوزخ هست؟ (11)

(به آنها گويند:) اين عذاب به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد شما انكار مى كرديد و اگر براى او شريك قائل مى شدند به آن شريك ايمان مى آورديد، اينك داورى مخصوص خداوند متعال و بزرگ است. (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 408

تفسير: ..... ص : 408

أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ اين عبارت يا در محل رفع است و بدل از عبارت كلمت ربك است، يعنى مانند اين كيفرى كه بر آنها لازم شده است، اين كيفر هم بر كافران واجب شده است كه اهل آتش باشند و مقصود اين است كه هم چنان كه در اين دنيا پس از مسلم شدن كفرشان نابودى آنها واجب شد، هم چنان نابودى و هلاكت آنها در آخرت به سبب عذاب در آتش واجب و مسلم شده است.

يا عبارت در محل نصب است بنا بر اين كه لام علت حذف شده و فعل متصل شده است.

عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا مراد از كافران در عبارت، كافران مكه اند، يعنى همانطور كه هلاكت و نابودى كافران امتهاى گذشته واجب شد همانطور هم نابودى اين كافران واجب است، زيرا يك علت است كه همه آنها را

اهل آتش قرار داده است.

لفظ «كلمت» به صورت كلمات به لفظ جمع نيز خوانده شده است.

سپس خداى سبحان پس از شرح حال كافران، براى بيان حال مؤمنان و نيكان و اين كه فرشتگان مقرب پيوسته براى آنان طلب آمرزش مى كنند فرموده است:

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ ... فرشتگانى كه براى امتثال امر خدا عرش را به دوش خود مى برند و كسانى از فرشتگان كه پيرامون آن طواف مى كنند و آنان كروبيان و بزرگان از فرشتگان هستند.

يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ: خداوند را تسبيح و ستايش مى كنند. و او را از آنچه كافران توصيف مى كنند منزه و پاك مى دانند.

يا معنا اين است كه فرشتگان خداوند را با عبارت معهود بعدى تسبيح مى كنند، يعنى مى گويند: «ربنا ...»

ضمير در «ربنا» يا در محل رفع است. بنا بر اين كه براى يستغفرون بيان باشد و يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 409

در محل نصب است بنا بر اين كه حال باشد.

وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً كلمه رحمت و علم، دو صفتى هستند كه در معنا و حقيقت شامل همه چيز مى شوند و عبارت در اصل چنين بوده است: وسع كل شى ء رحمتك و علمك ولى براى اغراق در صفت، فعل به صاحب اين دو صفت اسناد داده شده است و خودشان منصوب و به عنوان تميز گفته شده اند و گويا ذات خداى سبحان عين رحمت و علم است كه هر چيزى را فرا گرفته است.

فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ آنان كه توبه آنها را مى دانى و آنان كه راه تو را پيروى كردند بيامرز و از گناهان آنها درگذر و راه خدا همان راه حق و درستى است

كه خداوند بندگانش را به آن راه دعوت كرده است.

مفهوم آيه دلالت دارد كه قبول توبه و رفع عذاب، از جانب خداوند، رحمت و تفضل است نه آن كه واجب باشد، زيرا اگر واجب بود نيازى به دعا و سؤال نبود.

وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ مقصود از: سيئات، يا كيفرها و عقوبتهاست و براى توسعه معنا آنها را سيئات گفته اند و يا عبارت در اصل: جزاء السيئات بوده است و مضاف حذف شده است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ روز قيامت به كسانى كه كافرند خطاب مى شود و به آنها مى گويند: خشم و نفرت خدا از خشم و نفرت شما بزرگتر است و عبارت در تقدير چنين است: لمقت اللَّه أنفسكم أكبر من مقتكم أنفسكم، بنا بر اين از تكرار كلمه: أنفسكم، بى نيازى حاصل شده است.

إِذْ تُدْعَوْنَ اين جمله تعليل است (و علت بزرگتر بودن خشم خدا را بيان مى كند).

واژه مقت به معناى نهايت بغض و نفرت است، بنا بر اين در مقام شديدترين انكار دو مرتبه به كار برده شده است.

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ مقصود يا دو ميراندن و دو زنده كردن است و يا دو مرگ و دو زندگى است و مراد از دو مرگ يكى موت اوليه است كه مردند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 410

سپس آفريده شدند و يكى هم مرگ پايان زندگى است و منظور از دو زندگى هم يكى زنده شدن اولى در اين دنياست و يكى زنده شدن در آخرت است.

برخى از مفسران گويند: منظور از دو مرگ، يكى مرگ پس از زندگى در اين جهان و يكى مرگ در قبر پيش از

بعث است و مقصود از دو زندگى هم يكى زنده شدن در قبر براى سؤال و جواب و يكى زنده شدن در روز قيامت است.

فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا به گناهانى كه در دنيا مرتكب شديم اعتراف مى كنيم.

فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ آيا هرگز گونه اى راه خروج وجود دارد، يا در اين مورد مطلقا نتيجه يأس و نااميدى است و هيچ راه خروجى نيست؟

ذلِكُمْ بِأَنَّهُ وضعيتى كه در آن هستيد و اين كه هيچ راه خروجى از آنها نيست، به سبب اين است كه شما نسبت به توحيد و يگانگى خداوند كافر شديد و به شرك اعتقاد داشتيد.

فَالْحُكْمُ لِلَّهِ پس (امروز) حكم مخصوص خداوند است كه شما را به عذاب ابدى و هميشگى محكوم كرده است.

[سوره غافر (40): آيات 13 تا 20] ..... ص : 410

اشاره

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ (13) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (14) رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (15) يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (16) الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (17)

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ (18) يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ (19) وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 411

ترجمه: ..... ص : 411

او خدايى است كه آيات خود را به شما نشان مى دهد و از آسمان براى شما روزى مى فرستد و اين حقيقتها را متذكّر نمى شوند جز كسانى كه به سوى خدا بازگردند. (13)

پس تنها خدا را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد هر چند خوشايند كافران نباشد. (14)

خدايى كه داراى درجه هاى بلند و صاحب عرش بزرگ است. روح را به فرمان خود بر هر كه از بندگانش كه بخواهد مى فرستد [و مقام نبوّت مى دهد] تا مردم را از روز قيامت بيم دهد. (15)

آن روز همه مردم آشكار مى شوند و هيچ سرّى از مردم بر خدا پنهان نخواهد ماند. قدرت و حكومت امروز براى كيست؟ با خداى يكتاى قهّار است. (16)

امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است، پاداش داده مى شود و امروز هيچ ستمى نيست و بى ترديد خداوند سريع

الحساب است. (17)

(اى رسول ما) آنها را از روزى [روز قيامت ] كه آمدنش نزديك است بترسان كه از شدّت هول و هراس جانها به گلو مى رسد و از بيم آن خشم خود فرو مى برند، براى ستمكاران دوستى نيست و نيز شفاعت كننده اى كه شفاعتش قبول شود وجود ندارد. (18)

او خيانت چشمها را مى داند و از آنچه در سينه ها پنهان است با خبر است. (19)

خداوند در جهان به حقّ حكم مى كند و معبودهايى را كه غير از او مى خوانند هيچ داورى ندارند.

خداوند است كه شنوا و بيناست. (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 412

تفسير: ..... ص : 412

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ مقصود از آيات، آفريده ها و مصنوعات خداوند است كه بر كمال قدرت و يگانگى او دلالت مى كند.

وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ در حقيقت آيات خدا تدبر و تفكر نمى كنند و از آنها پند نمى گيرند، جز كسانى كه به سوى خدا باز مى گردند و به اطاعت او روى مى آورند و چون براى دشمن خدا و كافر راهى در پند گرفتن و متذكر شدن نيست لذا فرمود «لمن ينيب».

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ سپس خداوند به كسانى كه به سوى او بازگشته اند مى فرمايد: خدا را بخوانيد، يعنى عبادت كنيد و دين را از شرك براى او خالص سازيد.

وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ هر چند كه اين كار شما خوشايند دشمنان شما و كافران نباشد.

رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ اين سه عبارت، يا خبرند براى «هو» در آيه «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ» يا خبرند براى مبتداى محذوف و اين سه در معرفه و نكره بودن تفاوت دارند.

مفسران براى جمله «رَفِيعُ الدَّرَجاتِ» معناهاى مختلفى گفته اند، برخى گفته اند:

اين جمله مانند عبارت «ذى المعارج» است

و معنايش اين است كه خداوند فرشتگان را تا عرش بالا مى برد و اين دليل بر بزرگى و قدرت اوست.

سعيد بن جبير گفته است: منظور اين است كه آسمانى بالاى آسمانى است و عرش بالاى همه آنهاست.

پاره اى گفته اند: مقصود درجه هاى ثوابى است كه خداوند در بهشت به پيامبران و اولياى خود مى دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 413

بعضى ديگر گفته اند: اين عبارت كنايه از رفعت شأن و قدرت و سلطنت خداى متعال است. هم چنان كه عبارت «ذو العرش» كنايه از قدرت و سلطنت اوست.

يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ خداوند روحى را كه سبب زنده شدن دلهاست، به فرمان خودش مى فرستد.

و مقصود از «امر» وحى است كه امر به خير و نيكى مى كند و برخى گويند: منظور از روح جبرئيل است. «1»

لِيُنْذِرَ فاعل اين فعل، يا «اللَّه» يا ملقى عليه كه پيامبر باشد يا روح است. اين فعل به عنوان اين كه روح مؤنث است يا خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است با «تاء» لتنذر نيز خوانده شده است.

يَوْمَ التَّلاقِ مقصود روز قيامت است زيرا در آن روز مردم يكديگر را ملاقات مى كنند و يا اهل زمين و آسمان و مردمان اولين و آخرين يكديگر را مى بينند.

يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ مقصود اين است كه كافران گمان مى كردند اگر خود را پنهان كنند خداوند آنها را نمى بيند ولى امروز چنان ظاهر و آشكارا گرديدند كه هرگز چنين توهمى را نخواهند كرد.

لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ اين عبارت حكايت و نقل قول است از چيزى كه در آن روز پرسيده مى شود و از چيزى كه در پاسخ آن گفته مى شود، بدين معنا كه كسى فرياد

مى زند و مى پرسد كه امروز سلطنت و قدرت از آن چه كسى است؟ و اهل محشر جواب مى دهند كه براى خداوند يكتاى قهار است و يا خود ندا كننده

__________________________________________________

1- لفظ يلقى از ماده القاء است و در فارسى به معناى انداختن است و دلالت بر اين دارد روحى كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله القا شده است، غير از جبرئيل است و از دقت در ظاهر اين آيه و آيه هاى شريفه ديگر و همچنين از احاديث وارده از اهل بيت عليهم السلام چنين فهميده مى شود كه مقصود روح القدس است و آن روح پنجمى است كه در وجود پيامبران است براى آگاهى بيشتر به آنچه ما در كتاب جنة المأوى صفحه 333 ط 1 تبريز سنة (1380) نگاشته ايم نگاه كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 414

جواب دهنده است.

و چون ثابت شد كه در آن روز قدرت مخصوص خداى يكتا است، نتايج آن را چنين مى شمارد:

1- امروز هر كس به آنچه انجام داده است پاداش داده مى شود.

2- از هيچ فردى بر فرد ديگرى ستمى نمى شود.

3- از ثواب و پاداش نيك هيچ كس كم نمى شود و به كيفر و عقاب هيچ كس هم افزوده نمى شود.

4- حساب كارهاى بندگان طول نمى كشد، زيرا حساب موردى خداوند را از حساب مورد ديگرى باز نمى دارد (و او سريع الحساب است.)

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ واژه «آزفة» به معناى نزديك بودن است و مقصود نزديك بودن روز قيامت است زيرا هر چيزى كه آمدنش قطعى باشد نزديك است إذا القلوب لدى الحناجر كاظمين كلمه «كاظمين» منصوب است بنا بر اين كه حال براى اصحاب قلوب باشد و معنا اين است كه آنها

در حالى كه بسيار اندوهناكند دلهاى آنها به گلويشان نزديك است و رواست كه حال براى «قلوب» باشد، يعنى قلبها در حالى كه از غم و اندوه پرند به گلو رسيده اند.

و چون قلوب به وسيله كظم كه صفت عقلا است توصيف شده، كلمه «كاظم» به صورت جمع سالم، جمع بسته شده است.

وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ فعل «يطاع» به طور مجاز براى «شفيع» آورده شده است، زيرا اطاعت تنها از كسى است كه بالاتر از تو باشد.

يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ كلمه «خائنة» يا مصدر است به معناى خيانت مانند: عافية، كه به معناى سلامت بودن است و يا صفت براى نگاه كردن است و مراد نگاه دزدكى و زير چشمى به چيزى است كه نگاه به آن حلال نيست.

عبارت «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» يكى از خبرهاى «هو» است در جمله «هُوَ الَّذِي

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 415

يُرِيكُمْ»

مانند جمله «يُلْقِي الرُّوحَ» (كه آن نيز خبر است)، ليكن خداوند عبارت «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» را علت براى «يُلْقِي الرُّوحَ» آورد و به مناسبت روز تلاق اوصاف و احوال آن روز را تا عبارت «وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ» ذكر فرموده به همين سبب اين جمله خبرى از جمله هاى ديگر دور شده (و ميان آنها فاصله افتاده).

وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ و خداوندى كه اين چنين توصيف شد به حق و درستى داورى مى كند، زيرا او بى نياز از ستم است.

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ، فعل «يدعون» هم با «ياء» خوانده شده است و هم با تاء (تدعون) و مقصود معبودان و بتهاى كافران است.

لا يَقْضُونَ بِشَيْ ءٍ اين عبارت گونه اى تمسخر و استهزاء كافران است، زيرا چيزى كه داراى قدرت و توانايى نيست درباره اش نمى گويند كه

قضاوت و داورى مى كند يا نمى كند.

[سوره غافر (40): آيات 21 تا 27] ..... ص : 415

اشاره

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (23) إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ (24) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (25)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ (26) وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 416

ترجمه: ..... ص : 416

آيا آنها در روى زمين سير و سفر نمى كنند تا سرانجام كار پيشينيانشان را ببينند كه چگونه بود؟ آنها از اينان قوى تر و آثار وجوديشان در روى زمين بيشتر بود، ولى خداوند آنها را به كيفر گناهشان مؤاخذه كرد و در برابر عذاب خدا هيچ كس نگهدارشان نبود. (21)

اين به سبب آن بود كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها همه را انكار مى كردند، و لذا خداوند آنها را به كيفر گناهشان مؤاخذه كرد و خداوند بسيار توانا و سخت كيفر است. (22)

ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم. (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، ولى آنها گفتند او ساحر بسيار دروغگويى است. (24)

و هنگامى كه حقّ از سوى ما براى آنها آمد، گفتند: پسران كسانى

را كه به موسى ايمان آورده اند بكشيد. و زنانشان را زنده بگذاريد، امّا نقشه و تدبير كافران جز در گمراهى نيست. (25)

فرعون گفت: بگذاريد من موسى را بكشم و او پروردگارش را (به كمك) بخواند، من از آن مى ترسم (كه اگر وى را زنده گذارم) آيين شما را دگرگون سازد و يا در روى زمين فساد برانگيزد. (26)

موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما، از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد، پناه مى برم. (27)

تفسير: ..... ص : 416

كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ ضمير «هم» در عبارت «كانُوا هُمْ ...» ضمير فصل است و ضمير فصل جايى جز ميان دو معرفه نمى آيد و سبب آن در اين مورد اين است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 417

عبارت «أَشَدَّ مِنْهُمْ» از اين جهت كه الف و لام نمى گيرد، شبيه معرفه است بنا بر اين به جاى آن قرار داده شده است. اين عبارت به صورت: أشد منكم، نيز خوانده شده است.

وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ مقصود از «آثار» باروها و قلعه ها و تعداد افراد آنهاست كه به عنوان شدت و نيرومندى توصيف شده است.

فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ پس گفتند: اين موسى ساحر و دروغگوست، بنا بر اين دليل و حجت آشكار خداوند را سحر و دروغ ناميدند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ منظور از «حق» يا دين حق است و يا نبوت و پيامبرى (حضرت موسى).

قالُوا اقْتُلُوا ابن عباس گفته است: مقصود فرعون كه گفت كشتار آنها را از نو شروع كنيد هم چنان كه اول بود اين است كه اين كشتار غير از كشتار اولى است (و آن هنگامى بود كه براى جلوگيرى از وجود موسى، نوزادان پسر بنى اسرائيل را مى كشتند).

إِلَّا فِي

ضَلالٍ كارهايى كه كافران مى كنند همه بيهوده است و از ميان مى رود و هيچ سودى براى آنها ندارد.

وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ اين عبارت بيانگر اين است كه فرعون از موسى و از اين كه خدايش را به كمك بخواند، بسيار مى ترسيد و جمله قبل از آن كه گفت: ذرونى أقتل موسى اظهار خلاف واقع به اطرافيانش است، گويا به آنها مى گويد: اين شما هستيد كه نمى گذاريد من موسى را بكشم. [در صورتى كه واقع غير از اين است.]

و مانع از كشتن موسى جز همان ترس فرعون (از موسى و خداى وى) نبود.

أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ اين عبارت به صورت: و أن يظهر فى الأرض الفساد، با «واو» و فتح «ياء» و ضم فساد نيز خوانده شده است و مقصود اين است كه من از فساد و تباهى در دين و دنياى شما با هم، مى ترسم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 418

[سوره غافر (40): آيات 28 تا 34] ..... ص : 418

اشاره

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28) يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلاَّ سَبِيلَ الرَّشادِ (29) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (31) وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ

(32)

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33) وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 418

مرد مؤمنى از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان داشته بود گفت: آيا مى خواهيد مردى را به سبب اين كه مى گويد: پروردگار من خداى يكتاست و دليلهاى روشنى از سوى پروردگارتان آورده است بكشيد؟ اگر دروغگو باشد گناه دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد (لا اقل) پاره اى از عذابهايى كه وعده داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 419

است به شما خواهد رسيد و بى گمان خداوند هيچ اسرافكار و دروغگويى را هدايت نمى كند. (28)

اى قوم، امروز فرمانروايى از آن شماست و در اين سرزمين پيروزيد. اگر عذاب خدا بر سر ما آيد چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟ فرعون گفت: من شما را جز آنچه رأى داده ام (قتل موسى) راهى ننمايم و جز به راه صواب راهنمايى نكنم. (29)

آن مرد با ايمان گفت: اى قوم، من بر شما از آنچه بر سر مردمان ديگر آمده است، بيمناكم. (30)

همانند روزگار ناگوار قوم نوح، عاد، ثمود، و كسانى كه بعد از آنها بودند [و همه به كيفر كفر هلاك شدند] و خداوند براى بندگانش خواستار ستم نيست. (31)

اى قوم، من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را به فرياد مى خوانند [و فريادشان به جايى نمى رسد] بيمناكم. (32)

همان روزى كه رو مى گردانيد و فرار مى كنيد و هيچ كس شما را از عذاب

خدا نگاه نمى دارد و هر كس را كه خدا گمراه كند هيچ راهنمايى ندارد. (33)

پيش از اين يوسف با دلايل روشن (به پيامبرى) براى شما آمد ولى شما از آنچه آورده بود در ترديد بوديد تا زمانى كه از دنيا رفت گفتيد:

هرگز خداوند پس از او پيامبرى نخواهد فرستاد. خداوند افراد مسرف و ترديد كننده را اين گونه گمراه مى سازد. (34)

تفسير: ..... ص : 419

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ عبارت «مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» يا صفت براى «رجل» است و يا صله براى «يكتم» است در اصل: يكتم ايمانه من آل فرعون، بوده است. نام او حبيب، يا خربيل، يا خزبيل، بوده است (نام او «حزقيل» نيز گفته شده است).

أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ عبارت «أَنْ يَقُولَ» در اصل: لان يقول، بوده است و مقصود اين است كه آيا مردى را به سبب اين كه سخن راستى به زبان مى آورد و مى گويد: خداى من خداى يكتاست مى خواهيد بكشيد؟ با اين كه براى درستى و راستى گفتار خود دليلهاى روشنى از پيش كسى كه نسبت ربوبيت به او مى دهد آورده است و او تنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 420

خداى موسى نيست بلكه خداى شما هم هست. با اين بيان آنها بتدريج و كم كم با او موافق شدند و حرف او را پذيرفتند.

سپس به طريقه تقسيم، دليل براى آنها آورد به اين صورت كه گفت: سخن موسى از دو حال بيرون نيست يا راست است يا دروغ اگر دروغ باشد زيان و ضرر آن به خودش باز مى گردد و اگر راست باشد (لا اقل) بعضى از آن وعده هايى را كه مى دهد به شما مى رسد. و همان بعض سبب

نابودى شما مى شود.

اين گونه بيان گوينده را با انصاف نشان مى دهد تا به سخنش گوش فرا دهند، زيرا چون هنگام طرح سخن صادق است ثابت مى كند كه هر چه را مى گويد راست است و در دنباله آن عبارت «يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ» را گفت تا هم در ظاهر بعضى از سخنان موسى را رد كرده باشد و هم به آنها بفهماند كه اين گفتار كسى است كه نسبت به موسى تعصبى ندارد.

ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ در سرزمين مصر بر بنى اسرائيل برترى يافته ايد.

قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى من جز كشتن او عقيده و رأى ديگرى به شما پيشنهاد نمى كنم و مقصود فرعون اين بود كه من هيچ كارى را جز قتل او درست و صواب نمى دانم و آنچه را كه شما مى گوييد به صواب و مصلحت نيست.

وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ و من با اظهار اين رأى شما را راهنمايى نكرده ام مگر به راهى كه پيش من راه درست و رستگارى است.

مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ اين عبارت در اصل مى بايستى مثل ايام الأحزاب باشد، ليكن چون كلمه «يوم» به «احزاب» اضافه شده است و مقصود از احزاب هم قوم نوح و عاد و ثمود است و جاى ترديد و اشتباهى نيست كه براى هر حزب و قومى روز بدبختى و نابودى بوده است، بدين سبب به جاى جمع [كه ايام است ] به مفرد [كه يوم است ] اكتفاء شده است، زيرا مضاف إليه مضاف را از جمع بى نياز مى كند مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 421

اين سخن شاعر كه گفته است كلوا فى بعض بطنكم تعفوا «1» كه در اصل مى بايستى بطونكم باشد.)

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ

وَ عادٍ وَ ثَمُودَ مقصود از «دأب» عادت و رفتار آنها از كفر و انكار پيامبران و نافرمانى خداوند است و اين گونه عادت، خوى هميشگى آنها بود كه در آن سستى نمى كردند. در اين عبارت ناچار بايد مضاف محذوفى را در نظر گرفت و در اصل مثل جزاء دأبهم، بوده است و كلمه «مثل» دومى، بنا بر اين كه عطف بيان براى «مثل» اولى است، منصوب است، زيرا آخرين كلمه اى كه اضافه شامل آن مى شود «قوم نوح» است.

و اگر بگويى: أهلك اللَّه الأحزاب قوم نوح و عاد و ثمود خداوند احزابى را كه قوم نوح و عاد و ثمود بودند هلاك كرد، جز عطف بيان چيز ديگرى نيست. زيرا قوم به اسمهاى علم و مشخص اضافه شده است و بدين سبب حكم به آنچه در ابتدا مورد اضافه واقع شده است سرايت مى كند.

وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ مفهوم اين عبارت بيانگر اين است كه كيفر و نابودى آنها مطابق عدالت و حق بوده است، زيرا كارهاى خود آنها سبب اين عذاب بوده است.

يَوْمَ التَّنادِ مقصود از روز «تناد» همان است كه خداوند در سوره اعراف فرموده است: وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ «اهل بهشت اهل جهنم را ندا مى كنند». وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ «و اهل دوزخ اهل بهشت را صدا مى كنند» برخى گويند: بدين مناسبت است كه در آن روز ستمكاران فريادشان به واويلا بلند است و يكديگر را با بيچارگى و زارى مى خوانند. و يا بدين سبب است كه آن روز هر كس با پيشوايش خوانده مى شود.

__________________________________________________

1- به اندازه قسمتى از شكمهايتان بخوريد و از غذا خوردن زياد خوددارى

كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 422

يَوْمَ تُوَلُّونَ روزى كه از آتش رو بر مى گردانند و به آن پشت و فرار مى كنند و گمان مى برند كه فرار براى آنها سودى دارد.

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مقصود از يوسف همان يوسف فرزند يعقوب است و برخى گويند كه فرعون زمان موسى همان فرعون زمان حضرت يوسف است كه تا اين زمان عمر كرده بود و بعضى گويند كه فرعون ديگرى بوده است.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ همانند گمراهى اقوام پيش، خداوند هر فردى را كه اسراف كند و نسبت به يگانگى خداوند و پيامبرى پيامبران كافر و مردد باشد گمراه مى كند.

[سوره غافر (40): آيات 35 تا 40] ..... ص : 422

اشاره

الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبابٍ (37) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ (38) يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (39)

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ (40)

ترجمه: ..... ص : 422

آنان كه در آيات خدا بى هيچ برهان و دليلى به جدال و انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 423

برخيزند، كارى است كه سخت خدا و اهل ايمان را به خشم و غضب آرد. اين گونه خدا بر دل هر متكبّر جبّارى مهر مى زند. (35)

فرعون به وزيرش گفت: اى هامان براى من كاخى بلند بساز شايد به درهاى آسمان دست يابم. (36)

تا راه آسمانها را يافته و خداى موسى را ببينم هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد و بدين سان كردار زشت فرعون در نظرش آراسته شد و او را از راه حقّ بازداشت و تدبير و چاره جويى فرعون جز به زيان و نابوديش هيچ نبود (37)

آن مردى كه [از آل فرعون ] ايمان آورده بود گفت: از من پيروى كنيد تا شما را به راه صواب راهنمايى كنم. (38)

اى قوم من، اين زندگى دنيا كالاى فانى و ناچيزى است و آخرت

سراى جاودانى است. (39)

هر كس كار بدى كند جز همانند كارش كيفر نيابد و هر كس از مرد و زن عمل نيكى به جاى آورد، در حالى كه مؤمن باشد، وارد بهشت مى شود و بى حساب روزيش مى دهند. (40)

تفسير: ..... ص : 423

الَّذِينَ يُجادِلُونَ اين عبارت بدل از جمله «من هو مسرف ...» است، زيرا اين جمله در اصل «كلّ مسرف» بوده است (و جمع مى تواند بدل معناى آن باشد).

كَبُرَ مَقْتاً فاعل «كبر» ضميرى است كه به عبارت «من هو مسرف» بر مى گردد.

و رواست كه عبارت «الَّذِينَ يُجادِلُونَ» مبتدا باشد و جمله «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ» همانند اين باشد كه بگويى: بئس رجلا زيد و مخصوص به ذم كه «جدالهم» است، حذف شده و تمام جمله خبر مبتدا باشد.

و نمى توان كلمه «جدالهم» را فاعل «كبر» دانست، زيرا در اين صورت فاعل محذوف است و بنا بر آنچه جار اللَّه زمخشرى گفته است حذف فاعل ممتنع است.

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ كلمه «قلب» با تنوين خوانده شده است و «متكبر» و «جبار» صفت آن است و چون قلب اساس و سرچشمه اين دو خوى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 424

است جايز است كه اين دو براى قلب صفت واقع شوند. هم چنان كه خداوند فرموده است: فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «براستى كه دلش گناهكار است» «1». در اين جا هر چند «آثم» جمله است ولى صفت است.

ممكن است بگوييم در عبارت مضافى محذوف است. و اصل جمله چنين بوده است: على كل ذى قلب متكبر. و كسى كه به اضافه (على كل قلب متكبر) مى خواند در اصل على كل قلب متكبر بوده است و كلمه «كل» در دومى

بدين سبب كه جلوتر گفته شده حذف شده است. چنان كه در مثال آمده است: ما كل سوداء ثمرة و لا بيضاء شحمة: هر سياهى خرما و هر سفيدى پيه نيست كه اصل عبارت: لا كل بيضاء، بوده است و چون كلمه: كل، در اولى گفته شده در دومى حذف شده است.

يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً واژه «صرح» به معناى ساختمان بزرگ و آشكارى است كه از نظر بيننده، هر چند «مقدارى» هم دور باشد مخفى نيست و از ماده صرّح است، چنان كه هر گاه چيزى آشكار باشد گويند: صرّح الشي ء و هامان وزير و صاحب اختيار امور مملكتى فرعون بود.

أَسْبابَ السَّماواتِ مقصود از اسباب آسمانها، راهها و درهاى آنها و هر چيزى است كه وسيله رسيدن به آنها باشد و به طور كلى هر چه وسيله رسيدن به چيزى باشد، سبب آن است مثل ريسمان دلو و مانند آن (كه سبب رسيدن به آب مى شود.)

فايده تكرار كلمه «اسباب» اين است كه چون (فرعون) خواست اسباب آسمانها را كه آرزوى رسيدن به آن را داشت، بسيار مهم و بزرگ نشان دهد، ابتدا به طور مبهم و سپس به طور آشكار و روشن بيان كرد.

فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى فعل (اطلع) هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، رفع آن براى اين است كه بر كلمه «أبلغ» عطف شود و نصب آن بدين مناسبت است كه

__________________________________________________

1- بقره/ 283.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 425

جواب ترجى باشد زيرا ترجى به تمنى تشبيه شده است.

وَ كَذلِكَ زُيِّنَ همانند اين زينتها و اين موانع، كارهاى زشت فرعون برايش آراسته شد.

وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ كلمه «صدّ» به صورت معلوم

(صدّ) نيز خوانده شده است و معناى آن اين است كه خودش و ديگران را از راه حق منع كرده است.

وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبابٍ نيرنگ فرعون براى باطل كردن معجزه و دليلهاى موسى، جز تباهى و زيان، چيزى نبود و هيچ سودى براى فرعون نداشت.

أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ سپس خداوند به بيان اندرزهاى مؤمن آل فرعون بر مى گردد.

(مؤمن آل فرعون) ابتدا به طور اجمال و سربسته به قومش گفت: شما را به رستگارى و رشاد راهنمايى مى كنم. سپس به تفسير و توضيح آن پرداخت و سخن را با مذمت و تحقير دنيا شروع كرد، زيرا دلبستگى به دنيا ريشه هر گناه و بدى و جلب كننده خشم و عذاب الهى است. پس از آن عظمت و ستايش آخرت را بيان كرد، زيرا آن جا سراى جاودانه است. سپس كارهاى زشت و نيك و پاداش و كيفر هر يك را گوشزد كرد.

يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ عبارت «بِغَيْرِ حِسابٍ» در برابر جمله «إِلَّا مِثْلَها» است و معناى آن اين است كه كيفر كارهاى زشت و گناه، با حساب و اندازه معين است و بر آنچه شايسته و سزاوار است چيزى زياد نمى شود، ولى پاداش كارهاى نيك، حساب و اندازه اى ندارد و از آنچه مستحق و سزاوار است چيزى زياد نمى شود، ولى پاداش كارهاى نيك، حساب و اندازه اى ندارد و از آنچه مستحق و سزاوار است، هر اندازه كه خداوند بخواهد، زيادتر و بيشتر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 426

[سوره غافر (40): آيات 41 تا 46] ..... ص : 426

اشاره

وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا

أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ (42) لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (44) فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45)

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46)

ترجمه: ..... ص : 426

اى قوم من چيست كه من شما را به راه نجات دعوت مى كنم امّا شما مرا به آتش فرا مى خوانيد؟ (41)

شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و چيزى را كه نمى شناسم شريك او قرار دهم حال آن كه من شما را به سوى خداى مقتدر و بسيار آمرزنده دعوت مى كنم (42)

بى شك آنچه مرا به سوى او مى خوانيد توانايى آن را ندارد كه در دنيا و آخرت كسى را به سوى خود فرا خواند و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خداست و گزافكاران اهل دوزخند. (43)

و بزودى آنچه را كه مى گويم به ياد خواهيد آورد.

من كار خود را به خدا واگذار مى كنم، زيرا او نسبت به بندگانش بيناست. (44)

خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت و عذابهاى سختى بر آل فرعون فرود آمد. (45)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند و روزى كه قيامت ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 427

برپا شود خطاب مى رسد كه آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد. (46)

تفسير: ..... ص : 427

أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ (فعل «دعا» هم به «الى» متعدى مى شود هم به «لام») لذا گويند: دعاه الى الشي ء و للشى ء هم چنان كه فعل هدا نيز چنين است و گويند: هداه الى الطريق و للطريق.

ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ براى من به خدايى و ربوبيت آن علمى نيست و مقصود از نفى علم، نفى معلوم است و گويا گفته است: شريك قرار دهم چيزى را كه خدايى او معلوم نيست؟ و چيزى كه خدائيش معلوم نيست، چگونه مى شود او را خدا دانست.

لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ كلمه «لا جرم» به

شيوه مذهب اهل بصره است و كلمه «لا» را در بر دعوت قومش قرار داده است و «جرم» فعل است و به معناى: حق، مى باشد و «أن» و «ما» در اين جا فاعل آن است، يعنى بطلان دعوتش محقق و لازم مى شود.

با اين كه «جرم» به معناى: كسب، است، يعنى كسب اين دعوت از طرف او بطلان دعوت اوست به اين معنا كه حاصل قبول دعوت آنها بطلان دعوت خود اوست.

بعضى گويند: «لا جرم» همانند لا بدّ است و فعل از ماده: جرم، است كه به معناى قطع و جدايى است هم چنان كه بدّ فعل است از ماده تبديد و به معناى تفريق است، بنا بر اين هم چنان كه معناى: لا بد أنك تفعل كذا تو ناگزيرى كه چنين كنى، به معناى:

لا بد لك من فعله، مى باشد، همچنين معناى جمله: لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ ناگزير براى آنها آتش است، به معناى: لا قطع لهم النار است، يعنى براى هميشه مستحق آتش اند و استحقاق آنها هرگز قطع نمى شود و همچنين باطل بودن دعوت بتها هم قطع نمى شود، يعنى پيوسته باطل است و هرگز از بطلان جدا نمى شود تا به حق و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 428

درستى تبديل شود.

لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ مقصود اين است آن بتهايى كه مرا به عبادت آنها دعوت مى كنيد، خود آنها براى خودشان دعوتى نكرده اند و ادعاى خدايى ندارند. برخى گويند:

مقصود اين است آنها توانايى استجابت دعوتى را كه براى دنيا و آخرت سودى داشته باشد ندارند، يا منظور اين است دعوتى را كه استجابت مى كنند هيچ سودى ندارد و مانند بى دعوتى است و يا معنا اين است كه

مقصود از دعوت، استجابت است و استجابت به اسم دعوت خوانده شده است چنان كه فعل مجزى عليه در اين مثال كما تدين تدان به نام جزا خوانده شده است.

فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ پس شما بزودى، هنگام نزول عذاب يا روز قيامت صحت و درستى و اندرزهايى را كه به شما گفته ام به ياد خواهيد آورد.

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ... و من كارهايم را به خدا وا مى گذارم و بر او توكل مى كنم.

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها كلمه «النّار» يا بدل است از عبارت «سُوءُ الْعَذابِ» و يا خبر است براى مبتداى محذوف و در اصل هو النّار بوده است و يا مبتداست و خبرش جمله «يُعْرَضُونَ عَلَيْها» مى باشد.

غُدُوًّا وَ عَشِيًّا در اين دو وقت آنها را عذاب مى كنيم و در ميان اين دو زمان خداوند به حال آنها آگاهتر است، پس يا آنها را به گونه اى ديگر عذاب مى كند و يا عذاب را از آنها باز مى دارد.

هنگامى كه روز قيامت بر پا شود به آنان گويند «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» يعنى اى آل فرعون به سخت ترين آتش جهنم داخل شويد و «ادخلوا» نيز خوانده شده است يعنى به خزنه دوزخ گويند آنها را داخل جهنم كنيد. اين آيه بر صحت عذاب قبر [و عالم برزخ ] نيز دلالت دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 429

[سوره غافر (40): آيات 47 تا 50] ..... ص : 429

اشاره

وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ (47) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ (48) وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49) قالُوا أَ

وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (50)

ترجمه: ..... ص : 429

و در آتش دوزخ با يكديگر به مجادله برخيزند و ناتوانان به گردنكشان گويند: ما پيرو شما بوديم آيا مى توانيد اندكى از آتشى را كه نصيب ما شده بكاهيد و بر خود بيفزاييد؟ (47)

سركشان گويند:

ما همگى در آتشيم البتّه خداست كه ميان بندگانش داورى كرده است. (48)

و آنها كه در آتشند به نگهبانان جهنّم گويند: از پروردگارتان بخواهيد كه يك روز از عذاب ما را بكاهد. (49)

مى گويند: آيا پيامبرانتان با دليلهاى روشن پيش شما نيامده بودند؟

مى گويند: آرى، مى گويند پس دعا كنيد كه دعاى كافران جز در تباهى نخواهد بود. (50)

تفسير: ..... ص : 429

وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ به يادآور هنگامى كه در آتش با يكديگر مجادله مى كنند.

إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً كلمه «تبعا» يا به معناى پيروان و جمع تابع است مانند «خدم» كه جمع «خادم» است و يا به معناى ذوى تبع است كه آن هم به معناى پيروان است و يا صفتى است كه به صورت مصدر گفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 430

إِنَّا كُلٌّ فِيها كلمه «كلّ» معرفه است و تنوين آن به جاى مضاف اليه و در اصل «كلّنا فيها» بوده است.

لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ در اين عبارت نفرموده لخزنتها «كه ضميرها به نار برگردد» زيرا ذكر جهنم هول انگيزتر است و احتمال مى رود كه جهنم گودترين جاى آتش باشد چنان كه به گودترين جاى «چاه» گويند: بئر جهنّام.

أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ اين عبارت التزام آنهاست به دلايل توحيد و همچنين توبيخ و سرزنش آنها نيز هست.

قالُوا فَادْعُوا نگهبانان دوزخ به كافران گفتند: شما خودتان را دعا كنيد زيرا ما جز با اجازه خداوند نمى توانيم دعا كنيم و خداوند در اين مورد به

ما اجازه دعا نداده است.

[سوره غافر (40): آيات 51 تا 60] ..... ص : 430

اشاره

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (51) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ (53) هُدىً وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (54) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (55)

إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (56) لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لا الْمُسِي ءُ قَلِيلاً ما تَتَذَكَّرُونَ (58) إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59) وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 431

ترجمه: ..... ص : 431

ما به طور مسلّم پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگى دنيا و روز قيامت كه گواهان به پاى مى ايستند يارى مى دهيم. (51)

روزى كه پوزش خواستن ستمكاران سودى ندهد و لعنت خدا از آن آنها و سراى بد نيز براى آنهاست. (52)

ما به موسى مرتبه هدايت داديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب (تورات) قرار داديم. (53)

كتابى كه مايه هدايت و تذكّر براى خردمندان است. (54)

شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و تسبيح و ستايش خدايت را هر شامگاه و بامداد به جا آور. (55)

آنان كه بى هيچ دليلى كه از آسمان آمده باشد درباره آيات خدا ستيزه جويى مى كنند

در دلهايشان جز غرور و نخوت چيزى نيست و هرگز به منظور خود نخواهند رسيد. پس به خدا پناه ببر كه او شنوا و بيناست. (56)

آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها بسى بزرگتر و مهمّتر است، ولى بيشتر مردم نمى دانند (57)

هرگز نابينا و بينا برابر نيستند همچنين كسانى كه ايمان آورده اند و نيكوكار شدند با بزه كاران يكسان نيستند، ولى اندكند آنان كه متذكّر مى شوند. (58)

براستى قيامت خواهد آمد و در آن ترديدى نيست، ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند. (59)

پروردگارتان گفت مرا بخوانيد تا شما را پاسخ گويم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 432

كسانى كه از پرستش من سركشى مى كنند بزودى با خوارى و ذلّت وارد دوزخ مى شوند. (60)

تفسير: ..... ص : 432

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا ما پيامبرانمان را، با چيرگى بر مخالفشان در دنيا و آخرت پيروزى مى دهيم هر چند گاهى مخالفان پيروز مى شوند ولى سرانجام پيروزى با پيامبران است.

يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ كلمه «يوم» در اين عبارت بدل از «يوم» پيش از آن است.

لفظ «اشهار» جمع شاهد است و مقصود فرشتگان و پيامبران و اوليائند فعل «لا ينفع» هم با «تاء» و هم با «ياء» خوانده شده است.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى مقصود از هدايت معجزه ها تورات و دستورهاى دينى است كه خداوند به آنها داده است.

وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ پس از هدايت و دستورهاى دينى كتاب تورات را براى بنى اسرائيل به ارث گذاشتيم.

هُدىً وَ ذِكْرى بودن كتاب در ميان آنها براى هدايت و تذكر و يادآورى است.

اين دو كلمه يا حالند و يا مفعول له هستند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس اى پيامبر صبر كن زيرا وعده خداوند در ضمانت يارى پيامبرانش حق

و مسلم است. در اين جا خداوند حال موسى و پيروز كردنش را بر فرعون و سپاهيانش و باقى گذاشتن آثار هدايت را در بنى اسرائيل شاهد آورده است بنا بر اين خداوند همان طور كه موسى را يارى كرد تو را هم يارى مى كند.

وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ خداوند براى اين كه بر درجات پيامبرانش بيفزايد و همچنين استغفار سنت و شيوه امتش شود، او را امر به استغفار و دعا كرده است.

إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ در سينه آنها جز كبر و غرور چيزى نيست و آنها اراده رياست و تقدم دارند و مى خواهند كه كسى بالاتر از آنها نباشد، لذا تو را دشمن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 433

مى دارند و معجزاتت را انكار مى كنند و اين بدان سبب است كه نبوت برتر از هر سلطنت و رياستى است و يا مقصود اين است كه مى خواستند پيامبرى از آن آنها باشد نه از آن تو.

ما هُمْ بِبالِغِيهِ آنها به خواسته هاى خود و آنچه مقتضاى كبر و نخوت آنها بود، كه همان اراده رياست يا مقام نبوت بود، دست نيافتند.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ بنا بر اين از شر آنها به خدا پناه ببر، زيرا او سخنان آنها را مى شنود و به احوال آنان بيناست. مفهوم اين آيه تهديدى براى كافران است.

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ چون انكار كافران و مجادله هاى آنها در آيات خدا شامل انكار بعث و زنده شدن روز قيامت بود، خداوند براى آنها از آفرينش آسمانها و زمين دليل آورد، زيرا كافران به اين كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است اقرار و اعتراف داشتند، بنا بر

اين آفرينش انسان نسبت به آسمانها و زمين (براى خداوند) بسيار آسانتر و ساده تر است.

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ سپس خداوند تفاوت ميان بينا و نابينا را، براى بيان تفاوت ميان نيكوكار و بزه كار، مثال آورده است.

قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ فعل «تتذكرون» هم با (تاء) و هم با (ياء) (يتذكرون) خوانده شده است.

لا رَيْبَ فِيها ناگزير روز قيامت مى آيد و هيچ ترديدى در آن نيست، زيرا پاداش و جزاى كارها حتمى و مسلم است.

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ شما مرا بخوانيد و دعا كنيد و هر گاه كه مصلحت باشد شما را اجابت مى كنم.

برخى گويند: معنا اين است كه شما دعا كنيد تا ثواب به شما بدهم و در حديث است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

الدعاء هو العبادة

: دعا خود عبادت است و اين آيه را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 434

تلاوت فرمود و از امام باقر عليه السلام نقل است كه فرمود: (ادعونى) همان دعاست و بالاترين عبادت نيز دعاست.

[سوره غافر (40): آيات 61 تا 68] ..... ص : 434

اشاره

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61) ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62) كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (64) هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (65)

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ

الْعالَمِينَ (66) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 435

ترجمه: ..... ص : 435

خداوندى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن بياراميد و روز را روشنايى بخشيد. خدا فضل خود را به مردم ارزانى مى دارد، ليكن بيشتر مردم سپاسگزار نيستند. (61)

اين است خداى يكتا پروردگار شما آفريننده هر چيزى، خدايى جز او نيست، از ايمان به خدا به كجا روى بر مى گردانيد. (62)

آنان كه آيات خدا را انكار مى كنند از ايمان روى بر مى گردانند. (63)

خداست كه زمين را قرارگاه شما ساخت و آسمان را چون بنايى برافراشت و شما را صورت بخشيد و صورتهايتان را نيكو آفريد و از پاكترين چيزها به شما روزى داد، اين است خداى يكتا پروردگار شما برتر و بزرگوار است خدايى كه پروردگار جهانيان است. (64)

او زنده ابدى است، خدايى جز او نيست، پس او را بخوانيد در حالى كه دين او را به اخلاص پذيرفته باشيد. ستايش از آن خدايى است كه پروردگار جهانيان است. (65)

بگو مرا از پرستش چيزهاى باطلى كه شما مى پرستيد باز داشته اند در حالى كه از جانب پروردگارم دليلهاى روشنى برايم آمده است و من مأمورم كه تنها در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم. (66)

او خدايى است كه شما را از خاك سپس از نطفه و سپس از لخته خونى بيافريد.

آن گاه شما را از رحم مادر به صورت

طفلى بيرون آورد تا به سنّ جوانى و كمال برسيد و سپس پير و سالخورده شويد، برخى از شما پيش از پيرى مى ميريد و هدف اين است كه به سر آمد عمر خود برسيد و شايد در قدرت خدا تعقّل كنيد. (67)

او خدايى است كه زنده مى كند و مى ميراند و هنگامى كه خلقت چيزى را اراده كند تنها به آن مى گويد: موجود شو پس بى درنگ موجود مى شود. (68)

تفسير: ..... ص : 435

وَ النَّهارَ مُبْصِراً اسناد «مبصر»، به «نهار» اسناد مجازى است و مقصود اين است كه در روز مى توان ديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 436

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ كلمه «فضل» به صورت اضافه و نكره ذكر شده است تا بيانگر اين باشد كه هيچ فضلى با آن برابرى و موازنه نمى كند.

لفظ «ناس» در آيه به اين سبب تكرار شده تا بفهماند كه كفران نعمت مخصوص به انسان است و تنها انسان است كه سپاسگزارى نمى كند.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ «ذلكم» اشاره به اين است كه آن ذات معلوم و مشخصى كه مختص به اين كارهاست همو خداوند است و كلمه هاى بعد از «اللَّه» همه اخبار مترادف هستند يعنى كسى كه جامع تمام اين صفتها از ربوبيّت و آفريدن اشيا و يگانگى است خداوند است.

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ با اين حال چگونه از پرستش خدا به پرستش بتها روى مى آوريد.

سپس خداوند تذكر مى دهد كه تمام كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند منحرف و دروغگويند هم چنان كه اين كافران منحرفند.

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً بار ديگر خداوند خودش را به كارهايى كه مختص به خود اوست توصيف مى كند و مى فرمايد:

خدا آن كسى است كه زمين را قرارگاه انسان ساخت و آسمان را همچون بنا يعنى قبه اى برافراشت.

خيمه ها و چادرهاى بزرگ عربها (كه مانند قبه است) بناهاى آنهاست. «1» آسمان نيز در نظر مانند قبه و چادر بزرگى است كه روى زمين افراشته شده است.

فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ پس او را بخوانيد در حالى كه خود را در اطاعت و دعا و عبادت او و همچنين هنگامى كه مى گوييد: الحمد للَّه ربّ العالمين از شرك پاك ساخته و خالص كرده باشيد.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ من دستور دارم كه نسبت به امر پروردگار جهانيان تسليم باشم.

__________________________________________________

1- عبارت تفسير كشاف چنين است: و منه: ابنية العرب لمضاربهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 437

لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ اين عبارت متعلق به فعل محذوفى است و در تقدير چنين است:

ثمّ يبقيكم لتبلغوا و لتكونوا شيوخا شما را باقى مى گذارم تا به زمان جوانى و پيرى برسيد.

وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و اين كارها انجام مى شود تا هر كس به زمان معين و اجل حتمى خود كه وقت مرگ يا روز قيامت است برسد.

وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ مقصود از «من قبل» يا فوت قبل از پيرى و سالخوردگى است و يا قبل از تمام اين جريانهاست (و آن در صورتى است كه بچه سقط شود).

وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ شايد شما درباره اين امور تعلق كنيد و در چيزهايى پند آموز و حجتهاى خداوند بينديشيد.

فَإِذا قَضى أَمْراً هنگامى كه خدا چيزى را اراده كند بى زحمت و مشقتى آن را به وجود مى آورد.

خداوند اراده را نتيجه تواناييش بر زنده كردن و ميراندن و ساير كارهاى مذكور قرار داده است آن كارهايى كه همه

نمايانگراند كه هيچ چيز از مقدورات براى او ممتنع نيست و گويا فرموده است: به سبب اين توانايى و قدرت است كه هر گاه امرى را اراده كند انجام مى دهد و هيچ چيز مانع او نيست و موجود كردن آن امر آسانترين و سريعترين چيز است.

[سوره غافر (40): آيات 69 تا 76] .... ص : 437

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69) الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ (73)

مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ (74) ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 438

ترجمه: ..... ص : 438

آيا نديدى آنهايى كه در آيات خدا مجادله مى كنند، چگونه از راه حقّ منحرف مى شوند. (69)

كسانى كه اين كتاب و آنچه را كه به وسيله پيامبران فرستاديم دروغ مى انگارند بزودى كيفر خود را خواهند ديد. (70)

آن گاه كه غلها و زنجيرها را به گردنشان اندازند و آنها را بكشند. (71)

در آب جوشان افكنده شوند و سپس در آتش افروخته شوند. (72)

آن گاه به آنها گفته مى شود: كجا هستند آن شريكانى كه براى خدا قرار مى داديد؟ (73)

آنانى كه جز خدا پرستش مى كرديد؟ مى گويند: همه محو و نابود شدند، بلكه ما اصلا پيش از اين چيزى را پرستش نمى كرديم! خدا كافران را بدين سان گمراه مى كند. (74)

اين عذاب بدان سبب است كه به ناحقّ در زمين شادى مى كرديد و از روى غرور و مستى، دايم به نشاط و شهوت پرستى مشغول بوديد. (75)

از درهاى دوزخ وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد و جايگاه سركشان چه بد جايگاهى است. (76)

تفسير: ..... ص : 438

أَنَّى يُصْرَفُونَ (آيا نمى بينى) از چه راهى و چگونه از راه حق به گمراهى باز مى گردند.

إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ لفظ إذ «اذا» است زيرا هر گاه وقوع امرى در آينده حتمى و مسلم باشد خداوند از آن به صورت چيزى كه اتفاق افتاده است خبر مى دهد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 439

وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ عبارت «يسحبون» حال است (و محلا منصوب است).

فِي الْحَمِيمِ واژه «حميم» به آب جوشانى گفته مى شود كه در نهايت جوشش و حرارت باشد.

ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ سپس در آتش افكنده مى شوند و آتش به وسيله آنها افروخته مى شود.

بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً براى ما آشكار شد كه آنها چيزى نبودند و

ما هم به هيچ روى آنها را عبادت نمى كرديم.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ همانند گمراه شدن معبودان كافران از نظر آنها، خداوند كافران را نيز درباره خدايانشان گمراه كرد به طورى كه اگر مى خواستند يكديگر را ملاقات كنند نمى توانستند و با يكديگر برخورد نمى كردند.

ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ اين گمراهى به سبب شادمانى سرشارى است كه بر خلاف حق در زمين داشتيد و آن شرك و پرستش بتهاست.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ مقصود از: مثوى، جهنم است (كه بسيار بد جايگاهى است).

[سوره غافر (40): آيات 77 تا 81] ..... ص : 439

اشاره

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (77) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (79) وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80) وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ (81)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 440

ترجمه: ..... ص : 440

صبر كن كه البته وعده خدا حقّ است، يا بعضى از كيفرهايى را كه به آنها وعده داده ايم به تو نشان مى دهيم يا تو را از دنيا ببريم.

بازگشت آنها به سوى ماست. (77)

پيش از تو پيامبرانى فرستاديم، داستان گروهى را برايت گفته ايم و داستان برخى را نگفته ايم، هيچ پيامبرى را نرسد كه معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد و چون فرمان خدا در رسد به حقّ داورى خواهد شد و آنان كه بر باطل بوده اند زيان خواهند ديد. (78)

خداست كه چهارپايان را برايتان آفريد تا بعضى را سوار شويد و گوشت بعضى را بخوريد. (79)

و براى شما در آنها منافع بسيار ديگرى است و مى توانيد با آنها به حاجتها و هدفهايى كه در نظر داريد برسيد و بر آنها و بر كشتيها سوار شويد. (80)

او آياتش را به شما مى نماياند پس كدام يك از آيات او را انكار مى كنيد؟ (81)

تفسير: ..... ص : 440

فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ اين عبارت در اصل «ان نرينك» بوده است و حرف «ما» براى تأكيد معناى شرط، زياد شده است و به همين سبب است كه نون تأكيد به فعل ملحق شده است، به عنوان مثال نمى گويند: ان تكرمنى أكرمك، ليكن مى گويند: اما تكرمنى أكرمك.

فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ اين عبارت به جمله «نَتَوَفَّيَنَّكَ» مربوط است و جزاء شرط «نرينك» حذف شده و در اصل چنين بوده است «فاما نرينك بعض الذى نعدهم من العذاب فى حياتك و هو القتل يوم بدر فدك منظور اين است يا بعضى از عذابها را كه به آنها وعده داده ايم در زندگى تو به تو نشان مى دهيم، مانند كشتار روز بدر، كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 441

واقع شد.

أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ يا اين

است پيش از اين كه به آنها عذاب برسد تو را از دنيا مى بريم، زيرا روز قيامت بازگشت همه به سوى ماست. و ما آنچه را كه شايسته آنهاست انجام خواهيم داد و هيچ يك از نظر ما دور نخواهد ماند.

مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ برخى از پيامبران هستند كه داستان و اخبار آنها را براى تو گفته ايم.

وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ و بعضى ديگر هستند كه سرگذشت آنها را براى تو نگفته ايم.

لِتَرْكَبُوا مِنْها تا اين كه بر بعضى از حيوانها سوار شويد و براى حج يا جنگ يا از شهرى به شهر ديگر، براى تبليغ دين يا تحصيل علم، هجرت كنيد. اين گونه كارها هدفهاى دينى است كه اراده خداى حكيم به آنها تعلق مى گيرد، ولى تغذيه از آنها منافع مباحى است كه اراده خداوند به آن تعلق نمى گيرد.

وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ بر حيوانها و بر كشتيها در خشكى و دريا سوار مى شويد.

يُرِيكُمْ آياتِهِ

خداوند حجتها و دليلها و آيات خودش را به شما نشان مى دهد.

َيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ

مفهوم اين عبارت توبيخ و سرزنشى است براى كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند.

[سوره غافر (40): آيات 82 تا 85] ..... ص : 441

اشاره

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ (84) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (85)

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 442

ترجمه: ..... ص : 442

آيا آنها در زمين سر نمى كنند تا عاقبت كسانى را كه پيش از اينها بوده اند بنگرند چگونه بوده است؟ مردمى كه نيرويشان بيشتر و آثارشان در زمين فزونتر بود هرگز دست آوردهايشان نتوانست آنها را بى نياز كند. (82)

چون پيامبرشان با دليلهاى روشن به سويشان آمدند به دانش خود دلخوش بودند تا وعده عذابى كه مسخره مى كردند همه را فرا گرفت. (83)

هنگامى كه سختى عذاب ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداى يكتا ايمان آورديم و به بتهايى كه شريك خدا قرار داده بوديم كافر شديم. (84)

امّا بدان هنگام كه عذاب ما را ديدند ايمان آنها برايشان سودى نداشت، اين سنّت خداست در رفتار با بندگانش و كافران در آن روز زيانكار شده اند. (85)

تفسير: ..... ص : 442

وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ مقصود از «آثار» ساختمانها و قصرهاى بزرگى است كه ساخته بودند و كارگاهها و كارخانه هايى كه داشتند. برخى گويند: منظور آثار پاهاى آنهاست كه به هنگام راه رفتن، به سبب بزرگى اندام آنها، به جاى مى ماند.

فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ حرف «ما» در جمله «فَما أَغْنى » يا نافيه است و يا استفهاميه و در محل نصب است و «ما» ى دوم يا مصدريه و يا موصوله است و در محل رفع است و مقصود اين است كه دست آوردهايشان آنها را از چه چيز بى نياز كرد.

فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ مفسران در مفهوم اين عبارت و معناى علم چند قول گفته اند: ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 443

اول آن كه اين عبارت به طريق استهزا و تمسخر گفته شده است هم چنان كه در اين آيه چنين است: بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ «بلكه آنها در باب

آخرت علم پيدا كردند» «1». و علم آنها نسبت به آخرت اين بود كه مى گفتند: ما دو مرتبه زنده نمى شويم و به اين گمان خود دلخوش بودند و با آن، وحى و علم پيامبران را رد مى كردند.

دوم اين كه مقصود از علم، دانش و علم فلاسفه است كه آنان علم پيامبران را در برابر علم خود كوچك مى دانستند.

گويند: سقراط كه در زمان موسى بود «2» پيش موسى آمد و گفت: ما مردمان مهذّبى هستيم و نيازى به راهنما نداريم.

سوم اين كه شادمانى و دلخوشى براى پيامبران است و مقصود اين است كه چون پيامبران، نادانى كافران و استهزاى آنان را نسبت به دين و دستورهاى الهى

__________________________________________________

1- نمل/ 66.

2- علامه مصنف محترم اين داستان را به پيروى از زمخشرى در كشاف نقل كرده است و نقل اين داستان از سوى اين دو عالم بزرگوار كه هر دو اهل بحث و تحقيقند در نهايت شگفتى است، زيرا سقراط در حدود چهارصد سال پيش از ميلاد مسيح در سن هشتاد سالگى يا بيشتر مرده است و موسى بيش از هزار سال قبل از سقراط بوده است، زيرا بنا بر آنچه در تفسير شيخ ثقه، على بن ابراهيم، آمده است ميان زمان موسى و عيسى هزار ششصد سال فاصله است و بنا بر بعضى از كتابهاى تاريخ از اين هم بيشتر است، بنا بر اين سقراط كجا و زمان موسى كجا؟ سقراط حكيمى بود الهى كه قومش را به يگانگى مى خواند و در طول زندگيش با بت و بت پرستى مبارزه كرد تا سرانجام سم به او نوشانيدند. آنچه ما گفتيم بر شخص پژوهشگر دقيق پنهان نيست. كتابهاى تاريخ،

تفسير و حديث را بنگريد تا درستى گفتار ما را بيابيد و به عظمت و بزرگى مقام مصنف و صاحب كشاف، مغرور نشويد و گول نخوريد و اين مثال را يادآور شويد كه از قديم گفته اند: كم ترك الأول للآخر: بسا چيزهايى است كه اولى براى آخرى گذاشته است. در بعضى از كتابها اين چنين داستان واهى را درباره افلاطون الهى يا جالينوس با حضرت عيسى عليه السلام گفته اند. ما، در تعليقات خود بر كتاب جنة المأوى، ص 262، چاپ اول تبريز، متذكر شده ايم كه اين داستان نيز واقعيتى نيز ندارد، زيرا زمان آن دو كجا و زمان عيسى كجا؟- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 444

ديدند، به سبب علمى كه خدا به پيامبران داده بود و به سبب اين كه عذاب و كيفر استهزا و نادانى كافران آنها را فرا گرفت، شادمان بودند و خداى را سپاس مى گفتند.

چهارم اين كه منظور از علم، دانش و علم كافران به امور دنياست، چنان كه خداوند در اين آيه فرموده است: يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا «آنان به ظاهر زندگى دنيا آگاهند» «1» و هنگامى كه پيامبران با علوم الهى و دينى به سوى آنها آمدند، كافران به علوم پيامبران توجهى نكردند، زيرا علوم پيامبران باعث ترك دنيا و جلوگيرى از هواهاى نفسانى و شهوات بود و كافران معتقد بودند كه علمى نافع تر از علم خودشان نيست، بنا بر اين شاد و دلخوش بودند.

فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ روا نيست (و خلاف عدالت است) كه ايمان آوردن آنها، هنگام ديدن عذاب، برايشان سودى داشته باشد.

سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي عبارت «سُنَّتَ اللَّهِ» مانند هر مصدر مؤكدى، به جاى وعد اللَّه مى باشد.

هُنالِكَ

الْكافِرُونَ لفظ «هنالك» اشاره مكانى است ولى به كنايه و استعاره براى زمان آمده است، يعنى در زمان ديدن عذاب، زيان كافران آشكار شد، همچنين در اين آيه خدا پس از آن كه گفته است: فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ، فرمود: وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ، «يعنى زمانى كه امر خدا بيايد، يا زمانى كه به حق داورى شود كافران زيانكار شوند». «2»

__________________________________________________

1- روم/ 76.

2- روم/ 78.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 445

سوره حم سجده (فصّلت) ..... ص : 445

اشاره

اين سوره مكّى است. پيش كوفيان داراى 54 آيه و پيش بصريان 52 آيه است زيرا كوفيان حم را يك آيه و عاد و ثمود را نيز يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 445

از أبىّ بن كعب روايت شده است [كه پيامبر فرمود]: هر كس سوره حم سجده را بخواند به تعداد هر حرفى از اين سوره ده حسنه به او داده مى شود. «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: كسى كه حم سجده را بخواند روز قيامت اين سوره در برابر او تا جايى كه چشمش كار مى كند نور و روشنايى مى شود و مايه سرور او خواهد شد و در دنيا نيز به مقامى مى رسد كه مورد ستايش و غبطه ديگران خواهد بود. «2»

[سوره فصلت (41): آيات 1 تا 8] ..... ص : 445

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (2) كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8)

__________________________________________________

1-

من قرأ حم السّجدة أعطى من الأجر بعدد كل حرف منها عشر حسنات.

[.....] 2-

من قرأ حم السّجدة كانت له نورا يوم القيامة مدّ بصره و سرورا و عاش فى هذه الدّنيا مغبوطا محمودا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

حم (1)

اين كتابى است كه از جانب خداى بخشاينده مهربان فرو فرستاده شده است. (2)

كتابى است كه آيه هايش بروشنى بيان شده قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه آگاهند. (3)

هم مژده دهنده و هم بيم دهنده است ولى بيشترشان رويگردان شدند و لذا چيزى نمى شنوند. (4)

آنها گفتند: دلهاى ما از دعوتت در پرده است و گوشهايمان سنگين است و ميان ما و تو حجابى است. تو به كار دين خود پرداز ما هم به كار كيش خود مى پردازيم. (5)

بگو من انسانى همانند شما هستم. به من وحى شده كه پروردگارتان خداى يكتا است. پس بدو روى آوريد و از وى آمرزش بخواهيد و واى بر مشركان. (6)

آنهايى كه زكات نمى دهند و عالم آخرت را منكرند. (7)

اما آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مى كنند پاداش جاودانى دارند. (8)

تفسير: ..... ص : 446

تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كلمه «تنزيل» يا مبتدا است و «كتاب» خبر آن است و يا خبر براى مبتداى محذوف است و «كتاب» يا بدل از آن و يا خبر بعد از خبر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 447

قُرْآناً عَرَبِيًّا كلمه «قرءانا» مخصوص به مدح و منصوب است يعنى مقصود من از كتاب مفصّل قرآنى است كه داراى اين ويژگى باشد برخى گويند: نصب آن به عنوان حال است يعنى آيه هاى آن تفصيل داده شده در حالى كه قرآنى است به زبان عربى.

لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ آنچه از آيه هاى مفصل و روشن كه فرستاديم به زبان عربى خودشان بود و هيچ چيز از آن آيه ها براى آنها مشتبه و نامفهوم نبود.

كلمه «لقوم» يا متعلق به «فصلت» و يا متعلق به «تنزيل» است، يعنى براى آنها اين آيه ها

را تفصيل داديم و يا براى آنها از جانب خداى رحمان فرو فرستاده شده است.

و بهتر از اين دو قول اين است كه آن را مانند ما قبل و ما بعدش صفت قرار دهيم، تا ميان صفتها و صله ها فرق نباشد يعنى قرآن به زبان عربى براى مردم عرب است.

بَشِيراً وَ نَذِيراً مومنان را به وسيله آيه هايى كه بيانگر بشارت است مژده و اميد مى دهد و كافران را به وسيله آيه هايى كه بيانگر تهديد است بيم مى دهد.

فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ گوش نمى دادند، يعنى آنان را نمى پذيرفتند و نه پيروى مى كردند.

قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ دل ما را پرده اى در برابر دعوت تو گرفته است بنا بر اين آنچه تو مى گويى در آن نفوذ نمى كند.

وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ گوش ما در شنيدن قرآن سنگين و ناشنوا است.

وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ ميان ما و ميان تو پرده و مانع بسيار بزرگى است. اينها مثالهايى است براى نماياندن انزجار و تنفر دلهايشان از پذيرفتن دين حقّ.

فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ تو به دين خود عمل كن ما هم به دين خود عمل مى كنيم، يا معنا اين است كه تو بر ضد ما هر چه مى توانى انجام ده ما هم بر ضد تو هر چه مى توانيم انجام مى دهيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 448

فايده «من» زايده در عبارت «مِنْ بَيْنِنا ...» اين است كه اگر مى گفت: و بيننا و بينك حجاب معنا اين بود كه ميان دو طرف يك پرده اى وجود دارد، در صورتى كه معناى «مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ» اين است كه سراسر مسافت ميان ما و تو پر از پرده و مانع است و هيچ جاى خالى نيست.

قُلْ إِنَّما أَنَا

بَشَرٌ مِثْلُكُمْ اين عبارت جواب سخنان كافران است كه گفتند «قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ» و مقصود اين است كه من فرشته نيستم بلكه من هم انسانى هستم مانند شما تنها تفاوت اين است كه به من وحى مى شود ولى به شما نمى شود و اكنون به دليل وحى پيامبرى من درست و ثابت است بر شما واجب است كه از من پيروى كنيد.

فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ بنا بر اين رو به او آريد و با ايمان به يگانگى او و اخلاص در عبادت به او توجه كنيد و از شرك و بت پرستى از او طلب آمرزش و استغفار كنيد.

الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ خداوند از ميان صفتهاى كافران منع زكات را بخصوص با كفر به آخرت به هم پيوست و همانند هم قرار داده است زيرا انسان ثروت و مالش را از هر چيز بيشتر دوست دارد و اگر آن را در راه خدا بخشيد، دلالت بر ثبات و پايدارى در دينش و نيت درستش دارد. افزون بر اين در مفهوم آن تشويق و تحريك شديد به پرداخت زكات و ترساندن از منع آن وجود دارد، زيرا خداوند منع آن را با انكار آخرت يكى دانسته است.

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ پاداش و اجر آنها قطع نمى شود و پيوسته و دائمى است يا مقصود اين است كه اجر آنها بدون منت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 449

[سوره فصلت (41): آيات 9 تا 15] ..... ص : 449

اشاره

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ (9) وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ (10)

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (14) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (15)

ترجمه: ..... ص : 449

بگو آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد؟ و براى او همتا و مانند قرار مى دهيد؟ او پروردگار جهانيان است. (9)

او بر روى زمين كوه هايى پديد آورد و آن را پر بركت ساخت و در چهار روز، روزى همه را معيّن كرد درست يكسان به اندازه همه سائلان. (10)

آن گاه به آفرينش آسمان كه دودى بود پرداخت. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد [به وجود آييد] آنها گفتند: ما از روى طاعت و فرمانبردارى مى آييم. (11)

آن گاه هفت آسمان را در دو روز آفريد و كار هر آسمانى را به آن وحى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 450

فرمود و آسمان زيرين را به چراغهايى (ستارگان) بياراستيم. و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم. اين است تقدير خداوند دانا. (12)

اگر آنها روى گرداندند بگو: من شما را به صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمود تهديد مى كنم. (13)

آن

گاه كه رسولان از پيش رو و پشت سر (از هر سو) نزدشان آمدند و آنها را به پرستش خداى يگانه دعوت كردند كافران گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى مى فرستاد، لذا به آنچه شما مبعوث شده ايد ايمان نمى آوريم. (14)

اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبّر و سركشى كردند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟ آيا آنها نمى ديدند خداوندى كه آنها را آفريده است از آنها بسيار قوى تر است، با اين حال آيات ما را انكار مى كردند. (15)

تفسير: ..... ص : 450

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ استفهام در اين عبارت استفهام تعجبى است يعنى چگونه به خودشان اجازه مى دهند به كسى كه زمين و آسمان را در دو روز آفريد كافر شوند و براى او شبيه و مانندهايى قرار دهند و آنان را پرستش كنند.

ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ آن كسى كه بر آفرينش موجودات توانا است تربيت كننده جهان و مالك تصرف در آنهاست.

وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها و در روى زمين كوه هاى ثابت و پابرجايى قرار داد تا هر كس كه بخواهد بتواند از منافع كوه ها بهره مند شود.

وَ بارَكَ فِيها و خير و بركت در زمين قرار دارد.

وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها و روزى و غذاهاى موجودات روى زمين را در زمين مقدر و معين كرد.

فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ اين عبارت در اصل: فى تتمة اربعة ايام، بوده است يعنى از آغاز تا آفرينش چهل روز تمام و گويا فرموده است: تمام اين كارها (آفرينش جهان و ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 451

كارها) در چهار روز كامل به طور مساوى بى كم و زياد انجام شده است.

سواء للسّائلين كلمه «سواء» با سه حركت خوانده شده است: جرّ به

عنوان اين كه صفت براى «ايّام» باشد، نصب به عنوان اين كه در اصل: استوت سواء، بوده است، يعنى يكسان و مساوى و رفع به عنوان اين كه در تقدير: هى سواء بوده است.

عبارت «لِلسَّائِلِينَ» يا متعلق به محذوف است و گويا گفته است اين انحصار در چهار روز براى كسانى كه بپرسند زمين و آنچه در آن است در چند روز آفريده شده است؟ يا متعلق به «قدر» است يعنى خداوند روزى و غذا را در روى زمين براى كسانى كه طالب و نيازمند به آن هستند مقدر و معين كرده است.

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ اين عبارت مانند اين است كه بگويى: استوى الى مكان كذا به آن مكان توجه كامل دارد اين مثل هنگامى گفته مى شود كه تمام توجه به سوى چيزى شود به طورى كه هيچ چيز ديگر در نظر نباشد و اين از ماده استواء است كه ضد اعوجاج و كجى است و به همين معناست سخن عربها كه مى گويند:

استقام اليه. و امتدّ اليه: تمام توجه خود را به سوى او كرد و به جانب او كشيده شد.

و مانند اين مورد است اين آيه كه خداوند فرمود: فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ «به سوى او توجه كامل كنيد». (فصلت/ 6) مقصود آيه شريفه اين است كه پس از آفرينش زمين و آنچه در آن است حكمت خداوند او را به آفريدن آسمان خواند بى آن كه چيزى او را از اين كار منصرف كند.

فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ مقصود از اين كه خدا آسمان و زمين را امر كرد به آمدن و پاسخ آنها كه گفتند: ما در حال

فرمانبردارى مى آييم، اين است كه خداوند ايجاد و هستى آنها را اراده كرد و آنها از اراده خداوند امتناع نكردند و همان طور كه خدا خواسته بود هستى يافتند. و چنين نيست كه در حقيقت امرى و جوابى باشد و اين از مجازهايى است كه به آن «تمثيل» مى گويند و مراد اين است كه آنها مانند دو مامورى كه از سوى آمر مطاعى دستورى به آنها داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 452

شود مطيع و فرمانبردار بودند.

خداوند در آغاز جرم زمين را بى گسترش آن آفريد و پس از خلق آسمان آن را گسترش داد چنان كه مى فرمايد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها «و زمين پس از آن گسترش يافت». (نازعات/ 30) بنا بر اين منظور از اتيان آن دو به شكلى كه شايسته است اين است كه: تو اى زمين براى اين كه جايگاه ساكنانت باشى گسترده شو و تو اى آسمان مانند سقفى بر روى ساكنان زمين قرار گير و معناى «اتيان» واقع شدن و به وجود آمدن است چنان كه گويند: اتى عمل فلان مقبولا عمل فلانى مورد قبول واقع شد.

طوعا او كرها اى عبارت مثال است براى تأثير قدرت خداوند در زمين و آسمان و قرار دادن آنها بر كيفيت مخصوص به خودشان و «طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» به جاى طائعتين و مكرهتين آمده است.

چون زمين و آسمان مورد خطاب واقع شوند پاسخ دهنده قرار داده و با طوع و كره توصيف شدند لذا به جاى طائعات «طائعين» گفته شده است. مانند اين كه فرموده است: وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «و هر يك در مدار معينى سير مى كنند» (انبياء- 33، يس 40)

رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ «ديدم آنها را كه مرا سجده مى كنند» (يوسف/ 4) فَقَضاهُنَّ ضمير «هنّ» ممكن است در معنا به «سماء» يعنى آسمانها بر گردد و ممكن است كه ضمير مبهم باشد و عبارت «سَبْعَ سَماواتٍ» تميز آن به حساب آيد و آن را تفسير كند، تفاوت ميان اين دو حالت اين است كه نصب «سَبْعَ سَماواتٍ» بنا بر اولى به عنوان حال و بنا بر دومى به عنوان تميز است.

وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها واژه «اوحى» يعنى آفريد يا دستور داد و مراد اين است كه در هر آسمانى امرش را صادر كرد و آن را به نظم و سامان آورد و مقصود از: امر، يا آن چيزهايى است كه بايستى در آسمانها باشد مانند فرشتگان ستاره ها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 453

چيزهاى ديگر يا منظور نيازها و چيزهايى است كه موجب اصلاح آنها است.

وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم تا به سبب آنها (كاروانيان در شب) راهنمايى شوند.

وَ حِفْظاً در تقدير و حفظناها حفظا بوده است: ما آسمان را به وسيله شهابها از «استراق سمع» شيطانها نگهداشتيم (در اين صورت حفظا مفعول و مطلق است.) و جايز است كه حفظا مفعول له باشد كه در تقدير چنين مى شود: و خلقنا المصابيح زينة و حفظا: ما ستاره ها را براى زينت و براى حفظ آسمانها آفريديم.

فَإِنْ أَعْرَضُوا و اگر پس از آن كه دليلها و برهانهايى كه بر يگانگى و قدرت خدا دلالت دارند براى آنها خواندى باز هم روى گرداندند پس آنها را از عذاب بسيار سختى كه مانند صاعقه است بترسان.

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ

وَ مِنْ خَلْفِهِمْ عبارت «مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» اشاره به همه جوانب است و پيامبران عليهم السّلام از آن قوم جز ستم و انكار حق چيزى نديدند.

برخى از مفسّران گويند: معنا اين است كه آنها را از عذاب خدا درباره امتهاى پيشين و از عذاب آينده آخرت بترسان زيرا اين چنين تحذيرى براى آنها هم نسبت به عذاب گذشتگان و هم نسبت به عذاب آينده كه ممكن است دچار شوند، هشدار و پند و اندرز است.

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ حرف «ان» در عبارت «أَلَّا تَعْبُدُوا» به معناى «اى» مى باشد و يا مخففه از مثقله است و در اصل: بانّه لا تعبدوا بوده است و مقصود اين است كه شان و موقعيت كلام ما براى شما اين است كه جز خداى يكتا چيز ديگرى را عبادت نكنيد.

قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا در اين عبارت مفعول فعل «شاء» محذوف است و اصل آن چنين بوده است: لو شاء ربّنا ارسال الرّسل لا نزل ملائكة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 454

وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً حقيقت قوت، زيادى قدرت و توانايى است و اين معنا در انسان سلامتى و اعتدال و نيرومندى بدن است.

وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ با اين كه آنها مى دانستند آيات ما بر حق است باز هم انكار مى كردند هم چنان كه امانت گيرنده اى امانت را انكار كند. اين عبارت عطف بر جمله «فَاسْتَكْبَرُوا» است.

[سوره فصلت (41): آيات 16 تا 23] ..... ص : 454

اشاره

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16) وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (17) وَ نَجَّيْنَا

الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (18) وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (20)

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (23)

ترجمه: ..... ص : 454

سرانجام تند بادى سخت و هول انگيز در روزهايى شوم بر آنها فرستاديم تا در دنيا عذاب خوار كننده را به آنها بچشانيم و عذاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 455

آخرت خوار كننده تر است و (از هيچ سو) يارى نمى شوند. (16)

اما قوم ثمود را هدايت كرديم، ولى آنها كورى گمراهى را بر هدايت برگزيدند، لذا به سبب اعمالى كه مى كردند صاعقه عذاب خواركننده آنها را فرا گرفت. (17)

و ما آنان را كه ايمان آورده و پرهيزكارى پيشه كرده بودند، نجات داديم. (18)

و به ياد آوريد روزى را كه دشمنان خدا را گرد كرده به سوى دوزخ برانندشان و آن جا براى جمع آورى همه را باز دارند. (19)

چون به دوزخ رسند گوشها و چشمها و پوستهايشان به كارهاى آنها و بر ضدّشان گواهى مى دهند. (20)

به پوستهاى خود گويند: چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟ گويند: آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مى آورد و شما را نخستين بار بيافريد، ما را گويا ساخت و بازگشتشان به سوى اوست. (21)

شما كه كارهاى زشتتان را پنهان مى كرديد به سبب

اين نبود كه گوش و چشم و پوستهايتان امروز به زيان شما شهادت ندهند، بلكه مى پنداشتيد كه خداوند بر بسيارى از كارهايتان آگاه نيست. (22)

آرى اين گمان بدى كه به پروردگارتان داشتيد شما را هلاك كرد و سرانجام از زيانكاران شديد. (23)

تفسير: ..... ص : 455

رِيحاً صَرْصَراً تند بادى كه زوزه مى كشد و واژه صرّ به معناى فرياد و صيحه است. برخى گويند: اين واژه از ماده صرّ است و به معناى آن گونه سردى است كه از شدت سرما مى سوزاند و آن سرمايى است كه جمع و منقبض مى كند.

فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ كلمه «نحسات» به كسر «حاء» و سكون آن خوانده شده است.

چنان كه گويند: نحس نحسا كه نحس همان نحس است بنا بر اين نحس ممكن است مخفف نحس و ممكن است صفتى به صورت مصدر باشد مانند رجل عدل.

عَذابَ الْخِزْيِ واژه «خزى» به معناى پست و خوارى است و اضافه «عذاب» به آن به عنوان اين است كه «خزى» صفت عذاب باشد و گويا گفته است: عذاب خزى،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 456

چنان كه هر گاه بگويى: فعل السوء مقصود «الفعل السّيّئ» است و دليل بر ان عبارت بعدى است كه خداوند فرموده: وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى [چون اخزى صفت تفصيلى است بى ترديد خزى هم صفت است.]

و اين كه «خزى» صفت عذاب قرار داده شود در بيان مفهوم رساتر و بليغ تر است از اين كه صفت براى كافران باشد، زيرا ميان اين دو عبارت كه بگويى: او شاعر است. يا براى او شعر شاعرانه است، تفاوت زيادى است.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ ما راه ضلالت و گمراهى و راه هدايت و سعادت را به قوم ثمود

نشان داديم و راه خير و شر را براى آنها بيان كرديم. هم چنان كه در آيه فرموده است: وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «ما دو راه را به آنها نشان داديم». (بلد 10) فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى اما آنها كفر را بر ايمان و گمراهى را بر هدايت اختيار كردند.

فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ ترسناكى و سست كنندگى عذاب آنها را فرا گرفت. واژه «هون» از هوان است و اين صفت عذاب واقع شده است يا براى مبالغه و يا بدل از آن است اين آيه دليل روشنى بر ضدّ جبريه است.

وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ فعل «يحشر» با «ياء» و به صورت مجهول و «اعداء» به رفع خوانده شده است و نيز به صورت معلوم و «اعداء» به نصب نيز خوانده شده است.

فَهُمْ يُوزَعُونَ جلوتر را نگه مى دارند تا پشت سريها و آنهايى كه عقب مانده اند به اوليها ملحق شوند.

حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ حرف «ما» در اين عبارت زايد و براى تاكيد است يعنى ناگزير هنگام رو به رو شدن با آتش، همان زمانى است كه اندامها بر ضد آنها شهادت مى دهند. اما چگونگى سخن گفتن جوارح اين است كه خداوند- هم چنان كه درخت را (براى حضرت موسى در كوه طور) گويا كرد- آنها را نيز گويا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 457

سخنگو مى كند بدين گونه كه كلام را در آنها ايجاد مى فرمايد.

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ برخى از مفسران گويند: مقصود «از جلود» كنايه از آلت تناسلى است (نه مطلق پوست بدن).

أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ مقصود از «كُلَّ شَيْ ءٍ» حيوانها هستند و منظور اين است كه اندامها در جواب صاحبان خود مى گويند سخن گفتن ما

نسبت به قدرت خداوندى كه مى تواند هر حيوانى را گويا كند، چيز شگفتى نيست، او همان خدايى است كه بار اول شما را آفريد و نيز قادر است كه شما را- براى پاداش و جزا- دو مرتبه زنده كند و باز گرداند.

وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ شما از ترس اين كه اعضايتان بر ضد شما گواهى مى دهند كارهاى زشت خود را پنهان نمى كرديد، زيرا نمى دانستيد كه آنها عليه شما شهادت مى دهند ليكن شما گمان مى كرديد كه خداوند بيشتر كارهاى شما را نمى داند.

از ابن عباس روايت است كه كافران مى گفتند: خداوند آنچه را كه در باطن و نفس ماست نمى داند و تنها چيزهايى را كه ما آشكارا انجام مى دهيم ميداند.

وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ «ذلكم» در اين عبارت مبتدا و (محلا) مرفوع است و «ظنّكم» و «ارديكم» هر دو خبرند و ممكن است كه «ظنّكم» بدل و «ارديكم» خبر باشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند نزد گمان بنده است اگر به خدا گمان نيك داشته باشد نتيجه آن خير و نيكى است و اگر گمان بد داشته باشد نتيجه آن بدى و شر است. «1»

__________________________________________________

1-

انّ اللَّه عند ظنّ عبده ان خيرا فخير و ان شرا فشرّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 458

[سوره فصلت (41): آيات 24 تا 32] ..... ص : 458

اشاره

فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (24) وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (25) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً وَ

لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (27) ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (28)

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ (29) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ (32)

ترجمه: ..... ص : 458

اگر آنها صبر كنند (يا نكنند) دوزخ جايشان است و اگر تقاضاى بخشش كنند بخشش نيابند. (24)

ما بر آنها همدمانى (زشت سيرت) گماشتيم و آنها زشتيها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان بياراستند و فرمان عذاب الهى درباره آنها تحقّق يافت و همچون امّتهاى گمراهى از جنّ و انس كه پيش از آنها بودند گرفتار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 459

شدند كه بى ترديد آنها زيانكار بودند. (25)

كافران گفتند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد و سخن بيهوده به آن بياميزيد، شايد پيروز گرديد. (26)

بى ترديد كافران را عذابى سخت مى چشانيم و بدتر از آنچه مى كردند كيفر مى دهيم. (27)

كيفر دشمنان خدا آتش است كه جايگاه ابدى آنها در آن است. اين به كيفر آن است كه آيات ما را انكار مى كردند. (28)

كافران گفتند: پروردگارا! آنهايى كه از جنّ و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا زير پاى خود افكنيم تا از پست ترين مردم باشند. (29)

كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداى يگانه است و پايدارى كردند فرشتگان بر آنها فرود مى آيند كه مترسيد و اندوهگين مباشيد

و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد. (30)

ما، در دنيا و آخرت دوستدار شماييم و در بهشت جاويد هر چه بخواهيد و آرزو كنيد مهيّا و فراهم است. (31)

اين سفره پذيرايى احسان خداى آمرزنده مهربان است. (32)

تفسير: ..... ص : 459

فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ مقصود اين است كه اگر بردبارى پيشه كنند اين شكيبايى به حال آنها سودى ندارد و آنها را از اقامت در آتش نجات نمى دهد.

وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ اگر طلب عفو و بخشش و تقاضاى رضايت كنند بخشيده نمى شوند و به تقاضاى عفو آنها پاسخى داده نمى شود و رضايتى براى آنها نيست.

وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ ما براى آنها دوستان و همنشينانى از شيطان صفتان و زشت سيرتان قرار داديم. كلمه «قرناء» جمع «قرين» است. اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ «هر كس از ياد خدا روى گرداند، شيطانى را همنشين او قرار مى دهيم كه همواره همراه اوست».

(زخرف 36) مقصود اين است كه به سبب تصميم و اصرارشان بر كفر آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 460

بدبخت و از توفيق دور كرديم بنا بر اين دوستانى جز شيطانها براى آنها باقى نماند.

فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ پس آن شيطانها براى آنها كارهايى را كه از پيش براى خود فرستاده اند و كارهايى كه اكنون انجام مى دهند زينت دادند يا منظور اين است كه شياطين آنچه را پيش روى آنهاست از لذتهاى دنيوى و پيروى از شهوتهاى نفسانى و آنچه را كه پشت سر ايشان است از كارهاى آخرت كه مى گفتند نه

بعثى است و نه حساب و كتابى، براى آنها زينت دادند.

وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ مقصود از «قول» عذاب است، (يعنى عذاب درباره آنها مسلم شد) «فى امم» در زمره و در جمله امتها هستيد. اين مورد همانند اين گفتار شاعر است كه مى گويد: ان تك عن احسن المروة مأفوكا ففى آخرين قد افكوا «1».

مقصود اين است كه تو هم مانند ديگران و در شمار كسانى هستى كه چنين كرده اند و تو تنها فردى نيستى كه چنين مى كنى.

شاهد در عبارت «فى آخرين» است كه مقصود: فى جملة آخرين، بوده است.

فِي أُمَمٍ اين عبارت، به عنوان حال براى ضمير «عليهم» در محل نصب است.

إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ اين عبارت علت استحقاق آنها را به عذاب بيان مى كند ضمير در لهم به «امم» بر مى گردد.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا برخى از كافران به برخى ديگر گفتند.

لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ به اين قرآنى كه محمد مى خواند گوش فرا ندهيد و آن را نشنويد.

وَ الْغَوْا فِيهِ لغى يلغى و لغو به سخنى گويند كه بيهوده باشد و فايده و نتيجه اى در بر نداشته باشد. منظور اين است كه شما هنگام قرآن خواندن محمد، صداى خود را بلند كنيد و به سخنان تمسخر آميز و هذيان گويى بپردازيد تا خواندن قرآن را

__________________________________________________

1- اگر تو در كارهايت از احسان برگشته باشى- در جمله مردمانى هستى كه از نيكى برگشته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 461

آشفته و پريشان كنيد و شايد بدين وسيله بر او پيروز شويد و يارانش را از شنيدن قرآن باز داريد.

ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ كلمه (النّار) يا عطف بيان براى «جزاء» و يا خبر براى مبتداى محذوف است.

لَهُمْ فِيها دارُ

الْخُلْدِ معناى آيه اين است كه آتش، خودش فى نفسه سراى جاودانى است مانند اين آيه كه خداوند مى فرمايد: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ «همانا براى شما رسول خدا الگوى حسنه است» (احزاب/ 12) معناى عبارت «فى رسول اللَّه» اين است كه شخص پيامبر «اسوه حسنه» است.

چنان كه به فردى بگويى: لك فى هذا الدار دار سرور، و مقصود اين است كه خود خانه عينا سرور است.

جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ آتش جاويد كيفر عمل لغوى است كه نسبت به قرآن انجام مى داديد. و چون سبب عمل كفار انكار آيات خدا بود عبارت «يجحدون» كه سبب است ذكر شده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا عبارت «ارنا» به سبب سنگينى كسر، أرنا به سكون «راء» نيز خوانده شده است چنان كه كلمه: فخذ، را فخذ هم خواندند.

يعنى پروردگارا شيطانهايى كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان بده.

بايد توجه داشت كه شيطانها دو گونه اند شيطانهايى كه از جنس جنيان و شيطانهايى كه از جنس آدميان مى باشند.

نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ما آنها را زير پاهاى خود افكنيم. مقصود اين است كه يا آنها را لگدكوب كنيم و يا به طبقات زيرين دوزخ بيفكنيم تا عذابشان از ما شديدتر باشد.

ثُمَّ اسْتَقامُوا سپس ايمان و عقيده خود را استمرار داده و استقامت ورزيدند و در هر گونه اطاعت و پيروى از آن استوار و پايدار بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 462

محمد بن فضيل از على بن موسى الرّضا عليه السلام از استقامت پرسيد حضرت فرمود: «به خدا سوگند همان شيوه اى است كه شما داريد» «1» تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا

تَخافُوا هنگام مرگ فرشتگان بر آنها وارد مى شوند و مژده مى دهند كه نترسيد. حرف «ان» در عبارت «ان تخافوا» يا به معناى (اى) مفسره است و يا مخفف از ثقيله است و اصل آن: بأنّه لا تخافوا بوده است و حرف «هاء» ضمير شأن است. كلمه «خوف» به معناى غم و اندوه در موردى است كه انسان انتظار پيشامد سويى را دارد و كلمه «حزن» در موردى است كه يا سودى از دست برود و يا زيانى روى دهد. معناى آيه كريمه اين است كه خداوند شما را از هر بيم و اندوهى امان داده است و هم چنان كه شيطانها دوستان كافرانند فرشتگان دوستان مومنانند و در دنيا آخرت با آنان همراهند.

وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ

براى شما در آخرت آنچه از نعمتها آرزو كنيد آماده است.

اين كه به مومنان به دوستى فرشتگان در دنيا و آخرت مژده داده شده است و اين كه در بهشت آنچه را بخواهند براى آنها آماده است، دالّ بر اين است كه استوارى و پايدارى در ايمان و عمل از شريف ترين عبادتهاى خدا و از پرارج ترين مسلكهاست و درجه نهايى كمال در آن است.

نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ كلمه «نزل» به معناى غذايى است كه براى مهمان مى آورند و در اين جا مقصود اين است كه اين نعمتها از سوى خداوند است و نصب آن به عنوان حال است يا حال از «ماء» موصول يا حال از ضمير منصوب محذوف، زيرا عبارت در اصل: ما تدّعونه، بوده است.

__________________________________________________

1 «هى و اللَّه ما انتم عليه»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 463

[سوره فصلت (41): آيات 33 تا 38] ..... ص : 463

اشاره

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً

وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (33) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (35) وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (36) وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ (38)

ترجمه: ..... ص : 463

سخن چه كه كسى نيكوتر و بهتر از سخن كسى است كه مردم را به سوى خدا مى خواند و كارهاى شايسته مى كند و مى گويد كه البتّه من از مسلمانانم؟ (33)

نيكى و بدى هرگز برابر نيستند همواره بدى را با نيكى پاسخ ده تا دشمنان تو همچون دوستان، گرم و صميمى شوند. (34)

از اين مقام برخوردار نشوند جز كسانى كه شكيبا باشند و كسانى كه بهره عظيمى از ايمان داشته باشند. (35)

و هر گاه از شيطان دچار وسوسه اى شوى به خدا پناه بر كه او شنوا و آگاه است. (36)

از نشانه هاى قدرت او شب و روز و خورشيد و ماه است، به آفتاب و ماه سجده نكنيد بلكه اگر به حقيقت خدا پرستيد خدايى را كه آفريننده آنهاست سجده كنيد. (37)

اگر (كافران) از پرستش خدا تكبّر مى ورزند آنان كه نزد پروردگار تو هستند (فرشتگان) بى آن كه ملول و خسته شوند، شب و روز تسبيح او مى گويند. (38)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 464

تفسير: ..... ص : 464

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ مقصود از كسانى كه مردم را به سوى خدا فرا مى خوانند پيامبر و امامان جانشينان او هستند كه داعيان به حقند. برخى از مفسران گويند: منظور اذان گويانند امّا مفهوم آيه عموميت دارد و تمام كسانى را كه اين ويژگى هاى سه گانه را دارا باشند فرا مى گيرد 1- موحد و معتقد به خدا باشند 2- به كارهاى نيك پردازند 3- مردم را به سوى خدا بخوانند.

وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ مقصود اين است كه نيكى و بدى در ذات خود متفاوتند، بنا بر اين كارهاى نيك و كارهاى زشت برابر نيستند و هر گاه دو

كار نيك به تو ارائه شد آن را كه از ديگرى بهتر است انجام ده.

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ برخى از بديهاى را كه دشمنانت نسبت به تو انجام داده اند و تو با نيكى پاسخ گو و دفع كن. نيكى در اين مورد اين است كه او را عفو كنى و ببخشى و نيكوتر از آن اين است كه در برابر بدى او تو نيكى كنى يا مثلا اگر او بدى تو را گفت تو او را ستايش كنى. هر گاه تو چنين كنى دشمن سرسخت تو دوست صميمى و با صفا و يك رنگ تو مى شود.

وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا اين صفت نيك و خوى پسنديده كه در برابر بدى نيكى كند جز به كسانى كه شكيبا باشند و خشم خود را فرو برند و در برابر سختيها بردبارى كنند و نيز كسانى كه از ثواب و نيكيها بهره وافرى داشته باشند به كس ديگر داده نمى شود.

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ واژه «نزع» به معناى: نسغ، و همانند «نخس» است (كه هر سه به معناى سيخ زدن و سك دادن حيوان است) و هر گاه شيطان انسان را به برخى از گناهان تحريك كند مانند اين است كه او را براى انجام گناه سيخ مى زند. و فعل «ينزغ» به «نزغ» نسبت داده شده است چنان كه عربها ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 465

مى گويند: جدّ جدّه (سخت كوشش كرد) و يا ممكن است كه مصدر «نزع» صفت شيطان و وسوسه هايش باشد.

و مقصود اين است كه اگر شيطان خواست تو را از بهترين راه دفاع يعنى از «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» كه ما

به تو سفارش كرده ايم بازگرداند از شرّ او به خدا پناه آور و از شيطان پيروى مكن.

وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ برخى از حجتها و دليلهايى كه بر يگانگى خداوند دلالت دارد شب و روز است با ويژگيهايى كه خداوند براى آنها مقرر فرموده است و ديگرى خورشيد و ماه است با نشانه هايى از تدبير و مسيرى كه در مدار خود دارند.

ضمير در عبارت «خَلَقَهُنَّ» به تمام آنها بر مى گردد زيرا جمع غير عاقل در حكم مفرد مونث يا جمع مونث است چنان كه گويند: الدّور رايتها و رايتهنّ (كه هم ضمير مفرد مونث و هم ضمير جمع مونث براى جمع غير عاقل الدّور آورده شده است) و يا همه در معناى «آيات» هستند لذا فرمود «خلقهنّ».

به عقيده شافعى موضع سجده عبارت «تعبدون» است. و همين مطلب از امامان ما عليهم السلام روايت شده است و به نظر ابو حنيفه محل سجده عبارت «لا يَسْأَمُونَ» است.

عِنْدَ رَبِّكَ مقصود اين عبارت دارا بودن مقام والا و تقرب پيش خداوند است.

[سوره فصلت (41): آيات 39 تا 46] ..... ص : 465

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39) إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (40) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ (41) لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (42) ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ

لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ (43)

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (44) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 466

ترجمه: ..... ص : 466

از نشانه هاى قدرت او اين است كه زمين را خشك و خاضع مى بينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن بفرستيم به جنبش آيد و گياه بروياند و خرّمى يابد. آن كس كه آن را زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند، او بر هر چيز تواناست. (39)

كسانى كه در آيات ما راه باطل پيش مى گيرند از ما پنهان نيستند. آيا آن كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا آن كه روز قيامت در نهايت امن و امان مى آيد؟

هر چه مى خواهيد به اختيار خود بكنيد كه او به تمام كارهاى شما بيناست. (40)

آنان كه به اين قرآن كه براى هدايتشان آمد كافر شدند به كيفر خواهند رسيد و حال آن كه اين كتاب همان معجزه بزرگ و شكست ناپذير است. (41)

هيچ باطلى نه از پيش روى و نه از پشت سر راه بدو نيابد، زيرا كه از سوى خداوند حكيم و ستودنى نازل شده است. (42)

نسبتهاى ناروايى كه به تو مى دهند به پيامبران پيش از تو

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 467

نيز داده اند، يا اين كه وحيى به

تو نمى شود جز آنچه به پيامبران پيش از تو گفته شده است. بى ترديد پروردگار تو، هم آمرزنده است و هم صاحب عقوبت دردناكى است. (43)

اگر قرآن را به زبان غير عرب مى فرستاديم مى گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ آيا قرآن عجمى از پيغمبر عربى درست است؟ بگو: اين قرآن براى آنان كه ايمان آورده اند هدايت و شفاست ولى كسانى كه ايمان نياورده اند گوشهايشان سنگين است و چشمهايشان نابيناست و چنانند كه گويى آنها را از راهى دور ندا مى دهند. (44)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم اما در آن اختلاف كردند و اگر نبود آن سخنى كه پروردگارت از پيش گفته بود ميانشان داورى مى شد و به عذاب گرفتار مى شدند. البته هنوز به سختى در ترديدند. (45)

هر كس كارى شايسته كند به سود خود اوست و هر كس بد كند به زيان خود كرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم روا نمى دارد. (46)

تفسير: ..... ص : 467

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً خشوع كه صفت ارض است به عنوان كنايه و استعاره است، زيرا زمين به سبب اين كه خشك و بى آب و بى گياه است به فردى تشبيه شده است كه بسيار فقير و ذليل و خاشع و داراى لباسهاى پاره و مندرس است و بر عكس هنگامى كه زمين سرسبز و داراى گياهان گوناگون است و به خرمى و طراوت و بالا آمدن توصيف شده است كنايه از كسى است كه پس از بيچارگى و آن لباسهاى كهنه به ثروت كافى دست يابد و لباسهاى فاخر را در بر كند.

كلمه ربت، ربأت نيز خوانده شده است كه به معناى برآمدگى زمين و هنگام بيرون آمدن گياه است.

إِنَّ

الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا هر گاه گودالى در يك سمت زمين محدودى كنده شود و در وسط نباشد گويند: لحد الحافر يا ألحد الحافر، يعنى حفر كننده در كار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 468

خود منحرف شده است و همين مفهوم براى افرادى كه از راه درست و صحيح در تاويل آيه هاى قرآنى منحرف مى شوند به طور كنايه و استعاره گفته مى شود. اين كلمه هم به لغت و وزن ثلاثى مجرد (لحد) و هم به لغت و وزن ثلاثى مزيد (الحد) گفته مى شود.

لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا اين عبارت تهديدى از خداوند به كافران است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ اين بخش بدل از ايه انّ الّذين يلحدون فى آياتنا مى باشد و مقصود از: ذكر، قرآن كريم است زيرا آنان به سبب انكار و كفرشان نسبت به قرآن آن را استهزاء مى كردند و از مفهوم واقعى آيات آن منحرف شدند.

وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ و اين قرآن كتابى است بزرگ و شكست ناپذير كه از جانب خداوند پشتيبانى و حمايت مى شود.

لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ ... «يعنى باطل از هيچ جهتى به آن راه نمى يابد و همانند اين آيه است آيه وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت شده است كه نه در اخبارش از گذشته ها باطل است و نه در اخبارش از آينده بلكه تمام خبرهايش مطابق با واقع و حقيقت است». «1»

ما يُقالُ لَكَ ... آنچه كافران قوم تو از سخنان ناروا به تو مى گويند همانند سخنانى است كه كافران امتهاى پيش به پيامبرانشان مى گفتند.

إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ براستى كه پروردگار تو نسبت به آنان كه به تو ايمان آوردند بسيار

بخشنده است و نسبت به كسانى كه تو را انكار كنند صاحب عذابى دردناك است.

و يا معناى آيه شريفه اين است: آنچه را كه خدا به تو مى گويد همان است كه

__________________________________________________

1-

ليس فى اخباره عمّا مضى و لا فى اخباره عمّا يكون فى المستقبل باطل بل اخباره كلّها موافقة لمخبراتها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 469

پيامبران پيش از تو گفته است. و آن اين است كه «إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ».

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا و اگر قرآن را به زبان غير عربى قرار مى داديم «لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ» مسلما عربها مى گفتند: چرا آياتش را به زبانى كه فهميده شود بيان نكرد. عربها به كسى كه سخنش مفهوم نيست، از هر مليتى كه باشد، اعجم گويند. عنتره گفته است: حزق يمانيّة لا عجم طمطم أ أعجمى و عربى همزه استفهام انكارى است و مقصود اين است كه آيا چنين چيزى ممكن است كه قرآن عجمى باشد و رسول يا مرسل اليه عربى، زيرا مبناى افكار، منافات ميان كتاب و مكتوب اليه است نه اين كه مكتوب اليه يك نفر باشد يا بيشتر.

قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ ضمير هو به قرآن بر مى گردد يعنى آن قرآن راهنماى به حق است و شفا دهنده سينه ها از شك و ترديد و يا از دردهاست.

وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اگر اين عبارت را بر جمله «لِلَّذِينَ آمَنُوا» عطف كنيم در محل جرّ است و گويا مى گويى: هو للّذين لا يؤمنون ليكن در اين صورت به دو عامل (عامل جر و عامل ابتدائيت) عطف شده است كه تنها اخفش آن را جايز مى داند. اما اگر آن را

مبتدا قرار مى دهيم خبر آن يا عبارت «فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ» است «هو» حذف شده است و يا جمله: فى اذانهم منه وقر مى باشد.

يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ آنها قرآن را نمى پذيرند و در گوشهاى خود جاى نمى دهند بنا بر اين آنها در اين مورد مانند افرادى هستند كه از جايى دور آنها را صدا كنند نه چنين صوتى را مى شنوند و نه به صداى آن گوش فرا مى دهند.

فَاخْتُلِفَ فِيهِ برخى به آن ايمان آوردند و برخى ديگر آن را انكار كردند. اين آيه مباركه تسليتى براى پيامبر ماست.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ اگر فرمانى از سوى پروردگارت، براى تأخير عذاب آنها از پيش صادر نشده بود البته آنها را در همين دنيا به عذاب و نابود گرفتار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 470

مى كرديم. همانند اين مورد است اين آيه كه مى فرمايد: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ «بلكه روز قيامت وعده گاه آنهاست» (قمر/ 46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 471

جزء بيست و پنجم از سوره فصّلت آيه 47 تا سوره جاثيه آيه 37

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 473

[سوره فصلت (41): آيات 47 تا 54] ..... ص : 473

اشاره

إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ (47) وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (48) لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ (49) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ

الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ (50) وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ (51)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (52) سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (53) أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 474

ترجمه: ..... ص : 474

علم به قيامت و زمان وقوع آن را تنها خدا مى داند و هيچ ميوه اى از غلاف خود بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى باردار نمى شود و نمى زايد مگر اين كه او بدان آگاه است. و آن روز كه ايشان را ندا دهد كه شريكان من كجايند؟ گويند كه ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر گفته خود نداريم. (47)

و آنچه را كه در دنيا به عنوان معبود مى خواندند از ديدشان محو و نابود مى شود و مى دانند كه هيچ گريزى ندارند. (48)

آدمى از طلب خير خسته نمى شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد مأيوس و نوميد مى گردد. (49)

هر گاه پس از رنجى كه به او رسيده رحمتى به او عطا كنيم گويد: اين از شايستگى من است و گمان نمى كنم كه قيامتى برپا شود و اگر هم مرا نزد پروردگارم بازگردانند البته براى من پيش او پاداشهاى نيك است، اما كافران را به كارهايى كه كرده اند آگاه مى كنيم و عذاب سختى به آنها مى چشانيم. (50)

چون به آدمى نعمتى ارزانى داشتيم از خدا رويگردان مى شود و گردن فرازى مى كند

و اگر بدى بدو رسد بسيار دعا مى كند. (51)

بگو چه مى پنداريد اگر اين قرآن از جانب خداست و شما بدان كافر شويد چه كسى گمراه تر از كسى خواهد بود كه با آن مخالفت مى كند؟ (52)

بزودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا آشكار شود كه او حقّ است. آيا اين كه خداوند در همه جا حاضر است كافى نيست؟ (53)

بهوش باش كه آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند آگاه باشد كه او بر هر چيزى احاطه دارد. (54)

تفسير: ..... ص : 474

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها سود و بهره كارهاى نيك و زيان و ضرر كارهاى زشت همه براى خود شخص است بى آن كه به ديگرى اثرى داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 475

اليه يردّ السّاعة اگر از روز قيامت سؤال كردند بگو تنها خدا مى داند يا بگو آن را جز خدا كسى نمى داند.

وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها واژه «اكمام» جمع «كم» به كسر «كاف» و آن غلاف و پوست ميوه است. در اين عبارت (به جاى ثمره) «ثمرات» به صورت جمع خوانده شده است.

أَيْنَ شُرَكائِي خداوند بتها را به پندار كافران شركاى خود قرار داد و اين نوعى سرزنش و استهزاى آنان است.

قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ يا مقصود اين است كه هيچ يك از ما امروز گواهى نمى دهيم كه آنها با تو شريكند يا معنا اين است كه هيچ يك از ما آنها را مشاهده نمى كنيم، زيرا آنها گم شده اند.

معناى عبارت «اذنّاك» اين است كه تو خود آن را از باطن و نفس ما مى دانى و يا مفهوم آن مانند اين

مثال است كه گويى: سلطان خود فلان مطلب را بهتر مى داند (در اين صورت جمله انشايى است نه خبرى).

عبارت «ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ» به معناى (اذنّاك) كه اعلام است مربوط مى باشد، زيرا «ما» ى نافيه مانند حرف استفهام صدارت طلب است و همچنين است عبارت «وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ» كه ظنّوا بر حرف نفى جنس كه صدارت طلب است مقدم شده است.

وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ كافران مى دانند كه از عذاب خدا راه گريزى ندارند. در اين جا لفظ «ظنّ» به جاى كلمه علم آمده است.

مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ مقصود از: دعاى خير، درخواست گشايش و توسعه در ثروت و سلامتى است.

وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ و اگر انسان گرفتار بلا و رنجها شود سخت مأيوس و از فضل و رحمت خدا نوميد مى شود. البته اين حالت كافران است به دليل اين آيه:

لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «تنها كافران از رحمت خدا مأيوس

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 476

مى شوند» (يوسف 87) لَيَقُولَنَّ هذا لِي مى گويد: اين نعمتهايى كه به من رسيده حق من بوده است، زيرا به سبب فضيلتهايى كه دارم شايسته اين رحمتها هستم يا مقصود اين است كه اين نعمتها پيوسته و تا ابد از آن من است.

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي بر فرض هم كه نزد خدا برگردم، آن طور كه مسلمانان مى گويند، پيش او پاداشهاى نيكى دارم كه همان بهشت است.

منظور اين است كه خداوند همان نعمتهايى را كه در دنيا به من داده در آخرت نيز به من عطا خواهد كرد.

فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ كلمه «عريض» كنايه از كثرت و دوام دعاست

چنان كه «غليظ» كنايه از شدت عذاب است.

وَ نَأى بِجانِبِهِ فعل «نا» به صورت «ناى» به اماله و كسر نون و «ناى» به قلب نيز خوانده شده است هم چنان كه در «راى» «راء» نيز گفته شده است. و مراد از «جانب» ذات و نفس اوست و گويا گفته است: خودش تكبر مى ورزد يا مقصود از جانب، رو گرداندن است كه معناى آن انحراف و بازگشت از خداوند است چنان كه گويند: ثنّى عطفه و تولّى بركنه رو برگرداند و پشت كرد.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ فعل «أَ رَأَيْتُمْ» در اين جا به معنى خبر دادن است يعنى شما به من خبر دهيد كه اگر قرآن از پيش خدا باشد و شما آن را انكار كنيد چه كسى از شما كه مخالفت و دشمنى را به نهايت رسانده ايد، گمراه تر است.

كسايى همزه راى را در صورتى كه با همزه استفهام باشد، به سبب سنگينى تلفظ دو همزه، در تمام قرآن حذف مى كند مانند: اريتم و اريتكم، و در غير اين مورد همزه را حذف نمى كند مانند: راى القمر و راى الشّمس.

سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما بزودى آيات خود را از قبيل پيروزى پيامبرمان محمد صلّى اللَّه عليه و آله در دنيا مانند پيروزيهاى پيامبر بر دشمنان و پادشاهان ايران و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 477

روم و غلبه يافتن با نفرات كمترى بر نفرات بيشتر و كارهاى غير عادى ديگر و پيروزى نسبت به خود كافران مانند پيروزى در روز بدر يا پيروزى در مكه و غيره را به آنها نشان خواهيم داد.

أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ عبارت «بربّك» به عنوان اين كه فاعل است

در محل رفع است و عبارت «أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ» بدل محل «بربّك» است (نه بدل لفظ آن) و تقدير آيه چنين است:

أو لم يكف بربك أنه على كل شى ء شهيد مقصود آيه مباركه اين است كه كافران آنچه را از اظهار آيات خدا در دنيا و در وجودشان- كه وعده داده شده است- بزودى خواهند ديد و با چشم مشاهده خواهند كرد و آن هنگام براى آنها آشكار مى شود كه قرآن از سوى خداى «عالم الغيبى» كه بر هر چيز آگاه است و پنهان و آشكار پيش او برابر است نازل شده است و همين مشاهده به عنوان دليل، آنها را كفايت مى كند كه قرآن حقّ و از جانب خداوند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 478

سوره شورى ..... ص : 478

اشاره

اين سوره جز چند آيه بقيّه اش مكّى است (در مكّه نازل شده است) و شماره آيات آن به نظر كوفيان پنجاه و سه آيه و به نظر ديگر علما پنجاه آيه است، و نزد كوفيان، حم، عسق، كالاعلام [در آيه 32] سه آيه به شمار آمده است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 478

ابىّ بن كعب روايت كرده هر كه اين سوره را بخواند از كسانى است كه فرشتگان بر او درود مى فرستند و برايش آمرزش مى خواهند «1» از حضرت صادق عليه السلام روايت شده: هر كس اين سوره را بخواند خداوند او را در روز قيامت بر مى انگيزد در حالى كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشد تا آخر حديث. «2»

[سوره الشورى (42): آيات 1 تا 10] ..... ص : 478

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) عسق (2) كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (4)

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (5) وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (7) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (8) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (9)

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (10)

__________________________________________________

1فى حديث ابىّ، من قرأ حمعسق كان ممّن تصلى عليه الملائكة و يستغفرون له.

2عن الصادق عليه السلام: من قرأها بعثه اللَّه يوم القيامة و وجهه كالقمر ليلة البدر الخبر بطوله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 479

ترجمه: ..... ص : 479

حم (1)

عسق (2)

اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه پيش از تو بودند وحى مى كند (3)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و او بلند مرتبه و بزرگ است (4)

نزديك است آسمانها (به سبب نسبتهاى نارواى مشركان) از بالا متلاشى شوند، فرشتگان به ستايش پروردگارشان تسبيح مى كنند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مى خواهند، بدانيد كه

خداوند آمرزنده و مهربان است. (5)

كسانى كه غير خدا را ولىّ خود انتخاب كردند خداوند حساب تمام اعمال آنها را نگاه مى دارد و تو مأمور نيستى كه آنها را مجبور به قبول حق كنى (6)

و اين گونه قرآنى عربى (فصيح و گويا) بر تو وحى كرديم تا امّ القرى و كسانى را كه اطراف آن هستند انذار كنى، و آنها را از روزى كه تمام خلايق در آن روز جمع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 480

مى شوند و شك و ترديدى در آن نيست بترسانى همان روز كه گروهى در بهشتند و گروهى در آتش! (7)

و اگر خدا مى خواست، تمام آنها را امّت واحدى قرار مى داد (و به اجبار هدايت مى كرد ولى هدايت اجبارى فايده اى ندارد) اما خداوند هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مى كند و براى ظالمان ولىّ و ياورى نيست. (8)

آيا آنها غير خدا را ولىّ خود برگزيدند در حالى كه تنها خداوند ولىّ است، و اوست كه مردگان را زنده مى كند، و اوست كه بر هر چيزى تواناست. (9)

در هر چيز اختلاف كنيد داورى آن با خداست، اين است خداوند پروردگار من، بر او توكّل كرده ام، و به سوى او باز مى گردم. (10)

تفسير: ..... ص : 480

كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ يعنى خداوند اين گونه بر تو و پيامبران پيشين وحى مى كند به عبارت ديگر خداوند نظير محتواى اين سوره را در ديگر سوره ها بر تو و پيامبران پيشين وحى كرد.

وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ منظور از آيه يعنى وحى به پيامبران گذشته اين است كه خدا اين معانى را از آن نظر كه براى بندگانش فوايد دينى دارد در قرآن و تمام كتب آسمانى تكرار فرموده

است جمله «يُوحِي إِلَيْكَ» به صورت مجهول نيز خوانده شد، بنا بر اين، رفع «اللَّه» به فعل مقدرى است كه «يوحى» بر آن دلالت دارد و گويى كسى پرسيده است وحى كننده كيست؟ در پاسخش گفته شده «اللَّه». تكاد السموات ... من فوقهنّ «تكاد» با (تاء) و (ياء) قرائت شده «يتفطّرن» يتفطّرون نيز قرائت شده است و به دليل اين كه جمله پس از العلىّ العظيم معنايش اين است كه آسمانها از عظمت و بلندى مقام ذات حق شكافته مى شوند، و گفته اند معناى «يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ» اين است كه از ادعاى مشركان مبنى بر فرزند داشتن خدا زود است عرش و كرسى كه از بزرگترين نشانه هاى شكوه و عظمت خدايند شكافته شوند و گفته اند منظور اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 481

است كه آسمانها از بالاى زمينها شكافته مى شوند.

وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ از امام صادق عليه السلام روايت شده كه منظور از جمله اين است كه فرشتگان براى مومنان آمرزش مى خواهند.

اللَّهُ حَفِيظٌ خداوند اعمال آنان را برايشان حفظ خواهد كرد و تو مأمور حفظ اعمال آنان نيستى و از اين كه تو را تكذيب مى كنند دلتنگ و ناراحت مشو.

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ذلك اشاره به معناى آيه قبل است كه خدا اعمال آنها را حفظ مى كند و تو چنين مأموريتى ندارى و تنها بيم دهنده اى، زيرا اين نكته در چند جاى قرآن ذكر شده است بنا بر اين (كاف) [در اليك ] مفعول «اوحينا» و «قُرْآناً عَرَبِيًّا» حال براى مفعول است يعنى قرآن را در حالى كه عربى است بر تو وحى كرديم، و مى توان گفت «ذلك در كذلك» اشاره به مصدر «اوحينا» ست به

اين معنى كه مانند آن وحى آشكار قرآن عربى را كه زبان توست به تو وحى كرديم.

لتنذر امّ القرى و من حوله، تا اهل مكه و اطراف آن را انذار كنى وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ در معناى «يَوْمَ الْجَمْعِ» چند قول است:

1- منظور روز قيامت است كه خداوند در آن روز خلق اولين و آخرين را گرد مى آورد. «تنذر» اول در آيه به مفعول اول و «تنذر» دوم به مفعول دوم «يَوْمَ الْجَمْعِ» متعدى شده است چنان كه گفته مى شود: انذرته كذا و انذرته بكذا گفته اند.

2- خدا در آن روز روحها و بدنها را به هم ملحق مى سازد.

3- خدا ميان هر شخص و عملش جمع مى كند.

لا رَيْبَ فِيهِ جمله معترضه است و محلى از اعراب ندارد.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا مى خواست اعمال قدرت كند تمام آنها را مجبور مى كرد ايمان بياورند ولى مى خواست آنان را مكلف سازد و در كارشان مختار باشند تا مومنان داخل رحمت او شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 482

أَمِ اتَّخَذُوا «ام» منقطع و همزه به معناى انكار است.

فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى ولى كسى است كه در ولايت يگانه است و اعتقاد بر اين باشد كه تنها او سزاوار ولايت است نه ديگرى و (فاء) (در فاللّه) جواب شرط مقدر است گويى پس از انكار هر ولى جز خدا، مى گويد اگر ولى به حقى مى خواهيد، او خداست و كار اين ولى زنده كردن مردگان است و بر هر كارى تواناست از اين رو شايسته است كه او، ولى گرفته شود نه كسى كه بر هر چيزى توانا نيست.

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ نقل قول پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله است به اين معنى كه درباره هر چه از امور دين و دنيا دچار اختلاف مى شويد داورى آن را به خدا واگذاريد زيرا اوست كه صاحب حق را پاداش مى دهد و آن را كه بر باطل است مجازات مى كند.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي آن حاكم خداست كه پروردگار من است و در دفع مكر دشمنان بر او توكّل كرده و در تمام كارها به او رجوع مى كنم.

[سوره الشورى (42): آيات 11 تا 15] ..... ص : 482

اشاره

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (11) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (12) شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (14) فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

او آفريننده آسمانها و زمين است، و از جنس شما همسرانى برايتان قرار داد، و جفتهايى از چهارپايان آفريد، و شما را به اين وسيله (به وسيله همسران) تكثير مى كند، همانند او چيزى نيست، و او شنوا و بيناست. (11)

كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست، روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد و براى هر كس بخواهد محدود مى سازد، او از همه چيز آگاه است. (12)

آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را به تو وحى فرستاديم و به

ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او بازگردد هدايت مى كند. (13)

آنها پراكنده نشدند مگر پس از علم و آگاهى، و اين تفرقه جويى به خاطر انحراف از حق بود (و عداوت و حسد) و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود كه آنها تا سر آمد معيّنى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد و كسانى كه پس از آنها وارثان كتاب شدند از آن در شك و ترديدند، شكّى توأم با بدبينى و سوء ظنّ. (14)

تو نيز آنها را به سوى اين آيين واحد الهى دعوت كن، و آن چنان كه مأمور شده اى استقامت بورز و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن، و بگو: به هر كتابى كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 484

سوى خداوند نازل شده ايمان آورده ام و مأمورم در ميان شما عدالت كنم، خداوند پروردگار ما و شماست، نتيجه اعمال ما از آن ماست و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان ما نيست، و خداوند ما و شما را در يك جا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى اوست. (15)

تفسير: ..... ص : 484

«فاطر» خبر دوم براى «ذلكم» يا خبر مبتداى محذوف است يعنى براى شما از جنس خودتان جفتهايى و براى چهارپايان نيز از جنس خودشان جفتهايى آفريد تا با اين تدبير بر شمار شما بيفزايد بدين گونه كه توالد و تناسل را در ميان ذكور و اناث انسانها و چهارپايان قرار داد. ضمير «يذرأكم» به

انسانهايى مخاطب و چهارپايان بر مى گردد.

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ مانند اين گفته عرب است مثلك لا يبخل، و مقصود نفى بخل از ذات شخص به صورت كنايه است زيرا آنها هر گاه چيزى را از شخصى كه جانشين ديگرى است نفى كنند از خود آن شخص هم بيقين نفى كرده اند بنا بر اين معناى جمله، نفى شبيه و نظير از ذات خداى سبحان است سپس ميان ليس كا اللَّه شى ء و ليس كمثله شى ء، هيچ تفاوتى نيست جز همان فايده كنايه كه در دومى هست (و در اولى نيست) و گفته شده تكرار كلمه تشبيه (ك) براى تاكيد است چنان كه در گفته شاعر تكرار شده است: و صاليات ككما يؤثفين. «1»

__________________________________________________

1- شعر از خطام مجاشعى است و مصراع اولش اين است: و غير ودّ جاذل او ودين، شاعر در بيت قبل خانه هايى را وصف مى كند كه ويران شده و اثرى جز خاكستر و توده هاى استخوان از آن باقى نمانده و در اين بيت مى گويد: چنان خانه ها ويران شده كه فقط ميخهاى آن بر جاى مانده است و خوارى ذلت و زنانى كه بر اثر دود و آتش بسيار سياه شده اند مانند سنگهاى سياهى اند كه براى روشن شدن آتش همواره با آتش هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 485

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ براى شما دين نوح و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و پيامبرانى را كه در فاصله ميان آن دو بودند تشريع كرد آن گاه آنچه را تشريع و سفارش شده و اين پيامبران در آن مشتركند به گفتار خود «ان اقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه» تفسير كرد كه مقصود برپاداشتن دين اسلام و

توحيد خدا و بندگى او و ايمان به پيامبران و حجتهاى خدا و روز جزاست.

أَنْ أَقِيمُوا محلا منصوب و بدل از مفعول «شرع» و دو معطوف آن «وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ» است كبر على مشركين: يعنى بر مشركان دشوار و گران است (دعوت مشركان به يكتا پرستى بر آنها گران است).

يَجْتَبِي إِلَيْهِ ضمير (اليه) به دين بر مى گردد و به اين معناست كه خدا هر كس را بخواهد به لطف و توفيق خويش به طرف دين جذب مى كند.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ جمله «من بعد ما جاءهم العلم» دو معنى دارد:

1- اهل كتاب پس از پيامبرانشان پراكنده نشدند مگر با علم به اين كه تفرقه و گمراهى و تباهى است.

2- اهل كتاب متفرق نشدند مگر پس از آن كه از بعثت رسول خدا آگاه شدند.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ منظور از «كَلِمَةٌ سَبَقَتْ» وعده الهى در مورد تاخير عذاب مشركان تا روز قيامت است يعنى اگر اين وعده نبود آن گاه كه متفرق شدند ميانشان داورى مى كرد چرا كه تفرق آنها (گناهى) بزرگ بود.

وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ منظور از آيه آن دسته از اهل كتابند كه در زمان رسول خدا در كتاب خودشان ترديد كردند و آن گونه كه شايسته بود به آن ايمان نداشتند و منظور از وارثان كتاب پس از آنان عربهايند. و مقصود از كتاب قرآن است.

فَلِذلِكَ به خاطر اين تفرقه امت اسلام را به اتحاد و انسجام دعوت كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 486

و چنان كه مأمورى بر اين دين و دعوت به آن پايمردى نشان ده

و از خواسته هاى گوناگون و باطلشان پيروى مكن و بگو به كتب پيامبران پيش از خودم كه خدا بر آنها نازل كرده ايمان دارم و مامور شده ام تا در دعوت شما به حق عدالت را رعايت كنم و از هيچ كس بيمى نداشته باشم يا در همه امور ميان شما عدالت برقرار كنم.

لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ يعنى ميان ما و شما خصومتى نيست. چرا كه حق آشكار و حجت بر شما تمام شده است. بنا بر اين نيازى به بحث و جدل نمى باشد يعنى ميان ما و شما بحثى نيست خدا در روز قيامت ما و شما را گرد مى آورد و ميان ما داورى مى كند و انتقام ما را از شما مى گيرد.

[سوره الشورى (42): آيات 16 تا 20] ..... ص : 486

اشاره

وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (16) اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (17) يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (18) اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (19) مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ (20)

ترجمه: ..... ص : 486

آنها كه درباره خدا پس از پذيرفتن دعوت او، محاجّه مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 487

دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنهاست و عذاب شديد از آن آنها. (16)

خداوندى كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش حق و باطل) را، امّا تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت) نزديك باشد. (17)

آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند. (18)

خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى و شكست ناپذير است. (19)

كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم، و بر محصولش مى افزاييم، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم امّا در آخرت هيچ نصيبى ندارند. (20)

تفسير: ..... ص : 487

وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ آنان كه پس از پذيرفتن دعوت پيامبر به خاطر معجزات و نشانهايى كه خداى سبحان در وجود مقدس او آشكار ساخت در دين خدا محاجّه مى كنند.

حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ استدلال آنان باطل است و دليل اين كه خدا شبهه آنها را حجت و برهان ناميده اين است كه اين شبهه به اعتقاد خود آنها، حجت و دليل بوده است.

اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ خدايى كه جنس كتاب را نازل فرمود.

وَ الْمِيزانَ يعنى فرمان عدل و برابرى را در كتابهاى آسمانى خود نازل كرده است، گفته اند ميزان چيزى است كه اشيا با آن سنجيده مى شود.

بِالْحَقِّ از آسمان آن

را همراه با حق فرستاد، يا به مقتضاى حكمت با هدفى صحيح يا با واجب دانستن حلال و حرام و جز آنها را از آسمان فرو فرستاد.

لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ منظور از ساعت، رستاخيز است از اين رو فرمود نزديك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 488

است يا شايد آمدن قيامت نزديك باشد.

أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ «يمارون» يعنى در مورد آمدن قيامت خصومت و لجاج نشان مى دهند و از حق دورند زيرا بر پا شدن قيامت از قدرت خدايى كه قدرت او عين ذاتش است دور نيست و قرآن كه معجزه است دلالت بر اين دارد كه بدون ترديد روز قيامت خواهد آمد و نيز به دليل عقلى بايد خانه اى (جز دنيا) براى كيفر و پاداش وجود داشته باشد.

اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يعنى نيكى خداوند به بندگانش به اندازه اى است كه به گمان هيچ كس نمى رسد.

مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ كارى كه اشخاص در دنيا براى دستيابى به بهره انجام مى دهند از باب مجاز «حرث» و زراعت ناميده شده است و ميان كردار دو شخص فرق گذاشته بدين گونه كه هر كس براى آخرت كار كند در كار موفق و حسناتش چند برابر مى شود و هر كس براى دنيا كار كند كمى از آن به او مى دهند نه هر چه بخواهد.

وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ و در آخرت هرگز نصيبى ندارد و راجع به كسى كه براى آخرت كار مى كند و در عين حال بهره اى هم از دنيا دارد با اين كه رزق مقدرش ناگزير به او مى رسد اين معنى ذكر نشده است تا خاطر نشان سازد كه بهره دنيوى در مقابل

رستگارى و سعادت اخروى كه در طلب آن است بى ارزش است.

[سوره الشورى (42): آيات 21 تا 27] ..... ص : 488

اشاره

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (21) تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (22) ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (23) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24) وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (25)

وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (26) وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 489

ترجمه: ..... ص : 489

آيا معبودانى دارند كه آيينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقرّرى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت) و براى ظالمان عذاب دردناكى است. (21)

در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، در حالى كه [جزاى اعمال ] آنها را فرا مى گيرد امّا كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ. (22)

اين همان چيزى است

كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 490

مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزاييم، چرا كه خداوند آمرزنده و حق گزار است. (23)

آنها مى گويند، او بر خدا دروغ بسته، ولى اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد (او قدرت اظهار اين آيات را از تو مى گيرد) و باطل را محو مى كند و حق را به فرمانش پابرجا مى سازد، چرا كه او به آنچه در درون دلهاست آگاه است. (24)

او خدايى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و گناهان را مى بخشد و آنچه را انجام مى دهيد مى داند. (25)

و درخواست كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى كند، و از فضلش بر آنها مى افزايد، امّا براى كافران عذاب شديدى است. (26)

هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و ستم مى كنند، از اين رو به مقدارى كه مى خواهد نازل مى كند كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست. (27)

تفسير: ..... ص : 490

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ «ام» براى نكوهش و اقرار گرفتن است و منظور از شريكانشان شيطانهاى آنهايند كه شرك و عمل كردن براى دنيا و انكار قيامت و كيفر و جزا و آنچه را خدا به آن امر نكرده و اجازه نداده است در نظرشان آراسته اند و اگر نبود وعده الهى كه عذاب اين امت را تا روز قيامت به تأخير انداخته است در دنيا به حسابشان مى رسيد و عذابشان مى كرد.

تَرَى الظَّالِمِينَ در اخرت ستمگران را خواهى ديد

از گناهانى كه مرتكب شده و كيفرى كه مستحق آن هستند سخت مى ترسند با اين كه بترسند يا نترسند كيفر به آنها مى رسد و ضمير (هو) به كسب مشركان بر مى گردد كه فعل كسبوا بر آن دلالت مى كند، و روضه، زمين سرسبزى است كه گياهان خوب داشته باشد و گويى باغهاى بهشت در ميان زمينهاى سرسبز، بهترين و پاكترين آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 491

لَهُمْ ما يَشاؤُنَ هر چه بخواهند در اختيارشان مى گذارند.

عِنْدَ رَبِّهِمْ بنا بر ظرف بودن منصوب است نه اين كه يشاءون آن را نصب داده باشد.

ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ آن ثواب و پاداش هميشگى لطف بزرگى از سوى پروردگار است و شايسته است به آن پاداش كبير گفته شود.

ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ آن پاداش همان است كه خدا به بندگانش نويد مى دهد و حرف جرّ حذف شده [در اصل يبشر اللَّه به عباده ] بوده چنان كه در، و اختار موسى قومه احرف جر من حذف شده و سپس ضمير كه به موصول بر مى گردد حذف شده است يعنى و ذلك التبشير الذى يبشر اللَّه به الخ و آن بشارتى است كه خدا بندگان مومن و رستگار خود را به آن نويد مى دهد تا در دنيا به آن مژده داده شوند فعل «يبشر» هم از باب تفعيل قرائت شده و هم از باب افعال، روايت شده كه مشركان در ميان خودشان مى گفتند محمد را مى بينيد از مردم مى خواهد كه مزد رسالتش را بدهند پس آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ نازل شد. يعنى در برابر تبليغ رسالت چيزى از شما نمى خواهم.

أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى الا المودّة مى تواند استثناى متصل باشد به اين معنى كه

جز دوستى خويشاوندان مزد ديگرى نمى خواهم و اين در واقع مزدى نبود چرا كه خويشاوندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خويشان خودشان بودند و پيوند و دوستى با آنها به مقتضاى مروت بر آنان لازم بود و مى تواند مستثناى منقطع باشد به اين معنى كه هرگز از شما مزدى نمى خواهم ولى از شما مى خواهم كه خويشاوندان و عترتم را دوست بداريد و با احترام به آنها حرمت مرا نگاه داريد و معناى «فِي الْقُرْبى » اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خويشاوندان خود را محلّ و مقرّ دوستى قرار داده است چنان كه مى گويى لى فى آل فلان مودّة ولى فيهم حبّ شديد، و مقصودت اين است كه آنها را دوست دارى و آنان محل محبت و دوستى تو مى باشند، «فى» در «فِي الْقُرْبى »

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 492

صله (متعلق) به مودت نيست، چنان كه اگر «الّا المودّة للقربى» هم بگوييد، لام صله نيست، بلكه متعلق به فعل محذوف است چنان كه ظرف در اين گفته (المال فى الكيس) به فعل محذوف متعلّق است و معنايش چنين است كه جز مودت را كه در خويشاوندان ثابت است [نمى خواهم ].

از ابن عباس روايت شده كه چون اين آيه نازل شد از پيامبر پرسيدند اين خويشاوندان كه خدا ما را به دوستى آنها امر كرده است، كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان آنهايند. «1»

زاذان از على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: سوره حم درباره ما آيه اى دارد كه طبق آن محبت ما را حفظ نمى كند مگر هر كه مومن باشد سپس اين آيه را قرائت كرد و كميت شاعر در شعر خود به

همين روايت اشاره دارد: وجدنا لكم فى آل حم آية تاوّلها منّا تقىّ و معرب. «2»

وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً از سدى روايت شده كه منظور از حسنه دوستى خاندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً منظور از افزون كردن حسن و نيكى، مضاعف ساختن پاداش آن است مانند اين آيه: فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند» (بقره/ 245).

__________________________________________________

1-

عن ابن عباس انها لما نزلت قالوا من قرابتك هؤلاء الذين امرنا اللَّه بمودّتهم. قال على و فاطمة و ولدهما

زمخشرى در كشاف، ج 4، ص 219، 220، چنين نقل كرده است: و

روى انها لما نزلت قيل يا رسول اللَّه من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال على و فاطمه و ابناهما-

و يدل عليه ما

روى عن على عليه السلام: شكوت الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله من حسد الناس لى فقال اما ترضى ان تكون رابع اربعة: اول من يدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسين و ازواجنا عن ايماننا و شمائلنا.

م.

2- در سوره شورا آيه اى در فضيلت شما يافتيم كه تمام ما خواه آن كه تقيه كند و خواه ديگران، آن را درباره شما معنى كرده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 493

و شكور براى خداوند صفتى مجازى است از آن نظر كه خدا به عبادت بندگان توجه مى كند و به آن پاداش كامل مى دهد و به شخص مورد پاداش لطف و عنايت مى كند.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى «ام» منقطع و همزه به معناى توبيخ و سرزنش است گويى خداوند فرموده است: آيا شخص چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به دروغ بستن به

خدا نسبت مى دهند با اين كه زشت ترين و بزرگترين افتراها و دروغهاست.

فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ اگر خدا مى خواست تو را نيز در زمره آنهايى قرار مى داد كه دلهايشان مهر خورده است تا به خدا دروغ ببندى زيرا تنها كسانى جرأت دروغ بستن به خدا را دارند كه خدا مهر بر دلهايشان نهاده باشد معناى چنين تعبيرى اين است كه دروغ بستن از شخص مانند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار بعيد به نظر مى رسد و مثل شرك به خدا و داخل در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده باشد. آن گاه خداوند سبحان با گفتار خود «وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ» خبر داده كه گفتار مشركان را باطل مى كند به اين معنى كه از عادتهاى الهى است كه باطل را محو و حق را به وسيله وحى يا حكم خود تثبيت فرمايد چنان كه فرموده: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ «بلكه ما حق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد.» (انبياء/ 18) بنا بر اين خدا باطلى را كه آنها در آن گرفتارند كه تكذيب و بهتان بستن بر توست از بين مى برد و حقى را كه تو بر آنى پايدار مى دارد و تو را بر آنان غلبه مى دهد.

وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا گويند قبلت الشي ء منه به اين معنى كه از او گرفتم و آن را مبدأ گفتارم قرار دادم و قبلته عنه گويند به اين معنى كه از آن دور شدم، و توبه به معناى بازگشت از كار زشت و رجوع از اخلال به كار واجب است به اين كه از عمل

خود پشيمان شود و تصميم بگيرد در آينده به آن كار بر نگردد زيرا عملى كه از آن بازگشته زشت و اخلال به واجب بوده است و اگر در آن عمل براى بنده اى حقى بوده ناگزير بايد به طريق ممكن آن را ادا كند. «ما تَفْعَلُونَ» به (تاء) و (ياء) هر دو

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 494

قرائت شده است.

وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا به معناى يستجيب لهم است و (لام) حذف شده است چنان كه در آيه وَ إِذا كالُوهُمْ «آيا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند» (مطفّفين/ 3) (كالوا لهم بوده) يعنى عبادتهايشان را مى پذيرد و به لطف خود پاداشى را كه سبك مى شمارند افزايش مى دهد.

و هر گاه او را بخوانند دعايشان را مستجاب كرده و بيش از خواسته شان به آنها مى دهد.

از عبد اللَّه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره و يزيدهم من فضله روايت شده كه منظور شفاعت از كسانى است كه مستحق دوزخند ولى در دنيا نسبت به اهل بيت نيكى كرده اند.

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ يعنى اگر خداوند مطابق خواسته مردم روزى آنها را وسعت مى داد در روى زمين ستم مى كردند به اين معنى كه به يكديگر ستم مى كردند زيرا بى نيازى وسيله سركشى و طغيان است و حال قارون براى عبرت، گرفتن كافى است ليكن خداوند از روى تقدير و اندازه گيرى روزى هر بنده اى را فرو مى فرستد، و در حديث آمده است بيشترين چيزى كه بر امتم مى ترسم رزق و برق فراوان دنياست و مى تواند از بغى به معناى تكبّر باشد يعنى همانا در روى زمين تكبّر ورزيدند و مفاسدى انجام مى دادند كه از

تكبرشان نشأت مى گرفت و بدون ترديد تكبر و فساد در حال فقر كمتر و در حال توسعه روزى بيشتر است براستى خدا از حال بندگان خود آگاه و به مصالح و مفاسدشان بيناست.

[سوره الشورى (42): آيات 28 تا 35] ..... ص : 494

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (28) وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ (29) وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ (30) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (31) وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (32)

إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (33) أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (34) وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 495

ترجمه: ..... ص : 495

او كسى است كه باران سودمند را پس از آن كه نوميد شدند نازل مى كند، و دامنه رحمت خويش را مى گستراند، و او ولىّ و حميد است. (28)

و از آيات اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و منتشر كرده و او هر گاه بخواهد بر جمع آنها تواناست. (29)

هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، و بسيارى را نيز عفو مى كند. (30)

و شما هرگز نمى توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد، و غير از خدا هيچ ولىّ و ياورى براى شما نيست! (31)

از نشانه هاى او كشتيهايى است همچون كوه ها كه در دريا در حركت است. (32)

اگر اراده كند باد را ساكن مى كند تا آنها بر پشت دريا متوقّف شوند، در اين نشانه هايى است براى صبر كننده شكرگزار. (33)

يا اگر بخواهد آنها را به خاطر اعمالى كه

سرنشينانشان مرتكب شده اند نابود مى سازد و در عين حال بسيارى را مى بخشد. (34)

تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند بدانند هيچ پناهگاهى ندارند. (35)

تفسير: ..... ص : 495

وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ مقصود از خداوند از (نشر) رحمت، بركات و منافع باران و فراوانى نعمت است كه به وسيله روياندن گياهان و بيرون آوردن ميوه جات از باران حاصل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 496

مى شود، و مى تواند مقصود خداوند رحمت عام خود باشد به اين معنى كه باران را فرو مى فرستد و ديگر رحمتهاى گسترده اش را در اختيار بشر قرار مى دهد.

و ما بثّ مى تواند هم مجرور و هم مرفوع باشد بنا بر اين كه به مضاف اليه يا مضاف عطف شود.

فيهما خداوند تعبير به «فيهما» فرموده با اين كه جنبندگان در زمين هستند زيرا ممكن است چيزى به تمام آنچه ذكر شده (آسمان و زمين) نسبت داده شود اگر چه با بعضى از آن همراه باشد، مانند اين آيه: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج مى شود». (رحمان/ 22) و حال آن كه مرواريد و مرجان از نمك بيرون مى آيد.

وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ با توجه به اين كه ضمير در «فيهما» به آسمان و زمين برمى گزيند گردد و «دابة» بر فرشتگان اطلاق شده، جنبيدن فرشتگان به اين دليل است كه هم پرواز مى كنند و هم راه مى روند چنان كه انسان به آن متّصف مى شود و بعيد نيست كه در آسمانها موجوداتى باشند كه در آن راه بروند همان طور كه انسان در روى زمين راه مى رود.

فَبِما كَسَبَتْ بما كسبت بدون (فاء) نيز قرائت شده و در قرآنهاى مردم مدينه چنين است بنا بر

اين كه «بما كسبت» خبر مبتدا ما اصابكم باشد بى آن كه معناى شرط داشته باشد و آيه به مجرمان اختصاص يابد و مانعى ندارد كه برخى از كيفر مجرمان را خدا در دنيا بدهد و بعضى را عفو كند و اما كسانى مانند معصومين يا اطفال غير مكلف و ديوانگان كه جرمى ندارند هر گاه دچار دردهايى چون بيمارى و جز آن شوند. براى اين است كه خدا عوض آن را در اخرت به آنها بدهد و نيز آنچه خدا مصلحت بداند. از على عليه السلام از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود بهترين آيه در قرآن اين آيه است يا على هيچ خراش چوبى يا لغزش قدمى براى آدمى پيش نمى آيد مگر در مقابل گناهى كرده است. و اما گناهانى را كه خدا در دنيا عفو كرده، كريمتر از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 497

آن است كه در آخرت عقوبت كند و گناهانى را كه در دنيا كيفر داده خداوند عادلتر از آن است كه دوباره در اخرت كيفر دهد. «1»

وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ منظور از اعلام كوه هاست و مفرد آن علم است.

خنسا (شاعره عرب) گويد: و ان صخرا لتاتم الهداة به كأنّه علم فى رأسه نار «2» الجوارى با (ياء) و حذف آن قرائت شده است و با (يا) مطابق قاعده است ولى حذف اين قبيل (ياء) در كلام عرب بسيار است، از اين رو به صورت قاعده در آمده است و مقصود از جوارى كشتيهايى است كه در حركتند.

إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد تا كشتيها بر روى آب بايستند، پس

خداوند سبحان به قدرت كامله اش وزيدن باد را در آن سو قرار مى دهد كه كشتيها بدان سو در حركتند.

لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ براى هر كسى كه بر بلاى خدا شكيبا باشد و نعمتهاى او را سپاس بگذارد.

«صبّار و شكور» از صفات مؤمن با اخلاص است.

أَوْ يُوبِقْهُنَّ يعنى آنان را با فرستادن باد شديد نابود مى كند و به سبب گناهانشان در آب غرق مى نمايد و بسيارى از آنها را عفو مى كند و «يوبهن» را بر «يسكن» عطف كرده از اين نظر كه معنايش چنين است اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد يا آن را شديد مى كند و بر اثر شدت وزيدن باد آنها را در آب غرق مى كند.

__________________________________________________

1-

قال صلّى اللَّه عليه و آله: خير آية فى كتاب اللَّه هذه الاية يا على ما من خدش عود و لا نكبة قدم الا بذنب و ما عفى اللَّه فى الدنيا فهو اكرم من ان يعود فيه و ما عاقب عليه فى الدنيا فهو اعدل من ان يثنى على عبده.

2- براستى سرور ما صخر كسى است كه راهنمايان پيرامون او جمع مى شوند گويى كوهى است كه در قله آن آتشى است چون راهيان كوه ها هر گاه در قله كوه آتش مشاهده كنند از بخشندگى ساكنان كوه آگاه مى شوند و شاعر ممدوح خود را به كوهى تشبيه كرده كه بر قله اش آتشى است. م

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 498

وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ «وَ يَعْلَمَ» به نصب و رفع هر دو قرائت شده است نصب بنا بر اين است كه بر علت محذوف «لتنتقم» عطف باشد و در اصل لتنتقم منهم و يعلم الذين يجادلون بوده، و

نظير آن در قرآن بسيار است از جمله: وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ «براى اين كه تو را نشانه اى براى مردم در مورد معاد قرار دهيم» (بقره/ 259) وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ، تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده جزا داده شود» (جاثيه/ 22) اما رفع «يعلم» به اين است كه جمله را مستأنفه بگيريم.

[سوره الشورى (42): آيات 36 تا 46] ..... ص : 498

اشاره

فَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (36) وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (37) وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (38) وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (39) وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (40)

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (42) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43) وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ (44) وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ (45)

وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 499

ترجمه: ..... ص : 499

آنچه به شما عطا شده كالاى زودگذر زندگى دنياست، و آنچه نزد خداست براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند، بهتر و پايدارتر است (36)

همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين مى شوند عفو مى كنند. (37)

و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را بر پا داشته، و كارهايشان به طريق مشورت

در ميان آنها صورت مى گيرد و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند (38)

و آنها كه هر گاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند. (39)

و كيفر بدى، بديى است همانند آن، و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خداست، خداوند ظالمان را دوست ندارد. (40)

و بر كسى كه مورد ستم واقع شده است ايرادى نيست كه يارى بخواهد. (41)

ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند، براى آنها عذابى دردناك است. (42)

اما كسانى كه شكيبايى و عفو كنند، اين كار از كارهاى پر ارزش است. (43)

كسى را كه خدا گمراه كند پس از او ولىّ و ياورى نخواهد داشت، و ظالمان را (روز قيامت) مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند، مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران) وجود دارد؟ (44)

و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدّت مذلّت خاشعند و زير چشمى (به آن) نگاه مى كنند و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند زيانكاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 500

باشيد كه ظالمان (امروز) در عذاب دائمند. (45)

آنها جز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند، و هر كس را خدا گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست. (46)

تفسير: ..... ص : 500

وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ كبير الاثم به صورت مفرد نيز قرائت شده و مى توان از آن اراده جمع كرد چنان كه نعمت در اين آيه: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا

تُحْصُوها «و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصا نخواهيد كرد» (ابراهيم/ 34) مفرد است و جمع اراده شده است.

در حديث نيز لفظ مفرد آمده و از آن جمع اراده شده است. منعت العراق درهمها و قفيزها از درهم و قفيز عراق محروم شدم.

وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ عطف بر «لِلَّذِينَ آمَنُوا» است و همچنين جمله ما بعد آن (و اذا ما غضبوا ...)

هُمْ يَغْفِرُونَ يعنى آنان در حال خشم به عفو كردن اختصاص دارند و خشم خردهاى آنان را مانند خردهاى ديگر مردم نمى ربايد و فايده مبتدا واقع شدن «هم» همين است و نظير آن است «هُمْ يَنْتَصِرُونَ» (در آيات بعد) شُورى مصدر به معناى تشاور است يعنى در كارهايشان را به راى زنى مى پرداختند و گفته شده و مقصود آيه اين است:

آن گاه كه نقيبانى از سوى پيامبر بر انصار وارد شدند آنان درباره پيامبر به راى زنى پرداختند و در خانه ابو ايوب گرد آمده تا به او ايمان آورده و ياريش كنند و افرادى كه يارى شدند مومنانى بودند كه از مكه اخراج شده و كافران به آنها ستم روا داشته بودند سپس خدا به آنها قدرت داد و مورد نصرت واقع شدند (تا از كفار انتقام بگيرند).

وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها خداوند سبحان از آن نظر هر دو عمل (بدى و كيفر آن) را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 501

بدى ناميده كه بدى و كيفر آن به هر كس برسد ناراحت مى شود و معنايش اين است كه هر گاه بخواهد در برابر بدى، بدى كند لازم است مقابله به مثل كند نه بيشتر.

فَمَنْ عَفا پس هر كس عفو كند كسى

را كه سزاوار كيفر است و مى تواند از او انتقام بگيرد و ميان خود و خدا دشمنش را با عفو و چشم پوشى اصلاح كند خداوند پاداش او را خواهد داد و تعداد آن پاداش به سبب اهميتش قابل احصا نيست.

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ اين جمله دلالت بر اين دارد كه انسان در كيفر گرفتن بويژه در حال خشم از تجاوز از حد مجاز در امان نيست و چه بسا كيفر گيرنده ندانسته ستمگر شود و در حديث است كه چون روز قيامت شود فريادگرى فرياد مى كند پاداش هر كسى كه با خداست به بهشت در آيد پس گفته شود پاداش چه كسى با خداست؟ در جواب مى گويند: آنان كه مردم را عفو مى كرده اند بدون حساب به بهشت در آيند. «1»

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ ظلم كه مصدر است به مفعول خود اضافه شده است يعنى پس از اين كه بر او تجاوز و ستم كرده است و «اولئك» اشاره به معنى است نه به لفظ.

ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ يعنى بر انتقام گيرندگان گناه و مجازات و سرزنشى نيست.

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ يعنى كيفر و نكوهش بر كسانى است كه به ناحق آغازگر ستم به مردم هستند. و لمن صبر و غفر براى كسى كه در برابر ستم و آزار (ديگران) شكيبا باشد و ببخشد و انتقام نگيرد چنين شكيب و بخششى از شخص مظلوم از بهترين كارهاست و ضميرى كه به مظلوم بر مى گردد از آن نظر حذف شده كه معلوم است چنان كه ضمير در جمله السّمن منوان بدرهم حذف شده است.

__________________________________________________

(1)

اذا كان يوم القيامة نادى مناد من كان اجره على

اللَّه فليدخل الجنة فيقال من ذا الذى اجره على اللَّه فيقال: العافون عن الناس يدخلون الجنة بغير حساب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 502

و منظور از «عزم الامور» در باب رسيدن به اجر و ثواب به دست آوردن بالاترين درجه آن است.

وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ يعنى بر اثر خوارى و مذلتى كه به آنها رسيده فروتن و حقير مى شوند و از گوشه چشم و دزدانه مى نگرند چنان كه شخص مورد شكنجه بطور كامل به شمشير نمى نگرد و همانطور كه انسان به چيزى كه دوست دارد زير چشمى نگاه مى كند. «1»

يَوْمَ الْقِيامَةِ اگر متعلق به «خسروا» باشد گفتار مومنان در دنيا واقع مى شود و اگر متعلق به قال باشد معنى اين است كه در روز قيامت مى گويند زيانكاران واقعى آنهايند كه بهره ورى از نعمتهاى بهشتى را از دست داده و خاندان و فرزندان و همسرانشان را از دست داده اند و در خسران واقع شده زيرا ميان آنان و فرزندان و خاندانشان و حورالعين حايل شده اند.

[سوره الشورى (42): آيات 47 تا 53] ..... ص : 502

اشاره

اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (48) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ ما يَشاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ (49) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (50) وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً

فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51)

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)

__________________________________________________

(1)خاشعين منصوب است بنا بر حال بودن از ضمير در يعرضون و جمله يعرضون محلا منصوب است بنا بر حال بودن از ضمير در (تراهم). ترجمه تفسير مجمع البيان ج 22 ص 159.- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 503

ترجمه: ..... ص : 503

دعوت پروردگار خود را اجابت كنيد پيش از آن كه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست، و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نه مدافعى. (47)

پس اگر آنها رويگردان شوند (غمگين مباش) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم، وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مى چشانيم مغرور و غافل مى شود. و اگر بلايى به سبب اعمالى كه انجام داده اند به آنها برسد به كفران مى پردازند. (48)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آن خداست، هر چه را بخواهد مى آفريند و به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر (49)

يا اگر اراده كند پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بخواهد عقيم مى گذارد! (50)

شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى، يا از وراى حجاب، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى كند،

چرا كه او بلند مقام و حكيم است (51)

همان گونه كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم، تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى، آن را نورى قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 504

داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى كنيم، و تو مسلّما به سوى راه مستقيم هدايت مى كنى. (52)

راه خداوندى كه تمامى آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، آگاه باشيد بازگشت هر چيزى به سوى خداست. (53)

تفسير: ..... ص : 504

اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ در متعلق «مِنَ اللَّهِ» دو قول است:

1- «لا مردّ است» «مِنَ اللَّهِ» جار و مجرور و متعلّق به «لا مردّ» يعنى پس از آن كه خدا حكم كرد حكمش بر نمى گردد.

2- متعلق به ياتى است يعنى پيش از آن كه از سوى خدا روزى بيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.

وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ منظور از «نكير» انكار و تغيير دادن است.

إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً مقصود از انسان در اين جا همه انسانهاست نه فردى از انسان به اين دليل كه ضمير متصل به فعل را كه به انسان بر مى گردد جمع آورده و فرموده است «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ» و مقصود انسانهاى مجرمند زيرا رسيدن بدى در برابر كارهايى كه پيش فرستاده اند جز درباره آنها راست نمى آيد و مقصود از رحمت نعمت تندرستى و بى نيازى و امنيت است.

«إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» مقصود گرفتارى بيمارى و فقر و قحطى و امور وحشت زا مى باشد.

فَإِنَّ

الْإِنْسانَ كَفُورٌ كفور به كسى گويند كه در كفران نعمت به آخرين درجه رسيده باشد، فإنّه كفور نفرمود تا تاكيد كند كه جنس بشر به كفران نعمتها شناخته شده است چنان كه فرمود: إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ «انسان ستمگر و كفران كننده است» (ابراهيم/ 34) إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ «كه انسان در برابر نعمتهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 505

پروردگارش ناسپاس و بخيل است» (عاديات/ 6).

يعنى بلا و گرفتارى را يادآور مى شود و نعمتها را از ياد مى برد.

لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و چون خداوند سبحان چشاندن رحمت به انسان و رسيدن بلا به او را ياد كرد در پى آن فرمود: مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين در اختيار اوست و نعمت و نقمت را هر طور بخواهد تقسيم مى كند، و نيز هر گونه اراده كند به بندگانش فرزند مى دهد به بعضى دختر و به بعضى پسر و به برخى هر دو و هر كه را بخواهد سترون قرار مى دهد و به او فرزندى نمى بخشد.

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ هيچ بشرى را نمى رسد كه با خداى سخن بگويد جز به يكى از راههاى زير:

1- از راه وحى و الهام و به دل افكندن يا از راه خوب چنان كه خدا بر مادر موسى وحى كرد و به ابراهيم امر فرمود كه فرزندش را ذبح كند و زبور را به سينه داود وحى كرد.

2- خداوند سخن خود را كه در بعضى از اشياى مادى ايجاد مى كند بر شخص بشنواند بى آن كه شنونده كسى را كه با او سخن مى گويد ببيند زيرا خداوند بر حسب ذات ديدنى نيست «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» مثالى است به

معناى سخن گفتن سلطان از پشت پرده با بعضى از خواص خود در اين صورت صدايش شنيده مى شود ولى خودش نمى شود مانند سخن گفتن خداوند سبحان با موسى و فرشتگان.

3- خداوند پيكى از فرشتگان را به سوى شخص بفرستد و فرشته به او وحى كند چنان كه خدا با پيامبرانى غير از حضرت موسى عليه السلام به زمان خودشان سخن گفت، قول ديگر در معناى آيه اين است كه: مانند ديگر پيامبران كه به وسيله فرشته به آنها وحى مى شده به شخص وحى شود يا پيامبرى بفرستد چنان كه با امت پيامبران به زبان خودشان سخن گفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 506

«وحيا و ان يرسل» دو مصدرند كه جانشين حال شده اند چنان كه گويند جئت ركضا و اتيت شيئا زيرا «ان يرسل» به معناى ارسالا مى باشد.

أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ نيز ظرفى است كه جانشين حال شده است مانند قول خداوند دعانا لجنبه او قاعدا او قائما و تقدير آيه چنين است: درست نيست كه خدا با هيچ كس سخن بگويد مگر اين كه وحى كننده باشد يا از راه شنواندن از پشت پرده يا فرستادن رسول باشد. و مى تواند «وحيا» جانشين «كاملا» باشد چون وحى سخنى پنهانى و سريع است چنان كه گويند لا اكلّمه الّا جهرا جز با صداى بلند با او سخن نمى گويم، چرا كه جهر نوعى از سخن گفتن است و همچنين است «ارسالا» سخن بر زبان پيامبر را به جاى سخن بى واسطه به شمار آورده است مى گويى: به فلانى چنين گفتم در حالى كه وكيلت يا پيكت گفته است و گفتار خداوند «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» معنايش شنواندن از پشت

پرده است و كسى كه «وحيا» را به معناى ان يوحى گرفته و «أَوْ يُرْسِلَ» را عطف بر آن كرده به اين معنى كه و ما كان لبشر ان يكلمه الّا بان يوحى او بان يرسل، هيچ بشرى را نمى رسد كه با خدا سخن بگويد مگر اين كه از راه وحى باشد يا فرستادن پيك، ناگزير است در «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» چيزى در تقدير بگيرد كه با آن دو معنى تطبيق كند مانند اين كه بگويد: او ان يسمع من وراء حجاب.

أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا به رفع يعنى او يرسل رسولا فيوحى قرائت شده است بنا بر اين كه: تقدير او هو يرسل باشد. يا به معناى «مرسلا» و عطف بر «وحيا» و به معناى «موحيا» باشد.

عَلِيٌّ حَكِيمٌ يعنى او والاتر از آن است كه صفات مخلوقين را داشته باشد «حَكِيمٌ» يعنى كسى كه كارهايش را از مجراى حكمت انجام مى دهد از اين دو يك بار با واسطه سخن مى گويد و ديگر بار بدون واسطه يا به صورت الهام يا خطاب.

رُوحاً مِنْ أَمْرِنا منظور قرآن است زيرا دين مردم به وسيله قرآن زنده مى شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 507

چنان كه تن به روح زنده است. گفته شده: مقصود از روح، روح القدس «1» است و گويند او فرشته اى است بزرگتر از جبرئيل يا ميكائيل كه همراه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوده است.

وَ لَا الْإِيمانُ منظور از ايمان نشانه هاى ايمان در اديان است.

__________________________________________________

1- اين كه مقصود از روح در آيه شريفه، روح القدس است از روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود و حق هم همين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 508

سوره زخرف ..... ص : 508

اشاره

اين سوره مكّى است (در مكّه نازل شده) و به قولى جز چند آيه بقيه اش مكّى است و روايت شده كه آيه وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا در بيت المقدّس نازل شده است و گفته شده كه از آيه فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ تا آخر آيه ها در حجّة الوداع نازل شده است.

سوره زخرف 89 آيه دارد، به مذهب كوفيان حم يك آيه و به مذهب بصريان هو مهين يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 508

و در حديث ابىّ آمده كه هر كس سوره زخرف را بخواند از كسانى خواهد بود كه در قيامت به او بگويند، يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد». (زخرف/ 68) «1» و از حضرت باقر عليه السلام روايت شده: هر كس بر خواندن سوره زخرف مداومت كند خدا او را در قبرش از حشرات زمين و فشار قبر در امان مى دارد. «2»

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الزخرف فكان ممّن يقال له يوم القيامة، يا عبادى لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون.

2- و

عن الباقر عليه السلام، من ادمن قراءة حم الزخرف آمنه اللَّه فى قبره من هوام الأرض و من ضمّة القبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 509

[سوره الزخرف (43): آيات 1 تا 10] ..... ص : 509

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (4)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ (5) وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ (6) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (7) فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ (8) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (9)

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 509

حم (1)

سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار است (2)

ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد (3)

و آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) نزد ماست كه بلندپايه و حكمت آموز است. (4)

آيا اين ذكر (قرآن) را از شما بازگيريم بدين سبب كه قومى اسر افكاريد؟ (5)

چه بسيار از پيامبران را كه (براى هدايت) در اقوام پيشين فرستاديم. (6)

ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى آمد مگر اين كه او را استهزا مى كردند. (7)

ما كسانى را كه نيرومندتر از اينها بودند هلاك كرديم و داستان پيشينيان، قبلا گذشت. (8)

هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟، مسلّما مى گويند خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است. (9)

همان كسى كه زمين را گاهواره و محلّ آرامش شما قرار داد و براى ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 510

شما در آن راههايى آفريد تا هدايت شويد و به مقصد برسيد. (10)

تفسير: ..... ص : 510

وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ منظور قرآن است كه براى عرب زبانها روشن است چون به زبان خود آنهاست و گفته شده كتابى است كه راه هدايت و حلال و حرام و قوانين اسلام را كه امت به آن نياز دارد آشكار ساخته است.

إِنَّا جَعَلْناهُ جواب قسم و به معناى «صيرناه» است و به دو مفعول متعدى شده و يا به يك مفعول متعدى شده و به معناى خلقناه است.

قُرْآناً عَرَبِيًّا حال است و لعلّ استعاره از اراده است تا معناى آن همراه معناى ترجى لحاظ شود يعنى قرآن را عربى و غير عجمى قرار داديم به اين منظور كه عربها در آن تعقل كنند و نگويند: چه خوب بود

آيات آن تشريح مى شد. «أُمِّ الْكِتابِ» به كسر همزه نيز قرائت شده و منظور از آن لوح است مانند قول خداوند:

بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ و «أُمِّ الْكِتابِ» ناميده شده چون اصلى است كه كتابها در آن ثبت شده و از آن نقل و استنساخ مى شود «لعلّى» يعنى قرآن در ميان كتابها از رفعت شأن برخوردار است چون در ميان كتابها معجزه محسوب مى شود «حكيم» داراى حكمتى رسا است به اين معنى كه جايگاه آن در پيشگاه ما جايگاه كتابى است كه آن دو صفت «لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» را دارد و اين چنين «أُمِّ الْكِتابِ» ثبت شده است.

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ معناى مجازى جمله اين است كه آيا ما قرآن را از شما دور و دفع مى كنيم. و از گفتار عرب است ضرب الغرائب عن الحوض، بيگانگان از حوض رانده شدند و (فاء) در «أ فنضرب» عاطفه است و عطف بر محذوفى است كه تقدير آن چنين است: أ نهملكم فنضرب عنكم الذّكر آيا شما را به خود وا مى گذاريم و قرآن را از شما دور مى كنيم.

در كلمه صفحا دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 511

1- مصدر و از (صفح عنه) باشد هر گاه رو بگرداند و به عنوان مفعول منصوب شده باشد و معنايش اين است كه آيا ما فرو فرستادن قرآن و ملزم ساختن حجت را با روى گرداندن از شما دور سازيم.

2- «صفحا» به معناى جانب باشد و بنا بر ظرف بودن منصوب باشد چنان كه مى گويى «فلان يمشى جانبا» فلانى به يك سو راه مى رود.

أَنْ كُنْتُمْ به (فتح همزه) به معناى لان كنتم است و به كسر همزه ان

كنتم نيز قرائت شده و با اين كه يقينا اسرافكارند معناى شرطى را دارد زيرا اين شرط از سوى كسى صادر مى شود كه به درستى مورد شرط است چنان كه كارگر به صاحب كار مى گويد:

اگر من براى تو كار كرده ام حقم را به طور كامل بپرداز در حالى كه يقين دارد براى او كار كرده است ولى زياده روى و (صاحبكار) در بيرون رفتن از راه حق موجب مى شود كه كارگر با واضح بودن حقش در اجرت تجاهل كند و مانند كسى رفتار كند كه در استحقاق اجرت شك دارد.

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ سرگذشت حال سپرى شده اى است كه استمرار دارد و نوعى دلدارى دادن به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در برابر ريشخند كردن قوم اوست.

أَشَدَّ مِنْهُمْ ضمير در اين جمله (به مسرفين) بر مى گردد زيرا خداوند خطاب را از آنان برگردانده و متوجه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ساخته و حضرت را از حال آنان خبر مى دهد.

وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ يعنى در چند جاى قرآن شرح ماجراى آنها كه ضرب المثل شده گذشته است و اين براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده و براى آنها تهديد است. «لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ» البته آفرينش آسمانها و زمين را به خداوند نسبت مى دهند.

[سوره الزخرف (43): آيات 11 تا 20] ..... ص : 511

اشاره

وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11) وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (13) وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا

لَمُنْقَلِبُونَ (14) وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (15)

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ (16) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (17) أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ (18) وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ (19) وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 512

ترجمه: ..... ص : 512

و آن خدايى كه از آسمان آبى فرستاد به مقدار معيّن، و به وسيله آن سرزمين مرده را حيات بخشيديم، و همين گونه در قيامت زنده مى شويد. (11)

و همان خدايى كه همه زوجها را آفريد و براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهايى قرار داد كه بر آنها سوار شويد. (12)

تا بر پشت آنها بخوبى قرار گيريد سپس نعمت پروردگارتان را هنگامى كه بر آنها سوار شديد متذكّر شويد، و بگوييد پاك و منزّه است خدايى كه اين را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانايى آن را نداشتيم. (13)

و ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم. (14)

آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند (و ملائكه را دختران خدا خواندند) انسان كفران كننده آشكارى است! (15)

آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده، و پسران را براى شما؟! (16)

در حالى كه هر گاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 513

خداوند رحمان شبيه قرار داده (به تولّد دختر) بشارت دهند صورتش از فرط ناراحتى سياه و پر از خشم

مى شود! (17)

آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مى يابد و به هنگام جدال قادر به بيان كردن مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟! (18)

آنها فرشتگان را كه بندگان خدايند مؤنّث پنداشتند، آيا به هنگام آفرينش آنها شاهد و حاضر بودند؟ اين گواهى آنها نوشته مى شود و از آن بازخواست خواهند شد! (19)

آنان گفتند اگر خدا مى خواست ما آنها را پرستش نمى كرديم، ولى به اين امر يقين ندارند، و جز دروغ چيزى نمى گويند. (20)

تفسير: ..... ص : 513

وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ منظور از بقدر اندازه نياز است و آب به صورت طوفانى كه براى شهرها و بندگان و انواع زوجها زيانبار باشد نيست. و ما تركبون يعنى در دريا و خشكى سوار آن مى شويد گفته مى شود ركبوا الانعام و ركبوا فى الفلك و با اين كه انعام و فلك در آيه ذكر شده است تركبونه گفته است چون متعدى به مفعول صريح از متعدى به مفعول غير صريح (با واسطه) قوى تر است و معنايش اين است كه بر پشت آنچه سوار مى شويد قرار بگيريد و از نعمت پروردگارتان ياد كنيد به اين كه در دل به آن نعمتها اقرار كرده و آنها را بزرگ بشماريد آن گاه با زبانهايتان خدا را بر آن نعمتها بستاييد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در اين مورد روايت شده كه هر گاه به قصد سفر بر پشت شترش قرار مى گرفت سه بار تكبير مى گفت و مى فرمود:

سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين و انّا الى ربّنا لمنقلبون، اللهم انا نسألك فى سفرنا هذا البرّ و التّقوى و العمل بما ترضى اللّهم هوّن علينا سفرنا و

اطو عنّا بعده اللهمّ انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الاهل و المال، اللهم انى اعوذ بك من وعثا السفر و كآبة المنقلب و سوء المنظر فى الاهل و المال،

«منزه است آن كس كه اين مركب را براى ما رام فرمود، در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 514

حالى كه ما حريف او نمى شديم، بازگشت ما به سوى پروردگار ماست، پروردگارا در اين سفر از تو نيكى و تقوا و عمل كردن بر طبق خواسته ات را درخواست داريم.

خداوندا! سفرمان را بر ما آسان كن و دورى آن را بر ما سهل گردان خداوندا تو در سفر همراه منى و پس از من در ميان خاندان و اموالم جانشينم مى باشى، پروردگارا از سختى و ناهموارى راه و از بازگشتى غمگينانه، به تو پناه مى برم، و نيز از نگاه بد به خاندان و مالم به تو پناه مى آورم و هر گاه از سفر باز مى گشت مى فرمود: آئبون تائبون لربّنا حامدون «توبه كنان بازگشتيم در حالى كه پروردگارمان را مى ستاييم».

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده فرمود: «ياد آورى نعمت اين است كه بگويى:

الحمد للَّه الّذى هدانا للاسلام و علّمنا القرآن و منّ علينا بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله

، سپاس خدايى را كه ما را به اسلام هدايت فرمود و قرآن را به ما آموخت و به (نبوت) حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله بر ما منت نهاد پس از آن بگويى: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا ... مُقْرِنِينَ» «مقرنين» به معناى مطيقين است، يعنى ما توان آن را نداشتيم و حقيقت «اقرنه» به معناى يافتن قرينه و چيزى است كه مقرون به ديگرى باشد زيرا شى ء

دشوار مقرون به شى ء ضعيف نمى شود و چون سوار شدن (بر مركب) كارى است همراه با خطر، بر شخص سواره سزاوار است كه بازگشت خود به خدا را فراموش نكند و ياد خدا را رها نسازد تا مهياى ديدار خدا شود.

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً متصل به و لئن سالتهم مى باشد يعنى اگر از آنان در مورد خالق بپرسى به وجود او اعتراف مى كنند در حالى كه با آن اعتراف از ميان بندگان خدا جزئى به او نسبت دادند و گفتند ملائكه دختران خدايند و آنها را جزئى از خدا قرار داده اند چنان كه فرزند جزئى از پدرش هست پس خدا را متصف به صفات مخلوقها ساخته اند.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ انسان انكار نعمت مى كند و انكارش آشكار است زيرا نسبت دادن فرزند به خدا اصل و تمام كفران است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 515

أَمِ اتَّخَذَ، به معناى بل اتّخذ است و همزه براى انكار و از باب نسبت دادن جهل به آنها و شگفتى از درك و تربيت آنهاست چون قانع شدند كه براى خدا از ميان بندگانش جزئى قرار داده اند بلكه آن جزء را پست ترين دو جزء كه دختر است نه پسر قرار داده اند با توجه به اين كه دشمنى اعراب از همه مردم نسبت به دختران بيشتر است حتى دختران را زنده به گور مى كردند.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا هر گاه يكى از آنها را از جنس دختر خبر مى دادند، كه وى او را جزء خدا مى دانست زيرا هر گاه ملائكه جزئى از خدا قرار داده شود در حقيقت او را از جنس خدا و مثل او قرار داده اند چون

فرزند از جنس پدر است.

ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا يعنى از روى خشم و تأسف آن خبر صورتش سياه مى شد «و هو كظيم» يعنى مملو از غم مى شد آن گاه فرمود: آيا براى خدا فرزندى با اين صفت قرار مى دهند كه در زينت و نعمت تربيت مى شود و هر گاه محتاج شود كه با دشمن و مردان دشمنى ورزد قدرت بيان ندارد كه بر دشمن احتجاج و برهان بياورد چون عقول زنان ضعيف است.

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ ... «عِبادُ الرَّحْمنِ» عبد الرحمن نيز قرائت شده است و آن مثلى است كه اختصاص و نزديكى و منزلت آنها را بيان مى كند ينشّا ينشا (بدون تشديد) قرائت شده است «وَ جَعَلُوا» به معناى سمّوا است يعنى ناميدند و گفتند فرشتگان دخترند «أَ شَهِدُوا» به سه صورت قرائت شده:

1- به همان صورت كه در آيه آمده و رايج است.

2- با دو همزه مفتوح و مضموم «أشهدوا» 3- با دو همزه كه در بين آنها الف باشد اشهدوا و اين نوعى ريشخند به آنهاست به اين معنى كه آنان اين سخن را ناآگاهانه و بدون دليل مى گفتند بنا بر اين چيزى باقى نمانده جز اين كه آفرينش خودشان را مشاهده كنند از اين رو از مشاهده خبر داده شده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 516

سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ شهادتى كه بر ملائكه داده اند بزودى نوشته خواهد شد و يسالون نوعى تهديد است.

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ اين گفتار شامل دو نوع كفر است: يكى اين كه اينان فرشتگان را پرستيدند ديگر اين كه معتقد بودند به خواست خدا فرشتگان را مى پرستيدند چنان كه برادران جبرى مسلك آنها مى گفتند

آن گاه خداوند سبحان با جمله (إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ) اى يكذّبون آنان را تكذيب فرمود.

[سوره الزخرف (43): آيات 21 تا 30] ..... ص : 516

اشاره

أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (21) بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22) وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (25)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27) وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ (29) وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 516

يا اين كه ما كتابى پيش از اين به آنها داده ايم و آنها به آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 517

تمسّك مى جويند. (21)

بلكه آنها مى گويند ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شده ايم. (22)

همين گونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان مست و مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنها اقتدا مى كنيم. (23)

(پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آيينى هدايت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم (باز هم انكار مى كنيد؟!) گفتند (آرى) ما به آنچه شما به آن مبعوث شده ايد كافريم. (24)

از اين رو از آنان انتقام گرفتيم. بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود. (25)

به خاطر بياور هنگامى را كه ابراهيم به پدرش (عمويش آذر) و قومش

گفت از آنچه شما مى پرستيد بيزارم! (26)

مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه او هدايتم خواهد كرد (27)

او كلمه توحيد را، كلمه باقيه در اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا باز گردند (28)

ولى ما اين گروه و پدران آنها را از مواهب دنيا بهره مند ساختيم تا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغشان آمد. (29)

اما هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم! (30)

تفسير: ..... ص : 517

أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ ... يعنى آيا اين (قرآن) چيزى است كه تكذيب مى كنيد؟

يا پيش از اين كتاب، به آنان كتابى داديم كه در آن به ما نسبت كفر داده اند و به آن كتاب تمسّك مى كنند بلكه هيچ دليلى ندارند كه به آن تمسّك جويند جز اين گفتارشان: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ» ما پدرانمان را بر دين و راهى يافتيم و به آثارشان هدايت شده ايم.

عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ خبر براى انّ است يا جار و مجرور «عَلى آثارِهِمْ» متعلّق به «مهتدون» باشد.

وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها يعنى كسانى كه نعمت، آنان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 518

سرمست ساخته پس رفاه را بر طلب دليل برگزيده اند و زير بار تكليفهاى سخت نرفته اند و هر گروهى از پيشينيان خود تقليد كردند.

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ «قال» قل نيز قرائت شده است.

«قال» يعنى انذار كننده به آنها گفت. («قل» حكايتى است از آنچه به انذار كننده وحى شده است يعنى به آنها بگو.

أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ اولو جئناكم نيز قرائت شده است يعنى آيا از پدرانتان پيروى مى كنيد اگر چه

دينى هدايتگرتر از دين پدرانتان برايتان بياوريم در جواب گفتند ما بر دين پدرانمان ثابتيم اگر چه دينى برايمان بياوريد كه از دين پدرانمان هدايت كننده تر باشد.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ «براء» در اين كلمه، مفرد و جمع و مثنى و مذكّر و مؤنّث، يكسان است چون مصدر است و گفته مى شود نحن البراء منك و الخلاء منك.

الَّذِي فَطَرَنِي در اعراب اين جمله دو قول است:

1- منصوب بنا بر اين كه استثناى منقطع بگيريم گويى گفته است ليكن كسى كه مرا آفريده و ايجاد كرده است بزودى هدايتم مى كند.

2- مجرور و بدل از مجرور به من باشد گويى گفته است من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم جز از كسى كه مرا آفريده است.

از قتاده روايت شده كه آنها مى گفتند پروردگار ما خداست با اين كه بتها را مى پرستيدند. و «ما» در «مِمَّا تَعْبُدُونَ» مى تواند موصوفه و «الّا» صفت و به معناى غير باشد و تقدير چنين شود، من از خدايانى كه مى پرستيد بيزارم جز خدايى كه مرا آفريده است.

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كه از آن سخن گفت كلمه اى جاودان در ميان ذريّه اش قرار داد و هم چنان در ميان آنان بودند كسانى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 519

خدا را يگانه مى دانسته و مردم را به يگانگى او فرا مى خواندند و گفته شده «و جعلها اللَّه» خدا آن را كلمه باقيه قرار داد. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه منظور از كلمه باقيه پس از ابراهيم، امامت تا روز قيامت بوده است. و از سدى روايت شده كه منظور از

آن آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هستند.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ باشد كه مشركان آنها به دعاى موحّدانشان باز گردند.

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ يعنى اهالى مكه را كه فرزندان ابراهيم اند از طول عمر و نعمت بهره مند ساختم پس به مهلت عمر فريفته شده و بجاى كلمه توحيد به پيروى شهوتها سرگرم شدند تا حق يعنى قرآن بر آنان آمد.

وَ رَسُولٌ مُبِينٌ و رسالت آمد و آن را با معجزاتى كه درست به اثبات رسانيد اما آنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را تكذيب كرده و او را ساحر و كتابش (قرآن) را سحر ناميدند.

[سوره الزخرف (43): آيات 31 تا 40] ..... ص : 519

اشاره

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36) وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (38) وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (39) أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 520

ترجمه: ..... ص : 520

و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (مرد ثروتمندى) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟! (31)

آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را تسخير و با هم تعاون كنند و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى كنند بهتر است (32)

اگر تمكّن كفّار از مواهب مادّى سبب نمى شد كه همه مردم امّت واحد گمراهى شوند ما براى كسانى كه كافر مى شدند، خانه هايى قرار مى داديم با سقفهايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند (33)

و براى

خانه هاى آنها درها و تختهايى (زيبا و نقره اى) قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند. (34)

و انواع وسايل تجمّلى، ولى تمام اينها متاع زندگى دنياست و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است. (35)

هر كس از ياد خدا رويگردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم كه همواره قرين او باشد (36)

و آنها (شياطين) اين گروه را از راه خدا باز مى دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند. (37)

تا زمانى كه نزد ما حاضر شود مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشينى هستى تو! (38)

هرگز اين گفتگوها امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه ظلم كرديد و در عذاب مشتركيد. (39)

آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى يا نابينايان و كسانى را كه در گمراهى آشكارند هدايت كنى. (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 521

تفسير: ..... ص : 521

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ منظور از «قريتين» مكّه و طائف است يعنى يكى از دو شهر و گفته شده منظورشان از مردان بزرگ از اين دو شهر، وليد بن مغيره از مكه و حبيب بن عمرو ثقفى از طائف است. ابن عباس و وليد بن مغيره و عروة بن مسعود ثقفى از قتاده روايت كرده اند كه منظور از بزرگى مرد، رياست او در دنياست.

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ... همزه در (اهم) براى انكار و تعجّب است تعجّب از اين كه اعتراض كردند و زور گفتند، يعنى آيا آنها امر نبوّت را تدبير مى كنند و شخص شايسته اى را كه به امر نبوّت قيام كند بر مى گزينند و

مى خواهند رحمت خدا را تقسيم كنند كه فقط خداوند بر اساس حكمت خود شايستگى سرپرستى آن را دارد آن گاه برايشان مثلى زده و اعلام داشته است كه آنان از تدابير مصالح دنيوى خود عاجزند، و اين خداى سبحان است كه روزى آنها را در ميانشان تقسيم و تقدير فرموده است و بعضى را در رزق و روزى بر بعضى برترى داده است و در ميان آنها ثروتمندان و نيازمندان و نيرومندان و ناتوانان قرار داده است تا بعضى به خدمت بعضى در آيند و در كارها از آنها بى گارى بكشند و به منافع خود دست يابند خداوند مسئوليّت تدبير رزق را با اين كه خطرش اندك است به انسانها واگذار نكرده است پس چگونه ممكن است اختيار نبوّت را با همه اهميّت و ارجى كه دارد و رحمت بزرگ خداست به آنان واگذارد؟

وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ آن گاه فرمود: اين رحمت كه دين خدا و رستگارى و پاداشى است كه از آن سرچشمه مى گيرد بهتر از مال بى ارزش دنياست كه اينان جمع مى كنند.

سپس خداوند سبحان از پستى دنيا و كم ارجى آن در پيشگاه خود خبر داده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 522

فرموده است:

وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، اگر اجتماع مردم بر كفر ناپسند نبود براى كافران سقفها و پلّه ها و درها و تختهايى از طلا و نقره قرار مى داديم «زخرفا» بر محلّ فضّه عطف شده «وَ لِبُيُوتِهِمْ» بدل اشتمال از «لِمَنْ يَكْفُرُ» است «سقفا» به فتح (سين) و سكون (قاف) و ضمّ هر دو قرائت شده و جمع سقف است مانند رهن، و رهن.

«معارج» جمع معرج يا اسم

جمع براى معراج و به معناى پله هايى است كه بالاى بام مى روند چنان كه در اين آيه است، فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ «1» «(سرانجام آن چنان سدّ نيرومندى ساخت) كه آنها قادر نبودند كه از آن بالا روند».

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا «لمّا» هم مشدّد و هم بدون تشديد قرائت شده است، بدون تشديد بنا بر اين كه «لام» براى جدايى افكندن ميان نفى و اثبات باشد و «ما» زايده و «ان» مخفّفه از مثقّله باشد، با تشديد بنا بر اين كه «لمّا» به معناى الّا و ان نافيه باشد.

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ ... گفته مى شود عشى يعشوا، هر گاه با نگاه ضعيف بنگرد و در چشم او آفتى نباشد، و عشى يعشى، آن گاه گفته شود كه در چشم انسان آفتى پديد آيد يعنى كسى كه در ياد خدا خود را به كورى بزند و با علم به حق بودن خدا خود را به نادانى بزند شيطانى بر او مى گماريم يعنى او را خوار مى سازيم و او را با شياطين قرين مى كنيم مانند وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ «ما براى آنها همنشينان (زشت سيرتى) قرار داديم». (فصّلت/ 25) مگر نمى بينى كه ما شياطين را گسيل مى داريم، يقيّض با (ياء) نيز قرائت شده است.

وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ در اين آيه ضمير «من» (در آيه قبل) و ضمير

__________________________________________________

1- صحيح آيه: فما اسطاعوا ان يظهروه (بدون تاى منقوطه) است و در متن تفسير اشتباه نوشته شده است م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 523

شيطان جمع آورده شده زيرا «من» (در آيه قبل) در مورد جنس شخص عاشى (كسى كه خدا را

از ياد برده) مبهم است و شيطانى كه جنس آن مشخص نيست بر او گمارده شده و چون بر اثر مبهم بودنش مى تواند شامل هر دو شود جايز است ضمير به مجموع آن دو برگردد.

حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ تا شخص عاشى نزد ما بيايد و بنا بر اين كه فعل براى عاشى و شيطانش هر دو باشد «جاءانا» قرائت شده است «قال» به شيطانش گفت اى كاش ميان من و تو فاصله ميان مشرق و مغرب مى بود و «مشرقين» از باب غلبه دادن مشرق (كه بر تو است) گفته شده چنان كه براى خورشيد و ماه «قمران» مى گويند.

شاعر مى گويد:

اخذنا بافاق السّماء عليكم لنا قمراها و النّجوم الطّوالع «1»

و منظور از «بعد» در بعد المشرقين دورى آن دو از يكديگر است و اصل آن دورى مشرق از مغرب و مغرب از مشرق است.

وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ ... «انّكم» محلا مرفوع است يعنى مشترك بودنتان در عذاب نفعى به حالتان ندارد «إِذْ ظَلَمْتُمْ» يعنى زيرا ظلم شما ثابت و آشكار شده است.

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ انكارى است همراه با تعجب و مقصود اين است كه تو نمى توانى آنان را به جبر به ايمان وادار كنى.

[سوره الزخرف (43): آيات 41 تا 45] ..... ص : 523

اشاره

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (43) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44) وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (45)

__________________________________________________

1- كرانه هاى آسمان را بر شما تنگ گرفته ايم ماه و خورشيد و ستارگان درخشانش از

آن ماست. (شاعر از خورشيد و ماه به قمراها تعبير كرده كه در اصل قمران بوده و نون تثنيه به سبب اضافه حذف شده است) م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 524

ترجمه: ..... ص : 524

هر گاه تو را از ميان آنها ببريم حتما آنها را مجازات خواهيم كرد. (41)

يا اگر زنده بمانى و آنچه را از عذاب آنان وعده داده ايم به تو ارائه دهيم باز ما بر آنها مسلّطيم. (42)

آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم هستى. (43)

و اين مايه يادآورى تو و قوم توست و بزودى سؤال خواهيد شد. (44)

از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار داديم؟! (45)

تفسير: ..... ص : 524

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ «ما» در اين جمله به منزله لام قسم است در اين جهت كه هر گاه لام قسم [بر كلمه اى ] داخل شود، نون ثقيله (مؤكّد) به همراه دارد. و معناى آيه اين است كه ان قبضناك و توفيناك فإنا منتقمون منهم بعدك، اگر روحت را قبض كنيم و تو را بميرانيم پس از مرگ تو انتقامت را از آنان خواهيم گرفت، و از حسن و قتاده روايت شده كه خداوند بر پيامبرش اكرام فرمود كه اين بلا و عذاب را نديد و پس از آن حضرت روى داد و روايت شده كه آن حضرت آنچه را پس از او بر سر امّتش مى آمد مى ديد و هم چنان گرفته بود و صورتش باز نشد و نخنديد تا روحش گرفته شد.

جابر بن عبد اللَّه روايت كرده گويد: من در حجّة الوداع در منى از همه به پيامبر نزديكتر بودم كه فرمود: نبينم كه پس از من به كفر باز گرديد و گروهى گردن گروه ديگر را بزنيد، به خدا اگر اين كار را بكنيد مرا در صف لشكرى كه با آن مى جنگيد خواهيد يافت،

سپس به پشت سر خود توجّه كرده و فرمود: يا آن كه على را خواهيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 525

يافت و اين جمله را سه بار تكرار كرد، آن گاه ديديم كه جبرئيل به حضرت رسول اشاره اى كرده و پس از آن اين آيه نازل شد «1» فامّا نذهبنّ بك فإنّا منهم منتقمون بعلىّ بن ابى طالب عليه السلام، پس اگر تو را از دنيا ببريم به وسيله على بن ابى طالب عليه السلام از آنان انتقام مى گيريم.

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ ... و اگر بخواهيم عذابى را كه به آنها وعده داده ايم (در زنده بودنت) به تو نشان دهيم آنها در حيطه قدرت ما هستند و از دايره اختيار ما خارج نمى شوند. و گويند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عذاب خدا در مورد آنها را روز بدر ديد كه گروهى كشته و گروهى اسير شدند.

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ به آنچه بر تو وحى كرديم و عمل كردن به آنها تمسّك كن در اين صورت به راه راست خواهى بود و جز شخص گمراه از آن منحرف نمى شود.

وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ آنچه بر تو وحى شده ياد آورى و شرافت براى تو و قوم قريش يا عربهاست، و اين شرافت اختصاص به كسانى دارد كه به تو نزديكتر باشند.

و سوف تسئلون بزودى در روز قيامت از شما سؤال مى شود كه آيا نسبت به حق خدا قيام كرديد و در برابر نعمتى كه به شما داد و در ميان جهانيان شما را به آن اختصاص داد سپاسگزارى كرديد؟

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا

مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ منظور پرسش از پيامبران، بررسى و تفحّص از دين آنهاست كه آيا در ميان ملّتهايشان

__________________________________________________

1-

روى جابر بن عبد اللَّه، قال انى لادناهم من رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فى حجّة الوداع بمنى حين قال لا الفينّكم ترجعون بعدى كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض و ايم اللَّه لئن فعلتموها لتعرفنّى فى الكتيبة الّتى تضاد بكم ثم التفت الى خلفه فقال: او علىّ او علىّ ثلاث مرّات فرأينا ان جبرئيل عليه السلام غمزه فانزل اللَّه تعالى على اثر ذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 526

بت پرستى بوده است يا نه؟ و اين سؤال از قبيل سل الارض من شقّ انهارك است الخ ... از زمين بپرس چه كسى نهرهايت را شكافت و درختهايت را كاشت و ميوه هايت را چيد؟ چرا كه اگر با سخن گفتن پاسخت را ندهد به زبان عبرت و حال جوابت را خواهد داد، گويند در شب اسراء (معراج) پيامبران در بيت المقدس در محضر پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله جمع شدند و پيامبر در نماز جماعت براى آنها امامت كرد پس به آن حضرت گفته شد از پيامبران [در مورد پرستش ديگر خدايان ] بپرس، پيامبر ترديدى نكرد در اين كه انبياء غير خدا را نپرستيده اند و در اين مورد از آنها سؤالى نكرد.

[سوره الزخرف (43): آيات 46 تا 56] ..... ص : 526

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (46) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ (47) وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (48) وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ

(49) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50)

وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ (52) فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54) فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55)

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 527

ترجمه: ..... ص : 527

ما موسى را با آيات خود به سوى فرعون و درباريان او فرستاديم (به آنها) گفت: من فرستاده پروردگار عالميانم. (46)

ولى هنگامى كه او آيات ما را براى آنها آورد از آن مى خنديدند. (47)

ما هيچ آيه (و معجزه اى) به آنها نشان نمى داديم مگر اين كه از ديگرى بزرگتر (و مهمتر) بود و آنها را با مجازات هشدار داديم شايد بازگردند. (48)

(هنگامى كه گرفتار بلا شدند) گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده بخوان (تا ما را از اين درد و رنج برهاند) كه ما هدايت خواهيم يافت. (49)

امّا موقعى كه عذاب را از آنها برطرف مى ساختيم پيمان خود را مى شكستند! (50)

فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟! (51)

من از اين مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم! (52)

اگر راست مى گويد چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده؟! يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟ (تا گفتارش را تأييد

كنند). (53)

او قوم خود را سبك شمرد و خوار كرد و آنان از وى اطاعت كردند براستى كه آنها مردمانى فاسق بودند (54)

اما هنگامى كه ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم. (55)

و آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى ديگران قرار داديم. (56)

تفسير: ..... ص : 527

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى ... فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ پاسخى كه فرعونيان به موسى دادند آن گاه كه گفت «إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ» حذف شده و آيه بعد بر آن دلالت مى كند فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ و آن دليل خواستن فرعونيان از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 528

موسى در مقابل ادعايش بوده و «اذا» كه براى مفاجات و ناگهانى است جواب «لمّا» است زيرا فعل مفاجات با خود مفاجات در تقدير و عامل نصب محل فعل است گويى گفته است فلمّا جاءهم بآياتنا فاجاءوا وقت ضحكهم چون آيات ما بر آنها آمد ناگهان زمان خنده شان رسيد.

وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ما هيچ آيه اى از آيات پياپى يعنى طوفان، ملخ، شپش، غورباغه ها، خون و نابودى را به آنها نشان نمى داديم جز اين كه هر كدام از عذاب قبلى بزرگتر بود.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ قصدمان اين بوده كه از كفر به ايمان برگردند.

وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ «بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» يعنى به پيمان نبوت كه خدا با تو بسته است و اين كه دعاى تو درباره رفع عذاب از آنهايى كه هدايت يابند برداشته مى شود.

إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ اين جمله اشاره به وعده اى است كه قوم موسى

خلاف آن را قصد كردند بنا بر اين ساحر خواندن آنان حضرت موسى را با اين گفته شان (إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ) منافات ندارد.

وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ... فرعون قوم خود را صدا زد به اين معنى است كه به كسانى فرمان داد تا در محفلهايشان در مورد حكومت فرعون بر مصر فرياد بزنند از اين رو صدا زدن به فرعون نسبت داده شده است چنان كه هر گاه امير به قطع كردن دست دزد فرمان دهد مى گويند: قطع الامير اللصّ، امير دست دزد را قطع كرد.

وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي مبتدا و خبر است يعنى نهرهاى نيل و ديگر نهر ها به فرمان من جارى است، و ممكن است «انهار» عطف بر ملك مصر و «تجرى» منصوب باشد بنا بر اين كه حال براى انهار باشد.

أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ «ام» متصله است زيرا معناى «أَ فَلا ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 529

تُبْصِرُونَ»

ام تبصرون است جز اين كه «أَنَا خَيْرٌ» بجاى تبصرون نهاده شده زيرا قوم فرعون هر گاه به فرعون بگويند تو بهترى، آنان در نزد فرعون اهل بينش هستند. و مى تواند «ام» منقطعه باشد به معناى بل انا خير، بلكه من بهترم و همزه براى تقرير يعنى در نزد شما ثابت و مقرّر است كه من با چنين حالتى كه دارم بهترم از اين انسان ضعيف و حقير (موسى) كه نمى تواند به سبب لكنت زبان سخن را آشكار بگويد. از حسن بصرى روايت شده كه گرفتگى و لكنت از زبان موسى

برطرف شد چنان كه به درگاه خدا عرض كرد «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» گرفتگى را از زبانم بگشاى و آن گرفتگى را كه پيش از نبوت در زبان موسى عليه السلام بود تغيير داد.

فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ «اسورة»، اساورة، نيز قرائت شده است و جمع اسوار است بنا بر اين كه (تاء) عوض (يا) ى اساوير باشد «اسوره» جمع سوار است (مقترنين به) از قرنته فاقترن به، يا از اقترنوا به معناى تقارنوا گرفته شده است.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ به معناى فاستفزّه است فرعون عقول قوم خود را سبك ساخت و حقيقتش اين است كه آنان را واداشت كه در برابر او و خواسته اش تسليم باشند و استفزّ نيز به همين معناست زيرا فزّ همان خفيف و خوار است.

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ فلمّا آسفونا، يعنى ما را به خشم آوردند و خشم خداوند سبحان بر گنهكاران اراده خدا بر كيفر دادن آنهاست و گفته شده معنايش اين است كه پيامبران ما را به خشم آوردند چرا كه در خشم اندوه نيز هست.

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ «سلفا» به دو صورت قرائت شده است:

1- «سلفا» جمع سالف.

2- «سلفا» (به ضم سين و لام) جمع سليف.

يعنى آنها را پيشواى كافرانى قرار داديم كه پس از آنها مى آيند تا به آنها اقتدا كنند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 530

در اين جهت كه سزاوار همان كيفرى باشند كه آنان سزاوار بودند چرا كه اينان نيز همان كارهاى آنها را انجام مى دادند.

مثلا، سخنى شگفت كه به صورت ضرب المثل در آمده است و آنها را به ديگر كفار تشبيه مى كند.

[سوره الزخرف (43): آيات 57 تا 65] ..... ص : 530

اشاره

وَ لَمَّا

ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59) وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61)

وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (62) وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ (65)

ترجمه: ..... ص : 530

و هنگامى كه درباره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى خنديدند (و مسخره مى كردند). (57)

و گفتند آيا خدايا ما بهترند يا او؟ [مسيح، اگر معبودان ما در دوزخند مسيح نيز در دوزخ است چرا كه معبود واقع شده!] ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدال براى تو ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 531

نزدند آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند. (58)

او فقط بنده اى بود كه ما به او نعمت بخشيديم و نمونه و الگويى براى بنى اسرائيلش قرار داديم. (59)

و هر گاه بخواهيم بجاى شما در زمين ملائكه اى قرار مى دهيم كه جانشين (شما) گردند. (60)

و او سبب آگاهى بر روز قيامت است (نزول عيسى گواه نزديكى رستاخيز است) هرگز در آن ترديد نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است. (61)

و شيطان شما را (از راه خدا) باز ندارد كه او دشمن آشكار شماست. (62)

هنگامى كه

عيسى با دلايل روشن به سراغ آنها آمد گفت من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا پاره اى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم، تقواى الهى پيشه كنيد و از من اطاعت نماييد. (63)

خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستيد كه راه راست همين است. (64)

ولى گروه هايى از ميان آنها ظهور كردند كه (درباره مسيح) اختلاف نمودند (و بعضى او را خدا پنداشتند) واى بر آنها كه ستم كردند از عذاب روز دردناك. (65)

تفسير: ..... ص : 531

«يَصِدُّونَ»

به دو صورت قرائت شده است: 1- به ضمّ (صاد) 2- به كسر (صاد) و در معناى آيه اختلاف است و وجوه اختلاف به شرح زير است:

الف: چون آيه، إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ شماها و آنچه را مى پرستيد هيزم دوزخ خواهد بود، نازل شد مشركان مى گفتند (اى پيامبر) آيا معتقد تو به نبوت عيسى نيستى؟ با اين كه مى دانى نصرانيها او را مى پرستند، عزيز (در دين يهود) پرستيده مى شود و فرشتگان پرستش مى شوند.

اگر اينان در دوزخند خشنوديم كه ما و خدايانمان نيز با آنان در آتش باشيم و معناى آيه چنين است: چون پرستش عيسى بن مريم از سوى نصارا را مثل زدند ناگهان قريش از اين مثل غريو شادى و خنده سر دادند (اين معنى در صورتى است

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 532

كه «يصدون» را به كسر (صاد) بخوانيم» و اگر به ضم (صاد) بخوانيم به معناى روى گرداندن از حق به خاطر اين مثل است و گويند: يصدّون، از صديد و به معناى غوغا و فرياد است و دو لغت (به يك معنى) است.

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا

خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ يعنى خدايان ما در نزد تو بهتر از عيسى نيست پس هر گاه عيسى هيزم دوزخ باشد كار خدايان ما آسان است «ما ضَرَبُوهُ» يعنى اين مثل را براى تو زدند براى اين كه با تو مجادله و ستيز كنند و در گفتار بر تو غالب آيند نه آن كه در جستجوى شناخت باشند.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ بلكه اينان گروهى هستند كه عادتشان دشمنى و لجاجت است به اين دليل كه مقصود از آيه إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ فقط بتهاست و محال است كه مقصود از آن پيامبران و فرشتگان باشد.

ب: مشركان چون شنيدند كه مثل خلقت عيسى همانند خلقت آدم است گفتند ما هدايت يافته تر از ترسايانيم زيرا آنها انسانى را پرستيدند و ما فرشتگان را مى پرستيم پس اين آيه نازل شد در اين صورت آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ برترى دادن خدايا نشان بر حضرت عيسى است، و اين سخن را فقط براى مجادله و نزاع گفتند يا جدلا حال و به معناى حالت جدل باشد.

ج: چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مسيح و مادرش را ستود مشركان گفتند قصد محمد صلّى اللَّه عليه و آله از ستودن اين است كه ما نيز چون ترسايان محمد را بپرستيم و معناى «يصدون» يضجرون، و يضجّون، است و ضمير در «ام هو» به محمد صلّى اللَّه عليه و آله بر مى گردد و مقصودشان از مقايسه ميان عيسى و خدايانشان ريشخند و استهزا است و از اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه أمير المؤمنين عليه السلام گفت: روزى به محضر پيامبر رفتم پس او را با گروهى از قريش يافتم

حضرت به من نگاه كرد آن گاه فرمود: يا على مثل تو در اين امت مثل عيسى بن مريم است، قوم عيسى در محبت او افراط كردند و هلاك شدند و گروهى به افراط با وى دشمنى ورزيدند و به هلاكت رسيدند و گروهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 533

اعتدال و ميانه روى را رعايت كردند و نجات يافتند، اين سخنان بر مشركان گران آمد و خنديدند پس آيه نازل شد. «1» «إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ» يعنى عيسى بنده اى مانند ديگر بندگان است كه بر او نعمت بخشيديم چرا كه او را آيت و معجزه اى قرار داديم و او را بدون سبب (پدر) آفريديم چنان كه آدم را بدون سبب (پدر و مادر) آفريديم و تشريف نبوت به او ارزانى داشتيم و او را بى آن كه عجيب به نظر آيد به صورت ضرب المثلى براى بنى اسرائيل در آورديم.

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ و چون بر كارهاى عجيب توانايى داريم اى مردان اگر مى خواستيم از شما فرشتگان به وجود مى آورديم كه در زمين جانشين شما شوند چنان كه فرزندانتان جانشين شما مى شوند همان طور كه عيسى را از زنى بى شوهر به وجود آورديم يا به جاى شما اى آدميزادگان فرشتگانى قرار مى داديم كه در زمين جانشين شما شوند و منكم در آيه شريفه مانند اين گفته شاعر است.

فليت لنا من ماء زمزم شربة مبردة باتت على الطّهيان. «2»

يا معنى اين است كه اى بشر شما را فرشتگان قرار مى داديم در اين صورت «منكم» از باب تجريد است به اين معنى كه من معنايى ندارد بلكه اشاره به قدرت خدا دارد كه خدا مى تواند

ساختمان بشر را تبديل به فرشته كند.

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ و «انّه» عيسى عليه السلام يكى از نشانه هاى قيامت است كه به وسيله او معلوم مى شود از اين رو خود شرط

__________________________________________________

1-

روى انّ أمير المؤمنين عليه السلام قال: جئت الى النبى صلّى اللَّه عليه و آله يوما فوجدته فى ملاء من قريش فنظر الىّ ثم قال يا على انما مثلك فى هذه الامّة كمثل عيسى بن مريم احبّه قوم و افرطوا فى حبّه فهلكوا و ابغضه قوم و افرطوا فى بغضه فهلكوا و اقتصد فيه قوم فنجوا فعظم ذلك عليهم و ضحكوا فنزلت الآية.

2- اى كاش بجاى آب زمزم آب سرد مى داشتيم كه روى كوه گذاشته با هواى شب سرد مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 534

كه علم به قيامت از آن حاصل مى شود «علم» ناميده شده است ابن عباس و انّه لعلم به معناى علامت و نشانه قرائت كرده است «فَلا تَمْتَرُنَّ بِها» در ساعت قيامت شك نداشته باشيد و آن را تكذيب نكنيد، در حديث است كه عيسى عليه السلام در سنگلاخى از ارض مقدسه به نام «افيق» فرود مى آيد و لباس بافت مصرى بر تن دارد و موى سرش روغنى است و اسلحه اى در دست دارد كه دجال را با آن مى كشد و به بيت المقدس مى آيد در حالى كه مردم به امامت امام (مهدى عج) قصد برگزارى نماز صبح را دارند امام (عج) (به احترام عيسى) واپس مى آيد ولى عيسى عليه السلام او را بر خود مقدم مى دارد و بر آيين محمد صلّى اللَّه عليه و آله پشت سر آن حضرت نماز مى گذارد آن گاه

عيسى عليه السلام خنازير را مى كشد و صليب را مى شكند و پرستشگاهها و معابد يهود را ويران مى سازد و ترسايان را مى كشد مگر آنهايى را كه به او (مهدى) ايمان بياورند. «1»

از حسن نقل شده كه ضمير «انه» به قرآن بر مى گردد چرا كه قرآن ساعت قيامت را اعلام مى دارد «وَ اتَّبِعُونِ» امر به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است كه آن را بگويد يعنى از هدايت و دينم پيروى كنيد. يا به اين معنى است كه از رسول من پيروى كنيد.

وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ يعنى معجزاتى كه بر نبوت او دلالت دارد.

وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ ... يعنى از آنچه كه از امور دنيا مورد نياز شماست يا امور دينى كه بايد بشناسيد نه امور دنيا.

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ منظور فرقه هايى است كه پس از حضرت عيسى عليه السلام به وجود

__________________________________________________

1-

فى الحديث انّ عيسى عليه السلام ينزل على ثنيّة بالارض المقدّسة يقال لها افيق و عليه ممصرتان و شعر رأسه رهين و بيده حربة و بها يقتل الدجال فيأتى بيت المقدس و الناس فى صلوة الصبح و الامام عليه السلام يؤمّ بهم فيتأخر الامام فيقدمه عيسى و يصلّى خلفه على شريعة محمد صلّى اللَّه عليه و آله ثم يقتل الخنازير و يكسر الصليب و يخرب البيع و الكنائس و يقتل النصارى الّا من آمن به.

(مرحوم طبرسى اين حديث را از كشاف زمخشرى، ج 4، ص 261، نقل كرده است م.)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 535

آمدند.

[سوره الزخرف (43): آيات 66 تا 80] ..... ص : 535

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ

(67) يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ (70)

يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ (71) وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74) لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (75)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (76) وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)

ترجمه: ..... ص : 535

آنها چه انتظارى مى كشند؟ جز اين كه قيامت ناگهان به سراغ آنها آيد در حالى كه خبر ندارند؟ (66)

دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران. (67)

اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد. (68)

آنها كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 536

(به آنها خطاب مى شود) وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادمانى. (70)

ظرفها (ى غذا) و جامها (ى شراب طهور) از طلا گرداگرد آنها مى گردانند و در آن (بهشت) آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذّت مى برد وجود دارد و شما در آن هميشه خواهيد ماند. (71)

اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد. (72)

براى شما در آن ميوه هاى فراوان است كه از آن تناول مى كنيد. (73)

مجرمان در عذاب دوزخ

جاودانه مى مانند. (74)

هرگز عذاب از آنها تخفيف نمى يابد و آنها در آنجا از همه چيز مأيوسند. (75)

ما به آنها ستم نكرديم آنها خود ستمكار بودند. (76)

آنها فرياد مى كشند اى مالك دوزخ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم!) مالك مى گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد! (77)

ما براى شما حق را آورديم، ولى بيشتر شما نسبت به حق بى ميل بوديد. (78)

بلكه آنها تصميم محكم بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكمى (درباره آنها) داريم. (79)

آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنان را نمى شنويم آرى رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مى نويسند. (80)

تفسير: ..... ص : 536

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً «أَنْ تَأْتِيَهُمْ» بدل از ساعت است. «بغتة» ناگهانى.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ در حال غفلت زدگى اند چون سرگرم به كارهاى دنيوى خود هستند.

الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ «يومئذ» به «عدو» منصوب شده، به اين معنى كه در آن روز هر گونه دوستى قطع و به دشمنى مبدّل مى شود جز دوستى تقواپيشگان كه براى خدا نسبت به يكديگر دوستى مى ورزند چرا كه اين گونه دوستى ماندنى و استوارتر و افزونتر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 537

الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ الّذين امنوا محلا منصوب و صفت «عبادى» است چون موصوف مناداى مضاف و منصوب است.

و كانوا مسلمين تسليم فرمان ما هستند فروتن و مطيعند و نفوس خود را سالم براى بندگى ما قرار داده اند.

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ» شما و همسرانتان كه با ايمانند همانند شما شادمان مى شوند به گونه اى كه اثر آن در چهره هايتان ظاهر مى شود مانند اين آيه تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ

«در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى» (. مطففين/ 24) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ «صحاف» كاسه هاى بزرگ است. «اكواب» كوزه هاى بى دسته است و گفته شده «اكواب» ظرفى است كه دهانه آن گرد و به شكل دايره است. «فيها» ضمير فيها به جنت (بهشت) بر ميگردد. «ما تشتهيه»، به دو صورت قرائت شده ما تشتهى و ما تشتهيه، و معنايش شامل شدن همه انواع نعمتهاست زيرا نعمتها يا خواسته هاى دلهاست و يا امورى كه ديدگان از ان لذت مى برد.

وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «تلك» اشاره به جنت (بهشت) ياد شده است و مبتدا است. «الجنة» خبر «تلك» است. «الّتى اورثتموها» صفت «جنت» و يا «جنت» صفت «تلك» و الَّتِي أُورِثْتُمُوها» خبر مبتدا است يا الّتى اورثتموها صفت «جنت» است و «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» خبر مبتدا و (با) در (بما) متعلق به محذوف است و بنا به قول اول (با) متعلق به «اورثتموها» ست و از اين نظر كه براى خاندانش باقى مى ماند به ميراثى تشبيه شده كه براى وارثان مى ماند.

مِنْها تَأْكُلُونَ «من» براى تبعيض است به اين معنى كه نمى خوريد جز بعضى از آنها را و در حديث است هيچ كس از ميوه هاى بهشت نمى چيند مگر اين كه مانند آن بجايش نهاده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 538

وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ «1» مجرمان از هر خيرى نااميدند.

وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ «يا مالك» از على عليه السلام و ابن مسعود يا مال به صورت مرخم و به حذف (كاف) روايت شده است به اين معنى

كه از پروردگارت سؤال كن كه ما را بميراند تا از عذابى كه بدان گرفتاريم رها و آسوده شويم، پس مالك مى گويد شما همچنين مى مانيد.

لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ سخن مالك است و علت اين كه به صورت «جئناكم» (متكلم مع الغير) گفته اين است كه مالك از فرشتگان است و گفته شده: سخن خداوند است و در اين صورت ضمير قال به اللَّه بر مى گردد يعنى چون آنها از مالك خواستند كه از خدا بخواهد آنان را بميراند خدا با اين سخن (جئناكم بالحق) آنها را پاسخ داده است.

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ «ام» ابرموا «ام» منقطعه است يعنى بلكه گروه قريش امرى و مكرى را در مخالفت با امر تو استوار ساختند. «فَإِنَّا مُبْرِمُونَ» ما نيز مكرمان را استحكام بخشيديم چنان كه آنها مكرشان را مستحكم ساختند.

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ «السرّ» سخنى است كه شخص در جاى خلوتى به خود يا ديگرى بگويد. «نجوى» سخنى است كه گروهى در ميان خودشان بگويند و گفته شده: سرّ چيزى است كه انسان در دل خود پنهان مى دارد و نجوى سخنى است كه در نهان به ديگرى مى گويد. بلى و رسلنا بلكه ما سخن آنها را مى شنويم و از آن آگاه مى شويم و با اين حال رسولان ضبط كننده ما در

__________________________________________________

1- مبلس، از ماده (ابلاس) در اصل به معناى اندوهى است كه از ناراحتى زياد به انسان دست مى دهد و چون چنين اندوهى موجب سكوت مى شود ماده (ابلاس) به معناى سكوت و بازماندن از جواب نيز به كار رفته و از آن جا كه انسان در سختيها از نجات

خود مأيوس مى شود يان ماده به معناى نااميدى هم به كار رفته است و شيطان را كه ابليس گفته اند يعنى مأيوس از رحمت خدا به همين مناسبت است. تفسير نمونه، ج 21، ص- 121 م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 539

نزد آنان حاضرند و نيرنگها و نقشه هايى را كه طراحى مى كنند مى نويسند درباره سبب نزول اين دو آيه روايتى از اهل بيت نقل شده است.

[سوره الزخرف (43): آيات 81 تا 89] ..... ص : 539

اشاره

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (85)

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (87) وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه: ..... ص : 539

بگو اگر براى خداوند فرزندى بود من نخستين مطيع او بودم. (81)

منزّه است پروردگار آسمانها و زمين، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند. (82)

آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازى، تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند (و نتيجه كار خود را ببينند). (83)

او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است. (84)

پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك و حاكم آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است مى باشد، و آگاهى از قيامت فقط نزد اوست و به سوى او باز مى گرديد. (85)

آنها را كه غير از او مى خوانيد قادر بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 540

شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند، و به خوبى آگاهند. (86)

و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده؟ قطعا مى گويند:

خدا، پس چگونه از عبادت او منحرف مى شويد. (87)

آنها چگونه از شكايت پيامبر كه مى گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند (غافل مى شوند؟). (88)

اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و بگو سلام بر شما، امّا بزودى خواهند دانست! (89)

تفسير: ..... ص : 540

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ اگر فرزند داشتن خدا درست باشد و با دليل و صحيح ثابت شود من نخستين كسى هستم كه آن فرزند را بزرگ شمرده و از او اطاعت مى كنم چنان كه شخص فرزند سلطان را به احترام پدرش تعظيم مى كنند. اين شرط در آيه به منظور مبالغه در نفى فرزند از خدا وارد شده است زيرا پرستش را منوط به داشتن فرزند كرده كه تعليق كه به محال است و آنچه مورد تعليق قرار گرفته (فرزند داشتن) نيز محال است در نتيجه جمله به صورت اثبات در مى آيد و مقصود اين است كه بهترين صورت (داشتن فرزند را) نفى كند و گفته شده معناى آيه اين است كه اگر به پندار شما براى خدا فرزندى باشد من كه نخستين پرستنده خدايم و او را يگانه مى دانم گفته شما را تكذيب مى كنم و گفته شده به اين معناست كه من نخستين كسى هستم كه از فرزند داشتن خدا يا پرستش آن فرزند ننگ دارم زيرا كسى كه فرزند دارد و جسم است و حادث است و شايان پرستش نيست «العابدين» از عبد يعبد است هر گاه بينى خود را سخت به خاك بمالد و چنين شخصى بنده و پرستنده است.

و گفته شده «ان» در (ان كان للرحمن) نافيه است به اين معنى كه براى خداوند رحمان فرزندى

نيست بنا بر اين من نخستين پرستنده خدا هستم.

سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «سبحان» آن گاه خداوند خود را از توصيف مشركان به داشتن فرزند منزه دانسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 541

وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ «اله» خبر مبتداست كه به موصول بر مى گردد و اسمى است كه داراى معناى وصفى است از اين رو در «فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» ظرف به آن تعلق گرفته است چنان كه مى گويند هو حاتم فى طىّ و حاتم فى تغلب بنا بر اين كه معناى جواد را كه به جود مشهور است در جمله تضمين كنى (و چنين است كه بگويى هو جواد فى طى جواد فى تغلب) و هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ نيز نظير آن است و چنين است كه بگويى مالك يا معبود فقط اوست و ضمير «هو» كه به خدا بر مى گردد به سبب طولانى شدن سخن با صله حذف شده است مانند اين گفته عرب ما انا بالذى قائل لك شيئا من كسى نيستم كه چيزى به تو بگويم ولى در آيه جمله طولانى تر شده است و جمله معطوف داخل در محلّ صله است.

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ «وَ لا يَمْلِكُ» خدايانى غير از خداى يكتا را كه آنان مى خوانند نمى توانند شفاعتشان كنند چنان كه مى پندارند آنها شفيعانشان در نزد خدايند.

«إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» ولى كسى كه به حق و يگانگى خدا شهادت دهد و مى داند كه با بينش و اخلاص گواهى داده همان خدايى است كه شفاعت در اختيار

اوست و اين جمله مستثناى منقطع است و مى تواند مستثناى متصل باشد چرا كه در جمله «الذين يدعون من دون اللَّه» منظور فرشتگانند و تدعون نيز قرائت شده است.

وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ در اعراب «قيله» سه قول است:

1- نصب بنا بر اين كه بر محل «الساعة» كه مفعول به است عطف باشد.

2- جرّ بنا بر اين كه بر لفظ «ساعة» عطف باشد، يعنى و عنده علم الساعة و قيله چنان كه مى گويى: عجبت من ضرب زيد و عمروا او عمرو، يعنى خدا قيامت و كسانى كه آن را تصديق دارند و نيز گفتار آنها را مى داند زيرا «ساعة» ظرف نيست و مفعول به است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 542

3- رفع مجاهد، آن را مرفوع دانسته است (و هر كس آن را مرفوع قرائت كرده است) دو وجه براى رفع ذكر كرده است.

الف: تا عطف باشد بر اين تقدير كه مضاف حذف شده باشد يعنى و علم قيله.

ب: رفع آن به خاطر مبتدا بودن باشد و خبر حذف شده و تقدير و قيله يا ربّ مسموع و متقبل بوده است يا و قيله قيل يا ربّ بوده.

اخفش حالت نصب آن را بر «ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و قيله» حمل كرده است. نيز از او نقل شده كه نصب بنا بر اين كه آن را به «و قال قيله» تأويل كنيم.

جار اللَّه زمخشرى گفته است: «قيله» مجرور و مرفوع قرائت شده بنا بر اين كه حرف قسم در تقدير و محذوف باشد و مرفوع بنا بر گفتار عرب، ايمن اللَّه و لعمرك و انّ هؤلاء قوم لا يؤمنون جواب

قسم است و گويى چنين گفته است: قال و اقسم بقيله يا ربّ يا قيله يا ربّ قسمى انّ هؤلاء قوم لا يؤمنون.

پروردگارا به گفتارشان سوگند مى خورم. يا پروردگارا گفتارشان سوگند من است اين گروه گروهى هستند كه ايمان نمى آورند.

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ صورتت را از آنها برگردان و به آنان بگو: از شما بيزارى مى جويم و شما را ترك مى كنم. «فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» تهديدى از سوى خداست «يعلمون» با «ت» نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 543

سوره دخان ..... ص : 543

اشاره

اين سوره مكّى است و 59 آيه دارد و به قرائت اهل بصره 57 آيه و به قرائت كوفى كه 59 آيه است حم و إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ را دو آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 543

در حديث ابىّ بن كعب است كه هر كه در شب جمعه سوره دخان را بخواند خدا او را بيامرزد. «1»

از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است كه هر كس سوره دخان را در نمازهاى واجب و مستحبّ بخواند خدا در روز قيامت او را جزء ايمن شدگان بر انگيزد و در سايه عرش خود جاى دهد و حسابش را آسان برسد و نامه عملش به دست راستش داده شود. «2»

[سوره الدخان (44): آيات 1 تا 9] ..... ص : 543

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3) فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (4)

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (6) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (7) لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (8) بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة الدخان فى ليلة الجمعة غفر اللَّه له.

2- و

عن الباقر عليه السلام من قرأها فى فرائضه و نوافله بعثه اللَّه من الآمنين يوم القيامة و اظلّه اللَّه تحت ظلّ عرشه و حاسبه حسابا يسيرا و اعطى كتابه بيمينه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 544

ترجمه: ..... ص : 544

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. حم. (1)

سوگند به اين كتاب آشكار. (2)

كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوده ايم. (3)

در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى شود. (4)

فرمانى بود از ناحيه ما، ما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را فرستاديم (5)

اينها همه به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست. (6)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست اگر اهل يقين هستند. (7)

هيچ معبودى جز او نيست، زنده مى كند، مى ميراند پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست. (8)

ولى آنها در شكّند و (با حقايق) بازى مى كنند. (9)

تفسير: ..... ص : 544

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» جواب قسم است «فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» منظور شب قدر است و قول صحيح همين است و گفته شده: منظور شب نيمه شعبان است، و معناى اين كه خدا قرآن را در شب قدر فرو فرستاد اين است كه تمام قرآن را در شب قدر به آسمان دنيا فرستاد و جبرئيل آن را (نجوما) «1» به تدريج و

__________________________________________________

1- عربها چون اطلاع كافى از علم حساب نداشتند اوقات را با طلوع (نجوم) ستارگان تعيين مى كردند يعنى ميزان تعيين اوقات بيست و هشت ستاره اى بود كه از آنها به (انواء، جمع نوء) تعبير مى شد و با ترتيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 545

بخش بخش بر پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرود مى آورد و گفته شده: قرآن به مقدار حاجت هر سال در اين شب نازل مى شد سپس اندك اندك در وقت لزوم و احتياج [بر پيامبر] فرود مى آمد.

«فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» اين شب از

آن نظر مبارك خوانده شده است كه خداوند نعمتهايش را بر بندگان خود تقسيم مى كند و بركتهاى آن دوام مى يابد و بركت رشد كردن خير است و مباركه بر خير و بركت است و اگر در آن شب هيچ چيز يافت نمى شد جز فرو فرستادن قرآن به يقين از نظر بركت كافى بود.

فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «يفرق» هر كارى نوشته و جدا مى شود. «كل امر حكيم» هر كارى بر طبق حكمت انجام مى شود به اين معنى كه روزى بندگان و اجلهايشان و ديگر كارهاى مربوط به آن سال تا شب قدر ديگر ثبت مى شود. آوردن صفت حكيم براى (امر) از باب مجاز است زيرا حكيم در حقيقت صفت خداوند (امر) است.

انا كنا منذرين يفرق فيها كل امر حكيم، دو جمله مستأنفه و متصل به يكديگر است كه به وسيله آن دو، جواب قسم تفسير شده است و گويى گفته شده: انّا أنزلناه لأن من شأننا الانذار.

ما قرآن را فرو فرستاديم چرا كه انذار كار ماست و قرآن را مخصوصا در اين شب فرو فرستاديم زيرا انزال قرآن از كارهاى محكم است و هر كار محكمى در اين شب تقسيم و ثبت مى شود.

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا منصوب به اختصاص است يعنى امرى را قصد مى كنم كه از ناحيه ما حاصل مى شود و به مقتضاى حكمت و تدبير خودمان مى باشد. و مى تواند مقصود از (امر) امر در مقابل نهى باشد و بجاى مصدر (فرقانا) نهاده شده چرا كه

__________________________________________________

خاصى طلوع و غروب داشتند. و به مرور زمان اصطلاح (نجوما) معادل اوقات و دفعات به كار رفت علم الحديث، استاد شانه چى، چاپ سوم، ص 16 م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع،

ج 5، ص: 546

معناى امر و فرقان يكى است زيرا كسى كه به چيزى حكم كند و آن را بنويسد در حقيقت به آن امر كرده و واجب نموده است و يا (امر) حال براى يكى از دو ضمير در انزلناه باشد يعنى آن را فرو فرستاديم در حالى كه دستور به انجام كارى واجب است، يا آن را فرو فرستاديم در حالى كه امر مى كنيم.

إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ مى تواند بدل از «إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» باشد و «رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ مفعول» به اين معنى كه ما قرآن را نازل كرديم چرا كه فرستادن پيامبران با كتابهاى آسمانى از شؤون ماست چون به بندگان خود لطف داريم و مى تواند علت براى «يفرق» يا «امرا من عندنا» و «رحمة» مفعول باشد، يعنى در اين شب هر كارى جدا مى شود يا اوامر از ناحيه ما صادر مى شود چرا كه روش ما اين است كه رحمت خود را گسيل داريم و از باب لطف هر كارى را كه مربوط به تقسيم ارزاق و ديگر كارهاست از هم جدا سازيم و همچنين اوامرى كه از ناحيه خداى عزّ و جل صادر مى شود زيرا غرض از مكلف ساختن بندگان اين است كه آنها را در معرض منافع قرار دهد و اصل آن انا كنا مرسلين رحمة منّا، بوده و اسم ظاهر به جاى ضمير نهاده شده است تا اعلام دارد كه مقتضاى ربوبيت مهربانى به آفريدگان است انّه هو السميع العليم، اين جمله و آيه بعد از آن ربوبيت خداوند را تثبيت كرده و كسى را شايسته ربوبيت مى داند كه چنين صفاتى داشته باشد.

رَبِّ السَّماواتِ ... رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ در اين آيه

«ربّ» مجرور قرائت شده بنا بر اين كه بدل «ربك» باشد.

إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ اگر اقرار شما به اين كه آسمانها و زمين پروردگار و آفريننده اى دارد، از شناخت و يقين نشأت گرفته باشد، آن گاه يقين داشتن آنها را ردّ مى كند و مى فرمايد: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ» به اين معنى كه اقرار آنها از علم و حقيقت سرچشمه نگرفته بلكه گفتارى آميخته به ريشخند و بازيچه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 547

[سوره الدخان (44): آيات 10 تا 21] ..... ص : 547

اشاره

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ (10) يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ (11) رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14)

إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (15) يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (16) وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (18) وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (19)

وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20) وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (21)

ترجمه: ..... ص : 547

منتظر روزى باش كه آسمان دودى آشكار پديد آورد. (10)

همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است. (11)

(مى گويند) پروردگارا! عذاب را از ما بر طرف كن كه ايمان مى آوريم (12)

چگونه و از كجا متذكّر مى شوند با اين كه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن) به سراغ آنها آمد؟ (13)

سپس از او رويگردان شدند و گفتند:

ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند! (14)

ما اندكى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود بر مى گرديد! (15)

ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم (16)

ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد (17)

كه اى بندگان خدا آنچه را به شما دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم (18)

و در برابر خدا تكبّر نورزيد كه من براى شما دليل روشنى آورده ام (19)

و من به پروردگار خود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 548

پروردگار شما پناه مى برم از اين كه مرا متّهم (يا سنگسار) كنيد. (20)

و اگر به من ايمان نمى آوريد لا اقلّ از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد). (21)

تفسير: ..... ص : 548

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ «يَوْمَ تَأْتِي» مفعول به مرتقب است «1» و رقبته و ارتقبته گويند (به صورت متعدى).

در مورد دخان چند قول است:

الف: على عليه السلام و ابن عباس و حسن روايت كرده اند كه دخان دودى است كه پيش از بر پا شدن قيامت از آسمان مى آيد و وارد گوشهاى كافران مى شود بطورى كه سرهايشان مانند گوشت بريان مى شود و بر مومن از آن دود درى شبيه به زكام عارض مى شود و تمام زمين به صورت اتاق در بسته اى در مى آيد در آن آتش افروخته شده باشد و هيچ منفذى (براى بيرون شدن دودها) در آن نباشد اين دود تا چهل روز ادامه يابد.

ب: به روايت ابن مسعود پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن كه مورد تكذيب قوم خود قرار گرفت بر آنها نفرين كرد و عرضه داشت: خداوندا همانند قبيله مضر سركوبشان كن و آنها را به سالهاى قحطى همانند سالهاى يوسف گرفتار ساز پس از آن نفرين دچار قحط سالى شدند و بر اثر گرسنگى ديدگانشان تار شد و آسمان را دودآلود مى ديدند و صداى شخصى كه سخن مى گفت شنيده مى شد و بر اثر دود خودش ديده نمى شد و كارشان به خوردن گوشت مردار و استخوان انجاميد، ابو سفيان با چند نفر كه همراهش بودند خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمدند و از او كمك

__________________________________________________

1- در تفسير

كشاف «يوم تأتى» را مفعول مرتقب گرفته و مؤلف عين عبارت آنجا را نقل كرده كه براى خواننده سؤال برانگيز است. «يوم تأتى» مفعول فعل «فارتقب» است. به املاء ما منّ به الرّحمن ابو البقاء عكبرى، ج 2، چاپ مكتبة الصادق، ص 230، رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 549

خواستند و گفتند: اى محمد به داد خويشاوندانت برس كه (هلاك شدند) و وعده دادند كه اگر پيامبر دعا كند و خشكسالى بر طرف شود ايمان بياورند و چون به دعاى پيامبر خشكسالى بر طرف شد دوباره به كفر و شرك خود بازگشتند.

يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ «يَغْشَى النَّاسَ» يعنى عذاب شامل آنها مى شود و آنان را زير پوشش مى گيرد، جمله صفت دخان و محلا مجرور است، به اين معنى كه مى گويند اين عذابى دردناك است تا «مومنون» كه آخر آيه بعد است:

يقولون محذوف و بنا بر حال بودن منصوب است يعنى در حالى كه مى گويند ما وعده مى دهيم ايمان بياوريم اگر عذابشان بر طرف شود.

أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ چگونه متذكر مى شوند و پند مى گيرند و به وعده خود وفا مى كنند در حالى كه دليلى بزرگتر از برطرف شدن دود براى آنها آمد و آن معجزاتى بود كه از سوى پيامبر پديد آمد مانند قرآن و ديگر معجزات كوبنده و آنها متذكّر نشده و از او روى بر گرداندند و به او بهتان زده گفتند جوان غير عرب به نام عدّاس پيامبر را تعليم مى دهد و آن حضرت را به جنون نسبت دادند.

إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ آن گاه فرمود ما اندك اندك كيفر گرسنگى و دود را از شما

بر مى داريم. «إِنَّكُمْ عائِدُونَ» يعنى چون عذاب از شما برداشته شد به شرك خود باز مى گرديد و پس از برطرف شدن عذاب به آن حالت زارى و تضرعى كه داشتيد نمى مانيد و كسانى كه دود را پيش از قيامت مى دانند (قول اول) در انا كاشفوا العذاب گفته اند: هر گاه آسمان دود بر آورد، آنهايى كه به عذاب گرفتار شده اند زارى مى كنند و مى گويند: پروردگارا! عذاب را از ما بردار ما به سوى تو باز مى گرديم و ايمان مى آوريم پس خداوند عذاب را از آنها بر مى دارد و چون عذاب را از آنها بر مى دارد مرتدّ مى شوند.

يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ منظور روز قيامت است مانند آيه: فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى «و چون بليه بزرگ بيايد آنچه واقع شدنى است واقع مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 550

(نازعات/ 34) «إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» از آنها در آن روز انتقام مى گيريم و «يَوْمَ نَبْطِشُ» منصوب شده به عاملى كه انّا منتقمون بر آن دلالت مى كند چرا كه ما بعد انّ در ما قبل آن عمل نمى كند.

«نبطش» به كسر و ضم (طاء) هر دو قرائت شده است.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ معناى فتنه اين است كه خدا به قوم فرعون مهلت داد و در روزى آنها وسعت بخشيد و همين موجب شد كه در گناهان فرو روند و حضرت موسى عليه السلام را به سوى آنان فرستاد كه ايمان بياورند و امتحانشان كرد ولى آنها كفر را بر ايمان برگزيدند و پيامبرى كه در پيشگاه خدا بزرگ بود يا داراى اخلاق و افعال كريم بود بر آنها آمد.

أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ ... «ان»

مفسره است چرا كه پيامبر بر قومش مبعوث مى شود تا بشير و نذير باشد بنا بر اين معناى قول و گفتار را دربر دارد يا «ان» مخففه از مثقله است يعنى پيامبر به سوى آنان آمد و فرمود: كار و سخن گفتن به من محول شده است و «عِبادَ اللَّهِ» مفعول و منظور بنى اسرائيل هستند يعنى آنها را به من محول كنيد و همراه من بفرستيد يا اى بندگان خدا آنچه از ايمان آوردن و قبول دعوت من بر شما واجب شده است به من ادا كنيد.

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ اين آيه علّت لزوم ايمان آوردن بنى اسرائيل به موسى را بيان كرده و آن امين بودن موسى عليه السلام است كه خدا او را بر وحى و دين خود امين قرار داده است.

وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ «ان» در اين آيه حكم آيه قبل را دارد يعنى با خوار شمردن پيامبر و وحى خدا، نسبت به خدا تكبر نكنيد.

وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ «عذت» عتّ به ادغام (ذال) در تاء قرائت شده به اين معنى كه وى به پروردگار خويش پناه برده و از مكر فرعونيان به خدا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 551

تمسك جسته است از اين رو به تهديد آنها به قتل و سنگسار اهميت نمى دهد.

فَاعْتَزِلُونِ مقصود اين است كه اگر به من ايمان نمى آوريد از من دور شويد و اسباب پيوند با مرا قطع كنيد يا مرا رها سازيد نه بر عليه من باشيد و نه به نفع من و مرا از شر و آزار خود در امان بداريد زيرا پاداش كسى كه شما را دعوت

كرده به آنچه خير و صلاح شماست آزار دادن نيست.

[سوره الدخان (44): آيات 22 تا 33] ..... ص : 551

اشاره

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلاً إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (23) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24) كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (26)

وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ (27) كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ (28) فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ (29) وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31)

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33)

ترجمه: ..... ص : 551

(موسى) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند. (22)

(به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند. (23)

(هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها يعنى لشكر فرعون غرق خواهند بود. (24)

چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند. (25)

و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت! (26)

و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعّم بودند. (27)

اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها را ميراث براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 552

اقوام ديگرى قرار داديم. (28)

نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد. (29)

ما بنى اسرائيل را از عذاب ذلّت بار رهايى بخشيديم. (30)

از فرعون كه مردى متكبّر و از اسرافكاران بود. (31)

ما آنها را با علم خويش بر جهانيان برگزيديم و برترى داديم. (32)

و آياتى (از قدرت خويش) به آنها داديم كه آزمايش آشكارى در آن بود (ولى آنها كفران كردند و مجازات شدند). (33)

تفسير: ..... ص : 552

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مجرمون به معناى مشركون است يعنى اين گروه ايمان نمى آورند.

«فَأَسْرِ بِعِبادِي» دو قول است: يكى اين كه پس از (فاء) ماده قول در تقدير گرفته شود و در اصل فقال اسر بوده است. دوم اين كه «اسر» جواب شرطى باشد كه حذف شده مانند: ان كان الامر كما تقول فاسر بعبادى، اگر مطلب چنان است كه تو مى گويى پس بندگان مرا (شبانه) حركت بده.

وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً در معناى كلمه «رهوا» دو قول است يكى آرام و ساده راه رفتن است اعشى مى گويد:

يمشين رهوا فلا الاعجاز خاذلة و لا الصدور على

الاعجاز تتّكل «1»

منظور «رهوا» است كه به معناى آرام و ساده راه رفتن است كه چون موسى عليه السلام خواست از دريا بگذرد قصد كرد كه عصاى خود را بر دريا بزند تا بهم متصل شود چنان كه در آغاز عصا را زد و شكافته شد پس خداوند سبحان به اوامر كرد كه دريا را آرام و به حال خود بگذارد و راه خشك باشد تا فرعون و پيروانش به آن درآيند و غرق شوند.

__________________________________________________

1- اين زنها ساده و آهسته راه مى روند بطورى كه نه سر و سينه شان به جلو خميده است تا برجستگى پشت سرشان ديده شود و نه گردن كشيده كه سينه هايشان بر پشت آنها تكيه كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 553

قول دوم: «رهو» به معناى شكاف فراخ است يعنى دريا را به حال خود باز بگذارد.

وَ مَقامٍ كَرِيمٍ منظور از مقام كريم مجلس مهم و منزل ظريف و زيباست.

وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ به معناى برخوردارى از نعمت و وسعت در زندگى است.

كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ كاف در «كذلك» «1» به معناى مثل است و منصوب يعنى مانند آن بيرون راندن آنان را از آن مكانها بيرون كرديم يا محلا مرفوع است يعنى الامر كذلك مطلب چنين است.

و اورثناها قوما آخرين يعنى گروهى كه با آنها هيچ گونه خويشاوندى ندارند و هم كيش نيستند.

فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ اين آيه فرعون و قومش و حالت آنها را تحقير مى كند كه مخالف است با حال كسى كه مصيبت و فقدان او بزرگ است و درباره او مى گويند بكت عليه السماء آسمان بر او گريست.

وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ يعنى به آنان

مهلتى داده نمى شود.

مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ «مِنْ فِرْعَوْنَ» بدل است از «مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ» و گويى در نظر فرعون عذابى اندك بود چرا كه در عذاب دادن بنى اسرائيل افراط كرده بود. «مِنْ فِرْعَوْنَ» مى تواند حال از «مِنَ الْعَذابِ» باشد به اين معنى كه اين عذاب از سوى فرعون سرزده است.

عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ يعنى بزرگ و در ميان آنان جزء طبقات والاى جامعه بود و بسيار اسرافكار يا رفعت جو و خود بزرگ بين بود و «مِنَ الْمُسْرِفِينَ» خبر دوم كان

__________________________________________________

1- مرحوم طبرسى عين عبارت كشّاف را نقل كرده است: (كذلك) الكاف منصوبة على معنى: مثل ذلك الاخراج اخرجناهم منها. و روشن است كه (كاف) تشبيه نمى تواند منصوب باشد مگر محلا و بهتر بود بگويد الكاف فى موضع النصب الخ- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 554

است و گويى خداوند فرموده است كان متكبرا مسرفا فرعون متكبر و اسرافكار بود.

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ «على علم» در محل حال است يعنى آگاهند به محل برگزيدن و اين كه آنان شايسته اند كه بر جهانيان زمان خودشان برگزيده و برترى داده شوند.

وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ به آنان معجزه ها و نشانه هايى داديم كه در آن نعمت آشكار هست يا آزمايش آشكار تا بنگريم چگونه عمل مى كنند.

[سوره الدخان (44): آيات 34 تا 50] ..... ص : 554

اشاره

إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34) إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38)

ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ

(39) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40) يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (41) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (42) إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43)

طَعامُ الْأَثِيمِ (44) كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ (45) كَغَلْيِ الْحَمِيمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ (48)

ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ (49) إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 554

اينها (مشركان) مى گويند (34)

مرگ ما جز همان مرگ اول نيست (و هرگز زنده نخواهيم شد). (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 555

اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد (تا گواهى دهند) (36)

آيا آنها بهترند يا قوم تبّع و كسانى كه پيش از آنان بودند؟ ما آنها را هلاك كرديم چرا كه مجرم بودند. (37)

ما آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است بى هدف نيافريديم. (38)

ما آن دو را فقط به حق آفريديم، ولى اكثر آنها نمى دانند. (39)

روز جدايى (حق از باطل) وعده گاه همه آنهاست. (40)

روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند و از هيچ سو يارى نمى شوند. (41)

مگر كسى كه خدا او را مورد رحمت قرار داده، و او عزيز و رحيم است. (42)

درخت زقّوم ... (43)

غذاى گنهكاران است. (44)

همانند فلزّ گداخته در شكمها مى جوشد. (45)

جوششى همچون آب سوزان. (46)

اين كافر مجرم را بگيريد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد. (47)

سپس بر سر او از عذاب سوزان بريزيد. (48)

(به او گفته مى شود) بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودى! (49)

اين همان چيزى است كه پيوسته در آن ترديد مى كرديد. (50)

تفسير: ..... ص : 555

إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ آن گاه خداى سبحان به ذكر كفار قريش بر مى گردد كه در اول سوره از آنان ياد كرده و مى فرمايد: اينان مى گويند:

إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ مرگ جز همان مرگ نخستين دنيا نيست و پس از آن زنده شدن و نشور و بازگشتى وجود ندارد.

فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر راست مى گوييد كه خدا مردگان را بر مى گرداند پدرانمان را كه پيش از ما مرده اند برگردانيد. گوينده اين سخن

ابو جهل بود و گفت:

اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله اگر راست مى گويى جدت قصى بن كلاب را برگردان و اين جهلى بود كه از ابو جهل سرزد زيرا نشاه دوم آخرت لازم است تا پاداش هر كسى داده شود نه براى انجام تكليف چرا كه دنيا خانه پاداش نيست بلكه خانه تكليف است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 556

گويى ابو جهل گفته است (اى محمد) اگر راست مى گويى كه خدا مردم را براى پاداش دادن بر مى گرداند آنان را براى انجام تكليف بازگردان از اين رو براى مقابله با گفته ابو جهل به پند و تهديد كه به حال او سودمندتر است عدول كرده است و مى فرمايد:

أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ يعنى آيا كفار قريش از نظر نفرات و تجهيزات بيشترند يا (قوم تبع) مانند اين سخن خدا:

أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ «آيا كفار شما بهتر از اينها هستند؟» (قمر/ 43). پس از آن كه خدا آل فرعون را ياد مى كند.

منظور از تبّع (مذكور در آيه) تبع حميرى است كه مردى مومن بود ولى قوم او كافر بودند تبّع همان كسى است كه لشكركشى مى كرد و حيره را گرفت آن گاه به سمرقند آمد و آن را ويران ساخت سپس تجديد بنا كرد و در نامه هايش چنين مى نوشت: به نام خدايى كه ملك خشكى و دريا و خورشيد و بادهاست خداوند، قوم او را نكوهش كرده ولى خود او را ملامت نكرده است. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه تبّع به اوس و خزرج گفت در اينجا بمانيد تا اين پيامبر (پيامبر اسلام) ظهور كند و اگر من او

را درك كنم به او ايمان مى آورم و در خدمت او خواهم بود.

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ منظور از «ما بَيْنَهُما» چيزهايى است كه ميان آسمان و زمين است.

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ زمان حساب و پاداش تمام آنها مقصود است.

يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ روزى كه هيچ دوستى چه خويشاوند باشد يا بيگانه از هيچ دوستى هر كه مى خواهد باشد بى نياز نمى كند و نمى تواند عذاب را از او دور سازد.

وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ضمير «هم» به موالى بر مى گردد چون موالى در معنى بسيارند زيرا لقط مولى به صورت مبهم شامل هر مولايى مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 557

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ «مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» مرفوع بدل از واو «ينصرون» است يعنى عذاب از كسى برداشته نمى شود مگر كسى كه مشمول رحمت خدا شود و رحمت خدا دو گونه است يا از همان اول كيفر را از آنها بر مى دارد يا اجازه مى دهد به كسانى كه درگاه خداوند مقربند تا از آنها شفاعت كنند در نتيجه عذاب شخص مورد شفاعت با شفاعت شفيع برداشته مى شود.

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ خداوند در انتقام گرفتن از دشمنان خود عزيز و به مومنان رحيم است و مى تواند «مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» بنا بر استثناء منصوب باشد.

طَعامُ الْأَثِيمِ «اثيم» به معناى آثم و گنهكار است و گويند مقصود ابو جهل است و روايت شده كه براى او خرما و كره آوردند و هر دو را با هم خورد و گفت: اين همان زقّومى است كه محمد ما را از آن ترسانده است و ما دهنهاى خود را از آن

پر مى كنيم.

كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ «مهل» به معناى مس گداخته شده است، و به قولى تفاله روغن زيتون است «يغلى» با (ياء) و (تاء) هر دو قرائت شده است و هر كس با (تاء) قرائت كرده به مناسب شجره است و هر كس با (ياء) قرائت كرده بر طعام حمل كرده است زيرا طعام هم به معناى شجره است و بر مهل حمل نشده بلكه بر چيزى حمل شده كه به مهل تشبيه شده و (كاف) در كالمهل محلا مرفوع و خبر دوم «انّ» است و همچنين است يغلى.

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ به فرشتگان عذاب گفته مى شود او را بگيريد و با زور و جبر به طرف دوزخ ببريد و به اين معنى است كه يقه شخص گرفته شود و براى كشتن يا زندانى شدن او را كشان كشان ببرند و عتل نيز از همين معنا گرفته شده و به كسر ضمّ و تا هر دو قرائت شده است (الى سواء الجحيم) يعنى او را به وسط دوزخ ببريد و دليل اين كه وسط چيزى را سواء گفته اند اين است كه فاصله ميان وسط چيزى با اطراف محيط به آن برابر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 558

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ «صبّ «1»» مى تواند استعاره باشد مانند گفته شاعر: صبّت عليه صروف الدهر من صبب و مانند گفتار خداوند أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً (پروردگارا پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز) (بقره 250، اعراف/ 126.)

ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ اين سخن به عنوان ريشخند به كسى گفته مى شود كه در برابر قوم خود اظهار عزت و قدرت و كرامت مى كرده است روايت

شده ابو جهل به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى گفت: در فاصله ميان دو كوه (مكه) عزيز و محترم تر از من نيست.

انّك به فتح (همزه) نيز قرائت شده و به معناى «لانّك» است.

إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ اين عذاب، يا اين امر همان چيزى است كه شما در آن شك مى كرديد يا منكر آن مى شديد.

[سوره الدخان (44): آيات 51 تا 59] ..... ص : 558

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ (51) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (52) يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ (53) كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (54) يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ (55)

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (56) فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (57) فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (58) فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

__________________________________________________

1- كم امرئ كان فى خفض و فى دعة صبّت عليه صروف الدّهر من صبب چه بسيار اشخاصى كه در زندگى مرفّه و راحت بودند ولى حوادث روزگار همانند سيل بر آنها فرو ريخت زمخشرى، كشّاف، ج 4، ص 282، م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 559

ترجمه: ..... ص : 559

پرهيزگاران در جايگاه امن و امانى هستند. (51)

در ميان باغها و چشمه ها. (52)

آنها لباسهايى از حرير نازك و ضخيم مى پوشند و در برابر يكديگر مى نشينند. (53)

اين چنين اند بهشتيان، و آنها را با (حور العين) تزويج مى كنيم. (54)

آن گاه هر نوع ميوه اى را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، و در نهايت امنيّت به سر مى برند. (55)

هرگز مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيده اند) نخواهند چشيد و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. (56)

اين فضل و بخششى است از سوى پروردگارت و اين پيروزى بزرگى است. (57)

ما آن (قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكّر شوند. (58)

(امّا اگر پذيرا نشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى و آنها منتظر عذاب و شكست باشند.) (59)

تفسير: ..... ص : 559

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ «مقام» به دو صورت قرائت شده است: به فتح (ميم) به معناى محل ايستادن و به ضم (ميم) به معناى محل اقامت «امين» صفت استعارى براى مكان است زيرا مكان ترسناك كسى را كه در آن مكان است گويى به سبب امور ناگوارى كه در آن ايجاد مى كند به وحشت مى اندازد.

يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ گفته اند «سندس» حريرى است نرم و «إِسْتَبْرَقٍ» حريرى است ضخيم و اصل آن استبر (فارسى) بوده و معرب شده است و به خاطر تعريب (عربى شدن) آمدن آن در قرآن تجويز شده است، زيرا معناى تعريب اين است كه كلمه غير عربى را با دگرگون ساختن آن و اجزايش به انواع اعراب، به صورت كلمه عربى در آورند (و آن را معرب سازند).

كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ در كاف «كذلك» دو قول است:

مرفوع و اصل آن الامر كذلك» باشد يا منصوب باشد يعنى مثل ذلك اثبناهم، به مانند آن پاداش به آنها خواهيم داد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 560

«وَ زَوَّجْناهُمْ» از اخفش نقل شده كه منظور از ترويج در آيه همان ترويج معروف است از غير اخفش نقل شده كه در بهشت تزويج نيست و معناى آيه اين است كه آنان را با حور العين (زنان سياه چشم) همنشين قرار مى دهيم.

يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ يدعون به معناى يستدعون است به اين معنى كه هر ميوه اى را بخواهند و به آن مايل شوند طلب مى كنند و ترسى ندارند كه تمام شود يا برايشان ضرر داشته باشد يا از بين برود.

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى «لا يَذُوقُونَ» بهشتيان به يقين در بهشت مرگ را نمى چشند. و «إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى » به جاى موت گذاشته شده چرا كه چشيدن طعم مرگ گذشته در آينده ممكن نيست و اين از باب معلق ساختن حكم بر امرى است محال و گويى گفته است اگر بتوان طعم مرگ نخستين (مرگ دنيا) را در آينده چشيد بيقين اهل بهشت آن را خواهند چشيد.

فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ يعنى تمام نعمتهاى بهشتى كه به تقوا پيشگان داده شده و رهايى از آتش لطف و بخشش و پاداشى از سوى خداست.

فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ معناى آيه اين است كه كتاب مبين قرآن را به آنها يادآورى كن چرا كه ما آن را به زبان خودت كه عربى است نازل كرديم تا درك و تذكر آن بر تو و قومت آسان باشد.

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ منتظر باش تا عذاب الهى بر آنها

وارد شود چرا كه آنان نيز منتظرند كه بر تو و مصيبتهايى وارد آيد. بعضى گفته اند: منتظر باش كه بر آنها پيروز شوى كه آنان نيز به خيال باطل خود در انتظارند بر تو پيروز شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 561

سوره جاثيه ..... ص : 561

اشاره

سوره جاثيه از سوره هاى مكّى است جز آيه قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا كه در مدينه نازل شده است. به اعتقاد كوفيان تعداد آيات اين سوره 37 و به اعتقاد ديگران 36 آيه است و «حم» به اعتقاد كوفيان يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 561

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده كه هر كس «حم جاثيه» را بخواند خدا عيبهايش را بپوشاند و در هنگام حساب (رستاخيز) ترس او را به آرامش مبدّل كند. «1»

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه هر كس اين سوره را بخواند پاداش او اين است كه هرگز دوزخ را نبيند در حالى كه با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود. «2»

[سوره الجاثية (45): آيات 1 تا 6] ..... ص : 561

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ (3) وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ حم الجاثية، ستر اللَّه عورته و سكن روعته عند الحساب.

2-

عن الصّادق عليه السلام: من قرأها كان ثوابها ان لا يرى النّار ابدا و هو مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 562

ترجمه: ..... ص : 562

حم. (1)

اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است. (2)

بدون شك در آسمانها و زمين نشانه هاى فراوانى است براى آنها كه اهل ايمانند. (3)

همچنين در آفرينش شما و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته نشانه هايى است براى جمعيّتى كه اهل يقينند. (4)

و نيز در آمد و شد شب و روز و رزقى كه خداوند از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيّتى كه اهل تفكّرند. (5)

اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟! (6)

تفسير: ..... ص : 562

إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ «إِنَّ فِي السَّماواتِ» را مى توان به همان معناى ظاهرى اش گرفت و هم مى تواند به معناى ان فى خلق السموات، به تقدير فى باشد به اين دليل كه در آيه بعد «وَ فِي خَلْقِكُمْ» فرموده است: آيات در «آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» و «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» به دو صورت رفع و نصب قرائت شده اما در آيه اول به استناد اين جمله (كه عرب به كار مى برد) انّ فى الدّار لزيد او فى البيت عمرو او فى البيت عمروا (عمر در حالت رفع عطف بر لفظ زيد و در حالت نصب عطف بر محل زيد است).

اما آيه دوم «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» به اين اعتبار كه بر دو عامل مختلف عطف شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 563

خواه منصوب باشد يا مرفوع بنا بر اين هر گاه (آيات) منصوب شود عامل آن «انّ»

و «فى» هستند و هر گاه مرفوع شود دو عامل (ابتدا و فى) مى باشد ابتدا عامل رفع (آيات) است و «فى» عامل جرّ (اختلاف) است و عطف آن بر دو عامل بنا بر قول اخفش جايز و معتبر است ولى سيبويه جايز نمى داند و توجيه در آيه بنا بر مذهب سيبويه اين است كه «فى» در تقدير گرفته شود زيرا «فى» در دو آيه پيش از اين آيه ذكر شده است چنان كه سيبويه «كلّ» را در مصراع دوم شعر شاعر در تقدير گرفته است:

أ كلّ امرء تحسبين امرا و نار تأجّج بالليل نارا؟ «1»

سيبويه گفته است چون (كلّ) در مصراع اول شعر ذكر شده است در مصرع دوم نيز گويى تلفظ شده و نيازى به اظهار آن نيست «و كل نار تأجج» محسوب مى شود.

يا «وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ» بر «فى» كه قبلا ذكر شده حمل مى شود و «آيات» را تكرارى قرار دهيم و علت تكرار آن طولانى بودن جمله باشد چنان كه در آيه: أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ آيا نمى دانند هر كس با خدا و رسولش دشمنى كند براى او آتش دوزخ است. (توبه 63) «انّ» (دوم) همان «ان» (اول) است كه تكرار شده است.

يا «آيات» در «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» منسوب به اختصاص باشد فعل اخصّ در تقدير گرفته شود پس از اين كه مجرور منقضى شده و به ما قبل خود عطف شده (رياح به كلمات مجرور پيش از خودش معطوف است) و مى توان آيات را مرفوع خواند، بنا بر اين كه خبر مبتداى مقدر (هى) باشد بنا بر اين در اعراب «آيات» در آيه

دوم سه نظر مطرح شد.

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ «تلك» اشاره به

__________________________________________________

1- آيا هر شخصى را كسى مى دانى و هر آتشى كه شب بر افروخته شد آتش مى شمارى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 564

آيات پيش است يعنى اين آيات، آيات خداست، و «نتلوها» محلا منصوب و حال است يعنى در حالى كه به حق بر تو قرائت مى شود و عامل حال معناى اشاره است.

اللَّه و آياته يعنى پس از آيات خدا چنان كه گويند: اعجبنى زيد و كرمه، مقصود، اعجبنى كرم زيد است يعنى بخشش زيد مرا شگفت زده كرد و مى تواند مقصود فبأى حديث بعد حديث اللَّه، باشد يعنى به كدام سخن بعد از كتاب خدا و قرآن ايمان مى آوريد مانند اين سخن خدا اللَّه نزّل احسن الحديث و آياته يعنى دلايلى كه حق را از باطل جدا مى كند.

[سوره الجاثية (45): آيات 7 تا 13] ..... ص : 564

اشاره

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (7) يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (8) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (9) مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (10) هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (11)

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13)

ترجمه: ..... ص : 564

واى بر هر دروغگوى گنهكار! (7)

كه پيوسته آيات الهى را مى شنود كه بر او تلاوت مى شود امّا از روى تكبّر اصرار بر مخالفت دارد گويى اصلا آن را نشنيده است، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده! (8)

و هر گاه از بعضى آيات ما آگاه شود آن را به باد استهزاء مى گيرد، براى آنها عذاب خواركننده اى است. (9)

و پشت سر آنها دوزخ است، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهى رهايى نمى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذاب دردناكى براى آنهاست. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 565

اين (قرآن) مايه هدايت است، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند. (11)

خداوند است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد. (12)

او آنچه در آسمانها

و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته، و در اين باره نشانه هاى مهمّى است براى كسانى كه اهل فكرند. (13)

تفسير: ..... ص : 565

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «افاك» به معناى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها «يصرّ» يعنى به كفر خويش روى مى آورد و بر آن استوار مى ماند و از ايمان آوردن به آيات (خدا) و اطاعت از حق تكبر مى ورزد.

«كان» در اصل «كانّ» (با نون مشدّد) و مخففه از مثقله است يعنى گويى آيات خدا را نشنيده اند و ضمير در «لم يسمعها» ضمير شأن است و جمله، محلا منصوب است بنا بر حال بودن يعنى مانند كسى كه (آيات خدا را) نشنيده است كفر مى ورزد.

وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ هر گاه چيزى از نشانه هاى ما به او برسد و بداند كه جزء آيات الهى است آنها را به مسخره مى گيرد و بدين سبب ضمير «اتخذها» را مونث آورده نه مذكر تا اعلام دارد كه هر گاه شخص دروغگو احساس كند كه سخنى جزء آيات الهى است كه خدا بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل فرموده است تمام آيات خدا را به مسخره مى گيرد و به ريشخند گرفتن همان آيتى كه به او رسيده است اكتفاء نمى كند.

«اولئك» اشاره به هر دروغگوى گنهكار است.

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 566

«وراء» نام جهتى است كه از شخص پنهان است خواه پشت سر باشد يا جلو، يعنى در پيش روى

آنها دوزخ است و اموالى را كه از راه تجارت به دست آورده اند و به تنهايى را كه به عوض خدا معبود خود گرفته اند آنان را بى نياز نمى كند. (مانع از دخولشان به دوزخ نمى شوند).

هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «هذا» اشاره به قرآن است منظور از «هدى» راهنمايى كامل است كه شخص را به حق مى رساند، چنان كه مى گويى زيد رجل، اىّ رجل يعنى زيد در مردى كامل است و منظور از «رجز» سخت ترين عذابهاست «اليم» به دو صورت جرّ و رفع خوانده مى شود.

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ آن گاه خداى سبحان به يگانگى خود راهنمايى كرده و فرموده است «اللَّهُ الَّذِي ...» «لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ» يعنى خدا است كه دريا را مسخر شما قرار داد تا كشتيها در آن حركت كنند.

و لتبتغوا من فضله يعنى با تجارت در دريا و يا با فرو رفتن به دريا براى بدست آوردن مرواريد و مرجان و استخراج گوشت تازه و ديگر منافع دريا از فضل خدا بهره بگيريد.

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ در اعراب «منه» سه قول است:

الف: قائم مقام حال است يعنى خدا اشياء ياد شده را آفريده و مسخّر بندگانش قرار داده است.

ب: خبر مبتداى محذوف و تقدير جمله، هى جميعا منه، باشد، تمام اين نعمتهايى كه از دريا حاصل مى شود از خداوند است، و مى توان گفت «ما فِي الْأَرْضِ» مبتداست.

ج: «ما فِي الْأَرْضِ» مبتدا و «منه» خبر آن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 567

[سوره الجاثية (45): آيات 14 تا 20] ..... ص : 567

اشاره

قُلْ

لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (14) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (15) وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (16) وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (17) ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (18)

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (19) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 567

به مؤمنان بگو: كسانى را كه اميد به ايّام اللَّه (روز رستاخيز) ندارند مورد عفو قرار دهند تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد. (14)

كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خود اوست، سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز مى گرديد. (15)

ما بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوّت بخشيديم و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنها را بر جهانيان (و مردم عصر خويش) برترى بخشيديم. (16)

و دلايل روشنى از امر نبوّت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم، آنها اختلاف نكردند مگر بعد از علم و آگاهى، و اين اختلاف به خاطر ستم و برترى جويى بود، امّا پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5،

ص: 568

سپس تو را بر شريعت و آيين حقّى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن. (18)

آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند و از عذابش برهانند و ظالمان يار و ياور يكديگرند امّا خداوند يار و ياور پرهيزكاران است. (19)

اين (قرآن و شريعت آسمانى) وسايل بينايى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند. (20)

تفسير: ..... ص : 568

قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ اى اغفروا يغفروا: به مومنان بگو مورد عفو قرار دهيد تا مورد عفو قرار بگيريد. «اغفروا» كه مقول قول بوده به قرينه جواب قول كه «يغفروا» است و بر حذف آن دلالت مى كند محذوف شده است. «لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ ...» يعنى كسانى كه انتظار ندارند كيفرهاى خدا بر دشمنانش قرار گيرد و آن از قول عرب كه به رويدادهايشان ايّام العرب، مى گفتند گرفته شده است و گفته شده منظور اين است كه آنها به اوقاتى كه خدا براى پاداش مؤمنان معين فرموده و در آن اوقات به آنها وعده رستگارى داده است، اميد ندارند.

«لِيَجْزِيَ قَوْماً» اين جمله علت آمرزش را بيان مى كند يعنى مومنان از اين رو مأمور به عفو و گذشت از ديگران شدند تا خداوند به پاداش آن عفو، در آخرت پاداش كامل به آنها بدهد. دليل نكره آوردن «قوما» در حالى كه مقصود از آن مومنان هستند اين است كه آنها را بستايد و گويى فرموده است تا پاداش دهد گروهى را بر گروهى كه باشد يا گروهى مخصوص را براى اين كه در برابر

آزار دشمنان چشم پوشى و صبر كردند.

«بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» در برابر ثواب زيادى كه بر اثر تحمل ناگواريها و فرو خوردن خشم به دست آورده اند.

«ليجزى» «لنجزى» (با نون و به صورت فعل متكلم) نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 569

«لِيَجْزِيَ قَوْماً» به معناى ليجزى الجزاء قوما نيز قرائت شده يعنى تا قومى را پاداش دهد.

وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ منظور روزيهايى است كه خدا برايشان پاك و حلال قرار داده است.

وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ به اين دليل كه پيامبران زيادى از ميان آنان برگزيده شده اند آنها را بر جهانيان برترى داده ايم.

وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ ... يعنى به آن پيامبران معجزاتى مربوط به كار دين داديم.

فما اختلفوا فيه يعنى در ميان آنها در دين اختلافى روى نداد.

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ مگر پس از اين كه موجبات رفع اختلاف كه علم است به آنان رسيد و تنها عامل اختلافشان دشمنى و حسدى بود كه در ميان آنها پديد آمد.

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ يعنى آن گاه تو را در كار دين در راهى قرار داديم و از آن راه ثابت خود با دليل و معجزات پيروى كن و از هواى نفسانى قوم نادانت كه از حقيقت آگاه نيستند پيروى مكن.

اصل شريعت از شريعه و به معناى راه (رسيدن به) آب است.

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى اگر از خواسته هاى نفسانى آنها پيروى كنى تو را بى نياز نمى كنند.

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ يعنى خداوند نشانه هاى دين و شرايع موجود در قرآن را

به منزله بينشى قرار داده كه در دلهاست چنان كه آن را روح و زندگى قرار داده و اين قرآن هدايتگر مردم و رحمتى از سوى خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 570

[سوره الجاثية (45): آيات 21 تا 27] ..... ص : 570

اشاره

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (21) وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (22) أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (23) وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (24) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25)

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (26) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 570

آيا كسانى كه مرتكب سيّئات شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند قرار مى دهيم كه حيات و مرگشان يكسان باشد؟ چه بد داورى مى كنند. (21)

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است، تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است جزا داده شود، و به آنها ستمى نخواهد شد. (22)

آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اى افكنده، با اين حال چه كسى مى تواند غير از

خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكّر نمى شويد؟! (23)

آنها گفتند: چيزى جز همين زندگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 571

دنيا در كار نيست، گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آنها را مى گيرند، و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمى كند، آنها به اين سخن كه مى گويند يقين ندارند، بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند. (24)

هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود دليلى در برابر آن ندارند جز اين كه مى گويند اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد و بياوريد (تا گواهى دهند!) (25)

بگو خداوند شما را زنده مى كند، سپس مى ميراند، بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست جمع آورى مى كند، ولى اكثر مردم نمى دانند. (26)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين براى خداست و آن روز كه قيامت بر پا مى شود اهل باطل زيان مى بينند. (27)

تفسير: ..... ص : 571

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

«أَمْ حَسِبَ»

«ام» منقطعه است و همزه آن انكارى است و پندار را انكار مى كند.

«اجْتَرَحُوا»

منظور از اجتراح به دست آوردن دل است.

«أَنْ نَجْعَلَهُمْ»

از ماده جعل متعدى به دو مفعول و به معناى نصيّرهم است مفعول اول جعل، ضمير، و مفعول دوم (كاف) است و «جمله سواءا محياهم و مماتهم» بدل از كاف است زيرا مفعول دوم مى شود و در حكم مفرد است.

سواءا محياهم و مماتهم، هر كس سواءا را منصوب قرائت كرده، آن را در حكم مستويا قرار داده است «1».

و «مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ»

مرفوع و فاعل است و معناى جمله انكار برابر بودن زندگى و مرگ بدكاران و نيكوكاران است چرا كه حال اين دو گروه در زندگى

__________________________________________________

1- اگر سواءا بنا بر

حال بودن منصوب باشد به معناى مستويا گرفته مى شود كه مشتق است و حال بايد مشتق باشد م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 572

مختلف است زندگى نيكوكاران همراه با بندگى و بدكاران همراه با گناه است و نيكوكاران را در حال مرگ به رحمت و رسيدن به خشنودى و پاداش خدا مژده مى دهند و بدكاران در حال مرگ از رحمت خدا نااميد و به خشم خدا و كيفر خدا مى رسند، و گفته اند معناى جمله انكار برابرى آن دو گروه در مرگ است چنان كه در زندگى با هم برابر بودند چرا كه زندگى بدكاران و نيكوكاران از نظر روزى و تندرستى برابر است و تنها در مرگ با هم فرق دارند و گفته اند «مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ»

سخنى است مستأنف و به اين معناست كه زندگى و مرگ بدكاران و نيكوكاران برابر است و هر گروه بر طبق زندگى خود مى ميرند.

«و لتجزى» عطف بر «بالحق» است چرا كه در آن معنى تعليل است، يا عطف بر معللى است كه حذف شده و تقدير جمله و خلق اللَّه السموات و الارض است تا بر قدرت خدا دلالت كند، و هر نفسى پاداش داده شود.

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ يعنى خواسته خود را معبود خويش برگزيده است و از آن فرمان برد و آنچه هواى نفس او را بدان فرا مى خواند پيروى مى كند.

وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ يعنى لطف خدا را از او برداشته و هدايت او را ترك كرده و مى داند هواى نفس نفعى و لطفى به حال او ندارد، يا راه هاى هدايت را مى داند و بر انواع لطفها احاطه دارد با اين حال هدايت نمى شود پس چه كسى او

را هدايت مى كند پس از اين كه خدا گمراهش كرده است.

نَمُوتُ وَ نَحْيا يعنى ما مى ميريم و اولادمان زنده مى مانند يا بعضى از ما مى ميرند و بعضى زنده مى مانند يا مرگ و زندگى هر دو به ما مى رسد و مقصودشان زندگى در دنيا و مرگ بعد از آن است و جز آن حياتى نيست.

وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ يعنى جز (گذشت) روزان و شبان چيزى ما را نمى ميراند آنها هر پديده تازه اى را به روزگار نسبت مى دادند و آن را در هلاك كردن اشخاص مؤثر مى دانستند و گفتار معصوم عليه السلام مربوط به همين مورد است كه فرمود: به دهر بد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 573

نگوييد چرا كه خدا همان دهر است «1» يعنى پديد آورنده هر پديده و حادثه اى خداست نه دهر و گفتار باطل آنان كه دليل نيست حجّت ناميده شده زيرا آنها همانطور كه به حجت استدلال مى كنند به سخن باطل خود نيز استدلال مى كنند و آن را دليل مى دانند، از اين رو سخن آنان به عنوان ريشخند و زورگويى دليل ناميده شده يا براى اين كه گفتارشان نظير گفتار عرب است كه مى گويند: تحيّة بينهم ضرب و جيع يعنى درود در ميان آنان زدنى است دردآور و گويى گفته شده حجت و دليل آنها نيست جز مطلبى كه حجت نمى باشد و مقصود نفى كردن حجت است.

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ اين جمله بدين سبب جواب «ائْتُوا بِآبائِنا» واقع شده كه آنها زنده شدن (پس از مرگ) را انكار كرده اند، از اين رو به چيزى (زندگى و مرگ) كه با آن همراهند ملزم و مجاب شده اند يعنى خداست كه آنها را زنده مى كند

سپس آنها را مى ميراند و الزام به آنچه اقرار به آن لازم است ضميمه اش شده است كه انصاف دهيد و آن گرد آوردن آنها در قيامت است و هر كس بتواند آنها را در قيامت جمع كند مى تواند پدرانشان را نيز بياورد.

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ عامل نصب در اين جمله فعل «يخسر» است. و «يومئذ» بدل از «يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» است.

[سوره الجاثية (45): آيات 28 تا 37] ..... ص : 573

اشاره

وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ (31) وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (32)

وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (33) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (34) ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (35) فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ (36) وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (37)

__________________________________________________

1-

لا تسبّوا الدّهر فانّ اللَّه هو الدّهر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 574

ترجمه: ..... ص : 574

در آن روز هر امّتى را مى بينى (كه از شدّت ترس و وحشت) بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و (به آنها مى گويند) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند. (28)

اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد (و اعمال شما را بازگو مى كند) ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم! (29)

امّا كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند اين پيروزى بزرگ است. (30)

اما كسانى كه كافر شدند به آنها

گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما گردنكشى كرديد و قوم مجرمى بوديد. (31)

و هنگامى كه گفته مى شد وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكّى نيست، شما مى گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست؟ و ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچ وجه يقين نداريم! (32)

و سيّئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود، و سرانجام آنچه را استهزاء مى كردند بر آنها واقع مى شود. (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 575

و به آنها گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى كنيم همان گونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد، و جايگاه شما دوزخ است، و هيچ ياورى نداريد! (34)

اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را به سخريّه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد، امروز آنها از دوزخ خارج نمى شوند، و هيچ گونه عذرى از آنها پذيرفته نيست. (35)

بنا بر اين حمد و ستايش مخصوص خداست، پروردگار آسمانها و زمين و پروردگار همه جهانيان (36)

و براى اوست كبريا و عظمت در آسمان و زمين و او عزيز و حكيم است. (37)

تفسير: ..... ص : 575

وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً در روز قيامت اهل هر ملتى را مى بينى كه بر روى زانوى خود نشسته همچون كسى كه آماده برخاستن است. از قتاده روايت شده است كه «جاثيه» از جثوه به معناى گروه و جمع آن «جثى» است، و در حديث است، من جثى جهنّم، سنگها و ريگهاى جمع شده دوزخ.

كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا يعنى هر امتى به نامه هاى عمل خود كه برايش نوشته اند فرا خوانده مى شود و به ذكر اسم جنس (كتاب) اكتفاء كرده است چنان كه در آيه:

وُضِعَ

الْكِتابُ و نامه هاى اعمالش را پيش مى نهند (زمر/ 69) آمده است. گفته شده:

منظور از كتاب كتابى است كه بر پيامبر هر امتى نازل شده و از آن امّت سؤال مى شود كه با آن كتاب چگونه رفتار كرده اند و قول اول صحيح تر است.

الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مقول قول است يعنى مى گويند: امروز جزاى اعمالتان را مى گيريد.

دليل اين كه در «هذا كِتابُنا» «كتاب» به مخلوق و خدا هر دو نسبت داده شده اين است كه اضافه براى ملابست است و كتاب نامه عمل ملابس و همنشين آنهاست چرا كه اعمال آنان در آن ثبت شده و خداى سبحان از آن آگاه است زيرا فرشتگان خود را امر فرموده كه اعمال بندگان را در آن بنويسند.

يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ نامه عمل، هر كارى را كه كرده ايد به حق و بى كم و كاست

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 576

شهادت مى دهد.

إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما فرشتگان، اعمال شما را خواهيم نوشت.

فِي رَحْمَتِهِ يعنى در بهشت و ثواب خداوند و حضرت باقر عليه السلام به صورت مجهول «ينطق عليكم» قرائت كرده است.

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا جواب اين جمله حذف شده، و تقدير جمله «فيقال لهم» بوده است.

أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ يعنى آيا پيامبران من براى شما بر انگيخته نشدند و آيات مرا بر شما تلاوت نكردند و معطوف عليه «الم ياتكم رسلى» حذف شده است.

فَاسْتَكْبَرْتُمْ و شما در برابر قبول آيات من بزرگى نشان داديد.

وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ شما گروهى كافر هستيد چنان كه فرمود: أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ «آيا مومنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم. (قلم/ 35).

وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها «الساعة» به دو صورت رفع و نصب قرائت شده است رفع بنا

بر اين كه بر محل «انّ» و عامل آن حمل شود كه محل آن رفع است. نصب كه بر لفظ «انّ» حمل شود.

و لا رَيْبَ فِيها محلا مرفوع است (بنا بر اين كه در محل خبر براى انّ باشد).

مَا السَّاعَةُ، ساعت چيست؟

إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا در اصل «نظنّ ظنا» به معناى اثبات گمان است و حرف نفى و استثناء به منظور اثبات گمان و نفى غير آن داخل شده است و نفى غير گمان را افزوده است تا «و ما نحن بمستيقنين» را تاكيد كند.

وَ بَدا لَهُمْ يعنى اعمال زشت آنان آشكار شد يا كيفر كارهاى بدشان ظاهر شد مانند اين گفته خداوند وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها «كيفر بدى، مجازاتى همانند آن است». (شورا/ 40).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 577

الْيَوْمَ نَنْساكُمْ، يعنى شما را در كيفر رها مى كنيم چنان كه شما وعده ديدار امروز را كه طاعت است رها كرده و از ياد برديد يا شما را به منزله چيزى فراموش شده كه به آن اهميتى نمى دهند قرار مى دهيم همان طور كه شما به ديدار اين روز خود اهميت نداديد و اضافه «لقاء» به «اليوم» مانند اضافه شدن مكر در آيه شريفه بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ، «وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز مايه گمراهى ما شد». (سبا/ 33) يعنى شما خودتان ديدار خدا و ديدار جزاى او را در اين روز از ياد برديد.

ذلِكُمْ المفعول بكم «1»، يعنى اين است كارى كه نسبت به شما انجام شد.

بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ به سبب تمسخر به آيات خدا و فريفته شدنتان به دنياست.

وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ از آنها خواسته نمى شود كه خداى خود را خشنود

سازند.

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ يعنى خدايى را كه پروردگار شماست و پروردگار آسمانها و زمين و جهانيان است بستاييد و او را بزرگ بشماريد كه آثار كبريايى او در تمام موجودات آشكار شده است زيرا لازمه چنين ربوبيت همگانى و شامل (كه پرورش همه چيز را در اختيار دارد) ستايش و سپاس و تكبير و تعظيم از سوى پرورش يافتگان و مربوبين است.

__________________________________________________

1- مؤلف در تفسير مجمع البيان 5 جلدى، انتشارات كتاب فروشى اسلاميه، ج 9 و 10، ص 81، در توضيح آيه گفته است: «ذلكم» الذى فعلنا بكم و در جوامع گفته است: «ذلكم» المفعول بكم و جمله را مجهول آورده و عبارت را پيچيده كرده است- م.

جلد ششم

اشاره

جزء بيست و ششم از سوره احقاف آيه 1 تا سوره ذاريات آيه 30 ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 7

سوره احقاف ..... ص : 7

اشاره

اين سوره مكّى است بجز چند آيه و شمار آيات آن به قرائت كوفيان 35 آيه و بنا به قرائت بقيّه 34 آيه است، و به اعتقاد كوفيان (حم) يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 7

در حديث ابىّ [بن كعب ] است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر ريگى كه در دنيا هست ده حسنه پاداش داده شود و ده درجه بالا رود، «1» و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس اين سوره را در هر شب يا هر شب جمعه بخواند خدا او را در دنيا به ترس گرفتار نمى كند و وى را از وحشت روز رستاخيز در امان مى دارد.

«2»

[سوره الأحقاف (46): آيات 1 تا 8] ..... ص : 7

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (4)

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5) وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الأحقاف اعطى من الأجر بعدد كلّ رمل فى الدنيا عشر حسنات و رفع له عشر درجات.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها كلّ ليلة او كلّ جمعة لم يصبه اللَّه بروعة فى الدنيا و آمنه من فزع

يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 8

ترجمه: ..... ص : 8

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

حم (1)

اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است (2)

ما آسمانها و زمين را در ميان اين دو است جز به حق و براى سر آمد معيّنى نيافريديم. امّا كافران از آنچه انذار مى شوند روى گردان هستند (3)

به آنها بگو به من خبر دهيد معبودهايى را كه غير خدا مى پرستيد، نشان دهيد آيا چيزى از زمين را آفريده اند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتارتان باشد) اگر راست مى گوييد. (4)

چه كسى گمراه تر است از آنها كه غير خدا را مى پرستند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند. (5)

و هنگامى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انكار مى كنند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 9

هنگامى كه آيات بيّنات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در برابر حقّى كه براى آنها آمده مى گويند: اين سحر آشكار است. (7)

بلكه مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهايى را كه شما در آن وارد مى شويد بهتر مى داند، همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد، و او غفور و رحيم است. (8)

تفسير: ..... ص : 9

إِلَّا بِالْحَقِّ يعنى ما چيزى را نيافريديم جز اين كه با حق و حكمت و هدف صحيح همراه است و آفريدگان را بيهوده و باطل

نيافريده ايم.

وَ أَجَلٍ مُسَمًّى مگر با اندازه گيرى زمان معيّنى كه به آن مى انجامد و آن روز قيامت است.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا و آنهايى كه كفر ورزيدند نسبت به آنچه آنها را ترسانده اند كه روز قيامت و كيفر آن است از آن روى گردانده و به آن ايمان نياورده اند و با اين كه سرانجام آنها و هر آفريده اى به آنجا منتهى مى شود براى آن روز مهيّا نشده اند و (ما) در عَمَّا أُنْذِرُوا، مى تواند مصدريّه باشد يعنى از انذار.

عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ «ما» در «عمّا أنذروا» مى تواند مصدريّه باشد يعنى از انذار و ترساندن روى گردانده اند.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ به آنها بگو آيا بتهايى را كه مى پرستيد و آنها را همراه با خدا مى خوانيد خدا مى پنداريد.

أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ به من نشان دهيد چه قسمتى از زمين را آفريده اند تا به سبب آن شايسته عبادت و موجب نزديكى به آنها شود يا در آفرينش آسمانها شركتى داشته اند چرا كه بت پرستان نمى توانند چنين ادّعايى كنند.

ائْتُونِي بِكِتابٍ كتابى برايم بياوريد كه خدا فرو فرستاده باشد و بر درستى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 10

گفتارتان در پرستش غير خدا دلالت كند.

أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ يا باقى مانده اى از علم بياوريد كه از پيامبران اوّليه مانده باشد.

در قرائت شاذّ از على عليه السّلام «أثرة» به سكون «ثاء» روايت شده است و از ابن عباس «أثرة» به فتح (همزه و ثاء) نقل شده است بنا بر اين «اثره» مصدر مرّه از «اثر الحديث» به معناى روايت كردن حديث مى باشد و أثره به معناى آثار نيز آمده است يعنى علم ويژه اى كه به شما اختصاص يافته است و ديگران به آن احاطه

ندارند (آگاهى ندارند).

وَ مَنْ أَضَلُّ جمله استفهامى است و در استفهام، انكار اين مطلب است كه تمام آنها در گمراهى روشنترى از بت پرستان باشند در صورتى كه بت پرستان موجودات بى جانى را مى خوانند كه به آنان پاسخ نمى دهند و تا دنيا دنياست و تا قيام قيامت توان پاسخگويى به هيچ كس را ندارند و خدايى را كه بر هر چيز توانا و شنوا و پاسخ دهنده است نمى خوانند.

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ و هر گاه مردم محشور شوند بر ضدّ آنهايند و دشمنشان خواهند بود بنا بر اين در دنيا و آخرت از آنها در رنج و زيان هستند.

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ «بيّنات» جمع «بيّنه» و به معناى حجّت و شاهد است يا منظور چيزهاى آشكار است.

لِلْحَقِّ لام در «للحقّ» نظير لام، در لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً است [كافران ] درباره مؤمنان چنين گفتند: «اگر اسلام چيز خوبى بود» (احقاف/ 11) يعنى براى حق و به خاطر كسانى كه ايمان آورده اند، مقصود از حق آيات و نشانه هاست و منظور از «الَّذِينَ كَفَرُوا» كسانى است كه آيات بر آنان تلاوت شده است و دو اسم ظاهر بجاى دو ضمير نهاده شده تا كفر آنان و حقّانيّت آنچه را كه بر آنها تلاوت شده است تثبيت كند.

لَمَّا جاءَهُمْ يعنى همان ساعتى كه آيات الهى بر آنها خوانده شد بدون دقّت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 11

تفكّر اولين بار كه شنيدند منكر آن شده و آن را سحرى آشكار ناميدند كه ستمگرى و عنادشان را آشكار مى ساخت.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ در اين آيه خداوند از نقل سخن مشركان كه آيات قرآن را سحر ناميده بودند اعراض

كرده و به اين سخن آنها پرداخته كه مى گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آنها را به دروغ به خدا نسبت مى دهد و گويى (خداوند) فرموده است: اين سخن را رها كن و گفتار زشت و شگفت آور مشركان را بشنو براى اين كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله توان اين كار را نداشت تا آن آيات را بگويد و به خدا دروغ ببندد و اگر پيامبر در ميان ديگر عربهاى فصيح تنها به اين كار قادر بود اين توان پيامبر بر انشاى آيات، معجزه اى بود بر خلاف عادت و اگر معجزه بود خداوند او را تصديق مى كرد در حالى كه خداى حكيم دروغگو را تصديق نمى كند بنا بر اين خدا به كسى افترا نمى زند و ضمير افترا به خدا بر مى گردد و مقصود از افترا بستن همان آيات قرآنى است.

قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ اى پيامبر بگو: بر فرض كه من افترا زده باشم ناگزير خدا مرا به كيفر افترا زدن بر او بسرعت مجازات خواهد كرد و شما نمى توانيد كيفر او را از من دفع كنيد پس چگونه خود را در معرض كيفر او قرار دهم. گويند فلانى هر گاه خشمگين شود نمى تواند خود را نگاهدارد، و نظير آن است آيه: قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ «بگو اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه در روى زمين هستند هلاك كند، چه كسى مى تواند جلوگيرى كند؟» (مائده/ 17) آن گاه مى گويد: خدا از عيبجويى نسبت به وحى خود و طعن زدن به آياتش آگاه است.

كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ

خدا به راستگويى من و رساندن وحى گواهى مى دهد و نيز به دروغ و انكار شما گواهى خواهد داد و مقصود از ذكر علم و شهادت تهديد به كيفر كردن آنهاست و خداوند بخشنده و مهربان است يعنى اگر از كفر برگردند و توبه كنند و ايمان بياورند خدا به آنها وعده آمرزش و رحمت داده است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 12

نيز اين آيه به ما مى فهماند كه با خطاى بزرگى كه مرتكب شدند خدا از آنها در گذشته است.

[سوره الأحقاف (46): آيات 9 تا 16] ..... ص : 12

اشاره

قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (9) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11) وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ (12) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (13)

أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (14) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ

إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15) أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 13

ترجمه: ..... ص : 13

بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم و نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد؟ من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم. (9)

بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شما استكبار كنيد (چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. (10)

كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: اگر (اسلام) چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مى گويند اين يك دروغ قديمى است. (11)

و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (نشانه هاى آن را بيان كرده) و اين كتاب هماهنگ با نشانه هاى تورات است، در حالى كه به زبان عربى و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد. (12)

كسانى كه گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت به خرج دادند و نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند. (13)

آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مى مانند، اين پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند. (14)

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند، و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل و از

شير باز گرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد، و به چهل سالگى وارد شود مى گويد:

پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم دادى بجاى آورم، و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى و فرزندان مرا صالح كن، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم و من از مسلمينم. (15)

آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم، و از گناهانشان مى گذريم، و در ميان بهشتيان جاى دارند، اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند. (16)

تفسير ..... ص : 13

قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً «بدع» به معناى بديع است مانند خفّ كه به معناى خفيف است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 14

يعنى من پيامبر نوظهورى نيستم كه هر آيه اى را شما بخواهيد بياورم و از تمام امور غيبى كه به من وحى نشده و شما از من مى پرسيد پاسخ دهم زيرا پيامبران آياتى را مى آورند كه خدا به آنها بدهد و از امور غيبى خبر مى دهند كه خدا به آنان وحى كند.

وَ ما أَدْرِي در معناى اين جمله دو قول است:

1- نمى دانم در آينده خدا با من و شما چه خواهد كرد و چه كارها و پيشامدهايى را براى من و شما مقدّر خواهد فرمود.

2- نمى دانم كار من و شما در دنيا به كجا مى انجامد و كدامين ما غالب و كدامين ما مغلوب خواهيم شد، و صحيح اين است كه: نمى دانم خدا نسبت به من و شما چه خواهد كرد، زيرا جمله به اين صورت مثبت است نه منفى، و نفى در «ما ادرى» شامل «ما يفعل ...» نمى شود

چون اين جمله «ما» و آنچه را در حيّز «ما» است شامل مى شود و صحيح و نيكوست.

ما يُفْعَلُ در نقش و اعراب «ما» دو قول است:

1- موصول و منصوب باشد.

2- استفهامى و مرفوع باشد.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جواب جمله شرط محذوف است و تقدير جمله چنين است: ان كان القرآن من عند اللَّه و كفرتم به الستم ظالمين، و جمله آخر آيه مورد بحث، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ بر جمله محذوف دلالت مى كند.

وَ شَهِدَ شاهِدٌ منظور از شاهد بنى اسرائيل، عبد اللَّه بن سلام است كه چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مدينه شد به صورت حضرت نگريست و در آن دقت كرد و سه مسأله از او پرسيد كه جز پيامبر كسى آن را نمى داند و ثابت شد كه پيامبرى كه در انتظارش هستند همان است پس گفت گواهى مى دهم كه تو پيامبر بر حق خدايى آن گاه گفت اى رسول خدا يهوديان گروهى تهمت زنند و اگر پيش از آن كه راجع به من از آنها چيزى بپرسى از مسلمان شدن من آگاه شوند، مرا پيش شما متّهم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 15

مى سازند پس يهوديان آمدند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنان گفت: عبد اللَّه در ميان شما چگونه مردى است گفتند بهترين ما و پسر بهترين ما، سرور ما و پسر سرور ما و داناترين ما و پسر داناترين ماست. فرمود: به عقيده شما آيا عبد اللَّه مسلمان خواهد شد يهوديان گفتند خدا او را از اين عمل حفظ كند پس عبد اللَّه به حضور آنان آمد و گفت: اشهد

ان لا اله الّا اللَّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه يهوديان گفتند بدترين ما و پسر بدترين ما، عبد اللَّه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد اين بود آنچه از آن مى ترسيدم، سعد بن ابى وقّاص گويد: نشنيدم كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره يك نفر از آنها كه در روى زمين راه مى روند بگويد كه اهل بهشت است جز درباره عبد اللَّه بن سلام، و آيه: وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ (آيه مورد بحث) درباره او نازل شده است.

عَلى مِثْلِهِ ضمير «مثله» به قرآن بر مى گردد يعنى در معنى مانند قرآن است و منظور معانى موجود در تورات است كه با معانى قرآن مطابقت دارد و بر اين مطلب دلالت دارد، آيه: وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ «و توصيف آن در كتب پيشينيان آمده است» (شعراء/ 196) و آيه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى «اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است». (اعلى/ 18). و مى تواند معناى آيه، وَ شَهِدَ شاهِدٌ على نحو ذلك باشد يعنى شاهدى شهادت داد كه قرآن از نزد خداست و نظم اين كلام چنين است كه واو اوّل «و كفرتم» را بر فعل شرط عطف مى كند و همچنين واو اخير «و استكبرتم» را بر فعل «شهد عطف» مى كند امّا واو در و شهد جمله وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ، و فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ را بر جمله كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ، عطف كرده است، و معناى آيه اين است كه بگو مرا خبر دهيد اگر متّفق شده اند كه قرآن از سوى خداست با اين كه شما به

آن كفر مى ورزيد و اعلم بنى اسرائيل شهادت داده است كه نظير قرآن نازل شده است در اين صورت ايمان آوردن او به قرآن با تكبّر ورزيدن شما نسبت به قرآن و ايمان به آن نشان اين نيست كه شما گمراه ترين و ستمگرترين مردم هستيد؟ و «ايمان» در «فآمن» را معلول و نتيجه شهادت دادن به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 16

نزول مانند قرآن كه تورات موسى است، قرار داده است زيرا هنگامى كه عبد اللَّه بن سلام دانست كه كتابى نظير قرآن بر موسى عليه السّلام نازل شده و وحى است و سخن بشر نيست در نتيجه آن علم، به وحى بودن و آسمانى بودن قرآن نيز گواهى داده و اعتراف كرده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا يعنى به خاطر گروندگان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله، گفته اند تمام پيروان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله افراد پستى هستند و اگر آنچه محمّد آورده خير مى بود اينان بر ما سبقت نمى گرفتند و گفته شده: چون جهينه و مزينه و اسلم و غفّار مسلمان شدند بنو عامر بن صعصعه و غطفان و اسد و اشجع گفتند: اگر دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خير مى بود گاوچرانها بر ما سبقت نمى گرفتند و عامل در (إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ)، حذف شده چون خود سخن بر آن دلالت مى كند و در اصل و إذ لم يهتدوا به ظهر عنادهم، بوده است.

فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ نظير گفتار كفّار است كه به قرآن اساطير الأوّلين مى گفتند.

وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى كتاب موسى مبتدا و من قبله خبر مقدّم است و «اماما» حال از ظرف و به معناى «مؤتمّا

به» است مانند فى الدّار زيد قائما، يعنى پيش از قرآن كتاب موسى در دين خدا براى هر كس كه به آن ايمان مى آورد پيشوا و رحمت بود و همچنين قرآن كتابى است كه كتاب موسى و ديگر كتب پيشين خود را تصديق مى كند و «لِساناً عَرَبِيًّا» حال براى ضمير «كتاب» است كه «مصدّق» مى باشد و «مصدّق» عامل آن است يا حال براى كتاب است چون اختصاص به صفت تصديق دارد، و معناى (فعل) اشاره در آن عمل مى كند.

لِيُنْذِرَ الَّذِينَ لينذر به دو صورت قرائت شده است (با تا و يا) و «بشرى» بر محلّ «لتنذر» كه مفعول است عطف شده و محلّا منصوب است.

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً «إحسانا» به دو صورت «حسنا- احسانا» قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 17

شده و «كرها» نيز به ضم و فتح (كاف) قرائت شده است و بنا بر حال بودن منصوب است يعنى زنى كه داراى كراهت است يا بنا بر اين كه صفت براى مصدر باشد يعنى از حامله شدن به آن بچّه ناراضى است.

وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً يعنى زمان حمل كودك و از شير گرفتن او [جمعا] سى ماه است و بجاى «فصاله»، «فصله» نيز قرائت شده و هر دو به معناى از شير گرفتن شير خواره است و مقصود آيه شرح زمان شير خوارگى كودك است نه از شير گرفتن او، ليكن از مدّت شير خوارگى به از شير گرفتگى تعبير كرده است، چرا كه از شير گرفتگى به دنبال شير خوارگى است و به آن مى انجامد و در اين تعبير فايده اى نيز وجود دارد، و آن مشخص كردن مدت كامل

دوران شيرخوارگى است كه به از شير گرفتگى و وقت آن مى انجامد.

حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ منظور اين است كه به سن كمال برسد و در آن سن و سال عقل و نيروى تشخيص او قوى شود و آن زمانى است كه عمر او بيش از سى سال و نزديك به چهل سال شود. از ابن عباس و قتاده نقل شده كه منظور از جمله، رسيدن به سى و سه سال است به اين دليل كه آغاز (اشدّ) سى و سه سالگى و نهايت آن چهل سالگى است و آن زمانى است كه بر پيامبران وحى نازل مى شود.

قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي يعنى خدايا به من الهام كن و مقصود از نعمتى كه بر آن طلب شكر شده نعمت دين است.

وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي از خدا خواسته است كه ذرّيه او را اهل صلاح قرار دهد و گويى گفته است به من صلاح ذرّيه ام را عطا كن و صلاح را در ميان آنها قرار بده.

وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ من از كسانى ام كه مطيع فرمان تو هستم.

أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ كلمات «نتقبّل و نتجاوز و احسن» به دو صورت قرائت شده اند:

1- يتقبّل و نتجاوز و احسن مرفوع باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 18

2- هر دو فعل به همان صورتى باشد كه در آيه آمده و احسن منصوب باشد.

فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ نظير اين است كه بگويى اكرمنى الأمير فى ناس من اصحابه و مقصودت اين است كه امير مرا در ضمن احترام به ياران خود احترام كرد و مرا از زمره آنان به شمار آورد.

فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ محلّا منصوب است بنا

بر حال بودن به اين معنى كه از بهشتيان به شمار مى آيند و در ميان بهشتيان هستند.

وَعْدَ الصِّدْقِ مصدر تأكيدى است زيرا جمله «يتقبّل عنهم» وعده اى است از سوى خدا كه اعمالشان را قبول كند و از گناهانشان درگذرد.

[سوره الأحقاف (46): آيات 17 تا 20] ..... ص : 18

اشاره

وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17) أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (18) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (19) وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 18

كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من روز قيامت مبعوث مى شوم؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند (و هرگز مبعوث نشدند) و آنها پيوسته فرياد مى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است، امّا اوپيوسته مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 19

آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب همراه اقوام (كافرى) كه قبل از آنها از جنّ و انس بودند درباره آنان مسجّل شده، چرا كه همگى زيانكار بودند. (18)

و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند، تا خداوند كارهاى آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد، و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد. (19)

آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند به آنها گفته مى شود از طيّبات و لذايذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد، و از آن بهره گرفتيد،

امّا امروز عذاب ذلّت بار به خاطر استكبارى كه در زمين بنا حق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شما خواهد بود. (20)

تفسير: ..... ص : 19

وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما «و الّذى قال» مبتدا، أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ، خبر و مقصود از «الّذى قال» جنس گوينده آن قول است از اين رو خبر به لفظ جمع آمده است «افّ» كلمه دلتنگى است و لام در «لكما» براى بيان است، يعنى اين «افّ» گفتن براى شما و بويژه براى خاطر شماست نه ديگران.

أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ آيا به من وعده مى دهيد كه از زمين برانگيخته شوم در حالى كه آن دو (پدر و مادر) مى گويند: براى تو [اى فرزند] و سخنت از خدا يارى مى خواهيم.

وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ «ويلك» دعا براى نابودى اوست و مقصود تشويق كردن [شخص نفرين شده ] به ايمان است نه اين كه حقيقتا هلاك شود.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ وعده اى كه خداوند به زنده شدن انسانها [در قيامت ] و پاداش و كيفر داده حق است پس او [شخص مورد نفرين ] در پاسخ والدين مى گويد: اين قرآن يا آنچه مرا به آن فرا مى خوانيد چيزى جز داستانهاى نوشته شده دروغ نيست.

فِي أُمَمٍ مانند فى اصحاب الجنّة، است و براى هر يك از دو جنس ياد شده (بهشت و دوزخ) درجاتى است به تناسب درجات آنها و كارهاى خير و شرشان يا به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 20

خاطر اعمال نيك و بدشان، وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ و اطلاق «درجات» [بر دو جنس بهشت و دوزخ ] در حالى كه بهشت داراى درجات و دوزخ داراى دركات است از باب تغليب يعنى غلبه

دادن يكى بر ديگرى است چون هر كدام از درجات و دركات گروهى از مردم را در خود جاى داده اند.

وَ لِيُوَفِّيَهُمْ علتى است كه معلّل آن (چيزى كه برايش علّت آورده شده) حذف شده است چون كلام بر آن دلالت مى كند و گويى چنين گفته است، تا پاداش اعمالشان به طور كامل داده شود و به حقوق آنها تجاوز نشود و مقدار پاداش آنها را به اندازه اعمالشان معيّن كرده و ثواب را درجات و كيفر را دركات قرار داده است.

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ منصوب به قول مستتر پيش از (فعل) «اذهبتم» است و در معناى آن دو قول است:

1- منظور كيفر دادن آنهاست چنان كه گويند، فرزندان فلان بر شمشير عرضه شدند، هر گاه با شمشير كشته شوند و از همين مورد است آيه: النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها «عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند» (مؤمن/ 46).

2- آتش بر آنان عرضه مى شود چنان كه گويند شتر بر حوض عرضه شد در حالى كه حوض بر شتر عرضه مى شود و اين تعبير از نوع قلب است و تفسير ابن عباس بر اين مطلب دلالت دارد [كه گفته است ] كافران را در حالى كه بر بدنشان مى كوبند به طرف آتش مى برند و آتش دوزخ بر روى آنان گشوده مى شود.

أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ در معناى جمله دو قول است:

1- بهره اى از چيزهاى پاكيزه برايتان نوشته نشده مگر همان كه در دنياتان به آن رسيده و گرفته ايد و آن را از بين برده ايد بنا بر اين پس از برخوردارى كامل از بهره خود چيزى از آنها براى شما باقى نمانده است.

2- روزيهاى پاكى كه به شما

داده شده در راه شهوتها و لذّتهاى دنيايتان خرج كرديد و در راه رضاى خدا انفاق نكرديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 21

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بر اهل صفّه وارد شد در حالى كه جامه هاى خود را با پوست دبّاغى شده وصله مى كردند و وصله اى (از جنس خودش) نمى يافتند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شما امروز خوبيد يا روزى كه صبح يكى از شما يك لباس ديبا بپوشد و شب جامه ديباى ديگرى و صبح از يك كاسه اى استفاده كند و شب از كاسه ديگر و خانه اش را [با پارچه اى ] بپوشاند چنان كه كعبه را مى پوشانند؟ گفتند: آن روز خوب هستيم حضرت رسول فرمود: بلكه شما امروز بهتريد. «1»

أَذْهَبْتُمْ به چند صورت قرائت شده است:

1- قرائت مشهور كه در قرآن خوانده مى شود.

2- با همزه استفهام «أ اذهبتم».

3- با الف كه ميان دو همزه باشد «آأذهبتم».

[سوره الأحقاف (46): آيات 21 تا 28] ..... ص : 21

اشاره

وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (21) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (22) قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23) فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ (24) تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلاَّ مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25)

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ

وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (26) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (27) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (28)

__________________________________________________

1-

روى انّ النّبي صلّى اللَّه عليه و آله دخل على اهل الصفّة و هم يرقّعون ثيابهم بالادم و ما يجدون لها رقاعا فقال انتم اليوم خير ام يوم يغدوا احدكم فى حلّة و يروح فى اخرى و يغدى عليه بجفنة و يراح عليه باخرى و يستر بيته كما يستر الكعبة؟ قالوا نحن يومئذ خير قال بل انتم اليوم خير.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 22

ترجمه: ..... ص : 22

(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را به آنها يادآورى كن، آن زمان كه قومش را در سرزمين (احقاف) انذار كرد، در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمده بودند كه جز خداوند يگانه را نپرستيد، من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم. (21)

آنها گفتند: تو آمده اى كه ما را با (دروغهايت) از خدايانمان برگردانى، اگر راست مى گويى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور. (22)

گفت: آگاهى تنها نزد خداست او مى داند چه زمانى شما را مجازات كند من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم (وظيفه من همين است) ولى شما را قومى مى بينم كه دائما در جنگ هستيد. (23)

هنگامى كه آن را به صورت ابر گسترده اى ديدند كه به سوى درّه ها و آبگيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند اين ابرى است باران زا (ولى به آنها گفته

شد) اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد، تند بادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است. (24)

همه چيز را به فرمان پروردگار درهم مى كوبد و نابود مى كند، آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانه هاى آنها به چشم نمى خورد، اين گونه مجرمان را كيفر مى دهيم! (25)

ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 23

آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براى آنها سودى نداشت، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها وارد شد. (26)

ما اقوامى را كه در اطراف شما بودند هلاك كرديم، و آيات خود را به صورتهاى گوناگون براى آنها بيان نموديم شايد بازگردند. (27)

پس چرا معبودانى را كه غير از خدا برگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مى كند آنها را يارى نكردند؟ بلكه از ميان آنها گم شدند! اين بود نتيجه دروغ آنها و آنچه را افترا مى بستند. (28)

تفسير: ..... ص : 23

منظور از اخا عاد، جناب هود عليه السّلام است.

«احقاف» جمع «حقف» (به كسر حاء) و به معناى «تلّ» ريگى مستطيل و مرتفع است كه داراى انحنا مى باشد و از احقوقف الشّى ء، هر گاه چيزى كج شود گرفته اند، و عاد در ميان رملهاى مشرف به دريا از شهرهاى يمن قرار داشت و گفته شده عاد، ميان عمّان و مهره بوده است.

«نذر» جمع نذير به معناى انذار كننده يا انذار است.

من بين يديه و من خلفه پيش از هود و پس از او يعنى عاد به

قوم خود گفت جز خداى را نپرستيد من از عذاب (الهى) بر شما مى ترسم.

وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ جمله معترضه است.

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا يعنى آمده اى كه ما را از پرستش خدايانمان برگردانى.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا پس وعده عذاب را كه به ما داده اى بر ما بياور.

قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ يعنى زمانى را كه شما در آن عذاب خواهيد شد از نظر حكمت و ثواب نمى دانم و تنها خدا از آن آگاه است، بنا بر اين چگونه خدا را بخوانم كه در اين وقت عذابش را بر شما نازل كند.

وَ أُبَلِّغُكُمْ يعنى من آنچه را كه مأمور تبليغ آن هستم و براى همان به سوى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 24

فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم.

وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ امّا شما را گروهى نادان مى دانم چون به آنچه خير و صلاح و نجات شما در آن است پاسخ مثبت نمى دهيد و در رسيدن به عذابى كه هلاك شما در آن است مى شتابيد.

فلما راوه در ضمير «راه» دو قول است:

1- ضمير به «ما تعدنا» برگردد.

2- ضمير مبهم باشد كه به وسيله «عارضا» كه يا تميز است يا حال، روشن شده است.

عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ منظور از عارض ابرى است كه در كرانه اى از كرانه هاى آسمان پديد مى آيد و نظير آن «عنان» است از عنّ هر گاه عارض شود و حبى از حبا و اضافه (مستقبل) به «اوديه» و «ممطر» به «نا» حقيقى نيست چون هر دو مضاف نكره اند اگر چه مضاف اليه آنها معرفه است مگر نمى بينى كه هر دو مضاف صفت براى نكره اند و تقديرا منفصل و گويى گفته است

عارضا مستقبلا اوديتهم و هذا عارض ممطر ايّانا.

بَلْ هُوَ يعنى قال هو، و عذاب چنان كه شما پنداشتيد نيست بلكه عذابى است كه خود بدان شتافتيد و آن بادى است كه توأم با عذابى دردناك است.

تُدَمِّرُ يعنى تمام قوم عاد و چهار پايان فراوان آنها را هلاك مى كند و به جاى كثرت به كل تعبير كرده است.

فَأَصْبَحُوا پس وارد صبح شدند و تو اى بيننده جز خانه هاى آنها را نمى بينى.

لا يُرى به صورت مجهول (غايب) قرائت شده است و «إِلَّا مَساكِنُهُمْ» مرفوع (نايب فاعل).

فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ «ان» نافيه است يعنى در آنچه ما به شما در آن قدرت نداديم كه عبارت است از نيروى اجسام و طول عمر و مال بسيار، جز اين كه «ان» در تلفّظ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 25

نيكوتر است، براى اين كه مكرر شدن ما زشت است، مگر نمى بينيد كه [اهل زبان ] در (ما ما) كه دو (ما) جمع شده است براى زشتى تكرار الف يكى را به (ه) تبديل كرده و به صورت مهما در آورده اند. من شى ء، يعنى (اعضاى آنها) كمى هم آنها را بى نياز نمى كند.

إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ «إِذْ كانُوا» به فعل «فَما أَغْنى » منصوب شده و جانشين علّت است مگر نمى بينى كه ضربته لإسائته، با ضربته اذا اساء، در معنى برابر است چرا كه هر گاه او را در زمان بد بودنش بزنى به اين دليل زده اى كه بدى در او وجود داشته است.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ اى اهل مكه شهرهايى كه پيرامون شما بود مانند حجر ثمود و قريه سدوم و جز آنها را نابود ساختيم و مقصود از شهر، مردم آنهاست به اين

دليل كه مى فرمايد لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، شايد مردم آنجا از كفر برگردند.

فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ ... پس چه مى شد اين بتها كه مورد پرستش هلاك شدگان بودند و آنها را شفيع برگزيده و به وسيله آنها به خدا تقرّب مى جستند و مى گفتند اينان در پيشگاه خدا شفيعان ما هستند آنها را يارى مى كردند.

اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ «اتّخذوا» دو مفعول دارد مفعول اوّلش حذف شده و به «الّذين» بر مى گردد و مفعول دوّم آن «آلهه» است و «قربانا» حال است، معناى آيه اين است پس چرا خدايانشان مانع هلاكتشان نشدند بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ يعنى گمراه شدند و آنها را يارى نكردند و جمله اشاره دارد كه يارى خدايانشان از آنها ممكن نيست و به وسيله آنها گمراه شدند و اين نتيجه دروغ و شرك آنان بود كه (به دروغ) آنها را خدايان خود گرفتند و بر خدا دروغ بستند كه داراى شريك مى باشد.

[سوره الأحقاف (46): آيات 29 تا 35] ..... ص : 25

اشاره

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (30) يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (31) وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (32) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (33)

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ

أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (34) فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 26

ترجمه: ..... ص : 26

به يادآور هنگامى كه گروهى از جنّ را به سوى تو متوجّه ساختيم كه قرآن را استماع كنند، وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد، و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند. (29)

گفتند: اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه هاى كتب قبل از آن، كه به سوى حق هدايت مى كند و به سوى راه راست. (30)

اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذاب اليم پناه دهد. (31)

و هر كس به دعوت كننده الهى پاسخ نگويد هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند، و غير از خدا، يار وياورى براى او نيست، و چنين كسان در گمراهى آشكارند. (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 27

آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست. (33)

روزى را به يادآور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مى شود) آيا اين حق نيست؟ مى گويند: آرى، به پروردگار ما سوگند (كه حق است و در اين هنگام) مى گويد: پس عذاب

را به خاطر كفرتان بچشيد! (34)

بنا بر اين صبر كن آن گونه كه پيامبران اولو العزم شكيبايى كردند و براى (عذاب) آنها شتاب مكن، هنگامى كه وعده هايى را كه به آنها داده شد مى بينند احساس مى كنند كه گويى فقط ساعتى از يك روز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغى است براى همگان، آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟. (35)

تفسير: ..... ص : 27

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ چند نفر از طايفه جنّ را از شهرهاى خودشان با توفيق و لطف به تو مهربان ساختيم تا نزد تو آمدند، نفر كه جمع آن انفار است به كمتر از ده فرد مى گويند از ابن عباس روايت شده كه آنها را از استراق سمع در آسمانها به وسيله تير شهاب به سوى تو متوجّه ساختيم و گفتند آنچه در آسمان روى داده به خاطر حادثه اى است كه در زمين اتفاق افتاده پس در زمين گردش كردند تا در سفرى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به قصد عكاظ مى رفت و در بطن نخله [نام محلى است ] در حال خواندن نماز صبح بود خدمت پيامبر رسيدند و آيات قرآن را شنيدند و به چگونگى نمازگزاردن پيامبر نگريستند در ضمير حضروه دو احتمال هست يكى اين كه به قرآن برگردد، دوم به رسول خدا برگردد.

قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا ... بعضى از جنّها به بعضى گفتند سكوت كنيد و گوش بدهيد و چون پيامبر از تلاوت قرآن فراغت يافت جنّها به سوى قوم خود بازگشتند در حالى كه آنها را در صورت ايمان نياوردن، از عذاب الهى مى ترساندند، و جنّها به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 28

اين دليل من بعد

موسى، گفتند كه پيش از آن يهودى بودند.

أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ دعوت دعوت كننده خدا [حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله ] را اجابت كنيد و به خدا ايمان بياوريد و ضمير «به» در آمنوا به، به خدا بر مى گردد. پس جنّها به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمده و ايمان آوردند و پيامبر احكام اسلام را به آنها آموخت و خداى سبحان سوره جنّ را نازل فرمود، آنها در هر زمان خدمت پيامبر مشرف مى شدند و اين خود دلالت دارد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بر جنّ و انس مبعوث شده است.

فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ هيچ فرار كننده اى از آن رهايى ندارد و هيچ سبقت گيرنده اى بر او سبقت نمى گيرد.

وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ يعنى ياورانى ندارند كه چون عذاب الهى بر آنها نازل شود از آنها دفع كنند.

بقادر خبر «انّ» و محلّا مرفوع است و علّت اين كه در اوّلش (با) در آمده اين است كه نفى اوّل آيه شمول دارد و دليل بر اين است كه «انّ» و «ما» نيز در محل نفى هستند و گويى خداوند فرموده است، آيا خدا قادر نيست؟ مگر نمى بينى كه «بلى» ثابت مى كند كه خداى سبحان بر هر چيزى قادر است، نه تنها بر ديدن آنها.

بقدر بقدر، نيز قرائت شده است.

وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ عيى فلان، وقتى مى گويند كه به آن راه نيافته باشد و وجه آن را نداند. و به همين معناست: أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ «آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم كه قادر بر خلق رستاخيز نباشيم» (ق/ 15).

أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ اين سخن پس از فعل مقدّرى نقل

شده ظرف «يوم» را نصب داده و آن فعل [اذكروا] است، يعنى اذكروا يوم يعرض.

هذا اشاره به عذاب است به دلالت اين جمله فَذُوقُوا الْعَذابَ و آن سرزنش مشركان است كه بشارتها و بيمهاى خدا را به ريشخند گرفته بودند.

أُولُوا الْعَزْمِ صاحبان تلاش و پايدارى و صبر و گويند «من» در «مِنَ الرُّسُلِ» بيانيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 29

است و مقصود تمام پيامبرانند ولى آشكارتر اين است كه براى تبعيض باشد.

مقصود از پيامبران اولو العزم پيامبرانى هستند كه دين جديدى بياورند و دين پيامبر پيش از خود را نسخ كنند و آنها پنج نفر بوده اند: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى عليه السّلام و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ يعنى براى تعجيل نزول عذاب بر آنها دعا نكن چرا كه ناگزير عذاب بر آنها نازل خواهد شد اگر چه به تأخير بيفتد و در اين صورت مدّت زمانى كه در دنيا مى مانند كوتاه مى شمارند تا آنجا كه آن را ساعتى از روز مى پندارند.

بَلاغٌ يعنى اين قرآن با بيانى كه دارد [براى بشر] كافى است، يا اين تبليغى است از سوى پيامبر.

فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ آيا جز گروهى كه از فرمان خدا بيرون مى روند و با ارتكاب گناه از امر خدا سرپيچى مى كنند دچار هلاكت مى شود؟ از زجاج روايت شده است كه در مورد اميد به رحمت خدا آيه اى از اين آيه رساتر نيامده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 30

سوره محمّد ..... ص : 30

اشاره

صلّى اللَّه عليه و آله سوره محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مدنى است (در مدينه نازل شده است) و چهل آيه دارد.

به اعتقاد علماى بصره اين سوره چهل آيه دارد و

به اعتقاد علماى كوفه سى و هشت آيه، علماى بصره «للشّاربين» را يك آيه و «اوزارها» را نيز يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 30

در حديث ابىّ (بن كعب) به نقل از پيامبر آمده است كه هر كس سوره محمّد را بخواند بر خداوند است كه او را از جويبارهاى بهشت سيرآب كند. «1» و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: كه هر كس سوره محمّد را قرائت كند هرگز در دين او شك وارد نشود و همواره از شرك و كفر محفوظ خواهد بود تا بميرد. «2»

[سوره محمد (47): آيات 1 تا 6] ..... ص : 30

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (1) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2) ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (3) فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ (5) وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كان حقّا على اللَّه ان يسقيه من انهار الجنّة.

[.....] 2-

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها لم يدخله شكّ فى دينه ابدا و لم يزل محفوظ من الشرك و الكفر حتى يموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 31

ترجمه: ..... ص : 31

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند خدا اعمالشان را نابود مى كند. (1)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل شده، و همه حق است و از سوى پروردگار آمده نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را اصلاح مى كند. (2)

اين بدان خاطر است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤمنان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود، اين گونه خداوند براى مردم زندگيشان را توصيف مى كند. (3)

هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو مى شويد گردنهايشان را

بزنيد، و هم چنان ادامه دهيد تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد و اين وضع هم چنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد برنامه اين است، و هر گاه خدا مى خواست خودش آنها را مجازات مى كرد، امّا مى خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى كند. (4)

بزودى آنها را هدايت مى كند و كار آنها را اصلاح مى كند. (5)

و آنها را در بهشت (جاويدانش) كه اوصاف آن را برايشان بازگو كرده وارد مى كند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 32

تفسير: ..... ص : 32

أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ خداوند اعمال كافران از قبيل صله رحم، مهمان نوازى، رعايت حقوق همسايگان و مانند آنها را كه از كرامتهاى اخلاقى مى شمارند و مى پندارند به حالشان سودمند و موجب تقرّب به خداست (چنان) نابود كرده و از بين مى برد كه گويى هرگز آن اعمال را انجام نداده اند.

بعضى گفته اند اين آيه درباره آن ده نفرى نازل شده كه هر كدام آنها يك روز لشگر اسلام را در جنگ بدر اطعام كردند.

بعضى گفته اند اين آيه شامل تمام كسانى مى شود كه از وارد شدن در اين اسلام روى گردانده يا ديگران را از ورود به آن منع كرده اند و حقيقت «اضلّ» يعنى اعمالشان را ضايع كرده و كسى آنها را نمى پذيرد و بر آن پاداش نمى دهد مانند شترى كه گم و ضايع شده و نگهبانى نداشته باشد.

وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ ايمان

در اين آيه به قرآن اختصاص يافته كه بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شده و گروهى به آن ايمان آورده اند و دليل اين كه ايمان به حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله را از ميان آنچه ايمان آوردن به آن واجب است جداگانه بيان كرده و ايمان به او را اختصاصا خاطرنشان ساخته تعظيم و تشريف آن حضرت بوده تا اعلان كند كه ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى آنها كافى نيست و كامل شدن ايمان فقط در ايمان آوردن به پيامبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله است و با جمله معترضه وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ، بر روى ايمان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله تأكيد فرموده است.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است كه دين محمد صلّى اللَّه عليه و آله حق است چون ناسخ ديگر اديان است و خودش نسخ نمى شود.

وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ يعنى خدا حال و كار آنها را اصلاح مى كند به اين كه آنان را در دنيا بر دشمنانشان پيروز و در آخرت وارد بهشت مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 33

ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ «ذلك» مبتداست يعنى هدر رفتن اعمال كفار و بخشوده شدن گناهان مؤمنين و اصلاح كار آنها به اين دليل است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤمنان تابع حق بودند، و مى تواند ذلك خبر مبتداى محذوف باشد يعنى به دلايل ياد شده وضع كافران و مؤمنان اين خواهد بود در اين صورت جار و مجرور (بِأَنَّ الَّذِينَ) محلّا منصوب است و بنا به قول اوّل [مبتدا بودن ذلك ] جار و مجرور محلا مرفوع است، منظور

از باطل چيزى است كه بهره اى ندارد. از قتاده روايت شده كه مقصود از باطل شيطان است.

كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ ... يعنى خداوند براى مردم مثلى نظير مثلهاى خودشان مى آورد، در مرجع ضمير «امثالهم» سه قول است:

1- به مردم برگردد.

2- به كسانى برگردد كه نام برده شده اند.

3- به دو گروه مؤمن و كافر برگردد يعنى خدا براى مردم آنها را مثل مى آورد تا از [سرنوشت ] آنها عبرت بگيرند، خداوند در اين جا گمراهى و هدر رفتن اعمال را براى نااميدى كافران و اصلاح حال مؤمنان را براى رستگارى آنها مثل زده است، يا در اين مورد مثل زده كه حق را طورى قرار داده است كه گويى حق، مؤمنان را به خود فرا خوانده و او را اجابت كرده اند و باطل را طورى قرار داده كه گويى كافران را به خود دعوت كرده و آنها باطل را اجابت كرده اند.

فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ «لقيتم» از «لقا» به معناى جنگ است.

اصل «فَضَرْبَ الرِّقابِ» «فاضربوا الرّقاب ضربا» گردنها را بزنيد، بوده است، فعل حذف شده و مصدر در اوّل جمله و به جاى فعل آمده و به مفعول «رقاب» اضافه شده است و علاوه بر افاده تأكيد مفيد اختصار نيز هست، زيرا ذكر مصدر منصوب «ضربا» بر وجود فعل دلالت مى كند. منظور از گردن زدن كشتن است زيرا در كشتن واجب است مخصوصا گردن زده شود نه عضو ديگر اگر چه زدن بر ديگر اعضاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 34

بدن نيز جايز است.

حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ يعنى هر گاه آنها را بسيار كشتيد و بر آنها سخت گرفتيد، يا با كشتن و مجروح ساختن آنها را سنگين

ساخته توان قيام را از آنان گرفتيد به اسارتشان در آوريد و آنچه بر دست و پايشان مى بنديد محكم كنيد. «وثاق» به كسر و فتح واو، نام بندى است كه چيزى را به آن مى بندند.

فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً «منّا و فداء» به دو فعل مقدر منصوب شده اند و در اصل «فإما تمنّون منّا» و «امّا تفدون فداء» بوده است يعنى پس از اسير كردن آنها مخيّر هستيد كه بر آنها منّت نهيد و آزادشان كنيد و يا در برابر آزادى مسلمانان اسير، و يا گرفتن پول، آنها را آزاد كنيد. از امامان، روايت شده است كه اسيران دو دسته اند يك گروه كه پيش از تمام شدن جنگ اسير مى شوند اختيارشان با امام است كه آنها را بكشد يا دست راست و پاى چپشان را قطع كند، و گروهى از اسيران پس از پايان جنگ به اسارت در مى آيند امام در مورد اين گروه مخيّر است كه بر آنها منّت نهاده آزادشان كند يا با مال و جان فديه بگيرد و يا آنها را به بردگى بگيرد و يا آنها را گردن بزند تا جنگ سنگينيهاى خود را بر زمين نهد، يعنى آلات و ابزار جنگ كه جنگ با آنها بر پاست كنار گذاشته شود مانند اسلحه و چهار پا.

ابزار و سلاحهاى جنگى را از اين نظر اوزار ناميده اند كه چاره اى جز حمل و كشيدن آنها نيست و هر گاه جنگ خاتمه يابد، گويى اين امور را روى زمين مى نهد.

بعضى گفته اند مقصود از «أَوْزارَها» گناهان است. يعنى تا اين كه جنگ افروزان و مشركان از شرك و گناهانشان دست برداشته و مسلمان شوند و

جز اسلام كه بهترين دينهاست دينى باقى نماند و بتها پرستش نشوند. از فرّاء روايت شده است، تا جز مسلمان و تسليم شده كسى باقى نماند، از زجاج روايت شده كه آنها را بكشيد و اسير كنيد تا ايمان بياورند بنا بر اين تا كفر در جهان باقى است جنگ هم چنان ادامه دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 35

ذلِكَ يعنى امر اين است يا اين كار را انجام دهيد و اگر خدا بخواهد به بعضى از وسايل عذاب از آنها انتقام مى گيرد مانند فرو رفتن در زمين يا زمين لرزه، يا بادى كه ريگ به همراه دارد يا غرق شدن يا مرگ غير متعارف، ولى خداوند شما را به جنگيدن با كفّار امر كرد تا مؤمنان را به وسيله كافران بيازمايد كه جهاد كنند و شكيب نشان دهند و در راه زنده ساختن دين جانفشانى كنند و شايسته ثواب فراوان شوند.

وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ «قاتلوا فى سبيل اللَّه» نيز قرائت شده است يعنى كسانى كه در راه خدا جهاد كردند پس اعمالشان ضايع نمى شود بلكه خدا آنها را قبول مى كند و پاداش فراوانى به آنها مى دهد.

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ بزودى آنها را به راه بهشت هدايت مى كند و حالشان را به اصلاح مى آورد.

عَرَّفَها لَهُمْ به آنها اعلام كرده و بگونه اى روشن ساخته كه هر كسى منزل و درجه خود را در بهشت مى داند. از مجاهد روايت شده كه خدا اهل بهشت را به مسكنهاى خودشان هدايت مى كند و دچار خطا نمى شوند (راه را گم نمى كنند) و گويى از زمانى كه خلق شده اند در آن ساكن بوده اند. از مقاتل نقل شده است آن ملكى

كه در دنيا مأمور حفظ عمل آن مؤمن بوده در برابرش حركت مى كند و هر چيزى را كه خدا به مؤمن داده است به او معرفى مى كند. بعضى گفته اند معناى جمله اين است كه بهشت را براى مؤمنان به بوى خوش معطّر مى سازند.

[سوره محمد (47): آيات 7 تا 14] ..... ص : 35

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (7) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (8) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (9) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها (10) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ (11)

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (12) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (13) أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 36

ترجمه: ..... ص : 36

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد. (7)

مرگ بر كسانى كه كافر شدند و اعمالشان نابود باد. (8)

اين بدان خاطر است كه از آنچه خداوند نازل كرده است كراهت داشتند از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد. (9)

آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد؟

خداوند آنها را هلاك كرد، و براى كافران امثال اين مجازاتها خواهد بود. (10)

اين بدان خاطر است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند، امّا كافران مولايى ندارند. (11)

خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهايى از بهشت مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه كافران از متاع زودگذر دنيا بهره

مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست. (12)

و چه بسيار شهرهايى كه پر قدرت تر بودند از شهرى كه تو را بيرون كرد، ما همه آنها را نابود كرديم، و ياورى نداشتند! (13)

آيا كسى كه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند كسى است كه زشتى اعمالش در نظرش تزئين شده، و از هواى نفس پيروى مى كند؟! (14)

تفسير: ..... ص : 36

إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ اگر دين خدا را يارى كنيد خدا شما را بر دشمنانتان پيروز مى كند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 37

گامهايتان را در ميدانهاى جنگ استوار مى دارد يا در راه اسلام استوار مى دارد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ مبتداست وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ، عطف بر فعل محذوفى است كه خبر مبتداست و «تعسا» را نصب داده است يعنى به مرگ آنها حكم كرده است يا فرموده است: مرگ بر آنان يعنى خدا آنان را بميراند و آنها بميرند و نقيض تعسا له، لعاله است اعشى گفته است: فالتّعس اولى لها من ان يقال لعا «1» مقصود اين است كه لغزش و پستى براى آن (زن) نزديكتر از سرخوشى و پايدارى است.

از ابن عباس روايت شده مقصود جمله اين است كه خدا در دنيا كشتن (كافران) و در آخرت وارد شدنشان در آتش را مى خواهد چون نسبت به قرآن و احكامى كه در آن نازل شده اظهار كراهت كردند از اين رو كه به بيهودگى خو گرفته بودند و انجام تكاليف بر آنها سخت مى آمد. حضرت باقر عليه السّلام فرمود: از آنچه خدا درباره على عليه السّلام نازل فرموده بود كراهت داشتند.

دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ خدا آنها را هلاك كند به اين معنى كه خدا هلاكشان

سازد و آنچه را به آنها تعلق دارد يعنى جان و مال و اولادشان را نيز نابود كند.

وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها در مرجع ضمير «امثالها» دو قول است:

1- به عاقبت ياد شده برگردد.

2- به هلاكت چون تدمير [به معناى نابودى ] بر آن دلالت مى كند.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا ... اين است رفتار ما نسبت به هر دو گروه براى اين كه خدا دوستدار و ياور و مدافع مؤمنان است و كافران دوستدارى ندارند كه بتواند آنها را يارى كند و مدافع آنها باشد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ ... كافران اندك زمانى از كالاى زندگى دنيا

__________________________________________________

1- براى آن زن (تعس) گفتن از (لعا) گفتن سزاوارتر است، يعنى لغزش در راه رفتن و پستى براى آن زن سزاوارتر و نزديكتر از شادمانى و پايدارى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 38

بهره مند مى شوند، و نينديشيده و بى خبر از فرجام كار خود مى خورند، همان طور كه چهار پايان در چراگاههاى خود مى خورند و مى چرند. غافل از اين كه پس از چاق شدن ذبح و نحر مى شوند.

وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ يعنى دوزخ منزل و جايگاه آنهاست.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً ... منظور از «قريه» اهل قريه است از اين رو گفته است «اهلكناهم» آنها را هلاك مى كنيم، و گويى خداوند فرموده است چه اقوام بسيارى بودند كه از قوم تو كه تو را از مكّه بيرون كردند قوى تر بودند و ما آنها را نابود كرديم، منظور از اخراج پيامبر از مكّه اين است كه كفّار سبب خروج آن حضرت از مكّه شدند، بنا بر اين ياورى ندارند يعنى كسى آنها را يارى نمى كند.

أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ

رَبِّهِ آيا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه از سوى پروردگار خود دليل و برهان و معجزه اى چون قرآن دارد مانند مردم مكّه است؟

كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ مقصود اهل مكّه اند كه شيطان شرك و دشمنى آنها را نسبت به خدا و رسولش (در نظرشان) آراسته است.

خداوند (سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا) فرمود، تا بر لفظ و معناى «من» حمل شود.

[سوره محمد (47): آيات 15 تا 20] ..... ص : 38

اشاره

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (16) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (17) فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ (18) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ (19)

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 39

ترجمه: ..... ص : 39

توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است كه در آن نهرهايى از آب صاف و خالص است كه بدبو نشده و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهايى از شراب (طهور) كه مايه لذّت نوشندگان است، و نهرهايى از عسل مصفّا، و براى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها وجود دارد (و از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان، آيا چنين كسانى همانند كسانى هستند كه هميشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند كه امعاى آنها را از هم متلاشى مى كند. (15)

گروهى از آنان به

سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خارج مى شوند به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده (از روى استهزا) مى گويند. اين مرد الآن چه گفت؟ آنها كسانى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هواى نفسشان پيروى كرده اند (از اين رو چيزى نمى فهمند). (16)

كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوى به آنها مى بخشد. (17)

آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود (آن گاه ايمان آورند) در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است، امّا هنگامى كه بيايد تذكّر و ايمان در آنها سودى نخواهد داشت. (18)

پس بدان كه معبودى جز اللَّه نيست، و براى گناه خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 40

و مردان و زنان با ايمان استغفار كن، و خداوند محلّ حركت و قرارگاه شما را مى داند. (19)

كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود؟ (كه در آن فرمان جهان باشد) امّا هنگامى كه سوره محكمى نازل مى شود كه در آن نامى از جنگ است منافقان بيمار دل را مى بينى همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند، پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است. (20)

تفسير: ..... ص : 40

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... جمله «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي ...» «كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ».

مثل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، مانند كسى است كه هميشگى در آتش است؟

اين آيه شريفه به ظاهر معناى اثباتى دارد ولى در حقيقت به معناى نفى و انكار است زيرا داخل در آيه: أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ است كه با

حرف انكار شروع شده و در حكم همان آيه مى باشد، و گويى خداوند فرموده است، آيا مثل بهشت مانند كيفر كسى است كه مخلّد در دوزخ است و به اين دليل از حرف انكار خالى است «بجاى امثل الجنّة» «مَثَلُ الْجَنَّةِ» فرموده كه غلبه بر شخصى را كه انسان متمسك به برهان را با انسان پيرو هوا برابر مى داند، بيشتر به تصوير مى كشد (آن شخص پيرو هوا) به منزله كسى است كه بهشت داراى نهرها را با دوزخى كه اهل آن حميم مى نوشند برابر مى داند و نظير همين آيه است گفتار اين شاعر:

أفرح ان أرزأ الكرام و ان اورث ذودا شصائصا بنلا «1»

__________________________________________________

1- شعر از حضرمى بن عامر است كه برادرش كشته شد و جزء بن سنان او را متهم به گرفتن ديه كرد، در شعر قبل مى گويد: اى [جزء]! اگر مرا به دروغ به گرفتن ديه برادر مقتولم متهم مى كنى بزودى خودت به قتل برادر گرفتار شوى تا ببينى كه شاد مى شوى يا غمگين؟ شعر متن: دنباله شعر قبل است و خطاب به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 41

زيرا در اين شعر شادمانى و نيكى بزرگواران و ميراث بردن حسب انكار شده با اين كه سخن شاعر از حرف انكار خالى است زيرا داخل در حكم كسى است كه به او بگويند، آيا از مرگ برادرت و به ارث بردن شترش شاد مى شود و گويى گفته است، آيا شخصى مانند من از اين عمل شاد مى شود؟ و اين تسليمى است كه تمام انكارها را در بردارد.

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... «مَثَلُ الْجَنَّةِ» توصيف بهشتى است كه كارش شگفت آور است.

مَثَلُ الْجَنَّةِ در اعراب آن دو

قول است:

1- مبتدا و خبرش «كَمَنْ هُوَ خالِدٌ» است و فيها انهار، داخل در حكم صله است و گويى صله تكرار شده است.

2- منصوب باشد بنا بر حال بودن، يعنى در بهشت نهرهايى مستقر است و در قرائت على عليه السّلام «أمثال الجنّة» است يعنى صفات بهشت مانند صفات دوزخ نيست.

مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ «أسن» قرائت شده و گويند: أسن الماء و أجن هر گاه بو و مزه اش تغيير كند پس آن «آسن و أسن» است.

مِنْ لَبَنٍ ... نهرهايى از شير كه مزه آن تغيير نكرده است چنان كه شيرهاى دنيا تغيير مى كند بنا بر اين نه دردآور است و نه پرهيز از آن لازم.

لَذَّةٍ مؤنث «لذّ» و به معناى لذيذ و گوارا است و مصدرى است كه صفت واقع شده يعنى از شرابهاى بهشتى لذّت مى برند و از عاقبت آن اذيّت نمى شوند در صورتى كه شراب دنيا بدون خمار و تلخكامى و دردسر نيست.

مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى يعنى عسلى كه از موم و خاشاك و اذيّت، خالص است و

__________________________________________________

[جزء] مى گويد: آيا شادى كنم از اين كه بعد از مرگ آن بزرگواران چند شتر كم شير كوچك بگيرم؟، كشّاف، ج 3 ص 364، ذيل آيه 5، سوره فرقان،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 42

بهشتيان علاوه بر اين نعمتها از تمام ميوه جات بهشت برخوردار مى شوند.

وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ ... يعنى گناهانشان پوشانده و فراموش مى شود تا نعمتهاى بهشت بر آنان تيره نشود.

وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً ... و آبى بسيار داغ آشامانده مى شوند. روايت شده كه هر گاه حميم به آنها نزديك شود صورتهايشان از حرارت آن پخته و بريان مى شود و پوست سرشان با مو جدا مى شود

و چون آن را بنوشند روده هايشان قطعه قطعه مى شود.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ منافقان به سخنت گوش مى دهند و آن را مى شنوند و در حافظه ضبط نمى كنند و هر گاه از پيش تو بيرون مى روند از مؤمنانى كه خدا به آنان علم داده است مى پرسند پيامبر يك ساعت پيش چه گفت و اين سخن را به قصد ريشخند و اهميّت ندادن به گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى گويند و مقصودشان اين است كه ما به فهم و ضبط سخنان پيامبر اعتنايى نداريم.

زجاج گويد: «آنفا» در آيه از استأنفت الشّي ء، و به معناى آغاز كردن به چيزى است، يعنى منافقان مى گويند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در آغاز وقت كه نزديك به ماست چه گفت؟

اصبغ بن نباته از على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: در محضر رسول خدا بوديم حضرت ما را از وحى خبر مى داد، من با ديگر مسلمانان حاضر، آن را ضبط مى كرديم و چون بيرون مى شديم منافقان مى گفتند پيامبر لحظه اى پيش چه گفت؟. «1»

وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً ... آنها كه هدايت يافته اند خدا آنها را توفيق مى دهد كه بر هدايتشان افزوده شود و پاداش تقوايشان را مى دهد يا آنان را در رعايت تقوا

__________________________________________________

1-

عن الأصبغ بن نباته عن على عليه السّلام قال: انّا كنّا عند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فيخبر بالوحى فأعيه انا و من يعيه فاذا خرجنا قالوا: ما ذا قال آنفا؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 43

كمك مى كند، در مرجع ضمير «زادهم» دو قول است: 1- به گفته پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله برگردد.

2- به استهزاى منافقان برگردد يعنى استهزاى منافقان موجب شد كه

بينش و تصديق آنها نسبت به پيامبر زياد شود.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ يعنى آيا انتظار مى كشند؟

أَنْ تَأْتِيَهُمْ بدل اشتمال از ساعت است.

فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها يعنى نشانه هاى قيامت آمده است و گويند منظور از نشانه هاى قيامت بعثت محمّد خاتم الانبياء و نازل شدن آخرين كتاب آسمانى (قرآن) و شقّ القمر و دودى مخصوص است و گفته اند منظور قطع رحم و گواهى دروغ و زياد شدن فرومايگان و كمى بزرگواران است.

فَأَنَّى لَهُمْ يعنى هر گاه قيامت بيايد كجا فرصت پندگيرى و توبه و تذكّر براى منافقان خواهد ماند و در آن روز تذكر دادن به حالشان نفعى ندارد، آن گاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را مخاطب قرار داده كه مقصود از خطاب، امّت پيامبر است و فرموده هر گاه سعادت اين گروه (مؤمنان) و شقاوت آن گروه (منافقان) را دانستيد پس بر علم خود به يگانگى خدا و تواضع و شكستن نفس با استغفار از گناهت با اين كه در كمال عصمت هستى پايدار بمان تا امّتت از سنّت تو پيروى كنند.

وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ خداوند به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دستور داد، كه براى گناهان مؤمنين و مؤمنات آمرزش بخواهد و اين نوعى تكريم آنهاست چرا كه پيامبر شفيع و جوابگوى اعمالشان مى باشد.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ خداوند از زندگيها و محلّ كسب و تجارت شما آگاه است.

وَ مَثْواكُمْ از محلّ آسايش شما در خانه هايتان آگاه است يا به تعبير ديگر خدا از زندگى شما و قرارگاهتان در گورها يا بهشت و دوزخ، با خبر است يا از انتقال شما از پشت پدران به رحم مادران و جايگزين شدنتان در روى زمين آگاه است و

سزاوار است از چنين خدايى پروا و ترس داشته باشيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 44

از سفيان بن عيينه راجع به فضيلت علم سؤال شد گفت: مگر سخن خدا را نشنيده اى آن گاه كه آغاز كرد و فرمود: بدان (اى محمّد) كه جز خداى يكتا خدايى نيست و براى گناهت آمرزش بخواه. بنا بر اين خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را دستور داد پس از علم به عمل بپردازد و فرمود: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ «بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است». (حديد/ 20) آن گاه فرمود: سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ «براى رسيدن به مغفرت بر يكديگر سبقت گيريد». (حديد/ 21) و فرمود: اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

«بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است» (انفال/ 28) سپس فرمود: فَاحْذَرُوهُمْ «از آنها بر حذر باشيد» (تغابن/ 14) لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ چرا سوره اى نازل نشده و مردم بر جهاد حريص بودند و مى گفتند: چرا سوره اى در مورد جهاد نازل نشده است.

فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ و هر گاه سوره اى محكم (كه در دلالت در مدلول خود روشن است) و متشابه نيست بر آنها نازل شود و جنگ (با دشمن) را بر آنان واجب كند و مأمور به پيكار شوند.

رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ كسانى را كه در دلشان بيمارى شك هست مى بينى كه چشمانشان را به طرف تو بر مى گردانند.

نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ همانند نگاه كسى كه از (بيم) مرگ بيهوش شده است.

فَأَوْلى لَهُمْ اين جمله معناى تهديد دارد يعنى واى بر آنها «اولى» اسم تفضيل از ولّى و معنايش اين است كه آنچه را نمى پسندند به آنها نزديك مى شود.

[سوره محمد (47): آيات 21 تا 31] ..... ص : 44

اشاره

طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (21) فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ (22) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ (23) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (24) إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ (25)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26) فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (28) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (29) وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ (30)

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 45

ترجمه: ..... ص : 45

امّا اگر آنها اطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است و اگر آنها هنگامى كه فرمان جهاد قطعى مى شود به خدا راست گويند (و از در صدق و صفا در آيند) براى آنها بهتر است. (21)

امّا اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد. (22)

آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است. (23)

آيا آنها در قرآن تدبّر نمى كنند؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است. (24)

كسانى كه پس از روشن شدن حق پشت كردند شيطان اعمال زشت آنها را در نظرشان زينت داده، و آنها را

با آرزوهاى طولانى فريفته است. (25)

اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 46

به خاطر آن است كه آنها به كسانى كه نزول وحى الهى را نمى پسنديدند گفتند: ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم، در حالى كه خداوند اسرار آنها را مى داند. (26)

حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنها مى زنند (و قبض روحشان مى كنند). (27)

اين بدان خاطر است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند و آنچه را موجب خشنودى اوست كراهت داشتند، از اين رو اعمالشان را حبط و نابود كرد. (28)

آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمى كند؟! (29)

و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى، و خداوند اعمال شما را مى داند. (30)

ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازماييم. (31)

تفسير: ..... ص : 46

طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ اين جمله، مستأنفه است يعنى اطاعت كردن و سخن شايسته و سنجيده گفتن براى آنها بهتر است و گويند اين جمله نقل قول آنهاست يعنى گفتند: ما مأمور شده ايم كه اطاعت كنيم و سخن شايسته بگوييم كه خردها آن را بپسندند.

فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ هنگامى كه مطلب [وجوب جهاد] جدى شد، عزم و كوشش از آن صاحبان امر است، و اسناد عزم به امر، مجازى است.

فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ اگر در پندار خود كه حريص بودن بر جهاد است يا در ايمانشان، با خدا خالص و صادق مى بودند و دلهاى

آنان با زبانهايشان مطابق بود برايشان بهتر از نفاقشان بود.

فَهَلْ عَسَيْتُمْ آيا اى گروه منافقان جز اين از شما انتظار مى رفت كه اگر بر كارهاى مردم مسلّط مى شديد و بر آنان فرمانروايى مى كرديد و حاكم مى شديد در زمين با

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 47

ريختن خونهاى محترم و رشوه گرفتن، فساد مى كرديد و قطع رحم مى نموديد!؟

وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ يعنى بر سر ملك دنيا يكديگر را هلاك مى كرديد و بعضى از شما بعض ديگر را مى كشت و قطع رحم مى كرد.

أُولئِكَ اشاره است به كسانى كه ياد شده اند و خدا آنها را به علّت فسادشان در زمين و قطع رحم لعنت و از الطاف خود محروم كرده و خوارشان ساخته است تا از شنيدن موعظه كر، و از ديدن راه هدايت كور شده اند.

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ آيا در قرآن به دقّت بررسى و تفكّر نمى كنيد و از آن عبرت نمى گيريد و حقوقى كه بر عهده شماست ادا نمى كنيد.

أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «ام» در جمله منقطعه است و همزه موجود در آن به طور قطع اعلام مى دارد كه بر دلهايشان قفل خورده و موعظه، در آن راه نمى يابد و دليل اين كه قلوب به صورت نكره آمده است اين است كه آن دلها سخت و وضعشان مشخص نيست يا منظور بعضى از دلها (دلهاى منافقان) است امّا دليل اضافه شدن «اقفال» به «هاء» كه به قلوب بر مى گردد اين است كه مقصود قفلهاى مخصوص به آن دلهاست يعنى قفلهاى كفرى كه بسته شده و گشوده نمى شود.

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ ... آنها كه از حق و ايمان برگشته و مرتدّ شده اند پس از آن كه راه حق و

هدايت بر آنان روشن شده است، [به سبب پيروى از شيطان است ].

الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ جمله اى است مبتدا و خبر كه خود خبر مبتداى ديگرى است زيرا معناى جمله اين است شيطان ارتكاب گناهان بزرگ را در نظرشان آراسته است. «سوّل» از سؤل به معناى استرخا و سست شدن است.

وَ أَمْلى لَهُمْ شيطان آرزوهايشان را طولانى كرد چون به كسانى كه از نزول قرآن اكراه داشتند، گفتند: خدا قرآن را نازل نكرده است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه منظور از كراهت نسبت به نزول قرآن آن ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 48

بخش قرآن است كه درباره ولايت على عليه السّلام نازل شده است.

سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ ما در بعضى از امورى كه به آن امر شده و آن را مى خواهيد از شما پيروى مى كنيم.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ كلمه «اسرارهم» در آيه به فتح همزه است و به كسر همزه نيز قرائت شده و به معناى گفتارى است كه بعضى از آنها به بعضى ديگر به عنوان راز مى سپارند و اعتقادى است كه در دلهاى خود پنهان مى دارند.

فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ پس چه كار مى كنند و چه چاره اى دارند آن گاه كه فرشتگان بر صورت و پشت آنها بزنند و روحشان را قبض كنند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمُ آن ميراندن و قبض روحى كه به چنان اوصافى وصف شده به اين علّت است كه از كارهاى مهمى كه خدا را خشمگين مى سازد پيروى كرده و خشنودى خدا را نمى خواهند پس خدا اعمال آنها چون نماز و ديگر كارهايشان را باطل ساخته چرا كه از ايمان و اعتقاد نشأت نگرفته است.

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ

اللَّهُ أَضْغانَهُمْ بلكه آنهايى كه دلهايشان مريض است مى پندارند كه خدا كينه ها و نفاق آنها را نسبت به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنان مخلص آشكار نمى سازد.

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اگر بخواهيم آنها را به تو مى نمايانيم تا شخص آنها را بشناسى.

فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ يعنى با نشانه هايشان آنها را بشناسى، از انس روايت شده است كه پس از (نزول) اين آيه يك نفر از منافقان بر پيامبر ناشناخته نماند و پيامبر از نشانه ها آنها را مى شناخت.

فرق ميان دو لام در «فلعرفتهم» و «لتعرفنّهم» اين است كه لام در اوّلى داخل در جواب «لو» است مانند لامى كه در «لأريناكهم» است و آن گاه در معطوف تكرار شده و لام در دوّمى «لتعرفنّهم» با نون، در جواب قسم محذوف واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 49

فِي لَحْنِ الْقَوْلِ يعنى آنها (منافقان) را از فحواى كلام و معنى و مقصود سخنشان مى شناسى. از ابو سعيد خدرى روايت شده كه مقصود از لحن القول كينه و دشمنى آنها نسبت به علىّ بن ابى طالب «1» عليه السّلام بوده است، و از جابر نظير همين روايت نقل شده است. از عبادة بن صامت روايت شده كه ما فرزندان را با محبّت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام محك مى زديم و هر گاه مى ديديم يكى از آنها على عليه السّلام را دوست ندارد مى فهميديم كه هدايت نيافته است «2». گفته شده منظور از لحن چرخاندن سخن به سويى است تا رفيقت آن را دريابد مانند سخن به كنايه گفتن و توريه كردن. شاعر گويد:

و لقد لحنت لكم لكيما تفقهوا

و الّحن يعرفه ذوو الألباب «3»

دليل اين كه به خطا كننده لاحن مى گويند اين است كه او در حسن خود از حق عدول مى كند.

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ شما را با كارهاى سخت و تكاليف دشوار مى آزماييم. از فضيل روايت شده كه هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد مى گريست و مى گفت: خدايا ما را امتحان مكن زيرا اگر ما را امتحان كنى رسوايمان مى سازى پرده هاى ما را مى درى و ما را كيفر مى دهى.

وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ آنچه از شما نقل شود و از اعمالتان خبر دهد خوب و بدش را مى دانيم زيرا خبر مطابق با مخبر عنه است و ليبلونكم و يعلم و يبلوا با «ياء» نيز قرائت شده و قرائت از حضرت باقر عليه السّلام است. و نبلوا [با نون و سكون (واو، نون)]

__________________________________________________

1- عن ابى سعيد الخدرى لحن القول، بغضهم علىّ بن ابى طالب عليه السّلام.

2- عن عبادة بن صامت: كنّا نبور اولادنا بحبّ علىّ بن ابى طالب فاذا رأينا احدهم لا يحبّه علمنا انّه لغير رشده.

3- براى شما مطلب را با توريه و تعريض بيان كرديم تا تنها شما درك كنيد نه ديگران، زيرا فقط خردمندان تعريض و توريه را مى شناسند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 50

به معناى و نحن نبلوا، ما مى آزماييم، نيز قرائت شده است.

[سوره محمد (47): آيات 32 تا 38] ..... ص : 50

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (32) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ (33) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (34) فَلا تَهِنُوا

وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ (35) إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ (36)

إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ (37) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ (38)

ترجمه: ..... ص : 50

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و پس از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند و بزودى اعمالشان را نابود مى كند. (32)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسول خدا را فرمان ببريد و اعمال خود را باطل مكنيد. (33)

كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد. (34)

هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلّت بار) دعوت نكنيد در حالى كه شما ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 51

برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند. (35)

زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد پاداشهاى شما را بطور كامل مى دهد و (در برابر آن) چيزى از اموال شما نمى طلبد. (36)

چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند و حتى اصرار نمايد، بخل مى ورزيد، و كينه و خشم شما را آشكار مى سازد. (37)

آرى شما همان جمعيّتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد و بعضى از

شما بخل مى ورزند و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود. (38)

تفسير: ..... ص : 51

مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى پس از اين كه حق برايشان آشكار شد فقط به خودشان زيان رسانده و با اين عمل هرگز به خدا زيانى نرسانده اند.

وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ و بزودى خداوند اعمالى را كه انجام داده اند نابود مى كند و پاداش آن اعمال را در آخرت نمى بينند.

وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ اعمال خود را با نافرمانى خدا و رسول يا با شك و نفاق باطل نكنيد، از ابن عباس روايت شده كه اعمالتان را با رياكارى و شهرت طلبى باطل مكنيد «1».

فَلا تَهِنُوا در نبرد با دشمنان خدا سست و ناتوان نشويد.

وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ «السّلم» به دو صورت قرائت شده به فتح (سين) و به كسر (سين) و هر دو به معناى مسالمت است.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و شما نيرومندتر و غالب تريد. و گفته شده: واو در جمله، حاليّه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس: لا تبطلوها بالرّياء و السمعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 52

است يعنى در حالى كه شما نيرومندتر و بر آنها غالبيد دشمنان را به صلح و سازش فرا نخوانيد. در اعراب «تدعوا» دو قول است:

1- مجزوم چون داخل در حكم نهى است.

2- منصوب به «أن» مقدّر.

وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ يتر از وترت الرّجل، است هر گاه (يكى از نزديكان او را) بكشى يا با او بجنگى، و حقيقتش اين است كه او را از مال و نزديكانش جدا كنى «وتر» به معناى فرد

است و از همين ريشه است گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله: هر كس نماز عصرش فوت شود گويى با كشتار و غارت از خاندان و مال خود جدا افتاده است «1».

بنا بر اين خداوند سبحان ضايع ساختن و باطل كردن ثواب اعمال انجام شده شخص را به جدا شدن اعمال وى از خودش تشبيه كرده و اين سخنى فصيح است.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ اگر مؤمن و متقى باشيد خداوند ثواب ايمان و تقواى شما را مى دهد.

وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ يعنى از شما نمى خواهد كه تمام اموالتان را به عنوان زكات بدهيد بلكه زكات را در قسمتى از مالتان واجب فرموده و به مقدار كمى اكتفاء كرده است كه يك چهارم از يك دهم است. و گويند منظور اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مقابل اداى رسالت خود از شما نمى خواهد كه به او مال بدهيد.

إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ يعنى اگر خداوند بخواهد با جديّت بسيار تمام اموالتان را مطالبه كند. إحفاء به معناى زياده روى و رسيدن به پايان هر چيزى است گويند أحفاه فى المسألة، هر گاه در پافشارى چيزى را فروگذار نكند و به همين معناست، احفاء الشّارب كه از ريشه كندن موى سبيل است.

تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ يعنى نسبت به پيامبر خدا كينه مى ورزيد و بدان سبب

__________________________________________________

1-

قال صلّى اللَّه عليه و آله: من فاتته صلوة العصر فكانّما وتر أهله و ماله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 53

سينه هايتان تنگ مى شود. ضمير در فعل «يخرج» به خدا بر مى گردد يعنى، اگر تمام اموالتان را از شما بخواهند كينه توزى و دشمنى شما نسبت به خدا و رسول

ظاهر مى شود يا بخل مى ورزيد چرا كه بخل موجب كينه است. «هؤلاء» به معناى «الذّين» و موصول است و «تدعون» صله آن است يعنى شما كسانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد يا شما اى مخاطبان همانهايى هستيد كه توصيف شده اند آن گاه توصيف آنها را از سر گرفته است و گويى آنان گفته اند ما چه صفتى داريم پس خداوند فرموده است: شما فرا خوانده شديد تا در راه خدا [مال ] انفاق كنيد، و گويى گفته شده: دليل اين كه اگر با اصرار از شما تمام اموالتان مطالبه شود بخل مى ورزيد و از دادن آن اكراه داريد و كينه به دل مى گيريد اين است شما به پرداخت يك چهارم از يك دهم مالتان فراخوانده مى شويد پس بعضى از شما به پرداخت آن نيز بخل مى ورزيد آن گاه فرمود:

وَ مَنْ يَبْخَلْ هر كس نسبت به پرداخت زكات و اداى تكليف واجب بخل ورزد ضرر بخل ورزى او از خودش تجاوز نمى كند بلكه نسبت به خود بخل ورزيده است چون با كيفرى دردناك همراه خواهد شد و از پاداش بزرگى محروم مى شود گويند بخلت عليه و عنه و ضنت عليه و عنه و آيه به اين معنى اشاره دارد كه بخشنده مال به بخشيدن محتاج تر از فقير در گرفتن مال است، پس اگر صاحب مال در بخشيدن به فقير بخل ورزد نسبت به خود بخل ورزيده است.

وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ در حالى كه خداوند از اموال شما بى نياز است و شما به ثواب و رحمت خدا محتاجيد.

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا عطف بر «إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا» مى باشد.

يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ بجاى شما گروهى ديگر را مى آورد با صفاتى غير از صفات

شما كه به ايمان و تقوا راغب باشند و از آن روى نگردانند.

ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ آنها مانند شما نخواهند بود بلكه از شما بهترند و بيشتر از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 54

خدا فرمان مى برند، روايت شده كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كردند آنها كيانند حضرت دستش را بر ران سلمان زد و فرمود: اين مرد و قوم او [كه پارسيانند] اگر ايمان وابسته و آويخته به ستاره ثريّا باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند «1». از معصومين عليهم السّلام روايت شده كه اى گروه عرب اگر شما [از فرمان خدا] سرپيچى كنيد، خدا گروه ديگرى يعنى موالى (پارسيان) را جايگزين شما مى كند «2».

__________________________________________________

1-

روى انّهم قالوا لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، من هؤلاء؟ فضرب صلّى اللَّه عليه و آله يده على فخذ سلمان فقال هذا و قومه، لو كان الإيمان منوطا بالثريّا لتناوله رجال من فارس.

2- و

عنهم عليهم السّلام: ان تتولّوا يا معشر العرب يستبدل قوما غيركم يعنى الموالى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 55

سوره فتح ..... ص : 55

اشاره

سوره فتح، مدنى است و بيست و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 55

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده كه هر كس سوره فتح را قرائت كند چنان است كه همراه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در فتح مكّه حاضر بوده و در روايتى ديگر آمده كه گويى همراه كسانى بوده كه در زير درخت با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بيعت كرده اند «1»، و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اموال و زنان خود را و آنچه در تصرّف شماست با خواندن سوره فتح حفظ كنيد زيرا اگر از كسانى باشد كه بر قرائت آن مداومت مى كند در روز قيامت فرياد كننده اى او را صدا مى زند، تو از بندگان مخلص منى، اى فرشتگان او را به بندگان صالحم ملحق سازيد و در باغهاى بهشت پر نعمت سكنايش دهيد و از جامى مهر زده كه آميخته به كافور است به او بنوشانيد «2».

__________________________________________________

1-فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الفتح فكانّها شهد مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فتح مكّة و فى رواية اخرى فكانّما كان مع من بايع محمّدا صلّى اللَّه عليه و آله تحت الشجرة.

2-عن الصّادق عليه السّلام: حصّنوا اموالكم و نسائكم و ما ملكت ايمانكم من التلف بقرائة إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً فانّه اذا كان ممّن يدمن قراءتها ناداه مناد يوم القيامة انت من عبادى المخلصين الحقوه بالصالحين من عبادى فاسكنوه جنّات النعيم و اسقوه من الرحيق المختوم بمزاج الكافور.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 56

[سوره الفتح (48): آيات 1 تا 7] ..... ص : 56

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً (1) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً (2) وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً (3)

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (4)

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً (5) وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً (6) وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (7)

ترجمه: ..... ص : 56

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم (1)

غرض اين بود كه خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد (2)

و پيروزى شكست ناپذيرى نصيب تو كند (3)

او كسى است كه سكينه و آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند دانا و حكيم است (4)

هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهايى (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزى بزرگى است. (5)

و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مى برند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 57

مجازات كند، حوادث سويى (كه براى مؤمنان انتظار مى كشند) تنها بر خودشان نازل مى شود، خداوند بر آنان غضب كرده و آنها را از رحمت خود دور

ساخته، و جهنم را براى آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامى است. (6)

لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خداست، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است. (7)

تفسير: ..... ص : 57

در تفسير اين فتح اختلاف است بعضى گويند منظور فتح مكّه است كه خدا آن فتح را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در هنگام بازگشت از حديبيه وعده داد، و از جابر روايت شده كه ما از فتح مكّه آگاه نشديم مگر در روز حديبيه «1». و خداوند طبق روشى كه در خبر دادن دارد از اين فتح به صورت ماضى خبر داده است و چون وقوعش حتمى است [مضارع محقّق الوقوع در حكم ماضى است ] گويى اين كار انجام گرفته است.

بعضى گويند مقصود فتح حديبيه است و روايت شده كه چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه برگشت مردى از اصحاب پيامبر به آن حضرت گفت اين كه فتحى نبود ما را از حجّ و قربانى بازداشتيد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين بد سخنى است حديبيه بزرگترين فتحهاست و مشركان راضى شدند كه شما را براحتى از سرزمين خود دور سازند و با تضرّع و زارى به شما امان دهند و از شما حركتى ديدند كه برايشان ناخوشايند بود «2». از زهرى روايت شده كه فتحى بزرگتر از حديبيه نبوده است به اين دليل كه مشركان با مسلمانان در آميختند و سخنانشان را شنيدند و اسلام در دلهايشان متمركز شد و در طىّ سه سال جمع بسيارى مسلمان شدند و شمار طرفداران اسلام زياد

__________________________________________________

1- عن جابر، ما كنّا نعلم فتح مكّة الا يوم الحديبيّة.

2-

روى انّ رسول اللَّه

صلّى اللَّه عليه و آله لمّا رجع من الحديبيّة قال رجل من اصحابه ما هذا بفتح لقد صدّونا عن البيت و صدّ هدينا فقال صلّى اللَّه عليه و آله بئس الكلام هذا بل هو اعظم الفتوح قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراح و يسألوكم القضيّة و رغبوا اليكم فى الامان و قد رأوا منكم ما كرهوا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 58

شد «1».

حديبيه، چاهى خشك بود كه قطره اى آب نداشت و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كنار آن چاه آمد و بر لب چاه نشست آن گاه ظرف آبى خواست و وضو گرفت سپس مضمضه كرد و آب دهان را در چاه ريخت و پر آب شد تا آنجا كه تمام همراهان و مركبهاى سوارى آنها سيرآب شدند. از سالم بن ابى الجعد روايت شده كه به جابر گفتم روزى كه در زير درخت بوديد چند نفر مى شديد، گفت: هزار و پانصد نفر بوديم و از عطشى كه گرفتار شده بودند نام برد آن گاه گفت: ظرف كوچكى پر از آب حضور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آوردند آن حضرت دستش را در آن نهاد پس آب از ميان انگشتانش مانند چشمه بيرون مى آمد راوى گفت از آن آب آشاميديم و ما را بس كرد و اگر صد هزار نفر هم مى بوديم كفايت مى كرد.

بعضى گفته اند: مقصود از فتح در آيه، فتح خيبر است مجمع بن حارثه انصارى كه يكى از قرّاء است در حديث خود نقل كرده كه چون از حديبيه بر مى گشتيم خداوند به پيامبرش وحى كرد پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در كنار «كراع الغميم «2»» يافتيم

در حالى كه ايستاده و سوره انّا فتحنا را قرائت كرد، عمر پرسيد آيا اين (حديبيه) فتح و پيروزى است؟ فرمود: آرى سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست البتّه كه فتح است، آن گاه خيبر را ميان اهل حديبيه تقسيم كرد و هيچ كس جز افراد حاضر در حديبيه را وارد خيبر نساخت.

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ مفسّران شيعه در اين آيه دو تأويل دارند:

1- مقصود اين است كه خدا گناهان گذشته و آينده امّت پيامبر را با شفاعت آن

__________________________________________________

1- عن الزهرى، لم يكن فتح اعظم من صلح الحديبيّه و ذلك انّ المشركون اختلطوا بالمسلمين فسمعوا كلامهم فتمكّن الاسلام فى قلوبهم و اسلم فى ثلث سنين خلق كثير كثر بهم سواد الاسلام.

2- (كراع الغميم)، نام محلى ميان مكه و مدينه است. لسان العرب، مادّه كرع- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 59

حضرت مى آمرزد و به دليل پيوندى كه ميان امّت و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وجود دارد نسبت دادن گناهان امّت پيامبر به آن حضرت نيكوست و روايت مفضّل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام آن را تأييد مى كند از امام صادق عليه السّلام در مورد اين آيه سؤال شد حضرت فرمود: به خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هيچ گناهى نداشته ولى خداوند سبحان براى پيامبر ضمانت كرد كه گناهان گذشته و آينده شيعيان على عليه السّلام را بيامرزد «1».

2- تأويل ديگر را سيّد مرتضى قدّس اللَّه روحه نقل كرده كه «ذنب» مصدر است و اضافه شدن آن به فاعل و مفعول جايز است و مقصود در اين جا اين است كه خدا

گناهان اوّليه امّت پيامبر را كه بيرون راندن حضرت از مكّه بوده و گناهان بعدى آنها را كه مانع شدن آن حضرت از ورود به مسجد الحرام است مى آمرزد يعنى خدا گناهى را كه امّت نسبت به تو روا داشت و آن بيرون راندنت از مكّه و مانع شدن از ورودت به مسجد الحرام بود، مى آمرزد، بنا بر اين «ذنب» در اينجا به مفعول خود اضافه شده است و چون «ذنب» بر معناى اخراج و بازداشتن از عمل حمل شده است و بدون واسطه حرف جرّ متعدّى شده از اين رو آمرزش، غرض و علّت فتح واقع شده است، بنا بر اين، مقصود از آمرزش، بر طرف ساختن احكام مشركان و برداشتن آن احكام از آنهاست و نيز پوشاندن اين عيب بر آن حضرت با فتح مكّه و وارد شدن به آن شهر در آينده مى باشد و اگر مقصود خداوند آمرزيدن گناهان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود معنى نداشت كه آمرزش گناهان هدف از فتح مكّه باشد.

وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ با پيروز ساختن تو بر تمام اديان و بالا گرفتن كارت و باقى ماندن دينت در دنيا نعمت را بر تو تمام مى كند و در آخرت جايگاهى رفيع به تو مى دهد.

وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً تو را به راهى هدايت مى كند كه رهروش را به بهشت

__________________________________________________

1-

مفضّل بن عمر عن الصّادق عليه السّلام انّه سئل عن هذه الآية فقال عليه السّلام و اللَّه ما كان له ذنب و لكنّ اللَّه سبحانه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة علىّ عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 60

مى رساند و خداوند تو را بر آن راه پابرجا مى دارد.

وَ يَنْصُرَكَ

اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً در معناى عزيز سه احتمال وجود دارد:

1- آوردن صفت عزيز براى نصر به معناى نصرت همراه با عزّت است يعنى هر ستمگر گردنكشى را از تو دفع مى كند.

2- يا نصرتى كه صاحب آن نصرت عزيز است.

3- يا صفت عزيز را براى منصور و شخص يارى شده بگيريم و مجاز در اسناد باشد.

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ ... منظور از «سكينه» سكون و آرامش است يعنى خداوند سكون و آرامش را در دلهاى مؤمنان به وسيله صلح و امنيّت وارد ساخته تا از لطف خود بر آنها كه پس از بيم و ترس امنيّت را برايشان فراهم آورده است آگاه شوند و با مشاهده فتح و برترى كلمه اسلام طبق وعده اى كه به آنها داده شده بر يقين آنان افزوده شود.

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً لشكريان آسمان و زمين از آن خداست و به مقتضاى علم و حكمتش بعضى از اين لشكريان را بر بعضى مسلّط مى سازد و يكى از حكمتهاى خدا اين است كه دلهاى مؤمنان را با صلح حديبيه سكون و آرامش بخشيد و به آنان وعده فتح مكّه را داد تا مؤمنان از نعمت خدا آگاه شوند و سپاسگزار او باشند تا خدا به آنان پاداش بدهد و منافقان و كافران را كيفر دهد.

ظَنَّ السَّوْءِ معناى گمان بد اين است كه خدا پيامبر و مؤمنان را يارى نمى كند و آنها را پيروزمندانه در حالى كه مكّه را فتح كنند به مكّه باز نمى گرداند. «سوء» به معناى بدى و فساد چيزى است چنان كه صدق، خوبى و صلاح آن چيز است.

عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ يعنى آنچه مى پندارند

و نسبت به مؤمنان انتظار بد دارند كه هلاكت آنهاست به خود مشركان بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 61

«سوء» به فتح و ضمّ سين قرائت شده و دو لغت از ريشه «ساء» است مانند «كره و كره» به ضمّ و فتح «كاف» و «ضعف و ضعف» به ضمّ و فتح «ضاد» جز اين كه غالبا به هر چيزى كه قصد نكوهش آن شود (سوء به فتح سين) نسبت داده مى شود و (سوء به ضمّ سين) بجاى شرّ كه نقيض خير است به كار مى رود و مى گويند: اراد به السّوء و اراد به الخير، نسبت به او قصد شرّ و قصد خير كرد از اين رو ظنّ [در آيه ] به (سوء) به فتح (سين) اضافه شده چون ظنّ سوء نكوهيده است و برگشتن اين گمان (هلاكت مؤمنان) به مشركان پسنديده و خير است و شايسته بود كه دايره به سوء به فتح (سين) اضافه نشود مگر بر اساس تأويلى كه نقل كرديم.

وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ خدا بر آنان خشمگين شد و آنها را از رحمت خود دور ساخت.

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ علّت تكرار جمله اين است كه در آيه اوّل به ذكر مؤمنان پيوسته شده يعنى لشكريانى از آن خداست كه مى تواند با آنها مؤمنان را كمك كند و در آيه دوّم به ذكر كافران پيوسته شده يعنى خداوند لشكريانى دارد كه مى تواند با آنها از كافران انتقام بگيرد و خداوند در انتقام گرفتن و مقهور ساختن دشمنانش عزيز و مقتدر است و در كار و حكمش حكيم است.

[سوره الفتح (48): آيات 8 تا 14] ..... ص : 61

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (8) لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ

رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (9) إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (10) سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (11) بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً (12)

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً (13) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 62

ترجمه: ..... ص : 62

ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم. (8)

تا به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از او دفاع كنيد، او را بزرگ داريد و خدا را صبح و شام تسبيح كنيد. (9)

آنها كه با تو بيعت مى كنند در حقيقت فقط با خدا بيعت مى نمايند، و دست خدا بالاى دست آنهاست، هر كس پيمان شكنى كند به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند بزودى پاداش عظيمى به او خواهد داد. (10)

بزودى متخلّفان از اعراب باديه نشين (عذر تراشى كرده) مى گويند: حفظ اموال و خانواده، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو را همراهى كنيم) براى ما

طلب آمرزش كن، آنها به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند! بگو: چه كسى مى تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هر گاه براى شما زيانى بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد) و خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد آگاه است. (11)

بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت و اين پندار غلط در دلهاى شما زينت يافته بود، و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد. (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 63

و آن كس كه ايمان به خدا و پيامبرش نياورده (سرنوشتش دوزخ است) چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كرده ايم! (13)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آن خداست، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد، و هر كس را بخواهد مجازات مى كند خداوند غفور و رحيم است. (14)

تفسير: ..... ص : 63

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ «تؤمنوا» و فعلهاى بعد از آن با «تاء» به صورت خطاب و نيز با «ياء» به صورت غايب قرائت شده است، در صورتى كه با «تاء» قرائت شود خطاب به پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و به امّتش مى باشد و اگر با «ياء» قرائت شود ضمير در تمام فعلها به مردم بر مى گردد.

وَ تُعَزِّرُوهُ يعنى با يارى كردن پيامبر او را تقويت كنيد. و توقّروه، يعنى او را بزرگ بداريد و از او فرمان ببريد.

وَ تُسَبِّحُوهُ از تسبيح يا از سبحه گرفته شده است و تمام ضميرها به خدا بر مى گردد و مقصود از عزيز داشتن خدا عزيز داشتن دين خدا و رسول اوست.

إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ مقصود بيعت حديبيه است كه بيعت رضوان

نيز نام دارد يعنى با پيامبر بر مردن بيعت كنيد.

إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ اين آيه نظير آيه مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ است «كسى كه از پيامبر اطاعت كند اطاعت خدا كرده است» (نساء/ 80).

سپس آن را با گفتار خود يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ تأكيد فرموده و گويى دست رسول خدا كه در هنگام بيعت بالاى دست بيعت كنندگان قرار مى گيرد دست خداست زيرا خدا جلّ جلاله بدور از صفات جسمانى است.

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ و هر كس پيمان بشكند ضرر پيمان شكنى او فقط به خودش بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 64

وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ «وفيت بالعهد» و «اوفيت بالعهد» به هر دو صورت به كار مى رود.

فَسَيُؤْتِيهِ به دو صورت قرائت شده هم با (نون) و هم با (ياء) «فسيؤتيه».

سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ عربهاى متخلّف همان باديه نشينانى بودند كه از همراهى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در سال حديبيه تخلّف ورزيدند چون حضرت تصميم داشت كه به قصد حجّ عمره به مكّه برود و اين جريان در ماه ذى القعده سال ششم هجرى اتفاق افتاد، عربها و چادرنشينهاى اطراف مدينه از بيم آن كه مبادا قريش به جنگ پيامبر بيايند يا مانع او از رفتن به مكّه شوند همراه حضرت به راه افتادند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در ميقات به قصد عمره احرام بست و قربانى خود را به همراه برد تا مردم بدانند كه پيامبر قصد جنگ ندارد پس بسيارى از عربها كه ديدند پيامبر محرم شده در ادامه دادن سفر اهمال كردند و گفتند ما به سوى مردمانى مى رويم كه

آمده اند و ياران پيامبر را كشته اند، از اين رو از رفتن با پيامبر به بهانه داشتن كارى تخلّف ورزيدند و پنداشتند كه پيامبر هلاك مى شود و به مدينه بر نمى گردد.

يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ خداوند عذر خواهى آنان را تكذيب مى كند و از اسرار و دلهايشان خبر مى دهد كه اينان باك ندارند كه پيامبر بر ايشان طلب آمرزش بكند يا نكند.

قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى اگر خداوند اراده كند كه به شما زيانى مانند كشتن و مرگ برساند يا قصد كند به شما نفعى چون پيروزى و دستيابى به غنيمت برساند چه كسى مى تواند مانع قضا و مشيّت او شود.

ضَرًّا به ضمّ (ضاد) و فتح آن قرائت شده است مانند فقر كه به ضمن (فاء) و فتح آن قرائت شده، و گفته شده كه ضرّ ضدّ نفع است و به معناى بد حالى نيز آمده است.

وَ أَهْلُونا اهلون جمع اهل است ولى اهالى اسم جمع است مانند ليالى، «بور» جمع بائر است مانند «عوذ» كه جمع عائذ است و بعضى گفته اند «بور» مصدر بار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 65

است مانند هلك كه مصدر هلك و از نظر معنى و تلفظ يكسانند از اين رو برايش صفت مفرد و جمع و مذكر و مؤنث آورده مى شود و معناى جمله اين است كه شما قومى هستيد كه نفسها و دلها و نيتهايتان فاسد است و از نظر خدا اهل هلاكتيد و خير در شما نيست و سزاوار خشم و كيفر الهى هستيد.

لِلْكافِرِينَ بجاى «لهم» آمده تا اعلام كند: هر كس به خدا و رسولش ايمان نداشته باشد كافر است. «سعيرا» اين كلمه

به صورت نكره آورده شده تا اعلام شود كه اين نوع آتش مخصوص كافران است چنان كه «ناراً تَلَظَّى» نكره آورده شده است.

[سوره الفتح (48): آيات 15 تا 19] ..... ص : 65

اشاره

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (15) قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا كَما تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً (16) لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِيماً (17) لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً (18) وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 66

ترجمه: ..... ص : 66

هنگامى كه شما در آينده براى به دست آوردن غنائمى حركت كنيد متخلّفان مى گويند: بگذاريد ما هم از شما پيروى كنيم (و در اين جهاد شركت نماييم!) آنها مى خواهند كلام خدا را تغيير دهند، بگو: هرگز نبايد به دنبال ما بياييد، اين گونه خداوند از قبل گفته است، امّا بزودى مى گويند:

شما نسبت به ما حسد مى ورزيد ولى آنها جز اندكى نمى فهمند! (15)

به متخلفان از اعراب بگو: بزودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جنگجو برويد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند، اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى كنيد همان گونه كه قبلا نيز سرپيچى كرديد شما را عذاب دردناكى مى كند. (16)

بر «نابينا» و «لنگ» و «بيمار» گناهى نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكند)

و هر كس خدا و رسولش را اطاعت كند او را در باغهايى (از بهشت) وارد مى سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مى كند. (17)

خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مى دانست لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد، و فتح نزديكى، به عنوان پاداش، نصيب آنها فرمود. (18)

و غنايم بسيارى كه آن را به دست مى آورند، و خداوند عزيز و حكيم است. (19)

تفسير: ..... ص : 66

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ كسانى كه از رفتن به حديبيه تخلّف ورزيدند بزودى مى گويند:

إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ هر گاه براى به دست آوردن غنايم خيبر حركت كردند بگذاريد از شما پيروى كنيم.

يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ «كلم اللَّه» نيز قرائت شده و به معناى وعده گاه خدا فقط براى اهل حديبيه در مورد غنيمت خيبر به عوض غنيمتهاى مكّه است.

قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ خداوند پيش از بازگشت، از حديبيه به سوى شما و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 67

قبل از خيبر فرموده: غنيمت خيبر از آن كسانى است كه در جريان حديبيه حضور داشته اند و ديگران حق ندارند كه با آنها شريك شوند.

فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بزودى خواهند گفت كه شما حسد مى ورزيد كه غنايم به ما هم مانند شما برسد و ما نيز در غنايم با شما شريك باشيم.

بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا يعنى دركشان كم است و در كارهاى دنيوى زيركند ولى در كارهاى دينى چنين نيستند.

«بل» در اين بخش از آيه و در

«بَلْ تَحْسُدُونَنا» براى اضراب است و فرقشان اين است كه اولى از اين كه پيروى نكردن آنها حكم خدا باشد اعراض كرده است و در عين حال حسد را اثبات مى كند و دوّمى اعراض است از اين كه مؤمنان را به حسد توصيف كند ولى نادانى آنها را ثابت مى كند.

قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ به كسانى كه از حركت به سوى حديبيه، تخلّف ورزيدند بگو بزودى و بعد از اين به جنگ قومى فرا خوانده مى شويد كه بسيار نيرومندند و آنها قوم هوازن و ثقيف هستند.

أَوْ يُسْلِمُونَ عطف بر «تُقاتِلُونَهُمْ» است يعنى يكى از دو كار بايد انجام گيرد يا جنگ يا مسلمان شدن و راه سوّمى وجود ندارد بنا بر اين اگر فرمان ببريد و در جنگيدن با مشركان پاسخ مثبت دهيد خداوند به شما پاداش مى دهد و اگر از جنگيدن با آنها روى برتابيد چنان كه در گذشته در رفتن به حديبيه روى برتافتيد خداوند شما را در آخرت كيفر خواهد داد.

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ خداوند از كسانى كه نقص و عيب بدنى دارند تخلّف كردن از جنگ را برطرف ساخته و آنها را معذور داشته است.

يدخله يعذّبه، با «ياء» و «ندخله» «نعذبه» با «نون» نيز قرائت شده است.

علّت نامگذارى جريان حديبيه به بيعت رضوان همين آيه است كه مسلمانان در حديبيه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در زير درخت معروف كه درخت مغيلان بود بيعت كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 68

فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ خداوند از صدق نيّت آنان در جنگ و وفادارى و صبرشان آگاهى دارد و شمار آنها هزار و پانصد يا هزار و سيصد نفر بود.

فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ ضمير

در عليهم به مؤمنان بر مى گردد و منظور از سكينه لطفى است كه موجب قوّت قلبهايشان مى شود مانند آرامش خاطر كه سبب قوت قلب است.

وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً يعنى فتح خيبر.

وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها همان غنايم خيبر است و خيبر به داشتن مال و زمينهاى فراوان، مشهور بوده است.

[سوره الفتح (48): آيات 20 تا 25] ..... ص : 68

اشاره

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً (20) وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً (21) وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (22) سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (23) وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (24)

هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 69

ترجمه: ..... ص : 69

خداوند غنايم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به چنگ مى آوريد، ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت، و دست تعدّى مردم (دشمنان) را از شما باز داشت، تا نشانه اى براى مؤمنان باشد، و شما را به راه راست هدايت كند. (20)

و نيز غنايم و فتوحات ديگرى كه شما بر آن قدرت نداريد ولى خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد نصيب شما مى كند و خداوند بر هر چيز تواناست. (21)

اگر كافران (در سرزمين حديبيه) با شما پيكار مى كردند بزودى مى گريختند سپس ولىّ و ياورى نمى يافتند. (22)

اين سنّت الهى است كه در گذشته نيز بوده است، و هرگز براى سنّت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت. (23)

او كسى است كه دست

آنها را از شما و دست شما را از آنها در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آن كه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (24)

آنها كسانى هستند كه كافر شدند و شما را از (زيارت) مسجد الحرام باز داشتند، و از رسيدن قربانيهاى شما به محلّ قربانگاه مانع گشتند، و هر گاه مردان و زنان با ايمانى در اين ميان بدون آگاهى شما زير دست و پا از بين نمى رفتند و از اين راه عيب و عارى ناآگاهانه به شما نمى رسيد (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمى شد) هدف اين بود كه خدا هر كس را مى خواهد در رحمت خود وارد سازد و اگر مؤمنان و كفّار (در مكّه) از هم جدا مى شدند كافران را عذاب دردناكى مى كرديم. (25)

تفسير: ..... ص : 69

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً منظور از غنيمتهاى بسيار تمام غنايمى است كه خداوند تا روز قيامت به مؤمنان مى دهد.

فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ يعنى غنيمتهاى خبير را بسرعت در اختيارتان قرار داد.

وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ يعنى قدرت اهل خيبر و هم پيمانان آنها از طايفه اسد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 70

غطفان را كه براى يارى آنها آمده بودند از شما دفع كرد و خداوند در دلهايشان وحشت انداخت پس آنها مجبور به عقب نشينى شدند و گفته شده: منظور اين است كه با صلح حديبيه سلطه مردم مكّه را از شما دفع كرد تا اين دفع دشمن و صلح و غنيمتى كه به سرعت به دست آمد عبرت و نشانه اى براى مؤمنان باشد تا بدانند كه در پيشگاه خداوند ارج و منزلتى دارند و خدا ضامن يارى كردن

و گشايش و فتح آنهاست چرا كه صلح بر اين واقع شد كه ده سال جنگ متوقف شود كه در آن ده سال مردم در امان باشند و نيز هر يك از مسلمانان كه وارد مكّه شود خون و مالش محفوظ باشد و هر يك از قريش كه وارد مدينه شود بر خون و مال خود ايمن باشد و هر كس دوست بدارد كه با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بيعت كند بتواند و هر كس دوست بدارد كه با قريش بيعت كند آزاد باشد پس قبيله خزاعه گفتند ما با محمّد پيمان مى بنديم و قبيله كنانه گفتند ما با قريش هم پيمان مى شويم سهيل بن عمرو به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفت: پيمان مى بنديم بر اين كه هر مردى از ما نزدت آمد اگر چه مسلمان باشد به ما برگردانى و هر كس از ياران تو نزد ما آمد او را به تو برنگردانيم. مسلمانان گفتند:

سبحان اللَّه! چگونه شخصى كه مسلمان خدمت شما آمده است به كفّار مسترد شود حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس از ما نزد آنها برود خدا او را بيشتر از ما دور سازد و هر كس از آنان نزد ما بيايد ما او را به آنها بازپس مى دهيم، اگر خدا بداند كه قلبا مسلمان است برايش راه نجاتى قرار خواهد داد. سهيل گفت: با تو بر اين پيمان مى بنديم كه امسال برگردى و به مكّه وارد نشوى و سال آينده ما از مكّه بيرون مى رويم و تو با يارانت وارد مى شوى و سه روز در آن مى مانى و اگر مسلّح وارد

شويد لازم است اسلحه هايتان در غلاف باشد و اين قربانيهايى را كه به همراه داريد هر جا كه ما متوقفشان ساختيم همانجا بايد بماند و نبايد آنها را جلو ما بيندازيد.

حضرت فرمود: ما قربانيهاى خود را به سوى قربانگاه مى بريم شما برگردانيد، عمر بن خطّاب گفت: به خدا از روزى كه مسلمان شدم جز امروز در رسالت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 71

محمّد صلّى اللَّه عليه و آله شك نكرده بودم. آن گاه خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمدم و گفتم: مگر تو پيامبر خدا نيستى؟ فرمود: چرا گفتم: مگر ما بر حق نيستيم و دشمن ما بر باطل؟ فرمود:

آرى چنين است گفتم: پس چرا در دينمان تن به پستى مى دهيم؟ در اين هنگام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من پيامبر خدايم و نافرمانى خدا نمى كنم و او ياور من است گفتم:

مگر به ما نمى گفتى كه بزودى راهى خانه خدا شده و به طواف مى پردازيم؟ فرمود:

چرا ولى آيا من به تو گفتم امسال موفّق به طواف كعبه مى شويم؟ گفتم: نه، فرمود:

پس آسوده خاطر باش كه بزودى به خانه خدا روانه شده به طواف كعبه خواهى پرداخت پس رسول خدا شترى قربانى كرد و تيغ سرتراشى خود را خواست و سر خود را تراشيد.

از محمّد بن كعب روايت شده كه كاتب رسول خدا در اين صلح علىّ بن ابى طالب عليه السّلام بود و چون رسول خدا به او فرمود: بنويس اين است آنچه محمّد بن عبد اللَّه و سهيل بن عمرو بر آن مصالحه كرده اند على عليه السّلام در نوشتن اين عبارت سنگينى مى كرد و نمى خواست جز محمّد رسول اللَّه عبارت

ديگرى بنويسد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو نيز چنين برنامه اى را خواهى داشت و در حالى كه مظلوم واقع شده اى چنين متنى را امضاء خواهى كرد، على عليه السّلام آنچه گفته بودند نوشت، و چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه به مدينه وارد شد بيست شب در آنجا ماند آن گاه به طرف خيبر حركت كرد و پرچم را به ابو بكر داد و او را به سوى يهوديان خيبر فرستاد ابو بكر روانه خيبر شد و با يهوديان برخورد كرده و با يارانش عقب نشينى كردند و به خدمت پيامبر خدا برگشتند سپس عمر بن خطّاب را فرستاد و با گروهى از مردم كه همراه او بپاخاستند برخاست و با خيبريان برخورد كرده و با يارانش عقب نشستند و به خدمت رسول خدا برگشتند در حالى كه عمر ياران خود را از قدرت دشمن مى ترساند و آنان نيز عمر را مى ترساندند آن گاه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم را به كسى مى سپارم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 72

دارند او سخت يورش مى برد و نمى گريزد و بر نمى گردد تا خداوند خيبر را به دست او فتح خواهد كرد پس مردم آن شب را خفتند در حالى كه همگى پريشان و در اين انديشه بودند كه پيامبر فردا پرچم را به كدامشان خواهد داد و چون صبح شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: علىّ بن ابى طالب كجاست؟ عرض كردند: اى رسول خدا، از درد چشم مى نالد

فرمود: به سراغش بفرستيد، على عليه السّلام را آوردند، حضرت از آب دهان مبارك خود به چشمان او ماليد و برايش دعا كرد، چشمان على عليه السّلام طورى شفا يافت كه گويى هرگز دردى نداشته است، حضرت پرچم را به على عليه السّلام سپرد على عليه السّلام به جنگ مرحب رفت در حالى كه مرحب مى گفت:

قد علمت خيبر انّى مرحب «1»

الخ.

على عليه السّلام فرمود:

انا الّذى سمّتنى امّى حيدرة كليث غابات كريه المنظرة «2»

أوفيهم بالصاع كيل السندرة پس ضربتى بر سر مرحب زد و او را كشت و فتح به دست آن حضرت نصيب مسلمين شد «3».

وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ جمله معترضه است يعنى تا غنيمتى كه خداوند براى مؤمنان مبارز قرار داده است نشانه اى براى انجام آن باشد و ممكن است معنى چنين باشد كه خداوند غنيمتهايى به شما وعده داده پس اين غنيمت را بسرعت در اختيارتان قرار داد و دشمنان را از شما دفع كرد تا از غنيمتها بهره ببريد و براى مؤمنان كه آن را صادق يافتند نشانه اى باشد زيرا خبر دادن از امور غيبى معجزه و نشانه (حقانيّت) است.

__________________________________________________

1- خيبر مى داند كه من مرحب هستم. تا آخر اشعار.

2- منم آن كه مادرم مرا شير ناميد، بسان شير جنگل كه تاب ديدنش نيست دمار از دشمن بر مى آورم و آنها را قتل عام خواهم كرد.

3- چون روايت بسيار طولانى است به تفسير جوامع، چاپ سنگى، ص 454 و مجمع البيان سوره فتح رجوع شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 73

وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً يعنى خداوند به لطف و عنايتش بر بينش و اطمينان و يقين شما مى افزايد.

وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا يعنى خدا

به شما غنيمتهاى ديگرى وعده داد كه بر آن دست نيافتيد و آن غنيمتهاى هوازن در جنگ حنين بود.

قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها يعنى خداوند بر آن غنايم قادر بود و شما را بر آنها مسلّط ساخت و از آن غنايم برخوردار فرمود.

وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ اين نوعى علم و آگاهى نسبت به امور معدوم است و خداوند سبحان از چگونگى وجود آنچه بعدها به وجود خواهد آمد آگاه است.

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ «سنّة» در محل مصدر مؤكّد است يعنى خداوند پيروزى پيامبران خود را سنتى قرار داده است، اين آيه نظير كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي است «خداوند چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم» (مجادله/ 21) وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ خداوند شما را از خطر تجاوز و كشتار اهل مكّه باز داشت.

وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ خداوند در وادى مكّه شما را با منع و نهى خود از كشتار آنان در روز حديبيه باز داشت و جريان از اين قرار بود كه اهل مكّه چهل مرد را فرستادند تا مسلمانان را دستگير كنند پس خودشان اسير مسلمين شدند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنان را آزاد كرد.

از عبد اللَّه بن مغفل روايت شده است كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله زير درختى نشسته بود و در حالى كه على عليه السّلام در برابر او مشغول نوشتن صلحنامه بود سى جوان مسلّح به مسلمانان يورش آوردند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را نفرين كرد و خداوند بينايى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 74

گرفت، پس بپاخاستيم و آنها را به اسارت گرفتيم

كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را آزاد كرد «1».

بِما تَعْمَلُونَ با (تاء) و با (ياء) قرائت شده است.

وَ الْهَدْيَ بر ضمير منصوب در «و صدّوكم» عطف شده است يعنى مانع شدند كه قربانى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه هفتاد شتر بود به جايى برسند كه نحر آنها حلال و واجب مى شود و در قسمتى از حديبيه كه جزء حرم و مكّه است شتران را قربانى كردند و نگذاشتند كه به مكّه برسند.

روايت شده است كه محلّ جنگ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بيرون حرم بود و محلّ نمازش در حرم.

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ اگر مردان و زنان مؤمن مستضعف در مكّه ميان كافران نمى بودند آنها را به سبب اختلاط با ديگران عينا نمى شناختيد بنا بر اين «لم تعلموهم» صفت براى رجال و نساء است.

أَنْ تَطَؤُهُمْ ممكن است بدل اشتمال براى رجال و نساء باشد يا بدل اشتمال از ضمير منصوب در «تعلموهم».

فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ «معرّه» مفعله و مصدر ميمى از «عرّه يعرّه» است يعنى كارهاى ناخوشايند بر او وارد آيد و بر او سخت گرفته شود.

بِغَيْرِ عِلْمٍ متعلق به ان تطأوهم، است يعنى ندانسته آنها را پايمال كنيد و وطأ به معناى نابود ساختن است شاعر مى گويد:

و وطئتنا وطأ على حنق وطاء المقيّد نابت الهرم، «2»

__________________________________________________

1-

عن عبد اللَّه بن المغفل، كان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله جالسا فى ظلّ شجرة و بين يديه علىّ بن ابى طالب عليه السّلام يكتب كتاب الصّلح فخرج ثلاثون شابّا عليهم السّلاح فدعا عليهم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فأخذ اللَّه ابصارهم فقمنا فأخذناهم، نخلّى صلّى اللَّه

عليه و آله سبيلهم.

2- نزد ما آمدى در حالى كه با تمام نيرو و قدرتت ما را پايمال كردى مانند شتر بسته اى كه گياه نورسته (هرم) را پايمال مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 75

معناى آيه اين است كه اگر ناخوشايند نبود كه نابود سازيد مردمان مؤمنى را كه در ميان مشركان مخلوط بودند و شما آنها را مى شناختيد و با نابود ساختن آنها به شما سختى و كراهتى برسد خداوند آنها را از كشتن شما و شما را از كشتن آنان باز نمى داشت، بنا بر اين جواب لو لا حذف شده چون سخن بر آن دلالت مى كند.

لَوْ تَزَيَّلُوا ممكن است اين جمله، تكرار لو لا رجال باشد چون بازگشت هر دو به يك معناست و جوابش «لعذبنا» است.

مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ «معرّه» «كار ناخوشايندى» كه در صورت كشتن مسلمانان به آنها مى رسيد [در حالى كه نمى دانستند]، ديه و كفاره بود و نيز اعتراض مشركان كه مسلمانان با همدينان خود همان كردند كه با ما كردند.

لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ بيان علّتى است كه آيه بر آن دلالت دارد و گويى گفته است، بازداشتن از كشتار و منع كيفر كردن براى اين است كه خدا گروندگان به خود را به كار خير و طاعت موفّق سازد يا مشركانى را كه از اسلام روى گردانده اند در اسلام داخل شوند.

لَوْ تَزَيَّلُوا اگر مسلمانان و كافران پراكنده شوند و از يكديگر بازشناخته شوند البته كفار مكّه را با دستها و شمشيرتان عذاب مى كرديم «تزيّلوا» از زاله يزيله است ولى خداوند به احترام مؤمنان و آميخته بودن كفّار با آنها از كافران دفاع مى كند.

[سوره الفتح (48): آيات 26 تا 29] ..... ص : 75

اشاره

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ

الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (26) لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً (27) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً (28) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

به خاطر بياوريد هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند، و (در مقابل) خداوند آرامش و سكينه را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود، و آنها را به تقوا ملزم ساخت كه از هر كس شايسته تر و اهل و محلّ آن بودند، و خداوند به هر چيز عالم است. (26)

خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مى شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و ناخنهاى خود را كوتاه كرده، و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهايى مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود)

و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد. (27)

او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده، تا آن را بر تمام اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد. (28)

محمّد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 77

در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين توصيف آنها در تورات است، و توصيف آنها در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته، تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است، و آن اندازه رشد و نموّ كرده كه زارعان را به شگفتى وا مى دارد! اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد، خداوند كسانى از آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است. (29)

تفسير: ..... ص : 77

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ «اذ» متعلق به فعل ما قبل [لَعَذَّبْنَا، يا صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ] است يعنى حتما كافران را عذاب مى كنيم زيرا در دلهايشان نوعى تعصّب و سرسختى وجود دارد.

حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ منظور همان سخن مشركان است كه گفتند: محمّد و يارانش پدران و برادران ما را كشته اند و بر ما در خانه هايمان وارد مى شوند و اين سخنان را به عربها مى گفتند گفته شده: منظور از حميّت ننگ داشتن آنها از اقرار كردن به رسالت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و آغاز شدن صلحنامه

با بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم بود، آن گاه كه گفتند ما اين اسم را نمى شناسيم ولى بنويسيد بسمك اللّهمّ هذا ما صالح عليه محمّد بن عبد اللَّه، پس خداى سبحان آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان نازل فرمود در نتيجه آنها حلم و وقار نشان دادند و بر وارد شدن تحت اراده كافران صبر كردند و آنان را به كلمه تقوا كه لا آله الا اللَّه است ملزم فرمود و بعضى گفته اند منظور از كلمه تقوا بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و محمّد رسول اللَّه، است كه خدا آن را براى پيامبرش و مؤمنان برگزيده است و اضافه شدن كلمه به تقوا به اين معنى است كه كلمه عامل و اساس تقواست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 78

وَ كانُوا أَحَقَّ بِها يعنى مؤمنان به وقار و اهل آن سزاوارترند يا به اين كلمه سزاوارتر از مشركانند يا به مكّه و وارد شدن به آن سزاوارترند.

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا يعنى خداى متعال كه منزّه از دروغ و هر كار زشتى است خواب پيامبرش را تحقق بخشيد پس حرف جرّ حذف شده و فعل، به اللَّه پيوسته است. «بالحق»، متعلق به صدق است يعنى راستگويى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در آنچه [در خواب ] ديده است و در تحقق آن به صورتى كه به حكمت و غرض صحيح مشتبه شود چرا كه در آن صدق، گرفتارى و تشخيص مخلصان از منافقان است، و ممكن است «بالحق» متعلق به رؤيا باشد يعنى راستگويى پيامبر در خوابى كه به حقّ مشتبه است.

لَتَدْخُلُنَّ جواب قسم محذوف است، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مدينه و پيش

از بيرون شدنش به طرف حديبيه خواب ديد كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مى شوند و به ياران خود خبر داد و آنها شادمان شدند و چون از حديبيه برگشتند و وارد مكّه نشدند منافقان گفتند سر نتراشيديم و تقصير نكرديم و وارد مسجد الحرام نشديم پس اين آيه نازل شد و خداوند به آنها خبر داد كه خواب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حق و راست است و وارد شدن به مسجد الحرام را با سوگند تأكيد فرمود.

در اين كه داخل شدن به مسجد الحرام را منوط به خواست خدا كرده و فرموده است: انشاء اللَّه چند احتمال هست:

1- مقصود اين باشد كه به خواست خدا همه شما وارد مسجد الحرام خواهيد شد و هيچ يك از شما نمى ميرد.

2- منظور اين است كه خدا به بندگانش بياموزد كه در وعده هاى خود انشاء اللَّه بگويند و ادب الهى را رعايت كنند.

3- إِنْ شاءَ اللَّهُ به آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ، متعلق باشد، يعنى بعضى از شما سر بتراشند و بعضى تقصير كنند و قسمتى از مو را بزدايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 79

فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا و بخشى از حكمت و مصلحت آن صلح مبارك و تأخير فتح مكّه را بدانند.

فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ يعنى پيش از وارد شدن به مكّه فتح نزديكى را كه فتح خيبر است مقرّر فرمود كه دلهاى مؤمنان از آن شاد شود تا زمينه فتح مكّه فراهم آيد.

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى خداوند پيامبرش را با قرآن و دليل روشن و دين حق كه اسلام است فرستاد.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ تا او را بر اديان مختلف يعنى آيين اسلام را بر بت پرستى

و اديان اهل كتاب غلبه و برترى دهد، اين جمله تأكيد براى وعده فتحى است كه خداى سبحان داده است و موجب آرامش نفوس مؤمنان است كه بزودى خداى متعال فتح شهرهايى را نصيب آنان مى كند كه فتح مكّه در برابر آن فتوحات در نظرشان اندك مى آيد، و گويند: تمام اين فتوحات در هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) است و در آن زمان دينى جزء دين اسلام در روى زمين باقى نمى ماند.

وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً يعنى وعده الهى ناگزير تحقق خواهد يافت.

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ در اعراب محمّد دو احتمال هست: يا خبر مبتداى محذوف است يعنى هو محمّد، چرا كه پيش از آن هو الّذى ارسل، آمده است و يا محمّد مبتداست و رسول اللَّه عطف بيان است.

وَ الَّذِينَ مَعَهُ ياران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله.

أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ «اشدّاء» جمع شديد و «رحماء» جمع رحيم است.

از حسن [بصرى ] روايت شده كه سر سختى مؤمنان نسبت به مشركان بجايى رسيده بود كه حتى از لباس مشركان دورى مى جستند كه به لباس آنها نچسبد و نيز از تماس بدنهايشان با بدنهاى مشركان پرهيز مى كردند و مهربانى مؤمنان در بين يكديگر بجايى رسيده بود كه هر مؤمنى كه برادر دينى خود را مى ديد با او دست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 80

مى داد و معانقه مى كرد «1». و نظير اين است آيه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ «در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند (مائده/ 54).

تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً از بسيار نمازگزاردن و مداومت آنان بر نماز خبر مى دهد.

يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً يعنى با طاعات خود از خدا فزونى نعمت مى خواهند و

نيز طالب خشنودى او هستند. «سيماهم» نشانه اى كه در چهره هايشان وجود دارد و مقصود علامتى است كه در پيشانى نمازگزار بر اثر سجده زياد پديد مى آيد و من اثر السّجود، آن را تفسير مى كند يعنى تأثيرى كه سجده بر پيشانى مى گذارد، به علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السّلام ذو الثفنات، مى گفتند: چرا كه در مواضع سجده اش مانند پينه سر زانوهاى شتر پينه هايى ظاهر مى شد.

از سعيد بن جبير روايت شده كه نشان سجده در پيشانى مؤمنان اثر خاكى است كه بر روى پيشانى مى ماند.

ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ اين صفت عجيب آنها در تورات است، در اين جا مطلب را تمام كرده و مجددا شروع كرده است وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ و گويند، يعنى اين است مثل مؤمنان در هر دو كتاب تورات و انجيل آن گاه جمله را آغاز كرده و فرموده است: كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ مانند زراعتى است كه جوانه اش بيرون آمده است.

اشطا الزرع آن گاه گويند كه زراعت جوانه بزند و «شطأه» به فتح (طاء) نيز قرائت شده است.

فَآزَرَهُ از موازره به معناى معاونت و كمك است، از اخفش نقل شده كه افعل تفضيل است يعنى آن را محكمتر كرد و بيشتر به كمك و تقويتش پرداخت، و فاذره، نيز قرائت شده يعنى آن را محكم كرد پس استوار شد و از نازكى به ستبرى گراييد.

__________________________________________________

1- عن الحسن، بلغ من تشدّدهم على الكفّار انّهم كانوا يتحرّزون من ثيابهم ان يلزق بثيابهم و من ابدانهم ان تمسّ ابدانهم و بلغ من تراحمهم فيما بينهم ان كان لا يرى مؤمن مؤمنا الّا صافحه و عانقه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 81

فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ «سوق» جمع ساق

است يعنى بر روى ساقه اش ايستاد اين مثلى است كه خداوند براى آغاز كار اسلام و پيشرفت و گسترش آن زده است تا آنجا كه از ضعف به قوّت گراييد و كارش بالا گرفت.

يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ يعنى اين زراعت به گونه اى است كه كشاورزان خود را كه آن را كاشته اند شادمان و شگفت زده مى كند.

لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ اين جمله بيان علّت تشبيه مؤمنان به زراعت است كه مانند زراعت رشد مى كنند و در كامل شدن و تقويت يافتن و پشتيبانى يكديگر همانند زراعتند و مى تواند علّت براى آيه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا، باشد زيرا آن گاه كه كافران شنيدند خداوند علاوه بر عزّتى كه در دنيا به مؤمنان مى دهد در آخرت ثوابهايى برايشان مهيّا كرده است، از آن به خشم آمدند يعنى خداوند به كسانى كه بر ايمان و عمل صالح پايدار بمانند وعده داده است كه گناهانشان را ببخشد و به آنها پاداش بسيار و نعمتهاى پايدار عطا فرمايد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 82

سوره حجرات ..... ص : 82

اشاره

اين سوره مدنى است (در مدينه نازل شد) و هجده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 82

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره حجرات را بخواند خداوند به تعداد هر نفر كه او را اطاعت كرده و نافرمانى مى كند ده حسنه به او خواهد داد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است كه هر كس هر شب يا هر روز سوره حجرات را بخواند از زائران حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله به شمار مى رود «2».

[سوره الحجرات (49): آيات 1 تا 5] ..... ص : 82

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (2) إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (3) إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (4)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الحجرات اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من اطاع اللَّه و من عصاه.

2-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها فى كل يوم او فى كل ليلة كان من زوّار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 83

ترجمه: ..... ص : 83

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد و پيشى مگيريد و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكشيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى مى كنند، مبادا اعمال شما نابود شود در حالى كه نمى دانيد. (2)

آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى تقوا خالص كرده و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است. (3)

براستى كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند اكثرشان نمى فهمند. (4)

هر گاه آنها صبر مى كردند

تا خود به سراغشان آيى براى آنها بهتر بود و خداوند غفور و رحيم است. (5)

تفسير: ..... ص : 83

لا تُقَدِّمُوا در اين فعل دو احتمال هست:

1- ممكن است از «قدّم» به معناى تقدّم (به فتح تا و دال) باشد مانند «وجّه» و «بيّن» كه به معناى توجّه و تبيّن است و قرائت «لا تُقَدِّمُوا» به معناى لا تتقدّموا، كه يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 84

(تاى) آن حذف شده است احتمال فوق را تأييد مى كند.

2- ممكن است متعدّى باشد، گويند «قدّمه و اقدمه» و مفعول آن حذف شده تا تمام آنچه را مقدّم شده است شامل شود يعنى هيچ كارى را بدون اجازه خدا و رسولش خود سرانه انجام ندهيد.

از ابن عباس روايت شده كه پيش از سخن گفتن پيامبر، سخن مگوييد و هر گاه مسأله اى سؤال شد در جواب بر او سبقت نگيريد تا اوّل او جواب دهد «1».

از حسن [بصرى ] روايت شده كه آيه درباره قومى نازل شده كه قربانى خود را پيش از نماز عيد (قربان) كشتند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنها دستور داد كه عمل را اعاده كنند «2».

خلاصه مقصود اين است كه پيرو رسول خدا باشيد و گفتار و كردارتان را پس از گفتار و كردار آن حضرت قرار دهيد و كارى را خود سرانه انجام ندهيد تا از او كسب تكليف كنيد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ چون اگر تقواى الهى داشته باشيد تا پيامبر به شما دستور ندهد در هيچ گفته و عملى بر او سبقت نمى گيريد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خدا گفتارتان را مى شنود و از كردارتان آگاه است. آن گاه خداى سبحان آنها را به خاطر درخواست بينش مجدّد

در هر خطابى كه وارد مى شود مورد ندا قرار داد و فرمود:

لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ يعنى هر گاه پيامبر سخن بگويد و شما نيز سخن بگوييد لازم است كه صدايتان را از صداى آن حضرت بلندتر نكنيد.

وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ صداى خود را آن گونه كه بعضى از

__________________________________________________

1- عن ابن عباس لا تتكلّموا قبل ان يتكلّم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و اذا سئل عن مسألة فلا تسبقوه بالجواب حتى يجيب اولا. [.....]

2- عن الحسن نزل فى قوم ذبحوا الاضحيّة قبل صلوة العيد فامرهم النّبي صلّى اللَّه عليه و آله بالاعادة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 85

شما براى بعضى بلند مى كنيد براى آن حضرت بلند نكنيد و آيه دلالت دارد كه مسلمانان نهى شده اند از اين كه صداى خود را در محضر پيامبر بلند كنند به گونه اى كه در ميان خودشان عادت كرده بودند به اين معنى كه مراعات شكوه و جلال پيامبر را نكنند، و گويند معناى آيه اين است كه يا محمّد و يا أحمد نگوييد چنان كه بعضى از شما بعض ديگر را صدا مى زنيد بلكه او را با عظمت مورد خطاب قرار داده و يا رسول اللَّه بگوييد.

از ابن عباس روايت شده كه آيه در مورد ثابت بن قيس بن شماس نازل شده كه گوشش سنگين بود و با صداى بلند حرف مى زد و گاه پيامبر از صداى او اذيّت مى شد «1».

از انس روايت شده كه چون اين آيه نازل شد ثابت ناپديد شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به جستجوى او پرداخت پس جريان او را به عرض پيامبر رساندند حضرت او

را فرا خواند و از او راجع به ناپديد شدنش پرسيد ثابت عرض كرد اين آيه نازل شده و صداى من بلند است و ترسيدم كه عملم تباه شده باشد. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چنين نيست تو خوب زندگى مى كنى و خوب مى ميرى و اهل بهشتى «2».

أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ مفعول له است و معنايش اين است كه از بيم هدر رفتن اعمالتان خود را از آنچه نهى شديد باز داريد و مضاف اليه حذف شده است.

وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ و شما درك نمى كنيد كه اعمالتان هدر رفته است.

إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ كسانى كه در محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و براى تعظيم او

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، نزلت فى ثابت بن قيس بن شماس و كان فى اذنه وقر و كان جهورى الصّوت فكان اذا كلّم رفع صوته و ربّما تأذى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بصوته.

2-

عن انس، لما نزلت الآية فقد ثابت فتفقّده رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فأخبر بشانه فدعاه فسأله فقال يا رسول اللَّه لقد انزلت هذه الآية و انى رجل جهير الصوت فاخاف ان يكون عملى قد حبط فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لست هناك، انّك تعيش بخير و تموت بخير و انّك من اهل الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 86

آهسته سخن مى گويند.

أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى خداى دلهايشان را آزموده و آن را براى تقوا خالص كرده است، گويند امتحن فلان لامر كذا (و جرّب)، فلانى در فلان كار مهارت يافته و در آن كوتاهى و تقصير نمى كند يا امتحان را بجاى معرفت نهاده چرا كه هر

چيزى با آزمودن ثابت مى شود و گويى فرموده است خدا دلهاى آنها را براى تقوا شناخته است و لام در للتقوى متعلّق به محذوف است چنان كه گويند انت لهذا الأمر يعنى براى اين كار هستى و مخصوص آن مى باشى شاعر مى گويد:

اعدّاء من لليعملات على الوجى

«1» «لام» با معمول خود (تقوى) بنا بر حال بودن منصوب است.

إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ آنها كه تو را از پشت و جلو حجره ها صدا مى زنند، «من» در مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ، براى ابتداى غايت است و منظور از ندا خواندن و صدا زدن از همانجاست و حجره و بقعه، زمين سنگچين شده اى است كه ديوارى پيرامون آن باشد و از فعله به معناى مفعول است مانند غرفه و قبضه و مقصود حجره هاى زنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است روايت شده كه هيأت اعزامى بنى تميم در هنگام ظهر (نيمروز) به قصد ديدار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مدينه آمدند در حالى كه حضرت خوابيده بود و فرياد زدند اى محمّد بيرون پيش ما بيا، پيامبر بيدار شد و بيرون آمد پس اين آيه نازل شد «2».

أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ خداوند جهل و سفاهت آنان را به خاطر اين عملشان تثبيت

__________________________________________________

1- مصراع دوم شعر اين است:

و اضياف بيت بيّتوا لنزول

، بعد از شما كسى براى فرياد رسى مركبهايى كه بسيار زحمت مى كشند و با سم سوده راه مى روند باقى نمانده است و پس از مرگ شما كسى نيست كه از مهمانانى كه به قصد استراحت به خانه شما وارد مى شوند پذيرايى كند.

2- روى انّ وفد بنى تميم اتوا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله وقت

الظهيرة و هو راقد فنادوه يا محمّد اخرج الينا فاستيقظ فخرج فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 87

كرده است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا مرفوع است و فاعل زيرا معنى اين است كه اگر صبر آنها ثابت مى شد، و صبر خويشتندارى از گرايش به خواهش است و در گفته عرب، صبروا عن كذا، مفعولش كه (نفس) است حذف شده است. صبرا (حبسى است كه بر زندانى سخت مى گيرند) از اين رو حبسى كه براى سوگند خوردن محبوس يا كشتن اوست صبر گفته اند.

حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ فايده «اليهم» اين است كه اگر پيامبر بيرون مى آمد و بيرون شدندش براى آن گروه نبود بر آنها لازم بود كه صبر كنند تا آگاه شوند كه بيرون آمدن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنهاست.

لَكانَ خَيْراً لَهُمْ در فعل «كان» ضميرى مقدّر است و آن ضمير مصدر فعل مقدّر بعد از «لو» مى باشد يا ضمير مصدر (صبروا» است مانند گفته عرب من كذب كان شرّا له هر كس دروغ بگويد براى خودش بد است.

[سوره الحجرات (49): آيات 6 تا 10] ..... ص : 87

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (8) وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي ءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (9) إِنَّمَا

الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد. (6)

و بدانيد رسول خدا در ميان شماست، هر گاه در بسيارى از امور از شما اطاعت كند به مشقّت خواهيد افتاد، ولى خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است كسانى كه اين صفات را دارند هدايت يافتگانند. (7)

خداوند بر شما فضل و نعمتى از سوى خود بخشيده، و خداوند دانا و حكيم است. (8)

هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در ميان آنها صلح برقرار سازيد و اگر يكى از آنها بر ديگرى تجاوز كند با طايفه ظالم پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد، هر گاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد) در ميان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازيد، و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. (9)

مؤمنان برادر يكديگرند، بنا بر اين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد. (10)

تفسير: ..... ص : 88

إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فاسق در آيه شريفه وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان است كه عثمان در زمان خلافت خود حكومت كوفه را به او داد و در حال مستى نماز صبح را چهار ركعت خواند آن گاه به مردم گفت اگر مايليد بيشتر بخوانم چرا كه در حال نشاط هستم، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او

را براى جمع آورى زكات به قبيله بنى المصطلق فرستاد اهل قبيله به استقبال او آمدند و چون ميان وليد و آن قبيله (قبل از اسلام) كينه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 89

و دشمنى بوده است پنداشت كه تصميم كشتن او را دارند از اين رو به خدمت پيامبر برگشت و عرض كرد كه اين طايفه از دين برگشته و از پرداخت زكات سرباز زدند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به خشم آمد و خواست با آنها بجنگد كه اين آيه نازل شد، نكره آوردن «فاسق» و «نبأ» در آيه معناى عام دارد و مقصود اين است كه هر فاسقى هر خبرى را برايتان آورد راست بودن يا دروغ بودن آن را بررسى كنيد و در جستجوى حقيقت باشيد و به گفته فاسق اعتماد نكنيد.

بعضى «فَتَبَيَّنُوا» را «فتثبّتوا» به معناى تحقيق كنيد، قرائت كرده اند و اين قرائت از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده فرمود تثبيت و تبيّن از نظر معنى به يكديگر نزديكند و معناى هر دو توقّف كردن و در جستجوى حقيقت بر آمدن است «1».

أَنْ تُصِيبُوا مفعول له است يعنى مبادا ندانسته به قومى آسيب برسانيد.

بِجَهالَةٍ حال و به معناى افرادى است كه از حقيقت بى خبرند مانند آيه وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ «خدا احزاب كافر را با دلى پر از خشم بازگرداند» (احزاب/ 25).

فَتُصْبِحُوا يعنى از اين كه آنها را به خطا نسبت دهيد پشيمان شويد و پشيمانى نوعى اندوه است كه آدمى آرزو مى كند اى كاش اين كارى را كه موجب اندوه شد انجام نمى دادم.

لَوْ يُطِيعُكُمْ حال است براى يكى از دو حالت اعراب «كم» در «فيكم»، يكى

حالت رفع تقديرى «كم» است و ديگرى حالت ظاهرى «كم» كه «فى» حرف جرّ بر آن داخل شده است و معناى جمله اين است: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در حالتى است كه بر شما تغيير دادن آن امر لازم است، يا شما در حالتى هستيد كه تغيير دادن آن امر بر شما واجب است، يعنى شما از پيامبر مى خواهيد كه در حوادث مانند يك مطيع و پيرو،

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام: و التثبّت و التبيّن متقاربان و هما التوقف و طلب الثبات و البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 90

از خواسته شما پيروى و اطاعت كند، و اگر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين كار را بكند شما به هلاكت و گناه مى افتيد، اين آيه دلالت بر اين دارد كه بعضى از مؤمنان براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تصديق گفته وليد و جنگ با بنى المصطلق را پسنديدند و نظير چنين ايرادهايى از آنها سر مى زد ولى تقوا بعضى از مؤمنان را از حسدورزى در اين موارد بدور مى داشت و خداوند آنها را استثنا كرده و فرموده است وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ يعنى خدا ايمان را محبوب بعضى از شما قرار داده است و آنها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را به تقوا آزموده است و منظور از اين كه خدا ايمان را محبوب و مكروه انسان قرار مى دهد آن است كه خداوند با موفّق ساختن انسان به ايمان انسان را كمك كرده و مورد لطف قرار مى دهد ولى ايمان آوردن عمل خود اوست چرا كه هر عاقلى مى داند كه هيچ كس با عملى كه ديگرى انجام دهد ستايش

نمى شود و اگر آيه را بر معناى ظاهرش حمل كنيم چنين نتيجه مى دهد كه خداى عزّ و جلّ مؤمنان را بر كارى كه ذات مقدسش انجام داده ستايش كرده است.

وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ كفر به معناى پوشاندن و پنهان داشتن و كفران نعمتهاى خدا با انكار كردن آنهاست و فسوق بيرون شدن از قصد ايمان و ارتكاب گناه است، و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه منظور از فسوق دروغ است، و عصيان به معناى معصيت است.

أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ آنان به كارهاى نيك هدايت يافته و در راه حق استوارند.

فَضْلًا در اعراب كلمه دو قول است: مفعول له است يا مصدرى است [مفعول مطلق ] كه از جنس فعل غير خودش است و فضل و نعمت به معناى نعمت دادن و بخشش است.

از ابن عباس روايت شده است كه گفت: پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى كه بر الاغى سوار بود در مجلس يكى از انصار توقّف كرد و الاغ آن حضرت سرگين انداخت عبد اللَّه بن ابىّ بينى خود را گرفت و به پيامبر گفت الاغت را ببر كه بوى بد آن ما را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 91

آزار مى دهد، عبد اللَّه بن رواحه گفت: به خدا بوى الاغ پيامبر خدا از بوى تو بهتر است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از آنجا عبور كرد و پس از آن در ميانشان مشاجره ادامه يافت تا آنجا كه يكديگر را دشنام دادند و دو قبيله شان اوس و خزرج آمدند و با چوبدستيها به يكديگر زدند، پيامبر نزد آنها برگشت و ميانشان آشتى داد. پس اين آيه نازل شد و

حضرت آيه را بر آنان قرائت فرمود و با هم آشتى كردند «1».

(بغى) به معناى تجاوز و ستم است و (في ء) بازگشت است و به معناى سايه و غنيمت نيز آمده است چرا كه سايه بر مى گردد و غنيمت هم اموال كافران است كه به مسلمانان بر مى گردد.

فَإِنْ فاءَتْ اگر برگشت و توبه كرد و به فرمانبردارى خدا در آمد پس در ميان آن طايفه به عدالت صلح برقرار كنيد.

وَ أَقْسِطُوا عدالت كنيد.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ خداوند عادلان را دوست مى دارد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ مؤمنان برادران دينى هستند.

فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ در ميان دو شخصى كه نزاع و خصومت كردند آشتى برقرار كنيد يعنى ظالم را از ستم به مظلوم بازداريد و مظلوم را يارى كنيد.

در حديث است كه مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند و او را نيش نمى زند «2».

بعضى گفته اند مقصود از اخوين دو قبيله اوس و خزرج است.

__________________________________________________

1-

عن ابن عباس، قال وقف رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله على مجلس بعض الانصار و هو على حمار فراث الحمار فامسك عبد اللَّه بن ابىّ بأنفه فقال خلّ حمارك فقد آذانا نتنه فقال عبد اللَّه بن رواحه و اللَّه لحمار رسول اللَّه اطيب ريحا منك و مضى رسول اللَّه و طال الخوض بينهما حتى استبّا و جاء قوماهما الاوس و الخزرج فتجالدوا بالعصى فرجع اليهم رسول اللَّه فاصلح بينهم فنزلت و قرأها عليهم.

2- و

فى الحديث، المسلم اخو المسلم لا يظلمه و لا يسلمه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 92

بعضى بجاى اخويكم، اخوتكم، به صورت جمع قرائت كرده اند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ زيرا اگر صلح برقرار كنيد تقوا شما را به پيوند با هم و مهربانى وا

مى دارد در اين صورت رحمت خدا به شما مى رسد و مشمول رأفت خدا مى شويد.

[سوره الحجرات (49): آيات 11 تا 14] ..... ص : 92

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (12) يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (13) قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14)

ترجمه: ..... ص : 92

اى كسانى كه ايمان آورده ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزاء كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 93

اىكسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد، و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت

برادر مرده خود را بخورد؟ (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد، تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است. (12)

اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و تيره ها و قبيله ها قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد، ولى گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، خداوند دانا و خبير است. (13)

عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، بگو ايمان نياورده ايد ولى بگوييد اسلام آورده ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد پاداش اعمال شما را بطور كامل مى دهد، خداوند غفور و رحيم است. (14)

تفسير: ..... ص : 93
اشاره

لا يَسْخَرْ قَوْمٌ منظور از قوم فقط مردانند چرا كه مردها سرپرست و نگهبان زنانند و قوم جمع قائم است مانند صوم و زور كه جمع صائم و زائر است. زهير گفته است:

و ما ادرى و سوف اخال ادرى اقوم آل حصن ام نساء «1»

.معناى آيه اين است كه بعضى از مردها بعض ديگر و بعضى از زنها بعض ديگر را مسخره نكنند.

عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ اين جمله آغاز سخن است و در جواب كسى وارد شده است كه مى خواهد از علّتى كه موجب نهى از تمسخر شده است آگاه شود، و معناى آيه اين است كه بسا هست شخص مورد مسخره در پيشگاه خدا بهتر از مسخره كننده باشد، بنا بر اين شايسته است كه انسان هر كس را بد حال يا معيوب

__________________________________________________

1- نمى دانم و گمان مى كنم سرانجام بدانم كه آيا آل حصن مردند يا زنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 94

مى بيند مسخره نكند شايد كه او در پيشگاه خدا از كسى كه

سالم و بى عيب است پاكدل تر و پرهيزگارتر باشد در نتيجه شخصى را كوچك شمرده كه خدايش بزرگ شمرده است.

وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ بعضى از شما بر بعضى طعنه نزنيد و نظير آن است آيه: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ «خودكشى نكنيد» (نساء/ 29). چرا كه مؤمنان مانند يك نفس اند يعنى نفس خود را از طعنه زدن و عيب گرفتن حفظ كنيد و شما را نمى رسد كه ديگران را كه به دين شما نيستند سرزنش كنيد.

دو حديث است كه عيب شخص فاجر را نقل كنيد تا مردم از او بپرهيزند.

وَ لا تَلْمِزُوا طعنه زدن و عيبجويى در حضور شخص را «لمز» و عيبجويى در غياب شخص را «همز» مى گويند. و گفته شده عيبجويى با زبان و چشم و اشاره «لمز» و عيبجويى با زبان «همز» است.

وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ يكديگر را به القاب (بد و زشت) نخوانيد، باب تفاعل از نبز است و قول عرب كه بنو فلان يتنابزون و يتنازبون، هر دو به يك معنى است و لقب دادنى كه مورد نهى واقع شده آن است كه اگر شخص به آن لقب خوانده شود بدش بيايد چون نوعى عيب و نكوهش براى اوست امّا لقبى كه شخص دوست دارد و موجب زينت اوست اشكالى ندارد. در حديث است كه يكى از حقوق مؤمن بر برادر دينى خود اين است كه او را به اسمى صدا بزند كه محبوبترين اسمها در نزد اوست «1».

از ابن عباس روايت شده كه امّ سلمه يك تكه پارچه كتان سفيد به كمر خود بسته بود كه دو طرف آن از پشت سرش آويزان بود و هنگام راه رفتن به زمين كشيده

مى شد، عايشه به حفصه گفت: ببين چه چيز را پشت سر خود مى كشد گويى زبان

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، من حقّ المؤمن على اخيه ان يسمّيه بأحبّ اسمائه اليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 95

سگ آويزان شده است؟! ريشخند عايشه به امّ سلمه اين بود و گويند عايشه امّ سلمه را به قد كوتاهى سرزنش كرد و با دست خود به اين مطلب اشاره كرد، و گويند:

صفيّه دختر حىّ گريان به خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: عايشه مرا سرزنش مى كند و مى گويد اى يهودى دختر دو يهودى پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله به صفيّه فرمود: چرا نگفتى پدرم هارون و عمويم موسى و شوهرم محمّد است پس آيه نازل شد «1». بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ اسم در اين جا به معناى نام بردن است و از قول عرب گرفته شده كه مى گويد: طار اسمه فى الناس بالكرم او باللؤم، يعنى در ميان مردم (به بخشندگى يا فرومايگى) شهرت يافته و در حقيقت ميان مردم بلند آوازه شده است و گويى خداوند فرموده است: آن نام خوبى كه براى مؤمنان مشهور شده، بد است كه به سبب مرتكب شدن اين گناهان به گناه و بدنامى ذكر شوند.

بَعْدَ الْإِيمانِ در اين جمله سه احتمال وجود دارد:

الف: جمع ميان ايمان و فسق را زشت مى شمارد چنان كه گويند: كار زشتى است كه انسان پس از پيرى كار بچگى بكند.

ب: بد است كه شخص بعد از ايمان آوردنش به فسق ياد شود و مشهور گردد چرا كه مسلمانان به كسانى از يهود كه مسلمان مى شدند مى گفتند: اى يهودى و اى فاسق و از اين

كار منع شدند و با توجّه به اين تفسير، جمله متعلّق به نهى از تنابز (ياد كردن به لقب بد) است.

ج: اين كه مؤمن با انجام دادن عمل فسق، غير مؤمن شود (و اين بد انتخابى است) چنان كه به تاجرى كه از تجارت به كشاورزى روى آورده مى گويى: حرفه كشاورزى پس از شغل تجارت بد حرفه اى است «2».

__________________________________________________

1- حديث طولانى است، اصل آن در ص 458، جوامع الجامع، چاپ سنگى آمده است- م.

2- جمله بئست الحرفة الفلاحة بعد التجارة، عينا از تفسير كشاف، ج 4، ص 371، نقل شده و شايد مؤلف نظرش در خوبى و بدى به قضاوت عرف و توده مردم بوده كه تجارت را بهتر از فلاحت و كشاورزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 96

اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ «ظن» به معناى گمان بد بردن به نيكوكاران است عرب جنّبه الشرّ وقتى مى گويد كه شخص بدى را از خود دور ساخته و در حقيقت شرّ را كنارى گذاشته باشد و به دو مفعول متعدّى مى شود و مطاوعه آن اجتنب الشرّ، است و به يك مفعول متعدى شده است.

إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ يعنى بعضى گمانها گناهى است كه موجب كيفر مى شود.

وَ لا تَجَسَّسُوا «تجسّس» با (جيم) و با (حا) به يك معنى است، با (جيم) باب تفعّل از «جسّ» است چنان كه «تلبّس» به معناى پى در پى خواستن و از «لبس» است و با (حاء) به معناى كاوش كردن براى رسيدن به چيزى است و از «حسّ» گرفته شده و چون «جسّ» با (جيم) و با (حاء) از نظر معنى به يكديگر نزديكند به نيروهاى ادراكى انسان حواس با (جيم) و با (حاء)

گفته اند و مقصود آيه منع از جستجوى عيبهاى مسلمانان است.

وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً عرب غابه و اغتابه، گويد مانند غاله و اغتاله، و غيبت از اغتياب است مانند غيله كه از اغتيال است و آن بدگويى در غياب شخص است. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره غيبت سؤال شد فرمود: غيبت آن است كه برادرت را به چيزى ياد كنى كه بدش بيايد اگر آنچه مى گويى در او باشد او را غيبت كرده اى و اگر در او نباشد به او بهتان زده اى.

أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ [در آيه مورد بحث ] آنچه از آبروى شخص غيبت شده به غيبت كننده مى رسد به بدترين و زشت ترين صورت تجسّم يافته و به تصوير كشيده شده است.

از قتاده روايت شده همانطور كه اگر مردارى كرم افتاده بيابى خوردنش برايت

__________________________________________________

شمرده اند در صورتى كه در اسلام از كشاورزى بيش از تجارت ستايش شده است و در تجارت احتمال معصيت و گناه بيشتر از كشاورزى است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 97

ناخوشايند است بايد خوردن گوشت برادرت در حالى كه زنده است برايت ناخوشايند باشد.

مَيْتاً حال براى «لَحْمَ أَخِيهِ» يا براى «اخ» است و منصوب مى باشد، و چون خداوند مقرّر داشته كه هيچكس دوست ندارد مردار برادرش را بخورد در ادامه سخنش فرموده «فَكَرِهْتُمُوهُ» يعنى با لزوم اقرار به زشتى اين كار و نفرت طبع شما از آن بر شما ثابت شده كه خوردن مردار برادرتان را ناخوشايند بدانيد و غيبت را كه نظير خوردن گوشت مردار برادر دينى است زشت بشماريد.

[شأن نزول ] ..... ص : 97

روايت شده كه ابو بكر و عمر سلمان را به خدمت رسول خدا فرستادند تا برايشان غذايى بياورد

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او را نزد اسامة بن زيد فرستاد كه انباردار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود اسامه گفت طعامى نداريم سلمان نزد ابو بكر و عمر برگشت آن دو گفتند اسامه بخل ورزيد و اگر سلمان را به چاه سميحه مى فرستاديم آبش خشك مى شد آن گاه خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رفتند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آن دو فرمود: چه شده است كه در دهنهايتان گوشت تازه مى بينم عرض كردند اى رسول خدا ما امروز گوشت نخورده ايم فرمود گوشت سلمان و اسامه را خورديد پس اين آيه نازل شد «1».

وَ اتَّقُوا اللَّهَ با ترك آنچه به پرهيز از آن مأمور شده ايد و پشيمانى بر آنچه در اين مورد از شما سرزده است تقواى الهى پيشه كنيد.

إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ خدا توبه شما را قبول مى كنيد.

إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى شما را از آدم و حوّا آفريديم و گفته شده: ما شما را از يك پدر و مادر آفريديم پس هيچ يك از شما نيستيد مگر اين كه به جايى وابسته ايد كه ديگرى وابسته است (به يك پدر و مادر منسوبيد) بنا بر اين دليلى براى

__________________________________________________

1- به تفسير جوامع الجامع، چاپ سنگى، ص 459 رجوع كنيد- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 98

فخر فروشى و برترى جويى در تبار وجود ندارد.

وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً «شعوب» جمع شعب و نخستين طبقه از طبقات ششگانه مانند مضر و ربيعه است.

وَ قَبائِلَ قبيله كمتر از شعوب است مانند بكر بن ربيعه و تميم بن مضر و عماره كمتر از قبيله است پس از آن بطن و بعد از

بطن فخذ، و بعد فصيله است.

لِتَعارَفُوا يعنى «ليتعارفوا» بعضى از شما بعض ديگر را به وسيله نسب و پدر و قومش بشناسد نه براى اين كه به پدران و اجداد خود بر يكديگر فخر فروشى كنيد و مدّعى برترى و تفاوت شويد آن گاه خداوند سبحان خصلتى را بيان فرموده كه آدمى با آن كرامت و شرافت به دست مى آورد و فرموده است: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ يعنى بلند مرتبه ترين شما در پيشگاه خدا و آن كه ثوابش بيشتر از همه است كسى است كه بيشتر از گناهان بپرهيزد و بيشتر از خدا اطاعت كند.

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا ايمان تصديقى است كه همراه با آرامش نفس و اعتماد باشد و اسلام اين است كه با اظهار شهادتين وارد اسلام شود و با مؤمنان پيكار نكند، مگر گفتار خداوند را نمى بينيد كه مى فرمايد: وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ خداوند كلمه «لَمْ تُؤْمِنُوا» را بجاى (كذبتم) دروغ مى گوييد گذاشته است چون أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ، كه صفت مخلصان است به دلالت كنايى بر دروغگو بودن آنها دلالت مى كند.

وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا خداوند و لكن اسلمتم، نفرمود تا معناى ادّعا و پندار را برساند چنان كه گفتارشان آمنّا بر اين معنى دلالت دارد همچنين است «لا يلتكم» يعنى چيزى از ثواب اعمالتان نمى كاهد و به شما ستم روا نمى دارد. عرب، الته حقّه يألته التا و لاته يليته، را به يك معنى استعمال مى كند.

لا يَلِتْكُمْ «لا يألتكم» نيز قرائت شده و دو لغت است.

از ابن عباس روايت است كه جمعى از (طايفه) بنى اسد در سالهاى قحطى وارد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 99

مدينه شدند و (به اميد كمك

گرفتن از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) شهادتين گفتند، نرخها در بازار مدينه مرتّب گران مى شد و هر صبح و شام خدمت رسول خدا شرفياب شده مى گفتند: عربها بر مركبهايشان سوار شدند و با تو پيكار كردند امّا ما با زن و فرزندان به خدمت شما آمديم و هيچ گاه با شما سر جنگ نداشتيم و مقصودشان از اين سخنان منّت نهادن بر رسول خدا بود، پس اين آيه مورد بحث به آن مناسبت نازل شد «1».

[سوره الحجرات (49): آيات 15 تا 18] ..... ص : 99

اشاره

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15) قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (16) يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (17) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

ترجمه: ..... ص : 99

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند آنها راستگويانند. (15)

بگو: آيا خدا را از ايمان خود با خبر مى سازيد، او تمام آنچه را در آسمان و زمين است مى داند، و خداوند از همه چيز آگاه است. (16)

آنها بر تو منّت مى گذارند كه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، انّ نفرا من بنى اسد قدموا المدينة فى سنة جدبة فاظهروا الشهادة و اغلوا اسعار المدينة و هم يغدون و يروحون الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و يقولون: اتتك العرب بأنفسها على ظهور رواحلها و جئناك بالأثقال و الذّرارى يريدون الصّدقة و يمنّون عليه فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 100

اسلام آورده اند، بگو اسلام خود را بر من منّت مگذاريد، بلكه خداوند بر شما منّت مى گذارد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده اگر (در ادّعاى ايمان) راستگو هستيد. (17)

خداوند غيب آسمانها و زمين را مى داند و نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (18)

تفسير: ..... ص : 100

ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا پس از آن كه سينه هايشان به ايمان آرامش يافت دچار ترديد نشدند كه شيطان يا بعضى از گمراه كنندگان در دلشان ترديدى ايجاد كنند كه به يقين آنها آسيبى برساند و با دشمن محارب يا شيطان يا نفس امّاره به جهاد پرداختند.

أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ آنان براستى در دل ايمان آورده و دروغ نگفتند چنان كه اعراب بنى اسد دروغ گفتند بلكه ايمان اين گروه از سر صدق و حقيقت است.

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ آيا ديندارى خود را به خدا خبر مى دهيد در حالى كه

خدا بر دلهاى شما احاطه دارد و از اعتقاد شما آگاه است و به خبر دادن شما نيازى ندارد چرا كه خدا عالم با لذات است و همه چيز را مى داند و احتياج به خبر دادن و اعلام ندارد.

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ منّ عليه بيد، گويند هر گاه به كسى نيكى كند و بخششى را كه بر او كرده برشمارد، يعنى سخنى را كه به حق بايد اسلام ناميد نه ايمان، ايمان مشماريد، بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه با توفيق خود شما را كمك كرده و چنان كه خود مدّعى هستيد شما را به سوى ايمان هدايت فرموده و موفّق ساخته است و اين در صورتى است كه ادّعاى شما درست باشد و حال آن كه شما چيزى را ادّعا مى كنيد كه خداوند علم به خلاف آن دارد. در اين كه اسلام به ضمير «كم» [اين گروه ] نسبت داده شد و «اسلامكم» فرموده و ايمان به حالت غير اضافه آمده است نكته اى است كه هر كس دقّت كند در مى يابد و جواب شرط «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» به سبب دلالت جمله قبل حذف شده است و تقدير اين است كه اگر شما كه مدّعى ايمان هستيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 101

راست مى گوييد خدا بر شما منّت دارد.

بِما تَعْمَلُونَ با «تاء» و «ياء» هر دو قرائت شده است و اشاره به اين مطلب دارد كه آنها در ادّعاى ايمانشان راستگو نيستند يعنى چيزى از اسرار شما بر خدا پوشيده نيست بنا بر اين چگونه از راستگويى و دروغگويى شما آگاه نمى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 102

سوره (ق) ..... ص : 102

اشاره

سوره (ق) مكى است و چهل و پنج آيه دارد،

فقط يك آيه اش مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 102

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده هر كس سوره (ق) را بخواند خدا سكرات مرگ را بر او آسان كند «1»، و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره (ق) را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند به او وسعت رزق دهد و در قيامت نامه عملش را به دست راستش دهد و اعمال او را به آسانى حسابرسى فرمايد «2».

[سوره ق (50): آيات 1 تا 11] ..... ص : 102

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ (1) بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْ ءٌ عَجِيبٌ (2) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ (3) قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ (4)

بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ (5) أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (7) تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (8) وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ (9)

وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ (10) رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة (ق) هوّن اللَّه عليه سكرات الموت.

2-

عن الباقر عليه السّلام من قرأ فى فرائضه و نوافله سوره (ق) وسّع اللَّه عليه فى رزقه و اعطاه اللَّه كتابه بيمينه و حاسبه حسابا يسيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 103

ترجمه: ..... ص : 103

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

ق- سوگند به قرآن مجيد. (1)

آنها تعجّب كردند كه پيامبرى انذارگر از ميان خودشان آمده، و كافران گفتند اين چيز عجيبى است. (2)

آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك شديم دوباره به زندگى باز مى گرديم؟ اين بازگشتى است بعيد! (3)

ولى ما مى دانيم آنچه را زمين از بدن آنها مى كاهد و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است. (4)

آنها حق را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند. (5)

آيا آنها به آسمانى كه بالاى سرشان است نگاه نكردند كه چگونه ما

آن را بنا كرده ايم؟ و چگونه به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم و هيچ شكاف و ناموزونى در آن نيست!. (6)

و زمين را گسترش داديم و در آن كوه هاى عظيمى افكنديم، و از هر نوع گياه بهجت انگيز رويانديم. (7)

تا وسيله بينايى و بيدارى براى هر بنده توبه كارى باشد. (8)

و از آسمان آبى پر بركت فرستاديم و به وسيله آن باغها و دانه هايى را كه درو مى كنند رويانديم. (9)

و نخلهاى بلند قامت كه ميوه هاى متراكم دارند. (10)

همه آنها به منظور بخشيدن روزى به بندگان است، و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم، آرى زنده شدن مردگان نيز همين گونه است. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 104

تفسير: ..... ص : 104

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ بحث در اين آيه نظير بحث در (ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ) است چرا كه هر دو يك اسلوب دارد و منظور از «مجيد» اين است كه قرآن نسبت به ديگر كتب آسمانى كه در پيشگاه خدا بزرگ است از مجد و عظمت ويژه اى برخوردار است.

بَلْ عَجِبُوا يعنى از آنچه شگفت آور نيست به شگفت آمدند و آن اين كه مردى از خودشان آمد كه از امانت و عدالت او آگاه بودند و آنها را از رستاخيز و پاداش (اعمال) مى ترسانيد.

فَقالَ الْكافِرُونَ اسم ظاهر «كافرون» به جاى ضمير آمده تا دلالت كند كه آنان با گفتارشان هذا شي ء عجيب اقدام به بزرگترين كفر كرده اند و «هذا» اشاره به بازگشت انسانها در قيامت است.

أَ إِذا مِتْنا «اذا» منصوب است بنا بر اين كه ظرف مقدّر باشد و معنايش چنين است أ حين نموت و نصير ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد آيا هنگامى

كه مى ميريم و خاك مى شويم زنده شده و بر مى گرديم اين برگشتن دور به نظر مى رسد و قابل قبول نيست چنان كه مى گوييد: هذا قول بعيد- يعنى اين گفتار دور از ذهن و عادت است.

قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ اين آيه بعيد شمردن آنها در مورد بازگشت قيامت را ردّ مى كند، يعنى مى دانيم كه زمين گوشتهاى بدن آنها را مى خورد و استخوانهايشان را فرسوده مى كند بنا بر اين، زنده كردن و برگرداندن آنها براى ما دشوار نيست از سدّى روايت شده كه منظور از ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، تعداد كسانى است كه از آنها مى ميرند و در خاك دفن مى شوند.

وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ ما كتابى داريم كه از كهنگى و فرسودگى محفوظ است و آن كتاب حافظان اعمال است كه آنها را مى نويسند، يا آنچه در آن كتاب نوشته شده و به امانت نهاده حفظ مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 105

بَلْ كَذَّبُوا اعراضى است كه پس از اعراض اوّل بَلْ عَجِبُوا، آمده تا دلالت كند كه كافران كارى كرده اند كه از تعجّبشان بر زنده شدن در قيامت زشت تر است و آن تكذيب نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه به وسيله معجزات تأييد شده است.

فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ آنان در اين مورد سردرگم و پريشانند، گويند مرج الخاتم فى اصبعه و خرج، انگشتر را در انگشتر خود كرد و بيرون آورد، گاه مى گويند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ديوانه است و گاه مى گويند جادوگر است و گاه مى گويند شاعر است.

أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ آيا هنگامى كه به زنده شدن پس از مرگ كفر ورزيدند به نشانه هاى قدرت خدا

در بناى آسمان با همه عظمت و نظم عالى آن نينديشيدند.

كَيْفَ بَنَيْناها چگونه آن آسمانها را بدون داشتن ستون و تكيه گاهى بنا كرده ايم.

وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ يعنى آسمان داراى شكاف و فاصله اى نيست مانند گفته خداوند هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ «آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟» (ملك/ 3).

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها زمين را گسترش داديم و در آن كوه هايى ثابت نهاديم، وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ از هر صنفى كه خوش منظر است رويانديم.

تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ تا بدان وسيله امر دين روشن شود و براى هر بنده اى كه به خدا روى مى آورد و در آفرينش بى نظيرش مى انديشد يادآورى باشد.

ماءً مُبارَكاً يعنى از آسمان بارانى پر منفعت و بركت فرو فرستاديم.

فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ و به وسيله آن باغهايى پر از درخت كه ميوه هاى گوناگون دارد رويانديم. و حبّ الحصيد و هر دانه اى كه قابل درو شدن است مانند گندم و جو و ديگر حبوبات را رويانيديم و با اين باران درختان خرماى بلند رويانديم.

لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ اين درختان خرماى بلند شاخه هايى دارند كه بر روى هم افتاده اند و بسيار خرما دارد.

رِزْقاً لِلْعِبادِ «رزقا» مفعول له است و اصلش انبتناها لنرزقهم است يعنى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 106

رويانديم تا به شما روزى دهيم، و ممن است مصدر انبتنا باشد چون انبات (روياندن) به معناى رزق و روزى دادن است.

كَذلِكَ الْخُرُوجُ يعنى همان طور كه با آب اين زمينهاى مرده را كه چيزى در آن نمى روييد زنده كرديم شما نيز پس از مردن از قبرها زنده بيرون مى شويد.

«كاف» در «كذلك» محلّا مرفوع است و رفع آن بنا بر ابتدائيّت

است.

[سوره ق (50): آيات 12 تا 20] ..... ص : 106

اشاره

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (12) وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (13) وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ (14) أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ (15) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (16)

إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ (17) ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (18) وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (19) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ (20)

ترجمه: ..... ص : 106

پيش از آنها قوم نوح و اصحاب رسّ (قومى در يمامه زندگى مى كردند و پيامبرى به نام حنظله داشتند) و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند. (12)

و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط. (13)

و اصحاب ايكه (قوم شعيب) و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند) هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنها تحقّق يافت. (14)

آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم) ولى آنها (با اين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 107

ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم. (16)

به خاطر بياوريد هنگامى كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت مى دارند. (17)

هيچ سخنى را انسان تلفّظ نمى كند مگر اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريت است. (18)

و سرانجام سكرات مرگ به حق

فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود) اين همان چيزى است كه از آن مى گريختى. (19)

و در صور دميده مى شود، آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است. (20)

تفسير: ..... ص : 107

تمام اين اقوام ياد شده پيامبرانى را كه بر آنها مبعوث شدند تكذيب كردند از اين رو لازم آمد تهديد من كه همان عذاب است بر آنها فرود آيد، خدا در اين آيه به پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله دلدارى مى دهد و كفّار را از كيفر و عذاب مى ترساند.

أَ فَعَيِينا همزه اين كلمه براى انكار است وعيى بالأمر زمانى گفته مى شود كه شخصى به آن كار هدايت نشود و معناى جمله اين است كه ما همان طور كه مى دانيد از آفرينش اوليّه عاجز نبوديم تا از آفرينش دوّم عاجز شويم.

بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ يعنى آنان در آفرينش اوليّه منكر قدرت ما نيستند بلكه آنها در زنده شدن پس از مرگ ترديد دارند و شيطان آنها را به اشتباه و شك انداخته است كه زنده كردن مردگان امرى غير عادى است و منظور از وسوسه صداى پنهان است و وسوسه نفس (حديث نفس) چيزى است كه به دل و باطن انسان خطور مى كند. (باء) در «به» مانند «باء» در جمله (صوّت بكذا) است، و ممكن است براى متعدّى ساختن فعل باشد و ضمير به انسان برگردد، يعنى آنچه را كه تو مورد وسوسه قرار مى دهى.

«ما» در «ما تُوَسْوِسُ» مصدرى است چرا كه عرب مى گويد: حدّث نفسه بكذا چنان كه مى گويد حدّثته به نفسه، لبيد شاعر مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 108

و اكذب النّفس اذا حدّثتها ان صدّق النفس يزرئ بالأمل «1»

وَ نَحْنُ

أَقْرَبُ إِلَيْهِ مقصود اين است كه علم خدا به هر چيزى نزديك است و به همه حالات تعلّق مى گيرد تا آنجا كه هيچ حالتى بر ذات حق پوشيده نمى ماند و گويى ذات پروردگار به آن نزديك است و حبل الوريد مثلى براى بسيار نزديك بودن است چنان كه گفته اند هو منّى معقد الإزار، او بسيار به من نزديك است، منظور از «حبل» رگ است و وريدان دو رگى است كه متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تين (قلب) پيوسته است كه از سر به آن مى رسد.

إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ «إذ» منصوب به «اقرب» است و معنى اين است كه خداى سبحان آنچه را به نفس خطور كند مى داند و از هر چيز نزديك به انسان نزديكتر است آن گاه كه دو ملك ضبط كننده گفته هاى او را ضبط مى كنند، و اين اعلان بى نيازى خداوند از ضبط دو فرشته است چرا كه او از پوشيده ترين امور آگاه است و گماشتن دو فرشته بر انسان براى ضبط گفتار نشان لطف الهى است كه آنها را از كارهاى زشت باز دارد و به انجام عبادات مايل سازد، و «تلقّى تلقّن» و «قعيد قاعد» است مانند جليس كه «جالس» است معناى آيه اين است كه فرشتگان دريافت دارنده اعمال در سمت راست و چپ نشسته اند و «قعيد» كه پس از «عن اليمين» بوده حذف شده چون قعيد دوم بر آن دلالت مى كند مانند گفته شاعر:

رمانى بأمر كنت منه و والدى بريّا و من حول الطّوى رمانى «2»

ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ انسان هيچ كلامى را نمى گويد مگر اين كه ملكى نزد اوست

__________________________________________________

1- هر

گاه نفس، تو را از كارى خبر دهد و تو او را از آن كار خبر دهى (هر گاه نفس تو را وسوسه كرد) تصديقش مكن كه اگر او را تصديق كنى تو را در (دام) آرزو مى افكند.

2- مرا به كارى متّهم ساخت كه من و پدرم از آن منزّه و دور بوديم و از ...، در اين شعر «بريّا» بعد از (كُنْتَ مِنْهُ) حذف شده چون (بريّا) در مصراع دوّم بر آن دلالت مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 109

كه عمل او را مراقبت مى كند و با او حاضر است. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه فرشته نويسنده حسنات در سمت راست انسان و نويسنده گناهان در سمت چپ اوست و فرشته مأمور سمت راست بر فرشته سمت چپ فرمانروايى دارد، بنا بر اين هر گاه ثوابى كند فرشته سمت راست ده ثواب مى نويسد و هر گاه انسان گناهى مرتكب شود فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مى گويد هفت ساعت او را مهلت بده شايد تسبيح و استغفار كند «1».

وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ مراد سختى جان كندن است كه انسان را مدهوش كرده و بر عقلش چيره مى شود.

بِالْحَقِّ «باء» در اين كلمه براى تعديه است، يعنى سختى مرگ، حقيقت را كه سعادت يا شقاوت است آورد و گفته شده: حقيقتى (مرگى) را آورده كه انسان براى آن آفريده شده است. و ممكن است «باء» در «بالحق» مانند «باء» در گفتار خداوند تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ باشد يعنى آمد در حالى كه به حقيقت امر مشتبه شده يا به حكمت و غرض صحيح مشتبه شده است.

اين آيه و جاءت سكرة الحقّ بالموت

نيز قرائت شده است و اين قرائت از ائمه شيعه عليهم السّلام روايت شده و «سكرة» به «حق» اضافه شده است تا دلالت كند كه سختى جان كندن براى انسان مقدّر شده و در آن حكمتى است و «باء» در «بالموت» براى تعديه است چرا كه سختى جان كندن به سبب رفتن روح است يا براى اين كه در پى آن مرگ هست و گويى سختى جان كندن مرگ را مى آورد. و ممكن است به اين معنى باشد كه سختى جان دادن آمد در حالى كه مرگ را به همراه دارد و گفته شده:

«سكرة الحق» به معناى سكرة اللَّه، است و «سكرة» براى تعظيم و اهميّت دادن به آن

__________________________________________________

1-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: كاتب الحسنات على يمين الرجل و كاتب السيّئات على يساره و صاحب اليمين امير على صاحب الشمال فاذا عمل حسنة كتبها ملك اليمين عشرا و اذا عمل سيّئة قال صاحب اليمين لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعلّه يسبّح او يستغفر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 110

و سختى جان كندن به حق اضافه شده است.

ذلِكَ در مشار اليه «ذلك» دو قول است:

1- اشاره به مرگ باشد و مخاطب، از باب التفات انسانى باشد كه در گفتار خداوند، وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ آمده است.

2- اشاره به حق باشد و مخاطب شخص فاجر.

تَحِيدُ يعنى مى گريزد.

ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ «ذلك» اشاره به مصدر «نفخ» است يعنى زمان آن دميدن روز ترساندن است و مضاف «نفخ» حذف شده است.

[سوره ق (50): آيات 21 تا 35] ..... ص : 110

اشاره

وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ (21) لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (22) وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ

عَتِيدٌ (23) أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ (24) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ (25)

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ (26) قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (27) قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ (28) ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (29) يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ (30)

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ (31) هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (32) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ (33) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ (35)

ترجمه: ..... ص : 110

هر انسانى وارد محشر مى شود در حالى كه همراه او سوق دهنده و گواهى است. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 111

(به او خطاب مى شود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملا تيز بين است. (22)

فرشته همنشين او مى گويد اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است. (23)

(خداوند فرمان مى دهد:) در جهنم بيفكنيد هر كافر متكبّر و لجوج را. (24)

آن كسى كه شديدا مانع خير است، متجاوز است، و در شكّ و ترديد (حتى ديگران را به ترديد مى افكند). (25)

آن كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده (آرى) او را در عذاب شديد بيفكنيد! (26)

و همنشينش از شياطين مى گويد: پروردگارا من او را به طغيان وا نداشتم لكن او خود در گمراهى دور و درازى بود. (27)

خداوند مى گويد: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد، من قبلا به شما اتمام حجّت كرده ام. (28)

سخن من تغيير

ناپذير است، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد. (29)

به خاطر بياوريد روزى را كه به جهنّم مى گوييم آيا پر شده اى؟ و او مى گويد آيا افزون بر اين هم وجود دارد؟! (30)

(در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! (31)

اين چيزى است كه به شما وعده داده مى شود و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مى گردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مى كنند. (32)

آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد، و با قلبى پشيمان در محضر او حاضر شود. (33)

(به آنها مى گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانى است. (34)

هر چه بخواهند در آن جا براى آنها هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است (كه به فكر هيچ كس نمى رسد). (35)

تفسير: ..... ص : 111

مَعَها سائِقٌ در روز قيامت هر انسان مكلفى مى آيد در حالى كه فرشته اى سوق دهنده همراه اوست و او را وا مى دارد كه به طرف حساب برود و فرشته ديگرى است كه با آگاهى از احوال او درباره او شهادت مى دهد، اين جمله محلا حال است براى كلّ كه با اضافه شدن به نفس كه در حكم معرفه است، به معرفه اضافه شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 112

است، يعنى به او گفته مى شود، تو در دنيا از امروز غافل بودى و گويى اين غفلت براى تو پرده و براى چشمت مانعى بوده و ما آن پرده را كنار زديم و غفلت از تو برطرف شد و چشم تو كه از ديدن ناتوان بود بر اثر بيدارى تيزبين شد.

وَ قالَ قَرِينُهُ منظور از «قرين» شيطانى است كه برايش بر انگيخته

شده و در گفتار خداى سبحان آمده است نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ «شيطانى را به سراغ او مى فرستيم و همواره قرين او باشد» (زخرف/ 36) گفته شده: «قرين» فرشته اى است كه شاهد اعمال انسان است و اين مطلب از ائمه معصومين عليهم السّلام روايت شده است.

هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ اگر مقصود از «قرين» شيطان باشد معناى آيه اين است كه اين عذابى است كه در نزد من حاضر است و آن را با گمراه ساختنم براى جهنّم فراهم كرده ام. و اگر مقصود از قرين فرشته باشد به اين معناست كه اين حساب اوست كه نزد من در پرونده او حاضر است آن فرشته به خداوند عرض مى كند: اعمال او در اين پرونده نزد من حاضر است چرا كه مرا بر او گماشته اى.

«ما» موصوف و «عتيد» صفت آن است و اگر «ما» را صفت قرار دهيم «عتيد» بدل يا خبر بعد از خبر يا خبر مبتداى محذوف است.

أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ در اين جمله چند قول است:

1- خطابى است از سوى خدا به دو فرشته سوق دهنده و شاهد.

2- خطاب به يك فرشته باشد به اين اعتبار كه مثنّى بودن فاعل را به منزله مثنّى بودن فعل قرار دهيم و گويى گفته شده «الق- الق».

3- عربها بيشتر در سفرها همراهى دارند كه با خود او دو نفر مى شوند از اين رو بيشتر بر زبانشان خطاب به تثنيه رايج است و مى گويند: يا صاحبىّ و خليلىّ وقفا، اى دو يار و دوست من (و) بايستيد تا آن جا كه در خطاب به يك نفر از تثنيه استفاده مى كنند چنان كه از حجّاج نقل شده كه مى گفت:

يا حرّسى اضربا عنقه «و اضربا به صورت مثنى براى حرّس كه جمع است آورده شده»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 113

4- الف در «القيا» بدل از نون خفيفه براى تأكيد باشد «و اصل آن (القين) بوده» و وصل در حكم وقف قرار گرفته و نون به الف تبديل شده است.

از ابو سعيد خدرى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: هر گاه روز قيامت شود خدا به من و على مى فرمايد: هر كس دشمن شماست در آتش بيفكنيد و هر كس دوست شماست وارد بهشت كنيد و اين است (معناى) گفتار خداوند: أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ «1».

«عَنِيدٍ» به معناى معاند و متمايل از حق است كه به خاندان خودش تجاوز و ستم مى كند.

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ بسيار حقوق مال را منع مى كند يا بسيار از كار خير منع مى كند كه به مستحقّ آن نرسد و ميان خير و مستحق خير حايل و مانع مى شود.

گويند: اين آيه درباره وليد بن مغيره نازل شد زمانى كه برادر زادگانش در مورد مسلمان شدن با او مشورت كردند پس مغيره آنها را از مسلمان شدن منع كرد.

مُعْتَدٍ ستمگرى كه از حق تجاوز كرده و در وجود خدا و دين او دچار ترديد شده است. بعضى گفته اند: منظور از «معتد» شخص متّهم است كه با انجام كارهايى مورد سوء ظنّ واقع مى شود مانند شخص مورد نكوهش كه به خاطر انجام كارهايى مورد ملامت قرار مى گيرد.

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ در اعراب «الَّذِي جَعَلَ» دو احتمال هست: 1- مبتداست و معناى شرط در آن نهفته است «فألقياه» خبر مبتداست 2- الّذى جعل بدل از

كلّ كفّار باشد «فألقياه» براى تأكيد تكرار شده باشد.

قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ شيطان گويد: پروردگارا من او را طغيانگر قرار ندادم

__________________________________________________

1-

عن ابى سعيد الخدرى عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله قال: إذا كان يوم القيامة يقول اللَّه لى و لعلىّ القيا فى النار من ابغضكما و ادخلا الجنة من احبّكما و ذلك قوله عزّ اسمه، القيا فى جهنم كل كفّار عنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 114

ولى او خود طغيان كرده و گمراهى را بر عدالت انتخاب كرده است، مانند اين گفته خداوند: وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي «من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين كه دعوتتان كردم و شما پذيرفتيد». (ابراهيم/ 22) قال يعنى خداوند به آنها مى فرمايد:

لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ در آخرت در پيشگاه من بعضى از شما با بعضى دشمنى نورزيد چرا كه در خصومت شما با هم فايده اى نيست در حالى كه من پيشتر به زبان پيامبرانم شما را بيم داده بودم.

ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ آن گاه فرمود: انتظار نداشته باشيد كه گفتار و تهديد خود را در مورد تكذيب پيامبرانم و مخالفت فرمانم تغيير دهم و فرمان ديگرى صادر كنم.

وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ در كيفرى كه مى دهم به بندگانم ستم روا نمى دارم ولى آنها با انجام كارهاى زشت به خودشان ستم مى كنند. «باء» در «بالوعيد» زايده است نظير قول خداوند: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد» (بقره/ 195). و اگر قدّم به معناى تقدّم باشد «باء» براى تعديه است و جمله، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ به جاى حال از «لا تختصموا» مى باشد و به اين

معنى است كه:

شما قبول داريد كه من پيشتر شما را وعده عذاب داده ام.

يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ نقول با «نون» و «ياء» هر دو قرائت شده است و «يوم» منصوب به «ظلّام» يا منصوب به «نفخ» است و سؤال و جواب جهنّم از باب تخييل است و هدف به تصوير كشيدن معنى در دل است كه دو معنى دارد:

1- جهنّم با همه دامنه دار بودنش پر مى شود تا آن جا كه بر پرى آن چيزى افزوده نمى شود.

2- جهنّم آن اندازه وسعت دارد كه در عين داخل شدن افراد جاى اضافى براى ورود ديگران دارد. «مزيد» مصدر است مانند مجيد يا اسم مفعول است مانند مبيع.

غَيْرَ بَعِيدٍ منصوب است بنا بر ظرف بودن، يعنى جايى كه دور نيست، يا منصوب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 115

است بنا بر اين كه حال باشد و دليل مذكّر آمدنش اين است كه بر وزن مصدر است و در صفت آوردن براى مصدرها مذكّر و مؤنّث يكسان است، يا موصوف حذف شده و در اصل شيئا غير بعيد، و به معناى تأكيد است چنان كه مى گويى: هو قريب غير بعيد، آن نزديك است و دور نيست.

هذا ما تُوعَدُونَ جمله معترضه است.

لِكُلِّ أَوَّابٍ بدل از متّقين است و حرف جرّ تكرار شده است.

هذا اشاره به ثواب يا به مصدر «ازلفت» است.

أَوَّابٍ كسى است كه بسيار توبه مى كند و به بندگى خدا بر مى گردد.

حفيظ كسى است كه حدود الهى را حفظ مى كند.

مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بدل بعد از بدل و تابع براى كلّ است و مى تواند بدل از موصوف «اوّاب» و «حفيظ» باشد ولى نمى تواند در حكم «اوّاب» و «حفيظ» باشد چون براى «من» موصول صفت

آورده نمى شود و هيچ يك از موصولها جز الّذي موصوف واقع نمى شود، و ممكن است مبتدا باشد و خبرش را يقال لهم ادخلوها بسلام، بگيريم چرا كه «من» در حكم جمع است.

بِالْغَيْبِ در اعراب اين كلمه سه قول است:

1- حال از مفعول [مقدّر] كه (خشية) است باشد يعنى از خدا بترسد در حالى كه غايب است.

2- صفت براى مصدر «خشية» باشد يعنى از خدا مى ترسد ترسيدنى كه همراه با غايب بودن است تا آن جا كه از عقاب او مى ترسد در حالى كه غايب است.

3- حال براى فاعل باشد يعنى در حالى كه او در خلوت است و هيچ كس او را نمى بيند.

وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ با قلبى كه به بندگى خدا روى آورده، وارد آخرت مى شود.

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمنين به آنان گفته مى شود وارد بهشت شويد در حالى كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 116

عذاب در امانيد، يا در حالى كه خدا و فرشتگان بر شما سلام مى كنند.

ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ آن روز روزى است كه جاودانگى [در بهشت ماندن ] مقدّر شده است مانند ادخلوها خالدين، يعنى وارد بهشت شويد در حالى كه هميشه ماندن مقدّر شده است.

لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها هر چه اراده كنند و از انواع نعمتها كه در بهشت بخواهند در اختيارشان است.

وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ بلكه بيش از آنچه بخواهند در نزد ما برايشان وجود دارد از نعمتهايى كه به دلشان خطور نكرده است يا بيش از مقدارى كه استحقاق دارند.

[سوره ق (50): آيات 36 تا 45] ..... ص : 116

اشاره

وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ (36) إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ

(37) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (38) فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40)

وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (41) يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ (42) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ (43) يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ (44) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ (45)

ترجمه: ..... ص : 116

چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم، اقوامى كه از آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 117

قوى تر بودند، و شهرها (و كشورها) را گشودند، آيا راه فرارى وجود دارد؟. (36)

در اين تذكّرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد و حضور يابد. (37)

ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز (شش دوران) آفريديم و هيچ گونه رنج و تعبى به ما نرسيد (با اين حال چگونه زنده كردن مردگان براى ما مشكل است؟). (38)

در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش، و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور. (39)

و در بخشى از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجده ها! (40)

گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد. (41)

روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز روز خروج است. (42)

ماييم كه زنده مى كنيم، و مى ميرانيم، و بازگشت تنها به سوى ماست. (43)

روزى كه

زمين از روى آنها شكافته مى شود و بسرعت (از قبرها) خارج مى شوند، و اين جمع كردن براى ما آسان است. (44)

ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم و تو مأمور به مجبور ساختن آنها نيستى، بنا بر اين به وسيله قرآن كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكّر ساز. (45)

تفسير: ..... ص : 117

فَنَقَّبُوا راهها را در شهرها فتح كردند، اصل «نقّبوا» از «نقب» به معناى راه است، يعنى شهرها را فتح كرده و درباره امور آنها گفتگو كردند. حرث بن حلزه مى گويد:

نقّبوا فى البلاد من حذر المو ت و جالوا فى الأرض كلّ مجال «1»

«فاء» در «فنقّبوا» براى سببيّت از هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً، است، يعنى قدرت زيادشان آنها را بر فتح شهرها توانا ساخت و ممكن است به اين معنى باشد كه اهل مكّه در

__________________________________________________

1- شعر از حرث بن كلده است. در راههاى شهرها رفتند و براى فرار از مرگ و ترس از آن به تفتيش و جستجوى پناهگاه و راه فرار پرداختند و در اطراف زمين به هر درى زدند. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 390،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 118

شهرهاى آن زمانها فتحهايى كردند. آيا آنها از خدا يا از مرگ، راه گريزى دارند تا براى خود نظير آرزوهاى آنان داشته باشند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى در آنچه خبر دادم تذكار و عبرت گيرى است براى كسى كه قلب گيرنده و نگهدارنده اى دارد زيرا كسى كه قلبش حقايق را نمى گيرد و در خود نگاه نمى دارد گويى قلب ندارد. از ابن عباس روايت شده مقصود از قلب در اين جا عقل است «1».

أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ يا اين كه گوش فرا دهد و بشنود در حالى

كه شاهد و حاضر و هوشيار باشد زيرا كسى كه ذهنش حاضر نيست مانند شخص غايب است «2»، يا در حالى كه او مؤمن و شاهد صحّت آن است و اين كه وحى الهى است.

لُغُوبٍ به معناى ملال و خستگى است خداوند در اين آيه يهوديان را تكذيب كرده كه گفتند خداوند در روز شنبه پس از آفرينش جهان استراحت كرده است.

فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ بر گفتار مشركان در مورد انكار بعثت و تكذيبت صبر كن تا خدا گشايشى بدهد.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ تسبيح، هم بر معناى ظاهرش و هم بر نماز حمل مى شود بنا بر اين نماز پيش از طلوع خورشيد نماز صبح و پيش از غروب نماز ظهر و عصر است.

وَ مِنَ اللَّيْلِ مقصود نماز مغرب و عشا است.

بعضى گفته اند منظور از «وَ مِنَ اللَّيْلِ» نماز شب است و نماز مغرب و عشا نيز در آن داخل است.

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، القلب هنا العقل.

2- سعدى مى گويد:

هرگز وجود حاضر غايب شنيده اى من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است

مصراع اول به صورت تتابع اضافت خوانده شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 119

وَ أَدْبارَ السُّجُودِ تسبيح بعد از نمازهاست و گاه از ركوع و سجود به نماز تعبير مى كنند و گفته شده: منظور از آنها نافله هاى پس از نماز مغرب است.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ دو ركعت نماز پيش از نماز صبح است. روايت شده كه هر كس آن دو ركعت را پس از نماز مغرب و پيش از حرف زدن بخواند نمازش در عليّين نوشته مى شود «1».

«ادبار» جمع «دبر» است و به كسر همزه نيز قرائت شده كه از ادبرت الصّلاة، هر گاه نماز پايان

يابد، گرفته شده است و معنايش سپرى شدن سجده است چنان كه كسى بگويد، آتيك خفوق النّجم، هنگام پنهان شدن ستاره نزدت مى آيم.

وَ اسْتَمِعْ خبرهايى كه از حال روز قيامت به تو مى دهد گوش كن، اين كلمه دلالت بر ترسناك بودن مخبر منه و قيامت دارد.

يَوْمَ يُنادِ منصوب است به فعلى كه ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ بر آن دلالت دارد، يعنى روزى كه ندا دهنده ندا مى دهد مردگان از قبرهايشان بيرون مى آيند.

يَوْمَ يَسْمَعُونَ بدل از «يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ» است و منادى اسرافيل است كه در صور مى دمد و فرياد مى كند اى استخوانهاى پوسيده و اعضاى از هم جدا شده و گوشتهاى از هم پاشيده خدا به شما امر مى كند كه براى فيصله حكم در نقطه اى نزديك صخره بيت المقدس كه نزديكترين نقاط زمين به آسمان است، جمع شويد.

الصَّيْحَةَ منظور از «صيحه» دميدن دوم اسرافيل در صور است، بِالْحَقِّ متعلّق به «صيحه» است و مقصود از آن برانگيخته شدن و حشر مردگان براى دريافت جزاى اعمال است.

ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ آن روز روز بيرون شدن از قبرها به زمين موقف است.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ ما مردم را زنده نموده و پس از زنده شدن مى ميرانيم و در

__________________________________________________

1-

روى انّ من صلّاها بعد المغرب قبل ان يتكلّم كتبت صلوته فى عليّين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 120

روز قيامت بازگشت آنها به ماست.

يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ «تشقّق» با ادغام «تاء» در «شين» و حذف «تاء» قرائت شده است، يعنى زمين براى آنان شكافته مى شود و بسرعت و بى درنگ از زمين بيرون مى آيند.

تَشَقَّقُ حال براى ضمير مجرور در «عنهم» است. و «حشر» گرد آمدن در بازار از هر سو مى باشد.

عَلَيْنا يَسِيرٌ مقدّم شدن

ظرف «علينا» بر فعل دلالت بر اختصاص مى كند يعنى چنين كار بزرگى جز براى كسى كه قدرتش عين ذاتش است ممكن نيست كه هيچ كارى مانع او از كار ديگر نمى شود.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ اين آيه براى منكران تهديد و براى پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله دلدارى و تسلّاى خاطر است.

وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ تو بر آنها تسلّط ندارى كه به ايمان آوردن مجبورشان كنى و تنها دعوت كننده و بيم دهنده اى مانند اين آيه: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ «تو مسلّط بر آنها نيستى كه مجبورشان (بر ايمان) كنى». (غاشيه/ 22) گويند جبره و اجبره على الأمر (او را به آن كار مجبور كرد) «على» در آيه مانند اين گفته است هو عليهم، هر گاه آن شخص سرپرست و صاحب اختيارشان باشد.

مَنْ يَخافُ وَعِيدِ مانند اين گفته خداست إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها «كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند». (نازعات/ 45) و خداوند ياد آورى و تذكار را به صاحبان خشيت اختصاص داده چرا كه تذكار فقط به حال آنها سودمند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 121

سوره ذاريات ..... ص : 121

اشاره

اين سوره مكّى است و شصت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 121

در حديث ابىّ بن كعب آمده كه هر كس سوره ذاريات را بخواند به عدد هر بادى كه در عالم مى وزد ده حسنه به او داده مى شود «1». و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره ذاريات را در شب يا روز بخواند خداوند زندگى او را اصلاح مى كند و روزى فراوان به او مى دهد و قبرش را با چراغى نورانى روشن مى كند كه تا روز قيامت درخشش دارد «2».

[سوره الذاريات (51): آيات 1 تا 14] ..... ص : 121

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً (1) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (2) فَالْجارِياتِ يُسْراً (3) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (4)

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5) وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ (6) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (7) إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ (9)

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ (11) يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ (12) يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الذاريات اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد كلّ ريح هبّت و جرت فى الدّنيا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام و من قرأها فى يوم او ليلة اصلح اللَّه له معيشته و اتاه برزق واسع و نور له فى قبره بسراج يزهر الى يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 122

ترجمه: ..... ص : 122

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

سوگند به بادهايى كه ابرها را به حركت در مى آورند (و گرد و غبار و بذرهاى گياهان را). (1)

و سپس سوگند به ابرهايى كه بار سنگينى (از باران) با خود حمل مى كنند. (2)

و سپس سوگند به كشتيهايى كه به آسانى در حركت مى آيند. (3)

و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند. (4)

(آرى سوگند به همه اينها) كه آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است. (5)

و بدون شك جزاى اعمال واقع شدنى است. (6)

قسم به آسمان كه داراى راهها و ستارگان زيباست. (7)

كه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد. (8)

كسانى از ايمان به آن (روز جزا) منحرف مى شوند كه از قبول حق سرباز مى زنند. (9)

كشته شوند دروغگويان (مرگ بر آنها!). (10)

همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند. (11)

و پيوسته سؤال مى كنند روز جزا چه موقع است؟ (12)

(آرى)

همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند. (13)

بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد!. (14)

تفسير: ..... ص : 122

وَ الذَّارِياتِ بادهاست زيرا خاك و ديگر چيزها را در هوا مى پراكند چنان كه گفته مى شود: تذروه الرّياح، بادها آن را به هوا مى برند و به صورت ادغام «تاء» در «ذال» نيز قرائت شده است.

فَالْحامِلاتِ وِقْراً ابرهايى كه باران به همراه دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 123

فَالْجارِياتِ كشتيها، «يسرا» به آسانى در حركتند.

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً فرشتگانى هستند كه بارانها و روزيها و ديگر چيزها را تقسيم مى كنند يا مأمور به تقسيم آنهايند. اين تفسير از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده، و از ابن عبّاس و مجاهد روايت شده كه تقسيم امور بندگان خدا بر عهده فرشتگان است، جبرئيل مأمور سخت گيرى و بلاست، ميكائيل مأمور رحمت است، عزرائيل مأمور گرفتن جانهاست، اسرافيل مأمور دميدن [در صور] است.

بعضى گفته اند منظور از «جاريات يسرا» سيّارات هفتگانه اند.

خداوند سبحان به اشياء ياد شده سوگند ياد كرده به اين دليل كه همگى آنها بر يگانگى خدا و حكمت بديع و قدرت بى منتهاى او دلالت دارند. از ائمه عليهم السّلام روايت شده كه هيچ كس حق ندارد كه جز به خدا سوگند ياد كند و تنها خداست كه حق دارد به هر يك از آفريدگانش سوگند ياد كند «1».

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ «إِنَّما تُوعَدُونَ» جواب قسم، و «ماء» موصوله يا مصدريّه است. و آنچه وعده داده شده بعث و زنده شدن است. و «لصادق» به معناى صاحب صدق است مانند عيشة راضية.

وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ «دين» جزايى است كه واقع خواهد شد يعنى موجود خواهد شد.

الْحُبُكِ راههاست مانند راهى

(موج گونه) كه با وزش باد در زمين ماسه اى و در آب ايجاد مى شود. و همچنين مجعّد كردن مو، اثرى است كه از پيچاندن و خميده كردن مو به وجود مى آيد و صفت (محبوكه) را براى درع و زره مى آورند زيرا حلقه هاى آن نظير راههاست، از حسن نقل شده كه منظور از «حبك» ستارگان آسمان است، از على عليه السّلام روايت شده كه منظور از «حبك» زيبايى و آراستگى آسمان

__________________________________________________

1- و

عنهم عليهم السلام لا يجوز لأحد ان يقسم الّا باللّه و له عزّ اسمه ان يقسم بما يشاء من خلقه.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 124

است و ممكن است ستارگان آسمان را زينت دهند چنان كه رنگرز راههاى لباس را رنگ مى كند.

الْحُبُكِ جمع «حباك» است مانند مثال و مثل و «حبيكه» مانند طريقه است.

إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ منظور گفتار مشركان درباره پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه او را شاعر و ساحر و مجنون خواندند و درباره قرآن گفته اند كه سحر و آينده گويى و داستانهاى نخستين است.

از قتاده روايت شده كه منظور از قول مختلف اين است كه بعضى از شما (پيامبر را) تصديق و بعضى تكذيب مى كنيد بعضى منكر نبوّت او مى شويد و بعضى اقرار مى نماييد.

يُؤْفَكُ عَنْهُ ضمير «عنه» به پيامبر يا قرآن بر مى گردد يعنى از پيامبر يا قرآن روى مى گرداند آن كس كه روى بگرداند آن هم روى گرداندنى كه مهمتر و شديدتر از آن وجود ندارد مانند گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله،

لا يهلك على اللَّه الا هالك،

از سوى خدا به هلاكت نمى رسد جز هلاك شونده. و گويند مقصود اين است كه هر كس در علم سابق خداوند

از خير روگردان بوده از پيامبر يا قرآن روى مى گرداند و ممكن است ضمير «عنه» به «إِنَّما تُوعَدُونَ» برگردد به اين معنى كه از اقرار به امر قيامت روى مى گرداند كسى كه روى گردان است.

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ نفرينى است بر مشركان و اصل آن نفرين به هلاكت و كشته شدن است، آن گاه جايگزين «لعن» و «قبح» شده يعنى لعنت بر دروغگويان كه سخنان نادرست را فرض مى كنند و آنها صاحبان گفتار مختلف هستند، و لام در «الخرّاصون» اشاره به مشركان است و گويى فرموده، قتل هؤلاء الخرّاصون الذين هم فى غمرة، لعنت و مرگ بر اين دروغگويان كه در نادانى فرو رفته و از آنچه بدان امر شده اند غافلند.

يَسْئَلُونَ مى پرسند و مى گويند أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ روز جزا چه وقت است؟ يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 125

قيامت كى واقع مى شود.

يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزى كه در آتش دوزخ سوخته و عذاب مى شوند و فتين به معناى حرارت از همين مادّه است زيرا سنگ آن گويى مى سوزاند.

در اعراب «يوم» سه قول است:

1- در ظاهر اعرابش فتح باشد چون به اسم مبنى اضافه شده ولى محلّا مرفوع باشد بنا بر اين كه هو يومهم يفتنون، باشد.

2- منصوب به فعل مقدّر باشد كه «يسئلون» بر آن دلالت مى كند يعنى، يقع فى ذلك اليوم، در آن روز واقع مى شود.

3- در اصل به فعل مقدّر «يقع» منصوب باشد.

ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ محلّا حال است يعنى اين سخن به آنان گفته مى شود: هذا العذاب هو الّذى كنتم به تستعجلون «هذا» مبتدا، و «الذى» خبر آن است، يعنى اين عذاب همان است كه در دنيا با مسخره و تكذيب در ديدن آن شتاب

مى كرديد.

[سوره الذاريات (51): آيات 15 تا 23] ..... ص : 125

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (15) آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ (16) كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (18) وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)

وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21) وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (22) فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (23)

ترجمه: ..... ص : 125

پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند. (15)

و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 126

از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند. (16)

آنها كمى از شبها را مى خوابيدند. (17)

و در سحرگاهان استغفار مى كردند. (18)

و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود. (19)

و در زمين آياتى براى طالبان يقين است. (20)

و در وجود خود شما (نيز آياتى است) آيا نمى بينيد؟! (21)

روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى شود. (22)

سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همان گونه كه شما سخن مى گوييد. (23)

تفسير: ..... ص : 126

آخِذِينَ ما آتاهُمْ يعنى نعمتها و بخششهايى كه پروردگارشان به آنها بدهد دريافت مى كنند و از آن خشنودند.

إِنَّهُمْ كانُوا آنان در دنيا كه دار تكليف است كارهايشان را بخوبى انجام دادند و آيه بعد «محسنين» را تفسير مى كند و «ما» در «ما يَهْجَعُونَ» زايده است يعنى كمى از شب را مى خوابيدند و اين در صورتى است كه «قليلا» ظرف باشد و ممكن است صفت براى مصدر باشد يعنى هجوعا قليلا، خوابى اندك و ممكن است «ما» مصدرى يا موصوله باشد يعنى كانوا قليلا من اللّيل هجوعهم، خوابشان در مقدار كمى از شب بود، يا ما يهجعون فيه، آن زمانى كه در شب مى خوابيدند كم بود، در اين صورت «ما يَهْجَعُونَ» فاعل «قليلا» مى باشد و در اين تعبير انواع مبالغه در لفظ «هجوع» وجود دارد و آن گريختن از خواب شب است.

شاعر مى گويد:

قد حصّت البيضة رأسى فما اطعم نوما غير تهجاع «1»

قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ اندكى از شب و «ماء» زايده در

«ما يهجعون» تأكيد جمله است:

__________________________________________________

1- بس كه در جنگها كلاه خود بر سر نهادم موى سرم را سترد و جز خواب اندك و چرت زدن از خواب لذّت نمى برم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 127

خداوند آنها را توصيف كرده كه شب را با عبادت سپرى مى كنند، و چون به سحرگاهان در آيند مشغول استغفار مى شوند، گويى شب گذشته خلافهايى مرتكب شده اند.

هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ آنان هستند كه اختصاصا استغفار مى كنند چون استغفارشان دوام دارد.

«سائل» سگى است كه از مردم درخواست مى كند «محروم» كسى است كه به سبب عفّتش مردم او را بى نياز مى دانند و محرومش مى كنند. از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده: «مسكين آن كسى نيست كه يك وعده يا دو وعده غذا خوردن يا يك خرما و دو خرما ندارد. عرض كردند: پس مسكين كيست؟ فرمود كسى است كه چيزى ندارد و به او صدقه نمى دهند» «1». گفته شده مسكين شخص پيشه ورى است كه مال او نموّ و رشد ندارد [سودى به او نمى رسد].

وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ در زمين نشانه هايى است كه بر وجود صانع متعال و قدرت بى منتها و حكمت بى نظير او دلالت مى كند اين نشانه هاى موجود در زمين عبارتند از زمينهاى هموار، كوه، خشكى، دريا، انواع گياهان و درختان و ميوه جات با رنگها و مزه ها و بوهاى گوناگون كه مطابق نيازها و منافع و مصالح ساكنين زمين است و انواع حيوانات با صورتها و شكلهاى مختلف كه در كرانه هاى زمين رشد مى كنند و ديگر موجودات بديع الهى.

لِلْمُوقِنِينَ براى يكتا پرستانى كه با چشم بصيرت در آنها مى انديشند.

وَ فِي أَنْفُسِكُمْ در آغاز احوال نفوستان و دگرگونى آن از حالى به حالى

و شگفتيهاى خلقت و حكمتهاى نو ظهورى كه در ظاهر و باطن نفس تعبيه كرده

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله، ليس المسكين الّذى تردّه الأكلة و الأكلتان و التمرة و التمرتان قالوا فمن هو؟ قال الذى لا يجد و لا يصدّق عليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 128

امورى هست كه موجب سرگشتگى عقول مى شود و تنها معانى ظريفى كه درباره دلها نقل شده و زبانها و نطق و مخارج حرفها و صورتها و طبيعتها و رنگهاى مختلف در هر انسان و شنيدن و ديدن و ديگر اعضا و انواع حكمتى كه در آنها قرار داده شما را بس است.

و فى كلّ شي ء له آية تدلّ على انّه واحد «1»

وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ منظور از رزق، باران است چرا كه باران سبب پيدايش روزيها مى شود.

وَ ما تُوعَدُونَ مقصود از آنچه وعده داده شده بهشت است، يا منظور اين است كه تمام آنچه در دنيا به عنوان روزى به شما داده مى شود و آنچه در آخرت به شما وعده داده شده در آسمان نوشته و مقدّر شده است.

مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ در قرائت «مثل» سه قول است: 1- رفع و صفت براى حق يعنى حقّ مثل نطقكم، نظير نطق شما، حق است. 2- نصب بنا بر اين كه حقّ حقّا مثل نطقكم، باشد. 3- فتح چون به اسم غير متمكّن «ما كه مبنى است» اضافه شده است.

«ما» به تصريح خليل (نحوى) زايده است و نظير اين گفته عرب است انّ هذا لحقّ كما انّك ترى و تسمع و مانند ما انّك هاهنا مى باشد. در مرجع ضمير «انّه» سه قول است: 1- به آيات و رزق ياد شده

برگردد. 2- به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله برگردد. 3- به لما توعدون برگردد و معناى جمله اين است كه اين مطلب در صدق و تحقّق مانند چيزهايى است كه بالضروره مى دانيد.

[سوره الذاريات (51): آيات 24 تا 30] ..... ص : 128

اشاره

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (24) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (25) فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (27) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ (28)

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (29) قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30)

__________________________________________________

1- براى وجود خدا در هر چيزى نشانه اى است كه بر يگانگى او دلالت مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 129

ترجمه: ..... ص : 129

آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟. (24)

در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما كه جمعيّتى ناشناخته ايد! (25)

و به دنبال آن پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريانى را براى آنها آورد). (26)

و آن را نزديك آنها گذارد (ولى با تعجّب ديد كه دست به سوى غذا نمى برند) گفت: آيا شما غذا نمى خوريد؟ (27)

از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را به تولّد پسرى دانا و هوشيار بشارت دادند. (28)

در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجّب) فرياد مى كشيد و به صورت خود زد و گفت: (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه) پير زنى نازا هستم؟! (29)

گفتند: پروردگارت چنين گفته است، و او حكيم و داناست. (30)

تفسير: ..... ص : 129

هَلْ أَتاكَ بيان تمجيد و عظمت اين داستان و هشدارى است كه پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله از آن آگاه نبود و از طريق وحى آگاه شد.

ضَيْفِ هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع به كار مى رود مانند «صوم و فطر» چرا كه ضيف در اصل مصدر «ضافه» است و آنها را «ضيف» ناميدند زيرا به صورت ضيف و مهمان بودند و ابراهيم عليه السّلام آنها را كه دوازده فرشته بودند مهمانى كرد و به قولى هشت و به قولى سه فرشته بودند، اطلاق «مكرمين» بر فرشتگان به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 130

دو دليل است: 1- براى اين كه ابراهيم عليه السّلام شخصا از آنان پذيرايى كرد و با شتاب به ضيافت آنها

پرداخت. 2- براى اين كه آن فرشتگان در پيشگاه خدا محترم بودند.

إِذْ دَخَلُوا در نصب اين كلمه دو وجه است:

1- منصوب به «مكرمين» است در صورتى كه اكرام آنها به وسيله ابراهيم باشد.

2- منصوب به «ضيف» باشد كه معناى فعل دارد.

«سلاما» مصدرى است كه جانشين فعل شده و اصل آن نسلّم عليك سلاما، است و «سلام» به معناى عليكم سلام است و عدول به رفع شده تا بر ثبات سلام دلالت كند و گويى قصد كرده تا با تمسّك به ادب پروردگار بر آنها درودى نيكوتر از درود آنها بگويد.

«سلام» «سلم» نيز قرائت شده است چنان كه در سوره هود آمده است «1».

قَوْمٌ مُنْكَرُونَ يعنى به خودش گفت اينان قومى هستند كه آنها را نمى شناسيم.

فَراغَ إِلى أَهْلِهِ پس پنهان از ميهمانان به نزد خانواده اش رفت، يكى از نشانه هاى ادب ميزبان اين است كه كار خود را پنهان بدارد و بدون اين كه مهمان بفهمد به پذيرايى اقدام كند از بيم آن كه مبادا مهمان مانع از كار او شود.

از قتاده روايت شده كه تمام مال و ثروت ابراهيم و پيامبر خدا، گاو بود پس براى مهمانان گوساله اى آورد.

أَ لا تَأْكُلُونَ همزه در «أ لا» براى انكار است و غذا نخوردن را بر آنان نپسندند يا آنها را به غذا خوردن وا مى داشت فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً از ابن عباس روايت شده: به دل ابراهيم گذشت كه آنها فرشتگانى هستند كه براى عذاب فرستاده شده اند.

__________________________________________________

1- وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ. قالوا سلاما، سلم و سلام قرائت شده است مانند: حرم و حرام، كشّاف، ج 2،

ص 409- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 131

وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ به پسرى كه دانا و پيامبر است يعنى او را به اسحق مژده دادند.

از مجاهد روايت شده كه منظور از آن پسر، اسماعيل بوده است.

«فِي صَرَّةٍ» با فريادى، اين كلمه از صرّ الجندب و صرّ القلم و الباب به معناى صداى ملخ و قلم و در، است يعنى زن ابراهيم فريادكنان آمد، جمله در محلّ حال است.

از حسن روايت شده كه زن ابراهيم به خانه خود آمد و در گوشه اى بود و به آنها نگاه مى كرد و چون حرارت خون را در خود احساس كرد بر اثر حياء سيلى به صورت خود زد و گويند با اطراف انگشتها به پيشانى خود زد همان كارى كه شخص شگفت زده مى كند و گفت من پير زنى نازا هستم چطور فرزندى مى زايم.

قالُوا كَذلِكَ مانند همان سخنى كه گفتيم و از آن خبر داديم.

قالَ رَبُّكِ يعنى ما تو را از كار خدا خبر مى دهيم و خدا بر آنچه شما بعيد مى شماريد قادر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 133

جزء بيست و هفتم از سوره ذاريات آيه 31 تا سوره حديد آيه 29

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 135

[سوره الذاريات (51): آيات 31 تا 40] ..... ص : 135

اشاره

قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (33) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35)

فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (37) وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38) فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ

وَ هُوَ مُلِيمٌ (40)

ترجمه: ..... ص : 135

(ابراهيم) گفت: پس مأموريت شما چيست اى فرستادگان (خدا)؟. (31)

گفتند ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شده ايم. (32)

تا بارانى از «سنگ- گل» بر آنها بفرستيم. (33)

سنگهايى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان شده است! (34)

ما تمام مؤمنانى را كه در آن شهرها (ى قوم لوط) زندگى مى كردند (قبل از نزول بلا) خارج كرديم. (35)

و جز يك خانواده با ايمان در تمام آنها نيافتيم! (36)

و در آن (شهرهاى بلا ديده) نشانه اى روشن براى كسانى كه از عذاب دردناك مى ترسند بجاى گذارديم. (37)

در (زندگى) موسى نيز نشانه و درس عبرتى بود، هنگامى كه او را به سوى فرعون با دليل آشكار فرستاديم. (38)

امّا او با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 136

اين مرد يا ساحر است يا ديوانه! (39)

ما او و لشكريانش را گرفتيم و در دريا پرتاب كرديم، در حالى كه در خور سرزنش بود. (40)

تفسير ..... ص : 136

چون ابراهيم دانست كه آنان فرستادگان خدايند گفت:

قالَ فَما خَطْبُكُمْ يعنى كار شما چيست و چه مى خواهيد.

«لِلْمُسْرِفِينَ» خدا آن قوم را اسرافكار ناميد چنان كه آنها را متجاوز خواند چرا كه در گناهان اسراف و زياده روى كردند و گناه را از حدّ گذراندند.

فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها يعنى هر كس در شهرهاى قوم لوط بود بيرون رانديم و از شهرها به سبب معلوم بودن آنها اسمى نبرده است و اين آيه دلالت دارد بر اين كه ايمان و اسلام در حقيقت يكى است و هر دو صفت ستوده اند، ايمان تصديق به چيزى است كه خدا تصديق كردن آن را واجب فرموده و اسلام تسليم شدن در برابر چيزهايى است كه خدا انسانها

را بدان ملزم ساخته است.

غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ منظور از «بيت» حضرت لوط و دخترانش است كه خدا آنها را به صفت ايمان و اسلام توصيف كرده است و به قولى لوط و خاندانش كه نجات يافتند سيزده نفر بودند.

وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً يعنى علامتى در آن بر جاى نهاديم كه خائفان از خدا از آن عبرت مى گيرند نه كسانى كه دلهايشان را قساوت گرفته است.

وَ فِي مُوسى عطف است بر «وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ يعنى فرعون روى گرداند چون متّكى به قدرت لشكريانش بود.

وَ قالَ: ساحِرٌ، و گفت: موسى ساحر است، در حالى كه فرعون بر اثر كفر مورد ملامت است.

ُلِيمٌ»

حال براى ضمير «هو» است، يعنى فرعون با كفر و انكار و سركشى كه دارد مورد ملامت و سرزنش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 137

[سوره الذاريات (51): آيات 41 تا 60] ..... ص : 137

اشاره

وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (41) ما تَذَرُ مِنْ شَيْ ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (42) وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ (43) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (44) فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ (45)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (46) وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48) وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (49) فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (50)

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (51) كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52) أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ

بِمَلُومٍ (54) وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (55)

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56) ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (57) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (58) فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ (59) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (60)

ترجمه: ..... ص : 137

همچنين در سرگذشت عاد آيتى است در آن هنگام كه تند بادى بى باران بر آنها فرستاديم. (41)

كه از هر چيزى مى گذشت آن را رها نمى كرد تا همچون استخوانهاى پوسيده كند! (42)

و نيز در سرگذشت قوم ثمود عبرتى است در آن هنگام كه به آنها گفته شد مدّتى كوتاه متمتّع باشيد (سپس منتظر عذاب). (43)

آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 138

صاعقه آنها را فرو گرفت در حالى كه (خيره خيره) نگاه مى كردند (بى آن كه قدرت بر دفاع داشته باشند). (44)

آنها چنان بر زمين افتادند كه قدرت قيام نداشتند و نتوانستند از كسى يارى طلبند! (45)

همچنين قوم نوح را قبل از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقى بودند. (46)

ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى بخشيم! (47)

و زمين را گسترديم، و چه خوب گستراننده ايم. (48)

و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكّر شويد. (49)

پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم. (50)

و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم. (51)

اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند او ساحر است يا ديوانه!

(52)

آيا يكديگر را به آن سفارش مى كردند (كه عموما چنين تهمتى را بزنند) نه، بلكه آنها قومى طغيانگرند! (53)

حال كه چنين است از آنها روى بگردان و تو هرگز در خور ملامت نخواهى بود. (54)

و پيوسته تذكّر بده، زيرا تذكّر براى مؤمنان سودمند است. (55)

من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند [و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند]. (56)

هرگز از آنها نمى خواهم كه به من روزى دهند، و نمى خواهم مرا اطعام كنند. (57)

خداوند روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است. (58)

براى كسانى كه ستم كردند سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقوام ستمگر پيشين) بنا بر اين عجله نكنند. (59)

واى بر آنها كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود. (60)

تفسير: ..... ص : 138

الْعَقِيمَ بادى است كه خيرى در پى ندارد نه ابرى ايجاد مى كند و نه درختى را بارور مى سازد «1» و نه بهره اى دارد چرا كه بادى نابود كننده است.

__________________________________________________

1- يكى از فوايد باد بارور كردن و به هم پيوند دادن پاره ابرهاست، خداوند مى فرمايد: وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 139

كَالرَّمِيمِ مانند استخوان و گياه يا چيز ديگرى كه از هم پاشيده و فرسوده شده باشد.

تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ اين جمله را قول خداوند: تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ «سه روز در خانه هاتان متمتع شويد». (هود/ 65) تفسير مى كند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ پس از گذشت سه روز صاعقه آنها را فرو گرفت.

«صاعقه» «صعقه» نيز قرائت شده و به معناى مرّه است از صعقتهم الصّاعقة، وَ هُمْ يَنْظُرُونَ در حالى كه آنها آشكارا به آن مى نگريستند.

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ اين جمله

مانند گفتار خداوند است: فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ، «و در خانه هايشان به روى افتادند و مردند» (هود/ 67). يعنى بر اثر آن زمين خوردن نتوانستند برپا خيزند.

وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ كسى مانع عذاب از آنها نشد.

وَ قَوْمَ نُوحٍ يعنى قوم نوح را هلاك كرديم چرا كه هلاكت قوم عاد و ثمود كه قبل از آن آمده بر آن دلالت دارد.

بَنَيْناها يعنى آسمان را بر افراشتيم.

«بايد» با قدرت، «ايد» و «اد» هر دو به معناى قدرت است.

وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ما قدرت داريم اين كلمه از «وسع» به معناى توان و قدرت است.

از حسن روايت شده «لموسعون» يعنى رزق را به وسيله باران بر مردم توسعه مى دهيم.

فَرَشْناها روزى را مى گسترانيم.

__________________________________________________

لواقح، «ما بادها را براى تلقيح (ابرها و به هم پيوستن و بارور ساختن آنها) فرستاديم» سپس مى فرمايد: به دنبال باد از آسمان آبى نازل كرديم الخ. و سخن بعضى از دانشمندان معاصر را مبنى بر اين كه منظور آيه جابجا كردن گرده هاى نر است تا گياهان بارور شوند نمى توان صد در صد پذيرفت چون (فاء) در فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً، تفريعى است. نمونه، ج 11، ص 60 و 61- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 140

فَنِعْمَ الْماهِدُونَ ما اين كار را براى منفعت آفريدگان انجام مى دهيم نه براى جلب منفعتى يا دفع ضررى.

وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ از هر يك از حيوانات، دو جفت نر و ماده آفريديم.

از حسن روايت شده كه زوج و جفت آسمان و زمين، شب و روز، خشكى و دريا و خورشيد و ماه است و چيزهاى ديگرى را برشمرد و گفت: هر دو تاى از آنها جفت است و خدا يكى است كه مانندى

ندارد.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ يعنى تمام اين كارها را كه ساختن آسمان و گستردن زمين و آفريدن جفتهاست انجام داديم كه شما يادآور (قدرت) خدا شويد و آفريدگار را بشناسيد و او را بپرستيد.

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ پس به سوى خدا بگريزند، يعنى بجاى معصيت و عذاب خدا به بندگى و ثواب الهى با يگانه دانستن و خالص ساختن عبادت براى او، روى بياوريد.

إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ خداوند در هنگام امر به بندگى و نهى از شرك، اين آيه را تكرار فرموده تا اعلام كند كه علم و عمل به هم پيوسته اند و انسان با جمع ميان علم و عمل رستگار مى شود.

«كَذلِكَ» يعنى كار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز مانند ديگر پيامبران است. «ذلك» اشاره به اين است كه اقوام ياد شده پيامبران را تكذيب مى كرده و مى گفتند اين پيامبر جادوگر و ديوانه است.

ما أَتَى الَّذِينَ تفسير و شرح مطلبى است كه بطور اجمال گفته شد.

أَ تَواصَوْا بِهِ ضمير «به» به قول بر مى گردد يعنى آيا اوّلين و آخرين به اين قول سفارش كرده اند به طورى كه همه به اتفاق آن را گفته باشند.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ يعنى آنها يكديگر را به اين قول سفارش نمى كردند زيرا اوّلين و آخرين در يك زمان با هم ملاقات نكرده اند بلكه طغيان و سركشى تنها علّتى است كه آنها را گرد آورده و به اين كار وا داشته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 141

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ بنا بر اين از كسانى كه آنها را دعوت كرده اى و پاسخ مثبت نداده اند روى بگردان و در اين اعراض ملامتى بر تو نيست. پس از اين كه در تبليغ رسالت و دعوت

خويش سعى و تلاش كرده اى.

وَ ذَكِّرْ يادآورى و موعظه را رها نكن چرا كه يادآورى براى مؤمنانى كه موحّد و خدا شناسند سودمند است.

از على عليه السّلام روايت شده كه چون «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» نازل شد بر ما سخت آمد و چون و «ذكّر» نازل گشت دلخوش شده و آرامش يافتيم.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ جنّ و انس را نيافريدم مگر براى عبادت و از تمامشان جز عبادت چيزى نخواستم، و مقصود از آفرينش جنّ و انس اين بوده كه آنها را در معرض ثواب قرار دهم و آن جز با انجام عبادات به دست نمى آيد.

ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ يعنى در فراهم ساختن روزى و زندگانى آنها از آنان كمك نمى خواهم بلكه روزى آنها را به مقدارى كه مصلحتشان در آن است به آنها عطا مى كنم.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ نمى خواهم كه يك نفر از آفريدگانم را روزى بدهند و خداوند به اين دليل روزى دادن آفريدگان را به ذات خود نسبت داده است كه تمام آفريدگان عيال و روزى خور اويند و هر كس عائله شخصى را روزى دهد گويى خود آن شخص را روزى داده است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ خداست كه تمام آفريدگان و بندگانش را روزى مى دهد و نياز به ياور و معين ندارد.

«ذُو الْقُوَّةِ» خداوندى كه ناتوانى و سستى در ذات كبريايى او راه ندارد.

«الْمَتِينُ» كسى است كه سخت نيرومند و بر هر كارى تواناست، گويند، متن متانة، يعنى او بسيار نيرومند است.

«ذَنُوبِ» سطل بزرگ است و اين نوعى تمثيل است و اصل آن در مورد سقّاهايى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 142

است كه آب

را تقسيم مى كنند و به اين يكى سطلى و به آن يكى سطلى پر از آب مى دهند.

شاعر مى گويد:

لنا ذنوب و لكم ذنوب فان أبيتم فلنا القليب «1»

معناى آيه اين است، براى كسانى كه با تكذيب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ستم كرده اند بهره اى از عذاب هست مانند بهره اى كه ياران و نظايرشان در قرنهاى مهلك گذشته داشتند بنا بر اين در فرود آمدن عذاب شتاب نكنيد چرا كه آنها را رها نخواهم ساخت.

مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ منظور روز قيامت است.

__________________________________________________

1- يك دلو پر آب از آن ما و يك دلو از آن شما و اگر امتناع ورزيديد همه چاه آب از آن ماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 143

سوره طور ..... ص : 143

اشاره

اين سوره مكّى است. به نظر علماى كوفه و شام چهل و نه آيه و به نظر علماى بصره چهل و هشت آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 143

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره طور را بخواند بر خداوند است كه او را از عذاب خود ايمن سازد و در بهشت خود، او را نعمت بخشد «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره طور را بخواند خداوند خير دنيا و آخرت را براى او جمع خواهد كرد «2».

[سوره الطور (52): آيات 1 تا 16] ..... ص : 143

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الطُّورِ (1) وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ (2) فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ (3) وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ (4)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6) إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ (7) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8) يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9)

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً (10) فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (11) الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ (12) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13) هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (14)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة الطّور كان حقّا على اللَّه ان يؤمنه من عذابه و ان ينعمه فى جنّته.

2-

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الطّور جمع اللَّه له خير الدنيا و الآخرة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 144

ترجمه: ..... ص : 144

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر،

سوگند به «كوه طور»! (1)

و كتابى كه نوشته شده است. (2)

در صفحه اى گسترده. (3)

و سوگند به بيت المعمور. (4)

و سقف بر افراشته. (5)

و درياى مملوّ و بر افروخته. (6)

كه عذاب پروردگارت واقع مى شود. (7)

و چيزى از آن مانع نخواهد شد. (8)

اين (عذاب الهى) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت در مى آيد. (9)

و كوه ها از جا كنده و متحرك مى شوند. (10)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان. (11)

همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند. (12)

در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش جهنّم مى رانند. (13)

(و به آنها مى گويند) اين همان آتشى است كه آن را انكار مى كرديد! (14)

آيا اين سحر است؟ يا شما نمى بينيد. (15)

در آن وارد شويد و بسوزيد، مى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براى شما تفاوتى نمى كند،

چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد. (16)

تفسير: ..... ص : 144

خداى سبحان به كوهى كه موسى عليه السّلام بر روى آن با خدا سخن گفته سوگند ياد كرده است.

وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ كتابى نوشته شده.

فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ در كلمه «رقّ» به معناى كتاب چند قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 145

1- به قولى منظور تورات است.

2- به قولى مقصود نامه اعمال است.

3- به قولى مقصود قرآن است كه در لوح محفوظ در پيشگاه خدا نوشته شده است. «رقّ» به اين دليل نكره آورده شده كه در ميان جنس كتابها كتاب مخصوصى است مانند: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها: «سوگند به نفس آدمى و خدايى كه منظّمش ساخته است» (شمس/ 7) كه (ما) نكره آورده شده است.

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ خانه اى است در آسمان چهارم مقابل خانه كعبه است و فرشتگان آن را به عبادت آباد دارند.

از على عليه السّلام روايت شده كه در هر روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند سپس هرگز به آنجا بر نمى گردند «1». روايت شده كه نام بيت المعمور ضراح است و گفته اند مقصود از بيت المعمور كعبه است زيرا كعبه به برگزار كنندگان حج و عمره آباد است.

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ منظور آسمان است.

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ دريايى كه پر است و گفته اند مقصود درياى برافروخته و داغ است و از اين آيه گرفته شده وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ، «و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند» (تكوير/ 6).

«لواقع» عذاب پروردگارت نازل مى شود.

يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ ظرف براى «واقع» است، و «تمور» به معناى مضطرب شدن و آمدن و رفتن و روى برگرداندن است.

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ كوه ها از جاى خود كنده شوند تا با

زمين يكسان شوند.

«فويل» در آن روز واى بر كسانى كه خدا و رسولش را تكذيب كردند.

__________________________________________________

1-

عن علىّ عليه السّلام: يدخله فى كل يوم سبعون الف ملك ثمّ لا يعودون اليه ابدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 146

«خوض» بسيار سخنان باطل نقل كردن است.

يَوْمَ يُدَعُّونَ يعنى روزى كه با جبر و خشونت در آتش دوزخ افكنده شوند براى اين كه خازنان دوزخ دستهاى آنان را در گردنهايشان زنجير مى كنند و ميان پاها و پيشانيهايشان [با زنجير] جمع مى كنند و سرهايشان ميان پاهايشان قرار مى گيرد و آنها را به رو در آتش مى افكنند و از پشت سر آنها را به طرف آتش هل مى دهند و به آنها گفته مى شود اين دوزخ است.

أَ فَسِحْرٌ هذا يعنى شما به وحى مى گفتيد سحر است آيا اين سحر است؟ مقصود اين است كه اين مصداق (دوزخ) هم سحر است و داخل شدن «فاء» بر سحر براى بيان همين معناست.

أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ يا شما همان طور كه در دنيا نمى ديديد نمى بينيد يعنى شما از ديدن دوزخ كه از آن خبر داده شد كور هستيد چنان كه از ديدن خود خبر (در دنيا) كور بوديد.

اصْلَوْها منظور از «صلى» ملازمت آتش است گويند صلى يصلى صليا، يعنى ملازم آن باشيد.

سَواءٌ عَلَيْكُمْ صبر كردن و صبر نكردن براى شما يكسان است.

[سوره الطور (52): آيات 17 تا 32] ..... ص : 146

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (17) فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (18) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (20) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما

كَسَبَ رَهِينٌ (21)

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (22) يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (23) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (25) قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (26)

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27) إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (28) فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29) أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31)

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 147

ترجمه: ..... ص : 147

امّا پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند. (17)

و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته است. (18)

(به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا باد، اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد. (19)

اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند، و حور العين را به همسرى آنها در مى آوريم. (20)

و آنها كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مى كنيم، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم، و هر كس در گرو اعمال خويش است. (21)

همواره از انواع ميوه ها و گوشتها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم. (22)

آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را كه نه بيهوده گويى در آن است و نه گناه از يكديگر مى گيرند. (23)

و پيوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه

همچون مرواريدهاى در صدفند! (24)

در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته) سؤال مى نمايند. (25)

مى گويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 148

امّا خداوند بر ما منّت گذارد و ما را از عذاب كشنده حفظ كرد. (27)

ما از قبل خدا را به عنوان نيكوكار و رحيم مى خوانديم (و مى شناختيم). (28)

حال كه چنين است تذكّر ده، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى. (29)

بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم! (30)

بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم (شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را!). (31)

آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مى دهد؟ يا قومى طغيانگرند؟ (32)

تفسير: ..... ص : 148

«فِي جَنَّاتٍ» يعنى در چه بهشتهايى و در چه نعمتهايى، يا در بهشتهاى مخصوصى كه ويژه آنها آفريده شده و نعمتهايى كه مختصّ آنهاست.

«فاكِهِينَ» «فكهين» نيز قرائت شده و بنا بر حال بودن منصوب است، يعنى در حالى كه از نعمتهاى خدادادى لذّت مى برند.

وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ در واو «وقيهم» دو احتمال هست:

1- واو حاليّه و «قد» در تقدير گرفته شود.

2- در صورتى كه ما را مصدريّه بگيريم مى توان به وسيله «واو» عاطفه جمله را بر آتهم عطف گرفت يعنى فاكهين بايتائهم ربّهم و وقايتهم العذاب با داده پروردگارشان و نگاهدارى خداوند آنان را از عذاب از نعمتهاى بهشت لذّت مى برند.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا بخوريد و بنوشيد خوردنى و نوشيدنى گوارا. يا طعام و نوشيدنى گوارا كه پيآمدهاى ناگوارى ندارد.

وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ آنان را همنشين حورانى سفيد روى پاكيزه قرار مى دهيم.

عِينٍ چشمانى درشت و زيبا و روشن دارند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا

عطف بر «حور عين» است يعنى آنان را با رفيقان و همنشينان مؤمن قرين مى سازيم، پس گاه از بازى با حور العين بهره مند مى شوند و گاه از انس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 149

گرفتن با برادران (مؤمنان) متمتّع، وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ «ذرّياتهم» «و اتّبعناهم ذرّياتهم» نيز قرائت شده است.

أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و ذرّياتهم قرائت شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه مؤمنان و فرزندانشان در بهشتند و اين آيه را قرائت فرمود «1». بنا بر اين معناى آيه اين است كه خداوند سبحان براى مؤمنان شادمانيهاى گوناگون را گرد مى آورد به اين صورت كه با سعادتمند ساختن آنها، و تزويجشان با حور العين، و انس گيرى متقابل آنها با برادران دينى خود و گردآورى فرزندان و نسل آنها با خودشان، شادمانيهاى گوناگون را برايشان گرد مى آورد.

«بايمان» آن گاه فرمود به سبب ايمانى كه بلند مرتبه و والا مقام است و آن ايمان پدران است، ذرّيه آنها را به درجه آنان ملحق ساختيم اگر چه استحقاق آن را ندارند و اين نوعى احسان به آنها و پدرانشان است تا شادمانى آنها كامل و چشمانشان روشن شود.

وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ از ثواب عمل آنها چيزى نكاستيم و گويند؟ معنايش اين است كه چيزى از ثواب عملشان نمى كاهيم كه به فرزندانشان بدهيم بلكه از باب احسان، آنها را به پدرانشان ملحق مى سازيم. «ما ألتناهم» به كسر لام نيز قرائت شده و از آلت يألت است و لغتى در آن مى باشد.

كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ يعنى هر نفسى در نزد خدا در گرو عمل صالحى است كه خدا از او مطالبه مى كند چنان كه

شخص، بنده خود را در گرو قرضى قرار مى دهد كه از وى طلب دارد. پس اگر انسان عمل صالحى انجام داد از رهن رها و آزاد مى شود و گرنه در قيد بندگى مى ماند.

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: ان المؤمنين و اولادهم فى الجنّة و قرأ هذه الآية و الذين آمنوا و اتّبعتهم ذرّيتهم بايمان الحقنا بهم ذرّيتهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 150

وَ أَمْدَدْناهُمْ يعنى پياپى بر ميوه و گوشت كه مى خواستند مى افزاييم.

يَتَنازَعُونَ فِيها جامهاى شراب را به يكديگر مى دهند و ردّ و بدل مى كنند.

كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها شرابى كه بر اثر نوشيدن آن كارهاى زشت از آنها سر نمى زند.

وَ لا تَأْثِيمٌ يعنى در بين نوشيدن آن شراب سخن بيهوده نمى گويند و كارى كه گناه باشد، مانند دروغ و ديگر اعمال زشت، انجام نمى دهند و سخن استوار و نيكو مى گويند چرا كه آنها عالم و حكيمند.

لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ به رفع نيز قرائت شده است. (ظاهرا قرائت مشهور اين بوده است).

غِلْمانٌ لَهُمْ غلامانى در اختيارشان قرار دارد كه مختصّ به خود آنهاست.

كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ غلامانى كه بسان مرواريد نهفته در صدفند زيرا چنين مرواريدى تازه خوب و با صفاست، يا منظور اين است كه گويا آنها مانند لؤلؤ نهفته اند چرا كه صدف، جز مرواريد گرانبها چيز ديگرى را در خود پنهان نمى دارد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد: خادمان بهشت چنين اند پس كسانى كه خدمت مى شوند چگونه اند؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست برترى خدمت شده در بهشت بر خادمان، مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است «1».

يَتَساءَلُونَ

با هم سخن مى گويند و بعضى از احوال بعض ديگر و از آنچه موجب ورودشان به بهشت شده است، مى پرسند.

«مُشْفِقِينَ» از بيم خدا دلهايشان نازك است.

عَذابَ السَّمُومِ عذاب آتش و نسيم سوزان آن و سموم، بادى سوزان است كه از

__________________________________________________

1-

و سئل النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: هذا الخادم فكيف المخدوم؟ فقال صلّى اللَّه عليه و آله: و الذى نفسى بيده ان فضل المخدوم على الخادم كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 151

راه منافذ پوست بدن وارد بدن مى شود و آتش جهنّم (بدان مناسبت) سموم ناميده شده است.

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ ما در دنيا كه بوديم پيش از بازگشت به سوى خدا و ديدار رحمتش خداى را مى خوانديم و او را يگانه دانسته و مى پرستيديم.

إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ همانا خدا احسان كننده اى بسيار مهربان است، إنّه به فتح همزه به معناى لأنّه نيز قرائت شده است.

فَذَكِّرْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در موعظه كردن و تذكّر دادن به مردم ثابت و پايدار باش و دعوت آنها را به خدا ترك نكن اگر چه نسبت به تو بدگويى كنند چرا كه گفتارشان باطل است.

فَما أَنْتَ با لطفى كه خدا به تو دارد تو نه كاهنى و نه ديوانه چنان كه دشمنان مى گويند بلكه تو پيامبرى راستگويى.

رَيْبَ الْمَنُونِ منظور رويدادهاى روزگار است، و گفته اند مقصود از آن مرگ است، و بر وزن فعول از «منّه» است هر گاه آن را قطع كند از اين رو [مرگ ] شعوب ناميده شده است. (دشمنان) گفتند ما براى محمّد منتظر حوادث روزگار بوديم كه مانند شاعران پيش از او هلاك شود.

فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ

همانطور كه شما انتظار هلاكت مرا داريد من نيز منتظر نابودى شما هستم.

أَحْلامُهُمْ عقولشان آنها را به تناقض گويى در گفتار فرا مى خواند كه بگويند كاهن و شاعر است با اين كه او را مجنون مى گويند در حالى كه قريش اهل عقل و خرد خوانده مى شدند.

أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ آنان در عناد ورزى طغيان كرده و طغيان و عنادشان آنها را به تكذيب تو وا داشته با اين كه حق برايشان آشكار شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 152

[سوره الطور (52): آيات 33 تا 49] ..... ص : 152

اشاره

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33) فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37)

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38) أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (41) أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (42)

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (43) وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ (44) فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ (45) يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (46) وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (47)

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

ترجمه: ..... ص : 152

آنها مى گويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنها ايمان ندارند. (33)

اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند. (34)

آيا آنها بى سبب آفريده شده اند؟ يا خود خالق خويشتن هستند؟! (35)

آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند؟ بلكه آنها طالب يقين نيستند! (36)

آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست؟ يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟! (37)

آيا نردبانى دارند (كه به آسمان بالا مى روند) و به وسيله آن اسرار وحى را مى شنوند؟ كسى كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشنى بياورد! (38)

آياسهم خدا دختران و سهم شما پسران است؟ (كه فرشتگان را دختران خدا مى ناميد). (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 153

آيا تو از آنها پاداشى

مطالبه مى كنى كه در زير بار گران آن قرار دارند؟ (40)

آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روى آن مى نويسند؟! (41)

آيا مى خواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند؟ ولى بدانند خود كافران در دام اين نقشه ها گرفتار مى شوند! (42)

يا معبودى غير خداوند دارند (كه قول يارى آنها را داده) منزّه است خدا از آنچه براى او شريك قرار مى دهند. (43)

(چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب آنها) سقوط مى كند مى گويند اين ابر متراكم است! (44)

حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند. (45)

روزى كه نقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و از هيچ سو يارى نمى شوند. (46)

و براى ستمگران عذابى قبل از آن است (در همين جهان) ولى اكثرشان نمى دانند. (47)

در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى، و هنگامى كه بر مى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى. (48)

(همچنين) به هنگام شب و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح او را تسبيح كن. (49)

تفسير: ..... ص : 153

تَقَوَّلَهُ ضمير به قرآن بر مى گردد يعنى يا كفّار مى گويند كه محمّد قرآن را از پيش خود ساخته است.

بَلْ لا يُؤْمِنُونَ ولى آن طور كه آنها فكر مى كنند نيست و با آن كه مى دانند قرآن ساخته محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نيست از روى عناد و كفر اين سخن را مى گويند.

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ اگر راست مى گويند گفتارى مانند قرآن در فصاحت و زيبايى بيان و اسلوب و نظم بياورند و هر گاه نتوانستند مانند قرآن بياورند با اين كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نيز

يكى از آنهاست (عرب زبان است) بايد بدانند كه او قرآن را از پيش خود نساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 154

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ بلكه آنها بر طبق فطرت منحرف خود فكر مى كنند كه بيهوده و عبث آفريده شده اند.

أَمْ هُمُ يا آنها كسانى اند كه خودشان را آفريده اند بدين سبب خدا را نمى پرستند.

بَلْ لا يُوقِنُونَ آنها در گفتار خود ترديد دارند، و گفته شده: آيا بيهوده آفريده شده اند و هيچ پاداش و حسابى در كار نيست.

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ يا در نزد آنها گنجينه هاى روزى هست، يعنى كليدهاى رسالت در دست آنهاست كه رسالت را هر جا بخواهند قرار دهند، و آيا خزائن علم خدا در نزد آنهاست تا براى آن خزائن، حكمت و مصلحتى به اختيار خدا برگزينند.

أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ خيال مى كنند مسلّط بر مردم و ارباب آنهايند تا امور مربوط به پروردگار را تدبير كنند، كلمه «مسيطر» با «صاد» «مصيطر» نيز قرائت شده است.

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ آيا نردبانى دارند كه به طرف آسمان نهاده شده تا بالا روند و سخن فرشتگان را بشنوند و به اعتقاد باطل خود مطمئن شوند و هر چيز ديگر را ردّ كنند.

بِسُلْطانٍ مُبِينٍ دليل روشنى بياورد كه شنيدن وحى را به وسيله شنونده شان تصديق كند.

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ اين يك نوع تحقير نسبت به عقلهاى آنهاست چون چيزى را به خدا نسبت داده اند كه خودشان آن را دوست ندارند و اين دليل كمال نادانى آنهاست كه فرزند داشتن را براى خدا تجويز كرده آن گاه مدّعى شده اند كه خداوند براى خود انتخاب كرده با اين كه به نظر آنها پسر بهتر از دختر

است.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً يا از آنان در مقابل دين و شريعتى كه برايشان آورده اى مزدى مى خواهى.

فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ و پرداخت اين مزدى كه از آنها خواسته اى بر دوش آنان سنگينى كرده و مانع پيروى از تو شده است و به تو ايمان نياورده اند.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 155

فَهُمْ يَكْتُبُونَ هر چه در لوح است مى نويسند تا بگويند بر انگيخته نمى شويم و از عذاب در امانيم.

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً نقشه سوء قصدى نسبت به تو در دار الندوه طرح كردند.

فَالَّذِينَ كَفَرُوا كافران همانهايى هستند كه مكافات مكرشان به خودشان بر مى گردد و مكافاتشان اين بود كه روز جنگ بدر كشته شدند.

هُمُ الْمَكِيدُونَ در مكرشان مغلوب شدند. اين كلمه از كايدته فكدته گرفته شده است.

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً يعنى اگر ببينند قطعه اى از آسمان (به عنوان عذاب) فرو مى ريزد.

ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ مى گويند: ابرهايى است متراكم كه روى هم انباشته شده.

يُصْعَقُونَ مى ميرند، اين كلمه «يصعقون» نيز قرائت شده و از صعقته فصعق، گرفته شده و اصعقته نيز لغتى است و آن مرگ در وقتى است كه اوّلين نفخه در صور دميده شود.

وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا محقّقا براى اين ظالمان عذابى غير از عذاب روز قيامت هست و آن كشته شدن در روز بدر است يا هفت سال قحطى و گرسنگى است، يا عذاب قبر است.

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ در برابر حكم خدا كه مهلت دادن به آنهاست و زحمت و رنجى كه از آن به تو مى رسد صبر كن.

فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا اين مثلى است يعنى تو زير نظر مايى و هيچ كارت از ما پوشيده نيست، دليل اين كه «عين»

را به صورت جمع «اعين» آورده اين است كه ضمير، ضمير جمع است خداوند در جاى ديگر فرموده است وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي، «تا در برابر ديدگان «علم» من پرورش يابى.» (طه/ 39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 156

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ در هنگام برخاستن از هر جايى كه اقامت كرده اى تسبيح پروردگار بكن، و گفته اند: منظور هنگام برخاستن از خواب است، و گفته شده: هنگامى كه براى نماز واجب بر مى خيزى تا وقت دخول در نماز ذكر خدا بگو.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ يعنى هر گاه از خواب برخاستى نماز شب بخوان.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ منظور دو ركعت پيش از نماز صبح است، و گفته اند: منظور نماز واجب است يعنى هنگامى كه ستارگان با روشنايى صبح پنهان مى شوند.

ادبار به فتح همزه «أدبار» نيز قرائت شده است مانند أعقاب النّجوم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 157

سوره نجم ..... ص : 157

اشاره

اين سوره مكّى است و از حسن نقل شده كه مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 157

به اعتقاد كوفيان شصت و دو آيه دارد و به اعتقاد غير كوفيان شصت و يك آيه.

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره نجم را بخواند ده حسنه به تعداد تمام كسانى كه به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده اند و منكر او شده اند به وى داده مى شود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس هر شب يا هر روز بر خواندن سوره نجم مداومت كند در ميان مردم به شايستگى زندگى كرده محبوبيّت خواهد داشت»

[سوره النجم (53): آيات 1 تا 18] ..... ص : 157

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (1) ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى (2) وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (4)

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى (5) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7) ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8) فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى (9)

فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10) ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11) أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى (12) وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى (13) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى (14)

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى (15) إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى (16) ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (17) لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى (18)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة النّجم اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و جحد به.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من كان يدمن قراءة و النجم فى كلّ يوم او ليلة عاش محمودا بين الناس محبّبا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 158

ترجمه: ..... ص : 158

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند. (1)

كه هرگز دوست شما (محمّد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. (2)

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. (3)

آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه بر او نازل شده است. (4)

آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده. (5)

همان كس كه توانايى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد، (6)

در حالى كه در افق اعلى قرار داشت. (7)

سپس نزديكتر و نزديكتر شد. (8)

تا آن كه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمتر شد. (9)

در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده اش وحى كرد. (10)

قلب او در آنچه ديد

هرگز دروغ نمى گفت. (11)

آيا با او درباره آنچه ديده مجادله مى كنيد. (12)

و بار ديگر او را مشاهده كرد. (13)

نزد سدرة المنتهى.! (14)

كه جنّة المأوى در آنجاست. (15)

در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود. (16)

و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد. (17)

او پاره اى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد. (18)

تفسير: ..... ص : 158

وَ النَّجْمِ در معناى «نجم» چند قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 159

1- منظور ستاره ثرياست و عرب اسم نجم را بر ثريّا اطلاق كرده است، شاعر مى گويد:

فوردن و العيّون مقعد رابئ الضّرباء فوق النّجم لا يتتلّع «1»

2- مقصود از «نجم» دسته اى از ستارگان است كه سقوط كرده اند از ديده پنهان مى شوند.

3- ستاره اى است كه غروب آن، سقوط در روز قيامت است.

4- تيرهاى شهابى است كه در هنگام رجم شياطين از ستارگان رها مى شود.

5- منظور از «نجم» نجوم قرآن است [يعنى اوقات و دفعاتى كه قرآن در آن اوقات نازل شده) كه مدّت آن بيست و اندى سال است.

إِذا هَوى هر گاه فرود آيد.

ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ مقصود از صاحب، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است و مخاطبها قريشند، اين جمله جواب قسم است، يعنى پيامبر هدايت كننده و هدايت يافته، ارشاد كننده و ارشاد شده است، و چنان كه شما مى پنداريد و او را به گمراهى نسبت مى دهيد نيست. و دين و قرآنى كه براى شما آورده سخنى نيست كه از رأى و ميل خودش صادر شده باشد.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى جز وحى كه از طرف خدا به او مى شود چيزى نيست.

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى فرشته اى بسيار نيرومند به او تعليم داده كه

جبرئيل عليه السّلام است.

اضافه شديد (صفت مشبّهه) به قوى (فاعل شديد) اضافه لفظى است.

ذُو مِرَّةٍ خردمند و رأيش صائب و دينش محكم و جسمش سالم است.

__________________________________________________

1- نجم در شعر به معناى «ثريا» به كار رفته و آن هفت ستاره است كه شش عدد آن آشكار و يك عدد آن پنهان است و مردم [ديد] چشم خود را با آن آزمايش مى كنند. ضرباء جمع ضريبه و به معناى ضارب است. لا يتتلّع، سر را براى قيام بلند نمى كند و بپا نمى خيزد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 160

فَاسْتَوى جبرئيل با صورت حقيقى خودش ايستاد نه با آن صورتى كه هنگام آوردن وحى به آن صورت مجسّم مى شد، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دوست داشت كه جبرئيل را به همان صورت اصلى خودش ببيند پس به همان صورت ايستاد.

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى يعنى افق خورشيد و مشرق، پس تمام افق را پوشاند، گويند: هيچ پيامبرى جبرئيل را به صورت حقيقى اش نديد جز محمد صلّى اللَّه عليه و آله كه دو بار او را ديد يك بار در زمين و بار ديگر در آسمان سپس به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نزديك شد و در هوا به او نزديكتر شد.

فَتَدَلَّى مثلى در نزديك شدن است.

فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ ميان جبرئيل و رسول خدا مسافت دو كمان فاصله بود.

«قاب» «قيب» «قاد» «قيد» «قاس» «قيس» به معناى مقدار است و اصل آن چنين بوده فكان مسافة قربه مثل قاب قوسين، و اين مضافها حذف شده است.

چنان كه شاعر مى گويد:

و قد جعلتنى من خزيمة اصبعا «1»

يعنى به اندازه مسافت انگشت يا كمتر از آن.

فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ

ضمير «عبده» به خدا برمى گردد

اگر چه نام خداى متعال برده نشده چون محل اشتباه نيست.

ما أَوْحى

به منظور تعظيم از وحيى است كه خدا به پيامبر فرموده است.

در «ما» دو احتمال است:

1- مصدريّه باشد.

2- مى تواند موصوله باشد.

__________________________________________________

1- مصراع اول شعر،

فادرك ابقاء العراوة ظلعها

، مضمون بيت اين است كه [در مسابقه اسب دوانى ] لنگى اسب سرعتش را در دويدن باطل كرد و مسافت و فاصله مرا [نسبت به اسب برنده ] به اندازه يك انگشت قرار داد. نقل به مضمون، كشاف، زمخشرى، ج 4، ص 420، پانوشت. م-

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 161

گفته شده: جبرئيل به بنده خدا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله وحى كرد آنچه را خداوند به جبرئيل وحى كرد.

گويند: خدا به پيامبر اسلام وحى كرد كه تا تو و امّتت وارد بهشت نشويد ورود ديگر انبيا و امّتهايشان به بهشت حرام است.

ما كَذَبَ الْفُؤادُ صورت جبرئيل را كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با چشم ديده بود در دل تكذيب نكرد يعنى وقتى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل را ديد دلش نگفت او را نمى شناسم و اگر اين سخن را مى گفت دروغگو بود چون جبرئيل را شناخته بود به اين معنى كه با چشم او را ديده بود و با دلش شناخته بود و در حق بودن آن ترديدى نداشت.

«كذب» به تشديد «ذال» نيز قرائت شده يعنى آن را تصديق كرد و ترديدى به دل راه نداد كه صورت خود جبرئيل است.

أَ فَتُمارُونَهُ از «مراء» به معناى جدال و ستيز است و از مرى الناقه مشتق است كه هر يك از ستيزگران به آنچه در اختيار رفيقش بود ستيز مى كرد.

أ فتمارونه «أ فتمارونه» نيز قرائت

شده و از ماريته فمريته، است يعنى آيا در ستيز و مجادله بر پيامبر غالب مى شويد از اين رو به «على» متعدّى شده است چنان كه گويند: غلبته على كذا، در فلان موضوع بر او غالب آمدم، گفته شده: «أ فتمارونه» به معناى أ فتجحدونه است، آيا منكر او مى شويد.

وَ لَقَدْ رَآهُ يعنى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل را يك بار ديگر كه از آسمان بر او نازل مى شد به صورت واقعى اش در سدرة المنتهى ديد، آن درختى است آشكار در سمت راست عرش بالاى آسمان هفتم ميوه اش مانند درختهاى انگور داربست شده و برگش مانند گوشهاى فيل است شخص سواره در سايه اش هفتاد سال راه مى رود.

منظور از منتهى محل پايانى است و هيچ كس از آن نمى گذرد و علم فرشتگان و غير فرشتگان به آن جا ختم مى شود و هيچ كس آن سوى آن خبر ندارد، گفته شده:

ارواح شهيدان به آنجا منتهى مى شود، گويند: سدرة المنتهى همان درخت طوبى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 162

است گويى كه در انتهاى بهشت است.

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى در كنار سدرة المنتهى بهشت جاويدان قرار دارد كه پرهيزكاران به آنجا مى روند، گفته شده ارواح شهيدان در آنجا مسكن مى گزينند. از حضرت على عليه السّلام و ابو درداء «جنّة المأوى» با «هاء» روايت شده است و از حضرت صادق عليه السّلام نيز به همين صورت يعنى با سايه هايش آن را پوشانيده و در آن وارد شده است.

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ سدرة المنتهى در هاله اى از نور و حسن و صفا فرو مى رود و توصيف آن بى پايان است، گفته شده: گروه زيادى از فرشتگان روى سدره را مى پوشانند.

از پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله روايت است كه بر روى هر برگ سدرة المنتهى فرشته اى را ايستاده ديدم كه تسبيح خدا مى گفت «1». معناى آيه اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در شب معراج جبرئيل را به صورت خودش ديد در حالى كه درخت سدره از آفريدگانى پوشيده بود كه بر شكوه و عظمت خدا دلالت داشت.

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى چشم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خيره نشد و چشم آن حضرت به طور كامل ثابت بود بى آن كه از ديدن جبرئيل خيره يا منحرف شود يا از ديدن شگفتيهايى كه مأمور به ديدن آنها بود چشمش از حدّ اعتدال و موارد تعيين شده عدول كند.

لَقَدْ رَأى يعنى سوگند به خدا پيامبر هنگام عروج به آسمان آيات پروردگار را ديد كه اين آيت بزرگترين آنها بود و شگفتيهاى ملكوت به آن حضرت نشان داده شد.

«من» براى تبعيض است چون آنچه پيامبر ديد بعضى از آيات خدا بود.

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: رأيت على كلّ ورقة من ورقها ملكا قائما يسبّح اللَّه عزّ و جلّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 163

[سوره النجم (53): آيات 19 تا 30] ..... ص : 163

اشاره

أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى (19) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى (20) أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى (21) تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى (22) إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى (23)

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى (24) فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى (25) وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ

يَشاءُ وَ يَرْضى (26) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى (27) وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (28)

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (29) ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى (30)

ترجمه ..... ص : 163

به من خبر دهيد آيا بتهاى «لات» و «عزّى» ... (19)

و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند)؟! (20)

آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟ (در حالى كه به زعم شما دختران كم ارزش تر از پسرانند). (21)

در اين صورت اين تقسيمى غير عادلانه است! (22)

اينها فقط نامهايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته ايد (نامهايى بى محتوا و اسمهايى بى مسّما!) و هرگز خداوند دليل و حجّتى بر آن نازل نكرده آنان فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند. در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است. (23)

آيا آنچه انسان آرزو دارد به آن مى رسد؟ (24)

در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست. (25)

و چه بسيار فرشتگانى كه در آسمانها هستند و شفاعت آنها سودى نمى بخشد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 164

مگر بعد از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد. (26)

كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى كنند. (27)

آنها هرگز به اين سخن يقين ندارند تنها از ظنّ و گمان بى پايه پيروى مى كنند، با اين كه گمان هرگز انسان را از حق بى نياز نمى كند. (28)

حال كه چنين است از اينها كه از

ذكر ما روى مى گردانند و جز زندگى مادّى دنيا را نمى طلبند، اعراض كن. (29)

اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست، پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده اند بخوبى مى شناسد، و به هدايت يافتگان از همه داناتر است. (30)

تفسير: ..... ص : 164

أَ فَرَأَيْتُمُ آن گاه خداوند سبحان مشركان را مخاطب قرار داده و فرموده است: اى كسانى كه خيال مى كنيد لات و منات و عزّى در حالى كه از جنس اناثند خدا هستند، «لات» بت قبيله ثقيف بوده كه در طائف مى زيستند، بعضى گفته اند: «لات» بتى بود آويخته بر درخت خرما كه قريش آن را مى پرستيدند. «عزّى» بتى بود كه طايفه غطفان مى پرستيدند «منات» بت طايفه هذيل و خزاعه بوده است، بعضى گفته اند:

اين سه بت ياد شده بتهايى از سنگ در كعبه بوده كه آنها را مى پرستيدند.

«اخرى» صفت «منات» است و صفت ذمّ است يعنى بت كم ارزش آخرى و ممكن است در نظر بت پرستان «لات و عزّى» در درجه اوّل و تقدّم بوده اند و مى گفتند: فرشتگان با اين بتها دختران خدايند پس به آنها گفته شده است:

أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى ممكن است مقصود اين باشد كه بتهاى سه گانه دخترند و حال آن كه شما آنها را شريك خدا قرار داديد و از اين كه براى شما دختر زاده شود و به شما منسوب گردد استنكاف كرديد بنا بر اين چگونه دختران را خدا ناميديد با آن كه شما گروهى هستيد كه اگر بين دختر و پسر مخيّر شويد پسر را انتخاب مى كنيد.

تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى اين نوع تقسيم كه دختران سهم خدا و پسران سهم شما باشد يك تقسيم غير عادلانه است. «ضيزى»

از ضازه يضيزه، است هر گاه حق او را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 165

پايمال كند و اصلش «ضوزى» بوده و مانند «بيض» و «عين» است كه «واو» قلب به «ياء» شده تا «ياء» سالم بماند. اين كلمه به همزه «ضئزى» از «ضأزه» نيز قرائت شده.

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ ... «هى» به بتها بر مى گردد يعنى اين كه شما بتها را خدا ناميده ايد و آنها را دختران خدا دانسته ايد نوعى نامگذارى بى معناست چرا كه شما چيزهايى را خدا ناميده ايد كه به خدا بودن از هر چيز دورترند، يا ضمير «هى» به لات و عزّى و منات برگردد يعنى اين نامهايى كه شما از روى هواى نفس خدا ناميده ايد و پنداشته ايد كه لات از اللَّه و عزّى از عزيز است هيچ دليلى نداريد كه بر درستى اين نامگذارى بدان تمسّك كنيد.

سَمَّيْتُمُوها شما نامگذارى كرده ايد گويند: سمّيته زيدا و سمّيته بزيد. او را زيد ناميدم، و او را به نام زيد ناميدم.

إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ آنها پيروى نمى كنند جز از گمان پوچ و خواهشهاى نفسانيشان كه خود را بر حق مى دانند و دليلهايى كه بر بطلان اعتقادشان اقامه شده و آنچه براى هدايتشان آمده است ترك مى كنند.

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى «ام» منقطعه و همزه براى انكار است يعنى انسان نمى تواند به نعمتهاى دنيوى و اخروى كه آرزو مى كند برسد بلكه خداوند بر حسب مصلحت آنها را به انسان مى دهد بنا بر اين دنيا و آخرت از آن خداست و به هر كس مى خواهد مى دهد و به هر كس نمى خواهد نمى دهد.

وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ ... يعنى با اين كه فرشتگان بسيارند و در پيشگاه خدا قرب

و منزلت دارند شفاعتشان هيچ كس را بى نياز نمى كند مگر پس از آن كه خدا نسبت به هر مؤمن و موحّدى كه بخواهد و راضى به شفاعت كردنش باشد اجازه شفاعت بدهد. بنا بر اين چگونه بتها از پرستندگان خود در پيشگاه خدا شفاعت خواهند كرد.

لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 166

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ يعنى آنان نسبت به آنچه مى گفتند يقين و علم نداشته اند.

وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً ظنّ و گمان نمى تواند ما را از علم بى نياز كند، زيرا حقيقت هر چيز فقط با علم و يقين درك مى شود نه با خيال و گمان.

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هر كس از ياد ما اعراض كند و جز زندگى دنيا و منافع و لذّتهاى آن را نخواهد از دعوتش اعراض كن.

ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ يعنى توجّه به دنيا و لذايذ آن نهايت علم آنهاست و آن عنايتى پست است كه هيچ خردمندى آن را براى خود نمى پسندد.

هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ خداوند از گمراهان و هدايت يافتگان آگاه است و بر حسب استحقاقشان به آنها پاداش و كيفر مى دهد.

[سوره النجم (53): آيات 31 تا 41] ..... ص : 166

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (31) الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى (32) أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (33) وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدى (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ

يَرى (35)

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى (36) وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى (40)

ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى (41)

ترجمه: ..... ص : 166

براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش. (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 167

همانها كه از گناهان كبيره و اعمال زشت، جز صغيره دورى مى كنند، آمرزش پروردگار تو گسترده است، او نسبت به شما از همه آگاه تر است، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد، و در آن موقع كه به صورت جنينهايى در شكم مادرانتان بوديد، پس خودستايى نكنند چرا كه او پرهيزگاران را بهتر مى شناسد. (32)

آيا آن كس را كه از اسلام (يا انفاق) روى گردان شد مشاهده كردى؟! (33)

و كمى بخشيد و از بيشتر امساك كرد. (34)

آيا نزد او علم غيب است و مى بيند (كه ديگران مى توانند گناهان او را بر دوش گيرند). (35)

يا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است؟ (36)

و در كتب ابراهيم همان كسى كه وظيفه خود را به طور كامل ادا كرد. (37)

كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد. (38)

و اين كه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست. (39)

و اين كه سعيش بزودى ديده مى شود (و به نتيجه اش مى رسد). (40)

سپس به او جزاى كافى داده خواهد شد. (41)

تفسير: ..... ص : 167

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا در «ليجزى» چند قول است:

1- متعلّق به ما قبل خود باشد چون معناى آيه اين است كه خداى سبحان آنچه را در آسمانها و زمين است به اين منظور آفريده كه بدكاران را به بدى و نيكوكاران را به نيكى جزا دهد.

2- متعلّق به هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ... باشد، چرا كه نتيجه آگاهى

از شخص گمراه و هدايت يافته اين است كه آنها را در مقابل اعمالشان جزا دهد.

وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى معناى «حسنى» پاداش نيك يعنى بهشت است.

3- ممكن است مقصود اين باشد كه به سبب كار بد و كارهاى نيك به آنها جزا مى دهد.

الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ يعنى آنهايى كه گناهان بزرگ مرتكب مى شوند، و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 168

«كَبائِرَ الْإِثْمِ» به معناى گناه بزرگ نيز قرائت شده است.

«وَ الْفَواحِشَ» جمع «فاحشه» است.

اللَّمَمَ و آن گناه كوچك است و از همين ريشه است «لمم» به معناى رسيدن جنون به كسى و المّ الرجل بالمكان، هر گاه شخص در آنجا كم توقّف كند و المّ بالطعام، هر گاه كم بخورد «إِلَّا اللَّمَمَ» استثناى منقطع يا صفت است گويى خداوند فرموده است گناهان كبيره اى كه غير از گناه صغيره است، گفته شده منظور از «لمم» نگاه به نامحرم و چشمك زدن و بوسيدن و گناهان كوچك كمتر از زناست.

از سدى روايت شده كه منظور از «لمم» گناهى است كه به دل خطور كند «1».

از كلبى نقل شده كه منظور از «لمم» گناهى است كه خدا براى آن حدّ و كيفرى معيّن نكرده است «2».

إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ رحمت الهى شامل تمام گناهان مى شود و خداوند از بخشش گناهان دريغ نمى كند.

إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ يعنى هنگامى كه خداوند پدرتان آدم را از پهنه زمين آفريد.

وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ آن گاه كه شما در رحم مادرانتان بوديد مى دانست كه سرشت شما به گناه كوچك مايل است.

فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ خودتان را به پاكى از گناهان نسبت ندهيد و نستاييد چون خداوند پاكان و پرهيزكاران شما را

از اوّل تا آخر مى شناسد.

گفته شده: گروهى بودند كه كارهاى نيك انجام مى دادند آن گاه مى گفتند نمازمان و زكاتمان و روزه مان و عبادتهايمان، پس اين آيه نازل شد و اين در صورتى است كه به صورت خود پسندى و ريا كارى در عمل باشد.

__________________________________________________

1- عن السدى، الخطرة من الذنب.

2- عن الكلبى، كل ذنب لم يذكر اللَّه عليه حدا و لا عقابا. مؤلف، حديث را از تفسير كشاف، ج 4، ص 427، نقل كرده و در آنجا [حدّا و لا عذابا] آمده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 169

روايت شده كه عثمان مال خود را مى بخشيد عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح برادر رضاعى اش به او گفت: ممكن است مالى برايت باقى نماند عثمان به او گفت: من گناهانى دارم و در بخشيدن مال در طلب رضاى خدايم عبد اللَّه به او گفت: شترت را با پالانش به من بده و من تعهّد مى كنم كه بار تمام گناهانت را بر دوش بكشم پس شتر را به او داد و كسانى را بر اين امر شاهد گرفت و از بخشيدن خوددارى كرد پس آيه زير نازل شد أ فرأيت الذى تولّى يعنى آيا ديدى آن كس را كه از خير روى گرداند و أعطى قليلا و اكدى بخشش خود را قطع و از آن خوددارى كرد.

اصل «اكدى» از اكدى الحافر، است هر گاه حفر كننده زمين به سنگ سختى برسد و از رسيدن به آب نااميد شود در نتيجه از كندن زمين خوددارى كند.

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ يعنى يا او به عذاب كه غايب است علم غيب دارد؟

فَهُوَ يَرى او (عثمان) به درست بودن گفته برادرش

كه بار گناهان او را بر دوش خواهد كشيد معتقد است.

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى يا از آنچه در كتاب موسى از اسفار تورات است به او خبر نداده اند؟

وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى و از آنچه در كتاب ابراهيم است و هر چه بدان امر شده بطور كامل آمده است به او خبر نداده اند؟ «وفّى» را مطلق آورده تا شامل شود تمام كارهايى را كه بطور كامل انجام داده است مانند تبليغ رسالت و صبر بر سر بريدن فرزند و آتش نمرود و ديگر اوامر خدا كه انجام داد.

از حسن روايت شده كه خدا ابراهيم را به هيچ چيز امر نكرد مگر آن كه بطور كامل انجام داد «1».

أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «أن» در «لا تزر» همان «انّ» بوده كه مخفّف شده و

__________________________________________________

1- عن الحسن، ما امره اللَّه بشي ء الّا وفّى به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 170

معنايش أنّه لا تزر، است و ضمير براى شأن و «انّ» و «ما» محلا مجرور و بدل از ما فى صحف موسى، است، يا محلا مرفوع است بنا بر اين كه هو ان لا تزر باشد گويى گوينده اى گفته است: و ما فى صحف موسى و ابراهيم، در كتاب موسى و ابراهيم چه مطالبى است؟ در پاسخ او گفته است أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ «اين كه بار گناهى بر دوش نمى گيرد».

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى براى انسان چيزى جز آنچه با سعى به دست آورده نيست.

«ما» در «ما سَعى » مصدرى است امّا رواياتى كه در باب صدقه دادن و حج گزاردن و نماز خواندن از طرف مرده نقل شده اگر چه سعى خود مرده نيست و

سعى ديگران است امّا گويى سعى خود مرده است چون جانشين و تابع اوست و به حكم دين مانند وكيلى است كه به نيابت او كار مى كند.

ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى آن گاه پاداش سعى بنده به او داده مى شود، گويند جزاه اللَّه عمله، خدا پاداش عملش را داد و جزا على عمله، خدا در مقابل عمل او را پاداش داد و معناى آيه اين است كه بنده در روز قيامت سعى خود را مى بيند آن گاه خداوند پاداش او را بطور كامل به او مى دهد.

[سوره النجم (53): آيات 42 تا 62] ..... ص : 170

اشاره

وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى (46)

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى (47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (51)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى (55) هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى (56)

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57) لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 171

ترجمه: ..... ص : 171

(و آيا از كتب پيشين انبياء به او نرسيده است) كه همه امور به پروردگارت باز مى گردد. (42)

و اين كه اوست كه مى خنداند و مى گرياند. (43)

و اوست كه مى ميراند و زنده مى كند. (44)

و اوست كه دو زوج مذكّر و مؤنّث را مى آفريند. (45)

از نطفه اى كه خارج مى شود (و در رحم مى ريزد). (46)

و اين كه بر خداست ايجاد عالم ديگر (تا عدالت اجرا گردد). (47)

و اين كه اوست كه بى نياز مى كند، و سرمايه باقى مى بخشد. (48)

و اين كه اوست پروردگار «ستاره شعرى». (49)

(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياى پيشين آمده) كه خداوند قوم «عاد نخستين» را هلاك كرد؟ (50)

و همچنين «قوم ثمود» را، و كسى از آنها را باقى نگذاشت. (51)

و نيز قوم نوح را پيش از آنها، چرا كه آنها از همه ظالمتر و طغيان

كننده تر بودند. (52)

و نيز شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) را بر زمين كوبيدند. (53)

سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد (54)

(بگو) در كداميك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى؟ (55)

اين (پيامبر) بيم دهنده اى از بيم دهندگان پيشين است. (56)

آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است (و قيامت فرا مى رسد). (57)

و هيچ كس جز خدا نمى تواند شدائد آن را برطرف سازد. (58)

آيا از اين سخن تعجّب مى كنيد؟ (59)

و مى خنديد و نمى گرييد؟ (60)

و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى بريد؟ (61)

حال كه چنين است همه براى خدا سجده كنيد و پرستش نماييد. (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 172

تفسير: ..... ص : 172

وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى مفتوح بودن «انّ» در اين آيه و آيات بعد به اين معناست كه تمام اين مطالب در كتاب موسى و ابراهيم بوده است و «منتهى» مصدر و به معناى انتهاء است يعنى مردم به خدا منتهى شده و به او باز مى گردند مانند گفتار خداوند وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «بازگشت به سوى خداست».

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى در معناى اين آيه چند قول است:

1- خدا دو نيروى خنديدن و گريستن را آفريده است.

2- عامل خنده و گريه را كه شادى و غم است انجام داده است.

3- درختان را با تابشها و انوار خنداند و ابرها را با بارانها گرياند.

إِذا تُمْنى هر گاه نطفه در رحم ريخته شود گويند: «منى و امنى» و گفته شده به معناى تخلق: آفريده مى شود. شاعر گفته است:

حتى تبيّن ما يمنى لك المانى «1»

. يعنى تقدير كننده آن (نطفه) را تقدير مى كند (نطفه بر اساس يك تقدير در رحم زن قرار مى گيرد).

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى «نشأة» با

«مدّ» قرائت شده و مقصود اين است كه اين خلقت بر اساس حكمت بر خدا لازم است تا بر نيكى و بدى جزا دهد.

وَ أَقْنى يعنى مال ذخيره شده به آنها داده و گفته اند «اغنى» به معناى «موّل» است يعنى ثروت بخشيد و «اقنى» يعنى با بخشش خود كسى را راضى كرد.

رَبُّ الشِّعْرى يعنى خدا آفريننده «ستاره شعرى (زهره)» است و قبيله خزاعه آن را مى پرستيدند يكى از اشراف عرب به نام ابو كبشه پرستش آن ستاره را براى قبيله سنّت قرار داد و او يكى از اجداد مادرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده است از اين رو قريش حضرت را ابن ابى كبشه مى ناميدند چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در دين با قريش مخالفت

__________________________________________________

1- تا آشكار شود آنچه تقدير كننده برايت تقدير مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 173

مى ورزيد چنان كه ابو كبشه ستاره شعرى را مى پرستيد و در پرستش غير آن مخالفت مى كرد.

عاداً الْأُولى قوم هود است و «عاد الأخرى» قوم «ارم» است و گفته شده: منظور از الأولى پيشينيان است چون آنها نخستين قومى بودند كه پس از قوم نوح هلاك شدند، اين جمله «عاد لولى» با ادغام تنوين در لام قرائت شده به اين صورت كه همزه اولى حذف شده و ضمّه همزه به لام تعريف منتقل شده است.

وَ ثَمُودَ «ثمودا» نيز قرائت شده است.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ پيش از قوم عاد و ثمود قوم نوح را هلاك كرديم چرا كه قوم نوح از آن دو قوم ستمگرتر و طغيانگرتر بودند چون نوح را آزار مى دادند و كتك مى زدند تا جايى كه از حركت باز مى ماند و

نفرين او نزديك به هزار سال در آنها اثرى نكرد.

وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى يعنى شهرهايى كه اهل آنها كه قوم لوط بودند زير و رو شد.

أَهْوى يعنى جبرئيل آن شهرها را بر روى بال خود به آسمان بالا برد سپس به زمين انداخت.

فَغَشَّاها پس لباس عذاب بر آنها پوشاند، اين گونه بيان به خاطر اهميّت عذابى است كه بر آن شهرها وارد شده است و خداوند آنان را سنگباران كرد.

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى پس اى انسان در كدامين نعمت پروردگارت شك مى كنى و حال آن كه خداوند سبحان نعمتها و نقمتهايى را بر شمرده و آنها را «آلاء» و نعمت ناميده چون در نعمتهايى الهى براى عبرت گيرندگان عبرت است.

هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى اين قرآن از جنس انذارهاى نخستين (كه انسانهاى پيش از شما به آن انذار مى شدند) يا اين پيامبر از انذار دهندگان نخستين است، خداوند كلمه (اولى) را به صورت مؤنث فرموده چون به جماعت كه مؤنث است تأويل مى شود و به اعتبار جماعت مؤنّث شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 174

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ قيامت نزديك شد مانند اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ.

لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ يعنى هيچ كس تا برپا شدن قيامت، نمى تواند از زمان قيام قيامت پرده بردارد، مانند اين آيه: لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ «جز خداوند قيامت را در موقعش پديدار نمى سازد». (اعراف/ 188) يا هر گاه قيامت برپا شود جز خدا هيچ كس نمى تواند ناملايمات آن روز را دور سازد، و خدا نيز در عين قدرت آنها را برطرف نمى كند، گفته شده «كاشفه» مصدر به معناى كشف است مانند «كافيه و خائنه» يعنى جز خدا كسى آن ناملايمات را برطرف

نمى سازد.

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ آيا از اين قرآن از روى انكار شگفت زده مى شويد و به مسخره مى خنديد.

وَ لا تَبْكُونَ و به خاطر وعده هاى عذاب قرآن نمى گرييد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه مقصود از حديث اخبار پيشين است.

وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ شما از عذاب الهى غافليد و دنبال بازى و سرگرمى هستيد.

يكى از اديبان به كنيزش گفته است اسمدى لنا، يعنى براى ما آواز بخوان.

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا خدا را سجده كنيد و با اخلاص او را بپرستيد و ديگر خدايان [باطل ] را نپرستيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 175

سوره قمر ..... ص : 175

اشاره

پنجاه و پنج آيه دارد و مكّى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 175

در حديث ابىّ آمده است كه هر كس اين سوره را در هر روز قرائت كند روز قيامت برانگيخته شود در حالى كه صورتش همانند ماه شب چهارده است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره قمر را قرائت كند خداوند او را از قبرش بر روى شترى از شترهاى بهشت بيرون بياورد «2».

[سوره القمر (54): آيات 1 تا 16] ..... ص : 175

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2) وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ (4)

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ (5) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ (6) خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (7) مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (8) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (9)

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10) فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (11) وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12) وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (13) تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ (14)

وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (15) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فى كلّ غبّ بعث يوم القيامة و وجهه على صورة القمر ليلة البدر.

2-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها اخرجه اللَّه من قبره على ناقة من نوق الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 176

ترجمه: ..... ص : 176

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت (1)

و هر گاه نشانه و معجزه اى را ببينند اعراض كرده مى گويند: اين سحرى است مستمرّ! (2)

آنها (آيات خدا را) تكذيب نموده و از هواى نفسشان پيروى كردند و هر امرى قرارگاهى دارد. (3)

به اندازه كافى براى انزجار از بديها اخبار (انبياء و امّتهاى پيشين) به آنها رسيده است. (4)

اين آيات، حكمت بالغه الهى است امّا انذارها (براى افراد لجوج) مفيد نيست. (5)

بنا بر اين از آنها روى بگردان و روزى را به ياد آور كه

دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى كند (دعوت به حساب اعمال). (6)

آنها از قبرها خارج مى شوند در حالى كه چشمهايشان از وحشت به زير افتاده و (بى هدف) همچون ملخهاى پراكنده به هر سو مى دوند. (7)

در حالى كه (بر اثر وحشت و اضطراب) به سوى اين دعوت كننده گردن مى كشند و كافران مى گويند: امروز روز سخت و دردناكى است. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 177

پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند (آرى) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده گفتند: او ديوانه است و (با انواع آزارها) او را (از ادامه رسالتش) باز داشتند. (9)

او به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر شده ام، انتقام مرا از آنها بگير). (10)

در اين هنگام درهاى آسمان را گشوديم و آبى فراوان و پى در پى فرو باريد. (11)

و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم و اين دو آب به اندازه اى كه مقدّر بود با هم در آميختند. (12)

و او را بر مركبى كه از الواح و ميخهايى ساخته شده بود سوار كرديم. (13)

مركبى كه تحت نظارت ما حركت مى كرد اين كيفرى بود براى كسانى كه به او كافر شدند. (14)

ما اين ماجرا را به عنوان نشانه اى در ميان امّتها باقى گذارديم، آيا كسى هست كه پند گيرد. (15)

(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟! (16)

تفسير: ..... ص : 177

وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ دو نيم شدن ماه از معجزات آشكار پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله است. كه بسيارى از صحابه آن را روايت كرده اند از جمله آنها حذيفة بن يمان، عبد اللَّه بن مسعود، انس، ابن عبّاس، ابن عمر و ديگرانند، حذيفه مى گويد:

همانا قيامت نزديك است «1». ماه در زمان پيامبرتان صلّى اللَّه عليه و آله دو نيم شده است.

ابن مسعود مى گويد: سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست كوه حرا را ميان دو نيمه ماه ديدم «2».

از ابن عبّاس روايت است كه ماه دو نيم شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرياد مى زد اى فلان و اى فلان گواهى دهيد «3».

__________________________________________________

1- قال حذيفة انّ السّاعة قد اقتربت و ان القمر قد انشق على عهد نبيّكم صلّى اللَّه عليه و آله.

2- قال ابن مسعود: و الذى نفسى بيده لقد رايت حراء بين فلقتى القمر.

3- عن ابن عباس: انشقّ القمر فلقتين و رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ينادى يا فلان، يا فلان، اشهدوا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 178

وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا اگر آيتى ببينند از تسليم شدن به درستى آن روى مى گردانند.

وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ و مى گويند سحرى محكم و استوار است، «مستمرّ» به معناى محكم و از گفته اهل لغت استمرّ مريرة، گرفته شده است، بعضى گفته اند:

«مستمرّ» از مرور و گذشتن سحرى است كه مى رود و نابود مى شود و باقى نمى ماند و اين آرزوى مشركان و علّت روى گرداندن آنهاست.

وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ آنها از خواهشهاى نفسانى و آنچه شيطان برايشان آراسته كه دفع كردن حق پس از ظهور آن است پيروى كرده اند.

وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ يعنى هر كارى ناگزير بايد به آخر برسد تا در آنجا مستقر شود و همانا كار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بزودى به پايانى مى رسد كه در آن پايان روشن مى شود كه حق است يا باطل و براى آنها فرجامش آشكار مى شود.

مستقر مجرور نيز

قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر «السّاعة» باشد يعنى روز قيامت نزديك است و هر كارى كه مستقرّ شود و حالش آشكار گردد نيز نزديك است.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ مراد از خبرهايى كه براى آنها آمده قرآن است كه خبرهاى آخرت يا خبرهاى قرون گذشته در آن مندرج است.

ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ يعنى امتناع يا محلّ امتناع از كفر و تكذيب پيامبران است.

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ بدل از «ما» است يا بنا بر اين كه هو حكمة، بوده است.

فَما تُغْنِ النُّذُرُ نفى يا انكار است يعنى كدام بى نيازى است كه كه نذيران (پيامبران) را سود بخشيد.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ از آنها اعراض كن چون مى دانى كه انذار نفعى به حال آنها ندارد.

يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ منصوب است بنا بر اين كه عطف بر يخرجون باشد، داعى به حذف «ى» «داع» نيز قرائت شده و از داعى است و كسره آخر آن از آوردن «ى»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 179

كفايت مى كند.

إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ يعنى چيزى زشت و ناخوشايند كه نفوس آن را نمى پسندد و آن ترس روز قيامت است.

نكر به سكون (ك) نيز قرائت شده است، و منظور از داعى اسرافيل است.

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ «خاشعا» نيز قرائت شده بنا بر اين كه يخشعن أبصارهم و يخشع ابصارهم، باشد و حال از يخرجون است و «خشّعا» بنا بر لغت قبيله طىّ است كه مى گويند: اكلونى البراغيث، يا در «خشّعا» ضمير هم باشد و «ابصارهم» بدل از آن ضمير، گويند: مررت برجال حسن اوجههم و حسان اوجههم.

و خشوع الأبصار كنايه از خوارى است چرا كه خوارى شخص ذليل و عزّت شخص عزيز در چشمان آنها ظاهر مى شود.

مِنَ الْأَجْداثِ از گورها.

كَأَنَّهُمْ جَرادٌ

مُنْتَشِرٌ خداوند مردگانى را كه از گور بيرون مى آيند به واسطه بسيار بودن آنها و موج زدنشان به ملخهاى پراكنده تشبيه كرده است، به لشگر بسيار كه بعضى از آنها در ميان بعضى موج مى زنند، مى گويند: جاءا كالجراد، مانند ملخ آمدند.

مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يعنى مى شتابند به پاسخ دادن دعوت كننده در حالى كه گردنهايشان را به طرف او مى كشند.

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ پيش از مردم مكّه قوم نوح آن حضرت را پياپى تكذيب كرده و گفتند: نوح ديوانه است.

وَ ازْدُجِرَ به سبب زدن و دشنام دادن و تهديد به سنگسار شدن او را ناراحت كردند چنان كه گفته بودند: لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ، اگر از تبليغ دست برندارى جزء سنگسار شده ها خواهى بود.

فَدَعا رَبَّهُ پروردگار خويش را بخواند كه من مغلوب قومم واقع شده و سخن مرا نمى شنوند و از اجابت آنها نااميد شدم پس مرا يارى كن و انتقام مرا از آنها با عذابى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 180

كه بر آنان مى فرستى بگير.

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ «فتحنا» با تشديد و بى تشديد هر دو قرائت شده است.

بِماءٍ مُنْهَمِرٍ آبى كه بسيار و پياپى مى ريخت و تا چهل روز قطع نمى شد.

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ زمين را شكافتيم، يعنى تمام زمين را طورى قرار داديم كه گويى چشمه هايى جوشان است.

فَالْتَقَى الْماءُ آبهاى آسمان و زمين به هم پيوستند به حالتى كه طبق خواست خدا مقدّر شده بود، گفته شده: به حالتى كه مقدّر و برابر شده است به اين صورت كه خدا همان اندازه كه مقدّر كرده بود از زمين بيرون بيايد همان اندازه نيز از آسمان فرو ريزد و برابر باشند.

عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ منظور كشتى است و آن

صفتى است كه به جاى موصوف نشسته است و نظير آن است گفته شاعر:

و لكن قميصى مسرودة من حديد «1»

كه قصدش اين است پيراهن من زره است و «دسر» جمع «دسار» و وزن فعال است از دسره، هر گاه آن را دفع كند و به معناى ميخ است.

تَجْرِي بِأَعْيُنِنا كشتى در ديدگاه ما بر روى آب به حركت مى آيد.

«جزاء» مفعول له است يعنى تا پاداش براى شخصى (نعمتى) باشد كه نسبت به آن كفران شده است و منظور از آن شخص، نوح است كه خداوند او را نعمت كفران شده قرار داد چرا كه پيامبر نعمت و رحمتى از سوى خداست.

وَ لَقَدْ تَرَكْناها ضمير به كشتى بر مى گردد يا به خود عمل.

«آية» علامتى كه به وسيله آن عبرت گرفته مى شود.

فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ آيا عبرت گيرنده اى هست؟

__________________________________________________

1- ولى پيراهن من از آهن بافته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 181

«نذر» جمع «نذير» به معناى انذار است.

[سوره القمر (54): آيات 17 تا 31] ..... ص : 181

اشاره

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (17) كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (18) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (19) تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (20) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (21)

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (22) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23) فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (24) أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ (25) سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (26)

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (27) وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (28) فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ (29) فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ

(30) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ (31)

ترجمه: ..... ص : 181

ما قرآن را براى تذكّر آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكّر شود. (17)

قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند اكنون (ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟ (18)

ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمرّ بر آنها فرستاديم. (19)

كه مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند. (20)

(اكنون ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟ (21)

ما قرآن را براى تذكّر آسان كرديم، آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (22)

طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند. (23)

و گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود! (24)

آيا از ميان ما تنها بر اين مرد وحى نازل شده؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است. (25)

ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 182

ما «ناقه» را براى آزمايش آنها مى فرستيم، در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن. (27)

و به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه و يك روز براى آنها) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شوند. (28)

آنها يكى از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد. (29)

(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟! (30)

ما فقط يك صيحه (صاعقه عظيم) بر آنها فرستاديم و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان در آغل جمع آورى مى كند. (31)

تفسير: ..... ص : 182

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ يعنى ما قرآن را براى حفظ كردن آسان قرار داديم و

هر كس را كه قصد حفظ آن كند كمكش مى كنيم تا به ظاهر آن را قرائت كند.

فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ يعنى آيا كسى هست كه طالب حفظ قرآن باشد تا كمك شود، يا ما قرآن را مهيّا كرديم براى ذكر از يسّر ناقته للسّفر، هر گاه آن را آماده كوچ سازد شاعر گويد:

و قمت اليه باللّجام ميسّرا هنالك يجزينى الّذى كنت اصنع «1»

روايت شده كه ظاهرا جز قرآن هيچ يك از كتابهاى خدا كه نازل شده تمامش قرائت نمى شده است گفته شده: معناى جمله اين است كه قرآن را براى پندگيرى

__________________________________________________

1- بپاخاستم و به طرف اسب رفتم در حالى كه با لگام زدن او را براى جنگ آماده مى كردم و اگر لگام نبود رام نمى شد و در آنجا يعنى ميدان جنگ پاداش شيرى كه به اسب دادم به من خواهد داد. شعر، از اعرج خارجى است و پيش از اين بيت، سه بيت دارد كه در تفسير كشاف، ج 4، ص 439، در ذيل تفسير آيه 17، آمده است و در ترجمه، توجّه به ابيات قبل ضرورى بوده است- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 183

آسان قرار داديم بدين گونه كه آن را از پندهاى كامل و منع هاى كافى پر كرديم آيا پندگيرنده اى هست؟

وَ نُذُرِ يعنى تهديدى است كه براى آنها عذاب آورد پيش از اين كه عذاب نازل شود يا عذاب كردن آنان تهديدى براى انسانهاى پس از آنهاست.

رِيحاً صَرْصَراً بادى كه سخت مى وزد، يا بسيار سرد است از «صرّ» به معناى سردى.

فِي يَوْمِ نَحْسٍ در روزى شوم.

مُسْتَمِرٍّ شومى آن مداوم بود و درباره آنها استمرار داشت تا هلاكشان كرد يا نسبت به بزرگ و

كوچكشان استمرار داشت تا انسانى از آنها باقى نماند اين عذاب در روز چهارشنبه آخر ماه بود كه ديگر بر نمى گردد اين مطلب از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده است.

تَنْزِعُ النَّاسَ اين باد مردم را از زمين مى كند.

كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ يعنى مرده بر روى زمين مى افتادند و داراى هيكلهاى بلند و بزرگ بودند گويى ريشه هاى درختان خرمايى هستند كه كنده شده اند، گويند:

دليل تشبيه اين است كه باد سرهاى آنها را قطع كرده و جسدهايى بى سر بودند، صفت نخل را به عنايت لفظ نخل مذكّر آورده است و اگر از باب حمل بر معنى، صفت مؤنّث نيز مى آورد جايز بود چنان كه فرموده است: أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ «[آن قوم ] همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل [هلاك شده بودند]» (حاقه/ 7).

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا «بشرا» منصوب به فعلى (انكر) است كه «نتّبعه» آن را تفسير مى كند آنها ناخوشايند مى شمردند كه از انسانى همجنس خودشان پيروى كنند و تعبير به منّا كردند تا مماثلت و همانندى قوى تر باشد.

«منّا» تكذيب كنندگان صالح پيامبر «منّا» گفتند تا همانندى قوى تر باشد و بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 184

همجنسى پيامبر با آنها دلالت كند).

واحِداً نَتَّبِعُهُ تكذيب كنندگان صالح «واحدا» گفتند تا پيروى كردن يك امّت را از مردى كه اشرف از آنها نيست (تك و تنهاست) منكر شده، زشت جلوه دهند.

إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ گويى به آنها گفته است: اگر مرا پيروى نكنيد شما از حق گمراه شده ايد.

وَ سُعُرٍ در آتشيد «سعر» جمع «سعير» است پس سخن را بر خود او وارونه كرده و گفتند: اگر از تو پيروى كنيم ما در اين صورت چنان خواهيم بود

كه مى گويى: (در گمراهى و آتش خواهيم بود) و گفته شده: مقصود از ضلال، خطا و دورى از حق است و «سعر» به معناى جنون است.

أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا يعنى آيا در ميان ما تنها وحى بر او نازل شده حال آن كه براى برگزيده شدن به نبوّت سزاوارتر از او وجود دارد.

بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ دروغگويى است متكبّر كه مى خواهد با دعوى نبوّت بر ما بزرگى كند.

سَيَعْلَمُونَ غَداً بزودى فردا در آن هنگام كه عذاب بر آنها نازل شود خواهند دانست يا در روز قيامت در خواهند يافت.

مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ چه كسى دروغگوست، صالح يا آنها كه او را تكذيب كردند؟

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ ما ماده شتر را از كوهى كه روى زمين گسترده است بر مى انگيزيم و بيرون مى آوريم همان طور كه قوم صالح خواسته اند تا آزمون و امتحانى برايشان باشد.

فَارْتَقِبْهُمْ منتظر امر خدا درباره آنها باش و ببين چه مى كنند.

وَ اصْطَبِرْ و بر آزارى كه از آنها به تو مى رسد شكيبا باش و شتاب مكن تا فرمانم به تو برسد.

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ به آنها خبر بده كه آب در ميان شما تقسيم شده يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 185

روز از ناقه و يك روز از شماست، و آوردن كلمه [«بينهم» كه ضمير آن به قوم صالح بر مى گردد] از باب غلبه دادن عقلاست.

كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ هر روز آب سهم هر كدام است اهل آن حاضر شود و از آن استفاده كند و ديگرى نيايد. گفته شده: مردم در روز نوبتشان بر سر آب حاضر شوند و در روزى كه نوبت شتر است صاحبان نوبت حضور يابند.

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ

پس رفيقشان قدّار بن سالف احيمر (ثمود) را صدا زدند.

فَتَعاطى پس گستاخى كرد و بر ناقه دست يافت و آن را پى كرد، يا شمشير را برداشت و ناقه را پى كرد.

صَيْحَةً واحِدَةً و آن صيحه جبرئيل عليه السّلام بود.

فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ «هشيم» درخت خشك است، منهشم به معناى شكسته است.

منظور از محتظر كسى است كه عمل خشك شدن را انجام مى دهد و آنچه را كه خشك مى شود چهار پايان لگدمال كرده و درهم مى شكنند.

[سوره القمر (54): آيات 32 تا 42] ..... ص : 185

اشاره

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (32) كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (33) إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ (34) نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ (35) وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (36)

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ (37) وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (38) فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ (39) وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (40) وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (41)

كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 186

ترجمه: ..... ص : 186

ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (32)

قوم لوط انذارهاى (پى در پى پيامبرشان را) تكذيب كردند. (33)

ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم) جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم. (34)

اين نعمتى بود از ناحيه ما، اين گونه كسى را كه شكرگزار است پاداش مى دهيم. (35)

او آنها را در مورد مجازات ما انذار كرد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند. (36)

آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيار آنها بگذارد!، ولى ما چشمانشان را نابينا و محو كرديم (و گفتيم) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا. (37)

سرانجام صبحگاهان در اوّل روز عذابى مستمرّ و ثابت به سراغشان آمد. (38)

(و گفتيم) اكنون بچشيد عذاب و انذارهاى مرا. (39)

ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكّر شود؟ (40)

انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى) براى آل فرعون آمد. (41)

امّا آنها همه آيات ما را تكذيب كردند، و ما آنها را به قهر و

اقتدار خود سخت مؤاخذه كرديم. (42)

تفسير: ..... ص : 186

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً بر آنها بادى فرستاديم كه با سنگريزه آنها را سنگباران كند.

نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ لوط و دخترانش را در هنگام سحر از عذابى كه به قومش رسيد نجات داديم و سحر يك ششم آخر شب است و چون سحر نكره است منصرف به كار رفته مى گويى: لقيته سحرا، او را در سحر ملاقات كردم و مقصودت سحر همان روز است.

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا مفعول له و به معناى «إنعاما» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 187

كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ چنان كه بر آنها انعام كرديم هر كس با ايمان آوردن و بندگى اش نعمت خدا را سپاسگزار باشد پاداش مى دهيم.

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا براستى كه لوط آنها را از سخت گيرى ما در مورد عذابشان ترسانيد.

فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ پس نسبت به انذارها ترديد كردند.

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ از لوط خواستند كه مهمانانش را به آنها تسليم كند.

فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ چشمانشان را نابود كرديم تا مانند بقيّه صورتشان صاف شد و جاى چشم در آن ديده نمى شد، جبرئيل چنان با بال خود بر چشم آنها زد كه نابينا و سرگردانشان گذاشت و به در خانه، راه نمى يافتند تا لوط آنها را بيرون كرد.

فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ به قوم لوط با زبان فرشتگان گفتم عذاب و بيم مرا بچشيد.

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً يعنى در اوّل روز عذاب بر آنها نازل شد، «بكرة» در معنى مانند گفتار خداوند «مشرقين و مصبحين» است «1».

عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ عذابى ثابت كه بر قوم لوط استقرار يافته است.

فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ فايده تكرار اين آيه و آيه: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ الخ اين است كه در هنگام شنيدن هر

خبرى از اخبار امّتها مجدّدا پند گيرند و متذكّر شوند هر گاه بشنوند كه قرآن بر آن تشويق مى كند و بارها برايشان تكرار كرده تا غفلت بر آنها غالب نشود، تكرار در گفته خداوند فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ در هنگام ذكر هر نعمت- كه در سوره رحمان شمرده شده و تكرار ويل يومئذ للمكذّبين، در سوره مرسلات و تكرار خود خبرها و داستانها نيز همين حكم را دارد تا هر كدام آنها در دلها حضور

__________________________________________________

1- فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ «سرانجام به هنگام طلوع آفتاب، صيحه (مرگبار، به صورت صاعقه يا زلزله) قوم لوط را فرو گرفت» (حجر/ 73) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ، «امّا سرانجام، صيحه (مرگبار) صبحگاهان آنان (قوم لوط) را فرو گرفت» (حجر/ 83)- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 188

داشته باشد و از ياد نرود.

وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ نذر، همان موسى و هارون و ديگر پيامبرانند چرا كه موسى و هارون آنچه پيامبران، قوم خود را با آن انذار كردند، بر آل فرعون عرضه داشتند.

ممكن است «نذر» جمع «نذير» باشد كه همان انذار است.

كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها منظور تكذيب معجزه هاى نه گانه اى بود كه موسى عليه السّلام براى آنها آورد.

فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ ايشان را مؤاخذه كرديم مؤاخذه شخص توانايى كه مغلوب نمى شود.

مُقْتَدِرٍ بر هر كارى كه بخواهد نيرومند است.

[سوره القمر (54): آيات 43 تا 55] ..... ص : 188

اشاره

أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ (43) أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ (44) سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45) بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ (46) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (47)

يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48) إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (49) وَ ما أَمْرُنا

إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (50) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (51) وَ كُلُّ شَيْ ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ (52)

وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ (53) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ (54) فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (55)

ترجمه: ..... ص : 188

آيا كفّار شما بهتر از اينها هستند؟ يا براى شما امان نامه اى در كتب ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 189

آسمانى نازل شده؟! (43)

يا مى گويند: ما جماعتى متّحد و نيرومند و پيروزيم؟ (44)

ولى (بدانند) جمعشان بزودى شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند. (45)

(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناكتر و تلخ تر است. (46)

مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتشند. (47)

آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى شوند (و به آنها گفته مى شود) بچشيد آتش دوزخ را. (48)

ما هر چيزى را به اندازه آفريديم. (49)

و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن! (50)

ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم آيا كسى هست كه متذكّر شود. (51)

و هر كارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است. (52)

و هر كار كوچك و بزرگى نوشته مى شود. (53)

پرهيزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند. (54)

در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر متنعم اند. (55)

تفسير: ..... ص : 189
اشاره

أَ كُفَّارُكُمْ اى اهل مكّه آيا كفّار شما از كفّار قوم نوح، هود، صالح، لوط و آل فرعون كه بر شمرديم بهتر و قوى تر هستند يعنى آيا كفّار شما از آنها از نظر قدرت و ابزار در دنيا نيرومندترند يا كفر و عنادشان كمتر است. مقصود اين است كه اينان مانند آنها بلكه بدتر از آنانند.

أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ يا براى شما در كتب پيشينيان برائت و تأمينى از عذاب الهى آمده كه هر كس از شما كفر ورزد و پيامبران را تكذيب كند از عذاب خدا در امان خواهد بود و به وسيله آن برائت ايمن شده ايد.

نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ ما جماعتى هستيم

واحد و يكديگر را يارى مى دهيم و جلو هر كس را كه بر ما ستم روا دارد مى گيريم.

[شأن نزول ] ..... ص : 189

روايت است كه ابو جهل در روز جنگ بدر اسب خود را دوانيد و گفت ما امروز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 190

از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و يارانش انتقام مى گيريم پس آيه سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ نازل شد يعنى كفار مكّه مى گريزند «1».

وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ يعنى پشت مى كنند چنان كه شاعر گويد:

كلوا فى بعض بطنكم تعفوا «2»

يعنى مى گريزند و پشتهاى خود را به شما بر مى گردانند و اين فرار در روز جنگ بدر بود.

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وعده گاهشان براى عذاب روز قيامت است.

وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ بليّه و گرفتارى روز قيامت بزرگتر و سخت تر از فرار و كشته شدن و اسارت جنگ بدر است.

فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ يعنى نابودى و آتش يا در دنيا از حق، گمراه و در آخرت در آتشند.

ذُوقُوا بچشيد حرارت آتش دوزخ را بنا بر اين كه مسّ سقر را اراده كرده باشد و اين سخن مانند گفته عرب است: وجد مسّ الحمى و ذاق طعم الضرب، حرارت تب را يافت و مزه زدن را چشيد زيرا هر گاه حرارت و سختى آتش به آنها برسد گويى خود آتش به آنها رسيده است چنان كه حيوان آنچه را آزارش مى دهد لمس مى كند. سقر اسم خاص براى جهنم است و از سقرته النّار و صقرته است، يعنى آن را تغيير دادم.

إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ كلّ شي ء منصوب به فعل مقدّرى است كه اين فعل ظاهر آن را تفسير مى كند و منظور از قدر تقدير است يعنى هر چيزى را به اندازه، استوار

و مرتّب بر مقتضاى حكمت آفريديم.

__________________________________________________

1- يروى انّ ابو جهل ضرب فرسه يوم بدر و قال: حن ننتصر اليوم من محمد صلّى اللَّه عليه و آله و اصحابه به فنزلت، سيهزم الجمع يريد كفّار مكّه.

2- در شعر بجاى جمع (بطون) مفرد (بطن) آمده، در آيه نيز بجاى جمع (ادبار) كه به مناسبت يولّون بايد به كار برده مى شد مفرد (دبر) به كار رفته است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 191

وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ يعنى فرمان ما به آمدن روز قيامت در سرعت مانند چشم بر هم زدن است و مقصود از امر گفتار خداوند «كن» است يعنى هر گاه آفريدن چيزى را اراده كنيم موجود شدنش به تأخير نمى افتد.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ ما امثال شما را از امّتهاى گذشته كه كفر ورزيدند هلاك كرديم.

وَ كُلُّ شَيْ ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ تمام كارهايى را كه انجام داده اند فرشته هاى نگهبان در دفاتر و پرونده هايشان نوشته اند و كارهاى كوچك و بزرگشان ضبط و نوشته است، يا تمام آنچه بايد بشود از اجلها و روزيهايشان و ديگر امور در لوح محفوظ نوشته شده است.

وَ نَهَرٍ پرهيزگاران در بوستانها و نهرهايى متنعمند، خداوند به ذكر اسم جنس اكتفاء كرده است (چون كم و زياد را شامل مى شود) و به قولى، نهر، از نهار گرفته شده و به معناى فراخى و روشنايى است.

فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ در جايى مورد پسند، گفته شده منظور مجلس حقّى است كه در آن بيهودگى نيست.

عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ در حالى كه نزد خداوند سبحان مقرّبند كه هر چيزى زير سلطه و قدرت اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 192

سوره رحمن ..... ص : 192

اشاره

سوره رحمن مكّى است و به قولى مدنى

است، و به قول علماى كوفه هفتاد و هشت آيه است و به قول علماى بصره هفتاد و شش آيه، علماى كوفه الرّحمن، و المجرمون را دو آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 192

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره الرّحمن را قرائت كند خدا بر ناتوانى او ترحّم فرمايد و شكر نعمتهايى را كه خدا به او داده، بجاى آورده است «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: دوست دارم كه شخص در روز جمعه سوره الرّحمن، را بخواند و هر گاه (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ) را بخواند بگويد: لا بشي ء من آلائك ربّ اكذّب (پروردگارا هيچ يك از نعمتهايت را تكذيب نمى كنم) «2».

از موسى بن جعفر از پدرانش از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: براى هر چيزى عروسى است، و عروس قرآن سوره الرحمن است «3».

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ، و من قراء سورة الرحمن رحم اللَّه ضعفه و ادى شكر ما انعم اللَّه عليه.

2-

عن الصادق عليه السّلام احبّ ان يقرأ الرجل سورة الرحمن يوم الجمعة و كلما قرأ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ قال لا بشي ء من آلائك ربّ اكذب.

3- و

عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السّلام عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله قال: لكل شي ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 193

[سوره الرحمن (55): آيات 1 تا 13] ..... ص : 193

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الرَّحْمنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيانَ (4)

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ (5) وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ (6) وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ (7) أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ (8) وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ (9)

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (10) فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ (11) وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ (12) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (13)

ترجمه: ..... ص : 193

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر،

خداوند رحمن (1)

قرآن را تعليم فرمود. (2)

انسان را آفريد. (3)

و به او بيان را تعليم كرد. (4)

خورشيد و ماه بر طبق حساب منظّمى مى گردند. (5)

و گياه و درخت براى او سجده مى كنند. (6)

و آسمان را بر افراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت. (7)

تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد). (8)

وزن را بر اساس عدل برپا داريد و در ميزان كم نگذاريد. (9)

و زمين را براى خلايق آفريد. (10)

كه در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است. (11)

و دانه هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه به صورت كاه در مى آيد، و گياهان خوشبو. (12)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد شما اى گروه انس و جنّ؟ (13)

تفسير: ..... ص : 193

الرَّحْمنُ خدايى است كه رحمت او همه چيز را شامل مى شود و چون خداوند سبحان اراده كرده كه نعمتهايش را در اين سوره بر شمارد، اسم «رحمن» را جلوتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 194

آورد تا اعلام دارد كه تمام نعمتها و كارهاى نيك او از رحمتى صادر شده كه تمام آفريدگانش را شامل است «الرّحمن» مبتداست و فعلهاى بعد از آن با ضميرهايشان، خبرهاى پياپى هستند و علّت خالى بودن اين فعلها از حرف عطف اين است كه به روش شمردن آمده و مقدّم بر هر چيز نعمت دين را كه مهمترين نعمتهاست بر شمرده و در ميان نعمتها پس از دين عالى ترين درجه آنها را كه تعليم و فرو فرستادن قرآن است مقدّم داشته چون قرآن از نظر درجه بزرگترين وحى خداوند و دليل درستى كتابهاى الهى است.

خَلَقَ الْإِنْسانَ را از آن نظر در آخر

نعمتها آورده تا اعلام دارد كه علّت آفريدن او اين است كه وحى الهى را بداند و آنچه انسان به سبب آن آفريده شده بر خود انسان مقدّم است، سپس آنچه را موجب امتياز انسان از ديگر حيوانات مى شود يعنى بيان را ذكر فرموده كه از باطن انسان خبر مى دهد، بعضى گفته اند: انسان حضرت آدم عليه السّلام است و مقصود از بيان تمام لغتها و نام تمام اشياست، گفته شده:

مقصود از انسان حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و بيان وقايع گذشته و آينده است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه بيان، اسم اعظم است كه خدا به وسيله آن هر چيزى را آموخته است «1».

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ خورشيد و ماه با حسابى معلوم و اندازه اى برابر در برجها و منزلهايى حركت مى كنند و در اين حركت براى مردم سودهاى فراوانى است از جمله علم به سالها و حساب آنهاست.

وَ النَّجْمُ گياهى است مانند سبزيجات بدون ساقه كه از زمين مى رويد.

وَ الشَّجَرُ شجر گياهى است كه ساقه دارد و مقصود از سجود آنها اطاعتشان از چيزى است كه براى آن آفريده شده اند، يا چيزهايى است در آنها كه دلالت بر

__________________________________________________

1-

عن الصادق عليه السّلام: البيان، الاسم الاعظم الّذى علم به كل شي ء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 195

حدوث و پديده بودنشان دارد و اين كه صانعى دارند كه آنها را به وجود آورده است، اين دو جمله با (الرّحمن) پيوند معنى دارند و آن روشن شدن اين نكته است كه حساب همان حساب خداست و سجود براى اوست نه ديگرى و گويى فرموده است: بحسبانه و يسجدان له به حساب خدا حركت مى كنند و

براى خدا سجده مى كنند.

وَ السَّماءَ رَفَعَها خداوند آسمان را بلند و برافراشته آفريد چون آن را سرآغاز تشريع احكام و محلّ نزول اوامر و نواهى و مسكن فرشتگانش قرار داد كه با وحى بر پيامبرانش فرود مى آيند.

وَ وَضَعَ الْمِيزانَ ميزان هر چيزى است كه با آن اشياء سنجيده مى شود و اندازه هاى آن معلوم مى گردد تا به آن وسيله به عدالت برسند، بعضى گفته اند:

مقصود از ميزان عدالت است.

أَلَّا تَطْغَوْا به معناى لئلّا تطغوا است، براى اين كه از حق و عدل تجاوز نكنيد. يا «ان» را مفسّره (به معناى [اى ] بگيريم «و لا تطغوا نهى جداگانه باشد».

وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ يعنى به عدل وزن كنيد.

وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ آن را با كم دادن ناقص نكنيد و اين كلام امر به برابرى و نهى از طغيانى است كه تجاوز و فزونى است و نهى از زيانكارى است كه نقصان و كم دادن است و تكرار لفظ ميزان براى تأكيد و اهميّت دادن به سفارش به رعايت عدل در سنجش است.

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ زمين را گسترش داد و آن را براى مردم بر روى آب كشيد.

لِلْأَنامِ منظور آفريدگان امّت يعنى هر جنبنده اى كه بر روى زمين قرار دارد.

از حسن [بصرى ] روايت شده كه منظور از «انام» انس و جنّ است و زمين براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 196

آنها مانند گهواره است كه در روى آن تصرّف مى كنند «1».

فِيها فاكِهَةٌ در زمين انواع ميوه هاست كه مردم از آن برخوردار مى شوند.

ذاتُ الْأَكْمامِ هر چيزى است كه پوشيده در غلافى است مانند ليف خرما و شاخه اش و غلاف شكوفه خرما و از تمام آنها استفاده مى شود چنان كه از

آنچه در غلاف است مانند خرما و درون آن و شاخه هاى نخل استفاده مى شوند گويند منظور از اكمام ليف خرماست و مفردش «كم» به كسر كاف است.

ذُو الْعَصْفِ «عصف» برگ زراعت است، گويند منظور از «عصف» انجير است.

وَ الرَّيْحانُ «ريحان» رزق و خوراك انسانهاست و آن دانه خوراكى است و مقصود ميوه هايى است كه از آن لذّت مى برند و علاوه بر لذّت جنبه غذايى دارد مانند ميوه درخت خرما و آنچه از خرما مورد تغذيه است مانند دانه خرما، ريحان به كسر (ن) نيز قرائت شده و معناى جمله اين است دانه داراى برگهايى است كه علوفه چهار پايان است و ريحان خوراك انسان.

«ريحان» به ضمّ (ن) نيز قرائت شده بنا بر اين كه «و ذوا الرّيحان» بوده است مضاف حذف و مضاف اليه جانشين او شده است.

بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه در زمين ريحانى است كه بوييده مى شود.

وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ به نصب نيز قرائت شده يعنى و خلق الحبّ و الرّيحان، خدا دانه و ريحان را آفريد يا اخصّ الحبّ و الرّيحان، بوده است.

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ اى جنّ و انس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد دليل بر مخاطب بودن انس و جنّ كلمه «للأنام» و قول خداوند سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ، است.

__________________________________________________

1- عن الحسن، للإنس و الجنّ فهى كالمهاد لهم يتصرّفون فوقها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 197

[سوره الرحمن (55): آيات 14 تا 30] ..... ص : 197

اشاره

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ (14) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (15) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (16) رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (17) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (18)

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (19) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (20) فَبِأَيِّ

آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (21) يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (23)

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (24) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (25) كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ (26) وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (27) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (28)

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (29) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)

ترجمه: ..... ص : 197

انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد. (14)

و جنّ را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش! (15)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (16)

او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است. (17)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (18)

دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند. (19)

امّا در ميان آن دو فاصله اى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند. (20)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (21)

از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج مى شود. (22)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (23)

و براى اوست كشتيهاى ساخته شده اى كه در دريا به حركت در مى آيند كه همچون كوهى هستند! (24)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 198

مى كنيد؟ (25)

تمام كسانى كه روى آن (زمين) هستند فانى مى شوند. (26)

و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. (27)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (28)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى كنند، و او هر روز در شأن و كارى است. (29)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (30)

تفسير: ..... ص : 198

مِنْ صَلْصالٍ «صلصال» گل خشكيده است چون در برخورد با هم صدا مى كند.

كَالْفَخَّارِ گل به آتش پخته است مانند سفال، در جاى ديگر مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، و مِنْ طِينٍ لازِبٍ، تعبير شده يعنى خداوند انسان را از خاكى آفريد كه آن را گل قرار داد سپس گل تيره رنگ ريخته شده آن گاه گل خشك.

الْجَانَّ پدر جنّ را كه به قولى ابليس است آفريد.

مِنْ مارِجٍ مارج

شعله آتشى است كه دودى ندارد، بعضى گفته اند: شعله آتش مخلوط با سياهى آتش است. «من» بيانى است و گويى فرموده است از آتش خالصى يا آتش آميخته.

و المشرقان و المغربان دو مشرق، منظور دو مشرق زمستان و تابستان و دو مغرب آنهاست، يا مقصود، دو مشرق خورشيد و ماه و دو مغرب آنهاست.

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ خداوند درياى شيرين و درياى شور را گسيل داشت كه در كنار هم بوده و با يكديگر برخورد كردند و در نگاه ظاهرى فاصله اى ميانشان نيست.

بَيْنَهُما بَرْزَخٌ ميان آن دو دريا به قدرت خدا مانعى است كه هيچ كدام از حدّ خود تجاوز نمى كنند و با آميخته شدن يكى به ديگرى تجاوز نمى كند.

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ از آن دو دريا، مرواريدهاى درشت و ريز بيرون مى آيد گفته شده: مرجان مهره سرخى است مانند شاخه هاى درخت كه از دريا بيرون مى آيد و آن سنگى است به شكل درخت و «يخرج» از اخرج (باب افعال) قرائت شده است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 199

چرا كه خداوند فرموده مرجان از دو دريا بيرون مى آيد با اين كه از درياى شور بيرون مى آيد چون وقتى هر دو با هم تلاقى كردند گويى يكى شده اند و گويى خداوند فرموده مرجان از دريا بيرون مى آيد و از تمام دريا بيرون نمى آيد بلكه از بعضى بيرون مى آيد چنان كه مى گويى از شهر بيرون شدم در حالى كه از قسمتى از شهر بيرون شده اى، گفته شده: لؤلؤ و مرجان از تلاقى درياى شور و شيرين بيرون مى آيند.

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ منظور از جوارى كشتيهاست، منشآت به فتح و كسر «ش» قرائت شده است، به فتح كشتيهايى است كه بادبانهايش

بلند باشد و به كسر كشتيهايى است كه بادبانهايش را بالا زده باشند، يا كشتيهايى هستند كه با حركت خود موجهايى ايجاد مى كنند.

كَالْأَعْلامِ «اعلام» جمع علم و آن كوه بلند است.

كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ تمام موجودات روى زمين هلاك مى شوند و از هستى به نيستى مى روند.

وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ يعنى ذات حق باقى مى ماند و از وجه به كلّ و ذات تعبير مى شود.

ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ صفت وجه است كه بزرگتر از آن است كه به آفريدگان و كارهايشان تشبيه شود، يا خدايى كه شكوه و جلال اولياء و برگزيدگانش در نزد اوست و اين صفت از صفات بزرگ خداست.

در حديث است كه به يا ذا الجلال و الإكرام، مداومت كنيد. [گويى سؤالى مقدّر است كه در فانى چه نعمتى موجود است؟ جوابش اين است ]، نعمتى كه در فانى شدن وجود دارد اين است كه پس از فنا زمان پاداش مى رسد.

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اهل آسمانها آنچه به دينشان مربوط مى شود درخواست مى كنند و اهل زمين آنچه را به دين و دنيايشان مربوط است درخواست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 200

مى كنند پس تمام موجودات آسمان و زمين به خدا محتاجند.

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ يعنى هر زمانى امورى پديد مى آورد و حالات جديدى ايجاد مى كند چنان كه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه اين آيه را تلاوت فرمود پس به آن حضرت گفته شد منظور از اين شأن چيست؟ فرمود: از شأن خداست كه گناهى را بيامرزد و غمى را برطرف كند و گروهى را رفعت درجه دهد و گروهى را پست و خوار سازد.

[سوره الرحمن (55): آيات 31 تا 45] ..... ص : 200

اشاره

سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ

(31) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (32) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (34) يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (36) فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (38) فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (39) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (40)

يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ (41) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (42) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ (44) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (45)

ترجمه: ..... ص : 200

بزودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس و جنّ. (31)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (32)

اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 201

قادر نيستيد مگر با نيرويى (الهى) (33)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (34)

شعله هايى از آتش بى دود، و دودهايى متراكم، بر شما مى فرستد، و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد. (35)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (36)

در آن هنگام كه آسمان شكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمّل آن را نخواهيد داشت). (37)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (38)

در آن روز هيچ كس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمى شود. (39)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (40)

بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند، و آن گاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند

(و به دوزخ مى افكنند). (41)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (42)

اين همان دوزخى است كه مجران آن را انكار مى كردند. (43)

امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند. (44)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (45)

تفسير: ..... ص : 201

سَنَفْرُغُ لَكُمْ استعاره از گفته شخص به كسى است كه او را تهديد مى كند و مى گويد سأفرغ لك يعنى بزودى تمام كارها را كنار مى گذارم و به كار تو مى پردازم (به حسابت مى رسم).

ممكن است مقصود اين باشد كه دنيا بزودى به آخر مى رسد و آن گاه كارهاى مردم پايان مى پذيرد و كارى جز پاداش دادن شما باقى نمى ماند و آن حالت را به روش تمثيل فراغت قرار داده است.

سيفرغ با «ياء» نيز قرائت شده است، يعنى خداوند بزودى فراغت مى يابد.

علّت اين كه انس و جنّ را ثقلين ناميده اين است كه آنها دو گروه با ارزش و سنگين در روى زمين هستند و به هر چيزى كه وزن و مقدارى داشته باشد ثقل

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 202

گويند و فرموده پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز از همين نوع است: انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللَّه و عترتى. كتاب و عترت را پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ثقلين ناميده چون از موقعيّت بلند و اهميّت بسيارى برخوردارند.

يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ توضيح دنباله آيه است، اى انس و جن اگر مى توانيد كه از حكم من بگريزيد و از زمين و آسمانم بيرون رويد اين كار را بكنيد.

سپس فرموده: نمى توانيد به اطراف آسمان و زمين نفوذ كنيد مگر با قدرت و نيروى بسيار و كجا شما چنان نيرويى داريد.

نظير همين

گفتار است آيه: وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ «شما هرگز نمى توانيد بر اراده خدا چيره شويد و از حوزه قدرت او در زمين و آسمان فرار كنيد.» (عنكبوت/ 23).

شُواظٌ به ضمّ و كسر (ش) به معناى زبانه خالص و بدون دود آتش است.

نُحاسٌ دود است و بعضى گفته اند: مس گداخته است كه روى سرشان ريخته مى شود. از ابن عباس روايت است كه هر گاه [مشركان ] از گورهايشان بيرون شوند زبانه اى از آتش آنها را به محشر سوق مى دهد «1».

نحاس در اعراب نحاس دو قول است: 1- رفع، بنا بر اين كه عطف بر «شواظ» باشد، 2- جرّ بنا بر اين كه عطف بر نار باشد.

فَلا تَنْتَصِرانِ نمى توانيد جلو اين بلا را بگيريد.

انْشَقَّتِ السَّماءُ آن گاه كه آسمان بشكافد و بعضى از آن از بعضى جدا شود.

فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ پس آسمان مانند گل سرخ مى شود.

كالدهان مانند روغن زيتون، چنان كه فرمود، كالمهل كه درد روغن زيتون است و نام چيزى است كه به وسيله آن روغن مالى مى كنند يا جمع «دهن» است گفته

__________________________________________________

1- عن ابن عبّاس، اذا خرجوا من قبورهم ساقهم شواظ الى المحشر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 203

شده، جلد سرخ است.

«انس» يعنى بعضى از انسانها.

وَ لا جَانٌّ يعنى و نه بعضى از جنّها پس پدر جن (ابليس) را بجاى جنّ نهاده است چنان كه هاشم گويند و پسرش را قصد كنند ضمير «ذنبه» كه به «انس» بر مى گردد مفرد آورده شده چون به معناى بعض است و به معناى لا يسألون، (سؤال نمى شوند) مى باشد زيرا مجرمان از چهره هاى سياه و چشمان كبودشان شناخته مى شوند، گفته شده: از گناهشان سؤال نمى شود

تا از سوى خودشان معلوم شود بلكه از روى ملامت و توبيخ سؤال مى شوند.

از قتاده روايت است كه سؤال مى شوند آن گاه بر دهان آن گروه مهر زده مى شود و دستها و پاهايشان به سخن آمده كارهايى را كه انجام داده اند بازگو مى كنند پس از موهاى بالاى پيشانى و قدمهايشان گرفته مى شود «1».

از ضحّاك روايت است كه ميان پيشانى و قدمش با زنجيرى از پشت سرش جمع مى شود «2». گفته شده است: يك بار با گرفتن موى پيشانى بر روى زمين كشيده مى شود و بار ديگر با گرفتن گامهايشان.

حَمِيمٍ آنٍ آب داغى كه داغى آن به آخر رسيده است يعنى پى در پى آنها را ميان عذاب با آتش و نوشيدن حميم معذّب دارند و هيچ گاه از عذاب خلاصى ندارند.

[سوره الرحمن (55): آيات 46 تا 78] ..... ص : 203

اشاره

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (46) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (47) ذَواتا أَفْنانٍ (48) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (49) فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ (50)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (51) فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ (52) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (53) مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (55)

فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (56) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (57) كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ (58) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (59) هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (60)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (61) وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (62) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (63) مُدْهامَّتانِ (64) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (65)

فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ (66) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (67) فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (68) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (69) فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ (70)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

(71) حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ (72) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (73) لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (74) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (75)

مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ (76) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (77) تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (78)

__________________________________________________

1- عن قتاده: قد كانت مسألة ثم ختم على افواه القوم و تكلّمت ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون فيؤخذ بالنواصى و الاقدام.

2- عن الضحّاك، يجمع بين ناصيته و قدمه فى سلسلة من وراء ظهره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 204

ترجمه: ..... ص : 204

و براى كسى كه از پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است. (46)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (47)

آن دو باغ بهشت داراى انواع نعمتها و درختان پر طراوت است. (48)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (49)

در آنها دو چشمه، دائما در جريان است. (50)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (51)

در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد. (52)

پس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 205

كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (53)

اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است. (54)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد. (55)

در باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران عشق نمى ورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است. (56)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (57)

آنها همچون ياقوت و مرجانند. (58)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (59)

آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود؟. (60)

پس كدامين نعمت

از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (61)

و پايين تر از آنها دو بهشت ديگر است. (62)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (63)

هر دو كاملا خرّم و سرسبزند! (64)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (65)

در آنها دو چشمه در حال فوران است. (66)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (67)

در آنها ميوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است. (68)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (69)

و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا. (70)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (71)

حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند. (72)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (73)

زنانى كه هيچ انس و جنّى قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه اند). (74)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (75)

اين در حالى است كه اين بهشتيان بر تختهايى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده. (76)

پس كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟. (77)

پر بركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و جمال تو. (78)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 206

تفسير: ..... ص : 206

خافَ مَقامَ رَبِّهِ منظور محلّى است كه بندگان در روز قيامت آنجا براى حساب مى ايستند و آيه: ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي «(اين (موفقيّت) براى كسانى كه از مقام (عدالت) من بترسد». (ابراهيم/ 14) هم نظير آن است يا مقصود اين است كه خدا حافظ و مراقب اعمال بنده است و اين مطلب از آيه: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ و نگهبان و

مراقب همه است) و اعمال همه را مى بيند.» (رعد/ 33) استفاده مى شود، بنا بر اين بنده اى كه خداى را مراقب اعمال خود بداند ترك گناه مى كند و مواظب اعمال خويش است يا مقصود ترس از پروردگار است چنان كه مى گويى: اخاف جانب فلان از فلانى مى ترسم، و فعلت ذلك لمكانك، آن كار را به خاطر تو كردم.

جَنَّتانِ بهشتى است كه نيكوكاران به وسيله آن پاداش داده مى شوند، و بهشتى است كه از باب احسان و زايد بر بهشت استحقاقى به نيكوكاران مى دهند. مانند قول خداى متعال: الْحُسْنى و زيادة بهشتى به عنوان پاداش عمل و بهشتى زايد بر استحقاق. يا بهشتى براى انجام عبادات و بهشتى براى ترك گناهان است چرا كه تكليف داير مدار همين دو امر (عبادت و معصيت) است، يا ثقلين مورد خطابند و گويى خداوند فرموده است براى خائفان جن و انس دو بهشت است يك بهشت براى انسان خائف و يك بهشت براى جنّ خائف است.

ذَواتا أَفْنانٍ در معناى افنان دو قول است:

1- به معناى شاخه هاى درختان باشد و ذكر شاخه ها بجاى درختان به اين دليل است كه ميوه مى دهند و از آنها سايه ها كشيده مى شود.

2- مقصود انواع نعمتهايى است كه بهشتيان به آنها مايلند.

فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ در آن دو باغ دو چشمه است كه هر جا بهشتيان بخواهند در بلندى و پستى جارى مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 207

زَوْجانِ در معناى آن چند قول است:

1- در آن دو باغ دو نوع ميوه است يك نوع معروف و يكى غير معروف.

2- دو نوع ميوه مشابه است مانند تر و خشك كه تازه و خشك آن در خوبى مثل هم هستند.

مُتَّكِئِينَ

منصوب است بنا بر اين كه مدح يا حال براى خائفين باشد چرا كه (من خاف) در معنى جمع است، يعنى مانند پادشاهان تكيه بر پشتى داده اند.

عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ [بر روى فرشهايى تكيه داده اند كه ] آستر آن ديباى ضخيم است و هر گاه آستر آن ديباى ضخيم باشد پس به گمان شما رويه هاى آن چه خواهد بود؟ بعضى گفته اند، رويه هاى آن از سندس است، و به قولى رويه هاى آن از نور است.

وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ ميوه هاى چيدنى آن دو باغ نزديك است كه دست شخص ايستاده و نشسته و خفته به آن مى رسد.

فِيهِنَّ در مرجع ضمير دو قول است:

1- يعنى در اين نعمتهاى شمرده شده كه عبارت است از دو باغ، دو چشمه، ميوه، فرشها و ميوه هاى در دسترس و چيدنى.

2- در دو باغ چون شامل قصرها و مجلسهاست.

قاصِراتُ الطَّرْفِ زنانى هستند كه فقط چشمانشان به شوهرهايشان است و به مردان ديگر نگاه نمى كنند.

لَمْ يَطْمِثْهُنَّ زنانى كه از طايفه انسند هيچ انسانى لمس نكرده و زنان طايفه جن را هيچ جنّى، يعنى هيچ كس با آنها نزديكى نكرده و باكره اند، اين آيه دلالت دارد كه جنّ نيز مانند انسان زنان را لمس مى كند، اين كلمه به ضمّ (ميم) نيز قرائت شده است.

كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ يعنى زنان بهشت در روشنى مانند ياقوت و در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 208

سفيدى مانند مرجانند، و مرواريدهاى كوچكند كه بسيار سفيد.

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ آيا پاداش نيكى عمل، جز نيكى است؟

وَ مِنْ دُونِهِما جز اين دو بهشتى كه به مقرّبان وعده داده شده دو بهشت براى درجات پايين تر از آنها يعنى اصحاب يمين وجود دارد.

مُدْهامَّتانِ آنها از سبزى

و تازگى به سياهى شبيهند و كمال سبزى هر گياهى به اين است كه سياه بزند.

َّاخَتانِ

در آن دو باغ دو فوّاره آب است. «نضخ» «با خ نقطه دار» سريعتر از نضح با (ح) است چون نضح با (ح) مانند آب پاشيدن است.

عطف كردن نخل و رمّان به فاكهه (ميوه) اگر چه هر دو ميوه اند، براى توضيح فضيلت آنهاست و گويى آن دو (خرما و انار) در فضيلت دو جنس ديگرند مانند جبرئيل و ميكائيل [كه پس از ذكر ملائكه به سبب برترى آنها مجزّا ذكر شده اند] يا به اين دليل است كه ثمره نخل ميوه و غذاست و انار ميوه و دواست و ميوه خالص نيستند.

خَيْراتٌ در اصل «خيّرات» (به فتح ياء) بوده و مخفّف شده است چون خير، به معناى، اخير (كه افعل تفضيل) است، بر خيرون و خيرات، جمع بسته نمى شود و معناى جمله اين است كه داراى كمالات اخلاقى و خوشخويند.

مَقْصُوراتٌ حجله نشينانى كه در حجله هايشان محصورند، امرأة قصيرة و مقصوره، يعنى روگرفته در خيمه ها و در حجله ها.

در روايت است كه خيمه درّى است (تو خالى) كه طولش در آسمان شصت ميل است و در هر گوشه اى از آن براى مؤمن خانواده اى است كه ديگران او را نمى بينند «1».

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، الخيمه درّة واحدة طولها فى السّماء ستّون ميلا فى كلّ زاوية منها اهل للمؤمن لا يراه الآخرون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 209

قَبْلَهُمْ ضمير در قبلهم به اصحاب آن دو باغ بر مى گردد چون ذكر دو باغ بر آنها دلالت دارد.

عَلى رَفْرَفٍ بر نوعى بالش و فرش تكيه داده اند و گويند: رفرف باغهاى بهشت است و مفرد آن رفرفه است، بعضى گفته اند: رفرف

پشتيهاست، و به قولى هر جامه پهن است.

وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ «عبقرى» منسوب به عبقر است و به گمان عربها عبقر شهر جنّيان است و هر چيز عجيبى به آنجا نسبت داده مى شود.

از ابن عباس و قتاده نقل شده كه مقصود فرشهاى گرانبهاست، و از مجاهد روايت شده كه عبقرى همان ديباست، و در قرائتهاى نادر، رفارف خضر و عباقرى بر وزن مداينى، قرائت شده و اين قرائت از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است هر چند غير منصرف بودن (عباقرى) خلاف قياس است ليكن، قرائتش ناخوشايند نيست براى اين كه همواره به كار مى رود.

ذِي الْجَلالِ «ذو الجلال» با واو به عنوان صفت براى اسم قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 210

سوره واقعه ..... ص : 210

اشاره

اين سوره مكّى است به اعتقاد علماى بصره نود و هفت آيه و به عقيده علماى كوفه نود و شش آيه دارد، علماى بصره، فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، و أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ، و أَصْحابُ الْيَمِينِ و أَصْحابُ الشِّمالِ را آيه شمرده اند، علماى كوفه، موضونة، و حور عين، أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً را آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 210

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره واقعه را بخواند نوشته شود كه او جزء غافلين نيست «1».

از ابن مسعود از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند دچار فقر و تنگدستى نمى شود «2».

از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره واقعه را پيش از خواب بخواند خدا را در حالى ملاقات كند كه صورتش مانند ماه شب چهارده است «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الواقعة كتب انّه ليس من الغافلين.

2-

عن ابن مسعود عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله: من قرأ سورة الواقعة كل ليلة لم يصبه فاقة أبدا.

[.....] 3-

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الواقعة قبل ان ينام لقى اللَّه و وجهه كالقمر ليلة البدر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 211

از امام صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خدا او را دوست بدارد و او را در نزد مردم محبوب سازد و هرگز در دنيا بدى و فقر و بلايى از بلاهاى دنيا را نبينند و از رفقاى امير مؤمنان عليه السّلام خواهد بود «1».

[سوره الواقعة (56): آيات 1 تا 16] ..... ص : 211

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (2) خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3) إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4)

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (5) فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (6) وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (7) فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (9)

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (14)

عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15) مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ (16)

ترجمه: ..... ص : 211

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) برپا شود. (1)

هيچ كس نمى تواند آن را انكار كند. (2)

گروهى را پايين مى آورد و گروهى را بالا مى برد. (3)

اين در هنگامى است كه زمين بشدّت به لرزه در مى آيد. (4)

و كوه ها در هم كوبيده مى شود. (5)

و به صورت غبار پراكنده در مى آيد. (6)

و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد. (7)

نخست «اصحاب ميمنه» هستند، چه اصحاب ميمنه اى؟ (8)

گروه ديگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ (9)

و سوّمين گروه پيشگامان پيشگام! (10)

آنها مقرّبانند. (11)

در باغهاى پر نعمت بهشت

__________________________________________________

1-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها فى كلّ ليلة جمعة احبّه اللَّه و حببه الى الناس و لم ير فى الدنيا بؤسا ابدا و كانت من رفقاء امير المؤمنين عليه السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 212

جاى دارند. (12)

گروه بسيارى از امّتهاى نخستين هستند. (13)

و اندكى از امّت آخرين مى باشند. (14)

آنها (مقرّبان) بر تختهايى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند. (15)

در حالى كه بر آن تكيه كرده و روبروى يكديگرند. (16)

تفسير: ..... ص : 212

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ «اذا» ظرف از معناى ليس است چون تقدير جمله لا يكون لوقعتها كاذبة (وقوع قيامت دروغ نيست)، يا «اذا» ظرف براى فعل محذوف است و تقدير جمله، اذا وقعت خفضت قوما و رفعت آخرين است، يعنى چون قيامت روى دهد گروهى پست و گروهى بلند مرتبه شوند و «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» بر اين معنى دلالت مى كند.

ابن جنّى گويد: «اذا» [در آيه ] اوّل محلّا مرفوع به ابتدائيّت است و «اذا» [در آيه ] دوّم خبر «اذا» ى اوّل است و ظرف بودنشان را از دست داده اند و معناى جمله اين است كه زمان وقوع قيامت زمانى است

كه زمين با لرزش حركت كند و معناى جمله اين است كه هر گاه شدنى بشود و پديده پديد آيد و آن روز قيامت است، و چون وقوع قيامت حتمى است متّصف به وقوع شده است.

كاذِبَةٌ آن گاه كه قيامت واقع شود هيچ نفسى بر خدا دروغ نمى بندد و در اخبار از قيامت كه غيب است و وقوع آن دروغى نيست، چون در اين هنگام هر نفسى مؤمن و راستگو و تصديق كننده قيامت است، ولى امروز در دنيا بيشتر مردم دروغگو و تكذيب كننده اند.

«لام» در لوقعتها نظير «لام» در قول خداوند قَدَّمْتُ لِحَياتِي است «[اى كاش ] براى اين زندگى چيزى فرستاده بودم» (فجر/ 24).

گفته شده: «كاذبه» مانند عافيه به معناى تكذيب است مانند گفتار عرب، حمل فلان على قرنه فما كذب، فلانى بر همسن و سال خود حمله كرد و نترسيد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 213

حقيقتش اين است كه نفس خود را در آنچه به آن حديث كرده دروغگو ندانسته در اين كه توان و قدرت مقابله با او را دارد.

زهير گويد:

ليث بعثر يصطاد الرّجال اذا ما اللّيث كذّب عن اقرانه صدقا «1»

يعنى هر گاه قيامت واقع شود بازگشتى برايش نيست.

خافِضَةٌ رافِعَةٌ خبر مبتداى محذوف است يعنى هى خافضة رافعة.

إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا يعنى زمين سخت به حركت آيد تا آنجا كه كوه ها و ساختمانهاى روى آن منهدم شود. «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا» يا به «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» منصوب است يا بنا بر بدل بودن از «إِذا وَقَعَتِ».

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا كوه ها مانند آرد نرم شود، يا در روى زمين كوه ها به راه افتد از بسّ الغنم، هر گاه گوسفندان راه بيفتند.

فَكانَتْ هَباءً

مُنْبَثًّا كوه ها با عظمتشان مانند گرد و غبار پراكنده شوند.

وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً شما در آن روز سه صنف خواهيد بود.

فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ پس اصحاب ميمنه و ياران دست راست آنهايى هستند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و اصحاب مشأمه و ياران دست چپ آنهايى هستند كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند، يا معنايش اين است كه اصحاب ميمنه صاحبان مقامى رفيع و اصحاب مشأمه صاحبان مقامى پستند از گفته عرب فلان من فلان باليمين او بالشّمال فلان در دست راست يا چپ فلانى است

__________________________________________________

1- شخصى شجاع در عثر [اسم مكانى است ] مردان را مى كشد هر گاه سواركار قوى در جنگ ضعيف شود و از همگنان خود بترسد آن شجاع قوى شود و تصميم قطعى بگيرد و حريف خود را بكشد- عاريه آوردن ليث بجاى شخص شجاع استعاره تصريحيّه و آوردن اصطياد (شكار كردن) استعاره ترشيحيّه و ذكر صدق و كذب در شعر صنعت مطابقه است. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 456،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 214

هر گاه قصدشان اين باشد كه بلندى و پستى مقام او را در نزد فلانى توصيف كنند چون عربها راست را مبارك و چپ را شوم مى دانند، از اين رو از يمن يمنى را براى يمين و از شؤم شومى را براى شمال مشتق كرده اند. و اگر پرنده يا آهويى از سمت راستشان ظاهر مى شد به فال نيك مى گرفتند و اگر از سمت چپ ظاهر مى شد به فال بد، گفته شده: «أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» بهشتيانى هستند كه دست راستشان را مى گيرند و وارد بهشت مى كنند و «أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» دوزخيانند كه دست چپشان را گرفته

به دوزخ مى برند.

ما اصحاب الميمنه و ما اصحاب المشامة نوعى شگفتى از حال دو گروه از نظر سعادت و شقاوت است چنان كه گويند اينها چگونه مردمى هستند.

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ «السَّابِقُونَ» كسانى هستند كه حالشان را شناختيد و وصف آنها به شما رسيده است مانند گفته شاعر:

انا ابو النجم و شعرى شعرى «1»

يعنى شعر من همان است كه شناختى و فصاحتش را شنيدى.

أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ مبتدا و خبر است يعنى كسانى كه درجاتشان در باغهاى پر از نعمت نزديك است، يعنى در بالاترين درجاتند.

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ يعنى جماعت بسيارى از مردم گذشته «ثلّه» از «ثل» به معناى شكستن است چنان كه امّت از امّ به معناى شكافتن و شكستن است، گويى آنها گروهى هستند كه از مردم جدا شده اند و معناى جمله اين است كه سابقين بسيارى از اوّليها هستند و آنها امّتهايى از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى باشند.

__________________________________________________

1- مصراع دوم شعر اين است:

للَّه درى ما اجنّ صدرى.

من ابو نجم شخصيتى بزرگ هستم و عامل بزرگى، سينه ام را به معانى شگفت، محيط و مسلّط ساخته است. تفسير كشّاف، ج 4، ص 458، سطر 2،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 215

گفته شده منظور از «اولين» پيشينيان امّت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و «آخرين» پسينيان آن امّتند؟

وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ در مورد سابقين امّت محمد است «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ» در مورد «أَصْحابُ الْيَمِينِ».

از حسن [بصرى ] روايت است كه پيشينيان ديگر امّتها بيشتر از سابقين امّت ما (محمّد) هستند و تابعان امّتها مانند تابعان امّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اند. «ثلّة» خبر مبتداى محذوف است يعنى هم

ثلّة.

عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ بر تختهاى بافته شده كه با شمشهاى طلايى ساخته شده و با درّ و ياقوت آراسته گرديده است چنان كه حلقه هاى زره بافته مى شود و هر حلقه اى در حلقه ديگر داخل مى گردد، گفته شده: تختهايى به هم پيوسته كه بعضى به بعضى نزديك است.

«مُتَّكِئِينَ» حال است از ضمير «على» يعنى استقرّوا عليها، بر روى آنها مستقرّ شده و تكيه داده اند.

«مُتَقابِلِينَ» بعضى از آنها به بعض ديگر و به پشت سرشان نگاه نمى كنند، خداوند آنان را به خوشخويى و حسن همنشينى توصيف كرده است.

[سوره الواقعة (56): آيات 17 تا 40] ..... ص : 215

اشاره

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (17) بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (18) لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ (19) وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (20) وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (21)

وَ حُورٌ عِينٌ (22) كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (23) جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً (25) إِلاَّ قِيلاً سَلاماً سَلاماً (26)

وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ (27) فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28) وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (29) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (30) وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (31)

وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (33) وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34) إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (35) فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً (36)

عُرُباً أَتْراباً (37) لِأَصْحابِ الْيَمِينِ (38) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 216

ترجمه: ..... ص : 216

نوجوانانى جاودانه (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنها مى گردند. (17)

با قدحها و كوزه ها و جامهايى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور)! (18)

شرابى كه از آن دردسر نمى گيرند و مست نمى شوند. (19)

و ميوه هايى از هر نوع كه مايل باشند. (20)

و گوشت پرنده از نوع كه بخواهند. (21)

و همسرانى از حور العين دارند. (22)

همچون مرواريد در صدف پنهان. (23)

اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند. (24)

در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شوند نه سخنان گناه آلود. (25)

تنها چيزى كه مى شنوند «سلام» است «سلام»! (26)

و اصحاب يمين، چه اصحاب يمينى؟! (27)

آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند. (28)

و در سايه درخت طلح پر برگ بسر مى برند (درختى است خوشرنگ و خوشبو). (29)

و سايه كشيده و گسترده. (30)

و در كنار آبشارها. (31)

و ميوه هاى فراوانى. (32)

كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود. (33)

و همسرانى گرانقدر. (34)

ما آنها

را آفرينشى نوينى بخشيديم. (35)

و همه را بكر قرار داده ايم. (36)

همسرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و خوشزبان و فصيح و همسنّ و سالند. (37)

اينها همه براى اصحاب يمين است. (38)

كه گروهى از امّت نخستين اند. (39)

و گروهى از امّتهاى آخرين. (40)

تفسير: ..... ص : 216

برگرد ايشان كودكانى براى خدمت گردش مى كنند كه ابدى هستند و همواره به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 217

شكل كودكانند و از آن حالت تغيير نمى كنند. گفته شده: كودكانى هستند كه گوشواره در گوش دارند و خلده به معناى گوشواره است، بعضى گفته اند: آنها فرزندان اهل دنيايند كه حسناتى ندارند كه پاداش داده شوند و نه گناهى دارند كه كيفر شوند اين مطلب از على عليه السّلام روايت شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره اطفال مشركان سؤال شد حضرت فرمود آنها خادمان اهل بهشتند.

بِأَكْوابٍ كوزه هاى دهن گشاد و بى دسته و لوله، و جمع «كوب» است.

وَ أَبارِيقَ كوزه هايى است كه دسته و لوله دارند.

لا يُصَدَّعُونَ عَنْها يعنى با آشاميدن آن دردسرى عارضشان نمى شود و از آن پريشان حال و ناراحت نمى شوند.

مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ بهترين آن ميوه ها را بر مى دارند.

وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ و گوشت پرنده اى كه دلشان بخواهد و آرزو كنند.

وَ حُورٌ عِينٌ به رفع قرائت شده بنا بر اين كه و فيها حور عين، باشد مانند شعرى كه در الكتاب (سيبويه) آمده است.

بادت و غير آيهنّ مع البلى الّا رواكد جمرهنّ هباء

و مشجّج امّا سواء قذاله فبدا و غيّر ساده المغراء «1»

زيرا معناى شعر اين است كه در آن خانه ها رواكد و مشجّج (اجاقهاى غذا پزى و ميخهاى چادر) باقى است يا حور عين و را بر «ولدان» عطف بگيريم يا

مجرور و عطف بر «جنّات النّعيم» باشد و گويى خداوند فرموده است: فى جنّات و فاكهة و لحم و حور.

__________________________________________________

1- آن خانه ها ويران شد و جز اجاقهاى غذا پزى كه پاره هاى آتش آن خاكستر شده و ميخهاى نك تيز چادر كه بر اثر كوبيدن شدن به زمين مانند موهاى سر كه در پشت گوش قرار دارد، شده است، و بقيّه زمين سنگلاخ، چيزى از آن باقى نمانده است. تفسير كشّاف، ج 4، ص 460،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 218

ابىّ (بن كعب) و ابن مسعود، و «حورا عينا» به نصب قرائت كرده اند بنا بر اين كه و يؤتون حورا، باشد.

جَزاءً مفعول له است، يعنى خداوند تمام آن كارها را براى پاداش دادن به اعمالشان انجام مى دهد.

سَلاماً سَلاماً بدل از «قيلا» است به اين معنى كه در آن باغها چيزى جز سلام نمى شنوند، يا مفعول به براى «قيلا» باشد به اين معنى كه در آن باغها چيزى نمى شوند مگر اين كه بگويند سلام سلام، و مقصود اين است كه آنان به يكديگر بلند سلام مى كنند و بعد از هر سلامى دوباره سلام مى دهند.

فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ منظور از «سدر» درخت سدر است و مخضود درختى است كه خار ندارد يا خار آن كنده شده است.

از مجاهد روايت است كه «سدر» آن درختى است كه بر اثر بسيارى ميوه سنگين شده و شاخه هايش خميده است «1». و از خضد الغصن گرفته شده هر گاه در حال تر بودن شاخه را خم كنند.

وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ «طلح» درخت موز است، گفته شده منظور درخت امّ غيلان است كه گل فراوان دارد و خوشبوست.

از سدّى روايت شده كه درختى است شبيه

طلح دنيا ولى ميوه اى دارد كه از عسل شيرين تر است «2»، و «منضود» درختى است كه از پايين تا بالا بار دارد و ساقه هايش ديده نمى شود.

وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ سايه كشيده شده و گسترده اى كه منقبض نمى شود مانند سايه اى كه ميان طلوع سپيده دم تا طلوع خورشيد است.

__________________________________________________

1- عن مجاهد، هو الموقر الذى تثنى اغصانه كثرة حملة.

2- عن السدى هو شجر يشبه طلح الدنيا و لكن له ثمر احلى من العسل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 219

وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ آبى كه هر جا بخواهند جارى مى شود و در آشاميدن آن به زحمت نمى افتند، و به قولى آبى است كه هميشه جارى است و قطع نمى شود، و به قولى آبى است كه همواره ريخته شده و بر روى زمين بر غير جدولها جارى مى شود.

لا مَقْطُوعَةٍ يعنى هميشگى است و مانند ميوه هاى دنيا نيست كه در بعضى اوقات قطع شود.

وَ لا مَمْنُوعَةٍ به هيچ رو درختان بهشت به خاطر داشتن خار يا خطر يا در دسترس نبودن قطع نمى شود چنان كه در باغهاى دنيا چنين است.

وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ «فرش» جمع فراش است، «مرفوعه» روى هم چيده شد تا بلند شد، يا بر روى تختها بلند شده، بعضى گفته اند: منظور زنانند زيرا زن كنايه از فراش «1» است كه بر روى اريكه ها قرار دارد و آيه، إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً بر اين مطلب دلالت دارد. بنا بر تفسير اوّل (لهنّ) در تقدير گرفته شده چون ذكر فرش كه همان بسترهاست بر زنان دلالت مى كند.

إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً آفرينش آنها را آغاز كرديم آغازى نو بدون اين كه ولادتى در كار باشد، بنا بر اين يا مقصود زنانى هستند كه آفرينش آنها را

آغاز مى كنيم يا آنهايى كه دوباره آنها را مى آفرينيم.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه به امّ سلمه فرمود: آنها زنانى هستند كه در دنيا در حالى كه عجوزه و ميان سال بوده و از چشمانشان چرك مى آمده قبض روح شده اند و خدا آنها را پس از پيرى همسنّ و سال و با يك ولادت برابر قرار داده و هر زمان كه شوهرانشان نزد آنها بروند آنها را بكر مى يابند، عايشه چون اين سخن را شنيد

__________________________________________________

1- هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ، زنان جامه ستر و عفاف شما و شما نيز لباس عفّت آنهائيد.

بقره/ 187- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 220

گفت: چه دردناك است؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در آن جا دردى نيست «1».

«عُرُباً»، جمع عروب و آن زنى است كه در نزد شوهرش محبوب است، «عربا» به سكون «ر» نيز قرائت شده است.

«أَتْراباً»، زنانى كه در سنّ با هم برابرند و شوهرهايشان نيز در سنّ برابرند.

در حديث است كه اهل بهشت جوانانى هستند كه موى به صورت ندارند سفيد روى با موى فرفرى و چشمان سرمه كشيده و به سنّ سى و سه سالگى وارد بهشت مى شوند، لام جارّه در «لِأَصْحابِ الْيَمِينِ» متعلّق به «أنشأنا و جعلنا» است.

[سوره الواقعة (56): آيات 41 تا 73] ..... ص : 220

اشاره

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (41) فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ (42) وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (43) لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ (44) إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ (45)

وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (46) وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ

الْآخِرِينَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (50)

ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (51) لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (52) فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53) فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (54) فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (55)

هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56) نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (57) أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ (58) أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (59) نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60)

عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ (61) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ (62) أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63) أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (65)

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67) أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69) لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ (70)

أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (72) نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ (73)

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله انّه قال لامّ سلمه، هنّ اللّواتى قبضن فى دار الدنيا عجائز شمطاء رمضاء جعلهنّ اللَّه بعد الكبر اترابا على ميلاد واحد فى الاستواء كلما اتاهن ازواجهن وجدوهن ابكارا فلما سمعت عائشة ذلك قالت: و اوجعاه فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ليس هناك وجع.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 221

ترجمه: ..... ص : 221

و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود). (41)

آنها در ميان بادهاى سوزان و آب داغ قرار دارند. (42)

و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا! (43)

سايه اى كه نه خنك است نه مفيد. (44)

آنها پيش از اين در عالم

دنيا مست و مغرور نعمت بودند. (45)

و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند. (46)

و مى گفتند: هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟ (47)

با نياكان نخستين ما؟ (48)

بگو اوّلين و آخرين. (49)

همگى در موعد روز معيّنى جمع مى شوند. (50)

سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده. (51)

قطعا از درخت زقّوم مى خوريد. (52)

و شكمها را از آن پر مى كنيد. (53)

و روى آن آب جوشان مى نوشيد. (54)

و همچون شترانى كه مبتلا به بيمارى عطش شده اند از آن مى آشاميد. (55)

اين است وسيله پذيرايى از آنها در قيامت. (56)

ما شما را آفريديم، چرا آفرينش مجدّد را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 222

تصديق نمى كنيد؟ (57)

آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد آگاهيد؟ (58)

آيا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش پى در پى مى دهيد، يا ما آفريدگاريم؟ (59)

ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد. (60)

به اين منظور كه گروهى را بجاى گروه ديگرى بياوريم و شما را در جهانى كه نمى دانيد آفرينش تازه بخشيم. (61)

شما عالم نخستين را دانستيد، چگونه متذكّر نمى شويد (كه جهانى بعد از آن است). (62)

آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟ (63)

آيا شما آن را مى رويانيد، يا ما مى رويانيم؟ (64)

هر گاه بخواهيم آن را تبديل به كاه درهم كوبيده مى كنيم به گونه اى كه تعجّب كنيد! (65)

(به گونه اى كه بگوييد:) براستى ما زيان كرده ايم. (66)

بلكه ما بكلّى محروميم. (67)

آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟ (68)

آيا شما آن را از ابر نازل مى كنيد؟ يا ما نازل مى كنيم؟ (69)

هر گاه بخواهيم اين آب گوارا را، تلخ و شور قرار مى دهيم، پس چرا شكر نمى كنيد؟ (70)

آيا درباره آتشى كه مى افروزيد

فكر كرده ايد؟ (71)

آيا شما درخت آن را آفريده ايد؟ يا ما آفريده ايم؟ (72)

ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم (73).

تفسير: ..... ص : 222

فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ در باد گرمى كه به سوراخها و منافذ بدنشان وارد مى شود.

و حميم در آب جوشى كه به آخرين نقطه گرما و جوش رسيده است.

وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ دودى بسيار سياه.

لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ دو صفت ظلّ را نفى مى كند (صفت سرد بودن و كريم بودن را از سايه نفى مى كند) يعنى سايه اى است داغ و زيانبار نه چون ديگر سايه ها.

عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ «حنث» به معناى گناه است و از همين ريشه است گفتار عرب بلغ الغلام الحنث نوجوان به سنّ بلوغ و مؤاخذه به گناهان رسيده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 223

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ همزه استفهام بر حرف عطف داخل شده است.

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (به فتح واو) نيز قرائت شده است.

إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ يعنى تا زمانى كه براى دنيا معيّن شده و آن روز قيامت است و اضافه بيانيّه به معناى (من) است مانند خاتم فضة، (انگشترى از نقره) است و ميقات، محدود شدن چيزى است و از همين ريشه است مواقيت احرام.

مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ «من» اوّلى براى ابتداى غايت و «من» دوّم بيانى است و شجر را تبين و تفسير مى كند.

ضمير شجر در منها، به اعتبار معنى مؤنّث آمده و در عليه به اعتبار لفظ شجر مذكّر آورده شده است.

شُرْبَ الْهِيمِ «شرب» به فتح و ضمّ «ش» قرائت شده است و هر دو مصدرند و «هيم» شترى است كه به او بيمارى هيام (كه تشنگى سخت است) رسيده باشد

و جمع آن اهيم و هيما، است و گفته شده: «هيم» زمين ريگستان است در اين صورت جمع هيام به فتح (هاء) است كه بر «فعل» جمع بسته شده مانند سحاب و سحب سپس همان كارى كه نسبت به جمع ابيض شده نسبت به هيم نيز انجام شده است و معناى جمله اين است كه خداوند بر آنها نوعى گرسنگى مسلّط مى كند كه آنها را به خوردن زقّوم مجبور مى سازد و چون از زقّوم شكم را پر كردند عطشى بر آنها مسلّط مى شود كه آنان را به نوشيدن حميم مجبور مى سازد، در نتيجه روده و معده آنها را قطعه قطعه مى كند پس آن را مانند (هيم) مى نوشند.

هذا نُزُلُهُمْ نزل رزقى است كه به احترام مهمانى كه وارد مى شود مهيّا مى كنند و در اين تعبير نوعى خشم گرفتن است، مانند گفتار خداوند: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «پس آنها را به عذاب دردناك بشارت ده.» (انشقاق/ 24).

فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ تشويقى است كه زنده شدن مردگان در قيامت را تصديق كنند زيرا كسى كه مى تواند بيافريند مى تواند برگرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 224

أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ يعنى نطفه هايى كه در رحمها مى ريزيد.

أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ آيا شما آن نطفه ها را صورت بندى و اندازه گيرى مى كنيد.

نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ما مرگ را در ميان شما به اندازه و متفاوت و به مقتضاى حكمت مقدّر كرديم در نتيجه عمرهايتان متفاوت است.

قدرنا بدون تشديد نيز قرائت شده است.

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ گويند: سبقته على الشي ء، هر گاه بر او غالب آيى و او را در آن كار ناتوان سازى بنا بر اين معناى آيه اين است كه ما مى توانيم مرگ را در ميان

شما مقدّر سازيم و در آن كار بر ما چيره نخواهيد شد.

أَمْثالَكُمْ

جمع مثل است يعنى به عوض شما آفريدگانى همانند شما مى آوريم.

وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ

شما را در چهره اى از هيأتهاى گوناگون كه نمى دانيد و با آن آشنايى نداريد ايجاد كرديم يعنى ما بر هر دو كار قادريم هم به آفريدن موجوداتى نظير شما و هم بر آفريدن موجوداتى كه مانند شما نيستند پس چگونه از برگرداندن شما (در قيامت) عاجز خواهيم بود؟ و مى تواند امثال جمع مثل باشد يعنى ما صفاتى را كه بر آن صفات آفريده شده ايد از نظر خلقت و خلق تغيير مى دهيم و شما را با صفاتى ايجاد مى كنيم كه از آن آگاهى نداريد.

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى نشأة و نشأة قرائت شده است.

ما تَحْرُثُونَ يعنى دانه هايى را كه مى كاريد و در زمين آن كار مى كنيد.

أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ آيا شما آن را مى رويانيد و به صورت گياه در مى آوريد كه رشد مى كند و بلند مى شود تا به آخرين حدّ خود مى رسد يا ما اين كار را انجام مى دهيم؟

در حديث است كه هيچ كس از شما نگويد زرعت (كاشتم) و بايد حرثت بگويد.

لَجَعَلْناهُ حُطاماً «حطام» گياهى است كه خشك و خرد مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 225

فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ از آنچه به شما مى رسد شگفت زده مى شويد.

از حسن [بصرى ] روايت است، بر رنجى كه برده و انفاقى كه كرده ايد پشيمان مى شويد، يا از گناهانى كه مرتكب شده و به سبب آنها به اين بلاها گرفتار آمده ايد اظهار ندامت مى كنيد و مى گوييد «1»: إِنَّا لَمُغْرَمُونَ.

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ يعنى آنچه انفاق كرديم براى ما خسارت بود يا از غرام به معناى هلاكت

باشد يعنى به سبب از بين رفتن رزقمان هلاك شديم.

بَلْ نَحْنُ (قوم) مَحْرُومُونَ ما از رزق، محروم و محدود و كم اقبال و بى بهره ايم و اگر محدود مى شديم اين بلا به ما نمى رسيد.

مِنَ الْمُزْنِ مقصود ابر است.

أُجاجاً نمكى است تلخ كه كسى قادر به آشاميدن آن نيست، و حذف شدن «لام» از جواب «لو» در اين جا به خاطر اختصار است ولى معنايش ثابت است.

تُورُونَ آن آتش را مى افروزيد و از آتش گيرانه آن را بيرون مى آوريد و عربها با دو چوب كه به هم مى ساييدند آتش مى افروختند و چوب بالايى را زند و پايينى را زنده مى ناميدند.

أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها آيا شما درختى را كه از آن آتش مى جهد ايجاد كرده ايد و شما آن را رويانيده ايد؟

تَذْكِرَةً نوعى يادآورى از آتش دوزخ است چرا كه تمام اسباب زندگى را به آن منوط دانسته ايم، و نياز به آنها را تعميم داده ايم تا براى مردم حاضر باشد و به آن بنگرند، و وعده هاى عذابى كه به آنها داده شده ياد كنند. يا آن را نمونه اى از دوزخ قرار داديم.

__________________________________________________

1- عن الحسن، تندمون على تعبكم فيه و انفاقكم عليه او على ما اقترفتم من المعاصى اللّتى بسببها اصابكم ذلك و تقولون. (إِنَّا لَمُغْرَمُونَ).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 226

وَ مَتاعاً منفعت براى مسافرانى قرار داديم كه وارد سرزمينهاى بى آب و علف مى شوند و آنها فقرا و كسانى هستند كه شكمهايشان يا توشه هايشان از غذا خالى است.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ يعنى با ياد كردن نام پروردگارت تسبيح او بگو.

الْعَظِيمِ «عظيم» يا صفت مضاف است يا صفت مضاف اليه و آن اين است كه بگويى سبحان اللَّه، تا او را از آنچه

ستمگران منكر نعمتهاى خدا مى گويند منزّه بدارى يا به عنوان سپاس بر اين نعمتهايى كه خداى سبحان بر شمرده و هشدار داده است او را منزّه بدان.

[سوره الواقعة (56): آيات 74 تا 96] ..... ص : 226

اشاره

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74) فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (75) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ (78)

لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (80) أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82) فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83)

وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (85) فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (87) فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88)

فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ (89) وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ (90) فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ (91) وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (92) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ (93)

وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ (94) إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (95) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 227

ترجمه: ..... ص : 227

نام پروردگار بزرگت را منزّه بشمار. (74)

سوگند به جايگاه ستارگان و محلّ طلوع و غروب آنها. (75)

و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد. (76)

كه آن قرآن كريمى است. (77)

در كتاب محفوظ جاى دارد. (78)

و جز پاكان نمى توانند آن را مسّ كنند. (79)

اين چيزى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده. (80)

آيا اين سخن را (اين قرآن را با اوصافى كه گفته شد) سست و كوچك مى شمريد؟ (81)

و بجاى شكر روزيهايى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى كنيد. (82)

پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد (توانايى بازگرداندن آن را نداريد)؟! (83)

و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست). (84)

و ما به او از شما نزديكتريم ولى نمى بينيد. (85)

اگر هرگز در برابر

اعمالتان جزا داده نمى شويد، (86)

پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوييد. (87)

امّا اگر او از مقرّبان باشد، (88)

در روح و ريحان و بهشت پر نعمت است. (89)

و امّا اگر از اصحاب يمين باشد، (90)

به او گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند. (91)

امّا اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد، (92)

با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مى شود! (93)

سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است. (94)

اين همان حق و يقين است. (95)

حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزّه بشمار. (96)

تفسير: ..... ص : 227

فَلا أُقْسِمُ يعنى سوگند ياد مى كنم، «لا» زايده و براى تأكيد است.

حسن [بصرى ] «فلأقسم» قرائت كرده و معنايش فلأنا أقسم، است.

بِمَواقِعِ النُّجُومِ به محلّ سقوط و مواضع ستارگان يا به منزلها و محلّ حركت آنها.

وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ جمله اى است معترضه كه ميان قسم «بِمَواقِعِ النُّجُومِ» و مقسم عليه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 228

لو تعلمون، جمله معترضه اى است كه در وسط جمله معترضه آمده و ميان صفت «عظيم» و موصوف «قسم» قرار گرفته است. گفته شده: منظور از «بِمَواقِعِ النُّجُومِ» اوقات نزول قرآن است، و به صورت مفرد «بموقع» نيز قرائت شده است چون اسم جنس است و بجاى جمع به كار مى رود.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ قرآنى است كه در پيشگاه پروردگار محترم است و خدا آن را عزيز و محترم شمرده و منافع آن همگانى و خيرش بسيار است و با تلاوت و عمل كردن به محتواى آن آدمى به پاداش بزرگى مى رسد يا مهمّ و عاجز كننده است و در ميان جنس كتابها پسنديده مى باشد.

فِي كِتابٍ

مَكْنُونٍ كتابى كه از غير فرشتگان مقرّب محفوظ است و جز آن فرشتگان كسى از آن آگاه نمى شود و آنها از تمام پليديها پا كند، اگر جمله صفت براى كتاب مكنون كه همان لوح محفوظ است قرار داده شود. اما اگر جمله را صفت قرآن قرار دهى معنايش اين است كه قرآن را لمس نمى كند مگر مردمى كه پاك باشند.

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ تنزيل صفت ديگرى براى قرآن است يعنى كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است، يا صفت مصدر باشد چون قرآن در ميان ديگر كتابهاى آسمانى به تدريج نازل شده است و گويى خود قرآن تنزيل است از اين رو يكى از اسمهاى قرآن است آن گاه كه گويند در تنزيل چنين گفته است و در تنزيل چنان آمده است يا قرآن تنزيل است بنا بر اين كه مبتدا (هو) حذف شده باشد.

أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ يعنى به قرآن.

أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ يعنى نسبت به آن سهل انگارى مى كنيد مانند كسى كه به خاطر مسامحه در كارى جانب خود را نرم مى كند و در كار سخت گيرى نمى كند.

وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ بنا بر اين كه مضاف حذف شده و اصل آن بوده و تجعلون شكر رزقكم التّكذيب يعنى بجاى شكر تكذيب كرديد، از على عليه السّلام روايت است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 229

و تجعلون شكركم قرائت كرده است و آن از امام باقر و صادق عليهما السلام روايت شده است يعنى شكرگزاريتان از نعمت قرآن را تكذيب آن قرار داده ايد. يا شكر بارانى را كه خدا به شما روزى كرده تكذيب قرار داده و باران را به ستارگان نسبت داده ايد.

تُكَذِّبُونَ تكذّبون نيز قرائت

شده است و آن گفتار مشركان درباره قرآن است كه سحر و شعر و افتراست و در مورد باران مى گفتند از ستارگان نشأت گرفته است و براى اين كه هر كس حق را تكذيب كند دروغگوست.

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ترتيب آيه فلو لا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم ان كنتم غير مدينين است و «لو لا» ى دوّم تكرار براى تأكيد است و ضمير در ترجعونها به نفس يعنى روح بر مى گردد و ضمير در «أَقْرَبُ إِلَيْهِ» به شخص در حال احتضار بر مى گردد.

غَيْرَ مَدِينِينَ از دان السلطان الرّعيّة، است هر گاه سلطان رعيّت را سياست كند يعنى برده و مملوك نيستيد.

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ اى خاندان ميّت ما از نظر علم و قدرت به ميّت نزديكتريم يا به فرشتگانمان كه روحش را قبض مى كنند نزديكتريم. و معناى آيه اين است كه شما در انكار آيات خداى سبحان به آخرين حدّ رسيده ايد اگر كتابى به عنوان معجزه بر شما نازل شود مى گوييد سحر و افتراست و اگر پيامبرى راستگو بر شما فرستاده شود مى گوييد ساحر و دروغگوست و اگر بارانى نصيب شما شود كه به وسيله آن زنده شويد مى گوييد، فلان ستاره راست گفت، پس چرا روح (شخص محتضر) را پس از رسيدن به حلقوم بر نمى گردانيد اگر فرشته قبض روحى نيست و شما در كفر ورزى نسبت به خدا راستگو هستيد.

فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ اگر شخص متوفّى از مقرّبان سابق باشد.

«فروح» داراى استراحت است.

«و ريحان» و داراى رزق است، «روح» به ضمّ «راء» نيز قرائت شده و اين قرائت از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده است، يعنى رحمت است چون رحمت

براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 230

مرحوم مانند حيات است، و گفته شده: منظور بقا و جاودانگى است يعنى اين هر دو براى شخص متوفّا وجود دارد كه جاودانگى همراه با رزق است.

فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ يعنى اى صاحب يمين تو در برادرانت كه اصحاب يمين اند سلامتى از ناگواريها مى بينى مانند آيه: إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً.

فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ مانند گفته خداوند: هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ است.

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ همانا آنچه در اين سوره نازل شده حق است و ثابت و ترديدى در آن نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 231

سوره حديد ..... ص : 231

اشاره

اين سوره مدنى است و بيست و نه آيه دارد. علماى كوفه من قبله العذاب، را يك آيه شمرده اند و علماى بصره و الإنجيل را.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 231

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حديد را بخواند در زمره كسانى نوشته مى شود كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس پيش از خواب تمام سوره هايى را كه با تسبيح خدا شروع مى شود بخواند نمى ميرد تا حضرت قائم را درك كند و اگر بميرد در جوار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود «2».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره حديد و مجادله را در نماز واجب بخواند و بر آن مداومت كند خدا هرگز او را عذاب نكند تا بميرد و هرگز در خود و خانواده اش بدى نبيند «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة الحديد كتب من الذين آمنوا باللّه و رسوله.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قراء المسبّحات كلّها قبل ان ينام لم يمت حتى يدرك القائم و ان مات كان فى جوار رسول اللَّه.

3-

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ سورة الحديد و المجادلة فى صلوة الفريضة ادمنها لم يعذّبه اللَّه حتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 232

[سوره الحديد (57): آيات 1 تا 6] ..... ص : 232

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (2) هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (3) هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ

بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4)

لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (6)

ترجمه: ..... ص : 232

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر،

آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، و او عزيز و حكيم است. (1)

مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست، زنده مى كند و مى ميراند، و او بر هر چيز قادر است. (2)

اوّل و آخر و ظاهر و باطن اوست، و او از هر چيز آگاه است. (3)

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند و آنچه را از آن خارج مى شود، و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود، و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (4)

مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست، و همه چيز به سوى او

__________________________________________________

يموت ابدا و لا يرى فى نفسه و لا فى اهله سوءا ابدا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 233

باز مى گردد. (5)

شب را داخل روز مى كند، و روز را داخل شب، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست. (6)

تفسير: ..... ص : 233

سَبَّحَ خود متعدّى است و به «لام» هم متعدّى مى شود ولى اصل آن است كه خود متعدّى باشد چنان كه در قول خداوند متعال «و تسبّحوه» گذشت زيرا معناى سبّحته، بعدّته عن السّوء، است، يعنى او را از بدى دور ساختم و از «سبّح» نقل شده هر گاه برود و دور شود و «لام» مانند «لام» در نصحته، و نصحت له است يا به معناى ايجاد تسبيح خالص براى خداست.

ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از آنچه مى تواند تسبيح بگويد.

يُحْيِي در اعراب

اين كلمه سه احتمال هست:

1- محلّا مرفوع و اصل آن «هو يحيى» باشد.

2- به عنوان حال از مجرور «له» منصوب باشد و حرف جرّ در آن عمل كند.

3- جمله مستقل شمرده شود و محلى از اعراب نداشته باشد مانند گفته خداوند:

لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ «حكومت آسمانها از آن خداست».

هُوَ الْأَوَّلُ او اوّلين موجود است و بر همه موجودات تقدّم دارد به آنچه نهايت ندارد از اوقات يا تقدير اوقات.

وَ الْآخِرُ خدايى كه پس از نابودى تمام موجودات باقى مى ماند.

وَ الظَّاهِرُ خدايى كه ظاهر است به وسيله دليلهايى كه بر وجودش دلالت دارند.

وَ الْباطِنُ خدايى كه آفريدگانش نمى توانند با حواس او را ادراك كنند. گفته شده:

معناى «ظاهر» و «باطن» داناى به آشكار و نهان است و هر جا هستيد به وسيله علم خود با شماست و هيچ چيز از حالات شما بر او پوشيده نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 234

[سوره الحديد (57): آيات 7 تا 10] ..... ص : 234

اشاره

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ (7) وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (8) هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (9) وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 234

به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد (زيرا) كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند. (7)

چرا ايمان نياوريد و از شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خرد) اگر آماده ايمان هستيد. (8)

او كسى است كه آيات بيّنات بر بنده اش (محمّد) نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به نور ببرد، و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است. (9)

چرا در راه خدا انفاق نمى كنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن خداست (و كسى چيزى را با خود نمى برد) كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و (سپس) پيكار نمودند (با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند آنها بلند مقام ترند از كسانى كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند، و خداوند به هر دو وعده نيك داده است، و خدا به آنچه انجام مى دهيد

آگاه است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 235

تفسير: ..... ص : 235

وَ أَنْفِقُوا از مالهايى كه خداوند شما را از نظر تصرف كردن در آنها خليفه خود قرار داده و شما را از آن بهره مند ساخته است انفاق كنيد، بنا بر اين اين اموال در حقيقت مال شما نيست و شما فقط از سوى خدا وكيل در اموال هستيد و بايد بخشيدن آنها بر شما آسان باشد چنان كه بخشيدن مال ديگران در صورتى كه اذن انفاق بدهد آسان است، يا شما را با ارث بردن از گذشتگان جانشين آنها قرار داده است پس از حال آنها عبرت بگيريد چرا كه مال آنها به شما رسيده و بزودى از شما به اشخاص بعد از شما منتقل خواهد شد پس به مال بخل نكنيد و به طور كامل از آن بهره ببريد پيش از آن كه مال ديگران شود.

لا تُؤْمِنُونَ حال است از معناى فعل كه در «ما لكم» است چنان كه مى گوييد ما لك قائما، يعنى ما تصنع قائما (ايستاده چه مى كنى؟) معناى آيه ما لكم كافرين باللّه، (شما را چه شده كه به خدا كافر شده ايد) است.

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ «واو» در «و الرّسول» نيز حاليّه است بنا بر اين «لا تؤمنون» و «الرّسول» دو حال متداخل هستند و معناى آيه اين است: شما در ايمان نياوردن چه عذرى داريد در حالى كه پيامبر شما را به خدا دعوت مى كند و شما را بر آن آگاه ساخته و قرآنى را كه معجزه است بر شما تلاوت مى كند.

وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ خداوند پيش از اين از شما پيمان گرفته كه به او ايمان بياوريد چون كه خدا در ساختار

وجودى شما عقل قرار داده و براى شما دليل اقامه كرده و به شما قدرت تفكّر در دليلها را داده است و هر گاه پس از دلايل عقلى و هشدار پيامبر عذر و بهانه اى نمانده است و شما با مختصرترين دليل ايمان مى آوريد، چرا با وجود اين دلايل عقلى ايمان نمى آوريد؟ زيرا دليلى از دليل عقلى و نقلى بالاتر نيست.

اخذ ميثاقكم به صورت فعل مجهول نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 236

لِيُخْرِجَكُمْ ضمير «يخرج» به خدا يا رسول بر مى گردد يعنى تا خدا شما را به وسيله نشانه ها و دليلهايش يا پيامبر با دعوتش از ظلمات كفر به سوى نور ايمان خارج سازد.

وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا چه دليلى بر ترك انفاق داريد.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در حالى كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است ميراث خداست و براى هيچ كس چيزى از مال و غير آن باقى نمى ماند، معناى آيه اين است كه چه غرضى از انفاق نكردن در راه خدا و جهاد با رسول خدا داريد در حالى كه خدا شما را مى ميراند و وارث اموالتان مى شود.

لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ آن گاه تفاوت ميان انفاق كنندگان را بيان كرده و فرموده است: كسانى از شما كه پيش از فتح مكّه و قبل از عزّت اسلام و قدرت اهل اسلام انفاق كرده اند با كسانى كه پس از فتح مكّه انفاق كرده اند برابر نيستند.

مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ مضاف اليه (مكّه) به خاطر معلوم بودن حذف شده است.

أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً آنان كه پيش از فتح مكّه مال انفاق كرده اند درجه بيشترى دارند.

وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى هر يك از دو گروه

(ياد شده) را خدا وعده پاداش نيك كه بهشت است داده است ليكن با درجات متفاوت.

كلمه «و كلّا» به رفع نيز قرائت شده بنا بر اين كه و كلّ وعده اللَّه الحسنى، باشد.

بعضى گفته اند: مقصود از «فتح» فتح حديبيه است.

[سوره الحديد (57): آيات 11 تا 15] ..... ص : 236

اشاره

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (11) يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12) يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13) يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14) فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 237

ترجمه: ..... ص : 237

كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند و براى او اجر فراوان پر ارزشى است. (11)

(اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند (و به آنها مى گويند) بشارت باد بر شما امروز، به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است. (12)

روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله اى برگيريم، به آنها گفته مى شود: به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد! در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى شود كه درى دارد، درونش رحمت است و

برونش عذاب. (13)

آنها را صدا مى زنند كه مگر با شما نبوديم؟! مى گويند:

آرى، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد، و شيطان شما را در برابر خداوند فريب داد. (14)

لذا امروز از شما غرامتى پذيرفته نمى شود، و نه از كافران، و جايگاهتان آتش است، و همان سرپرستتان مى باشد و چه بد جايگاهى است. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 238

تفسير: ..... ص : 238

فَيُضاعِفَهُ «فيضعّفه» نيز قرائت شده و هر دو كلمه منصوب و مرفوع خوانده شده است يعنى خدا در برابر انفاقى كه كرده است به لطف خود چندين برابر به وى مزد مى دهد.

وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ خدا پاداش خالصى مى دهد كه هيچ چيز آن را تيره نمى سازد.

يَوْمَ تَرَى ظرف (زمان) براى «وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ» است.

يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ دليل اين كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند اين است كه نامه هاى عملشان را از اين دو سو به آنها مى دهند و در دو سو نور مى دهد و اين شعار آنها و نشانه سعادت و رستگارى آنهاست. و هر گاه آنها را به بهشت ببرند و بر صراط بگذرند اين نور همراهشان حركت مى كند.

بُشْراكُمُ الْيَوْمَ فرشتگانى كه با آنها برخورد مى كنند مى گويند: امروز بشارت باد شما را به باغها.

از ابن مسعود روايت است كه نور آنها به اندازه عمل آنهاست بعضى نورشان مانند كوه است و نور كمترين آنها بر روى انگشت سبّابه اش هست گاه خاموش مى شود و گاه روشن «1».

يَوْمَ يَقُولُ بدل

از «يَوْمَ تَرَى» است.

انْظُرُونا منتظرمان بمانيد زيرا فرشتگان، مؤمنان را با شتاب به طرف بهشت مى برند. يا به ما بنگريد، زيرا هر گاه مؤمنان به منافقان مى نگرند با چهره هاى مؤمنان

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود: يؤتون نورهم على قدر اعمالهم فمنهم من نوره مثل الجبل و ادناهم نورا نوره على ابهامه يطفأ مرّة و يقدّ اخرى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 239

روبرو مى شوند در حالى كه نور، در برابر مؤمنان است و منافقان از آنها نور مى گيرند.

انْظُرُونا از «نظرة» به معناى مهلت نيز قرائت شده است، تأنّى و آرام حركت كردن مؤمنان، به منظور ملحق شدن منافقان به آنها را مهلتى براى منافقان قرار داده است.

نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ از آن نور به ما برسد و از آن اقتباس كنيم.

قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً نوعى طرد كردن و ريشخند براى منافقان است، يعنى برگرديد به جايى كه ما اين نور را داديم و از آنجا طلب كنيد چرا كه اين نور از آنجا اقتباس مى شود، يا به دنيا برگرديد و از آنجا نور به دست آوريد زيرا ما در آنجا كسب نور كرديم.

بعضى گفته اند: «وراءكم» اسم «ارجعوا» است و ظرف براى رجوع نيست چنان كه مى گويى «وراءك» به معناى «ارجع» برگرد، و تقدير آن «ارجعوا، ارجعوا» بوده است.

فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ ميان مؤمنان و منافقان ديوارى مى زنند كه ميان ناحيه بهشت و ناحيه دوزخ مانع مى شود و آن ديوار، درى براى اهل بهشت دارد كه از آن وارد مى شوند.

«باطنه»، باطن آن ديوار يا در، و آن قسمتى است كه پشت بهشت است.

فِيهِ الرَّحْمَةُ يعنى در آن بهشت قرار دارد.

وَ ظاهِرُهُ آنچه براى دوزخيان ظاهر مى شود.

مِنْ قِبَلِهِ از نزد و جهت

آن آتش و عذاب است.

يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قصد منافقان از اين كه صدا مى زنند و مى گويند آيا ما با شما نبوديم اين است كه ما در ظاهر با شما موافق بوديم مؤمنان جواب مى دهند آرى شما با ما بوديد نماز مى خوانديد، روزه مى گرفتيد ولى در معرض فتنه و فساد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 240

قرار گرفتيد و به سبب نفاق خود را به زحمت افكنده و هلاك ساختيد.

وَ تَرَبَّصْتُمْ و انتظار مردن مؤمنان را داشتيد.

وَ ارْتَبْتُمْ در دين شك آورديد.

وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ آرزوهايى كه در سر مى پرورانديد شما را فريفت.

حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ تا مرگ آمد.

وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ شيطان شما را به حلم خدا فريب داد، بعضى گفته اند منظور از غرور، دنياست.

فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ «لا يؤخذ» با «ياء» و «تاء» قرائت شده است.

فِدْيَةٌ آنچه به آن فديه داده شود، امروز از شما فدايى گرفته نمى شود.

مَأْواكُمُ النَّارُ قرار گاهى كه شما به آن پناه مى بريد آتش و دوزخ است.

هِيَ مَوْلاكُمْ آتش براى شما از هر چيزى سزاوارتر است چنان كه لبيد گويد:

فغدت كلا الفرجين تحسب انّه مولى المخافة خلفها و امامها «1»

معناى جمله اين است كه آتش است كه بر شما واقع مى شود و بر شما از هر چيزى سزاوارتر است.

[سوره الحديد (57): آيات 16 تا 21] ..... ص : 240

اشاره

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (17) إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ

(18) وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (19) اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20)

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (21)

__________________________________________________

1- شعر از معلّقه لبيد است و در شعر قبل از اين بيت مى گويد: گاو وحشى صداى صيّاد را شنيد و بسيار مخفيانه مراقب حركاتش بود و صيّاد موجب ترس او بود در بيت دوّم مى گويد: گاو وحشى در ميان دو درّه كوه سرگردان بود و صياد مى پنداشت كه سزاوارتر است گاو وحشى از دو سو (جلو و پشت) از صياد بترسد. تفسير كشّاف، ج 4، پانوشت ص 479- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 241

ترجمه: ..... ص : 241

آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع شود؟ و مانند كسانى نباشند كه قبلا به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد، و بسيارى از آنها گنهكارند. (16)

بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند، ما آيات (خود) را براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد. (17)

مردان و زنان انفاق

كننده و آنها كه (از اين طريق) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مى شود و پاداش پر ارزشى دارند. (18)

كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صدّيقين،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 242

و شهدا، نزد پروردگارشان هستند، بر آنهاست پاداش (اعمال) شان، و نور (ايمان) شان و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند. (19)

بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى، و تجمّل پرستى و تفاخر در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد سپس خشك مى شود بگونه اى كه آن را زردرنگ مى بينى، سپس تبديل به كاه مى شود، و در آخرت يا عذاب شديد است، يا مغفرت و رضاى الهى، و (به هر حال) زندگى دنيا چيزى جز متاع غرور نيست! (20)

بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است، و آماده شده براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند، اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد، و خداوند صاحب فضل عظيم است. (21)

تفسير: ..... ص : 242
اشاره

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ أنى الأمر يأنى: إذا جاء أناه، يعنى آن گاه وقت آن كار فرا رسد.

از ابن مسعود روايت است كه ميان مسلمان شدن ما و سرزنش شدنمان به اين آيه فقط چهار سال فاصله شد «1».

از ابن عبّاس روايت است كه خدا دلهاى مؤمنان را واگذارد و پس از سيزده سال از نزول قرآن آنها را عتاب و ملامت كرد «2».

[شأن نزول ] ..... ص : 242

از محمّد بن كعب روايت شده كه اصحاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در مكّه تهيدست بودند و

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود: ما كان بين اسلامنا و بين ان عوتينا بهذه الآيه الا اربع سنين.

2- عن ابن عباس: ان اللَّه استبطا قلوب المؤمنين فعاتبهم على راس ثلث عشرة سنّة من نزول القرآن بهذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 243

چون به مدينه هجرت كردند به رفاه و نعمت رسيدند پس تغيير حال داده و دلهايشان سخت شد، لذا اين آيه نازل گرديد «1». معناى آيه اين است كه آيا براى مؤمنان وقت آن نرسيده كه هر گاه خدا را ياد كنند و قرآن در نزد آنها خوانده شود دلهايشان نرم و مصفّا شود؟ يا هر گاه خدا مواعظ خود و آنچه را در قرآن نازل فرموده به آنها تذكّر دهد (دلهايشان نرم شود).

وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ «نزل» هم مشدّد و هم غير مشدّد، قرائت شده است.

وَ لا يَكُونُوا عطف بر تخشع است و «لا تكونوا» به عنوان التفات از غيبت به خطاب نيز قرائت شده است و ممكن است نهى از همانندى با اهل كتاب در سنگدلى باشد پس از آن توبيخ شده اند براى اين كه حق در ميان بنى اسرائيل

و تمايلاتشان مانع مى شد و هر گاه تورات و انجيل را مى شنيدند در برابر خدا خشوع مى كردند و دلهايشان نرم مى شد و چون مدّتى زياد بر آنها گذشت ستم و سنگدلى بر آنان غالب آمد و با هم اختلاف كردند و تحريفهايى پديد آوردند. منظور از «امد» اجل و مدّت است.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اين آيه مثالى است براى اثر كردن ذكر خدا در دلها و همانند باران كه زمين را زنده مى كند ياد خدا نيز دلها را زنده مى كند يا خدا دلها را پس از مردن زنده مى سازد و با لطف و توفيق دلها را پس از قساوت نرم مى كند.

إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ به تشديد «ص» به معناى متصدّقين (تصديق كنندگان) و به تخفيف «ص» به معناى كسانى كه خدا و رسولش را تصديق مى كنند قرائت شده است.

__________________________________________________

1- عن محمد بن كعب: كانت الصّحابة بمكّة مجدبين فلمّا هاجروا اصابوا الرّيف و النّعمة فتغيّروا عمّا كانوا عليه فقست قلوبهم فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 244

وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ به معناى فعلى كه در «مصّدقين» نهفته است [عطف شده ] زيرا «لام» به معناى الّذين و اسم فاعل «مصدقين» به معناى، اصّدقوا يا صدّقوا مى باشد و گويى فرموده است: انّ الّذين اصّدقوا و اقرضوا براستى كسانى كه خدا و رسول را باور كرده و در راه خدا وام دادند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند در پيشگاه خدا به منزله صدّيقان و شهيدانند و آنان كسانى اند كه در تصديق خود راستگويند و گامهايشان در آن راسخ و ثابت است.

وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ پاداش آنان كه در راه خدا

به شهادت رسيده اند در نزد پروردگارشان است.

وَ نُورُهُمْ يعنى پاداش صدّيقان و شهيدان به آنها داده مى شود و مانند آنها نورانى اند.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه مؤمن شهيد است و اين آيه را قرائت كرد «1».

مى توان «و الشّهداء» را مبتداء «و لهم اجرهم» را خبر آن گرفت.

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ... آن گاه خداوند سبحان مؤمنان را به زهد ورزى در دنيا ترغيب كرده و مى فرمايد: زندگى دنيا امورى ناچيز است كه همان بازيچه و لهو و زينت و فخر فروشى و افزون طلبى است.

كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ سپس خداوند حالت دنيا و زود سپرى شدن آن و كمى فايده اش را به گياهى تشبيه فرموده كه باران آن را رويانيده است و كشاورزان را به شگفت آورده است.

اعجب الكفار منظور از كفّار همان كشاورزانند، يا كسانى اند كه كفران نعمتهاى

__________________________________________________

1-

عن الصّادق عليه السّلام: انّ المؤمن شهيد و قرأ هذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 245

الهى كردند.

ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا سپس خشك مى شود و به زردى مى گرايد و خميده و شكسته مى شود.

وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ در آخرت امور بزرگى است كه همان عذاب سخت و آمرزش و خشنودى خداست.

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ به آمرزش پروردگارتان كه رهايى بخش از عذاب سختى است مبادرت كنيد مانند مبادرت كسانى كه با حريفان خود در اسب دوانى مسابقه مى گذارند.

وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ ... و به بهشتى كه عرض آن مانند عرض آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه است (سبقت بگيريد) علّت اين كه عرض در آيه ذكر شده و طول ذكر نشده آن است كه هر چه عرض دارد طول هم دارد و عرض

از طول كمتر است و هر گاه عرض بهشت مانند آسمانها و زمين باشد از طول آن فقط خدا آگاه است و بس.

از حسن [بصرى ] روايت است كه خدا بهشت را نابود مى كند آن گاه به همان صورتى كه وصف كرد بر مى گرداند از اين رو درست است آن را وصف كند به اين كه عرضش مانند آسمان و زمين است «1».

أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ براى مؤمنانى كه آن وعده بهشت و آمرزش را تصديق دارند آماده و ذخيره شده است.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ بهشت فضل و بخشش خداست چون عواملى كه انسان را به ثواب مى رساند تكليف و مال بخشيدن و اطاعت كردن است، و تمام الطاف، بخششى است كه خدا به هر كس بخواهد مى دهد و آنها مؤمنانند.

__________________________________________________

1- عن الحسن- ان اللَّه يفنى الجنة ثمّ يعيدها على ما وصفه فلذلك صحّ وصفها بان عرضها كعرض السّماء و الارض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 246

[سوره الحديد (57): آيات 22 تا 27] ..... ص : 246

اشاره

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (22) لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (24) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (25) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ

فاسِقُونَ (26)

ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 246

هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اين كه همه آنها قبل از اين كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خداوند آسان است. (22)

اين به خاطر آن است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 247

كه براى آنچه از شما فوت شده تأسّف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد، و خداوند هيچ متكبّر فخر فروشى را دوست ندارد. (23)

همانها كه بخل مى كنند و مردم را نيز به بخل فرا مى خوانند، و هر كس (از اين فرمان) روى گردان شود (به خدا زيانى نمى رساند) چرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است. (24)

ما رسولان خود را با دليلهاى روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان را (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند، و آهن را نازل كرديم كه در آن قوّت شديدى است، و منافعى براى مردم، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كنند بى آن كه او را ببينند، خداوند قوى و شكست ناپذير است. (25)

ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوّت و كتاب قرار داديم بعضى از آنها هدايت يافته اند، و بسيارى از آنها گنهكارند. (26)

سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را فرستاديم،

و بعد از آنها عيسى بن مريم را برانگيختيم، و به او انجيل عطا كرديم، در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم، و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنها مقرّر نداشته بوديم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا ما به آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنها فاسقند. (27)

تفسير: ..... ص : 247

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ مصيبت در زمين عبارت از قحطى و كاستى در ميوه جات است و در نفوس آدمى بيمارى و از دست دادن فرزندان.

إِلَّا فِي كِتابٍ منظور از «كتاب» لوح محفوظ است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ضمير «نبرأها» به نفوس بر مى گردد يا به مصيبت، پيش از آن كه نفوس (يا مصيبت) را بيافرينيم.

إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اندازه گيرى و اثبات اين در كتابى بر خدا آسان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 248

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ سپس خداوند علّت و حكمت آن را با اين آيه بيان فرموده كه براى از دست دادن نعمتهاى دنيا تأسف نخوريد و به آنچه خداوند از دنيا به شما داده شادمان نشويد يعنى در صورتى كه شما مى دانيد هر چيزى (در عالم) اندازه گيرى شده و در پيشگاه خدا (لوح محفوظ) نوشته شده است، اندوهتان بر آنچه از دست داده ايد و شادمانيتان بر آنچه به شما داده شده است، كم خواهد شد.

وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ «بِما آتاكُمْ» نيز قرائت شده و از «إيتاء» و «اتيان» گرفته شده است. همچنين هر گاه دانستيد كه هيچ چيز از (متاع) دنيا باقى نمى ماند براى آن تلاش نمى كنيد و به كارهاى آخرت كه

با دوام است و از بين نمى رود اهتمام مى ورزيد.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ زيرا هر كسى به زخارف دنيا شاد شود و در نزد او بسيار ارج داشته باشد، به آن فخر بفروشد و بر مردم تكبّر كند.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بدل از «كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» است و گويى خداوند فرموده است:

خدا كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند و به آن تشويق مى كنند دوست ندارد. و تمام اينها نتيجه شادمانى آنها به زيور دنياست.

وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ هر كس از اوامر و نواهى خدا روى بگرداند خدا از او و طاعتش بى نياز است خدايى كه در تمام كارهايش ستوده است.

فإنّ اللَّه الغنىّ [بدون هو] نيز قرائت شده است.

بِالْبَيِّناتِ منظور دليلها و معجزه ها و كتاب وحى و آنچه مردم از حلال و حرام بدان محتاجند.

الْمِيزانَ منظور عدل است و گويند ميزان همان ترازويى است كه دو كفّه دارد.

روايت شده كه جبرئيل عليه السّلام ميزان را نازل ساخت و به نوح عليه السّلام داد و گفت: به قوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 249

خود دستور بده با آن وزن كنند «1».

وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ يعنى آهن را آفريده و ايجاد كرديم مانند اين گفته خداوند وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «براى شما انسانها هشت قسم از چهارپايان ايجاد كرد» (زمر/ 6) براى اين كه اوامر و احكام الهى از آسمان به زمين نازل مى شود.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه خداوند چهار بركت را از آسمان نازل فرمود، آهن، آتش، آب و نمك «2».

فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ در آهن قدرتى سخت است كه جنگيدن

با آن مى باشد.

وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ آهن در زندگى انسانها و صنعتهايشان منافعى دارد، و هر صنعتى را در نظر بگيريد آهن به عنوان ابزارى در آن وجود دارد.

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ تا بداند كه خداوند از يارى كسانى كه او و پيامبرانش را با به كارگيرى شمشيرها و ديگر سلاحها در پيكار با دشمنان دين يارى مى كنند آگاه است.

«بالغيب» در غياب آنها و به علم واقعى.

از ابن عبّاس روايت است كه خدا را يارى مى كنند و او را نمى بينند «3».

إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ به قدرت و عزّت خود در نابود كردن هر كسى كه نابوديش را بخواهد، نيرومند است و از آفريدگانش بى نياز است، و علّت مكلّف ساختن آنها به جهاد اين است كه با اطاعت از فرمان او به ثواب برسند.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ دليل اين كه خداوند سبحان نوح و ابراهيم را مخصوص به ذكر قرار داد آن است كه هر دو پدر پيامبران بودند.

__________________________________________________

1-

روى انّ جبرئيل عليه السّلام نزل بالميزان فدفعه الى نوح و قال: مر قومك يزنوا به.

2- و

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله ان اللَّه عزّ و جلّ انزل اربع بركات من السّماء الى الارض انزل الحديد، و النار، و الماء، و الملح.

3- عن ابن عباس: ينصرونه و لا يبصرونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 250

وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ منظور از قرار دادن كتاب در ذرّيه نوح و ابراهيم وحى است، از ابن عبّاس روايت است كه منظور از كتاب نوشتن خط با قلم است «1».

فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ از ذرّيه آنها يا از ذرّيه مرسل آنها بعضى هدايت يافته اند

و بعضى فاسق و فاسقان بيشترند و ذكر ارسال و مرسلين بر اين قول دلالت دارد.

فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً كلمه «رأفة» «رآفة» نيز قرائت شده است و معنايش اين است كه به آنها توفيق داديم كه در ميان خودشان مهربانى و رحمت متقابل داشته باشند.

وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها رهبانيّت ترك دنيا و رفتن به كوه ها و ديرها و جدا شدن از جمع مردم براى عبادت است و معنايش عملى است كه به رهبان منسوب است و رهبان به معناى خائف و ترسان از «رهب» است مانند خشيان كه از خشى، نصب «رهبانيّة» به فعل مقدّرى است كه فعل ظاهر آن را تفسير مى كند و تقدير جمله، ابتدعوا رهبانية ابتدعوها، است يعنى آن رهبانيّت را از خودشان پديد آورده و بر خود واجب كردند.

ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ رهبانيّتى كه ما بر آنها واجب نكرديم.

إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ جمله استثناى منقطع است يعنى ليكن آنان رهبانيّت را به منظور خشنودى خدا اختراع كردند.

فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها پس آن چنان كه لازم بود رعايت خشنودى خدا را نكردند همان طور كه بر نذر كننده لازم است به نذر خود عمل كند، چرا كه با خدا پيمان بسته اند و پيمان شكنى روا نيست.

__________________________________________________

1- عن ابن عباس: الخط بالقلم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 251

فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ اجر كسانى از آنان را كه به عيسى عليه السّلام ايمان آورده و اهل رأفت و رحمتند خواهيم داد.

وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ بسيارى از ايشان كافرند.

[سوره الحديد (57): آيات 28 تا 29] ..... ص : 251

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (28) لِئَلاَّ

يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29)

ترجمه: ..... ص : 251

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد، و به رسولش ايمان بياوريد، تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد، و گناهان شما را ببخشد، و خداوند غفور و رحيم است. (28)

تا اهل كتاب بدانند كه آنها قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند، و فضل (و رحمت) تماما به دست اوست، به هر كس بخواهد مى بخشد و خداوند داراى فضل عظيم است. (29)

تفسير: ..... ص : 251

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى كسانى كه به موسى و عيسى عليه السّلام ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان بياوريد.

يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ خدا در برابر ايمان آوردنتان به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و انبياى پيشين دو بهره از رحمتش به شما مى دهد.

وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً ... و خدا در روز قيامت برايتان نورى قرار مى دهد كه با آن راه برويد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 252

وَ يَغْفِرْ لَكُمْ و گناهان گذشته شما را مى آمرزد.

لِئَلَّا يَعْلَمَ «لا» در «لئلّا» زايده است يعنى براى اين كه (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بداند يا اهل كتاب كه به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان نياورده اند بدانند.

أَلَّا يَقْدِرُونَ «ان» در «الّا» مخففه از مثقّله است و اصلش «انّه لا يقدرون» بوده و ضمير براى شأن است.

عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ يعنى به هر چيزى از آنچه ذكر شد از فضل خدا كه عبارت از كفلين، نور و آمرزش است نخواهند رسيد زيرا آنان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان نياورده بنا

بر اين ايمانشان به پيامبران پيشين نفعى به حالشان ندارد. بعضى گفته اند:

«لا» زايده نيست و معناى آيه اين است، تا يهود ندانند كه پيامبر و مؤمنان قدرت بر اين (رسيدن به دو پاداش كه نور و مغفرت است) ندارند، يعنى يهود مى دانند كه آنها بر فضل خدا قادرند (دو پاداش به آنها مى رسد) و ضمير در «يقدرون» به پيامبر و مؤمنان بر مى گردد. (مرجعش اهل كتاب نيست).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 253

جزء بيست و هشتم از سوره مجادله آيه 1 تا سوره تحريم آيه 12

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 255

سوره مجادله ..... ص : 255

اشاره

اين سوره مدنى است و بيست و دو آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 255

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است كه هر كس سوره مجادله را بخواند در روز قيامت در زمره حزب اللَّه خواهد بود، تا آخر حديث»

[سوره المجادلة (58): آيات 1 تا 5] ..... ص : 255

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (1) الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2) وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (3) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (4)

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (5)

__________________________________________________

1- فى حديث ابى بن كعب، و من قرأ سورة المجادلة كتب من حزب اللَّه يوم القيامة، الخبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 256

ترجمه: ..... ص : 256

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

خداوند قول زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مى كرد شنيد (و تقاضاى او را اجابت كرد) خداوند گفتگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حلّ مشكلش) مى شنيد و خداوند شنوا و بيناست. (1)

كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» مى كنند و مى گويند انت علىّ كظهر امّى «تو نسبت به من به منزله مادرم هستى» آنها هرگز مادرانشان نيستند مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند، آنها سخنى منكر و زشت و باطل مى گويند و خداوند بخشنده و آمرزنده است: (2)

كسانى كه همسران خود را «ظهار» مى كنند سپس

به گفته خود باز مى گردند، بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم، برده اى را آزاد كنند، اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (3)

و كسى كه توانايى (بر آزاد كردن برده) نداشته باشد دو ماه متوالى قبل از آميزش جنسى روزه بگيرد، و كسى كه توانايى اين را هم نداشته باشد شصت مسكين را اطعام كند، اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد، اينها مرزهاى الهى است و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند. (4)

كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند خوار و ذليل مى شوند، آن گونه كه پشينيان آنها خوار و ذليل شدند، ما آيات روشنى نازل كرديم، و براى كافران عذاب خوار ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 257

كننده اى است. (5)

تفسير: ..... ص : 257
اشاره

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي

[شأن نزول ]: ..... ص : 257

اين سوره درباره خوله دختر ثعلبه زن اوس بن صامت برادر عباده نازل شده كه او را در حال سجده ديد و چون نمازش تمام شد خواست از او كام بگيرد امّا زن امتناع كرد، اوس به خشم آمد و او زود خشمگين مى شد پس او را ظهار كرد زن خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: اوس در حالى كه جوان و مورد رغبت بودم با من ازدواج كرد و چون سنّى از من گذشته و فرزندانم زياد شده مرا به منزله مادرش قرار داده (ظهار كرده) است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو بر شويت حرام شده اى، زن عرض كرد: اى رسول خدا اسمى از طلاق برده نشده و او پدر فرزندان من است و هم چنان مى گفت: از اين بد حالى و گرفتارى به درگاه خدا شكايت مى كنم، كه «قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ» نازل شد، يعنى زنى كه راجع به كار شوهرش حال خود را پياپى مى گفت و بد حالى خويش و شكايتش را به درگاه خدا اظهار مى كرد.

وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما خدا گفتگوى شما را مى شنود.

الَّذِينَ يُظاهِرُونَ «يظّاهرون» به تشديد «ظ» و «يظهّرون» به تشديد «ه» نيز قرائت شده و اصل آن «يتظاهرون» و «يتظهّرون» بوده است، و «يظاهرون» از مظاهرت و ظهار نيز خوانده شده است.

مِنْكُمْ در اين كلمه توبيخى براى عربهاست زيرا «ظهار» از اعتقادات آنها بود و معناى آيه اين است، كسى كه به زنش مى گويد: انت علىّ كظهر امّى، با اين سخن زنش را مانند مادر خود و ملحق به آن مى داند و اين تشبيهى نادرست است

چون دو حالت با هم مخالفند.

إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ در حقيقت مادرانشان همانهايى هستند كه آنها را به دنيا آورده اند و ديگر زنان به آنها ملحقند چون در حكم آنان داخلند، بنا بر اين زنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 258

دايه به وسيله شير دادن داخل در حكم مادرانند و همچنين زنان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مادران مؤمنانند زيرا خدا ازدواج با آنها را بر امّت مسلمان حرام كرده و با اين حرمت داخل در حكم مادران مى باشند. امّا در بودن زنان [براى شوهرانشان ] بسيار بعيد است زيرا نه حقيقتا مادرند و نه داخل در حكم مادران پس سخن ظهار كننده در حقيقت و از نظر احكام شرعى ناپسند است.

«و زورا»، سخنى باطل و منحرف از حق است.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ خداوند گناه گذشته او (اوس) را در صورت توبه مى آمرزد.

ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا در اين عبارت چند قول است:

1- مقصود كسانى هستند كه قبل از اسلام اين سخن زشت (صيغه ظهار) را مى گفتند و با آمدن اسلام آن را ترك كرده سپس به آن بازگشتند كفاره كسى كه به اين سخن باز گردد آزاد كردن يك بنده است.

و تنها پس از دادن كفاره مى تواند با زنش آميزش كند و جز با كفّاره دادن زنش بر او حلال نمى شود.

2- معناى آيه اين است كه سپس گفتارشان را جبران كنند زيرا كسى كه كارى را جبران مى كند به آن كار باز مى گردد و ضرب المثل «عاد غيث على أفسد» از همين قبيل است، يعنى آنچه را باران فاسد كرده بود با اصلاح جبران كرد و معناى آيه اين است كه جبران اين

سخن (ظهار) با كفاره دادن است. تا حال زن و شوهر به حالت پيش از ظهار برگردد.

3- مقصود از «ما قالوا» چيزى باشد كه با لفظ ظهار بر خود حرام كرده اند و سخنى را كه گفته شده بجاى چيزى كه درباره آن سخن گفته شده قرار دهيم مانند آنچه در سخن خداوند است: وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ، «آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان) از او به ارث مى بريم». (مريم/ 80) يعنى سپس قصد مى كنند به منظور بهره برى از زن با آميزش يا تماس شهوانى به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 259

او رجوع كنند.

ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ به آن حكم موعظه مى شويد زيرا حكم به كفّاره (دادن) دليل بر ارتكاب گناه و جنايت است و بجاست كه با اين حكم پند بگيرند تا دوباره ظهار نكنند.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ كسى كه برده نيافت.

فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ بر او لازم است دو ماه پياپى روزه بگيرد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا اگر برخى از دو ماه را روزه گرفت آن گاه برده يافت بر او لازم نيست بر گردد و روزه بگيرد و اگر برگردد بهتر است.

فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ كسى كه به سبب بيمارى يا پيرى نتواند روزه بگيرد شصت مسكين را اطعام كند و براى هر مسكينى نيم صاع «1» غذا بدهد و اگر نتواند يك «مدّ» «2» غذا بدهد.

«ذلك» آن توضيح و تعليم احكام.

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ براى اين است كه در عمل به احكام الهى به خدا و رسولش ايمان بياوريد.

وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ آن حدودى است كه خدا معيّن فرموده و تجاوز از آن حدود جايز نيست.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ براى كسانى كه از آن حدود

الهى تجاوز كنند عذابى دردناك است.

يُحَادُّونَ آنها دشمنى مى ورزند و خود را به زحمت مى اندازند.

«كتبوا» خوار و گرفتار مى شوند چنان كه دشمنان پيامبران كه پيش از آنها بودند خوار شدند.

__________________________________________________

1- صاع، پيمانه اى است معادل چهار مد به وزن سه كيلوگرم. فرهنگ معين، ج 2، ص 2123- م.

2- پيمانه اى است به وزن يك چارك يا هفتصد و پنجاه گرم. فرهنگ عميد. ج 2، حرف (م)- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 260

[سوره المجادلة (58): آيات 6 تا 10] ..... ص : 260

اشاره

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (6) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (7) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (9)إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 260

در آن روز كه خداوند همه آنها را بر مى انگيزد، و از اعمالى كه انجام داده اند با خبر مى سازد، اعمالى كه خداوند آن را احصا نموده و آنها فراموش كردند، و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است. (6)

آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند، هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 261

كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا كه خداوند به هر چيزى داناست. (7)

آيا نديدى كسانى را كه از نجوا نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شدند باز مى گردند و براى انجام گناه و تعدّى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند، و هنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيّتى مى گويند كه خدا به تو نگفته است، و در دل مى گويند چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمى كند؟ جهنّم براى آنها كافى است! وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد به گناه و تعدّى و معصيت رسول خدا نجوا نكنيد، و به كار نيك و تقوا نجوا كنيد، و از مخالفت خدايى كه بازگشت و جمع شما به سوى اوست بپرهيزيد. (9)

نجوا تنها از ناحيه شيطان است كه مى خواهد با آن مؤمنان غمگين شوند، ولى نمى تواند ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا، بنا بر اين مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند. (10)

تفسير: ..... ص : 261

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ «يوم» يا به «مهين» منصوب است يا به «لهم، يعنى للكافرين» جَمِيعاً يعنى خدا تمام آنها را بدون اين كه يك نفر رها شود بر مى انگيزد يا در يك حال گرو مى آورد چنان كه گفته مى شود حتّى همه.

فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا و به منظور سرزنش و شرمنده كردن آنها در جمع حاضران كارهايى را كه انجام داده اند به آنها خبر مى دهند.

أَحْصاهُ اللَّهُ اعمالشان را بر آنها مى شمارد و در نامه عملشان ثبت مى كند.

وَ نَسُوهُ آنها گناهانى را

كه كرده اند بر اثر بى اعتنايى از ياد برده اند.

أَ لَمْ تَرَ همزه در «الم» همزه استفهام و به معناى تقرير است.

ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى «يكون» با «ى»- و «ت» هر دو قرائت شده «كان» تامّه و «من»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 262

زايده است و «نجوى» از تناجى «به معناى در گوشى سخن گفتن» است و به «ثلاثة» اضافه شده است، يعنى نجواى سه نفر يا متّصف به سه يعنى اهل نجوا كه سه نفر باشند، اهل حذف شده و خداوند «ثلاثة» و «خمسة» را ذكر كرده است.

وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ خداوند فرموده و نه كمتر از آن و اين سخن بر «دو» و «چهار» دلالت مى كند و با گفتن «و لا اكثر» اعداد بعد از آن و نزديك به آن را شامل مى شود.

و لا اكثر، به نصب «را» نيز قرائت شده تا دلالت كند كه «لا» براى نفى جنس است و ممكن است مرفوع و عطف بر محلّ «لا» با «ادنى» باشد چنان كه گويند: لا حول و لا قوة الا باللّه، كه «حول» مفتوح و «قوة» مرفوع باشد و ممكن است هر دو بنا بر مبتدا بودن يا معطوف بودن به محل «من نجوى» مرفوع باشند.

إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ بودن خدا با آنها (نجوا كردن) به اين معناست كه آنها نجوا مى كنند و خداوند از نجواى آنها آگاه است و چيزى از سخنان در گوشى آنها بر خدا پوشيده نيست و گويى آنها را مشاهده مى كند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى كسانى كه از نجوا نهى شده اند يهوديان و منافقانند كه در ميان خود در گوشى سخن مى گفتند و به مؤمنان مى نگريستند

و با چشم به آنها اشاره مى كردند.

و آن عمل مؤمنان را غمگين مى ساخت پس پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از آن كار نهى كرد و آنها همان كار را تكرار كردند و با يكديگر به چيزى نجوا مى كردند كه گناه و ستم به مؤمنان و سفارشى به مخالفت و نافرمانى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود.

يتناجون، فلا تتناجوا، ينتجون، فلا تنتجوا، انتجاء باب افتعال از نجوى نيز قرائت شده است.

وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ در تحيّت گفتن بر تو، السّام عليك مى گويند و سام به معناى مرگ است حال آن كه خداى متعال مى فرمايد: وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 263

الَّذِينَ اصْطَفى

«و سلام (و درود) بر بندگان برگزيده اش» (نمل/ 59).

وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ و با خود مى گويند اگر «محمد ص» پيامبر است پس چرا خدا ما را به گفتارمان عذاب نمى كند پس خداوند سبحان فرمود:

حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ دوزخ براى عذاب آنها كافى است.

يَصْلَوْنَها در روز قيامت به دوزخ مى رسند.

فَبِئْسَ الْمَصِيرُ دوزخ بد جايگاهى است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى كسانى كه به زبانهايتان ايمان آورده ايد، اين معنى در صورتى است كه خطاب به منافقان باشد، امّا اگر مؤمنان مخاطب باشند مقصود اين است كه هر گاه نجوا كرديد، در آن به منافقان كه به شر نجوا مى كنند، شبيه نشويد.

وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى نجواى شما در نيكى و تقوا باشد، و در حديث است كه هر گاه سه نفر بوديد دو نفر با هم نجوا نكنند كه رفيقشان (سوّمى) غمگين مى شود.

إِنَّمَا النَّجْوى «لام» در «النّجوى» اشاره به نجواى به گناه و تجاوز است به دليل فرموده خدا

لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا، كه در آيه بعدى است.

و معنايش اين است كه شيطان چنان نجوا را در نظر آنان مى آرايد كه گويى نجوا از خود شيطان است تا مؤمنان را خشمگين و غمگين سازد.

وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ شيطان، يا اندوه، به مؤمنان زيانى نمى رساند مگر به خواست خدا و آن بدين گونه است كه مرگ خويشاوندانشان را مقدّر فرمايد چنان كه منافقان در هنگام نجوا همان مرگ خويشان را به ذهن آنها مى انداختند.

لِيَحْزُنَ الَّذِينَ «ليحزن» از أحزنه، باب افعال نيز قرائت شده است.

[سوره المجادلة (58): آيات 11 تا 17] ..... ص : 263

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12) أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (13) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (14) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (15)

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (16) لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 264

ترجمه: ..... ص : 264

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه به شما گفته مى شود مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد، تا خداوند (بهشت را) براى شما وسعت بخشد و هنگامى كه گفته شود بر خيزيد، برخيزيد اگر چنين كنيد خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد. (11)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است، و اگر توانايى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است.

(12)

آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟ اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 265

پيامبرش را اطاعت كنيد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبر است. (13)

آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با جمعيّتى كه مورد خشم خدا بود ريختند؟ اينها نه از شما هستند و نه از آنان! آنها سوگند دروغ ياد مى كنند (كه از شما هستند) در حالى كه خودشان مى دانند (دروغ مى گويند). (14)

خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته، زيرا اعمالى را كه انجام مى دهند بد است (15)

آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، لذا براى آنها عذاب خوار كننده اى است. (16)

اموال و اولادشان به هيچ وجه آنها را از عذاب الهى حفظ نمى كند، آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى مانند. (17)

تفسير: ..... ص : 265

تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ مجلسها را وسعت بخشيد و بايد بعضى از شما بعضى ديگر را جاى دهد از گفته عرب افسح عنّى يعنى دور شو از من.

فى المجالس منظور مجلس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده كه مسلمانان بسيار علاقه داشتند براى شنيدن سخنان آن حضرت به او نزديك شوند و در اين كار با هم رقابت مى كردند و به ديگران جا نمى دادند خداوند امر فرمود كه به ديگران جا بدهيد.

«مجالس» به صورت جمع قرائت شده و به قولى منظور مجلسى از مجالس جنگ يعنى مركز جنگجويان است مانند: مَقاعِدَ لِلْقِتالِ «انتخاب اردوگاه جنگ» (آل عمران/ 121) و چنان بود

كه مردى به صف جنگجويان مى پيوست و مى گفت راه باز كنيد و آنها بر اثر عشقى كه به شهادت داشتند به او جا نمى دادند.

يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ خدا به شما گشايش دهد، اين آيه كلّيت دارد و هر موردى را كه گشايش در آن مطلوب است شامل مى شود مانند روزى، جا، قبر، و غيره.

وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا و هر گاه گفته شود كه از مجلس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يا براى نماز و جهاد و كارهاى نيك برخيزيد. اطاعت كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 266

انشزوا به ضمّ و كسر (ش) هر دو قرائت شده است.

يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا خداوند مؤمنان را در برابر اطاعت از دستورات خود و رسولش و بويژه مؤمنان عالم را از نظر درجه رفعت مى بخشد و عبد اللَّه بن مسعود هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد مى گفت: اى مردم اين آيه را درك كنيد كه شما را به دانش تشويق مى كند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه ميان عالم و عابد صد درجه فاصله است كه ميان هر دو درجه به اندازه هفتاد سال دواندن اسب مسابقه است «1».

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه: برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است «2». و نيز از آن حضرت روايت شده: در روز قيامت سه گروه شفاعت مى كنند، اوّل پيامبران سپس علما آن گاه شهدايند و چه بزرگ درجه اى است.

[درجه علما] كه به گواهى رسول خدا [در اين حديث ] ميان درجه نبوّت و شهادت قرار گرفته است «3».

از زهرى نقل شده كه مراد از علم ذكر و ياد

آورى است و آن را فقط مردانى دوستدارند كه يادآور دانشند.

إِذا ناجَيْتُمُ روايت شده كه مردم با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار راز و درگوشى مى كردند تا حضرت به ستوه آمد پس به آنها امر شد كه قبل از رازگويى و نجوا صدقه بدهند و چون مردم وضع را چنين ديدند از رازگويى با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دست كشيدند و جز على عليه السّلام كسى با آن حضرت راز نمى گفت و آن حضرت دينارى به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آورد و آن را صدقه داد و سپس آيه نازل شد كه در رازگويى و نجوا بدون پرداخت

__________________________________________________

1-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: بين العالم و العابد مائة درجة بين كل درجتين حضر الجواد المضمر سبعين سنة.

2-

عنه (ع): فضل العالم على العابد كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب.

3-

عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله: يشفع يوم القيامة ثلاثة، الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء فاعظم بمرتبة هى واسطة بين النبوة و الشهادة بشهادة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 267

صدقه مجازيد «1».

از على عليه السّلام روايت است كه در قرآن آيه اى است كه هيچ كس پيش از من و بعد از من به آن عمل نكرده و نخواهد كرد من يك دينار داشتم و آن را به ده درهم تبديل كردم و هر زمان كه مى خواستم با رسول خدا نجوا كنم و راز بگويم يك درهم صدقه مى دادم «2».

كلبى گويد: على عليه السّلام در ده كلمه كه آنها را از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال كرد صدقه داد. «3»

از ابن

عمر روايت است كه على عليه السّلام سه امتياز داشت كه اگر يكى از آنها را مى داشتم نزد من محبوبتر از شتران سرخ مو بود: ازدواج على با فاطمه عليها السّلام پرچم دادن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به على عليه السّلام در روز جنگ خيبر و آيه نجوا (كه درباره على عليه السّلام نازل شد) «4».

ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ اين صدقه دادن پيش از نجوا براى دين شما بهتر است.

«و اطهر» و پاكيزه تر است چون صدقه وسيله پاك كردن است.

از ابن عباس روايت شده كه آيه نجوا به آيه بعدى أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا، نسخ شده «5».

آيا از دادن صدقات بيم داريد چرا كه انفاق مال است و شيطان در انفاق كردن، به شما وعده فقر و نادارى مى دهد.

__________________________________________________

1-

روى ان الناس اكثروا مناجات النبى صلّى اللَّه عليه و آله حتى املوه فامروا بالصدقة قبل المناجاة فلما رأوا ذلك انتهوا عن ذلك فلم يناجه الّا علىّ عليه السّلام قدم دنيا را فتصدّق به ثم نزلت آية الرخصة.

2- و

عن على عليه السّلام: ان فى كتاب اللَّه لآية ما عمل بها احد قبلى و لا يعمل بها احد بعدى كان لى دينار فصرفته فكنت اذا ناجيته تصدّقت بدرهم.

3-

قال الكلبى: تصدّق (علىّ عليه السّلام) فى عشر كلمات سألهنّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

4- عن ابن عمر، كان لعلىّ عليه السّلام ثلث لو كانت لى واحدة منهنّ كانت احبّ الى من حمر النعم، تزويجه فاطمه عليه السّلام و إعطاؤه الراية يوم خيبر و آية النجوى.

5- عن ابن عباس، هى منسوخة بالآية اللتى بعدها «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 268

فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا اگر آنچه را

مأموريد انجام نداديد و بر شما سخت آمد.

وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ و خدا تقصير و تفريط شما را بخشيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ پس در نماز و دادن زكات و ديگر عبادات تفريط نكنيد.

بِما تَعْمَلُونَ «تعملون» با «ى» و «ت» در هر دو جا قرائت شده است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً مسلمانان با يهود دوستى مى كردند.

غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ يهوديان كسانى بودند كه خدا بر آنها خشم گرفت در گفتار خداوند مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ «كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده است». (مائده/ 60) ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ شما را نصيحت مى كند كه اى مسلمانان آنها در دين و ولايت نه از مؤمنانند و نه از يهود مانند گفته خداوند. مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ «آنها افراد بى هدفى هستند». (نساء/ 143) وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ يعنى مى گويند به خدا ما مسلمانيم در حالى كه مى دانند شى ء مورد قسم (مسلمان بودن) دروغ است.

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً سوگندهايى را كه ياد كرده اند پوششى گرفته و در صورتى كه گمانى از آنها ظاهر شود بدين وسيله آن را از خود دفع مى كنند.

[سوره المجادلة (58): آيات 18 تا 22] ..... ص : 268

اشاره

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ (18) اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (19) إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ (20) كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (21) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ

أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 269

ترجمه: ..... ص : 269

به خاطر بياوريد روزى را كه خدا همه آنها را بر مى انگيزد آنها براى خدا نيز سوگند (دروغ) ياد مى كنند همان گونه كه (امروز) براى شما سوگند مى خورند، و گمان مى كنند (با اين سوگندهاى دروغ) كارى مى توانند انجام دهند بدانيد آنها دروغگويانند. (18)

شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شيطانند بدانيد حزب شيطان زيانكارانند. (19)

كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند آنها در زمره ذليل ترين افرادند. (20)

خداوند چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم چرا كه خداوند قوى و شكست ناپذير است. (21)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند، آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، آنها را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مى مانند خدا از آنها خشنود و آنها نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللَّه پيروز است. (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 270

تفسير: ..... ص : 270

فَيَحْلِفُونَ لَهُ يعنى در آخرت براى خدا سوگند ياد مى كنند كه در دنيا مؤمن بوده اند.

كَما يَحْلِفُونَ چنان كه امروز براى شما سوگند مى خورند.

وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ و مى پندارند كه سود مى برند.

از حسن روايت شده كه قيامت محلهايى دارد.

جايى است كه مردم در آن ناگزير زشتى دروغ را مى شناسند و آن را ترك مى كنند و جايى است كه در آن مانند افراد سرگشته اند و مانند كودكان

سخنان دروغ و غير دروغ مى گويند «1».

اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ شيطان بر آنان غالب شده و از حاذ الحمار العانة، است هر گاه گله الاغ را گرد آورد و در حالى كه بر گله مسلط است آنها را براند.

يكى از مواردى كه [فعل ] مطابق با اصل [اعلال نشده ] آمده فعل استحوذ است و نظير آن است استصوب و استنوق معناى جمله اين است: شيطان بر آنان سلطه يافت تا آنجا كه آنها را رعيّت خود قرار داد.

فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ پس شيطان بكلى خدا را از ياد آنها برد و خدا را نه به دلها ياد مى كنند و نه به زبانها.

أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ آنان لشكر شيطانند.

أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ يعنى آنان در زمره خوارترين آفريدگان خدايند.

كتب اللَّه، خدا در لوح محفوظ ثبت كرده است.

لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي البته من و پيامبرانم با براهين و شمشير يا با يكى از آن دو

__________________________________________________

1- عن الحسن- فى القيامة مواطن فموطن يعرفون فيه قبح الكذب ضرورة فيتركونه و موطن يكونون فيه كالمدهوشين فيتكلمون بكلام الكذب و غير الكذب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 271

غالب خواهيم شد.

لا تَجِدُ قَوْماً اين جمله از باب تخييل است و خيال شده كه ممكن نيست گروهى مؤمن يافت شوند كه هر كس را مخالف خدا و رسولش باشد دوستش بدارند، و مقصود اين است كه شايسته نيست چنان چيزى تحقق يابد و سزاوار آن است كه در هيچ حالى يافت نشود و اين نوعى مبالغه در نهى است.

وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ اين جمله، مطلب قبل را تأكيد مى كند.

أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ و با اين آيه مطلب را تأكيد بيشترى كرده است.

أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ اين آيه را در

برابر اولئك حزب الشيطان، آورده است.

بنا بر اين هيچ چيز در اخلاص مؤثرتر از دوستى دوستان خدا و دشمنى دشمنان خدا نيست. بلكه اين كار عين اخلاص است. و معناى كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ اين است كه ايمان را با توفيقى كه به آنها داده در دلهايشان ثابت و استوار ساخته است و سينه هايشان را براى ايمان وسعت بخشيده است.

وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ و با لطفى از پيشگاه خدا دلهايشان زنده شده است.

بعضى گفته اند: بروح من الايمان با روحى از ايمان چون دلها به سبب ايمان زنده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 272

سوره حشر ..... ص : 272

اشاره

سوره حشر مدنى است و بيست و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 272

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى آسمانها و زمينها بر او رحمت فرستاده و برايش استغفار كنند «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: هر كس به هنگام غروب سوره الرحمن و حشر را بخواند خداوند فرشته اى را با شمشير برهنه مأمور حفاظت خانه او مى كند «2».

[سوره الحشر (59): آيات 1 تا 6] ..... ص : 272

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ (2) وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (4)

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ (5) وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأ سورة الحشر لم يبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسىّ و لا السموات و لا الارضون الا صلّوا عليه و استغفروا له.

2-

عن الصادق عليه السّلام من قرأ اذا أمسى الرحمن و الحشر و كل اللَّه بداره ملكا شاهرا سيفه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 273

ترجمه: ..... ص : 273

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مى گويد، و او عزيز و حكيم است. (1)

او كسى است كه كافران اهل كتاب را در اوّلين برخورد (با مسلمانان) از خانه هايشان بيرون راند، گمان نمى كرديد آنها خارج شوند، و خودشان نيز گمان مى كردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود، امّا خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند. به سراغشان آمد، و در قلب آنها ترس و وحشت افكند، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد. (2)

و اگر نه اين بود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرّر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد، و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است. (3)

اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 274

كردند و هر كس با خدا دشمنى كند عذاب الهى (در حق او) شديد است. (4)

هر درخت با ارزش نخل را كه قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد، همه به فرمان خدا بود و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند. (5)

آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) باز گرداند چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد، و خدا بر هر چيز قادر است. (6)

تفسير: ..... ص : 274
اشاره

اين سوره در مورد بيرون راندن يهوديان بنى نضير نازل شده كه به [اريحاء و

اذرعات ] شام رانده شدند جز خاندان حىّ بن اخطب و خاندان ابو الحقيق زيرا آنها به خيبر ملحق شدند آنان با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به اين شرط كه نه (بر ضدّ او و نه بر نفع) او باشند مصالحه كردند آن گاه پيمان را شكستند و كعب بن اشرف با چهل سوار به مكّه رفت و در كنار كعبه با قريش عليه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم قسم شدند از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله محمد بن مسلمه را كه برادر رضاعى كعب بود فرمان داد شبانه و ناگهان كعب را بكشد سپس پيامبر هنگام صبح با لشكريانى بر بنى نضير وارد و آنها را محاصره كرد تا هر چه خواست به حضرت دادند و با آنها چنين مصالحه كرد كه خونشان محفوظ باشد و آنها را از سرزمين و وطنهايشان بيرون كند و براى هر سه نفرشان يك شتر و يك مشك آب قرار داد.

لِأَوَّلِ الْحَشْرِ لام در اين كلمه متعلّق به «اخرج» است و نظير لام در اين گفته است.

جئتك لوقت كذا در فلان وقت نزد تو آمدم، معناى آيه اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كافران را در اوّل برخوردشان به شام بيرون راند و آنها از نسل سبط بودند و هرگز گرفتار جلاى وطن نشده بودند و آنان نخستين گروه از اهل كتاب بودند كه از جزيرة العرب به شام رانده شدند، يا اين اوّلين حشر آنها بود و آخرين حشرشان در روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 275

قيامت است چون محلّ حشر آنها (در قيامت) شام خواهد بود.

ما ظَنَنْتُمْ

أَنْ يَخْرُجُوا شما اى مؤمنان گمان نداشتيد كه بنى نظير به خاطر شوكت و مطمئن بودن دژهايشان و بسيارى افراد و ساز و برگ جنگيشان بيرون روند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ و پنداشتند كه دژهايشان آنها را از خشم خدا باز مى دارد.

فَأَتاهُمُ اللَّهُ پس فرمان خدا بر آنان وارد شد.

مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا از جايى كه گمان نداشتند و به دلشان خطور نكرده بود كه منظور كشته شدن رئيسشان كعب بن اشرف بود و اين قتل دلهايشان را ضعيف و اطمينان و امنيت را از آنان سلب كرد.

وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ و در دلهايشان ترسى افكند كه سينه را پر مى كند.

يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ «يخربون» با تشديد (راء) و بدون تشديد از باب افعال و تفعيل قرائت شده است، يعنى خانه هايشان را از درون ويران مى كنند و خانه هايى را كه به اعتقاد آنها خوب است تخريب مى كنند تا براى مسلمانان نماند و مسلمانان آنها را از بيرون تخريب مى كنند علّت تخريب، خودشان بودند و گويى آنها مسلمانان را به تخريب امر كرده و مكلّف ساخته بودند.

فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ پس اى اهل بينش در تدبير خداوند سبحان بينديشيد كه به راندن يهود امر كرد و مؤمنان را بدون جنگ بر يهود مسلّط ساخت.

وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ و اگر خداوند راندن را براى يهود مقدّر نمى فرمود و حكمتش اين اقتضا را نداشت بيقين آنها را با كشتن در دنيا كيفر مى كرد چنان كه نسبت به برادرانشان بنو قريظه انجام داد.

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ عذاب دوزخ براى آنهاست چه رانده و چه كشته شوند.

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ منظور از «لينة» درخت خرماست و «ى»

آن در اصل «واو» بوده چرا كه ريشه اش «لون» است، بعضى گفته اند منظور درخت خرماى عالى و از «لين»

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 276

است.

«من لينة» بيان براى «لما قطعتم» و محلّ «ما» به فعل قطعتم منصوب است، گويى فرموده است: امىّ شى ء قطعتم، چه چيز را قطع كرديد.

أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً ... ضمير در «تركتموها» را مؤنث آورده چون به معناى «لينة» است.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ پس به فرمان خدا و اجازه او درخت خرما را قطع كن.

وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ تا يهود را خوار كند و با قطع آن درختها آنها را خشمگين سازد.

[شأن نزول ] ..... ص : 276

چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمان داد كه درختان خرمايشان قطع و سوزانده شود آنها گفتند:

اى محمّد تو از فساد بر روى زمين منع مى كردى پس چرا درختان خرما را قطع كرده و مى سوزانى؟

و از اين سخن در دل مسلمانان شبهه اى ايجاد شد پس اين آيه نازل شد يعنى خداوند سبحان اجازه قطع آنها را داده است تا خشم شما بيشتر شود هر گاه ببينيد كه هر طور مى خواهند و دوست دارند در اموالتان به دلخواه خود عمل مى كنند.

از ابن مسعود روايت شده كه خرماهايى كه محلّ جنگ بود قطع كردند.

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ آنچه را خداوند غنيمت ويژه براى پيامبر قرار داده است.

فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ «ايجاف» از «وجيف» به معناى حركت سريع است معناى آيه اين است كه آنچه براى به دست آوردن و غنيمت قرار دادن آن اسب و شتر ندوانيده و پياده روى كرده ايد و اموال آنها را با جنگ و غلبه بر دشمن به دست نياورده ايد و خدا رسول خود

را بر آنها مسلّط ساخته و اموالشان را به پيامبر بخشيدند چنان كه خدا پيامبرانش را بر دشمنانشان مسلّط مى ساخت، اختيار در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 277

مورد آن اموال با پيامبر است هر طور دلش بخواهد مى تواند مصرف كند.

وَ لا رِكابٍ منظور از «ركاب» شترى است كه مردم را حمل مى كند و واحد آن «راحله» است.

[سوره الحشر (59): آيات 7 تا 10] ..... ص : 277

اشاره

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (7) لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8) وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9) وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 277

آنچه خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان، و مستمندان، و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 278

خوددارى ورزيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است. (7)

اين اموال براى مهاجران فقيرى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند، و خدا و رسولش را يارى مى كنند، و آنها راستگويانند. (8)

براى كسانى كه در دار الهجره (سرزمين مدينه) و در خانه ايمان، قبل

از مهاجران، مسكن گزيدند، آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى كنند دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند، و آنها را بر خود مقدّم مى دارند هر چند سخت فقير باشند، كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته رستگارند. (9)

و كسانى كه بعد از آنها آمدند مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى. (10)

تفسير: ..... ص : 278

مِنْ أَهْلِ الْقُرى از اموال كافرانى كه اهل اين آباديهايند.

فَلِلَّهِ خداوند به آنچه دوست دارد درباره آنها به شما امر مى كند.

وَ لِلرَّسُولِ خداوند آن را ملك رسول قرار داده و از آن پيامبر است.

وَ لِذِي الْقُرْبى و از آن خاندان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله يعنى بنى هاشم و خويشاوندان آن حضرت است.

وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ و از آن يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان از آن دو گروه است.

از علىّ بن الحسين عليهما السّلام روايت است كه منظور خويشاوندان و مساكين و در راه ماندگان از ما خانواده است.

كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ «دولة» به نصب و رفع هر دو قرائت شده است، نصب به اين معنى كه «في ء» در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد تا با آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 279

گرفتار تكاثر و مال بسيار شوند، يا به اين معنى كه «فى ء» متداول رؤسا و دولتمردان شما نشود. كه هر طور بخواهند در آن عمل كنند چنان كه در جاهليّت رايج

بود و در آن مورد اين شعر را خواند:

لك المرباع منها و الصّفايا و حكمك و النشيطة و الفضول «1»

.و گفته شده: «دولة» اسم است براى آنچه مردم ميان خود دست به دست مى گردانند مانند غرفه كه اسم است براى مقدار آبى كه با دست بر مى دارند، يعنى تا «فى ء» چيزى نباشد كه اغنياء در ميان خود دست به دست بگردانند و به نوبت از آن استفاده كنند.

از همين قبيل است حديث، «بندگان خدا را برده گرفتند و مال خدا را در ميان خود دست به دست گرداندند» يعنى بر هر كس و هر چيز غالب شوند آن را به خود اختصاص مى دهند.

(دولة) را مى توان مرفوع خواند بنا بر اين كه «كان» تامّه باشد، يعنى تا مانند دوره جاهليت دست به دست نگردد يا چيزى نباشد كه ثروتمندان در ميان خود دست به دست بگردانند.

وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ سهمى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از غنايم يا فى ء، به شما داد بگيريد.

وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و آنچه را از گرفتنش منعتان كرد نگيريد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از مخالفت با خدا بپرهيزيد.

إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ كيفر خدا نسبت به كسى كه با رسول او مخالفت كند سخت است.

__________________________________________________

1- يك چهارم از آن غنايم و صفاياى آن از توست و درباره سربازانى كه پيش از رسيدن به ميدان نبرد درباره زيادى غنائم جنگى شعار مى دادند، فرمان، فرمان توست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 280

سزاوارتر آن است كه آيه شمول داشته باشد و تمام اوامر و نواهى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در برگيرد، از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال

خيبر را تقسيم كرد و بر آنها در مورد آزاد كردنشان منّت نهاد و يهوديان بنى نضير و بنى قينقاع را براند و كمى مال به آنها داد و مردان بنى قريظه را كشت و فرزندان و زنانشان را به اسارت گرفت و اموالشان را فقط در ميان مهاجران تقسيم كرد و بر اهل مكّه منّت نهاد و آنان را آزاد كرد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر چه خداوند به پيامبران داد به محمد صلّى اللَّه عليه و آله مانند آن را داد، به سليمان فرمود: فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ «به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى) ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست». (ص/ 39). و به پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ تا آخر آيه.

لِلْفُقَراءِ بدل از لذى القربى و كلماتى است كه به آن عطف شده است.

أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ آنان در ايمان و جهادشان راستگويند.

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ اين جمله عطف بر مهاجرين است و منظور انصارند كه خانه هاى خود را در مدينه به مهاجرين دادند. و ايمانشان را خالص ساختند مانند اين گفته:

علّفتها تبنا و ماء باردا «1» يا اين كه ايمان را قرارگاه خود قرار داده و در آن متوطّن شدند چون بر ايمان ثابت بوده و در آن استقامت كردند چنان كه مدينه را وطن خود قرار دادند. يا قصد خانه هجرت و ايمان كردند. بنا بر اين «لام» تعريف در «الدّار» بجاى مضاف اليه آمده و مضاف از «دار الايمان» حذف و مضاف اليه بجاى آن گذاشته شده است.

مِنْ قَبْلِهِمْ

پيش از مهاجرين، زيرا انصار در جاى دادن در خانه هجرت و ايمان

__________________________________________________

1- به آن حيوان كاه و آب سرد، دادم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 281

آوردن، بر مهاجرين سبقت گرفتند.

وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً خودشان را محتاج نمى دانستند يعنى به طلب شى ء مورد نياز و به آنچه از فى ء و جز آن به مهاجرين مى دادند، گاه محتاج اليه، حاجت ناميده مى شود گويند: از او حاجتت را بگير و از مال خودت حاجت او را بده معناى آيه اين است كه انصار در نفوس خود به چيزى كه به مهاجرين داده مى شد نظر نداشتند تا به آن محتاج باشند.

وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ اگر چه نيازمند بودند، خصاصه (شى ء مورد نياز) به معناى خلّه (سوراخ) است و از خصاص البيت به معناى شكاف خانه است. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال بنى نضير را بر مهاجرين تقسيم كرد و هيچ چيز به انصار نداد مگر به سه نفر نيازمند كه ابو دجانه «سماك بن خرشه» سهل بن حنيف، و حرث بن صمّه بودند و به انصار فرمود: اگر مايليد اموال و خانه هايتان را بر مهاجرين تقسيم كنيد و در اين غنيمت با آنها شريك شويد و اگر خواستيد خانه ها و اموالتان از خودتان باشد و چيزى از اين غنيمت ميان شما تقسيم نشود، انصار گفتند خانه ها و اموالمان را تقسيم مى كنيم و آنها را در تقسيم بر خودمان ترجيح مى دهيم و در غنيمت «بنى نضير» هم با آنها شركت نمى كنيم، پس اين آيه نازل شد.

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ شحّ به معناى ملامت و حريص بودن نفس انسان و ممانعت است چنان كه شاعر

مى گويد:

يمارس نفسا بين جنبيه كزّة اذا همّ بالمعروف قالت له مهلا «1»

علّت اضافه شدن (شحّ) به نفس اين است كه شحّ، غريزى نفس است امّا بخل عبارت از بازداشتن نفس خود از بخشيدن است يعنى هر كس بر اوامر نفس، غالب

__________________________________________________

1- شاعر مردى را به بخل توصيف مى كند، او نفس خود را كه در ميان دو پهلويش قرار دارد به ممانعت از انجام كار خير تمرين مى دهد و هر گاه قصد كار خيرى كند نفس، او را از بخشيدن منع و به بخل فرا مى خواند و مى گويد: صبر كن. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 282

آيد و به كمك و توفيق الهى با نفس مخالفت ورزد در آنچه قصد كرده است پيروز است.

بعضى گفته اند: الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ مبتداء و يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ خبر اوست زيرا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اموال بنى نضير را ميان انصار تقسيم نكرد مگر به سه نفر از آنها.

وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ در معناى اين جمله دو قول است:

1- كسانى اند كه بعد هجرت كردند.

2- منظور كسانى اند كه به نيكى از مهاجرين پيروى كردند.

[سوره الحشر (59): آيات 11 تا 17] ..... ص : 282

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (11) لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (12) لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (13) لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلاَّ فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (14) كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (15)

كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (16) فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 283

ترجمه: ..... ص : 283

آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفّارشان از اهل كتاب مى گفتند: هر گاه شما را (از وطن) بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود، و سخن هيچ كسى را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار شود ياريتان خواهيم كرد، و خداوند شهادت مى دهد كه آنها دروغگويانند! (11)

اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى روند، و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده مى گريزند. سپس كسى آنها را يارى نمى كند. (12)

وحشت آنها از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خداست، اين بدان خاطر است كه آنها گروهى نادانند. (13)

آنها هرگز با شما به صورت دسته جمعى نمى جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است (امّا در برابر شما ناتوانند) به ظاهرشان مى نگرى آنها را متّحد مى بينى در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است اين بدان خاطر است كه قومى نابخردند! (14)

كار اين گروه از يهود همانند كسانى است كه كمى قبل از آنها بودند، طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذاب دردناك است. (15)

كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم!) امّا هنگامى كه كافر شد

گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم! (16)

سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و اين است كيفر ستمكاران! (17)

تفسير: ..... ص : 283

يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ آن گاه خداوند سبحان به ذكر منافقان پرداخت كه ميان آنها و يهود بنى نضير كه در نهان دوستى داشتند و ميانشان در كفر برادرى بود مى گفتند: در جنگ با شما از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و يارانش فرمان نمى بريم و اين خود دلالت بر درستى ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 284

نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دارد چون خبر دادن از غيب است و دليل بر اين است كه خداوند چنان كه وقايع حال را مى داند وقايع آينده را نيز مى داند كه اگر روى مى دهد چگونه خواهد بود، تقدير آيه چنين است كه اگر به فرض منافقان، يهوديان را يارى دهند منافقان شكست خورده و پس از آن يارى نمى شوند يعنى خدا آنها را هلاك مى كند و نفاقشان به حالشان نفعى ندارد چون كفرشان آشكار شده است.

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً رهبة مصدر فعل مجهول «رهب» است و گويى گفته است: «اشدّ مرهوبيّة»، سخت ترسيده شدند.

فِي صُدُورِهِمْ اين كلمه بر نفاق آنها دلالت دارد، يعنى آنها در ظاهر بيم از خدا را اظهار مى دارند در حالى كه شما در سينه هايشان از خدا مهيب تر و ترسناكتريد.

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ يعنى آنها خدا را نمى شناسند تا آن گونه كه شايسته است از خدا بترسند.

لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً اگر تمام آنها يعنى يهوديان و منافقان جمع شوند نمى توانند با شما بجنگند.

إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ مگر در دهكده هايى باشند كه به

وسيله خندقها و دروازه ها محصور شده و به صورت دژ در آمده باشد.

أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ يا در پشت ديوارها با شما بجنگند بدون اين كه براى جنگ با شما به بيابان بيايند زيرا خداوند ترس شما را در دلهايشان افكنده است. كلمه «جدر» «جدار» نيز قرائت شده است.

بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ يعنى نيرو و شكوه مسلمانان در ميان دشمنان بسيار شديد است و هر گاه شما را ملاقات كنند مى ترسند و برايشان نيرويى نمى ماند زيرا شجاع در هنگام پيكار با خدا و رسولش دچار ترس مى شود.

تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً آنها را به ظاهر به هم پيوسته و مجتمع مى پندارى.

وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى در حالى كه دلهايشان پراكنده و مختلف است و با هم انسى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 285

ندارند.

لا يَعْقِلُونَ درك نمى كنند كه رشد و صلاح در چيست.

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ يعنى حكايت آنها حكايت كسانى است كه در گذشته نزديكى در بدر كشته شدند و آن ششماه پيش از راندن يهوديان بنى نضير بوده است.

«قريبا» منصوب به مثل است به معناى: كوجود مثل اهل بدر قريبا.

از ابن عبّاس روايت است آنها كه پيش از بنى نضير كشته شده اند يهود بنى قينقاع بوده اند، به اين دليل كه پيمان شكنى كرده اند پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از بدر برگشت و به آنها دستور داد كه بيرون روند ولى عبد اللَّه بن ابىّ گفت: بيرون نرويد كه من با شما وارد دژ مى شوم و اين منافقان در يارى نكردنشان از بنى نضير مانند آن منافقانى بودند كه بنى قينقاع را يارى نكردند.

ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ آنان بدفرجامى كفرشان را در دنيا خواهند چشيد.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ براى آنان

در آخرت عذابى دردناك است همانند منافقان كه يهوديان را در جنگ فريب دادند و به آنها وعده نصرت داده و خلف وعده كردند.

كَمَثَلِ الشَّيْطانِ مانند شيطان هر گاه آدمى را بفريبد و گمراه سازد و سرانجام از او بيزارى بجويد چنان كه قريش را در روز جنگ بدر بفريفت و به آنها گفت: لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ تا گفته شيطان إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ. «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى شود و من همسايه (و پناهنده به) شمايم» امّا پس از آن به مشركان گفت: من از شما (دوستان و پيروانم) بيزارم. (انفال/ 48) خالِدَيْنِ فِيها حال براى «نار» است.

[سوره الحشر (59): آيات 18 تا 24] ..... ص : 285

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19) لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20) لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (21) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (22)

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 286

ترجمه: ..... ص : 286

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از مخالفت خدا بپرهيزيد، و هر انسانى بايد بنگرد تا چه چيز را براى فردايش از پيش فرستاده، و از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (18)

و همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خود فراموشى) گرفتار كرد، نباشيد، و آنها فاسق و تبهكارند. (19)

هرگز اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت يكسان نيستند، اصحاب بهشت رستگار و پيروزند. (20)

اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم مى ديدى كه در برابر آن خشوع مى كند و از خوف خدا مى شكافد! و اينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم تا در آن بينديشيد. (21)

او خدايى است كه معبودى جز او نيست، از پنهان و آشكار آگاه است، و او رحمان و رحيم است. (22)

او خدايى است كه معبودى جز او

نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 287

منزّه است، به كسى ستم نمى كند، به مؤمنان امنيّت مى بخشد، و مراقب همه چيز است، او قدرتمندى است شكست ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند، او شايسته بزرگى است. خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند. (23)

او خداوندى است خالق، آفريننده اى بى سابقه، و صورتگرى است (بى نظير) براى او نامهاى نيك است و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى گويند و او عزيز و حكيم است. (24)

تفسير: ..... ص : 287

وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ خداوند سبحان به اين دليل «نفس» را نكره آورده كه نفوس [انسانها] در نگاه كردن به اعمالى كه از پيش براى آخرت فرستاده اند استقلال دارند و گويى خداوند فرموده است: يك نفس در آنچه از پيش فرستاده بنگرد، و «غد» را نكره آورده تا اهميّت آن را برساند يعنى براى فردايى كه به خاطر اهميّت آن كسى از حقيقتش آگاه نيست و منظور روز قيامت است.

از حسن [بصرى ] روايت است كه خدا پيوسته آن روز را نزديك جلوه داد تا جايى كه آن را مانند فردا قرار داد، و نظير آن در نزديك كردن زمان گذشته اين آيه است: كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ «كه گويى هرگز نبوده است.» (يونس/ 24).

وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ تكرار جمله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» به اين دليل است كه اوّلى در مورد ادا كردن واجبات است چون پيوسته به عمل است و دوّمى در مورد ترك كارهاى زشت است زيرا پيوسته به انذار و بيم است.

نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ حق خدا را

از ياد بردند پس خدا با مخذول كردن آنها كارى كرد كه حق خودشان را نيز فراموش كنند تا به كارهايى كه در پيشگاه خدا به حالشان سودمند است تلاش نكنند، يا خداوند وحشتهاى روز قيامت را به آنان نشان مى دهد و در آن روز خود را از ياد مى برند مانند گفته خداوند: لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ «حتى پلك چشمهايشان بى حركت مى ماند (چرا كه به هر طرف نگاه كنند نشانه هاى عذاب آشكار است)». (ابراهيم/ 43).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 288

لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ اين جمله هشدارى است به مردم و اعلانى است كه آنان بر اثر غفلت بسيار و برگزيدن دنيا بر آخرت گويى از تفاوت ميان بهشت و دوزخ و دورى بهشتيان و دوزخيان از يكديگر آگاه نيستند و حقّ آنهاست كه اين تفاوت به آنها گوشزد شود چنان كه به عاق پدر مى گوييم: او پدر توست و او را به منزله كسى قرار مى دهيم كه پدر را نمى شناسد و با اين سخن حق پدرى را كه موجب نيكى و مهربانى است به او گوشزد مى كنيم.

مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تصدّع پراكنده و ريز ريز شدن پس از به هم پيوستگى است و اين نوعى تمثيل و تخييل است چنان كه در آيه: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ، گذشت «ما امانت (تعهّد، تكليف، مسئوليّت و ولايت الهيّه) را بر آسمانها و ... عرضه داشتيم». (احزاب/ 72) و بر آن تمثيل دلالت مى كند آيه: وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ «و اينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم». (حشر/ 21).

مقصود سرزنش انسان بر كمى تفكر و تعقّل در قرآن و نواهى موعظه هاى آن است.

عالِمُ

الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ خداوند به معدوم و موجود عالم است و به قولى آنچه از مردم نهان است و آنچه را مى بينند، مى داند، يا منظور علم الهى به نهان و آشكار است.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه مقصود علم خداوند است به آنچه بوده و نبوده است.

الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ خدايى كه از زشتيها منزّه و از هر عيب و نقصى پاك است و «سبّوح» نيز نظير آن است، السلام، به معناى سلامت است و خداوند در توصيف خود به سالم بودن از عيبها، يا سلامت بخشيدن به مؤمن مبالغه فرموده است.

«المؤمن»، خدايى كه امنيّت بخشيده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 289

«المهيمن»، مراقب هر چيز و حافظ آن است، گفته شده: منظور امينى است كه حق هيچ كس در پيشگاه او ضايع نمى شود. «مهيمن» مفيعل و از امن است و همزه اش قلب به (هاء) شده است.

«الجبّار» نيرومند غالبى است كه آفريدگانش را بر هر چه اراده كند ملزم مى سازد، بعضى گفته اند: «جبّار» كسى است كه در قدرت و سلطنت مقامى بزرگ دارد و صفت جبّار بر غير خدا اطلاق نمى شود مگر به صورت نكوهش.

«المتكبّر» كسى كه به درجه اعلاى بزرگى و عظمت رسيده است.

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ خالق يعنى خدايى كه آنچه را ايجاد مى كند به اندازه است. «البارئ» خدايى كه بعضى از آفريدگان را از بعضى ديگر با شكلهاى گوناگون متمايز و جدا ساخته است، «المصوّر» صورتگر، از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره اسم اعظم خدا سؤال شد فرمود: بر شما باد به خواندن آيات آخر سوره حشر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 290

سوره ممتحنه ..... ص : 290

اشاره

سيزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 290

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره ممتحنه را قرائت كند مردان و زنان مؤمن در روز قيامت او را شفاعت كنند.

از امام چهارم عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره ممتحنه را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند قلبش را براى ايمان خالص و آماده مى كند و نور بصيرت به او مى بخشد و هرگز فقير نشود و خود و فرزندانش به جنون گرفتار نيايند.

[سوره الممتحنة (60): آيات 1 تا 5] ..... ص : 290

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (1) إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2) لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3) قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (4)

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 291

ترجمه: ..... ص : 291

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبّت مى كنيد، در حالى كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند، اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد، شما مخفيانه با آنها رابطه

دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من آنچه را پنهان يا آشكار مى كنيد از همه بهتر مى دانم، و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده. (1)

اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى بر شما مى گشايند و دوست دارند شما به كفر باز گرديد. (2)

هرگز بستگان و اولاد شما سودى به حالتان نخواهند داشت، و در قيامت ميان شما جدايى مى افتد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (3)

براى شما تأسّى نيكى در زندگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 292

ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه برايت طلب آمرزش مى كنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم. پروردگار!، ما بر تو توكّل كرده ايم، و به سوى تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوى توست. (4)

پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده، و ما را ببخش اى پروردگارا ما كه تو عزيز و حكيمى. (5)

تفسير: ..... ص : 292

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي اين آيه درباره حاتم بن ابى بلتعه نازل شد و علّتش اين بود كه ساره كنيز ابو عمرو بن صيفى بن هاشم در مدنيه خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد

در حالى كه حضرت آماده فتح مكّه مى شد حضرت به ساره فرمود: آيا مسلمان شده و آمده اى؟

گفت: نه، فرمود: انگيزه آمدنت چيست؟ گفت: شما اساس عشيره و آقاى من هستيد، سرپرستان من در روز بدر كشته شده اند و سخت نيازمندم، حضرت جوانان بنى هاشم را تشويق كرد به او كمك كنند و آنها به ساره لباس دادند و توشه راه و مركب سوارى در اختيارش گذاشتند پس حاتم بن ابى بلتعه نزد ساره آمد و ده دينار به او داد و نامه اى را كه به اهالى مكّه نوشته بود تحويل او داد و در آن نوشته بود بدانيد كه رسول خدا آهنگ شما كرده پس احتياط و پرهيز كنيد، جبرئيل عليه السّلام نازل شد و جريان را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خبر داد، حضرت، على عليه السّلام و عمّار و عمر و طلحه و زبير و مقداد و ابو مرثد را كه همگى سوار كار بودند فرستاد و فرمود: برويد تا به باغ (خاخ) برسيد چرا كه آنجا زنى [ساره ] در كجاوه است و نامه طلب را كه مشركان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 293

مكّه نوشته به همراه دارد نامه را از او بگيريد، پس بيرون رفتند تا در همان جايى كه پيامبر فرموده بود و او را ديدند و او جريان نامه را منكر شد و قسم خورد پس تصميم گرفتند برگردند كه على عليه السّلام فرمود: به خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به ما دروغ نگفت و ما نيز گفته او را تكذيب نمى كنيم و شمشير بركشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه به خدا گردنت

را مى زنم پس نامه را از لابلاى موهايش بيرون آورد.

روايت شده كه حاطب عرض كرد: اى رسول خدا به خدا از آن زمان كه به اسلام گرويده ام كافر نشده ام ولى در ميان قريش غريبم و تمام مهاجرانى كه همراه شما هستند در مكّه خويشاوندانى دارند كه از خاندان و اموالشان حمايت مى كنند و خواستم در نزد آنها حقّى داشته باشم و مى دانم كه خداى متعال عذابش را بر آنها فرو مى فرستد و نامه من مشكلى از آنها حلّ نمى كند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عذر حاطب را پذيرفت «1».

عدوّى و عدوّكم «عدوّ» به جاى جمع واقع شده است.

تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ در «تلقون» سه قول است:

1- حال از ضمير «لا تتّخذوا» باشد.

2- صفت براى «اولياء» باشد.

3- جمله مستأنفه باشد، و القاء، رساندن مودّت و دوستى به آنهاست و در «ب» بالمودّه، دو قول است:

1- زايده و تأكيدى و براى متعدّى ساختن است نظير آيه: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «(و با ترك انفاق) خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد». (بقره/ 195).

__________________________________________________

1-

روى ان حاطبا قال يا رسول اللَّه و اللَّه ما كفرت منذ اسلمت و لكنى كنت عزيزا فى قريش اى غريبا و لم اكن من انفسها و كل من معك من المهاجرين لهم قرابات بمكه يحمون اهاليهم و اموالهم فاردت ان اتخذ عندهم يدا و قد علمت ان اللَّه تعالى ينزل عليهم بأسه و ان كتابى لا يغنى عنهم شيئا فعذره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 294

2- غير زايده بنا بر اين كه مفعول «تلقون» حذف شده باشد و معنايش اين است كه اخبار مربوط به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را

به سبب دوستيى كه ميان آنها و شما بود به آنها مى رساندى و همچنين است تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ، (آيه يكم از همين سوره) يعنى در نهان با آنها اعلان مى كنيد كه ميان شما و آنها دوستى است يا در نهان احوال پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به سبب دوستى كه ميان شما و آنها وجود دارد به آنان خبر مى دهيد.

وَ قَدْ كَفَرُوا حال براى «تلقون» است، يعنى با اين كه چنين حالى دارند با آنها دوستى مى ورزند.

يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ اين جمله مانند تفسيرى براى كفر آنهاست يا حال براى كَفَرُوا است.

أَنْ تُؤْمِنُوا علّت براى «يخرجون» است يعنى شما را به خاطر مؤمن بودنتان بيرون مى كنند.

إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ شرط است و جوابش به دلالت جمله ما قبل آن حذف شده است و متعلّق به «لا تتّخذوا» است و معناى آيه اين است كه اگر شما دوستان منيد با دشمنانم دوستى نورزيد.

تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ جمله مستأنفه است يعنى در پنهان داشتن شما چه فايده اى است در حالى كه مى دانيد پنهان داشتن و آشكار ساختن در علم من يكسان است و من پيامبر خود را بر آنچه پنهان مى داريد آگاه مى سازم و هر كه مرتكب نهان كارى شود از راه حقّ منحرف و از عدالت تجاوز كرده است.

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ اگر كافران بر شما مسلّط شوند دشمنان خالص شما خواهند بود.

وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ دستهايشان را براى كشتن شما و زبانشان را براى دشنام دادنتان بگشايند.

وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ آرزو مى كنند كه شما مرتدّ شويد.

لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ خويشاوندان و فرزندانتان كه به خاطر آنها با كافران دوستى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 295

ورزيده

و به آنان تقرّب مى جوييد به حال شما نفعى ندارند.

يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ آن گاه خداوند مى فرمايد: در روز قيامت ميان شما و خويشاوندان و فرزندانتان جدايى مى اندازد بنا بر اين شما را چه شده است كه به خاطر آنها خدا را معصيت مى كنيد.

«يفصل» به تشديد «ص» و بدون تشديد و به صورت معلوم قرائت شده است و خداست كه در آن روز (قيامت) بعضى از شما را از بعضى ديگر جدا مى سازد پس خويشاوند مؤمن كه در بهشت است خويشاوند كافر دوزخى خود را نمى بيند، بعضى گفته اند: خداوند ميان شما داورى مى كند و از «فصل القضاء»، حكم قطعى دادن گرفته شده است.

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ براى شما در ابراهيم و قومش اسوه و الگوى نيك و روش خوبى است كه به آن تأسّى جوييد.

إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ مؤمنان به خويشاوندان كافر خود مى گفتند ما از شما و بتهايى كه مى پرستيد يا از عبادتتان بيزاريم يعنى به شما و خدايانتان اعتنايى نداريم و در نزد ما هيچ ارزشى نداريد و انگيزه دشمنى ما با شما اين است كه به خدا كافريد.

كَفَرْنا بِكُمْ يعنى ما منكر دين شماييم و دشمنى ميان ما و شما استوار است تا به يگانگى خدا اقرار كنيد.

إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ اين جمله از «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» استثنا شده است زيرا مقصود از «اسوة حسنة» گفتار ابراهيم عليه السّلام و قوم اوست كه واجب است به آن تأسّى شده و به عنوان سنّت گرفته شود، يعنى به سخن ابراهيم عليه السّلام كه به پدرش (عمويش) فرمود:

لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ «برايت طلب آمرزش مى كنم». (ممتحنه/ 4) اهميّت ندهيد چرا كه اين وعده ابراهيم (به

آزر) براى زمانى بود كه ايمان بياورد و چون آشكار شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 296

وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ در پى وعده استغفارى است كه ابراهيم عليه السّلام به آزر داده بود و گويى ابراهيم عليه السّلام فرموده من برايت استغفار مى كنم و جز اين كارى از من ساخته نيست.

رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا اين جمله دو صورت دارد:

1- ممكن است متّصل به ما قبل استثنا باشد و جزء گفتار ابراهيم عليه السّلام و قومش به حساب آيد.

2- مى تواند آموزشى از سوى خداوند سبحان به بندگانش باشد كه كارهايشان را به خدا واگذارند كه همان سخن (ابراهيم) را بگويند در اين صورت معناى جمله «قولوا ربّنا» است يعنى بگوييد پروردگارا.

[سوره الممتحنة (60): آيات 6 تا 10] ..... ص : 296

اشاره

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (6) عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (7) لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (8) إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا

بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 297

ترجمه: ..... ص : 297

براى شما در برنامه زندگى اقتداى به ابراهيم و قومش نيكوست. براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس سرپيچى كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است. (6)

اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام) پيوند محبّت برقرار كند، و خداوند قادر و آمرزنده و مهربان است. (7)

تنها شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. (8)

تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند، و شما را از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما كمك كردند از اين كه با آنها دوستى كنيد، و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است. (9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را بيازماييد- خداوند از ايمان آنها آگاه تر است- هر گاه آنان را مؤمن يافتيد آنها را به سوى كفّار باز نگردانيد، نه آنها براى كفّار حلال اند، و نه كفّار براى آنها حلال، و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداخته اند به آنها بپردازيد، و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهرشان را به آنها بدهيد، و هرگز همسران

كافره را در همسرى خود نگه نداريد (و اگر كسى از زنان شما كافر شد به بلاد كفر فرار كرد) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد. مطالبه كنيد، همان گونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند از شما مطالبه كنند، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 298

تفسير: ..... ص : 298

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ خداوند سبحان تشويق در اقتدا كردن به ابراهيم عليه السّلام و قومش را به عنوان تأكيد بر آنها تكرار فرمود از اين رو اوّل آيه با قسم «1» شروع شده است.

لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ بدل است از «لكم» و آن نوعى تأكيد است، همچنين است وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ يعنى هر كس از تأسّى جستن به ابراهيم عليه السّلام روى بگرداند همانا خدا از تمام آفريدگانش بى نياز است و تأسّى نجستن آنها به خدا ضرر نمى رساند و تنها به خودشان ضرر مى زنند. چون اين آيات نازل شد دشمنى مؤمنان نسبت به پدران و خويشاوندان مشركشان شدّت يافت و چون خداوند سبحان صبر و جديت آنها را با آن قاطعيت و شدت ديد به آنان رحمت آورد و به آنها وعده داد كه آرزوى آنان را كه مسلمان شدن خويشاوندانشان است بر آورده سازد و ميانشان صميميت و صفا حاصل شود.

عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وعده اى است از سوى خدا بر طبق عادت شاهان كه در مورد بعضى از حاجتها مى گويند: شايد، يا اميد است و براى شخص محتاج ترديدى در برآورده شدن حاجتش نمى ماند. يا مقصود از

آن به طمع انداختن مؤمنان است.

وَ اللَّهُ قَدِيرٌ خدا بر زير و رو كردن دلها و آسان ساختن كارها تواناست.

أَنْ تَبَرُّوهُمْ بدل از «الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ» است همچنين «أَنْ تَوَلَّوْهُمْ» بدل از «عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ» است و معنايش اين است كه خدا شما را از نيكى كردن به آنها (والدين و خويشان) نهى نمى كند و تنها از دوستى ورزيدن به آنها نهى مى فرمايد و

__________________________________________________

1- «لام» در لقد كان در جواب قسم محذوفى است كه از جمله قسم (قسم و مقسم به) چيزى باقى نمانده است نظير: لقد جاء الربيع، كه در اصل اقسم باللّه لقد جاء الربيع بوده است.

محمد انطاكى، المنهاج فى القواعد و الاعراب، چاپ هشتم، كتابخانه دار الشرق، بيروت، ص 301- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 299

اين نيز رحمتى از سوى خدا نسبت به مؤمنان است و چون در دشمنى نسبت به خويشان سخت گير و جدّى بودند، خداوند به مؤمنان اجازه داد با كسانى كه با مؤمنان نجنگيده و آنها را از ديارشان بيرون نكردند صله رحم كنند و آنها قبيله خزاعه بودند، اين قبيله با پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله صلح كردند كه با آن حضرت نجنگند و كسى را عليه او كمك نكنند.

از مجاهد روايت شده آنها كسانى بودند كه در مكّه ايمان آوردند ولى به مدينه هجرت نكردند.

وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ يعنى ميان خود و آنان رفتار عادلانه داشته باشيد و نسبت به آنها عادلانه قضاوت كنيد و به آنها ستم روا نداريد، خداوند سبحان سفارش كرده كه با مشركان عادلانه رفتار كنيد و از ستم به آنها بپرهيزيد پس چه گمان مى برى به حال كسى كه در ستم

به برادر مسلمانش گستاخ است.

إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ خداوند اين زنان را مؤمن ناميده چرا كه به زبانشان خدا را تصديق كرده و كلمه شهادت را به زبان گفته اند.

فَامْتَحِنُوهُنَّ آنان را با سوگند و نگرش در نشانه ها بيازماييد تا صدق ايمان آنها برگمانهايتان غالب آيد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به زنى كه او را مى آزمود، مى فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست به خاطر دشمنى با شوهرت بيرون نشدى، به خدا از زمينى به زمينى از روى ميل بيرون نشدى، به خدا در طلب دنيا بيرون نيامدى، به خدا فقط براى دوستى به خدا و رسول خدا بيرون آمده اى؟

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ خدا از شما به ايمان آنها آگاه تر است چون شما در آن باره علمى كه موجب اطمينان نفوستان شود به دست نياورده ايد اگر چه از آنها سوگند خواسته و احوالشان را بررسى كرده ايد در حالى كه آگاهى حقيقى به احوال آنها در نزد خداست.

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ اگر به آن اندازه كه در توان شماست نسبت به آنها عالم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 300

شديد به اين صورت كه از نشانه هاى ظاهر به مؤمن بودن آنها گمان غالب پيدا كرديد آنها را به شوهران كافرشان برنگردانيد زيرا زن با ايمان بر مرد مشرك حلال نيست.

وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا يعنى مهرى كه شوهرهايشان به آنها داده اند بدهيد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ سپس خداوند اشكال ازدواج با اين زنان مهاجر را نفى كرده است.

إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ يعنى هر گاه مهرهايشان را به آنها بدهيد چرا كه مهر، در مقابل اجرت همخوابگى با زن است.

وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ «تمسكوا» به تشديد (س) و

به تخفيف آن قرائت شده است، عصمت چيزى است نظير عقد يا سبب كه به آن چنگ زده مى شود، يعنى ميان مؤمنان و زنان كافر ارتباط و پيوند همسرى نيست چه زنان حربى باشند چه زمّى.

وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ مهر زنان خود را كه به كافران ملحق شده اند مطالبه كنيد و كافران نيز بايد مهر زنان خود را كه به مسلمانان پيوسته اند مطالبه كنند.

ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يعنى تمام آنچه در اين آيه آمده حكم خداست.

يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ جمله مستأنفه يا حال از «حكم اللَّه» است بنا بر اين كه ضمير حذف شده باشد يعنى يحكمه اللَّه، خدا آن را حكم مى كند يا حكم را از روى مبالغه به مثابه حاكم قرار داده است.

[سوره الممتحنة (60): آيات 11 تا 13] ..... ص : 300

اشاره

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (11) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (12) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 301

ترجمه: ..... ص : 301

و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (و به سوى كفّار بازگردند) و شما در جنگى بر آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد به كسانى كه همسرانشان رفته اند همانند مهرى را كه پرداخته اند بدهيد، و از مخالفت خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد. (11)

اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند دزدى نكنند، آلوده زنا نشوند فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن، و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است. (12)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد با قومى كه خداوند آنها را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد، آنها از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفّار مدفون در قبرها مأيوس مى باشند. (13)

تفسير: ..... ص : 301
[شأن نزول ] ..... ص : 301

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ چون اين آيه نازل شد مؤمنان مهرى را كه مشركان به زنان خود داده بودند بر طبق فرمان خدا پرداختند ولى مشركان مهريه هاى زنهاى كافرشان را به شوهرهاى مسلمانشان نپرداختند پس اين آيه نازل شد

، وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ يعنى اگر يكى از زنان شما (به حال ارتداد) به سوى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 302

كفّار برگشت، و در قرائت ابن مسعود (بجاى شى ء) «احد» آمده است.

«فعاقبتم» از عقبه به معناى نوبت است و خداوند حكمى را كه براى مسلمانان و كافران صادر كرده يعنى يك بار كفّار مهر زنان مسلمين و بار ديگر مسلمانان مهر زنان كفار را بپردازند، تشبيه به

كارى كرده كه به نوبت انجام مى شود چنان كه در سوار شدن و جز آن معمول است و معناى آيه اين است كه نوبت شما براى پرداختن مهر رسيده است.

فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ به كسانى «از مسلمانان» كه زنش را از دست داده و به سوى كفّار رفته است از مهر مهاجرت، مهر المثل بدهيد و آن را به شوهر كافرش ندهيد.

همچنين زهرى گفته است: از مهر زنانى كه به كفّار ملحق شده اند داده مى شود، زجاج گويد: اگر در جنگ غنيمتى به شما رسيد، مردى كه زنش رفته است مهرش را از غنيمتى بدهد كه در جنگ به دست آورده است.

«عاقبتم» در قرائت غير مشهور، «فأعقبتم» خوانده شده يعنى وارد عقبه شديد بنا بر اين «عقبتم» به تشديد (ق) از عقبه است هر گاه دنبال او برود چرا كه هر يك از متعاقبين در پى رفيقش مى رود پس عقبتم از عقبه يعقبه است. زجاج در تفسير تمام موارد ياد شده (در قراءتها) گفته است: فكانت العقبى لكم يعنى چيرگى از آن شماست تا غنيمت ببريد، گفته شده: تمام زنان مهاجرى كه به مشركان ملحق شده اند شش نفر بودند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مهرهاى آنان را از غنائم پرداخت.

وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ مقصود اين است كه دختران آنها را زنده به گور نكنيد و يا با سقط، فرزندانشان را نكشيد.

وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ، بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ زن، نوزاد سرراهى بر مى داشت و به شوهرش مى گفت اين فرزند من است كه از تو به هم رسيده، و «بهتان يفترينه بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» را كنايه از فرزندى آورده است كه به

دروغ به شوهرش

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 303

مى چسباند زيرا شكم زن كه كودك را در آن حمل مى كند ميان دستهاى اوست، و عورت زن كه بچه از آن متولّد مى شود ميان پاهاى اوست.

وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ در انجام كارهاى نيكى كه به آنها امر مى كنى و ترك كارهاى زشتى كه آنان را از آن نهى مى كنى تو را نافرمانى نكنند، معروف هر چيزى است كه عقل و شرع بر وجوب يا استحباب آن دلالت كند.

فَبايِعْهُنَّ در چگونگى بيعت زنان با پيامبر روايت شده كه حضرت جام آبى طلبيد و دست مباركش را در آن فرو برد سپس زنها دستشان را در آن فرو بردند و به قولى پيامبر با زنها از پشت لباس و جامه بيعت مى كرد «1».

لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ آن قوم (يهود) را كه مورد غضب خدايند دوست نگيريد گروهى از مسلمانان فقير بودند و اخبارى از مسلمين به يهوديان مى رساندند براى اين كه از ميوه جاتشان بهره اى ببرند پس خداوند از اين كار نهى كرد.

قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كفّار از اين كه در آخرت بهره داشته باشند نوميد شدند چرا كه از روى عناد و دشمنى رسول خدا را تكذيب كردند با اين كه مى دانستند پيامبرى كه در تورات توصيف شده همان حضرت است.

كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ چنان كه كفّار از زنده شدن مردگانشان نوميدند.

__________________________________________________

1-

روى فى كيفيت المبايعة انه صلّى اللَّه عليه و آله دعا بقدح من ماء فغمس فيه يده ثم غمس ايديهن فيه و قيل كان يبايعهنّ من وراء الثوب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 304

سوره صفّ ..... ص : 304

اشاره

چهارده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 304

در حديث أبىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره عيسى عليه السّلام را بخواند تا آن گاه كه در دنياست حضرت عيسى عليه السّلام برايش استغفار مى كند و بر او درود مى فرستد و در روز قيامت رفيق عيسى عليه السّلام است «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده: «هر كس سوره صف را قرائت كند و در نمازهاى واجب و مستحبّ خود برخواندن آن مداومت كند خداوند او را در رديف و صف فرشتگان و پيامبران مرسل خود قرار دهد» «2».

[سوره الصف (61): آيات 1 تا 9] ..... ص : 304

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2) كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (4)

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (5) وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (6) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (7) يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (8) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب)، و من قرأ سورة عيسى كان عيسى

عليه السّلام مصلّيا عليه مستغفرا له ما دام فى الدّنيا و هو يوم القيامة رفيقه.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة الصفّ و ادمن قراءتها فى فرائضه و نوافله صفّه اللَّه تعالى مع ملائكته و انبيائه المرسلين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 305

ترجمه: ..... ص : 305

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است همه تسبيح خدا مى گويند و او قدرتمند و آگاه است. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه به آن عمل نمى كنيد؟. (2)

نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه به آن عمل نمى كنيد. (3)

خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند همچون بنايى آهنين [استوارند]. (4)

به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 306

هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند. (5)

و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه كتابى (تورات) را كه پيش از من فرستاده شده تصديق دارم و بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى آيد، و نام او احمد است، هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنها آمد گفتند اين سحرى است آشكار. (6)

چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تكذيب مى كند) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. (7)

آنها مى خواهند

نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند! (8)

او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند. (9)

تفسير: ..... ص : 306

از ابن عبّاس روايت است كه گروهى از مؤمنان پيش از مأمور شدن به جهاد مى گفتند اگر بدانيم محبوبترين اعمال در پيشگاه خدا چيست انجام خواهيم داد پس خداوند آنها را به جهاد در راه خود راهنمايى فرمود ولى در جنگ احد پشت به دشمن كردند، از اين رو خدا آنان را سرزنش كرد «1».

برخى گويند: اين سوره درباره گروهى نازل شده كه گفتند: مبتلا شديم و [تكليف خود را] انجام داديم در حالى كه انجام نداده بودند و دروغ مى گفتند.

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ در «كبر» بدون آوردن لفظ تعجب، قصد تعجّب شده است و به

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، كان ناس من المؤمنين يقولون قبل ان يؤمروا بالقتال لو نعلم احبّ الاعمال الى اللَّه تعالى لعملناه فدلّهم اللَّه سبحانه على الجهاد فى سبيله فولّوا يوم احد فعيّرهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 307

«ان تقولوا» نسبت داده شده است.

«مقتا» منصوب است و به «ان تقولوا» تفسير شده است تا دلالت كند بر اين كه اگر سخنى بگويند كه انجام ندهند گناهى خالص است و مقت بدترين دشمنى است، خداوند سبحان به بزرگ قرار دادن بغض و دشمنى اكتفاء نكرد تا آن را سخت ترين و زشت ترين دشمنى قرار داده و در پيشگاه خدا بيش از آن است زيرا هر گاه گناه انسان در پيشگاه خدا بزرگ شود به نهايت

بزرگى و سختى مى رسد، نقل شده كه به يكى از پيشينيان گفته شد براى ما سخن بگو پس سكوت كرد آن گاه گفت: به من دستور مى دهيد كه بگويم آنچه را انجام نمى دهم و زودتر به خشم خدا گرفتار آيم.

يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ اين آيه دلالت بر اين دارد كه مقت مربوط به كسانى است كه وعده دادند در جنگ پايدار باشند و به آن وفا نكردند.

صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ خود را به يكديگر چسبانده يا به هم چسبيده بودند و گويى به گونه اى پيوسته به هم بودند كه فاصله اى ميانشان نبود. و گويى بنيانى است كه بعضى از آن به بعض ديگر چسبيده و به هم فشرده شده است. بعضى گفته اند:

اين تعبير دلالت بر فضيلت جنگيدن پياده دارد زيرا افراد پياده نظام چنين صف مى بندند. و جمله «صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» دو حال متداخل هستند.

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ «و اذ قال» ظرف براى «اذكر» [محذوف ] است.

تُؤْذُونَنِي قوم موسى آن حضرت را با انواع آزارها بيازردند از جمله گفتند:

فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ «و تو و پروردگارت برويد [با آنان بجنگيد]». (مائده/ 24) اجْعَلْ لَنا إِلهاً «[به موسى گفتند] تو هم براى ما معبودى قرار ده» (اعراف/ 138) و از موسى خواستند كه خدا را آشكارا ببينند و گوساله پرستى و ديگر آزارها.

وَ قَدْ تَعْلَمُونَ در محلّ حال است يعنى مرا مى آزاريد در حالى كه مى دانيد من رسول خدايم و به موجب علمتان به نبوّتم بايد مرا تعظيم و احترام كنيد نه آن كه بيازاريد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 308

فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ چون از حق روى گردانيدند خدا دلهايشان را [به

سوء اختيارشان ] برگردانيد و الطاف خود را از آنها بازداشت.

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ خداوند آنها را مشمول لطف خود قرار نداد چرا كه شايسته لطف حق نبودند، يا خداوند آنها را به بهشتى كه به مؤمنان وعده فرموده هدايت نمى كند.

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ يعنى به سوى شما فرستاده شده ام در حالى كه تورات پيش از خودم را تصديق دارم و در حالى كه مژده مى دهم به پيامبرى كه پس از من مى آيد «من بعدى» به سكون و فتح «ى» قرائت شده و سيبويه و خليل قرائت «فتح» را برگزيده اند.

از كعب روايت شده كه حواريان به عيسى عليه السّلام عرض كردند: اى روح خدا آيا پس از ما امّتى خواهد بود فرمود: آرى، امّت احمد صلّى اللَّه عليه و آله كه حكيم و عالم و پرهيزگارند و گويى در فهم و درك نظير پيامبرانند به اندكى روزى قانعند و خدا نيز به عمل اندك از آنها راضى است «1».

قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ در قرائتى «هذا ساحر» نيز قرائت شده است.

وَ مَنْ أَظْلَمُ: و چه گروهى از مردم ستمكارتر از كسانى اند كه خدا آنها را به زبان پيامبران خود به اسلام فرا مى خواند كه سعادت ابدى در آن است و آنها بجاى پاسخ مثبت دادن به خدا با اين گفتارشان كه اين سحرى است آشكار به خداوند دروغ مى بندند.

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ «ليطفئوا» در اصل «ان يطفئوا» بوده و «لام» بر فعل اضافه شده و همراه فعل «يريدون» آمده تا تأكيد اراده باشد چنان كه در سوره توبه آمده است، و منظور از خاموش كردن نور خدا با دهنهايشان، نوعى تمسخر به

__________________________________________________

1-

و

عن كعب ان الحواريين قالوا لعيسى يا روح اللَّه هل بعدنا من امّة قال نعم امّة احمد صلّى اللَّه عليه و آله حكماء علماء، اتقياء كانّهم من الفقه انبياء يرضون من اللَّه باليسير من الرّزق و يرضى اللَّه منهم باليسير من العمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 309

اراده آنهاست كه مى خواستند با اين گفتارشان درباره قرآن كه سحر است اسلام را باطل كنند پس خداوند حال آنها را به حال كسى تشبيه كرده كه با دهان خود در خورشيد مى دمد تا آن را خاموش كند.

وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ «متمّ» هم به صورت اضافه به نور و هم با تنوين و نصب نوره قرائت شده است، يعنى خدا حق را كامل مى كند و آن را به آخرين درجه كمال خود مى رساند.

وَ دِينِ الْحَقِّ منظور ملّت حنيف اسلام است.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ يعنى تا دين اسلام را برتر و بالاتر از ديگر اديان مخالف آن قرار دهد.

از على عليه السّلام روايت است: به خدا سوگند سرزمينى نمى ماند مگر اين كه صبح و شام فرياد شهادت به يگانگى خدا (لا اله الا اللَّه) در آن بلند خواهد شد.

[سوره الصف (61): آيات 10 تا 14] ..... ص : 309

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (10) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (11) يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12) وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (13) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى

اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 310

ترجمه: ..... ص : 310

اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد؟! (10)

به خدا و رسول او ايمان بياوريد، و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد، اين براى شما از هر چيز بهتر است اگر بدانيد. (11)

اگر اين كار را بكنيد خدا گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيمى است. (12)

و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است و مؤمنان را بشارت ده! (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ياوران خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟

حواريون گفتند: ما ياوران خدا هستيم، و در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند، ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم و سرانجام بر آنها پيروز شدند. (14)

تفسير: ..... ص : 310

تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ «تنجيكم» با تشديد (ج) و بدون تشديد قرائت شده است.

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ گويى آنان گفته اند چه كنيم؟ پس در جوابشان گفته شده ايمان بياوريد، «تؤمنون» خبر و به معناى امر است از اين رو به «يَغْفِرْ لَكُمْ» جواب داده شده است.

و در قرائت عبد اللَّه، آمنوا باللّه و رسوله و جاهدوا، بوده است، و به اين دليل به لفظ اخبار آمده تا وجوب اطاعت را اعلام دارد و گويى (فرمان خدا) اطاعت شده و از ايمان و جهادى كه

موجود است خبر مى دهد و نظير آن است گفتار عرب غفر اللَّه لك و يرحمك اللَّه. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 311

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ آن ايمان و جهاد از جانها و اموالتان برايتان بهتر است، و معناى آيه اين است كه اگر بدانيد ايمان و جهاد برايتان بهتر است در اين صورت براى شما بهتر خواهد بود چرا كه اگر آن را بدانيد ايمان و جهاد را بيش از جانها و اموالتان دوست مى داريد و در نتيجه رستگار مى شويد.

وَ أُخْرى تُحِبُّونَها يعنى براى شما علاوه بر اين نعمت بزرگ مغفرت و پاداش و نعمتهاى بهشت نعمت دنيوى ديگرى است كه در نزد شما محبوب است سپس آن نعمت را به آيه نصر تفسير فرموده است.

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ، منظور از نصر كه در آيه قبل از آن به (أُخْرى تُحِبُّونَها) تعبير شده فتح مكّه است، بعضى گفته اند: فتح ايران و روم و ديگر فتوحات اسلامى به طور عام مراد است.

در كلمه «تحبّونها» نوعى توبيخ بر دوست داشتن دنياست.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ عطف بر «تؤمنون» است چرا كه به معناى امر است و گويى فرموده است: آمنوا و جاهدوا يثبكم اللَّه و ينصركم، ايمان بياوريد و جهاد كنيد تا خدا به شما پاداش داده و ياريتان كند و اى پيامبر خدا مؤمنان را به آن بشارت بده.

كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ «انصار اللَّه» به صورت اضافه و با تنوين (انصارا للَّه) قرائت شده يعنى شما ياوران خدا باشيد همان طور كه حواريان ياوران عيسى عليه السّلام بودند آن گاه كه به آنان گفت: من أنصارى الى اللَّه؟ يعنى ياوران من كه به نصرت خدا روى آورند و

در يارى خدا همراه من باشند كيانند؟ حواريان گفتند: نحن انصار اللَّه يعنى ما كسانى هستيم كه خدا را يارى مى كنيم بنا بر اين اضافه شدن انصارى بر خلاف اضافه شدن انصار اللَّه است و درست نيست كه معنايش من ينصرنى مع اللَّه باشد، چه كسى همراه من خدا را يارى مى كند، زيرا جواب مطابق با سؤال نيست.

فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ گروهى از بنى اسرائيل به عيسى ايمان آورده و گروهى كافر شدند پس مؤمنان آنها را عليه كافرانشان يارى كرديم و بر آنان غالب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 312

شدند.

بعضى گفته اند معنايش اين است كه گروهى از بنى اسرائيل به حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده و گروهى به او كافر شدند و مؤمنان با دليل و قدرت بر آنان غالب شدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 313

سوره جمعه ..... ص : 313

اشاره

مدنى است.

يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 313

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره جمعه را قرائت كند به عدد كسانى كه در نماز جمعه شركت كرده اند و به شمار كسانى كه در شهرهاى مسلمين اند و در نماز شركت نكرده اند ده حسنه پاداش مى دهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه «بر هر مؤمنى لازم است در شب جمعه سوره جمعه و سوره «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» را قرائت كند و در روز جمعه در نماز ظهر سوره جمعه و منافقين بخواند و با انجام اين كار گويى عمل رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را انجام داده است و پاداش او بر خدا، بهشت است. «2»

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب)، من قرأ سورة الجمعة اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اتى الجمعة و بعدد من لم يأتها فى امصار المسلمين.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من الواجب على كل مؤمن ان يقرأ فى ليلة الجمعة بالجملة و سبّح اسم ربك الأعلى و فى صلوة الظهر فى الجمعة بالجمعة و المنافقين فاذا فعل ذلك فكانما يعمل بعمل رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و كان ثواب جزائه على اللَّه الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 314

[سوره الجمعة (62): آيات 1 تا 5] ..... ص : 314

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (2) وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (4)

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ

يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 314

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند، خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرّا و عزيز و حكيم است. (1)

او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و كتاب و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند. (2)

و او رسول بر گروه ديگرى (است) كه هنوز به آنها ملحق نشده اند، و او عزيز و حكيم است. (3)

اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است. (4)

كسانى كه مكلّف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند دراز گوشى هستند كه كتابهايى را حمل مى كند، قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مثال بدى دارند، و خداوند جمعيّت ظالمان را هدايت نمى كند. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 315

تفسير: ..... ص : 315

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ در اين كه يك بار «سبّح» (در سوره صف) و يك بار «يسبّح» فرموده اشاره به تداوم تنزيه خداوند سبحان در گذشته و آينده است.

بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ منظور از اميّون، عربهايند زيرا آنها در ميان امّتها اهل خواندن و نوشتن نبودند، بعضى گويند: نوشتن از طائف آغاز شد و اهل طائف آن را از مردم «حيره» گرفتند، معناى آيه اين است كه خداوند در ميان گروهى كه خواندن و نوشتن نمى دانستند مردى درس نخوانده از خودشان كه تبار و حالاتش را مى دانستند برانگيخت.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ تا آيات خدا را بر آنها بخواند با

اين كه مانند خودشان درس نخوانده بود و پيش از آن چيزى نخوانده و نياموخته بود و اين كه يك درس نخوانده خبرهاى قرنهاى گذشته را بدون آموختن (قبلى) بنا بر آنچه در كتابهاست، بخواند نشانه اى از اعجاز است.

وَ يُزَكِّيهِمْ آنان را از شرك و آلودگيهاى جاهليّت پاك كند.

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ به آنان قرآن و احكام بياموزد.

وَ إِنْ كانُوا «ان» مخفّف از ثقيله است و لام در «لَفِي ضَلالٍ» فرق گذارنده [ميان ] «ان» نافيه و «ان» مخفّفه است، يعنى آنها در گمراهى بودند كه بزرگتر از آن گمراهى نيست.

وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ «آخرين» عطف بر «اميّين» است يعنى خدا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بر درس نخوانده هايى كه در زمان خودش بودند مبعوث كرد و نيز بر ديگران كه به آنها ملحق نشده ولى بزودى به آنها ملحق خواهند شد.

روايت شده كه چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را قرائت كرد به حضرت عرض شد:

منظور از «آخرين» كيانند؟ پس حضرت دست بر شانه سلمان نهاد و فرمود: اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 316

ايمان در ستاره مرّيخ باشد مردانى از اينها (ايرانيان) بدان دست خواهند يافت، بعضى گفته اند: منظور كسانى اند كه پس از مردم زمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خواهند آمد تا روز قيامت «آخرين» مى تواند عطف بر ضمير در «يعلّمهم» و منصوب باشد، يعنى و يعلّم آخرين، ديگران را نيز تعليم دهد، زيرا هر گاه تعليم تا آخر الزمان بدين ترتيب ادامه يابد و تمامش وابسته به اوّلش باشد چنان است كه حضرت صلّى اللَّه عليه و آله سرپرست هر تعليمى است كه

به وجود بيايد.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ خدا در قادر ساختن مردى درس نخوانده بر اين كار بزرگ و برگزيدن او از ميان ديگر مردم، مقتدر و در تمام كارهايش داناست.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ رسالتى كه خداوند به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر تمام مرد اوّلين و آخرين تا روز قيامت داد لطفى از سوى خدا بود.

يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ نبوّت لطفى است كه خداوند به اقتضاى حكمتش و به هر كس كه بخواهد مى دهد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ خداوند با برانگيختن محمّد صلّى اللَّه عليه و آله صاحب منّت بزرگى بر خلق خودش مى باشد.

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ منظور يهوديانى اند كه تورات را خوانده و حفظ كرده بودند سپس آن را تحمّل نكردند چون به تورات عمل نكرده و از آياتش بهره مند نشدند چرا كه صفت پيامبر ما و بشارت به (بعثت) او در آن آمده بود.

كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً يعنى مانند درازگوشى كه كتابهاى بزرگ علمى را حمل كند و با آنها راه برود و چيزى از آنها نداند جز زحمتى كه بر پشت و پهلويش وارد مى شود، همچنين هر كسى كه علمى را بداند و به مقتضاى آن عمل نكند نظير همان درازگوش است «1».

__________________________________________________

1- سعدى (ره) با الهام گرفتن از همين آيه مى گويد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 317

بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ داستان كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند يعنى يهود كه تورات يا قرآن يا آيات الهى را كه بر نبوّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله دلالت دارد تكذيب كردند، داستان بدى است و معناى حُمِّلُوا التَّوْراةَ، اين است كه يهوديان مكلّف شدند تورات را بدانند، و به

آن عمل كنند سپس به آن عمل نكردند و گويى آن را حمل نكردند.

يَحْمِلُ أَسْفاراً محلا منصوب است بنا بر حال بودن يا مجرور است كه صفت حمار باشد چرا كه [اعرابش ] مانند «لئيم» در اين شعر است:

و لقد امرّ على اللّئيم يسبّنى «1»

[سوره الجمعة (62): آيات 6 تا 11] ..... ص : 317

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (6) وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (7) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)

__________________________________________________

علم چندان كه بيشتر خوانى چون عمل در تو نيست نادانى

نه محقق بود نه دانشمند چارپايى بر او كتابى چند

آن تهى مغز را چه علم و خبر كه بر او هيزم است يا دفتر

كلّيات سعدى- م.

1- من بر شخص فرمايه مى گذرم كه مرا دشنام مى دهد. يسبّنى صفت «اللئيم» است با اين كه موصوف بايد نكره باشد ولى چون در اينجا منظور شخص خاص نيست و جنس لئيم مقصود است معرفه و نكره بودنش يكسان است و در آيه شريفه نيز بنا بر اين كه «يَحْمِلُ أَسْفاراً» صفت براى «الحمار» باشد و محلا مجرور بر

همين اساس است، تفسير كشاف، ج 4، ص 530، چاپ بيروت، دار الكتب العربى- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 318

ترجمه: ..... ص : 318

بگو اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد! (تا به لقاى محبوبتان برسيد). (6)

ولى آنها هرگز تمنّاى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند، و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد. (7)

بگو آن مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد. (9)

و هنگامى كه نماز پايان گرفت در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد آوريد تا رستگار شويد. (10)

و هر گاه تجارت و يا سرگرمى را ببينند پراكنده مى شوند و تو را كه به نماز ايستاده اى رها مى كنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است. خداوند بهترين روزى دهندگان است. (11)

تفسير: ..... ص : 318
اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا كسانى كه خود را يهود ناميده و مى گفتند:

ما فرزندان و دوستان خداييم، يعنى اگر گفتارتان راست است [پس آرزوى مرگ كنيد]. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 319

فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ آرزوى مرگ كنيد كه خدا شما را به بهشتى كه براى دوستانش مهيّا ساخته است منتقل كند.

وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً و به خاطر كفرى كه از پيش فرستاده اند هرگز آرزوى مرگ نمى كنند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنان فرمود: به خدا سوگند هيچ يك از

آنها آرزوى مرگ نكند مگر اين كه آب دهانش در گلويش بگيرد پس اگر آنها از صدق نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آگاه نبودند و نمى دانستند كه اگر آرزوى مرگ كنند در همان لحظه مى ميرند، البتّه آرزوى مرگ مى كردند ولى هيچ كدام آنها آرزو نكردند و اين يكى از معجزات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود.

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ بگو مرگى كه جرأت آرزويش را نداريد با شما ملاقات خواهد كرد و شما آن را از دست نمى دهيد. (فاء) در (فانّه) جواب «الّذي» است كه معناى شرط دارد يعنى اگر قصد كنيد كه از مرگ بگريزيد محقّقا مرگ شما را ملاقات خواهد كرد.

ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ آن گاه به سوى خدا برگردانده مى شويد و او شما را بر حسب استحقاقتان مجازات مى كند.

[شأن نزول ] ..... ص : 319

مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ به روز جمعه «يوم العروبه» گفته مى شد، و گفته اند: اوّلين كسى كه آن روز را جمعه ناميد كعب بن لوى بود، و به قولى انصار گفتند: يهوديان روزى دارند كه هر هفته در آن روز اجتماع مى كنند بياييد ما هم براى خود روزى قرار دهيم و در آن روز دورهم جمع شويم و به ذكر خدا و نماز بپردازيم پس [انصار] گفتند روز شنبه از يهود و روز يكشنبه از نصاراست بنا بر اين روز مسلمانان را «يوم العروبه» قرار دهيد، از اين رو نزد سعد بن زراره گرد آمدند و وى آن روز با آنها دو ركعت نماز گزارد و آنان را موعظه كرد پس آن روز را روز جمعه ناميدند چون در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 320

آن روز گردهم آمدند

آن گاه خداوند آيه جمعه را نازل فرمود و آن نخستين جمعه در اسلام بود امّا نخستين جمعه اى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اصحابش را جمع كرد (به اين شرح است).

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هنگام ورود به مدينه در (قبا) فرود آمد و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل بر بنى عمرو بن عون وارد شد و مسجد قبا را تأسيس و تا روز جمعه در آن جا ماند سپس به قصد مدينه از قبا بيرون آمد و در مسجدى كه بنى سالم بن عوف در داخل درّه اى براى خود برگزيده بودند خطبه خواند و نماز جمعه اقامه كرد.

إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ هر گاه نماز جمعه اعلام شود.

فَاسْعَوْا شتابان و سبك به نماز برويد. عمرو بن مسعود و ابن عبّاس بجاى «فاسعوا» «فامضوا» قرائت كرده اند و اين قرائت از ائمه هدى عليهم السّلام روايت شده است.

از حسن روايت است كه منظور از سعى، سعى بر گامها نيست بلكه سعى در نيّتها و دلهاست «1».

در حديث است كه هر گاه روز جمعه شود فرشتگان بر در مسجدها مى نشينند و نامه هايى از نقره و قلمهايى از طلا در دست دارند و بر حسب درجات (شركت كنندگان در نماز جمعه) و با رعايت ترتيب اسمها را مى نويسند، در روزگاران گذشته رفتن به نماز جمعه هنگام سحر و پس از طلوع فجر بود در حالى كه كوچه هاى پر از سوارانى بود كه صبح زود به نماز جمعه مى رفتند، گفته شده: اوّلين بدعتى كه در اسلام پديد آمد نرفتن به نماز جمعه در هنگام سحر بود «2».

__________________________________________________

1-

عن الحسن، ليس السعى على الاقدام و لكنّه على النّيّات و

القلوب.

2- و

فى الحديث، اذا كان يوم الجمعة قعدت الملائكة على ابواب المسجد بايديهم صحف من فضّة و اقلام من ذهب يكتبون الاوّل فالاوّل على مراتبهم و كانت الطرقات فى ايام السلف وقت السحر و بعد الفجر مغتصة بالمبكّرين الى الجمعة يمشون بالسّرج و قيل اول بدعة احدثت فى الاسلام ترك البكور الى الجمعة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 321

از ابن مسعود روايت است كه او صبح زود به قصد جمعه بيرون شد پس سه نفر را ديد كه بر او سبقت جسته اند از اين عمل غمگين شد و به سرزنش نفس خود پرداخته و مى گفت: تو را نفر چهارم مى بينم و نفر چهارم خوشبخت نيست «1».

إِلى ذِكْرِ اللَّهِ يعنى به خطبه اى كه شامل ذكر خداست.

وَ ذَرُوا الْبَيْعَ خريد و فروش و تجارت دنيا را رها كرده به تجارت آخرت سبقت بگيريد ظاهر آيه دلالت دارد بر فساد و بطلان خريد و فروش در زمان ندا در دادن به نماز چرا كه نهى از عملى دلالت بر فساد آن مى كند و همچنين بر فساد تمام تصرّفات مالى دلالت دارد.

و دليل اين كه بيع را اختصاصا نهى كرده اين است كه بيع همگانى ترين تصرّفات در اسباب زندگى است.

وجوب نماز جمعه شامل تمام مكلّفان مى شود جز آنها كه عذرى دارند مانند مسافرت و بيمارى و نابينايى، و نيز زنان و پيرانى كه توان حركت ندارند و بندگان و كسانى كه بيش از دو فرسنگ با محلّ اقامه جمعه فاصله دارند و هر گاه تمام شرايط جمع باشد واجب نمى شود مگر در هنگام حضور سلطان عادل يا كسى كه وى او را براى نماز نصب كرده باشد.

به فتواى ابو

حنيفه نماز جمعه بجز امام با سه نفر تشكيل مى شود و به اعتقاد شافعى با چهل نفر و در نزد اهل بيت عليهم السّلام با هفت نفر.

فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ آن گاه خداوند پراكنده شدن و طلب روزى را كه بر آنها ممنوع ساخته بود آزاد كرده با سفارش به اين كه خدا را بسيار ياد كنند و هيچ تجارت و چيز ديگرى آنها را از ياد خدا باز ندارد چرا كه هر رستگارى وابسته به ذكر خداست.

__________________________________________________

1- عن ابن مسعود انّه بكّر فرأى ثلاثة نفر سبقوه فاغتمّ و اخذ يعاتب نفسه يقول اراك رابع اربعة و ما رابع اربعة بسعيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 322

از ابن عبّاس روايت شده كه نمازگزاران مأمور نشده اند كه پس از نماز جمعه از دنيا چيزى طلب كنند بلكه مأمور به عيادت بيماران و حضور بر جنازه ها و ديدار برادران دينى شده اند. «1»

از حسن و سعيد روايت است كه مأمور به طلب علم شده اند «2».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه نماز، روز جمعه است و پراكنده شدن در روز شنبه است «3».

از جابر بن عبد اللَّه روايت است، در حالى كه ما با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نماز جمعه مى گزارديم كاروانى تجارتى رسيد مردم به طرف آن رفتند و جز دوازده نفر كه من يكى از آنان بودم باقى نماندند «4».

[شأن نزول ] ..... ص : 322

از حسن روايت شده كه دحية بن خليفه كلبى با تجارت زيتون شامى وارد شد در حالى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در روز جمعه خطبه مى خواند پس در بقيع بنزد او رفتند از بيم آن كه مبادا ديگران

جلوتر نزد او بروند و فقط حدود ده نفر با آن حضرت ماندند پس اين آيه نازل شد پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند اگر پى در پى برويد تا يك نفر از شما نماند آتشى از درّه بر شما روان شود.» عادت عربها چنين بود كه كاروانهاى تجارتى را با طبل و كف زدن استقبال مى كردند، و مقصود از «لهو» در آيه

__________________________________________________

1- عن ابن عباس، لم يؤمروا بطلب شى ء من الدنيا انّما هو عيادة المرضى و حضور الجنائز و زيارة اخ فى اللَّه.

2- عن الحسن و سعيد، طلب العلم.

3-

عن الصادق عليه السّلام: الصلاة يوم الجمعة و الانتشار يوم السّبت.

4- عن جابر بن عبد اللَّه: اقبل عير و نحن نصلّى مع رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله يوم الجمعة فانفض الناس اليها فما بقى غير اثنى عشر رجلا انا منهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 323

همين عمل است «1».

از قتاده روايت شده كه اين عمل را سه بار همزمان با آمدن هر قافله اى مرتكب شدند كه تمام آنها مصادف با روز جمعه بود «2». و تقدير آيه چنين است: و هر گاه تجارتى يا لهوى مى ديدند به طرف آن راه مى افتادند پس يكى از جمله ها حذف شده چون جمله ديگر بر آن دلالت مى كند از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه نمازگزاران به طرف كاروان تجارتى رفتند و پيامبر را ايستاده و در حال ايراد خطبه بر منبر رها ساختند «3».

قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ ثوابى كه در شنيدن خطبه جمعه است و در پايدارى و نماز با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله

وجود دارد بهتر و فرجامش ستوده تر است.

__________________________________________________

1-

عن الحسن، قدم دحية بن خليفة الكلبى بتجارة من زيت الشام و النّبي صلّى اللَّه عليه و آله يخطب يوم الجمعة فقاموا اليه بالبقيع خشية ان يسبقوا اليه فلم يبق مع النبى صلّى اللَّه عليه و آله الا رهط فنزلت الآية فقال صلّى اللَّه عليه و آله و الذى نفس محمد بيده لو تبايعتم حتى لا يبقى احد منكم لسال بكم الوادى نارا و كانوا اذا اقبلت العير استقبلوها بالطبل و التصفيق و هو المراد باللّهو.

2- عن قتاده، فعلوا ذلك ثلث مرات فى كل متقدم غير كل ذلك يوافق يوم الجمعة.

3-

عن الصادق عليه السّلام: انصرفوا اليها و تركوك قائما تخطب قائما على المنبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 324

سوره منافقون ..... ص : 324

اشاره

مدنى است.

و يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 324

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند از نفاق دور و بر كنار باشد «1».

[سوره المنافقون (63): آيات 1 تا 6] ..... ص : 324

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (2) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (3) وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (4)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (5) سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ بن كعب و من قرأ سورة المنافقين برأ من النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 325

ترجمه: ..... ص : 325

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

هنگامى كه منافقان نزد تو مى آيند مى گويند ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدايى- خداوند مى داند كه تو قطعا رسول او هستى- ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغگويند. (1)

آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند. (2)

اين بدان خاطر است كه آنها نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند، لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نمى كنند. (3)

هنگامى كه آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى دهى، امّا گويى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضدّ خود مى پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از

آنان بر حذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى شوند؟! (4)

هنگامى كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار كند سرهاى خود را (از روى استهزا و كبر و غرور) تكان مى دهند، و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبّر مى ورزند. (5)

براى آنها تفاوت نمى كند خواه برايشان استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنها را نمى بخشد، زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 326

تفسير: ..... ص : 326

قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ گفتند شهادت مى دهيم كه تو رسول خدايى شهادتى كه نهانش با آشكارش مطابق است و دل با زبان موافق.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ خداوند مى داند كه تو حقيقتا رسول اويى.

وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ خدا شهادت مى دهد كه ادّعاى منافقان به اين كه دل و زبانشان در گواهى به رسالت تو مطابق است، دروغ مى گويند، يا در گفتار و شهادتشان بر رسالت تو دروغگويند چرا كه اگر دل و زبانشان مطابق نباشد در حقيقت شهادت نيست.

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً سوگندهاى خود را سپر و مانعى قرار دادند كه كفر خود را با آن بپوشانند تا كشته نشوند، ممكن است يكى از سوگندهاى دروغشان گفتار آنها نشهد انك لرسول اللَّه باشد زيرا شهادت به منزله سوگند است، حسن، «ايمانهم» به كسر [همزه ] قرائت كرده يعنى ايمانى كه بر زبان خود اظهار داشتند دروغ بوده است.

ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ كردار منافقانه آنها و بازداشتن مردم از راه خدا، بد است.

در فعل «ساء» معناى تعجّب هست كه در نزد شنوندگان بزرگى عمل آنها را مى رساند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ «ذلك» اشاره به «ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»

است، و چند معنى دارد: 1- اين گفتار عليه آنها شهادت مى دهد كه آنها از نظر عمل بدترين مردمند چون ايمان آوردند سپس كافر شدند.

2- اشاره به وصف حال آنها از نفاق و پنهان داشتن ايمان دارد، يعنى تمام اين كارها بدين سبب است كه آنها ايمان آورده سپس كافر شده اند يعنى كلمه شهادت را بر زبان آورده سپس كفرشان را با گفتار [زير] آشكار ساختند: اگر محمّد بر حق است پس ما دراز گوشيم و نظير آن است: لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ «بگو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 327

عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است، چرا كه) شما پس از ايمان آوردن كافر شديد» (توبه/ 66) و نيز وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ «در حالى كه قطعا سخنان كفر آميز گفته اند و پس از اسلام كافر شده اند» (توبه 74). يا در حضور مؤمنان به زبان ايمان آوردند و چون بر ياران منافق خود وارد شدند كافر شدند.

فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ پس بر هر كار بزرگى جرأت يافتند، و عبد اللَّه بن ابىّ مردى قوى جثه، فصيح و خوش صورت بود و گروهى از منافقان نيز چنين بودند و به مجلس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حاضر مى شدند و در آنجا تكيه مى دادند پس خداوند سبحان آنها را در سودمند نبودن حضورشان اگر چه هيكلهاى شگفت آور و زبانهاى گويايى داشتند به چوبهاى تكيه بر ديوار داده، يا به بتهاى تراشيده شده از چوب تشبيه فرموده است.

وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ مخاطب در اين جمله پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، يا هر كسى كه مخاطب قرار گيرد.

كَأَنَّهُمْ

خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ جمله مستأنفه است و محلّى از اعراب ندارد، يا محلّا مرفوع است. به تقدير «هم» كه در اصل، هم كأنّهم خشب باشد، «خشب» به سكون (ش) و ضمّ (ش) قرائت شده است و قرائت متحرك بودن (ش) زبان مردم حجاز است و مفردش خشبه مانند «بدنه» و «بدن» و «ثمره» و «ثمر» مى باشد.

«عليهم» مفعول دوّم «يحسبون» است، يعنى به خاطر ترسو بودنشان و وحشتى كه در دلهايشان بود مى پنداشتند هر صيحه اى بر آنها واقع مى شود و براى آنان ضرر دارد و هر گاه فريادگرى در لشكر فرياد مى زد يا حيوانى رم مى كرد يا گم شده اى اعلان مى كردند از ترس فكر مى كردند كه مقصود آنها هستند. كلمه (عليهم) آخر جمله و بر آن وقف مى شود، و «هم العدوّ» آغاز جمله است يعنى اينها در دشمنى كامل هستند.

فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ از آنها بپرهيز و ظاهرشان تو را نفريبد. «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» نفرينى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 328

است بر آنها و درخواستى است از ذات حق كه آنها را لعنت كند و خوار سازد، يا تعليمى است به مؤمنان كه آنها را چنين نفرين كنند.

أَنَّى يُؤْفَكُونَ چگونه با اين همه دليلهاى موجود از حق روى مى گردانند.

لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ از روى تكبّر سرهاى خود را برگردانده و از حق اعراض مى كنند.

«لوّوا» بدون تشديد «واو» و با تشديد قرائت شده و قرائت تشديد براى تكثير است يعنى برايشان استغفار كنى يا نكنى يكسان است زيرا آنها به استغفارت اهميّت نمى دهند.

[سوره المنافقون (63): آيات 7 تا 11] ..... ص : 328

اشاره

هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ

الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9) وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (10) وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (11)

ترجمه: ..... ص : 328

آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند (غافل از اين كه) خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند. (7)

آنها مى گويند: اگر به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 329

مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند، در حالى كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمى فهمند. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، و هر كس چنين كند زيانكار است. (9)

از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد، و بگويد پروردگارا! چرا مرا مدّت كمى به تأخير نينداختى، تا صدقه دهم و از صالحان باشم! (10)

خداوند هرگز مرگ كسى را هنگامى كه اجلش فرا رسد به تأخير نمى اندازد، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (11)

تفسير: ..... ص : 329
[شأن نزول ] ..... ص : 329

در شأن نزول اين آيات گفته اند در جنگ بنى مصطلق مردى از مهاجرين با مردى از بنى عوف بن خزرج بر سر آب نزاع كرد و عبد اللَّه بن ابىّ خشمگين شد و گفت: به خدا داستان ما و مهاجران چنان است كه گوينده گفته است: سگت را فربه كن تا تو را بخورد، به خدا اگر به مدينه برگرديم عزيزترين [افراد] خوارترين [فرد] را بيرون خواهد كرد و مقصودش از (اعزّ) خودش و از اذلّ) پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود آن گاه به قوم خود گفت: چه كارى بر سر خود آورديد آنها را در شهرهاى خود راه داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد به خدا سوگند اگر از

دادن غذاهاى زايد خود [به بعضى از آنها] مضايقه مى كرديد بر گردنتان سوار نمى شدند بنا بر اين به اطرافيان محمّد انفاق نكنيد تا از دورش پراكنده شوند زيد بن ارقم كه نوجوانى بود اين سخن را شنيد و گفت: به خدا خوار و ذليل تويى كه در ميان قوم خود مورد بغض هستى و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله عزّت خدادادى دارد و مسلمانان او را دوست دارند عبد اللَّه به او گفت:

كه تو كودكى زيد جريان را به رسول خدا خبر داد و پيامبر كسى را در پى او فرستاد و فرمود: اين چه حرفهايى است كه از تو به من رسيده است؟ عبد اللَّه گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 330

سوگند به خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرده است من آن سخنها را نگفته ام و زيد دروغ مى گويد و اين است معناى «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» سوگندهايشان را سپر ساخته اند. آن عده از انصار كه حاضر بودند در تأييد عبد اللَّه گفتند: اى رسول خدا، به سخن نوجوانى از انصار، سرور و بزرگ ما را تكذيب نفرماييد شايد در نقل سخن اشتباه كرده پيامبر عبد اللَّه را معذور داشت و نكوهش انصار نسبت به زيد بن ارقم شايع شد و چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از پشت سر زيد آمد و گوش او را گرفت و فرمود: اى جوان گوش تو خوب ضبط كرد خدا تو را تصديق و منافقين را تكذيب كرد و چون دروغ عبد اللَّه آشكار شد به او گفتند: آيات سختى درباره ات نازل شده خدمت رسول خدا برو تا برايت

آمرزش طلبد پس سر خود را جنبانده و گفت: مرا امر كرديد به او ايمان بياورم و دستور داديد زكات بپردازم، ايمان آورده و زكات پرداختم ديگر كارى نمانده جز سجده كردن بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پس اين آيه نازل شد (نساء/ 61)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا «و هنگامى كه به آنها گفته شود [به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر] بيائيد» پس عبد اللَّه مدّت كوتاهى زنده بود، سپس بيمار شده و درگذشت.

حَتَّى يَنْفَضُّوا تا پراكنده شوند.

وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خزينه هاى آسمانها و زمين در دست اوست و روزى به دست خداست و خدا به مسلمانان روزى مى دهد ولى عبد اللَّه و امثال او جاهلند و آن را درك نمى كنند.

وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ يعنى غلبه و قدرت از آن خدا و كسى است كه خدا او را عزّت داده و يارى اش كند.

از حسن بن على عليهما السّلام روايت است كه مردى به او گفت: مردم مى پندارند كه در تو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 331

تكبّر هست فرمود: تكبّر نيست بلكه عزّت است و اين آيه را تلاوت فرمود «1».

لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ مالها و تصرّف در آنها و لذّت بردن از آنها و نه اولادتان و شادمانى از آنها و دوستى شما به آنها و اقدام به آنچه مصلحت آنهاست شما را از ياد خدا باز ندارد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ مقصود اين است كه اگر كسانى به جاى دين سرگرم دنيا شوند در تجارت خود زيانكارند چرا كه جنس قيمتى ماندنى را به جنس پست نابود شدنى فروخته اند.

مِنْ ما رَزَقْناكُمْ «من» در

«ممّا» براى تبعيض است يعنى واجب را انفاق كنيد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ پيش از آن كه مرگ يكى از شما برسد و نشانه هاى آن را ببيند و ديگر نتواند انفاق كند و بر انفاق نكردن حسرت و افسوس مى خورد و آنچه در اختيارش بوده از دست مى دهد و مى گويد:

رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي «اخّرتن» بدون (ى) نيز قرائت شده يعنى چرا مرگ مرا به زمانى اندك تأخير نينداختى.

فَأَصَّدَّقَ تا صدقه بدهم.

وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ «اكن» عطف بر محلّ «فاصّدق» است و گويى گفته شده: اگر مرگ مرا تأخير بيندازى صدقه مى دهم، «اكن» اكون با «واو» قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر لفظ (فأصّدق) باشد.

از ابن عبّاس روايت است كه پيش از آن كه سلطه مرگ بر شما فرود آيد صدقه بدهيد كه پس از آن توبه اى قبول نمى شود و عملى سود نمى بخشد «2».

__________________________________________________

1-

عن الحسن بن على عليهما السّلام ان رجلا قال له ان الناس يزعمون ان فيك تيها قال ليس بتيه و لكنّه عزّة و تلا هذه الآية [وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ].

2- عن ابن عبّاس، تصدّقوا قبل ان ينزل عليكم سلطان الموت فلا يقبل توبة و لا ينفع عمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 332

و نيز از وى روايت شده كه چه چيز يكى از شما را از پرداخت مالى كه به آن زكات تعلق گرفته منع مى كند و در صورت استطاعت حج گزاردن حج بگزارد و پيش از اين كه مرگش برسد و از خدا بخواهد كه او را به دنيا برگرداند و خدا او را برنگرداند «1».

از حسن روايت است:

هر يك از شما كه زكات نپرداخته و حج

نكرده و روزه نگرفته است از پروردگارش بازگشت به دنيا را مى خواهد «2».

وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً نفى تأخير به صورت تأكيد است و معناى آيه اين است كه هر گاه دانستيد كه تأخير مرگ ممكن نيست و خدا از اعمالتان آگاه است راهى جز شتاب به اداى واجبات باقى نمى ماند.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «تعملون» با (ياء) و (تاء) قرائت شده با (تاء) بنا بر اين كه ضمير آن به نفسا برگردد كه معناى جمع دارد.

__________________________________________________

1- و عنه، ما يمنع احدكم اذا كان له مال ان يزكى و اذا اطاق الحج ان يحجّ من قبل ان يأتيه الموت فيسئل ربّه الكرّة فلا يعطاها.

2- و عن الحسن ما من احدكم لم يزكّ و لم يحجّ و لم يصم الا سأل ربّه الرجعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 333

سوره تغابن ..... ص : 333

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است.

هجده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 333

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تغابن را بخواند از مرگ ناگهانى در امان باشد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كه سوره تغابن را در نماز واجب بخواند اين سوره در روز قيامت شفيع او خواهد بود و در نزد كسى (خدا) كه شهادتش را مى پذيرد شاهد عادلى است، آن گاه از قارى خود جدا نمى شود تا به بهشت در آيد «2».

[سوره التغابن (64): آيات 1 تا 10] ..... ص : 333

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (2) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (5) ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (6) زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (8) يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (10)

__________________________________________________

1-

فى

حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة التغابن رفع عنه موت الفجاءة.

[.....] 2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ التغابن فى فريضة كانت شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز بشهادتها ثم لا يفارقها حتى يدخل الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 334

ترجمه: ..... ص : 334

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند، مالكيّت و حكومت از آن اوست، و ستايش از آن او، و بر همه چيز تواناست. (1)

او كسى است كه شما را آفريد (و به شما آزادى و اختيار داد) گروهى از شما كافر و گروهى مؤمن هستند، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (2)

آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير، و سرانجام بازگشت همه به سوى اوست. (3)

آنچه را در آسمانها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 335

زمين است مى داند و از آنچه پنهان يا آشكار مى كنيد با خبر است و خداوند از آنچه در سينه هاست آگاه است. (4)

آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده است كه چگونه طعم گناهان بزرگ خود را چشيدند، و عذاب دردناك براى آنهاست؟! (5)

اين بدان خاطر است كه رسولان آنها با دلايل روشن به سراغشان آمدند، ولى آنها (از روى كبر و غرور) گفتند: آيا بشرهايى مى خواهند ما را هدايت كنند؟! و به اين ترتيب كافر شدند و روى برگرداندند، و خداوند (از ايمان و طاعتشان) بى نياز بود، و خداوند غنى و شايسته ستايش است. (6)

كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما (در قيامت) مبعوث خواهيد شد،

سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر مى دهند و اين براى خداوند آسان است. (7)

حال كه چنين است به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرديم ايمان بياوريد، و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (8)

اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن «روز اجتماع» گردآورى مى كند، آن روز روز تغابن است (روزى كه معلوم مى شود چه كسانى مغبون شده اند) و هر كس ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد گناهان او را مى بخشد و او را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است. (9)

امّا كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن مى مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدى است. (10)

تفسير: ..... ص : 335

لَهُ الْمُلْكُ «1» در حقيقت حكومت و مالكيّت از آن خداست نه ديگرى زيرا او آغاز كننده و آفريننده هر چيز و نگهبان آن است.

__________________________________________________

1- الف و لام، در «الملك» براى استغراق جنس است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 336

وَ لَهُ الْحَمْدُ حمد و سپاس براى خداست نه ديگران زيرا نعمتهاى اصلى و فرعى از اوست امّا مالك بودن ديگران اين است كه خدا آنان را بر آن ملك مسلّط ساخته و سپاسگزارى از غير خدا براى توجّه به اين نكته است كه نعمت خدا بر دست او جارى شده است.

فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ بعضى از شما كافر شده و خود آن را برگزيده ايد و بعضى ايمان آورده و به انتخاب خودتان بوده است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خداوند

به كفر و ايمانتان كه بخشى از اعمال شماست بيناست يعنى خداست كه بر شما لطف كرده و اصل نعمت را كه به وجود آوردن از عدم است به شما داده است و لازم است كه درست بينديشيد و مؤمن و موحّد باشيد و شما با اين كه بر ايمان آوردن و موحّد شدن توانا بوديد مؤمن و موحّد نشديد بلكه به صورت امّتهايى متفرّق شديد بعضى كافر و بعضى مؤمن شديد، و دليل مقدّم داشتن كفر بر ايمان اين است كه كفر بر آنها بيشتر غلبه دارد و در ميان آنها رايج است.

«بِالْحَقِّ» از روى غرض صحيح و حكمتى رسا آفريد.

وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ شما را تصوير كرد و صورتهايتان را نيكو ساخت به اين كه شما را نيكوترين و زيباترين حيوانها قرار داد به اين دليل كه انسان آرزو نمى كند كه كاش صورتش مانند صورت حيوان ديگرى مى شد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ خداوند سبحان هشدار داده كه از آنچه در آسمانها و زمين است و به آنچه بندگان در نهان و آشكار مى كنند آگاه است سپس آگاهى خود را از آنچه در سينه هاست اعلام مى دارد و اين كه تمام امور كلّى و جزئى از علم او دور نيست و بر او پوشيده نمى باشد پس شايسته است كه از نافرمانى او پرهيز شود.

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مورد خطاب كفّارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 337

ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ «ذلك» اشاره به وبال و عقوبتى است كه در دنيا چشيده اند و عذاب آخرت كه خدا برايشان مهيّا ساخته است. بأنّه، ضمير در «انّه» شأن است يعنى شأن

و سخن اين است كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن بر آنها مى آمدند.

أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا آنها نپسندند كه بشرى پيامبر باشد ولى زشت ندانستند كه سنگى خدا باشد، «بشر» هم به معناى مفرد به كار مى رود و هم جمع.

قالوا ما أنتم الا بشر مثلنا شما فقط بشرى مانند ما هستيد.

وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ بى نيازى خدا را به طور مطلق و كلّى بيان كرده تا شامل همه چيز از جمله ايمان و بندگى آنها شود و مقصود اين است كه بى نيازى خدا آشكار شد چرا كه آنها را مجبور به ايمان آوردن نكرد با اين كه قدرت آن كار را داشت.

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا «زعم» ادّعاى دانش كردن است. و در حديث است كه مركب دروغ بد مركبى است.

أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا در اعراب اين جمله دو احتمال است:

1- در اصل انّهم لن يبعثوا، بوده [جمله اسميه باشد] 2- يا جانشين دو مفعول «زعم» باشد.

قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ «بلى» براى اثبات ما بعد «لن» يعنى بعث است.

وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اين كار بر خدا آسان است و هيچ كس نمى تواند مانع او شود.

وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا منظور از نور فرو فرستاده شده، قرآن است.

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ نجمعكم با (نون) نيز قرائت شده است.

يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ نكفّر با (نون) و يدخله با (ياء) و (نون) اوّل قرائت شده است، يوم يجمعكم ظرف براى لتنبّئون يا «لخبير» است چرا كه در آن معناى ترساندن هست و گويى فرموده است: خدا در روزى كه اوّلين و آخرين جمع مى شوند شما را گرد آورده و كيفر مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 338

ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ «تغابن» استعاره از تغابن القوم فى

التجارة، است و منظور اين است كه بعضى از آنها بعضى را بفريبند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده: هيچ بنده اى نيست كه به بهشت در آيد مگر اين كه جايگاهش را در آتش به او نشان دهند كه اگر بسيار گناه مى كرد به آنجا مى رفت تا بيشتر شكر كند و هيچ بنده اى نيست كه به دوزخ در آيد مگر اين كه جايگاهش را در بهشت به او نشان دهند كه اگر بسيار نيكى مى كرد آنجا مى رفت تا حسرتش بيشتر شود و معناى «ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ» همين است.

پس در آن روز است كه فريبكار و فريب خورده آشكار مى شوند بنا بر اين فريبكارى واقعى آن روز ظاهر مى شود و اصل هم اين است نه فريبكارى در كارهاى دنيا اگر چه آن هم بزرگ و مهمّ است.

وَ يَعْمَلْ صالِحاً «صالحا» صفت براى مصدر (محذوف) است و در اصل عملا صالحا بوده است.

[سوره التغابن (64): آيات 11 تا 18] ..... ص : 338

اشاره

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (11) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (12) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14) إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (15)

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16) إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ

حَلِيمٌ (17) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 339

ترجمه: ..... ص : 339

هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا، و هر كس به خدا ايمان آورد خداوند قلبش را هدايت مى كند، و خدا به همه چيز داناست. (11)

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را، و اگر رويگردان شويد رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد. (12)

خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشيد، و اگر عفو كنيد و صرفنظر نماييد و ببخشيد (خدا شما را مى بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است. (14)

اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند، و اجر و پاداش عظيم نزد خداست. (15)

بنا بر اين تا آنجا كه در توان داريد تقواى الهى پيشه كنيد، و گوش دهيد و فرمان ببريد، و ببخشيد كه براى شما بهتر است، و آنها كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند رستگار و پيروزند. (16)

اگر به خدا قرض الحسنه دهيد آن را براى شما چند برابر مى كند، و شما را مى بخشد و خداوند شكرپذير و بردبار است. (17)

او از پنهان و آشكار با خبر است و او عزيز و حكيم است. (18)

تفسير: ..... ص : 339

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ هر مصيبتى كه به كسى برسد به خواست و مقدّر اوست گويى خداوند اجازه فرموده كه مصيبت به او برسد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 340

يَهْدِ قَلْبَهُ خداوند به انسان لطف مى كند و دلش را براى افزودن بر كار خير و بندگى گشايش مى دهد از ابن عبّاس روايت شده كه دلش را در هنگام مصيبت براى گفتن كلمه استرجاع

(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) هدايت مى كند.

از مجاهد روايت است كه «يَهْدِ قَلْبَهُ» يعنى اگر مبتلا شود صبر مى كند و اگر چيزى به او داده شود شكر مى كند و اگر ستم شود مى بخشد.

از ضحّاك روايت شده، خداى قلبش را هدايت مى كند تا بنده بداند مصيبتى كه به او رسيده از امور مقدّر است و اشتباهى در كار نيست و آنچه مقدّر نيست به او نمى رسد.

إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا بعضى از همسران و فرزندانتان با شما دشمنى مى ورزند و شما را از خود ناراضى مى كنند پس از آنها بر حذر باشيد. ضمير در «فاحذروهم» به دشمنان يا فرزندان و زنان همه بر مى گردد يعنى از آنها پرهيز كنيد و از شر آنها ايمن مباشيد.

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا يعنى هر گاه از دشمنى آنها آگاه شديد اگر آنها را عفو كنيد و در گذريد و ظلمى را كه بر خودشان روا داشته اند بپوشانيد همانا خدا گناهانتان را مى آمرزد. و آنها را مى پوشاند.

َّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

فرزندان و اموالتان موجب مى شوند كه گرفتار جريمه و مشكلاتى شويد، بعضى گفته اند: هر گاه هجرت و جهاد برايتان ممكن شد علاقه به مال و اولاد شما را نفريبد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ به اندازه اى كه در توان داريد يعنى توان و كوشش خود را در تقواى الهى مبذول داريد و به آنچه موعظه مى شويد گوش دهيد و به هر چه امر و نهى مى شويد اطاعت كنيد.

وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ در راههايى كه انفاق بر شما واجب است انفاق كنيد، «خيرا» منصوب به فعل محذوف است و تقدير آيه، ايتوا خيرا لانفسكم، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 341

بدهيد آنچه براى خودتان مفيدتر و بهتر است و اين كلمه تشويق و تحريص بر اطاعت از اين دستورات است و بيان است براى اين كه امور ياد شده برايتان بهتر از اموال و اولاد و زخارف و لذّتهاى دنياى فانى است كه به آنها روى مى آوريد.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً آوردن كلمه «قرض» نوعى ظرافت در استدعا و درخواست است.

يُضاعِفْهُ لَكُمْ خدا در برابر يك درهم قرض ده درهم يا هفتصد درهم تا چندين برابر بيشتر كه خدا بخواهد مى افزايد.

شَكُورٌ حَلِيمٌ پاداش مى دهد يعنى با شما مانند يك شكر گزارى رفتار مى كند كه در شكر گزارى مبالغه مى ورزد و به شما پاداش بسيار و ثواب زياد مى دهد.

«حليم» يعنى با گناهان فراوانى كه داريد در كيفر دادن شما عجله نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 342

سوره طلاق ..... ص : 342

اشاره

مدنى است.

به اعتقاد علماى بصره يازده آيه و به اعتقاد ديگران دوازده آيه دارد.

علماى بصره «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» را يك آيه مستقل نشمرده اند.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره طلاق را قرائت كند بر سنّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بميرد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 342

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است هر كس سوره طلاق و تحريم را در نمازهاى واجب خود بخواند خدا او را پناه دهد كه در روز قيامت به او ترسى نرسد و از رفتن به دوزخ معاف شود و خدا در مقابل تلاوت اين دو سوره و محافظت بر آنها او را وارد بهشت كند چرا كه اين دو سوره از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

[سوره الطلاق (65): آيات 1 تا 5] ..... ص : 342

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً (1) فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً (3) وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (4)

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 343

ترجمه: ..... ص : 343

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد در زمان عدّه طلاق گوييد: (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عدّه را نگه داريد، و از خدايى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد، و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر اين كه كار زشت آشكارى انجام دهند، اين حدود الهى است، و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده، تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين،

وضع تازه (و وسيله اصلاحى) فراهم كند. (1)

و هنگامى كه عدّه آنها سر آمد، يا آنها را به طرز شايسته اى نگه داريد، و يا به طرز شايسته اى از آنها جدا شويد، و دو مرد عادل را از خودتان گواه گيريد، و شهادت را براى خدا بر پا

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 344

داريد، اين چيزى است كه افراد مؤمن به خدا و روز جزا به آن اندرز داده مى شوند، و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند براى او راه نجاتى فراهم مى كند. (2)

و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد، و هر كس بر خداوند توكّل كند امرش را كفايت مى كند، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است. (3)

زنانى از شما كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شك كنيد، عدّه آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند، و عدّه زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مى سازد. (4)

اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده، و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند گناهان او را مى بخشد، و پاداش او را بزرگ مى دارد. (5)

تفسير: ..... ص : 344

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ خداوند به اين دليل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را اختصاصا مورد ندا قرار داده و خطاب را عموم و شمول بخشيده تا تقدّم آن حضرت را اظهار دارد و نيز شخص او را در حكم تمام مخاطبها محسوب دارد چنان كه به رئيس و پيشواى

گروهى مى گويند: يا فلان افعلوا كذا، اى فلانى چنين كنيد، معناى آيه اين است:

هر گاه خواستيد زنان را طلاق دهيد، مانند: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ «هر گاه به نماز برخيزيد» (مائده/ 6). فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ «هنگامى كه قرآن مى خوانى» (نحل/ 98). از باب اين كه شخص روى آورنده، به كار را به منزله آغاز كننده به كار فرض كند.

فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ يعنى در زمان سر آمدن عدّه شان و مقصود اين است كه پس از پاك شدن از عادت ماهانه اى كه با او آميزش نكرده اند آنها را طلاق دهند، و طلاق در عدّه همين است، زيرا اين پاكى از عدّه زن محسوب مى شود، يعنى زنان را در آن پاكى كه از عدّه آنها شمرده مى شود طلاق دهيد، و مذهب شافعى و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 345

اهل بيت عليهم السّلام همين است، يعنى گفته اند: معناى آيه اين است كه زنان را طلاق دهيد قبل از عدّه آنها يعنى در آن پاكى كه آميزش نشده مانند اين گفته: اتيته لليلة خلت من الشهر نزد او يك شب از ماه گذشته بود آمدم بنا بر اين عدّه حيض است و مذهب ابو حنيفه همين است.

وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ عدّه را شمرده و با عدد ضبط كنيد و آن را سه طهر (پاكى از حيض) بشمريد و دليل اين كه به شمردن عدّه امر شده اين است كه زن در زمان عدّه بر شوهر حق مخارج و مسكن دارد و شوهر نيز حق رجوع به زن و منع او از ديگر همسران را دارد.

لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ آنها را تا سپرى شدن عدّه شان از مسكنهايى كه پيش از عدّه يعنى خانه شوهران

بوده اند بيرون نكنيد، دليل اين كه خانه به زنان نسبت داده شده اين است كه از نظر سكونت اختصاص به زنان داشته است.

وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ زنان نيز خودشان از خانه شوهرانشان بيرون نروند، مگر اين كه عمل زشتى را مرتكب شوند.

مُبَيِّنَةٍ به فتح (ياء) و كسر آن قرائت شده است يعنى مظهره يا ظاهره (به صورت اسم مفعول يا اسم فاعل).

از حسن و مجاهد روايت شده كه منظور از فاحشه، زناست.

از ابن عبّاس نقل شده كه منظور از فاحشه دشنام دادن بر اهل منزل است و اين مطلب از ائمه هدى عليهم السّلام روايت شده است.

لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً يعنى شوهر تغيير رأى دهد و رجوع به زن در دل او قرار گيرد و معناى آيه اين است كه زنان را براى زمان عدّه شان (مدّت سه طهر) طلاق دهيد و طهرهايى (حيض هايى) را كه به آن معتاد است بشمريد شايد پس از بى ميلى نسبت به آنها مايل شويد و به آنها رجوع كنيد.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ هر گاه نزديك زمان بيرون شدن زنان از عدّه فرا رسيد شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 346

مختار هستيد در صورت تمايل به آنها رجوع كنيد.

فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ به زنان رجوع كنيد به آنچه لازم و نيكوست (خوشرفتارى نفقه و غيره).

أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و اگر خواستيد رجوع نكنيد آنها را به حال خود واگذاريد تا از عدّه خود خارج شوند.

وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ به اعتقاد اماميه با توجّه به ظاهر آيه منظور وجوب شاهد گرفتن در طلاق است.

وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ براى خدا و برپاداشتن حق نه ديگر اغراض شهادت دهيد.

ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ

مَنْ امر به حق يا تشويق بر اقامه شهادت چيزى است كه مؤمنان به آن موعظه مى شوند.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً بر طبق سنّت طلاق دهيد و در ايقاع طلاق به همان صورتى كه امر شده ايد احتياط كنيد و بر طلاق شاهد بگيريد خدا براى شما از هر اندوه و تنگنايى راه خروجى قرار خواهد داد.

وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ اين جمله معترضه و تأكيد جمله قبل است، و ممكن است جمله اى باشد كه به عنوان گريز زدن در موقع ذكر اين گفته «ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ» آورده شده است.

يعنى هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند براى او راه رهايى از غمهاى دنيا و آخرت را قرار مى دهد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه من آيه اى را سراغ دارم كه اگر مردم به آن عمل كنند آنها را بس است، [آن آيه ] وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ است و هم چنان آن را قرائت كرده و تكرار مى فرمود.

إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ «بالغ» به صورت اضافه و به نصب (غين) قرائت شده است.

و در حالت نصب يعنى به آنچه اراده كند مى رسد و هيچ مرادى از او فوت نشود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 347

و از هيچ خواسته اى عاجز نگردد.

قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً خداوند براى هر چيزى زمان و اندازه اى معيّن فرموده است.

در اين آيه لزوم توكّل بر خدا [در كارها] بيان شده است زيرا هر گاه انسان بداند كه خدا براى هر چيزى زمان قرار داده است راهى جز تسليم در برابر آن و واگذار كردن كار به ذات مقدّس او باقى نمى ماند.

وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ

نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ زنانى كه عادت ماهانه نمى شوند اگر مشكوك شديد و ندانستيد كه آيا به سنّ يائسگى رسيد. يا بر اثر عارضه اى عادت نمى شوند، عدّه آنان سه ماه است كه عدّه زنان مشكوك است و اندازه آن كمتر از سنّ پنجاه سالگى است اين حكم، اعتقاد اهل بيت عليهم السّلام است.

وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ دختران خردسالى كه به سنّ حيض شدن نرسيده اند، اگر در حيض شدنشان مردّد شديد عدّه شان سه ماه است، علّت حذف مدّت عدّه (سه ماه) براى اين است كه قبلا ذكر شده و بر آن دلالت دارد و زمان بلوغ نه سال و بيش از آن معيّن شده است.

وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ عدّه زنان باردار وضع حمل كردن آنهاست، از ابن عبّاس روايت شده كه اين حكم ويژه زنان باردارى است كه مطلّقه مى شوند و اين مطلب از ائمه عليهم السّلام روايت شده است، امّا زنان حامله اى كه شوهرهايشان مى ميرند عدّه شان دورترين مدّت است پس اگر چهار ماه و ده روز از مدّت آنها گذشت و وضع حمل نكردند در انتظار وضع حمل بماند.

يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً يعنى به سبب تقواى الهى كارهاى دنيا و آخرت برايش آسان مى شود.

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ مقصود علم خدا به حكم زنان صاحب عدّه است، و معناى آيه اين است كه هر كس در عمل كردن به احكامى كه درباره طلاق و رجوع و عدّه نازل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 348

تقواى الهى پيشه كند و بر حقوق واجب بر خويشتن كه سكنا و نفقه دادن زن و آزار ندادن اوست مواظبت كند خدا گناهانش را مى پوشاند و در آخرت پاداشى

بزرگ كه همان بهشت است به او مى دهد.

[سوره الطلاق (65): آيات 6 تا 12] ..... ص : 348

اشاره

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى (6) لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً (7) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً (8) فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (10)

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً (12)

ترجمه: ..... ص : 348

آنها (زنان مطلّقه) را هر جا خودتان سكونت داريد، و در توانايى شماست، سكونت دهيد، و به آنها زيان نرسانيد. تا كار را بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 349

آنان تنگ كنيد (و مجبور به ترك منزل شوند) و هر گاه باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد، و (درباره فرزندان كار را) با مشاوره شايسته اى انجام دهيد، و اگر به توافق نرسيديد زن ديگرى شير دادن آن بچّه را بر عهده مى گيرد. (6)

آنها كه امكانات وسيعى دارند بايد از امكانات وسيع خود

انفاق كنند، و آنها كه تنگدست اند از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمايند، خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى كند، خداوند بزودى بعد از سختيها آسانى قرار مى دهد. (7)

چه بسيار شهرها و آباديها كه اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپيچى كرده اند و ما حساب آنها را بشدّت رسيديم، و به مجازات كم نظيرى گرفتار ساختيم. (8)

آنها وبال كار خود را چشيدند و عاقبت كارشان خسران بود. (9)

خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته، از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، اى كسانى كه ايمان آورده ايد (زيرا) خداوند چيزى را كه مايه تذكر شماست بر شما نازل كرده است. (10)

رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن الهى را بر شما تلاوت مى كند، تا آنها را كه ايمان آورده، و عمل صالح انجام داده اند از تاريكيها به نور، هدايت كند و هر كس به خدا ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد او را در باغهايى از بهشت وارد سازد كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و خداوند روزى نيكويى براى او قرار داده است. (11)

خداوندى كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد. (12)

تفسير: ..... ص : 349

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ خداوند سبحان چگونگى عمل به تقوا در مورد زنان صاحب عدّه را بيان كرده و فرموده است، آنان را در بعضى از جاهايى كه خودتان سكونت داريد سكنا دهيد چنان كه

فرموده است: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 350

«چشمها را (از نگاه ناروا) بپوشند» (نور/ 30) يعنى بعضى از ديدگانشان را بپوشند از قتاده روايت شده كه اگر جز يك خانه نباشد زن مطلقه را در يكى از اطراف آن سكنا دهد.

مِنْ وُجْدِكُمْ عطف بيان براى، «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ» و تفسير آن است و گويى فرموده است: زنان مطلقه را در جايى از محلّ سكونت خود به قدر توانتان سكنا دهيد. و منظور از «وجد» طاقت و توان است. سكنا و نفقه دادن به زنى كه طلاق رجعى داده شده بدون اختلاف واجب است و به اعتقاد ما، زنى كه به طور قطع طلاق داده شده سكنا و نفقه ندارد و حديث فاطمه دختر قيس كه شوهرش به طور قطع او را طلاق داد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: سكنا و نفقه اى ندارى بر اين مطلب دلالت دارد.

وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ با كوتاهى كردن در دادن سكنا و نفقه، به زنهاى مطلقه ضرر نزنيد تا آنان را در تنگنا قرار داده و به بيرون شدن از خانه ناگزير سازيد، بعضى گفته اند: منظور اين است كه دو روز به پايان عدّه زن مانده شوهر به او رجوع كند تا او را در تنگنا قرار دهد.

وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ اگر زنان مطلقه باردار بودند به آنها نفقه دهيد تا وضع حمل كنند چه مطلقه به طلاق رجعى باشند يا طلاق قطعى.

فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ يعنى اگر اين زنان مطلّقه فرزند شما را كه از خودشان يا ديگرى است پس از بريده شدن رشته زناشويى، شير دادند.

فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ اجرت شير دادن

را به آنها بدهيد.

وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ در ميان خودتان امر به معروف كنيد، گويند: أتمر القوم و تآمروا، هر گاه بعضى از آنها به بعض ديگر امر كنند، يعنى بايد بعضى از شما بعضى ديگر را امر كند و خطاب به پدران و مادران است، منظور از معروف، خوب رفتار كردن در شير دادن فرزند است كه همان گذشت مى باشد، يعى پدر [از دادن اجرت ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 351

امساك نكند و مادر هم سخت نگيرد زيرا فرزند از آن هر دو است و در آن شريكند.

وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى اگر شما زنان سخت بگيريد بزودى پدر دايه اى بيابد كه بدون سخت گيرى فرزندش را شير دهد.

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ هر يك از دارا و تنگدست به اندازه توان خود به زنان مطلّقه و كودكان شيرخوار بايد انفاق كند، مقصود انفاق بر زنان مطلّقه و شير ده است كه به آن امر شده اند، و آن نظير آيه وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ است.

سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً اين آيه وعده اى است به تهيدستان آن زمان كه درهاى روزى بر آنان گشوده خواهد شد.

يا وعده اى به شوهران فقير است كه اگر به اندازه توان خود از انفاق كوتاهى نكنند [درهاى روزى به رويشان گشوده خواهد شد] وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ بسا اهل شهرى كه از امر پروردگارشان به عناد و لجاج روى گردانده و مخالفت را از حدّ گذراندند.

فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً آنان (معاندان و مخالفان) را سخت و با كنجكاوى محاسبه خواهيم كرد.

وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً و به سختى آنان را كيفر خواهيم داد و منظور حساب و

عذاب آخرت و وبالى است كه در آن جا مى چشند و زيانى است كه مى بينند. دليل اين كه فعل را به صورت ماضى آورده آن است كه ماضى محقّق الوقوع (و قومش حتمى است) در حكم مضارع است مانند: وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ «آن گاه بهشتيان ندا كنند» (اعراف/ 44) وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ «آن گاه دوزخيان ندا كنند» (اعراف/ 50) و نظير آنها، زيرا آنچه وقوعش حتمى است چنان است كه قبلا واقع شده است.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً در اين آيه بيم دادن از عذاب تكرار شده و آن را امرى مورد انتظار معرّفى مى كند، ممكن است مقصود ثبت كردن گناهان در نامه اعمالشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 352

در دنيا و مهيّا ساختن عذاب برايشان در آخرت باشد، و اين كه «عتت» و معطوف آن، صفت براى قريه و اعدّ اللَّه جواب براى «كأيّن» باشد.

رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ منظور از رسول جبرئيل عليه السّلام است و بدل از «ذكرا» در آيه قبل آورده شده زيرا متّصف به تلاوت آيات خدا شده و نازل كردن جبرئيل به معناى نازل كردن ذكر و قرآن است از اين رو صحيح است كه جبرئيل بدل از «ذكر» واقع شود يا مقصود از «ذكر» شرف باشد چنان كه در آيه: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ «و اين مايه يادآورى تو و قوم توست» (زخرف/ 44). به معناى شرف آمده از اين رو بدل از ذكر آورده شده است و گويى «ذكر و قرآن» به ذات خود شرف است يا از آن نظر كه موجب شرافت كسى است كه قرآن بر او نازل شده و يا

براى اين كه در پيشگاه خدا داراى شرافت و عظمت است، يا از «ذكر» صاحب ذكر قصد شده يعنى سلطانى كه در ميان امّتها صاحب نام است، يا اين آيه: أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً «خداوند چيزى را كه مايه تذكر شماست بر شما نازل كرده است» (طلاق/ 10) بر «ارسل» دلالت مى كند و گويى گفته شده ارسل رسولا، يا «ذكر» كه مصدر است عمل كرده و رسول را مفعول گرفته است يعنى: أنزل اللَّه ان ذكر رسولا يا ذكره رسولا. بنا بر اين مى تواند مقصود از «رسولا» محمّد صلّى اللَّه عليه و آله باشد.

لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا در معناى اين جمله دو وجه است:

1- تا آنهايى را كه پس از فرستادن قرآن ايمان آوردند [از تاريكيها] بيرون بياورد، چرا كه آنها در هنگام انزال قرآن مؤمن نبودند و پس از انزال قرآن و تبليغ (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) ايمان آورده و رستگار شدند.

2- تا كسانى را كه مى داند ايمان مى آورند (از تاريكيها) بيرون بياورد.

يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ «يدخله» با (ياء) و با (نون) قرائت شده است.

قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً در اين جمله معناى تعجّب و تعظيم است تعجّب در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 353

انواع نعمتهايى كه در بهشت روزى مؤمنان مى شود.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ» مبتدا و خبر و مثلهنّ عطف بر سبع سماوات، است.

وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ گفته اند آيه اى در قرآن نيست كه بر هفت زمين دلالت كند جز همين آيه.

يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ يعنى فرمان و حكم خدا در ميان آنها جارى است و آنها را تدبير مى كند.

لِتَعْلَمُوا تا از تدبير خدا در آفرينش آسمان

و زمين آگاه شويد.

أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ خدايى كه آسمان و زمين را ايجاد كرده بر هر چيزى تواناست چون قدرتش عين ذاتش است.

وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً و علمش بر همه چيز محيط است چون علم او عين ذاتش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 354

سوره تحريم ..... ص : 354

اشاره

مدنى است و دوازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 354

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تحريم را قرائت كند خدا به او توبه نصوح دهد [توفيق توبه واقعى به او دهد] «1».

[سوره التحريم (66): آيات 1 تا 7] ..... ص : 354

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (2) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (3) إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ (4)

عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً (5) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (6) يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة التحريم اعطاه اللَّه توبة نصوحا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 355

ترجمه: ..... ص : 355

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى كنى و خداوند غفور و رحيم است. (1)

خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او عالم و حكيم است. (2)

به ياد آوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتى از آن را براى

او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد گفت چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخته؟ فرمود خداى عالم و آگاه، مرا آگاه ساخت! (3)

اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست) زيرا دلهايتان از حق منحرف شده و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان او هستند. (4)

اميد است اگر او شما را طلاق دهد پروردگارش بجاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده زنانى ثيّبه و با كره (5)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 356

خانواده تان را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگاه داريد، آتشى كه فرشتگانى خشن و سخت گير بر آن گمارده شده اند، و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمى ورزند و دستورات او را دقيقا اجرا مى كنند! (6)

اى كسانى كه كافر شده ايد امروز عذر خواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد! (7)

تفسير: ..... ص : 356
[شأن نزول ] ..... ص : 356

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ روايت شده كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز نوبت عايشه با ماريه (قبطيّه) خلوت كرد و حفصه (دختر عمر) از آن آگاه شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: اين راز مرا پنهان بدار من ماريه را بر خودم حرام كرده ام و به حفصه خبر داد كه ابو بكر و عمر پس از آن حضرت به حكومت مى رسند و

با اين سخن او را خشنود ساخت و از حفصه خواست اين خبر را پنهان بدارد و او پنهان نداشت و خبر را به عايشه اعلام كرد و هر كدام خبر را براى پدر خود بازگو كرد پس خدا پيامبرش را از آن آگاه ساخت و حضرت حفصه را طلاق داد و بيست و نه شب از زنان خود كناره گرفت و در خانه ماريه بسر برد.

روايت است كه حضرت در خانه زينب دخت جحش عسلى نوشيد پس عايشه و حفصه توافق كرده و به حضرت گفتند: بوى شيره عرفط (درخت عرعر) از تو استشمام مى كنيم و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از بوى بد كراهت داشت و عسل را بر خود حرام كرد، معناى آيه اين است كه چرا كنيز و عسل را كه خدا بر تو حلال كرده بر خود حرام ساخته اى.

تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ تبتغى حال يا تفسير براى «تحرّم» يا جمله مستأنفه است يعنى با آن تحريم خشنودى زنانت را مى طلبى و آنان از تو سزاوارترند كه خشنودى تو را بخواهند و آن طور كه زمخشرى پنداشته اين عمل براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 357

لغزشى شمرده نمى شود زيرا اگر انسان بعضى از لذّتها را با دليل يا بدون دليل بر خود حرام كند زشت نيست و لغزش محسوب نمى شود و شايد سرزنش حضرت بر اين كار از آن جهت بوده كه كار شايسته تر را ترك كرده است و به كسى كه عمل مستحبّى را ترك كرده خوب است گفته شود چرا آن كار را انجام نداده اى؟

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ يعنى براى شما

كفّاره سوگندهايتان را مقرّر فرموده است.

از مقاتل روايت است كه خدا به پيامبر خود امر كرد كه كفّاره سوگندش را بپردازد و به كنيزش رجوع كند پس بنده اى آزاد كرد و به ماريه رجوع فرمود.

از حسن روايت شده كه حضرت كفّاره نپرداخت و آيه براى آموزش دادن [حكم ] به مؤمنان است.

در حديث است كه اگر سه فرزند از كسى بميرد آتش [دوزخ ] به او نمى رسد مگر به اندازه كفّار قسم كه اندك است.

مانند گفته ذى الرّمه: قليلا كتحليل الألّى، «1» و گفته شده تحليل، به معناى شرع لكم الاستثناء است خدا استثنا را براى شما مقرّر فرمود و گرفته شده از گفته عرب است حلّل فلان عن يمينه، هر گاه در آن استثنا كند به اين كه در دنباله قسم بگويد انشاء اللَّه تا خلف قسم نشود.

وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ خدا سرور و سرپرست كارهاى شماست و مصلحت شما را مى داند و حكيمى است كه به مقتضاى حكمت برايتان قانون وضع مى كند، و بعضى گفته اند:

«موليكم» يعنى از خودتان به شما سزاوارتر است بنا بر اين خير خواهى او براى شما سودمندتر از خير خواهى خود شماست.

__________________________________________________

1- اندكى مانند كفّاره سوگند، كفاره قسم با توجه به آيه 89 سوره مائده عبادت است از: اطعام ده مسكين، لباس پوشاندن بر ده نفر، يا آزاد كردن يك بنده، و كسى كه هيچ كدام از اينها را نداشته باشد سه روز روزه مى گيرد تفسير نمونه، ج 5، ط 61- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 358

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رازى را به يكى از زنان خود يعنى حفصه فرمود

و آن سخنى بود كه خداوند وى را به پنهان داشتن آن امر كرده بود.

فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ هنگامى كه حفصه به زنان ديگر پيامبر آن خبر را داد و راز را افشا كرد.

وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ و خداوند پيامبر را به وحى از افشاى آن سخن آگاه ساخت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حفصه را به بعضى از آنچه فاش كرده بود خبر داد و از بعض ديگر خود دارى و اعراض كرد و بزرگوارانه گذشت كرد و بعضى از جريان را به حفصه خبر نداد. سفيان گفته است: همواره تغافل كردن كار كريمان و بزرگواران است.

«عرّف» بدون تشديد نيز قرائت شده است يعنى از او گذشت كرد و از اين گفتار كه به بدكار مى گويند [گرفته شده ] لاعفونّ لك ذلك و قد عرفت ما صنعت، با اين كه مى دانم چه كرده اى از عمل زشت تو گذشت مى كنم و [از همين مورد است ] آيه أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ، آنان كسانى هستند كه خدا از دلهايشان آگاه است. و پاداش آن اين بود كه آنها را رها ساخت فلمّا نبّأها و هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حفصه را از آنچه اظهار كرده بود خبر داد حفصه گفت: چه كسى اين جريان را به تو خبر داد؟

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ به پيشگاه خدا توبه كنيد، خطاب به عايشه و حفصه به طريق التفات از غيبت به خطاب است تا در سرزنش آنها رساتر باشد.

فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما در شما (دو نفر) چيزى يافته كه موجب توبه مى شود و آن منحرف شدن دلهاى شما از امرى واجب است كه خالص بودن

با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است و اين كه هر چه را آن حضرت دوست دارد دوست بداريد و هر چه را آن حضرت نمى پسندد نپسنديد.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: از تصميمى كه شما دو نفر بر مسموم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 359

ساختن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گرفته ايد توبه كنيد كه دلهايتان گناهكار است «تظاهر» به تشديد (ظاء) و بدون تشديد قرائت شده است و در صورت تشديد اصل آن تتظاهرا بوده و با ادغام و حذف (تاء) مخفّف شده است.

و اين كه شما دو زن همكارى كرديد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيازاريد و ناراحتش كنيد.

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ اگر حفصه و عايشه معاونت بر آزار پيامبر كنند چنان نيست كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پشتيبان نداشته باشد در حالى كه خدا پشتيبان اوست يعنى عهده دار حفظ و يارى پيامبر است و علاوه بر آن اعلام مى دارد كه يارى دادن پيامبر اراده خداست و ذات مقدس حق، خود حفظ پيامبر را بر عهده گرفته است.

وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ جبرئيل فرشته اى در رأس كرّوبيان است و خداوند در ميان فرشتگان نام او را همراه نام خود آورده تا موقعيّت جبرئيل را در پيشگاه خود اعلام داشته و براى او بزرگداشتى باشد و منظور از صالح المؤمنين مؤمنانى هستند كه درستكارند.

از سعيد بن جبير روايت شده كه منظور مؤمنانى هستند كه از نفاق مبرّا باشند «1».

از قتاده روايت است كه منظور پرهيزگارانند و ممكن است «صالح» مفردى باشد كه از آن اراده جمع شده است چنان كه گويند:

لا يفعل هذا الصّالح من النّاس كه مقصود جنس صالح است يعنى كسانى از مردم كه صالح باشند و ممكن است در اصل صالحوا المؤمنين (با واو) بوده و بدون «واو» نوشته شده است و از طريق شيعه و سنى روايت شده كه چون اين آيه نازل شد پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: اى مردم اين است صالح المؤمنين.

وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ و فرشتگان با اين كه عددشان بسيار است پس از يارى خدا و جبرئيل و صالح المؤمنين گروهى هستند كه پشتيبان پيامبرند و گويى در

__________________________________________________

1- و عن سعيد بن جبير، من برى منهم من النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 360

برابر كسانى كه با پيامبر دشمنى مى ورزند و با او مخالفت مى كنند «يد واحده» و متّحدند بنا بر اين معاونت دو زن بر آزار كسى كه خدا و جبرئيل و صالح المؤمنين و ديگر فرشتگان پشتيبان اويند به كجا مى رسد.

موسى بن جعفر عليه السّلام و ان تظاهروا عليه قرائت كرده است.

عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ يبدله به تشديد «دال» و بدون تشديد قرائت شده است كه آن حضرت شما را مطلّقه سازد بر خداوند لازم است زنانى بهتر از شما به او عوض دهد كه داراى صفات زير باشند:

1- مُسْلِماتٍ تسليم امر خدا باشند.

2- مُؤْمِناتٍ خدا و رسولش را تصديق داشته باشند.

3- قانِتاتٍ با اطاعت كردن از پيامبر از خدا اطاعت كنند.

4- تائِباتٍ به فرمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رجوع كنند.

5- عابِداتٍ زنانى كه به سبب اطاعت خود را ذليل و تسليم پيامبر نمايند.

6- سائِحاتٍ سير كنندگان

در عبادت خدا و روزه داران باشند.

بعضى گفته اند منظور زنانى هستند كه هجرت كرده اند، از زيد بن اسلم روايت است كه در ميان امّت اسلام سياحتى جز هجرت نبوده است. بعضى گفته اند زنانى هستند كه به طاعت خدا و رسول رفته اند.

7- 8- ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً زنانى كه پس از بر طرف شدن بكارت از همسران خود برگشته اند و دخترانى كه بكر و دست نخورده و شوهر نكرده اند. دليل اين كه خداوند «واو» را ميان ثيّبات و ابكار آورده اين است كه اين دو صفت مخالف هم بوده و مانند ديگر صفات با هم قابل اجتماع نيستند.

قُوا أَنْفُسَكُمْ با انجام دادن واجبات و ترك محرّمات خودتان را حفظ كنيد.

وَ أَهْلِيكُمْ و خانواده تان را نيز با آنچه خود را حفظ مى كنيد، نگاه داريد.

از مقاتل روايت شده منظور اين است كه شخص خانواده و چاكرانش را تأديب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 361

كند و خير را به آنان بياموزد و از كار شرّ نهى كند و آن حقّى است كه بر هر مسلمانى واجب است.

در حديث است كه خدا رحمت كند كسى را كه بگويد: اى خانواده، به نمازتان، روزه تان، زكاتتان، مسكينتان، يتيمتان، همسايگانتان، برسيد باشد كه خدا آنها را با وى در بهشت گرد آورد.

ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ نوعى از آتش است كه جز با مردم و سنگ روشن نمى شود بر خلاف ديگر انواع آتشها كه با هيزم روشن مى شود.

عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ موكّل بر اين آتش فرشتگانى هستند كه جثّه شان درشت و در كارهايشان سختى و خشونت دارند و در غضب براى خدا رحم نمى كنند و به دوزخيان ترحّم ندارند و آنها نوزده زبانيه آتش اند.

لا

يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ نافرمانى امر خدا نمى كنند يا در آنچه خدا به آنها امر مى كند نافرمانى نمى كنند، معناى اوّل اين است كه اوامر خدا را پذيرفته و به آن ملتزم هستند، معناى دوم اين است كه اين فرشتگان هر چه را امر مى شوند انجام مى دهند، و ممكن است خطاب در آيه براى كسانى باشد كه ايمانشان زبانى است و آنها منافقانند زيرا خداوند اين آتش توصيف شده را چنان قرار داده كه آتشگيره آن انسانها و سنگ است، و براى كافران مهيّا شده است كه در جاى ديگر قرآن بيان شده است و آيه ذيل [در همين سوره ] آن را تأييد مى كند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ يعنى در هنگام وارد شدن آنها به آتش به آنان گفته مى شود نمى توانيد عذرى بياوريد چرا كه عذر آوردن نفعى به حالتان ندارد.

[سوره التحريم (66): آيات 8 تا 12] ..... ص : 361

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (8) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (9) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ (10) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي

مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (11) وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 362

ترجمه: ..... ص : 362

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد توبه خالصى، اميد است با اين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد، و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى كند، اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از جانب راستشان در حركت است، و مى گويند: پروردگارا!! تو ما را كامل كن، و ما را ببخش كه تو بر هر كارى قادرى. (8)

اى پيامبر! با كفّار و منافقان پيكار كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان جهنّم است و بد جايگاهى است. (9)

خداوند براى كسانى كه كافر شده اند مثلى زده است، مثل به همسر نوح، و همسر لوط، آنها تحت سرپرستى دو بنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 363

از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند، و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت. و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند! (10)

و خداوند براى مؤمنان مثلى زده، به همسر فرعون، در آن هنگام كه گفت پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و عمل او نجات ده، و مرا از قوم ظالم رهايى بخش. (11)

و همچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت، و

ما از روح خود در او دميديم، او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان فرمان خدا بود. (12)

تفسير: ..... ص : 363

تَوْبَةً نَصُوحاً خداوند از باب اسناد مجازى توبه را متّصف به نصح كرده در حالى كه نصح صفت توبه كنندگان است و به اين معناست كه انسانها با توبه كردن از گناه، خير خواه خودشان شوند و از كارهاى زشت به خاطر قبحى كه دارد برگردند و از آنها پشيمان شوند و تصميم بگيرند به هيچ كار زشتى برنگردند تا شير به پستان برگردد (همان گونه كه شير دوشيده شده به پستان بر نمى گردد او نيز به گناه بر نگردد) از على عليه السّلام روايت است كه توبه كامل با انجام دادن شش كار ممكن است:

1- پشيمانى از گناهان گذشته.

2- اعاده كردن اعمال واجب كه فوت شده است.

3- برگرداندن مالهايى كه از ديگران تصاحب كرده است.

4- درخواست حلال بودى از دشمنان.

5- تصميم بگيرد كه به گناه بر نگردد.

6- خود را در بندگى خدا آب كند چنان كه در معصيت خدا پرورش داده است و تلخى عبادات را به خود بچشاند چنان كه شيرينى گناهان را چشانيده است.

گفته شده: «نصوح» از «نصاحة الثوب» دوختن جامه است يعنى توبه اى كه پارگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 364

جامه دين از گناه را بدوزد و آن را وصله كند. بعضى گفته اند: منظور توبه اى است كه اثرش در توبه كننده ظاهر شود و مردم را به آن فرا بخواند و با جديّت به مقتضاى توبه عمل كند، «نصوح» به ضمّ (نون) نيز قرائت شده است و آن مصدر «نصح» و به معناى «ذات نصوح» داراى نصيحت است يا

تنصح نصوحا، نصيحت مى كند نصيحت كردنى، يا توبه كنيد براى پند دادن خودتان بنا بر اين كه مفعول له باشد و نصح و نصوح، مانند شكر و شكور و كفر و كفور است.

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ خداوند بندگان خود را به طمع مى اندازد و آن دو صورت دارد.

1- اين كه جواب دادن به روش شاهان باشد كه با شايد و ممكن است پاسخ مى دهند و آن را به منزله جواب قطعى مى دانند.

2- اين تعبير به عنوان آموختن به بندگان باشد كه ميان بيم و اميد باشند.

يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ «يَوْمَ لا يُخْزِي» منصوب به «يدخلكم» است و آن كنايه از كافران و منافقانى است كه خدا آنها را خوار ساخته است و از مؤمنان خواسته كه در برابر اين نعمت خدا را بستانيد كه آنها را از داشتن چنان حالتى حفظ كرده است يعنى خداوند پيامبر و مؤمنانى را كه با اويند خوار نمى سازد بلكه پيامبر را با دادن حقّ شفاعت، گرامى داشته و مؤمنان را با وارد ساختن به بهشت عزّت مى دهد.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ گفته شده: وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ، مبتدا و جمله بعد خبر آن است يعنى يسعى نورهم على الصّراط، نورشان بر صراط مى رود.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه پيشوايان دين در روز قيامت در برابر مؤمنان و سمت راستشان حركت مى كنند تا آنان را به منزلهاى خود در بهشت وارد سازند.

يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا اين جمله بنا بر حال بودن در محلّ نصب است يا خبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 365

بعد از خبر مى باشد، از حسن روايت شده

كه خدا نور مؤمنان را كامل مى كند ولى آنها خدا را از باب تقرّب جستن به او مى خوانند مانند، وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ «براى گناه امّت از درگاه خدا آمرزش بخواه» (مؤمن/ 55).

حال اين كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمرزيده است.

و تنها به قصد تقرّب جستن مى گويد در حالى كه آخرت خانه تقرّب جستن نيست چرا كه حال مؤمنين شبيه حال مقرّبان است چون چيزى را از خدا مى خواهند كه دارند. برخى گفته اند: نور مؤمنان به اندازه اعمال آنهاست و آنها كه كمترين نور را دارند از خدا مى خواهند كه به لطف خود آن را كامل فرمايد.

وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: يعنى گناهانمان را بپوشان و ما را به خاطر آنها هلاك كن.

جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ با كافران با شمشير و با منافقان با گفتار كوبنده و استدلال جهاد كن، حضرت صادق عليه السّلام جاهد الكفّار بالمنافقين، قرائت كرده و فرموده است: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هرگز با منافقى نجنگيد و تنها دل آنان را به دست مى آورد.

از قتاده روايت است كه پيامبر بر منافقان حدّ جارى مى كرد و از حسن روايت شده است بيشتر كسانى كه در آن زمان حدّ مى خوردند منافقان بودند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مأمور شد كه در اقامه حدّ بر آنها سخت بگيرد.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ... فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما خداوند حال كافران و منافقان، در كيفر شدن آنها به كفر و نفاقشان را بى آن كه اهميّتى بدهد و توجّهى به ارتباطها و پيوندها داشته باشد به حال زن نوح و زن لوط تشبيه كرده كه پس از نفاق و

خيانت آنها پيوند زناشويى كه حقّى در ميان آنها بود هيچ سودى به حال آنها نداشت و چيزى از عذاب خدا كم نكرد.

وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ به زن نوح و لوط در حال مرگ يا در روز قيامت مى گويند با ديگر كسانى كه هيچ پيوندى با پيامبران ندارند و داخل دوزخ مى شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 366

شما هم داخل دوزخ بشويد.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ خداوند حال مؤمنان را در قيامت به حال زن فرعون و منزلش در پيشگاه خدا مثل زده با اين كه او زن بزرگترين كافران بود كه مى گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى «من پروردگار بزرگ شما هستم» (نازعات/ 24) و مقصود اين است كه پيوند مؤمنان با كافران به حالشان زيانى ندارد و چيزى از ثواب و تقرّبشان به خدا نمى كاهد.

وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ و مريم دختر عمران و كرامتهاى دنيوى و اخروى كه خدا به او داده و او را بر زنان عالم برگزيده است با اين كه قومش كافر بودند و در ضمن دو مثلى كه خداوند آورده كنايه به دو زن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دارد كه در آغاز سوره از آنها و تعاونى كه بر عليه رسول خدا داشتند ياد شد و به سخت ترين صورت آنها را تهديد كرده است چرا كه در مثل مذكور كفر را ياد كرده است و اشاره به اين نكته است كه آن دو (حفصه و عايشه) نبايد بر همسرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تكيه كنند چرا كه اين فضيلت به حالشان نفعى ندارد مگر مؤمن و مخلص باشند و كنايه به حفصه بيشتر

است زيرا زن لوط راز او را افشا كرد چنان كه حفصه راز رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را افشا كرد.

تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ آيه اشاره به اين است كه هيچ بنده از بندگان در پيشگاه پروردگار امتيازى ندارد جز با درستكارى و تنها با آن به رستگارى مى رسد.

فخانتا هما دو زن نوح و لوط با نفاق و تعاون عليه آن دو پيامبر به آنها خيانت كردند زن نوح به قومش گفت: نوح ديوانه است و زن لوط مردم را به مهمانهاى آن حضرت راهنمايى كرد.

از ضحّاك روايت است كه آنها به وحى خيانت كردند و چون وحى بر نوح و لوط نازل مى شد در پيش مشركان افشا مى كردند و روا نيست كه منظور از خيانت بى عفتى زنان نوح و لوط باشد زيرا بى عفتى در نظر هر كسى نقص و عيب است و در هر طبيعتى زشت است بر خلاف كفر زيرا كفّار آن را زشت نمى دانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 367

از ابن عباس روايت است كه هرگز زن پيامبرى زنا نكرد چرا كه اين كار موجب تنفّر مردم از پيامبر و نقصان او مى شود.

إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ زن فرعون آسيه دختر مزاحم هنگامى كه شنيد عصاى موسى سحر ساحران را بلعيده است ايمان آورد پس فرعون او را شكنجه داد و دست و پاى او را به چهار ميخ بست و او را به پشت در برابر آفتاب بيفكند و آسيا سنگى بر روى سينه اش نهاد و چون گفت: ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجنّة خانه اش كه در بهشت ساخته مى شد به او

نشان داده شد، گفته شده: خدا او را به بهشت بالا برد و او در بهشت مى خورد و مى آشامد و از نعمتهاى بهشت برخوردار است.

وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ مرا از نفس پليد فرعون و عمل وى كه ستم و كفر و كيفر دادن مردم بى گناه است رها ساز.

وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مرا از شرّ تمام قبطيان رهايى بخش.

الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها مريم از فعل حرام پاك بود و گفته اند: مريم از آميزش با شوهران امتناع داشت.

فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا ما در شرمگاه او دميديم.

وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها سخنانى را كه خداوند سبحان به آن تكلّم كرده و به پيامبرانش وحى فرموده است تصديق كرد.

وَ كُتُبِهِ و نيز كتابهايى را كه بر پيامبرانش نازل فرمود تصديق كرد، اين واژه (كتابه) نيز قرائت شده كه همان انجيل است.

وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ خداوند سبحان بجاى «قانتات» قانتين فرموده از باب غلبه دادن مردان بر زنان، «مِن» در «من القانتين» براى تبعيض است و مى تواند براى ابتداى غايت باشد، يعنى اين كه متولّد شده در حالى كه از قانتين است زيرا مريم از فرزندان هارون برادر موسى عليه السّلام بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 369

جزء بيست و نهم از سوره ملك آيه 1 تا سوره مرسلات آيه 50

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 371

سوره ملك ..... ص : 371

اشاره

مكّى است و منجيه ناميده مى شود و صاحب خود را از عذاب قبر نجات مى دهد، واقيه نيز نام دارد و خواننده خود را از عذاب قبر نگاه مى دارد.

اين سوره سى آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 371

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره تبارك را بخواند گويى شب قدر را بيدار بوده و احياء داشته است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كس سوره تبارك، را پيش از خوابيدن در نمازش بخواند هم چنان در امان خدا باشد تا داخل صبح شود و در روز قيامت نيز در امان خداست»

[سوره الملك (67): آيات 1 تا 11] ..... ص : 371

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (2) الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (3) ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (4)

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ (5) وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (6) إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ (7) تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ (8) قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (9)

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ (10) فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة تبارك فكأنّما احيا ليلة القدر.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ سورة تبارك فى المكتوبة قبل ان ينام لم يزل فى امان اللَّه حتى يصبح و فى امانه يوم القيمة حتى يدخل الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 372

ترجمه: ..... ص : 372

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

پر بركت و زوال ناپذير است خدايى كه حكومت جهان هستى به دست اوست، و بر همه چيز قادر است. (1)

همان خدايى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است. (2)

همان خدايى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد

و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟ (3)

بار ديگر (به عالم هستى) نگاه كن سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده) به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است. (4)

ما آسمان پايين را با چراغهاى پر فروغى زينت بخشيديم، و آنها (شهابها) را تيرهايى براى شياطين قرار داديم و براى آنان عذاب دوزخ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 373

فراهم ساختيم. (5)

و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است. (6)

هنگامى كه در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد. (7)

نزديك است از شدّت غضب پاره پاره شود، هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند، نگهبانان دوزخ از آنها سؤال مى كنند: مگر انذار كننده الهى به سراغ شما نيامد! (8)

مى گويند: آرى، انذار كننده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده، و شما در گمراهى بزرگى هستيد! (9)

و مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم، يا تعقّل مى كرديم، جزء دوزخيان نبوديم. (10)

اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا! (11)

تفسير: ..... ص : 373

تَبارَكَ الَّذِي (خدا) بزرگتر و والاتر از آن است كه داراى صفات آفريدگان باشد او وجودى است كه وجود تمامى اشيا به اوست و تمام بركتها از او.

بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ حكومت بر هر موجودى در قبضه قدرت اوست و او بر هر چيزى كه يافت نشده و از امورى است كه [بر اساس حكمت ] داخل در تحت قدرت است، تواناست. آوردن

(يد، دست) مجاز از تسلّط و احاطه بر حكومت است.

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ «موت» را بر «حيات» مقدّم داشته چرا كه مرگ به قهر و غلبه نزديكتر است ولى حيات آن است كه موجب زنده بودن چيزى مى شود.

و موجود زنده موجودى است كه مى تواند بداند و اظهار قدرت كند حال آن كه مرگ عدم توانايى بر علم و قدرت است.

و منظور از آفرينش مرگ و زندگى به وجود آوردن چيزى است كه ايجاد و نابودى چيزى را تصحيح مى كند يعنى اى صاحبان تكليف، خداست كه مرگ و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 374

زندگى شما را آفريد.

لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا آگاهى خود را از آنچه آدميان به اختيار انجام مى دهند «بلوى» كه همان آزمايش است، ناميده و آن را كنايه از عمل آزمايش كننده آورده است.

أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا متعلّق به «يبلوكم» است زيرا «بلوى» معناى علم را در بردارد و گويى فرموده است: ليعلم ايّكم احسن عملا تا بداند كداميك از شما نيكوكارتر هستيد، و جمله در محلّ مفعول دوّم است چنان كه مى گويى: علمته از يد احسن عملا ام هو، دانستم او را، آيا زيد نيكوكارتر است يا او؟

و اين را تعليق نمى نامند چرا كه تعليق اين است كه بعد از او چيزى كه جانشين هر دو مفعول شود قرار بگيرد مانند: علمت ايّهما عمرو، «دانستم كدامين آن دو عمرو است».

و أَحْسَنُ عَمَلًا يعنى اخلص و اصوب، خالص اين است كه براى خدا باشد و صواب اين است كه به صورتى انجام شود كه به آن صورت امر شده است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه حضرت اين جمله را

تلاوت كرده سپس فرمودند: ايّكم احسن عقلا و ... و عقل كداميك از شما نيكوتر است و پرهيزتان از محرّمات الهى بيشتر و در اطاعت خدا سريعتر هستيد، يعنى عقل كداميك از شما نسبت به شناخت خدا و درك مقاصد او كاملتر است و مقصود آيه اين است كه خدا به شما حيات بخشيد كه با آن مى توانيد عمل كنيد و مرگى را بر شما مسلّط ساخت كه شما را دعوت مى كند كه عمل خوب را بجاى عمل بد برگزينيد زيرا پس از مرگ، زنده شدن و پاداش است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «عزيز» غالبى است كه هر كس بدى كند او را ناتوان نمى سازد و «غفور» آمرزنده بدكارانى است كه خدا به آنها لطف مى كند.

سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً از طابق النعل است هر گاه دو لنگ كفش روى هم قرار بگيرد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 375

[در آيه ] يعنى طبقه اى بالاى طبقه ديگر (واقع است) و آن توصيف به مصدر است، يا داراى طبقات است يا به صورت طبقاتى گوناگون طبقه بندى شده است.

مِنْ تَفاوُتٍ و «من تفوّت» نيز قرائت شده و معناى هر دو يكى است مانند تظاهر و تظهّر، و تعاهد و تعهّد، مقصود اين است كه هر چه گوناگونى و كجى و آشفتگى در آفرينش وجود دارد همه اش استوار و برابر است و حقيقت تفاوت متناسب نبودن آفريدگان با هم است و گويى بعضى آفريدگان بعضى چيزها را ندارد و با آن سازگار نيست، نقيض «متفاوت» متناصف است و اصل آيه: ما ترى فيهنّ من تفاوت بوده و بجاى ضمير «هنّ» اسم ظاهر نهاده شده تا آفرينش آنها را بزرگ قلمداد كند و بياگاهاند

كه علّت تفاوت نداشتن آنها اين است كه آفريده خداوند رحمان هستند.

خطاب در «ما ترى» به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و هر مخاطب ديگرى است.

فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خود را برگردان و آن را در آفريدگان خدا بگردان تا درستى آنچه را به تو خبر داده اند آشكارا مشاهده كنى.

هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ آيا رخنه و شكافى [در آسمانها] مى بينى «فطور» جمع فطر و به معناى شكاف است، «هل ترى» به ادغام «لام» در «تاء» [هتّرى ] قرائت شده زيرا «لام» نسبت به «تاء» قريب المخرج است.

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يعنى سپس جستجوگرانه نگاهت را دو بار تكرار كن و بنگر آيا عيبى و خللى مى بينى.

يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ يعنى اگر ديده ات را برگردانى و مكرّر نگاه كنى ديده ات در جستجوى نقصان و خلل كامروا به تو بر نمى گردد بلكه در حالى بر مى گردد كه از يافتن خواسته اش محروم و دور باشد و گويى از رسيدن به خواسته خود (وجود خلل) با خوارى و عجز و خستگى طرد شده چرا كه انديشيدن و ترديد او طول كشيده است.

«كرّتين» تثنيه آورده شده تا بر كثرت دلالت كند مانند گفته عرب: لبّيك و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 376

سعديك، كه مقصود گوينده پاسخهاى بسيار است كه بعضى در پى بعضى مى آيد و نظير آن است در مثل، دهدرّين سعد القين «1»، يعنى: باطلى پس از باطلى، وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ آسمانى را كه به مردم نزديكتر است آراستيم يعنى آسمانى كه به شما نزديك است، آسمان دنيا را كه در (زير) آن گرد آمده ايد با چراغهايى (ستارگان) آراسته ايم كه با چراغهاى شما قابل مقايسه نيست.

وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ

ستارگان را وسيله راندن شياطين دشمن شما قرار داديم كه در آسمانها استراق سمع مى كنند به اين صورت كه از نور ستارگان شهابهايى براى راندن شياطين جدا مى شود همانند جرقّه هايى كه از آتش به وجود مى آيد ولى خود آتش باقى مى ماند.

«رجوم» جمع رجم و مصدرى است كه به نام آنچه با آن رجم مى شود ناميده شده است. گفته شده معناى آيه اين است كه ستارگان را براى انسانهاى شيطان صفت كه منجّمان هستند وسيله گمان و حدس و سخنان بدون دليل قرار داديم.

وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ پس از سوزاندن شياطين با شهابها در دنيا برايشان عذاب آخرت نيز مهيّا ساخته ايم، منظور از سعير آتش برافروخته و سوزان است.

وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا براى هر كسى كه به خدا كافر شده است عذاب دوزخ است.

إِذا أُلْقُوا فِيها يعنى هر گاه همانند هيزمى كه در آتش افكنده مى شود در دوزخ افكنده شوند.

سَمِعُوا لَها شَهِيقاً يعنى براى آتش صدايى مانند صداى شخص در حال احتضار و مرگ شنيده مى شود، خداوند صداى ناخوشايند و زشت آتش را به ناله شخص محتضر تشبيه كرده است.

__________________________________________________

1- دهدرّين، به ضمّ هر دو [دال ] و فتح [را] ى مشدّد، نام پهلوانى است، و نيز نام باطل و دروغ است: كشّاف، ج 4، ص 57، پى نوشت به نقل از قاموس اللغة- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 377

وَ هِيَ تَفُورُ يعنى دوزخ از آتش آنها به جوش مى آيد همانند ديگ كه با اشياء داخلش به جوش مى آيد.

تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ يعنى (آتش) از بسيارى خشم بر آنها، پاره پاره مى شود، خداوند التهاب آتش را غيظ بر كافران قرار داده چون به وسيله آنها بسيار مى جوشد

و ممكن است مقصود خشم شعله آتش باشد.

كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ هر گاه گروهى در دوزخ افكنده شوند نگهبانان دوزخ از آنان مى پرسند آيا از طرف خدا بيم دهنده اى برايتان نيامد؟

و اين سؤال توبيخى است برايشان تا عذابى علاوه بر عذاب دوزخ باشد، منظور از «خزنتها» مأموران و موكّلان بر آتشند.

قالُوا بَلى گفتند آرى، و اين اعتراف آنها به عدالت خدا و بر انگيختن او پيامبران را و اين كه پيامبران به اختيار خود نه به اجبار، براى ملّتها آمده اند، ممكن است «نذير» به معناى انذار باشد يعنى الم ياتكم اهل نذير آيا بيم و انذارى بر شما نيامد.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ يعنى ما [كافران ] به پيامبران گفتيم شما كاملا از مرز حق و درستى خارج شده ايد، بعضى گفته اند: اين جمله گفته فرشتگان به كفّار است و حكايت گمراهى آنان در دنياست، يا مقصود فرشتگان از «ضلال» هلاكت است [يعنى شما در هلاكت هستيد].

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ كافران گفتند: اگر بيم دادن پيامبران را همانند كسى كه خواهان حق است مى شنيديم يا همانند كسى كه با دقّت و تأمّل مى نگرد عقل خود را به كار مى انداختيم.

گفته شده: خداوند ميان شنيدن و تعقّل كردن جمع كرده است چون تكليف، پيرامون اين دو امر و دلايل عقلى و نقلى مى گردد.

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ به گناه خود در تكذيب پيامبران اعتراف كردند، «فسحقا» به تشديد [حاء] و بدون تشديد قرائت شده است يعنى دورى [از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 378

رحمت خدا] بر دروغگويان، اعتراف كنند يا منكر شوند چون اقرار به گناه كه تكذيب انبياست سودى

به حالشان ندارد.

[سوره الملك (67): آيات 12 تا 21] ..... ص : 378

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (12) وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13) أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (14) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ (16)

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ (17) وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (18) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ (19) أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ (20) أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)

ترجمه: ..... ص : 378

كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند آمرزش و اجر بزرگى دارند. (12)

گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار «تفاوتى نمى كند» او به آنچه در دلهاست آگاه است. (13)

آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟ در حالى كه او از اسرار دقيق با خبر، و نسبت به همه چيز عالم است. (14)

او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، بر شانه هاى آن راه برويد، و از روزيهاى خداوند بخوريد، و بازگشت همه به سوى اوست. (15)

آيا خود را از عذاب خدايى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 379

حاكم بر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را فرو برد و دائما به لرزش خود ادامه دهد؟ (16)

يا خود را از

عذاب خداوند آسمان در امان مى دانيد كه تند بادى مملوّ از سنگريزه بر شما فرستد، و بزودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است؟. (17)

كسانى كه پيش از آنها بودند (آيات الهى را) تكذيب كردند امّا (ببين) مجازات من چگونه بود؟ (18)

آيا پرندگانى را كه بالاى سرشان گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكردند؟ جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد چرا كه او به هر چيز بيناست. (19)

آيا لشكر شما مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد؟ همانا كافران تنها گرفتار غرورند. (20)

آيا آن كسى كه شما را روزى مى دهد اگر روزيش را باز دارد (چه كسى مى تواند نياز شما را تأمين كند) ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مى ورزند. (21)

تفسير: ..... ص : 379
اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ يعنى در جايى كه مردم آنها را نمى بينند و از چشم مردم دوراند از خدا مى ترسند و گناه نمى كنند.

وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ از ظاهر آيه استفاده مى شود كه [خداوند] به يكى از دو مطلب: پنهان داشتن و آشكار ساختن امر مى كند يعنى بايد نهان و آشكارتان برابر باشد كه خدا به آن دو عالم است.

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ سپس علّت برابر بودن نهان و آشكار را بيان مى فرمايد كه خدا به آنچه در سينه ها پنهان است پيش از آن كه بر زبان جارى شود داناست پس چگونه از آنچه به آن سخن مى گوييد آگاه نباشد.

أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ سپس به صورت پرسش انكارى مى فرمايد:

آيا خدايى كه همه چيز را آفريده و به آفريدگان پنهان و آشكار خود احاطه علمى

ترجمه

جوامع الجامع، ج 6، ص: 380

دارد و آگاه و نهان بين است چگونه ممكن است به نهان و آشكار و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند آگاه نباشد؟

ممكن است «من خلق» منصوب باشد يعنى الا يعلم مخلوقه و هذه حاله آيا خدايى كه اين حالت را دارد [همه چيز را آفريده و به نهان و آشكار آگاه است ] به آفريدگان خود علم ندارد؟

[شأن نزول ] ..... ص : 380

از ابن عبّاس روايت شده كه منافقان در غياب پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله به او بد مى گفتند و جبرئيل عليه السّلام آن حضرت را از سخن منافقان خبر مى داد پس منافقان گفتند: گفتارتان را پنهان داريد تا خداى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نشنود از اين رو آيه فوق نازل شد.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا خدايى كه زمين را براى شما رام قرار داد و مسخّر شما ساخت تا در آن تصرّف كنيد و بر روى آن راه برويد.

فَامْشُوا فِي مَناكِبِها راه رفتن در مناكب [شانه ها] مثلى براى رام كردن بسيار و از حدّ گذشتن در آن است زيرا شانه هاى شتر محلّى است كه به سواره دشوار است آن را زير گام خود بگذارد بعضى گفته اند: منظور از مناكب، كوه هاست يعنى خداوند رفتن بر روى كوه ها را بر شما آسان فرمود، بعضى گويند: منظور اطراف كوه هاست.

وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ حشر شما در پيشگاه خداست و از شما مى پرسد كه آيا نعمتهايى كه به شما داده سپاسگزارى كرده ايد يا نه؟

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ آن گاه خداوند سبحان گنهكاران را تهديد كرده و فرموده است.

ءامنتم در اين آيه دو قول است:

1- منظور ملكوت خدا در آسمان است چرا كه ملكوت محلّ

سكونت فرشتگان خداست و اوامر و مقدّرات خدا از آسمان فرود مى آيد.

2- مشركان معتقد به تشبيه بودند و فكر مى كردند خدا در آسمان است [و محلّى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 381

دارد] پس بر حسب اعتقادشان گفته شده كه آيا از كسى كه شما معتقديد در آسمان است در حالى كه بالاتر از داشتن مكان است ايمن هستيد.

أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ شما را به فرو رفتن در زمين و فرستادن سنگريزه عذاب كند.

فَإِذا هِيَ تَمُورُ يعنى ناگهان شما را حركت دهد و بلرزاند تا در پايين ترين نقطه دوزخ بيفكند.

فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ در اين هنگام بزودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است در حالى كه دانستن آن به حالتان سودى ندارد.

فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ يعنى انكار من بر آنها و تغيير دادن نعمتهايى را كه به آنها داده ام خواهند دانست.

صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ يعنى پرندگانى كه در هنگام پرواز بالهايشان را در فضا مى گشايند و هنگامى كه بر پهلوهاى خود مى زنند بالها را جمع كرده و مى بندند. و به اين دليل «و قابضات» نفرموده چرا كه اصل پريدن گشودن بالهاست و بستن بالها امرى است كه عارض بر گشودن مى شود تا به آن وسيله بر حركت كردن كمك بگيرد از اين رو گفته شده است «و يقبضن» يعنى پرندگان بالهاى خود را پياپى مى بندند همانند شخصى كه در آب شنا مى كند.

ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ خداوند فقط با رام ساختن هوا بر پرندگان و قدرت خويش آنها را نگاه مى دارد.

إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ خداوند مى داند چگونه بيافريند و شگفتيها را تدبير كند.

أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ «ام من» مورد اشاره است و گفته مى شود:

هذا الّذى

هو جند لكم ينصركم من دون اللَّه ... كيست كه در برابر عذاب خدا شما را يارى كند؟

أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ «ام من» مورد اشاره است و گفته مى شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 382

هذا الذى يرزقكم ان امسك اللَّه رزقه اگر خدا روزى خود را دريغ كند اين بت به شما روزى مى دهد؟

و اين معنى در صورتى است كه كلمه اى در تقدير گرفته شود، ممكن است «أَمَّنْ هذَا» اشاره به تمام بتها باشد چون بت پرستان معتقد بودند كه بتها آنان را از بلاها حفظ مى كنند و به بركت آنها روزى داده مى شوند و گويى به اعتقاد آنان بتها لشكرى يارى كننده و روزى دهنده اند.

نظير اين است آيه أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا «آيه آنها خدايانى دارند كه مى توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند.» (انبياء/ 43).

بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ بلكه به عناد و لجاج و گريز از حق و دورى از ايمان ادامه دادند.

[سوره الملك (67): آيات 22 تا 30] ..... ص : 382

اشاره

أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (22) قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (23) قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (26)

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (28) قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ

فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (29) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ (30)

ترجمه: ..... ص : 382

آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند به هدايت نزديكتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 383

است يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام بر مى دارد؟! (22)

بگو او خدايى است كه شما را آفريد، و براى شما چشم و گوش و قلب قرار داد امّا كمتر سپاسگزارى مى كنيد. (23)

بگو: او خدايى است كه شما را در زمين خلق كرد و به سوى او باز مى گرديد. (24)

آنها مى گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟ (25)

بگو علم آن مخصوص خداست و من فقط بيم دهنده آشكار هستم. (26)

هنگامى كه آن وعده الهى را از نزديك مى بينيد صورت كافران زشت و سياه مى شود و به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد. (27)

بگو: اگر خداوند من و تمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند يا مورد ترحّم قرار دهد چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد؟ (28)

بگو: او خداوند رحمان است، ما به او ايمان آورده ايم، و بر او توكّل كرده ايم و بزودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است؟ (29)

بگو: به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟ (30)

تفسير: ..... ص : 383

أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ گويند: كببته فأكبّ، او را به رو در افكندم و او به رو در افتاد، كاربرد چنين تركيبى نادر است، نظير همين تركيب است، قشّعت الريح السحاب فاقشع، باد ابر را پراكنده ساخت پس پراكنده شد. معناى آيه اين است:

كسى كه در جايى ناهموار راه مى رود در حالى كه سر به زير افكنده است

پس مى لغزد و به رو در مى افتد حالتش غير از حالت كسى است كه در زمين هموار راست قامت راه مى رود و از لغزش در امان است و اين مثلى براى شخص مؤمن و كافر است.

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ضمير در «رأوه» به وعده بر مى گردد، «زلفة» به معناى نزديكى است و نصبش بنا بر حاليّت يا ظرفيّت است، يعنى با ديدن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 384

وعده (الهى) چهره هايشان سياه شد و بر روى آن آثار اندوه و حسرت پديد آمد، و چهره آنها را غبار غم پوشانيد مانند چهره كسى كه او را براى كشتن مى برند و منظور روز قيامت است.

مجاهد مى گويد: منظور ديدن عذاب در روز بدر است.

در معناى تدّعون، دو قول است:

1- به معناى تفتعلون و دعاست يعنى شما طالب آن بوديد و شتاب مى كرديد.

2- بعضى گفته اند: «تدّعون» از «دعوى» است يعنى شما بوديد كه ادّعا داشتيد كه در قيامت زنده نمى شويد، اين كلمه «تدّعون» بدون تشديد نيز قرائت شده است، شما آرزو مى كرديد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنان هلاك شوند.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مأمور شد به آنها بگويد اگر همان طور كه آرزوى شماست خدا را هلاك سازد و مؤمن باشيم در اين صورت به بهشت خواهيم رفت.

أَوْ رَحِمَنا يا با تأخير انداختن اجلهاى ما مورد رحمت خدا واقع شويم.

فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ پس در حالى كه شما كافريد چه كسى شما را از عذاب آتش كه از آن رهايى نداريد رهايى خواهد بخشيد، يعنى شما طالب هلاكت ما هستيد

كه در آن سعادت و رستگارى ما است در حالى كه شما خود در هلاكتى هستيد كه هلاكتى مانند آن نيست و رهايى از آن را نمى خواهيد. يا به اين معناست كه اگر خدا ما را با مرگ هلاك سازد پس از مردن ما يعنى كسانى كه مى توانيد آتش را از شما دفع كنند چه كسى شما را از آتش و دوزخ حفظ مى كند و اگر خدا با غلبه دادن ما بر شما و مهلت دادن ما را مورد رحمت قرار دهد چه كسى شما را از كشته شدن به دست ما حفظ خواهد كرد.

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ بگو خدايى كه نعمت و رحمتش شامل تمام آفريدگان است.

آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا به او ايمان داريم و بر او توكّل مى كنيم، مفعول توكّلنا را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 385

مقدّم و مفعول آمنا را مؤخّر آورده تا آمنّا كنايه اى به كافران باشد كه پيش از اين ياد شدند و گويى فرموده است: ما كافر نشديم چنان كه شما كافر شديد.

وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا سپس فرمود فقط بر خدا توكّل مى كنيم نه به غير او.

غَوْراً پايين برود در زمين و در چاهها و چشمه سارها فرو ريزد و آن توصيف به مصدر است مانند «عدل- رضا» و منظور از «معين» چشمه هاى آشكار است. از ابن عبّاس نقل شده كه منظور آب جارى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 386

سوره قلم ..... ص : 386

اشاره

مكّى است و پنجاه و دو آيه دارد.

از ابن عبّاس و قتاده نقل شده كه بعضى از اين سوره مكّى است و بعضى مدنى.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 386

در حديث أبىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «قلم» را بخواند خدا ثواب مردم خوشخو را به او عطا فرمايد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره «قلم» را در نماز واجب يا مستحبّ بخواند خداوند در تمام مدّت زندگانى اش او را از فقر ايمندارد و هر گاه بميرد از فشار قبر پناهش دهد «2».

[سوره القلم (68): آيات 1 تا 16] ..... ص : 386

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (1) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (2) وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ (3) وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (4)

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ (5) بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ (6) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (7) فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ (8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ (9)

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ (10) هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ (11) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ (13) أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ (14)

إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (15) سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (16)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة القلم اعطاه اللَّه ثواب الذين حسن اخلاقهم.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فريضة او نافلة آمنه اللَّه ان يصيبه فى حياته فقر ابدا و اعاذه من ضمّة القبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 387

ترجمه: ..... ص : 387

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مى نويسند. (1)

به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى. (2)

و براى تو اجر و پاداشى عظيم و هميشگى است. (3)

و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى. (4)

و بزودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند. (5)

كه كداميك از شما مجنون هستيد. (6)

پروردگار تو بهتر از هر كس مى داند چه كسى از راه او گمراه شده و هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد. (7)

حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن. (8)

آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشى توأم با انحراف از مسير حق.) (9)

و اطاعت مكن از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است. (10)

كسى كه بسيار عيبجو و سخن

چين است. (11)

و بسيار مانع كار خير، و تجاوزگر، و گناهكار است. (12)

علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است. (13)

مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروى كنى. (14)

هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است. (15)

بزودى ما بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 388

تفسير: ..... ص : 388
اشاره

ن وَ الْقَلَمِ «نون» به اظهار و ادغام، قرائت شده و آن يكى از حروف الفباست و گفته شده «نون» همان ماهيى است كه زمينها بر روى آن قرار دارد و بعضى گفته اند دوات است و بعضى گويند نهرى است در بهشت خداى متعال به آن نهر فرمود مركّب شو پس منجمد شد.

اين نهر سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل بود آن گاه به قلم فرمود بنويس پس آنچه بود و آنچه تا قيامت موجود مى شود نوشت، اين مطلب از امام باقر عليه السّلام روايت شده است: خداوند به آن قلمى كه مى نويسد سوگند ياد كرده چون در آن سودهاى بسيارى است.

وَ ما يَسْطُرُونَ آنچه فرشتگان ضبط كننده مى نويسند «ما» موصول يا مصدريّه است و ممكن است مقصود از «قلم» خداوندان قلم باشد در اين صورت ضمير در «يسطرون» به صاحبان قلم بر مى گردد گويى خداوند فرموده است: سوگند به خداوندان قلم و نوشته هايشان يا مقصود قلم و نوشتن صاحبان قلم است.

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ «بنعمة ربّك» در محلّ نصب بنا بر حال بودن است.

يعنى تو مجنون نيستى در حالى كه خدا با نبوّت به تو انعام فرموده است و اين جواب گفته مشركان است

كه گفتند: يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ، اى كسى كه قرآن بر او نازل شده براستى كه تو مجنونى.

وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ در معناى اين جمله دو احتمال هست:

1- محققا برائت در برابر تحمّل رد اى نبوّت و قيام به موجبات آن پاداشى قطع نشدنى است مانند عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ «بخششى است قطع نشدنى» (هود/ 108) 2- منظور اين است كه (خدا) بر اين نعمت بر تو منّت نمى گذارد زيرا پاداشى است كه در برابر عملت مستحقّ آن هستى.

وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ خداوند سبحان خلق پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بزرگ شمرده چرا كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 389

آن حضرت كارهاى رنج آور قوم خود را بسيار تحمّل مى كرد و در مخالفت كردن با آنها روش نيكويى داشت.

بعضى گفته اند: منظور همان اخلاقى است كه خدا او را بدان در اين آيه امر فرموده است.

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ «با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان» (اعراف/ 199). در حديث است كه: همانا برانگيخته شدم تا كرامتهاى اخلاقى را به كمال برسانم. از آن حضرت نيز روايت شده كه محبوبترين شما در پيشگاه خدا خوشخوترين شماست. كه با مردم انس گرفته و مأنوس مى شوند و دشمن ترين شما در نزد خدا كسانى اند كه در ميان مردم رفت و آمد دارند و در بين برادران سخن چينى و ايجاد تفرقه مى كنند و مى كوشند تا براى مردم پاكدامن لغزشهايى بيابند.

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ يعنى اى محمّد بزودى مى بينى و مى بينند كه كداميك از شما مجنون هستيد چرا كه

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به (برچسب) جنون امتحان شد، «باء» در «بأيكم» زايده است.

يا مفتون را مانند معقول و مجلود مصدر بگيريم، يعنى در كداميك از شما دو گروه، جنون هست در گروه مؤمنان يا گروه كافران، يعنى در كداميك از اين دو گروه كسى يافت مى شود كه استحقاق اين اسم را دارد و آن كنايه به ابو جهل و وليد بن مغيره و نظاير آنهاست و مانند آيه سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ، است «اولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است!». (قمر/ 26) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ در حقيقت پروردگارت ديوانگان را بهتر مى شناسد.

بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ديوانگان همانهايى هستند كه از راه خدا گمراه شده اند.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ خداوند خردمندان را كه همان هدايت يافتگانند بهتر مى شناسد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 390

يا منظور از آيه، وعده پاداش و عذاب دادن است و اين كه خدا به پاداش دادن هر دو گروه آگاه تر است.

[شأن نزول ] ..... ص : 390

از ضحّاك روايت است كه چون قريش ديدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بر ديگران مقدّم داشت، گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مفتون على عليه السّلام شده است پس خداوند سوره ن وَ الْقَلَمِ، تا بمن ضلّ عن سبيله، را نازل كرد و منظور از گمراهان همان افرادى هستند كه سخن ياد شده را گفتند و منظور از و هو اعلم بالمهتدين، علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است.

فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ تشويق و تحريك بر تصميم گيرى در سرپيچى كردن با تكذيب كنندگان و خواسته هاى آنهاست.

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ در معناى اين آيه دو احتمال وجود دارد: 1- كافران

دوست دارند كه با آنها مدارا و سازش كنى و آنها هم با تو مدارا و سازش كنند.

2- كافران دوست دارند كه با آنها [در دينت ] نرمش و مدارا كنى و آنان هم اكنون به طمع مدارا كردنت با تو مدارا مى كنند.

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ از كسى كه در حق و باطل بسيار سوگند مى خورد پيروى مكن و اين خود براى جلوگيرى از سوگند كسانى كه به آن عادت كرده اند كافى است.

در معناى «مهين» دو احتمال هست:

1- از مهانت به معناى كمى و كوچكى است و مقصود ضعف رأى و تدبير است 2- مقصود كذّاب است چرا كه دروغگو در نزد مردم كوچك و پست است.

هَمَّازٍ كسى كه بسيار غيبت و عيبجويى مى كند.

از حسن روايت شده، هماز كسى است كه در پشت سر مردم دهن كجى مى كند.

مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ آشوبگرى كه به قصد فساد و فتنه گرى از گروهى براى گروه ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 391

سخنى نقل مى كند و منظور از «نميم» «نميمه» و به معناى سخن چينى است.

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ در بخشيدن مال بخيل است. ابن عبّاس گويد: كسى است كه فاميل و قبيله خود را از دين اسلام منع مى كند و او وليد بن مغيره بود كه ثروت بسيار داشت و ده پسر و به آنها از روى تعصّب مى گفت: هر يك از شما مسلمان شويد او را از بخشش خود محروم مى كنم.

مجاهد گويد: او اسود بن عبد يغوث بوده است.

سدّى گويد: وى اخنس بن شريق بوده است.

مُعْتَدٍ أَثِيمٍ كسى كه از حق تجاوز كرده و ستمكار است و بسيار گناهكار.

عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ شخص منّاع خير پس از آن كه منع خير

را از عيبها شمرده متجاوز و تند خواست، زنيم، زنازاده است، حسّان گويد:

و انت زنيم نيط فى آل هاشم كما نيط خلف الراكب القدح الفرد «1»

.وليد در ميان قريش زنا زاده بوده و پس از گذشت هجده سال از ولادت وليد، پدرش (مغيره) او را فرزند خود خواند و اين عمل از زشت ترين عيبهاى اوست زيرا كسى كه ستم كند و قلبش سياه شود بر هر گناهى جرى مى شود و براى اين كه اگر نطفه پليد باشد شخصى هم كه از آن نطفه به وجود مى آيد پليد است از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: زنازاده و فرزندش و فرزند فرزندش وارد بهشت نمى شود.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه: جواظ (كسى كه بسيار مال گرد مى آورد و از ديگران منع مى كند) جعظرى، (شخص خشن). عتل زنيم «شكمباره و بد خو» و ستمگر و حرامزاده، وارد بهشت نمى شود.

__________________________________________________

1- حسّان بن ثابت در اين شعر وليد بن مغيره را مخاطب قرار داده مى گويد: او زنا زاده و چسبيده به آل هاشم است مانند گوش شتر يا گوسفند كه ببرند و براى علامت آويزان كنند شاعر، وليد را به اين پوست بريده شده و به جام خالى آويخته در پشت سر شخص سواره تشبيه كرده است. كشّاف، ج 4، پى نوشت ص 587،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 392

«زنيم» از «زنه» و آن چيزى از پوست بز است كه بريده مى شود و در گردنش آويخته مى گردد زيرا آن پوست زيادى است كه به غير اهلش چسبيده است [كنايه از وليد حرامزاده است كه چسبيده به قومى است كه از آنها

نيست.]

أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ در اين جمله دو احتمال هست:

1- متعلق به «و لا تطع» باشد، يعنى از مغيره كه اين عيبها را دارد به خاطر بهره مندى اش از دنيا و رفاهى كه دارد اطاعت مكن.

2- ممكن است متعلق به جمله بعد باشد يعنى به سبب ثروتمندى و تقويت او به فرزندانش از او اطاعت مكن كه آيات ما را تكذيب كرده است «قال» كه جواب «اذا» است در «أَنْ كانَ ذا مالٍ» عمل نمى كند چرا كه جمله ما بعد شرط در جمله ما قبل آن عمل نمى كند، بلكه معناى تكذيب كه جمله بر آن دلالت دارد در آن عمل مى كند.

«ان كان» به صورت استفهام با دو همزه «أ ان كان» و با همزه ممدود يعنى «ألان كان ذا مال» خوانده شده است، اگر كسى داراى مال باشد بايد [آيات خدا را] تكذيب كند.

سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ خرطوم به معناى بينى است و صورت بهترين جا در بدن است و بينى بهترين جاى صورت است از اين رو آن را محلّ عزّت و حميّت قرار داده اند و «انفه، زير بار ننگ نرفتن» را از آن مشتقّ كرده و گفته اند «حمى أنفه» و «شمخ بأنفه» عزيز شد و تكبّر كرد و عزّت و بزرگى در انف و بينى است، پس خداى سبحان از داغ نهادن بر بينى به كمال خوارى و اهانت تعبير كرده است زيرا داغ نهادن بر صورت عيب و ذلّت است پس چگونه خواهد بود اگر اين عيب در بهترين جاى صورت (بينى) باشد و در آوردن لفظ «خرطوم» نوعى ذلّت است.

بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه بزودى در روز قيامت با

علامتى زشت علامت گذارى شود كه با آن علامت از ديگر كافران باز شناخته شود همان طور كه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به نوعى دشمنى كرد كه با آن از ديگر كافران جدا شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 393

[سوره القلم (68): آيات 17 تا 33] ..... ص : 393

اشاره

إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ (17) وَ لا يَسْتَثْنُونَ (18) فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19) فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ (20) فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ (21)

أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ (22) فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ (23) أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ (24) وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ (25) فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27) قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (28) قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (29) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ (30) قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ (31)

عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ (32) كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (33)

ترجمه: ..... ص : 393

ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان [دور از انظار مستمندان ] بچينند. (17)

و هيچ از آن استثنا نكنند. (18)

امّا عذابى فراگير (شبانه) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند. (19)

و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد. (20)

صبحگاهان يكديگر را صدا زدند. (21)

كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد. (22)

آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند. (23)

مواظب باشيد امروز حتى يك فقير بر شما وارد نشود. (24)

آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. (25)

هنگامى كه (وارد باغ شدند، و) آن را ديدند گفتند: ما راه را گم كرده ايم! (26)

(آرى همه چيز به طور كامل از دست ما رفته) بلكه ما محروميم. (27)

يكى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 394

آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟ (28)

گفتند: منزّه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بوديم. (29)

سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگر پرداختند. (30)

(و فريادشان بلند شد) گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم. (31)

اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن را بجاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او دل بسته ايم. (32)

اين گونه است عذاب خداوند (در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند. (33)

تفسير: ..... ص : 394

إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ ما اهل مكّه را به گرسنگى و قحطى و به دعوت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آزموديم چنان كه صاحبان باغ را آزموديم و آنها گروهى بودند كه پدرشان در دو فرسنگى صنعا [ى يمن ] مالك اين باغ بود و آذوقه يك سال را از آن بر مى داشت و بقيه را صدقه مى داد و آنچه از دم داس رد مى شد و داس نمى بريد و آنچه در ته خرمن باقى مى ماند و آنچه در موقع بريدن خوشه انگور بر جاى مى ماند و آنچه در هنگام خرما چيدن بر روى بساط گسترده در زير درخت خرما باقى مى ماند براى مساكين مى گذاشت در نتيجه مال بسيارى براى فقرا جمع مى شد چون آن مرد بمرد پسرانش گفتند اگر ما كار پدرمان را انجام دهيم در حالى كه عائله منديم در تنگناى مالى قرار مى گيريم.

إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ پس سوگند خوردند كه چون به صبح در آيند پنهان از مسكينان محصولات را جمع كنند و در سوگند خود استثنا نكرده يعنى «ان

شاء اللَّه» نگفتند پس خدا باغشان را سوزاند و «ان شاء اللَّه» با اين كه شرط است به اين دليل استثنا ناميده شده كه معناى جمله «لأخرجنّ ان شاء اللَّه» البته اگر خدا بخواهد بيرون مى روم، با «لأخرج الا ان يشاء اللَّه» يكى است.

فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ پس در حالى كه خفته بودند بلا يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 395

هلاكتى آنان را احاطه كرد.

فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ پس مانند باغى شد كه ميوه هايش را چيده اند چون ميوه هايش نابود شده بود، بعضى گفته اند: مانند شب تاريك شد يعنى باغ آتش گرفت و به خاكسترى سياه مبدّل شد.

فَتَنادَوْا يعنى بعضى از آنها بعضى ديگر را در وقت صبح صدا زدند.

أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ يعنى اگر شما قصد چيدن (انگور) و درويدن (گندم و غيره) و بريدن خرما را داريد صبح زود روى بياوريد.

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ پس به باغشان رفتند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند.

أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «ان» مفسّره است و نهى از داخل شدن مسكين به معناى اجازه دخول ندادن به آنهاست مانند: لا ارينّك هاهنا.

وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ «حرد» از حاردت السّنه است هر گاه سال، خير خودش را منع كند، يعنى صبح كردند در حالى كه معتقد بودند مى توانند [بر مساكين ] سخت بگيرند و بهره به دست آورند، يا چون گفتند: «أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ» در حالى كه نيّت آنها پليد بود خدا آنان را مجازات كرد به اين كه باغشان خير نداشت و از خير آن محروم شدند پس صبح بر سر كشته خود نرفتند بلكه صبح به نقطه اى رفتند كه بى خير

بود.

«قادرين» به عنوان ريشخند مقصود عكس معناى آن است، يعنى پيش خودشان فكر مى كردند كه مى توانند محصولاتشان را بچينند و مسكينان را محروم سازند.

«على حرد» صله «قادرين» نيست، بعضى گفته اند: «على حرد» به اين معناست كه بسرعت و نشاط قصد باغشان كردند و به خودشان مى گفتند ما مى توانيم محصولاتمان را جمع كنيم يا مى پنداشتند كه به مقصودشان يعنى چيدن محصولات و محروم كردن مسكينان خواهند رسيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 396

فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ چون باغ خود را بدان وضع ديدند به محض رسيدن گفتند: راه گم كرده ايم اين باغ ما نيست.

پس چون دقّت كردند شناختند كه باغ خودشان است گفتند:

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ از خير باغ محروم شديم چون به خودمان ستم كرديم.

قالَ أَوْسَطُهُمْ عادلترين و بهترين آنها- گويند: هو من وسط قومه، او در قوم خود متوسط و معتدل است گفت: «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ» آيا خدا را ياد نمى آوريد و از پليدى نيّت خود توبه نمى كنيد؟

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ به سخنى كه فراخوانده شدند تكلّم كرده و خدا را از ستم و هر كار زشتى تنزيه كردند آن گاه به ظلم خود در منع كردن معروف و ترك استثنا (نگفتن انشاء اللَّه) اعتراف كردند.

يَتَلاوَمُونَ بعضى از آنها بعض ديگر را بر زياده روى [در منع خير از فقرا] نكوهش مى كرد.

يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ ما بوديم كه در ستم و ظلم از حدّ تجاوز كرديم.

عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا «ان يبدلنا» به تشديد «دال» و بدون تشديد قرائت شده است.

مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ ما به پروردگارمان توجّه كرده و از او خواهان خير هستيم.

كَذلِكَ الْعَذابُ مانند آن عذابى كه اهل

مكه و صاحبان باغ را به آن آزموديم.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ البتّه عذاب آخرت از آن سخت تر و بزرگتر است.

مجاهد گويد: صاحبان باغ توبه كرده و خدا بهتر از باغ اوّل به آنها داد.

ابن مسعود گويد: به من خبر رسيده كه آن قوم خود را براى خدا خالص كرده و خداوند هم از صداقتشان آگاه شد پس باغى به نام (حيوان) بجاى باغ سوخته به آنها داد و در آن انگورهايى بود كه هر خوشه اش را يك استر حمل مى كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 397

[سوره القلم (68): آيات 34 تا 52] ..... ص : 397

اشاره

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (34) أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (35) ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (36) أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ (37) إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ (38)

أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ (39) سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ (40) أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (41) يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ (42) خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (43)

فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (44) وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (45) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (46) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (47) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (48)

لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ (49) فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (50) وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (51) وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (52)

ترجمه: ..... ص : 397

براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پر نعمت بهشت است. (34)

آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم؟ (35)

شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟ (36)

آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد؟ (37)

كه آنچه را شما انتخاب مى كنيد از آن شماست. (38)

با اين كه عهد و پيمان موكّد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را به نفع خود اختيار مى كنيد براى شما قرار مى دهد؟ (39)

از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 398

مى كند؟ (40)

يا اين كه معبودانى دارند

(كه آنها را شريك خدا قرار داده اند و براى آنان شفاعت مى كنند) اگر راست مى گويند معبودان خود را ارائه دهند. (41)

به خاطر بياوريد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند امّا قادر بر آن نيستند! (42)

اين در حالى است كه چشمهاى آنها (از شدّت ندامت و شرمسارى) به زير افتاده و ذلّت و خوارى وجود آنها را فرا گرفته، آنها پيش از اين دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند (ولى امروز ديگر توانايى آن را ندارند). (43)

اكنون مرا با آنها كه اين سخن را تكذيب مى كنند رها كن و ما آنها را از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش مى بريم. (44)

و به آنها مهلت مى دهم، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق است. (45)

با اين كه تو از آنها مطالبه مزدى مى كنى كه پرداخت آن براى آنها سنگين است؟ (46)

يا اسرار غيب نزد آنهاست، و آن را مى نويسند (و به يكديگر مى دهند)؟ (47)

اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يونس) نباش (كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد) در آن زمان كه خدا را خواند در حالى كه مملوّ از اندوه بود. (48)

و اگر رحمت خدا به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بيرون افكنده مى شد در حالى كه مذموم بود. (49)

ولى پروردگارش او را برگزيد، و از صالحان قرار داد. (50)

نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند تو را با چشمان خود هلاكت كنند مى گويند او ديوانه است. (51)

در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى

براى جهانيان نيست. (52)

تفسير: ..... ص : 398

جَنَّاتِ النَّعِيمِ بهشتهايى كه در آنها فقط نعمتهاى ناب هست و چيزى كه موجب نقصان آن شود به آن در نمى آميزد چنان كه باغهاى دنيا بدان آميخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 399

مشركان مى گفتند: اگر آن طور كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد، زنده شدن و پاداشى موجود باشد آنجا نيز وضعى نظير همين وضع دنيا را خواهيم داشت پس خداى سبحان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خبر داد كه چنان چيزى هرگز نخواهد بود.

آن گاه به طريق التفات [از غيبت به خطاب ] آنان را مخاطب ساخته و فرمود: شما را چه شده كه چنين حكم باطلى مى كنيد گويى كار پاداش به شما واگذار شده تا در آن به دلخواهتان حكم كنيد.

أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ آيا شما را كتابى آسمانى است كه آنچه را به نفع خود انتخاب مى كنيد در آن مى خوانيد «1» و در اصل، تدرسون انّ لكم ما يتخيّرون، به فتح (انّ) بوده است چرا كه [ما تخيّرون ] مدروس و خوانده شده است و چون «لام» آمده «انّ» مكسور شده است. و ممكن است حكايت از «مدروس» باشد چنان كه هست مانند آيه: وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ «و نام نيك او را در ميان امّتهاى بعد باقى گذارديم. سلام باد بر نوح در ميان جهانيان». (صافات/ 78- 79).

و تخيّر الشي ء و اختاره، يعنى بهترين آن را برگزيد و نظير آن است: تنخّله و انتخله هر گاه بيخته و الك شده چيزى را برگزيند.

أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ آيا براى شما پيمانى است بر ما، محكم و در كمال

تأكيد كه تا روز قيامت ثابت است و تا آن روز از عهده پيمان بيرون نمى آيد تا آنچه حكم مى كنيد به شما بدهيم، و ممكن است «الى» متعلّق به «بالغة» باشد يعنى پيمان به آن روز مى رسد و بطور كامل به آن منتهى مى شود و هيچ سوگند و پيمانى باطل نمى شود تا آنچه سوگند بر آن واقع شده حاصل شود و آن گفته خداوند انّ لكم لما تحكمون، است.

__________________________________________________

1- أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ نظير أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ، است «آيا شما دليل روشنى در اين باره داريد؟ كتابتان را بياوريد ...» (صافات/ 156- 157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 400

سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ اى محمّد بپرس كدامين شما اين حكم را بر عهده مى گيرد كه آنچه در آخرت براى مسلمانان است براى آنها هم باشد.

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ آيا براى آنها شريكانى در اين گفته هست كه شريك و موافق آنها باشند.

پس اگر در ادّعاى خويش راستگويند شريكهايشان را بياورند مقصود اين است كه هيچ كس اين ادّعايشان را قبول ندارد.

همان طور كه كتابى ندارند تا به آن سخن گويد و پيمانى برايشان در پيش خدا نيست و زعيمى ندارند كه اقدام به شهادت كند يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ منظور از «كشف ساق» سختى كار است و اصل آن در جنگ و گريز است كه زنان پرده نشين در جنگ ساقهاى خود را باز گذاشته يعنى لباسها را بالا مى زنند شاعر گويد:

كشفت لكم عن ساقها و بدا من الشّر الصّراخ «1»

معناى آيه اين است، روزى كه كار دشوار مى شود و از دست بيرون مى رود، آنجا نه ساقى هست و نه كشفى و اين نوعى

مثل است و از آن جهت نكره آورده شده تا دلالت كند كه در سختى امرى است مبهم و بيرون از عادت، در عامل «يوم» دو قول است:

1- منصوب به «فليأتوا» است.

2- منصوب است بنا بر اين كه در اصل «يوم يكشف عن ساق يكون كيت و كيت» بوده و فعل حذف شده تا دلالت كند بر اين كه آنجا [در قيامت ] كارهايى مى شود كه بزرگى و اهميّت آن قابل توصيف نيست.

__________________________________________________

1- [جنگ ] سخت و طاقت فرسا شد و از شرّ آن سختى، ناله و فرياد بلند شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 401

وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ و به سرزنش به سجده فرا خوانده شدند نه به عنوان تكليف:

فَلا يَسْتَطِيعُونَ ميان آنها و توانايى بر سجده مانع شده تا حسرت و ندامتى برايشان باشد نسبت به دوران سلامتى اعضاى بدن كه توان سجده داشتند و به سجده دعوت شدند ولى آنها كوتاهى كردند، و در حديث است كه كمرهاى آنان تنها يك مهره دارد و نمى توانند خم شوند و سجده كنند.

فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ تكذيب كنندگان قرآن را به من واگذاريد گفته مى شود: «ذرنى و ايّاه» يعنى او را به من واگذار كه من او را كفايت مى كنم و مقصود اين است كه تكذيب كنندگان كتابم (قرآن) را من خود كفايت مى كنم و تو اى (رسول) دلت را به آن مشغول مدار.

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ در خبر است: چه بسا كسى كه بر اثر احسان به او به تدريج هلاك شود و بسا گنهكارى كه با سرپوش نهادن بر گناهش مغرور شود و بسا كسى كه با گفتن خوبى اش، فريفته گردد و خداوند

سبحان احسان و قدرت دادن خود را در آيه وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ، كيد و مكر ناميده چنان كه آن را استدراج نيز ناميده است كه فرو رفتن در هلاكت درجه به درجه است تا آنجا كه در نابودى فرو رود، و از آنجا كه كيد و مكر موجب هلاكت است، احسان و توانايى دادن خداوند بنده را در عمل، كيد ناميده است.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ «مغرم» به معناى غرامت است يعنى بر هدايت كردن و آموختن از آنان مزدى مطالبه مكن كه تحمّل غرامت و ضرر مالى بر آنها دشوار و سنگين آيد و مانع ايمان آوردنشان شود.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ يعنى آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست و هر حكمى مى كنند از روى آن مى نويسند.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ منظور از «حكم» مهلتى است كه خدا به آنان مى دهد و يارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 402

كردن تو (پيامبر) را به تأخير مى اندازد.

وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ (در تسريع عذاب قوم خود) مانند يونس مباش آن گاه كه در شكم ماهى در حالى كه محبوس بود و [دلش ] پر از اندوه، فرياد بر كشيد.

إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ «مكظوم» از كظم السّقاء گرفته شده، هر گاه سقّا مشك را پر از آب كند.

يعنى آن دلتنگى و خشمى كه يونس به قومش داشت در تو پديد نيايد.

لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ اگر رحمتى از سوى پروردگارش موجب استجابت دعا و زنده رها شدنش از شكم ماهى نمى شد.

لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ در بيابان خالى از درخت و گياه افكنده شده بود، مذكّر آوردن فعل «لنبذ» پسنديده است چون در «تداركه» ضمير،

فاصله شده است.

فَاجْتَباهُ رَبُّهُ پس خداوند او را برگزيد و از پيامبرانى قرار داد كه مطيع خدايند.

ابن عبّاس گويد: خدا وحى را به او ردّ كرد و شفاعت خودش و قومش را پذيرفت.

وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا «ان» مخفّفه از مثقّله است و «لام» در «ليزلقونك» نشانه مخفّفه بودن آن است، و به ضمّ و فتح (ياء) قرائت شده است.

زلقه و ازلقه، يك معنى دارد، و معناى آيه اين است كه نزديك است كافران بر اثر بسيار خيره شدن و چپ چپ نگاه كردن به تو با چشم دشمنى و كينه تو را بر زمين زده يا هلاكت كنند، اين مطلب، از گفتار عرب گرفته شده است: نظر الىّ نظرا يكاد يصرعنى به من آن گونه نگاه كرد كه نزديك بود مرا بر زمين بيندازد، گفته اند كه چشم زخم در بنى اسد بود و يكى از مردان آنها سه روز گرسنه مى ماند پس به هيچ چيزى نمى گذشت كه به آن بگويد تا امروز مانند آن را نديده ام جز اين كه آن را چشم زخم مى زد پس بعضى از كفّار تصميم گرفتند كه نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله همان كار را بكنند و خدا او را از آن مكر نگاه داشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 403

از حسن روايت شده كه داروى چشم زخم، خواندن اين آيه است «1».

لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ هنگامى كه قرآن را شنيدند در برابر مقام نبوّت كه به تو (اى پيامبر) داده شده بود نتوانستند بر خود مسلّط باشند و گفتند: براستى كه او ديوانه است چرا كه در كار تو حيران مانده و از تو دورى مى جستند.

وَ ما

هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ يعنى قرآن فقط ياد آورى و پند براى جهانيان است و آنان را به رستگارى هدايت مى كند پس كسى كه چنين كتابى بياورد چگونه مجنون است؟

بعضى گفته اند: تا بر پا شدن قيامت ذكر شرفى براى جهانيان است.

__________________________________________________

1- و عن الحسن، دواء الاصابة بالعين ان يقرأ هذه الآية (و ان يكاد ...) [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 404

سوره حاقّه ..... ص : 404

اشاره

مكّى است.

از نظر بصريها پنجاه و يك آيه دارد.

و از نظر ديگران پنجاه و دو آيه.

الحاقّة، اوّل را كوفيان يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 404

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره حاقّه را قرائت كند خداوند او را آسان محاسبه كند «1».

امام باقر عليه السّلام فرموده است الحاقّة را بسيار بخوانيد زيرا قرائت آن در نمازهاى واجب و مستحبّ نشانه ايمان به خدا و پيامبر است و تا آن گاه كه خدا را ملاقات كند دين قارى آن گرفته نشود. «2»

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ (بن كعب): من قرأ سورة الحاقّة حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: اكثروا من قراءة الحاقة فانّ قراءتها فى الفرائض و النوافل من الإيمان باللّه و رسوله و لن يسلب قارئها دينه حتى يلقى اللَّه عزّ و جلّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 405

[سوره الحاقة (69): آيات 1 تا 18] ..... ص : 405

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَاقَّةُ (1) مَا الْحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ (3) كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (4)

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (5) وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7) فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ (8) وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ (9)

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً (10) إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ (11) لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ (12) فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً (14)

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15) وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ (16) وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ (17) يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ (18)

ترجمه: ..... ص : 405

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آن روزى كه مسلّما واقع مى شود. (1)

چه روز واقع شدنى است. (2)

و تو چه مى دانى آن تحققّ يابنده چيست. (3)

قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند. (4)

امّا قوم «ثمود» با عذابى سركش هلاك شدند. (5)

و امّا قوم «دعا» به وسيله تند بادى طغيانگر و سرد و پر صدا به هلاكت رسيدند. (6)

(خداوند) اين تندباد را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر آنها مسلّط ساخت و (اگر آنجا بودى) مى ديدى كه آن قوم همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 406

تندباد روى زمين افتاده و هلاك شده اند. (7)

آيا كسى از آنها را باقى مى بينى؟ (8)

و فرعون و كسانى كه قبل از او بودند،

و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند. (9)

با فرستاده رسول پروردگارشان مخالفت كردند، و خداوند نيز آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت. (10)

ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را سوار بر كشتى كرديم. (11)

تا آن را وسيله تذكّرى براى شما قرار دهيم، و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند. (12)

به محض اين كه يك بار در صور دميده شود. (13)

و زمين و كوه ها از جا برداشته شوند و يكباره درهم كوبيده و متلاشى شوند. (14)

در آن روز «واقعه عظيم» روى مى دهد! (15)

آسمانها از هم مى شكافند و سست مى شوند و فرو مى ريزند. (16)

فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمان قرار مى گيرند.

(و براى انجام مأموريتها آماده مى شوند) و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى كنند. (17)

در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مى شويد، و چيزى از كارهاى شما مخفى نمى ماند. (18)

تفسير: ..... ص : 406
اشاره

در معناى «الحاقّة» چند قول است:

1- ساعتى كه آمدنش لازم و واقع شدنش ثابت است و بدون ترديد خواهد آمد.

2- ساعتى است كه داراى امور واقعى چون حساب و پاداش و كيفر است.

3- ساعتى است صادق كه صادق بودنش واجب است و در آن حقيقت امور شناخته مى شود.

«الحاقّة» مبتدا و بنا بر ابتدائيّت مرفوع است. و خبرش «مَا الْحَاقَّةُ» است و اصل آن «ماهى» است يعنى حاقّه چيست [سؤال از ماهيّت آن است ] و اين سؤال از باب عظمت بخشيدن به موقعيّت قيامت است به سبب هراسى كه در آن وجود دارد و به همين دليل اسم ظاهر بجاى ضمير گذاشته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 407

وَ ما أَدْراكَ مَا

الْحَاقَّةُ چه چيز تو را آگاه ساخت كه حاقّه چيست؟

«ما» در «مَا الْحَاقَّةُ» مبتداست، و چون «ادريك» معناى استفهام دارد از عمل كردن در «ما» معلّق [و خبر واقع ] شده يعنى روز قيامت از نظر بزرگى و ترس بگونه اى است كه فهم كسى به آن نمى رسد، پس تو از كجا به كنه و حقيقت آن و بزرگى اش آگاه شدى؟

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ «قارعة» چيزى است كه با ترسها و وحشتها درهم مى كوبد.

«قارعه» (كه اسم ظاهر است) بجاى ضمير گذاشته شده تا بر معناى كوبندگى موجود در «الحاقّة» و فزونى در توصيف سختى آن دلالت كند و چون از «حاقّه» و بزرگى موقعيّت آن ياد كرد خداوند سبحان از نابود كردن كسانى خبر داد كه آن را تكذيب كردند تا به اهل مكّه يادآور شود و آنها را از عذابى كه به آنان رسيده است بيم دهد.

بِالطَّاغِيَةِ رويدادى كه شدّت آن از حدّ گذشت و آن لرزش بى اندازه يا صيحه يا صاعقه بود، بعضى گفته اند: «طاغيه» مصدر است، يعنى به سبب طغيانشان [هلاك شدند].

فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (صرصر) بادى است كه بسيار صدا دارد و نعره مى كشد بعضى گفته اند: مقصود باد سرد و از ريشه «صرّ» است و گويى بادى است كه سردى در آن تكرار شده و بسيار است و از شدّت سردى سوز دارد.

در معناى «عاتيه» دو قول است:

1- بادى است كه از فرمان موكلان (فرشتگان مأمور باد) سرپيچى كند و بدون كيل و وزن بيرون آيد (بوزد).

2- بادى است كه با شدّت وزش خود بر قوم عاد فرستاده شد و نتوانستند خودشان را از آن نگاه دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص:

408

سَخَّرَها عَلَيْهِمْ خدا باد را بر آنان مسلّط كرد.

سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ هفت شب و هشت روز كه عرب آن را «ايّام العجوز» «1» مى گويد چون پير زنى از قوم عاد به سردابى پناه برد پس روز هشتم باد او را از جاى كند و هلاك كرد.

بعضى گفته اند: به اين دليل «ايّام العجوز» ناميده شده كه در آخر زمستان قرار داشته است.

حُسُوماً در اعراب اين كلمه دو قول است:

1- مصدر باشد و صفت يعنى داراى حسوم است.

2- منصوب به فعل مقدّر باشد يعنى تحسم حسوما، سخت مستأصل مى سازد.

و اگر جمع باشد دو معنى دارد:

1- بادى است پياپى كه در آن فترت و سستى نيست و تشبيه شده به پياپى نهادن ابزار داغ كردن توسّط داغ كننده بر محلّ درد [زخم و غدّه ] تا ريشه آن قطع شود.

2- حال از ضمير «سخّرها» باشد يعنى امور نحسى كه ريشه هر خيرى را قطع مى كند.

فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى يعنى قوم عاد را در معرض وزش آن بادها مى بينى، يا آنان را در شبها و روزها مى بينى.

كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ گويى تنه هاى درختان خرماى پوسيده و ميان تهى هستند.

فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ آيا مى بينى كه كسى از آنان باقى مانده باشد؟ [باقى نمانده ] يا نفسى باقى مانده باشد يا از بقاء به معناى مصدر مانند «عافيه» باشد، و به ادغام «لام» در «تاء» نيز قرائت شده است.

__________________________________________________

1- برد العجوز، سرماى پير زن، روز آخر زمستان، 3 روز آخر بهمن، و چهار روز اوّل اسفند، فرهنگ عميد، ج 2، حرف (عين) عجوز،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 409

وَ مَنْ قَبْلَهُ مقصود كسانى از لشكريان و پيروان فرعون است،

«و من قبله» نيز قرائت شده يعنى كسانى كه پيش از فرعون بوده اند.

وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ آباديهاى قوم لوط بر اثر گناه بزرگ شرك وارونه شد يا به سبب كارها يا كارى كه مشتمل بر گناه بزرگ بود.

فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً پس پروردگارشان آنها را به عقوبتى بسيار سخت مؤاخذه كرد همان طور كه كارهاى زشت آنها بسيار زشت بود گويند: «ربا يربوا» هر گاه زياد باشد.

حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ پدرانتان را در كشتى نوح عليه السّلام حمل كرديم و در صورتى كه اين گنهكاران از نسل كسانى باشند كه در كشتى نوح حمل شده و نجات يافته اند حمل پدرانشان منّتى بر آنهاست چرا كه نجات پدرانشان موجب ولادت آنها شده است.

لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً

ضمير در «لنجعلها» به خود عمل كه نجات مؤمنان و غرق شدن كافران است بر مى گردد، و آن يادآورى و عبرتى است.

وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ

پند و موعظه را گوشى نگاه مى دارد كه شأن آن نگاه داشتن و حفظ شنيده هايش است و با عمل نكردن به موعظه، آن را تباه نمى سازد، و هر چه را در نفس خويش حفظ كنى پس آن را نگاه داشته اى چنان كه چيزى را در ظرف نگاه مى دارى.

[شأن نزول ] ..... ص : 409

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه در هنگام نزول اين آيه به على عليه السّلام فرمود: يا على از خداوند خواستم كه گوش تو را «اذن» واعيه [نگهدارنده حقايق ]» قرار دهد، على عليه السّلام فرمود: پس از دعاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هيچ چيزى را فراموش نكردم و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 410

نمى توانستم فراموش كنم «1».

دليل نكره و مفرد آوردن «اذن» اين است كه اعلام

دارد گوشهايى كه حقايق شنيده شده را نگاه دارد كم است و مردم را بدان توبيخ كند و نيز دلالت كند بر اين كه يك گوش هر گاه پندهاى الهى را نگاه دارد و در آن تعقّل كند در پيشگاه خدا به مثابه هزاران گوش است، و به ديگر گوشها اهميّتى داده نمى شود اگر چه پر از شنوده هاى ميان مشرق و مغرب باشد.

و نيز «تعيها» به سكون (عين) براى تخفيف قرائت شده است.

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ «فإذا نفخ» به «نفخة» نسبت داده شده و چون [فى الصّور] ميان آن دو فاصله شده فعل «نفخ» مذكّر آورده شده است و منظور از نفخه، نفخه اوّل است، بعضى گفته اند نفخه آخر است، توصف نفخه به (واحده) با توجّه به اين كه يك بار بيشتر نيست به منظور تأكيد است مانند: إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ «دو خدا» (نحل/ 51). و گفته اند: امس الدابر، ديروز گذشته.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ زمين و كوه ها از جاهاى خودشان به وسيله بادى برداشته شدند، وزش اين باد به اندازه اى شديد بود كه زمين و كوه ها را بلند كرد، يا به وسيله گروهى از فرشتگان يا به قدرت خدا بدون وسيله اى آنها را از جاى كند.

فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً تمامى زمينها و تمامى كوه ها شكسته شد و بعضى از آنها به بعضى زده شد تا قطعه قطعه و درهم كوفته شد و به صورت تپّه شن وحشتناك و غبارى پراكنده در آمد.

«دكّ» از «دقّ» رساتر است، بعضى گفته اند: زمينها و كوه ها يك نواخت گسترده شده و به صورت يك زمين هموار در آمده اند كه «لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً» «در آن كجى

و بلندى نبينى»، (طه، 107).

__________________________________________________

1-

عن النّبي صلّى اللَّه عليه و آله قال لعلىّ عليه السّلام عند نزول هذه الآية سألت اللَّه عزّ اسمه ان يجعلها اذنك يا على.

قال عليه السّلام فما نسيت شيئا بعد و ما كان لى ان انسى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 411

فدكّتا، از قول عرب، بعير ادكّ شترى كه كوهانش پراكنده و پهن شده و از «ناقة دكّاء» گرفته شده است.

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ در اين هنگام قيامت بر پا مى شود.

وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ آسمان از هم باز و شكافته مى شوند.

فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ آسمان در آن روز با شكستن پايه و اساسش سخت ضعيف و سست مى شود پس از آن كه استوار بوده است.

وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها منظور از ملك، آفريده اى است كه به او فرشته مى گويند، از اين رو ضمير جمع در «فوقهم» به اعتبار معنى برگردانده شده است.

«ملك» از «ملائكه» اعمّ است.

على ارجائها جمع «رجا» است كه اسم مقصود و به معناى اطراف آسمانهاست.

يعنى آسمان مى شكافد در حالى كه مسكن فرشتگان است پس آنها در اطراف و كناره هاى آن قرار مى گيرند.

وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ در آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته حمل مى كند، روايت شده كه قبل از قيامت فرشتگان حامل عرش خدا چهار نفرند و چون روز قيامت شود خدا آنها را به چهار فرشته ديگر تأييد مى فرمايد و هشت فرشته مى شوند.

يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ عرض عبارت است از حسابرسى و سؤال و جواب و خداوند آن را تشبيه كرده به جستجو و حسابرسى سلطان از لشكريانش تا از احوالشان آگاه شود.

لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ هيچ يك از امور پنهانيتان را كه در دنيا مخفى مى داشتيد در قيامت پنهان

نمى ماند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 412

[سوره الحاقة (69): آيات 19 تا 37] ..... ص : 412

اشاره

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ (19) إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ (20) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (21) فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (22) قُطُوفُها دانِيَةٌ (23)

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ (24) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ (25) وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ (26) يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ (27) ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ (28)

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ (29) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33)

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (34) فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (36) لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)

ترجمه: ..... ص : 412

امّا كسى كه نامه اعمالش به دست راست اوست (از فرط خوشحالى و مباهات) فرياد مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد. (19)

من يقين داشتم كه (قيامتى در كار است و) من به حساب اعمالم مى رسم. (20)

او در يك زندگى كاملا رضايت بخش قرار خواهد داشت. (21)

در بهشتى عالى، (22)

كه ميوه هايش در دسترس است. (23)

(و به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا باد در برابر اعمالى كه در ايّام گذشته انجام داديد. (24)

امّا كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شده مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد. (25)

و نمى دانستم حساب من چيست؟ (26)

اى كاش مرگم فرا مى رسيد! (27)

مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرده. (28)

قدرت من نيز از دست رفت! (29)

او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد! (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 413

سپس او را در دوزخ

بيفكنيد! (31)

بعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذرع است ببنديد. (32)

چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمى آورد. (33)

و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمى نمود. (34)

لذا امروز در اينجا يار مهربانى ندارد. (35)

و نه طعامى جز از چرك و خون. (36)

غذايى كه جز خطا كاران آن را نمى خورند. (37)

تفسير: ..... ص : 413

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ «امّا» شرح آن حسابرسى و سؤال و جواب در آن روز است. «هاء» از اصوات است و معناى «خذ، بگير» از آن فهميده مى شود.

«كتابيه» در نزد كوفيان منصوب به «هاؤم» و در نزد بصريان منصوب به «اقرأوا» است چرا كه اين فعل نزديكترين دو عامل [مذكور است ] و اصل آن هاؤم كتابى و اقرءوا كتابى، بوده و «كتابى» اوّل حذف شده است چون دوّمى بر آن دلالت مى كند.

و نظير آن است آيه: آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً «[گفت اكنون ] مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى آن بريزم» (كهف/ 96) گفته اند، اگر عامل «كتابيه» «هاؤم» مى بود، «اقرأوه» و «افرغه»، گفته مى شد.

«هاء» در «كتابيه، حسابيه، ماليه، سلطانيه» براى سكت است و بجا بود كه در حال وصل بيفتد، و انتخاب باقى گذاشتن «هاء» در كلمات ياد شده براى اين است كه در قرآن، ثبات «هاء» برگزيده شده است.

إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ يعنى دانستم و ظنّ و گمان به منزله علم شمرده شده چرا كه ظنّ و گمان غالب در احكام، جايگزين علم است.

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ در حالتى از زندگى است كه به رضا و خشنودى منسوب است مانند: «ارع» و «نابل» و دو نسبت است يكى نسبت به حرف و ديگرى نسبت به صيغه است

يا فعل [رضايت ] را با اين كه براى صاحب «عيشه» است مجازا براى [عيشه ] قرار داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 414

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ در بهشتى [قرار مى گيرند] كه از نظر موقعيّت و ارج بلند و بالاست يا بناها و قصرها و درختانش بلند است.

قُطُوفُها دانِيَةٌ ميوه هايش نزديك است و دست شخص نشسته و خفته به آن مى رسد.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً به آنان بگوييد بخوريد و بياشاميد خوردنى و آشاميدنى كه گوارايتان باشد، يا هنّيئتم هنيئا، گوارايتان شد گوارا شدنى، بنا بر اين كه مصدر باشد.

بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ در برابر اعمال شايسته اى كه از پيش فرستاده ايد در ايّام گذشته دنيا.

از مجاهد نقل شده كه منظور ايّام روزه دارى است، يعنى عوض روزهايى كه براى خدا از خوردن و نوشيدن خوددارى كرديد اكنون بخوريد و بياشاميد.

يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ ضمير «ليتها» به «موته» مرگ بر مى گردد يعنى اى كاش مرگ كار مرا تمام مى كرد و پس از آن زنده نمى شدم و آنچه ديدم نمى ديدم يا ضمير به حالت برگردد يعنى كاش همين حالت كنونى من همان مرگى بود كه پشت سر گذاشتم باقى بود زيرا وى آن حالت (حسابرسى) را سخت تر و تلخ تر از چشيدن تلخى مرگ مى بيند پس در هنگام مشاهده آن آرزوى مرگ مى كند.

ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ در «ما» دو وجه است:

1- نافيه است، يعنى از نظر مالى در رفاه نيستم.

2- استفهام انكارى است، يعنى چه چيز مرا بى نياز مى كند.

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ تسلّط و قدرت من بر مردم و امر و نهى من از بين رفته است.

ابن عبّاس گويد: حجّت و دليل من [كه به آن معتقد بودم ] باطل و بيهوده

شد.

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ او را بگيريد و به زنجير ببنديد.

ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ سپس او را جز در آتش بزرگ دوزخ نيندازيد زيرا او سلطانى بود كه نسبت به مردم بزرگى مى كرد گفته مى شود: صلى النار، و صلاه النار،

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 415

ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ: به زنجير كشيدن اين است كه زنجير به بدنش بپيچد تا پيرامون اعضايش را بگيرد در حالى كه او در ميان زنجيرها بازداشت شده و در تنگنا قرار گرفته است و بر هيچ حركتى قادر نيست، تعيين هفتاد زرع توصيف طول زنجير است چرا كه هر گاه زنجير طولانى تر باشد سختى بيشتر است يعنى آن گاه فقط او را به اين زنجير (هفتاد زرعى) مى كشند و گويى از ديگر مواضع عذاب دوزخ بدتر است، معناى «ثمّ» در دو جا براى دلالت بر تفاوت ميان زنجير و داخل آتش كردن و تفاوت ميان آن دو و به زنجير كشيدن، است و براى تراخى در مدّت نيست.

إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ اين آيه به روش استيناف علّت عذاب شدن گنهكاران را بيان مى كند و گويى سؤال شده كه چرا خدا اين عذاب سخت را به گنهكار روا مى دارد.

پس به آن آيه پاسخ داده شده كه: «او به خداى بزرگ ايمان نياورده و او را تصديق نكرده است».

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ در اين آيه دو دليل وجود دارد كه دلالت مى كند گناه محروم ساختن مسكين بزرگ است:

1- محروم ساختن مسكين را به كفر عطف كرده و همتاى كفر قرار داده است.

2- خداوند حضّ و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين را ذكر كرد و انجام ترك اطعام

را ذكر نكرد، تا اعلام دارد كه هر كس ترك ترغيب [به اطعام مسكين ] كند چنين كيفرى دارد پس اگر خود عمل [اطعام مسكين ] را ترك كند چه كيفرى خواهد شد؟

از دردا نقل شده كه همسرش را تشويق مى كرد كه براى مسكينان آبگوشت بيشترى تهيه كند و مى گفت: ما نصف زنجير را با ايمان از خود دور ساختيم آيا نصف ديگر آن را [با اطعام مسكين ] از خود دور نسازيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 416

الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ در آن روز خويشاوندى نيست كه از او دفاع كند و بر او غمگين شود.

وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ «غسلين»، بر وزن «فعلين» از غسل است و آن چرك و خونى است كه از بدن دوزخيان جارى مى شود.

لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ منظور از خاطئون، گنهكارانى اند كه خطاهايى مرتكب شده اند خطأ الرجل آن گاه گويند كه كسى به عمد گناه كند و خاطئون مشركانند [كه به عمد گناه مى كردند] «خاطئون»، «خاطيون» به تبديل (همزه) به (ياء) و نيز به حذف (ياء) (خاطون) قرائت شده است.

گفته شده: آنان كسانى اند كه به عمد از راه حق به باطل رفته اند.

[سوره الحاقة (69): آيات 38 تا 52] ..... ص : 416

اشاره

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (42)

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (47)

وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (48) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (49) وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ (50) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (51)

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (52)

ترجمه: ..... ص : 416

سوگند مى خورم به آنچه مى بينيد. (38)

و آنچه نمى بينيد (39)

كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است. (40)

و گفته شاعرى نيست امّا كمتر ايمان مى آوريد (41)

و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكر مى شويد. (42)

بلكه كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده. (43)

هر گاه او سخنى دروغ بر ما بست، (44)

ما او را با قدرت مى گرفتيم، (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 417

سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم، (46)

واحدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايت كند. (47)

اين مسلّما تذكّرى است براى پرهيزگاران. (48)

و ما مى دانيم كه بعضى از شما آن را تكذيب مى كنيد. (49)

و اين مايه حسرت كافران است. (50)

و آن يقين خالص است. (51)

حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح بگو. (52)

تفسير: ..... ص : 417

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ خداوند سبحان به تمام اشياء عموما سوگند ياد كرده چرا كه اشياء بر دو قسم اند:

1- ديدنيها 2- ناديدنيها براى اين دو سوگند تفسيرهايى به شرح زير شده است:

1- به آفريدگار و آفريدگان 2- به انس [كه ديده شدنى است ] و به جنّ [كه ديده شدنى نيست ] 3- به اجسام و روحها، 4- به دنيا و آخرت، 5- به نعمتهاى ظاهرى و باطنى.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ اين قرآن محقّقا گفتار پيامبرى بزرگوار است كه به عنوان رسالت از پيشگاه خدا سخن مى گويد. بعضى گفته اند: منظور جبرئيل است.

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ اين آيه دلالت دارد كه منظور از رسول در آيه قبل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است [نه جبرئيل ] چون مقصود (آيه) اين است كه اثبات كند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله رسول است و شاعر و

كاهن نيست و گفتار به آن حضرت نسبت داده شده زيرا آنچه از پيامبر شنيده مى شود سخن اوست و چون نقل سخن خداست گفته شده كه كلام خداوند است.

«كريم» كسى است كه تمام خصلتهاى خوب را داراست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 418

قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ كمى در اينجا در حكم نبودن است يعنى ايمان نمى آوريد و يادآور هم نمى شويد يعنى چه چيز شما را به كفر و غفلت وا داشته است؟

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ يعنى قرآن از نزد خدا بر رسولش نازل شده است.

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ منظور از «تقوّل» جعل گفتار است و در آن معناى تكلّف هست و گفتارهاى ساختگى را از باب تحقير آنها «اقاويل» ناميده اند چنان كه اعاجيب و اضاحيك گفته مى شود و گويى جمع «افعوله» از ريشه قول است.

يعنى اگر بر عليه ما گفتارى ادّعا شود كه نگفته ايم گوينده را دست و پا بسته خواهيم كشت چنان كه شاهان نسبت به كسى كه به آنها دروغ مى بندد چنين مى كنند پس قتل صبر به همان صورت خودش [در آيه ] مجسّم شده است تا ترسناكتر باشد و آن بدين صورت است كه دستهاى مقتول گرفته شود و گردنش را بزنند و به اين دليل «يمين» مخصوص به ذكر شده كه كشنده هر گاه بخواهد ضربه را بر پشت مقتول وارد كند دست چپش را مى گيرد و هر گاه بخواهد ضربه را بر گردن او وارد سازد و با شمشير آن را قطع كند دست راستش را مى گيرد و اين بر مقتول دشوارتر است چون شمشير را مى بيند، يعنى دست راست او [جاعل دروغ ] را مى گيريم آن گاه شاهرگ گردنش را

قطع مى كنيم. «وتين» سرخرگ قلب و همان رشته وريد و شاهرگ است كه هر گاه بريده شود صاحب آن مى ميرد.

فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ ضمير «منكم» خطاب به مردم است و ضمير «عنه» به رسول خدا يا به «قتل» بر مى گردد، يعنى نمى توانيد قاتل را از قتل مانع شويد يا نمى توانيد مانع از قتل شويد. «حاجزين» صفت «احد» است چون به معناى جمع است و اسمى است كه بجاى نفى عموم قرار مى گيرد و مفرد و جمع و مذكّر و مؤنث در آن يكسان است و به همين معناست آيه لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ «ما در ميان پيامبران او فرق نمى گذاريم و به همگى ايمان داريم» (بقره/ 285) و آيه: لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ «شما همچون يكى از زنان معمولى نستيد». (احزاب/ 32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 419

«من احد» اسم «ما» و محلّا منصوب است، بعضى گفته اند: «منكم» خطاب به مسلمانان است و همچنين است آيه:

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ يعنى بعضى از مردم گروهى هستند كه بزودى به قرآن كافر مى شوند.

وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، قرآن براى تكذيب كنندگانش حسرتى است آن گاه كه ثواب تصديق كنندگان قرآن را ببينند، يا ضمير به خود «تكذيب» بر مى گردد.

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ قرآن براى يقين كردن، حقّ يقين كردن است چنان كه گويند:

هو العالم حق العالم، او عالم است و براستى عالم است، يعنى قرآن البتّه عين اليقين و يقين خالص است و هيچ ترديدى در آن نيست.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ به ذكر نام بزرگ پروردگارت تسبيح كن پروردگارى كه هر چيزى در برابر عظمت

او كوچكى مى كند، و اين تسبيح به خاطر سپاس بر قرآنى است كه خداوند به تو وحى فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 420

سوره معارج ..... ص : 420

اشاره

مكّى است و چهل و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 420

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب كسانى را كه رعايت عهد و امانت كرده اند به آنان عطا فرمايد «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه هر كس بر قرائت اين سوره مداومت كند خداوند در روز قيامت از گناه عمل او نمى پرسد و او را در بهشت در جوار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جاى دهد «2».

[سوره المعارج (70): آيات 1 تا 20] ..... ص : 420

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ (2) مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ (3) تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (5) إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً (6) وَ نَراهُ قَرِيباً (7) يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ (8) وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ (9)

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً (10) يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ (12) وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ (13) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ (14)

كَلاَّ إِنَّها لَظى (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوى (16) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (17) وَ جَمَعَ فَأَوْعى (18) إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19)

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قراء سورة سأل سائل اعطاه اللَّه ثواب الذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من ادمن قراءة سأل سائل لم يسأله اللَّه يوم القيامه عن ذنب عمله و اسكنه جنّته مع محمد و آله عليهم السلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 421

ترجمه: ..... ص : 421

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد. (1)

اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند. (2)

از سوى خداوند ذى المعارج است (خداوندى كه فرشتگانش بر آسمانها صعود مى كنند). (3)

فرشتگان و روح (فرشته مخصوص) به سوى او عروج مى كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (4)

بنا بر اين صبر جميل پيشه كن. (5)

زيرا آنها آن روز را دور مى بينند. (6)

و ما آن را نزديك مى بينيم! (7)

همان روز كه آسمان همچون فلز گداخته مى شود. (8)

و كوه ها مانند پشم رنگين متلاشى خواهد بود. (9)

و هيچ

دوست صميمى سراغ دوستش را نمى گيرد! (10)

آنان را به آنها نشان مى دهند (ولى هر كس گرفتار كار خويشتن است) چنان است كه گنهكار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند. (11)

و همسر و برادرش را. (12)

و قبيله اش را كه هميشه از او حمايت مى كردند. (13)

و تمام مردم روى زمين را تا مايه نجاتش شود. (14)

امّا هرگز چنين نيست شعله هاى سوزان آتش است. (15)

دست و پا و پوست سر را مى كند و مى برد. (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 422

و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند صدا مى زند. (17)

و آنها كه اموال را جمع و ذخيره كردند. (18)

انسان حريص و كم طاقت آفريده شده. (19)

هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مى كند. (20)

تفسير: ..... ص : 422
اشاره

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ درخواست كننده اى درخواست عذابى كرد كه واقع شد، «سأل» معناى «دعا» را در بر دارد و مانند آن متعدّى شده است.

گويند: دعا بكذا، هر گاه آن را بخواهد و استدعا كند و به همين معناست آيه:

يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ «آنها هر نوع ميوه اى را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيّت بسر مى برند» (دخان/ 55)

[شأن نزول ] ..... ص : 422

از مجاهد روايت شده كه متقاضى [عذاب ] نضر بن حرث بود كه گفت: إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ [فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ ] «اگر اين [قرآن ] حق است و از طرف توست [بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آور يا عذاب دردناكى براى ما بفرست ] (انفال/ 32).

«سأل» بدون همزه قرائت شده است، همزه بين [الف و همزه ] قرار داده شده است.

لِلْكافِرينَ صفت عذاب است، يعنى عذابى كه واقع شد و براى كافران بود، يا صله براى «دعا» است، يعنى براى كافران درخواست كرد.

لَيْسَ لَهُ دافِعٌ هر گاه زمان عذاب فرا رسد و حكمت خدا روى دادن آن را اقتضا كند دفع كننده اى براى آن از سوى خدا نخواهد بود، يا به اين معناست: به عذابى كه از سوى خدا روى مى دهد.

ذِي الْمَعارِجِ داراى درجات، معارج جمع معرج است آن گاه درجات و دورى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 423

پايان آنها را از نظر بلندى و ارتفاع توصيف كرده و فرموده است:

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فرشتگان و جبرئيل بالا مى روند، جبرئيل عليه السّلام را به سبب حرمتى كه در پيشگاه خدا دارد، جداى از ديگر فرشتگان ذكر كرده است و تنها اوست كه به عرش

خدا و محلّ نزول اوامرش بالا مى رود.

فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ در روزى كه مدّتش به اندازه پنجاه هزار سال است كه مردم مى شمارند و آن از پايين ترين [نقطه ] زمينها تا بالاى آسمان هفتم است ولى در آيه: فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ از زمين تا آسمان دنيا پانصد سال [در بالا رفتن ] و از آسمان دنيا تا زمين پانصد سال [در پايين آمدن ]، يعنى اگر انسان اين اندازه مسافتى را كه فرشتگان در يك روز مى پيمايند بخواهد طى كند اين اندازه [هزار سال ] طول مى كشد و اين مفاد قول مجاهد است.

گفته شده: «فى يوم» متعلّق به (واقع) [مقدّر] است، يعنى در روزى طولانى واقع مى شود كه مقدارش پنجاه هزار سال از سالهاى شماست و آن روز قيامت است و در طولانى بودن آن چند وجه است:

1- چون براى كافران روز سختى است طولانى مى باشد.

2- يا در حقيقت روزى است طولانى.

3- بعضى گفته اند: در روز قيامت پنجاه محلّ است كه هر محلّى هزار سال طول مى كشد و مقدار آن براى مؤمن فقط به اندازه فاصله ميان ظهر و عصر است.

4- امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر غير از خدا ديگرى عهده دار حساب [در آن روز] شود پنجاه هزار سال بايد در آن بايستند پيش از آن كه از حساب فارغ شوند ولى خداوند سبحان در يك ساعت از حساب بندگان فارغ مى شود «1». و نيز آن حضرت فرمود: آن روز به نصف نمى رسد تا اهل بهشت در بهشت و دوزخيان در دوزخ

__________________________________________________

1- و

روى عن الصادق عليه السّلام انّه قال: لو ولّى الحساب غير اللَّه تعالى لمكثوا فيه خمسين الف سنة من قبل

ان يفرغوا، و اللَّه سبحانه تعالى يفرغ من ذلك فى ساعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 424

منزل گزينند «1».

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا «فاصبر» متعلّق به «سَأَلَ سائِلٌ» است چرا كه آنان به ريشخند و تكذيب وحى شتاب كردند پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به صبر در برابر آن مأمور شد.

إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً در مرجع ضمير «يرونه» دو احتمال است:

1- به عذاب واقع برگردد.

2- ممكن است به روز قيامت برگردد، و مقصود اين است كه كفّار به عنوان امرى محال آن را دور مى دانستند.

و نحن نراه قريبا، ولى ما آن را نزديك و آسان و در توان خودمان مى بينيم و از نظر ما بعيد نيست.

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ در نصب «يوم تكون» سه وجه است:

1- منصوب به «قريبا» باشد. يعنى (تغيير آسمان) در آن روز ممكن است و دشوارى ندارد.

2- به فعل «يقع» مقدّر منصوب باشد چون كلمه «واقع» بر آن دلالت مى كند.

3- بدل از «فى يوم» باشد [و نصب «يوم تكون» به تبعيت از آن باشد].

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ روزى كه آسمان مانند دردى روغن زيتون مى شود، ابن مسعود گويد: مانند نقره گداخته مى شود.

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ و كوه ها مانند پشم رنگ شده است، زيرا [از] كوه ها جادّه هايى به رنگ سفيد و سرخ و گاه به رنگ كاملا سياه [به وجود مى آيد] «2».

پس هر گاه كوه ها رانده شد. و در فضا به پرواز در آيند به پشم حلّاجى شده اى كه باد آن را به پرواز در آورد شبيه مى شوند.

__________________________________________________

1- و

عنه عليه السّلام: لا ينتصف ذلك اليوم حتى يقبل اهل الجنة فى الجنة و اهل النار فى النار.

2- اين مطلب را مؤلّف از آيه 27،

سوره فاطر، اقتباس كرده است و «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها را در عبارت نياورده است: و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 425

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً روزى كه دوست و رفيق از دوست و رفيقش جويا نمى شود و با او سخن نمى گويد و احوال پرسى نمى كند چرا كه هر كسى سرگرم خويشتن است.

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ خويشاوندان و دوستان را مى شناسند و بر آنان پوشيده نيستند و نديدن بعضى از آنان بعض ديگر را مانع از سؤال و جواب نيست بلكه سرگرمى مانع از سؤال و جواب آنها مى شود.

«يسأل» به صورت مجهول نيز قرائت شده يعنى به دوستى گفته نشود كه دوستت كجاست و از او طلب نمى شود زيرا آنها را مى بينند و احتياج به سؤال و طلب ندارند و اين كلامى مستأنف است گويى پس از گفتن وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً سؤال شده شايد آن دوست را نبيند پس گفته شده يبصرونهم، آنها را مى بينند ولى به سبب سرگرمى كه دارند نمى توانند از يكديگر سؤال كنند.

يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ:

«يومئذ» به كسر و فتح (ميم) قرائت شده است به فتح بنا بر اين كه اضافه به اسم غير متمكّن (اذ» شده باشد، يعنى گنهكار آرزو مى كند در برابر (رهايى از) عذاب آن روز هر عزيزى را از فرزندان و همسر و خويشاوندان و نزديكترين بستگان كه از آنها جدا شده و آنان كه وى را در سختيها پناه داده و در تبار به آنان وابسته بوده است، فدا سازد.

وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ

يُنْجِيهِ «ينجيه» عطف بر «يفتدى» است، يعنى دوست دارد [افراد ياد شده را] فدا كند آن گاه اين فدا كردن او را نجات دهد.

جمله «و من فى الارض و ثمّ» براى اين است كه نجات يافتن را دور بشمارد، يعنى اگر تمام مردم روى زمين و بستگانش در اختيار او باشند دوست دارد آنها را ببخشد و فداى خويش سازد و نجات يابد و دور است كه اين عمل [در صورت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 426

قدرت بر آن ] وى را نجات بخشد.

كَلَّا إِنَّها لَظى (كلّا) باز داشتن و هشدارى است بر اين كه فدا كردن [افراد ياد شده ] نفعى به حال او نداشته و نجاتش نمى دهد.

«انّها»، ضمير به آتش بر مى گردد اگر چه در آيه ذكر نشده است چرا كه ذكر عذاب خود بر آتش دلالت مى كند، يا ضمير مبهمى است كه خبر آن را توضيح داده است، يا ضمير قصّه است.

«لظى» اسم علم براى آتش است و از (لظى) يعنى لهب و زبانه آتش، گرفته شده و مى تواند مقصود خود لهب و زبانه باشد.

نَزَّاعَةً لِلشَّوى در «نزّاعة» چند وجه است:

1- خبر دوّم «انّ» باشد.

2- خبر «لظى» باشد در صورتى كه ضمير در «انّها» ضمير قصه باشد.

3- صفت «لظى» است اگر مقصود (از آن دها) «لهب» باشد.

در مؤنّث آوردن ضمير دو قول است:

1- «لظى» به معناى «نار» آتش باشد.

2- خبر مبتداى محذوف و براى ترساندن باشد، يعنى «هى نزّاعة».

در نصب «نزّاعة» دو قول است:

1- بنا بر اين كه حال تأكيدى باشد.

2- بنا بر اختصاص منصوب باشد براى ترساندن.

«شوى» مقصود اطراف است يا جمع (شواة) به معناى پوست سر است كه آن را طورى بكنند

كه دوباره برگردد.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى آتش كسى را كه از ايمان روى گردانده و از طاعت خداى متعال اعراض كرده است به سوى خود خوانده و احضارشان مى كند و به آنان مى گويد: نزد من آييد- نزد من آييد. بعضى گفته اند [تدعوا] كنايه از احضار كردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 427

آنهاست گويى آتش آنها را فراخوانده و احضارشان مى كند و نظير آن است گفته ذى الرّمه:

تدعوا أنفسه الرّبب «1»

.و نيز گفته اش:

ليالى اللّهو يطبينى فأتبعه «2»

.وَ جَمَعَ فَأَوْعى مال را جمع و در ظرف نگاهدارى و ذخيره كرد و زكات و حقوق واجب آن را نپرداخت و در راه طاعت [خدا] انفاق نكرد.

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً مقصود جنس انسان است كه بسيار بى تاب و كم صبر آفريده شده است، «هلوع» از (هلع) و به معناى زود بى تاب شدن در هنگام برخورد با ناملايمات است. عرب به شتر تندرو «ناقه هلواع» مى گويد.

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً آن گاه خداوند «هلوع» را با اين آيه تفسير كرده يعنى هر گاه فقر و سختى به انسان برسد سخت اظهار بى صبرى مى كند و هر گاه ثروت بدو رسد نمى بخشد و به مال خود بخل مى ورزد، يعنى انسان چون بى تابى و منع از بخشيدن مال را برگزيده است.

و بر آن قادر است گويى اين كار طبيعت و فطرت او شده و اختيارى نيست [بلكه اجبارى است ].

__________________________________________________

1- شاعر در وصف گاوى وحشى مى گويد: گياه نورسته بينى او [گاو وحشى ] را مى طلبد و منظور اين است كه گياه سبب رسيدن بينى گاو به زمين است و مجاز در تسبيب امر است، شاهد در كلمه تدعوا، است كه به معناى طلب به كار

رفته است.

2- [ليالى منصوب به ظرفيّت و لهو مبتداست و «طباه يطبوه و يطبيه» آن گاه گويند كه او را بطلبد و جذب كند- طبى الناقة ثديها لجذبه عند الحلب، شتر در هنگام دوشيدن شير پستانش را كشيد] بنا بر اين معناى اين مصراع چنين است: لهو و بازيچه در شبهاى بسيارى مرا فرا مى خواند و جذب مى كند و من هم از آن پيروى مى كنم.

شاهد در يطبينى است كه به معناى دعوت و جذب كردن آمده است. كشاف، ج 3، ص 191- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 428

[سوره المعارج (70): آيات 21 تا 44] ..... ص : 428

اشاره

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25)

وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (28) وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29) إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (30)

فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (31) وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32) وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (34) أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ (35)

فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (36) عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ (37) أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (38) كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (39) فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (40)

عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (41) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (42) يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ (43) خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ

الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (44)

ترجمه: ..... ص : 428

هر گاه خيرى به او برسد منعش مى كند. (21)

مگر نماز گزاران. (22)

آنها كه نمازها را مرتّبا بجا مى آورند. (23)

و آنها كه در اموالشان حقّ معلومى است. (24)

براى تقاضا كنندگان و محرومان. (25)

و آنها كه به روز جزا ايمان دارند. (26)

و آنها كه از عذاب پروردگارشان بيمنا كند. (27)

چرا كه هيچ گاه خود را از عذاب پروردگار در امان نمى بينند. (28)

و آنها كه دامان خويش را از بى عفّتى حفظ مى كنند. (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 429

و آميزش جنسى جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) ندارند ولى در بهره گيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود. (30)

و هر كس ما وراى اين را طلب كند متجاوز است. (31)

و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند. (32)

و آنها كه به اداى شهادت حق قيام مى كنند. (33)

و آنها كه بر نماز مواظبت دارند. (34)

اين افراد در باغهاى بهشتى گرامى اند. (35)

اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند. (36)

از راست و چپ، گروه گروه (طمع بهشت دارند)! (37)

آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود؟ (38)

هرگز چنين نيست، ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم! (39)

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم. (40)

بر اين كه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد. (41)

آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند، و به بازى پردازند، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات كنند. (42)

همان روز كه از قبرها بسرعت خارج مى شوند، گويى به سوى

بتهايشان مى دوند! (43)

در حالى كه چشمهاى آنها از شدّت وحشت به زير افتاده، و پرده اى از ذلّت و خوارى آنها را پوشانده است (و به آنها گفته مى شود) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد. (44)

تفسير: ..... ص : 429

إِلَّا الْمُصَلِّينَ خداوند سبحان از جنس انسان كه بخيل و حريص است و به جمع آورى مال مى پردازد و به ديگران نمى دهد يكتا پرستانى را استثنا كرد كه مطيعند و با نفسهايشان جهاد كرده و آنها را به طاعتها وا مى دارند و از شهوتها منع مى كنند تا آنجا كه نه بى تابى كرده و نه از انفاق مال امتناع مى ورزند.

هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ آنها بر نماز مداومت مى كنند و بر اداى آن و ترك نكردن نماز مواظبت دارند. در حديث است كه: بهترين عمل آن است كه بر آن بيشتر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 430

مداومت شود.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه اين [مداومت ] در مورد نافله هاست، و آيه شريفه عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ در مورد واجبات است «1».

در معناى محافظت مؤمنان بر نماز بعضى گفته اند: بر اوقات نماز مواظبت مى كنند و براى نماز وضو را كامل مى گيرند و اركان نماز را بر پا مى دارند بنا بر اين مداومت به خود نماز باز مى گردد و محافظت به حالات مربوط به آن.

حَقٌّ مَعْلُومٌ مقصود زكات است چرا كه اندازه گيرى شده و معيّن است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: مقصود چيزى است كه به ميل خود هر جمعه يا هر روز از مالت بيرون مى كنى و جزاى هر بخشنده اى همان بخشش اوست «2».

از همان حضرت نيز روايت شده كه منظور از (حق معلوم) اين است كه پيوندت را

با خويشاوندان حفظ كنى.

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ و به كسى كه تو را [از بخشش خويش ] محروم ساخته است ببخشى و به كسى كه با تو دشمنى ورزيده صدقه دهى «3». منظور از سائل كسى است كه درخواست [كمك ] مى كند و محروم عفيفى است كه درخواست نمى كند و نپندارند كه بى نياز است در نتيجه محروم مى شود.

وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ كسانى كه ترديدى در روز قيامت ندارند.

وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ آنان كه براى روز قيامت آماده اند و از عذاب پروردگارشان مى ترسند، و آيه:

__________________________________________________

1- و

عن الباقر عليه السّلام: انّ هذا فى النوافل و قوله عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ فى الفرائض و الواجبات.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: هو الشي ء تخرجه من مالك ان شئت كل جمعة و ان شئت كل يوم و الكلّ ذى فضل فضله.

3- و

عنه ايضا، هو ان تصل القرابة و تعطى من حرمك و تصدق على من عاداك.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 431

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ را معترضه آورده يعنى براى هيچ كس اگر چه در طاعت و عبادت جدّيت كامل كرده باشد شايسته نيست كه از عذاب خدا ايمن شود بلكه سزاوار آن است كه ميان حالت بيم و اميد باشد.

وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ «بشهادتهم» نيز قرائت شده و شهادت از جمله امانتهاست و ذكر اختصاصى شهادت به خاطر برترى آن است زيرا زنده شدن حقوق در برپا داشتن و تصحيح شهادت است و در پنهان ساختن شهادت هدر دادن و باطل كردن حقوق است.

فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ اى محمّد! چه چيز كافران را بر آن داشت كه (با تمسخر) نزد تو آيند و تو را محاصره كرده

و به سويت بشابند در حالى كه گردنهايشان را به سوى تو كشيده اند.

عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ و از چپ و راست به سويت گردن مى كشند «عزين» جمع عزه و اصل آن عزوه است و هر گروهى خود را به غير كسى منسوب مى كرد كه به آن ديگرى نسبت مى داد آنان پيامبر را محاصره مى كردند و به سخنانش گوش مى دادند و مسخره مى كردند و مى گفتند:

أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ اگر آن طور كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد اينان وارد بهشت شوند ما پيش از آنها داخل بهشت مى شويم.

كَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ «كلّا» به معناى منع آنان از طمع دخول به بهشت است آن گاه علّت آن را با اين سخن بيان كرده «إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ- تا آخر سوره» و اين سخنى است كه دلالت دارد آنان منكر قيامتند و گويى خداوند فرموده است آنان منكر قيامت و جزايند پس از كجا به دخول در بهشت طمع دارند به اين جهت كه خداوند سبحان در برابر آنها به آفرينش نخستين استدلال فرموده كه آنها را از چيزى آفريده كه مى دانند يعنى از نطفه ها و مى تواند نابودشان سازد و بجاى آنان مردم بهترى بياورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 432

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ بر آنچه ايجادش را اراده كنيم كسى بر ما سبقت نگيرد و از انجام هيچ كارى عاجز نيستم.

يعنى كسى كه مى تواند انسانها را از نطفه بيافريند از برگرداندن انسانها [در قيامت ] عاجز نيست.

بعضى گفته اند: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ يعنى ما آنها را از نطفه اى متعفّن آفريده ايم و اصل و منصب آنها همان است كه

منصبى پست تر از آن نيست پس از كجا شرافت به دست آورده و ادّعا دارند و مى گويند كه ما جلوتر به بهشت مى رويم.

بعضى گفته اند: يعنى آنها را همانند ديگر آدميان از نطفه آفريده ايم و حكم كرده ايم كه از آنها داخل بهشت نشود جز كسى كه ايمان [به خدا] آورده است پس كافران طمع نمى كنند كه وارد بهشت شوند.

گفته اند: «مِمَّا يَعْلَمُونَ» يعنى من اجل ما يعلمون، به خاطر آنچه مى دانند، و مضاف (اجل)، حذف شده است.

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً روزى كه از قبرها شتابان بيرون آيند.

كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ «نصب» به ضمّ (صاد) و سكون آن قرائت شده و در معناى آن چند قول است:

1- چيزى است كه در برابر خدا پرستش شود [بتها].

2- بعضى گفته اند: منظور پرچم است.

3- «نصب» به سكون (صاد) پرچم و به ضمّ (صاد) بتهاى مورد پرستش است.

«يوفضون» سعى مى كنند و به طرف دعوت كننده مى شتابند چنان كه به سوى بتهايشان مى شتابند.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ از ترس آن روز خوار و شكسته اند و توان نگاه كردن ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 433

سوره نوح عليه السّلام ..... ص : 433

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد كوفيان بيست و هشت آيه و به نظر بصريان بيست و نه آيه دارد كوفيان «و نسرا» را يك آيه شمرده اند و بصريان سُواعاً فَأُدْخِلُوا ناراً، را يك آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 433

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره نوح عليه السّلام را قرائت كند از مؤمنانى محسوب شود كه دعوت نوح عليه السّلام را دريافته است «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه به خدا ايمان دارد و قرآن را مى خواند قرائت سوره نوح را ترك نكند پس هر بنده اى كه آن را با صبر و تأمّل در نماز واجب يا مستحبّ بخواند خداوند او را در مسكنهاى نيكوكاران مسكن دهد و خدا علاوه بر بهشت كرامت خويش، سه باغ به او عطا فرمايد و دويست حوريّه را به او تزويج كند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة نوح عليه السّلام كان من المؤمنين الذين تدركهم دعوة نوح عليه السّلام.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من كان يؤمن باللّه و يقرأ كتابه فلا يدع ان يقرأ سورة انا ارسلنا نوحا فأىّ عبد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 434

[سوره نوح (71): آيات 1 تا 14] ..... ص : 434

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (1) قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (2) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ (3) يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاَّ فِراراً (6) وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (7) ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (10) يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً (11) وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ

وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً (12) ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13) وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (14)

ترجمه: ..... ص : 434

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، و گفتيم: قوم خود را انذار كن پيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد. (1)

گفت: اى قوم! من براى شما بيم دهنده آشكار هستم. (2)

كه خدا را بپرستيد، و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد. (3)

اگر چنين كنيد خدا گناهانتان را مى آمرزد، و تا زمان معيّنى

__________________________________________________

قرأها محتسبا صابرا فى فريضة او نافلة اسكنه اللَّه مساكن الأبرار و اعطاه ثلاث جنان مع جنّة كرامة من اللَّه له و زوّجه مأتى حوراء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 435

به شما عمر مى دهد، امّا هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تأخيرى نخواهد داشت اگر مى دانستيد. (4)

(نوح) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم. (5)

امّا دعوت من چيزى جز «فرار از حق» بر آنها نيفزود! (6)

و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده، و لباسهايشان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند. (7)

سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم. (8)

و پنهان آنها را به سوى تو خواندم. (9)

به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است. (10)

تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد، (11)

و شما را با اموال و فرزندان فراوان مدد كند، و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان

قرار دهد. (12)

چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟! (13)

در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريده است. (14)

تفسير: ..... ص : 435

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ يعنى نوح را به سوى قومش به رسالت برانگيختيم.

ان انذر، در اصل «بان أنذر» بوده و حرف جرّ از اوّل «أن» كه فعل را نصب مى دهد حذف شده يعنى نوح را فرستاديم و به او گفتيم «أنذر، بترسان [قومت را] أن» ممكن است مفسّره باشد زيرا در ارسال و فرستادن معناى قول وجود دارد.

أن اعبدوا اللَّه همان دو احتمالى كه در «أن أنذر» گفته شد در اين جمله نيز وجود دارد.

يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ «من» زايده و به قولى براى تبعيض است، يعنى گناهان گذشته شما را مى آمرزد.

وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اين آيه دلالت بر وجود و اجل دارد مثل اين كه خدا حكم كرده باشد كه اگر قوم نوح ايمان بياورند هزار سال عمر كنند و اگر به كفرشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 436

باقى بمانند در رأس نهصد سال هلاكشان سازد پس خداوند به آنان فرموده است ايمان بياوريد تا اجل و مرگ شما را تا زمان معيّن تأخير بيندازد يعنى زمانى (هزار سال كامل) كه خداى متعال نام برده و مهلتى قرار داده كه به آن مى رسيد و از آن تجاوز نمى كنيد.

إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ آن گاه خداوند خبر داده كه هر گاه آن مهلت برسد به تأخير نمى افتد چنان كه اين زمان به تأخير مى افتد و برايتان گزير و چاره اى نخواهد بود.

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً يعنى قوم خود را همواره و با جدّيت بى آن كه در خود سستى احساس كنم،

[به خداى يكتا] دعوت كردم.

فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً دعوت من جز بر نپذيرفتن آنان و گريز از دعوت چيزى نيفزود. دعوت را عامل افزونى گريز قرار داده يعنى در هنگام دعوت نوح عليه السّلام، فرارشان بيشتر مى شد نظير اين آيه است، آيه فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ «پليديى بر پليديشان افزود» (توبه/ 125).

وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ هر گاه ايشان را فراخواندم كه از كفر خويش توبه كنند پس گناهانشان را ببخشى، خداوند مسبّب را كه بهره مندى خالص آنهاست ذكر كرده تا روى گرداندن آنها از نوح عليه السّلام را زشت تر جلوه دهد.

جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ انگشتان خود را در گوشها قرار دادند تا سخن و دعوت مرا نشنوند.

وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ و لباسهايشان را بر خود پيچيدند تا مرا نبينند و گويى مى خواستند كه لباسهايشان آنها را بپوشاند.

وَ أَصَرُّوا و بر كفر خويش ادامه دادند.

وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً و در پيروى كردن از من تكبّر ورزيدند، آوردن مصدر بر سرپيچى و استكبار فراوان آنها دلالت دارد و آن را تأكيد مى كند.

ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً نوح عليه السّلام در دعوت قوم خود [به خداى يكتا] از [روشى ] ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 437

آسانتر شروع كرد و به [روشى ] دشوارتر پيش رفت چرا كه آنان را در نهان نصيحت كرد و چون نپذيرفتند دوّمين بار آشكارا دعوت كرد و چون مؤثّر واقع نشد سوّمين بار دعوت نهان و آشكار را با هم جمع كرد، [كلمه ] ثمّ بر دور بودن حالات دعوت دلالت دارد زيرا دعوت آشكارا خشن تر از دعوت نهانى است و جمع ميان دعوت نهان و آشكار از هر يك آن دو خشن تر است.

در اعراب «جهارا»

چند وجه است:

1- مصدر [و مفعول مطلق نوعى ] براى «دعوتهم» از غير جنس خودش است، چون دعوت آشكار يكى از دو نوع دعوت است از اين رو به «دعوتهم» منصوب شده است چنان كه «قرفصاء چنباتمه زدن» به قعد منصوب مى شود چون يكى از انواع نشستن است، يا براى اين است كه قصد نوح از دعوت آنها آشكار سخن گفتن با آنهاست.

2- ممكن است صفت براى مصدر «دعوت» باشد، يعنى دعاءا جهارا، كه آن را آشكار سازى 3- حال باشد يعنى مجاهرا در حالى كه آشكار سازد.

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ يعنى بر كفرتان و گناهانتان از خدا آمرزش بخواهيد.

إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً خدا كسى را كه آمرزش بخواهد مى آمرزد.

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً گويند چون اصرار قوم نوح بر كفر و تكذيب آن حضرت پس از چندين بار دعوت، به طول انجاميد خدا باران را از آنان منع فرمود تا مالها و فرزندانشان هلاك شدند، از اين روست كه خدا به آنها وعده داد كه اگر ايمان بياورند خدا فراوانى نصيب آنها مى كند و اين تنگناى مالى را از آنها برطرف مى سازد.

از حسن «1» روايت شده كه مردى به وى از خشكسالى شكايت كرد، وى گفت:

__________________________________________________

1- منظور حسن بصرى است و گرنه مفسر بزرگ، عليه السلام مى آورد و شگفت است كه مترجم محترم جلد 25 تفسير مجمع البيان در ذيل اين روايت بر مفسر محترم كه شخص حسن را معين نكرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 438

استغفار كن (از خدا آمرزش بخواه) ديگرى از فقر به او شكايت كرد فرمود: استغفار كن ديگرى از كمى نسل و ديگرى از كمى درآمد زمينش شكايت كرد پس تمام آنها را به

استغفار امر كرد ربيع بن صبيح [راوى ] به حسن گفت: مردانى خدمت شما آمده و از هر باب شكايت كردند و سؤالات گوناگون داشتند و شما تمامشان را به استغفار امر كرديد پس حسن آيه فوق را [در جواب او] تلاوت كرد «1».

مردى از حضرت باقر عليه السّلام پرسيد و گفت: فدايت شوم من مردى ثروتمندم و فرزندى ندارم آيا چاره اى هست؟ فرمود: آرى يك سال در آخر شب صد بار استغفار كن و اگر اين عمل در شب از تو فوت شد در روز قضا كن، زيرا خداى متعال مى فرمايد: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، تا آخر آيه، «2» «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد» (هود/ 90).

مدرار بر وزن مفعال [صيغه مبالغه ] و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است و منظور بارانى است كه بسيار ريزان است.

ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً اى كافران چرا به بزرگداشت خدا [از شما] اميد نداريد، يعنى چرا در حال و وضعى نيستيد كه رد آن حال آرزو داشته باشيد خدا شما را در بهشت، بزرگ و محترم بدارد «للَّه» شخص مورد احترام را توضيح مى دهد و اگر پس از «وقار» مى آمد صله آن مى شد.

وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً محلّا حال است و گويى فرموده است، ما لكم لا تؤمنون

__________________________________________________

اعتراض كرده است در صورتى كه قرينه هست كه منظور حسن بصرى است- م.

1- و عن الحسن، ان رجلا شكا اليه الجدب فقال استغفر اللَّه و شكا اليه الآخر الفقر فقال استغفر اللَّه و آخر قلّه النسل و آخر قلّة ريع ارضه فامرهم كلهم بالاستغفار فقال له الربيع بن صبيح، اتاك رجال يشكون ابوابا و يسألون انواعا فامرتهم كلهم بالاستغفار فتلا له الآية.

2-

و

سأل رجل الباقر عليه السّلام فقال: جعلت فداك انّى رجل كثير المال و ليس يولد لى ولد فهل من حيلة قال نعم: استغفر ربك سنة فى آخر الليل مائة مرّة فان ضيّعت ذلك باللّيل فاقضه بالنّهار فانّ اللَّه تعالى يقول:

اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ الى آخر الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 439

باللّه، چرا به خدا ايمان نمى آوريد با اين كه حال چنين است و خدا شما را چند بار آفريده است، اوّل از خاك آفريد، سپس از نطفه آن گاه علقه تا به صورت آفرينش ديگرى ايجاد كرد و همين موجب ايمان آوردن است.

از ابن عبّاس روايت است كه: چرا از عظمت و بزرگى خدا نمى ترسيد و نيز از او نقل شده كه چرا براى فرجام [كار خود] از خدا نمى ترسيد زيرا كه عاقبت و فرجام حال استوارى كارها و ثابت شدن پاداش و كيفر است، «وقار» از «وقر» و به معناى ثابت شدن و استقرار يافتن است، بعضى گفته اند: به سبب حلم خدا و شتاب نكردنش به كيفر ترسى نداريد تا در نتيجه ايمان بياوريد.

[سوره نوح (71): آيات 15 تا 28] ..... ص : 439

اشاره

أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15) وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16) وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً (17) ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً (18) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً (19)

لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً (20) قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً (21) وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً (22) وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً (23) وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا

تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ ضَلالاً (24)

مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً (25) وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً (26) إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً (27) رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ تَباراً (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 440

ترجمه: ..... ص : 440

آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده؟ (15)

و ماه را در آسمانها مايه روشنايى، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است. (16)

و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد. (17)

سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند، و بار ديگر شما را خارج مى سازد. (18)

و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد. (19)

تا از راههاى وسيع و درّه هاى آن بگذريد (و به هر نقطه مى خواهيد برويد). (20)

نوح (پس از نوميدى از هدايت آنها) عرض كرد پروردگارا!! آنها نافرمانى من كردند، و از كسانى پيروى نمودند كه اموال و فرزندانشان چيزى جز زيانكارى بر آنها نيفزوده. (21)

و اين (رهبران گمراه) مكر عظيمى به كار بردند. (22)

و گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود بر نداريد، مخصوصا بتهاى «ودّ» و «سواع» و «يغوث» و «يعوق» و «نسر» را رها كنيد! (23)

و آنها گروه بسيارى را گمراه كردند خداوندا!! ظالمان را جز گمراهى ميفزا! (24)

(آرى سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند، و در آتش دوزخ وارد شدند، و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند. (25)

«نوح» گفت: پروردگارا! بر روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار. (26)

چرا كه اگر آنها را زنده

بگذارى بندگانت را گمراه مى كنند، و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورند. (27)

پروردگارا مرا بيامرز، و همچنين پدر و مادرم، و تمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند و تمام مردان و زنان با ايمان را [بيامرز] و ظالمان را جز هلاكت ميفزا! (28)

تفسير: ..... ص : 440

أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً خداوند اولا به آنها (كفّار) هشدار مى دهد كه در خودشان بينديشند و ثانيا در جهان و شگفتيها و بدايعى كه بر وجود صانعى دانا و توانا دلالت دارد تدبّر كنند.

وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً و ماه را كه در آسمان دنياست وسيله روشنايى در شبها

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 441

قرار داده است زيرا ميان آسمانها از آن جهت كه هر طبقه مانند قبّه بالاى ديگرى است، پيوند و ارتباط وجود دارد از اين رو مى توان گفت: در آنها چنين [حالتى ] است چنان كه گويند: در شهر چنين [وضعى ] است در حالى كه آن وضع در بعضى از نواحى شهر موجود است.

وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً خورشيد را چراغ فروزانى قرار داد كه مردم دنيا در نور آن [اشياء را] ببينند چنان كه اهل خانه در نور چراغ آنچه را به ديدنش نياز دارند مى بينند در حالى كه ماه مانند خورشيد نيست و قدرت نور آن به قدرت نور خورشيد نمى رسد «1».

وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً خداوند «انبتكم» را استعاره براى آفريدن آورده است چنان كه گويند: زرعك اللَّه للخير، خداوند خير را در وجودت كشت كند [ايجاد كند] يعنى شما را آفريد پس شما آفريده شديد چه آفريدنى [نباتا مفعول مطلق نبتّم است ] يا «نباتا» به

«انبتكم» منصوب شده چون معناى «نبتّم» را در بر دارد.

ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها آن گاه شما را به زمين بر مى گردانيم در حالى كه مرده ايد و در گور قرار مى گيريد.

وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً در موقع زنده شدن مردگان شما را از زمين بيرون مى آورد و با مصدر [اخراجا، مفعول مطلق تأكيدى ] فعل را تأكيد كرده و گويى فرموده است ناگزير شما را از زمين بيرون مى آورد.

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً خدا زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داد كه بر روى آن بغلتيد چنان كه شخص بر روى بستر خويش مى غلتد.

سُبُلًا فِجاجاً فجاج راه وسيع پراكنده است.

مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً خداوند اموال و اولاد آنها را كه در دنيا جز بر

__________________________________________________

1- از تابش نور خورشيد بر سطح ماه است كه ماه نورانى است و گرنه ماه از خود نورى ندارد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 442

آبروى زايد آنان نمى افزايد خسارت آخرت شمرده و آن را نشانه اى قرار داده كه بدان شناخته مى شود و صفتى كه ملازم آنهاست يعنى آنان از ثروتمندان گذشته كه در رأس آنها بوده اند پيروى كرده و پيروى مرا رها كرده اند.

«و ولده» «و ولده» [به سكون (لام)] نيز قرائت شده است.

وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً «مكروا» عطف بر «لم يزده» است و ضمير جمع [در مكروا] به اعتبار معناى «من كه جمع است» به «من» بر مى گردد و منظور از مكر كنندگان همان رؤسا [ى قوم نوح ] هستند و مكرشان حيله اى بود كه نسبت به نوح كردند و مردم را از گوش دادن به سخنان آن حضرت مانع شدند. «كبّارا» با تشديد و بدون تشديد قرائت شده است و

«كبّار» بزرگتر از كبير است و «كبّار» (مشدّد» بزرگتر از كبار بدون تشديد است «1».

وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ بزرگان قوم به ديگران گفتند: خدايانتان (بتها) را رها نسازيد.

وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا «ودّا» به ضم و فتح (واو) هر دو قرائت شده است بتهايى كه نام برده شده اند در نزد قوم نوح بزرگترين بتهايشان بوده است از اين رو خداوند پس از «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ» مخصوصا آنها را نام برده است، اين بتها به عربها منتقل شد پس «ودّ» از قبيله كلب، و «سواع» از قبيله همدان و «يغوث» از قبيله مذحج، و «يعوق» از قبيله مراد و «نسر» از قبيله حمير بود از اين رو [بعضى از] عربها عبد ودّ و عبد يغوث ناميده شده اند.

وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً ضمير «اضلّوا» به رؤسا [ى قوم نوح ] بر مى گردد يعنى آنان در گذشته بسيارى از قوم نوح را گمراه كردند، يا با گمراه كردن آنها گروه زيادى را گمراه كردند.

__________________________________________________

1- مانند سه كلمه مذكور است كلمات: عجيب، عجاب، عجّاب، حسن- حسان- حسّان ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 25، ص 343- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 443

وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلالًا «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ» عطف بر «رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي» است، يعنى نوح عرض كرد پروردگارا آنان مرا نافرمانى مى كنند و گفت: بر ستمگران جز گمراهى ميفزا، در معناى «ضلال» دو وجه است:

1- اين كه خوار شوند و خدا الطاف خود را از آنها بر دارد چون بر كفرشان مصمّم هستند و از ايمان آوردنشان نااميد است.

2- مقصود اين است كه هلاك و نابود شوند مانند آيه: وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً «و بر ستمكاران

جز هلاكت و نابودى ميفزا» (نوح/ 28).

مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا تقديم «مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ» بر «اغرقوا» براى توضيح اين مطلب است كه غرق كردن آنها و داخل كردنشان به دوزخ فقط به خاطر گناهانشان بوده است.

«خطيئاتهم» با همزه «خطيّاتهم» با قلب شدن همزه به (ياء) و ادغام در آن، و خطاياهم نيز قرائت شده است. «ما» در «ممّا» زايده است.

فَأُدْخِلُوا ناراً فعل «فادخلوا» را با «فاء» آورده چرا كه گويى دخول آنان در آتش در پى غرق شدنشان مى باشد و گويى وارد دوزخ شده اند چون ورودشان به دوزخ نزديك است يا مقصود عذاب قبر است [كه بلافاصله پس از غرق شدن خواهد بود.]

از ضحّاك روايت است كه: از سويى غرق مى شدند و از سويى مى سوختند «1».

در نكره آوردن كلمه «نار» دو وجه است:

1- به منظور بزرگ بودن آن 2- براى اين كه خداوند سبحان براى آنان نوعى از آتش مهيّا كرده است.

مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً ديّار فقط در نفى عام استعمال مى شود گويند: ما بالدّار ديّار،

__________________________________________________

1- و عن الضحّاك، كانوا يغرقون من جانب و يحرقون من جانب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 444

هيچ كس در خانه نيست، ديّار، بر وزن فيعال از «دور» و اصل آن «ديوار» بوده است، و هر تغييرى كه در اصل «سيّد و هيّن» داده شده در آن نيز اعمال شده است «1». و اگر بر وزن فعّال باشد «دوّار» مى شود.

وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً حضرت نوح اين سخن را پس از آن گفت كه خداوند به او خبر داد [اى نوح ] از قومت جز همانها كه ايمان آورده اند كسى ايمان نمى آورد و مؤمنى از آنان متولّد نمى شود و خدا چهل سال پيش از

عذاب رحم زنانشان را سترون و پشت مردانشان را خشك كرد و در هنگام عذاب كودكى در ميان آنها نبود از اين رو حضرت نوح عليه السّلام بر آنان چنين نفرينى كرد و معناى آيه اين است كسى از آنها متولّد نشود مگر اين كه بزودى كافر و گنهكار شود و خداوند آنها را به صفتى وصف كرد كه بعدها دارا مى شدند مانند گفتار معصوم عليه السّلام هر كس در جنگ كسى را بكشد سلاح و لباسش مال اوست.

رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را بيامرز.

نام پدر نوح عليه السّلام ملك بن متوشارخ و نام مادرش شمخا دختر انوش ضبط شده و هر دو مؤمن بودند.

وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ و هر كس داخل خانه ام يا مسجدم و به قولى كشتى من شود، بيامرز در اوّل دعا را مخصوص كسانى قرار داد كه به او پيوسته بودند چون آنها به دعاى نوح عليه السّلام سزاوارتر بودند آن گاه همه مردان و زنان مؤمن را دعا كرد.

وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً بر ستمكاران جز هلاكت و نابودى ميفزا.

__________________________________________________

1- سيّد در اصل سيود بوده و به قاعده: اذا اجتمعت الوا و الياء فى كلمة واحدة و الاولى منهما ساكنة قلبت الواو ياء و ادغمت، و او قلب به (ياء) و در (ياء) ادغام شده و به صورت سيّد در آمده است.

همين قاعده در (ديار) كه اصلش (ديوار) بوده و نيز در هيّن كه اصلش (هيون) بوده اجرا مى شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 445

سوره جنّ ..... ص : 445

اشاره

مكّى است و بيست و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 445

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده است: كسى كه سوره جنّ را بخواند خداوند به عدد هر جنّى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را تصديق و تكذيب كرده ثواب بنده آزاد كردن به او بدهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: كسى كه سوره «قل اوحى» را بسيار تلاوت كند در دنيا از چشم زخم و جادو و حيله و آزار جنّيان چيزى به او نرسد و [در بهشت ] با محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود «2».

[سوره الجن (72): آيات 1 تا 15] ..... ص : 445

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً (4)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (5) وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6) وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (7) وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9)

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10) وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11) وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12) وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ

أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14)

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة الجنّ اعطى بعدد كل جنّ صدّق بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و كذّب به عتق رقبة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من اكثر قراءة قل اوحى لم يصبه فى حياته شى ء من اعين الجنّ و لا من نفثهم و كيدهم و كان مع محمّد و آله عليهم السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

بگو به من وحى شده است كه جمعى از «جنّ» به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجيبى شنيده ايم. (1)

كه به راه راست هدايت مى كند، لذا ما به آن ايمان آورده ايم، و هرگز احدى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم. (2)

و اين كه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است. (3)

و اين كه سفيهان ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفتند. (4)

و اين كه ما

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 447

گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند. (5)

و اين كه مردانى از بشر به مردانى از جنّ پناه مى بردند، و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند. (6)

و اين كه آنها گمان كردند، همان گونه كه شما گمان مى كرديد كه خداوند هرگز كسى را (به نبوّت) مبعوث نمى كند. (7)

و اين كه ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم! (8)

و اين كه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم، امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند

شهابى را در كمين خود مى يابد! (9)

و اين كه ما (با اين اوضاع و احوال) نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان اراده كرده است آنها را هدايت كند. (10)

و اين كه در ميان ما افرادى صالح و افرادى غير صالحند، و ما گروه هاى متفاوتى هستيم. (11)

و اين كه ما يقين داريم هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم، و نمى توانيم از پنجه قدرت او فرار كنيم. (12)

و اين كه ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم، و هر كس به پروردگارش ايمان بياورد نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم. (13)

و اين كه گروهى از ما مسلمان، و گروهى ظالمند، هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده. (14)

و امّا ظالمان آتشگيره دوزخند! (15)

تفسير: ..... ص : 447

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ «انّه» به فتح [اوّل ] است چون فاعل «اوحى» است.

إِنَّا سَمِعْنا «انّا» به كسر [اوّل ] است چون مبتدا است و پس از مادّه قول حكايت شده و بقيّه بر اين دو حمل مى شود پس آنچه به وحى مربوط مى شود به فتح [اوّل ] و آنچه از قول جنّ است به كسر [اوّل ] خوانده مى شود و تمام آياتى كه در آن «انّ» به كار رفته از قول جنّيان است جز دو تاى آخر، وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ، و أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ، و هر كس در تمام موارد «انّ» را به فتح [اوّل ] خوانده آنها را بر محلّ جارو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 448

مجرور «آمنّا به» عطف كرده است گويى چنين گفته شده: صدّقنا به و صدّقنا انّه تعالى جدّ ربّنا و انّه كان يقول

سفيهنا و همچنين باقى موارد.

نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ گروهى از جنّيان بين سه تا ده نفر، بعضى گفته اند:

اين جنّيان از بنى شيصوان بوده و از نظر عدد بيشترين جنّيان بوده اند و تمام لشكريان ابليس همانهايند. بعضى گفته اند: هفت نفر از جنّيان نصيبين بودند كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آوردند و حضرت آنها را پيش ديگر جنّيان گسيل داشت پس گفتند: انّا سمعنا، يعنى هنگامى كه به سوى قوم خود بازگشتند به آنان گفتند: ما شنيديم مانند آيه: فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً «و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند. گفتند: اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم [كه بعد از موسى نازل شده ]». (احقاف/ 29- 30).

قُرْآناً عَجَباً قرآنى نوآفرين بر خلاف سخن آفريدگان كه در آن دليلهاى اعجاز اقامه شده است، عجب، مصدرى است كه بجاى عجيب آمده و آن چيزى است كه از حدّ نظاير و همانندهاى خود خارج باشد.

يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ اين قرآن [انسانها را] به حق يا به توحيد و ايمان دعوت مى كند.

فَآمَنَّا بِهِ ضمير «به» به قرآن بر مى گردد و چون ايمان آوردن به قرآن ايمان به يگانگى خداست گفتند:

وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً يعنى به حالت شرك سابق خود بر نمى گرديم. ممكن است ضمير «به» به خدا برگردد چون «بربّنا» آن را تفسير مى كند.

وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا يعنى پروردگار ما بزرگتر از آن است كه فرزند و رفيق برگزيند «جدّ» از جدّ فلان فى عينى، فلانى در چشمم بزرگ آمد، گرفته شده است.

بعضى گفته اند: يعنى پروردگار ما بى نياز است و

قدرت و سلطنت دارد، در اين صورت «جدّ» به معناى استعارى اش دولت و اقبال است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 449

مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً اين آيه بيان براى آيه قبل است:

وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا منظور از سفيه ابليس يا جنّيان متمرّدند كه سخنى دور از حقيقت گفتند و آن دروغ گفتن در توحيد و عدل (خدا) است «1». شطط، به معناى تجاوز از اندازه است و از همين ماده است، اشطّ فى القول، هر گاه از گفتار دور شود، يعنى سخنى را مى گويد كه ذاتا بعيد است چون در آن بسيار [از حقيقت ] دور شده است و آن سخن [دور از حقيقت ] نسبت دادن رفيق و فرزند به خداست.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ ما گمان داشتيم كه هيچ كس از جنّيان و آدميان به خدا دروغ نمى بندد و راجع به خدا سخنى ناحق و ناروا نمى گويد و هر چه را به خدا نسبت مى دادند تصديق مى كرديم تا به وسيله قرآن دروغگويى آنان بر ما آشكار شد.

«كذبا» سخنى كه در آن دروغ باشد، نصب «كذبا» بنا بر مصدر بودن است، زيرا دروغ قسمتى از گفتار و نوعى از آن است. «لن تقوّل» [از باب تفعّل و با (واو) مشدّد] قرائت شده و بنا بر اين قرائت «كذبا» مصدرى است كه بجاى «تقوّل» قرار گرفته است زيرا «تقوّل» [مصدر باب تفعّل ] فقط به معناى سخن دروغ است.

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ هر گاه يكى از عربها، شب در بيابانى منزل مى كرد و بر جانش بيم داشت مى گفت: اعوذ بسيّد هذا الوادى من سفهاء قومه، به

بزرگ اين بيابان از شرّ نادانهاى قومش پناه مى برم، و مقصودش جنّيان و بزرگشان بوده است.

فَزادُوهُمْ رَهَقاً پس جنّيان با فريب دادن و گمراه كردن آدميان گناهى بر گناهان

__________________________________________________

1- در متن جوامع، چاپ سنگى، ص 512، سطر آخر آمده است: على اللَّه شططا اى بعيدا من القول و هو الكذب فى التوحيد و العدل [مبهم بودن عبارت روشن است ] و در متن مجمع البيان آمده است: و قيل شططا، اى قولا بعيدا من الحق و هو الكذب فى التوحيد و العدل، مجمع البيان، چاپ سنگى، ص 368، سطر آخر و سخن مصنف (ره) در نقل از مجمع و كشاف چنين ابهاماتى دارد و بايد دقّت شود- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 450

آنها افزودند، چرا كه آدميان به جنّيان پناه مى بردند، يا مقصود اين است كه آدميان بر طغيان و تكبر جنّيان افزودند چون به آنها پناه مى بردند [و مى گفتند: اعوذ بسيّد هذا الوادى الخ و چون اين سخن آدميان را مى شنيدند تكبر مى ورزيدند].

(جنّيان) مى گفتند: بر جن و انس سرورى يافتيم. «رهق» همخوابگى با محرمهاست.

وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ آدميان پنداشتند چنان كه شما پنداشتيد و اين سخن جنّيان است كه برخى از آنها به برخى مى گويند. بعضى گفته اند: اين دو آيه از جمله آيات وحى است و ضمير در «وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا» به جنّ بر مى گردد و خطاب در «كما ظننتم» به كفّار قريش است.

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ «لمس» به معناى مسّ و دست كشيدن و استعاره از طلب است زيرا مس كننده در طلب چيزى است و جستجو مى كند تا به آن برسد. شاعر مى گويد:

مسسنا من الآباء شيئا و كلّنا الى نسب فى

قومه غير واضح «1»

لمسه، التمسه، تلمّسه مانند طلبه، اطّلبه، تطلبه است، يعنى خواستيم به آسمان برسيم و سخن فرشتگان را بشنويم.

فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً آسمان را پر از محافظان سخت و خشن يافتيم «حرس» اسم مفرد است مانند «خدم» به معناى حرّاس و خدّام [به صيغه مبالغه ] از اين رو به صفت شديد متّصف شده است و نظير آن است:

أخشى رجيلا او ركيبا غاديا زيرا رجل و ركب دو مفردند به معناى «رجال» و «ركاب» هستند.

__________________________________________________

1- شعر از يزيد بن حاكم كلابى است: (مسسنا به معناى «نلنا» و مجاز مرسل است، تمام ما در قوم خود از سوى پدران به تبارى رسيديم كه هيچ كدامشان پست نيستند و ما در تفاخر به پدران برابريم، تفسير كشّاف، ج 4، ص 624- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 451

«رصدا» در اين كلمه دو وجه است:

1- جمع «راصد» است مانند «حرس» كه جمع حارس است يعنى داراى شهابهايى هستند كه براى رجم كردن در كمين اند و آنان فرشتگانى هستند كه شيطانها را با شهابها رجم مى كنند.

2- «رصدا» صفت شهاب و به معناى «راصد» است يعنى شهابهايى مى يابند كه براى رجم كردن در كمين هستند، قول صحيح اين است كه رجم به وسيله ستارگان پيش از مبعث پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيز بوده است و در اشعار عرب آمده است بشير گويد:

و العير يرهقها الغبار و جحشها ينقضّ خلفهما انقضاض الكوكب «1» ولى شيطانها گاه استراق سمع مى كردند و چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مبعوث شد رجم فزونى يافت و بكلّى مانع استراق سمع شياطين شد.

از معمّر روايت است كه به زهرى گفتم: آيا شياطين

در جاهليّت به وسيله ستارگان رجم مى شدند؟ گفت آرى گفتم: آيا در اين آيه نگريسته اى؟ نقعد منها مقاعد زهرى گفت: از زمان بعثت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كار رجم شدّت يافته است. «2» و در كلمه «ملئت» دلالت است بر اين كه آنچه پديد آمده همان پر بودن مواضع نگهبانان و بسيارى آنهاست و همچنين است نقعد منها مقاعد، يعنى بعضى از محلّهاى نشستن را خالى از نگهبانان و شهابها مى يافتيم ولى اكنون تمام آنها پر شده است و همين بود كه آنها را وا داشت تا به شهرها سر زدند و از وجود پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله مطّلع شدند و قرائتش را شنيدند.

__________________________________________________

1- الاغ وحشى ماده خود را ملزم مى كند كه در راه رفتن در پى او برود و كرّه اش در پشت سرش بسرعت تير شهاب مى دود، و غبارى كشيده شده بر بالاى آنها بلند شده، تفسير كشّاف، ج 4، ص 625- م.

2- و عن معمّر قلت للزهرى أ كان يرمى بالنجوم فى الجاهلية قال نعم، قلت ازايت قوله و انا كنا نقعد منها مقاعد قال غلّظ و شدّد امرها حين بعث النبى صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 452

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ [پس از شنيدن قرائت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ] گفتند چرا اين پديده يعنى رجم فراوان و ممنوعيّت كلّى از استراق سمع، به وجود آمده است مى گوييم: اين پديده بوجود نيامده مگر آن كه خبر براى اهل زمين چيزى خواسته است و از دو صورت بيرون نيست يا شرّ است يا هدايت يعنى يا عذاب است

يا رحمت.

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ بعضى از مانيك و پرهيزكارند و بعضى از ما در درجه پايين ترى از درجه صالحان هستيم، پس موصول در جمله حذف شده است.

و آنان كسانى اند كه در خير و صلاح متوسّطند يا مقصودشان افراد بدكار است.

كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً يعنى ما داراى مذهبهاى گوناگون بوديم و اين توضيح همان تقسيمى است كه در آيه مطرح شده است. يا ما در راههاى گوناگون بوديم مانند:

كما عسل الطريق الثّعلب

، «1» يا در اصل، كانت طرائقنا طرائق قددا بوده و مضاف (طرائق) حذف شده و ضمير مضاف اليه بجاى آن نشسته است «قدّه» از «قدّ» است همان طور كه «قطعه» از «قطع» است.

فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً «فى الارض» و «هربا» هر دو حال اند، يعنى در هر جاى زمين باشيم خدا را عاجز نمى كنيم و اگر از زمين به آسمان هم بگريزيم موجب ناتوانى خدا نمى شود، بعضى گفته اند: يعنى اگر خدا درباره ما اراده اى نكند در زمين او را نمى توانيم عاجز كنيم، و اگر در زمين در طلب ما باشد نمى توانيم موجب عجز او شويم، ظنّ به معناى يقين است، اين بود توصيف جنّيان و حالات و عقايد آنها

__________________________________________________

1- لدن بهزّ الكفّ يعسل متنه فيه كما عسل الطريق الثعلب، شعر از ساعدة بن جؤيه است، وى نيزه اى را وصف مى كند كه نرم است و كمرش بر اثر حركت در دست لرزان است همان طور كه در راه مضطرب است عسل الطريق در اصل، عسل فى الطريق بوده و حرف جرّ به قرينه لفظى حذف شده است، كشاف، ج 2، ص 92- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 453

پس بعضى از

آنها نيك و بعضى بد و بعضى متوسّطند و عقيده شان اين است كه خدا نيرومند است و از هيچ مطلبى عاجز نيست و راه گريزى هم از او وجود ندارد.

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ چون قرآن هدايتگر را شنيديم به آن ايمان آورديم.

فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً پس كسى كه به پروردگارش ايمان بياورد از نقصان و كاستى ثوابى كه استحقاق دارد نمى ترسد و نيز از اين كه ستمى به او برسد بيمى ندارد، بعضى گفته اند: نمى ترسد كه از حسناتش كاسته و بر گناهانش افزوده شود.

اين مطلب از ابن عباس و حسن و قتاده روايت شده است، دليل داخل شدن (فاء) بر فعل [مرفوع لا يخاف ]، اين است كه جمله در تقدير مبتدا و خبر است و اگر چنين نبود البتّه خداوند «لا يخف» مى فرمود، و فايده آوردن «فاء» و تقدير گرفتن ابتدا اين است كه دلالت كند مؤمن بيقين اهل نجات است و نجات ويژه اوست نه ديگرى.

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ بعضى از ما در برابر امر خدا تسليم و مطيع اوييم، و بعضى از ما كافر و از راه حق منحرفيم.

فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً پس آنان كه تسليم شدند تنها به هدايت روى آورده و هدفشان رسيدن به حق بود.

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

امّا كافران و منحرفان از حق هيمه دوزخند و دوزخ با آنها بر افروخته مى شود و آنها را مى سوزاند چنان كه آتش هيمه را مى سوزاند.

روايت شده كه چون حجّاج خواست سعيد بن جبير را به قتل برساند پرسيد:

عقيده ات درباره من چيست؟ سعيد گفت: قاسط و عادل، جماعت (حاضر) گفتند:

چه نظر

خوبى داد! حجّاج گفت: نادانها او مرا ستمگر و مشرك ناميد و آيه شريفه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 454

و امّا القاسطون تا آخر آيه و ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون، را تلاوت كرد «1».

[سوره الجن (72): آيات 16 تا 28] ..... ص : 454

اشاره

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (16) لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً (17) وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (18) وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (19) قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (20)

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21) قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22) إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً (23) حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (24) قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (25)

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً (28)

ترجمه: ..... ص : 454

و اگر آنها (جنّ و انس) بر طريقه (ايمان) استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سيراب مى كنيم. (16)

هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازماييم و هر كس از ذكر پروردگارش روى

__________________________________________________

1- روى ان سعيد بن جبير لما اراد الحجّاج قتله قال ما تقول فىّ، قال قاسط و عادل، فقال القوم و ما احسن ما قال فقال الحجّاج يا جهلة انّه سمّانى ظالما مشركا و تلالهم و امّا القاسطون الايه، ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 455

گردان شود خدا او را به عذاب شديد و

روز افزونى گرفتار مى سازد. (17)

و اين كه مساجد از آن خداست، در اين مساجد احدى را با خدا نخوانيد؟ (18)

و اين كه هنگامى بنده خدا (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله به عبادت) بر مى خاست و او را مى خواند گروهى سخت اطراف او جمع مى شدند. (19)

بگو تنها پروردگارم را مى خوانم، و هيچ كس را شريك او قرار نمى دهم. (20)

بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم. (21)

بگو: (اگر من بر خلاف فرمانش رفتار كنم) هيچ كس مرا در برابر او پناه نمى دهد و پناهگاهى جز او نمى يابم. (22)

تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا، و رساندن رسالات اوست و هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست، جاودانه در آن مى مانند. (23)

(اين كار شكنى كفّار هم چنان (ادامه مى يابد) تا زمانى كه آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آن گاه مى دانند چه كسى ياورش ضعيفتر و جمعيّتش كمتر است. (24)

بگو من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد؟! (25)

عالم به غيب اوست، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد. (26)

مگر رسولانى كه آنها را برگزيده است و مراقبتى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد. (27)

تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و هر چيزى را احصا كرده است. (28)

تفسير: ..... ص : 455

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ «ان» مخفّفه از مثقّله است اى اوحى الىّ انه، يعنى به من وحى شده است كه- ضمير [انّه ] براى شأن و حديث است- اگر جنّ و انس بر روش

ايمان استقامت مى ورزيدند البتّه به آنان نعمت مى داديم و روزى آنها را وسعت مى بخشيديم.

لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً آوردن «ماء غدق، آب باران فراوان» براى اين است كه آب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 456

اصل زندگى و وسعت رزق است.

لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ آنان را مى آزماييم كه شكر آنها در برابر نعمتها چگونه است، و نظير آن است آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ، تا، لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ «و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را بر پا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد» (مائده/ 66).

از حضرت باقر عليه السّلام درباره استقامت، روايت شده كه فرمود: به خدا سوگند، استقامت همين (عقيده) است كه شما بر آن هستيد سپس اين آيه را تلاوت فرمود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود: معناى [ماء غدقا] اين است كه به آنها علم بسيار خواهيم داد كه از ائمه عليهم السّلام بياموزند «2».

وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ هر كس از موعظه پروردگار يا از وحى يا از شناخت او يا اخلاص در عبادت خدا روى بگرداند.

يَسْلُكْهُ او را در عذاب وارد خواهد كرد و اصل آن «يسلكه فى عذاب» بوده مانند: ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ «چه عملى شما را به عذاب دوزخ در افكند؟» (مدّثّر/ 42).

و متعدّى بودنش دو وجه دارد:

1- با حذف حرف جرّ و ايصال فعل به آن، به دو مفعول متعدّى شده است.

2- متعدّى شدنش به خاطر در برداشتن معناى (فعل) «يدخله» است. گويند:

سلكه و اسلكه، او را داخل كرد.

شاعر گفته است:

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام فى الاستقامة هو و

اللَّه ما انتم عليه ثم تلا الآية.

2-

عن الصادق عليه السّلام قال: معناه لافدناهم علما كثيرا يتعلّمونه من الأئمة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 457

حتّى اذا اسلكوهم فى قتائدة مثلا كما تطرد الجمالة الشردا «1»

يسلكه با (ياء) و (نون) قرائت شده است.

عَذاباً صَعَداً «صعد» مصدر «صعد» است و عذاب به آن توصيف شده زيرا بر شخص مورد عذاب مسلط شده و بر او غلبه مى كند و در نتيجه بى تاب مى شود.

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ اين آيه از جمله آيات وحى شده است بعضى گفته اند: يعنى: و لانّ المساجد للَّه فلا تدعوا بنا بر اين كه (لام) در «لانّ» متعلّق به لا تدعوا باشد يعنى، هيچ كس را با خدا در مسجدها نخوانيد زيرا مساجد مخصوص خدا و عبادت اوست.

از حسن روايت است كه مقصود از مساجد تمام زمين است چون زمين براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مسجد قرار داده شده است، معتصم از حضرت جواد عليه السّلام درباره مساجد پرسيد فرمود: منظور اعضاى هفتگانه [اعضايى كه در حال سجده واجب است روى زمين باشد] سجده است «2».

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ و چون عبد اللَّه و بنده خدا (حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله) برپا خاست، علّت اين كه رسول اللَّه نفرمود اين است كه تقدير آيه چنين است: و اوحى الىّ انّه لما قام عبد اللَّه، به من وحى شده كه چون عبد اللَّه بپاخاست.

و چون (عبد اللَّه) در كلام خدا قرار گرفته است به مقتضاى تواضع و خشوع رسول اللَّه نگفت و عبد اللَّه گفت.

يَدْعُوهُ خدا را عبادت مى كند مقصود قيام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى نماز شب در كنار درخت

خرمايى است آن هنگام كه جنّيان نزد او آمده و قرائتش را شنيدند.

كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً يعنى بر او هجوم آوردند و از عبادتش به شگفت آمده و

__________________________________________________

1- تا هنگامى كه آنها را به گردنه اى وارد كرده و به تعقيبشان پرداختند چنان كه شتر، شخص فرارى را تعقيب مى كند. تفسير كشاف، ج 4، ص 629- م.

2- و عن الحسن يعنى الارض كلها لانها جعلت للنبى صلّى اللَّه عليه و آله مسجدا- و

سئل المعتصم ابا جعفر الثانى عنها فقال: هى اعضاء السجود السبعة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 458

از قرآنى كه تلاوت مى كرد متعجّب شده بودند چون چيزى را ديدند كه نظير آن را نديده بودند و چيزى را شنيدند كه پيش از آن نظيرش را نشنيده بودند، بعضى گفته اند: يعنى چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بتنهايى به عبادت خدا برخاست نزديك بود مشركان به سبب اتّحادشان بر دشمنى آن حضرت بر او هجوم برده و پيرامونش جمع شوند.

«لبدا» جمع لبده و آن چيزى است كه بعضى از آن روى بعضى قرار گيرد، «لبده» به ضمّ (ل) نيز قرائت شده و در معنى با لبده يكى است.

از قتاده روايت است: جنّ و انس هجوم آورده و متحد شدند تا دين اسلام را از بين ببرند و نور آن را خاموش سازند و خدا جز كامل و تمام شدن آن نور را نخواسته است «1».

هر كس (انّه) را به كسر (همزه) قرائت كرده آن را جزء سخن جنّيان قرار داده است كه آن را در هنگام رجوع به سوى قوم خود به آنان گفتند و درباره آنچه از نماز پيامبر و ازدحام اصحابش بر او

در اقتداى به حضرت، ديده بودند قضاوت كردند.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به كسانى كه بر او ازدحام كردند فرمود: كار زشتى برايتان نياورده ام فقط پروردگارم را مى خوانم و هيچ چيز را با او شريك نمى سازم و اين براى اتّحاد شما بر دشمنى و آزار من نيست يا به جنّيان هنگامى كه بر او هجوم برده و تعجّب كردند فرمود: آنچه مى بينيد از من كه تنها عبادت خدا مى كنم چيزى نيست كه مورد تعجّب قرار گيرد، يا جنّ آن را به قوم خود به عنوان نقل از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفته است:

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً يعنى نمى توانم به شما بهره و زيانى برسانم و تنها كسى كه نفع و ضرر مى رساند خداست يا مقصود از ضرر گمراهى است يعنى نمى توانم شما را به گمراهى و هدايت مجبور كنم و فقط خداوند آن را مقدّر مى كند.

__________________________________________________

1- و عن قتاده، تلبّدت الانس و الجنّ على هذا الامر ليطفؤه فأبى اللَّه الّا ان يتمّ نوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 459

إِلَّا بَلاغاً استثناى از آيه قبل است، يعنى جز رساندن وحى الهى بر چيز ديگرى قادر نيستم.

قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ تا ملتحدا جمله معترضه است، و خداوند آن را براى تأكيد اين مطلب آورده كه توانايى را از انسان دور و عجز او را بيان كند، به اين معنى كه اگر خداوند سبحان قصد بدى نسبت به او كند مانند بيمارى يا مرگ يا جز آن دو كسى نمى تواند از آن جلوگيرى كند يا جز خدا پناهگاهى كه بدو پناه ببرد بيابد.

مُلْتَحَداً پناهنده شده الا بلاغا،

بعضى گفته اند «بلاغا» بدل از ملتحد است يعنى جز خدا گريز گاهى ندارم مگر آنچه را از طرف خدا بر من نازل شده است به مردم برسانم و بگويم: خدا چنين فرموده و رسالت او را بى كم و كاست ابلاغ كنم.

مِنَ اللَّهِ من صله براى بلاغا نيست و تنها به منزله «من» در آيه شريفه بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ است «خداوند بيزارى جست [از مشركان پيمان شكن ]» (توبه/ 1)، و تقدير آن، بلاغا كائنا من اللَّه است.

خالِدِينَ فِيها أَبَداً خالدين، بر [معناى جمع موجود در] من، حمل شده است، حتّى متعلّق به، يكونون عليه لبدا، است بنا بر اين كه بر پيامبر غالب مى شوند و ياورانش را ضعيف مى شمارند و شمار آنها را كم مى دانند.

حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ تا وعده اى را كه به آنها داده شده بود در روز بدر ديدند يا در روز قيامت [خواهند ديد].

فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً در اين هنگام خواهند دانست كدامين آنها از نظر ياور ضعيفتر از نظر تعداد كمترند.

و ممكن است «حتّى» متعلّق به كلمه محذوفى باشد كه حال بر آن دلالت دارد و گويى گفته است لا يزالون على ما هم عليه حتّى اذا راءوا. آنها هم چنان به حال خود بودند تا آنچه وعده داده شده بودند ديدند، و گويى آنان اين امر موعود را انكار كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 460

بودند و مى گفتند: كى واقع خواهد شد؟ پس گفتند: بگو اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله اين كار واقع شدنى است و ترديدى در آن نيست امّا زمان آن را نمى دانم چون خداوند سبحان زمان آن را برايم بيان نفرموده است.

أمدا

بعيدا امد پايان و انتها و مهلت است.

عالِمُ الْغَيْبِ خداوند داناى غيب است و هيچ يك از بندگانش از غيب مطّلع نيست.

إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ اين آيه توضيح كسى است كه [براى آگاهى از غيب ] پسنديده شده يعنى براى نبوّت انتخاب شده است نه هر برگزيده اى.

فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً منظور از «رصد» فرشتگان نگهبانند كه رسول را از شياطين حفظ مى كنند و از او دور مى سازند و او را از وسوسه هايشان مصون مى دارند تا آنچه را به او وحى شده ابلاغ كند.

لِيَعْلَمَ تا خداوند، معلوم و دانسته او را به همان صورتى كه به آن آگاه بوده آشكار سازد.

أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ كه پيامبران رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردند.

در آيه: مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اوّلا لفظ را مفرد آورده آن گاه به اعتبار معنى [فعل ابلغوا را] جمع آورده مانند آيه: فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها «محقّقا آتش جهنّم از آن اوست جاودانه در آن مى مانند» (جنّ/ 23) يعنى تا رسالتهاى پروردگارشان را تبليغ كنند چنان كه اين كار از فزونى و كاستى محفوظ بوده است، «ليعلم» به صورت مجهول نيز قرائت شده است.

وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ به شرايع و قوانين و جز آن كه در نزد پيامبران است احاطه دارد.

و هيچ چيز از ذات حق غايب نيست، «وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً» شمار هر چيزى را از كوچك و بزرگ و كم و زياد و آنچه بوده و خواهد بود محاسبه كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 461

«عددا» حال به معناى معدودا محصورا، است يا مصدر و به معناى احصاءا، مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 462

سوره مزّمّل ..... ص : 462

اشاره

مكّى و مدنى بودن آن مورد اختلاف است.

گفته اند بعضى آياتش مكّى و بعضى مدنى است.

به اعتقاد بصريان نوزده آيه دارد و به اعتقاد كوفيان بيست آيه كوفيان «المزّمّل» را يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 462

در حديث ابىّ (بن كعب) است هر كس سوره مزّمّل را قرائت كند در دنيا و آخرت سختى از او دور شود «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كس اين سوره را در نماز عشاء يا آخر شب بخواند شب و روز و خود سوره به نفع او شهادت دهند و خداوند زندگانى خوبى به او دهد و به مرگ خوبى او را بميراند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قراء المزّمّل دفع عنه العسر فى الدّنيا و الآخرة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى عشاء الاخرة او فى آخر الليل كان له الليل و النّهار مع السورة شاهدين و احياه اللَّه حيات طيّبه و اماته ميتة طيّبة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 463

[سوره المزمل (73): آيات 1 تا 14] ..... ص : 463

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً (4)

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً (6) إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً (7) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (9)

وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً (10) وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً (11) إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحِيماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً (13) يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً (14)

ترجمه: ..... ص : 463

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى جامه به خود پيچيده! (1)

شب را، جز كمى، بپا خيز! (2)

نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن (3)

يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان. (4)

چرا كه ما بزودى سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد. (5)

مسلّما برنامه (عبادت) شبانه پا بر جاتر و با استقامت تر است. (6)

و تو در روز، تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت. (7)

نام پروردگارت را ياد كن و تنها به او دل ببند. (8)

همان پروردگار شرق و غرب كه معبودى جز او نيست، او را نگاهبان و وكيل خود انتخاب كن. (9)

و در برابر آنچه آنها (دشمنان) مى گويند شكيبا باش و به طرزى شايسته از آنها دورى كن. (10)

مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را كمى مهلت ده! (11)

كه نزد ما غل و زنجيرها و (آتش) دوزخ است. (12)

و غذايى گلوگير،

و عذابى دردناك! (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 464

در آن روز كه زمين و كوه ها سخت به لرزه مى افتد، و كوه ها (چنان درهم كوبيده مى شود كه) به شكل توده هايى از شن نرم در مى آيد. (14)

تفسير: ..... ص : 464
اشاره

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى گليم به خود پيچيده، «مزّمّل» در اصل «متزمّل» بوده و «تاء» در «زاء» ادغام شده و همچنين است «مدّثر» كه در اصل «متدثّر» بوده است.

[شأن نزول ] ..... ص : 464

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در نخستين بار كه جبرئيل عليه السّلام پيش او آمد خود را به جامه هايى مى پيچيد تا به او انس گرفت پس به اين كلمه مخاطب شد، روايت است كه آن حضرت وارد بر خديجه شد در حالى كه از ترس مى لرزيد پس فرمود: مرا به گليم پيچيد در همان حال بود كه جبرئيل عليه السّلام او را فرياد كرد «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ».

از عكرمه روايت شده كه معناى آيه مورد بحث: يا ايها الذى زمل امرا عظيما است يعنى اى كسى كه مسئوليّت بزرگى را بر دوش گرفته اى، «زمل» به معناى حمل و برداشتن و از «زمله» به معناى احتمله) است.

قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا نيمى از شب را براى نماز بپا خيز در «نصفه» دو وجه است:

1- بدل از «اللّيل» و «الا قليلا» استثناى از نصف است، گويى خداوند فرموده است: بپاخيز (براى نماز) كمتر از نصف شب يا اندكى از آن بكاه يا كمى بر آن بيفزا.

خداوند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را ميان كاستن از زمان تعيين شده يا افزودن بر آن مخيّر فرموده است 2- بدل از «قليلا» است، بنا بر اين تخيير در ميان سه چيز است ميان برپا خاستن نصف كامل شب، و ميان برپا خاستن نصف ناقص شب و ميان برپا خاستن بيش از نصف كامل، نصف را در مقايسه با تمام شب به قليل موصوف كرد و مؤيّد

اين قول ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 465

روايت امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: منظور از قليل نصف است، يا كمى از قليل بكاه يا كمى بر قليل بيفزا، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و گروهى از مؤمنان با آن حضرت همين اندازه ها [براى نماز] برپا مى خاستند، و مردى از آنها بود كه برپا مى خاست تا صبح مى شد از بيم آن كه مبادا نصف و ثلث و ثلثين (2/ 1، 3/ 1، 3/ 2) را رعايت نكند، تا خداوند در آخر همين سوره تكليف آنها را سبك كرد و پس از آن كه بر پا خاستن شب [براى نماز شب ] واجب بود مستحبّ اعلام شد.

از سعيد بن جبير روايت شده كه ميان اوّل سوره و آخرش كه در آن سبك شدن تكليف است ده سال فاصله بود «1».

وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا يعنى قرآن را به آرامى و با آشكار كردن حروف و اشباع حركات بخوان تا آيات قرائت شده با نظم خاصى بيايد و شبيه به دندانهاى پيشين باشد كه منظّم و برابر است.

از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده: «ترتيل» يعنى قرآن را بروشنى بيان كن نه مانند اشعار، تند و پياپى بخوان و نه مانند دانه هاى شن آن را پراكنده ساز، و چنان بخوان كه دلهاى سنگين را با آن بكوبى و بيدار كنى، و هرگز هدفتان رسيدن به آخر سوره [تمام كردن آن ] «2» نباشد.

از ابن عبّاس روايت است كه اگر سوره بقره را با ترتيل بخوانم برايم محبوبتر از آن است كه تمام قرآن را [بدون ترتيل ] بخوانم «3».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه «ترتيل» اين است

كه در قرائت قرآن در رنگ كنى و آن را با صداى خوب بخوانى و فرمود: هر گاه به آيه اى برخوردى كه در آن ياد بهشت شده از خدا بهشت درخواست كنى و هر گاه به آيه اى برخورد كنى كه

__________________________________________________

1- عن سعيد بن جبير كان بين اوّل السورة و آخرها الذى نزل فيه التخفيف عشر سنين.

2- كلينى، اصول كافى، ج 2، باب ترتيل القرآن بالصّوت الحسن- م. [.....]

3- عن ابن عباس، لان اقرأ البقرة ارتلها احبّ الىّ من ان اقرأ القرآن كلّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 466

در آن از دوزخ ياد شده از دوزخ به خدا پناه ببرى «1».

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه [در قيامت ] به قارى قرآن گويند بخوان و بالا برو و خوب سخن بگو همان طور كه در دنيا قرآن را با آهنگ خوب مى خواندى زيرا منزلت تو در آخر هر آيه اى است كه آن را مى خوانى «2».

از عايشه در مورد قرائت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سؤال شد گفت: قرائت حضرت مانند اين پياپى خواندن شما نبود و اگر شنونده اى مى خواست حروف [ايات قرائت شده ] را بشمارد مى توانست «3».

«ترتيلا» [مفعول مطلق ] و تأكيد بر لزوم ترتيل براى قارى است.

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا بودى سخنى را به تو وحى و القا مى كنيم كه بر تو سنگين است، اين آيه معترضه است و قصد خداوند از قول ث قيل قرآن و اوامر و تكليفهاى دشوار و سخت است اما سنگينى آن بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله براى اين است كه شخص آن حضرت قرآن را تحمّل كرده و امّت او نيز متحمّل [اوامر

و نواهى و حدود] آن هستند.

اين سختى و سنگينى قرآن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيشتر به زحمت مى اندازد از اين نظر كه در مورد قرآن آزار ويژه اى به آن حضرت مى رسد، در معناى اين آيه معترضه [و قول ثقيل ] چند قول است:

1- مكلّف ساختن خداوند پيامبر را به نماز شب خواندن از تكاليف سنگين است از آن نظر كه شب زمان آسايش و آرامش است و هر كس شب زنده دارى

__________________________________________________

1-

عن الصادق عليه السّلام فى التّرتيل هو ان تتمكث فيه و تحسن به صوتك و قال اذا مررت بآية فيها ذكر الجنّة فاسأل اللَّه الجنّة و اذا مررت بآية فيها ذكر النّار فتعوّذ باللّه من النار.

2- و

روى عن النبى صلّى اللَّه عليه و آله انه قال يقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتّل كما كنت ترتل فى الدنيا فانّ منزلتك عند آية تقرأها.

3- و سألت عايشه عن قراءة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قالت لا كسردكم هذا و اراد السامع ان يعدّ حروفها لعدّها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 467

مى كند ناگزير است با نفس به جهاد بپردازد.

2- به گفته بعضى منظور از «قول ثقيل» اين است كه روز قيامت در ميزان سنگين و در پيشگاه خدا مقام زيادى دارد و داراى وزن و برترى است.

3- نزول قرآن بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سنگين بود زيرا هر گاه وحى در روز بسيار سرد بر آن حضرت نازل مى شد او را درهم مى كوفت و پيشانيش عرق مى كرد و اگر در حالى بر او وحى نازل مى شد كه بر شترش سوار بود به گردن آن مى زد.

«ناشِئَةَ اللَّيْلِ» در معناى اين جمله

دو قول است:

1- منظور شخصى است كه از بسترش براى عبادت بر مى خيزد و از نشأت السّحابة، هر گاه ابر برخيزد، گرفته شده است.

2- منظور برخاستن در شب است بنا بر اين كه «ناشئه» مصدر «نشاء» باشد يعنى هر گاه برپا خيزد و بر اين معنى دلالت مى كند روايتى كه از عبيد بن عمير نقل شده گويد: به عايشه گفتم مردى از اول شب [براى عبادت ] برخاسته است آيا به او مى گوييد: قام ناشئة الليل عايشه گفت: نه، همانا ناشئه برپا خاستن پس از خواب است يا عبادتى است كه در شب پديد مى آيد و بر طرف مى شود.

3- مقصود تمام ساعتهاى شب است زيرا ساعتها يكى پس از ديگرى پديد مى آيد.

هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً اين برخاستن ويژه اى در برابر برخاستن روز است چرا كه در برخاستن شب موافقت دل با زبان بيشتر است اگر مقصود نفس باشد، يا در شب، دل شخصى برخاسته براى عبادت با زبانش موافقتر است در صورتى كه مقصود برپا خاستن يا عبادت يا ساعتها باشد، يا بيشتر موافق با چيزى است كه از خشوع و اخلاص قصد شده است.

از حسن روايت شده كه ميان نهان و آشكار بيشترين موافقت [در شب ] وجود دارد چون مردم شخص قائم به عبادت را نمى بينند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 468

«اشدّ وطاء» [به كسر] قرائت شده است يعنى ثبات قدم بيشترى دارد و از لغزش دور است، يا بر نمازگزار از نماز روز سنگين تر و دشوارتر است.

وَ أَقْوَمُ قِيلًا از نظر قرائت استوارتر و از نظر گفتار محكمتر است چون صداها آرام شده و سرگرميها منقطع است.

إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا در روز، كارها

و گرفتاريهايت بسيار است و تنها در شب آسوده خاطر هستى بنا بر اين شب به عبادت و مناجات با پروردگارت بپرداز تا به خير دنيا و آخرت برسى.

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بر ذكر خدا مداومت كن، «ذكر» هر ستايش و نماز و تلاوت قرآن و عبادتى را شامل مى شود.

وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ به سوى خدا منقطع شو.

«تبتيلا» خداوند به اين دليل «تبتيلا» فرمود كه معناى تبتّل، بتّل نفسه است يعنى خود را از دنيا بريد و زهد پيشه كرد، پس تبتيلا در آيه به همان معنى آمده است تا فاصله ها [و آهنگ ] آخر آيات رعايت شود.

رَبُّ الْمَشْرِقِ مرفوع شده بنا بر مدح بودن.

فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا مسبّب از تهليل (لا اله الّا هو) است يعنى فقط خداست كه به خاطر يگانه بودن در وحدانيّت و ربوبيّت، واجب است كارها به او واگذار شود.

«وكيلا» گفته شده: يعنى خدا وعده نصرتى را كه به تو داده است تضمين مى كند.

وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا منظور از هجر جميل اين است كه با آنها درخواسته هاى دلش و در ظاهر به زبانش مخالفت كند و در دعوتشان به حق با ايشان مدارا كند و مكافات را رها سازد.

از ابو درداء نقل شده كه ما به روى گروهى مى خنديم و در دل آنها را دشمن مى داريم.

وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ يعنى تكذيب كنندگان را به من واگذار و دفع شرّشان را از من

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 469

بخواه زيرا موجب آسودگى خاطرت مى شود.

أُولِي النَّعْمَةِ يعنى كسانى كه در دنيا از نعمت و ثروت برخوردارند و آنان بزرگان قريشند كه ثروتمند و در رفاه مالى بودند، «نعمة» به كسر «نون» انعام و به ضمّ «نون»

شادمانى است گويند نعم و نعمة عين، انعام و چشم روشنى.

إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالًا براستى در نزد ما چيزى است كه با نعمتهايى كه داشتند مخالف است و آن «انكال» يعنى بندهاى گران است، مفرد «انكال» «نكل» است.

وَ جَحِيماً مقصود آتشى است كه حرارتش زياد است.

وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ غذايى كه گلوگير است نه پايين مى رود و نه بالا مى آيد يعنى ضريع و زقّوم جهنم است.

وَ عَذاباً أَلِيماً عذابى كه از ديگر انواع عذاب دردناكتر است و با آن عذاب انتقام تو را از آنان خواهم گرفت.

يوم ترجف الرّاجفة جمله به «لدينا» كه معناى فعل دارد منصوب است، و منظور از «رجفه» لرزش و حركت و اضطراب زياد است.

كَثِيباً مَهِيلًا منظور از «كثيب» شن و ريگ روان و پراكنده است و «مهيل» ريگ نرمى است كه از زير پا مى لغزد و پراكنده مى شود.

[سوره المزمل (73): آيات 15 تا 20] ..... ص : 469

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلاً (16) فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (19)

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ

هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 470

ترجمه: ..... ص : 470

ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست، همان گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم. (15)

فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول برخاست، و ما او را شديدا مجازات كرديم. (16)

شما اگر كافر شويد چگونه خود را (از عذاب شديد الهى) بر كنار مى داريد در آن روز كه كودكان را پير مى كند؟! (17)

در آن روز آسمان از هم شكافته مى شود، و وعده او تحقّق مى يابد. (18)

اين هشدار و تذكّرى است و هر كس بخواهد راهى را به سوى پروردگارش بر مى گزيند. (19)

پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تو هستند نزديك دو سوّم از شب يا نصف يا ثلث آن را بپا مى خيزند، و خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند، او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار آن را (دقيقا) اندازه گيرى كنيد، از اين رو شما را بخشيد اكنون آن مقدار از قرآن را كه براى شما ميسّر است تلاوت كنيد، او مى داند بزودى گروهى از شما بيمار مى شوند، و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى روند، و گروه ديگرى در راه خدا جهاد مى كنند، پس آن مقدار كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و به خدا قرض الحسنه دهيد (در راه خدا انفاق كنيد) و (بدانيد) آنچه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 471

را از كارهاى خير براى خود از پيش مى فرستيد نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد

يافت، و از خدا آمرزش بخواهيد كه خداوند غفور و رحيم است. (20)

تفسير: ..... ص : 471

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ اى قريش به سوى شما رسولى شاهد فرستاديم كه در آخرت به كفر و تكذيب شما گواهى خواهد داد.

فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فرعون نافرمانى موسى كرد. در آوردن لام تعريف بر رسول اشاره به رسولى است كه پيش از اين آيه ذكر شده است.

فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا پس او [فرعون ] را به عذاب گرفتيم گرفتنى سخت و سنگين، از قول عرب: «كلا و بيل وخيم غير مستمرى لثقله، غلف درشت كه بر اثر سنگينى ناگوار است» گرفته شده است، «وبيل» چوب ضخيم است.

إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً در اعراب (يوما) سه وجه است:

1- مفعول به يعنى چگونه خودتان را از روز قيامت و وحشت آن نگاه مى داريد اگر بر كفر باقى بمانيد و ايمان نياوريد.

2- ممكن است ظرف باشد يعنى اگر در دنيا كافر شويد چگونه در روز قيامت نگاهداشتنى برايتان خواهد بود.

3- مفعول «كفرتم» باشد بنا بر تأويل فكيف تتقون اللَّه ...، اگر منكر قيامت و پاداش شويد چگونه از خدا پرهيز مى كنيد زيرا تقوا همان ترس از عقاب خداست.

يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً اين مثلى است چنان كه گويند: يوم يشيب النواصى روزى كه موى بالاى پيشانى و سر را سفيد مى كند.

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ صفت براى روز است از نظر شدّت و اين كه آسمان با همه بزرگى و استحكامى كه دارد در آن روز پاره مى شود. يعنى داراى انفطار و پارگى است يا آسمان چيزى است كه شكافته مى شود و «باء» در «منفطر به» نظير «باء» در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 472

فطرت العود بالقدوم است، چوب با تبر

شكافته شد.

به اين معنى كه آسمان از سختى و ترس آن روز از هم شكافته مى شود چنان كه چيزى به وسيله ابزارى از هم شكافته مى شود.

كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا «وعده» به مفعول اضافه شده و ضمير آن به «يوم» بر مى گردد يا به فاعل اضافه شده و ضمير به «اللَّه» بر مى گردد اگر چه «اللَّه» به خاطر معلوم بودنش در آيات ذكر نشده است.

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ اين آياتى كه از عذاب سخت سخن مى گويد موعظه اى براى شخص منصف است.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا هر كس بخواهد از آن پند بگيرد و به وسيله تقوا و ترس [از خدا] راه خدايش را انتخاب كند.

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ همانا اى محمّد پروردگارت مى داند كه تو كمتر از دو سوّم شب را [براى عبادت ] بر مى خيزى، «ادنى» را كه نزديكتر است براى كمتر [از دو ثلث شب ] استعاره آورده است زيرا هر گاه فاصله ميان دو چيز نزديك باشد مكان ما بين آنها كمتر است و هر گاه فاصله دورتر باشد مكان ميان آنها بيشتر مى شود.

وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ در قرائت اين دو كلمه، دو قول است:

1- هر دو منصوب باشند به اين معنى كه تو اى محمّد كمتر از دو سوّم [شب را] بر مى خيزى و نيمى يا ثلثى از آن را بر مى خيزى.

2- هر دو مجرور خوانده شوند يعنى كمتر از نصف و ثلث شب بر مى خيزى.

وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ و همين مقدار از شب را نيز گروهى از اصحابت بر مى خيزند.

وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ از ابن عبّاس و على عليه السّلام و ابو ذر، روايت است كه

خدا شب و روز را اندازه گيرى مى كند و جز او كسى بر اين كار قادر نيست از اين رو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 473

مى داند چه اندازه از شب را [براى عبادت ] بر مى خيزند «1».

عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ ضمير «تحصوه» به مصدر «يقدّر» بر مى گردد يعنى خدا مى داند كه ضبط كردن اوقات براى شما ممكن نيست و نمى توانيد حساب آن را تعديل و برابر كنيد مگر اين كه احتياط كرده زمان را وسيعتر بگيريد و آن بر شما دشوار است.

فَتابَ عَلَيْكُمْ اجازه و رخصت در ترك برخاستنى است كه مقدّر شده است.

فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ از نماز تعبير به قرائت كرده است زيرا بعضى از اركان نماز قرائت است يعنى فصلّوا ما تيسّر لكم، آن اندازه كه برايتان مقدور است و مشكل نيست نماز شب بخوانيد بعضى گفته اند: منظور خود خواندن قرآن است.

آن گاه در مقدارى كه امر [الهى ] شامل خواندن مى شود اختلاف كرده اند به شرح زير:

از سعيد بن جبير [خواندن ] پنجاه آيه روايت شده است.

از ابن عباس [خواندن ] صد آيه.

از سدى دويست آيه.

عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى ... سپس خداوند دليل حكمت در تخفيف را بيان فرموده و آن دشوارى بر پا خاستن شب بر بيماران و تاجران در سفر و مجاهدان در راه خداست و در طلب حلال خداوند بين مجاهدان و مسافران فرقى نگذاشته است.

قَرْضاً حَسَناً: قرض حسن اين است كه براى خدا مال را به بهترين صورت به فقرا و مستحقان برساند.

__________________________________________________

1- و

عن ابن عباس و علىّ عليه السّلام و ابو ذر، و اللَّه يقدّر الليل و النهار و لا يقدّر على ذلك غيره فيعلم القدر الذى يقومونه من الليل.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 6، ص: 474

تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً «هو» ضمير فصل است كه ميان دو مفعول «وجد» واقع شده است و اين جايز است اگر چه ميان دو اسم معرفه واقع نشده است چون افعل [تفضيل ] از معرفه هايى است كه حرف تعريف قبول نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 475

سوره مدّثّر ..... ص : 475

اشاره

مكّى است.

پنجاه و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 475

در حديث ابىّ (بن كعب) از رسول خدا روايت است كه هر كس سوره مدثر را قرائت كند به عدد هر يك از كسانى كه در مكه محمد صلّى اللَّه عليه و آله را تصديق و تكذيب كرده اند ده حسنه به او پاداش داده شود «1».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره مدثر را در نماز واجب قرائت كند بر خداست كه او را در درجه محمد صلّى اللَّه عليه و آله قرار دهد، و هرگز در دنيا سختى به او نرسد «2».

[سوره المدثر (74): آيات 1 تا 30] ..... ص : 475

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1) قُمْ فَأَنْذِرْ (2) وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ (3) وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ (4)

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5) وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (6) وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (7) فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ (8) فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ (9)

عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ (10) ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً (11) وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12) وَ بَنِينَ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً (14)

ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (15) كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً (16) سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17) إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (19)

ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ (23) فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24)

إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ (27) لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة المدثر اعطى عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله و كذّب به بمكة.

2- و

عن الباقر عليه السّلام من قرأ

فى الفريضة سورة المدثر كان حقا على اللَّه ان يجعله مع محمد صلّى اللَّه عليه و آله فى درجته و لا يدركه فى الدنيا شقاء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 476

ترجمه: ..... ص : 476

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

اى در بستر خواب آرميده! (1)

برخيز و انذار كن (و عالميان را بيم ده) (2)

و پروردگارت را بزرگ بشمار (3)

و لباست را پاك كن (4)

و از پليديها بپرهيز (5)

و منت مگذار و فزونى مطلب (6)

و به خاطر پروردگارت شكيبايى كن (7)

هنگامى كه در صور دميده شود (8)

آن روز روز سختى است (9)

و براى كافران آسان نيست (10)

مرا با كسى كه او را تنها آفريدم واگذار! (11)

همان كس كه براى او مال گسترده اى قرار دادم (12)

و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت) او هستند (13)

و وسايل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساخت (14)

باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم (15)

هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزد (16)

بزودى او را مجبور مى كنيم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را به زير مى افكنيم) (17)

او (براى مبارزه با قرآن) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت (18)

مرگ بر او باد چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده كرد (19)

باز هم مرگ بر او چگونه مطلب (و نقشه شيطانى خود را) آماده كرد (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 477

سپس نگاهى افكند (21)

بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد (22)

سپس پشت به (حق) كرد و تكبر ورزيد (23)

و سرانجام گفت اين (قرآن) چيزى جز يك سحر جالب همچون سحرهاى پيشينيان نيست! (24)

اين جز سخن انسان نمى باشد! (25)

بزودى

او را وارد دوزخ مى كنيم (26)

و تو نمى دانى دوزخ چيست؟ (27)

(آتشى است كه) نه چيزى را باقى مى گذارد و نه چيزى را رها مى سازد! (28)

پوست را بكلى دگرگون مى كند (29)

نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند (30)

تفسير: ..... ص : 477

يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ اى در لباس فرو رفته «مدثر» به معناى «متدثر» شخص فرو رفته در لباس است كه لباس زبرين مى پوشد و دثار بر بالاى شعار قرار دارد و شعار لباس زيرين را گويند كه به بدن چسبيده است، از همين ريشه است حديث: انصار شعارند و مردم دثار.

قُمْ فَأَنْذِرْ از خوابت برخيز و قومت را انذار كن، يا با عزمى استوار بپاخيز و قومت را در صورتى كه به خدا ايمان نياوردند از عذاب خدا بر حذر بدار، بهتر اين است كه «انذار كن» معنى شود بدون اين كه فعل انذار به چيزى اختصاص يابد.

وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ پروردگارت را به بزرگداشتن اختصاص بده يعنى به بزرگى وصف كن يا بگو: اللَّه اكبر، اين آيه بر تكبير گفتن در نماز نيز حمل شده است. داخل شدن (فاء) بر «فكبّر» براى فهماندن معناى شرط است گويى خداوند فرموده است هر چه پيش آيد تكبير خدا را رها مكن.

وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ لباست را از نجاست بشوى، زيرا پاك بودن لباس از شرايط صحّت و درستى نماز است.

از قتاده روايت شده: منظور از «ثياب» نفس است يعنى نفست را از اعمال كثيف

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 478

پاك كن، گويند: فلانى لباسها و گريبان و دامنش پاك است، هر گاه از عيبها و اخلاق رذيله پاك باشد، زيرا لباس، آدمى را در بر مى گيرد پس لباس كنايه از خود

انسان آورده شده است چنان كه گويند: لباس زيد مرا به شگفت آورد. بعضى گفته اند:

معناى آيه و ثيابك فقصّر است يعنى لباسهايت را كوتاه كن چون در صورت بلند بودن از رسيدن نجاست [به آن ] ايمن نخواهد بود.

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ «رجز» به كسر و ضمّ «راء» قرائت شده و به معناى عذاب است يعنى آنچه را منجرّ به پرستش بتان و جز آنها مى شود ترك كن يعنى در ترك آنها استوار باش زيرا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله منزّه از پرستش آنها بود.

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ يعنى چيزى را كه مى بخشى بسيار مشمار، و خواهان بسيار مباش خداوند [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را] از استغزار نهى كرد و آن به اين معناست كه كسى چيزى را ببخشد و طمع داشته باشد كه از كسى كه به او چيزى بخشيده بيش از آنچه خودش بخشيده عوض بگيرد و اين عمل جايز است و به همين معناست حديث:

مستغزر بر بخشش خود پاداش داده مى شود و در توجيه آن دو صورت است:

1- نهى از استغزار مخصوص به پيامبر باشد چرا كه خداوند براى او بهترين صفات را برگزيده است.

2- نهى، نهى تنزيهى باشد نه نهى تحريمى.

وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ براى خدا در برابر آزار مشركان يا بر اداى طاعتها صبر كن.

فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ «فاء» در «فاذا» براى سببيّت است و گويى فرموده است: پس بر آزارشان صبر كن پس روز سختى در پيش رو دارند كه فرجام و نتيجه آزارشان را خواهند ديد.

فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ «فاء» در «فذلك» براى جزاست و «اذا» به عاملى كه جزا بر آن دلالت دارد منصوب شده است چون

معنى اين است كه: هر گاه در صور اسرافيل دميده شد كار بر كافران دشوار مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 479

جايز نيست «يومئذ» ظرف براى «عسير» واقع شود زيرا صفت در ما قبل موصوف عمل نمى كند و فقط به «ذلك» متعلّق است زيرا «ذلك» كنايه از مصدر است و تقدير آيه اين است: فذلك النقر فى ذلك اليوم نقر يوم عسير، آن دميدن در آن روز دميدن روزى سخت است.

از مجاهد نقل شده كه معناى آيه: «فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ» فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ، است، «هر گاه در صور دميده شود» (مؤمنون/ 101- حاقّه/ 13).

در اين كه منظور، نفخه اوّل است يا دوم اختلاف است.

عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ آوردن «غير يسير» را با اين كه ذكر «عسير» از آوردن آن بى نياز مى كند براى اعلام اين مطلب است كه آن روز بر كافران آسان نيست چنان كه بر مؤمنان آسان است و [خداوند در ذكر آن ] ميان تهديد كافران و وعده و بشارت به مؤمنان جمع فرموده است.

ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً مرا با كسى واگذار كه خود بتنهايى و بدون شركت ديگرى او را آفريده ام و منظور وليد بن مغيره است يعنى او را به من واگذار چرا كه من در انتقام گرفتن از هر منتقمى تو را بهتر كفايت مى كنم بنا بر اين [وحيدا] حال براى [تاء، در خلقت ] يعنى اللَّه است به دو معنى:

1- ذرنى وحدى معه مرا با او تنها بگذار.

2- خلقته وحدى، من خود او را بتنهايى آفريدم، يا [وحيدا] حال براى مخلوق است يعنى او را آفريدم در حالى كه تنها بود و ثروتى نداشت.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت

شده كه: وحيد كسى است كه پدرى مشخّص ندارد «1».

مالًا مَمْدُوداً يعنى مال گسترده و فراوان.

از ابن عبّاس روايت شده: اين مال فراوان انواع گوناگونى از شتران و اسبان نشانه

__________________________________________________

1-

روى عن الباقر عليه السّلام انّ الوحيد من لا يعرف له اب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 480

دار و مستغلّات بود كه وليد در فاصله ميان مكّه و طايف داشت و غلّات مستغلّاتش قطع نمى شد و صد هزار دينار داشت.

وَ بَنِينَ شُهُوداً ده پسر داشت كه در مكّه در حضور او بودند و چون نيازى به سفر تجارى نداشتند از نزد وليد غايب نمى شدند و سه تن از آنها يعنى خالد، هشام، عماره مسلمان شدند.

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً بساط رياست و جاهت او را در ميان قومش بگستردم.

ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ خداوند طمع و حرص او [وليد] را در اين آيه مستبعد مى شمارد «كلّا» براى منع و قطع كردن طمع اوست.

كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً خداوند علّت ردع و منع را به صورت استيناف بيان فرموده يعنى [وليد] مخالف با دلايل و آيات ما بود با اين كه به آنها شناخت داشت و با آن كار نعمتهاى ما را ناسپاسى كرد و ناسپاسى استحقاق نعمت افزونتر را ندارد.

روايت شده كه پس از نازل شدن اين آيه هم چنان مالش كم مى شد تا به هلاكت رسيد «1».

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً بزودى او را در درّه اى فرو مى برم كه بالا آمدن از آن دشوار است و آن مثلى براى عذاب سخت و طاقت فرسايى است كه گرفتارش خواهد شد.

إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ بيان علّت تهديد است يا بدل از آيه: إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً باشد تا حقيقت عناد او را بيان

كند، يعنى او انديشيد كه راجع به قرآن چه بگويد و در نفس خود گفته اش راجع به قرآن را اندازه گيرى و مهيّا كرد.

فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ اين آيه، شگفتى از تقدير و اندازه گيرى خداوند و رسيدن ابزار بريدن به او يا او را به روش ريشخند كردن ستوده است، مثلا گوينده اى مى گويد:

قتله اللَّه ما اشجعه، خدا او را بكشد چه قدر شجاع است، خدا او را بكشد چه خوب

__________________________________________________

1- و

روى انه ما زال بعد نزول هذه الآية فى نقصان من ماله حتّى هلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 481

شاعرى است، يعنى سزاوار است كه مورد حسد واقع شود و كسى كه به او حسد مى ورزد او را به اين سخن نفرين كند.

روايت شده كه وليد به بنى مخزوم گفت: به خدا لحظه اى پيش، از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله سخنى شنيدم كه نه سخن انسان بود نه سخن جنّ و براستى در سخنش حلاوت و زيبايى بود، بالاى آن (مانند درخت) ثمر بخش و پايين آن شاداب و سر سبز بود، براستى سخن او بلند [تر از ديگر سخنان ] بود و هيچ سخنى بالاتر از او نبود، قريش گفتند: به خدا وليد مشتاق [محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ] شده و به خدا تمام قريش شيفته او خواهند شد پس ابو جهل گفت: كار را به من واگذاريد كه شما را كفايت مى كنم و محزون در كنار محمد صلّى اللَّه عليه و آله نشست و سخنانى به او گفت كه نشانه حمايت از او بود.

پس ابو جهل برخاست و نزد قبرش آمد و گفت: گمان داريد كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله مجنون است آيا

كار ديوانگى از او ديده ايد، مى گوييد كاهن است (غيبگوست) آيا ديده ايد كه سخنان كاهنان را بزند؟ مى پنداريد شاعر است آيا ديده ايد هرگز شعرى بگويد؟ او را كذّاب مى پنداريد آيا او را آزموده ايد كه دروغى گفته باشد؟ قريش در جواب تمام اين سؤالات گفتند: نه قريش به ابو جهل گفتند: چاره چيست، درباره اش چه بگوييم؟ او گفت: فقط ساحر و جادوگر است آيا نديده ايد كه ميان مرد و خاندانش و فرزندان و دوستان و غلامانش جدايى مى اندازد؟

[و اثر سحر نيز تفرقه است ] «1».

فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ سخنانى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد فقط سحرى است كه از مردم بابل گرفته شده است پس قريش شگفت زده و متحيّر از كار او (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) متفرّق شدند.

و ابو جهل به چهره هاى آنان نگريست آن گاه چهره درهم كشيده و روى برگردانيد

__________________________________________________

1- چون روايت بسيار طولانى است به متن جوامع الجامع رجوع شود- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 482

و خشم آلود و متكبّرانه نگاه كرد به خاطر اين كلمه زشتى كه به قلبش خطور كرد.

ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ سپس در آن انديشيد آن گاه چهره در هم كشيد چون در تنگناى چاره جوييها مانده بود و نمى دانست چه بگويد.

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ اين آيه بدل از «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً» است هر چيزى در سقر افكنده شود نابود مى شود و از نابودى رهايى ندارد.

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ لوّاحه از لوّح الهجير است و منظور از بشر روى پوست يعنى پوست بدنها را تغيير مى دهد و به قولى آن را مى سوزاند تا آنجا كه آن را سياهتر از شب مى كند.

عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ نوزده نفر از

فرشتگان مأمور سقر و دوزخند.

بعضى گفته اند: مأموران دوزخ نوزده صنف از فرشتگانند.

[سوره المدثر (74): آيات 31 تا 56] ..... ص : 482

اشاره

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (31) كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35)

نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (40)

عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41) ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (45)

وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46) حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50)

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51) بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (55)

وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

مأموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار نداديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم، تا اهل كتاب (يهود و نصارا) يقين پيدا كنند، و بر ايمان مؤمنان افزوده شود، و تا اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و

كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟ (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى كند، و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى داند، و اين جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيست. (31)

اينچنين نيست كه آنها تصوّر مى كنند، سوگند به ماه. (32)

و به شب هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند. (33)

و به صبح هنگامى كه چهره بگشايد. (34)

كه آن (حوادث هولناك قيامت) از مسائل مهمّ است. (35)

هشدار و انذارى است براى همه انسانها. (36)

براى كسانى از شما كه مى خواهند تقدّم جويند يا عقب بمانند (به سوى هدايت خيرات پيش روند يا نروند). (37)

هر كس در گرو اعمال خويش است. (38)

مگر «اصحاب يمين» (كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوا به دست راستشان مى دهند). (39)

آنها در باغهاى بهشتند و سؤال مى كنند. (40)

از مجرمان (41)

چه چيز شما را به دوزخ فرستاد؟ (42)

مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم. (43)

و اطعام مستمند نمى كرديم. (44)

و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 484

و همواره روز جزا را انكار مى كرديم. (46)

تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. (47)

از اين رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى بخشيد. (48)

چرا آنها اين همه از تذكّر گريزانند؟ (49)

گويى آنها گورخرانى هستند رميده. (50)

كه از شير فرار كرده اند. (51)

بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه اى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود. (52)

چنين نيست كه آنها مى گويند، بلكه از آخرت نمى ترسند. (53)

چنين نيست كه آنها مى گويند، آن (قرآن) يك تذكّر و يادآورى است. (54)

هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد. (55)

و هيچ

كس پند نمى گيرد مگر اين كه خدا بخواهد، او اهل تقوا و آمرزش است. (56)

تفسير: ..... ص : 484
[شأن نزول ] ..... ص : 484

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً روايت شده كه پس از نازل شدن اين آيه ابو جهل به قريش گفت: آيا گوش مى كنيد كه پسر ابى كبشه (كنيه عبد المطلب است) به شما خبر مى دهد كه نگهبانان دوزخ نوزده فرشته اند و شما مردمى بسيار دليريد آيا هر ده نفر از شما نمى تواند كه يكى از نگهبانان دوزخ را نابود كند.

ابو الاسود جحمى گفت: من هفده نفر از آنها را نابود مى كنم و شما همگى دو نفر از آنان را نابود كنيد پس اين آيه [آيه مورد بحث ] نازل شد، يعنى ما فرشتگان را مردانى از جنس شما قرار نداديم كه بتوانيد با آنها نبرد كنيد.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا شمار نگهبانان دوزخ را [نوزده ] قرار نداده ايم مگر آزمايشى براى آنها كه به خدا و حكمتش ايمان نياورده اند و مانند مؤمنان، به خدا اقرار ندارند پس در صدد مخالفت بر آمده و مسخره مى كنند گويى خداوند فرموده است: شمار آنها [فرشتگان ] را عددى قرار داديم كه مقتضايش اين است كه به آن امتحان شوند، چون اهل كتاب (يهود و نصارا) به آن عدد يقين دارند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 485

زيرا عدد آنها در تورات و انجيل همان نوزده است پس هر گاه بشنوند يقين مى كنند كه از طرف خدا نازل شده است.

وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً و ايمان مؤمنان را مى افزايد چرا كه مؤمنان به آن تصديق دارند.

وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ به اين دليل كه مى بينند اهل كتاب تعداد فرشتگان را تصديق

كرده و شك از اهل كتاب و مؤمنان بر طرف شده است.

وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ لام در «ليقول» به معناى علّت است اگر چه غرض و هدف نيست «1».

ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا «مثلا» تميز يا حال است و عامل آن معناى اشاره موجود در «هذا» است، و چون استعاره از مثلى است كه زده شده آن را «مثل» ناميده اند، چون منكران، اين عدد (19) را عجيب شمرده اند و قصدشان اين است كه خداوند از اين عدد عجيب چه اراده و غرضى دارد و چرا آنان را نوزده نفر قرار داده نه بيست نفر و مقصودشان از اين سخن انكار كردن آن عدد است.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ «كاف» در «كذلك» محلّا منصوب است يعنى خداوند كافران را مانند آن گمراهى گمراه و مؤمنان را مانند آن هدايت، هدايت مى كند، به اين معنى كه خداوند به مقتضاى حكمت كار نيكو انجام مى دهد پس مؤمنان فعل خدا را حق و نيكو مى دانند و خدا هم بر ايمان و هدايتشان مى افزايد، و كافران عمل خداوند را انكار مى كنند و خداوند هم بر كفر و گمراهيشان مى افزايد.

وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ در معناى اين آيه دو قول است:

__________________________________________________

1- (لام) در «ليقول» مانند اين جمله است: خرجت من البلد لمخافة الشر، از بيم شرّ و فساد از شهر بيرون رفتم كه (بيم) علّت بيرون رفتن هست ولى غرض بيرون شدن نيست. زمخشرى، كشّاف، ج 4، ص 652، وسط صفحه- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 486

1- جز خدا از لشكريان پروردگارت و حكمتى كه در عدد هر لشكر هست

كسى آگاه نيست و هيچ كس به شناخت آن راه ندارد چنان كه كسى حكمت عدد آسمانها و ستارگان و برجها و نمازها و نصابهاى زكات و جز آن را نمى داند.

2- چون لشكريان پروردگارت بسيار زياد است كسى جز خدا از آنها آگاه نيست و بر خدا دشوار نيست كه تعداد مأموران دوزخ را بيست نفر كامل كند ولى در اين عدد مخصوص (19) حكمتى است كه جز خدا كسى نمى داند.

وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ اين آيه پيوسته به توصيف سقر است. در مرجع ضمير «هى» دو قول است:

1- به سقر برگردد يعنى سقر و صفت آن فقط يادآورى براى بشر است.

2- «هى» به آياتى برگردد كه سقر در آنها ذكر شده است.

كَلَّا وَ الْقَمَرِ خداوند پس از آن كه «سقر» را وسيله تذكّر قرار داده «كلّا» را به عنوان انكار آورده يعنى «سقر» هرگز براى آنها موجب تذكّر و تنبيه نمى شود.

وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ «دبر، و ادبر» هر دو به يك معناست و از همين ريشه است گفته عرب: صاروا كأمس الدّابر، مانند روز گذشته شدند، بعضى گفته اند:

از «دبر الليل النّهار» است، هر گاه شب پس از روز بيايد، و «اذا دبر» نيز قرائت شده است.

إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ «كبرى» مؤنّث «اكبر» است [جمع كبرى، كبر، است ] الف تأنيث [در كبرى ] مانند «تاء» تأنيث قرار داده شده است و همان طور كه «فعله» بر «فعل» جمع بسته مى شود «فعلى» نيز بر «فعل» جمع بسته شود، يعنى «سقر» يكى از مصيبتهاى بزرگ قيامت است و در ميان حوادث هولناك قيامت در عظمت بى نظير است.

نَذِيراً لِلْبَشَرِ در اعراب «نذيرا» دو قول است:

1- تميز براى «احدى باشد،

يعنى «سقر» از نظر انذار و ترساندن يكى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 487

بلاهاست چنان كه گويند: فلان زن از نظر عفت يكى از زنهاست.

2- حال باشد.

لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ «ان يتقدّم» محلّا مرفوع به ابتدائيّت است و «لمن شاء» خبر مقدّم است چنان كه مى گويى: لمن توضّأ ان يصلّى كسى كه وضوء گرفته نماز بخواند و معناى آيه مطلق و آزاد است هر كس بخواهد به كار خير سبقت بگيرد يا نگيرد و نظير آن است آيه: فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ «هر كس مى خواهد ايمان بياورد. (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مى خواهد كفر ورزد» (كهف/ 29).

جايز است «لمن شاء» بدل از «للبشر» باشد بنا بر اين كه آيه مكلّفانى را كه قدرت دارند انذار مى كند كه اگر خواستند در كار خير سبقت جويند و رستگار شوند و اگر خواستند عقب بمانند و هلاك شوند.

كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «رهينة» مؤنّث «رهين» نيست زيرا در فعيل به معناى مفعول مذكّر و مؤنّث يكسان است و فقط اسم و به معناى رهن است مانند شتيمه كه به معناى «شتم» است و گويى فرموده است كلّ نفس بما كسبت رهين، و نظير آن است شعر حماسى:

ابعد الّذى بالنعف نعف كويكب رهينة رمس ذى تراب و جندل «1»

يعنى «رهن رمس» معناى آيه كل نفس رهن بكسبها عند اللَّه غير مفكوك، هر نفسى در پيشگاه خدا در گرو اعمالى است كه كسب كرده و از آن جدا شدنى نيست.

إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ جز اصحاب يمين چرا كه آنها خود را با ايمان آوردن و

__________________________________________________

1- شعر بنا به قولى از

عبد الرّحمن بن زيد است كه پدرش «زياده» كشته شد و به او پيشنهاد گرفتن ديه شد و او امتناع ورزيد و خواستار قصاص شد، آيا پس از كشته شدن پدرم كه در رمس محبوس بود و اكنون در آن محل مرتفع مدفون است به گرفتن ديه خوشحال شوم؟ استفهام در شعر، انكارى است، كشاف، ج 4، ص 654، م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 488

عباداتشان از گرفتارى آزاد ساختند چنان كه گرو گذارنده با پرداخت حق، رهن خود را رها و آزاد مى كند.

فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ يعنى آنان در باغهايى هستند كه به توصيف در نمى آيد يتساءلون، عن المحرمين بعضى از آنها از بعضى راجع به مجرمان مى پرسند، يا غير اصحاب يمين از مجرمان مى پرسند مانند: دعوته و تداعيناه.

ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ اين آيه نقل گفتار كسانى است كه از مجرمان مى پرسند چرا كه بهشتيان آنچه را ميان آنها و مجرمان روى داده است به سؤال كنندگان القا مى كنند پس مى گويند به دوزخيان گفتيم: چه چيز شما را به دوزخ كشانيد؟

قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ مى گويند، از نمازگزاران نبوديم جز اين كه با حذف و اختصار آمده است.

وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ با فريبكارى فريبندگان فريفته شده و به باطل شروع مى كرديم.

وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ خداوند تكذيب (به روز قيامت) را پس از ديگر صفات دوزخيان آورده براى اين كه خاطرنشان سازد كه آنها پس از تمام امور ياد شده روز قيامت را تكذيب كردند تا تكذيب را بزرگ جلوه دهد.

حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ تا مرگ و مقدمات آن بر ما آمد.

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ پس شفاعت شافعانى چون فرشتگان و انبياء و جز آنان به

حالشان سودى ندارد چنان كه براى يكتا پرستان سودمند است.

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ آنها را چه شده كه از قرآن و ديگر موعظه ها روى گردانده اند.

مُعْرِضِينَ حال است چنان كه مى گويى: مالك قائما، تو را چه شده كه ايستاده اى.

كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ گويى آنها گورخرانى بسيار گريزان و وحشى هستند، و گويى نفوس آنها طالب گريزند و نفس آنها را به گريختن وا مى دارد. «مستنفره» به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 489

فتح (فاء) نيز قرائت شده و آن نفس گريزانى است كه به گريختن وادار شده است.

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ [گورخرانى كه ] از شير مى گريزند. «قسوره» وزن «فعوله» از قسر به معناى قهر و غلبه است، بعضى گفته اند «قسوره» گروهى تيراندازند كه گورخران را شكار مى كنند.

صُحُفاً مُنَشَّرَةً كاغذهايى است كه منتشر و خوانده مى شود يا نامه هايى است كه در آسمان نوشته مى شود و همان ساعتى كه نوشته شود فرشتگان فرود آورند و در دست آنها منتشر گردد و به هم پيچيده نشود، به اين دليل كه مشركان به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفتند به تو ايمان نمى آوريم مگر براى هر كدام از ما نامه اى از آسمان بياورى «1» كه عنوانش چنين باشد: از سوى پروردگار جهانيان به فلان پسر فلان كه در آن نامه به پيروى از تو امر شده باشد «2».

كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «كلّا، هرگز» براى منع و بازداشت آنها از اين اراده و خواستن آيات است.

بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ بلكه از آخرت نمى ترسند چرا كه از قرآن روى برگردانده اند نه براى ممتنع بودن نامه (آسمانى) دادن، «كلا» منع از روى گرداندن آنها از قرآن است.

إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ براستى كه قرآن يادآورى

و تذكره اى است كه در مورد خود رسا و

__________________________________________________

1- اين سخن شبيه مطلبى است كه در آيه، 93، سوره اسراء آمده است: وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ اگر به آسمان هم بروى ما به تو نمى آوريم مگر آن كه نامه اى (از سوى خدا) بر ما نازل كنى.

يا آيه 124، سوره انعام: قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ «آنها مى گويند، ما ايمان نمى آوريم تا زمانى كه به ما نيز همان چيزى داده شود كه به رسولان الهى نازل شده».

[خلاصه هر كدام انتظار داشتند پيامبرى اولو العزم باشند و نامه مخصوصى از خدا دريافت كنند و اگر چنين مى شد باز هم ايمان آوردنشان معلوم نبود]. تفسير نمونه، ج 25، ص 264،- م.

2- تفسير قرطبى، مراغى، بنا بر بعضى روايات، گوينده سخن فوق ابو جهل و گروهى از قريش بوده اند- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 490

كافى است اما امر آن مجهول و ناشناخته است.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ پس هر كس بخواهد آن را يادآور شود و از ياد نبرد و آن را مد نظر قرار دهد اين كار را بكند. ضمير در «انه و ذكره» به تذكره در آيه فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ بر مى گردد، و به اين دليل ضمير را مذكر آورده كه «تذكره» به معناى ذكر يا قرآن است [به اعتبار معناى ضمير مذكر آورده است ] وَ ما يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ آنها يادآور نمى شوند مگر خدا آنها را به يادآورى ملزم و مجبور سازد چرا كه خداوند مى داند آنها به اختيار متذكر نمى شوند.

هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ خداوند سزاوار آن است كه بندگانش از

او بپرهيزند و از كيفرش بترسند و به او ايمان آورده و از او اطاعت كنند، و هر گاه به خدا ايمان بياورند و اطاعتش كنند سزاوار است گناهانشان را بيامرزد.

از انس روايت است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد و گفت: خداى متعال مى فرمايد: من سزاوارم كه مورد پرهيز قرار گيرم و با من خدايى قرار داده نشود پس هر كس از قرار دادن خدايى با من، بپرهيزد من شايسته آنم كه او را بيامرزم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 491

سوره قيامت ..... ص : 491

اشاره

مكّى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 491

قاريان كوفه شمار آيات آن را چهل، و ديگران سى و نه آيه دانسته اند، و قرّاء كوفه لتعجل به، را يك آيه شمرده اند.

در حديث ابىّ (بن كعب) است: هر كس سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل در روز قيامت به مؤمن بودنش گواهى مى دهيم «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: هر كس «لا اقسم» را به طور مداوم بخواند و به آن عمل كند خداوند آن (سوره) را در قبرش به نيكوترين صورت بر مى انگيزد كه او را مژده دهد و در روى او بخندد تا از صراط و ميزان بگذرد «2».

[سوره القيامة (75): آيات 1 تا 21] ..... ص : 491

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ (1) وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3) بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ (4)

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ (5) يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ (6) فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (7) وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (8) وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)

يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (10) كَلاَّ لا وَزَرَ (11) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (12) يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13) بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (14)

وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ (15) لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (17) فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (19)

كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة القيامة شهدت له انا و جبرئيل يوم القيامة انّه كان مؤمنا.

2-

عن الصادق عليه السّلام: من ادمن قراءة لا اقسم و كان يعمل بها بعثه اللَّه معه فى قبره فى احسن صورة يبشّره و يضحك فى وجهه حتى يجوز

الصراط و الميزان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 492

ترجمه: ..... ص : 492

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

سوگند به روز قيامت. (1)

و سوگند به نفس لوّامه، و جدان بيدار و ملامتگر، (كه رستاخيز حق است). (2)

آيا انسان مى پندارد كه استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟ (3)

آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب كنيم. (4)

(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و) ما دام العمر گناه كند. (5)

(لذا) مى پرسد قيامت كى خواهد بود. (6)

در آن هنگام چشمها از شدّت وحشت به گردش در مى آيد. (7)

و ماه بى نور شود. (8)

و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند. (9)

آن روز انسان مى گويد: راه فرار كجاست؟! (10)

و هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد. (11)

و قرارگاه نهايى به سوى پروردگار توست. (12)

در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى كنند. (13)

بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است. (14)

هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهايى بتراشد (15)

زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن (قرآن) حركت مده. (16)

چرا كه جمع آورى و خواندن آن بر عهده ماست. (17)

و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 493

هنگامى كه ما آن را خوانديم از آن پيروى كن. (18)

سپس بيان (و توضيح) آن نيز بر عهده ماست. (19)

چنين نيست كه شما مى پنداريد (و دلايل معاد را مخفى مى شمريد) بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد (و هوسرانى بى قيد و شرط را). (20)

و آخرت را رها مى كنيد. (21)

تفسير: ..... ص : 493

لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ از ابن عبّاس روايت شده كه معنايش اقسم بيوم القيامه است و «لا» صله مى باشد، «1» و داخل شدن «لاى» نافيه بر فعل قسم بسيار است امرى القيس مى گويد:

لا

و ابيك ابنة العامرى لا يدّعى القوم انّى افرّ «2»

ديگرى گفته است: فلا بك ما ابالى «3»، و فايده اش مؤكّد ساختن قسم است، بهتر اين است كه «لا» را نافيه بگيريم، يعنى خداوند به چيزى سوگند ياد نمى كند مگر اين كه بخواهد آن را بزرگ جلوه دهد مانند آيه شريفه: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ «سوگند به جايگاه ستارگان، و محلّ طلوع و غروب آنها و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد.» (واقعه/ 75- 76).

__________________________________________________

1- مانند «لا» در آيه: لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ «تا اهل كتاب بدانند». (حديد/ 29) تفسير مجمع البيان، چاپ افست كتاب فروشى اسلاميه، ج 10، ص 393- م.

2- شعر از امرى القيس بن حجر و به قولى از ربيعة بن حيثم يمنى است. «لا» در آغاز بيت نافيه است و در زبان عرب داخل شدن «لا» ى نافيه پيش از قسم شايع است چون غالبا به منظور ردّ و نفى ادعاى خصم مى باشد، يعنى، اى دختر عامرى به حق پدرت من هرگز از جنگ نمى گريزم و هيچ كس چنين ادعايى بر عليه من ندارد. كشّاف، ج 1، ص 692، م.

3- ألا نادت امامة باحتمال لتحزننى فلا بك ما ابالى، شعر از غوثة بن سلمى بن ربيعه است، يعنى هر گاه در پشت سر محبوبه ام نشانه هاى دل بريدن او را از من اظهار كنى تا مرا غمگين سازى به جان تو قسم كه اهميّت نداده و غمگين نمى شوم. تفسير كشاف، ج 4، ص 658- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 494

و گويى خداوند با وارد كردن حرف نفى [بر فعل قسم ] مى فرمايد: بزرگداشت من از شى ء مورد

قسم به اين معناست كه آن بالاتر از اين است، بعضى گفته اند «لا» نفى و ردّ سخنى پيش از قسم است، گويى آنان زنده شدن [در قيامت ] را منكر شده اند پس [در جوابشان ] گفته شده «لا» چنان نيست كه شما مى گوييد سپس گفته شده: به روز قيامت سوگند ياد مى كنم. «لا قسم» قرائت شده بنا بر اين كه لام براى ابتدا و اقسم خبر مبتداى محذوف باشد يعنى من سوگند ياد مى كنم نفس ملامتگرى را كه در روز قيامت بر تقصير كردنشان در تقوا نكوهش مى كنند، يا نفسى كه همواره خود را نكوهش مى كند اگر چه در احسان و نيكى بكوشد.

از حسن روايت است كه مؤمن را نمى بينى مگر اين كه نفس خود را نكوهش مى كند و فاجر و گنهكار پيش مى رود با اين حال نفسش را سرزنش نمى كند، و جواب قسم، تبعثنّ است كه مدلول آيه أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ، مى باشد، يعنى خداوند استخوانها را پس از پراكنده شدن و درهم شكستگى در حالى كه آميخته به خاك است جمع مى كند.

بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «بلى» اثبات و ايجاب براى [جمله ] بعد از نفى است كه گردآورى استخوانهاى مردگان باشد و گويى خداوند فرموده است: آرى خداوند استخوانها را گرد مى آورد. قادرين حال از ضمير در نجمع، است يعنى استخوانها را گرد مى آوريم در حالى كه به بازگرداندن آنها به صورت اوّل قادريم تا اين كه سر انگشتان او را با همه لطافت و كوچكى به حال اوّل بر مى گردانيم، پس چگونه استخوانهاى بزرگ را نمى توانيم برگردانيم، بعضى گفته اند: يعنى ما استخوانها را گرد مى آوريم بلكه مى توانيم انگشتان دست و پايش

را يكسان و يك پارچه همانند كف پاى شتر و سم دراز گوش قرار دهيم، پس نمى تواند كارهايى چون باز و بسته كردن و غيره را انجام دهد كه با انگشتان جداى از هم و مفصل دار انجام مى داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 495

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ اين جمله عطف بر «أ يحسب» است و مى تواند مانند خود آن جمله پرسشى باشد و مى تواند جمله ايجابى باشد.

لِيَفْجُرَ أَمامَهُ تا در زمان حال و آينده به گناه خود ادامه دهد و از آن دست بر ندارد از سعيد بن جبير روايت است: گناه مى كند و توبه را به تأخير مى اندازد و مى گويد بزودى توبه مى كنم تا مرگش مى رسد و بدترين اعمال با اوست.

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ سؤال شخص سرسخت و متعصّب است كه روز قيامت را دور مى شمارد و مى گويد: كى روز قيامت بر پا مى شود و نظير آن است آيه: وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ «و مى گويند اين وعده (مجازات) كى عملى مى شود» (يونس/ 48).

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ پس هر گاه چشمهايش رو به آسمان باز بماند و از شدّت ترس سرگشته و حيران شود، از برق الرّجل هر گاه به برق نگاه كند و چشمش مات شود و برق از بريق نيز قرائت شده يعنى از شدّت حيرت و بالا آمدن بدرخشد.

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ نور ماه از بين برود.

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ خورشيد و ماه جمع شوند چون خداوند آنها را از مغرب بر مى آورد.

بعضى گفته اند: جمع ميان خورشيد و ماه در رفتن نور [به وسيله خسوف ] است.

أَيْنَ الْمَفَرُّ راه فرار كجاست؟

كَلَّا لا وَزَرَ «كلّا» منع از طلب جاى فرار است. «لا وزر» پناهگاه و

جاى گريزى نيست «وزر» كوه يا غير آن است كه به آن پناهنده مى شوند.

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ

در معناى اين جمله سه وجه است:

1- در روز قيامت استقرار و رجوع بندگان فقط به سوى پروردگار توست و نمى توانند به غير خدا روى بياورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 496

2- كارهاى بندگان به حكم خدا باز مى گردد و جز خدا هيچ كس در آن كارها حكم و داورى نمى كند.

3- در آن روز، حكم به خواست پروردگارت واگذار مى شود.

يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

«يومئذ» محلّ قرار گرفتن آنهاست كه بهشت يا دوزخ است هر كه را بخواهد داخل بهشت كند و هر كه را بخواهد داخل دوزخ. در معناى آيه دو وجه است:

1- آدمى در روز قيامت از عمل خوب و بدى كه از پيش فرستاده و سنّت نيك و بدى كه بعد به آن عمل كرده خبر مى دهد.

2- به مالى كه براى خود از پيش فرستاده و آنچه پس از خود براى وارثان بر جا نهاده خبر مى دهد.

از مجاهد روايت شده: انسان از اوّل و آخر عمل خود خبر مى دهد.

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ

انسان خود حجّتى آشكار است، و نفس از باب مجاز به بينايى متّصف شده است چنان كه آيات، در آيه زير به ديدن وصف شده:

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً «و هنگامى كه آيات روشنى بخش ما به سراغ آنها آمد» (نمل/ 13).

يا آدمى عين بصيرت است و معناى آيه اين است كه: آدمى به اعمال خود خبر مى دهد و اگر خبر ندهد چيزى در وجود اوست كه از خبر دادن كفايت مى كند چون شاهد بر اعمال اوست زيرا اعضاى او بر ضرر او گواهى مى دهند.

وَ

لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ

اگر چه به هر نوع پوزشى نفس خود را معذور بدارد و از آن دفاع كند.

از سدى روايت شده: اگر پرده هايش را بيندازد، «معاذير» به معناى استار و پرده هاست و مفرد آن «معذار» است زيرا پرده مانع از ديدن شخص پشت پرده است چنان كه پوزش مانع از كيفر گنهكار مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 497

لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ

ضمير در «به» به قرآن بر مى گردد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هر زمان وحى را دريافت مى كرد به خاطر شتابى كه در حفظ قرآن داشت و از بيم فراموش كردن آن با جبرئيل منازعه «1» داشت و صبر نمى كرد كه جبرئيل وحى را به آخر برساند پس به حضرت امر شد وحى را بشنود و به گوش و دل آن را دريافت دارد تا زمان وحى سپرى شود و معناى آيه چنين است: تا زمانى كه جبرئيل وحى را قرائت مى كند زبان خود را به قرائت وحى، حركت مده تا با شتاب آن را دريافت كنى و از ذهنت نرود سپس علّت نهى از شتاب را با آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ

، بيان كرد يعنى بر ماست كه آن را در سينه ات گرد آوريم و قرائتش را بر زبانت استوار داريم.

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

خداوند قرائت جبرئيل را قرائت خود قرار داد. قرآن به معناى قرائت است. فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

از قرائت جبرئيل پيروى كن و با او به منازعه نپرداز پس ما حفظ كردن آن را بر تو ضمانت مى كنيم.

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ هر گاه چيزى از معانى قرآن بر تو مشكل آمد، شرح و توضيح آن بر عهده ماست. گويى پيامبر صلّى اللَّه عليه

و آله در حفظ و سؤال از معناى آيات هر دو شتاب مى كرد.

كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ «كلّا» منع رسول خدا از عادت به شتاب و تشويق آن حضرت است كه با آرامى قرائت قرآن را بر قوم خود تكرار كند تا در دلهايشان متمركز شود چرا كه آنان از دليلها بى خبرند و در قرآن و توضيح موجود در آن نمى انديشند بلكه دنيا را بر مى گزينند و اهتمام ورزيدن به آخرت را رها مى كنند بنا بر اين از دوباره گفتن و تكرار و افزودن بر هشدار و بيان قرآن به آن بى نياز نيستى و «تحبّون» و «تذرون» [به صورت مخاطب ] نيز قرائت شده به اين معنى كه به آنها بگو [شما دنيا را دوست داريد و آخرت را رها ساختيد]

__________________________________________________

1- اين سخن در كمال سستى و بى ارجى است و شايسته نيست به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت داده شود اگر چه از بعضى پيشينيان نقل شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 498

[سوره القيامة (75): آيات 22 تا 40] ..... ص : 498

اشاره

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22) إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (23) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (24) تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25) كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ (26)

وَ قِيلَ مَنْ راقٍ (27) وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28) وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30) فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (31)

وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (33) أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (34) ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (35) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (36)

أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى (37) ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (39) أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى

أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى (40)

ترجمه: ..... ص : 498

در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است. (22)

و به پروردگارش مى نگرد. (23)

و در آن روز صورتهايى درهم كشيده است. (24)

زيرا مى داند عذابى در مورد او انجام مى شود كه پشت را درهم مى شكند!. (25)

چنين نيست، او هرگز ايمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش رسد. (26)

و گفته شود: آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد؟!. (27)

و يقين به فراق از دنيا پيدا كند. (28)

و ساق پاها (از شدّت جان دادن) به هم مى پيچد. (29)

(آرى) در آن روز مسير همه به سوى (دادگاه) پروردگارت خواهد بود. (30)

او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند. (31)

بلكه تكذيب كرد، و روى گردان شد. (32)

سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبّرانه قدم بر مى داشت. (33)

عذاب الهى براى تو شايسته تر است، شايسته تر! (34)

سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است، شايسته تر! (35)

آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟ (36)

آيا او نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته مى شود؟ (37)

سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت؟ (38)

و از او دو زوج مذكّر و مؤنّث آفريد. (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 499

آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟! (40)

تفسير: ..... ص : 499

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ وجه (صورت) عبارت از تمام چهره است و «ناضره» از نضرة النّعيم، خرّمى نعمتها گرفته شده است.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ در معناى اين جمله چند وجه است:

1- اختصاصا به خدا نگاه مى كند و به ديگرى نمى نگرد و معناى مقدّم شدن مفعول (الى ربها) همين است مگر به آيات زير نمى نگريد- إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ

«قرارگاه نهايى به سوى پروردگار توست» (قيامت/ 12) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ

الْمَساقُ (قيامت/ 30) إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «بازگشت (همگان) به سوى خداست».

(آل عمران/ 28، فاطر/ 18، نور/ 42). عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ «بر او توكّل كردم و به سوى او بازگشتم» (هود/ 88).

كه چگونه مقدّم شدن در اين آيات و نظاير آن دلالت بر معناى اختصاص دارد و روشن است كه آدميان در قيامت به چيزهاى فراوانى مى نگرند كه نمى توان بر شمارش آنها احاطه يافت، بنا بر اين اگر نگاه كردن آنان به خدا اختصاص داشته باشد و خدا مورد نظر و نگاه (با چشم ظاهرى) باشد محال است پس ناگزير بايد آن را بر معنايى حمل كنيم كه اختصاص در آن صحيح باشد يعنى از باب اين گفته عرب باشد انا اليك ناظر ما تصنع بى، من به تو مى نگرم كه با من چه خواهى كرد و مقصودشان [از نگريستن ] معناى اميد و انتظار است [اميد و انتظار رفتار خوب از تو دارم ] و از همين مورد است گفته جميل [شاعر]:

و اذا نظرت اليك من ملك و البحر دونك زدتنى نعما «1»

و گفته شاعرى ديگر:

انّي اليك لما وعدت لناظر نظر الفقير إلى الغنىّ الموسر «2»

.__________________________________________________

1- به محض اين كه به تو بنگرم بيش از آنچه خواستار و اميدوارم، به من مى دهى و نيازى نيست كه بصراحت بخواهم و [بخشش تو آن اندازه است كه ] دريا در بخشش و خيرات كمتر از تو است. كشّاف، ج 4، ص 662- م.

2- من به آنچه وعده ام داده اى اميد دارم مانند اميدى كه تهيدست به ثروتمند دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 500

بنا بر اين معنايش اين است كه آنان نعمت و كرامت را جز از خداى خويش انتظار

ندارند چنان كه در دنيا همان گونه بودند و جز از خدا از كسى نمى ترسيدند و به كسى اميد نداشتند.

2- «الى» اسم است و مفرد آلاء به معناى نعمتهاست و محلّا منصوب است يعنى انتظار نعمت پروردگارشان را مى كشند.

3- مضاف اليه حذف شده و اصل آن، الى ثواب ربها ناظرة بوده است.

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ چهره هايى در اين روز سوخته و سخت گرفته اند.

تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ يعنى انتظار دارد با او چنان كارى كنند كه به سبب سختى آن، ستون فقرات كمرش درهم بشكند همان طور كه چهره هاى شاداب انتظار دارند كه هر نوع خير و احترام نسبت به آنها انجام شود.

كَلَّا منع از ترجيح دادن دنيا بر آخرت است و گويى فرموده است از آن (كار) برگرديد و از مرگى كه روبروى شما قرار دارد به خود بياييد و دنيا را رها سازيد و به آخرت منتقل شويد و در آن بمانيد.

ضمير در «بلغت» به نفس بر مى گردد اگر چه نامى از نفس برده نشده است چون سخن بر آن دلالت دارد، مانند گفته حاتم:

لعمرك ما يغنى الثّراء عن الفتى اذا حشرجت يوما و ضاق بها الصّدر «1»

__________________________________________________

1- شعر از حاتم طايى است، در بعضى نسخه ها بجاى «لعمرك» [أ ماوى ] نقل شده، و «ماوى» مرخم «ماويه» و نام مادر حاتم است كه دختر عيفر بوده، همزه در «ماوى» حرف بدا، است چرا كه حاتم را در نرمى و صفا و نرمدلى به «ماء» آب تشبيه كرده چون «ماوى» در اصل منسوب به «ماء» است.

حاتم مى گويد: [اى مادر] بجانت قسم ثروت شخص را بى نياز نمى كند هر گاه روزى نفس در سينه به شماره افتد

و دچار تنگى شود. كشاف، ج 4، ص 662- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 501

إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ منظور از تراقى استخوانهايى است كه گودى گلو را در بر گرفته است.

وَ قِيلَ مَنْ راقٍ

يعنى بعضى از خاندان و دوستانش به بعضى مى گويند: كدامين شما از دردى كه دارد با دعا و طلسم رهايش مى كنيد؟ بعضى گفته اند: اين از سخن فرشتگان است كه كدامين گروه، روح او را بالا مى برد فرشتگان رحمت يا فرشتگان عذاب؟

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ اين شخص كه در حال احتضار است مى پندارد اين مرضى كه به او رسيده موجب مى شود از دنيايى كه دوست داشتنى است جدا شود.

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ساق پايش به ساق ديگر پيچيده مى شود.

از قتاده روايت شده كه پاهايش بى جان مى شود و نمى تواند بدن را بكشد در حالى كه پيش از آن با پاها، جهانگرد بود.

از ابن عبّاس روايت است كه سختى كار آخرت به كار دنيا پيچيده شده است، بنا بر اين كه ساق مثلى در سختى باشد.

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ راندن او و ديگر آفريده ها [به محشر] در اين روز به حكم پروردگار توست.

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى يعنى صدقه ندارد و نماز نگزارد و قرآن و پيامبر را تصديق نكرد.

گويند اين آيه درباره ابو جهل نازل شده است.

ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ «1» يَتَمَطَّى آن گاه با تكبّر و غرور به سوى پروردگارش رفت.

«يتمطّى» در اصل «يتمطّط» به معناى «يتمدّد، خود را مى كشيد» بوده زيرا شخص متكبّر پاهاى خود را [در راه رفتن ] مى كشد، يعنى [ابو جهل ] رسول خدا و كتاب

__________________________________________________

1- در تفسير چاپ سنگى، آيه را به اشتباه ثم ذهب الى ربّه، آورده است م.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 6، ص: 502

او را تكذيب كرد و روى گرداند آن گاه در حال تكبّر و غرور به سوى قوم خود رفت و بدان مى باليد.

أَوْلى لَكَ فَأَوْلى يعنى بديها سزاوار توست پس بديها، و اين جمله نفرين بر ابو جهل است كه آنچه را نمى پسندد به او برسد، و گفته شده: در دنيا [اى ابو جهل ] به تو شر برسد پس از آن در آخرت، و تكرار كلمه نفرين براى تأكيد است.

أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً آيا آدمى مى پندارد كه مهمل رها مى شود و مورد امر و نهى واقع نمى شود همزه، در «أَ يَحْسَبُ» براى انكار است.

أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى يعنى چگونه مى پندارد كه مهمل رها مى شود با اين كه دگرگونيهاى احوال خود را مى بيند و به آنها مى تواند استدلال كند كه براى وى آفريننده اى است حكيم كه خردش را كامل كرده و او را قادر ساخته است و در وجودش شهوت آفريده تا بداند كه نمى تواند بدون تكليف باشد.

«يمنى» يعنى آفرينش انسان از آن اندازه گيرى مى شود و بعضى گفته اند: يعنى در رحم ريخته مى شود. بعضى «يمنى» را از باب حمل بر نطفه «تمنى» با «تاء» قرائت كرده اند.

فَخَلَقَ فَسَوَّى پس از اين كه او را به صورت خون بسته درآورد از آن در رحم آفريده اى آفريد پس صورت و اندامهاى ظاهرى و باطنى او را در شكم مادرش معتدل ساخت، يا پس از ولادت او را انسانى به اعتدال و راست قامت قرار داد.

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى پس از انسان دو صنف نر و ماده قرار داد.

أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى آيا خدايى كه اين

انسان را ايجاد فرموده نمى تواند [دوباره در قيامت ] او را برگرداند.

در حديث است كه هر گاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را مى خواند، عرض كرد: سبحانك اللَّه و بلى، آرى [مى توانى ] بار خدايا تو پاك و منزّهى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 503

سوره انسان «1» ..... ص : 503

اشاره

سى و يك آيه دارد.

در مكّى و مدنى بودن اين سوره اختلاف است و (قول) صحيح مدنى بودن آن است. بعضى گفته اند از آيه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا تا آخر سوره مكّى، و بقيّه سوره مدنى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 503

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خدا بهشت و حرير است «2».

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه هر كس سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند خداوند صد حوريه باكره (دست نخورده) و چهار هزار حوريّه غير باكره به تزويج او در آورد و با حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله باشد «3».

__________________________________________________

1- اين سوره به نامهاى: دهر، ابرار، انسان ناميده مى شود. بعضى اين سوره را به نام [جمله آغازين سوره ] هل اتى ناميده اند.

2-

فى حديث ابىّ (بن كعب): و من قرأ سورة هل اتى كان جزاؤه على اللَّه جنّة و حريرا.

3- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأ سورة هل اتى فى كلّ غداة خميس زوّجه اللَّه من الحور العين مائة عذراء و اربعة آلاف ثيّب و كان مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 504

[سوره الإنسان (76): آيات 1 تا 14] ..... ص : 504

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً (2) إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (3) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً (4)

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5) عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (12) مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (14)

ترجمه: ..... ص : 504

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه وى چيز قابل ذكرى نبود؟! (1)

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مى آزماييم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم. (2)

ماه راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا كفران كند. (3)

ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آماده كرده ايم. (4)

ابرار (نيكان) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است. (5)

از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى سازند. (6)

آنها به نذر خود وفا مى كنند، و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند. (7)

و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 505

(و مى گويند) ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم، و هيچ پاداش و تشكّرى از شما نمى خواهيم. (9)

ما از پروردگار خود مى ترسيم در روزى كه آن روز گرفته و سخت و هولناك است. (10)

از اين رو خداوند آنها را از شرّ آن روز نگه مى دارد و از آنها استقبال مى كند. در حالى كه شادمان و مسرورند. (11)

خداوند در برابر شكيبايى آنان، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مى دهد. (12)

اين در حالى است كه بر تختهاى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آن جا مى بينند. و نه سرما را.

(13)

و در حالى است كه سايه هاى آن (درختان بهشتى) بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است. (14)

تفسير: ..... ص : 505
اشاره

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ «هل» فقط در استفهام به معناى (قد)، است و در اصل «أهل» بوده به دلالت شعر:

أهل رأونا بسفح القاع ذى الاكم «1»

معناى جمله اين است كه آيا از نظر تقرير و نزديكى بر آدمى پيش از اين زمانى نزديك نگذشته است كه وى چيز قابل ذكرى نبوده [يعنى چنين زمانى بوده است ].

از حمران بن اعين روايت است كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام راجع به اين مطلب سؤال كردم پس فرمود: چيزى تقدير شده بود ولى موجود نبود «2».

__________________________________________________

1- شعر از زيد الخيل است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله او را زيد الخير ناميد و مصراع اوّلش اين است

سائل فوارس يربوع بشدّتنا

: براى اين كه از حقيقت حال آگاه شوى از نيرومندى و صولت ما از آنها بپرس كه ما را در كوه و دشت و تپّه هاى بلند چگونه ديده اند. تفسير كشاف، ج 3، ص 342- م. [.....]

2-

عن حمران بن اعين قال: سألت الصادق عليه السّلام عنه فقال، كان شيئا مقدورا و لم يكم مكّونا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 506

مقصود از انسان جنس آدميزاد است به دليل آيه: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ (هل اتى/ 2).

بعضى گفته اند: مقصود از انسان حضرت آدم عليه السّلام است.

از عمر بن خطّاب نقل است كه اين آيه در نزدش قرائت شده پس عمر گفت: اى كاش انسان به همان حالت اوّل كه چيزى قابل ذكر نبود باقى مى ماند يعنى آفريده نمى شد و مورد تكليف قرار نمى گرفت.

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نطفة

أمشاج، مانند «برمة اعشار، [هر گاه قطعه قطعه شود و به صورت دهها قطعه در آيد]» و گويند نطفه مشمج، و «امشاج» جمع آن نيست بلكه مشمج و امشاج در مفرد بودن مانند هم هستند و صفت مفرد بر ايشان آورده مى شود و مشجه، با مزجه مترادف و به معناى آميختن است يعنى از نطفه اى [آفريده شده ] كه آب مرد و زن به هم در آميخته اند.

از قتاده روايت است كه أمشاج به معناى اطوار و حالات مختلف است يعنى در يك حالت نطفه بوده بعد علقه شده و بعد مضغه و آن گاه استخوان تا انسان شده است.

نَبْتَلِيهِ محلّا منصوب است بنا بر حال بودن، يعنى انسان را آفريديم در حالى كه قصدمان آزمودن اوست مانند اين گفته: مررت برجل معه صقر صائلا به غدا، به مردى گذشتم كه بازى به همراه داشت و قصد داشت فردا با آن شكار كند.

شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً هر دو حال براى ضمير (هاء) در «هديناه» هستند يعنى راه را براى انسان آشكار ساختيم و دليلها و علتها را برايش اقامه كرديم و در هر دو حال سپاس و ناسپاسى، به او قدرت داديم.

و چون خداوند شاكر و كافر را ذكر كرد در پى آنها بيم از كيفر و وعده به پاداش را آورد.

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ «سلاسل» با تنوين «سلاسلا» و بدون تنوين قرائت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 507

شده است و در قرائت با تنوين دو وجه است:

1- بنا بر اين كه (نون) بدل از حرف اطلاق و وصل در حكم وقف باشد.

2- بر طبق عادت شاعران اسم غير منصرف منصرف به شمار آيد.

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ

كَأْسٍ «ابرار» جمع (برّ) يا (بارّ) است مانند «ربّ و ارباب» و «صاحب و اصحاب».

اهل بيت عليهم السّلام و بيشتر مفسّران اجماع كرده اند بر اين كه مقصود از «ابرار» علىّ و فاطمه و حسن و حسين عليهما السّلام «1» هستند.

[شأن نزول ] ..... ص : 507

از علىّ بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از عبد اللَّه بن ميمون از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مقدارى جو در نزد فاطمه عليهما السّلام بود پس آن را [آرد كرده ] با روغن و آب بياميخت و نان پخت و چون در برابر خود نهادند كه بخورند مسكينى آمد و گفت: خدا شما را ببخشايد پس على عليه السّلام برخاست و يك سوّم آن را به او بخشيد و طولى نكشيد كه يتيمى آمد و گفت: خدا شما را ببخشايد پس على عليه السّلام برخاست و يك سوم را به او داد آن گاه اسيرى آمد و همان سخن را گفت: پس على عليه السّلام يك سوم باقيمانده را به او بخشيد.

و از آن چيزى نچشيدند پس خداوند آيات فوق را در شأن آنها نازل فرمود و

__________________________________________________

1- شيخ مفيد (قدّس سره) در اختصاص، ص 96، از احمد بن حسن و او از عبد العظيم حسنى روايت مفصّلى نقل مى كند كه يحيى برمكى به امر هارون الرشيد مجلس مناظره اى از اهل كلام در خانه خود تشكيل داد بطورى كه آزادانه سخن بگويند و هارون را كه مخفيانه ناظر بر جلسه بود و سخنانشان را مى شنيد نبينند پس از اجتماع علماى كلام هشام بن حكم آمد و علّت برترى دادن على عليه السّلام بر ابو بكر را از او پرسيدند هشام پنج مورد

مهمّ از فضايل على عليه السّلام را بر شمرد و مورد پنجم آن اين بود كه به اعتقاد فريقين منظور از «ابرار» در آيه: إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ ... على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام اند و ابو بكر جزء آنها نيست- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 508

حكم اين آيات درباره هر مؤمنى كه براى خدا چيزى ببخشد جارى است.

همچنين روايت شده كه اين خاندان [على، فاطمه، فضّه، به پيشنهاد رسول خدا براى بهبودى حسن و حسين ] نذر كردند سه روز روزه بگيرند و به نذر خود وفا كرده روزه گرفتند و در هر سه شب [هنگام افطار] غذاى خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و خود به آن افطار نكردند پس اين آيات در مدح آنان نازل شد و چه فضيلت و شرفى بالاتر از اين است.

«كأسا» منظور از اين كلمه شيشه است هر گاه در آن شراب باشد و به خود شراب نيز «كأس» مى گويند.

كانَ مِزاجُها كافُوراً آبى كه كافور با آن مخلوط شود.

ماء كافور نام چشمه اى در بهشت است كه آب آن در سفيدى مانند كافور است و بو و سردى كافور را دارد و «عينا» بدل از كافور است.

از مجاهد روايت شده كه اين كافور مانند كافور دنيا نيست.

از قتاده روايت است كه آن شراب را با كافور مى آميزند و با مشك مهر مى زنند.

بعضى گفته اند: در آن شراب، بو و سفيدى و سردى كافور آفريده مى شود و گويى با كافور آميخته شده است، بنا بر اين دو قول «عينا» بدل از «كأسا» است به تقدير حذف مضاف و گويى فرموده است: و يسقون فيها خمرا خمر عين،

در بهشت شرابى مى نوشند كه شراب چشمه اى است يا بنا بر اختصاص منصوب شده است.

يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يعنى بندگان خدا از آن چشمه مى نوشند چنان كه مى گويى شربت الماء بالعسل، آب را با عسل نوشيدم.

يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً بهشتيان آن چشمه را به هر جايى از منزلهايشان بخواهند به آسانى مى برند.

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ اين جمله، حال يا جمله مستأنفه است گويند: و فى بنذره، به نذر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 509

خود وفا كرد، و أوفى بنذره، نذر خود را وفا كرد.

كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً [روزى كه ] شرّ آن فاش و پراكنده است و مقصود از شرّ هول و وحشت و سختيهاى روز قيامت است.

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ ضمير «حبّه» به طعام بر مى گردد يعنى در عين اشتها و نياز به غذا آن را به [نيازمندان ] مى خورانند، نظير همين آيه است و آتى المال على حبّه [كه ضمير حبّه به مال بر مى گردد «1»] بعضى گفته اند: ضمير در «حبّه» به خدا بر مى گردد.

از حسن روايت است كه اسيرى را خدمت رسول خدا مى آوردند پس حضرت او را به يكى از مسلمانها مى داد و مى فرمود به او نيكى كن و او دو روز يا سه روز در نزد آن مسلمان مى ماند.

از قتاده روايت است كه اسير مسلمانها در آن روز مشرك بود پس برادر مسلمانت به اطعام كردن سزاوارتر است.

از ابو سعيد خدرى روايت است كه منظور از اسير برده و زندانى است.

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ بنا بر اراده قول است [يعنى اهل بيت عليهم السّلام قصد داشتند سخنى بگويند ولى نگفتند و خداوند آنچه را آنان در دل داشتند به منزله قول قرار داده است ].

از سعيد بن جبير و

مجاهد روايت است كه خاندان على عليه السّلام سخنى نگفتند ولى خدا از دل آنان آگاه بود از اين رو آنان را ستود، يعنى با بخشيدن اين طعام قصد پاداش دنيوى و سپاسگزارى بر آن را نداريم زيرا اطعام مفعول «وجه» است و پاداش دادن مردم معنايى ندارد.

__________________________________________________

1- ضمير «حبّه» به خدا بر مى گردد چرا كه علامه طباطبايى نيز در تفسير الميزان مى گويد: يطعمون الطّعام حبّا للَّه لا طعما فى الثّواب، براى محبّت خدا اطعام مى كنند نه به طمع ثواب- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 510

شكور مانند شكر مصدر است چنان كه كفر و كفور مصدرند.

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- مقصود اين باشد كه احسان ما به شما به خاطر ترس از سختى روز قيامت است نه پاداش.

2- ما از شما پاداش نمى خواهيم چون از كيفر خدا بيم داريم كه در برابر صدقه دادن پاداش بخواهيم.

يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً اين جمله نظير (نهارك صائم) است [كه روزه دارى صفت شخص است نه روز] يعنى صفت اهل آن روز براى روز صفت آورده شده [مردم در روز قيامت چهره اى درهم كشيده دارند.]

يا سختى آن روز (قيامت) به شير چهره درهم كشيده تشبيه شده است.

قمطريرا روزى سخت و دشوار است.

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ پس خداوند آنها را از وحشت و سختيهاى آن روز نگاه مى دارد.

وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً در برابر گرفتگى چهره و اندوه فاجران به مؤمنان شادابى چهره و شادمانى دل عطا مى كند، و اين دلالت دارد كه «يوم» متّصف به گرفتگى چهره اهل آن روز مى باشد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً خداوند در برابر صبرشان بر آن

ايثار و گرسنگى و برهنگى، بهشتى به آنان پاداش مى دهد كه در آن خوردنيهاى گوارا و پوشاكهاى ظريف و زيبا وجود دارد.

مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً در آن بهشت بر اريكه ها تكيه مى دهند و هواى آن بهشت معتدل است و گرماى خورشيد و سرماى آزار دهنده اى آنان را آزار نمى دهد.

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها اين جمله عطف بر جمله قبل است و مانند آن حال

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 511

مى باشد و تقدير جمله اين است كه در آن بهشت نه خورشيدى مى بينند و نه سرماى آزار دهنده اى. داخل شدن و او بر اول جمله براى دلالت بر اين است كه هر دو امتياز با هم براى آنها وجود دارد و گويى فرموده است: پاداش آنان بهشتى است كه در آن از هر دو نعمت يعنى هم دور بودن از گرماى خورشيد و هم سرما و نزديك بودن سايه به آنها، برخوردار هستند.

به گفته زمخشرى ممكن است تمام كلمات: متّكئين، لا يرون، و دانية، صفات بهشت باشد ولى من [مصنّف ] آن را درست نمى دانم چرا كه هر گاه اسم فاعل صفت واقع شود و فعل براى غير موصوف باشد لازم است ضمير آن آشكار شود در حالى كه «اتّكاء و دنوّ» صفت براى «جنّة» نيست، بنا بر اين، همان قول اوّل (حال بودن كلمات مذكور) صحيح است. «دانية» را مى توان منصوب دانست بنا بر اين كه عطف بر و جزاهم جنّة باشد، [و در اصل ] و جزاهم جنّة و لبس حرير و دخول جنّة و دانية عليهم ظلالها، بوده و مضاف [لبس دخول ] حذف شده، يعنى: پاداش آنها بهشت و لباس

حرير و داخل شدن در بهشت است و نيز پاداش آنها بهشت ديگرى است كه سايه هايش به آنها نزديك است.

وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها يعنى ميوه هاى آن بهشت براى آنها كه مى چينند هر طور بخواهند در دسترس است و ممانعتى از چيدن ندارند، يا ميوه هاى آن بهشت را براى كسانى كه مى خواهند بچينند رام و فروتن و كوتاه و در دسترس قرار داده است. «ذلّلت» برگرفته از اين گفته عرب است: حائط ذليل ديوار رام، هر گاه كوتاه باشد.

از مجاهد روايت است كه اگر مؤمن در بهشت بپا خيزد ميوه ها به همان اندازه بالا مى رود و اگر بنشيند ميوه ها پايين مى آيد تا دستش به آنها برسد.

[سوره الإنسان (76): آيات 15 تا 22] ..... ص : 511

اشاره

وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (15) قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (16) وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (17) عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (18) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19)

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (20) عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21) إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 512

ترجمه: ..... ص : 512

و در گرداگرد آنها ظرفهايى از نقره! و قدحهايى بلورين مى گردانند (مملوّ از بهترين غذاها و نوشيدنيها). (15)

ظرفهاى بلورينى از نقره! كه آنها را به اندازه لازم آماده كرده اند. (16)

و در آن جا از جامهايى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته است. (17)

از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است [مى نوشند]. (18)

و بر گرد آنها نوجوانانى جاودانى (براى پذيرايى) مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدى پراكنده اند! (19)

و هنگامى كه آن جا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى! (20)

بر اندام آنها (بهشتيان) لباسهايى است از حرير نازك سبز رنگ، و از ديباى ضخيم و با دستبندهايى از نقره تزيين شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند! (21)

اين جزاى شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است. (22)

تفسير ..... ص : 512

قواريرا قوارير، به سه صورت قرائت شده است:

1- هر دو بدون تنوين (قوارير قوارير).

2- هر دو با تنوين (قواريرا قواريرا) كه تنوين در اولى بدل از حرف اطلاق است و در دومى به پيروى از اولى است.

3- اولى به تنوين و دومى بدون تنوين (قواريرا قوارير).

قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ يعنى از نقره آفريده شده و به همان سفيدى و زيبايى و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 513

درخشندگى شيشه هاست و معناى (كانَتْ قَوارِيرَا) اين است كه با ايجاد خداوند به صورت شيشه در آمده است و منظور بزرگداشت اين آفرينش عجيب است كه شامل صفات هر دو جوهر متباين [نقره و شيشه ] مى باشد، و نظير همين است (كان) در كان مزاجها كافورا مانند (يكون) در كن فيكون. [يعنى كان در همه موارد به معناى ايجاد كردن است ].

قَدَّرُوها تَقْدِيراً

اين جمله صفت قوارير است يعنى مؤمنان آنها را نزد خودشان اندازه گيرى كرده كه از نظر شكل و اندازه آن گونه باشد كه مى خواهند و همان اندازه شده است، بعضى گفته اند: ضمير (قدّروها) به كسانى بر مى گردد كه با آن جامها پيرامونشان مى چرخند يعنى شراب جامها را به اندازه اى كه آنها [بهشتيان ] را سيراب كند برآورد كرده اند و اين براى آشامنده لذّت بخش تر است چون به اندازه نياز اوست.

از مجاهد روايت است كه جامها نه لبريز است و نه كم.

«قدّروها» به ضمّ (قاف) و به صورت مجهول نيز قرائت شده به اين مناسبت كه منقول از قدّر، باشد مى گويى: قدّرت الشّى ء و قدّرنيه فلان، هر گاه ديگرى تو را بر آن كار قادر سازد. و به اين معناست كه مؤمنان را همانطور كه خود مى خواهند قادر مى سازند.

كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا عربها زنجفيل را خوب مى دانستند و از آن لذت مى بردند.

اعشى گويد:

كأنّ القرنفل و الزّنجبيل باتا بفيها و أريا مشورا «1»

__________________________________________________

1- شاعر مزه و بوى دهان محبوبه خود را به قرنفل و زنجفيل تشبيه كرده چرا كه عرب آن دو را نيكو مى دانسته و از آنها لذّت مى برده است و مزه آب دهان محبوبه را به مزه عسل تشبيه كرده است. گويى قرنفل و زنجفيل در دهان او (محبوبه) جاى گرفته و آب دهانش طعم عسل دارد [دهانش كان عسل است ] كشّاف، ج 4، ص 672،- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 514

از ابن عباس روايت است كه تمام آنچه را خدا از نعمتهاى موجود در بهشت در قرآن ياد كرده نظيرش در دنيا وجود ندارد ولى به چيزى [از اشياء دنيا] نام برده كه شناخته شود،

و چشمه زنجفيل ناميده شده چون در آن مزه زنجفيل هست يعنى چشمه به طعم زنجفيل است و در آن مزه گزنده اى نيست بلكه بر عكس گواراست گويند: شراب سلسل و سلسال و سلسبيل، نوشيدنى گوارا، زياد شدن (باء) در سلسبيل براى اين است كه كلمه پنج حرفى شود و [از باب زيادة المبانى تدلّ على زيادة المعانى ] «1» بر كمال گوارايى دلالت كند.

«عينا» در اين كلمه سه وجه است:

1- بدل از «زنجبيلا» باشد.

2- بدل از «كأسا». بعضى گفته اند: جام مؤمنان آميخته به زنجفيل است يا خدا در آن طعم زنجفيل مى آفريند و بنا بر اين قول «عينا بدل از» كأسا است.

3- منصوب به اختصاص (به فعل اخصّ مقدّر) باشد، يعنى، اخصّ عينا.

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً خداوند زيبايى و صفاى رنگ پسران و پراكندگيشان در مجالس را براى خدمت، به مرواريدهاى پراكنده يا مرواريدهاى تازه از صدف خارج شده تشبيه كرده است زيرا زيباترين و درخشنده ترين حالت مرواريد همان لحظه اى است كه از صدف خارج مى شود.

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً «رأيت» در اينجا نه مفعول ظاهرى دارد نه تقديرى و گويى خداوند فرموده است: و هر گاه در آنجا ديدى يعنى ديده بيننده به هر جا بيفتد فقط نعمتهاى فراوان و ملك عظيمى خواهد ديد.

«ثمّ» محلّا منصوب است بنا بر ظرف بودن يعنى در بهشت ملكى عظيم و فراخ و هميشگى وجود دارد. بعضى گفته اند: هر گاه چيزى بخواهند موجود مى شود.

__________________________________________________

1- زيادى بنا و ساختار لفظ بر فرزنى معنى دلالت مى كند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 515

بعضى گفته اند: فرشتگان بر آنها سلام مى دهند و از

آنان اجازه مى گيرند.

عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ عاليهم، به سه صورت قرائت شده است:

1- به سكون (ياء) بنا بر اين كه مبتدا و خبر آن ثياب سندس، باشد يعنى لباس رويين آنها از سندس است.

2- منصوب باشد بنا بر حال بودن [از ضمير در (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ)].

3- عال، را بجاى فوق گرفته و بنا بر ظرفيّت نصب دهيم و جانشين حال سازيم.

4- به معناى رأيت أهل نعيم و ملك عاليهم ثياب باشد.

خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ به دو صورت قرائت شده است:

1- رفع بنا بر اين كه حمل بر «ثياب» شود.

2- جرّ بنا بر اين كه حمل بر «سندس» شود.

استبرق به دو صورت قرائت شده است:

1- به رفع به اين معنى كه ثياب سندس و ثياب استبرق بوده و مضاف حذف شده و استبرق بجاى آن نشسته است.

2- جرّ بنا بر اين كه بر «سندس» حمل شود.

وَ حُلُّوا «حلّوا» عطف بر «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ» است.

أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ دستبندهايى از نقره دارند كه قابل توصيف نيست، و بر اثر شفّاف بودن درونش از برونش ديده مى شود. بعضى گفته اند: در بهشت نقره برتر از طلا و ياقوت و مرواريد است. بعضى گفته اند: آنها گاه خود را با طلا و گاه با نقره مى آرايند يا به هر دو.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً پروردگارشان آنها را از شراب طهور كه مانند شراب دنيا پليد و نجس نيست سيراب مى كند.

بعضى گفته اند: شرابى كه آنها را از هر چيزى جز خدا تطهير مى كند.

إِنَّ هذا «هذا» اشاره به بخششهاى خدا و نعمتها و تعظيمى است كه پيش از اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 516

توصيف شده است.

كانَ لَكُمْ جَزاءً اين نعمتها پاداش اعمال و طاعتهاى قبول شده

شماست.

وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً سعى شما در كسب رضاى خدا پسنديده است، و معناى شكر در آيه همين است كه معناى مجازى آن مى باشد.

روايت است كه چون جبرئيل اين آيات را تلاوت كرد عرض كرد: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آنها را بگير خدا بر تو و خاندانت گوارا كند.

[سوره الإنسان (76): آيات 23 تا 31] ..... ص : 516

اشاره

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (23) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (25) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (26) إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (27)

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (28) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (29) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (30) يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (31)

ترجمه: ..... ص : 516

مسلّما ما قرآن را بر تو نازل كرديم. (23)

پس در (تبليغ و اجراى) حكم پروردگارت شكيبا باش، و از هيچ گنهكار و كافرى از آنان اطاعت مكن. (24)

و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور. (25)

و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى. (26)

آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند در حالى كه پشت سر خود روز سخت و سنگينى را رها مى كنند. (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 517

ما آنها را آفريديم و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم، و هر زمان بخواهيم جاى آنان را به گروه ديگرى مى دهيم. (28)

اين يك تذكّر و يادآورى است و هر كس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند. (29)

و شما چيزى را نمى خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد، خداوند عالم و حكيم است. (30)

هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) در رحمت خود وارد مى كند، و براى ظالمان عذاب دردناكى فراهم ساخته است. (31)

تفسير: ..... ص : 517

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا خداوند سبحان ضميرى را كه اسم «إنّ» است به منظور تأكيد تكرار كرده و گويى فرموده است: قرآن را جز من كسى بر تو نازل نكرده بگونه اى كه جدا كننده باشد و آيه اى را پس از آيه اى تفصيل دهد.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ پس در برابر حكم پروردگارت كه از روى حكمت و حق صادر شده صبور باش و آزار دشمنان را تحمّل كن تا فرمان جنگ به تو برسد.

وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً و به سبب كم صبريت بر آزار آنها از هيچ كدامشان اطاعت مكن. بعضى گفته اند: منظور از شخص گنهكار عتبة

بن ربيعه و منظور از فرد ناسپاس وليد بن مغيره است آن دو گفتند: از امر رسالت صرفنظر كن ما تو را با مال و عيال دادن خشنود و راضى مى كنيم، و اگر مى فرمود: و لا تطع آثما و كفورا جايز بود كه از يكى از آنها اطاعت كند پس چون حرف (او) را آورد به اين معناست كه از هيچ كدام اطاعت مكن و روشن است كه نهى از اطاعت يكى از آنها نهى از اطاعت هر دوى آنهاست.

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا يعنى در صبح و شب پروردگارت را ياد كن.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ و در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار، بعضى گفته اند:

نماز مغرب و عشاى آخر را بگزار.

وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا در برخى از شبهاى دراز يك سوم يا نيمى از شب يا يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 518

سوم از شب را به نمازهاى مستحبّ بپرداز.

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ اين كافران دنيا را دوست داشته و آن را بر آخرت ترجيح مى دهند.

وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلًا و آخرت را در برابر يا پشت سرشان مى اندازند و به آن اهميّت نمى دهند. منظور از «يَوْماً ثَقِيلًا» روز دشوار و سخت است و استعاره از چيزى است كه سنگين است و حمل كننده اش را به زحمت مى اندازد.

وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ يعنى با پيوستن بعضى استخوانهايشان به بعضى و محكم كردن مفصلهايشان به وسيله اعصاب، آنها را نيرومند ساختيم.

«أسر»، به معناى ربط و پيوند و محكم شدن به وسيله تسمه چرمى است.

فرس ماسور الخلق- اسبى كه رگ و پى آن محكم است- مى گويند چنان كه گويند: جارية معصوبة الخلق- كنيزى كه

ساختار وجودى او محكم است.

بعضى گفته اند: منظور جمله اين است كه آنها را مكلّف ساختيم و با امر و نهى آنها را ببستيم.

وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا و هر زمان بخواهيم آنان را نابود ساخته و به همانندهاى خودشان در عالم آخرت تبديل مى كنيم.

بعضى گفته اند: به اين معناست كه آنها را به ديگران كه مطيعند تبديل مى كنيم و سزاوار آن بود كه (و ان شئنا) بگويد نه (اذا شئنا) مانند آيه: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ «و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود». (محمّد/ 38).

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ «هذه» اشاره به سوره يا آيات نزديك است منظور از تذكره، پند و موعظه است.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا پس هر كس خير را بر مى گزيند راه پروردگارش را در پيش بگيرد و با عبادات به او تقرّب جويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 519

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ و آنها عبادتى را به ميل خود نخواهند مگر اين كه خدا بخواهد و آنها را مجبور سازد.

«يشاءون» با (تاء) و (ياء) هر دو قرائت شده است.

أَنْ يَشاءَ اللَّهُ محلا منصوب است بنا بر اين كه ظرف باشد و اصل آن إلّا وقت مشيّة اللَّه بوده است.

وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ ... ظالمين منصوب به فعل مقدّرى است كه اعدّ لهم، آن را تفسير مى كند مانند: اوعد، كافا، و نظير آنها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 520

سوره مرسلات ..... ص : 520

اشاره

مكّى است. پنجاه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 520

ابىّ (بن كعب) روايت كرده هر كس سوره (و المرسلات) را بخواند نوشته شود كه از مشركان نيست «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده هر كس اين سوره را بخواند خداوند بين او و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آشنايى و معرفت قرار دهد «2».

[سوره المرسلات (77): آيات 1 تا 28] ..... ص : 520

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً (1) فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً (2) وَ النَّاشِراتِ نَشْراً (3) فَالْفارِقاتِ فَرْقاً (4)

فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً (5) عُذْراً أَوْ نُذْراً (6) إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (7) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ (9)

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ (10) وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11) لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ (12) لِيَوْمِ الْفَصْلِ (13) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ (14)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (15) أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ (16) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ (17) كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (18) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (19)

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (20) فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ (21) إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (24)

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً (25) أَحْياءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً (27) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (28)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قراء سورة و المرسلات كتب ليس من المشركين.

2-

عن الصادق عليه السّلام من قرأها عرف اللَّه بينه و بين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 521

ترجمه: ..... ص : 521

سوگند به فرشتگانى كه پى در پى فرستاده مى شوند. (1)

و آنها كه همچون تندباد حركت مى كنند. (2)

و سوگند به آنها كه (ابرها را) مى گسترانند، و منتشر مى سازند. (3)

و آنها كه حق را از باطل جدا مى كنند. (4)

و سوگند به آنها كه آيات بيدار كننده (الهى) را به (انبياء) القا مى كنند. (5)

براى اتمام حجّت، يا انذار! (6)

كه آنچه به شما (درباره قيامت) وعده داده مى شود به وقوع مى پيوندد. (7)

در آن هنگام كه ستارگان محو و تاريك شوند. (8)

و كواكب آسمان از هم بشكافند، (9)

و در آن زمان كه كوه ها از جا كنده شوند. (10)

و در آن

هنگام كه براى پيامبران (به منظور اداى شهادت) تعيين وقت شود. (11)

اين امر براى چه روزى به تأخير افتاده؟ (12)

براى روز جدايى (حق از باطل). (13)

تو چه مى دانى روز جدايى چيست؟ (14)

واى بر تكذيب كنندگان، در آن روز. (15)

آيا ما اقوام (مجرم) نخستين را هلاك نكرديم؟ (16)

سپس آخرين را به دنبال آنها مى فرستيم. (17)

(آرى) اين گونه با مجرمان رفتار مى كنيم. (18)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (19)

آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم؟ (20)

سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار داديم. (21)

تا مدّتى معيّن. (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 522

ما قدرت بر اين كار داشتيم پس ما قدرتمند خوبى هستيم (و امر معاد براى ما سهل است). (23)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (24)

آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم؟ (25)

هم در حال حياتشان و هم مرگشان. (26)

و در آن كوه هاى استوار و بلند قرار داديم، و آبى گوارا به شما نوشانديم. (27)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (28)

تفسير ..... ص : 522

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً «مرسلات» فرشتگانى اند كه به معروف خدا يعنى امر و نهى فرستاده شده اند پس در رفتن همانند وزيدن بادهاى تند، سريعند.

وَ النَّاشِراتِ نَشْراً منظور فرشتگانى اند كه بالهاى خود را در هنگام فرود آمدن با وحى در فضا مى پراكنند، يا اديان را در زمين منتشر مى كنند.

فَالْفارِقاتِ فَرْقاً فرشتگانى كه حق و باطل را از هم جدا مى كنند.

فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً فرشتگانى كه ذكر و وحى به پيامبران القا مى كنند تا عذرى (حجّتى براى بندگانش باشد كه آنها را جز به حكمت و مصلحت كيفر نمى كند).

براى افراد بر حقّ باشد يا بيمى براى افراد باطل.

بعضى گفته اند: مرسلات بادهاى

عذاب است كه پى در پى فرستاده مى شود مانند يال اسب پس بر اثر شدّت وزيدن، سريع مى شوند و منظور از ناشرات بادهاى رحمت است كه ابرها را در فضا مى پراكنند تا باران ببارند پس آنها را از هم جدا مى كنند مانند آيه: وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً «[خداوند ابرها را] متراكم مى سازد» (روم/ 48). يا منظور ابرهايى است كه زمينهاى موات را منتشر مى كنند و سپاسگزاران و ناسپاسان را از هم جدا مى سازند پس ذكر و ياد خدا را القا مى كنند يا عذرى باشد براى كسانى كه با توبه و استغفارشان به درگاه خدا عذر مى خواهند هر گاه نعمت خدا را در باران مى بينند و سپاسگزارى مى كنند يا بيم و انذارى است براى آنها كه از شكر خدا غافلند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 523

عرفا نصب اين كلمه در معناى اول بنا بر مفعول له بودن است يعنى ابرها براى احسان و نيكى فرستاده شدند و بنا بر معناى دوم منصوب به حاليّت است.

«عذرا و نذرا» دو مصدرند از «اعذر هر گاه بدى را محو كند) و از «أنذر) هر گاه [بر كارى ] بترساند و نصب آن دو بنا بر مفعول له بودن يا بدليّت است.

«عذر و نذر» هم به صورت مخفّف و هم مشدّد قرائت شده است.

إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ براستى آنچه وعده داده شديد از آمدن روز قيامت ناگزير واقع مى شود و اين جمله جواب قسم است.

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ آن گاه كه آثار ستارگان محو و نابود شود، بعضى گفته اند: نور آنها برود.

وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ و آن گاه كه آسمان شكافته شود و از هم باز شود و به صورت درهايى درآيد.

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ

و آن گاه كه كوه ها مانند دانه اى كه با ابزار خرد كننده و نظير آن خرد مى شود و از هم فرو پاشد.

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا و كوه ها بسرعت از جايشان كنده شوند.

وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ اصل آن وقّتت (با واو) است، و معناى اين كه پيامبران تعيين وقت مى كنند اين است كه زمان حضور خود در قيامت براى شهادت دادن بر امّتهايشان را تعيين مى كنند و به قولى (وقّتت) يعنى، زمانى (روز قيامت) را كه منتظر آن بودند رسيد.

لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ شگفتى از وحشت روز قيامت و تعظيم آن است.

لِيَوْمِ الْفَصْلِ توضيح روزى است كه خداوند ميان مردم قضاوت مى كند. أجّلت، به تأخير افتاد.

«ويل» در اصل مصدر منصوبى ايت كه به جاى فعل خود نشسته ولى از نصب به رفع عدول كرده تا بر ثبات و ودام هلاكت شخص دعوت شده دلالت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 524

أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ آيا كافران نخستين، قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران را هلاك نكرديم.

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ فعل بنا بر اين كه جمله مستأنفه باشد مرفوع آمده و تهديدى براى قريش است يعنى همان كارى كه با آن اقوام كرديم نسبت به امثال آنها (قريش) اعمال مى كنيم چرا كه آنها نيز مانند آن اقوام [حقايق را] تكذيب كردند.

كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ و همان كارى را كه با اقوام كافر گذشته كرديم نسبت به هر بزهكار و مجرمى انجام مى دهيم.

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم؟

فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ پس آن را در محلى استوار [رحم ] براى مدتى معلوم قرار داديم كه نه ماه يا كمتر است و خدا

آن را مى داند.

فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ در معناى اين جمله دو وجه است:

1- خلقت او را اندازه گيرى كرديم و ما او را خوب اندازه گرفتيم.

2- بر تمامى آن امور قادريم و بر تدبير آن امر، توانايى كامل داريم، و معناى اول بهتر است به دليل قرائت مشدّد [فعل قدّر] و نيز به دليل آيه: مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت.» (عبس/ 19).

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً «كفات» از كفت الشّى ء به معناى جمع و ضميمه كردن چيزى است و اسم است براى آنچه گرد مى آيد مانند ضمام و جماع كه اسم است براى آنچه ضميمه و جمع مى شود.

أَحْياءً وَ أَمْواتاً در نصب اين دو كلمه سه قول است:

1- منصوب به «كفات» باشند و گويى كافته احياء و أمواتا گفته است.

2- منصوب به فعل مقدّر «تكفت» باشد كه «كفات» بر آن دلالت دارد يعنى تكفت احياء على ظهرها و امواتا فى بطنها، زمين زندگان را بر پشت خود و مردگان را در درون و شكم خود نگا نه مى دارد و نكره آوردن آن دو براى تعظيم است يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 525

زندگان بى شمار و مردگان بى شمار.

3- هر دو حال از ضمير [در فعل ] باشد زيرا معنى اين است كه تكفتكم احياء و امواتا، در حالى كه شما زندگان و مردگانيد نگاهتان مى دارد.

وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ در زمين كوه هاى ثابت و بلند قرار داديم.

وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً برايتان نوشيدنى از آب گوارا قرار داديم.

[سوره المرسلات (77): آيات 29 تا 50] ..... ص : 525

اشاره

انْطَلِقُوا إِلى ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّها

تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ (32) كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (34) هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ (35) وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ (36) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (37) هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ (38)

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ (39) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (40) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ (41) وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ (42) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (44) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (45) كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ (46) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (47) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ (48)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (49) فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 525

(و در آن روز به آنها گفته مى شود) بيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مى كرديد! (29)

برويد به سوى سايه سه شاخه (دودهاى خفقان بار آتش!). (30)

سايه اى كه نه آرام بخش است، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مى كند! (31)

جرقّه هايى از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 526

خود پرتاب مى كند مانند يك كاخ گويى (در سرعت و كثرت) (32)

همچون شتران زردرنگى هستند (كه به هر سو پراكنده مى شوند). (33)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز (34)

امروز روزى است كه سخن نمى گويند (و قادر بر دفاع از خويش نيستند). (35)

و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند. (36)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (37)

امروز همان روز جدايى (حق از باطل است كه شما و پيشينيان را در آن جمع كرده ايم. (38)

اگر چاره اى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات) داريد انجام دهيد. (39)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (40)

افراد با تقوا در سايه هاى (درختان بهشتى) و در ميان چشمه ها قرار دارند. (41)

و

ميوه هايى از آنچه مايل باشند. (42)

بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد. (43)

ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى دهيم! (44)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (45)

(در مقابل، به مجرمان گفته مى شود) بخوريد و بهره گيريد در اين مدّت كم (ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شماست) چرا كه شما مجرميد. (46)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (47)

و هنگامى كه به آنها گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند. (48)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (49)

(اگر آنها به اين قرآن ايمان نمى آورند) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند. (50)

تفسير: ..... ص : 526
اشاره

انْطَلِقُوا إِلى ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ خازنان [دوزخ ] به آنها مى گويند. به طرف عذاب دوزخ برويد كه [در دنيا] آن را تكذيب و انكار مى كرديد.

انطلاق، رفتن از جايى به جايى بدون توقّف است.

انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ «انْطَلِقُوا» در اين آيه تكرار است و به لفظ ماضى قرائت شده تا پس از امر از عمل كردن به مقتضاى آن خبر دهد، چرا كه آنان در عمل

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 527

كردن به آن ناگزيرند [نمى توانند از آن سرپيچى كنند].

الى ظل منظور دود دوزخ است مانند: وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ «و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا!» (واقعه/ 43) ذى ثلث شعب، به سبب عظمتى كه آن دود دارد سه شاخه از آن شاخه جدا مى شود. يك شاخه بالاى سرشان و يك شاخه از سمت راستشان و يك شاخه از سمت چپشان.

لا ظَلِيلٍ اين كلمه به عنوان ريشخند آنها و كنايه از آن است كه سايه آنها متضاد با سايه مؤمنان است.

وَ لا يُغْنِي مِنَ

اللَّهَبِ «لا يُغْنِي محلّا مجرور است يعنى آن سايه، حرارت زبانه هاى آتش دوزخ را از آنها دفع نمى كند.

إِنَّها تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ آن آتش شراره هايى را كه در بزرگى همانند كوشك است به اطراف مى پراند، بعضى گفته اند: منظور از قصر درخت تنومند است و مفردش قصره مى باشد مانند جمره و جمر، «قصر» به فتح اول و دوم به معناى گردن شتر، قرائت شده است.

كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ گويى آن شراره آتش (اگر شرر را اسم جمع بدانيم) شترانى زرد رنگند، جمالة جمع جمل و جمالات جمع جمال است، شراره اول به قصرها و سپس به شتران تشبيه شده تا تشبيه را توضيح دهد چنان كه «عنتره» شتر خود را در شعرش به قصر تشبيه كرده است:

فوقّفت فيها ناقتى و كأنّها فدن لأقضي حاجة المتلوّم «1»

جمالات به ضمّ (جيم) قرائت شده و آن طنابهاى ضخيم كشتى است، بعضى

__________________________________________________

1- پس شترم را در آن متوقف ساختم و گويى آن شتر قصرى است كه در آن حاجت نيازمند منتظر را بر مى آورم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 528

گفته اند منظور از جمالات ريسمانهاى شتران بزرگ است و مفردش جماله است.

«صفر» گفته شده: براى اين كه جنس، اراده شده است و گفته شده: صفر، رنگ سياهى است كه به زردى مايل باشد.

هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- اين روز روزى است كه آنها سخنى نمى گويند كه به نفعشان باشد، خداوند سخن گفتن كفّار را به سبب سودمند نبودن مانند سخن نگفتن قرار داده است.

2- در زمانى سخن مى گويند و در زمان ديگر سخن نمى گويند، و روز قيامت طولانى است و مواضع و موقفهايى دارد از اين رو هر

دو مورد در قرآن وارد شده است آيا به سخن خدا نمى نگريد: ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ پس با يكديگر سخن گفته و ستيز مى كنند آن گاه بر دهانهايشان مهر مى زنند و دستها و پاهايشان به سخن مى آيند در اين هنگام ديگر سخن نمى گويند.

وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ «فَيَعْتَذِرُونَ» عطف بر «يؤذن» [و محلّا مرفوع ] است، يعنى براى آنان اجازه و پوزشخواهى كه در پى اجازه باشد، نيست بى آن كه پوزشخواهى از اجازه نشأت گرفته باشد.

و اگر «يعتذرون» منصوب باشد ناگزير «اذن» سبب و وسيله پوزشخواهى آنهاست [عذر خواهى مسبّب است ].

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ اين روز، روز حكومت و داورى ميان مردم و دادخواهى مظلوم از ظالم است.

جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ اين جمله توضيح آن دادخواهى است زيرا هر گاه فيصله دادن اختلاف و نزاع ميان بدبختان و خوشبختان و ميان پيامبران و امّتهايشان باشد ناگزير بايد اولين و آخرين گرد آيند تا اين حكومت و داورى ميانشان روى دهد.

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ اين آيه سركوبى كافران بر مكرشان در برابر دين خدا و دينداران است و نيز خوارى و ناتوانى آنها را قطعى مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 529

كُلُوا وَ اشْرَبُوا محلا حال از ضمير متّقين در آيه بعد است.

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ يعنى اين سخن [كلوا و اشربوا، بخوريد و بياشاميد] به آنان گفته مى شود.

كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا حال از «مكذّبين» است يعنى در همان حالى كه به آنها گفته مى شود بخوريد و بياشاميد «ويل» برايشان ثابت است، يعنى شما در زنده بودنتان سزاوارتر بوديد كه به خوردن و نوشيدن فرا خوانده شويد و ممكن است «كلوا» جمله مستأنفه و

خطاب به مكذّبان در دنيا باشد.

[شأن نزول ] ..... ص : 529

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا هر گاه به آنان گفته شود نماز بخوانيد نماز نمى خوانند.

بعضى گفته اند: اين آيه درباره قبيله ثقيف نازل شده آن گاه كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به نماز امرشان كرد پس گفتند: قامت دو تا نمى كنيم چرا كه اين كار بر ما سبك و زشت مى آيد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در دينى كه ركوع و سجود نباشد خيرى نيست.

فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ بعد از قرآن به چه سخنى ايمان مى آوريد در حالى كه قرآن آيتى، بينش بخش و معجزه اى آشكار و دليلى روشن است.

خداوند در اين سوره آيه: وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ را ده بار تكرار فرموده و هر يك را به داستانى مربوط ساخته كه مخالف نظاير خود مى باشد و در پى هر يك از آن آيات، ويل را براى تكذيب كننده آنچه در ضمن آيه است اثبات فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 531

جزء سى ام از سوره نبأ آيه 1 تا سوره ناس آيه 6

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 533

سوره نبأ ..... ص : 533

اشاره

مكّى است.

از نظر علماى كوفه چهل آيه است و از نظر علماى بصره چهل و يك آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 533

به گفته علماى بصره ذاباً قَرِيباً

يك آيه است.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» را بخواند خداوند روز قيامت او را از شرابهاى سرد بهشتى سيراب كند «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه هر كس اين سوره را قرائت كند در صورتى كه در يك سال هر روز بخواند از آن سال بيرون نرود تا به زيارت خانه خدا موفق شود «2».

[سوره النبإ (78): آيات 1 تا 20] ..... ص : 533

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

عَمَّ يَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (2) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (3) كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (4)

ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (5) أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (6) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (7) وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (8) وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (9)

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (10) وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11) وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (12) وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (13) وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (14)

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (15) وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (16) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً (17) يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (18) وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً (19)

وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة عمّ يتساءلون سقاه اللَّه برد الشراب يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأها لم يخرج سنته اذا كان يد منها فى كلّ يوم حتى يزور البيت الحرام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 534

ترجمه: ..... ص : 534

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند؟! (1)

از خبر بزرگ و پر اهميّت (رستاخيز). (2)

همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند. (3)

چنين نيست كه آنها فكر مى كنند، و بزودى مى فهمند. (4)

باز هم چنين نيست كه آنها مى پندارند، و بزودى مى فهمند. (5)

آيا ما زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم. (6)

و كوه ها را ميخهاى زمين؟ (7)

و شما را به صورت زوجها آفريديم. (8)

و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم. (9)

و شب را پوششى (براى شما). (10)

و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش. (11)

و بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم. (12)

و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم. (13)

و از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم.

(14)

تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم. (15)

و باغهاى پر درخت. (16)

روز جدايى [حق از باطل ] ميعاد همگان است. (17)

روزى كه در «صور» دميده مى شود و شما فوج فوج وارد محشر مى شويد. (18)

و آسمان گشوده مى شود، و به صورت درهاى متعدّدى در مى آيد. (19)

و كوه ها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود! (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 535

تفسير: ..... ص : 535

عَمَّ يَتَساءَلُونَ «عمّ» عن بر ما (ى) استفهاميّه داخل و نون در ميم إدغام شده و الف افتاده است. نظير آن است: «بم، فيم، ممّ، لم، الأم، علام، حتّى م، معناى اين استفهام و پرسش تعظيم و اهميّت دادن به مطلب است و گويى فرموده است: راجع به چه چيز از يكديگر مى پرسيد يا از ديگران سؤال مى كند مانند يتداعونهم، ديگران را فرا مى خوانند.

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ اين جمله توضيح شى ء مورد اهميت است كه خبر روز رستاخيز باشد يا امر رسالت و لوازم آن است.

الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ بعضى گفته اند ضمير «هم» به كفّار بر مى گردد، و بعضى گفته اند به كفّار و مسلمانان.

كَلَّا سَيَعْلَمُونَ «كلّا» منع از سؤال كنندگان است.

سَيَعْلَمُونَ در معناى آن دو قول است:

1- براى تهديد سؤال كنندگان است كه بزودى خواهند دانست كه آنچه درباره اش مى پرسند و آن را ريشخند مى كنند، حق است چرا كه بدون ترديد واقع خواهد شد.

2- بزودى كفّار از فرجام تكذيبشان و مؤمنان از عاقبت تصديقشان آگاه خواهند شد.

مكرّر آوردن فعل (سيعلمون) براى تأكيد بر مسأله قيامت و تكرار كردن تهديد است.

«ثمّ» دلالت دارد بر اين كه تهديد دوم جدّى تر از تهديد اول است.

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً آيا زمين را بستر شما قرار نداديم.

وَ الْجِبالَ

أَوْتاداً و كوه ها را ميخهاى زمين قرار نداديم چنان كه خانه را با ميخها محكم مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 536

وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً آيا شما را به شكلهاى گوناگون يا نر و ماده يا اضافى قرار نداديم؟

وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً خواب را راحت و آسايش براى بدنهايتان قرار داديم.

بعضى گفته اند: سبات به معناى مرگ و از سبت به معناى قطع است چرا كه شخص خوابيده از حركت افتاده است و خواب يكى از دو نوع مرگ است، يعنى خدايى كه اين آفريده هاى شگفت را آفريده و دلالت بر كمال قدرت و حكمت او دارد، دليلى ندارد قدرت او بر زنده كردن مردگان را انكار كنيم زيرا نتيجه انكار قدرت خدا بر زنده كردن مردگان اين است كه خدا در تمام كارهايش بى هدف باشد، در حالى كه خداى حكيم فعل عبث و بى هدف انجام نمى دهد.

وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً ما شب را پوششى قرار داديم كه شما را از ديدگان بپوشاند و كارهايى را كه دوست نداريد ديگران از آن آگاه شوند در شب پنهان داريد.

وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً روز را وسيله زندگى يا زمان به دست آوردن معاش شما قرار داديم كه براى نيازهايتان در آن بيدار باشيد و در كسب خود تصرّف كنيد.

وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً بر بالاى سر شما هفت آسمان محكم بنيان نهاديم.

سِراجاً وَهَّاجاً چراغى بسيار درخشنده و فروزان يعنى خورشيد را [فرار داديم ] توهّجت النّار، آن گاه است كه آتش بر افروخته شود.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً و از ابرها هر گاه نزديك شود كه بادها آن را به باران بياورد و ببارد مانند: اجزّ الذرع، يعنى نزديك به

درويدن شد، و به همين معناست اعصرت الجاريه، هر گاه زمان عادت ماهانه اش نزديك شود.

از مجاهد روايت است كه معصرات، بادهايى است كه داراى باران است چون بادها ابرها را به حركت مى آورند و پس از آن باران بسيار فراوان فرو مى ريزد، گويند: ثجّه و ثجّ بنفسه، به فراوانى آن را ريخت، شخصا آن را ريخت، و در حديث است كه بهترين حجّ آن است كه «عجّ و ثجّ» باشد، عج بلند كردن صدا به لبيك است

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 537

و ثجّ، ريختن خون قربانى است.

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً تا به وسيله باران آنچه قوت و روزى آدمى است مانند گندم و جو و علوفه دامها چون كاه و علف بيرون بياوريم چنان كه خداوند فرمود: كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ «هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد. (طه/ 54).

وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً و باغهايى كه پيچيده به درختان است، الفاف به معناى پيچيده، مفرد ندارد مانند أخياف بعضى گفته اند: مفرد الفاف، لفّ است.

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً دو معنى دارد:

1- براستى كه روز قيامت در حكم خدا داراى حدّى است كه به وسيله آن، وقت دنيا مشخص شده و در آن وقت، دنيا پايان مى پذيرد.

2- براى آفريدگان حدّى است كه در هنگام رسيدن به آن حدّ به پايان مى رسند (مى ميرند).

يَوْمَ يُنْفَخُ بدل از «يوم الفصل» يا عطف بيان براى آن است.

فَتَأْتُونَ أَفْواجاً امّتها [گروه گروه ] از گورها به جايگاه حساب مى آيند و هر امّتى همراه امام خود مى باشد و گفته اند: منظور جماعتهاى مختلف است.

از معاذ روايت است كه از رسول خدا راجع به اين جمله پرسيد پس حضرت فرمود:

ده صنف از امّتم پراكنده محشور مى شوند كه خدا آنها را از ديگر مسلمانان جدا ساخته و صورتهايشان را تغيير داده است بعضى به صورت ميمون و برخى به صورت خوك و بعضى بدنشان وارونه است، پاهايشان به بالا و صورتشان پايين است و با صورتشان بر زمين كشيده مى شوند، برخى نابينا و ناشنوايند بعضى زبان خود را كه بر سينه هايشان آويخته است مى جوند و از دهنهايشان چرك جارى است كه اهل محشر از كثافت و بوى آن ناراحت مى شوند، بعضى دست و پا بريده و برخى به زبانه هايى از آتش آويزانند بعضى از آنها بدبوتر از مردار گنديده اند و برخى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 538

لباسى از مس گداخته در آتش و چسبيده به بدن، بر تن دارند.

اما آنها كه به صورت ميمونند مردمان سخن چين اند، و آنها كه به صورت خوكند حرام خورهايند، و آنها كه وارونه اند رباخوارانند، و نابينايان قاضيانى اند كه در داورى ستم مى كنند، و كر و لالها اشخاصى هستند كه به اعمالشان مغرورند، و آنها كه زبانشان را مى جوند عالمان بى عمل و داستانسرايانى هستند كه كردارشان مخالف با گفتارشان است و دست و پا بريده ها كسانى اند كه همسايگان را مى آزارند، و آويخته شدگان بر شعله هاى آتش كسانى اند كه از مردم در پيش سلطان سعايت مى كنند، و آنها كه بدبوتر از مردارند كسانى اند كه از شهوات و لذّتها پيروى كرده و حق خدا (خمس و زكات و غيره) را از اموالشان نمى پرداختند. اما آنها كه لباسشان از مس گداخته در آتش است متكبّران و فخر فروشانند «1».

وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً «فتحت» با تشديد و بدون آن قرائت شده است يعنى

درهاى گشوده آسمان براى فرود آمدن فرشتگان بسيار است. و گويى جز درهاى گشوده درى نيست مانند آيه: وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً «و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم» (قمر/ 12) گويى تمام آنها چشمه هايى جوشان است.

بعضى گفته اند: منظور از ابواب، راههاست، يعنى مانع كنار مى رود و جاى آن باز شده راهى مى شود كه هيچ چيز آن را مسدود نمى كند.

وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً فكانت سرابا مانند آيه شريفه: فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا، است يعنى به سبب پراكنده شدن اجزايش به صورتى در مى آيد كه گويى چيزى نيست.

__________________________________________________

1- حديث بسيار طولانى است به متن جوامع الجامع، چاپ سنگى، ص 526، رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 539

[سوره النبإ (78): آيات 21 تا 40] ..... ص : 539

اشاره

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً (21) لِلطَّاغِينَ مَآباً (22) لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (23) لا يَذُوقُونَ فِيها بَرْداً وَ لا شَراباً (24) إِلاَّ حَمِيماً وَ غَسَّاقاً (25)

جَزاءً وِفاقاً (26) إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (27) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (28) وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً (30)

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً (31) حَدائِقَ وَ أَعْناباً (32) وَ كَواعِبَ أَتْراباً (33) وَ كَأْساً دِهاقاً (34) لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً (35)

جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً (36) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً (37) يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38) ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً (39) إِنَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً (40)

ترجمه: ..... ص : 539

جهنّم كمينگاهى است بزرگ! (21)

و محلّ بازگشتى براى طغيانگران! (22)

مدتهاى طولانى در آن مى مانند. (23)

در آنجا نه چيز خنكى مى چشند و نه نوشيدنى گوارايى. (24)

جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون! (25)

اين مجازاتى است موافق و مناسب (اعمال آنها). (26)

چرا كه اميدى به حساب نداشتند. (27)

و آيات ما را بكلّى تكذيب كردند. (28)

و ما همه چيز را احصا و ثبت كرده ايم. (29)

پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزاييم. (30)

براى پرهيزگاران مسلّما پيروزى بزرگى است. (31)

باغهايى سرسبز، و انواعى از انگورها. (32)

و حوريانى بسيار جوان و هم سنّ و سال. (33)

و جامهايى لبريز و پياپى (از شراب طهور). (34)

در آنجا نه سخن لغو وبيهوده اى مى شنوند و نه دروغى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 540

اين جزايى

است از سوى پروردگارت و عطيّه اى است كافى. (36)

همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است، پروردگار رحمان، و هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد (يا شفاعتى كند). (37)

اينها در آن روز واقع مى شود كه (روح) و (ملائكه) در يك صف قيام مى كنند، و هيچ يك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند: و آن گاه كه مى گويند صواب مى گويند. (38)

آن روز حق است، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مى گزيند. (39)

ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم، اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى بيند، و كافر مى گويد: (اى كاش خاك بودم)! (40)

تفسير: ..... ص : 540

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً در معناى «مرصاد» دو وجه است:

1- حدّى است كه رصد در آن است يعنى حدّى است براى متجاوزان از حدود الهى كه براى كيفر شدن در آنجا مراقبت مى شوند و همان محل عذاب، جاى بازگشت آنهاست.

2- كمينگاهى براى بهشتيان است كه فرشتگان انتظارشان را مى كشند تا در آن جا از آنها استقبال كنند چون عبور بهشتيان از آنجاست و جايگاه [دائمى ] كسانى است كه از حدود الهى تجاوز كرده اند.

از حسن و قتاده روايت است كه مرصاد، راه و گذرگاهى براى بهشتيان است.

لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً «لابثين» لبثين نيز قرائت شده است و احتمال قرائت لبثين قوى تر است چرا كه «لابث» كسى است كه «لبث» از او موجود شود ولى مقتضاى «لبث»، درنگ كردن است مانند كسى كه به جايى بچسبد كه احتمال جدا شدنش نرود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 541

«احقابا» در معناى اين كلمه سه وجه است:

1- حقبى پس از

حقبى [قرار دارد] و هر حقبى بگذرد حقب ديگر بيايد تا بى نهايت.

2- حقب، هشتاد سال [از سالهاى آخرت ] است.

3- معنايش اين است كه سالها در دوزخ مى مانند در حالى كه در آن، نه چيز خنكى مى چشند و نه شرابى مى نوشند [كه تشنگى را برطرف كند].

إِلَّا حَمِيماً وَ غَسَّاقاً و پس از احقاب، با [نوشيدن ] آب داغ پر حرارت و چرك و خون دوزخيان، عذاب ديگرى مى شوند.

از حضرت باقر عليه السّلام روايت است كه فرمود: اين عذاب كسانى است كه از دوزخ بيرون مى آيند «1».

ابن عمر از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه: هر كس وارد دوزخ شود از آن بيرون نمى آيد مگر در آن سالها بماند پس هيچ كس به بيرون شدن از دوزخ نبايد مطمئن باشد.

إِلَّا حَمِيماً ... استثناى منقطع است يعنى در دوزخ خنكى كه حرارت آتش را بكاهد و آبى كه عطش آنها را بنشاند، نمى چشند بلكه در آن آب سوزان و داغ و چرك و خون دوزخيان را مى چشند.

بعضى گفته اند: مقصود از «برد» خواب است، گويند، منع البرد جلوى خواب را گرفت.

وَ غَسَّاقاً مشدّد و غير مشدّد قرائت شده است و آن چرك و خون دوزخيان است.

جَزاءً وِفاقاً «وفاقا» مصدرى است كه صفت واقع شده يا مقصود «ذا وفاق» است

__________________________________________________

1-

روى عن الباقر عليه السّلام أنّه قال: هذه فى الّذين يخرجون من النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 542

پاداشى است كه با اعمالشان مناسب است.

وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً كذّابا تكذيبا، «فعّال» مصدر قياسى «فعّل» است مانند «فعلال» كه مصدر «فعلل» است، كذاب بدون تشديد به روايت على عليه السّلام قرائت شده و مصدر «كذب» است اعشى مى گويد:

فصدقتها و كذبتها و

المرء ينفعه كذّابه «1»

پس نظير أنبتكم نباتا، مى باشد يعنى آيات ما را تكذيب كردند و سخت هم تكذيب كردند، يا «كذّابا» منصوب به كذّبوا است چون معناى آن را در بردارد، زيرا هر كسى كه حقّ را تكذيب مى كند، كاذب و دروغگوست.

وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً در اين آيه سه وجه ذكر شده است:

1- «كتابا» مصدر و جانشين «احصاءا» [مفعول مطلق محذوف ] باشد.

2- «احصينا» به معناى كتبنا باشد چون در هر دو [احصاء- كتابت ] معناى ضبط و تحصيل وجود دارد.

3- «كتابا» حال و به معناى «مكتوبا» باشد يعنى در لوح و دفتر حافظان [فرشتگان حافظ] نوشته شده است و مقصود شمردن گناهان آنهاست و اين جمله، معترضه است.

فَذُوقُوا اين جمله، معلول كفر كافران به حساب و تكذيبشان به آيات است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه اين آيه بر دوزخيان سخت ترين آيات قرآن است.

فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذاباً «لن نزيدكم» التفات از غيبت به خطاب است و آمدن فعل به اين صورت شاهدى است بر اين كه خشم (خدا) به آخرين حدّ رسيده است.

__________________________________________________

1- كذاب، مانند كتاب، مصدرى است كه به فاعل خود اضافه شده است يعنى يك بار به آن زن راست و ديگر بار دروغ گفتم، يا يك بار به او گفتم: تو راستگويى و يك بار گفتم: دروغگويى و اين را علّت آن دانسته كه دروغ گاه نافع است. كشّاف، ج 4، ص 689، شماره 5 پانوشت- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 543

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً محقّقا تقوا پيشگان به خواسته خود مى رسند، يا در محل رستگارى هستند بعضى گفته اند: از آنچه دوزخيان بدان گرفتارند رهايند، يا در محل رهايى اند، «مفاز»

به كلمات بعد از خود تفسير شده است.

حَدائِقَ وَ أَعْناباً منظور از حدائق، باغهايى است كه انواع درختان ميوه دار در آن وجود دارد، اعناب، بوته هاى انگور است.

وَ كَواعِبَ أَتْراباً كواعب، دوشيزگانى هستند كه تازه پستانهايشان بالا آمده و مدوّر شده است، أتراب زنانى هستند كه با همسرانشان همزاد و همسالند.

وَ كَأْساً دِهاقاً جامهايى پر و لبريز. و ادهق الحوض، يعنى حوض را پر آب كرد.

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً در بهشت سخنى بيهوده نشنيده و بعضى بعض ديگر را تكذيب نمى كنند. «كذاب» بدون تشديد به معناى كذب (دروغ) يا مكاذبه «به يكديگر دروغ گفتن» نيز قرائت شده است.

جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِساباً «جزاء» مصدر تأكيدى است و معناى إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً، آن را نصب داده و گويى فرموده است: جازى المتّقين بمفاز، تقوا پيشگان را به رستگار شدن پاداش داده است.

«عطاء» مفعول جزاء و منصوب است يعنى خداوند به متّقين به مقدار كافى ببخشد.

حِساباً صفت و به معناى [مقدار] كافى است و از أحسبنى الشّى ء است هر گاه به مقدار كافى به من ببخشد تا بگويم مرا بس است، گفته شده: بر حسب اعمالشان به آنها ببخشند.

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... ربّ السّماوات، و الرّحمن [به دو اعتبار] مرفوع قرائت شده است:

1- در اصل هو ربّ السّماوات الرّحمن، بوده است.

ربّ السّماوات، مبتدا و الرّحمن صفت آن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 544

لا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً ضمير در «لا يملكون» به اهل سماوات و ارض بر مى گردد يعنى اهل آسمانها و زمين جز در مواردى كه به آنان اجازه داده شود نمى توانند چيزى بپرسند مانند آيه: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى .

يَوْمَ يَقُومُ

الرُّوحُ ... لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ هيچ كسى جز به اجازه خداوند سخن نمى گويد.

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ در متعلق اين جمله دو قول است:

1- متعلّق به لا يملكون است.

2- به لا يتكلّمون متعلق است.

«روح» فرشته اى است كه خدا بزرگتر از آن مخلوقى نيافريده است، روح [در قيامت ] به تنهايى در يك صف مى ايستد و تمام فرشتگان در صف ديگر، بعضى گفته اند: روح آفريده اى از آفريدگان خدايند كه نه فرشته اند و نه از مردم كه در صفى مى ايستند و فرشتگان در صف ديگر و آنها در روز قيامت در صف پروردگار جهانيان اند.

بعضى گفته اند: منظور از «روح» جبرئيل است و «صفاج به معناى برگزيدگان و مقصود از سخن گفتن، شفاعت كردن است [و بدون اجازه خداوند كسى حق شفاعت ندارد].

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است: به خدا سوگند ماييم كه در روز قيامت اجازه داريم از آنها شفاعت كنيم و سخنگويانى هستيم كه پروردگارمان را تمجيد كرده و بر پيامبرمان صلّى اللَّه عليه و آله درود مى فرستيم و از شيعيانمان شفاعت مى كنيم و خداوند ما را رد نمى كند «1».

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام. نحن و اللَّه المأذونون لهم يوم القيامة و القائلون نمجّد ربّنا و نصلّى على نبيّنا و نشفع لشيعتنا فلا يردّنا ربّنا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 545

وَ قالَ صَواباً سخن حق و مطابق با حكمت مى گويند.

ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ اين روز (قيامت) حقّ است و در وجود و وقوع آن شكّى نيست.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً پس هر كه بخواهد به سوى پروردگار خويش برگردد و از او اطاعت كند و عمل صالح انجام دهد پس موانع برطرف و راهها

آشكار شده و پيامبران تكاليف را (به مردم) رسانده اند.

ْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ

گويند مقصود از «مرء» كافر است به دليل آيه:نَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً

«ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم». (نبأ/ 40).

يَقُولُ الْكافِرُ

«كافر» اسم ظاهر است كه به جاى ضمير نهاده شده تا بر نكوهش بيشترى دلالت كند.

قَدَّمَتْ يَداهُ

كارهاى شرّى كه از پيش فرستاده است مانند آيه: بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ «اينها به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده» (آل عمران/ 182). در اعراب «ما» كه بر سر فعل آمده دو وجه است:

1- استفهاميه و منصوب به «قدّمت» باشد يعنى مى نگرد كه از پيش چه فرستاده است.

2- موصوله و منصوب به «ينظر» باشد، گفته مى شود: نظرته يعنى به او نگريستم و آنچه به صله بر مى گردد عمومى است، بعضى گفته اند: «مرء» عام است و كافر از آن تخصيص خورده است.

از قتاده روايت است كه «مرء» همان مؤمن است.

لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً

كافر در قيامت مى گويد: اى كاش در دنيا خاك بودم و آفريده و مكلّف نمى شدم يا اى كاش در روز قيامت خاك مى بودم و زنده نمى شدم، بعضى گفته اند حيوان كه مكلّف نيست محشور مى شود تا حيوان شاخدار نسبت به حيوان بى شاخ [كه شاخش زده ] قصاص شود آن گاه تبديل به خاك مى شود پس كافر آرزو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 546

مى كند كه مانند حيوان خاك باشد. بعضى گفته اند: مقصود از كافر، ابليس است كه بر آدم عيب گرفت كه از خاك آفريده شده و خود به آتش بودن باليد و چون در روز قيامت بزرگوارى مؤمنان از اولاد آدم را مى بيند مى گويد: اى كاش خاك بودم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 547

سوره نازعات ..... ص : 547

اشاره

مكّى است.

از نظر علماى

كوفه چهل و شش آيه و از نظر ديگران چهل و پنج آيه است.

علماى كوفه وَ لِأَنْعامِكُمْ را يك آيه به حساب آورده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 547

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس سوره و النّازعات را بخواند توقّفش در قيامت براى حساب تا ورود به بهشت به اندازه وقت يك نماز واجب است «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كس اين سوره را بخواند سيراب از دنيا برود و در قيامت نيز سيراب محشور شود و سيراب به بهشت در آيد «2».

[سوره النازعات (79): آيات 1 تا 26] ..... ص : 547

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9)

يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى (15) إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (16) اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (17) فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى (18) وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى (19)

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى (20) فَكَذَّبَ وَ عَصى (21) ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى (22) فَحَشَرَ فَنادى (23) فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى (24)

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى (25) إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى (26)

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ سورة النّازعات لم يكن حسابه يوم القيامة الا كقدر صلوة مكتوبة حتى يدخل الجنّة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها لم يمت الّا ريّان و لم يبعث الاريّان و لم يدخل الجنّة الاريّان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 548

ترجمه: ..... ص : 548

سوگند به فرشتگانى كه ارواح مجرمان را بشدّت از بدنهايشان بر مى كشند. (1)

و فرشتگانى كه ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا مى سازند. (2)

و سوگند به فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند. (3)

و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند. (4)

و آنها كه امور را تدبير مى كنند. (5)

در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورند. (6)

و به دنبال آن حادثه دومين (صيحه عظيم) رخ مى دهد. (7)

دلهايى در آن روز سخت مضطرب است. (8)

و چشمهاى آنان از شدّت ترس

فرو افتاده! (9)

(ولى امروز) مى گويند: آيا ما به زندگى مجدّد باز مى گرديم؟ (10)

آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم (ممكن است زنده شويم؟) (11)

مى گويند اگر قيامتى در كار باشد بازگشتنى است زيانبار! (12)

ولى اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم واقع مى شود. (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 549

ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى شوند. (14)

آيا داستان موسى به تو رسيده است؟ (15)

در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدّس (طوى) صدا زد و گفت: (16)

به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است. (17)

و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى؟ (18)

و من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از او بترسى (و خلاف نكنى). (19)

سپس موسى معجزه بزرگ را به او نشان داد. (20)

امّا او تكذيب كرد و عصيان نمود. (21)

سپس پشت كرده و پيوسته (براى محو آثار آيين موسى) تلاش نمود. (22)

و ساحران را جمع كرد و مردم را فراخواند. (23)

و گفت من پروردگار بزرگ شما هستم! (24)

لذا خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار كرد. (25)

در اين داستان عبرتى است براى كسانى كه خدا ترسند. (26)

تفسير: ..... ص : 549

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً در معناى نازعات چند قول است:

1- خداوند سبحان به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه روح كافران را از بدنهايشان به سختى بيرون مى كشند چنان كه [تيرانداز] كمان را بشدّت مى كشد و تير را رها مى كند.

2- منظور اسبهاى جنگجويانى هستند كه لگامهايشان بشدّت كشيده مى شود بطورى كه به خاطر بلند بودن گردنهايشان لگام بسختى مى رسد.

3- ستارگانى هستند كه سخت از كرانه اى به كرانه اى كشيده مى شوند و كشيده شدنشان بدين گونه است كه تمام فلك را

طى مى كنند.

در معناى «ناشطات» چند قول است:

الف) خداوند به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه ارواح كافران را به بيرون مى آورند و گرفته شده از قول عرب است: نشط الدّلو من البئر، هر گاه دلو را از چاه بيرون بياورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 550

ب) كسى است كه از حوزه اسلام به حوزه جنگ خارج شود و از قول عرب گرفته شده: ثور ناشط، هر گاه از شهرى به شهرى بيرون رود.

ج) فلكى است كه از برجى به برج ديگر خارج شود.

در معناى «سابحات» چند قول است:

1- خداوند به فرشتگانى سوگند ياد كرده كه در رفتن سريعند و به آنچه فرمان يافته اند سبقت گرفته و كارهاى بندگان را از اين سال تا آن سال تدبير مى كنند.

2- فرشته اى است كه بسرعت حركت مى كند و به سوى هدف سبقت مى گيرد و كار پيروزى و غلبه بر دشمن را تدبير مى كند.

3- سيّاره هايى هستند كه در فلك شناورند و بعضى از آن سيّاره ها در حركت بر بعضى سبقت گرفته و به تدبير امورى مى پردازند كه حكم الهى بدان تعلّق گرفته است «1».

[فعل ] لتبعثنّ كه مورد قسم بوده حذف شده است يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ منصوب به «لتبعثنّ» مقدّر است، و راجفه صيحه اى است كه در هنگام وقوع آن، زمين و كوه ها مى لرزد و آن دميدن اوّل است و به چيزى توصيف شده كه با پديد آمدن صيحه به وجود مى آيد.

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ نفخه دوم است كه در پى نفخه اول مى آيد و جمله حال و محلّا منصوب است، يعنى البتّه برانگيخته مى شويد در زمان فراخى كه در آن دو نفخه روى مى دهد و آنها در قسمتى از اين زمان برانگيخته مى شوند كه

زمان نفخه دوم است.

__________________________________________________

1- مؤلف عليه الرحمه، فالسّابقان سبقا را چنان كه در مجمع البيان تفسير كرده و در آن چند قول بيان داشته است در اين جا مستقلا تفسير نكرده و در ضمن تفسير سابحات اشاره اى كرده است و چون تفسير نازعات، ناشطات، سابحات، را از يكديگر تفكيك نكرده بود براى سهولت كار خوانندگان محترم تفكيك شده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 551

ممكن است «يوم ترجف» منصوب باشد به فعلى كه قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ بر آن دلالت دارد، يعنى روزى كه نفخه دميده مى شود دلها مى لرزد، «و جيف» و «وجيب» نظير يكديگرند يعنى دلها پريشان و ناآرام است، چون وحشت آن روز را مى بينند.

قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ أَبْصارُها خاشِعَةٌ قلوب مبتدا، واجفة صفت آن و أبصارها خاشعة خبر مبتداست. مقصود از نسبت دادن ديدن به دلها، نسبت دادن ديدن به صاحبان دلهاست و آيه: «أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ» بر اين مطلب دلالت مى كند، يعنى آيا ما به حالت اول بر مى گرديم و منظور حالت زنده شدن پس از مرگ است، و اصل «حافرة» از: رجع فلان فى حافرته، مى باشد يعنى فلانى از همان راهى كه آمد برگشت پس با راه رفتن در آن راه اثرى مى گذاشت و اثر گامهايش را «حفر» قرار داده است و حافره گويند چنان كه عيشة راضيه مى گويند. يعنى منسوب به حفر و به رضا، سپس به كسى گفته شده كه در كارى بوده و از آن بيرون شده دوباره به آن كار باز مى گردد، و رجع الى حافرته، يعنى به راه و حالت اوّليه خود بازگشت شاعر گويد:

احافرة على صلع و شيب معاذ اللَّه من سفه و عار

«1»

مقصود شاعر اين است كه آيا مى توان به حالت پيشين بازگشت؟

گفته اند: النّقد عند الحافرة يعنى سم اسب قرار و آرام ندارد تا اين كه بها و جايزه مسابقه را دريافت كند و به حالت اوّل برگردد.

أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً نخرة و ناخرة، هر دو قرائت شده گويند: نخر العظم فهو نخر و ناخر ولى [وزن ] فعل از [وزن ] فاعل رساتر است. و آن استخوان پوسيده ميان تهى است كه هوا در آن نفوذ مى كند و از آن (خور خور) شنيده مى شود.

إذا منصوب به «باليه» محذوف است و اصل جمله: أ إذا كنّا عظاما بالية متفتّتة

__________________________________________________

1- آيا با ريخته شدن موى سر و پيرى مى توان به جوانى و كودكى برگشت، از نادانى و سبكسرى به خدا پناه مى برم. [حافره به معناى برگشت به حالتى قبل از حالت فعلى يعنى برگشت به قهقراست.]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 552

بوده برانگيخته مى شويم و زنده برگردانده مى شويم.

تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ كفّار مى گويند اين برگشت حتمى برگشتنى زيانبار است يا برگشتگان آن زيان مى برند يعنى اگر اين برگشتن درست باشد ما چون آن را تكذيب كرده ايم زيانكار خواهيم بود و اين سخن آنها نوعى ريشخند است.

فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ متعلق به محذوف است به اين معنى كه آن برگشتن را بر خدا دشوار ندانيد چرا كه نسبت به قدرت خدا يك صيحه سهل و آسان بيش نيست كه همان دميدن دوم است پس ناگهان انسانهايى كه مرده و در دل زمين مدفون بودند زنده شده در روى زمين قرار مى گيرند.

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ منظور از ساهره زمين هموارى است كه بر اثر انعكاس نور خورشيد مى درخشد و از آن نظر ساهره اش

ناميدند كه سراب در چنين زمينى ايجاد مى شود. و برگرفته شده از گفته عرب است: عين ساهرة، چشمه اى كه آب از آن جارى است.

و عين نائمه، چشمه راكد خفته عكس و ضدّ آن است. شاعر مى گويد:

و ساهرة يضحى السّراب مجلّلا لأقطارها قد جبتها متلثّما «1»

يا از آن جهت ساهره گفته اند كه: هر كس در چنين زمينى حركت مى كند از بيم هلاك شدن نمى خوابد.

اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى به قصد سخن گفتن به سوى فرعون برو كه بى اندازه به تباهى و فساد پرداخته است.

فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى مى گويى: هل لك فى كذا و هل لك الى كذا چنان كه مى گويى: هل ترغب فيه و هل ترغب اليه، آيا در آن يا به آن رغبت دارى؟ مى گويند:

__________________________________________________

1- زمينى كه به خاطر وجود سراب شبيه به چشمه آب روان است و اطراف آن به وجود همان سراب پوشانده شده و تپه اى در آن ديده نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 553

تزكّى در اصل تتزكّى بوده يعنى از شرك پاك مى شوى بعضى تزكّى قرائت كرده و پس از ادغام [تاء] در [زاء] آن را مشدّد خوانده اند.

وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى تو را به شناخت پروردگارت راهنمايى مى كنم تا از او بترسى چرا كه خشيت و ترس از شناخت نشأت مى گيرد: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند». (فاطر/ 28). منظور علماى خدا ترس است.

خداوند متعال در خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله: [هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى، هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى ] سخن را به صورت پرسش و استفهام آغاز كرده كه به معناى عرضه كردن و پيشنهاد است

چنان كه شخص به مهمان خود مى گويد: هل لك ان تنزل بنا، ممكن است بر ما وارد شوى و پس از استفهام سخنى نرم آورده تا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به نرمى [در گفتار] فرا بخواند و فرعون را از سركشى به مرحله مدارا و سازش فرود آورد چنان كه در آيه: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً به نرمى امر فرموده است.

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى منظور از آت بزرگ تبديل عصا به مار است چون آيت و معجزه بزرگ همان است و معجزه ديگر در مرحله پس از آن قرار دارد. يا مقصود عصا و يد بيضا، است و آن دو را يكى قرار داده چرا كه آيت دوم [يد بيضا] گويى جزء همان ايت اول است چون تابع آن است.

فَكَذَّبَ وَ عَصى فرعون موسى و معجزه اش را تكذيب كرد و آن را سحر و موسى را ساحر ناميد و معصيت خدا كرد.

ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى و چون فرعون اژدها را ديد وحشت زده به عقب برگشت و شتابان مى رفت، يا از موسى روى برگردانده و در مكر و حيله گرى خود سعى مى كرد.

فَحَشَرَ فَنادى پس ساحران را در محلى كه هميشه با فرعون اجتماع مى كردند گرد آورد، يا به منادى فرمان داد ندا در دهد كه مردم در آنجا جمع شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 554

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى نكال مصدر تأكيدى است مانند وعد اللَّه، صبغة اللَّه و گويى فرموده است: نكل اللَّه به نكال الآخرة و الأولى، و نكال به معناى تنكيل است مانند سلام و كلام [به معناى تسليم و تكليم ] يعنى عذاب غرق شدن در دنيا و سوختن در آخرت

[نصيب فرعون مى شود].

از ابن عباس روايت است، دو كلمه اى كه فرعون گفت و نكال و عذابش به او مى رسد عبارت است از:

الف: ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي «من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم!».

(قصص/ 38).

ب: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى است «من پروردگار بزرگ شما هستم». (نازعات/ 24) و فاصله ميان گفتن اين دو كلمه چهل سال و به قولى بيست سال بوده است.

[سوره النازعات (79): آيات 27 تا 46] ..... ص : 554

اشاره

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى (36)

فَأَمَّا مَنْ طَغى (37) وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى (41)

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43) إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها (44) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 555

ترجمه: ..... ص : 555

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكلتر است يا آفرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاد؟! (27)

سقف آن را برافراشته و آن را منظّم ساخت. (28)

و شبش را تاريك و روزش را آشكار كرد (29)

و زمين را بعد از آن گسترش داد. (30)

آبش را خارج كرد و چراگاهش را آماده ساخت. (31)

و كوه ها را ثابت و استوار كرد. (32)

همه اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايان شما است. (33)

هنگامى كه آن حادثه بزرگ رخ دهد. (34)

در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد. (35)

و جهنّم براى هر بيننده اى آشكار مى شود. (36)

امّا آن كسى كه طغيان كرده، (37)

و زندگى دنيا را برگزيده (38)

مسلّما دوزخ جايگاه اوست. (39)

و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف بوده و نفسش را از هوى بازداشته. (40)

بهشت جايگاه اوست. (41)

از تو درباره قيامت سؤال مى كنند كه در چه زمانى واقع مى شود؟ (42)

تو

را با يادآورى اين سخن چه كار؟ (43)

انتهاى آن به سوى پروردگار توست. (44)

كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند. (45)

آنها در آن روز كه قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقّف آنها (در دنيا و برزخ) جز عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است. (46)

تفسير: ..... ص : 555

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً ... مخاطب اين آيه منكران قيامتند، يعنى اى مشركان آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آفرينش آسمان آن گاه چگونگى خلقت آسمان را بيان كرده و «بنيها» فرمود سپس ساختمان آسمان را شرح داد و فرمود:

رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها يعنى اندازه رفتن آسمان را به طرف بالا، كشانيد پس آن را متعادل و برابر و بدون شكاف قرار داد و آن را به چيزى كه مى دانست با آن كامل مى شود كامل و اصلاح كرد از: سوّى فلان امر فلان، فلانى كار فلانى را اصلاح كرده [گرفته شده است ].

وَ أَغْطَشَ لَيْلَها اغطش اللّيل و اغطشه اللَّه، گويند يعنى شب را تاريك ساخت يا خدا شب را تيره ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 556

وَ أَخْرَجَ ضُحاها (آسمان) نور خورشيد خود را آشكار ساخت، به دليل آيه:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها كه مقصود از ضحيها نور خورشيد است و شب و ظهر را به آسمان نسبت داد چرا كه خورشيد با طلوع و غروب خود هم منشأ روشنى است و هم منشأ تاريكى.

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها ارض منصوب به تقدير (دحا) است كه پيش از ذكر شدن (دحيها) در تقدير گرفته شده و شرط چنين تقديرى اين است كه فعل مذكور بعد، مفسّر فعل مقدّر شود.

أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها علّت داخل

نشدن (واو) عطف بر [اخرج ] اين است كه (دحو) به معناى مهيّا ساختن زمين و گسترده شدن آن براى سكونت، را تفسير مى كند و پهن شدن زمين براى سكونت و امر خوردن و آشاميدن و قرار گرفتن در زمين به بيرون آوردن آب و چراگاه امرى ضرورى است و نيز محكم كردن زمين به وسيله كوه ها براى اين است كه زمين ثابت بماند و آدمى بر روى آن قرار گيرد، مقصود از (مرعى) چيزهايى است كه انسان و حيوانات مى خورند و (رعى، چريدن) براى انسان استعاره آورده شده چنان كه رتع در: نرتع و نلعب استعاره آورده شده است (نرتع) از (رعى) قرائت شده از اين رو گفته اند: خداوند سبحان با ذكر آب و چراگاه بر تمام چيزهايى كه از زمين بيرون مى آيد و انسان از آن بهره مى برد اشاره فرموده و اين كار براى بهره بردن شما و چهارپايان شماست چرا كه منفعت آن به همه بر مى گردد.

وَ الْجِبالَ أَرْساها اعراب اين جمله مانند اعراب، و الأرض بعد ذلك دحيهاست.

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (طامّه)، بلا و حادثه اى ما فوق تمام بلاها و حوادث است و در امثال آمده: جرى الوادى فطمّ على القرى آب در دره ها جارى شد و تمام روستاها را فرا گرفت و با خاك يكسان كرد، منظور از (طامّه) روز قيامت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 557

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى يوم يتذكّر، بدل از (اذا جاءت) است. و منظور از ما سعى، كارهاى خير و شرّ اوست كه هر گاه آنها را در دفترى نوشته ديد آن را ياد مى آورد در حالى كه از ياد برده بود مانند آيه: أَحْصاهُ

اللَّهُ وَ نَسُوهُ «خداوند آن [اعمال ] را احصا نمود و آنها فراموش كردند». (مجادله/ 6).

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى دوزخ براى همه به وضوح آشكار مى شود.

فَأَمَّا مَنْ طَغى (امّا) جواب فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ، است يعنى الأمر كذلك، البتّه امر چنين است، به معناى فأنّ الجحيم مأواه، جايگاه طغيانگر دوزخ است چنان كه به شخصى مى گويى: غضّ الطّرف، يعنى غضّ طرفك، چشمت را ببند، و الف و لام چنان كه بعضى گفته اند عوض اضافه نيست ولى چون مى داند كه طغيانگر صاحب مأوى است، اضافه را رها كرده و حرف تعريف از اين جهت داخل بر مأوى شده كه معروف و شناخته شده است و ضمير (هى) يا ضمير فصل است يا مبتداست.

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى نفس اماره به بدى را از هواهاى پست كه پيروى از شهوتهاست نهى و با شكيبايى آن را ضبط كند.

أَيَّانَ مُرْساها يعنى چه وقت خداوند قيامت را تكوين و تثبيت كرده و برپا مى دارد.

فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها تو عالم به وقت آن نيستى كه برايشان بيان كنى.

إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها علم به وقت [برپايى قيامت ] را فقط خدا مى داند و آن علم را به هيچ يك از آفريدگانش نداده است.

بعضى گفته اند: (فيم) انكار سؤال آنهاست يعنى چرا چنين سؤالى مى كنيد؟ آن گاه گفته شده: أَنْتَ مِنْ ذِكْراها يعنى فرستادن تو در حالى كه آخرين پيامبرى و تا برپايى قيامت برانگيخته شده اى خود يادآورى از قيامت و نشانه هاى آن است و همين براى نزديك بودن قيامت و لزوم آمادگى براى آن كافى است و سؤال از روز قيامت موردى ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 558

إِنَّما أَنْتَ

مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (منذر) هم به صورت اضافه و هم با تنوين قرائت شده و هر دو قرائت معناى حال و استقبال را دارد و هر گاه معناى ماضى از آن قصد شود فقط به صورت اضافه بايد قرائت شود و معنايش اين است كه تو مبعوث نشده اى كه زمان برپايى قيامت را به آنها بياموزى بلكه تنها مبعوث شده اى تا كسانى را از وحشتهاى روز قيامت بيم دهى كه بيم دادنت براى آنها لطفى است در اين كه از قيامت بترسند.

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها وقتى قيامت را مى بينند گويى در دنيا، يا در گورها درنگ نكرده مگر به اندازه آخر روز يا اوّل روز، نسبت دادن (ضحى) به (عشيّه) براى اين است كه اول و آخر روز در يك روز مجتمعند و نظير اين است آيه: كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ «[آن چنان احساس مى كنند] كه گويى جز ساعتى از روز (در دنيا) توقّف نكرده اند». (يونس/ 45).

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 559

سوره عبس ..... ص : 559

اشاره

مكّى است.

و به قول كوفيان چهل و دو آيه دارد و به قول بصريان چهل و يك آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 559

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره عبس را قرائت كند روز قيامت [به محشر] مى آيد در حالى كه صورتش خندان و شاد است.

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است: هر كه سوره عبس و تولّى- و إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ را بخواند در بهشت در زير سايه لطف خدا و كرامت او قرار خواهد گرفت.

[سوره عبس (80): آيات 1 تا 23] ..... ص : 559

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى (2) وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (3) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى (4)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى (8) وَ هُوَ يَخْشى (9)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10) كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ (11) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (12) فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14)

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ (15) كِرامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17) مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22) كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ (23)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 560

ترجمه: ..... ص : 560

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

چهره درهم كشيد و روى برتافت. (1)

از اين كه نابينايى به سراغ او آمده بود. (2)

تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند. (3)

يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد. (4)

امّا آن كس كه مستغنى است. (5)

تو به او روى مى آورى! (6)

در حالى كه اگر خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست. (7)

اما كسى كه به سراغ تو مى آيد و كوشش مى كند. (8)

و از خدا ترسان است. (9)

تو از او غافل مى شوى. (10)

هرگز چنين مكن، اين (قرآن) يك تذكّر و يادآورى است. (11)

و هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد. (12)

در الواح پر ارزشى ثبت است. (13)

الواحى والا قدر و پاكيزه (14)

به دست سفيرانى است. (15)

والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار. (16)

مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟! (17)

(خداوند) او را از چه چيز آفريد؟ (18)

از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و

موزون ساخت. (19)

سپس راه را براى او آسان ساخت. (20)

بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود. (21)

سپس هر زمان بخواهد او را زنده مى كند. (22)

چنين نيست كه او مى پندارد، او هنوز فرمان الهى را اطاعت نكرده است. (23)

تفسير: ..... ص : 560

عبد اللَّه بن شريح بن مالك فهرى (ابن امّ مكتوم) به محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد در حالى كه بزرگان قريش، ابو جهل بن هشام، عتبة بن ربيعه و برادرش شيبه و عبّاس بن عبد المطّلب، و ابىّ و اميّة پسران خلف، نزد پيامبر بودند و حضرت آنها را به اسلام دعوت مى كرد به اين اميد كه با مسلمان شدن آنها ديگران نيز مسلمان شوند پس

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 561

(ابن امّ مكتوم) عرض كرد: اى رسول خدا برايم قرائت كن و از آنچه خدا به تو آموخته به من بياموز و اين تقاضا را تكرار مى كرد و از سرگرمى پيامبر به آن گروه بى خبر بود پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از اين كه وى سخنش را قطع مى كرد ناراحت شد و چهره درهم كشيد و روى به حضّار آورده به سخن گفتن پرداخت، پس اين آيات نازل شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله [پس از اين جريان ] هر گاه ابن امّ مكتوم را مى ديد احترام مى كرد و مى فرمود: آفرين بر كسى كه خدا مرا در مورد او سرزنش كرد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دو بار او (ابن امّ مكتوم) را در مدينه جانشين خود قرار داد.

أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى أن جاء، به اختلاف دو مذهب، منصوب به فعل (تولّى) يا (عبس) است، يعنى عبس لأن جاءه الأعمى

و أعرض لذلك، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى اين كه نابينايى نزد او آمد چهره در هم كشيد و روى برگرداند «1».

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از اين جريان هرگز بر روى فقيرى چهره درهم نمى كشيد «2». و به ثروتمندى [به خاطر مسلمان شدن ] روى نمى آورد.

وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى يعنى چه چيز تو را از حال اين نابينا آگاه ساخته شايد به وسيله آنچه از دين فرا مى گيرد پاك شود.

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى يا متّعظ شود و پند تو به حالش مفيد افتد.

بعضى گفته اند: ضمير در (لعلّه) به كافر بر مى گردد يعنى اى پيامبر تو طمع كردى كه كافر با اسلام آوردن پاك شود يا متذكّر شده و حقّ را بپذيرد، و نمى دانستى كه آنچه طمع كردى در او محقّق خواهد شد.

__________________________________________________

1- مقصود از شخصى كه با آمدن نابينا چهره درهم كشيد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيست بلكه آيه درباره مردى از بنى اميه نازل شده است و اين آيه خبر محض است و از مخبر عنه خبر نداده است و متوجه به پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيست. چنان كه سيد مرتضى (ره) به آن تصريح كرده است. به مجمع البيان، ج 5، چاپ صيدا، ص 437 رجوع شود. علاوه بر آياتى كه سيد مرتضى براى عدم توجه آيه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آورده است آيات ديگرى نيز بر عدم توجه آيه به پيامبر دلالت دارد.

2-

روى انه عليه السّلام ما عبس بعدها فى وجه فقير قطّ و لا تصدّى لغنىّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 562

فتنفعه به رفع قرائت

شده بنا بر اين كه عطف بر يذكّر باشد و منصوب قرائت شده بنا بر اين كه جواب براى (لعلّ) باشد.

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى تصدّى در اصل (تتصدّى) است يعنى با روى آوردن به او [شخص ثروتمند] به وى بپردازى و با ادغام (تاء) در (صاد) نيز قرائت شده است.

حضرت باقر عليه السّلام (تصدّى و تلهّى) هر دو را به ضمّ (تاء) قرائت كرده است. يعنى انگيزه اى تو را به پرداختن به ثروتمند فرا مى خواند چرا كه به مسلمان شدنش سخت علاقه دارى و كار بزرگان قريش تو را از (ابن امّ مكتوم) باز مى دارد.

وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى بر تو باكى نيست [اگر مسلمان نشد] يا در پاك شدن كافر با اسلام آوردن چيزى بر تو نيست تنها وظيفه تو رساندن پيام و احكام است.

وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى امّا آن كسى كه نزد تو مى آيد و در طلب خير تلاش مى كند در حالى كه از خدا مى ترسد يا از كافران و آزارشان بيم دارد.

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى تو بجاى پاسخ دادن به او [ابن امّ مكتوم ] سرگرم سخن گفتن با ديگران مى شوى «تلهّى» از لهى عنه و تلهّى است.

كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ كلّا منع پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از تكرار آن عمل است و آن آيات قرآنى موعظه اى است كه لازم است از آن پند گرفته شود.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ هر كس بخواهد آن را حفظ كند و به فراموشى نسپارد، ضمير در فعل [ذكر] را به اين دليل مذكّر آورده كه تذكره به معناى [ذكر] است.

فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «فى صحف» صفت براى (تذكره) است يعنى قرآن كه تذكره است در كتابهايى كه از لوح

محفوظ نسخه بردارى شده ثبت گرديده و در پيشگاه خدا بزرگ و گرامى است.

بعضى گفته اند: منظور كتب انبياست مانند آيه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى «اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است». (اعلى/ 18).

مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ در آسمان رفعت و بلندى دارد يا پر ارج و والا مقدار است و از مسّ و ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 563

دست زدن شيطانها منزّه است.

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ و تنها دست فرشتگان پاك به آن مى رسد كه كتابها را از لوح محفوظ استنساخ مى كنند.

كِرامٍ بَرَرَةٍ در پيشگاه پروردگارشان محترم و متّقى و پاك اند.

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ اين آيه نفرينى بر انسان است و (ما اكفره) شگفتى از افراط آدمى در ناسپاسى از نعمتهاى خداست، آن گاه آغاز پيدايش انسان و انجام كار او و نعمتهاى اصلى و فرعى كه بشر در آن غرق است و بايد او را به ايمان و توحيد كه موجب سپاس و عبادت است، توصيف مى كند و مى فرمايد:

مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ يعنى آدمى را از چه چيز پستى ايجاد فرموده است سپس به بيان آن شى ء پست پرداخته و مى فرمايد:

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ از نطفه اى او را آفريد و آن را براى آنچه شايسته است و مختص اوست حالى پس از حالى و طورى بعد از طورى مهيّا ساخت، نطفه، علقه تا آخر خلقتش.

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «سبيل» منصوب به فعل مقدّرى است كه «يسّره» آن را تفسير مى كند. يعنى، ثمّ سهّل سبيله. سپس راه خروج آن را آسان ساخت و خداست كه او را از شكم مادرش بيرون مى آورد، يا خدا با توانايى دادن به او، راهى را كه از ميان دو راه خير و

شرّ براى سلوك بر مى گزيند براى او آسان فرمود، و نظير اين آيه است، وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «و او را به راه خير و شرّش هدايت كرديم». (بلد/ 10) از ابن عبّاس روايت شده كه خداوند براى انسان راه خير و شرّ را بيان فرموده است.

ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ سپس او را بميراند و از باب گرامى داشت او را داراى گورى قرار داد كه در آن دفن شود و او را طورى قرار نداد كه در بيابان افكنده شود و طعمه درندگان و پرندگان قرار گيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 564

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ سپس هر گاه خدا بخواهد در نشئه ديگر [آخرت ] او را از قبر بيرون مى آورد.

كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «كلّا» منع انسان از كارهايش است كه پس از گذشت زمان از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا هم اكنون آنچه خدا به او امر كرده انجام نداده است تا از عهده تمام اوامر خدا بيرون آمده و حقّ نعمتهاى فراوان خدا را كه بر گردنش دارد ادا كند و آن طور كه شايسته بوده او را نپرستيده است.

[سوره عبس (80): آيات 24 تا 42] ..... ص : 564

اشاره

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28)

وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (29) وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32) فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33)

يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (34) وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (36) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38)

ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41)

أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)

ترجمه: .... ص : 564

انسان بايد به غذاى خويش بنگرد. (24)

ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم! (25)

سپس زمين را از هم شكافتيم. (26)

و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم. (27)

و انگور و سبزى بسيار. (28)

و زيتون و نخل فراوان. (29)

و باغهايى پر درخت. (30)

و ميوه و چراگاه. (31)

تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد. (32)

هنگامى كه آن صداى مهيب (صيحه رستاخيز) بيايد (كافران در اندوه عميقى) فرو مى روند. (33)

در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند، (34)

و از مادر و پدرش (35)

و زن و فرزندانش، (36)

در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد. (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 565

صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است، (38)

خندان و مسرور است. (39)

و صورتهايى در آن روز غبار آلود است، (40)

و دود تاريكى آنها را پوشانده، (41)

آنها همان كافران فاجرند. (42)

تفسير: .... ص : 565

خداوند سبحان پس از برشمردن نعمتهايى كه در خور انسان است به ذكر نعمتهايى پرداخته كه آدمى بدان نيازمند است و فرموده:

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ بايد آدمى به غذايى كه قوت و روزى اوست بنگرد كه چگونه آن را براى روزى او مهيّا ساخته ايم.

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا «انّا» به كسر همزه نيز قرائت شده بنا بر اين كه جمله مستأنفه باشد. به فتح قرائت شده بنا بر اين كه بدل از طعام باشد، منظور از «ماء» باران است.

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا آن گاه زمين را به گياهان شكافتيم.

فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا مقصود از «حبّ» جنس حبوباتى است كه آدمى از آن تغذيه مى كند.

وَ عِنَباً وَ قَضْباً انگور را به علّت منافع فراوانش به ياد كردن امتياز داده است. و

«قضب» رطبهاى نارسى است كه يكى پس از ديگرى مى افتد تا علوفه چهارپايان شود.

وَ حَدائِقَ غُلْباً و باغهايى كه درختانش درهم پيچيده است و اصل آن از غلب الرّقاب، گردنهاى ستبر است، و براى درختان ستبر و درهم پيچيده استعاره آورده اند.

وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا و ديگر ميوه جات و چراگاهها، چراگاه را از اين نظر «ابّ» مى گويند كه قصد مى شود و مردم دنبال آن مى روند «ابّ» و «امّ» نظير يكديگرند.

شاعر مى گويد:

جذمنا قيس و نجد دارنا و لنا الأبّ به و المكرع «1»

__________________________________________________

1- ما از قبيله قيس هستيم و خانه ما نجد است و در نجد چراگاه و آبشخور داريم. تفسير كشّاف، ج 4، ص 704- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 566

مَتاعاً لَكُمْ يعنى [همه آنها را] براى بهره ورى شما قرار داديم.

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ «صاخّه» صيحه قيامت است، پس هر گاه صيحه قيامت بيايد، و از آن جهت صاخّه فرموده كه گوشها را چنان مى خراشد كه احتمال كر شدن آنها مى رود.

يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ روزى كه انسان از نزديكترين خويشاوندانش مى گريزد چون سرگرم به كارهاى خودش است يا براى پرهيز از بازخواستهاى آنها از ناراحتيهايى است كه در دنيا از او داشته اند مثلا برادر مى گويد: در مال خود نسبت به من مواسات را رعايت نكردى و والدين در نيكى به ما تقصير كردند و مادر به من غذاى حرام خورانيد و كار خلاف كرد و فرزندان مى گويند كه والدين ما را تعليم نداده و ارشاد نكردند.

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ هر يك از مردم در اين روز وضعى دارند كه پرداختن به آن آنها را به خود مشغول و سرگرم مى كند.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ در اين

روز چهره هايى مى درخشد، از اسفر الصّبح، هر گاه صبح بدرخشد.

از ابن عبّاس روايت است كه چهره ها از قيام در شب به عبادت درخشان است، و در حديث است كه هر كس در شب بسيار نماز بخواند چهره اش در روز نيكو شود «1».

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ منظور از غبره، غبار است. بر روى چهره هايى غبار است.

تَرْهَقُها قَتَرَةٌ بر روى آن چهره ها سياهى نشسته است كه همانند دود است.

__________________________________________________

1- و

فى الحديث، من كثر صلوته بالليل حسن وجهه بالنّهار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 567

سوره تكوير ..... ص : 567

اشاره

مكّى است.

بيست و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 567

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ را بخواند خداوند او را در هنگام پراكنده شدن نامه اعمال از رسوايى در امان مى دارد «1».

[سوره التكوير (81): آيات 1 تا 14] ..... ص : 567

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (2) وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6) وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9)

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10) وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ (11) وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (12) وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قراء اذا الشمس كوّرت اعاذه اللَّه ان يفضحه حين تنشر صحيفته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 568

ترجمه: .... ص : 568

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود. (1)

و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند. (2)

و در آن هنگام كه كوه ها به حركت در آيند. (3)

و در آن هنگام كه با ارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود. (4)

و در آن هنگام كه وحوشش جمع شوند. (5)

و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند. (6)

و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد. (7)

و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود (8)

كه به كدامين گناه كشته شدند. (9)

و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود. (10)

و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود. (11)

و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد. (12)

و در آن هنگام كه بهشت نزديك شود. (13)

آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است! (14)

تفسير: ..... ص : 568

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ «الشّمس» مرفوع و فاعل براى فعل مقدّر است كه «كوّرت» آن را تفسير مى كند زيرا «اذا» داراى معناى شرط است و فعل مى خواهد همچنين است «اذا» در ديگر آيات.

از ابن عبّاس روايت است كه «كوّرت» به معناى از بين رفتن نور و روشنايى خورشيد است. در معناى «كوّرت» دو وجه است:

1- از تكوير عمامه باشد كه همان پيچيدن عمامه است يعنى روشنايى خورشيد درهم پيچيده مى شود و گستره و پراكندگى آن در كرانه ها از بين مى رود و منظور زوال و از بين رفتن نور خورشيد است. يا در هم پيچيده شدن خورشيد عبارت از جمع شدن و پوشيده شدن آن باشد زيرا هر گاه قصد جمع كردن لباس باشد درهم پيچيده

مى شود.

2- يا «تكوير» از طعنه فكوّره، باشد هر گاه آن را بيفكند يعنى خورشيد از فلك

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 569

خود بدور افكنده شود چنان كه خداوند ستارگان را به كدر شدن كه انقباض است توصيف فرموده است.

وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ از مجاهد نقل شده كه «انكدرت» به معناى سقوط و پراكنده شدن است.

وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ آن گاه كه كوه ها از روى زمين كنده و دور شود. يا در فضا به حركت آيد مانند حركت ابرها نظير گفتار خداوند: وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ «در حالى كه [كوه ها] مانند ابر در حركتند». (نمل/ 88) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ «عشار» جمع عشرا مانند نفاس كه جمع نفسا، است، و مقصود شترى است كه ده ماه به بالا از باردارى آن گذشته باشد، اين شتران گرانقدرترين مال در نزد صاحبانشان هستند.

عُطِّلَتْ ماده شترى است كه مهمل و رها گذاشته شده چون صاحبانشان به خود سرگرمند.

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ آن گاه كه حيوانا وحشى جمع شوند تا از بعضى كه به بعضى ديگر [شاخ زده يا آسيبى رسانده ] قصاص گرفته شود و به عوض دردهايى كه در دنيا به آنها رسيده و استحقاق [قصاص ] آن را دارند برسند.

از ابن عباس روايت است كه: منظور از حشر حيوانات، مردن آنهاست.

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ سجّرت هم به تشديد «جيم» و هم بدون تشديد قرائت شده است. و از سجّر التّنور اذا ملأها بالحطب، گرفته شده، تنور پر از هيزم شد. و بعضى از هيزمها به وسيله بعضى برافروخته شد، يعنى بعضى از درياها در بعضى ديگر جارى شود، تا به صورت يك دريا درآيد، بعضى گفته اند درياها برافروخته

و به صورت آتشى شعله ور در آيد.

وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ آن گاه كه هر انسانى نزديك به شكل خود مى شود، و به قولى آن گاه كه ارواح به اجساد نزديك شود [زنده شوند] و به گفته بعضى آن گاه كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 570

نفوس صالحان به حوران بهشتى نزديك شوند و نفوس كافران به شيطانها.

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ وأد يئد، مقلوب آد يئود، به معناى سنگين شدن است زيرا سنگين كردن به وسيله خاك است و معناى سؤال از گناه دختر مقتولى كه به آن گناه كشته شده، توبيخ و سرزنش به قاتل اوست و نظير سخن خدا به عيسى عليه السّلام است:

أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ «[اى عيسى ] آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا انتخاب كنيد». (مائده/ 116).

از على عليه السّلام قرائت: سئلت بأىّ ذنب قتلت، روايت شده و ابن عبّاس و مجاهد نيز به همين صورت قرائت كرده اند، يعنى دخترك مقتول از خود دفاع مى كند و از خدا يا قاتل خود [علّت قتل خويش را] مى پرسد.

از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام روايت است كه منظور از آيه رحم و خويشاوندى است و علّت قطع رحم از كسى كه رحم را قطع كرده سؤال مى شود، و فرمودند:

رحم كسى است كه در راه دوستى و ولايت ما كشته شود بنا بر اين از باب حذف مضاف است [در اصل باىّ ذنب قتلت المقتوله بوده است ] (قتّلت) به تشديد (تاء) نيز قرائت شده است و آيه دلالت دارد كه اطفال مشركان به گناه پدرانشان كيفر نمى شوند و كيفر

فقط در برابر گناه [خود شخص ] است و هر گاه خدا كافر را به سبب بى گناهى كودك مقتول سرزنش مى كند زشت است كه كودك را كيفر دهد.

از ابن عباس در همين مورد [عذاب شدن فرزندان كفّار] سؤال شد، او به اين آيه استدلال كرد.

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ «نشرت» به تشديد (شين) و بدون تشديد قرائت شده است و مقصود نامه هاى اعمال است كه در هنگام مرگ آدمى درهم پيچيده مى شود آن گاه در موقع حساب باز و گشوده مى شود.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مردم در روز قيامت با بدن برهنه و پاى برهنه محشور مى شوند پس امّ سلمه پرسيد: زنان چگونه محشور مى شوند؟ فرمود: اى امّ سلمه مردم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 571

سرگرم و گرفتارند [گرفتارى مردم مانع از نگاه آنها به زنان است ] عرض كرد:

گرفتار چه هستند؟ حضرت فرمود: پراكندگى و باز شدن نامه هاى عمل است كه در آنها كارهاى نيك و بد به وزن ذرّه و خردل ثبت شده است. ممكن است مقصود پراكنده شدن نامه ها در ميان صاحبان آنها باشد.

وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ آن گاه كه آسمان از جاى خود كنده و نابود شود چنان كه پوست از بدن حيوان سر بريده و پرده از روى چيزى جدا مى شود.

وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ «سعّرت» به تشديد (عين) و بدون تشديد قرائت شده است، آن گاه كه آتش دوزخ سخت برافروخته شود، بعضى گفته اند: خشم خدا و گناهان بشر آتش دوزخ را بر مى افروزد.

وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ آن گاه كه بهشت با نعمتهايش به بهشتيان نزديك شود.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ عامل نصب در «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» و معطوفهاى آن، فعل «علم»

است.

نقل شده كه يك قارى اين سوره را در حضور ابن مسعود قرائت كرد و چون به آيه عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ رسيد، ابن مسعود گفت: وا انقطاع ظهرياه «اى واى كمرم شكست» [يعنى ابن مسعود اين سخن را از بيم قيامت و كيفر اعمال بر زبان آورد «1».]

[سوره التكوير (81): آيات 15 تا 29] ..... ص : 571

اشاره

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوارِ الْكُنَّسِ (16) وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (19)

ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21) وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (23) وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24)

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (25) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (27) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (29)

__________________________________________________

1- در تفسير روح المعانى (آلوسى، ج 29، 30، چاپ بيروت، ص 57، و تفسير روح البيان، ج 10، و تفسير كشّاف، ج 4 و انقطاع ظهرياه آمده است (توضيح داخل كروشه از تفسير روح المعانى گرفته شده است)- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 572

ترجمه: ..... ص : 572

سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند. (15)

حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند. (16)

و قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد. (17)

و صبح هنگامى كه تنفّس كند. (18)

كه اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است (جبرئيل امين). (19)

كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والا دارد. (20)

فرمانروا و امين است. (21)

و مصاحب شما (پيامبر) ديوانه نيست. (22)

او رسول الهى (جبرئيل) را در افق روشن مشاهده كرد. (23)

او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد. (24)

اين (قرآن) گفته شيطان رجيم نيست. (25)

پس به كجا مى رويد؟! (26)

اين (قرآن) چيزى جز تذكّر براى جهانيان نيست. (27)

براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم در پيش گيرند. (28)

و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند پروردگار جهانيان بخواهد. (29)

تفسير: ..... ص : 572

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ «خنّس» به پنج ستاره رواجع گويند [سياره اى كه حركتش بر خلاف توالى بروج به نظر مى آيد] و در همان حال كه ستاره در آخر برج ديده مى شود ناگاه به جاى اوّلش بر مى گردد «1».

__________________________________________________

1- پنج ستاره رواجع در اصطلاح منجّمان ستارگان پنجگانه سرگردان ناميده مى شوند زيرا حركت آنها شبيه حركت ماه و خورشيد نيست بلكه از برج (حمل) به برج (ثور) حركت مى كنند و چند روز در جاى خود بى حركت مى مانند سپس از همان مسير اوليه بر مى گردند تا وارد برج (حمل) مى شوند تا آنجا كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 573

الْجَوارِ الْكُنَّسِ منظور از جوارى، سيّاره، و مقصود از «كنّس» ستارگان پنهان است (كنّس) از كنس الوحش اذا دخل كناسه، گرفته شده، يعنى حيوان وحشى وارد لانه اش شد بنا بر اين مقصود از خنّوس سيّاره بازگشت آن و مقصود از

كنوس سيّاره پنهان شدن آن در نور خورشيد است.

بعضى گفته اند: منظور از «جوار الكنّس» تمام ستارگانند كه در روزها از چشمها پنهان مى شوند و شبها مانند حيوانات وحشى كه به لانه هايشان مى روند در جاهاى خود مخفى مى شوند.

وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ عسعس اللّيل و سعسع، آن گاه گويند كه شب پشت بگرداند، بعضى گفت اند: يعنى هر گاه تاريكى شب روى بياورد.

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ آن گاه كه روشنى صبح امتداد يابد يعنى هر گاه صبح روى بياورد نسيم (باد خنك) نيز روى مى آورد پس نسيم را به منزله نفس كشيدن صبح قرار داده است.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، يعنى قرآن گفته پيكى است كه در پيشگاه پروردگارش بزرگوار است و او جبرئيل عليه السّلام است.

ذِي قُوَّةٍ اين جمله مانند آيه: شَدِيدُ الْقُوى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى ، است.

عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ در پيشگاه صاحب عرش يعنى خداى سبحان قدرتمند است.

مُطاعٍ در آسمان اطاعت مى شود و فرشتگان آسمان از او فرمان مى برند.

«امين» در رساندن وحى خدا به پيامبرانش امين است.

__________________________________________________

(مشترى) در يك روز يازده بار رفت و برگشت دارد و (زحل) بيست و نه برگشت.

حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: «خنّس» پنج ستاره: زحل، مشترى، مرّيخ، زهره، عطارد، است.

ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 26، ص 336- 337- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 574

وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ اين آيه عطف بر جواب قسم (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ) است پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جبرئيل عليه السّلام را به همان صورتى ديد كه خدا او را آفريده است.

بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ در محل بلند طلوع خورشيد كه افق اعلى از سمت مشرق است.

وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ

بِضَنِينٍ محمد صلّى اللَّه عليه و آله در خبرهايى كه از غيب و وحى مى دهد متّهم نيست، چرا كه احوال آن حضرت گوياى راستگويى و امانت اوست.

ظنين از ظنّه به معناى تهمت است و با (ضاد) از «ضنن» به معناى بخل نيز قرائت شده است يعنى اگر كسى درخواست تعليم وحى كند بخل نمى ورزد به گونه اى كه به او تعليم ندهد يا قسمتى از وحى را كنار بگذارد و ابلاغ نكند.

تفاوت ميان (ضاد) و (ظاء) در اين است كه مخرج (ضاد) از اصل كنار زبان و دندانهايى است كه در سمت راست يا چپ زبان واقع است و يكى از حروف شجرى و نظير (جيم و شين) است «1».

و مخرج (ظاء) از كنار زبان و ريشه دندانهاى ثناياى بالاست و يكى از حروف ذولقيّه «2» نظير (ذال و ثاء) است.

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ قرآن گفته شيطان رانده به شهابها نيست چنان كه كفّار معتقد بودند كه شيطان [سخنان را] به پيامبر القا مى كند همان طور كه به دوستان كاهن خود القا مى كرد.

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ طلب گمراهى براى آنهاست چنان كه به ترك كننده جاده كه از راه كناره گيرى مى كند مى گويند: به كجا مى روى و حال كفّار بر حال آن كس كه از جادّه كناره گيرى كرده تشبيه شده است به اين جهت كه حق را ترك كرده و از حق به باطل عدول كرده اند.

__________________________________________________

1- حروف شجرى، حروفى است كه در تلفّظ آنها وسط زبان و حنك بالا نقش دارد، شجره طيّبه، تجويد قرآن، قرآن كريم، انتشار علميه اسلاميه، اوائل قرآن- م. [.....]

2- حروف ذولقيّة، حروفى است كه تيزى سر زبان در تلفّظ آنها نقش دارد.

همان مأخذ.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 575

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ ضمير (هو) به قرآن بر مى گردد، قرآن چيزى جز موعظه و يادآورى براى جهانيان نيست.

لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ بدل از «للعالمين» است و به اين دليل بدل عالمين شده كه آنان كه با داخل شدن به اسلام خواستار استقامت و راستى هستند از قرآن و موعظه بهره مى برند و گويى جز آنها كسى از موعظه بهره نمى برد اگر چه تمامشان موعظه مى شوند.

وَ ما تَشاؤُنَ خواستار استقامت نيستند يعنى جز با توفيق و لطف خدا هيچ كس استقامت نمى خواهد يا شما خواهان استقامت نيستيد منظور كسانى است كه خواهان استقامت نيستند جز به الزام و جبر الهى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 576

سوره انفطار ..... ص : 576

اشاره

مكّى است.

و نوزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 576

ابىّ [بن كعب ] روايت كرده كه هر كس سوره انفطار را قرائت كند خداوند به عدد هر قطره بارانى كه از آسمان فرو مى ريزد يك حسنه و به عدد هر قبرى يك حسنه به او مى دهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس دو سوره انشقاق و انفطار را قرائت كند و در نماز واجب و مستحبّ اين دو را مدّ نظر قرار دهد [مرتّب بخواند و در آن تأمّل كند] هيچ چيزى حاجب و مانع او از خدا نشود و همواره به خدا توجّه نمايد و خدا نيز به او نظر «رحمت كند» تا از حساب مردم آسوده شود «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه بعدد كلّ قطرة من السّماء حسنة و بعدد كل قبر حسنة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأ هاتين السورتين، اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقّت، و جعلهما نصب عينيه فى صلوة الفريضة و النافلة لم يحجبه من اللَّه حجاب و لم يزل ينظر الى اللَّه و ينظر اللَّه اليه حتى يفرغ من حساب الناس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 577

[سوره الانفطار (82): آيات 1 تا 19] ..... ص : 577

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1) وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ (2) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (6) الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8) كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (9)

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ (10) كِراماً كاتِبِينَ (11) يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ (14)

يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ (16) وَ ما

أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (17) ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (18) يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)

ترجمه: ..... ص : 577

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.

آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى) از هم شكافته شود. (1)

و آن زمان كه ستارگان پراكنده شود و فرو ريزد. (2)

و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود. (3)

و آن زمان كه قبرها زير و رو شود (و مردگان خارج شوند). (4)

در آن زمان هر كس مى داند آنچه را از قبل فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است. (5)

اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته؟! (6)

همان خدايى كه تو را آفريد و منظّم و موزون ساخت. (7)

و در هر صورتى كه مى خواست تو را تركيب نمود. (8)

آن چنان كه شما مى پنداريد نيست، بلكه شما روز جزا را منكريد. (9)

و بدون شكّ نگاهبانانى بر شما گمارده شده (10)

والا مقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما) (11)

آنها مى دانند شما چه مى كنيد. (12)

مسلّما نيكان در نعمت فراوانى هستند. (13)

و بدكاران در دوزخند (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 578

روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند (15)

و هيچ گاه از آن غائب و دور نيستند (16)

تو چه مى دانى روز قيامت چيست؟ (17)

باز چه مى دانى روز قيامت چيست؟ (18)

روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى در حق ديگرى نيست و همه امور در آن روز از آن خداست. (19)

تفسير: ..... ص : 578

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ انفطرت، شكافته و پاره شد، آن گاه كه آسمان شكافته شود.

وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ انتثرت، سقوط كرد، آن گاه كه ستارگان سقوط كنند.

وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ راه بعضى از درياها به بعضى گشوده شود و به صورت يك دريا در آيد و آب شور با آب شيرين مخلوط شود.

وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ آن گاه

كه قبرها شكافته شود و مردگان آن بيرون آيند. «بعثر» و «بحثر» دو كلمه نظير يكديگرند كه از «بعث و بحث» با «راء» تركيب شده اند.

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ هر نفسى از خير و شرّى كه پيش فرستاده آگاه شود.

وَ أَخَّرَتْ و آنچه را بعد فرستاده مانند سنّت حسنه اى كه پس از او عمل شده بداند. و نظير اين آيه است: يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

«و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده، آگاه مى كند». (قيامت 13).

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ اى انسان چه چيز تو را به پروردگار كريم خود مغرور ساخته تا نافرمانى و مخالفت او كنى؟

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نادانى اش او را مغرور ساخته است.

حسن گفته است: به خدا شيطان پليدش او را مغرور ساخته و به او گفته است: هر چه مى خواهى انجام بده كه پروردگارت همان بخشنده اى است كه در آغاز به تو نعمت بخشيده و سرانجام نيز خواهد بخشيد، و بدين وسيله شيطان او را در منجلاب گناه افكنده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 579

به فضيل بن عياض گفتند اگر خداوند تو را روز قيامت در برابر خود برپا داشته و محاكمه كند و بفرمايد: ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ، چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده چه خواهى گفت؟ فضيل جواب داد كه مى گويم: پرده هاى آويخته عفو و كرم تو مرا مغرور ساخت.

از يحيى بن معاذ نقل شده است: اگر چنين سؤالى از من شود خواهم گفت:

احسان و نيكى تو در گذشته و آينه مرا مغرور كرد.

از ديگرى نقل شده كه خداوند سبحان

به اين دليل از ميان اسماء خود اسم «كريم» را ذكر كرده كه به گنهكار تلقين جواب كند تا بگويد: بخشش خداى بخشنده مرا مغرور ساخت چنان كه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت است كه چند بار يكى از غلامانش را صدا زد و او جواب نداد پس حضرت او را در كنار در ديد و به او فرمود: چرا جوابم را ندادى در پاسخ حضرت گفت: چون به حلمت مطمئنّم و از مجازاتت در امان هستم پس جوابش را پسنديد و او را [در راه خدا] آزاد كرد.

الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ خدايى كه تو را [از نطفه اى ] آفريد و تو را انسانى مستوى القامه با اندامهايى سالم قرار داد.

فَعَدَلَكَ آفرينش تو را معتدل و متناسب قرار داد، اين فعل بدون تشديد (دال) نيز قرائت شده و در اين قرائت، دو معنى دارد:

1- به همان معناى فعل مشدّد، يعنى خلقت تو را معتدل قرار داد به طورى كه اعضاى بدنت با هم هماهنگ است.

2- بدون تشديد (دال) يعنى از آفريدن غير تو عدول كرد و تو را زيبا آفريد [از ديگر آفريدگان ممتازى ] عدله عن الطّريق، گويند يعنى او را از راه منصرف كرد و برگرداند.

فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ به هر صورتى از صورتهاى گوناگون در زيبايى و زشتى و بلندى و كوتاهى و شباهت به بعضى خويشاوندان و عدم شباهت، كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 580

مقتضاى مشيّت و حكمتش بوده، تو را تركيب و صورت بندى كرده است، اين جمله توضيح براى (فعدلك) است و تعلّق گرفتن حرف جرّ به «ركّبك» به اين معناست كه خداوند تو را به بعضى

از صورتها در آورد و ممكن است حرف جرّ متعلّق به «عدلك» باشد و به معناى تعجّب، يعنى تو را به هر صورتى شگفت، معتدل قرار داد، آن گاه فرموده: «ما شاءَ رَكَّبَكَ» يعنى به هر تركيبى كه خواست تو را نيكو تركيب كرد.

كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ يعنى از مغرور شدن به خدا برگرديد.

بل تكذبون بلكه اى گروه كافر شما روز جزا را تكذيب مى كنيد.

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ البته نگهبانانى از فرشتگان هستند كه اعمال شما را مى نويسند تا به آن جزا داده شويد.

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ البتّه نيكان از ابرار در بهشتند.

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ و كسانى كه روز قيامت را تكذيب مى كنند در دوزخند.

يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ يعنى در روز قيامت ملازم آتشند چون در دوزخ مى باشند.

وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ از آتش بركنار نيستند و نظير اين آيه است: وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها «ولى نمى توانند [از آتش ] خارج شوند». (مائده/ 37) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ يعنى كار روز قيامت به گونه اى است كه هيچ كس نمى تواند كنه و حقيقت ترس و شدّتش را دريابد و هر طور تصوّر كند باز هم بالاتر از آن است.

ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ تكرار آيه براى تأكيد و فزونى وحشت روز قيامت است.

آن گاه به اجمال روز قيامت را توصيف كرده و فرموده است:

يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ روزى كه هيچ كس نمى تواند از ديگرى دفاع كند يا به ديگرى نفعى برساند يا از كسى شفاعت كند جز به اذن و فرمان خدا. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 581

در اعراب: يَوْمَ لا تَمْلِكُ، چند قول است:

1- رفع،

بنا بر اين كه بدل از «يوم الدّين» باشد يا «هو» در تقدير گرفته شود.

2- نصب، بنا بر اين كه «يدانون» در تقدير باشد چون «دين» بر آن دلالت مى كند.

3- به همان حال ظرفيت كه بيشتر اوقات به آن حال است رها شود و محلّا مرفوع باشد و نظير آن است آيات: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ «(آرى) همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند». (ذاريات/ 13) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ «روزى كه مردم مى باشند» (قارعه/ 4).

و الامر يومئذ للَّه حكم به پاداش و ثواب و عفو و كيفر تنها از آن خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 582

سوره مطفّفين ..... ص : 582

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است.

سى و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 582

ابىّ (بن كعب) گويد: هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند او را در قيامت از رحيق مختوم [جامهاى سربسته ] سيرآب كند «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه در نماز واجب خود سوره مطفّفين را قرائت كند خداوند در قيامت او را از آتش امان دهد به طورى كه نه آتش او را ببيند و نه او آتش را و از پل دوزخ عبور نكند و مورد محاسبه قرار نگيرد «2».

[سوره المطففين (83): آيات 1 تا 36] .... ص : 582

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (1) الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (3) أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (6) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ (7) وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ (8) كِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (10) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (11) وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (13) كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (14)

كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ (16) ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (18) وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19)

كِتابٌ مَرْقُومٌ (20) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (22) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (24)

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29)

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (31) وَ

إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32) وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ (33) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34)

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأها سقاه اللَّه من الرحيق المختوم يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من كانت قراءته فى الفريضة، وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ اعطاه اللَّه يوم القيامة الأمن من النار و لم تره و لا يراه و لا يمرّ على جسر جهنّم و لا يحاسب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 583

ترجمه: .... ص : 583

به نام خداوند بخشنده مهربان.

واى بر كم فروشان (1)

آنها كه وقتى براى خود كيل مى كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند. (2)

امّا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى گذارند! (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 584

آيا آنها باور ندارند كه بر انگيخته مى شوند. (4)

در روزى بزرگ. (5)

روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهان مى ايستند. (6)

چنين نيست كه آنها (درباره قيامت خيال مى كنند) مسلّما نامه اعمال فاجران در سجّين است. (7)

تو چه مى دانى سجّين چيست؟ (8)

نامه اى است رقم زده و سرنوشتى است حتمى (9)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان. (10)

همانها كه روز قيامت را انكار مى كنند. (11)

و تنها كسانى آن را انكار مى كنند كه متجاوز و گنهكارند. (12)

همان كس كه وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است. (13)

چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته! (14)

چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه در آن روز از پروردگارشان محجوبند. (15)

سپس آنها مسلّما وارد دوزخ مى شوند. (16)

بعد به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد! (17)

چنان

نيست كه آنها (درباره معاد) خيال مى كنند، بلكه اعمال نيكان در «عليّين» است. (18)

و تو چه مى دانى عليّين چيست؟! (19)

نامه اى است رقم زده و سرنوشتى است قطعى. (20)

كه مقرّبان شاهد آنند. (21)

مسلّما نيكان در انواع نعمت متنعّمند. (22)

بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و به زيبائيهاى بهشت مى نگرند. (23)

در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى. (24)

آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته اى سيرآب مى شوند. (25)

مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است، و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى بگيرند. (26)

اين شراب (طهور) ممزوج با تسنيم است. (27)

همان چشمه اى كه مقرّبان از آن مى نوشند. (28)

بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند. (29)

و هنگامى كه از كنار آنها (جمع مؤمنان) مى گذشتند آنها را با اشارات مورد سخريه قرار مى دادند. (30)

و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 585

مسرور و خندان بودند. (31)

و هنگامى كه آنها (مؤمنان) را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند. (32)

در حالى كه آنها هرگز مأمور مراقبت و متكفّل آنان (مؤمنان) نبودند. (33)

ولى امروز مؤمنان به كفّار مى خندند. (34)

در حالى كه بر تختهاى مزيّن بهشتى نشسته اند و نگاه مى كنند. (35)

آيا كفّار پاداش اعمال خود را گرفتند؟! (36)

تفسير: .... ص : 585
اشاره

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ تطفيف، كاستن از پيمانه و ترازو و ندادن حق خريدار است، زيرا آنچه در پيمانه و وزن كم مى شود چيزى اندك است، چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مدينه شد مردم مدينه از نظر پيمانه كردن بدترين مردم بودند و پس از نزول اين سوره پيمانه را خوب و كامل كردند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مردم مدينه فرمود: پنج

[بلا] در برابر پنج [گناه ] است:

1- هيچ گروهى پيمان شكنى نكردند جز اين كه خدا دشمنانشان را بر آنها مسلّط ساخت.

2- هيچ گروهى حكم نكردند به آنچه خداوند نازل نفرمود مگر اين كه فقر در ميانشان شايع شد.

3- در ميان هيچ قومى گناه آشكار نشد جز اين كه مرگ در ميان آنها شايع گشت.

4- هيچ قومى از پيمانه نكاستند جز اين كه گياه [در زمينهايشان ] نروييد و دچار قحطى شدند.

5- هيچ گروهى از پرداخت زكات سر، باز نزدند مگر اين كه از باران منع شدند.

الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ بجاى «من النّاس» على النّاس فرمود تا دلالت كند بر اين كه پيمانه كردنشان به ضرر مردم بود. ممكن است «على» متعلق به يستوفون، باشد و مفعول بر فعل مقدّم شده تا بر خصوصيّتى دلالت كند، يعنى فقط بر ضرر مردم پيمانه مى كردند ولى پيمانه را به نفع خودشان كامل مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 586

فرّاء گويد: من و على، در همين مورد بجاى هم مى نشينند [مترادفند] زيرا پيمانه بر آن شخص ثابت است. پس هر گاه بگويد: اكتلت عليك، گويى گفته است: أخذت ما عليك، آنچه بر ذمّه ات بود گرفتم، و هر گاه بگويد: اكتلت منك، گويى گفته است:

استوفيت منك حق و حقوق خود را بطور كامل از تو گرفتم.

وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ضمير در «كالوهم و در «وزنوهم» منصوب است و به «ناس» بر مى گردد و در آن دو وجه است:

1- مقصود كالوا لهم، او وزنوا لهم، باشد و حرف جرّ [لام ] حذف و ضمير به فعل متّصل شده است چنان كه شاعر گفته است:

و لقد جنيتك اكمؤا و عساقلا

و لقد نهيتك عن بنات الأوبر «1»

يا و الحريص يصيدك لا الجواد به معناى: جنيت لك و يصيد لك، شخص حريص تو را شكار مى كند نه بخشنده.

2- مضاف (مكيل و موزون) حذف شده و مضاف اليه بجاى آن نشسته است و نمى تواند ضمير مرفوع براى مطفّفين باشد زيرا معنى چنين مى شود: هر گاه از مردم چيزى مى ستانند پيمانه را كامل مى كنند و هر گاه خودشان به خصوص عهده دار پيمانه و وزن هستند پيمانه را كم مى دهند و اين سخن متنافر است چون سخن از

__________________________________________________

1- كما و عساقل [نوعى گياه كه در فصل بهار مى رويد و هر دو از يك جنس است ولى عساقل نوع بهتر آن است ] را بر تو مباح كردم و تو را از بنات او بر [نوع پست كما] نهى كردم. اين شعر تمثيلى است براى كسى كه به جنس خوب تشويق و توصيه مى شود و او جنس پست و بد را مى گيرد و از فرجام كار خود پشيمان مى شود. تفسير كشّاف، ج 4، ص 719، [مترجم مى گويد: سه گياهى كه در شعر ذكر شده از يك نوعند با تفاوت در مرغوبيّت و در فصل بهار در بعضى از مناطق ايران مى رويد. در مسير راه شاهرود و مشهد از ميامى تا ميان دشت سبزوار در دو طرف جاده تا نقاط دور دست آن مى رويد و بعضى از انواعش بسيار بد بو است. اتومبيلها در هنگام فراوانى جمع مى كنند و مى فروشند. در جهاد خراسان روى اين گياه تحقيق شده و گفته اند غذائيت ندارد اما در شاهرود و سبزوار بسيار مى خورند و بسيار خاصيت دارد و على رغم اين كه بد بو است در

سوپ بسيار خوشمزه است.].- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 587

نفس عمل است نه مباشر عمل.

يخسرون يعنى مى كاهند، گويند خسر الميزان و اخسره، از ترازو كاست.

أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ اين آيه شگفتى و انكار بزرگى است بر كم فروشان در اين كه بر كم فروشى گستاخ شده اند و گويى به دلشان خطور نمى كند كه در قيامت زنده شده و به حساب آنها مى رسند.

قتاده گويد: اى فرزند آدم [پيمانه را] كامل كن چنان كه دوست دارى پيمانه ات را كامل بدهند و عدالت كن چنان كه دوست دارى با تو به عدالت رفتار شود، نقل شده كه عربى بيابانى به عبد الملك بن مروان گفت: آنچه را خدا درباره مطفّفين فرموده شنيده اى؟ مقصود اين بود كه اين تهديد سخت، متوجّه مطفّف هست، پس به خودت چه گمان مى برى در حالى كه اموال مسلمين را بدون وزن و پيمانه بر مى دارى، بعضى گفته اند: ظنّ در آيه به معناى يقين است.

يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ يوم يقوم ظرف (مفعول فيه) براى مبعوثون، است. كلّا منع از كم فروشى و غفلت از يادآورى حساب و زنده شدن در قيامت است.

كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ يعنى آنچه از اعمال فاجران نوشته مى شود در سجّين است گفته اند: سجّين چاهى در جهنّم است.

كِتابٌ مَرْقُومٌ اين جمله خبر مبتداى مقدّر است و در اصل هو كتاب بوده است.

يعنى آن [سجّين ] محلّ نامه اعمال فاجران است پس مبتدا و مضاف هر دو حذف شده است.

بعضى گفته اند: سجّين كتابى است جامع كه دفتر كارهاى شرّ است و خداوند اعمال كافران و فاسقان جنّ و انس را در آن ثبت كرده است و آن كتابى

است نوشته شده و نوشتن آن روشن و آشكار است يا هر كس آن را ببيند بداند كه خيرى در آن نيست، يعنى اعمال فاجران در اين دفتر نوشته و ثبت شده است. سجّين بر وزن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 588

فعّيل و از سجن است چون علّت حبس و در تنگنا قرار گرفتن در دوزخ مى شود يا به اين علّت كه بر حسب روايتى در زير زمين هفتم در محلّى ترسناك افكنده شده است كه آن نامه را شياطين مى بينند چنان كه دفتر كارهاى خير را فرشتگان مقرّب مى بينند، سجّين اسم علمى است كه از صفت نقل شده مانند حاتم.

الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ آنها كه روز جزا را تكذيب مى كنند، اين آيه از مواردى است كه براى نكوهش توصيف شده نه براى بيان تكذيب كنندگان چنان كه مى گوييد: فعل ذلك فلان الفاسق الخبيث اين كار را فلان فاسق پليد انجام داده است.

كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا كلا منع براى معتدّ الأثيم، (متجاوز گنهكار) از گفته خودش است.

بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ گناهان بر دلهايشان غلبه كرده و بر آن نشسته چنان كه زنگار بر چيزى مى نشيند و به اين معناست كه شخص بر گناهان پافشارى كند تا بر دلش مهر بخورد، در نتيجه عمل خير را نپذيرد و به آن مايل نشود.

حسن (بصرى) گفته است: منظور از «رين» گناه پس از گناه است تا آنجا كه دل سياه مى شود. گفته مى شود: ران عليه الذّنب و غان عليه دينا و غينا گناه بر او غلبه كرد.

ران فيه النوم خواب بر او غالب شد، رأفت به الخمر، شراب عقل مى گسار را برد.

بل ران به ادغام (لام)

در (راء) نيز قرائت شده، و اظهار (راء) و ادغام لا در (راء) بهتر است. و به صورت اماله و تفخيم (الف) نيز قرائت شده است.

كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ «كلّا» منع از كسى است كه به سبب آن زنگار بر دلهايشان غلبه كرده است. و محجوب بودن از پروردگارشان تمثيلى براى سبك و خوار شمردن آنهاست. زيرا فقط به افراد بزرگوار و آبرومند، اذن ورود به دربار

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 589

شاهان را مى دهند.

ابن عبّاس گفته است: از رحمت و بخشش پروردگارشان محجوب و ممنوعند.

كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ كلّا، منع از تكذيب [در آيه قبل ] است. منظور از:

كتاب الأبرار، اعمال نيكان است كه نوشته شده. علّيّون اسم خاص براى دفتر كارهاى خيرى است كه تمام اعمال مقرّبان در آن نوشته شده است و منظور از «ابرار، تقوا پيشگان جنّ و انس است، علّيّون منقول از جمع على بر وزن فعّيل از علوّ است و به چند جهت «علوّ» ناميده شده است:

1- چون سبب بالا رفتن به درجات بلند بهشت است.

2- چون [دفتر كارهاى خير] در آسمان هفتم و در زير عرش آنجا كه مسكن كرّوبيان است و جاى بلندى قرار دارد. و آيه: يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ [مقرّبان آن دفتر را مى بينند] بر اين معنى دلالت دارد.

3- منظور از عليّين، سدرة المنتهى است [مقام جبرئيل عليه السّلام ].

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ بر روى تختها و بسترهايى كه در حجله ها گذاشته مى شود قرار دارند و به هر جا مى خواهند و چشمشان كشش دارد و از منظرهاى بهشت و نعمتهايى كه خدا به آنها داده و به دشمنانشان كه در دوزخ معذّبند مى نگرند.

تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ

النَّعِيمِ طراوت و شادابى بهره ورى از نعمتها در چهره هايشان پيداست تعرف به صورت مجهول و نضرة النّعيم به رفع نيز قرائت شده است.

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ از شرابى مى نوشند كه هيچ ناخالصى ندارد و ظرفهايش بجاى گل با مشك مهر شده است.

بعضى گفته اند: هر گاه، شخص آن را بنوشد (در پايان شرب) بوى مشك را مى دهد. ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 590

بعضى گفته اند: با كافور آميخته مى شود و پس از آميخته شدن با كافر به وسيله مشك مهر مى شود.

ختامه به فتح (تاء) نيز قرائت شده يعنى آنچه به وسيله آن، چيزى مهر شود.

وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ رغبت كنندگان به سبقت گرفتن در بندگى خداى متعال مايل و راغب شوند، نظير اين آيه است، آيه: لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ «آرى براى مثل اين پاداش تلاشگران بايد بكوشند». (صافات/ 61).

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ طبيعت اين شراب كه تعريف شد از تسنيم است و آن اسم خاص است براى چشمه اى كه خود آن تسنيم ناميده شده و آن مصدر سنمّه به معناى رفعه است به دو جهت: يا براى اين كه عالى ترين شراب در بهشت است يا از آن نظر كه از بالا براى بهشتيان آورده مى شود.

قتاده گويد: تسنيم نهرى است كه در هوا جارى است و در ظروف بهشتيان ريخته مى شود.

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ در اعراب عينا دو قول است:

1- منصوب است بنا بر اين كه مدح باشد. (مفعول امدح باشد).

2- زجاج گفته است: بنا بر حال بودن منصوب است.

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا مقصود (از مجرمان) همان مشركانند.

كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ [مشركان ] بر مؤمنان يعنى عمّار، خبّاب، صهيب و ديگر مؤمنان فقير مى خنديدند و آنان را

مسخره مى كردند.

[شأن نزول ] .... ص : 590

روايت شده كه امير المؤمنين على عليه السّلام با چند از نفر مسلمانان خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد. پس منافقان آنها را ريشخند كرده و بر آنها خنديدند و با اشاره چشم و ابرو از آنها عيبجويى كردند آن گاه نزد يارانشان برگشتند و گفتند: امروز آن اصلع (علىّ بن ابى طالب عليه السّلام) را ديديم و بر او خنديديم پس پيش از آن كه على عليه السّلام به خدمت پيامبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 591

خدا صلّى اللَّه عليه و آله برسد اين آيه نازل شد «1».

ابو صالح از ابن عبّاس در مورد آيه: إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا روايت كرده كه منافقان قريش يكديگر را با اشاره چشم و ابرو عيبجويى مى كردند.

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ فكهين، فاكهين نيز قرائت شده يعنى از بدگويى مسلمانان و مسخره كردن آنها لذّت مى بردند.

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ يعنى كفّار را نفرستاده اند تا نگهبان مؤمنان باشند و مأمور حفظ اعمال آنها نيستند و اگر سرگرم وظايف خود باشند برايشان سزاوارتر است.

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ يعنى در روز قيامت مؤمنان بر كفّار مى خندند چنان كه كفّار در دنيا بر آنها مى خنديدند.

روايت است كه براى كفّار درى به بهشت گشوده مى شود و به آنها مى گويند به طرف آن برويد و چون به در بهشت مى رسند در به رويشان بسته مى شود و چند بار اين عمل نسبت به آنها تكرار مى شود و مؤمنان در حالى كه در حجله ها روى تختهايند به آنها مى نگرند و مى خندند.

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ ينظرون حال، براى يضحكون است، يعنى: يضحكون منهم بر آنها مى خندند در حالى كه از روى

تختها به آنها مى نگرند.

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ يعنى هر گاه مؤمنان اين رفتار را با كفّار داشته باشند آيا جزايشان را داده اند يعنى تلافى سخره هاى دنيا شده است.

ثوبه و اثابه آن گاه گويند كه او را جزا دهد. اوس شاعر گفته است:

__________________________________________________

1- و

روى انّ امير المؤمنين عليه السّلام جاء فى نفر من المسلمين إلى النّبي صلّى اللَّه عليه و آله فسخر منهم المنافقون و ضحكوا و تغامزوا ثم رجعوا الى اصحابهم فقالوا رأينا اليوم الأصلع فضحكنا منه فنزلت قبل ان يصل علىّ الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 592

سأجزيك او يجزيك عنّى مثوّب و حسبك ان يثنى عليك و تحمدى «1»

__________________________________________________

1- اى اسب من بزودى خودم تو را پاداش مى دهم و لازم نيست كه مردم تو را ستايش كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 593

سوره انشقاق .... ص : 593

اشاره

مكّى است و بيست و پنج آيه دارد.

به اعتقاد بصريها بيست و سه آيه است، به اعتقاد ديگران بيست و پنج آيه.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 593

كتابه بيمينه و وراء ظهره، از نظر اهل حجاز و كوفه، دو آيه است.

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره (انشقّت) را بخواند خداوند او را در امان دارد از اين كه نامه عملش را از پشت سرش به او بدهند «1».

[سوره الانشقاق (84): آيات 1 تا 25] .... ص : 593

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ (4)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (6) فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ (7) فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً (8) وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (11) وَ يَصْلى سَعِيراً (12) إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (14)

بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً (15) فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20) وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ (21) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (22) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ (23) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (24)

إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)

__________________________________________________

1-

عن ابىّ (بن كعب) من قرأ سورة انشقّت اعاذه اللَّه ان يعطيه كتابه وراء ظهره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 594

ترجمه: .... ص : 594

به نام خداوند بخشنده مهربان.

در آن هنگام كه آسمان (كرات آسمانى) شكافته شود. (1)

و تسليم فرمان پروردگارش شود و سزاوار است چنين باشد. (2)

و در آن هنگام كه زمين گسترده شود. (3)

و آنچه در درون دارد بيرون افكنده و خالى شود. (4)

و تسليم فرمان پروردگارش گردد، و شايسته است كه چنين باشد. (5)

اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى كرد. (6)

اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده. (7)

بزودى حساب آسانى براى او مى شود. (8)

و خوشحال به اهل

و خانواده اش باز مى گردد. (9)

و اما كسى كه نامه اعمالش پشت سرش داده شده. (10)

بزودى فريادش بلند مى شود كه اى واى بر من كه هلاك شدم. (11)

و در شعله هاى سوزان آتش دوزخ مى سوزد. (12)

او در ميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود (13)

او گمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند. (14)

آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود (و اعمالش را براى حساب ثبت نكرد) (15)

سوگند به شفق (16)

و سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند. (17)

و سوگند به ماه آن گاه كه بدر كامل مى شود. (18)

كه همه شما دائما از حالى به حال ديگر منتقل مى شويد. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 595

پس چرا آنها ايمان نمى آورند؟ (20)

و هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده شود سجده نمى كنند؟ (21)

بلكه كافران پيوسته (آيات الهى) را تكذيب مى كنند. (22)

و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند. (23)

پس آنها را به عذاب دردناك بشارت بده. (24)

مگر آنها كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى. (25)

تفسير: .... ص : 595

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقّت شكافته و از هم باز شود. جواب «اذا» فعلى است كه «فملاقيه» بر آن دلالت مى كند، يعنى هر گاه آسمان شكافته و از هم باز شود آدمى نتيجه تلاش خود را مى بيند، يا جواب «اذا» حذف شده تا هر چه در تقدير گرفته شود راست آيد، يعنى هر گاه آسمان به وسيله ابرها شكافته شود مانند آيه: وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ «و به خاطر آور روزى را كه آسمان يا ابرها از هم شكافته مى شود». (فرقان/ 25) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ اذن، همان گوش دادن است،

عدى گفته است:

فى سماع يأذن الشيخ له و حديث مثل ماذيّ مشار «1»

از همين مورد است گفتار امام عليه السّلام: «خداوند گوش كردن قرآن را براى هيچ كس همانند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سهل و آسان نساخته تا با آن تغنّى و ترنّم كند، يعنى آن گاه كه خدا اراده كند كه آسمان را بشكافد آسمان همانند شخص فرمانبردار كه وقتى فرمانى از شخص مطاع به او مى رسد گوش مى دهد و اقرار مى كند و امتناع نمى ورزد همانطور فرمانبردار است. مانند آيه: أَتَيْنا طائِعِينَ «[آنها گفتند] ما از روى اطاعت مى آييم».

__________________________________________________

1- در شنيدن طرب و غنايى كه شيخ مرشد هم به آن گوش مى دهد و حديث و سخنى كه مانند عسل تصفيه شده از كندو گرفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 596

(فصّلت./ 11).

حقت از اين گفته: محقوق بكذا، يا حقيق به، گرفته شده يعنى سزاوار است كه اطاعت كند و امتناع نورزد.

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ آن گاه كه زمين با از بين رفتن كوه ها و تپه ها كشيده شود و گسترش يابد مانند آيه: قاعاً صَفْصَفاً لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً «سپس زمين را صاف و هموار و بى آب و گياه رها مى سازد». (طه/ 107) وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ و آنچه از گنج و مردگان در زمين مدفونند بيرون مى افكند، مانند آيه: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها، «و زمين بارهاى سنگين خود را خارج سازد». (زلزله/ 2).

تخلّت و خلّت، خالى شدن كامل است تا آنجا كه هيچ چيز در درون زمين باقى نماند گويى زمين تمام سعى خود را در خالى كردن درون خود به كار گرفته است.

مانند گفته عرب:

تكرّم و تشجّع و نظير آنها يعنى در بخشش و شجاعت آخرين درجه سعى را به كار گرفت و بيش از آنچه در سرشت او بود به زحمت ابراز داشت.

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ «كدح» انجام كارى با رنج و زحمت و تلاش بسيار است تا آنجا كه در پوست بدن اثر بگذارد و خراش بردارد، و از: كدح جلده اذا خدشه، پوست بدنش خراش برداشت، گرفته شده است، يعنى اى انسان براى ديدار پروردگارت كه حالت مرگ و بعد از آن است تلاش كن همان حالى كه به ديدار مى انجامد.

فملاقيه ناگزير تو خدايت را ملاقات خواهى كرد و از آن گريزى برايت نيست.

بعضى گفته اند: ضمير در «ملاقيه» به كدح، بر مى گردد.

فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً [اما آن كسى كه پرونده عملش به دست راستش داده شود] بزودى آسان حسابرسى مى شود و در حساب او مناقشه نشود.

روايت شده كه حساب آسان همان ثواب دادن بر اعمال نيك و در گذشتن از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 597

گناهان است و هر كس در حساب مورد مناقشه واقع شود عذاب خواهد شد.

وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً [پس از فراغت از حساب ] به سوى خاندانش كه حوران بهشتى اند يا به سوى فرزندان و عشيره اش بر مى گردد در حالى كه آنان پيش از او وارد بهشت شده اند.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ اما كسى كه پرونده عملش را از پشت سرش [به دست چپش ] بدهند، براى اين است كه دست راستش به گردنش بسته شده و دست چپش پشت سرش مى باشد.

فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً بزودى مى گويد: يا ثبوراه، ثبور به معناى هلاكت است يعنى نابودى خود

را درخواست مى كند.

وَ يَصْلى سَعِيراً و طعمه آتش فروزان مى شود، يصلى نظير آيه زير است: وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ «سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است». (واقعه/ 94).

إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً او در دنيا در ميان كسان خود يا با آنها مسرور بود، بنا بر اين كه همه آنها مسرور بوده اند يعنى او در دنيا سرمست نعمتها و در رفاه بود و به كار آخرت اهميّت نمى داد و در آن نمى انديشيد.

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ او به خاطر تكذيب قيامت گمان مى كرد كه به سوى خدا باز نمى گردد از اين رو مرتكب گناهان شده و هتك حرامهاى الهى كرد.

لبيد شاعر گفته است:

يحور رمادا بعد اذ هو ساطع «1»

.بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً «بلى» ايجاب براى ما بعد نفى است. يعنى آرى البتّه كه

__________________________________________________

1- شعر از لبيد عامرى است و مصراع اولش اين است:

و ما المرء الّا كالشّهاب وضوئه ...

حال انسان و زندگى و مرگ و شادمانى اش شبيه شهاب آتش و نور آن است كه پس از نور دادن خاكستر مى شود. كشّاف، ج 4، ص 13- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 598

بر مى گردد و برانگيخته مى شود و كار، چنان نيست كه او مى پندارد، براستى پروردگارش به او و به اعمالش بيناست و هيچ يك از آنها بر او پوشيده نيست. پس ناگزير بايد او را برگرداند و در برابر اعمال خلافش كيفر دهد.

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ شفق، آن قرمزى است كه در هنگام مغرب و پس از پايين آمدن خورشيد باقى مى ماند و با پايين آمدن شفق وقت (نماز) مغرب مى گذرد «1».

وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ سوگند به شب و آنچه از پراكندگيها در روز

جمع مى كند، گفته مى شود: وسقه فاتّسق و استوسق، آن را جمع كرد.

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ سوگند به ماه هر گاه در شب چهارده [بدر] مجتمع و كامل شود.

لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ جواب قسم است، «لتركبنّ» به ضم و فتح «باء» قرائت شده است، فتح بنا بر اين كه در: يا ايّها الإنسان، مخاطب انسان است.

ضمّ بنا بر اين كه مخاطب جنس [انسان ] باشد چون ندا براى جنس است.

طبق چيزى است كه با غير خودش مطابق باشد، گفته مى شود: ما هذا بطبق لذلك يعنى اين شى ء با آن شى ء مطابق نيست و به مناسبت همين معناست كه به (غطاء، آنچه با آن چيزى را بپوشانند) طبق مى گويند، آن گاه به حالت شى ء كه مطابق با ديگرى است طبق گفته اند و به همين معناست آيه: طبقا عن طبق، يعنى حالى پس از حالى كه هر حالتى در سختى و ترس مطابق با نظير خودش است.

ممكن است جمع طبقه به معناى مرتبه و درجه باشد به اين معنى كه داراى حالاتى پس از حالاتى خواهيد شد و آن حالاتى است كه بعضى از بعض ديگر بالاتر است و عبارت از مرگ و حالات پس از آن، از مواضع قيامت است.

عن طبق در اعراب اين كلمه دو وجه است:

__________________________________________________

1- اين مسأله فقهى است و مورد اختلاف است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 599

1- صفت باشد يعنى حالتى مى گذرد و حالت ديگر پديد مى آيد.

2- حال از ضمير «لتركبنّ» باشد يعنى حالاتى درگذر و پياپى خواهيد داشت «1».

مكحول گويد: البتّه در هر بيست سال به حالتى مى گراييد كه بر آن حال نبوده ايد.

ابو عبيده گويد: داراى سنّتها و حالات كسانى خواهيد شد

كه پيش از شما بودند همين مطلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است.

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ اين آيه سرزنش براى كفّار است يعنى كافران چه بهانه اى دارند كه هر گاه قرآن بر آنان خوانده مى شود با اين كه دلايل وجود خدا آشكار است، به خدا ايمان نياورده و در برابر او سجده نمى كنند.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روزى آيه: وَ اسْجُدْ، وَ اقْتَرِبْ، را قرائت كرد و خودش و مؤمنانى كه با آن حضرت بودند به سجده رفتند در حالى كه قريش بالاى سرشان هم سوت مى زدند و هم كف پس اين آيه شريفه نازل شد.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ در معناى اين آيه دو وجه است:

1- خدا از آنچه در سينه هاى آنان جمع شده و كفر و حسد و ستمى كه در دلها پنهان مى دارند، آگاه تر است.

2- داناتر به اعمال بدى است كه در نامه اعمالشان گرد آورده و انواع عذابها را براى خود ذخيره مى كنند.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا استثناى منقطع است، مگر آنها كه مؤمنند و عمل صالح انجام مى دهند.

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ پاداشى بى كم و كاست و قطع نشدنى براى آنهاست.

__________________________________________________

1- لتحدثن امرا لم تكونوا عليه فى كل عشرين سنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 600

سوره بروج .... ص : 600

اشاره

مكّى است.

بيست و دو آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 600

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره بروج را قرائت كند خداوند به عدد هر روز جمعه و عرفه اى كه وى در دنياست ده حسنه به او عطا فرمايد: «1» امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره بروج را در نماز واجب خود بخواند با پيامبران محشور خواهد شد و با آنها در يك جا اقامت خواهد كرد چرا كه اين سوره، سوره پيامبران است «2».

[سوره البروج (85): آيات 1 تا 22] .... ص : 600

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (8) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (9)

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ (10) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11) إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (12) إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ (13) وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14)

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ (15) فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (16) هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (17) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (19)

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ (20) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ (21) فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه من الاجر بعدد كل يوم جمعة و كل يوم عرفة يكون فى دار الدنيا عشر حسنات.

[.....] 2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فرايضه كان محشره و موقفه مع النبيّين فانها

سورة النبيّين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 601

ترجمه: .... ص : 601

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است. (1)

و سوگند به آن روز موعود. (2)

و «شاهد» و «مشهود» «شاهد» پيامبر و گواهان اعمال و «مشهود»، اعمال امّت است. (3)

مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد. (4)

گودالهايى پر از آتش شعله ور. (5)

هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند. (6)

و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى) تماشا مى كردند! (7)

هيچ ايرادى بر آنها (مؤمنان) نداشتند جز اين كه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند. (8)

همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست و بر همه چيز گواه است. (9)

كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد شكنجه قرار دادند عذاب دوزخ براى آنهاست، و عذاب آتش سوزان. (10)

كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند براى آنها باغهايى از ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 602

بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است، و اين پيروزى بزرگى است. (11)

گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديد است، (12)

اوست كه آفرينش را آغاز مى كند، و اوست كه باز مى گرداند. (13)

و او آمرزنده و دوست دارد (مؤمنان) است. (14)

صاحب عرش مجيد است. (15)

و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد. (16)

آيا داستان لشكرها به تو رسيده است؟! (17)

لشكريان فرعون و ثمود. (18)

بلكه كافران پيوسته مشغول تكذيب حقّند. (19)

و خداوند بر همه آنها احاطه دارد. (20)

(اين سخن سحر و دروغ نيست) بلكه قرآن با عظمت است. (21)

كه در لوح محفوظ جاى دارد. (22)

تفسير: .... ص : 602

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ منظور از بروج همان برجهاى دوازده گانه اى است كه قصرهاى آسمان و منزلهاى خورشيد و ماه و ستارگان مى باشد.

وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ مقصود روز

قيامت است.

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ در آن روز (قيامت) شاهدى است و مشهودى و گفتار مفسّران درباره شاهد و مشهود مختلف است:

1- از حسن بن على عليه السّلام و ابن عباس روايت شده كه شاهد، حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است. به دليل آيه: إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً «اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه فرستاديم».

(احزاب/ 45 فتح/ 8). و مشهود، روز قيامت است به دليل آيه: ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ «1» «روزى كه همه آن را مشاهده مى كنند». (هود/ 103) 2- از ابن عبّاس روايت شده كه شاهد، روز جمعه و مشهود روز عرفه است.

3- از ابو درداء روايت شده كه شاهد، روز عرفه است مشهود روز جمعه.

__________________________________________________

1-

عن الحسن بن علىّ عليه السّلام و ابن عبّاس، ان الشاهد محمد صلّى اللَّه عليه و آله لقوله عزّ اسمه إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً و المشهود يوم القيامه لقوله تعالى وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 603

4- بعضى گفته اند: شاهد، حجر الاسود و مشهود حاجيانند.

5- بعضى گفته اند: شاهد، شب و روز و مشهود آدميزادگانند.

جواب قسم حذف شده و آيه: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، بر آن دلالت مى كند.

گويى فرموده است: به اين اشيا سوگند ياد مى كنم كه كفّار قريش ملعونند چنان كه اصحاب اخدود لعنت شده اند، زيرا سوره براى اين نازل شده كه موجب پايدارى و استوارى مؤمنان شود و به آنها تذكّر دهد كه مؤمنان پيشين بر سر ايمان چه رنجها بردند و استوارى و شكيبايى آنان را يادآور شود تا اينان نيز به آنها تأسّى جسته و بر آنچه از قومشان به آنها مى رسد صبور باشند و بدانند كه كافران معاصر آنها نيز مانند همان

كافران گذشته در آتش خواهند سوخت و مورد لعنت و كيفرند و شايسته اند كه درباره شان گفته شود: كشته شوند چنان كه اصحاب اخدود كشته شدند.

قُتِلَ نفرينى است بر آنها يعنى لعنت شدند در برابر اين كه مؤمنان را [در دنيا] سوزاندند.

أَصْحابُ الْأُخْدُودِ اخدود به معناى خدّ و شكاف در زمين است و خقّ و اخقوق از نظر بنا و معنى نظير خدّ و اخدود است، و به همين معناست حديث: فساخت قوائمه فى اخاقيق جرذان، دست و پايش در شكاف سوراخ موش فرو رفت.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: يكى از شاهان ساحرى داشت و چون پير شد شاه جوانى را به او سپرد تا سحر به او بياموزد و در مسير آمد و رفت جوان، راهبى بود پس سخنانى از او شنيد و از آن به شگفت آمد آن گاه شبى در راه خود اژدهايى ديد كه راه مردم را بسته است جوان سنگى برداشت و گفت: بار خدايا اگر راهب در پيشگاه تو از ساحر محبوبتر است پس اژدها را با اين سنگ بكش پس آن را كشت، جوان پس از اين ماجرا بيماران جذامى و مبروص را شفا مى داد، شاه، جوان را دستگير كرد و گفت: از دين خود برگرد و او امتناع ورزيد، پس فرمان داد او را بالاى كوهى برده و در درّه اى بيفكنند جوان عرض كرد: خدايا خودت مرا در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 604

آنها كفايت كن و شرّشان را از من بگردان پس كوه لرزيد و آنها را [در درّه اى افكند] و نابودشان كرد و جوان نجات يافت، پس [به فرمان شاه ]

او را داخل كشتى بزرگى بردند تا در ميان امواج افكنده غرقش كنند جوان نفرين كرد پس كشتى آنها در دريا غرق شد و سرنشينانش به هلاكت رسيدند و جوان نجات يافت، جوان به شاه گفت:

تو نمى توانى مرا بكشى مگر اين كه مردم را در زمينى جمع كنى و مرا بر تنه درختى به دار آويزى و از تيردان من تيرى بردارى و بگويى: به نام خدا پروردگار اين جوان، سپس آن تير را به طرف من شليك كنى شاه به آن دستور عمل كرده تير را رها ساخت و بر پيشانى جوان نشست پس دست بر پيشانى نهاد و مرد، مردم گفتند: به پروردگار اين جوان ايمان آورديم، پس به شاه گفتند: از آنچه مى ترسيدى بر سرت آمد و مردم [به خدا] ايمان آوردند، شاه دستور داد گودالهاى عميقى كندند و در آنها آتش انداخت و هر كس از دين آنها برنگشت در آن گودالهاى آتش افكندند تا زنى آمد كه كودكى در آغوش داشت پس خود را از افتادن در آن آتش كنار كشيد، كودك گفت: مادرم صابر باش كه تو بر حقّى پس وارد آتش شد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر گاه از اصحاب اخدود ياد مى كرد از سختى گرفتارى و امتحانشان به خدا پناه مى برد.

از ابن عبّاس روايت شده: ارواح اين مؤمنان وارد بهشت شد پيش از آن كه بدنهايشان به آتش برسد.

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ «نار» بدل اشتمال از اخدود است و «ذات الوقود» صفت آن است كه آن را به عظمت و بسيارى هيزم توصيف مى كند يا ظرف براى فعل «قتل» است يعنى هنگامى كه

در پيرامون آتش نشستند و حلقه زدند، لعنت شدند.

إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ عليها، يعنى به آتش و گودالهاى آن نزديك شدند مانند گفته

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 605

اعشى

و بات على النّار النّدى و المحلّق «1»

.وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ شهود، جمع شاهد است يعنى آنان بر سوزاندن مؤمنان شهادت مى دهند و به اين كار موظّف شده اند تا بعضى از آنها نسبت به بعضى در نزد سلطان گواهى دهند كه هيچ كدامشان در مأموريت خود تفريط نكرده اند.

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ جز ايمانشان عيبى بر آنان نگرفتند و كارى را بر آنها زشت نشمردند. مانند گفته شاعر:

و لا عيب فيهم غير ان سيوفهم «2»

خداوند سبحان صفات عزيز و حميد را ياد كرده كه با داشتن آن صفات استحقاق دارد [بندگان ] به او ايمان آورده و عبادتش كنند.

«عزيز» به معناى غالب و نيرومند و «حميد» به معناى بخشنده نعمت است.

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدايى كه تصرّف در آسمانها و زمين از آن

__________________________________________________

1- مصراع اول اين شعر:

تشب لمقرودين يصطليانها

است. شاعر در اين شعر «محلّق» را مدح مى كند و او مردى از بنى عكاظ بود كه شترش صورتش را گاز گرفت و اثر آن مانند حلقه اى بر صورت او ماند لذا او را محلّق ناميدند، وى مردى فقير بود و ده دختر داشت كه بر اثر فقر پدر كسى به ازدواج با آنها رغبت نمى كرد پس با دخترانش از مردم كناره گرفت و به يكى از بيابانها رفت، اعشى بر او وارد شد و او تنها شترش را براى او نحر كرد كه در نظر اعشى كار بزرگى آمد

و چون بامداد شاعر بر مركبش سوار شد به ميزبان گفت: آيا حاجتى دارى؟ گفت آرى: در بنى عكاظ مرا بستاى شايد كسى به ازدواج با دخترهايم مايل شود و پس از مدح اعشى بزودى دخترانش را خواستگارى كردند.

ترجمه شعر: براى آن دو (محلّق و بخشش او) كه مورد اصابت سرما واقع شده اند آتشى برافروخته مى شود و آن دو (محلّق و بخشش او) ملازم آتش مهمانى كردن هستند همان طور كه شخص سرما خورده ملازم آتش گرم كننده است. كشّاف، ج 3، صص 53- 54- م.

2- شعر از نابغه ذبيانى است و مصراع دوّمش اين است:

بهنّ فلول من قراع الكتائب.

شاعر، سواركارانى را كه بر اسبهاى كوبنده و خشمگين و صبور و مجروح سوارند، وصف مى كند سپس مى گويد: در اين سواران هيچ عيبى نيست جز اين كه در قبضه شمشيرهايشان رخنه و شكافهايى است از بس كه با گروه هاى مخالف زد و خورد كرده اند. بنا بر اين هيچ عيبى ندارند و اين مبالغه در مدح را مى رساند. كشّاف، ج 2، ص 142. پى نوشت شماره 1.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 606

اوست.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ اين آيه تهديدى براى آنها [اصحاب اخدود] است.

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يعنى اصحاب اخدود كه مؤمنان را سوزاندند و با آتش كيفر دادند.

فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ در آخرت براى آنها در برابر كفرشان عذاب جهنّم است.

وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ در معناى اين جمله دو احتمال است:

1- در دنيا براى آنها عذاب سوختن در آتش است، چون روايت شده كه آتش [آتشى كه براى مؤمنان افروخته بودند] به خودشان برگشت و آنها را سوزاندند.

2- ممكن است مقصود آيه اين

باشد: كسانى كه مؤمنان را بطور كلى آزار دادند در آخرت دو كيفر دارند كيفرى در برابر كفرشان و كيفرى به خاطر آزار دادن مؤمنان.

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ بطش، مؤاخذه كردن خدا به عذاب است و چون به [شديد] توصيف شده ناراحتى و عذابش دو برابر است.

إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ در معناى اين آيه دو وجه است:

1- خداوند است كه عذاب را آغاز مى كند و اعاده مى فرمايد به اين معنى كه آنان را در دنيا و آخرت مؤاخذه و عذاب مى كند.

2- تهديدى براى كافران است به اين كه كفّار را بر مى گرداند [در آخرت ] چنان كه در آغاز آنها را آفريد تا كيفرشان دهد چرا كه نعمت آفريدن را سپاس نگذاشتند و برگرداندن در قيامت را انكار كردند.

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ خداوند ودود، ذاتى است كه نسبت به بندگان مطيعش عملى را انجام مى دهد كه شخص ودود انجام مى دهد.

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ «مجيد» مجرور قرائت شده بنا بر اين كه صفت براى عرش باشد و منظور از مجد بزرگى و بلندى مقام عرش است چنان كه مجد خدا عظمت

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 607

خداست. و به رفع نيز قرائت شده است.

فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ فعّال، خبر مبتداى محذوف است.

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ اين دو كلمه بدل از جنود [در آيه قبل ] است و مقصود از فرعون، خود فرعون و آل اويند چنان كه فرموده: مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ «از فرعون و اطرافيانش». (يونس/ 83). يعنى اى پيامبر از تكذيب اين جنود نسبت به پيامبران كه نتيجه اش چيزى است كه بر آنان نازل شده است. آگاه شدى.

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ بلكه كسانى كه از قوم تو

كافر شدند تو را تكذيب كردند و شايسته عذابند.

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ خدا از احوال آنها آگاه است و آنها در قبضه قدرت اويند، محيط بودن خدا بر آنها از اطراف مثلى است چرا كه امكان فرار و ناتوان ساختن خدا برايشان وجود ندارد [مانند كسى كه در محاصره قرار مى گيرد].

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ: «بل» حرف اضراب و روى گرداندن به اين معناست كه كار قوم تو [اى پيامبر] از اقوام گذشته كه انبياء را تكذيب كردند عجيب تر است زيرا اينان داستان اقوام گذشته، و آنچه را بر سرشان آمده است شنيدند و عبرت نگرفتند و بيشتر از آنها تكذيب وحى كردند، بلكه قرآنى را تكذيب كردند كه بلند مرتبه و شريف و جليل القدر و پر فايده است و از نظر نظم و اعجاز در ميان كتابها در رده بالايى قرار دارد.

فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ در قرائت «محفوظ» دو قول است:

1- رفع بنا بر اين كه صفت قرآن باشد.

2- جرّ بنا بر اين كه صفت لوح باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 608

سوره طارق .... ص : 608

اشاره

مكّى است.

هفده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 608

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند به عدد هر ستاره اى كه در آسمان است ده حسنه به او بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر كس در نماز واجب خود سوره طارق را بخواند روز قيامت در پيشگاه خدا مقام و منزلتى دارد و در بهشت از رفيقان پيامبران و اصحاب آنها خواهد بود «2».

[سوره الطارق (86): آيات 1 تا 17] .... ص : 608

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1) وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ (2) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3) إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (4)

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5) خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6) يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7) إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8) يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (9)

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10) وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11) وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13) وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً (15) وَ أَكِيدُ كَيْداً (16) فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (17)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) من قرأها اعطاه اللَّه بعدد كل نجم فى السماء عشر حسنات.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من كانت قراءته فى الفريضه السّماء و الطارق كان له يوم القيامة عند اللَّه جاه و منزلة و كان من رفقاء النبيّين و اصحابهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 609

ترجمه: .... ص : 609

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به آسمان و كوبنده شب. (1)

و تو چه دانى كه كوبنده شب چيست؟! (2)

همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها. (3)

(به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و حافظى دارد. (4)

انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده؟! (5)

از يك آب جهنده آفريده شده است. (6)

آبى كه از ميان پشت و سينه ها بيرون مى آيد. (7)

(خدايى كه او را چنين موجود ناچيز آفريد) مى تواند او را بازگرداند. (8)

در آن روز كه اسرار پنهان آشكار مى شود. (9)

و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست. (10)

سوگند به آسمان پرباران! (11)

و سوگند به زمين پرشكاف (كه گياهان از آن سر برمى آورند). (12)

كه اين يك سخن حق است. (13)

و شوخى نيست. (14)

آنها پيوسته حيله مى كنند. (15)

و من

در مقابل آنها چاره مى كنم. (16)

حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند). (17)

تفسير: .... ص : 609

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ طارق، هر چيزى است كه شبانگاه مى آيد.

النَّجْمُ الثَّاقِبُ گويى خداوند قصد كرده كه به «نجم ثاقب» سوگند ياد كند يعنى روشنى بخشى كه تاريكيها را با روشنى خود سوراخ كرده و در آن نفوذ مى كند چرا كه در آن شگفتى قدرت خدا و حكمت ظريفش وجود دارد پس صفتى را آورده كه ميان نجم ثاقب و جز آن كه همان طارق است مشترك مى باشد آن گاه طارق را به نجم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 610

ثاقب تفسير كرده تا عظمت شأن آن را اظهار كند.

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ جواب قسم است زيرا كسى كه «لمّا» را مشدّد خوانده «ان» را نافيه گرفته و «لمّا» را به معناى «الّا» و هر كس «لمّا» را بدون تشديد خوانده «ما» را صله دانسته و «انّ» را مخفّفه از مثقّله و قسم به هر دو وجه تعلّق مى گيرد.

يعنى، هيچ انسان زنده اى نيست جز اين كه نگهبانى از فرشتگان عمل او را ضبط مى كند و خير و شرّ او را بر مى شمارد، يا مراقب و حافظى بر اوست كه خداى متعال است و خدا بر هر چيز مراقب است.

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ در اين آيه خداوند به انسان سفارش مى كند كه در آغاز كار خود [در آفرينش خويش ] بينديشد تا بداند كسى كه نخستين بار او را ايجاد كرده است مى تواند او را [در قيامت ] برگرداند پس بايد براى روزى عمل كند كه همه انسانها به محشر برگردانده مى شوند. ممّ خلق پرسشى است كه

جواب آن (اخلق من ماء دافق) است، يعنى آبى كه داراى جهش است، دافق مانند لابن و تامر است. «دفق» ريختنى با فشار و جهش است. خداوند نفرموده: خلق من مائين دافقين، چون هر دو آب [مرد و زن ] در رحم درهم مى آميزند و در آغاز آفرينش [با تركيب اسپرم و اوول و تشكيل چهل و شش كروموزوم ] با هم متّحد مى شوند.

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ آن آب از ميان پشت مرد و استخوانهاى سينه زن بيرون مى آيد.

إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ ضمير «إنّه» به خالق بر مى گردد چون فعل «خلق» بر آن دلالت مى كند يعنى آفريننده اى كه در آغاز، انسان را از نطفه اى آفريد مى تواند خصوصا او را برگرداند و نه از آن كار عاجز است و نه در آن كندى مى ورزد.

يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ «يوم» منصوب به «رجعه» است.

از مجاهد نقل شده كه خداوند به برگرداندن آب به مخرج خود كه پشت مرد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 611

استخوانهاى سينه زن است قدرت دارد و بنا بر اين معناى «يوم» منصوب به فعل مقدّر است و اصل آن: يوم تختبر السّرائر فى القلوب ... روزى كه عقايد و نيّتها و جز آن و اعمالى كه انسان پنهان مى دارد آزموده مى شود و خوب و بد آنها از يكديگر جدا مى شود.

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ در آن روز انسان قدرت امتناع ندارد و برايش ياورى بازدارنده هم نيست.

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ سوگند به آسمانى كه صاحب باران است، «رجع» به معناى باران به صورت مصدر آمده زيرا خداوند آن را گاه به گاه بر مى گرداند.

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ سوگند به زمينى كه بر اثر

رويش گياهان و درختان داراى شكاف است.

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ضمير «انّه» به قرآن بر مى گردد، قرآن گفتارى است كه حق و باطل را از هم جدا مى كند چنان كه فرقان به همين مناسبت بر آن اطلاق شده است.

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ قرآن جدّى است نه شوخى و شايسته است كه در دلها بزرگ و در سينه ها با هيبت باشد و سزاوار است كه خواننده و شنونده قرآن آن را شوخى نگيرد و در جانش جايگزين شود كه مورد خطاب خداوند سبحان است و به او امر و نهى مى كند و وعده پاداش مى دهد و تهديد به عذاب مى كند پس هر گاه به آيه اى بگذرد كه در آن وعده ثواب است به درگاه خدا زارى كند به اين اميد كه از اهل ثواب شود و هر گاه به آيه تهديدى بگذرد به خدا پناه ببرد از بيم آن كه مبادا اهل عذاب باشد.

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً آنها نقشه مى كشند تا به تو و همراهانت آسيبى برسانند.

وَ أَكِيدُ كَيْداً من نيز تدبيرى مى كنم كه نقشه آنها خنثى شود از جايى كه بر آنها پوشيده است.

فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ براى نابودى كافران نفرين مكن و از شتاب در آن بپرهيز و به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 612

همان تدبيرى كه خدا نسبت به آنها دارد خشنود باش.

أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً مقصود تأكيد بر مهلت دادن كافران است و چون تكرار را نمى پسنديده دو لفظ آورده است و هنگامى كه بر تأكيد افزوده لفظ را رها كرده و معنى را آورده است و فرموده: رويدا، يعنى آنها را اندكى مهلت بده.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 613

سوره اعلى .... ص : 613

اشاره

مكّى است. و به قولى مدنى است.

نوزده آيه

دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 613

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر حرفى كه خدا بر ابراهيم و موسى و محمد عليهم السّلام نازل كرده، به وى ده حسنه بدهد «1».

امام صادق عليه السّلام فرموده: هر كس سوره اعلى را در نماز واجب يا مستحبّ بخواند روز قيامت به او بگويند: از هر درى از درهاى بهشت كه مى خواهى وارد شو «2».

[سوره الأعلى (87): آيات 1 تا 19] .... ص : 613

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (1) الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (2) وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى (3) وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى (4)

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى (5) سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى (6) إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى (7) وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى (8) فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى (9)

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى (10) وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11) الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى (12) ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (13) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (14)

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا (16) وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (17) إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى (18) صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى (19)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه من الأجر عشر حسنات بعدد كل حرف انزله على ابراهيم و موسى و محمد عليهم السّلام.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ سبّح اسم ربك الاعلى فى فريضة او نافلة قيل له يوم القيامة ادخل من اىّ ابواب الجنان شئت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 614

ترجمه: .... ص : 614

به نام خداوند بخشنده مهربان.

نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزّه دار. (1)

همان خداوندى كه آفريد و درست اندام خلق كرد. (2)

و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود. (3)

و آن كس كه چراگاه را به وجود آورد. (4)

سپس آن را خشك و سياه قرار داد. (5)

ما بزودى (قرآن را) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد. (6)

مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و پنهان را مى داند. (7)

و ما تو را براى انجام هر كار خير آماده مى كنيم. (8)

پس تذكّر ده اگر تذكّر مفيد باشد. (9)

و بزودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكّر مى شوند. (10)

اما بدبخت ترين افراد از آن

دورى مى گزيند. (11)

همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود. (12)

سپس در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود. (13)

مسلّما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند. (14)

و نام پروردگارش را به ياد آورد و نماز بخواند. (15)

بلكه شما حيات دنيا را مقدّم مى داريد. (16)

در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است. (17)

اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است. (18)

كتب ابراهيم و موسى. (19)

تفسير: .... ص : 614

از ابن عباس روايت شده: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هر گاه سوره سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى، را قرائت مى كرد، مى گفت:

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 615

سبحان ربّى الأعلى

[پروردگار بلند مرتبه من پاك و منزّه است ]. معناى آيه اين است كه پروردگارت را از صفاتى كه شايسته ذات مقدس او نيست و موجب الحاد در نامهاى اوست، مانند جبر و تشبيه و نظير آنها منزّه بدار.

اعلى، مى تواند صفت براى «ربّ» و براى «اسم» باشد، اسم به معناى آن بلنديى است كه با قهر و اقتدار همراه باشد.

در حديث است كه چون اين سوره نازل شد [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ] فرمود: آن را در سجده هاى خود قرار دهيد و چون آيه: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ نازل شد فرمود آن را در ركوعهايتان قرار دهيد.

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى خدايى كه هر چيزى را موزون و معتدل بيافريد و آفرينش آنها را به نوعى برابر قرار داد بى آن كه تفاوتى ناخوشايند داشته باشند، بلكه هر يك را منظّم و مستحكم ساخت تا دلالت كند كه خلقت آنها از خداى دانا و حكيم صادر شده است.

وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى خدايى كه براى هر حيوانى مقدّر كرد آنچه را كه موجب

اصلاح اوست و هدايتش كرد و راه بهره ورى از مقدّرات را به او شناساند تا آنجا كه طفل را به پستان مادر خود راهنمايى كرد و جوجه را به اين كه از مادرش بخواهد غذا در دهانش بريزد و هدايتهاى خدا نسبت به انسان بى شمار است از جمله مصالح بشر در خوراك و دوا و امور دنيا و آخرتش و الهامهايى كه خداوند به چهارپايان و پرندگان و حيوانات دارد خود بابى گسترده است كه به كنه آن نمى توان احاطه يافت پس پروردگار والاى ما منزّه و پاك است.

«قدّر» بدون تشديد هم قرائت شده است و آن قرائت على عليه السّلام است ولى معناى آيه يكى است.

غُثاءً أَحْوى أحوى، صفت براى «غثاء» است يعنى خداوند گياهان را رويانيد و آن را پس از سبز بودن خشك و سياه قرار داد، ممكن است (احوى) حال براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 616

«مرعى» باشد، يعنى خداوند گياه را سياه بيرون آورد به خاطر اين كه بسيار تازه و سبز است پس آن را بعد از سبز بودن خشك قرار داد.

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى اين آيه بشارتى است كه خدا به پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله داده كه جبرئيل وحى را بر او قرائت مى كند در حالى كه او درس نخوانده است نه مى خواند و نه مى نويسد پس وحى را حفظ مى كند و از ياد نمى برد.

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه را خدا بخواهد كه پيامبر فراموش كند پس خداوند با برداشتن حكم و تلاوت آيه اى، آن را از ياد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، مى برد چنان كه فرموده:

أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها «يا نسخ آن

[آيه ] را به تأخير نمى اندازيم، مگر اين كه بهتر از آن را جانشين آن مى سازيم» (بقره/ 106).

اين آيه نشانه اى است آشكار و معجزه اى است كه بر نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دلالت مى كند.

إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى يعنى خدا مى داند آنچه را كه از بيم فراموشى همراه جبرئيل مى خوانى و آنچه را در دل پنهان مى دارى، يا خدا از گفتار و كردار و اعمال آشكار و نهان شما آگاه است و حالات ظاهر و باطن شما و آنچه را به صلاح و فساد دينتان است مى داند.

وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى اين آيه عطف بر «سنقرئك» است و آيه إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى ، جمله معترضه است يعنى تو را به راهى كه آسان تر است يعنى حفظ وحى و آسان ساختن آن موفق مى داريم، بعضى گفته اند: تو را موفّق به دينى مى داريم كه آسانترين اديان است.

فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى به مردم تذكّر بده و آنها را موعظه كند و اگر تذكر دادنت سودمند افتاد آن را پس از اتمام حجّت تكرار كن و اگر تذكّرت سودمند نشد از آنان روى بگردان، بعضى گفته اند: به مردم تذكر بده آنچه را كه تو را بدان مبعوث كردم چه سودمند واقع شود چه نشود زيرا برطرف ساختن بيمارى آنها اقتضا مى كند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 617

آنها را تذكر دهى اگر چه نپذيرند.

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى كسى كه از خدا مى ترسد بزودى تذكّر را مى پذيرد و از آن بهره مى برد پس مى انديشد تا تفكر او را به پيروى از حق برگرداند.

يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى

بدبخت ترين گنهكاران كه به خدا و يگانگى او كافر شده اند از موعظه و تذكر دورى

مى كنند.

الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى آن كه ملازم آتش بزرگتر يعنى آتش جهنّم و آتش كوچكتر يعنى آتش دنيا مى شود.

ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى آن گاه نه مى ميرد كه آسوده شود و نه زنده مى ماند كه از زندگيش سود ببرد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى رستگار است كسى كه از شرك پاك شود و به يگانگى خدا اقرار كند و «لا اله الا اللَّه» بگويد، بعضى گفته اند: تزكّى، يعنى پاك شود براى نمازها و نمازهاى پنجگانه را بجاى آورد. بعضى گفته اند: يعنى زكات مال خود را بدهد، بعضى گفته اند: مقصود زكات فطره و نماز عيد است.

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ضحّاك مى گويد: نام پروردگارش را در مسير مصلّى بر زبان بياورد و نماز عيد را بگزارد.

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بلكه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و در كارهاى آخرت نمى انديشند. تُؤْثِرُونَ، با (ياء) و به صورت فعل غايب نيز قرائت شده است.

وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى سراى آخرت (بهشت) برتر و با دوام تر است.

در حديث است كه هر كس آخرتش را دوست بدارد به دنيايش زيان بزند و هر كس دنيايش را دوست بدارد به آخرتش زيان برساند.

إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى آنچه از آيه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى تا خَيْرٌ وَ أَبْقى ياد شد در كتابهاى پيشينيان [قبل از قرآن ] آمده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 618

بعضى گفته اند: هذا، اشاره به تمام محتواى سوره است.

ابو ذر گويد: به رسول خدا عرض كردم: پيامبران چند نفر بودند؟ فرمود:

صد و بيست و چهار هزار، عرض كردم: پيامبران مرسل چند نفر بودند؟ فرمود:

سيصد و سيزده نفر، عرض كردم: خدا چند كتاب نازل كرد؟ فرمود: صد و

چهار كتاب بر حضرت آدم ده كتاب بر شيث پنجاه كتاب بر اخنوخ يعنى ادريس سى كتاب و او اولين كسى است كه با قلم نوشت، بر ابراهيم ده كتاب، و چهار كتاب ديگر: تورات، انجيل، زبور، و فرقان هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 619

سوره غاشيه .... ص : 619

اشاره

مكّى است.

بيست و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 619

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خدا او را آسان حسابرسى كند «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس در نمازهاى واجب يا نافله اش بر قرائت اين سوره مداومت كند خداوند او را در دنيا و آخرت مشمول رحمت خود فرمايد و در آخرت او را از عذاب و كيفر آتش در امان دارد «2».

[سوره الغاشية (88): آيات 1 تا 26] .... ص : 619

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصْلى ناراً حامِيَةً (4)

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِيعٍ (6) لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ (7) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعْيِها راضِيَةٌ (9)

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (10) لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً (11) فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (12) فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14)

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16) أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19)

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24)

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام، من ادمن قراءة الغاشية فى فريضة او نافلة غشاه اللَّه رحمته فى الدنيا و الاخرة و اعطاه اللَّه الأمن يوم القيامة من عذاب النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 620

ترجمه: .... ص : 620

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا داستان غاشيه (روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند) به تو رسيده است؟! (1)

چهره هايى در آن روز خاشع و ذلّت بار است. (2)

آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند (و نتيجه اى عائدشان نشده). (3)

و در آتش سوزان وارد مى شوند. (4)

از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند. (5)

طعامى جز از ضريع (خار خشك تلخ و بدبو) ندارند. (6)

غذايى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند. (7)

چهره هايى در آن روز شاداب و با طراوت است. (8)

چرا كه از

سعى و تلاش خود خشنود است. (9)

در بهشتى است عالى (10)

كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى. (11)

در آن چشمه هاى جارى است. (12)

در آن تختهاى زيباى بلند است. (13)

و قدحهايى كه در كنار اين چشمه ها نهاده. (14)

و بالشها و پشتيهاى صف داده شده (15)

و فرشهاى فاخر گسترده (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 621

آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برپا شده؟ (18)

و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده؟ (19)

و به زمين كه چگونه مسطّح گشته و گسترده شده؟ (20)

پس تذكّر بده كه تو فقط تذكّر دهنده اى (21)

تو مسلّط بر آنها نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى. (22)

مگر كسى كه پشت كند و كافر شود. (23)

كه خداوند او را به عذاب بزرگتر مجازات مى كند. (24)

مسلّما بازگشت آنها به سوى ماست. (25)

و مسلّما حساب آنها با ماست. (26)

تفسير: .... ص : 621

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ غاشيه، قيامت است كه ترس و سختيهاى آن همه مردم را فرو مى گيرد. بعضى گفته اند: غاشيه، آتش است نظير آيه: وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ «و صورتهايشان را آتش مى پوشاند». (ابراهيم/ 50).

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ چهره هايى كه در اين روز به وسيله عذابى كه آنها را فرو مى گيرد ذليل و سرشكسته اند.

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ آنها كه در آتش با زحمت كار مى كنند يعنى زنجيرها و غلها را با خود مى كشند و در بالا آمدن از آتش همواره آنها را بالا مى آورند و در پايين رفتن به آتش آنها را به پايين مى كشند. بعضى گفته اند: انسان در دنيا كارهاى بدى كرده و از آن لذت و بهره برده و در آخرت از آن اعمال در رنج اند. بعضى

گفته اند: كار كرده و رنج برده در كارهايى كه در آخرت ثوابى ندارد. از آيه: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ «و ما به سراغ اعمالى كه آنها انجام داده اند مى رويم». (فرقان/ 23). وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند». (كهف/ 104).

سعيد بن جبير گويد: آنها راهبان و صاحبان صومعه ها و بدعتگزارانند كه خدا اعمالشان را نمى پذيرد. [زيرا در كارهايشان كه روزه مداوم و نماز خواندن در شب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 622

است رنج و زحمت بيهوده و بدون ثواب كشيدند].

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس كه دشمن ما باشد، هر چند عبادت كند و بكوشد مشمول اين آيه خواهد بود «1».

تَصْلى ناراً حامِيَةً «تصلى» به فتح و ضمّ (تاء) قرائت شده است.

حامِيَةً آتشى سوزان كه بر دشمنان خدا زبانه مى كشد.

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ آب داده مى شوند از چشمه اى داغ كه در حرارت به آخرين درجه رسيده است.

لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ «ضريع» نوعى خار خشكيده است كه به آن شبرق مى گويند و تازه اش را شتر مى خورد و چون خشك شود از آن دور مى شود كه سمّى كشنده است.

لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ لا يسمن، محلّا مرفوع است، يا مجرور است بنا بر اين كه صفت طعام يا ضريع باشد يعنى خوراكشان از نوع خوراك انسانها نيست بلكه خار است كه شتر مى خورد ولى به اين نوع خار (ضريع) شتر هم نزديك نمى شود و از آن دورى مى كند، اين خار دو فائده غذايى را ندارد يعنى نه گرسنگى را رفع مى كند و نه چاق مى كند و نيرو مى دهد.

بعضى گفته اند: [چون آيه

... إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ نازل شد] كفّار قريش گفتند: ما شتران خود را با ضريع چاق مى كنيم پس آيه: لا يُسْمِنُ وَ ... نازل شد.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ چهره هايى كه در آن روز از انواع نعمتها برخوردارند، يا نورانى و زيبايند.

لِسَعْيِها راضِيَةٌ اينان وقتى مى بينند كه اعمالشان آنها را به ثواب و كرامت رسانده از اعمال خود خشنود مى شوند.

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام كل عدوّ لنا و ان تعبد و اجتهد يصير الى هذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 623

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ در بهشتى كه قصرها و درجاتش بلند است، يا پر ارج و والاست.

لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً بهشتيان يا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در بهشت سخن لغوى نمى شنوند، يا شخصى كه سخن لغو بگويد وجود ندارد چون بهشتيان فقط سخن حكيمانه مى گويند و خدا را مى ستايند.

لا تَسْمَعُ با (تاء) و (و ياء) و به صورت مجهول قرائت شده است.

فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ در بهشت چشمه هاى بسيار فراوانى است مانند آيه: عَلِمَتْ نَفْسٌ «آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است!» (تكوير/ 14).

فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ در بهشت تختهاى برافراشته، يا مرتفع است تا مؤمن با نشستن بر روى آن تمام آنچه را پروردگارش به او بخشيده ببيند.

وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ جامهايى بى دسته و لوله در كنار چشمه هاى روان نهاده شده كه هر گاه مؤمن بخواهد از آن بنوشد آن را حاضر و پر مى يابد و نياز ندارد كه آنها را فرا بخواند.

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ پشتيهايى كه در كنار يكديگر چيده شده، مسندها و فرشهايى كه هر جا مؤمن اراده نشستن كند بر روى بالش پوستى مى نشيند و به پشتى ديگرى تكيه

مى دهد.

وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ فرشهاى پهن و گسترده و گرانبها، بعضى گفته اند: فرشهايى است كه پرزهاى ظريف دارد، «زرابى» جمع «زريبه» است و مبثوثه به معناى گسترده شده يا پراكنده شده در مجالس است.

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ آيا به شتر از روى عبرت نمى نگرند.

كَيْفَ خُلِقَتْ چگونه عجيب و شگفت آفريده شده و هر كسى مى تواند با گرفتن مهار و افسارش او را مطيع خود سازد و او را مى خواباند تا بارهاى خود را بر پشتش بنهد آن گاه او را حركت مى دهد و به شهرهاى دور مى برد در حالى كه در ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 624

چهار پايان چنين حالتى نيست [چنين نيست كه آنها را بخوابانند و بار بر پشتشان بگذارند.] شتر تحمّل تشنگى دارد تا آنجا كه اگر از آب ممنوع شود تا ده روز و بيشتر مقاومت مى كند زيرا خدا آنها را كشتيهاى خشكى قرار داده است.

وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ آيا به آسمان نمى نگريد كه چگونه بدون ستون بر روى زمين برافراشته شده كه فاصله اش با زمين بسيار است.

وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ آيا نمى انديشيد در كوه ها كه چگونه استوار شده و از جا كنده نمى شود.

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ آيا به زمين نمى نگريد كه چگونه هموار شده و همچون گاهواره است [حركت ملايمى دارد] كه آدمى بر روى آن حركت مى كند.

روايت شده كه على عليه السّلام چهار فعل «خلقت، رفعت، نصبت، سطحت» را به صورت مجهول و با «تاء» ضمير قرائت كرده و مفعول در تمام اين فعلها محذوف و در تقدير است يعنى أ فلا ينظرون الى هذه المخلوقات الدالة ... آيا در اين آفريده ها كه بر وجود صانعى

توانا و دانا دلالت دارد نمى انديشيد تا توانايى او بر زنده كردن و برگرداندن مردگان را منكر نشويد و به پيامبر خدا ايمان بياوريد و مهيّاى ديدار او شويد.

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ يعنى آنان نمى انديشند پس به آنها تذكّر بده و اهميت نده كه نمى انديشند و متذكّر نمى شوند چرا كه تو فقط تذكّر دهنده اى مانند آيه: إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ «وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است». (شورى/ 48).

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ تو بر آنها مسلّط نيستى مانند آيه: وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ «تو مأمور به اجبار آنها نيستى». (ق/ 45).

إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ استثناى منقطع است يعنى بر آنان مسلّط نيستى ولى هر يك از آنها كه پشت كند ولايت و تسلّط از آن خداست پس خداوند او را به عذابى بزرگتر كه عذاب جهنّم است كيفر مى دهد، بعضى گفته اند: اين جمله استثناى از آيه: فَذَكِّرْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 625

إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ

، است يعنى مگر كسى كه از ايمان آوردن او قطع طمع كنى و روى بگرداند در نتيجه مستحقّ عذاب بزرگتر شود و آنچه بين دو آيه قرار دارد جمله معترضه است.

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ «ايّاب» مشدّد و در اصل «اوّاب» از «اوّب» بوده، و او قلب به الف شده مانند «ديوان» كه اصلش «دوّان» بوده آن گاه مانند «سيّد و هيّن» كه اصلش «سيود- هيون» بوده، و او قلب به «ياء» شده و (ياء) در (ياء) ادغام شده است در «اوّاب» نيز «واو» قلب به (ياء) شده است.

مقدّم شدن «الينا» بر «اياب» به معناى شدّت بخشيدن بر تهديد است، يعنى بازگشت آنها فقط به سوى خداوندى است قهّار كه بر انتقام گرفتن

تواناست.

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ حسابرسى آنان فقط بر خدا لازم است نه بر ديگران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 626

سوره فجر .... ص : 626

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد علماى كوفه سى آيه و به عقيده علماى بصره بيست و نه آيه است، علماى كوفه كلمه «فى عبادى» را يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 626

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را در ده شب اول ماه ذى الحجّه بخواند خدا او را بيامرزد و هر كس آن را در روزهاى ديگر بخواند در روز قيامت برايش نور و درخشندگى باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سوره و الفجر، را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخوانيد زيرا سوره حسين بن على عليه السّلام است و هر كس آن را بخواند روز قيامت در همان درجه اى كه امام حسين عليه السّلام در بهشت دارد با آن حضرت باشد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فى ليال عشر غفر له و من قرأها فى ساير الأيّام كانت له نورا يوم القيامة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة حسين بن على عليه السّلام من قرأها كان مع الحسين عليه السّلام يوم القيامة فى درجته من الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 627

[سوره الفجر (89): آيات 1 تا 30] .... ص : 627

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَيالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4)

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5) أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)

وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ (10) الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ (11) فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ (14)

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ (16) كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ

الْمِسْكِينِ (18) وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا (19)

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20) كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى (23) يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي (24)

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25) وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26) يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (28) فَادْخُلِي فِي عِبادِي (29)

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي (30)

ترجمه: .... ص : 627

به نام خداوند بخشنده مهربان.

به سپيده دم سوگند. (1)

و به شبهاى دهگانه. (2)

و به زوج و فرد. (3)

و به شب هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند. سوگند (كه پروردگارت در ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 628

كمين ظالمان است). (4)

آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمّى براى صاحبان خرد نيست؟! (5)

آيا نديدى پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟ (6)

و يا آن شهر (ارم) با عظمت. (7)

همان شهرى كه نظيرش در بلاد آفريده نشده بود. (8)

و قوم ثمود كه صخره هاى عظيم را از درّه مى بريدند (و از آن خانه و كاخ مى ساختند). (9)

و فرعونى كه قدرتمند و شكنجه گر بود. (10)

همان اقوامى كه در شهرها طغيان كردند. (11)

و فساد فراوان در آنها به بار آوردند. (12)

لذا خداوند تازيانه عذاب را بر آنها فرو ريخت. (13)

مسلّما پروردگار تو در كمينگاه است. (14)

اما انسان هنگامى كه خداوند او را براى آزمايش اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود) و مى گويد:

پروردگارم مرا گرامى داشته! (15)

و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد مأيوس مى شود و مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده! (16)

چنان نيست كه شما خيال مى كنيد، بلكه شما يتيمان را

گرامى نمى داريد. (17)

و يكديگر را براى اطعام مستمندان تشويق نمى كنيد. (18)

و ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع) جمع كرده مى خوريد. (19)

و مال و ثروت را بسيار دوست مى داريد. (20)

چنان نيست كه آنها خيال مى كنند، در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود. (21)

و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. (22)

و در آن روز جهنّم را حاضر كنند (آرى) در آن روز انسان متذكّر مى شود، اما چه فايده كه اين تذكّر براى او سودى ندارد. (23)

مى گويد: اى كاش براى اين زندگى چيزى فرستاده بودم. (24)

در آن روز هيچ كس عذابى همانند عذاب او نمى كند. (25)

و هيچ كس همچون او كسى را به بند نمى كشد. (26)

تو اى روح آرام يافته! (27)

به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است. (28)

و در سلك بندگانم داخل شو. (29)

و در بهشتم ورود كن. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 629

تفسير: .... ص : 629

وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ «فجر» شكافته شدن عمود صبح است كه خداوند سبحان بدان سوگند ياد كرد، چنان كه در آيه: وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ سوگند ياد كرده است.

در تفسير ليال عشر چند قول است:

1- دهه اول ذى الحجّة است.

2- ده روز آخر رمضان است «1». نكره آوردن «ليالى» براى اين است كه منظور شبهاى ويژه اى از جنس شبهاى دهگانه و برخى از آنهاست يا فضيلت مخصوصى دارند كه ديگر شبها ندارند.

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ منظور از شفع و وتر در مورد اشيا، جفت و طاق تمام موجودات است. و در مورد شفع و وتر اين شبها ممكن است شفع روز عيد قربان

(دهم ذيحجّه) و وتر عرفه (روز نهم) باشد. يا شفع يوم التّروية و وتر روز عرفه است، اين قول از ائمّه عليهم السّلام روايت شده است.

«وتر» به فتح (واو) قرائت شده و به فتح و كسر (واو) دو لغت است كه در عدد به كار مى رود ولى «تره» تنها به كسر (تاء) قرائت شده است.

وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ سوگند به شب هر گاه برود مانند: وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ «و به شب، هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند». (مدثّر/ 33). (ى) از «يسرى» حذف شده

__________________________________________________

1- اقوال ديگر عبارتند از:

1- قول قتاده، فجر اول محرّم است.

2- قول ابو مسلم، فجر روز عيد قربان است.

3- قول ابن عباس فجر تمام روز است.

4- به قول بعضى ده روزى است كه خدا ميقات حضرت موسى عليه السّلام را تكميل كرده آن جا كه فرموده: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ «ما به موسى، سى شب وعده گذارديم سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل كرديم». (اعراف/ 142). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 630

چون كسره آخر «راء» از آن كفايت مى كند اما در هنگام وقف كردن (ى) و (كسره) هر دو حذف مى شود، بعضى گفته اند، معناى «يسرى» يسرى فيه است، شبى كه در آن راه مى روند.

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ يعنى آيا در سوگندهايى كه ياد كردم براى خردمند، قانع كننده اى هست؟ زيرا عقل مانع از كار زشت مى شود از اين رو (عقل و نهية) ناميده شده، چرا كه عقل مى انديشد و باز مى دارد، يعنى آيا اين سوگند، سوگند مهمى است كه شى ء مورد قسم به وسيله آن تأكيد شود؟ و جواب قسم «ليعذبّن» محذوف

است و آيه: أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ تا، «سوط عذاب»، بر آن دلالت دارد.

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «عاد» به فرزند عاد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح گفته شده چنان كه به فرزندان هاشم، هاشم گويند آن گاه به نخستين عاد، عاد اول به نام جدّشان ارم گفته شده و به افراد بعد از آنها «عاد» آخر گفته شده بنا بر اين «ارم» در «بعاد ارم» عطف بيان براى عاد است و بعضى گفته اند: «ارم» شهرشان بوده كه در آن مى زيستند، مؤيّد اين قول، قرائت كسانى است كه به صورت اضافه «بعاد ارم» قرائت كرده اند و تقديرش: بعاد اهل ارم، است.

إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ذات العماد، هر گاه صفت قبيله باشد به اين معناست كه آنها چادرنشينانى بودند كه ستونها [ى سيّار] داشتند يا داراى مردان بلند قامت بودند بنا بر اين كه قامتهاى آنها به ستون تشبيه شده باشد، و اگر «ذات العماد» صفت شهرشان باشد به اين معناست كه شهرهاى آنها داراى ستونهايى بودند.

روايت شده كه عاد دو پسر داشت: شدّاد و شديد كه به سلطنت رسيدند و با قهر و غلبه شهرها را گرفتند [پس از مرگ شديد] سلطنت تنها براى شداد ماند پس تمام عالم را مالك شد و توصيف بهشت را شنيد پس دستور داد مانند بهشت برايم بسازيد پس «ارم» در يكى از بيابانهاى عدن در مدّت سيصد سال ساخته شد و عمر شداد نهصد سال بود، ارم شهرى بزرگ بود كه قصرهايش از طلا و نقره و

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 631

ستونهايش از زبرجد و ياقوت بود و در آن انواع درختان

و نهرهاى به هم پيوسته موجود بود چون ساختمان آن شهر به پايان رسيد شدّاد با اهالى مملكتش به آنجا رفتند و چون به مقدار يك شبانه روز راه به آن جا مانده بود خداوند بر آنان صيحه اى از آسمان فرستاد و تمامى هلاك شدند.

از عبد اللَّه بن قلابه روايت شده كه به جستجوى شتر گمشده اش به يكى از بيابانها رفت و گذارش به شهر ارم افتاد و هر چه توانست از جواهرات آن جا برداشت، اين خبر به معاويه رسيد و او را احضار كرد وى قصّه را براى معاويه نقل كرد، معاويه در پى كعب الأحبار فرستاد و از او راجع به آن شهر پرسيد در جوابش گفت: آن جا همان شهر ارم است كه ستونها دارد و بزودى در زمان تو؟ مردى از مسلمانان وارد آن مى شود كه سرخ رو، كوتاه قد، و بر ابرويش خالى است و بر گردنش نيز خالى كه براى پيدا كردن شترش به طرف آن صحراها بيرون مى رود آن گاه كعب روى برگرداند و ابن قلابه را ديد پس گفت: به خدا اين همان مرد است.

الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ، يعنى مانند شهر عاد در ميان شهرها در بزرگى جرم و قدرت به وجود نيامده بود، يا مانند شهر شدّاد در ميان تمام شهرها شهرى خلق نشده بود.

وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ يعنى خداوند چه كرد به قوم ثمود كه صخره كوه ها را بريدند و سوراخ كردند و در آن براى خود خانه هايى گرفتند مانند آيه:

وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً «شما از كوه ها خانه هايى مى تراشيد». (شعراء/ 149) وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ و خدا با فرعون ذو

الأوتاد چه كرد، و چون فرعون لشكريان زيادى داشت كه هر گاه به جايى فرود مى آمدند ميخهاى فراوانى به زمين مى كوبيدند به او ذو الأوتاد گفتند يا به اين جهت كه [بنى اسرائيل را] به چهار ميخ مى كشيد و شكنجه مى داد چنان كه همين شكنجه را نسبت به همسرش آسيه اعمال كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 632

الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ در اعراب اين جمله سه قول است:

1- محلّا منصوب است بنا بر ذمّ.

2- مرفوع است بنا بر اين كه خبر براى (هم) باشد و در اصل «هم الّذين» بوده است.

3- مجرور است بنا بر اين كه صفت براى اقوام ياد شده: عاد، ثمود، فرعون، باشد.

فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ گفته مى شود: صبّ عليه السّوط و غشاه و قنعه، بر او تازيانه زد و آن را بر سرش كوبيد، آوردن سوط اشاره به اين است كه عذابهايى كه خدا در دنيا به آنان مى دهد در مقايسه با عذابى كه در آخرت برايشان مهيّا ساخته مانند تازيانه نسبت به ديگر آلات شكنجه است.

حسن [بصرى ] هر گاه به اين آيه مى رسيد مى گفت: در پيشگاه خدا تازيانه هاى بسيارى است پس آنان را به يكى از آنها مجازات مى كند.

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «مرصاد» بر وزن مفعال از «رصده» و به معناى جايى است كه شخص در آنجا به كمين مى نشيند و اين آيه مثلى است براى عقابى (كمينگاهى) كه خدا براى گنهكاران آماده كرده است و اين گنهكاران از نظر او مخفى نمى مانند.

از عمرو بن عبيد روايت شده كه اين سوره را در محضر منصور خواند تا به اين آيه رسيد پس گفت: إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ يا ابا جعفر! اى ابو

جعفر، پروردگارت در كمينگاه است، عمرو بن عبيد با اين خطاب ندايى، به كنايه به منصور فهماند كه وى در زمره جبّارانى است كه در اين آيه تهديد شده اند.

از ابن عبّاس در مورد اين آيه روايت شده كه بر روى پل دوزخ هفت بازداشتگاه است، خدا در اولين بازداشتگاه از شهادت به لا اله الّا اللَّه سؤال مى كند، و در دومى از نماز و در سومى از زكات و در چهارمى، از روزه و در پنجمى از حجّ و در ششمى از عمره سؤال مى شود پس اگر همه را كامل جواب داد به بازداشتگاه هفتم مى رسد و در آن جا از مظلمه ها سؤال مى شود پس اگر از مظالم سالم بيرون آمد چه بهتر [به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 633

بهشت مى رود] و گرنه [به فرشتگان ] گفته مى شود بنگريد پس اگر عمل مستحبّى داشته باشد اعمالش با آن كامل مى شود و چون از حساب فارغ شود او را به بهشت هدايت مى كنند.

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ خداوند اين آيه را به إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ متّصل ساخته و گويى فرموده است: خداوند از انسان جز بندگى چيزى نمى خواهد و او براى كيفر دادن گنهكار در كمين است اما آدمى جز به دنيا به چيزى اهميّت نمى دهد و هر گاه خدا او را آزمود و به او اكرام كرد و در مال وسعتش بخشيد [مى گويد:] فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ مى گويد: پروردگارم مرا محترم و گرامى داشته است، اين آيه خبر مبتدايى است كه انسان است و براى اين (فاء) بر فعل قول داخل شده كه در «امّا» معناى شرط هست و ظرفى كه بين مبتدا آمده [از باب اتّساع در

ظروف ] تقديرا متأخّر مى باشد و تقدير جمله مهما يكن من شى ء فالإنسان قائل ربى اكرمنى وقت الابتلاء است. يعنى هر چه باشد انسان مى گويد: پروردگارم در هنگام امتحان مرا محترم داشته است.

توسعه در رزق و مقدّر ساختن آن «ابتلاء» ناميده شده چون هر يك از آن دو براى آزمودن بنده است كه آيا شكرگزار است يا در هنگام توسعه رزق ناسپاس، صابر است يا در برابر مقدّرات بى تابى مى كند بنا بر اين حكمت در هر دو يكى است و نظير اين جاست آيه: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً «و ما شما را با بديها و نيكيها آزمايش مى كنيم». (انبياء/ 35).

فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ «قدر» به تشديد و تخفيف (دال) قرائت شده است.

فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ در هنگام وقت «اكرمن» و «اهانن» به سكون «نون» قرائت شده در نزد كسى كه (ياء) را در درج كلام ساقط كرده و بجاى آن به كسره اكتفاء كرده است.

كَلَّا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ «كلّا» منع از اين گفتار است يعنى چنان كه او گفته نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 634

زيرا من شخص را به خاطر كرامتى كه در پيشگاهم دارد ثروتمند و به سبب خوارى و ذلّتى كه در پيشگاهم دارد فقير نمى كنم. ليكن روزى هر كس را بخواهم وسعت مى دهم و به موجب و مقتضاى حكمت روزى را مقدّر مى كنم بلكه آنها خود كارهايى مى كنند كه مستحقّ خوارى مى شوند و هر گاه با دادن مال زياد به آنان اكرام مى كنم آنچه را كه لازم است از مالشان بپردازند و يتيم را اكرام نمايند انجام نمى دهند.

وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ و خاندان خود را به غذا دادن به مسكين

ترغيب نمى كنند.

وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا همانند چهار پايان مى خورند و خوردن را دوست دارند، و به دادن مال بخل مى ورزند.

«تكرمون» و فعلهاى بعد از آن با (تاء) و به صورت مخاطب قرائت شده است.

وَ لا تَحَاضُّونَ (و لا يحاضون) به صورت غايب نيز قرائت شده يعنى بعضى از شما بعضى ديگر را ترغيب نمى كنند.

أَكْلًا لَمًّا هر گاه ميان حلال و حرام جمع كند يعنى در خوردنشان ميان سهم ميراث خود و ديگران جمع مى كنند زيرا آنان به زنان و كودكان ارث نمى دادند و ميراث آنها را با ميراث خود مى خوردند، بعضى گفته اند: ميراث را به صورت گسترده اى مى خوردند و حقوقى را كه در مال بر آنها واجب شده بود نمى دادند.

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا مال را بسيار دوست مى داشتند و نسبت به آن سخت حرص مى ورزيدند.

كَلَّا إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا «كلّا»، منع آنها از محبّت مال و زشت شمردن كار آنهاست سپس آنها را تهديد مى كند و حسرت و افسوس خوردن آنها در مورد تفريطشان در آن كار را يادآور مى شود. در هنگامى كه حسرت سودى ندارد.

دَكًّا دَكًّا يعنى از هم پاشيدن كوه ها پياپى و مكرّر است تا زمين مانند بيابانى صاف

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 635

و مسطّح مى شود.

وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ «يومئذ»، بدل است از: «إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ» و ظرف براى (يتذكر) است.

وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا اين آيه تمثيلى براى ظهور نشانه هاى قهر و قدرت ذات حق است و آن را به حال سلطان تشبيه كرده كه هر گاه شخصا حاضر شود آثار هيبت و سياست او آشكار مى شود كه در حاضر شدن لشكريان و خاصگان وى آن

هيبت وجود ندارد.

وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا يعنى فرشتگان هر آسمانى فرود مى آيند و هر كدام به ترتيب صفى تشكيل مى دهند.

وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ نظير آيه زير است: وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ «دوزخ [براى گمراهان ] آشكار مى شود». (شعرا/ 91).

از ابو سعيد خدرى روايت است كه چون اين آيه نازل شده چهره رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تغيير كرد تا آنجا كه اصحاب از آن آگاه شده و بر آنان سخت آمد پس على عليه السّلام را خبر دادند على عليه السّلام آمد و از پشت سر، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در آغوش كشيد و ميان دو كتف حضرت را بوسيد آن گاه گفت: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت امروز چه حادثه اى روى داده است؟ فرمود: جبرئيل آمد و آيه: وَ جِي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ را برايم قرائت كرد حضرت آيه را بر على عليه السّلام قرائت كرد، على عليه السّلام به پيامبر گفت: جهنّم را چگونه مى آورند؟ فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را مى آورند كه با هفتاد هزار زنجير و زمام آن را مى كشند پس چنان تكانى مى خورد كه اگر آن را رها كنند تمام جمعيت محشر را مى سوزاند پس من به جهنّم اعتراض مى كنم او مى گويد: اى محمد مرا با تو چه كار، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است پس هيچ كس نمى ماند مگر اين كه مى گويد: نفسى نفسى، (خودم، خودم)، ولى محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى گويد: پروردگارا امّتم امّتم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 636

يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ در اين روز آدمى متذكر مى شود كه در چه چيز تفريط كرده و از چه چيز پند

گرفته است.

وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى و كجا ياد آور شدن برايش سودمند است، و ناگزيريم مضاف محذوفى [منفعة الذكرى ] در تقدير بگيريم و گر نه ميان يتذكّر، و انّى له الذّكرى، تناقض خواهد شد.

يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي مى گويد: اى كاش براى اين زندگى آخرتم يا زمان زندگيم در دنيا چيزى از پيش مى فرستادم مانند اين گفته شما: جئته لخمس ليال مضين من شهر كذا، پنج روز از فلان ماه گذشته بود كه نزد او رفتم، در اين آيه روشنترين دلالت است بر اين كه آنان در افعال خود مختارند نه مجبور و گرنه افسوس خوردن مفهومى ندارد.

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ «يعذّب، يوثق» به فتحه قرائت شده و ضمير [در هر دو فعل ] به انسان موصوف برمى گردد.

بعضى گفته اند: مقصود ابىّ بن خلف است يعنى هيچ كس مانند عذاب او عذاب نمى شود و هيچ كس را مانند او بسته و زندانى نمى كنند چون در كفر و عناد خود به آخرين درجه رسيده بود يا عذاب او بر دوش ديگرى نهاده نمى شود مانند آيه: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى شود [به دوش نمى كشد]». (انعام 164).

يعذب و يوثق به كسر [ذال و ثاء] قرائت شده است و ضمير [در هر دو فعل ] به خدا بر مى گردد، يعنى جز خدا هيچ كس ديگرى را عذاب نمى كند چون در آن روز (قيامت) كارها فقط در اختيار خداست، يا ضمير به انسان بر مى گردد يعنى هيچ كس به وسيله آتشبانان عذاب نمى شوند مانند عذابى به او مى دهند.

يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ يعنى خداوند به مؤمن مى گويد: اى نفس،

و اين نوعى احترام به مؤمن است چنان كه با موسى عليه السّلام سخن گفت، يا بر زبان فرشته اى مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 637

الْمُطْمَئِنَّةُ نفسى كه در امان است و بيم و اندوهى او را پريشان نمى كند، يا مراد نفسى است كه به حقّ آرامش يافته و روح دانش و اطمينان يقين آن (نفس) را آرامش بخشيده و ترديدى عارض آن نمى شود، اين سخن (خطاب) در هنگام مرگ يا برانگيخته شدن از قبر يا در هنگام دخول به بهشت به او گفته مى شود.

ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ به وعده گاه پروردگارت بازگرد.

راضِيَةً مَرْضِيَّةً به آنچه داده شده اى راضى هستى و در پيشگاه خدا پسنديده اى.

فَادْخُلِي فِي عِبادِي پس در زمره بندگان صالح من داخل شو.

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي با بندگان شايسته ام داخل بهشتم شو، بعضى گفته اند: مقصود از نفس، روح است يعنى داخل در اجساد بندگانم شو. «فى عبادى» را ابن عبّاس «فى عبدى» قرائت كرده و گفته است: اى روح به كالبد صاحبت برگرد و در جسد بنده ام وارد شو.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 638

سوره بلد .... ص : 638

اشاره

مكّى است.

و بيست آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 638

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خدا او را در روز قيامت از خشم خود در امان بدارد «1».

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نماز واجب بخواند در دنيا معروف شود كه از صالحان است و در آخرت، به داشتن منزلت در پيشگاه خدا معروف شود و از رفقاى پيامبران و شهيدان و صالحان خواهد بود «2».

[سوره البلد (90): آيات 1 تا 20] .... ص : 638

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ (4)

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (5) يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً (6) أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (7) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (9)

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (10) فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَكُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (14)

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (16) ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (18) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19)

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها اعطاه اللَّه الأمن من غضبه يوم القيامة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من كان قراءته فى الفريضة لا اقسم بهذا البلد كان فى الدنيا معروفا انه من الصالحين و كان فى الآخرة معروفا انّ له من اللَّه مكانا و كان من رفقاء النبيّين و الشهداء و الصالحين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 639

ترجمه: .... ص : 639

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به اين شهر مقدّس (مكّه) (1)

شهرى كه تو ساكن آن هستى! (2)

و قسم به پدر و فرزندش (ابراهيم خليل و اسماعيل ذبيح). (3)

كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او مملوّ از رنجهاست). (4)

آيا او گمان مى كند كه هيچ كس قادر نيست بر او دست يابد؟! (5)

مى گويد: مال زيادى را (در كارهاى خير) تلف كرده ام! (6)

آيا گمان مى كند هيچ كس او را نديده (و نمى بيند)؟ (7)

آيا براى او (انسان) دو چشم قرار نداديم؟ (8)

و يك زبان و دو

لب؟ (9)

و او را به خير و شرّش هدايت نموديم. (10)

ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهمّ بالا نرفت! (11)

و تو نمى دانى آن گردنه چيست؟ (12)

آزاد كردن برده است! (13)

يا اطعام كردن در روز گرسنگى. (14)

يتيمى از خويشاوندان را. (15)

يا مستمندى به خاك افتاده را. (16)

سپس از كسانى بوده باشد كه ايمان آورده و يكديگر را به شكيبايى و رحمت توصيه مى كنند. (17)

آنها اصحاب اليمين هستند [و نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند]. (18)

و كسانى كه آيات ما را انكار كرده اند افراد شومى اند و نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 640

بر آنها آتشى است فرو بسته (كه راه فرارى از آن نيست). (20)

تفسير: .... ص : 640

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ خداوند سبحان به شهر حرام كه مكه است سوگند ياد كرده است.

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ در معناى اين آيه چند قول است:

1- خداوند به آدم و انبيا و اوصيا و پيروان آنها كه از ذريّه آدمند سوگند خورده است.

2- به قولى، منظور از «والد و ولد» ابراهيم و فرزندان اويند.

3- به قولى، منظور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و فرزندانش هستند، خداوند به شهرى كه مسقط الرّأس پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و حرم پدرش ابراهيم عليه السّلام و محل نشو و نماى پدرش اسماعيل و فرزندانش بوده، سوگند ياد كرده است.

4- به قولى، منظور هر پدر و فرزندى است.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ اين آيه جواب قسم است، آدمى را در تعب و سختى آفريديم و او در مشقّتها و سختيها فرو رفته است.

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ اين آيه جمله معترضه اى است

كه ميان قسم و جواب قسم آمده است، يعنى يكى از سختيها اين است كه هتك حرمت شخص بسيار محترمى چون تو در اين شهر حلال شمرده شده چنان كه شكار در غير حرم حلال شمرده مى شود و آنها بيرون راندن و كشتن تو را حلال دانسته اند.

بعضى گفته اند: خداوند در اين آيه فتح مكّه را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده داده است.

يعنى تو در آينده وارد اين شهر خواهى شد و هر كار بخواهى از كشتن و اسارت (كفّار) انجام مى دهى، خداوند آن را براى تو مى گشايد و تو را وارد آن مى كند.

«كبد» در اصل از كبد الرّجل كبدا فهو كبد، است هر گاه كبد شخص به درد آيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 641

آن گاه در هر مشقّت و رنجى به كار رفته است.

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ضمير در «أ يحسب» به بعضى از بزرگان قريش بر مى گردد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چه رنجهايى كه از آنها نبرد، يعنى آيا اين فردى كه در ميان قوم خود نيرومند است گمان مى كند كه هيچ كس نمى تواند از او انتقام و مكافات بگيرد.

يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً مقصود مال بسيارى است كه خرج شده و به اصطلاح آنها در مكارم اخلاق به مصرف رسيده است.

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ آيا مى پندارد كه در هنگام انفاق رياكارانه اش كسى او را نمى بيند يعنى خدا او را مى بيند، گفته اند: او مردى از قبيله جمح بوده و به قدرى نيرومند بود كه بر روى چرم دبّاغى شده عكاظى مى ايستاد و ده نفر آن چرم را از زير پاى او مى كشيدند

چرم پاره مى شد ولى او از جايش تكان نمى خورد.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ آيا برايش دو چشم قرار نداديم تا با آنها ديدنيها را ببيند؟

وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ و آيا برايش زبانى قرار نداديم تا آنچه را در دل دارد بگويد؟ و دو لب برايش قرار نداديم كه آنها را بر روى هم نهد و از آنها بر سخن گفتن و خوردن و آشاميدن و غيره كمك بگيرد؟

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ يعنى او را به دو راه خير و شرّ هدايت كرديم، بعضى گفته اند:

او را به دو پستان مادرش راهنمايى كرديم.

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ يعنى آن نعمتها را با انجام كارهاى شايسته از قبيل آزادى بردگان و اطعام يتيمان و مسكينان با ايمانى كه اصل و اساس هر بندگى و كار خيرى است سپاسگزارى نكرد بلكه نسبت به نعمت و صاحب نعمت ناسپاسى كرد، يعنى انفاق به اين صورت، انفاق پسنديده در پيشگاه خداست نه اين كه مال خود را به قصد فخر فروشى و رياكارى هدر دهد.

ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا اين آيه دلالت مى كند بر اين كه معنى، فلا اقتحم العقبة

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 642

است، نه شكر نعمتها را كرده و نه ايمان آورده است، منظور از اقتحام، داخل شدن با سختى و مشقّت است و «قحمه» شدّت و سختى است و خداوند سبحان اعمال شايسته را عقبه و عمل به آنها را سختى ورزيدن نسبت به آنها قرار داده است چون در انجامش سختى و جهاد نفس لازم است.

از حسن (بصرى) نقل شده: به خدا عقبه سخت است، يعنى آدمى با نفس و خواهشهاى آن مبارزه كند در حالى كه شيطان دشمن

اوست.

منظور از «فكّ رقبة» آزاد كردن برده از بردگى و جز آن است.

فك رقبة او اطعم، نيز قرائت شده بنا بر اين كه بدل از فلا اقتحم العقبة باشد.

وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ اين آيه جمله معترضه است يعنى تو از كنه ثواب و دشوارى عقبه بر نفس، آگاه نيستى.

هر يك از كلمات: مسغبه، مقربه، متربه، وزن مفعله از فعلهاى زير است: مسغبه، از: سغب هر گاه گرسنه شود، مقربه، از: قرب هر گاه در نسب نزديك باشد، و ترب، هر گاه فقير شود و به خاك بچسبد، «يوم» را به ذى مسغبه، وصف كرده است چنان كه گفته اند: هو ناصب ذو نصب، يعنى او داراى نصب است.

آيه: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا، با «ثمّ» آمده است براى اين كه ايمان بعد از بنده آزاد كردن و صدقه است و از نظر درجه و فضيلت دورتر از آنهاست نه از نظر زمان چون ايمان از نظر زمانى بر آنها تقدّم دارد و هيچ عمل صالحى جز به ايمان استوار نشود.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ يعنى بعضى از آنها بعض ديگر را به صبر و ثبات بر ايمان يا به صبر در مقابل گناهان و عبادات و گرفتاريها سفارش مى كنند كه بر يكديگر ترحّم و احسان كنند به چيزى كه منجر به رحمت خداى متعال مى شود يا به نيازمندان ترحّم و احسان مى كنند.

أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ ميمنه و مشأمه، همان يمين و شمال يا ميمنت و شومى است، يعنى مؤمنان بر نفوس خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 643

اصحاب ميمنت و بركت و كافران نيز اصحاب شومى هستند.

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ

«مؤصده» با همزه و بدون همزه قرائت شده است و از:

اوصدت الباب و اصدته، گرفته شده، هر گاه در را ببندى يعنى درهاى جهنّم بر روى آنان بسته است، اندوهى از آن بيرون نمى رود و شادمانى براى هميشه وارد آن نشود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 644

سوره شمس .... ص : 644

اشاره

مكّى است و شانزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 644

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند گويى تمام چيزهايى را كه خورشيد و ماه بر آن تابيده صدقه داده است «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره و الشّمس و ضحاها، و سوره وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى و سوره و الضّحى، و الم نشرح، را در شب و روز خود بسيار بخواند هر چيزى كه در حضور اوست روز قيامت به نفع او گواهى دهد حتى مو، پوست، گوشت، رگهايش و تمام آنچه از زمين برويد و پروردگار عالم بگويد: شهادت شما را براى بنده ام پذيرفتم و آن را امضا كردم او را به بهشتهاى من ببريد تا هر كدام را دوست دارد انتخاب كند. پس بهشتها را بدون منّتى از من بلكه به عنوان رحمت و بخشش من به او بدهيد، بر بنده ام گوارا باد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكانمّا تصدّق بكلّ شى ء طلعت عليه الشمس و القمر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من اكثر قراءة و الشّمس و ضحيها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى و الضحى و الم نشرح فى يومه و ليلته لم يبق شى ء بحضرته الّا شهد له يوم القيامة حتى شعره و بشره و لحمه و عروقه و جميع ما اقلّت الأرض منه و يقول الرّب تبارك و تعالى قبلت شهادتكم لعبدى و اجزتها له انطلقوا به الى جنانى حتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 645

[سوره الشمس (91): آيات 1 تا 15] .... ص : 645

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4)

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما

سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (9)

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12) فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

وَ لا يَخافُ عُقْباها (15)

ترجمه: .... ص : 645

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

به خورشيد و گسترش نور آن سوگند! (1)

و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد. (2)

و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد. (3)

و قسم به شب آن هنگام كه صفحه زمين را بپوشاند. (4)

و قسم به آسمان و خدايى كه آسمان را بنا كرده (5)

و قسم به زمين و خدايى كه آن را گسترانيده. (6)

و سوگند به نفس آدمى و آن خدايى كه آن را منظّم ساخته و نيكو آفريده است. (7)

سپس فجور و تقوا (شرّ و خير) را به او الهام كرده است. (8)

كه هر كس نفس خود را تزكيه كرده، رستگار شده (9)

و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است (10)

قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند. (11)

آن گاه كه شقىّ ترين آنها بپا خاست. (12)

و فرستاده الهى (صالح) به آنها گفت: ناقه خدا را با آبشخورش وا گذاريد

__________________________________________________

يتخيّر منها حيث ما احبّ فاعطوه ايّاها غير منّ منى و لكن رحمة و فضلا و هنيئا لعبدى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 646

(مزاحم آن نشويد). (13)

ولى آنها او را تكذيب نموده و ناقه را پى كردند و به هلاكت رساندند، لذا پروردگارشان آنها را به خاطر گناهى كه مرتكب شده بودند در هم كوبيد و سرزمينشان را

صاف و مسطّح نمود! (14)

و او هرگز از فرجام اين كار بيم ندارد. (15)

تفسير: .... ص : 646

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها منظور از «ضحى» كشش روشنى و گسترش و تابش آن است از اين رو گفته اند: وقت ضحى، بعضى گفته اند: ضحوة، بالا آمدن روز و ضحى بالاتر از آن است، ضحاء به فتح (ضاد) و ممدود بالاتر از ضحى است هر گاه نزديك به نصف روز شود.

وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها هر گاه ماه در هنگام غروب خورشيد برآيد و از نور خورشيد بگيرد و آن در نيمه اول ماه است.

وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها روز هنگامى كه گسترده شود و آن را آشكار سازد چون جرم روز در آن ظاهر مى شود و گستردگى اش كامل مى گردد، بعضى گفته اند: ضمير (جلّاها) به ظلمت يا دنيا يا زمين بر مى گردد هر چند قبلا از آنها ذكرى به ميان نيامده است. مانند گفته عرب: اصبحت باردة، و مقصودشان صبح زود است.

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها سوگند به شب هر گاه خورشيد را بپوشاند و كرانه ها تاريك شود و سياهى شب را بپوشد.

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «ما» در: و ما بنيها، و ما طحيها، و ما سوّاها موصولى است يعنى سوگند به آسمان و تواناى بزرگى كه آن را بنا كرد و سوگند به زمين و صانع دانايى كه آن را گسترانيد، و سوگند به نفس آدمى و آفريننده حكيمى كه خلقت آن را تعديل كرد و نيكو آفريد. در سخن بزرگان چنين آمده: منزّه است خدايى كه شما (آسمان و غيره) را مسخّر ما ساخت.

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها يعنى خداوند راه شرّ و خير و زشت بودن يكى و نيكو

ترجمه جوامع الجامع، ج 6،

ص: 647

بودن ديگرى را به نفس شناساند و قدرت انتخاب هر يك از آن دو را به او داد به اين دليل كه فرمود: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها و انسان را فاعل و سرپرست تزكيه و كاستى قرار داد، منظور از تزكيه رشد و بالا رفتن به وسيله تقواست و تدسيه، كاستى و پنهان ساختن گناهان است. اصل «دسّى» دسّس بوده چنان كه در تقضّى، تقضّض گويند.

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «نفس» از آن جهت نكره آورده شده كه مقصود نفس خاصّى از ميان نفوس است كه همان نفس آدم است و گويى فرموده است: و واحدة. من النّفوس، يا اين كه هر نفسى را اراده كرده پس عكس كلام عرب است كه آنها در صورت معكوس اراده افراط مى كنند.

مانند گفته شاعر:

قد اترك القرن مصفرّا انامله «1»

پس به لفظ تقليل (و نفس به معناى يك نفس) آمده كه از آن معناى كثرت فهميده مى شود، و از همين قبيل است گفته خداوند متعال: رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ «كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال را ببينند) چه بسا آرزو مى كنند مسلمان بودند!». (حجر/ 2). و معناى آن، چه بسيار يا بيش از آن است.

فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ جواب قسم حذف شده و تقدير جمله چنين است:

ليدمدمنّ اللَّه عليهم، يعنى خداوند هلاكت را به خاطر تكذيب پيامبر بر اهل مكّه فرستاد چنان كه قوم ثمود را به خاطر تكذيب صالح هلاك كرد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها اين آيه سخنى است كه بر سبيل استطراد در پى آيه فَأَلْهَمَها فُجُورَها ... آمده و جواب قسم نيست، «باء» در بطغويها براى استعانت است

نظير كتبت بالقلم، «طغوى» از طغيان است و [ادباء] در وزن «فعلى» ميان اسم و صفت

__________________________________________________

1- چه بسا شخص دلاور و شجاعى كه او را وا مى گذارم در حالى كه سر انگشتانش زرد شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 648

تفصيل قائل شده اند و در اسم «ياء» را قلب به «واو» كرده اند ولى در صفت اين قلب را انجام نداده و گفته اند: امرأة خزياء و صدياء، و معناى آيه چنين است: ثمود با طغيان خود مرتكب تكذيب شدند چنان كه مى گويى: ظلمنى بجرأته على اللَّه، با جرى شدنش بر خدا به من ستم كرد بعضى گفته اند: ثمود عذابى را كه به آن بيم داده شده بودند تكذيب كرد [طغوى، اسم عذابى است كه بر آنها نازل شد] مانند آيه:

فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ.

إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «اذا انبعث» ظرف براى «كذّبت» يا براى «طغوى» است. منظور از اشقاها، قدار بن سالف است كه ناقه صالح را پى كرد و در زبان رسول خدا «اشقى الأوّلين» خوانده شده است.

از عثمان بن صهيب از پدرش روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:

اشقى الأوّلين كيست؟ عرض كرد: پى كننده ناقه، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: راست گفتى، پس اشقى الآخرين كيست؟ عرض كرد: اى رسول خدا نمى دانم؟ پيامبر فرمود:

كسى است كه به اين جاى تو ضربت مى زند و به فرق سر او اشاره كرد «1». ممكن است منظور از اشقى الأوّلين گروهى باشند و مفرد آورد «اشقى» به اين عنايت باشد كه در حال اضافه، مفرد و جمع آن يكسان است، و جايز بود كه اشقوها، گفته شود.

ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «ناقة اللَّه»

منصوب به فعل مقدّر «احذروا يا ذروا» عقرها «و سقياها» است مانند: الأسد، الأسد كه فعل «احذر» در تقدير است و اسد به آن منصوب است، پس، از پى كردن ناقه پرهيز نكردند و نزول عذاب را كه به آن تهديد شده بودند تكذيب كردند و خداوند عذاب را بر آنها فرستاد و به سبب گناهشان خانه هايشان را ويران و خراب كرد، و در اين آيه تهديد بزرگى بر فرجام گناه است.

__________________________________________________

1-

عن عثمان بن صهيب عن ابيه انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله قال لعلىّ عليه السّلام: من اشقى الاوّلين؟ قال عاقر الناقة قال صدقت، فمن اشقى الآخرين؟ قال لا اعلم يا رسول اللَّه قال الذى يضربك على هذه و اشار الى يافوخه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 649

فَسَوَّاها ضمير به «دمدم» بر مى گردد، يعنى همه شان در هلاكت برابر بودند و هيچ يك از آنها نجات نيافت.

وَ لا يَخافُ عُقْباها يعنى از فرجام و عاقبت آن نمى ترسد چنان كه شخص مورد تعقيب مى ترسد و خود را [از خطرهاى تعقيب كننده ] نگاه مى دارد.

«و لا يخاف» فلا يخاف به (فاء) نيز قرائت شده و اين قرائت از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 650

سوره ليل .... ص : 650

اشاره

مكّى است و بيست و يك آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 650

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند خداوند به او آن انداز ببخشد كه راضى شود و او را از تنگدستى در امان دارد و توانگرى را برايش فراهم آورد «1».

[سوره الليل (92): آيات 1 تا 21] .... ص : 650

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (2) وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (3) إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (4)

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى (8) وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى (9)

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (10) وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى (11) إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى (13) فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى (14)

لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (15) الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (16) وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (17) الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى (19)

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى (20) وَ لَسَوْفَ يَرْضى (21)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه حتّى يرضى و عافاه من العسر و يسّر له اليسر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 651

ترجمه: .... ص : 651

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به شب در آن هنگام جهان را بپوشاند. (1)

و قسم به روز هنگامى كه تجلّى كند (2)

و قسم به آن كس كه جنس مذكّر و مؤنّث را آفريد. (3)

كه سعى و تلاش شما مختلف است. (4)

اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد. (5)

و جزاى نيك (الهى) را تصديق كند. (6)

ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم. (7)

اما كسى كه بخل ورزد و از اين طريق بى نيازى طلب كند. (8)

و پاداش نيك (الهى) را تكذيب كند. (9)

ما بزودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم. (10)

و در آن هنگام كه (در جهنّم يا قبر) سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت. (11)

مسلّما هدايت كردن بر ماست. (12)

و دنيا و آخرت از آن ماست. (13)

و

من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم. (14)

كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود. (15)

همان كس كه آيات (خدا را) تكذيب كرد و به آن پشت نمود. (16)

و با تقواترين مردم از آن دور داشته مى شود. (17)

همان كس كه مال خود را (در راه خدا) مى بخشد تا تزكيه نفس كند. (18)

و هيچ كس را نزد او حقّ نعمتى نيست تا بخواهد (به وسيله اين انفاق) او را جزا دهد. (19)

بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست. (20)

و بزودى راضى و خشنود مى شود. (21)

تفسير: .... ص : 651

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى خداوند سبحان به شب، هنگامى كه خورشيد يا روز را مى پوشاند سوگند ياد مى كند، و برگرفته از گفتار خدا است: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها، شب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 652

روز را مى پوشاند يا هر چيزى را با تاريكى اش مى پوشاند.

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى روز با برطرف شدن تاريكى شب و طلوع خورشيد آشكارا مى شود.

وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى يعنى خداى توانايى كه بر آفريدن نر و ماده قادر است بعضى گفته اند: منظور از نر و ماده آدم عليه السّلام و حوّا مى باشد و در قرائت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام و ابن عبّاس، و الذّكر و الأنثى است.

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى اين جمله جواب قسم است يعنى تلاشهاى شما پراكنده و مختلف است. يا اين كه شتّى جمع شتيت است.

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى اما كسى كه از مال خود حقّ خدا را بدهد و از خدا بترسد و معصيت او نكند.

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى و به خصلت نيكو كه ايمان است تصديق كند، يا به ملت نيكو كه ملّت

اسلام است يا به پاداش نيك كه بهشت است تصديق كند.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى يعنى بزودى او را براى آسانى مهيّا مى كنيم، «يسرى» از يسّر الفرس للرّكوب، گرفته شده، هر گاه بر اسب زين و لگام بزند [و مهيّاى سوارى شود] و از همين ريشه است سخن معصوم عليه السّلام: هر مخلوقى مهيّاست براى همان منظورى كه خلق شده است و خلاصه معنى اين است كه بزودى او را توفيق مى دهيم تا بندگى و عبادت برايش آسان ترين كارها باشد.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى اما كسى كه بخل ورزد و به آنچه در پيشگاه خداست بى ميل باشد گويى از خدا بى نياز است و از او پرهيز نمى كند يا به شهوتهاى دنيوى از نعمتهاى بهشتى بى نياز است چرا كه «و استغنى» در مقابل «و اتّقى» است.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى يعنى بزودى او را خوار ساخته و الطاف خود را از او باز مى داريم تا عبادت و بندگى بر او سخت ترين كار باشد، از اين قبيل است قول خداوند:

يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ «سينه اش را آن چنان تنگ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 653

مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود». (انعام/ 125).

ممكن است راه خير «يسرى» ناميده شده باشد چرا كه فرجام آن يسر و آسانى است و راه شرّ «عسرى» ناميده شده چون فرجامش دشوارى است.

ممكن است مقصود از «يسر و عسر» دو راه بهشت و دوزخ باشد يعنى بزودى در آخرت آن دو گروه [بخشندگان و بخيلان ] را به دو راه بهشت و دوزخ راهنمايى مى كنيم.

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى ما در «ما يغنى» حرف نفى يا استفهام انكارى است.

اذا تردّى، باب

تفعّل از «ردىّ» به معناى هلاكت است يعنى هر گاه بميرد يا در گودال قبر نهاده شود يا در ژرفاى دوزخ، مال و ثروت او به حالش سودى ندارد.

حضرت باقر عليه السّلام درباره آيه، فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فرموده:

يعنى هر كه ببخشد آنچه را خدا به او داده خداوند در برابر يكى [يك درهم يا دينار] ده تا صد هزار و بيشتر به او عوض مى دهد.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى يعنى قصد هر كار خيرى بكند خدا برايش مهيّا مى سازد.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ اما كسى كه بخل ورزد و به آنچه خدا به او داده اظهار بى نيازى كند و تكذيب احسان نمايد به اين كه خداوند در برابر هر عمل شرّى ده، تا صد هزار عوض مى دهد.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى يعنى هر چيزى شرّى را قصد كند خدا برايش آسان مى كند.

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى فرمود: به خدا نه از كوهى و نه در چاهى سقوط نكرده بلكه در آتش دوزخ سقوط مى كند.

إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى راهنمايى به حق با نصب دلائل و علائم و بيان راهها بر ما واجب است.

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى يعنى پاداش دادن هدايت يافته در دنيا و آخرت بر ماست مانند آيه: وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «ما پاداش وى را در

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 654

دنيا به او داديم و او در آخرت از صالحان است» (عنكبوت/ 27).

فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى شما را از آتشى بيم مى دهم كه بر افروخته و شعله ور است.

لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى آتش بر افروخته مخصوص كافرى است كه شقى ترين شقاوتمندان است و مقصود آتشى مخصوص است كه

از بزرگترين آتشها است.

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى و شخص پرهيزگارتر بزودى از آن آتش پرهيز مى كند.

الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى با تقوايى كه مال خود را در راه خدا انفاق مى كند و مى خواهد كه در پيشگاه خدا مالش پاك باشد، يا باب تفعّل و از [ريشه ] زكات، باشد.

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى يعنى كارى كه شخص «اتقى» انجام داده نه براى تلافى نعمتى است كه به او داده ام و نه به سبب حقّى است كه كسى بر او دارد.

إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى اين آيه از نعمت استثنا شده و مستثنى غير از جنس مستثنى منه است يعنى، ما أعطيت لأحد عنده نعمة الّا ابتغاء وجه ربّه.

مانند اين گفته: ما فى الدّار احد إلّا حمارا، [حمار مستثنى منه و از جنس مستثنى (احد) نيست، و ابتغاء وجه ربّه نيز از جنس «احد و نعمت» نيست ].

ممكن است [ابتغاء] مفعول له باشد زيرا معنى اين است كه لا يؤتى ما له إلّا ابتغاء الثّواب، مال خود را نمى دهد مگر براى طلب ثواب.

وَ لَسَوْفَ يَرْضى و بزودى از ثواب و خيرى كه به او مى دهند خشنود مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 655

سوره ضحى .... ص : 655

اشاره

مكّى است به اجماع مفسّران يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 655

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند از كسانى خواهد بود كه خدا رضايت مى دهد حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله او را شفاعت كند و براى او به عدد هر يتيم و سائلى ده حسنه خواهد بود «1».

[سوره الضحى (93): آيات 1 تا 11] .... ص : 655

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الضُّحى (1) وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى (2) ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى (4)

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (5) أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى (6) وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى (7) وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى (8) فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ (9)

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها كان ممّن يرضى اللَّه بمحمّد ان يشفع له و له عشر حسنات بعدد كل يتيم و سائل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 656

ترجمه: .... ص : 656

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد (و همه جا را فرا گيرد). (1)

و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد. (2)

كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است. (3)

و مسلّما آخرت براى تو از دنيا بهتر است. (4)

و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى. (5)

آيا تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد. (6)

و تو را گمشده يافت و هدايت كرد. (7)

و تو را فقير يافت و بى نياز نمود (8)

حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن. (9)

و سؤال كننده را از خود مران. (10)

و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن. (11)

تفسير: .... ص : 656
اشاره

وَ الضُّحى در معناى آن دو وجه است:

1- خداوند سبحان به وقت «ضحى» كه اول روز است سوگند ياد كرده است.

2- به قولى مقصود از «ضحى» تمام روز است مانند آيه أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى «كه عذاب ما، روز به سراغشان بيايد». (اعراف/ 98) در مقابل قول خداوند: بياتا، كه مراد عذاب در شب است.

وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى در معناى آيه دو وجه است:

1- سوگند به شب هر گاه آرام گيرد و تاريكى اش راكد شود و به شبى كه از باد آرام باشد (ليلة ساجية) گويند.

2- به قولى، منظور آرامش مردم و صداها در آن شب است.

ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى جواب قسم است، يعنى [اى محمد] پروردگارت تو را ترك نكرد همانند شخصى كه وداع مى كند، و توديع مبالغه در ترك است زيرا كسى كه با تو وداع مى كند در ترك تو مبالغه كرده است.

روايت شده كه چند روزى وحى از حضرت قطع شد

و مشركان گفتند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 657

پروردگار محمّد او را ترك كرده است پس اين سوره نازل شد «1». ضمير از فعل «قلى» حذف شده چنان كه از «ذاكرات» [در آيه: وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ ] و مانند آن حذف شده است.

فاوى، فهدى، فأغنى، در حذف ضمير مانند «قلى» است و آن اختصار لفظى است، زيرا ضمير محذوف معلوم است.

وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى وجه اتّصال اين آيه به آيات قبل اين است كه چون در ضمن نفى توديع و ترك، اين مطلب وجود داشت كه [اى محمّد] خدا از راه وحى با تو پيوند برقرار مى كند و تو حبيب اويى، خداوند سبحان به حضرت خبر مى دهد كه حال وى در آخرت بالاتر و باشكوهتر است، يعنى بر همه پيامبران و رسولان مقدّم و از همه برتر و بزرگتر است و مرتبه آن حضرت را بالا برده و مقام شفاعت و حوض و انواع كرامتها را به او عطا مى كند.

از ابن حنفيّه نقل شده كه گفت: اى اهل عراق گمان مى كنيد اميدوار كننده ترين آيه در قرآن آيه: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا «بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد». (زمر 53). است، ولى ما اهل بيت مى گوييم اميدوار كننده ترين آيه در قرآن آيه: وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى است. و به خدا سوگند، منظور در اين آيه، شفاعت است كه خداوند آن را به گويندگان لا اله الا اللَّه مى بخشد تا بگويد پروردگارا راضى شدم.

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى لام در «و لسوف» لام ابتداست و مضمون جمله را تأكيد مى كند، مبتدا حذف شده و تقدير

اين است:

و لأنت سوف يعطيك، و لام قسم نيست چون لازم قسم بر مضارع داخل نمى شود مگر با نون تأكيد. آن گاه خداوند سبحان نعمتهاى خود را كه به پيامبر داده

__________________________________________________

1- و

روى انّ الوحى قد احتبس عنه ايّاما فقال المشركون انّ محمّدا ودّعة ربّه و قلاه فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 658

بر مى شمارد و اين كه از آغاز كار خود، از آن نعمتها بى بهره نبوده است تا كسى كه انتظار كرم خدا را دارد گذشته را ملاك قرار دهد و خود را با آن قياس كند.

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى «يجدك» از وجود به معناى علم است و «ك» و يتيما هر دو منصوب و مفعول «وجد» مى باشند يعنى آيا تو يتيم نبودى چرا كه پدر محمد صلّى اللَّه عليه و آله درگذشت در حالى كه او جنين و در رحم مادر بود يا اندكى پس از ولادت آن حضرت درگذشت بنا به اختلاف روايات، و مادرش درگذشت در حالى كه آن حضرت دو ساله بود پس خداوند او را به وسيله جدش عبد المطّلب پناه و مكان داد و پس از فوت عبد المطّلب به وسيله عمويش ابو طالب، و حضرت را در دل ابو طالب محبوب ساخت تا آنجا كه او را از تمام فرزندان خود بيشتر دوست مى داشت پس او را سرپرستى و تربيت كرد و چون عبد المطّلب درگذشت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هشت ساله بود.

وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى تو را «پيش از نزول وحى» از علم به شرايع غافل يافت مانند آيه: ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ «تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و

ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى)». (شورى/ 52).

[شأن نزول ] .... ص : 658

روايت شده كه حليمه دايه پيامبر هنگامى كه او را از شير برگرفت و او را مى آورد تا به عبد المطّلب برگرداند نزديك مكّه او را گم كرد پس عبد المطّلب [به جستجوى او] بيرون آمد و خداوند سبحان را خواند پس صدايى بلند شد و جاى او را معيّن كرد «1».

همچنين روايت شده كه آن حضرت در زمان كودكى اش در يكى از درّه هاى مكّه

__________________________________________________

1-

روى انّ حليمة ضئيره اضلّته عند باب مكّة حين فطّمت و جاءت به لتردّه على عبد المطّلب فخرج عبد المطّلب و دعا اللَّه سبحانه فنودى و اشعر بمكانه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 659

گم شد پس ابو جهل او را به عبد المطّلب برگرداند «1».

فهدى يعنى قرآن و شرايع را به تو شناساند، يا گمشدنت را به وسيله جدّت برطرف ساخت.

وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى تو را تهيدستى يافت كه مالى نداشتى پس با مال خديجه يا با غنائم جنگى تو را بى نياز كرد.

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ پس يتيم را به خاطر ضعفى كه دارد در مورد مال و حقّش مقهور مساز.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كسى كه بر سر يتيمى دست بكشد در برابر هر مويى كه از زير دست او بگذرد نورى در روز قيامت برايش باشد.

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ سائل و گدا را محروم مكن، بعضى گفته اند منظور از سائل طالب علم است هر گاه نزد تو بيايد [و چيزى بپرسد] او را محروم مساز.

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ منظور از تحديث نعمت شكر و اظهار و اشاعه نعمت است.

__________________________________________________

1- و

روى ايضا انّه ضلّ فى

صباه فى بعض شعاب مكّه فردّه ابو جهل الى عبد المطّلب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 660

سوره شرح .... ص : 660

اشاره

مكّى است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 660

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند اجر كسى را به او مى دهد كه آن حضرت را غمگين ديده و غم او را برطرف ساخته است. «1»

از ائمه ما عليهم السّلام روايت شده كه و الضحى و الم نشرح يك سوره اند همچنين است الم تر كيف و لايلاف «2».

[سوره الشرح (94): آيات 1 تا 8] .... ص : 660

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (1) وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ (2) الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ (3) وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ (4)

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها اعطى من الأجر كمن لقى محمّدا صلّى اللَّه و آله مغتمّا ففرح منه.

2- و

روى عن ائمّتنا عليهم السّلام انّ الضّحى و الم نشرح سورة واحدة و كذلك الم تر كيف و لإيلاف سورة واحدة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 661

ترجمه: .... ص : 661

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم؟ (1)

و بار سنگين را از تو برنداشتيم؟ (2)

همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد. (3)

و آوازه تو را بلند كرديم. (4)

بنا بر اين مسلّما از پى سختى آسانى است. (5)

و مسلّما به دنبال سختى آسانى است. (6)

پس هنگامى كه از كار مهمّى فارغ مى شوى به مهم ديگرى بپرداز! (7)

و به سوى پروردگارت توجّه كن. (8)

تفسير: .... ص : 661

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ اين آيه استفهام انكارى از نفى شرح صدر است كه آن را اثبات مى كند و گويى فرموده است: سينه ات را گشاده كرديم از اين رو وضعنا را به اعتبار معنى بر آن عطف كرده است يعنى سينه ات را گشايش داديم تا آنجا كه براى دعوت جنّ و انس ظرفيّت دارد، يا سينه ات را به وسيله علوم و حكمتهايى كه در آن به وديعت نهاده ايم، گشايش داديم.

از حسن [بصرى ] روايت است كه سينه آن حضرت پر از حكمت و علم شده است.

وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ آن بار گرانى را كه موجب شد صدايش شنيده شود [از تو برداشتيم ] مثلى است براى تحمّل بار نبوّت و آزارى كه از كفّار به آن حضرت مى رسيد با حرص بسيارى كه به مسلمان شدنشان داشت و اين بار بر آن حضرت سنگين مى آمد [يعنى اگر بارى مى بود صداى پشتش شنيده مى شد] و خداوند اين بار گران را از دوش او برداشت يعنى او را به وسيله معجزات تأييد فرمود و آرامش را بر او نازل كرد و شرايع را بدو آموخت و پس از آن كه رسالتش را تبليغ كرد عذرش را مقبول دانست و از او

رفع مسئوليّت كرد.

وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ و ياد او را بلند كرد به اين كه ياد او را با ياد خدا در كلمه شهادت و اذان و اقامه و تشهّد و خطبه ها و در قرآن مقرون ساخت، و نام او را در كتابهاى [آسمانى ] گذشته ذكر كرد و از پيامبران و امّتها پيمان گرفت كه به او ايمان بياورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 662

آوردن «لك» با اين كه بدون آن معنى كامل است اين فايده را دارد كه جنبه ابهام و ايضاح دارد و گويى گفته شده: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ، پس فهميده مى شود كه مشروحى [چيزى كه گشايش يافته ] وجود دارد آن گاه گفته شده: صدرك پس آن مشروح مبهم، روشن مى شود. همچنين است (لَكَ ذِكْرَكَ) و (عَنْكَ وِزْرَكَ).

چون خداوند سبحان نعمتهاى بزرگى را كه به رسول خود داده ياد كرد و مشركان حضرتش را به تهيدستى سرزنش مى كردند تا آنجا كه حضرت پنداشت، آنها به خاطر تهيدستى اهل اسلام و حقير شمردن آنها از اسلام روى گردانده اند پس در پى ذكر آن نعمتها فرمود:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً و گويى فرموده است: آنچه را به تو بخشيده ايم تفضّل و انعمامى است بنا بر اين از بخشش ما نااميد مشو، زيرا با آن دشوارى كه تو گرفتار آنى آسانى هست، و لفظ يسر مورد انتظار را با يسرى كه همراه عسر است نزديك ساخت تا آنجا كه آن را مقارن عسر قرار داد تا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را بيشتر دلدارى دهد و قوّت قلب ببخشد.

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً اين جمله تكرار جمله اول است تا معنايش در جانها و دلها استوار شود،

بنا بر اين معناى روايت منقول از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه روزى خندان بيرون آمد و مى فرمود: يك عسر برد و يسر غالب نمى شود، اين است كه آيه: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً وعده اى مكرّر از خداوند سبحان است و سزاوار است كه وعده حق بر رساترين معنايى حمل شود كه لفظ در بردارد و ما مى دانيم كه جمله اول وعده اى است به اين كه ناگزير پس از هر عسرى، يسرى است و جمله دوم وعده اى است مستأنفه به اين معنى كه پس از هر عسرى يسرى هست پس بنا بر مستأنفه بودن جمله دوم دو يسر داريم و عسر تنها يكى است [معناى روايت همين است ] چون الف و لام تعريف در العسر يا براى عهد است و آن همان عسرى است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 663

گرفتارش بودند پس يكى است زيرا عسر [در آيه ] حكم «ذيل» را در اين مثال دارد:

انّ مع زيد مالا، انّ مع زيد مالا.

يا الف و لام العسر، براى جنسى است كه هر كسى مى داند پس باز هم يك عسر است. امّا يسر نكره است و شامل بعضى از يسر مى شود و هر گاه آيه دوم مستأنفه باشد [نه تكرارى ]، به يقين شامل بعضى از يسر مى شود كه غير از يسر اول است [پس دو يسر است ].

ممكن است مقصود از دو يسر در آيه، يسر دنيا و آخرت باشد و براى تعظيم آن را نكره آورده و گويى فرموده است: انّ مع العسر يسرا عظيما و اىّ يسر، با هر عسرى يسر بزرگى است و چه يسرى! فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ خداوند در

اين آيه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به شكر [نعمتها] و تلاش در عبادت و رنج بردن در آن بر مى انگيزد و بر اين كه از عبادت فارغ نباشد.

از ابن عبّاس روايت شده كه هر گاه از نمازت فارغ شدى در دعا و نيايش بكوش.

وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ و در سؤال و درخواست كردن به سوى پروردگارت رغبت كن و همين معنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است. از حسن [بصرى ] روايت شده كه هر گاه از جنگ فارغ شدى در عبادت بكوش، از مجاهد روايت شده كه هر گاه از كار دنيايت فراغت يافتى پس زحمت نماز را تحمّل كن، از شعبى روايت است كه مردى را ديد سنگى را حمل مى كند پس گفت: شخص فارغ به اين كار مأمور نيست، مقدّم شدن ظرف (الى ربّك) به اين معناست كه پروردگارت را به رغبت اختصاص بده و جز به او راغب مشو و تنها بر كرم او متّكى باش و حوائجت را جز به او عرضه مكن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 664

سوره تين .... ص : 664

اشاره

در مكّى و مدنى بودنش اختلاف است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 664

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند. خداوند دو خصلت به او بدهد:

1- عافيت 2- يقين تا زمانى كه در دنياست و چون بميرد خداوند به عدد كسانى كه اين سوره را تلاوت كرده اند ثواب يك روز روزه به وى بدهد «1».

از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره و التّين را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند هر جايى از بهشت را كه دوست دارد به او عطا فرمايد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطاه اللَّه خصلتين العافيه و اليقين ما دام فى دار الدنيا فاذا مات اعطاه اللَّه بعدد من قرأ هذه السوره صيام يوم.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، من قرأ و التّين فى فرائضه و نوافله اعطى من الجنّة حيث يرضى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 665

[سوره التين (95): آيات 1 تا 8] .... ص : 665

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ (1) وَ طُورِ سِينِينَ (2) وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (4)

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ (5) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (6) فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ (7) أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ (8)

ترجمه: .... ص : 665

به نام خداوند بخشنده مهربان.

قسم به انجير و زيتون (يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس). (1)

و سوگند به «طور سينين» (2)

و قسم به اين «شهر امن» (مكه». (3)

كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريده ايم. (4)

سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم. (5)

مگر كسانى كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى. (6)

پس چه چيز سبب مى شود كه تو بعد از اين همه، روز جزا را تكذيب مى كنى. (7)

آيا خداوند بهترين حكم كنندگان نيست. (8)

تفسير: .... ص : 665

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ خداوند سبحان به انجيرى كه خورده مى شود و زيتونى كه از آن روغن مى گيرند سوگند ياد كرده است چرا كه اين دو ميوه در ميان درختان ميوه دار شگفت آورند. روايت شده كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله طبقى انجير هديه شد پس از آن خورد و به اصحابش فرمود: اگر بخواهم بگويم ميوه اى از بهشت نازل شده همين انجير را خواهم گفت چون ميوه بهشت بى دانه است پس انجير را بخوريد كه بواسير را قطع مى كند و براى نقرس (داء الملوك) مفيد است «1». معاذ بن جبل از

__________________________________________________

1- و

روى انّه اهدى لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله طبق من تين فاكل منه و قال لاصحابه كلوا فلو قلت ان فاكهة نزلت من الجنة لقلت هذه هى لان فاكهة الجنة بلا عجم فكلوها فانها تقطع البواسير و تنفع من النقرس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 666

درخت زيتون گذشت پس چوبى از آن برگرفت و با آن مسواك كرد و گفت: شنيدم كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: زيتون كه

درختى فرخنده است براى مسواك خوب است، دهن را خوشبو مى كند و زردى دندان را مى برد و از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود:

زيتون مسواك من و مسواك پيامبران پيش از من بوده است «2»، بعضى گفته اند: منظور از تين و زيتون دو كوه از زمين مقدّس است.

وَ طُورِ سِينِينَ طور (نام كوه) به سينين (نام بقعه) اضافه شده است، در كلمه سينون مانند يبرون اعراب به «واو، و ياء» و اثبات «ياء» و حركت دادن «نون» به حركات اعراب جايز است.

وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ منظور از بلد امين، مكه است كه خائفان در جاهليت و در ظهور اسلام در آن ايمن بودند گويند: امن الرّجل امانة فهو امين و امان و گويى هر كس را كه وارد آن شود حفظ مى كند چنان كه شخص امين امانت را حفظ مى كند.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ما آدمى را در نيكوترين تعديل از نظر صورت و برابرى اعضا، آفريديم و او را با قدرت نطق و تشخيص و عقل و تدبير از ديگر موجودات جدا ساختيم.

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ در تفسير اين آيه دو قول است:

1- پس آن گاه كه نعمت خلقت استوار را شكر نكرد، فرجام كارش اين است كه او را به زشت ترين صورت چه صورت دوزخيان است بر مى گردانيم.

اسفل، از سفل خلقا و تركيبا، گرفته شده [يعنى زشت ترين صورتى كه خدا آفريده ].

__________________________________________________

2- و

مرّ معاذ بن جبل بشجرة الزيتون فاخذ منها قضيبا و اشاك به و قال سمعت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله يقول:

نعم السواك الزيتون من الشجرة المباركة يطيب الفم و يذهب بالحفر و سمعته يقول: هو سواكى و سواك الانبياء

قبلى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 667

2- سپس او را پس از اين خلقت استوار و نيكو به پست ترين صورت بر مى گردانيم يعنى در آفرينش او را واژگونه مى كنيم كه مقصود حال پيرى و خرفتى و از كار افتادن گوش و چشم است.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بنا بر اين معناى اول استثنا، متّصل است و متّصل بودن آن آشكار است و بنا بر معناى دوم، استثنا منقطع است يعنى و لكن الذين كانوا صالحين من الهرمى ولى پيرانى كه صالح و درستگار بودند در برابر عذاباتشان پاداش دائمى دارند و همچنين به سبب صبرى كه بر تحمّل سختيها و قيام به عبادت در حال ناتوانى و ضعف قوايشان داشته اند، [پاداشى هميشگى است ].

ابن عبّاس گويد: منظور از: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا كسانى هستند كه قرآن خوانده اند و گفته است: هر كس قرآن بخواند به عمر پست برگردانده نشود اگر چه عمر طولانى كند.

فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ خطاب آيه به انسان است به روش التفات يعنى چه چيز تو را بعد از اين حجّت و دليل به سبب انكار پاداش و حساب دروغگو قرار داد به اين معنى كه تو دروغگويى هر گاه پاداش را تكذيب كنى چرا كه هر كس حقّ را تكذيب كند ناگزير دروغگوست. «باء» در «بالدّين» مانند «باء» در الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ، است.

بعضى گفته اند: طرف خطاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است [يعنى كيست كه پس از اين حجّتها تو را بر دين اسلام تكذيب كند زيرا چيزى كه موجب تكذيب تو شود وجود ندارد].

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ اين آيه تهديدى براى كافران است كه خدا به آنچه شايسته اند

بر آنها حكم مى كند.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه هر گاه آن حضرت اين سوره را ختم مى كرد مى فرمود: بلى و انا على ذلك من الشّاهدين، آرى من از گواهان بر اين مطلبم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 668

سوره علق .... ص : 668

اشاره

مكّى است و نوزده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 668

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى تمام سوره هاى مفصّله «1» را قرائت كرده است «2».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره علق را بخواند آن گاه در روز يا شبى كه آن را قرائت كرده بميرد شهيد مرده و شهيد برانگيخته شود و همانند كسى است كه در راه خدا با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شمشير زده باشد «3».

[سوره العلق (96): آيات 1 تا 19] ..... ص : 668

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (5) كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (7) إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى (8) أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى (9)

عَبْداً إِذا صَلَّى (10) أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (12) أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (13) أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى (14)

كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (15) ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْيَدْعُ نادِيَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ (18) كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)

__________________________________________________

1- سوره هاى كوچك آخر قرآن را مفصّلات مى نامند- م.

2-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما قرأ المفصّل كلّه.

3- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها ثمّ مات فى يومه او فى ليلته مات شهيدا و بعث شهيدا و كان كمن ضرب بسيفه فى سبيل اللَّه مع رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 669

ترجمه: ..... ص : 669

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد. (1)

همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد. (2)

بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است. (3)

همان كسى كه به وسيله قلم تعليم داد. (4)

و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت. (5)

چنين نيست كه انسان حقشناس باشد مسلّما طغيان مى كند. (6)

به خاطر اين كه خود را بى نياز مى بيند! (7)

مسلّما بازگشت همه به سوى پروردگار توست. (8)

به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى كند ... (9)

بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند (آيا مستحقّ عذاب الهى نيست)؟ (10)

به من خبر ده اگر اين بنده بر طريق هدايت

باشد، (11)

يا مردم را به تقوا دستور دهد (آيا نهى كردن او سزاوار است؟) (12)

به من خبر ده اگر (اين طغيانگر) تكذيب حق كند و از آن رو بگرداند (چه سرنوشت دردناكى خواهد داشت؟) (13)

آيا او نمى داند كه خداوند همه اعمالش را مى بيند؟! (14)

حقّا كه اگر باز نايستد موى پيش سرش را مى گيريم و مى كشيم (15)

موى پيش سر دروغگوى خطا كار را (16)

پس همدمان خود را بخواند (17)

ما نيز كارگزاران دوزخ را فرا مى خوانيم (18)

نه هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 670

تفسير: .... ص : 670
اشاره

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بيشتر مفسّران معتقدند كه علق نخستين سوره اى است كه بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شده است، بنا به قولى فاتحه اوّلين سوره اى است كه نازل شده و به قولى يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ است.

باسم ربك در محل حال است يعنى بخوان در حالى كه به نام پروردگارت افتتاح مى كنى، بگو بسم اللَّه آن گاه بخوان.

الَّذِي خَلَقَ يعنى خدايى كه آفريدگان از امر او به وجود آمده و آفرينش ويژه اوست. و جز او آفريننده اى نيست و تمام اشيا را آفريده است بنا بر اين شامل همه مخلوقات مى شود.

خَلَقَ الْإِنْسانَ آن گاه فرمود: خَلَقَ الْإِنْسانَ و در ميان ديگر موجوداتى كه آفريده شده فقط انسان را ياد كرد چون برترين موجودات روى زمين است.

مِنْ عَلَقٍ بجاى علق، علقه نفرمود چون انسان به معناى جمع است مانند إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ «كه انسانها همه در زيانند». (عصر/ 2).

اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ بخوان به نام پروردگارت كه كامل است و بخشش او بيش از بخشش هر بخشنده اى

است و بر بندگانش لطف كرده كه آنها را از نيستى به هستى آورده و نعمتهايى به آنان داده است كه قابل شمارش نيست، و هر گاه اوامرش را ناديده بگيرند و آنچه را نهى فرموده مرتكب شوند از آنها در مى گذرد و در عقوبت آنان شتاب نمى كند بنا بر اين كرم و بخشش او بى پايان است.

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ خداوندى كه به وسيله قلم خط را آموخت يا با قلم، بيان يا نوشتن را به انسان آموخت.

گويند: نخستين كسى كه خطّ نوشت آدم عليه السّلام بود و بعضى گفته اند ادريس عليه السّلام بود.

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ آدم را از تاريكى جهل به طرف نور علم برد بنا بر اين تمام دانسته هاى بشر از امور دين و غيره از سوى خداوند سبحان است يا به اين كه او را ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 671

به آموختن آن ناگزير ساخته يا در عقل او دليل و راهنما بر آن علم قرار داده يا به زبان فرشتگان و پيامبرانش آن علوم را برايش بيان كرده است پس تمام علوم منسوب به خداست و از او گرفته شده است.

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «كلّا» منع و هشدارى است بر خطاى كسى كه نسبت به نعمت خدادادى با طغيان خويش كفر بورزد اگر چه «طغيان» به سبب دلالت كلام بر آن، ذكر نشده است.

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى اين كه خود را بى نياز بداند، در افعال قلوب رأيتنى و علّمتنى گويند و اين از ويژگيهاى افعال قلوب است، و اگر رؤيت به معناى ديدن مى شد محال بود كه در فعل آن دو ضمير جمع شود.

استغنى، مفعول دوم «رأى» است، يعنى انسان به

خاطر داشتن مال و قبيله و قدرت، خود را از پروردگارش بى نياز مى داند.

از قتاده نقل شده هر گاه انسان به مالى دست يابد مركبها و لباسها و غذا و نوشيدنى اش زياد مى شود و طغيانش همان است.

إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى

اين آيه در طريق التفات به انسان واقع شده تا او را از فرجام طغيان بترساند.

الرُّجْعى

، مصدر و به معناى رجوع است مانند «بشرى».

[شأن نزول ] .... ص : 671

بعضى گفته اند: اين آيه درباره ابو جهل نازل شده است، روايت شده كه ابو جهل [به مشركان قريش ] گفت: آيا محمد در برابر شما صورت خود را به خاك مى مالد؟

گفتند: آرى، گفت: سوگند به بتى كه بدان قسم مى خورند اگر ببينم كه اين كار را مى كند گردنش را پايمال مى كنم پس به آن قصد نزد آن حضرت آمد سپس عقب عقب برگشت و دستش را بر هم مى زد [مشركان ] گفتند: اى ابو الحكم تو را چه شده است؟ گفت: ميان من و محمّد خندقى از آتش و قيافه هايى وحشتزا و بالهايى بود كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 672

مانع پيشروى من شد «1».

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: به خدايى كه جانم در اختيار اوست اگر ابو جهل به من نزديك شده بود فرشتگان عضو عضو بدنش را جدا مى كردند پس اين آيه نازل شد «2».

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى يعنى خبر ده مرا از كسى كه بعضى بندگان خدا را از نمازش نهى مى كند اگر آن نهى كننده در نهى از عبادت خدا راه محكم و درستى دارد؟

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى يا در فرمان دادن به عبادت بتان به اعتقاد خود امر به تقوا مى كند.

أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى همچنين

اگر به اعتقاد ما در تكذيب حق و روى برگرداندن از دين امر به تقوا مى كند.

أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى آيا نمى داند كه خدا عالم است و از احوال او يعنى هدايت و گمراهى اش، آگاه است و به مقتضاى علم خود او را جزا خواهد داد، اين سخن نوعى تهديد است.

بعضى گفته اند: آيه به اين معناست: اگر معتقدى كه اين نمازگزار هدايت يافته و در راه مستقيم است و به پرهيز از گناهان امر مى كند. پس حال كسى كه او را از نماز نهى و منع مى كند چگونه خواهد بود؟

اما اعراب آيه: الَّذِي يَنْهى و جمله شرطيّه هر دو مفعول (أ رأيت) هستند و محلّا منصوبند و جواب شرط اول حذف شده و گويى فرموده است:

ان كان على الهدى او امر بالتقوى أ لم يعلم بان اللَّه يرى و چون در جواب شرط دوم جواب شرط اول ذكر شده و بر آن دلالت دارد حذف جواب شرط اول جايز

__________________________________________________

1-

روى انّه قال: هل يعفر محمد وجهه بين اظهركم قالوا نعم قال: فو الّذى يحلف به لئن رايته يفعل ذلك لأطأنّ عنقه فجاءه ثم نكص على عقبيه تبقى بيديه فقالوا ما لك يا أب الحكم قال ان بينى و بينه لخندقا من نار و هولا و أجنحة.

2- و

قال صلّى اللَّه عليه و آله: و الذى نفسى بيده لو دنا منّى لاختطفته الملائكه عضوا عضوا فنزلت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 673

است، و در جواب شرط استفهام و پرسش صحيح است چنان كه مى گويى: إن أتيتك أ تكرمنى. اگر نزد تو بيايم آيا مرا گرامى مى دارى؟

أَ رَأَيْتَ دوم زايد و تكرارى است كه ميان دو مفعول «أ رأيت»

اول قرار گرفته است.

كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ كلا، منع ابو جهل از نهى پيامبر از عبادت خدا و امر او به پرستش بتهاست، كه اگر از كار خود دست برندارد موى بالاى پيشانى او را گرفته و به طرف دوزخ مى كشانيم، ناصيه را به جاى اضافه كردن، با الف و لام عهد آورده چون معلوم است كه ناصيه مربوط به همان شخص ياد شده است.

سفع به معناى گرفتن و جذب چيزى با شدّت است و در قرآن به حكم وقف با الف نوشته شده است.

ناصِيَةٍ نكره بدل از (النّاصيه) معرفه واقع شده چون نكره موصوفه است و معناى مستقلّ دارد و متّصف شدن آن به كذب و خطا از باب اسناد مجازى است و كذب و خطا در حقيقت براى صاحب ناصيه است و در اين تعبير نوعى روانى و فصاحت است كه در (ناصية كاذب خاطئ) نيست.

فَلْيَدْعُ نادِيَهُ «نادى» مجلسى است كه گروهى در آن جمع مى شوند و مقصود اهل مجلس است چنان كه زهير شاعر گفته است:

و فيهم مقامات حسان وجوههم و أندية ينتابها القول و الفعل «1»

و منظور از مقامه، مجلس است.

[شأن نزول ] .... ص : 673

از ابن عبّاس روايت است كه ابو جهل نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد در حالى كه

__________________________________________________

1- شعر از زهير است: در ميان آن قوم مجالسى است كه اهل آن زيبا رويانند و آن قوم در آن مجالس رفت و آمد دارند و به نوبت سخن مى گويند و عمل هم مى كنند [در آنجا قول و عمل با هم است ]- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 674

حضرت نماز مى خواند ابو جهل به حضرت گفت: آيا تو را

از نماز خواندن نهى نكردم پس رسول خدا او را دور كرد پس گفت اى محمّد مرا دور مى كنى در حالى كه در مكّه اهل مجلس من از همه بيشتر است پس آيه: سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ نازل شد، يعنى فرشتگان مأمور دوزخ را بزودى فرا مى خوانيم.

زبانيه در كلام عرب، شرط و مفرد آن زبينه از: زبن، به معناى رفع است مانند عفريه.

كَلَّا لا تُطِعْهُ «كلّا» منع ابو جهل است، اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ابو جهل را در نهى از نماز اطاعت مكن، يعنى بر همان نافرمانى خود استوار باش.

وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ سجده كن و بر سجودت مداومت داشته باش، بعضى گفته اند، براى خدا سجده كن و به خدا نزديك شو، از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه نزديكترين حالت نزديكى بنده به خدا زمانى است كه سجده مى كند و سجده در اين سوره يكى از چهار سجده واجب [در قرآن ] است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 675

سوره قدر .... ص : 675

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 675

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند مانند كسى است كه ماه رمضان را روزه گرفته و شب قدر را احيا كرده باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ را در يكى از نمازهاى واجب خود بخواند فرياد زننده اى فرياد كند بنده خدا، گناهان گذشته ات را خدا آمرزيد پس عمل را از سر بگير «2».

[سوره القدر (97): آيات 1 تا 5] .... ص : 675

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4)

سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها أعطى من الاجر كمن صام رمضان و احيى ليلة القدر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فى فريضة من الفرائض نادى مناد، يا عبد اللَّه قد غفر لك ما مضى فاستأنف العمل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 676

ترجمه: .... ص : 676

به نام خداوند بخشنده مهربان.

ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم. (1)

و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟! (2)

شب قدر بهتر از هزار ماه است! (3)

فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كار نازل مى شوند. (4)

شبى است مملوّ از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع صبح! (5)

تفسير: .... ص : 676

إِنَّا أَنْزَلْناهُ ضمير در انّا انزلناه به قرآن بر مى گردد.

از ابن عبّاس روايت است كه خدا تمام قرآن را يك جا در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل كرد سپس جبرئيل آن را در مدت بيست و سه سال «نجوما» «1» و بتدريج بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل كرد.

شعبى روايت كرده است كه: ما فرو فرستادن قرآن را در شب قدر شروع كرديم.

خداوند در اينجا قرآن را از سه جهت تعظيم كرده است:

1- فرو فرستادن قرآن را به خود نسبت داده است.

2- بجاى ذكر قرآن و اسم ظاهر ضمير آورده [كه به قرآن بر مى گردد] و اين خود گواهى دادن بر عظمت و بزرگى قرآن است.

3- رفعت قرآن به خاطر ارزش وقتى است كه در آن وقت نازل شده كه همان شب قدر است.

در زمان نزول قرآن اختلاف شده است، ظاهرترين و صحيح ترين اقوال اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شبهاى فرد آن نازل شده است، سپس گفته اند: آن

__________________________________________________

1- اعراب چون از علم حساب اطلاع كامل نداشتند اوقات را از روى طلوع ستارگان (نجوم) تعيين مى كردند. بدين گونه كه 28 ستاره كه «انوا» تعبير مى شد و به ترتيب خاص طلوع و غروب داشتند، ميزان تعيين اوقات قرار گرفت و كم كم

اصطلاح (نجوما) معادل اوقات و دفعات، استعمال نشد، شانه چى، علم الحديث، چاپ سوم، ص 16- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 677

شب فرد، شب بيست و يكم آن ماه بوده است، و شافعى اين قول را برگزيده است.

ابو سعيد خدرى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه شب قدر به من نشان داده شد سپس آن را فراموش كردم و ديده شدم كه در آب و گل سجده مى كنم پس شب قدر را در دهه آخر [ماه رمضان ] و در هر شب فرد بجوييد، ابو سعيد گفت: پس چشمانم رسول خدا را ديد كه برگشت در حالى كه بر چهره و بينى او اثر آب و گل از «آثار» بامداد و بيست و يكم رمضان بود، اين حديث را بخارى در صحيح نقل كرده است «1».

بعضى گفته اند: شب قدر بيست و سوم رمضان است و آن شب «جهنى» است، نام جهنى عبد اللَّه بن انيس انصارى است و به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد منزلم از مدينه دور است پس مرا به [عبادت ] شبى امر كن كه در آن شب وارد مدينه شوم پس حضرت او را به [عبادت ] شب بيست و سوم امر كرد.

از ابن عمر در حديث ديگرى نقل شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس از شما كه مى خواهد شبى از ماه رمضان را به عبادت بايستد بايد شب بيست و سوم به عبادت قيام كند.

عمر بن خطّاب از اصحاب رسول خدا راجع به شب قدر پرسيد پس در آن باره سخن بسيار گفتند، ابن عباس گفت: خداوند در قرآن از عدد

هفت بسيار ياد كرده است و آن موارد را برشمرد و سپس گفت: معتقدم كه شب قدر، شب بيست و سوم است كه هفت شب از رمضان باقى مى ماند پس عمر گفت: نتوانستيد مانند اين جوانى كه هنوز موى صورتش بيرون نيامده مطلبى ارائه دهيد و به ابن عباس گفت:

__________________________________________________

1- محلّ شاهد از حديث فوق چنين است:

و قد اريت هذه الليلة ثم انسيتها فابتغوها فى العشر الأواخر و ابتغوها فى كل وتر و قد رأيتنى اسجد فى ماء و طين ... فبصرت عينى نظرت اليه انصرف من الصّبح و وجهه ممتلئ طينا و ماء،

صحيح بخارى، ج 2، چاپ بيروت، ص 254، مرحوم طبرسى به نقل مضمون اكتفاء كرده و عبارت حديث با متن بخارى مطابقت ندارد- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 678

رأى من موافق رأى توست.

از حضرت صادق عليه السّلام راجع به شب قدر سؤال شد فرمود: شب بيست و يكم يا شب بيست و سوم است سائل عرض كرد: اگر به احياى در هر دو شب قادر نباشم فرمود آن اندازه از هر دو شب كه برايت مقدور است احيا بدار، عرض كرد: گاه مى شود كه هلال را مى بينيم و از سرزمين ديگرى كسى خلاف آن را خبر مى آورد، حضرت فرمود: آن اندازه كه از چهار شب مى توانى احيا بدار.

بعضى گفته اند: قدر، شب بيست و هفتم رمضان است و اين قول از ابن عباس و ابن عمر و ابىّ بن كعب نقل شده است، فايده مخفى ساختن شب قدر اين است كه مردم در عبادت بكوشند و به طمع درك شب قدر شبهاى بيشترى را احيا بگيرند چنان كه خداوند «صلوة وسطى» را

در ميان نمازهاى پنجگانه و اسم اعظم خود را در ميان اسمها و ساعت اجابت دعا را در ساعتهاى جمعه مخفى ساخته است، شب قدر يعنى شبى كه خداوند كارها [ى بندگان ] را در آن اندازه گيرى و مسجّل مى فرمايد چنان كه فرموده، فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد». (دخان/ 4).

يا شب قدر شبى است كه عظمت و شرافتش بيش از ديگر شبهاست.

وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ يعنى از بلندى مقام و احترام شب قدر آگاه نيستى سپس براى پيامبر مقام شب قدر را بيان كرد و فرمود: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يعنى قيام در آن شب [به عبادت ] و عمل در آن بهتر از قيام هزار شبى است كه در آن شب قدرى نباشد.

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فرشتگان به آسمان دنيا و به قولى به زمين فرود مى آيند.

در معناى (روح) دو قول است:

1- جبرئيل عليه السّلام است.

2- گروهى از فرشتگانند كه ديگر فرشتگان آنها را جز در اين شب نمى بينند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 679

مِنْ كُلِّ أَمْرٍ به ظاهر هر كارى كه خدا براى آن سال تا سال آينده محتوم و مقدّر فرموده است.

سَلامٌ هِيَ آنچه مقدّر مى شود جز سلامتى و خير نيست و در غير شب قدر خير و شرّ و بلا هر دو را مقدّر مى فرمايد، يا به اين معنى است كه در آن شب جز سلام چيزى نيست چون فرشتگان بر اولياى خدا و مطيعان بسيار سلام مى دهند.

حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ مطلع، به فتح و كسر «لام» قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 680

سوره بيّنه .... ص : 680

اشاره

مكّى و مدنى بودنش

مورد اختلاف است.

به اعتقاد بصريها نه آيه دارد، آنها مخلصين له الدّين، را يك آيه شمرده اند و غير بصريها هشت آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 680

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند در روز قيامت با «خير البريّه» خواهد بود «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را قرائت كند از شرك بدور خواهد ماند و خدا در قيامت محاسبه او را آسان بگيرد «2».

[سوره البينة (98): آيات 1 تا 8] .... ص : 680

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (1) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2) فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3) وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (4)

وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (5) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (6) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (7) جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ (8)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها كان يوم القيامة مع خير البرية.

2- و

عن الباقر عليه السّلام من قرأها كان بريئا من الشرك و حاسبه اللَّه حسابا يسيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 681

ترجمه: .... ص : 681

به نام خداوند بخشنده مهربان.

كافران از اهل كتاب و مشركان (مى گفتند) ما دست از آيين خود بر نمى داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد. (1)

پيامبرى از سوى خدا كه صحيفه هاى پاكى را بر ما بخواند. (2)

و در آن، نوشته هاى صحيح و پر ارزش باشد. (3)

ولى اهل كتاب (در دين خدا) اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه دليل روشن براى آنان آمد. (4)

در حالى كه به آنها دستورى داده نشده بود جز اين كه خدا را پرستش كنند با كمال اخلاص، و از شرك به توحيد بازگردند، نماز را برپا دارند، و زكات را ادا كنند و اين است آيين مستقيم و صحيح و پايدار. (5)

كافران از اهل كتاب و مشركان در

دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، آنها بدترين مخلوقاتند. (6)

اما (كسانى) كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند. (7)

پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است، هميشه در آن مى مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنود، و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 682

تفسير: .... ص : 682

لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ كافران از اهل كتاب و بت پرستان پيش از مبعث پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى گفتند: از دينى كه داريم دست برنداشته و آن را رها نمى كنيم تا پيامبر موعود كه نامش در تورات و انجيل نوشته شده يعنى محمد صلّى اللَّه عليه و آله مبعوث شود، پس خداوند آنچه را آنان مى گفتند، نقل كرده است.

مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ انفكاك چيزى از چيزى به اين است كه پيوستگى آنها بر طرف و از هم جدا شوند پس از آن كه متّصل بوده اند يعنى آنها [مشركان و بت پرستان ] به دين خود چنگ در آويخته بودند و آن را ترك نمى كردند تا دليل روشن براى آنها بيايد.

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ اين جمله بدل از بينه است.

يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً تا بر آنها صحيفه هايى بخواند كه از سخنان باطل پاك باشد.

فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ در آن صحيفه ها نوشته هاى پر ارزش و مستقيم و ناطق به حق وجود دارد.

وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ در معناى اين جمله (معناى تفرّق) دو وجه است:

1- اهل كتاب از حق پراكنده نشدند.

2- به فرقه هايى متفرّق نشدند برخى به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورده

و بعضى منكر او شدند و گفتند: اين آن پيامبر موعود نيست. بعضى از آنها پيامبر را شناخته و عناد ورزيدند.

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ يعنى مشركان وعده مى دادند كه هر گاه آن پيامبر موعود [براى هدايتشان ] بيايد گرد هم آيند و وحدت كلمه داشته باشند و چيزى جز آمدن پيامبر آنها را از حقّ متفرّق نساخت.

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ آنها در تورات و انجيل جز به گرويدن به دين حنيف اسلام امر نشدند ليكن امر كتاب را تحريف كرده و تغيير دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 683

وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ در حالى كه دين پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله دين ملّت استوار و مستقيم بود.

وَ ما أُمِرُوا ... آنها مأمور عمل به محتواى تورات و انجيل نشدند مگر براى اين كه خدا را مخلصانه عبادت كنند.

حُنَفاءَ در حالى كه از تمام اديان به دين اسلام مايل شوند و به تمام پيامبران ايمان بياورند و بر اقامه نماز و پرداخت زكات مداومت ورزند.

الْبَرِيَّةِ وزن فعيله از برء اللَّه الخلق، است ليكن بطور مستمرّ به تخفيف همزه خوانده شده و اصل آن متروك شده است، نبىّ هم از (نبأ) بوده و همزه اش در استعمال حذف شده است، بعضى بريئه با همزه بنا بر اصل اوليه قرائت كرده اند.

از ابن عبّاس درباره أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، روايت شده كه گفت: اين آيه درباره على عليه السّلام و اهل بيت آن حضرت نازل شده است «1».

__________________________________________________

1- عن ابن عبّاس فى قوله أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ قال نزلت فى علىّ و اهل بيته عليهم السّلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 684

سوره زلزله .... ص : 684

اشاره

در مكّى

و مدنى بودنش اختلاف است.

به نظر كوفيان هشت آيه و به اعتقاد ديگران نه آيه دارد. كوفيان، «اشتاتا» را آيه اى مستقلّ نشمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 684

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى سوره بقره را قرائت كرده و پاداش كسى به او داده شود كه يك چهارم قرآن را قرائت كرده باشد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره زلزال را در نمازهاى نافله اش بخواند خداوند هرگز او را به زلزله مبتلا نكند و با آن آفت و ديگر آفات دنيوى نميرد و هر گاه بميرد خدا امر كند او را به بهشت برند «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكأنّما قرأ البقرة و اعطى من الأجر كمن قرأ ربع القرآن.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها فى نوافله لم يصبه اللَّه بزلزلة ابدا و لم يمت بها و لا بآفة من آفات الدّنيا فاذا مات امر به الى الجنّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 685

[سوره الزلزلة (99): آيات 1 تا 8] .... ص : 685

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2) وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3) يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4)

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها (5) يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6) فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8)

ترجمه: .... ص : 685

به نام خداوند بخشنده مهربان.

هنگامى كه زمين شديدا به لرزه در آيد. (1)

و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد. (2)

و انسان مى گويد زمين را چه مى شود (كه اين گونه مى لرزد)؟ (3)

در آن روز زمين تمام خبرهاى خود را بازگو مى كند (4)

چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است. (5)

در آن روز مردم به صورت گروه هاى مختلف از قبرها خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود. (6)

پس هر كس به اندازه سنگينى ذرّه اى كار خير انجام داده آن را مى بيند. (7)

و هر كس به اندازه ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند. (8)

تفسير: .... ص : 685

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها «زلزله» و «زلزال» لرزش شديد است و اضافه شدن «زلزال» به ضميرى كه به (ارض) بر مى گردد اين اين معنى را مى رساند كه لرزش شديد زمين كه خلاف انتظار است و شامل همه زمين مى شود نه بعضى، نشأت گرفته از حكمت و مشيّت خداست.

وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها يعنى زمين مردگانى را كه در آن دفن شده اند براى پاداش، زنده بيرون مى آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 686

اثقال جمع ثقل و به معناى كالاى خانه است.

وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها انسان مى گويد زمين را چه شده كه اين چنين با شدّت مى لرزد و آنچه را در درونش است بيرون مى افكند و اين حالت در هنگام دميده شدن [صور] دوم است.

بعضى گفته اند: مقصود از گوينده اين سخن انسان كافر است چرا كه مؤمن مى گويد: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ «اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند» (يس/ 52).

يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها يعنى زمين از اعمالى كه انسان بر روى آن انجام داده خبر

مى دهد، اين تعبير مجازى است و منظور اين است كه خدا در زمين چيزى را پديد مى آورد كه قائم مقام سخن گفتن با زبان است تا كسى كه مى گويد زمين را چه شده است به اين احوال بنگرد و بداند كه چرا به شدّت مى لرزد و چرا مردگان از زمين بيرون افكنده شده اند.

بعضى گفته اند: خدا زمين را حقيقتا به سخن مى آورد و از كارهاى خير و شرّى كه بر روى آن انجام شده است خبر مى دهد.

يومئذ بدل از «اذا» است و به «تحدّث» منصوب است و در اصل تحدّث الخلق اخبارها، بوده پس مفعول اوّل حذف شده است.

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها «باء» متعلّق به «تحدّث» است چون به اين معناست كه زمين به سبب وحى و الهام پروردگارت به آن و فرمان دادن زمين به سخن گفتن خبرهاى خود را بازگو مى كند، يا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها، بدل از «أخبارها» است و گويى فرموده است: تحدّث بأخبارها بأنّ ربّك اوحى لها، زمين خبرهاى خود را كه پروردگارت به آن الهام كرده است، بيان مى كند زيرا مى گويى: حدّثته كذا و حدّثته بكذا.

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها اوحى لها، به معناى (اوحى اليها) و مجاز است مانند آيه: أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «به او مى گويد: «موجود باش» آن نيز بلافاصله موجود

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 687

مى شود». (يس/ 82).

شاعر رجز خوان مى گويد:

اوحى لها القرار فاستقرّت و شدّها با الرّاسيات الثّبت «1»

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً در اين روز مردم پراكنده از گورهاى خود بيرون آمده به جايگاه عرض اعمال و محاسبه مى روند بعضى با چهره هاى سفيد در حالى كه ايمن از عذابند و بعضى با چهره هاى سياه در حالى

كه از عذاب بيم دارند، يا از جايگاه حساب پراكنده بر مى گردند راه بعضى از آنها به طرف بهشت و بعضى به طرف دوزخ جدا مى شود.

لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ تا جزاى اعمال خود را ببينند.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ هر كس به اندازه وزن ذرّه اى كار خير كرده پاداش و جزاى آن را مى بيند، منظور از ذره مورچه كوچك است، و گفته اند: ذرّه غبارى است كه در شعاع خورشيد ديده مى شود.

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ و هر كس به اندازه وزن ذرّه اى بدى كرده باشد آن را در نامه عمل خود مى بيند و موجب بد حالى اش مى شود.

يا مستحقّ عذاب، پاداش عمل بد خود را مى بيند اگر خدا او را عفو نكند زيرا آيه مخصوص به اجماع است، چون شخص توبه كننده به اجماع علما مورد عفو واقع مى شود و آيات عفو دلالت دارد بر اين كه جز شرك، گناهان ديگر ممكن است عفو شود پس مى توان در معصيتى كه انسان به آن مؤاخذه مى شود شرط كرد كه از معاصى مورد عفو نباشد.

__________________________________________________

1- به زمين الهام كرد كه آرام گيرد پس آرام گرفت و به وسيله كوه هاى ثابت آن (زمين) را ثابت قرار داد. كشّاف، ج 3، ص 75.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 688

سوره عاديات .... ص : 688

اشاره

مكّى بودنش مورد اختلاف است و يازده آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 688

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد كسانى كه در مزدلفه [شب عيد قربان ] بيتوته كرده اند و در عرفات حاضر شده اند ده حسنه به او مى دهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را قرائت كند و بر آن مداومت ورزد خداوند در روز قيامت او را با امير المؤمنين عليه السّلام مبعوث نمايد و در حجره هاى آن بزرگوار و رفقاى آن حضرت خواهد بود «2».

[سوره العاديات (100): آيات 1 تا 11] .... ص : 688

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (1) فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (2) فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (3) فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (4)

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (5) إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (6) وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ (7) وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (8) أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (9)

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (10) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من يأت فى المزدلفة و شهد جمعا.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها و ادمن قراءتها بعثه اللَّه مع امير المؤمنين عليه السّلام يوم القيامة و كان فى حجره و رفقائه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 689

ترجمه: .... ص : 689

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سوگند به اسبان دونده اى كه نفس زنان (به سوى جهاد) پيش رفتند. (1)

و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمشان به سنگهاى بيابان) جرقه هاى آتش افروختند. (2)

و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند. (3)

و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند. (4)

و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند. (5)

كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخيل است. (6)

و او خود نيز بر اين معنى گواه است. (7)

او علاقه شديدى به مال دارد. (8)

آيا نمى داند كه روزى تمام آنچه در قبرهاست زنده مى شود. (9)

و آنچه در درون سينه هاست آشكار مى گردد. (10)

در آن روز پروردگارشان از آنها كاملا با خبر است. (11)

تفسير: .... ص : 689

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً «عاديات» اسبانى هستند كه در راه خدا براى جنگ مى دوند و «ضبح» صداى نفسهاى آنها در هنگام دويدن است.

عنتره گفته است:

و الخيل تكدح حين تضبح فى حياض الموت ضبحا «1»

ضبحا منصوب است بنا بر اين كه در اصل يضبحن ضبحا بوده، يا منصوب به

__________________________________________________

1- اسبان به تندى مى دهند آن گاه كه در مجتمع مرگ نفس نفس مى زنند. حياض جمع حوض و استعاره تخييليّه براى كسى است كه در حال مرگ نفس نفس مى زند همانند كسى كه در حوض مشرف به غرق است. كشّاف، ج 4، ص 786، پانوشت شماره 1- 2- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 690

عاديات [اسم فاعل ] است و گويى فرموده است: و الضابحات ضبحا چون ضبح و نفس زدن همراه تند دويدن است.

فَالْمُورِياتِ قَدْحاً ايجاد كننده جرقّه هايى كه مانند «حباحب» «1» آتش مى افروزند و آن برقى است كه از سم اسبان در اثر برخورد سمهايشان به سنگ، مى جهد.

«قدح» به معناى برخورد

و «ايراء» بيرون آوردن آتش است گويند: قدح فلان فأورى و قدح فأصلد، فلانى از آتش زنه آتش برافروخت.

قَدْحاً منصوب به همان عاملى است كه «ضبحا» منصوب شده است.

فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً كسانى كه هنگام صبح اسبهاى خود را به طرف دشمن مى دوانند.

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً و در آن وقت گرد و غبار به راه انداختند.

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً يعنى در آن وقت يا با دويدنشان، در ميان جمع و انبوه دشمن قرار گرفتند، ممكن است مقصود از نقع، صيحه ها و فريادها باشد كه از اين سخن معصوم عليه السّلام گرفته شده.

ما لم يكن نقع و لا لقلقة مادامى كه فرياد و آوازى نباشد.

و گفتار لبيده

فمتى ينقع صراخ صادق، «2»

يعنى در شبيخون زدن بر آنها به هيجان آمده فريادها زدند و جار و جنجال كردند.

ابن عبّاس گويد: در حجر [اسماعيل ] نشسته بوديم كه مردى آمد و راجع به

__________________________________________________

1- حباحب، نام مردى بخيل بوده كه از بيم وارد شدن مهمانان بر او، آتش اندكى روشن مى كرده است. همان مأخذ، پانوشت شماره 3- م.

2- شعر از لبيد بن ربيعه است و مصراع دومش اين است:

جلبوه ذات جرس و زجل

: هر گاه فريادى راست براى جنگ بلند شود لشكرى كه داراى جرس و زنگ است آن را همانند زمزمه زنبوران عسل فرياد مى كنند. كشّاف، ج 4، ص 787- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 691

عاديات ضبحا از من سؤال كرد پس آن را به اسبان تفسير كردم، آن گاه خدمت على عليه السّلام رفت در حالى كه حضرت داخل در (آب انبار) زمزم بود، سائل از حضرت در همان مورد سؤال كرد و آنچه من گفته بودم براى او نقل كرد حضرت فرمود

ابن عبّاس را نزد من فرا بخوان و چون خدمتش رسيدم فرمود: براى مردم به چيزى كه علم ندارى فتوا مى دهى، به خدا كه در اولين غزوه اسلام كه بدر بود تنها دو اسب زبير و مقداد را داشتيم پس منظور از «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» شتر سوارانى از عرفه تا مزدلفه و از آنجا تا منى هستند. اگر اين روايت صحيح باشد «ضبح» استعاره از شتران است چنان كه باقر استعاره از انسان و بقر استعاره از گاو نر و نظاير آن است.

بعضى گفته اند: «ضبح» به معناى «ضبع» است، گويند: ضبّحت الإبل و ضبعت اذا مدّت اضباعها فى السّير، يعنى هر گاه شتر در حال حركت زير بغل و وسط بازوى خود را بكشد.

فوسطن به جمعا منظور از جمع، مزدلفه است.

اين سوره [به قولى ] در غزوه ذات السلاسل نازل شد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن چند نفر (مانند ابو بكر و عمر و ...) را به جنگ فرستاد و كارى از پيش نبرده و برگشتند، حضرت على عليه السّلام را فرستاد [وجه تسميه اين غزوه به ذات السّلاسل اين است كه جمعى از مشركان كشته و جمعى اسير شده و به ريسمان كشيده شدند].

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «اثرن» عطف بر فعلى است كه اسم فاعل بجاى آن قرار داده شده است. [مغيرات كه به جاى اغرن آمده ] و معنى اين است: و اللّاتى عدون فأودين فأغرن، اسبانى [شترانى ] كه دويدند و از برخورد سمّ آنها با زمين و سنگ، برق جهيد و بر دشمن شبيخون زدند.

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ كنود به معناى كفور است يعنى انسان مخصوصا نعمت پروردگار خود را

كفران مى كند و سخت ناسپاس است.

وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ يعنى انسان در روز قيامت به ضرر خود گواهى مى دهد كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 692

نسبت به نعمتهاى پروردگارش ناسپاسى و تفريط كرده است، بعضى گفته اند:

خداوند به عنوان تهديد فرموده كه بر ناسپاسى انسان گواه است.

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ انسان به خاطر محبّتى كه به مال دارد بخيل و ممسك است. خداوند فرموده است: إِنْ تَرَكَ خَيْراً «اگر چيز خوبى از خود بجاى گذارد.»

(بقره/ 180). گويند فلان شديد و متشدّد، يعنى بخيل است، طرفه گفته است:

أرى الموت يعتام الكرام و يصطفى عقيلة مال الفاحش المتشدّد «1»

يا مقصود اين است كه انسان نسبت به محبّت كارهاى خير گشاده رو نيست بلكه بخيل و گرفته است.

أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ بعثر يعنى برانگيخته شود آنچه در گورهاست.

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ يعنى خلاصه و مجموع آنچه در سينه هاست آشكار شود، و به قول بعضى خير و شرّى كه در سينه دارد از يكديگر جدا شود.

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ خداوند در روز قيامت نسبت به آنها علم دارد يعنى آنها را به اندازه اعمالشان جزا مى دهد چون پاداش اعمال نشان خبير بودن و آگاهى خداوند از اعمال آنهاست.

__________________________________________________

1- شعر از طرفة بن عبد است كه در معلّقه اش آمده است: مى بينم مرگ را كه گرامى ترين چيزها را برگزيده و مى گيرد و عزيزترين مال بخيل را كه سخت ممسك است بر مى گزيند و نگاه مى دارد [يا آن را نيز مى گيرد]. كشّاف، ج 4، ص 788، پانوشت 3- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 693

سوره قارعه .... ص : 693

اشاره

مكّى است.

به اعتقاد كوفيان يازده آيه و به اعتقاد بصريان هشت

آيه است، كوفيان قارعه اول، و (خفّت موازينه و ثقلت موازينه) هر كدام را يك آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 693

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس سوره قارعه را بخواند خداوند ميزان عملش را در روز قيامت سنگين مى كند «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را بخواند خداوند او را از فتنه دجّال و چرك جهنّم در امان دارد «2».

[سوره القارعة (101): آيات 1 تا 11] .... ص : 693

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْقارِعَةُ (1) مَا الْقارِعَةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ (3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4)

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5) فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ (6) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (7) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ (8) فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ (9)

وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ (10) نارٌ حامِيَةٌ (11)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها ثقل اللَّه ميزانه يوم القيامة.

2- و

عن الباقر عليه السّلام: من قرأها آمنه اللَّه من فتنة الدّجال و من قيح جهنّم.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 694

ترجمه: .... ص : 694

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آن حادثه كوبنده. (1)

و چه حادثه كوبنده اى؟! (2)

و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست؟ (3)

روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده به هر سو، مى دوند. (4)

و كوه ها مانند پشم رنگين حلّاجى شده مى گردد. (5)

(در آن روز) كسى كه ترازوهاى اعمالش سنگين است. (6)

در يك زندگى خشنود خواهد بود. (7)

و اما كسى كه ترازوهايش سبك است. (8)

پناهگاهش «هاويه» (دوزخ) است. (9)

و تو چه مى دانى هاويه چيست؟ (10)

آتشى است سوزان. (11)

تفسير: .... ص : 694

الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ ... يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ (يوم يكون) منصوب به فعل مقدّرى است كه «قارعه» بر آن دلالت دارد يعنى دلها را با قارعه مى كوبد. روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده اند، خداوند انسانها را- در بسيارى و پراكنده شدن و ضعف و خوارى و پريدن از هر سو به طرف دعوت كننده- به پروانه تشبيه كرده است و در مثلهاى عرب آمده است: اضعف من فراشة و اذلّ و اجهل، [فلانى ] ضعيف تر و نادان تر و خوارتر از پروانه است.

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ خداوند كوه ها را به پشم رنگارنگ و حلّاجى شده تشبيه كرده چون كوه ها رنگهاى مختلف دارند و اجزاى آن از هم جدا مى شود.

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ موازين جمع موزون و منظور عملى است كه در پيشگاه خدا اهميّت و ارج دارد، يا جمع ميزان است و مقصود از «ثقل» برترى اعمال نيك بر بد است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 695

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ امّه هاوية، از گفته عرب: هوت امّه گرفته شده هر گاه مرد به هلاكت فراخوانده شود زيرا هر گاه شخص سقوط كند و هلاك شود مادرش مى گريد و گويى فرموده است: و

أمّا من خفّت موازينه فقد هلك، كسى كه ميزان عملش سبك باشد هلاك شده است. بعضى گفته اند: هاويه، يكى از نامهاى دوزخ است و گويى اهل دوزخ در آتشى ژرف فرو مى افتند، يعنى جايگاه چنين كسى دوزخ است، و به مأوى و جايگاه، از باب تشبيه (امّ، مادر) مى گويند چون مادر، مأوى و جايگاه فرزند است.

ابن صالح گويد: فرق سر او در هاويه يعنى قعر دوزخ قرار مى گيرد چون واژگون در دوزخ افكنده مى شود.

وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ «هيه» ضمير (داهيه) اى است كه «فأمّه هاوية» در تفسير اول يا ضمير «هاوية» بر آن دلالت مى كند و «هاء» در «هيه» براى سكت است و هر گاه قارى وصل كند «هاء» سكت را حذف مى كند.

نارٌ حامِيَةٌ آتشى است بسيار سوزان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 696

سوره تكاثر .... ص : 696

اشاره

مكّى است و هشت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 696

هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند او را در مورد نعمتهايى كه در دنيا به او داده محاسبه نكند و ثواب قرائت هزار آيه [قرآن ] را به او بدهد.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نماز واجب بخواند خداوند ثواب صد شهيد به او بدهد و هر كه آن را در نماز نافله بخواند خداوند ثواب پنجاه شهيد به او عطا فرمايد «1».

[سوره التكاثر (102): آيات 1 تا 8] .... ص : 696

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2) كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ (7) ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8)

__________________________________________________

1- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى فريضة كتب له ثواب مائة شهيد و من قرأها فى نافلة كان له ثواب خمسين شهيدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 697

ترجمه: .... ص : 697

به نام خداوند بخشنده مهربان.

تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل كرده) (1)

تا آنجا كه به زيارت قبرها رفتيد (و قبور) مردگان خود را بر شمرديد. (2)

چنين نيست كه شما خيال مى كنيد بزودى خواهيد دانست. (3)

باز چنان نيست كه شما مى پنداريد بزودى خواهيد دانست. (4)

چنان نيست كه شما خيال مى كنيد اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى رفتيد) (5)

شما قطعا جهنّم را خواهيد ديد! (6)

سپس (با ورود در آن) آن را به علم اليقين مشاهده خواهيد كرد. (7)

سپس در آن روز همه شما از نعمتهايى كه داشته ايد سؤال خواهيد شد. (8)

تفسير: .... ص : 697

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ مسابقه بر سر بسيارى مال و فخر و مباهات به مال، شما را از ياد آخرت بازداشته است.

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ يعنى تا با همان حالت مرگ شما را دريافت و گفته اند: شما به زندگانتان تكاثر ورزيديد و چون همه آنها را بر شمرديد به گورها رفتيد و به مردگان تكاثر كرديد و به عنوان ريشخند آنها از ذكر و بر شمردن مردگان، به زيارت قبرها تعبير كرده است.

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ «كلّا» منع و هشدارى است بر اين كه شايسته نيست تمام همّت انسان دنيا باشد تا آنجا كه به امور دينى خود اهتمام نورزد.

سَوْفَ تَعْلَمُونَ تهديدى است تا بترسند و از [خواب ] غفلت بيدار شوند.

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ تكرار آيه، تأكيدى بر منع و ترساندن آنهاست و «ثمّ» دلالت دارد كه ترساندن دوم بيشتر و شديدتر از تهديد اول است يعنى بزودى از اشتباه بودن اعتقادتان آگاه خواهيد شد هر گاه ترس مرگ و جان دادن را كه در پيش

داريد ببينيد سپس هشدار را نيز تكرار كرده و فرموده: لَوْ تَعْلَمُونَ يعنى اگر آنچه را

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 698

در برابر داريد به علم اليقين بدانيد يعنى اگر علم شما به قيامت مانند علم به امور يقينى بود چنان براى آخرت كار مى كرديد كه توصيف ناپذير بود ولى شما گمراهانى نادانيد، پس جواب «لو» حذف شده است.

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ جواب قسم محذوف است و قسم براى تأكيد تهديد و شرح چيزى است كه آنها را بدان ترسانده و انذار فرموده است سپس به خاطر تشديد كردن تهديد و ترساندن، آن را تكرار كرده است.

لترون به صورت فعل مجهول نيز قرائت شده است.

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ عين اليقين، يقين خالص است و ممكن است مقصود از رؤيت، علم و ديدن باشد.

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ آن گاه در قيامت از نعمتهايى كه لذّت بردن از آنها شما را از كارهاى دينى بازداشت، سؤال خواهيد شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 699

سوره عصر .... ص : 699

اشاره

مكّى است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 699

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند سرانجام او را صبر قرار مى دهد و در روز قيامت با اصحاب حق خواهد بود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى مستحبّى خود بخواند خدا روز قيامت او را برانگيزد در حالى كه چهره اش درخشان و لبانش خندان و چشمانش روشن باشد تا وارد بهشت شود «2».

[سوره العصر (103): آيات 1 تا 3] .... ص : 699

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها ختم اللَّه له بالصّبر و كان مع اصحاب الحق يوم القيامة.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: من قرأها فى نوافله بعثه اللَّه يوم القيامة مشرقا وجهه ضاهكا سنّه قريرا عينه حتى يدخل الجنة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 700

ترجمه: .... ص : 700

به نام خداوند بخشنده مهربان

به عصر سوگند. (1)

كه انسانها همه در زيانند. (2)

مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نموده اند. (3)

تفسير: .... ص : 700

وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ خداوند سبحان به روزگار سوگند ياد كرده چون در آن براى صاحبان بينش عبرت است، يا به شب سوگند خورده چون دلائل قدرت [حق ] در آن وجود دارد يعنى روز روى مى گرداند و شكوه و قدرت خورشيد مى رود.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ، انسان اسم جنس است، آدمى در خسران و زيان است و عمرش كه سرمايه اوست هر روز كم مى شود و هر گاه سرمايه اش تمام شود و طاعت و بندگى به دست نياورد سراسر روزگارش در كاستى و ضرر است.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جز مؤمنان درستكار زيرا آنها به وسيله دنيا آخرت را خريده اند و بهره برده و رستگار و خوشبخت شده اند.

وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ بعضى از مؤمنان بعضى ديگر را به امرى ثابت كه انكارش جايز نيست سفارش مى كنند يعنى به تمام خوبيها كه عبارت از يگانه دانستن خدا و پيروى پيامبران و اولياى اوست و نيز به زهد در دنيا و تمايل به آخرت و اداى واجبات و دورى از گناه و زشتيها توصيه مى كنند.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ همچنين يكديگر را به شكيبايى در برابر گناهان و پايدارى در عبادات و گرفتاريها سفارش مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 701

سوره همزه .... ص : 701

اشاره

مكّى است و نه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 701

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد هر كسى كه به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله استهزا كرده، ده حسنه به وى بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى واجبش قرائت كند فقر از او برطرف شود و روزى به طرفش بيايد و بد مردن از او دفع شود «2».

[سوره الهمزة (104): آيات 1 تا 9] .... ص : 701

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4)

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من استهزء بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله.

2- و

عن الصادق عليه السّلام، من قرأها فى فرائضه نفت عنه الفقر و جلبت عليه الرّزق و رفعت عنه ميتة السوء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 702

ترجمه: .... ص : 702

به نام خداوند بخشنده مهربان.

واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى! (1)

همان كس كه مال را جمع آورى و شماره كرده (بى آن كه حساب مشروع و نامشروع كند). (2)

گمان مى كند كه اموالش سبب جاودانگى اوست! (3)

چنين نيست كه او مى پندارد، بزودى در حطمه (آتشى خرد كنند) پرتاب مى شود. (4)

و تو چه مى دانى حطمه چيست؟ (5)

آتش بر افروخته الهى است (6)

آتشى كه بر دلها غلبه مى يابد (7)

اين آتش از هر سو در ميانشان گرفته (8)

شعله هاى كشيده و بر افراشته (9)

تفسير: .... ص : 702

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (همز) به معناى شكستن است، به مردى اعرابى گفتند:

أ تهمز الفارة، آيا موش را درهم مى شكنى؟ پس گفت: گربه موش را درهم مى شكند.

«لمز» طعنه زدن است بنا بر اين «همزه» كسى است كه آبروى مردم را با غيبت كردن از آنها و گزيدنشان، درهم مى شكند و «لمزه» كسى است كه به مردم طعنه مى زند، و بناى «فعله» دلالت بر عادت دارد يعنى به آن كار معتاد شده است. زياد اعجمى گويد:

تدلى بودّى اذا لاقيتنى كذبا و ان تغيّبت كنت الهامز اللّمزه «1»

اين آيه تهديدى از خداوند براى هر غيبت كننده عيبجويى است كه سخن چين است و ميان دوستان جدايى مى اندازد.

از حسن [بصرى ] نقل شده كه «همزه» كسى است كه در حضور شخص عيبجويى مى كند و لمزه كسى است كه در حال غايب بودن شخص غيبت مى كند.

__________________________________________________

1- هر گاه مرا مى بينى به دروغ نسبت به من اظهار دوستى مى كنى و اگر غايب شوم پشت سر من به بدگويى و غيبت مى پردازى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 703

الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «الّذى» بدل از كلّ است، يا منصوب به ذمّ است «جمع» با تشديد

و بدون تشديد قرائت شده و مشدّد با «عدّده» سازگارتر است.

بعضى گفته اند: عدّده يعنى مال را براى رويدادهاى روزگار وسيله و ابزارى قرار داده است.

يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ اخلده و خلّده يعنى آرزوهاى دور و درازش به اندازه اى است كه مى پندارد مال، او را در دنيا جاودانه مى سازد و نمى ميرد. يا معنى اين است كه او ساختمان را با آجر و سنگ محكم مى سازد و عملش مانند كسى است كه مى پندارد ثروتش او را زنده باقى مى دارد يا كنايه از اين است كه عمل صالح صاحب خود را در نعمتها جاودان مى سازد نه ثروت و مال.

كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ كلّا، منع او از گمانى است كه دارد.

لينبذنّ ... يعنى خودش و مالش در حطمه افكنده مى شود، و حطمه يكى از اسمهاى جهنّم است. از مقاتل نقل است كه [حطمه ] استخوانها را مى شكند و گوشتها را مى خورد تا جايى كه به قلبها هجوم مى آورد به مرد شكمباره، حطمه گويند.

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ سپس با ذكر اين آيه حطمه را مهم جلوه داده و فرموده است: تو چه مى دانى حطمه چيست؟ آن گاه آن را تفسير كرده و به خويشتن نسبت داده و فرموده است: [حطمه ]، آتشى است ...

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آتشى است شعله ور كه بر دلها مسلط است و منظور از افئده ميانه دلهاست و هيچ جاى بدن انسان لطيف تر از دل نيست و هيچ عضوى مانند آن به اندك اذيّتى آزرده نمى شود پس چگونه خواهد بود هر گاه آتش جهنّم بر آن غلبه يابد و مسلّط شود.

إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ در اين آيه علّت تسلط آتش را بر دوزخيان بيان كرده كه درهاى جهنّم بر

آنها بسته مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 704

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «عمد» به ضمّ (عين و ميم) و فتح آن قرائت شده و اين تأكيدى بر نوميدى دوزخيان از خارج شدن و اعلام به اين است كه حبس ابد هستند يعنى درهاى جهنّم بر روى آنها بسته شده و براى اطمينان بيشتر از باز نشدنشان، ستونهايى بر آنها كشيده مى شود. از غضب و عذاب دردناك خداوند به او پناه مى بريم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 705

سوره فيل .... ص : 705

اشاره

مكّى است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 705

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا او را در دوران زندگى اش از افترا و تهمت و مسخ شدن سالم بدارد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره فيل را در نمازهاى واجبش قرائت كند هر زمين هموار و هر كوهى در روز قيامت گواهى دهد كه او از نمازگزاران است و در زمره آمنين خواهد بود «2».

[سوره الفيل (105): آيات 1 تا 5] .... ص : 705

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ (1) أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2) وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ (3) تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4)

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها عافاه اللَّه ايّام حياته من القذف و المسخ.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام من قرأها فى فرائضه شهد له كلّ سهل و جبل يوم القيامة انّه كان من المصلّين و كان من الآمنين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 706

ترجمه: .... ص : 706

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشكر ابرهه كه به قصد نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟ (1)

آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟ (2)

و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد. (3)

كه با سنگهاى كوچكى آنها را هدف قرار دادند. (4)

در نتيجه آنها را همچون كاه خورد شده قرار داد. (5)

تفسير: .... ص : 706
[شأن نزول ] .... ص : 706

ابرهة بن صباح اشرم پادشاه يمن [كه يهودى بود] معبدى در صنعاى يمن ساخت به اين قصد كه حاجيان را [بجاى زيارت كعبه ] به آن جا متوجه سازد پس مردى از بنى كنانه از مكه خارج [و به يمن رفت ] و شب براى قضاى حاجت در معبد صنعا نشست، اين كار شاه يمن را خشمگين ساخت و مصمّم شد كه كعبه را ويران كند پس از حبشه بيرون شد در حالى كه فيلى بسيار قوى و بزرگ به نام «محمود» با او بود و گويند جز اين فيل دوازده فيل ديگر همراهش بود و چون به مغمّس [نه كيلومترى مكّه ] رسيد عبد المطّلب كه دويست شتر او را [لشكريان شاه يمن ] برده بودند وارد بر شاه شد، عبد المطّلب مردى تنومند و خوش سيما بود پس به شاه گفتند: اين سرور قريش است، شاه او را تعظيم كرد. و از تخت خود فرود آمد و بر زمين نشست و او را كنار خود نشاند آن گاه گفت: حاجتت چيست؟ گفت:

حاجتم دويست شترى است كه پيش آهنگان لشكرت آنها را گرفته اند. شاه به او گفت: از چشمم افتادى، [در نظرم كوچك شدى ] من براى ويران كردن كعبه آمدم كه موجب عزّت و شرف شماست و به

آن ايمان و اعتقاد داريد پس دفاع از چيزى كه از تو گرفته شده تو را از كعبه بازداشت؟ عبد المطّلب گفت: من خداوند شترم و خانه را نيز خداوندى است كه دشمن را از آن منع خواهد كرد پس از اين سخن ابرهه را خوش آمد و دستور داد شترانش را به او بازگردانند پس عبد المطّلب

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 707

برگشت و كنار در كعبه آمد و حلقه در را گرفته و مى گفت:

لا همّ إنّ المرء يمن ع اهله فامنع حلالك لا يغلبنّ صليبهم

و محالهم عدوا محالك ان كنت تاركهم و كعبتنا فأمر ما بدا لك «1» يا ربّ لا أرجو لهم سواكا

يا ربّ فأمنع منهم حماكا «2»

پس در حال دعا توجّهى كرد ناگاه پرنده اى [ديد] كه از سوى يمن مى آيد و گفت: به خدا اين پرنده شگفت آور است و پرنده دريايى نيست [از منطقه نجد نيست ] و از تهامه و مكّه هم نيست.

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ يعنى تو آثار كار خدا را نسبت به شاه حبشه كه قصد تخريب كعبه را كرد ديدى و آن سالى بود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در آن متولد شد.

كَيْفَ محلا منصوب به «فعل ربّك» است نه به «أ لم تر» چون در «كيف» معناى استفهام هست.

أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ آيا قصد سوء آنان در تخريب خانه خدا و كشتن اهالى آن و مباح ساختن اموالشان را باطل نكرد گفته مى شود: ضلّل كيده، هر گاه

__________________________________________________

1- اين اشعار را عبد المطّلب سرود آن گاه كه ابرهه آهنگ ويران ساختن كعبه كرد و دويست شتر او را به يغما

برد. خداوندا آدمى خاندان خود را حفظ مى كند و تو خدايى پس ساكنان حرمت را كه در آن قرار دارند حفظ فرما و امروز خاندانت (ساكنان حرم) را در برابر خاندان صليب (مسيحيان) و پرستندگان صليب نصرت فرما تا صليب آنها و حيله هايشان ظالمانه بر اهل حرم غالب نشوند، آنها كه تمام نيروها و پيلهايشان را آورده تا عائله ات (مردم مكّه) را اسير كنند. گروهى نادان با مكر و فريب خود آهنگ حرم تو را كرده و از عظمتت نترسيدند. اگر آنان را در برابر كعبه ما كه قصد ويرانى آن را دارند به حال خود واگذارى كه هر كار بخواهند انجام دهند حكمت و مصلحتى در آن است كه تو مى دانى و ما بى خبريم.

2- اين شعر نيز از عبد المطّلب است: براى دفع آنان (ابرهه و لشكريانش) به كسى جز تو اميد ندارم پروردگارا حمايت خود را از آنان بازدار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 708

مكر او را ضايع و تباه سازد.

وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ خداوند گروهى پرنده به نام ابابيل بر آنها فرستاد. مفرد «ابابيل» «اباله» و در مثل گويند: ضغث على ابالة «1». دسته اى از پرندگان در گرد آمدنشان به «اباله» تشبيه شده اند، بعضى گفته اند: ابابيل مانند عباديد و شماطيط است و مفرد ندارد.

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ يعنى آن پرندگان بر آنان (ابرهه و يارانش) سنگهايى از سجّيل بيفكندند.

در معناى سجّيل چند قول است:

1- مشتقّ از اسجال به معناى ارسال و فرستادن است چون عذاب به فرستادن وصف شده يعنى سنگباران كردن آنها از جمله عذابهايى است كه [بر آنها] نوشته شده (مقدّر گرديده) است.

2- گلى است پخته شده مانند آجر.

3- معرّب

سنگ گل است.

در كلمه «طير» نيز دو قول است:

1- گويند پرندگانى سفيد بودند و در منقار هر پرنده اى يك سنگ و در پاهايش دو سنگ بزرگتر از عدس و كوچكتر از نخود بود.

2- پرندگانى سبز بودند كه منقارهاى زرد داشتند.

ابن عبّاس گويد: از جنس آن سنگها در نزد امّ هانى ديدم و نظير پيمانه اى بود كه خطهاى قرمز داشت مانند مهره يمانى كه از معدن عقيق بيرون مى آيد، پس سنگ بر سر هر مردى [از لشكريان ابرهه ] كه قرار مى گرفت از طرف ديگر او (مقعدش)

__________________________________________________

1- ضرب المثل، در جايى به كار مى رود كه شخصى گرفتار مصيبت و بلايى شده، مجدّدا به بلاى ديگرى گرفتار مى شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 709

بيرون مى آمد.

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ خداوند آنها (ابرهه و لشكريانش) را به برگ زراعت تشبيه كرده هر گاه كرمها آن را بخورند، يا به كاهى تشبيه فرموده كه چهارپايان آن را بخورند و سرگين كنند.

اين تشبيه از كنايه هاى لطيف قرآن است و اين سوره پشت ملحدان و فلاسفه را كه منكر معجزات خارق العاده اند مى شكند زيرا جريان اصحاب فيل را نمى توان به طبيعت و جز آن نسبت داد.

چگونه ممكن است اين جريان را به اسرار طبيعت نسبت داد كه گروهى از پرندگان بيايند و به همراه خود سنگهايى داشته باشند آماده شده براى نابود كردن گروه هايى معيّن و سنگها را به سوى آنان بيندازند و اشخاص معيّنى را نابود سازند، و هيچ كس نتواند آن را منكر شود و در آن ترديد كند زيرا پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله اين سوره را بر اهل مكه قرائت كرد و منكر آن نشدند بلكه با اصرارى

كه بر تكذيب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله داشتند بدان اقرار كردند و آن را مبدأ تاريخ قرار دادند چنان كه ساختن كعبه و ديگر حوادث مهم تاريخى را مبدأ تاريخ قرار داده بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 710

سوره قريش .... ص : 710

اشاره

مكّى است و چهار آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 710

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند خدا به عدد كسانى كه اطراف كعبه طواف كرده و در آن معتكف شده اند ده اجر به او بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: دو سوره را در يك ركعت نماز نمى توان جمع كرد مگر سوره ضحى و الم نشرح، و الم تر كيف و لايلاف قريش را «2».

عمرو بن ميمون گويد: نماز مغرب را پشت سر عمر بن خطّاب خواندم پس در ركعت اول نماز، وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ را خواند و در ركعت دوم، الم تر كيف و لإيلاف قريش را قرائت كرد «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من طاف بالكعبة و اعتكف بها.

2- و

عن الصادق عليه السّلام لا تجمع سورتين فى ركعة الّا اضحى و الم نشرح، و الم تر كيف و لإيلاف قريش.

3- و عن عمرو بن ميمون، صلّيت المغرب خلف عمر بن خطاب فقرأ فى الاولى و التّين و الزّيتون و فى الثانية الم تر كيف و لايلاف قريش. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 711

[سوره قريش (106): آيات 1 تا 4] .... ص : 711

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ (1) إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (2) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ (3) الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)

ترجمه: .... ص : 711

به نام خداوند بخشنده مهربان.

(مجازات اصحاب الفيل) به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدّس) الفت گيرند (و مقدّمات ظهور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فراهم شود). (1)

الفت آنها در سفرهاى زمستانى و تابستانى است. (2)

پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند. (3)

همان خدايى كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از ناامنى رهايى بخشيد. (4)

تفسير: .... ص : 711

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ «لام» در «لإيلاف» متعلّق به «فليعبدوا» است خداوند سبحان قريش را امر كرده او را بپرستند به خاطر اين كه مسافرت زمستان و تابستان موجب اقامت آنها در مكّه و انس و الفتشان مى شود و پرستش خداوند را شكر اين نعمت و اقرار به آن قرار دهند.

بعضى گفته اند: «لإيلاف»، متعلّق به آيه سوره قبل است، يعنى خداوند آنها (ابرهه و سپاهيانش) را مانند علف خورده شده قرار داد تا قريش [در مكّه بمانند و با مسافرت زمستانى و تابستانى ] با يكديگر الفت بگيرند. سوره لإيلاف و فيل در مصحف ابىّ (بن كعب) يك سوره و به هم متّصل است، يعنى خداوند مردم حبشه را كه قصد جان مردم مكّه را كرده بودند هلاك كرد تا مردم آن خبر را كه بشنوند از آنها سخت بترسند و محترمشان بدارند تا كار مسافرت زمستان و تابستانشان منظّم شود و هيچ كس نسبت به آنها گستاخ نشود، قريش دو مسافرت داشتند در زمستان

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 712

به يمن مى رفتند و در تابستان به شام تا براى اهل و عيال خود آذوقه تهيه كنند و به تجارت بپردازند و در اين دو مسافرت خود در امان بودند چون اهل

حرم خدا [مكّه ] بودند و هيچ كس مزاحم آنها نمى شد ولى ديگر مردم را مى ربودند.

ايلاف از: أولفت المكان اولفه ايلافا، گرفته شده هر گاه به آنجا انس بگيرد و بدون همزه «ليلاف» قرائت شده است و ايلافهم، الافهم، الفهم، نيز قرائت شده است، گويند: الفته الفا و الافا و شاعر آنها را در اين بيت جمع كرده است:

زعمتم انّ اخوتكم قريش لهم الف و ليس لكم الاف «1»

قريش فرزندان نضر بن كنانه بودند، قريش جانورى بزرگ در درياست كه به هر چه مى رسد آن را مى خورد شاعر گويد:

و قريش هى اللّتى تسكن البحر بها سمّيت قريش قريشا «2»

بعضى گفته اند: قريش از قرش به معناى كسب است زيرا آنها با تجارت خود و رفتن به شهرها مال به دست مى آوردند.

ايلاف را ابتدا به صورت مطلق آورده سپس آن را مقيّد به دو سفر [زمستانى و تابستانى ] ذكر كرده تا اهميّت ايلاف را برساند و نعمت زيادى را كه در آن هست يادآور شود.

رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ رحله مفعول به ايلافهم است و از رحله دو مسافرت زمستانى و تابستانى را قصد كرده و آن را مفرد آورده تا از اشتباه در امان باشد. چنان كه گفته اند: كلوا فى بعض بطنكم تعفّوا «3» [بطن را براى ايمنى از اشتباه مفرد آورده است.].

__________________________________________________

1- پنداشتيد كه قريش برادران شمايند، براى آنها الفت هست ولى براى شما نيست.

2- قريش آن حيوانى است كه در دريا ساكن است از اين رو قريش را قريش ناميده اند.

3- شكمهايتان را از غذا پر نكنيد. بطن را مفرد آورده تا از اشتباه ايمن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 713

الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ

خَوْفٍ «جوع» و «خوف» را نكره آورده تا شدّت آن دو را برساند يعنى در دو مسافرت آنها را از گرسنگى شديد كه پيش از آن داشتند [رهايى بخشيد] و اطعام كرد و از ترسى بزرگ كه بيم از اصحاب فيل يا بيم از ربوده شدن در شهرشان و در ضمن سفرشان بود، ايمن ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 714

سوره ماعون .... ص : 714

اشاره

بعضى آن را مكّى و بعضى مدنى دانسته اند. و هفت آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 714

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند او را مى آمرزد اگر زكات پرداخته باشد «1».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس اين سوره را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند نماز و روزه اش را قبول كند و به آنچه در دنيا از او سرزده محاسبه اش نكند «2».

[سوره الماعون (107): آيات 1 تا 7] .... ص : 714

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ (1) فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (2) وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (3) فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (4)

الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ (6) وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)

__________________________________________________

1- فى حديث ابىّ، من قرأها غفر اللَّه له ان كان للزكاة مؤدّيا.

2- و

عن الباقر عليه السّلام. من قرأها فى فرائضه و نوافله قبل اللَّه صلوته و صيامه و لم يحاسبه بما كان منه فى الدنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 715

ترجمه: .... ص : 715

به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا كسى كه روز جزا را پيوسته انكار مى كند مشاهده كردى؟ (1)

او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند. (2)

و ديگران را به اطعام مسكين تشويق نمى كند. (3)

پس واى بر نمازگزارانى كه ... (4)

نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند. (5)

آنها كه ريا مى كنند. (6)

و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى نمايند. (7)

تفسير: .... ص : 715

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ يعنى آيا كسى كه پاداش و جزا را تكذيب مى كند و زنده شدن در قيامت را منكر است شناختى؟ اگر او را نشناخته اى بدان كه تكذيب كننده به جزا، كسى است كه با درشتى يتيم را دور مى كند و زشت و با خشونت دست ردّ به سينه او مى زند.

وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ خاندان خود را بر نمى انگيزد كه به مسكين طعام ببخشد پس نه خود مسكين را اطعام مى كند و نه فرمان به اطعام مى دهد.

خداوند سبحان علم تكذيب به جزا را منع بخشش و اقدام بر آزار ضعيف قرار داده يعنى اگر آن مكذّب، به جزا ايمان و به حساب يقين و به ثواب اميد داشت و از كيفر مى ترسيد به منع و ردّ يتيم اقدام نمى كرد پس آن گاه كه بر آن كار گستاخ شد خودش دانست كه مكذّب است پس اين سخن چه سخت (كوبنده) است و چه بسيار در مقام ترساندن است و چه رسا در بر حذر داشتن از انجام گناهان است و سزاوار است كه به آن بر ضعف ايمان استدلال شود سپس آن را به آيه بعد وصل كرده و فرموده:

فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ گويى فرموده است: هر گاه كار چنان باشد پس واى بر

نمازگزارانى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 716

كه از نماز غفلت مى كنند و غفلتشان براى اين است كه به نماز اهميّت نمى دهند تا نمازشان فوت شده يا وقتش مى گذرد يا افعال نماز را سبك مى شمارند و آن گونه كه امر شده اند نماز نمى گزارند يعنى اركان آن را ادا نكرده و به حدود و حقوق نماز اقدام نمى كنند و همچون كلاغ كه نوك بر زمين مى زند بدون خشوع نماز مى گزارند و از مكروهات مانند بازى كردن با مو (ى سر و صورت) و لباس و بسيار خميازه كشيدن و كشيدن سينه و شانه و توجه (به اين سو و آن سو) نمى پرهيزند.

نمازگزارانى كه عادت كرده اند در اعمالشان سمعه و ريا كنند و تنها قصدشان اخلاص و نزديكى به خدا نيست و حقوقى را كه خدا در اموالشان دارد نمى پردازند.

الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ يعنى اينها كه رياكارند سزاوارترند كه نسبت به نماز اهميّت ندهند نمازى كه ستون دين و جدا كننده ميان ايمان و كفر است و آن را با ريا كه شعبه اى از شرك است در مى آميزند.

وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ و زكات را كه پل (ارتباطى) اسلام است نمى پردازند و اين صفاتشان نشانه اين است كه آنها دين را تكذيب مى كنند و با يقين فاصله دارند.

انس گفته است: سپاس خداى را كه «فى صلوتهم» نفرموده است.

«مراءاة» مفاعله از ارائه است چون رياكار عمل خود را به مردم نشان مى دهد و آنها ستايش و شگفتى به عملش را به او نشان مى دهند، ولى انسان با اظهار كردن عمل صالح در صورتى كه واجب باشد رياكار نيست چون حق واجبات است كه آنها را آشكار سازند و معرّفى كنند به اين

دليل كه معصوم عليه السّلام فرموده: واجبات را نبايد پنهان داشت زيرا آنها شعائر دين و نشانه هاى اسلام است و فرمود عليه السّلام: هر كس نمازهاى پنجگانه را به جماعت بخواند هر خيرى را به او گمان ببريد و آن حضرت عليه السّلام به اقوامى كه به جماعت حاضر نمى شدند فرمود: بايد در مسجد حاضر شويد يا خانه هايتان را به آتش مى كشم و تارك واجبات استحقاق نكوهش دارد پس واجب است كه آدمى با اظهار واجبات از خود رفع تهمت كند و اگر عمل مستحبّ

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 717

باشد بهتر است آن را پنهان انجام دهد چون در ترك آن نكوهش نمى شود و تهمتى در آن نيست و از ريا دورتر مى شود. و اگر عمل مستحبّى را به اين قصد انجام دهد كه ديگران به او تأسّى جويند نيكو خواهد بود زيرا ريا اين است كه در اظهار عمل قصد داشته باشد مردم او را ببينند و بر درستكارى بستايند بعلاوه دورى كردن از ريا جز بر افراد مخلص كارى است بس دشوار.

از اين رو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ريا از حركت مورچه سياه در شب ظلمانى بر روى گليم سياه پنهان تر است.

در كلمه «ماعون» چند قول است:

1- ماعون، زكات واجب است و اين قول از حضرت على عليه السّلام و گروهى نقل شده است. راعى گويد:

قوم على الإسلام لمّا يمنعوا ما عونهم و يضيّعوا التّهليلا «1»

2- ابن مسعود گويد: ماعون، چيزهايى است كه مردم به يكديگر عاريه مى دهند مانند دلو، تبر، ديگ، و آنچه از ديگران دريغ نمى شود مانند آب و نمك.

3- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: منظور قرضى

است كه به ديگرى مى دهى و كار نيكى است كه مى كنى و كالاى خانه است كه عاريه مى دهى و زكات جزء ماعون است «2».

__________________________________________________

1- آنان گروهى هستند كه بر اسلام ثابتند از پرداخت زكات و اداى ديگر واجبات دريغ و منع نكردند و نماز را تضييع نكردند [چون نماز شامل لا اله الا اللَّه است، در شعر آمده كه تهليل را تضييع نكردند].

كشّاف، ج 4، ص 805- م.

2- و

عن الصادق عليه السّلام: هو القرض تقرضه و المعروف تصنعه و متاع البيت تعيره و منه الزكاة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 718

سوره كوثر .... ص : 718

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 718

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس آن را قرائت كند خداوند او را از نهرهاى بهشت سير آب كند و به عدد هر قربانى كه بندگان در روز قربانى كشته اند يا بكشند به وى اجر بدهد «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره كوثر را در نمازهاى واجب و مستحبّ خود بخواند خداوند در روز قيامت او را از كوثر سير آب كند و جايگاهش در نزد محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كنار درخت طوبى خواهد بود «2».

[سوره الكوثر (108): آيات 1 تا 3] .... ص : 718

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من طاف بالكعبة و اعتكف بها.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من قرأها فى فرائضه و نوافله سقاه اللَّه يوم القيامة من الكوثر و كان محدثه عند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و اصل طوبى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 719

ترجمه: .... ص : 719

به نام خداوند بخشنده مهربان.

ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم. (1)

اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. (2)

مسلّما دشمن تو ابتر و بلا عقب است. (3)

تفسير: .... ص : 719
اشاره

«كوثر» بر وزن (فوعل) و به معناى بسيار فراوان است و در تفسير آن چند قول است:

1- از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه اين سوره را خواند سپس فرمود: آيا مى دانيد كوثر چيست؟ نهرى است كه پروردگارم به من وعده داده و در آن خير فراوانى است و حوضى است كه در كنار آن امتم در روز قيامت بر من وارد مى شوند، ظروف آن از نقره و به عدد ستارگان آسمان است. پس گروهى از آنها مضطرب و به آتش سرنگون مى شوند.

پس مى گويم:

پروردگارا! اينان از امّت من هستند پس گفته شود: نمى دانى پس از رحلت تو چه كردند؟ اين حديث را مسلم در كتاب صحيح، نقل كرده است.

[شأن نزول ] .... ص : 719

2- از ابن عباس روايت است كه كوثر را به خير فراوان تفسير كرده است، سعيد بن جبير به ابن عبّاس گفت: گروهى از مردم مى گويند كوثر نهرى در بهشت است جواب داد آن هم جزء خير فراوان است.

3- به قولى منظور، بسيارى نسل و ذريّه است و اين امر در نسل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از اولاد فاطمه عليها السّلام ظاهر شد چون تعداد آنها قابل شمارش نيست و سپاس خدا را كه شمار آنها به انتهاى روزگار متّصل مى شود و اين تفسير با شأن نزول سوره مطابق است چرا كه عاص بن وائل سهمى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را ابتر ناميد هنگامى كه فرزندش

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 720

عبد اللَّه وفات يافت، و قريش گفتند: محمد صلّى اللَّه عليه و آله صنبور «1» است، بنا بر اين نزول اين سوره به خاطر زدودن اندوهى بود كه

از گفتار قريش در روح و جان پيامبر تأثير گذاشته بود و نيز براى نابود ساختن سخنان ياوه آنها بود.

4- به قولى منظور از كوثر، شفاعت است و در لفظ كوثر تمام احتمالات ياد شده مى رود براستى خداوند سبحان به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آن مقدار خير دنيا و آخرت عطا كرده كه نهايت ندارد اما آنچه جار اللَّه زمخشرى نقل كرده- كه كوثر اولاد مؤمنين از امتش هستند تا روز قيامت چون آنها اولاد پيامبرند- مقبول نيست زيرا خداوند تا ضرورتى نباشد از حقيقت به مجاز عدول نمى كند در حالى كه پيامبر به حسن و حسين عليهما السّلام فرمود: اين دو پسرم امامند قيام كنند يا بنشينند و به حسن فرمود: اين پسرم سيّد و سرور است و در قرآن آمده است: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ «محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نبود». (احزاب/ 40).

پس چگونه كوثر بر اولاد امّت پيامبر آنهايى كه خدا منع كرده كه پيامبر پدرى يكى از آنها باشد حمل مى شود، و بر اولاد دو پسرش (حسن و حسين) از دخترش (فاطمه عليها السّلام) كه خشكى و دريا و دشت و كوهستان را بر اثر كثرتشان پر كرده اند، حمل نمى شود.

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ در تفسير اين آيه چند وجه است:

1- نماز فجر را به جماعت بخوان و شتران چاق را در منى نحر كن.

2- به قولى نماز واجب را بخوان و در موقع نحر رو به قبله بايست كه از قول عرب گرفته شده كه گويند: منازلنا تتناحر اى تتقابل، منزلهاى ما روبروى هم هستند.

3- روايتى كه از على عليه السّلام در معناى «و

انحر» نقل كرده اند كه: دست راستت را بر

__________________________________________________

1- صنبور: به مردى ضعيف و ذليل و تنها و بى ياور و بدون اهل و عقب گويند، كشّاف، ج 4، ص 808- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 721

روى دست چپ و روبروى گلو قرار بده از رواياتى است كه نقلش از آن حضرت صحيح نيست چون فرزندان او خلاف آن را از حضرت روايت كرده اند و آن اين است كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله در نماز هر دو دست خود را تا مقابل گلو بلند كن.

إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ كسى كه از قومت تو را به خشم آورد ابتر است نه تو و ابتر به كسى گويند كه بلاعقب و بى نسل باشد.

پس در نظم اين سوره زيبا و شگفت برانگيز و ترتيب ظريف آن با همه اختصارى كه دارد، بينديش و ببين چگونه خداوند نكته هاى تازه را در آن گنجانده كه فعل «اعطى» را در اول سوره به مبتدا [«نا» كه اسم انّ است ] نسبت داده است تا اختصاص را برساند [يعنى فقط ما كوثر را به تو عطا كرديم ] و ضمير متكلّم را به صورت جمع آورده (متكلّم مع الغير) تا عظمت و كبريايى ذات خود را اعلام دارد و در اول جمله حرف تأكيد «انّ» را آورده كه به منزله قسم است و كوثر را كه موصوف آن حذف شده ذكر كرده تا به طريق اتّساع بر شمول و شياع، بيشتر دلالت كند و پس از كوثر (فاء) تعقيب آورده تا اقدام به شكر فراوان نشأت گرفته از برخوردارى از بخشش بيشتر باشد.

لِرَبِّكَ كنايه است به دين و عقيده عاص ابن

وائل و نظاير او كه با اين گفتار رنج آور متعرّض رسول خدا شدند همانهايى كه عبادت و نحر كردنشان براى غير خداست [يعنى تو بر خلاف آنها براى پروردگارت نماز بگزار و نحر كن ] و با اين دو عبادت به دو نوع عبادت بدنى و مالى اشاره كرده كه نماز پيش از عبادت بدنى است و عبادت مالى كه نحر شتر بزرگترين آن محسوب مى شود، حذف لام ديگرى به دو جهت است:

1- لام اولى بر آن دلالت دارد.

2- مراعات سجع كه از جمله نظم بديع قرآن است، و به روش التفات از غيبت به خطاب كاف (خطاب) آورده تا بلند بودن مقام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را اظهار كند، همچنين به ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 722

آن وسيله اعلام دارد كه عبادت واقعى آن است كه شخص قصدش فقط رضاى خدا باشد، سپس فرموده:

إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ خداوند در اين آيه بر سبيل استيناف كه جنس تعليل است علت امر كردن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به روى آوردن به عبادت را بيان فرموده است، و اين تعليل علاوه بر بلندى مطلع و كامل بودن مقطع و مشحون بودن به نكته هاى مهم و آكنده بودن از نيكوييهاى فراوان، از نوع ناب و خالص است كه دلالت مى كند كه اين سخن، از پروردگار جهانيان است كه سخن ديگر سخنگويان را تحت الشعاع قرار مى دهد پس منزّه است خداوندى كه اگر جز همين يك سوره كوتاه و مختصر را نازل نمى فرمود از هر معجزه اى كفايت مى كرد و اگر جنّ و انس بكوشند كه نظير آن را بياورند پيش از اين كه موفّق شوند

زاغ سياه سفيد خواهد شد و سراب مانند آب، جارى خواهد شد [يعنى به امرى محال اقدام كرده اند] اين سوره همچنين دلالت دارد بر اين كه از جهت ديگر يعنى خبر دادن از غيب معجزه و دليلى روشن است از اين نظر كه از آنچه بر زبان دشمنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله جارى شده، خبر داده و همان طور هم شده است يعنى چيزى كه از آن خبر داده با خود خبر كه اعطاى كوثر است مطابق مى باشد، چون كلمه رسول خدا رفعت يافت و ذرّيه اش در عالم منتشر شد و نام و عقب بدخواه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه ابتر بود، منقطع گرديد چنان كه بيان فرمود و توفيق از خداوند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 723

سوره كافرون .... ص : 723

اشاره

مكّى است و برخى مدنى دانسته اند و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 723

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند چنان است كه ربع (4/ 1) قرآن را قرائت كرده است و پيروان شيطان از او دور مى شوند و از شرك مبرّا و از وحشت بزرگ (قيامت) در عافيت خواهد بود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره كافرون و اخلاص را در نمازى از نمازهاى واجبش بخواند خداوند او و پدر و مادرش و فرزندانش را بيامرزد، و اگر شقىّ باشد اسمش از دفتر اشقيا محو شود و در دفتر سعداء نوشته شود و خداوند او را شهيد بميراند و سعيد زنده نمايد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما قرأ ربع القرآن و تباعدت عنه مردة الشّيطان و برئ من الشّرك و تعافى من الفزع الأكبر.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فى فريضة من الفرائض غفر اللَّه له و لوالديه و ما ولد، و ان كان شقيّا محى من ديوان الأشقياء و كتب فى ديوان السّعداء و احياه اللَّه سعيدا و اماته شهيدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 724

[سوره الكافرون (109): آيات 1 تا 6] .... ص : 724

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ (6)

ترجمه: .... ص : 724

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو اى كافران! (1)

آنچه را شما مى پرستيد من نمى پرستم. (2)

و نه شما آنچه را من پرستش مى كنم مى پرستيد. (3)

و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده ايد مى پرستم. (4)

و نه شما آنچه را من مى پرستم عبادت مى كنيد. (5)

(حال كه چنين است) آيين شما براى خودتان و آئين من براى خودم! (6)

تفسير: .... ص : 724
[شأن نزول ] .... ص : 724

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ اين سوره درباره چند نفر از قريش نازل شده كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفتند: بيا و از دين ما پيروى كن و ما نيز از دين تو پيروى مى كنيم. يك سال تو خدايان ما را بپرست و يك سال ما خدايان تو را مى پرستيم. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پناه بر خدا كه غير خدا را با او شريك سازم، قريش گفتند: پس يكى از خدايان ما را استلام كن [دست بزن ] تا تو را تصديق كنيم و خدايت را بپرستيم، پس اين سوره نازل شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بامدادان به مسجد الحرام رفت در حالى كه بسيارى از قريش در آن جا بودند پس در برابر آنها ايستاد و سوره را قرائت كرد و آنان مأيوس شدند.

لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ در آينده آنچه را مى پرستيد نمى پرستم چون «لا» اگر بر فعل مضارع داخل شود فقط معناى آينده مى دهد چنان كه «ما» فقط بر مضارع به معناى

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 725

حال داخل مى شود، يعنى در آينده به خواسته شما كه پرستش خدايانتان مى باشد عمل نمى كنم.

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ و شما نيز به خواسته من كه پرستش خداى من است عمل

نمى كنيد.

وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ يعنى در گذشته هرگز آنچه را شما مى پرستيديد نپرستيده ام و سابقه ندارد كه در جاهليت بتى را پرستيده باشم پس چگونه اميد داريد كه در اسلام بت پرست شوم؟

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ يعنى در زمانى كه من خداى را مى پرستم شما خدا (ى مرا) نمى پرستيد و به اين دليل «ما عبدت» نفرمود چنان كه «ما عبدتم» فرمود كه قريش پيش از مبعث آن حضرت بت پرست بودند و در آن زمان به عبادت و پرستش خدا مكلّف نبود. همچنين لفظ (ما) آورد نه (من) چون مقصود صفت معبود است و گويى فرموده است: لا اعبد الباطل و لا تعبدون الحق، من باطل را نمى پرستم و شما حق را عبادت نمى كنيد.

بعضى گفته اند: «ما» در «ما عبدتم» مصدريّه است، يعنى: لا اعبد عبادتكم و لا تعبدون عبادتى، من عبادت شما را انجام نمى دهم و شما عبادت مرا.

لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ شرك و بت پرستى شما از آن خودتان و توحيد و يكتا پرستى من از آن خودم، يعنى من به سوى شما مبعوث شدم تا شما را به حق و رهايى از شرك فرا بخوانم پس اگر نپذيرفتيد و از من پيروى نكرديد كمترين كارى كه مرا كفايت مى كند نجات از شماست.

بعضى گفته اند: معناى آيه اين است پاداش دينتان از آن شما باشد و پاداش دين من از آن خودم.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ را خوانديد بگوييد:

يا ايّها الكافرون

و هر گاه لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ را خوانديد بگوييد:

اعبدوا اللَّه وحده

و هر گاه گفتيد: لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ پس بگوييد:

ربّى اللَّه و

دينى الإسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 726

سوره نصر .... ص : 726

اشاره

مدنى است و سه آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 726

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند گويى با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله در فتح مكّه حضور داشته است «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه اين سوره را در نماز مستحبّ يا واجب بخواند خدا او را بر تمام دشمنانش پيروز گرداند و روز قيامت بيايد در حالى كه همراه او نامه اى است كه سخن مى گويد و آن را از داخل قبرش بيرون آورده است و در آن نامه ايمنى از حرارت جهنّم و آتش و زفير دوزخ است كه با گوشهايش آن را مى شنود پس در روز قيامت بر هر چيز بگذرد او را مژده دهد و از هر خيرى او را خبر مى دهد تا به بهشت در آيد «2».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأها فكانّما شهد مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فتح مكّة.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: من قرأ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ فى نافلة او فريضة نصره اللَّه على جميع اعدائه و جاء يوم القيامة و معه كتاب ينطق قد أخرجه من جوف قبره، فيه امان من حرّ جهنم و من النار و من زفير جهنّم يسمعه بأذنيه فلا يمرّ على شى ء يوم القيامة الا بشره و اخبره بكلّ خير حتى يدخل الجنّة.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 727

[سوره النصر (110): آيات 1 تا 3] .... ص : 727

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1) وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (3)

ترجمه: .... ص : 727

به نام خداوند بخشنده مهربان.

هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد. (1)

و مردم را ببينى گروه گروه وارد دين خدا مى شوند. (2)

پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است. (3)

تفسير: .... ص : 727

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هنگامى كه نصرت خدا فرا رسد و تو را بر قريش كه دشمنانت هستند پيروز كند.

وَ الْفَتْحُ و نيز زمان فتح مكّه برسد.

اذا، ظرف زمان براى «فسبّح» است و اين يك خبر غيبى و از معجزات است. فتح مكّه در دهم رمضان سال هشتم هجرى اتفاق افتاد در حالى كه هزاران نفر از مهاجرين و انصار و طوايف عرب همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بودند، حضرت پانزده شب در مكّه اقامت فرمود سپس به طرف هوازن كه جنگ حنين است خارج شد.

هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد مكه شد بر در كعبه ايستاد سپس گفت:

لا اله الّا اللَّه وحده وحده، انجز وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده

، جز خداى يكتا خدايى نيست، يگانه است، يگانه، وعده خود را تحقّق بخشيد و بنده اش را يارى كرد و بتنهايى احزاب و گروه هاى مختلف را منهزم ساخت، بهوش باشيد هر مال و هر كار بزرگ و خونى كه ادّعا شود زير اين دو پاى من است [مسموع نيست ] مگر خدمت كردن به كعبه و آب دادن حاجيان كه به صاحبان خود بر مى گردد، بدانيد مكّه محترم

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 728

است و خدا آن را محترم قرار داده براى هيچ كس پيش از من جنگ كردن حلال نبوده و براى

من نيز حلال نمى باشد مگر يك ساعت از روز و تا روز قيامت جنگ كردن در آن حرام است، گياه نازك حرم كنده و درخت آن بريده نشود و شكار آن را رم ندهند و زمين مانده آن حلال نيست مگر براى صاحبش و بزرگان قريش وارد كعبه شدند و گمان مى كردند كه شمشير از آنها برداشته نخواهد شد پس حضرت خطاب به آنان فرمود: بدانيد شما براى پيامبر همسايگان بدى بوديد او را تكذيب كرده و آواره نموديد و به اين هم راضى نشديد تا به شهرهاى من (مدينه) لشكر كشيديد و با من جنگيديد.

اى اهل مكّه معتقديد من با شما چه خواهم كرد؟ گفتند: گمان خير داريم، برادرى هستى بزرگوار و پسر برادرى هستى بزرگوار، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: برويد شما آزاد شدگانيد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را آزاد كرد در حالى كه خداوند او را بدون خونريزى بر آنان مسلّط ساخت و مكّه (في ء) پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود، از اين رو آنان را آزاد شدگان ناميد آن گاه قريش بر اسلام با او بيعت كردند.

وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ و مردم را ببينى كه داخل در ملت اسلام مى شوند.

أَفْواجاً گروه هاى بسيار، يك قبيله همگى داخل در دين اسلام مى شدند پس از آن كه يكى يكى و دو تا دو تا وارد مى شدند.

از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل شده كه روزى مى گريست از او راجع به گريه اش سؤال شد، گفت: شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: مردم گروه گروه در دين خدا وارد شدند و بزودى

گروه گروه از دين خارج خواهند شد، بعضى گفته اند: مقصود از مردم اهل يمن هستند. هنگامى كه اين سوره نازل شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفت: اللَّه اكبر فتح و نصرت خدا فرا رسيد و اهل يمن آمدند گروهى كه دلهايشان نرم است، ايمان، ايمان يمانى، و فقه و فهم يمانى و حكمت يمانى است و فرمود: نفس پروردگارتان ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 729

را از سوى يمن ادراك مى كنم.

حسن [بصرى ] گويد: چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مكّه را فتح كرد بعضى از عربها به بعضى روى آورده و گفتند: در صورتى هم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر اهل مكّه پيروز شود اهل حرم مجازات نمى شوند، چون پيش از اين خداوند آنها را از اصحاب فيل و هر كه قصد سوء نسبت به آنها كرده در امان داشته است پس بدون جنگ گروه گروه وارد اسلام مى شدند.

يَدْخُلُونَ محلا منصوب است بنا بر اين كه حال از «رأيت» است هر گاه به معناى «ابصرت» يا «عرفت» باشد و اگر به معناى «علمت» باشد محلّا منصوب و مفعول دوم «رأيت» است.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ پس بگو: سبحان اللَّه در حالى كه خدا را حمد و سپاس مى گويى يعنى در مقابل اين كه خداى متعال كارى را كه به قلب هيچ كس خطور نمى كرد (فتح مكّه) را برايت ممكن ساخت به شگفت آى، يا اين كه خدا را ياد كن در حالى كه تسبيح مى گويى و حمد مى كنى و بر عبادت و ستايش حق مى افزايى.

وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً دستور به استغفار همراه با تسبيح امر به چيزى را كامل مى كند

كه كار دين بر آن استوار است و آن جمع كردن ميان بندگى و حفظ خود از گناه است، تا امر آن حضرت به استغفار با توجّه به معصوم بودنش لطفى نسبت به امّتش باشد و استغفار از نشانه هاى تواضع در برابر خدا و شكستن نفس است و اين خود عبادتى است.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت است كه من در شبانه روز صد بار از خدا مغفرت مى طلبم «1».

روايت شده كه چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اين سوره را بر اصحاب خود قرائت كرد آنان به يكديگر مژده دادند ولى عبّاس (عموى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله) گريست. پيامبر فرمود: اى

__________________________________________________

1- و

عنه صلّى اللَّه عليه و آله: انّى لاستغفر اللَّه فى اليوم و اللّيلة مائة مرّة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 730

عمو چرا مى گريى؟ گفت: اين سوره خبر مرگ شما را داده است. حضرت فرمود:

چنان است كه شما مى گوييد. پس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن دو سال زنده ماند و در آن دو سال خندان و خوشحال ديده نشد.

عبد اللَّه بن مسعود گويد: چون اين سوره نازل شد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار مى گفت:

سبحانك اللّهمّ و بحمدك، اللّهمّ اغفر لى انّك انت التّوّاب الرّحيم

بار خدايا پاك و منزّهى و به ستايشت مشغولم، بار خدايا مرا بيامرز كه تو بسيار توبه پذير و مهربانى.

در روايت ديگرى است كه [مى گفت ]

استغفرك و اتوب اليك

از تو مغفرت مى خواهم و به تو باز مى گردم، اين سوره، سوره توديع ناميده مى شد.

إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً يعنى در زمانهاى گذشته هر گاه مكلّفين استغفار مى كردند بسيار توبه پذير بود پس هر استغفار كننده اى

بايد از خدا چنان توقّعى داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 731

سوره تبّت .... ص : 731

اشاره

[سوره ابى لهب، و مسد نيز ناميده مى شود].

مكّى است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 731

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند اميد دارم كه خدا ميان او و ابو لهب در يك خانه جمع نكند «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه سوره تبّت را قرائت كرديد ابو لهب را نفرين كنيد چه او از تكذيب كنندگان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و قرآنى بود كه از نزد خدا آورده بود «2».

[سوره المسد (111): آيات 1 تا 5] .... ص : 731

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ (1) ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ (2) سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)

فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها رجوت ان لا يجمع اللَّه بينه و بين ابى لهب فى دار واحده.

2- و

عن الصّادق عليه السّلام: إذا قرأتم تبّت فادعوا على ابى لهب فانّه كان من المكذّبين بالنّبى صلّى اللَّه عليه و آله و بما جاء به من عند اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 732

ترجمه: .... ص : 732

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بريده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد). (1)

هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورده به حالش سودى نبخشيد. (2)

و بزودى وارد آتشى مى شود كه داراى شعله فروزان است. (3)

و همچنين همسرش در حالى كه هيزم به دوش مى كشد (4)

و در گردنش طنابى از ليف خرماست! (5)

تفسير: .... ص : 732

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ تباب، خسران و زيانى است كه به هلاكت منجر مى شود يعنى دستان ابو لهب نابود شد و مقصود نابودى و زيانكارى خود اوست مانند آيه:

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ.

(و تبّ) به معناى حصول هلاكت است مانند گفته شاعر:

جزانى جزاه اللَّه شرّ جزائه جزاء الكلاب العاويات و قد فعل «1»

أبى لهب به سكون «هاء» نيز قرائت شده است و اين نوعى تغيير در اسمهاى علم است چنان كه گويند شمس بن مالك، به ضمّ «شين» و به اين دليل خداوند در اين سوره تعبير به كنيه (ابى لهب) كرده كه اسم او مشهور نبوده و شهرتش به همان كنيه بوده است. پس چون خداوند سبحان اراده كرد كه او را به بدنامى بيشتر مشهور كند و نشانى براى او بماند از اسم و كنيه همان را كه مشهورتر بوده نامبرده زيرا اسم

__________________________________________________

1- در مقابل نيكى من پاداش بد به من داد خداوند بدترين پاداش را به او بدهد كه پاداش سكانى است كه آنها را سنگ مى زنند و خداوند اين پاداش بد را به او داده است.

بعضى از شارحان (شواهد جامى) نقل كرده اند كه عدىّ بن حاتم طايى مردى رومى بود و در خارج كوفه قصرى براى نعمان بن امرؤ القيس ساخت

كه موجب شگفتى او شد و از عدى پرسيد آيا نظير آن را ساخته اى؟ گفت: نه. من اين قصر را بر روى سنگى ساخته ام كه اگر بلغزد و سقوط كند تمام قصر واژگون مى شود پس او را از پشت بام قصر به زير افكند و جان بداد، اين حكايت نادرست است چون عدى در اصل عرب است و در حقيقت اين حكايت براى «سنمّار» اتّفاق افتاده است. براى اطلاع بيشتر به كشّاف، ج 4، پانوشت ص 813- 814 رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 733

ابى لهب، عبد العزّى بوده، از اين رو به كنيه اش عدول كرده است.

ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ «ما» استفهام انكارى و محلّا منصوب است، يا «ما» نافيه است.

وَ ما كَسَبَ مرفوع است و «ما» موصول يا مصدريّة و به معناى مكسوبه يا و كسبه است يعنى مال ابو لهب و آنچه را با مالش كسب كرده يعنى سرمايه و بهره هايش يا مالى را كه از پدرش به ارث برده و خود به دست آورده به حال او نفعى ندارد.

ابن عبّاس گفته است: ما كسب ولده آنچه فرزندش به دست آورده است.

ضحّاك گفته است: مال و ثروت ابو لهب و كار پليد او كه همان حيله و مكر در دشمنى با رسول خداست به حال او سودمند نيست.

سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ سيصلى، به فتح «ياء» و ضمّ آن قرائت شده و «سين» براى تهديد است يعنى وارد شدن ابو لهب در آتش قطعى است اگر چه از نظر زمان مهلت دارد.

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ امّ جميل دختر «حرب» و خواهر ابو سفيان هيزم كش است، اين زن پشته اى از خار و خاشاك و

بوته هاى تيغ دار را حمل مى كرد و شبانه در سر راه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پراكنده مى كرد، بعضى گفته اند: آن زن سخن چينى مى كرد.

عرب مى گويد: فلان يحطب على فلان، فلانى بر ضرر فلانى هيزم مى كشد هر گاه از او بدگويى كند. شاعر گفته است:

من البيض لم تصطد على ظهر لأمة و لم تمش بين الحىّ بالحطب الرّطب «1»

__________________________________________________

1- شعر از يعقوب است، لأمه، از لوم و عامل آن است، شاعر به كنايه، لؤم را به مركب سوارى تشبيه كرده كه معمولا صاحبش بر او سوار مى شود و به طريق استعاره تخييليّه براى (لؤم) اثبات ظهر و پشت كرده است.

از انگيزه هاى نكوهش بر پشت مركب ملامت چيزى نيافت و در ميان قبيله فتنه انگيزى و سخن چينى نكرد تعبير از ملامت و نكوهش به «حطب رطب، هيزم تر» براى اين است كه هر گاه با هيزم تر آتش افروزند دود فراوانى خواهد داشت. كشّاف ج 4، ص 815- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 734

حطب و هيزم را متّصف به (رطب) قرار داده تا بر دود بسيار دلالت كند چون دود هيزم تر از هيزم خشك بيشتر است و زيادى شرّ و بدى را مى رساند.

وَ امْرَأَتُهُ را مرفوع آورده تا عطف بر ضمير در «سيصلى» باشد يعنى بزودى ابو لهب و زنش به آتش در آيند.

در اعراب «فى جيدها» دو قول است:

1- حال و محلّا منصوب باشد.

2- و امرأته مبتدا و «فى جيدها» خبر آن باشد.

در اعراب «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» نيز دو قول است:

1- صفت و مرفوع باشد.

2- منصوب، بنا بر اين كه مفعول «اشتم» محذوف باشد.

مِنْ مَسَدٍ «مسد» ريسمانى است كه محكم بافته شده باشد.

و مرد «ممسود الخلق» به كسى

گويند كه اعضاى بدن او محكم باشد. يعنى در گردن امّ جميل ريسمانى است كه از ديگر ريسمانها محكمتر است، او (امّ جميل) آن خارها را حمل مى كند و به گردنش مى بندد چنان كه هيزم كشان پشته هاى هيزم را با ريسمان به گردن مى آويزند، اين تعبير براى تحقير وى و مجسّم ساختن او به صورت بعضى از كنيزان هيزم كش است تا او و شوهرش (ابو لهب) خشمگين شوند و آن دو در خانواده اى ثروتمند و بزرگ زندگى مى كردند.

ممكن است چنين معنى شود كه: حال امّ جميل در آتش دوزخ به همان صورتى خواهد بود كه در دنيا پشته خار حمل مى كرد، پس همواره بر پشت او در دوزخ پشته اى از هيزم دوزخ كه ضريع و زقّوم است خواهد بود و در گردنش ريسمانى بافته از زنجيرهاى آتش است چنان كه هر بزهكارى متناسب با حال خود در گناه خويش كيفر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 735

سوره اخلاص .... ص : 735

اشاره

مكّى و به قولى مدنى است و چهار آيه دارد.

آن را سوره توحيد و نسمة الرّب نيز ناميده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 735

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس اين سوره را بخواند گويى ثلث (3/ 1) قرآن را قرائت كرده است و به عدد كسانى كه به خدا و فرشتگان و كتب و پيامبران او و روز قيامت ايمان آورده اند ده حسنه به وى عطا مى شود «1».

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس پنج نماز [يوميه ] را بخواند و در آن قل هو اللَّه احد، را نخواند به او گفته شود: اى بنده خدا تو از نمازگزاران نيستى «2».

در حديث آمده است كه به دو سوره: قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مقشقشتان، يعنى تبرئه كنندگان از شرك و نفاق مى گفته اند «3».

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأها فكانّما قرأ ثلث القرآن و اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد من آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر.

2- و

عن الصادق عليه السّلام من صلّى خمس صلوات و لم يقرأ فيها بقل هو اللَّه احد قيل له يا عبد اللَّه لست من المصلّين.

3- و

فى الحديث انّه كان يقال لسورتى قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ المقشقشتان اى المبرئتان من الشرك و النفاق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 736

[سوره الإخلاص (112): آيات 1 تا 4] .... ص : 736

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (3) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (4)

ترجمه: .... ص : 736

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو خداوند يكتا و يگانه است. (1)

خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند. (2)

نزاده و زاده نشده. (3)

و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است. (4)

تفسير: .... ص : 736

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «هو» ضمير شأن و «اللَّه احد» همان شأن است مانند گفته ات: هو زيد منطلق، گويى خدا فرموده است: شأن اين است كه خداى متعال يگانه است.

بعضى گفته اند هو كنايه از اللَّه و اللَّه بدل از «هو» است و «احد» خبر مبتدا يا اللَّه خبر مبتدا و احد خبر دوم است يا احد خبر براى (هو) محذوف باشد و در اصل هو احد، بوده است.

ابن عبّاسى گويد: قريش گفتند: اى محمّد پروردگار خود را كه ما را به او دعوت مى كنى توصيف كن پس اين سوره نازل شد، معنا اين است خدايى كه توصيف آن را از من خواستيد او خدايى است يكتا. احد، در اصل وحد، بوده، و احد اللَّه بدون تنوين نيز قرائت شده و حذف تنوين براى برخورد آن با لام تعريف است و نظير آن است، لا ذاكر اللَّه، الّا قليلا، و بهتر اين است كه با تنوين و كسر آن به جهت التقاء ساكنين [در صورت وصل ] قرائت شود.

اللَّهُ الصَّمَدُ «صمد» فعل، به معناى مفعول، و از صمد اليه فى الحوائج است، در نيازها آهنگ او كرد، يعنى او خداوندى است كه او را مى شناسيد و اقرار داريد كه او آفريننده آسمانها و زمين و خالق شماست و او يكتا و در خدا بودن متّصف به

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 737

يگانگى است و ديگرى در خدا بودن با او شريك نيست و او كسى

است كه در نيازها به سوى او مى روند و هيچ يك از آفريدگان از او بى نياز نيست و او از تمام آفريدگان بى نياز است.

لَمْ يَلِدْ نزاده است چون همجنسى ندارد تا از جنس خود همسرى داشته باشد كه فرزندى بزايد و بر اين معنى آيه زير دلالت دارد: أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ «چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد و حال آن كه همسرى نداشته است». (انعام/ 101).

وَ لَمْ يُولَدْ زاده نشده چون هر مولودى نوپديد و جسم است در حالى كه خدا قديم است و وجود او آغازى ندارد و جسم نيست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ يعنى هيچ كس مثل و مانند او نيست.

ممكن است «كفوا» از كفأه و همتا در ازدواج باشد تا از او نفى همسر كند. كفّار از پيامبر سؤال كردند كه پروردگارش را براى آنان توصيف كند پس اين سوره كه شامل صفات پروردگار است نازل شد. زيرا قُلْ هُوَ اللَّهُ، آنها را به خدايى دلالت مى كند كه آفريننده و منشأ اشياست و در ضمن آن خدا را به قادر و عالم بودن توصيف مى كند چون ايجاد و آفريدن جز از شخص عالم و قادر درست نيست زيرا آفرينش در كمال استحكام و نظم و ترتيب است و نيز توصيف به زنده و موجود بودن و شنوا و بينا بودن خداوند است، واحد، توصيف حق به يگانگى و نفى هر شريكى از اوست، و صمد توصيف خداوند به اين است كه همه محتاج اويند و هر گاه چنين باشد غنىّ و بى نياز است، و در غنى بودن همراه با عالم بودن دليلى است بر عدل

او كه كار زشت انجام نمى دهد چون از زشتى كار زشت آگاه است و مى داند كه از انجام كار زشت بى نياز است. و، لم يلد، تشبيه و همجنس داشتن را از خدا نفى مى كند، لم يولد، خداوند را به قديم و بى آغاز بودن وصف مى كند، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نفى تشبيه را تثبيت كرده و آن را قطعى مى سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 738

خداوند «له» را كه ظرف غير مستقرّ است [متعلّق آن مذكور است ] بدين سبب مقدّم داشته كه سياق اين سخن براى نفى همتا و مانند از ذات پروردگار است و مركز اين معنى همين ظرف است و ذكر آن از همه چيز مهمتر بوده و براى مقدّم شدن شايسته ترين و سزاوارترين كلمه است.

كُفُواً به ضمّ «كاف» و «فاء» و به ضمّ «كاف» و سكون «فاء» و با همزه و سكون «فاء» قرائت شده است.

عظمت جايگاه اين سوره و معادل بودن قرائت آن با ثلث (3/ 1) قرآن با همه اختصارش و نزديك بودن اول و آخرش بروشنى دلالت بر اين دارد كه علم توحيد اهميّتى در نزد خدا دارد و جاى هيچ شگفتى نيست زيرا علم تابع معلوم است و شرافت آن به شرافت معلوم (خدا) است و هر گاه معلوم اين علم (توحيد) خداى جليل و صفات او باشد و نيز آنچه بر خدا رواست و روا نيست پس به شرافت مقام و بلندى شأن و بزرگى درجه آن چه گمان مى برى؟

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر گاه از قرائت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، فارغ شدى سه بار بگو:

كذلك اللَّه ربّى،

پروردگارم چنين است، و روايت شده كه پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله در آخر هر آيه اى از اين سوره وقف مى كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 739

سوره فلق .... ص : 739

اشاره

مكّى و مدنى بودنش مورد اختلاف است و پنج آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 739

در حديث ابىّ (بن كعب) است كه هر كس معوّذتين را بخواند گويى تمام كتابهايى را كه خدا بر پيامبران نازل فرموده، قرائت كرده است «1».

عقبة بن عامر از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه حضرت فرمود: بر من آياتى نازل شده كه نظير آنها نازل نشده است و آن معوّذتين است «2».

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هر كس معوّذتين و سوره توحيد را در نماز «وتر» بخواند به او بگويند اى بنده خدا بر تو مژده باد كه براستى خدا «نماز وتر» تو را قبول فرمود «3».

__________________________________________________

1- و

فى حديث ابىّ، من قرأ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ فكانّما قرأ جميع الكتب الّتى انزلها اللَّه على الأنبياء.

2-

عن عقبة بن عامر عنه صلّى اللَّه عليه و آله قال نزّلت علىّ آيات لم ينزل مثلهنّ، المعوذّتان.

3-

عن الباقر عليه السّلام من اوتر بالمعوّذتين و قل هو اللَّه احد قيل له ابشر يا عبد اللَّه فقد قبل اللَّه و ترك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 740

[سوره الفلق (113): آيات 1 تا 5] .... ص : 740

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1) مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2) وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3) وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ (4)

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)

ترجمه: .... ص : 740

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو پناه مى برم به پروردگار سپيده صبح. (1)

از شرّ تمام آنچه آفريده است. (2)

و از شرّ هر موجود مزاحمى هنگامى كه وارد مى شود. (3)

و از شرّ آنها كه در گرهها مى دمند (و هر تصميمى را سست مى كنند). (4)

و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد ورزد. (5)

تفسير: .... ص : 740

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ در مثل مى گويند: أبين من فلق الصّبح و من فرق الصّبح آشكارتر از سپيده صبح است، فلق، وزن «فعل» به معناى مفعول است و در معنايش سه وجه است:

1- [اى محمّد] بگو به پروردگار و مدبّر بر آورنده صبح تمسّك مى كنم.

2- به قولى: فلق، هر چيزى است كه خداوند آن را مى شكافد مانند گياه كه با شكافته شدن زمين مى رويد و چشمه ها كه با شكافته شدن كوه ها مى جوشند و باران كه از ابرها مى ريزند و مواليد كه از رحمها خارج مى شوند.

3- به قولى فلق چاهى در دوزخ است يعنى همانند درّه و شكافى در آن قرار دارد چنان كه به زمين هموار واقع در ميان دو بلندى «فلق» مى گويند.

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ يعنى از شرّ چيزهايى كه خدا آنها را آفريده كه عبارت از مكلّفان و گناهان و ضررها و ستم و تجاوز و جز آنهاست و نيز غير مكلّفان و كارهايشان از خوردن و نيش زدن و گاز گرفتن و انواع ضررهايى كه خدا در غير موجودات زنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 741

قرار داده مانند سوزاندن به آتش و كشتن با زهر.

وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ غاسق، شب است هر گاه بسيار تاريك شود از قول خداوند الى غسق الليل، تا تاريكى شب و منظور از «وقوب» وارد شدن

تاريكى شب در هر چيزى است گويند وقبت الشّمس هر گاه خورشيد پنهان شود.

در حديث است كه چون [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ] غروب خورشيد را مشاهده مى كرد، مى فرمود: اكنون وقت نماز مغرب است، خداوند شب را به شرّ اختصاص داد براى اين كه پراكنده شدن شرّ در آن بيشتر و پرهيز از شرّ در شب دشوارتر است و گفته اند: شب، شرّ را بيشتر مى پوشاند.

وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ نفّاثات زنان، يا نفوس، يا گروه هايى از زنان جادوگرند كه در نخهايى گره مى زنند و در آنها مى دمند و به منظور ضرر رساندن به كسى (رقيه) «1» به كار مى برند.

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ از شرّ حسود هر گاه حسد خود را آشكار سازد و به مقتضاى حسد خويش عمل كند و براى شخص مورد حسد گرفتارى ايجاد كند زيرا حسود هر گاه اثر حسد پنهان خود را آشكار نسازد از او به شخص مورد حسد ضرر و شرّى نمى رسد بلكه به خود ضرر مى رساند چون از شادمانى ديگرى غمگين مى شود.

از عمر بن عبد العزيز نقل شده: هيچ ستمگرى را نديده ام كه از حسود به مظلوم شبيه تر باشد.

بعضى گفته اند: معناى آيه از شرّ نفس شخص حسود و چشمان اوست چون بسا مى شود كه چشم مى زند و عيب مى گيرد و ضرر مى زند.

__________________________________________________

1- رقيه، جمع: رقىّ، رقيات، رقيات (بترتيب به تشديد (قاف) و سكون و فتح آن) آن است كه براى رسيدن به كارى، به اعتقاد خود جادوگران، از نيروهاى فوق طبيعت كمك بگيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 742

از انس روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس چيزى را ببيند

كه موجب شگفتى او شود پس بگويد:

اللَّه اللَّه ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللّه،

هيچ چيز به او زيان نرساند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 743

سوره ناس .... ص : 743

اشاره

مكّى و مدنى بودنش اختلافى است و شش آيه دارد.

[فضيلت قرائت اين سوره ] .... ص : 743

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شكوه كرد پس جبرييل و ميكائيل خدمت او آمدند. جبرئيل بالاى سر پيامبر و ميكائيل پايين پاى آن حضرت نشست پس جبرئيل آن حضرت را به قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و ميكائيل به قل اعوذ بربّ النّاس تعويذ كرد «1».

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيارى از اوقات حسن و حسين عليهما السّلام را به اين دو سوره تعويذ مى كرد «2».

[سوره الناس (114): آيات 1 تا 6] .... ص : 743

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلهِ النَّاسِ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4)

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

__________________________________________________

1-

عن الباقر عليه السّلام انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله اشتكى فاتاه جبرئيل و ميكائيل فقعد جبرئيل عليه السّلام عند رأسه و ميكائيل عند رجليه فعوّذه جبرئيل بقل اعوذ بربّ الفلق و ميكائيل بقل اعوذ بربّ الناس.

2- و

روى انّ النّبي صلّى اللَّه عليه و آله كان كثيرا ما يعوّذ الحسن و الحسين عليهما السّلام بهاتين السّورتين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 744

ترجمه: .... ص : 744

به نام خداوند بخشنده مهربان.

بگو پناه مى برم به پروردگار مردم. (1)

به مالك و حاكم مردم. (2)

به خدا و معبود مردم. (3)

از شرّ وسواس خنّاس. (4)

كه در سينه هاى انسانها وسوسه مى كند. (5)

خواه از جنّ باشد يا از انسان! (6)

تفسير: .... ص : 744

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ بِرَبِّ النَّاسِ به آفريننده و ايجاد كننده مردم و تدبير كننده آنها.

مَلِكِ النَّاسِ سرور مردم و كسى كه بر انسانها تسلّط دارد.

إِلهِ النَّاسِ معبود مردم كه فقط براى آنها پرستش او شايسته است نه ديگرى.

مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ هر دو عطف بيان براى «ربّ النّاس» هستند كه ابتدا با «مَلِكِ النَّاسِ» توضيح داده شده آن گاه با «إِلهِ النَّاسِ» توضيح بيشترى داده شده است زيرا گاه به غير خدا «ربّ النّاس» مى گويند مگر گفتار خداوند را نمى بينيد: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ «(آنها) دانشمندان و راهبان (تاركان دنيا) را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند». (توبه/ 31).

گاهى به غير خدا (مَلِكِ النَّاسِ) نيز گفته مى شود، امّا إِلهِ النَّاسِ مخصوص به ذات حقّ است و كسى در آن شريك نيست از اين رو خداوند آن را آخرين بيان [براى ربّ الناس ] قرار داده است.

دليل اضافه شدن «ربّ» به «ناس» به صورت اضافه اختصاصى اين است كه استعاذه و پناه بردن به خدا فقط از شرّ كسى است كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند و گويى خداوند فرموده است: اعوذ من شرّ الموسوس فى صدور النّاس ... از

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 745

شرّ كسى كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند به پروردگار مردم پناه مى برم كه امور آنان را در اختيار دارد و او خدا و معبود مردم است، آوردن مضاف اليه

«ناس» كه اسم ظاهر است در تمام جمله ها براى اين است كه عطف بيان براى توضيح و آشكار ساختن كلمه قبل است از اين رو جاى آوردن اسم ظاهر است نه ضمير.

بعضى گفته اند: مقصود از «ناس» اول جنّيهايند، از اين رو فرموده: «بِرَبِّ النَّاسِ» چون خداوند است كه آنها را [در رحمها] پرورش مى دهد و مقصود از «ناس» دوم، اطفالند از اين رو فرموده: مَلِكِ النَّاسِ چون خداوند است كه اطفال را مقتدر و نيرومند مى سازد و مقصود از «ناس» سوم [جوانان ] بالغ و افراد مكلّف است از اين رو فرموده: إِلهِ النَّاسِ چرا كه مكلّفان خدا را مى پرستند.

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ وسواس اسمى به معناى وسوسه است مانند زلزال كه به معناى زلزله است. اما مصدر اين كلمه «وسواس» به كسر «واو» است مانند زلزال به كسر «زاء» و مقصود از وسواس، شيطان است و به صورت مصدر از آن نام برده شده و گويى شيطان بر حسب ذات و فى نفسه، وسوسه است چون وسوسه شغل و كار شيطان است كه بر آن مداومت و اصرار دارد. يا مقصود صاحب وسوسه است، و وسوسه صداى پنهان است.

الْخَنَّاسِ كسى است كه عادتش دور شدن [در برابر ذكر خدا] است، خنّاس به خنوس منسوب است كه به معناى دور شدن و عقب رفتن است، مانند (عوّاج و تبّات) [فروشنده نوعى پارچه و بافنده گليم ] چون انس بن مالك از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه شيطان بينى خود را بر روى قلب آدميزاده مى نهد، هر گاه خدا را ياد كند دور مى شود و اگر خدا را به ياد نياورد قلب او را مى بلعد

[بر دلش مسلّط مى شود].

الَّذِي يُوَسْوِسُ در اعراب اين جمله چند قول است:

1- ممكن است صفت وسواس و محلّا مجرور باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 746

2- منصوب بنا بر اين كه مفعول فعل «اشتم» است.

3- مرفوع بنا بر اين كه فاعل فعل مذكور باشد. بهتر است در قرائت، شخص قارى در الخنّاس وقف كند، و دوباره از الَّذِي يُوَسْوِسُ، بنا بر يكى از اين دو وجه [اخير] شروع كند.

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ را توضيح مى دهد بنا بر اين كه شيطان دو نوع باشد، شيطان از طايفه جنّ و شيطان از طايفه انسان چنان كه خداوند فرموده است.

شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ «شياطين انس و جنّ». (انعام/ 112).

از ابو ذر نقل شده كه به مردى گفت: آيا از شيطان انسى به خدا پناه برده اى؟

ممكن است «من» در آيه براى ابتداى غايت و متعلّق به «يوسوس» باشد يعنى [شيطان ] به وسيله جنّ و انس در سينه هاى مردم وسوسه مى كند.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ را خواندى در دلت بگو،

أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

و هر گاه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ را خواندى در دلت بگو،

أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 747

اين پايان كتاب است.

خدا را در آغاز و انجام، فراوان و پياپى ستايش كرده و سپاسگزارم كه مرا در اين كار استوار داشت و بر آن يارى و تأييد فرمود. در روز شنبه هجدهم ماه صفر سال 542، به تأليف آن شروع كردم و به يارى خدا و لطف او در بيست و چهارم محرّم، دوازدهمين ماه شروع، از آن فراغت يافتم كه يك سال مى شود و مطابق با تعداد نقباى حضرت موسى

عليه السّلام در سرزمين شام در گذشته و تعداد خلفاى پيامبر ما حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله يعنى پيشوايان اسلام و حجّتهاى خداوند مهيمن و سلام مى باشد پس از خداوند بخشنده مهربان مى خواهم و به وسيله آن پيشوايان بدو توسّل مى جويم كه تلاش و زحمتم را در تصنيف و تنظيم و تنقيح و مهذّب ساختن آن قرار دهد تا از معانى پنهان آن پرده بردارد و در فنّ تفسير يگانه شود و با گوهرها و زيباييهاى تفسير تركيب گردد و به وسيله ظاهر و باطن عملش پر ارج شود و در ميان كتابها بى نظير، و شايان آن باشد كه با آب طلا و با مختصرترين الفاظ و رساترين و كاملترين معنى، نوشته شود و تمام محتويات آن با اصول و فروع دين و معقول و منقول آن مطابق باشد، پس قرآن حقيقتى است پايدار و مرواريدى است بى نظير و راهى است راست كه به بركت آن حاجتها برآورده مى شود و با آن گرفتاريها دفع و مشكلات حلّ مى شود و روزيها به بركت آن فرود مى آيد، و سبب خشنودى خداست و آدمى را به بهشت او مى رساند و موجب به دست آوردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 748

پاداش و ذخيره ساختن بهترين آنها و رسيدن به شفاعت پيامبر برگزيده و خاندان آن حضرت مى شود كه ستارگان درخشانى هستند كه از نور آنها كسب نور كردم و در سايه لطف آنها غنوده و به نور آنها هدايت يافته ام و از نور آن بزرگواران اقتباس كرده ام.

بار خدايا اگر مى دانى كه من در اين كار جز رضاى تو را نمى خواستم و به غير تو در آن اعتماد

نكرده ام پس به شفاعت معصومين عليهم السّلام از گناهانم چشمپوشى كن و از بديهايم در گذر و در روز قيامت مرا به آنها ملحق ساز و نعمتهايت را بر من فرو ريز و مرا مشمول بخششهاى ويژه خود گردان براستى كه تو بزرگوار و نعمت دهنده اى و درود خدا بر سرورمان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و خاندان پاك و برگزيده اش، خدا ما را بس است و بهترين وكيل است او پروردگار ماست بر او توكّل مى كنيم و به سوى او باز مى گرديم و بازگشت به سوى اوست.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109